عبارات مورد جستجو در ۳۲۶ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۵- سورة المائدة- مدنیة
۱۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ إِذْ قالَ اللَّهُ خدا خواهد گفت فردا در قیامت، یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ تو گفتى مردمان را، اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ مرا که عیسى‏ام و مادرم را مریم هر دو خدایان دانید و بخدایى گیرید فرود از اللَّه، قالَ سُبْحانَکَ عیسى گوید پاکى و بى‏عیبى ترا، ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ نبود مرا و نسزد که گویم ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ آنچه مرا نیامد و نه سزاست، إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ اگر چنانست که گفتم فَقَدْ عَلِمْتَهُ تو خود دانسته‏اى. تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی تو دانى که در نفس من چیست وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ و من ندانم که در نفس تو چیست، إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ (۱۱۶) تو آنى که خداوند غیب دانى.
ما قُلْتُ لَهُمْ نگفتم این ترسایان را إِلَّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ مگر آنچه تو فرمودى مرا که گوى، أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ گفتم اللَّه را پرستید خداوند من و خداوند شما، وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً و من گواه بودم بر ایشان، ما دُمْتُ فِیهِمْ تا در میان ایشان بودم، فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی چون روزى از زمین من سپرى کردى، کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ دیدبان بر ایشان تو بودى، وَ أَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (۱۱۷) و تو بر همه چیز گواهى.
إِنْ تُعَذِّبْهُمْ اگر عذاب کنى ایشان را فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ ایشان رهیگان تواند وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ و اگر بیامرزى ایشان را، فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۱۱۸) تو آنى که تویى تواناى دانا.
قالَ اللَّهُ خداى گوید عز و جل: هذا یَوْمُ امروز آن روز است، یَنْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ که ایشان که در دنیا راست گفتند آن راستگویى ایشان را سود دارد، لَهُمْ جَنَّاتٌ ایشانراست بهشتهایى تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ میرود زیر درختان آن جویها خالِدِینَ فِیها أَبَداً جاویدشان جایى آن، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ خشنود شد خداى از ایشان، وَ رَضُوا عَنْهُ و ایشان خشنود شدند از خداى، ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۱۱۹) آنست رستگارى و پیروزى بزرگوار.
لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدایراست پادشاهى آسمانها و زمینها وَ ما فِیهِنَّ و هر چه در آن چهارده طبق، وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۲۰) و او بر همه چیز قادر و توانا.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلْ بگو أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا جز از اللَّه خداى گیرم فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار آسمانها و زمینها وَ هُوَ یُطْعِمُ و اوست که میخوراند وَ لا یُطْعَمُ و او را نخورانند، قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ بگو مرا فرمودند أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ که نخست کس باشم که گردن نهد، وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۴) و هان که از انباز گیرندگان نباشى.
قُلْ إِنِّی أَخافُ بگو که من مى‏ترسم إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی اگر گردن کشم از خداوند خویش، عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵) ترسم از عذاب روزى بزرگوار.
مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ هر که آن عذاب از او بگردانند آن روز، فَقَدْ رَحِمَهُ ببخشود اللَّه بر وى وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (۱۶) و آنست آن پیروزى آشکارا.
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر بتو رساند خداى گزندى فَلا کاشِفَ لَهُ‏ باز برنده نیست آن را إِلَّا هُوَ مگر هم او، وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو رساند نیکى، فَهُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۱۷) او آنست که بر همه چیز توانا است.
وَ هُوَ الْقاهِرُ اوست فرو شکننده و کم آورنده فَوْقَ عِبادِهِ زبر رهیگان خویش وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۱۸) و اوست داناى آگاه.
قُلْ أَیُّ شَیْ‏ءٍ بگو چه چیز است أَکْبَرُ شَهادَةً که گواهى آن مهتر همه گواهیها است؟ قُلِ اللَّهُ بگو که آن چیز اللَّه است شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ گواه است میان من و میان شما وَ أُوحِیَ إِلَیَّ و بمن پیغام کردند هذَا الْقُرْآنُ این قرآن است لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ تا شما را آگاه کنم بآن، وَ مَنْ بَلَغَ و هر که رسد أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ شما مى‏گواهى دهید أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى‏ که با اللَّه خدایان دیگرند، قُلْ لا أَشْهَدُ بگو من بارى گواهى ندهم قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ بگو اوست که خدایى است یگانه، وَ إِنَّنِی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (۱۹) و من بیزارم از هر چه انباز میگیرید.
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ ایشان که ایشان را کتاب دادیم یَعْرِفُونَهُ میشناسند رسول را کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ چنان که پسران خویش را مى‏شناسند، الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان که زیان کار ماندند فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۲۰) حق مى‏نشناسند و نمى‏پذیرند و نمى‏گروند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ و کیست ستمکارتر بر خود مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ نهد بر خداى أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یا دروغ شمارد سخنان وى، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۲۱) هرگز نیک نیاید و نه پیروز ستمکاران بر خویشتن.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً و آن روز که برانگیزیم ایشان را همه، ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا پس گوئیم ایشان را که مشرک بودند أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۲۲) کجااند این انبازان با من که مى‏گفتند بدروغ.
ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ آن گه نبود عذر ایشان که گویند إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنکه گویند وَ اللَّهِ رَبِّنا و باللّه خداوند ما ما کُنَّا مُشْرِکِینَ (۲۳) که ما هرگز انبازگیران نبودیم با خداى.
انْظُرْ درنگر یا رسول من! کَیْفَ کَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ چون دروغ گفتند بر خویشتن! وَ ضَلَّ عَنْهُمْ و چون گم گشت ازیشان ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۴) آنچه بدروغ در دنیا میگفتند !
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ و ازیشان کس است که مى‏نیوشد بگوش سر بتو وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً و ما بر دلهاى ایشان پوششها و غلافها افکنده‏ایم أَنْ یَفْقَهُوهُ که حق را دریاوندى وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً و در گوشهاى ایشان از حق شنیدن گرانى و بار افکندیم وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ و اگر هر نشانى که ما نمودیم به بینند لا یُؤْمِنُوا بِها بآن هم بنگروند. حَتَّى إِذا جاؤُکَ تا آن گه که آیند بتو، یُجادِلُونَکَ پیکار مى‏کنند با تو، و حق را باز میدهند یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر گشتند میگویند إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۲۵) نیست این مگر افسانهاى پیشینیان.
وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ و ایشان از رنجانیدن رسول خدا مردمان را باز میدارند، وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ و خود از استوار داشتن وى باز میایستند، وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و هلاک نمى‏کنند مگر خویشتن را، وَ ما یَشْعُرُونَ (۲۶) و نمیدانند.
وَ لَوْ تَرى‏ و اگر تو بینى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ آن وقت که ایشان را بر آتش باز دارند، فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ گویند اى کاشکى که ما را باز گذارندى، وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا و دروغ زن نگیرید، با سخنان خداوند خویش وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۷) و از گرویدگان بیم.
بَلْ باز نگذارند بَدا لَهُمْ آشکارا شد ایشان را ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ آنچه پنهان میداشتند پیش از این «۴» وَ لَوْ رُدُّوا و اگر ایشان را باز گذارندى با دنیا لَعادُوا باز گردیدندى لِما نُهُوا عَنْهُ هم باز آنکه گفته بودیم ایشان را که مکنید و میکردند وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۲۸) و دروغ میگویند که اگر باز گذارندى ما تکذیب نیاریم و ایمان آریم.
وَ قالُوا و گفتند: إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نیست این گیتى مگر همین زندگانى ما این جهانى، وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (۲۹) و ما برانگیختنى نیستیم.
وَ لَوْ تَرى‏ و اگر تو بینى، إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ آن گه که ایشان را باز دارند و عرضه کنند بر خداوند خویش قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ گوید اینچه مى بینید راست نیست؟ قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا گویند آرى هست بخداوند ما قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ گوید پس عذاب مى‏چشید بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۳۰) بآنچه کافر شدید.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا زیان کار شدند و نومید ماندند ایشان که دروغ شمردند، بِلِقاءِ اللَّهِ دیدن خداى را عز و جل و قیامت، حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً تا آن گه که با ایشان آمد رستاخیز ناگاه قالُوا یا حَسْرَتَنا گفتند یا نفریغا عَلى‏ ما فَرَّطْنا فِیها بر آن تقصیر و فرو گذاشت که کردیم در دنیا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ و برمیگیرند بارهاى گناهان خود بر پشتهاى خود. أَلا آگاه باشید ساءَ ما یَزِرُونَ (۳۱) بد بارى است بار گناه که مى‏کشند!
وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا و نیست زندگانى این جهانى إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ مگر بازى و شغلى وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ و سراى پسین بر راستى که به است لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ ایشان را که از خشم و عذاب خداى مى‏پرهیزند أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۳۲) هیچ حق در نمى‏یابند؟!
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ کلبى گفت: بو سفیان و ولید مغیره و النضر بن الحارث و عتبه و شیبه پسران ربیعه و امیه و ابى پسران خلف، این جماعت همه بهم آمدند، و گوش فرا داشتند که رسول خدا (ص) قرآن مى‏خواند، و آن خواندن وى در دلهاى ایشان اثر نمى‏کرد، از آنکه دلهاى ایشان زنگار کفر داشت، و حق پذیر نبود. نضر بن الحارث را گفتند چه گویى تو در کار محمد؟
هیچ مى‏دریابى که چه میخواند و چه میگوید؟ و این نضر مردى بود معاند سخت خصومت و چرب سخن و کافر دل، پیوسته بزمین عجم سفر کردى، و اخبار عجم و قصه رستم و اسفندیار و امثال ایشان جمع کردى، و آن بر عرب میخواندى، یعنى معارضه قرآن میکنم. چون ایشان از نضر پرسیدند که چیست آنچه محمد میخواند؟ وى جواب داد: من ندانم. همى بینم که زبان مى‏جنباند، و ترهاتى میگوید از جنس آن اساطیر الاولین و اخبار عجم که پیوسته من با شما میگویم. بو سفیان گفت: آنچه میخواند بعضى حق است و بعضى باطل. بو جهل گفت: کلا و لمّا، همه باطل است و ترهات. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ یعنى عند قراءتک القرآن.
وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً جمع کنان است همچون اعنّه جمع عنان، و کنان پوشش بود که در دل آید، تا قرآن بندانند و در نیابند. أَنْ یَفْقَهُوهُ یعنى ان لا یفقهوه.
وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً الوقر بفتح الواو الصمم، و بکسر الواو الحمل على الظهر. زجاج گفت: أَنْ یَفْقَهُوهُ در موضع نصب است که مفعول له است، یعنى: و جعلنا على قلوبهم اکنة لکراهة ان یفقهوه. فلما حذفت اللام نصبت الکراهة، و لما حذفت الکراهة انتقل نصبها الى ان.
اگر کسى گوید: چون پوشش در دل ایشان آورد؟ چرا ایشان را آورد؟ چرا ایشان را بدریافت آن تکلیف کرد؟ جواب آنست که این عطا و پوشش نه بدان است که تا ایشان را از دانستن و دریافتن آن منع کند، که این بر سبیل مجازات و عقوبت کفر ایشان است، که ایشان بر کفر مقیم بودند، و بر مخالفت و معصیت مصرّ. دیگر وجه آنست که این پوشش علامتى بود که بر دلهاى ایشان پدید کرد، چنان که چیزى را بداغ کنند، تا از دیگران باز شناسند. رب العزة دلهاى ایشان بر آن صفت کرد، تا فریشتگان ایشان را بدانند، و بشناسند. و گفته‏اند: معنى آیت نه آنست که ایشان نشنیدند، و فهم نکردند، یا راه بدان نبردند، بلکه معنى آنست که بدان کار نکردند، و فرمان نبردند، و دل از اندیشه عاقبت آن بگردانیدند، و خود را بمنزلت ایشان رسانیدند که ندانند و نشنوند و نه دریابند.
وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها و هر آیتى و نشانى که بینند که دلالت کند بر صدق نبوت تو از آن آیات و معجزات چون انشقاق قمر و دخان و امثال آن، ایشان آن را تصدیق نکنند، و استوار ندارند که آن حق است و بفرمان خداست.
حَتَّى إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ «حتى» اینجا در موضع عطف است نه در موضع تاریخ، یعنى و اذا جاءوک یجادلونک. میگوید: غایت حجت و جدال ایشان عجز و تکذیب است چون در مانند از آوردن مثل قرآن، که ما گفته‏ایم: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ، و بر تو دست نیابند، که ما گفته‏ایم: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ، و نیز قمر بینند که باشارت تو بدو نیم گردد، چون از همه درمانند همین توانند گفت که: هذا سحر مستمر، و گهى گویند: افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً، و گهى گویند: إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ. محمد بن اسحاق گفت: هر چه در قرآن أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ آن همه از گفتار نضر بن الحارث است، و اساطیر جمع است، واحد آن اسطارة، و قیل: اسطورة، و سطرت‏ اى کتبت، و مستطر اى مکتتب. کسایى گفت: هو جمع الجمع سطر و سطور، و جمع السطور اساطیر.
این آیت حجت است بر قدریه و معتزله بآنکه اضافت فعل شر با خلق میکنند، و وجه حجت بر ایشان آنست که اللَّه گفت: وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ جعل از دو بیرون نیست، یا بمعنى خلق است یا بمعنى صیّر. اگر بمعنى خلق است پس اقرار دادند که اللَّه خالق شرّ است که آن اکنه که ایشان را از فقه مى‏باز دارد، و آن وقر که حائل است میان ایشان و میان استماع حق، لا محاله شرى است، و صریح بگفتند که اللَّه خالق آنست. و اگر جعل بمعنى صیّر نهند، در مسأله قرآن ایشان را لازم آید و قول ایشان بخلق قرآن باطل گردد. پس بهر دو معنى بر ایشان حجت است.
قوله وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ مقاتل گفت: این در شأن بو طالب عبد المطلب آمد. نام وى عبد مناف بن شیبه، مردمان را از رنجانیدن رسول خدا (ص) باز میداشت، و خود او را تصدیق نمیکرد، و این آن بود که قریش بخانه بو طالب گرد آمدند، و گفتند: اى سرور عرب و اى سالار قریش! این برادر زاده تو دین نو آورده است، و آئین نو نهاده است، و مردمان را از دین پدران مى‏برگرداند، یا او را از این کار باز دار، یا او را بدست ما بازده، تا خلق را از فتنه وى باز رهانیم، بو طالب گفت: مالى عنه صبر.
من این نتوانم، که من از وى یک ساعت نشکیبم. او روشنایى چشم من است و میوه دل.
ایشان گفتند: هر کدام یکى که خواهى ازین جوانان و برنایان ما اختیار کن، و بجاى وى بپسند، تا بتو دهیم، و دست ازو بدار. بو طالب گفت: نماز شام که شتران چرنده بمراح خویش باز آیند، شتر بچه‏اى از مادر خود باز گیرید، و دیگرى را بجاى وى بوى نمائید. اگر بوى آرام گیرد، من نیز محمد را بشما دهم، و با دیگرى آرام‏ گیرم، و اگر ناقه جز با بچه خویش بنسازد، و جز با وى آرام نگیرد، پس من سزاترم که با فرزند برادر خویش و میوه دل خویش آرام گیرم و بشما ندهم. پس هفده مرد از اشراف و رؤساء ایشان متفق شدند و عهد بستند، و نبشته‏اى کردند که بنى عبد المطلب را فرو گذارند، نه مبایعت کنند با ایشان نه مناکحت نه مجالست و مخالطت به هیچ وجه، تا آن گه که محمد را بدست ایشان دهند. بو طالب در آن حال گفت:
و اللَّه لن یصلوا الیک بجمعهم
حتى اوسّد فى التراب دفینا
فاصدع بأمرک ما علیک غضاضة
و ابشر و قرّ بذاک منک عیونا
و دعوتنى و زعمت انک ناصحى
و لقد صدقت و کنت ثم امینا
و عرضت دینا قد علمت بأنه
من خیر ادیان البریة دینا
لو لا الملامه او حذارى سبة
لوجدتنى سمحا بذاک مبینا
فانزل اللَّه سبحانه: وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ یعنى ینهون الناس عن اذى النبى (ص)، و یتباعدون عما جاء به من الهدى، فلا یصدقونه. و قیل نزلت فى جمیع الکفار من اهل مکة، یعنى و هم ینهون الناس عن اتباع محمد (ص)، و یتباعدون بأنفسهم عنه، فلا یؤمنون به.
وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ اى ما یهلکون الا انفسهم لأن اوزار الذین یصدونهم، علیهم، وَ ما یَشْعُرُونَ انها کذلک. پس بیان حال ایشان کرد در قیامت: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ یعنى على الصراط فوق النار، و گفته‏اند «على» بمعنى «فى» است، کقوله تعالى: عَلى‏ مُلْکِ سُلَیْمانَ اى فى ملک سلیمان، و معنى آنست که: حبسوا فى النار، و «لو» اینجا در موضع تعجیب و تعظیم است نه در موضع شک، که بى گمان فردا مؤمن عذاب کافر خواهد دید. فَقالُوا یا لَیْتَنا اى عند ذلک یقولون یا لیتنا نرد الى الدنیا، و لا نکذب بآیات ربنا بعد المعاینة، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اى مع المؤمنین بتوحید اللَّه تعالى.
ابن عامر و حمزه و حفص از عاصم وَ لا نُکَذِّبَ و نکون هر دو بنصب خوانند، و باقى برفع خوانند هر دو کلمه را، و رفع بر معنى استیناف است، اى و نحن لا نکذب بآیات ربنا و نکون من المؤمنین، رددنا او لم نردّ. این همچنانست که گویند: دعنى و لا اعود، اى و لا اعود على کل حال ترکتنى أ و لم تترکنى. و نصب، بر معنى صرف است، اى لیتنا اجتمع لنا الامران، الرد و ترک التکذیب مع الایمان، فیجوز ان یکونوا قالوه على الوجهین جمیعا، فاکذبوا على الوجه الاول. معنى آیت آنست که: چون بعذاب رسیدند و معاینه دیدند آرزو رد کنند با دنیا، و ضمان کنند که پس از آن تکذیب آیات و رسل نکنند، و با مؤمنان بتوحید یکى باشند، یعنى که بمشاهده و عیان آن دیدیم که پس از آن هرگز تکذیب نتوانیم کرد. رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد در آن ضمان که کردند، و آن تمنى ایشان باطل کرد، گفت: بل نه چنانست که ایشان را آرزوست، که ایشان را هرگز با دنیا نگذارند.
بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ این را دو وجه گفته‏اند: یکى آنست که ایشان در دنیا پنهان میداشتند از عامه خویش از وعید رستاخیز و کار بعث و نشور، تا چون بر بعث منکر باشند بر کفر و معصیت دلیر شوند. وجه دیگر آنست که ایشان کفر و شرک خود پنهان میداشتند، و میگفتند: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ، تا رب العالمین جوارح ایشان بسخن آورد، و بر ایشان گواهى داد بر کفر. معنى آنست که برستاخیز فضیحت ایشان آشکارا شد، و پرده ایشان بدرید، اگر ایشان را باز گذارند با دنیا، هم با کفر و شرک شوند، که در ازل قضا بر ایشان همین رفت، و شقاوت را آفریده‏اند، اینست که اللَّه گفت: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ یعنى: الى ما نهوا عنه من الشرک و التکذیب، وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فى قولهم: و لا نکذب بآیات ربنا. مبرد گفت: بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ اى جزاء ما کانوا یخفون من قبل، و هذا وجه حسن. اگر کسى گوید: وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ چه معنى را گفت؟ و ایشان آن فعل نکردند. چیزى که از ایشان در وجود نیامد و نکردند رب العالمین ایشان را در آن دروغ زن کرد! جواب آنست که علم خداى عز و جل بهمه چیز روانست، در آنچه بود، و در آنچه نبود و خواهد بود، هر دو یکسانست، رب العزة ایشان را دروغ زن کرد بآن علم که وى راست بایشان و بعاقبت کار ایشان.
و اندر این آیت رد قدریان است که میگویند: ان اللَّه لا یعلم الشی‏ء حتى یکون. میگویند: چیزى تا نبود علم خدا در آن روان نبود، و این سخن باطل است و محال، از بهر آنکه این فعل از ایشان نبود، و نخواهد بود، که ایشان را با دنیا نخواهند فرستاد، و نه آن خواهند گفت، و رب العزة بعلم قدیم خویش خبر میدهد که اگر ایشان را باز گذارند با دنیا، ایمان نیارند، از آنکه علم قدیم بر ایشان سابق است، همه میداند آنچه بود و آنچه نبود، آنچه کردند و آنچه نکردند.
روى سعید بن انس عن الحسن، قال: «یعتذر اللَّه عزّ و جل الى آدم (ع) بثلاثة معاذیر. یقول اللَّه: لو لا انى لعنت الکذابین و ابغض الکذب و الخلف، لرحمت ذریتک الیوم من شدّة ما اعددت لهم من العذاب، و لکن حق القول منى: لئن کذبت رسلى و عصى امرى لأملان جهنم منکم اجمعین. و یا آدم! اعلم انى لم اعذب فى النار احدا منهم الا من علمت فى علمى انى لو رددته الى الدنیا، لعاد الى شر ما کان علیه، ثم لم یتب، و لم یراجع، و یا آدم! انت الیوم عدل بینى و بین ذریتک. قم عند المیزان فانظر ما رفع الیک من اعمالهم، فمن رجح خیره على شره مثقال ذرة فله الجنة، حتى تعلم انى لم اعذب غیر ظالم».
معناه انى لم اعذب الا ظالما من ولدک.
وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ این زنادقه امت‏اند، و مکذبان بعث و نشور، که نشأة ثانیه مستبعد میدارند، از آنکه بر خلاف عادت روزگار است، و مى‏پندارند که بیرون ازین کار که درآنند، و خلاف این عادت نتواند بود، و دلیل بر نشأة ثانیه صحت نشأة اولى است، اگر اتفاقى بودست از روى طبیعت، چنان که متبطلان میگویند، هم تواند بود که یک بار دیگر هم بر آن اتفاق و طبیعت درست شود، و اگر نه که صحت نشأة اولى بقادرى مدبر بوده است که بحکمت پیدا کرد، چنان که اهل حق گویند، و مذهب راست و دین درست اینست، نشأة ثانیه را هم قادر است و مدبر و حکیم. یقول اللَّه تعالى: «کذبنى ابن آدم و لم یکن له ذلک، و شتمنى و لم یکن له ذلک، فأما تکذیبه ایاى، فقوله: لن یعیدنى کما بدأنى، و لیس اول الخلق بأهون علىّ من اعادته، و اما شتمه ایاى فقوله: اتخذ اللَّه ولدا و انا الاحد الصمد، لم الد و لم اولد، و لم یکن لى کفوا احد.
وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ اى عرضوا على ربهم. این عرض اکبر است، چنان که آنجا گفت: عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّکَ صَفًّا. عرض دو است: یکى عرض على النار، چنان که گفت: وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ. دیگر عرض على الجبار، چنان که گفت: عُرِضُوا عَلى‏ رَبِّکَ‏، یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى‏ مِنْکُمْ خافِیَةٌ، و العرض على الجبار اصعب من العرض على النار، لان النار مأمورة لا تعمل شیئا الا بأمر ربها، و صاحب الامر هو اللَّه عزّ و جلّ. و قد روى فى بعض الاخبار: «ان عبدا یوقف بین یدى اللَّه عز و جل، فیسأله ربه عن افعاله و احواله، حتى یتحیر العبد و ینقطع حیاء من اللَّه سبحانه. ثم یقول لارسالک بى الى النار اهون علىّ من حسابک».
و روى ان النبى (ص) قال: «یعرض الناس یوم القیامة ثلاث عرضات، فأما عرضتان فجدال و معاذیر، و اما العرضة الثالثة فعند ذلک نظائر الصحف فى الایدى، فآخذ بیمینه و آخذ بشماله».
و قیل: وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ اى عرفوا ربهم ضرورة، کما یقال: وقفت على کلام فلان اى عرفته، و قیل: وقفوا على مسئلة ربهم و توبیخه ایاهم، یؤکد ذلک قوله: أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ؟ اى هذا البعث، فیقرون حین لا ینفعهم ذلک، و یقولون: بلى و ربنا، فیقول اللَّه: فذوقوا العذاب بکفرکم. «قال» که در اول گفت، جواب «اذا» است. قالوا جواب سؤالست. «قال» که در آخر گفت جواب اقرار است. اول خدا گوید: این بعث که مى‏بینید راست نیست؟ ایشان جواب این سؤال توبیخ دهند، و گویند: بلى و ربنا، حق است و راست. پس اللَّه گوید بجواب اقرار ایشان: پس اکنون عذاب میچشید بآنچه کافر شدید، و حق نپذیرفتید.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ یعنى بالبعث الذى فیه جزاء الاعمال. در قرآن فراوان بیاید ذکر لقاء اللَّه، و مراد بآن رستاخیز است. و همچنین در خبر مصطفى (ص) بیاید، چنان که گفت (ص): «لقاءک حق». جاى دیگر گفت: لقى اللَّه و هو علیه غضبان.
لقى اللَّه اجذم. لقى اللَّه و علیه اثم صاحب مکس. ما منکم من احد الا و هو یلقى اللَّه لیس بینه و بینه ترجمان. لقى اللَّه و ما علیه خطیئة.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ میگوید: زیانکار و نومید شدند ایشان که دروغ شمردند خاستن از گور، و شدن پیش خداى جل جلاله تا جزاء اعمال بینند.
حَتَّى إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً یعنى کذبوا الى ان ظهرت الساعة بغتة فأقلعوا بالندامة فى وقت لا ینفع الندامة. دروغ شمردند تا آن گه که ناگاه رستاخیز درآمد، و ایشان پشیمانى خوردند، در وقتى که پشیمانى سود نداشت، و گفتند: یا حَسْرَتَنا عَلى‏ ما فَرَّطْنا فِیها! این در قیامت باشد که کافران منازل خویش بینند از بهشت که بمؤمنان دهند. مصطفى (ص) گفت در تفسیر این آیت: یرى اهل النار منازلهم من الجنة، فیقولون: یا حسرتنا.
و قال (ص): «لا یدخل النار احد الا رأى مقعده من الجنة لو احسن لیکون علیه حسرة».
گویند: یا حسرتنا! یا دردا و دریغا! بر آن تقصیر که کردیم اندر دنیا در طاعت خداى و فروختن ایمان بکفر و آخرت بدنیا.
وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ مفسران گفتند: روز قیامت چون کافران را از گور برانگیزانند، آن عمل خبیث وى بصورت حبشى سیاه کریه المنظر که از وى بوى ناخوش مى‏دمد، برابر وى بایستد. کافر گوید: من انت؟ تو کیستى؟ گوید: انا عملک الخبیث، قد کنت احملک فى الدنیا بالشهوات و اللذات، فاحملنى الیوم. من آن عمل خبیث توأم، که در دنیا ترا با آن شهوتها و لذتها برداشته بودم، امروز مرا بردار.
گوید: من طاقت برداشتن تو ندارم. گوید: ناچار است برداشتن من. آن گه به پشت وى درآید بآن گرانبارى. اینست که رب العالمین گفت: وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلى‏ ظُهُورِهِمْ.
أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ اى بئس ما یحملون! و حال بنده مؤمن بر عکس این باشد، که چون از خاک بیرون آید، عمل صالح وى بصورتى روحانى خوشبوى برابر وى آید، و گوید: هل تعرفنى؟ مرا مى‏شناسى؟
گوید: نمى‏شناسم، اما شخصى روحانى مى‏بینم ترا نیکو صورت و خوشبوى. گوید: آرى در دنیا همچنین بودم. من آن عمل صالح توام، که در دنیا تو مرکب من بودى.
امروز من مرکب توام. بر من نشین، و سوى بهشت رو، اینست که رب العالمین گفت: یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً اى رکبانا. وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ اى باطل و غرور لا یبقى. این دنیا نه چیزیست پاینده و پسندیده، بلکه رفتنى است باطل و فریبنده: «دار الالتواء لا دار الاستواء، و منزل ترح لا منزل فرح، فمن عرفها لم یفرح لرخاء، و لم یحزن لشقاء. الا و ان اللَّه خلق الدنیا دار بلوى، و الآخرة دار عقبى، فجعل بلوى الدنیا لثواب الآخرة سببا، و ثواب الآخرة من بلوى الدنیا عوضا، فاحذروا حلاوة رضاعها لمرارة فطامها، و اهجروا لذیذ عاجلها لکریه آجلها، و لا تسعوا فى عمران دار قد قضى اللَّه خرابها، و لا تواصلوها و قد اراد اللَّه منکم اجتنابها، فتکونوا لسخطه متعرضین، و لعقوبته مستحقین». الحدیث بطوله ذکره النبى (ص).
وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ این جواب آن کافران است که میگفتند: ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا، رب العالمین ایشان را در آنچه گفتند دروغ زن کرد، و حاصل این دنیا باز گفت که چیست. لَعِبٌ وَ لَهْوٌ جاى دیگر گفت: وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ، آن گه گفت: وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ الشرک. قراءت شامى تنها، وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ بلام واحدة مع الاضافة، تقدیره: و لدار الساعة الآخرة، فصار وصف الساعة بالآخرة، کما وصف الیوم بالآخر فى قوله وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ. أَ فَلا تَعْقِلُونَ بتاء مخاطبه، قراءت نافع و ابن عامر و حفص عن عاصم.
معنى آنست که: قل لهم یا محمد: أَ فَلا تَعْقِلُونَ ایها المخاطبون! ان الآخرة افضل من الدنیا؟!
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ الایة سمع فهم دیگر است و سمع خطاب دیگر. آن بیحرمتان و بیگانگان چون از سمع فهم و قبول محروم بودند، سمع خطاب ایشان را سود نداشت. سمع فهم آنست که در دل جاى گیرد، و قبول در آن پیوندد، و یقین در آن بیفزاید. اگر سالها این طنطنه حروف بسمع خطاب میرسد تا قلقله یافت بسمع جان نرسد، سودى ندارد. آن بو جهل رانده مقهور حکم ازل گشته رفتى و سر بر آستانه مسجد رسول خدا (ص) نهادى، و قرآن از رسول (ص) بسمع ظاهر بشنیدى، اما دلش یک حرف بخود راه ندادى، که قفل نومیدى بر آن زده بودند، و مهر شقاوت بر آن نهاده، و آن دیگر مطرود مهجور ولید مغیره چون قرآن شنید، گفت: «و اللَّه ان لقوله لحلاوة، و ان علیه لطلاوة، و ان اصله لمغدق، و ان اعلاه لمثمر». گفت: این سخن که محمد میخواند سخنى شیرین و پر آفرین است، بالاش چون درخت میوه‏دار، و زیر چون چشمه آب حیات. بظاهر چنین میگفت، و باطنى داشت خراب که حرفى از آن بدل خود راه مى‏نداد، تا بدانى که اعتبار بباطن است، و حقیقت این کار یافت است و قبول. اگر هزاران کس بعمارت ظاهر مشغول شوند، آن عمارت ایشان خرابى یک دل جبر نکند، و بکار نیاید، و اگر یک دل آبادان بود، پاسبان اقلیمى باشد، همه را در حمایت عز خویش گیرد.
وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ از روى اشارت خبر میدهد از قومى که دیگران را پند دهند، و خود پند نپذیرند. از روى ظاهر خلق خداى بر طاعت میخوانند، و از روى باطن با حق مخالفت میکنند. همانست که گفت جاى دیگر: لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ؟
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ؟!
لا تنه عن خلق و تأتى مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم!
مجاهد گفت: وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ یعنى ینهون عن الذکر، و یتباعدون عنه. اشارت است بقومى که براه تقوى نروند، و مردم را نیز از آن باز دارند. خود معصیت کنند، و سبب معصیت دیگران شوند. خود بیراه شوند، و دیگران را بیراه کنند.
«ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً». لا جرم فردا هم وزر خود هم وزر دیگران بر گردن ایشان نهند. اینست که گفت تعالى و تقدس: وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ.
بَلْ بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ اشارت است بروز رستاخیز که روز کشف احوال است، و اظهار اسرار. یوم تبلى السرائر و تظهر الضمائر. بسا که در دنیا در شمار زاهدان بودند، و رنگ دوستان و لباس آشنایان پوشیدند، و آن روز داغ شقاوت بر پیشانى خویش بینند، و در منزل بیگانگان‏شان فرود آرند، و بسا کسا که تو او را خلیع العذار شناختى، رهین الاغلال دانستى، در دنیا بى‏سر و بى‏سامان، بى کس و بى‏نام، و آن روز از خزائن غیب خلعتهاى کرامت آرند بنام وى. قدیسان ملأ اعلى و ساکنان جنات مأوى دو چشمى برند و فرو مانند در کار وى. این چنان است که شاعر گوید:
بسا پیر مناجاتى که بى‏مرکب فرو ماند
بسا رند خراباتى که زین بر شیر نر بندد!
وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ لو رد اهل العقوبة الى دنیاهم، لعادوا الى جحدهم و انکارهم، و لو رد اهل الصفاء و الوفاء الى دنیاهم لعادوا الى حسن اعمالهم. وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلى‏ رَبِّهِمْ یا حسرة علیهم من موقف الخجل! و محل مقاساة الوجل! و تذکر تقصیر العمل، فهم واقفون على اقدام الحسرة، یقرعون باب الندم، حین لا ینفعهم الندم، و حین یقول لهم الحق: أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ!
و اخجلتا من وقوفى باب دارکم
یقول ساکنها من انت یا رجل؟!
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ مفاتح خزائن است، و مفاتیح مقالید.
مفاتح جمع مفتح و مفاتیح جمع مفتاح. وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ همانست که جاى دیگر گفت: «لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، و این خزائن غیب آن پنج علم‏اند که آنجا گفت: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ».
روى ابن عمر انّ النبىّ (ص) قال: «مفاتیح الغیب خمس لا یعلمها الّا اللَّه».
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ الى آخره این آیت جواب آن اعرابى است که پیش مصطفى شد، و معه ناقة، فقال: ان کنت نبیّا فأخبرنى عمّا فى بطن ناقتى هذه ذکر هو او أنثى؟ و ما الّذى یصیبنا غدا؟ و متى یمطر السّماء؟ و متى تقوم السّاعة؟ و متى اموت؟ فنزلت: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» الایة.
جمعى مفسران گفتند: که مفاتیح غیب آنست که از آدمیان در غیب است از روزى و باران و نزول عذاب و سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب و سرانجام کار و خاتمت اعمال و انقضاء آجال. و گفته‏اند که: درین آیت دلالت روشن است که رب العالمین بحقیقت داند بودنیها را پیش از بودن آن، یعلم انّه یکون ام لا یکون، و ما یکون کیف یکون؟ و ما لا یکون ان لو کان کیف یکون؟ قال ابن مسعود: اوتى نبیکم کلّ شی‏ء الّا مفاتیح الغیب.
وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ هر چه در بیابان است و در آبادان، مى‏داند. هر چه در خشک زمین است از نبات و تخم و گیاه میداند. و هر چه در بحر زندگى کند، و هر چه در آن هلاک شود همه داند. ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها عدد برگ درختان همه داند. آنچه بر درخت بماند داند، و آنچه بیوفتد داند که کى جدا شد؟ و چند بار گرد خود برگشت؟ و چون بیفتاد؟ بر روى افتاد یا بر پشت؟ «وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ» هیچ دانه و تخمى در زیر زمین نیفتد که نه اللَّه داند که رست یا نرست. آنچه نرست چون شد؟ و آنچه رست کى رست؟ و چون رست؟ و از آن چه رست؟ و چون شد؟
ابن عباس گفت: «فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ» یعنى فى الثّرى تحت الصّخرة فى اسفل الارضین السبع. هر چه در هفتم طبقه زمین زیر صخره است اللَّه میداند.
وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ این از جوامع قرآن است که همه چیز که در جهان است در زیر آنست. هر چه حیوان است رطب است، و هر چه موات یابس.
ابن عباس گفت: «الرّطب الماء و الیابس البادیة». و گفته‏اند: هر چه روید رطب است، و هر چه نروید یابس. عبد اللَّه حارث گفت: این درختان و نبات زمین است که اللَّه داند که چندتر بماند و کى خشک گردد. و عن نافع عن ابن عمر عن النبىّ (ص) قال: «ما من زرع على الارض و لا ثمار على الاشجار الا علیها مکتوب: بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
رزق فلان بن فلان، فذلک قوله تعالى فى محکم کتابه: وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ».
جعفر بن محمد گفت: الورقة السقط، و الحبّة الولد، و ظلمات الارض الارحام، و الرّطب ما یحیى، و الیابس ما یقبض، و کل ذلک فى کتاب مبین.
و قیل: الرّطب لسان المؤمن، رطب بذکر اللَّه، و الیابس لسان الکافر لا یتحرّک بذکر اللَّه و بما یرضى اللَّه. «إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» این را دو معنى گفته‏اند: یکى آنست که مثبت فى علم اللَّه متقن. هیچ چیز نیست از رطب و یابس که نه در علم خدا مثبت و محکم ساخته، و از آن پرداخته. معنى دیگر: «إِلَّا فِی کِتابٍ» یعنى اثبته اللَّه فى کتاب قبل خلقه، کقوله: إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها. میگوید هیچ چیز نیست و بشما نرسد هیچ رسیدنى که نه اللَّه آن را اثبات کرده، و حکم رانده، و در لوح محفوظ نبشته، پیش از آفریدن آن، و یشهد لذلک‏
قول النبى (ص): «کتب اللَّه مقادیر الخلائق قبل ان یخلق السماوات و الارض بخمسین الف سنة.
قال: وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ».
و روى انه قال: «یا با هریرة جفّ القلم بما انت لاق»، و روى انّه قال: «انّ اوّل ما خلق اللَّه القلم، فقال اکتب. قال: ما اکتب؟ قال: القدر، ما کان و ما هو کائن الى الابد».
اگر کسى گوید: چه حکمت را در لوح محفوظ نبشت؟ چون خود جل جلاله همه میداند، و بوى هیچ چیز فرو نشود، و درنگذرد. جواب آنست که جلال ربوبیت و کمال احدیت خود بخلق بنماید، تا معلومات اللَّه بدانند، و جلال عزّت و عظمت وى بشناسند و در ایمان و طاعت بیفزایند، و بدانند که چون اوراق و حبات و رطب و یابس که در آن ثواب و عقاب نبشته است، شمردنى و نبشتنى است، اعمال و احوال ایشان که در آن ثواب و عقاب است اولیتر که نویسد و شمارد وفا خواهد، و نیز تا آن فریشتگان که موکل‏اند بر کائنات و حادثات، و هر سال آن را مقابل میکنند و کرده با نبشته موافق بینند، عظمت اللَّه بآن بدانند و عبرت گیرند و در بندگى بکوشند.
وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ یقبض ارواحکم عن التصرف بالنوم، کما یقبضها بالموت، کما قال جل ثناؤه: اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها.
و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «لکل انسان ملک اذا نام یأخذ نفسه، و یردّ الیه، فان اذن اللَّه فى قبض روحه قبضه، و الا ردّ الیه، فذلک قوله: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ».
وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ الجرح الکسب، و هو العمل بالجوارح. اجتراح اکتساب است، و بیشتر در بد گویند آن را، و جوارح در سباع و طیر و در اندامان آدمى این را نام کردند که آن کو اسب‏اند، و جرح شهادت طعن است در آن، لأنّه من کسب الاثم، و الجراحة کالطعنة لأنها تعمل بالجارحة. ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ اى فى علمه بکم و ما تعملون الغد. میگوید: آن گه شما را از آن خواب مى‏برانگیزاند در دانش خویش، که میداند که برخیزید چه خواهید کرد؟ و قیل: «یَبْعَثُکُمْ فِیهِ» اى فى علمه بکم. «لِیُقْضى‏ أَجَلٌ مُسَمًّى» یعنى اجل الحیاة الى الموت، لتستوفوا اعمارکم المکتوبة. تقدیر الایة: و هو الّذى یتوفیکم باللّیل ثمّ یبعثکم فى النّهار، على علم بما تجترحون فیه.
و درین آیت اقامت حجّت است بر منکران بعث، یعنى که چون قادر است که ترا پس از خواب مى‏برانگیزاند، قادر است که بعد از مرگ برانگیزاند. و در تورات است که: یا ابن آدم کما تنام کذلک تموت، و کما توقظ کذلک تبعث. «ثُمَّ إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ» فى الآخرة، «ثُمَّ یُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» فى الدّنیا من خیر او شر، و هذا وعید من اللَّه عز و جل.
وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ این فوقیت را دو معنى است، و آن هر دو اللَّه را حق است و سزا: یکى آنکه بملک و توان فوق است و بندگان زیراند، ازین معنى فرعون گفت: «وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ»، و دیگر آنست که اللَّه فوق خلق است بذات، چنان که آنجا گفت: «یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ» و یرسل علیکم حفظة من الملائکة یحصون اعمالکم.
همانست که آنجا گفت: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ»، و آن فریشتگان‏اند بر بندگان، گوشوانان و نگهبانان کردار ایشان بر ایشان میکوشند، و ایشان را از بلاها میکوشند. جاى دیگر گفت: «وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ» اى یحفظون علیکم اعمالکم.
جاى دیگر گفت: «وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظِینَ» یعنى: و ما ارسل الکفار على المؤمنین محافظین. حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ عند انقضاء اجله «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» یعنى ملک الموت و اعوانه. و بر قراءت حمزه توفّاه بالف ممالة، یعنى به ملک الموت و حده، کقوله: «یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ». و گفته‏اند که اعوان ملک الموت چهارده‏اند: هفت ملائکه رحمت و هفت ملائکه عذاب، هر گه که روح بنده مؤمن قبض کند بملائکه رحمت دهد، و چون قبض روح کافر کند بملائکه عذاب دهد.
سلیمان بن داود (ع) بر ملک الموت رسید، گفت: یا ملک الموت! چرا میان مردمان عدل نکنى؟ یکى را روزگارى فرا گذارى، و یکى را بزودى بجوانى میبرى؟ گفت: یا سلیمان! این کار بدست من نیست، و بر من جز فرمان بردارى نیست.
صحیفه‏اى بمن دهند، نام هر یکى بر آن نبشته، و روزگار عمر و انفاس ایشان شمرده، و مرا در آن هیچ تصرف نه، چنان که فرمایند میکنم. و در آثار آمده که: شب نیمه شعبان آن صحیفه بدست وى دهند، هر کرا در آن سال قبض روح باید کرد، نامش در آن صحیفه آورده. یکى بعمارت مشغول گشته، یکى دل بر عروسى نهاده، یکى با دیگرى خصومت درگرفته، هر یکى کارى و بازارى برساخته، و نام ایشان در آن صحیفه اثبات کرده. مصطفى (ص) گفت: «تبنون ما لا تسکنون! و تجمعون ما لا تأکلون! و تأملون ما لا تدرکون! کم من مستقبل یوم لا یستکمله و منتظر غد لا یبلغه!».
ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ یعنى العباد یردّون بالموت الى اللَّه، یعنى الى الموضع الذى لا یملک الحکم علیهم فیه الا اللَّه. پس آن گه این بندگان را پس از مرگ با محشر قیامت برند، تا اللَّه بر ایشان حکم کند. «مَوْلاهُمُ الْحَقِّ» آن خداوندى که مولى ایشان براستى اوست، و حاکم بسزا اوست. «مولیهم» اگر بر عموم برانى، معنى مولى سیّد است و مالک، تا کافر و مؤمن در تحت آن شود، و اگر تخصیص کنى بر مؤمنان، معنى مولى ولى و ناصر بود، و کافران در آن نشوند، که جاى دیگر گفت: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرِینَ لا مَوْلى‏ لَهُمْ». «أَلا لَهُ الْحُکْمُ» القضاء و الامر فیهم دون خلقه، «وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحاسِبِینَ» لأنه لا یحتاج الى رویة و فکرة و عقد ید، و حسابه اسرع من لمح البصر.
عن عائشة: انّ رسول اللَّه (ص)، قال: «لیس احد یحاسب یوم القیامة الا هلک».
قلت: او لیس یقول اللَّه: «فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً؟ قال: «انما ذلک العرض، و لکن من نوقش الحساب هلک».
قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ظلمات البر ظلمة اللیل و ظلمة السّحاب و ظلمة الغبار، و ظلمات البحر ظلمة اللیل و ظلمة السحاب و ظلمة الامواج.
ظلمات در قرآن بر دو وجه آید: یکى بمعنى اهوال و شدائد، چنان که درین آیت است و در سورة النّمل: أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ یعنى فى اهوال البر و البحر.
وجه دوم ظلماتست بمعنى سه خصلت، چنان که در سورة الزمر گفت: خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ یعنى البطن و المشیمة و الرحم. و در سورة الانبیاء گفت: فَنادى‏ فِی الظُّلُماتِ یعنى ظلمة اللیل و ظلمة الماء و ظلمة بطن الحوت. و در سورة النور گفت: أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ الى قوله «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» یعنى به الکفر.
یقول: قلب مظلم فى صدر مظلم فى جسد مظلم.
قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ این سؤال توبیخ و تقریع است، میگوید: یا محمد ازین کافران مکه در پرس، یعنى درین سؤال ایشان را ملامت کن، و بگوى: «مَنْ یُنَجِّیکُمْ» آن کیست که شما را رهاند از اهوال و شدائد بر و بحر؟ «تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً» اى علانیة و سرّا. قراءت عاصم بروایت ابو بکر خفیة بکسر خاء است و معنى همانست. «لئن انجیتنا من هذه» عاصم و حمزه و کسایى «لئن أنجانا من هذه» خوانند. اینجا قول مضمر است، یعنى: یقولون لئن انجیتنا. قول فرو گذاشت که آن از «تدعونه» خود بیرون آید. «مِنْ هذِهِ» یعنى: من هذه الخیفة، و قیل: من هذه البلیّة. «لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» للَّه، فى هذه النّعم، فنوحّده.
قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها عاصم و حمزه و کسایى «ینجّیکم» بتشدید خوانند، و باقى بتخفیف، و معنى هر دو یکسانست. «منها» یعنى من تلک الشّدائد و المحن، «و من کلّ کرب» اى غمّ و بلاء. «ثمّ انتم» یا معشر الکفّار! «تشرکون» فى حال الرخاء. این در شأن قریش فرو آمد که مسافران بودند در بر و بحر. چون ایشان را در آن خطرى پیش آمدى، یا بیم هلاک، دست در دعا و تضرّع مى‏زدند، و از خدا باخلاص نجات میخواستند. چون ایشان را از آن خطر و بیم امن پدید آمدى و نجات، باز دیگر باره بسر کفر و بت پرستى خویش مى‏باز شدند. رب العزة ایشان را درین آیت توبیخ میکند، و از نیک خدایى خود و بد بندگى ایشان خبر میدهد. پس درین آیت دیگر ایشان را بیم داد و خبر کرد که: من قادرم و توانا که بعد ازین شما را هلاک کنم، گفت: قُلْ هُوَ الْقادِرُ این آیت بسه بار آمده از آسمان: اوّل این فرو آمد که قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى‏ أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِکُمْ گوى او قادر است که بر شما عذابى انگیزد از زیر شما، آب، چنان که قوم نوح را فرستاد، یا باد، چنان عاد، یا بانگ، چنان ثمود. یا ظلة، چنان قوم شعیب، یا حاصب، چنان مؤتفکات. و درست است خبر از جابر انصارى که رسول خدا (ص) گفت آن گه که این فرو آمد: اعوذ بوجهک.
جبرئیل رفت، و پس آن باز آمد، و گفت:«او من تحت ارجلکم»
یا عذابى فرستد از زیر پایهاى شما، چون خسف قارون و غرق فرعون. رسول خدا (ص) گفت: اعوذ بوجهک.
پس رفت، و باز آمد و گفت: «او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم بأس بعض»
که (۱) این آمد رسول خدا گفت: «هذا اهون»، و بروایتى‏ «هذا ایسر».
دانست که لا بد است از سه یکى، گفت: این آسان‏تر این خلافها و عصبیتها اول دراز است، و آخر درد ما همه از آنست.
۱ «که» بقرینه موارد دیگر از همین کتاب بمعنى «چون» است.
و روى عن ابن عباس انّه قال: العذاب الذى من فوقهم امراء السوء، و الّذى من تحتهم عبید السوء «أَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ» الا هواء المختلفة.
قال الکلبى: لما نزلت هذه الایة شقّت على النبى (ص) مشقّة شدیدة، فقال: یا جبرئیل! ما بقاء امتى على ذلک، فقال: انّما انا عبد مثلک، فادع ربک. فقام رسول اللَّه (ص) فتوضّأ و صلّى و سأل ربّه ان لا یبعث على امّته عذابا من فوقهم و لا من تحت ارجلهم و لا یلبسهم شیعا و لا یذیق بعضهم بأس بعض. فنزل جبرئیل فقال: ان اللَّه سمع مقالتک و انّه اجارهم من خصلتین، و لم یجرهم من خصلتین، اجارهم ان لا یبعث علیهم عذابا من فوقهم و لا من تحت ارجلهم، و لم یجرهم من ان یلبسهم شیعا، و یذیق بعضهم بأس بعض، قال: یا جبرئیل! فما بقاء امّتى، قال سل اللَّه لأمّتک، فقام رسول اللَّه (ص) فتوضّأ و صلى ثمّ سأل ربه، فنزل جبرئیل فقال: انّ اللَّه یقول: انّا ارسلنا من قبلک رسلا الى قومهم فصدّقهم مصدقون، و کذّبهم مکذّبون، ثمّ لم یمنعنا ان نبتلى الّذین زعموا انهم مؤمنون من بعد قبض انبیائهم ببلاء یعرف فیه صدقهم من کذبهم. ثمّ نزل: الم أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا الى قوله: وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ. فقال: لا بدّ من فتنة تبتلى بها الامّة بعد نبیّها لیتبیّن الصّادق من الکاذب».
«انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ» یعنى العلامات فى امور شتّى من الوان العذاب.
«لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ» لکى یفقهوا عن اللَّه ما بیّن لهم، فیخافوه، و یوحدوه.
وَ کَذَّبَ بِهِ یعنى بالقرآن، «قَوْمُکَ» یعنى قریشا «وَ هُوَ الْحَقُّ» جاء من عند اللَّه.
«قُلْ لَسْتُ عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ» این منسوخ است بآیت سیف.
لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ یعنى لوقوع کل شأن حین، کقوله: «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ». سیاق این سخن بر سبیل تهدید است، یعنى: لکلّ خبر یخبره اللَّه وقت و مکان یقع فیه من غیر خلف. «وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ» ما کان منه فى الدّنیا فستعرفونه، و ما کان منه فى الآخرة یبدو لکم یعنى العذاب الّذى کان بعدهم فى الدّنیا و الآخرة.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا و چون بینى ایشان را که در سخنان ما مى خوض کنند، و بفراخ سخنى و بافسوس میروند فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ روى گردان از ایشان و جدایى جوى حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ تا آن گاه که در حدیثى دیگر روند وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ و اگر دیو فراموش کند بر تو اعراض از ایشان فَلا تَقْعُدْ نگر تا ننشینى بَعْدَ الذِّکْرى‏ پس یاد آمدن نهى من مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۶۸) با آن گروه ستمکاران بر خود.
وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ و بر پرهیزگاران نیست مِنْ حِسابِهِمْ از شمار و از جرم و تاوان خائضان مِنْ شَیْ‏ءٍ هیچ چیز وَ لکِنْ ذِکْرى‏ لکن این پند است و عبرت نمودن خائضان را لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (۶۹) تا مگر از آن خوض بپرهیزند.
وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً گذار ایشان را که دین خویش ببازى گرفتند وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا و فرهیفته کرد ایشان را زندگانى این جهان وَ ذَکِّرْ بِهِ و پند ده بقرآن و در یاد ده أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ پیش از آنکه تن کافر را بسخت‏تر عذاب سپارند بآنچه کرد درین جهان لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ و او را نه فرود از خداى وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ نه یارى و نه شفیعى وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ و اگر تنى خویشتن باز خرید بهمه فداى لا یُؤْخَذْ مِنْها آن فدا ازو بنستانند أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا ایشان آنند که ایشان را فرا دادند فرا سخت‏تر هلاکى و عذابى بِما کَسَبُوا بآنچه میکردند لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ ایشان را است شرابى از آب گرم وَ عَذابٌ أَلِیمٌ و عذابى دردنماى بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (۷۰) بآنچه مى کافر شوند.
قُلْ گوى یا محمد! أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ فرود از خداى چیزى خوانیم ما لا یَنْفَعُنا که ما را هیچ بکار نیاید اگر خوانیم وَ لا یَضُرُّنا و نگزاید اگر نخوانیم وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا و برگردانند ما را با پس وا بَعْدَ إِذْ هَدانَا اللَّهُ پس آنکه راه نمود اللَّه ما را کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ فِی الْأَرْضِ چون چن لَهُ أَصْحابٌ و او را یارانى‏اند از مشرکان یَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى که او را مى‏باز خوانند با ضلالت که آن را مى‏هدى و راستى نه پندارند ائْتِنا و میگویند او را که ایدر آى بما قُلْ پیغامبر من گوى: إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ راه نمودن اللَّه هدى و راست راهى آنست وَ أُمِرْنا و فرمودند ما را لِنُسْلِمَ تا گردن نهیم لِرَبِّ الْعالَمِینَ (۷۱) خداوند جهانیان را.
وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و فرمودند ما را که نماز بپاى دارید وَ اتَّقُوهُ و از خشم و عذاب خداى بپرهیزید وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۷۲) و او آنست که شما را برانیگخته با وى خواهند برد.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ و او آنست که بیافرید آسمانها و زمین بِالْحَقِّ بسخن روان و فرمان رسنده بپایان وَ یَوْمَ یَقُولُ و آن روز که گوید: کُنْ فَیَکُونُ باش تا مى‏بود قَوْلُهُ الْحَقُّ فرمان وى روان وَ لَهُ الْمُلْکُ و پادشاهى وى را یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ آن روز که دردمند در صور عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ داناى هر پوشیده و آشکارا وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۷۴) و اوست داناى آگاه. دانا بهمه چیز، آگاه از همه چیز.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا خوض نامى است که باطل را گویند، حق را نگویند، چنان که گفت: «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ»، وَ خُضْتُمْ کَالَّذِی خاضُوا، «فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ». و اصل الخوض الدخول فى الشی‏ء على تلوّث به، و قیل هو الخلط، و کل شى‏ء خضته فقد خلطته، و منه خاض الماء بالعسل خلطه. و خوض در آیات آنست که پیغامبر را و قرآن را دروغ زن گیرند، و بدان استهزا کنند، و باطل شمرند. و این آن بود که کافران مکّه چون از مؤمنان قرآن میشنیدند آن را طعن میزدند و ناسزا میگفتند. سدى گفت: مشرکان با مؤمنان نمى‏نشستند، و در رسول خدا (ص) طعن میکردند، و ناسزا میگفتند. رب العالمین ایشان را از آن نهى کرد، گفت: یا محمد! چون مشرکان را بینى که در قرآن طعن کنند و ناسزا گویند، با ایشان منشین، و از ایشان روى گردان. و با مؤمنان همین گفت که: چون کافران در رسول (ص) طعن کنند و او را ناسزا گویند، با ایشان منشینید، و از ایشان روى بگردانید. «لا تقعدوا» معنى آنست که منشینید، و آن کس که نشسته بود، این با وى هم گویند، امّا «لا تجلس» زشت است درین موضع، که آن بر پاى ایستاده را گویند.
وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ قراءت ابن عامر ینسّینّک است، نسّى ینسّى، و انسى ینسى، بمعنى یکى‏اند، همچون غرّمته و أغرمته. «فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ».
و اگر شیطان این نهى ما بر تو فراموش کند، و با ایشان بنشینى، چون با یادت آید برخیز، و نیز منشین. و تفسیر این آنجا است که گفت: «وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ» الایة. پس مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه! هر گاه که ایشان تکذیب آرند، و استهزا کنند، و در باطل خوض کنند، اگر ما برخیزیم و ننشینیم پس نتوانیم که در مسجد حرام بنشینیم، و نتوانیم که گرد کعبه طواف کنیم. چون ایشان چنین گفتند رب العزّة رخصت داد نشستن با ایشان، بشرط آنکه ایشان را پند دهند و تذکیر کنند، گفت: «وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ» الشّرک و الکبائر و الفواحش من حساب الخائضین «مِنْ شَیْ‏ءٍ» اى: من آثامهم «وَ لکِنْ ذِکْرى‏» نصب على المصدر یعنى ذکّروهم ذکرى، و روا باشد که موضع آن رفع باشد، یعنى: علیکم ذکرى، اى علیکم ان تذکّروهم. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» الخوض اذا وعظتموهم. ابن عباس گفت که: مؤمنان گفتند: یا رسول اللَّه! اگر ما از ایشان اعراض کنیم، و ایشان را بآن خوض بگذاریم، و باز نرنیم، ترسیم که گنهکار شویم. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ اى من آثام الخائضین «مِنْ شَیْ‏ءٍ»، و لکن امرى المؤمنین بهجران الخائضین تذکیر للخائضین. «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ» الخوض فى الباطل، یعنى اذا قمتم عنهم منعهم ذلک من الخوض و الاستهزاء، فأنکروا قیامکم عنهم، فیکون ذلک تذکیرا. سعید جبیر گفت: چون مسلمانان بمدینه هجرت کردند، منافقان با مسلمانان مى‏نشستند، و چون قرآن مى‏شنیدند خوض و استهزا میکردند، چنان که مشرکان در مکّه میکردند. مسلمانان گفتند: بر ما حرج نیست درین مجالست، که اللَّه ما را در آن رخصت داده، و از خوض ایشان بر ما هیچ چیز نیست.
رب العزّة در مدینه آن آیت فرستاد که در سورة النساء است: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ الایة، و این آیت که وَ ما عَلَى الَّذِینَ یَتَّقُونَ منسوخ گشت.
وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ الایة این لفظى است از الفاظ تهدید و از الفاظ تهاون. در وعید گویند: ذرنى و فلانا، و در تهاون گویند: ذر فلانا فى کذا، و ذره یفعل کذا، و قرآن جایها بهر دو ناطق. میگوید: گذار ایشان را یعنى باک مدار از ایشان و خوار دار ایشان را که دین خود ببازى گرفتند، یعنى: اتخذوا دین الاسلام لعبا اى باطلا و لهوا عنه. «وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا» عن دینهم الاسلام. ابن عباس گفت: این در شأن کافران مکّه و ترسایان و جهودان فرو آمد، که رب العزّة هر گروهى را عیدى کرد، و هر قومى در عید خویش بباطل و بازى و نشاط و طرب مشغول شدند مگر امّت محمّد (ص)، که ایشان عید خود موسم طاعت ساختند، نماز جماعت و ذکر فراوان و تکبیر و تهلیل و قربان. رب العزّة میگوید: گذار ایشان را که در عید خود بباطل و بیهوده مشغول گشتند، و بزندگانى دنیا غرّه شدند. «وَ ذَکِّرْ بِهِ» اى بالقرآن، و قیل: بانذارک و بلاغک. و پند ده اینان را بپیغام که گزارى و بیم که نمایى. «أَنْ تُبْسَلَ» یعنى: من قبل ان تبسل نفس بما کسبت. ابسل الرّجل اذا دفع الى اشدّ الهلاک، پیش از آنکه تن کافر را فراسخت‏تر گرفتن دهند. و قیل: «أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ» یعنى من قبل ان تهلک نفس بما عملت و تحبس فى النار. قال قتادة: هذه الایة منسوخة، نسخها قوله: «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ»، و قال مجاهد: لیست منسوخة لأنّه على التهدّد کقوله: «ذَرْنِی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحِیداً».
لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ در نام خداوند جل جلاله ولى و مولى یکى است، و آن از ولایت است بفتح واو بمعنى نصرت، و آنچه در سورة الرعد گفت: «وال»، آن از ولایت است بکسر واو، و آن تملّک است. «وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ» یعنى: و ان تفد نفس کل فداء لا یؤخذ الفداء منها. این عدل ایدر فدا است، از بهر آنکه آن چیز که تن خویش بآن مى‏باز خرند آن چیز همتاى تن مینهند، و عدل آن میکنند، و عدل برابر کردن هر چیز با دیگرى بود و هامتا ساختن، و هر دو چیز از آن عدل است و عدیل چون ندّ و ندید. میگوید: اگر تنى فردا هر که بود از کافران، خویشتن باز خرید بهمه فدایى. جاى دیگر تفسیر کرد، گفت: مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً. جاى دیگر گفت: لَوْ یَفْتَدِی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنِیهِ.
لا یُؤْخَذْ مِنْها همانست که آنجا گفت: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ». اخذ در قرآن بر پنج وجه آید: یکى بمعنى قبول، چنان که: «وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها» اى لا یقبل، و در آل عمران گفت: «وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِکُمْ إِصْرِی» اى قبلتم على ذلکم عهدى. و در سورة المائده گفت: إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ، اى فاقبلوه، و در سورة التّوبة گفت: وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ یعنى: و یقبل الصّدقات، و در اعراف گفت: خُذِ الْعَفْوَ اى اقبل الفضل من اموالهم. وجه دوم «اخذ» بمعنى حبس است، چنان که در سوره یوسف گفت: فَخُذْ أَحَدَنا مَکانَهُ یعنى احبس. وجه سوم «اخذ» بمعنى عذاب چنان که: در حم المؤمن گفت: فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ یعنى فعذبتهم، و در هود گفت: وَ کَذلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذا أَخَذَ الْقُرى‏، و در عنکبوت گفت: فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ یعنى: عذّبنا. وجه چهارم «اخذ» بمعنى قتل، چنان که در حم المؤمن گفت: وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ اى لیقتلوه. وجه پنجم اخذ بمعنى اسراست، چنان که در سورة التّوبة گفت: فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ، و در سورة النساء گفت: فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ.
أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا یعنى حبسوا فى النار بما کسبوا من الکفر و التکذیب «لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ» یعنى الماء الحار الذى قد انتهى حرّه «وَ عَذابٌ أَلِیمٌ» وجیع «بِما کانُوا یَکْفُرُونَ».
قُلْ أَ نَدْعُوا این جواب ایشانست که رسول خدا را (ص) با شرک میخواندند، و میان خویش و میان او ممالات میجستند، جایها در قرآن از آن ذکر است، «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ» «وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ» از آنست، و جوابها است آن را در قرآن، سورة قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ از آنست، و این آیت از آن است. قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ میگوید: شما که مسلمانان‏اید جواب کافران که شما را با کفر میخوانند این دهید که: أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُنا اى لا یملک لنا نفعا فى الآخرة وَ لا یَضُرُّنا، و لا یملک لنا ضرّا فى الدّنیا. «وَ نُرَدُّ عَلى‏ أَعْقابِنا» این اعقاب در قرآن جایها مذکور است گاه بردّ و گاه بانقلاب، و ذکر عقب در آن مستعار است، و جمله کنایت است از بازگشتن از دین.
کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطِینُ قراءت حمزه «استهویه» بالف من ماله بر معنى جمع شیاطین، «و استهوته» بر معنى جماعت شیاطین. قال الزجاج: «استهوته» زیّنت له هواه، و قال ابن عباس: استفزته الغیلان فى المهامه. ابن عباس گفت: این مثلى است که رب العالمین زد آن کس را که بر دین حق بود، و داعى ضلالت او را بر عبادت بت میخواند، میگوید: مثل وى مثل آن مرد است که بر راه راست میرود با رفیقان پسندیده و همراهان گزیده، و غول او را از رفیقان باز برد، تا از راه بیوفتد، و در بیابان حیران و عطشان بماند، و بر شرف هلاک بود، پس آن رفیقان و اصحاب او را براه باز خوانند، نیاید، و هم چنان سرگردان و حیران سر در بیراهى نهد تا هلاک شود. این در شأن عبد الرحمن بن ابو بکر آمد، پیش از آنکه مسلمان شد شیطان او را از راه هدى باز داشته بود، و اصحاب وى پدر و مادر وى بودند، و با وى میگفتند که: ایتنا فانا على الهدى. و هم درین قصّه وى آیت آمد: وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما الایة. وى جواب ایشان میدهد که من بر هدى و راست راهى‏ام. رب العالمین گفت: قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ راه اسلام است، که راه راست است و دین حق. رستگارى در آن است نه در کفر و ضلالت که نموده شیطان است. معنى دیگر گفته‏اند: له اصحاب من المشرکین یدعونه الى الهدى عندهم. و این معنى در نوبت اوّل مختصر گفتیم.
وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ قتاده گوید: هذه الایة حجّة لقّنها اللَّه نبیّه یخاصم بها اهل الاهواء. گفتا: جواب همه متنطعان و معترضان در دین اینست که اللَّه درآموخت: فرمودند ما را که گردن نهید اللَّه را تسلیم کنید، و از تسلیم درمگذرید.
وَ أَنْ أَقِیمُوا الصَّلاةَ «أن» از بهر آن گفت که لام در «لنسلم» بمعنى «أن» است، یعنى: امرنا ان نسلم و ان نقیم، کقوله: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا»، و هما بمعنى واحد، و گفته‏اند: اسلام اینجا بمعنى اخلاص است. نخست اخلاص فرمود پس عمل، تا بدانى که عمل بى‏اخلاص بکار نیست، پس تنبیه کرد بر بعث و مجازات، گفت: «وَ هُوَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ» تا بدانى که آن عمل را جزا خواهد بود، اگر نیک باشد و اگر بد، پس بر صنع خود دلالت کرد تا او را یکتا و بى‏همتا دانند. گفت: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ این حق را دو معنى است: یکى آنکه به «کن» آفرید، چنان که گفت: قَوْلُهُ الْحَقُّ بسخن راست و فرمان روان، و دیگر معنى: بالوحدانیة، چنان که جاى دیگر گفت: رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا. نه بباطل آفرید و نه ببازى، که بحق آفرید و بیکتایى، و بجدّ نه بعبث و گزاف. و قیل: بالحقّ اى بکلامه، و هو قوله: «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً». «بالحقّ» اینجا سخن تمام شد، پس گفت: «وَ یَوْمَ یَقُولُ» یاد کن آن روز که گوید: آخرت اى دنیا شو. آنچه گوید: باش، بود.
هر چه اللَّه خبر داد که بودنى است آن در علم اللَّه موجود است، و لا محاله بودنى است، و خطاب «کن» بآن درست. و قیل: و یوم یقول للخلق موتوا فیموتون، و انتشروا فینتشرون دل اللَّه سبحانه على سرعة امر البعث، و ردّ على من انکره. «قَوْلُهُ الْحَقُّ» گفته‏اند که این متصل است بسخن پیش، یعنى: «یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ». «قَوْلُهُ» اى یأمر فیقع امره، این چنانست که گویند: قد قلت فکان قولک، و باین وجه حق نعت قول باشد. و روا باشد که «کُنْ فَیَکُونُ» اینجا سخن بریده گردد، پس ابتدا کن «قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ» و تخصیص روز قیامت بذکر نه از آن است که در روزگار دیگران قول و آن ملک نبود، بلکه در همه وقت و همه روز بود، اما دیگران بر سبیل مجاز در دنیا دعوى ملک میکردند، و روز قیامت آن دعویها باطل گردد، و ملوک خاضع شود، کس را دست رس نبود، و در کس نفع و ضرّ نبود چنان که اللَّه گفت: وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ.
یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ صور نام آن قرن است که اسرافیل در آن دمد.
روى عبد اللَّه بن عمرو عن النبىّ (ص): «انّ اعرابیا قال ما الصّور؟ قال: قرن ینفخ فیه»، و قال (ص): «کیف انعم و صاحب الصّور قد التقم الصّور بفیه و اصغى سمعه و حنا جبهته ینتظر متى یؤمر أن ینفخ فینفخ». قالوا: یا رسول اللَّه! کیف نقول؟
قال: «قولوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل. على اللَّه توکّلنا».
و در بعضى کتب آورده‏اند که: صور چهار شاخ دارد: یکى تا بزیر عرش است. یکى تا بثرى. یکى تا بمیمنه عالم.
چهارم بمیسره عالم، چنان که از عرش تا ثرى و از میمنه عالم تا میسره همه در میان این چهار شاخ است روز قیامت. روز حشر و نشر چون اللَّه خواهد که خلق را زنده کند جانهاى پیغامبران در آن شاخ آرند که زیر عرش است، و جانهاى مؤمنان در آن شاخ که بمیمنه عالم است، و جانهاى جمله کافران در آن شاخ که در ثرى است، و جانهاى زندیقان و مبتدعان در آن شاخ که بمیسره عالم است، و بعدد هر جانى درین شاخها سوراخها است بر مثال زنبور خانه، چون جانها برین سوراخها درآید چنان راست آید که نه جان زیادت آید نه جاى کم بود، و چهل سال جانها چنان میدارد پس زمین را بجنباند، چنان که اللَّه گفت: إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا تا خاکهاى شخصها از یکدیگر جدا شود، سیاه از سفید و مرد از زن جدا شود، آن گه ببحر مسجور فرمان آید، دریایى است در زیر عرش مجید، آب حیات در آن. فرمایند او را که ببار چهل سال آن دریا آب بزمین مى‏بارد، تا آن خاکها در زیر زمین آمیخته شود، پس آن خاکها بفرمان حق رگ و پى و پوست و استخوان گردد. همان شخصها که در دنیا بود، رب العزّة باز آفریند. آن گه زمین از گرانبارى بحق نالد، و فرمان آید که: بارها بیرون نه، فذلک قوله: وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها. زمین شکافته شود شخصها از زمین بیرون آید. اسرافیل را فرمایند تا در صور دمد، آن جانهاى خلق جمله از صور بیرون آیند جانهاى نیکبختان سفید چون مروارید، و جانهاى بدبختان سیاه چون قیر، و همه احوال عالم از آن پر گردد، و رب العزّة گوید جل جلاله: لیرجعن کل روح الى جسده، فتأتى الارواح، فتدخل‏ فى الخیاشیم، فتمشى فى الاجساد کمشى السم فى اللدیغ.
«عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ این شهادت با غیب قرین در همه قرآن معنى آن شاهد است و حاضر، میگوید: دانا بهر غائب و حاضر اوست. «وَ هُوَ الْحَکِیمُ» یعنى حکم البعث «الْخَبِیرُ» بالبعث متى یبعثهم.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً این آیه به مدینه فرو آمد در شأن مسیلمة بن حبیب الکذّاب ابو المنذر الحنفى. کافران او را رحمن تهامه مى‏خواندند. دو کس فرستاد از مردمان خویش برسول خدا (ص). رسول ایشان را گفت: «ا تشهد أن مسیلمة نبى»؟ فقالا: نعم. فقال (ص): «لو لا ان الرّسل لا تقتل لضربت اعناقکما».
دو کذّاب خاستند بروزگار رسول خدا، و دعوى پیغامبرى کردند: یکى کذّاب یمامه، مسیلمه، و دیگر کذّاب صنعا، اسود العبسى. رسول خدا گفت: در خواب مرا چنان نمودند که دو سوار زرین در دست من بودى، و من در آن غمگین و اندوهگن گشته. وحى آمدى بمن که باد در آن دم. باد در آن دمیدمى، و هر دو از من بپریدندى. پس من تأویل نهادم که: آن هر دو دست او رنجن زرین آن دو کذّاب اند که من در میان ایشان بودم، و در روزگار ایشان: یکى کذاب یمامه، و دیگر کذاب صنعا. قتاده گفت: این آیت در شأن هر دو کذاب فروآمد.
وَ مَنْ قالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ این یکى عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح القرشى است از بنى عامر بن لوى هام شیره عثمان عفان، لختى از قرآن و وحى بنوشت با ملاء رسول خدا (ص)، و گاه گاه از خواتیم آیت که نامهاى خداوند است عز و جل، چیز چیز تبدیل میکرد. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ» «علیم حکیم» مینوشت، و آنچه باین ماند، و رسول خدا (ص) آن را میدید و خاموش میبود، و تغییر نمیکرد.
عبد اللَّه بسکوت رسول (ص) بشک افتاد در ایمان خویش، که اگر راست میگوید که وحى است چرا تغییر نمى‏فرماید چون مى‏بیند که من تبدیل میکنم؟ و ذلک انّه کان (ص) امیّا لا یکتب. پس مرتد شد، و به مکه بازگشت و گفت: «سَأُنْزِلُ مِثْلَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ».
من قرآن فرو فرستم یعنى گویم، چنان که اللَّه فرو فرستاد.
و گفته‏اند که چون این آیت آمد که: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ رسول خدا املا میکرد، و وى مینوشت. چون اینجا رسید که: ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ عبد اللَّه تعجّب کرد از تفضیل خلقت آدمى بر آن ترتیب و بر آن نظم، و از سر آن تعجب گفت: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». رسول خدا (ص) گفت:«اکتبها فهذا نزلت».
عبد اللَّه آن ساعت بشک افتاد، گفت: لئن کان محمّد صادقا، لقد اوحى الىّ کما اوحى الیه، و لئن کان کاذبا لقد قلت کما قال، و از آن پس کافر گشت و بمکّه باز شد. رسول خدا (ص) وى را گفت: «لا تقبله الارض»، فقال ابو طلحة: اتیت الارض التی مات فیها، فوجدته منبوذا، فقلت: ما شأن هذا؟ فقالوا: دفناه فلم تقبله الارض.
عکرمه گفت: این آیت در شأن النضر بن الحارث آمد که معارضه قرآن میکرد. در معارضه سوره و النازعات گفت: «و الطّاحنات طحنا، و العاجنات عجنا، فالخابزات خبزا، فاللّاقمات لقما. چون این معارضه با رسول خدا (ص) رسید، از غثاثت و رکاکت این سخن همه بخندیدند. یکى از صحابه گفت: هلّا اتمّ السورة؟ چرا سورة تمام نکرد؟ گفتند: تمامى در چیست؟ گفت: فالخازیات خزیا. فأضحک الحاضرین و السامعین. و این نضر حارث همانست که میگفت: «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا» اگر خواهیم ما نیز قرآن همچنین فرو نهیم و بگوئیم، و گفت. و معارضه وى این بود که رفت.
وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ این کلمتى است از کلمات تعظیم و تعجیب، نه در موضع شک. میگوید: اگر تو بینى اى محمّد آن گه که این کافران و مشرکان در سکرات و شدائد و اهوال مرگ باشند، وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا أَیْدِیهِمْ ملائکه اینجا ملک الموت است و اعوان وى، و آن فریشتگان دست بعذاب بایشان فرا داشته، چنان که جاى دیگر گفت: «یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ». «أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ» اینجا قول مضمر است، یعنى: یقولون لهم اخرجوا انفسکم اى ارواحکم. ایشان را گویند بتعنیف و کره: بیرون دهید جانهاى خویش. مصطفى (ص) گفت: آن مرگ که آسان‏تر بود همچون خسک است که در پشم شتر آویزد، چه ممکن بود که آن بآسانى از وى بیرون آید.
عمر خطاب از کعب احبار پرسید که: تو جان کندن چگونه دانى؟ گفت: چنان که شاخى پر خار در درون کسى کنند، و هر خارى در رگى آویزد، و مردى قوى آن خار میکشد. و در خبر است که بوقت وفاة موسى (ع) رب العزة او را گفت: خویشتن را در مرگ چون یافتى؟ گفت: چون مرغ زنده که بریان کنند، نه قوت دارد که بپرد، نه بمیرد تا برهد. أَخْرِجُوا أَنْفُسَکُمُ روا باشد که این سخن در قیامت با ایشان گویند بر سبیل توبیخ، یعنى: خلّصوا انفسکم من العذاب، اى: لستم تقدرون على الخلاص.
الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ اى العذاب الذى یقع به الهوان الشدید. «بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ» من انّه اوحى الیکم و لم یوح. «وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» اى تتکبّرون على الایمان بالقرآن. و قیل: عن فریضة اللَّه و القیام بها.
قال النبىّ (ص): «من سجد اللَّه سجدة فقد برى‏ء من الکبر».
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ جمع فرید است، کقرین و قرآنى، و ردیف و ردافى.
یقال فرد الرّجل یفرد فرودا فهو فارد، اذا تفرّد، و رجل افرد و امراة فرداء، اذا لم یکن لها اخ. وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا این در قیامت با کافران گویند که شما بآخرت تنها آمدید بى مال و بى‏جفت و بى‏فرزند، یگانه بى هیچ کس، حفاة عراة غرلا، برهنه بى‏هیچ چیز. کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ هم بر آن خلقت اول که در دنیا آمدید، یعنى که بعث شما همچون خلق شما، و نشأة ثانیه همچون نشأة اولى.
روى عن ابو هریرة قال: قال النبى (ص): «تنشق الارض عنکم، فأنا اول من تنشق عنه الارض، فتنسلون سراعا الى ربکم على سنّ الثّلاثین مهطعین الى الدّاعى، فتوقفون فى موقف واحد سبعین عاما حفاة عراة غرلا بهما، لا ینظر الیکم، و لا یقضى بینکم.
فیبکى الخلائق حتّى ینقطع الدم و یلحمهم العرق.
و روى ان عائشة قرأت: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى‏ کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ»، فقالت: یا رسول اللَّه واسوأتاه! ان الرجال و النساء یحشرون جمیعا، ینظر بعضهم الى سوأة بعض! فقال رسول اللَّه (ص): «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ»، لا ینظر الرجال الى الرجال، و لا النساء الى النساء، شغل بعضهم عن بعض.
وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ اى ملکناکم و أعطیناکم من العبید و المال و المواشى، وَ ما نَرى‏ مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ اى فى خلقکم شرکاء. این جواب نضر حارث است و مشرکان عرب، که میگفتند: «هؤلاء شفعاءنا عند اللَّه». رب العزّة گفت: نمى‏بینم با شما آن شفیعان که بدروغ میگفتند که آن ما را انبازان‏اند در آفرینش شما. لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ نافع و کسایى و حفص از عاصم «بینکم» بنصب خوانند، و هو نصب على الظّرف باقى برفع خوانند، یعنى تقطّع وصلکم الّذى کنتم تتواصلون به فى الدّنیا. میگوید: پاره گشت و ببرید میان شما. همانست که که جاى دیگر گفت: «تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ». «وَ ضَلَّ عَنْکُمْ» اى: فى الآخرة، «ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ» فى الدنیا بأنّه مع اللَّه شریک.
إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ اى: شاقّه. فلقت الشی‏ء اى: شققته، و کلمنى من فلق فیه اى من شقه. و گفته‏اند: فلق نامى است همه خلق را، لأن الخلق کلّه عن انفلاق یکون. و از على بن ابى طالب (ع) آرند که سوگند وى بیشتر این بود: «لا و الذى فلق الحبة و برأ النسمة».
مقاتل گفت: «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ» اى البرّ و الشعیر و الذرة و الحبوب کلها. «وَ النَّوى‏» یعنى کل ثمرة لها نوى کالخوخ و المشمش و الغبیراء و الاجّاص و ما کان من الثمار لها نوى، و فوقه ثمرة، و هذا یأتى على کل ما اخرجت الارض.
یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ مى‏بیرون آرد آدمى زنده و چهار پاى زنده از نطفه مرده، و همچنین مرغ زنده از خایه مرده. وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ و بیرون آرنده مرده از زنده، یعنى نطفه مرده از حیوان زنده و خایه مرده از مرغ زنده. و یقال: «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ» یعنى السنبلة من الحبة، «وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ» یعنى الحب من السنبلة. مى‏بیرون آرد خوشه تازه از دانه خشک، و بیرون آرد دانه خشک از خوشه تازه و نبات تازه. و قیل: یخرج المؤمن من الکافر، و الکافر من المؤمن. «ذلِکُمُ اللَّهُ» الّذى فعل هذه الاشیاء التی تشاهدونها ربکم، «فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» فمن این تصرفون عن الحق بعد هذا البیان؟! فالِقُ الْإِصْباحِ قراءت حسن بصرى است، فالِقُ الْإِصْباحِ یعنى که شکافنده روز است از شب. اصباح مصدر است مراد بآن اسم، چنان که حسن خوانده، و عرب گاه گاه مصدر اسم سازند، چنان که در صدر سورة الزمر است تنزیل یعنى منزّل. و جاعل اللیل سکنا کوفى «وَ جَعَلَ اللَّیْلَ» خواند بر فعل ماضى، یعنى: جعل اللیل سکنا لخلقه. شب آرامگاه خلق ساخت، تا در آن بیاسایند از رنجها و تعبها که بروز کشیده‏اند، و یقال: کلّ ما سکنت الیه من بیت و أهل و وطن، فهو سکن. و کان من دعاء النبى (ص): «اللهم فالق الاصباح و جاعل اللیل سکنا، اقض عنى الدّین، و متّعنى بسمعى و بصرى، و قوتى فى سبیلک».
وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً اى: جعل الشمس و القمر حسبانا. حسبانا خواهى نعت نه، خواهى بنزع صفت، چنان که آنجا گفت: «الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ».
اینجا «با» بیوکند، و معنى همانست. میگوید: خورشید و ماه را شمارى ساخت. آن را دو معنى گفته‏اند: یکى آنکه خود بشمار مى‏روند، و دیگر آنکه شما را عیارند و قانون.
و حسبان مصدر است همچون رجحان و نقصان، و روا باشد که جمع حساب بود همچون شهاب و شهبان و رکاب و رکبان. یقول: و جعل الشمس و القمر بحساب لا یجاوزانه فیما یدوران فى حساب حتى ینتهیا الى اقصى منازلهما لتعلموا عدد السنین و الحساب. «ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» العزیز فى ملکه بصنع ما اراد، العلیم بما قدر من خلقه.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ستارگان آسمان قسمى سیارات‏اند و قسمى ثوابت. سیّارات بر روى فلک سیر میکنند، و ثوابت همچون قندیلها از فلک درآویخته. میگوید: این ستاره‏ها بدان آفریدم تا بآن نماز خویش را قبله سازید، و رفتن خویش را راه شناسید، و انقضاء فصول سال دانید. قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ اى قد بیّنّا الآیات بذلک، و وقفنا العباد علیها، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ یعلمون ما اراد اللَّه بذلک من الدلالة على توحیده، و أن اللَّه واحد لا شریک له.
وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ معنى انشاء آفریدن است بابتدا، بى سببى که آن را واجب کند، و بى‏مثالى و بى‏عیارى که بوى استعانت کند، و این جز وصف کردگار قدیم و تواناى حکیم نیست، که همه را بغیرى حاجت است تا بوى استعانت کند. او را جل جلاله بکس نیاز نیست، و حاجت باستعانت نیست. «مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ» یعنى خلقکم من آدم وحده، فانّ حواء ایضا خلقت من ضلع من اضلاعه، فصار جمیع الناس منه. میگوید: شما را همه از یک تن یگانه آفریدم، و آن یک تن آدم است، که جفت وى حواء هم از آدم است، که از استخوان پهلوى وى آفریده. پس هر چه مردم است، همه از او آفریده. آن گه گفت: «فَمُسْتَقَرٌّ» قراءت ابن کثیر و ابو عمرو بکسر قاف است یعنى: فمنکم مستقرّ و منکم مستودع. میگوید: گاه مستقر بید در رحم مادر، آنجا آرام گرفته، و گاه مستودع بید در صلب پدر، آنجا بودیعت نهاده. قراءت باقى قراء بفتح قاف است یعنى: فلکم مستقر و لکم مستودع، میگوید: شما را از یک تن بیافرید، و آن گه شما را آرامگاهى است ودیعت جاى. گاهى درین ودیعت جاى نهاده، و گاهى در آن آرامگاه آرمیده. ودیعت گاه دنیا است، آدمى در آن آرمیده تا ابد: «إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ». حسن بصرى را از این آیت پرسیدند.
جواب داد که: المستقرّ من مات، و المستودع انتم، آن گه گفت: یا ابن آدم انت ودیعة فى اهلک، و یوشک ان تلحق بصاحبک، و أنشد قول لبید:
و لا المال و الاهلون الا ودائع
و لا بدّ یوما ان تردّ الودائع
از ابن عباس روایت کردند که گفت: مستقر ما قد خلق، و مستودع عند اللَّه ما لم یخلق بعد. مستقر آنست که وى را آفریدند، و در دنیا آمد، و دنیا او را آرامگاه است، چنان که گفت: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ»، و مستودع آنست که در علم خدا است که خواهد بود، و او را خواهد آفرید. سعید جبیر گفت: ابن عباس پرسید که زن خواستى یا ابن جبیر؟ گفتم: لا، و ما ارید ذلک یومى هذا. گفتم: نخواستم، و درین روز که منم سر آن ندارم که زن خواهم. گفتا: آن گه دست بر پشت من زد، و گفت: اما انه مع ذاک ما کان من مستودع فى ظهرک فسیخرج. «قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ» بیّنّاها و فصلنا بعضها من بعض، «لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ» عن اللَّه ما بیّن لهم.
وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً رب العزة جل جلاله خبر میدهد از صنع‏ خویش، و بندگان را دلالت میکند بر وحدانیت خویش، و بر رهیگان منت مینهد برین نعمتهاى ریزان و نواختهاى بیکران. میگوید: او آن خداوند است که از آسمان آبى فرو فرستاد، یعنى باران که در آن آب هم حیات است و هم برکت و هم طهارت و هم رحمت. حیات آنست که گفت: وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍّ، برکت آنست که گفت: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً، و طهارت را گفت: وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً، و رحمت را گفت: یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ.
فَأَخْرَجْنا بِهِ یعنى بالماء نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ این را دو معنى گفته‏اند: یکى فأخرجنا به رزق کل شى‏ء. جاى دیگر میگوید: وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ روزى شما در آسمانست یعنى در آن باران که از آسمان آید، و بآن نبات زمین برآید، و خلق از آن روزى خورند. معنى دیگر آنست که: فأخرجنا بالماء نبات کل صنف من النبات.
بیرون آوردیم بآن آب نباتى از زمین از هر صنفى و لونى از انواع حبوب و صنوف اشجار و الوان ثمار. آن گه تفصیل داد، گفت: «فَأَخْرَجْنا مِنْهُ» یعنى: من الماء، و قیل: من النبات، «خَضِراً» یعنى: اخضر. یقال: اخضرّ فهو اخضر و خضر، کما یقال: اعور، فهو اعور و عور. میگوید: بیرون آوردیم از آن آب و از آن نبات، برگ سبز و خوشه سبز. حَبًّا مُتَراکِباً رکب بعضه بعضا فى سنبله. تخمى بر هم نشسته، و دانه‏اى درهم رسته، و آن گندم است و جو و گاورس و کنجید و بزرکتان و امثال آن. بعضى از آن آرد آید طعمه آدمى را، و تخم بود نبات زمین را، و بعضى از آن روغن آید هم طعام را و هم روشنایى را، و تخم بود نبات را و افزودن را. همانست که رب العزة گفت جایها در قرآن: أَحْیَیْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ، وَ الْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَ الرَّیْحانُ. ثم قال: وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ یعنى و أخرجنا من الماء، بیرون آوردیم بآن آب از درخت خرما، «مِنْ طَلْعِها» یعنى: اوّل ما یطلع منها. طلع آنست که از مزغ درخت آغاز کند، و بیرون آید، و قنوان آن شاخها است که از طلع برآمده، و سر در زیر آورده، و میوه از آن رسته، و در هم نشسته، «دانیة» صفت قنوان است، یعنى که: بزمین نزدیک است و بدست چننده آسان. زجاج گفت: منها دانیة و منها بعیدة، فاجتزء بذکر القریبة عن ذکر البعیدة، لدلالة الکلام علیه، کقوله تعالى و تقدس: سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ، و لم یقل: تقیکم البرد، لأن فى الکلام دلیلا على انها تقى البرد، لأن ما ستر من الحر، ستر من البرد. و «جَنَّاتٍ» اى: اخرجنا بالماء جنات، و هى البساتین. و سمّى البستان جنة، و کل نبت متکاثف یستر بعضه بعضا فهو جنة، مشتق من جننت الشی‏ء، اذا سترته. میگوید: بیرون آریم بآن آب بستانها و رزانى از این انگورها و زیتون و انار. این دو درخت را از میان میوه‏ها جدا کرد از بهر آنکه از درختان این دو درخت لطیف‏تر است و طرفه‏تر. این دو درخت است از میوه‏دارها که شاخهاى آن از برگ هموار پر بود. یکى از خار مى‏بیاید، یکى از سنگ. آنکه از سنگ بیرون آید مى‏روغن دهد، و آنکه از خار مى‏بیرون آید از چوب تلخ مى‏نوش دهد، مشتبها فى الالوان و غیر متشابه فى الطعوم، مشتبها فى الطعوم و غیر متشابه فى الالوان. دو انار هام رنگ یکى ترش و یکى شیرین، برنگ و دانه و پوست چون هم، یکى چنان و یکى چنین.
«انْظُرُوا إِلى‏ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ» این نظر استدلال و عبرتست. میگوید: بنظر عبرت درین میوه‏ها نگرید که اول چون منعقد گردد! و بآخر چون فرا رسد! قراءت حمزه و کسایى «الى ثمره» بضمّتین، و هو جمع الجمع، یقال: ثمرة، و جمع الثمرة ثمار و جمع الثمار ثمر، و مثله اکمة و آکام و اکم. باقى قراء بفتحتین خوانند «الى ثمره»، و هو جمع الثمرة، مثل قصبة و قصب. و معنى «ینع» پختن است و فرا رسیدن. یقال: ینع الثمر یینع ینعا و ینوعا، و أینع یونع ایناعا. و روا باشد که «ینع» جمع یانع نهند مثل تاجر و تجر، و یانع میوه پخته فرا رسیده بود، و در شواذ خوانده‏اند: «و یانعه».
إِنَّ فِی ذلِکُمْ یعنى فى هذا الذى ذکر من صنیعه و عجائبه لعبرة لقوم یصدّقون بأن اللَّه خالق کلّ شى‏ء. این آیت دلیلى ظاهر است بر منکران بعث و نشور، میگوید: آن خداوند که از عجائب قدرت و بدائع فطرت و لطائف حکمت این چنین صنع نماید، که از یک آب و یک خاک و یک هوا چندین درختان رنگارنگ و میوه‏هاى گوناگون با رنگ با طعم با بوى بیرون آرد، و قدرت خود در آن بنماید، قادر است که فرداى قیامت خلق را از خاک برانگیزد، و مرده را زنده گرداند. اینست که رب العالمین گفت: کَذلِکَ یُحْیِ اللَّهُ الْمَوْتى‏ وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‏.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ یعنى: ثم نقول یا معشر الجن.
آن روز که جن و انس را همه برانگیزانیم، و در موقف قیامت بداریم، گوئیم: یا مَعْشَرَ الْجِنِّ. وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یعنى کفار الانس و الشیاطین. آن روز که کفار مردم و اولاد شیاطین همه بهم آریم، فنقول: یا معشر الشیاطین! گوئیم: اى گروه شیاطین! اى اولاد ابلیس! قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ بالاغواء و الاضلال. بس فراوان مردم را از راه ببردید، و عمل بد بر ایشان آراستید. وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ یعنى اولیاء الجن من کفّار الانس، آن کفّار مردم که اولیاء شیاطین‏اند و موافق ایشان و بفرمان ایشان‏اند: رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ استمتاع ایشان بیکدیگر آن بود که موافق یکدیگر بودند، و طاعت یکدیگر داشتند، کفّار مردم طاعت شیاطین داشتند، و تعزیر و اضلال ایشان پذیرفتند، و شیاطین بر کفّار انس آنچه هواها و مراد نفس ایشان بود بر ایشان آراستند، تا فعل آن بر ایشان آسان بود.
کلبى گفت: استمتاع انس بجن آن بود که مردم سفر میکردند در بیابان موحش، بشب فرو مى‏آمدند، و از طوارق مى‏ترسیدند، میگفتند: اعوذ بسید اهل هذا الوادى من شرّ سفهائه. فریاد میخوانم بسید قوم این وادى از شر بدان ایشان. باین گفت خود را در جوار و پناه ایشان مى‏داشتند، و ایمن میخفتند، و استمتاع جن بانس آن بود که میگفتند: لقد سوّدتنان الانس حین فزعوا الینا و عاذوا بنا. چون انس بایشان تعوذ میکردند، ایشان آن بر قوم خود شرف میشناختند، و سرفرازى میکردند، و در خود بغلط و فرهیب (۱) مى‏افتادند. اینست که رب العالمین گفت: وَ أَنَّهُ کانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزادُوهُمْ رَهَقاً.
۱ ج: فریفت.
وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا یعنى قالت الانس: و بلغنا الموت الذى اجلت لنا، و الظاهر انه البعث و الحشر. پس رب العالمین ایشان را جواب دهد، و گوید: النَّارُ مَثْواکُمْ اى مقامکم. خالِدِینَ فِیها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ من المقام فى الدّنیا و المکث فى القبر و الوقوف فى المحشر. قال عطاء: «إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ» یعنى الا من شاء اللَّه، و هم من سبق فى علم اللَّه انهم یسلمون و یؤمنون، فمنهم من آمن قبل الفتح مثل عمیر بن وهب و خالد بن الولید و عمرو بن العاص و جبیر بن مطعم و جماعة، و منهم من آمن بعد الفتح: عکرمة بن عمرو و الحارث بن هشام و حکیم بن حزام و سهیل بن عمرو و ضرار بن الخطاب و صفوان بن امیه و عبد الرحمن بن ابى بن خلف و ابو سفیان بن حرب و ابو قحافه و غیرهم. و قیل: «إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ» من اخراج اهل التوحید من النار. «إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ» حکم النار لمن عصاه، «عَلِیمٌ» لمن لا یعصیه، و قیل: «حکیم» حکم للذین استثنى بالتوبة و التصدیق، «علیم» علم ما فى قلوبهم من البرّ.
وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً اى کما خذلنا عصاة الجن و الانس، نکل بعض الظالمین الى بعض حتى یضلّ بعضهم بعضا. و قیل: ننتقم من الظالم، و قیل نسلط الظالم على الظالم، یدل علیه‏
قوله (ص): «من اعان ظالما سلطه اللَّه علیه»، و قال ابن عباس: اذا رضى اللَّه عن قوم ولىّ امرهم خیارهم، و اذا سخط على قوم ولّى امرهم شرارهم. و قال مالک بن دینار: قرأت فى کتب اللَّه المنزلة: ان اللَّه جل جلاله قال افنى اعدائى بأعدائى، ثم أفنیهم بأولیائى. و عن ابى الدرداء، قال: قال رسول اللَّه (ص): یقول اللَّه عز و جل: انا اللَّه لا اله الا انا مالک الملوک، و ملک الملوک، قلوب الملوک بیدى، الحدیث الى آخره، ذکرته فى آل عمران.
مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏ یعنى یا جماعات الجن و الانس! یقال: جاء القوم معشر معشر و عشار عشار، اى: عشرة عشرة. یعنى یقال لهم یوم القیامة فى وقت حضورهم: ا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏، لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ‏
خلاف است میان علماء تفسیر و ائمه دین که جن را رسول فرستادند چنان که انس را یا نه؟ مقاتل گفت: بعث اللَّه رسلا من الجن الى الجن، و بعث رسلا من الانس الى الانس، فذلک قوله «لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ»
اى من انفسکم، الجن الى الجن، و الانس الى الانس. کلبى گفت: کانت الرسل قبل أن یبعث محمد (ص) یبعثون الى الجن و الانس جمیعا. ابن عباس گفت: کانت الرسل قبل ان یبعث محمد تبعث من الانس، و أن محمدا بعث الى الانس و الجن جمیعا، فذلک قوله «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً». مجاهد گفت: الرسل من الانس، و النذر من الجن، ثم قرأ «وَلَّوْا إِلى‏ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ».
بیشترین علماء بر آنند که ابن عباس گفت و مجاهد. یعنى که رسولان همه از انس بودند، و بجن و انس فرستادند، که مصطفى (ص) را بجن و انس فرستادند، پس باین معنى «لَمْ یَأْتِکُمْ»
این کاف و میم در «یأتکم» خطاب با جن و انس است، و کاف و میم در «منکم» خطاب با انس است خاصة، و روا باشد که رسول جن رسول رسول انس باشد، چنان که آنجا گفت: «وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ» الایة. و سمى اللَّه عز و جل رسل عیسى رسله، فقال تعالى: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما. ابن عباس گفت: رسل الجن هم الذین استمعوا القرآن، و ابلغوه قومهم، یعنى الذین «فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً»، فهم بمعنى الرسل.
یقصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی‏ یعنى یقرءون علیکم آیات القرآن، «یُنْذِرُونَکُمْ» اى یخوّفونکم «اءَ یَوْمِکُمْ هذا»، و هو یوم القیامة، «لُوا» یعنى الفریقین من الجن و الانس «ِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا» اى اقررنا بالکفر، «غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا»
این سخن رب العزة مى‏گوید با مصطفى (ص) که: اى محمد! زندگانى دنیا و دوستى دنیا ایشان را فرهیفته کرد، و از دین اسلام برگردانید، تا از سر فرهیب بآخرت آمدند، و بر خویشتن گواهى دادند که: در دنیا کافر بودند. و این آن گه باشد که جوارح ایشان بسخن آید، و بشرک ایشان گواهى دهد.
ذلِکَ اى ذلک قصصنا علیک من امر الرسل و أمر عذاب من کذب بها من الامم، لانه لَمْ یَکُنْ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ این را دو معنى گفته‏اند: یکى آنست که: بظلم منه على غفلة من غیر تنبیه و تذکیر، یعنى: لم یکن لیهلکهم دون التنبیه و التذکیر بالرسل و الآیات، فیکون قد ظلمهم. هذا کقوله: وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ. معنى دیگر آنست که: بظلم منهم حتى یبعث الیهم رسلا، یعنى: لم یکن لیهلکهم بذنوبهم و ظلمهم من قبل أن یأتیهم رسول، فینهاهم، فان رجعوا و الا اتاهم العذاب، کما قال تعالى: وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا.
و قال على بن ابى طالب یوم خیبر: أقاتلهم حتى یکونوا مثلنا. فقال: على رسلک حتى تنزل بساحتهم، ثم ادعهم الى الاسلام، و اخبرهم بما یجب علیهم من حق اللَّه فیه، فو اللَّه لان یهدى اللَّه بک رجلا واحدا خیر لک من أن یکون لک حمر النعم.
وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ اى: و لکل امة من المؤمنین و الکافرین منازل و درجات ممّا عملوا فى الثواب و العقاب على قدر اعمالهم فى الدنیا. میگوید: هر کس را درجتى است و منزلتى فردا در ثواب و عقاب، هم نیکان را و هم بدان را. نیکان را درجات است که در نیکى متفاوت‏اند، و ثواب ایشان متفاوت، و بدان را درجات است که در بدى متفاوت‏اند، و عقوبت ایشان متفاوت.
وَ رَبُّکَ الْغَنِیُّ یعنى عن عبادة خلقه. ذُو الرَّحْمَةِ بخلقه فلا یعجل علیهم بالعقوبة إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ یعنى اهل مکة وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ یعنى خلقا آخر کَما أَنْشَأَکُمْ اى خلقکم ابتداء مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ یعنى آباءهم الماضین، و قیل: اهل سفینة نوح. قال عطاء «وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُمْ ما یَشاءُ» یرید به الصحابة و التابعین.
إِنَّ ما تُوعَدُونَ من العذاب و القیامة لَآتٍ لکائن، وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ یعنى سابقین اللَّه بأعمالکم الخبیثة حتى یجزیکم بها، و یقال: «بمعجزین» اى بفائتین، بقول لما فاتک: قد اعجزنى، و کذلک الممتنع علیک، تقول: قد أعجزنى، فیحتمل و ما انتم بممتنعین من عذابنا اذا حل بکم.
قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ قراءت عاصم روایت ابو بکر بجمع است: «مکانتکم». باقى «مکانتکم» خوانند على التوحید، یعنى: سیروا سیرکم، و الزموا عادتکم. تهدید است نه دستورى، چنان که جاى دیگر گفت اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ، لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ، لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ. یقول: اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ إِنِّی عامِلٌ على مکانتى. میگوید: شما همان که میکنید میکنید، و چنان که هستید مى‏باشید، که من اینکه میکنم میخواهم کرد، و چنان که هستم خواهد بود.
و قیل هى منسوخة، نسختها آیة السیف. فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ حمزه و کسایى «یکون» بیا خوانند. باقى بتاء معجمه از فوق. مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ یعنى الجنة، انحن ام انتم؟ اینجا سخن تمام شد. پس گفت: یا محمد! إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ لا یسعد من کفر باللّه. و قیل: لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ اى: لا یبلغ امانیه.
یقال لکل من نال امنیته: افلح اذا اصاب ما اراد.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ از ایدر حکایت است از نهادهایى که اهل جاهلیت نهاده بودند میان خویش و میان اللَّه و میان بتان، از نهادهاى بد و بنیادهاى‏ کژ، و این آن بود که کفار عرب عادت داشتند که چون تقربى کردندى یا نذرى یا صدقه‏اى دادندى بچیزى از مال خویش، دو تیر زدندى، یک تیر را گفتندى که این آن خداى آسمانست، و آن بدرویشان و مهمانان دادندى، و خود از آن بخوردندى و یک تیر را گفتندى که: این بتان را است، و بخرج بتان و سدنه ایشان کردندى اگر باد یا ستور چیزى از بهره خدا یا بهره بت او کندى گفتندى: باک نیست که خداى آسمان بى‏نیاز است، و اگر چیزى از بهره بت با بهره اللَّه افتادى آن را مى‏باز جاى کردند و مى‏باز ستدند، که بت را حاجت و نیاز است.
سدى گفت: کشته زارى که ایشان را بود، بدو قسم مى‏نهادند: یک قسم اللَّه را، و یک قسم بت را. اگر قسم بت را آفت رسیدى، و بر نیاوردى، از قسم اللَّه برگرفتندى، و بخرج بتان و سدنه کردندى، و اگر قسم اللَّه آفت رسیدى، چنان بگذاشتندى و گفتندى: اگر خداى آسمان خواستى قسم خود ببر آوردى و ثمره دادى، و در انعام همین قسمت نهاده بودند، پس آنچه نصیب اللَّه بود، اگر بچه مرده زادى بخوردندى، و آنچه نصیب بت بود بچه مرده که زادى بنخوردندى، و آن را بزرگ داشتندى. پس اللَّه ایشان را ذم کرد باین قسمت که کردند، گفت: ساءَ ما یَحْکُمُونَ اذ یجعلون الدنیة فى القسم للَّه، و قیل: ساءَ ما یَحْکُمُونَ حیث صرفوا ما جعلوه للَّه على جهة التبرّر الى الاوثان، و قیل معناه: لو کان معى شریک کما یقولون ما عدلوا فى القسمة ان یأخذوا منى‏ و لا یعطونى. کسایى خواند: «بزعمهم» بضم «زا» و باقى قراء بفتح «زا» خوانند، و درین کلمت سه لغت است: الزعم و الزعم و الزعم، کالفتک و الفتک و الفتک، و الودّ و الودّ و الودّ، شریح قاضى گفت: ان لکل شی‏ء کنیة، و کنیة الکذب زعم.
وَ کَذلِکَ اى: و مثل ذلک الفعل القبیح «زین» بضم «زا» «قتل» برفع، اولادهم بنصب شرکائهم بخفض، این قراءت ابن عامر است، و معناه زیّن لهم قتل شرکائهم اولادهم، و قراءت عامه زین بفتح «زا» است، قتل بنصب أولادهم بخفض، شرکاؤهم برفع، یعنى: زیّن لهم شرکاؤهم قتل اولادهم. و شرکاء درین موضع شیاطین‏اند که مزیّنان‏اند فواحش را بر آدمیان، چنان که آنجا گفت حکایت از ابلیس: «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ». و کل ما اطعته فى معصیة اللَّه، فقد اشرکته مع اللَّه. و قیل: شرکاؤهم سادتهم و کبراؤهم الذین یطیعون فى معصیة اللَّه. از آن است که گویند فردا: رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا، و گویند: فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ؟ و قومى گویند: «بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ»، و قومى گویند: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ»، در تخاصم در موقف و در دوزخ «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ». و در قراءت ابن عامر شرکاء قرناء بود یاران همدینان و بنزدیک بیشتر اهل عربیت این قراءت ابن عامر نامرضى است که این تقدیم و تأخیر بعید جز شاعران در ضرورت شعر استعمال نکرده‏اند.
وَ کَذلِکَ زَیَّنَ این عطف است بر آن فعل بد که از ایشان حکایت کرده، میگوید: چنان که بر آراست بر ایشان شیاطین آن فعلهاى بد و نهادهاى کژ، هم چنان بر آراست بر ایشان قتل فرزندان از بیم درویشى و عار، آن گه گفت: «لِیُرْدُوهُمْ» اى: لیهلکوهم فى النار، وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ لیخلطوا و یدخلوا علیهم الشک فى دینهم، و کانوا على دین اسماعیل، فرجعوا عنه. پس خبر داد که هر چه ایشان کنند، همه بمشیت اللَّه کنند، گفت: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ اى لو شاء ان لن یفعلوه ما فعلوه، اگر خدا خواستى که ایشان آن نکنند نکردندى فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ من التکذیب لقولهم فى الاعراف: و اللَّه امرنا بها، و قیل: فذرهم و ما یفترون من أن للَّه شریکا.
وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ یعنى البحیرة و السائبة و الوصیلة و الحامى، وَ حَرْثٌ یعنى الزرع الذى جعلوه لاوثانهم، حِجْرٌ یعنى حرام حرموها، و جعلوها لاصنامهم، و منه قوله: «حِجْراً مَحْجُوراً» اى حراما محرما، و اصله المنع، یقال: حجر و حجر و حجر بمعنى المنع بالتحریم، روایت خفاف است از بو عمرو حجر بضم حا. لا یَطْعَمُها إِلَّا مَنْ نَشاءُ و کان مشیتهم انهم جعلوا اللحوم و الالبان للرجال دون النساء. بِزَعْمِهِمْ اختلاف قراءت در آن همان است که در آیت پیش. معنى آنست که اللَّه مى‏گوید: این تحریم انعام و حرث دروغى است از جهة ایشان، و نهادى که از بر خود نهاده‏اند. وَ أَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها کالسائبة و البحیرة و الحامى، وَ أَنْعامٌ لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا ما یذبحونها للاصنام خنقا او وقذا. قال مجاهد: کانت لهم من انعامهم طائفة لا یذکرون اسم اللَّه علیها، و لا فى شی‏ء من شأنها لو رکبوها او ولّدوها او ذبحوها لم یذکروا اسم اللَّه علیها، ثم قال: «افْتِراءً عَلَیْهِ» این همه را میگوید که درین سه آیت برفت. میگوید: این همه میکردند بدروغ ساختن بر خداى. و این افترا بخدا آنست که جاى دیگر گفت: «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها».
وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ میگفتند: آنچه در شکمهاى آن جانوران است، یعنى آنچه از بحیره و سائبه زاید خالِصَةٌ لِذُکُورِنا یعنى خاصة لذکورنا.
میگوید: على الخصوص مردان ما را حلال است، و زنان را نیست، یعنى که مردان در کار اصنام و اوثان قیام میکنند، و باین معنى شرف دارند بر زنان، وَ مُحَرَّمٌ عَلى‏ أَزْواجِنا اى نسائنا. هذا ان خرجت الا جنّة حیّة، و ان کانت میتة اشترک فیه الرجال و النساء.
زجاج گفت: «محرم» با لفظ «ما» شود نه با معنى، از بهر آنکه «محرمة» نگفت، و «خالصة» با معنى ما شود نه با لفظ، و «ما» بمعنى جماعت است، یعنى: جماعة ما فى بطون هذه الانعام.
وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَةً قراءت بو بکر از عاصم «تکن» بتاء است، «میتة» بنصب، یعنى و ان تکن النسمة میتة. قراءت بو عمرو و نافع و حمزه و کسایى یکن بیاء است، «میتة» بنصب، یعنى: و ان یکن ما فى بطون هذه الانعام میتة.
ابن کثیر «یکن» بیاء خواند، «میتة» برفع، و ابن عامر «تکن» بتاء خواند «میتة» برفع، و باین هر دو قراءت رفع «میتة» بآن است که «کان» بمعنى وقع است باحدث، یعنى: و ان تقع میتة. تانیث با لفظ شود و تذکیر با معنى. سَیَجْزِیهِمْ وَصْفَهُمْ اى بوصفهم الکذب، لقوله «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» و الوصف و الصفة واحد، کالوزن و الزنة. إِنَّهُ حَکِیمٌ فیما حرم و أحل، عَلِیمٌ بما حرموه على انفسهم مما لم یأمرهم به.
رب العزة جل جلاله درین آیت خبر داد که ایشان هم در حکم خطا کردند که نه از حق جل جلاله پذیرفتند و نه بفرمان وى حلال حرام کردند، و هم در تمثیل و قیاس تناقض نمودند، در آن باطل که خود نهادند، که میان زنان و مردان در خوردن آن فرق کردند.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ این در شأن قومى عرب فرو آمده از ربیعه و مضر و غیر ایشان، که دختران را زنده در گور میکردند، و آن شیطان بر ایشان آراسته بود از بیم درویشى و عار و انفة جاهلیت که در سر ایشان بود، چنان که آنجا گفت: زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ. قیس بن عاصم المنقرى سید اهل وبر آمد بر رسول خدا و مسلمان شد، آن گه در میان سخن میگفت: انى و أدت تسع بنات لى، فقال له رسول اللَّه (ص): «اذبح عن کل واحدة منهن شاة». فقال ان لى ابلا. قال: «فانحر عن کل واحدة جزورا».
و روى فى بعض الاخبار ان دحیة الکلبى کان کافرا من ملوک العرب، فلمّا اراد أن یسلم، اوحى اللَّه تعالى الى النّبی (ص) بعد ما کان صلّى الفجر: یا محمد! ان اللَّه یقرئک السلام، و یقول: ان دحیة الکلبى یدخل علیک الان و یسلم. قال: فلمّا دخل المسجد، رفع رسول اللَّه (ص) رداءه عن ظهره، و بسطه على الارض بین یدیه، قال: یا دحیة! هاهنا، و أشار الى ردائه، فبکى دحیة من کرم رسول اللَّه (ص)، و رفع رداءه و قبّله و وضعه على رأسه و عینیه، فقال: بأبى من له هذا الرداء، ثم قال: یا محمد! ما شرائط الاسلام اعرضها علىّ. فقال: «ان تقول لا اله الا اللَّه محمد رسول اللَّه». فقال: یا رسول اللَّه! انى ارتکبت الخطیئة و فاحشة کبیرة، فما ذا کفارته؟ ان امرتنى ان أقتل نفسى قتلتها، و ان امرتنى ان أخرج من جمیع مالى خرجت. فقال رسول اللَّه (ص): «و ما ذاک یا دحیة!» قال: کنت رجلا من ملوک العرب و استنکف ان یکون لبناتى ازواج، فقتلت سبعین من بناتى کلهن بیدى. فتحیّر رسول اللَّه (ص) من ذلک حتى نزل جبرئیل، فقال: «یا محمد! ان اللَّه یقرئک السلام، و یقول: قل لدحیة: و عزتى و جلالى انک لمّا قلت: لا اله الا اللَّه غفرت لک کفر ستین سنة، فکیف لا اغفر لک قتلک بناتک»! قال: فبکى رسول اللَّه (ص)، و قال: «الهى! غفرت لدحیة قتل بناته بشهادة واحدة، فکیف لا تغفر للمؤمنین صغائرهم بشهادات کثیرة»؟!
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ اى بغیر حجة، کقوله: «هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ»؟ اى: من حجة. وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ من الحرث و الانعام افْتِراءً عَلَى اللَّهِ الکذب حین زعموا ان اللَّه امرهم بالتحریم قَدْ ضَلُّوا عن الهدى، وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ.
رشیدالدین میبدی : ۶- سورة الانعام‏
۱۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ ابن عباس گفت: ازینجا تا آخر سه آیت از محکمات قرآن‏اند ام الکتاب، که اللَّه گفت در صدر سورة آل عمران. تعالوا این تعالى اصغاء است و حسن استماع و استقبال امر، نه آمدن بپاى، و فى معناه قال الشاعر:
تعالوا ندارى جهدنا عن قلوبنا
فیوشک أن نبقى بغیر قلوب.
أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ اى اقرأ علیکم الذى حرم اللَّه. میگوید: گوش فرا دارید و نیکو بنیوشید اى شما که تحریم حرث و انعام کردید! تا بر شما خوانم آنچه اللَّه بر شما حرام کرده: أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً اى: هو أن لا تشرکوا، و قیل معناه: حرم ربکم علیکم ان لا تشرکوا، و «لا» صله است، کقوله تعالى و تقدس: ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ اى تسجد، و قیل: اوصى ان لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا، یعنى اوصیکم بالوالدین برا.
مصطفى (ص) گفت: «من احبّ ان ینسأ له اجله، و یزاد فى رزقه فلیبرّ والدیه، و لیصل رحمه»
قال ابو الولید: النس‏ء فى الاجل و الزیادة فى الرزق قد فرغ اللَّه منهما، و لکنه یصح اللَّه بدنه فى بقیة اجله، و هو النس‏ء فى الاجل و الزیادة فى الرّزق.
وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ یعنى دفن البنات و هنّ احیاء و هى الموؤدة. مِنْ إِمْلاقٍ خشیة الفقر و العار، یقال: املق الرجل فهو مملق، اذا افتقر. مصطفى (ص) گفت: «من کانت له انثى فلم یئدها و لم یهنها و لم یؤثر ولده علیها یعنى الذّکور ادخله اللَّه الجنة».
قال: «و من عال ثلاث بنات او مثلهنّ من الاخوات، فأدّیهن و رحمهنّ حتى یغنیهن اللَّه، اوجب اللَّه له الجنة». فقال رجل: یا رسول اللَّه! او اثنتین، قال: «او اثنتین» حتى لو قالوا: او واحدة، لقال: واحدة، و قال (ص): «من حمل طرفة من السوق الى ولده کان کحامل صدقة حتّى یعضها فیهم، و لیبدأ بالاناث قبل الذکور، و من رقّ للاناث کان کمن بکى من خشیة اللَّه، و من بکى من خشیة اللَّه غفر اللَّه له».
وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ ابن عباس و ضحاک و سدى گفتند: اهل جاهلیت بظاهر زنا مستقبح میداشتند، امّا در باطن روا میداشتند، و از آن تحرج نمیکردند. رب العالمین درین آیت ظاهر و باطن زنا حرام کرد. مجاهد گفت: فاحشة ظاهر، الجمع بین الاختین بود که در جاهلیت روا میداشتند، و همچنین زنى که پدران ایشان بزنى کرده بودند، نکاح وى روا میداشتند. رب العزة در اسلام هر دو حرام کرد، گفت وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ، و قال: أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ. این فاحشة ظاهر است و فاحشة باطن زنا است، و در جمله هر چه مکروهات است و ناشایست و ناپسندیده در تحت این آیت شود. ظاهر عمل جوارح است و باطن عمل دل، که آن را نیت و اعتقاد گویند.
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ و حقها ما
قال النبى (ص): «لا یحلّ دم امرئ مسلم باحدى ثلاث: کفر بعد ایمان، و زنا بعد احصان، و قتل نفس بغیر نفس.
ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ اى ذلک التحریم امرکم بلزومه و الاقامة علیه. لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‏ لکى تعقلوا ما نهاکم عنه و ما امرکم به.
وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏ احسن آنست که در مال وى بصلاح تصرف کند، و در آن قیام نماید، بحسبت یا بمزد بر عدل بنزدیک حاجت، و آمیختن در مال وى بر نصف و اقتصاد بر تمول و انتفاع، تا آن گه که یتیم بالغ شود، و برشد خویش رسد. حدّ اشدّ گفته‏اند که: حد بلوغ است بآن نشانها که شرع بیان کرده بر اختلاف علما با قوت عقل تمام، و رسیدن بآن حال که حسنات و سیئات بر وى نویسند.
کلبى و سدى گفتند: من ثمانى عشرة سنة الى ثلاثین سنة. و الاشد جمع فى قول بعضهم، واحده شدّ، کالضرّ و الاضرّ و الشرّ و الاشرّ، و فى قول بعض البصریین هو واحد، و هو قوة الشباب عند ارتفاعه، کما ان شد النهار قوة الضیاء عند ارتفاعه، و معنى الایة: حتى یبلغ اشده، و تؤنسوا رشده، فتدفعوه حینئذ الیه، کقوله: فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ.
وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ‏ اتموه من غیر نقص، وَ الْمِیزانَ‏ یعنى وزن المیزان بِالْقِسْطِ اى بالعدل لا بخس و لا شطط، لا زیادة و لا نقصان. میگوید: تمام پیمایید و راست سنجید نه زیادة و نه نقصان. آن گه گفت: لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها در کیل و وزن بر هر کسى آن نهیم که طاقت دارد. اگر دهنده را تکلیف زیادت دادن کنیم، نفس وى طاقت ندارد، و بتنگ آید، و همچنین ستاننده را اگر تکلیف کنیم که حق خود را کم کند طاقت ندارد. معنى دیگر گفته‏اند: لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها میگوید: چون هر دو بحد طاقت در کیل و وزن عدل بجاى آورند، اگر اندکى در آن فرو شود که طاقت بدریافت آن مى‏نرسد، ایشان را بزه‏اى نیست، که بر هر کسى آن نهند که طاقت دارد.
وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبى‏ میگوید: اگر شما را میان مردم حکم سازند، و میانجى کنند، بداد حکم کنید و براستى بى‏میل، اگر چه آن حکم خویشان شما را بود یا بر ایشان بود، و در گواهى دادن همچنین گواهى راست دهید، و سخن که گوئید بحق گوئید. وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا میگوید: حق شرع در اوامر و نواهى بگزارید، و در حدود آن تجاوز مکنید، و سوگندها که خورید، و نذرها که کنید، بوفاء آن باز آئید. ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ‏ التذکر الاتعاظ و أن لا یغفل قلبک عن ذکر اللَّه و نهیه.
وَ أَنَّ هذا صِراطِی حمزه و کسایى وَ أَنَّ هذا بکسر الف خوانند.
باقى بفتح الف خوانند، و قراءت عامه قراء «و انّ» بتشدید نون است مگر ابن عامر تنها، که وى بتخفیف نون خواند، و همچنین عامه قراء صِراطِی بسکون یا خوانند مگر ابن عامر که وى بفتح یا خواند، و ابن کثیر و ابن عامر «سراطى» بسین خوانند، و حمزه میان صاد و زا. باقى بصاد خالص. وَ أَنَّ هذا صِراطِی اگر بفتح الف خوانى عطف است بر أن لا تشرکوا، یا معنى آنست که: و لأن هذا صراطى، و اگر بکسر الف خوانى بر سبیل ابتداء است. اصل سخن «و هذا صراطى» است و «أنّ» تاکید را درآوردند. وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً یرید دینى دین الحنیفیة اقوم الادیان.
فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ یعنى الاهواء المختلفة.
عن عبد اللَّه بن مسعود قال: خطّ لنا رسول اللَّه (ص) خطا، ثمّ قال: «هذا سبیل اللَّه»، ثم خط خطوطا عن یمینه و شماله، و قال: «هذه سبل، على کل سبیل منها شیطان یدعو الیه»، و قرأ: أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ.
ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ اى امرکم به فى الکتاب لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ لکى تتقوا السبل.
این آیات را وجهى دیگر است در تأویل «لا» که در أَلَّا تُشْرِکُوا است، و این عارض که در میان این مناهى است از احسان با والدین، و آن آنست که وقف کنى بر تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ اینجا وقف است، پس ابتدا کنى «عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً». معنى آنست که بر شما بادا که انباز نگیرید با خداى هیچ چیز (۱)، و بر شما بادا که با پدر و مادر نیکویى کنید، و بر شما بادا که فرزند خویش نکشید، و گرد فواحش نگردید، و خون ناحق نریزید، و گرد مال یتیم به بیداد نگردید، و کیل و وزن و مکیال و میزان راست دارید، و گواهى راست دهید، و بنذور وفا کنید، و بر پى نامه اللَّه روید. این از آیات محکمات است که در هیچ کتاب از کتب اللَّه ناسخ آن نیامده، و هیچ چیز از آن منسوخ نگشته، و این احکام بر همه بنى آدم تا بقیامت روان شده، این معنى را گفت: وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ یعنى هذه الآیات، لأنها المحکمات التی لم تنسخ فى ملة من الملل.
ثُمَّ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ تَماماً این ثم بر تعقیب تلاوت است، یعنى: تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ. ثم قال: تعالوا اتل ما آتینا موسى الکتاب تَماماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ یعنى تماما على احسان اللَّه الى موسى بالنبوة و غیرها من الکرامة. میگوید: موسى را کتاب دادیم تمام کردن نعمت خویش را بر وى، و افزودن احسان خویش با وى، یعنى که از اول با وى نیکوئیها کردیم، که وى را پیغامبرى دادیم، و به فرعون و قبطیان فرستادیم، و بعصا و ید بیضاء و آیات و معجزات او را گرامى کردیم. اکنون آن نعمت و احسان تمام کردیم، که کتاب تورات بوى دادیم، کتابى که در آن بیان احکام دین است و تفصیل هر چیز.
معنى دیگر: تَماماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ یعنى اتماما لنعمتى بالتّوراة على المحسنین من بنى اسرائیل. تمام کردن نعمت خود را بر نیکوکاران بنى اسرائیل که ایشان را وعده داده بود آنجا که گفت جل جلاله: وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ الى آخر الایتین. رب العزة جل جلاله آن وعده وفا کرد، و آن نعمت بر ایشان تمام کرد، و قیل: معناه تماما على احسانه، اى: احسان موسى بطاعاته، یعنى لیکمل احسانه على الذى یستحق به کمال ثوابه فى الآخرة، و قیل: تماما لکرامته فى الجنة على احسانه فى الدّنیا.
وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ هُدىً اى التوراة هدى من الضلالة و رحمة من العذاب لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ یعنى بالبعث الذى فیه جزاء الاعمال.
وَ هذا یعنى القرآن کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ البرکة النماء و الزیادة، فهو برکة لمن آمن به و عمل بما فیه، و ان من برکة هذا الکتاب ما احله اللَّه لنا فیه مما حرّمه على الیهود، و ما احل لنا فیه من الغنائم التی حرمها على من کان قبلنا، و ما فیه من الزیادة فى العمل و الجهاد و ما على ذلک من زیادة الثواب. فَاتَّبِعُوهُ اى: اقتدوا به، وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ.
أَنْ تَقُولُوا معنى آنست که: اتقوا ان تقولوا. میگوید: بتصدیق و استوار داشت رسول من و پذیرفتن پیغام من بپرهیزید از آنچه فردا گوئید: إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلى‏ طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ اى: ما کنا الا غافلین عن تلاوة کتبهم. این خطاب با اهل مکه است، و مراد اثبات حجت است بر ایشان بر انزال قرآن بر محمد (ص)، یعنى که تا فردا بقیامت نگویند این کفار عرب که: اگر از ما آن میخواستند که از پیشینیان، ما را کتاب دادندى همچون ایشان، که جهودان و ترسایان را تورات دادند، و ما از آن غافل بودیم، و آن زبان ندانستیم. یعنى که بقیامت این سخن نتوانند گفت، که ما ایشان را کتاب قرآن دادیم، و فرستادیم، و احکام آن روشن کردیم، و بأوامر و نواهى فرمودیم.
أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ این جواب کفار مکه است که گفته بودند: قاتل اللَّه الیهود و النصارى! کیف کذّبوا انبیاءهم! لو جاءنا نذیر و کتاب لکنا اهدى منهم. انکار نمودند، و طعن کردند بر جهودان و ترسایان که تکذیب انبیا و کتاب خدا کردند، و گفتند: اگر بما پیغامبرى یا کتابى آمدى، ما بهتر قبول کردیمى، و راست راه‏تر بودیمى. رب العالمین ایشان را درین سخن دروغ زن کرد، گفت: فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ هدى من الضلالة، و رحمة من العذاب، و نجاة من المهلکات. آمد بشما قرآن، و در آن کافر شدید، و دروغ شمردید.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ یعنى: بالقرآن، وَ صَدَفَ عَنْها اى اعرض عنها، فلم یؤمن بها. پس بر سبیل تهدید و وعید گفت: سَنَجْزِی اى: فى الآخرة الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ.
هَلْ یَنْظُرُونَ اى: ما ینظر کفار مکة بالایمان، إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ قرأ حمزة و الکسائى: الا أن یأتیهم بالیاء، یعنى: الا ان یأتیهم ملک الموت وحده بالموت، أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ یوم القیامة فى ظلل من الغمام. یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها یعنى نفسا کافرة حین لم تؤمن من قبل أن تجى‏ء هذه الایة. لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ یقول: لم تکن صدّقت قبل طلوع الشمس من مغربها، او لم تکن کسبت فى ایمانها خیرا. یقول: لم تکن عملت هذه النفس قبل طلوع الشمس من مغربها، فانه لا یقبل منها بعد طلوعها، و من کان یقبل منه قبل طلوع الشمس، فانه یقبل منه بعد طلوعها.
قوله: أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً دلیل على ان العمل مع الایمان مشروط.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «ثلاث اذا خرجن لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ، او کسبت فى ایمانها خیرا: طلوع الشمس من مغربها و الدجال و دابة الارض»، و قال (ص): «لا تقوم الساعة حتى تطلع الشمس من مغربها، فاذا طلعت و رءاها الناس آمنوا اجمعون، و ذلک حین لا ینفع نفسا ایمانها»، ثم قرأ الایة.
ستا: الدخان و الدجال و دابة الارض و طلوع الشمس من مغربها و أمر العامة یعنى القیامة و خویصّة احدکم یعنى موته.
و حذیفة بن اسید الغفارى گفت: رسول خدا (ص) روزى بیرون آمد، و ما جمعى یاران بهم نشسته بودیم، و مذاکره میکردیم در کار قیامت و شدت و هول آن.
رسول خدا (ص) چون دانست که ما حدیث قیامت میکنیم، گفت: رستاخیز پدید نیاید، و قیامت برنخیزد تا نخست ده آیت به بینند. ده نشان از نشانهاى قیامت دخان است و دجال و دابه و طلوع الشمس من مغربها و نزول عیسى و یأجوج و مأجوج و سه خسف یکى بمشرق یکى بمغرب یکى بجزیره عرب، دهم نار تخرج من الیمن تطرد الناس الى محشرهم، و یروى نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر، و یروى فى العاشرة ریح تلقى الناس فى البحر.
قُلِ انْتَظِرُوا یعنى احد هذه الاشیاء، إِنَّا مُنْتَظِرُونَ بکم احدها، و قیل انها نسخت بآیة السیف.
و در بیان آفتاب بر آمدن از مغرب خبرى جامع است بروایت عکرمه از ابن عباس از رسول خدا (ص)، گفتا: آفتاب که بمغرب فرو میشود، آن ساعت او را بآسمان هفتم مى‏برند، تا بمستقر خویش رسد زیر عرش مجید. پس بوقت صبح دستورى خواهد که از کجا برآیم؟ فرمان آید که: هم از مطلع خویش برآى از جانب مشرق، و او را بتازگى هر روز نور دهند و روشنایى. پس بآسمانها و درجات بهشت گذاره کند و فروآید، حیال المشرق فى سرعة طیران الملائکة، تا باین آسمان دنیا رسد. آن ساعت وقت انفجار صبح بود. گفتا: روزگار برین نسق همى رود تا بارادت حق قیامت نزدیک گردد، و جهان همه کفر و فساد و معاصى بگیرد. منکر آشکارا شود، و امر معروف بردارند، تا شبى در رسد که آفتاب بر عادت خویش دستورى بازگشتن خواهد، و قمر هم چنان در آفتاب رسد. هر دو سجود کنند، و دستورى خواهند. دستورى شان ندهند، تا آن شب بسر آید، و ظلمت روز در آن پیوندد، و این حال اول متهجدان بدانند شب خیزان، که عادت قیام شب داشتند، و ایشان اندکى باشند در آن وقت، و در آن زمان ایشان بیرون آیند، و در آسمان نگرند، و تعجب همى کنند که این شب را صبح نیست، و ظلمت را پایان نیست، بسر ورد خویش باز میشوند، و باز بر آسمان مى‏نگرند، و هیچ روشنایى صبح پیدا نه، تا زمانى درگذرد، و ستارگان اول شب باز پدید آیند بمکان خویش، چنان که هر شب مى‏دیدند. بدانند که روزى در ظلمت گذشت و آفتاب نیامد، همه شب زارى کنند، و در اوراد خویش بیفزایند، تا آن شب نیز درگذرد، و روز هم چنان در تاریکى بآن پیوسته، تا سوم شب بگذرد، و عالمیان همه بدانند، و غریو و زارى در جهان افتد، و از هول قیامت بیم در دلها، و لرزه بر اندامها افتد، و مؤمنان آن روزگار و متعبدان در هر شهرى بمسجدها جمع شوند، و تضرع کنند. چون سه شب گذشت، رب العزة جل جلاله و عز کبریاؤه جبرئیل را بفرستد، تا شمس و قمر هر دو بهم از جانب مغرب برآیند، نور از ایشان واستده، که ایشان را هیچ روشنایى نه، بر آن مثال که هر بار ایشان را کسوف افتادى سیاه بر آیند همچون دو شتر قرین یکدیگر، منازع یکدیگر، تا کدام یکى در پیش افتد. اینست که رب العزة گفت: وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ.
قال: فتذهل الامهات عن اولادها و الاحبة عن ثمرات قلوبها، و یجأرون الى اللَّه بالبکاء و الصراخ. فأما الصالحون و الأبرار ینفعهم بکاؤهم یومئذ، و یکتب لهم ذلک عبادة، و أما الفاسقون و الفجار فلا ینفعهم بکاؤهم یومئذ، و یکتب ذلک علیهم حسرة.
پس چون شمس و قمر بر آن صفت بسرّه آسمان رسند، جبرئیل آید بفرمان حق جل جلاله، و ایشان را باز گرداند سوى مغرب، و در مغرب درى است که آن را باب التوبة گویند. عمر خطاب گفت: بأبى انت و أمى یا رسول اللَّه! و ما باب التوبة؟
فقال: «یا عمر! خلق اللَّه بابا للتوبة، خلف المغرب، له مصراعان من ذهب مشکلان بالدر و الجواهر، ما بین المصراع الى المصراع الآخر اربعین سنة للراکب المسرع، فذلک الباب مفتوح منذ خلق اللَّه خلقه الى صبیحة تلک اللیلة عند طلوع الشمس و القمر من مغاربهما، و لم یتب عبد من عباد اللَّه توبة نصوحا منذ خلق اللَّه آدم الى ذلک الیوم الا ولجت تلک التوبة فى ذلک الباب، ثم ترفع الى اللَّه».
پس چون باز گردند آفتاب و ماه از میان آسمان بسوى مغرب، نه بمغرب خویش فرو شوند، چنان که هر بار میشدند، بلکه بآن در توبت فرو شوند، و پس از آن در فراز کنند، و استوار ببندند، که نیز نگشایند، پس از آن توبت هیچ کس نپذیرند، و اسلام هیچ کس بکار نیاید مگر کسى که پیش از آن مسلمان بوده و محسن، فذلک قوله: یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً. فقال ابى بن کعب بأبى انت و امى یا رسول اللَّه! فکیف بالشمس و القمر یومئذ؟ و بعد ذلک؟ و کیف بالناس و الدنیا؟
فقال: «یا ابى! ان الشمس و القمر یکسبان بعد ذلک الضوء و النور، ثم یطلعان على الناس و یغربان، کما کانا قبل ذلک یطلعان و یغربان، و اما الناس فأنهم رأوا ما رأوا من فظاعة تلک الایة و عظمها، فیلحون على الدنیا حتى یجروا فیها الانهار، و یغرسوا فیها الاشجار، و یبنوا البنیان، و أما الدنیا فلو نتج لرجل منهم لم یرکبه حتى تقوم الساعة من لدن طلوع الشمس من مغربها الى أن ینفخ فى الصور».
إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ بالف قراءت حمزه و کسایى است. مى‏گوید: ایشان که از دین خویش جدا شدند، و بى‏دین ماندند. باقى فرقوا خوانند بتشدید، یعنى جعلوا دین اللَّه و هو واحد دین ابراهیم ادیانا مختلفة، فتهود قوم، و تنصر قوم، و تمجس قوم. و گفته‏اند: فَرَّقُوا دِینَهُمْ آنست که دین خویش پاره پاره کردند، در بعضى تسلیم و در بعضى تکلف، در بعضى اتباع و در بعضى مخالفت، در بعضى استسلام، و در بعضى تحریف، و آنچه رب العزة گفت: جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ هم برین تأویل است، یعنى: آن را اجزا کردند. جزئى بپذیرفتند، و جزئى نپذیرفتند، چنان که قومى گفتند: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ»، و آن جهودان‏اند در آن آیت، تا ایشان را گفتند: «أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ»؟! و این «جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ» مشرکان مکه‏اند، و فَرَّقُوا دِینَهُمْ اهل بدع‏اند تا روز رستاخیز. و آنجا گفت: «لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ» نهى است از آنچه مبتدعان کردند از تفریق دین خویش.
وَ کانُوا شِیَعاً اى فرقا و احزابا.
روى طاوس عن ابى هریرة، قال: قال رسول اللَّه (ص) فى هذه الایة: إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ‏ءٍ و لیسوا منک، هم اهل البدع و اهل الشبهات و اهل الضلالة من هذه الامة.
و روى ابو أمامة عن النبى (ص)، قال: «هم الخوارج»، قیل: و اهل البدع فى هذه الامة کلهم خوارج.
روى زاذان ابو عمر، قال: قال لى على: یا با عمر! أ تدرى على کم افترقت الیهود»؟ قلت: اللَّه و رسوله اعلم. قال: «افترقت على احدى و سبعین فرقة، کلها فى الهاویة الا واحدة هى الناجیة. أ تدرى علم کم تفرق هذه الامة»؟ قلت: اللَّه و رسوله اعلم. قال: «تفرق على ثلاث و سبعین فرقة، کلها فى الهاویة الا واحدة هى الناجیة».
ثم قال على: «أ تدرى على کم تفترق علىّ»؟ قلت: و انه لتفترق فیک یا امیر المؤمنین؟
قال: «نعم، تفترق فىّ اثنتی عشرة فرقة، کلها فى الهاویة الا واحدة هى الناجیة و انت منهم یا با عمر».
و قال النبى (ص): «لیأتین على امتى کما اتى على بنى اسرائیل حذو النعل بالنعل، حتى ان کان منهم من اتى امة علانیة، لکان فى امتى من یصنع ذلک، و ان بنى اسرائیل تفرقت على ثنتین و سبعین ملة، و تفترق امتى على ثلاث و سبعین ملة، کلهم فى النار الا ملةواحدة». قالوا: من هم یا رسول اللَّه؟ قال: «ما انا علیه و اصحابى».
درین خبر اختلاف روایات است و اختلاف الفاظ، و شرح آن بر سبیل اختصار در سورة آل عمران رفت.
لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْ‏ءٍ اى لیس الیک شی‏ء من امرهم. إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ یعنى لم تؤمر یا محمّد! بقتالهم، فلما امر بقتالهم نسخ هذا، و قیل: لیس علیک من جنایتهم ضرر، انما امرهم الى اللَّه اى یتولى جزاءهم. ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَفْعَلُونَ اى یعاقبهم و یجازیهم.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند الرَّحْمنِ بخشاینده الرَّحِیمِ مهربان.
المص (۱) منم خداوند داناى راستگوى، همه چیز دانم، و حق از باطل جدا کنم.
کِتابٌ این نامه‏اى است أُنْزِلَ إِلَیْکَ فرو فرستاده آمد بتو فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ مبادا که در دل تو گمانى بادا از آن لِتُنْذِرَ بِهِ تا بیم نمایى و آگاه کنى بآن وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ (۲) و یادگارى است گرویدگان را.
اتَّبِعُوا پس روید ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ آن را که فرستاده آمد بشما از خداوند شما وَ لا تَتَّبِعُوا و پس رو مبید مِنْ دُونِهِ فرود ازو أَوْلِیاءَ هیچ معبودان و یاران و دوستان باطل را قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۳) چون اندک پند مى‏پذیرید و حق مى‏دریابید!
وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ و چندا از شهرهایى أَهْلَکْناها که تباه کردیم، و مردمان آن را هلاک کردیم فَجاءَها بآن آمد بَأْسُنا زور گرفتن ما بَیاتاً بشبیخون أَوْ هُمْ قائِلُونَ (۴) یا نیم روز خفته و ایشان در غفلت.
فَما کانَ دَعْواهُمْ نبود سخن ایشان و خواندن ایشان و بازخواست ایشان إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا آن گه که بایشان آمد زور گرفتن ما إِلَّا أَنْ قالُوا مگر که اقرار دادند و گفتند: إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ (۵) که گناهکار ماایم.
فَلَنَسْئَلَنَّ ناچاره خواهیم پرسید الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ ایشان را که پیغام بایشان فرستاده آمد که پاسخ چه دادید وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ (۶) و ناچار خواهیم پرسید فرستادگان را که پیغام رسانیدید و جواب چه شنیدید؟
فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ و ناچار بر هر دو قوم خواهیم خواند گفت و کرد ایشان بِعِلْمٍ بدانش خویش وَ ما کُنَّا غائِبِینَ (۷) که ناآگاه نبودیم و نه غائب و نه دور.
وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ و سختن کردار آن روز بودنى است فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ هر که گران آمد از فرمان بردارى ترازوى وى فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۸) ایشانند که جاوید پیروز آمدگان‏اند.
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ و هر که سبک آمد از نافرمانى ترازوى وى فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان زیان زدگان‏اند از خویشتن درماندگان بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ (۹) بآنچه بر خویشتن ستم میکردند که بسخنان ما مى‏کافر شدند.
وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ و شما را در زمین نشاندیم و جاى دادیم و دست رس و پایگاه وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ و شما را در آن روزیها و آرام گاهها ساختیم قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (۱۰) چون اندک مى‏سپاس دارید!
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ این جواب ایشان است که کارهایى دیدند و رسمهایى که در جاهلیت پدران ایشان نهاده بودند، و گمان بردند که آن را آغاز راست است، و از آسمان بآن فرمان است، گفتند: «وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها» رب العالمین آن برایشان رد کرد، یعنى آن فحشاء است، و اللَّه بفحشاء نفرماید، بلکه بعدل فرماید. أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ اى: بالعدل. میگوید: اللَّه بداد میفرماید، بدانستن هر چیز بر آن جاى که هست، و نگرستن بهر چیز بآن سزا که هست. آفریدگار بخدایى دانى، و آفریده ببندگى دانى، و حرام بحرامى دانى، و حلال بحلالى دانى، و مردار پلید دانى.
وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ مسجد ایدر سجود است. یک قول آنست که هر جا که باشد در نماز روى فرا کعبه کنید، و گفته‏اند: معنى آنست که دل خویش در نماز و در سجود راست دارید آن کس را که سزاى سجود شما است. وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى: وحّدوه و لا تشرکوا به شیئا. آن گه خطاب با منکران بعث گردانید، گفت: کَما بَدَأَکُمْ و لم تکونوا شیئا تَعُودُونَ خلقا جدیدا. چنان که نبودید و شما را بیافرید، هم چنان بآخر شما را باز آفریند، یعنى هم بر آن صورت اول چنان که بودید، و گفته‏اند که: از شکم مادر برهنه بیرون آمدید بى‏هیچ چیز، فردا از خاک برهنه برآئید بى‏هیچ چیز (۲).
و منه‏ قول النبى (ص): «یحشر الناس حفاة عراة غرلا، و اول من یکسا ابراهیم (ع)» ثم قرأ: کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا.
مجاهد و مقاتل گفتند: کما بدأکم فى الخلق شقیا و سعیدا فکذلک تعودون سعداء و أشقیاء، یعنى که در ازل شما را دو فرقت آفرید: فَرِیقاً هَدى‏ یعنى هداهم لدینه، وَ فَرِیقاً حَقَّ اى وجب عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ لما سبق من علمه فیهم، و در دنیا همان دو فرقت باشد، چنان که گفت: فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ، و فردا در قیامت همان دو فرقت بر آن صفت که بودند از خاک برآیند، المؤمن على ایمانه و المنافق على نفاقه، و منه‏ قوله (ص) «یموت الرجل على ما عاش علیه و یحشر على ما مات علیه».
محمد بن کعب گفت هر که در ازل در خلقت اول سعید آمد در ابد در خلقت آخر هم سعید آید، و اگر چه عمل وى عمل اهل شقاوت بود، چنان که سحره فرعون، و هر که در خلقت اول شقى آمد، در خلقت آخر هم شقى آید اگر چه عمل وى عمل اهل سعادت باشد همچون ابلیس.
قال النبى (ص): «ان العبد لیعمل عمل اهل النار، و انه من اهل الجنة، و یعمل عمل اهل الجنة، و انه من اهل النار، و انما الاعمال بالخواتیم»، و روى: «ان الرجل لیعمل بعمل اهل النار حتى ما یکون بینه و بینها الا ذراع، فیسبق علیه الکتاب، فیعمل بعمل اهل الجنة فیدخل الجنة، و ان الرجل لیعمل بعمل اهل الجنة حتى ما یکون بینه و بینها الا ذراع، فیسبق علیه الکتاب، فیعمل بعمل اهل النار فیدخل النار».
قتاده گفت: بدأهم من التراب، و الى التراب یعودون. نظیره قوله: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ». قال ابن عباس فى هذه الایة: اذا امات اللَّه الخلق فى النفخة الاولى انزل من السماء ماء فأنبت بذلک الماء اجسامهم، کما خلقهم من الماء کذلک یعید خلقهم بالماء، و هو قوله: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا». إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ فیه دلالة على ان من کان کافرا و هو لا یعلم انه کافر فهو کافر، لان اللَّه تعالى اعلمنا انهم یحسبون انهم مهتدون، و هم مبطلون.
یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ الزینة الثیاب، و قیل: النعال، و قیل: المشط، و قیل: التخشع و السکینة و الوقار، لقول النبى (ص) «ایتوها و علیکم السکینة و الوقار»، و قیل: رفع الایدى فى الصلاة
لقول النبى (ص): «ان لکل شى‏ء زینة، و ان زینة الصلاة رفع الایدى فیها فى ثلاث مواطن: عند الاحرام، و عند الرکوع، و عند رفع الرأس من الرکوع.
و گفته‏اند: درین آیت فرمان است بستر عورت در نماز و در طواف، که در عرب قومى طواف میکردند برهنه، هم زنان و هم مردان، اما زنان دوالکها در یک نظم با هم میکردند، و بعورت خود فرو مى‏آویختند، و گویند: زنى برین صفت طواف میکرد و میگفت:
الیوم یبدوا بعضه او کله
و ما بدا منه فلا احله‏
و تعظیم خانه را چنین میکردند. رب العالمین ایشان را ازین نهى کرد درین آیت، و ستر عورت در طواف و در نماز واجب کرد، گفت: خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ یعنى عند الطواف، و انما سمى الطواف مسجدا لانه یختص به.
وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا اهل جاهلیت در ایام حج گوشت و چربش و شیر نمى‏خوردند تعظیم حج را. مسلمانان گفتند: ما سزاوارتریم که تعظیم حج را چریش نخوریم، و ریاضت کنیم: رب العالمین آیت فرستاد: کُلُوا وَ اشْرَبُوا اى: کلوا اللحم و الدسم و اشربوا اللبن، و لا تسرفوا بحظرکم على انفسکم ما احللت لکم من اللحم و الدسم.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ قال سفیان: ما قصرت به عن حق اللَّه فهو اسراف، و ما جاوزت به حق اللَّه فهو اسراف: و قال: «لو أنفقت مثل احد فى طاعة اللَّه لم تکن مسرفا، و لو أنفقت درهما فى معصیة اللَّه لکان اسرافا، و قال الکلبى لا تسرفوا اى لا تحرموا طیبات ما احل اللَّه لکم، إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ المجاوزین الحلال الى الحرام فى الطعام و الشراب.
در مجلس هارون الرشید طبیبى ترسا از واقدى پرسید که میگویند: علم دو است: علم ادیان و علم ابدان، در کتاب شما ازین علم طب چیزى هست؟ واقدى گفت: رب العزة در یک نیمه آیت علم طب جمع کرد، و ذلک قوله: کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا.
نصرانى گفت: و از پیغامبر شما هیچ چیز روایت کنند ازین علم؟ گفت: آرى، روایت کنند که گفت: «المعدة بیت الداء، و الحمیة رأس کل دواء، و أعط کل بدن ما عوّدته».
نصرانى گفت: ما ترک کتابکم و لا نبیکم لجالینوس طبا.
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ این اضافت ملک و تملیک است. الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ یعنى خلقه و أظهره. وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ گفته‏اند: این زینت و رزق که اللَّه بندگان را بیرون آورد ابریشم است از کرم، و عسل است از نحل، و جوهر از خاک، و در از صدف، و بوى از عود، و میوه از زمین. وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قیل هى الشاء و البانها، لأنهم حرموه فى حجهم، و قیل: هى البحائر و السوائب. قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا یعنى مباحة لهم مع اشتراک الکافرین معهم فى الدنیا، خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ اى لا یشارکهم فیها یوم القیامة من لیس بمؤمن، و قیل: هى للمؤمنین فى الدنیا مشوبة بالکد و الحزن، خالصة یوم القیامة من التعب و النصب و الحزن. «خالصة» قراءت عامه نصب است بر حال مگر نافع که برفع خواند، و معناه: قل هى خالصة یوم القیامة. کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ نفسر ما احللت و ما حرمت، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ انى انا اللَّه لا شریک لى. این آیت ردّ است بر دو گروه از مجرمان: یک گروه از عرب که از انعام و حرث حرامها ساختند، چون بحیره و سائبه و وصیله و حامى و اولاد آن، و دیگر گروه رهبان‏اند، و من نحا نحوهم، که حلالهاى مطاعم و ملابس و معایش بر خویشتن حرام کردند بترهب. اللَّه آن تحریم بر هر دو گروه رد کرد، و آن گه از حرام کردهاى خود بعضى برشمرد، گفت: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ فواحش آشکارا محرمات مطاعم‏اند و ملابس، چون ابریشم آزاد بر مردان، و در مکروهات چون فراش پوست سباع، و اشربه حرام چون مسکرات، و مکروه چون عصیرهاى نشیش آورده، و آنچه ازین باب است چون میاثر ارجوان و میاثر حمر و میاثر نمور و قبایع حمائلها از زر، و تدخن بمجامر سیمین و زرین، و اکل و شرب بأوانى و ملاعق سیمین و زرین، و تزیّی مردان بزى زنان و تزیى زنان بزى مردان، چون وشم و تفلیج و تنمص و خضاب سیاه مردان را، و وصل موى زنان را، و فواحش زبان چون لقب کردن و غیبت کردن، و در نسب مسلمانان غمص کردن، و آنچه ازین باب است فرقعة الاصابع که این همه از مناهى‏اند. و باطن فواحش فروج‏اند و سرقات و تخلیطهاى نهانى و غش در بضاعات و بخس در کیل و وزن و امثال آن. وَ الْإِثْمَ یعنى الذنوب کلها، و قیل: هو ما دون الحد، و قیل: هو الخمر.
وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ بغى نامى است دو چیز را: بیداد جستن را و حسد بردن را، اما آنچه بیداد است و افزونى جستن، آنست که گفت: وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَیْهِمْ، إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، بَغى‏ بَعْضُنا عَلى‏ بَعْضٍ، وَ یَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ، وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ این همه بمعنى بیداد است و افزونى جستن بچیزى که آدمى را آن نرسد، یا بدلیرى بارى بر خود نهادن که با آن نتاود، یا کارى در گرفتن که علم آن نداند، یا خود را بى‏کردار چیزى بیوسیدن که آن نیرزد، و گذاره حق خود طلب کردن از گفت یا کرد که وى را نرسد و نسزد.
و آنچه حسد است در قصه جهودان است که در مصطفى (ص) و در نبوّت وى و در امت وى حسد بردند. آنست که گفت: بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ. و جاى دیگر گفت: إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ. جاى دیگر این بغى را تفسیر کرد، گفت: حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ. و گفته‏اند: آنچه در دل آید آدمى را حسد آنست، چون کرد و گفت آن حسد بغى گشت. و در خبر است از مصطفى (ص) که گفت: «اذا ظننتم فلا تحققوا، و اذا حسدتم فلا تبغوا، و اذا تطیرتم فلا ترجعوا».
میگوید: چون شما را پنداشتى در دل آید، و در مسلمانى ببدى ظنى برید، آن پنداشت و آن ظن فرا درستى مبرید، و که شما را از کسى بدى در دل آید، بر آن کس بیرون میائید، و که شما را فال بد افتاد، در آن کار که میروید، یا بر آن راه، برمگردید.
وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً اى: حجة و برهانا، لانهم زعموا ان اللَّه امرهم بعبادة الاوثان. وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ من أنه حرّم الحرث و الانعام، و أن الملائکة بنات اللَّه. و گفته‏اند: وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ این بر قصاص است و بر گویندگان بى‏علم. درین آیت جامعه همه ناپسندهاى ظاهر و باطن حرام کرد، و آن گه آن را ختم کرد بر دانشمندى بى‏علم، و خبر درست است از مصطفى (ص): «لیس احد ا غیر من اللَّه، من اجل ذلک حرّم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن، و لیس احد احب الیه العذر من اللَّه عز و جل، من اجل ذلک انزل الکتاب و أرسل الرسل.
وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ این جواب قومى است که از رسول خدا (ص) تعجیل عذاب میخواستند، چنان که گفت: «یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ». رب العزة گفت: هر گروهى را وقتى است نامزد کرده، که ایشان را در آن وقت عذاب و هلاک آید که در آن تقدیم و تأخیر نبود.
یا بَنِی آدَمَ این مشرکان عرب‏اند، إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ رسل اینجا مصطفى است صلى اللَّه علیه و سلم، یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی یعنى القرآن. «إِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ» این سخن معقب است بر فرو فرستادن آدم و حوا بزمین، و «ما» صلت است، یعنى: ان یأتیکم رسل منکم. این شرط است، و جواب آن: «فَمَنِ اتَّقى‏ وَ أَصْلَحَ»، و گفته‏اند که: «ان» ایدر نه شرط است «ان» در موضع تاریخ است چون «اذ» و «اذا».
فَمَنِ اتَّقى‏ یعنى اتّقى الشرک باللّه و الوثوب على الحق و الاستعصاء على الرسول و الآباء على النّذیر، و أصلح دینه و عمله، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ اذا خاف الخلق فى القیامة وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ اذا حزنوا، و قیل: فلا خوف علیهم اى لا یخافون فى الآخرة ذهاب ثوابهم، و لا هم یحزنون على ما فاتهم من العمل بها فى الدنیا، کما یحزنون من ترک العمل بها.
وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها این استکبار استکبار تکذیب است هم چنان که آنجا گفت: اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ، وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ، مَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یَسْتَکْبِرْ. این استکبار کفر است. أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ لا یموتون.
فَمَنْ أَظْلَمُ اى: لا اجد اظلم ممّن افترى على اللَّه کذبا، بأن معه شریک و أنّه امر بتحریم الحرث و الانعام و الالبان و الثیاب، أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یعنى بآیات القرآن فأنکر النبوة و ردّ الرّسالة، أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ یعنى ما کتب لهم من العذاب فى القرآن، و هو سواد الوجه و رزقه العیون لمن یفترى على اللَّه، و ذلک فى قوله: وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ. باین قول کتاب قرآن است، و گفته‏اند: کتاب لوح محفوظ است، و معنى آنست که بایشان رسد آنچه ایشان را نوشته و حکم کرده در لوح محفوظ از عمر و رزق و عمل و شقاوت و سعادت.
قال رسول اللَّه (ص): «ما منکم من احد الا و قد کتب مقعده من النّار، و مقعده من الجنّة». قالوا: یا رسول اللَّه! أ فلا نتکل على کتابنا و ندع العمل؟ قال: «اعملوا فکل میسّر لما خلق له، اما من کان اهل السعادة فییسر لعمل السعادة، و أما من کان من اهل الشقاوة فییسّر لعمل الشقوة»، ثم قرأ: فَأَمَّا مَنْ أَعْطى‏ وَ اتَّقى‏ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ الایة.
و قال (ص): «ان خلق احدکم یجمع فى بطن امّه اربعین یوما، ثم یکون علقة مثل ذلک، ثم یکون مضغة مثل ذلک، ثم یبعث اللَّه الیه ملکا بأربع کلمات، فیکتب عمله و اجله و رزقه، و شقى او سعید، ثم ینفخ فیه الرّوح».
و گفته‏اند: کتاب اینجا کلمات حفظه است، یعنى جریده کردار بنده نیک و بد طاعت و معصیت. میگوید: جزاء آن بایشان رسد لا محاله، خیرا کان او شرّا، و ذلک قوله تعالى: لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى. حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ‏ یعنى ینالهم ما کتب لهم من الارزاق و الاعمال و الاعمار، فاذا فنیت و فرغوا منها جاءهم ملک الموت و اعوانه یقبضون ارواحهم. قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بطلوا و ذهبوا. این سؤال تبکیت و تقریع است، یعنى فریشتگان با ایشان گویند: أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ اى تعبدون من دون اللَّه؟ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بطلوا و ذهبوا.
روا باشد که این سخن با ایشان خزنة جهنم گویند در قیامت، یعنى قال لهم خزنة جهنم قبل دخول النّار فى الآخرة: این ما کنتم تعبدون من دون اللَّه من الالهة؟ هل یمنعونکم من النّار؟ قالوا ضلّوا عنا، یعنى ضلت الالهة عنا فلا نراهم. یقول اللَّه تعالى: وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ، معترف شوند بگناه خویش و اقرار دهند بر کفر خویش.
و گفته‏اند: این آن گه باشد که کافران گویند: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ، و جوارح ایشان بر ایشان گواهى دهند، چنان که رب العزة گفت: شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ.
قالَ ادْخُلُوا اى: قال اللَّه، و قیل: قال خزنة جهنم: ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ اى ادخلوا النّار مجتمعین مع امم، قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ. این دلیل است که جن میرند همچون انس، و قول حسن آنست که نمیرند. و دلیل است این آیت که جن و انس در کفر یکسان‏اند. کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ النّار لَعَنَتْ أُخْتَها التی ادخلت قبلها.
آن قوم که هام فعلان و هام راهان ایشان بوده باشند، و پیش از ایشان در آتش شده، پسینان که ایشان را بینند بر ایشان لعنت کنند، تلاعن تحیّة دوزخیان است، بر پیشینان لعنت کنند، و پیشینان پسینان را بینند، گویند: «لا مَرْحَباً بِکُمْ».
گفته‏اند که: مشرکان مشرکان را لعنت کنند، و جهود جهود را و ترسا ترسا را و گبر گبر را و صابى صابى را. و پس روان پیش روان را، گویند: لعنکم اللَّه انتم غررتمونا و القیتمونا هذا الملقى. حَتَّى إِذَا ادَّارَکُوا اى تدارکوا و تلاحقوا و اجتمعوا جمیعا فى النّار، قالَتْ أُخْراهُمْ مقاتل گفت: اخریهم دخولا، و هم الاتباع لِأُولاهُمْ و هم القادة. ابن عباس گفت: اخریهم، یعنى آخر الامم، لاولیهم یعنى اول الامم. سدى گفت: اخریهم یعنى الذین کانوا فى آخر الزمان، لا ولیهم یعنى الّذین شرعوا لهم ذلک الدّین، این لام لام نسب است، مى‏گوید: پسینان پیشینان را گویند فرا خداوند عزّ و جل: ربّنا هؤلاء اضلونا، زیّنوه لنا و سنّوا الضلالة، و اقتدینا بهم. فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ اى عذابا ذا زیادة مثله علیه. قال ابن عباس: زیادة حیّات و أفاع.
و قیل: معناه اضعف علیهم العذاب بأشد مما تعذبنا به، قال اللَّه تعالى: لِکُلٍّ ضِعْفٌ للتابع و المتبوع عذاب مضعّف، للمتبوع بکفره و اغوائه، و للتابع بکفره و تقلیده و الاقتداء به، اى: کفیتم ما تسألون. و لکن لا یعلمون بیا قرأت ابو بکر است از عاصم، حمل بر لفظ است نه بر معنى، زیرا که کل اسمى است ظاهر غیبت را موضوع.
مراد آنست که: لا یعلم کل فریق مقدار عذاب الفریق الآخر. باقى تعلمون بتاء خوانند بر خطاب، و معنى آنست که: لکلّکم ضعف من العذاب، و الخطاب للتابعین و المتبوعین، و هم المضلّون، اى: و لکن لا تعلمون ما لکل من العذاب.
وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ لانّکم کفرتم کما کفرنا، فنحن و أنتم فى الکفر سواء. فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ اى فذوقوا بکسبکم و کفرکم، و لا تحیلوا الذنب على غیرکم.
إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا یعنى القرآن، وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها اى عن الایمان بها، لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ این گشاد در آسمان درین موضع آنست که: هیچ آدمى نیست مگر او را در آسمان دو در است: یکى کردار وى برند بآن، و دیگر روزى وى فرستند از آن، و اگر مرد کافر است، آن یک در کردار خود بسته است، که کردار وى به آسمان نبرند، و چون مرگ آمد آن در روزى دربندند، هر دو در بر کافر بسته بماند.
و قیل: لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ اى ابواب الجنة، لان الجنة فى السماء، و لهذا قال: وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ. و قیل: لا تفتح لهم ابواب السماء یعنى لارواحهم و اعمالهم، لانها خبیثة، فلا یصعد بها بل یهوى بها الى سجّین تحت الارضین.
و فى ذلک‏ روى ابو هریرة عن رسول اللَّه (ص)، قال: «ان المیّت تحضره الملائکة، فاذا کان الرجل الصالح، قالوا اخرجى ایتها النفس المطمئنة الطیبه التی کانت فى الجسد الطیب. اخرجى حمیدا و أبشرى بروح من اللَّه و ریحان، و رب غیر غضبان، فیقولون ذلک حتى یعرج بها الى السماء، فیستفتح لها، فیقال: من هذا؟ فیقولون: فلان.
فیقال مرحبا بالنفس المطمئنّة الطیبة التی کانت فى الجسد الطیب. ادخلى حمیدا و أبشرى بروح و ریحان، و رب غیر غضبان. فیقال لها ذلک حتى یسرى بها الى السماء السابعة، و اذا کان الرجل السوء قالوا: اخرجى ایتها النفس الخبیثة التی کانت فى الجسد الخبیث.
اخرجى ذمیما و أبشرى بحمیم و غساق، و آخر من شکله ازواج. فیقولون ذلک حتى یخرج ثم یعرج بها الى السماء فیستفتح لها، فیقال: من هذا؟ فیقولون: فلان. فیقال: لا مرحبا بالنفس الخبیثة کانت فى الجسد الخبیث. ارجعى ذمیما، فانه لا تفتح لک ابواب السماء، فترسل بین السماء و الارض، فتصیر الى القبر.
و فى أخبار المعراج انه قال صلى اللَّه علیه و سلم: «ثم انتهى بى الى السماء الدنیا، و اذا انا برجل کهیئته یوم خلقه اللَّه، لم یتغیر منه شى‏ء، و اذا هو یعرض علیه ارواح ذریته، فاذا کان روح مؤمن، قال: روح طیب، و ریح طیبة. اجعلوا کتابه فى علیین، و اذا کان روح کافر، قال: روح خبیث، و ریح خبیثة. اجعلوا کتابه فى سجین. فقلت: یا جبرئیل: من هذا؟ قال: هذا ابوک آدم (ع).
لا تُفَتَّحُ بتاء و تخفیف قراءت بو عمرو است، و تأنیث تأنیث ابواب راست که جمع است، و اما تخفیف از آن است که فعل مخفف کثرة فائده دهد، چنان که فعل مشدد، و حجة این قراءت آنست که در سورة القمر گفت: فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ، و بیاء و تخفیف قراءت حمزه و کسایى است. وجه یاء آنست که فعل متقدم است، و تأنیث ابواب نه حقیقى است، و وجه تخفیف گفته آمد. «و تفتّح» بتاء و تشدید قراءت باقى است، تاء تأنیث ابواب را است، چنان که گفتیم، و تشدید کثرت ابواب را، لانه یقتضى فتحا بعد فتح، و قیل: معنى التشدید انّه لیس حالهم کحال المؤمنین فى التفتیح مرة بعد مرة.
وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ اى یدخل البعیر فى ثقب الإبرة. و جمّل، بضمّ جیم و تشدید میم در شواذ خوانده‏اند، و آن رسن غلیظ باشد که کشتى بآن بندند، و این سخن بر آن تأویل است که عرب گویند: ما فعلت ذلک و لا افعله حتى یشیب الغراب و یسودّ اللبن و یبیضّ القار و ما ذرّ شارق، و بر تعارف است و نه آنست که اهل کلام گفتند که اللَّه بر محال نه قادر است. وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ اى: و هکذا نجزى المجرمین لا یدخلون الجنة.
لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ اى توابیت من نار قد سمّروا فیها بالمسامیر مع قرناء من الشیاطین، وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ اطباق من نار اطبقت علیهم، فلا یدخل علیهم فیها روح، و لا یخرج منهم نفس. «المهاد» الوطاء الّذى یفرش، و منه مهد الصبى، و «الغواشی» اللباس المجلل مثل اللحاف، و منه غاشیة السراج، و غشى المریض، و الغشاوة التی تکون على الولد، و نظیر الایة قوله: یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ، و قوله: لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ. ثم قال: وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ الذین اشرکوا باللّه نجزیهم جهنم و ما فیها من العذاب.
قال رسول اللَّه (ص): «نارکم جزء من سبعین جزءا من نار جهنم». قیل: یا رسول اللَّه! ان کانت لکافیة، قال: «فضّلت علیها بتسعة و ستین جزء کلّهن مثل حرّها»، و قال (ص): «اشتکت النار الى ربها، فقالت: رب اکل بعضى بعضا، فأذن لها بنفسین: نفس فى الشتاء، و نفس فى الصیف، اشدّ ما تجدون من الحر، و أشد ما تجدون من الزمهریر».
و در اخبار معراج است که مصطفى (ص) مالک را دید خازن دوزخ، ترشروى و خشمگین، از خشم روى درهم کشیده. کس نماند در آسمان از فریشتگان که نه آن شب شادى نمود، و تازه روى و خندان به مصطفى (ص) نگریست مگر مالک و خزنه دوزخ که در ایشان همه خشم دید و ترشى و ناخوشى. جبرئیل گفت: اى محمّد! عجب مدار که رب العالمین در ایشان خود شادى و تازه رویى و خنده نیافرید، آن گه رسول (ص) گفت: «یا مالک! صف لى جهنم».
مرا صفت کن که دوزخ چون است؟ گفت: یا محمّد! و الذى بعثک بالحق لو أن حلقة من السلسلة التی ذکر اللَّه وضعت على جبال الدنیا لذابت حتى تبلغ تخوم الارضین السّفلى. یا محمد! ان فى جهنم وادیا تستعیذ باللّه جهنم منه فى کل یوم سبعین مرة، و ان فى الوادى بئرا تستعیذ باللّه ذلک الوادى و جهنم سبعین مرة منها، و ان فى البئر جبا تستعیذ باللّه تلک البئر و ذلک الوادى و جهنم منه سبعین مرة، و ان فى ذلک الجبّ حیة یستعیذ باللّه ذلک الجب و تلک البئر و ذلک الوادى و جهنم فى کل یوم سبعین مرة منها، اعدها اللَّه للفسقة من حملة القرآن من امتک.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها بر کس ننهیم مگر توان او أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ ایشانند که بهشتیان‏اند هُمْ فِیها خالِدُونَ (۴۲) جاویدى جاویدان در آن.وَ نَزَعْنا و بیرون کشیدیم ما فِی صُدُورِهِمْ آنچه در دلهاى ایشان بود مِنْ غِلٍّ از ناراستى با یکدیگر و ناحق شناسى تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ میرود زیر ایشان در بهشت جویهاى روان وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ و سخن ایشان در بهشت آنست که گویند: حمد و ستایش نیکو خداى را الَّذِی هَدانا لِهذا او که راه نمود ما را باین جاى و باین کار و باین روز وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ و نه آنیم ما که باین روز و باین جاى راه خواستیم دانست و توانست لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ اگر نه آن بودى که راه نمود اللَّه ما را لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فرستادگان خداوند ما براستى بما آمده بودند وَ نُودُوا و آواز دهند ایشان را أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ که آنک این بهشت أُورِثْتُمُوها آن را بشما میراث دادند بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۴۳) بآن کردارهاى نیکو که میکردید.
وَ نادى‏ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ و آواز دهند اهل بهشت اهل آتش را: أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا که آنچه خداوند ما ما را وعده کرده بود راست یافتیم فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا آنچه شما را بآن مى‏تهدید کرد و وعده داد راست یافتید؟ قالُوا نَعَمْ جواب دهند که آرى، یافتیم فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ تا درین سخن باشند آواز دهد آواز دهنده‏اى ببانگ بلند از میان ایشان أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (۴۴) که لعنت خدا و راندن وى بر آن ستمکاران بر خود.
الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که مى‏بر گردانیدند از راه خداى وَ یَبْغُونَها عِوَجاً و آن را عیب میجستند و در آن کجى مى‏بیوسیدند وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ (۴۵) و ایشان بروز رستاخیز کافران.
وَ بَیْنَهُما حِجابٌ و میان اهل آتش و اهل بهشت پرده‏اى است وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ و بر سر آن سور بر کنگره‏ها آن مردانى‏اند یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ که مى‏شناسند هم بهشتیان را بسیماى ایشان، و هم دوزخیان را بسیماى ایشان وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ و آواز دهند از آن بالا باهل بهشت أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ گویند: سلام بر شما باد لَمْ یَدْخُلُوها در نرفته‏اند در بهشت انیز وَ هُمْ یَطْمَعُونَ (۴۶) اما امید میدارند.
وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ و هر گاه که چشمهاى ایشان بگردانند تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ بسوى اهل آتش قالُوا رَبَّنا گویند خداوند ما! لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۴۷) ما را با این ستمکاران مکن.
وَ نادى‏ أَصْحابُ الْأَعْرافِ و آواز دهند اصحاب اعراف رِجالًا مردانى را از اهل آتش یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ که مى‏شناسد ایشان را بنمون و آساء ایشان قالُوا ما أَغْنى‏ عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ گویند: چه بکار آمد و چه سود داشت شما را جمع دنیاى شما وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ (۴۸) و آن گردنکشى که مى‏کردید از پذیرفتن حق.
أَ هؤُلاءِ اینان که در بهشت‏اند الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ ایشان‏اند که سوگند میخوردند در دار دنیا لا یَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ که اللَّه هرگز بخشایش خویش بایشان نرساند ادْخُلُوا الْجَنَّةَ اى اصحاب اعراف! در روید در بهشت لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (۴۹) نه بیم بر شما و نه هرگز اندوهگن بید.
وَ نادى‏ أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ و آواز دهند دوزخیان اهل بهشت را أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ که بر ما ریزید و ما را دهید لختى ازین آب بهشت. أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ و طعام دهید ما را از آنچه اللَّه شما را روزى کرد قالُوا بهشتیان گویند إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْکافِرِینَ (۵۰) که اللَّه حرام کرده است طعام و شراب بهشت بر کافران.
الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً ایشان که دین خویش به بیکارى و بازى گرفتند وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا و زندگانى این جهان ایشان را بفرهیفت و مشغول داشت فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ امروز آن روز است که ایشان را فرو گذاریم در آتش چون فراموش کردگان کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا چنان که ایشان فراموش کردند دیدار این روز که ایشان را بود فراموش وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۵۱) و بآنچه بسخنان ما جحود آوردند و نااستوار گرفتند.
وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ و آوردیم بایشان نامه‏اى فَصَّلْناهُ عَلى‏ عِلْمٍ آن را تفصیل دادیم و روشن باز نمودیم بر دانشى هُدىً وَ رَحْمَةً راهنمونى و بخشایشى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۲) قومى را که استوار میگیرند و مى‏پذیرند.
هَلْ یَنْظُرُونَ چشم نمیدارند إِلَّا تَأْوِیلَهُ مگر پیدا شدن حقیقت آنکه مراد اللَّه بفرستادن این کتاب است یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ آن روز که تأویل این نامه در رسد یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ ایشان که آن روز فراموش کردند،: قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فرستادگان خداوند ما براستى آمده بودند فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ هست ما را باز خواهندگان؟ فَیَشْفَعُوا لَنا تا ما را باز خواهند أَوْ نُرَدُّ یا باز گذارند ما را با دنیا فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ تا جز از آن کنیم که مى‏کردیم قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ در خویشتن زیانکار و نومید آمدند وَ ضَلَّ عَنْهُمْ و گم گشت و ناپدید از ایشان ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۵۳) آنکه بدروغ خداى را میخواندند.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۷ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ گرفت خداى تو مِنْ بَنِی آدَمَ از فرزندان آدم مِنْ ظُهُورِهِمْ از پشتهاى ایشان ذُرِّیَّتَهُمْ فرزندان ایشان وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ و ایشان را گواه گرفت بر ایشان أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ نه‏ام من خداوند شما؟ قالُوا بَلى‏ ایشان پاسخ دادند آرى تویى خداوند ما شَهِدْنا گواه بودیم بر ایشان أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ تا نگویند روز رستاخیز إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ (۱۷۲) که ما ازین اقرار و گواهى ناآگاه بودیم.
أَوْ تَقُولُوا یا گویند پسینان ایشان إِنَّما أَشْرَکَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ که پدران پیشینان ما انبازان گرفتند با تو پیش از ما وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ و ما فرزندان ایشان بودیم پس از ایشان أَ فَتُهْلِکُنا پس اکنون ما را مى‏هلاک کنى و عذاب کنى؟ بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (۱۷۳) بآنچه کج‏کاران کردند و نابکاران پیش از ما.
وَ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ چنین تفصیل میدهیم و مى‏باز گشائیم و راست و درست و پیدا مى‏باز نمائیم گفتها و کرده‏هاى خویش وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۱۷۴) و تا مگر ایشان باز آیند از راه کج با راه راست.
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ و بر ایشان خوان نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا خبر آن مرد که او را دادیم سخنان خویش فَانْسَلَخَ مِنْها بیرون شد او از آن چو مار از پوست فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ پس خود فرا کرد او را دیو فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ (۱۷۵) تا از بیراهان گشت.
وَ لَوْ شِئْنا و اگر خواستیم لَرَفَعْناهُ بِها برداشتیمى با آن آیات و علم وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ لکن آن مرد با زمین بنشست و با این جهان گرائید وَ اتَّبَعَ هَواهُ و بر پى بایست خویش رفت فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ مثل او راست چون مثل سگ است إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ اگر بروى حمله برى و وى را بر تاختن دارى‏ یَلْهَثْ زبان از دهن بیرون افکند أَوْ تَتْرُکْهُ یا از وى باز شوى یَلْهَثْ هم زبان از دهن بیرون افکند ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ این مثل آن مرد است و مثل آن کسان الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ایشان که سخنان ما بدروغ فرا داشتند فَاقْصُصِ الْقَصَصَ و بر ایشان خوان قصه‏هایى لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (۱۷۶) تا مگر ایشان دراندیشند.
ساءَ مَثَلًا بدسان و بد مثل‏اند الْقَوْمُ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آن گروه که بدروغ فرا داشتند سخنان ما وَ أَنْفُسَهُمْ کانُوا یَظْلِمُونَ (۱۷۷) و بر خویشتن مى‏ستم کردند.
مَنْ یَهْدِ اللَّهُ هر که راه نمود اللَّه او را فَهُوَ الْمُهْتَدِی بر راه راست اوست وَ مَنْ یُضْلِلْ و هر که بیراه کرد اللَّه وى را فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۷۸) ایشان‏اند که زیانکاران‏اند.
وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ و آفریدیم ما دوزخ را کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فراوانى از پریان و آدمیان لَهُمْ قُلُوبٌ ایشان را دلهایى است لا یَفْقَهُونَ بِها که بآن حق درنیابند وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ و ایشان را چشمهایى است لا یُبْصِرُونَ بِها که حق بآن نه بینند وَ لَهُمْ آذانٌ و ایشان را گوشهایى است لا یَسْمَعُونَ بِها که بآن حق بنشنوند أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ ایشان همچون ستوران‏اند بَلْ هُمْ أَضَلُّ نه راست چون ستور بلکه گمراه‏تر از ستور أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۷۹) ایشان‏اند که از حق و راه آن غافلان‏اند.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۸ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ خداى را است نامهاى نیکو فَادْعُوهُ بِها خوانید او را بآن وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ و گذارید ایشان را که کژ میروند در نامهاى او سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۸۰) آرى پاداش دهند ایشان را بسزاى آنچه میکردند.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ و از آفریده ما گروهى است یَهْدُونَ بِالْحَقِّ که راه نمایند بحق وَ بِهِ یَعْدِلُونَ (۱۸۱) و داد میکنند بآن.
وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که بدروغ فرا داشتند سخنان ما سَنَسْتَدْرِجُهُمْ بر ایشان درآییم ببى راه کردن و کین کشیدن پاره پاره بى‏شتاب مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ (۱۸۲) از آنجایى که ندانند.
وَ أُمْلِی لَهُمْ و درنگ دهم ایشان را إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (۱۸۳) که ساز من درواخ است.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا نیندیشند ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ باین مرد ایشان از دیوانگى هیچ چیز نیست إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۱۸۴) نیست او مگر بیم نمایى آشکارا.
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا درننگرند فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آنچه از نشانهاى پادشاهى خداست در آسمانها و زمینها؟ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ و آنچه خداى آفرید از هر چه آفرید وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ و در ننگرند باندیشه خویش که مگر چنان است که اجل ایشان و هنگام سرانجام ایشان نزدیک آمد فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ (۱۸۵) بکدام سخن پس سخن خداى مى‏بخواهند گروید؟!
مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ هر کس که اللَّه وى را گمراه کرد فَلا هادِیَ لَهُ راهنمایى نیست وى را وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ و گذاریم ایشان را در گزافکارى ایشان یَعْمَهُونَ (۱۸۶) تا بى‏سامان مى‏روند و در ناشناخت مى‏باشند.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ مى‏پرسند ترا از رستاخیز أَیَّانَ مُرْساها کى است بپاى کردن آن و پدید آوردن آن؟ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی بگوى دانستن هنگام آن بنزدیک خداوند من است لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ پیدا نکند آن را بر هنگام آن مگر او ثَقُلَتْ گران شد فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ بر دانایان آسمان و زمین لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً نیاید بشما مگر ناگاهى یَسْئَلُونَکَ مى‏پرسند ترا کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها گویى که پس دانایى بکئى آن قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ گوى دانش آن بنزدیک خداى است وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۱۸۷) لکن بیشتر مردمان نمى‏دانند.
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی گوى ندارم من و بدست من نیست و نتوانم خویشتن را نَفْعاً وَ لا ضَرًّا نه سود و نه زیان إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آنچه خداى خواست وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ و اگر من غیب دانستمى و بودنى نابوده انیز لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ پذیره نیکى باز شدى تا بآن رسیدى وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ و از پاى بلا برخاستى تا بمن نرسیدى إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ نیستم من مگر بیم نماى شادى رسان لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۱۸۸) گروهى را که بپیغام اللَّه مى‏گروند.
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ مقاتل گفت: سبب نزول این آیت آن بود که مردى مسلمان نماز میکرد، و در نماز اللَّه را میخواند، و رحمن را میخواند. مردى از مشرکان مکه این از وى بشنید، گفت: أ لیس یزعم محمد و أصحابه انّهم یعبدون ربّا واحدا؟ فما بال هذا یدعو ربین اثنین؟! گفت: محمد و اصحاب وى میگویند که: ما یک خداى مى‏پرستیم، چون است که این مرد دو خداى را میخواند؟! جبرئیل آمد بجواب وى آیت آورد: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ خداى را نامهاست، و آن نامها همه پاک و نیکو و بسزاست، و بر وفق این مصطفى (ص) گفت: «ان للَّه تبارک و تعالى تسعة و تسعین اسما، مائة غیر واحد، انّه وتر یحبّ الوتر، من احصاها کلها دخل الجنّة».و روى «من حفظها و من احصاها دخل الجنّة».
نامهاى خدا همه صفات وى‏اند، و فرق اینست میان نام و صفت، مگر آنکه در اسم دلالت اشارت است، و در صفت دلالت فائده.
و گفته‏اند: این آیت دلیل است که اسم و مسمى یکى است نام و نامور، که میگوید: لِلَّهِ الْأَسْماءُ، و اگر هر دو یکى نبودى اسماء غیر اللَّه را بودى نه اللَّه را، و فائده للَّه باطل شدى، و این نامها بر بندگان خویش اظهار کرد، و ایشان را در آموخت تا بر خوانند او را بدان نامها، و بدانند او را، و بشناسند، چنان که گفت تعالى و تقدس: فَادْعُوهُ بِها او را که خوانید بآن نامها خوانید که خود گفت، و خود را آن نام نهاد. چون خود را جواد نام نهاد، بگو یا جواد! مگو سخىّ! اگر چه بدان معنى است، که جواد خود را گفت و سخى نگفت. و بناء این بر توقیف است. رحیم میگوى، رقیق مگوى. قوى میگوى، جلد مگوى، و على هذا هر نام و صفت و نعت که خود را گفت میگوى، و بآن درمگذر، و زیادت و نقصان در آن میار. اینست که میگوید: فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ‏. «ذر» آنست که گذار، سخن مستهینان است و خوار دارندگان و بى‏نیازان.
هر جاى که در قرآن آید بر معنى بى‏نیازى نمودن است از آن کس، نه پیغام و تهدید باز گرفتن است ازو. میگوید: گذار ایشان را که کار کژ میدانند، و سخن کژ میگویند در نامهاى او، و آن الحاد آن بود که در نام اللَّه زیادت و نقصان آوردند. لات از اللَّه شکافتند، و بر بت نهادند، و عزى از عزیز، و مناة از منّان، همنامى اللَّه را، و آفرینها کردند بر بتان که آن آفرین نامهاى اللَّه راست. و گفته‏اند: الحاد آنست که بتان را خدایان مى‏خواندند، و الهیّت صفت خداست، و بآن یگانه و یکتاست، و گفته‏اند: الحاد آنست که وى را فرزند و جفت گفتند، و نامى که نه از نامهاى اوست و او را نه سزاست برو نهادند. کتسمیة النّصارى ایّاه ابا المسیح.
قراءت حمزه یلحدون بفتح یا وحا، و باقى بضمّ یا و کسر حا خوانند، و بمعنى هر دو یکسان است. یقال: لحد و ألحد، اذا جار و مال عن القصد الى الجور، و عن الحقّ الى الباطل سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.
وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ قال رسول اللَّه (ص): «انّها امتى و قد أعطى القوم بین ایدیکم مثلها» یعنى قوله: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ الایة، و گفته‏اند: این حق که درین آیت گفت کتاب خداست و فرمان او، و این امّت ایدر آن فرقت ناجیه است از هفتاد و سه فرقت از امت محمّد (ص)، چنان که در خبر است ربیع انس گفت: مصطفى (ص) این آیت برخواند، آن گه گفت: «انّ من امتى قوما على الحقّ حتى نزل عیسى بن مریم».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «لا تزال من امّتى امّة قائمة بأمر اللَّه لا یضرّهم من خذلهم و لا من خالفهم، حتى یأتى امر اللَّه عزّ و جلّ، و هم ظاهرون على النّاس». عطاء: هم المهاجرون و الانصار و التّابعون لهم باحسان. وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا اى: بالقرآن و الرّسول و معجزاته، سَنَسْتَدْرِجُهُمْ اى نأخذهم قلیلا قلیلا حتى بلغوا الغایة، نأخذهم بالعقوبة مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ انّهم یؤخذون. کلبى گفت: استدراج آنست که عمل بد بر ایشان آراید، پندارند نیکى است، و همى کنند، تا آن گه که شومى آن عمل بایشان رسد و هلاک شوند، و ذلک قوله: أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً، جاى دیگر گفت: وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً. ابن عباس گفت: کلما احدثوا خطیئة جدّد لهم نعمة، و أنساهم الاستغفار، هر گه که گناهى کنند نعمتى بر ایشان تازه کند و بیفزاید، و در آن غرّه شوند، از فعل بد وا نایستند و استغفار نکنند، و عذر نخواهند، تا ناگاه عقوبت رسد بایشان، و هلاک شوند.
روى عقبة بن عامر عن النّبی (ص) قال: «اذا رأیت اللَّه تعالى یعطى العبد من الدّنیا على معاصیه ما یحبّ فانّما هو استدراج»، ثمّ قرأ: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ الایة.
وَ أُمْلِی لَهُمْ الاملاء الامهال، اخذ من الملوین، و هما اللّیل و النّهار، و یقال: ملاک اللَّه اى عمّرک اللَّه. قال الشاعر:
بعلو الجدّ و الرّفعة و الطیر السعید
عشت حتى تتملّى الف نیروز و عید
إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ اى: اخذى قوى شدید. همانست که گفت: إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ. کید ساز نهانى است و این صفت آدمیان است، و ربّ العزّة اضافت آن با خود کرد، و فرق آنست که: کید آدمى با حیلت است، و کید اللَّه پاک از حیلت، چنان که غضب آدمى با ضجر است، و غضب اللَّه پاک از ضجر. و منع آدمى از بخل است، و ربّ العالمین مانع است از بخل پاک، و صبر آدمى از عجز است، و رب العزة صبور از عجز پاک، و على هذا صفات آدمى قرین عیب است، و اللَّه را صفات بر کمال است، و نعوت بسزا، از عیب پاک، و از شبهت دور، و از نقص منزّه، و از آفات مقدّس، تعالى عما یقول الظالمون علوا کبیرا. وَ أُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ این در شأن مستهزیان آمد. ربّ العزّة ایشان را روزگارى دراز فرا گذاشت، تا در گزاف کارى و تباه کارى بغایت رسیدند، و بعمر دراز غره شدند، و کفر و شرک پروردند، و بعاقبت رب العزة ایشان را ناگاه گرفت، و بیک شب همه را هلاک کرد، و قصّه ایشان در آخر سورة الحجر گفته شود ان شاء اللَّه.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ قتاده گفت: آن روز که: این آیت آمد که وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ، رسول خدا بر کوه صفا شد، و بآواز بلند قوم قوم و قبیله قبیله میخواند که: یا بنى عبد المطلب! یا بنى عبد مناف! یا بنى فلان! یا بنى فلان! ایشان را میخواند، و بعذاب و نقمت اللَّه مى‏ترسانید، و بیم میداد از اوّل شام تا بامداد.
کافران گفتند: انّ صاحبکم هذا لمجنون. این مرد مگر دیوانه است، که همه شب چون دیوانگان بانگ میداشت. ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ اى ما بمحمّد مِنْ جِنَّةٍ اى جنون، إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ یخوّفهم حلول النقمة و العذاب.
ابن عباس گفت: مردى آمد به مکه از دشنؤه نام وى ضماد، و افسونگر بود، و در مکه این آواز درافتاده که محمد دیوانه گشته است. ضماد برخاست، و بر مصطفى شد، گفت: انّى رجل ارقى و اداوى، فان احببت داویتک. گفت: من مردى‏ام افسونگر، رقیها دانم، و دردها را مداوات شناسم، اگر خواهى تانرا مداوات کنم. رسول خدا این تحمید درگرفت، و برخواند: الحمد للَّه نحمده و نستعینه و نتوکّل علیه، و نؤمن به، و نعوذ باللّه من شرور انفسنا و من سیّئات اعمالنا. من یهد اللَّه فلا مضلّ له، و من یضلل فلا هادى له. و أشهد ان لا اله الا اللَّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله.
ضماد چون بشنید از وى شیفته آن سخن گشت، گفت: اعد علىّ، فأعاد. پس گفت: و اللَّه لقد سمعت قول الکهنة و السّحرة و الشعراء و البلغاء، فما سمعت مثل هذا الکلام قط! هات یدک ابایعک، فبایعه على الاسلام. فقال: و على قومى، فقال: و على قومک.
و عن الربیع بن انس، قال: قدم ابو العراف الیمانى و کان من اشراف اهل الیمن، فرأى رسول اللَّه (ص) فى حلّة حمراء، و هو یقول: ایها الناس قولوا لا اله الا اللَّه تفلحوا، و اذا خلفه شیخ، یقول: ایاکم و ایّاه، فانّه مجنون کذّاب. فسأل ابو العراف عن الشیخ، فقیل: عمّه ابو لهب، فقال: ما تقول فى ابن اخیک؟ قال: لم نزل نداویه من الجنون. فقال له: تبّا لک سائر دهرک، انّ کلام المجانین متفاوت، غیر مستقیم، و ما یشبه ابن اخیک المجانین بوجه من الوجوه. فقال له ابو لهب: فما هذا الّذى یقول؟ قال: وحى و رسالة و حق و صدق، اشهد ان لا اله الا اللَّه، و أنّه عبده و رسوله. ثمّ اتى النّبی بعد ما اظهر دعوته، و استفحل امره فى ثمانین فارسا من قومه مسلمین.
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا استفهام است بمعنى تقریع، و گفته‏اند: استفهام است بمعنى تحریض، یعنى: او لم یتفکّروا بقلوبهم فیعلموا ما بصاحبهم من جنون؟. و اگر أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا وقف کنى نیکوست، پس آن «ما» نفى است بر استیناف گویى. ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ منذر من اللَّه، مُبِینٌ موضح انذاره. مبین درین آیت مصطفى است. جاى دیگر صفت سحر نهاد، گفت: قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِینٌ. جاى دیگر نام خداوند است جلّ جلاله: وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ. این دلیل است که همنامى همسانى واجب نکند، و ازین نمط در قرآن فراوان است.
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الملکوت الملک، و لا یستعمل الا فى حقّ اللَّه عزّ و جلّ، وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْ‏ءٍ اى: و فیما خلق اللَّه من شى‏ء من الاشیاء.
میگوید: تفکر کنید و دلیل گیرید بآنچه خلق را خبر دادم از ملکوت آسمان و زمین، و در آنچه آفریدم از هر چه آفریدم. یعنى که در هر چه آفرید دلالت روشن است بر وحدانیت و فردانیت اللَّه. وَ أَنْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ اى. ان کانوا یسوّفون بالتّوبة فعسى ان یکون قد اقترب اجلهم، فالمعنى. أ و لم ینظروا فیمادّ لهم اللَّه عز و جل به على توحیده، فکفروا بذلک، و لعلهم قد قربت اجالهم فیموتون على الکفر، و هو قوله: فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَهُ اى: بعد القران یُؤْمِنُونَ؟ وَ أَنْ عَسى‏ فى محلّ جرّ، و تقدیره: فى ملکوت و فیما خلق اللَّه و فى أن عسى. و أَنْ یَکُونَ اسم عسى، و اسم کان مضمر فیه یفسره اجلهم، و یحتمل أن یکون اسمه مضمرا، اى یکون الامر و الشّأن، اى لا تأمنوا انقضاء العمر، و بادروا الى التوبة. ثمّ بیّن العلّة فى اعراضهم عن القرآن و ترکهم الایمان. فقال عزّ من قائل: مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ اى: من خذله فسلک غیر الطّریق المستقیم، فَلا هادِیَ لَهُ اى لا مرشد له، وَ یَذَرُهُمْ بیا قراءة بو عمرو و عاصم و حمزه و کسایى است، و از ایشان حمزه و کسایى بجزم راء خوانند، مردودا على مَنْ یُضْلِلِ. باقى بنون و ضم راء خوانند، بر معنى استیناف. فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ الطغیان الغلو فى الکفر و یعمهون یتحیرون.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها الساعة هاهنا السّاعة الّتى یموت فیها الخلق، و معنى مرسیها مثبتها. یقال: رسا الشّى‏ء یرسو اذا ثبت، فهو راس، و کذلک «جبال راسیات» اى ثابتات، و ارسیته اذا اثبته، و المعنى: یسئلونک عن السّاعة متى وقوعها؟ میگوید: از تو مى‏پرسند اى محمد! که قیامت کى خواهد بود؟ و آن قریش بودند که مى‏پرسیدند، و بقولى جهودان پرسیدند. ربّ العالمین گفت: قل یا محمّد! إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یعلمها غیره. همانست که آنجا گفت: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، و مصطفى را گفتند: اخبرنى عن السّاعة. جواب داد که: «ما المسؤل عنها بأعلم من السّائل».
لا یُجَلِّیها اى لا یظهرها و لا یقیمها، و لا یرسیها، لِوَقْتِها اى لمعرفة وقتها إِلَّا هُوَ جلّت عظمته. ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یعنى ثقل علم وقتها فى السماوات و الارض، فلم یحمله علم عالم غیر اللَّه. میگوید: دانستن هنگام رستاخیز بر اهل آسمان و زمین گران شد. علم هیچ کس از آفریدگان بدان نرسید، و هیچ آفریده بر نتاوست آن را، نه فریشته مقرّب نه پیغامبر مرسل. و قیل: ثقل وقوعها و کبر على اهل السّماوات و الارض لما فیها من الاهوال من الحساب و العقاب و القصاص، و قیل: ثقلت فى السّماوات و الارض، لانّها سبب خرابهما و فسادهما، من قوله: إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ، و إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ و امثالها.
لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَةً اى: فجأة على غفلة منکم.
قال رسول اللَّه (ص): «انّ السّاعة تهیج بالنّاس، و الرّجل یصلح حوضه، و الرّجل یسقى ماشیته، و الرّجل یقیم سلعته فى سوقه، و الرّجل یخفض میزانه و یرفعه».
و عن عائشة، قالت: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «لا یذهب اللّیل و النّهار حتى یعبد اللّات و العزّى»، فقلت یا رسول اللَّه! ان کنت لأظنّ حین انزل اللَّه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ الایة، انّ ذلک تامّ، قال: «انّه سیکون من ذلک ما شاء اللَّه، ثمّ یبعث اللَّه ریحا طیّبة، فتوفّى کلّ من کان فى قلبه مثقال حبّة من خردل من ایمان فیبقى من لا خیر فیه، فیرجعون الى دین آبائهم، و لا تقوم السّاعة على احد یقول اللَّه اللَّه، و لا تقوم الساعة حتّى تکلّم السّباع الانس، و حتى یکلم الرّجل عذبة سوطه و شراک نعله، و یخبره فخذه بما احدث اهله بعده».
و جاء اعرابى، فقال: یا رسول اللَّه! متى السّاعة؟ قال: «اذا ضیّعت الامانة فانتظر السّاعة». قال: کیف اضاعتها؟ قال: «اذا و سدّ الامر الى غیر اهله فانتظر السّاعة.
یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها الحفى العالم بالشّى‏ء، المعنى به. تقول: حفى عن الشّى‏ء سأل، و حفى بالشى‏ء عنى به، و حفى بالشّى‏ء حفاوة فرح به. و قوله عنها، فیه قولان: احدهما فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: یسئلونک عنها کأنّک حفىّ اى عالم، و الثانى واقع موقعه بمعنى الباء، اى کأنّک حفىّ بها، اى عالم بها. و قیل: کَأَنَّکَ حَفِیٌّ اى فرح بسؤالهم، و قیل: معناه کأنّک تحفّیت اى اکثرت و استقصیت السّؤال عنها، فوقفت على میقاتها. قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ کرّر لأنّ المراد بالاوّل علم وقتها، و بالثانى علم کونها.
قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی کلبى گفت: اهل مکّه گفتند که: یا محمّد! الا اخبرک ربّک بالسعر الرّخیص قبل ان یغلو فتشترى و تربح؟ و بالارض الّتى ترید ان تجدب فترتحل عنها الى ما قد اخصب؟ فأنزل اللَّه هذه الایة. معنى آیت آنست که من بر خود پادشاه نه‏ام، و نتوانم هیچ چیز، نه جلب منفعت نه دفع مضرت از خود، مگر آنکه اللَّه خواهد که توانم، یعنى آن توانم که اللَّه توانایى آن در من آفریند. این تبرؤ است از حول و قوّة و ملک و حکم. گفته‏اند که: این نفع و ضرّ هدایت و ضلالت است. میگوید: لا املک هدى و لا ضلالة.
وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ کافران گفتند: چرا خداوند تو اى محمّد! ترا خبر نکند در روز فراخى نعمت از روز قحط و شدّت؟ تا تو ذخیره نهى، و کار روز قحط و شدّت بسازى؟ بجواب ایشان گفت: لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ یعنى المال، و هیّأت لسنة القحط ما یکفیها، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اى: و ما اصابنى الضرّ و الفقر. گفت: اگر من غیب دانستمى، در روز فراخى من کفایت بدست آوردمى تا در روز تنگى و قحط بدى بمن نرسیدى. و گفته‏اند: غیب ایدر مرگ است، و خیر عمل صالح یعنى: لو کنت اعلم متى اموت لاستکثرت من العمل الصالح، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اى اجتنبت ما یکون من الشرّ، و اتّقیته، و گفته‏اند: غیب علم رستاخیز است، و معنى آنست که اگر من آن غیب که از من مى‏پرسید دانستمى لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ، اى لأخبرتکم‏ عمّا سئلت، وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ اى لم یلحقنى تکذیب. إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ للکافرین وَ بَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اى الطّاعات فیما بینهم و بین ربّهم. یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ الى الجنّة بسبب ایمانهم فى الدّنیا. میگوید ایشان که ایمان آوردند و در دنیا نیک مردان و نیکوکاران بودند و خداى را و رسول را ص طاعت دار و فرمان بردار بودند و بر شریعت و سنت مصطفى راست رفتند و راست گفتند، یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ ربّ العزة فردا ایشان را پاداش نیکو دهد، راه بهشت بایشان نماید و ببهشت رساند و بر کرامت و نعمت خویش خواند. مقاتل گفت: یجعل لهم نورا یمشون به على الصراط الى الجنّة. نورى و روشنایى در پیش ایشان نهند تا بآن نور صراط باز گذراند، و ببهشت رسد.
قال النّبی ص انّ المؤمن اذا خرج من قبره صوّر له عمله فى صورة حسنة و شارة حسنة فیقول له من انت فو اللَّه انى لاراک امرء صدق فیقول له انا عملک فیکون له نورا و قائدا الى الجنّة و الکافر اذا خرج من قبره صوّر له عمله فى صورة سیئة و شارة سیّئة فیقول من انت فو اللَّه ربى لاراک امرء سوء، فیقول انا عملک، فینطلق به حتّى یدخله النّار.
تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ اى من تحت منازلهم و مساکنهم. و گفته‏اند مراد نه آنست که بهشتیان بالا باشند و جویها در زیر ایشان رود از بهر آن که در بهشت چشمها که رود نه در کندها رود، یعنى تجرى بین ایدیهم و تحت امرهم و هم یرونها کقوله: تَحْتَکِ سَرِیًّا اى بین یدیک و هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی اى تحت امرى و بین یدىّ. چشمهاى بهشت بر روى زمین روان بود، بهشتى چنان که نشسته باشد در غرفه یا در خیمه یا هر جاى که نشیند از راست و چپ خویش و برابر خویش آب روان مى‏بیند دست وى بدان مى‏رسد و جامه بوى‏تر نشود فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ. عن‏ وهب بن منبه عن ابن عباس قال: خلق اللَّه جنّات النّعیم من الزمرّد الاخضر کلها ازواجها و خدمها و آنیتها و اشربتها و حجالها و قصورها و خیامها و مداینها و درجها و غرفها و ابوابها و ثمارها. قال و الجنان کلها مائة درجة ما بین الدّرجتین مصیرة خمس مائة عام حیطانها لبنة من ذهب و لبنة من فضة و لبنة من یاقوت و لبنة من زبرجد. ملاطها المسک و قصورها الیاقوت و غرفها اللؤلؤ و مصاریعها الذّهب و ارضها الفضّة و حصباؤها المرجان و ترابها المسک اعدّ اللَّه لاولیائه یقول اللَّه تعالى ادخلوا الجنّة برحمتى فاقتسموها باعمالکم فلکم صنعت ثمار الفردوس و لکم بنیت القصور الّتى اسّست بالنعیم و شرفت بالملک الخلود.
قوله: دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ دعوى و دعا هر دو یکسان است و مراد ندا است اى یدعون اللَّه بقولهم سبحانک اللهم تلذّذا بذکره لا عبادة. میگوید در آن بهشت همه خداى را خوانند و خداى را دانند و بذکر و ثناى وى بیاسایند. تنعّم ایشان و لذّت و راحت و آرام ایشان، بتسبیح و شکر و ثناى اللَّه بود. کلبى گفت: دَعْواهُمْ فِیها اى کلامهم و قولهم اذا اشتهوا شیئا من طعام الجنّة: سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ فیؤتون به. این کلمه علمى است و نشانى میان بهشتیان و میان خازنان و خادمان بهشت هر گاه که آرزویى کنند طعامى یا شرابى خواهند گویند: سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ، خادمان بدانند که چه میخواهند و چه آرزو میکنند آنچه خواهند حاضر کنند و ایشان را بمراد و مقصود رسانند، وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ و نواخت ایشان یکدیگر را آنست که بر یکدیگر شوند و سلام کنند و همچنین فریشتگان آیند و بر ایشان سلام کنند و آن گه نواخت و کرامت رب العزة بایشان رسد و ایشان را گوید: سلام علیکم، سخنى خوش با نواخت و نیکویى سخنى بسلامت از آزار، آزاد و پاک، و قیل: تحیتهم اى ملکهم سلام اى سالم. میگوید ملک ایشان در آن بهشت جاودانى است، از زوال و فنا رسته و جاوید ایشان را با ناز و نعیم مانده، وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ معنى آنست که بهشتیان در هر چه خواهند بجاى آزادى‏اند هر چند که خواهند یاوند و بهر چه بیوسند رسند، بجاى شکراند و بجاى تهنیت. و قیل اول کلامهم التسبیح و آخره التحمید و هم یتکلّمون بینهما بما ارادوا ان یتکلّموا به. خبر داد رب العزة که بهشتیان در هر سخن که گویند ابتداى سخن ایشان بتعظیم و تنزیه اللَّه بود و ختم آن بشکر و ثناى اللَّه و طعامى که خورند بابتدا نام اللَّه گویند و تسبیح وى و بآخر شکر خداى کنند و ثناء بروى.
و گفته‏اند این آنست که جاى دیگر گفت حکایت از بهشتیان که گویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا و تقدیر آیت اینست که: و آخر دعویهم ان یقولوا الحمد للَّه رب العالمین.
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ این هم چنان است که جاى دیگر گفت عَجِّلْ لَنا قِطَّنا جاى دیگر گفت وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ و ناس اینجا کافران‏اند النضر بن الحرث و اصحابه که میگفتند: اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ ایشان از کافرى که بودند بر سبیل استهزا و ثبات بر کفر عذاب بتعجیل میخواستند، رب العالمین گفت اگر آن عذاب که میخواهند فرو گشائیم ایشان همه هلاک شوند و فانى گردند و دنیا منقطع گردد، لکن نکردیم و ندادیم آنچه خواستند و عذاب فرو نگشادیم و فرا گذاشتیم تا اقامت حجت بر ایشان تمام گردد و ایشان را هیچ عذر نماند. و گفته‏اند حکم این آیت بر عموم است کسى که از سر ضجرت دعاء بد کند بر خویشتن یا بر فرزند و خویش و پیوند، گوید اخزاک اللَّه، لعنک اللَّه، اماتک اللَّه، بزبان میگوید و در دل اجابت این دعاء کراهیت دارد، رب العالمین گفت: لو استجیب لهم فى الشّر کما یحبّون ان یستجاب لهم فى الخیر لهلکوا قال شهر بن حوشب قرأت فى بعض الکتب انّ اللَّه عز و جل یقول للملکین الموکّلین: لا تکتبا على عبدى فى حال ضجرة شیئا. و تقدیر الآیة وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ حین استعجلوه استعجالا کاستعجالهم بالخیر لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ. و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه ص: اللهم انّى اتخذ عندک عهدا لن تخلفه انما انا بشر فاىّ المؤمنین آذیته او شتمته او جلدته او لعنته فاجعلها له صلاة و زکاة و قربة تقربه بها یوم القیمة.
ابن عامر و یعقوب لقضى بفتح قاف خوانند و اجلهم بنصب فیتصل بقوله عز و جل وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ.
قوله فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا یعنى مشرکى مکة، لا یخافون البعث و الحساب و لا یأملون الثواب فِی طُغْیانِهِمْ اى فى شرکهم و ضلالهم یَعْمَهُونَ یتردّدون و یتمارون. و قیل یلعبون. و گفته‏اند معنى آیت آنست که: آدمى هموار بروز شادى خویش مى‏شتابد و آن شتابیدن اوست باجل او. میگوید اگر ما روزگار او باو شتابانیم مرگ باو شتابد.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ این در شأن هشام بن المغیرة المخزومى آمد، اذا ناله مکروه و ضرر دعانا، اى دعا اللَّه لازالته و لم یدع غیره. قوله دَعانا لِجَنْبِهِ یعنى مضطجعا أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً یرید فى جمیع الاحوال فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ ازلنا ما به. مَرَّ اى استمر على کفره معرضا عن الشکر کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ لنسیانه ما دعا اللَّه فیه و ما صنع اللَّه به، کَذلِکَ اى کما زیّن لهذا الکافر الدعاء عند البلاء و الاعراض، زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ عملهم و الاسراف فى النفس یکون بعبادة الوثن و فى المال فى السائبة و البحیرة و معنى الکلام اسرفوا فى عبادتهم و اسرفوا فى نفقاتهم.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ یا اهل مکّه لَمَّا ظَلَمُوا کفروا باللَّه وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بالمعجزات و الآیات بالامر و النهى، وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا لانّ اللَّه طبع على قلوبهم جزاء لهم على کفرهم کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ نفعل بمن کذّب بمحمد کما فعلنا بمن قبلهم.
ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ الخلایف جمع خلیفة و اصل الخلیفة خلیف بغیر هاء لانه فعیل بمعنى فاعل کالسمیع و العلیم فدخلت الهاء للمبالغة بهذا الوصف کما قالوا راویة و علامة الا ترى انهم جمعوه خلفاء کما یجمع فعیل و من انّث لتأنیث اللفظ قال فى الجمع خلائف و قد ورد التنزیل بهما، قال تعالى: خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ و قال ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ اى استخلفناکم بعد هلاکهم تخلفونهم قرنا بعد قرن فِی الْأَرْضِ فى اماکنکم لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ اى لتعملوا اعمالکم فنراها مشاهدة موجودة فارقبوا فى الطاعة و احذروا عن المعصیة.
قال النبى ص انّ الدنیا خضرة حلوة و انّ اللَّه مستخلفکم فیها فناظر کیف تعملون.
قال عمر بن خطاب (رض) صدق اللَّه ربنا ما جعلنا خلفاء الا لینظر الى اعمالنا فاروا اللَّه من اعمالکم خیرا باللیل و النهار و السّرّ و العلانیة.
وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ اى القرآن واضحات الدلایل و بینات منصوب على الحال این آیت در شأن مشرکان مکة فرو آمد عبد اللَّه بن ابى امیة المخزومى و الولید بن المغیرة و العاص بن عامر و جماعتى که ایمان ببعث و نشور نداشتند تا رب العالمین میگوید: قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا اى لا یؤمنون بالبعث. با مصطفى مى‏گفتند ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا من اللَّه لیس فیه ذکر البعث و النشور و لیس فیه عیب آلهتنا. قرآنى دیگر بیار از نزدیک اللَّه که در آن ذکر بعث و نشور نباشد و ترک عبادة لات و عزى و مناة و هبل و عیب ایشان در آن نبود. أَوْ بَدِّلْهُ یا پس همین قرآن که آورده‏اى بگردان از امّت خویش و تغییر در آن آر، ذکر بعث و نشور و وعیدها ازان بیرون کن بجاى آیت عذاب آیت رحمت اثبات کن. رب العالمین گفت ایشان را جواب ده یا محمد ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی این قرآن نه سخن من است و نه ساخته من، تا در آن تغییر توانم و از امّت خویش بگردانم تلقاء مصدر کالتبیان یستعمل ظرفا بمعنى المقابلة مشتق من التلقى.
إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى‏ إِلَیَّ اى لا اتّبع الّا وحى اللَّه من غیر زیادة و لا نقصان و لا تبدیل إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی اى ان فعلت عصیت ثم لا آمن عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ اى ما قرأت القران عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ اى و لا اعلمکم اللَّه به. یقال دریت الشی‏ء علمته و ادریته غیرى. اى اعلمته ایّاه. اگر خداى خواستید من این قرآن را هرگز بر شما نخواندمى و اللَّه شما را از آن آگاه و دانا نکردید. قرائت ابن کثیر: و لادریکم بى الف، معنى آنست که: اگر خدا خواستید من هرگز بر شما این کتاب نخواندمى و اللَّه شما را بخودى خود بى من باین دانا کردى چنان که گفت: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِکَ. فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ مکثت و بقیت بینکم لا أتلو کتابا و لا اتعلّمه و لا اخط بیمینى، عُمُراً اى بعضا من عمرى و هو اربعون سنة، لأنّه اوحى الیه بعد اربعین سنة مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل نزول القرآن و من قبل هذا الوقت، أَ فَلا تَعْقِلُونَ انّى صادق و هذا کلام اللَّه، امرنى ان اتلوه علیکم. چون میدانید که چهل سال در میان شما بودم که مرا مى‏شناختید و نیک دانستید که بر هیچ کس هیچ چیز نخوانده‏ام و نه کتابى نوشته‏ام و نه بتلقین از کسى گرفته‏ام و نه هرگز بر کسى دروغى بسته‏ام، امروز که شما را خبر مى‏دهم از داستان پیشینیان و سرگذشت رفتگان و احوال ایشان جز آن نیست که از نزدیک خدا است و از پیغام و وحى پاک او.
در نمى‏یابید که چنین است و این قرآن که بر شما میخوانم پیغام خدا است و کلام او.
و قال ابن عباس نبىّ رسول اللَّه و هو ابن اربعین سنة و اقام بمکه ثلث عشرة سنة و بالمدینة توفّى و هو ابن ثلث و ستّین سنة.
قوله فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً اى لا احد اظلم و اکفر ممن کذب على اللَّه أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ فالکاذب على اللَّه و المکذّب بآیات اللَّه فى الکفر سواء. معنى آنست که من بر خداى هرگز دروغ ننهادم و نه ساختم و شما کردید که گفتید وى را شریک و انباز است و کیست ستمکارتر و کافرتر از آن که بر خداى دروغ سازد و گوید که وى را شریک و انباز است و قرآن که سخن وى است دروغ شمارد و محمد که پیغام رسان وى است دروغ زن دارد إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ لا یسعد من کذّب انبیاء اللَّه.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ یعنى یشرکون مع اللَّه فى العبادة ما لا یَضُرُّهُمْ ان لم یعبدوه وَ لا یَنْفَعُهُمْ ان عبدوه. این مشرکان مکة بتان را میپرستند که در ایشان ضرر و نفع نه، اگر نپرستند بر ایشان گزند نیارند و اگر پرستند ایشان را بکار نیایند و سود نکنند از بهر آن که موات‏اند، نه خیر است در ایشان نه شر، نه نفع نه ضرر، نه کردگارى نه توانایى و دانایى. اللَّه است جلّ جلاله که کردگار است و توانا و دانا، هم ضار و هم نافع همه چیز تواند و با همه تاود و بداشت و توان هر کس رسد و سزاى هر کس چنان که باید دهد، لا یحدث شى‏ء فى ملکه الا بایجاده و حکمه و قضائه و ارادته و تکوینه و لا یلحق احدا ضرّ و لا نفع و لا خیر و لا شرّ و لا سرور و لا حزن الّا من قبله جلّ جلاله فان تک نعمة فهو النّافع و الدّافع و ان تک محنة فهو الضارّ القامع المانع، فمن استسلم لحکمه عاش فى راحة و من اعرض عن حکمه وقع فى کلّ آفة.
روى انّ اوّل ما کتب اللَّه فى اللّوح المحفوظ انا اللَّه الّذى لا اله الّا انا من لم یستسلم بقضایى و لم یصبر على بلائى و لم یشکر نعمایى فلیطلب ربّا سوائى، و روى انّ داوود (ع) ناجى ربّه فقال الهى من شرّ النّاس؟ فقال عزّ من قائل من استخارنى فى امر فاذا خرت له اتّهمنى و لم یرض بحکمى.
وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ حسن گفت معنى آنست که ایشان شفیعان مااند بنزدیک خداى در کار و شغل دنیا و معاش دنیا که ایشان ببعث و نشور ایمان ندارند. و قیل معناه شفعاؤنا عند اللَّه ان یکن بعث و نشور و قیل فى الکفار من یعتقد البعث، قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ اى أ تخبرون اللَّه انّ له شریکا فى السماوات و الارض او عنده شفیعا بغیر اذنه و لا یعلم اللَّه لنفسه شریکا فى السماوات و لا فى الارض فنفى العلم لنفى المعلوم، سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ نزّه نفسه عن ان یکون معه معبود او شریک. قرأ حمزة و الکسائى: عما تشرکون بالتّاء هاهنا و فى سورة النحل و الروم.
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً الامّة هاهنا الدین و تقدیره و ما کان الناس الا ذوى امّة واحدة اى دین واحد و هو الاسلام و قیل هو الشرک و قد سبق شرحه فى سورة البقرة فَاخْتَلَفُوا اى آمن بعض و کفر بعض. و قیل و ما کان الناس الا امّة واحدة فاختلفوا اى ولدوا على الفطرة و اختلفوا بعد الفطرة وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ اى لولا انّ اللَّه عز و جل جعل لهم اجلا للقضاء بینهم و هو یوم القیمة یفصل بینهم فى وقت اختلافهم. و قیل وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ بتأخیر عذاب هذه الامة الى یوم القیمة و انه لا یعاجل العصاة بالعقوبة، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ نزول العذاب.
میگوید اگر نه سخنى بودى که پیش رفت از اللَّه و حکم کرد و آن سخن آنست که با آدم گفت آن گه که او را عطسه آمد: یرحمک ربک فسبقت رحمته غضبه، اگر نه این سخن بودى من عذاب فرو گشادمى باین امت بآن اختلاف و تفرق که ایشان در آن بودند.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه ص: لما خلق اللَّه تعالى آدم و نفخ فیه الروح، عطس فقال له ربه الحمد للَّه فقال الحمد للَّه فقال له ربه عز و جل یرحمک ربک اذهب فسلّم على اولئک النفر و هم نفر من الملائکة جلوس فاسمع ما یجیبونک به فانها تحیّتک و تحیة ذرّیتک. قال فذهب فقال السلام علیکم فقالوا و علیک السلام و رحمة اللَّه. ثم رجع الى ربه تبارک و تعالى فبسط له یدیه فقال له خذ و اختر فقال اخترت یمین ربى و کلتا یدیه یمین ففتحها فاذا فیها صورة الذریة کلّهم فاذا کلّ رجل مکتوب عنده اجله و اذا آدم (ع) قد کتب له الف سنة.
و ذکر الحدیث فى روایة اخرى‏ عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه ص: لمّا خلق اللَّه الخلق کتب کتابا فهو عنده فوق العرش انّ رحمتى سبقت غضبى.
وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ الآیة، گفته‏اند که تأویل این آیت آنست که اگر ندانید که من که خداوندم از گفته خویش واپس نیایم در تقدیر آجال و ارزاق من این ناسزا گویان را و باطل ورزان را یک طرفة العین درنگ ندادید تا ایشان را بعقوبت عاجل از اهل حق جدا کردید تا حق و اهل آن از باطل و اهل آن در وقت سزا جدا شدید و میان ایشان فرقان پیدا شدى.
وَ یَقُولُونَ یعنى اهل مکة لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ مثل العصا و الید البیضاء و ما جاءت به الانبیاء. و قیل مما اقترحوا علیه فى قوله وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ الآیة، مشرکان مکه از روى تعنت طلب آیات کردند گفتند چرا آیتى ننماید این محمد چنان که موسى عصاء و ید بیضاء نمود و دیگر پیغامبران نشانها و معجزتها نمودند که دلائل نبوت و رسالت ایشان بود، آن مدبران هم پیغام بمراد خویش خواستند هم دیدار فریشته خواستند هم معجزه و نشان و هم اللَّه حاضر کردن خواستند که جایى میگوید: أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا، جایى دیگر میگوید: او نرى ربنا حتى نرى اللَّه جهرة رب العالمین گفت بجواب ایشان: فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ آنچه شما مى‏درخواهید از نزول آیات آن همه غیب است و علم غیب بنزدیک خدا است و جز خداى هیچ کس غیب نداند و مصالح بندگان جز خداى کس نشناسد فَانْتَظِرُوا وقوع الآیة و انتظروا قضاء اللَّه بیننا باظهار المحق على المبطل إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ فوقعت یوم بدر فظهر المحق على المبطل.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ اى کفّار مکه رَحْمَةً یعنى المطر و الخصب و العافیة مِنْ بَعْدِ القحط و الجوع و الفقر و البلاء و الشفاء بعد السقم إِذا لَهُمْ مَکْرٌ این جواب شرط است کقوله: إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ المعنى و ان تصبهم سیّئة قنطوا فکذلک قوله وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ معناه و اذا اذقنا النّاس مکروا و هذا المکر هو صرف الشکر الى غیر المنعم سمّاه مکرا لان المکر جحود حق المنعم و ذلک قولهم لولا الدّواء و الطّبیب و لولا کذا و کذلک کانوا یقولون سقینا بنوء کذا و لا یقولون هذا رزق من اللَّه و هو قوله تعالى وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ این اذا اینجا در آن موضوع است که عجم گویند چون در نگرى چون بنگرى و آیات ایدر اعلام نعمتهاى اللَّه است و ایادى وى میگوید چون ایشان را باران فرستیم و از بلاها عافیت دهیم و نعمت و آسایش برایشان روان گردانیم ایشان را در آن نعمت بطر گیرد تا حقّ را منکر شوند و آیات ما دروغ شمرند و رساننده را استور ندارند و بر نعمت، دیگرى را شکر کنند نه خداى را عزّ و جلّ، قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مکرا یعنى اللَّه اقدر على تغییر تلک النّعم من العبد على صرف الشّکر الى غیر المنعم و ما یاتیهم من العقاب اسرع فى اهلاکهم ممّا اتوه من المنکر و ابطال آیات اللَّه إِنَّ رُسُلَنا یعنى الحفظة یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ للمجازاة به فى الآخرة. این بر سبیل تهدید و وعید گفت که آرى رسولان ما و دبیران مى‏نویسند بر ایشان آنچه مى‏سازند و مى‏کنند و این تهدید است بر گوشها و دلهاى ضعیفان و رنه خداى تعالى را البته بآن هیچ حاجت نیست که احاطت علم وى بمعلومات، نه بدبیر حاجت گذاشت و نه بنسخت.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً آن روز که ایشان را با هم آریم همگان ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا آن گه گوئیم ایشان را که خداوند خویش را انباز گفتند مَکانَکُمْ بر جاى باشید أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ هم شما و هم انبازان خویش که مرا مى‏گفتید فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ میان ایشان جدایى افکنیم وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ آن گه آن شرکا گویند ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ (۲۸) هرگز شما ما را نپرسیدید فَکَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ میان ما و میان شما خداى گواه بسنده است إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ (۲۹) که ما از پرستش شما هرگز آگاه نبودیم.
هُنالِکَ آنجا تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ برگیرد هر تنى کرد خویش و پاداش آنچه پیش فرا فرستاد وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ و باز برند ایشان را از تعلّل و تعلّق با حقیقت حکم اللَّه که در آن کرد.
مَوْلاهُمُ الْحَقِّ خداوند ایشان مدبّر و متولّى کار ایشان خدا است براستى و سزا وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۳۰) و هر چه جز از او که مى‏پنداشتند و مى‏فرا ساختند و مى‏پرستیدند همه گم گشت.
قُلْ بگو مَنْ یَرْزُقُکُمْ آن کیست که روزى میدهد شما را مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ از آسمان و زمین أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ یا آن کیست که شنوایى در گوشها و بینایى در چشمها آفریند و آن تواند وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ و کیست آنکه بیرون آرد زنده از مرده و بیرون مى‏آرد مرده از زنده وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ و آن کیست که کار میراند و میسازد و میدارد و ساخته مى‏سپارد فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ تا گویند ایشان اللَّه است فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۳۱) پس ایشان را گوى بنه پرهیزید از خشم و عذاب او.
فَذلِکُمُ اللَّهُ او که آن میکند اللَّه است رَبُّکُمُ الْحَقُّ خداوند شما براستى و سزا فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ پس راستى چیست جز از گمراهى؟
فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۳۲) شما را ازو چون بر مى‏گردانند؟
کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ آن آنست که درست و راست و بودنى از خدا سخن برفت عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا بحکم بر ایشان که اینجا فاسق‏اند أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۳۳) که ایشان نتوانند گروید.
قُلْ بگوى هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ از این انبازان شما کس هست؟
مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ که خلق درین جهان آرد و ایشان را جهان سازد؟ ثُمَّ یُعِیدُهُ پس باز جهان دیگر برد قُلِ اللَّهُ هم تو گوى خدایست یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ که امروز این جهانیان را جهان سازد و باز فردا ایشان را جهان سازد فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۳۴) شما را ازو چون مى‏برگردانند؟
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ بگوى هست از این انبازان شما مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ کسى که راه نماید براستى؟ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ گوى خداى آنست که راه نماید براستى أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ پس آن کس که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند؟ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‏ یا آن کس که راه ننماید مگر که او را راه نمایند؟ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۳۵) پس چه رسید شما را و چه حکم است که مى‏کنید.
وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا و بیشتر ایشان نمیروند مگر بر پى پنداشت إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و پنداشت بجاى حق هیچ بکار نیاید إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (۳۶) اللَّه تعالى داناست بآنچه ایشان مى‏کنند.
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ این قرآن نامه‏اى نهاده از سخن کسى جز از خداى نیست وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ لکن سخنى است گواه آن کتاب را که پیش فا آمد وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ و پیدا کردن و روشن کردن و گشاده نمودن است لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۳۷) شک نیست در آن که از خداوند جهانیان است.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ میگوید که این مرد نهاد آن را از خود؟ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ گوى یک سورت آرید مانند این وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۸) و انگه اگر راست مى‏گویید و توانید هر کرا خواهید پس آن خداى مى‏خوانید.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ بلکه دروغ شمردند چیزى را که آن در نیافتند و بعلم خویش بدان نرسیدند وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ و بایشان نیامد و در فهم ایشان نگنجید حقیقت آن کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ هم چنان که اعداى انبیاء که پیش از قریش بودند دروغ شمردند فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (۳۹) در نگر که سرانجام ستمکاران چون بود.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ از ایشان کس هست که باین نامه گرویده است وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ و هست از ایشان کس که باز نگرویده است وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (۴۰) و خداوند تو داناتر داناى است بمفسدان و تباه کاران.
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ و اگر ترا دروغ زن خوانند فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ گوى کرد من مرا است و کرد شما شما را أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ شما از آنچه من میکنم بیزار وَ أَنَا بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۴۱) و من از آنچه شما میکنید بیزار.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً اى الکفار و آلهتهم و جمیعا نصب على الحال.
میگوید: آن روز که کافران و بت پرستان با معبودان خویش جمع کنیم و بهم آریم.
حشر در قرآن بر دو معنى است: یکى بمعنى جمع و نظیر آن در سورة الفرقان است وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و در سورة الکهف وَ حَشَرْناهُمْ و در سورة التکویر وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ و در سورة النمل حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ و در سورة ص وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً و نظائر این در قرآن فراوان است همه بمعنى جمع.
وجه دیگر حشر بمعنى سوق است چنان که در سورة و الصافات گفت: احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ اى سوقوا الّذین اشرکوا و قرناءهم الشّیاطین بعد الحساب الى صراط الجحیم. و در بنى اسرائیل گفت: وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ یعنى نسوقهم على وجوههم الى النّار. و در سورة طه گفت: وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ اى نسوق المجرمین یومئذ بعد الحساب الى جهنم زرقا.
قوله: ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا یعنى عبدة الاوثان مَکانَکُمْ این مکانکم در آن موضع است که کسى سخنى در خواهد گرفت با کسى با کارى و در مفتتح کار و سخن خویش گوید: باش تا گویم. و عرب این بر سبیل وعید و تهدید گوید، چنان که عجم گویند: باش که من با تو کار دارم. و هو منصوب على الامر المضمر فیه یعنى انتظروا مکانکم حتّى نفصل بینکم أَنْتُمْ تأکید له وَ شُرَکاؤُکُمْ عطف علیه، فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ من قولک زلت الشی‏ء عن مکانه ازیله اذا نحّیته عن مکانه، و زیلنا للکثرة و المبالغة.
اى فرقنا بین المشرکین و شرکائهم. این آن گه بود که معبودان باطل و عابدان را از هم جدا کنند و از یکدیگر بیزارى گیرند، چنان که آنجا گفت: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا الایة. ایشان را جدا کنند و بر دیدار یکدیگر بدارند تا آن شرکا گویند مشرکان را ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ بترسند و دست بانکار زنند چون درمانند عذر آرند و گویند فَکَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ اى اللَّه الشاهد على صدقنا بانّا لم نشعر بعبادتکم و ما کنّا عن عبادتکم الّا غافلین لانّا کنا جمادا لا نسمع و لا نبصر و لا نعقل.
هُنالِکَ اى فى ذلک الوقت تَبْلُوا اى تقاسى کل نفس جزاء ما عملت کقوله: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ الآیة. و بر قراءت حمزه و کسایى تتلوا اى تقرأ کلّ نفس صحیفتها. از نامه برخواند هر کس آنچه پیش فرا فرستاد از کردار. و قیل: تتلو اى تتبع کل نفس ما قدمت بر پى آن ایستد هر کس که پیش فرا فرستاد از کرد خویش مطیع بر پى طاعت تا بسراى مطیعان و عاصى بر پى معصیت تا بسراى عاصیان. و فى الخبر ان المؤمن اذا خرج من قبره تمثل له عمله فى احسن صورة فیتبعه حتى یدخله الجنة. و الکافر یمثل له عمله فى اقبح صورة فیتبعه حتّى یدخله النّار
وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ اى الى حکمه وحده مَوْلاهُمُ الْحَقِّ فالحق من صفة اللَّه عز و جلّ و من قرأ الحقّ بالرّفع، فالمعنى هو مولاهم الحقّ لا من جعلوا معه من الشرکاء.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ اى ما کانوا یقولون علیه و یثقون به و یدّخرونه لیوم حاجتهم.
«قل یا محمد مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ المطر وَ الْأَرْضِ النبات أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ اى من یقدر على خلق السمع و الأبصار وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ اى من یخرج الفرخ من البیضة و الانسان من النطفة وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ یخرج النطفة من الانسان و البیضة من الطیر. من یخرج المؤمن من الکافر و الکافر من المؤمن و من یدبر امر العالمین ینظر فیه و ینقض و یبرم فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ اى فیجیبونک عند سؤالک انّ القادر على هذه الاشیاء اللَّه و لا یکذبون فیه فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ اللَّه ان یعاقبکم على اتخاذکم الاصنام. چون میدانید و اقرار میدهید که آفریدگار و کردگار همه اللَّه است نترسید از عقوبت وى که با این دانش بتان را مى‏پرستید؟
فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ اى الذى هذا کله فعله هو الحق لیس هؤلاء الّذین جعلتم معه شرکاء فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ اى اذا کان الحق عبادة اللَّه فعبادة غیره ضلال باطل فَأَنَّى تُصْرَفُونَ من این تصرفون عن عبادته و انتم مقرّون بانّه خالق الکلّ و مدبّر الامر کیف تصرف عقولکم الى عبادة من لا یرزق و لا یحیى؟
و لا یمیت آن گه انى تفسیر کرد و حقیقت آن پیدا کرد گفت: کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ و بر قراءت مدنى و شامى کلمات ربّک. اى وجب حکمه و علمه السّابق عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا کفروا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ.
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ کانوا مقرّین بانّ اللَّه یبدؤا الخلق و انّ الاصنام لا تخلق شیئا و فیهم من یقرّ بالاعادة قل اى فان اجابوک، و الّا فقل انت اذ لا جواب الّا هذا اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ کیف تصرفون عن قصد السّبیل.
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ یعنى آلهتهم مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ من یرشد الى دین الاسلام فاذا قالوا لا، و لا بد لهم منه قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ یقال هدیت الى الحق و هدیت للحق بمعنى واحد. أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ امره و طاعته أَمَّنْ لا یَهِدِّی این حرف بر پنج وجه خوانده‏اند شامى و مکى و ورش لا یهدّى بفتح یا و ها و تشدید دال خوانند اصله یهتدى فادغمت التّاء فى الدّال لأنّها من مخرجها و نقلت فتحة التّاء المدغمة الى الهاء» اهل مدینة بى ورش، یهدّى بسکون ها و تشدید دال خوانند ترکت الهاء على حالتها قبل الادغام فجمعوا بین ساکنین کقوله یخصمون حفص و یعقوب یهدّى بفتح یا و کسر ها و تشدید دال خوانند، فرارا من التقاء الساکنین مع اتّباع الهاء الدّال فى الکسر» عاصم و رویس یهدّى بکسر یا و ها و تشدید دال خوانند، اتّباعا للکسرة الکسرة اصل این همه یهتدى است و این تشدید ها از بهر اندراج تا است در دال. وجه پنجم قراءة حمزة و کسایى است، یهدى بفتح یا و سکون ها و تخفیف دال، و باین قراءت هدى بمعنى اهتدى است تقول العرب هدیته فهدى.
کقولهم جبرته فجبر. میگوید: آن خداوند که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند یا آن بتان که بخویشتن خود نتوانند که راست روند مگر که راه نمایند ایشان را و راست روانند: و الاصنام و ان هدیت لم تهتد لکن لمّا اتّخذوها آلهة عبّر عنها کما یعبّر عمّن یعلم کقوله: إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ و قیل معناه، امّن لا یمشى الّا ان یحمل و لا ینتقل عن مکانه الّا ان ینقل و هى الاصنام و قیل: اراد به الرؤساء المضلّین.
فما لکم اینجا سخن تمام شد. میگوید: اىّ شى‏ء لکم فى عبادة الاوثان؟ چه حاصل است شما را در پرستش بتان و چه چیز یافتید از آن؟ آن گه گفت: کَیْفَ تَحْکُمُونَ چه حکم است این که خداى را جلّ جلاله شریک و انباز مى‏گویید و بتان را با وى برابر مى‏نهید؟ وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ اى کلّهم و قیل، رؤساؤهم لأنّ السّفلة یتّبعون قولهم إِلَّا ظَنًّا یظنّون الباطل حقا و الاصنام آلهة فیدینون به و یدعون النّاس الیه و یقولون انّها تشفع لهم عند اللَّه. و اصل الظّنّ وقوع معنى فى النّفس قبل تحقیقه او تزییفه فیستعمل مرّة للتحقیق فیکون الیقین کقوله: الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ و یستعمل مرّة للتّزییف فیکون الکذب و الباطل. کقوله: إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً اى انّ الظّن لا یقوم مقام العلم و ذلک فیما تعبّد الانسان بعلمه کالتّوحید و اصول الدّین. فامّا الفروع فالعمل بالظّن فیها جایز إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ من اتّباع الظّنّ و اعتقاد الباطل.
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ قریش میگفتند این قران محمد از بر خویش نهاده است و وى ساخته. و نیز میگفتند: ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ این جواب آنست. میگوید: این قرآن نهاده و ساخته کسى نیست جز کلام خداوند و نامه و سخن وى نیست. و عرب کان گویند بى‏خبر، اشارت فرا قدم. معنى آنست که: وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ.
زجاج گفت: وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ افتراء من البشر. هذا کقولهم ما کان هذا الکلام کذبا و لکن کان تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ اى بین یدى القرآن من البعث و الحساب. و القرآن تقدمه، و قیل تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ اى کتب اللَّه المنزلة قبله.
میگوید: این قرآن گواه آن کتابها است که پیش ازین آمد، در آن همانست که در توریة و انجیل. که همه یکدیگر را گواه است و سخنى راست است از یک جا.
وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ یعنى تفصیل المکتوب من الوعد لمن آمن و الوعید لمن عصى و قیل: تَفْصِیلَ الْکِتابِ یعنى تبیین ما کتب علیکم و فرض لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شک فى نزوله من عند ربّ العالمین و لا تهمة انّه من جلّ جلاله لأنّه فى اعلى طبقات البلاغة بحسن النّظام و الجزالة.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بو عبیده گفت: این ام بمعنى واو است یعنى و یقولون افتراه محمد من قبل نفسه قُلْ یا محمد محتجّا علیهم فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ اى مثل القرآن فى النّظم و البیان. اینجا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ گفت، جاى دیگر بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ گفت، جاى دیگر بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ گفت. اوّل ده سورت درخواست از ایشان، چون نتوانستند با یک سورت آورد، چون نتوانستند با یک حدیث آورد. آن گه گفت: چون خود عاجز آمدید از آوردن مثل آن دیگران را بیارى گیرید. وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى من هو فى التّکذیب مثلکم یرید استعینوا بمن شئتم و اطعتم سو اللَّه لیعاونوکم علیه إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ انّ محمدا یقوله من نفسه.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ حسین فضل را گفتند: هل تجد فى القرآن، من جهل شیئا عاداه؟ قال نعم، فى موضعین قوله: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ و قوله: وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ همانست که گفته‏اند: و الجاهلون لاهل العلم اعداء. النّاس ابناء ما یحسنون و اعداء ما یجهلون. و نظیره قوله: أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ یعنى القرآن وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ لم یعرفوا حقیقته و ما فیه من النّور و الهدى و البیان. و قیل بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ‏ بما فى القرآن من الجنّة و النّار و البعث و القیامة وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ اى لم یأتهم، و سیأتیهم حقیقة ما وعدوا فى الکتاب، انّه کائن من الوعید و نازل بهم من العذاب کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یعنى کفّار الامم الماضیة بالبعث و القیمة.
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ آخر امر المشرکین بالهلاک و العذاب. کیف فى موضع نصب على خبر کان و لا یجوز ان یعمل فیها انظر لانّ ما قبل الاستفهام لا یعمل فیه.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ این آیت در شأن اهل کتاب فرو آمد. میگوید: از ایشان کس هست که گرویده است چون عبد اللَّه سلام و یاران وى. و کس هست که نگرویده است چون دیگر جهودان. زجاج گفت معنى آنست که از ایشان کس است که میداند که این قرآن و رسول حقّ است و بدل راست میداند و تصدیق میکند امّا معاند است و بر طریق معاندة اظهار کفر میکند. و از ایشان کس است که خود نمیداند، در شک است و تصدیق نمیکند. و گفته‏اند این آیت در شأن اهل مکه است یعنى و من قومک یا محمد من سیؤمن بالقران. از قوم تو کس هست که هنوز ایمان نیاورده امّا خواهد آورد، که در علم خدا رفته که ایمان آرد. و کس هست که هرگز ایمان نیارد، که در علم خدا رفته که کافر میرد و ایمان نیارد وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ الّذین لا یؤمنون.
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ این آیت منسوخ است بآیت قتال، و نظیرش آنست که گفت: لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ لنا اعمالنا و لکم اعمالکم. میگوید: لى جزاء عملى و لکم جزاء اعمالکم أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ لا تؤاخذون بعملى و لا اوخذ بعملکم.