عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۹
نه لایق کوی تست سیری که بود
نه نیز موافقست خیری که بود
یک ذرّه خیال غیر، هرگز مگذار
کافسوس بود خیال غیری که بود
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۵۴
ای آن که چنانکه مصلحت میدانی
کارکِهْ و مِهْ به مصلحت میرانی
رزّاق و نگاهدار هر حیوانی
سازندهٔ کار خلق سرگردانی
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۷۶
گر فضلِ تو عقل را یقین مینشود
زانست که تیز چشم دین مینشود
گر جملهٔ خلق را بیامرزی تو
دانم که ترا هیچ درین مینشود
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۹۵
هم حلهٔ فضل در برم میداری
هر افسرِ حفظ بر سرم میداری
هر چند زمن بیش بدی میبینی
هر دم به کرم نکوترم میداری
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۹۸
گر من به هزار اهرمن مانم باز
به زانکه به نفس خویشتن مانم باز
از من برهان مرا که درماندهام
مگذار مرا که من به من مانم باز
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۱۰۱
هم درد توام مایهٔ درمان بودست
هم شوق توام زندگی جان بودست
تعظیم تو در دلم فراوان بودست
اما سگِ نفسم نه بفرمان بودست
عطار نیشابوری : باب دوم: در نعت سیدالمرسلین صلّی اللّه علیه و سلّم
شمارهٔ ۱۰
در امت تو اگر مطیعی نبود،
بر پشتی چون توئی بدیعی نبود
شاید که ز بیم معصیت خون گرید
آن را که بحق چون تو شفیعی نبود
عطار نیشابوری : باب سوم: در فضیلت صحابه رضی الله عنهم اجمعین
شمارهٔ ۵
ای ماه ز حسن خلق تو یافته بهر
پر مشک ز عطرِ خُلق تو جملهٔ دهر
وز هر دو جهان کجا توان برد این قهر
کان آب حیات را بکُشتند به زهر
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۲۷
مرغی که بدید از می این دریا دُرد
عمری جان کند و ره سوی دریا بُرد
گفت: «اینهمه آب را به تنها بخورم»
یک قطره بدو رسید و در دریا مُرد
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۴۲
گاهی ز نو و گه ز کهن میگویند
گاهی ز کن و گه ز مکن میگویند
هر چند فراغتیست لیک از سرِ لطف
با ما به زبان ما سخن میگویند
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۵۶
در حضرت حق، جمله ادب باید بود
تا جان باقیست، در طلب باید بود
گر در هر دم هزار دریا بکشی
کم باید کرد و خشک لب باید بود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۵۷
گر تشنهٔ بحری به گهر ایمان دار
چون بحر شدی گهر میانِ جان دار
ور دریایی به جز کفی موج مزن
پس چون دریا، گوهرِ خود پنهان دار
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۵۸
چون بحر شدی گهر میانِ جان دار
تلخست دهانت ز شکر هیچ مپرس
پس چون دریا، گوهرِ خود پنهان دار
او بود دونده و دگر هیچ مپرس
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۱
برخیز و به بحرِ عشقِ دلدار درای
مردی کن و مردانه بدین کاردرای
از هر دو جهان چو سوزنی برهنه گرد
وانگاه به بحر، سرنگونسار، درای
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۵
گرچه دل تو زین همه غم تنگ شود
غم کش که ز غم مرد به فرهنگ شود
میرنج درین حبس بلا از صد رنگ
تا آنگاهت که جمله یک رنگ شود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۶
در بند خیال غیر یک ذرّه مباش
در بحر ز خویش گم شو و قطره مباش
عالم همه آینهست و حق روی درو
تو روی نگر، به آینه غرّه مباش
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۸
هر جان که به نور قدس پیش اندیش است
از خویش برون نیست همه در خویش است
یک ذرّه خیالِ غیر در باطن تو
تخم دو هزارکوه آتش بیش است
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۱
تا چند کنی عزیمت دریا ساز
مردانه رو و خویش به دریا انداز
گر هست روی در بُنِ دوزخ مانی
ور نیست روی خویش کجا یابی باز
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۳
چون بدنامی به روزگاری افتد
مرد آن نبود که نامداری افتد
گر دُر خواهی ز قعرِ دریا طلبی
کان کَفْک بود که با کناری افتد
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۹۲
هر روز به حسن بیشتر خواهی بود
هر لحظه به جلوهای دگر خواهی بود
هرگز رخ خویشتن به کس ننمایی
تا خواهی بود جلوهگر خواهی بود