عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب پنجم: در بیان توحید به زبان تفرید
شمارهٔ ۳
ما را باشی بهْ که هوا را باشی
وین خلقِ ضعیفِ مبتلا را باشی
از بیخبری تو خویش رایی جمله
ما جمله ترا اگر تو ما را باشی
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۲۷
المنة للّه که نیم هر نفسی
مشغول، چو خلقِ بیخبر، در هوسی
گر خصم شود هر دو جهانم ندهم
با «دانمِ» خود «ندانمِ» هیچ کسی
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۸۹
نقدی که مراست قیمتش هست بسی
آنجا نرسد هیچ گدایی نفسی
گر هر دو جهان خصم من آیند به حکم
هرگز نرسد به نقد من دست کسی
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۹۲
هر سر زدهای ز سرِّ ما آگه نیست
هر بیخبری در خورِ این درگه نیست
گر مایهٔ دردی به درِ ما بنشین
ورنه سرِ خویش گیر کاینجا ره نیست
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۹۳
چندین که روی و نیک یا بد بینی
گر دیدهوری آن همه از خود بینی
احول که یکی دو دید اگر آن بد دید
تو زو بتری زانک یکی صد بینی
عطار نیشابوری : باب ششم: در بیان محو شدۀ توحید و فانی در تفرید
شمارهٔ ۹۴
مردان می معرفت به اقبال کشند
نه همچو زنان دُردی اشکال کشند
هرچ آن به دلیل روشنت باید کرد
آبیست که از چاه به غربال کشند
عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۱۶
این قالب اگر بلند دیدی ور پست
مغرور مشو به پیش این خفته و مست
برخیز بمردی، که درین جای نشست
خوابیست که مینمایدت هرچه که هست
عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۲۷
جز بیذاتی لایق درویشان نیست
جز بیصفتی در صفت ایشان نیست
تو نیز ز هر دو کون درویش بباش
کاین راه رهِ عاقبت اندیشان نیست
عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۲۸
با درویشان، «کن و مکن» نتوان گفت
جز از عدمِ بی سر و بن نتوان گفت
گر در فقری، زخود فنا گرد وبدانک
در فقر ز ما و من سخن نتوان گفت
عطار نیشابوری : باب هفتم: در بیان آنكه آنچه نه قدم است همه محو عدم است
شمارهٔ ۳۴
گر ما به هزار تک بخواهیم دوید
آخر طمع از خویش بخواهیم برید
فی الجمله تو هر چه بایدت نامش کن
چیزی است که ما درو نخواهیم رسید
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۷
گر اول کار، آتش افزون گردد
خاکستر بین که آخرش چون گردد
اوّل تن تو چو دل شود غرّه مباش
کاخر بینی کان همه دل خون گردد
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۱۲
ای دل همگی خویش در جانان باز
هر چیز که آن خوشترت آید آن باز
در شش در عشق چون زنان حیله مجوی
مردانه درا و همچو مردان، جان باز
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۱۴
گر در هیچی مایهٔ شادی و بقاست
ور در همهای قاعدهٔ درد و بلاست
تا در همهای در همه بودن ز هواست
بگذر ز همه و هیچ میندیش که لاست
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۱۵
دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی
دل تنگ مکن ز هجر اگر در تعبی
از شادی وصل و غم هجران بگذر
با هیچ بساز اگر همه میطلبی
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۱۶
مرد آن باشد که هر نفس پاکتر است
در باختن وجود بیباکتر است
مردی که درین طریق چالاکتر است
هرچند که پاکتر شود خاکتر است
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۱۷
آن بهٔ که زخود کرانه بینی خود را
تا محرم این ستانه بینی خود را
گر هر دو جهان به طبع تو خاک شوند
کفرست که در میانه بینی خود را
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۱۸
گر مرد رهی ز ننگ خود پاک بباش
بی هستی خویش چست و چالاک بباش
گر میخواهی که مرده خاکی نشوی
جهدی بکن و به زندگی خاک بباش
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۲۲
اول باری پشت به آفاق آور
پس روی به خاک کوی عشاق آور
گر میخواهی که سود بسیار کنی
سرمایهٔ عقل و زیرکی طاق آور
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۲۵
گر تو بر او ز تنگ دستی آئی
در دایرهٔ خویش پرستی آئی
از نقطهٔ بیخویشتنی چند آخر
مشرک باشی کز سرهستی آئی
عطار نیشابوری : باب هشتم: در تحریض نمودن به فنا و گم بودن در بقا
شمارهٔ ۲۷
آنرا که نظر در آن جهان باید کرد
پرواز ورای آسمان باید کرد
هرگاه که دولتی بدو آرد روی
در حال ز خویشتن نهان باید کرد