عبارات مورد جستجو در ۷۱ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند بخشاینده مهربان.
«أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ» آمد کار خداى، «فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» مشتابانید آن را، «سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۱)» پاکى او را و چون بر تر است در قدر خویش از انبازى آنچ با او انباز میخوانند.
«یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ» فرو مى‏فرستد فریشتگان را، «بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ» بپیغام از فرمان خویش، «عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» بر او که خواهد از بندگان خویش، «أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا» آگاه کنید که نیست خداى جز از من، «فَاتَّقُونِ (۲)» بپرهیزید از نافرمانى در من.
«خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ» بیافرید هفت آسمان و هفت زمین بفرمان روان بى یار، «تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۳)» چون بر تر است از انباز که با و مى‏خوانند.
«خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ» بیافرید مردم را از آب پشت، «فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (۴)» آن گه این مردم بازنشسته جنگینى آشکارا.
«وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها» و چهار پایان بیافرید، «لَکُمْ فِیها دِفْ‏ءٌ» شما را در آن خویشتن فرا پوشیدنست از سرما، «وَ مَنافِعُ» و شما را در آن منفعتها و سود است، «وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۵)» و از آن میخورید.
«وَ لَکُمْ فِیها جَمالٌ» و شما را در آن آرایشى است، «حِینَ تُرِیحُونَ» آن گه که آن را شبانگاه از چراگاه با آرام گاه آرید، «وَ حِینَ تَسْرَحُونَ (۶)» و آن گه که آن را بامداد بگیاه مى‏برید.
«وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ» و مى‏بردارد بارهاى گران شما، «إِلى‏ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ» بهر شهرى که شما نتوانستید رسیدن بآن، «إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ» مگر برنج تن، «إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (۷)» خداوند شما بخشاینده ایست مهربان.
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ» و اسبان و استران و خران بیافرید، «لِتَرْکَبُوها» تا بر نشینید بر آن، «وَ زِینَةً» و آرایشى را، «وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (۸)» و مى‏آفرینند آنچ شما ندانید.
«وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ» بر خدایست راستى راه، «وَ مِنْها جائِرٌ» و هست از راه که خلق در آن‏اند که کژ است، «وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ (۹)» و اگر خواستى راه نمودى شما را همگان.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ» خداوند تو آگاهى افکند زنبور عسل را، «أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً» که خانه گیرید در کوه‏ها، «وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ (۶۸)» و در درخت و در بنائى که سازند.
«ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» پس میخورید از گل هر میوه‏اى، «فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ» در شوید در این راهها که اللَّه تعالى شما را ساخت، «ذُلُلًا» فرمانروا خویشتن بیفکنده و مسخّر شده، «یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها» مى بیرون آید از شکمهاى ایشان، «شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ» شرابى رنگارنگ، «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» در آن شرابست شفاى مردمان، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۶۹)» در آن نشانست ایشان را که در اندیشند.
«وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ» و اللَّه تعالى بیافرید شما را، «ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ» پس هم او میراند شما را، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ» و از شما کس است که او را به پس باز برند، «إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ» با بترینه عمر و بترینه زندگانى، «لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً» تا بنداند و یاد ندارد هیچیز پس آنک یاد داشت و دانست، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (۷۰)»که اللَّه تعالى داناست و توانا.
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» و خداى فضل داد و افزونى لختى را از شما بر لختى در روزى، «فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ» هر خداونده‏اى چیزى از آنچ داده با پس نمى‏باید داد، «عَلى‏ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ» با برده خویش، «فَهُمْ فِیهِ سَواءٌ» تا برده و خداوند در آن یکدیگر را انباز باشند هم سان، «أَ فَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۷۱)» بکتاب من که اللَّه تعالى‏ام مى‏منکر شوند و جحود مى‏آرند.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً» و اللَّه تعالى آفرید شما را و کرد شما را هم از شما جفتانى، «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ» و شما را آفرید و داد از جفتان شما، «بَنِینَ وَ حَفَدَةً» پسران و فرزندزادگان، «وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ» و شما را روزى داد از پاکها و خوشها، «أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ» پس به بیهوده و ناچیز مى‏گروند، «وَ بِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (۷۲)» و بخدایى اللَّه تعالى کافر مى‏شوند.
«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و مى‏پرستند جز از اللَّه تعالى، «ما لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَیْئاً» چیزى را که ندارد ایشان را روزى از آسمان و زمین هیچ، «وَ لا یَسْتَطِیعُونَ (۷۳)» و نه از آسمان آب توانند آورد و نه از زمین نبات.
«فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ» خداى تعالى را انباز مگویید و او را همتا مسازید، «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۷۴)» خداى تعالى داند و شما ندانید.
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» مثل زد اللَّه تعالى خویشتن را، «عَبْداً مَمْلُوکاً» بنده‏اى بود درم خریده، «لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» بر هیچیز از داشت و بند و گشاد نه پادشاه، «وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا» و دیگرى که‏ آزاد بود مرو را روزى دادیم، «رِزْقاً حَسَناً» حالى فراخ و توانى فراخ و جهانى فراخ، «فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْراً» و او مى‏بخشد از آن نهان و آشکارا، «هَلْ یَسْتَوُونَ» ایشان هر دو یکسان باشند، «الْحَمْدُ لِلَّهِ» ستایش نیکو اللَّه تعالى را، «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۷۵)» که بیشتر ایشان نادانانند.
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» و اللَّه تعالى مثلى زد، «رَجُلَیْنِ أَحَدُهُما أَبْکَمُ» دو مرد یکى از ایشان گنگ، «لا یَقْدِرُ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» بر هیچیز نه پادشاه و توانا، «وَ هُوَ کَلٌّ عَلى‏ مَوْلاهُ» و بر خداوند خویش بارى گران، «أَیْنَما یُوَجِّهْهُ» هر جا که روى کند، «لا یَأْتِ بِخَیْرٍ» وى را هیچ نیکى نیارد، «هَلْ یَسْتَوِی هُوَ» یکسان بود او، «وَ مَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ» و آن سخن گوى بداد فرمان نیکو گوى، «وَ هُوَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۷۶)» و او بر راه راست.
«وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و خداى تعالى راست دانش پوشیدههاى آسمان و زمین، «وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ» و نیست کار خاستن رستاخیز که هنگام آید، «إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ» مگر چون تاوش چشم و از آن نزدیکتر، «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۷۷)» اللَّه تعالى بر همه چیز تواناست و پادشاه.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۷ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» آدمى را منزل اوّل از منازل وجود شکم مادر است: اوّل آبى، آن گه علقه‏اى، آن گه مضغه‏اى، پس استخوانى و پوستى، آن گه جانورى، چون چهار ماهه شود زنده شود، شخصى زیبا، صورتى پرنگار، درو از الطاف کرم تعبیه‏هایى که عاقل در آن نگرد از تعجب خیر فرو ماند، در وى دماغ آفرید سه طبقه بر هم ساخته: در اوّل فهم نهاد، در دوم عقل، در رسوم حفظ، وانگه کمال حکمت را دماغ سرد و تر آفرید که مقابل وى دلست گرم و خشک تا بخار دل و حرارت دل که باو رسد او را زیان ندارد، دل بیافرید رگهاى جهنده درو پیوسته و حیاة در او روان، جگر بیافرید رگهاى آرمیده درو پیوسته غذاء همه تن درو روان، معده بیافرید امعاء درو پیوست، جاى نطفه بیافرید مثانه و انثیین درو پیوست، دماغ نرم و تر آفرید تا سخن در گیرد، پوست پیشانى سخت آفرید تا موى نرویاند، پوست ابرو میانه آفرید تا موى رویاند لکن دراز نگرداند، محلّ نور چشم پیه گردانید تا آن را تباه نکند، زبان بر محل لعاب نهاد تا زود برود، آسان سخن گوید، بر مراد وى چنانک خواهد، بر سر حلقوم حجابى آفرید تا چون طعام فرو برد سر حلقوم بسته شود طعام بمجراى نفس نرسد، آن گه طعام بحرارت جگر در معده پخته گردد و آن را بعروق و اعضاء رساند.
درنگر تا از یک قطره آب چه آفرید و چند آفرید از استخوان و گوشت و پوست و پیه و زهره و جگر و سپرز و رگ و پى و موى و ناخن و دندان، چون آن خلقت بکمال حکمت تمام شود و نه ماه بسر آید از شکم مادر بفرمان حق جلّ جلاله قصد دنیا کند اینست که ربّ العزّه گفت: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» چون در دنیا آید نادان و بى علم آید چنانک گفت: «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» ربّ العالمین بکمال لطف و رأفت و رحمت خویش او را سمعى دهد که لطایف ذکر بوى شنود، بصرى دهد که عجایب صنع بوى بیند، دلى دهد که مهر و محبّت حق را بشاید، آن گه گفت: «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» این همه بآن کردم تا نعمت من بر خود بشناسید و از من آزادى کنید نه چنانک دشمنان کردند که نعمت بشناختند و آن گه انکار کردند که حوالت نعمت با دیگرى بردند و آزادى از دیگرى کردند، و ذلک فى قوله تعالى: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها»، شناخت نعمت نیکوست و شناخت منعم نیکوتر زیرا که شناخت نعمت انکار را بوى را هست و شناخت منعم جز بر استقامت نرود، کافران را شناخت نعمت بود امّا شناخت منعم نبود، لا جرم انکار بار آورد و جحود.
یکى از پیغامبران گفت بار خدایا نعمت بر کافران بى شمار مى‏ریزى و بر سر مؤمنان بلا مى‏انگیزى سبب چیست؟ فرمان آمد از جبّار کائنات که آفریدگان همه بندگان و رهیگان من‏اند، بلا و نعمت بارادت و مشیّت منست، مؤمن در دنیا گناه کند و آخر عهد که روى بعقبى نهد خواهم که پاک و بى گناه بر من رسد و مرا بیند، بلا بر وى گماردم در دنیا و آن را کفّاره گناهان وى کنم، و کافر در دنیا نیکوئیها کند آن نیکوئیها را در دنیا بنعمت مکافات کنم تا چون بر ما رسد وى را هیچ حق نمانده باشد و او را عقوبت تمام کنم، خواست ما اینست و ارادت ما چنین است و کس را بر خواست ما اعتراض نیست و از حکم ما اعراض نیست.
«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها» قومى گفتند این در حق مسلمانانست که روزگارى در طاعت بسر آرند و طریق ریاضت و مجاهدت بحکم شریعت بر دست گیرند، امّا بعاقبت عجبى در ایشان آید که راه بریشان بزند و آن طاعت بر ایشان تباه کند، و عجب آنست که آن طاعت و عبادت بنزدیک حق جلّ جلاله خدمتى پسندیده داند و اهتزازى و شادیى در خود آرد که این صفت من است و قوّت من و غافل ماند از آنک نعمت خداست و فضل او بر وى وانگه از زوال نعمت نترسد و ایمن رود.
مصطفى (ص) گفت سه چیز است که هلاک مرد در آنست: یکى بخل که مرد او را فرمان بردار شود، دیگر هواى نفس که مرد فرا پى آن نشیند، سوم آن مرد که بخویشتن معجب بود. یکى از جمله بزرگان دین گفته: اگر همه شب خواب کنم و بامداد شکسته و ترسان باشم دوست تر از آن دارم که همه شب نماز کنم و بامداد بخویشتن معجب باشم. و عبد اللَّه مسعود گفت هلاک دین مرد در دو چیز است: یکى عجب، دیگر نومیدى این از آن گفت که هر که نومید شد از طلب فرو ایستاد و فترت در وى آمد نیز عبادت نکند، همچنین معجب در خود مى‏پندارد که از طلب بى نیازست که کار وى خود راستست و آمرزیده.
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» تأتى یوم القیامة کلّ امّة مع رسولهم فلا امّة تساوى هذه الامة کثرة و فضلا و لا رسول کرسولنا (ص) رتبة و قدرا.
... «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ» فیه للمؤمنین شفاء و هو لهم ضیاء و على الکافرین بلاء و هو لهم سبب محنة و شقاء.
رشیدالدین میبدی : ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و او راست هر که در آسمان و زمین کس است، «وَ مَنْ عِنْدَهُ» و ایشان که نزدیک وى‏اند، «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» خویشتن را بزرگ نمى‏دارند و از بنده بودن او را ننگ نمى‏دارند و از پرستش او سر نمى‏کشند. «وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ» (۱۹) و از پرستش هیچ فرو نمى‏مانند.
«یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» مى‏ستایند و مى‏پرستند و نماز میکنند شب و روز، «لا یَفْتُرُونَ» (۲۰) سست نمیشوند.
«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً» این خدایان که ایشان گرفتند آنند. «مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ» (۲۱) که مردگان را از گور. برانگیزانند.
«لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ» اگر در آسمان و زمین خدایان بودى جز از اللَّه تعالى، «لَفَسَدَتا» هم کار آسمان تباه گشتى هم کار زمین، «فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ» پاکى اللَّه تعالى را خداوند عرش. «عَمَّا یَصِفُونَ» (۲۲) از آنکه مشرکان صفت مى‏کنند.
«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ» نپرسند اللَّه تعالى را از آنچه مى‏کند که چرا کردى، «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» (۲۳) و ایشان را پرسند.
«أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» جز از او خدایان گرفتند، «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» بگوى حجت و برهان خود بیارید در پرستش ایشان، «هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» درین نامه یاد کرد و قصه هر کس است که با منند و سخن اللَّه تعالى با این مت، «وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» و یاد و قصه هر که پیش از من، «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ» بلکه بیشتر ایشان آنند که کار راست و سخن راست نمى‏دانند، «فَهُمْ مُعْرِضُونَ» (۲۴) ایشان روى گردانیده مى‏باشند.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ» نفرستادیم پیش از تو هیچ فرستاده‏اى، «إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ» مگر پیغام دادیم باو. «أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» (۲۵) که نیست خداى مگر من مرا پرستید.
«وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً» گفتند که رحمن فرزندى گرفت، «سُبْحانَهُ» پاکى و بى عیبى او را، «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ» (۲۶) بلکه بندگانند نواختگان.
«لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» بى دستورى او سخن نگویند، «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (۲۷) و بفرمان او کار کنند.
«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» مى‏داند اللَّه تعالى کرده ایشان «وَ ما خَلْفَهُمْ» و کرده آن که خواهند کرد، «وَ لا یَشْفَعُونَ» و شفاعت نکنند و آمرزش نخواهند، «إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏» مگر آن کس را که اللَّه تعالى پسندد، «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» (۲۸) و ایشان از بیم او ترسندگانند.
«وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ» و هر که از فریشتگان گوید، «إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ» من خدایم فرود از اللَّه. «فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ» او آنست که او را پاداش کنیم دوزخ، «کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» (۲۹) چنان کنیم پاداش ستمکاران.
«أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا» نمى‏بینند ناگرویدگان، «أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً» که آسمانها و زمین بسته بودند، «فَفَتَقْناهُما» بگشادیم آن را هر دو، «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ» و بیافریدیم از آب هر چیزى زنده، «أَ فَلا یُؤْمِنُونَ» (۳۰) بنگروند که ما تواناییم؟ «وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» و در زمین کوه‏ها بلند کردیم، «أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ» تا زمین ایشان را بنگرداند «جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلًا» و در زمین راهها فراخ ساختیم، «لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ» (۳۱) تا ایشان راه دانند که روند.
«وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً» و آسمان کازى کردیم «مَحْفُوظاً» بى ستون نگاه داشته «وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ» (۳۲) و ایشان از چندان نشانهاى توانایى روى گردانندگان.
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» او آنست که بیافرید شب و روز، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» و خورشید و ماه را، «کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» (۳۳) همه در چرخ آسمان شنا و مى‏برند.
رشیدالدین میبدی : ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خلقا و ملکا فکیف یکون ولدا و بینهما تناف. ملک و ولادت هرگز بهم جمع نیاید و همچنین ملک و نکاح که میان ایشان منافاتست، کسى که فرزندى دارد نتواند بود که آن فرزند ملک وى باشد، و نه کسى که زنى دارد آن زن در آن حال که منکوحه ویست مملوکه وى تواند بود، پس میدان که هر که در آسمان و زمین همه رهى و بنده‏اند خداى را عزّ و جل، همه مملوک و مصنوع ویند، دعوى ولادت بر وى باطل و او جل جلاله از آن مقدس و منزه.
«وَ مَنْ عِنْدَهُ» یعنى الملائکة الّذین عنده، الّذین جعلتهم العرب بناته، کما قال عزّ و جل: «وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً». «وَ مَنْ عِنْدَهُ». حجتست بر معتزله و جهمیه در اثبات جهت و مکان بارى جلّ جلاله، اذ لو لم یکن بذاته فى موضع و علمه فى کل موضع، لما کان لقوله: «وَ مَنْ عِنْدَهُ» معنى «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» اى لا یتعظمون و لا یستنکفون عن عبادته، و لا یخرجون عن طاعته. «وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ» اى لا یعیون. یقال حسر الرجل و استحسر، اذا لغب و اعیى، و الملائکة لا یعیون فان تسبیحهم یجرى مجرى النفس.
«یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» ینزهون اللَّه عن الولد و الزوجة و الشریک و عمّا لا یلیق به على الدوام، «لا یَفْتُرُونَ» اى لا یضعفون عنه، و قیل لا یفترون اى لا یشغلهم عن التسبیح رسالة، و یجرى التسبیح منهم مجرى النفس منّا لا یشغلنا عن النفس شی‏ء فلذلک تسبیحهم دائم.
«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ» یعنى اهم اتخذوا آلهة ینشرون الموتى من الارض؟ استفهام است بمعنى انکار، مى‏گوید مشرکان قریش که، بتان را خدایان گرفتند این خدایان مردگان را از گور بر مى‏انگیزانند و ایشان را زنده مى‏گردانند تا ایشان را بان شبهت افتد و ایشان را انبازان اللَّه تعالى گویند، معنى آنست که آنکه قدرت آن ندارد که مرده زنده کند خدایى را نشاید.
«لَوْ کانَ فِیهِما» اى فى السّماء و الارض. «آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ» یعنى غیر اللَّه. الّا اینجا بمعنى غیرست و همچنین در همه قرآن هر جا که گفت: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» یعنى لا اله غیره.
قال الشاعر:
و کل اخ مفارقه اخوه
لعمر ابیک الّا الفرقدان.
المعنى و کل اخ غیر الفرقدین مفارقه اخوه و معنى الآیة لو کان فى السّماوات و الارض، ارباب غیر اللَّه لخربتا و هلک من فیهما بوقوع التنازع بین الآلهة. «فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ» اى له السّماوات و الارض و ما فوقها من الکرسى و العرش، و هو منزه عن الوصف بالشریک و الصاحبة و الولد.
«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ» اى لیس علیه اعتراض فى فعله و لا فى حکمه اذ لا احد مثله و فوقه فیسأله عن فعله و حکمه بعباده. «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» اى العباد مسئولون عن افعالهم. او خداوندست آفریدگار و کردگار، گفت وى همه راست، حکم وى همه صواب، فعل وى همه پاک، امر و نهى وى محکم، کس را نرسد که بر حکم وى اعتراض کند، یا بر فعل وى چون و چرا گوید بحجت خداوندى و آفریدگارى، فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ. و بندگان را پرسند از اقوال و اعمال ایشان چنان که آنجا گفت: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» نه بدان پرسید تا بداند که ایشان چه کرده‏اند که حق جلّ جلاله دانا بود در ازل که از بندگان چه آید از اعمال و اقوال و حرکات و سکنات، دانست که ایشان چه کنند و کى کنند و چون کنند، پس سؤال ایشان از طریق ایجاب حجّت است بر ایشان، نه از طریق استعلام، یکى اهل توبیخ باشد از وى پرسد تا حجّت بر وى درست شود و او را توبیخ کند، یکى اهل مغفرت باشد از وى پرسد تا جزاء کردار وى بتمامى بدو رساند، ضحاک گفت: سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان قریش گفتند: یا محمّد ربّنا یکتب علینا الذنب ثم یعذّبنا علیه، و باین سخن تکذیب قدر خواستند، تا ربّ العزة این ایت فرو فرستاد بجواب ایشان و این آیت حجّتى قاطع است بر قدریه و دلیلى واضح بر بطلان دعوى ایشان. و مصطفى (ص) گفته: «القدریة مجوس هذه الامّة ان مرضوا فلا تعودهم و ان ماتوا فلا تشهدوهم».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم. «صنفان من امّتى لیس لهما فى الاسلام نصیب، المرجئة و القدریة».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «یکون فى امّتى خسف و مسخ و ذلک فى المکذبین بالقدر».
و عن على (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «لا یؤمن عبد حتى یؤمن باربع، یشهد بان لا اله الّا اللَّه و انّى رسول اللَّه بعثنى بالحق، و یؤمن بالموت و بالبعث، و یؤمن بالقدر».
و عن عائشة قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم: «ستة لعنتهم لعنهم اللَّه و کل نبى، مجاب الزائد فى کتاب اللَّه و المکذب بقدر اللَّه و المتسلط بالجبروت لیعز من اذل اللَّه، و یذل من اعز اللَّه، و المستحل لحرم اللَّه و المستحل من عترتى ما حرم اللَّه و التارک لسنتى.
قوله: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» امرهم اللَّه بعبادتها فى کتاب من کتبه. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» قربوا حجتکم على ذلک. «هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» اى هذا القرآن فیه ذکر امّتى و ذکر الامم المتقدمة و لیس فیه جواز ذلک و لا الامر بعبادة الاوثان.
و قیل تقدیره «هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» یعنى القرآن، و هذا «ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» یعنى التوریة و الانجیل، و لیس فیها کلها اباحه ذلک. معنى آنست که ایشان جز از اللَّه تعالى خدایان گرفتند و پرستیدند، اى محمّد تو ایشان را گوى حجّت خود بیارید بآن که اللَّه تعالى شما را پرستش ایشان فرموده در کتابى از کتابهاى خویش، اینک قرآن کتاب او که با من، و اینک توریة و انجیل که پیش از من فرو فرستاده‏اند، و درین کتابها ازین معنى هیچ چیز نیست تا بدانید که هرگز هیچ کس حجّتى نداشت بپرستش پرستیده‏اى جز اللَّه تعالى. و گفته‏اند. «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً» در آیت پیش گفت و «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» درین آیت گفت، و این تکرار بى‏فایده نیست از بهر آنکه آنچه در آیت پیش گفت قیاسى است و این که درین آیت گفت تقلیدى. فقال فى الآیة الاولى: «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ» یعنى اوجدوا آلهة ینشرون الموتى من الارض فاتخذوهم آلهة قیاسا؟ و قال فى هذه الآیة: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً». معناه اوجدوا فى کتاب اللَّه الامر باتخاذ الآلهة فاتخذوهم آلهة تقلیدا؟
و هذا معنى مفید حسن، و قیل معنى الآیة «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» على استحقاقها الالهیة و قد تم الکلام. ثم استأنف فقال «هذا» اى القرآن، «ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» اى خبر من معى و ما احل اللَّه لهم و ما حرم علیهم و ما لهم من الثواب و العقاب. «وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» اى خبر من قبلى من الامم السالفة ما فعل اللَّه بهم فى الدنیا و ما هو فاعل بهم فى الآخرة. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ» فلا یتأملون حجة التوحید. «فَهُمْ مُعْرِضُونَ» بسبب جهلهم. قیل انما عدموا العلم لاعراضهم عن النظر، و لو وضعوا النظر موضعه لعلموا لا محالة، و هذا دلیل على وجوب النظر، و ان العلوم الدینیة کلها کسبیّة.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ». قرأ حمزة و الکسائى و حفص عن عاصم. نوحى بالنون و کسر الحاء اعتبارا بما تقدمه من قوله: «وَ ما أَرْسَلْنا»، و قرأ الباقون یوحى بالیاء و فتح الحاء على ما لم یسمّ فاعله. «أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»
یرید لم یبعث رسولا الا بتوحید اللَّه و لم یأت رسول بان لهم الها غیر اللَّه.
«وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً» الاتّخاذ و التبنی واحد، لکنه اذا استحال ان یکون له ولد، فالتبنى بولد الغیر ابعد، لان ذلک انّما یطلب به التعزز و الاعتضاد بمکانه، و اللَّه «سُبْحانَهُ» غنى عن ذلک. این آیت رد است بر مشرکان که گفتند الملائکة بنات اللَّه، و هم خزاعة. و بر طایفه جهودان که گفتند عزیر بن اللَّه، و بر ترسایان که گفتند المسیح بن اللَّه سبحانه کلمة تنزیه‏اى هو منزه عن اتخاذ الولد لان ذلک یقتضى المجانسة و اللَّه عز و جل منزه عن الوصف بالجنس و النوع. «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ» اى بل هم عباد مکرمون، اکرمهم اللَّه بطاعته و لیسوا بالاولاد، ثم اثنى علیهم فقال: «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» اى لا یتکلمون الا بما امرهم به، و لا یتعبدون الّا ما امروا به. «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» ما یعملون بامره. نظیره قوله: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» قال سهل بن عبد اللَّه: لا یسبقونه اى لا اختیار لهم مع اختیاره، و هم بامره یعملون اتباع السنة فى الظاهر و مراقبة اللَّه فى الباطن.
«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» اى ما عملوا و ما هم عاملون. قال ابن عباس: و قیل ما کان قبل خلقهم و ما یکون بعد خلقهم. «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏» اى لمن رضیه اللَّه. و قال لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه. «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» اى خائفون و من مکره لا یأمنون، گفته‏اند خشیت اینجا بمعنى علم است اى من العلم به مشفقون. مى‏گوید ایشان از آن که وى را مى‏دانند ازو میترسند. قال الواسطى: الخوف للجهال و الخشیة للعلماء، و الرّهبة للانبیاء، و قد ذکر اللَّه الملائکة، فال «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» و فیه دلیل على انّه سبحانه لو عذّبهم لکان ذلک جائزا اذ لو لم یجز ان یعذب البرئ لکانوا لا یخافونه لعلمهم اللَّه انهم لم یرتکبوا ازلة. قوله: «وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ» اى من الملائکة و ممن عبدوا من دون اللَّه. «إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ» اى ذلک القائل. «نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» اى الکافرین. قال قتادة: اراد به ابلیس حیث ادعى الشرکة و دعا الى عبادة نفسه و امر بطاعته، قال لانّه لم یقل اجد من الملائکة «إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ».
«أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا» قرأ ابن کثیر وحده الم یر بغیر الواو، و قرأ الباقون ا و لم بالواو و هما فى المعنى سواء، و الرؤیة هاهنا بمعنى العلم. و قیل هى من رؤیة البصر. «أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً» اى منسدتین و لم یقل رتقین لان الرتق مصدر، و المعنى کانتا ذواتى رتق فجعلنا هما ذواتى فتق، و الفتق هو الفصل بین شیئین، کانتا ملتئمتین.
و فیها اربعة اقوال: احدها انّ السّماوات کانت متّصلة بالارض، ففتقنا هما بان جعلنا بینهما الهواء. و الثانى انّ السّماوات کانت واحدة، ففتقناها بان جعلناها سبعا. و الثالث کانت السّماوات رتقا لیس فیهما فتق و لا فروج ینزل منها المطر، و کانت الارض رتقا لیس فیها فتق یخرج منه النبات. ففتقنا السّماوات لا بانزال الغیث، و فتقنا الارض لإخراج النبات، و على هذا القول المراد بالسّموات، السماء الدنیا فجمعت، و القول الرابع کانتا رتقا بالظلمة لا یرى ما فیهما، ففتقنا هما بخلق الاجرام النیّرة. معنى آیت آنست که نمى‏بینند ناگرویدگان و ننگرند که آسمانها یک طبقه بود و ما بقدرت و حکمت خویش آن را هفت طبقه کردیم و زمین یک طبقه بود هفت کردیم، در میان آسمان و زمین هوا نبود که هر دو درهم بسته بود ما از هم جدا کردیم، آسمان بر هوا بقدرت بداشتیم، و زمین بر آب نهادیم آسمان بسته بود از باران، و زمین از نبات، ما آن را بگشادیم و فرجها پدید کردیم تا از آسمان باران آمد و از زمین نبات مصالح و منافع آدمیان را. همانست که گفت: «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» این همه بآن کردیم تا در نگرید و بدانید که این کرده‏ها را کردگارى هست و این آفریده‏ها را آفریدگارى، آن گه در دلایل توحید بیفزود گفت: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ» اى خلقنا کل شی‏ء له حیاة من الماء، و هو النطفة التی تخرج من بین الصلب و الترائب، نظیره قوله: «وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ» اى کل حیوان یدبّ من عاقل و بهیمة، و قیل یرید به الماء المشروب، لان اللَّه سبحانه خلق الماء اولا ثم قلب الماء نارا و خلق منها الجنّ و قلبه ریحا و خلق منها الملائکة ثم احاله طینا و خلق منه آدم.
و سأل ابو هریره رسول اللَّه (ص). ممّ خلق اللَّه الخلق؟ فقال علیه السلم: «مِنَ الْماءِ».
و قیل جعلنا، هاهنا یتعدى الى مفعولین و المعنى یعیش کل شی‏ء بالماء، و فیه اضمار، تقدیره و جعلنا الماء حیاة کل شی‏ء، فخذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه. ثم قال تعالى: «أَ فَلا یُؤْمِنُونَ» مع ظهور الآیات.
«وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» اى جبالا ثوابت، من رسا اذا ثبت، و سمّیت رواسى لانّ الارض رسّت بها. «أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ» یعنى لأن لا تمید بهم، قال قتادة: کانت الارض تمید و لا یثبت علیها بناء فاصبحت و قد خلق اللَّه الجبال اوتادا لها حتى لا تمید.
و المید فى اللغة التحرک و الدوران. «وَ جَعَلْنا فِیها» اى فى الارض. و قیل فى الجبال «فِجاجاً» اى طرقا. جمع فج و هو الطریق الواسع. و قیل هو الطریق بین الجبلین.
«لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ». الى دیارهم و اوطانهم، و قیل یهتدون بالاعتبار، یقال انّ ما بین المشرق و المغرب مسیرة خمس ماتة عام، اکثرها مفاوز و جبال و بحار، و القلیل منها العمران ثم اکثر العمران اهل الکفر، و القلیل منه الاسلام، و حول الدنیا ظلمة و وراء الظلمة جبل قاف، و هو جبل محیط بالدنیا، و هو من زمرّد اخضر و اطراف السماء ملتصقة به، و یقال ما من جبل فى الدنیا الا و عرق من عروقه یتّصل بقاف، و قد سلّط اللَّه ملکا بالقاف فاذا اراد اللَّه هلاک قوم، امر الملک فحرک عرقا من عروقه، فانخسف بهم.
قوله: «وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً» یعنى سقفا فى الارض. «مَحْفُوظاً» حفظه اللَّه جل و عز من الوقوع على الارض الّا باذنه، کقوله: «وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ». و قیل محفوظا من الشیاطین بالشهب کقوله: «وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ» و قیل محفوظا بالهواء من غیر علاقة و لا عماد. «وَ هُمْ عَنْ آیاتِها» اى الکفّار عن الادلة التی فیها کالشمس و القمر و النجوم، «مُعْرِضُونَ» غیر متفکرین فیها.
و لا معتبرین بها.
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» اللیل و النهار خلقان للَّه عزّ و جل فما دامت الشمس تقطع من المشرق الى المغرب فهو نهار، و ما دامت تقطع من المغرب الى المشرق فهو لیل، و لو لا تعاقبهما لما کان بشر و لا نبات و لا للحیوان قرار کما کان فى الاماکن الّتى لا تزول عنها الشمس و الاماکن التی لا تطلع علیها، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» انما قال هذا لان الفلک یدور فى بحر مسکوب، و قال یسبحون کنى عنهم بکنایة العقلاء لانه اضاف الیهم فعل العقلاء کقوله: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ» روى عن ابن عباس انه قال: القمر اربعون فرسخا فى اربعین فرسخا فى ستین فرسخا، و کل نجم مثل جبل عظیم فى الدنیا، و قال بعضهم الشمس مثل عرض الدنیا و لو لا ذلک لکانت لا ترى من جمیع الدنیا، و کذلک القمر، و اختلفوا فى الفلک فقال ابن عباس: الفلک السّماء. و اکثر المفسرین على انّ الفلک موج مکفوف تحت السّماء تجرى فیه الشمس و القمر و النجوم. و قال الحسن: الفلک شبه الطاحونة تجرى تحت السّماء. و قال قتادة: الفلک له استدارة بین السّماء و الارض یدور بالنجوم مع ثبوت السّماء، و قیل انه یدور دور الکرة، و قیل یدور دور الرحى، و قیل الفلک القطب الذى تدور علیه النجوم، و قیل الفلک المواضع التی رکبت فیها النجوم، و قیل «فِی فَلَکٍ» یعنى فى دوران، و قیل الفلک جرم مستدیر و الاستدراة سمّى فلکا و لکل واحد من السّیّارات فلک، و فلک الافلاک یحرکها کل یوم حرکة واحدة من المشرق الى المغرب، و اللَّه اعلم، و من المفسرین من قال ان اللَّه عزّ و جل هو العالم بکیفیّة جریها، یجریها کیف یشاء و کما یشاء.
رشیدالدین میبدی : ۲۲- سورة الحجّ- مدنیّة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند بخشاینده مهربان.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ» اى مردمان بپرهیزید از عذاب خداوند خویش، «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ» (۱) بدرستى که جنبش رستاخیز چیزى بزرگست.
«یَوْمَ تَرَوْنَها» آن روز که زلزله بینید، «تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ» باز ماند هر شیر دهنده‏اى از آن فرزند که شیر میداد، «وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها» و بنهد هر بارورى آنچه دارد از بار خویش، «وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‏»و مردمان را در دیدار چشم مستان بینى، «وَ ما هُمْ بِسُکارى‏» و ایشان مستان نیستند، «وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ» (۲) لکن عذاب خداى که مى‏بینند سختست.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ» و از مردمان کس است که مى پیکار کند در خداى تعالى بى‏دانش، «وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ» (۳) و بر پى میرود هر دیوى را شوخ پلید.
«کُتِبَ عَلَیْهِ» که بر آن دیو نوشته‏اند، «أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ» که هر که باو گوید او آن کس را بى راه کند، «وَ یَهْدِیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ» (۴) و راه نماید او را بعذاب آتش.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ» اى مردمان اگر در گمانید از انگیخت پس مرگ، «فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ» پس ما بیافریدیم شما را از خاک، «ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» پس از نطفه، «ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ» پس از خون بسته، «ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ» پس از پاره‏اى گوشت، «مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ» تمام آفریده یا نه تمام آفریده، «لِنُبَیِّنَ لَکُمْ» تا پیدا کنیم شما را، «وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ» و مى‏آرامانیم در رحمها «ما نَشاءُ» آنکه خواهیم، «إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» تا هنگامى که نامزد کرده، «ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا» آن گه بیرون مى‏آریم شما را خرد خرد، «لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ» تا آن گه که بزورمندى خویش رسید، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى» و از شما کس است که او را مى‏میرانند بجوانى، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ» و از شما کس است که او را پس باز مى‏برند تا بتر عمر، «لِکَیْلا یَعْلَمَ» آن را تا مگر چیزى بنداند، «مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً» پس آن که دانسته است بجوانى، «وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً» و زمین را بینى مرده و فرو شده، «فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ» چون آب بران فرستادیم، «اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ» زنده گشت و بجنبید و بخندید، «وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ» (۵) و بر رویانید از هر صنفى نیکو.
«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» بودن آن و این بآنست که اللَّه تعالى خداى بسزاست، «وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى‏» و اوست که مردگان را زنده کند، «وَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» (۶) و اوست که بر همه چیزها تواناست.
«وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها» و رستاخیز روز آمدنى است گمان نیست‏ در آن، «وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (۷) و اللَّه تعالى بر خواهد انگیخت هر که در گورها.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ» و از مردمان کس است که پیکار میکند در خداى تعالى، «بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً» بى دانشى و بى‏بیانى، «وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ» (۸) و بى‏نامه روشن.
«ثانِیَ عِطْفِهِ» سر بگردن باز نهاده بیکسو بیرون شود خویشتن در میکشد، «لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» تا گم شود از راه خداى تعالى، «لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ» او راست در این جهان خوارى، «وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَرِیقِ» (۹) و بچشانیم او را رستاخیز عذاب آتش.
«ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ» و گویند او را این ترا بآنست که دستهاى تو ترا پیش فرا فرستاد، «وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ» (۱۰) و اللَّه تعالى ستمکار نیست رهیگان را.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» و از مردمان کس است که خداى تعالى را مى‏پرستد بر گوشه‏اى، «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ» اگر باو رسد نیکى، «اطْمَأَنَّ بِهِ» بآن نیکى در دین آرام گیرد، «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» و اگر باو رسد آزمونى، «انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ» بر روى خویش باز گردد، «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ» زیان‏کار دو جهان «ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (۱۱)» آنست زیان‏کارى آشکارا.
«یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ» میخواند و مى‏پرستد جز از خداى تعالى، «ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ» چیزى که او را زیان نکند اگر نپرستد و اگر بپرستد سود نکند، «ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ» (۱۲) آنست گمراهى دور.
«یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ» مى‏پرستد چیزى که گزند او نزدیکتر از سود او، «لَبِئْسَ الْمَوْلى‏» بد خداوندى کاو بت است، «وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» (۱۳) و بد همسازى.
«إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اللَّه تعالى در آرد ایشان را که بگرویدند و نیکیها کردند، «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» در بهشتهایى که مى‏رود زیر آن جویها، «إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ» (۱۴) اللَّه تعالى آن کند که خود خواهد.
«مَنْ کانَ یَظُنُّ» هر که چنان پندارد، « «أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ» که اللَّه تعالى پیغامبر خویش را یارى نخواهد داد، «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» درین جهان و در آن جهان، «فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ» تا فرو کشد رسنى از کاز «ثُمَّ لْیَقْطَعْ» پس تا بگسلد آن را «فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ» (۱۵) پس تا بنگرد که آن ساز که او ساخت و کوشش که کوشید هیچ مى‏ببرد غیظ او.
«وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» و چنان فرو فرستادیم، «آیاتٍ بَیِّناتٍ» سخنهاى درست پاک روشن، «وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ» (۱۶) و اللَّه تعالى راه مینماید او را که خواهد.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» ایشان که بگرویدند، «وَ الَّذِینَ هادُوا» و ایشان که جهود شدند، «وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ» و صابیان و ترسایان و گبران، «وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» و ایشان که بت را انباز گرفتند، «إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» اللَّه برگزارد کار و حکم کند میان ایشان روز رستاخیز، «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ» (۱۷) اللَّه تعالى بر هر چیزى گواه است بآن دانا و از آن آگاه.
رشیدالدین میبدی : ۲۲- سورة الحجّ- مدنیّة
۱ - النوبة الثالثة
قوله: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، استنارت الارواح بذکر الحبیب و انشقت الاکباد بشوق الحبیب، فلا راحة للحبیب بدون الحبیب، و لا سکون للحبیب الى غیر الحبیب، حتى یصل الى الحبیب:
رکبت بحار الحبّ جهلا بقدرها
و تلک بحار لیس یطفوا غریقها
فسرت على ریح تدلّ علیکم
و لاح قلیلا ثم غاب طریقها
الیکم بکم ارجوا النجاة و لا ارى
لنفسى دلیلا غیرکم فیسوقها
نام خداوند کریم مهربان، پناه درویشان و ذخیره مفلسان، همراه باز پس ماندگان و قرّة العین محبّان، سور دل دوستان، و سرور نزدیکان. خداوندى که آئین بهشت در آئین دوستى او کجا پدید آید، نعیم دو گیتى در تجلى لطف او چه نماید، کریمى که ناپاکى ناپاکان او را ضجر نکند، جوادى که الحاح سائلان او راه بستوه نیاورد، مهربانى که ببد کرد رهى بخشیده وانستاند، آمرزگارى که بجرم امروزینه از عفو دیگینه واپس نیاید نیک عهدى که ببد عهدى بنده از گفته پشیمان نشود، لطیفى که ناشایسته بفضل خود شایسته کند، کریمى که رهى را از جنایت مى‏شوید و پاک بیرون آرد، قرینى که دوستان را پیش از خاطر ایشان ببر حاضر آید، عظیم پادشاهى، نیک خداوندى، مهر پیوندى، معیوب پسندى، راحت نمایى، دل گشایى، سرّ آرایى، مهر افزایى. آن عزیزى در مناجات خویش گوید: الهى سمع العابدون عظمتک فخشعوا، و سمع الجبابرة سلطانک فخضعوا، و سمع المذنبون رحمتک فطمعوا، خداوندا عابدان وصف بزرگوارى تو شنودند گردنها بسته کردند، سلطانان وصف‏ علاء تو شنیدند از بیم قهر تو گردن نهادند، عاصیان صفت رحمت تو شنیدند امیدها دربستند.
دست مایه بندگانت گنج خانه فضل تست
کیسه امید از آن دوزد همى امیدوار
«یا أَیُّهَا النَّاسُ»، نداء علامتست، «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»، نداء کرامت. نداء علامت عامه مردم راست، نداء کرامت اهل خصوص را. نداء علامت تخویف است و تحذیر، نداء کرامت تشریف است و تبشیر. آن گه گفت: «اتَّقُوا رَبَّکُمْ» دو کلمتست یکى قهر، و یکى لطف. «اتَّقُوا» قهر است که مى‏راند بعدل خویش، «رَبَّکُمْ» لطفست که مى‏نماید بفضل خویش. بنده را میان قهر و لطف مى‏دارد تا در خوف و رجا زندگى میکند، چون در خوف باشد بفعل خود مینگرد و میزارد، چون در رجا بود بلطف اللَّه تعالى مینگرد و مینازد، چون بخود نگرد همه سوز و نیاز شود، چون بحق نگرد همه راز و ناز شود.
پیر طریقت گفت: الهى گاهى بخود نگرم گویم از من زارتر کیست؟ گاهى بتو نگرم گویم از من بزرگوارتر کیست؟ بنده چون بفعل خود نگرد بزبان تحقیر از کوفتگى و شکستگى گوید:
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم.
چون بلطف الهى و فضل ربّانى نگرد بزبان شادى و نعمت آزادى گوید:
چه کند عرش که او غاشیه من نکشد
چون بدل غاشیه حکم و قضاء تو کشم‏
بوى جان آیدم از لب چو حدیث تو کنم
شاخ عزّ رویدم از دل چو بلاء تو کشم.
«إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ»، زلزله رستاخیز و سیاست قیامت آن را چه شرح و چه نشان توان داد که ربّ العزّه گفت. «شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ» چیزى عظیم است، روزى و چه روزى، کارى، و چه کارى، روز بازارى، و چه روز بازارى، سرا پرده عزت بصحراء قدرت زده، بساط عظمت گسترده، ترازوى عدل آویخته، صراط راستى باز کشیده، زبانهاى فصیح همه گنگ و لال گشته، عذرها همه باطل کرده که: هذا یَوْمُ لا یَنْطِقُونَ وَ لا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ‏، بسا پرده‏ها که آن روز دریده گردد، بسا نسبها که بریده شود، بسا سپید رویان که سیاه روى شوند، بسا پارسایان که رسوا گردند، بسا کلاه دولت که در خاک مذلّت افکنند، و منشور سلاطین که آن را توقیع عزل بر کشند، که: «وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ». بسا پدران که در قعر دوزخ فریاد میکشند و فرزندان در مرغزار بهشت میخرامند، لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً. از سیاست آن روز آدم در پیش آید که بار خدایا آدم را بگذار و با فرزندان تو دانى که چه کنى، نوح نوحه میکند که بار خدایا بر ضعف و درماندگى من رحمت کن، ابراهیم خلیل و موسى کلیم و عیسى روح اللَّه هر یکى بخود درمانده و بزبان افتقار در حالت انکسار همى گویند: نفسى نفسى، باز سیّد اوّلین و آخرین چراغ آسمان و زمین گزیده و پسندیده ربّ العالمین محمّد (ص) در آن صحراء قیامت بر آید هم چنان که ماه دو هفته، عالم همه روشن شود و فکل گلشن گردد چون سیّد جمال و کمال خود بنماید و تلألؤ نور رخسار وى با عالم قیامت افتد، اهل ایمان را سعادت و امان پدید آید، چنان که ماه اندر فلک بستارگان گذر همى کند، آن مهتر عالم آن روز بمؤمنان گذر همى کند، و برخسار ایشان نظر همى کند، و اهل ایمان را بشفاعت همى دارد، «وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏».
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ» الایه، ترکیب جسد آدمى در آفرینش اوّل حجتى روشن است بر منکران بعث، میگوید.. من آن خداوندم که جسدى و هیکلى بدین زیبایى، قد و قامتى و صورتى بدین نیکویى بیافریدم از آن نطفه مهین در آن قرار مکین، جاى دیگر گفت: «أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ فَجَعَلْناهُ فِی قَرارٍ مَکِینٍ»؟ جسدى که هر چه مخلوقاتست و محدثات در عالم علوى و در عالم سفلى نمودگار آن درین جسد یابى اگر تأمل کنى چنان که در آسمان هفت فلک مرتب ساخته، درین جسد هفت عضو مرکب کرده از آب و خاک آن گه از گوشت و پوست و رگ و پى و استخوان، و چنان که فلک بخشیده بر دوازده برج، در این بنیت ساخته دوازده ثقبه بر مثال دوازده برج، دو چشم و دو گوش و دو بینى و دو پستان و دو راه معروف و دهن و ناف، و چنان که فریشتگان را روش است در اطباق سماوات، همچنین قواى نفس را روش است در این ترکیب آدمى، و چنان که برجها در آسمان لختى جنوبى‏اند و لختى شمالى، این ثقبه‏ها در جسد لختى سوى یمینند و لختى سوى شمال، و چنان که بر فلک آسمان هفت کوکبست که آن را سیارات گویند و بر زعم قومى نحوست و سعادت در نواصى ایشان بسته، همچنین در جسد تو هفت قوّت است که صلاح جسد در آن بسته، قوّت باصره و قوّت سامعه و قوّت ذائقه و شامّه و لامسه و ناطقه و عاقله، و اصل این شاخها در دل است و الیه الاشارة
یقوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «انّ فى جسد ابن آدم لمضغة اذا صلحت صلح لها سائر الجسد»
الحدیث.. این خود اعتبار جسد است بعالم علوى، امّا اعتبار جسد بعالم سفلى آنست که جسد همچون زمینست، عظام همچون جبال، مخ چون معادن، جوف چون دریا، امعاء و عروق چون جداول، گوشت چون خاک، موى چون نبات، روى چون عامر، پشت چون غامر، پیش روى چون مشرق، پس پشت چون مغرب، یمین چون جنوب، یسار چون شمال، نفس چون باد، سخن چون رعد، اصوات چون صواعق، خنده چون نور، غم و اندوه چون ظلمت، گریه چون باران، ایّام صبى چون ایّام ربیع، ایّام شباب چون ایام صیف، ایّام کهولت چون ایام خریف، ایام شیخوخت چون ایام شتاء، در جمله همیدان که هیچ حیوان و نبات و صامت و ناطق نیست که نه خاصیت او درین نقطه خاکى بازیابى ازینجا گفته‏اند بزرگان دین که: همه چیز در آدمى بازیابى و آدمى را در هیچ چیز باز نیابى، این جسد بدین صفت که شنیدى بر مثال تختى است شاهى برو نشسته که او را دل گویند، او را با این خاک کثیف قرابتى نه و همچون زندانى او را با وحشت زندان آرام و قرار نه، شب و روز در اندیشه آن که تا ازین زندان کى خلاص یابد، و بعالم لطف «ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ» کى بار شود، همچون مرغى در قفص پیوسته سر از دریچه نفس فراز مى‏کند که:
کى باشد کاین قفص بپردازم
در باغ الهى آشیان سازم.
«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى‏» الایة. این اختلاف احوال خلق که نمود. بآن نمود که وى براستى خداست و خدایى را سزاست، و بقدر خود بجاست موجودى که فنا را بدو راه نه، موصوفى که صفات او را بعقل دریافت نه، خلق را آفرید چنان که خواست، و برگزید آن را که خواست، در آفریدن از شرکت مقدس، درگزیدن از تهمت منزّه. در وجود آورد بتقاضاء قدرت، بداشت بتقاضاء رحمت، با عدم برد بتقاضاء غیرت، حشر کرد بتقاضاء حکمت، خلقکم لاظهار القدرة ثمّ رزقکم لاظهار الکرم ثمّ یمیتکم لاظهار الجبروت، ثم یحییکم للثواب و العقاب. آدمى اوّل نطفه‏اى بود، بقدرت خود علقه گردانید، بمشیّت خود مضغه ساخت، بارادت خود عظام پدید آورد، بجود خود کسوت لحم در عظام پوشانید، حکمت درین آن بود که تا آراسته و پرداخته در صدف رحم نگاه داشته، او را بر پدر و مادر جلوه کند، همچنین فرداى قیامت آراسته و پیراسته در صدف خاک نگاه داشته لؤلؤ وار بیرون آرد و بر فریشتگان و پیغامبران جلوه کند، اینست که ربّ العالمین گفت. «وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ».
رشیدالدین میبدی : ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند بزرگ بخشایش مهربان.
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (۱) جاوید پیروز آمد گرویدگان.
«الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (۲) ایشان که در نماز خویش آرامیدگان و فرو شکستگانند.
«وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» (۳) و ایشان که از نابکار روى برگردانند، «وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ» (۴) و ایشان که زکاة مال دهند.
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» (۵) و ایشان که فرجهاى خویش نگه دارند.
«إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ» مگر بر جفتان خویش، «أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ» یا بر بردگان خویش، «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ» (۶) که ایشان که زنان دارند یا کنیزکان نکوهیده نیستند.
«فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ» هر که بیرون از آن چیزى جوید، «فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ» (۷) ایشان از اندازه پسند در گذشتگانند.
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ» (۸) و ایشان که امانتها و عهدهاى خویش را گوشوانانند.
«وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ» (۹) و ایشان که بر هنگام نمازهاى خویش بر ایستادگانند.
«أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ» (۱۰) ایشانند که بهشت را میراث برانند.
«الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» ایشان که بیافتند بهشت، «هُمْ فِیها خالِدُونَ» (۱۱) ایشان در آن جاویدانند، «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» بدرستى که بیافریدیم مردم را، «مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ» (۱۲) از گلى ساخته کشیده، «ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ» (۱۳) آن گه او را نخست نطفه کردیم در آرامگاهى استوار.
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً» پس آن نطفه را خونى بسته کردیم، «فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً» آن گه آن خون را پاره گوشت کردیم، «فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً» آن گه آن مضغه را استخوانها کردیم، «فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» آن گه آن استخوان و اندامها را گوشت پوشانیدیم، «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» پس او را آفریدیم آفریدنى دیگر، «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» (۱۴) با آفرین خداى اللَّه تعالى که نیکونگارتر همه نگارندگانست و نیکو آفریدگارتر همه آفرینندگان است.
«ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ» (۱۵) پس آن گه شما پس آن مردگانید.
«ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ» (۱۶) پس آن گه شما را روز رستاخیز از خاک بر انگیزانیم.
رشیدالدین میبدی : ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة
۱ - النوبة الثانیة
بدانکه این سوره چهار هزار و هشتصد و دو حرف است و هزار و هشتصد و چهل کلمه و صد و هژده آیت بعدد کوفیان، جمله بمکه فرو آمد، و درین سوره دو آیت منسوخ است: یکى «فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ» بآیت سیف منسوخ است دیگر. «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف و باقى آیت محکم، و در فضیلت سوره ابىّ بن کعب روایت کند
قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة المؤمنون بشّرته الملائکة بالروح و الرّیحان و ما تقرّ به عینه عند نزول ملک الموت.
و عن عروة بن الزبیر عن عبد الرحمن بن عبد القارى قال سمعت عمر بن الخطاب یقول: کان اذا نزل على رسول اللَّه (ص) الوحى یسمع عند وجهه کدوىّ النحل فمکثنا ساعة.
و فى روایة فنزل علیه یوما فمکثنا ساعة فاستقبل القبلة و رفع یدیه و قال اللّهم زدنا و لا تنقصنا و اکرمنا و لا تهنّا و اعطنا و لا تحرّمنا و آثرنا و لا تؤثر علینا و ارضنا و ارض عنّا، ثم قال لقد انزلنا علینا عشر آیات من اقامهنّ دخل الجنّة، ثم قرأ قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ عشر آیات.
قوله: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» قد فى اللغة لتزیین الکلام و تحسینه، و قیل هو حرف تأکید، و قال المحققون، معنى قد تقریب الماضى من الحال، یدلّ على انّ الفلاح قد حصل لهم و هم علیه فى الحال، و هذا ابلغ فى الصفة من تجرید ذکر الفعل، و معنى الفلاح نیل المأمول و النجاة من المحذور. و قال ابن عباس: الفلاح البقاء و النجاح، و معنى الآیة قد سعد المصدّقون بالتوحید و نالوا دوام البقاء فى الجنّة.
و عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه: «لمّا خلق اللَّه جنّة عدن خلق فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر.
ثمّ قال لها تکلمى، قالت قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ثلاثا، ثمّ قالت انا حرام على کلّ بخیل و مراء.
«الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» الخشوع فى الصّلاة غض الطرف و ضبط السرّ و تسکین الاطراف. معنى خشوع در نماز آنست که سر در پیش افکند متواضع وار دست بر یکدیگر نهاده زبر سینه و چشم فرا موضع سجود داشته، مصطفى پیش از نزول این آیت براست و چپ نگاه کردى در نماز و بآسمان نظر کردى، پس از آن که این آیت فرو آمد سر در پیش افکند و نیز التفات نکرد. ابو هریره گفت. یاران رسول هم چنان بآسمان نظر داشتند در نماز و رسول (ص) ایشان را از آن باززد و نهى کرد.
قال النبى: «لا یزال اللَّه عز و جل مقبلا على العبد ما کان فى صلاته ما لم یلتفت فاذا التفت اعرض عنه.
و عن عائشة قالت: سألت رسول اللَّه عن الالتفات فى الصّلاة فقال: هو اختلاس یختلسه الشّیطان من صلاة العبد.
و عن ابى هریره قال قال رسول اللَّه: «انّ العبد اذا اقام الى الصّلاة فانّه بین عینى الرّحمن عزّ و جل فاذا التفت قال له الرّب الى من تلتفت الى من هو خیر لک منّى ابن آدم اقبل الىّ فانا خیر ممّن تلتفت الیه.
علما گفتند اگر در مکه باشد مستحبّ است او را بخانه کعبه نگرستن اگر چه در نماز بود. و قال عطاء: الخشوع فى الصّلاة ان لا تعبث بشی‏ء من جسدک فیها
فانّ النبى علیه السلام أبصر رجلا یعبث بلحیته فى الصّلاة فقال: لو خشع قلب هذا الخشعت جوارحه.
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «اذا قام احدکم الى الصّلاة فلا یمسح الحصا فإن الرّحمة یواجهه».
و قال بعضهم حقیقة الخشوع فى الصّلاة جمع الهمة لتدبّر افعال الصّلاة و اذکارها، و اصل الخشوع فى اللغة الخضوع و التواضع من قوله: «وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً».
«وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ» قال ابن عباس: عن الشّرک. و قال الحسن.
عن المعاصى. و قال الزجّاج: کلّ باطل و لهو و ما لا یحمل من القول و الفعل، و قیل یعنى عن معارضة الکفّار بالشتم و السّب معرضون. قال اللَّه تعالى: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» اى اذا سمعوا الکلام القبیح اکرموا انفسهم عن الدخول فیه، و قیل هو مجالس المبتدعین.
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ» اى للزکاة الواجبة مؤدّون فعبر عن التأدیة بالفعل لانّه فعل، و قیل الزکاة هاهنا هو العمل الصّالح، یعنى و الّذین هم للعمل الصّالح فاعلون.
قال امیّة: المطعمون الطّعام فى السنة الازمة، و الفاعلون للزکوات، و یقال هذه اللّام لام العلة و المعنى یفعلون ما یفعلون للزّکوة اى لیصیروا عند اللَّه ازکیاء.
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ» الفرج اسم یجمع سوأة الرّجل و المرأة.
و حفظ الفرج التعفف عن الحرام، «إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ» یعنى لا یطلقونها الّا على ازواجهم و قیل «على» هاهنا بمعنى من، و «ما» بمعنى من اى یحفظونها الّا من الازواج و الاماء. و دلّ الکتاب و السنّة و اجماع الفقهاء انّ ملک الیمین هاهنا هم الاناث دون الذّکور و الآیة فى الرّجال خاصة بدلیل قوله: «أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ» و المرأة لا یجوز لها استمتاع بفرج مملوکها. «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ» یعنى یحفظ فرجه الّا من امرأته او امته فانّه لا یلام على ذلک و انّما لا یلام فیهما اذا کان على وجه اذن فیه الشرع دون الإتیان فى غیر المأتى و فى حال الحیض و النفاس فانّه محظور و هو على فعله ملوم. و العبد و الامة یسمیان ملک الیمین دون العقار و الدّار.
«فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِکَ» اى من التمس و طلب سوى الازواج و الولاید المملوکة «فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ» الظالمون المتجاوزون من الحلال الى الحرام حرّمت هذه الآیة کلّ مأتى فى الدّنیا الّا ما کان من زوج او جاریة، سئل مالک بن انس عن الاستمناء بالید فدلّ على تحریمه بهذه الآیة. و قال ابن جریح: سألت عطاء عنه فقال: مکروه، سمعت انّ قوما یحشرون و ایدیهم حبالى فاظن انّهم هؤلاء. و عن سعید بن جبیر قال: عذّب اللَّه امّة کانوا یعبثون بمذاکیرهم.
«وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ» قرأ ابن کثیر لامانتهم على التّوحید هاهنا و فى المعارج لقوله: «وَ عَهْدِهِمْ»، و قرأ الباقون لِأَماناتِهِمْ بالجمع لقوله: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ». و اعلم انّ الامانة ثلاث: اولیها الطّاعة و الدّین و هو قوله تعالى: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ»، و الامانة ما ائتمنت علیه من مال او حدیث.
و فى الحدیث عن النبى انه قال: اذا حدّثک الرّجل بحدیث فالتفت فهو امانة، و النساء عند الرّجال امانة.
و فى الخبر: «اخذتموهنّ بامانة اللَّه».
و امّا العهود فکثیرة مواثیق اللَّه على عباده عهود و اوامره ایّاهم عهود، و النذور و المواعید و الذمم عهود، و العقود بین النّاس عهود، و عهود الصّحبة عهود، و منه قول الشّاعر:
لا کان هذا العهد آخر عهدنا
بکم و لا کان الزّبال زوالا
«وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ» اصل الرّعى فى اللغة القیام باصلاح ما یتولّاه من الامور، و ذلک معنى‏
قوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته».
«وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ» قرأ حمزة و الکسائى صلوتهم على التّوحید، و قرأ الآخرون صَلَواتِهِمْ على الجمع لانّها خمس لا یجوز الاخلال بواحدة منها، و معنى المحافظة المداومة على حفظها و مراعاة اوقاتها و اتمام رکوعها و سجودها و اعاد ذکر الصّلاة و قد ذکرها فى اوّل السورة تاکیدا لحفظ الصّلاة، و قیل لانّ الخشوع فیها غیر المحافظة علیها فتبیّن بتلک الآیة وجوب الخشوع و بهذه الآیة وجوب المحافظة علیها، و قیل یرید هاهنا التطوع. «أُولئِکَ» یعنى اهل هذه الصفة، «هُمُ الْوارِثُونَ» یرثون منازل اهل النّار من الجنّة.
روى عن ابى هریرة قال رسول اللَّه (ص): «ما منکم من احد الّا و له منزلان، منزل فى الجنّة و منزل فى النّار فان مات و دخل النّار ورث اهل الجنّة منزله و ذلک قوله: «أُولئِکَ هُمُ الْوارِثُونَ» و قال مجاهد. لکلّ واحد منزلان منزل فى الجنّة و منزل فى النّار، فامّا المؤمن فیبنى منزله الّذى له فى الجنّة و یهدم منزله الّذى فى النّار، و امّا الکافر فیهدم منزله الّذى فى الجنّة و یبنى منزله الّذى فى النّار. و قیل معنى الوراثة انّه یؤل امرهم الى الجنّة کما یؤل امر المیراث الى الوارث. و قیل لانّ الوراثة اقوى سبب یقع فى ملک الشی‏ء لا یتعقّبه ردّ و لا فسخ و لا نقض و لا اقالة.
«الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ» الفردوس البستان یجمع محاسن النبات و الاشجار، و العرب تسمّى البستان الّذى فیه الکرم فردوسا، و قیل اصله رومیّ عرّب و هو البستان الّذى فیه الاعناب بالرومیّة، و قال عکرمة: هو الجنّة بلسان الحبشة، و قال قتاده: الفردوس ربوة الجنّة و اوسطها و افضلها و ارفعها، قال النبى (ص): «اذا سألتم اللَّه فسألوه الفردوس فانّه اوسط الجنّة و اعلى الجنّة و فوقه عرش الرّحمن و منه تفجر انهار الجنّة.
و قال کعب: لیس فى الجنان جنّة اعلى من جنّة الفردوس فیها الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر.
و روى انّ اللَّه تعالى لمّا خلق الفردوس قال لها تزیّنى فتزیّنت، ثم قال لها تکلّمى، فقالت طوبى لمن رضیت عنه.
و روى انّ اللَّه تعالى بنى جنة الفردوس بیده ثم قال و عزّتى و جلالى لا یدخلها مدمن خمر و لا دیّوث‏
، و روى انّ اللَّه بنى الجنة الفردوس لبنة من ذهب و لبنة من فضة، و جعل حبالها المسک الاذفر
و فى روایة اخرى کنس جنة الفردوس بیده و بناها لبنة من ذهب مصفى و لبنة من مسک مدراء، و غرس فیها من حید الفاکهة و جید الرّیحان.
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» فى الانسان هاهنا قولان احدهما انّه عام فى بنى آدم و هو اسم الجنس یقع على الواحد و الجمع. «مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ» قال ابن عباس: السلالة صفوة الماء، و قال مجاهد: منى ابن آدم، و قال عکرمة: هو الماء سل من الظهر، و العرب تسمّى النطفة سلالة و الولد سلیلا و سلالة لانّهما مسلولان منه. قوله: «مِنْ طِینٍ» یعنى من آدم لانّه خلق منه، و تقدیره خلقنا بنى آدم من نطفة آدم، و القول الثانى انّ الانسان یرید به آدم، و السلالة کلّ لطیف استخرج من کثیف، و قیل السلالة ما یخرج بین الاصبعین من الشی‏ء اذا عصّر، و قیل السلالة صفوة الشی‏ء الّتى تخرج منه کانّها تسل منه، و المعنى خلقنا آدم من تربة سلّت و نزعت من طین، اى من هاهنا و هاهنا، و قیل اخذت قبضة من الارض و اجمعوا على انّ اللَّه عزّ و جل خلق آدم من تراب، و اختلفوا فى حواء، و الجمهور على انها خلقت من ضلع من اضلاعه، و قیل خلقت من بقیة طین آدم.
«ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ» اى جعلنا نسله، فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه لانّ آدم لم یصیر نطفة، و المعنى خلقنا نسله من نطفة، و مثله قوله: «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ». معنى قول اوّل آنست که فرزند آدم را از آبى صافى آفریدیم سلاله‏اى روشن که از پشت آدم بیرون آمده، و معنى قول دوم آنست که آدم را از قبضه‏اى خاک آفریدیم از همه روى زمین بر گرفته سلاله‏اى لطیف از خاکى کثیف بدر آورده و با صفا برده پس ازو نسل او نطفه‏اى کردیم در آرامگاهى استوار بجایى یعنى رحم المرأة. و قیل «جَعَلْناهُ» اى جعلنا الانسان بعد کونه فى ظهر ابیه و لا یسمّى نطفة الا بعد ان یخرج من الرّجل، و قیل معناه جعلنا السّلالة.
«نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ» القرار مصدر قرّ یقر قرارا ثم یسمّى الموضع الّذى یقر فیه قرارا، و قوله: «مَکِینٍ» اى حصین منیع اى مکّن لاستقراره فیه الى التّمام «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً» اى صیّرنا النطفة البیضاء علقة حمراء، و العلقة القطعة من الدم. «فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً» اى احلناها و صیّرناها مضغة من اللّحم مقدار ما یمضغ، «فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً» اى احلناها و صیّرناها عظاما. «فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً» انبتنا علیها اللّحم فصار لها کاللباس، قرأ ابن عامر و ابو بکر و عاصم عظما، فکسونا العظم على التّوحید فیهما، و الوجه انّ العظم اسم جنس یؤدى معنى الجمع، کما یقال اهلک الانسان الدّینار و الدرهم، و قرأ الآخرون عِظاماً. فَکَسَوْنَا الْعِظامَ بالالف فیهما على الجمع لانّه اذا کان التّوحید فى هذا الموضع محمولا على الجمع فلفظ الجمع به اولى، و لانّ الانسان ذو عظام کثیرة، و قیل معناه فکسونا العظم لحما و عصبا و عروقا و قد تمّ الجسم و لیس حیوانا حتى یجعل اللَّه فیه الروح و هو قوله: «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» یرید به نفخ الروح فیه، و قال الحسن: اى جعلناه ذکرا او انثى بعد ان لم یکن، و عن ابن عباس انّه قال: «انّ ذلک تصریف احواله بعد الولاد من الاستهلال الى الارتضاع، الى القعود الى القیام، الى المشى الى الفطام، الى ان یأکل و یشرب الى ان یبلغ الحلم و یتقلّب فى البلاد الى ما بعدها من احوال الاحیاء فى الدّنیا. «فَتَبارَکَ اللَّهُ» اى استحق التعظیم و الثناء بانّه لم یزل و لا یزال، و هو من البروک و هو الثبوت. «أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» اى المصوّرین و المقدّرین، و الخلق فى اللغة التقدیر، قال مجاهد: تصنعون و یصنع اللَّه و اللَّه خیر الصّانعین و احسن الصّانعین، یقال رجل خالق اى صانع، و قال ابن جریح: انّما جمع الخالقین لانّ عیسى (ع) کان یخلق کما قال تعالى: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ» فاخبر اللَّه عن نفسه انّه احسن الخالقین.
روى انّ عمر کان حاضرا فلمّا سمع الآیة قال فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ فوافق قراءته وحى جبرئیل، فقال النبى: هکذا انزل، و یقال کان قائل هذا الکلام معاذ بن جبل.
و روى عن ابن عباس قال: کان عبد اللَّه بن ابى سرح یکتب هذه الآیة لرسول اللَّه (ص) فلما انتهى الى قوله: «خَلْقاً آخَرَ» عجب من تفصیل خلق الانسان فقال، فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ، فقال النبى اکتب هکذا انزلت‏
، فشک عند ذلک و قال ان کان محمّد صادقا یقول انّه یوحى الیه فقد اوحى الىّ کما یوحى الیه، و ان قال من ذات نفسه فقد قلت مثل ما قال فکفر باللّه، و قیل هذه الآیة غیر صحیحة لانّ ارتداده کان بالمدینة و هذه السّورة مکیّة «ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ» اى بعد الخلق، و قیل بعد ما ذکرنا من امرنا، «لَمَیِّتُونَ» اى صائرون الیه فنزل منزلة الکائن اذ لا بدّ من کونه، و یقال المیّت بالتّشدید و المائت الّذى لم یمت بعد و سیموت، و المیت بالتخفیف من مات، و لذلک لم یجرّ التخفیف هاهنا کقوله: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ».
«ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ» تحیون بعد الممات للحساب و الجزاء.
فکن حدیثا حسنا سائرا
کلّ الى الغایة محثوث
و المرء موروث و مبعوث.
فانّما النّاس احادیث.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ نمى‏بینند که اللَّه چون در مى‏گیرد کار و چون مى‏آفریند آفریده و از نیست هست میکند ثُمَّ یُعِیدُهُ آن گه باز ایشان را از خاک بیرون آرد إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۹) و آن بر خداى آسانست.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ و بنگرید که چون آفرید جهان و جهانیان را ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ پس اللَّه باز فردا بآفرینش پسین خلق را زنده کند إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۲۰) که اللَّه بر همه چیز توانا است.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ عذاب کند او را که خواهد وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ ببخشاید او را که خواهد وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (۲۱) و با او گرداند شما را.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و شما پیش نشوید ازو، نه در زمین و نه در آسمان، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ و نیست شما را فرود از اللَّه مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۲۲) نه خداوندى نه کار سازى نه یارى دهى.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداى وَ لِقائِهِ و نشانهاى دیدن او و دیدن پاداش او أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی ایشان‏اند که نومید ماندند از بخشایش من وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۳) و ایشان‏اند که‏ ایشان را است عذابى دردنماى.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم وى او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند: اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ بکشید او را یا بآتش سوزید او را فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ تا برهانید اللَّه او را از آتش ایشان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۲۴) درین نشانهایى است آشکارا گروهى را که بگروند.
وَ قالَ گفت: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً آنچه گرفتید از بتان فرود از اللَّه بخدایى مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا مهریست میان شما درین جهان ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ پس آن گه روز رستاخیز شما بایشان کافر شوید و ایشان بشما وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً و شما بر ایشان نفرینید و ایشان بر شما وَ مَأْواکُمُ النَّارُ و پس آن گه جایگاه شما آتش است وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۵) و شما را فریاد رسى نه و یارى دهى.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ایمان آورد باو لوط وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی گفت من از هر معبودى فرود از اللَّه با اللَّه بریدم و از هر کیشى جز توحید با اللَّه بریدم إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۶) که اللَّه اوست که تواناست داناى فراخ توان راست دان.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ و او را اسحاق بخشیدیم و یعقوب وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ و در نژاد او پیغامبرى نهادیم و حکم و دین وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا و مزد او باو دادیم درین جهان وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۲۷) و در آن جهان از نیکان و شایستگان است.
وَ لُوطاً و فرستادیم لوط را إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ آن گه که قوم خویش را گفت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ شما آن کار زشت میکنید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (۲۸) هیچ کس بر شما پیشى نکرد با آن از جهانیان.
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شما با مردان میگرائید وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ و راه نسل و فرزند مى‏ببرید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ و در انجمن ناپسندها و ناشایست‏ها میکنید. فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم او او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ عذاب خداى بما آر إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۹) اگر مى راست گویى که پیغامبرى.
قالَ رَبِّ انْصُرْنِی گفت خداوند من یارى ده مرا عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (۳۰) برین قوم تباه‏کاران.
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ چون در آمد فرستادگان ما بر ابراهیم بِالْبُشْرى‏ بشارت دادن او را قالُوا گفتند إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما هلاک خواهیم کرد مردمان این شهر را إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (۳۱) که مردمان آن بر خویشتن ستمکاران‏اند و گناه ایشان را.
قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً گفت لوط در آن است قالُوا گفتند نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها ما از توبه دانیم که در آن کیست لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ برهانیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۲) آن زن از ایشان بود که مى‏باز بایست ماند با هلاک شدگان.
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً و چون فرستادگان ما بلوط آمد سِی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً رنجه شد او و اندوهگین از قوم خویش وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ گفتند مترس و اندوهگین مباش إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ ما رهاننده توایم و کسان تو مگر زن تو کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۳) آن زن از ایشان بود که از نجات باز ماندند و در میان تباه شدگان بماند.
إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما فرو خواهیم آورد بر مردمان این شهر رِجْزاً مِنَ السَّماءِ عذابى از آسمان بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (۳۴) بآن تباه‏کارى و بدى که میکردند.
وَ لَقَدْ تَرَکْنا و آن گه باز گذاشتیم مِنْها از آن آیَةً بَیِّنَةً نشانى روشن لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۳۵) گروهانى را که خرد دارند و عبرت دریابند.
وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم باهل مدین مرد ایشان شعیب فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت اى قوم اللَّه را پرستید وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ و از روز پسین بترسید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۳۶) و بگزاف و تباهى در زمین مروید بدکاران.
فَکَذَّبُوهُ دروغ‏زن گرفتند شعیب را فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ زلزله ایشان را فرا گرفت فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (۳۷) تا هم در خان و مان خویش فراهم افتادند مرده.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ یاد کن عاد و ثمود را وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ و شما را پیدا مانده است از خان و مان و نشستگاههاى ایشان چیزى وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ و دیو بر آراست ایشان را کارهاى ایشان فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ و ایشان را برگردانید از راه راست وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (۳۸) گروهى بودند چست‏کار و باریک‏بین و زیرک‏دست.
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ و یاد کن قارون را و فرعون را و هامان را وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ بایشان آمد موسى بپیغامها و نشانهاى روشن فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ گردن کشیدند در زمین وَ ما کانُوا سابِقِینَ (۳۹) پیش نشدند از ما و با ما برنیامدند و با ما نتاوستند.
فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ همه را بگناه ایشان گرفتیم فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً از ایشان بود که بر ایشان باران سنگ فرو هشتیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ و از ایشان بود که بانگ بگرفت ایشان را تا زهره چکید وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ و از ایشان بود که بزمین فرو بردیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا و از ایشان بود که بآب بکشتیم، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ و اللَّه بیدادگر نبود تا بر ایشان بیداد کند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۰) لیکن ایشان بر خود بیداد کردند.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ مثل و سان ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً چون مثل و سان عنکبوت است که خانه گرفت وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ و سست‏تر همه خانه‏ها خانه عنکبوت است که نه گرما باز دارد نه سرما لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱) اگر دانندى
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ اللَّه میداند ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ آنچه فرود ازو خداى میخوانند وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴۲) و او توانا است دانا است.
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ و این مثل، و سانها مى‏زنیم مردمان را وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ (۴۳) و در نیابد آن را مگر دانایان.
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اللَّه بیافرید آسمانها و زمینها را ب «کن» و سخن روان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (۴۴) در آفرینش آن نشانى روشن است گرویدگان را.
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ میخوان آنچه پیغام دادند بتو ازین نامه‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ و بپاى‏دار نماز بهنگام إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ که نماز باز زند از زشتى و ناپسند وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ و یاد اللَّه بزرگست و مه است از یاد رهى او را وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (۴۵) و اللَّه میداند آنچه میکنند.
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ و پیکار مکنید، با اهل کتاب گزیت پذیرفته‏اند إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مگر بوفا کردن ایشان را إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ لکن با اهل شرک میکاوید و جنگ مى‏پیوندید وَ قُولُوا و گوئید آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ بگرویدیم بآنچه فرو فرستادند بر ما و آنچه فرو فرستادند بر شما وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ و خداوند ما و خداوند شما یکیست وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۴۶) و ما او را گردن نهادگانیم.
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ و هم چنان بر تو قرآن فرو فرستادیم فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم باین قرآن گرویده‏اند وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ و از اینان هم کس است که گرویده است بآن وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ (۴۷) و باز ننشیند از پذیرفتن سخن ما مگر ناگرویدگان.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ و از نشانه‏هاى او آنست که بیافرید شما را از خاکى ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ پس اکنون شما مردمانید تَنْتَشِرُونَ (۲۰) مى‏پراکنید و پراکنده مى‏زیید.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانه‏هاى اوست أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً که بیافرید شما را هم از شما جفتانى، لِتَسْکُنُوا إِلَیْها تا با ایشان آرامید وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً و میان شما مهرى ساخت و مهربانى، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانه‏هاى است، لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۲۱)گروهى را که دراندیشند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و نشانه‏هاى اوست خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آفرینش آسمانها و زمین وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ و اختلاف زبانهاى شما و گوناگون رنگهاى شما. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (۲۲) درین نشانه‏هاى است جهانیان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ خفتن شما بشب و روز وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ و جستن شما از روزى او و بخشیده او إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۲۳) در آن نشانه‏هاى است ایشان را که بشنوند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى توانایى و یگانگى اوست یُرِیکُمُ الْبَرْقَ که مینماید شما را درخش خَوْفاً وَ طَمَعاً بیم و امید را وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو میفرستد از آسمان آبى فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده میکند بآن زمین را پس مرگ آن إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۴) در آن نشانه‏هاى است ایشان را که دریابند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانه‏هاى اوست أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ که آسمان و زمین مى‏پاید ایستاده بفرمان او ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً پس آن گه که خواند شما را یک خواندن مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (۲۵) آن گه شما مى‏بیرون آئید از زمین.
وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و او راست هر چه در آسمانها و زمینها کس است کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (۲۶) همه او را بفرمان است.
وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ اوست که آفریده مى‏آرد از آغاز و آن را زنده کند باز، وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ و آن بر وى آسانست وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ و او راست آن صفت برترى و یگانگى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمانها و زمین وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۷) و اوست آن تواناى دانا.
ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مثلى زد شما را مِنْ أَنْفُسِکُمْ هم از شما هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ شما را از بردگان شما هیچ انباز هست فِی ما رَزَقْناکُمْ در آن که من شما را دادم از مال دنیا، فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ که شما با بردگان شما در آن مال و نعمت انبازان باشید یکسان تَخافُونَهُمْ تا بترسید از بندگان خویش کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ چنان که آزاد ترسد از انباز آزاد کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۸) چنین گشاده و روشن سخنان خویش میفرستیم ایشان را که دریابند.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ، و ستمکاران بر پى دل آورد و خرد پرستیدن خود مى‏روند بنادانى فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ پس کیست که راه نماید گم کرده اللَّه را وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۹) و ایشان را فریادرسى و راه‏نمایى نیست.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ آهنگ خویش و روى خویش راست دار دین را حَنِیفاً پاک و یکتاگوى فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها نهاد خداى که مردمان را بر ان نهاد و آن آفرینش که ایشان را بآن آفرید، لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ جدا کردن و بگردانیدن نیست دین خداى را ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ دین اسلام است دین پاک و کیش راست و بپاى وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۰) لکن بیشتر مردمان نمیدانند.
مُنِیبِینَ إِلَیْهِ روى و آهنگ خویش این دین را راست دارید با گردیدگان بدل با اللَّه وَ اتَّقُوهُ و بترسید از خشم او وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و نماز بپاى دارید، وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۳۱) و از انباز جویندگان میباشید اللَّه را.
مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ مباش از ایشان که از دین خود جدا شدند وَ کانُوا شِیَعاً و جوک جوک گشتند پراکنده در دین، کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (۳۲) هر جوکى بآنچه در دست ایشان است و پیش ایشانست از پسندیده خود شاداند و خرم.
وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ و هر گاه که بمردمان رسد گزندى و رنجى دَعَوْا رَبَّهُمْ خوانند خداوند خویش را مُنِیبِینَ إِلَیْهِ بازو گشته بدل ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً پس، آن گه که بچشاند ایشان را بخشایشى از خویشتن إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۳۳) آن گه گروهى از ایشان با خداوند خود انباز مى‏آورند و آزادى بر اسباب میسازند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا بآن نعمت که ایشان را دادیم و فرج که نمودیم کافر مى‏شوند فَتَمَتَّعُوا گوى برخورید و روزگار فرا سر برید، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۴) آرى آگاه شوید.
أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً یا بر ایشان نامه فرستادیم که آن را بحجّت گیرند فَهُوَ یَتَکَلَّمُ که آن نامه مى سخن گوید و مى‏گواهى دهد، بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (۳۵) که آن انبازى که ایشان میگویند خداى را راست است یا چنان است.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً و هر گه که بچشانیم مردمان را بخشایشى فَرِحُوا بِها شاد شوند بآن وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ و اگر بایشان رسد بدى بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآنچه دستهاى ایشان پیش فرا فرستاد إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (۳۶) ایشان نومید مى‏باشند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمى‏بینند أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ که اللَّه فراخ میگستراند روزى او را که خواهد وَ یَقْدِرُ و باندازه فرو میگیرد إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۳۷) در آن نشانه‏هایى است ایشان را که بگروند.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۱ - النوبة الاولى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
الم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ‏
این حروف تهجى فرو فرستادن این نامه.
لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۲) شک نیست در آن که از خداوند جهانیانست.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ میگویند از خویشتن فرا نهاد، بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ که سخن درست است و نامه راست از خداوند تو، لِتُنْذِرَ قَوْماً تا آگاه کنى و بترسانى گروهى را، ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ که نیامد بایشان هیچ آگاه کننده پیش از تو، لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (۳) تا مگر راه راست یابند.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما اللَّه آن کس است که آفرید هفت آسمان و زمین و آنچه میان آن، فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ در شش روز، ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ پس مستوى شد بر عرش، ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ نیست شما را جز او، مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ نه یارى و نه شفیعى، أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (۴) هیچ در نیابید و پند نپذیرید.
یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ کار میراند و میسازد پس یکدیگر فرا مى‏دارد از آسمان بزمین، ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ و آن گه پس بسوى او بر میشود فِی یَوْمٍ در روزى، کانَ مِقْدارُهُ که اندازه آن در شمار، أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (۵) هزار سال است از آنچه شما مى‏شمارید.
ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ آن کس که آن میکند و میسازد داناى نهان و آشکارا است، الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۶) آن تواناى مهربان.
الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ آن کس که نیکو کرد آفرینش هر چیز و نیکو کرد هر چیز که آفرید آن را، وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ (۷) و نخست مردم که آفرید از گل آفرید.
ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ پس کرد و آفرید فرزند او را، مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ (۸) از بیرون آورده‏اى از آب سست خوار.
ثُمَّ سَوَّاهُ آن گه بالاى او راست کرد وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ و درو دمید از روح خویش، وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ و شما را گوشها کرد و چشمها و دلها،، قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (۹) چون اندک سپاس میدارید.
وَ قالُوا و گفتند، أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ ما که بریزیم و گم شویم در زمین أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ باش ما را آفرینش نو خواهند گرفت، بَلْ نه چنان است که میگویند و جاى انکار نیست، هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ (۱۰) ایشان بخداوند خویش و انگیختن برستاخیز کافران‏اند.
قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ گوى بمیراند شما را و سپرى کند شما را فریشته مرگ، الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ آنکه برگماشته‏اند بر شما، ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (۱۱) و آن گه شما را با خداوند شما برند.
وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ و اگر تو بینى آن گه که کافران، ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ سرها فرو شکسته بود نزدیک خداوند خویش، رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا میگویند خداوند ما بدیدیم بشنیدیم، فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً باز بر ما را تا نیکى کنیم، إِنَّا مُوقِنُونَ (۱۲) ما امروز بى‏گمانانیم.
وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها و اگر خواستیمى ما هر تنى را راست راهى آن بدادیمى، وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لکن از من بیش شد سخن بر راستى و داد، لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ که ناچاره پر کنم دوزخ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (۱۳) از پرى و آدمى از دوزخیان ایشان همه.
فَذُوقُوا بِما نَسِیتُمْ بچشید بآنچه فرو گذاشتید، لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا دیدار این روز را، إِنَّا نَسِیناکُمْ که ما شما را هم امروز فرو گذاشتیم وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۱۴) چشید عذاب جاویدى بآنچه میکردید.
إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها بسخنان ما ایشان بگروند که چون پند دهند ایشان را بآن، خَرُّوا سُجَّداً بسجود افتند، وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ و بپاکى بستایند خداوند خویش را، وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (۱۵) و ایشان گردن نکشند از پذیرفتن حق.
رشیدالدین میبدی : ۳۷- سورة الصافات - مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
فَالزَّاجِراتِ زَجْراً (۲) بآیتهاى قرآن که باززنندست از بدیها.
وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا (۱) بفرشتگان پرستندگان او قطار قطار.
فَالتَّالِیاتِ ذِکْراً (۳) بخوانندگان سخن خداوند عزّ و جلّ.
إِنَّ إِلهَکُمْ لَواحِدٌ (۴) که خداوند شما یکى است.
رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما خداوند آسمانها و زمینها و هر چه میان آن، وَ رَبُّ الْمَشارِقِ (۵) و خداوند مشرق و مغرب آفتاب.
إِنَّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا ما بیاراستیم آسمان دنیا را، بِزِینَةٍ الْکَواکِبِ (۶) بآرایش ستارگان.
وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ (۷) آن ستارگان نگاه داشت کردیم و کوشیدن از هر دیوى ستنبه شوخ.
لا یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلى‏ نمى‏نیوشند بآن گروهان زبرین، وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جانِبٍ (۸) و مى‏اندازند ایشان را از هر سوى.
دُحُوراً براندن ایشان، وَ لَهُمْ عَذابٌ واصِبٌ (۹) و ایشانراست عذابى پیوسته همیشه.
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ مگر که دیوى سخن دزد سخنى رباید،، فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِبٌ (۱۰) در پى او نشیند شاخى آتش درفشان سوزان.
فَاسْتَفْتِهِمْ پرس از ایشان، أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً که ایشان سخت‏تراند بر آفریدگار در آفرینش أَمْ مَنْ خَلَقْنا یا او که بیافریدیم، إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِنْ طِینٍ لازِبٍ (۱۱) ما بیافریدیم ایشان را از گلى دوسنده.
بَلْ عَجِبْتَ شگفت مى‏آید ترا، وَ یَسْخَرُونَ (۱۲) و افسوس میدارند بر تو و سست مى‏فرادارند ترا.
وَ إِذا ذُکِّرُوا و چون ایشان را پند دهند و در یاد ایشان دهند، لا یَذْکُرُونَ (۱۳) یاد نکنند و پند نپذیرند.
وَ إِذا رَأَوْا آیَةً و آن گه که نشانى بینند از نشانهاى، یَسْتَسْخِرُونَ (۱۴) یکدیگر را بر سخریت مى‏خوانند.
وَ قالُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ (۱۵) و آن نشان را میگویند نیست این مگر جادویى آشکارا.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً باش ما آن گه که خاک گردیم و استخوان، أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۱۶) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (۱۷) ما با پدران پیشینان ما برانگیختنى‏ایم؟
قُلْ نَعَمْ وَ أَنْتُمْ داخِرُونَ (۱۸) گوى «نعم» آرى برانگیختنى‏اید و شما درمانده و کم آمده.
فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ فَإِذا هُمْ یَنْظُرُونَ (۱۹) چنین بود جز ازین نه یک راندن بود که ایشان زنده مى‏شوند مى‏نگرند.
وَ قالُوا یا وَیْلَنا و میگویند اى هلاکا بر ما و نفریغ، هذا یَوْمُ الدِّینِ (۲۰) آنک این روز شمار و پاداش.
هذا یَوْمُ الْفَصْلِ این آن روزگار بر گزاردن است، الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (۲۱) آن روز که شما بدروغ مى‏داشتید و مى‏گفتید که دروغ است.
احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ فراهم آرید ایشان را که بر خود ستم کردند و همسران ایشان را، وَ ما کانُوا یَعْبُدُونَ (۲۲) مِنْ دُونِ اللَّهِ و هر چه مى‏پرستیدند فرود از اللَّه، فَاهْدُوهُمْ إِلى‏ صِراطِ الْجَحِیمِ (۲۳) و ایشان را فرا سر راه دوزخ دهید.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
تَنْزِیلُ الْکِتابِ فرو فرستادن این نامه، مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱) از اللَّه است آن تواناى تاونده دانا.
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ ما فرو فرستادیم بتو این نامه براستى، فَاعْبُدِ اللَّهَ پس اللَّه را پرست مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (۲) پرستش وى را و دین وى را پاک دارنده از شک و نفاق.
أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ آگاه باشید که اللَّه راست سزا و واجب پرستش پاک از انباز گرفتن با او و بگمان بودن در یگانگى او و در سخن او، وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ و ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند، ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ و میگویند نمى‏پرستیم ایشان را تا مگر نزدیک کنند ما را با اللَّه نزدیکى، إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ اللَّه داورى کند میان ایشان، فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ در آنچه ایشان در آن اختلاف میگویند إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی اللَّه راه ننماید، مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ (۳) کسى را که او دروغ زن است ناسپاس ناگرویده، لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً اگر اللَّه خواستى که فرزندى گیرد، لَاصْطَفى‏ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ خود گزیدى از آنچه مى‏آفریند آنچه خواستى، سُبْحانَهُ پاکى و بى‏عیبى ویراست، هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۳) اوست خداى یکتا فرو شکننده همگان.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بیافرید هفت آسمان و هفت زمین، بِالْحَقِّ بفرمان روان، یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ بر مى‏پیچد شب بر روز، وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ و برمى‏پیچد روز بر شب، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و نرم کرد و روان آفتاب و ماه، کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى هر دو میروند هنگامى را نام زده کرده از سرانجام جهان، أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (۵) آگاه باشید که اوست آن تواناى تاونده آمرزگار پوشنده.
خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ بیافرید شما را از یک تن، ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها پس بیافرید از ان یک تن جفت او، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ و فرو فرستاد شما را از چهارپایان خوردنى، ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ هشت جفت، یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ مى‏آفریند شما را در شکمهاى مادران شما، خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ آفرینشى از پس آفرینشى، فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ در سه تاریکى، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن کس که این میکند اللَّه است خداوند شما، لَهُ الْمُلْکُ پادشاهى او راست، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۶) چون مى‏برگردانند شما را از راه راست و کار راست و سخن راست!
إِنْ تَکْفُرُوا اگر همه کافر شوید و به نگروید، فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ اللَّه بى‏نیاز است از شما، وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ و بندگان خویش را کفر نپسندد، وَ إِنْ تَشْکُرُوا و اگر سپاس دارید و بگروید، یَرْضَهُ لَکُمْ پسندد آن شما را، وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ و نکشد هیچ بارکشى بار کسى دیگر، ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ پس با خداوند شماست بازگشت شما، فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ تا خبر کند شما را بآنچه میکردید، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۷) که او داناست بهر چه در دلهاست.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ و آن گه که بمردم رسد گزندى، دَعا رَبَّهُ خواند خداوند خویش را، مُنِیباً إِلَیْهِ بازگشته با وى بدل، ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ پس آن گه که او را نعمتى داد از خود وزیر دست او کرد آنچه خواست، نَسِیَ فراموش کرد و بگذاشت، ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ آن رنج که اللَّه رامى با آن خواند تا آن را ببرد ازین پیش، وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً و خداى را همتایان گفت و انبازان نهاد، لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ تا خویشتن را از راه سپاس دارى گم کند، قُلْ گوى اى محمد، تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا روزگار مى‏فرا گذار بکفر خویش روزى چند اندک، إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (۸) که تو از دوزخیانى.
رشیدالدین میبدی : ۶۷- سورة الملک- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«تَبارَکَ» بزرگست و بزرگوار و با برکت خداوند در کردگارى و کارسازى الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ او که بدست اوست پادشاهى.
وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ او که بیافرید مرگى و زندگانى.
لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا تا بیازماید شما را که کیست از شما نکوکارتر وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (۲) و اوست که تواند و تاود امّا مى‏پوشد و میآمرزد.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً او که بیافرید هفت آسمان طبق طبق زبر یکدیگر ما تَرى‏ فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ نبینى در آفرینش رحمن چیزى فروشده تا چیزى درمى‏باید فَارْجِعِ الْبَصَرَ چشم خویش و نگرستن خویش بآن باز گردان. هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ (۳) تا خود هیچ شکافى بینى در آسمان یا گشادى؟.
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ باز چشم خویش و نگریستن خویش باز آر دیگر باره. یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ با پس آید با تو چشم از نگریستن و عیب جستن «خاسِئاً» کم آمده و با پس مانده وَ هُوَ حَسِیرٌ (۴) و او مانده و باز ایستاده.
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ بیاراستیم آسمان پیشین بچراغها وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ آن را چنان کردیم تا بآن شیاطین رانند از در آسمان وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِیرِ (۵) و ساختیم ایشان را عذاب آتش.
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ و ایشان راست که بنگرویدند بخداوند خویش عذاب دوزخ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۶) و بد جایگاه که دوزخ است.
إِذا أُلْقُوا فِیها چون ایشان را درافکنند در آتش سَمِعُوا لَها شَهِیقاً آتش را آوازى شنوند زشت صعب وَ هِیَ تَفُورُ (۷) و آن میجوشد.
تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ خواهد که پاره پاره گردد از خشم. کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ هر گه که گروهى را در آن افکنند سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها بپرسد ایشان را عذاب سازان دوزخ. أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ (۸) نیامد بشما هیچ آگاه کننده؟ و ترساننده‏
قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ گویند: آرى آمد بما آگاه کننده‏اى. فَکَذَّبْنا دروغ زن گرفتیم او را وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ و گفتیم اللَّه هیچ چیز فرو نفرستاد إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ (۹) نیستید شما مگر در گمراهى بزرگ.
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ و گویند: اگر ما مى‏شنیدیم چنانک زیرکان شنوند. أَوْ نَعْقِلُ یا ما در مى‏یافتیم چنان که مؤمنان دریابند ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۰) ما در دوزخیان نمى‏بودیم.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ بگناه خویش اقرار کنند. فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۱) دورى باد دوزخیان را.
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ ایشان که مى‏ترسند از خداوند خویش نادیده لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۱۲) ایشان را آمرزش است و مزد بزرگوار.
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ نهان دارید سخن خویش یا آشکارا ببانگ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۳) که خداى داناست بهر چه در دلهاست.
أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ نداند او که دل آفرید که در دل چیست یا رهى آفرید که حال او چیست؟ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (۱۴) و اوست باریک دان دوربین‏ آگاه و دانا.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا اوست که شما را زمین بیافرید فرو دست و فرمانبردار فَامْشُوا فِی مَناکِبِها میروید در کنارهاى آن وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ و میخورید از روزى او وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (۱۵) و برخاست از گور رفتن راست بسوى او.
أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ ایمن مى‏باشید ازو که در آسمان أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ که در زمین فرو برد شما را فَإِذا هِیَ تَمُورُ (۱۶) آن گه زمین شما را گرداند.
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ یا ایمن باشید ازو که در آسمان أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً که فرو گشاید بر شما سنگباران فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ (۱۷) آرى بدانید که چون بود آنچه میترسانیدم از آن.
وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغزن گرفتند ایشان که پیش از ایشان بودند پیغمبران مرا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۱۸) چون بود و چون دیدى نشان ناخشنودى من.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ نمى‏بینند و نمى‏نگرند مرغ زبر ایشان صافَّاتٍ پروا کرده و گسترانیده وَ یَقْبِضْنَ و باز پر فراهم آرند پریدن را ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ نگه نمیدارد آن را چنان مگر رحمن إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَصِیرٌ (۱۹) که او بهمه چیز بیناست و دانا.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یا آن کیست که شما را سپاهست یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ که شما را یارى دهد اگر اللَّه یارى ندهد إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ (۲۰) نیستند ناگرویدگان مگر در فریب.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ یا آن کیست که شما را روزى دهد إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ اگر اللَّه روزى خود باز گیرد بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (۲۱) نیست جز آنکه‏ مى‏ستیهند در شوخى و در رمیدن.
أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ او که نگونسار میرود بر روى خویش «اهدى» راه راست‏تر است و راستر و تر أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا یا او که رود راست و بچم عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۲۲) بر راه راست.
قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ پیغامبر من گوى او آنست که بیافرید شما را پس آنکه نبودید وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ و شما را گوش آفرید و شنوایى و چشم و بینایى و دل قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (۲۳) چون اندک بآزادى و سپاسدارى مى‏باشید.
قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ بگو او آنست که بیافرید شما را در زمین وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۲۴) و شما را پیش او خواهند برد.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۵) و میگویند کى این هنگام رستاخیز که اگر راست مى‏گویید؟
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ بگو دانش آنچه مى‏پرسید نزدیک خدایست.
وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۲۶) و من درین میان آگاه کننده‏اى آشکاراام.
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً چون آن را بینند از نزدیک سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بد اندوه و بیم پیدا شود در رویهاى ناگرویدگان «و قیل» و گویند ایشان را. هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (۲۷) این آن روز است و آن کار که آن را در آن گیتى از ما مى‏باز خواستید و مى‏جستید.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ اگر اللَّه مرا بمیراند و هر که با من أَوْ رَحِمَنا یا ببخشاید بر ما فَمَنْ یُجِیرُ الْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ‏ ؟ آن کیست که بزینهار دارد کافران را از عذاب درد نماى؟
قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بگو اوست آن رحمن که بگرویدیم باو وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا و پشت باو باز کردیم فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۹) آرى آگاه شوید که آن کیست که در گمراهى آشکار است.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید. إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً اگر این آب شما هنگامى در زمین فرو شود فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ (۳۰) آن کیست که شما را آب آرد آشکارا بر روى زمین روان و پیدا.
رشیدالدین میبدی : ۷۵- سورة القیمة- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان‏
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ (۱) سوگند میخورم بروز رستاخیز.
وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (۲) و سوگند میخورم بتن نکوهنده.
أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ مى‏پندارد این مردم أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (۳) که ما فراهم نیاریم اندامان و استخوانهاى او ؟
بَلى‏ قادِرِینَ آرى کنیم و آن را توانایانیم عَلى‏ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ (۴) بر آنکه راست کنیم اندامان او تا بندهاى انگشتان او هم چنان که بود.
بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (۵) آرى میخواهد این مردم که دروغ شمرد هر چه فرا پیش اوست.
یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَةِ (۶) مى‏پرسد که روز رستاخیز کى؟
فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (۷) آن گاه که چشم در چشم خانه روشن بتاود.
وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (۸) و در چشم او ماه تاریک گردد.
کَلَّا نگریزد و نتواند لا وَزَرَ (۱۱) پناه جاى نیست او را.
وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (۹) و روز و شب باو یکسان.
إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (۱۲)
یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ مردم میگوید آن روز أَیْنَ الْمَفَرُّ (۱۰) کجا گریزم؟
با خداوند تو است آن روز شدن و آرامیدن و باز گشتن.
یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ آگاه کنند آن روز مردم را بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (۱۳) بهر چه از پیش فرستاد از کرد و کار، یا از پس خویش گذاشت از نهاد بد یا نیک.
بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ (۱۴) این آدمى خود را نیک شناسد و در خود نیک داند.
وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِیرَهُ (۱۵) و هر چند که خود را مى‏حجّت و عذر آرد و مى‏سازد.
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ (۱۶) زبان خود مجنبان شتابیدن را به قرآن.
إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ (۱۷) بر ما که قرآن بر تو خوانیم و در یاد تو داریم.
فَإِذا قَرَأْناهُ‏ چون ما بر تو خواندیم فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (۱۸) آن گه تو از پس وا میخوان.
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ (۱۹) و آن گاه بر ما که احکام آن پیغام خویش ترا پیدا کنیم.
کَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ (۲۰) آرى شما مى‏دوست دارید این جهان نزدیک فرادست و شتابنده بخلق.
وَ تَذَرُونَ الْآخِرَةَ (۲۱) و جهان پسین مى‏گذارید.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ (۲۲) رویهاست آن روز از شادى تازه.
إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ (۲۳) بخداوند خویش نگران.
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ (۲۴) و رویهاست آن روز از اندوه گرفته و فراهم کشیده.
تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ (۲۵) که درست میداند که هر چه بتر بود باو ببود.
کَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِیَ (۲۶) براستى آن وقت که جان بچنبر گردن رسد
وَ قِیلَ مَنْ راقٍ (۲۷) و مى‏گویند کدام پزشک است که افسون کند؟
وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ (۲۸) و بدانست مردم که از دنیا مى‏جدا شود.
وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (۲۹) و پاى او در کفن مى‏پیچیدند و گور را بساختند.
إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَساقُ او را بسوى خداوند تو راندند و با او بردند.
فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى (۳۱) صدقه و زکاة نداد و نماز نکرد.
وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۳۲) لکن دروغ زن گرفت و از پذیرفتن برگشت.
ثُمَّ ذَهَبَ إِلى‏ أَهْلِهِ یَتَمَطَّى (۳۳) آن گه با کسان خویش شد خرامان.
أَوْلى‏ لَکَ فَأَوْلى‏ (۳۴) در رسید آنچه از آن میترسیدى گریز.
ثُمَّ أَوْلى‏ لَکَ فَأَوْلى‏ (۳۵) باز در رسید آنچه از آن مى‏ترسیدى گریز.
أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ مى‏پندارد مردم أَنْ یُتْرَکَ سُدىً (۳۶) که او را فرو گذارند ناانگیخت و ناپرسید؟
أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى‏ (۳۷) نه نطفه‏اى بود نخست که بیفکندند.
ثُمَّ کانَ عَلَقَةً آن گه پس از آن خونى بسته فَخَلَقَ فَسَوَّى (۳۸) خداوند تو آن را بیافرید و صورت و اندام راست کرد.
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ (۳۹) و از آن دو همتا آفرید نر و ماده.
أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى‏ (۴۰) او که آن را کرد نه توانا است و قادر بر آنکه مردگان را زنده کند.
رشیدالدین میبدی : ۷۹- سورة النازعات- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (۱) سوگند است بستارگان شتابان و هموار روان تا آن گه که در چشمه مغرب فرو شوند.
وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (۲) بستارگان که از مشرق در میگیرند و میروند تا بمغرب رسند.
وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (۳) و بستارگان روان که در فلک در موج اشناو میکنند.
فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (۴) و بستارگان که در رفتن بر یکدیگر پیشى مى‏کنند.
یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (۶) آن روز که بجنبد زمین جنبیدنى.
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (۵) بفرشتگان که بفرمان کارها میسازند و باز مى‏اندازند.
تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (۷) و بر پى آن ایستد پسینه آمدنى.
قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (۸) دلهاى است آن روز ترسنده و لرزنده.
أَبْصارُها خاشِعَةٌ (۹) چشمهاى ایشان فروشده خوارى در آن پیدا، و فرو شکسته از بیم در دیده نگران.
یَقُولُونَ میگویند: أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ (۱۰) باش ما را با همان زندگانى خواهند برد که نخست داشتیم.
أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (۱۱) باش ما را در گور کنند، با زندگانى خواهند برد آن گه که استخوان گردیم ریزیده.
قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (۱۲) چنین میگویند که: پس آن بازگشتى بس با زیان کارى است و باید آمد.
فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (۱۳) اکنون پس چنین است یک آواز است.
فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (۱۴) که ایشان را بآن آواز با هامون رستاخیز رانند.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى‏ (۱۵) آمد بتو و رسید قصّه موسى بتو؟
إِذْ ناداهُ رَبُّهُ آن گه که خواند خداوند او او را بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ بآن وادى پاک کرده و بآفرین طُوىً (۱۶) نام او طوى.
اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ (۱۷) شو به فرعون شو که او سر کشید نهمار.
فَقُلْ گوى او را هَلْ لَکَ إِلى‏ أَنْ تَزَکَّى (۱۸) اوفتدت که پاک و هنرى شوى، ؟
وَ أَهْدِیَکَ إِلى‏ رَبِّکَ فَتَخْشى‏ (۱۹) و راه نمایم ترا باللّه تا بشناسى و او را بدانى و از او بترسى.
فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْرى‏ (۲۰) باو نمود آن نشان مهین.
ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعى‏ (۲۲) پس آن گه برگشت بنهیب پیش باز.
فَکَذَّبَ وَ عَصى‏ (۲۱) دروغ زن گرفت و سر کشید.
فَحَشَرَ فَنادى‏ (۲۳) سپاه جادوان گرد کرد و آواز داد.
فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏ (۲۴) و گفت: منم خداوند برترین شما.
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏ (۲۵) بگرفت اللَّه او را بعقوبت سخن پسین و سخن پیشین.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى‏ (۲۶) درین پندى و فرا پوشیده دیدنى است او را که صواب شناسد و ترسد.
أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ شما سخت ترید و دشوارتر در علم شما بر آفریدگار ، در آفرینش یا آسمان؟ بَناها (۲۷) آفریدگار آن را برافراشت و بى ستون برداشت.
رَفَعَ سَمْکَها کاز آن بالا داد. فَسَوَّاها (۲۸) و آن را راست کرد و راغ.
وَ أَغْطَشَ لَیْلَها و تاریک کرد شب آن. وَ أَخْرَجَ ضُحاها (۲۹) و بیرون آورد روز آن.
وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (۳۰) و زمین را پس آن پهن باز کشید.
أَخْرَجَ مِنْها بیرون آورد از زمین ماءَها وَ مَرْعاها آب آن و گیازار و چراگاه آن.
وَ الْجِبالَ أَرْساها (۳۲) و کوه‏ها را بر زمین فرو گذاشت و زمین را بآن بر جاى بداشت.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۳) نیکودارى شما را و چهارپایان شما را.
فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْرى‏ (۳۴) آن روز که داهیه مهین بیفتد.
یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‏ (۳۵) آن روز که مردم را یاد آید هر چه در دنیا کرد.
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرى‏ (۳۶) و بهامون آرند دوزخ نگرنده را.
فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ (۳۷) امّا آن کس که سر کشید و ناپاکى کرد.
وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (۳۸) و این جهان را گزید و این را بجاى آن دیگر بپسندید.
فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏ (۳۹) آتش او را جایگاه است و باز گشتن گاه.
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ و امّا او که از ایستادن گاه پیش خداى خویش بترسید وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ (۴۰) و خویشتن را از بایست نبایستى باز زد.
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏ (۴۱) بهشت او را جایگاه است و باز گشتن گاه.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ مى‏پرسند ترا از رستاخیز. أَیَّانَ مُرْساها (۴۲) که کى است هنگام پیدا کرد آن و آوردن آن؟
فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها (۴۳) تو در چه‏اى از یاد آن و که‏اى تو بدانش هنگام آن؟
إِلى‏ رَبِّکَ مُنْتَهاها (۴۴) باز گشت و سرانجام دانستن هنگام رستاخیز با خداى تو است.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (۴۵) تو ترساننده و آگاه کننده او اى که بآن گرویده است و از آن مى‏ترسد.
کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها گویى ایشان آن روز که رستاخیز بینند و کار آن، لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (۴۶) در دنیا نبودند و درنگ نکردند مگر شبانگاهى.
رشیدالدین میبدی : ۸۰- سورة عبس- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
عَبَسَ وَ تَوَلَّى (۱) روى ترش کرد و روى برگردانید.
أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏ (۲) که آن نابینا بوى آمد.
وَ ما یُدْرِیکَ و چه دانى تو و چه چیز ترا دانا کرد؟ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (۳) مگر که این نابینا هنرى آید و پاک و حقّ پذیر.
أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى‏ (۴) و بپذیرد تا پند او را سود دارد.
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ (۵) امّا آن کس که خود را از اللَّه بى نیاز دید و فرود از او معبود پرستید.
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (۶) تو خویشتن فرا مى او دهى و همه مى او گردى و روى سوى او کنى.
وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى (۷) و چه آید بر تو، نیست باکى بر تو که پاک نگردد از شرک و هنرى نگردد باسلام.
وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‏ (۸) و امّا آن کس که آمد بتو به نهیب و شتاب.
وَ هُوَ یَخْشى‏ (۹) و او میترسد
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (۱۰) تو خویشتن را از وى مشغول سازى و ناپرداخته باو «کَلَّا» نشاید و نپسندم إِنَّها تَذْکِرَةٌ (۱۱) این سخن پندى است.
فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (۱۲) هر که خواهد آن را یاد کند و یاد دارد.
فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (۱۳) در کراسه‏هاى گرامى کرده و نیکو داشته.
بِأَیْدِی سَفَرَةٍ بدستهاى نویسندگان و خوانندگان.
مَرْفُوعَةٍ قدر آن برداشته مُطَهَّرَةٍ (۱۴) از دروغ و باطل پاک داشته.
کِرامٍ بَرَرَةٍ (۱۵) گرامیان نیکان و پاکان.
قُتِلَ الْإِنْسانُ کشته باد این آدمى و نفریده ما أَکْفَرَهُ (۱۶) چون ناسپاس است او و ناگرویده.
مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ (۱۷) از چه چیز آفریده آفریدگار او را؟
مِنْ نُطْفَةٍ (۱۸) از یک آب پشت آفرید او را. خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (۱۹) اندازه نهاد او را که آب چند روز بود و خون چند روز بود و گوشت چند روز بود و کى بزاید!
ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ (۲۰) آن گه زادن او آسان کرد و کردار او درین جهان در دست او داد و آن کردار را آسان کرد و ساخته و بسر برنده.
ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (۲۱) آن گه بمیرانید او را و در گور کرد او را.
ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (۲۲) پس آن گه که خواهد برانگیزاند او را و زنده بپاى کند.
«کَلَّا» آگاه باشید لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ (۲۳) براستى که مردم هرگز بنگزارد آنچه او را فرمودند چنانک سزد و شاید.
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (۲۴) گوى آدمى را تا در نگرد در خورش خویش.
أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (۲۵) ما فرو ریختیم آب باران فرو ریختنى.
وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا (۲۹) و درختهاى زیتون و خرما.
ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (۲۶) آن گه پس زمین شکافتیم شکافتنى.
وَ حَدائِقَ غُلْباً (۳۰) و بوستانهاى بزرگ و درختهاى ستبر.
فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا (۲۷) رویانیدیم در آن بآن آبدانهاى آرد.
وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (۳۱) و میوه‏ها و گیازار.
وَ عِنَباً وَ قَضْباً (۲۸) و انگور و سبزیها.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۲) داشت شما و داشت ستوران شما.
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳) آن گه که آن بانگ آید که همه گوشها آن بانگ را از همه آوازها کر گردد.
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ آن روز که گریزد مرد مِنْ أَخِیهِ (۳۴) از برادر خویش.
وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ (۳۵) و از مادر و پدر خویش.
وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ (۳۶) و از جفت خویش و پسران خویش.
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (۳۷) هر مردى را ازیشان آن روزگاریست بسنده.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹) رویها است آن روز نازان و روشن‏
و خندان و شادان.
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (۴۰) و رویهاى است آن روز گرد آلود.
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (۴۱) تاریکى خاک و سیاهى بر آن نشسته.
أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲) ایشانند آن ناگرویدگان بد کردان.
رشیدالدین میبدی : ۸۶- سورة الطارق- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (۱) بآسمان و بآنچه بشب پیدا مى‏آید.
وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ (۲) چون نیک دانى که آنچه بشب آید چیست؟
النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳) ستاره درخشان.
إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ (۴) هر کسى و هر تنى آنست که برو گوشوانى است،.
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (۵) در نگرا مردم که از چه چیز آفریدند او را.
خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (۶) بیافریدند او را از آبى افکنده ریخته.
یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (۷) بیرون میآید از پشت مرد و استخوانهاى سینه زن.
إِنَّهُ عَلى‏ رَجْعِهِ لَقادِرٌ (۸) آفریدگار او بر باز برد او توانا است.
یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (۹) آن روز که بر رسند و باز نگرند پنهانها.
فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (۱۰) او را نه نیرویى که بان تاود یا کوشد، و نه یارى که او را یارى دهد.
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (۱۱) بآسمان با باران.
وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (۱۴) نه سست و نه گزاف.
وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (۱۲) و بزمین با شکاف.
إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً (۱۵) ایشان دستانى مى‏سازند نهانى ساختنى.
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (۱۳) که این قرآن سخنى است درست و راست.
وَ أَکِیدُ کَیْداً (۱۶) و من کارى میسازم نهانى.
فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ این ناگرویدگان را درنگ ده أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً (۱۷) فرو گذار ایشان را اندک روزگار.
رشیدالدین میبدی : ۸۸- سورة الغاشیة- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ (۱) رسید بتو سخن آن روز که در آید بر هر چیز و بر هر کس؟.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (۲) رویهاست آن روز فرو شکسته از خوارى.
عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (۳) درین جهان کار کنندگان و رنجوران.
تَصْلى‏ ناراً حامِیَةً (۴) و در آن جهان بآتش سوزان رسان.
تُسْقى‏ مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ (۵) مى‏آشامانند ایشان را از چشمه‏هاى بغایت گرمى رسیده جوشان.
لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ نیست ایشان را هیچ خورش إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ (۶) مگر از خار درشت تلخ.
لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ (۷) که نه فربه کند و نه از گرسنگى سود دارد.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (۸) رویهاست آن روز بناز.
لِسَعْیِها راضِیَةٌ (۹) کردار خویش را پسندگار.
فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (۱۰) در بهشتى بر بالاى.
لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَةً (۱۱) در بهشت هیچ سخن نابکار و ناخوش نشنوند.
فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ (۱۲) در آن بهشت چشمه‏هاى روان.
وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (۱۴) و پیرایه‏هاى شراب نهاده.
فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (۱۳) در آن تختها است بلند برداشته.
وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (۱۵) و بالشها نهاده بر رسته.
وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ (۱۶) و طنفسه هاى پراکنده گسترانیده.
أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ در نمینگرند در شتر کَیْفَ خُلِقَتْ (۱۷) که چون آفریدند آن را؟
وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (۱۸) و در آسمان که چون برآوردند آن را؟
وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (۱۹) و در کوه‏ها که چون برکشیدند آن را؟
وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (۲۰) و در زمین که چون گسترانیدند آن را؟
فَذَکِّرْ یاد کن و پند ده إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (۲۱) که تو در یاد دهى پند ده.
لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (۲۲) تو بر دشمنان برگماشته‏اى، دسترس دار نیستى.
فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ (۲۴) عذاب کند اللَّه او را بعذاب مهین.
إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ کَفَرَ (۲۳) لکن هر که برگردد و بنگرود.
إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ (۲۵) با ماست بازگشت ایشان.
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ (۲۶) پس آن گه بر ما است شمار و پاداش ایشان.