عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۶
عالم به خروش لااله الا هوست
عاقل به گمان که دشمنست این یا دوست
دریا به وجود خویش موجی دارد
خس پندارد که این کشاکش با اوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷
عنبر زلفی که ماه در چنبر اوست
شیرین سخنی که شهد در شکر اوست
زان چندان بار نامه کاندر سر اوست
فرمانده روزگار فرمانبر اوست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
تا در نرسد وعدهٔ هر کار که هست
سودی ندهد یاری هر یار که هست
تا زحمت سرمای زمستان نکشد
پر گل نشود دامن هر خار که هست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۸
در درد شکی نیست که درمانی هست
با عشق یقینست که جانانی هست
احوال جهان چو دم به دم میگردد
شک نیست در این که حالگردانی هست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
می‌گفتم یار و می‌ندانستم کیست
می‌گفتم عشق و می‌ندانستم چیست
گر یار اینست چون توان بی او بود
ور عشق اینست چون توان بی او زیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸
در بحر یقین که در تحقیق بسیست
گرداب درو چو دام و کشتی نفسیست
هر گوش صدف حلقهٔ چشمیست پر آب
هر موج اشاره‌ای ز ابروی کسیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
رنج مردم ز پیشی و از بیشیست
امن و راحت به ذلت و درویشیست
بگزین تنگ دستی از این عالم
گر با خرد و به دانشت هم خویشیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
گاهی چو ملایکم سر بندگیست
گه چون حیوان به خواب و خور زندگیست
گاهم چو بهایم سر درندگیست
سبحان الله این چه پراکندگیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
چون حاصل عمر تو فریبی و دمیست
زو داد مکن گرت به هر دم ستمیست
مغرور مشو بخود که اصل من و تو
گردی و شراری و نسیمی و نمیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
در سینه کسی که راز پنهانش نیست
چون زنده نماید او ولی جانش نیست
رو درد طلب که علتت بی‌دردیست
دردیست که هیچگونه درمانش نیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
در کشور عشق جای آسایش نیست
آنجا همه کاهشست افزایش نیست
بی درد و الم توقع درمان نیست
بی جرم و گنه امید بخشایش نیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۰
گر کار تو نیکست به تدبیر تو نیست
ور نیز بدست هم ز تقصیر تو نیست
تسلیم و رضا پیشه کن و شاد بزی
چون نیک و بد جهان به تقدیر تو نیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۶
دایم نه لوای عشرت افراشتنیست
پیوسته نه تخم خرمی کاشتنیست
این داشتنیها همه بگذاشتنیست
جز روشنی رو که نگه داشتنیست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۷
ای دیده نظر کن اگرت بیناییست
در کار جهان که سر به سر سوداییست
در گوشهٔ خلوت و قناعت بنشین
تنها خو کن که عافیت تنهاییست
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵
دل گر چه درین بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست و بسی موی شکافت
گرچه ز دلم هزار خورشید بتافت
آخر به کمال ذره‌ای راه نیافت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۶
آسان آسان ز خود امان نتوان یافت
وین شربت شوق رایگان نتوان یافت
زان می که عزیز جان مشتاقانست
یک جرعه به صد هزار جان نتوان یافت
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۲
آن را که حدیث عشق در دل گردد
باید که ز تیغ عشق، بسمل گردد
در خاک تپان تپان رخ آغشته به خون
برخیزد و گرد سر قاتل گردد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۶
دردا که درین زمانهٔ پر غم و درد
غبنا که درین دایرهٔ غم پرورد
هر روز فراق دوستی باید دید
هر لحظه وداع همدمی باید کرد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۳
طالع سر عافیت فروشی دارد
همت هوس پلاس پوشی دارد
جایی که به یک سؤال بخشند دو کون
استغنایم سر خموشی دارد
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۸
من صرفه برم که بر صفم اعدا زد
مشتی خاک لطمه بر دریا زد
ما تیغ برهنه‌ایم در دست قضا
شد کشته هر آنکه خویش را بر ما زد