عبارات مورد جستجو در ۳۶۰۹۶ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۱۶
جانا! مددی به عمر کوتاهم ده
دورم ز درت، خلعتِ درگاهم ده
در مغزِ دلم نشسته‌ای می‌سوزی
یا بیرون آی، یا درون راهم ده
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۱۷
تن زیر امانت تو خاکِ در شد
زیر قدم تو با زمین همبر شد
و آن دل که در آرزوی تو مضطر شد
در سینه ز بس که سوخت خاکستر شد
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۱۸
بی چهرهٔ تو در نظری نتوان دید
بی سایهٔ تو در گذری نتوان دید
حالی است عجب که با تو یک لحظه بدان
نه با خود و نه با دگری نتوان دید
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۲۳
کو پای که از دست تو بگریختمی
کو دست که در پای تو آویختمی
ای کاش هزار جانمی تا هر دم
در خاک قدمهای تو میریختمی
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۲۴
چون درد ترا من به دعا میطلبم
کافر باشم اگر دوا میطلبم
چندان که خوشی است در دو عالم گو باش
من از همه فارغم، ترا میطلبم
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۲۵
یا در پیشم چو شمع بنشان و بکش
یا در خونم به سر بگردان و بکش
گر بود هزار دل زخویشم بگرفت
من آنِ توام آنِ خودم خوان و بکش
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۲۶
از خود خبرم ده که ز خود بیخبرم
کز آرزوی تو می بسوزد جگرم
آسان ز سر هر دو جهان برخیزم
گر بنشینی تا به تو درمینگرم
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۲۷
خورشید رخ تو در نظر خواهم داشت
چون ذرّه دلم زیر و زبر خواهم داشت
تا من هوس روی تو دارم از دل
خورشید میان ذرّه در خواهم داشت
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۲۸
چون من به تو در همه جهانم زنده
یک لحظه مباد بی تو جانم زنده
بی زحمت تن با تو دلم را نفسی است
گر زندهام امروز بدانم زنده
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۳۰
چون دل غم تو به جان توانست کشید
خوش خوش ز همه جهان توانست برید
در راه تو آب روی بفروخت همه
تا آتش مهر تو توانست خرید
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۳۵
نه غیر تو را با تو اثر میبینم
نه غیر تو من هیچ دگر میبینم
هر لحظه مرا به صبر میفرمایی
صبر از تو ز کافری بتر میبینم
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۳۶
در بند نیم ز هیچ کس میدانی
در دردِ توام به صد هوس میدانی
گر هستم و گر نیستم آنجا که منم
خالی نیم از تو یک نفس میدانی
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۳۸
گر دل خواهی بیا و بپذیر و بگیر
دل شیفته شد بیار زنجیر و بگیر
ور در خور حضرت تو جان میآید
گیرم که نبود پرده برگیر و بگیر
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۳۹
تا جاندارم گردِ تو میخواهم تاخت
میخواهم سوخت و نیز میخواهم ساخت
تو شاد بزی که نرد عشقت شب و روز
تا من باشم با تو همی خواهم باخت
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۴۰
ما نقطهٔ جان وقف بلای تو کنیم
چون دایره دل بی سر و پای تو کنیم
گر تو نکنی برای ما کاری راست
ما هرچه کنیم از برای تو کنیم
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۴۴
با عشق تو ملک جاودان میچکنم
زنده به توام زحمت جان میچکنم
چون هر دو جهان از سر یک موی تو خاست
با یک مویت هر دو جهان میچکنم
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۴۸
ای تیرگی زلف توام دین افروز
وی روشنی روی توام راه آموز
من در شبم از تو روز میخواهم، روز
و افسردهام از تو سوز میخواهم، سوز
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۵۰
ای لعل توام به حکم ایمان داده
کفرم به سر زلف پریشان داده
تو در پس پرده با من و من بی تو
از پرده برون زشوق تو جان داده
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۵۱
آن غم که ز تو بر دل پرخون منست
کم نیست که هر لحظه در افزون منست
غایب نیم از تو یک نفس آنچه منم
آن چیز که غایب است بیرون منست
عطار نیشابوری : باب بیست و نهم: در شوق نمودن معشوق
شمارهٔ ۵۲
در عشق تو نیم ذرّه سرگردانی
خوشتر ز هزار منصب سلطانی
زان میآیم زیر و زبر میدانی
تا بیشترم زیر و زبر گردانی