عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۳
سنگی که نه در فروغِ خور خواهد ماند
ممکن نبود که او گهر خواهد ماند
هر کو با اصل شاخ پیوسته نکرد
پیوسته شکسته شاخ، درخواهد ماند
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۷
چون می بتوان به پادشاهی مردن
افسوس بود بدین تباهی مردن
عالم همه پرمایدهٔ انعام است
تو گرسنه و تشنه بخواهی مردن
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۹
ای همچو سگی به استخوانی قانع
تاکی باشی به خاکدانی قانع
چون هر نَفَست هزار جان در راه است
از بهرِ چهای به نیم جانی قانع
عطار نیشابوری : باب سیزدهم: در ذمِّ مردمِ ب‍یحوصله و معانی كه تعلّق به
شمارهٔ ۱۱
هرگاه که سِرِّ معرفت یابی باز
هر لحظه هزار منزلت یابی باز
چه سود که خویش را به صورت یابی
کار آن باشد که در صفت یابی باز
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۳
هر کز پی دنیای دنی خواهد بود
در دوزخِ فرعون منی خواهد بود
چون گلخن دنیای دنی جای سگانسْت
سگ به ز کسی که گلخنی خواهد بود
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۵
چون هست جهان جایگه رسوایی
در جایگهی چنین چرا میپایی
چون میگویی که من نیم اینجایی
پس این همه از چه رو فرو میآیی
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۸
از شعبدهٔ جهان چه برخواهد خاست
وز حُقّهٔ آسمان چه برخواهد خاست
زین گلخن دنیا و سگِ نفس تو را
جز حسرتِ جاودان چه برخواهد خاست
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۹
دنیا که جوی وفا ندارد در پوست
هر لحظه هزار مغز سرگشتهٔ اوست
چیزی که خدای دشمنش میدارد
گر دشمن حق نهای، چرا داری دوست
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۱۱
ای دل تَبَعِ دُنیی غدّار مشو
همچون کرکس از پی مردار مشو
چون خلق جهان بدو گرفتار شدند
تو گر مردی بدو گرفتار مشو
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۱۲
گر هر دو جهان فی المثل انگشتری است
وان کرده در انگشت یکی لشکری است
گر رحم نیایدت بر آنکس همه روز
میدان تو که آن علامت کافری است
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۲۹
با نااهلی که نان خورم خون شمرم
افسانهٔ او را بتر افسون شمرم
با ناجنسی اگر دمی بنشینم
حقّا که ز هفت دوزخ افزون شمرم
عطار نیشابوری : باب چهاردهم: در ذَمّ دنیا و شكایت از روزگار غدّار
شمارهٔ ۳۰
بگرفت ز نااهل جهانی غم ازین
مردن به از آنکه صحبتش ماتم ازین
با نااهلی اگر بهشتی بودم
دوزخ طلبم که آن عقوبت کم ازین
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۶
ای آن که بکلّی دل و جان داده نهای
در ره، چو قلم، به فرق استاده نهای
چندان که ملامتم کنی باکی نیست
تو معذوری که کار افتاده نهای
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۱۷
هر دل که نه در زمانه روز افزون شد
نتوان گفتن که حال آن دل چون شد
بس عقل، که بی پرورش دایهٔ فکر
طفل آمد و طفل از جهان بیرون شد
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۲۰
با قوّت پیل، مور میباید بود
با ملک دو کون،عور میباید بود
وین طرفه نگر که حدّ هر آدمی یی
میباید دید و کور میباید بود
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۲۱
با اهل، توان قصد معانی کردن
با نااهلان، خود چه توانی کردن
آهنگ عذاب جاودانی کردن
با نااهلیست زندگانی کردن
عطار نیشابوری : باب پانجدهم: در نیازمندی به ملاقات همدمی محرم
شمارهٔ ۲۲
من، توبهٔ عامی، به گناهی نخرم
صد باغ چو خلدش، به گیاهی نخرم
این ردّ و قبول خلق و این رسم و رسوم
تاجان دارم، به برگ کاهی نخرم
عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۱
خواهی که ز پرده محرم آیی بیرون،
در پرده نشینی و کم آیی بیرون،
چون موی که از خمیر بیرون آید،
از هژده هزار عالم آیی بیرون
عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۴
تا کی هنر خویش پدیدار کنی
بنشینی و پوستین اغیار کنی
چون در قدمی هزار انکار کنی
تنها بنشین که سود بسیار کنی
عطار نیشابوری : باب شانزدهم: در عزلت و اندوه و درد وصبر گزیدن
شمارهٔ ۵
بد چند کنی کار نکو کن، بنشین
سجادهٔ تسلیم فرو کن، بنشین
چون شیوهٔ خلق دیدی و دانستی
خط بر همه کش روی بدو کن، بنشین