عبارات مورد جستجو در ۲۳۹۴ گوهر پیدا شد:
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۸۹
چو هامون دشمنانت پست بادند
چو گردون دوستان والا همه سال
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۳
چرا همی نچمم؟ تا چرا کند تن من
که نیز تا نچمم کار من نگیرد چم
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۹۶
بام‌ها را فرسب خرد کنی
از گرانیت، گر شوی بر بام
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۵
کنه را در چراغ کرد سبک
پس درو کرد اندکی روغن
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۱۵
به آتش درون بر مثال سمندر
به آب اندرون بر مثال نهنگان
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۲۴
به چنگال قهر تو در، خصم بد دل
بود همچو چرزی به چنگال شاهین
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۵۸
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنه‌تر گردی
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶۳
نیل دمنده تویی به گاه عطیت
پیل دمنده به گاه کینه گزاری
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۳
هم چنان سرمه که دخت خوب روی
هم به سان گرد بردارد ز روی
گرچه هر روز اندکی برداردش
بافدم روزی به پایان آردش
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۴
شب زمستان بود، کپی سرد یافت
کرمکی شبتاب ناگاهی بتافت
کپیان آتش همی پنداشتند
پشتهٔ هیزم برو بر داشتند
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۶
دمنه را گفتا که تا: این بانگ چیست؟
با نهیب و سهم این آوای کیست؟
دمنه گفت او را: جزین آوا دگر
کار تو نه هست و سهمی بیشتر
آب هر چه بیشتر نیرو کند
بند ورغ سست بوده بفگند
دل گسسته داری از بانگ بلند
رنجکی باشدت و آواز گزند
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۷
گفت: هنگامی یکی شهزاده بود
گوهری و پر هنر آزاده بود
شد به گرما به درون یک روز غوشت
بود فربی و کلان و خوب گوشت
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۹
بانگ زله کرد خواهد کر گوش
وایچ ناساید به گرما از خروش
برزند آواز دونانک به دست
بانگ دونانک سه چند آوای هست
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۰
وز درخت اندر، گواهی خواهد اوی
تو بدانگاه از درخت اندر بگوی:
کان تبنگوی اندرو دینار بود
آن ستد ز یدر که ناهشیار بود
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۴
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت ازو بیرون فگن
چون یکی خاشاک افگنده به کوی
گوش خاران را نیاز آید بدوی
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۳۱
پادشا سیمرغ دریا را ببرد
خانه و بچه بدان تیتو سپرد
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۳۲
اندر آن شهری که موش آهن خورد
باز پرد در هوا، کودک برد
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۳۴
آنگهی گنجور مشک آمار کرد
تا مرو را زان بدان بیدار کرد
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۳۵
چونکه مالیده بدو گستاخ شد
کار مالیده بدو در واخ شد
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۴۴
گفت دینی را که: این دینار بود
کین فراکن موش را پروار بود