عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰۵
مرغان رفتند بر سلیمان بخروش
کاین بلبل را چرا نمی‌مالی گوش
بلبل گفتا به خون ما در بمجوش
سه ماه سخن گویم و نه ماه خموش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۰۹
هان ای دل تشنه جوی را جویان باش
بی‌پای مپای و دایما پویان باش
با آنکه درون سینه بی‌کام و زبان
سرچشمهٔ هر گفت توئی گویان باش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱۱
ای دل برو از عاقبت اندیشان باش
در عالم بیگانگی از خویشان باش
گر باد صبا مرکب خود میخواهی
خاک قدم مرکب درویشان باش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲۰
با دل گفتم ز دیگران بیش مباش
رو مرهم ریش باش چون نیش مباش
خواهی که ز هیچکس به تو بد نرسد
بدگوی و بدآموز و بداندیش مباش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲۲
با ما چه نه‌ای مشو رفیق اوباش
کاول قدمت دمند و آخر پرخاش
گل باش و بهر سخن که خواهی میخند
مرد سره باش و هرکجا خواهی باش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲۷
پیوسته مرید حق شو و باقی باش
مستغرق عشق و شور و مشتاقی باش
چون باده بجوش در خم قالب خویش
وانگاه به خود حریف و هم ساقی باش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲۸
تا بتوانی تو جامهٔ عشق مپوش
چون پوشیدی ز هر بلائی مخروش
در جامه همی سوز و همی باش خموش
کاخر ز پس نیش بود روزی نوش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲۹
تا در نزنی بهر چه داری آتش
هرگز نشود حقیقت وقت تو خوش
عیاران را ز آتش آمد مفرش
عیار نه‌ای ز عاشقان پا درکش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۴
گر می‌کشدم غم تو هر دم مکش
هل تا بکشندم همه عالم تو مکش
آنرا که خود انداخته‌ای پای مزن
وانرا که تو زنده کرده‌ای هم تو مکش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۷
الجوهر فقر و سوی الفقر عرض
الفقر شفاء و سوی الفقر مرض
العالم کله خداع و غرور
والفقر من العالم کنزو غرض
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۳
ای بندهٔ سردی به زمستان چون زاغ
محروم ز بلبل و گلستان ز باغ
دریاب که این دم اگرت فوت شود
بسیار طلب کنی به صد چشم و چراغ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۵
گر با دیگری مجلس میسازم و لاغ
ننهم به خدا ز مهر کس بر دل داغ
لیکن چو فرو شود کسی را خورشید
در پیش نهد بجای خورشید چراغ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۶۲
در فقر فقیر باش و در صفوت صاف
با فقر و صفا درآ تو در کار مصاف
گر خصم تو صد تیغ برآرد ز غلاف
چون هیچ نبیند نزند زخم گزاف
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۶
آنجا که عنایتست چه صلح و چه جنگ
ور کار تو نیکست چه تسبیح و چه جنگ
وانکس که قبولست چه رومی و چه زنگ
تسلیم و رضا باید ورنه سر و سنگ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۷
با همت بازباش و با کبر پلنگ
زیبا بگه شکار و پیروز به جنگ
کم کن بر عندلیب و طاوس درنگ
کانجا همه آفتست و اینجا همه رنگ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۸
برزن به سبوی صحبت نادان سنگ
بر دامن زیرکان عالم زن چنگ
با نااهلان مکن تو یک لحظه درنگ
آیینه چو در آب نهی گیرد زنگ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸۲
آنکس که ترا دید و نخندید چو گل
از جان و خرد تهیست مانند دهل
گبر ابدی باشد کو شاد نشد
از دعوت ذوالجلال و دیدار رسل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸۷
اسرار حقیقت نشود حل به سال
نی نیز به درباختن حشمت و مال
تا دیده و دل خون نشود پنجه سال
از قال کسی را نبود راه به حال
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۲
چون آمده‌ای در این بیابان حاصل
چون بیخبران مباش از خود غافل
گامی میزن به قدر طاقت منشین
کاسودهٔ خفته دیر یابد منزل
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۹۳
چون دم زدی از مهر رخ یار ای دل
ترتیب دم و قدم نگهدار ای دل
خود را به قدم ز غیر او خالی کن
تا دم نزنی بی دم دلدار ای دل