عبارات مورد جستجو در ۱۱۸۹ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۷ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ او آنست که رزها آفرید و ساخت مَعْرُوشاتٍ هست از آنکه جفته آن بسته و کار آن ساخته وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ و هست از آنکه او کنده و بر نداشته وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ و خرما بنان و کشت زار مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ جدا جدا طعم آن میوه وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ و زیتون و انار مُتَشابِهاً هام رنگ وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ و نه هام طعم کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ میخورید از میوه و بر آن إِذا أَثْمَرَ چون میوه آرد وَ آتُوا حَقَّهُ و حق آن بدهید یَوْمَ حَصادِهِ روز درودن آن وَ لا تُسْرِفُوا و در گزاف مروید و اندازه درمگذارید إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (۱۴۱) که اللَّه دوست ندارد گزاف کاران را.
وَ مِنَ الْأَنْعامِ و ساخت از چهار پایان حَمُولَةً آنها که ببار رسیده‏اند و کار را شایند وَ فَرْشاً و از آن بچه‏ها که آن نیز ببار نرسیدند، یا خود بار را نشایند کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ میخورید از آنچه اللَّه شما را روزى داد وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ و بر پى گامهاى دیو مروید إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۱۴۲) که او شما را دشمنى آشکارا است.
ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ هشت تا که چهار جفت‏اند هر یک زوج آن دیگر مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ از میش دو، یکى نر یکى ماده وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ و از بز دو، یکى نر یکى ماده قُلْ اى محمد! مشرکان را گوى آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ دو نر حرام کرد اللَّه أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ یا آن دو ماده؟ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ یا آنچه رحم هر دو ماده بر آن مشتمل است از بچه نازاده نیز نَبِّئُونِی خبر کنید مرا بِعِلْمٍ بحجتى إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۴۳) اگر مى‏راست گوئید که اللَّه این کرد.
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَیْنِ و از شتر دو، یکى نر یکى ماده وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ و از گاو دو، یکى نر یکى ماده قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ گوى آن دو نر حرام کرد أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ یا آن دو ماده أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیَیْنِ یا آنچه در شکم شتر ماده است و گاو ماده، و رحم ایشان بر آن مشتمل أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ یا شما حاضر بودید إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا آن گاه که وصیت کرد اللَّه شما را باین فَمَنْ أَظْلَمُ کیست ستمکارتر بر خویشتن مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغى سازد بر اللَّه لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ تا بیراه کند مردمان را بى‏دانش إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۴۴) اللَّه پیش ببرند و صواب نماى گروه ستمکاران بر خویشتن نیست.
قُلْ گوى اى محمّد! لا أَجِدُ نمى‏یابم فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ در آنچه پیغام دادند بمن مُحَرَّماً حرام کرده‏اى عَلى‏ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ بر هیچ چشنده‏اى که آن را چشد إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَةً مگر که مردارى بود أَوْ دَماً مَسْفُوحاً یا خونى ریخته أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ یا گوشت خوک فَإِنَّهُ رِجْسٌ که آن پلید است أَوْ فِسْقاً یا کشته‏اى که کشنده آن از طاعت خدا بیرون شد أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ و آن را بر نام معبود ناسزا کشت فَمَنِ اضْطُرَّ هر که بیچاره ماند فرا خوردن مردار غَیْرَ باغٍ نه ستمکار وَ لا عادٍ و نه افزونى جوى فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴۵) خداى تو آمرزگار است و مهربان.
وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا و بر ایشان که جهود شدند حرام کردیم کُلَّ ذِی ظُفُرٍ آنچه ظفر دارد، انگشت پاى ناگشاده، و سنب ناشکافته وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ و از گاو و گوسفند حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما حرام کردیم بر ایشان پیه آن هر دو إِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما مگر آنچه در استخوان پشت نشسته بود أَوِ الْحَوایا یا بر چرب رود أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ یا دنبه که در استخوانى پیوسته ذلِکَ جَزَیْناهُمْ آن پاداش ایشان کردیم بِبَغْیِهِمْ بستمکارى ایشان وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۱۴۶) و ما مى‏راست گوئیم.
فَإِنْ کَذَّبُوکَ اگر ترا دروغ زن گیرند فَقُلْ رَبُّکُمْ گوى خداوند شما ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ با بخشایش فراخ است وَ لا یُرَدُّ بَأْسُهُ اما باز ندارند زور گرفتن وى عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (۱۴۷) از گروه مجرمان.
سَیَقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُوا میگویند ایشان که انباز گرفتند با خداى لَوْ شاءَ اللَّهُ اگر اللَّه خواستى ما أَشْرَکْنا ما انباز نگرفتیمى با وى وَ لا آباؤُنا و نه پدران ما وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَیْ‏ءٍ و نه حرام کردیمى چیزى کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ همچنین دروغ زن گرفتند ایشان که پیش ازیشان‏ بودند فرستادگان ما را حَتَّى ذاقُوا بَأْسَنا آن گه که زور عذاب ما چشیدند قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ گوى بنزدیک شما هیچ معلومى و نامه‏اى از اللَّه و حجّتى هست؟
فَتُخْرِجُوهُ لَنا که آن را بیرون آرید ما را إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ پى نمى‏برید مگر بپندار وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ (۱۴۸) و نیستند مگر گروهى که دروغ مى‏گویید.
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ گوى آن حجت شما را نیست، آن خداى راست حجت تمام درواخ راست رسیده بهر جاى و بهر کس فَلَوْ شاءَ و اگر خواستىلَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ (۱۴۹) راه نمودى شما را همگان.
قُلْ گوى ایشان را هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ بیارید این خدایان خویش الَّذِینَ یَشْهَدُونَ ایشان که مى‏گواهى دهند أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا که اللَّه حرام کرد این حرث و انعام فَإِنْ شَهِدُوا اگر گواهى دهند فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ تو گواهى مده با ایشان وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و بر پى بایست ایشان مرو که مى‏دروغ شمارند سخنان ما وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ و ایشان که نمى‏گروند بروز رستاخیز وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (۱۵۰) و ایشان که با خداى خویش مى‏همتا گویند.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۸ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلْ تَعالَوْا یا محمد! گوى بیائید أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ تا بر خوانم آنچه حرام کرد خداوند شما بر شما أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً انباز مگیرید با خداى هیچ چیز را وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً مى‏وصیت کنم شما را بنیکو کارى با پدر و مادر وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ و فرزندان خویش را مکشید مِنْ إِمْلاقٍ از بیم درویشى و تنگى نفقه نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ ما روزى دهیم شما را و ایشان را وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ و گرد زشتها مگردید ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ آنچه از آن آشکارا و آنچه از آن نهان وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ و مکشید تن مسلمانان که اللَّه حرام کرد خون آن إِلَّا بِالْحَقِّ مگر بقصاص یا رجم زانى پس احصان ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ این آنست که مى‏وصیّت کند اللَّه شما را لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۱۵۱) تا مگر دریاوید.
وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ‏ و گرد مال یتیم مگردید إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏ مگر بآنچه آن نیکوتر حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ‏ تا آن گه که وى ببلوغ خویش رسد و برشد خویش وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ‏ و تمام پیمایید چون میسپارید وَ الْمِیزانَ‏ و تمام سنجید که میسپارید بِالْقِسْطِ بسنگ راست لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها بر ننهیم بر هیچ تنى مگر توان آن وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا و چون حکم برید یا توسط کنید راست بید، یا گواهى دهید راست گوئید وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏ اگر همه آن گواهى بر خویش خویشتن مى‏دهید وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا و نذر که با اللَّه کنید بآن وفا کنید، و آن را باز آئید ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ‏ این آنست که وصیّت میکند اللَّه شما را بآن لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ‏ (۱۵۲) تا مگر پند پذیرید و دریابید و اللَّه را یاد دارید.
وَ أَنَّ هذا صِراطِی و آن قرآن راه منست مُسْتَقِیماً راهى راست پاینده فَاتَّبِعُوهُ بر پى آن ایستید وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ و بر پى راهها جفته ناشایسته مروید فَتَفَرَّقَ بِکُمْ که آن راهها شما را جدا و پرکنده کند عَنْ سَبِیلِهِ از راه راست و دین او ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ این آنست که اللَّه وصیت کرد شما را بآن لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (۱۵۲) تا مگر پرهیزیده آئید از عذاب و خشم خداى.
ثُمَّ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ پس بر ایشان خوان اى محمّد! آنچه موسى را دادیم از تورات تَماماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ تمام کردن نعمت خویش را بر نیکوکاران بنى اسرائیل وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ و تفصیل دادن و روشن کردن هر چیز را از احکام دین که بکار باید وَ هُدىً وَ رَحْمَةً و راه نمونى و بخشایش لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (۱۵۴) تا مگر ایشان برستاخیز و شدن پیش خداوند ایشان بگروند.
وَ هذا کِتابٌ و این قرآن نامه‏اى است أَنْزَلْناهُ که فرو فرستادیم آن را مُبارَکٌ برکت کرده بر فرستادن آن فَاتَّبِعُوهُ بر پى آن روید وَ اتَّقُوا و پرهیزید لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۵۵) تا مگر بر شما رحمت کنند. أَنْ تَقُولُوا پرهیزید از آنچه فردا گوئید إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ نامه که از آسمان فرو فرستادند عَلى‏ طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا برد و گروه فرستادند پیش از ما سریانیان و عبرانیان، وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ (۱۵۶) و ما از خواندن ایشان ناآگاه بودیم و بزبان ایشان.
أَوْ تَقُولُوا یا گوئید فردا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ اگر بر ما کتاب فرستادندى لَکُنَّا أَهْدى‏ مِنْهُمْ ما بآن کتاب حق‏شناس‏تر و راهبرتر بودیمى از ایشان فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ آنک آمد بشما پیغامى روشن پیدا از خداوند شما وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ و راه نمونى و بخشایشى فَمَنْ أَظْلَمُ آن کیست ستمکارتر بر خود مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ از آن کس که دروغ شمرد سخنان خداى وَ صَدَفَ عَنْها و بر گردد از آن سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا آرى پاداش دهیم ایشان را که بر مى‏گردند از سخنان ما سُوءَ الْعَذابِ عذاب بد بِما کانُوا یَصْدِفُونَ (۱۵۷) بآنچه مى‏برگشتند.
هَلْ یَنْظُرُونَ درین باز نشستن از ایمان چشم میدارند چیزى را إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ نمیدارند چشم مگر آن را که بایشان آید فریشتگان میرانیدن را أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ یا خداى تو آید داورى کردن را أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یا خورشید از مغرب برآید ترسانیدن را و بیدار کردن را یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یا آن روز که آید چیزى از نشانهاى خداوند تو لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها سود ندارد هیچ تن را گرویدن وى لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ که نگرویده بود از پیش أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً و یا با گرویدن خویش نماز نکرده بود قُلِ انْتَظِرُوا گوى چشم میدارید إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (۱۵۸) که ما چشم دارندگانیم.
إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ ایشان که از دین خویش جدا شدند و بى‏دین ماندند وَ کانُوا شِیَعاً و جوگ جوگ شدند لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ‏ءٍ از ایشان در هیچ چیز نه‏اى إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ کار ایشان با خداى است و شما را ایشان بروى ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ (۱۵۹) تا خبر کند ایشان را فردا بآنچه میکردند.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: فَقُلْ تَعالَوْا الایة جلیل و جبار، خداى بزرگوار، وفادار نیکوکار، خداوند دادگر، گشاینده هر در، آغاز کننده هر سر، از لطیفى و مهربانى که که هست بر بندگان، و بنده نوازى و کار سازى و خداوندى خود را که فرا مینماید بایشان، درین آیت رهیگان را بتوحید راه مى‏نماید، و بر اخلاق پسندیده میخواند، و از فواحش و کبائر باز مى‏زند، و آنچه زهر دین ایشان است فرا مى‏نماید، و از آن پرهیز میفرماید، همچون طبیب مهربان که بسر بیمار شود، و علت شناسد، و دارو داند، گوید: این خور که ترا سازنده است، آن مخور که ترا هلاک کننده است. هر چه سازگار بود بدان وصیت کند. هر چه زیان کار بود، از آن پرهیز فرماید. رب العزة بسعت رحمت خویش با بنده همین میکند. از شرک پرهیز مى‏فرماید، که شرک زهر دین است، آن زهرى که تریاق مغفرت آن را سود ندارد: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ.
شرک دو قسم است: شرک جلى، و شرک خفى. شرک جلى عبادت اصنام است، و شرک خفى ملاحظه خلق بچشم اعظام. آن یکى از بهشت و درجات محروم گرداند، و این یکى از روح مناجات.پس آنکه محرمات و فواحش لختى برشمرد، و از آن حذر نمود، و باخلاق پسندیده بر طاعت اللَّه فرمود، گفت: عقوق پدر و مادر بگذارید، و توقیر ایشان بر دست گیرید، و فرزندان را از درویشى مکشید، و روزى گمار را در ضمان استوار دارید، و در نهان و آشکارا گرد خیانت مگردید، و آب روى خویش بمبرید، و از خوردن مال یتیم پرهیز کنید، و بچشم تکریم و شفقت بدو نگرید، و در معاملات خلق بر انصاف روید، و از مظالم و تبعات دور باشید، و پیمانه و ترازو راست دارید، تا برستاخیز در مقام ترازو نجات یابید. اینست وصیت خداوند ببندگان. نیوشید و بکار دارید تا برهید.
اگر کسى گوید: احسان با پدر و مادر در قرآن ثانى توحید ساختن چه حکمت است؟ جواب آنست که آدمى در وجود آمد اول باختراع و ایجاد حق، و آنچه وى را دربایست بود از خلق و خلق و روزى و غیر آن وى را بیافرید، و آن گه بثانى الحال بتربیت پدر و مادر. پس وجود کمال وى را دو سبب است: سبب اول اختراع حق سبحانه و تعالى، و سبب دوم تربیت پدر و مادر. پس چون اللَّه وى را بیافرید، بر خود رحمت نبشت «۲» از بهر وى، و بر مقابل آن شکر و نعمت توحید بر وى واجب کرد. این برحمت خویش کرد. همچنین چون مادر و پدر سبب وجود وى بودند، از راه تربیت و رحمت که اللَّه در دل ایشان نهاد، شکر آن نعمت تربیت بر ایشان واجب کرد باحسان با ایشان.
ازینجا مناسبتى ظاهر گشت میان رحم و رحمت، مناسبتى معنوى بعد از مناسبت لفظى، از اینجاست که شکر والدین و احسان با ایشان در نظر شرع عظیم است و بزرگ و ثانى توحید، تا رب العزة جل جلاله که میگوید: أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ، أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً تنبیهى باشد خلق را که ایشان وجود فرزند را سبب آخراند، چنان که اللَّه جل جلاله سبب اول است. وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا سخن چون بعدل رود در عاجل و آجل آن را تبعه‏اى نبود، و لیس ذلک الا ذکر اللَّه عز و جل. بو سلیمان گفت: «إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا»
یعنى اذا تکلمتم فتکلموا بذکره. سخن که گوئید سخن خدا گوئید، و کتاب او خوانید، و حدیث او کنید. پیر بو على سیاه قدس اللَّه روحه هر گه که درویشى سوخته‏اى بر وى در شدى، چراغ وى فرا چراغ وى داشتى، و از درد دل بنالیدى، گفتى: مردى‏ام فارغ.
شغلى ندارم. کارى ندانم. سروسامان خود گم کرده‏ام. در غرقاب حیرت دستى مى‏زنم.
دستگیرى مى‏طلبم. دمسازى میجویم، تا با من حدیث دوست کند، من با وى حدیث دوست کنم، کز حدیث دوست بوى دوست آید:
این دیده من همه جمالت خواهد
طبع دل من بوى وصالت خواهد
بخشاى بر آن کسى که اندر شب و روز
در خواب بآرزو خیالت خواهد.
وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا
قال الجوزجانى: العهود کثیرة، و أحق العهود بالوفاء الامر بالمعروف و النهى عن المنکر، تأمر نفسک بالمعروف، فان قبلت منک، و الا رضتها بالجوع و السهر و کثرة الذکر و مجالسة الصالحین لترغب فى المعروف. ثم تأمر غیرک، و تنهى نفسک عن المنکر، فان قبلت و الّا فأدّبها بالسّیاحة و التقطع و العزلة و قلة الکلام و ملازمة الصبر لتنتهى، فاذا انتهت فانه الناس عن المنکر.
ثُمَّ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ تَماماً الایة اى محمد! پس از آنکه راه شرع نمودى، و آداب و احکام شرع در آموختى، و محلات و محرمات روشن کردى، و بامر معروف و نهى منکر فرمودى، بشارت ده ایشان را که این نعمت بر ایشان تمام کنم.
امروز بروح مناجات و حلاوت طاعات، و فردا بنعیم باقى و فضائل درجات. سنت ما چنین است. ما پیغامبران و مؤمنان موسى و بنى اسرائیل را گفتیم: تَماماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ.
مصطفى محمد عربى و امّت وى را گفتیم: «أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»، و تمام نعمت آنست که چراغ هدایت از روزن رسالت بتأیید الهیت در دل شما افروختیم، تا بصراط مستقیم راه بردید، و در سنت و جماعت راست رفتید، تا از خوض معترضان و جدال مضطران و تأویل جهمیان و ساخته مبتدعان آزاد گشتید. اینست که رب العالمین گفت: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ. بر این صراط مستقیم محکم باشید، و بر پى آن روید، و منهج صواب آن دانید، و سبب نجات آن شناسید، تا بنعیم باقى و سعادت جاودان رسید، نه بینى که در آخر ورد گفت رب العزة: إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ‏ءٍ.
ایشان که صراط مستقیم را پى بر نبودند، و در سنت و جماعت راست نرفتند، و راههاى حیرت و ضلالت برگرفتند، نه ایشان امت تواند از روى اتّباع، نه تو شفیع ایشان. نه ایشان را نور بصیرت، نه چراغ معرفت، نه سخن بر بیّنت، نه اتّباع کتاب و سنت.
مصطفى (ص) ایشان را میگوید: «یکون فى آخر الزمان دجالون کذابون، یأتونکم من الاحادیث بما لم تسمعوا انتم و لا آباؤکم، فایاکم و ایاهم، لا یضلونکم و لا یفتنونکم»!
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ گوى اى محمّد! خداوند من بداد میفرماید وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ و روى خویش را و دل خویش را و آهنگ خویش را راست دارید عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ بنزدیک هر نماز و سجود که کنید وَ ادْعُوهُ و در بیم و امید او را خوانید مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پرستش و خواندن وى را پاک دانید کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ که وى آنست که شما را نخست او آفرید، و کرد، و بآخر باز فردا دیگر بار پدید آئید چنان که اول کرد، و بآن گردید که خواست‏
۰ فَرِیقاً هَدى‏ گروهى را راه نمود وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ و گروهى را چنان کرد که بر ایشان در علم وى ضلالت واجب گشت که آن را سزا بودند إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ایشان شیاطین را فرود از خداى معبودان و یاران گرفتند وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (۳۰) و مى‏پندارند که بر راه راست‏اند.
یا بَنِی آدَمَ اى فرزندان آدم! خُذُوا زِینَتَکُمْ آرایش گیرید و جامه پوشید عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ نزدیک هر نماز و سجود و طواف که کنید وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا و میخورید و میآشامید وَ لا تُسْرِفُوا و بگزاف مروید و اندازه در مگذرانید إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (۳۱) که او دوست ندارد گزاف کاران را.
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ گوى که حرام کرد و در بند آورد آرایش این جهانى؟ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ که اللَّه بیرون آورد رهیگان خویش را وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ و این شیرینیها و خوشیها از روزى که ساخت قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا گوى این زینت درین جهان مؤمنانرا است خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ و زینت آن جهانى باز مؤمنان را است تنها بى‏انبازان کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ چنین هن مى‏باز گشائیم پیدا و روشن سخنان خویش لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۳۲) گروهى دانایان را.
قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ گوى: خداوند من حرام کرد زشتیها ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ آنچه از آن آشکارا است، و آنچه از آن پنهان است وَ الْإِثْمَ و دروغ و خیانت و بزها وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ و افزونى جستن بى‏حق وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ و آنکه انباز گیرید با خداى ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً چیزى که اللَّه در آن هیچ کس را عذرى نفرستاد وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۳۳) و آنچه بر خداى آن گوئید که ندانید.
وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ و هر امتى را درین جهان درنگى است و انجامى و اندازه‏اى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ چون هنگام سر انجام ایشان در رسید لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۳۴) نه یک ساعت با پس مانند نه فرا پیش شند.
یا بَنِی آدَمَ اى فرزندان آدم! إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ اگر بشما آید از من رُسُلٌ مِنْکُمْ پیغام رسانان هم از شما یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی بر شما میخوانند سخنان من فَمَنِ اتَّقى‏ هر که باز پرهیزد از عذاب من وَ أَصْلَحَ و دین خود و کردار خود راست کند فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۳۵) بر ایشان بیم نیست و نه هرگز اندوهگین باشند.
وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که دروغ شمردند سخنان ما وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها و گردن کشیدند از نیوشیدن و پذیرفتن آن أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۳۶) ایشان‏اند که آتشیان‏اند جاوید در آن‏اند.
فَمَنْ أَظْلَمُ کیست ستمکارتر بر خویشتن مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ سازد بر خداى أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یا دروغ شمرد سخنان او أُولئِکَ یَنالُهُمْ ایشان‏اند که بایشان رسد نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ بهره ایشان از آن تهدید که در قرآن گفته‏ام حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا تا آنکه بایشان آید فرستادگان ما یَتَوَفَّوْنَهُمْ که مى‏میرانند ایشان را قالُوا ایشان را گویند: أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کجااند آنچه خداى میخواندید فرود از اللَّه؟ قالُوا گویند ایشان: ضَلُّوا عَنَّا گم گشتند از ما وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ و گواهى دهند بر تنهاى خود أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ (۳۷) که اندرین جهان کافران بودند.
قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ ایشان را گوید اللَّه که: در روید در گروهانى قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ که پیش از شما بودند از پرى و آدمى در آتش کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ هر گه در رود گروهى در آتش لَعَنَتْ أُخْتَها لعنت کنند بر هام فعلان و هام راهان خود که در آتش باشند حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً تا آن گه که با هم آیند و فراهم رسند در آتش قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ پسینان پیشینان را گویند فرا خداى عز و جل: رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا خداوند ما اینان ایشان‏اند که ما را بى‏راه کردند فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ ایشان را عذاب دو چندان کن که ما را قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ جواب دهند ایشان را که هر یکى را هم چندان که چشید هست، و هر یکى را چندان که دیگر راهست هست وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ (۳۸) لکن این نمى‏دانید.
وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ و پیشینان گویند پسینان را: فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ نه شما را بر ما افزونى است فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۳۹) عذاب مى‏چشید بآنچه میکردید.
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که دروغ شمردند سخنان ما وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها و گردن کشیدند از نیوشیدن آن لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ درهاى آسمان ایشان را باز نگشایند وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ و در بهشت نشوند حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ تا آن گه که شتر در سوراخ سوزن درگذرد وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ و چنین پاداش کنیم مجرمان را.
لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ ایشان را از دوزخ تابوتهاى آتشین است بجاى بستر وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ و از بالاى ایشان طبقها از آتش وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ و پاداش ستمکاران بر خویشتن، چنین کنیم.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۵ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الایة گفته‏اند که: ایمان بر چهار قسم است: ایمانى که در دنیا بکار آید و در عقبى نه، چون ایمان منافقان. دیگر ایمانى که در عقبى بکار آید و در دنیا نه، چون ایمان سحره فرعون. سوم ایمانى که نه در دنیا بکار آید نه در عقبى، چون ایمان فرعون در وقت معاینه عذاب و هلاک.
چهارم ایمانى که هم در دنیا بکار آید هم در عقبى، و آن ایمان موحدان است و مخلصان، که ایشان را خدمت است بر سنت، و معرفت است بر مشاهدت، و یادگار است در حقیقت.
در معاملت صدق بجاى آوردند، و در عبادت سنت، و در صحبت امانت. ایشان‏اند که رب العالمین گفت: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها میگوید جل جلاله: ما مؤمنان را و نیک مردان را بار گران ننهیم، و بهشت باقى و نعیم جاودانى از ایشان دریغ نداریم. هم در دنیا ایشان را بهشت عرفان است، هم در عقبى ایشان را بهشت رضوان. امروز در حدائق مناجات و ریاض ذکر مى‏نازند، و فردا در حقائق مواصلات بر بساط مشاهدت مى‏آسایند.
پیر طریقت گفت: الهى! نسیمى دمید از باغ دوستى، دل را فدا کردیم.
بویى یافتیم از خزینه دوستى بپادشاهى بر سر عالم ندا کردیم. برقى تافت از مشرق حقیقت آب گل کم انگاشتیم. الهى! هر شادى که بى تو است اندوه آنست. هر منزل که نه در راه تو است زندان است. هر دل که نه در طلب تو است ویران است. یک نفس با تو بدو گیتى ارزان است. یک دیدار از آن تو بصد هزار جان رایگان است: صد جان نکند آنچه کند بوى وصالت.
وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ صفت جوانمردان طریقت و سالکان راه حقیقت است که رب العزة اول دلهاى ایشان از هواها و بدعتها پاک کرد، تا قدم بر جاده سنت نهادند، و بنصوص کتاب خدا و سنت مصطفى (ص) پى بردند. و هم و فهم خود در آیات صفات گم کردند، و صواب دید خرد خود معزول کردند، و باذعان گردن نهادند، و بسمع قبول کردند، و راه تسلیم پیش گرفتند، تا از تعطیل و تشبیه برستند.
باز دلهاى ایشان از دنیا و آلایش دنیا پاک کرد، تا نور معرفت در دل ایشان تافت، و چشمهاى حکمت در دلهاشان پدید آمد. باز نظر خود ایشان را گرامى کرد، و دوستى خلائق از دلهاشان بیرون کشید، تا بهمگى با وى گشتند، و در حقیقت افراد روان شدند، و از اسباب وا مسبب آمدند. یکى دیدند، و یکى شنیدند، و بیکى رسیدند.
زبان با ذکر، و دل با فکر، و جان با مهر، زبان در یاد، و دل در راز، و جان در ناز:
تا دلم فتنه بر جمال تو شد
بنده حسن ذو الجلال تو شد
اى عزیز آن کسى که روى تو دید
واى شگرف آنکه در جوال تو شد
اما مى‏دان تا عهد ازلى دامن تو نگیرد، دل تو این کار بنپذیرد، و تا حق به تو نپیوندد این طریق با تو بنسازد، و تا حق بتو ننگرد دل تو او را نخواهد.
وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ این که گفت بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ تسکین دل بنده را گفت، و زیادت نواخت که بر وى مى‏نهد، و اگر نه بنده داند که عمل با تقصیر وى سزاى آن درگاه نیست، و آن منازل و آن درجات جزاء این عمل نیست، اما بفضل خود ناشایسته مى‏شایسته کند، و ناپسندیده مى‏آراید، و نیک خدایى و مهربانى خود در آن با بنده مینماید.
وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ چه مردانند ایشان که رب العزة ایشان را مردان خواند، مردانى که باد عنایت و نسیم رعایت از جانب قربت ناگاه بر ایشان گذر کرد:
شمالى باد چون بر گل گذر کرد
نسیم گل بباغ اندر اثر کرد.
چون باد عنایت بر ایشان گذر کرد دلهاشان بنور معرف زنده کرد. جانهاشان بعطر وصال خود خوشبوى کرد. سرهاشان بصیقل عنایت روشن کرد. بجمع همت و حسن سیرت ایشان را برخوردار کرد، تا همت از خلق یکبارگى برداشتند، و با مهر حق پرداختند:
مشتاق تو در کوى تو از شوق تو سرگردان
از خلق جدا گشته خرسند بخلقانها
از سوز جگر چشمى چون حلقه گوهرها
وز آتش دل آهى چون رشته مرجانها.
لا جرم رب العزة در دنیا ایشان را بر اسرار و احوال بندگان اشراف داد، و در عقبى بر منازل و درجات مؤمنان اشراف داد، و مقام ایشان زبر خلائق کرد، تا همه را دانند، و کس ایشان را نداند. همه را شناسد، و کس ایشان را نشناسد. اینست که گفت: یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ. هر کسى را نشانى است، و بى‏نشانى ایشان را نشان است.
هر کسى بصفتى در خود بمانده، و بیخودى ایشان را صفت است. دوزخیان در قید مخالفت از حق باز مانده، و بهشتیان در بهشت بحظوظ خود آرمیده، و ایشان را از هر دو بر کران داشته، و بر همه مشرف کرده. پیر طریقت گفت: الهى! چه زیبا است ایام دوستان تو با تو! چه نیکوست معاملت ایشان در آرزوى دیدار تو! چه خوش است گفت و گوى ایشان در راه جست و جوى تو! چه بزرگوار است روزگار ایشان در سر کار تو! وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ الایة فکما لم یرزقهم الیوم من عرفانه ذرة لا یسبقهم غدا فى تلک الاحوال قطرة، و انشدوا فى معناه:
و أقسمن لا یسقیننا الدهر قطرة
و لو ذخرت من ارضهنّ بحور.
و یقال: انما یطلبون الماء لیبکوا به، لأنه نفدت دموعهم، و فى معناه انشدوا:
نزف البکاء دموع عینک فاستعر
عینا. لغیرک دمعها مدرار
من ذا یعیرک عینه تبکى بها
أ رأیت عینا للبکاء تعار
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۰ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ الایة بدان که سرّ رسالت پیغامبران و حکمت فرستادن ایشان بخلق آنست که رب العالمین جل جلاله و عظم شأنه خلق را بیافرید، و ایشان را بدو صنف بیرون داد: صنفى اهل سعادت سزاى رحمت و کرامت، و صنفى اهل شقاوت سزاى عقوبت و نقمت. پیغامبران را فرستاد بایشان بشارت و نذارت را، چنان که گفت: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ. بشارت سعدا راست اظهار مغفرت و رحمت را، و نذارت اشقیا را اظهار عزت و قدرت را. سعدا را گفت: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً. اشقیا را گفت: بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً. و اگر اللَّه خواستندى خلق ایمان آوردندى بى‏پیغامبران و بى‏سفیران و رسولان، لکن خواست که از بندگان خود لختى را گرامى گرداند برسالت خویش، و بر فرق ایشان نهد تاج کرامت خویش. نه بینى که هر یکى را از ایشان شرفى دیگر داد و نواختى و تخصیصى دیگر؟! خلیل (ع) را گفت: دوست من است: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. آدم (ع) را گفت: صفىّ من است: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ. موسى (ع) را گفت: کلیم من است: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى‏ تَکْلِیماً. عیسى (ع) را گفت: وَ رُوحٌ مِنْهُ. مصطفى (ص) را گفت: حبیب من است: ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى‏.
هر آئینه این تخصیص و تشریف عز و مرتبت ایشان راست نه نظام ملک خویش را، که ملک او بجلال احدیت و کمال صمدیّت او خود راست است، از خلق پیوندى نباید:
و لوجهها من وجهها قمر
و لعینها من عینها کحل.
ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ الایة قومى را در سرّاء و ضرّاء آزمایش کردند بهر دو حال کفور آمدند. نه قدر نعمت شناختند و نه با محنت درساختند، تا روز نعمت ایشان بسر آمد، و شب محنت را خود صبح برنامد. ایشان را میگوید: فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ. باز قومى دیگر بمحنت صبر کردند، و در نعمت شکر، تا بصبر درجات اعلى یافتند، و بشکر قربت و مواصلت دیدند.
فضیل عیاض میگوید: مردى ازین پارسایان روزگار و نیک مردان وقت درمى سیم برداشت، ببازار شد تا طعام خرد. دو مرد را دید بهم درآویخته، و با یکدیگر جدالى و خصومتى درگرفته، گفت: این خصومت شما از بهر چیست؟ گفتند از بهر یک درم سیم. آن یک درم که داشت بایشان داد، و میان ایشان صلح افکند. بخانه باز آمد و قصه با عیال خود بگفت. عیال وى گفت: اصبت و احسنت و وفّقت. و در همه خانه ایشان برداشتنى و نهادنى هیچ نبود مگر اندکى ریسمان. آن بوى داد تا بآن طعام خرد. ریسمان ببازار برد و هیچ کس نخرید. باز گشت تا بخانه باز آید، مردى را دید که ماهى میفروخت، و ماهى وى کاسد بود، کس نمیخرید هم چنان که ریسمان وى. گفت: اى خواجه! ماهى تو نمیخرند و ریسمان من نمیخرند. چه بینى اگر با یکدیگر معاملت کنیم؟ ریسمان بوى داد و ماهى بستد. بخانه آورد، شکم وى بشکافتند دانه مروارید پر قیمت از شکم وى بیرون آمد. بجوهریان برد، بصد هزار درم آن را برگرفتند. بخانه باز آورد. مرد و زن هر دو خداى را شکر و سپاسدارى کردند، و در عبادت و تواضع بیفزودند. سائلى بر در سراى ایشان بایستاد، گفت: رجل مسکین محتاج ذو عیال. مردى‏ام درمانده و درویش دارنده عیال. با من رفق کنید. زن با مرد مینگرد و میگوید: هذه و اللَّه قصتنا الّتى کنّا فیها.
ما همچنین بودیم تا اللَّه ما را نعمت داد، و آسانى و فراخى. شکر نعمت را با درویش قسمت کنیم آنچه داریم. پس آن را بدو قسم نهادند یک قسم بدرویش دادند و یک قسم از بهر خود بگذاشتند. آن درویش پاره‏اى برفت و باز گشت گفت: من سائل نه‏ام که من فرستاده خداام بشما. اللَّه شما را آزمایش کرد در سرّا و در ضرّا. در سرّا شکور دید شما را و در ضرّا صبور. در دنیا شما را بى‏نیاز کرد و فردا در عقبى آن بینید که: «لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر».
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا الایة لو أنهم صدقوا وعدى، وَ اتَّقَوْا مخالفتى لنوّرت قلوبهم بمشاهدتى، و هو برکة السماء، و زیّنت جوارحهم بخدمتى، و هو برکة الارض. مشاهده دل برکت آسمان خواند، که دل از عالم علوى است، و اصل آن از نور، و خدمت جوارح برکت زمین خواند، که جوارح از عالم سفلى است، و اصل آن از خاک.
لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ از روى اشارت میگوید: اعتبار نه بکثرت است که اعتبار ببرکت است. نگفت ایشان را نعمت مضاعف کنیم بلکه گفت: برکت در نعمت کنیم.
روز خندق هزار مرد از یاران رسول صلوات اللَّه و سلامه علیه کار میکردند. همه گرسنه شدند و طعامى نبود جابر بن عبد اللَّه گفت: یا رسول اللَّه! ما را یک صاع جو نهاده و یک سر گوسفند، چه فرمایى؟ گفت: رو آن جو آرد کن و خمیر ساز، و گوسفند بکش و پاک کن و دیگ بر سر آتش نه. مصطفى رفت و دست مبارک خویش بر سر آن خمیر نهاد، و انگشت خویش بدهن خویش تر کرد، و بسر دیگ فراز آورد. آن گه یاران را گروه گروه میخواندند، و از آن خمیر نان مى‏پختند، و از آن دیگ میخوردند، تا هزار مرد از آن بخوردند، و آن نیز چیزى بر سر آمد، تا بدانى که کار برکت دارد نه کثرت.
أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى‏ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً مالک دینار پدر خویش را گفت: یا ابت! ان الناس ینامون، مالک لا تنام؟! پدر جواب داد: ان اباک یخاف البیات. گفت: اى پدر! چرا بشب نخسبى و تن را در خواب آسایش ندهى؟! گفت جان بابا! پدرت از شبیخون میترسد: أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ الایة. من عرف علوّ قدره خشى خفىّ مکره، و من امن خفىّ مکره نسى عظیم قدره.
قال النصر اباذى: کیف یأمن الجانى المکر؟! و اىّ جنایة اکبر من جنایة من شاهد شیئا من افعاله؟! هل هو الا متوثب على الرّبوبیة و منازع للوحدانیة؟ و قال الجنید: احسن العباد حالا من وقف مع اللَّه على حفظ الحدود و الوفاء بالعهود، و اللَّه عزّ و جلّ یقول: وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ و هى الفرقة الناجیة من الاحدى و سبعین، و ذلک فیما
روى انّ النّبیّ (ص) قال: «تفرّقت امّة موسى على احدى و سبعین ملة، سبعون منها فى النّار و واحدة فى الجنة»، و کان على بن ابى طالب (ع) اذا حدّث بهذا الحدیث قرأ: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ.
این همان قوم‏اند که آنجا گفت: مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ، و آن عبد اللَّه سلام است و ابن صوریا و یاران وى.
قول سدى و ابن جریج و جماعتى مفسران آنست که: این قومى‏اند که مسکن ایشان سوى مغرب است از اقلیم صین برگذشته. روى بقبله اهل اسلام دارند، و مسلمانان اند، و از قوم موسى‏اند از بنى اسرائیل. رسول خدا شب معراج ایشان را دیده و با ایشان سخن گفته. جبرئیل گفت ایشان را: هل تعرفون من تکلمون؟ هیچ میدانید که با که سخن مى‏گویید؟ ایشان گفتند: نمیدانیم. جبرئیل گفت: هذا محمد النبى الامّىّ، فآمنوا به. پس ایشان گفتند: یا رسول اللَّه! موسى ما را وصیت کرده که هر که از ما بتو در رسد سلام موسى برساند. مصطفى (ص) گفت: «على موسى و علیکم السلام».
آن گه ده سورة از قرآن بر ایشان خواند، از آن سورتها که به ابتداء اسلام بمکه فرو آمد، و آنکه از احکام و شرائع فریضه نماز و زکاة آمده بود ایشان را فرمود، تا هر دو بپا میدارند، و بر آن باشند. و سبب افتادن ایشان بآن جایگه آن بود که بنى اسرائیل پیغامبران را میکشتند، و این یک سبط بودند از جمله دوازده سبط، و طاقت دیدن آن نداشتند، و بر فعل ایشان منکر بودند. از ایشان بیزارى کردند، برگشتند و دعا کردند، تا رب العزّة میان این قوم و بنى اسرائیل جدایى افکند. ربّ العالمین در زیر زمین راهى بر ایشان گشاده کرد، تا در آن راه برفتند، و بدیار مغرب بیرون آمدند، و آنجا مسکن گرفتند.
وَ قَطَّعْناهُمُ یعنى: بنى یعقوب من بنى الاثنى عشر. و الاسباط فى بنى اسرائیل کالقبائل فى بنى اسماعیل. و اشتقاق سبط از سبط است، نام درختى که شتران را علف است، و همچنین قبیله نام درختى است، یعنى که اسماعیل و اسحاق چون اصل درخت‏اند، و اولاد چون اغصان. زجاج گفت: معناه قطعناهم اثنتى عشرة فرقة اسباطا، کأنّه قال: فرقناهم اسباطا، فیکون «أَسْباطاً» بدلا من قوله «اثْنَتَیْ عَشْرَةَ»، و «أُمَماً» من نعت اسباطا.
وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ فى التیه أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ کان للحجر اربعة اوجه، لکلّ وجه ثلاث اعین، لکل سبط عین لا یخالطهم سواهم.
فَانْبَجَسَتْ اینجا در سخن اختصار است، یعنى فضرب موسى بعصاه الحجر فانبجست، اى فانصبّت و انفجرت، الّا ان الانفجار اوسع من الانبجاس فى فیضان الماء. تفسیر این در سورة البقره رفت، الى قوله: نَغْفِرْ لَکُمْ مدنى و شامى و یعقوب تغفر بتاء مضمومه و فتح فا خوانند، باقى بنون مفتوحه و کسر فا خوانند. خطایاکم بى‏همز و بى تا قراءت ابو عمرو است «خطیئتکم» برفع تا بى‏الف قراءت شامى است. «خطیئاتکم» بالف و ضمّ تا قراءت مدنى و یعقوب است. خطیئاتکم بالف و کسر تا قراءت مکى و کوفى است.
فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الایة مضى تفسیره فى البقرة.
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ میگوید: پرس ازین جهودان. سؤال توبیخ و تقریع است تا کفر قدیم ایشان بشناسد، و «قریه» ایلة است، قریة بین مدین و الطور، و قیل: هى الطبریة، و قیل: اریحا. حاضِرَةَ الْبَحْرِ اى عند البحر، شهریست بقرب دریا. میگوید: سلهم عمّا وقع بأهلها. از ایشان پرس که چه افتاد باهل آن شهر؟ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ اى جاوزوا الحقّ یوم السّبت، إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ جمع حوت است، و هو السّمک، و اضافها الیهم لانّهم ارادوا صیدها، یَوْمَ سَبْتِهِمْ روز شنبه است و اضافت با ایشان از آن است که ایشان باحکام این روز مخصوص‏اند، و یوم سبتهم یعنى یوم یسبتون، که بر عقب گفت: وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ. یقال: سبت یسبت سبتا و سبوتا، اذا اعظّم السّبت، و اسبت اذا دخل فى السبت، و قیل: یَوْمَ سَبْتِهِمْ اى یوم راحتهم بترک اعمالهم. کان الکسب یوم السّبت محرما على بنى اسرائیل، و کانوا امروا أن یتفرغوا فیه لعبادة اللَّه. شُرَّعاً اى واردة، و قیل: ظاهرة على الماء، و قیل: رافعة رؤسها، و قیل: متتابعة. وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ الحیتان.
سئل الحسین بن الفضل: هل تجد فى کتاب اللَّه الحلال لا یأتیک الا قوتا، و الحرام یأتیک جرفا جرفا؟ قال: نعم، فى قوله تعالى: إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ. کَذلِکَ قیل متصل بالاوّل، على تقدیر لا تأتیهم شرعا، مثل اتیان یوم السّبت، و قیل: متصل بما بعده، و هو قوله: نَبْلُوهُمْ اى نختبرهم مثل هذا الاختبار، اى نعاملهم معاملة المختبر، بِما کانُوا یَفْسُقُونَ.
قال ابن زید: کانوا قد قرموا لحم الحیتان، و کان فى غیر یوم السّبت لا یأتیهم حوت واحد، فأخذ رجل منهم حوتا، فربط فى ذنبه خیطا، ثم ربطه الى خشبته فى الساحل، ثمّ ترکه فى الماء الى یوم الاحد، فأخذه و شواه، فوجد جار له ریح الحوت، فقال له: یا فلان! انّى اجد فى بیتک ریح الحوت. قال: لا. فیطلع فى تنوره فاذا هو فیه، فقال: انى ارى اللَّه سیعذبک، فلمّا لم یره عذب، و لم یعجّل علیه العذاب اخذ فى السّبت الآخر حوتین اثنین فلمّا رأوا ان العذاب لا یعاجلهم اخذوا و أکلوا و ملحوا و باعوا و کثر اموالهم، فقست قلوبهم و تجرّوا على الذنب، و قالوا: ما نرى السّبت الا و قد أحلّ لنا، و کان اهل القریة نحوا من سبعین الفا، فصاروا ثلاث فرق: فرقة صادت و أکلت، و فرقة نهت و زجرت، و فرقة امسکت عن الصید، و هم الذین قال تعالى: وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً یعنى: قالوا للفرقة الناهیة لا موهم على موعظة قوم یعلمون انهم غیر مقلعین. میگوید: جمله آن قوم سه گروه بودند: یک گروه گنهکاران، و یک گروه ناهیان که پند میدادند، و یک گروه که فرا پند دهان میگفتند: لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ؟ فرقه ناهیه جواب دادند: مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّکُمْ یعنى معذرة لنا الى ربکم فیه، ابو عمرو گفت: اى هذه معذرة الى ربکم، و معناه: الامر بالمعروف واجب علینا، فعلینا موعظتهم و نصحهم حتى یکون لنا عذرا عند ربّکم ان لم ینتهوا. قراءة حفص از عاصم «معذرة» بنصب است، اى: نعظهم معذرة الى ربّکم، اى من اجل ذلک، کما قال: «حذر الموت» اى من اجله، و قیل: نعتذر معذرة اى اعتذارا الى ربّکم.
وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ این اعذار همانست که آنجا گفت: فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ. درین هر دو آیت مصداق سخن مصطفى است که گفت: «ما من قوم یعمل بین ظهرانیهم بمعاصى اللَّه فلم یغیروا الا عمّهم اللَّه بعذاب».
و هم مصداق اینست آنجا که گفت: «کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه»، لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ الایة.
فَلَمَّا نَسُوا یعنى ترکوا، و النّسیان فى اللغة الترک، «ما ذُکِّرُوا بِهِ» اى: ما وعظوا به من العذاب على صید الحیتان، أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ اى عن العذاب الشدید، فیکون «عن» متّصلا بأنجینا، و یحتمل ان یکون متّصلا ینهون اى عن المعصیة.
وَ أَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا اى صادوا فى السّبت و خالفوا امر اللَّه، بِعَذابٍ بَئِیسٍ: شدید. مدنى و شامى بیس بوزن بیر خوانند. ابن عامر بئیس مهموز خواند. ابو بکر بئیس بر وزن فیعل خواند. باقى بئیس بر وزن فعیل، یقال بؤس یبؤس بأسا، اذا اشتدّ، و البأس الشدة. بِعَذابٍ بَئِیسٍ اى وجیع شدید، و هو أنهم صاروا قردة.
و الفرقة الأخرى مختلف فیها، قال الحسن: نجت فرقتان، و هلکت فرقة، و قال بعضهم: هلکت فرقتان، و قال بعضهم بالتوقف فى امرهم، و الروایات الثلاث عن ابن عباس.
فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ استکبروا و مردوا على المعصیة، قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ مبعّدین مطرودین. قال بعضهم: خوطبوا بهذا القول، فیکون ابلغ فى النازلة، و قال بعضهم: صیّروا قردة، و هذه القصة ذکرناها مشروحة فى سورة البقرة.
وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکَ اى: آذن، و معناه: اعلم. تفعل و أفعل بیک معنى آید، چون توعّده و أوعده. ترضّاه و أرضاه، تیقنه و أیقنه، و قیل: تأذّن امر من الاذن، و قیل: حکم، و قیل اخبر، و قیل: وعد، و قیل: حلف. لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ نظم آیت چنین است: لیبعثن علیهم من یسومهم سوء العذاب الى یوم القیمة. برانگیزاند بر جهودان و برگمارد بر ایشان کسى که ایشان را رنجاند تا بروز قیامت، و هو محمد (ص) و امته. یقاتلونهم حتى یسلموا او یعطوا الجزیة. سعید بن جبیر گفت: هم اهل الکتاب، بعث اللَّه علیهم العرب، یجبونهم الخراج الى یوم القیامة. إِنَّ رَبَّکَ لَسَرِیعُ الْعِقابِ لمن استحق تعجیله، وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ للمؤمنین رَحِیمٌ بهم.
وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً بنى اسرائیل را در زمین پرکنده گردیم گروه گروه، یعنى نژادانژاد، و جوک جوک، و این از آن است که ایشان یک قوم بودند یک جوک در یک اقلیم. اول بمصر، باز به بیت المقدس و بنواحى مدینه، اکنون پراکنده‏اند و گسسته در جهان، و قیل: جعلناهم على ادیان مختلفة. مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ یعنى من آمن منهم بعیسى و محمد علیهما الصلاة و السلام، وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ یعنى الکفار، و قیل: منهم الصالحون الذین رآهم رسول اللَّه (ص) لیلة المعراج، وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ، اى عاصون مفسدون. وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ و ایشان را بیازمودیم بشادیها و غمها، به نیکها و بدها. امّا حسنات آنست که: «وَ إِذْ فَرَقْنا»، «وَ ظَلَّلْنا»، «وَ أَنْزَلْنا»، «وَ جاوَزْنا»، «فأنجینا»، و سیئات چون حبس ایشان در تیه چهل سال، و قتل نفس توبه را از عبادت گوساله و جز از آن. لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ کى یتذکروا و یعودوا الى الطاعة.
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ قوم سوء. اشتقاقه من خلف اللّبن اذا طال مکثه فى السقاء، فتغیر، و منه الخلوف. این خلف جهودان ایّام مصطفى‏اند و هر که پس ایشان آمد، تورات میراث بردند از پیشینان. یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏ ادنى تذکیر دنیا است، یعنى: عرض هذه الدّنیا، و العرض ما یعرض لک من منافع الدنیا، او تعرض لک الحاجة الیه، و قیل العرض بفتح الرّاء متاع الدّنیا اجمع، و باسکان الراء ما کان من المال سوى الدراهم و الدّنانیر، میگوید: عرض این جهانى میگیرند بآن علم، یعنى میفروشند و بها مى‏ستانند، و در سورتهاى پیش بچند جایگه شرح این اشتراء رفت وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا و ان لم نستغفر. این تمنى محال است، چنان که جاى دیگر گفتند: لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصارى‏، و گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ، لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً. وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ اى: و لو اوتوا عرضا مثل العرض الّذى کفروا من اجله بمحمّد، لیکفروا بموسى لکفروا به ارتشوا من سادتهم فکفروا بمحمد، و لو رشوا لیکفروا بموسى لکفروا. و قیل: ان یأت یهود یثرب الّذین کانوا فى عهد رسول اللَّه (ص) عرض من الدّنیا مثله یأخذوه کما اخذ اسلافهم، و قیل: ان یأتهم عرض مثله من الحرام یأخذوه، اى هم مصرون على الذّنب، و لا یشبعهم شى‏ء.
أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ این همانست که گفت: وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ، پیمان گرفتند بر ایشان که بر خدا دروغ و باطل نگویند، و باطل گفتند آنچه گفتند: «سَیُغْفَرُ لَنا»، اذ لیس فى التوراة میعاد المغفرة مع الاصرار، و گفته‏اند: أَ لَمْ یُؤْخَذْ استفهام است بمعنى تقریر، اى: امروا ان لا یصفوا الحق الا بنعت الجلال و استحقاق صفات الکمال، و ان لا یتحکموا علیه بما لم یأت منه خبر، و لم یشهد بصحّته برهان و لا نظر. وَ دَرَسُوا ما فِیهِ اى و قرءوا ما فى الکتاب، اى لم یفعلوا عن جهل. وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ الجنة خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ الشرک و المعصیة، أَ فَلا تَعْقِلُونَ انّها خیر من العرض الادنى.
وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ اى التوراة، و یحتمل القرآن. ابو بکر از عاصم یُمَسِّکُونَ بتخفیف خواند. باقى بتشدید خوانند، و هما فى المعنى واحد، اى: یتمسّکون به فیعلمون بما فیه، عبد اللَّه سلام است و اصحاب وى که در کتاب تحریف و تبدیل نیاوردند، و شرایع و احکام آن پذیرفتند، و بپاى داشتند. عطا گفت: امّت محمداند.
وَ أَقامُوا الصَّلاةَ الّتى شرعها محمد (ص). إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ یعنى منهم، کقوله: إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا اى اجر من احسن منهم عملا. و المصلح المقیم على الایمان المؤدى فرایضه اعتقادا و عملا، لانّ من کان غیر مؤمن و أصلح فأجره ساقط.
و قیل: المصلحون هم الّذین یمسکون، و الخبر فیه محذوف، و معناه: نعطیهم اجورهم إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ.
وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ النتق فى اللغة یکون قلعا و یکون رفعا، و یکون بسطا، و کل ذلک قد کان من اللَّه عز و جل یومئذ بذلک الجبل، قلعه جبرئیل و رفعه و بسطه فى الهواء فوقهم. میگوید: یاد کن برین جهودان که ما کوه برکندیم، یعنى جبرئیل را فرمودیم تا از بیخ برکند و در هوا برد و بر سر ایشان پهن بداشت، کَأَنَّهُ ظُلَّةٌ اى سقیفة، و هى کل ما اظلّک، وَ ظَنُّوا ایقنوا أَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ أن خالفوا. «خُذُوا اى، قلنا لهم خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ» گفتیم بستانید این کتاب را، یعنى جبرئیل گفت ایشان را که این کتاب بستانید و بپذیرید بجهد و قوت و قدرت که دارید بگرفتن و پذیرفتن آن، وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ اى اعملوا بما فیه و لا تنسوه، لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ لکى تتّقوا النّار، و سبق شرحه فى سورة البقرة.
رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ بسیارى از این دانشمندان جهودان و خداترسان ترسایان، لَیَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ مالهاى مردمان میخورند به نارواى و ناراست و ناشایست وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ و برمى‏گردانند مردمان را از راه خداى، وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ و ایشان که زر و سیم گنج مى‏نهند، وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ و آن را از بهر خدا نفقت نمیکنند و در جهاد با دشمن وى، فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ. (۳۴) بشارت ده ایشان را بعذابى دردنماى.
یَوْمَ یُحْمى‏ عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ آن روز که آن را مى‏تاوند و بر آن آتش مى‏افروزند در دوزخ، فَتُکْوى‏ بِها جِباهُهُمْ و داغ میکنند بآن پیشانیهاى ایشان را. وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ و پهلوهاى ایشان و پشتهاى ایشان هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ و ایشان را میگویند این آن گنج است که خویشتن را مى‏نهادید، فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ. (۳۵). چشید جزاء آن گنجى که خود را مینهادید.
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ شمار ماهها بنزدیک خداى، اثْنا عَشَرَ شَهْراً آنست که ماهها دوازده است، فِی کِتابِ اللَّهِ در خواست خداى و دانش و پسند خداى، یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ از آن روز که آسمانها و زمین آفرید، مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ از آن چهار ماه حرام با آزرم، ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ این است شمار راست، فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ در آن ماههاى حرام بر خویشتن ستم مکنید، وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً و مشرکان همواره کشتن کنید، کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً هم چنان که ایشان با شما هموار کشتن کنند وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ. (۳۶) و بدانید که خداى با پرهیزکاران است.
إِنَّمَا النَّسِی‏ءُ تأخیر حرمت ماه حرام تا ماه صفر، زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ، بافزایشى است بر سرى در کفر، یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا که کافران بآن بى‏راه‏تر شوند و مى‏کنند، یُحِلُّونَهُ عاماً حلال میکنند محرم را یک سال، وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً و آن را حرام میدارند و آزرم آن بجاى میدارند یک سال، لِیُواطِؤُا میخواهند که بهوا و مراد خویش برابرى جویند و کنند، عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وانهادى که خداى نهاد و پسندى که او پسندید و عددى که وى نهاد، فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللَّهُ تا حرام کرده خداى حلال کنند، زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ بر آراستند ایشان را کارهاى ایشان، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ. (۳۷) خداى راه ننماید و کار نسازد قوم کافران را. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، ما لَکُمْ چه رسید شما را، إِذا قِیلَ لَکُمُ آن گه که شما را گویند، انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بیرون شوید در جهاد از بهر خداى، اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ با زمین گرایید و گران خیزید، أَ رَضِیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ باین جهان بسنده کردند بدل از آن جهان، فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا نیست برخوردارى و روزگار گذاشت این جهان، فِی الْآخِرَةِ در مقابل آن جهان، إِلَّا قَلِیلٌ. (۳۸) مگر اندکى.
إِلَّا تَنْفِرُوا اگر بیرون نشوید بغزا، یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلِیماً عذاب کند شما را عذابى دردنماى، وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ و بجاى شما قومى دیگر آرد بیرون شدن را بجنگ دشمن وى، وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً و خداى را و رسول را هیچ گزند نیارید، وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ. (۳۹) و خداى بر همه چیز از تغییر و تبدیل قادر است و توانا.
رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ. هر که نعمت وى تمامتر و نواخت خداى بر وى بزرگتر، حاسدان وى بیشتر. منافقان که نعمت و نواخت و فضل خداى دیدند بر مصطفى و مؤمنان حسد بردند و صفت حسود اینست که خداى گفت: إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ، چون نعمت و فضل خداى را بر کسى بیند اندوهگن شود و رضا و خشنودى او جز در زوال نعمت نیست. معاویه گفت: هر دردى را درمان دانم و هر کارى را تدبیرى توانم مگر درد حاسد که آن را هیچ درمان ندانم و هیچ تدبیر نتوانم که داروى وى جز زوال نعمت از محسود نیست. مصطفى ص گفت: «ثلث هنّ اصل کلّ خطیئة فاتقوهنّ و احذروهنّ ایّاکم و الکبر فانّ ابلیس حمله الکبر أن لا یسجد لادم علیه السلام و ایّاکم و الحرص فانّ آدم حمله الحرص على ان اکل من الشجرة و ایّاکم و الحسد فانّ بنى آدم انّما قتل احدهما صاحبه حسدا
و در خبر است که موسى علیه السلام مردى را دید نزدیک عرش عظیم درجه بزرگ یافته و بنواخت بى‏نهایت و لطف بى‏کران رسیده موسى چون او را بآن ترتیب و آن منزلت دید بوى غبطت برد و آن منزلش آرزو خواست گفت: بار خدایا آن مرد بآن رتبت و منزلت بچه رسید؟ گفت: أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، نعمت خدا و فضل نعمت خدا بر بندگان دید و بایشان حسد نبرد. و در خبر است که در آسمان پنجم ربّ العزة فریشته آفریده بر گذرگاه اعمال بندگان نشسته چون عمل بنده بآسمان بر آرند و بوى رسد و هم چون آفتاب از روشنایى و نیکویى آن عمل مى‏تابد، بوى گوید: قف فانا ملک الحسد، باش که فریشته حسدم تا در آن نگرم که آمیخته حسد است یا نه اگر نشان حسد بیند باز گرداند، و گوید: اضربوا وجه صاحبه فانّه حاسد.
قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا. حجتى روشن است بر قدریان که میگویند خیر بتقدیر خدا است و شرّ بکردار ما. و رب العزه بر ایشان ردّ میکند و میگوید: یا محمد بگوى لَنْ یُصِیبَنا هیچ رسیدنى بما نرسد از خیر و شرّ و نفع و ضرّ و عطا و منع و غنى و فقر و نفاق و وفاق مگر که خداى خواست و تقدیر کرد و بر ما نوشت همه بتقدیر او و همه بحکم او و مشیّت او. در عالم چیست از بودنى مگر بخواست او، موى نجنبد بر تن مگر بارادت او و خطرتى ناید در دل مگر بعلم او، آدمى از خاک آفریده او نه از نخّاس خریده او، هر چه خواهد کند و بر سر بندگان راند که حکم حکم او و همه اسیراند در قبضه او کس را از وى واخواست نه، و از پیش حکم او برخاست نه، لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ.
پیر طریقت گفت: الهى اى دهنده عطا و پوشنده جفا نه پیدا که پسند کرا و پسندیده چرا؟ بنده بتاوى بقضا پس گوى که چرا، الهى کار پیش از آدم و حوّاست و عطا پیش از خوف و رجا است، امّا آدمى بسبب دیدن مبتلاست خاصه او آن کس است که از سبب دیدن رها است اگر آسیا احوال گردان است قطب مشیّت بجا است.
قُلْ لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا قسمت آنست که در ازل کردند، حکم آنست که در ازل راندند، رقم آنست که در ازل کشیدند، یکى را رقم سعادت کشیده و از معصیت او را زیان نه، یکى را حکم بشقاوت کرده و از طاعت او را هیچ سود نه.
محمد بن السماک گوید: در بصره شدم خلقى را دیدم روى بصحرا نهاده و جنازه در میان گرفته و بحکم تقرب دستارها بر آن همى‏انداختند، جنازه دیگر دیدم که همى بردند و بر آن سنک باران همى‏کردند پرسیدم از آن حال، گفتند: در این شهر مردى بود مؤذن چهل سال روزگار خود در طاعت و متابعت گذاشته بوقت آنکه بانک نماز کرد دل را در سر زلف خوب‏رویى گم کرد و آن خوب‏روى بعقد نکاح وى رضا نمیداد مگر بدو شرط یکى آنکه خمر باز خورد، دیگر آنکه زنّار گبر کى در بندد. آن مسکین بدبخت صدره توحید بر کشید و زنّار شماسى اختیار کرد و خمر باز خورد و در آن گم‏راهى طریق مواصلت میجست. آن خوب روى گفت: قدم اختیار ما درین مراد بریده کردند دوش جفت ما را در بهشت بما نمودند و شغل ما بى ما بمراد ما بساختند گواهى میدهم که خدا یکى است و محمد رسول او، این بگفت و جان بداد بر مسلمانى، این خبر بمؤذن رسید از غبن حسرت و حیرت آهى بکرد و جان بداد بر کافرى، اکنون آن جنازه که سنگ باران بدان همى‏کنند جنازه آن مؤذن است و آن دیگر جنازه که دستارها بحکم تقرّب بر آن مى‏اندازند مهد دولت آن نو مسلمان است.
هزار جان مقدّس فداى آن نقطه عنایت باد که روز میثاق بر جانهاى دوستان تجلّى نمود. عنایة الازلیة کفایة الأبدیّة، هو مولانا، او است خداوند ما نزدیکتر بما از ما مهربانتر بر ما از ما، خواهنده ما بى ما بکرم خویش نه بسزاى ما، نه معاملت در خور ما، نه منّت بتوان ما. هر چه کردیم تاوان بر ما. هر چه تو کردى باقى بر ما. هر چه کردى بجاى خود کردى نه براى ما.
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ. اهل ایمان را از توکل چاره نیست و آن را که توکّل نیست ایمان نیست، توکّل بر کسى باید کرد که او بعزیزى معروف باشد تا بعز وى عزیز گردد. میگوید: وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ و نگر تا اعتماد بر کسى نکنى که امروز هست و فردا نه، اعتماد بر پادشاهى کن که تغییر و تبدیل و زوال را بدامن جلال او راه نه، وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ، دامن طلب هر کسى از سالکان بچیزى باز بست مگر دامن اعتماد و همّت متوکلان که روا نداشت که جز بدوستى خود باز بندد، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ، و از مرغان هوا توکّل بیاموز. بامداد هر یکى بینى از اوطان خویش بیرون آمده بیزار از خود و بیزار از خلق چون شب در آید حوصلهاى ایشان ممتلى و بقرارگاه خویش باز شوند لو توکّلتم على اللَّه حقّ توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر، تغدو خماصا و تروح بطانا.
قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ تقرّب العدوّ یوجب زیادة المقت له و تجنّب الحبیب یقتضى زیادة العطف علیه. قال اللَّه تعالى: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.
وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى‏ التهاون بالامر. قال حمدون: القائمون بالاوامر على ثلث مقامات: واحد یقوم الیه على العادة و قیامه الیه قیام کسل، و آخر یقوم الیه قیام طلب ثواب و قیامه الیه قیام طمع، و آخر یقوم الیه قیام مشاهدة فهو القائم باللّه لامره لا قائما بالامر للَّه سبحانه و تعالى.
رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۷ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ زکاتها که شرع واجب کرد درویشانراست که هیچ چیز ندارند، وَ الْمَساکِینِ و ایشان را که کم از کفایت دارند، وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها و ایشان که صدقه مى‏ستانند از متصدّقان، وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ و ایشان که مى‏تألّف کنند ایشان را بر اسلام تا دل فرا اسلام دهند، وَ فِی الرِّقابِ و در بردگان، وَ الْغارِمِینَ و اوام داران، وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و در در سبیل خدا، وَ ابْنِ السَّبِیلِ و راه گذریان که روى بخانه دارند، فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ این باز برنده اللَّه است و بخشیده و نامزد کرده او، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. (۶۰)
و خداى دانائیست راست‏دان.
وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ و هم از ایشان است، ایشان که رسول را مى‏رنجانند بسخن، وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ و میگویند وى همه گوش است، قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ گوى اگر گوش است شما را به است، یُؤْمِنُ بِاللَّهِ آنچه از خداى بوى آید بآن میگرود، وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ و مؤمنان را براست میدارد و راست گوى میداند، وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ و رحمتى است گروندگان شما را، وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ و ایشان که رسول خداى را مى‏رنجانند، لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. (۶۱)ایشان راست عذابى دردنماى.
یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَکُمْ سوگندان میخورند شما را بخداى، لِیُرْضُوکُمْ تا شما را خشنود کنند بسخن، وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ و خداى و رسول وى سزاتر است که خشنود کنند وى را، إِنْ کانُوا مُؤْمِنِینَ. (۶۲) اگر گرویدگان‏اند.
أَ لَمْ یَعْلَمُوا نمیدانند؟!، أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ که هر که گرانى کرد از خدا و رسول وى، فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ او راست آتش دوزخ، خالِداً فِیها جاویدان در آن، ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ. (۶۳) آنت رسوایى بزرگ.
یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ مى‏پرهیزند منافقان، أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ که فرو آید ور ایشان از آسمان سورتى، تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ که ایشان را خبر کند از آنچه در دلهاى ایشان، قُلِ اسْتَهْزِؤُا گوى هم این افسوس میدارید، إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ. (۶۴) که خداى بیرون خواهد آورد از دلهاى ایشان آنچه مى‏پرهیزند از آن.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى از ایشان، لَیَقُولُنَّ گویند، إِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ ما در سخنى بودیم که بزبان میگفتیم و بازى میکردیم، قُلْ أَ بِاللَّهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ گوى بخدا و بسخنان و دین وى و رسول او، کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ. (۶۵) مى‏افسوس دارید؟
لا تَعْتَذِرُوا خویشتن را عذر مگویید و خویشتن را باز مپوشید، قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ که پس ایمان خویش کافر شدید، إِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ اگر فرا گذارند لختى از اینان که درین سخن بودند، نُعَذِّبْ طائِفَةً فرو نگذارند و عذاب کنند لختى را از ایشان، بِأَنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ. (۶۶) از بهر آنکه خداوندان جرم بودند.
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ مردان و زنان منافقان، بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ همه از یکدیگراند، یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ یکدیگر را بنا پسندیده میفرمایند، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ و یکدیگر را از پسندیده باز میدارند، وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ و دستهاى خود از نفقه فرو مى‏بندند، نَسُوا اللَّهَ طاعت خداى بگذاشتند فَنَسِیَهُمْ تا خداى نواخت ایشان بگذاشت، إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ. (۶۷) که منافقان از ایمان راست بیرون‏اند.
وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وعده داد اللَّه منافقان را مردان و زنان، وَ الْکُفَّارَ و کافران را، نارَ جَهَنَّمَ آتش دوزخ، خالِدِینَ فِیها جاویدند اندر آن، هِیَ حَسْبُهُمْ آن بسنده است ایشان را، وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ و لعنت خداى بر ایشان وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ. (۶۸) و ایشان را عذابى پاینده.
کَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ سرانجام اینان راست چون سرانجام ایشان که پیش از شما بودند، کانُوا أَشَدَّ مِنْکُمْ قُوَّةً از شما سخت نیروتر بودند، وَ أَکْثَرَ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً و بیشتر بودند بمال و فرزندان، فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ بکوشیدند بهره خود را از این جهان، فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِکُمْ و شما میکوشید بهره خود را ازین جهان، کَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ بِخَلاقِهِمْ چنان که ایشان کوشیدند که پیش از شما بودند، وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا در گرفتید همان سخنان نابکار که ایشان در گرفتند و بر آن رفتند، أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ ایشان آنند که کارهاى ایشان تباه گشت، فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ درین جهان و در آن جهان، وَ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ. (۶۹) و ایشان بمانند زیانکاران.
أَ لَمْ یَأْتِهِمْ نیامد بایشان، نَبَأُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ خبر ایشان که پیش از ایشان بودند، قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و گروه‏هاى مدین و اهل شارستانهاى لوط، أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بایشان آمد رسولان خداى به پیغامهاى روشن و نشانهاى درست، فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ و خداى ور ایشان هرگز بیدادگر نبود، وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ. (۷۰) و لکن ایشان بر خود بیداد کردند.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که گرویدگان‏اند و نیکوکاران، یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ خداى ایشان را راه مى‏نماید بایمان آوردن ایشان، تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ میرود زیر درختان و نشستگاههاى ایشان جویهاى روان، فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ. (۹) در بهشتهاى با ناز.
دَعْواهُمْ فِیها درخواست و بازخواست ایشان، سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ پاکى ترا اى خداوند، وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ و نواخت خداى ایشان را و نواخت ایشان یکدیگر را در بهشت اینست که: سلام علیکم، وَ آخِرُ دَعْواهُمْ و آخر خواندن ایشان آنست که گویند، أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ. (۱۰) ثناء بسزا خداى را خداوند جهانیان.
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ و اگر خداى واشتابانیدى مردمان را بدى، اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ جایى که ایشان مى‏شتابند بنیکى، لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ خداى بایشان گزاردید اجلهاى ایشان و سپرى کردید ایشان را عمرهاى ایشان، فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فرو گذاریم ناگرویدگان را برستاخیز، فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ. (۱۱) تا در گزاف‏کارى خویش متحیّر مى‏باشند.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ و هر گاه که بمردم رسد گزند دردى یا بیمارى، دَعانا لِجَنْبِهِ او خواند ما را افتاده بر پهلوى خویش، أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً یا نشسته یا مانده برپاى، فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ چون باز بریم ازو آن گزند و آن رنج که در آن است، مَرَّ رود او، کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا چنان که او نه آنست که ما را میخواند، إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ آن گزند را که باو رسیده بود، کَذلِکَ چنین است، زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ. (۱۲) آراسته‏اند بر گزاف‏کاران آنچه میکنند.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ هلاک کردیم و تباه کردیم گروهان پس یکدیگر، لَمَّا ظَلَمُوا آن گه که ستم کردند، وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ و بایشان آمد فرستادگان ما بپیغامها و نشانهاى روشن، وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا و نه بر آن بودند که بگروند، کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ. (۱۳) چنین است پاداش از ما گروه بدکاران را.
ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ پس شما را پس نشینان کردیم در زمین، مِنْ بَعْدِهِمْ از پس ایشان، لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ. (۱۴) تا نگریم که چون کنید.
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا و چون بر ایشان خوانند سخنان ما، بَیِّناتٍ روشن پیدا، قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ناگرویدگان برستاخیز گویند، ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا که بما قرآنى آر جدا زین، أَوْ بَدِّلْهُ یا هم این بدل کن، قُلْ بگوى، ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی مرا نیست و نبود که این را بدل کنم از خودى خویش، إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ من نروم مگر بر پى آن که پیغام است بمن، إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ. (۱۵) من میترسم اگر نافرمان آیم در خداوند خویش از عذاب روزى بزرگ».
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ بگوى اگر خداى خواستید، ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ من هرگز بر شما این کتاب نخواندید، وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ و شما را آگاه و دانا نکردمى از آن، فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ چهل سال در میان شما بودم که از پیغامبرى سخن نگفتم، أَ فَلا تَعْقِلُونَ. (۱۶) در نیابید.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً که بود ستم کارتر از آن که آید و بر خداى دروغ سازد، أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یا آن را بدروغ دارد، و رساننده را دروغ زن شمارد، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ. (۱۷) بدکاران را در پیروزى بهره نیست.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مى‏پرستند فرود از خداى، ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ آنچه نگزاید بکار نیاید، وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ و میگویند که تا ما را فردا بنزدیک اللَّه شفیعان باشند، قُلْ بگو: أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ خداى را انباز مى‏گویید که او آن انباز نه در آسمان داند خود و نه در زمین، سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ. (۱۸) پاکى و بى‏عیبى ویراست و برتر است از آنچه انباز گیرندگان میگویند در وى.
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً نبودند مردمان مگر امّتى راست بر دینى راست پاک، فَاخْتَلَفُوا پس در مخالفت افتادند و در دین خود بپراکندند، وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ و اگر نه سخنى بودى که پیش شده از اللَّه، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ میان ایشان کار برگزارده آمدید، فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ. (۱۹) در آن اختلاف و تفرقه که ایشان در آن بودند.
وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ میگویند چرا برین مرد از خداوند او آیتى فرو نیامد، فَقُلْ گوى، إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ علم غیب خداى‏تر است، فَانْتَظِرُوا ایشان را گوى چشم میدارید بودنى را، إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ. (۲۰) که من با شما از چشم دارندگانم.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً و ما چون مردمان از خویشتن مهربانى و آسانى چشانیم، مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ پس گزند که رسیده بود بایشان، إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا چون در نگرى ایشان را مکر است در آیات ما و در نعمتهاى ما، قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً بگوى اللَّه زود توان‏تر است از آدمى در بد عهدى کردن، إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ. (۲۱) که رسولان ما مى‏نویسند آنچه آدمیان سگالش و کوشش میکنند.
رشیدالدین میبدی : ۱۳- سورة الرعد- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» فرو فرستاد از آسمان آبى، «فَسالَتْ أَوْدِیَةٌ» برفت رودهاى آب، «بِقَدَرِها» باندازه آن، «فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رابِیاً» بر سر گرفت سیل کفى ایستاده بر سر آب، «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ» و از آن چیزها که آتش مى‏فروزند بر آن، «ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتاعٍ» بطلب و جستن زیورى یا پیرایه‏اى، «زَبَدٌ مِثْلُهُ» هم کفى است راسب در زیر آن چنانک آن کف است رابى بر سر آب، «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ» چنان مى‏زند اللَّه تعالى حق و باطل را مثل، «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» اما کف بکران رود، «وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ» و اما آنچ مردم را بکار آید و سودمند است در زمین بماند بدرنگ، «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ (۱۷)» چنین زند اللَّه مثلها.
«لِلَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنى‏» آنان که خداوند خویش را پاسخ نیکو کردند، «وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُ» و ایشان که پاسخ نیکو نکردند او را، «لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» اگر ایشان را فردا هر چه درین جهان چیزست و بود و خواهد بود، «وَ مِثْلَهُ مَعَهُ» و هم چندان با آن، «لَافْتَدَوْا بِهِ» ایشان بآن خویشتن باز خریدند «أُولئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ» ایشانند که ایشانراست شمار بد، «وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (۱۸)» و جایگاه ایشان دوزخ و بد جایگاه که آنست.
«أَ فَمَنْ یَعْلَمُ» کسى که مى‏داند، «أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» که آنچ فرو فرستاده آمد بتو از خداوند تو راستست و درست، «کَمَنْ هُوَ أَعْمى‏» او چنان نابینا دل است، «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (۱۹)» راستى او دریابند و پند ایشان پذیرند که خداوندان مغزاند.
«الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» ایشان که راست بنمایند و راست مى‏دارند پیمان خداى، «وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ (۲۰)» و بنه شکنند پیمان محکم بسته او.
«وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ» و ایشان که مى‏پیوندند، «ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» آن چیز را که اللَّه تعالى فرمود که بپیوندند، «وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» و از خداوند خویش مى‏ترسند، «وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ (۲۱)» و مى‏ترسند از شمار بد فردا.
«وَ الَّذِینَ صَبَرُوا» و ایشان که شکیبایى کردند، «ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» طلب دیدار خداوند خویش را، «وَ أَقامُوا الصَّلاةَ» و نماز بهنگام بپاى داشتند، «وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» و از آنچ داشتند چیزى بدادند نهان و آشکارا، «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ» و باز زنند بنیکى بدى را، «أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (۲۲)» ایشانراست سرانجام نیکو.
«جَنَّاتُ عَدْنٍ» بهشتهاى همیشه‏اى، «یَدْخُلُونَها» در روند در آن، «وَ مَنْ صَلَحَ» و هر که نیکو بود، «مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ» از پدران ایشان و از جفتان ایشان و فرزندان ایشان، «وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ (۲۳)» و فریشتگان بر ایشان در آیند از هر درى.
«سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ» و مى‏گویند درود بر شما بآن شکیبایى که کردید، «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (۲۴)» اى نیکا سرانجام سراى.
«وَ الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ» و ایشان که مى‏شکنند پیمان خداى، «مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» از پس محکم بستن پیمان او، «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» و مى‏گسلند آنچ اللَّه تعالى فرموده است به پیوند آن، «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» و بدکارى و تبه کارى مى‏کنند در زمین، «أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ» ایشانند که ایشانراست دورى و نفرین، «وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (۲۵)» و ایشانراست سراى بد «اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ» اللَّه تعالى مى‏گستراند و مى‏گشاید روزى او را که خواهد، «وَ یَقْدِرُ» و تنگ تر مى‏راند و تنگ مى‏دارد برو که خواهد، «وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا» و شادند بزندگانى این جهانى، «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا» و نیست زندگانى این جهان، «فِی الْآخِرَةِ» در برابر آن جهان، «إِلَّا مَتاعٌ (۲۶)» مگر اندکى ناپاینده بر هیچ بنده.
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا» و مى‏گویند کافران، «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ» چرا برو از آسمان فرو فرستاده نمى‏آید آیتى از خداوند او، «قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» گوى که اللَّه تعالى گم کند از راه خویش او را که خواهد،، «وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ (۲۷)» و راه مى‏نماید و مى‏گشاید بخود او را که باز گردد براستى با او.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند بخشاینده مهربان.
«أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ» آمد کار خداى، «فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» مشتابانید آن را، «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۱)» پاکى او را و چون بر تر است در قدر خویش از انبازى آنچ با او انباز میخوانند.
«یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ» فرو مى‏فرستد فریشتگان را، «بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ» بپیغام از فرمان خویش، «عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» بر او که خواهد از بندگان خویش، «أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا» آگاه کنید که نیست خداى جز از من، «فَاتَّقُونِ (۲)» بپرهیزید از نافرمانى در من.
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» بیافرید هفت آسمان و هفت زمین بفرمان روان بى یار، «تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۳)» چون بر تر است از انباز که با و مى‏خوانند.
«خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ» بیافرید مردم را از آب پشت، «فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (۴)» آن گه این مردم بازنشسته جنگینى آشکارا.
«وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها» و چهار پایان بیافرید، «لَکُمْ فِیها دِفْ‏ءٌ» شما را در آن خویشتن فرا پوشیدنست از سرما، «وَ مَنافِعُ» و شما را در آن منفعتها و سود است، «وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۵)» و از آن میخورید.
«وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ» و شما را در آن آرایشى است، «حِینَ تُرِیحُونَ» آن گه که آن را شبانگاه از چراگاه با آرام گاه آرید، «وَ حِینَ تَسْرَحُونَ (۶)» و آن گه که آن را بامداد بگیاه مى‏برید.
«وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ» و مى‏بردارد بارهاى گران شما، «إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ» بهر شهرى که شما نتوانستید رسیدن بآن، «إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ» مگر برنج تن، «إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (۷)» خداوند شما بخشاینده ایست مهربان.
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ» و اسبان و استران و خران بیافرید، «لِتَرْکَبُوها» تا بر نشینید بر آن، «وَ زِینَةً» و آرایشى را، «وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (۸)» و مى‏آفرینند آنچ شما ندانید.
«وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ» بر خدایست راستى راه، «وَ مِنْها جائِرٌ» و هست از راه که خلق در آن‏اند که کژ است، «وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ (۹)» و اگر خواستى راه نمودى شما را همگان.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» اى لا تعتقدوا المعبود اثنین اللَّه گفت جلّ جلاله بندگان خویش را که اعتقاد مکنید که معبود دواند که معبود خود یکیست، یکتاى بى همتا، موجود بذات، موصوف بصفات، فلا تتّخذوا له شریکا فتکونوا قد جعلتم الهین اثنین و الاله الحقّ واحد با وى انباز مگویید که با پس او با شریک دو باشند و خدا خود یکیست، یکتایى و یگانگى صفت او، «فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ» یعنى فانا ذلک الاله الواحد فخافونى، چون بدانستید که معبود بسزا یکیست، یگانه، آن یکى و یگانه منم از من ترسید، آن گه سخن با «هو» برد گفت: «وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى له جمیع ما فى السّماوات و الارض من الاشیاء لا شریک له فى شى‏ء من ذلک هو خالقهم و رازقهم و هو محییهم و ممیتهم، هر چه در هفت آسمان و هفت زمین خلقست و چیز همه ملک و ملک اوست، همه رهى و چاکر اوست، همه آفریده و صنع اوست، با وى در آن هیچ انباز نه، آفریننده و روزى دهنده همه اوست، زنده کننده و میراننده اوست، «وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» اى و له الطاعة دائما یعنى طاعته واجبة ابدا، اى لیس احد یطاع له الّا انقطع ذلک عنه بزوال او هلاک غیر اللَّه فانّ الطاعة تدوم له، و نصب واصبا على القطع. و قیل واصبا اى شاقّا یعنى طاعته واجبة على کلّ الاحوال و ان کان فیها الوصب اى التّعب و له الطاعة رضى العبد بما یؤمر به ا و لم یرض و سهل علیه ا و لم یسهل، ثمّ قال: «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ» اى أ فغیر اللَّه الذى خلق کل شى‏ء و أمر أن لا یتّخذ اله معه تتّقون.
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ» اى ما حلّ بکم من نعمة یعنى ما اعطاکم اللَّه جلّ و عزّ من صحة فى جسم أو سعة فى رزق او متاع بمال فکل ذلک من اللَّه جلّ و عزّ، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» اى المرض و الفقر و الجدب، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ» ترفعون اصواتکم بالدّعاء، و اصله من جوار البقر و هو صوته اذا رفعه لا لم یلحقه و الاصوات مبنیّة على فعال و فعیل فاما فعال فنحو الصراخ و الجوار و البکاء و امّا فعیل فنحو العویل و الزّئیر و النّهیق و الشّهیق معنى آیت آنست که هر چه بشما رسد از نعمت عافیت و صحّت و فراخى و راحت همه از خداى تعالى است و چون شما را بیمارى و قحط و فقر برسد دست درو زنید و در وى زارید، چون میدانید که نعمت ازوست و باز برد محنت و اندوه ازوست چونست که این بتان را با وى انباز مى گیرید و آن را مى‏پرستید؟! «ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» اى دفع المرض و الشدّة و البلاء و وهب لکم العافیة و السّلامة، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ» یجعلون له شریکا فى عبادتهم الاوثان و یذبحون لها الذّبائح تشکرا لغیر من انعم علیهم بالفرج مى‏گوید چون شما را بلائى و محنتى رسد در اللَّه تعالى زارید، چون آن بلا و محنت از شما باز دارد و بجاى شدّت عافیت دهد، شما آن عافیت از بتان بینید و شکر از ایشان کنید و از بهر ایشان قربان کنید؟ چونست که در وقت بلا دعا باخلاص کنید و بوقت عافیت شکر مى‏آرید؟
«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» این لام لام عافیت گویند: اى جعلوا عاقبة النّعم الکفر بدل الشّکر عاقبت آن نعمت که بایشان دادیم آن بود که بجاى شکر کفر آرند و نعمت ما را منکر شوند، چنانک جاى دیگر گفت: «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ» و گفته‏اند معنى آنست که ایشان را نعمت دادیم تا آن را راه کفر خود سازند و در ضلالت بیفزایند، چنانک جاى دیگر گفت: «رَبَّنا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَةً وَ أَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ» پس ایشان را بیم داد و بتهدید گفت: «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» چنانک جاى دیگر گفت: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» این نه امر تعبید است که امر تهدید است و قول اینجا مضمر است: اى قل لهم تمتّعوا فى الدّنیا فسوف تعلمون فى الآخرة و بال ذلک.
«وَ یَجْعَلُونَ» اى یعتقدون و یحکمون، «لِما لا یَعْلَمُونَ» فیه اضمار و فى الاضمار وجهان: احدهما یجعلون للَّه لجهلهم به نصیبا ممّا رزقناهم من الحرث و الانعام، و الوجه الثانى و یجعلون للَّه الّذى لا یعلمونه، فیکون ما بمعنى اللَّه کقوله: «وَ السَّماءِ وَ ما بَناها وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها» و شرح این آیت در سوره الانعام است آنجا که گفت: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً» الآیة... و قیل معنى الآیة: «وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ» اى للاوثان التی لا علم لها، «نَصِیباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ» ثمّ رجع من الخبر الى الخطاب فقال: «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» سؤال توبیخ، و «عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ» على اللَّه من أنّه امرکم بذلک.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» این بنو خزاعه‏اند و بنو کنانه که ایشان گفتند: ستر الملائکة لانّها بناته، و بیرون از ایشان هیچ کس نگفته است از امم! و ربّ العالمین خود را از آن منزّه کرد، گفت: «سُبْحانَهُ» پاکست جلّ جلاله و عظم کبریاؤه از آنچ ایشان مى‏گویند، «وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ» اى لهم الشی‏ء الّذى یشتهون یعنى البنین کما قال تعالى: «أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَکُمُ الْبَنُونَ».
«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ» اى و اذا اخبر احدهم بولادة بنت، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» تغیر لونه من الغم، هذا السّواد کدرة الحزن التی تعلوا الکئیب.
قال الشّاعر یقال هو عبد اللَّه بن الزّبیر:
فردّ شعور هنّ السّود بیضا
رمى الحدثان نسوة آل حرب
بمقدار سمدن له سمودا
و ردّ وجوههن البیض سودا
یعنى سواد الحزن و معنى قوله سمدن یعنى لطمن الوجوه و صحن و زفنّ حین نحن، «وَ هُوَ کَظِیمٌ» الکظیم الّذى امتلأ حزنا و سکت علیه.
«یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ» یبعد عنهم و یختفى، «مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» من الحزن و العار و الحیاء. ثمّ یتفکر و یقول فى نفسه، «أَ یُمْسِکُهُ» یعنى أ یترکها و ذکر الکنایة لانّها تعود الى لفظ ما، «عَلى‏ هُونٍ» اى على هوان و مشقّة، «أَمْ یَدُسُّهُ» یخفیه، «فِی التُّرابِ» فیئیده، عادت اهل جاهلیّت چنان بود که هر زن وى بارور بودى بوقت زادن از مردم پنهان شدى و انتظار کردى تا خبر چه آید، پسرى بود یا دخترى، اگر پسر آمدى خرّم گشتى و بشادى فرا دیدار مردم آمدى و اگر دختر بودى غمگین و دل تنگ نشستى، آن گه در کار آن دختر با خود اندیشه کردى که او را بخوارى و مشقّت بپرورم یا زنده در خاک کنم؟ پس از ایشان کس بود که بخوارى و مشقّت و بى مرادى بداشتى و بپروردى و کس بود که زنده در خاک کردى، و ایشان که دختر را زنده در خاک مى‏نهادند از بیم فقر مى‏کردند و از بیم عار که اگر ناکفوى در وى طمع کند و این آن وأد است که قرآن بدان ناطق است: «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ». و گفته‏اند صعصعه جدّ فرزدق صد و بیست موءوده از پدران بستده هر یکى بدو ناقه و ایشان را زنده بگذاشته، و فیه یقول الفرزدق:
و جدى الّذى منع الوائدات
و احیى الوئید فلم تؤد
... «أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ» بئس ما یقضون فیجعلون اللَّه البنات و لانفسهم البنین، هذا کقوله: «تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى‏».
«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» اى لهؤلاء الکفار الّذین یجعلون للَّه البنات صفات الذم و الامثال السّیئة، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏» الصّفات الحسنى و الامثال العلى میگوید کافران را مثل بد است و صفت عیب که ایشان را حاجت بفرزند است وانگه از بیم فقر ایشان را مى‏کشند و بر خود اقرار ببخل مى‏دهند. و فى الخبر: اکبر الکبائر ان تجعل للَّه ندا و هو خلقک ثمّ تقتل ولدک خشیة ان یأکل معک. و خداى تعالى را صفت بزرگوار است و مثل نیکو، بى فرزند و بى نیاز از فرزند و پاک از مانند و سزاى آنک او را یگانه دانند و باخلاص توحید پرستند. قال ابن عباس:«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ» اى العذاب و النّار، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏» التوحید و الاخلاص و هو شهادة ان لا اله الّا اللَّه.
قوله: «وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» اى لو کان من سنّة اللَّه تعجیل هلاک الکافرین و معاقبتهم بکفرهم و افترائهم على اللَّه تعالى، «ما تَرَکَ عَلَیْها» یعنى على الارض، «مِنْ دَابَّةٍ» کنایة عن غیر مذکور و هو جائز لانّ الدّواب لا تکون الّا فى الارض، و فى الدّابة قولان: احدهما انّها عامّة فى بنى آدم و غیرهم ممّا یدبّ، و الثّانی انّ المراد بها ها هنا البهیمة. و فى معنى الآیة ثلاثة اقوال: احدها لو عجل عقوبة کفّار بنى آدم ما ترک على الارض ما یدب علیها، و الثّانی من دابّة یعنى من ظالم کافر، و الثّالث لو اهلک الآباء بکفرهم لم یکن الأبناء. و قیل لو اهلک کلّ عاص ساعة عصیانه لانقطع النّسل، «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» قیل هو وقت العذاب، و قیل الى حین الموت، و قیل الى یوم القیامة، «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» اى فاذا اتى احد هذه الاوقات لهلکوا البتّة من غیر تقدیم و لا تأخیر.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» اى یجعلون للَّه البنات اللّاتى یکرهونهنّ، «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» اى و تقول السنتهم الکذب، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏» اى البنین. و قیل الحسنى الجنّة، و محلّ ان نصب بدل من الکذب، اى یقولون انّ لنا الجنّة ان کان البعث حقّا. زجّاج گفت: معنى آیت آنست که ایشان با فعل قبیح و گفتار بیهوده که گفتند: لنا البنون و للَّه البنات، همى طمع بهشت دارند و مى‏گویند: انّ لنا عند اللَّه الجزاء الاحسن یعنى الجنّة، ربّ العالمین گفت: «لا» اى لیس الامر کما وصفوا، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» اى حقّ لهم النّار و وجبت. و قیل کسبت قولهم، «أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ» اى متروکون فى النّار منسیون.
و قیل کسب عملهم السّیئ انّ لهم النّار و انّهم فى الآخرة مقدّمون الى النّار، یقول افرطت الرّجل اى قدمته الى الماء، و منه‏
قول النبى (ص): «انا فرطکم على الحوض» اى متقدّمکم.
قال الحسن: «مُفْرَطُونَ» اى معجّلون الى النّار، قرأ نافع:
«مُفْرَطُونَ» بکسر الرّاء و التّخفیف اى افرطوا فى اعمالهم یعنى اسرفوا بالآثام على انفسهم. و قرأ ابو جعفر: «مُفْرَطُونَ» بکسر الرّاء و التّشدید اى مضیّعون امر اللَّه.
«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا» یعنى رسلا الى اممها، «مِنْ قَبْلِکَ» کما ارسلناک الى امّتک بالدّعاء الى توحید اللَّه، «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» الخبیثة و ما کانوا علیه من الکفر باللَّه حتى کذبوا رسلهم، «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» اى قرینهم یتولى اغوائهم و یتبرّأ منهم فى القیامة، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» عذاب النّار فى الآخرة. و قیل «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» یعنى یوم القیامة و اطلق اسم الیوم لشهرته.
«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ» یا محمّد، «الْکِتابَ» یعنى القرآن، «إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» للنّاس، «الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» اى لتبیّن لهم الحق من الباطل. و قیل لتبیّن للمشرکین ما ذهبوا فیه الى خلاف ما یذهب المسلمون فیقوم الحجّة علیهم ببیانک، «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً» نصب معطوف على موضع اللّام لانّه المفعول له، اى ما انزلناه علیک الا للهدایة و الرّحمة.
«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یعنى المطر، «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» اى انبت فیها من کلّ انواع النّبات بعد یبسها و جدوبتها، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ» سمع القلوب لا سمع الآذان.
«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً» اى دلالة و علامة على قدرة اللَّه و وحدانیّته یعبر بها من الجهل الى العلم. و قیل العبرة ادراک الغائب فى الشّاهد، «نُسْقِیکُمْ» قرأ نافع و ابن عامر و ابو بکر و یعقوب بفتح النّون و الباقون بضمّ النون و هما بمعنى واحد، یقال سقیته و اسقیته بمعنى. قال الخلیل: سقیته اذا ناولته فشرب و اسقیته جعلت له سقیا، و الانعام لفظه لفظ جمع و هو اسم للجنس بمعنى النّعم فیذکر و یؤنّث، یقال هو الانعام و هى الانعام، فقال تعالى: «مِمَّا فِی بُطُونِهِ» و فى موضع آخر: «مِمَّا فِی بُطُونِها»، «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً» اى الانعام تعتلف الحشیش و الخضر فجعل اللَّه بعضه دما و بعضه فرثا و یحیل بعض الدّم الاحمر لبنا ابیض،«خالِصاً» صافیا من نتنه و لونه حلوا دسما. و قیل اذا استقر العلف فى بطنها طبخته فاستحال اعلاه دما و اوسطه لبنا و اسفله فرثا فیجرى الکبد الدّم الى العرق و اللّبن الى الضرع و یبقى الفرث ثمّ ینحدر و فى ذلک عبرة لمن اعتبر، «سائِغاً لِلشَّارِبِینَ» یسوغ فى حلق من تناوله. قال ابن جریر: لم یغصّ احد باللّبن قطّ، و قیل سائغا حلالا، و قیل لا تعافه النّفس و ان خرج من بین الدّم و الفرث.
«وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ» اى و انّ لکم ممّا یخرجه اللَّه لکم من ثمرات النّخیل و الاعناب عبرا و آیات لانّکم، «تَتَّخِذُونَ» من ذلک، «سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» و التقدیر و من ثمرات النّخیل و الاعناب شى‏ء تتّخذون منه سکرا، فالهاء فى قوله «مِنْهُ» تعود الى الشّى‏ء و هو محذوف و السّکر الخمر. و قیل نزلت قبل تحریم الخمر، و الرّزق الحسن التّمر و الزّبیب و الدّبس و الخل، و قیل السّکر الطّعم. قال الرّاجز: جعلت اغراض کرام سکرا، اى طعما، فیکون المعنى تصنعون منه طعما یعنى الخلّ و رزقا حسنا یعنى الحلاوة. قال ابو عبید: السکر الخلّ و الرزق الحسن ما هو خیر من الخل، و قیل السّکر ما یسدّ الجوع مشتقّ من قولهم سکرت النّهر اى سددته. قال ابن بحر: السّکر المسکر، قال و اضاف الى نفسه سقى اللّبن و اضاف الى العباد اتّخاذا السّکر و هو ادّخارهم لذلک حتّى یصیر سکرا، قال و هذا انکار من اللَّه علیهم و تقدیره أ تتّخذون منه سکرا و یرزقکم اللَّه رزقا حسنا، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» هذا تحریض من اللَّه للعاقل لیتأمل فى الآیات.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ» هر که کافر شود بخداى خویش پس آنک گرویده بود باو، «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ» مگر کسى که بیم او را بر سخن دارد از زبان بر ناپسند دل، «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» و دل وى آرمیده بایمان، «وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً» اما هر که دل فراخ فرا داد بکفر «فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ» بر ایشان خشمى از اللَّه تعالى، «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰۶)» و ایشانراست عذابى بزرگ.
«ذلِکَ بِأَنَّهُمُ» این بآنست که ایشان، «اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» این جهان برگزیدند بر آن جهان، «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۱۰۷)» و اللَّه تعالى راه ننماید کافران را.
«أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» ایشان آنند که اللَّه تعالى مهر نهاد بر دلهاى ایشان، «وَ سَمْعِهِمْ» و بر گوشهاى ایشان، «وَ أَبْصارِهِمْ» و بر چشمهاى ایشان، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۰۸)» و ایشانند بازماندگانم از راه نجات.
«لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۰۹)» براستى که ایشان در آن جهان زیان‏کارانند.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا» پس آن گه خداوند تو ایشان را که هجرت کردند و از خان و مان و شهر ببریدند، «مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا» بر سر این که ایشان را عذاب کردند و رنج نمودند، «ثُمَّ جاهَدُوا» وانگه جهاد کردند، «وَ صَبَرُوا» و شکیبایى کردند، «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۰)»، خداوند تو پس آنک ایشان کردند براستى که آمرزگارست مهربان.
«یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ» فردا که آید هر کسى، «تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» داورى میدارد خود را «وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ» و بسپارند بهر کس پاداش کرد او، «وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۱۱)» و از هیچکس از سزاى او چیزى نکاهند.
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» و مثل زد اللَّه تعالى، «قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً» شهرى که ایمن بود، «مُطْمَئِنَّةً» آرمیده، «یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ» روزى اهل آن مى‏آید بآن فراخ از هر سوى، «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» کافر شدند بنعمتهاى خداى تعالى و ناسپاس نشستند، «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ» بچشانید اللَّه تعالى ایشان را گرسنگى و در ایشان پوشید جامه ترس و بیم، «بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (۱۱۲)» بآنچ میکردند.
«وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ» و بایشان آمد رسولى هم از ایشان، «فَکَذَّبُوهُ» وى را دروغ زن گرفتند، «فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ» فرا گرفتند ایشان را عذاب، «وَ هُمْ ظالِمُونَ (۱۱۳)» و گناه کار ایشان بودند.
«فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» مى‏خورید از آنچ اللَّه تعالى شما را روزى داد «حَلالًا طَیِّباً» گشاده‏اى پاک، «وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ» و سپاس دار مى‏باشید نیکو داشت را از خداى، «إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (۱۱۴)» اگر او را پرستکاراید.
«إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ» آن چیز که بر شما حرام کرد و بسته آن مردار است و خون و گوشت خوک، «وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ» و آنچ گشته باشد بر نام بت نه بر نام اللَّه تعالى، «فَمَنِ اضْطُرَّ» هر که بیچاره ماند، «غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ» نه افزونى جوى و نه گزاف کار، «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۵)» اللَّه تعالى آمرزگارست مهربان.
«وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ» نه در ایستید و هر چه فرا زبان آید بدروغ گوئید، «هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ» که این گشاده است و روا و این بسته است و ناروا، «لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ» تا در ایستید و دروغ گوئید بر خداى تعالى، «إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ» ایشان که بر خداى دروغ سازند، «لا یُفْلِحُونَ (۱۱۶)» رستگارى نیابند.
«مَتاعٌ قَلِیلٌ» این روزگار گذاشت شما و جهان داشتن شما بدروغ ساختن بر خداى فرا سر برید که این روزگارى اندکست، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۱۷)» و ایشانراست عذابى درد نماى.
«وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا» و بر اینان که جهود شدند، «حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ» حرام کردیم بر ایشان آنچ بر تو خوانده‏ایم از پیش، «وَ ما ظَلَمْناهُمْ» و بر ایشان ستم نکردیم، «وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۱۸)» لکن ایشان بر خویشتن ستم کردند.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ» پس خداوند تو ایشان را که بدى کردند بنادانى، «ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا» پس آن گه باز گشتند و کار خویش بتوبه باصلاح آوردند و نیکى کردند، «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۹)» خداوند تو پس آن ایشان را آمرزگارست مهربان.
«إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ» ابراهیم (ع) پیشواى بود خداى تعالى را بپاى ایستاده بفرمان بردارى، «حَنِیفاً» او را باخلاص یکتا گوى، «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۲۰)» و از مشرکان نبود.
«شاکِراً لِأَنْعُمِهِ» سپاس دار بود نعمتهاى خداوند خویش را، «اجْتَباهُ وَ هَداهُ» بر گزید اللَّه تعالى او را بپیغام و دوستى و راه نمود او را، «إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۲۱)» بر راه راست پاینده درست.
«وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» و دادیم او را درین جهان نیکویى، «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۱۲۲)» و او در آن جهان از نیکانست.
«ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» آن گه پس بتو پیغام دادیم، «أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ» که بر پى دین ابراهیم رو، «حَنِیفاً» و همچون او مخلص باش و مسلمان و مختتن، «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۲۳)» و مشرک مباش.
«إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ» بزرگ داشتن شنبه و آزرم داشتن بر آن قوم نبشتند که مختلف شدند درو، «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» و خداوند تو داورى برد میان ایشان روز رستاخیز، «فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۲۴)» در آن مخالفت کردن و گفتن که ایشان در آن بودند.
«ادْعُ إِلى‏ سَبِیلِ رَبِّکَ» با راه خداوند خویش خوان خلق او را، «بِالْحِکْمَةِ» بزیرکى و بآنچ دانى، «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» و باین پند نیکو، «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» و باز پیچ با ایشان بآنچ نیکوتر، «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ» خداوند تو اوست که داناتر است، «بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ» بهر که گمراهست، «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۱۲۵)» و اوست که داناتر است بهر که بر راه است.
«و ان عاقبتم و اگر پاداش کنید کسى را «فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» بهم چندان پاداش کنید که او کرد «وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ» و اگر شکیبایى کنید و فرا گذارید، «لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (۱۲۶)» آن به است شکیبایان را.
«وَ اصْبِرْ» شکیبایى کن، «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» و نتوانى کرد صبر مگر بخداى، «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» و بر ایشان اندوه مخور، «وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۱۲۷)» و در تنگى و تنگ دلى مباش از بد کرد که ایشان مى‏کنند.
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا» خداى تعالى با ایشانست که ازو مى‏ترسند، «وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (۱۲۸)» و با ایشان که با خلق او نیکویى مى‏کنند.
رشیدالدین میبدی : ۱۹- سورة مریم- مکیّة
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ» یوم الحسرة یوم القیامة سبق لقوم الشقاوة من غیر ان یرتکبوا معصیة، و لآخرین السعادة قبل ان یقترفوا حسنة. روز حسرت روز اول است در عهد ازل، که حکم کردند و قضا راندند و هر کس را آنچه سزاى وى بود دادند، رانده بى‏جرم و جریمت، نواخته بى وسیلت طاعت. یکى را خلعت رفعت دوختند و میل نه.
یکى را بآتش قطیعت سوختند و جور نه. آن یکى بر بساط لطف پر از ناز و خطاب: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ» شنیده. این یکى در وهده خذلان بنعت حرمان زهر «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ»
چشانیده، آرى سابقه‏اى رانده، چنان که خود دانسته. عاقبتى نهاده چنان که خود خواسته از بشریّت تیرى ضعیف ترکیب در وجود آورده، و آن تیر در کمان علم ازل نهاده و در هدف حکم انداخته. اگر راست رود، ثنا و احسنت اندازنده را، اگر کژ رود طعن و لعن تیر را. شعر:
حیرت اندر حیرتست و تشنگى در تشنگى
گه گمان گردد یقین و گه یقین گردد گمان.
حضرت عزّ و جلال و بى نیازى فرش او منقطع گشته درین ره صد هزاران کاروان.
قوله: «إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْها» میگوید مائیم میراث بر جهان از جهانیان، و باقى پس جهانیان و جهان، و باز گشت کار خلق با ماست جاودان. اشارتست ببقاء احدیت و فناء خلقیت آن روز که اطلال و رسوم کون را آتش بى نیازى در زند و عالم را هباء منثور گرداند و تیغ قهر بر هیاکل افلاک بگذراند، و غبار اغیار از دامن قدرت بیفشاند، و زمام اعدام بر سر مرکب وجود کند. پس ندا در دهد که: «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» کرا زهره آن بود که این خطاب را بجواب پیش آید، تا هم جلال احدیت جمال صمدیت را پاسخ کند. و عزّ قدوسى کمال سبوحى را جواب دهد که: «اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ».
قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا» الصّدیق هو الواقف مع اللَّه فى عموم الاوقات على الصّدق کسى را صدّیق گویند که با اللَّه تعالى بهمه حال و در همه وقت راست رود. بنفس در مجاهدت. بدل در مشاهدت. بروح در مکاشفت، بسرّ در ملاطفت، مراد خود فداء مراد حق کرده، ظاهر بخلق داده، باطن با حق آسوده، همه کس دست در دامن وى زده و دل وى بکس التفات ناکرده، خویشتن را باللّه تعالى سپرده و بهر چه پیش آید رضا داده، اینست حال خلیل (ع) بگاه بلا و محنت. جبرئیل او را پیش آمد که: هل لک من حاجة؟ روى از جبرئیل گردانید و گفت: امّا الیک فلا.
آن گه دست تسلیم از آستین رضا بیرون کرد و بر وى اسباب باز زد و بزبان تفرید گفت: «حسبى اللَّه و نعم الوکیل».
عزیزى میگوید: در عیادت درویشى شدم او را در بلاى عظیم دیدم، گفتم: لیس بصادق فى حبّه من لم یصبر على ضربه. در دوستى اللَّه تعالى صادق نیست آن کس که در زخم بلاء او صابر نیست، درویش سر برآورد گفت: اى جوانمرد غلط کردى، لیس بصادق فى حبّه من لم یتلذذ بضربه. در دوستى او صادق نیست کسى کش با زخم او خوش نیست.
معاذ در سکرات مرگ افتاده و آن شدت نزع و هول مطلع پدید آمده میگفت: اخنقنى خنقک فو عزّتک انّى لاحبّک، و خنق آن باشد، که حلق کسى بگیرى و مى‏فشارى، معاذ گفت بیفشار چندان که خواهى بى‏آزرم که ترا دوست دارم. اى جوانمرد دلى که قدر حق در آن دل نزول کرد قدر همه عالم رخت از دل وى برگرفت، دیده‏اى که مشاهدت حق در آن دیده جاى گرفت همه مشاهدتها در آن مشاهدت متلاشى گشت. یکى در کار خلیل ابراهیم (ع) اندیشه کن که بر بساط صدق، در مجامع جمعیت، در محراب فردانیت معتکف گشت، بقصور و تقصیر خود معترف شد، از طلب نصیب خود غایب گشت، در میدان قرب حق قدم زد، آفت زمان و مکان، و آثار و اعیان، و اطلال و اشکال، و موجودات و معلومات بکلّى از پیش خویش برداشت، گهى از خلق تبرّا جست که: «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ»، گهى بحق تولّا کرد که: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، لا جرم از حضرت عزّت او را خلعت و نعمت دادند و رقم خلّت کشیدند که: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا و ابراهیم الذى و فى انه کان صدیقا نبیا» قوله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مُوسى‏ إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً» بفتح لام خوانده‏اند و بکسر لام، اگر بکسر خوانى بدایت کار موسى است آنکه که در روش خویش بود، و اگر بفتح خوانى اشارت بنهایت حال اوست آن گه که در کشش حق افتاد، یعنى کان موسى مخلصا فى سلوکه منهج النّبوة عند عنفوان دولته، ثمّ خلّصناه عن سلوکه فجذبناه و اخلصناه. «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» موسى را هم روش بود و هم کشش. «جاءَ مُوسى‏ لِمِیقاتِنا» اشارت است بتفرقت وى در حال روش و کلمه «رب» هم چنان است که: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا».
باین کلمه حق او را در نقطه جمع میکشد، و مرد تا در روش خویش است قدم وى بر زمین خطر باشد چنان که گفته‏اند: «و المخلصون على خطر عظیم»
باز که بنقطه جمع رسد و کشش حق در رسد. ارض خطر را با قدم او کار نباشد، و قدم خود چندان بود که در روش باشد، چون کشش آمد قدم را پى کنند، نه قدم ماند نه قدمگاه، اینجا سرّ «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» آشکارا گردد و قوّت دل وى همه ذکر حق بود، غذاى جان وى سماع کلام حق بود، آرام وى همه با صفات و نام حق بود.
وحى آمد بموسى که اى موسى دانى که از بهر چه با تو سخن گفتم و بخلوتگاه مناجات بردم؟ اى موسى اطّلاع کردم بر دلهاى جهانیان، ندیدم دلى مشتاقتر و متواضع تر و در محبّت صافى‏تر از دل تو، یا موسى اسمع کلامى و احفظ وصیّتى، و ارع عهدى، فانّى قد وقفتک الیوم منّى موقفا لا ینبغى لبشر بعدک ان یقوم مقامک منى، یا موسى اسمع نعتى، و لا نعت لنعتى الّا ما نعت لک من نعتى، انّ من نعتى انّه لا ینبغى ان ینعت نعتى الّا انا، فانا الّذى اعرف نعتى، فلا اله الّا انا، لیس لى شبیه و لا ندّ و لا نظیر و لا عدیل و لا وزیر یوازرنى. کنت قبل الاشیاء و اکون بعد الاشیاء، معروف بالدّوام و البقاء و العز و السناء فلا اله غیرى، و لا ینبغى ان یکون کذلک غیرى.
قوله: «أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ»، لختى پیغامبران را نام برد درین سورة، و مؤمنان و صالحان امّت در ایشان پیوست که: «وَ مِمَّنْ هَدَیْنا وَ اجْتَبَیْنا» گفت ایشان را بفضل خود نواختم، بلطف خود را هشام نمودم، بعنایت ازلى رقم دوستى کشیدم، بخواست خود نه بکردار ایشان برگزیدم، بکرم خود نه بجهد ایشان پسندیدم. آن گه در لطف و کرم بیفزود و ایشان را بستود که: «إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا». ظاهر عنوان باطن است، سجود ظاهرشان بر وجود سرائر دلیل واضح است. تن‏هاى ایشان بر خدمت داشته، دلها بحرمت آراسته، نور دلهاى ایشان بآسمان پیوسته.
قوله: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» الایه.. آن دور در گذشت و آن قرن بسر رسید باز قومى دیگر رسیدند بعکس ایشان و سیرتشان، بر پى شهوتها رفتند و دل در آشیانه شیطان بستند، حریص چون خوکان، متکبر چون پلنگان، محتال چون روبهان شریر چون سگان، بظاهر آدمى و بباطن شیطان.
اى جوانمرد خاصیّت آدمى نه بتغذّى و تناسل است که نبات را همین هست نه بحسّ و حرکت است که حیوانات دیگر را همین هست، بلکه خاصیّت آدمى بعلم و معرفت است، امّا خطر گاهى داده‏اند او را که بیک لحظه بدرجه جبرئیل و میکائیل رسد، بلکه از ایشان در گذرد، و بیک خطرت بهیمه‏اى سبعى گردد بلاقیمت، اگر نظر فضل الهى بدو رسد، «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ» او را در پرده عصمت خویش گیرد، و اگر بعدل جبّارى بحکم سیاست بدو نگرد، «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ» او را در وهده غىّ افکند که: «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا».
قوله: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً»، فاولئک الّذین تدارکتهم الرّحمة الازلیة و یسبقون فى النّعم السّرمدیة.
رشیدالدین میبدی : ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ» اى پیغامبران، پاک خورید و حلال خورید، «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» و کار نیکو کنید، «إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» (۵۱) که من بکردار شما دانایم.
«وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» این دین شما است یک دین که جز از آن دین نیست، «وَ أَنَا رَبُّکُمْ» و منم خداوند شما «فَاتَّقُونِ» (۵۲) بپرهیزید،
«فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ» گوناگون گروه گروه کردند خویشتن را و پاره پاره دین خویش، «زُبُراً» قصه قصه جوک جوک، «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» (۵۳) هر جوکى بآنچه در پیش ایشانست و بر دست دارند شادند و پسند مى‏دارند.
«فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ» (۵۴) گذار ایشان را تا در آن غرقاب که هستند میباشند تا هنگامى، تا یک چندى.
«أَ یَحْسَبُونَ» مى‏پندارند ایشان، «أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ» که آنچه فرا مى‏فزاییم ایشان را، «مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ» (۵۵) از مال و پسران.
«نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ» ایشان را بآن همى شتابیم، «بَلْ لا یَشْعُرُونَ» (۵۶) نه که ایشان نادانند.
«إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ» (۵۷) ایشان که از ترس خداوند خود ترسانند.
«وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ» (۵۸) و ایشان که بسخنان خداوند خود مى‏گروند.
«وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ» (۵۹) و ایشان که با خداوند انباز نیارند.
«وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا» و ایشان که میارند و مینمایند و میدهند، آنچه که دادند مینمایند و میدهند در کوشش و پرستش «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ» و دلهاى ایشان ترسان «أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ» (۶۰) که آخر با خداوند خویش شوند.
«أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ» ایشانند که به نیکیها مى‏شتابند، «وَ هُمْ لَها سابِقُونَ» (۶۱). و آن را پیشوایانند.
«وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» و بر ننهیم بر هیچکس از بار مگر طاقت و توان او، «وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ» و بنزدیک ما است نامه‏اى که براستى گواهى دهد، «وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ» (۶۲) و بر ایشان ستم نیاید.
«بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هذا» دلهاى ایشان در غفلت است ازین سخن که مى‏گوئیم، «وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ» و ایشان را کردهاست ناکرده کرده آن نیز جز زآن. «هُمْ لَها عامِلُونَ» (۶۳) ایشان آن را کنندگانند ناچار.
«حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ» تا فرا گیریم نازنینان ایشان را بعذابها «إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ» (۶۴) ایشان از آن بانک درگیرند، «لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ» امروز بانک مکنید «إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ» (۶۵) شما را از ما کس نرهاند.
«قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ» سخنان ما بر شما مى‏خواندند، «فَکُنْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ» (۶۶) و شما از پذیرفتن آن باز گشتید بپس.
«مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ» سرها بگردن باز نهاده «سامِراً تَهْجُرُونَ» (۶۷) نابکار گفتن را بهم باز مى‏نشینید و.
«أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ» در سخن بهتر نیندیشند و بهتر در ننگرند و باندیشه پس آن فرا نشوند، «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ» (۶۸) یا بایشان خبرى آمد که بپدران پیشینیان ایشان نیامده بود.
«أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ» یا بایشان پیغمبرى آمد که نشناختند او را، «فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ» (۶۹) ایشان او را بیگانه دیدند نشناخته.
«أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ» یا میگویند که درو دیوانگى است، «بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ» نیست دیوانه‏اى که بایشان آمد و راستى آورد، «وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ» (۷۰) و بیشتر ایشان آنند که راستى را دشوار میدارند.
«وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ» و اگر بر پى پسند ایشان ایستد «لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ» تباه گردد آسمان و زمین و هر چه در آن است، «بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ» نیست که ما بایشان سخنى آوردیم و دین و نامه‏اى که در آن نامدارى ایشانست و مهترى و بهترى، «فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ» (۷۱) و ایشان از آن روى میگردانند.
«أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً» یا پندارند که از ایشان جعلى خواهى خواست و مزدى، «فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ» روزى خداوند تو به از آن، «وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» (۷۲) و او بهتر روزى رسانان است.
«وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» (۷۳) و تو ایشان را میخوانى با راهى راست.
«وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» و ایشان که ناگرویدگانند برستاخیز، «عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ» (۷۴) از آن راه مى‏بگردند.
«وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ» و اگر ما بر ایشان ببخشائیم و باز بریم گزندى که رسید بایشان، «لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» (۷۵) بستیهند در افسار گسستن خویش، بر ناپسند بى‏سامان مى‏روند.
«وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ» فرا گرفتیم ایشان را بعذاب، «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ» (۷۶) تن به ندادند و خویشتن را به نیوکندند خداوند خویش را و درو نزاریدند.
«حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ» تا آن گه که بگشادیم بر ایشان درى از عذاب سخت، «إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ» (۷۷) تا ایشان در آن فرو ماندند نومید و اندوهگین و خاموش.
«وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» اوست که شما را آفرید و ساخت شنوائیها و بینائیها و دلها. «قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ» (۷۸) چون اندک سپاسدارى مى‏کنید.
«وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ» و او آنست که بیافرید شما را در زمین از زمین، «وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» (۷۹) و آخر شما را بر خواهند انگیخت و با او خواهند برد.
«هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ» و او آنست که مرده زنده کند و زنده مى‏میراند، «وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ» و او راست شد آمد شب و روز، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (۸۰) در نمى‏یابید.
«بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ» (۸۱) بل که گفتند هم چنان که پدران پیشینیان ایشان گفتند.
«قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً» گفتند آن گه که ما بمیریم و خاک گردیم و و استخوانها بپوسد، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» (۸۲) ما از زمین انگیختنى‏ایم.
«لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ» وعده دادند ما را این، هم ما را و هم پدران ما را پیش، «إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» (۸۳) نیست این مگر افسانه پیشینیان.
«قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها» بگو کراست زمین و هر که در آن، «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (۸۴) اگر دانید.
«سَیَقُولُونَ لِلَّهِ» گویند اللَّه تعالى را، «قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» (۸۵) بگوى پس پند نپذیرید و درنیابید.
«قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ» بگوى کیست خداوند هفت آسمان، «وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» (۸۶) و خداوند عرش بزرگوار.
«سَیَقُولُونَ لِلَّهِ» گویند اللَّه، «قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ» (۸۷) بگوى پس بنپرهیزید از دیگر گفتن با او.
«قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» بگوى آن کیست که بدست اوست داشت و پادشاهى هر چیز، «وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ» و بر همه زینهار دارد و کس برو زینهار ندارد، «إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (۸۸) اگر میدانید،
«سَیَقُولُونَ لِلَّهِ» گویند ایشان که اللَّه است آن، «قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ» (۸۹) بگوى پس شما را چه پر دیو مى‏کنند و بچه فریبند و چه باطل بر شما روا میکنند.
«بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ» و پر دیو نیست و باطل که بایشان راستى آوردیم، «وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» (۹۰) و ایشان دروغزنانند.
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ» هرگز فرزند نگرفت اللَّه تعالى، «وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ» و با او هرگز خدایى دگر نبود، «إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ» که اگر ازین هر دو چیزى بودى بر یکدیگر خاستندى و هر یک با سپاه خود با یک سو جستید. «وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» و بر یکدیگر برترى جستندى، «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ» (۹۱) پاکى و بى عیبى اللَّه را از آنچه ایشان او را بآن صفت میکنند.
«عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ» داناى نهان آشکار است، «فَتَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ» (۹۲) برتر از آنست و پاک‏تر از آن که با او انباز بود،.
«قُلْ رَبِّ» بگو خداوند من، «إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ» (۹۳) اگر با من نمایى چون نمایى هنگام آنچه ایشان را بهم افکنى بآن. «رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» (۹۴) خداوند من پس مرا آن روز در جمله قوم ستمکاران مکن.
«وَ إِنَّا عَلى‏ أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ» (۹۵) و ما بر باز نمودن با تو که بایشان چه خواهد بود از عذاب تواناییم.
رشیدالدین میبدی : ۲۴- سورة النّور- مدنیّة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«سُورَةٌ أَنْزَلْناها» سورتى است این که فرو فرستادیم آن را، «وَ فَرَضْناها» و واجب کردیم آن را، «وَ أَنْزَلْنا فِیها آیاتٍ بَیِّناتٍ» و فرو فرستادیم در آن سخنها و پیغامهاى پیداى روشن، «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (۱) تا مگر شما پند پذیرید.
«الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِی» زن زانیه شوى نداشته و مرد زانى زن نداشته، «فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» چون زنید هر یک را ازیشان صد زخم زنید، «وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ» و شما را هیچ بخشایش و مهربانى مگیراد. «فِی دِینِ اللَّهِ» در فرمان بردارى خداى را، «إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» اگر بگرویده‏اید بخداى و روز رستاخیز، «وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما» و ایدون بادا که حاضر باد آن گه که ایشان را میزنند، «طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (۲) گروهى از مسلمانان.
«الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً» مرد پلید کار برنى نکند مگر زن پلیدکار را یا زن مشرکه را، «وَ الزَّانِیَةُ لا یَنْکِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ» و زن پلیدکار را زناشویى نبندد مگر با مرد پلید کار و یا مرد مشرک، «وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ» (۳) و حرام کرده آمد و بسته آن بر گرویدگان.
«وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ» و ایشان که دشنام دهند زنان پاک را، «ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» و آن گه بر آنچه گفتند چهار گواه رسیده آزاد نیارند، «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً» زنید ایشان را هشتاد زخم. «وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً» پس آن گواهى که دادند گواهى ایشان را مپذیرید هرگز، «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (۴) و ایشان از حال و نعت نیکان بیرونند.
«إِلَّا الَّذِینَ تابُوا» مگر ایشان که توبه کنند «مِنْ بَعْدِ ذلِکَ» پس از آن گواهى، «وَ أَصْلَحُوا» و کار خویش را باصلاح آرند، «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (۵) که اللَّه آمرزگارست بخشاینده.
«وَ الَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ» و ایشان که گواهى دهند بر زنان خویش بزنا، «وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ» و گواه ندارند مگر خویشتن، فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ» آن گواهى که ایشان دادند آنست که گواهى دهند چهار بار و هم سوگند و هم گواهى، «إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ» (۶) که او در آنچه گفت از راستگویان است.
«وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ» و پنجم سخن این گوید که لعنت خداى برو، «إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ» (۷) اگر او را در آن سخن که گفت از دروغزنان است.
«وَ یَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ» و رجم از آن زن باز دارد، «أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ» که آن زن چهار سوگند خورد با گواهى گوید گواهى دهم بخداى، «إِنَّهُ لَمِنَ الْکاذِبِینَ» (۸) که آن مرد در آنچه گفت از دروغزنان است.
«وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْها» و پنجم سخن این گوید که خشم خداى برو، «إِنْ کانَ مِنَ الصَّادِقِینَ» (۹) اگر آن مرد بر وى راست گوید، «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ» و گر نه فضل خداى بودى و مهربانى او بر شما، «وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ» (۱۰) و آن که اللَّه راست دانش است پاک داورى، بنده را باز پذیر و عذر نیوش.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
الم (۱) منم خداوند اللَّه نام داناتر دانا بهر کس و هر چیز و هر هنگام.
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا. پنداشتند مردمان که ایشان را بگذارند، أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا تا میگویند که بگرویدیم، وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (۲) و ایشان را بنه‏آزمایند.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ بیازمودیم ایشان را که پیش ازینان بودند، فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا ناچاره اللَّه آزماید تا ببیند ایشان که راست میگویند، وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ (۳) و ببیند ایشان را که دروغ میگویند.
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ مى‏پندارند اینان که بدیها میکنند، أَنْ یَسْبِقُونا که از ما پیشند و بر ما بگذرند،، ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۴) بد حکمى که میکنند.
مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ هر که مى‏ترسد از رستاخیز و رسیدن او بر اللَّه و پاداش دادن او، فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ تا بداند که هنگام داورى داشتن و پاداش‏ دادن او آمدنى است. وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۵) و اوست شنوا و دانا.
وَ مَنْ جاهَدَ و هر که باز کوشد فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ خویشتن را با کوشد إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (۶) که اللَّه بى‏نیازست از همه جهانیان،.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ بستریم از ایشان و ناپیدا کنیم بدیهاى ایشان، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ، و پاداش دهیم ایشان را، أَحْسَنَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۷) بر نیکوتر کارى که میکردند.
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ اندرز کردیم مردم را، بِوالِدَیْهِ حُسْناً به پدر و مادر که با ایشان نیکویى کن، وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی و اگر باز کوشند با تو بر آن که انباز گیرند با من، ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ چیزى که تو دانى که مرا نه انباز است، فَلا تُطِعْهُما ایشان را فرمان مبر، إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ بازگشت شما با من است، فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۸) تا بخبر کنم شما را به پاداش آنچه میکردید.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ (۹) نامهاى ایشان در نیکان کنیم و ایشان را در عداد شایستگان کنیم.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ و از مردمان کس است که میگوید بگرویدیم بخداى، فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ و هر گه که رنج نمایند او را از بهر خداى جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ آن رنج نمودن و عذاب کردن مردمان چون عذاب اللَّه داند وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ و اگر یارى رسد و نصرتى آید از خداوند تو که بسر ایشان رسى و بر ایشان قادر شوى لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ گویند ما با شما بودیم.
أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فِی صُدُورِ الْعالَمِینَ (۱۰) اللَّه داناتر دانایى است بآنچه در دل جهانیانست.
وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا و ناچاره بر خواهد رسید اللَّه و تا بیند که آن کیست که بگروید وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقِینَ (۱۱) و بیند که آن که‏اند که دورویان‏اند.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا کافران گفتند فرا گرویدگان، اتَّبِعُوا سَبِیلَنا بر راه و بر کیش ما روید وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ و ما گناهان شما همه برداریم وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ و ایشان از گناهان ایشان هیچ چیز برندارند، إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۱۲) ایشان دروغ میگویند.
وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ ناچاره که بارهاى گناهان خویش برمیدارند وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ و بارهاى بیراه کردگان خویش وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ و ایشان را بپرسند روز رستاخیز عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ (۱۳) از دروغها که میگفتند.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ فرستادیم نوح را بقوم او فَلَبِثَ فِیهِمْ درنگ کرد در میان ایشان، أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عاماً هزار سال کم پنجاه سال فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ فرا گرفت ایشان را طوفان وَ هُمْ ظالِمُونَ (۱۴) و ستمکاران ایشان بودند.
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفِینَةِ برهانیدیم او را و ایشان که در کشتى بودند وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمِینَ (۱۵) و نشان گذاشتیم آن را تا جهان بود جهانیان را.
وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ و فرستادیم ابراهیم را آن گه که گفت قوم خویش را اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ اللَّه را پرستید و بپرهیزید از عذاب او ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ آن به شما را إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۱۶) اگر میدانید.
إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً این چه مى‏پرستید فرود از اللَّه بتان است، وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً و کاریست که شما در میگیرید و شما مى‏سازید و مى‏تراشید بدروغ، إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اینان که مى‏پرستید فرود از اللَّه، لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً شما را روزى ندادند و بر آن توانا نه‏اند، فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ بنزدیک اللَّه روزى جویید وَ اعْبُدُوهُ و او را پرستید وَ اشْکُرُوا لَهُ و او را آزادى کنید إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۱۷) با او خواهند برد شما را.
وَ إِنْ تُکَذِّبُوا و اگر دروغ‏زن گیرید، فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ دروغ‏زن گرفت گروهانى پیش از شما، وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۱۸) و نیست بر فرستاده مگر پیغام رسانیدن آشکارا.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى و تقدّس: تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ باز مى‏خیزد پهلوهاى ایشان از خواب‏گاههاى ایشان، یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خداوند خویش را میخوانند، خَوْفاً وَ طَمَعاً بیم و امید، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۱۶) و از آنچه ایشان را روزى دادیم نفقه میکنند.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ نداند هیچ کس، ما أُخْفِیَ لَهُمْ که آن چه چیزست که پنهان کردند و پوشیده ایشان را. مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ از روشنایى چشم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۷) پاداش آنچه میکردند.
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً آن کس که گرویده بود، کَمَنْ کانَ فاسِقاً چون آن کس است که از فرمان بردارى بیرون بود؟ لا یَسْتَوُونَ (۱۸) هرگز یکسان نباشند.
أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اما ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند، فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ ایشانراست بهشتها نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۹) آن پاداش ایشان است بآنچه میکردند.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا و اما ایشان که بیرون شدند از فرمان، فَمَأْواهُمُ النَّارُ بازگشتن‏گاه ایشان آتش است، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها هر گه که خواهند از آن بیرون آیند، أُعِیدُوا فِیها ایشان را بآن مى‏برند وَ قِیلَ لَهُمْ و ایشان را گویند، ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ چشید عذاب از آتش، الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (۲۰) که آن را بدروغ مى‏داشتید و مى‏گفتید که دروغ است.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ و مى‏چشانیم ایشان را از عذاب این جهانى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ فرود از عذاب مهین، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۱) تا مگر باز گردند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ و کیست ستمکارتر ازو که پند دهند او را بسخنان خداوند او؟ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها آن گه پس روى گرداند از آن، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (۲۲) ما از ناگرویدگان کین‏کشانیم.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ موسى را نامه دادیم، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ نگر که در گمان نباشى از دیدار او، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (۲۳) و او را نشانى کردیم راه شناختن را از بهر بنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً و ازیشان پیشوایان کردیم، یَهْدُونَ بِأَمْرِنا که راه مى‏نمودند بفرمان ما، لَمَّا صَبَرُوا آن گه که شکیبایى کردند وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (۲۴) و بسخنان ما بى‏گمانان بودند.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ خداوند تو اوست که کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۲۵) در آنچه ایشان جدا جدا میگویند و جدا جدا مى‏روند.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ باز ننمود با ایشان، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ که چند هلاک کردیم و کشتیم پیش از ایشان، مِنَ الْقُرُونِ از گروه گروه، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ آنک مى‏روند در نشستنگاههاى ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى روشن است، أَ فَلا یَسْمَعُونَ (۲۶) بنمى‏شنوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمى‏بینند، أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ که ما آب میرانیم، إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ در زمین تهى از نبات، فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً بیرون مى‏آریم بآن آب کشت را، تَأْکُلُ مِنْهُ تا میخورد از آن، أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ ستوران ایشان و ایشان خویشتن، أَ فَلا یُبْصِرُونَ (۲۷) نمى‏بینند؟
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ و میگویند کى است این روز داورى، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۸) بازنمائید اگر راست مى‏گویید.
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ بگو در روز داورى، لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ سود ندارد ناگرویدگان را گرویدن ایشان، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (۲۹) و نه بر ایشان مهلت دهند.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (۳۰) و چشم میدار که ایشان چشم مى‏دارند.