عبارات مورد جستجو در ۹۶۶۸ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» اللَّه گفت دو چیز به خدایى مگیرید، «إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» که او که خدایست یکتاست، «فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (۵۱)» از من بترسید.
«وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمانها و زمینها، «وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» و طاعت داشت وى همیشه واجب و خلق را بهمه حال لازم، «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (۵۲)» جز از خدا از کسى مى‏ترسید؟
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ» و هر چه بشما آید و شما را نیک بود از نیک جهانى، «فَمِنَ اللَّهِ» آن از خداست، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» پس آن گه که بشما رسد گزند، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (۵۳)» درو مى‏زارید و مى‏نالید.
«ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» پس آن گه که باز برد آن گزند از شما، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۵۴)» گروهى از شما با خداى تعالى انباز مى‏گیرند و سبب در میان مى‏آرند.
«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» تا بآنچ ما ایشان را دادیم کافر مى‏شوند، «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۵۵)» گوى ایشان را که روزگار بسر مى‏آرید و کام خود مى‏رانید تا آگاه شوید.
«وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً» و بنادانى خداى تعالى را بهره‏اى مى نهند، «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» از آنچ روزى دادیم ایشان را، «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» بخداى که ناچاره پرسند شما را، «عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (۵۶)» از آن دروغ که مى‏سازید و مى‏گوئید.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» و خداى تعالى را دختران مى‏گویند، «سُبْحانَهُ» پاکى و بى عیبى او را، «وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (۵۷)» و ایشان را آنچ ایشان آرزوى کنند.
«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏» و چون یکى را از ایشان خبر شنوانند بدختر، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» روى او را بینى سیاه گشته، «وَ هُوَ کَظِیمٌ (۵۸)» و او اندوه مى‏خورد در خویشتن.
«یَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ» از دیدار مردمان مى‏باز شود، «مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» از رنج و خجل آن خبر که وى را دادند، «أَ یُمْسِکُهُ عَلى‏ هُونٍ» که بخوارى بپرورد این دختر را، «أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» یا در زیر خاک کند او را، «أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۵۹)» چون بد است این حکم که مى‏کنند و کژ این سخن که مى‏گویند.
«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ایشانراست که ناگرویدگانند برستاخیز، «مَثَلُ السَّوْءِ» صفت بد، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏» و خدایراست صفت برترى، یگانگى و بى همتایى، «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶۰)» و اوست آن تواناى دانا.
«وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» و اگر مى‏بگیرد خداى مردمان را بستم کارى ایشان، «ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ» تا اکنون بر زمین هیچ جنبنده نگذاشتى، «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى» لکن ایشان را با پس میدارد تا بهنگامى نام زد، «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ» و آن گه که هنگام ایشان آید، «لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۶۱)» نه یک ساعت باپستر ایستند و نه فرا پیشتر.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» و خداى را چیزى همى‏گویند که خویشتن را نپسندند، «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» و زبانهاى ایشان دروغ سازد و گوید، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‏» که ایشانراست نیکویى و صفت بهترى، «لا» نه چنانست، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» واجب آمد ایشان را آتش، «وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲)» و ایشان در آتش فروگذاشتگانند و پیش فرستادگان.
«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ» بخداى که فرستادیم بگروهان پیش از تو، «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» بر آراست ایشان را دیو کردارهاى بد ایشان، «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» امروز آن دیو یار ایشانست، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۶۳)» و ایشانراست عذابى دردنماى.
«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ» و فرو نفرستادیم بر تو این نامه، «إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» مگر تا پیدا کنى ایشان را، «الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» آن چیز که مختلفند در آن، «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۶۴)» و راه نمونى و مهربانى گرویدگان را.
«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» و اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبى، «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۵)» در آن نشانیست آشکارا ایشان را که بشنوند.
«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً» و شما را در چهار پایان عبرتیست آشکارا، «نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ» مى‏آشامانیم شما را از آنچ در شکمهاى ایشانست، «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» از میان سرگین و خون، «لَبَناً خالِصاً» شیرى رسته پاک،«سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (۶۶)» گوارنده آشامندگان را.
«وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ» و از میوه‏هاى خرماستان و از انگورها، «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً» از آن مى میکنید، «وَ رِزْقاً حَسَناً» و روزى نیکو مى سازید، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۶۷)» در آن نشانى آشکار است ایشان را که دریابند.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ» قال ابو بکر الورّاق: النّحلة لمّا اتّبعت الامر و سلکت سبلها حتّى ما امرت جعل لعابها شفاء للنّاس، کذلک المؤمن اذا اتّبع الامر و حفظ السرّ و اقبل على ربّه جعل رؤیته و کلامه و مجالسته شفاء للخلق فمن نظر الیه اعتبر و من سمع کلامه اتّعظ و من جالسه سعد زنبور عسل جانوریست احکام شریعت بروى روان نه و سزاى خطاب و تکلیف نه و آراسته عقل و تمییز نه، امّا از روى الهام و تسخیر بوى فرمانى رسید منقاد فرمان گشت، طاعت دار و فرمان بردار، متواضع وار پیش آمد تا ربّ العالمین لعاب وى شفاء خلق ساخت، بنده مؤمن را در این اشارتى و بشارتیست، اشارتى پیدا و بشارتى بسزا، مى‏گوید مؤمن که اتّباع فرمان کند و سرّ خود از مواضع نهى بپرهیزد و دل را با مشاهده حق پردازد و بتواضع پیش فرمان باز شده و نظر حق پیش چشم خویش داشته و باطن خود را از ملاحظت اغیار پاک کرده، ربّ العالمین این چنین بنده را سبب نجات و سعادت خلق گرداند، دیدار وى شفاء دردمندان و سخن وى پند مؤمنان و مجالست وى زیادت درجه عابدان. اینست که مصطفى (ص) گفت: «الانبیاء قادة و الفقهاء سادة و مجالستهم زیادة»
و قال (ص): مثل المؤمن مثل النّحلة تأکل طیّبا و تضع طیّبا.
قال بعض العلماء یشبه عمل المؤمن عمل النّحل من وجوه: احدها انّ النّحل یتنزّه عن الانجاس و القذرات کذلک المؤمن یتورّع عن المعاصى و الحرام الثّانی انّ جمیع الطّیر اذا جنّ علیها اللّیل تأوى الى او کارها و تستریح بالنّوم عن السّعى و النّحل یعمل باللّیل اکثر ممّا یعمل بالنّهار، کذلک النّاس اذا جنّ علیهم اللّیل‏ اضطجعوا على فرش الغفلة و المؤمن ینصب قدمیه و یقوم من محرابه بین یدى مولاه یشکو الیه بلواه. الثّالث انّ النّحل لا یعمل بهواه بل یتّبع امیره و لا یخرج عن طاعته، کذلک المؤمن لا یعمل بهواه بل یقتدى بائمة الدّین و آثار السّلف.
الرّابع انّ النّحل یخاف من اذى اجناس الطّیر و یکف اذاه عنها، کذلک المؤمن یصل الیه اذى الخلق و لا یصل اذاه الى الخلق. الخامس انّ النّحل لا یتمکّن من عمله حتّى یسدّ على نفسه باب البیت، کذلک المؤمن لا یجد حلاوة الطّاعة الّا فى الخلوة حیث لا یراه الّا اللَّه عزّ و جل.
سفیان ثورى گفت: راهبى دیدم در دیرى نشسته، کسى از وى پرسید که روزگارت چونست و حالت چیست؟ گفت روزگار خود در نماز مستغرق دارم، یک ساعت نخواهم که بمن در گذرد که نه در نماز باشم، آن گه گفت نپندارم که کسى ذکر بهشت و دوزخ بسمع وى رسد وانگه اوقات خود و روزگار خود نه همه بنماز بسر آرد که نماز سبب سعادت است و پیرایه شهادت است و مظنّه مشاهدت است، آن مرد گفت راهب را که از امل مى‏پرسم، امل تو در دنیا تا کجاست و چند است؟
راهب گفت هرگز گامى برنداشته‏ام و ننهاده که نه گمان برده‏ام که میان هر دو مرگ در رسد. راهب گفت آن مرد را که تو نیز حال خود با من بگوى و از بهینه اعمال خود مرا خبر ده، گفت من سر بر خاک نهم در سجود و همى‏گریم تا آن گه که از آب چشم من گیاه از زمین برآید، راهب گفت: ان تضحک و انت معترف بخطیئتک خیر لک من ان تبکى و انت مدلّ بعملک راهب در وى چنان دید که با آن گریستن عجبست و ادلال، گفت اى جوانمرد خنده و شادى و اعتراف بگناه «۲» اولیتر از گریه و زارى و آن را بنزدیک اللَّه تعالى کارى دانى و عملى پندارى و خود را بر اللَّه تعالى حقّى بینى، آن گه راهب در پند بیفزود گفت: اتّق اللَّه و ازهد فى الدّنیا و لا تنافس اهلها فیها فکن فیها کالنّحلة ان أکلت أکلت طیّبا و ان وضعت وضعت طیّبا و ان وقعت على عود لم تکسره. در دنیا چون نحل عسل باش که جز پاک نخورد و جز پاک ننهد و بى رنج و بى آزار رود، و اذا مرّوا باللّغو مرّوا کراما.
و یقال انّ اللَّه سبحانه اجرى سنّته ان یخفى کلّ شى‏ء عزیز فى شى‏ء حقیر، جعل الأبریسم فى الدّود و هو اصغر الحیوانات و اضعفها و العسل فى النّحل و هو اضعف الطّیور و جعل الدّرّ فى الصّدف و هو اوحش حیوان من حیوانات البحر، و کذلک اودع الذّهب و الفضّة الحجر و الفیروزج الحجر، کذلک اودع المعرفة به و المحبّة له فى قلوب المؤمنین و فیهم من یعصى و فیهم من یخطى. سنّت خداوند است جلّ جلاله که هر آنچ عزیزتر و شریف تر پنهان کند در بى قدرى محقّر: عسل با حلاوت در نحل حقیر نهاده، ابریشم با لطافت در آن کرمک ضعیف پنهان کرده، درّ شب افروز در صدف وحش تعبیه کرده، مشک با قیمت از ناف آهوى دشتى پدید آورده، از روى اشارت مى‏گوید: اى محمّد ما آن روز که امّت ترا ستودیم و گفتیم: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» آن دراز عمران بسیار طاعت را مى‏دیدیم، آن روز که نحل ضعیف را عسل دادیم آن بازان با قوّت مى‏دیدیم، آن روز که آن کرمک را ابریشم دادیم آن ماران با هیبت مى‏دیدیم، آن روز که آهوى دشتى را مشک دادیم آن شیران با صولت مى‏دیدیم، آن روز که صدف را مروارید دادیم آن نهنگان با عظمت مى‏دیدیم، آن روز که عندلیب را آواز خوش دادیم طاووسان با زینت را مى‏دیدیم، آن روز که این مشتى خاک را ثنا گفتیم ملائکه صف زده را در راه خدمت مى‏دیدیم.
زان پیش که خواستى منت خواسته‏ام
عالم ز براى تو بیاراسته‏ام‏
در شهر مرا هزار عاشق بیش اند
تو شاد بزى که من ترا خاسته‏ام‏
«وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ» بر لسان اهل معرفت و بر ذوق جوانمردان طریقت ارذل العمر آنست که بنده را در عنفوان شباب وقتى خوش بود و ارادتى تمام و روزگارى مساعد و صحبتى نیکو، چون روزگارى در استقامت برین صفت برود آن گه ناگاه او را فترتى افتد و آن عقد ارادت فسخ کند و روى در دنیا آرد و از حطام دنیا جمع کند، سالکان راه حقیقت آن را ارذل العمر دانند و در طریقت خویش آن را ردّت شمرند. ابو بکر صدّیق از اینجا گفته: طوبى لمن مات فى النأنأة خنک مر آن بنده‏اى که در ابتداء ارادت با تازگى دل و صفاى وقت و روزگار مساعد از دنیا برود که در درنگ روزگار تغییر احوال مى‏افتد و در صفا کدر مى‏آمیزد: و اىّ نعیم لا یکدّره الدّهر، و انشدوا فى معناه:
کان لى مشرب یصفوا برؤیتکم
فکدّرته ید الایّام حین صفا
بو محمد جریرى وقتى مجلس میداشت، یکى برخاست گفت اى شیخ دلى داشتم تازه و روشن و وقتى صافى و روزگارى با نظام، آه که بر من بشورید و آن وقت از من برفت، حیلت چیست؟ جریرى گفت: اى جوانمرد بنشین که ما همه درین ماتم نشسته‏ایم، آن گه این ابیات بر خواند:
تشاغلتم عنا بصحبة غیرنا
و اظهرتم الهجران ما هکذا کنّا
و اقسمتم ان لا تحولوا عن الهوى
بلى و حیاة الحبّ حلتم و ما حلنا
لیالى بتنا نجتنى من ثمارکم
فقلبى الى تلک اللّیالى قد حنّا
پیر طریقت گفت در مناجات خویش: الهى این چه بتر روزى است؟ ترسم که مرا از تو جز از حسرت نه روزیست، الهى مى‏لرزم از آنک نه ارزم، وز آنک نه ارزم چه سازم جز از آنک مى‏سوزم تا ازین افتادگى برخیزم، الهى از بخت خود چون پرهیزم و از بودنى کجا گریزم و ناچاره را چه آمیزم و در هامون کجا گریزم؟
الهى کان حسرتست این دل من، مایه درد و غم است این تن من، نیارم گفت که این همه چرا بهره من، نه دست رسد مرا بمعدن چاره من:
مرا تا باشد این درد نهانى
ترا جویم که درمانم تو دانى‏
«وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» رزق نفس دیگرست و رزق دل دیگر و رزق روح دیگر، اما رزق نفس قومى را توفیق طاعتست و قومى را خذلان معصیت، و رزق دل قومى را حضور دلست با دوام ذکر و قومى را صفت غفلت با دوام قسوت، و رزق روح قومى را کمال معرفتست و صفاى محبّت و قومى را حبّ دنیا و شغل علاقت. و قال الفضیل: اجل ما رزق الانسان عمل یدلّه على رشده و معرفة تورث مشاهدة ربّه.
قال النّبی (ص): «انى اظل عند ربى یطعمنى و یسقینى».
«وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» قال النّهر جورى: الحقّ تعالى ستر غیبه فى خلقه و ستر اولیاءه عن عباده فلا یشرف على غیبه الّا خواصّ اولیائه و لا یشرف على اولیائه الّا الصدّیقون من عباده، فالاشراف على الغیب عزیز و الاشراف على الاولیاء اعزّ منه.
رشیدالدین میبدی : ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» خلقا و ملکا فکیف یکون ولدا و بینهما تناف. ملک و ولادت هرگز بهم جمع نیاید و همچنین ملک و نکاح که میان ایشان منافاتست، کسى که فرزندى دارد نتواند بود که آن فرزند ملک وى باشد، و نه کسى که زنى دارد آن زن در آن حال که منکوحه ویست مملوکه وى تواند بود، پس میدان که هر که در آسمان و زمین همه رهى و بنده‏اند خداى را عزّ و جل، همه مملوک و مصنوع ویند، دعوى ولادت بر وى باطل و او جل جلاله از آن مقدس و منزه.
«وَ مَنْ عِنْدَهُ» یعنى الملائکة الّذین عنده، الّذین جعلتهم العرب بناته، کما قال عزّ و جل: «وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً». «وَ مَنْ عِنْدَهُ». حجتست بر معتزله و جهمیه در اثبات جهت و مکان بارى جلّ جلاله، اذ لو لم یکن بذاته فى موضع و علمه فى کل موضع، لما کان لقوله: «وَ مَنْ عِنْدَهُ» معنى «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ» اى لا یتعظمون و لا یستنکفون عن عبادته، و لا یخرجون عن طاعته. «وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ» اى لا یعیون. یقال حسر الرجل و استحسر، اذا لغب و اعیى، و الملائکة لا یعیون فان تسبیحهم یجرى مجرى النفس.
«یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» ینزهون اللَّه عن الولد و الزوجة و الشریک و عمّا لا یلیق به على الدوام، «لا یَفْتُرُونَ» اى لا یضعفون عنه، و قیل لا یفترون اى لا یشغلهم عن التسبیح رسالة، و یجرى التسبیح منهم مجرى النفس منّا لا یشغلنا عن النفس شی‏ء فلذلک تسبیحهم دائم.
«أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ» یعنى اهم اتخذوا آلهة ینشرون الموتى من الارض؟ استفهام است بمعنى انکار، مى‏گوید مشرکان قریش که، بتان را خدایان گرفتند این خدایان مردگان را از گور بر مى‏انگیزانند و ایشان را زنده مى‏گردانند تا ایشان را بان شبهت افتد و ایشان را انبازان اللَّه تعالى گویند، معنى آنست که آنکه قدرت آن ندارد که مرده زنده کند خدایى را نشاید.
«لَوْ کانَ فِیهِما» اى فى السّماء و الارض. «آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ» یعنى غیر اللَّه. الّا اینجا بمعنى غیرست و همچنین در همه قرآن هر جا که گفت: «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» یعنى لا اله غیره.
قال الشاعر:
و کل اخ مفارقه اخوه
لعمر ابیک الّا الفرقدان.
المعنى و کل اخ غیر الفرقدین مفارقه اخوه و معنى الآیة لو کان فى السّماوات و الارض، ارباب غیر اللَّه لخربتا و هلک من فیهما بوقوع التنازع بین الآلهة. «فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ» اى له السّماوات و الارض و ما فوقها من الکرسى و العرش، و هو منزه عن الوصف بالشریک و الصاحبة و الولد.
«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ» اى لیس علیه اعتراض فى فعله و لا فى حکمه اذ لا احد مثله و فوقه فیسأله عن فعله و حکمه بعباده. «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» اى العباد مسئولون عن افعالهم. او خداوندست آفریدگار و کردگار، گفت وى همه راست، حکم وى همه صواب، فعل وى همه پاک، امر و نهى وى محکم، کس را نرسد که بر حکم وى اعتراض کند، یا بر فعل وى چون و چرا گوید بحجت خداوندى و آفریدگارى، فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ. و بندگان را پرسند از اقوال و اعمال ایشان چنان که آنجا گفت: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» نه بدان پرسید تا بداند که ایشان چه کرده‏اند که حق جلّ جلاله دانا بود در ازل که از بندگان چه آید از اعمال و اقوال و حرکات و سکنات، دانست که ایشان چه کنند و کى کنند و چون کنند، پس سؤال ایشان از طریق ایجاب حجّت است بر ایشان، نه از طریق استعلام، یکى اهل توبیخ باشد از وى پرسد تا حجّت بر وى درست شود و او را توبیخ کند، یکى اهل مغفرت باشد از وى پرسد تا جزاء کردار وى بتمامى بدو رساند، ضحاک گفت: سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان قریش گفتند: یا محمّد ربّنا یکتب علینا الذنب ثم یعذّبنا علیه، و باین سخن تکذیب قدر خواستند، تا ربّ العزة این ایت فرو فرستاد بجواب ایشان و این آیت حجّتى قاطع است بر قدریه و دلیلى واضح بر بطلان دعوى ایشان. و مصطفى (ص) گفته: «القدریة مجوس هذه الامّة ان مرضوا فلا تعودهم و ان ماتوا فلا تشهدوهم».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم. «صنفان من امّتى لیس لهما فى الاسلام نصیب، المرجئة و القدریة».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «یکون فى امّتى خسف و مسخ و ذلک فى المکذبین بالقدر».
و عن على (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «لا یؤمن عبد حتى یؤمن باربع، یشهد بان لا اله الّا اللَّه و انّى رسول اللَّه بعثنى بالحق، و یؤمن بالموت و بالبعث، و یؤمن بالقدر».
و عن عائشة قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم: «ستة لعنتهم لعنهم اللَّه و کل نبى، مجاب الزائد فى کتاب اللَّه و المکذب بقدر اللَّه و المتسلط بالجبروت لیعز من اذل اللَّه، و یذل من اعز اللَّه، و المستحل لحرم اللَّه و المستحل من عترتى ما حرم اللَّه و التارک لسنتى.
قوله: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» امرهم اللَّه بعبادتها فى کتاب من کتبه. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» قربوا حجتکم على ذلک. «هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» اى هذا القرآن فیه ذکر امّتى و ذکر الامم المتقدمة و لیس فیه جواز ذلک و لا الامر بعبادة الاوثان.
و قیل تقدیره «هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» یعنى القرآن، و هذا «ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» یعنى التوریة و الانجیل، و لیس فیها کلها اباحه ذلک. معنى آنست که ایشان جز از اللَّه تعالى خدایان گرفتند و پرستیدند، اى محمّد تو ایشان را گوى حجّت خود بیارید بآن که اللَّه تعالى شما را پرستش ایشان فرموده در کتابى از کتابهاى خویش، اینک قرآن کتاب او که با من، و اینک توریة و انجیل که پیش از من فرو فرستاده‏اند، و درین کتابها ازین معنى هیچ چیز نیست تا بدانید که هرگز هیچ کس حجّتى نداشت بپرستش پرستیده‏اى جز اللَّه تعالى. و گفته‏اند. «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً» در آیت پیش گفت و «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً» درین آیت گفت، و این تکرار بى‏فایده نیست از بهر آنکه آنچه در آیت پیش گفت قیاسى است و این که درین آیت گفت تقلیدى. فقال فى الآیة الاولى: «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ» یعنى اوجدوا آلهة ینشرون الموتى من الارض فاتخذوهم آلهة قیاسا؟ و قال فى هذه الآیة: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً». معناه اوجدوا فى کتاب اللَّه الامر باتخاذ الآلهة فاتخذوهم آلهة تقلیدا؟
و هذا معنى مفید حسن، و قیل معنى الآیة «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ» على استحقاقها الالهیة و قد تم الکلام. ثم استأنف فقال «هذا» اى القرآن، «ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ» اى خبر من معى و ما احل اللَّه لهم و ما حرم علیهم و ما لهم من الثواب و العقاب. «وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» اى خبر من قبلى من الامم السالفة ما فعل اللَّه بهم فى الدنیا و ما هو فاعل بهم فى الآخرة. «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ» فلا یتأملون حجة التوحید. «فَهُمْ مُعْرِضُونَ» بسبب جهلهم. قیل انما عدموا العلم لاعراضهم عن النظر، و لو وضعوا النظر موضعه لعلموا لا محالة، و هذا دلیل على وجوب النظر، و ان العلوم الدینیة کلها کسبیّة.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ». قرأ حمزة و الکسائى و حفص عن عاصم. نوحى بالنون و کسر الحاء اعتبارا بما تقدمه من قوله: «وَ ما أَرْسَلْنا»، و قرأ الباقون یوحى بالیاء و فتح الحاء على ما لم یسمّ فاعله. «أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ»
یرید لم یبعث رسولا الا بتوحید اللَّه و لم یأت رسول بان لهم الها غیر اللَّه.
«وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً» الاتّخاذ و التبنی واحد، لکنه اذا استحال ان یکون له ولد، فالتبنى بولد الغیر ابعد، لان ذلک انّما یطلب به التعزز و الاعتضاد بمکانه، و اللَّه «سُبْحانَهُ» غنى عن ذلک. این آیت رد است بر مشرکان که گفتند الملائکة بنات اللَّه، و هم خزاعة. و بر طایفه جهودان که گفتند عزیر بن اللَّه، و بر ترسایان که گفتند المسیح بن اللَّه سبحانه کلمة تنزیه‏اى هو منزه عن اتخاذ الولد لان ذلک یقتضى المجانسة و اللَّه عز و جل منزه عن الوصف بالجنس و النوع. «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ» اى بل هم عباد مکرمون، اکرمهم اللَّه بطاعته و لیسوا بالاولاد، ثم اثنى علیهم فقال: «لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ» اى لا یتکلمون الا بما امرهم به، و لا یتعبدون الّا ما امروا به. «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» ما یعملون بامره. نظیره قوله: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» قال سهل بن عبد اللَّه: لا یسبقونه اى لا اختیار لهم مع اختیاره، و هم بامره یعملون اتباع السنة فى الظاهر و مراقبة اللَّه فى الباطن.
«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ» اى ما عملوا و ما هم عاملون. قال ابن عباس: و قیل ما کان قبل خلقهم و ما یکون بعد خلقهم. «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏» اى لمن رضیه اللَّه. و قال لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه. «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» اى خائفون و من مکره لا یأمنون، گفته‏اند خشیت اینجا بمعنى علم است اى من العلم به مشفقون. مى‏گوید ایشان از آن که وى را مى‏دانند ازو میترسند. قال الواسطى: الخوف للجهال و الخشیة للعلماء، و الرّهبة للانبیاء، و قد ذکر اللَّه الملائکة، فال «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» و فیه دلیل على انّه سبحانه لو عذّبهم لکان ذلک جائزا اذ لو لم یجز ان یعذب البرئ لکانوا لا یخافونه لعلمهم اللَّه انهم لم یرتکبوا ازلة. قوله: «وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ» اى من الملائکة و ممن عبدوا من دون اللَّه. «إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ» اى ذلک القائل. «نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ» اى الکافرین. قال قتادة: اراد به ابلیس حیث ادعى الشرکة و دعا الى عبادة نفسه و امر بطاعته، قال لانّه لم یقل اجد من الملائکة «إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ».
«أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا» قرأ ابن کثیر وحده الم یر بغیر الواو، و قرأ الباقون ا و لم بالواو و هما فى المعنى سواء، و الرؤیة هاهنا بمعنى العلم. و قیل هى من رؤیة البصر. «أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً» اى منسدتین و لم یقل رتقین لان الرتق مصدر، و المعنى کانتا ذواتى رتق فجعلنا هما ذواتى فتق، و الفتق هو الفصل بین شیئین، کانتا ملتئمتین.
و فیها اربعة اقوال: احدها انّ السّماوات کانت متّصلة بالارض، ففتقنا هما بان جعلنا بینهما الهواء. و الثانى انّ السّماوات کانت واحدة، ففتقناها بان جعلناها سبعا. و الثالث کانت السّماوات رتقا لیس فیهما فتق و لا فروج ینزل منها المطر، و کانت الارض رتقا لیس فیها فتق یخرج منه النبات. ففتقنا السّماوات لا بانزال الغیث، و فتقنا الارض لإخراج النبات، و على هذا القول المراد بالسّموات، السماء الدنیا فجمعت، و القول الرابع کانتا رتقا بالظلمة لا یرى ما فیهما، ففتقنا هما بخلق الاجرام النیّرة. معنى آیت آنست که نمى‏بینند ناگرویدگان و ننگرند که آسمانها یک طبقه بود و ما بقدرت و حکمت خویش آن را هفت طبقه کردیم و زمین یک طبقه بود هفت کردیم، در میان آسمان و زمین هوا نبود که هر دو درهم بسته بود ما از هم جدا کردیم، آسمان بر هوا بقدرت بداشتیم، و زمین بر آب نهادیم آسمان بسته بود از باران، و زمین از نبات، ما آن را بگشادیم و فرجها پدید کردیم تا از آسمان باران آمد و از زمین نبات مصالح و منافع آدمیان را. همانست که گفت: «وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» این همه بآن کردیم تا در نگرید و بدانید که این کرده‏ها را کردگارى هست و این آفریده‏ها را آفریدگارى، آن گه در دلایل توحید بیفزود گفت: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ» اى خلقنا کل شی‏ء له حیاة من الماء، و هو النطفة التی تخرج من بین الصلب و الترائب، نظیره قوله: «وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ» اى کل حیوان یدبّ من عاقل و بهیمة، و قیل یرید به الماء المشروب، لان اللَّه سبحانه خلق الماء اولا ثم قلب الماء نارا و خلق منها الجنّ و قلبه ریحا و خلق منها الملائکة ثم احاله طینا و خلق منه آدم.
و سأل ابو هریره رسول اللَّه (ص). ممّ خلق اللَّه الخلق؟ فقال علیه السلم: «مِنَ الْماءِ».
و قیل جعلنا، هاهنا یتعدى الى مفعولین و المعنى یعیش کل شی‏ء بالماء، و فیه اضمار، تقدیره و جعلنا الماء حیاة کل شی‏ء، فخذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه. ثم قال تعالى: «أَ فَلا یُؤْمِنُونَ» مع ظهور الآیات.
«وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» اى جبالا ثوابت، من رسا اذا ثبت، و سمّیت رواسى لانّ الارض رسّت بها. «أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ» یعنى لأن لا تمید بهم، قال قتادة: کانت الارض تمید و لا یثبت علیها بناء فاصبحت و قد خلق اللَّه الجبال اوتادا لها حتى لا تمید.
و المید فى اللغة التحرک و الدوران. «وَ جَعَلْنا فِیها» اى فى الارض. و قیل فى الجبال «فِجاجاً» اى طرقا. جمع فج و هو الطریق الواسع. و قیل هو الطریق بین الجبلین.
«لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ». الى دیارهم و اوطانهم، و قیل یهتدون بالاعتبار، یقال انّ ما بین المشرق و المغرب مسیرة خمس ماتة عام، اکثرها مفاوز و جبال و بحار، و القلیل منها العمران ثم اکثر العمران اهل الکفر، و القلیل منه الاسلام، و حول الدنیا ظلمة و وراء الظلمة جبل قاف، و هو جبل محیط بالدنیا، و هو من زمرّد اخضر و اطراف السماء ملتصقة به، و یقال ما من جبل فى الدنیا الا و عرق من عروقه یتّصل بقاف، و قد سلّط اللَّه ملکا بالقاف فاذا اراد اللَّه هلاک قوم، امر الملک فحرک عرقا من عروقه، فانخسف بهم.
قوله: «وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً» یعنى سقفا فى الارض. «مَحْفُوظاً» حفظه اللَّه جل و عز من الوقوع على الارض الّا باذنه، کقوله: «وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ». و قیل محفوظا من الشیاطین بالشهب کقوله: «وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ» و قیل محفوظا بالهواء من غیر علاقة و لا عماد. «وَ هُمْ عَنْ آیاتِها» اى الکفّار عن الادلة التی فیها کالشمس و القمر و النجوم، «مُعْرِضُونَ» غیر متفکرین فیها.
و لا معتبرین بها.
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» اللیل و النهار خلقان للَّه عزّ و جل فما دامت الشمس تقطع من المشرق الى المغرب فهو نهار، و ما دامت تقطع من المغرب الى المشرق فهو لیل، و لو لا تعاقبهما لما کان بشر و لا نبات و لا للحیوان قرار کما کان فى الاماکن الّتى لا تزول عنها الشمس و الاماکن التی لا تطلع علیها، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ» انما قال هذا لان الفلک یدور فى بحر مسکوب، و قال یسبحون کنى عنهم بکنایة العقلاء لانه اضاف الیهم فعل العقلاء کقوله: «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی ساجِدِینَ» روى عن ابن عباس انه قال: القمر اربعون فرسخا فى اربعین فرسخا فى ستین فرسخا، و کل نجم مثل جبل عظیم فى الدنیا، و قال بعضهم الشمس مثل عرض الدنیا و لو لا ذلک لکانت لا ترى من جمیع الدنیا، و کذلک القمر، و اختلفوا فى الفلک فقال ابن عباس: الفلک السّماء. و اکثر المفسرین على انّ الفلک موج مکفوف تحت السّماء تجرى فیه الشمس و القمر و النجوم. و قال الحسن: الفلک شبه الطاحونة تجرى تحت السّماء. و قال قتادة: الفلک له استدارة بین السّماء و الارض یدور بالنجوم مع ثبوت السّماء، و قیل انه یدور دور الکرة، و قیل یدور دور الرحى، و قیل الفلک القطب الذى تدور علیه النجوم، و قیل الفلک المواضع التی رکبت فیها النجوم، و قیل «فِی فَلَکٍ» یعنى فى دوران، و قیل الفلک جرم مستدیر و الاستدراة سمّى فلکا و لکل واحد من السّیّارات فلک، و فلک الافلاک یحرکها کل یوم حرکة واحدة من المشرق الى المغرب، و اللَّه اعلم، و من المفسرین من قال ان اللَّه عزّ و جل هو العالم بکیفیّة جریها، یجریها کیف یشاء و کما یشاء.
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّکَ نمى‏بینى بخداوند خویش، کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟ که چون سایه کشید ؟ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً و اگر خواستى آن کردى ایستاده آرمیده ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا (۴۵) آن گه آفتاب را بر آن سایه نشان نماى کردیم و بر پى او رونده.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً (۴۶) آن گه ما خود مى‏گیریم آن سایه را باز گرفتنى آسان.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً او آن کس است که شب در شما پوشید و آن را پوشش شما کرد، وَ النَّوْمَ سُباتاً و خواب شما را آسایش کرد، وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (۴۷) و بامداد روز ماننده رستخیز کرد،.
وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ او آنست که بادها گشاد در هوا پیش ببخشایش خویش، وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (۴۸) و فرو فرستادیم از آسمان آبى پاک.
لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً تا زنده کنیم بآن شهرى مرده، وَ نُسْقِیَهُ بیاشامانیم آن را، مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً از آنچه آفریدیم چهارپایان را، وَ أَناسِیَّ کَثِیراً (۴۹) و مردمان فراوان را.
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ میگردانیم میان ایشان لِیَذَّکَّرُوا تا پند ما پذیرند، فَأَبى‏ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً (۵۰) پس سر باز زد بیشتر مردمان که نه مگر ناسپاسى.
وَ لَوْ شِئْنا و اگر ما خواستید، لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً (۵۱) ما فرستادید در هر شهرى آگاه کننده.
فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ نگر تا فرمان کافران نبرى، وَ جاهِدْهُمْ بِهِ و باز کوش با ایشان جِهاداً کَبِیراً (۵۲) باز کوشیدنى بزرگ.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ او آنست که فراهم گذاشت دو شاخ آب در دریا: هذا عَذْبٌ فُراتٌ این آبى سخت خوش وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ و این شورابى سخت تلخ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً و میان آن دو دریا جدایى ساخته، وَ حِجْراً مَحْجُوراً (۵۳) بسته‏اى بازداشته.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً او آنست که از آب مردم آفرید، فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً آن را نژاد کرد و خویش و پیوند وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً (۵۴) و خداوند تو تواناى است همیشى.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و مى‏پرستند فرود از اللَّه ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ چیزى که نه سود کند ایشان را و نه زیان، وَ کانَ الْکافِرُ عَلى‏ رَبِّهِ ظَهِیراً (۵۵) کافر همیشه دیو را هم پشت است و بر اللَّه یاور و پشت برو گردانیده.
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۵۶) و نفرستادیم ترا مگر بشارت دهى بیم نمایى،.
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ گوى نمى‏خواهم از شما برین پیغام هیچ مزدى إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِیلًا (۵۷) مگر آن را تا هر که خواهد بخداوند خویش راه جوید.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ کار بسپار و پشت باز کن بآن زنده که هرگز نمیرد، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ و بستاى او را بپاکى او وَ کَفى‏ بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً (۵۸) و آگاه و بسنده دان او را و دانا بگناه بندگان او.
الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ او که بیافرید آسمانها را و زمینها را وَ ما بَیْنَهُما و آنچه در میان آنست فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ در شش روز، ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ آن گه مستوى شد بر عرش رحمن، فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً (۵۹) خبر او ازو پرس که او آگاه ازو.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ و آن گه که ایشان را گویند که سجود کنید رحمن را، قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ گویند چه چیز است رحمن؟ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا باش تا سجود کنیم ما از بهر آنکه مى‏فرمایى ما را؟ وَ زادَهُمْ نُفُوراً (۶۰) ایشان را رمیدن میفزاید.
رشیدالدین میبدی : ۲۶- سورة الشعرا- مکیة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
طسم (۱) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲)، این طسم آیتهاى نامه روشن پیداست.
لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ تو مگر خویشتن تباه خواهى کرد و بخواهى کشت، أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۳) از آنکه به نمى‏گروند.
إِنْ نَشَأْ اگر ما خواهیم، نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ فرو فرستیم بر ایشان، مِنَ السَّماءِ آیَةً از آسمان یک آیت، فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (۴)، تا همه ایشان آن را نرم شوند و گردن نهاده.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ نیاید بایشان هیچ سخنى و یادى، مِنَ الرَّحْمنِ از خداوند رحمن نام، مُحْدَثٍ بنو فرستاده بایشان، إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ (۵) مگر از آن روى گردانیده مى‏باشند.
فَقَدْ کَذَّبُوا اکنون که بدروغ فرا داشتند آن را فَسَیَأْتِیهِمْ آرى بایشان رسد و آید، أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۶) خبرهاى آن افسوس که میکردند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ نمى‏نگرند در زمین؟ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها که چند رویانیدیم در آن، مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (۷)، از هر نوعى آزاده‏اى، نیکو از هر گونه‏اى.
إِنَّ فِی ذلِکَ در آن، لَآیَةً نشانى است، وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۸) و بیشتر ایشان ناگرویدگانند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ و خداوند تو براستى که او تواناست و مهربان،.
وَ إِذْ نادى‏ رَبُّکَ مُوسى‏ یاد کن آن گه که خواند خداوند تو موسى را، أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰). که بآن گروه ستم‏کاران شود.
قَوْمَ فِرْعَوْنَ گروه فرعون. أَ لا یَتَّقُونَ (۱۱)، بنترسند و بنپرهیزند؟
قالَ: رَبِّ موسى گفت: خداوند من، إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (۱۲).
مى‏ترسم که دروغ‏زن گیرند مرا.
وَ یَضِیقُ صَدْرِی، و آن گه دل من تنگ گردد، وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی و زبان من بنگشاید، فَأَرْسِلْ إِلى‏ هارُونَ (۱۳). به هارون پیغام فرست تا با من بیاید.
وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ و ایشان را بمن دعوى است بگناهى، فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (۱۴) مى‏ترسم که بکشند مرا.
قالَ کَلَّا خداوند گفت جاى ترس نیست شما را، فَاذْهَبا بِآیاتِنا روید به پیغامهاى ما، إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (۱۵) ما با شمائیم شنوا.
فاْتِیا فِرْعَوْنَ‏ آیید بر فرعون،قُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ (۱۶) گوئید ما فرستاده خداوند جهانیانیم.
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۷) که بنى اسرائیل را بگشاى و با ما گسیل کن.
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً فرعون گفت نه ما ترا پروردیم در میان خویش آن وقت که ترا زادند؟ وَ لَبِثْتَ فِینا و در میان ما مى‏بودى؟ مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (۱۸) از روزگار خویش سالها؟
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ و کردى کرده خویش که کردى، وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (۱۹) و اکنون تو بنعمت من و نیکو داشت من از نسپاسانى.
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (۲۰). گفت کردم من آنچه میگویى و بودم از ناآگاهان.
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ تا گریختم از شما آن گه که ترسیدم از شما، فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً خداوند من مرا دانش بخشید و پیغام، وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (۲۱) و مرا از پیغامبران کرد.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ و از نشانه‏هاى او آنست که بیافرید شما را از خاکى ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ پس اکنون شما مردمانید تَنْتَشِرُونَ (۲۰) مى‏پراکنید و پراکنده مى‏زیید.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانه‏هاى اوست أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً که بیافرید شما را هم از شما جفتانى، لِتَسْکُنُوا إِلَیْها تا با ایشان آرامید وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً و میان شما مهرى ساخت و مهربانى، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانه‏هاى است، لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۲۱)گروهى را که دراندیشند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و نشانه‏هاى اوست خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ آفرینش آسمانها و زمین وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ و اختلاف زبانهاى شما و گوناگون رنگهاى شما. إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (۲۲) درین نشانه‏هاى است جهانیان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ خفتن شما بشب و روز وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ و جستن شما از روزى او و بخشیده او إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۲۳) در آن نشانه‏هاى است ایشان را که بشنوند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى توانایى و یگانگى اوست یُرِیکُمُ الْبَرْقَ که مینماید شما را درخش خَوْفاً وَ طَمَعاً بیم و امید را وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو میفرستد از آسمان آبى فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده میکند بآن زمین را پس مرگ آن إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۴) در آن نشانه‏هاى است ایشان را که دریابند.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانه‏هاى اوست أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ که آسمان و زمین مى‏پاید ایستاده بفرمان او ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً پس آن گه که خواند شما را یک خواندن مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (۲۵) آن گه شما مى‏بیرون آئید از زمین.
وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و او راست هر چه در آسمانها و زمینها کس است کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (۲۶) همه او را بفرمان است.
وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ اوست که آفریده مى‏آرد از آغاز و آن را زنده کند باز، وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ و آن بر وى آسانست وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ و او راست آن صفت برترى و یگانگى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمانها و زمین وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۷) و اوست آن تواناى دانا.
ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مثلى زد شما را مِنْ أَنْفُسِکُمْ هم از شما هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ شما را از بردگان شما هیچ انباز هست فِی ما رَزَقْناکُمْ در آن که من شما را دادم از مال دنیا، فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ که شما با بردگان شما در آن مال و نعمت انبازان باشید یکسان تَخافُونَهُمْ تا بترسید از بندگان خویش کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ چنان که آزاد ترسد از انباز آزاد کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۸) چنین گشاده و روشن سخنان خویش میفرستیم ایشان را که دریابند.
بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ، و ستمکاران بر پى دل آورد و خرد پرستیدن خود مى‏روند بنادانى فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ پس کیست که راه نماید گم کرده اللَّه را وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۹) و ایشان را فریادرسى و راه‏نمایى نیست.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ آهنگ خویش و روى خویش راست دار دین را حَنِیفاً پاک و یکتاگوى فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها نهاد خداى که مردمان را بر ان نهاد و آن آفرینش که ایشان را بآن آفرید، لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ جدا کردن و بگردانیدن نیست دین خداى را ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ دین اسلام است دین پاک و کیش راست و بپاى وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۰) لکن بیشتر مردمان نمیدانند.
مُنِیبِینَ إِلَیْهِ روى و آهنگ خویش این دین را راست دارید با گردیدگان بدل با اللَّه وَ اتَّقُوهُ و بترسید از خشم او وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و نماز بپاى دارید، وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۳۱) و از انباز جویندگان میباشید اللَّه را.
مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ مباش از ایشان که از دین خود جدا شدند وَ کانُوا شِیَعاً و جوک جوک گشتند پراکنده در دین، کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (۳۲) هر جوکى بآنچه در دست ایشان است و پیش ایشانست از پسندیده خود شاداند و خرم.
وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ و هر گاه که بمردمان رسد گزندى و رنجى دَعَوْا رَبَّهُمْ خوانند خداوند خویش را مُنِیبِینَ إِلَیْهِ بازو گشته بدل ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً پس، آن گه که بچشاند ایشان را بخشایشى از خویشتن إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۳۳) آن گه گروهى از ایشان با خداوند خود انباز مى‏آورند و آزادى بر اسباب میسازند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا بآن نعمت که ایشان را دادیم و فرج که نمودیم کافر مى‏شوند فَتَمَتَّعُوا گوى برخورید و روزگار فرا سر برید، فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۳۴) آرى آگاه شوید.
أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً یا بر ایشان نامه فرستادیم که آن را بحجّت گیرند فَهُوَ یَتَکَلَّمُ که آن نامه مى سخن گوید و مى‏گواهى دهد، بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (۳۵) که آن انبازى که ایشان میگویند خداى را راست است یا چنان است.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً و هر گه که بچشانیم مردمان را بخشایشى فَرِحُوا بِها شاد شوند بآن وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ و اگر بایشان رسد بدى بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ بآنچه دستهاى ایشان پیش فرا فرستاد إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (۳۶) ایشان نومید مى‏باشند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمى‏بینند أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ که اللَّه فراخ میگستراند روزى او را که خواهد وَ یَقْدِرُ و باندازه فرو میگیرد إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۳۷) در آن نشانه‏هایى است ایشان را که بگروند.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ حق خویشاوند او را ده وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ و درویش را و راه‏گذرى را ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ آن به است ایشان را که خداى را میخواهند و پاداش او میجویند وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۳۸) و ایشانند که پیروز آمدگان جاویداند.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً چیزى که دهید از ربا لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ تا بیفزاید در مال مردمان فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ آن بنزدیک خداى بنفزاید وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ و آنچه بخشید و دهید از زکاة تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ که بآن خداى را خواهید و پاداش او فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (۳۹) ایشان‏اند که بیکى‏اند باو نایند.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اللَّه اوست که بیافرید شما را ثُمَّ رَزَقَکُمْ و پس روزى داد شما را ثُمَّ یُمِیتُکُمْ و پس میراند شما را ثُمَّ یُحْیِیکُمْ و پس زنده کند شما را هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ کس هست از این که انبازان خوانید شما؟ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ که ازین هیچ چیز کند سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۰) پاکى و بى‏عیبى او را و برترى از آن انبازى که وى را میگویند.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ آشکارا گشت و فراوان تباهى در دشتها و شهرها بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ببد کرد دستهاى مردمان لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا تا بچشاند ایشان را پاداش لختى از آنچه کردند لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۱) تا مگر بازگردند.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ درنگرید چون بود سرانجام ایشان که ازین پیش بودند کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (۴۲) که باللّه مى‏انبازان گرفتند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ پس آهنگ و روى خود راست دار لِلدِّینِ الْقَیِّمِ این دین درست راست پاینده را مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ پیش از آن که روزى آید، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ روزى که چون اللَّه آن را آورده بود با پس نبرد یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (۴۳) آن روز مى‏باز پراکنند در دو راه.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ هر که کافر شود گزند کفر او برو وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً و هر که نیکى کند فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (۴۴) خویشتن را مى‏نشستگاه سازد و مى بساط گستراند.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ تا پاداش دهد ایشان را که بگرویدند و نیکها کردند مِنْ فَضْلِهِ از بخشیده خویش إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۴۵) که او دوست ندارد ناگرویدگان را.
وَ مِنْ آیاتِهِ و از نشانهاى اوست أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ که میفروگشاید از هوا بادهایى بشارت ده وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ و تا بچشاند شما را از بخشایش خویش وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ و تا بآن باد کشتى رود بفرمان او وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و بآن بجوئید روزى او وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۶) تا مگر شکر کنید.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ‏ و فرستادیم پیش از توسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ‏ فرستادگانى بقوم ایشان‏جاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ بایشان آوردند پیغامهاى روشن‏انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا ما کین ستدیم از ایشان که کافر شدند کانَ حَقًّا عَلَیْنا و بر ما حق بود صْرُ الْمُؤْمِنِینَ‏ (۴۷) یارى دادن گرویدگان.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ اللَّه اوست که فرو مى‏گشاید بادها فَتُثِیرُ سَحاباً تا مى‏انگیزاند و فراهم میآرد میغ فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ و مى‏گستراند آن را در هوا چنان که میخواهد و وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً و آن را پاره پاره طبق طبق میکند، فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ تا باران بینى رگها که مى‏بیرون آید از رشحه‏هاى آن فَإِذا أَصابَ بِهِ چون رساند آن را، مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بآن که خواهد از بندگان خویش، إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۸) ایشان بآن رامش مى‏برند و شاد مى‏باشند.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ و هر چند که پیش از آنکه بر ایشان فرو فرستادند باران مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (۴۹) از پیش هنگام باران فرو مانده بودند نومید.
فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ در نگر درین نشانهاى مهربانى اللَّه. کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها که چون زنده میکند زمین را پس مرگ آن إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ او که آن میفرستد زنده کننده مردگان است وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۵۰) و او بر همه چیز تواناست.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً و اگر بادى گشائیم فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا تا آن را زرد گشته بینند لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (۵۱) پس آن که آن چنان دیدند به نسپاسى و بد اندیشى کافر میشوند.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ پس میدان که تو نتوانى مردگان را شنوایى، وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و نتوانى که کران را شنوانى إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۵۲) آن گه که برگردند از خواننده و پشت کنند بر پیغام.
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ و تو نابینایان را راه نماینده نیستى عَنْ ضَلالَتِهِمْ تا ایشان را از گمراهى بازدارى إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا نشنوانى تو مگر آن کس که بگرود به پیغام و سخنان ما فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۵۳) ایشان‏اند که گردن نهاد گان‏اند ما را.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ اللَّه اوست که بیافرید شما را از چیزى سست ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً پس بعد آن جوانى داد و نیروى آفرید و کرد ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً پس بعد آن جوانى و نیروى سستى و پیرى آفرید و کرد یَخْلُقُ ما یَشاءُ مى‏آفریند چنان که خواهد وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) اوست آن تواناى دانا.
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ و آن روز که رستاخیز بپاى شود یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ سوگند خورند ناگرویدگان ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ جز از ساعتى نبودند کَذلِکَ هم چنان کانُوا یُؤْفَکُونَ (۵۵) در دروغ مى‏افکندند.
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و ایشان گویند، که اللَّه ایشان را دانش داد و ایمان، لَقَدْ لَبِثْتُمْ بودید در درنگ خویش فِی کِتابِ اللَّهِ در حکم و دانش و خواست خداى إِلى‏ یَوْمِ الْبَعْثِ تا روز انگیخت فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ اینک امروز روز انگیخت وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۵۶) لکن شما قومى بودید که ندانستید.
فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا آن روزى است سود ندارد ایشان را که کافر شدند مَعْذِرَتُهُمْ عذر گفتن ایشان وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۵۷) و از ایشان خشنود نشوند و عذر نپذیرند.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ و زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ و اگر آرى بایشان پیغامى و نشانى، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ناچاره کافران گویند إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ (۵۸) نیستید شما مگر کژ سخنان و دروغ‏سازان.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ هم چنین مهر بر نهد اللَّه عَلى‏ قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۵۹) بر دلهاى ایشان که نمیدانند.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ پس شکیبایى کن که وعده اللَّه راست است وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ و تراست خرد و نادان نیابند الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (۶۰) ایشان که ناگرویدگان‏اند و بر پى گمانى نمى‏افتند.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ قرابت دو قسم است: قرابت نسب و قرابت دین و قرابة الدین امسّ و بالمواساة احق، قرابت دین سزاتر است بمراعات و مواسات از قرابت نسب مجرد، زیرا که قرابت نسب بریده گردد، و قرابت دین روا نیست که هرگز بریده گردد. اینست که مصطفى (ص) گفت: «کلّ نسب و سبب ینقطع الّا نسبى و سببى»، قرابت دین است که سیّد (ص) اضافت با خود کرد، و دین‏داران را از نزدیکان و خویشان خود شمرد، بحکم این آیت ورد هر که روى بعبادت اللَّه آرد و بر وظائف طاعات مواظبت نماید و بنعت مراقبت بر سرورد و وقت نشنید چنان که با کسب و تجارت نپردازد و طلب معیشت نکند، کما قال تعالى: لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ او را بر مسلمانان حق مواساة واجب شود تا او را مراعات کنند و دل وى از ضرورت قوت فارغ دارند. چنان که رسول خدا کرد با اصحاب صفّه: قومى درویشان بودند که در صفّه پیغامبر وطن داشتند و صفّه پیغامبر جایى است به مدینه که آن را قبا خوانند از مدینه تا آنجا دو فرسنگ است. رسول خدا روزى ما حضرى در پیش داشت و بعضى اهل بیت خویش را گفت لا اعطیکم و ادع اصحاب الصفّة تطوى بطونهم من الجوع، این اصحاب صفّة چهل تن بودند، از دنیا یکبارکى اعراض کرده و از طلب معیشت برخاسته، و عبادت و ذکر اللَّه پرداخته، و بر فتوح تجرید روز بسر آورده و بیشترین ایشان برهنه بودند خویشتن را در میان ریگ پنهان کرده.
چون وقت نماز بودى آن گروه که جامه داشتند نماز کردندى، آن گه جامه بدیگران دادندى و اهل مذهب تصوّف از طریقت ایشان گرفته‏اند، از دنیا اعراض کردن و از راه خصومت برخاستن و بر توکّل زیستن و بیافته قناعت کردن و آز و حرص و شره بگذاشتن.
آدم صفى با تمکن او در بهشت بیکبار که متابعت آز و شره خویش کرد مهجور بهشت گشت، تو اى مرد غافل شبانروزى در متابعت حرص و شره خویش هزار بار خاک جفا در روى دین خویش پاشى و آن گه گمان برى که فردا وا اهل قناعت در بهشت هم‏زانو بنشینى این آن گه نبود و این آن گه نباشد، امروز درین پندار روزى فرا شب مى‏آر، اما فردا که ارباب قناعت را بر تخت عزّ نشانند، اگر خواهى که قائمه تخت ایشان ببوسى راهت ندهند.
در خبر است که: انّ الجنّة لیرون اهل علیّین کما ترون الکوکب الدرّى فى افق السماء و انّ أبا بکر و عمر منهم و انعما اهل بهشت اهل علّیین را چنان بینند که شما ستاره را در افق آسمان، و اهل علیین بحقیقت اهل قناعت‏اند و ابو بکر و عمر از اهل علیین‏اند و فراتر زیرا که ایشان را وراء قناعت کارها بود، که چندان که از قناعت فراتر شدند از علیین برتر شدند، ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ المرید هو الذى یؤثر حق اللَّه على حظّ نفسه. میگوید سالکان راه طریقت را و مریدان حق و حقیقت را آن به که حق قرابت دین بگزارند و حق ایشان فرا پیش حظّ خویش دارند.
شاه طریقت جنید قدّس سرّه مریدى را وصیت میکرد گفت: چنان کن که خلق را رحمت باشى و خود را بلا که مؤمنان و دوستان اللَّه از اللَّه بر خلق رحمت‏اند و چنان کن که در سایه صفات خود ننشینى تا دیگران در سایه تو بیاسایند.
ذو النون مصرى را پرسیدند که مرید کیست و مراد کیست؟ گفت: المرید یطلب و المراد یهرب مرید میطلبد بآز و صد هزار نیاز، و مراد مى‏گریزد و او را صد هزار ناز. مرید با دلى سوزان، مراد با مقصود بر بساط خندان، مرید را شب و روز گوش بر آوازى، مراد بستاخ‏وار با مقصود در رازى، مرید در خبر آویخته، مراد در عیان آمیخته.
پیر طریقت گفت: بخبر کفایت چون کند او که گرفتار عیان است. بامید قناعت چون کند او که نقد را جویان است.
پیرى را پرسیدند که مرید مه یا مراد؟ از حقیقت تفرید جواب داد که: لا مرید و لا مراد و لا خبر و لا استخبار و لا حدّ و لا رسم و هو الکلّ بالکلّ. این چنانست که گویند:
این جاى نه عشق است و نه معشوق و نه یار
خود جمله تویى خصومت از ره بردار
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ اللَّه آن خداوند است که خلقت تو تمام کرد و روزى تو مقدّر کرد، چنان که تغیر خلقت در مکنت تو نیست، تغییر روزى بکم و بیش در دست تو نیست. آن گه یکى را روزى وجود ارفاق است، یکى را روزى شهود رزاق است. عامه خلق همه در بند روزى معده‏اند، طعام و شراب میخواهند، و اهل خصوص روزى دل خواهند. توفیق طاعات و اخلاص عبادات، دون همت کسى باشد که همت وى همه تایى نان بود و شربتى آب. من کانت همّته ما یأکل فقیمته ما یخرج منه.
نیکو سخنى که آن جوانمرد گفته:
کین نجیبان عهد ما همه باز
اى توانگر بگنج خرسندى
زین بخیلان کناره‏گیر کنار
راح خوارند و مستراح انبار
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ، الاشارة من البرّ الى النفس و من البحر الى القلب. و فساد البرّ باکل الحرام و ارتکاب المحظورات، و فساد البحر من الغفلة و الاصرار على المخالفات. تباهى نفس در حرام خوردن است و بحرام رفتن و تباهى دل در اندیشه معصیت و دوام غفلت.
مصطفى (ص) گفت: خبر دهم شما را که درد شما چیست و داروى شما چیست؟ گفتند بلى یا رسول اللَّه: گفت: ان داءکم الذنوب و دواءکم الاستغفار درد شما گناه است و دارو استغفار. هر بیمار که امید بشفا دارد قول طبیب بشنود. آن خورد که طبیب فرماید. و آن کند که طبیب گوید. و آن کس که او را امید شفا نبود قول طبیب نشنود تا بآن درد فرو شود. گفته‏اند عجب نه آنست که کسى از طعام حلال پرهیز کند از بیم درد و بیمارى، عجب آنست که از حرام و شبهت پرهیز نکند از بیم قطیعت و بیزارى.
مردى بود در طبقات جوانمردان نام او ابو الخیر اقطع بیست سال نفس وى در آرزوى ماهى تازه بریانى همى‏بود و از بیم شبهت آن مراد نفس نمیداد. تا روزى که بزیارت دوستى رفت از دوستان اللَّه، آن عزیز از راه فراست بدانست که شیخ را چه آرزوى است رفت و ماهى تازه بریانى آورد و قرصى چند پیش وى بنهاد، گفت: یا شیخ دست فراز کن و این طعام بکار بر که حلال است و در آن شبهتى نه. شیخ دست فراز کرد خارى از آن ماهى در دست وى نشست دست با خود گرفت و برخاست، گفت: ناچار که درین سرّى است و تأدیبى از حق جلّ جلاله. آن گه برفت و طهارت کرد و آن دست وى از آن خار مجروح گشته و آماس کرده تا بدان غایت که طبیب گفت اگر نبرى همه تن سرایت کند و هلاک شوى. شیخ گفت اگر چنین است مجمعى سازید و خلق را جمع کنید تا آنچه گفتنى است بگویم. مردمان جمع آمدند و حجّام را فرمود تا دست از وى جدا کرد. آن گه ندا کرد که: معاشر المسلمین هذا جزاء من اکل لقمة من الحلال بشهوة فکیف جزاء من اکل الحرام بمعصیة.
فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ حق جل جلاله میگوید بنده من در وقت بهار دیده عقل بگشاى چشم عبرت باز کن، در صنع ما نظر کن تا اهتزاز زمین بینى و گریه آسمان، خیز درختان، خریر میاه و شوق عاشقان، مرغان چون خطیبان، آهوان چون عطّاران، هزار دستان بسان مستان در بوستان:
تأمّل فى نبات الارض و انظر
الى آثار ما صنع الملیک‏
عیون من لجین فاترات
کانّ حداقها ذهب سبیک‏
على قضب الزمرد شاهدات
بانّ اللَّه لیس له شریک‏
فَانْظُرْ در نگر در زمین که حلّه مى‏پوشد، درخت عطر مى‏فروشد، بلبل بر درخت مى‏خروشد، هر مرغى در طلب یار میکوشد، آن خداوند که چنین صنع کند سزد که دعاى بنده بنیوشد و جرم عاصى بپوشد.
فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ درنگر در آثار رحمت او، در امارات صنع او، در دلالات وحدانیت او. خداوندى که در وقت بهار اشجار پرثمار کند آبها در انهار کند، دریاها گهربار کند، خاکها عنبر بار کند، آن خداوند که این صنع نماید سزاست که طاعت خود بندگان را شعار و دثار کند.
فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ گفته‏اند بهار سه است: بهاریست این جهانى، آن در وقت شادکامى است و جوانى. دیگر بهاریست آن جهانى، نعیم باقى است و ملک جاودانى. سدیگر بهاریست نهانى اگر دارى خود دانى و اگر ندارى و پندارى که دارى دراز حسرتى که در آنى. بهار زمین از سال تا سال یک ما هست، سبب باران آسمان و باد شمال است، زود فرقت و دیر وصالست، پس دل برو نهادن محالست. در سال یک بار بهار آید، از خاک گل روید، و از سنگ آب رود، و از بوى بهار جان ممتحنان بیاساید و هر بیدلى را دل رمیده باز آید. گل زرد گویى طبیبى است بیمار، شفاى عالم و او خود بتیمار. گل سرخ گویى مست است از دیدار، همه هشیار گشته و او در خمار. گل سفید گویى ستم رسیده‏ایست از دست روزگار، جوانى بباد کرده و عمر رسیده بکنار.
فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها یحیى النفوس بعد فترتها بصدق الارادت، و یحیى القلوب بعد غفلتها بانوار المحاضرات، و یحیى الارواح بعد حجبتها بدوام المشاهدات:
اموات اذا ذکرتک ثم احیا
فکم احیا علیک و کم اموت‏
در وقت اعتدال سال دو آفتاب برآید از مطلع غیب: یکى خورشید جمال فلکى یکى خورشید جلال ملکى آن یکى بر اجزاء زمین تابد، این یکى بر اسرار عاشقان. آن یکى بر گل تابد گل شکفته گردد، این یکى بر دل تابد دل افروخته گردد گل چون شکفته شد بلبل برو عاشق شود. دل که افروخته شد نظر خالق درو حاضر بود. گل به آخر بریزد، بلبل در هجر او ماتم گیرد، دل گر بماند حق او را در کنف الطاف و کرم گیرد. قلب المؤمن لا یموت ابدا:
چشمى که ترا دید شد از درد معافا
جانى که ترا یافت شد از مرگ مسلّم‏
رشیدالدین میبدی : ۳۱- سورة لقمان - مکّیّة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ تَرَوْا نمى‏بینید؟ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ که اللَّه شما را نرم کرد و بفرمان، ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ هر چه در آسمانها و زمینها چیز است وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ و تمام کرد و فراخ بر شما نعمتهاى خویش ظاهِرَةً آشکارا وَ باطِنَةً و نهان، وَ مِنَ النَّاسِ و از مردمان کس است مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ که پیکار مى‏کند در خداى و باو مى‏پیچد بِغَیْرِ عِلْمٍ بى‏هیچ دانشى وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ (۲۰) و بى‏هیچ نشان و بى‏هیچ نامه روشن.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ و چون ایشان را گویند اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ بر پى آن روید که اللَّه فرو فرستاد قالُوا ایشان گویند بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا نه که بر پى آن رویم که پدران خویش را بر آن یافتیم أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى‏ عَذابِ السَّعِیرِ (۲۱) باش و اگر دیو ایشان را با عذاب آتش میخواند بران باید رفت.
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ هر که روى خویش و سوى خویش و آهنگ خویش با اللَّه سپارد وَ هُوَ مُحْسِنٌ و او نیکوکار بود و بى‏گمان فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى‏ او دست در زد در استوارتر گوشه‏اى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (۲۲) و باللّه گردد سرانجام همه کار.
وَ مَنْ کَفَرَ و هر که کافر شود و بسپاس نیندیشد فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ اندوهگن مدار ترا نسپاسى و ناگرویدن او إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ با ماست بازگشت ایشان فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا تا آگاه کنیم ایشان را بپاداش دادن از آنچه میکردند إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۳) که اللَّه داناست بهر چه در دلهاست.
نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلًا فرا میداریم ایشان را ببرخوردارى این جهانى اندکى ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلى‏ عَذابٍ غَلِیظٍ (۲۴) پس ایشان را فرا نیاریم ناچاره فرا عذابى بزرگ.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى ایشان را مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها؟ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ گویند که اللَّه قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بگو حمد و ستایش بسزا آن خداى را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۲۵) که بیشتر ایشان نادان‏اند.
لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدایراست هر چه در آسمان و زمین چیز است إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (۲۶) که اللَّه آنست که او بى‏نیاز است‏ نکو نام ستوده.
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ اگر چنان بودى که هر چه در زمین درخت است أَقْلامٌ همه قلم بودى وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ و دریا مداد بودى مِنْ بَعْدِهِ پس تهى شدن آن سَبْعَةُ أَبْحُرٍ هفت دریاى دیگر ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ بسر نیاید سخنان اللَّه إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۲۷) که اللَّه توانایى است دانا.
ما خَلْقُکُمْ نیست آفرینش شما وَ لا بَعْثُکُمْ و نه برانگیختن شما إِلَّا کَنَفْسٍ واحِدَةٍ مگر چون یک تن إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۲۸) اللَّه شنواست بینا.
أَ لَمْ تَرَ نمى‏بینى؟ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ که اللَّه درمى‏آرد شب در روز وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ و درمى‏آرد روز در شب وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و روان کرد و بفرمان خورشید و ماه کُلٌّ یَجْرِی إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى هر یکى میرود تا آن زمان که نام زد کرده اللَّه است که هر دو تباه و نیست شوند وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۲۹) و نمى‏دانى که اللَّه داناست بهر چه مى‏کنید و از آن آگاه.
ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ آن از بهر آنست تا بدانند که اللَّه هست بسزا وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ و هر چه مى خداى خوانید فرود ازو کژ است و نیست وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (۳۰) و اللَّه اوست که زبر خلق است و مه از ایشان.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ نمى‏بینى که مى‏رود کشتیها در دریا بِنِعْمَتِ اللَّهِ بنعمتهاى خداى لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ آن را تا با شما نماید از نشانهاى خویش إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى پیداست لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۱) هر شکیبایى را سپاس شناس نیکو شکیب سپاس دار.
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ و آن گه که بزیر ایشان درآید موج دریا کَالظُّلَلِ هم چون میغ بزرگ گران دَعَوُا اللَّهَ خوانند خداى را مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک دارنده او را دعا خواندن خویش فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ و آن گه که ایشان را رهاند و با دشت و صحرا آرد فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ از ایشان کس کس بود که میانه بود و بچم، نه دل‏آسا وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا و منکر نیاید نشانهاى ما را إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (۳۲) مگر ازین هر ناراستى کژکارى پلید، آهنگى ناسپاس.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان اتَّقُوا رَبَّکُمْ بپرهیزید از خداوند خویش وَ اخْشَوْا یَوْماً و بترسید از روزى لا یَجْزِی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ که هیچ سود ندارد و بکار نیاید پدر پسر خویش را وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً و نه هیچ فرزند بکار آید پدر خویش را هیچ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ که وعده اللَّه راست است فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا هان که زندگانى این جهانى شما را مفریباد وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (۳۳) و مفریباد شما را بخداى آن شیطان فریبنده.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ بنزدیک اللَّه است دانش کى رستاخیز وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ و او فرستد باران وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ و او داند که در رحم آبستنان چیست وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً و نداند هیچکس که چه خواهد کرد فردا وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ و نداند هیچ کس که بکدام زمین خواهد مرد إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (۳۴) اللَّه دانایى است آگاه.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ نمى‏بینند که چند تباه کردیم پیش ازیشان گروه گروه، أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ (۳۱) که کسى ازیشان باز نمى‏آید؟
وَ إِنْ کُلٌّ و نیستند ایشان همه، لَمَّا جَمِیعٌ مگر همه بهم، لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۳۳) نزدیک ما حاضر کردگان.
وَ آیَةٌ لَهُمُ و یک نشان الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْناها زمین مرده است که بباران زنده گردانیم، وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا و بیرون آریم ازین زمین دانه درودنى، فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (۳۳) تا از ان میخورند.
وَ جَعَلْنا فِیها جَنَّاتٍ و در ان زمین بوستانها کردیم و آفریدیم، مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ ازین خرمابنان ورزان، وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ (۳۴) و برگشادیم در ان زمین چشمه‏هاى روان.
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ تا میخورند از میوه‏هاى آن، وَ ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ و از آنچه ایشان کشتند و نشاندند، أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۳۵) بآزادى نباشند و کردگار را نپرستند؟
سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها پاکى و بى‏عیبى آن خداى را که بیافرید همه گونها را از آفریدگان جفت جفت، مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ از آنچه زمین میرویاند، وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ و از تنهاى مردمان و دیگر همه جانوران وَ مِمَّا لا یَعْلَمُونَ (۳۶) و از آنچه آفریدگان ندانند.
وَ آیَةٌ لَهُمُ و نشانى است ایشان را، اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ این شب که مى‏درکشیم ازو روز، فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ (۳۷) تا ایشان در تاریکى میشوند.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها و خورشید میرود آرامگاه خود را، ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۳۸) آن راست داشته و باز انداخته خداى تواناى داناست.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ و ماه اندازه کردیم آن را در رفتن منزلها در شبانروز، حَتَّى عادَ تا آن گه که باز گردد، کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ (۳۹) چون شاخ خرما بن یک ساله خشک.
لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها نه آفتاب را سزد، أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ که ماه را دریابد، وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ و نه شب روز را کم آرد و عاجز، وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (۴۰) و هر دو در فلک فراخ میروند.
وَ آیَةٌ لَهُمْ و نشانى است ایشان را، أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ که ما برداشتیم پدران ایشان را که فرزندان را زادند، فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۴۱) در آن کشتى گران بار پر کرده.
وَ خَلَقْنا لَهُمْ و بیافریدیم ایشان را، مِنْ مِثْلِهِ از هم مانند کشتى نوح، ما یَرْکَبُونَ (۴۲) آنچه مى‏برنشینند بران.
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ و اگر خواهیم ایشان را در آب کنیم، فَلا صَرِیخَ لَهُمْ فریادرس نبود ایشان را، وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ (۴۳) و ایشان را نرهانند.
إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا مگر بخشایشى از ما، وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ (۴۴) و برخوردارییى تا فراسرانجام.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ چون ایشان را گویند: اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ بپرهیزید از پاداش گناهان که کردید از پیش، وَ ما خَلْفَکُمْ و گناهان که خواهید کرد ازین پس لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۵) مگر ببخشایند بر شما.
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ نیاید بایشان هیچ نشانى از نشانهاى خداوند ایشان، إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (۴۶) مگر از ان روى گردانیده میباشند.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا و چون ایشان را گویند نفقه کنید بر درویشان، مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ از آنچه اللَّه شما را روزى داد، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا ناگرویدگان ایشان گویند گرویدگان را: أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ ما طعام دهیم کسى را که اگر اللَّه خواهد او را خود طعام دهد؟ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۴۷) نیستید شما مگر در گمراهیى آشکارا.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ و میگویند این هنگام رستاخیز کى خواهد بود؟ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۸) اگر راست مى‏گویید.
ما یَنْظُرُونَ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً چشم نمیدارند مگر یک بانک، تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (۴۹) که فرا گیرد ایشان را و ایشان با هم بر آویخته.
فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً نه اندرزى توانند که کنند، وَ لا إِلى‏ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰) و نه توانند که با خاندان خویش آیند.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ و دردمند در صور، فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (۵۱) ایشان از گورها بسوى خداوند خویش مى‏پویند شتابان.
قالُوا یا وَیْلَنا گویند اى ویل و نفریغ و هلاک بر ما، مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا که بیدار کرد و بینگیخت ما را از این خوابگاه ما؟! هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ این آنست که رحمن وعده داده بود ما را، وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (۵۲) و فرستادگان او راست گفتند.
إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً نبود مگر یک بانک، فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ که ایشان را همه بهم، لَدَیْنا مُحْضَرُونَ (۵۳) نزدیک ما حاضر کردگان باشند.
فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً امروز بیداد نکنند بر هیچکس، وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴) و پاداش ندهند شما را مگر آنچه میکردید.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: أَ لَمْ یَرَوْا یعنى اهل مکه کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ الم یعتبروا بمن هلک قبلهم فیؤمنوا مخافة ان ینزل بهم مثل ما نزل بمن قبلهم. مشرکان مکه را میگوید: نه نگرند و عبرت نگیرند بآن گذشتگان و رفتگان ازین جهان و جهانیان داران و ستمکاران که ما چون ایشان را هلاک کردیم و از خانه و وطن برانداختیم و نام و نشان ایشان از زمین برگرفتیم، نترسند اینان که با ایشان همان کنیم که با آنان کردیم. اهل کلّ عصر قرن سمّوا بذلک لاقترانهم فى الوجود، و «کم» موضعه نصب باهلکنا، و الجملة فى تقدیر النّصب بیروا.
و أَنَّهُمْ إِلَیْهِمْ لا یَرْجِعُونَ بدل من الجملة، و المعنى: انّهم لا یعودون الى الدنیا و لا یرجعون الیهم یوم القیمة نمیدانند و نمى‏بینند که ما چند هلاک کردیم پیش ازیشان از گروه گروه و آنکه از ان هلاک کردگان و گذشتگان هیچکس باز نمى‏آید، همه میروند و کس را بازگشت نه، همه میروند و دیده عبرت نه.
فى الذاهبین الاولی
ن من القرون لنا بصائر
لما رأیت مواردا
للموت لیس لها مصادر
و رأیت قومى نحوها
تمضى الاکابر و الاصاغر
لا یرجع الماضى الىّ
و لا من الباقین عابر
ایقنت انّى لا محا
لة حیث صار القوم صائر
وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ اى نجمعهم یوم القیمة للحساب و الجزاء على الاعمال. ابن عامر و حمزه و عاصم «لمّا» بتشدید خوانند و باین قراءت «ان» بمعنى جحد است و «لمّا» بمعنى الا، اى و ما کلّ الا جمیع لدینا محضرون. باقى قرّا «لمّا» بتخفیف خوانند. و باین قراءت «ان» تحقیق سخن راست و «ما» صلت و زیادت توکید یعنى: و ان کلّ لجمیع لدینا محضرون.
«و آیة» رفع بالابتداء «لهم» خبره، «الارض المیتة» اى الیابسة. «احییناها» بالمطر، وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا من الحنطة و الشعیر و ما اشبههما الحبّ الذى یطحن و البذر الذى یعصر منه الدّهن و الحبّة عجم العنب، «فمنه» اى من الحبّ «یأکلون».
«وَ جَعَلْنا فِیها» اى فى الارض، «جنّات» بساتین، مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فِیها مِنَ الْعُیُونِ.
«لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ» اى ثمر الماء، لانّ الماء اصل الجمیع. و قیل: من ثمر ذلک.
قرأ حمزة و الکسائى: «من ثمره» بضمّتین، و الباقون «ثمره» بفتحتین. «وَ ما عَمِلَتْ» بغیر الهاء قراءة اهل الکوفة، و بالهاء قراءة الباقین. «ما» درین موضع بر دو وجه است: یکى بمعنى «الّذى» یعنى: و الّذى عملت ایدیهم، اى غرست و زرعت و حفرت میگوید: بستانها کردیم از آنچه ایشان کشتند و نشاندند و چشمه‏ها گشادیم از آنچه ایشان کندند و کاویدند. وجه دوم ماء نفى است یعنى: لیأکلوا من ثمره و لم تعمله ایدیهم تا از ان میوه‏ها خورند که نه از صنع ایشانست رویانیدن آن و نه کار ایشانست بیرون آوردن آن، ایشان کشتند امّا ببر نیاوردند ایشان نشاندند امّا ببار نیاوردند ایشان کندند امّا از سنگ آب نیاوردند، همانست که جاى دیگر فرمود میوه را: «ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها» و آب را گفت: «وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ» جاى دیگر فرمود: «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ»، «أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ» و قیل: اراد العیون و الانهار التی لم تعملها ید خلق مثل دجلة و الفرات و النیل و نحوها. و قوله «ایدیهم» هذا کنایة عن القوّة لانّ اقوى جوارح الانسان فى العمل یده فصار ذکر الید غالبا فى الکنایة، و مثله قوله: ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ. و فى کلام العجم: بدست خویش کردم بخویشتن: و انت لا تنوى الید بعینها. أَ فَلا یَشْکُرُونَ استفهام بمعنى الامر، اى لیشکروا نعمى.
ثمّ نزّه نفسه عزّ و جلّ فقال: سُبْحانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها اى الاجناس و الاعمال و الانواع، مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ من الحبوب و الثمار و الحشیش و الاشجار، وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ یعنى الذّکور و الاناث و ممّا خلق من الاشیاء من دوابّ البرّ و البحر یقال خلق اللَّه دابة ملأت ثلثى الارض و دوابّ البرّ و البحر الف صنف لا یعلم الناس اکثرها، یقول اللَّه تعالى: وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏ وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ.
وَ آیَةٌ لَهُمُ اى لاهل مکة تدلّ على قدرتنا: «اللَّیْلُ نَسْلَخُ» اى ننزع و نکشط منه النهار فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ داخلون فى الظلمة، و المعنى: نذهب بالنهار و نجى‏ء باللیل و ذلک انّ الاصل هى الظلمة و النهار داخل علیها اذا غربت الشمس سلخ النهار من اللیل فتظهر الظلمة، اى سلخنا الضّوء الذى هو شعاع الشمس من الهواء و کان کاللباس للهواء فصار لیلا کما ینزع اللباس من الشی‏ء، و منه قولهم: سلخت المرأة جلبابها اى نزعته.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی یعنى: و آیة لهم الشمس تجرى، «لِمُسْتَقَرٍّ لَها»، اى الى مستقر لها. معنى آنست که: خورشید میرود تا آرامگاه خویش و آرامگاه وى زیر عرش عظیم است. خبر درست است از مصطفى صلوات اللَّه و سلامه علیه که فرمود فرا بو ذر غفارى: یا با ذر هیچ دانى که این آفتاب که فرو میشود کجا میرود؟ بو ذر گفت: اللَّه و رسوله اعلم، رسول فرمود: همى رود تا بزیر عرش او را قرار گاهى است، چون آنجا رسد سجود کند، پس دستورى خواهد تا از مشرق برآید بر عادت خویش، هر روز دستورى مى‏یابد و از مطلع خویش بر میآید تا روزى که او را دستورى ندهند، شفیع طلب کند و شفیع نیابد، دیر بماند و وقت در گذرد بداند که اگر نیز دستورى یابد بمشرق نرسد بنالد گوید: خداوندا مشرق دور است چه فرمایى؟ فرمان آید که از جاى خویش برآى آن گه از مغرب برآید و آن نشان مهین است از نشانهاى قیامت، آن گه مصطفى فرمود علیه السلام: «أ تدرون متى ذاکم؟ حین لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل».
و گفته‏اند: مستقرّ وى آنست که در غروب و طلوع هر روز او را مشرقى و مغربى است، آن روز که باقصى المشارق و آخر المغارب رسد بمستقرّ خویش رسد، لانها لا تجاوزه. و قیل: «مستقرّها» نهایة ارتفاعها فى السماء فى الصّیف و نهایة هبوطها فى الشتاء. و در شواذّ خوانده‏اند: «و الشّمس تجرى لا مستقر لها» و هو قراءة ابن مسعود یعنى انها جاریة ابدا لا تثبت فى مکان، همانست که جاى دیگر فرمود: «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ» این خورشید بر دوام همى رود او را آرام نه و باز ایستاد نه تا آن گه که دنیا بسر آید و بنهایت روش خویش رسد.
«وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناهُ مَنازِلَ» نافع و ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب «و القمر» برفع خوانند بر معنى ابتدایا بر تقدیر: و آیة لهم القمر. باقى بنصب خوانند یعنى: و قدّرنا القمر. «قدّرناه» اختیار بو حاتم رفع است و اختیار ابو عبید نصب، نظیره قوله تعالى: وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ میگوید: ماه را در رفتن اندازه کردیم منزلهایى که اول آن شرطین است و آخر آن بطن الحوت تا درین منزلها میرود هر شب بمنزلى فروآید بیست و هشت منزل اندر دوازده برج فلک در هر برجى دو روز و سه یکى بماند تا در یک ماه فلک بتمامى باز برد و آن روز که بمنزل آخر رسد «عادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ» آن شاخ خرما بن که بر سر خوشه دارد چون یک سال برآید کهن گردد و خشک شود باریک و ضعیف و زرد شود و از خشکى متقوس گردد، رب العالمین میفرماید: ماه نو در آخر ماه هم چنان گردد، و در آن آیت دیگر فرمود: لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ این زیادت و نقصان ماه از آنست تا بر دیدار ماه و شمار رفتن او سال و ماه و روزگار میدانید.
«لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها» اى یسهل لها، بغیت الشی‏ء فانبغى لى، اى استسهلته فتسهل لى و طلبته فتیسر لی، یقول عز و جل: لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ لاختلاف مکانیهما فانّ القمر فى السماء الدنیا و الشمس فى السماء الرابعة. «وَ لَا اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ » لاختلاف زمانیهما فانّ زمان النهار وقت طلوع الشمس و زمان اللیل زمان غیبتها، سلطان قمر شب و سلطان آفتاب روز، میگوید: نیست ایشان را که امروز بر هم رسند یا بر سلطان یکدیگر زور کنند و پیشى گیرند تا بروز قیامت، پس چون قیامت پدید آید هر دو بر یکدیگر رسند چنانک رب العزة فرمود: وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ اما امروز یکى در فلک خویش میرود و بسلطان خویش مینازد. فذلک قوله: وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ السّبح الانبساط فى السیر کالسّباحة فى الماء.
وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنَّا حَمَلْنا ذُرِّیَّتَهُمْ قرأ نافع و ابن عامر و یعقوب: ذرّیاتهم» على الجمع، و قرأ الآخرون: «ذریّتهم» على التوحید، و المراد بالذّریّة ها هنا الآباء و الاجداد. و اسم الذّرّیة یقع على الآباء الذین ذرى منهم الاولاد و الذّریّة فى قوله مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ هم الاولاد الذین ذرؤا من الاماء، و الذّرء الخلق، و «الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ» هو سفینة نوح علیه السلام الآباء فى سفینة و الأبناء فى اصلابهم.
وَ خَلَقْنا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ ما یَرْکَبُونَ یعى الزوارق و صغار السفن. و قال ابن عباس: هو الإبل تحمل فى البرّ کما تحمل السفن فى البحر. میگوید: در برّ آفریدیم مانند کشتى در بحر تا خلق بر ان مى‏نشینند و از آن منفعت همى گیرند. جاى دیگر فرمود: وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ما فرزندان آدم را برداشتیم در دشت و در دریا، در دشت و صحرا باشتران و در دریا بکشتى. و گفته‏اند: سه چیز آنست که اللَّه راند بکمال قدرت خویش: شتران در صحرا و میغ در هوا و کشتى در دریا.
قوله: وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ نعمتهاى خویش بر شمرد و عطاها بر داد آن گه آیت قهر و هیبت بر پى آن داشت تا ایشان را تنبیه کند و خبر دهد که نعمت بشکر مقابل کنید و عطا بطاعت او بکار دارید، اگر نکنید نعمت بر شما و بال کنم و آن کشتى و آن دریا سبب هلاک کنم فذلک قوله: وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صَرِیخَ لَهُمْ اى لا مغیث لهم، وَ لا هُمْ یُنْقَذُونَ ینجون من الغرق.
إِلَّا رَحْمَةً مِنَّا وَ مَتاعاً إِلى‏ حِینٍ اى الا ان نرحمهم و نمتّعهم الى انقضاء آجالهم فهما منصوبان على المفعول له، و الرحمة هاهنا المهلة.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ ما خَلْفَکُمْ قال ابن عباس: «ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ» یعنى الآخرة فاعملوا لها، «وَ ما خَلْفَکُمْ» یعنى الدنیا فاحذروها و لا تغترّوا بها. و قیل: معناه اتّقوا الذى قدمتم بین ایدیکم من الذنوب و الّذی خلفکم منها لم تعملوها بعد و انتم عاملوها.
قال شقیق البلخى: لانا ممّا لم اعمل من الذنوب اشدّ خوفا مما عملت. و قال قتادة: «اتَّقُوا ما بَیْنَ أَیْدِیکُمْ» اى اتّقوا نکالا کنکال من کان قبلکم من الامم «وَ ما خَلْفَکُمْ» اى اتّقوا قیام الساعة میفرماید: بپرهیزید از چنان فضیحت و چنان عقوبت که پیشینان را بود، آن مکنید که ایشان کردند که بشما رسد آن عقوبت که بایشان رسید، همانست که فرمود: «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ». «وَ ما خَلْفَکُمْ» اى اتقوا قیام الساعة التی خلفکم بترسید از قیامت که میآید در قفاى شما، یعنى آن مکنید که در قیامت شما را بآن عذاب کنند و جواب این سخن محذوف است، اى اذا قیل لهم اتّقوا لم یتّقوا و لم یرتدعوا.
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ اى دلالة على صدق محمد (ص)، «إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ». قوله: «من آیة» این «من» تحقیق نفى است «مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ» «من» تبعیض است.
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ، یعنى لمشرکى قریش: «أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» تصدّقوا على الفقراء و انفقوا على المساکین ممّا زعمتم من اموالکم انّه للَّه و هو ممّا جعلوه للَّه من الحرث و الانعام، قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ قالوها استهزاء، لا نطعمهم و لا نعطیهم و لم یعرفوا انّ اللَّه امرهم بذلک تعبّدا و امتحانا للعباد لیبلوا الغنیّ بالفقیر فیما فرض له فى مال الغنى، إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ فیه ثلاثة اقوال: احدهما انّه من تمام کلام الکفّار قالوا للمؤمنین: انتم فى ضلال مبین حیث ترکتم دین آبائکم و اتّبعتم محمدا صلى اللَّه علیه و سلم. و قیل: هو جواب من اللَّه لهم. و قیل امر المؤمنین بان یقولوا لهم «إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ مُبِینٍ».
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ یعنون وعد البعث و فیه اضمار، التأویل: ارونا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ و انّما ذکر بلفظ الوعد دون الوعید لانّهم زعموا انّ لهم الحسنى عند اللَّه ان کان الوعد حقّا.
«ما یَنْظُرُونَ» اى ما ینتظرون، «إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً» هذه الصیحة صعقة القیامة ینفخ فى الصور ثلث نفخات: الاولى نفخة الفزع و الثانیة نفخة الصّعقة و الثالثة نفخة القیام لرب العالمین بین کلّ نفختین اربعون سنة، و هذه الآیة فى النفخة الثانیة، «تَأْخُذُهُمْ» اى تلحقهم «وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ» قرأ حمزة «یخصمون» بسکون الخاء و تخفیف الصّاد، اى یغلب بعضهم بعضا بالخصام، و قرأ الآخرون بتشدید الصاد، اى یختصمون، فادغمت التاء فى الصّاد، ثمّ ابن کثیر و یعقوب و ورش یفتحون الخاء، و ابو عمرو یختلس فتحة الخاء، و قرأ الباقون بکسر الخاء.
روى انّ النبى (ص) قال: «اتقوا من السّاعة و قد نشر الرجلان ثوبهما فلا یتبایعانه و لا یطویانه و اتقوا من الساعة و قد رفع الرجل اکلته فلا یطعمها».
«فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً» اى لا یقدرون على ان یوصى بعضهم بعضا، «وَ لا إِلى‏ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ» یعنى انّ السّاعة لا تمهلهم لشى‏ء بل یموتون حیث یسمعون الصّیحة. معنى آیت آنست که: اسرافیل در صور دمد یعنى نفخه صعق و مردم غافل باشند از قیامت و با یکدیگر در آویخته در معاملت و متاجرت، چنان که جامه‏اى در دست دو کس باشد بایع و مشترى و مى‏پیمایند در ان حال آواز صور برآید و هر دو در مقام خویش بمیرند یکى ترازو در دست دارد و بار مى‏سنجد ناگاه مرده بیفتد و ترازو هم چنان در دست وى، یکى گاو میدوشد یکى آب میکشد هر کس بر سر شغل خویش و از قیامت و رستاخیز بیخبر که ناگاه ایشان را صعقه افتد، اینست که رب العالمین فرمود: فَلا یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لا إِلى‏ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ.
«وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ» این نفخه سوم است نفخه بعث که خلق از گورها برآیند، و ذلک قوله: فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ الاجداث القبور، واحدها جدث «یَنْسِلُونَ» اى یخرجون من القبور احیاء، نسل، اى خرج من مضیق، و منه قیل للولد: نسل لخروجه من بطن امّه، و الصور قرن فیه ارواح الموتى ینفخ فیه. و ذهب ابو عبید الى انّه جمع صورة کصوفة و صوف، اى تنفخ فى الاجسام فیحیون «فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ» یسرعون.
قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا قال ابن عباس و قتادة: انّما یقولون هذا لانّ اللَّه تعالى یرفع العذاب عنهم بین النفختین فیرقدون فاذا بعثوا بعد النفخة الآخرة و عاینوا القیمة دعوا بالویل. و قال اهل المعانى: انّ الکفّار إذا عاینوا جهنّم و انواع عذابها صار عذاب القبر فى جنبها کالنوم فقالوا: «مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا»، ثم قالوا: «هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»، اقرّوا حین لم ینفعهم الاقرار. و قیل: قالت الملائکة لهم: «هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ».
«إِنْ کانَتْ» یعنى ما کانت «إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً» یعنى النفخة الآخرة، «فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ» للحساب و الخصومات. هلاک ایشان بصیحه‏اى و بعث و احیاء ایشان بصیحه‏اى، میگوید: نباشد مگر یک بانگ چون بنگرى همه بهم نزدیک ما حاضر کردگان باشند، همانست که گفت: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً». و گفته‏اند: صیحه بعث آنست که اسرافیل گوید بر صخره بیت المقدس: ایّتها العظام البالیة هلمّوا الى العرض على جبّار الجبابرة.
فَالْیَوْمَ لا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لا تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یجوز ان یکون «ما» مفعولا، و یجوز ان یکون تقدیره: بما کنتم تعملون، فحذف الجار، و نظیر هذه الآیة قوله: الْیَوْمَ تُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ، لا ظُلْمَ الْیَوْمَ و قوله: وَ وُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ و قوله: وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ و قوله: وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا.
رشیدالدین میبدی : ۶۷- سورة الملک- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«تَبارَکَ» بزرگست و بزرگوار و با برکت خداوند در کردگارى و کارسازى الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ او که بدست اوست پادشاهى.
وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱) و او بر همه چیز تواناست.
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ او که بیافرید مرگى و زندگانى.
لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا تا بیازماید شما را که کیست از شما نکوکارتر وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ (۲) و اوست که تواند و تاود امّا مى‏پوشد و میآمرزد.
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً او که بیافرید هفت آسمان طبق طبق زبر یکدیگر ما تَرى‏ فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ نبینى در آفرینش رحمن چیزى فروشده تا چیزى درمى‏باید فَارْجِعِ الْبَصَرَ چشم خویش و نگرستن خویش بآن باز گردان. هَلْ تَرى‏ مِنْ فُطُورٍ (۳) تا خود هیچ شکافى بینى در آسمان یا گشادى؟.
ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ باز چشم خویش و نگریستن خویش باز آر دیگر باره. یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ با پس آید با تو چشم از نگریستن و عیب جستن «خاسِئاً» کم آمده و با پس مانده وَ هُوَ حَسِیرٌ (۴) و او مانده و باز ایستاده.
وَ لَقَدْ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ بیاراستیم آسمان پیشین بچراغها وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ آن را چنان کردیم تا بآن شیاطین رانند از در آسمان وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِیرِ (۵) و ساختیم ایشان را عذاب آتش.
وَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ و ایشان راست که بنگرویدند بخداوند خویش عذاب دوزخ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (۶) و بد جایگاه که دوزخ است.
إِذا أُلْقُوا فِیها چون ایشان را درافکنند در آتش سَمِعُوا لَها شَهِیقاً آتش را آوازى شنوند زشت صعب وَ هِیَ تَفُورُ (۷) و آن میجوشد.
تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ خواهد که پاره پاره گردد از خشم. کُلَّما أُلْقِیَ فِیها فَوْجٌ هر گه که گروهى را در آن افکنند سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها بپرسد ایشان را عذاب سازان دوزخ. أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ (۸) نیامد بشما هیچ آگاه کننده؟ و ترساننده‏
قالُوا بَلى‏ قَدْ جاءَنا نَذِیرٌ گویند: آرى آمد بما آگاه کننده‏اى. فَکَذَّبْنا دروغ زن گرفتیم او را وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ و گفتیم اللَّه هیچ چیز فرو نفرستاد إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ (۹) نیستید شما مگر در گمراهى بزرگ.
وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ و گویند: اگر ما مى‏شنیدیم چنانک زیرکان شنوند. أَوْ نَعْقِلُ یا ما در مى‏یافتیم چنان که مؤمنان دریابند ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۰) ما در دوزخیان نمى‏بودیم.
فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ بگناه خویش اقرار کنند. فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ (۱۱) دورى باد دوزخیان را.
إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ ایشان که مى‏ترسند از خداوند خویش نادیده لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ (۱۲) ایشان را آمرزش است و مزد بزرگوار.
وَ أَسِرُّوا قَوْلَکُمْ أَوِ اجْهَرُوا بِهِ نهان دارید سخن خویش یا آشکارا ببانگ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۱۳) که خداى داناست بهر چه در دلهاست.
أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ نداند او که دل آفرید که در دل چیست یا رهى آفرید که حال او چیست؟ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ (۱۴) و اوست باریک دان دوربین‏ آگاه و دانا.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا اوست که شما را زمین بیافرید فرو دست و فرمانبردار فَامْشُوا فِی مَناکِبِها میروید در کنارهاى آن وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ و میخورید از روزى او وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ (۱۵) و برخاست از گور رفتن راست بسوى او.
أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ ایمن مى‏باشید ازو که در آسمان أَنْ یَخْسِفَ بِکُمُ الْأَرْضَ که در زمین فرو برد شما را فَإِذا هِیَ تَمُورُ (۱۶) آن گه زمین شما را گرداند.
أَمْ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ یا ایمن باشید ازو که در آسمان أَنْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِباً که فرو گشاید بر شما سنگباران فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ (۱۷) آرى بدانید که چون بود آنچه میترسانیدم از آن.
وَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغزن گرفتند ایشان که پیش از ایشان بودند پیغمبران مرا فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۱۸) چون بود و چون دیدى نشان ناخشنودى من.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ نمى‏بینند و نمى‏نگرند مرغ زبر ایشان صافَّاتٍ پروا کرده و گسترانیده وَ یَقْبِضْنَ و باز پر فراهم آرند پریدن را ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ نگه نمیدارد آن را چنان مگر رحمن إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ بَصِیرٌ (۱۹) که او بهمه چیز بیناست و دانا.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یا آن کیست که شما را سپاهست یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ که شما را یارى دهد اگر اللَّه یارى ندهد إِنِ الْکافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ (۲۰) نیستند ناگرویدگان مگر در فریب.
أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ یا آن کیست که شما را روزى دهد إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ اگر اللَّه روزى خود باز گیرد بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ (۲۱) نیست جز آنکه‏ مى‏ستیهند در شوخى و در رمیدن.
أَ فَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلى‏ وَجْهِهِ او که نگونسار میرود بر روى خویش «اهدى» راه راست‏تر است و راستر و تر أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا یا او که رود راست و بچم عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۲۲) بر راه راست.
قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ پیغامبر من گوى او آنست که بیافرید شما را پس آنکه نبودید وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ و شما را گوش آفرید و شنوایى و چشم و بینایى و دل قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (۲۳) چون اندک بآزادى و سپاسدارى مى‏باشید.
قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ بگو او آنست که بیافرید شما را در زمین وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۲۴) و شما را پیش او خواهند برد.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۵) و میگویند کى این هنگام رستاخیز که اگر راست مى‏گویید؟
قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ بگو دانش آنچه مى‏پرسید نزدیک خدایست.
وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۲۶) و من درین میان آگاه کننده‏اى آشکاراام.
فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً چون آن را بینند از نزدیک سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بد اندوه و بیم پیدا شود در رویهاى ناگرویدگان «و قیل» و گویند ایشان را. هذَا الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (۲۷) این آن روز است و آن کار که آن را در آن گیتى از ما مى‏باز خواستید و مى‏جستید.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید إِنْ أَهْلَکَنِیَ اللَّهُ وَ مَنْ مَعِیَ اگر اللَّه مرا بمیراند و هر که با من أَوْ رَحِمَنا یا ببخشاید بر ما فَمَنْ یُجِیرُ الْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ‏ ؟ آن کیست که بزینهار دارد کافران را از عذاب درد نماى؟
قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بگو اوست آن رحمن که بگرویدیم باو وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا و پشت باو باز کردیم فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۹) آرى آگاه شوید که آن کیست که در گمراهى آشکار است.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بگو چه بینید. إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً اگر این آب شما هنگامى در زمین فرو شود فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ (۳۰) آن کیست که شما را آب آرد آشکارا بر روى زمین روان و پیدا.
رشیدالدین میبدی : ۷۸- سورة النبأ- مکیة
النوبة الثانیة
این سوره را سه نامست: سورة النّبإ، و سورة التّساؤل و سورة المعصرات، جمله‏
چهل آیتست، صد و هفتاد و سه کلمت و هفتصد و هفتاد حرف، همه به مکه فرو آمد، باجماع مفسّران در مکّیّات شمرند. و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست، و آخر سورتى است که به مکه فرو آمد، پس از آن رسول خدا (ص) هجرت کرد به مدینه.
روى عن ابى بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ عم یتساءلون سقاه اللَّه عزّ و جلّ برد الشّراب یوم القیامة. و عن ابى الدّرداء قال: قال رسول اللَّه (ص): «تعلّموا سورة عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ و تعلّموا «ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ»، «وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏»، «وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»، «وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ»، فانّکم لو تعلمون ما فیهنّ لعطلتم ما انتم فیه و تعلّمتموهنّ و تقرّبوا الى اللَّه سبحانه بهنّ انّ اللَّه یغفر بهنّ کلّ ذنب الّا الشّرک باللّه» و عن ابى بکر الصّدیق قال: قلت یا رسول اللَّه: لقد اسرع الیک الشّیب. قال: شیّبتنى هود و الواقعة و المرسلات و عمّ یتساءلون و اذا الشّمس کوّرت.
«عَمَّ» اصله عن ما، فادغمت النّون فی المیم لاشتراکهما فی الغنّة و حذفت الف ما، کقولهم: فیم و بم، و معناه: عن اىّ شی‏ء یتساءل هؤلاء المشرکون و ذلک انّ النّبی (ص) لمّا دعاهم الى التّوحید و اخبرهم بالبعث و تلا علیهم القرآن جعلوا یتساءلون بینهم، فیقولون: ما ذا جاء به محمد. قال الزّجاج: اللّفظ لفظ استفهام و معناه التّفخیم للقصّة کما تقول اىّ شی‏ء زید؟ اذا عظّمت امره و شأنه ثمّ ذکر انّ تساءلهم عمّا ذا؟ فقال: عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ. قال مجاهد و الاکثرون: هو القرآن، دلیله قوله عزّ و جلّ: «قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِیمٌ» و اختلافهم فیه: انّهم قالوا: أ هو من اللَّه ام من کلام بشر ام سحر و کهانة؟ فآمن به بعض و کفر به بعض. و قال قتادة و الزّجاج: هو القیامة و البعث بدلیل قوله عقیبه: إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیقاتاً. و الضّمیر فی یتساءلون للکفّار و المؤمنین جمیعا، و اختلافهم فیه انّهم صاروا ثلاث فرق: فرقة یعلمون انّها الحقّ، و فرقة نشزت فقالت: لا تأتینا السّاعة، و فرقة یمارون فیها و یقولون: احقّ هو ان نظنّ الّا ظنّا و ما نحن بمستیقنین. و قیل: النَّبَإِ الْعَظِیمِ امر محمد (ص) و نبوّته، و کانوا مختلفین فی تصدیقه و تکذیبه.
«کَلَّا» ردع عن الاختلاف، اى ارتدعوا لیس الامر کما ظننتم «سَیَعْلَمُونَ» عاقبة امرهم.
ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ ما ینالهم یوم القیامة من عذاب الجهنّم. و قیل: ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ ما ینال المؤمنین من الثّواب فی الجنّة ثمّ دلّ بما اظهر من قدرته على ما انزل من وعده فقال: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً استفهام بمعنى التّقریر، اى ذللناها لهم حتّى یسکنوها و یسیروا فی مناکبها. و قیل: «مِهاداً» اى فراشا یمکن الاستقرار علیها و مهادا یجوز ان یکون واحدا، و یجوز ان یکون جمع مهد و انّما جاز جمعه لاختلاف اماکنها من القرى و البلاد و لاختلاف التّصرف فیها حفرا و زرعا و بناء و سیرا.
وَ الْجِبالَ أَوْتاداً للارض لولاها ارتجّت بالزّلازل و الرّیاح.
وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً اصنافا و الوانا. و قیل: ذکورا و اناثا.
وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً اى قطعا عن العمل راحة لا بد انکم لانّ اصل السّبت القطع و منه سبت رأسه اى حلقه. قیل اصل السّبت التّمدّد و الاستراحة. یقال: سبتت المرأة شعرها اذا مدّته و اطالته و قال الزّجاج: السّبات ان ینقطع عن الحرکة و الرّوح فیه. و قیل: للنّائم مسبوت لا یعمل و لا یعقل کانّه میّت.
وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً یشملکم لتستریحوا، و قیل: غطاء و غشاء یستر کلّ شی‏ء بظلمته وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً اى وقتا و سببا لمعاشکم و اکتسابکم و سمّى الکسب معاشا لانّه یعاش به. قال ابن عباس: یرید تبتغون فیه من فضل اللَّه و ما قسم لکم من رزقه و المعاش: المصدر، تقول: عاش یعیش عیشا و معاشا.
وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً اى سبع سماوات طباقا صلابا وثاقا محکمة البناء لا یبلیهنّ الایّام و اللّیالى وصفها بالشّدّة حیث امسکها عن السّقوط و رفعها بغیر عمد، فهى لا تزول عمّا خلقها اللَّه تعالى علیه.
وَ جَعَلْنا سِراجاً اى جعلنا الشّمس سِراجاً وَهَّاجاً نیّرا متلالئا وقّادا حارّا.
قال مقاتل: جعل فیه نورا و حرارة، و الوهج یجمع النّور و الحرارة، و یقال: انّ الشّمس و القمر خلقا فی بدو امرهما من نور العرش و یرجعان فی القیامة الى نور العرش و ذلک فیما
روى عکرمة عن ابن عباس انّه قال: الا احدّثکم بما سمعت من رسول اللَّه (ص) یقول فی الشّمس و القمر و بدء خلقهما و مصیر امرهما؟ قال: قلنا بلى یرحمک اللَّه. فقال: انّ رسول اللَّه (ص) سئل عن ذلک، فقال: انّ اللَّه عزّ و جلّ لمّا ابرم خلقه احکاما و لم یبق من خلقه غیر آدم خلق شمسین من نور عرشه، فامّا ما کان فی سابق علمه ان یدعها شمسا فانّه خلقها مثل الدّنیا ما بین مشارقها و مغاربها و ما کان فی سابق علمه ان یطمسها و یحولها قمرا فانّه خلقها دون الشّمس فی العظم، و لکن انّما یرى صغرهما من شدّة ارتفاعهما فی السّماء و بعدهما من الارض. فلو ترک اللَّه عزّ و جلّ الشّمس و القمر کما کان خلقهما فی بدو امرهما لم یعرف اللّیل من النّهار و لا النّهار من اللّیل و کان لا یدرى الاجیر متى یعمل و متى یأخذ اجره، و لا یدرى الصّائم متى یصوم و متى یفطر، و لا تدرى المرأة متى تعتدّ، و لا یدرى المسلمون متى وقت صلوتهم و متى وقت حجّهم. فکان الرّب جلّ جلاله انظر لعباده و ارحم بهم، فارسل جبرئیل فامّر جناحه على وجه القمر فطمس عنه الضّوء و بقى فیه النّور
فذلک قوله: وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً الآیة. فالسّواد الّذى ترون فی القمر شبه الخطوط فیه فهو اثر المحو، قال: فاذا قامت القیامة و قضى اللَّه بین النّاس و میّز بین اهل الجنّة و النّار و لم یدخلوهما بعد یدعو الرّبّ جلّ جلاله بالشّمس و القمر فیجاء بها اسودین مکوّرین قد وقعا فی زلال و بلابل ترعد فرائصهما من هول ذلک الیوم و مخافة الرّحمن فاذا کانا حیال العرش خرّ اللَّه ساجدین فیقولان: الهنا قد علمت طاعتنا لک و دؤبنا فی عبادتک و سرعتنا للمضىّ فی امرک ایّام الدّنیا فلا تعذّبنا بعبادة المشرکین ایّانا، فقد علمت انّا لم ندعهم الى عبادتنا و لم نذهل عن عبادتک. فیقول الرّبّ تبارک و تعالى: صدقتما، انى قد قضیت على نفسى ان ابدى و اعید و انى معید کما الى ما بدائکما فارجعا الى ما خلقتکما منه. فیقولان: ربّنا ممّ خلقنا؟ فیقول خلقتکما: من نور عرشى فارجعا الیه قال: فتلتمع من کلّ واحد منهما برقة تکاد تخطف الأبصار نورا فتخلطان بنور العرش فذلک قوله: «یُبْدِئُ وَ یُعِیدُ». قوله:
وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ قال مجاهد و قتادة و مقاتل: الْمُعْصِراتِ الرّیاح لانّها تعصر السّحاب لیمطر فعلى هذا التّأویل من بمعنى الباء، اى انزلنا بالرّیاح المعصرات ماءً ثَجَّاجاً و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ یبعث الرّیح فیثیر السّحاب فیحمل الماء من السّماء فیدرّکما تدرّ اللّقحة و تضربه الرّیح فینزل متفرّقا حتّى لا یدقّ الارض و الخلق.
و قال ابو العالیة و الضحّاک و ابن عباس: «الْمُعْصِراتِ»: السّحائب، یقال: اعصر السّحاب، اذا حان ان یمطر و اعصرت المرأة اذا دنا حیضها و ارکب المهر اذا حان وقت رکوبه: و قال الحسن و سعید بن جبیر و مقاتل بن حیّان و زید بن اسلم: «مِنَ الْمُعْصِراتِ» اى من السّماوات.
ماءً ثَجَّاجاً: صبّابا مدرارا متتابعا یتلوا بعضه بعضا «لِنُخْرِجَ بِهِ» اى بالمطر «حَبًّا» ممّا یأکله النّاس «وَ نَباتاً» ممّا ترعاه الدّوابّ. و قیل: الحبّ ما یحرث و یزرع، و النّبات ما ینبت من الارض بنفسه. و قیل: الحبّ اللّؤلؤ، و اصله من المطر و النّبات ما ینبت على الارض بنفسه و روى عن عکرمة: ما انزل اللَّه من السّماء قطرة الّا انبت بها فی الارض عشبة و فی البحر لؤلؤة.
وَ جَنَّاتٍ أَلْفافاً اى بساتین ملتفّة الاشجار واحدها لفّ و لفیف.
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ یعنى: یوم القیامة یفصل فیه بین الخلق کانَ مِیقاتاً لما وعده اللَّه من الثّواب و العقاب. و قیل: کان ها هنا صلة.
یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ هذه هى نفخة الدّعوة و هی النّفخة الثّالثة، الاولى نفخة الفزع و الثّانیة نفخة الصّعقة و الثّالثة نفخة القیام من القبور. فَتَأْتُونَ أَفْواجاً زمرا زمرا کلّ امّة بامامهم کقوله: «و یوم نبعث مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً».
روى البراء بن عازب قال: کان معاذ بن جبل جالسا قریبا من رسول اللَّه (ص) فی منزل ابى ایّوب الانصارى فقال معاذ: یا رسول اللَّه أ رأیت قول اللَّه عزّ و جلّ. یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً؟ فقال یا معاذ، سألت عن عظیم من الامر ثمّ ارسل عینیه ثمّ قال یحشرون عشرة اصناف من امّتى اشتاتا قد میّزهم اللَّه تعالى من جماعة المسلمین و بدّل صورتهم، فبعضهم على صورة القردة و بعضهم على صورة الخنازیر و بعضهم منکّسین ارجلهم فوق وجوههم یسحبون علیها و بعضهم عمى یتردّدون و بعضهم صمّ بکم لا یعقلون و بعضهم یمضغون السنتهم فهى مدلاة على صدورهم یسیل القیح من افواههم لعابا یقذرهم اهل الجمع و بعضهم منقطعة ایدیهم و ارجلهم و بعضهم مصلّبین على جذوع من نار و بعضهم أشدّ نتنا من الجیف و بعضهم یلبسون جبابا سابغة من قطران لازقة بجلودهم. فامّا الّذین على صورة القردة فالقتات من النّاس یعنى النّمّام، و امّا الّذین على صورة الخنازیر فاهل السّحت و المنکسون على وجوههم فاکلة الرّبوا و العمى من یجور فی الحکم و الصمّ البکم المعجبون باعمالهم و الّذین یمضغون السنتهم. فالعلماء و القصّاص الّذین خالف قولهم اعمالهم و المقطّعة ایدیهم و ارجلهم الّذین یوذون الجیران و المصلّبون على جذوع من نار فالسّعاة بالنّاس الى السّلطان و الّذین هم أشدّ نتنا من الجیف فالّذین یتمتّعون بالشّهوات و اللّذات و منعوا حقّ اللَّه تعالى من اموالهم، و الّذین یلبسون الجباب فاهل الکبر و الخیلاء.
قوله: وَ فُتِحَتِ السَّماءُ قرأ اهل الکوفة: فتحت بالتّخفیف و الباقون بالتّشدید، اى شقّقت لنزول الملائکة فکانت ابوابا، اى ذات ابواب. و قیل: تنحلّ و تتناثر حتّى تصیر فیها ابواب و طرق و فروج «و مالها الیوم مِنْ فُرُوجٍ». و قیل: انّ لکلّ عبد ما بین فی السّماء بابا لعمله و بابا لرزقه، فاذا قامت القیامة انفتحت الأبواب.
وَ سُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکانَتْ سَراباً اى ازیلت عن اماکنها فصارت کالسّراب.
قال ابن عباس: ذلک عند الفزع الاوّل فازالها عن اماکنها فصارت کما قال سبحانه: تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ ثمّ یدرکها الفزع الثّانی فصارت «کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» ثمّ یدرکها الفزع الثّالث فصارت کثیبا مهیلا، ثمّ یدرکها الفزع الرّابع فسیّرت فی الارض و ذهب بها و ذلک قوله: «وَ إِذَا الْجِبالُ نُسِفَتْ» اى ازیلت بسرعة حتّى لا یبقى اثر: إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً اى طریقا و ممرّا فلا سبیل الى الجنّة حتّى.
تقطع النّار و قیل: محبسا و موضع رصد کالمضمار لحلبة الخیل. الحلبة خیل تجمع للسّباق من کلّ اوب و المضمار: الموضع. قال ابن عباس: انّ على جسر جهنّم سبعة محابس یسأل العبد عند اوّلها عن شهادة ان لا اله الّا اللَّه، فان جاء بها تامّة جاز الى الثّانی فیسأل عن الصّلاة فان جاء بها تامّة جاز الى الثّالث فیسأل عن الزّکاة، فان جاء بها تامّة جاز الى الرّابع، فیسأل عن الصّوم فان جاء به تامّا جاز الى الخامس، فیسأل عن الحجّ فان جاء بها تامّا جاز الى السّادس، فیسأل عن العمرة فان جاء بها تامّة جاز الى السّابع فیسأل عن المظالم فان خرج منها و الّا یقال: انظروا فان کان له تطوّع اکمل به اعماله، فاذا فرغ به انطلق الى الجنّة. و المرصاد، مفعال من الرّصد و المعنى: انّها ذات ارتقاب لاهلها تراصدهم بنکالها و عقوبتها.
لِلطَّاغِینَ مَآباً اى مرجعا لمن تجاوز الحدّ فی الطّغیان و الکفر.
«لابِثِینَ» قرا حمزة و یعقوب: «لبثین» و قراءة العامّة «لابثین» بالالف، و هما لغتان. فِیها أَحْقاباً جمع حقب و هو ثمانون سنة کلّ سنة ثلاث مائة و ستّون یوما، کلّ یوم الف سنة ممّا یعدّه بنو آدم، و روى نافع عن ابن عمر عن النّبی (ص) قال: «و اللَّه لا یخرج من النّار من دخلها حتّى یکونوا فِیها أَحْقاباً و الحقب بضع و ثمانون سنة و السّنة ثلاثمائة و ستّون یوما کلّ یوم کالف سنة ممّا تعدّون فلا یتکلنّ احد على ان یخرج من النّار.
قال الحسن: انّ اللَّه لم یجعل لاهل النّار مدّة، بل قال: لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً فو اللَّه ما هو الّا انّه اذا مضى حقب دخل آخر الى الابد فلیس للاحقاب عدّة الى الخلود و عن عبد اللَّه ابن مسعود قال: لو علم اهل النّار انّهم یلبثون فی النّار عدد حصى الدّنیا لفرحوا و لو علم اهل الجنّة انّهم یلبثون فی الجنّة عدد حصى الدّنیا لحزنوا و قال مقاتل بن حیّان: الحقب الواحد سبع عشرة الف سنة. قال: و هذه الآیة منسوخة نسختها فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلَّا عَذاباً یعنى: انّ العدد قد ارتفع و الخلود قد حصل. و عن خالد بن معدان قال: هذه الآیة فی اهل القبلة لانّهم لا یخلدون فیها، و قیل: تمّ الکلام على قوله: «فیها» ثمّ قال: «احقابا».
لا یَذُوقُونَ فِیها اى فی جهنّم «بَرْداً» اى روحا و راحة. و قیل: البرد النّوم لانّ النّائم یبرد جوفه اذا نام. و قال مقاتل: لا یذوقون فیها بردا ینفعهم من حرّ و لا شرابا ینفعهم من عطش.
إِلَّا حَمِیماً ماء حارّا یحرق ما یأتى علیه. و قیل: هو دموع عیون اهل النّار «وَ غَسَّاقاً». قال ابن عباس: الغسّاق: الزّمهریر یحرقهم ببرده. و قیل هو الصّدید و ما سال من جلود اهل النّار. و قیل: هو المنتن الاسود، و قال شهر بن حوشب: الغسّاق واد فی النّار فیه ثلاث مائة و ثلاثون شعبا فی کلّ شعب ثلاث مائة و ثلاثون بیتا فی کلّ بیت اربع زوایا، فی کلّ زاویة شجاع کاعظم ما خلق اللَّه من الخلق، فی رأس کلّ شجاع سم.
و قیل: معنى الآیة «لا یَذُوقُونَ» فی تلک الاحقاب إِلَّا حَمِیماً وَ غَسَّاقاً ثمّ یلبثون احقابا یذوقون غیر الحمیم و الغسّاق من انواع العذاب نهر توقیت لانواع العذاب لا لمکثهم فی النّار.
جَزاءً وِفاقاً اى جازیناهم جزاء وافق اعمالهم. قال مقاتل: وافق العذاب الذّنب فلا ذنب اعظم من الشّرک و لا عذاب اعظم من النّار، ثمّ وصف اعمالهم فقال: إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً اى لا یخافون محاسبة اللَّه ایّاهم. قال الزّجاج: یعنى لا یؤمنون بالبعث فیرجوا ثواب حساب.
وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا اى بما جاءت به الانبیاء «کِذَّاباً» اى تکذیبا و هی لغة یمانیّة فصیحة یقولون: خرّقت القمیص خرّاقا و قرئ «کذابا» بالتّخفیف مصدر کاذب.
وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ کِتاباً اى کلّ شی‏ء من اعمال الخلق بیّنّاه فی اللّوح المحفوظ کقوله: وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ. قوله: وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ منصوب بفعل مضمر، اى احصینا کلّ شی‏ء احصیناه. و کتابا نصب على المصدر. اى کتبناه کتابا و یجوز ان یکون نصبا على الظّرف، اى فی کتاب و هو اللّوح المحفوظ. و قیل: احصته الملائکة فی کتاب، یعنى: فی صحف الاعمال.
«فَذُوقُوا» اى یقال لهم فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلَّا عَذاباً سئل الحسن عن اشدّ آیة فی القرآن على اهل النّار فقال الحسن: سألنا ابا برزة الاسلمى، فقال: سألت رسول اللَّه (ص) فقال: فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلَّا عَذاباً قیل: لمّا سمعوا ذلک أیسوا من الخروج. قوله: إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ مَفازاً المفاز موضع الفوز و الفوز النّجاة، اى للّذین اتّقوا من الشّرک و الکفر و الفواحش نجاة من العذاب و وصول الى الجزیل من الثّواب، ثمّ فسّر فقال: «حَدائِقَ» جمع حدیقه، و هى البستان المحاط به وَ «أَعْناباً»، جمع عنب.
«وَ کَواعِبَ» اى جوارى عذارى جمع کاعب و هی النّاهدة الّتى بلغت النّکاح و ظهر ثدیها و نتأ نتوء الکعب. «أَتْراباً» اى مستویات فی السّنّ على سنّ ثلاث و ثلاثین سنة. فقیل: اراد بذلک ازواجهنّ من الآدمیّات، و قیل: هنّ الحور و لیس المراد بذلک صغر السّنّ، لکنّ المراد رواء الشّباب، اى ماء الشّباب جار فیهنّ لم یشبن و لم یتغیّر عن حدّ الحسن حسنهنّ.
وَ کَأْساً دِهاقاً مترعة مملوءة متتابعة صافیة، الدّهاق مصدر داهق مداهقة و دهاقا، اى تابع و ادهقت الحوض اى ملأته و الکأس فی القرآن: هى کأس الخمر حیثما وجدتها.
لا یَسْمَعُونَ فِیها اى فی الجنّة «لَغْواً» باطلا من الکلام «وَ لا کِذَّاباً» یعنى: و لا تکذیبا، اى لا یکذّب بعضهم بعضا. قرأ الکسائى: «کذابا» بالتّخفیف مصدر کاذب، اى لا یکذب بعضهم مع بعض.
جَزاءً مِنْ رَبِّکَ عَطاءً اى جازاهم جزاء و اعطاهم عطاء فهما منصوبان بالمصدر و قوله: «حِساباً» اى کافیا وافیا کثیرا یقال: احسبت فلانا، اى اعطیته ما یکفیه حتّى قال: حسبى و المراد انّ لهم فی الجنّة جمیع ما یشتهون و قیل معنى: عَطاءً حِساباً اى على حساب العمل و عند اللَّه المزید.
رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الرَّحْمنِ اى خالقهما و مالکهما و مالک ما بینهما الرّحمن. قرأ اهل الحجاز و ابو عمرو: «ربّ»، بالرّفع على الاستیناف و «الرّحمن» خبره. و قرأ الآخرون: «ربّ» بالجرّ اتباعا لقوله: من ربّک، و قرأ ابن عامر و عاصم و یعقوب: «الرّحمن» بالجرّ اتباعا لقوله: «رَبِّ السَّماواتِ» و قرأ الآخرون: «الرَّحْمنِ» بالرّفع و حمزة و الکسائى یقرءان «رب» بالخفض لقربه من قوله: جَزاءً مِنْ رَبِّکَ و یقرءان «الرّحمن» بالرّفع لبعده منه على الاستیناف. و قوله: «لا یَمْلِکُونَ» فی موضع خبره. و معنى لا یَمْلِکُونَ مِنْهُ خِطاباً قال مقاتل: لا یقدر الخلق على ان یکلّموا الرّبّ الّا باذنه، و قال الکلبى: لا یشفع احد لاحد الّا باذنه.
یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا قال الشعبى و الضحاک: «الرّوح» جبرئیل (ع) و قال عطاء عن ابن عباس: «الرّوح» ملک من الملائکة ما خلق اللَّه مخلوقا اعظم منه فاذا کان یوم القیامة قام هو وحده صفّا و قامت الملائکة کلّهم صفّا واحدا فیکون عظم خلقه مثلهم. و قال مجاهد و قتادة و ابو صالح: «الرّوح» خلق من خلق اللَّه على صورة بنى آدم لهم اید و ارجل و رؤس یأکلون و یشربون، لیسوا من الملائکة و لا من الجنّ و لا من الانس ما نزل من السّماء ملک الّا و معه واحد منهم. و قال ابن مسعود: «الرّوح» ملک اعظم من السّماوات و من الجبال و من الملائکة و هو فی السّماء الرّابعة یسبّح کلّ یوم اثنى عشر الف تسبیحة یخلق من کلّ تسبیحة ملک یجی‏ء القوم یوم القیامة «صفا» وحده. و قال الحسن: هم بنو آدم، و معناه: ذوو الرّوح، و قال عطیّة عن ابن عباس: هى ارواح النّاس تقوم مع الملائکة فیما بین النّفختین، قبل ان تردّ الارواح الى الاجساد. و فی روایة الضحاک عن ابن عباس، قال: عن یمین العرش نهرا من نور مثل السّماوات السّبع و الارضین السّبع و البحار السّبعة یدخل جبرئیل (ع) فیه کلّ سحر فیغتسل فیزداد نورا الى نوره و جمالا الى جماله و عظما الى عظمه، ثمّ ینتفض فیخرج اللَّه من کلّ قطرة تقع من ریشه کذا و کذا الف ملک یدخل منهم کلّ یوم سبعون الف ملک البیت المعمور و سبعون الفا الکعبة لا یعودون الیهما الى ان تقوم السّاعة. و قال وهب: انّ جبرئیل (ع) واقف بین یدى اللَّه عزّ و جلّ ترعد فرائصه یخلق اللَّه سبحانه و تعالى من کلّ رعدة مائة الف ملک و الملائکة صفوف بین یدى اللَّه عزّ و جلّ منکّسوا رؤسهم فاذا اذن اللَّه تعالى لهم فی الکلام، قالوا: لا اله الّا انت، و هو قوله: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ ان یتکلّم و «قال» فی الدّنیا «صوابا» و سدادا من القول. و قیل: معناه من قال لا اله الّا اللَّه فی الدّنیا یأذن اللَّه لهم فی القیامة ان یتکلّموا بالشّفاعة فیشفعون و بالاعتذار فیقبل عذرهم، و امّا الکافرون فلا یقبل عذرهم و لا یسمع شفاعتهم. و قال الحسن: معناه لا یشفعون لاحد الّا لمن اذن اللَّه ان یشفع له و قال المشفوع: له فی الدّنیا صوابا صدقا و هو لا اله الّا اللَّه.
ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ لا باطل فیه و لا ظلم، بل ینتصف الضّعیف من القوىّ و مجیئه حقّ کائن یوجد لا محالة و قد کانوا فیه على شکّ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ مَآباً اى مرجعا حسنا من طاعة یقدّمها و زلّة یجتنبها لیکون المرجع الى الثّواب.
انا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً یعنى: العذاب فی الآخرة و کلّ ما هوآت قریب.
و قیل هو القتل ببدر.وْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ‏ اى یرى جزاء الّذى قدّمه من خیر و شرّ کقوله: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً» «وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏» «لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ». و قیل: المرء هاهنا المؤمن یرى کلّ خیر قدّمه فی صحیفته یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً
قال عبد اللَّه بن عمر: و اذا کان یوم القیامة مدت الارض مدّ الادیم و حشر الدوابّ و البهائم و الوحش ثمّ یجعل القصاص بین البهائم حتّى تقتصّ للشّاة الجمّاء من القرناء نطحتها فاذا فرغ من القصاص قیل لها: کونى ترابا. فعند ذلک‏قُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً
و قال مقاتل: یجمع اللَّه الوحوش و الهوامّ و الطّیر و کلّ شی‏ء غیر الثّقلین فیقول: من ربّکم؟ فیقولون: الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ.
فیقول لهم الرّبّ تبارک و تعالى بعد ما یقضى بینهم حتّى یقتصّ للجمّاء من القرناء: انا خلقتکم و سخرتکم لبنى آدم و کنتم مطیعین ایام حیاتکم فارجعوا، اى الّذى کنتم کونوا ترابا فیکونون ترابا. فاذا التفت الکافر الى شی‏ء صار ترابا یتمنّى، فیقول: یا لیتنى کنت فی الدّنیا فی صورة خنزیر رزقى کرزقه و کنت الیوم فی الآخرة ترابا. و قیل: معناه لیتنى لم ابعث و کنت ترابا. و قال عکرمة: بلغنى انّ السّباع و الوحش و البهائم اذا رأین یوم القیامة بنى آدم و ما هم فیه من الغمّ و الحزن قلن: الحمد للَّه الّذى لم یجعلنا مثلکم فلا جنّة نرجو و لا نارا نخاف. و قال ابو القاسم بن حبیب: رأیت فی بعض التّفاسیر انّ الکافر هاهنا ابلیس و ذلک انّه عاب آدم بانّه خلق من التّراب و افتخر بانّه خلق من النّار، فاذا عاین یوم القیامة فضل بنى آدم و المؤمنین و ما ینالون من انواع الکرامات و راى ما هو فیه من الشّدّة و العذاب یتمنّى و یقول: یا لیتنى خلقت من التّراب و لم یصبنى ما اصابنى. قال ابو هریرة: فیقول التّراب للکافر لا و لا کرامة لک، من جعلک مثلى و عن ابى الزّناد عبد اللَّه بن ذکوان قال اذا قضى‏ بین النّاس و امر اهل الجنّة الى الجنّة، و اهل النّار الى النّار قیل لسائر الامم و لمؤمنى الجنّ: عودوا ترابا. فحینئذقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً و قال عمر بن عبد العزیز: انّ مؤمنى الجنّ حول الجنّة فی ربض و رحاب و لیسوا فیها و الاکثرون على انّ مومنى الجنّ مع مؤمنى الانس فی الجنة و انّ کافر بهم مع کافرى الانس فی النّار.
رشیدالدین میبدی : ۷۹- سورة النازعات- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً (۱) سوگند است بستارگان شتابان و هموار روان تا آن گه که در چشمه مغرب فرو شوند.
وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (۲) بستارگان که از مشرق در میگیرند و میروند تا بمغرب رسند.
وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً (۳) و بستارگان روان که در فلک در موج اشناو میکنند.
فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً (۴) و بستارگان که در رفتن بر یکدیگر پیشى مى‏کنند.
یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ (۶) آن روز که بجنبد زمین جنبیدنى.
فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً (۵) بفرشتگان که بفرمان کارها میسازند و باز مى‏اندازند.
تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ (۷) و بر پى آن ایستد پسینه آمدنى.
قُلُوبٌ یَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ (۸) دلهاى است آن روز ترسنده و لرزنده.
أَبْصارُها خاشِعَةٌ (۹) چشمهاى ایشان فروشده خوارى در آن پیدا، و فرو شکسته از بیم در دیده نگران.
یَقُولُونَ میگویند: أَ إِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِی الْحافِرَةِ (۱۰) باش ما را با همان زندگانى خواهند برد که نخست داشتیم.
أَ إِذا کُنَّا عِظاماً نَخِرَةً (۱۱) باش ما را در گور کنند، با زندگانى خواهند برد آن گه که استخوان گردیم ریزیده.
قالُوا تِلْکَ إِذاً کَرَّةٌ خاسِرَةٌ (۱۲) چنین میگویند که: پس آن بازگشتى بس با زیان کارى است و باید آمد.
فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ (۱۳) اکنون پس چنین است یک آواز است.
فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ (۱۴) که ایشان را بآن آواز با هامون رستاخیز رانند.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى‏ (۱۵) آمد بتو و رسید قصّه موسى بتو؟
إِذْ ناداهُ رَبُّهُ آن گه که خواند خداوند او او را بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ بآن وادى پاک کرده و بآفرین طُوىً (۱۶) نام او طوى.
اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏ (۱۷) شو به فرعون شو که او سر کشید نهمار.
فَقُلْ گوى او را هَلْ لَکَ إِلى‏ أَنْ تَزَکَّى (۱۸) اوفتدت که پاک و هنرى شوى، ؟
وَ أَهْدِیَکَ إِلى‏ رَبِّکَ فَتَخْشى‏ (۱۹) و راه نمایم ترا باللّه تا بشناسى و او را بدانى و از او بترسى.
فَأَراهُ الْآیَةَ الْکُبْرى‏ (۲۰) باو نمود آن نشان مهین.
ثُمَّ أَدْبَرَ یَسْعى‏ (۲۲) پس آن گه برگشت بنهیب پیش باز.
فَکَذَّبَ وَ عَصى‏ (۲۱) دروغ زن گرفت و سر کشید.
فَحَشَرَ فَنادى‏ (۲۳) سپاه جادوان گرد کرد و آواز داد.
فَقالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى‏ (۲۴) و گفت: منم خداوند برترین شما.
فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولى‏ (۲۵) بگرفت اللَّه او را بعقوبت سخن پسین و سخن پیشین.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَةً لِمَنْ یَخْشى‏ (۲۶) درین پندى و فرا پوشیده دیدنى است او را که صواب شناسد و ترسد.
أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ شما سخت ترید و دشوارتر در علم شما بر آفریدگار ، در آفرینش یا آسمان؟ بَناها (۲۷) آفریدگار آن را برافراشت و بى ستون برداشت.
رَفَعَ سَمْکَها کاز آن بالا داد. فَسَوَّاها (۲۸) و آن را راست کرد و راغ.
وَ أَغْطَشَ لَیْلَها و تاریک کرد شب آن. وَ أَخْرَجَ ضُحاها (۲۹) و بیرون آورد روز آن.
وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها (۳۰) و زمین را پس آن پهن باز کشید.
أَخْرَجَ مِنْها بیرون آورد از زمین ماءَها وَ مَرْعاها آب آن و گیازار و چراگاه آن.
وَ الْجِبالَ أَرْساها (۳۲) و کوه‏ها را بر زمین فرو گذاشت و زمین را بآن بر جاى بداشت.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۳) نیکودارى شما را و چهارپایان شما را.
فَإِذا جاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْرى‏ (۳۴) آن روز که داهیه مهین بیفتد.
یَوْمَ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ ما سَعى‏ (۳۵) آن روز که مردم را یاد آید هر چه در دنیا کرد.
وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرى‏ (۳۶) و بهامون آرند دوزخ نگرنده را.
فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ (۳۷) امّا آن کس که سر کشید و ناپاکى کرد.
وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا (۳۸) و این جهان را گزید و این را بجاى آن دیگر بپسندید.
فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏ (۳۹) آتش او را جایگاه است و باز گشتن گاه.
وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ و امّا او که از ایستادن گاه پیش خداى خویش بترسید وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ (۴۰) و خویشتن را از بایست نبایستى باز زد.
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏ (۴۱) بهشت او را جایگاه است و باز گشتن گاه.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ مى‏پرسند ترا از رستاخیز. أَیَّانَ مُرْساها (۴۲) که کى است هنگام پیدا کرد آن و آوردن آن؟
فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها (۴۳) تو در چه‏اى از یاد آن و که‏اى تو بدانش هنگام آن؟
إِلى‏ رَبِّکَ مُنْتَهاها (۴۴) باز گشت و سرانجام دانستن هنگام رستاخیز با خداى تو است.
إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها (۴۵) تو ترساننده و آگاه کننده او اى که بآن گرویده است و از آن مى‏ترسد.
کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَها گویى ایشان آن روز که رستاخیز بینند و کار آن، لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا عَشِیَّةً أَوْ ضُحاها (۴۶) در دنیا نبودند و درنگ نکردند مگر شبانگاهى.
رشیدالدین میبدی : ۸۰- سورة عبس- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
عَبَسَ وَ تَوَلَّى (۱) روى ترش کرد و روى برگردانید.
أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى‏ (۲) که آن نابینا بوى آمد.
وَ ما یُدْرِیکَ و چه دانى تو و چه چیز ترا دانا کرد؟ لَعَلَّهُ یَزَّکَّى (۳) مگر که این نابینا هنرى آید و پاک و حقّ پذیر.
أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرى‏ (۴) و بپذیرد تا پند او را سود دارد.
أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى‏ (۵) امّا آن کس که خود را از اللَّه بى نیاز دید و فرود از او معبود پرستید.
فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (۶) تو خویشتن فرا مى او دهى و همه مى او گردى و روى سوى او کنى.
وَ ما عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکَّى (۷) و چه آید بر تو، نیست باکى بر تو که پاک نگردد از شرک و هنرى نگردد باسلام.
وَ أَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعى‏ (۸) و امّا آن کس که آمد بتو به نهیب و شتاب.
وَ هُوَ یَخْشى‏ (۹) و او میترسد
فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (۱۰) تو خویشتن را از وى مشغول سازى و ناپرداخته باو «کَلَّا» نشاید و نپسندم إِنَّها تَذْکِرَةٌ (۱۱) این سخن پندى است.
فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (۱۲) هر که خواهد آن را یاد کند و یاد دارد.
فِی صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (۱۳) در کراسه‏هاى گرامى کرده و نیکو داشته.
بِأَیْدِی سَفَرَةٍ بدستهاى نویسندگان و خوانندگان.
مَرْفُوعَةٍ قدر آن برداشته مُطَهَّرَةٍ (۱۴) از دروغ و باطل پاک داشته.
کِرامٍ بَرَرَةٍ (۱۵) گرامیان نیکان و پاکان.
قُتِلَ الْإِنْسانُ کشته باد این آدمى و نفریده ما أَکْفَرَهُ (۱۶) چون ناسپاس است او و ناگرویده.
مِنْ أَیِّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ (۱۷) از چه چیز آفریده آفریدگار او را؟
مِنْ نُطْفَةٍ (۱۸) از یک آب پشت آفرید او را. خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (۱۹) اندازه نهاد او را که آب چند روز بود و خون چند روز بود و گوشت چند روز بود و کى بزاید!
ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ (۲۰) آن گه زادن او آسان کرد و کردار او درین جهان در دست او داد و آن کردار را آسان کرد و ساخته و بسر برنده.
ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ (۲۱) آن گه بمیرانید او را و در گور کرد او را.
ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ (۲۲) پس آن گه که خواهد برانگیزاند او را و زنده بپاى کند.
«کَلَّا» آگاه باشید لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ (۲۳) براستى که مردم هرگز بنگزارد آنچه او را فرمودند چنانک سزد و شاید.
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (۲۴) گوى آدمى را تا در نگرد در خورش خویش.
أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (۲۵) ما فرو ریختیم آب باران فرو ریختنى.
وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلًا (۲۹) و درختهاى زیتون و خرما.
ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (۲۶) آن گه پس زمین شکافتیم شکافتنى.
وَ حَدائِقَ غُلْباً (۳۰) و بوستانهاى بزرگ و درختهاى ستبر.
فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا (۲۷) رویانیدیم در آن بآن آبدانهاى آرد.
وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا (۳۱) و میوه‏ها و گیازار.
وَ عِنَباً وَ قَضْباً (۲۸) و انگور و سبزیها.
مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۲) داشت شما و داشت ستوران شما.
فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ (۳۳) آن گه که آن بانگ آید که همه گوشها آن بانگ را از همه آوازها کر گردد.
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ آن روز که گریزد مرد مِنْ أَخِیهِ (۳۴) از برادر خویش.
وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ (۳۵) و از مادر و پدر خویش.
وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ (۳۶) و از جفت خویش و پسران خویش.
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (۳۷) هر مردى را ازیشان آن روزگاریست بسنده.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ (۳۸) ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ (۳۹) رویها است آن روز نازان و روشن‏
و خندان و شادان.
وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ (۴۰) و رویهاى است آن روز گرد آلود.
تَرْهَقُها قَتَرَةٌ (۴۱) تاریکى خاک و سیاهى بر آن نشسته.
أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ (۴۲) ایشانند آن ناگرویدگان بد کردان.
رشیدالدین میبدی : ۸۶- سورة الطارق- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ السَّماءِ وَ الطَّارِقِ (۱) بآسمان و بآنچه بشب پیدا مى‏آید.
وَ ما أَدْراکَ مَا الطَّارِقُ (۲) چون نیک دانى که آنچه بشب آید چیست؟
النَّجْمُ الثَّاقِبُ (۳) ستاره درخشان.
إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمَّا عَلَیْها حافِظٌ (۴) هر کسى و هر تنى آنست که برو گوشوانى است،.
فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ (۵) در نگرا مردم که از چه چیز آفریدند او را.
خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ (۶) بیافریدند او را از آبى افکنده ریخته.
یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ (۷) بیرون میآید از پشت مرد و استخوانهاى سینه زن.
إِنَّهُ عَلى‏ رَجْعِهِ لَقادِرٌ (۸) آفریدگار او بر باز برد او توانا است.
یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ (۹) آن روز که بر رسند و باز نگرند پنهانها.
فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ (۱۰) او را نه نیرویى که بان تاود یا کوشد، و نه یارى که او را یارى دهد.
وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ (۱۱) بآسمان با باران.
وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (۱۴) نه سست و نه گزاف.
وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ (۱۲) و بزمین با شکاف.
إِنَّهُمْ یَکِیدُونَ کَیْداً (۱۵) ایشان دستانى مى‏سازند نهانى ساختنى.
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ (۱۳) که این قرآن سخنى است درست و راست.
وَ أَکِیدُ کَیْداً (۱۶) و من کارى میسازم نهانى.
فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ این ناگرویدگان را درنگ ده أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً (۱۷) فرو گذار ایشان را اندک روزگار.
رشیدالدین میبدی : ۸۸- سورة الغاشیة- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَةِ (۱) رسید بتو سخن آن روز که در آید بر هر چیز و بر هر کس؟.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ (۲) رویهاست آن روز فرو شکسته از خوارى.
عامِلَةٌ ناصِبَةٌ (۳) درین جهان کار کنندگان و رنجوران.
تَصْلى‏ ناراً حامِیَةً (۴) و در آن جهان بآتش سوزان رسان.
تُسْقى‏ مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ (۵) مى‏آشامانند ایشان را از چشمه‏هاى بغایت گرمى رسیده جوشان.
لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ نیست ایشان را هیچ خورش إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ (۶) مگر از خار درشت تلخ.
لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ (۷) که نه فربه کند و نه از گرسنگى سود دارد.
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ (۸) رویهاست آن روز بناز.
لِسَعْیِها راضِیَةٌ (۹) کردار خویش را پسندگار.
فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (۱۰) در بهشتى بر بالاى.
لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَةً (۱۱) در بهشت هیچ سخن نابکار و ناخوش نشنوند.
فِیها عَیْنٌ جارِیَةٌ (۱۲) در آن بهشت چشمه‏هاى روان.
وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَةٌ (۱۴) و پیرایه‏هاى شراب نهاده.
فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (۱۳) در آن تختها است بلند برداشته.
وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ (۱۵) و بالشها نهاده بر رسته.
وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَةٌ (۱۶) و طنفسه هاى پراکنده گسترانیده.
أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ در نمینگرند در شتر کَیْفَ خُلِقَتْ (۱۷) که چون آفریدند آن را؟
وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (۱۸) و در آسمان که چون برآوردند آن را؟
وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (۱۹) و در کوه‏ها که چون برکشیدند آن را؟
وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (۲۰) و در زمین که چون گسترانیدند آن را؟
فَذَکِّرْ یاد کن و پند ده إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (۲۱) که تو در یاد دهى پند ده.
لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (۲۲) تو بر دشمنان برگماشته‏اى، دسترس دار نیستى.
فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ (۲۴) عذاب کند اللَّه او را بعذاب مهین.
إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ کَفَرَ (۲۳) لکن هر که برگردد و بنگرود.
إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ (۲۵) با ماست بازگشت ایشان.
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ (۲۶) پس آن گه بر ما است شمار و پاداش ایشان.
فایز دشتی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۶
سحرگه زورق سیمین مهتاب
چو در دریای اخضر گشت غرقاب
بت فایز ز هامون سر برآورد
دوباره شد شب مهتاب احباب
فایز دشتی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۸
نسیم روح‌پرور دارد امشب
شمیم زلف دلبر دارد امشب
گمانم یار در راه است، فایز
که این دل شور در سر دارد امشب
فایز دشتی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۴
به دوشش گیسوان خوش دلپسند است
که این مخصوص آن قد بلند است
حمایل‌های گیسو، یار فایز
تو گویی جنگجویی با کمند است