عبارات مورد جستجو در ۳۴۸ گوهر پیدا شد:
خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۳۱۹
یک مشت خاکی ارچه دربند کاخ و کوخی
برگ از خدا طلب کن بگذار شاخ و شوخی
نیکوت داشت اول، نیکوت دارد آخر
این بیت معتقد ساز از قاضی تنوخی
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۳۲
ماه را دید مرغ شب پره گفت
شاهدت روی و دلپذیرت خوست
وینکه خلق آفتاب خوانندش
راست خواهی به چشم من نه نکوست
گفت خاموش کن که من نکنم
دشمنی با وی از برای تو دوست
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۷۲
اگر صد دفتر شیرین بخوانی
گرانجان لایق تحسین نباشد
مزاح و خنده کار کودکانست
چو ریش آمد زنخ شیرین نباشد
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۸۴
بسیار برفتند و به جایی نرسیدند
ارباب فنون با همه علمی که بخواندند
توفیق سعادت چو نباشد چه توان کرد؟
ابلیس براندند و برو کفر براندند
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۱۷ - ظاهرا در مدح صاحب دیوان است
به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود
که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
به لطف و خوی تو در بوستان موجودات
شکوفه‌ای نشکفت و شمامه‌ای ندمید
چنانکه سیرت آزادگان بود کرمی
به من رسید که کردی ولی به من نرسید
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۱۰
نمیرد گر بمیرد نیکنامی
که در خیلش بود قائم مقامی
چو در مجلس چراغی هست اگر شمع
بمیرد، همچنان روشن بود جمع
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۰۸ - این قطعه را فتوحی گفت و به انوری بست و مردم بلخ بر حکیم متغیر شدند سوگندنامه در نفی آن گفت
چار شهرست خراسان را در چارطرف
که وسطشان به مسافت کم صد در صد نیست
گرچه معمور و خرابش همه مردم دارند
بر هر بی‌خردی نیست که چندین دد نیست
مصر جامع را چاره نبود از بد و نیک
معدن در و گهر بی‌سرب و بسد نیست
بلخ شهریست در آکنده به اوباش و رنود
در همه شهر و نواحیش یکی بخرد نیست
مرو شهریست به ترتیب همه چیز درو
جد و هزلش متساوی و هری هم بد نیست
حبذا شهر نشابور که در ملک خدای
گر بهشتیست همانست و گرنه خود نیست
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۱۲
نیست یک تن در همه روی زمین
کو به نوعی از جهان فرسوده نیست
نیست بی‌غصه به گیتی هیچ کار
در زمانه هیچ شخص آسوده نیست
رنده می‌باید چنانک آید ز پیش
کار گیتی بر کسی پیموده نیست
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۸۲ - در حکمت و موعظه
روز را رایگان ز دست مده
نیست امکان آنکه باز رسد
دست این روزهای کوتاهست
که بدان دولت دراز رسد
آنچ از آن چاره نیست آنرا باش
به سرت گرچه ترکتاز رسد
سایه بر قحبهٔ جهان مفکن
تا برت آفتاب ناز رسد
باری از راه خویشتن برخیز
چون که کارت به احتراز رسد
مفس با بند آرزو بر پای
دیر درعقل بی‌نیاز رسد
مهر و حقه است ماه و سپهر
که به شاگرد حقه‌باز رسد
مستعدان به کام خویش رسند
کارها چون به کارساز رسد
عمر بر ناگریز تفرقه کن
تا ازو قسم آز رسد
هر کرا درد ناگزیر گرفت
کی به غم خوردن مجاز رسد
یک غذا شو که مایه چندان نیست
که همه چیز را فراز رسد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۴۷ - در قضا و قدر
خدای کار چو بر بنده‌ای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
خدای قدرت والای خویش بنماید
به دست بنده ز حل و ز عقد چیزی نیست
خدای بندد کار و خدای بگشاید
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۹۳ - در ذل سوئال
بودن اندر عذاب چون جرجیس
یات شدن در جحیم چون ابلیس
بهترست از سؤال کردن و طمع
وایستادن به پیش مرد خسیس
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۱۲ - عزالدین نامی را ستایش کند
ای بزرگی که شد دل و رایت
حارس ملک دودهٔ سلجوق
متعجب بمانده بر گردون
در کمال علو تو عیوق
بوده در بذل و جود چون حاتم
گشته در عدل و داد چون فاروق
روز و شب در عبادت خالق
سال و ماه در رعایت مخلوق
نزهت‌افزای چون می صافی
مجلس‌آرای چون رخ معشوق
عز دین مر ترا لقب داده
سعد دین خواجهٔ اجل مرزوق
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
تا نقش خیال دوست با ماست دلا
ما را هم عمر خود تماشاست دلا
وانجا که مراد دل برآرید ای دل
یک خار به از هزار خرماست دلا
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۱
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات
مانندهٔ حاجیان به کعبه و به عرفات
چه چسبیدی تو بر زمین چون گل تر
آخر حرکات شد کلید برکات
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۲۴
مگذار که غصه در میانت گیرد
یا وسوسه‌های این جهانت گیرد
رو شربت عشق در دهان نه شب و روز
زان پیش که حکم حق دهانت گیرد
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۸
دست و دل ما هرچه تهی‌تر خوشتر
و آزادی دل ز هرچه خوشتر خوشتر
عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن
از حشمت صد هزار قیصر خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۴۹
عشقست زهر چه آن نشاید مانع
گر عشق نبودی، ننمودی صانع
دانی که حروف عشق را معنی چیست
عین عابد و شین شاکر و قافست قانع
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۵۴۷
ای دل تو بهر خیال مغرور مشو
پروانه صفت کشتهٔ هر نور مشو
تا خود بینی تو از خدا مانی دور
نزدیکتر آی و از خدا دور مشو
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۹۴
نخلی که از ثمر نیست، جز سنگ در کنارش
باد مراد داند، دمسردی خزان را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۳۱۷
واسوختگی شیوهٔ ما نیست، و گرنه
از یک سخن سرد، دل ناز توان سوخت