عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۴
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بتست و ما شمنیم
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۱۴
به نوبهاران بستای ابر گریان را
که از گریستن اوست این زمین خندان
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۱۸
تلخی و شیرینیش آمیخته است
کس نخورد نوش و شکر با پیون
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۲۱
هر آن که خاتم مدح تو کرد در انگشت
سر از دریچهٔ رنگین برون کند زرین
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۲۶
چنان که خاک سر شتی به زیر خاک شوی
نیات خاک و تو اندر میان خاک آگین
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۲۸
چرا عمر کرکس دو صد سال؟ ویحک!
نماند فزون تر ز سالی پرستو؟
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۳۹
گر نعم‌های او چو چرخ دوان
همه خوابست و خواب باد فره
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۴۴
بتگک ازان گزیده‌ام این کازه
کم عیش نیک و دخل بی اندازه
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۵۲
ندارد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز
ببرد نسل این هر دو، نبرد نسل فرزانه
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۵۴
گه ارمنده‌ای و گه ارغنده‌ای
گه آشفته‌ای و گه آهسته‌ای
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۶۲
چه نیکو سخن گفت؟ یاری بیاری
که: تا کی کشم از خسر ذل و خواری؟
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۷۰
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۷۱
شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱
هرکه نامخت ازگذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۸
کشتیی بر آب و کشتیبانش باد
رفتن اندر وادیی یکسان نهاد
نه خله باید، نه باد انگیختن
نه ز کشتی بیم و نه ز آویختن
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۳
تا جهان بود از سر مردم فراز
کس نبود از راز دانش بی‌نیاز
مردمان بخرد اندر هر زمان
راز دانش را به هر گونه زبان
گرد کردند و گرامی داشتند
تا به سنگ اندر همی بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشنست
وز همه بد بر تن تو جوشنست
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۶
کار چون بسته شود بگشایدا
وز پس هر غم طرب افزایدا
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۷
بار کژ مردم به کنگرش اندرا
چون ازو سودست مر شادی ترا
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۱۸
آفریده مردمان مر رنج را
بیش کرده جان رنج آهنج را
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۲۱
خود ترا جوید همه خوبی و زیب
هم چنان چون تو جبه جوید نشیب