عبارات مورد جستجو در ۱۱۸۹ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۱ - النوبة الاولى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراح بخشایش مهربان، الْحَمْدُ لِلَّهِ ثنا بسزا اللَّه راست، الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ آن خداى که او راست هر چه در آسمانها و زمینهاست، وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ و او راست ستایش بخداى در آن جهان، وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۱) و اوست راستدان راست کار در کار خویش آگاه.
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ میداند هر چه در زمین فرو شود، وَ ما یَخْرُجُ مِنْها و آنچه از زمین بیرون آید، وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ و هر چه از آسمان فرو آید، وَ ما یَعْرُجُ فِیها و آنچه در آسمان بر شود، وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ (۲) و اوست آن بخشاینده پوشنده.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ رستاخیز بما نیاید، قُلْ گوى، بَلى وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ آرى بخداوند من که ناچار بشما آید، عالِمِ الْغَیْبِ اللَّه داناى نهانست، لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ دور نبود ازو همسنگ ذرهاى، فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ نه در آسمانها و نه در زمین، وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ و نه خردتر از ذرّه، وَ لا أَکْبَرُ و نه مهتر از ان، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۳) مگر در نامه نوشته پیداى درست.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (۴) ایشانند که ایشان را آمرزش است و روزى بزرگوار نیکوى بىرنج.
وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا و ایشان که بر سخنان ما خاستند، مُعاجِزِینَ و میکوشند در ان که ما را عاجز آرند و پیش شوند، أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ ایشانراست عذابى مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۵) از سختتر عذابى درد نماى.
وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ و بیند ایشان که دانش دادند ایشان را، الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ که این که فروفرستاده آمد بتو از خداوند تو راست است و درست، وَ یَهْدِی إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۶) و راه مىنماید براه خداوند تواناى بىهمتاى ستوده.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان گفتند که بنگرویدند، یکدیگر را: هَلْ نَدُلُّکُمْ نشانى دهیم شما را؟ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ بر مردى که مىخبر کند شما را، إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ آن گه که شما را پاره پاره کنند ریز ریز در خاک، إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (۷) شما را در آفرینش نو خواهند گرفت.
أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً از خویشتن بر خداى دروغ میسازد؟ أَمْ بِهِ جِنَّةٌ یا دیوانگى رسید باو؟ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ بلکه ایشان که بنمىگروند بآن جهان، فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ (۸) در گمراهى دورند و در عذاب.
أَ فَلَمْ یَرَوْا نمىبینند و نمىنگرند؟ إِلى ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ که در پیش ایشان چیست و از پس پشت ایشان از آسمان و زمین؟
إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ اگر خواهیم ما در زمین فرو بریم ایشان را، أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ یا فرو افکنیم بر ایشان، کِسَفاً مِنَ السَّماءِ پارهاى از آسمان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً در آنچه مىبینند از آفریده ما نشان توانایى ماست، لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۹) هر بندهاى را که با ما گرائیده بود.
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا داود را دادیم از نزدیک ما نیکویى افزون از آنکه دیگران را دادیم، یا جِبالُ اى کوهها: أَوِّبِی مَعَهُ آواز خویش بتسبیح با داود میگردانید، وَ الطَّیْرَ و مرغان را، وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (۱۰) و نرم کردیم او را آهن.
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ او را گفتیم زرهها کن، وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ و اندازه میخ بر حلقه زدن نگاه دار، وَ اعْمَلُوا صالِحاً و کردار نیک کنید، إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۱) که من بآنچه میکنید بیناام.
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ میداند هر چه در زمین فرو شود، وَ ما یَخْرُجُ مِنْها و آنچه از زمین بیرون آید، وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ و هر چه از آسمان فرو آید، وَ ما یَعْرُجُ فِیها و آنچه در آسمان بر شود، وَ هُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ (۲) و اوست آن بخشاینده پوشنده.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ رستاخیز بما نیاید، قُلْ گوى، بَلى وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ آرى بخداوند من که ناچار بشما آید، عالِمِ الْغَیْبِ اللَّه داناى نهانست، لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ دور نبود ازو همسنگ ذرهاى، فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ نه در آسمانها و نه در زمین، وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ و نه خردتر از ذرّه، وَ لا أَکْبَرُ و نه مهتر از ان، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۳) مگر در نامه نوشته پیداى درست.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (۴) ایشانند که ایشان را آمرزش است و روزى بزرگوار نیکوى بىرنج.
وَ الَّذِینَ سَعَوْا فِی آیاتِنا و ایشان که بر سخنان ما خاستند، مُعاجِزِینَ و میکوشند در ان که ما را عاجز آرند و پیش شوند، أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ ایشانراست عذابى مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۵) از سختتر عذابى درد نماى.
وَ یَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ و بیند ایشان که دانش دادند ایشان را، الَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ که این که فروفرستاده آمد بتو از خداوند تو راست است و درست، وَ یَهْدِی إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۶) و راه مىنماید براه خداوند تواناى بىهمتاى ستوده.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان گفتند که بنگرویدند، یکدیگر را: هَلْ نَدُلُّکُمْ نشانى دهیم شما را؟ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ بر مردى که مىخبر کند شما را، إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ آن گه که شما را پاره پاره کنند ریز ریز در خاک، إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (۷) شما را در آفرینش نو خواهند گرفت.
أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً از خویشتن بر خداى دروغ میسازد؟ أَمْ بِهِ جِنَّةٌ یا دیوانگى رسید باو؟ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ بلکه ایشان که بنمىگروند بآن جهان، فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ (۸) در گمراهى دورند و در عذاب.
أَ فَلَمْ یَرَوْا نمىبینند و نمىنگرند؟ إِلى ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ که در پیش ایشان چیست و از پس پشت ایشان از آسمان و زمین؟
إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ اگر خواهیم ما در زمین فرو بریم ایشان را، أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ یا فرو افکنیم بر ایشان، کِسَفاً مِنَ السَّماءِ پارهاى از آسمان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً در آنچه مىبینند از آفریده ما نشان توانایى ماست، لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۹) هر بندهاى را که با ما گرائیده بود.
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا داود را دادیم از نزدیک ما نیکویى افزون از آنکه دیگران را دادیم، یا جِبالُ اى کوهها: أَوِّبِی مَعَهُ آواز خویش بتسبیح با داود میگردانید، وَ الطَّیْرَ و مرغان را، وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (۱۰) و نرم کردیم او را آهن.
أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ او را گفتیم زرهها کن، وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ و اندازه میخ بر حلقه زدن نگاه دار، وَ اعْمَلُوا صالِحاً و کردار نیک کنید، إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۱) که من بآنچه میکنید بیناام.
رشیدالدین میبدی : ۳۵- سورة الملائکة- مکیة
۱ - النوبة الاولى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان، الْحَمْدُ لِلَّهِ ستایش نیکو اللَّه را، فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار هفت آسمان و هفت زمین و نو سازنده آن، جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا آفریدگار که فریشتگان را رسولان کرد، أُولِی أَجْنِحَةٍ خداوندان پرها مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ پرهاى دوان و سوان و چهاران یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ مىفزاید در آفرینش آفریده خویش آنچه خواهد، إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۱) اللَّه بر همه چیز تواناست.
ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ آنچه اللَّه بگشاید مردمان را، مِنْ رَحْمَةٍ از بخشایش، فَلا مُمْسِکَ لَها باز گیرندهاى نیست آن را، وَ ما یُمْسِکْ و هر چه باز گیرد، فَلا مُرْسِلَ لَهُ گشایندهاى نیست آن را، مِنْ بَعْدِهِ از پس گشادن و بستن اللَّه، وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲) و اوست آن تواناى دانا.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان، اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ یاد کنید نیکوکارى اللَّه بر خویشتن، هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ هست آفریدگارى جز اللَّه یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ که روزى دهد شما را از آسمان و زمین، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۳) چون مىبرگردانند شما را از راستى.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ و اگر دروغ زن گیرند ترا فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ دروغ زن گرفتند فرستادگان را پیش از تو، وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ و با مراد اللَّه گردد همه کار.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وعده داده اللَّه راست است و بودنى فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا مبادا که زندگانى این جهانى شما را فریفته کناد، وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۵) و مبادا که شما را فریفته کند آن فریبنده إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ دیو شما را دشمن است، فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا او را دشمن گیرید، إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ او مىخواند پس روان و فرمان برداران خویش را، لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ (۶) تا از دوزخیان باشند.
الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ ایشانراست عذابى سخت، وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۷) ایشانراست آمرزش و مزدى بزرگ.
أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ باش کسى که برآراستند او را، سُوءُ عَمَلِهِ بد کردار او، فَرَآهُ حَسَناً تا آن را نیکو دید، فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ اللَّه گم راه کند او را که خواهد، وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ و با راه مىآرد او را که خواهد، فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ جان تو در سر زحیر خوردن بر ایشان مشا، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ (۸) اللَّه داناست بآنچه ایشان میکنند.
وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ اللَّه اوست که میگشاید بادها، فَتُثِیرُ سَحاباً تا مىانگیزاند بآن میغها، فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ مىرانیم آن را بشهرى و زمینى مرده فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده کنیم بآب آن میغ زمین را پس مرگ آن، کَذلِکَ النُّشُورُ (۹) انگیختن پس مرگ هم چنان است.
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ هر که عزّ میخواهد این جهانى و آن جهانى بهم، فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً عزّ این جهانى و آن جهانى هر دو اللَّه راست، إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ بسوى او بر میشود سخنان پاک خویش، وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ و کردار نیکو مىبربرد آن سخنان را، وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ و ایشان که بدى میکنند با ساز و مکر، لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ ایشان را است عذابى سخت، وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (۱۰) و ساز و دستان ایشان آنست که فرو خواهد ماند و تباه خواهد شد.
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ اللَّه بیافرید شما را از خاک، ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آب پشت، ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً پس شما را جفت کرد مرد و زن وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى و هیچ بار بر نگیرد مادینهاى، وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ و بار ننهد مگر بدانش او وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ و هیچ در از زندگانى، نکنند دراز زندگانیى وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ و هیچ بنکاهند از عمر دیگرى و کم نکنند زندگانى او از زندگانى کسى دیگر، إِلَّا فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۱) مگر در نوشته ایست که کردن آن و نگه داشتن آن بر اللَّه آسانست.
ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ آنچه اللَّه بگشاید مردمان را، مِنْ رَحْمَةٍ از بخشایش، فَلا مُمْسِکَ لَها باز گیرندهاى نیست آن را، وَ ما یُمْسِکْ و هر چه باز گیرد، فَلا مُرْسِلَ لَهُ گشایندهاى نیست آن را، مِنْ بَعْدِهِ از پس گشادن و بستن اللَّه، وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲) و اوست آن تواناى دانا.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان، اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ یاد کنید نیکوکارى اللَّه بر خویشتن، هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ هست آفریدگارى جز اللَّه یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ که روزى دهد شما را از آسمان و زمین، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۳) چون مىبرگردانند شما را از راستى.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ و اگر دروغ زن گیرند ترا فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ دروغ زن گرفتند فرستادگان را پیش از تو، وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ و با مراد اللَّه گردد همه کار.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وعده داده اللَّه راست است و بودنى فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا مبادا که زندگانى این جهانى شما را فریفته کناد، وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۵) و مبادا که شما را فریفته کند آن فریبنده إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ دیو شما را دشمن است، فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا او را دشمن گیرید، إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ او مىخواند پس روان و فرمان برداران خویش را، لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ (۶) تا از دوزخیان باشند.
الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ ایشانراست عذابى سخت، وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۷) ایشانراست آمرزش و مزدى بزرگ.
أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ باش کسى که برآراستند او را، سُوءُ عَمَلِهِ بد کردار او، فَرَآهُ حَسَناً تا آن را نیکو دید، فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ اللَّه گم راه کند او را که خواهد، وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ و با راه مىآرد او را که خواهد، فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ جان تو در سر زحیر خوردن بر ایشان مشا، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ (۸) اللَّه داناست بآنچه ایشان میکنند.
وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ اللَّه اوست که میگشاید بادها، فَتُثِیرُ سَحاباً تا مىانگیزاند بآن میغها، فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ مىرانیم آن را بشهرى و زمینى مرده فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده کنیم بآب آن میغ زمین را پس مرگ آن، کَذلِکَ النُّشُورُ (۹) انگیختن پس مرگ هم چنان است.
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ هر که عزّ میخواهد این جهانى و آن جهانى بهم، فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً عزّ این جهانى و آن جهانى هر دو اللَّه راست، إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ بسوى او بر میشود سخنان پاک خویش، وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ و کردار نیکو مىبربرد آن سخنان را، وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ و ایشان که بدى میکنند با ساز و مکر، لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ ایشان را است عذابى سخت، وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ (۱۰) و ساز و دستان ایشان آنست که فرو خواهد ماند و تباه خواهد شد.
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ اللَّه بیافرید شما را از خاک، ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آب پشت، ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً پس شما را جفت کرد مرد و زن وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى و هیچ بار بر نگیرد مادینهاى، وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ و بار ننهد مگر بدانش او وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ و هیچ در از زندگانى، نکنند دراز زندگانیى وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ و هیچ بنکاهند از عمر دیگرى و کم نکنند زندگانى او از زندگانى کسى دیگر، إِلَّا فِی کِتابٍ إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۱) مگر در نوشته ایست که کردن آن و نگه داشتن آن بر اللَّه آسانست.
رشیدالدین میبدی : ۳۵- سورة الملائکة- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: و ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ دو دریا بهم نه یکسان، هذا عَذْبٌ فُراتٌ این یکى خوش سخت خوش، سائِغٌ شَرابُهُ گوارنده آب او، وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ و این دیگر شور تلخ زبان گز، وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ و از هر یکى میخورید، لَحْماً طَرِیًّا گوشتى تازه، وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً و بیرون مىآرید از هر شورى مروارید، تَلْبَسُونَها تا مىپوشید آن را، وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ و مىبینید کشتیها در ان، مَواخِرَ روان و آب برّان، لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ تا میجوئید از فضل و نیکوکارى او، وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) و تا مگر آزادى کنید.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ در مىآرد شب تاریک در روز روشن، وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و در مىآرد روز روشن در شب تاریک، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و نرم کرد و روان و بفرمان خورشید و ماه را، کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى شب و روز خورشید و ماه میرود سرانجامى نام برده را، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن خداوند شماست، لَهُ الْمُلْکُ و پادشاهى او راست، وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ و ایشان را که مىپرستید بخدایى فرود از اللَّه، ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ (۱۳) بدست ایشان پوست خست خرما نیست.
إِنْ تَدْعُوهُمْ اگر خوانید ایشان را، لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ خواندن شما نشنوند، وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ و اگر شنودندى پاسخ نتوانندى و بکار نیایندى شما را، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ و روز رستاخیز بانباز گرفتن شما کافر شوند و از شما بیزار، وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ (۱۴) و خبر نکند ترا هیچ کس چنان خبردار، و آگاه نکند ترا هیچ کس چنان آگاه کن.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ شما درویشاناید و با نیاز فرا اللَّه، وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۱۵) و اللَّه اوست آن بىنیاز نکو نام ستوده.
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ اگر خواهد ببرد شما را با نیست، وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۶) و آفریدهاى آرد نو.
وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ (۱۷) و آن بر اللَّه دشخوار و سخت نیست.
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى و هیچ بارکش بار بد کس نکشد، وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ و اگر تنى گران بار کرده خود را بگناهان کسى را خواند، إِلى حِمْلِها با آن بار خود تا از وى برگیرد، لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ از آن بار او هیچیز بر نگیرند، وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى و از چند سخت نزدیک خویشاوند خواند، إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ تو که آگاه کنى آگاه کردن که سود دارد ایشانراست که مىترسند از خداوند خویش نادیده، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نماز بپاى دارند، بهنگام وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ و هر که هنرى با دید آید خویشتن را با دید آید، وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ و بازگشت خلق همه با خداى است.
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ هام سان نیست نابینا و بینا، وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ (۲۰) و نه تاریکیها و روشنائیها.
وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ (۲۱) و نه سایه خنک و تیزى گرما.
وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ و یکسان نبود زندگان و مردگان، إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ اللَّه مىشنواند او را که خواهد، وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (۲۲) و تو شنواننده نیستى مردگان را در گورها.
إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ (۲۳) نیستى تو مگر آگاهى نماى، إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً ما فرستادیم ترا بشارت رسانى بیم نمایى، وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ (۲۴) مگر بایشان آگاه کنندهاى آمد و گذشت.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ و اگر دروغ زن دارند ترا، فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغ زن داشتند پیشینیان ایشان که پیش از دشمنان تو بودند، جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ رسولان آمدند بایشان پیغامهاى روشن، وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ (۲۵) و بنامها و بنبشته روشن.
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا آن گه فرا گرفتم ایشان را که بنگرویدند، فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۲۶) پیدا کردن نشان ناخشنودى چون بود، حال گردانیدن من چون دیدى؟
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً نمىبینى که اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ تا بیرون آوردیم بآن آب میوهها، مُخْتَلِفاً أَلْوانُها گوناگون رنگهاى آن وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ و از کوهها راههاى پیدا شده از روندگان، بِیضٌ وَ حُمْرٌ خطّهاى سپید و خطّهاى سرخ، مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها گوناگون رنگهاى آن، وَ غَرابِیبُ سُودٌ (۲۷) و کوهها و سنگهاى سخت سیاه.
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ و از مردمان و جنبندگان و چهارپایان و شتران مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ گوناگون رنگهاى ایشان هم چنان که میوهها و کوهها رنگها و نیم رنگها، إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ از خداى دانایان ترسند، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (۲۸) اللَّه تواناى است آمرزگار.
إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ ایشان که مىخوانند نامه خداى، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نماز هنگام بپاى مىدارند، وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ و از دست مىبیرون کنند درویشان را از آنچه ما ایشان را روزى دادیم، سِرًّا وَ عَلانِیَةً نهان و آشکارا، یَرْجُونَ تِجارَةً مىبیوسند سود بازرگانیى، لَنْ تَبُورَ (۲۹) که آن بازرگانى هرگز زیان زد نیاید
لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ آن را تا بایشان گزارد اللَّه مزدهاى ایشان تمام، وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ و بیفزاید ایشان را از فضل و نیکوکارى خویش، إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (۳۰) که او بزرگ آمرز است خرد پذیر.
وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ و آنچه ما بتو پیغام دادیم از این نامه هُوَ الْحَقُّ آن نامه راست است، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ گواه و استوار گیر آن نامهها که پیش باز آمد از اللَّه، إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (۳۱) اللَّه برهیکان خویش داناست و ازیشان آگاه.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ در مىآرد شب تاریک در روز روشن، وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و در مىآرد روز روشن در شب تاریک، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و نرم کرد و روان و بفرمان خورشید و ماه را، کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى شب و روز خورشید و ماه میرود سرانجامى نام برده را، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن خداوند شماست، لَهُ الْمُلْکُ و پادشاهى او راست، وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ و ایشان را که مىپرستید بخدایى فرود از اللَّه، ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ (۱۳) بدست ایشان پوست خست خرما نیست.
إِنْ تَدْعُوهُمْ اگر خوانید ایشان را، لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ خواندن شما نشنوند، وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ و اگر شنودندى پاسخ نتوانندى و بکار نیایندى شما را، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ و روز رستاخیز بانباز گرفتن شما کافر شوند و از شما بیزار، وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ (۱۴) و خبر نکند ترا هیچ کس چنان خبردار، و آگاه نکند ترا هیچ کس چنان آگاه کن.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ شما درویشاناید و با نیاز فرا اللَّه، وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۱۵) و اللَّه اوست آن بىنیاز نکو نام ستوده.
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ اگر خواهد ببرد شما را با نیست، وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۶) و آفریدهاى آرد نو.
وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ (۱۷) و آن بر اللَّه دشخوار و سخت نیست.
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى و هیچ بارکش بار بد کس نکشد، وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ و اگر تنى گران بار کرده خود را بگناهان کسى را خواند، إِلى حِمْلِها با آن بار خود تا از وى برگیرد، لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ از آن بار او هیچیز بر نگیرند، وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى و از چند سخت نزدیک خویشاوند خواند، إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ تو که آگاه کنى آگاه کردن که سود دارد ایشانراست که مىترسند از خداوند خویش نادیده، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نماز بپاى دارند، بهنگام وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ و هر که هنرى با دید آید خویشتن را با دید آید، وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ و بازگشت خلق همه با خداى است.
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ هام سان نیست نابینا و بینا، وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ (۲۰) و نه تاریکیها و روشنائیها.
وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ (۲۱) و نه سایه خنک و تیزى گرما.
وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ و یکسان نبود زندگان و مردگان، إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ اللَّه مىشنواند او را که خواهد، وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (۲۲) و تو شنواننده نیستى مردگان را در گورها.
إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ (۲۳) نیستى تو مگر آگاهى نماى، إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً ما فرستادیم ترا بشارت رسانى بیم نمایى، وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ (۲۴) مگر بایشان آگاه کنندهاى آمد و گذشت.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ و اگر دروغ زن دارند ترا، فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغ زن داشتند پیشینیان ایشان که پیش از دشمنان تو بودند، جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ رسولان آمدند بایشان پیغامهاى روشن، وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ (۲۵) و بنامها و بنبشته روشن.
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا آن گه فرا گرفتم ایشان را که بنگرویدند، فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۲۶) پیدا کردن نشان ناخشنودى چون بود، حال گردانیدن من چون دیدى؟
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً نمىبینى که اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ تا بیرون آوردیم بآن آب میوهها، مُخْتَلِفاً أَلْوانُها گوناگون رنگهاى آن وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ و از کوهها راههاى پیدا شده از روندگان، بِیضٌ وَ حُمْرٌ خطّهاى سپید و خطّهاى سرخ، مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها گوناگون رنگهاى آن، وَ غَرابِیبُ سُودٌ (۲۷) و کوهها و سنگهاى سخت سیاه.
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ و از مردمان و جنبندگان و چهارپایان و شتران مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ گوناگون رنگهاى ایشان هم چنان که میوهها و کوهها رنگها و نیم رنگها، إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ از خداى دانایان ترسند، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (۲۸) اللَّه تواناى است آمرزگار.
إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ ایشان که مىخوانند نامه خداى، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نماز هنگام بپاى مىدارند، وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ و از دست مىبیرون کنند درویشان را از آنچه ما ایشان را روزى دادیم، سِرًّا وَ عَلانِیَةً نهان و آشکارا، یَرْجُونَ تِجارَةً مىبیوسند سود بازرگانیى، لَنْ تَبُورَ (۲۹) که آن بازرگانى هرگز زیان زد نیاید
لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ آن را تا بایشان گزارد اللَّه مزدهاى ایشان تمام، وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ و بیفزاید ایشان را از فضل و نیکوکارى خویش، إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (۳۰) که او بزرگ آمرز است خرد پذیر.
وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ و آنچه ما بتو پیغام دادیم از این نامه هُوَ الْحَقُّ آن نامه راست است، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ گواه و استوار گیر آن نامهها که پیش باز آمد از اللَّه، إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (۳۱) اللَّه برهیکان خویش داناست و ازیشان آگاه.
رشیدالدین میبدی : ۳۵- سورة الملائکة- مکیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله: وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ...
الایة فیه اشارة الى حالتى الاقبال على اللَّه و الاعراض عن اللَّه فالمقبل على اللَّه مشتغل بطاعته مشتعل فى معرفته و المعرض عن اللَّه منقبض عن عبادته معترض علیه فى قسمته و قضیّته فهذا سبب وصاله و ذاک سبب هجره و انفصاله. این دو دریاى مختلف یکى فرات و یکى اجاج، مثال دو دریاست که میان بنده و خداست یکى دریاى هلاک دیگر دریاى نجات، در دریاى هلاک پنج کشتى روانست: یکى حرص دیگر ریا سدیگر اصرار بر معاصى چهارم غفلت پنجم قنوط، هر که در کشتى حرص نشیند بساحل حبّ دنیا رسد هر که در کشتى ریا نشیند بساحل نفاق رسد، هر که در کشتى اصرار بر معاصى نشیند بساحل شقاوت رسد، هر که در کشتى غفلت نشیند بساحل حسرت رسد، هر که در کشتى قنوط نشیند بساحل کفر رسد. امّا دریاى نجات در وى پنج کشتى روانست. یکى خوف دیگر رجا سدیگر زهد دیگر معرفت پنجم توحید، هر که در کشتى خوف نشیند بساحل امن رسد هر که در کشتى رجا نشیند بساحل عطا رسد، هر که در کشتى زهد نشیند بساحل قربت رسد، هر که در کشتى معرفت نشیند بساحل انس رسد، هر که در کشتى توحید نشیند بساحل مشاهدت رسد.
پیر طریقت موعظتى بلیغ گفته یاران و دوستان خود را، گفت: اى عزیزان و برادران! هنگام آن بود که ازین دریاى هلاک نجات جویید و از ورطه فترت برخیزید، نعیم باقى باین سراى فانى بنفروشید، نفس بىخدمت بیگانه است بیگانه مپرورید، دل بىیقظت غول است با غول صحبت مدارید، نفس بىآگاهى با دست با باد عمر مگذارید، باسمى و رسمى از حقیقت و معنى قانع مباشید، از مکر نهانى ایمن منشینید، از کار خاتمه و نفس باز پسین همواره بر حذر باشید. شیرین سخنى و نیک نظمى که آن شاعر گفته:
اى دل ار عقبیت باید چنگ ازین دنیا بدار
پاک بازى پیشه گیر و راه دین کن اختیار
پاى بر دنیا نه و بر دوز چشم نام و ننگ
دست در عقبى زن و بر بند راه فخر و عار
چون زنان تا کى نشینى بر امید رنگ و بوى
همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار
چشم آن نادان که عشق آورد بر رنگ صدف
و اللَّه ار دیدش رسد هرگز بدرّ شاهوار
قال بعض اهل المعرفة فى قوله: «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ» یعنى: ما یستوى الوقتان هذا بسط و صاحبه فى روح و هذا قبض و صاحبه فى نوح هذا فرق و صاحبه بوصف العبودیة و هذا جمع و صاحبه فى شهود الربوبیّة. مر ذوق عارفان این دو بحر اشارت است بقبض و بسط سالکان، و قبض و بسط منتهیان را چنانست که خوف و رجا مبتدیان را، مرید را در بدو ارادت بوقت خدمت از خوف و رجا چاره نیست چنانک در نهایت حالت با کمال معرفت از قبض و بسط خالى نیست، او که در خوف و رجاست نظر وى همه سوى ابد شود که آیا با من چه کنند فردا، و او که در قبض و بسط است نظر وى همه سوى ازل شود که آیا با من چه کردهاند و چه حکم راندهاند در ازل.
پیر طریقت ازینجا گفت: آه! از قسمتى پیش از من رفته، فغان از گفتارى که خود راى گفته، ندانم که شاد زیم یا آشفته، بیمم همه از انست که آن قادر در ازل چه گفته. بنده تا در قبض است خوابش چون خواب غرق شدگان خوردش چون خورد بیماران و عیش چون عیش زندانیان بسزاى نیاز خویش مىزید و بخوارى و زارى راه مىبرد و بزبان تذلّل میگوید:
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم
چون زارى و خوارى وى بغایت رسد و تذلّل و عجز وى ظاهر گردد. رب العزة تدارک دل وى کند در بسط و انبساط بر دل وى گشاید وقت وى خوش گردد، دلش با مولى پیوسته و سر باطلاع حق آراسته و بزبان شکر میگوید: الهى! محنت من بودى دولت من شدى، اندوه من بودى راحت من شدى، داغ من بودى چراغ من شدى، جراحت من بودى مرهم من شدى.
یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ... بدان که فقر بر دو ضرب است: فقر خلقتى و فقر صفتى، فقر خلقت عامّ است هر حادثى را که از عدم در وجود آید، و معنى فقر حاجت است، هر مخلوقى را بخالق حاجت است در اوّل حال بآفرینش و در ثانى الحال بپرورش، پس میدان که اللَّه بىنیاز است و بى حاجت دیگران همه با نیازاند و با حاجت، اینست که رب العزة فرمود: وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ. امّا فقر صفت آنست که رب العالمین فرمود: لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ، صحابه رسول را باین فقر مخصوص کرد و ایشان را درین فقر بستود، همانست که فرمود: لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ایشان را فقرا نام نهاد و آن تلبیس توانگرى حال است تا کس توانگرى ایشان بنداند، این چنانست که گفتهاند: ارسلانم خوان تا کس بنداند که کهام.
پیران طریقت گفتند: بناى دوستى بر تلبیس نهادند، سلیمان را نام ملکى تلبیس فقر بود، آدم را عصیان تلبیس صفوت بود، ابراهیم را لباس نعمت تلبیس خلّت بود.
زیرا که شرط محبّت غیر تست و دوستان حال خود بهر کس ننمایند کسى که از کون ذرّهاى ندارد و بکونین نظرى ندارد و همواره نظر اللَّه پیش چشم خویش دارد او را فقیر گویند که از همه درویش است و بحق توانگر، انما الغنىّ غنى القلب توانگرى در سینه مىباید نه در خزینه، فقیر اوست که خود را در دو جهان جز حق دست آویز نه بیند و نظر با خود ندارد چهار تکبیر بر ذات و صفات خود کند چنانک آن جوانمرد گفت:
نیست عشق لا یزالى را در ان دل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
هر که در میدان عشق نیکوان گامى نهاد
چار تکبیرى کند بر ذات او لیل و نهار
إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً اى ما جعلنا الیک الا هذین الامرین فحسب فامّا توفیق القبول و خذلان الردّ فلیس لک الیهما سبیل اى محمد ما که ترا فرستادیم بخلق بشارت و نذارت را فرستادیم و بس. امّا توفیق قبول و خذلان ردّ کار الهیّت ماست و خصایص ربوبیّت ما، اى محمد تو بو جهل را میخوان، اى ابراهیم تو نمرود را میخوان، اى موسى تو فرعون را میخوان، شما میخوانید و ما آن را راه نمائیم که خود خواهیم، اى محمد تو نتوانى که زخم خوردگان عدل ازل را و راندگان حضرت عزت را حق شنوانى و بر قبول دارى وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ اى محمد دل در بو جهل چه بندى، او نه از ان اصل است که طینت وى نقش نگین تو پذیرد، دل در سلمان بند که پیش از آن که تو قدم در میدان بعثت نهادى چندین سال گرد عالم سرگردان در طلب تو میگشت و نشان تو میجست و لسان الحال یقول:
گرفت خواهم زلفین عنبرینت را
ز مشک نقش کنم برک یا سمینت را
بتیغ هندى دست مرا جدا نکنند
اگر بگیرم یک ره سر آستینت را
الایة فیه اشارة الى حالتى الاقبال على اللَّه و الاعراض عن اللَّه فالمقبل على اللَّه مشتغل بطاعته مشتعل فى معرفته و المعرض عن اللَّه منقبض عن عبادته معترض علیه فى قسمته و قضیّته فهذا سبب وصاله و ذاک سبب هجره و انفصاله. این دو دریاى مختلف یکى فرات و یکى اجاج، مثال دو دریاست که میان بنده و خداست یکى دریاى هلاک دیگر دریاى نجات، در دریاى هلاک پنج کشتى روانست: یکى حرص دیگر ریا سدیگر اصرار بر معاصى چهارم غفلت پنجم قنوط، هر که در کشتى حرص نشیند بساحل حبّ دنیا رسد هر که در کشتى ریا نشیند بساحل نفاق رسد، هر که در کشتى اصرار بر معاصى نشیند بساحل شقاوت رسد، هر که در کشتى غفلت نشیند بساحل حسرت رسد، هر که در کشتى قنوط نشیند بساحل کفر رسد. امّا دریاى نجات در وى پنج کشتى روانست. یکى خوف دیگر رجا سدیگر زهد دیگر معرفت پنجم توحید، هر که در کشتى خوف نشیند بساحل امن رسد هر که در کشتى رجا نشیند بساحل عطا رسد، هر که در کشتى زهد نشیند بساحل قربت رسد، هر که در کشتى معرفت نشیند بساحل انس رسد، هر که در کشتى توحید نشیند بساحل مشاهدت رسد.
پیر طریقت موعظتى بلیغ گفته یاران و دوستان خود را، گفت: اى عزیزان و برادران! هنگام آن بود که ازین دریاى هلاک نجات جویید و از ورطه فترت برخیزید، نعیم باقى باین سراى فانى بنفروشید، نفس بىخدمت بیگانه است بیگانه مپرورید، دل بىیقظت غول است با غول صحبت مدارید، نفس بىآگاهى با دست با باد عمر مگذارید، باسمى و رسمى از حقیقت و معنى قانع مباشید، از مکر نهانى ایمن منشینید، از کار خاتمه و نفس باز پسین همواره بر حذر باشید. شیرین سخنى و نیک نظمى که آن شاعر گفته:
اى دل ار عقبیت باید چنگ ازین دنیا بدار
پاک بازى پیشه گیر و راه دین کن اختیار
پاى بر دنیا نه و بر دوز چشم نام و ننگ
دست در عقبى زن و بر بند راه فخر و عار
چون زنان تا کى نشینى بر امید رنگ و بوى
همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار
چشم آن نادان که عشق آورد بر رنگ صدف
و اللَّه ار دیدش رسد هرگز بدرّ شاهوار
قال بعض اهل المعرفة فى قوله: «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ» یعنى: ما یستوى الوقتان هذا بسط و صاحبه فى روح و هذا قبض و صاحبه فى نوح هذا فرق و صاحبه بوصف العبودیة و هذا جمع و صاحبه فى شهود الربوبیّة. مر ذوق عارفان این دو بحر اشارت است بقبض و بسط سالکان، و قبض و بسط منتهیان را چنانست که خوف و رجا مبتدیان را، مرید را در بدو ارادت بوقت خدمت از خوف و رجا چاره نیست چنانک در نهایت حالت با کمال معرفت از قبض و بسط خالى نیست، او که در خوف و رجاست نظر وى همه سوى ابد شود که آیا با من چه کنند فردا، و او که در قبض و بسط است نظر وى همه سوى ازل شود که آیا با من چه کردهاند و چه حکم راندهاند در ازل.
پیر طریقت ازینجا گفت: آه! از قسمتى پیش از من رفته، فغان از گفتارى که خود راى گفته، ندانم که شاد زیم یا آشفته، بیمم همه از انست که آن قادر در ازل چه گفته. بنده تا در قبض است خوابش چون خواب غرق شدگان خوردش چون خورد بیماران و عیش چون عیش زندانیان بسزاى نیاز خویش مىزید و بخوارى و زارى راه مىبرد و بزبان تذلّل میگوید:
پر آب دو دیده و پر آتش جگرم
پر باد دو دستم و پر از خاک سرم
چون زارى و خوارى وى بغایت رسد و تذلّل و عجز وى ظاهر گردد. رب العزة تدارک دل وى کند در بسط و انبساط بر دل وى گشاید وقت وى خوش گردد، دلش با مولى پیوسته و سر باطلاع حق آراسته و بزبان شکر میگوید: الهى! محنت من بودى دولت من شدى، اندوه من بودى راحت من شدى، داغ من بودى چراغ من شدى، جراحت من بودى مرهم من شدى.
یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ... بدان که فقر بر دو ضرب است: فقر خلقتى و فقر صفتى، فقر خلقت عامّ است هر حادثى را که از عدم در وجود آید، و معنى فقر حاجت است، هر مخلوقى را بخالق حاجت است در اوّل حال بآفرینش و در ثانى الحال بپرورش، پس میدان که اللَّه بىنیاز است و بى حاجت دیگران همه با نیازاند و با حاجت، اینست که رب العزة فرمود: وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ. امّا فقر صفت آنست که رب العالمین فرمود: لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ، صحابه رسول را باین فقر مخصوص کرد و ایشان را درین فقر بستود، همانست که فرمود: لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ایشان را فقرا نام نهاد و آن تلبیس توانگرى حال است تا کس توانگرى ایشان بنداند، این چنانست که گفتهاند: ارسلانم خوان تا کس بنداند که کهام.
پیران طریقت گفتند: بناى دوستى بر تلبیس نهادند، سلیمان را نام ملکى تلبیس فقر بود، آدم را عصیان تلبیس صفوت بود، ابراهیم را لباس نعمت تلبیس خلّت بود.
زیرا که شرط محبّت غیر تست و دوستان حال خود بهر کس ننمایند کسى که از کون ذرّهاى ندارد و بکونین نظرى ندارد و همواره نظر اللَّه پیش چشم خویش دارد او را فقیر گویند که از همه درویش است و بحق توانگر، انما الغنىّ غنى القلب توانگرى در سینه مىباید نه در خزینه، فقیر اوست که خود را در دو جهان جز حق دست آویز نه بیند و نظر با خود ندارد چهار تکبیر بر ذات و صفات خود کند چنانک آن جوانمرد گفت:
نیست عشق لا یزالى را در ان دل هیچ کار
کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار
هر که در میدان عشق نیکوان گامى نهاد
چار تکبیرى کند بر ذات او لیل و نهار
إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً اى ما جعلنا الیک الا هذین الامرین فحسب فامّا توفیق القبول و خذلان الردّ فلیس لک الیهما سبیل اى محمد ما که ترا فرستادیم بخلق بشارت و نذارت را فرستادیم و بس. امّا توفیق قبول و خذلان ردّ کار الهیّت ماست و خصایص ربوبیّت ما، اى محمد تو بو جهل را میخوان، اى ابراهیم تو نمرود را میخوان، اى موسى تو فرعون را میخوان، شما میخوانید و ما آن را راه نمائیم که خود خواهیم، اى محمد تو نتوانى که زخم خوردگان عدل ازل را و راندگان حضرت عزت را حق شنوانى و بر قبول دارى وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ اى محمد دل در بو جهل چه بندى، او نه از ان اصل است که طینت وى نقش نگین تو پذیرد، دل در سلمان بند که پیش از آن که تو قدم در میدان بعثت نهادى چندین سال گرد عالم سرگردان در طلب تو میگشت و نشان تو میجست و لسان الحال یقول:
گرفت خواهم زلفین عنبرینت را
ز مشک نقش کنم برک یا سمینت را
بتیغ هندى دست مرا جدا نکنند
اگر بگیرم یک ره سر آستینت را
رشیدالدین میبدی : ۳۵- سورة الملائکة- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ پس میراث دادیم نامه، الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا اینان که برگزیدیم از رهیکان خویش فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ ازیشان هست که ستمکار نفس خویش است، وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ و هست ازیشان که راه میانه رفت، وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ و هست ازیشان پیشوا و پیشى جوى بنیکیها، بِإِذْنِ اللَّهِ بخواست و دانش خدا، ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۳۲) اینست این فضل بزرگوار از خداوند بزرگوار.
جَنَّاتُ عَدْنٍ سرایهاى همیشى، یَدْخُلُونَها مىدرروند در ان، یُحَلَّوْنَ فِیها میآرایند ایشان را در ان بهشتها، مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً از دستینهها از زر و مروارید، وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ (۳۳) و جامه ایشان در ان حریر.
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ و گویند حمد اللَّه را، الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ آن خداوند که ببرد از ما اندوه، إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (۲۴) خداوند ما بزرگ آمرز است و خرد پذیر.
الَّذِی أَحَلَّنا او که فرو آورد ما را، دارَ الْمُقامَةِ سراى همیشى، مِنْ فَضْلِهِ از نیکوکارى خویش، لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ نرسد بما در ان هیچ رنجورى، وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ (۳۵) و نرسد بما در ان هیچ ماندگى.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا و ایشان که کافر شدند، لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ ایشانراست آتش دوزخ، لا یُقْضى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا بر ایشان مرگ نرانند که بمیرند، وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها و هیچ عذاب ازیشان سست نکنند، کذلک یجزى کل کفور (۳۶) همچنین پاداش دهند هر ناگرویدهاى را.
وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها و ایشان فریادرس میخواهند در ان، رَبَّنا أَخْرِجْنا میگویند خداوند ما بیرون آر ما را، نَعْمَلْ صالِحاً تا کردار نیک کنیم، غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ جز آن که میکردیم، أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ نه زندگانى دادیم شما را؟ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ چندان که پند توانستید پذیرفت در ان آن کس که پذیرفتند، وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ و نه آگاه کننده بشما آمد؟ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (۳۷) مىچشید عذاب که ناگرویدگان را یارى ده نیست هیچ.
إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اللَّه داناست بهر نهان که در آسمانها و زمینهاست، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۳۸) که او داناست بهر چه در دلهاست.
هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ او آنست که شما را پسینان کرد پس پیشینان در زمین فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر که ناگرویده شد ناگرویدن او برو، وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ و نفزاید ناگرویدگان را ناگرویدن ایشان، عِنْدَ رَبِّهِمْ نزدیک خداى ایشان، إِلَّا مَقْتاً مگر زشتى، وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً (۳۹) و نفزاید ناگرویدگان را ناگرویدن ایشان مگر زیانکارى.
قُلْ پیغامبر من بگوى: أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ چه بینید این انباز گرفتگان شما که خداى میخوانید فرود از اللَّه؟ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ با من نمائید تا چه چیز آفریدند در زمین، أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ یا ایشان را انبازیى هست با اللَّه در آفرینش آسمانها، أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً یا ایشان را نامهاى دادیم، فَهُمْ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْهُ که ایشان بریشان درستاند از آن، بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً (۴۰) بلکه وعده نمىدهد ناگرویدگان یکدیگر را مگر بفریب.
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ اللَّه مىدارد بر جاى آسمانها و زمینها را، أَنْ تَزُولا تا از جاى بنجنبند، وَ لَئِنْ زالَتا و اگر بجنبند، إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ بجاى ندارد آن را هیچ کس پس او، إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (۴۱) او خداوند بردبارست از دشمنان آمرزگار دوستان همیشه.
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ سوگندان مىخورند بخداى، جَهْدَ أَیْمانِهِمْ هر چند که توانستند از سوگندان خویش، لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ که اگر بایشان آید آگاه کنندهاى، لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ ایشان راست راهتر باشند از هر یکى ازین نامه داران مردمان، فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ چون بایشان آمد آگاه کنندهاى، ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً (۴۳) نیفزود ایشان را مگر رمیدن.
اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ بگردنکشى در زمین، وَ مَکْرَ السَّیِّئِ و بدسازى و دستان گرى، وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ و فرا سر نه نشیند ساز بد مگر سازنده را، فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ چشم نمیدارند مگر در خور آنچه پیشینان دیدند از سرانجام بد، فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا نیابى هرگز نهاد اللَّه را جز کردن، وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا (۴۳) و نیابى هرگز نهاد اللَّه را بگردانیدن.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ نروند در زمین؟ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تا بینند که چون بود سرانجام ایشان که پیش از ایشان بودند، وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً و ازیشان سخت نیروتر بودند، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ و اللَّه آن کس نیست که چیزى او را عاجز کند یا کسى ازو پیش شود، فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ نه در آسمانها و نه در زمینها، إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً (۴۴) که او خداوندى است دانا توانا.
وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ و اگر اللَّه مردمان را مىبگرفتى، بِما کَسَبُوا بآنچه ایشان مىکنند، ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ بنگذاشتى بر پشت زمین هیچ جنبنده، وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لکن ایشان را باز پس میدارد تا بهنگامى نامزد کرده، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ آن گه که هنگام ایشان آید، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً (۴۵) اللَّه برهیکان خویش و بکردار ایشان داناست و بینا و آگاه.
جَنَّاتُ عَدْنٍ سرایهاى همیشى، یَدْخُلُونَها مىدرروند در ان، یُحَلَّوْنَ فِیها میآرایند ایشان را در ان بهشتها، مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً از دستینهها از زر و مروارید، وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ (۳۳) و جامه ایشان در ان حریر.
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ و گویند حمد اللَّه را، الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ آن خداوند که ببرد از ما اندوه، إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (۲۴) خداوند ما بزرگ آمرز است و خرد پذیر.
الَّذِی أَحَلَّنا او که فرو آورد ما را، دارَ الْمُقامَةِ سراى همیشى، مِنْ فَضْلِهِ از نیکوکارى خویش، لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ نرسد بما در ان هیچ رنجورى، وَ لا یَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ (۳۵) و نرسد بما در ان هیچ ماندگى.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا و ایشان که کافر شدند، لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ ایشانراست آتش دوزخ، لا یُقْضى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا بر ایشان مرگ نرانند که بمیرند، وَ لا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذابِها و هیچ عذاب ازیشان سست نکنند، کذلک یجزى کل کفور (۳۶) همچنین پاداش دهند هر ناگرویدهاى را.
وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیها و ایشان فریادرس میخواهند در ان، رَبَّنا أَخْرِجْنا میگویند خداوند ما بیرون آر ما را، نَعْمَلْ صالِحاً تا کردار نیک کنیم، غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ جز آن که میکردیم، أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ نه زندگانى دادیم شما را؟ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ چندان که پند توانستید پذیرفت در ان آن کس که پذیرفتند، وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ و نه آگاه کننده بشما آمد؟ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (۳۷) مىچشید عذاب که ناگرویدگان را یارى ده نیست هیچ.
إِنَّ اللَّهَ عالِمُ غَیْبِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اللَّه داناست بهر نهان که در آسمانها و زمینهاست، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۳۸) که او داناست بهر چه در دلهاست.
هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ او آنست که شما را پسینان کرد پس پیشینان در زمین فَمَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر که ناگرویده شد ناگرویدن او برو، وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ و نفزاید ناگرویدگان را ناگرویدن ایشان، عِنْدَ رَبِّهِمْ نزدیک خداى ایشان، إِلَّا مَقْتاً مگر زشتى، وَ لا یَزِیدُ الْکافِرِینَ کُفْرُهُمْ إِلَّا خَساراً (۳۹) و نفزاید ناگرویدگان را ناگرویدن ایشان مگر زیانکارى.
قُلْ پیغامبر من بگوى: أَ رَأَیْتُمْ شُرَکاءَکُمُ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ چه بینید این انباز گرفتگان شما که خداى میخوانید فرود از اللَّه؟ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ با من نمائید تا چه چیز آفریدند در زمین، أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ یا ایشان را انبازیى هست با اللَّه در آفرینش آسمانها، أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً یا ایشان را نامهاى دادیم، فَهُمْ عَلى بَیِّنَةٍ مِنْهُ که ایشان بریشان درستاند از آن، بَلْ إِنْ یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً إِلَّا غُرُوراً (۴۰) بلکه وعده نمىدهد ناگرویدگان یکدیگر را مگر بفریب.
إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ اللَّه مىدارد بر جاى آسمانها و زمینها را، أَنْ تَزُولا تا از جاى بنجنبند، وَ لَئِنْ زالَتا و اگر بجنبند، إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ بجاى ندارد آن را هیچ کس پس او، إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (۴۱) او خداوند بردبارست از دشمنان آمرزگار دوستان همیشه.
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ سوگندان مىخورند بخداى، جَهْدَ أَیْمانِهِمْ هر چند که توانستند از سوگندان خویش، لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ که اگر بایشان آید آگاه کنندهاى، لَیَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ ایشان راست راهتر باشند از هر یکى ازین نامه داران مردمان، فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ چون بایشان آمد آگاه کنندهاى، ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً (۴۳) نیفزود ایشان را مگر رمیدن.
اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ بگردنکشى در زمین، وَ مَکْرَ السَّیِّئِ و بدسازى و دستان گرى، وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ و فرا سر نه نشیند ساز بد مگر سازنده را، فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ چشم نمیدارند مگر در خور آنچه پیشینان دیدند از سرانجام بد، فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا نیابى هرگز نهاد اللَّه را جز کردن، وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا (۴۳) و نیابى هرگز نهاد اللَّه را بگردانیدن.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ نروند در زمین؟ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تا بینند که چون بود سرانجام ایشان که پیش از ایشان بودند، وَ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً و ازیشان سخت نیروتر بودند، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِنْ شَیْءٍ و اللَّه آن کس نیست که چیزى او را عاجز کند یا کسى ازو پیش شود، فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ نه در آسمانها و نه در زمینها، إِنَّهُ کانَ عَلِیماً قَدِیراً (۴۴) که او خداوندى است دانا توانا.
وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ و اگر اللَّه مردمان را مىبگرفتى، بِما کَسَبُوا بآنچه ایشان مىکنند، ما تَرَکَ عَلى ظَهْرِها مِنْ دَابَّةٍ بنگذاشتى بر پشت زمین هیچ جنبنده، وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لکن ایشان را باز پس میدارد تا بهنگامى نامزد کرده، فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ آن گه که هنگام ایشان آید، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِعِبادِهِ بَصِیراً (۴۵) اللَّه برهیکان خویش و بکردار ایشان داناست و بینا و آگاه.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
تَنْزِیلُ الْکِتابِ فرو فرستادن این نامه، مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱) از اللَّه است آن تواناى تاونده دانا.
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ ما فرو فرستادیم بتو این نامه براستى، فَاعْبُدِ اللَّهَ پس اللَّه را پرست مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (۲) پرستش وى را و دین وى را پاک دارنده از شک و نفاق.
أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ آگاه باشید که اللَّه راست سزا و واجب پرستش پاک از انباز گرفتن با او و بگمان بودن در یگانگى او و در سخن او، وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ و ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند، ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى و میگویند نمىپرستیم ایشان را تا مگر نزدیک کنند ما را با اللَّه نزدیکى، إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ اللَّه داورى کند میان ایشان، فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ در آنچه ایشان در آن اختلاف میگویند إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی اللَّه راه ننماید، مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ (۳) کسى را که او دروغ زن است ناسپاس ناگرویده، لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً اگر اللَّه خواستى که فرزندى گیرد، لَاصْطَفى مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ خود گزیدى از آنچه مىآفریند آنچه خواستى، سُبْحانَهُ پاکى و بىعیبى ویراست، هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۳) اوست خداى یکتا فرو شکننده همگان.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بیافرید هفت آسمان و هفت زمین، بِالْحَقِّ بفرمان روان، یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ بر مىپیچد شب بر روز، وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ و برمىپیچد روز بر شب، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و نرم کرد و روان آفتاب و ماه، کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى هر دو میروند هنگامى را نام زده کرده از سرانجام جهان، أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (۵) آگاه باشید که اوست آن تواناى تاونده آمرزگار پوشنده.
خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ بیافرید شما را از یک تن، ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها پس بیافرید از ان یک تن جفت او، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ و فرو فرستاد شما را از چهارپایان خوردنى، ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ هشت جفت، یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ مىآفریند شما را در شکمهاى مادران شما، خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ آفرینشى از پس آفرینشى، فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ در سه تاریکى، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن کس که این میکند اللَّه است خداوند شما، لَهُ الْمُلْکُ پادشاهى او راست، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۶) چون مىبرگردانند شما را از راه راست و کار راست و سخن راست!
إِنْ تَکْفُرُوا اگر همه کافر شوید و به نگروید، فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ اللَّه بىنیاز است از شما، وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ الْکُفْرَ و بندگان خویش را کفر نپسندد، وَ إِنْ تَشْکُرُوا و اگر سپاس دارید و بگروید، یَرْضَهُ لَکُمْ پسندد آن شما را، وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى و نکشد هیچ بارکشى بار کسى دیگر، ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ پس با خداوند شماست بازگشت شما، فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ تا خبر کند شما را بآنچه میکردید، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۷) که او داناست بهر چه در دلهاست.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ و آن گه که بمردم رسد گزندى، دَعا رَبَّهُ خواند خداوند خویش را، مُنِیباً إِلَیْهِ بازگشته با وى بدل، ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ پس آن گه که او را نعمتى داد از خود وزیر دست او کرد آنچه خواست، نَسِیَ فراموش کرد و بگذاشت، ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ آن رنج که اللَّه رامى با آن خواند تا آن را ببرد ازین پیش، وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً و خداى را همتایان گفت و انبازان نهاد، لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ تا خویشتن را از راه سپاس دارى گم کند، قُلْ گوى اى محمد، تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا روزگار مىفرا گذار بکفر خویش روزى چند اندک، إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (۸) که تو از دوزخیانى.
تَنْزِیلُ الْکِتابِ فرو فرستادن این نامه، مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱) از اللَّه است آن تواناى تاونده دانا.
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ ما فرو فرستادیم بتو این نامه براستى، فَاعْبُدِ اللَّهَ پس اللَّه را پرست مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (۲) پرستش وى را و دین وى را پاک دارنده از شک و نفاق.
أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ آگاه باشید که اللَّه راست سزا و واجب پرستش پاک از انباز گرفتن با او و بگمان بودن در یگانگى او و در سخن او، وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ و ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند، ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى و میگویند نمىپرستیم ایشان را تا مگر نزدیک کنند ما را با اللَّه نزدیکى، إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ اللَّه داورى کند میان ایشان، فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ در آنچه ایشان در آن اختلاف میگویند إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی اللَّه راه ننماید، مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ (۳) کسى را که او دروغ زن است ناسپاس ناگرویده، لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً اگر اللَّه خواستى که فرزندى گیرد، لَاصْطَفى مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ خود گزیدى از آنچه مىآفریند آنچه خواستى، سُبْحانَهُ پاکى و بىعیبى ویراست، هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۳) اوست خداى یکتا فرو شکننده همگان.
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بیافرید هفت آسمان و هفت زمین، بِالْحَقِّ بفرمان روان، یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ بر مىپیچد شب بر روز، وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ و برمىپیچد روز بر شب، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و نرم کرد و روان آفتاب و ماه، کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى هر دو میروند هنگامى را نام زده کرده از سرانجام جهان، أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (۵) آگاه باشید که اوست آن تواناى تاونده آمرزگار پوشنده.
خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ بیافرید شما را از یک تن، ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها پس بیافرید از ان یک تن جفت او، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ و فرو فرستاد شما را از چهارپایان خوردنى، ثَمانِیَةَ أَزْواجٍ هشت جفت، یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ مىآفریند شما را در شکمهاى مادران شما، خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ آفرینشى از پس آفرینشى، فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ در سه تاریکى، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن کس که این میکند اللَّه است خداوند شما، لَهُ الْمُلْکُ پادشاهى او راست، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۶) چون مىبرگردانند شما را از راه راست و کار راست و سخن راست!
إِنْ تَکْفُرُوا اگر همه کافر شوید و به نگروید، فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ اللَّه بىنیاز است از شما، وَ لا یَرْضى لِعِبادِهِ الْکُفْرَ و بندگان خویش را کفر نپسندد، وَ إِنْ تَشْکُرُوا و اگر سپاس دارید و بگروید، یَرْضَهُ لَکُمْ پسندد آن شما را، وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى و نکشد هیچ بارکشى بار کسى دیگر، ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ پس با خداوند شماست بازگشت شما، فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ تا خبر کند شما را بآنچه میکردید، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۷) که او داناست بهر چه در دلهاست.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ و آن گه که بمردم رسد گزندى، دَعا رَبَّهُ خواند خداوند خویش را، مُنِیباً إِلَیْهِ بازگشته با وى بدل، ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ پس آن گه که او را نعمتى داد از خود وزیر دست او کرد آنچه خواست، نَسِیَ فراموش کرد و بگذاشت، ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ آن رنج که اللَّه رامى با آن خواند تا آن را ببرد ازین پیش، وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً و خداى را همتایان گفت و انبازان نهاد، لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ تا خویشتن را از راه سپاس دارى گم کند، قُلْ گوى اى محمد، تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا روزگار مىفرا گذار بکفر خویش روزى چند اندک، إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (۸) که تو از دوزخیانى.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ در ایشان ساختیم و بریشان بستیم هم نشینان و هم سازان، فَزَیَّنُوا لَهُمْ تا مىآرایند ایشان را، ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ هر چه پیش ایشان فاست از آخرت تا بآن کافر مىشوند وَ ما خَلْفَهُمْ و هر چه پس ایشان فاست از دنیاى ایشان تا گرد میکنند، وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ و برایشان سخن خدا بتهدید واجب گشت و راست شد، فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ همچون گروهانى که پیش ایشان بودند و گذشتند، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ از پرى و آدمى، إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (۲۵) که ایشان زیانکاران بودند و از خویشتن درماندگان.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ مشنوید این قرآن را، وَ الْغَوْا فِیهِ و سخن نابکار در آن افکنید «۲»، لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (۲۶) تا مگر او را از خواندن باز شکنید.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا براستى که بچشانیم ناگرویدگان را، عَذاباً شَدِیداً عذابى سخت، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۷) و پاداش دهیم ایشان را ببتر پاداشى بر بترکارى که میکردند.
ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ آنست پاداش دشمنان اللَّه، النَّارُ آن پاداش آتش است، لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ ایشانراست در ان آتش سراى جاویدى، جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۲۸) پاداش را بآنچه بسخنان ما مىکافر شدند و از گرویدن مىبازنشستند.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گویند در آتش: رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا خداوند ما با ما نماى آن دو تن که ما را بىراه کردند، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ از پرى و آدمى، نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا تا ایشان را در زیر پاى آریم، لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (۲۹) تا از ما که فرودیم فروتر باشند.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ایشان که گفتند خداوند ما اللَّه است، ثُمَّ اسْتَقامُوا و آن گه بر آن بپائیدند، تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ مىفرود آیند برایشان فریشتگان، أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا میگویند که مترسید و اندوه مدارید، وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۳۰) و شاد باشید بآن بهشت که شما را وعده مىدادند.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ ما دست گیران و یارى دهان شماایم، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ در زندگانى این جهان و در ان جهان، وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ و شما راست در بهشت هر چه دلهاى شما خواهد، وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ (۳۱) و شما راست در آن هر چه شما را آرزو خواهد.
نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (۳۲) پیش آوردهایست از آمرزگارى مهربان.
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا کیست نیکوتر سخن، مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ از آن کس که با خداى میخواند. وَ عَمِلَ صالِحاً و کار نیک میکند، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۳) و میگوید که من از گردن نهادگانم.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ هرگز یکسان نبود نیکویى و بدى، ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ جفا و سفه باز زن بپاسخ دادن و پاداش کردن هر چه آن نیکوتر، فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ که آن کس که میان تو و میان او دشمنى است، کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (۳۴) گویى که دوستى است یارى بدل نزدیک.
وَ ما یُلَقَّاها و در دل و در دهن ندهند این خصلت و این حسنة و این عادت و خوى نیکو را، إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا مگر شکیبایان را، وَ ما یُلَقَّاها و در دل ندهند آن را، إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (۳۵) مگر کسى با بهرهاى نیکو از ایمان و از بهشت.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ و هر گاه که بتو رسد از دیو گردن گشتنى و بسر برداشتنى و در خشم کردنى و وسوسه افکندنى، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ فریاد خواه باللّه، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۶) که او شنواست و دانا.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ مشنوید این قرآن را، وَ الْغَوْا فِیهِ و سخن نابکار در آن افکنید «۲»، لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (۲۶) تا مگر او را از خواندن باز شکنید.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا براستى که بچشانیم ناگرویدگان را، عَذاباً شَدِیداً عذابى سخت، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۷) و پاداش دهیم ایشان را ببتر پاداشى بر بترکارى که میکردند.
ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ آنست پاداش دشمنان اللَّه، النَّارُ آن پاداش آتش است، لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ ایشانراست در ان آتش سراى جاویدى، جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۲۸) پاداش را بآنچه بسخنان ما مىکافر شدند و از گرویدن مىبازنشستند.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گویند در آتش: رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا خداوند ما با ما نماى آن دو تن که ما را بىراه کردند، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ از پرى و آدمى، نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا تا ایشان را در زیر پاى آریم، لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (۲۹) تا از ما که فرودیم فروتر باشند.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ایشان که گفتند خداوند ما اللَّه است، ثُمَّ اسْتَقامُوا و آن گه بر آن بپائیدند، تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ مىفرود آیند برایشان فریشتگان، أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا میگویند که مترسید و اندوه مدارید، وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۳۰) و شاد باشید بآن بهشت که شما را وعده مىدادند.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ ما دست گیران و یارى دهان شماایم، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ در زندگانى این جهان و در ان جهان، وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ و شما راست در بهشت هر چه دلهاى شما خواهد، وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ (۳۱) و شما راست در آن هر چه شما را آرزو خواهد.
نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (۳۲) پیش آوردهایست از آمرزگارى مهربان.
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا کیست نیکوتر سخن، مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ از آن کس که با خداى میخواند. وَ عَمِلَ صالِحاً و کار نیک میکند، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۳) و میگوید که من از گردن نهادگانم.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ هرگز یکسان نبود نیکویى و بدى، ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ جفا و سفه باز زن بپاسخ دادن و پاداش کردن هر چه آن نیکوتر، فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ که آن کس که میان تو و میان او دشمنى است، کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (۳۴) گویى که دوستى است یارى بدل نزدیک.
وَ ما یُلَقَّاها و در دل و در دهن ندهند این خصلت و این حسنة و این عادت و خوى نیکو را، إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا مگر شکیبایان را، وَ ما یُلَقَّاها و در دل ندهند آن را، إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (۳۵) مگر کسى با بهرهاى نیکو از ایمان و از بهشت.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ و هر گاه که بتو رسد از دیو گردن گشتنى و بسر برداشتنى و در خشم کردنى و وسوسه افکندنى، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ فریاد خواه باللّه، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۶) که او شنواست و دانا.
رشیدالدین میبدی : ۴۳- سورة الزخرف- مکیه
۱ - النوبة الاولى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند، الرَّحْمنِ، فراخ بخشایش، الرَّحِیمِ مهربان.
حم (۱) بحلم من و بمجد من وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲). و باین نامه روشن،.
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، ما کردیم قرآنى تازى، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۳) تا مگر شما دریابید.
وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ، و این نامه در مهینه همه کتابهاست، لَدَیْنا نزدیک ما، لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (۴) بلند قدر است.
أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً، باش ما این سخن و این پیغام از شما باز گردانیم، أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ (۵)، از بهر آنکه شما گروهى گرانکارانید.
وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (۶) و چند فرستادیم از پیغامبر، در پیشینان و گذشتگان.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ، و نیامد بایشان هیچ پیغامبرى، إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۷) مگر افسوس میکردند برو.
فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً، هلاک کردیم و تباه، با نیروتر از ایشان و با زورتر، وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (۸) و برفت پیش از این پیشینیان را که مثل زنند بآن.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، و اگر پرسى ایشان را: که آفرید آسمانها و زمینها، لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۹). ایشان گویند آن تواناى دانا آفرید آن را.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، او آنست که شما را زمین آرامگاه کرد، وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا، و شما را در آن راهها ساخت، لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰). تا راه میدانید برد.
وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ. و آنست که فرو فرستاد از آسمان آبى باندازه، فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، زنده کردیم بآن آب، زمینى مرده، کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (۱۱). هم چنان که بیرون آرند.
وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها، و آنست که بیافرید همه گوناگونها و جنسها، وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ، و شما را بیافرید از کشتیها و ستوران، ما تَرْکَبُونَ (۱۲). آنچه بر آن برنشینید.
لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ، تا راست نشینید بر پشتهاى ستوران، ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ، آن گاه نیکوکارى خداوند خویش یاد میکنید، إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ، آن گه که بر ستور راست نشینید.
وَ تَقُولُوا و آن گه گوئید، سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا، پاکى و بىعیبى او را که زیر دست کرد و نرم ما را این ستور، وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (۱۳) یا نه، ما با او برنتوانستیمى و برنیامدیمى، وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴) و ما در این نعمت با خداوند خویش میگردیم.
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً او را از رهیگان او بهرهاى ساختند، إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ (۱۵) این مردم ناسپاسى است آشکارا.
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ، باش از آنچه خود آفرید، دختران گرفت و مادینه گزید خود را، وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ (۱۶) و شما را خالص کرد و برگزید پسران.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ، و آن گه که بشارت دهند یکى را از ایشان، بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا، بآنچه رحمن را صفت ساخت، ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا، روى وى سیاه گردد، وَ هُوَ کَظِیمٌ (۱۷) و او پراندوه.
أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ، باش کسى که در زیور برآید و ببالد، وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ (۱۸) و او در داورى بىزبان و بىسخن بود،.
وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً، و فریشتگان را که ایشان بندگان رحمانند مادینان کردند، أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ، بودند آنجا که فرشتگان را میآفرید، سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ، مىنویسند گواهیهاى ایشان وَ یُسْئَلُونَ (۱۹) و بپرسند ایشان را.
وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ، گفتند اگر رحمن خواستى که فرشتگان را نپرستیم نپرستیدیمى ایشان را.
ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ، ایشان را هیچ دانش نیست بآنچه میگویند، إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۲۰) نیستند مگر دروغ زنان.
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ، یا ما ایشان را پیش از قرآن نامهاى دادهایم، فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (۲۱)، ایشان دست در آن زدهاند
بَلْ قالُوا، نه که گفتند، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ، ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (۲۲) و ما بر پیهاى ایشان راه میبریم.
وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا، و هم چنان نفرستادیم، مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ، پیش از تو در هیچ شهر هیچ آگاه کنندهاى، إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها، مگر که جهانداران و بطر گرفتگان ایشان گفتند، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (۲۳) و ما بر پیهاى ایشان پس رو میباشیم.
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ، گفت باش و اگر من بشما آمدم و آوردم، بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ، راستتر از آن چیز که پدران خویش را بر آن یافتید،، قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۲۴)، گفتند ما بآنچه شما را بآن فرستادند ناگرویدگانیم.
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ، کین کشیدیم از ایشان، فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۲۵)، نگر چون بود سرانجام دروغ زن گیران.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ، ابراهیم گفت پدر خویش را و قوم خویش را: إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (۲۶) من بیزارم از آنچه شما میپرستید.
إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی، مگر آن خداى که مرا آفرید، فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (۲۷) که او خود مرا راه مینماید.
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً، آن سخن را سخنى پاینده کرد، فِی عَقِبِهِ، در نژاد فرزندان خویش، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۸) تا مگر با خدا آیند.
بَلْ مَتَّعْتُ، بلکه برخوردار کردم هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ، اینان را و پدران ایشان را، حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ، تا آن گه که بایشان آمد قرآن، وَ رَسُولٌ مُبِینٌ (۲۹) و رسولى آشکارا، وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ، چون بایشان آمد چیزى درست و راست قالُوا هذا سِحْرٌ، گفتند این مر دیو است و جادویى، وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ (۳۰) و ما بآن ناگرویدگانیم.
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ گفتند چرا نه این قرآن فرو فرستادند، عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (۳۱) بر مردى بزرگ از این دو شهر.
حم (۱) بحلم من و بمجد من وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲). و باین نامه روشن،.
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، ما کردیم قرآنى تازى، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۳) تا مگر شما دریابید.
وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ، و این نامه در مهینه همه کتابهاست، لَدَیْنا نزدیک ما، لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (۴) بلند قدر است.
أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً، باش ما این سخن و این پیغام از شما باز گردانیم، أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ (۵)، از بهر آنکه شما گروهى گرانکارانید.
وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (۶) و چند فرستادیم از پیغامبر، در پیشینان و گذشتگان.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ، و نیامد بایشان هیچ پیغامبرى، إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۷) مگر افسوس میکردند برو.
فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً، هلاک کردیم و تباه، با نیروتر از ایشان و با زورتر، وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (۸) و برفت پیش از این پیشینیان را که مثل زنند بآن.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، و اگر پرسى ایشان را: که آفرید آسمانها و زمینها، لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۹). ایشان گویند آن تواناى دانا آفرید آن را.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، او آنست که شما را زمین آرامگاه کرد، وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا، و شما را در آن راهها ساخت، لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰). تا راه میدانید برد.
وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ. و آنست که فرو فرستاد از آسمان آبى باندازه، فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، زنده کردیم بآن آب، زمینى مرده، کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (۱۱). هم چنان که بیرون آرند.
وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها، و آنست که بیافرید همه گوناگونها و جنسها، وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ، و شما را بیافرید از کشتیها و ستوران، ما تَرْکَبُونَ (۱۲). آنچه بر آن برنشینید.
لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ، تا راست نشینید بر پشتهاى ستوران، ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ، آن گاه نیکوکارى خداوند خویش یاد میکنید، إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ، آن گه که بر ستور راست نشینید.
وَ تَقُولُوا و آن گه گوئید، سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا، پاکى و بىعیبى او را که زیر دست کرد و نرم ما را این ستور، وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (۱۳) یا نه، ما با او برنتوانستیمى و برنیامدیمى، وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴) و ما در این نعمت با خداوند خویش میگردیم.
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً او را از رهیگان او بهرهاى ساختند، إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ (۱۵) این مردم ناسپاسى است آشکارا.
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ، باش از آنچه خود آفرید، دختران گرفت و مادینه گزید خود را، وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ (۱۶) و شما را خالص کرد و برگزید پسران.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ، و آن گه که بشارت دهند یکى را از ایشان، بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا، بآنچه رحمن را صفت ساخت، ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا، روى وى سیاه گردد، وَ هُوَ کَظِیمٌ (۱۷) و او پراندوه.
أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ، باش کسى که در زیور برآید و ببالد، وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ (۱۸) و او در داورى بىزبان و بىسخن بود،.
وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً، و فریشتگان را که ایشان بندگان رحمانند مادینان کردند، أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ، بودند آنجا که فرشتگان را میآفرید، سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ، مىنویسند گواهیهاى ایشان وَ یُسْئَلُونَ (۱۹) و بپرسند ایشان را.
وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ، گفتند اگر رحمن خواستى که فرشتگان را نپرستیم نپرستیدیمى ایشان را.
ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ، ایشان را هیچ دانش نیست بآنچه میگویند، إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۲۰) نیستند مگر دروغ زنان.
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ، یا ما ایشان را پیش از قرآن نامهاى دادهایم، فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (۲۱)، ایشان دست در آن زدهاند
بَلْ قالُوا، نه که گفتند، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ، ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (۲۲) و ما بر پیهاى ایشان راه میبریم.
وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا، و هم چنان نفرستادیم، مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ، پیش از تو در هیچ شهر هیچ آگاه کنندهاى، إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها، مگر که جهانداران و بطر گرفتگان ایشان گفتند، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (۲۳) و ما بر پیهاى ایشان پس رو میباشیم.
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ، گفت باش و اگر من بشما آمدم و آوردم، بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ، راستتر از آن چیز که پدران خویش را بر آن یافتید،، قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۲۴)، گفتند ما بآنچه شما را بآن فرستادند ناگرویدگانیم.
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ، کین کشیدیم از ایشان، فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۲۵)، نگر چون بود سرانجام دروغ زن گیران.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ، ابراهیم گفت پدر خویش را و قوم خویش را: إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (۲۶) من بیزارم از آنچه شما میپرستید.
إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی، مگر آن خداى که مرا آفرید، فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (۲۷) که او خود مرا راه مینماید.
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً، آن سخن را سخنى پاینده کرد، فِی عَقِبِهِ، در نژاد فرزندان خویش، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۸) تا مگر با خدا آیند.
بَلْ مَتَّعْتُ، بلکه برخوردار کردم هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ، اینان را و پدران ایشان را، حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ، تا آن گه که بایشان آمد قرآن، وَ رَسُولٌ مُبِینٌ (۲۹) و رسولى آشکارا، وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ، چون بایشان آمد چیزى درست و راست قالُوا هذا سِحْرٌ، گفتند این مر دیو است و جادویى، وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ (۳۰) و ما بآن ناگرویدگانیم.
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ گفتند چرا نه این قرآن فرو فرستادند، عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (۳۱) بر مردى بزرگ از این دو شهر.
رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ...
الایة. لما وصف اللَّه الکافرین بالتمتع بالطیبات فى الدنیا آثر النبى (ص) و اصحابه و الصالحون اجتناب اللّذّات فى الدّنیا رجاء ثواب الآخرة.
مفهوم آیت آنست که هر که طیّبات و لذات دنیا بکار دارد از ناز و نعیم آخرت بازماند، هر که سود خود در تنعم دنیاء فانى جوید، تنعم جاودانى در سراى باقى بر خود بزیان آورد.
آن مهتر عالم و سید ولد آدم، خاتم پیغامبران و مقتداى جهانیان (ص) چون دانست که لذات و شهوات دنیا را حاصل نیست و جوینده و خواهنده آن جز نادانى غافل نیست، از آن اعراض کرد و بر قدر قوام اقتصار کرد و فقر و فاقت اختیار کرد.
خبر درست است از عایشه که بعد از وفات پیغامبر میگفت: لم ینم على السریر و لم یشبع من خبز الشعیر.
بروایتى دیگر گفت: لقد کان یأتى علینا الشهر لم نوقد فیه نارا و ما هو الا الماء و التمر، غیر انه جزى اللَّه نساء من الانصار خیرا، کنّ ربما اهدین لنا شیئا من اللبن.
گفت بودى که ما یک ماه در خاندان نبوت آتش نیفروختى ما را معلوم جز آب و خرما نبودى، جز آن نبود که زنان انصار اللَّه جزاء ایشان بخیر کناد، گاه گاه ما را شربت شیر دادید. این نه از آن بود که بر ایشان حرام بود یا نعمت دنیا از ایشان دریغ بود که اهل عالم هر چه یافتند از راحت و نعمت و کرامت بطفیل ایشان یافتند، لکن مصطفى (ص) دانست که منع حظوظ نفس اصل طاعت است و اساس دین و طیّبات دنیا حجاب طیّبات عقبى است. و او (ص) مقتداى خلق بود، خواست تا خلق بوى اقتدا کنند و بآن راه روند و از اینجا بود که ملک زمین بروى عرض کردند و او بندگى اختیار کرد و از ملکى اعراض کرد گفت: اجوع یوما و اشبع یوما، و حال پیغامبران گذشته همین بود که رضاء حق در مخالفت نفس دیدند و در منع حظوظ نفس کوشیدند.
سلیمان پیغامبر (ص) که ملک زمینى وى را بود و در مطبخ وى هر روز هزاران گاو و گوسپند بکار شدى، با این همه نعمت، پلاس پوشیدى و آرد جوین با خاکستر بیامیختى و با میغ آب چشم خمیر کردى و بنان پختى، آن قرص برداشتى و بمسجد رفتى، با درویشى با هم بخوردى، گفتید: مسکین جالس مسکینا، و موسى پیغامبر حال وى چنان کرد که بمدین رسید، سر و پاى او برهنه و شکم گرسنه، محتاج قرص جوین، همى گفت: رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ بگوشهاى باز شد، سر بر خاک نهاد گفت: الهى غریبم و بیمار و درویش، تا از جبار کائنات ندا آمد که: یا موسى کسى که وطن وى من باشم غریب چون بود، کسى که طبیب وى من باشم بیمار کى بود کسى که وکیل وى من باشم درویش چون بود؟ و در کار عیسى مریم اندیشه کن که لباس وى صوف بود و طعمه وى گیاه بود و شراب وى آب بود، بستر وى زمین بود، آتش وى آفتاب بود، چراغ وى مهتاب بود. روزى گفت، خداوندا سگ را و خوک را مأوى است و پسر مریم را مأوى نیست تا از حضرت عزت جواب آمد که: انا مأوى من لا مأوى له، از انبیا در گذرى در کار اولیاء اندیشه کن، صحابه رسول که بعد از انبیاء و رسل هیچ کس در حضرت عزّت ذو الجلال آن قربت و زلفت نداشت که ایشان داشتند. مهتران حضرت رسالت بودند، اختران آسمان ملت بودند، اعلام اسلام و امان ایمان بودند. ظاهر و باطن ایشان سرمایه شریعت و پیرایه حقیقت بود و حال ایشان در فقر و فاقت چنان بود که خبر درست از بو هریره، قال: لقد رأیت سبعین من اصحاب الصفة ما منهم رجل علیه رداء اما ازار و اما کساء قد ربطوا فى اعناقهم فمنها ما یبلغ نصف الساقین و منها ما یبلغ الکعبین فیجمعه بیده کراهیة ان ترى عورته.
مهینه صحابه بو بکر بود در بیمارى مرگ او را شربتى آوردند از آب و عسل چون در آن نگرست گریستن عظیم بروى افتاد، چنانک او را غشى رسید، چون با خود آمد پرسیدند که این گریستن و زارى از چه بود؟ گفت آن وقت که مصطفى (ص) از دنیا میرفت در خاندان او چندان عسل نبود که در مداوات او بکار شدى و مرا کار تنگ رسید و نزدیک است که بحضرت او رسم و در کدخداى من عسل است من بار خجلت این مخالفت چون کشم بعد از آنکه خود دیدهام که مصطفى (ص) در آن بیمارى کسى را مهجور میکرد و از بر خود میراند و من کسى را نمیدیدم و گفتم یا رسول اللَّه کرا دفع کنى؟ گفت: دنیا بصورتى پیش من آمده و خود را عرضه میکند و از من خود را جوارى میطلبد و من در وى نمینگرم، که حق جل جلاله تا دنیا آفرید در او ننگرست، مقتا و بغضا لها اکنون که محروم بازگشت گفت من صبر کنم تا تو از میان امّت بیرون شوى و من بر دلهاى ایشان حمله ببرم و همه را بخود مشغول کنم و از متابعت تو بازگردانم. اکنون منکه بو بکرم میترسم که اگر من از ایشان باشم که دنیا قبول خود بریشان تحقق کند، این گریستن و زارى من از آنست.
و فى الخبر عن البراء بن عازب قال قال رسول اللَّه (ص): من قضى نهمته فى الدنیا حیل بینه و بین شهوته فى الآخرة و من مد عینه الى زینة المترفین کان مهینا فى ملکوت السماوات و من صبر على الفوت الشدید اسکنه اللَّه الفردوس حیث شاء.
پیر طریقت گفت: هر که شعلهاى از نور صدق برو تافت، ثقل دنیا نتوان کشید و زینت و تنعم دنیا نتواند دید و هر که از تفرقه رسم و عادت خلاص یافت و نسیم حقیقت افراط بر فطرة او وزید، ناز بهشت نتواند کشید.
بو سلیمان دارانى گفت، خداى را دوستانىاند که جمال و نعیم بهشت ایشان را صید نکند و از خدا بازندارد دنیاء خسیس کى تواند که ایشان را صید کند و از خدا باز دارد.
فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ رسول خدا (ص). از پس طعنها و ناسزاها که از کافران مىشنید و رنجها که از ایشان میکشید ضجر گشت و از سر آن ضجرت بدل خود میخواست که ایشان را عقوبتى رسیدى و عذابى چشیدندى. رب العالمین این آیت فرستاد که: فاصبر و لا تستعجل صبر کن یا محمد بر اذى و طعن مشرکان و مشتاب بعذاب و عقوبت ایشان. اقتدا کن به برادران خویش پیغامبران گذشته، ایشان که بر رنجها و مکروههاى قوم خویش صبر کردند، چون دانستند که آن همه حکم ماست بر آن شکوى و ضجرت ننمودند. تو همان کن یا محمد که ایشان کردند، فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ نمىدانى که نامى از نامهاى من صبور است. صبور اوست که بعقوبت نشتابد یمهل و لا یهمل مهلت دهد، اما مهمل فرو نگذارد.
بنده مؤمن چون اعتقاد کرد که حق جل جلاله صبور است باید که صبر معتصم و متمسک خود سازد تا ایمان وى بیفزاید. مصطفى گفت: الصبر نصف الایمان و الیقین، الایمان کله.
صبر یک نیمه ایمانست و یقین همه ایمان. مقام صبر مقام عابدان است و مقام یقین مقام عارفان. مصطفى (ص) ابن عباس را گفت: ان استطعت ان تعمل للَّه فى الرضا و الیقین فافعل و الا ففى الصبر على ما تکره خیر کثیر.
اول او را بر یقین خواند که مقام مهین است و همگى ایمان است. پس گفت اگر طاقت ندارى و بدین مقام نرسى قدم بر مقام صابران ثابت دارد که در صبر خیر هاء فراوانست. إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ.
بزرگى را پرسیدند که معنى صبر چیست؟ گفت تجرع البلوى من غیر دعوى زهر بلا چشیدن و آن گه از دعوى دم در کشیدن. الصبر اسرار المحنة و اظهار المنة و صبر نهان داشتن محنت است و آشکارا کردن نعمت.
پیر طریقت گفت: الهى دوستان تو سران و سرهنگاناند بىگنج و خواست توانگراناند بنام درویشاناند و توانگران جهان خود ایشانند. دردها دارند و گفتن آن بىزبانند.
اى بسا در حقه جان غیورانت که هست
نعرههاى سرّ بمهر از درد بىفریاد تو
حسن را بنیادى افکندى چنان محکم که نیست
جز وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ نقش بر بنیاد تو.
الایة. لما وصف اللَّه الکافرین بالتمتع بالطیبات فى الدنیا آثر النبى (ص) و اصحابه و الصالحون اجتناب اللّذّات فى الدّنیا رجاء ثواب الآخرة.
مفهوم آیت آنست که هر که طیّبات و لذات دنیا بکار دارد از ناز و نعیم آخرت بازماند، هر که سود خود در تنعم دنیاء فانى جوید، تنعم جاودانى در سراى باقى بر خود بزیان آورد.
آن مهتر عالم و سید ولد آدم، خاتم پیغامبران و مقتداى جهانیان (ص) چون دانست که لذات و شهوات دنیا را حاصل نیست و جوینده و خواهنده آن جز نادانى غافل نیست، از آن اعراض کرد و بر قدر قوام اقتصار کرد و فقر و فاقت اختیار کرد.
خبر درست است از عایشه که بعد از وفات پیغامبر میگفت: لم ینم على السریر و لم یشبع من خبز الشعیر.
بروایتى دیگر گفت: لقد کان یأتى علینا الشهر لم نوقد فیه نارا و ما هو الا الماء و التمر، غیر انه جزى اللَّه نساء من الانصار خیرا، کنّ ربما اهدین لنا شیئا من اللبن.
گفت بودى که ما یک ماه در خاندان نبوت آتش نیفروختى ما را معلوم جز آب و خرما نبودى، جز آن نبود که زنان انصار اللَّه جزاء ایشان بخیر کناد، گاه گاه ما را شربت شیر دادید. این نه از آن بود که بر ایشان حرام بود یا نعمت دنیا از ایشان دریغ بود که اهل عالم هر چه یافتند از راحت و نعمت و کرامت بطفیل ایشان یافتند، لکن مصطفى (ص) دانست که منع حظوظ نفس اصل طاعت است و اساس دین و طیّبات دنیا حجاب طیّبات عقبى است. و او (ص) مقتداى خلق بود، خواست تا خلق بوى اقتدا کنند و بآن راه روند و از اینجا بود که ملک زمین بروى عرض کردند و او بندگى اختیار کرد و از ملکى اعراض کرد گفت: اجوع یوما و اشبع یوما، و حال پیغامبران گذشته همین بود که رضاء حق در مخالفت نفس دیدند و در منع حظوظ نفس کوشیدند.
سلیمان پیغامبر (ص) که ملک زمینى وى را بود و در مطبخ وى هر روز هزاران گاو و گوسپند بکار شدى، با این همه نعمت، پلاس پوشیدى و آرد جوین با خاکستر بیامیختى و با میغ آب چشم خمیر کردى و بنان پختى، آن قرص برداشتى و بمسجد رفتى، با درویشى با هم بخوردى، گفتید: مسکین جالس مسکینا، و موسى پیغامبر حال وى چنان کرد که بمدین رسید، سر و پاى او برهنه و شکم گرسنه، محتاج قرص جوین، همى گفت: رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ بگوشهاى باز شد، سر بر خاک نهاد گفت: الهى غریبم و بیمار و درویش، تا از جبار کائنات ندا آمد که: یا موسى کسى که وطن وى من باشم غریب چون بود، کسى که طبیب وى من باشم بیمار کى بود کسى که وکیل وى من باشم درویش چون بود؟ و در کار عیسى مریم اندیشه کن که لباس وى صوف بود و طعمه وى گیاه بود و شراب وى آب بود، بستر وى زمین بود، آتش وى آفتاب بود، چراغ وى مهتاب بود. روزى گفت، خداوندا سگ را و خوک را مأوى است و پسر مریم را مأوى نیست تا از حضرت عزت جواب آمد که: انا مأوى من لا مأوى له، از انبیا در گذرى در کار اولیاء اندیشه کن، صحابه رسول که بعد از انبیاء و رسل هیچ کس در حضرت عزّت ذو الجلال آن قربت و زلفت نداشت که ایشان داشتند. مهتران حضرت رسالت بودند، اختران آسمان ملت بودند، اعلام اسلام و امان ایمان بودند. ظاهر و باطن ایشان سرمایه شریعت و پیرایه حقیقت بود و حال ایشان در فقر و فاقت چنان بود که خبر درست از بو هریره، قال: لقد رأیت سبعین من اصحاب الصفة ما منهم رجل علیه رداء اما ازار و اما کساء قد ربطوا فى اعناقهم فمنها ما یبلغ نصف الساقین و منها ما یبلغ الکعبین فیجمعه بیده کراهیة ان ترى عورته.
مهینه صحابه بو بکر بود در بیمارى مرگ او را شربتى آوردند از آب و عسل چون در آن نگرست گریستن عظیم بروى افتاد، چنانک او را غشى رسید، چون با خود آمد پرسیدند که این گریستن و زارى از چه بود؟ گفت آن وقت که مصطفى (ص) از دنیا میرفت در خاندان او چندان عسل نبود که در مداوات او بکار شدى و مرا کار تنگ رسید و نزدیک است که بحضرت او رسم و در کدخداى من عسل است من بار خجلت این مخالفت چون کشم بعد از آنکه خود دیدهام که مصطفى (ص) در آن بیمارى کسى را مهجور میکرد و از بر خود میراند و من کسى را نمیدیدم و گفتم یا رسول اللَّه کرا دفع کنى؟ گفت: دنیا بصورتى پیش من آمده و خود را عرضه میکند و از من خود را جوارى میطلبد و من در وى نمینگرم، که حق جل جلاله تا دنیا آفرید در او ننگرست، مقتا و بغضا لها اکنون که محروم بازگشت گفت من صبر کنم تا تو از میان امّت بیرون شوى و من بر دلهاى ایشان حمله ببرم و همه را بخود مشغول کنم و از متابعت تو بازگردانم. اکنون منکه بو بکرم میترسم که اگر من از ایشان باشم که دنیا قبول خود بریشان تحقق کند، این گریستن و زارى من از آنست.
و فى الخبر عن البراء بن عازب قال قال رسول اللَّه (ص): من قضى نهمته فى الدنیا حیل بینه و بین شهوته فى الآخرة و من مد عینه الى زینة المترفین کان مهینا فى ملکوت السماوات و من صبر على الفوت الشدید اسکنه اللَّه الفردوس حیث شاء.
پیر طریقت گفت: هر که شعلهاى از نور صدق برو تافت، ثقل دنیا نتوان کشید و زینت و تنعم دنیا نتواند دید و هر که از تفرقه رسم و عادت خلاص یافت و نسیم حقیقت افراط بر فطرة او وزید، ناز بهشت نتواند کشید.
بو سلیمان دارانى گفت، خداى را دوستانىاند که جمال و نعیم بهشت ایشان را صید نکند و از خدا بازندارد دنیاء خسیس کى تواند که ایشان را صید کند و از خدا باز دارد.
فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ رسول خدا (ص). از پس طعنها و ناسزاها که از کافران مىشنید و رنجها که از ایشان میکشید ضجر گشت و از سر آن ضجرت بدل خود میخواست که ایشان را عقوبتى رسیدى و عذابى چشیدندى. رب العالمین این آیت فرستاد که: فاصبر و لا تستعجل صبر کن یا محمد بر اذى و طعن مشرکان و مشتاب بعذاب و عقوبت ایشان. اقتدا کن به برادران خویش پیغامبران گذشته، ایشان که بر رنجها و مکروههاى قوم خویش صبر کردند، چون دانستند که آن همه حکم ماست بر آن شکوى و ضجرت ننمودند. تو همان کن یا محمد که ایشان کردند، فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ نمىدانى که نامى از نامهاى من صبور است. صبور اوست که بعقوبت نشتابد یمهل و لا یهمل مهلت دهد، اما مهمل فرو نگذارد.
بنده مؤمن چون اعتقاد کرد که حق جل جلاله صبور است باید که صبر معتصم و متمسک خود سازد تا ایمان وى بیفزاید. مصطفى گفت: الصبر نصف الایمان و الیقین، الایمان کله.
صبر یک نیمه ایمانست و یقین همه ایمان. مقام صبر مقام عابدان است و مقام یقین مقام عارفان. مصطفى (ص) ابن عباس را گفت: ان استطعت ان تعمل للَّه فى الرضا و الیقین فافعل و الا ففى الصبر على ما تکره خیر کثیر.
اول او را بر یقین خواند که مقام مهین است و همگى ایمان است. پس گفت اگر طاقت ندارى و بدین مقام نرسى قدم بر مقام صابران ثابت دارد که در صبر خیر هاء فراوانست. إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ.
بزرگى را پرسیدند که معنى صبر چیست؟ گفت تجرع البلوى من غیر دعوى زهر بلا چشیدن و آن گه از دعوى دم در کشیدن. الصبر اسرار المحنة و اظهار المنة و صبر نهان داشتن محنت است و آشکارا کردن نعمت.
پیر طریقت گفت: الهى دوستان تو سران و سرهنگاناند بىگنج و خواست توانگراناند بنام درویشاناند و توانگران جهان خود ایشانند. دردها دارند و گفتن آن بىزبانند.
اى بسا در حقه جان غیورانت که هست
نعرههاى سرّ بمهر از درد بىفریاد تو
حسن را بنیادى افکندى چنان محکم که نیست
جز وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ نقش بر بنیاد تو.
رشیدالدین میبدی : ۸۹- سورة الفجر- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ لَیالٍ عَشْرٍ (۱) و بده شبانه روز.
وَ الْفَجْرِ ببامداد روز.
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (۲) و بجفت و بطاق.
وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (۳) و بشب که در آید.
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ بسنده است این بسوگند لِذِی حِجْرٍ (۴) خردمند زیرک را.
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ نبینى و ندانى که چون کرد خداوند تو بِعادٍ (۵)
إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (۶) به عاد ارم با آن بالایهاى بزرگ.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (۷) که هرگز چون ایشان نیافریدند در جهان.
وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (۸) و ثمود که سنگ مىبریدند در وادى خویش.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (۹) و فرعون آن کشنده بمیخ بند.
الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (۱۰) ایشان که از حدّ بیرون شدند در جهان.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ (۱۱) و فراوان کردند در آن گزاف و تباهکارى.
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (۱۲) تا فرو هشت اللَّه بر ایشان تازیانه عذاب.
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (۱۳) خداوند تو بر گذرگاه است.
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ امّا مردم آن گه که اللَّه او را بیازماید.
فَأَکْرَمَهُ و او را به بىنیازى گرامى کند وَ نَعَّمَهُ (۱۴) به بىبیمى و تندرستى نازپرورد کند فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (۱۵) گوید: اللَّه مرا بناز میدارد.
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ و امّا چون اللَّه او را بیازماید فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ (۱۶) و روزى او بر او تنگ کند فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (۱۷) مىگوید: خداوند من مرا خوار کرد.
«کَلَّا» نه چنانست که او میگوید، نه آن از نازست و نه این از خوارى! بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ (۱۸) بلکه پدر مردگان را بناز نمىنوازند.
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ (۱۹) و بر طعام دادن درویشان یکدیگر را نمىانگیزانند.
وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ و مرده باز مانده میخورند أَکْلًا لَمًّا (۲۰) خوردنى بنهیب.
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ و دوست میدارند مال را حُبًّا جَمًّا (۲۱) دوستى سخت فراوان.
«کَلَّا» آرى چنین است إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (۲۲) چون این زمین پاره پاره بشکنند و بکوبند کوفتنى سخت.
وَ جاءَ رَبُّکَ و آید خداى تو وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (۲۳) و فرشتگان قطار قطار.
وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ و آورند آن روز دوزخ را یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ آن روز پند پذیرد مردم وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى (۲۳) و کجا جاى پند پذیرفتن است او را.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی مىگوید کاشک من کردار نیکو پیش فرا فرستادید این روز زنده گشتن خود را.
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (۲۵) آن روز چون عذاب او کس را عذاب نکنند.
وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (۲۶) و چون بند او کس را نبندند.
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷) اى تن آرمیده، اى کس آرمیده،.
ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ بازگرد با خداوند خویش راضِیَةً مَرْضِیَّةً (۲۸) پاداش و کردار خود پسندیده و خداوند تو از تو از کردار پسندیده.
فَادْخُلِی فِی عِبادِی (۲۹) درآى در میان رهیگان من
وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (۳۰) در آى در بهشت من.
وَ لَیالٍ عَشْرٍ (۱) و بده شبانه روز.
وَ الْفَجْرِ ببامداد روز.
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ (۲) و بجفت و بطاق.
وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (۳) و بشب که در آید.
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ بسنده است این بسوگند لِذِی حِجْرٍ (۴) خردمند زیرک را.
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ نبینى و ندانى که چون کرد خداوند تو بِعادٍ (۵)
إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (۶) به عاد ارم با آن بالایهاى بزرگ.
الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (۷) که هرگز چون ایشان نیافریدند در جهان.
وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (۸) و ثمود که سنگ مىبریدند در وادى خویش.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (۹) و فرعون آن کشنده بمیخ بند.
الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (۱۰) ایشان که از حدّ بیرون شدند در جهان.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ (۱۱) و فراوان کردند در آن گزاف و تباهکارى.
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (۱۲) تا فرو هشت اللَّه بر ایشان تازیانه عذاب.
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (۱۳) خداوند تو بر گذرگاه است.
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ امّا مردم آن گه که اللَّه او را بیازماید.
فَأَکْرَمَهُ و او را به بىنیازى گرامى کند وَ نَعَّمَهُ (۱۴) به بىبیمى و تندرستى نازپرورد کند فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (۱۵) گوید: اللَّه مرا بناز میدارد.
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ و امّا چون اللَّه او را بیازماید فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ (۱۶) و روزى او بر او تنگ کند فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (۱۷) مىگوید: خداوند من مرا خوار کرد.
«کَلَّا» نه چنانست که او میگوید، نه آن از نازست و نه این از خوارى! بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ (۱۸) بلکه پدر مردگان را بناز نمىنوازند.
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ (۱۹) و بر طعام دادن درویشان یکدیگر را نمىانگیزانند.
وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ و مرده باز مانده میخورند أَکْلًا لَمًّا (۲۰) خوردنى بنهیب.
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ و دوست میدارند مال را حُبًّا جَمًّا (۲۱) دوستى سخت فراوان.
«کَلَّا» آرى چنین است إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا (۲۲) چون این زمین پاره پاره بشکنند و بکوبند کوفتنى سخت.
وَ جاءَ رَبُّکَ و آید خداى تو وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا (۲۳) و فرشتگان قطار قطار.
وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ و آورند آن روز دوزخ را یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ آن روز پند پذیرد مردم وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى (۲۳) و کجا جاى پند پذیرفتن است او را.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی مىگوید کاشک من کردار نیکو پیش فرا فرستادید این روز زنده گشتن خود را.
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ (۲۵) آن روز چون عذاب او کس را عذاب نکنند.
وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (۲۶) و چون بند او کس را نبندند.
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷) اى تن آرمیده، اى کس آرمیده،.
ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ بازگرد با خداوند خویش راضِیَةً مَرْضِیَّةً (۲۸) پاداش و کردار خود پسندیده و خداوند تو از تو از کردار پسندیده.
فَادْخُلِی فِی عِبادِی (۲۹) درآى در میان رهیگان من
وَ ادْخُلِی جَنَّتِی (۳۰) در آى در بهشت من.
رشیدالدین میبدی : ۹۶- سورة العلق- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ برخوان نام خداوند خویش الَّذِی خَلَقَ (۱) آنکه آفریده آفریده.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) بیافرید مردم را از خون بسته.
اقْرَأْ برخوان وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (۳) و خداوند تو آن نیکوکار.
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴) او که در آموخت بقلم.
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (۵) در آموخت در مردم آنچه مردم ندانست.
کَلَّا حقّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى (۶) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (۷) که مردم نافرمان شود، چون بىنیاز شود.
إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى (۸) با خداوند تو است بازگشت.
أَ رَأَیْتَ الَّذِی مىبینى این مرد یَنْهى (۹) عَبْداً إِذا صَلَّى (۱۰) که مىباززند رهى را که مىنماز کند؟
أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (۱۱) چه بینى و رین مرد براه راست است ؟
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (۱۲) و پرهیزیدن میفرماید از ناصواب و بدى.
أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۳) بینى و رین مرد دروغزن میگیرد مىبرگردد.
أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (۱۴) نمىداند که اللَّه مىبیند.
کَلَّا و دروغ نیست، لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اگر او ازین نگرست باز نه ایستد، لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (۱۵) فرماییم تا گیرند موى پیش سر او.
ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (۱۶) موى پیشانى دروغزن بدکار.
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (۱۷) گوى یاران و قوم خویش خوان.
سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (۱۸) تا ما فریشتگان عذابگر خوانیم.
کَلَّا نه سزاست لا تُطِعْهُ او را فرمان مبر وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (۱۹) نماز کن و نزدیک آى.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ برخوان نام خداوند خویش الَّذِی خَلَقَ (۱) آنکه آفریده آفریده.
خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) بیافرید مردم را از خون بسته.
اقْرَأْ برخوان وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ (۳) و خداوند تو آن نیکوکار.
الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴) او که در آموخت بقلم.
عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ (۵) در آموخت در مردم آنچه مردم ندانست.
کَلَّا حقّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى (۶) أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى (۷) که مردم نافرمان شود، چون بىنیاز شود.
إِنَّ إِلى رَبِّکَ الرُّجْعى (۸) با خداوند تو است بازگشت.
أَ رَأَیْتَ الَّذِی مىبینى این مرد یَنْهى (۹) عَبْداً إِذا صَلَّى (۱۰) که مىباززند رهى را که مىنماز کند؟
أَ رَأَیْتَ إِنْ کانَ عَلَى الْهُدى (۱۱) چه بینى و رین مرد براه راست است ؟
أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوى (۱۲) و پرهیزیدن میفرماید از ناصواب و بدى.
أَ رَأَیْتَ إِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۳) بینى و رین مرد دروغزن میگیرد مىبرگردد.
أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى (۱۴) نمىداند که اللَّه مىبیند.
کَلَّا و دروغ نیست، لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ اگر او ازین نگرست باز نه ایستد، لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِیَةِ (۱۵) فرماییم تا گیرند موى پیش سر او.
ناصِیَةٍ کاذِبَةٍ خاطِئَةٍ (۱۶) موى پیشانى دروغزن بدکار.
فَلْیَدْعُ نادِیَهُ (۱۷) گوى یاران و قوم خویش خوان.
سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ (۱۸) تا ما فریشتگان عذابگر خوانیم.
کَلَّا نه سزاست لا تُطِعْهُ او را فرمان مبر وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ (۱۹) نماز کن و نزدیک آى.
رشیدالدین میبدی : ۱۰۰- سورة العادیات- المکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً (۱) باسبان غازى که همىتازند و نفس همىزنند بآواز در تاختن.
فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً (۲) آن آتش افروزان از سنگ بسنبهاى خویش.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴) بر هامون دشمن گرد انگیختند.
فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً (۳) و بآن غارت کنندگان ببامداد.
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵) و در میان سراى دشمن فرو آمدند بهم.
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (۶) باین سوگندها که مردم خداوند خویش را ناسپاس است و فرو مایه.
وَ إِنَّهُ عَلى ذلِکَ لَشَهِیدٌ (۷) و مردم خود داند که چنین است و در خوى خویش گواه است بر خود.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (۸) و مردم از بهر دوستى این جهان و دوستى مال بخیل است و فرو بسته دست.
أَ فَلا یَعْلَمُ نمىداند این مردم؟ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ (۹) که آن گه که برانگیزند آنچه در گورهاست!
وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ (۱۰) و فرا پیش آرند و باز نگرند آنچه در دلهاست!
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ (۱۱) که خداوند ایشان بایشان آن روز داناست و از ایشان آگاه.
وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً (۱) باسبان غازى که همىتازند و نفس همىزنند بآواز در تاختن.
فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً (۲) آن آتش افروزان از سنگ بسنبهاى خویش.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴) بر هامون دشمن گرد انگیختند.
فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً (۳) و بآن غارت کنندگان ببامداد.
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵) و در میان سراى دشمن فرو آمدند بهم.
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (۶) باین سوگندها که مردم خداوند خویش را ناسپاس است و فرو مایه.
وَ إِنَّهُ عَلى ذلِکَ لَشَهِیدٌ (۷) و مردم خود داند که چنین است و در خوى خویش گواه است بر خود.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (۸) و مردم از بهر دوستى این جهان و دوستى مال بخیل است و فرو بسته دست.
أَ فَلا یَعْلَمُ نمىداند این مردم؟ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ (۹) که آن گه که برانگیزند آنچه در گورهاست!
وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ (۱۰) و فرا پیش آرند و باز نگرند آنچه در دلهاست!
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ (۱۱) که خداوند ایشان بایشان آن روز داناست و از ایشان آگاه.
فایز دشتی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۲۹
عنصری بلخی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
عنصری بلخی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۳۶
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۵۱
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۶۲
عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۸۸
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۲۴