عبارات مورد جستجو در ۱۲۷ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۳۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً الآیة... از روى اشارت بر ذوق جوانمردان طریقت این آیت رمزى دیگر دارد، و معنى دیگر، میگوید پادشاه عالم دارنده جهان، و داناى نهان، اول که خلق را بیافرید در غشاوه ستر خلقیت آفرید، ابتدا که نهاد چنین نهاد، ظلمات صفات خلقیت محفوف گشت، برین خلقت همه در پرده عما یک گروه بودند، همه در ظلمت غیبت مجتمع، همه در اسر نهاد خود مانده، این چنان است که آن جوانمرد گفت:
در خرابات نهاد خود بر آسودست خلق،
غمزه برهم زن یکى تا خلق را بر هم زنى!
پس بریدى از آن عالم بى‏نهایت بمختصرى ایشان آمد، مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم از آن برید این خبر داد که «خلق اللَّه الخلق فى ظلمة فألقى علیهم من نوره، فمن اصابه من ذلک النور اهتدى، و من اخطاه ضلّ» چون این رسول از بى‏نهایتى بمختصرى ایشان رو نهاد، همه در آگاهى آمدند، اسیر ارادت، مقهور مشیت، جریح حکمت، گوش بر جدّ و بخت خویش نهاده: که تا چون آید؟ و بریشان چه حکم راند؟ آن گه دست تقدیر ایشان را بدو صنف کرد: نیک‏بختان و بدبختان، نیک‏بختان را گفت «هؤلاء للجنة و لا ابالى!» و بد بدبختان را گفت: «هؤلاء للنار و لا ابالى» یعنى از ملامت کنندگان باک نیست، و رسد ما را هر چه کنیم! و در آن پشیمانى نیست! لختى اهل سعادت بى هیچ موافقت، لختى اهل شقاوت بى هیچ مخالفت. هؤلاء للجنة و لا ابالى بجفائهم! و هؤلاء للنار و لا ابالى بوفائهم! نه باین وفا ما را سودست! نه بآن جفا ما را زیان، هر که ایمان آورد خود را سود کرد من همانم که بودم، بى نظیر و بى‏نیاز! هر که کفر آورد خود را زیان کرد، من همانم که بودم بى شریک و بى انباز! «یا عبادى!، لو انّ اولکم و آخرکم، و نسکم و جنّکم، و حیّکم و میتکم، کانوا على اتقى قلب رجل منکم لم یزد ذلک فى ملکى شیئا، یا عبادى! لو انّ اولکم و آخرکم و انسکم و جنّکم و حیکم و میتکم کانوا على افجر قلب رجل منکم لم ینقص ذلک من ملکى شیئا.» و از لطیفها که باین آیت تعلق دارد: یکى آنست که مثل خلق عالم که در نهاد آدم مجتمع بودند کافر و مؤمن و صدیق و زندیق، همچون مثل بازرگانى است که مشک دارد، و آن مشک که دارد از بیم راه زن در میان انجدان تعبیه کند، مشک بوى انجدان بخود کشد، و انجدان نیز بوى مشک بخود کشد، چون بازرگان بمقصد رسد و ایمن شود بساطى فرو کند، مشک و انجدان بر آن نهد باد بر آن جهد، هر دو به بوى اصلى خویش باز شوند و عاریتى دست بدارند. همچنین در نهاد آدم، رایحه مؤمن به کافر رسید، و رایحه کافر بمؤمن رسید. و آن حسنات که در دنیا از کافر در وجود آید همه از آن رائحه مؤمن است که بوى رسید، و آن سیئات و معاصى که در دنیا از مؤمن بیاید، آن از رائحه کفر کافر است، فردا در قیامت بساط عدل بگسترانند، و باد عنایت فرو گشایند، حسنات کافر با مؤمن شود و سیئات مؤمن با کافر شود، حکم اولى و قضاء ازلى در رسد، عاریت واستاند، اصل فا اصل دهد، پاک با پاک شود، و خبیث با خبیث، لیمیز اللَّه الخبیث من الطیب! أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ الآیة... این چنانست که گویند:
نتوان گفتن حدیث خوبان آسان
آسان آسان حدیث ایشان نتوان
من احتشم رکوب الاهوال نفى عن درک الآمال! خبر ندارى که پیوستن در گسستن است، و زندگانى در مردن، و مراد ها در بى مرادى! پروانه شمع را وصال در وقت سوختن است و شمع را زندگى در سر بریدن است!
درد دین خود بو العجب دردیست کاندر وى چو شمع
چون شوى بیمار بهتر گردى از گردن زدن
خوش باغى و راغى است فردوس برین، لکن راه آن دشخوار است و گلبنى پر خارست. مصطفى صلّى اللَّه علیه و آله و سلم گفت: حفت الجنة بالمکاره‏
تا هر ناکسى و نااهلى دعوى آشنایى نکند. هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مثال این قاعده دریاى است که آن دریا مقر جواهر گرانمایه، و درّ شب افروز ساختند و آن گه نهنگان و ماهیان عظیم حجاب آن جواهر و در ساختند. دو تن برخیزند که عشق آن در ایشان را در میدان طلب کشد. بکناره آن دریا شوند صعوبت آن بینند، و از فرات آن نهنگان هراس در ایشان پدید آید. از آن دو مرد یکى چون آن اهوال و احوال با صعوبت بیند بترسد، و از آن طلب قدم باز نهد و از گفتار خویش تبرا کند. این یکى صاحب آرزوى بود، در صفت رجولیت تمام نبود. پنداشت که این کار بآرزوى مجرد مى‏برآید، و بى رنج بسر گنج مى‏رسد و عزت شرع او را جواب میدهد که لیس الدین بالتمنى و لا بالتحلى.
با مات همى نهفته رازى باید
وز مات همى بخود نیازى باید
الحق تو نگو مرغى اى زاغ سیاه
کت جفت همى سپید بازى باید!
و آن دیگر مرد، که خداوند ارادت بود عشق جمال آن گوهر شب افروز دیده عقل وى از اهوال آن دریا بر دوزد، تا از آن معانى هیچ بخود راه ندهد، و آن جمال هر ساعتى و هر لحظتى بر وى جلوه میکند، تا وى شیفته‏تر و عاشق‏تر میشود! سرنگون بدریا شود! اگر سعادت مساعدت نماید و توفیق رفیق بود در شب افروز در قبض طلب وى آید، و اگر بعکس این بود جانش نهنگان بغارت برند، و نامش در جریده لا ابالى ثبت دارند و زبان حال گوید:
چون من دو هزار عاشق اندر ماهى
مى‏کشته شوند و بر نیاید آهى!
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۴۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا اللَّه یار ایشانست که بگرویدند یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ایشان را مى‏بیرون آرد از تاریکیها بروشنایى وَ الَّذِینَ کَفَرُوا و ایشان که کافر شدند أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یاران ایشان معبودان باطل یُخْرِجُونَهُمْ ایشان را مى‏بیرون آرند مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ از روشنایى بتاریکیها أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشان اند که آتشبان‏اند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۲۵۷) ایشان در آن دوزخ جاویدانند.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ نه بینى آن مرد که حجت جست با ابراهیم فِی رَبِّهِ در دین خداوند ابراهیم أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ که اللَّه او را پادشاهى داد إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ وى را گفت ابراهیم رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ خداى من آنست که مرده زنده کند و زنده بمیراند قالَ گفت آن جبار انا احیى و امیت من هم مرده زنده کنم و هم زنده میرانم قالَ إِبْراهِیمُ گفت ابراهیم فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ اللَّه هر روز آفتاب مى‏آرد از جاى بر آمدن آن فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ تو آن را یک روز بر آر از جاى فرو شدن آن فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ آن کافر درماند، بى پاسخ و بى سامان گشت وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ و خداى یارى دهنده نیست گروه ستمکاران را
أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلى‏ قَرْیَةٍ یا چنان مرد دیگر که برگذشت بر آن شهر وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها و آن کارها فرو افتاده و دیوارها بر کارها افتاده قالَ أَنَّى یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها گفت چون زنده میکند اللَّه این شهر را پس تباهى آن و مرگ مردم آن فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عامٍ انگه بمیرانید اللَّه وى را صد سال ثُمَّ بَعَثَهُ آن گه وى را زنده کرد و برانگیخت قالَ کَمْ لَبِثْتَ جبرئیل وى را گفت چند بودى ایندو در درنگ؟ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ گفت بودم من روزى یا پاره از روزى قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عامٍ جبرئیل گفت وى را نه که بودى ایدر صد سال فَانْظُرْ إِلى‏ طَعامِکَ وَ شَرابِکَ در طعام و شراب خویش نگر لَمْ یَتَسَنَّهْ که از درنگ گندا نگشته وَ انْظُرْ إِلى‏ حِمارِکَ و بخر خویش نگر وَ لِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنَّاسِ و ترا شگفتى گردانیم باز گفت مردمان را وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ و در استخوانهاى خز نگر کَیْفَ نُنْشِزُها که چون آن را زنده میگردانیم ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً و آن گه او را گوشت مى‏پوشانیم فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ چون وى را آن حال و قصه پیدا گشت و دیده ور بدید قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۲۵۹) گفت میدانم که اللَّه بر همه چیز تواناست.
رشیدالدین میبدی : ۲- سورة البقره‏
۵۲ - ‏النوبة الاولى
قوله تعالى: لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ بر تو نیست راه نمودن ایشان وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ لکن خداى راه نماید او را که خواهد وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ و هر چه نفقت کنید از مال فَلِأَنْفُسِکُمْ آن خود را میکنید وَ ما تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ و نفقت مکنید مگر خواستن وجه خداى را وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ و هر چه نفقت کنید از مال، پاداش آن بتمامى بشما رسانند وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ (۲۷۲) و از آن چیزى کاسته و باز گرفته نماند از شما.
لِلْفُقَراءِ درویشانراست آن صدقات و زکاة الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ آن درویشان که از خان و مان و فرزندان خود بازداشته مانده‏اند در سبیل خدا، لا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْباً فِی الْأَرْضِ نمى‏توانند بازرگانى را و روزى جستن را در زمین رفتن یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ کسى که ایشان را نشناسد پندارد که ایشان بى‏نیازانند مِنَ التَّعَفُّفِ از آنک نیاز پیدا نکنند و از مردمان چیزى نخواهند تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ که درنگرى بایشان بشناسى ایشان را بنشان و آساى ایشان، لا یَسْئَلُونَ النَّاسَ إِلْحافاً از مردمان چیزى نخواهند بالحاح وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیْرٍ و آنچه نفقت کنید از مال فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ (۲۷۳) خداى بآن داناست.
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ ایشان که نفقت میکنند مالهاى خویش بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ بشب و بروز سِرًّا وَ عَلانِیَةً پنهان و آشکارا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ایشانراست مزد ایشان بنزدیک خداوند ایشان وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۲۷۴) و بیم نیست بر ایشان فردا، و نه اندوهگن باشند.
الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا ایشان که ربوا میخورند لا یَقُومُونَ نخیزند از گور خویش إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مگر چنانک آن کس خیزد که دیو زند او را بدست و پاى خود مِنَ الْمَسِّ از دیوانگى ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا ایشان را آن بآنست که گفتند إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا ستد و داد همچون ربوا است وَ أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ و نه چنانست که گفتند که اللَّه بیع حلال کرد وَ حَرَّمَ الرِّبا و ربوا حرام کرد فَمَنْ جاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ هر که بوى آید پندى از خداوند وى فَانْتَهى‏ و از آن کرد بد که میکند باز شود فَلَهُ ما سَلَفَ ویراست آنچه گذشت و ربوا که خورد وَ أَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ و کار وى با خداست وَ مَنْ عادَ و هر که باز گردد بآن فَأُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ ایشان آتشیانند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۲۷۵) ایشان در آن جاویدان‏ یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا ناپیدا میکند اللَّه مال را بربوا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ و مى‏افزاید مال را بصدقات وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ (۲۷۶) و اللَّه دوست ندارد هر ناسپاسى بزه کار.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و کارهاى نیک کردند وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و بپاى داشتند نماز را بهنگام خویش وَ آتَوُا الزَّکاةَ و بدادند زکاة از مال خویش لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ ایشانراست مزد ایشان بنزدیک خداوند ایشان وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۲۷۷) و فردا بر ایشان بیم نه و نه اندوهگن باشند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند اتَّقُوا اللَّهَ به پرهیزید از خشم و عذاب خداى وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا و بگذارید آنچه ماند در دست شما از ربوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۲۷۸) اگر گرویدگانید.
فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا ار بس نکنید و باز نه ایستید فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ آگاه باشید بجنگى از خداى و رسول وَ إِنْ تُبْتُمْ و اگر توبه کنید فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ شما راست سرمایهاى شما لا تَظْلِمُونَ نه شما کاهید وَ لا تُظْلَمُونَ (۲۷۹) و نه از شما کاهند.
وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ و اگر افام دارى بود یا ناتوانى و دژوار حالى و تنگ دستى فَنَظِرَةٌ إِلى‏ مَیْسَرَةٍ درنگ باید داد وى را، تا تواند که آسان باز دهد افام، وَ أَنْ تَصَدَّقُوا و اگر آنچه بر آن ناتوان دارید بوى بخشید، خَیْرٌ لَکُمْ خود به بود شما را إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۲۸۰) اگر دانید
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱ - النوبة الاولى
بنام خداوند بخشاینده مهربان‏
الم، اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ آن خدایى است که نیست خدایى جز او الْحَیُّ الْقَیُّومُ (۲) زنده پاینده، نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ فرو فرستاد بر تو این نامه، بِالْحَقِّ براستى و درستى، مُصَدِّقاً گواهى استوارگیر، لِما بَیْنَ یَدَیْهِ آن نامها را که پیش ازین فرو فرستاد، وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ و فرو فرستاد توریت موسى و انجیل عیسى‏ از پیش، هُدىً لِلنَّاسِ این کتاب و آن توریت و انجیل هر سه راه نمونى را فرو فرستاد مردمان را، وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ (۳) و فرو فرستاد نامه که جدایى پیدا کند میان حق و باطل.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند، بِآیاتِ اللَّهِ بسخنان خداى، لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ ایشانراست عذابى سخت، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ و خداى قوى است سخت گیر، ذُو انْتِقامٍ (۴) با کین کشى.
إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفى‏ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ خداى آنست که چیزى پوشیده نماند بر وى فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ (۵) نه در زمین و نه در آسمان.
هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ او آنست که شما را مى‏نگارد، فِی الْأَرْحامِ در رحمهاى مادران کَیْفَ یَشاءُ چنان که خود خواهد.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خداى جز وى الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶) آن تواناى دانا.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ لا تُؤْمِنُوا استوار مگیرید إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِینَکُمْ مگر هم‏دینان خویش را، قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ گوى یا محمد (ص) که: دین دین خدایست، و راه نمونى راه نمونى وى، أَنْ یُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِیتُمْ استوار مگیرید که هیچکس را آن دهند که شما را دادند أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ و استوار مگیرید که ایشان فردا بنزدیک خداوند شما حجّت آرند بر شما قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ گوى یا محمد (ص) که این افزونى و برترى خلق را بر یکدیگر بدست خداست، یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ میدهد او را که خود خواهد، وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۷۳) و خداى فراخ‏دار، فراخ‏بخش، فراخ‏توان است، بسزایها دانا.
یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ میگزیند و شایسته میسازد او را که خود خواهد، وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۷۴) و اللَّه با فضل بزرگوارست.
وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ و از اهل کتاب کسى است که اگر وى را استوار گیرى بقنطارى از مال، یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ با تو دهد آن را، وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ و ازیشان کس است که اگر او را استوار بگیرى بیکدینار، لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ با تو ندهد آن را، إِلَّا ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِماً مگر بپاى بر ایستادن بر وى، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا آن بآنست که ایشان گفتند: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ در عرب و در کار عرب بر ما ملامت نیست و بزه و عتاب نیست، وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ و بر خداى مى‏دروغ گویند وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۷۵) و میدانند که دروغ میگویند.
بَلى‏ چنین است که من میگویم، و چنان است که مسلمانان میگویند، مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ هر که باز سپارد پیمان خود را و راست باز آید آن را، وَ اتَّقى‏ و بپرهیزد از کژى در آن و شکستن آن، فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (۷۶) خداى دوست دارد پرهیزگاران را.
إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ ایشان که میخرند، بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ بفروختن پیمان خداى و سوگندان خویش، ثَمَناً قَلِیلًا بهاى اندک أُولئِکَ ایشانند، لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ که ایشان را هیچ بهره نیک نیست در آن جهان وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ و سخن نگوید خداى فردا با ایشان، وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ و با ایشان ننگرد روز رستاخیز. وَ لا یُزَکِّیهِمْ و ایشان را از یک گناه بى گناه نکند، وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۷۷) و ایشان راست عذابى دردنماى.
وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً و از ایشان گروهى‏اند یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ که زبان خویش مى‏برگردانند بسخن گفتن بزبان تورات، لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ تا شما پندارید که آن از تورات است که ایشان میگویند، وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ و آن نه از تورات است، بر زبان تورات دروغ میسازند. وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و میگویند که: این از نزدیک خدا است، وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ و آن نه از نزدیک خداست، وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ و بر خداى مى‏دروغ گویند، وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۷۸) و میدانند که مى دروغ گویند.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً مفسّران گفتند: سبب نزول این آیت آن بود که دوازده مرد از دین اسلام برگشتند و مرتدّ شدند، در جمله ایشان حارث بن سوید انصارى بود و طعمة بن ابیرق و عبد اللَّه بن انس بن خطل و غیرهم از مدینه بیرون شدند و بکفّار مکه پیوستند. ربّ العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً... اسلام اینجا شریعت مصطفى (ص) است.
و دین اینجا دین حنیفى که مصطفى (ص) بآن اشاره کرده و گفته: «بعثت بالحنیفیّة السّهلة السّمحة».
معنى آیت آنست که: هر که بعد از بعثت محمد (ص) بجز شریعت وى شریعت جوید، و جز دین و سنّت وى دینى دیگر گیرد، و راهى دیگر رود آن از وى نپذیرند، و از راه حق بى‏راه است، و از جمله هالکان و دوزخیان است، که مصطفى (ص) گفت: «و الّذى نفسى بیده لا یسمع بى رجل من هذه الامّة و لا یهودىٌّ و لا نصرانى ثمّ لم یؤمن بى الّا کان من اهل النّار.
و روى: «ما یسمع بى من هذه الامّة من یهودى او نصرانى یموت و لم یؤمن بالذى ارسلت به الّا کان من اهل النّار».
و قصّه زید بن عمرو بن نفیل معروف است که بر مصطفى (ص) رسید پیش از بعثت وى، مصطفى (ص) وى را گفت: «ما لى ارى قومک قد شنفوا لک؟»
چه بودست که این قوم تو بنظر کراهیت بتو مى‏نگرند؟ گفت: از آنکه ایشان بضلالت‏اند، و من نه بر دین ایشانم. آن گه قصّه خویش بگفت که: بیرون شدم راه راست و دین حق طلب کردم، از دانشمندان و احبار یثرب بر رسیدم، ایشان را بر عبادت اللَّه یافتم. لکن بآن عبادت شرک داشتند. دانستم که نه دین حقّ است، برگشتم و از احبار خیبر بر رسیدم ایشان را هم چنان بر عبادت اللَّه مشرک یافتم. گفتم این نه آن دین است که من میجویم.
باحبار فدک رفتم ایشان را هم بر شرک دیدم. از احبار ایله بر رسیدم همان دیدم. پس حبرى از احبار شام گفت: این دین که تو میجویى کس را ندانیم که بر آنست مگر شیخى بجزیره. رفتم و از وى بر رسیدم، و قصه خود با وى بگفتم، و مقصود خویش عرضه کردم. شیخ گفت: آنها که تو دیدى همه بر ضلالت و بى‏راهى‏اند، و آنچه تو میجویى دین خداى عزّ و جلّ و راه راست آنست، و دین فریشتگان است، که اللَّه را بآن میپرستند، و هم در زمین خویش آن دین یابى. باز گردد و طلب کن که پیغامبرى بیرون آمد یا خواهد آمد، که خلق را بآن دین خواند. اگر وى را در یابى در پى او باش، و بوى ایمان آر. مصطفى (ص) آن گه که این قصّه از زید میشنید بر راحله بود. پس آن راحله فرو خوابانید و قصد طواف خانه کرد. زید گفت من هنوز ندانسته بودم که پیغمبرست، من نیز با وى طواف کردم. دو بت نهاده بودند که مشرکان در طواف خویش ایشان را مى‏پاسیدند، زید ایشان را بپاسید، مصطفى (ص) از آن نهى کرد، گفت: «لا تمسّه»
زید با خود اندیشه کرد که یک بار دیگر بپاسم تا چه گوید! رسول (ص) با وى نگرست گفت: «الم تنه»
نه ترا نهى کردند و از آن باز داشتند. آن گه زید گفت: فو الّذى هو اکرمه و انزل علیه الکتاب ما استلم صنما، حتّى اکرمه اللَّه عزّ و جلّ بالّذى اکرمه، و انزل علیه الکتاب». زید بن عمرو بن نفیل از دنیا بیرون شد و هنوز پیغام و وحى از آسمان بر رسول (ص) نیامده بود و دعوت نکرده. مصطفى (ص) زید را گفت: «یأتى یوم القیامة امّة وحده»
کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ؟ مجاهد گفت: این در شأن مردى آمد از بنى عمرو بن عوف که از دین بر گشت و با روم شد، کیش ترسایى گرفت.
و حکم مرتدّ آنست که مصطفى (ص) گفت: «لا یحلّ دم امرئ مسلم الّا باحدى ثلاث: رجل کفر بعد اسلامه، او زنى بعد احصانه، او قتل نفسا بغیر نفس.»
این خبر دلیل است که هر مرد که از دین اسلام برگردد کشتنى است، و زن را همین حکم است. امّا کودک و دیوانه را ردّت ایشان درست نباشد، لقوله علیه السّلام: رفع القلم عن ثلاثة، عن الصّبى حتّى یبلغ، و عن النّائم حتّى یستیقظ، و عن المجنون حتّى یفیق»
و مکره را هم چنین لقوله تعالى: إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ.
و مست را دو طریق است چنان که در طلاق است. و قتل مرتدّ حقّ خدا است، و سیاست شرعى جز امام اعظم را نرسد که این سیاست کند، اگر آزاد باشد آن مرتدّ یابنده.
و شافعى را دو قول است که پیش از قتل از مرتدّ توبت خواهند یا نه؟ و درست آنست که از وى توبت خواهند. اگر در آن ساعت توبت کند، و الّا بکشند. و مال وى بعد از قضاء دیون و حقوق مسلمانان فى‏ء باشد بدرست‏ترین اقوال، و فرزندان وى را حکم بردگان و جزیت داران نیست. امّا چون بالغ شوند احکام و شرائط اسلام از ایشان در خواهند، اگر بآن درست آیند، و الّا ایشان را بکشند. و اگر دو مرد مسلمان بر ردّت کسى گواهى دهند و وى انکار کند، مجرّد انکار وى در حق وى اسلام نیست تا وى را تلقین شهادت نکنند و نگوید: «لا اله الّا اللَّه و محمّد رسول اللَّه». و اگر طائفه‏اى که ایشان را شوکت و منعت باشد مرتدّ شوند بر امام اعظم واجب است که بجنگ ایشان شود، یا ایشان را باسلام باز آرد یا از زمین بردارد.
قوله: کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ بعضى مفسّران گفتند: این در شأن جهودان آمد که پیش از مبعث مصطفى (ص) بوى ایمان آورده بودند، و بعد مبعث بوى کافر شدند «وَ شَهِدُوا» اى و بعد ان شهدوا انّ محمدا حقّ.
وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ ما بیّن فى التّوراة من نعته و صفته.
وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ همان است که جاى دیگر گفت: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً. اگر کسى گوید چونست که ربّ العالمین اینجا هدایت از کافر نفى کرد، و جاى دیگر گفت وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ؟ جواب آنست که هدایت بر سه ضرب است: یکى عقل ممیّز است میان خیر و شرّ، و راست و دروغ، و راه بردن به بعضى مصالح کار خویش.
و عامّه اهل تکلیف از مؤمن و کافر و آشنا و بیگانه درین هدایت یکسانند. و هو المعنى بقوله تعالى: أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ و مثله قوله: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ. وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ، أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏ این همه ازین هدایت است که گفتیم. و هم ازین بابست آنچه بعضى جانوران را داد بر سبیل تسخیر، و ذلک فى قوله تعالى: وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ. امّا ضرب دوّم از هدایت، تزکیت اعمال و احوال بندگان است، و توفیق خیرات در اکتساب طاعات، و ذلک فى قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ، و قال تعالى: وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ، و قوله: أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ، و قوله: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا.
هدایت سوّم راه نمودن است بدار الخلد و مجاورت حق عزّ و جلّ، و ذلک فى قوله عزّ و جلّ سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ. و قوله تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا. ربّ العالمین جلّ جلاله این سه قسم هدایت خود را اثبات کرد و نسبت آن با خویشتن برد، و از مخلوق نفى کرد، چنان که گفت عزّ جلاله: إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ، و لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ، وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ. قسمى دیگر است از اقسام هدایت که آن را دعا گویند. این یک قسم مصطفى (ص) را و جمله پیغامبران را اثبات کرد گفت: وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. انبیاء را گفت: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا قرآن را گفت: إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ. بیرون ازین سه قسم آنست که اللَّه بآن مستأثر است، کس را با وى در آن مشارکت نه، و او را در آن با کس مشاورت نه.
أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ مثل این آیت در سورة البقرة شرح آن رفت، و فرق آنست که: آنجا قطعى بلعنت حکم کرد، گفت: أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ، از بهر آنکه قومى را گفت که بر کافرى مردند و امید اسلام و صلاح دریشان نماند،و اینجا گفت: أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ قطعى لعنت نکرد. گفت: جزاء ایشان لعنت است، یعنى که زندگان‏اند، و تا زندگى مى‏بود امید اسلام و صلاح در ایشان جاى است.
و گفته‏اند که: این هر سه آیت از کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ تا وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ منسوخ‏اند، و ناسخ این آنست که بر عقب گفت: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا این آیت در شأن حارث بن سوید بن الصامت الانصارى آمد بر خصوص. امّا حکم آن بر عموم است تا بقیامت. این حارث بعد از آن که مرتدّ گشته بود پشیمان شد، باز آمد تا بنزدیکى مدینه رسید. نامه‏اى نبشت ببرادر خویش خلاس بن سوید که من پشیمان شدم و باز آمدم، از رسول خدا (ص) بپرس که مرا توبه هست یا نه؟ خلاس رفت و قصّه حارث با رسول (ص) بگفت. در حال جبرئیل آمد و آیت آورد: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا الخ حارث را ازین خبر کردند، بیامد و مسلمان شد، و حسن اسلامه.
قوله: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا در قرآن هر جاى که ذکر توبت کرد بیشتر آنست که ذکر اصلاح قرین آن ساخت، از بهر آنکه حقیقت «توبت» دو چیز است: تصنیف اعتقاد و اصلاح اعمال. پس هر دو مجتمع باید، تا توبت درست آید. اگر کسى گوید: چون است که در سورة البقرة إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا گفت و اینجا نگفت وَ بَیَّنُوا؟ جواب آنست که: در سورة البقرة آیت در شأن احبار جهودان آمد که نعت و صفت محمد (ص) در تورات از عوام خویش پنهان کرده بودند و پوشیده داشته، و معظم گناه ایشان آن بود، پس تا اظهار آن نکردند و با مردم بیان آن روشن نگفتند توبت ایشان درست نبود. و آن معنى درین قوم که این آیت در شأن ایشان آمد نبود، و گناه ایشان جز ردّت نبود. ازین جهت وَ بَیَّنُوا نگفت.
و گفته‏اند: چون هر دو آیت بیان توبت است، چه فرق را در آخر این آیت گفت: فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و در سورة البقرة گفت: وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؟ جواب آنست که: توّاب و غفور بمعنى، هر دو متقارب‏اند، امّا «توّاب» خاصّ‏تر است و غفور عام‏تر و تمامتر، و گناه آن جهودان صعب‏تر بود و عظیم‏تر که هم ضلال خودشان بود و هم اضلال دیگران. پس اسم اخصّ بآن اولى‏تر بود. و گناه این مرتدّ کمتر بود که اضلال با وى نبود. پس نام غفور اینجا لائق‏تر و موافق‏تر. و در خبر است که مصطفى (ص) چون آمرزش خواستى این هر دو نام: هم «توّاب» و هم «غفور» فراهم گرفتى. ابن عمر گفت: میشمردم که اندر یک مجلس سیّد (ص) صد بار گفتى: رب اغفر لى و تب على انک انت التواب الغفور.
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ این آیت در شأن اصحاب حارث بن سوید آمد که با حارث مرتدّ گشته بودند. پس که حارث باسلام باز آمد و توبت کرد، خبر اسلام حارث بایشان رسید، گفتند: ما نیز در مکه مى‏باشیم و چشم بر روز محمد (ص) نهیم، و بد افتاد جهان در حقّ وى. و ذلک فى قوله عزّ و جلّ: نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ، و هر گه که خواهیم باز گردیم که توبت ما بپذیرند، چنان که توبت حارث پذیرفتند. فانزل اللَّه تعالى هذه الآیة.
بعضى مفسّران گفتند: این آیت منسوخ است که ربّ العالمین وعده داده است که توبه هر تائبى بپذیرند، تا آن گه که آفتاب از مغرب آید، و ذلک فى‏
قول النّبی (ص): ان بالمغرب بابا فتحه اللَّه عز و جل للتوبة یوم خلق السماوات و الارض، فلا یغلق حتى تطلع الشمس من مغربها
و قومى گفتند: آیت منسوخ نیست، و معنى آیت آنست که: لن تقبل توبتهم فى حال ضلالتهم. برین قول واو وَ أُولئِکَ واو حال است. میگوید: توبت ایشان در آن حال که گمراه باشند نپذیرند، که توبت و ضلالت ضدّ یکدیگرند، بهم جمع نیایند. و گفته‏اند: لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ یعنى عند الموت و المعاینة، نحو قوله تعالى: وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ... الآیة.
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفَّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ‏. این «واو» معنى عموم را درآورد. میگوید: اگر کسى چندان که یک روى زمین زر از آن او باشد و بقربت و طاعت خرج کرده باشد در دنیا، چون بر کفر میرد آن وى را هیچ بکار نیاید، و نپذیرند که آن انفاق از متّقیان پذیرند نه از کافران، و ذلک فی قوله تعالى: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ. و روا باشد که این بر آخرت حمل کنند، یعنى در قیامت آن کافر که بر کفر مرده باشد اگر بپرى روى زمین زر دارد و خواهد که تا خود را از عذاب اللَّه بآن باز خرد، وى را سود ندارد، و از وى نپذیرند. و فى ذلک ما
روى انّ النّبی (ص) قال: یجاء بالکافر یوم القیامة فیقال له أ رأیت لو کان لک ملأ الارض ذهبا لکنت مفتدیا به؟ فیقول نعم! فیقال لقد سئلت ما هو ایسر من ذلک.
رشیدالدین میبدی : ۳- سورة آل عمران- مدنیة
۱۸ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ، اول خانه‏اى که بر زمین نهادند مردمان را، لَلَّذِی بِبَکَّةَ این است که به مکة، مُبارَکاً برکت کرده در آن، وَ هُدىً لِلْعالَمِینَ (۹۷) و نشانى ساخته جهانیان را.
فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ در آن خانه نشانهایى است پیدا روشن، مَقامُ إِبْراهِیمَ فرود آمدن‏گاه و نشستنگاه ابراهیم، وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً. و هر که در آن خانه شد، ایمن گشت. وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ و خدایراست بر مردمان، حِجُّ الْبَیْتِ قصد و زیارت خانه، مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا هر که تواند که بآن راهى برد، وَ مَنْ کَفَرَ و هر که کافر شد، فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمِینَ (۹۷) خداى بى‏نیاز است از همه جهانیان.
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ بگوى اى خوانندگان تورات، لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ‏ چرا مى کافر شوید بسخنان خداى (که در تورات مى‏خوانید)؟ وَ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى‏ ما تَعْمَلُونَ (۹۸) خدا گواه است و دانا بآنچه میکنید.
قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ بگو: اى خوانندگان تورات، لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ چرا مى‏بازگردانید از راه خداى؟ مَنْ آمَنَ آن کس که بگروید، تَبْغُونَها عِوَجاً عیب و کژى مى‏جوئید راهى را که خداى راست نهاد؟ وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ و شما خود گواهان که چنین است، وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۹۹) و خداى ناآگاه نیست از آنچه میکنید!
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقاً اگر فرمان برید گروهى را، مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ از خوانندگان اهل تورات، یَرُدُّوکُمْ با پس آرند شما را، بَعْدَ إِیمانِکُمْ پس گرویدن شما، کافِرِینَ (۱۰۰) تا کافران باشید.
وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ و چون کافر شوید پس ایمان، وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ و شما آنید که بر شما میخوانند سخنان خداى، وَ فِیکُمْ رَسُولُهُ و در میان شما رسول وى، وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ و هر که دست در خداى زند، فَقَدْ هُدِیَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۰۱) اوست که راه نمودند وى را براه درست راست.
رشیدالدین میبدی : ۴- سورة النساء- مدنیة
۲۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ نمى‏پرستند فرود از اللَّه، إِلَّا إِناثاً مگر مادگان، وَ إِنْ یَدْعُونَ و نمیخوانند، إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً (۱۱۷) مگر از دیو شوخ.
لَعَنَهُ اللَّهُ که خداى بر وى لعنت کرد، وَ قالَ و گفت آن دیو رانده: لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ لا بد از رهیگان تو خویشتن را گیرم، نَصِیباً مَفْرُوضاً (۱۱۸) بهره‏اى باز بریده.
وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ و گم کنم ایشان را از راه، وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ و امل دراز نمایم ایشان را، وَ لَآمُرَنَّهُمْ و فرمایم ایشان را، فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ تا گوشهاى چهارپایان برند، وَ لَآمُرَنَّهُمْ و فرمایم ایشان را، فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ تا بگردانند آفریده خداى را، وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ و هر که دیو را گیرد، وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ پسندیده و بایسته و یار، فرود از اللَّه، فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً (۱۱۹) زیانکار گشت او زیانکارى آشکارا.
یَعِدُهُمْ ایشان را وعده دروغ دهد، وَ یُمَنِّیهِمْ و آرزوى ناپسند در ایشان افکند، وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ و وعده ندهد ایشان را دیو، إِلَّا غُرُوراً (۱۲۰) مگر فریب.
أُولئِکَ ایشان آنانند، مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ که مأواى ایشان دوزخست، وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً (۱۲۱) و نیابند از ایشان هرگز دور شدنگاهى.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که بگرویدند، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و نیکیها کردند، سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ در آریم ایشان را در بهشتهایى، تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ که میرود زیر درختان آن جویهاى روان، خالِدِینَ فِیها أَبَداً جاویدان در آن همیشه‏اى، وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وعده‏ایست از خداى راست، وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا (۱۲۲) و کیست از اللَّه راستگوى‏تر؟
لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ نه بآرزوهاى شماست، وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ و نه بآرزوهاى اهل کتاب، مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ هر که بدى کند او را بآن پاداش دهند درین جهان، وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ و نیابد خویشتن را فرود از خداى، وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۱۲۳) کارسازى و نه یارى.
وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ و هر که چیزى کند از نیکیها، مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ از مردى یا از زنى، وَ هُوَ مُؤْمِنٌ پس از آنکه گرویده است، فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ایشان آنند که مى‏درآرند ایشان را در بهشت، وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً (۱۲۴) و از ایشان نه کردار کاهند و نه مزد، بمقدار نقیرى.
رشیدالدین میبدی : ۵- سورة المائدة- مدنیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یا أَهْلَ الْکِتابِ اى اهل کتاب، قَدْ جاءَکُمْ آنک آمد بشما، رَسُولُنا فرستاده ما، یُبَیِّنُ لَکُمْ پیدا میکند شما را، کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ فراوانى از آنچه شما مى‏پنهان داشتید، مِنَ الْکِتابِ از کتاب، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ و مى فراگذارد و آسان کند فراوانى، قَدْ جاءَکُمْ آمد بشما، مِنَ اللَّهِ از خدا، نُورٌ روشنایى، وَ کِتابٌ مُبِینٌ (۱۵) و نامه پیدا.
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ راه نماید خداى بآن، مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ کسى را که بر پى خشنودى وى میرود، سُبُلَ السَّلامِ براههاى سلامت، وَ یُخْرِجُهُمْ و دمى برون آرد ایشان را مِنَ الظُّلُماتِ از تاریکها، إِلَى النُّورِ بروشنایى بِإِذْنِهِ بخواست خویش، وَ یَهْدِیهِمْ و راه مینماید ایشان را، إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۶) براه راست درست.
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا کافر شدند ایشان که گفتند: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ که خدا عیسى مریم است، قُلْ گوى: فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً آن کیست که پادشاه است و بدست وى چیزى است از خواست و کار خداى، إِنْ أَرادَ اگر خداى خواهد، أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ که عیسى مریم را هلاک کند، وَ أُمَّهُ و مادر وى را، وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و هر که در زمین کس است، وَ لِلَّهِ و خدایراست، مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ملک آسمان و زمین، وَ ما بَیْنَهُما و هر چه میان آن هر دو، یَخْلُقُ ما یَشاءُ مى‏آفریند آنچه خواهد، وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۷) و خداى بر همه چیز قادر است و توانا.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى‏ جهودان و ترسایان گفتند: نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ، ما پسران خداییم و دوستان وى، قُلْ بگو: فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ پس چرا شما را مى‏عذاب کند خداى بگناهان شما، بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ بل، که گروهى مردمانید، مِمَّنْ خَلَقَ از آنچه او آفرید، یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وى آن را آمرزد که خود خواهد، وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ و عذاب کند او را که خود خواهد، وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و خدایراست پادشاهى آسمانها و زمین، وَ ما بَیْنَهُما و هر چه میان آن هر دو، وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۱۸) و با وى است بازگشت هر کس.
یا أَهْلَ الْکِتابِ اى اهل کتاب، قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا آمد بشما فرستاده ما، یُبَیِّنُ لَکُمْ پیدا میکند شما را، عَلى‏ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ بسستى و گسستگى از رسولان، أَنْ تَقُولُوا تا نگوئید: ما جاءَنا بما نیامد، مِنْ بَشِیرٍ هیچ بشارت دهنده‏اى، وَ لا نَذِیرٍ و نه هیچ بیم نماینده‏اى، فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ آنک آمد بشما رسولى که همانست و همین، وَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۹) و خداى بر همه چیز تواناست.
وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ موسى گفت قوم خویش را: یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ اى قوم یاد کنید و یاد دارید نعمت خداى بر خود، إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ که در میان شما پیغامبران فرستاد، وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً و شما را پادشاهان کرد، وَ آتاکُمْ و شما را داد، ما لَمْ یُؤْتِ آنچه نداد هرگز، أَحَداً هیچ کس را مِنَ الْعالَمِینَ (۲۰) از جهانیان.
یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ اى قوم درروید در زمین مقدس، الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ‏
آنچه خداى شما را نبشت و بهره کرد، وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى‏ أَدْبارِکُمْ و از فرمان بردارى برمگردید به پس باز، فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ (۲۱) که بازگردید بروز بترى پس سودمندى زیان‏کاران گردید.
قالُوا یا مُوسى‏ گفتند: یا موسى! إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ در آن زمین قومى‏اند جباران، وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها و ما در آن زمین نشویم، حَتَّى یَخْرُجُوا مِنْها تا آن گه که ایشان بیرون آیند از آن، فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها اگر بیرون آیند از آن، فَإِنَّا داخِلُونَ (۲۲) ما پس در شویم.
قالَ رَجُلانِ دو مرد گفتند: مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ از آن خداى ترسان، أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا که نیکویى کرده بود خداى با ایشان، ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ که اى قوم از در آن زمین بر اهل آن زمین درشوید، فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ که چون شما در شوید از در، فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ شما ایشان را بازمالید و کم آرید، وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَکَّلُوا و پشت بخداى باز کنید، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۲۳) اگر گرویدگانید.
قالُوا یا مُوسى‏ جواب دادند که یا موسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما در آن زمین نرویم هرگز، ما دامُوا فِیها تا آن جبّاران در آن زمین باشند، فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ تو رو با خداوند خویش، فَقاتِلا و کشتن کنید با ایشان، إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ (۲۴) که ما ایدر نشستگانیم.
قالَ رَبِّ موسى گفت خداوند من! إِنِّی لا أَمْلِکُ من پادشاه نه‏ام، إِلَّا نَفْسِی مگر بر خویشتن، وَ أَخِی و برادر خویش، فَافْرُقْ بَیْنَنا جدایى افکن میان ما، وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (۲۵) و میان این قوم بیرون شدگان از فرمان بردارى.
قالَ گفت خداى: فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ آن زمین بر ایشان حرام ساختم، أَرْبَعِینَ سَنَةً چهل سال، یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ تا سامان گم کرده مى‏باشند و راه نیابند بیرون شدن را، فَلا تَأْسَ، پس تو اندوه مبر، عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ (۲۶) برین گروه که از طاعت دارى بیرون شدگانند.
رشیدالدین میبدی : ۵- سورة المائدة- مدنیة
۷ - النوبة الاولى
قوله تعالى إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ ما فرو فرستادیم تورات را، فِیها هُدىً وَ نُورٌ در آن راه نمونى است و روشنایى، یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ تا حکم میکند بآن پیغامبران، الَّذِینَ أَسْلَمُوا ایشان که گردن نهاده‏اند خداى را بر دین راست، لِلَّذِینَ هادُوا اینان را که برگشتند از راه، وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ و ربّانیان و دانشمندان ایشان، بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ بآن کتاب خداى که فرا ایشان سپرده بودند، وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ و ایشان بر آن گواهان بودند، فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ شما از ایشان مترسید، وَ اخْشَوْنِ و از من ترسید، وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا و بسخنان من بهاى اندک مخرید، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و هر که حکم نکند بآنکه اللَّه فرو فرستاد، فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (۴۴) کافران ایشانند.
وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ و نبشتیم بر ایشان، فِیها در آن تورات، أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ که در قصاص تن برابر تن است، وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ و چشم بچشم، وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ و بینى بر بینى، وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ و گوش بگوش، وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ و دندان بدندان: وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ و همه خیمها را قصاص هم چنان، فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ هر که قصاص ببخشد، و عفو کند، فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ آن عفو سترنده است گناهان این عفو کننده را، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و هر که حکم نکند بآنچه خداى فرستاد، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۴۵) ایشان ستمکارانند بر خویشتن.
وَ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ و پس ایشان فرا داشتیم بر پیهاى ایشان، بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ و پدید آوردیم عیسى مریم، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ گواهى استوار دار آن را که پیش روى فرا بود از تورات، وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ و وى را انجیل دادیم، فِیهِ هُدىً وَ نُورٌ در آن راهنمونى است و روشنایى، وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ و گواهى استوار دار آن را که پیش وى فرا بود از تورات، وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِینَ (۴۶) و راه نمونى و پندى پرهیزگاران را.
وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ و اهل انجیل را گوى تا حکم کنند، بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ بآنچه اللَّه فرو فرستاد در آن، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ و هر که حکم نکند بآنچه خداى فرو فرستاد، فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۴۷) فاسقان ایشانند.
وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ و فرستادیم بتو قرآن براستى، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ گواهى استوار دار آن را که پیش آن فرا بود از کتاب، وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ و گوشوان و استوار بر سر هر کتاب که پیش از آن آمد.
فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ حکم کن میان ایشان، بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بآنچه اللَّه فرو فرستاد، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بر پى بایست ایشان مرو، عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ از آنچه بتو آمد از راستى، لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ هر یکى را از شما کردیم و نهادیم، شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً شریعتى ساخته و راهى نموده، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ و اگر اللَّه خواستى، لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً شما را همه یک گروه کردى، وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ لکن بیازماید شما را، فِی ما آتاکُمْ در آنچه شما را داد، فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ پس شما بنیکیها شتابید،، إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً بازگشت همگان با خداست، با وى گردید، فَیُنَبِّئُکُمْ تا شما را خبر کند، بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۴۸) بآنچه در آن مختلف بودید.
وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ و حکم کن میان اهل کتاب، بِما أَنْزَلَ اللَّهُ بآنچه اللَّه فرو فرستاد وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بایست ایشان را پى مبر، وَ احْذَرْهُمْ و از ایشان پرهیز، أَنْ یَفْتِنُوکَ که ترا تباه نکنند و بنگردانند، عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ از آنکه اللَّه فرو فرستاد بر تو، فَإِنْ تَوَلَّوْا ار پس برگردند، فَاعْلَمْ بدان، أَنَّما یُرِیدُ اللَّهُ که میخواهد اللَّه، أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ که بایشان رساند، و ایشان را بگیرد بگناهان ایشان، وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ و فراوان از مردمان‏اند لَفاسِقُونَ (۴۹) که از فرمان خداى بیرونند.
أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ حکم اهل جاهلیت جویند! وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً کیست از اللَّه نیکو داورى‏تر، لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۵۰) گروهانى را که بر ایمانند بى‏گمان.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ گشاینده دلها اوست. نماینده راهها اوست. نهنده داغها اوست. افروزنده چراغها اوست. یکى را چراغ هدایت افروزد. یکى را داغ ضلالت نهد. عنایتیان حضرت را چراغ سعادت افروزد. در رحمت گشاید.
بساط بقا گستراند. بر تخت رعایت نشاند. بزیور کرامت بیاراید که: «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ».
باز راندگان ازل را داغ شقاوت نهد. در خذلان گشاید. زخم «لا بُشْرى‏» زند که: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ». آرى! کلید غیب بنزدیک اوست، و علم غیب خاصیّت اوست، هر کس را سزاى خود دادن و جاى وى ساختن کار اوست، ابن عطا گفت: کلیدها بنزدیک اوست، چنان که خود خواهد گشاید، و آنچه خود خواهد نماید. بر دلها در هدایت گشاید، بر همّتها در رعایت، بر زبانها در روایت، بر جوارح در طاعت. اهل ولایت را در کرامت گشاید. اهل مهر را در قربت گشاید. اهل تمکین را در جذب گشاید.
مؤمنان را در طاعت گشاید. اولیا را در مکاشفات، انبیا را در معاینات.
بو سعید خرّاز گفت: این پیغامبر ما را است على الخصوص: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ میگوید: کلید خزینه اسرار فطرت محمّد مرسل بنزدیک حق است جل جلاله. ربوبیّت او را بنعت کرم در مهد محبّت اندر قبه غیرت بپرورد، و اسرار فطرت و عزّت وى از خلق بپوشید، تا صد هزار و بیست و چهار هزار پیغامبر همه باین درد بخاک فرو شدند، بطمع آنکه تا ایشان را بر یک سرّ از اسرار فطرت وى اطلاع افتد، و هرگز نیفتاد، و بندانستند، و چگونه دانستندى و قرآن مجید قصّه وى سربسته میگوید، و از آن اسرار خبر مى‏دهد که: فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏:
زان گونه شرابها که او پنهان داد
یک ذره بصد هزار جان نتوان داد.
آرى! ما آن خزینه اسرار فطرت و محبّت وى مهرى برنهادیم، و طمعها از دریافت آن باز بریدیم که: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ. حسین منصور حلاج شمه‏اى از دور بیافت، فریاد برآورد: سراج من نور الغیب بدا و غار، و جاوز السرج و سار:
اى ماه برآمدى و تابان گشتى
گرد فلک خویش خرامان گشتى!
چون دانستى برابر جان گشتى
ناگاه فرو شدى و پنهان گشتى!
انبیا و اولیا و شهدا و صدّیقان چندان که توانستند از اوّل عمر تا آخر تاختند، و مرکبها دوانیدند، و بعاقبت به اوّل قدم وى رسیدند: «نحن الآخرون السّابقون». آن مقام که زبر خلائق آمد، زیر پاى خود نپسندید، بسدره منتهى، و جنّات مأوى، و طوبى و زلفى، که غایت رتبت صدیقان است خود ننگرید: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏». قال بعضهم: من مفاتح غیبه ما قذف فى قلبک من نور معرفته، و بسط فیه بساط الرّضا بقضائه، و جعله موضع نظره. جریرى گفت: «لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ»، و من یطلقه علیها من صفىّ و خلیل و حبیب و ولىّ. بو على کاتب فرا بو عثمان مغربى گفت که: ابن البرقى بیمار بود. شربتى آب بدو دادند نخورد، گفت: در مملکت حادثه‏اى افتاده است تا بجاى نیارم که چه افتاد نیاشامم. سیزده روز هیچ نخورد تا خبر آمد که قرامطه در حرم افتادند، و خلقى را بکشتند، و رکن حجر را بشکستند. بو عثمان گفت: درین بس کارى نیست، من امروز شما را خبر دهم که در مکه چیست؟ در مکه میغ است امروز، چنان که همه مکّه در زیر میغ است، و میان مکّیان و طلحیان جنگ است، و مقدمه طلحیان مردى است بر اسپى سیاه، بر سر وى دستارى سرخ. این چنین بنوشتند، و بر رسیدند راست آن روز هم چنان بود که گفت. پس بو عثمان گفت: هر که حق را اجابت کرد مملکت وى را اجابت کرد. عبد اللَّه انصارى گفت: «بر عبودیت آن نهند که برتابد.
دانستن غیب همه برنتابد و نتواند. بلى بعضى و بعضى چیزى نه همه، که همه اللَّه داند و بس. همى گوید جل جلاله: فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ.
وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الایة اى هو المتفرد بالاحاطة بکلّ معلوم قطعا لا یشد عنه شی‏ء، و لا یخفى علیه شی‏ء. وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَةً این حفظه کرام الکاتبین‏اند که بر بندگان موکل‏اند، و اعمال ایشان مى‏شمارند و مینویسند، و این فریشتگان بر بندگان آشکارا نشوند مگر در آن دم زدن باز پسین. در خبر است که: بنده بآخر عهد که از دنیا بیرون مى‏شود آن دو فریشته در دیدار وى آیند.
اگر بنده مطیع بوده گویند: جزاک اللَّه خیرا. اى بنده نیکبخت فرمان بردار! بسى طاعت که کردى، و بوى خوش و راحت از آن طاعت بما رسید، و اگر عاصى و بد کردار بوده گویند: لا جزاک اللَّه خیرا. بسى فضائح و معاصى که از تو آمد، و بسى بوى ناخوش و گند معصیت که از آن بما رسید. گفتا: این در آن وقت بود که چشم مرده بهوا بیرون نگرد که نیز بر هم نزند.
حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا از داهیهاى جان کندن یکى آنست که: ملک الموت را و اعوان وى را در وقت قبض روح بیند. اگر بنده مطیع بود بصورتى نیکو بود، و اگر عاصى بود بصورتى منکر. در خبر است که ابراهیم (ع) ملک الموت را گفت: خواهم که ترا در آن صورت که جان گنهکاران و بدکاران ستانى بینم.
گفت: یا ابراهیم! طاقت ندارى؟ گفت: لا بد است. پس خویشتن را بدان صورت فرا وى نمود. شخصى دید سیاه منکر، مویها برخاسته، و جامه سیاه در پوشیده، و آتش و دود از بینى و دهن وى بیرون مى‏آید، و بوى ناخوش از وى مى‏دمد. ابراهیم را غشى رسید. ساعتى بیفتاد، چون بهوش باز آمد، و ملک الموت بصورت خویش باز آمده، گفت: یا ملک الموت! اگر عاصى را خود عذاب اینست که ترا در آن صورت خواهد دید تمام است، و هم چنان که عاصى را دیدن وى عذابى تمام است، مطیع را دیدن وى بآن صورت نیکو که خواهد بود راحتى و لذّتى تمام است.
وهب منبه گفت: در روزگار پیش پادشاهى بود سخت بزرگ، ملک وى عظیم، نعمت وى تمام، و فرمان وى روان. چون عمر وى بآخر رسید، ملک الموت قبض جان وى بکرد. چون بآسمان رسید فریشتگان گفتند: هرگز ترا بر هیچ کس رحمت نیامده بجان شدن؟ گفت: آرى، زنى در بیابان بود آبستن، کودک بنهاد. در آن حال مرا فرمودند که مادر آن کودک را جان بستان. جان وى بستدم، و آن کودک را در آن بیابان ضایع گذاشتم. بر آن مادر مرا رحمت آمد از غریبى وى، و بر آن کودک از تنهایى و بیکسى وى. گفتند: یا ملک الموت! این پادشاه را دیدى که جان وى ستدى آن کودک بود که در آن بیابان بگذاشتى. گفت: سبحان اللَّه اللطیف لما شاء.
ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ قال بعضهم هى ارجى آیة فى کتاب اللَّه عزّ و جل، لأنه لا مردّ للعبد اعز من ان یکون مردّه الى مولاه.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ تِلْکَ حُجَّتُنا و آن جواب که ابراهیم داد حجّت جستن ایشان را آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ ما تلقین کردیم ابراهیم را بر قوم خویش نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ مى‏برداریم درجتهاى آن را که خواهیم إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۸۳) که خداوند تو دانایى است راست دان.
وَ وَهَبْنا لَهُ و بخشیدیم ابراهیم را إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنا همه را راه نمودیم بایمان وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ و نوح را هدایت دادیم از پیش فا، وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ و از فرزندان نوح داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ (۸۴) و هم چنان نیکوکاران را جزا دهیم.
وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عِیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ (۸۵) همه نیک مردان شایستگان‏اند. وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِینَ (۸۶) و همه را افزونى دادیم در نبوّت بر جنّ و انس.
وَ مِنْ آبائِهِمْ و پدران ایشان وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ و فرزندان ایشان وَ إِخْوانِهِمْ و برادران ایشان وَ اجْتَبَیْناهُمْ برگزیدیم ایشان را وَ هَدَیْناهُمْ و راه نمودیم ایشان را إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۸۷) سوى راه راست درست.
ذلِکَ هُدَى اللَّهِ آن راه نمونى اللَّه است یَهْدِی بِهِ راه مى‏نماید بآن مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ او را که خواهد از بندگان خویش وَ لَوْ أَشْرَکُوا و اگر انباز گرفتندى چیزى را با خداى لَحَبِطَ عَنْهُمْ از ایشان ناچیز و تباه و نیست گشتى ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۸۸) آنچه مى‏کردند از جهدها و عبادتهاى نیکو بزرگ پاک.
أُولئِکَ این پیغامبران که نام بردیم و آنان که نام نبردیم الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ آنند که دادیم ایشان را نامه وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ و دین و پیغام فَإِنْ یَکْفُرْ بِها اگر کافر مى‏شد بآن «هؤُلاءِ» اینان که مشرکان قریش‏اند فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً برگماشتیم بر پذیرفتن آن و استوار گرفتن بآن گروهى دیگر لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ (۸۹) ایشان که بآن کافر نیستند.
أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ ایشان آنند که اللَّه راه نمود ایشان را فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ براست راهى ایشان پى بر، و پس روى گیر قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ گوى نمى‏خواهم از شما عَلَیْهِ بر پیغام رسانیدن و آگاه کردن أَجْراً مزدى نمى‏خواهم خود را إِنْ هُوَ نیست اینکه از من میشنوید إِلَّا ذِکْرى‏ لِلْعالَمِینَ (۹۰) مگر پندى جهانیان را.
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ خداى را نشناختند سزاى شناختن وى، و بزرگى‏ وى ندانستند إِذْ قالُوا که بر وى دلیرى کردند و گفتند ما أَنْزَلَ اللَّهُ فرو نفرستاد اللَّه هرگز عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ بر هیچ مردم هیچ چیز قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ رسول من! گوى که آن کیست که فرو فرستاد این نامه؟ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسى‏ که موسى آورد نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ روشنایى و نشان راه مردمان را تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ آن را در کاغذها مى‏نویسید تُبْدُونَها بعضى از آن آشکارا میکنید وَ تُخْفُونَ کَثِیراً و فراوانى از آن پنهان مى‏دارید وَ عُلِّمْتُمْ و آن کیست که در شما آموخت ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ آنچه ندانستید شما وَ لا آباؤُکُمْ و نه پدران شما قُلِ اللَّهُ گوى آن فرستنده تورات و آن در آموزنده خداى است ثُمَّ ذَرْهُمْ پس ایشان را گذار فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ (۹۱) تا در بازى خویش فراخ مى‏روند.
وَ هذا کِتابٌ و این قرآن نامه‏ایست أَنْزَلْناهُ ما فرو فرستادیم آن را مُبارَکٌ برکت کرده در آن و آفرین مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ گواه و استوار گیر آن نامه را که پیش از آن فا بود وَ لِتُنْذِرَ و تا بیم نمایى و آگاه کنى أُمَّ الْقُرى‏ مردمان مکه را وَ مَنْ حَوْلَها و هر که گرد بر گرد آن وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ و ایشان که گرویده‏اند بروز رستاخیز یؤمنون به مى‏گروند باین نامه وَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ و ایشانند که بر هنگام نمازهاى خود براستاد میکنند و هنگامهاى آن میکوشند.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مَنْ أَظْلَمُ و کیست ستمکارتر بر خود مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ نهد بر خداى أَوْ قالَ أُوحِیَ إِلَیَّ یا گوید که پیغام کردند بمن وَ لَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْ‏ءٌ و بوى هیچ پیغام نکرده‏اند وَ مَنْ قالَ و از آن کس که گوید: سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ من قرآن فرو فرستم هم چنان که اللَّه فرو فرستاد وَ لَوْ تَرى‏ و اگر تو بینى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ آن گه که‏ ستمکاران خویشتن در سکرات مرگ باشند وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ و فریشتگان دستها گسترده بایشان بزخم أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ گویند ایشان را که بیرون دهید جانهاى خویش. الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ امروز آن روز است که پاداش دهند شما را عَذابَ الْهُونِ عذاب خوارى بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ بآنچه میگفتید بر خداى غَیْرَ الْحَقِّ از ناسزا و ناراست وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ (۹۳) و از سخنان وى مى‏گردن کشیدید.
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ بما که آمدید تنها و یگانه آمدید کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ و چنان که شما را اوّل آفریدیم چنان آمدید وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ و به پس باز گذاشتید آنچه شما را داده بودیم از خول و خدم و حشم وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ و نمى‏بینیم با شما شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ آن شفیعان که مى گفتید بدروغ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ که ایشان در شما بخداوندى انبازان‏اند لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ آن تواصل و تعاطف پیوند و مهر که میان شما بود ببرید و پاره گشت وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۹۴) آنچه میگفتید بدروغ که درین روز شما را فریادرس‏اند و یار.
إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ اللَّه است که شکافنده تخم است وَ النَّوى‏ و شکافنده سفال است تا از وى درخت بیرون آید یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ مى‏بیرون آرد زنده از مرده و بیرون آرنده مرده است از زنده ذلِکُمُ اللَّهُ آن خداوند شما است اللَّه، که آن میکند فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۹۵) از وى شما را چون مى‏برگردانند! فالِقُ الْإِصْباحِ شکافنده روز است از شب وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً و کننده شب جاى آرام وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً و خورشید و ماه را شمارى ساخت ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۹۶) آن باز انداخته و ساخته اوست که توانایى است دانا.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ او آنست که شما را ستارگان آفرید لِتَهْتَدُوا بِها تا شما راه برید بآن فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکى دریا و بیابان قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ باز گشادیم سخنان خویش و هویدا کردیم لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۹۷) ایشان را که میدانند.
وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ و او آنست که بیافرید شما را مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ از یک تن یگانه فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ آن گه گاه مستودع باشید در صلب پدر بودیعت نهاده، گاه در رحم مادر آرام گرفته قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ باز گشادیم سخنان خویش و آشکارا کردیم لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ (۹۸) قومى را که مى‏دریاوند.
وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً او آنست که فرو فرستاد از آسمان آبى فَأَخْرَجْنا بِهِ تا بیرون آوردیم بآن نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رستها از خاک از هر چیز فَأَخْرَجْنا مِنْهُ بیرون آوردیم از آن خاک خَضِراً نباتى سبز نُخْرِجُ مِنْهُ مى بیرون آریم از آن خوشه سبز حَبًّا مُتَراکِباً تخمى بر هم نشسته و در هم رسته وَ مِنَ النَّخْلِ و از خرما بن مِنْ طَلْعِها از مزغ آن قِنْوانٌ شاخهاى سر در آورده دانِیَةٌ نزدیک بدست چیننده وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ ورزان از انگورها وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ و زیتون و انار مُشْتَبِهاً چون هم در رنگ و لون وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ‏ و نه چون هم بطعم و ذوق انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ درنگرید بمیوه آن إِذا أَثْمَرَ آن گه که میوه آرد وَ یَنْعِهِ و بپختن و فرا رسیدن آن. إِنَّ فِی ذلِکُمْ لَآیاتٍ در آن نشانهاى پیدا است که کردگار یکتا است لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ گروهى را که میگروند.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ گذارید آشکاراى حرام و بزه و نهان آن إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ ایشان که کار با بزه میکنند سَیُجْزَوْنَ بد پاداش دهند ایشان را بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ (۱۲۰) بآنچه میکردند.
وَ لا تَأْکُلُوا و مخورید مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ از آن چیز که خداى را نام یاد نکردند بر کشتن آن وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ که خوردن آن حرام است و بیرون شد از طاعت دارى وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ و دیوان لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ سخنان آراسته کژ مى‏اوکنند بدلها و گوشهاى دوستان خویش لِیُجادِلُوکُمْ تا بآن با شما پیکار کنند وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ و اگر شما ایشان را فرمان برید و بایشان پى برید إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (۱۲۱) شما همچون ایشان با من انباز گیرندگان‏اید.
أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً باش آن کس که مردار دل بود بمرگ بیگانگى فَأَحْیَیْناهُ ما زنده کردیم وى را بزندگانى ایمان وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً وى را روشنایى دادیم یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ تا میرود بآن در میان مردمان کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ او چنان کس است که هر چه از وى باز گویند، و هر چه ازو نشان دهند همه تاریک.
لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها که هرگز از آن تاریکى بیرون آمدنى نیست کَذلِکَ همچنین زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ آراسته نمودند کافران را ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۲۲) آنچه میکنند.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا و همچنین کردیم فِی کُلِّ قَرْیَةٍ در هر شهرى أَکابِرَ مهینان آن در مال و در نام مُجْرِمِیها بدان و بدکاران ایشان لِیَمْکُرُوا فِیها خواستیم تا ایشان در آن بد کنند و بد سازند وَ ما یَمْکُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ و نمیسازند آن بدها مگر بخویشتن وَ ما یَشْعُرُونَ (۱۲۳) و نمیدانند.
وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ و هر گه که بایشان آید پیغامى و آیتى از قرآن قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ گویند بنگرویم حَتَّى نُؤْتى‏ تا آن گه که ما را دهند از معجزات مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ هم چنان که رسولان خداى را دادند از پیش اللَّهُ أَعْلَمُ اللَّه داناتر حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ آنجا که پیغامهاى خویش مى‏نهد سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا آرى رسد بایشان که کافر شدند و بجرم مهین مجرم آمدند صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ فرودى و گمئى و کمئى و بى‏آبیى بنزدیک اللَّه وَ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ (۱۲۴) و عذابى سخت بآنچه میکنند از بد، و مى‏سگالند از آن.
فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ هر که اللَّه خواهد که وى را راه نماید یَشْرَحْ صَدْرَهُ باز گشاید دل وى لِلْإِسْلامِ تصدیق و تسلیم را وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ و هر که خواهد که وى را از راه گم کند یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً دل وى را تنگ گرداند حَرَجاً سخت تنگ کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ گویى بآسمان مى‏باز نشیند کَذلِکَ همچنین یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ اللَّه تعالى کژى و ناپاکى و بد سازى مینهد عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (۱۲۵) بر ایشان که نگرویده‏اند.
وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ این نامه راه خداوند تو است که در آن بوى روند و بوى رسند مُسْتَقِیماً راه راست درست پاینده باز گشاده قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ پیدا کردیم این سخنان خود را لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۲۶) قومى را که پند مى‏پذیرند، و حق را در یاد میدارند.
لَهُمْ دارُ السَّلامِ ایشانراست سراى رستگى و آزادى و تن آسانى عِنْدَ رَبِّهِمْ بنزدیک خداوند ایشان وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ و وى یار ایشان بآنچه مى‏کردند.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ گوى اى محمّد! خداوند من بداد میفرماید وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ و روى خویش را و دل خویش را و آهنگ خویش را راست دارید عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ بنزدیک هر نماز و سجود که کنید وَ ادْعُوهُ و در بیم و امید او را خوانید مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پرستش و خواندن وى را پاک دانید کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ که وى آنست که شما را نخست او آفرید، و کرد، و بآخر باز فردا دیگر بار پدید آئید چنان که اول کرد، و بآن گردید که خواست‏
۰ فَرِیقاً هَدى‏ گروهى را راه نمود وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ و گروهى را چنان کرد که بر ایشان در علم وى ضلالت واجب گشت که آن را سزا بودند إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ایشان شیاطین را فرود از خداى معبودان و یاران گرفتند وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (۳۰) و مى‏پندارند که بر راه راست‏اند.
یا بَنِی آدَمَ اى فرزندان آدم! خُذُوا زِینَتَکُمْ آرایش گیرید و جامه پوشید عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ نزدیک هر نماز و سجود و طواف که کنید وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا و میخورید و میآشامید وَ لا تُسْرِفُوا و بگزاف مروید و اندازه در مگذرانید إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (۳۱) که او دوست ندارد گزاف کاران را.
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ گوى که حرام کرد و در بند آورد آرایش این جهانى؟ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ که اللَّه بیرون آورد رهیگان خویش را وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ و این شیرینیها و خوشیها از روزى که ساخت قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا گوى این زینت درین جهان مؤمنانرا است خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ و زینت آن جهانى باز مؤمنان را است تنها بى‏انبازان کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ چنین هن مى‏باز گشائیم پیدا و روشن سخنان خویش لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۳۲) گروهى دانایان را.
قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ گوى: خداوند من حرام کرد زشتیها ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ آنچه از آن آشکارا است، و آنچه از آن پنهان است وَ الْإِثْمَ و دروغ و خیانت و بزها وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ و افزونى جستن بى‏حق وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ و آنکه انباز گیرید با خداى ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً چیزى که اللَّه در آن هیچ کس را عذرى نفرستاد وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۳۳) و آنچه بر خداى آن گوئید که ندانید.
وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ و هر امتى را درین جهان درنگى است و انجامى و اندازه‏اى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ چون هنگام سر انجام ایشان در رسید لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۳۴) نه یک ساعت با پس مانند نه فرا پیش شند.
یا بَنِی آدَمَ اى فرزندان آدم! إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ اگر بشما آید از من رُسُلٌ مِنْکُمْ پیغام رسانان هم از شما یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی بر شما میخوانند سخنان من فَمَنِ اتَّقى‏ هر که باز پرهیزد از عذاب من وَ أَصْلَحَ و دین خود و کردار خود راست کند فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۳۵) بر ایشان بیم نیست و نه هرگز اندوهگین باشند.
وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که دروغ شمردند سخنان ما وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها و گردن کشیدند از نیوشیدن و پذیرفتن آن أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ (۳۶) ایشان‏اند که آتشیان‏اند جاوید در آن‏اند.
فَمَنْ أَظْلَمُ کیست ستمکارتر بر خویشتن مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ سازد بر خداى أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یا دروغ شمرد سخنان او أُولئِکَ یَنالُهُمْ ایشان‏اند که بایشان رسد نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ بهره ایشان از آن تهدید که در قرآن گفته‏ام حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا تا آنکه بایشان آید فرستادگان ما یَتَوَفَّوْنَهُمْ که مى‏میرانند ایشان را قالُوا ایشان را گویند: أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کجااند آنچه خداى میخواندید فرود از اللَّه؟ قالُوا گویند ایشان: ضَلُّوا عَنَّا گم گشتند از ما وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ و گواهى دهند بر تنهاى خود أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ (۳۷) که اندرین جهان کافران بودند.
قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ ایشان را گوید اللَّه که: در روید در گروهانى قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النَّارِ که پیش از شما بودند از پرى و آدمى در آتش کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ هر گه در رود گروهى در آتش لَعَنَتْ أُخْتَها لعنت کنند بر هام فعلان و هام راهان خود که در آتش باشند حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعاً تا آن گه که با هم آیند و فراهم رسند در آتش قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ پسینان پیشینان را گویند فرا خداى عز و جل: رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا خداوند ما اینان ایشان‏اند که ما را بى‏راه کردند فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ ایشان را عذاب دو چندان کن که ما را قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ جواب دهند ایشان را که هر یکى را هم چندان که چشید هست، و هر یکى را چندان که دیگر راهست هست وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ (۳۸) لکن این نمى‏دانید.
وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ و پیشینان گویند پسینان را: فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ نه شما را بر ما افزونى است فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۳۹) عذاب مى‏چشید بآنچه میکردید.
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که دروغ شمردند سخنان ما وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها و گردن کشیدند از نیوشیدن آن لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ درهاى آسمان ایشان را باز نگشایند وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ و در بهشت نشوند حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ تا آن گه که شتر در سوراخ سوزن درگذرد وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ و چنین پاداش کنیم مجرمان را.
لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ ایشان را از دوزخ تابوتهاى آتشین است بجاى بستر وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ و از بالاى ایشان طبقها از آتش وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ و پاداش ستمکاران بر خویشتن، چنین کنیم.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها بر کس ننهیم مگر توان او أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ ایشانند که بهشتیان‏اند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۴۲) جاویدى جاویدان در آن.وَ نَزَعْنا و بیرون کشیدیم ما فِی صُدُورِهِمْ آنچه در دلهاى ایشان بود مِنْ غِلٍّ از ناراستى با یکدیگر و ناحق شناسى تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ میرود زیر ایشان در بهشت جویهاى روان وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ و سخن ایشان در بهشت آنست که گویند: حمد و ستایش نیکو خداى را الَّذِی هَدانا لِهذا او که راه نمود ما را باین جاى و باین کار و باین روز وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ و نه آنیم ما که باین روز و باین جاى راه خواستیم دانست و توانست لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ اگر نه آن بودى که راه نمود اللَّه ما را لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فرستادگان خداوند ما براستى بما آمده بودند وَ نُودُوا و آواز دهند ایشان را أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ که آنک این بهشت أُورِثْتُمُوها آن را بشما میراث دادند بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۴۳) بآن کردارهاى نیکو که میکردید.
وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ و آواز دهند اهل بهشت اهل آتش را: أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا که آنچه خداوند ما ما را وعده کرده بود راست یافتیم فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا آنچه شما را بآن مى‏تهدید کرد و وعده داد راست یافتید؟ قالُوا نَعَمْ جواب دهند که آرى، یافتیم فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ تا درین سخن باشند آواز دهد آواز دهنده‏اى ببانگ بلند از میان ایشان أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (۴۴) که لعنت خدا و راندن وى بر آن ستمکاران بر خود.
الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که مى‏بر گردانیدند از راه خداى وَ یَبْغُونَها عِوَجاً و آن را عیب میجستند و در آن کجى مى‏بیوسیدند وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ (۴۵) و ایشان بروز رستاخیز کافران.
وَ بَیْنَهُما حِجابٌ و میان اهل آتش و اهل بهشت پرده‏اى است وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ و بر سر آن سور بر کنگره‏ها آن مردانى‏اند یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ که مى‏شناسند هم بهشتیان را بسیماى ایشان، و هم دوزخیان را بسیماى ایشان وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ و آواز دهند از آن بالا باهل بهشت أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ گویند: سلام بر شما باد لَمْ یَدْخُلُوها در نرفته‏اند در بهشت انیز وَ هُمْ یَطْمَعُونَ (۴۶) اما امید میدارند.
وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ و هر گاه که چشمهاى ایشان بگردانند تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ بسوى اهل آتش قالُوا رَبَّنا گویند خداوند ما! لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۴۷) ما را با این ستمکاران مکن.
وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ و آواز دهند اصحاب اعراف رِجالًا مردانى را از اهل آتش یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ که مى‏شناسد ایشان را بنمون و آساء ایشان قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ گویند: چه بکار آمد و چه سود داشت شما را جمع دنیاى شما وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ (۴۸) و آن گردنکشى که مى‏کردید از پذیرفتن حق.
أَ هؤُلاءِ اینان که در بهشت‏اند الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ ایشان‏اند که سوگند میخوردند در دار دنیا لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ که اللَّه هرگز بخشایش خویش بایشان نرساند ادْخُلُوا الْجَنَّةَ اى اصحاب اعراف! در روید در بهشت لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (۴۹) نه بیم بر شما و نه هرگز اندوهگن بید.
وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ و آواز دهند دوزخیان اهل بهشت را أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ که بر ما ریزید و ما را دهید لختى ازین آب بهشت. أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ و طعام دهید ما را از آنچه اللَّه شما را روزى کرد قالُوا بهشتیان گویند إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ (۵۰) که اللَّه حرام کرده است طعام و شراب بهشت بر کافران.
الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً ایشان که دین خویش به بیکارى و بازى گرفتند وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا و زندگانى این جهان ایشان را بفرهیفت و مشغول داشت فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ امروز آن روز است که ایشان را فرو گذاریم در آتش چون فراموش کردگان کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا چنان که ایشان فراموش کردند دیدار این روز که ایشان را بود فراموش وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۵۱) و بآنچه بسخنان ما جحود آوردند و نااستوار گرفتند.
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ و آوردیم بایشان نامه‏اى فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ آن را تفصیل دادیم و روشن باز نمودیم بر دانشى هُدىً وَ رَحْمَةً راهنمونى و بخشایشى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲) قومى را که استوار میگیرند و مى‏پذیرند.
هَلْ یَنْظُرُونَ چشم نمیدارند إِلَّا تَأْوِیلَهُ مگر پیدا شدن حقیقت آنکه مراد اللَّه بفرستادن این کتاب است یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ آن روز که تأویل این نامه در رسد یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ ایشان که آن روز فراموش کردند،: قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فرستادگان خداوند ما براستى آمده بودند فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ هست ما را باز خواهندگان؟ فَیَشْفَعُوا لَنا تا ما را باز خواهند أَوْ نُرَدُّ یا باز گذارند ما را با دنیا فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ تا جز از آن کنیم که مى‏کردیم قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ در خویشتن زیانکار و نومید آمدند وَ ضَلَّ عَنْهُمْ و گم گشت و ناپدید از ایشان ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۵۳) آنکه بدروغ خداى را میخواندند.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۷ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ گرفت خداى تو مِنْ بَنِی آدَمَ از فرزندان آدم مِنْ ظُهُورِهِمْ از پشتهاى ایشان ذُرِّیَّتَهُمْ فرزندان ایشان وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ و ایشان را گواه گرفت بر ایشان أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ نه‏ام من خداوند شما؟ قالُوا بَلى‏ ایشان پاسخ دادند آرى تویى خداوند ما شَهِدْنا گواه بودیم بر ایشان أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ تا نگویند روز رستاخیز إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ (۱۷۲) که ما ازین اقرار و گواهى ناآگاه بودیم.
أَوْ تَقُولُوا یا گویند پسینان ایشان إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ که پدران پیشینان ما انبازان گرفتند با تو پیش از ما وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ و ما فرزندان ایشان بودیم پس از ایشان أَ فَتُهْلِکُنا پس اکنون ما را مى‏هلاک کنى و عذاب کنى؟ بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (۱۷۳) بآنچه کج‏کاران کردند و نابکاران پیش از ما.
وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ چنین تفصیل میدهیم و مى‏باز گشائیم و راست و درست و پیدا مى‏باز نمائیم گفتها و کرده‏هاى خویش وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۱۷۴) و تا مگر ایشان باز آیند از راه کج با راه راست.
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ و بر ایشان خوان نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا خبر آن مرد که او را دادیم سخنان خویش فَانْسَلَخَ مِنْها بیرون شد او از آن چو مار از پوست فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ پس خود فرا کرد او را دیو فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ (۱۷۵) تا از بیراهان گشت.
وَ لَوْ شِئْنا و اگر خواستیم لَرَفَعْناهُ بِها برداشتیمى با آن آیات و علم وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ لکن آن مرد با زمین بنشست و با این جهان گرائید وَ اتَّبَعَ هَواهُ و بر پى بایست خویش رفت فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ مثل او راست چون مثل سگ است إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ اگر بروى حمله برى و وى را بر تاختن دارى‏ یَلْهَثْ زبان از دهن بیرون افکند أَوْ تَتْرُکْهُ یا از وى باز شوى یَلْهَثْ هم زبان از دهن بیرون افکند ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ این مثل آن مرد است و مثل آن کسان الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ایشان که سخنان ما بدروغ فرا داشتند فَاقْصُصِ الْقَصَصَ و بر ایشان خوان قصه‏هایى لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (۱۷۶) تا مگر ایشان دراندیشند.
ساءَ مَثَلًا بدسان و بد مثل‏اند الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آن گروه که بدروغ فرا داشتند سخنان ما وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ (۱۷۷) و بر خویشتن مى‏ستم کردند.
مَنْ یَهْدِ اللَّهُ هر که راه نمود اللَّه او را فَهُوَ الْمُهْتَدِی بر راه راست اوست وَ مَنْ یُضْلِلْ و هر که بیراه کرد اللَّه وى را فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۷۸) ایشان‏اند که زیانکاران‏اند.
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ و آفریدیم ما دوزخ را کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فراوانى از پریان و آدمیان لَهُمْ قُلُوبٌ ایشان را دلهایى است لا یَفْقَهُونَ بِها که بآن حق درنیابند وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ و ایشان را چشمهایى است لا یُبْصِرُونَ بِها که حق بآن نه بینند وَ لَهُمْ آذانٌ و ایشان را گوشهایى است لا یَسْمَعُونَ بِها که بآن حق بنشنوند أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ ایشان همچون ستوران‏اند بَلْ هُمْ أَضَلُّ نه راست چون ستور بلکه گمراه‏تر از ستور أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹) ایشان‏اند که از حق و راه آن غافلان‏اند.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۸ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ خداى را است نامهاى نیکو فَادْعُوهُ بِها خوانید او را بآن وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ و گذارید ایشان را که کژ میروند در نامهاى او سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۸۰) آرى پاداش دهند ایشان را بسزاى آنچه میکردند.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ و از آفریده ما گروهى است یَهْدُونَ بِالْحَقِّ که راه نمایند بحق وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (۱۸۱) و داد میکنند بآن.
وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که بدروغ فرا داشتند سخنان ما سَنَسْتَدْرِجُهُمْ بر ایشان درآییم ببى راه کردن و کین کشیدن پاره پاره بى‏شتاب مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (۱۸۲) از آنجایى که ندانند.
وَ أُمْلِی لَهُمْ و درنگ دهم ایشان را إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (۱۸۳) که ساز من درواخ است.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا نیندیشند ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ باین مرد ایشان از دیوانگى هیچ چیز نیست إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۱۸۴) نیست او مگر بیم نمایى آشکارا.
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا درننگرند فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آنچه از نشانهاى پادشاهى خداست در آسمانها و زمینها؟ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ و آنچه خداى آفرید از هر چه آفرید وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ و در ننگرند باندیشه خویش که مگر چنان است که اجل ایشان و هنگام سرانجام ایشان نزدیک آمد فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (۱۸۵) بکدام سخن پس سخن خداى مى‏بخواهند گروید؟!
مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ هر کس که اللَّه وى را گمراه کرد فَلا هادِیَ لَهُ راهنمایى نیست وى را وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ و گذاریم ایشان را در گزافکارى ایشان یَعْمَهُونَ (۱۸۶) تا بى‏سامان مى‏روند و در ناشناخت مى‏باشند.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ مى‏پرسند ترا از رستاخیز أَیَّانَ مُرْساها کى است بپاى کردن آن و پدید آوردن آن؟ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی بگوى دانستن هنگام آن بنزدیک خداوند من است لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ پیدا نکند آن را بر هنگام آن مگر او ثَقُلَتْ گران شد فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بر دانایان آسمان و زمین لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً نیاید بشما مگر ناگاهى یَسْئَلُونَکَ مى‏پرسند ترا کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها گویى که پس دانایى بکئى آن قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ گوى دانش آن بنزدیک خداى است وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۱۸۷) لکن بیشتر مردمان نمى‏دانند.
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی گوى ندارم من و بدست من نیست و نتوانم خویشتن را نَفْعاً وَ لا ضَرًّا نه سود و نه زیان إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آنچه خداى خواست وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ و اگر من غیب دانستمى و بودنى نابوده انیز لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ پذیره نیکى باز شدى تا بآن رسیدى وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ و از پاى بلا برخاستى تا بمن نرسیدى إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ نیستم من مگر بیم نماى شادى رسان لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۱۸۸) گروهى را که بپیغام اللَّه مى‏گروند.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۸ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها خداى را جلّ جلاله نامها است، و آن نامها او را صفات است، بآن نامها نامور و ستوده و شناخته، نامهاى پرآفرین، و بر دلها شیرین، نظم پاک و گفت پاک از خداوند پاک. نظم بسزا و گفت زیبا از خداوند یکتا. آئین زبان و چراغ جان و ثناء جاودان. خود میگوید جلّ جلاله و عزّ کبریاؤه: نورى هداى، و لا اله الّا اللَّه کلمتى، و أنا هو. بنده که راه یافت بنور من یافت، پى که برد بچراغ من برد، چراغ سنّت، چراغ معرفت، چراغ محبّت. چراغ سنت در دلش افروختیم، چراغ معرفت در سرش افروختیم، چراغ محبّت در جانش افروختیم. اى شاد باد بنده‏اى که میان این سه چراغ روان است! عزیزتر ازو کیست که نور اعظم در دلش تابان است؟
و دیده ورى دوست دل او را عیان است؟ آن گه گفت جلّ جلاله: لا اله الا اللَّه گفت من است و صفت من است، و اللَّه نام من است، و من آن نامم که هستم، که نامم دیّان و مهربان، و خداى همگان، دارنده جهان، و نوبت ساز جهانیان.
پیر طریقت کلمه‏اى چند گفته لائق این موضع، گفت: اى سزاوار ثناى خویش! اى شکر کننده عطاء خویش! اى شیرین نماینده بلاء خویش! رهى بذات خود از ثناء تو عاجز، و بعقل خود از شناخت منّت تو عاجز، و بتوان خود از سزاى تو عاجز، کریما! گرفتار آن دردم که تو دواى آنى. بنده آن ثناام که تو سزاى آنى. من در تو چه دانم تو دانى! تو آنى که خود گفتى، و چنان که خود گفتى آنى. همانست که مصطفى (ص) گفت: «لا احصى ثناء علیک انت کما اثنیت على نفسک».
وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ الحاد در نامهاى اللَّه از راه راستى و صواب برگشتن است، و این بر دو وجه است: یا زیارت آرد در آن یا نقصان. نامى و صفتى که اللَّه خود را نگفت بگوید، یا آنچه خود را گفت نگوید. آن تمثیل است و این تعطیل. اهل التّمثیل زادوا فألحدوا، و اهل التعطیل نقصوا فألحدوا.
شیخ الاسلام انصارى گفت قدّس اللَّه روحه: آنچه اللَّه از خود نشان داد آنست، و صفت وى چنان است. اللَّه از خود بر بیان است، و مصطفى ازو بر عیان است، خود را میگوید: «فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً،» و مصطفى را میگوید: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏. اللَّه را صفت اثبات کردن نشاید بخویشتن، و نه تنزیه کردن بخویشتن. گوش فرا کتاب و سنت دار، آنچه گوید تو بگوى که آنست. اللَّه گفت که صفت هست، و نام هست، تو آن میگوى که هست، آنچه نگفت که نیست تو مگوى که نیست. اللَّه نگفت که من چونم، اگر بگفتى که چونم ما بگفتیمى. اللَّه گفت که هستم چونى بنگفت، تو هست میگوى چونى مگوى. هر که را دو آیت از قرآن معلوم گشت از تشبیه برست: أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ؟ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. اثبات اسم نه تشبیه است، و تقدیس در نفى مذهب ابلیس است، او که مى‏تشبیه کند از حظیره اسلام بیرون است، و او که صفت رد میکند زندیق است.
و بدان که خالق را جلّ جلاله نامها است و مخلوق را نامها. هر چه نامهاى مخلوق است آن مصنوع است عاریتى و ساخته و مجازى، و آنچه نامهاى خالق است همه قدیم‏اند و ازلى، و بسزاى او و حقیقى. هیچ نام از نامهاى او محدث نیست. قومى گفتند: مخلوق باید تا خالق بود، مرزوق باید تا رازق بود. و نه چنان است که ایشان گفتند، که هیچ حدث را با نام اللَّه راه نیست، که هیچ مخلوق نبود و خداوند ما خالق بود. هیچ مرزوق نبود و خداوند ما رازق بود. اللَّه را نود و نه نام است که بآن نامها نامور است، و نه بموسومات مسمّى است، که خود متسمى است بازل. در آسمان و زمین اوست، که چنان که در اوّل آخر است در آخر اوّل است، نه اوهام را مدرک، نه افهام را علل. هو معلّ الاشیاء و لا یعتلّ.
در چرا افکننده هر چیز، و خود در چرا ناید. پس هر که در چرا و چون شد از طرق سنت بیرون شد، از آنکه ربّ العزّة نه متحائل است در ظنون، نه محاط در افهام، نه متقسم در عقول، نه مدرک در اوهام. شناخته است امّا بصفت و نام. همه ازو بر نشانند و بر پیغام.
بنور معرفت و کتاب و سنت و الهام.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ صفت و نعت دوستان است، وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ حاصل کار بیگانگان است. ایشان نواختگان فضل‏اند، و اینان راندگان عدل. ضامن ایشان خداست، مصطفى پیشوا، و اللَّه رهنماى است. ضامن اینان راى است، و ابلیس پیشوا، و دوزخ سراى. مذهب ایشان «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏»، و مذهب اینان «ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى‏». ایشان را میگوید: یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ، و اینان را میگوید: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ. بنگر تا چند فرق است. میان این دو فریق؟ فَرِیقاً هَدى‏ وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ چرا دیده فکرت باز نکنند، و اندیشه عقل برنگمارند در کار محمّد (ص)، و تأمل نکنند در معجزات و دلائل نبوّت و در شاهد خلقت و کمال خلق او، تا بدانند که وى دیوانه نیست و کاهن نیست و شاعر نیست. فرمان آمد که یا محمّد! تو خاموش باش، و ایشان را جواب مده که منزلت تو بنزدیک ما برتر از آن است که ترا بخود باز گذاریم، یا فرو گذاریم. ما خود ایشان را جواب دهیم، و ترا نیابت داریم: ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ، ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ، وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ، ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏. وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ. ترا چه زیان اى محمّد! که بو جهل و بو لهب و عتبه و شیبه گویند تو دیوانه‏اى! من که ملکم ترا مى‏پسندم و میگویم: ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ‏. دوست پسند باید نه شهر پسند. اى محمد! تو دیوانه نه‏اى، تو زین عالمى، سیّد ولد آدمى، رسول کونین و صاحب قاب قوسینى. اسلام را صفایى، شریعت را بقایى، رسول خدایى. این عزّ ترا بس که ما آن تو، تو آن مایى، اسلام راه منست، تو دلال آن راهى. امت تو سپاه درگاه من‏اند، تو سالار آن سپاهى. جمله خلایق جهان لشکراند، تو آن لشکر را شهنشاهى. در نام و نسب محمّد بن عبد اللَّه اى. در عزّ و مرتبت محمد رسول اللّه‏اى. بآن منگر که دشمن ترا ساحر گوید و دیوانه، بآن نگر که من میگویم: وَ سِراجاً مُنِیراً، بَشِیراً وَ نَذِیراً، وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً، وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزِیزاً إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً.
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اطّلع اللَّه سبحانه اقمار الآیات، و أمات عن ضیاءها سحاب الشبهات، فمن استضاء بها ترقى الى شهود التقدیر، و من لم یعرج فى اوطان التقصیر انزلته مواکب السّیر بساحات التحقیق.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۲۰ - النوبة الاولى
قوله تعالى: خُذِ الْعَفْوَ آسان فرا گیر کار مردمان وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ و بنیکوکارى فرماى ایشان را وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ (۱۹۹) و روى گردان و فرو گذار نادانان.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ و هر گه که بسر بردارا از دیو ترا نزع بسر برداشتنى و سبکسار کردنى فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ فریاد خواه بخداى إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۲۰۰) که او شنوایى است دانا.
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا ایشان که گرویدگان‏اند و آزرم دارندگان از خداى إِذا مَسَّهُمْ که (۱) بایشان رسد طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ دیو گرفتنى از دیو تَذَکَّرُوا حق را یاد کنند و در یاد آرند فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ (۲۰۱) تا از آن حیرتى که دیو نمود بیرون آیند و حق بینند و با صواب آیند.
وَ إِخْوانُهُمْ و برادران ایشان یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ایشان را در گمراهى میکشند و در آن میروانند و میدارند ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ (۲۰۲) و هیچ فرو نایستند.
۱ یعنى چون.
وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ و هر گه که پیغامى که از تو خواهند نیارى، قالُوا میگویند لَوْ لا اجْتَبَیْتَها چرا آخر سر سخن نگزینى و نه آرى قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحى‏ إِلَیَّ مِنْ رَبِّی گوى من پى بآن مى‏برم که پیغام دهند بمن از خداى من هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ این نامه ذیده‏وریها است از خداوند شما وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ و راهنمونى و بخشایشى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۲۰۳) ایشان را که میگروند بآن.
وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ و هر گه که قرآن خوانند فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا خاموش ایستید و گوش بآن دارید لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۲۰۴) تا مگر بر شما ببخشایند.
وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ خداوند خویش را یاد کن در دل خویش تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً بزارى و بیم وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ و یاد کن خداوند خویش بآوازى فروتر از بانگ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ ببامدادها و شبانگاهها وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ (۲۰۵) و نگر از غافلان نباشى.
إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ ایشان که بنزدیک خداوند تواند لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ گردن نمیکشند از بندگى کردن او را وَ یُسَبِّحُونَهُ و مى‏ستایند بپاکى و بى‏عیبى او را وَ لَهُ یَسْجُدُونَ (۲۰۶) و وى را یگانه سجود مى‏کنند.