عبارات مورد جستجو در ۹۶۶۸ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۴
بگزیده و نگزیده درین باغ مراد
هر گوشه نشسته‌اند با خاطر شاد
بگشا به گل چیده و ناچیده نظر
این قسمت آتش است و آن روزی باد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۴
گر باد صبا پای ز جا بردارد
گمراهی ازین بادیه پا بردارد
هر نقش پی ناقه شود خورشیدی
گر دامن محملش صبا بردارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۵
مه ساغر بی‌شراب بر کف دارد
گلبرگ، ز شبنم آب بر کف دارد
دریا که به جود در جهان مشهور است
گوهر به دل و حباب بر کف دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۶
زین دجله که طوفان به سر پل دارد
آبش مستی بیشتر از مل دارد
سالم جستی، مردی اگر پیش از مرگ
تا زنده بود شمع، تنزل دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۹
چون آب روان نیارمیدن دارد
چون باد به شش جهت دویدن دارد
دل با تو و دیده شوق دیدن دارد
یعنی ز خبر پیش رسیدن دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۳
گشت چمن از گل، که فراغی دارد
پیمانه ز نرگس، که ایاغی دارد
ما تنگدلانیم، خوش آن کس که به باغ
چون لاله دلش وسعت داغی دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲
تنها نه دلم به دیده تر نازد
هر عضو ز من به عضو دیگر نازد
دل روی به دیده دارد و دیده به اشک
دریا به صدف، صدف به گوهر نازد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۷
خورشید همین نه ذره پرور باشد
فیضش به همه جهان برابر باشد
آیینه ز هم شاه و گدا نشناسد
سازنده او گرچه سکندر باشد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۵
می، خامان را زود ره هوش زند
انگشت صدا بر لب خاموش زند
آید به خروش، تازه دولت نفسی
از آب، دمی کوزه نو، جوش زند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۳
گاهم به وصال، دل ز غم فرد کند
گاهم ز فراق، سینه پردرد کند
خاصیت آفتاب دارد مه من
خود سبزه برویاند و خود زرد کند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۹
زان ره که نسیمش به مه و سال آید
کام دل من آید و فی‌الحال آید
از جذبه شوقم چه عجب، گر ز سفر
یار آید و مژده‌اش ز دنبال آید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۲
روزی که به صد شبم سحر می‌آید
آن هم ز شب تیره، بتر می‌آید
شب رفت و نشد روشنی صبح پدید
خورشید مگر گرفته برمی‌آید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۶
ای از تو نظر یافته ارباب نظر
ترکیب تو جمع است از اجزای اثر
بی فیض دمت، دل اثر نگشاید
کی غنچه شود شکفته بی باد سحر؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۸
انسان که طفیل او فلک راست مدار
باقی بودش سلسله تا روز شمار
گل هر سر سال، عالم‌آرا گردد
اما نه گلی که رفته از گلشن، پار
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۹
زردست اگرچه چهره عاشق زار
رشک چمن است طبعش از جلوه یار
گویی گل رعناست ریاضت‌کش عشق
ظاهر ز خزان غنی و باطن ز بهار
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۱
تا دیده سرشک لاله‌گون آرد بار
پنهان بود از خلق، نشان دل زار
در گریه نخیزد از دل عاشق آه
روز باران نمی‌کند گرد، سوار
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۴
از بس که بود چشم خزف بر گوهر
تنگ آمده عرصه صدف بر گوهر
از آفت چند قطره دریا دزد
چسبیده صدف به هر دو کف بر گوهر
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۵
آن غنچه که کار با صبا افتادش
از بلبل خویش خواهد آمد یادش
هرچند صبا شکفته دارد گل را
چون یک دو سه روز شد، دهد بر بادش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۲
خورشید که از پی بروند افلاکش
باید جستن به دیده نمناکش
خاکش ارزد به خون صد چشمه خضر
آبی که خورد به راه دریا، خاکش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۵۱
خوش نیست حقیقت و مجاز از هم پاک
این هردو به هم خوشند تا وقت هلاک
معنی نکند نشو و نما بی صورت
هر دانه ز پوست می‌نهد ریشه به خاک