عبارات مورد جستجو در ۷۳۷ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «قُلْ کُونُوا حِجارَةً» گوى سنگ گردید، «أَوْ حَدِیداً (۵۰)» یا آهن
«أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» یا آفریده‏اى گردید که تا تواند بود نماید در دلهاى شما زنده کردن آن، «فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا» میگویند آن کیست که ما را زنده خواهد کرد، «قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» بگوى آن کس که نخست بیافرید شما را، «فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ» سرها در تو مى‏جنبانند، «وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هُوَ» و مى‏گویند کى خواهد بود آن، «قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَرِیباً (۵۱)» بگوى که مگر نزدیک است آن روز بودن آن بشما.
«یَوْمَ یَدْعُوکُمْ» آن روز که خواند اللَّه تعالى شما را، «فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» از خاک بیرون آئید او را ستایندگان، «وَ تَظُنُّونَ» و چنان پندارید آن روز، «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا (۵۲)» که نبودید در خاک مگر اندکى.
«وَ قُلْ لِعِبادِی» بندگان مرا بگوى، «یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» که با یکدیگر و یکدیگر را سخن نیکو گوئید، «إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ که دیو در آغالش ساختن و تباهى است میان ایشان، «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً (۵۳)» که دیو مردم را دشمنى آشکار است.
«رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ» خداوند شما داناست بشما، «إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ» اگر خواهد ببخشاید بر شما «أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ» یا اگر خواهد عذاب کند شما را، «وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا (۵۴)» و ترا بر ایشان کوشنده و بدارنده نفرستاده‏ایم و نه دل دار و نه کار توان.
«وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خداوند تو داند سزاى هر کسى که در آسمان و زمینست که سزا چیست، «وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى‏ بَعْضٍ» و ما افزونى دادیم پیغامبران را یک بر دیگر، «وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً (۵۵)» و داود را زبور دادیم.
«قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ» بگوى خوانید اینان را که ایشان را خدایان خوانید فرود از اللَّه، «فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ» تا ببینند که نه باز برد گزند توانند از شما، «وَ لا تَحْوِیلًا (۵۶)» و نه گردانیدن سود یا نعمت.
«أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ» ایشان خود آنند که اللَّه تعالى را خداى میخوانند، «یَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ» بخداى خویش نزدیکى مى‏جویند، «أَیُّهُمْ أَقْرَبُ» تا کیست از ایشان که نزدیک ترست باو، «وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ» و بخشایش اللَّه تعالى مى‏بیوسند «وَ یَخافُونَ عَذابَهُ» و از عذاب او مى‏ترسند، «إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُوراً (۵۷)» که عذاب خداوند تو آنست که از آن بپرهیزند سزد.
«وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها» و هیچ شهرى نیست مگر ما هلاک کننده آنیم و میراننده اهل آن، «قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ» پیش از روز رستاخیز، «أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً» یا خود عذاب کننده آن بعذابى سخت، «کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (۵۸)» آن در علم من کردنى و دانسته و در لوح نبشته.
«وَ ما مَنَعَنا» و باز نداشت ما را، «أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ» که ما گشادیم و فرستادیم هر معجزه و نشان که دشمنان از پیغامبران ما خواستند، «إِلَّا أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ» مگر آنک پیشینیان را نمودیم و آن را دروغ شمردند، «وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ» و آنک دادیم ثمود را ماده شتر، «مُبْصِرَةً» آشکارا و روشن چشمها را دیده‏ور، «فَظَلَمُوا بِها» ستم کردند بر او، «وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ» و ما آیات و معجزات نفرستیم، «إِلَّا تَخْوِیفاً (۵۹)» مگر بیم دادن و وعید نمودن را.
«وَ إِذْ قُلْنا لَکَ» و اینکه مى‏گوییم ترا، «إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ» که خداوند تو تاود با مردمان هر کرا خواهد گیرد، «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ» و نکردیم آن دیدار که ترا نمودیم، «إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ» مگر آزمایشى مردمان را، «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» و آن درخت نفریده نکوهیده در قرآن، «وَ نُخَوِّفُهُمْ» و مى‏ترسانیم ایشان را، «فَما یَزِیدُهُمْ إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً (۶۰)» و نمى‏فزاید ترسانیدن ایشان را مگر گزاف گویى و گزاف کاریى بزرگ.
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» و فریشتگان را گفتیم که سجود کنید آدم را، «فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ» سجود کردند او را مگر ابلیس، «قالَ أَ أَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً (۶۱)» گفت آیا سجود کنم اکنون کسى را که بیافریدى از گل؟!
«قالَ أَ رَأَیْتَکَ» و گفت بینى، «هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ» این را که برگزیدى بر من، «لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» اگر باز دارى مرا تا روز رستاخیز، «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ» از بیخ کنم من نژاد او را، «إِلَّا قَلِیلًا (۶۲)» مگر اندکى.
«قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ» اللَّه تعالى گفت شو هر که از پى تو بیاید ازیشان، «فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ» دوزخ پاداش شما همه، «جَزاءً مَوْفُوراً (۶۳)» پاداشى است تمام و سپرى کرده.
«وَ اسْتَفْزِزْ» و بخیزان، «مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ» هر که توانى ازیشان ببانگ خویش، «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ» و بر ایشان انگیزان، «بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ» سواران خویش و پیادگان خویش، «وَ شارِکْهُمْ» و با ایشان انبازى کن، «فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» در مالهاى ایشان و در فرزندان، «وَ عِدْهُمْ» و وعده زندگانى ده، «وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً (۶۴)» و وعده ندهد مردمان را دیو مگر بفریب.
«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» بندگان من نیست ترا بر ایشان دسترسى و توانى، «وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ وَکِیلًا (۶۵)» و خداوند تو بسنده و باز پذیرنده است و یار.
«رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ» خداوند شما اوست که خوش مى‏رواند و نرم کشتى در دریا شما را، «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» تا فضل او جویید از روزى خویش، «إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً (۶۶)» که او بشما مهربان است.
«وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ» و چون بشما رسد گزند و بیم در دریا، «ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ» گم شود هر چه مى‏خوانید بخدایى مگر او، «فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ» چون شما را وارهاند با خشکى و دشت، «أَعْرَضْتُمْ» روى گردانید از شکر او، «وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً (۶۷)» این آدمى همیشه ناسپاس است.
«أَ فَأَمِنْتُمْ» ایمن مى‏باشید شما که مشرکانید، «أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ» که شما را از سویى در زمینى فرو برد، «أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً» یا بر شما سنگ باران فرستد، «ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا (۶۸)» آن گه خود را یارى و پذیرفتگارى و کارسازى نیابید.
«أَمْ أَمِنْتُمْ» آیا ایمن مى‏باشید، «أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تارَةً أُخْرى‏» که شما را باز بارى دیگر در دریا برد، «فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ» و بر شما باد کشتى شکن گشاید، «فَیُغْرِقَکُمْ» تا شما را بآب بکشد، «بِما کَفَرْتُمْ» بآنک بار پیشین ناسپاس گشتید، «ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبِیعاً (۶۹)» آن گه خویشتن‏ را بر ما متتبع و داورى دار و کین خواه نیابید.
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «قُلْ کُونُوا حِجارَةً أَوْ حَدِیداً، أَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» معنى آنست که اى محمّد منکران بعث را بگوى اگر بشدت و قوّت سنگ خاره و آهن و پولاد گردید یا آن خلقى که در دلهاى شما چنان نماید که زنده کردن آن نتواند بود و آن مرگ است بقول بیشترین مفسران یعنى که اگر خود مرگ باشید شما را بمیرانم و باز زنده گردانم به آن قدرت که شما را در آفرینش اوّل آفریدم و شما اقرار مى‏دهید، هم بآن قدرت شما را باز آفرینم و اگر چه سنگ و آهن باشید یا مرگ. قال مجاهد: «مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» هو السّماء و الارض و الجبال، «فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنا» خلقا جدیدا بعد الموت، «قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ» اى خلقکم اوّل مرّة، «فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُسَهُمْ» فعل المستهزئ و المستبعد للشّى‏ء «وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هُوَ» اى متى الاعادة و البعث استبعادا له و نفیا، یقال نغضت سنّه اذا تحرّکت و انغاض الرّجل رأسه تحریکه ایّاه مستنکرا، «قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَرِیباً» اى هو قریب لانّ عسى من اللَّه واجب، و «قَرِیباً» یجوز ان یکون خبر کان و یجوز ان یکون ظرفا اى فى زمان قریب، ثمّ بیّن و عیّن فقال: «یَوْمَ یَدْعُوکُمْ» من قبورکم الى موقف القیامة و المحاسبة. مقاتل گفت: «یَدْعُوکُمْ» اسرافیل و هى النّفخة الاخیرة، و این دعا را دو وجه است از معنى: یکى آنست که صیحه‏اى شنوند که آن صیحه ایشان را داعیه اجتماع بود بزمین محشر، دیگر معنى آنست که اسرافیل بر صخره بیت المقدس بایستد و گوید: ایّتها العظام البالیة و اللّحوم المتفرّقة و العروق المتقطّعة اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم، فذلک قوله: «فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» اى فتجیبون بامره و تقصدون نحو الدّاعى. و قیل «فَتَسْتَجِیبُونَ» مقرّین بانّه خالقکم. و قیل «فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ» و هو انّهم یخرجون من القبور یقولون سبحانک و بحمدک حین لا ینفعهم الحمد و امّا المؤمنون فکما
قال النّبی (ص): لیس على اهل لا اله الّا اللَّه وحشة فى قبورهم و لا منشرهم و کانّى باهل لا اله الّا اللَّه و هم ینفضون التراب عن رؤسهم و یقولون الحمد للَّه الّذى اذهب عنّا الحزن، «وَ تَظُنُّونَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» اى ما لبثتم فى القبر الّا قلیلا یستقصرون مدة موتهم لانّهم لا یشعرون بالمدّة الّتى مرّت بهم و هم اموات. و قیل یستقصرون مدّة لبثهم فى الدّنیا ممّا یعلمون من طول لبثهم فى الآخرة. و قیل بین النّفختین یرفهون عن العذاب و بینهما اربعون سنة فیرونها لاستراحتهم قلیلا.
«وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان عرب صحابه رسول را اذى مى‏نمودند و ایشان را بقول و فعل مى‏رنجانیدند، ایشان برسول خدا نالیدند و دستورى قتال خواستند، جواب ایشان این آیت آمد: «وَ قُلْ لِعِبادِی» المؤمنین، «یَقُولُوا» للکافرین، «الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» یعنى الکلمة الّتى هى احسن و ذلک ان یقولوا یهدیکم اللَّه و هذا قبل ان امروا بالجهاد. و قیل الاحسن کلمة الاخلاص: لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه. و قیل الامر بالمعروف و النهى عن المنکر. و قیل نزلت فى عمر بن الخطّاب. و قیل فى ابو بکر الصدیق حین شتمه رجل من العرب فامره اللَّه بالعفو، «إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ» النّزغ ایقاع الشرّ و افساد ذات البین نزغ آنست که ایشان را بسر سبکى در یکدیگر او کند و میان ایشان آغالش سازد و عداوت در میان او کند، «إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً» ظاهر العداوة.
«رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِکُمْ إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ» یوفّقکم لتؤمنوا، «أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ» بان یمیتکم على الکفر، اعلم اینجا بمعنى علیم است میگوید اللَّه تعالى داناست بشما و سزاى شما، اگر خواهد برحمت خویش شما را توفیق دهد تا ایمان آرید و بهروز و نیکبخت گردید، و اگر خواهد بعدل خویش شما را عذاب کند که بر کفر و شرک بمیرید و بدوزخ شوید، آن گه گفت: «وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا»
ما وکّل الیک ایمانهم فلیس علیک الّا التبلیغ اى محمّد ایمان ایشان با تو نیفکندیم و در دست تو و خواست تو نکردیم، بر تو جز ابلاغ نیست و توفیق و هدایت جز کار ما نیست. و قیل «إِنْ یَشَأْ یَرْحَمْکُمْ» فینجیکم من اعدائکم، «أَوْ إِنْ یَشَأْ یُعَذِّبْکُمْ» فیسلّطهم علیکم، «وَ ما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ وَکِیلًا» اى حفیظا کفیلا، قیل نسختها آیة القتال.
«وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى هو عالم باهل السّماوات و اهل الارض و هو اعلم بصلاح کلّ واحد منهم خداوند تو داناست باهل آسمان و اهل زمین از فریشتگان و آدمیان و غیر ایشان، همه را مى‏داند که همه آفریده اواند، رهى و بنده اواند، صلاح و سزاى هر کس داند که چیست، هر کس را آنچ صلاح وى است مى‏دهد و بهر کس آنچ سزاى ویست مى‏رساند. و قیل «رَبُّکَ أَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» فجعلهم مختلفین فى اخلاقهم و صورهم و احوالهم و ملکهم کما فضّل «بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلى‏ بَعْضٍ» فمنهم من کلّم اللَّه و منهم من اتّخذه خلیلا و منهم من ایّده بروح القدس و منهم من آتاه ملکا لا ینبغى لاحد من بعده و منهم من اصطفاه و غفر له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر و هو محمّد (ص) و اعطائه القرآن، «وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً» و هو مائة و خمسون سورة لیس فیها حکم و لا فرض و لا حلال و لا حرام و لا حدود انّما هو ثناء و وعظ و تحمید و تمجید.
تمامتر کرامتى و عظیم تر نواختى که اللَّه تعالى با بنده کند آنست که او را کتاب دهد، و هیچ پیغامبر از کرامتى و معجزتى خالى نبود، امّا کتاب هفت کس را داد از پیغامبران: آدم و شیث و ادریس و ابراهیم و داود و موسى و عیسى و محمّد صلوات اللَّه علیهم اجمعین، و المعنى فى ذکر داود ها هنا انّ اللَّه عزّ و جل اعلم انّ تفضیل بعض النبیّین على بعض ممّا قد فعله اللَّه عزّ و جل عن علم بشأنهم و لا تنکروا تفضیل محمّد (ص) و اعطائه القرآن فقد اعطى اللَّه داود الزّبور، و قرأ حمزة: «وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً» بضم الزّاى و هو جمع زبر.
«قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ» سبب نزول این آیت آن بود که قریش را هفت سال قحط رسید و اندر آن قحط در بلائى عظیم بودند تا برسول خدا نالیدند و کشف بلا بدعا از وى خواستند، این آیت بجواب ایشان بود: «قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُمْ» ادّعیتم انّها آلهة سوى اللَّه، از ایشان خواهید تا ببینید و بدانید که در دست و توان ایشان هیچیز نیست نه باز برد گزند، نه گردانیدن سود، نه قحط و شدّت از شما باز برند و نه توانند که درویشى با توانگرى گردانند و نه بیمارى با صحّت، آن گه گفت: «أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ» اى یدعونهم آلهة و یعبدونهم و هم الملائکة الّذین عبدوا من دونه. و قیل عزیز و المسیح. و قیل نفر من الجنّ تعبدهم خزاعة فاسلم اولئک النّفر من الجن و بقیت خزاعة على کفرهم، اینان که ایشان را خدایان مى‏خوانند خود آنند که اللَّه تعالى را مى‏پرستند و او را مى‏خوانند و بوى تقرّب مى‏جویند، «یَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ» یتضرّعون الى اللَّه و یطلبون القربة و الزّلفة الیه، الوسیلة و الطّلبة و السّئول فى معنى واحد، «أَیُّهُمْ أَقْرَبُ» ایّهم رفع بالابتداء و الخبر اقرب، و المعنى یطلبون الوسیلة الى ربّهم فینظرون ایّهم اقرب الیه فیتوسلون به، ثمّ قال: «وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ» اى معبودکم طالبوا الزّلفة الى اللَّه و راجوا رحمته و خائفوا عذابه میگوید اینان که شما ایشان را معبود مى‏دانید باللّه تعالى نزدیکى مى‏جویند و رحمت او مى‏بیوسند و از عذاب او مى‏ترسند، جوینده و ترسنده و بیوسنده خدایى را کى شاید؟ و قیل «أُولئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ» هم الانبیاء الّذین ذکروا فى الآیة الاولى، یدعون اللَّه و یدعون النّاس الى عبادة اللَّه، «یَبْتَغُونَ إِلى‏ رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ» بصالح الاعمال.
«وَ إِنْ مِنْ قَرْیَةٍ إِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها» اى مبیدوها على ممر الایّام، «أَوْ مُعَذِّبُوها عَذاباً شَدِیداً» هیچ شهرى نیست مگر که ما هلاک کننده اهل آنیم بعذابى زود یا بمرگ بدرنگ. مقاتل گفت: امّا الصّالحة فبالموت و امّا الطالحة فبالعذاب بدان را بعذاب زود فراگیریم و هلاک کنیم و نیکان را بدرنگ و روزگار بآجال خویش، «کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً» اى مثبتا مکتوبا فى اللّوح المحفوظ.
«وَ ما مَنَعَنا» هذا على سعة لسان العرب، معناه لم یمتنع و اللَّه عزّ و جل لا یمنع هذا کما جاء فى الخبر: من سرّ مؤمنا فقد سرّ اللَّه، معناه جاء بشى‏ء یفرح به اللَّه و اللَّه لا یسرّ و لکنّه یفرح، و قد صحّ فى الخبر الفرح. ابن عباس گفت سبب نزول این آیت آن بود که اهل مکّه از رسول خدا اقتراح کردند تا کوه صفا زر گرداند و زمین مکّه بر ایشان فراخ و هامون گرداند تا ایشان در آن کشت زار کنند، وحى آمد بزبان جبرئیل که اى محمّد اگر خواهى بایشان دهیم آنچ درخواست مى‏کنند، امّا اگر ایمان نیارند ایشان را زمان ندهیم و همه را هلاک کنیم چنانک با امم پیشین کردیم، و اگر خواهى ایشان را فرو گذاریم و زمان دهیم، رسول خدا (ص) اختیار فرا گذاشتن و زمان دادن کرد و ربّ العالمین باین معنى آیت فرستاد: «وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ» اى ما منعنا ارسال الآیات الّتى اقترحوها الّا علمنا انّهم یکذبون رسلى کما کذّب الاوّلون فاهلکناهم لانّ سنّتنا مضت باهلاک من کذّب بالآیات المقترحة فیجب اهلاک قومک و قد قضیت ان لا استأصل امّتک لانّ فیهم من یؤمن او یلد مؤمنا رحمت خدا و فضل خدا بود و برکت دعاء مصطفى (ص) برین امّت که ربّ العالمین عذاب استیصال از کفّار امّت او باز داشت و عذاب ایشان با قیامت افکند، چنانک گفت: «بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهى‏ وَ أَمَرُّ».
... قوله: «أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ» فى موضع المفعول الثّانی، «أَنْ کَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ» موضعه رفع بالفاعل اى ما منعنا الارسال الّا تکذیب الاوّلین، «وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ» بسؤالهم و اقتراحهم، «مُبْصِرَةً» اى آیة بیّنة ظاهرة مضیئة خرجت من صخرة صلدة. و قیل مبصرة متضمنة لبصائر فى الدّین لمن استبصر.
و قیل مبصرة یبصر بها کیوم صائم یعنى فصام فیه و لیلة نائمة نیام فیها. و قیل مبصرة جاعلة ایّاهم ذوى بصائر، «فَظَلَمُوا بِها» فى الباء ثلاثة اقوال: احدها بمعنى کذّبوا بها، و الثّانی ظلموا انفسهم بعقرها، و الثّالث فظلموها و الباء زائدة. و قیل «فَظَلَمُوا بِها» اى جحدوا بها انّها من عند اللَّه، «وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ» یعنى و ما نرسل الآیات و الباء زائدة کالاولى و الآیات المعجزات لا المقترحات. و قیل الآیات القرآن. و قیل الموت الذّریع. و قیل العبر یقول و ما نرى الآیات و المعجزات الّا وعیدا فاذا ظهرت الآیة و لم تقبل وقعت العقوبة و حقّت الحجّة و انقطعت المعذرة و بطلت المهلة. و قیل «وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ» اى العبر و الدّلالات، «إِلَّا تَخْوِیفاً» للعباد لعلّهم یخافون القادر على ما یشاء.
قال قتادة: انّ اللَّه تعالى یخوّف النّاس بما شاء من آیاته لعلّهم یعتبون او یرجعون رجفت المدینة على عهد ابن مسعود فقال یا ایّها النّاس ان ربّکم یستعتبکم فاعتبوه. و روى محمّد بن عبد الملک بن مروان قال: انّ الارض زلزلت على عهد رسول اللَّه (ص) فوضع یده علیها فقال اسکنى فانّه لم یأن لک بعد ثمّ التفت الى اصحابه فقال انّ ربّکم تستعتبکم فاعتبوه. ثمّ زلزلت بالنّاس فى زمان عمر بن الخطاب فقال ایّها النّاس ما کانت هذه الزلزلة الّا عن امر احدثتموه و الّذى نفسى بیده لئن عادت لا اساکنکم فیها ابدا.
و سئل احمد بن حنبل عن هذه الآیة فقال: الآیات هى الشّباب و الکهولة و الشّیبة و تقلّب الاحوال لعلک تعتبر بحال او تتّعظ فى وقت.
«وَ إِذْ قُلْنا لَکَ» یعنى نقول لک، «إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ» اى النّاس فى قبضته و هو مانعک منهم فلا تبال بهم و بلّغ ما ارسلت به، و معنى آیت آنست که اى محمّد ما ترا مى‏گوییم از این کافران و دشمنان مترس و اندیشه مدار که ایشان همه در قبضه مااند و در مشیّت ما، نتوانند هیچ که از مشیّت ما بیرون شوند و ما ترا نگهبان و گوشوانیم دست ایشان از تو کوتاه داریم تا قصد تو و قتل تو نتوانند کردن تو فرمان و وحى ما بقوت دل برسان و رسالت بگزار و از کس باک مدار، همانست که جاى دیگر گفت: «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»، «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْناکَ» قال سفیان بن عیینه عن عمرو بن دینار عن عکرمة عن ابن عباس انّه قال فى هذه الآیة هى رؤیا عین اریها رسول اللَّه (ص) لیلة اسرى به لیست برؤیا منام و تقول العرب رأیت بعینى رؤیة و رؤیا و على هذا یحمل حدیث معاویة انّه کان اذا سئل عن مسرى رسول اللَّه (ص) قال کانت رؤیا من اللَّه صادقة اى رؤیا عیان ارى اللَّه نبیّه (ص).
قول جمهور مفسران آنست که این رؤیا دیدن بچشم است در بیدارى مصطفى را شب معراج و معنى فتنه در آن آن بود که قومى آن را منکر شدند و نپذیرفتند ازین ناگرویدگان و خداوندان گمان از مردمان، گفتند چون تواند بود و چه صورت بندد که یکى را بپاره‏اى از شب بآسمان برند و باز آرند؟! و مسلمانان آن را تصدیق کردند و پذیرفتند، قولى دیگر از ابن عباس روایت کرده‏اند که این رؤیا خوابست یعنى که آن خواب رسول خدا را نمودند که در مکّه شدى و آن سال حدیبیه بود که رسول (ص) از مدینه بیامد بتعجیل تا در مکّه شود و مشرکان او را باز گردانیدند تا قومى گفتند: قد ردّ رسول اللَّه (ص) و قد کان حدثنا انّه سیدخلها، آن بازگشت رسول فتنه آن قوم گشت که این سخن گفتند، چون سال دیگر بود رسول خدا در مکّه شد و فتح بود رسول خدا را، ربّ العزّه آیت فرستاد: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ» الآیة... و قیل هو من قوله: «إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنامِکَ قَلِیلًا»، «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» فى القرآن هى عطف على الرّؤیا مفسران گفتند این شجره ملعونه درخت زقوم است که ربّ العزّه در وصف آن گفت: «إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ» جاى دیگر گفت: «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ» و فتنه مشرکان در درخت آنست که ابو جهل گفت: أ لیس من کذب ابن ابى کبشة انّه یوعدکم بنار تحرق الحجارة ثمّ یزعم انّه تنبت فیها شجرة و انتم تعلمون انّ النّار تحرق الشّجر در آتش درخت بارور چون بود و آتش خود درخت سوزد، پس بو جهل اصحاب خود را گفت: فما تقولون فى الزّقوم شما در زقوم چه گوئید و آن را چه شناسید؟ عبد اللَّه بن الزّبعرى گفت: انّها الزّبد و التمر بلغة بربر، فقال ابو جهل یا جاریة زقمینا فآتت بالزّبد و التّمر، فقال استهزاء یا قوم تزقّموا فانّ هذا ما یخوّفکم به محمّد.
اینست فتنه مشرکان در درخت ملعونه که اللَّه گفت: «إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ» همانست که جاى دیگر گفت: «إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِینَ، إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ». و روى عن ابن عباس: الشّجرة الملعونة الکشوت الّتى تلتوى على الشّجر و فى الملعونة اقوال و احدها انّه لمّا اشبه طلعها رؤس الشّیاطین و الشّیطان ملعون کانت الشّجرة ملعونة، و الثّانی ان آکلها ملعون فاجرى اللّعنة علیها، و الثّالث سمّیت ملعونة لضررها و العرب تقول لکلّ طعام مکروه ضارّ ملعون. و قیل فى الآیة تقدیم و تأخیر تقدیرها: و ما جعلنا الرّؤیا الّتى اریناک و الشّجرة الملعونة فى القرآن الّا فتنة للنّاس، ثمّ قال: «وَ نُخَوِّفُهُمْ» یعنى بالزّقوم فى النّار، «فَما یَزِیدُهُمْ» التّخویف، «إِلَّا طُغْیاناً کَبِیراً» کفرا و مجاوزة حدّ فى العصیان، ثمّ عقّب هذا بحدیث آدم و کبر ابلیس و عتوه على ربّه، فقال عزّ من قائل: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ» مضى تفسیره، «قالَ أَ أَسْجُدُ» استفهام انکار، «لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً» نصب على الحال یعنى انّک انشأته فى حال کونه طینا و یجوز ان یکون تمییزا یعنى من طین.
«قالَ» یعنى ابلیس، «أَ رَأَیْتَکَ» اى أ رأیت و الکاف توکید للمخاطبة، «هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ» این تکریم بمعنى تعظیم و تفضیل است، «عَلَیَّ» از بهر آن گفت و جواب این سخن محذوفست: اى اخبرنى عن هذا الّذى کرّمت علىّ باسجاد الملائکة لم کرّمته علىّ و قد خلقتنى من نار و خلقته من طین، فحذف لانّ فى الکلام دلیلا علیه، «لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ» یعنى اخّرت اماتتى و ترکتنى حیّا، «لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ» اى لاستأصلنّهم بالإغواء و لاستولینّ علیهم، یقال احتنکت الجراد الارض اذا اکلت نباتها کلّه. و قیل معناه لآخذنّ باحناکهم و لاجرّنّهم الى النّار، حنکت الدّابة و احتنکتها اذا جعلت فى حنکها الاسفل حبلا یقودها به. و قیل لاقودنّهم کیف شئت، «إِلَّا قَلِیلًا» این استثنا از بهر آن کرد که اللَّه بر وى استثنا کرده بود و گفته: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا» «قالَ اذْهَبْ» درین کلمه مجى‏ء و ذهاب نیست و جز طرد و ابعاد نیست و باین کلمة او را بلعنت کرد و از رحمت خود دور، اى ابعد، و قیل تباعد عن جملة اولیائى بعد ان عصیت، «فَمَنْ تَبِعَکَ» اى اطاعک، «مِنْهُمْ» من ذریته، «فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ» اى جزاؤک و جزاؤهم فغلب المخاطب على الغائب، «جَزاءً مَوْفُوراً» اى موفى مکمّلا یقال و فرا الشّى‏ء یفر و وفرته افره لازم و متعدّ.
«وَ اسْتَفْزِزْ» اصل الفزّ القطع و منه تفزّز الثّوب اذا تخرّق و فزّزته قطّعته، «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ» اى ازعجه و استدعه استدعاء یحمله الى اجابتک، «بِصَوْتِکَ» یعنى اصوات الزّمّارات و النّیّاحات و دعوات دعاه الفتن، «وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ» اى صح علیهم و اصله الجلبه و هى شدّة الصّوت و المعنى احثثهم علیهم بالاغواء و الدّعاء الى طاعتک و الصد عن طاعتى، «بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ» اى برکبانک و مشاتک کلّ راکب و ماش فى معصیة اللَّه فهو من اصحاب ابلیس. قال قتادة: للشّیطان خیل و رجل من الجن و الانس و هم الّذین یطیعونه، جایز است که ابلیس را خیل و رجل بود یعنى سواران و پیادگان چنانک مفسران گفتند هر سوار که بمعصیت اللَّه و خلاف شریعت بر نشیند سوار ابلیس است و هر پیاده که بمعصیت اللَّه و خلاف شریعت رود از رجال ابلیس است، و جائز است که ابلیس را خیل و رجل نباشد و او را بدین نفرموده‏اند بلکه این سخن با وى بر سبیل زجر و استخفاف رفت چنانک کسى را تهدید کنى و بر آن تهدید مبالغت نمایى گویى: اذهب فاصنع ما بدا لک و استعن بمن شئت رو آنچ توانى از مکاید و حیل بکن و بهر که خواهى استعانت کن.
قراءت حفص تنها «رَجِلِکَ» بکسر جیم است و هو صفة للمبالغة بمعنى راجل کقولک حذر و ندس و یکون واحدا فى معنى الجمع کقوله: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»، «وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» و هو کلّ مال اصیب من حرام او انفق فى سبیل حرام او یعصى اللَّه فیه، و قیل هو الرّبوا. و قیل هو البحیرة و السّائبة و اخواتهما. و قیل ما کانوا یذبحونه لآلهتهم. «وَ الْأَوْلادِ» یعنى اولاد الزّنا. و قیل الموؤدة. و قیل هو تهویدهم و تنصیرهم و تمجیسهم.
و قیل تسمیتهم اولادهم عبد العزّى و عبد اللّات و عبد شمس و عبد الحرث. و قیل ان یستعملوا اولادهم فى معصیة اللَّه و فى الجملة کلّ معصیة فى ولد و مال فابلیس اللّعین شریکهم فیها، «وَ عِدْهُمْ» یعنى بالمواعید الباطله. و قیل عدهم ان لا جنّة و لا نار و لا بعث. و قیل عدهم اى اطل لهم فى العمر و مدّ لهم فى طیلهم، و رأس کلّ فساد فى الدّین طول الامل.
بدانک این امرها را امر تهدید و وعید گویند که پیش از این نهى رفته از آنچ او را بدان مى‏فرمایند و ذلک قوله: «فَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُوراً» و این همچنانست که کسى را گویى درین سراى مرو، چون خواهد که در رود تو گویى مردى کن و در رو و این نه فرمان است که میدهد تا در رود و طاعت دار باشد بلکه تهدید مى‏کند که اگر در روى بینى که با تو چه کنم و چه جزا دهم، نظیره قوله تعالى: «اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ» و قد نهوا قبل ذلک ان یتبعوا أهواهم و ان یعملوا بالمعاصى، قوله تعالى: «وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً» اى خدیعة و باطلا لانّه لا یغنی عنهم من عذاب اللَّه شیئا، کقوله: «إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ» الآیة... و قیل الغرور تزیین الخطاء بما یوهم انّه صواب.
و قوله تعالى: «إِنَّ عِبادِی» الّذین خلقتهم لجنّتى، «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» على ان تضلّهم و تحملهم على ذنب لا یغفر. و قیل لا سبیل لک على عبادى سوى وسوستک لهم فى الدّعاء الى المعاصى، «وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ وَکِیلًا» حافظا و ناصرا لاولیائه یعصمهم من ابلیس.
«رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی» هذا معطوف على قوله: «قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» یعین یبعثکم الّذى فطرکم اوّل مرّة، و «الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ» یزجى یعنى یسیر سیرا هونا، یقال فلان یزجى عیشه بمسکة من القوت و یزجیه بها، «لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» یعنى لتطلبوا الرّبح فى التّجارة،«إِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحِیماً» اى بالمؤمنین رحیما. این آیت حجّتست بر منکران بعث: اى انّ الّذى قدر على ابتداء خلقهم و على تسخیر الفلک «فِی الْبَحْرِ» کالاعلام قادر على اعادتهم.
«وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» اى عصوف الرّیاح و خوف الغرق، «فِی الْبَحْرِ ضَلَّ» اى بطل و زال و غاب، «مَنْ تَدْعُونَ» من الآلهة، «إِلَّا إِیَّاهُ» اى لم تدعوا فى تلک الحالة الّا اللَّه و لم تجدوا مغیثا سواه، «فَلَمَّا نَجَّاکُمْ» من الغرق، «إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ» عن الایمان و التّوحید. و قیل: «أَعْرَضْتُمْ» اتّسعتم فى کفران النّعمة، «وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً» جحودا نعم ربّه و الانسان ها هنا یعنى به الکفّار خاصّة، ثمّ بیّن انّه قادر ان یهلکهم فى البرّ.
فقال: «أَ فَأَمِنْتُمْ» حیث اعرضتم حین سلمتم من هول البحر، «ان نخسف، او نرسل، ان نعیدکم، فنرسل، فنغرقکم» این هر پنج بنون قراءت مکّى و ابو عمرو است باقى همه بیا خوانند: «أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ» یعنى یغور بکم و یغیبکم فى الارض کما فعل بقارون، و «جانِبَ الْبَرِّ» ناحیته من الارض. و قیل «جانِبَ الْبَرِّ» ساحل البحر، «أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً» حجارة من السّماء کما فعل بقوم لوط. و قیل الحاصب الرّیح الّتى تأتى بالحصباء، «ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا» یعنى من یحفظکم و یخلصکم.
«أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ» اى فى البحر، «تارَةً أُخْرى‏» اى مرّة اخرى، «فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ» تقصف الفلک و تکسرها حاصبا قاصفا ذکرا على لفظ التّذکیر لانهما نعتان لزما الرّیح مثل حائض و نحوه. و قیل لانّهما نعتان للعذاب. و قیل لانّهما بمعنى ذات حصب و قصف، «فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ» اى فیغرقکم اللَّه بسبب کفرکم، و قرأ رویس و ابو عمرو: «فتغرقکم» بالتّاء یعنى فتغرقکم الرّیح لانها سبب الاغراق ارسال درین آیت بمعنى گشادنست چنانک گویى: ارسلت الطائر: و منه قوله تعالى: «یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ» و نظایر این در قرآن فراوان است اما ارسال که برسول (ص) پیوندد معنى آن فرستادن بود و آنک بآفریده بى جان پیوندد آن گشادن بود و این آنست که اللَّه گفت: «فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ» همانست که جاى دیگر گفت: «اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ» فرو میگشاید اللَّه بادها بتدبیر بهنگام دریایست و باندازه بایست انداخته بتقدیر بادهاى مختلف مخارج مختلف بطبعهاى مختلف در وقتهاى مختلف: یکى راندن میغ را و ساختن آن را، یکى آبستن کردن میغ را و باریدن باران را، یکى آبستن کردن درختان و شکفتن آن را، یکى باز بر نوشتن ابر را و زدودن هوا را و خشک کردن زمین را، یکى بستن یخها را و تبه کردن آفتها را و دباغت هوا را، یکى مى‏کشتى راند، یکى زمین مى‏زداید، یکى باغ مى‏آراید، یکى هوا مى‏پالاید، یکى باد نرم و خوش: رخاء حیث اصاب، نه خفته را جنباند و نه مورى بیازارد، یکى کوه میکند و کشتى مى‏شکند و در دیده نیاید، آفریده‏اى بدان صعبى، و سپاهى بدان بزرگى، و از عقل و عین بدان دورى، میان آسمان و زمین در کمین، برّ و بحر از و پر، نه در دست آید و نه در دیده، حمله بران، نعره زنان، بنا شکنان و از چشم نهان، قوله: «ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ» اى بالاغراق و الارسال، «تَبِیعاً» یعنى من یتبعنا بانکار ما نزل بکم و لا من یتبعنا لیصرفه عنکم و لا من یطلبنا بدمائکم. قال ابن عباس: تبیعا اى ثائرا و لا ناصرا.
رشیدالدین میبدی : ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خلقا و ملکا فکیف یکون ولدا و بینهما تناف. ملک و ولادت هرگز بهم جمع نیاید و همچنین ملک و نکاح که میان ایشان منافاتست، کسى که فرزندى دارد نتواند بود که آن فرزند ملک وى باشد، و نه کسى که زنى دارد آن زن در آن حال که منکوحه ویست مملوکه وى تواند بود، پس میدان که هر که در آسمان و زمین همه رهى و بنده‏اند خداى را عزّ و جل، همه مملوک و مصنوع ویند، دعوى ولادت بر وى باطل و او جل جلاله از آن مقدس و منزه.
«وَ مَنْ عِنْدَهُ» یعنى الملائکة الّذین عنده، الّذین جعلتهم العرب بناته، کما قال عزّ و جل: «وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً». «وَ مَنْ عِنْدَهُ». حجتست بر معتزله و جهمیه در اثبات جهت و مکان بارى جلّ جلاله، اذ لو لم یکن بذاته فى موضع و علمه فى کل موضع، لما کان لقوله: «وَ مَنْ عِنْدَهُ» معنى «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» اى لا یتعظمون و لا یستنکفون عن عبادته، و لا یخرجون عن طاعته. «وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ» اى لا یعیون. یقال حسر الرجل و استحسر، اذا لغب و اعیى، و الملائکة لا یعیون فان تسبیحهم یجرى مجرى النفس.
«یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» ینزهون اللَّه عن الولد و الزوجة و الشریک و عمّا لا یلیق به على الدوام، «لا یَفْتُرُونَ» اى لا یضعفون عنه، و قیل لا یفترون اى لا یشغلهم عن التسبیح رسالة، و یجرى التسبیح منهم مجرى النفس منّا لا یشغلنا عن النفس شی‏ء فلذلک تسبیحهم دائم.
«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ» یعنى اهم اتخذوا آلهة ینشرون الموتى من الارض؟ استفهام است بمعنى انکار، مى‏گوید مشرکان قریش که، بتان را خدایان گرفتند این خدایان مردگان را از گور بر مى‏انگیزانند و ایشان را زنده مى‏گردانند تا ایشان را بان شبهت افتد و ایشان را انبازان اللَّه تعالى گویند، معنى آنست که آنکه قدرت آن ندارد که مرده زنده کند خدایى را نشاید.
«لَوْ کانَ فِیهِما» اى فى السّماء و الارض. «آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ» یعنى غیر اللَّه. الّا اینجا بمعنى غیرست و همچنین در همه قرآن هر جا که گفت: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» یعنى لا اله غیره.
قال الشاعر:
و کل اخ مفارقه اخوه
لعمر ابیک الّا الفرقدان.
المعنى و کل اخ غیر الفرقدین مفارقه اخوه و معنى الآیة لو کان فى السّماوات و الارض، ارباب غیر اللَّه لخربتا و هلک من فیهما بوقوع التنازع بین الآلهة. «فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ» اى له السّماوات و الارض و ما فوقها من الکرسى و العرش، و هو منزه عن الوصف بالشریک و الصاحبة و الولد.
«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ» اى لیس علیه اعتراض فى فعله و لا فى حکمه اذ لا احد مثله و فوقه فیسأله عن فعله و حکمه بعباده. «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» اى العباد مسئولون عن افعالهم. او خداوندست آفریدگار و کردگار، گفت وى همه راست، حکم وى همه صواب، فعل وى همه پاک، امر و نهى وى محکم، کس را نرسد که بر حکم وى اعتراض کند، یا بر فعل وى چون و چرا گوید بحجت خداوندى و آفریدگارى، فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ. و بندگان را پرسند از اقوال و اعمال ایشان چنان که آنجا گفت: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» نه بدان پرسید تا بداند که ایشان چه کرده‏اند که حق جلّ جلاله دانا بود در ازل که از بندگان چه آید از اعمال و اقوال و حرکات و سکنات، دانست که ایشان چه کنند و کى کنند و چون کنند، پس سؤال ایشان از طریق ایجاب حجّت است بر ایشان، نه از طریق استعلام، یکى اهل توبیخ باشد از وى پرسد تا حجّت بر وى درست شود و او را توبیخ کند، یکى اهل مغفرت باشد از وى پرسد تا جزاء کردار وى بتمامى بدو رساند، ضحاک گفت: سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان قریش گفتند: یا محمّد ربّنا یکتب علینا الذنب ثم یعذّبنا علیه، و باین سخن تکذیب قدر خواستند، تا ربّ العزة این ایت فرو فرستاد بجواب ایشان و این آیت حجّتى قاطع است بر قدریه و دلیلى واضح بر بطلان دعوى ایشان. و مصطفى (ص) گفته: «القدریة مجوس هذه الامّة ان مرضوا فلا تعودهم و ان ماتوا فلا تشهدوهم».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم. «صنفان من امّتى لیس لهما فى الاسلام نصیب، المرجئة و القدریة».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «یکون فى امّتى خسف و مسخ و ذلک فى المکذبین بالقدر».
و عن على (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «لا یؤمن عبد حتى یؤمن باربع، یشهد بان لا اله الّا اللَّه و انّى رسول اللَّه بعثنى بالحق، و یؤمن بالموت و بالبعث، و یؤمن بالقدر».
و عن عائشة قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم: «ستة لعنتهم لعنهم اللَّه و کل نبى، مجاب الزائد فى کتاب اللَّه و المکذب بقدر اللَّه و المتسلط بالجبروت لیعز من اذل اللَّه، و یذل من اعز اللَّه، و المستحل لحرم اللَّه و المستحل من عترتى ما حرم اللَّه و التارک لسنتى.
قوله: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» امرهم اللَّه بعبادتها فى کتاب من کتبه. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» قربوا حجتکم على ذلک. «هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» اى هذا القرآن فیه ذکر امّتى و ذکر الامم المتقدمة و لیس فیه جواز ذلک و لا الامر بعبادة الاوثان.
و قیل تقدیره «هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» یعنى القرآن، و هذا «ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» یعنى التوریة و الانجیل، و لیس فیها کلها اباحه ذلک. معنى آنست که ایشان جز از اللَّه تعالى خدایان گرفتند و پرستیدند، اى محمّد تو ایشان را گوى حجّت خود بیارید بآن که اللَّه تعالى شما را پرستش ایشان فرموده در کتابى از کتابهاى خویش، اینک قرآن کتاب او که با من، و اینک توریة و انجیل که پیش از من فرو فرستاده‏اند، و درین کتابها ازین معنى هیچ چیز نیست تا بدانید که هرگز هیچ کس حجّتى نداشت بپرستش پرستیده‏اى جز اللَّه تعالى. و گفته‏اند. «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً» در آیت پیش گفت و «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» درین آیت گفت، و این تکرار بى‏فایده نیست از بهر آنکه آنچه در آیت پیش گفت قیاسى است و این که درین آیت گفت تقلیدى. فقال فى الآیة الاولى: «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ» یعنى اوجدوا آلهة ینشرون الموتى من الارض فاتخذوهم آلهة قیاسا؟ و قال فى هذه الآیة: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً». معناه اوجدوا فى کتاب اللَّه الامر باتخاذ الآلهة فاتخذوهم آلهة تقلیدا؟
و هذا معنى مفید حسن، و قیل معنى الآیة «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» على استحقاقها الالهیة و قد تم الکلام. ثم استأنف فقال «هذا» اى القرآن، «ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» اى خبر من معى و ما احل اللَّه لهم و ما حرم علیهم و ما لهم من الثواب و العقاب. «وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» اى خبر من قبلى من الامم السالفة ما فعل اللَّه بهم فى الدنیا و ما هو فاعل بهم فى الآخرة. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ» فلا یتأملون حجة التوحید. «فَهُمْ مُعْرِضُونَ» بسبب جهلهم. قیل انما عدموا العلم لاعراضهم عن النظر، و لو وضعوا النظر موضعه لعلموا لا محالة، و هذا دلیل على وجوب النظر، و ان العلوم الدینیة کلها کسبیّة.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ». قرأ حمزة و الکسائى و حفص عن عاصم. نوحى بالنون و کسر الحاء اعتبارا بما تقدمه من قوله: «وَ ما أَرْسَلْنا»، و قرأ الباقون یوحى بالیاء و فتح الحاء على ما لم یسمّ فاعله. «أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»
یرید لم یبعث رسولا الا بتوحید اللَّه و لم یأت رسول بان لهم الها غیر اللَّه.
«وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً» الاتّخاذ و التبنی واحد، لکنه اذا استحال ان یکون له ولد، فالتبنى بولد الغیر ابعد، لان ذلک انّما یطلب به التعزز و الاعتضاد بمکانه، و اللَّه «سُبْحانَهُ» غنى عن ذلک. این آیت رد است بر مشرکان که گفتند الملائکة بنات اللَّه، و هم خزاعة. و بر طایفه جهودان که گفتند عزیر بن اللَّه، و بر ترسایان که گفتند المسیح بن اللَّه سبحانه کلمة تنزیه‏اى هو منزه عن اتخاذ الولد لان ذلک یقتضى المجانسة و اللَّه عز و جل منزه عن الوصف بالجنس و النوع. «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ» اى بل هم عباد مکرمون، اکرمهم اللَّه بطاعته و لیسوا بالاولاد، ثم اثنى علیهم فقال: «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» اى لا یتکلمون الا بما امرهم به، و لا یتعبدون الّا ما امروا به. «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» ما یعملون بامره. نظیره قوله: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» قال سهل بن عبد اللَّه: لا یسبقونه اى لا اختیار لهم مع اختیاره، و هم بامره یعملون اتباع السنة فى الظاهر و مراقبة اللَّه فى الباطن.
«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» اى ما عملوا و ما هم عاملون. قال ابن عباس: و قیل ما کان قبل خلقهم و ما یکون بعد خلقهم. «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏» اى لمن رضیه اللَّه. و قال لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه. «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» اى خائفون و من مکره لا یأمنون، گفته‏اند خشیت اینجا بمعنى علم است اى من العلم به مشفقون. مى‏گوید ایشان از آن که وى را مى‏دانند ازو میترسند. قال الواسطى: الخوف للجهال و الخشیة للعلماء، و الرّهبة للانبیاء، و قد ذکر اللَّه الملائکة، فال «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» و فیه دلیل على انّه سبحانه لو عذّبهم لکان ذلک جائزا اذ لو لم یجز ان یعذب البرئ لکانوا لا یخافونه لعلمهم اللَّه انهم لم یرتکبوا ازلة. قوله: «وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ» اى من الملائکة و ممن عبدوا من دون اللَّه. «إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ» اى ذلک القائل. «نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» اى الکافرین. قال قتادة: اراد به ابلیس حیث ادعى الشرکة و دعا الى عبادة نفسه و امر بطاعته، قال لانّه لم یقل اجد من الملائکة «إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ».
«أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا» قرأ ابن کثیر وحده الم یر بغیر الواو، و قرأ الباقون ا و لم بالواو و هما فى المعنى سواء، و الرؤیة هاهنا بمعنى العلم. و قیل هى من رؤیة البصر. «أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً» اى منسدتین و لم یقل رتقین لان الرتق مصدر، و المعنى کانتا ذواتى رتق فجعلنا هما ذواتى فتق، و الفتق هو الفصل بین شیئین، کانتا ملتئمتین.
و فیها اربعة اقوال: احدها انّ السّماوات کانت متّصلة بالارض، ففتقنا هما بان جعلنا بینهما الهواء. و الثانى انّ السّماوات کانت واحدة، ففتقناها بان جعلناها سبعا. و الثالث کانت السّماوات رتقا لیس فیهما فتق و لا فروج ینزل منها المطر، و کانت الارض رتقا لیس فیها فتق یخرج منه النبات. ففتقنا السّماوات لا بانزال الغیث، و فتقنا الارض لإخراج النبات، و على هذا القول المراد بالسّموات، السماء الدنیا فجمعت، و القول الرابع کانتا رتقا بالظلمة لا یرى ما فیهما، ففتقنا هما بخلق الاجرام النیّرة. معنى آیت آنست که نمى‏بینند ناگرویدگان و ننگرند که آسمانها یک طبقه بود و ما بقدرت و حکمت خویش آن را هفت طبقه کردیم و زمین یک طبقه بود هفت کردیم، در میان آسمان و زمین هوا نبود که هر دو درهم بسته بود ما از هم جدا کردیم، آسمان بر هوا بقدرت بداشتیم، و زمین بر آب نهادیم آسمان بسته بود از باران، و زمین از نبات، ما آن را بگشادیم و فرجها پدید کردیم تا از آسمان باران آمد و از زمین نبات مصالح و منافع آدمیان را. همانست که گفت: «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» این همه بآن کردیم تا در نگرید و بدانید که این کرده‏ها را کردگارى هست و این آفریده‏ها را آفریدگارى، آن گه در دلایل توحید بیفزود گفت: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ» اى خلقنا کل شی‏ء له حیاة من الماء، و هو النطفة التی تخرج من بین الصلب و الترائب، نظیره قوله: «وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ» اى کل حیوان یدبّ من عاقل و بهیمة، و قیل یرید به الماء المشروب، لان اللَّه سبحانه خلق الماء اولا ثم قلب الماء نارا و خلق منها الجنّ و قلبه ریحا و خلق منها الملائکة ثم احاله طینا و خلق منه آدم.
و سأل ابو هریره رسول اللَّه (ص). ممّ خلق اللَّه الخلق؟ فقال علیه السلم: «مِنَ الْماءِ».
و قیل جعلنا، هاهنا یتعدى الى مفعولین و المعنى یعیش کل شی‏ء بالماء، و فیه اضمار، تقدیره و جعلنا الماء حیاة کل شی‏ء، فخذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه. ثم قال تعالى: «أَ فَلا یُؤْمِنُونَ» مع ظهور الآیات.
«وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» اى جبالا ثوابت، من رسا اذا ثبت، و سمّیت رواسى لانّ الارض رسّت بها. «أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ» یعنى لأن لا تمید بهم، قال قتادة: کانت الارض تمید و لا یثبت علیها بناء فاصبحت و قد خلق اللَّه الجبال اوتادا لها حتى لا تمید.
و المید فى اللغة التحرک و الدوران. «وَ جَعَلْنا فِیها» اى فى الارض. و قیل فى الجبال «فِجاجاً» اى طرقا. جمع فج و هو الطریق الواسع. و قیل هو الطریق بین الجبلین.
«لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ». الى دیارهم و اوطانهم، و قیل یهتدون بالاعتبار، یقال انّ ما بین المشرق و المغرب مسیرة خمس ماتة عام، اکثرها مفاوز و جبال و بحار، و القلیل منها العمران ثم اکثر العمران اهل الکفر، و القلیل منه الاسلام، و حول الدنیا ظلمة و وراء الظلمة جبل قاف، و هو جبل محیط بالدنیا، و هو من زمرّد اخضر و اطراف السماء ملتصقة به، و یقال ما من جبل فى الدنیا الا و عرق من عروقه یتّصل بقاف، و قد سلّط اللَّه ملکا بالقاف فاذا اراد اللَّه هلاک قوم، امر الملک فحرک عرقا من عروقه، فانخسف بهم.
قوله: «وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً» یعنى سقفا فى الارض. «مَحْفُوظاً» حفظه اللَّه جل و عز من الوقوع على الارض الّا باذنه، کقوله: «وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ». و قیل محفوظا من الشیاطین بالشهب کقوله: «وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ» و قیل محفوظا بالهواء من غیر علاقة و لا عماد. «وَ هُمْ عَنْ آیاتِها» اى الکفّار عن الادلة التی فیها کالشمس و القمر و النجوم، «مُعْرِضُونَ» غیر متفکرین فیها.
و لا معتبرین بها.
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» اللیل و النهار خلقان للَّه عزّ و جل فما دامت الشمس تقطع من المشرق الى المغرب فهو نهار، و ما دامت تقطع من المغرب الى المشرق فهو لیل، و لو لا تعاقبهما لما کان بشر و لا نبات و لا للحیوان قرار کما کان فى الاماکن الّتى لا تزول عنها الشمس و الاماکن التی لا تطلع علیها، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» انما قال هذا لان الفلک یدور فى بحر مسکوب، و قال یسبحون کنى عنهم بکنایة العقلاء لانه اضاف الیهم فعل العقلاء کقوله: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ» روى عن ابن عباس انه قال: القمر اربعون فرسخا فى اربعین فرسخا فى ستین فرسخا، و کل نجم مثل جبل عظیم فى الدنیا، و قال بعضهم الشمس مثل عرض الدنیا و لو لا ذلک لکانت لا ترى من جمیع الدنیا، و کذلک القمر، و اختلفوا فى الفلک فقال ابن عباس: الفلک السّماء. و اکثر المفسرین على انّ الفلک موج مکفوف تحت السّماء تجرى فیه الشمس و القمر و النجوم. و قال الحسن: الفلک شبه الطاحونة تجرى تحت السّماء. و قال قتادة: الفلک له استدارة بین السّماء و الارض یدور بالنجوم مع ثبوت السّماء، و قیل انه یدور دور الکرة، و قیل یدور دور الرحى، و قیل الفلک القطب الذى تدور علیه النجوم، و قیل الفلک المواضع التی رکبت فیها النجوم، و قیل «فِی فَلَکٍ» یعنى فى دوران، و قیل الفلک جرم مستدیر و الاستدراة سمّى فلکا و لکل واحد من السّیّارات فلک، و فلک الافلاک یحرکها کل یوم حرکة واحدة من المشرق الى المغرب، و اللَّه اعلم، و من المفسرین من قال ان اللَّه عزّ و جل هو العالم بکیفیّة جریها، یجریها کیف یشاء و کما یشاء.
رشیدالدین میبدی : ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة
۳ - النوبة الثالثة
قوله: «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ» آن را که در دل یک نقطه صدق پیدا گردد حقیقت عشق مرگ سر از جان وى بر زند زیرا که وعده لقا آنجاست، آن چه جانى بود که وعده لقا فراموش کند یا چه دلى بود که ارتیاحى که جز بمشاهده حق نتواند بود جایى دیگر طلب کند، لا راحة للمؤمن دون لقاء ربه. اى درویش هیچ دولت عزیزتر از مرگ نیست، دین داران را تاج کبریا و کرامت بدروازه مرگ بر سر نهند بر خورداران شریعت توقیع دولت بدر مرگ خواهند یافت، مرگ حرم لا اله الا اللَّه است، مرگ آستانه دار الملک قیامت است، و ممر زوار حق است، مرگ مرکز عزّ عارفانست، و مظنه ارواح مقربان، مرگ طلیعه عنایت ازلست و مقدمه رعایت ابد، در دو عالم هیچکس را آن راحت نیست که مرد موحّد در لحد با احد، علم اسلام و کوس ایمان بقیامت با خود بخاک برد، تا با علم اسلام و کوس ایمان بقیامت در آید، چنان که پادشاهان بشهر خویش در آیند.
داود طائى از کبار فقها بود در علم ظاهر، و در صدق چنان بود که آن شب که از دنیا بیرون شد از بطنان آسمان ندا آمد که یا اهل الارض انّ داود الطائى قدم على ربّه، و هو عنه راض. مریدى از آن وى میگوید داود را دیدم در حال نزع در خانه خراب در شدت گرما بر خاک افتاده و نیم خشتى در زیر سر نهاده و قرآن میخواند. گفتم یا داود لو خرجت الى الصحراء ما ذا کان. چه بود اگر این ساعت با خود رفقى کنى و و بصحرا بیرون شوى تا این گرما در تو اثر کمتر کند گفت: یا فلان انّى لأشتهیه و لکن استحیى من ربّى، ان انقل قدمى الى ما فیه راحة نفسى. هرگز این نفس مرا بر من دست نبوده است درین حال اولیتر که نباشد، و هم در آن حال بر آن خاک کالبد خالى کرد رحمه اللَّه. قال الجنید کلّ من کانت حیاته بربّه فانه ینقل من حیاة الطبع الى حیاة الاصل و هو الحیاة على الحقیقة. قال اللَّه تعالى: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً».
قوله: «خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ» عجله دیگرست و مسارعه دیگر، عجله ناپسندیده است و نکوهیده و در آن نهى آمده که: «فَلا تَسْتَعْجِلُونِ». و مسارعه پسندیده است و ستوده و بدان امر آمده که: «سارِعُوا». عجله استقبال کارى است نه بوقت خویش و مسارعة شتافتن است بکارى فرموده باوّل وقت خویش، عجله نتیجه وسواس شیطان است و مسارعه قضیه توفیقست و تعظیم فرمان، از عجله ندامت آید و شور دل، و از مسارعه سکینه پیوندد بجان و دل. هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ. حق جلّ جلاله آرامى فرو فرستد بر دل مؤمنان تا او را بشناسند نادریافته و دوست دارند نادیده، از کار خود با کار وى پرداخته و از یاد خود با یاد وى آمده و از مهر خود با مهر وى شده، همه یادها جز باد وى همه سهو است. همه مرادها جز مراد وى همه لهو است، همه مهرها جز مهر وى همه لغو است.
«قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ» ارباب طریقت و اهل معرفت بر زبان اشارت در معنى این آیت گفته‏اند: من یأخذکم عن تصاریف القدرة و من یحجبکم عن سوابق القضیة و من یمنعکم من تنفیذ ما قدّره و اجراء ما قضاه فسائر یسیر بانوار رحمته و آخر یسیر بنیران سخطته، برداشتن تهمت از سوابق قسمت در دین رکنى غظیمست تکیه بر تقدیر حق و اعراض از تدبیر خود صراط مستقیمست، بگذاشتن اختیار بصدق افتقار نقطه پرگار طریقتست، خویشتن را باو سپردن و دست اعتماد بضمان وى زدن مدار اسرار حقیقت است، دار و گیر و نواخت و سیاست و تاج و تاراج همه بدست اوست و بحکم اوست، یکى را در صدر عزّت بنعت رفعت مى‏نشاند، یکى را در صف نعال در عین مذلّت مى‏دارد، یکى را بر بساط لطف مى‏نشاند، یکى را در زیر سیاط قهر مى‏آورد، آدم خاکى را از خاک مذلّت بر مى‏کشد و بحکم افضال بر هامه همّت مى‏نهد، ابلیس مهجور را از عالم علوى در مى‏کشد و بر سر چهار سوى ارادت بى‏علت از عقابین عقوبت مى‏آویزد، قومى را میگوید: «فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ» قومى را میگوید: «قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ». موسى عمران چون بطلب آتش مى‏شد شبانى بود با گلیم، چون باز آمد پیغامبرى بود کلیم، بلعام باعور که با آن کوه برمى‏شد ولیّى بود بحکم صورت، چون باز آمد سگى بود بحکم صفت، او جلّ جلاله اسرار ربوبیّت خود جایى آشکار کند که عنقاء عقول آنجا پر وهم نزند، ترازوى عدل درید اوست و حکم عدل اوست.
«وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ» حکم کرد بر آن که خواست بآنچه خواست، حکمى بى‏مثل و قضایى بى‏جور که همه اعزه طریقت را از خوف این مقام زهره‏ها آب گشت، و جگرها خون شد و دلها بسوخت از نهیب این حکم که: «انّ الرّجل لیعمل بعمل اهل الجنّة و هو عند اللَّه من اهل النّار، و انّ الرّجل لیعمل بعمل اهل النّار و هو عند اللَّه من اهل الجنّة» سابقه‏اى رانده چنان که خود دانسته، عاقبتى نهاده چنان که خود خواسته: قوم طلبوه فخذلهم، و قوم هربوا منه فادرکهم، قومى شب و روز در ریاضت و مجاهدت گذاشته: و الطلب ردّ و الطریق سدّ، در گوش ایشان فرو خوانده.
قومى در بتکده معتکف گشته لات و هبل را مسجود خود کرده و نداء عزّت پیاپى شده که انا لکم شئتم ام ابیتم و انتم لى شئتم ام ابیتم.
اى جوانمرد اگر مددى از غیب بنام تو فرستاده‏اند و نظرى از نظرهاى لطف بتو رسیده غازى آن رومى را چنان اسیر نبرد که آن نظر ترا برد، لکن مى‏دان که بهیچ علت فرو نیاید و در هیچ سبب نیاویزد، نظر عزّت چون در آمد بیک لحظه از گبرى صاحب صدرى کند، و از راهزنى راهروى سازد «وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ». بدان که آدمیان دو گروهند مؤمنانند و کافران، فرداى قیامت که عالمیان را حشر کنند چنان که ربّ العزّه گفت: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»
کافران را یکسر بدوزخ برند و اعمال ایشان در ترازو نهند که اعمال ایشان هباء منثور بود، و هباء منثور در تحت وزن نیاید، فذلک قوله: «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً» اما مؤمنان، هم مطیعان را و هم عاصیان را در مقام ترازو بدارند قومى را حسنات بر سیئات افزون آید ایشان را ببهشت فرستند و قومى را سیئات بر حسنات افزون آید ایشان را بدوزخ فرستند چنان که گفت: «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» الى قوله: «بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ»، و قومى را حسنات و سیئات در ترازو برابر آید ازیشان کس باشد که در دین برادرى دارد که در دنیا با یکدیگر صحبت و در دین موافقت داشتند ربّ العزّة آن برادر را بر گمارد تا از حسنات خویش چیزى بوى بخشد چندان که کفه حسنات وى بر سیئات راجح شود و باین سبب اللَّه تعالى او را ببهشت رساند و کس باشد که در دنیا در میانه شب وقتى بیدار بود و مصطفى را علیه الصّلاة و السّلام درود داده چنان که اللَّه تعالى از وى دانست و دیگر هیچکس از وى آن حال ندانست و از آن خلوت وى خبر نداشت، ربّ العزّه آن درود وى برداشت و در خزینه غیب بنهاد تا روز قیامت آن ساعت که او را حاجت بود از غیب آن صحیفه در آید و کفه حسنات بدان راجح آید، ربّ العزّه گوید عبدى این امانت تو بود بنزدیک من بوقت حاجت با تو رسانیدم، فادخل الجنّة سالما. و از ایشان کس باشد که نه آن برادر دارد که بوى طاعت بخشد، و نه او را ودیعت بنزدیک اللَّه تعالى بود، او را در آن مقام سیاست و هیبت رستاخیز بدارند تا بیم و ترس و اندوه وى بغایت رسد آن بیم و ترس و اندوه کفاره لختى گناهان وى شود، آن کفه سیئات وى بآن کفاره سبک گردد و کفه حسنات راجح شود فرمان آید که در بهشت شو که کفه حسنات راجح گشت و بحکم ازلى و عنایت سرمدى کار تو سره شد زبان حال وى این ساعت این گوید، من چه دانستم که آرزو برید وصالست و زیرا بر جود نومیدى محالست، من چه دانستم که آن مهربان چنان بردبارست که که لطف و مهربانى او بگناهکار بى‏شمارست.
رشیدالدین میبدی : ۲۲- سورة الحجّ- مدنیّة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند بخشاینده مهربان.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ» اى مردمان بپرهیزید از عذاب خداوند خویش، «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ» (۱) بدرستى که جنبش رستاخیز چیزى بزرگست.
«یَوْمَ تَرَوْنَها» آن روز که زلزله بینید، «تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ» باز ماند هر شیر دهنده‏اى از آن فرزند که شیر میداد، «وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها» و بنهد هر بارورى آنچه دارد از بار خویش، «وَ تَرَى النَّاسَ سُکارى‏»و مردمان را در دیدار چشم مستان بینى، «وَ ما هُمْ بِسُکارى‏» و ایشان مستان نیستند، «وَ لکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ» (۲) لکن عذاب خداى که مى‏بینند سختست.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ» و از مردمان کس است که مى پیکار کند در خداى تعالى بى‏دانش، «وَ یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطانٍ مَرِیدٍ» (۳) و بر پى میرود هر دیوى را شوخ پلید.
«کُتِبَ عَلَیْهِ» که بر آن دیو نوشته‏اند، «أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ» که هر که باو گوید او آن کس را بى راه کند، «وَ یَهْدِیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ» (۴) و راه نماید او را بعذاب آتش.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ» اى مردمان اگر در گمانید از انگیخت پس مرگ، «فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ» پس ما بیافریدیم شما را از خاک، «ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» پس از نطفه، «ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ» پس از خون بسته، «ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ» پس از پاره‏اى گوشت، «مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ» تمام آفریده یا نه تمام آفریده، «لِنُبَیِّنَ لَکُمْ» تا پیدا کنیم شما را، «وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ» و مى‏آرامانیم در رحمها «ما نَشاءُ» آنکه خواهیم، «إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» تا هنگامى که نامزد کرده، «ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا» آن گه بیرون مى‏آریم شما را خرد خرد، «لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ» تا آن گه که بزورمندى خویش رسید، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى» و از شما کس است که او را مى‏میرانند بجوانى، «وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ» و از شما کس است که او را پس باز مى‏برند تا بتر عمر، «لِکَیْلا یَعْلَمَ» آن را تا مگر چیزى بنداند، «مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً» پس آن که دانسته است بجوانى، «وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً» و زمین را بینى مرده و فرو شده، «فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ» چون آب بران فرستادیم، «اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ» زنده گشت و بجنبید و بخندید، «وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ» (۵) و بر رویانید از هر صنفى نیکو.
«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» بودن آن و این بآنست که اللَّه تعالى خداى بسزاست، «وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى‏» و اوست که مردگان را زنده کند، «وَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» (۶) و اوست که بر همه چیزها تواناست.
«وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها» و رستاخیز روز آمدنى است گمان نیست‏ در آن، «وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ» (۷) و اللَّه تعالى بر خواهد انگیخت هر که در گورها.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ» و از مردمان کس است که پیکار میکند در خداى تعالى، «بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً» بى دانشى و بى‏بیانى، «وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ» (۸) و بى‏نامه روشن.
«ثانِیَ عِطْفِهِ» سر بگردن باز نهاده بیکسو بیرون شود خویشتن در میکشد، «لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» تا گم شود از راه خداى تعالى، «لَهُ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ» او راست در این جهان خوارى، «وَ نُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَذابَ الْحَرِیقِ» (۹) و بچشانیم او را رستاخیز عذاب آتش.
«ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ» و گویند او را این ترا بآنست که دستهاى تو ترا پیش فرا فرستاد، «وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ» (۱۰) و اللَّه تعالى ستمکار نیست رهیگان را.
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ» و از مردمان کس است که خداى تعالى را مى‏پرستد بر گوشه‏اى، «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ» اگر باو رسد نیکى، «اطْمَأَنَّ بِهِ» بآن نیکى در دین آرام گیرد، «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» و اگر باو رسد آزمونى، «انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ» بر روى خویش باز گردد، «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ» زیان‏کار دو جهان «ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (۱۱)» آنست زیان‏کارى آشکارا.
«یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ» میخواند و مى‏پرستد جز از خداى تعالى، «ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ» چیزى که او را زیان نکند اگر نپرستد و اگر بپرستد سود نکند، «ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ» (۱۲) آنست گمراهى دور.
«یَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ» مى‏پرستد چیزى که گزند او نزدیکتر از سود او، «لَبِئْسَ الْمَوْلى‏» بد خداوندى کاو بت است، «وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ» (۱۳) و بد همسازى.
«إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» اللَّه تعالى در آرد ایشان را که بگرویدند و نیکیها کردند، «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» در بهشتهایى که مى‏رود زیر آن جویها، «إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ» (۱۴) اللَّه تعالى آن کند که خود خواهد.
«مَنْ کانَ یَظُنُّ» هر که چنان پندارد، « «أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ» که اللَّه تعالى پیغامبر خویش را یارى نخواهد داد، «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» درین جهان و در آن جهان، «فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ» تا فرو کشد رسنى از کاز «ثُمَّ لْیَقْطَعْ» پس تا بگسلد آن را «فَلْیَنْظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ ما یَغِیظُ» (۱۵) پس تا بنگرد که آن ساز که او ساخت و کوشش که کوشید هیچ مى‏ببرد غیظ او.
«وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» و چنان فرو فرستادیم، «آیاتٍ بَیِّناتٍ» سخنهاى درست پاک روشن، «وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ» (۱۶) و اللَّه تعالى راه مینماید او را که خواهد.
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» ایشان که بگرویدند، «وَ الَّذِینَ هادُوا» و ایشان که جهود شدند، «وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ» و صابیان و ترسایان و گبران، «وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» و ایشان که بت را انباز گرفتند، «إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» اللَّه برگزارد کار و حکم کند میان ایشان روز رستاخیز، «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ» (۱۷) اللَّه تعالى بر هر چیزى گواه است بآن دانا و از آن آگاه.
رشیدالدین میبدی : ۲۲- سورة الحجّ- مدنیّة
۲ - النوبة الثالثة
قوله: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» الآیة... بدانکه هر چه در هفت آسمان و هفت زمین است حیوانات و جمادات همه آنند که خداى را جلّ جلاله میخوانند و او را سجود میکنند، و به بى عیبى گواهى مى‏دهند، و بپاکى یاد مى‏کنند، امّا بعضى آنست که آدمى بعقل خود فرا دریافت آن مى‏رسد و از ادراک آن عاجز نه و بر دانش وى پوشیده نه، سجود فریشتگان در آسمان و مؤمنان در زمین از آن نمط است، ذلک قوله: «یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»، أمّا بعضى آنست که عقل آن را رد مى‏کند و دل در آن مى‏شورد و دین آن را مى‏پذیرد و اللَّه تعالى بدرستى آن گواهى مى‏دهد، سجود آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان از این بابست، رب العزه آن را در قرآن یاد کرد و مؤمنانرا باقرار و تسلیم فرمود که: «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، هر که اللَّه تعالى بوى نیکویى خواست و دل روشن داد و توفیق رفیق کرد که آنچه که در خرد محال است اللَّه تعالى بر آن قادر بر کمال است معقول و نامعقول را مقدّر است و مقتدر، فاطر و مدبّر، نه باوّل عاجز نه بآخر، از کیف باطن است و بقدرت ظاهر. اى جوانمرد حیلت در رزق محنت بار آورد و تکلّف در دین حیرت بر دهد، نه رزق بدست ماست نه دین بخرد ما، هر دو را گردن باید نهادن و کار با خداوندگار سپردن، آنجا که گفت: «جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» دیوار را ارادت در خود معلوم نگشت، و خالق بآنچه گفت راستگوى و استوار است و آنجا که گفت: «ثِیابٌ مِنْ نارٍ» از آتش پیراهن بریده در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ». در آتش درخت آتشین رسته مى‏بالد و بر میدهد، در عقل معلوم نگشت، و خالق استوار، «قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ» از زمین و آسمان بى جان سخن گفتن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ» از آتش بى‏جان خشم راندن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» سخن گفتن دوزخ فردا در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، گویایى رعد و دانایى وى که: «وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، ماه در منازل مقادیر روان بدو نیم گشته و رد و نیمه کوه که: «وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» در عقل معلوم نگشت و عیان آن را گواه و خالق بآنچه گفت استوار. مسلمانان این جمله را بنور هدى پذیرفتند و بسکینه ایمان پسندیدند، و بقوّت اخلاص بیارامیدند و بر مایه بصیرت وا ایستادند و آن را دین دانستند، تهمت بر عقل خود نهاده و عیب از سوى خود دیده و اللَّه تعالى را بهمه استوار گرفته.
«وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ»، مسکین آن بیچاره رانده که در ازل داغ خسار بر رخسار وى نهادند و بتازیانه انتقام از مقام قربش براندند که: «وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ»، سابقه‏اى رانده چنان که خود دانسته، عاقبتى نهاده چنان که خود خواسته، و کس را بر آن اطلاع نداده، یکى را امروز لباس شرک داد و طراز حرمان، و فردا لباس قطران با طراز هجران، «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ». یکى را امروز لباس تقوى داد و فردا لباس حریر در آن باغ و بستان و آب روان، و جفت جوان و تن درست و دل شاد و جان خرّم.
«یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ»، چنان که امروز اهل معرفت در معرفت متفاوتند و مؤمنان در زیادت و نقصان ایمان، فردا در سراى بقا هر کسى بر حسب حال خویش و بر اندازه معرفت خویش نواخت و کرامت بیند، عابدان را لباس حریر و دستینه‏هاى زر و مروارید با حور و قصور، و عارفان را لباس تفرید در بحر عیان غرقه نور، قومى را بزیور بهشت بیارایند باز قومیند که بهشت را بنور جمال ایشان بیارایند.
و اذا الدّر زاد حسن وجوه
کان للدرّ حسن وجهک زینا.
«وَ هُدُوا إِلَى الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ»، قیل هو الاعتراف بالذنب و الاقرار بقوله:
«رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، سخن راست و کلمه پاک آنست که از دعوى پاک است و از عجب دور و به نیاز نزدیک، بعجز خویش اقرار دادن و بگناه خویش معترف بودن و بسوز و نیاز در گفت: «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» اقتداء بآدم کردن. سهل تسترى گفت: نظرت فى هذا لامر فلم ار طریقا اقرب الى اللَّه من الافتقار و لا حجابا اغلظ من الدّعوى. گفت درین کار نظر کردم هیچ راه بحق نزدیکتر از نیاز ندیدم و هیچ حجاب صعب تر از دعوى نیافتم، براه ابلیس فرونگر تا همه دعوى بینى، براه آدم فرونگر تا همه نیاز بینى. اى ابلیس تو چه مى‏گویى: «أَنَا خَیْرٌ»، اى آدم تو چه مى‏گویى: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، همه موجودات از کتم عدم بفضاء قضا آوردند از هیچ چیز، نبات نیاز نرست مگر از خاک آدم، مسجود فریشتگانش کردند و بر تخت پادشاهى و خلافت نشاندند، و مقرّبان را پیش تخت وى بپاى کردند و از نیاز او ذرّه‏اى کم نشد گفت: خداوندا آن همه فضل تست و حق ما اینست که: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»، مسند خلافت عطاء تست امّا داد نهاد ما اینست که: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا». آن عزیزى میگوید روزى گناهى کردم سیصد هزار بار توبت کردم از آن گناه هنوز خود را در قدم خطر مى‏بینم، اى مسکین مردان این راه با نفس خود جنگى کردند، این جنگ را هرگز روى صلح نیست زیرا که نفس خود را ضدّ دین یافتند و مرد دین با ضدّ دین بصلح کى تواند بود، گاه نفس را بهیمه‏اى صفت گردند، گاه بسگى، گاه بخوکى، هر نقش که برو کردند راست آمد مگر نقش دین،
اى نفس خسیس همّت سودایى
بر هر سنگى که بر زنم قلب آیى‏
قوله: «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ»، قال محمد بن على الترمذى: هذا اشارة الى الفتوّة، فالفتوّة ان یستوى عندک الطارى و المقیم، و کذا یکون بیوت الفتیان من نزل فیها فقد تحرّم باعظم حرمة و اجل ذریعة الا ترى اللَّه کیف و صف بیته فقال: «سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ»، هر زینهارى و هر خواهنده‏اى را بسراى جوانمردان و پناه کریمان جاى بود، و آن گه که باز گردانند هر که شکسته تر او را بیشتر نوازند و هر که دورتر او را نزدیکتر دارند، و باین معنى حکایت کنند که در بغداد مردى بود خداوند کام و نعمت، روزگاریى وفا تجمّل از روى وى فرو کشید آن کام و نعمت همه از دست وى برفت و بد حال گشت، روزى از سر دلتنگى و بى کامى بر شطّ دجله نشست و در کار خویش اندیشه میکرد ملاحى فراز آمد و زورقى بیاورد، در آن زورق نشست چون بمیان دجله رسید ملاح پرسید از وى که کجا خواهى رفت؟ گفت ندانم، ملاح عاقل بود، گفت این مرد یا مفلس است یا بیدل یا گرفتار، آن گه گفت حال خود با من بگو، حال خود بگفت، ملاح گفت ترا بدان جانب برم باشد که فرجى پدید آید او را بدان جانب برد، مرد از کشتى بیرون آمد و بر شط دجله مسجدى بود در آن مسجد رفت، بعد از ساعتى قاضى شهر با جماعتى عدول در آمدند و نشستند خادمى در آمد از سراى خلیفه ایشان را گفت، امیر المؤمنین را اجابت کنید، قاضى و جماعت عدول رفتند و این مرد خود را در میان ایشان تعبیه کرد و رفت، چون در سراى خلیفه رفتند فرمان آمد که امیر المؤمنین فلانه را بفلان میدهد عقد ببندید، عقد بستند، آن گه خادم آمد باده طبق پر از زر و بر سر هر یک نافه مشک نهاده هر طبقى پیش یکى بنهاد این مرد را طبق نبود خادم امیر المؤمنین را گفت مردى مانده است که وى را طبق نبود، گفت نه نامها نبشته بودم؟ گفت بلى ما ده تن را خواندیم یازده آمدند، امیر المؤمنین گفت آن مرد را پیش من آرید چون پیش تخت رسید دعائى لطیف بگفت، امیر المؤمنین گفت ما ترا نخواندیم چونست که در حرم ما ناخوانده آمدى؟
گفت یا امیر المؤمنین ناخوانده نیامدم، گفت ترا که خواند؟ گفت ایشان را که خواند؟ گفت ایشان را خدم ما مى‏خواند، گفت مرا کرم تو خواند.
چنان مدان که من اینجایگه خود آمده‏ام
مرا مکارم تو شهریار گفت تعال‏
امیر المؤمنین گفت: مرحبا بداعیک. آن گه امیر المؤمنین دوات و قلم بخواست و بخط خویش منشور ولایتى نبشت و بوى داد و خلعتى نیکو فرمود و مرکب خاص بوى داد آن گه گفت که: هر کرا خدم ما خواند خلعت چنان یافت و هر کرا کرم ما خواند خلعت چنین بیند.
رشیدالدین میبدی : ۲۶- سورة الشعرا- مکیة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
طسم (۱) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲)، این طسم آیتهاى نامه روشن پیداست.
لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ تو مگر خویشتن تباه خواهى کرد و بخواهى کشت، أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۳) از آنکه به نمى‏گروند.
إِنْ نَشَأْ اگر ما خواهیم، نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ فرو فرستیم بر ایشان، مِنَ السَّماءِ آیَةً از آسمان یک آیت، فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (۴)، تا همه ایشان آن را نرم شوند و گردن نهاده.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ نیاید بایشان هیچ سخنى و یادى، مِنَ الرَّحْمنِ از خداوند رحمن نام، مُحْدَثٍ بنو فرستاده بایشان، إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ (۵) مگر از آن روى گردانیده مى‏باشند.
فَقَدْ کَذَّبُوا اکنون که بدروغ فرا داشتند آن را فَسَیَأْتِیهِمْ آرى بایشان رسد و آید، أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۶) خبرهاى آن افسوس که میکردند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ نمى‏نگرند در زمین؟ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها که چند رویانیدیم در آن، مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (۷)، از هر نوعى آزاده‏اى، نیکو از هر گونه‏اى.
إِنَّ فِی ذلِکَ در آن، لَآیَةً نشانى است، وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۸) و بیشتر ایشان ناگرویدگانند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ و خداوند تو براستى که او تواناست و مهربان،.
وَ إِذْ نادى‏ رَبُّکَ مُوسى‏ یاد کن آن گه که خواند خداوند تو موسى را، أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰). که بآن گروه ستم‏کاران شود.
قَوْمَ فِرْعَوْنَ گروه فرعون. أَ لا یَتَّقُونَ (۱۱)، بنترسند و بنپرهیزند؟
قالَ: رَبِّ موسى گفت: خداوند من، إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (۱۲).
مى‏ترسم که دروغ‏زن گیرند مرا.
وَ یَضِیقُ صَدْرِی، و آن گه دل من تنگ گردد، وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی و زبان من بنگشاید، فَأَرْسِلْ إِلى‏ هارُونَ (۱۳). به هارون پیغام فرست تا با من بیاید.
وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ و ایشان را بمن دعوى است بگناهى، فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (۱۴) مى‏ترسم که بکشند مرا.
قالَ کَلَّا خداوند گفت جاى ترس نیست شما را، فَاذْهَبا بِآیاتِنا روید به پیغامهاى ما، إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (۱۵) ما با شمائیم شنوا.
فاْتِیا فِرْعَوْنَ‏ آیید بر فرعون،قُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ (۱۶) گوئید ما فرستاده خداوند جهانیانیم.
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۷) که بنى اسرائیل را بگشاى و با ما گسیل کن.
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً فرعون گفت نه ما ترا پروردیم در میان خویش آن وقت که ترا زادند؟ وَ لَبِثْتَ فِینا و در میان ما مى‏بودى؟ مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (۱۸) از روزگار خویش سالها؟
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ و کردى کرده خویش که کردى، وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (۱۹) و اکنون تو بنعمت من و نیکو داشت من از نسپاسانى.
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (۲۰). گفت کردم من آنچه میگویى و بودم از ناآگاهان.
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ تا گریختم از شما آن گه که ترسیدم از شما، فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً خداوند من مرا دانش بخشید و پیغام، وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (۲۱) و مرا از پیغامبران کرد.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ و درود او بر رهیگان او که بگزید ایشان را آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (۵۹) اللَّه به است خدایى را یا آنچه شما مى‏انباز ان خوانید با او؟
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این انبازان که مى‏گویید به است یا او که آسمان و زمین آفرید، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستاد شما را از آسمان آبى فَأَنْبَتْنا بِهِ تا بر رویانیدیم بآن آب حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ بستانهاى دیوار بست نیکو منظر ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها نبود شما را توان آن که درختان آن رویانیدید، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ با اللَّه خدایى دیگر بود که در انبازى او را دیگرست، بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰) نیست جز زان که ایشان قومى‏اند که او را بدروغ مى‏عدیل و هامتا گویند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً انباز به یا آن کس که زمین را جاى آرام جهانیان کرد وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً و میان درختان آن جویها روان کرد وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ و آن را لنگرها کرد از کوه‏ها، وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً و میان دو دریا از نگه‏داشت خویش حاجزى کرد بازدارنده از آمیختن أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه در کردگارى؟ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۶۱)، که بیشتر ایشان نمیدانند.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ انباز به یا آن کس که پاسخ میکند بیچاره مانده را، إِذا دَعاهُ آن گه که خواند او را، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و بدو رنج و ناخوشى مى باز برد، وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ و شما را پس یکدیگر درین زمین مى‏نشاند أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه؟ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۶۲) چون اندک دریابید.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ انباز به یا آن کس که شما را مى راه نماید، فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکیهاى دشت و دریا، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ و آن کس که گشاید بادها در هواى جنوب پیش باران، فا بخشایش خوش، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه؟ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۳) چون برتر و پاکست اللَّه از انباز که میگویند.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ انباز به یا آن کس که این جهان مى‏آفریند و باز آن جهان، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و آن کس که شما را مى‏روزى دهد از آب آسمان و خاک زمین. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه در کردگارى؟
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶۴) گوى بیارید حجّت خویش اگر مى راست گوئید.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ گوى نداند هر که در آسمان و زمین کس است نامده و پوشیده مگر اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۶۵) و ندانند که کدام هنگام ایشان را بر انگیزانند.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ یا دانش ایشان در رستخیز رسید؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بل که ایشان در گمانند از آن، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (۶۶) بل که ایشان نابینااند از آن.
و قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا باش که ما خاک گردیم و پدران ما، أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (۶۷) ما بیرون آوردنى‏ایم از زمین؟
لَقَدْ وُعِدْنا هذا وعده دادند ما را این، نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ هم ما و پدران ما پیش فا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۶۸) نیست این سخن مگر افسانه‏هاى پیشینیان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (۶۹) و بنگرید که چون بود سرانجام بدان.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ بریشان اندوه مبر وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۷۰) و تنگ مباش در دستان‏گرى ایشان.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۷۱) و میگویند که هنگام این وعده کى است اگر مى راست گویند.
قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (۷۲) گوى مگر آنچه شما بآن مى‏شتابید لختى در قفاى شما رسید.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ و خداوند تو خداوندى با نیکوکارى و فضل است بر مردمان. وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۷۳) لکن بیشتر مردمان به آزادى نه‏اند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند هر چه در دلهاى ایشان نهفت میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۴) و هر چیز که ایشان آشکارا میدارند.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و نیست هیچ پوشیده در آسمان و زمین، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۷۵) مگر آن در لوح نبشته پیدا و روشن.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ این قران میخواند بر بنى اسرائیل أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۷۶) بیشتر آن که ایشان در آن دو گروهند،.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷) و این راه نمونى و بخشایشى است است گروندگان را.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ خداوند تو داورى برد میان ایشان وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۷۸) و اوست آن تواناى تاونده دانا.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ پشتى‏دار و کار سپار بخداوند إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ (۷۹) که تو بر راستى روشنى.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ نمى‏بینند که اللَّه چون در مى‏گیرد کار و چون مى‏آفریند آفریده و از نیست هست میکند ثُمَّ یُعِیدُهُ آن گه باز ایشان را از خاک بیرون آرد إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۹) و آن بر خداى آسانست.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ و بنگرید که چون آفرید جهان و جهانیان را ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ پس اللَّه باز فردا بآفرینش پسین خلق را زنده کند إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۲۰) که اللَّه بر همه چیز توانا است.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ عذاب کند او را که خواهد وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ ببخشاید او را که خواهد وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (۲۱) و با او گرداند شما را.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و شما پیش نشوید ازو، نه در زمین و نه در آسمان، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ و نیست شما را فرود از اللَّه مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۲۲) نه خداوندى نه کار سازى نه یارى دهى.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداى وَ لِقائِهِ و نشانهاى دیدن او و دیدن پاداش او أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی ایشان‏اند که نومید ماندند از بخشایش من وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۳) و ایشان‏اند که‏ ایشان را است عذابى دردنماى.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم وى او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند: اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ بکشید او را یا بآتش سوزید او را فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ تا برهانید اللَّه او را از آتش ایشان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۲۴) درین نشانهایى است آشکارا گروهى را که بگروند.
وَ قالَ گفت: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً آنچه گرفتید از بتان فرود از اللَّه بخدایى مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا مهریست میان شما درین جهان ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ پس آن گه روز رستاخیز شما بایشان کافر شوید و ایشان بشما وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً و شما بر ایشان نفرینید و ایشان بر شما وَ مَأْواکُمُ النَّارُ و پس آن گه جایگاه شما آتش است وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۵) و شما را فریاد رسى نه و یارى دهى.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ایمان آورد باو لوط وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى‏ رَبِّی گفت من از هر معبودى فرود از اللَّه با اللَّه بریدم و از هر کیشى جز توحید با اللَّه بریدم إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۶) که اللَّه اوست که تواناست داناى فراخ توان راست دان.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ و او را اسحاق بخشیدیم و یعقوب وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ و در نژاد او پیغامبرى نهادیم و حکم و دین وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا و مزد او باو دادیم درین جهان وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۲۷) و در آن جهان از نیکان و شایستگان است.
وَ لُوطاً و فرستادیم لوط را إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ آن گه که قوم خویش را گفت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ شما آن کار زشت میکنید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (۲۸) هیچ کس بر شما پیشى نکرد با آن از جهانیان.
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شما با مردان میگرائید وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ و راه نسل و فرزند مى‏ببرید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ و در انجمن ناپسندها و ناشایست‏ها میکنید. فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم او او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ عذاب خداى بما آر إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۹) اگر مى راست گویى که پیغامبرى.
قالَ رَبِّ انْصُرْنِی گفت خداوند من یارى ده مرا عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (۳۰) برین قوم تباه‏کاران.
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ چون در آمد فرستادگان ما بر ابراهیم بِالْبُشْرى‏ بشارت دادن او را قالُوا گفتند إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما هلاک خواهیم کرد مردمان این شهر را إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (۳۱) که مردمان آن بر خویشتن ستمکاران‏اند و گناه ایشان را.
قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً گفت لوط در آن است قالُوا گفتند نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها ما از توبه دانیم که در آن کیست لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ برهانیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۲) آن زن از ایشان بود که مى‏باز بایست ماند با هلاک شدگان.
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً و چون فرستادگان ما بلوط آمد سِی‏ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً رنجه شد او و اندوهگین از قوم خویش وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ گفتند مترس و اندوهگین مباش إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ ما رهاننده توایم و کسان تو مگر زن تو کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۳) آن زن از ایشان بود که از نجات باز ماندند و در میان تباه شدگان بماند.
إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى‏ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما فرو خواهیم آورد بر مردمان این شهر رِجْزاً مِنَ السَّماءِ عذابى از آسمان بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (۳۴) بآن تباه‏کارى و بدى که میکردند.
وَ لَقَدْ تَرَکْنا و آن گه باز گذاشتیم مِنْها از آن آیَةً بَیِّنَةً نشانى روشن لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۳۵) گروهانى را که خرد دارند و عبرت دریابند.
وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم باهل مدین مرد ایشان شعیب فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت اى قوم اللَّه را پرستید وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ و از روز پسین بترسید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۳۶) و بگزاف و تباهى در زمین مروید بدکاران.
فَکَذَّبُوهُ دروغ‏زن گرفتند شعیب را فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ زلزله ایشان را فرا گرفت فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (۳۷) تا هم در خان و مان خویش فراهم افتادند مرده.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ یاد کن عاد و ثمود را وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ و شما را پیدا مانده است از خان و مان و نشستگاههاى ایشان چیزى وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ و دیو بر آراست ایشان را کارهاى ایشان فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ و ایشان را برگردانید از راه راست وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (۳۸) گروهى بودند چست‏کار و باریک‏بین و زیرک‏دست.
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ و یاد کن قارون را و فرعون را و هامان را وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى‏ بِالْبَیِّناتِ بایشان آمد موسى بپیغامها و نشانهاى روشن فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ گردن کشیدند در زمین وَ ما کانُوا سابِقِینَ (۳۹) پیش نشدند از ما و با ما برنیامدند و با ما نتاوستند.
فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ همه را بگناه ایشان گرفتیم فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً از ایشان بود که بر ایشان باران سنگ فرو هشتیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ و از ایشان بود که بانگ بگرفت ایشان را تا زهره چکید وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ و از ایشان بود که بزمین فرو بردیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا و از ایشان بود که بآب بکشتیم، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ و اللَّه بیدادگر نبود تا بر ایشان بیداد کند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۰) لیکن ایشان بر خود بیداد کردند.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ مثل و سان ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً چون مثل و سان عنکبوت است که خانه گرفت وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ و سست‏تر همه خانه‏ها خانه عنکبوت است که نه گرما باز دارد نه سرما لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱) اگر دانندى
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ اللَّه میداند ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ آنچه فرود ازو خداى میخوانند وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴۲) و او توانا است دانا است.
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ و این مثل، و سانها مى‏زنیم مردمان را وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ (۴۳) و در نیابد آن را مگر دانایان.
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اللَّه بیافرید آسمانها و زمینها را ب «کن» و سخن روان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (۴۴) در آفرینش آن نشانى روشن است گرویدگان را.
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ میخوان آنچه پیغام دادند بتو ازین نامه‏ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ و بپاى‏دار نماز بهنگام إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ که نماز باز زند از زشتى و ناپسند وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ و یاد اللَّه بزرگست و مه است از یاد رهى او را وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (۴۵) و اللَّه میداند آنچه میکنند.
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ و پیکار مکنید، با اهل کتاب گزیت پذیرفته‏اند إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مگر بوفا کردن ایشان را إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ لکن با اهل شرک میکاوید و جنگ مى‏پیوندید وَ قُولُوا و گوئید آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ بگرویدیم بآنچه فرو فرستادند بر ما و آنچه فرو فرستادند بر شما وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ و خداوند ما و خداوند شما یکیست وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۴۶) و ما او را گردن نهادگانیم.
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ و هم چنان بر تو قرآن فرو فرستادیم فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم باین قرآن گرویده‏اند وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ و از اینان هم کس است که گرویده است بآن وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ (۴۷) و باز ننشیند از پذیرفتن سخن ما مگر ناگرویدگان.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ، القربى القرابة، و ابن السبیل الضّیف، یقال حق الاقرباء منسوخ بآیات المواریث و البرّ الى المسکین و ابن السبیل محکم.
عن ابى شریح الکعبى انّ رسول اللَّه (ص) قال: من کان یؤمن باللَّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه جائزنا یوم و لیلة و الضیافة ثلاثة ایام فما بعد ذلک فهو صدقة. و لا یحل له ان یثوى عنده حتى یخرجه، و قال: «ان نزلتم بقوم فامروا لکم بما ینبغى للضّیف فاقبلوا، فان لم یفعلوا فخذوا منهم حق الضیف الذى ینبغى له»، و قیل الخطاب للنبى (ص): و ذا القربى بنو هاشم و بنو المطّلب یعطون حقوقهم من الغنیمة و الفى‏ء و قیل: فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ جواب و جزاء لما قبله، اى سعة الرزق و ضیقه من اللَّه، فاعط من مالک ان آمنت بذلک لانّ من علم ان غناه و فقره من اللَّه لم یخف باداء الحقوق الفقر. و دخول الفاء لهذا المعنى. ثم قال: ذلِکَ اى اخراج الحقوق من الاموال «خیر» لمن اخرجها مخلصا للَّه غیر قاصد به الرّیاء و السمعة، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فى الآخرة. و المعنى له فى الدنیا خیر و هو البرکة فى ماله لانّ اخراج الزکاة یزید فى المال و فى الآخرة یصیر بطاعة ربّه فى اخراج ماله الى زکاته و غیر ذلک من المفلحین الفائزین بالجنّة.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً معنى الرّبا الزیادة و منه یقال للتلّ و البقاع رابیة.
و الربوا قسمان: احدهما ما یزداد فى البیع و هو حرام محرّم نطق بتغلیظ تحریمه القرآن و السّنّة و سبق شرحه فى سورة البقرة. و على قول السدى نزلت هذه الایة فى ثقیف لانّهم کانوا یعطون الربوا اعنى هذا القسم المحرّم، فذلک فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ اى فى حکمه بل یمحقه و یذهب برکته کقوله: یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا و الثانى ان یعطى الرجل العطیّة و یهدى الهدیّة لیثاب اکثر منها، فهذا ربوا حلال جائز و لکن لا یثاب علیه فى القیامة و هو معنى قوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ لانّه لم یرد به وجه اللَّه و هذا کان حراما على النبى (ص) لقوله تعالى: وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ اى لا تعط و تطلب اکثر ممّا اعطیت و هو المراد بالایة على قول اکثر المفسّرین مثل سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و طاوس و الضحاک. قرأ ابن کثیر وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً مقصورا، اى فعلتم. و قرأ الآخرون آتَیْتُمْ ممدودا اى اعطیتم لتربوا. قرأ نافع و یعقوب بضمّ التاء و سکون الواو على الخطاب، اى لتربوا انتم و تصیروا ذوى زیادة من اموال الناس و قرأ الآخرون لِیَرْبُوَا بالیاء و فتحها و نصب الواو و جعلوا الفعل للرّبوا لقوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ. قیل هى الزکاة المفروضة، و قال ابن عباس هى الصدقة سمّیت زکاة لانها تزکو و تنمو تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ ثوابه و رضاه فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ یضاعف لهم الثّواب فیعطون بالحسنة عشرا مثالها و یضاعف اللَّه لمن یشاء فالمضعف ذو الاضعاف من الحسنات کما یقال رجل مقو، اى صاحب قوّة و موسر، اى صاحب یسار. و انّما قال: فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ فعدل على الخطاب الى الاخبار ایماء الى انه لم یخصّ به المخاطبون بل هو عامّ فى جمیع المکلّفین.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اوجدکم من العدم و لم تکونوا شیئا ثُمَّ رَزَقَکُمْ فى حیاتکم الاموال و النعم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ عند انقضاء آجالکم ثُمَّ یُحْیِیکُمْ للثواب و العقاب هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ اللّاتى زعمتم انّها شرکاء اللَّه مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ الخلق و الرزق و الاماتة و الاحیاء مِنْ شَیْ‏ءٍ یعنى شیئا و من صلة سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یفترى المفترون و یشرک به هؤلاء المشرکون.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الظهور على اربعة اوجه: وجود من عدم، و خروج من وعاء، و ظهور بالدلیل، و ظهور بالغلبة و الاستیلاء. و معنى الایة: وجود هذا البلاء و الجدب و القحط الّذى یعده الناس فسادا فى البرّ و البحر انّما هو بذنوب هذا الخلق و بما جنوا على انفسهم من عظائم الذنوب و اراد بالبرّ البوادى و المفاوز و بالبحر المدائن و القرى الّتى على المیاه الجاریة. قال الزجاج: کل بلد ذى ماء جار فهو بحر و العرب تسمّى القریة و المدینة بحرة. و فساد البرّ الجدب و فساد المدینة القحط. و قیل المراد بالبرّ و البحر جمیع الارض کقول القائل: هو معروف فى البرّ و البحر، یعنى هو معروف فى الدنیا. و قیل فساد البرّ قطع الطریق و فساد البحر غرق السفن. و قال عکرمة: البرّ ظهر الارض، الامصار و غیرها. و البحر هو البحر المعروف. و قلّة المطر کما یؤثر فى البر یؤثر فى البحر فتخلو أجواف الاصداف لانّ الصدف اذا جاء المطر یرتفع الى وجه البحر و یفتح فاه فما یقع فى فیه من المطر صار لؤلؤا. و قال ابن عباس و مجاهد: «الْفَسادُ فِی الْبَرِّ» قتل احدا بنى آدم اخاه و فى البحر غصب الملک الجائر السّفینة. قال الضحاک: کانت الارض خضرة مونقة لا یأتى ابن آدم شجرة الّا وجد علیها ثمرة و کان ماء البحر عذبا و کان لا یقصد الاسد البقر و الغنم، فلمّا قتل قابیل هابیل اقشعرت الارض و شاکت الاشجار و صار ماء البحر ملحا زعاقا و قصد الحیوان بعضها بعضا بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ذکر الایدى هاهنا و فى قوله بما قدّمت یداک کلام عربى یراد به اکتساب الذنب و ان لم یکن للید فیه سعى و لا اثر. و فى الخبر: هذه یداى و ما جنیت بهما على نفسى، لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا اى لیذیقهم بهذه المحن جزاء بعض ما عملوا من الذنوب و انّما قال بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لانّه لو جزاهم بکلّ ما عملوا لاهلکهم جمیعا و استأصلهم لکنّه یعفو عن کثیر تفضّلا و یجازى بالبعض محنة و تنبّها کما قال: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ لکى یرجعوا عن کفرهم الى الایمان و عن المعصیة الى الطاعة.
«قُلْ» یا محمد لمشرکى قریش سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا فى دیار المهلکین من الامم المنذرین و فیما صارت الیه عواقب امورهم لاجل انّهم کانوا یشرکون باللّه، فاعتبروا بها و علموا انّ عواقب امورکم صائرة الى مثل ذلک ان اقمتم على کفرکم و شرککم.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ اى اقم قصدک و اجعله جهتک و استقم علیه و اعمل به. و الدّین القیّم المستقیم و هو دین الاسلام مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ یعنى یوم الموت. و قیل یوم القیامة لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ، اى اذا جاء اللَّه به لم یردّه و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره یوم من اللَّه، اى یوم من ایام اللَّه، لا مَرَدَّ لمجیئه. یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ، اى یتفرقون فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ اصله یتصدّعون، و الصّدع الشقّ و الصدیع الصبح لانّه ینشق من اللیل یقال صدّعت غنمى صدعتین و کل فرقة صدعة.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ. اى و بال کفره وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ، اى یوطّئون لانفسهم منازلهم فى الآخرة لیسلموا من عقاب ربّهم. و قیل یسوّون المضاجع فى القبور على ما یؤمنون به من عذاب اللَّه فیها. و اصل المهد اصلاح المضجع للصّبىّ ثم استعیر لغیره.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ هذه الایة منتظمة بقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ و المعنى انّ اهل الموقف یوم القیامة بعد محاسبة اللَّه ایّاهم یفرّقهم فرقتین لکى یجزى الذین آمنوا به فى الدنیا و عملوا بطاعته ما یجزیهم بفضله و هذا دلیل على ان جزاء الاعمال الصالحة فضل من اللَّه تعالى و هذا من الضّرب الذى یذکر فیه احد طرفى الشّى‏ء و یحذف الطرف الآخر اکتفاء بدلالة المذکور على المحذوف. و ذلک انّه ذکر انّه یجزى المؤمنین و اراد و یعاقب الکافرین فحذف ذکرهم لدلالة جزاء المؤمنین على عقاب الکافرین إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ فیشوبهم بالمؤمنین بل یفرق بینهم، وَ مِنْ آیاتِهِ، اى و من آیات قدرته أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ یعنى الجنائب مُبَشِّراتٍ، بالمطر. و قیل تبشّر بصحة الأبدان و خصب الزمان و کلّ ما فى القرآن من الرّیاح بلفظ الجمع فهو الرحمة. و قیل الرّیح جسم رقیق یجرى فى الجوّ. و قیل هواء متحرّک، و قیل تموج الهواء بتأثیر الکواکب، و هذا من کلام الاوائل و الصحیح ما ورد به الخبر عن النبىّ (ص): الریح من روح اللَّه عز و جل تأتى بالرحمة و تأتى بالعذاب فلا تسبوها و سلوا اللَّه عز و جل خیرها و استعیذوا باللَّه من شرها.
و قیل مُبَشِّراتٍ یستبشر بها الخلق لانّهم یرجون معها مجى‏ء المطر. و قیل مهیّجات للسّحاب ملقّحات للاشجار مسیّرات للسفن. وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ عطف على مُبَشِّراتٍ یعنى لیبشّرکم و لیذیقکم من رحمته الرحمة، هاهنا المطر. وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ منسوق على قوله: یُرْسِلَ الرِّیاحَ فالسفن تجرى بالرّیاح بامر اللَّه فهى جاریة بامره و لتبتغوا من فضله منسوق على قوله: وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ. و قیل: لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ. اى لتطلبوا الریح من التجارة فى البحر. و قیل فى الذهاب فى البحر الى الجهاد وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ هذا النعم.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏، الدلالات الواضحات على صدقهم، فکذّبوهم کما کذّبوک،انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا اى انتصرنا من الذین آتوا بالجرم بتکذیب الانبیاء کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏، هذا کما یقال علىّ فصل هذا الامر، اى انا افعله. و نظیره: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى‏ إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ‏ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ ففى هذا تبشیر النبى (ص) بالظفر فى العاقبة و النصر على الاعداء عن ابى الدرداء قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما من مسلم یرد عن عرض اخیه الّا کان حقا على اللَّه ان یردّ عنه نار جهنم یوم القیامة»، ثم تلا هذه الایة: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى: الرّیح فتثیر و قرأ الآخرون الریاح بالجمع فَتُثِیرُ اى تهیج سَحاباً جمع سحابة، یعنى فتهیج الریح السحاب من حیث اراد اللَّه «فَیَبْسُطُهُ»، اى یبسط اللَّه السحاب فى الهواء «کَیْفَ یَشاءُ» مسیرة یوم او یومین او اکثر على ما یشاء من ناحیة الجنوب او ناحیة الشمال او الدّبور او الصباء، وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً قطعا یرکب بعضه بعضا قرأ ابن عامر کِسَفاً ساکنة السین فَتَرَى الْوَدْقَ اى المطر یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وسطه. و قیل خلال الشی‏ء مفاتحه المؤدیة الى داخله، یعنى فترى قطر الامطار تخرج من فرج ذلک السحاب. و قیل السحاب کالغربال و لو لا ذلک لافسد المطر الارض.
روى عن وهب بن منبه قال: انّ الارض شکت الى اللَّه عزّ و جلّ ایّام الطوفان لانّ اللَّه عزّ و جلّ ارسل الماء بغیر وزن و لا کیل فخرج الماء غضبا للَّه عز و جل فخدّش الارض و خدّدها، فقالت یا ربّ انّ الماء خدّدنى و خدّشنى، فقال اللَّه عزّ و جلّ فیما بلغنى و اللَّه اعلم انّى ساجعل للماء غربالا لا یخدّدک و لا یخدّشک. فجعل السحاب غربال المطر فَإِذا أَصابَ بِهِ، اى بالمطر مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ بمجى‏ء الخصب و زوال القحط. وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و قد کانوا من قبل نزول المطر عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ یائسین قانطین من نزول القطر، فلما انعمنا علیهم بذلک اقتصروا على الفرح و لم یشکروا. و قیل وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و ما کانوا من قبله الّا مبلسین. و اعاد قوله من قبله تاکیدا، و قیل الاوّل یرجع الى انزال المطر، و الثّانی الى انشاء السّحاب. و قیل الثانى یرجع الى الاستبشار، و تقدیره من قبل الانزال من قبل الاستبشار، لانّه قرنه بالابلاس و لان منّ علیهم بالمطر و بالاستبشار و اللَّه اعلم.
فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ هکذا قرأ اهل الحجاز و البصرة و ابو بکر، و قرأ الآخرون إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ على الجمع و اراد برحمة اللَّه المطر لانّه انزله برحمته على خلقه، و الخطاب و ان توجه نحو النبى فالمراد به جمیع المکلفین و المعنى فانظر الى حسن تأثیره فى الارض کیف یخصب الارض بعد جدبها و قحطها، اى من فعل هذا هو الذى یحیى الموتى یوم القیامة، وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً باردة مضرّة فافسدت الزّرع فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا اى رأوا الزرع مصفرّا بعد الخضرة لَظَلُّوا صاروا مِنْ بَعْدِهِ اى من بعد اصفرار الزرع یَکْفُرُونَ یجحدون ما سلف من النعمة. و المعنى انّهم لا ثقة لهم بربّهم فان اصابهم خیر لم یشکروا و ان نالهم او رأى شى‏ء یکرهونه، جزعوا و کفروا.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏، اى من کان کما وصفنا فلا تطمع فى قبوله منک لانّه فى التشبیه کالمیّت و الاصم الّذى لا سبیل له الى السمع. و هم الّذین علم اللَّه قبل خلقهم انّهم لا یؤمنون به و لا برسله وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ قرأ ابن کثیر لا یسمع بالیاء و فتحها، الصّم رفع، و انّما قال: إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ و الاصمّ لا یسمع مقبلا و لا مدبرا لانّه حالة الاقبال ربّما یفهم بالرمز و الاشارة بتحریک الشفاه و ان لم یسمع باذنه، و اذا ولّى فلا یسمع و لا یفهم الاشارة و لا سبیل الى افهامه. و فى الآیة دلیل ان الاحیاء قد تسمّى امواتا اذا لم یکن لهم منفعة الحیاة فانّ اللَّه عزّ و جل سمّاهم موتى و کانوا احیاء على الحقیقة لکنّهم لما لم یکن لهم منفعة الحیاة سمّاهم موتى، و قال امیر المؤمنین على (ع): مات خزّان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر، اجسادهم مفقودة و آثارهم بین الورى موجودة».
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهدى العمى عن ضلالتهم یعنى و لست بهادى الکفّار الذین قد عمى قلوبهم عن الحق و لا تقدر على اسماع الایمان و الهدى احدا الّا من قضى اللَّه فى سابق علمه و نافذ حکمه، انّه یؤمن باللّه و آیاته اذا تلیت علیه و یهتدى بهداه اذا هدى الیه. نظیره قوله: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ و ذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤمنین، فَهُمْ مُسْلِمُونَ خاضعون للَّه بالطّاعة.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ بفتح الضاد ثلثهن قرأ حمزة و ابو بکر «من ضعف» یعنى من نطفة، یرید من ذى ضعف، اى من ماء ذى ضعف، کما قال: أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ. ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً اى من بعد ضعف الطفولیة شبابا، و هو وقت القوة ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً هرما وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ من الضعف و القوّة و الشباب و الشیبة وَ هُوَ الْعَلِیمُ بتدبیر خلقه الْقَدِیرُ على ما یشاء.
روى انّ ابرهیم (ع) لمّا بدأ الشیب فى رأسه و عارضیه قال: یا رب ما هذا؟
فقال: وقار الشیب، فقال: اللّهم زدنى وقارا. و فى الخبر عن النبى (ص): من اجلال اللَّه اکرام ذى الشیبة المسلم و حامل القرآن‏ و قال (ص) ثلاثة لا یستخف بهم الّا منافق: امام مقسط و ذو شیب فى الاسلام و ذو علم.
و قال (ص): من شاب شیبة فى الاسلام کانت له نورا یوم القیامة ما لم یخضبها او ینتفها.
و عن بعضهم قال: رأیت یحیى بن اکثم القاضى فى المنام فقلت له ما فعل اللَّه بک؟ فقال غفر لى، الّا انّه وبّخنی، ثمّ قال: یا یحیى خلّطت علىّ فى دار الدنیا، فقلت اى رب، اتکلت على‏
حدیث حدثنى ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن ابى صالح عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): انّک قلت انّى لاستحیى ان اعذّب ذا شیبة بالنّار، فقال قد عفوت عنک یا یحیى و صدق نبیّى الّا انّک خلطت علىّ فى دار الدنیا.
و عن واثلة بن الاسقع قال قال رسول اللَّه (ص): «خیر شبابکم من تشبه بکهولکم و خیر کهولکم من تشبّه بشبابکم».
و قال (ص): «اوصیکم بالشباب خیرا ثلاثا، فانّهم: ارقّ افئدة الا و انّ اللَّه ارسلنى شاهدا و مبشّرا و نذیرا، فخالصنى الشبّان و خالفنى الشیوخ».
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ یحلف الکافرون ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ فى قبورهم. و قیل ما لبثوا فى الدنیا الّا ساعة واحدة، و ذلک لاستقلالهم مدة الدنیا و مدة البرزخ فى جنب ما استقبلهم من الابد الذى لا انقطاع له، نظیره قوله تعالى: کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ. کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الصدق فیأخذون فى الافک. و ذلک انّهم کانوا ینکرون البعث و النشور و یحلفون على بطلان ذلک کما اخبر سبحانه فى قوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ، المعنى انّهم یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عنه فى الدّنیا. و قیل اراد اللَّه ان یفضحهم فحلفوا على شى‏ء یتبیّن لاهل الجمع انّهم کاذبون فیه و کان ذلک بقضاء اللَّه و قدره، بدلیل قوله: یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الحق ثمّ ذکر انکار المؤمنین علیهم کذبهم، فقال: وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و هم الانبیاء و علماء المؤمنین و قیل الملائکة مجیبین لهم توبیخا، لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ اى فى حکم اللَّه و علمه المثبت فى اللّوح المحفوظ. و قیل فیما کتب اللَّه لکم فى سابق علمه، و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: و قال الذین اوتوا العلم فى کتاب اللَّه و الایمان لقد لبثتم، إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ الذى کنتم تنکرونه فى الدنیا، وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ذلک فى الدّنیا فحلفتم على جهل و لا ینفعکم العلم به الآن بدلیل قوله: فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ اى عذرهم، اخذ من المعذار، و هو الستر و قولهم من عذیرى معناه من الذى یقوم تبینن عذرى وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ، اى لا یطلب منهم الاعتاب. و الاعتاب الخروج ممّا یوجب العتب یرید انّه لا یقبل منهم توبة و یسألون الرجعة الى الدّنیا لاستدراک الفائت فلا یجابون. قرأ اهل الکوفة: لا یَنْفَعُ بالیاء هاهنا، و فى حم المؤمن و تابعهم نافع فى حم المؤمن و قرأ الباقون بالتّاء فیهما.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ، یعنى بیّنّا لهم فیه من کل شبه و من کلّ نوع ممّا یحتاجون الیه من امر الدّین و الدّنیا یهتدى به المتفکّر و یعتبر به الناظر المتدبّر، وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ اخرى، مع هذا القرآن على وضوحه و اصابة امثاله و بیان حججه، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ ما انتم الّا على باطل، یعنى: انّهم لا یهتدون بتلک الآیة ایضا و لم یعرفوا بها صحة دینک و حقیقة امرک کما لم یهتدوا بهذا القرآن و لم یعلموا به شیئا من ذلک.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ اى کما اخبرناک عن هؤلاء الکفّار کذلک سبیل من یطبع اللَّه على قلوبهم، اى یختم علیها بکفرهم فلا یعلمون حقیقة الدّین کما لم یعلم هؤلاء فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر على اذى المشرکین ایّاک و اثبت على دینک و دم على تبلیغ رسالات ربّک إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ من النصر على اعدائک و اظهار دینک على سائر الادیان. وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ، اى لا یستحملنّک، معناه لا یحملنّک، الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ على الجهل و اتباعهم فى الغىّ. و قیل لا یستخفنّ رأیک و حلمک الّذین لا یؤمنون بالبعث و الحساب. و قیل لا یتداخلنک خفة و عجلة لشدّة غضبک على الکفّار فتفعل بخلاف ما امرک اللَّه به من الصبر فلیس لوعده خلف و لا تبدیل.
روى عن على بن ربیعة قال: نادى رجل من الخوارج علیّا (ع) و هو فى صلاة الفجر فقال: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ فاجابه علىّ و هو فى الصلاة: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ‏ الیقین اخذ من الیقین و هو الماء الصّافى.
رشیدالدین میبدی : ۳۱- سورة لقمان - مکّیّة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ تَرَوْا نمى‏بینید؟ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ که اللَّه شما را نرم کرد و بفرمان، ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ هر چه در آسمانها و زمینها چیز است وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ و تمام کرد و فراخ بر شما نعمتهاى خویش ظاهِرَةً آشکارا وَ باطِنَةً و نهان، وَ مِنَ النَّاسِ و از مردمان کس است مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ که پیکار مى‏کند در خداى و باو مى‏پیچد بِغَیْرِ عِلْمٍ بى‏هیچ دانشى وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ (۲۰) و بى‏هیچ نشان و بى‏هیچ نامه روشن.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ و چون ایشان را گویند اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ بر پى آن روید که اللَّه فرو فرستاد قالُوا ایشان گویند بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا نه که بر پى آن رویم که پدران خویش را بر آن یافتیم أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ (۲۱) باش و اگر دیو ایشان را با عذاب آتش میخواند بران باید رفت.
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ هر که روى خویش و سوى خویش و آهنگ خویش با اللَّه سپارد وَ هُوَ مُحْسِنٌ و او نیکوکار بود و بى‏گمان فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ او دست در زد در استوارتر گوشه‏اى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (۲۲) و باللّه گردد سرانجام همه کار.
وَ مَنْ کَفَرَ و هر که کافر شود و بسپاس نیندیشد فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ اندوهگن مدار ترا نسپاسى و ناگرویدن او إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ با ماست بازگشت ایشان فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا تا آگاه کنیم ایشان را بپاداش دادن از آنچه میکردند إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۳) که اللَّه داناست بهر چه در دلهاست.
نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا فرا میداریم ایشان را ببرخوردارى این جهانى اندکى ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَلِیظٍ (۲۴) پس ایشان را فرا نیاریم ناچاره فرا عذابى بزرگ.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى ایشان را مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ گویند که اللَّه قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بگو حمد و ستایش بسزا آن خداى را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۲۵) که بیشتر ایشان نادان‏اند.
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدایراست هر چه در آسمان و زمین چیز است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۲۶) که اللَّه آنست که او بى‏نیاز است‏ نکو نام ستوده.
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ اگر چنان بودى که هر چه در زمین درخت است أَقْلامٌ همه قلم بودى وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ و دریا مداد بودى مِنْ بَعْدِهِ پس تهى شدن آن سَبْعَةُ أَبْحُرٍ هفت دریاى دیگر ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ بسر نیاید سخنان اللَّه إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۷) که اللَّه توانایى است دانا.
ما خَلْقُکُمْ نیست آفرینش شما وَ لا بَعْثُکُمْ و نه برانگیختن شما إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ مگر چون یک تن إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۲۸) اللَّه شنواست بینا.
أَ لَمْ تَرَ نمى‏بینى؟ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ که اللَّه درمى‏آرد شب در روز وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و درمى‏آرد روز در شب وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و روان کرد و بفرمان خورشید و ماه کُلٌّ یَجْرِی إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى هر یکى میرود تا آن زمان که نام زد کرده اللَّه است که هر دو تباه و نیست شوند وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۲۹) و نمى‏دانى که اللَّه داناست بهر چه مى‏کنید و از آن آگاه.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ آن از بهر آنست تا بدانند که اللَّه هست بسزا وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ و هر چه مى خداى خوانید فرود ازو کژ است و نیست وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (۳۰) و اللَّه اوست که زبر خلق است و مه از ایشان.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ نمى‏بینى که مى‏رود کشتیها در دریا بِنِعْمَتِ اللَّهِ بنعمتهاى خداى لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ آن را تا با شما نماید از نشانهاى خویش إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى پیداست لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۱) هر شکیبایى را سپاس شناس نیکو شکیب سپاس دار.
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ و آن گه که بزیر ایشان درآید موج دریا کَالظُّلَلِ هم چون میغ بزرگ گران دَعَوُا اللَّهَ خوانند خداى را مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک دارنده او را دعا خواندن خویش فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ و آن گه که ایشان را رهاند و با دشت و صحرا آرد فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ از ایشان کس کس بود که میانه بود و بچم، نه دل‏آسا وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا و منکر نیاید نشانهاى ما را إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (۳۲) مگر ازین هر ناراستى کژکارى پلید، آهنگى ناسپاس.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان اتَّقُوا رَبَّکُمْ بپرهیزید از خداوند خویش وَ اخْشَوْا یَوْماً و بترسید از روزى لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ که هیچ سود ندارد و بکار نیاید پدر پسر خویش را وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً و نه هیچ فرزند بکار آید پدر خویش را هیچ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ که وعده اللَّه راست است فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا هان که زندگانى این جهانى شما را مفریباد وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۳۳) و مفریباد شما را بخداى آن شیطان فریبنده.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ بنزدیک اللَّه است دانش کى رستاخیز وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ و او فرستد باران وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ و او داند که در رحم آبستنان چیست وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً و نداند هیچکس که چه خواهد کرد فردا وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ و نداند هیچ کس که بکدام زمین خواهد مرد إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (۳۴) اللَّه دانایى است آگاه.
رشیدالدین میبدی : ۳۵- سورة الملائکة- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: و ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ دو دریا بهم نه یکسان، هذا عَذْبٌ فُراتٌ این یکى خوش سخت خوش، سائِغٌ شَرابُهُ گوارنده آب او، وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ و این دیگر شور تلخ زبان گز، وَ مِنْ کُلٍّ تَأْکُلُونَ و از هر یکى میخورید، لَحْماً طَرِیًّا گوشتى تازه، وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً و بیرون مى‏آرید از هر شورى مروارید، تَلْبَسُونَها تا مى‏پوشید آن را، وَ تَرَى الْفُلْکَ فِیهِ و مى‏بینید کشتیها در ان، مَواخِرَ روان و آب برّان، لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ تا میجوئید از فضل و نیکوکارى او، وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) و تا مگر آزادى کنید.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ در مى‏آرد شب تاریک در روز روشن، وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و در مى‏آرد روز روشن در شب تاریک، وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و نرم کرد و روان و بفرمان خورشید و ماه را، کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى شب و روز خورشید و ماه میرود سرانجامى نام برده را، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن خداوند شماست، لَهُ الْمُلْکُ و پادشاهى او راست، وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ و ایشان را که مى‏پرستید بخدایى فرود از اللَّه، ما یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ (۱۳) بدست ایشان پوست خست خرما نیست.
إِنْ تَدْعُوهُمْ اگر خوانید ایشان را، لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ خواندن شما نشنوند، وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ و اگر شنودندى پاسخ نتوانندى و بکار نیایندى شما را، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ و روز رستاخیز بانباز گرفتن شما کافر شوند و از شما بیزار، وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ (۱۴) و خبر نکند ترا هیچ کس چنان خبردار، و آگاه نکند ترا هیچ کس چنان آگاه کن.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ شما درویشان‏اید و با نیاز فرا اللَّه، وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۱۵) و اللَّه اوست آن بى‏نیاز نکو نام ستوده.
إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ اگر خواهد ببرد شما را با نیست، وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۶) و آفریده‏اى آرد نو.
وَ ما ذلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِیزٍ (۱۷) و آن بر اللَّه دشخوار و سخت نیست.
وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ و هیچ بارکش بار بد کس نکشد، وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ و اگر تنى گران بار کرده خود را بگناهان کسى را خواند، إِلى‏ حِمْلِها با آن بار خود تا از وى برگیرد، لا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْ‏ءٌ از آن بار او هیچیز بر نگیرند، وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏ و از چند سخت نزدیک خویشاوند خواند، إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ تو که آگاه کنى آگاه کردن که سود دارد ایشانراست که مى‏ترسند از خداوند خویش نادیده، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نماز بپاى دارند، بهنگام وَ مَنْ تَزَکَّى فَإِنَّما یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ و هر که هنرى با دید آید خویشتن را با دید آید، وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ و بازگشت خلق همه با خداى است.
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ هام سان نیست نابینا و بینا، وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ (۲۰) و نه تاریکیها و روشنائیها.
وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ (۲۱) و نه سایه خنک و تیزى گرما.
وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ و یکسان نبود زندگان و مردگان، إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشاءُ اللَّه مى‏شنواند او را که خواهد، وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ (۲۲) و تو شنواننده نیستى مردگان را در گورها.
إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ (۲۳) نیستى تو مگر آگاهى نماى، إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً ما فرستادیم ترا بشارت رسانى بیم نمایى، وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ (۲۴) مگر بایشان آگاه کننده‏اى آمد و گذشت.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ و اگر دروغ زن دارند ترا، فَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغ زن داشتند پیشینیان ایشان که پیش از دشمنان تو بودند، جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ رسولان آمدند بایشان پیغامهاى روشن، وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْکِتابِ الْمُنِیرِ (۲۵) و بنامها و بنبشته روشن.
ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِینَ کَفَرُوا آن گه فرا گرفتم ایشان را که بنگرویدند، فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۲۶) پیدا کردن نشان ناخشنودى چون بود، حال گردانیدن من چون دیدى؟
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً نمى‏بینى که اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ تا بیرون آوردیم بآن آب میوه‏ها، مُخْتَلِفاً أَلْوانُها گوناگون رنگهاى آن وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ و از کوه‏ها راههاى پیدا شده از روندگان، بِیضٌ وَ حُمْرٌ خطّهاى سپید و خطّهاى سرخ، مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها گوناگون رنگهاى آن، وَ غَرابِیبُ سُودٌ (۲۷) و کوه‏ها و سنگهاى سخت سیاه.
وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ و از مردمان و جنبندگان و چهارپایان و شتران مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ کَذلِکَ گوناگون رنگهاى ایشان هم چنان که میوه‏ها و کوه‏ها رنگها و نیم رنگها، إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ از خداى دانایان ترسند، إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (۲۸) اللَّه تواناى است آمرزگار.
إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ ایشان که مى‏خوانند نامه خداى، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ و نماز هنگام بپاى مى‏دارند، وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ و از دست مى‏بیرون کنند درویشان را از آنچه ما ایشان را روزى دادیم، سِرًّا وَ عَلانِیَةً نهان و آشکارا، یَرْجُونَ تِجارَةً مى‏بیوسند سود بازرگانیى، لَنْ تَبُورَ (۲۹) که آن بازرگانى هرگز زیان زد نیاید
لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ آن را تا بایشان گزارد اللَّه مزدهاى ایشان تمام، وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ و بیفزاید ایشان را از فضل و نیکوکارى خویش، إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (۳۰) که او بزرگ آمرز است خرد پذیر.
وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ و آنچه ما بتو پیغام دادیم از این نامه هُوَ الْحَقُّ آن نامه راست است، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ گواه و استوار گیر آن نامه‏ها که پیش باز آمد از اللَّه، إِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (۳۱) اللَّه برهیکان خویش داناست و ازیشان آگاه.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ بهشتیان آن روز در ناپرداختند، فاکِهُونَ (۵۵) شادان و نازان میوه خواران.
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ ایشان و جفتان ایشان در زیر سایه‏هااند، عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (۵۶) بر تختهاى آراسته و بر حجله‏هاى تکیه زده.
لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ ایشانراست در ان هر میوه، وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (۵۷) و ایشانراست هر چه آرزو کنند و خواهند.
سَلامٌ قَوْلًا سلامى بگفتار، مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (۵۸) از خداوند مهربان که خود گوید.
وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (۵۹) و گویند فرا کافران که از هم جدا شوید امروز اى ناگرویدگان.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ نه پیمان بستم با شما اى فرزندان آدم، أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ که دیو مپرستید، إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۶۰) که او شما را دشمنى آشکار است؟
وَ أَنِ اعْبُدُونِی و مرا پرستید، هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶۱) که راه راست اینست؟
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ بدرستى که بیراه کرد از شما، جِبِلًّا کَثِیراً گروهانى انبوه، أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (۶۲) خرد نداشتید ؟
هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۶۳) این آن دوزخ است که شما را میگفتند و وعده میدادند.
اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بآتش آن در شوید امروز، بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۶۴) بآن که کافر شدید و ناسپاس.
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ آن روز مهر نهیم بر دهانهاى ایشان، وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ و دستهاى ایشان با ما بسخن آید، وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ و پایهاى ایشان بر ایشان گواهى دهد، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۶۵) بآنچه میکردند
وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى‏ أَعْیُنِهِمْ ما اگر خواهیم چشمهاى ایشان ناپیدا کنیم فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ تا آهنگ راه کنند، فَأَنَّى یُبْصِرُونَ (۶۶) هرگز چون فرا راه ببینند؟
وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى‏ مَکانَتِهِمْ و اگر ما خواهیم ایشان را صورت بگردانیم بر جاى خویش، فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ (۶۷) تا نه از پیش توانند که روند و نه از بس.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ و هر کرا عمر دراز دهیم، نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ خلق وى برگردانیم بپس، أَ فَلا یَعْقِلُونَ (۶۸) در نمى‏یابند؟
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ ما وى را شعر نیاموختیم، وَ ما یَنْبَغِی لَهُ و او را خود نسزد شعر گفتن، إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ نیست آن مگر یادى، وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ (۶۹) و قرآنى آشکارا پیدا کننده.
لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا تا بیم نماید و آگاه کند هر که زنده دل بود، وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ (۷۰) و عذاب واجب شود بر ناگرویدگان.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ نمى‏بینند که بیافریدیم ما ایشان را، مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا از آنچه ما کردیم و آفریدیم، أَنْعاماً چهار پایان شتران و گاوان و گوسپندان فَهُمْ لَها مالِکُونَ (۷۱) تا ایشان را زیر دست میدارند و با ایشان مى‏تاوند.
وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ و آن چهارپایان نرم کردیم ایشان را، فَمِنْها رَکُوبُهُمْ‏ از ان لغتى بر نشستنى‏اند بر ان مى‏نشینند، وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (۷۲) و از ان لختى خوردنى‏اند از ان میخورند.
وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ و ایشان را در ان سودهاست و بکار آمدها، أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۷۳) بآزادى نیند و سپاس دارى نکنند ؟
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً کافران فرود از اللَّه خدایان گرفتند، لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (۷۴) تا ایشان را بکار آیند و یارى دهند.
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ یارى دادن ایشان نتوانند، وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (۷۵) این کافران فردا بتان را سیاهى‏اند حاضر کرده
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ سخن ایشان اندهگن مدارد ترا، إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۶) که آنچه میگویند بر ما پوشیده نیست، میدانیم آنچه نهان میدارند و آنچه آشکارا میدارند.
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ نمى‏بیند این مردم، أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ که ما بیافریدیم او را از نطفه‏اى، فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (۷۷) آن گه با ما خصمى کند خصمیى آشکارا.
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا ما را مثل زد، وَ نَسِیَ خَلْقَهُ و آفرینش او فراموش کرد، قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ گفت آن کیست که استخوان را زنده خواهد کرد؟ وَ هِیَ رَمِیمٌ (۷۸) و آن ریزیده و تباه گشته.
قُلْ یُحْیِیهَا گوى زنده کند آن استخوانهاى پوسیده تباه گشته، الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ او که بیافرید نخست بار آن را، وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (۷۹) و او بهمه آفریده‏اى و همه آفرینش داناست‏
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ آن خدایى که شما را کرد و آفرید، مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً از درخت سبز آتشى، فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (۸۰) که تا شما از ان آتش مى‏فروزید.
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ نیست آن کس که آسمان.
و زمین آفرید توانا، عَلى‏ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بران که چون ایشان را آفریند؟ بَلى‏ وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ (۸۱) آرى اوست آن آفریدگار آسان آفرین دانا، إِنَّما أَمْرُهُ فرمان او آنست، إِذا أَرادَ شَیْئاً که چیزى خواهد که بود، أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۸۲) آن را گوید که باش و مى‏بود
فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ پاکى و بى‏عیبى او را که بدست اوست پادشاهى همه چیز، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۸۳) و بازگشت همگان با اوست.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو «فى شغل» مخفّف خوانند و باقى قرّاء مثقّل خوانند، و هما لغتان مثل السّحت و السّحت، و تفسیر «شغل» بقول ابن عباس افتضاض ابکار است. مصطفى علیه الصلاة و السلام در تفسیر این آیه گفته: «انّ احدهم لیفتضّ فى الغداة الواحدة مائة عذراء» قال: «ففى هذا شغلهم».
و قال عکرمة: فتکون الشهوة فى اخریهنّ کالشهوة فى اولیهنّ و کلّما افتضّها رجعت على حالها عذراء. و قال: جاء رجل الى النبى (ص) فقال: یا رسول اللَّه انفضى الى نسائنا فى الجنّة کما نفضى الیهنّ فى الدنیا؟ قال: «و الذى نفسى بیده انّ المؤمن لیفضى فى الیوم الواحد الى الف عذراء».
گفته‏اند که در صحبت بهشتیان منى و مذى و فضولات نباشد چنانک در دنیا، بلى لذّت صحبت آن باشد که زیر هر تار مویى یک قطره عرق بیاید که رنگ رنگ عرق بود و بوى بوى مشک. و عن عبد اللَّه وهب قال: انّ فى الجنّة غرفة یقال لها العالیة فیها حوراء یقال لها الغنجة اذا اراد ولىّ اللَّه ان یأتیها اتیها جبرئیل فآذنها فقامت على اطرافها معها اربعة آلاف وصیفة یجمعن اذیالها و ذوائبها یبخرنها بمجامر بلانار.
کلبى گفت: «فى شغل» یعنى عمّا فیه اهل النار، اى لا یهمّهم امرهم فلا یذکرونهم، معنى آنست که: بهشتیان را چندان ناز و نعیم بود که ایشان را پرواى اهل دوزخ نبود نه خبر ایشان پرسند نه پرداخت آن دارند که نام ایشان برند. و گفته‏اند: قومى عاصیان امّت احمد در عرصات قیامت بمانند از دوزخ رسته و ببهشت نارسیده، ربّ العزة با ایشان خطاب کند که اهل دوزخ در عذاب و سخط ما گرفتاراند و از محنت خویش با کس نپردازند و اهل بهشت در ناز و نعیم غرق‏اند و بانعام و افضال ما مشغول، ایشان را چندان شغل است در ان ناز و نعیم خویش که با دیگرى نمى‏پردازند، فذلک قوله: «فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ»، آن گه گوید: عبادى چون از هر دو فریق باز ماندید، اینک من با شما رحمت کردم و شما را آمرزیدم. ابن کیسان گفت: شغل ایشان در بهشت زیارت یکدیگر است این بزیارت آن میرود و آن بزیارت این میآید، وقتى پیغامبران بزیارت صدّیقان و اولیا و علما روند، وقتى صدّیقان و اولیا و علما بزیارت پیغامبران روند، وقتى همه بهم جمع شوند بزیارت درگاه عزت و حضرت الهیّت روند. و فى الخبر عن ابن عباس رضى اللَّه عنه عن النبى (ص) قال: «انّ اهل الجنّة یزورون ربّهم عز و جل فى کلّ یوم جمعة فى رمال الکافور و اقربهم منه مجلسا اسرعهم الیه یوم الجمعة و ابکرهم غدوّا».
و عن انس بن مالک رضى اللَّه عنه قال قال رسول اللَّه (ص): «بینما اهل الجنّة على خیول من یاقوت سروجها من ذهب و لجامها من ذهب یتحدّثون تحت ظلّ الشجرة عن الدنیا اذ اتاهم آت عن ربّهم عز و جل ان اجیبوا ربّکم فینزلون عن خیولهم الى کثب من مسک ابیض اتیح منابر من ذهب و منار من نور و منابر من لؤلؤ و منابر من یاقوت و منابر من فضّة فیجلسون علیها فیقول الجبّار جلّ جلاله: مرحبا بخلقى و زوّارى و اهل طاعتى اطعموهم فیطعمونهم طعاما ما طعموا قبله مثله فى الجنّة ثمّ یقول جل جلاله: مرحبا بخلقى و زوّارى و اهل طاعتى اسقوهم فیسقونهم شرابا ما شربوا مثله فى الجنّة قطّ، ثمّ یقول جل جلاله: مرحبا بخلقى و زوّارى و اهل طاعتى البسوهم فیلبسونهم ثیابا ما لبسوا مثلها قطّ فى الجنّة ثمّ یقول تبارک و تعالى: مرحبا بخلقى و زوّارى و اهل طاعتى عطّروهم فیعطّرونهم بعطر ما عطروا بمثله فى الجنّة قطّ، ثم یقول: مرحبا بخلقى و زوّارى و اهل طاعتى اکلوا و شربوا و کسوا و عطّروا و احق لى ان اتجلّى لهم فیتجلّى لهم تبارک و تعالى فینظرون الى وجهه عز و جل فیغشاهم من نوره ما لولا انّ اللَّه عز و جل قضى ان لا یموتوا لاحترقوا ثم یقال لهم ارجعوا الى منازلکم فیرجعون الى منازلهم و قد خفوا على ازواجهم بما غشیهم من نوره تبارک و تعالى فیقول لهم ازواجهم لقد خرجتم من عندنا بصورة و رجعتم الینا بغیرها فیقولون تجلّى لنا ربّنا عز و جل فنظرنا الیه».
و قال بعض المفسرین: قوله «فِی شُغُلٍ فاکِهُونَ» یعنى فى ضیافة اللَّه عز و جل و سیاق الحدیث الذى اوردناه یدل علیه. خداى را عز و جل دو ضیافت است مر بندگان را یکى اندر ربض بهشت بیرون بهشت و یکى اندر بهشت و شرح این دو ضیافت از پیش رفت.
قوله: «فاکهون» و «فکهون» لغتان مثل الحاذر و الحذر و المعنى ناعمون فرحون. و قیل: الفاکه کثیر الفاکهة کاللّابن و التامر، قال الشاعر: و دعوتنى و زعمت انّک لابن فى الضیف تامر و الفکه الّذى یتناول الفاکهة او الطّعام، قوله: «هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ» قرأ حمزة و الکسائى: «فى ظلل» بضمّ الظّاء من غیر الف جمع ظلّة. و قراءة العامّة «فى ظلال» بالالف و کسر الظّاء على جمع ظل نظیره قوله: «وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِیلًا» «وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها». معنى آنست که: ایشان و جفتان ایشان در زیر سایه‏هااند، همانست که فرمود: «وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ». و اگر «ظلل» خوانى معنى آنست که: ایشان و جفتان ایشان در سایه‏وانهااند بناها و خیمه‏ها که از بهر ایشان ساخته‏اند، در بهشت خیمه هاست از مروارید سپید چهار فرسنگ در چهار فرسنگ آن خیمه زده شصت میل ارتفاع آن و در ان خیمه سریرها و تختها نهاده هر تختى سیصد گز ارتفاع آن، بهشتى چون خواهد که بر ان تخت شود تخت بزمین پهن باز شود تا بهشتى آسان بیرنج بر ان تخت شود، اینست که رب العالمین فرمود: عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ یعنى على السرر فى الحجال.
واحدتها اریکه، قال ثعلب: لا تکون اریکة حتّى تکون علیها حجال. و قیل: هى الوسائد و الفرش، «متّکئون» اى جالسون. و قیل: «متّکئون» ذووا تکأة.
«لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ» یعنى ما یتمنون، تقول: ادّع علىّ، اى تمنّ و قیل: «یدّعون» یفتعلون من الدّعاء، اى لهم فیها ما یدّعون اللَّه به. و قیل: للمؤمنین فى الجنّة ما یدّعون فى الدّنیا من الثّواب و الدرجات فیها و ینکره الکافرون.
«سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» گفته‏اند: آرزوى بهشتیان سلام خداوند رحیم است، معنى هر دو آیت درهم بسته و «سلام» بدل «ما یدّعون» است، میگوید: ایشانراست هر چه آرزو کنند و آرزوى ایشان سلام است، یعنى لهم سلام یقول اللَّه قولا ایشان را آرزوى سلام است و ایشانراست آن سلام که آرزوى ایشانست، سلامى که از گفتار خداوند مهربان است نه واسطه در میان و نه آنجا سفیر و ترجمانست، گفته‏اند: معنى سلام آنست که سلمتم عبادى من الحرقة و الفرقة، و آنچه گفت: «مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» اشارت رحمت درین موضع آنست که ایشان را برحمت خویش قوّت و طاقت دهد تا بیواسطه کلام حق بشنوند و دیدار وى به بینند و ایشان را دهشت و حیرت نبود.
روى جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص): «بینا اهل الجنّة فى نعیمهم اذ سطع لهم نور فرفعوا رؤسهم فاذا الرّب عزّ و جلّ قد اشرف علیهم من فوقهم فقال: السّلام علیکم یا اهل الجنّة فذلک قوله: «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ» فینظر الیهم و ینظرون الیه فلا یلتفتون الى شى‏ء من النعیم ما داموا ینظرون الیه حتّى یحتجب فیبقى نوره و برکته علیهم فى دیارهم.
«وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ» القول ها هنا مضمر، التأویل: و یقال للکفّار: «امْتازُوا الْیَوْمَ» یعنى تمیّزوا من المؤمنین. و فى معناه قوله تعالى: یَصَّدَّعُونَ یَتَفَرَّقُونَ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ مَوْبِقاً قال قتادة: معناه اعتزلوا عن کلّ خیر. و قال السدىّ: اى کونوا على حدة. و قال الضحاک: انّ لکل کافر فى النار بیتا یدخل فیه و یردم بابه بالنار فیکون فیه ابد الآبدین لا یرى و لا یرى، و کان النبى (ص) کثیرا یقول: «اللّهم انّى اعوذ بک من النّار ویل لاهل النّار».
قوله: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ» اى الم آمرکم، الم اوصیکم یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ عبادة الشیطان طاعته، و کذلک تأویل قوله تعالى: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً یعنى اطاعوهم فى الباطل. و قیل: معناه ان لا تعبدوا الاصنام، فاضاف الى الشیطان لانّهم عبدوها بامره فکانّهم عبدوه، و المراد بالعهد ما عهد الیهم فى قوله: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ.. الآیة. و قیل: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ بارسال الرسل و انزال الکتب؟ یقول اللَّه لهم هذا یوم القیمة، و یحتمل ان یکون هذا من خطاب اللَّه تعالى عباده فى الدّنیا، إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ظاهر العداوة.
وَ أَنِ اعْبُدُونِی اطیعونى و وحّدونى، هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ دین قیّم.
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً نافع و عاصم جِبِلًّا بکسر جیم و باو تشدید لام خوانند، یعقوب بضمّ جیم و با و تشدید لام. ابن عامر و ابو عمرو بضمّ جیم و سکون با. باقى قرّا بضمّ جیم و با و تخفیف لام. و الجبل جمع الجبلّة، و الجبل جمع الجمع و الجبل بالتخفیف جمع جبیل، و کلها لغات معناها الخلق و الجماعة، اى خلقا کثیرا جبله‏اى خلقه. معنى آنست که شیطان از شما گروهانى انبوه بیراه کرد، و این بر طریق تسبّب است، یعنى سار الشیطان سببا لضلالتهم، کقوله تعالى للاصنام رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ، و بحقیقت هدایت و ضلالت و رشد و غوایت از خداست تعالى و تقدّس.
أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ استفهام تقریع على ترکهم الانتفاع بالعقل. و قیل: أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ ما اتاکم من هلاک الامم الخالیة بطاعة ابلیس.
و یقال لهم لمّا دنوا من النّار: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ بها فى الدنیا.
اصْلَوْهَا الْیَوْمَ ادخلوها و الزموها و ذوقوا حرّها بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ قال ابو هریرة: اوقدت النّار الف عام فابیضّت ثمّ اوقدت الف عام فاحمرّت ثمّ اوقدت الف عام فاسودّت فهى سوداء کاللیل المظلم.
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ روز قیامت عمل کافران بر کافران عرضه کنند و صحیفه هاى کردگار ایشان بایشان نمایند آن رسواییها بینند و کرده‏ها بر مثال کوه‏هاى عظیم، انکار کنند و خصومت در گیرند و بر فریشتگان دعوى دروغ کنند گویند: ما این که در صحیفه‏هاست نه کرده‏ایم و عمل ما نیست و اللَّه ربّنا ما کنّا مشرکین، همسایگان بر ایشان گواهى دهند، همسایگانرا دروغ زن گیرند، اهل و عشیرت گواهى دهند و ایشان را نیز دروغ زن گیرند، پس رب العالمین مهر بر دهنهاى ایشان نهد و جوارح ایشان بسخن آرد تا بر کرده‏هاى ایشان گواهى دهند، اینست که ربّ العزة فرمود: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‏ أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ. و اول چیزى از اعضاى ایشان که گواهى دهد استخوان ران چپ بود
لقول النبى (ص): ان اول عظم من الانسان ینطق یوم یختم على الافواه فخذه من رجله الشمال.
و قال (ص): انکم تدعون یوم القیمة مقدمة افواهکم بالقدام اى مشددة فاول ما یسئل عن احدکم فخذه و کفه.
و روى انّهم یقولون لجوارحهم: ما شهادتکنّ هذه و عنکنّ کنّا نناضل، اى نجادل.
و فى کیفیّة هذا الکلام قولان: احدهما انّ اللَّه یمکنها من الکلام و یجعل لها خلقة تصلح للنطق، و الثّانی انّ المتکلّم هو اللَّه سبحانه الا انّه یسمع من جهتها فنسب الیها.
و فى الخبر عن جابر بن عبد اللَّه قال: لمّا رجعت مهاجرة البحر قال رسول اللَّه (ص): الا تحدّثونى باعجب ما رأیتم بارض الحبشة قالوا بینما نحن جلوس اذ مرّت علینا عجوز من رها بنتهم تحمل على رأسها قلّة من ماء فمرّت بفتى منهم فجعل احدى یدیه بین کتفیها ثمّ دفعها فخرّت على رکبتیها فانکسرت قلتها فلمّا ارتفعت التفتت الیه فقالت سوف تعلم یا غدر اذا وضع اللَّه الکرسى و جمع الاوّلین و الآخرین و تکلّمت الایدى و الارجل بما کانوا یکسبون سوف تعلم کیف امرى و امرک فقال رسول اللَّه (ص): صدقت ثمّ صدقت کیف یقدّس اللَّه قوما لا یؤخذ من شدیدهم لضعیفهم.
وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى‏ أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى یُبْصِرُونَ قال ابن عباس معناه: لو نشاء لفقأنا اعین ضلالتهم فاعمینا هم عن غیّهم و حولنا ابصارهم من الضلالة الى الهدى فابصروا رشدهم فَأَنَّى یُبْصِرُونَ؟ و لم نفعل ذلک بهم. معنى آنست که: اگر ما خواهیم دیده ضلالت ایشان بر کنیم و هدایت دهیم تا راه بینند و براه راست روند، آن گه فرمود: فَأَنَّى یُبْصِرُونَ و لم افعل ذلک بهم. چون فرا راه بینند و این نکردم با ایشان. زجاج گفت: معنى آنست که: ما اگر خواهیم ایشان را نابینا کنیم تا از راه برگردند، و اگر این کنیم از کجا بینایى یابند و چون فرا راه بینند؟
وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى‏ مَکانَتِهِمْ قرأ ابو بکر: على مکاناتهم یعنى: لو نشاء جعلناهم قردة و خنازیر فى منازلهم اگر خواهیم ایشان را صورت گردانیم با کپیان و خوکان تا بر جاى خویش بر منزل خویش مى‏باشند. و قیل لو نشاء لجعلناهم حجارة على المکان، اى ساعتئذ لا یستطیعون الذهاب و لا الرجوع، و المکان و المکانة واحد.
و قیل: لو نشاء لاقعدناهم عن ارجلهم فلا یقدرون على ذهاب و لا رجوع. و قیل: فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا اى ما قدروا ان یجاوزوا تکذیبهم، وَ لا یَرْجِعُونَ اى لا یتوبون.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ اى من اطلنا عمره رددناه الى ارذل العمر شبّه الصّبی فى اول الخلق و قیل: نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ اى نصیّره الى الضّعف بعد القوّة و الى النقصان بعد الزّیادة. نُنَکِّسْهُ بضمّ نون اول و فتح دوم و تشدید کاف قراءت عاصم و حمزه است، باقى بفتح نون اول و اسکان نون دوم و ضمّ کاف و تخفیف خوانند.
أَ فَلا یَعْقِلُونَ بتاء مخاطبه قراءت نافع و ابن عامر و یعقوب است، باقى بیا خوانند. میگوید: هر کرا عمر دراز دهیم خلق وى برگردانیم به پس و او را بشبه کودکان باز داریم، یعنى که پس از زیادت او را نقصان دهیم و پس از قوت او را ضعف دهیم، همانست که در ان آیت فرمود: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً... و قال سفیان: اذا بلغ الرّجل ثمانین سنة تغیّر جسمه. أَ فَلا یَعْقِلُونَ فیعتبروا و یعلموا انّ الذى قدر على تصریف احوال الانسان یقدر على البعث بعد الموت.
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ این جواب مشرکان قریش است که میگفتند: رسول خدا شاعر است و آنچه میگوید و میخواند شعر است، و ذلک فى قوله تعالى: أَمْ یَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ.
رب العالمین فرمود: ما او را شعر نیاموختیم و او شاعر نیست، شعر گفتن شبهت آر و در وى شبهت نیست و در گفتار وى تهمت نیست وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ اى بمتّهم.
او در هر چه خبر داد از غیب متّهم نیست و پیغام که آورده جز وحى پاک نیست إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏. وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ.
روى عن الحسن انّ النبى (ص) کان یتمثّل بهذا البیت: کفى الشیب و الاسلام للمرء ناهیا. فقال: کفى بالاسلام و الشیب للمرء ناهیا.
فقال ابو بکر: یا نبى اللَّه انّما قال الشاعر: کفى الشیب و الاسلام للمرء ناهیا. ثمّ قال ابو بکر او عمر اشهد انّک رسول اللَّه یقول اللَّه عزّ و جلّ: وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ. و عن قتادة قال: بلغنى انّ عائشة سئلت: هل کان النبى (ص) یتمثّل بشى‏ء من الشعر؟ قالت: کان الشعر ابغض الحدیث الیه، قالت: و لم یتمثّل بشى‏ء من الشعر الّا ببیت اخى بنى قیس طرفة:
ستبدى لک الایّام ما کنت جاهلا
و یأتیک بالاخبار من لم تزوّد
فجعل یقول (ص): و یأتیک من لم تزوّد بالاخبار. فقال ابو بکر: لیس هکذا الشعر انّما هو: و یأتیک بالاخبار من لم تزوّد، فقال (ص): ما علمت الشعر و ما ینبغى لى.
إِنْ هُوَ یعنى القرآن إِلَّا ذِکْرٌ اى موعظة وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ فیه الفرائض و الحدود و الاحکام.
لِیُنْذِرَ قرأ اهل المدینة و الشام و یعقوب: لتنذر بتاء المخاطبة و کذلک فى الاحقاف وافقهم ابن کثیر فى الاحقاف، اى لتنذر یا محمد. و قرأ الآخرون بالیاء، اى لینذر القرآن مَنْ کانَ حَیًّا یعنى مؤمنا حىّ القلب لانّ الکافر کالمیّت فى انّه لا یتدبّر و لا یتفکر. وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ اى تجب حجّة العذاب على الکافرین. حى اینجا بمعنى عاقل و مؤمن است و خصّه بالذکر لانتفاعه به کقوله: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ. و معنى آنست که: تو کسى را توانى که آگاه کنى که عاقل بود و مؤمن تا سخن دریابد و انذار تو در دل وى اثر کند و پند تو وى را سود دهد، امّا کافر و جاهل دلهاى مرده دارند و در شمار مردگان‏اند نه پند تو ایشان را سود دارد نه انذار تو در دل ایشان اثر کند، این حکم ما در ازل کردیم و در لوح چنان نبشتیم که زنده دلان را پند تو سود دارد و بر مرده دلان عذاب ما واجب آید، اینست که ربّ العزة فرمود: وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ اى و یجب العذاب على الکافرین واجب شد و درست گشت بر کافران سخن اللَّه در ازل که اهل عذاب‏اند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا اى تولینا خلقها بابداعنا من غیر اعانة احد، و ذکر الایدى ها هنا یفید ان اللَّه تعالى خلقها بذاته سبحانه من غیر واسطة.
معنى خلق بحقیقت آفریدن است از نیست هست کردن و از نبود بود آوردن و از آغاز نو ساختن، و حقیقت این فعل جز کردگار قدیم و خداوند حکیم را نیست که کمال قدرت و حکمت و جلال عزّت جز وى را نیست. و در قرآن خلق بچند معنى بیاید: خلق است بمعنى تصویر کقوله: وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ اى تصویر، و خلق است بمعنى دروغ کقوله: وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً و خلق است بمعنى دین کقوله: لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ اى لدینه، و خلق است بمعنى ابداع و اختراع کقوله: خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ و کقوله: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا قال القتیبىّ: الْأَیْدِی هاهنا القدرة و القوّة و قوله: عَمِلَتْ أَیْدِینا حکایت عن الفعل و ان لم یباشر الفعل بالید، هذا کقوله: جرى بناء هذه القنطرة و هذا القصر على یدى فلان.
و فى الخبر: على الید ما اخذت حتى تؤدیه فالأمانة مؤداة و ان لم تباشر بالید.
و تقول: ما لى فى ید فلان، و الیتیم تحت ید القیّم فالید یکنى بها عن الملکة و الضبط.
أَنْعاماً فَهُمْ لَها مالِکُونَ ضابطون قاهرون، اى لم نخلق الانعام وحشیّة نافرة من بنى آدم لا یقدرون على ضبطها بل هى مسخّرة لهم، و هى قوله: وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ سخّرناها لهم، فَمِنْها رَکُوبُهُمْ الرکوب و الرکوبة ما یرکب من الإبل، و کذلک الحلوب و الحلوبة ما یحلب منها بالهاء و بحذف الهاء قیل: الرکوب جمع و الرکوبة واحد. وَ مِنْها یَأْکُلُونَ اى سخّرناها لهم لیرکبوا ظهرها و یأکلوا لحمها.
وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ المنافع الاصواف و الاوبار و الاشعار و الاولاد، و المشارب اللبن، أَ فَلا یَشْکُرُونَ استفهام بمعنى الامر.
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ یعنى لعلّ اصنامهم تنصرهم اذا حزنهم امر و تمنعهم من ذلک و لا یکون ذلک قط.
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ و منعهم من العذب، وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ اى الکفّار جند للاصنام یغضبون لها و یحضرونها فى الدنیا هى لا تسوق الیهم خیرا و لا تستطیع لهم نصرا. و قیل: هذا فى الآخرة یؤتى بکلّ معبود من دون اللَّه و معه اتباعه الّذین عبدوه کأنّهم جند محضرون فى النّار.
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ فیه قولان: احدهما قولهم فى اللَّه انّ له شریکا و ولدا، إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ فنجازیهم على اقوالهم و افعالهم، و الثّانی قولهم فیک یا محمد انّک شاعر و مجنون و ساحر. و قیل: قَوْلُهُمْ اى تهدیدهم ایّاک بالقتل و وعیدهم، إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ فنحول بینک و بینهم.
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ جدل بالباطل مبین بیّن الخصومة، یعنى انّه مخلوق من نطفة ثمّ یخاصم فکیف لا یتفکر فى بدو خلقه حتّى یدع الخصومة نمى‏بینند مردم که ما بیافریدیم او را از آبى مهین در قرارى مکین، چهل روز او را در طور نطفه نگه داشتیم تا علقه گشت و آن گه در طور علقه چهل روز بداشتیم تا مضغه گشت. مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: ان خلق احدکم یجمع فى بطن امه اربعین لیلة ثم یکون علقة مثل ذلک ثم یکون مضغة مثل ذلک ثم یبعث اللَّه عز و جل الیه ملکا با ربع کلمات فیقول: اکتب اجله و رزقه و شقى او سعید.
آن گه تقطیع هیکل او و صورت شخص او در ظهور آوردیم و او را کسوت بشریت پوشانیدیم و از آن قرار مکین باین فضاى رحیب آوردیم و از پستان پر از خون او را شیر صافى دادیم و بعقل و فهم و سمع و بصر و دل و جان او را بیاراستیم و بقبض و بطش و مشى و حرکات او را قوّت دادیم، با این همه نعمت و کرامت که با وى کردیم و از ان نطفه باین رتبه رسانیدیم همى با ما خصمى کند، اینست که رب العالمین فرمود: فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ خصیم درین موضع ابىّ بن خلف الجمحى است و این آیت در شأن وى آمده، استخوانى ریزیده کهن گشته برداشت، گفت: یا محمد أ ترى یحیى اللَّه هذا بعد ما رمّ؟
فقال علیه الصلاة و السلام: نعم و یبعثک و یدخلک النّار، فانزل اللَّه تعالى هذه الآیات.
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ اى خلقنا ایّاه، مصدر مضاف الى المفعول قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ یقال: رمّ الشی‏ء و رممته فهى رمیم، ککفّ خضیب و عین کحیل.
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها خلقها أَوَّلَ مَرَّةٍ ابتداء حین وجد، وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ لا یخفى علیه أجزاؤه و ان تفرّقت فى البرّ و البحر فیجمعه و یعیده خلقا کما کان یقال العلم هاهنا مشتمل على سعة الاقتدار على الامر فانّ العلم بالخلق اعجب من القدرة على الخلق.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً قال ابن عباس: هما شجرتان یقال لاحدیهما المرخ و للأخرى العفار فمن اراد منهم النار قطع غصنین مثل السوّاکین و هما خضراوان یقطر منهما الماء فیستحق المرخ و هو ذکر على العفار و هى اثنى فتخرج منهما النار باذن اللَّه، و تقول العرب: فى کلّ شجر نار و استمجد المرخ و العفار.
و یقال: فى کلّ عود نار الاعود العناب و الشجر یذکّر و یؤنّث، ففی قوله: وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِیهِ تُسِیمُونَ مذکر، و فى قوله: مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ مؤنّث.
فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ اى تقدحون و توقدون النّار من ذلک الشجر، این آیت از روى اشارت حجت است بر منکران بعث، آن خداوند که آتش در درخت سبز بیافرید قادر است که زندگى در استخوان پوسیده ریزیده بیافریند و بر وى دشوار نیاید و قدرت بر وى تنگ نبود.
پس در حجّت بیفزود و آفرینش آسمان و زمین بر ایشان حجّت آورد فرمود: أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلى‏ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ قرأ یعقوب: یقدر بالیاء على الفعل، اى یقدر على ان یخلق مثلهم، ثمّ قال: بَلى‏ اى قل بلى هو قادر على ذلک إذ لیس له جواب غیر ذلک، وَ هُوَ الْخَلَّاقُ یخلق خلقا بعد خلق، الْعَلِیمُ بجمیع ما خلق.
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً فرمان او آنست که چون چیزى خواهد که بود، أَنْ یَقُولَ لَهُ اى لذلک الشی‏ء: کُنْ فَیَکُونُ اى فهو یکون على ما قدّر و اراد. آن چیز را گوید که: باش، هر چند که آن چیز حاضر نبود امّا معلوم حق بود و آنچه معلوم حقّ است بمنزلت حاضر است و خطاب با وى درست. در بعضى اخبارست که حقّ جلّ جلاله فرمود: انى جواد ماجد عطایى کلام و عذابى کلام و اذا اردت شیئا فانما اقول له کن فیکون.
فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ کلمة تعظیم است و اجلال حق جل جلاله و تنزیه و تقدیس وى از ان که در قدرت وى نقصانى آید یا از عجز و عیب در وى نشانى بود، و الملکوت هو الملک با بلغ الالفاظ فلا یکون الّا للَّه وحده. و در قرآن سبحان بدو معنى آید: یکى بمعنى تنزیه، دیگر بمعنى تعجّب، آنچه بمعنى تنزیه است با ذات‏ احدیّت گردد جلّ جلاله، و آنچه بمعنى تعجب است با افعال وى گردد عزّ شأنه، تنزیه آنست که فرمود: سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ سُبْحانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیراً و هم ازین باب است حکایت از قول موسى و عیسى و یونس: سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ و آنچه بمعنى تعجّب است: سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ، و هم ازین باب است: سُبْحانَهُ إِذا قَضى‏ أَمْراً، فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ پاکى و بى‏عیبى خداى را که بدست اوست و بداشت او پادشاهى همه چیز، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ و بازگشت همه خلق با اوست و بازگشت همه کار با خواست او و بازگشت هر بودنى با حکم او، و قیل: وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ امّا الى الجنّة و امّا الى النار.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ و آن کس که راستى آرد فردا، وَ صَدَّقَ بِهِ و راست دانسته بود وى آن را، أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (۳۳) ایشانند باز پرهیزنده.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ایشانراست هر چه خواهند نزدیک خداوند ایشان، ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (۳۴) آنست پاداش نیکوکاران.
لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا تا بسترد اللَّه ازیشان بترکار که کردند، وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ و پاداش دهد ایشان را بمزد ایشان، بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۳۵) نیکوتر کارى را که میکردند.
أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ بسنده نیست اللَّه رهیکان خویش را بداشت و باز داشت، وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ و میترسانند ترا باین پرستیدگان جز اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۳۶) و هر که را بیراه کرد خدا، او را رهنمایى نیست.
وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ و هر که را راه نمود اللَّه، او را بى راه کننده‏اى نیست، أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ (۳۷) بگو اللَّه نه تواناییست تاونده کین‏ستان؟
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که کى آفرید آسمانها و زمینها را؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ناچار گویند که اللَّه، قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ گوى چه بینید این چه مى‏پرستید فرود از اللَّه، إِنْ أَرادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ اگر اللَّه بمن گزندى خواهد، هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ ایشان باز برنده‏اند گزند او را؟ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ یا بمن بخشایشى خواهد کرد و نیکویى که بمن رسد، هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ ایشان بازگیرنده‏اند بخشایش او را؟ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ بگو اللَّه مرا بخدایى بسنده است، عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (۳۸) باو پشتى دارند پشتى داران و برو چسبند کارسپاران.
قُلْ یا قَوْمِ گوى اى قوم من، اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ هم بر آن که هستید میباشید و کار میکنید، إِنِّی عامِلٌ که من هم بر آن که هستم میباشم و کار میکنم، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۹) مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ آرى بدانید که‏ آن کیست که باو آید عذابى که رسوا کند او را، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ (۴۰) و فرو آید بدو عذابى پاینده که بسر نیاید.
إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ ما فروفرستادیم بر تو این نامه، لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ مردمان را براستى، فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ هر که براه راست رود خویشتن را رود، وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها و هر که بر گمراهى رود گمراهى او بر او، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۴۱) و تو بر ایشان خداوند و کارساز نه‏اى.
اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ اللَّه اوست که مى‏میراند هر تنى را، حِینَ مَوْتِها بهنگام مرگ او، وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها و هر کس که بنمرده بود در خواب خویش، فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى‏ عَلَیْهَا الْمَوْتَ مى‏میراند و جان باز میستاند در خواب آن را که قضاى مرگ او در رسید وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى‏ و مى‏گشاید از خواب و زنده باز مى‏فرستد آن دیگر کس را که هنگام مرگ او در نرسید انیز، إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى تا بهنگامى نام زده کرده مرگ او را، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۴۲) درین آفرینش خواب نشانهاست صراح ایشان را که در اندیشند.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ فرود از اللَّه شفیعان میگیرند، قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (۴۳) گوى باش و اگر بر هیچ کار پادشاه نباشند و هیچیز در نیابند ؟
قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً گوى شفاعت خدایراست بهمگى، لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ پادشاهى آسمان و زمین او راست، ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۴۴) پس آن گه شما را وا او برند.
وَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ و آن گه که اللَّه را نام برند بیکتایى، اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ بر مد دلهاى ایشان که به نمیگروند برستاخیز، وَ إِذا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ و چون پیش ایشان معبودان دیگر را یاد کنند إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۵) ایشان تازه روى ورا مشکین مى‏باشند.
قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ گوى خدایا کردگار آسمان و زمین، عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى نهان و آشکارا، أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبادِکَ تو آنى که داورى برى میان بندگان خویش، فِی ما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۴۶) در آنچه ایشان در ان بودند خلاف رفتند و خلاف گفتند.
وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و اگر ایشان را بودى که کافر شدند هر چه در زمین چیزست وَ مِثْلَهُ مَعَهُ و هم چندان دیگر با آن، لَافْتَدَوْا بِهِ خویشتن را باز خریدندى، مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ از بد عذاب آن روز رستاخیز، وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ و با دید آید ایشان را از اللَّه، ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ (۴۷) کارى و چیزى که هرگز در پنداره ایشان نبود.
وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا و پیش آید ایشان را بدهاى آنچه میکردند، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۴۸) و فرا سر نشست ایشان را و ببود بایشان آنچه مى‏خندیدند از ان و افسوس میداشتند بران.
فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا هر گه که بمردم رسد گزندى یا رنجى خواند ما را، ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا پس چون او را نیکویى این جهانى بخشیم از نزدیک خود، قالَ إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ گوید این مال و این نعمت مرا بزیرکى من دادند، بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ نه چنانست که آن آزمایش او را دادند، وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۴۹) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
قَدْ قالَهَا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ گفت همچنین ایشان که پیش ازیشان بودند، فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۵۰) سود نداشت ایشان را و بکار نیامد آنچه میکردند و میساختند.
فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا تا بایشان رسید بدهاى آنچه میکردند، وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ و ایشان که کافر شدند ازینان، سَیُصِیبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَبُوا آرى بایشان رسد بدهاى آنچه میکنند، وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ (۵۱) و ایشان پیش نشوند و بر ما در نگذرند.
أَ وَ لَمْ یَعْلَمُوا نمیدانند، أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ که اللَّه فراخ میگستراند روزى او را که خواهد؟ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲) در ان نشانهایى روشن است ایشان را که بگروند.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۵ - النوبة الثانیة
قوله: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ ابن عباس گفت: این آیت تا آخر سه آیت در شأن وحشى فرو آمد که رسول خدا (ص) بعد از اسلام وحشى در وى نمى نگرست که وى حمزه را کشته بود و بروى مثلت کرده و آن در دل رسول (ص) تأثیر کرده بود چنان که طاقت دیدار وى نمیداشت. وحشى پنداشت که چون رسول بوى نمى‏نگرد اسلام وى پذیرفته نیست، رب العالمین این آیت فرستاد تا رسول بوى نگرست و آن وحشت از پیش برداشت. ابن عمر گفت: این آیات در شأن عیاش بن ابى ربیعه فرو آمد و در شأن ولید بن الولید و جماعتى دیگر که در مکه مسلمان شدند اما هجرت نکردند و مشرکان ایشان را معذّب میداشتند تا ایشان را از اسلام برگردانیدند، صحابه رسول گفتند اللَّه تعالى از ایشان نه فرض پذیرد نه نافله هرگز که از بیم عقوبت مشرکان بترک دین خویش بگفتند، رب العالمین در حق ایشان این آیات فرستاد، عمر خطاب این آیت بنوشت و بایشان فرستاد، ایشان بدین اسلام باز آمدند و هجرت کردند.
عبد اللَّه عمر گفت: ما که صحابه رسول بودیم باول چنان میدانستیم و میگفتیم که حسنات ما جمله مقبول است که در ان شک نیست، پس چون این آیت فرو آمد که: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ گفتیم که آن چه باشد که اعمال ما باطل کند، بجاى آوردیم که آن کبائر است و فواحش، پس از ان هر که از وى کبیره‏اى آمد یا فاحشه‏اى گفتیم که کار وى تباه گشت و سرانجام وى بد شد تا آن روز که این آیت فرو آمد: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ، نیز آن سخن نگفتیم، بلى بر گناهکار ترسیدیم و امید برحمت داشتیم. باین قول اسراف ارتکاب کبائر است. عبد اللَّه مسعود گفت: روزى در مسجد شدم دانشمندى سخن میگفت از روى وعید، همه ذکر آتش میکرد و صفت اغلال و انکال، ابن مسعود گفت او را گفتم: اى دانشمند این چه چیز است که بندگان را از رحمت اللَّه نومید میکنى نمى‏خوانى آنچه رب العزة فرمود: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ؟ خبر درست است که رسول خدا علیه الصلاة و السلام این آیت برخواند گفت: إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً و لا یبالى و بروایتى دیگر مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود.
ان تغفر اللهم فاغفر جمّا
و اىّ عبد لک لا المّا
چون آمرزى خداوندا همه بیامرز و آن کدام بنده است که او گناه نکرد. و فى الخبر الصحیح عن ابى سعید الخدرى عن النبى (ص) قال: «کان فى بنى اسرائیل رجل قتل تسعة و تسعین انسانا ثم خرج یسأل فدلّ على راهب فاتاه فقال: انى قتلت تسعا و تسعین نفسا و هل بى من توبة؟ قال: لا، فقتله، فکمّل به مائة، ثمّ سأل عن اعلم اهل الارض فدلّ على رجل عالم فقال له: قتلت مائة نفس فهل لى من توبة؟ قال: نعم و من یحول بینک و بین التوبة انطلق الى ارض کذا و کذا فانّ بها ناسا یعبدون اللَّه فاعبد اللَّه معهم و لا ترجع الى ارضک فانها ارض سوء، فانطلق حتى اذا اتى نصف الطریق اتاه الموت، فاختصمت فیه ملائکة الرحمة و ملائکة العذاب فاتاهم ملک فى صورة آدمىّ فجعلوه بینهم فقالوا: قیسوا بین الارضین فالى ایّتهما ادنى فهو لها، فقاسوا فوجدوه ادنى الى الارض التی اراد فقبضته ملائکة الرّحمة».
و عن ابى هریرة ان رسول اللَّه (ص) قال: «قال رجل لم یعمل خیرا قطّ لاهله اذا مات فحرّقوه ثمّ اذروا نصفه فى البرّ و نصفه فى البحر، فو اللّه لئن قدر اللَّه علیه لیعذّبنّه عذابا لا یعذّبه احدا من العالمین، قال: فلمّا مات فعلوا به ما امرهم، فامر اللَّه البحر فجمع ما فیه و امر البرّ فجمع ما فیه ثمّ قال له: لم فعلت هذا؟ قال: من خشیتک یا رب و انت اعلم، فغفر له».
و قال النبى (ص): «ما احبّ ان لى الدنیا و ما فیها بهذه الآیة».
و یقال: هذه الآیة تعمّ کلّ ذنب لا یبلغ الشرک ثمّ قیّد المغفرة بقوله: وَ أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ، فامر بالتوبة. قیل: هذه الآیة متّصلة بما قبلها. و قیل: الکلام قد تمّ على الآیة الاولى ثمّ خاطب الکفار بهذه الایة فقال: أَنِیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ فتکون الانابة هى الرجوع من الشرک الى الاسلام.
و قیل: «أسلموا له» اى اخلصوا له التوحید. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ اى من قبل ان تموتوا فتستوجبوا العذاب ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ اى لا تمنعون من العذاب.
وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ یعنى القرآن و القرآن کلّه حسن.
قال الحسن: ان الذى انزل فى القرآن على ثلاثة اوجه: ذکر القبیح لتجتنبه و ذکر الاحسن لتختاره و ذکر ما دون الاحسن لئلّا ترغب فیه، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً فجاءة وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ حین یفجأکم. و قیل: من قبل ان یأتیکم العذاب الموت فتقعوا فى العذاب.
أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتى‏ او تقول هذه الکلمات الثلث مردودة على قوله: مِنْ قَبْلِ، کانه یقول عز و جل: من قبل ان تقول نفس یا حَسْرَتى‏ من قبل ان تقول نفس لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی من قبل ان تقول نفس لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً، و ان شئت جعلته ممّا حذف منه «لا» فیکون التأویل فى الکلمات الثلث: ان لا تقول نفس. کقوله عز و جل: یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا یعنى ان لا تضلّوا و کقوله: أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ یعنى ان لا تمید بکم، و کقوله: أَنْ تَزُولا یعنى ان لا تزولا. بر حذف لا معنى آنست که: مبادا که هر کس گویا فردا از شما که «یا حسرتى»، مبادا که هر کس گویا از شما فردا لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی، مبادا که هر کس گویا از شما فردا که لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً. و فى الخبر «ما من احد من اهل النار یدخل النار حتى یرى مقعده من الجنّة فیقول: لو ان اللَّه هدانى لکنت من المتقین فتکون علیه حسرة».
تقول العرب: یا حسرة یا لهفا، یا حسرتى یا لهفى، یا حسرتاى یا لهفاى. تقول هذه الکلمة فى نداء الاستغاثة و الحسرة ان تأسف النفس اسفا تبقى منه حسیرا، اى منقطعا و قیل: «یا حسرتى» یعنى یا ایّتها الحسرة هذا اوانک، عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ اى قصّرت فى طاعة اللَّه و اقامة حقّه. و قیل: على ما ضیّعت فى ذات اللَّه. قال مجاهد: فِی جَنْبِ اللَّهِ اى فى امر اللَّه، کقول الشاعر:
امّا تتّقین اللَّه فى جنب عاشق
له کبد حرّى علیک تقطّع‏
و قیل: معناه: قصّرت فى الجانب الّذى یؤدّى الى رضاء اللَّه، و العرب تسمّى الجانب جنبا. این کلمه بر زبان عرب بسیار رود و چنانست که مردمان گویند: در جنب فلان توانگر شدم، از پهلوى فلان مال بدست آوردم. وَ إِنْ کُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ اى المستهزئین بدین اللَّه و کتابه و رسوله و المؤمنین قال قتادة: لم یکفهم ما ضیعوا من طاعة اللَّه حتى سخروا باهل طاعته.
أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِی لَکُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ اى مرّة تقول هذا و مرّة تقول ذلک. و قیل: ان قوما یقولون هذا و قوما یقولون ذلک.
أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذابَ عیانا: لَوْ أَنَّ لِی کَرَّةً رجعة الى الدنیا، فَأَکُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ اى الموحدین.
ثمّ یقال لهذا القائل: بَلى‏ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی یعنى القرآن فَکَذَّبْتَ بِها و قلت انها لیست من اللَّه، وَ اسْتَکْبَرْتَ اى تکبّرت عن الایمان بها، وَ کُنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ یروى ان النبى (ص) قرأ قَدْ جاءَتْکَ آیاتِی فَکَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَکْبَرْتَ وَ کُنْتَ بالتأنیث فیکون خطابا للنفس و من فتح التاءات ردّها الى معنى النفس و هو الانسان.
وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ بان له ولدا و صاحبة و شریکا، وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ من قوله: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ. و قیل: وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ ممّا ینالهم من نفخ النّار. أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً اى مقاما و منزلا لِلْمُتَکَبِّرِینَ عن الایمان؟ یعنى: أ لیس حقا ان نجعل جهنّم مکانا لهم؟
وَ یُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ قرأ حمزة و الکسائى و ابو بکر: «بمفازاتهم» بالالف على الجمع، اى بالطرق التی تؤدّیهم الى الفوز و النجاة و هى اکتساب الطاعات و اجتناب المعاصى. و قرأ الآخرون: «بمفازتهم» على الواحد و هى بمعنى الفوز، اى ننجّیهم بفوزهم من النار باعمالهم الحسنة و قیل: هى شهادة ان لا اله الا اللَّه.
لا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ اى لا یمسّ ابدانهم اذى و لا قلوبهم حزن.
اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ و کلّ شى‏ء بائن منه، وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَکِیلٌ اى کلها موکولة الیه فهو القائم بحفظها.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ المقالید المفاتیح، واحدها مقلاد، اى له مفاتیح خزائن السماوات و الارض یفتح الرزق على من یشاء و یغلقه على من یشاء. قال اهل اللغة: المقلاد المفتاح، و المقلاد القفل، قلد بابه، اى اغلقه و قلده اذا فتحه.
و قیل: مقالید السماوات الامطار و مقالید الارض النبات، و معنى الآیة: لا ینزل من السماء ملک و لا قطرة و لا ینبت من الارض نبات الا باذنه.
روى عن عثمان بن عفان ان رسول اللَّه (ص) سئل عن تفسیر هذه الآیة، فقال: «تفسیر المقالید لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر و سبحان اللَّه و بحمده استغفر اللَّه لا حول و لا قوة الا باللّه الاول و الآخر و الظاهر و الباطن یحیى و یمیت بیده الخیر و هو على کلّ شى‏ء قدیر».
و فى الخبر ان رسول اللَّه (ص) قال: «اتیت بمفاتیح خزائن الارض فعرضت علىّ فقلت: لا، بل اجوع یوما و اشبع یوما».
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ اى جحدوا قدرته على ذلک، أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ فى الآخرة.
قُلْ أَ فَغَیْرَ اللَّهِ قال مقاتل: ان قریشا: دعته الى دین آبائه فنزلت هذه الآیة «قل» لهم یا محمد بعد هذا البیان: أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ؟ قرأ ابن عامر «تأمروننى» بنونین خفیفتین. و قرأ نافع: «تأمرونى» بنون واحدة خفیفة على الحذف و قرأ الآخرون: «تأمرونّى» بنون واحدة مشدّدة على الادغام.
وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ یعنى: و اوحى الى الذین من قبلک بمثل ذلک لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ الذى عملته قبل الشرک. فهذا خطاب مع الرسول، و المراد به غیره. و قیل: هذا ادب من اللَّه لنبیّه و تهدید لغیره لان اللَّه عز و جل عصمه من الشرک.
وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ.
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ اى وحّد و اخلص له العبادة، وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ للَّه فیما انعم به علیک من الهدایة و النبوة.
وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اى ما عرفوه حقّ معرفته و ما عظّموه حقّ عظمته حیث اشرکوا به غیره، ثمّ اخبر عن عظمته فقال: وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ القبضة مصدر اقیم مقام المفعول، اى الارض مقبوضة فى قبضته یوم القیمة. وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ من الطّىّ و هو الادراج، بیانه قوله: یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ.
«سبحانه» اى تنزیها له و تعظیما من ان یکون له نظیر فى ذاته و صفاته، وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ اى و هو متعال عمّا یصفه المشرکون. روى عبد اللَّه بن مسعود و عبد اللَّه بن عباس رضى اللَّه عنهما ان حبرا من الیهود اتى رسول اللَّه (ص) فقال: یا محمد اشعرت ان اللَّه یضع یوم القیمة السماوات على اصبع و الارضین على اصبع و الجبال على اصبع و الماء و الثرى و الشجر على اصبع و جمیع الخلائق على اصبع ثمّ یهزهنّ و یقول: انا الملک این الملوک؟
فضحک رسول اللَّه (ص) تعجّبا منه و تصدیقا له، فانزل اللَّه هذه الآیة: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ و فى روایة ابى هریرة عن رسول اللَّه (ص) انه قال: «یقبض اللَّه السماوات بیمینه و الارضین بیده الأخرى ثمّ یهزهنّ و یقول: انا الملک این ملوک الارض».
و قیل: للَّه یدان کلتاهما یمینان.
و قال الشاعر:
و فى الخبر: «کلتا یدى ربنا یمین».
له یمینان عدلا لا شمال له
و فى یمینیه آجال و ارزاق‏
و قال ابن عباس: ما السماوات السبع و الارضون السبع فى ید اللَّه الّا کخردلة فى ید احدکم سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ هذه هى النفخة الثانیة و هى نفخة الصعقة بعد نفخة الفزع باربعین سنة. قال بعض المفسّرین: النفخة اثنتان، الاولى للموت و الثانیة للبعث و بینهما اربعون سنة.
و الاکثرون على انها ثلث نفخات، الاولى للفزع و الثانیة للموت و الثالثة للبعث. «فصعق» اى مات مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یقال: صعق فلان و صعق اذا اصابته الصعقة و الصاعقة هى الصوت معه العذاب او معه النار. إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ قال الحسن: یعنى اللَّه وحده و قیل: إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ یعنى من فى الجنة من الخزنة و الحور و الغلمان و من فى جهنم من الخزنة.
و قیل: هم حملة العرش. و قیل: هم الشهداء و هم متقلّدون السیوف حول العرش. و قیل: هم جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت
و فى الخبر: «ان اللَّه عز و جل یقول حینئذ: یا ملک الموت خذ نفس اسرافیل، ثمّ یقول من بقى؟ فیقول: جبرئیل و میکائیل و ملک الموت فیقول خذ نفس میکائیل حتى یبقى ملک الموت و جبرئیل و یقول مت یا ملک الموت فیموت ثم یقول یا جبرئیل من بقى؟ فیقول: تبارکت و تعالیت ذا الجلال و الاکرام وجهک الدائم الباقى و جبرئیل المیّت الفانى، فیقول: یا جبرئیل لا بدّ من موتک، فیقع ساجدا یخفق بجناحه فیموت».
قوله: ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ هذه هى النفخة الثالثة و هى النفخة البعث، فَإِذا هُمْ قِیامٌ من قبورهم «ینظرون» الى البعث. و قیل: ینتظرون امر اللَّه فیهم.
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها و ذلک حین ینزل اللَّه سبحانه على کرسیّه لفصل القضاء بین عباده. و قیل: یتجلّى فتشرق عرصات القیامة بنوره عز و جل. وَ وُضِعَ الْکِتابُ کقوله: وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ. و قیل. وَ وُضِعَ الْکِتابُ یعنى کتب الاعمال للمحاسبة و الجزاء.
و قیل: وضع ایدى اصحابه حتّى یقرءوا منها اعمالهم. و قیل: الکتاب اللوح المحفوظ تقابل صحف اعمالهم بما فى اللوح المحفوظ.
وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ قال ابن عباس: یعنى الذین یشهدون للرسل بتبلیغ الرسالة و هم امّة محمد (ص). و قال عطاء. یعنى الحفظة یدلّ علیه قوله: وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ. و قیل: الشهداء هم الأبرار فى کلّ زمان یشهدون على اهل ذلک الزمان. و قیل: تشهد على العباد یوم القیمة الجوارح و المکان و الزّمان.
وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ بالعدل وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ اى لا یزاد فى سیّآتهم و لا ینقص من حسناتهم.
وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ اى ثواب ما عملت وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما یَفْعَلُونَ قال عطاء: اى هو عالم بافعالهم لا یحتاج الى کاتب و لا شاهد. قال ابن عباس. اذا کان یوم القیمة بدّل اللَّه الارض غیر الارض و زاد فى عرضها و طولها کذا و کذا فاذا استقرّت علیها اقدام الخلائق برّهم و فاجرهم اسمعهم اللَّه تعالى کلامه یقول: ان کتابى کانوا یکتبون علیکم ما اظهرتم و لم یکن لهم علم بما اسررتم فانا عالم بما اظهرتم و بما اسررتم و محاسبکم الیوم على ما اظهرتم و على ما اسررتم ثم اغفر لمن أشاء منکم.
وَ سِیقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ سوقا عنیفا یسحبون على وجوههم الى جهنم «زمرا» اى جماعة بعد جماعة مع امامها. و قیل: بعضهم قبل الحساب و بعضهم بعد الحساب. حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها و هى سبعة لقوله: لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ و کانت قبل ذلک مغلقة ففتحت للکفار. قرأ اهل الکوفة: «فتحت» و «فتحت» کلاهما بالتخفیف. و قرأ الآخرون بالتشدید على التکثیر. وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها توبیخا و تقریعا لهم: أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ اى من انفسکم یَتْلُونَ عَلَیْکُمْ آیاتِ رَبِّکُمْ وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا؟ یأخذون اقرارهم بانهم استحقّوا العذاب: قالُوا بَلى‏ وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ تقدیره: و لکن کفرنا فحقّت کلمة العذاب على الکافرین. و کَلِمَةُ الْعَذابِ علم اللَّه السابق کقوله: غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا و کقوله: إِنَّا کُلٌّ فِیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ. و قیل: کلمة العذاب قوله سبحانه: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ.
قِیلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها اى عالمین انکم مخلّدون فیها، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ النّار.
وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً دوزخیان را گفت: «سیق» و بهشتیان را گفت: «سیق»، ازدواج سخن را چنین گفت نه تسویت حال را، و فرق است میان هر دو سوق، دوزخیان را میرانند بقهر و عنف بر روى، همى کشند ایشان را بزجر و سیاست تا بآتش سقر لقوله: یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ. بهشتیان را همى برند بعزّ و ناز بر نجائب نور و بر پرهاى فرشتگان تا بجنّة الخلد.
قال النبى (ص): «عجب ربنا من اقوام یقادون الى الجنة بالسلاسل».
حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها این واو ثمانیه گویند دلالت کند که درهاى بهشت هشت‏اند بر وفق خبر مصطفى علیه الصلاة و السلام قال: «ان للجنّة لثمانیه ابواب ما منها بابان الا بینهما سیر الراکب سبعین عاما و ما بین کلّ مصراعین من مصاریع الجنّة مسیرة سبع سنین». و فى روایة «مسیرة اربعین سنة». و فى روایة «کما بین مکة و بصرى».
و قال صلى اللَّه علیه و سلّم: «باب امّتى الذى یدخلون منه الجنة عرضه مسیرة الراکب المجوّد ثلثا ثمّ انهم لیضغطون علیه حتى تکاد مناکبهم تزول»
و قال (ص): «انا اوّل من یأتى باب الجنة فاستفتح فیقول الخازن: من انت؟ فاقول محمد، فیقول: نعم بک امرت ان لا افتح لاحد قبلک».
و فى روایة اخرى: «انا اول من یحرّک حلق الجنة فیفتح اللَّه لى فیدخلنیها».
و قال صلى اللَّه علیه و سلم: تفتح ابواب الجنة کلّ اثنین و خمیس».
حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها هذا کلام جوابه محذوف، تقدیره: حتّى اذا جاءوها و فتحت ابوابها سعدوا بدخولها. و قیل: جوابه: قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها، و الواو فیه ملغاة، تقدیره: حتى اذا جاءوها و فتحت ابوابها قال لهم خزنتها: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ مؤمنان چون بدر بهشت رسند خازنان بهشت بر ایشان سلام کنند بفرمان اللَّه و گویند: «طبتم» اى طبتم عیشا و طاب لکم المقام خوش جایى که جاى شماست و خوش عیشى که عیش شماست. امیر المؤمنین على (ع) گفت: بر در بهشت درختى است که از بیخ آن دو چشمه آب روانست مؤمن آنجا رسد بیکى از ان دو چشمه غسل کند تا ظاهر وى پاک شود و روشن، و از دیگر چشمه شربتى خورد تا باطن وى از همه آلایش پاک گردد و نیکو شود، آن گه رضوان و اصحاب وى او را استقبال کنند و گویند: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ.
وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ اى انجز لنا ما وعدنا فى الدنیا من نعیم العقبى وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ اى ارض الجنة، و ذلک قوله: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ‏ اى ثواب المطیعین.
وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ اى محیطین بالعرش محدقین بحفافیه، اى جانبیه و ذلک بعد ان احیاهم اللَّه. تقول: حفّوا بى و احفّوا بى، اى احاطوا بى. و قیل: الحافّ بالشى‏ء الملازم له. یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ تلذّذا لا تعبّدا لانّ التکلیف متروک فى ذلک الیوم. وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ یعنى بین اهل الجنّة و النّار، «بالحقّ» اى بالعدل، فاستقرّ فى الجنة اهل الجنة و اهل النار فى النار. وَ قِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ تأویل هذا الکلام ان اللَّه عز و جل لا یندم على امر قد قضاه و لا یتردّد فى حکم امضاه، کقوله: وَ لا یَخافُ عُقْباها، مجاز قوله: قِیلَ اى قال اللَّه: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ. و قال الزجاج: ان اللَّه ابتدأ خلق الاشیاء بالحمد فقال: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، کذلک ختم بالحمد فقال لمّا استقرّ اهل الجنة فى الجنة و اهل النار فى النار: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
و قیل: هذا من کلام الملائکة، اى الحمد له دائم و ان انقطع التکلیف. و قیل: هو من کلام اهل الجنة شکرا على ما صاروا الیه من نعیم الجنة.
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی خداوند شما گفت مرا خوانید و فریاد رسى از من جویید، أَسْتَجِبْ لَکُمْ تا پاسخ کنم شما را، إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی ایشان که مى‏گردن کشند از پرستش من، سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ (۶۰) آرى در شوند در دوزخ بیچاره و خوار.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ اللَّه اوست که شما را شب آفرید، لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا آرام گیرید درو، وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن آفرید تا بینید درو، إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ اللَّه با نیکوکارى است بر مردمان، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (۶۱) لکن بیشتر مردمان آزادى نمى‏کنند.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه است خداوند شما، خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ آفریدگار هر چیز، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۶۲) شما را از حق‏ چون برمى‏گردانند؟
کَذلِکَ یُؤْفَکُ هم چنان برمى‏گردانیدند، الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۶۳) ایشان که سخنان اللَّه را مى‏منکر شدند و از پذیرفتن آن مى‏بازنشستند.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اللَّه اوست که زمین شما را آرامگاه کرد وَ السَّماءَ بِناءً و آسمان کازى برداشته، وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ و شما را پیکر نگاشت و نیکو نگاشت، وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و شما را از خوشیها و پاکیها روزى داد، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه است خداوند شما که آن کرد، فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (۶۴) چون پاک و برتر و بزرگوارست اللَّه خداوند جهانیان.
هُوَ الْحَیُّ اوست آن زنده همیشه، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ که نیست خدایى جز او، فَادْعُوهُ او را خداى خوانید، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک دارید او را پرستش و کردار، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۶۵) ستایش نیکو بسزا خداوند جهانیان را.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ بگو مرا باز زده‏اند، أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ که ایشان را پرستم که شما مى‏خدایان خوانید فرود از اللَّه، لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی آن گه که پیغامها آمد مرا از خداوند من، وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (۶۶) و فرمودند مرا تا گردن نهم خداوند جهانیان را.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ او آنست که شما را بیافرید از خاکى، ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آبى، ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ پس از خونى بسته، ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا پس آن گه شما را بیرون مى‏آرد کودک خرد، ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ پس تا آن گه که بروز جوانى خویش رسید، ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً و پس تا آن گه که پیران شوید، وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ و از شما کس است که بمیرد پیش از آن که پیر گردد، وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى و نمیرد تا هنگامى که نام زد کرده رسد، وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۶۷) و تا مگر که بخرد رسید اگر بکودکى نمیرید.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ او آنست که مرده مى‏زنده کند و مى‏زنده میراند فَإِذا قَضى‏ أَمْراً هر گاه که کارى راند و فرمانى گزارد، فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۶۸) آنست جز آن نیست که گوید آن را که باش تا بود.
أَ لَمْ تَرَ نبینى، ننگرى، إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بایشان که پیکار میکنند در سخنان و نشانهاى اللَّه، أَنَّى یُصْرَفُونَ (۶۹) چون برمیگردانند ایشان را از ان.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ ایشان که دروغ زن میگیرند و نمى‏پذیرید و کافر مى‏شوند باین نامه، وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا و بآنچه فرستادگان خویش بآن فرستادیم، فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۷۰) آرى بود روزى که آگاه شوند.
إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ آن گه که غلها که در دستهاى ایشان بود در گردنهاى ایشان افکنند وَ السَّلاسِلُ و ایشان را در زنجیرها کشند، یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ (۷۱) ایشان را بر رویها در آب جوشان دوزخ مى‏کشند، ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (۷۲) و ایشان را مى‏سوزند و دوزخ بایشان مى‏تاوند.
ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ آن گه گویند ایشان را، أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (۷۳) مِنْ دُونِ اللَّهِ کجاست آنچه مى‏انباز آوردید فرود از اللَّه؟ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا گویند آن انبازان کم شدند از ما، بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً نه ما خود از انبازان هیچیز نگفتیم در ان جهان و نخواندیم و نپرستیدیم، کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ (۷۴) هم چنان بیراه میکند اللَّه ناگرویدگان را.
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ ایشان را گویند این پاداش شما را بآنست که شما شاد مى‏زیستید در زمین بباطل و ناراست، وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (۷۵) و بآنچه بناز و کشى مى‏خرامیدید در زمین.
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ در روید از درهاى دوزخ، خالِدِینَ فِیها جاویدان در ان، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۷۶) بد جایگاهى گردن گردن‏کشان را.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ شکیبایى کن که وعده دادن اللَّه راست است، فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ اگر با تو نمائیم، بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ چیزى از آنچه وعده دهیم ایشان را از عذاب، أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ یا پیش از ان بمیرانیم ترا، فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ (۷۷) با ما خواهند آورد ایشان را.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ فرستادیم ما رسولان را پیش از تو، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ و ایشان کس است که سخن و قصه او گفتیم با تو در قرآن، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ و از ایشان کس است که قصه او و سخن او نگفتیم با تو، وَ ما کانَ لِرَسُولٍ و نبود هرگز رسولى را، أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ که عذابى آورد، إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر بدستورى خداى، فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ چون فرمان اللَّه در رسد، قُضِیَ بِالْحَقِّ کار برگزارده آید بداد، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ (۷۸) و ناراستان و دروغ زنان زیانکار مانند.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ للَّه اوست که بیافرید شما را اشتران، لِتَرْکَبُوا مِنْها تا بران مى‏نشینید، وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۷۹) و از ان میخورید.
وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ و شما را در ان سودمندهاست، وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ و تا مى‏رسید وران بدروایست خویش و مراد که در دل دارید، وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (۸۰) و بر شتران و بر کشتیها شما را بر مى‏دارند. یُرِیکُمْ آیاتِهِ‏ و بشما مى‏نماید شگفتهاى خویش در کردگارى خویش،أَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ (۸۱) کدام را از نشانهاى اللَّه که نمود و شگفتها که ساخت منکر مى‏باشید ؟
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ نه روند در زمین، فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تا نگرند که چون بود سرانجام ایشان که پیش از ایشان بودند، کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ ازیشان بیشتر بودند و انبوه‏تر، وَ أَشَدَّ قُوَّةً و سخت نیروتر، وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ و با نشانهاتر بودند ازیشان و با بازمانده‏هاتر در زمین، فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۸۲) بکار نیامد ایشان را آنچه مى‏ساختند و گرد میکردند.
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ چون بایشان آمد فرستادگان من پیغامهاى روشن، فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ شاد نشستند بآنچه نزدیک ایشان بود، مِنَ الْعِلْمِ از دانش بکارهاى اینجهانى و خوش آمد ایشان، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۸۳) تا فرا سر ایشان نشست آنچه مى‏بران خندیدند و افسوس مى‏داشتند.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا چون زور گرفتن ما دیدند بدر مرگ، قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ گفتند بگرویدیم باللّه که یکتاست، وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ (۸۴) و از انباز که مى‏گفتیم بیزار گشتیم.
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ هیچ سود نداشت ایشان را گرویدن ایشان، لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا آن گه که عذاب ما دیدند، سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ نهاد اللَّه اینست که بود همیشه در روزگار گذشته در بندگان او، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (۸۵) و زیان کار و نومید ماندند آنجا ناگرویدگان.
رشیدالدین میبدی : ۴۴- سورة الدخان‏
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بنام او که آئین زبان ما ذکر او، قوت دل ما مهر او، بنام او که شاهد جان ما نظر او، روح روح ما یاد او، مبارک آن کس که مونسش نام او، عزیز آن کس که همراهش یاد او، و شاد آن دل که در آن دل مهر او، آباد آن زبان که بر آن زبان ذکر او، آزاد آن کس که بود وى در بند او، بزرگوار آن نفس که بر امید دیدار او.
الهى یادت چون کنم که من خود همه یادم، من خرمن نشان خویش فرا باد نهادم. الهى یادى و یادگارى و دریافتن خود، یارى. معنى دعوى صادقانى، فروزنده نفسهاء دوستانى، آرام‏دل غریبانى، چون در میان جان حاضرى، از بى‏دلى میگویم که کجایى. جان را زندگى میباید، تو آنى. بخود، از خود ترجمانى. بحق تو بر تو، که ما را در سایه غرور ننشانى و بعز وصال خود رسانى.
اذا کنت قوت النفس ثم هجرتها
فلم تلبث النفس التی انت قوتها
جان و جهانم تویى و گرت نبینم
یکسر بد روز باد جان و جهانهم.
حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ این شب مبارک بقول بیشتر مفسران، شب نیمه شعبان است، آن را مبارک خواند از بهر آنکه پر خیر و پر برکت است. همه شب داعیان را اجابت است، سائلان را عطیت است، مجتهدان را معونت است، مطیعان را مثوبت است، عاصیان را اقالت است، محبان را کرامت است. همه شب درهاى آسمان گشاده، جنات عدن و فرادیس اعلى درها باز نهاده، ساکنان جنّة الخلد بر کنگره‏ها نشسته، ارواح انبیاء و شهداء در علیین فراطرب آمده، همه شب نسیم روح ازلى، از جانب قربت، بدل دوستان میدمد و باد کرم از هواء فردانیت بر جان عاشقان میوزد و از دوست خطاب میآید: هل من سائل فاعطیه؟ هل من مستغفر فاغفر له؟ اى درویش بیدار باش در این شب که همه بساط نزول بیفکنده و گل وصال جانان در باغ رازدارى شکفته، نسیم سحر مبارک، بهارى‏وار میدمد، و پیغام ملک برمزى باریک و برازى عجیب میگوید: أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ و انشدوا:
ا لم یأن للهجران ان یتصرما
و للعود غصن البان ان یتضرما
و للعاشق الصب الذى ذاب و انحنى
ا لم یأن ان یبکى علیه و یرحما
و فى بعضى الآثار: عجبا لمن آمن بى کیف یتّکل على غیرى، لو انهم نظروا الى لطائف برى ما عبدوا غیرى. اى عجب کسى که ما را شناخت با غیر ما آرام چون گیرد. کسى که ما را یافت با دیگرى چون پردازد. کسى که رنگ و بوى وصال و یاد ما دارد، دل در رنگ و بوى دنیا چون بندد.
از تعجب هر زمان گوید بنفشه کى عجب
هر که زلف یار دارد چنگ چون در ما زند
فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ تنزل النسخة من السماء لما یحصل فى السنة من اقسام الحوادث. شب نیمه شعبان را نامهاست: شب برات گویند و شب نسخة، شب فرق، شب عرض. هر که از این شب تا دیگر سال از دنیا رفتنى است، نسخت آن از لوح محفوظ بردارند و بعزرائیل دهند، گویند این شغل تو است تا دیگر سال.
هر چه خسف و مسخ بود، سیاسات و بلیات و انواع عذاب، نسخت کنند و بجبرئیل دهند، گویند این کار تو است تا دیگر سال. هر چه نعمت و راحت و روزى بندگان بود نسخت کنند و بمیکائیل دهند، هر چه عزّ و مرتبت و اقبال و دولت بود نسخت کنند و باسرافیل دهند و ذلک قوله: إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ گفته‏اند در میان فرشتگان، فرشته‏اى حلیم‏تر و رحیم‏تر و مهربانتر از میکائیل نیست و فرشته‏اى مهیب‏تر و با سیاست‏تر از جبرئیل نیست.
در خبر است که روزى هر دو مناظره کردند، جبرئیل گفت: مرا عجب آید که با این همه بى‏حرمتى و جفا کارى خلق، رب العزة بهشت از بهر چه میآفرید؟
میکائیل گفت مرا آن عجب میآید که با آن همه فضل و کرم و رحمت که اللَّه را بر بندگان است دوزخ از بهر چه میآفرید؟ از حضرت عزت و جناب جبروت ندا آمد که: احبّکما الىّ احسنکما بى ظنا، از شما هر دو، آن را دوست‏تر دارم که بمن ظن نیکوترى برد یعنى میکائیل، که رحمت بر غضب فضل مى‏نهد و قد قال اللَّه عز و جل، انّ رحمتى سبقت غضبى.
عایشه صدّیقه گفت: شب نیمه شعبان رسول خدا در حجره و نوبت من بود، در میانه شب او را نیافتم، بخاطر من گذشت، مگر بدیگر حجره‏اى از حجره‏هاى زنان خود رفته، با خویشتن برنامدم، برخاستم بطلب وى بیرون شدم، او را در سجده یافتم، سر بر سجود نهاده و میفرماید: اعوذ بعفوک من عقابک، اعوذ برضاک من سخطک، اعوذ بک منک، لا احصى ثناء علیک. انت کما اثنیت على نفسک.
این چند کلمت اشارت است بمنازل و مراتب راه روان سوى حق، روشى از روى همم، نه از روى قدم. رسول خدا اول نظاره فعل کرد فرمود: اعوذ بعفوک من عقابک. آن گه از این مقام درگذشت، نظاره صفت کرد، فرمود: اعوذ برضاک من سخطک، آن گه از صفت درگذشت، نظاره ذات کرد فرمود: اعوذ بک منک، آن گه از صفات خود مجرد گشت، فرمود: لا احصى ثناء علیک، آن گه فردا نیت حق جل جلاله یاد کرد، فرمود: انت کما اثنیت على نفسک.
اول مقام استدلال است.
دیگر مقام افتقار. سوم مقام مشاهدة. چهارم مقام حیاة. پنجم مقام فناء.
بروایتى دیگر عایشه گفت: رأیت النبى (ص) فى لیلة النصف من شعبان ساجدا یدعو، فنزل جبرئیل، فقال: ان اللَّه عز و جل قد اعتق من النار اللیلة بشفاعتک ثلث امّتک. فزاد النبى فى الدعاء. فنزل جبرئیل فقال: ان اللَّه یقرئک السلام و یقول اعتقت نصف امّتک من النار. فزاد النبى فى الدعاء، فنزل جبرئیل و قال: ان اللَّه اعتق جمیع امّتک من النار بشفاعتک، الا من کان له خصم حتى یرضى خصمه. فزاد النبى فى الدعاء، فنزل جبرئیل عند الصبح و قال: ان اللَّه تعالى قد ضمن لخصماء امّتک ان یرضیهم بفضله و رحمته، فرضى النبى (ص) و قال: ان للَّه تعالى عتقاء من النار فى لیلة النصف من شعبان بعدد شعور غنم بنى کلاب.
و فى روایة انس بن مالک رضى اللَّه عنه قال: بعثنى النبى الى عایشه، فقلت لها اسرعى، فانى ترکت رسول اللَّه (ص) یحدّثهم بحدیث لیلة النصف من شعبان، فقالت یا انس اجلس حتى احدثک عن لیلة النصف من شعبان، قالت کان لیلة النصف من شعبان لیلتى، فجاء النبى (ص) حتى دخل معى فى لحاف، فانتبهت من اللیل فلم اجده قلت ذهب الى جاریته ماریة القبطیة، قالت: فخرجت و مررت بالمسجد فوقعت رجلى علیه و هو ساجد و هو یقول: سجد لک خیالى و سوادى و آمن بک فؤادى و هذه یدىّ التی جنیت بها على نفسى، فیا عظیم هل یغفر الذنب العظیم الا الرب العظیم، اغفر لى الذنب العظیم، ثم رفع رأسه، فقال: اللهم هب لى قلبا تقیا نقیا من الشرک بریّا، لا کافرا و لا شقیا. ثم عاد فسجد فقال: اقول لک کما قال اخى داود، اعفّر وجهى فى التراب لسیدى و حق لسیدى ان تعفّر الوجوه لوجهه. ثم قال یا حمیراء ا ما تدرین ما هذه اللیلة؟ هذه لیلة النصف من شعبان، ان للَّه فى هذه اللیلة عتقاء من النار بعدد شعر غنم کلب. قالت: قلت یا نبى اللَّه، و ما بال غنم کلب‏.
قال: لیس الیوم فى العرب قوم اکثر غنما منهم، لا اقول منهم سته نفر: مدمن خمر و لا عاق لوالدیه و لا مصر على زنا و لا مصارم و لا مصوّر و لا فتاة.
و روى مجاهد عن على بن ابى طالب قال قال رسول اللَّه (ص): یا على من صلى مائة رکعة فى لیلة النصف من شعبان فقرأ فى کل رکعة بفاتحة الکتاب مرة و قل هو اللَّه احد، عشر مرات.
قال النبى (ص): یا على ما من عبد یصلى هذه الصلاة الا قضى اللَّه عز و جل له کل حاجة طلبها تلک اللیلة، قال و یبعث اللَّه عز و جل سبعین الف ملک یکتبون له الحسنات و یمحون عنه السیئات و یرفعون له الدرجات الى رأس السنة.
قال و یبعث اللَّه عز و جل فى جنات عدن سبعین الف ملک او سبع مائة الف یبنون له المدائن و القصور و یغرسون له الاشجار ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب المخلوقین، و ان مات من لیلته قبل ان یحول الحول، مات شهیدا. قال: و یعطیه اللَّه بکل حرف من قل هو اللَّه احد فى لیلته تلک، سبعین حوراء.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کننده‏اى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشته‏اى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارى‏اند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوه‏ها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى‏ باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح‏
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشه‏اى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گمان‏اند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مى‏ربایند آن دو سخن رباى و مى‏فراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ، آورد مستى مرگ کار راست و داد پاک، ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ (۱۹) این آن کار و روز است که همه عمر از آن دور باز میشدى.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ، و دردمند در صور، ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ (۲۰) آنست آن روز وعید.
وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ و آمد هر تنى فردا مَعَها سائِقٌ، با او راننده، وَ شَهِیدٌ (۲۱) و گواهى بر.
لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا، در بى‏آگاهى و ناساخته بودى ازین کار و ازین روز، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ، باز بردیم و برکشیدیم از تو پرده گمان تو، فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ (۲۲)، چشم تو امروز تیزبین است.
وَ قالَ قَرِینُهُ، فریشته او گوید دبیر و گواه او، هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ (۲۳) این آن است که بنزدیک من ساخته و کوشیده و نوشته بود.
أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ، که در افکنید در دوزخ، کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ (۲۴) هر ناگرویده گردنکشى شوخ.
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ، باز دارنده از گرویدن بخداى، مُعْتَدٍ مُرِیبٍ (۲۵) اندازه در گذارنده بایمان.
الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ او که با اللَّه خدایى دیگر مى‏بجوید و میپرستد، فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ (۲۶) در افکنید او را در عذاب سخت.
قالَ قَرِینُهُ، دیو او گوید، رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ خداوند ما من او را بر نافرمانى و گزافکارى نداشتم، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۲۷) لکن او خود در بى‏راهى بود از راه راست دور.
قالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، گوید نزدیک من جنگ مکنید و خصومت مگیرید، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ (۲۸) و پیش از این سخن خویش بشما رسانیده بودم بوعید.
ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ، جز نگردانند سخن من، وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ (۲۹) و من ستمکار نیستم رهیگان خویش را.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ، آن روز که دوزخ را گوئیم، هَلِ امْتَلَأْتِ، پر شدى؟ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ (۳۰) و دوزخ گوید انیز دارى؟
وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ، و نزدیک آرند بهشت پرهیزکاران را، غَیْرَ بَعِیدٍ (۳۱) نه دور.
هذا ما تُوعَدُونَ، این آنست که شما را وعده میدادند، لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ (۳۲) هر باز گردیده‏اى را با خداى نگه دارنده.
مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، او که میترسد از رحمن نادیده او را، وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ (۳۳) و آید و دلى آرد گراینده با او.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ، در روید در آن سراى بدرود و آزادى، ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ (۳۴) آن روز روز جاوید است کان را شب ناید.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها، ایشان را در آن هر چه ایشان خواهند، وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ (۳۵) و نزدیک ما نیز از خواسته و نابیوسیده.
وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ، و چند نیست کردیم پیش از ایشان، مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشاً، ازینان بزورتر بودند و برکونیده تر، فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ، دور شدند و فراوان رفتند در زمین، هَلْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۶) تا هیچ از مرگ رستند؟
إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏، درین سخن پند است، لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ، آن کس را که او را دلى زنده است، أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ، و یا گوش فرا دارد، وَ هُوَ شَهِیدٌ (۳۷) و او دریافت را حاضر است بر جاى.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، بیافریدیم هفت آسمان و هفت زمین وَ ما بَیْنَهُما، و هر چه در میان آنست، فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ، در شش روز، وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ (۳۸) و ماندگى بما نرسید.
فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ، شکیبایى کن بر آنچه میگویند، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ نماز کن بحمد خداوند خویش، قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ (۳۹) پیش از برآمد آفتاب و پیش از فروشد آفتاب.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ، و از شب او را نماز کن، وَ أَدْبارَ السُّجُودِ (۴۰) و پس نماز شب بر وقت دمیدن.
وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ (۴۱) گوش بر روزى دار که آواز دهنده آواز دهد از جایى سخت نزدیک.
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ، آن روز که بانگ شنوند بکار پیش شدنى و فرمان روان، ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ (۴۲) آنست روز بیرون آمد از گورها.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ، مائیم که مرده زنده کنیم و زنده میرانیم، وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ (۴۳) و بازگشت با ماست.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ، آن روز که پاره‏پاره باز شکافد زمین از ایشان، سِراعاً، زودازود، ذلِکَ حَشْرٌ، آن فراهم آوردى است و انگیختنى، عَلَیْنا یَسِیرٌ (۴۴) بر ما آسان.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ، ما داناتریم از تو بآنچه ایشان میگویند، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ، و تو بر ایشان نه پادشاهى و نه کامران، فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ (۴۵) پند ده بقرآن او را که ترسد از تهدید و وعید من.