عبارات مورد جستجو در ۲۷ گوهر پیدا شد:
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۳ - آداب طعام خوردن
بدان که در خوردن سنتهاست، بعضی پیش از خوردن و بعضی پس از خوردن و بعضی در میان خوردن.
آداب پیش از طعام خوردن
اما آنچه پیش است:
اول آن که دست و دهان بشوید که چون طعام خوردن بر نیت زاد آخرت بود عبادت بود. این چون وضویی باشد پیش از آن و نیز دست و دهان پاک تر شود و کسی که پیش از طعام دست بشوید، در خبر است که از درویشی ایمن بود.
دوم آن که طعام بر سفره نهد نه بر خوان که رسول (ص) چنین کرده است که سفره از سفر یاد دهد و سفر دنیا از سفر آخرت یاد دهد و نیز به تواضع نزدیکتر بود، پس اگر بر خوان خورد روا باشد که از این نهی نیامده است، اما عادت سلف سفره بوده است و رسول ما (ص) بر سفره خورده است.
سیم آن که نیکو بنشیند، زانو راست برآرد و بر ساق چپ نشیند و تکیه زده نخورد که رسول (ص) گفت که من تکیه زده طعام نخوردم که من بنده ام، بنده وار خورم و نشینم.
چهارم آن که نیت کند که طعام برای قوت عبادت خورد نه برای شهوت. ابراهیم بن شیبان می گوید، «هشتاد سال است تا هیچ چیز به شهوت نخورده ام.» و نشانی درست این نیت آن بود که عزم کند بر اندک خوردن که بسیار خوردن از عبادت باز دارد که رسول (ص) می گوید، «لقمه ای چند که پشت آدمی راست دارد بسنده بود.» اگر بدین قناعت نکند، سه یک شکم طعام را و سه یکی شراب و سه یکی نفس را.
پنجم آن که تا گرسنه نشود دست به طعام نبرد و نیکوترین سنتی که بر طعام تقدیم باید کرد گرسنگی است که پیش از گرسنگی خوردن مذموم و مکروه است و هرکه دست به طعام برد و گرسنه بود و بازگیرد و هنوز گرسنه بود، هرگز به طیب حاجت نیابد.
ششم آن که به ماحضر قناعت بکند و تکلف طعامهای خوش نکند که مقصود مومن نگاه داشت قوت عبادت بود نه تنعم و سنت است نان را گرامی داشتن که قوام آدمی بدین است و بهترین اکرام وی آن است که درانتظار نان، خورش ندارندش، بلکه در انتظار نماز ندارد که چون نان حاضر شد، نخست نان خورند آنگاه نماز کنند.
هفتم آن که دست به طعام نبرد تا کسی حاضر نیاید که با وی بخورد که تنها خوردن نیکو نیست و هرچند دست بر طعام بیش بود برکت بیش بود. و انس گوید رضی الله عنه که رسول (ص) هرگز طعام تنها نخوردی.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۴ - آداب وقت خوردن
اما آداب طعام خوردن آن است که اول بسم الله بگوید و به آخر الحمد لله. و نیکوتر آن است که به اول لقمه گوید بسم الله و به دوم بسم الله الرحمن و به سیم بسم الله الرحمن الرحیم، و به آواز گوید تا دیگران را یاد دهد و به دست راست خورد و ابتدا به نمک کند و ختم به نمک کند که در خبر آمده است این. و تاشره را در ابتدا بکشند، بدان که به خلاف شهوت یک لقمه برگیرد و نیک بخاید و تا فرو نبرد، دست به دیگر لقمه دراز نکند. و هیچ طعام را عیب نکند که رسول (ص) هیچ طعام را عیب نکردی، اگر خوش آمدی بخوردی و اگر نه دست بازگرفتی و از پیش خود خورد، مگر میوه که از جوانب طبق روا بود که آن مختلف باشد.
و از میان کاسه سیرید نخورد و از جوانب خورد و از میان نان نخورد بلکه از کناره گیرد و گردمی درآید و نان به کارد پاره نکند و گوشت همچنین و کاسه و چیزیی که خوردنی نبود بر نان ننهد و دست به نان پاک نکند و چون لقمه یا طعامی دیگر از دست بیفتد برگیرد و پاک کند و بخورد که در خبر است که اگر برنگیرد شیطان را مانده بود. و نخست انگشت بلیسد در دهان، آنگه در ازاری مالد تا آن اثر طعام که بود خورده شود که بود که برکت خود در آن باقی بود. و در طعام گرم نفخ نکند، لیکن صبر کند تا سرد شود و چون خرما خورد یا زردآلو یا چیزی که از شمردنی بود، طاق خورد و هفت یا یازده یا بیست و یک تا همه کارهای وی با حق مناسبت گیرد که و طاق است و او را جفت نیست.
و هر کار که حق تعالی به نوعی باز از انواع آن به هم نبود، آن کار باطل و بی فایده بود، پس طاق از جفت اولیتر بدین سبب است که با وی مناسبت دارد. و دانه خرما به خرما در یک طبق جمع نکند و در دست نگیرد و همچنین هر چه وی ثفلی باشد و چیزی که آن را بیندازند، و در میان طعام آب بسیار نخورد.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۶ - اما آداب پس از طعام
آن است که پیش از سیری دست بدارد و انگشت به دهان پاک کند، آنگه به دستار خوان پاک کند و نان ریزها برچیند که در خبر است که هر که چنان کند عیش بر وی فراخ شود و فرزندان وی به سلامت بوند و بی عیب، و آن کابین حورالعین گردد. آنگاه خلال کند و هر چه به زبان برآید فرو برد و هر چه به خلال بیرون آید بیندازد و کاسه پاک کند به انگشت که در خبر است که هر که کاسه بلیسد، کاسه گوید، « یا رب تو را از آتش آزاد کن چنان که او مرا از دست دیوان آزاد کرد »، و اگر بشوید و آب آن بازخورد، چنان بود که بنده ای آزاد کرده باشد و پس از طعام بگوید، « الحمدلله الذی اطمعنا وسقانا و کفانا و آوانا و هو سیدنا و مولانا » و « قل هو الله احد و لایلاف قریش » بخواند و چون طعام حلال یافته باشد شکر کند، و چون از شبهت باشد بگرید و اندوه خورد و کسی که می خورد و می گرید، نه چون کسی بود که می خورد و می خندد به غفلت. و چون دست شوید اشنان بر دست چپ کند و سه انگشت راست بشوید، اول بی اشنان، آن که بر اشنان زند و به دندان و لب و کام فراز آورد و نمک بمالد و انگشتها را بشوید، آنگاه دهن بشوید از اشنان.
آداب طعام خوردن با دیگران
و این آداب که گفتیم، اگر تنها بود، یعنی در خانه خود بود با اهل و فرزندان خود یا با کسی دیگر، اینها نگاه باید داشت، اما چون با دیگری خورد، هفت ادب دیگر درافزاید:
اول آن که دست به طعام فرا نبرد تا آنگاه که کسی که بر وی مقدم بود و در علم یا در عمر یا در ورع یا به سببی دیگر، دست فرا برد و اگر مقدم بود، دیگر آن را در انتظار ندارد.
دوم آن که خاموش نباشد که آن سیرت عجم است، لکن سخنهای خوش بگوید چون حکایات پارسایان و کلمات حکمت، ولکن بیهوده نگوید.
سوم آن که جناب هم کاسه نگاه دارد تا هیچ حال بیش از وی نخورد که آن حرام باشد چون طعام مشترک بود، بلکه باید ایثار کند و بهترین پیش وی نهد اگر رفیق سست و آهسته خورد، تقاضا کند تا به نشاط خورد، و سه بار بیش نگوید که زیاده از این افراط بود الحاح و سوگند برندهد که طعام حقیرتر از آن است که بدان سبب سوگند بردهد.
چهارم آن که حاجت نیفکند رفیق را بدان که وی را گوید بخور، لیکن موافقت کند همچنان که او می خورد. و باید از عادت خویش کمتر نکند در خوردن که آن ریا باشد، لیکن خود را در تنهایی به ادب دارد، چنان که همچنین در پیش مردمان تواند خورد، اما اگر بر قصد ایثار کمتر خورد نیکو و اگر زیاده خورد تا دیگران را نشاط هم بود نیکو بود. ابن المبارک چون درویشان را دعوت کردی به خرما گفتی، « هر که بیش بخورد، به هر دانه خرما که زیاده دارد درمی به وی دهم » و آنگاه دانه ها بشمردی تا که بیش دارد، به هر یکی درمی دادی.
پنجم آن که چشم در پیش دارد و در لقمه دیگران ننگرد و پیش از دیگران دست باز نگیرد، چون دیگران حشمت خواهند داشت از وی، و اگر اندک خواره بود دست در ابتدا کشیده دارد تا به آخر به نشاط خوردن گیرد و اگر نتواند عذر خویش بگوید تا خجل نشوند.
ششم آن که چیزی که دیگران را از آن کراهیت و نفرت بود به طبع، نکند، در کاسه دست نیفشاند و دهان فراکاسه ندارد، چنان که چیز از دهان بازگردد و در وی افتد و چون چیزی از دهان بیرون کند روی بگرداند و لقمه روغن آلوده در سرکه نزند و لقمه ای که به دندان پاره کرده باشد باز در کاسه نبرد که طبع از این همه نفرت گیرد و حدیث چیزهای مستقذر نگوید.
هفتم آن که دست چون در طشت شوید، آب دهان پیش مردمان در طشت نیفکند و کسی را که محتشم باشد تقدیم کند و اگر وی را اکرام کنند قبول کند و از جانب راست گردانند و آب جمله دستها جمع کنند و هر آبی جدا نریزند که این عادت عجم است و اگر به جمع دست یک بار شویند اولیتر و به تواضع نزدیکتر. و آب چون از دهان بیرون ریزد، به رفق ریزد تا آبی که برجهد به کسی نرسد و کسی که آب بر دست ریزد، بر پای بود اولیتر از آن که نشسته بود.
و در جمله، این آداب به اخبار و آثار آمده است. و فرق میان آدمی و بهیمه بدان آداب پدید آید که بهیمه به مقتضای طبع خورد و نیکو و زشت نشناسد که او را این تمیز نداده اند و چون آدمی را این تمیز دادند و به کار ندارد، حق نعمت و عقل و تمیز نگذارده باشد و کفران نعمت کرده باشد.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۱۳ - اما آداب طعام نهادن
اول آن است که تعجیل کند و این از جمله اکرام مهمان باشد تا در انتظار نبود و چون جمعی حاضر شدند و یکی مانده باشد، حق ناظران اولیتر، مگر که غایب درویش باشد و شکسته دل، آنگاه تاخیر بدین نیت نیکو بود. و حاتم اصم گوید، «شتاب از شیطان است مگر در پنج چیز: طعام مهمان و تجهیز مردگان و نکاح دختران و گذاردن وام و توبه از گناهان.» و در ولیمه تعجیل سنت است.
دوم آن که میوه تقدیم کند اول و سفره از تره خالی نگذارد که چون بر سفره سبزی باشد، در اثر است که ملائکه حاضر شوند. باید که از طعامهای خوشتر پیش دارد تا از آن سیر شوند و عادت بسیار خوارگان آن باشد که غلیظ در پیش دارند تا بیشتر توان خورد و این مکروه است. و عادت گروهی آن است که جمله طعامها به یک بار پیش بنهند تا هرکسی از آن خورد که خواهد و چون الوان می نهد، باید که زود برنگیرند که کسی باشد که هنوز سیر نشده باشد از آن طعامها.
ادب سوم آن که طعام اندک ننهد که بی مروتی باشد و بسیار نیز ننهد که تکبر باشد، مگر برای آن نیت که آنچه بماند آن را حساب نبود.
ابراهیم ادهم (ع) طعام بسیار بنهاد. سفیان گفت، «نترسید که آن اسراف باشد؟» ابراهیم گفت، «در طعام اسراف نبود». و باید که نخست نصیب عیال بنهد تا چشم ایشان بر خوان نباشد که چون چیزی نماند زبان دراز کنند در مهمانان و این خباثت بود به مهمان. و روا نباشد مهمان را که زله کند، چنان که عادت گروهی از صوفیان است، مگر که میزبان صحیح بگوید نه به سبب شرم از ایشان و یا دانند که دل وی که راضی است، آنگاه روا باشد به شرط آن که بر همکاسه ظلم نکند. اگر زیادتی برگیرد حرام باشد و اگر میزبان کاره باشد حرام باشد و فرقی نبود میان آن و میان دزدیده و هرچه همکاسه دست بدارد، به شرم نه به دلخوشی آن نیز حرام باشد.
غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۱۶ - پیدا کردن ادب مرید اندر اندک خوردن
بدان که در طعام پس از آن که حلال بود، بر مرید فریضه بود که سه احتیاط نگاه دارد.
احتیاط اول (در اندک خوردن)
و نشاید که به یک بار از بسیار خوردن به اندک خوردن شود که طاقت آن ندارد و زیانکار بود، بلکه بتدریج باید مثلا چون یک نان از طعام کمتر خواهد کرد یک روز باید یک لقمه کمتر کند و دیگر روز دو لقمه، و سیم روز سه لقمه تا در مدت یک ماه از نانی دست بدارد. چون چنین کند آسان بود و از آن نقصان نبیند و طمع بر آن راست بایستد، آنگاه آن مقدار که بر آن قرار گیرد چهار درجه دارد:
درجه اول عظیمترین درجه صدیقان است و آن آن است که به مقدار ضرورت قناعت کند و این اختیار سهل تستری است که وی گفت به عبادت حیات است و به عقل و قوت تا از نقصان قوت نترسی طعام مخور که نماز نشسته کسی که از گرسنگی ضعیف بود فاضل تر از نماز برپای کسی که سیر بود. اما چون ترسی که نفس را یا عقل را خللی بود، نباید خوردن که بی عقل بندگی نتوان کرد و جان خود اصل است. و وی را پرسیدند که تو چون خوری گفت، «هرسال سه درم خرج من بوده است، به یک درم برنج و به یک درم روغن و به یک درم انگبین جمع کردمی و به سیصد و شصت گروهه کردمی و هر شبی یکی افطار کردمی، اکنون چون همی کنی؟ گفت، «چندان که افتد و اندر میان رهبانان هستند که در روزی یک درم سنگ طعام بیش نخوردند و خویشتن بتدریج بازآن آورده اند.
درجه دوم آن که بر نیم مد اقتصار کند و آن نانی و سیکی است از آن نان که چهار منی بود و همانا که این سیک شکم باشد، چنان که رسول (ص) گفت، «ثلث للطعام و ثلث للشرب و ثلث للنفس» و به روایتی دیگر «و ثلث للذکر» و این آن است که رسول (ص) گفت لقمه ای چند کفایت است و این کم از ده لقمه بود. عمررضی الله عنه بیشتر از نه لقمه نخوردی.
درجه سوم آن که بر مد اقتصار کند و آن به سه گرده نان نزدیک بود. همانا اندر حق بیشتر این از سیک معده اندر گذشته بود و به حد نیم رسید.
درجه چهارم آن که یک من تمام بود و ممکن است که آنچه زیادت از مد بود اسراف بود و اندر این آیت که در قرآن گفته است «و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین» ولیکن به وقت و به کالبد و به کار بگردد.
و اندر جمله باید که دست از طعام بازگیرد، چنان که هنوز گرسنگی در وی بود و گروهی تقدیر نکرده اند ولیکن جهد کرده اند تا طعام نخورند الا گرسنه شده و دست باز گیرند چنان که هنوز گرسنگی مقداری مانده بود. و نشان گرسنگی آن باشد که بر نان بی خورش حریص باشد و نان جوین و گاوَرسین همه به حرص تواند خورد، چون نان خورش جوید گرسنگی صادق نبود.
و صحابه بیشترین از نیم مد اندر نگذشته اند. و جماعتی بوده اند که طعام ایشان هر هفته صاعی بوده است و صاعی چهار مد باشد. و چون خرما خوردندی صاعی و نیم! نیم به سبب دانه که بیفتد. و بوذر رحمهم الله می گوید، «طعام من از آدینه تا آدینه صاعی از جو بوده است اندر عهد رسول (ص)، و به خدای که از این بنگردم تا آنگاه که به وی رسم». و بر گروهی تشنیع همی زد که شما بگردیده اید. و رسول (ص) گفته بود که درست ترین و نزدیک ترین به من کسی باشد که هم بر این بمیرد که هست بر آن امروز. آنگاه بوذر گفت، «بگردیدید و آرد جو به پرویزن فرو کردید و نان تنک پختید و دو نان خورش به یک بار بر سفره می نهید و پیراهن روز از پیراهن شب جدا داشتید و اندر عهد وی چنین نبودید. و قوت اهل صفه بر مدی خرما بودی میان دو تن و دانه بیفتادی».
سهل تستری رحمهم الله می گوید که اگر همه عالم خون گیرد، قوت مومن از حلال بود و آن آن است که مومن جز قدر ضرورت نخورد، نه آن که این اباحتیان همی گویند که حرام که فرا وی رسد حلال شود که یک خرما از صدقات فرا رسول (ص) می رسید و حلال نمی شد.
احتیاط دوم (اندر وقت خوردن)
و این سه درجه است:
درجه اول آن است که زیادت سه روز هیچ چیز نخورد. و کس بوده است که یک هفته و زیادت شده است از ده و دوازده و کس بوده است از تابیان که خویشتن بدان درجه رسانیده بود که چهل روز نخوردی و صدیق رضی الله عنه بسیار بود که شش روز هیچ نخورد و ابراهیم ادهم و ثوری هر سه روز خوردندی.
و گفته اند که هر چهل روز هیچ نخورد لابد چیزهای عجایب بر وی آشکار شود و یکی از صحابه با راهبی مناظره همی کرد. گفت، «چرا به محمد (ص) ایمان نیاوردی؟» گفت، «زیرا که عیسی (ع) چهل روز هیچ نخورد و این جز پیغامبری صادق نتوان کرد. پیغامبر شما این نکرده است». گفت، «من یکی ام از امت وی. اگر چهل روز بنشینم و هیچ نخورم ایمان آوری؟» گفت، «آورم». پنجاه روز بنشست، گفت، «زیادت کن». به شصت روز کرد تمام که هیچ چیز نخورد. و آن راهب ایمان آورد. و این درجه ای عظیم است، الا کسی نتواند کرد که وی را کاری بیرون از این عالم پدید آمده باشد که آن قوت وی را نگاه می دارد و مشغول همی گرداند که آگاهی نیابد.
و درجه دوم آن که دو روز هیچ نخورد و این ممکن است و چنین بسیار بوده است.
درجه سوم آن که هر روز یک بار خورد و این کمترین درجات است، چون فرا دوبار سوم باشد به اسراف رسد که هیچ وقت گرسنه نباشد، و رسول (ص) چون بامداد خوردی شبانگاه نخوردندی و چون شبانگاه خوردی بامداد نخوردندی. و رسول (ص) عایشه را گفت، «تا اسراف نکنی، که دو بار اندر یک روز خوردن اسراف بود». و چون یک بار خواهد خورد، اولیتر آن بود که سحر خورد تا اندر نماز شام سبکتر بود و دل صافی گردد. و اگر چنان است که به طعام التفات بخواهد کرد، یک بار وقت افطار بخورد و یک بار به سحر.
احتیاط سیم (اندر جنس طعام)
و اعلی آن گندم است بیخته، و کمترین جو نابیخته و میانه جو بیخته و مهین نان خورش گوشت و شیرینی است و کمترین سرکه و نمک و میانه مزوره به روغن و عادت کسانی که به راه آخرت رفتند آن است که از نان خورش پرهیز کردند و هرچه اندر آن شهوت خویش دیدند نفس را مخالفت کرده اند، و چنین گفته اند که نفس چون شهوت خویش بیابد اندر وی غرور و غفلت پدید آید و بودن اندر دنیا دوست دارد و مرگ دشمن دارد و باید که دنیا بر خویشتن تنگ گرداند تا زندان وی شود و مرگ خلاص وی بود از زندان.
و اندر خبر است که، اشرار امتی الذین یاکلون مخ الحنطه، بدترین امت من آن باشند که مغز گندم خورند و آن حرام نیست که گاه گاه خوردن را روا بود، اما چون بر دوام عادت کنند تنعم بر طبع غالب شود و بیم آن بود که به غفلت و بطر کشد. و گفت،(ص) «بدترین امت من گروهی اند که تن ایشان بر تنعم راست بایستاده باشد و همه همت ایشان الوان طعام و الوان جامه بود و سخن مزاح گویند».
و به موسی (ع) وحی آمد که یا موسی! بدان که قرارگاه تو گور است، باید که تن را از شهوت بازداری. و سلف هرکه را اسباب تنعم مساعدت کرده است و هرچه آرزوی وی بوده است میسر شده است نیک ندانسته اند. وهب بن منبه گوید، «در آسمان چهارم دو فرشته فراهم رسیدند. یکی گفت، «می روم تا ماهی به دام صیاد افکنم که فلان جهود آرزوی آن کرده است». دیگر گفت، «می روم تا کاسه روغن بریزم که فلان عابد آرزو کرده است و به نزدیک وی آورده اند».
و قدحی آب سرد به انگبین شیرین کرده فرا عمر دادند. نخورد و گفت، «حساب این از من دور دارید». ابن عمر بیمار بود. او را ماهی بریان کرده آرزو بود. نافع گفت در مدینه به دست نیامد الا به بسیاری رنج. به درهمی و نیم نقره بخریدم و بریان کردم و پیش وی بردم. درویش بر در آمد، گفت، «برگیر و به وی ده»، گفتم، «این آرزوی توست و به بسیاری رنج به دست آوردم. بگذار تا بهای این به وی دهم.» گفت، «نه، این به وی ده». به وی دادم و از پس وی بشدم و باز خریدم و بها به وی دادم. چون بازآمدم و بیاوردم گفت، «با وی ده و بها نیز بگذار به وی که من شنیده ام از رسول (ص) که گفت، «هرکه را آرزویی باشد و بخرد و آنگاه دست بدارد برای حق تعالی، حق تعالی وی را بیامرزد».
عتبه الغلام رضی الله عنه خمیر اندر آفتاب کردی و بخوردی و نگذاشتی که بپختندی تا لذت آن نیاید و آب از آفتاب برنگرفتی و همچنان گرم بخوردی.
مالک دینار را شیر آرزو می کرد چهل سال و نخورد. و کسی او را رطب آورد، اندر دست بگردانید بسیار و آنگاه گفت که شما بخورید که چهل سال است تا من نخوردم.
و احمد بن ابی الجوزی مرید بوسلیمان دارانی بود. وی را نان گرم آرزو کرد تا با نمک بخورد. بیاوردیم. لقمه ای باز کرد و پس بنهاد و گریستن گرفت و گفت، «بارخدایا آرزوی من در پیش من نهادی. مگر عقوبت من است؟ توبه کرده ام. مرا عفو کن».
مالک بن ضیغم می گوید، «در بازار بصره می شدم، تره دیدم. شهوت آن در دل من بجنبید. سوگند خوردم که نخورم. چهل سال اندر آن صبر کردم.
مالک دینار گفت، «پنجاه سال است تا دنیا را طلاق داده ام اندر آرزوی یک شربت شیر و نخورده ام و نخواهم خورد تا آنگه که به خدای رسم».
حماد بن حنیفه همی گوید، «به در خانه داوود طایی رسیدم. آوازی شنیدم که همی گفت که، «یک بار گرز خواستی بدادم، اکنون آرزوی خرما همی کنی. هرگز نیابی و نخوری». چون اندر شدم هیچ کس با وی نبود. دانستم که با خود همی گفت.
عتبه الغلام فرا عبدالواحد بین زید گفت، «فلان از دل خود حالتی صفت همی کند ه مرا آن نیست». گفت، «از آن که او نان تهی خورد و تو نان و خرما خوری». گفت، «اگر دست بدارم بدان درجه رسم؟ گفت، رسی، بدار». دست بداشت و بگریست. گفتند، «فلان برای خرما همی گریی؟» عبدالواحد گفت، «نفس وی خرما دوست دارد و صدق عزم او داند که هرگز بیش نخورد، از آن می گرید».
ابو بکر جلاء رضی الله عنه همی گوید که من کسی دانم که نفس وی را چیزی آرزوست. همی گوید ده روز چیزی نخورم و صبر کنم مرا آن آرزو بده. می گوید که نخواهم که ده روز چیزی نخوری، دست از این شهوت بدار. این است راه سالکان و بزرگان. چون کسی به این درجه نرسد، باری کمتر از آن نبود که از بعضی شهوات دست بدارد و ایثار کند و بر گوشت خوردن مداومت نکند که علی رضی الله عنه می گوید که هرکه چهل روز بر دوام گوشت خورد، دل وی سخت شود و هرکه چهل روز نخورد بدخو شود و معتدل آن است که عمر رضی الله عنه گفت پسر خویش را که یک راه گوشت و یک راه روغن و یک راه شیر و یک راه سرکه و یک راه نان تهی. و مستحب آن است که بر سیری نخسبد که میان دو غفلت جمع کرده باشد.
و در خبر است که طعام را بگذارید به نماز و ذکر و بر آن مخسبید که دل سیاه شود. و گفته اند که پس از طعام باید که چهار رکعت نماز کند یا صد بار تسبیح کند و یا جزوی قرآن بخواند. سفیان ثوری رحمهم الله هرگاه که سیر بخوردی آن شب را زنده نگاه داشتی و گفتی، «چون ستور را سیر بکردی کار سخت باید فرمود» و یکی از بزرگان مریدان را گفتی، «شهوات را مخورید و اگر خورید مجویید و اگر جویید دوست مدارید».
صوفی محمد هروی : دیوان اطعمه
بخش ۱۴۳
در سر هوس کباب و در دل غم نان
یارب تو به لطف خویش این را برسان
ماننده پالوده شود لرزان دل
چون یاد کنم من از برنج و بریان
امام سجاد علیه‌السلام : رساله حقوق
حق شکم
و اما حق بطنك فان لاتجعله وعاء لقليل من الحرام و لا لكثير و ان تـقـتصد لـه فـى الحلال و لاتخرجه من حد التقوية الى حد التهوين و ذهاب المروة و ضبطه اذا هــم بالجوع والظمأ فان الشبع المنتهى بصاحبه الى التخم مكسلة و مثبطة و مقطعة عن كل برّ و كرم و إن الرى المنتهى بصاحبه الى السكر مسخفـة و مجهلــة و مذهبـــة للمروة.