عبارات مورد جستجو در ۱۸۴ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ نمىبینى بخداوند خویش، کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟ که چون سایه کشید ؟ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً و اگر خواستى آن کردى ایستاده آرمیده ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا (۴۵) آن گه آفتاب را بر آن سایه نشان نماى کردیم و بر پى او رونده.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً (۴۶) آن گه ما خود مىگیریم آن سایه را باز گرفتنى آسان.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً او آن کس است که شب در شما پوشید و آن را پوشش شما کرد، وَ النَّوْمَ سُباتاً و خواب شما را آسایش کرد، وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (۴۷) و بامداد روز ماننده رستخیز کرد،.
وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ او آنست که بادها گشاد در هوا پیش ببخشایش خویش، وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (۴۸) و فرو فرستادیم از آسمان آبى پاک.
لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً تا زنده کنیم بآن شهرى مرده، وَ نُسْقِیَهُ بیاشامانیم آن را، مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً از آنچه آفریدیم چهارپایان را، وَ أَناسِیَّ کَثِیراً (۴۹) و مردمان فراوان را.
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ میگردانیم میان ایشان لِیَذَّکَّرُوا تا پند ما پذیرند، فَأَبى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً (۵۰) پس سر باز زد بیشتر مردمان که نه مگر ناسپاسى.
وَ لَوْ شِئْنا و اگر ما خواستید، لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً (۵۱) ما فرستادید در هر شهرى آگاه کننده.
فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ نگر تا فرمان کافران نبرى، وَ جاهِدْهُمْ بِهِ و باز کوش با ایشان جِهاداً کَبِیراً (۵۲) باز کوشیدنى بزرگ.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ او آنست که فراهم گذاشت دو شاخ آب در دریا: هذا عَذْبٌ فُراتٌ این آبى سخت خوش وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ و این شورابى سخت تلخ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً و میان آن دو دریا جدایى ساخته، وَ حِجْراً مَحْجُوراً (۵۳) بستهاى بازداشته.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً او آنست که از آب مردم آفرید، فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً آن را نژاد کرد و خویش و پیوند وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً (۵۴) و خداوند تو تواناى است همیشى.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و مىپرستند فرود از اللَّه ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ چیزى که نه سود کند ایشان را و نه زیان، وَ کانَ الْکافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِیراً (۵۵) کافر همیشه دیو را هم پشت است و بر اللَّه یاور و پشت برو گردانیده.
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۵۶) و نفرستادیم ترا مگر بشارت دهى بیم نمایى،.
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ گوى نمىخواهم از شما برین پیغام هیچ مزدى إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا (۵۷) مگر آن را تا هر که خواهد بخداوند خویش راه جوید.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ کار بسپار و پشت باز کن بآن زنده که هرگز نمیرد، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ و بستاى او را بپاکى او وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً (۵۸) و آگاه و بسنده دان او را و دانا بگناه بندگان او.
الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ او که بیافرید آسمانها را و زمینها را وَ ما بَیْنَهُما و آنچه در میان آنست فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ در شش روز، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ آن گه مستوى شد بر عرش رحمن، فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً (۵۹) خبر او ازو پرس که او آگاه ازو.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ و آن گه که ایشان را گویند که سجود کنید رحمن را، قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ گویند چه چیز است رحمن؟ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا باش تا سجود کنیم ما از بهر آنکه مىفرمایى ما را؟ وَ زادَهُمْ نُفُوراً (۶۰) ایشان را رمیدن میفزاید.
ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسِیراً (۴۶) آن گه ما خود مىگیریم آن سایه را باز گرفتنى آسان.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً او آن کس است که شب در شما پوشید و آن را پوشش شما کرد، وَ النَّوْمَ سُباتاً و خواب شما را آسایش کرد، وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (۴۷) و بامداد روز ماننده رستخیز کرد،.
وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ او آنست که بادها گشاد در هوا پیش ببخشایش خویش، وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً (۴۸) و فرو فرستادیم از آسمان آبى پاک.
لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً تا زنده کنیم بآن شهرى مرده، وَ نُسْقِیَهُ بیاشامانیم آن را، مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً از آنچه آفریدیم چهارپایان را، وَ أَناسِیَّ کَثِیراً (۴۹) و مردمان فراوان را.
وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ میگردانیم میان ایشان لِیَذَّکَّرُوا تا پند ما پذیرند، فَأَبى أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً (۵۰) پس سر باز زد بیشتر مردمان که نه مگر ناسپاسى.
وَ لَوْ شِئْنا و اگر ما خواستید، لَبَعَثْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذِیراً (۵۱) ما فرستادید در هر شهرى آگاه کننده.
فَلا تُطِعِ الْکافِرِینَ نگر تا فرمان کافران نبرى، وَ جاهِدْهُمْ بِهِ و باز کوش با ایشان جِهاداً کَبِیراً (۵۲) باز کوشیدنى بزرگ.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ او آنست که فراهم گذاشت دو شاخ آب در دریا: هذا عَذْبٌ فُراتٌ این آبى سخت خوش وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ و این شورابى سخت تلخ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً و میان آن دو دریا جدایى ساخته، وَ حِجْراً مَحْجُوراً (۵۳) بستهاى بازداشته.
وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً او آنست که از آب مردم آفرید، فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً آن را نژاد کرد و خویش و پیوند وَ کانَ رَبُّکَ قَدِیراً (۵۴) و خداوند تو تواناى است همیشى.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و مىپرستند فرود از اللَّه ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ چیزى که نه سود کند ایشان را و نه زیان، وَ کانَ الْکافِرُ عَلى رَبِّهِ ظَهِیراً (۵۵) کافر همیشه دیو را هم پشت است و بر اللَّه یاور و پشت برو گردانیده.
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۵۶) و نفرستادیم ترا مگر بشارت دهى بیم نمایى،.
قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ گوى نمىخواهم از شما برین پیغام هیچ مزدى إِلَّا مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا (۵۷) مگر آن را تا هر که خواهد بخداوند خویش راه جوید.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ کار بسپار و پشت باز کن بآن زنده که هرگز نمیرد، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ و بستاى او را بپاکى او وَ کَفى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً (۵۸) و آگاه و بسنده دان او را و دانا بگناه بندگان او.
الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ او که بیافرید آسمانها را و زمینها را وَ ما بَیْنَهُما و آنچه در میان آنست فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ در شش روز، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمنُ آن گه مستوى شد بر عرش رحمن، فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً (۵۹) خبر او ازو پرس که او آگاه ازو.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ و آن گه که ایشان را گویند که سجود کنید رحمن را، قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ گویند چه چیز است رحمن؟ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا باش تا سجود کنیم ما از بهر آنکه مىفرمایى ما را؟ وَ زادَهُمْ نُفُوراً (۶۰) ایشان را رمیدن میفزاید.
رشیدالدین میبدی : ۲۸- سورة القصص- مکیة
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ... الآیة، اى سیّد عالم، اى مهتر ذرّیت آدم، اى در زمین مقدّم و در آسمان محترم، اى ناظم قلاده نبوّت اى ناشر اعلام رسالت، اى مؤیّد ارکان هدایت اى کاشف اسرار ولایت، اى واضع منهاج شریعت، تو نبودى در آن جانب غربى بر کوه طور سینا که ما با موسى سخن گفتیم و حدیث تو کردیم و کمال عزّ تو و جاه و شرف تو و امت تو وا او نمودیم، گفتیم یا موسى اگر میخواهى که بنزدیک ما رفعت و قربت یابى پیغامبر آخر الزّمان را درود بسیار ده و نام و ذکر او بسیار گوى که وى برگزیده ماست نواخته لطف و برکشیده عطف ما است، عارف بتعریف ما و نازنده بوصال ما. نرگس روضه جود است و سرو باغ وجود. حقّه درّ حکمت است و نور حدقه عالم قدرت، مایه حسن جهان و مقصود از آفرینش عالم و عالمیان.
یا موسى لولاه ما خلقت الافلاک.
اگر نه جمال و کمال وى را بودى نه عالم بودى نه آدم.
... اى درّ خوشاب
آدم نزدى دمى درین کوى خراب
یا محمد چه زیان داشت ترا که در آن مشهد طور حاضر نبودى من حاضر بودم و ترا نیابت داشتم و حضور من ترا به از حضور تو خود را.
پیر طریقت اینجا سخنى نغز گفته: الهى از کجا باز یابم من آن روز که تو مرا بودى و من نبودم، تا باز بدان روز نرسم میان آتش و دودم، اگر بدو گیتى آن روز من یابم پرسودم، ور بود خود را دریابم به نبود خود خشنودم.
قوله: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا. یا محمد تو نبودى بر جانب طور که ما امّت ترا برخواندیم از اصلاب پدران و سبب آن بود که موسى گفت بار خدایا من در تورات میخوانم صفت و سیرت امّتى سخت آراسته و پیراسته و بخصال حمیده ستوده، ایشان امّت کدام پیغامبراند؟ یکى از علماء طریقت صفت و سیرت این امّت گفته که در میان ایشان جوانمردانىاند که دنیا و آخرت در بادیه وقت ایشان دو میل است. بهشت و دوزخ بر راه درد ایشان دو منزل است و هر چه دون حقّ بنزدیک ایشان باطل است. بروز در منزل رازاند بشب در محمل ناز، بروز در صنایع نظراند بشب در مشاهده صنع. بروز با خلق در خلق بشب با حق بر قدم صدق بروز راه جویند بشب راز گویند. مفلساناند از روى نعمت، لکن توانگراناند از روى صحبت. دنیا که آفرید بآن آفرید تا ایشان او را دانند. عقبى که آفرید بآن آفرید تا ایشان او را بینند.
او جلّ جلاله بهشت که آراید بدوستان خود آراید و دوستان را بدل آراید و دل را بنور جلال خود آراید. آن ماه رویان فردوس از هزاران سال باز در آن بازار گرم در انتظاراند تا کى بود که رکاب دولت این جوانمردان با على علّیین رسانند و ایشان بطفیل اینان قدم در آن موکب دولت نهند که: فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ.
... رجعنا الى القصّة. موسى (ع) صفت این امّت در تورات بسیار مىدید، گفت: بار خدایا اینان امّت کدام پیغامبراند؟ گفت امّت احمد. موسى گفت: بار خدایا میخواهم که ایشان را ببینم. فرمان آمد که: یا موسى لیس الیوم وقت ظهورهم، امروز روز زمان ایشان نیست ور خواهى آواز ایشان ترا بشنوانم. فنادى یا امّة احمد، ربّ العالمین بجلال عزّ خود و بکمال لطف خود امّت احمد را برخواند و ایشان از اصلاب پدران همه جواب دادند تا موسى سخن ایشان بشنید. آن گه روا نداشت که ایشان را بىتحفهاى بازگرداند، گفت: اعطیتکم قبل اى تسألونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى.
و بر وفق این قصّه و بیان این معنى خبر مصطفى است (ص): روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): انّ موسى کان یمشى ذات یوم بالطّریق فناداه الجبّار: یا موسى، فالتفت یمینا و شمالا و لم یر احدا. ثمّ نودى الثانیة: یا موسى فالتفت یمینا و شمالا فلم یر احدا و ارتعدت فرائصه ثمّ نودى الثّالثة: یا موسى بن عمران انّى انا اللَّه لا اله الّا انا، فقال لبیک فخرّ للَّه ساجدا. فقال: ارفع رأسک یا موسى بن عمران. فرفع راسه، فقال یا موسى ان احببت ان تسکن فى ظلّ عرشى یوم لا ظلّ الّا ظلّى یا موسى فکن للیتیم کالاب الرّحیم و کن للارملة کالزّوج العطوف، یا موسى ارحم ترحم، یا موسى کما تدین تدان، یا موسى انّه من لقینى و هو جاحد بمحمد ادخلته النّار و لو کان ابرهیم خلیلى و موسى کلیمى. فقال: الهى و من محمد؟
قال: یا موسى و عزّتى و جلالى ما خلقت خلقا اکرم علىّ منه، کتبت اسمه مع اسمى فى العرش، قبل ان اخلق السّماوات و الارض و الشّمس و القمر بالفى الف سنة. و عزّتى و جلالى انّ الجنّة محرّمة حتّى یدخلها محمد و امّته. قال موسى و من امّة محمد؟ قال امّته الحمّادون یحمدون صعودا و هبوطا و على کلّ حال یشدّون اوساطهم، و یطهّرون ابدانهم، صائمون بالنّهار رهبان باللیل، اقبل منهم الیسیر و ادخلهم الجنّة بشهادة ان لا اله الّا اللَّه. قال: الهى اجعلنى نبىّ تلک الامّة. قال نبیّها منها. قال: اجعلنى من امّة ذلک النّبی قال استقدمت و استأخروا یا موسى، و لکن سأجمع بینک و بینه فى دار الجلال.
عن وهب بن منبه قال: لمّا قرّب اللَّه موسى نجیّا قال ربّ انّى اجد فى التوریة امّة هى خیر امّة تخرج للناس یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر فاجعلهم من امّتى. قال: یا موسى تلک امّة احمد قال یا ربّ انّى اجد فى التوریة امّة اناجیلهم فى صدورهم یؤمنون بالکتاب الاوّل و الکتاب الآخر، فاجعلهم من امّتى. قال: یا موسى تلک امّة احمد قال: یا ربّ انّى اجد فى التوریة امّة یأکلون صدقاتهم و یقبل ذلک منهم و یستجاب دعاؤهم فاجعلهم من امّتى. قال: تلک امّة احمد.
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ یا محمد، الهدایة من خصائص الرّبوبیّة فلا تصلح لمن وصفه البشریّة. توفیق سعادت و تحقیق هدایت از خصائص ربوبیّت است، بشریّت را بدان راه نه و جز جلال احدیت بدین صفت سزا نه. یا محمد ترا شرف نبوّت است و منزلت رسالت و جمال سفارت مقام محمود و حوض مورود، خاتم پیغامبران و سیّد مرسلانى و شفیع مذنبانى و شمع زمین و آسمانى. عنان مرکبت از آسمانها برگذشته و ساحت عرش مجید جاى اخمص تو ساخته، امّا هدایت بندگان و راه نمودن ایشان بایمان نه کار تو است و نه در دست تو. إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ ما آن را که خواهیم در مفازه تحیّر همى رانیم و آن را که خواهیم بسلسله قهر همى کشیم. ما در ازل آزال و سبق سبق تاج سعادت بر سر اهل دولت نهادیم و این موکب فرو کوفتیم که: هؤلاء فى الجنّة و لا ابالى و رقم شقاوت بر ناصیه گروهى کشیدیم و این مقرعه بر زدیم که: هؤلاء فى النّار و لا ابالى.
اى جوانمرد هیچ صفت در صفات خداى از صفت لا ابالى دردناکتر نیست.
آنچه گفت (ص): لیت رب محمد لم یخلق محمدا ناله بیم این سخن بود و آنچه صدیق اکبر گفت: لیتنى کنت شجرة تعضد، آواز درد این حدیث بود.
نیکو سخنى که آن پیر طریقت گفت: کار نه آن دارد که از کسى کسل آید و از کسى عمل، کار آن دارد که ناشایسته آمد در ازل. آن مهتر مهجوران که او را ابلیس گویند چندین سال در کارگاه عمل بود. اهل ملکوت همه طبل دولت او میزدند و ندانستند که در کارگاه ازل او را جامه دیگر گون بافتهاند ایشان در کارگاه عمل او مقراضى و دیبا همى دیدند و از کارگاه ازل او را خود گلیم سیاه آمد: وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ.
این قصّه نه زان روى چو ماه آمده است
کین رنگ گلیم ما سیاه آمده است
اى محمد اگر سعادت هدایت باختیار تو بودى تا از ابو طالب بسر نیامدى ببلال و صهیب و سلمان نرسیدى، لکن ارادت ارادت ما است و اختیار اختیار ما: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ فما للمختار و الاختیار و ما للمملوک و الملک، و ما للعبد و التّصدر فى دست الملوک.
قال اللَّه: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ.
روى ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه خلق السّماوات سبعا فاختار العلیا منها فسکنها و اسکن سائر سماواته من شاء من خلقه، ثمّ خلق الخلق فاختار من الخلق بنى آدم، و اختار من بنى آدم العرب و اختار من العرب مضر و اختار من مضر قریشا و اختار من قریش بنى هاشم و اختارنى من بنى هاشم، فانا من خیار الى خیار فمن احبّ العرب فیحبّنى احبّهم، و من ابغضهم فیبغضنى ابغضهم.
بدان که آدمى را اختیار نیست اختیار کسى تواند که او را ملک بود و آدمى بنده است و بنده را ملک نیست، آن ملک که او را شرع اثبات کرد آن ملک مجازى است عاریتى، عن قریب ازو زائل گردد، و ملک حقیقى آنست که آن را زوال نیست و آن ملک اللَّه است که مالک بر کمال است و در ملک ایمن از زوال است و در ذات و نعت متعال است. عالم بیافرید، و آنچه خواست از آن برگزید. فرشتگان را بیافرید از ایشان جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل برگزید، آدم و آدمیان را بیافرید از ایشان پیغامبران را برگزید. از پیغامبران خلیل و کلیم و عیسى و محمد را برگزید.
صحابه رسول را بیافرید، ازیشان بو بکر تیمى و عمر عدوى و عثمان اموى و على هاشمى (علیه السّلام) برگزید. بسیط زمین بیافرید از آن مکّه برگزید، موضع ولادت رسول (ص) مدینه برگزید، هجرتگاه رسول، بیت المقدس برگزید موضع مسراى رسول. روزها بیافرید و از آن روز آدینه برگزید، و هو یوم اجابة الدعوة. روز عرفه برگزید،و هو یوم المباهاة. روز عید برگزید، و هو یوم الجائزه. روز عاشورا برگزید، و هو یوم الخلعة. شبها بیافرید و از آن شب برات برگزید که حقّ جلّ جلاله بخودى خود نزول کند و بندگان را همه شب بنداء کرامت خواند و نوازد. شب قدر برگزید که فریشتگان آسمان بعدد سنگ ریز بزمین فرستد و نثار رحمت کند بر بندگان. شب عید برگزید که در رحمت و مغفرت گشاید و گناهکاران را آمرزد. کوهها بیافرید و از ان طور برگزید که موسى در آن بمناجات حقّ رسید. جودى برگزید که نوح در ان نجات یافت، حرّا برگزید که مصطفاى عربى بر ان بعثت یافت. نفس آدمى بیافرید و از ان دل برگزید و زبان، دل محلّ نور معرفت و زبان موضع کلمه شهادت. کتابها از آسمان فرو فرستاد و از آن چهار برگزید: تورات و انجیل و زبور و قرآن. و از کلمتها چهار برگزید: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر.
قال رسول اللَّه (ص): «افضل الکلام اربع: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله الا اللَّه و اللَّه اکبر لا یضرّک بایّهن بدأت.
یا موسى لولاه ما خلقت الافلاک.
اگر نه جمال و کمال وى را بودى نه عالم بودى نه آدم.
... اى درّ خوشاب
آدم نزدى دمى درین کوى خراب
یا محمد چه زیان داشت ترا که در آن مشهد طور حاضر نبودى من حاضر بودم و ترا نیابت داشتم و حضور من ترا به از حضور تو خود را.
پیر طریقت اینجا سخنى نغز گفته: الهى از کجا باز یابم من آن روز که تو مرا بودى و من نبودم، تا باز بدان روز نرسم میان آتش و دودم، اگر بدو گیتى آن روز من یابم پرسودم، ور بود خود را دریابم به نبود خود خشنودم.
قوله: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا. یا محمد تو نبودى بر جانب طور که ما امّت ترا برخواندیم از اصلاب پدران و سبب آن بود که موسى گفت بار خدایا من در تورات میخوانم صفت و سیرت امّتى سخت آراسته و پیراسته و بخصال حمیده ستوده، ایشان امّت کدام پیغامبراند؟ یکى از علماء طریقت صفت و سیرت این امّت گفته که در میان ایشان جوانمردانىاند که دنیا و آخرت در بادیه وقت ایشان دو میل است. بهشت و دوزخ بر راه درد ایشان دو منزل است و هر چه دون حقّ بنزدیک ایشان باطل است. بروز در منزل رازاند بشب در محمل ناز، بروز در صنایع نظراند بشب در مشاهده صنع. بروز با خلق در خلق بشب با حق بر قدم صدق بروز راه جویند بشب راز گویند. مفلساناند از روى نعمت، لکن توانگراناند از روى صحبت. دنیا که آفرید بآن آفرید تا ایشان او را دانند. عقبى که آفرید بآن آفرید تا ایشان او را بینند.
او جلّ جلاله بهشت که آراید بدوستان خود آراید و دوستان را بدل آراید و دل را بنور جلال خود آراید. آن ماه رویان فردوس از هزاران سال باز در آن بازار گرم در انتظاراند تا کى بود که رکاب دولت این جوانمردان با على علّیین رسانند و ایشان بطفیل اینان قدم در آن موکب دولت نهند که: فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ.
... رجعنا الى القصّة. موسى (ع) صفت این امّت در تورات بسیار مىدید، گفت: بار خدایا اینان امّت کدام پیغامبراند؟ گفت امّت احمد. موسى گفت: بار خدایا میخواهم که ایشان را ببینم. فرمان آمد که: یا موسى لیس الیوم وقت ظهورهم، امروز روز زمان ایشان نیست ور خواهى آواز ایشان ترا بشنوانم. فنادى یا امّة احمد، ربّ العالمین بجلال عزّ خود و بکمال لطف خود امّت احمد را برخواند و ایشان از اصلاب پدران همه جواب دادند تا موسى سخن ایشان بشنید. آن گه روا نداشت که ایشان را بىتحفهاى بازگرداند، گفت: اعطیتکم قبل اى تسألونى و غفرت لکم قبل ان تستغفرونى.
و بر وفق این قصّه و بیان این معنى خبر مصطفى است (ص): روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): انّ موسى کان یمشى ذات یوم بالطّریق فناداه الجبّار: یا موسى، فالتفت یمینا و شمالا و لم یر احدا. ثمّ نودى الثانیة: یا موسى فالتفت یمینا و شمالا فلم یر احدا و ارتعدت فرائصه ثمّ نودى الثّالثة: یا موسى بن عمران انّى انا اللَّه لا اله الّا انا، فقال لبیک فخرّ للَّه ساجدا. فقال: ارفع رأسک یا موسى بن عمران. فرفع راسه، فقال یا موسى ان احببت ان تسکن فى ظلّ عرشى یوم لا ظلّ الّا ظلّى یا موسى فکن للیتیم کالاب الرّحیم و کن للارملة کالزّوج العطوف، یا موسى ارحم ترحم، یا موسى کما تدین تدان، یا موسى انّه من لقینى و هو جاحد بمحمد ادخلته النّار و لو کان ابرهیم خلیلى و موسى کلیمى. فقال: الهى و من محمد؟
قال: یا موسى و عزّتى و جلالى ما خلقت خلقا اکرم علىّ منه، کتبت اسمه مع اسمى فى العرش، قبل ان اخلق السّماوات و الارض و الشّمس و القمر بالفى الف سنة. و عزّتى و جلالى انّ الجنّة محرّمة حتّى یدخلها محمد و امّته. قال موسى و من امّة محمد؟ قال امّته الحمّادون یحمدون صعودا و هبوطا و على کلّ حال یشدّون اوساطهم، و یطهّرون ابدانهم، صائمون بالنّهار رهبان باللیل، اقبل منهم الیسیر و ادخلهم الجنّة بشهادة ان لا اله الّا اللَّه. قال: الهى اجعلنى نبىّ تلک الامّة. قال نبیّها منها. قال: اجعلنى من امّة ذلک النّبی قال استقدمت و استأخروا یا موسى، و لکن سأجمع بینک و بینه فى دار الجلال.
عن وهب بن منبه قال: لمّا قرّب اللَّه موسى نجیّا قال ربّ انّى اجد فى التوریة امّة هى خیر امّة تخرج للناس یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر فاجعلهم من امّتى. قال: یا موسى تلک امّة احمد قال یا ربّ انّى اجد فى التوریة امّة اناجیلهم فى صدورهم یؤمنون بالکتاب الاوّل و الکتاب الآخر، فاجعلهم من امّتى. قال: یا موسى تلک امّة احمد قال: یا ربّ انّى اجد فى التوریة امّة یأکلون صدقاتهم و یقبل ذلک منهم و یستجاب دعاؤهم فاجعلهم من امّتى. قال: تلک امّة احمد.
إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ یا محمد، الهدایة من خصائص الرّبوبیّة فلا تصلح لمن وصفه البشریّة. توفیق سعادت و تحقیق هدایت از خصائص ربوبیّت است، بشریّت را بدان راه نه و جز جلال احدیت بدین صفت سزا نه. یا محمد ترا شرف نبوّت است و منزلت رسالت و جمال سفارت مقام محمود و حوض مورود، خاتم پیغامبران و سیّد مرسلانى و شفیع مذنبانى و شمع زمین و آسمانى. عنان مرکبت از آسمانها برگذشته و ساحت عرش مجید جاى اخمص تو ساخته، امّا هدایت بندگان و راه نمودن ایشان بایمان نه کار تو است و نه در دست تو. إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ ما آن را که خواهیم در مفازه تحیّر همى رانیم و آن را که خواهیم بسلسله قهر همى کشیم. ما در ازل آزال و سبق سبق تاج سعادت بر سر اهل دولت نهادیم و این موکب فرو کوفتیم که: هؤلاء فى الجنّة و لا ابالى و رقم شقاوت بر ناصیه گروهى کشیدیم و این مقرعه بر زدیم که: هؤلاء فى النّار و لا ابالى.
اى جوانمرد هیچ صفت در صفات خداى از صفت لا ابالى دردناکتر نیست.
آنچه گفت (ص): لیت رب محمد لم یخلق محمدا ناله بیم این سخن بود و آنچه صدیق اکبر گفت: لیتنى کنت شجرة تعضد، آواز درد این حدیث بود.
نیکو سخنى که آن پیر طریقت گفت: کار نه آن دارد که از کسى کسل آید و از کسى عمل، کار آن دارد که ناشایسته آمد در ازل. آن مهتر مهجوران که او را ابلیس گویند چندین سال در کارگاه عمل بود. اهل ملکوت همه طبل دولت او میزدند و ندانستند که در کارگاه ازل او را جامه دیگر گون بافتهاند ایشان در کارگاه عمل او مقراضى و دیبا همى دیدند و از کارگاه ازل او را خود گلیم سیاه آمد: وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ.
این قصّه نه زان روى چو ماه آمده است
کین رنگ گلیم ما سیاه آمده است
اى محمد اگر سعادت هدایت باختیار تو بودى تا از ابو طالب بسر نیامدى ببلال و صهیب و سلمان نرسیدى، لکن ارادت ارادت ما است و اختیار اختیار ما: وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ فما للمختار و الاختیار و ما للمملوک و الملک، و ما للعبد و التّصدر فى دست الملوک.
قال اللَّه: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ.
روى ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه خلق السّماوات سبعا فاختار العلیا منها فسکنها و اسکن سائر سماواته من شاء من خلقه، ثمّ خلق الخلق فاختار من الخلق بنى آدم، و اختار من بنى آدم العرب و اختار من العرب مضر و اختار من مضر قریشا و اختار من قریش بنى هاشم و اختارنى من بنى هاشم، فانا من خیار الى خیار فمن احبّ العرب فیحبّنى احبّهم، و من ابغضهم فیبغضنى ابغضهم.
بدان که آدمى را اختیار نیست اختیار کسى تواند که او را ملک بود و آدمى بنده است و بنده را ملک نیست، آن ملک که او را شرع اثبات کرد آن ملک مجازى است عاریتى، عن قریب ازو زائل گردد، و ملک حقیقى آنست که آن را زوال نیست و آن ملک اللَّه است که مالک بر کمال است و در ملک ایمن از زوال است و در ذات و نعت متعال است. عالم بیافرید، و آنچه خواست از آن برگزید. فرشتگان را بیافرید از ایشان جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل برگزید، آدم و آدمیان را بیافرید از ایشان پیغامبران را برگزید. از پیغامبران خلیل و کلیم و عیسى و محمد را برگزید.
صحابه رسول را بیافرید، ازیشان بو بکر تیمى و عمر عدوى و عثمان اموى و على هاشمى (علیه السّلام) برگزید. بسیط زمین بیافرید از آن مکّه برگزید، موضع ولادت رسول (ص) مدینه برگزید، هجرتگاه رسول، بیت المقدس برگزید موضع مسراى رسول. روزها بیافرید و از آن روز آدینه برگزید، و هو یوم اجابة الدعوة. روز عرفه برگزید،و هو یوم المباهاة. روز عید برگزید، و هو یوم الجائزه. روز عاشورا برگزید، و هو یوم الخلعة. شبها بیافرید و از آن شب برات برگزید که حقّ جلّ جلاله بخودى خود نزول کند و بندگان را همه شب بنداء کرامت خواند و نوازد. شب قدر برگزید که فریشتگان آسمان بعدد سنگ ریز بزمین فرستد و نثار رحمت کند بر بندگان. شب عید برگزید که در رحمت و مغفرت گشاید و گناهکاران را آمرزد. کوهها بیافرید و از ان طور برگزید که موسى در آن بمناجات حقّ رسید. جودى برگزید که نوح در ان نجات یافت، حرّا برگزید که مصطفاى عربى بر ان بعثت یافت. نفس آدمى بیافرید و از ان دل برگزید و زبان، دل محلّ نور معرفت و زبان موضع کلمه شهادت. کتابها از آسمان فرو فرستاد و از آن چهار برگزید: تورات و انجیل و زبور و قرآن. و از کلمتها چهار برگزید: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر.
قال رسول اللَّه (ص): «افضل الکلام اربع: سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا إله الا اللَّه و اللَّه اکبر لا یضرّک بایّهن بدأت.
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اعلم انّ الرزق قسمان: قسم ظاهر و قسم باطن فالظاهر هى الاقوات و الاطعمة و ذلک للظواهر و هى الأبدان و الباطن هى المعارف و المکاشفات و ذلک للقلوب و الاسرار و هذا اشرف القسمین فانّ ثمرته حیاة الابد و ثمرة الرزق الظاهر قوّة الى مدّة قریبة الامد و اللَّه تعالى هو المتولى لخلق الرزقین و المتفضّل بالایصال الى کلا الفریقین و لکنّه یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ رزق ظاهر دیگر است و رزق باطن دیگر، رزق ظاهر مطعومات است حیاة فانى را و رزق باطن مکاشفات است حیاة باقى را، مطعومات را شرط آنست که حلال بدست آرى و حلال خورى، رب العالمین میفرماید: کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً حلال خورید و پاک خورید و کار نیکو کنید. و قال النبی (ص): طلب الحلال فریضة بعد الفریضة اى بعد فریضة الایمان و الصّلاة و قال (ص): من اکل الحلال اربعین یوما نور اللَّه قلبه و اجرى ینابیع الحکمة من قلبه و فى روایة: زهده اللَّه فى الدنیا، و قال: ان للَّه ملکا على بیت المقدس ینادى کل لیلة: من اکل حراما لم یقبل منه صرف و لا عدل، الصرف النافلة و العدل الفریضة.
و گفتهاند: از پاکى مطعم و حلالى قوت صفاى دل خیزد و از صفاى دل نور معرفت افزاید و با نور معرفت مکاشفات و منازلات در پیوندد و هو الرزق الباطن المشار الیه فى قوله.
لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً، مکاشفت دیدار دل است با حق، دل در ذکر مستهلک، سرّ در نظر مستغرق جان در حقّ فانى، اینجا صبح یگانگى دمد از افق تجلّى آفتاب عیان تابد از خورشید و جود وجد در واجد فانى شود و واجد در موجود تا از دل نماند جز نشانى و از سرّ نماند جز بیانى و از جان نماند جز عیانى.
کسى کو راعیان باید خبر پیشش و بال آید
چو سازد با عیان خلوت کجا دل در خبر بندد
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً اى محمد ترا که فرستادیم بکافّه خلق فرستادیم جنّ و انس را متابعت تو فرمودیم، عقدها بعقد تو فسخ کردیم، شرعها بشرع تو نسخ کردیم، فرمان آمد که اى جبرئیل از عالم علوى بعالم سفلى شو بانک بر اهل شرق و غرب زن که اى شما که خلایقاید همه روى بطاعت محمد مرسل آرید و سر بر خط شرع وى نهید که طاعت او طاعت ماست مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ، و اتّباع او دوستى ماست فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ، و بود او رحمت شماست وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ، شرف و منزلت این سیّد آنجا رسید که رب العالمین با موسى کلیم در مقامات مناجات این خطاب کرد که: یا موسى ان اردت ان اکون اقرب الیک الى لسانک و من روحک الى نفسک فاکثر الصلاة على محمد النبى.
صدق صدّیقان عالم گرد شراک نعلین چاکران وى بود و منکران او را کاذب میگفتند، صداى وحى غیب عاشق سمع عزیز وى بود و بیگانگان او را کاهن میخواندند، عقول همه عقلاى عالم از ادراک نور شراک عزّ او عاجز بود و کافران نام او دیوانه مىنهادند، آرى دیدههاى ایشان بحکم لطف ازل توتیاى صدق نیافته و بچشمهاى ایشان کحل اقبال حق نرسیده از انست که ما را نشناختند و گفتند: ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ و بعزت قرآن راه نبردند تا مىگفتند: ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَرىً، لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ. چشمى که مستعمل شده مملکت شیطان باشد ما را چون شناسد؟! دلى که ملوّث تصرّف دیو بود از کجا جلال عزّت قرآن بداند؟! دلى باید بضمان امان و حرم کرم حق پناه یافته تا راه برسالت و نبوّت ما برد، سمعى باید بزلال اقبال ازل شسته تا جلال عزت قرآن او را بخود راه دهد، دیدهاى باید از رمص کفر خلاص یافته و از خواب شهوات بیدار گشته تا معجزات و آیات ما ببیند و دریابد، اى جوانمرد! هر که جمالى ندارد که با سلطانان ندیمى کند چه که با کلخنیان حریفى نکند؟
در مصطبهها همیشه فرّاشم من
شایسته صومعه کجا باشم من
هر چند قلندرى و قلّاشم من
تخمى بامید درد مىپاشم من
وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ من الخلف فى الدّنیا الرّضا بالعدم و الفقر و هو اتمّ من السرور بالوجود. بر ذوق جوانمردان طریقت خلف آنست که جمال گوهر فقر بروى آشکارا کنند تا عزت و شرف فقر بداند و آن را بناز در بر گیرد و با او بسازد، چنانک فضیل عیاض گفت: انّ اصلح ما اکون افقر ما اکون هر کجا زاویه فقر بود آنجا حرمى از کرم حق بود، ملائکه ملکوت بدان زاویه چنان آیند که حاجیان بحجّ و عمره آیند، نه از گزاف مصطفى (ص) درویشى بدعا از حق خواست که: اللهم احینى مسکینا و امتنى مسکینا و احشرنى فى زمرة المساکین، فقالت عائشة: لم یا رسول اللَّه؟ قال: انهم یدخلون الجنة قبل اغنیائهم باربعین خریفا.
و گفتهاند: از پاکى مطعم و حلالى قوت صفاى دل خیزد و از صفاى دل نور معرفت افزاید و با نور معرفت مکاشفات و منازلات در پیوندد و هو الرزق الباطن المشار الیه فى قوله.
لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً، مکاشفت دیدار دل است با حق، دل در ذکر مستهلک، سرّ در نظر مستغرق جان در حقّ فانى، اینجا صبح یگانگى دمد از افق تجلّى آفتاب عیان تابد از خورشید و جود وجد در واجد فانى شود و واجد در موجود تا از دل نماند جز نشانى و از سرّ نماند جز بیانى و از جان نماند جز عیانى.
کسى کو راعیان باید خبر پیشش و بال آید
چو سازد با عیان خلوت کجا دل در خبر بندد
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً اى محمد ترا که فرستادیم بکافّه خلق فرستادیم جنّ و انس را متابعت تو فرمودیم، عقدها بعقد تو فسخ کردیم، شرعها بشرع تو نسخ کردیم، فرمان آمد که اى جبرئیل از عالم علوى بعالم سفلى شو بانک بر اهل شرق و غرب زن که اى شما که خلایقاید همه روى بطاعت محمد مرسل آرید و سر بر خط شرع وى نهید که طاعت او طاعت ماست مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ، و اتّباع او دوستى ماست فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ، و بود او رحمت شماست وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ، شرف و منزلت این سیّد آنجا رسید که رب العالمین با موسى کلیم در مقامات مناجات این خطاب کرد که: یا موسى ان اردت ان اکون اقرب الیک الى لسانک و من روحک الى نفسک فاکثر الصلاة على محمد النبى.
صدق صدّیقان عالم گرد شراک نعلین چاکران وى بود و منکران او را کاذب میگفتند، صداى وحى غیب عاشق سمع عزیز وى بود و بیگانگان او را کاهن میخواندند، عقول همه عقلاى عالم از ادراک نور شراک عزّ او عاجز بود و کافران نام او دیوانه مىنهادند، آرى دیدههاى ایشان بحکم لطف ازل توتیاى صدق نیافته و بچشمهاى ایشان کحل اقبال حق نرسیده از انست که ما را نشناختند و گفتند: ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ و بعزت قرآن راه نبردند تا مىگفتند: ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَرىً، لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ. چشمى که مستعمل شده مملکت شیطان باشد ما را چون شناسد؟! دلى که ملوّث تصرّف دیو بود از کجا جلال عزّت قرآن بداند؟! دلى باید بضمان امان و حرم کرم حق پناه یافته تا راه برسالت و نبوّت ما برد، سمعى باید بزلال اقبال ازل شسته تا جلال عزت قرآن او را بخود راه دهد، دیدهاى باید از رمص کفر خلاص یافته و از خواب شهوات بیدار گشته تا معجزات و آیات ما ببیند و دریابد، اى جوانمرد! هر که جمالى ندارد که با سلطانان ندیمى کند چه که با کلخنیان حریفى نکند؟
در مصطبهها همیشه فرّاشم من
شایسته صومعه کجا باشم من
هر چند قلندرى و قلّاشم من
تخمى بامید درد مىپاشم من
وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ من الخلف فى الدّنیا الرّضا بالعدم و الفقر و هو اتمّ من السرور بالوجود. بر ذوق جوانمردان طریقت خلف آنست که جمال گوهر فقر بروى آشکارا کنند تا عزت و شرف فقر بداند و آن را بناز در بر گیرد و با او بسازد، چنانک فضیل عیاض گفت: انّ اصلح ما اکون افقر ما اکون هر کجا زاویه فقر بود آنجا حرمى از کرم حق بود، ملائکه ملکوت بدان زاویه چنان آیند که حاجیان بحجّ و عمره آیند، نه از گزاف مصطفى (ص) درویشى بدعا از حق خواست که: اللهم احینى مسکینا و امتنى مسکینا و احشرنى فى زمرة المساکین، فقالت عائشة: لم یا رسول اللَّه؟ قال: انهم یدخلون الجنة قبل اغنیائهم باربعین خریفا.
رشیدالدین میبدی : ۳۵- سورة الملائکة- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره سورة الملائکة خوانند از بهر آن که صفت خلقت فریشتگان جز درین سوره نیست در همه قرآن و در مکیّات شمرند که نزول همه بمکه بوده سه هزار و صد و سى حرف است و صد و نود و هفت کلمه و چهل و پنج آیت و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر یک آیت بقول بعضى مفسران معنى آن منسوخ است نه لفظ إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً و در فضیلت سوره ابىّ کعب روایت کند از مصطفى علیه الصلاة و السلام قال: من قرأ سورة الملائکة دعته یوم القیمة ثمانیة ابواب من الجنة ان ادخل من اى ابواب شئت.
الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر للَّه و المنّة للَّه.
قال النبی (ص): لیس شىء احب الى اللَّه من الحمد و لذلک حمد نفسه لیقتدى به فى حمده
و قال (ص): الحمد رأس الشکر ما شکر اللَّه عبد لا یحمده.
قال بعض اهل العلم: الحمد نوع و الشّکر جنس فکل حمد شکر و لیس کل شکر حمدا و هو على ثلث منازل: شکر القلب و هو الاعتقاد بان اللَّه تعالى ولى النّعم فذلک قوله: وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ و شکر اللسان و هو اظهار النّعمة بالذّکر لها و الثّناء على مسدیها فذلک قوله: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ و هو رأس الشکر المذکور فى الحدیث و شکر العمل و هو آداب النفس بالطّاعة فذلک قوله: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً.
قوله: فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ یعنى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت و الحفظة و یقال لم ینزل اسرافیل على نبیّ الّا على محمد نزل فاخبره بما هو کائن الى یوم القیمة ثمّ عرج و روى انّ رسول اللَّه (ص) سأل جبرئیل علیه السلام ان یتراءى له؟ فى صورته فقال له جبرئیل: انّک لن تطیق ذلک، قال انّى احبّ ان تفعل فخرج رسول اللَّه (ص) الى المصلّى فى لیلة مقمرة فاتاه جبرئیل فى صورته فغشى على رسول اللَّه (ص) حین رآه ثمّ افاق و جبرئیل مسنده واضعا احدى یدیه على صدره و الأخرى بین کتفیه فقال رسول اللَّه (ص): سبحان اللَّه ما کنت ارى شیئا من الخلق هکذا فقال جبرئیل فکیف لو رایت اسرافیل انّ له لاثنى عشر جناحا جناح منها بالمشرق و جناح بالمغرب و انّ العرش لعلى کاهله و انّه لیتضاک الاحایین لعظمة اللَّه عز و جل حتى یعود مثل الوضع.
قوله: مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ کقوله عز و جل. فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یعنى اثنین اثنین و ثلاثة ثلاثة و اربعة و الفتح فى ثلاث و رباع لانّها معدولتان عن ثلاثة ثلاثة و اربعة اربعة و هما و مثنى فى موضع خفض لأنّهما نعوت اجنحة و قوله: مَثْنى وَ فُرادى فى سورة سبا فى موضع النصب على الحال تقول: دخلوا احاد احاد و ثناء و ثلاث و رباع کذلک الى العشرة. أُولِی أَجْنِحَةٍ اولوا جمع ذووا و لات جمع ذات یقال رجل ذو قوّة و رجال اولو قوّة و امرأة ذات حمل و نساء اولات حمل و یقال ایضا رجل ذو قوّة و رجال ذوو قوى و امراة ذات حمل و نساء ذوات احمال، یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ اى فى خلق الملائکة ما یشاء وردت فى عجائب صور الملائکة اخبار یقال انّ حملة العرش لهم قرون و هم فى صورة الاوعال و فى الخبر انّ فى السماء ملائکة نصفهم ثلج و نصفهم نور و ملائکة نصفهم ثلج و نصفهم نار تسبیحهم: یا من یؤلّف بین الثّلج و النّار الّف بین قلوب المؤمنین و قیل: لم یجمع اللَّه عز و جل فى الارض لشىء من خلقه بین الاجنحة و القرون و الخراطیم و القوالم الّا لا ضعف خلقه و هو البعوض و قال الزهرىّ فى قوله: یزید فى الخلق ما یشاء و هو الصوت الحسن و روى فى بعض الاخبار انّ النّبی (ص) قال: زینوا القرآن باصواتکم و هذه الرّوایة ان صحّت فمعناه: زیّنوا اصواتکم بالقرآن فقدم الاصوات على مذهبهم فى قلب الکلام کقول العرب: عرضت الناقة على الحوض، اى عرضت الحوض على النّاقة و قال الشّاعر:
کانت عقوبة ما فعلت کما
کان الزّناء عقوبة الرّجم
و المعنى: کان الرّجم عقوبة الزنا و روى عن شعبة قال: نهانى ایوب ان احدّث «زیّنوا القرآن باصواتکم» قال لان فیه اثبات مذهب من یقول باللّفظ و جلّ کلام الخالق ان یزیّنه صوت مخلوق بل هو بالتّزیین لغیره و التحسین له اولى قال و الصّحیح ما روى عبد الرزاق عن معمر عن منصور عن طلحة عن عبد الرحمن بن عوسجة عن البراء بن عازب انّ رسول اللَّه (ص) قال: «زیّنوا اصواتکم بالقرآن» و هکذا رواه سهیل بن ابى صالح عن ابیه عن ابى هریرة بتقدیم الاصوات على القرآن
و المعنى اشغلوا اصواتکم بالقرآن و الهجوا بقراءته و اتخذوه زینة و شعارا و لم یرد تطریب الصوت به اذ لیس هذا فى وسع کل احد و عن عبد اللَّه بن کعب عن ابیه انّ اسید بن خضیر کان رجلا حسن الصوت بالقرآن و انّه اتى النّبی (ص) فقال: بینا انا اقراء على ظهر بیتى و المرأة فى الحجرة و الفرس مربوط اذ غشیتنى مثل السحابة فخشیت ان ینفر الفرس فتفزع المرأة فتسقط فانصرفت فقال النّبی (ص): اقرأ اسید فانّ ذاک ملک استمع القرآن.
و عن عبد الرحمن بن السائب قال: قدم علینا سعد بن مالک بعد ما کف بصره و اتیته مسلما علیه فقال مرحبا بابن اخى بلغنى انک حسن الصوت بالقرآن سمعت رسول اللَّه (ص) یقول انّ هذا القرآن نزل بحزن و کآبة فاذا قرأتموه فابکوا فان لم تبکوا فتباکوا و تغنّوا به فمن لم یتغنّ به فلیس منّا»
قال الشافعى (رض): معنى التغنّى تحسین الصّوت کیف ما قدر حدرا و تحزینا لم یکن فیه زیادة فى هجاء الحروف حتى یحول بذلک معنى الحروف و قیل «یزید فى الخلق ما یشاء» یعنى الخط الحسن و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) قال: «الخط الحسن یزید الحق وضحا» و قال قتادة هو الملاحة فى العینین و الفصاحة فى المنطق و و قیل: جمال الصّورة و کمال السیرة و هو الخلق الحسن. «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» من الزّیادة و النّقصان.
«ما یَفْتَحِ اللَّهُ» جزم الحاء للشرط و کذلک قوله «وَ ما یُمْسِکْ» اسکان الکاف للشرط و معنى الفتح ها هنا الارسال یعنى: ما یرسل اللَّه للناس من رحمة مطر و رزق و عافیه «فَلا مُمْسِکَ لَها» اى لا یستطیع احد حبسها و منعها، «وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ» اى من بعد امساکه «وَ هُوَ الْعَزِیزُ» فیما امسک «الْحَکِیمُ» فیما ارسل. و قیل: الفتح ضربان: فتح الهى و هو النّصرة بالوصول الى العلوم و الهدایات الّتى هى ذریعة الى الثواب و المقامات المحمودة فذلک قوله: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً و قوله: فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ و الثانى فتح دنیوى و هو النّصرة فى الوصول الى اللّذات البدنیّة و ذلک قوله ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ و قوله: لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ.
قوله: یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ و هى ثلاثة اضرب: نعمة خارجة کالمال و الجاه، و نعمة بدنیّة کالصحة و القوة، و نعمة نفسیّة کالعقل و الفطنة، فاذکروها بالشکر لها و الثناء على معطیها. هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ قرأ حمزة و الکسائى «غیر» بالخفض الباقون بالرفع «یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» یعنى المطر و النبّات، تاویل الآیة: انّ من لا یقدر على الخلق لا یقدر على الرزق. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ؟
تصرفون عن الحق.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ یعزّى اللَّه عزّ و جل نبیّه علیه السلام وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ یعنى الى مراده.
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى کائن لا شک فیه و هى الساعة آتیة لا ریب فیها، فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ یعنى الشّیطان و الدّنیا، و فى بعض الآثار: یا بن آدم لا یغرنک طول المهلة فانما یعجل بالاخذ من یخاف الفوت، و قرئ فى الشواذّ: «الغرور» بضمّ الغین و له معنیان: احدهما المصدر و الثانى الجمع تقول غارّ و غرور مثل قاعد و قعود و جالس و جلوس و راقد و رقود و هى الشّیطان و الدّنیا و القرین السوء، قال امیر المؤمنین على (ع): «الدنیا تضرّ و تغرّ و تمرّ».
«إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ» یعنى فى الدّین «فاتخذوه عدوّا» اى عادوه و حاربوه و لا تطیعوه، «إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ» اشیاعه و اولیاءه، «لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ» اى لیسوقهم الى النّار فهذه عداوته، ثم بین حال موافقیه و مخالفیه فقال: «الَّذِینَ کَفَرُوا» یعنى بمحمد و القرآن، «لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ» غلیظ، «وَ الَّذِینَ آمَنُوا» بمحمد و القرآن «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» الطاعات فیما بینهم و بین ربّهم «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» لذنوبهم «وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ» تواب عظیم فى الجنّة.
«أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ» اى شبّه و موّه علیه و حسّن له، «سُوءُ عَمَلِهِ» و قبیح فعله، «فَرَآهُ حَسَناً» هذا کلام جوابه محذوف تأویل جوابه: هو کمن لم یزیّن له سوء عمله و رأى الحقّ حقّا و الباطل باطلا. این آیه در شأن بو بکر صدیق فرو آمد و بو جهل هشام، بو جهل است که کفر و شرک و فعل بد او برو آراستند تا آن را نیکو دید و بر پى آن ایستاد و راه حق بگذاشت و شیطان را طاعت داشت و خذلان حق بدو رسید، و بو بکر صدیق توفیق یافت تا حق از باطل بشناخت و بر پى حق رفت و باطل بگذاشت، رب العالمین گفت: ایشان کى برابر باشند یکى کشته خذلان و دلش نهبه شیطان و آن دیگر آراسته توفیق و دلش حرم رحمن، بو بکر بحکم لطف ازل نواخته و علّت نه، بو جهل بحکم عدل رانده و حیلت نه، اینست که رب العزة گفت: فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ اللَّه آن را که خواهد بیراه کند و آن را که خواهد راه نماید، اى محمد تو بر کفر ایشان و هلاک ایشان غم مخور فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ یعنى فلا تذهبنّ تتحسّر علیهم، تو مشو که بر ایشان نفریغها خورى. و بر قراءت جعفر. «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ» جان خویش در سر نفریغ بر ایشان مکن، جان خویش در سر زحیر خوردن بر ایشان مکن، همانست که گفت: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ و محتمل است که که فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ جواب «أ فمن زیّن» باشد یعنى: أ فمن زّین له سوء عمله فاضلّه اللَّه تتحسّر علیه؟. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر مجازه: أ فمن زیّن له سوء عمله فرآه حسنا فلا تذهب نفسک علیهم حسرات فانّ اللَّه یضلّ من یشاء و یهدى من یشاء، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ » اللَّه میداند که ایشان در کار محمد (ص) چه مکر میسازند در دار الندوه، و ایشان را بسزاى ایشان عقوبت کند.
اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ ارسال در قرآن بدو معنى است: یکى بمعنى فرستادن کقوله: أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً، و یکى بمعنى فرو گشادن کقوله: أَرْسَلَ الرِّیاحَ اللَّه است که فرو گشاید بتقدیر و تدبیر خویش بهنگام دربایست و باندازه بایست بادهاى مختلف از مخارج مختلف، یکى از ان بادها آنست که میغ فراهم آرد چنانک گفت: «فَتُثِیرُ سَحاباً» السحاب هو جسم یملأه اللَّه ماء کما شاء. و قیل: هو بخار یرتفع من البحار و الارض فیصیب الجبال فیستمسک یناله البرد فیصیر ماء و ینزل، فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ من القبور.
عن ابى رزین قال: قلت: یا رسول اللَّه کیف یحیى اللَّه الموتى و ما آیة ذلک فى خلقه؟ فقال: هل مررت بوادى اهلک محلا ثمّ مررت بها تهتز خضراء؟ قلت: نعم. قال: کذلک یحیى اللَّه الموتى و ذلک آیاته فى خلقه.
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ یعنى: من کان یریدان یعلم لمن العزّة؟ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً سبب نزول این آیه آن بود که کافران بتان را مىپرستیدند و بآن پرستش عزّ خود میخواستند و ازیشان عزّت طلب میکردند چنانک رب العزة گفت: أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً عزّت بحقیقت همه خدایراست و هر که خواهد که در دو جهان عزیز گردد تا خداى را فرمان بردار بود فانّما ینال ما عند اللَّه بطاعته و اثبت العزّ فى آیة اخرى للَّه و لرسوله و للمؤمنین و قال هاهنا: فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً وجه الجمع بینهما انّ عزّ الرّبوبیّه و الالهیّة للَّه وصفا و عزّ الرسول و عزّ المؤمنین له فعلا و منّة و فضلا فاذا للَّه العزّة جمیعا.
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ یعنى لا اله الا اللَّه و کلّ ذکر مرضى للَّه سبحانه و تعالى.
روى ابو هریرة عن النبی (ص) فى قوله عز و جل: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ، قال: هو قول الرّجل سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر اذا قالها العبد عرج بها ملک الى السماء فحیّا بها وجه الرّحمن عز و جل، فاذا لم یکن عمل صالح لم تقبل منه.
قال الحسن و قتادة: الکلم الطیب ذکر اللَّه و العمل الصالح اداء فرائضه فمن ذکر اللَّه و لم یود فرائضه ردّ قوله على عمله. و فى الخبر: لیس الایمان بالتمنّى و لا بالتحلّى و لکن ما وقر فى القلب و صدّقه العمل فمن قال حسنا و عمل غیر صالح ردّ اللَّه علیه قوله و من قال حسنا و عمل صالحا رفعه العمل ذلک بانّ اللَّه یقول إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ و دلیل هذا التأویل قوله (ص): «لا یقبل اللَّه قولا الّا بعمل و لا یقبل قولا و عملا الّا بنیّة» و جاء فى الخبر: «طلب الجنّة بلا عمل ذنب من الذنوب» و قیل: «یرفعه» اى یجعله رفیعا ذا قدر و قیمة مثل ثوب رفیع و مرتفع و قیل: الهاء کنایة عن العمل و الرّفع من صفة اللَّه عز و جل، اى یرفعه اللَّه وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ، قال ابو العالیة: یعنى الذین مکروا برسول اللَّه فى دار الندوة و قال الکلبى: یعملون السیئات فى الدّنیا و هم اهل الرّیاء و قال ابن عباس و مجاهد: هم اصحاب الزّنا. و قیل: نزلت فى المشرکین ابى جهل و ذویه «وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ» اى یکسد و یفسد و یضمحل «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» فللمکر النّیّىء قوم أشقیاء و للکلم الطّیّب و العمل الصّالح قوم سعداء، یقال: رجل بور و قوم بور اى هلکى و البوار و الکساد، و فى الحدیث: «نعوذ باللّه من بوار الایم».
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ یعنى آدم «ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» یعنى ذرّیته، ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً اى اصنافا، «وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى» دخلت «من» للتأکید، و «لا تَضَعُ» حملها لتمام و غیر تمام، «إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ» اى من طویل عمر، «وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ» یعنى و لا ینقص عمر هذا فیجعل اقلّ من عمر الآخر، «إِلَّا فِی کِتابٍ» اى مکتوب «مبین» فى لوح محفوظ. قیل هو مکتوب فى اول الکتاب عمره کذا و کذا سنة ثم یکتب اسفل من ذلک ذهب یوم ذهب یومان ذهب ثلاثة ایّام حتى ینقطع عمره «إِنَّ ذلِکَ» اى حفظ ذلک «عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ».
الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر للَّه و المنّة للَّه.
قال النبی (ص): لیس شىء احب الى اللَّه من الحمد و لذلک حمد نفسه لیقتدى به فى حمده
و قال (ص): الحمد رأس الشکر ما شکر اللَّه عبد لا یحمده.
قال بعض اهل العلم: الحمد نوع و الشّکر جنس فکل حمد شکر و لیس کل شکر حمدا و هو على ثلث منازل: شکر القلب و هو الاعتقاد بان اللَّه تعالى ولى النّعم فذلک قوله: وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ و شکر اللسان و هو اظهار النّعمة بالذّکر لها و الثّناء على مسدیها فذلک قوله: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ و هو رأس الشکر المذکور فى الحدیث و شکر العمل و هو آداب النفس بالطّاعة فذلک قوله: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً.
قوله: فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ یعنى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت و الحفظة و یقال لم ینزل اسرافیل على نبیّ الّا على محمد نزل فاخبره بما هو کائن الى یوم القیمة ثمّ عرج و روى انّ رسول اللَّه (ص) سأل جبرئیل علیه السلام ان یتراءى له؟ فى صورته فقال له جبرئیل: انّک لن تطیق ذلک، قال انّى احبّ ان تفعل فخرج رسول اللَّه (ص) الى المصلّى فى لیلة مقمرة فاتاه جبرئیل فى صورته فغشى على رسول اللَّه (ص) حین رآه ثمّ افاق و جبرئیل مسنده واضعا احدى یدیه على صدره و الأخرى بین کتفیه فقال رسول اللَّه (ص): سبحان اللَّه ما کنت ارى شیئا من الخلق هکذا فقال جبرئیل فکیف لو رایت اسرافیل انّ له لاثنى عشر جناحا جناح منها بالمشرق و جناح بالمغرب و انّ العرش لعلى کاهله و انّه لیتضاک الاحایین لعظمة اللَّه عز و جل حتى یعود مثل الوضع.
قوله: مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ کقوله عز و جل. فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یعنى اثنین اثنین و ثلاثة ثلاثة و اربعة و الفتح فى ثلاث و رباع لانّها معدولتان عن ثلاثة ثلاثة و اربعة اربعة و هما و مثنى فى موضع خفض لأنّهما نعوت اجنحة و قوله: مَثْنى وَ فُرادى فى سورة سبا فى موضع النصب على الحال تقول: دخلوا احاد احاد و ثناء و ثلاث و رباع کذلک الى العشرة. أُولِی أَجْنِحَةٍ اولوا جمع ذووا و لات جمع ذات یقال رجل ذو قوّة و رجال اولو قوّة و امرأة ذات حمل و نساء اولات حمل و یقال ایضا رجل ذو قوّة و رجال ذوو قوى و امراة ذات حمل و نساء ذوات احمال، یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ اى فى خلق الملائکة ما یشاء وردت فى عجائب صور الملائکة اخبار یقال انّ حملة العرش لهم قرون و هم فى صورة الاوعال و فى الخبر انّ فى السماء ملائکة نصفهم ثلج و نصفهم نور و ملائکة نصفهم ثلج و نصفهم نار تسبیحهم: یا من یؤلّف بین الثّلج و النّار الّف بین قلوب المؤمنین و قیل: لم یجمع اللَّه عز و جل فى الارض لشىء من خلقه بین الاجنحة و القرون و الخراطیم و القوالم الّا لا ضعف خلقه و هو البعوض و قال الزهرىّ فى قوله: یزید فى الخلق ما یشاء و هو الصوت الحسن و روى فى بعض الاخبار انّ النّبی (ص) قال: زینوا القرآن باصواتکم و هذه الرّوایة ان صحّت فمعناه: زیّنوا اصواتکم بالقرآن فقدم الاصوات على مذهبهم فى قلب الکلام کقول العرب: عرضت الناقة على الحوض، اى عرضت الحوض على النّاقة و قال الشّاعر:
کانت عقوبة ما فعلت کما
کان الزّناء عقوبة الرّجم
و المعنى: کان الرّجم عقوبة الزنا و روى عن شعبة قال: نهانى ایوب ان احدّث «زیّنوا القرآن باصواتکم» قال لان فیه اثبات مذهب من یقول باللّفظ و جلّ کلام الخالق ان یزیّنه صوت مخلوق بل هو بالتّزیین لغیره و التحسین له اولى قال و الصّحیح ما روى عبد الرزاق عن معمر عن منصور عن طلحة عن عبد الرحمن بن عوسجة عن البراء بن عازب انّ رسول اللَّه (ص) قال: «زیّنوا اصواتکم بالقرآن» و هکذا رواه سهیل بن ابى صالح عن ابیه عن ابى هریرة بتقدیم الاصوات على القرآن
و المعنى اشغلوا اصواتکم بالقرآن و الهجوا بقراءته و اتخذوه زینة و شعارا و لم یرد تطریب الصوت به اذ لیس هذا فى وسع کل احد و عن عبد اللَّه بن کعب عن ابیه انّ اسید بن خضیر کان رجلا حسن الصوت بالقرآن و انّه اتى النّبی (ص) فقال: بینا انا اقراء على ظهر بیتى و المرأة فى الحجرة و الفرس مربوط اذ غشیتنى مثل السحابة فخشیت ان ینفر الفرس فتفزع المرأة فتسقط فانصرفت فقال النّبی (ص): اقرأ اسید فانّ ذاک ملک استمع القرآن.
و عن عبد الرحمن بن السائب قال: قدم علینا سعد بن مالک بعد ما کف بصره و اتیته مسلما علیه فقال مرحبا بابن اخى بلغنى انک حسن الصوت بالقرآن سمعت رسول اللَّه (ص) یقول انّ هذا القرآن نزل بحزن و کآبة فاذا قرأتموه فابکوا فان لم تبکوا فتباکوا و تغنّوا به فمن لم یتغنّ به فلیس منّا»
قال الشافعى (رض): معنى التغنّى تحسین الصّوت کیف ما قدر حدرا و تحزینا لم یکن فیه زیادة فى هجاء الحروف حتى یحول بذلک معنى الحروف و قیل «یزید فى الخلق ما یشاء» یعنى الخط الحسن و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) قال: «الخط الحسن یزید الحق وضحا» و قال قتادة هو الملاحة فى العینین و الفصاحة فى المنطق و و قیل: جمال الصّورة و کمال السیرة و هو الخلق الحسن. «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» من الزّیادة و النّقصان.
«ما یَفْتَحِ اللَّهُ» جزم الحاء للشرط و کذلک قوله «وَ ما یُمْسِکْ» اسکان الکاف للشرط و معنى الفتح ها هنا الارسال یعنى: ما یرسل اللَّه للناس من رحمة مطر و رزق و عافیه «فَلا مُمْسِکَ لَها» اى لا یستطیع احد حبسها و منعها، «وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ» اى من بعد امساکه «وَ هُوَ الْعَزِیزُ» فیما امسک «الْحَکِیمُ» فیما ارسل. و قیل: الفتح ضربان: فتح الهى و هو النّصرة بالوصول الى العلوم و الهدایات الّتى هى ذریعة الى الثواب و المقامات المحمودة فذلک قوله: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً و قوله: فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ و الثانى فتح دنیوى و هو النّصرة فى الوصول الى اللّذات البدنیّة و ذلک قوله ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ و قوله: لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ.
قوله: یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ و هى ثلاثة اضرب: نعمة خارجة کالمال و الجاه، و نعمة بدنیّة کالصحة و القوة، و نعمة نفسیّة کالعقل و الفطنة، فاذکروها بالشکر لها و الثناء على معطیها. هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ قرأ حمزة و الکسائى «غیر» بالخفض الباقون بالرفع «یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» یعنى المطر و النبّات، تاویل الآیة: انّ من لا یقدر على الخلق لا یقدر على الرزق. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ؟
تصرفون عن الحق.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ یعزّى اللَّه عزّ و جل نبیّه علیه السلام وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ یعنى الى مراده.
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى کائن لا شک فیه و هى الساعة آتیة لا ریب فیها، فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ یعنى الشّیطان و الدّنیا، و فى بعض الآثار: یا بن آدم لا یغرنک طول المهلة فانما یعجل بالاخذ من یخاف الفوت، و قرئ فى الشواذّ: «الغرور» بضمّ الغین و له معنیان: احدهما المصدر و الثانى الجمع تقول غارّ و غرور مثل قاعد و قعود و جالس و جلوس و راقد و رقود و هى الشّیطان و الدّنیا و القرین السوء، قال امیر المؤمنین على (ع): «الدنیا تضرّ و تغرّ و تمرّ».
«إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ» یعنى فى الدّین «فاتخذوه عدوّا» اى عادوه و حاربوه و لا تطیعوه، «إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ» اشیاعه و اولیاءه، «لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ» اى لیسوقهم الى النّار فهذه عداوته، ثم بین حال موافقیه و مخالفیه فقال: «الَّذِینَ کَفَرُوا» یعنى بمحمد و القرآن، «لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ» غلیظ، «وَ الَّذِینَ آمَنُوا» بمحمد و القرآن «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» الطاعات فیما بینهم و بین ربّهم «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» لذنوبهم «وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ» تواب عظیم فى الجنّة.
«أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ» اى شبّه و موّه علیه و حسّن له، «سُوءُ عَمَلِهِ» و قبیح فعله، «فَرَآهُ حَسَناً» هذا کلام جوابه محذوف تأویل جوابه: هو کمن لم یزیّن له سوء عمله و رأى الحقّ حقّا و الباطل باطلا. این آیه در شأن بو بکر صدیق فرو آمد و بو جهل هشام، بو جهل است که کفر و شرک و فعل بد او برو آراستند تا آن را نیکو دید و بر پى آن ایستاد و راه حق بگذاشت و شیطان را طاعت داشت و خذلان حق بدو رسید، و بو بکر صدیق توفیق یافت تا حق از باطل بشناخت و بر پى حق رفت و باطل بگذاشت، رب العالمین گفت: ایشان کى برابر باشند یکى کشته خذلان و دلش نهبه شیطان و آن دیگر آراسته توفیق و دلش حرم رحمن، بو بکر بحکم لطف ازل نواخته و علّت نه، بو جهل بحکم عدل رانده و حیلت نه، اینست که رب العزة گفت: فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ اللَّه آن را که خواهد بیراه کند و آن را که خواهد راه نماید، اى محمد تو بر کفر ایشان و هلاک ایشان غم مخور فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ یعنى فلا تذهبنّ تتحسّر علیهم، تو مشو که بر ایشان نفریغها خورى. و بر قراءت جعفر. «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ» جان خویش در سر نفریغ بر ایشان مکن، جان خویش در سر زحیر خوردن بر ایشان مکن، همانست که گفت: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ و محتمل است که که فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ جواب «أ فمن زیّن» باشد یعنى: أ فمن زّین له سوء عمله فاضلّه اللَّه تتحسّر علیه؟. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر مجازه: أ فمن زیّن له سوء عمله فرآه حسنا فلا تذهب نفسک علیهم حسرات فانّ اللَّه یضلّ من یشاء و یهدى من یشاء، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ » اللَّه میداند که ایشان در کار محمد (ص) چه مکر میسازند در دار الندوه، و ایشان را بسزاى ایشان عقوبت کند.
اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ ارسال در قرآن بدو معنى است: یکى بمعنى فرستادن کقوله: أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً، و یکى بمعنى فرو گشادن کقوله: أَرْسَلَ الرِّیاحَ اللَّه است که فرو گشاید بتقدیر و تدبیر خویش بهنگام دربایست و باندازه بایست بادهاى مختلف از مخارج مختلف، یکى از ان بادها آنست که میغ فراهم آرد چنانک گفت: «فَتُثِیرُ سَحاباً» السحاب هو جسم یملأه اللَّه ماء کما شاء. و قیل: هو بخار یرتفع من البحار و الارض فیصیب الجبال فیستمسک یناله البرد فیصیر ماء و ینزل، فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ من القبور.
عن ابى رزین قال: قلت: یا رسول اللَّه کیف یحیى اللَّه الموتى و ما آیة ذلک فى خلقه؟ فقال: هل مررت بوادى اهلک محلا ثمّ مررت بها تهتز خضراء؟ قلت: نعم. قال: کذلک یحیى اللَّه الموتى و ذلک آیاته فى خلقه.
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ یعنى: من کان یریدان یعلم لمن العزّة؟ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً سبب نزول این آیه آن بود که کافران بتان را مىپرستیدند و بآن پرستش عزّ خود میخواستند و ازیشان عزّت طلب میکردند چنانک رب العزة گفت: أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً عزّت بحقیقت همه خدایراست و هر که خواهد که در دو جهان عزیز گردد تا خداى را فرمان بردار بود فانّما ینال ما عند اللَّه بطاعته و اثبت العزّ فى آیة اخرى للَّه و لرسوله و للمؤمنین و قال هاهنا: فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً وجه الجمع بینهما انّ عزّ الرّبوبیّه و الالهیّة للَّه وصفا و عزّ الرسول و عزّ المؤمنین له فعلا و منّة و فضلا فاذا للَّه العزّة جمیعا.
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ یعنى لا اله الا اللَّه و کلّ ذکر مرضى للَّه سبحانه و تعالى.
روى ابو هریرة عن النبی (ص) فى قوله عز و جل: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ، قال: هو قول الرّجل سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر اذا قالها العبد عرج بها ملک الى السماء فحیّا بها وجه الرّحمن عز و جل، فاذا لم یکن عمل صالح لم تقبل منه.
قال الحسن و قتادة: الکلم الطیب ذکر اللَّه و العمل الصالح اداء فرائضه فمن ذکر اللَّه و لم یود فرائضه ردّ قوله على عمله. و فى الخبر: لیس الایمان بالتمنّى و لا بالتحلّى و لکن ما وقر فى القلب و صدّقه العمل فمن قال حسنا و عمل غیر صالح ردّ اللَّه علیه قوله و من قال حسنا و عمل صالحا رفعه العمل ذلک بانّ اللَّه یقول إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ و دلیل هذا التأویل قوله (ص): «لا یقبل اللَّه قولا الّا بعمل و لا یقبل قولا و عملا الّا بنیّة» و جاء فى الخبر: «طلب الجنّة بلا عمل ذنب من الذنوب» و قیل: «یرفعه» اى یجعله رفیعا ذا قدر و قیمة مثل ثوب رفیع و مرتفع و قیل: الهاء کنایة عن العمل و الرّفع من صفة اللَّه عز و جل، اى یرفعه اللَّه وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ، قال ابو العالیة: یعنى الذین مکروا برسول اللَّه فى دار الندوة و قال الکلبى: یعملون السیئات فى الدّنیا و هم اهل الرّیاء و قال ابن عباس و مجاهد: هم اصحاب الزّنا. و قیل: نزلت فى المشرکین ابى جهل و ذویه «وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ» اى یکسد و یفسد و یضمحل «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» فللمکر النّیّىء قوم أشقیاء و للکلم الطّیّب و العمل الصّالح قوم سعداء، یقال: رجل بور و قوم بور اى هلکى و البوار و الکساد، و فى الحدیث: «نعوذ باللّه من بوار الایم».
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ یعنى آدم «ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» یعنى ذرّیته، ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً اى اصنافا، «وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى» دخلت «من» للتأکید، و «لا تَضَعُ» حملها لتمام و غیر تمام، «إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ» اى من طویل عمر، «وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ» یعنى و لا ینقص عمر هذا فیجعل اقلّ من عمر الآخر، «إِلَّا فِی کِتابٍ» اى مکتوب «مبین» فى لوح محفوظ. قیل هو مکتوب فى اول الکتاب عمره کذا و کذا سنة ثم یکتب اسفل من ذلک ذهب یوم ذهب یومان ذهب ثلاثة ایّام حتى ینقطع عمره «إِنَّ ذلِکَ» اى حفظ ذلک «عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ».
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره یس سه هزار حرف است و هفتصد و بیست و نه کلمت و هشتاد و سه آیت، جمله به مکه فرو آمد و در مکّیات شمرند، و درین سوره نه ناسخ است نه منسوخ.
روى عن ابى بکر الصدیق (رض) قال قال رسول اللَّه (ص): یس تدعى المعمة قیل: یا رسول اللَّه و ما المعمّة؟ قال: یعم صاحبها خیر الدنیا و خیر الآخرة و تدعى الدافعة و القاضیة تدفع عنه کل سوء و تقضى له کل حاجة.
و عن عائشة قالت قال رسول اللَّه (ص): ان فى القرآن سورة یشفع قارئها و یغفر لمستمعها الا و هى سورة یس.
و روى عنه صلى اللَّه علیه و سلم قال: من قرأها عدلت له عشرین حجة و من سمعها کانت له الف دینار فى سبیل اللَّه و من کتبها ثم شربها ادخلت جوفه الف دواء و الف نور و الف برکة و الف رحمة و نزع منه کل داء.
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة یس فى لیلة اصبح مغفورا له.
و قال صلى اللَّه علیه و سلّم: من دخل المقابر و قرأ سورة یس خفف عنهم یومئذ و کان له بعدد من فیها حسنات.
و عن یحیى بن ابى کثیر قال: بلغنا انّ من قرأ یس حین یصبح لم یزل فى فرح حتّى یمسى و من قرأها حین یمسى لم یزل فى فرح حتّى یصبح.
یس باخفاء نون قراءت ابن عامر و کسایى و ابو بکر و نافع است و باماله یاء قراءت حمزه و کسایى و ابو بکر. مفسران گفتند: یس معنى آنست که: یا انسان، یعنى محمدا صلى اللَّه علیه و سلّم. ابو العالیة گفت: معناه یا رجل. بو بکر و راق گفت: یا سیّد البشر. ابن عباس گفت: تأویل این تأویل حروف مقطّعه است در اوائل سور و شرح آن هر جاى در موضع خویش رفت.
وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ قسم است که رب العزّة یاد میفرماید به قرآن. میگوید: باین قرآن راست درست بىغلط که تو اى محمد از فرستادگانى، یعنى تو یکى از پیغامبران مرسل، جواب بو جهل است و ولید مغیرة که میگفتند: لست مرسلا. و حکیم اینجا صفت قرآن است بمعنى محکم، اى احکمه اللَّه، کالسعید اسعده اللَّه همانست که جاى دیگر فرمود: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ. و قیل: الحکیم الحاکم.
عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ در موضع حال است و صفت مصطفى است، یعنى که تو از مرسلانى بر طریقى راست بر دینى درست و شریعتى پاک و سیرتى پسندیده، همانست که جایى دیگر فرمود: إِنَّکَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقِیمٍ. و روا باشد که صراط مستقیم صلة مرسلین بود و المعنى: انّک لمن المرسلین الذى ارسلوا على صراط مستقیم و هو الاسلام تو از ان فرستادگانى که ایشان را بر راه راست و دین اسلام فرستادند.
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ حمزه و کسایى و ابن عامر و حفص تنزیل بنصب خوانند بر مصدر یعنى نزل تنزیلا. باقى برفع خوانند بر خبر مبتداى محذوف کانّه قال: هو تنزیل العزیز الرّحیم. و قیل: المراد به المنزل و لهذا نظائر فى القرآن و تقول العرب: هذا الدّرهم ضرب الامیر، اى مضروبه. و تنزیل بناء کثرت و مبالغت است، اشارت است که این قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بکرّات و مرّات فرو آمد بمدّت بیست و سه سال سیزده سال به مکه و ده سال به مدینه نجم نجم آیت آیت سوره سوره چنانک حاجت بود و لایق وقت بود. تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ اى عزیز بالأعداء، رحیم بالمؤمنین. عزیزم تا دشمن در دنیا مرا نداند، رحیمام تا مؤمن در عقبى مرا به بیند.
لِتُنْذِرَ قَوْماً این سخن متّصل است بارسال، اى ارسلت لتنذر قوما. ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ قَوْماً درین موضع دو وجه دارد یکى آنکه صلت است و معنى آنست که ترا فرستادیم تا آگاه کنى قومى را که پدران ایشان را آگاه کردهاند، چنان که انبیا پدران ایشان را آگاه کردند تو ایشان را آگاه کن. و قیل: معناه لتنذر قوما العذاب الّذى انذر آباؤهم، ذلک کقوله:نَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً. وجه دیگر آنست که: این ماى نفى است یعنى: لم ینذر آباؤهم، کقوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ یعنى العرب و المراد: آباؤهم الادنون و هم قریش فانّ آباءهم الاقدمین اتاهم المنذرین لا محالة.
گفتهاند: این در روزگار فترت بود میان رفع عیسى و بعثت محمد مصطفى علیهما السلام که در مکه مشرکان عرب بودند که نه کتاب داشتند و نه بایشان پیغامبرى آمد و هو المشار الیه بقوله عزّ و جلّ: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا الى قوله: وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
فَهُمْ غافِلُونَ عن الایمان و الرّشد کنایة عن القوم. و من جعله نفیا جاز ان یعود الى الآباء و الغفلة ذهاب المعنى عن النفس و النّسیان ذهاب المعنى عن النفس بعد حضوره.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ اى وجب العذاب و السخط لانّهم لا یؤمنون، و القول حکم اللَّه عزّ و جلّ انّهم اهل النّار. و قیل: قوله لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ نظیره قوله: وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ.
قول درین آیت قضیّت از لیست، میگوید: واجب شد و درست گشت سخن خداى در ازل که بیشترین کافران و بیگانگان ایمان نیارند، اى محمد تو ایشان را میخوان لکن پیش از خواندن تو هر کس که خشم من در وى رسید هرگز ایمان نیارد، و هم ازین باب است آنچه گفت: غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا، جاى دیگر فرمود: إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ.
و فى الخبر الصحیح روى عبد اللَّه بن عمرو بن عاص قال: خرج رسول اللَّه (ص) و فى یده کتابان فقال للّذى فى یده الیمنى: هذا کتاب من ربّ العالمین فیه أسماء اهل الجنّة و أسماء آبائهم و قبائلهم ثمّ اجمل على آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا ثمّ قال للّذى فى شماله: هذا کتاب من رب العالمین فیه اسماء اهل النار و أسماء آبائهم و قبائلهم ثمّ اجمل على آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا، ثمّ قال بیده فنبذاهما ثمّ قال: فرغ ربّکم من العباد فریق فى الجنّة و فریق فى السعیر.
قوله: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا، التأویل: جعلنا فى ایدیهم اغلالا الى اعناقهم لانّ الغلّ لا یکون فى العنق دون الید. و فى قراءة ابن عباس و ابن مسعود: جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فهى راجعة الى الایمان المحذوفة فى الایة، یعنى فتلک الایمان مجموعة الى اذقانهم فَهُمْ مُقْمَحُونَ غاضوا الأبصار رافعو الرّؤس لانّ المغلول اذا ردّ یده الى ذقنه رفع رأسه، و اصل الاقماح غضّ البصر و رفع الرّأس یقال: بعیر مقمح و مقامح اذا روى من الماء فاقمح، معنى آنست که مادر گردنهاى ایشان زنجیرها کردیم تا دستهاى ایشان بزنخها وا بر گردن بستیم، فَهُمْ مُقْمَحُونَ تا سرهاى ایشان برداشته آمد یعنى که نتوانند که سر در پیش افکنند یا در پیش نگرند که هر آن کس که دست او بغلّ با گردن و زنخ بسته شود سرش برداشته بماند و از متحیّرى چشمش در آسمان خیره بماند. ابو عبید گفت: این مثلى است که ربّ العالمین زد از بهر آن بیگانگان ناگرویده، و معنى آنست که ما دستهاى ایشان از نفقه کردن در راه خداى و سعى کردن در تقرّب بخداى فرو بستیم استوار تا هیچ نتواند که دستى بخیر فرا کنند یا تقرّبى باللّه کنند. مفسران گفتند: این آیت على الخصوص در شأن بو جهل فرو آمد و آن یا روى از قبیلة مخزوم، و سبب آن بود که بو جهل سوگند یاد کرد به لات و عزى که بروم و چون محمد نماز کند سنگى بسر وى فروگذارم و عرب را ازو باز رهانم، رفت و سنگ برداشت و رسول خدا در نماز بود، بو جهل دست برداشت تا سنگ بیندازد بتقدیر الهى آن دست وى با سنگ در بر گردن وى بسته شد، بو جهل نومید بازگشت و با یاران خود بگفت آنچه دید و آن سنگ از دست وى بیفتاد، آن مخزومى گفت: انا اقتله بهذا الحجر. سنگ برداشت و رفت، چون نزدیک مصطفى (ص) رسید اللَّه چشم وى نابینا کرد تا حس و آواز مىشنید و کس را مىندید، پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد.
ابن عباس گفت: رسول خدا در نماز قراءت بلند میخواند و مشرکان قریش را خوش نمىآمد همه فراهم آمدند تا بیکبار بسر وى زخم برند و او را هلاک کنند، در آن حال که قصد کردند دستهاشان و ابر گردن بسته شد و نابینا گشتند، پس همه از روى عجز پیش مصطفى (ص) آمدند، گفتند: اى محمد خدا ترا بر تو سوگند مىنهیم و حرمت قرابت و حقّ رحم شفیع مىآریم دعا کن تا ما بحال خود باز شویم و نیز قصد تو نکنیم.
آن گه رب العالمین در بیان این قصّه آیت فرستاد و باز نمود که ایشان از ان ایمان مىنیارند که ما ایشان را از راه هدى باز داشتهایم و چشم دل ایشان از دیدن حق نابینا کردهایم و دست همّت ایشان از عروه اسلام دور داشتهایم وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً.
قوله: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا قرا حمزة و الکسائى و حفص سدا بفتح السین، و الباقون بضمّها، و هما لغتان، و قیل: السدّ بالفتح ما کان معمولا من فعل بنى آدم، و بالضّم ما کان خلقة من فعل اللَّه. و قیل: بالفتح المصدر و بالضّم الاسم و هو معنى قوله عز و جل: جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً.
فَأَغْشَیْناهُمْ اى اعمیناهم، من التغشیة و هى التغطیة، فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ سبیل الهدى این آیت هم در شأن ایشانست که قصد رسول خدا کردند یعنى که ایشان را بمنزلت کسى کرد که پس و پیش وى دیوارى برآرند و دو دست وى بغلّ با گردن بندند و نابینا گردانند تا چنانک این کس به هیچ چیز و هیچکس راه نبرد و درماند ایشان نیز درماندند و برسول خدا دست نیافتند. و گفتهاند: این آیت حرزى نیکوست، کسى که از دشمن ترسد این آیت بر روى دشمن خواند، اللَّه تعالى شر ان دشمن از وى باز دارد و دشمن را از وى در حجاب کند چنانک با رسول خدا کرد آن شب که کافران قصد وى کردند بدر سراى وى آمدند تا بسر وى هجوم برند و رسول خداى على (ع) را بجاى خود خوابانید و بیرون آمد بایشان بر گذشت و این آیت میخواند: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا... الى آخرها، و دشمنان او را ندیدند و در حجاب بماندند رسول برگذشت به ایشان و قصد مدینه کرد و آن ابتداى هجرت وى بود صلوات اللَّه و سلامه علیه.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ اى من اضلّه اللَّه هذا الضّلال لم ینفعه الانذار روى انّ عمر بن عبد العزیز دعا غیلان القدرى فقال: یا غیلان بلغنى انّک تکلّم فى القدر فقال: یا امیر المؤمنین انهم یکذّبون علىّ. قال: یا غیلان اقرأ اوّل سورة یس فقرأ: یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ... الى قوله: وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، فقال غیلان: یا امیر المؤمنین و اللَّه لکأنّى لم اقرأها قطّ قبل الیوم اشهدک یا امیر المؤمنین انّى تائب ممّا کنت اقول فى القدر، فقال عمر بن عبد العزیز: اللّهم ان کان صادقا فتب علیه و ثبّته و ان کان کاذبا فسلّط علیه من لا یرحمه و اجعله آیة للمؤمنین، قال فاخذه هشام فقطع یدیه و رجلیه، قال ابن عون: انا رأیته مصلوبا على باب دمشق.
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ اى انّما ینفع انذارک من اتّبع الذّکر یعنى القرآن فعمل بما فیه، وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ اى و خاف عقاب اللَّه و لم یره.
و قیل: بالغیب فى سریرته، فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ حسن و هو الجنّة، نظیره قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ.
روى عن ابى بکر الصدیق (رض) قال قال رسول اللَّه (ص): یس تدعى المعمة قیل: یا رسول اللَّه و ما المعمّة؟ قال: یعم صاحبها خیر الدنیا و خیر الآخرة و تدعى الدافعة و القاضیة تدفع عنه کل سوء و تقضى له کل حاجة.
و عن عائشة قالت قال رسول اللَّه (ص): ان فى القرآن سورة یشفع قارئها و یغفر لمستمعها الا و هى سورة یس.
و روى عنه صلى اللَّه علیه و سلم قال: من قرأها عدلت له عشرین حجة و من سمعها کانت له الف دینار فى سبیل اللَّه و من کتبها ثم شربها ادخلت جوفه الف دواء و الف نور و الف برکة و الف رحمة و نزع منه کل داء.
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة یس فى لیلة اصبح مغفورا له.
و قال صلى اللَّه علیه و سلّم: من دخل المقابر و قرأ سورة یس خفف عنهم یومئذ و کان له بعدد من فیها حسنات.
و عن یحیى بن ابى کثیر قال: بلغنا انّ من قرأ یس حین یصبح لم یزل فى فرح حتّى یمسى و من قرأها حین یمسى لم یزل فى فرح حتّى یصبح.
یس باخفاء نون قراءت ابن عامر و کسایى و ابو بکر و نافع است و باماله یاء قراءت حمزه و کسایى و ابو بکر. مفسران گفتند: یس معنى آنست که: یا انسان، یعنى محمدا صلى اللَّه علیه و سلّم. ابو العالیة گفت: معناه یا رجل. بو بکر و راق گفت: یا سیّد البشر. ابن عباس گفت: تأویل این تأویل حروف مقطّعه است در اوائل سور و شرح آن هر جاى در موضع خویش رفت.
وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ قسم است که رب العزّة یاد میفرماید به قرآن. میگوید: باین قرآن راست درست بىغلط که تو اى محمد از فرستادگانى، یعنى تو یکى از پیغامبران مرسل، جواب بو جهل است و ولید مغیرة که میگفتند: لست مرسلا. و حکیم اینجا صفت قرآن است بمعنى محکم، اى احکمه اللَّه، کالسعید اسعده اللَّه همانست که جاى دیگر فرمود: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ. و قیل: الحکیم الحاکم.
عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ در موضع حال است و صفت مصطفى است، یعنى که تو از مرسلانى بر طریقى راست بر دینى درست و شریعتى پاک و سیرتى پسندیده، همانست که جایى دیگر فرمود: إِنَّکَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقِیمٍ. و روا باشد که صراط مستقیم صلة مرسلین بود و المعنى: انّک لمن المرسلین الذى ارسلوا على صراط مستقیم و هو الاسلام تو از ان فرستادگانى که ایشان را بر راه راست و دین اسلام فرستادند.
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ حمزه و کسایى و ابن عامر و حفص تنزیل بنصب خوانند بر مصدر یعنى نزل تنزیلا. باقى برفع خوانند بر خبر مبتداى محذوف کانّه قال: هو تنزیل العزیز الرّحیم. و قیل: المراد به المنزل و لهذا نظائر فى القرآن و تقول العرب: هذا الدّرهم ضرب الامیر، اى مضروبه. و تنزیل بناء کثرت و مبالغت است، اشارت است که این قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بکرّات و مرّات فرو آمد بمدّت بیست و سه سال سیزده سال به مکه و ده سال به مدینه نجم نجم آیت آیت سوره سوره چنانک حاجت بود و لایق وقت بود. تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ اى عزیز بالأعداء، رحیم بالمؤمنین. عزیزم تا دشمن در دنیا مرا نداند، رحیمام تا مؤمن در عقبى مرا به بیند.
لِتُنْذِرَ قَوْماً این سخن متّصل است بارسال، اى ارسلت لتنذر قوما. ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ قَوْماً درین موضع دو وجه دارد یکى آنکه صلت است و معنى آنست که ترا فرستادیم تا آگاه کنى قومى را که پدران ایشان را آگاه کردهاند، چنان که انبیا پدران ایشان را آگاه کردند تو ایشان را آگاه کن. و قیل: معناه لتنذر قوما العذاب الّذى انذر آباؤهم، ذلک کقوله:نَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً. وجه دیگر آنست که: این ماى نفى است یعنى: لم ینذر آباؤهم، کقوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ یعنى العرب و المراد: آباؤهم الادنون و هم قریش فانّ آباءهم الاقدمین اتاهم المنذرین لا محالة.
گفتهاند: این در روزگار فترت بود میان رفع عیسى و بعثت محمد مصطفى علیهما السلام که در مکه مشرکان عرب بودند که نه کتاب داشتند و نه بایشان پیغامبرى آمد و هو المشار الیه بقوله عزّ و جلّ: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا الى قوله: وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
فَهُمْ غافِلُونَ عن الایمان و الرّشد کنایة عن القوم. و من جعله نفیا جاز ان یعود الى الآباء و الغفلة ذهاب المعنى عن النفس و النّسیان ذهاب المعنى عن النفس بعد حضوره.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ اى وجب العذاب و السخط لانّهم لا یؤمنون، و القول حکم اللَّه عزّ و جلّ انّهم اهل النّار. و قیل: قوله لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ نظیره قوله: وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ.
قول درین آیت قضیّت از لیست، میگوید: واجب شد و درست گشت سخن خداى در ازل که بیشترین کافران و بیگانگان ایمان نیارند، اى محمد تو ایشان را میخوان لکن پیش از خواندن تو هر کس که خشم من در وى رسید هرگز ایمان نیارد، و هم ازین باب است آنچه گفت: غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا، جاى دیگر فرمود: إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ.
و فى الخبر الصحیح روى عبد اللَّه بن عمرو بن عاص قال: خرج رسول اللَّه (ص) و فى یده کتابان فقال للّذى فى یده الیمنى: هذا کتاب من ربّ العالمین فیه أسماء اهل الجنّة و أسماء آبائهم و قبائلهم ثمّ اجمل على آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا ثمّ قال للّذى فى شماله: هذا کتاب من رب العالمین فیه اسماء اهل النار و أسماء آبائهم و قبائلهم ثمّ اجمل على آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا، ثمّ قال بیده فنبذاهما ثمّ قال: فرغ ربّکم من العباد فریق فى الجنّة و فریق فى السعیر.
قوله: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا، التأویل: جعلنا فى ایدیهم اغلالا الى اعناقهم لانّ الغلّ لا یکون فى العنق دون الید. و فى قراءة ابن عباس و ابن مسعود: جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فهى راجعة الى الایمان المحذوفة فى الایة، یعنى فتلک الایمان مجموعة الى اذقانهم فَهُمْ مُقْمَحُونَ غاضوا الأبصار رافعو الرّؤس لانّ المغلول اذا ردّ یده الى ذقنه رفع رأسه، و اصل الاقماح غضّ البصر و رفع الرّأس یقال: بعیر مقمح و مقامح اذا روى من الماء فاقمح، معنى آنست که مادر گردنهاى ایشان زنجیرها کردیم تا دستهاى ایشان بزنخها وا بر گردن بستیم، فَهُمْ مُقْمَحُونَ تا سرهاى ایشان برداشته آمد یعنى که نتوانند که سر در پیش افکنند یا در پیش نگرند که هر آن کس که دست او بغلّ با گردن و زنخ بسته شود سرش برداشته بماند و از متحیّرى چشمش در آسمان خیره بماند. ابو عبید گفت: این مثلى است که ربّ العالمین زد از بهر آن بیگانگان ناگرویده، و معنى آنست که ما دستهاى ایشان از نفقه کردن در راه خداى و سعى کردن در تقرّب بخداى فرو بستیم استوار تا هیچ نتواند که دستى بخیر فرا کنند یا تقرّبى باللّه کنند. مفسران گفتند: این آیت على الخصوص در شأن بو جهل فرو آمد و آن یا روى از قبیلة مخزوم، و سبب آن بود که بو جهل سوگند یاد کرد به لات و عزى که بروم و چون محمد نماز کند سنگى بسر وى فروگذارم و عرب را ازو باز رهانم، رفت و سنگ برداشت و رسول خدا در نماز بود، بو جهل دست برداشت تا سنگ بیندازد بتقدیر الهى آن دست وى با سنگ در بر گردن وى بسته شد، بو جهل نومید بازگشت و با یاران خود بگفت آنچه دید و آن سنگ از دست وى بیفتاد، آن مخزومى گفت: انا اقتله بهذا الحجر. سنگ برداشت و رفت، چون نزدیک مصطفى (ص) رسید اللَّه چشم وى نابینا کرد تا حس و آواز مىشنید و کس را مىندید، پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد.
ابن عباس گفت: رسول خدا در نماز قراءت بلند میخواند و مشرکان قریش را خوش نمىآمد همه فراهم آمدند تا بیکبار بسر وى زخم برند و او را هلاک کنند، در آن حال که قصد کردند دستهاشان و ابر گردن بسته شد و نابینا گشتند، پس همه از روى عجز پیش مصطفى (ص) آمدند، گفتند: اى محمد خدا ترا بر تو سوگند مىنهیم و حرمت قرابت و حقّ رحم شفیع مىآریم دعا کن تا ما بحال خود باز شویم و نیز قصد تو نکنیم.
آن گه رب العالمین در بیان این قصّه آیت فرستاد و باز نمود که ایشان از ان ایمان مىنیارند که ما ایشان را از راه هدى باز داشتهایم و چشم دل ایشان از دیدن حق نابینا کردهایم و دست همّت ایشان از عروه اسلام دور داشتهایم وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً.
قوله: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا قرا حمزة و الکسائى و حفص سدا بفتح السین، و الباقون بضمّها، و هما لغتان، و قیل: السدّ بالفتح ما کان معمولا من فعل بنى آدم، و بالضّم ما کان خلقة من فعل اللَّه. و قیل: بالفتح المصدر و بالضّم الاسم و هو معنى قوله عز و جل: جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً.
فَأَغْشَیْناهُمْ اى اعمیناهم، من التغشیة و هى التغطیة، فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ سبیل الهدى این آیت هم در شأن ایشانست که قصد رسول خدا کردند یعنى که ایشان را بمنزلت کسى کرد که پس و پیش وى دیوارى برآرند و دو دست وى بغلّ با گردن بندند و نابینا گردانند تا چنانک این کس به هیچ چیز و هیچکس راه نبرد و درماند ایشان نیز درماندند و برسول خدا دست نیافتند. و گفتهاند: این آیت حرزى نیکوست، کسى که از دشمن ترسد این آیت بر روى دشمن خواند، اللَّه تعالى شر ان دشمن از وى باز دارد و دشمن را از وى در حجاب کند چنانک با رسول خدا کرد آن شب که کافران قصد وى کردند بدر سراى وى آمدند تا بسر وى هجوم برند و رسول خداى على (ع) را بجاى خود خوابانید و بیرون آمد بایشان بر گذشت و این آیت میخواند: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا... الى آخرها، و دشمنان او را ندیدند و در حجاب بماندند رسول برگذشت به ایشان و قصد مدینه کرد و آن ابتداى هجرت وى بود صلوات اللَّه و سلامه علیه.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ اى من اضلّه اللَّه هذا الضّلال لم ینفعه الانذار روى انّ عمر بن عبد العزیز دعا غیلان القدرى فقال: یا غیلان بلغنى انّک تکلّم فى القدر فقال: یا امیر المؤمنین انهم یکذّبون علىّ. قال: یا غیلان اقرأ اوّل سورة یس فقرأ: یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ... الى قوله: وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، فقال غیلان: یا امیر المؤمنین و اللَّه لکأنّى لم اقرأها قطّ قبل الیوم اشهدک یا امیر المؤمنین انّى تائب ممّا کنت اقول فى القدر، فقال عمر بن عبد العزیز: اللّهم ان کان صادقا فتب علیه و ثبّته و ان کان کاذبا فسلّط علیه من لا یرحمه و اجعله آیة للمؤمنین، قال فاخذه هشام فقطع یدیه و رجلیه، قال ابن عون: انا رأیته مصلوبا على باب دمشق.
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ اى انّما ینفع انذارک من اتّبع الذّکر یعنى القرآن فعمل بما فیه، وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ اى و خاف عقاب اللَّه و لم یره.
و قیل: بالغیب فى سریرته، فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ حسن و هو الجنّة، نظیره قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ» اى وسعه لقبول الحقّ، «فَهُوَ عَلى نُورٍ» اى على معرفة «مِنْ رَبِّهِ». و قیل: على بیان و بصیرة. و قیل: النّور القرآن فهو نور لمن تمسّک به. و فى الکلام حذف، اى من شرح اللَّه صدره للاسلام فاهتدى کمن قسى اللَّه قلبه فلم یهتد؟
روى عبد اللَّه بن مسعود قال: تلا رسول اللَّه (ص): «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ» قلنا یا رسول اللَّه فما علامة ذلک؟ قال: «الانابة الى دار الخلود و التجافى عن دار الغرور و التأهب للموت قبل نزول الموت».
قال المفسرون: نزلت هذه الایة فى حمزة و على و ابى لهب و ولده فعلى و حمزة ممّن شرح اللَّه صدره للاسلام و ابو لهب و ولده من الّذین قست قلوبهم من ذکر اللَّه فذلک قوله: فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ القلب القاسى الیابس الّذى لا ینجع فیه الایمان و لا الوعظ. و قیل: القاسى الخالى عن ذکر اللَّه، و «ذکر اللَّه» القرآن.
«أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» قال مالک بن دینار: ما ضرب احد بعقوبة اعظم من قسوة قلب و ما غضب اللَّه على قوم الّا نزع منهم الرّحمة. و عن جعفر بن محمد قال: «کان فى مناجاة اللَّه عزّ و جلّ موسى علیه السلام: یا موسى لا تطوّل فى الدّنیا املک فیقسو قلبک و القلب القاسى منّى بعید و کن خلق الثیاب جدید القلب تخف على اهل الارض و تعرف فى اهل السّماء».
و قال النبى (ص): «تورث القسوة فى القلب ثلث خصال: حبّ الطعام و حبّ النّوم و حبّ الراحة».
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» عن عون بن عبد اللَّه قال: قالوا یا رسول اللَّه لو حدّثتنا، فنزلت: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ». و القرآن احسن الحدیث لکونه صدقا کلّه. و قیل: احسن الحدیث لفصاحته و اعجازه. و قیل: لانه اکمل الکتب و اکثرها احکاما. «کِتاباً مُتَشابِهاً» یشبه بعضه بعضا فی الحقّ و الحسن و البیان و الصدق و یصدّق بعضه بعضا لیس فیه تناقض و لا اختلاف. و قیل: «متشابها» یشبه اللّفظ اللّفظ و المعنى المعنى غیر مختلفین.
«مثانى» فى المثانى وجهان من المعنى: احدهما ان یکون تثنّى قصصها و احکامها و امثالها فى مواضع منه کقوله: وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی فالقرآن کلّه مثان و الوجه الثانى ان تکون المثانى جمع مثنى و هو ان یکون الکتاب مزدوجا فیه ذکر الوعد و الوعید و ذکر الدّنیا و الآخرة و ذکر الجنّة و النّار و الثواب و العقاب. وجه اوّل معنى آنست که: این قرآن نامهایست دو تو دو تو و دیگر باره دیگر باره. و بر وجه دوم معنى آنست که: نامهایست جفت جفت، سخن درو از دو گونه. «مثنى» مفعل من ثنیت و ثنیت مخفّف و مثقل بمعنى واحد و هو ان تضیف الى الشیء مثله. و قیل: سمّى «مثانى» لانّ فیه السّبع المثانى و هى الفاتحة. قال ابن بحر: لمّا کان القرآن مخالفا لنظم البشر و نثرهم جعل أسماؤه بخلاف ما سمّوا به کلامهم على الجملة و التّفصیل فسمّى جملته قرآنا کما سمّوه دیوانا و کما قالوا: قصیدة و خطبة و رسالة، قال: سورة، و کما قالوا: بیت قال: آیة، و کما سمّیت الأبیات لاتّفاق اواخرها قوافى سمّى اللَّه القرآن لاتّفاق خواتیم الآى فیه مثانى.
«تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» القشعریرة تقبض یعرو جلد الانسان و شعره عند الخوف و الوجل. و قیل: المراد من الجلود القلوب، اى اذا ذکرت آیات العذاب اقشعرّت جلود الخائفین للَّه و اذا ذکرت آیات الرّحمة لانت و سکنت قلوبهم کما قال تعالى: أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، و حقیقة المعنى ان قلوبهم تضطرب من الوعید و الخوف و تلین من الوعد و الرّجاء.
روى العباس بن عبد المطلب قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا اقشعرّ جلد العبد من خشیة اللَّه تحاتت عند ذنوبه کما یتحاتّ عن الشّجرة الیابسة ورقها».
و قال (ص): «اذا اقشعرّ جلد العبد من خشیة اللَّه حرّمه اللَّه على النّار».
و قال قتاده: هذا نعت اولیاء اللَّه نعمتهم بان تقشعرّ جلودهم من خشیة اللَّه و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللَّه و لم ینعتهم بذهاب عقولهم و الغشیان علیهم انما ذلک فى اهل البدع و هو من الشیطان. و قیل: لاسماء بنت ابى بکر: کیف کان اصحاب رسول اللَّه یفعلون اذا قرئ علیهم القرآن؟ قالت: کانوا کما نعتهم اللَّه عزّ و جلّ تدمع اعینهم و تقشعرّ جلودهم، قال: فقلت لها: انّ اناسا اذا قرئ علیهم القرآن خرّ أحدهم مغشیّا علیه، فقالت: اعوذ باللّه من الشیطان. و روى انّ ابن عمر مرّ برجل من اهل العراق ساقط، فقال: ما بال هذا؟ قالوا: انه اذا قرئ علیه القرآن و سمع ذکر اللَّه سقط، فقال ابن عمر: انا لنخشى اللَّه و ما نسقط انّ الشیطان یدخل فى جوف احدهم ما کان هذا ضیع اصحاب محمد (ص).
قوله: «ذلک» اشارة الى الکتاب، «هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ» اى یوفّقه للایمان و قیل: «ذلک» اشارة الى الطریق بین الخوف و الرجاء «یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» «أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ» «یتّقى» یعنى یتوقى، و ذلک انّ اهل النّار یساقون الیها و الاغلال فى اعناقهم و السّلاسل فیتوقون النّار بوجوههم. قال عطاء: ان الکافر یرمى به فى النّار منکوسا فاوّل شىء منه تمسّه النّار وجهه، و المعنى لا یترک ان یصرف وجهه عن النّار. و قال مقاتل: هو انّ الکافر یرمى به فى النّار مغلولة یداه الى عنقه و فى عنقه صخرة مثل الجبل العظیم من الکبریت تشتعل النّار فى الحجر و هو معلّق فى عنقه فحرّها و وهجها على وجهه لا یطیق دفعها على وجهه للاغلال الّتى فى عنقه و یده. و هذا الکلام محذوف الجواب، تأویله: أ فمن یتّقى بوجهه سوء العذاب کمن یأتى آمنا یوم القیمة؟! «وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ» اى یقول الخزنة للکافرین اذا سحبوا على وجوههم فى النّار: «ذُوقُوا ما کُنْتُمْ» اى جزاء ما کنتم «تَکْسِبُونَ» من تکذیب اللَّه و رسوله.
«کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» اى من قبل کفّار مکة کذّبوا الرّسل «فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ» یعنى و هم آمنون غافلون عن العذاب. و قیل: لا یعرفون له مدفعا و لا مردّا.
«فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ» اى العذاب و الهوان، «فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» یعنى: احسّوا به احساس الذّائق المطعوم، «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ» المعدّ لهم «أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» المعنى: لو علموا شدّة العذاب ما عصوا اللَّه و رسوله.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ رأینا المصلحة فى ضربه، یرید هاهنا تخویفهم بذکر ما اصاب من قبلهم ممّن سلکوا سبیلهم فى الکفر، لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ اى یتّعظون.
قُرْآناً عَرَبِیًّا نصب على الحال، غَیْرَ ذِی عِوَجٍ اى مستقیما لا یخالف بعضه بعضا لانّ الشّىء المعوّج هو المختلف. و فى روایة الضحاک عن ابن عباس: غَیْرَ ذِی عِوَجٍ اى غیر مخلوق، و یروى ذلک عن مالک بن انس، و حکى عن سفیان بن عیینة عن سبعین من التابعین: ان القرآن لیس بخالق و لا مخلوق بل هو کلام اللَّه بجمیع جهاته، یعنى اذا قرأه قارى او کتبه کاتب او حفظه حافظ او سمعه سامع کان المقرؤ و المکتوب و المحفوظ و المسموع غیر مخلوق لانه قرآن و هو الّذى تکلّم اللَّه به و هو نعت من نعوت ذاته و لم یصر بالقراءة و الکتابة و الحفظ و السّماع مخلوقا و ان کانت هذه الآلات مخلوقة فقد اودعه اللَّه جلّ جلاله قبل ان ینزله اللوح المحفوظ فلم یصر مخلوقا و کتب التوریة لموسى علیه السلام فى الالواح و لم تصر مخلوقة و سمعه النبىّ (ص) من جبرئیل و النّاس من محمد (ص). و قال تعالى: فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ فسمّاه کلامه و ان کان مسموعا من فى محمد (ص). و فى بعض الاخبار انّ النبىّ (ص) قال: «انّ هذه الصلاة لا یصلح فیها شىء من کلام النّاس انما هى التکبیر و التسبیح و قراءة القرآن» ففرّق رسول اللَّه (ص) بین کلام الناس و بین قراءة القرآن و هو یعلم انّ القرآن فى الصلاة یتلوه النّاس بالسنتهم فلم یجعله کلاما لهم و ان ادّوه بآلة مخلوقة و ذلک ان کلام اللَّه لا یکون فى حالة کلاما له و فى حالة کلاما للنّاس بل هو فى جمیع الاحوال کلام اللَّه صفة من صفاته و نعت من نعوت ذاته.
قوله: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا... هذا مثل ضربه اللَّه عز و جل للمشرک و لما یعبده من الشّرکاء و للموحّد و المعبود الواحد الّذى یعبده و المعنى: ضرب اللَّه مثلا عبدا مملوکا فیه عدّة من ارباب یدعونه یأمره هذا و ینهاه هذا و یختلفون علیه و عبدا مملوکا لا یملکه الّا ربّ واحد فهو سلم لمالک واحد سالم الملک خالص الرّق له لا یتنازع فیه المتنازعون و هو الرّجل السّالم فى الآیة مثل ضربه اللَّه لنفسه یدلّ على وحدانیّته و یهنّئ به الموحّد بتوحیده، اعلم اللَّه تعالى بهذا المثل انّ عدولهم من الاله الواحد الى آلهة شتّى سوى ما فیه من العذاب فى العاقبة هو سوء التدبیر و الرّأى الخطاء فى طلب الرّاحة لانه لیس طلب رضا واحد کطلب رضا جماعة، و الى هذا المعنى اشار یوسف علیه السلام: أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ؟
قوله تعالى: مُتَشاکِسُونَ اى متضایقون مختلفون سیّئة اخلاقهم کلّ واحد منهم یستخدمه بقدر نصیبه فیه. یقال: رجل شکس شرس اذا کان سیّئ الخلق مخالفا للنّاس لا یرضى بالانصاف. قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب: «سالما» بالالف، اى خالصا لا شریک و لا منازع له فیه، و قرأ الآخرون: «سلما» بفتح اللّام من غیر الف و هو الذى لا ینازع فیه من قولهم: هو لک سلم، اى مسلّم لا منازع لک فیه. هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا اى لا یستویان فى المثل، اى فى الصّفة.
و قوله تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ تنزیه عارض فى الکلام، اى للَّه الحمد کلّه دون غیره من المعبودین. و قیل: تقدیره قولوا الحمد للَّه شکرا على ذلک، بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ موقع هذه النّعمة. و قیل: لا یَعْلَمُونَ انهما لا یستویان مثلا فهو لجهلهم بذلک یعبدون آلهة شتّى و المراد بالاکثر الکلّ.
إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ اى انک ستموت و انهم سیموتون. قیل: اعلم اللَّه بذلک ان الخلق للموت سواء و لئلّا یختلفوا فى موت النبى (ص) کما اختلفوا فى موت غیره من الانبیاء.
روى عن عائشة قالت قال رسول اللَّه (ص): «ایّها النّاس ایّما احد من امّتى اصیب بمصیبة بعدى فلیتعزّ بمصیبته بى عن المصیبة الّتى تصیبه بعدى».
و فى روایة اخرى قال (ص): «من اصیب بمصیبة فلیذکر مصیبته بى فانها افضل المصائب».
و انشد بعضهم:
و اذا اعترتک وساوس بمصیبة
اصبر لکلّ مصیبة و تجلّد
و اعلم بانّ المرء غیر مخلّد
فاذکر مصابک بالنّبى محمد
و قیل: المراد بهذا الآیة حثّ النّاس على الطّاعة و الاستعداد للموت، قال النّبی (ص): «ایّها النّاس ان اکیسکم اکثرکم للموت ذکرا و احزمکم احسنکم له استعدادا الاوان من علامات العقل التجافى عن دار الغرور و الانابة الى دار الخلود و التّزوّد لسکنى القبور و التأهب لیوم النشور».
قصّه وفات مصطفى علیه الصّلاة و السلام در سورة الانبیاء بشرح گفتیم و اینجا وفات آدم گوئیم صلوات اللَّه علیه. روایت کردهاند از کعب احبار گفت: خواندهام در کتب شیث بن آدم علیهما السّلام که آدم را هزار سال عمر بود، چون روزگار عمر وى بآخر رسید وحى آمد از حق جل جلاله که: یا آدم اوص وصیّتک الى ابنک شیث فانک میّت فرزند خود را شیث وصیّت کن که عمرت بآخر رسید و روز مرگت نزدیک آمد، گفت: یا رب و کیف الموت این مرگ چیست؟ و صفت کن، وحى آمد که: اى آدم روح از کالبدت جدا کنم و ترا نزدیک خویش آرم و کردار ترا جزا دهم، اى آدم هر کرا کردار نیکو بود جزا نیکو بیند و هر کرا کردار بد بود جزا بیند. آدم گفت این مرگ مرا خواهد بود بر خصوص یا همه فرزندانم را خواهد بود بر عموم؟ فرمان آمد که: اى آدم هر که حلاوت حیاة چشید ناچار مرارت مرگ چشد، الموت باب وکّل الناس داخله، الموت کأس و کلّ الناس شاربها. هر که در زندگانى در آمد ناچار از در مرگ در آید، قرارگاه عالمیان و بازگشتنگاه جهانیان گور است. موعد ایشان رستاخیز قیامت است، مورد ایشان بهشت یا دوزخ است. پس هیچ اندیشه مهمتر از تدبیر مرگ نیست. مصطفى علیه الصّلاة و السلام گفت: «الکیّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت، پس آدم، شیث را حاضر کرد و او را خلیفه خویش کرد در زمین و او را وصیّت کرد گفت: علیک بتقوى اللَّه و لزوم طاعته و علیک بمناقب الخیر ل و ایّاک و طاعة النّساء فانها بئست الوزیرة و بئست الشریکة و لا بدّ منها و کلّما ذکرت اللَّه فاذکر الى جانبه محمدا (ص) فانى رأیته مکتوبا فى سرادق العرش و انا بین الرّوح و الطّین اى پسر تقوى پیشه گیر و در همه حال پرهیزگار و طاعت دار باش و در خدمت لزومگیر و در خیرها بکوش و زنان را طاعت دار مباش و بفرمان ایشان کار مکن که من بفرمان حوا کار کردم و رسید بمن آنچه رسید، اى پسر ذکر محمد بسیار کن، هر که نام اللَّه گویى نام وى ور نام اللَّه بند که من نام او دیدم نوشته بر سرادق عرش و بر اطراف حجب و پردههاى بهشت و در هیچ آسمان نگذشتم که نه نام او میبردند و ذکر او میکردند. شیث گفت: و این محمد کیست بدین بزرگوارى و بدین عزیزى؟! آدم گفت: نبىّ آخر الزمان آخرهم خروجا فى الدّنیا و اوّلهم دخولا فى الجنّة طوبى لمن ادرکه و آمن به.
کعب گفت: روز آدینه آن ساعت که بدو خلق آدم بود همان ساعت وقت وفات وى بود، فرمان آمد بملک الموت علیه السلام: ان اهبط على آدم فى صورتک الّتى لا تهبط فیها الّا على صفیى و حبیبى احمد فرو رو بقبض روح آدم هم بران صفت که قبض روح احمد کنى آن برگزیده و دوست من، اى ملک الموت نگر که قبض روح وى نکنى تا نخست شراب عزا و صبر بدو دهى و با وى گویى: لو خلدت احدا لخلدتک اگر در همه خلق کسى را زندگانى جاودان دادمى ترا دادمى لکن حکمى است این مرگ رانده در ازل و قضایى رفته بر سر همه خلق، و انى انا اللَّه لا اله الا انا الدیان الکبیر اقضى فى عبادى ما أشاء و احکم ما ارید منم آن خداوند که جز من خداوند نیست دیّان و مهربان و بزرگوار و بزرگ بخشایش بر بندگان حکم کنم و قضا رانم بر ایشان چنان که خواهم و کس را باز خواست نیست و بر حکم من اعتراض نیست لا اسئل عما افعل و هم یسئلون اى ملک الموت با بنده من آدم بگو: انما قضیت علیک الموت لاعیدک الى الجنة التی اخرجتک منها دل خوش دار و انده مدار که این قضاء مرگ بر سر تو بدان راندم تا ترا بآن سراى پیروزى و بهشت جاودانى باز برم که از انجات بیرون آوردم و در آرزوى آن بماندهاى. ملک الموت فرو آمد و پیغام ملک بگزارد و شراب عزا و صبر که اللَّه فرستاد بوى داد، آدم چون ملک الموت را دید زار بگریست ملک الموت گفت: اى آدم آن روز که از بهشت واماندى و بدنیا آمدى چندین گریه و زارى نکردى که امروز میکنى بر فوت دنیا، آدم گفت: نه بر فوت دنیا میگریم که دنیا همه بلا و عناست لکن بر فوت لذّت خدمت و ذکر حقّ میگریم، در بهشت لذّت نعمت بود و در دنیا لذّت خدمت و راز ولى نعمت، چون راز ولى نعمت آمد لذّت نعمت کجا پدید آید. بروایتى دیگر گفتهاند: پیش از انک ملک الموت رسید، آدم فرا پسران خویش گفت: مرا آرزوى میوه بهشت است روید و مرا میوه بهشت آرید، ایشان رفتند و در ان صحرا طواف همى کردند، و گفتهاند که بر طور سینا شدند و دعا همى کردند، جبرئیل را دیدند با دوازده فریشته از مهتران و سروران فریشتگان و با ایشان کفن و حنوط بهشتى بود و بیل و تبر و آن کفن از روشنایى فروغ میداد و بوى حنوط میان آسمان و زمین همى دمید، جبرئیل فرزندان آدم را گفت: ما بالکم محزونین چیست شما را و چه رسید که چنین اندهگن و غمناک ایستادهاید؟ گفتند: ان ابانا قد کلّفنا ما لا نطیقه پدر ما میوه بهشت آرزو میکند و دست ما بدان نمیرسد، بر ما آن نهاده که طاقت نداریم، جبرئیل گفت: باز گردید که آنچه آرزوى اوست ما آوردهایم، ایشان بازگشتند، چون آمدند جبرئیل را دید و فریشتگان و ملک الموت بر بالین آدم نشسته، جبرئیل گوید: کیف تجدک یا آدم خود را چون بینى این ساعت اى آدم؟ آدم گفت: مرگ عظیم است و دردى صعب، اما صعبتر از درد مرگ آنست که از خدمت و عبادت اللَّه مىبازمانم، آن گه جبرئیل گفت: یا ملک الموت ارفق به فقد عرفت حاله هو آدم الذى خلقه اللَّه بیده و نفخ فیه من روحه و امرنا بالسّجود له و اسکنه جنّته. آدم آن ساعت گفت: یا جبرئیل انى لاستحیى من ربى لعظیم خطیئتى فاذکر فى السماء تائبا او خاطئا چکنم اى جبرئیل ترسم که مرا در ان حضرت آب روى نبود که نافرمانى کردهام و اندازه فرمان در گذشتهام، اى جبرئیل اگر چه عفو کند نه شرم زده باشم و شرمسار در انجمن آسمانیان که گویند: این آن تائب است گنهکار، آدم میگوید و جبرئیل میگرید و فریشتگان همه بموافقت میگریند، در آن حال فرمان آمد که: اى جبرئیل آدم را گو سر بردار و بر آسمان نگر تا چه بینى، آدم سر برداشت از بالین خود تا سرادقات عرش عظیم و فریشتگان را دید صفها برکشیده و انتظار قدوم روح آدم را جنّات مأوى و فرادیس اعلى و انهار و اشجار آن آراسته و حور العین بر ان کنگرهها ایستاده و ندا میکنند که: یا آدم من اجلک خلقنا ربنا، آدم چون آن کرامت و آن منزلت دید گفت: یا ملک الموت عجّل فقد اشتدّ شوقى الى ما اعطانى ربى فلم یزل آدم یقدّس ربه حتّى قبض ملک الموت روحه و سجّاه جبرئیل بثوبه ثمّ غسله جبرئیل و الملائکة و حنّطوه و کفّنوه و وضعوه على سریره ثمّ تقدّم جبرئیل و الملائکة ثمّ بنوا آدم ثمّ حواء و بناتها و کبّر جبرئیل علیه اربعا، و یقال: انه قدّم للصّلوة علیه ابنه شیث و اسمه بالعربیّة هبة اللَّه ثمّ حفروا له و دفنوه و سنّوا علیه التّراب ثمّ التفت جبرئیل الى ولد آدم و عزّاهم و قال لهم: احفظوا وصیّة ابیکم فانکم ان فعلتم ذلک لن تضلّوا بعده ابدا و اعلموا ان الموت سبیلکم و هذه سنّتکم فى موتاکم فاصنعوا بهم ما صنعنا بابیکم و انکم لن ترونا بعد الیوم الى یوم القیمة: روى ان آدم لمّا اهبط الى الارض قیل له: لد للفناء و ابن للخراب.
من شاب قد مات و هو حىّ
یمشى على الارض مشى هالک
لو کان عمر الفتى حسابا
فانّ فى شیبه فذلک
قوله: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ قال ابن عباس یعنى المحقّ و المبطل و الظّالم و المظلوم.
روى انّ الزبیر بن العوام رضى اللَّه عنه قال: یا رسول اللَّه أ نختصم یوم القیمة بعد ما کان بیننا فى الدّنیا مع خواصّ الذنوب؟ قال: «نعم حتّى یؤدّى الى کلّ ذى حقّ حقّه»، قال الزبیر: و اللَّه انّ الامر اذا لشدید. و قال ابن عمر: عشنا برهة من الدّهر و کنّا نرى ان هذه الآیة انزلت فینا و فى اهل الکتابین، قلنا: کیف نختصم و دیننا واحد و کتابنا واحد حتى رأیت بعضنا یضرب وجوه بعض بالسیف فعرفت انها نزلت فینا. و عن ابى سعید الخدرى قال: کنّا نقول ربنا واحد و دیننا واحد و نبینا واحد فما هذه الخصومة؟ فلمّا کان یوم الصّفین و شدّ بعضنا على بعض بالسّیوف قلنا: نعم هو هذا.
و عن ابراهیم قال: لمّا نزلت: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ قالوا: کیف نختصم و نحن اخوان، فلمّا قتل عثمان قالوا: هذه خصومتنا. و سئل النّبی (ص) فیم الخصومة؟ فقال: «فى الدّماء فى الدّماء»
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) «من کانت لاخیه عنده مظلمة من عرض او مال فلیتحلّله الیوم قبل ان یؤخذ منه یوم لا دینار و لا درهم فان کان له عمل صالح اخذ منه بقدر مظلمته و ان لم یکن له عمل اخذ من سیّآته فجعلت علیه».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «أ تدرون ما المفلس»؟ قالوا: المفلس فینا من لا درهم له و لا متاع، قال: «ان المفلس من امّتى من یأتى یوم القیمة بصلاة و صیام و زکاة و کان قد شتم هذا و قذف هذا و اکل مال هذا و سفک دم هذا فیقضى هذا من حسناته و هذا من حسناته فان فنیت حسناته قبل ان یقضى ما علیه اخذ من خطایاهم فطرحت علیه ثمّ طرح فى النّار».
قیل لابى العالیة: قال اللَّه لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ ثمّ قال إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ کیف هذا؟ قال: قوله لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ لاهل الشرک، و قوله عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ لاهل الملّة فى الدّماء و المظالم الّتى بینهم. و قال ابن عباس: فى القیامة مواطن فهم یختصمون فى بعضها و یسکنون فى بعضها.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ فزعم انّ له ولدا و شریکا وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ اى بالقرآن إِذْ جاءَهُ، و القرآن اصدق الصّدق. و قیل: «بالصّدق» اى بالصّادق یعنى محمدا صلّى اللَّه علیه و سلّم. أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ استفهام تقریر، یعنى: أ لیس هذا الکافر یستحقّ الخلود فى النّار.
روى عبد اللَّه بن مسعود قال: تلا رسول اللَّه (ص): «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ» قلنا یا رسول اللَّه فما علامة ذلک؟ قال: «الانابة الى دار الخلود و التجافى عن دار الغرور و التأهب للموت قبل نزول الموت».
قال المفسرون: نزلت هذه الایة فى حمزة و على و ابى لهب و ولده فعلى و حمزة ممّن شرح اللَّه صدره للاسلام و ابو لهب و ولده من الّذین قست قلوبهم من ذکر اللَّه فذلک قوله: فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ القلب القاسى الیابس الّذى لا ینجع فیه الایمان و لا الوعظ. و قیل: القاسى الخالى عن ذکر اللَّه، و «ذکر اللَّه» القرآن.
«أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» قال مالک بن دینار: ما ضرب احد بعقوبة اعظم من قسوة قلب و ما غضب اللَّه على قوم الّا نزع منهم الرّحمة. و عن جعفر بن محمد قال: «کان فى مناجاة اللَّه عزّ و جلّ موسى علیه السلام: یا موسى لا تطوّل فى الدّنیا املک فیقسو قلبک و القلب القاسى منّى بعید و کن خلق الثیاب جدید القلب تخف على اهل الارض و تعرف فى اهل السّماء».
و قال النبى (ص): «تورث القسوة فى القلب ثلث خصال: حبّ الطعام و حبّ النّوم و حبّ الراحة».
«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ» عن عون بن عبد اللَّه قال: قالوا یا رسول اللَّه لو حدّثتنا، فنزلت: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ». و القرآن احسن الحدیث لکونه صدقا کلّه. و قیل: احسن الحدیث لفصاحته و اعجازه. و قیل: لانه اکمل الکتب و اکثرها احکاما. «کِتاباً مُتَشابِهاً» یشبه بعضه بعضا فی الحقّ و الحسن و البیان و الصدق و یصدّق بعضه بعضا لیس فیه تناقض و لا اختلاف. و قیل: «متشابها» یشبه اللّفظ اللّفظ و المعنى المعنى غیر مختلفین.
«مثانى» فى المثانى وجهان من المعنى: احدهما ان یکون تثنّى قصصها و احکامها و امثالها فى مواضع منه کقوله: وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی فالقرآن کلّه مثان و الوجه الثانى ان تکون المثانى جمع مثنى و هو ان یکون الکتاب مزدوجا فیه ذکر الوعد و الوعید و ذکر الدّنیا و الآخرة و ذکر الجنّة و النّار و الثواب و العقاب. وجه اوّل معنى آنست که: این قرآن نامهایست دو تو دو تو و دیگر باره دیگر باره. و بر وجه دوم معنى آنست که: نامهایست جفت جفت، سخن درو از دو گونه. «مثنى» مفعل من ثنیت و ثنیت مخفّف و مثقل بمعنى واحد و هو ان تضیف الى الشیء مثله. و قیل: سمّى «مثانى» لانّ فیه السّبع المثانى و هى الفاتحة. قال ابن بحر: لمّا کان القرآن مخالفا لنظم البشر و نثرهم جعل أسماؤه بخلاف ما سمّوا به کلامهم على الجملة و التّفصیل فسمّى جملته قرآنا کما سمّوه دیوانا و کما قالوا: قصیدة و خطبة و رسالة، قال: سورة، و کما قالوا: بیت قال: آیة، و کما سمّیت الأبیات لاتّفاق اواخرها قوافى سمّى اللَّه القرآن لاتّفاق خواتیم الآى فیه مثانى.
«تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» القشعریرة تقبض یعرو جلد الانسان و شعره عند الخوف و الوجل. و قیل: المراد من الجلود القلوب، اى اذا ذکرت آیات العذاب اقشعرّت جلود الخائفین للَّه و اذا ذکرت آیات الرّحمة لانت و سکنت قلوبهم کما قال تعالى: أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، و حقیقة المعنى ان قلوبهم تضطرب من الوعید و الخوف و تلین من الوعد و الرّجاء.
روى العباس بن عبد المطلب قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا اقشعرّ جلد العبد من خشیة اللَّه تحاتت عند ذنوبه کما یتحاتّ عن الشّجرة الیابسة ورقها».
و قال (ص): «اذا اقشعرّ جلد العبد من خشیة اللَّه حرّمه اللَّه على النّار».
و قال قتاده: هذا نعت اولیاء اللَّه نعمتهم بان تقشعرّ جلودهم من خشیة اللَّه و تطمئنّ قلوبهم بذکر اللَّه و لم ینعتهم بذهاب عقولهم و الغشیان علیهم انما ذلک فى اهل البدع و هو من الشیطان. و قیل: لاسماء بنت ابى بکر: کیف کان اصحاب رسول اللَّه یفعلون اذا قرئ علیهم القرآن؟ قالت: کانوا کما نعتهم اللَّه عزّ و جلّ تدمع اعینهم و تقشعرّ جلودهم، قال: فقلت لها: انّ اناسا اذا قرئ علیهم القرآن خرّ أحدهم مغشیّا علیه، فقالت: اعوذ باللّه من الشیطان. و روى انّ ابن عمر مرّ برجل من اهل العراق ساقط، فقال: ما بال هذا؟ قالوا: انه اذا قرئ علیه القرآن و سمع ذکر اللَّه سقط، فقال ابن عمر: انا لنخشى اللَّه و ما نسقط انّ الشیطان یدخل فى جوف احدهم ما کان هذا ضیع اصحاب محمد (ص).
قوله: «ذلک» اشارة الى الکتاب، «هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ» اى یوفّقه للایمان و قیل: «ذلک» اشارة الى الطریق بین الخوف و الرجاء «یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ» «أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ» «یتّقى» یعنى یتوقى، و ذلک انّ اهل النّار یساقون الیها و الاغلال فى اعناقهم و السّلاسل فیتوقون النّار بوجوههم. قال عطاء: ان الکافر یرمى به فى النّار منکوسا فاوّل شىء منه تمسّه النّار وجهه، و المعنى لا یترک ان یصرف وجهه عن النّار. و قال مقاتل: هو انّ الکافر یرمى به فى النّار مغلولة یداه الى عنقه و فى عنقه صخرة مثل الجبل العظیم من الکبریت تشتعل النّار فى الحجر و هو معلّق فى عنقه فحرّها و وهجها على وجهه لا یطیق دفعها على وجهه للاغلال الّتى فى عنقه و یده. و هذا الکلام محذوف الجواب، تأویله: أ فمن یتّقى بوجهه سوء العذاب کمن یأتى آمنا یوم القیمة؟! «وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ» اى یقول الخزنة للکافرین اذا سحبوا على وجوههم فى النّار: «ذُوقُوا ما کُنْتُمْ» اى جزاء ما کنتم «تَکْسِبُونَ» من تکذیب اللَّه و رسوله.
«کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» اى من قبل کفّار مکة کذّبوا الرّسل «فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ» یعنى و هم آمنون غافلون عن العذاب. و قیل: لا یعرفون له مدفعا و لا مردّا.
«فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ» اى العذاب و الهوان، «فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» یعنى: احسّوا به احساس الذّائق المطعوم، «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ» المعدّ لهم «أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ» المعنى: لو علموا شدّة العذاب ما عصوا اللَّه و رسوله.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ رأینا المصلحة فى ضربه، یرید هاهنا تخویفهم بذکر ما اصاب من قبلهم ممّن سلکوا سبیلهم فى الکفر، لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ اى یتّعظون.
قُرْآناً عَرَبِیًّا نصب على الحال، غَیْرَ ذِی عِوَجٍ اى مستقیما لا یخالف بعضه بعضا لانّ الشّىء المعوّج هو المختلف. و فى روایة الضحاک عن ابن عباس: غَیْرَ ذِی عِوَجٍ اى غیر مخلوق، و یروى ذلک عن مالک بن انس، و حکى عن سفیان بن عیینة عن سبعین من التابعین: ان القرآن لیس بخالق و لا مخلوق بل هو کلام اللَّه بجمیع جهاته، یعنى اذا قرأه قارى او کتبه کاتب او حفظه حافظ او سمعه سامع کان المقرؤ و المکتوب و المحفوظ و المسموع غیر مخلوق لانه قرآن و هو الّذى تکلّم اللَّه به و هو نعت من نعوت ذاته و لم یصر بالقراءة و الکتابة و الحفظ و السّماع مخلوقا و ان کانت هذه الآلات مخلوقة فقد اودعه اللَّه جلّ جلاله قبل ان ینزله اللوح المحفوظ فلم یصر مخلوقا و کتب التوریة لموسى علیه السلام فى الالواح و لم تصر مخلوقة و سمعه النبىّ (ص) من جبرئیل و النّاس من محمد (ص). و قال تعالى: فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ فسمّاه کلامه و ان کان مسموعا من فى محمد (ص). و فى بعض الاخبار انّ النبىّ (ص) قال: «انّ هذه الصلاة لا یصلح فیها شىء من کلام النّاس انما هى التکبیر و التسبیح و قراءة القرآن» ففرّق رسول اللَّه (ص) بین کلام الناس و بین قراءة القرآن و هو یعلم انّ القرآن فى الصلاة یتلوه النّاس بالسنتهم فلم یجعله کلاما لهم و ان ادّوه بآلة مخلوقة و ذلک ان کلام اللَّه لا یکون فى حالة کلاما له و فى حالة کلاما للنّاس بل هو فى جمیع الاحوال کلام اللَّه صفة من صفاته و نعت من نعوت ذاته.
قوله: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا... هذا مثل ضربه اللَّه عز و جل للمشرک و لما یعبده من الشّرکاء و للموحّد و المعبود الواحد الّذى یعبده و المعنى: ضرب اللَّه مثلا عبدا مملوکا فیه عدّة من ارباب یدعونه یأمره هذا و ینهاه هذا و یختلفون علیه و عبدا مملوکا لا یملکه الّا ربّ واحد فهو سلم لمالک واحد سالم الملک خالص الرّق له لا یتنازع فیه المتنازعون و هو الرّجل السّالم فى الآیة مثل ضربه اللَّه لنفسه یدلّ على وحدانیّته و یهنّئ به الموحّد بتوحیده، اعلم اللَّه تعالى بهذا المثل انّ عدولهم من الاله الواحد الى آلهة شتّى سوى ما فیه من العذاب فى العاقبة هو سوء التدبیر و الرّأى الخطاء فى طلب الرّاحة لانه لیس طلب رضا واحد کطلب رضا جماعة، و الى هذا المعنى اشار یوسف علیه السلام: أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ؟
قوله تعالى: مُتَشاکِسُونَ اى متضایقون مختلفون سیّئة اخلاقهم کلّ واحد منهم یستخدمه بقدر نصیبه فیه. یقال: رجل شکس شرس اذا کان سیّئ الخلق مخالفا للنّاس لا یرضى بالانصاف. قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب: «سالما» بالالف، اى خالصا لا شریک و لا منازع له فیه، و قرأ الآخرون: «سلما» بفتح اللّام من غیر الف و هو الذى لا ینازع فیه من قولهم: هو لک سلم، اى مسلّم لا منازع لک فیه. هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا اى لا یستویان فى المثل، اى فى الصّفة.
و قوله تعالى: الْحَمْدُ لِلَّهِ تنزیه عارض فى الکلام، اى للَّه الحمد کلّه دون غیره من المعبودین. و قیل: تقدیره قولوا الحمد للَّه شکرا على ذلک، بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ موقع هذه النّعمة. و قیل: لا یَعْلَمُونَ انهما لا یستویان مثلا فهو لجهلهم بذلک یعبدون آلهة شتّى و المراد بالاکثر الکلّ.
إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ اى انک ستموت و انهم سیموتون. قیل: اعلم اللَّه بذلک ان الخلق للموت سواء و لئلّا یختلفوا فى موت النبى (ص) کما اختلفوا فى موت غیره من الانبیاء.
روى عن عائشة قالت قال رسول اللَّه (ص): «ایّها النّاس ایّما احد من امّتى اصیب بمصیبة بعدى فلیتعزّ بمصیبته بى عن المصیبة الّتى تصیبه بعدى».
و فى روایة اخرى قال (ص): «من اصیب بمصیبة فلیذکر مصیبته بى فانها افضل المصائب».
و انشد بعضهم:
و اذا اعترتک وساوس بمصیبة
اصبر لکلّ مصیبة و تجلّد
و اعلم بانّ المرء غیر مخلّد
فاذکر مصابک بالنّبى محمد
و قیل: المراد بهذا الآیة حثّ النّاس على الطّاعة و الاستعداد للموت، قال النّبی (ص): «ایّها النّاس ان اکیسکم اکثرکم للموت ذکرا و احزمکم احسنکم له استعدادا الاوان من علامات العقل التجافى عن دار الغرور و الانابة الى دار الخلود و التّزوّد لسکنى القبور و التأهب لیوم النشور».
قصّه وفات مصطفى علیه الصّلاة و السلام در سورة الانبیاء بشرح گفتیم و اینجا وفات آدم گوئیم صلوات اللَّه علیه. روایت کردهاند از کعب احبار گفت: خواندهام در کتب شیث بن آدم علیهما السّلام که آدم را هزار سال عمر بود، چون روزگار عمر وى بآخر رسید وحى آمد از حق جل جلاله که: یا آدم اوص وصیّتک الى ابنک شیث فانک میّت فرزند خود را شیث وصیّت کن که عمرت بآخر رسید و روز مرگت نزدیک آمد، گفت: یا رب و کیف الموت این مرگ چیست؟ و صفت کن، وحى آمد که: اى آدم روح از کالبدت جدا کنم و ترا نزدیک خویش آرم و کردار ترا جزا دهم، اى آدم هر کرا کردار نیکو بود جزا نیکو بیند و هر کرا کردار بد بود جزا بیند. آدم گفت این مرگ مرا خواهد بود بر خصوص یا همه فرزندانم را خواهد بود بر عموم؟ فرمان آمد که: اى آدم هر که حلاوت حیاة چشید ناچار مرارت مرگ چشد، الموت باب وکّل الناس داخله، الموت کأس و کلّ الناس شاربها. هر که در زندگانى در آمد ناچار از در مرگ در آید، قرارگاه عالمیان و بازگشتنگاه جهانیان گور است. موعد ایشان رستاخیز قیامت است، مورد ایشان بهشت یا دوزخ است. پس هیچ اندیشه مهمتر از تدبیر مرگ نیست. مصطفى علیه الصّلاة و السلام گفت: «الکیّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت، پس آدم، شیث را حاضر کرد و او را خلیفه خویش کرد در زمین و او را وصیّت کرد گفت: علیک بتقوى اللَّه و لزوم طاعته و علیک بمناقب الخیر ل و ایّاک و طاعة النّساء فانها بئست الوزیرة و بئست الشریکة و لا بدّ منها و کلّما ذکرت اللَّه فاذکر الى جانبه محمدا (ص) فانى رأیته مکتوبا فى سرادق العرش و انا بین الرّوح و الطّین اى پسر تقوى پیشه گیر و در همه حال پرهیزگار و طاعت دار باش و در خدمت لزومگیر و در خیرها بکوش و زنان را طاعت دار مباش و بفرمان ایشان کار مکن که من بفرمان حوا کار کردم و رسید بمن آنچه رسید، اى پسر ذکر محمد بسیار کن، هر که نام اللَّه گویى نام وى ور نام اللَّه بند که من نام او دیدم نوشته بر سرادق عرش و بر اطراف حجب و پردههاى بهشت و در هیچ آسمان نگذشتم که نه نام او میبردند و ذکر او میکردند. شیث گفت: و این محمد کیست بدین بزرگوارى و بدین عزیزى؟! آدم گفت: نبىّ آخر الزمان آخرهم خروجا فى الدّنیا و اوّلهم دخولا فى الجنّة طوبى لمن ادرکه و آمن به.
کعب گفت: روز آدینه آن ساعت که بدو خلق آدم بود همان ساعت وقت وفات وى بود، فرمان آمد بملک الموت علیه السلام: ان اهبط على آدم فى صورتک الّتى لا تهبط فیها الّا على صفیى و حبیبى احمد فرو رو بقبض روح آدم هم بران صفت که قبض روح احمد کنى آن برگزیده و دوست من، اى ملک الموت نگر که قبض روح وى نکنى تا نخست شراب عزا و صبر بدو دهى و با وى گویى: لو خلدت احدا لخلدتک اگر در همه خلق کسى را زندگانى جاودان دادمى ترا دادمى لکن حکمى است این مرگ رانده در ازل و قضایى رفته بر سر همه خلق، و انى انا اللَّه لا اله الا انا الدیان الکبیر اقضى فى عبادى ما أشاء و احکم ما ارید منم آن خداوند که جز من خداوند نیست دیّان و مهربان و بزرگوار و بزرگ بخشایش بر بندگان حکم کنم و قضا رانم بر ایشان چنان که خواهم و کس را باز خواست نیست و بر حکم من اعتراض نیست لا اسئل عما افعل و هم یسئلون اى ملک الموت با بنده من آدم بگو: انما قضیت علیک الموت لاعیدک الى الجنة التی اخرجتک منها دل خوش دار و انده مدار که این قضاء مرگ بر سر تو بدان راندم تا ترا بآن سراى پیروزى و بهشت جاودانى باز برم که از انجات بیرون آوردم و در آرزوى آن بماندهاى. ملک الموت فرو آمد و پیغام ملک بگزارد و شراب عزا و صبر که اللَّه فرستاد بوى داد، آدم چون ملک الموت را دید زار بگریست ملک الموت گفت: اى آدم آن روز که از بهشت واماندى و بدنیا آمدى چندین گریه و زارى نکردى که امروز میکنى بر فوت دنیا، آدم گفت: نه بر فوت دنیا میگریم که دنیا همه بلا و عناست لکن بر فوت لذّت خدمت و ذکر حقّ میگریم، در بهشت لذّت نعمت بود و در دنیا لذّت خدمت و راز ولى نعمت، چون راز ولى نعمت آمد لذّت نعمت کجا پدید آید. بروایتى دیگر گفتهاند: پیش از انک ملک الموت رسید، آدم فرا پسران خویش گفت: مرا آرزوى میوه بهشت است روید و مرا میوه بهشت آرید، ایشان رفتند و در ان صحرا طواف همى کردند، و گفتهاند که بر طور سینا شدند و دعا همى کردند، جبرئیل را دیدند با دوازده فریشته از مهتران و سروران فریشتگان و با ایشان کفن و حنوط بهشتى بود و بیل و تبر و آن کفن از روشنایى فروغ میداد و بوى حنوط میان آسمان و زمین همى دمید، جبرئیل فرزندان آدم را گفت: ما بالکم محزونین چیست شما را و چه رسید که چنین اندهگن و غمناک ایستادهاید؟ گفتند: ان ابانا قد کلّفنا ما لا نطیقه پدر ما میوه بهشت آرزو میکند و دست ما بدان نمیرسد، بر ما آن نهاده که طاقت نداریم، جبرئیل گفت: باز گردید که آنچه آرزوى اوست ما آوردهایم، ایشان بازگشتند، چون آمدند جبرئیل را دید و فریشتگان و ملک الموت بر بالین آدم نشسته، جبرئیل گوید: کیف تجدک یا آدم خود را چون بینى این ساعت اى آدم؟ آدم گفت: مرگ عظیم است و دردى صعب، اما صعبتر از درد مرگ آنست که از خدمت و عبادت اللَّه مىبازمانم، آن گه جبرئیل گفت: یا ملک الموت ارفق به فقد عرفت حاله هو آدم الذى خلقه اللَّه بیده و نفخ فیه من روحه و امرنا بالسّجود له و اسکنه جنّته. آدم آن ساعت گفت: یا جبرئیل انى لاستحیى من ربى لعظیم خطیئتى فاذکر فى السماء تائبا او خاطئا چکنم اى جبرئیل ترسم که مرا در ان حضرت آب روى نبود که نافرمانى کردهام و اندازه فرمان در گذشتهام، اى جبرئیل اگر چه عفو کند نه شرم زده باشم و شرمسار در انجمن آسمانیان که گویند: این آن تائب است گنهکار، آدم میگوید و جبرئیل میگرید و فریشتگان همه بموافقت میگریند، در آن حال فرمان آمد که: اى جبرئیل آدم را گو سر بردار و بر آسمان نگر تا چه بینى، آدم سر برداشت از بالین خود تا سرادقات عرش عظیم و فریشتگان را دید صفها برکشیده و انتظار قدوم روح آدم را جنّات مأوى و فرادیس اعلى و انهار و اشجار آن آراسته و حور العین بر ان کنگرهها ایستاده و ندا میکنند که: یا آدم من اجلک خلقنا ربنا، آدم چون آن کرامت و آن منزلت دید گفت: یا ملک الموت عجّل فقد اشتدّ شوقى الى ما اعطانى ربى فلم یزل آدم یقدّس ربه حتّى قبض ملک الموت روحه و سجّاه جبرئیل بثوبه ثمّ غسله جبرئیل و الملائکة و حنّطوه و کفّنوه و وضعوه على سریره ثمّ تقدّم جبرئیل و الملائکة ثمّ بنوا آدم ثمّ حواء و بناتها و کبّر جبرئیل علیه اربعا، و یقال: انه قدّم للصّلوة علیه ابنه شیث و اسمه بالعربیّة هبة اللَّه ثمّ حفروا له و دفنوه و سنّوا علیه التّراب ثمّ التفت جبرئیل الى ولد آدم و عزّاهم و قال لهم: احفظوا وصیّة ابیکم فانکم ان فعلتم ذلک لن تضلّوا بعده ابدا و اعلموا ان الموت سبیلکم و هذه سنّتکم فى موتاکم فاصنعوا بهم ما صنعنا بابیکم و انکم لن ترونا بعد الیوم الى یوم القیمة: روى ان آدم لمّا اهبط الى الارض قیل له: لد للفناء و ابن للخراب.
من شاب قد مات و هو حىّ
یمشى على الارض مشى هالک
لو کان عمر الفتى حسابا
فانّ فى شیبه فذلک
قوله: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ قال ابن عباس یعنى المحقّ و المبطل و الظّالم و المظلوم.
روى انّ الزبیر بن العوام رضى اللَّه عنه قال: یا رسول اللَّه أ نختصم یوم القیمة بعد ما کان بیننا فى الدّنیا مع خواصّ الذنوب؟ قال: «نعم حتّى یؤدّى الى کلّ ذى حقّ حقّه»، قال الزبیر: و اللَّه انّ الامر اذا لشدید. و قال ابن عمر: عشنا برهة من الدّهر و کنّا نرى ان هذه الآیة انزلت فینا و فى اهل الکتابین، قلنا: کیف نختصم و دیننا واحد و کتابنا واحد حتى رأیت بعضنا یضرب وجوه بعض بالسیف فعرفت انها نزلت فینا. و عن ابى سعید الخدرى قال: کنّا نقول ربنا واحد و دیننا واحد و نبینا واحد فما هذه الخصومة؟ فلمّا کان یوم الصّفین و شدّ بعضنا على بعض بالسّیوف قلنا: نعم هو هذا.
و عن ابراهیم قال: لمّا نزلت: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ قالوا: کیف نختصم و نحن اخوان، فلمّا قتل عثمان قالوا: هذه خصومتنا. و سئل النّبی (ص) فیم الخصومة؟ فقال: «فى الدّماء فى الدّماء»
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) «من کانت لاخیه عنده مظلمة من عرض او مال فلیتحلّله الیوم قبل ان یؤخذ منه یوم لا دینار و لا درهم فان کان له عمل صالح اخذ منه بقدر مظلمته و ان لم یکن له عمل اخذ من سیّآته فجعلت علیه».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «أ تدرون ما المفلس»؟ قالوا: المفلس فینا من لا درهم له و لا متاع، قال: «ان المفلس من امّتى من یأتى یوم القیمة بصلاة و صیام و زکاة و کان قد شتم هذا و قذف هذا و اکل مال هذا و سفک دم هذا فیقضى هذا من حسناته و هذا من حسناته فان فنیت حسناته قبل ان یقضى ما علیه اخذ من خطایاهم فطرحت علیه ثمّ طرح فى النّار».
قیل لابى العالیة: قال اللَّه لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ ثمّ قال إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ کیف هذا؟ قال: قوله لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ لاهل الشرک، و قوله عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ لاهل الملّة فى الدّماء و المظالم الّتى بینهم. و قال ابن عباس: فى القیامة مواطن فهم یختصمون فى بعضها و یسکنون فى بعضها.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ فزعم انّ له ولدا و شریکا وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ اى بالقرآن إِذْ جاءَهُ، و القرآن اصدق الصّدق. و قیل: «بالصّدق» اى بالصّادق یعنى محمدا صلّى اللَّه علیه و سلّم. أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ استفهام تقریر، یعنى: أ لیس هذا الکافر یستحقّ الخلود فى النّار.
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: رَفِیعُ الدَّرَجاتِ رفیع بمعنى رافع است همچون سمیع بمعنى سامع، میگوید: بردارنده درجههاى بندگان است زبر یکدیگر چه در دنیا چه در عقبى. در دنیا آنست که فرمود: وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ برداشت شما را از بر یکدیگر درجهها افزونى، یکى را بدانش یکى را بنسب یکى را بمال یکى را بشرف یکى را بصورت یکى را بصوت یکى را بقوّت. جاى دیگر فرمود: وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا برداشتیم ایشان را زبر یکدیگر در عز و مال در رزق و معیشت یکى مالک یکى مملوک یکى خادم یکى مخدوم یکى فرمان ده یکى فرمان بر. اما درجات عقبى آنست که گفت: وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا سراى آن جهانى مه در کما بیشى و مه در افزونى دادن بر یکدیگر، هر که در دنیا بمعرفت و طاعت افزونتر در عقبى بحق نزدیکتر و کرامت وى بیشتر. مصطفى علیه الصلاة و السلام گفت: «ان ادنى اهل الجنة منزلة لمن ینظر الى جنانه و ازواجه و نعیمه و خدمه و سرره مسیرة الف سنة و اکرمهم على اللَّه من ینظر الى وجهه غدوة و عشیة».
و روى «ان اسفل اهل الجنة درجة لیعطى مثل ملک الدنیا کلها عشر مرار و انه لیقول: اى رب لو اذنت لى اطعمت اهل الجنة و سقیتهم لم ینقص ذلک مما عندى شیئا، و انّ له من الحور العین ثنتین و سبعین زوجة سوى ازواجه من الدنیا»
و روى «انّ اخس اهل الجنة درجة و لیس فیها خسیس رجل له قصر من یاقوتة حمراء له اربعة ابواب فباب تدخل منه الملائکة بالتحیة من عند اللَّه و باب تدخل علیه منه ازواجه من الحور العین و باب یدخل علیه منه خدمه من الولدان و باب ینظر منه الى وجه ربه تبارک و تعالى و هو اکرم الأبواب».
و قیل: رَفِیعُ الدَّرَجاتِ اى رافع السماوات بعضها فوق بعض.
ذُو الْعَرْشِ یعنى هو على العرش. و قیل: خالق العرش. و العرش عند العرب سریر الملک. یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ الروح هاهنا هو الوحى کقوله: أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا سمّى روحا لانّ حیاة القلب به کما انّ حیاة الاجساد بالارواح قال ابن عباس مِنْ أَمْرِهِ اى من قضائه. و قیل: من قوله. و قال مقاتل: معناه یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ اى بامره.
عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اى على من یختصه بالرسالة. یخاطب بهذا من کره نبوة محمد (ص). «لینذر» اى لینذر النبى بالوحى یَوْمَ التَّلاقِ و هو یوم القیمة یتلاقى فیه الاوّلون و الآخرون و الجنّ و الانس و اهل السماء و الارض و الظالم و المظلوم و قیل: یلتقى فیه الخالق و الخلق. و قیل: معناه یوم یلقى فیه المرء عمله. و قیل: تتلقّاهم الملائکة.
یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ من قبورهم ظاهرون لا یسترهم شىء و یکشف ما کان مستورا من امرهم، لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ، کقوله: یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْکُمْ خافِیَةٌ.
و قیل: لا یبقى احد الّا حضر ذلک الموقف و لا یخفى شىء من اعمالهم التی عملوها. و یقول اللَّه فى ذلک الیوم بعد فناء الخلق و بعد ان یطوى السماوات و الارض بیدیه: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ؟ و لا احد یجیبه فیجیب نفسه فیقول: لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ الذى قهر الخلائق بالموت.
و قال بعض المفسرین: یقول اللَّه ذلک لخلائق تقریرا لهم على ان الملک له لان الکفّار کانوا ینازعونه فى الملک لعبادتهم غیره فیجیب الجمیع: لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ یقوله المؤمن تلذّذا و یقوله الکافر صغارا و هو انا و على سبیل التحسّر و الندامة. روى عن ابن مسعود رضى اللَّه عنه قال: یجمع اللَّه عز و جل الخلق یوم القیمة فى صعید واحد بارض بیضاء کانها سبیکة فضّة لم یعض اللَّه فیها قطّ فاوّل ما یتکلّم به ان ینادى لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.
الْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ و روى انه جل جلاله یقول: «انا الدیّان و هذا یوم الذین الا لا ظلم الیوم الا لا یمزّ بى الیوم ظلم ظالم حتى آخذ لمظلومه منه ظلامته و عزّتى لاقصنّ من القرناء الجمّاء ستعلمون الیوم من اصحاب الکرم».
وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ اى انذر یا محمد اهل مکة یوم القیمة. سمیت القیمة آزفة لقربها، أَزِفَتِ الْآزِفَةُ اى قربت القیامة. قال اللَّه تعالى: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَرِیباً وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ وَ نَراهُ قَرِیباً و فى الخبر: «انا النذیر و الموت المغیر و الساعة الموعد بعثت انا و الساعة کهاتین ان کادت لتسبقنى».
إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ و ذلک ان الکفار اذا عاینوا النار فى الآخرة زالت قلوبهم عن اماکنها من الخوف حتى تصیر الى الحناجر فلا هی تعود الى اماکنها و لا تخرج من افواههم فیموتوا و یستریحوا. و قیل: ینتفخ السحر جبنا فیرفع القلب الى الحنجرة. و قیل: یَوْمَ الْآزِفَةِ یوم الوقت وقت خروج الروح إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ. کاظِمِینَ اى مکروبین ممتلئین خوفا و حزنا، و الکظم تردّد الغیظ و الخوف و الحزن فى القلب حتى یصیق. و قیل: «کاظمین» اى سکوتا لا معذرة لهم. ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ قریب ینفعهم وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ فیشفع فیهم.
یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ یعنى النظرة الخائنة و هى اللحظة الثانیة.
و فى الخبر: «یا بن آدم لک النظرة الاولى فما بال الثانیة»؟
و قیل: هى مسارقة النظر الى ما لا یحلّ و قیل: هى الرمز بالعین على وجه العیب و الخائنة و الخیانة مصدران کالکاذبة و الخاطئة. وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ اى یعلم ما یسرّ کلّ امرئ فى قلبه من الخیر و الشرّ.
وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ اى بالعدل و یجزى المحسن و المسىء وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ یعنى الاوثان لا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ لانها لا تعلم شیئا و لا تقدر على شىء و لیسوا باهل القضاء اصلا. قرأ نافع «تدعون» بتاء المخاطبة. و قرأ الآخرون بالیاى. إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ لاقوال الخلق الْبَصِیرُ بافعالهم.
ثمّ خوّف کفّار مکة فقال: أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کعاد و ثمود و قوم لوط «کانوا هم اشدّ منهم هاهنا عماد و فصل.
قیل: هو تأکید للضمیر الذى هو اسم کان. و قرأ ابن عامر «اشدّ منکم قوّة» بالکاف على الرجوع عن الغیبة الى الخطاب و هو حسن. وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ یعنى اکثر زراعة و عمارة و ابنیة و اشدّ لها طلبا و ابعد غایة. و قیل: اکثر جیشا و اموالا و ملکا فى الارض من اهل مکة فلم ینفعهم ذلک فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ یقیهم من اللَّه.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ اى ذلک الاخذ بسبب انهم کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ اى بالآیات الدالّة على وحدانیته فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ کرّر فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ لبیان علّة الاخذ إِنَّهُ قَوِیٌّ فى امره و سلطانه، شَدِیدُ الْعِقابِ اذا عاقب.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا التسع وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ حجة ظاهرة قاهرة للباطل یعنى عصاه.
إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ کان فرعون الملک و هامان وزیره، فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ اى موسى ساحر حین اخرج یده بیضاء و حین صارت العصا حیّة، کذّاب حین زعم انه رسول رب العالمین.
فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ اى فلمّا جاءهم موسى بالدین الحق، مِنْ عِنْدِنا قالُوا اى قال فرعون و قومه: اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قال قتادة: هذا القتل غیر القتل الاوّل فى الزمن الذى کان یخافهم سببا لزوال ملکه عند مولد موسى علیه السلام، انما هذه القتلة کانت عقوبة لمن آمن بموسى لیصدّوهم بقتل الأبناء عن متابعة موسى وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ یعنى للخدمة و غیرها و کان یزوّج بناتهم من القبط. وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ عمّم الاخبار فتضمّن کید فرعون و جنوده.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ لاشراف قومه: ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسى انما قال هذا بعد قولهم له: أَرْجِهْ وَ أَخاهُ کانوا یزعمون ان موسى ساحر فان قتله فرعون هلک فمنعوه عن قتله. و قیل: خوّفوه من قتله و قالوا: لا نأمن ان نعجز أو ینالنا من الاهة و عصاه مکروه.
وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ اى و لیدع موسى ربه الذى یزعم انه ارسله فیمنعه منّا، إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ الذى انتم علیه أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ قرأ یعقوب و اهل الکوفة «اوان»، و قرأ الآخرون: «و ان»، و قرأ اهل المدینة و البصرة و حفص: «یظهر» بضمّ الیاء و کسر الهاء على التعدیة «الفساد» بالنصب ردّا على قوله: أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ حتى یکون الفعلان على نسق واحد. و قرأ الآخرون: «یظهر» بفتح الیاء و الهاء على اللزوم «الفساد» بالرفع و اراد بالفساد تبدیل الدین و عبادة غیره. و قیل: اراد بالفساد انّ موسى یقتل أبناءکم کما قتلتم أبناءهم و یستحیى نساءکم کما استحییتم نساءهم.
«و قال موسى» لمّا توعده فرعون بالقتل: إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ اى اعتصمت باللّه الذى هو ربى و ربکم و استعذت به من تسلیطه ایّاکم علىّ ایّها المتکبرون و معنى لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ اى لا یعتقد البعث و الجزاء على الاعمال فیکون اجرا على الاساءة، و هذا مثل قوله: وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ، و مثل قول مریم لجبرئیل لمّا تمثّل لها بشرا: إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا، و کذلک قاله سعید بن جبیر للحجاج حین علاه بالسیف.
وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ خلاف است میان علماى تفسیر که این مؤمن آل فرعون کیست و نام وى چیست. مقاتل و سدى گفتند: مردى بود قبطى ابن عمّ فرعون شوهر ماشطه دختر فرعون، پنهان از فرعون و کسان وى ایمان آورده بود بوحدانیت اللَّه پیش از مبعث موسى، گفتهاند که صد سال ایمان خویش ازیشان پنهان داشت، همان مرد است که رب العالمین از وى حکایت کرد که: وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یَسْعى قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ... الآیة. قومى دیگر گفتند از مفسران که مردى اسرائیلى بود نه قبطى، و باین قول در آیت تقدیم و تأخیر است، تقدیره: و قال رجل مؤمن یکتم ایمانه من آل فرعون، زیرا که از آل فرعون هرگز هیچ مؤمن برنخاست. امّا نام او از قول ابن عباس و بیشترین علما حزبیل بود، و گفتهاند خبرل، و گفتهاند سمعان، و گفتهاند حبیب چون بسمع وى رسید که فرعون قصد قتل موسى کرد، ایمان خویش آشکارا کرد، فرا پیش آمد و گفت: أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ. خبر درست است که عروة بن الزبیر گفت فرا عبد اللَّه بن عمرو بن العاص: مرا خبر کن از صعبتر کارى که مشرکان با رسول خدا کردند، گفت: رسول خدا صلوات اللَّه و سلامه علیه روزى بفناء کعبه در نماز بود، عقبة بن ابى معیط فراز آمد و منکب رسول بگرفت و جامه در گردن وى کرد و حلق وى بگرفت و به پیچید سخت تا ابو بکر صدیق فرارسید و او را از دست دشمن بستد و گفت: أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ.
قوله: وَ إِنْ یَکُ کاذِباً اى و ان یک موسى کاذبا، فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ اى و بال کذبه عائد الى نفسه، وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ قال ابو عبیدة: المراد بالبعض هاهنا الکلّ کقوله: یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ، و المعنى: ان قتلتموه و هو صادق اصابکم کلّ ما یتوعدکم به من العذاب. و قیل: «بعض» هاهنا صلة یعنى: یصبکم الذى یعدکم. و قال اهل المعانى: هذا على المظاهرة فى الحجاج کانه قال: اقلّ ما فى صدقه ان یصیبکم بعض الذى یعدکم و فى بعض ذلک هلاککم، فذکر البعض لیوجب الکلّ. إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الى دینه مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ المسرف الذى یتجاوز الحدّ فى المعصیة. و قیل المسرف السفاک للدم بغیر حقّ، و الکذّاب الذى یکذب مرّة بعد اخرى. و قیل: کذّاب على اللَّه عز و جل.
یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ اى قال المؤمن لفرعون و قومه: لکم الملک الیوم و انتم ظاهرون غالبون على ارض مصر و بنى اسرائیل فاترکوا موسى و شأنه و لا تتعرّضوا لعذاب اللَّه بتکذیبه و قتله و احفظوا نعمکم بمداراته فانه ان کان صادقا فاتانا بعض ما یعد من عذاب اللَّه من یردّه و من یمنعه منّا؟ فاجابه فرعون و قال: ما أُرِیکُمْ من الرأى و النصیحة إِلَّا ما أَرى لنفسى انه حقّ و صواب. قال الضحاک: ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى اى ما اعلمکم الّا ما اعلم، وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ اى الّا طریق الهدى و الرشد.
وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ فى تکذیبه مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ اى مثل عذاب الامم الخالیة.
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ اى مثل عادتهم فى الاقامة على التکذیب حتّى اتیهم العذاب، وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ لا یهلکهم قبل ایجاب الحجّة و لا یعاقب بغیر ذنب. و قیل: معنى الآیة: انى اخاف علیکم ان یجرى اللَّه فیکم من العادة ما اجراه فى قوم نوح من الطوفان او فى عاد من الریح او فى ثمود من الصیحة. و هذا تخویف من عذاب الدنیا.
ثمّ خوّفهم عذاب الآخرة فقال: وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ یعنى یوم القیمة یدعى کلّ اناس بامامهم و ینادى بعضهم بعضا فینادى اصحاب الجنة اصحاب النار و اصحاب النار اصحاب الجنة و ینادى اصحاب الاعراف و ینادى المنادى بالسعادة و الشقاوة الّا انّ فلان بن فلان سعد سعادة لا یشقى بعدها ابدا و فلان بن فلان شقى شقاوة لا یسعد بعدها ابدا و ینادى حین یذبح الموت یا اهل الجنة خلود فلا موت و یا اهل النار خلود فلا موت. و قرئ فى الشواذ: «یوم التناد» بتشدید الدّال، و الندود النفور و ذلک انهم هربوا فندّوا فى الارض کندود الإبل اذا شردت عن اربابها، قال الضحاک: کذلک اذا سمعوا زفیر النار ندّوا هربا فلا یأتون قطرا من الاقطار الا وجدوا الملائکة صفوفا فیرجعون الى المکان الذى کانوا فیه فذلک قوله: وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها و قوله: إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا قوله: یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ اى منصرفین من موقف الحساب الى النار. و قیل: فارّین غیر معجزین. ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ یعصکم من عذابه. وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ یهدیه الى دینه.
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ یعنى یوسف بن یعقوب «من قبل» اى من قبل موسى «بالبیّنات» یعنى تعبیر الرؤیا. و قیل: شهادة الطفل على برائته. و قیل: هو قوله: أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ. و فرعون موسى هو فرعون یوسف آمن بیوسف ثمّ ارتدّ و عاد الى کفره بعد موت یوسف و عاش حتى ادرکه موسى. و قیل: هو یوسف بن ابرهیم بن یوسف بن یعقوب اقام فیهم عشرین سنة، و القول الاوّل اصحّ و علیه اکثر المفسرین فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ من عبادة اللَّه وحده لا شریک له، قاله ابن عباس. حَتَّى إِذا هَلَکَ اى مات قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا اى اقمتم على کفرکم و ظننتم ان اللَّه لا یجدد علیکم الحجة و لا یأتیکم احد یدعى الرسالة و ذلک عند انقطاع الرّسل بعد یوسف زمانا طویلا. کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مشرک «مرتاب» شاک.
الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ قال الزجاج: هذا تفسیر المسرف المرتاب یعنى هم الذین یجادلون فى آیات اللَّه، اى فى ابطالها بالتکذیب بِغَیْرِ سُلْطانٍ حجّة «اتاهم» من اللَّه. و قیل: هذه الآیة عارضة فى قصّة موسى و مؤمن آل فرعون و آیة اللَّه فى هذه الآیة هى الدجال و المجادلون هم الیهود یتولّونه و ینتظرونه و یقولون هو الذى یبدّل الدین العربى.
«کبر مقتا» فیه اضمار، تأویله: کبر جدالهم و قولهم مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ قرأ ابو عمرو ابن عامر «قلب» بالتنوین، و قرأ الآخرون بالاضافة، فمن نوّن جعل الکبریاء و الجبروت نعتین من نعوت القلب و یعنى به صاحبه کقول العرب: ید بخیلة و ید یابسة یعنون صاحبها.
و فى الخبر: «زنا العینین النظر» یعنى زنا صاحبهما. و قال الشاعر: عفّ الجنان و لکن فاسق النظر.
و من اضاف جعل تقدیره: على قلب کلّ متکبر جبار، و هى قراءة عبد اللَّه بن مسعود.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً کان هامان وزیر فرعون و لم یکن من القبط و لا من بنى اسرائیل یقال انه لم یغرق مع فرعون و عاش بعده زمانا شقیّا مجروبا یتکفّف الناس. و الصّرح کلّ بناء مشرف ظاهر لا یخفى على الناظر و ان بعد، مأخوذ من التصریح و هو الاظهار. لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ.
أَسْبابَ السَّماواتِ اى طرقها و ابوابها من سماء الى سماء، فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى. و قیل: السبب ما یتوصل به الى الشیء و المعنى: لعلىّ اصل الى السماء فاطلع الى اله موسى. قراءة العامّة برفع العین نسقا على قوله: أَبْلُغُ الْأَسْبابَ. و قرأ حفص عن عاصم: «فاطلع» بنصب العین على جواب لعلّ بالفاء. وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ اى اظنّ موسى «کاذبا» فیما یقول ان له الها غیرى فى السماء ارسله الینا. قیل: امر فرعون هامان ببناء الصرح بالآجر لقوله: فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَى الطِّینِ... و سبق شرحه.
«و کذلک زیّن لفرعون سوء عمله» هذا کقوله: زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ. وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ قرأ اهل الکوفة و یعقوب: «و صدّ» بضمّ الصاد نسقا على قوله: زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ، قال ابن عباس: صدّه اللَّه عن سبیل الهدى. قرأ الآخرون بالفتح، اى و صدّ فرعون الناس عن السبیل. وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ التباب الهلاک و الفساد و الخسار و الضیاع من قوله تعالى: وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ و قوله: تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ.
و روى «ان اسفل اهل الجنة درجة لیعطى مثل ملک الدنیا کلها عشر مرار و انه لیقول: اى رب لو اذنت لى اطعمت اهل الجنة و سقیتهم لم ینقص ذلک مما عندى شیئا، و انّ له من الحور العین ثنتین و سبعین زوجة سوى ازواجه من الدنیا»
و روى «انّ اخس اهل الجنة درجة و لیس فیها خسیس رجل له قصر من یاقوتة حمراء له اربعة ابواب فباب تدخل منه الملائکة بالتحیة من عند اللَّه و باب تدخل علیه منه ازواجه من الحور العین و باب یدخل علیه منه خدمه من الولدان و باب ینظر منه الى وجه ربه تبارک و تعالى و هو اکرم الأبواب».
و قیل: رَفِیعُ الدَّرَجاتِ اى رافع السماوات بعضها فوق بعض.
ذُو الْعَرْشِ یعنى هو على العرش. و قیل: خالق العرش. و العرش عند العرب سریر الملک. یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ الروح هاهنا هو الوحى کقوله: أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا سمّى روحا لانّ حیاة القلب به کما انّ حیاة الاجساد بالارواح قال ابن عباس مِنْ أَمْرِهِ اى من قضائه. و قیل: من قوله. و قال مقاتل: معناه یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ اى بامره.
عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اى على من یختصه بالرسالة. یخاطب بهذا من کره نبوة محمد (ص). «لینذر» اى لینذر النبى بالوحى یَوْمَ التَّلاقِ و هو یوم القیمة یتلاقى فیه الاوّلون و الآخرون و الجنّ و الانس و اهل السماء و الارض و الظالم و المظلوم و قیل: یلتقى فیه الخالق و الخلق. و قیل: معناه یوم یلقى فیه المرء عمله. و قیل: تتلقّاهم الملائکة.
یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ من قبورهم ظاهرون لا یسترهم شىء و یکشف ما کان مستورا من امرهم، لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ، کقوله: یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْکُمْ خافِیَةٌ.
و قیل: لا یبقى احد الّا حضر ذلک الموقف و لا یخفى شىء من اعمالهم التی عملوها. و یقول اللَّه فى ذلک الیوم بعد فناء الخلق و بعد ان یطوى السماوات و الارض بیدیه: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ؟ و لا احد یجیبه فیجیب نفسه فیقول: لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ الذى قهر الخلائق بالموت.
و قال بعض المفسرین: یقول اللَّه ذلک لخلائق تقریرا لهم على ان الملک له لان الکفّار کانوا ینازعونه فى الملک لعبادتهم غیره فیجیب الجمیع: لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ یقوله المؤمن تلذّذا و یقوله الکافر صغارا و هو انا و على سبیل التحسّر و الندامة. روى عن ابن مسعود رضى اللَّه عنه قال: یجمع اللَّه عز و جل الخلق یوم القیمة فى صعید واحد بارض بیضاء کانها سبیکة فضّة لم یعض اللَّه فیها قطّ فاوّل ما یتکلّم به ان ینادى لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ.
الْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ و روى انه جل جلاله یقول: «انا الدیّان و هذا یوم الذین الا لا ظلم الیوم الا لا یمزّ بى الیوم ظلم ظالم حتى آخذ لمظلومه منه ظلامته و عزّتى لاقصنّ من القرناء الجمّاء ستعلمون الیوم من اصحاب الکرم».
وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَةِ اى انذر یا محمد اهل مکة یوم القیمة. سمیت القیمة آزفة لقربها، أَزِفَتِ الْآزِفَةُ اى قربت القیامة. قال اللَّه تعالى: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَرِیباً وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ وَ نَراهُ قَرِیباً و فى الخبر: «انا النذیر و الموت المغیر و الساعة الموعد بعثت انا و الساعة کهاتین ان کادت لتسبقنى».
إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ و ذلک ان الکفار اذا عاینوا النار فى الآخرة زالت قلوبهم عن اماکنها من الخوف حتى تصیر الى الحناجر فلا هی تعود الى اماکنها و لا تخرج من افواههم فیموتوا و یستریحوا. و قیل: ینتفخ السحر جبنا فیرفع القلب الى الحنجرة. و قیل: یَوْمَ الْآزِفَةِ یوم الوقت وقت خروج الروح إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ. کاظِمِینَ اى مکروبین ممتلئین خوفا و حزنا، و الکظم تردّد الغیظ و الخوف و الحزن فى القلب حتى یصیق. و قیل: «کاظمین» اى سکوتا لا معذرة لهم. ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ قریب ینفعهم وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ فیشفع فیهم.
یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ یعنى النظرة الخائنة و هى اللحظة الثانیة.
و فى الخبر: «یا بن آدم لک النظرة الاولى فما بال الثانیة»؟
و قیل: هى مسارقة النظر الى ما لا یحلّ و قیل: هى الرمز بالعین على وجه العیب و الخائنة و الخیانة مصدران کالکاذبة و الخاطئة. وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ اى یعلم ما یسرّ کلّ امرئ فى قلبه من الخیر و الشرّ.
وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ اى بالعدل و یجزى المحسن و المسىء وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ یعنى الاوثان لا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ لانها لا تعلم شیئا و لا تقدر على شىء و لیسوا باهل القضاء اصلا. قرأ نافع «تدعون» بتاء المخاطبة. و قرأ الآخرون بالیاى. إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ لاقوال الخلق الْبَصِیرُ بافعالهم.
ثمّ خوّف کفّار مکة فقال: أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کعاد و ثمود و قوم لوط «کانوا هم اشدّ منهم هاهنا عماد و فصل.
قیل: هو تأکید للضمیر الذى هو اسم کان. و قرأ ابن عامر «اشدّ منکم قوّة» بالکاف على الرجوع عن الغیبة الى الخطاب و هو حسن. وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ یعنى اکثر زراعة و عمارة و ابنیة و اشدّ لها طلبا و ابعد غایة. و قیل: اکثر جیشا و اموالا و ملکا فى الارض من اهل مکة فلم ینفعهم ذلک فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ یقیهم من اللَّه.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ اى ذلک الاخذ بسبب انهم کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ اى بالآیات الدالّة على وحدانیته فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ کرّر فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ لبیان علّة الاخذ إِنَّهُ قَوِیٌّ فى امره و سلطانه، شَدِیدُ الْعِقابِ اذا عاقب.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا التسع وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ حجة ظاهرة قاهرة للباطل یعنى عصاه.
إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ کان فرعون الملک و هامان وزیره، فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ اى موسى ساحر حین اخرج یده بیضاء و حین صارت العصا حیّة، کذّاب حین زعم انه رسول رب العالمین.
فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ اى فلمّا جاءهم موسى بالدین الحق، مِنْ عِنْدِنا قالُوا اى قال فرعون و قومه: اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قال قتادة: هذا القتل غیر القتل الاوّل فى الزمن الذى کان یخافهم سببا لزوال ملکه عند مولد موسى علیه السلام، انما هذه القتلة کانت عقوبة لمن آمن بموسى لیصدّوهم بقتل الأبناء عن متابعة موسى وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ یعنى للخدمة و غیرها و کان یزوّج بناتهم من القبط. وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ عمّم الاخبار فتضمّن کید فرعون و جنوده.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ لاشراف قومه: ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسى انما قال هذا بعد قولهم له: أَرْجِهْ وَ أَخاهُ کانوا یزعمون ان موسى ساحر فان قتله فرعون هلک فمنعوه عن قتله. و قیل: خوّفوه من قتله و قالوا: لا نأمن ان نعجز أو ینالنا من الاهة و عصاه مکروه.
وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ اى و لیدع موسى ربه الذى یزعم انه ارسله فیمنعه منّا، إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ الذى انتم علیه أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ قرأ یعقوب و اهل الکوفة «اوان»، و قرأ الآخرون: «و ان»، و قرأ اهل المدینة و البصرة و حفص: «یظهر» بضمّ الیاء و کسر الهاء على التعدیة «الفساد» بالنصب ردّا على قوله: أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ حتى یکون الفعلان على نسق واحد. و قرأ الآخرون: «یظهر» بفتح الیاء و الهاء على اللزوم «الفساد» بالرفع و اراد بالفساد تبدیل الدین و عبادة غیره. و قیل: اراد بالفساد انّ موسى یقتل أبناءکم کما قتلتم أبناءهم و یستحیى نساءکم کما استحییتم نساءهم.
«و قال موسى» لمّا توعده فرعون بالقتل: إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ اى اعتصمت باللّه الذى هو ربى و ربکم و استعذت به من تسلیطه ایّاکم علىّ ایّها المتکبرون و معنى لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ اى لا یعتقد البعث و الجزاء على الاعمال فیکون اجرا على الاساءة، و هذا مثل قوله: وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ، و مثل قول مریم لجبرئیل لمّا تمثّل لها بشرا: إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا، و کذلک قاله سعید بن جبیر للحجاج حین علاه بالسیف.
وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ خلاف است میان علماى تفسیر که این مؤمن آل فرعون کیست و نام وى چیست. مقاتل و سدى گفتند: مردى بود قبطى ابن عمّ فرعون شوهر ماشطه دختر فرعون، پنهان از فرعون و کسان وى ایمان آورده بود بوحدانیت اللَّه پیش از مبعث موسى، گفتهاند که صد سال ایمان خویش ازیشان پنهان داشت، همان مرد است که رب العالمین از وى حکایت کرد که: وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَةِ یَسْعى قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ... الآیة. قومى دیگر گفتند از مفسران که مردى اسرائیلى بود نه قبطى، و باین قول در آیت تقدیم و تأخیر است، تقدیره: و قال رجل مؤمن یکتم ایمانه من آل فرعون، زیرا که از آل فرعون هرگز هیچ مؤمن برنخاست. امّا نام او از قول ابن عباس و بیشترین علما حزبیل بود، و گفتهاند خبرل، و گفتهاند سمعان، و گفتهاند حبیب چون بسمع وى رسید که فرعون قصد قتل موسى کرد، ایمان خویش آشکارا کرد، فرا پیش آمد و گفت: أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ. خبر درست است که عروة بن الزبیر گفت فرا عبد اللَّه بن عمرو بن العاص: مرا خبر کن از صعبتر کارى که مشرکان با رسول خدا کردند، گفت: رسول خدا صلوات اللَّه و سلامه علیه روزى بفناء کعبه در نماز بود، عقبة بن ابى معیط فراز آمد و منکب رسول بگرفت و جامه در گردن وى کرد و حلق وى بگرفت و به پیچید سخت تا ابو بکر صدیق فرارسید و او را از دست دشمن بستد و گفت: أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ.
قوله: وَ إِنْ یَکُ کاذِباً اى و ان یک موسى کاذبا، فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ اى و بال کذبه عائد الى نفسه، وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ قال ابو عبیدة: المراد بالبعض هاهنا الکلّ کقوله: یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ، و المعنى: ان قتلتموه و هو صادق اصابکم کلّ ما یتوعدکم به من العذاب. و قیل: «بعض» هاهنا صلة یعنى: یصبکم الذى یعدکم. و قال اهل المعانى: هذا على المظاهرة فى الحجاج کانه قال: اقلّ ما فى صدقه ان یصیبکم بعض الذى یعدکم و فى بعض ذلک هلاککم، فذکر البعض لیوجب الکلّ. إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الى دینه مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ المسرف الذى یتجاوز الحدّ فى المعصیة. و قیل المسرف السفاک للدم بغیر حقّ، و الکذّاب الذى یکذب مرّة بعد اخرى. و قیل: کذّاب على اللَّه عز و جل.
یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ اى قال المؤمن لفرعون و قومه: لکم الملک الیوم و انتم ظاهرون غالبون على ارض مصر و بنى اسرائیل فاترکوا موسى و شأنه و لا تتعرّضوا لعذاب اللَّه بتکذیبه و قتله و احفظوا نعمکم بمداراته فانه ان کان صادقا فاتانا بعض ما یعد من عذاب اللَّه من یردّه و من یمنعه منّا؟ فاجابه فرعون و قال: ما أُرِیکُمْ من الرأى و النصیحة إِلَّا ما أَرى لنفسى انه حقّ و صواب. قال الضحاک: ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى اى ما اعلمکم الّا ما اعلم، وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ اى الّا طریق الهدى و الرشد.
وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ فى تکذیبه مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ اى مثل عذاب الامم الخالیة.
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ اى مثل عادتهم فى الاقامة على التکذیب حتّى اتیهم العذاب، وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ لا یهلکهم قبل ایجاب الحجّة و لا یعاقب بغیر ذنب. و قیل: معنى الآیة: انى اخاف علیکم ان یجرى اللَّه فیکم من العادة ما اجراه فى قوم نوح من الطوفان او فى عاد من الریح او فى ثمود من الصیحة. و هذا تخویف من عذاب الدنیا.
ثمّ خوّفهم عذاب الآخرة فقال: وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ یعنى یوم القیمة یدعى کلّ اناس بامامهم و ینادى بعضهم بعضا فینادى اصحاب الجنة اصحاب النار و اصحاب النار اصحاب الجنة و ینادى اصحاب الاعراف و ینادى المنادى بالسعادة و الشقاوة الّا انّ فلان بن فلان سعد سعادة لا یشقى بعدها ابدا و فلان بن فلان شقى شقاوة لا یسعد بعدها ابدا و ینادى حین یذبح الموت یا اهل الجنة خلود فلا موت و یا اهل النار خلود فلا موت. و قرئ فى الشواذ: «یوم التناد» بتشدید الدّال، و الندود النفور و ذلک انهم هربوا فندّوا فى الارض کندود الإبل اذا شردت عن اربابها، قال الضحاک: کذلک اذا سمعوا زفیر النار ندّوا هربا فلا یأتون قطرا من الاقطار الا وجدوا الملائکة صفوفا فیرجعون الى المکان الذى کانوا فیه فذلک قوله: وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها و قوله: إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فَانْفُذُوا قوله: یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ اى منصرفین من موقف الحساب الى النار. و قیل: فارّین غیر معجزین. ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ یعصکم من عذابه. وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ یهدیه الى دینه.
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ یعنى یوسف بن یعقوب «من قبل» اى من قبل موسى «بالبیّنات» یعنى تعبیر الرؤیا. و قیل: شهادة الطفل على برائته. و قیل: هو قوله: أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ. و فرعون موسى هو فرعون یوسف آمن بیوسف ثمّ ارتدّ و عاد الى کفره بعد موت یوسف و عاش حتى ادرکه موسى. و قیل: هو یوسف بن ابرهیم بن یوسف بن یعقوب اقام فیهم عشرین سنة، و القول الاوّل اصحّ و علیه اکثر المفسرین فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ من عبادة اللَّه وحده لا شریک له، قاله ابن عباس. حَتَّى إِذا هَلَکَ اى مات قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا اى اقمتم على کفرکم و ظننتم ان اللَّه لا یجدد علیکم الحجة و لا یأتیکم احد یدعى الرسالة و ذلک عند انقطاع الرّسل بعد یوسف زمانا طویلا. کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مشرک «مرتاب» شاک.
الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ قال الزجاج: هذا تفسیر المسرف المرتاب یعنى هم الذین یجادلون فى آیات اللَّه، اى فى ابطالها بالتکذیب بِغَیْرِ سُلْطانٍ حجّة «اتاهم» من اللَّه. و قیل: هذه الآیة عارضة فى قصّة موسى و مؤمن آل فرعون و آیة اللَّه فى هذه الآیة هى الدجال و المجادلون هم الیهود یتولّونه و ینتظرونه و یقولون هو الذى یبدّل الدین العربى.
«کبر مقتا» فیه اضمار، تأویله: کبر جدالهم و قولهم مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ قرأ ابو عمرو ابن عامر «قلب» بالتنوین، و قرأ الآخرون بالاضافة، فمن نوّن جعل الکبریاء و الجبروت نعتین من نعوت القلب و یعنى به صاحبه کقول العرب: ید بخیلة و ید یابسة یعنون صاحبها.
و فى الخبر: «زنا العینین النظر» یعنى زنا صاحبهما. و قال الشاعر: عفّ الجنان و لکن فاسق النظر.
و من اضاف جعل تقدیره: على قلب کلّ متکبر جبار، و هى قراءة عبد اللَّه بن مسعود.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً کان هامان وزیر فرعون و لم یکن من القبط و لا من بنى اسرائیل یقال انه لم یغرق مع فرعون و عاش بعده زمانا شقیّا مجروبا یتکفّف الناس. و الصّرح کلّ بناء مشرف ظاهر لا یخفى على الناظر و ان بعد، مأخوذ من التصریح و هو الاظهار. لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ.
أَسْبابَ السَّماواتِ اى طرقها و ابوابها من سماء الى سماء، فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى. و قیل: السبب ما یتوصل به الى الشیء و المعنى: لعلىّ اصل الى السماء فاطلع الى اله موسى. قراءة العامّة برفع العین نسقا على قوله: أَبْلُغُ الْأَسْبابَ. و قرأ حفص عن عاصم: «فاطلع» بنصب العین على جواب لعلّ بالفاء. وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ اى اظنّ موسى «کاذبا» فیما یقول ان له الها غیرى فى السماء ارسله الینا. قیل: امر فرعون هامان ببناء الصرح بالآجر لقوله: فَأَوْقِدْ لِی یا هامانُ عَلَى الطِّینِ... و سبق شرحه.
«و کذلک زیّن لفرعون سوء عمله» هذا کقوله: زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ. وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ قرأ اهل الکوفة و یعقوب: «و صدّ» بضمّ الصاد نسقا على قوله: زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ، قال ابن عباس: صدّه اللَّه عن سبیل الهدى. قرأ الآخرون بالفتح، اى و صدّ فرعون الناس عن السبیل. وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ التباب الهلاک و الفساد و الخسار و الضیاع من قوله تعالى: وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ و قوله: تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ یعنى و من آیات قدرته و دلالات وحدانیّته، اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ و ان کثرت منافعهما. و قیل: خصّا بالذکر لعبادة المجوس ایّاهما و الصابئین. عن عکرمة قال: انّ الشمس اذا غربت دخلت بحر تحت العرش فتسبّح اللَّه حتى اذا هى اصبحت استعفت ربّها من الخروج فقال لها الرب جلّ جلاله: و لم ذلک؟ و الرّب اعلم، قالت: انّى اذا خرجت عبدت من دونک، فقال لها الرب: اخرجى فلیس علیک من ذلک شىء حسبهم جهنم ابعثها الیهم مع ثلاثة عشر الف ملک یقودونها حتى یدخلوهم فیها.
قوله: وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ اى خلق هؤلاء الآیات، إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ فاعبدوه وحده فانّ من عبد مع اللَّه غیره لا یکون عابدا له.
قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولى رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنى بعمل یدخلنى اللَّه به الجنة، فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه (ص) فقال: «علیک بکثرة السجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حطّ بها عنک خطیئة».
و قال ربیعة بن کعب الاسلمى: کنت ابیت مع رسول اللَّه (ص) فآتیه بوضوئه و حاجته، فقال لى: سل، فقلت: اسئلک مرافقتک فى الجنة، قال: او غیر ذلک، قلت: هو ذلک، قال: «فاعنّى على نفسک بکثرة السجود».
قال (ص): «اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد فاکثروا الدعاء».
و عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «لیس فى امتى ریاء ان راءوا فبالاعمال فامّا الایمان فثابت فى قلوبهم امثال الجبال و امّا الکبر فانّ احدهم اذا وضع جبهته للَّه ساجدا فقد برىء من الکبر».
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا اى تکبّروا عن الاجابة الى ما تدعو هم الیه و لم یترکوا السجود لغیر اللَّه، فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یعنى الملائکة یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ اى یسبّحون و یمجّدون و یکبّرون و یهلّلون دائما و کلّها تسبیح. و قیل: یصلّون، وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ اى لا تلحقهم سآمة و لا ملالة من التسبیح فانّ التسبیح منهم کالتنفّس من الناس. اختلفوا فى موضع السجود، اعنى سجود التلاوة من هاتین الآیتین، فقال ابن عباس: اسجد بالآیة الآخرة. و کان عبد الرحمن السلمى و مجاهد یسجدان بالاولى.
روى «انّ للَّه سبحانه ملکا یقال له حزقیآئل له ثمانیة عشر الف جناح ما بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام فخطر له خاطر هل فوق العرش شىء فزاده اللَّه مثلها اجنحة اخرى فکان له ستّة و ثلاثون الف جناح بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام ثمّ اوحى اللَّه سبحانه الیه: ایّها الملک طر، فطار مقدار عشرین الف سنة فلم ینل رأس قائمة من قوائم العرش ثمّ ضاعف اللَّه له فى الجناح و القوّة و امره ان یطیر، فطار مقدار ثلثین الف سنة، فلم ینل ایضا فاوحى اللَّه عز و جل الیه: ایّها الملک لو طرت الى نفخ الصور مع اجنحتک و قوّتک لم تبلغ ساق عرشى، فقال الملک: سبحان ربى الاعلى فانزل اللَّه عز و جل: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى فقال النبى (ص): اجعلوها فى سجودکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً اى یابسة غبر الإنبات فیها فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ یعنى المطر «اهتزّت» اى تحرّکت و انفطرت لخروج النبات، «و ربت» اى انتفخت عند نزول المطر. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى ربت و اهتزّت إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى فى الآخرة إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من الاحیاء و الاماتة «قدیر» إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا اى یمیلون عن الحق فى ادلّتنا، قال مجاهد یلحدون فى آیاتنا بالمکاء و التصدیة و اللغو و اللغط حین قالوا: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ. و قال السدى: یعاندون و یشاقون و قیل: یضعونها على غیر معناها. لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا فتلقیهم فى النار. ثمّ قال: أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ و هو ابو جهل خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ؟ قیل: هو حمزة و قیل: عثمان. و قیل: عمار بن یاسر، اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ هذا امر تهدید و وعید، اى لا یضرّ اللَّه تعالى عملکم بما لا یرضیه و لا یخفى علیه فآثروا ما شئتم فانکم لا تضرّون الّا انفسکم، إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیکم علیه.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ اى بالقرآن لَمَّا جاءَهُمْ و هو حکایة عن الذین یلحدون فى آیاته، ثمّ اخذ فى وصف الذکر و ترک الجواب على تقدیر: انّ الذین کفروا بالذکر یجازون بکفرهم. و قیل: خبره قوله: أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ قال ابن عباس: اى کریم على اللَّه: و قیل: عزیز لا یقدر احد ان یأتى بمثله.
و قیل: عزیز من تمسّک به اعزّه اللَّه فى الدنیا و الآخرة.
لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ قال قتادة: «الباطل» هو الشیطان اى لا یستطیع الشیطان ان یغیّره او یزید فیه او ینقص منه. و قال مقاتل: لا یأتیه التکذیب من الکتب التی قبله و لا یجیء من بعده کتاب فیبطله. و قیل معناه: لا یأتیه الکذب فى اخباره عمّا تقدّم و لا عمّا تأخر. تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ اى منزّل من حکیم یقع افعاله محکمة، «حمید» اى حامد لنفسه و حامد لعباده المؤمنین.
ثمّ عزّى نبیّه (ص) على تکذیبهم ایّاه فقال: ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ یعنى: قد قیل للانبیاء قبلک من الساحر و المجنون و الکاهن کما یقال لک و کذّبوا کما کذّبت، هذا کقوله: کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ و فیه وجه آخر: اى ما یقول اللَّه لک فى الوحى و التنزیل الّا ما قال للرسل من قبلک فیما اوحى الیهم، هذا کقوله: إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ و کقوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً و کقوله: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ.
إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ للمؤمنین وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ للکافرین.
ثمّ عاد الى وصف الذکر فقال: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا اى لو جعلنا هذا الکتاب الذى تقرءه على الناس قرآنا اعجمیا بغیر لغة العرب لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ اى هلّا بیّنت آیاته بالعربیة حتى نفهمها من غیر ترجمان أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ یعنى: اکتاب اعجمىّ و رسول عربىّ؟ و هذا استفهام على وجه الانکار اى انهم کانوا یقولون المنزل علیه عربىّ و المنزل اعجمىّ. الاعجمىّ و الاعجم الذى لا یفصح و ان کان عربیا، و العجمىّ الذى ولدته العجم و ان کان فصیحا. و الاعرابىّ هو الذى یفصح و ان کان ولدته العجم، و العربىّ الذى ولدته العرب و ان کان لم یفصح.
بعضى مفسّران گفتند این آیت جواب آن کافرانست که ربّ العزة ایشان را میفرماید: کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ چون قرآن بایشان آمد کافر شدند گفتند: چرا نه قرآن بزبان عجم فرستادند تا بمعجزه نزدیکتر بودى و از شک و گمان دورتر که محمد زبان عجم نداند و بر وى گمان نبرند که از ذات خویش مىگوید و نتواند که بزبان عجم کتاب نهد، رب العالمین بجواب ایشان گفت: اگر ما این قرآن بزبان عجم فرو فرستادیمى چنانک اقتراح کردند هم ایشان گفتندى: چرا نه بزبان عرب فرستاد که لغت ماست تا ما بىترجمان بدانستیمى و دریافتیمى. آن گه گفت: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ بگوى مؤمنان را در ان شکى نیست که ایشان را هدى و شفاست، هدى من الضلالة و شفاء من الشک. اگر شکى است و گمانى کافران راست که کرّى و گرانى در گوش دل دارند تا حق در نمىیابند، و قرآن برایشان پوشیده تا فراحق نمىبینند. أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ اى لا یسمعون و لا یفهمون کما انّ من دعى من مکان بعید لم یسمع و لم یفهم مثل ایشان چون کسى است که او را از مسافت دور خوانند و آواز خواننده نشنود، او را از ان ندا چه منفعت باشد و چه حاصل بود؟
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ هذا الاختلاف هو اختلاف الیهود آمن به بعضهم بتصدیقه محمدا و کفر به بعضهم بتکذیبه محمدا و منهم من حرّف و بدّل، کقوله: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ و قیل: اختلف الیهود فى کتابهم کما اختلف قومک فى القرآن. و تمّ الکلام على قوله: فَاخْتُلِفَ فِیهِ ثمّ رجع الى القول فى العرب فقال: وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ قیل: هى الاجل المسمّى، و قیل: هى قوله: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ». و قیل: هى قوله: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ. و قیل: هى قوله وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. و المعنى: لو لا کلمة سبقت من ربک فى تأخیر العذاب لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ یعنى لفرغ من عذابهم و عجّل اهلاکهم، وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ اى من صدقک «مریب» موقع لهم الریبة.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ ثوابه وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها عقابه هذا استغناء فیه طرف من الوعید، وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ اى هو منزّه عن الظلم یقال: من ظلم و علم انه یظلم فهو ظلّام.
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ اى علم وقت الساعة عند اللَّه فحسب کقوله: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ. و قیل: من سئل عنها فعلمها مردود الى اللَّه فیقول اللَّه یعلم لا یعلمه غیره. وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ قرأ اهل المدینة و الشام و حفص: «ثمرات» على الجمع. و قرأ الآخرون: «من ثمرة» على التوحید مِنْ أَکْمامِها اى من اوعیتها یعنى الکفرّى قبل ان ینشق. و قیل: قشرها الاعلى من الجوز و اللوز و الفستق و غیرها.
وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ حملها «الّا بعلمه» اى الا و اللَّه عالم به و المعنى: یرد الیه علم الساعة کما یرد الیه علم الثمار و النتاج. وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ ینادى المشرکین: أَیْنَ شُرَکائِی الذین کنتم تزعمون انها آلهة؟ قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ. «آذناک» اى اعلمناک.
و قیل: اسمعناک، من قوله: أَذِنَتْ لِرَبِّها. ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ فیه قولان: احدهما انه من قول الآلهة، اى ما منا من یشهد لنفسه انه شریکک. و قیل: هو من قول المشرکین، اى ما منا من احد یشهد على نفسه بالشرک، لانهم لمّا عاینوا القیامة و العذاب تبرّؤا من الاصنام.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ اى یعبدون مِنْ قَبْلُ فى الدنیا وَ ظَنُّوا ایقنوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ مهرب.
لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ اى الکافر. و قیل: هو عامّ للجنس، اى لا یمل الانسان من مسئلة المال و تمنّى الغنى و الصحة، وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ اى ناله الفقر، «فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ هما اسمان متغایران فى اللفظ معناهما واحد کالرّؤف الرحیم، و العفو و الصفح، و المعنى: یؤس من الخیر قنوط من عود النعمة، اى ظنّ ان لن یرجع الى الخیر ابدا. و قیل: یؤس قنوط من الرحمة و الاجابة بسوء الظّنّ.
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا اى اصبناه عافیة و غنى مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ اى من بعد شدّة اصابته، لَیَقُولَنَّ هذا لِی یعنى انا اهل لهذا و مستحقّه، اى لا یرى ذلک تفضلا من اللَّه یجب علیه شکره له، نظیره قوله تعالى حکایة عن آل فرعون: فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً اى ما اریها تکون، وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى هذا کقوله: وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى یعنى یفضّلنى فى الآخرة کما فضّلنى فى الدنیا لانّ تفضیله ایّاى یدلّ على رضاه عنّى، فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا قال ابن عباس: لنفقهنّهم على مساوى اعمالهم، وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ شدید لا یفتر عنهم.
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ عن الشکر و الطاعة متکبّرا متجبّرا، وَ نَأى بِجانِبِهِ تباعد بکلیّته. و قیل: اعجب بنفسه. وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى ذو صیاح طویل. و قیل: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى اقبل على الدّعاء الکثیر، و المعنى: لا یشکر على النعم و لا یصبر عند فقد النعم و لا منافاة بین قوله: «یؤس قنوط» و بین قوله: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ لانّ الاوّل فى قوم و الثانى فى قوم. و قیل: یؤس قنوط بالقلب دّعآء باللسان. و قیل: یؤس قنوط من الصنم دّعآء للَّه.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ هذا القرآن مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ الآن، مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ معناه: الم تکونوا حینئذ مشاقین. و قیل: من اضلّ ممن صارفى شقّ غیر شقّ الحق.
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ قال ابن عباس: الآیات فى الآفاق هى منازل المهلکین خاویة بما ظلموا، کقوله: مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ. وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من انقلاب الاحوال و تداول الایّام. و قیل: فى انفسهم بالبلایا و الامراض. و قیل: فى انفسهم کانوا نطفا ثمّ علقا ثمّ مضغا ثمّ عظاما و لحما ثمّ صاروا من اهل التمییز و العقل.
و قیل: فى الافاق وقایع اللَّه فى الامم و فى انفسهم یوم بدر. و قیل: فى الافاق من فتوح البلاد و الامصار و فى انفسهم من فتح مکة کقوله: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها. و قیل: «فى الآفاق» یعنى: اقطار الارض و السماء من الشمس و القمر و النجوم و النبات و الاشجار و الانهار وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من لطیف الصنعة و بدیع الحکمة و سبیل الغائط و البول حتى انّ الرجل لیأکل و یشرب من مکان واحد و یخرج ما یأکل و یشرب من مکانین. و قیل: فى انفسهم إحیاءهم عند الصباح من النوم. و قیل: الآیات فى الآفاق» هو ما اخبرهم النبى علیه السلام بوقوعه من الفتن و ظهور الآیات فى آفاق الارض بعده و لم یصدّقوه ثمّ کان کما اخبره. و قیل: هى طلوع الشمس من مغربها. و قیل: هى انشقاق القمر. قال بعض المفسرین: انّ ابا جهل قال للنبى (ص): ائتنا بعلامة، فانشقّ القمر بنصفین، فقال ابو جهل: یا معشر قریش قد سحرکم محمد فوجهوا رسلکم فى الآفاق هل عاینوا القمر کذلک فان عاینوا شیئا فهو آیة و الّا فذلک سحر، فوجهوا رسلهم فى الارض فاذا الناس یتحدّثون فى انشقاق القمر، فقال ابو جهل: هذا سحر مستمرّ: فنزل: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ ان القرآن و الاسلام و محمدا «حقّ».
أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ یعنى: او لا یکفیک ربک ناصرا، کقوله: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ. و قیل: او لم یکف بربک شهیدا لانجاز ما وعد. و قیل: أ و لم یکف الانسان من الزاجر و الرادع عن المعاصى کون اللَّه شهیدا علیه. و قیل: او لم یکفهم من الدلائل شهادة ربک أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من اعمالهم «شهید».
أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ فى شک من البعث و الحساب، أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ احاط بکلّ شىء علما، اى عالم بکلّ شىء قادر علیه حافظ له.
قوله: وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ اى خلق هؤلاء الآیات، إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ فاعبدوه وحده فانّ من عبد مع اللَّه غیره لا یکون عابدا له.
قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولى رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنى بعمل یدخلنى اللَّه به الجنة، فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه (ص) فقال: «علیک بکثرة السجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حطّ بها عنک خطیئة».
و قال ربیعة بن کعب الاسلمى: کنت ابیت مع رسول اللَّه (ص) فآتیه بوضوئه و حاجته، فقال لى: سل، فقلت: اسئلک مرافقتک فى الجنة، قال: او غیر ذلک، قلت: هو ذلک، قال: «فاعنّى على نفسک بکثرة السجود».
قال (ص): «اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد فاکثروا الدعاء».
و عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «لیس فى امتى ریاء ان راءوا فبالاعمال فامّا الایمان فثابت فى قلوبهم امثال الجبال و امّا الکبر فانّ احدهم اذا وضع جبهته للَّه ساجدا فقد برىء من الکبر».
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا اى تکبّروا عن الاجابة الى ما تدعو هم الیه و لم یترکوا السجود لغیر اللَّه، فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یعنى الملائکة یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ اى یسبّحون و یمجّدون و یکبّرون و یهلّلون دائما و کلّها تسبیح. و قیل: یصلّون، وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ اى لا تلحقهم سآمة و لا ملالة من التسبیح فانّ التسبیح منهم کالتنفّس من الناس. اختلفوا فى موضع السجود، اعنى سجود التلاوة من هاتین الآیتین، فقال ابن عباس: اسجد بالآیة الآخرة. و کان عبد الرحمن السلمى و مجاهد یسجدان بالاولى.
روى «انّ للَّه سبحانه ملکا یقال له حزقیآئل له ثمانیة عشر الف جناح ما بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام فخطر له خاطر هل فوق العرش شىء فزاده اللَّه مثلها اجنحة اخرى فکان له ستّة و ثلاثون الف جناح بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام ثمّ اوحى اللَّه سبحانه الیه: ایّها الملک طر، فطار مقدار عشرین الف سنة فلم ینل رأس قائمة من قوائم العرش ثمّ ضاعف اللَّه له فى الجناح و القوّة و امره ان یطیر، فطار مقدار ثلثین الف سنة، فلم ینل ایضا فاوحى اللَّه عز و جل الیه: ایّها الملک لو طرت الى نفخ الصور مع اجنحتک و قوّتک لم تبلغ ساق عرشى، فقال الملک: سبحان ربى الاعلى فانزل اللَّه عز و جل: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى فقال النبى (ص): اجعلوها فى سجودکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً اى یابسة غبر الإنبات فیها فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ یعنى المطر «اهتزّت» اى تحرّکت و انفطرت لخروج النبات، «و ربت» اى انتفخت عند نزول المطر. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى ربت و اهتزّت إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى فى الآخرة إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من الاحیاء و الاماتة «قدیر» إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا اى یمیلون عن الحق فى ادلّتنا، قال مجاهد یلحدون فى آیاتنا بالمکاء و التصدیة و اللغو و اللغط حین قالوا: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ. و قال السدى: یعاندون و یشاقون و قیل: یضعونها على غیر معناها. لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا فتلقیهم فى النار. ثمّ قال: أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ و هو ابو جهل خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ؟ قیل: هو حمزة و قیل: عثمان. و قیل: عمار بن یاسر، اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ هذا امر تهدید و وعید، اى لا یضرّ اللَّه تعالى عملکم بما لا یرضیه و لا یخفى علیه فآثروا ما شئتم فانکم لا تضرّون الّا انفسکم، إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیکم علیه.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ اى بالقرآن لَمَّا جاءَهُمْ و هو حکایة عن الذین یلحدون فى آیاته، ثمّ اخذ فى وصف الذکر و ترک الجواب على تقدیر: انّ الذین کفروا بالذکر یجازون بکفرهم. و قیل: خبره قوله: أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ قال ابن عباس: اى کریم على اللَّه: و قیل: عزیز لا یقدر احد ان یأتى بمثله.
و قیل: عزیز من تمسّک به اعزّه اللَّه فى الدنیا و الآخرة.
لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ قال قتادة: «الباطل» هو الشیطان اى لا یستطیع الشیطان ان یغیّره او یزید فیه او ینقص منه. و قال مقاتل: لا یأتیه التکذیب من الکتب التی قبله و لا یجیء من بعده کتاب فیبطله. و قیل معناه: لا یأتیه الکذب فى اخباره عمّا تقدّم و لا عمّا تأخر. تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ اى منزّل من حکیم یقع افعاله محکمة، «حمید» اى حامد لنفسه و حامد لعباده المؤمنین.
ثمّ عزّى نبیّه (ص) على تکذیبهم ایّاه فقال: ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ یعنى: قد قیل للانبیاء قبلک من الساحر و المجنون و الکاهن کما یقال لک و کذّبوا کما کذّبت، هذا کقوله: کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ و فیه وجه آخر: اى ما یقول اللَّه لک فى الوحى و التنزیل الّا ما قال للرسل من قبلک فیما اوحى الیهم، هذا کقوله: إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ و کقوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً و کقوله: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ.
إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ للمؤمنین وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ للکافرین.
ثمّ عاد الى وصف الذکر فقال: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا اى لو جعلنا هذا الکتاب الذى تقرءه على الناس قرآنا اعجمیا بغیر لغة العرب لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ اى هلّا بیّنت آیاته بالعربیة حتى نفهمها من غیر ترجمان أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ یعنى: اکتاب اعجمىّ و رسول عربىّ؟ و هذا استفهام على وجه الانکار اى انهم کانوا یقولون المنزل علیه عربىّ و المنزل اعجمىّ. الاعجمىّ و الاعجم الذى لا یفصح و ان کان عربیا، و العجمىّ الذى ولدته العجم و ان کان فصیحا. و الاعرابىّ هو الذى یفصح و ان کان ولدته العجم، و العربىّ الذى ولدته العرب و ان کان لم یفصح.
بعضى مفسّران گفتند این آیت جواب آن کافرانست که ربّ العزة ایشان را میفرماید: کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ چون قرآن بایشان آمد کافر شدند گفتند: چرا نه قرآن بزبان عجم فرستادند تا بمعجزه نزدیکتر بودى و از شک و گمان دورتر که محمد زبان عجم نداند و بر وى گمان نبرند که از ذات خویش مىگوید و نتواند که بزبان عجم کتاب نهد، رب العالمین بجواب ایشان گفت: اگر ما این قرآن بزبان عجم فرو فرستادیمى چنانک اقتراح کردند هم ایشان گفتندى: چرا نه بزبان عرب فرستاد که لغت ماست تا ما بىترجمان بدانستیمى و دریافتیمى. آن گه گفت: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ بگوى مؤمنان را در ان شکى نیست که ایشان را هدى و شفاست، هدى من الضلالة و شفاء من الشک. اگر شکى است و گمانى کافران راست که کرّى و گرانى در گوش دل دارند تا حق در نمىیابند، و قرآن برایشان پوشیده تا فراحق نمىبینند. أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ اى لا یسمعون و لا یفهمون کما انّ من دعى من مکان بعید لم یسمع و لم یفهم مثل ایشان چون کسى است که او را از مسافت دور خوانند و آواز خواننده نشنود، او را از ان ندا چه منفعت باشد و چه حاصل بود؟
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ هذا الاختلاف هو اختلاف الیهود آمن به بعضهم بتصدیقه محمدا و کفر به بعضهم بتکذیبه محمدا و منهم من حرّف و بدّل، کقوله: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ و قیل: اختلف الیهود فى کتابهم کما اختلف قومک فى القرآن. و تمّ الکلام على قوله: فَاخْتُلِفَ فِیهِ ثمّ رجع الى القول فى العرب فقال: وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ قیل: هى الاجل المسمّى، و قیل: هى قوله: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ». و قیل: هى قوله: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ. و قیل: هى قوله وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. و المعنى: لو لا کلمة سبقت من ربک فى تأخیر العذاب لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ یعنى لفرغ من عذابهم و عجّل اهلاکهم، وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ اى من صدقک «مریب» موقع لهم الریبة.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ ثوابه وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها عقابه هذا استغناء فیه طرف من الوعید، وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ اى هو منزّه عن الظلم یقال: من ظلم و علم انه یظلم فهو ظلّام.
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ اى علم وقت الساعة عند اللَّه فحسب کقوله: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ. و قیل: من سئل عنها فعلمها مردود الى اللَّه فیقول اللَّه یعلم لا یعلمه غیره. وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ قرأ اهل المدینة و الشام و حفص: «ثمرات» على الجمع. و قرأ الآخرون: «من ثمرة» على التوحید مِنْ أَکْمامِها اى من اوعیتها یعنى الکفرّى قبل ان ینشق. و قیل: قشرها الاعلى من الجوز و اللوز و الفستق و غیرها.
وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ حملها «الّا بعلمه» اى الا و اللَّه عالم به و المعنى: یرد الیه علم الساعة کما یرد الیه علم الثمار و النتاج. وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ ینادى المشرکین: أَیْنَ شُرَکائِی الذین کنتم تزعمون انها آلهة؟ قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ. «آذناک» اى اعلمناک.
و قیل: اسمعناک، من قوله: أَذِنَتْ لِرَبِّها. ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ فیه قولان: احدهما انه من قول الآلهة، اى ما منا من یشهد لنفسه انه شریکک. و قیل: هو من قول المشرکین، اى ما منا من احد یشهد على نفسه بالشرک، لانهم لمّا عاینوا القیامة و العذاب تبرّؤا من الاصنام.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ اى یعبدون مِنْ قَبْلُ فى الدنیا وَ ظَنُّوا ایقنوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ مهرب.
لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ اى الکافر. و قیل: هو عامّ للجنس، اى لا یمل الانسان من مسئلة المال و تمنّى الغنى و الصحة، وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ اى ناله الفقر، «فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ هما اسمان متغایران فى اللفظ معناهما واحد کالرّؤف الرحیم، و العفو و الصفح، و المعنى: یؤس من الخیر قنوط من عود النعمة، اى ظنّ ان لن یرجع الى الخیر ابدا. و قیل: یؤس قنوط من الرحمة و الاجابة بسوء الظّنّ.
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا اى اصبناه عافیة و غنى مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ اى من بعد شدّة اصابته، لَیَقُولَنَّ هذا لِی یعنى انا اهل لهذا و مستحقّه، اى لا یرى ذلک تفضلا من اللَّه یجب علیه شکره له، نظیره قوله تعالى حکایة عن آل فرعون: فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً اى ما اریها تکون، وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى هذا کقوله: وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى یعنى یفضّلنى فى الآخرة کما فضّلنى فى الدنیا لانّ تفضیله ایّاى یدلّ على رضاه عنّى، فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا قال ابن عباس: لنفقهنّهم على مساوى اعمالهم، وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ شدید لا یفتر عنهم.
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ عن الشکر و الطاعة متکبّرا متجبّرا، وَ نَأى بِجانِبِهِ تباعد بکلیّته. و قیل: اعجب بنفسه. وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى ذو صیاح طویل. و قیل: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى اقبل على الدّعاء الکثیر، و المعنى: لا یشکر على النعم و لا یصبر عند فقد النعم و لا منافاة بین قوله: «یؤس قنوط» و بین قوله: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ لانّ الاوّل فى قوم و الثانى فى قوم. و قیل: یؤس قنوط بالقلب دّعآء باللسان. و قیل: یؤس قنوط من الصنم دّعآء للَّه.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ هذا القرآن مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ الآن، مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ معناه: الم تکونوا حینئذ مشاقین. و قیل: من اضلّ ممن صارفى شقّ غیر شقّ الحق.
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ قال ابن عباس: الآیات فى الآفاق هى منازل المهلکین خاویة بما ظلموا، کقوله: مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ. وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من انقلاب الاحوال و تداول الایّام. و قیل: فى انفسهم بالبلایا و الامراض. و قیل: فى انفسهم کانوا نطفا ثمّ علقا ثمّ مضغا ثمّ عظاما و لحما ثمّ صاروا من اهل التمییز و العقل.
و قیل: فى الافاق وقایع اللَّه فى الامم و فى انفسهم یوم بدر. و قیل: فى الافاق من فتوح البلاد و الامصار و فى انفسهم من فتح مکة کقوله: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها. و قیل: «فى الآفاق» یعنى: اقطار الارض و السماء من الشمس و القمر و النجوم و النبات و الاشجار و الانهار وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من لطیف الصنعة و بدیع الحکمة و سبیل الغائط و البول حتى انّ الرجل لیأکل و یشرب من مکان واحد و یخرج ما یأکل و یشرب من مکانین. و قیل: فى انفسهم إحیاءهم عند الصباح من النوم. و قیل: الآیات فى الآفاق» هو ما اخبرهم النبى علیه السلام بوقوعه من الفتن و ظهور الآیات فى آفاق الارض بعده و لم یصدّقوه ثمّ کان کما اخبره. و قیل: هى طلوع الشمس من مغربها. و قیل: هى انشقاق القمر. قال بعض المفسرین: انّ ابا جهل قال للنبى (ص): ائتنا بعلامة، فانشقّ القمر بنصفین، فقال ابو جهل: یا معشر قریش قد سحرکم محمد فوجهوا رسلکم فى الآفاق هل عاینوا القمر کذلک فان عاینوا شیئا فهو آیة و الّا فذلک سحر، فوجهوا رسلهم فى الارض فاذا الناس یتحدّثون فى انشقاق القمر، فقال ابو جهل: هذا سحر مستمرّ: فنزل: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ ان القرآن و الاسلام و محمدا «حقّ».
أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ یعنى: او لا یکفیک ربک ناصرا، کقوله: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ. و قیل: او لم یکف بربک شهیدا لانجاز ما وعد. و قیل: أ و لم یکف الانسان من الزاجر و الرادع عن المعاصى کون اللَّه شهیدا علیه. و قیل: او لم یکفهم من الدلائل شهادة ربک أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من اعمالهم «شهید».
أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ فى شک من البعث و الحساب، أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ احاط بکلّ شىء علما، اى عالم بکلّ شىء قادر علیه حافظ له.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ، اللَّه باریک دانست ببندگان خویش. یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ روزى میدهد او را که خواهد،، وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (۱۹) و اوست با نیروى بىهمتا.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، هر که برّ آن جهان میخواهد و پاداش آن را، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ما خود برّ آن جهان فرا فزائیم، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا، و هر که بر این جهان را کشت کند و پاداش این جهان را کوشد، نُؤْتِهِ مِنْها بدهیم او را از آن چیز، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (۲۰). و او را در آن جهان بهرهاى نه.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ، ایشان را انباز انست با خداى، شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ، که ایشان را مىراهى نهند از دین، ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، که اللَّه و دستورى نداد، وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، و اگر نه سخن راست و درست، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، میان تو با ایشان کارى برگزارده آمدید، وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۱) و ستمکاران ناگرویدگان را عذابى است دردناک.
تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ، ستمکاران را مىبینى ترسان و هراسان، مِمَّا کَسَبُوا، از کرد بد خویش که میکردند، وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، و آن بایشان بودنى است، وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، در مرغزارهاى بهشتهایند، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، ایشانراست هر چه ایشان خواهند بنزدیک خداوند ایشان، ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۲۲) آنست فضل بزرگوار.
ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ، این آنست که مى بشارت دهد اللَّه بندگان خویش را، الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، گوى نمیخواهم از شما بر این هیچ مزدى، إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى، لکن بدوست داشتن که نزدیکى جوید، وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً و هر که یک نیکى کند، نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، ما درافزائیم او را در آن نیکویى، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (۲۳). اللَّه بزرگ آمرز است خردپذیر.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً، میگویند که دروغى ساخت بر خدا.
فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ، اگر اللَّه خواهد، مهر بر دل تو نهد وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، و خود بخویشتن باطل و کژى از دلها بسترد، وَ یُحِقُّ الْحَقَّ، و راستى پیدا کند و باز نماید که راست است، بِکَلِماتِهِ، بسخنان خویش، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۴) که او دانا است بهر چه در دلها است وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اوست که مىپذیرد بازگشت از بندگان، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، و مى فرا گذارد بدیهاى ایشان، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۲۵). و میداند آنچه بندگان خواهند کرد.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و پاسخ میکند ایشان را که بگرویدند و نیکیها کردند، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ناخواسته ایشان را میافزاید، وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (۲۶) و ناگرویدگان را عذابى است سخت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ، و اگر اللَّه روزى بر بندگان خویش، فراخ بگسترانیدى، لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، ایشان نافرمان و شدندى در زمین وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، لکن مىفروفرستد روزى باندازه و آنچه خواهد.
إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (۲۷) او به بندگان خویش دانا است و بینا.
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، و اوست که میفرستد باران، پس انک خلق نومید شدند، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ، و بخشایش خویش مىپراکند وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (۲۸) و اوست آن خداوند یارى ده ستوده.
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، و از نشانهاى اوست آفرینش آسمانها و زمینها، وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، و آنچه در آن هر دو بپراکند از جنبنده وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ، و او بر هم فرا آوردن ایشان، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ (۲۹) هر گه که خواهد توانا است.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، و هر چه بشما رسد از رسیدنى، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، بدان بکرد دو دست شما است، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (۳۰) و فراوانست که مىفرو گذارد.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، و شما نه آنید که در زمین او را عاجز آرید، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۳۱) و شما را فرود از اللَّه نه یارى ده است و نه فریادرس.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (۳۲) و از نشانهاى اوست در دریا چون کوه.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ، اگر اللَّه خواهد باد کشتى ران را بیاراماند، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ، تا فرو ایستاده، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۳) در آن نشانهایى است آشکارا، هر شکیبایى را سپاس دار.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ، یا تباه کند آن کشتیها را، بِما کَسَبُوا، بآن که ایشان کردند، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ (۳۴) و فراوانى هم فرا گذارد
وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا، و بدانند ایشان که مى پیکار کنند نشانهاى ما، ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۵) که ایشان را از عذاب باز پس نشستن نیست.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، هر که برّ آن جهان میخواهد و پاداش آن را، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ما خود برّ آن جهان فرا فزائیم، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا، و هر که بر این جهان را کشت کند و پاداش این جهان را کوشد، نُؤْتِهِ مِنْها بدهیم او را از آن چیز، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (۲۰). و او را در آن جهان بهرهاى نه.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ، ایشان را انباز انست با خداى، شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ، که ایشان را مىراهى نهند از دین، ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، که اللَّه و دستورى نداد، وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، و اگر نه سخن راست و درست، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، میان تو با ایشان کارى برگزارده آمدید، وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۱) و ستمکاران ناگرویدگان را عذابى است دردناک.
تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ، ستمکاران را مىبینى ترسان و هراسان، مِمَّا کَسَبُوا، از کرد بد خویش که میکردند، وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، و آن بایشان بودنى است، وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، در مرغزارهاى بهشتهایند، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، ایشانراست هر چه ایشان خواهند بنزدیک خداوند ایشان، ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۲۲) آنست فضل بزرگوار.
ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ، این آنست که مى بشارت دهد اللَّه بندگان خویش را، الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، گوى نمیخواهم از شما بر این هیچ مزدى، إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى، لکن بدوست داشتن که نزدیکى جوید، وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً و هر که یک نیکى کند، نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، ما درافزائیم او را در آن نیکویى، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (۲۳). اللَّه بزرگ آمرز است خردپذیر.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً، میگویند که دروغى ساخت بر خدا.
فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ، اگر اللَّه خواهد، مهر بر دل تو نهد وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، و خود بخویشتن باطل و کژى از دلها بسترد، وَ یُحِقُّ الْحَقَّ، و راستى پیدا کند و باز نماید که راست است، بِکَلِماتِهِ، بسخنان خویش، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۴) که او دانا است بهر چه در دلها است وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اوست که مىپذیرد بازگشت از بندگان، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، و مى فرا گذارد بدیهاى ایشان، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۲۵). و میداند آنچه بندگان خواهند کرد.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و پاسخ میکند ایشان را که بگرویدند و نیکیها کردند، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ناخواسته ایشان را میافزاید، وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (۲۶) و ناگرویدگان را عذابى است سخت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ، و اگر اللَّه روزى بر بندگان خویش، فراخ بگسترانیدى، لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، ایشان نافرمان و شدندى در زمین وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، لکن مىفروفرستد روزى باندازه و آنچه خواهد.
إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (۲۷) او به بندگان خویش دانا است و بینا.
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، و اوست که میفرستد باران، پس انک خلق نومید شدند، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ، و بخشایش خویش مىپراکند وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (۲۸) و اوست آن خداوند یارى ده ستوده.
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، و از نشانهاى اوست آفرینش آسمانها و زمینها، وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، و آنچه در آن هر دو بپراکند از جنبنده وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ، و او بر هم فرا آوردن ایشان، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ (۲۹) هر گه که خواهد توانا است.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، و هر چه بشما رسد از رسیدنى، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، بدان بکرد دو دست شما است، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (۳۰) و فراوانست که مىفرو گذارد.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، و شما نه آنید که در زمین او را عاجز آرید، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۳۱) و شما را فرود از اللَّه نه یارى ده است و نه فریادرس.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (۳۲) و از نشانهاى اوست در دریا چون کوه.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ، اگر اللَّه خواهد باد کشتى ران را بیاراماند، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ، تا فرو ایستاده، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۳) در آن نشانهایى است آشکارا، هر شکیبایى را سپاس دار.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ، یا تباه کند آن کشتیها را، بِما کَسَبُوا، بآن که ایشان کردند، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ (۳۴) و فراوانى هم فرا گذارد
وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا، و بدانند ایشان که مى پیکار کنند نشانهاى ما، ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۵) که ایشان را از عذاب باز پس نشستن نیست.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ اى بارّ بهم رفیق حفى. قال مقاتل: یعنى بالبر و الفاجر، حیث لهم یهلکهم جوعا بمعاصیهم. یدل علیه قوله: یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، فکل من رزقه اللَّه من مؤمن و کافر و ذى روح، فهو ممن یشاء اللَّه ان یرزقه و قال الصادق (ع): اللطف فى الرزق انه جعل رزقهم من الطیبات، و رزقهم من حیث لا یعلمون، و لم یدفعه الیهم بمرة بل یرزق کل عبد منهم، قدر ما یصلحه و یصلح له.
و قیل لطفه بهم ان لا یعاجلهم بالعقوبة کى یتوبوا. و قیل اللطیف الذى یعلم دقائق المصالح و غوامضها ثم یسلک فى ایصالها الى المستصلح سبیل الرفق، دون العنف. فاذا اجتمع الرفق فى الفعل، و اللطف فى العلم، تم معنى اللطف و لا یتصور کمال ذلک فى العلم و الفعل الّا للَّه وحده، یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، کما یشاء، من شاء موسّعا و من شاء مقترا و من شاء حلالا و من شاء حراما و من شاء فى خفض و دعة و من شاء فى کد و عناء و من شاء بحساب و من شاء بغیر حساب، وَ هُوَ الْقَوِیُّ، بتعذیب الکفار یوم بدر، الْعَزِیزُ فى الانتقام منهم.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، اى ثواب الآخرة بعمله، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، فنعطیه بالواحد عشرا و مائة و اضعافا، و قیل: نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، اى: نجمع له الدنیا و الآخرة، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها، ما قسمناه و من هاهنا للتبعیض، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ، اى: فى خیر الآخرة، مِنْ نَصِیبٍ لانه کذّب بها.
قال قتاده: نؤته بقدر ما قسم له کما قال: عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ، و قیل: ندفع عنه من آفات الدنیا، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ.
این آیت در شأن قومى فرو آمد که با رسول خدا بودند در غزاها و با اعداء دین جنگ کردند، قومى را غرض، ثواب آخرت بود و رضاء حق، رب العالمین ایشان را وعده دیدار و رضاء خود داد در آخرت، و در دنیا ایشان را مال و غنیمت داد فضل آنان، ثواب آخرت. باز قومى منافقان بودند که غرض ایشان در آن حربها مال غنیمت بود نه ثواب آخرت، رب العزه ایشان را از آن مال غنیمت محروم نکرد، لکن از ثواب آخرت محروم ماندند، اینست که مصطفى (ص) فرمود: بشّر هذه الامة بالثناء و الرفعة و النصر و التمکین فى الارض، فمن عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یکن له فى الآخرة نصیب.
و گفتهاند که بر سلیمان پیغامبر مال و ملک و علم عرضه کردند که از این سه یکى اختیار کن، سلیمان علم اختیار کرد، مال و ملک فرافزودند او را.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، هم قریش و کفرة العرب من خزاعه و غیرهم بحروا البحیره و سیّبوا السوائب و و صلوا الوصیلة و حموا الحامى و ذبحوا للطواغیت و جعلوا للَّه مما ذرأ من الحرث و الانعام نصیبا و نسئوا النسیء و بدّلوا دین ابراهیم و تأویل الآیة: الهم شرکاء فیما شرع اللَّه من الدین یشرعون معه غیر شرعه. ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، اى لم یأمر به اللَّه. وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، اى لو لا ان اللَّه حکم فى کلمة الفصل بین الخلق بتأخیر العذاب عنهم الى یوم القیمة حیث قال: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، لفرغ من عذاب الذین یکذبونک فى الدنیا، إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فى الآخرة.
تَرَى الظَّالِمِینَ، المشرکین یوم القیمة، مُشْفِقِینَ، اى: وجلین مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، اى: جزاء کسبهم واقع بهم لا محیص لهم عنه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، الروضات و الروض جمع الروضة، و الریاض جمع الروض جمع الجمع، و هى الاماکن المعشبة المونقة ذات الریاحین و الزهر، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، اى: لهم ما یتمنون و یشتهون فى الجنة، ذلِکَ اى اعطاء هذه الاشیاء، هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ. النعیم الدائم على القلیل من العمل.
ذلِکَ اى: «الفضل الکبیر» هو، الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اى هو لهم خاصّة فانهم اهله. قرأ ابو عمرو و ابن کثیر یبشر بفتح الیاء و ضم الشین مخففا، و التخفیف و التشدید فى المعنى واحد. قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى، ابن عباس گفت: این آیه بمدینه فرو آمد، و سبب نزول آن بود که، چون رسول خدا (ص) هجرت کرد بمدینه، انصار آمدند و گفتند: انک ابن اختنا و قد هدانا اللَّه على یدیک و تنوبک نوائب و حقوق و لیس لک عندها سعة، فرأینا ان نجمع لک من اموالنا شطرا فنأتیک به و تستعین على ما ینوبک.
انصار گفتند یا رسول اللَّه تو خواهرزاده مایى و رب العالمین بوسیلت رسالت و نبوت تو، ما را هدایت داد و بمکان تو ما باسلام گرامى و عزیز گشتیم و حق تو بر ما واجب گشت و دانیم که ترا دستگاهى نیست و مالى ندارى که حقها بدان بگذارى و آفتها بدان دفع کنى. اگر صواب بینى، تا ما شطرى از مال خویش جدا کنیم و بر تو آریم و بعضى شغلهاى تو کفایت کنیم.
رب العالمین در شأن و جواب ایشان، این آیت فرستاد: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، بگو اى محمد نمىخواهم از شما بر این پیغام رسانیدن هیچ مزدى و لم یسئل نبى على البلاغ اجرا قط، و هرگز هیچ پیغامبر بر تبلیغ رسالت هیچ مزد، نخواست، همانست که آنجا گفت: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
و در سورة الشعراء حکایت از جماعتى پیغامبران کرد که گفتند: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ. آن گه گفت إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى. این استثناء منقطع است و متصل نیست و مودت از سخن اول مستثنى نیست و معنى آنست که لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً لکن ودّونى فى القربى.
اکنون معنى این سخن بر سه وجه گفتهاند: یکى آنست که: آمرکم ان تودوا اقاربى و اهل بیتى، مزد نمیخواهم، لکن شما را میفرمایم که خویشان مرا و اهل بیت مرا دوست دارید. ابن عباس گفت: آن روز که این آیت فرو آمد گفتند یا رسول اللَّه من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم. قال على (ع) و فاطمه و ابناهما و فیهم نزل: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ.
و عن على ابن ابى طالب قال: شکوت الى رسول اللَّه (ص) حسد الناس لى، فقال اما ترضى ان تکون رابع اربعة اول من یدخل الجنة انا و انت و الحسن و الحسین (ع) و ازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریتنا خلف ازواجنا و شیعتنا من ورائنا.
و عن زید بن ارقم عن النبى قال: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى، اذکرکم اللَّه فى اهل بیتى قیل لزید بن ارقم من اهل بیته، قال: هم آل على و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس و قال رسول اللَّه لعباس بن عبد المطلب: و الذى بعثنى بالحق لا یؤمنون، حتى یحبوکم لى و قیل هم الذین تحرم علیهم الصدقة من اقاربه و یقسم فیهم الخمس و هم بنو هاشم و بنو المطلب الذین لم یفترقوا فى جاهلیة و لا فى اسلام.
وجه دوم در معنى آیت، قول حسن بصرى است: اى لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن آمرکم بموده التقرب الى اللَّه عز و جل و التودد الیه بالطاعة و العمل الصالح، مزد نمىخواهم لکن میفرمایم شما را بدوست داشتن هر کس که نزدیکى جوید باللّه، بطاعت و عمل نیکو، و بر وفق این قول، هر کس که اللَّه را فرمان بردار است و تقرب را بوى نیکوکار است، واجب است بر تو که او را دوست دارى و مودت وى فریضه دانى.
حسن بصرى از اینجا گفت: من تقرب الى اللَّه بطاعته، وجبت علیک مودته.
وجه سوم قول ضحاک و مجاهد و سدى و جماعتى مفسران. گفتند: این آیت بمکه فرو آمد و این خطاب با مشرکان قریش است و با کفار عرب که ایشان با یکدیگر میگفتند: أ ترون محمدا (ص) یسئل على ما یتعاطاه اجرا؟ گویى این محمد باین کار که پیش گرفته، هیچ مزدى میخواهد؟ بجواب ایشان این آیت آمد که: لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن، آمرکم ان تودونى لاجل قرابتى و ان لم تصدقونى برسالتى فلا تؤذونى.
و روى انه قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: یا قوم اذا ابیتم ان تتابعونى فاحفظوا قرابتى فیکم و لا تؤذونى فانکم قومى و احق بان تصلوا رحمى.
مزد نمىخواهم، لکن شما را مىفرمایم که اگر مرا برسالت استوار نمىدارید و دعوت مرا اجابت نمیکنید، بارى بحکم قرابت که میان من و شماست مرا مرنجانید و مرا دوست دارید و رحم پیوندید.
قال ابن عباس: لم یکن بطن من بطون قریش الّا کان للنبى (ص) فیهم قرابة و قیل العرب کلّا ولدته و قال بعض المفسرین: کان المشرکون، یؤذون رسول اللَّه (ص) فانزل اللَّه هذه الآیة، فامرهم فیها بمودة رسول اللَّه (ص) و صلة رحمه، فلما هاجر الى المدینه و آواه الانصار و نصروه احب اللَّه عز و جل ان یلحقه باخوانه من الانبیاء علیهم السلام، حیث قالوا: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ. فانزل اللَّه: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
فصارت منسوخة بهذه الایة و هذا القول غیر مرضى لان مودة النبى (ص) و کف الاذى عنه، و مودة اقاربه، و التقرب الى اللَّه بالطاعة و العمل الصالح من فرائض الدین، فلا یجوز نسخ شىء منها و المعنى الصحیح فى الآیة ما ذکرناه من اقاویل السلف، و اللَّه اعلم.
وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، الاقتراف الاکتساب، و الاعتمال اى: من یکتسب طاعة، نَزِدْ لَهُ فِیها، من الثواب حُسْناً، بالتضعیف. و قیل معناه، یثبت على القلیل من الطاعة الکثیر من الثواب، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ، لمن اذنب شَکُورٌ لمن اطاع. و قیل غَفُورٌ، لذنوب آل رسول اللَّه شَکُورٌ لحسناتهم.
أَمْ یَقُولُونَ، اى: بل یقولون یعنى کفار مکه، افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً. فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ، قال مجاهد: یربط على قلبک بالصبر على اذاهم، فلا یدخل قلبک حزن و لا ضیق. معنى آنست که کفار مکه میگویند که، تو بر اللَّه دروغ میسازى، و این قرآن از بر خود مىنهى و گر اللَّه خواهد دل تو بربطه صبر ببندد، تا بر اذاى ایشان صبر کنى و بر آنچه ایشان میگویند، در دل تو تنگى و اندوهى نیاید.
آن گه بر سبیل ابتدا گفت: وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، اى: ان ما یقولونه باطل یمحه اللَّه آنچه ایشان میگویند باطل است و اللَّه آن را محو کند. وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ، اى: یظهر الحق و یثبته بما انزل من کتابه، و ینصر دینه بوعده. و قیل: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، تم الکلام هاهنا و هذا کالوعید للرسول (ص) و المراد به جواب الذین قالوا: افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً فخرج الجواب مخرج الاستغناء، و المعنى: فان یشأ اللَّه یمسک ما اوحى الیک و یمح بنفسه الکفر من قلوب العابد بلا واسطة و لا سفارة، این سخن هر چند که ظاهر آن وعید رسول (ص) مىنماید اما جواب مشرکان است که میگفتند: افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً و در این جواب بىنیازى خود جل جلاله پیدا میکنند یعنى که ما را حاجت بواسطه و سفارت نیست. اگر خواهیم مهر بر دل تو نهیم و قرآن که بتو دادیم از دل تو ببریم، تا فراموش کنى و بخودى خود، باطل و کفر از دلها بستریم، یعنى شما که کافراناید چرا مىگویید که محمد (ص) بر اللَّه دروغ میسازد؟، وى دروغ بر ما نمىسازد که اگر سازد با وى این کنیم که گفتیم.
قوله: وَ یَمْحُ حذف الواو منه لا للجزم و انما کتب فى المصحف على اللفظ کما کتب قوله: سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ. و یَدْعُ الْإِنْسانُ محذوف الواو ثم قال: إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. اى: بضمائر القلوب، فلو علم من قلبه انه هم بالافتراء لعاجله بالعقوبة، فکیف اذا نطق به و صرّح.
وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اذا تابوا، لانه ان لم یقبل کان اغراء بالمعاصى، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، اى: تجاوز عما کان منهم قبل التوبة من القبائح، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. تأویله یعفو عنها و هو یعلم انهم یعودون الیها، فلا یمنعه.
علمه من عفوه و لا یرجع بعد عودهم الى السیئات عن عفوه نظیره. قوله عز و جل: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ. التأویل: یبعثکم حتى تخوضوا فى مثل ما جرحتم بالنهار، فلا یمنعه علمه عن کلامکم. و قیل یعلم ما یفعلون اى: یعلم اعتقادهم، فلا یقبل الا التوبة النصوح، و التوبة النصوح ما روى جابر قال: دخل اعرابى على رسول اللَّه و قال اللهم انى استغفرک و اتوب الیک سریعا و کبر، فلما فرغ عن صلاته، قال له یا هذا ان سرعة اللسان بالاستغفار توبة الکذابین و توبتک تحتاج الى توبة. قال: و ما التوبة، قال: اسم یقع على ستة معان، على الماضى، من الذنوب: الندامة و لتضییع الفرائض: الاعادة و رد المظالم و ازاقة النفس فى الطاعة کما ربیتها فى المعصیة و اذاقة النفس مرارة الطاعة کما اذقتها حلاوة المعصیة و البکاء بدل کل ضحک ضحکته.
و قیل حقیقة التوبة ترک المعاصى نیة و فعلا و الاقبال على الطاعة نیة و فعلا.
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه: اللَّه اشد فرحا بتوبة عبده حین یتوب الیه من احدکم کان راحلته بارض فلاة فانفلتت و علیها طعامه و شرابه فایس منها، فاتى شجرة فاضطجع فى ظلها قد یئس من راحلته فبینما هو کذلک اذ بها قائمة عنده فأخذ بخطامها، ثم قال من شدة الفرح: انت عبدى و انا ربک اخطا من شدة الفرح. و فى روایة ابى هریره: اللَّه افرح بتوبة عبده من العقیم الوالد و من الظمآن الوارد فمن تاب الى اللَّه توبة نصوحا، انسى اللَّه حفظته و بقاع الارض خطایاه و ذنوبه. قرأ حمزة و الکسائى و حفص، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. بالتاء، و هو خطاب للمشرکین، و الباقون بالیاى لانه بین خبرین عن قوم فقال قبله عن عباده و بعده. وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى: یجیب اللَّه الذین آمنوا، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اذا دعوه کقوله: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ. و قال ابن عباس: معناه یثیب الذین آمنوا و عملوا الصالحات على اعمالهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، سوى ثواب اعمالهم تفضلا منه. و فى روایة ابى صالح عن ابن عباس قال: وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى. یشفعهم فى اخوانهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، یشفّعهم فى اخوان اخوانهم.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص): وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، الشفاعة لمن وجبت له النار، و قیل الذین آمنوا فى موضع الرفع و هو استجابة العبید لربهم کقوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، اى یزید اللَّه لهم الهدى من فضله، کقوله: یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً. وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ.
فى الآخرة. معنى هر دو آیه آنست که: اللَّه تعالى توبه بندگان بپذیرد، هر گه که باخلاص و صدق بوى باز گردند و توبه ایشان نصوح باشد و گناهان گذشته ایشان همه بیامرزد، هر چند که میداند که ایشان پس از توبه گناه کنند، توبه ایشان رد نکند و از عفو خود فراپس نیاید و خواندن ایشان مر او را جل جلاله، اجابت کند، و کردار نیک ایشان را ثواب دهد، و بفضل خود، زیادتى بر سر نهد، این کرامت و نواخت اللَّه است مؤمنانرا هم در دنیا و هم در آخرت، و کافران را عذاب سخت است در دنیا و در آخرت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، اى لو جعلهم اللَّه اغنیاء لطغوا و بغوا بعضهم على بعض. قال ابن عباس: بغیهم طلبهم منزلة بعد منزلة و مرکبا بعد مرکب و ملبسا بعد ملبس و قیل معناه: لتراموا الى افساد الارض بان لا یحتاج بعضهم الى بعض فلا یتعاونوا قال شقیق بن ابراهیم: معنى الآیة لو رزق اللَّه العباد من غیر کسب و تفرغوا عن المعاش و الکسب لطغوا و بغوا و سعوا فى الارض فسادا، و لکن شغلهم بالکسب و المعاش رحمة منه و امتنانا، وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، یوصل الرزق الى من یشاء کما یشاء بالقدر الذى یعلم مصلحته فیه.
گفتهاند: این آیه در شأن قومى از عرب فرو آمد که بوقت خصب و فراخى نعمت، با محاربت و معادات یکدیگر میپرداختند و مال یکدیگر بغارت میبردند و در زمین تباه کارى میکردند و بوقت قحط و جدوبت با انتجاع و تجارت و طلب رزق میپرداختند.
و فى ذلک یقول الشاعر:
قوم اذا نبت الربیع بارضهم
نبتت عداوتهم مع البقل
خباب ارت گفت: این آیه در شأن ما فرو آمد، جمع اصحاب صفه، که بر اموال بنى قریظه و نضیر و بنى قینقاع ما را نظر آمد، آن مواشى ایشان دیدیم فراوان و عروض تجارت و نعمت بىکران، آرزوى آن در دل ما تحرّک کرد و رب العالمین باین آیه ما را از سر آن تمنى فرا داشت و سکینه قناعت بدل ما فرو آورد.
مصطفى (ص) گفت: اخوف ما اخاف على امتى زهرة الدنیا و کثرتها.
و قال بعض الحکماء: ان من العصمة ان لا تجد. و قال مقاتل: یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ فیجعل واحدا فقیرا و آخر غنیا. إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ.
روى انس بن مالک عن النبى (ص) عن جبرئیل عن اللَّه عز و جل انه قال: «من اهان لى ولیا فقد بارزنى بالمحاربة. و انى لاسرع شىء الى نصرة اولیائى انى لا غضب لهم کما یغضب اللیث الحرد و ما تقرب الىّ عبدى المؤمن بمثل اداء ما افترضت علیه، و ما زال عبدى المؤمن یتقرب الىّ بالنوافل حتى احبه، فاذا احببته، کنت له سمعا و بصرا و یدا و مؤیدا. ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطیته و ما ترددت فى شىء انا فاعله ترددى، فى قبض روح عبدى المؤمن، یکره الموت و اکره مسائته و لا بدله منه و ان من عبادى المؤمنین لمن یسألنى الباب من العبادة، فاکفه عنه ان لا یدخله عجب فیفسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الغنى و لو افقرته لا فسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الصحة، و لو اسقمته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا السقم و لو اصلحته لافسده ذلک.
انى ادبّر امر عبادى بعلمى بقلوبهم. «انى بعبادى خبیر بصیر».
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، الغیث المطر، سمى غیثا لانه غیاث الخلق به بقائهم و علیه نمائهم. و قیل الغیث من المطر ما یکون نافعا، و یکون فى وقته لان المطر قد یکون مضرا، و قد یکون فى غیر وقته، مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، یئسوا منه لتأخر نزوله و الغیث بعد الیأس ادعى لهم الى الشکر، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ نعمته و خصبه و قیل مطره فیعم السهل و الجبل و العامر و الغامر. و نشرها، عمومها، جمیع الخلیقة. وَ هُوَ الْوَلِیُّ، اى: ولى المؤمنین بانزال الغیث، الْحَمِیدُ. الذى لا یفاه به الا مدحا و لا یذکر الّا حمدا.
قال مقاتل: حبس اللَّه المطر عن اهل مکة سبع سنین، حتى قنطوا، ثم انزل اللَّه المطر فذکرهم نعمته، قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ، اى من علامات قدرته، خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، مع عظمهما و کثرة اجزائهما، وَ ما بَثَّ اى: خلق و فرق فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، اى: ذى روح الانس و الجن و الملائکة و سایر الحیوان، وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ، اى: على احیائهم بعد الموت، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ. کامل القدرة.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، اى غمّ و الم و مکروه، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، یعنى فهو عقوبة للمعاصى التی اکتسبتموها، کقوله: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ، وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ قرأ اهل المدینة و الشام، بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت ایدیکم، و هو مع الفاء احسن و اشهر فى اللغة کما هو فى مصاحف اهل العراق لانه شرط و جوابه، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. من الذنوب، فلا یعاقب علیه. و قیل: یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ.
من الناس فلا یعاجلهم بالعقوبة اما عطفا و رحمة و اما زیادة فى العذاب و استدراجا.
قال الحسن: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اراد به اقامة الحدود على المعاصى، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. فلم یجعل له حدا.
و قال الضحاک: ما تعلم رجل القرآن ثم نسیه الا بذنب، ثم قرأ: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اىّ مصیبة اعظم من نسیان القرآن.
و قال الحسن: لما نزلت هذه الایة، قال رسول اللَّه (ص): «و الذى نفسى بیده ما من خدش عود و لا عثرة قدم و لا اختلاج عرق الا بذنب و ما یعفو اللَّه عنه اکثر.
و قال على بن ابى طالب (ع): الا اخبرکم بافضل آیة فى کتاب اللَّه حدّثنا بها رسول اللَّه (ص)، ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. قال و سافسرها لک یا على ما أَصابَکُمْ، من مرض او عقوبة او بلاء فى الدنیا، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، و اللَّه عز و جل اکرم من ان یثنى علیهم العقوبة فى الآخرة، و ما عفا اللَّه عنه فى الدنیا، فاللّه احلم من ان یعود بعد عفوه. و قال عکرمة: ما من نکبة اصابت عبدا فما فوقها الا بذنب لم یکن اللَّه لیغفر له الا بها او درجة لم یکن اللَّه لیبلغه الا بها.
و عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) قال: اذا اراد اللَّه بعبده الخیر عجل له العقوبة فى الدنیا و اذا اراد بعبده الشر، امسک علیه بذنبه حتى یوافى به یوم القیمة.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، اى: و ما انتم بفائتین هربا فى الارض، قال اهل اللغة اعجزته اى صیرته عاجزا و عجزته فتّه و سبقته، یعنى اذا اراد اللَّه العقوبة بکم فلا تفوتونه حیثما کنتم و لا تسبقونه، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ، یحفظکم، وَ لا نَصِیرٍ. یدفع عنکم العذاب اذا حل بکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ، یعنى السفن واحدتها جاریة و هى السائرة، فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ، یعنى کالجبال فى العظم.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ التی تجریها، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ، یعنى فیبقین واقفة على ظهر البحر، تقول رکد الماء اذا وقف، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. یعنى لکل مؤمن لان صفة المؤمن: الصبر فى الشدة و الشکر فى الرخاء.
و فى الخبر: الایمان نصفان، نصف صبر، و نصف شکر.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا یهلک کثیرا من السفن و من فیها بذنوبهم أوبقته ذنوبه أی: اهلکته، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ. فینجیهم، و قیل: یعف عن کثیر. من ذنوبهم فلا یعاقب علیها وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ، قرأ اهل الکوفة و الشام و یعلم برفع المیم استأنف به الکلام کقوله فى سورة التوبة: وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ یَشاءُ، و قرأ الآخرون و یعلم بالنصب على الصرف کقوله: وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ. اى: صرف من حال الجزم الى النصب استخفافا و کراهیة لتوالى الجزم و کقول الشاعر:
لا تنه عن خلق و تأتى مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم
و معنى الآیة، انما نفعل ذلک من العفو و الاهلاک وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ انبیاءنا «فى»، رد آیاتِنا، ان لیس، لَهُمْ مِنْ، عذاب اللَّه مَحِیصٍ.
مهرب و انه لیس بمنج من ذلک غیر اللَّه عز و جل.
و قیل لطفه بهم ان لا یعاجلهم بالعقوبة کى یتوبوا. و قیل اللطیف الذى یعلم دقائق المصالح و غوامضها ثم یسلک فى ایصالها الى المستصلح سبیل الرفق، دون العنف. فاذا اجتمع الرفق فى الفعل، و اللطف فى العلم، تم معنى اللطف و لا یتصور کمال ذلک فى العلم و الفعل الّا للَّه وحده، یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، کما یشاء، من شاء موسّعا و من شاء مقترا و من شاء حلالا و من شاء حراما و من شاء فى خفض و دعة و من شاء فى کد و عناء و من شاء بحساب و من شاء بغیر حساب، وَ هُوَ الْقَوِیُّ، بتعذیب الکفار یوم بدر، الْعَزِیزُ فى الانتقام منهم.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، اى ثواب الآخرة بعمله، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، فنعطیه بالواحد عشرا و مائة و اضعافا، و قیل: نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، اى: نجمع له الدنیا و الآخرة، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها، ما قسمناه و من هاهنا للتبعیض، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ، اى: فى خیر الآخرة، مِنْ نَصِیبٍ لانه کذّب بها.
قال قتاده: نؤته بقدر ما قسم له کما قال: عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ، و قیل: ندفع عنه من آفات الدنیا، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ.
این آیت در شأن قومى فرو آمد که با رسول خدا بودند در غزاها و با اعداء دین جنگ کردند، قومى را غرض، ثواب آخرت بود و رضاء حق، رب العالمین ایشان را وعده دیدار و رضاء خود داد در آخرت، و در دنیا ایشان را مال و غنیمت داد فضل آنان، ثواب آخرت. باز قومى منافقان بودند که غرض ایشان در آن حربها مال غنیمت بود نه ثواب آخرت، رب العزه ایشان را از آن مال غنیمت محروم نکرد، لکن از ثواب آخرت محروم ماندند، اینست که مصطفى (ص) فرمود: بشّر هذه الامة بالثناء و الرفعة و النصر و التمکین فى الارض، فمن عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یکن له فى الآخرة نصیب.
و گفتهاند که بر سلیمان پیغامبر مال و ملک و علم عرضه کردند که از این سه یکى اختیار کن، سلیمان علم اختیار کرد، مال و ملک فرافزودند او را.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، هم قریش و کفرة العرب من خزاعه و غیرهم بحروا البحیره و سیّبوا السوائب و و صلوا الوصیلة و حموا الحامى و ذبحوا للطواغیت و جعلوا للَّه مما ذرأ من الحرث و الانعام نصیبا و نسئوا النسیء و بدّلوا دین ابراهیم و تأویل الآیة: الهم شرکاء فیما شرع اللَّه من الدین یشرعون معه غیر شرعه. ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، اى لم یأمر به اللَّه. وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، اى لو لا ان اللَّه حکم فى کلمة الفصل بین الخلق بتأخیر العذاب عنهم الى یوم القیمة حیث قال: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، لفرغ من عذاب الذین یکذبونک فى الدنیا، إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فى الآخرة.
تَرَى الظَّالِمِینَ، المشرکین یوم القیمة، مُشْفِقِینَ، اى: وجلین مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، اى: جزاء کسبهم واقع بهم لا محیص لهم عنه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، الروضات و الروض جمع الروضة، و الریاض جمع الروض جمع الجمع، و هى الاماکن المعشبة المونقة ذات الریاحین و الزهر، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، اى: لهم ما یتمنون و یشتهون فى الجنة، ذلِکَ اى اعطاء هذه الاشیاء، هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ. النعیم الدائم على القلیل من العمل.
ذلِکَ اى: «الفضل الکبیر» هو، الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اى هو لهم خاصّة فانهم اهله. قرأ ابو عمرو و ابن کثیر یبشر بفتح الیاء و ضم الشین مخففا، و التخفیف و التشدید فى المعنى واحد. قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى، ابن عباس گفت: این آیه بمدینه فرو آمد، و سبب نزول آن بود که، چون رسول خدا (ص) هجرت کرد بمدینه، انصار آمدند و گفتند: انک ابن اختنا و قد هدانا اللَّه على یدیک و تنوبک نوائب و حقوق و لیس لک عندها سعة، فرأینا ان نجمع لک من اموالنا شطرا فنأتیک به و تستعین على ما ینوبک.
انصار گفتند یا رسول اللَّه تو خواهرزاده مایى و رب العالمین بوسیلت رسالت و نبوت تو، ما را هدایت داد و بمکان تو ما باسلام گرامى و عزیز گشتیم و حق تو بر ما واجب گشت و دانیم که ترا دستگاهى نیست و مالى ندارى که حقها بدان بگذارى و آفتها بدان دفع کنى. اگر صواب بینى، تا ما شطرى از مال خویش جدا کنیم و بر تو آریم و بعضى شغلهاى تو کفایت کنیم.
رب العالمین در شأن و جواب ایشان، این آیت فرستاد: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، بگو اى محمد نمىخواهم از شما بر این پیغام رسانیدن هیچ مزدى و لم یسئل نبى على البلاغ اجرا قط، و هرگز هیچ پیغامبر بر تبلیغ رسالت هیچ مزد، نخواست، همانست که آنجا گفت: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
و در سورة الشعراء حکایت از جماعتى پیغامبران کرد که گفتند: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ. آن گه گفت إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى. این استثناء منقطع است و متصل نیست و مودت از سخن اول مستثنى نیست و معنى آنست که لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً لکن ودّونى فى القربى.
اکنون معنى این سخن بر سه وجه گفتهاند: یکى آنست که: آمرکم ان تودوا اقاربى و اهل بیتى، مزد نمیخواهم، لکن شما را میفرمایم که خویشان مرا و اهل بیت مرا دوست دارید. ابن عباس گفت: آن روز که این آیت فرو آمد گفتند یا رسول اللَّه من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم. قال على (ع) و فاطمه و ابناهما و فیهم نزل: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ.
و عن على ابن ابى طالب قال: شکوت الى رسول اللَّه (ص) حسد الناس لى، فقال اما ترضى ان تکون رابع اربعة اول من یدخل الجنة انا و انت و الحسن و الحسین (ع) و ازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریتنا خلف ازواجنا و شیعتنا من ورائنا.
و عن زید بن ارقم عن النبى قال: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى، اذکرکم اللَّه فى اهل بیتى قیل لزید بن ارقم من اهل بیته، قال: هم آل على و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس و قال رسول اللَّه لعباس بن عبد المطلب: و الذى بعثنى بالحق لا یؤمنون، حتى یحبوکم لى و قیل هم الذین تحرم علیهم الصدقة من اقاربه و یقسم فیهم الخمس و هم بنو هاشم و بنو المطلب الذین لم یفترقوا فى جاهلیة و لا فى اسلام.
وجه دوم در معنى آیت، قول حسن بصرى است: اى لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن آمرکم بموده التقرب الى اللَّه عز و جل و التودد الیه بالطاعة و العمل الصالح، مزد نمىخواهم لکن میفرمایم شما را بدوست داشتن هر کس که نزدیکى جوید باللّه، بطاعت و عمل نیکو، و بر وفق این قول، هر کس که اللَّه را فرمان بردار است و تقرب را بوى نیکوکار است، واجب است بر تو که او را دوست دارى و مودت وى فریضه دانى.
حسن بصرى از اینجا گفت: من تقرب الى اللَّه بطاعته، وجبت علیک مودته.
وجه سوم قول ضحاک و مجاهد و سدى و جماعتى مفسران. گفتند: این آیت بمکه فرو آمد و این خطاب با مشرکان قریش است و با کفار عرب که ایشان با یکدیگر میگفتند: أ ترون محمدا (ص) یسئل على ما یتعاطاه اجرا؟ گویى این محمد باین کار که پیش گرفته، هیچ مزدى میخواهد؟ بجواب ایشان این آیت آمد که: لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن، آمرکم ان تودونى لاجل قرابتى و ان لم تصدقونى برسالتى فلا تؤذونى.
و روى انه قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: یا قوم اذا ابیتم ان تتابعونى فاحفظوا قرابتى فیکم و لا تؤذونى فانکم قومى و احق بان تصلوا رحمى.
مزد نمىخواهم، لکن شما را مىفرمایم که اگر مرا برسالت استوار نمىدارید و دعوت مرا اجابت نمیکنید، بارى بحکم قرابت که میان من و شماست مرا مرنجانید و مرا دوست دارید و رحم پیوندید.
قال ابن عباس: لم یکن بطن من بطون قریش الّا کان للنبى (ص) فیهم قرابة و قیل العرب کلّا ولدته و قال بعض المفسرین: کان المشرکون، یؤذون رسول اللَّه (ص) فانزل اللَّه هذه الآیة، فامرهم فیها بمودة رسول اللَّه (ص) و صلة رحمه، فلما هاجر الى المدینه و آواه الانصار و نصروه احب اللَّه عز و جل ان یلحقه باخوانه من الانبیاء علیهم السلام، حیث قالوا: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ. فانزل اللَّه: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
فصارت منسوخة بهذه الایة و هذا القول غیر مرضى لان مودة النبى (ص) و کف الاذى عنه، و مودة اقاربه، و التقرب الى اللَّه بالطاعة و العمل الصالح من فرائض الدین، فلا یجوز نسخ شىء منها و المعنى الصحیح فى الآیة ما ذکرناه من اقاویل السلف، و اللَّه اعلم.
وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، الاقتراف الاکتساب، و الاعتمال اى: من یکتسب طاعة، نَزِدْ لَهُ فِیها، من الثواب حُسْناً، بالتضعیف. و قیل معناه، یثبت على القلیل من الطاعة الکثیر من الثواب، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ، لمن اذنب شَکُورٌ لمن اطاع. و قیل غَفُورٌ، لذنوب آل رسول اللَّه شَکُورٌ لحسناتهم.
أَمْ یَقُولُونَ، اى: بل یقولون یعنى کفار مکه، افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً. فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ، قال مجاهد: یربط على قلبک بالصبر على اذاهم، فلا یدخل قلبک حزن و لا ضیق. معنى آنست که کفار مکه میگویند که، تو بر اللَّه دروغ میسازى، و این قرآن از بر خود مىنهى و گر اللَّه خواهد دل تو بربطه صبر ببندد، تا بر اذاى ایشان صبر کنى و بر آنچه ایشان میگویند، در دل تو تنگى و اندوهى نیاید.
آن گه بر سبیل ابتدا گفت: وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، اى: ان ما یقولونه باطل یمحه اللَّه آنچه ایشان میگویند باطل است و اللَّه آن را محو کند. وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ، اى: یظهر الحق و یثبته بما انزل من کتابه، و ینصر دینه بوعده. و قیل: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، تم الکلام هاهنا و هذا کالوعید للرسول (ص) و المراد به جواب الذین قالوا: افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً فخرج الجواب مخرج الاستغناء، و المعنى: فان یشأ اللَّه یمسک ما اوحى الیک و یمح بنفسه الکفر من قلوب العابد بلا واسطة و لا سفارة، این سخن هر چند که ظاهر آن وعید رسول (ص) مىنماید اما جواب مشرکان است که میگفتند: افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً و در این جواب بىنیازى خود جل جلاله پیدا میکنند یعنى که ما را حاجت بواسطه و سفارت نیست. اگر خواهیم مهر بر دل تو نهیم و قرآن که بتو دادیم از دل تو ببریم، تا فراموش کنى و بخودى خود، باطل و کفر از دلها بستریم، یعنى شما که کافراناید چرا مىگویید که محمد (ص) بر اللَّه دروغ میسازد؟، وى دروغ بر ما نمىسازد که اگر سازد با وى این کنیم که گفتیم.
قوله: وَ یَمْحُ حذف الواو منه لا للجزم و انما کتب فى المصحف على اللفظ کما کتب قوله: سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ. و یَدْعُ الْإِنْسانُ محذوف الواو ثم قال: إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. اى: بضمائر القلوب، فلو علم من قلبه انه هم بالافتراء لعاجله بالعقوبة، فکیف اذا نطق به و صرّح.
وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اذا تابوا، لانه ان لم یقبل کان اغراء بالمعاصى، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، اى: تجاوز عما کان منهم قبل التوبة من القبائح، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. تأویله یعفو عنها و هو یعلم انهم یعودون الیها، فلا یمنعه.
علمه من عفوه و لا یرجع بعد عودهم الى السیئات عن عفوه نظیره. قوله عز و جل: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ. التأویل: یبعثکم حتى تخوضوا فى مثل ما جرحتم بالنهار، فلا یمنعه علمه عن کلامکم. و قیل یعلم ما یفعلون اى: یعلم اعتقادهم، فلا یقبل الا التوبة النصوح، و التوبة النصوح ما روى جابر قال: دخل اعرابى على رسول اللَّه و قال اللهم انى استغفرک و اتوب الیک سریعا و کبر، فلما فرغ عن صلاته، قال له یا هذا ان سرعة اللسان بالاستغفار توبة الکذابین و توبتک تحتاج الى توبة. قال: و ما التوبة، قال: اسم یقع على ستة معان، على الماضى، من الذنوب: الندامة و لتضییع الفرائض: الاعادة و رد المظالم و ازاقة النفس فى الطاعة کما ربیتها فى المعصیة و اذاقة النفس مرارة الطاعة کما اذقتها حلاوة المعصیة و البکاء بدل کل ضحک ضحکته.
و قیل حقیقة التوبة ترک المعاصى نیة و فعلا و الاقبال على الطاعة نیة و فعلا.
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه: اللَّه اشد فرحا بتوبة عبده حین یتوب الیه من احدکم کان راحلته بارض فلاة فانفلتت و علیها طعامه و شرابه فایس منها، فاتى شجرة فاضطجع فى ظلها قد یئس من راحلته فبینما هو کذلک اذ بها قائمة عنده فأخذ بخطامها، ثم قال من شدة الفرح: انت عبدى و انا ربک اخطا من شدة الفرح. و فى روایة ابى هریره: اللَّه افرح بتوبة عبده من العقیم الوالد و من الظمآن الوارد فمن تاب الى اللَّه توبة نصوحا، انسى اللَّه حفظته و بقاع الارض خطایاه و ذنوبه. قرأ حمزة و الکسائى و حفص، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. بالتاء، و هو خطاب للمشرکین، و الباقون بالیاى لانه بین خبرین عن قوم فقال قبله عن عباده و بعده. وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى: یجیب اللَّه الذین آمنوا، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اذا دعوه کقوله: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ. و قال ابن عباس: معناه یثیب الذین آمنوا و عملوا الصالحات على اعمالهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، سوى ثواب اعمالهم تفضلا منه. و فى روایة ابى صالح عن ابن عباس قال: وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى. یشفعهم فى اخوانهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، یشفّعهم فى اخوان اخوانهم.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص): وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، الشفاعة لمن وجبت له النار، و قیل الذین آمنوا فى موضع الرفع و هو استجابة العبید لربهم کقوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، اى یزید اللَّه لهم الهدى من فضله، کقوله: یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً. وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ.
فى الآخرة. معنى هر دو آیه آنست که: اللَّه تعالى توبه بندگان بپذیرد، هر گه که باخلاص و صدق بوى باز گردند و توبه ایشان نصوح باشد و گناهان گذشته ایشان همه بیامرزد، هر چند که میداند که ایشان پس از توبه گناه کنند، توبه ایشان رد نکند و از عفو خود فراپس نیاید و خواندن ایشان مر او را جل جلاله، اجابت کند، و کردار نیک ایشان را ثواب دهد، و بفضل خود، زیادتى بر سر نهد، این کرامت و نواخت اللَّه است مؤمنانرا هم در دنیا و هم در آخرت، و کافران را عذاب سخت است در دنیا و در آخرت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، اى لو جعلهم اللَّه اغنیاء لطغوا و بغوا بعضهم على بعض. قال ابن عباس: بغیهم طلبهم منزلة بعد منزلة و مرکبا بعد مرکب و ملبسا بعد ملبس و قیل معناه: لتراموا الى افساد الارض بان لا یحتاج بعضهم الى بعض فلا یتعاونوا قال شقیق بن ابراهیم: معنى الآیة لو رزق اللَّه العباد من غیر کسب و تفرغوا عن المعاش و الکسب لطغوا و بغوا و سعوا فى الارض فسادا، و لکن شغلهم بالکسب و المعاش رحمة منه و امتنانا، وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، یوصل الرزق الى من یشاء کما یشاء بالقدر الذى یعلم مصلحته فیه.
گفتهاند: این آیه در شأن قومى از عرب فرو آمد که بوقت خصب و فراخى نعمت، با محاربت و معادات یکدیگر میپرداختند و مال یکدیگر بغارت میبردند و در زمین تباه کارى میکردند و بوقت قحط و جدوبت با انتجاع و تجارت و طلب رزق میپرداختند.
و فى ذلک یقول الشاعر:
قوم اذا نبت الربیع بارضهم
نبتت عداوتهم مع البقل
خباب ارت گفت: این آیه در شأن ما فرو آمد، جمع اصحاب صفه، که بر اموال بنى قریظه و نضیر و بنى قینقاع ما را نظر آمد، آن مواشى ایشان دیدیم فراوان و عروض تجارت و نعمت بىکران، آرزوى آن در دل ما تحرّک کرد و رب العالمین باین آیه ما را از سر آن تمنى فرا داشت و سکینه قناعت بدل ما فرو آورد.
مصطفى (ص) گفت: اخوف ما اخاف على امتى زهرة الدنیا و کثرتها.
و قال بعض الحکماء: ان من العصمة ان لا تجد. و قال مقاتل: یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ فیجعل واحدا فقیرا و آخر غنیا. إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ.
روى انس بن مالک عن النبى (ص) عن جبرئیل عن اللَّه عز و جل انه قال: «من اهان لى ولیا فقد بارزنى بالمحاربة. و انى لاسرع شىء الى نصرة اولیائى انى لا غضب لهم کما یغضب اللیث الحرد و ما تقرب الىّ عبدى المؤمن بمثل اداء ما افترضت علیه، و ما زال عبدى المؤمن یتقرب الىّ بالنوافل حتى احبه، فاذا احببته، کنت له سمعا و بصرا و یدا و مؤیدا. ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطیته و ما ترددت فى شىء انا فاعله ترددى، فى قبض روح عبدى المؤمن، یکره الموت و اکره مسائته و لا بدله منه و ان من عبادى المؤمنین لمن یسألنى الباب من العبادة، فاکفه عنه ان لا یدخله عجب فیفسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الغنى و لو افقرته لا فسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الصحة، و لو اسقمته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا السقم و لو اصلحته لافسده ذلک.
انى ادبّر امر عبادى بعلمى بقلوبهم. «انى بعبادى خبیر بصیر».
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، الغیث المطر، سمى غیثا لانه غیاث الخلق به بقائهم و علیه نمائهم. و قیل الغیث من المطر ما یکون نافعا، و یکون فى وقته لان المطر قد یکون مضرا، و قد یکون فى غیر وقته، مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، یئسوا منه لتأخر نزوله و الغیث بعد الیأس ادعى لهم الى الشکر، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ نعمته و خصبه و قیل مطره فیعم السهل و الجبل و العامر و الغامر. و نشرها، عمومها، جمیع الخلیقة. وَ هُوَ الْوَلِیُّ، اى: ولى المؤمنین بانزال الغیث، الْحَمِیدُ. الذى لا یفاه به الا مدحا و لا یذکر الّا حمدا.
قال مقاتل: حبس اللَّه المطر عن اهل مکة سبع سنین، حتى قنطوا، ثم انزل اللَّه المطر فذکرهم نعمته، قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ، اى من علامات قدرته، خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، مع عظمهما و کثرة اجزائهما، وَ ما بَثَّ اى: خلق و فرق فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، اى: ذى روح الانس و الجن و الملائکة و سایر الحیوان، وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ، اى: على احیائهم بعد الموت، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ. کامل القدرة.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، اى غمّ و الم و مکروه، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، یعنى فهو عقوبة للمعاصى التی اکتسبتموها، کقوله: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ، وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ قرأ اهل المدینة و الشام، بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت ایدیکم، و هو مع الفاء احسن و اشهر فى اللغة کما هو فى مصاحف اهل العراق لانه شرط و جوابه، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. من الذنوب، فلا یعاقب علیه. و قیل: یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ.
من الناس فلا یعاجلهم بالعقوبة اما عطفا و رحمة و اما زیادة فى العذاب و استدراجا.
قال الحسن: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اراد به اقامة الحدود على المعاصى، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. فلم یجعل له حدا.
و قال الضحاک: ما تعلم رجل القرآن ثم نسیه الا بذنب، ثم قرأ: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اىّ مصیبة اعظم من نسیان القرآن.
و قال الحسن: لما نزلت هذه الایة، قال رسول اللَّه (ص): «و الذى نفسى بیده ما من خدش عود و لا عثرة قدم و لا اختلاج عرق الا بذنب و ما یعفو اللَّه عنه اکثر.
و قال على بن ابى طالب (ع): الا اخبرکم بافضل آیة فى کتاب اللَّه حدّثنا بها رسول اللَّه (ص)، ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. قال و سافسرها لک یا على ما أَصابَکُمْ، من مرض او عقوبة او بلاء فى الدنیا، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، و اللَّه عز و جل اکرم من ان یثنى علیهم العقوبة فى الآخرة، و ما عفا اللَّه عنه فى الدنیا، فاللّه احلم من ان یعود بعد عفوه. و قال عکرمة: ما من نکبة اصابت عبدا فما فوقها الا بذنب لم یکن اللَّه لیغفر له الا بها او درجة لم یکن اللَّه لیبلغه الا بها.
و عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) قال: اذا اراد اللَّه بعبده الخیر عجل له العقوبة فى الدنیا و اذا اراد بعبده الشر، امسک علیه بذنبه حتى یوافى به یوم القیمة.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، اى: و ما انتم بفائتین هربا فى الارض، قال اهل اللغة اعجزته اى صیرته عاجزا و عجزته فتّه و سبقته، یعنى اذا اراد اللَّه العقوبة بکم فلا تفوتونه حیثما کنتم و لا تسبقونه، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ، یحفظکم، وَ لا نَصِیرٍ. یدفع عنکم العذاب اذا حل بکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ، یعنى السفن واحدتها جاریة و هى السائرة، فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ، یعنى کالجبال فى العظم.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ التی تجریها، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ، یعنى فیبقین واقفة على ظهر البحر، تقول رکد الماء اذا وقف، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. یعنى لکل مؤمن لان صفة المؤمن: الصبر فى الشدة و الشکر فى الرخاء.
و فى الخبر: الایمان نصفان، نصف صبر، و نصف شکر.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا یهلک کثیرا من السفن و من فیها بذنوبهم أوبقته ذنوبه أی: اهلکته، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ. فینجیهم، و قیل: یعف عن کثیر. من ذنوبهم فلا یعاقب علیها وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ، قرأ اهل الکوفة و الشام و یعلم برفع المیم استأنف به الکلام کقوله فى سورة التوبة: وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ یَشاءُ، و قرأ الآخرون و یعلم بالنصب على الصرف کقوله: وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ. اى: صرف من حال الجزم الى النصب استخفافا و کراهیة لتوالى الجزم و کقول الشاعر:
لا تنه عن خلق و تأتى مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم
و معنى الآیة، انما نفعل ذلک من العفو و الاهلاک وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ انبیاءنا «فى»، رد آیاتِنا، ان لیس، لَهُمْ مِنْ، عذاب اللَّه مَحِیصٍ.
مهرب و انه لیس بمنج من ذلک غیر اللَّه عز و جل.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا، اى: اموالکم تنفعکم مدة حیاتکم فى الدنیا، و هو نفع یسیر، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. و منافع الآخرة المعدة للمؤمنین المتوکلین، خیر لانه امتع و الذ و ابقى، لانه دائم لا ینقطع، و قیل معناه فَما أُوتِیتُمْ مِنْ ریاش الدنیا فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا لیس من زاد المعاد. و ثواب الآخرة، لا خیر وَ أَبْقى لِلَّذِینَ آمَنُوا فیه بیان ان المؤمن و الکافر، یستویان، فى ان الدنیا متاع لهما یتمتعان بها و اذا صارا الى الآخرة کان ما عند اللَّه خیرا للمؤمن الذى یتوکل علیه و یفوض امره الیه و یفزع الیه بالدعاء فى السراء و الضراء.
بیان آیت آنست که: دنیا و هر چه در آنست از لذات و شهوات و منافع، متاعى اندک است، بقدر حیاة آدمیان، مؤمن و کافر در آن یکسان: عرض حاضر یا کل منه البر و الفاجر. نیکان و بدان را از آن برخوردارى است، چندان که زندگانى است، پس چون بآخرت بازگردند و بر اللَّه رسند، آنچه اللَّه ساخته، مؤمنان و متوکلان را بنزدیک خویش، از آن نعیم باقى و ملک جاودانى، آن نیکوتر است و بهتر که هرگز بترسد و منقطع نگردد، چنانک رب العزة فرمود: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ، عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.
قوله: وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ، عطف على الذین آمنوا، و محله جر، و معنى آنست که نعیم باقى پاینده، مؤمنانرا ساخته و متوکلان را و ایشان را که از کبائر و فواحش پرهیز کنند، و من الکبائر و الفواحش، الاشراک باللّه و الیأس من روح اللَّه و الامن من مکر اللَّه و عقوق الوالدین و قتل النفس التی حرّم اللَّه و قذف المحصنات و اکل مال الیتیم و الفرار من الزحف و اکل الربوا، و السحر و الزنا و الیمین الفاجرة و الغلول و منع الزکاة و شهادة الزور و کتمان الشهادة و شرب الخمر و نقض العهد و قطیعة الرحم. و اختلاف العلماء فى عد الکبائر ذکرناه فى سورة النساء و قوله: کَبائِرَ الْإِثْمِ، اضاف الى الاثم، فان من الاثم الصغیرة و الکبیرة، و الصغیرة مغفورة اذا اجتنبت الکبیرة لقوله تعالى إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ قرأ حمزة و الکسائى کبیر الاثم على الواحد هاهنا و فى سورة و النجم و المراد به الشرک. قاله ابن عباس قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ یحلمون و یکظمون الغیظ.
وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ اجابوه الى ما دعاهم الیه من طاعته، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ یعنى الصلوات الخمس فى مواقیتها بشرائطها وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ اى: اذا حزنهم امر استشاروا ذوى الرأى، منهم. اصله من الشور و هو الإخراج. سمى به لان کل واحد من المتشاورین فى الامر کذلک یستخرج من صاحبه ما عنده، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.
فى طاعة اللَّه و الدین و قیل ینفقون مقرین بانه من رزق اللَّه فان الکافر ایضا ینفق مما رزقه اللَّه لکنه جاحد. وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ اى: الظلم هُمْ یَنْتَصِرُونَ. ینتقمون من ظالمیهم من غیر ان یعتدوا، قال مقاتل: هذا فى المجروح ینتصر من الجارح، فیقتص منه. مدح هاهنا المنتقم من ظالمه و عذره فى الایة الثالثة و هى قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ الایة. و مدحه فى آخر الشعراء فى قوله: وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا، و ذلک لانه یکره للمؤمن ان یعرض نفسه للذل. و فى الخبر: لا ینبغى للمؤمن ان یذل نفسه، قیل یا رسول اللَّه و کیف هو، قال: یتعرض من البلاء لما یطیق.
و قیل نزلت هذه الآیات فى ابى بکر الصدیق و قال ابن زید: جعل اللَّه المؤمنین صنفین.
صنف یعفون عن ظالمیهم، فبدأ بذکرهم و هو قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ، و صنف ینتصرون من ظالمیهم، و هم الذین ذکروا فى هذه الایة، و قال عطاء: هم الذین اخرجهم الکفار من مکة و بغوا علیهم، ثم مکّنهم اللَّه فى الارض حتى انتصروا ممن ظلمهم ثم ذکر الانتصار. بقوله: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، الاولى هى السیئة فى اللفظ و المعنى، و الثانیة سیئة فى اللفظ و عاملها لیس بمسىء لانها مجازاة بالسوء لا توجب ذنبا کقوله: فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ قال مقاتل: یرید به القصاص فى الجراحات و الدماء و قال السدّى هو ان یجاب قائل الکلمة القبیحة بمثلها من غیر ان یعتدى فاذا قال اخزاک اللَّه یقول، اخزاک اللَّه. ثم ذکر العفو، فقال: فَمَنْ عَفا یعنى عن ظلمه وَ أَصْلَحَ بالعفو بینه و بین ظالمه، فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ. و فى الخبر اذا کان یوم القیمة نادى مناد: من کان له اجر على اللَّه فلیقم، قال: فیقوم عنق کثیر، قال: فیقال ما اجرکم على اللَّه، قال: فیقولون نحن الذین عفونا عمن ظلمنا و ذلک قوله عز و جل: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، فیقال لهم: ادخلوا الجنة باذن اللَّه. و قال صلى اللَّه علیه و آله و سلم: ما زاد عبد بعفو الا عزا، و قال (ص): من سرّه ان یشرف له البنیان او ترفع له الدرجات فلیعف عمن ظلمه، و لیصل من قطعه و لیعط من حرمه.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ. هذا راجع الى السیئة الاولى. قال ابن عباس: یعنى الذین یبدئون بالظلم.
قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ اى بعد ظلم الظالم، ایاه فَأُولئِکَ یعنى المنتصرین، ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ. بعقوبة و مؤاخذة و ملام.
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ، اى یبدئون بالظلم وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یعملون فیها بالمعاصى، اى: یطلبون فیها ما لیس لهم بحق، أُولئِکَ لَهُمْ، عَذابٌ أَلِیمٌ.
وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اى صبر على مظلمة و لم یقتصّ و لم ینتصر و تجاوز عنه، إِنَّ ذلِکَ الصبر و المغفرة لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ. عزم الامور جدها و حقیقتها تقول عزمت علیک، اى: امرتک امرا جدا، و العزیمة و الصریمة الرأى الجد، و قوله: فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى: جد الامر.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) فى بعض الاحکام عزمة من عزمات ربى و العازم قریب من الحالف و تقول عزمت على الامر اذا اجمعت علیه جدّک و صدق له قصدک.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ، بالخذلان، فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ، اى: ما له احد یلى هدایته بعد اضلال اللَّه ایاه و خذلانه، وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یوم القیمة یَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. اى: هل الى رجعة الى الدنیا من حیلة فنؤمن بک.
وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها اى: یساقون الیها. انّث العذاب حملا على المعنى و هو النار خاشِعِینَ اى: ساکتین متواضعین، مِنَ الذُّلِّ و الخزى، یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ اى بعین ضعیفة و طرف ساقط من الذل. و الطرف: العین، و اصله مصدر، فلم یجمع و قیل معناه: من طرف خفى النظر. اى: یسارقون النظر الى النار من الفزع لا یملئون منها اعینهم فینظرون الیها ببعض ابصارهم و قیل: الطرف الخفى عین القلب، اى: ینظرون الى النار بقلوبهم لانهم یحشرون عمیا، وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا، فى الایة اضمار، یعنى: و قال الذین آمنوا، یوم القیمة اذا عاینوا المشرکین على هذه الحالة، إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بان صاروا الى النار، وَ أَهْلِیهِمْ: اى خسروا اهلیهم فى الجنة اذ صاروا لغیرهم، أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ. دائم لا یزول عنهم.
وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ، من اقرباء، یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى یمنعونهم من عذاب اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ. طریق الى الوصول الى الحق فى الدنیا و الجنة فى العقبى قد انسد علیهم طریق الخیر.
اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ بالایمان و الطاعة، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ و هو یوم القیمة. و قیل یوم الموت، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ اى: لا یرده اللَّه، و قیل معناه یوم من اللَّه لا یقدر احد على رده و دفعه، ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ، الملجأ هاهنا هو الوزر فى سورة القیامة، و المناص فى سورة ص، وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ. منکر یغیر ما حل بکم من العذاب.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان، فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً هذا کقوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ، و لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و قیل: ما ارسلناک علیهم حفیظا، تحفظهم على الایمان و تمنعهم من الکفر، إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ اى لیس علیک الا تبلیغ الرسالة، و قد فعلت و هذا قبل ان امر بالقتال، وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً، نعمة و خصبا و سعة، فَرِحَ بِها اى: بطر لاجلها و زهى اعجابا بها، فلم یشکر من ازلّها و اسداها، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ محنة و قحط و ضیق، بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ اى: بسبب معاصیهم عقوبة لها، فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ. هذا من کفران النعمة، اى یسخط من قضاء اللَّه و لم یره عقوبة و قیل ینسى و یجحد باول شدة جمیع ما سلف من النعم. و یحتمل انه خاص و المراد به الکفر باللّه سبحانه و لهذا ذکر بلفظ المبالغة ثم عظّم نفسه عز و جل فقال: لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، المعنى: فان لم یستجیبوا لک فاعرض عنهم و اعبد اللَّه الذى له ملک السماوات و الارض له التصرف فیهما بما یرید یَخْلُقُ ما یَشاءُ من غیر اعتراض علیه، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً فلا یکون له ولد ذکر. و فى الخبر: ان من یمن المرأة تبکیرها بالانثى قبل الذکر، و ذلک لان اللَّه عز و جل بدأ بالاناث، فقال: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. فلا تکون له انثى.
أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً اى: یجمع له بینهما فیولد له الذکور و الاناث.
معنى هذا التزویج التصنیف و الازواج الاصناف، کقوله عز و جل: مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ اى من کل صنف حسن.
قال مجاهد: هو ان تلد المراة غلاما ثم جاریة ثم غلاما ثم جاریة و قال ابن الحنیفة: تلد توأما غلاما و جاریة و العرب تقول هؤلاء ولد فلان شطرة اذا کانوا بنین و بنات: وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً. فلا تلد و لا یولد له. قیل: هذه الایة خاصة فى الانبیاء، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ یعنى لوطا لم یولد له ذکر انما ولد له ابنتان، وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. ابراهیم (ع)، لم یولد له انثى، کان له اولاد ذکور أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، محمد (ص) ولد له بنون و بنات، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً عیسى و یحیى کانا عقیمین لم یولد لهما ولد و قیل هذا على وجه التمثیل، و الایة عامة فى حق کافة الناس.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): ان اولادکم هبة اللَّه لکم، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و اموالهم لکم اذا احتجتم الیها و قیل معنى الایة یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً: و یهب لمن یشاء الدنیا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ الآخرة. أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، الدنیا و الآخرة، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً لا دنیا و لا عقبى، إِنَّهُ عَلِیمٌ بمصالح العباد، قَدِیرٌ، قادر على الکمال.
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً، سبب نزول این آیت آن بود که: جهودان گفتند: اى محمد تو دعوى نبوت میکنى، مىگویى پیغامبرم و فرستاده اللَّه بخلق، هیچ با اللَّه سخن گویى و در وى نگرى چنان که موسى باللّه سخن گفت و در اللَّه مینگریست؟ و تا ترا با اللَّه این کلام و این نظر نبود، چنان که موسى را بود با او، ما بتو ایمان نیاریم. مصطفى (ص) فرمود: لم ینظر موسى الى اللَّه، حدیث نظر مکنید در حق موسى، که موسى اللَّه را ندید، سخن شنید و لکن گوینده را ندید. رب العالمین بر وفق این سخن وى، این آیت فرستاد: قوله تعالى: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ، هرگز هیچ بشر را نبود پیش از تو اى محمد که اللَّه با وى سخن گفتى مگر از سه گونه: اما وحیا یوحى الیه او فى المنام او بالهام، و رؤیا الانبیاء وحى. یک وجه آنست که با نمودن در خواب یا افکندن در دل، و بیشترین وحى پیغامبران پیش از مصطفى (ص) از این دو وجه بوده، یا الهام یا رؤیا. گفتهاند، که داود (ع) بالهام حق جل جلاله زبور بدانست تا از حفظ بنوشت، اما پیغمبران مرسل که سیصد و سیزدهاند ایشان فرشتهاى را دیدند، یا آواز فرشته شنیدند، یا کلام حق از پس پرده شنیدند. و روى ان النبى (ص) قال: من الانبیاء من یسمع الصوت فیکون بذلک نبیا و منهم من ینفث فى اذنه و قلبه فیکون بذلک نبیا و انّ جبرئیل، یأتینى فیکلمنى کما یکلم احدکم صاحبه.
هشام بن عروة عن ابیه عن عایشه: انّ الحرث بن هشام، سأل رسول اللَّه (ص): کیف یأتیک الوحى فقال احیانا یأتینى مثل صلصلة الجرس و هو اشده على، فیفصم عنى و قد وعیت عنه ما قال، و احیانا یتمثل لى الملک رجلا، فیکلمنى فاعى ما یقول، قالت عائشة: و لقد رأیته ینزل علیه الوحى من الیوم الشدید البرد، فیفصم عنه و ان جبینه، لیتفصد عرقا.
وجه دیگر سخن گفتن اللَّه است، با بشر از پس پرده، چنان که با موسى (ع) گفت، کلّمه و بینهما حجاب من نار، موسى از حق بىواسطه سخن شنید، حجاب در میان و رؤیت نه. و مصطفى (ص) شب معراج از حق جل جلاله سخن شنید بىواسطه و حق را دید بىحجاب، و مؤمنان فرداى قیامت در بهشت حق را جل جلاله ببینند بىحجاب، و سخن وى شنوند بىواسطه. وجه سوم آنست که فرمود: أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا امّا جبرئیل او غیره من الملائکة فیوحى ذلک الرسول الى المرسل الیه، باذن اللَّه ما یشاء اللَّه. ارسال رسول یک قسم نهاد از اقسام کلام یعنى که رسول فرستد تا پیغام رساند بدستورى و فرمان وى، چنان که جبرئیل را فرستاد بمحمد (ص) تا پیغام اللَّه بگزارد و محمد (ص) را فرستاد بخلق تا پیغام اللَّه برسانید. اللَّه با جبرئیل فرمود و جبرئیل با محمد (ص) گفت و محمد با خلق گفت: قرأ نافع او یرسل برفع اللام على الاستیناف تقدیره او هو یرسل رسولا فیوحى ساکنة الیاء، و قرأ الآخرون او یرسل بنصب اللام، فَیُوحِیَ، بنصب الیاء عطفا على محل الوحى، لان معناه، و ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الا ان یوحى الیه، او یرسل رسولا إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ. یدبر ما یرید.
وَ کَذلِکَ، یعنى و کما اوحینا الى سائر رسلنا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا، الروح هاهنا الوحى و الکتاب سمى روحا لانه حیاة القلوب کما ان الارواح حیاة الاجساد، ما کنت تدرى یعنى قبل الوحى فى اربعین سنة، مَا الْکِتابُ وَ لَا شرایع الْإِیمانُ و معالمه، یعنى لو لا اصطفاؤنا ایاک بالایمان و الکتاب و الرسالة، ما کُنْتَ تَدْرِی، قال محمد بن اسحاق بن خزیمة: الایمان فى هذا الموضع الصلاة کقوله: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ، و اهل الاصول على ان الانبیاء (ع) کانوا مؤمنین قبل الوحى و کان النبى (ص)، یعبد اللَّه قبل الوحى على دین ابراهیم، و لم یتبین له شرایع دینه، وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً الهاء راجعة الى الکتاب لانه الاصل و الایمان، فرع، و الکتاب دلیل على الایمان، و معنى جعلناه: الزمناه و رسمناه. و لیس الجعل الخلق، و قوله: فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ، لیس معناه جعل الخلق، انما معنى الکلام، صیرناه، نَهْدِی بِهِ، اى: نرشد بالکتاب، مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی، اى لتدعو إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. یعنى الاسلام، هدى اللَّه الارشاد و هدى الرسول الدعوة.
صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ خلقا و ملکا، الا، کلمة تذکرة لتبصرة او تنبیه لحجة، إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. اى: امور الخلائق فى الآخرة، فیجزیهم باعمالهم. هذا وعید بالجحیم و وعد بالجنة و النعیم. قال بعض السلف: احترق مصحف فلم یبق الا قوله: أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.
بیان آیت آنست که: دنیا و هر چه در آنست از لذات و شهوات و منافع، متاعى اندک است، بقدر حیاة آدمیان، مؤمن و کافر در آن یکسان: عرض حاضر یا کل منه البر و الفاجر. نیکان و بدان را از آن برخوردارى است، چندان که زندگانى است، پس چون بآخرت بازگردند و بر اللَّه رسند، آنچه اللَّه ساخته، مؤمنان و متوکلان را بنزدیک خویش، از آن نعیم باقى و ملک جاودانى، آن نیکوتر است و بهتر که هرگز بترسد و منقطع نگردد، چنانک رب العزة فرمود: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ، عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.
قوله: وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ، عطف على الذین آمنوا، و محله جر، و معنى آنست که نعیم باقى پاینده، مؤمنانرا ساخته و متوکلان را و ایشان را که از کبائر و فواحش پرهیز کنند، و من الکبائر و الفواحش، الاشراک باللّه و الیأس من روح اللَّه و الامن من مکر اللَّه و عقوق الوالدین و قتل النفس التی حرّم اللَّه و قذف المحصنات و اکل مال الیتیم و الفرار من الزحف و اکل الربوا، و السحر و الزنا و الیمین الفاجرة و الغلول و منع الزکاة و شهادة الزور و کتمان الشهادة و شرب الخمر و نقض العهد و قطیعة الرحم. و اختلاف العلماء فى عد الکبائر ذکرناه فى سورة النساء و قوله: کَبائِرَ الْإِثْمِ، اضاف الى الاثم، فان من الاثم الصغیرة و الکبیرة، و الصغیرة مغفورة اذا اجتنبت الکبیرة لقوله تعالى إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ قرأ حمزة و الکسائى کبیر الاثم على الواحد هاهنا و فى سورة و النجم و المراد به الشرک. قاله ابن عباس قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ یحلمون و یکظمون الغیظ.
وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ اجابوه الى ما دعاهم الیه من طاعته، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ یعنى الصلوات الخمس فى مواقیتها بشرائطها وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ اى: اذا حزنهم امر استشاروا ذوى الرأى، منهم. اصله من الشور و هو الإخراج. سمى به لان کل واحد من المتشاورین فى الامر کذلک یستخرج من صاحبه ما عنده، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.
فى طاعة اللَّه و الدین و قیل ینفقون مقرین بانه من رزق اللَّه فان الکافر ایضا ینفق مما رزقه اللَّه لکنه جاحد. وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ اى: الظلم هُمْ یَنْتَصِرُونَ. ینتقمون من ظالمیهم من غیر ان یعتدوا، قال مقاتل: هذا فى المجروح ینتصر من الجارح، فیقتص منه. مدح هاهنا المنتقم من ظالمه و عذره فى الایة الثالثة و هى قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ الایة. و مدحه فى آخر الشعراء فى قوله: وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا، و ذلک لانه یکره للمؤمن ان یعرض نفسه للذل. و فى الخبر: لا ینبغى للمؤمن ان یذل نفسه، قیل یا رسول اللَّه و کیف هو، قال: یتعرض من البلاء لما یطیق.
و قیل نزلت هذه الآیات فى ابى بکر الصدیق و قال ابن زید: جعل اللَّه المؤمنین صنفین.
صنف یعفون عن ظالمیهم، فبدأ بذکرهم و هو قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ، و صنف ینتصرون من ظالمیهم، و هم الذین ذکروا فى هذه الایة، و قال عطاء: هم الذین اخرجهم الکفار من مکة و بغوا علیهم، ثم مکّنهم اللَّه فى الارض حتى انتصروا ممن ظلمهم ثم ذکر الانتصار. بقوله: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، الاولى هى السیئة فى اللفظ و المعنى، و الثانیة سیئة فى اللفظ و عاملها لیس بمسىء لانها مجازاة بالسوء لا توجب ذنبا کقوله: فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ قال مقاتل: یرید به القصاص فى الجراحات و الدماء و قال السدّى هو ان یجاب قائل الکلمة القبیحة بمثلها من غیر ان یعتدى فاذا قال اخزاک اللَّه یقول، اخزاک اللَّه. ثم ذکر العفو، فقال: فَمَنْ عَفا یعنى عن ظلمه وَ أَصْلَحَ بالعفو بینه و بین ظالمه، فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ. و فى الخبر اذا کان یوم القیمة نادى مناد: من کان له اجر على اللَّه فلیقم، قال: فیقوم عنق کثیر، قال: فیقال ما اجرکم على اللَّه، قال: فیقولون نحن الذین عفونا عمن ظلمنا و ذلک قوله عز و جل: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، فیقال لهم: ادخلوا الجنة باذن اللَّه. و قال صلى اللَّه علیه و آله و سلم: ما زاد عبد بعفو الا عزا، و قال (ص): من سرّه ان یشرف له البنیان او ترفع له الدرجات فلیعف عمن ظلمه، و لیصل من قطعه و لیعط من حرمه.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ. هذا راجع الى السیئة الاولى. قال ابن عباس: یعنى الذین یبدئون بالظلم.
قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ اى بعد ظلم الظالم، ایاه فَأُولئِکَ یعنى المنتصرین، ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ. بعقوبة و مؤاخذة و ملام.
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ، اى یبدئون بالظلم وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یعملون فیها بالمعاصى، اى: یطلبون فیها ما لیس لهم بحق، أُولئِکَ لَهُمْ، عَذابٌ أَلِیمٌ.
وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اى صبر على مظلمة و لم یقتصّ و لم ینتصر و تجاوز عنه، إِنَّ ذلِکَ الصبر و المغفرة لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ. عزم الامور جدها و حقیقتها تقول عزمت علیک، اى: امرتک امرا جدا، و العزیمة و الصریمة الرأى الجد، و قوله: فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى: جد الامر.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) فى بعض الاحکام عزمة من عزمات ربى و العازم قریب من الحالف و تقول عزمت على الامر اذا اجمعت علیه جدّک و صدق له قصدک.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ، بالخذلان، فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ، اى: ما له احد یلى هدایته بعد اضلال اللَّه ایاه و خذلانه، وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یوم القیمة یَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. اى: هل الى رجعة الى الدنیا من حیلة فنؤمن بک.
وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها اى: یساقون الیها. انّث العذاب حملا على المعنى و هو النار خاشِعِینَ اى: ساکتین متواضعین، مِنَ الذُّلِّ و الخزى، یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ اى بعین ضعیفة و طرف ساقط من الذل. و الطرف: العین، و اصله مصدر، فلم یجمع و قیل معناه: من طرف خفى النظر. اى: یسارقون النظر الى النار من الفزع لا یملئون منها اعینهم فینظرون الیها ببعض ابصارهم و قیل: الطرف الخفى عین القلب، اى: ینظرون الى النار بقلوبهم لانهم یحشرون عمیا، وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا، فى الایة اضمار، یعنى: و قال الذین آمنوا، یوم القیمة اذا عاینوا المشرکین على هذه الحالة، إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بان صاروا الى النار، وَ أَهْلِیهِمْ: اى خسروا اهلیهم فى الجنة اذ صاروا لغیرهم، أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ. دائم لا یزول عنهم.
وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ، من اقرباء، یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى یمنعونهم من عذاب اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ. طریق الى الوصول الى الحق فى الدنیا و الجنة فى العقبى قد انسد علیهم طریق الخیر.
اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ بالایمان و الطاعة، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ و هو یوم القیمة. و قیل یوم الموت، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ اى: لا یرده اللَّه، و قیل معناه یوم من اللَّه لا یقدر احد على رده و دفعه، ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ، الملجأ هاهنا هو الوزر فى سورة القیامة، و المناص فى سورة ص، وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ. منکر یغیر ما حل بکم من العذاب.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان، فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً هذا کقوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ، و لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و قیل: ما ارسلناک علیهم حفیظا، تحفظهم على الایمان و تمنعهم من الکفر، إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ اى لیس علیک الا تبلیغ الرسالة، و قد فعلت و هذا قبل ان امر بالقتال، وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً، نعمة و خصبا و سعة، فَرِحَ بِها اى: بطر لاجلها و زهى اعجابا بها، فلم یشکر من ازلّها و اسداها، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ محنة و قحط و ضیق، بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ اى: بسبب معاصیهم عقوبة لها، فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ. هذا من کفران النعمة، اى یسخط من قضاء اللَّه و لم یره عقوبة و قیل ینسى و یجحد باول شدة جمیع ما سلف من النعم. و یحتمل انه خاص و المراد به الکفر باللّه سبحانه و لهذا ذکر بلفظ المبالغة ثم عظّم نفسه عز و جل فقال: لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، المعنى: فان لم یستجیبوا لک فاعرض عنهم و اعبد اللَّه الذى له ملک السماوات و الارض له التصرف فیهما بما یرید یَخْلُقُ ما یَشاءُ من غیر اعتراض علیه، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً فلا یکون له ولد ذکر. و فى الخبر: ان من یمن المرأة تبکیرها بالانثى قبل الذکر، و ذلک لان اللَّه عز و جل بدأ بالاناث، فقال: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. فلا تکون له انثى.
أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً اى: یجمع له بینهما فیولد له الذکور و الاناث.
معنى هذا التزویج التصنیف و الازواج الاصناف، کقوله عز و جل: مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ اى من کل صنف حسن.
قال مجاهد: هو ان تلد المراة غلاما ثم جاریة ثم غلاما ثم جاریة و قال ابن الحنیفة: تلد توأما غلاما و جاریة و العرب تقول هؤلاء ولد فلان شطرة اذا کانوا بنین و بنات: وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً. فلا تلد و لا یولد له. قیل: هذه الایة خاصة فى الانبیاء، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ یعنى لوطا لم یولد له ذکر انما ولد له ابنتان، وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. ابراهیم (ع)، لم یولد له انثى، کان له اولاد ذکور أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، محمد (ص) ولد له بنون و بنات، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً عیسى و یحیى کانا عقیمین لم یولد لهما ولد و قیل هذا على وجه التمثیل، و الایة عامة فى حق کافة الناس.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): ان اولادکم هبة اللَّه لکم، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و اموالهم لکم اذا احتجتم الیها و قیل معنى الایة یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً: و یهب لمن یشاء الدنیا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ الآخرة. أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، الدنیا و الآخرة، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً لا دنیا و لا عقبى، إِنَّهُ عَلِیمٌ بمصالح العباد، قَدِیرٌ، قادر على الکمال.
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً، سبب نزول این آیت آن بود که: جهودان گفتند: اى محمد تو دعوى نبوت میکنى، مىگویى پیغامبرم و فرستاده اللَّه بخلق، هیچ با اللَّه سخن گویى و در وى نگرى چنان که موسى باللّه سخن گفت و در اللَّه مینگریست؟ و تا ترا با اللَّه این کلام و این نظر نبود، چنان که موسى را بود با او، ما بتو ایمان نیاریم. مصطفى (ص) فرمود: لم ینظر موسى الى اللَّه، حدیث نظر مکنید در حق موسى، که موسى اللَّه را ندید، سخن شنید و لکن گوینده را ندید. رب العالمین بر وفق این سخن وى، این آیت فرستاد: قوله تعالى: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ، هرگز هیچ بشر را نبود پیش از تو اى محمد که اللَّه با وى سخن گفتى مگر از سه گونه: اما وحیا یوحى الیه او فى المنام او بالهام، و رؤیا الانبیاء وحى. یک وجه آنست که با نمودن در خواب یا افکندن در دل، و بیشترین وحى پیغامبران پیش از مصطفى (ص) از این دو وجه بوده، یا الهام یا رؤیا. گفتهاند، که داود (ع) بالهام حق جل جلاله زبور بدانست تا از حفظ بنوشت، اما پیغمبران مرسل که سیصد و سیزدهاند ایشان فرشتهاى را دیدند، یا آواز فرشته شنیدند، یا کلام حق از پس پرده شنیدند. و روى ان النبى (ص) قال: من الانبیاء من یسمع الصوت فیکون بذلک نبیا و منهم من ینفث فى اذنه و قلبه فیکون بذلک نبیا و انّ جبرئیل، یأتینى فیکلمنى کما یکلم احدکم صاحبه.
هشام بن عروة عن ابیه عن عایشه: انّ الحرث بن هشام، سأل رسول اللَّه (ص): کیف یأتیک الوحى فقال احیانا یأتینى مثل صلصلة الجرس و هو اشده على، فیفصم عنى و قد وعیت عنه ما قال، و احیانا یتمثل لى الملک رجلا، فیکلمنى فاعى ما یقول، قالت عائشة: و لقد رأیته ینزل علیه الوحى من الیوم الشدید البرد، فیفصم عنه و ان جبینه، لیتفصد عرقا.
وجه دیگر سخن گفتن اللَّه است، با بشر از پس پرده، چنان که با موسى (ع) گفت، کلّمه و بینهما حجاب من نار، موسى از حق بىواسطه سخن شنید، حجاب در میان و رؤیت نه. و مصطفى (ص) شب معراج از حق جل جلاله سخن شنید بىواسطه و حق را دید بىحجاب، و مؤمنان فرداى قیامت در بهشت حق را جل جلاله ببینند بىحجاب، و سخن وى شنوند بىواسطه. وجه سوم آنست که فرمود: أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا امّا جبرئیل او غیره من الملائکة فیوحى ذلک الرسول الى المرسل الیه، باذن اللَّه ما یشاء اللَّه. ارسال رسول یک قسم نهاد از اقسام کلام یعنى که رسول فرستد تا پیغام رساند بدستورى و فرمان وى، چنان که جبرئیل را فرستاد بمحمد (ص) تا پیغام اللَّه بگزارد و محمد (ص) را فرستاد بخلق تا پیغام اللَّه برسانید. اللَّه با جبرئیل فرمود و جبرئیل با محمد (ص) گفت و محمد با خلق گفت: قرأ نافع او یرسل برفع اللام على الاستیناف تقدیره او هو یرسل رسولا فیوحى ساکنة الیاء، و قرأ الآخرون او یرسل بنصب اللام، فَیُوحِیَ، بنصب الیاء عطفا على محل الوحى، لان معناه، و ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الا ان یوحى الیه، او یرسل رسولا إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ. یدبر ما یرید.
وَ کَذلِکَ، یعنى و کما اوحینا الى سائر رسلنا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا، الروح هاهنا الوحى و الکتاب سمى روحا لانه حیاة القلوب کما ان الارواح حیاة الاجساد، ما کنت تدرى یعنى قبل الوحى فى اربعین سنة، مَا الْکِتابُ وَ لَا شرایع الْإِیمانُ و معالمه، یعنى لو لا اصطفاؤنا ایاک بالایمان و الکتاب و الرسالة، ما کُنْتَ تَدْرِی، قال محمد بن اسحاق بن خزیمة: الایمان فى هذا الموضع الصلاة کقوله: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ، و اهل الاصول على ان الانبیاء (ع) کانوا مؤمنین قبل الوحى و کان النبى (ص)، یعبد اللَّه قبل الوحى على دین ابراهیم، و لم یتبین له شرایع دینه، وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً الهاء راجعة الى الکتاب لانه الاصل و الایمان، فرع، و الکتاب دلیل على الایمان، و معنى جعلناه: الزمناه و رسمناه. و لیس الجعل الخلق، و قوله: فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ، لیس معناه جعل الخلق، انما معنى الکلام، صیرناه، نَهْدِی بِهِ، اى: نرشد بالکتاب، مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی، اى لتدعو إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. یعنى الاسلام، هدى اللَّه الارشاد و هدى الرسول الدعوة.
صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ خلقا و ملکا، الا، کلمة تذکرة لتبصرة او تنبیه لحجة، إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. اى: امور الخلائق فى الآخرة، فیجزیهم باعمالهم. هذا وعید بالجحیم و وعد بالجنة و النعیم. قال بعض السلف: احترق مصحف فلم یبق الا قوله: أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.
رشیدالدین میبدی : ۴۴- سورة الدخان
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الدخان هزار و چهارصد و سى و یک حرف است و سیصد و چهل و شش کلمة و پنجاه و نه آیت. جمله بمکه فروآمد. جمهور مفسران آن را در مکیات شمرند. و در این سورة ناسخ و منسوخ نیست مگر یک آیت در آخر سورة: فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ این یک آیت منسوخ است بآیت سیف و در فضائل این سورة ابو هریره روایت کند از مصطفى (ص) فرمود: هر که سورة الدخان شب آدینه برخواند، بامداد که بر وى روشن شود هفتاد هزار فرشته از بهر وى استغفار کنند، گناهان وى را آمرزش خواهند.
و بروایت ابو امامه مصطفى (ص) فرمود: هر که شب آدینه سورة الدخان برخواند یا روز آدینه بنى اللَّه له بیتا فى الجنة.
حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ اختلفوا فى جواب القسم، قیل جوابه مقدم، اى و الکتاب المبین حم ما هو کائن و قیل جوابه قوله: إِنَّا أَنْزَلْناهُ و هو الاصح و المعنى انا انزلنا القرآن فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ و هى لیلة القدر انزله جملة فى لیلة القدر من اللوح المحفوظ الى السماء الدنیا ثم نزل به جبرئیل على النبى (ص) نجوما فى عشرین سنة. و قیل انزل فى لیلة القدر ما یحتاج الیه فى طول السنة الى قابل. و قیل کان بدو انزاله فى لیلة القدر. و قیل إِنَّا أَنْزَلْناهُ یعنى جبرئیل علیه السلام ینزل فى لیلة القدر.
و قیل انا انزلناه الى الارض و معه الملائکة جم غفیر. قال عکرمة: اللیلة المبارکة لیلة النصف من شعبان انزل اللَّه جبرئیل الى السماء الدنیا فى تلک اللیلة حتى املى القرآن على الکتبة و سماها مبارکة لانها کثیرة الخیر و البرکة لما ینزل فیها من الرحمة و یجاب فیها من الدعوة، و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال ینزل اللَّه جل ثناؤه لیلة النصف من شعبان الى السماء الدنیا فیغفر لکل نفس الا انسانا فى قبله شحناء او مشرکا باللّه.
و روى انه قال (ص) اذا کان لیلة النصف من شعبان فقوموا لیلها و صوموا نهارها، فان اللَّه عز و جل ینزل فیها لغروب الشمس الى السماء الدنیا فیقول ا لا مستغفر فاغفر له، ا لا مبتلى فاعافیه، ا لا مسترزق فارزقه، الا کذا الا کذا حتى یطلع الفجر و فى روایة حتى تطلع الشمس.
و عن ابى ثعلبة الخشنى، قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ان اللَّه لیطلع على عباده فى لیلة النصف من شعبان فیغفر للمؤمنین و یمهل الکافرین و یدع اهل الحقد بحقدهم.
و عن ابى امامة الباهلى قال قال رسول اللَّه (ص) یهبط اللَّه الى سماء الدنیا الى عباده فى نصف من شعبان فیطلع الیهم، فیغفر لکل مؤمن و مؤمنة و کل مسلم و مسلمة الا کافرا او کافرة او مشرکا او مشرکة، او رجلا بینه و بین اخیه مشاحنة و یدع اهل الحقد بحقدهم. و فى روایة اخرى: الا قاطع رحم او قاتل نفس او مشاحنا.
فسر اهل العلم المشاحن فى هذا الموضع اهل البدع و الاهواء و الحقد على اهل الاسلام.
فِیها یُفْرَقُ اى یحکم و یثبت. تقول فرقت الامر اذا حکمته و فرغت منه و هو قوله عز و جل: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ اى احکمناه و قوله: کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ اى صواب حسن مستقیم. قال ابن عبّاس: یکتب ام الکتاب فى لیلة القدر اى فى لیلة التقدیر ما هو کائن فى السنة من الخیر و الشر و الارزاق و الآجال حتى الحجاج، یقال یحج فلان و یحج فلان.
قال اکثر المفسرین هو عام فى الرزق و الاجل و الحیاة و الموت و السعادة و الشقاوة. و قال ابن عمر الا السعادة و الشقاوة فانهما فى ام الکتاب لا یغیر و لا یبدل.
و فى الخبر عن رسول اللَّه قال: یقطع الآجال من شعبان الى شعبان، حتى ان الرجل لینکح و یولد له و لقد اخرج اسمه فى الموتى.
و روى ابو الضحى عن ابن عباس قال: ان اللَّه یقضى الاقضیة فى لیلة النصف مى شعبان و یسلمها الى اربابها فى لیلة القدر، قوله: أَمْراً مِنْ عِنْدِنا نصب على المصدر اى امرنا امرا من عندنا. و المعنى کل الذى یقضى فى تلک اللیلة فهو امر من عندنا لا یشرکنا فى تقدیره احد و قیل امرا من عندنا اى بیانا منا نبین للملئکة ما هم موکلون علیه من سنة الى سنة، إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ یعنى محمد (ص) و من قبله من الانبیاء. رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ اى رأفة منى بخلقى و نعمة علیهم بما بعثنا الیهم من الرسل. و قیل معناه: انزلنا القرآن امرا من عندنا، و ارسلنا محمدا رحمة منا لقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ یسمع اقوال الخلق و یعلم اعمالهم.
رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما قرأ اهل الکوفة رب بالجر ردا على قوله «من ربک» و الباقون بالرفع ردا على قوله: هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ فى اقرارکم اذا سألتم من خلقها فقلتم اللَّه فاتقنوا انه لا یهلکهم و قیل: إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ بشىء فایقنوا بما اخبرتکم لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، اى لا معبود یستحق العبادة، إِلَّا هُوَ یُحْیِی للبعث وَ یُمِیتُ فى الدنیا، رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ، لم یزل ربا و لا یزال ربا.
بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ اى لیسوا بموقنین، بل قلدوا آبائهم یلعبون، فى کلامهم، فان کلامهم ینقض بعضه بعضا و قیل یلعبون فى الدنیا لا یتفکرون و لا یتدبرون.
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ. نزول این آیة بر طریق وعید است مر قریش را که رسول خدا را اذى مینمودند، رب العالمین فرمود: فَارْتَقِبْ اى انتظر لهم هذا الیوم و توقعه. یا محمد چشم بر روزى نه که آسمان ایشان را دخان آرد، خلافست میان علماء دین که این دخان چیست و هنگام آن کى، قومى میگفتند این نه دود آتش است که این عبارتست از گرسنگى صعب که مردم چون گرسنه شود در بصر وى ضعف آید چون بر آسمان نگرد مانند دودى بیند و این واقعه قریش را بود که رسول خدا (ص) بر ایشان دعاء بد گفت که: اللهم اشدد وطأتک على مضر و اجعلها سنین کسنى یوسف و ذلک بعد قتلى بئر معونة.
هفت سال بدعاء رسول ایشان را قحط رسید که مردارها و استخوانها میخوردند، فکان یرى الرجل منهم ما بین السماء و الارض کهیئة الدخان بو سفیان آمد گفت: یا محمد تو بصلت رحم مىفرمایى و بر قوم خویش رحمت نمیکنى که از گرسنگى هلاک شدند. دعا کن تا رب العزة این عذاب گرسنگى و قحط از ما باز برد و ما ایمان آریم، فذلک قوله: رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ قومى گفتند این صفت روز بدر است که کافران بوقت قتل و قتال از صعوبت و شدت آن حال تاریکى بسر و چشم ایشان درآمد که بر هوا همه دود میدیدند. اینست بطشه کبرى که رب العزة میفرماید: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ هذا قول ابن مسعود فانه قال: خمس قد مضین اللزام و الروم و البطشة و القمر و الدخان و قومى دیگر گفتند، دخان نگذشت و در مستقبل خواهد بود، نشانى است از نشانهاى مهین قیامت و هو قول ابن عباس و ابن عمر و الحسن. گفتند: دودى پدید آید میان آسمان و زمین، چنان که در خانهاى آتش افروزند و پردود شود، همه روى زمین پردود شود و در خلق پیچد.
اما مؤمن را مانند زکامى درگیرد و بیش از آن او را رنج نبود و بر کافر و منافق صعب باشد، که دود در باطن وى شود و از بینى و گوش و زیر وى بیرون میآید و ظاهر و باطن وى میسوزد.
از رسول خدا پرسیدند که ما الدخان؟ این آیت را برخواند که: یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ آن گه فرمود: یملأ ما بین المشرق و المغرب یمکث اربعین یوما و لیلة، اما المؤمن فیصیبه منه کهیئة الزکمة و اما الکافر کمنزلة السکران یخرج من منخریه و اذنیه و دبره.
و قیل: هو دخان یظهر من نار تسوق الناس الى المحشر، تجمعهم بالشام تنزل اذا نزلوا و ترحل اذا رحلوا و هو من نذر الساعة، و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) بادروا بالاعمال ستّا: الدّجّال و الدخان و دابة الارض و طلوع الشمس من مغربها و امر العامة و خویصة احدکم.
و عن حذیفة قال قال رسول اللَّه (ص): اول الآیات: الدخان و نزول عیسى بن مریم و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر.
و قیل الدخان، یکون فى القیامة اذا خرجوا من قبورهم تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ یحیط بالخلائق، فذلک قوله: یَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ اى یقولون هذا عَذابٌ أَلِیمٌ، رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ اى هذا العذاب، إِنَّا مُؤْمِنُونَ اى، آمنّا فاکشف العذاب عنا، أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرى هذا کقوله: فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ انّى لهم یعنى من این لهم ان یتذکروا و یتعظوا و کیف یتذکرون و یتّعظون. وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ یعنى محمدا (ص) فلم یتذکر و بالرسول و هو مُبِینٌ ظاهر الصدق ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ اعرضوا، وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ، اى یعلّمه بشر مجنون کقوله: إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ و قیل معناه یعلّمه بشر و مع ذلک به جنون و قیل ما اتى به من البیان و القرآن یعلّمه الشیطان کما یعلّمه الکهنة.
إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلًا یعنى عذاب الجوع و القحط بدعاء النبى (ص) قَلِیلًا اى زمانا یسیرا الى یوم بدر. و قیل قالت قریش رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ فکشف اللَّه عنهم یوم بدر فذلک قوله: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ. لم یلق قریش یوما کیوم بدر قتلا و اسرا.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ اى ابتلینا قبل قریش، قوم فرعون بالعذاب. و قیل امتحنّاهم بالایمان و طاعة اللَّه و رسوله و جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ کریم الاخلاق نسیب فى قومه و هو موسى بن عمران.
أَنْ أَدُّوا یعنى بان ادّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ بنى اسرائیل. هذا کقوله: فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ فانهم عباد اللَّه لیسوا بعبیدکم. فرعون قبطى بود و قوم وى قبط بودند و بنى اسرائیل در سرزمین ایشان غریب بودند، از زمین کنعان بایشان افتادند، نژاد یعقوب بودند با پدر خویش یعقوب، بمصر شدند بر یوسف و آن روز هشتاد و دو کس بودند و ایشان را در مصر توالد و تناسل بود و بعد از غرق شدن فرعون، چون از مصر بیرون آمدند با موسى بقصبه فلسطین، هزار هزار و ششصد بودند، فرعون ایشان را در زمین خویش زبون گرفته بود و ایشان را معذب همى داشت و کارهاى صعب دشخوار همى فرمود تا رب العزة موسى را بپیغامبرى بایشان فرستاد بدو کار: یکى آوردن ایمان بوحدانیت اللَّه جل جلاله و عبادت وى کردن.
دیگر بنى اسرائیل را با موسى دادن و ایشان را از عذاب رها کردن. اینست که رب العالمین فرمود: أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ و قیل: ادّوا الىّ حق اللَّه، و ما وجب علیکم من الایمان به و الاعتراف بنعمه یا عباد اللَّه بحذف حرف النداء.
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ على وحى اللَّه و قیل أَمِینٌ غیر متهم فى ارادة الخیر لکم.
وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ اى لا تتکبّروا علیه و لا ترفعوا انفسکم عن طاعته و طاعة رسوله. إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ اى برهان بین على صدق قولى، و هو العصا و الید البیضاء فلمّا قال ذلک، توعّدوه بالقتل فقال موسى: وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ هذا کلام یعاذ به من شر الظلمة و الجبابرة، و به عاذت مریم حین تمثل لها جبرئیل بشرا سویا، و به عاذ مؤمن آل فرعون حین خافهم، و به عاذ سعید بن جبیر من الحجّاج حین قام بین یدیه. و المعنى انى التجأت الى ربى و ربکم و توکلت علیه من ان تعذّبونى رجما بالحجارة، و قیل: من ان تشتمونى و تقولوا هو ساحر. و قیل: مجاز قوله: عُذْتُ بِرَبِّی نشدتک اللَّه و اقسمت علیک بان تفعل کذا وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ اى ان لم تصدّقونى فیما اخبرکم به عن اللَّه ففارقونى و کونوا بمعزل منى، لا علىّ و لالى. فلم یؤمنوا. فَدَعا رَبَّهُ، شاکیا قومه أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ مصرون على الکفر، فاعمل بهم ما یعمل بالمجرمین، فاجابه اللَّه عز و جل و امره ان یخرج بقومه من ارضهم قبل نزول العذاب بالعدوّ، کما امر لوطا بقوله: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ فکذلک قال لموسى: فَأَسْرِ بِعِبادِی یعنى بنى اسرائیل و من آمن بموسى من غیرهم، لَیْلًا قبل الصبح إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ یتبعکم فرعون و قومه، اذا علموا بخروجکم من مصر. وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً، الرهو: الشیء الساکن تقول: رها، یرهو، رهوا فهو راه، اى: ساکن مطمئن، معناه: اترک البحر رهوا راهیا اى ساکنا فسمى بالمصدر اى ذا رهو، و هذا حین جاوز موسى بقومه البحر، فأراد أن یضرب البحر بعصاه حتى یطمّ و یلتئم لیتحصن به من العدو، فقال جبرئیل: اترکه رهوا کما هو إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ اخبر جبرئیل انهم مغرقون، لیطمئن قلب موسى فى ترکه البحر کما هو. و قیل رهوا صفة سیر موسى، لانه عجل حین دخل البحر فقیل له سر ساکنا و لا تخف من العدوّ، إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ. ثم ذکر ما ترکوا بمصر فقال، کَمْ تَرَکُوا یعنى بعد الغرق، مِنْ جَنَّاتٍ بساتین کثیرة الاشجار وَ عُیُونٍ نابعة بالماء، قال سعید بن جبیر یعنى الذهب وَ زُرُوعٍ فنون الاقوات و الوان الاطعمة، اى کانوا اهل ریف و خصب خلاف حال العرب، وَ مَقامٍ کَرِیمٍ محافل الاجتماعات للتدبیر و التشاور فیها، و قیل هى مجالس الملوک وَ نَعْمَةٍ اى، و تنعّم فى عیش کانُوا فِیها فاکِهِینَ لاعبین لاهین و قیل: اشرین بطرین، کَذلِکَ اى هکذا کانت القصة فلا تشکّنّ فیه. و قیل کذلک افعل بمن عصانى، وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ اى ملّکنا هذه النعم بنى اسرائیل و قیل اراد به غیر بنى اسرائیل لانهم لم یعودوا الى مصر، فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ و ذلک انّ المؤمن، اذا مات تبکى علیه السماء و الارض اربعین صباحا و هؤلاء لم یکن یصعد لهم عمل صالح فتبکى السماء على فقدهم و لا لهم على الارض عمل صالح، فتبکى الارض علیهم.
روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): ما من عبد الا له فى السماء بابان، باب یخرج منه، رزقه، و باب یدخل فیه عمله. فاذا مات فقداه و بکیا علیه، و تلا: فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ.
و قال (ص): انّ المؤمن یبکى علیه من الارض مصلّاه و موضع عبادته و من السماء مصعد عمله.
و روى: اذا مات کافر استراح منه السماء و الارض و البلاد و العباد، فلا تبکى علیه ارض و لا سماء.
قال عطاء: بکاء السماء حمرة اطرافها.
و قال السّدّى لما قتل الحسین بن على (ع)، بکت علیه السماء و بکائها حمرتها.
و قیل کانت العرب یجعلون الخسوف و الکسوف و الحمرة تحدث فى السماء، بکاء على المیت و لهذا
قال علیه السلام عند موت ابنه ابراهیم، یوم کسفت الشمس، و قال الناس کسفت لموت ابراهیم، فخطبهم، فقال ان الشمس و القمر آیتان من آیات اللَّه لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته، فاذا رأیتم ذلک فافزعوا الى الصلاة وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ لم ینظروا حین اخذهم العذاب لتوبة و لا لغیرها.
وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ من استعباده ایاهم و استخدامه لهم و قتله اولادهم، ثم فسّر العذاب، فقال مِنْ فِرْعَوْنَ و قرأ ابو جعفر من فرعون بفتح المیم، فیکون جوابا لقوله: فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى و قوله: ما رَبُّ الْعالَمِینَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ کقوله کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ و کقوله: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ قراءة ابو جعفر، جواب فرعون است که فرا موسى گفت: این خداى شما خود کیست تا نام او برند؟ جواب وى اینست که: من فرعون إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ فرعون خود کیست از این ناپاکى، شوخ گزاف کارى از جمله گزاف کاران.
و بروایت ابو امامه مصطفى (ص) فرمود: هر که شب آدینه سورة الدخان برخواند یا روز آدینه بنى اللَّه له بیتا فى الجنة.
حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ اختلفوا فى جواب القسم، قیل جوابه مقدم، اى و الکتاب المبین حم ما هو کائن و قیل جوابه قوله: إِنَّا أَنْزَلْناهُ و هو الاصح و المعنى انا انزلنا القرآن فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ و هى لیلة القدر انزله جملة فى لیلة القدر من اللوح المحفوظ الى السماء الدنیا ثم نزل به جبرئیل على النبى (ص) نجوما فى عشرین سنة. و قیل انزل فى لیلة القدر ما یحتاج الیه فى طول السنة الى قابل. و قیل کان بدو انزاله فى لیلة القدر. و قیل إِنَّا أَنْزَلْناهُ یعنى جبرئیل علیه السلام ینزل فى لیلة القدر.
و قیل انا انزلناه الى الارض و معه الملائکة جم غفیر. قال عکرمة: اللیلة المبارکة لیلة النصف من شعبان انزل اللَّه جبرئیل الى السماء الدنیا فى تلک اللیلة حتى املى القرآن على الکتبة و سماها مبارکة لانها کثیرة الخیر و البرکة لما ینزل فیها من الرحمة و یجاب فیها من الدعوة، و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال ینزل اللَّه جل ثناؤه لیلة النصف من شعبان الى السماء الدنیا فیغفر لکل نفس الا انسانا فى قبله شحناء او مشرکا باللّه.
و روى انه قال (ص) اذا کان لیلة النصف من شعبان فقوموا لیلها و صوموا نهارها، فان اللَّه عز و جل ینزل فیها لغروب الشمس الى السماء الدنیا فیقول ا لا مستغفر فاغفر له، ا لا مبتلى فاعافیه، ا لا مسترزق فارزقه، الا کذا الا کذا حتى یطلع الفجر و فى روایة حتى تطلع الشمس.
و عن ابى ثعلبة الخشنى، قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ان اللَّه لیطلع على عباده فى لیلة النصف من شعبان فیغفر للمؤمنین و یمهل الکافرین و یدع اهل الحقد بحقدهم.
و عن ابى امامة الباهلى قال قال رسول اللَّه (ص) یهبط اللَّه الى سماء الدنیا الى عباده فى نصف من شعبان فیطلع الیهم، فیغفر لکل مؤمن و مؤمنة و کل مسلم و مسلمة الا کافرا او کافرة او مشرکا او مشرکة، او رجلا بینه و بین اخیه مشاحنة و یدع اهل الحقد بحقدهم. و فى روایة اخرى: الا قاطع رحم او قاتل نفس او مشاحنا.
فسر اهل العلم المشاحن فى هذا الموضع اهل البدع و الاهواء و الحقد على اهل الاسلام.
فِیها یُفْرَقُ اى یحکم و یثبت. تقول فرقت الامر اذا حکمته و فرغت منه و هو قوله عز و جل: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ اى احکمناه و قوله: کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ اى صواب حسن مستقیم. قال ابن عبّاس: یکتب ام الکتاب فى لیلة القدر اى فى لیلة التقدیر ما هو کائن فى السنة من الخیر و الشر و الارزاق و الآجال حتى الحجاج، یقال یحج فلان و یحج فلان.
قال اکثر المفسرین هو عام فى الرزق و الاجل و الحیاة و الموت و السعادة و الشقاوة. و قال ابن عمر الا السعادة و الشقاوة فانهما فى ام الکتاب لا یغیر و لا یبدل.
و فى الخبر عن رسول اللَّه قال: یقطع الآجال من شعبان الى شعبان، حتى ان الرجل لینکح و یولد له و لقد اخرج اسمه فى الموتى.
و روى ابو الضحى عن ابن عباس قال: ان اللَّه یقضى الاقضیة فى لیلة النصف مى شعبان و یسلمها الى اربابها فى لیلة القدر، قوله: أَمْراً مِنْ عِنْدِنا نصب على المصدر اى امرنا امرا من عندنا. و المعنى کل الذى یقضى فى تلک اللیلة فهو امر من عندنا لا یشرکنا فى تقدیره احد و قیل امرا من عندنا اى بیانا منا نبین للملئکة ما هم موکلون علیه من سنة الى سنة، إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ یعنى محمد (ص) و من قبله من الانبیاء. رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ اى رأفة منى بخلقى و نعمة علیهم بما بعثنا الیهم من الرسل. و قیل معناه: انزلنا القرآن امرا من عندنا، و ارسلنا محمدا رحمة منا لقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ یسمع اقوال الخلق و یعلم اعمالهم.
رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما قرأ اهل الکوفة رب بالجر ردا على قوله «من ربک» و الباقون بالرفع ردا على قوله: هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ فى اقرارکم اذا سألتم من خلقها فقلتم اللَّه فاتقنوا انه لا یهلکهم و قیل: إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ بشىء فایقنوا بما اخبرتکم لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، اى لا معبود یستحق العبادة، إِلَّا هُوَ یُحْیِی للبعث وَ یُمِیتُ فى الدنیا، رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ، لم یزل ربا و لا یزال ربا.
بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ اى لیسوا بموقنین، بل قلدوا آبائهم یلعبون، فى کلامهم، فان کلامهم ینقض بعضه بعضا و قیل یلعبون فى الدنیا لا یتفکرون و لا یتدبرون.
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ. نزول این آیة بر طریق وعید است مر قریش را که رسول خدا را اذى مینمودند، رب العالمین فرمود: فَارْتَقِبْ اى انتظر لهم هذا الیوم و توقعه. یا محمد چشم بر روزى نه که آسمان ایشان را دخان آرد، خلافست میان علماء دین که این دخان چیست و هنگام آن کى، قومى میگفتند این نه دود آتش است که این عبارتست از گرسنگى صعب که مردم چون گرسنه شود در بصر وى ضعف آید چون بر آسمان نگرد مانند دودى بیند و این واقعه قریش را بود که رسول خدا (ص) بر ایشان دعاء بد گفت که: اللهم اشدد وطأتک على مضر و اجعلها سنین کسنى یوسف و ذلک بعد قتلى بئر معونة.
هفت سال بدعاء رسول ایشان را قحط رسید که مردارها و استخوانها میخوردند، فکان یرى الرجل منهم ما بین السماء و الارض کهیئة الدخان بو سفیان آمد گفت: یا محمد تو بصلت رحم مىفرمایى و بر قوم خویش رحمت نمیکنى که از گرسنگى هلاک شدند. دعا کن تا رب العزة این عذاب گرسنگى و قحط از ما باز برد و ما ایمان آریم، فذلک قوله: رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ قومى گفتند این صفت روز بدر است که کافران بوقت قتل و قتال از صعوبت و شدت آن حال تاریکى بسر و چشم ایشان درآمد که بر هوا همه دود میدیدند. اینست بطشه کبرى که رب العزة میفرماید: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ هذا قول ابن مسعود فانه قال: خمس قد مضین اللزام و الروم و البطشة و القمر و الدخان و قومى دیگر گفتند، دخان نگذشت و در مستقبل خواهد بود، نشانى است از نشانهاى مهین قیامت و هو قول ابن عباس و ابن عمر و الحسن. گفتند: دودى پدید آید میان آسمان و زمین، چنان که در خانهاى آتش افروزند و پردود شود، همه روى زمین پردود شود و در خلق پیچد.
اما مؤمن را مانند زکامى درگیرد و بیش از آن او را رنج نبود و بر کافر و منافق صعب باشد، که دود در باطن وى شود و از بینى و گوش و زیر وى بیرون میآید و ظاهر و باطن وى میسوزد.
از رسول خدا پرسیدند که ما الدخان؟ این آیت را برخواند که: یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ آن گه فرمود: یملأ ما بین المشرق و المغرب یمکث اربعین یوما و لیلة، اما المؤمن فیصیبه منه کهیئة الزکمة و اما الکافر کمنزلة السکران یخرج من منخریه و اذنیه و دبره.
و قیل: هو دخان یظهر من نار تسوق الناس الى المحشر، تجمعهم بالشام تنزل اذا نزلوا و ترحل اذا رحلوا و هو من نذر الساعة، و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) بادروا بالاعمال ستّا: الدّجّال و الدخان و دابة الارض و طلوع الشمس من مغربها و امر العامة و خویصة احدکم.
و عن حذیفة قال قال رسول اللَّه (ص): اول الآیات: الدخان و نزول عیسى بن مریم و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر.
و قیل الدخان، یکون فى القیامة اذا خرجوا من قبورهم تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ یحیط بالخلائق، فذلک قوله: یَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ اى یقولون هذا عَذابٌ أَلِیمٌ، رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ اى هذا العذاب، إِنَّا مُؤْمِنُونَ اى، آمنّا فاکشف العذاب عنا، أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرى هذا کقوله: فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ انّى لهم یعنى من این لهم ان یتذکروا و یتعظوا و کیف یتذکرون و یتّعظون. وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ یعنى محمدا (ص) فلم یتذکر و بالرسول و هو مُبِینٌ ظاهر الصدق ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ اعرضوا، وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ، اى یعلّمه بشر مجنون کقوله: إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ و قیل معناه یعلّمه بشر و مع ذلک به جنون و قیل ما اتى به من البیان و القرآن یعلّمه الشیطان کما یعلّمه الکهنة.
إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلًا یعنى عذاب الجوع و القحط بدعاء النبى (ص) قَلِیلًا اى زمانا یسیرا الى یوم بدر. و قیل قالت قریش رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ فکشف اللَّه عنهم یوم بدر فذلک قوله: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ. لم یلق قریش یوما کیوم بدر قتلا و اسرا.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ اى ابتلینا قبل قریش، قوم فرعون بالعذاب. و قیل امتحنّاهم بالایمان و طاعة اللَّه و رسوله و جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ کریم الاخلاق نسیب فى قومه و هو موسى بن عمران.
أَنْ أَدُّوا یعنى بان ادّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ بنى اسرائیل. هذا کقوله: فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ فانهم عباد اللَّه لیسوا بعبیدکم. فرعون قبطى بود و قوم وى قبط بودند و بنى اسرائیل در سرزمین ایشان غریب بودند، از زمین کنعان بایشان افتادند، نژاد یعقوب بودند با پدر خویش یعقوب، بمصر شدند بر یوسف و آن روز هشتاد و دو کس بودند و ایشان را در مصر توالد و تناسل بود و بعد از غرق شدن فرعون، چون از مصر بیرون آمدند با موسى بقصبه فلسطین، هزار هزار و ششصد بودند، فرعون ایشان را در زمین خویش زبون گرفته بود و ایشان را معذب همى داشت و کارهاى صعب دشخوار همى فرمود تا رب العزة موسى را بپیغامبرى بایشان فرستاد بدو کار: یکى آوردن ایمان بوحدانیت اللَّه جل جلاله و عبادت وى کردن.
دیگر بنى اسرائیل را با موسى دادن و ایشان را از عذاب رها کردن. اینست که رب العالمین فرمود: أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ و قیل: ادّوا الىّ حق اللَّه، و ما وجب علیکم من الایمان به و الاعتراف بنعمه یا عباد اللَّه بحذف حرف النداء.
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ على وحى اللَّه و قیل أَمِینٌ غیر متهم فى ارادة الخیر لکم.
وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ اى لا تتکبّروا علیه و لا ترفعوا انفسکم عن طاعته و طاعة رسوله. إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ اى برهان بین على صدق قولى، و هو العصا و الید البیضاء فلمّا قال ذلک، توعّدوه بالقتل فقال موسى: وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ هذا کلام یعاذ به من شر الظلمة و الجبابرة، و به عاذت مریم حین تمثل لها جبرئیل بشرا سویا، و به عاذ مؤمن آل فرعون حین خافهم، و به عاذ سعید بن جبیر من الحجّاج حین قام بین یدیه. و المعنى انى التجأت الى ربى و ربکم و توکلت علیه من ان تعذّبونى رجما بالحجارة، و قیل: من ان تشتمونى و تقولوا هو ساحر. و قیل: مجاز قوله: عُذْتُ بِرَبِّی نشدتک اللَّه و اقسمت علیک بان تفعل کذا وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ اى ان لم تصدّقونى فیما اخبرکم به عن اللَّه ففارقونى و کونوا بمعزل منى، لا علىّ و لالى. فلم یؤمنوا. فَدَعا رَبَّهُ، شاکیا قومه أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ مصرون على الکفر، فاعمل بهم ما یعمل بالمجرمین، فاجابه اللَّه عز و جل و امره ان یخرج بقومه من ارضهم قبل نزول العذاب بالعدوّ، کما امر لوطا بقوله: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ فکذلک قال لموسى: فَأَسْرِ بِعِبادِی یعنى بنى اسرائیل و من آمن بموسى من غیرهم، لَیْلًا قبل الصبح إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ یتبعکم فرعون و قومه، اذا علموا بخروجکم من مصر. وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً، الرهو: الشیء الساکن تقول: رها، یرهو، رهوا فهو راه، اى: ساکن مطمئن، معناه: اترک البحر رهوا راهیا اى ساکنا فسمى بالمصدر اى ذا رهو، و هذا حین جاوز موسى بقومه البحر، فأراد أن یضرب البحر بعصاه حتى یطمّ و یلتئم لیتحصن به من العدو، فقال جبرئیل: اترکه رهوا کما هو إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ اخبر جبرئیل انهم مغرقون، لیطمئن قلب موسى فى ترکه البحر کما هو. و قیل رهوا صفة سیر موسى، لانه عجل حین دخل البحر فقیل له سر ساکنا و لا تخف من العدوّ، إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ. ثم ذکر ما ترکوا بمصر فقال، کَمْ تَرَکُوا یعنى بعد الغرق، مِنْ جَنَّاتٍ بساتین کثیرة الاشجار وَ عُیُونٍ نابعة بالماء، قال سعید بن جبیر یعنى الذهب وَ زُرُوعٍ فنون الاقوات و الوان الاطعمة، اى کانوا اهل ریف و خصب خلاف حال العرب، وَ مَقامٍ کَرِیمٍ محافل الاجتماعات للتدبیر و التشاور فیها، و قیل هى مجالس الملوک وَ نَعْمَةٍ اى، و تنعّم فى عیش کانُوا فِیها فاکِهِینَ لاعبین لاهین و قیل: اشرین بطرین، کَذلِکَ اى هکذا کانت القصة فلا تشکّنّ فیه. و قیل کذلک افعل بمن عصانى، وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ اى ملّکنا هذه النعم بنى اسرائیل و قیل اراد به غیر بنى اسرائیل لانهم لم یعودوا الى مصر، فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ و ذلک انّ المؤمن، اذا مات تبکى علیه السماء و الارض اربعین صباحا و هؤلاء لم یکن یصعد لهم عمل صالح فتبکى السماء على فقدهم و لا لهم على الارض عمل صالح، فتبکى الارض علیهم.
روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): ما من عبد الا له فى السماء بابان، باب یخرج منه، رزقه، و باب یدخل فیه عمله. فاذا مات فقداه و بکیا علیه، و تلا: فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ.
و قال (ص): انّ المؤمن یبکى علیه من الارض مصلّاه و موضع عبادته و من السماء مصعد عمله.
و روى: اذا مات کافر استراح منه السماء و الارض و البلاد و العباد، فلا تبکى علیه ارض و لا سماء.
قال عطاء: بکاء السماء حمرة اطرافها.
و قال السّدّى لما قتل الحسین بن على (ع)، بکت علیه السماء و بکائها حمرتها.
و قیل کانت العرب یجعلون الخسوف و الکسوف و الحمرة تحدث فى السماء، بکاء على المیت و لهذا
قال علیه السلام عند موت ابنه ابراهیم، یوم کسفت الشمس، و قال الناس کسفت لموت ابراهیم، فخطبهم، فقال ان الشمس و القمر آیتان من آیات اللَّه لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته، فاذا رأیتم ذلک فافزعوا الى الصلاة وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ لم ینظروا حین اخذهم العذاب لتوبة و لا لغیرها.
وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ من استعباده ایاهم و استخدامه لهم و قتله اولادهم، ثم فسّر العذاب، فقال مِنْ فِرْعَوْنَ و قرأ ابو جعفر من فرعون بفتح المیم، فیکون جوابا لقوله: فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى و قوله: ما رَبُّ الْعالَمِینَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ کقوله کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ و کقوله: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ قراءة ابو جعفر، جواب فرعون است که فرا موسى گفت: این خداى شما خود کیست تا نام او برند؟ جواب وى اینست که: من فرعون إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ فرعون خود کیست از این ناپاکى، شوخ گزاف کارى از جمله گزاف کاران.
رشیدالدین میبدی : ۴۵- سورة الجاثیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى شَرِیعَةٍ اى بعد اختلاف اهل الکتاب جعلناک یا محمد على طریقة و منهج مِنَ الْأَمْرِ اى من الدین و قیل على ملّة مشروعة من امرنا الذى امرناه من قبلک من رسلنا و قیل من الامر الذى انت بصدده.
قال قتاده: الشریعة الفرائض و الحدود و الامر و النهى. و قال ابن عیسى: الشریعة علامة تنصب على الطریق دلالة على الماء فَاتَّبِعْها یعنى فاتّبع هذه الشریعة و اعمل بها و اتّخذها اماما، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ اى لا تتّبع الکافرین و المنافقین، و لا تعمل بهواهم.
إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً اى لن یدفعوا عنک من عذاب اللَّه شیئا ان اتّبعت اهواءهم و ذلک انّهم کانوا یقولون له: ارجع الى دین آبائک فانّهم کانوا افضل منک، فقال عز و جل: إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً.
وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ اى الکافر الظالم یوالى ظالما مثله و ینصره و یعینه. و قیل هم متّفقون على عداوتک، وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ اى یوالى المؤمنین الذین یتّقون الشرک و الفواحش. هذا، اى هذا القرآن، بَصائِرُ لِلنَّاسِ، معالم للناس فى الحدود و الاحکام یبصرون بها، وَ هُدىً من الضلالة وَ رَحْمَةٌ، من العقاب، لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ لا یشوب ایمانهم شک و ارتیاب. و قیل هذا اى ما تقدم من اتّباع الشریعة و ترک طاعة الظالم، بَصائِرُ لِلنَّاسِ اى بیّنات و دلائل فى امور دینهم، وَ هُدىً اى رشد، وَ رَحْمَةٌ اى نعمة من اللَّه، لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.
أَمْ حَسِبَ یعنى بل حسب الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ اى اکتسبوا المعاصى و الکفر، أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، این آیت در شأن نفرى مشرکان فرود آمد که گفتند: اگر آنچه محمد میگوید حق است و راست، پس ما را در آن جهان بریشان افزونى دهند در نعمت و راحت، چنان که در دنیا ما را افزونى دادند. رب العالمین بجواب ایشان فرمود: أَمْ حَسِبَ یعنى أ حسب، استفهام است بمعنى انکار، میپندارند ایشان که شرک آوردند و کفر ورزیدند یعنى عتبة و شیبة و ولید که ایشان را همچون مؤمنان و گرویدگان کنیم یعنى على و حمزة و عبیدة بن الحرث. آن گه گفت: سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ، حمزه و کسایى و حفص و یعقوب، سَواءً بنصب خوانند و هو نصب على الحال، یعنى احسبوا ان یسوّى بین الفریقین فى المحیا و الممات، میپندارند که زندگانى ایشان چون زندگانى نیکان است و مرگ ایشان چون مرگ نیکان یکسان، کلّا و لمّا، نیست، که مؤمنانرا نصرت است و رفعت، در دنیا و آخرت، و کافران را خزى و نکال و عقوبت، در دنیا و آخرت.
معنى دیگر: میپندارند کافران که با مؤمنان مشارک خواهند بود در نعیم آخرت چنان که مشارک ایشانند در نعمت دنیا، یا محمد تو ایشان را جواب ده که: هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ، باقى قراء سواء برفع خوانند، یعنى: محیاهم و مماتهم سواء، فقدّم الخبر على الابتداء. میگوید بر هامسانى است زندگانى و مردن ایشان و ضمیر با هر دو فریق شود، اى المؤمن مؤمن محیاه و مماته یعنى فى الدنیا و الآخرة، و الکافر کافر فى الدنیا و الآخرة. مؤمن را در ایمان، زندگانى و مرگى یکسان، یعنى در عقبى هم چنان مؤمن است که در دنیا و کافر کافر است هم در دنیا و هم در عقبى.
خبر درست است که مصطفى (ص) در مسجد شد و اصحاب صفه دید فرمود، المحیا محیاکم و الممات مماتکم.
ثم قال: ساءَ ما یَحْکُمُونَ اى بئس ما یقضون لانفسهم.
وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اى بالعدل فلا یقتضى التساوى بین الفریقین. و قیل بالحق یعنى للحق، اى لم یخلقه عبثا لکن للجزاء، ثم بیّنه، فقال: وَ لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ من خیر او شر، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ اى لا ینقص من حسناتهم و لا یزاد على سیآتهم.
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره، ا فرأیت من اتخذ هواه الهه، کقول الشاعر: کما جعل الزناء فریضة الرجم یعنى کما جعل الرجم فریضة الزناء. قال ابن عباس: لیس بین السماء و الارض اله یعبد ابغض الى اللَّه من هوى متّبع. و فى الخبر عن رسول اللَّه: ثلث مهلکات: شحّ مطاع و هوى متّبع و اعجاب المرء برأیه.
و قال الحسن و قتاده: ذلک الکافر اتّخذ دینه ما یهویه فلا یهوى شیئا الا رکبه من غیر زاجر، لانه لا یؤمن باللّه و لا یخافه و لا یحرّم ما حرّم اللَّه. و قیل اتخذ دینه بهواه و ایثاره لا بالادلة و البراهین.
و قال سعید بن جبیر کانت العرب، یعبدون الحجارة و الذهب و الفضة، فاذا وجدوا شیئا احسن من الاول، رموه و کسروه و عبدوا ما هو احسن، و قال الشعبى انما سمى الهوى لانه یهوى بصاحبه فى النار، وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عن الایمان:، عَلى عِلْمٍ منه بعاقبة امره و قیل على ما سبق فى علمه انه ضالّ قبل ان یخلقه، وَ خَتَمَ اى طبع عَلى سَمْعِهِ کى لا یسمع الحق وَ قَلْبِهِ کى لا یفهم الحق وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً.
قرأ حمزة و الکسائى: غشوة بفتح الغین و سکون الشین، و الباقون غشاوة اى ظلمة فهو لا یبصر الحق و الهدى، هذا کقوله: وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ. فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ اى من بعد اضلال اللَّه، أَ فَلا تَذَکَّرُونَ، تتّعظون بالقرآن، انّ اللَّه واحد، قوله: مَنِ اتَّخَذَ جوابه: فَمَنْ یَهْدِیهِ.
وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا، هذا من قول الزنادقة الذین قالوا: الناس کالحشیش قالوا ما الحیاة الّا حیاة الدنیا نَمُوتُ وَ نَحْیا فیه تقدیم و تأخیر، اى نحیا و نموت و قیل یموت الآباء و یحیى الأبناء و حیاة الأبناء حیاة الآباء، لان الأبناء بحیاة الآباء صاروا احیاء، وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ اى ما یفنینا الّا مر الزمان و طول العمر و اختلاف اللیل و النهار، وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ اى لم یقولوه عن علم علموه و قیل ما لهم بذلک من حجة و لا بیان، إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ اى ما هم فى اعتقاد هذا القول الا على شکّ.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): قال اللَّه تعالى: لا یقل ابن آدم یا خیبة الدهر، فانى انا الدهر ارسل اللیل و النهار، فاذا شئت قبضتهما.
و فى روایة اخرى عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): لا یسبّ احدکم الدهر فان اللَّه هو الدهر و لا یقولنّ للعنب الکرم، فان الکرم هو الرجل المسلم.
وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ یعنى القرآن واضحات الدلایل و یرید بالایات هاهنا ما فیه ذکر البعث و النشور، ما کانَ حُجَّتَهُمْ اى جوابهم و ما احتجوا به، فسمى حجّة على زعمهم، إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا احیوهم، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى دعوى البعث.
قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ اى قل یا محمد لابى جهل و اصحابه، اللَّه یحییکم فى الدنیا ثُمَّ یُمِیتُکُمْ، منها، ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ فى القبور، إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ. و قیل معناه ثم یحییکم و یجمعکم فى القیامة، لا رَیْبَ فِیهِ اى فى الیوم و قیل فى الجمع، اى لا ترتابوا فیه و قد قامت الدلالة على صحة البعث، فلم یبق فیه ارتیاب، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ قدرة اللَّه على البعث لاعراضهم عن التدبر و التفکر فى الدلایل.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ یعنى الکافرین الذین هم اصحاب الأباطیل یظهر فى ذلک الیوم خسرانهم بان یصیروا الى النار.
وَ تَرى کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً هذا کقوله: حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا اى ترى امّة کل نبىّ یوم القیمة بارکة على الرّکب و هى جلسة المخاصم بین یدى الحاکم، ینتظر القضاء. و قیل مستوفزا لا یصیب الارض الا رکبتاه و اطراف انامله. قال سلمان الفارسى: انّ فى القیامة ساعة هى عشر سنین یخرّ الناس فیها جثاة على رکبهم، حتى ابراهیم ینادى: نفسى لا اسئلک الا نفسى، کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا قرأ یعقوب کلّ امّة بالنصب یعنى و ترى کل امّة تدعى الى کتاب عملها، اى کتاب الحفظة لیقرءوه و یستوفوا الجزاء و هو قوله: الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فى الدنیا. هذا کِتابُنا اى یقال لهم هذا کتابنا الذى کتبنا فیه اعمالکم یعنى دیوان الحفظة یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ، اى یشهد علیکم بالعدل و بالبیان، کانه ینطق إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. ما من صباح و لا مساء الا نزل فیه ملک من عند اسرافیل الى کاتب اعمال کل انسان بنسخة عمله الذى یعمله فى یومه و فى لیلته و ما هو لاق فیهما، و قال الحسن: نستنسخ اى نحفظ و قال الضحاک: نثبت، و ذلک ان الملکین یرفعان عمل الانسان فیثبت اللَّه منه ما کان له ثواب او عقاب و یطرح منه اللغو، نحو قولهم هلم و اذهب.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بمحمد و القرآن، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ جنته، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ. الظفر الظاهر و هم الذین یعطون کتابهم بایمانهم.
وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی القول هاهنا مضمر، یعنى یقال لهم: أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ یعنى الکتب المنزلة على الانبیاء، فَاسْتَکْبَرْتُمْ. تعظمتم عن الانقیاد و الایمان بها، وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ منکرین کافرین.
وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اذا قیل لکم انّ الجزاء و البعث کائن، وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فِیها اى القیامة قائمة لا محالة.
قرأ حمزة: و الساعة بالنصب عطفا بها على الوعد و الباقون بالرفع على الابتداء، قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا اى ما نحن الا نظن ظنا، اى لا نعلم ذلک الا حدسا و توهّما، وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ.
وَ بَدا لَهُمْ فى الآخرة اى ظهر لهم حین شاهدوا القیمة و اخرج لهم ما کتبت الحفظة من اعمالهم، سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا اى قبائح افعالهم فى الدنیا، اى بدا لهم جزاؤها، وَ حاقَ بِهِمْ اى احاط بهم و لزمهم، ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى جزاء استهزائهم بالرسل و الکتب.
وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ اى تقول لهم الملائکة: الیوم نترککم فى النار ترک الشیء المنسىّ الذى لا یذکر، کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا، یعنى کما ترکتم الایمان و العمل للقاء هذا الیوم. و قیل کما اعرضتم عن تدبر الوعید. و الانذار اعراض من نسى الشیء وَ مَأْواکُمُ النَّارُ منزلکم و مثویکم جهنم، وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ من ینصرکم و یدفع عنکم ممن کنتم تتعززون بهم فى الدنیا.
ذلِکُمْ، اى ذلکم العذاب، بِأَنَّکُمُ اى بسبب انّکم، اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً، تنزلونها منزلة الهزؤ الذى لا یقبل علیه و لا یتدبر فیه، وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا اغترتم بما مد لکم فیها من الحیاة السریعة الانقضاء و ما وسّع علیکم من اسباب دنیاکم حتى قلتم لا بعث و لا حساب، فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها قرأ حمزة و الکسائى: بفتح الیاء و ضم الراء، وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ اى لا یطلب منهم ان یرجعوا الى طاعة اللَّه لانه لا یقبل ذلک الیوم عذر و لا توبة. و قیل لا یقبل منهم العتبى و هو اعطاء الرضا.
فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ. ختم السورة بکلمة الاخلاص و قیل معناه: قولوا فَلِلَّهِ الْحَمْدُ عرّفهم کیف یحمدون ربهم.
وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اى له العظمة و الجلال، و قیل استحقاق التعظیم فى اعلى المراتب له وحده، وَ هُوَ الْعَزِیزُ، بسلطانه، الْحَکِیمُ.
فیما امر و نهى و خلق و قضى.
روى ابو هریرة: قال قال رسول اللَّه (ص): یقول اللَّه عز و جل: الکبریاء ردائى و العظمة ازارى فمن نازعنى واحدا منهما ادخلته النار.
قال قتاده: الشریعة الفرائض و الحدود و الامر و النهى. و قال ابن عیسى: الشریعة علامة تنصب على الطریق دلالة على الماء فَاتَّبِعْها یعنى فاتّبع هذه الشریعة و اعمل بها و اتّخذها اماما، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ اى لا تتّبع الکافرین و المنافقین، و لا تعمل بهواهم.
إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً اى لن یدفعوا عنک من عذاب اللَّه شیئا ان اتّبعت اهواءهم و ذلک انّهم کانوا یقولون له: ارجع الى دین آبائک فانّهم کانوا افضل منک، فقال عز و جل: إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً.
وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ اى الکافر الظالم یوالى ظالما مثله و ینصره و یعینه. و قیل هم متّفقون على عداوتک، وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ اى یوالى المؤمنین الذین یتّقون الشرک و الفواحش. هذا، اى هذا القرآن، بَصائِرُ لِلنَّاسِ، معالم للناس فى الحدود و الاحکام یبصرون بها، وَ هُدىً من الضلالة وَ رَحْمَةٌ، من العقاب، لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ لا یشوب ایمانهم شک و ارتیاب. و قیل هذا اى ما تقدم من اتّباع الشریعة و ترک طاعة الظالم، بَصائِرُ لِلنَّاسِ اى بیّنات و دلائل فى امور دینهم، وَ هُدىً اى رشد، وَ رَحْمَةٌ اى نعمة من اللَّه، لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ.
أَمْ حَسِبَ یعنى بل حسب الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ اى اکتسبوا المعاصى و الکفر، أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، این آیت در شأن نفرى مشرکان فرود آمد که گفتند: اگر آنچه محمد میگوید حق است و راست، پس ما را در آن جهان بریشان افزونى دهند در نعمت و راحت، چنان که در دنیا ما را افزونى دادند. رب العالمین بجواب ایشان فرمود: أَمْ حَسِبَ یعنى أ حسب، استفهام است بمعنى انکار، میپندارند ایشان که شرک آوردند و کفر ورزیدند یعنى عتبة و شیبة و ولید که ایشان را همچون مؤمنان و گرویدگان کنیم یعنى على و حمزة و عبیدة بن الحرث. آن گه گفت: سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ، حمزه و کسایى و حفص و یعقوب، سَواءً بنصب خوانند و هو نصب على الحال، یعنى احسبوا ان یسوّى بین الفریقین فى المحیا و الممات، میپندارند که زندگانى ایشان چون زندگانى نیکان است و مرگ ایشان چون مرگ نیکان یکسان، کلّا و لمّا، نیست، که مؤمنانرا نصرت است و رفعت، در دنیا و آخرت، و کافران را خزى و نکال و عقوبت، در دنیا و آخرت.
معنى دیگر: میپندارند کافران که با مؤمنان مشارک خواهند بود در نعیم آخرت چنان که مشارک ایشانند در نعمت دنیا، یا محمد تو ایشان را جواب ده که: هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ، باقى قراء سواء برفع خوانند، یعنى: محیاهم و مماتهم سواء، فقدّم الخبر على الابتداء. میگوید بر هامسانى است زندگانى و مردن ایشان و ضمیر با هر دو فریق شود، اى المؤمن مؤمن محیاه و مماته یعنى فى الدنیا و الآخرة، و الکافر کافر فى الدنیا و الآخرة. مؤمن را در ایمان، زندگانى و مرگى یکسان، یعنى در عقبى هم چنان مؤمن است که در دنیا و کافر کافر است هم در دنیا و هم در عقبى.
خبر درست است که مصطفى (ص) در مسجد شد و اصحاب صفه دید فرمود، المحیا محیاکم و الممات مماتکم.
ثم قال: ساءَ ما یَحْکُمُونَ اى بئس ما یقضون لانفسهم.
وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اى بالعدل فلا یقتضى التساوى بین الفریقین. و قیل بالحق یعنى للحق، اى لم یخلقه عبثا لکن للجزاء، ثم بیّنه، فقال: وَ لِتُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ من خیر او شر، وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ اى لا ینقص من حسناتهم و لا یزاد على سیآتهم.
أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره، ا فرأیت من اتخذ هواه الهه، کقول الشاعر: کما جعل الزناء فریضة الرجم یعنى کما جعل الرجم فریضة الزناء. قال ابن عباس: لیس بین السماء و الارض اله یعبد ابغض الى اللَّه من هوى متّبع. و فى الخبر عن رسول اللَّه: ثلث مهلکات: شحّ مطاع و هوى متّبع و اعجاب المرء برأیه.
و قال الحسن و قتاده: ذلک الکافر اتّخذ دینه ما یهویه فلا یهوى شیئا الا رکبه من غیر زاجر، لانه لا یؤمن باللّه و لا یخافه و لا یحرّم ما حرّم اللَّه. و قیل اتخذ دینه بهواه و ایثاره لا بالادلة و البراهین.
و قال سعید بن جبیر کانت العرب، یعبدون الحجارة و الذهب و الفضة، فاذا وجدوا شیئا احسن من الاول، رموه و کسروه و عبدوا ما هو احسن، و قال الشعبى انما سمى الهوى لانه یهوى بصاحبه فى النار، وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عن الایمان:، عَلى عِلْمٍ منه بعاقبة امره و قیل على ما سبق فى علمه انه ضالّ قبل ان یخلقه، وَ خَتَمَ اى طبع عَلى سَمْعِهِ کى لا یسمع الحق وَ قَلْبِهِ کى لا یفهم الحق وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً.
قرأ حمزة و الکسائى: غشوة بفتح الغین و سکون الشین، و الباقون غشاوة اى ظلمة فهو لا یبصر الحق و الهدى، هذا کقوله: وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ. فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ اى من بعد اضلال اللَّه، أَ فَلا تَذَکَّرُونَ، تتّعظون بالقرآن، انّ اللَّه واحد، قوله: مَنِ اتَّخَذَ جوابه: فَمَنْ یَهْدِیهِ.
وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا، هذا من قول الزنادقة الذین قالوا: الناس کالحشیش قالوا ما الحیاة الّا حیاة الدنیا نَمُوتُ وَ نَحْیا فیه تقدیم و تأخیر، اى نحیا و نموت و قیل یموت الآباء و یحیى الأبناء و حیاة الأبناء حیاة الآباء، لان الأبناء بحیاة الآباء صاروا احیاء، وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ اى ما یفنینا الّا مر الزمان و طول العمر و اختلاف اللیل و النهار، وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ اى لم یقولوه عن علم علموه و قیل ما لهم بذلک من حجة و لا بیان، إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ اى ما هم فى اعتقاد هذا القول الا على شکّ.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): قال اللَّه تعالى: لا یقل ابن آدم یا خیبة الدهر، فانى انا الدهر ارسل اللیل و النهار، فاذا شئت قبضتهما.
و فى روایة اخرى عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): لا یسبّ احدکم الدهر فان اللَّه هو الدهر و لا یقولنّ للعنب الکرم، فان الکرم هو الرجل المسلم.
وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ یعنى القرآن واضحات الدلایل و یرید بالایات هاهنا ما فیه ذکر البعث و النشور، ما کانَ حُجَّتَهُمْ اى جوابهم و ما احتجوا به، فسمى حجّة على زعمهم، إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا احیوهم، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى دعوى البعث.
قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ اى قل یا محمد لابى جهل و اصحابه، اللَّه یحییکم فى الدنیا ثُمَّ یُمِیتُکُمْ، منها، ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ فى القبور، إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ. و قیل معناه ثم یحییکم و یجمعکم فى القیامة، لا رَیْبَ فِیهِ اى فى الیوم و قیل فى الجمع، اى لا ترتابوا فیه و قد قامت الدلالة على صحة البعث، فلم یبق فیه ارتیاب، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ قدرة اللَّه على البعث لاعراضهم عن التدبر و التفکر فى الدلایل.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ یعنى الکافرین الذین هم اصحاب الأباطیل یظهر فى ذلک الیوم خسرانهم بان یصیروا الى النار.
وَ تَرى کُلَّ أُمَّةٍ جاثِیَةً هذا کقوله: حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا اى ترى امّة کل نبىّ یوم القیمة بارکة على الرّکب و هى جلسة المخاصم بین یدى الحاکم، ینتظر القضاء. و قیل مستوفزا لا یصیب الارض الا رکبتاه و اطراف انامله. قال سلمان الفارسى: انّ فى القیامة ساعة هى عشر سنین یخرّ الناس فیها جثاة على رکبهم، حتى ابراهیم ینادى: نفسى لا اسئلک الا نفسى، کُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا قرأ یعقوب کلّ امّة بالنصب یعنى و ترى کل امّة تدعى الى کتاب عملها، اى کتاب الحفظة لیقرءوه و یستوفوا الجزاء و هو قوله: الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فى الدنیا. هذا کِتابُنا اى یقال لهم هذا کتابنا الذى کتبنا فیه اعمالکم یعنى دیوان الحفظة یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ، اى یشهد علیکم بالعدل و بالبیان، کانه ینطق إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. ما من صباح و لا مساء الا نزل فیه ملک من عند اسرافیل الى کاتب اعمال کل انسان بنسخة عمله الذى یعمله فى یومه و فى لیلته و ما هو لاق فیهما، و قال الحسن: نستنسخ اى نحفظ و قال الضحاک: نثبت، و ذلک ان الملکین یرفعان عمل الانسان فیثبت اللَّه منه ما کان له ثواب او عقاب و یطرح منه اللغو، نحو قولهم هلم و اذهب.
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا بمحمد و القرآن، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ جنته، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ. الظفر الظاهر و هم الذین یعطون کتابهم بایمانهم.
وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی القول هاهنا مضمر، یعنى یقال لهم: أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ یعنى الکتب المنزلة على الانبیاء، فَاسْتَکْبَرْتُمْ. تعظمتم عن الانقیاد و الایمان بها، وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ منکرین کافرین.
وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اذا قیل لکم انّ الجزاء و البعث کائن، وَ السَّاعَةُ لا رَیْبَ فِیها اى القیامة قائمة لا محالة.
قرأ حمزة: و الساعة بالنصب عطفا بها على الوعد و الباقون بالرفع على الابتداء، قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا اى ما نحن الا نظن ظنا، اى لا نعلم ذلک الا حدسا و توهّما، وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ.
وَ بَدا لَهُمْ فى الآخرة اى ظهر لهم حین شاهدوا القیمة و اخرج لهم ما کتبت الحفظة من اعمالهم، سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا اى قبائح افعالهم فى الدنیا، اى بدا لهم جزاؤها، وَ حاقَ بِهِمْ اى احاط بهم و لزمهم، ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى جزاء استهزائهم بالرسل و الکتب.
وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ اى تقول لهم الملائکة: الیوم نترککم فى النار ترک الشیء المنسىّ الذى لا یذکر، کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا، یعنى کما ترکتم الایمان و العمل للقاء هذا الیوم. و قیل کما اعرضتم عن تدبر الوعید. و الانذار اعراض من نسى الشیء وَ مَأْواکُمُ النَّارُ منزلکم و مثویکم جهنم، وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ من ینصرکم و یدفع عنکم ممن کنتم تتعززون بهم فى الدنیا.
ذلِکُمْ، اى ذلکم العذاب، بِأَنَّکُمُ اى بسبب انّکم، اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً، تنزلونها منزلة الهزؤ الذى لا یقبل علیه و لا یتدبر فیه، وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا اغترتم بما مد لکم فیها من الحیاة السریعة الانقضاء و ما وسّع علیکم من اسباب دنیاکم حتى قلتم لا بعث و لا حساب، فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها قرأ حمزة و الکسائى: بفتح الیاء و ضم الراء، وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ اى لا یطلب منهم ان یرجعوا الى طاعة اللَّه لانه لا یقبل ذلک الیوم عذر و لا توبة. و قیل لا یقبل منهم العتبى و هو اعطاء الرضا.
فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ. ختم السورة بکلمة الاخلاص و قیل معناه: قولوا فَلِلَّهِ الْحَمْدُ عرّفهم کیف یحمدون ربهم.
وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اى له العظمة و الجلال، و قیل استحقاق التعظیم فى اعلى المراتب له وحده، وَ هُوَ الْعَزِیزُ، بسلطانه، الْحَکِیمُ.
فیما امر و نهى و خلق و قضى.
روى ابو هریرة: قال قال رسول اللَّه (ص): یقول اللَّه عز و جل: الکبریاء ردائى و العظمة ازارى فمن نازعنى واحدا منهما ادخلته النار.
رشیدالدین میبدی : ۴۸- سورة الفتح - مدنیة
۱ - النوبة الثالثة
بدانکه صعبترین احوال بندگان چهار حالت است: یکى سکرات مرگ و جان کندن. دیگر در چهار دیوار لحد جواب منکر و نکیر بصواب دادن. سدیگر برستاخیز از خاک حسرت برخاستن. چهارم بر سر دوزخ پل صراط بازگذاشتن.
بنده مؤمن در حال نزع بگوید بسم اللَّه، سکرات مرگ برو آسان شود.
در ظلمت لحد بگوید، خاک برو روضه رضوان شود. در قیامت و رستاخیز بگوید، رویش چون ماه دو هفته تابان شود. قدم بر پل صراط نهد بگوید: بسم اللَّه، آتش دوزخ از وى گریزان شود: قال النّبی (ص): ان فى الجنة جبلا اسمه جبل السرور و فیه مدینة اسمها مدینة الرحمة و فیها قصر اسمه قصر السلامة و فیه بیت اسمه بیت الجلال خلق اللَّه تعالى لهذا البیت مائة الف باب من الدر و الیاقوت ما بین کل باب مسیرة خمس مائة عام لا یفتح بابها الا بقول بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
مهتر عالم و سید ولد آدم (ص) فرمود: جبار قدیم صانع حکیم جل جلاله و عظم شأنه در جنات عدن کوهى آفریده در نهایت لطافت و غایت ظرافت نام آن کوه جبل السرور است یعنى کوه شادى که هر که گام برو نهد بر سریر سرور نشیند، همه شادى و طرب بیند در آن کوه.
شارستانى است بنهایت جمال و غایت کمال، نام آن شارستان مدینة الرحمة، هر که بوى رسید از زحمت رست و برحمت پیوست و اندر آن شارستان کوشکى است آراسته و پیراسته، نام وى قصر السلامة است، هر که در آن کوشک شد، آفتاب سلامت برو تافت و بمنزل امن و کرامت شتافت و اندر آن کوشک خانهایست، رب العزة آن را بیت الجلال نام نهاده، بدایع قدرت و صنایع فطرت در شکل وى بنموده، صد هزار در از درّ و یاقوت بر وى نهاده، از درى تا درى پانصد ساله راه و آن درها را بند کرده و گفتار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کلید آن درها ساخته، چون بنده مؤمن این نام باخلاص و صدق بر زبان براند، درها گشاده شود و از حضرت عزت ندا آید که ملک این خانه و ولایت این شارستان بتو سپردیم و عزا بدى و جلال سرمدى شعار روزگار تو کردیم، اى جوانمرد چون این نام ترا در پذیرفت از عالم میندیش و از افلاس باک مدار.
او که مهتر عالم بود و سید ولد آدم (ص)، چون عز درویشى در بازار افلاس بدید، جامه درویشى در پوشید و از روى تواضع بر درگاه عزت، نیاز خود عرضه کرد: احینى مسکینا و امتنى مسکینا و احشرنى فى زمرة المساکین، تا لا جرم از حضرت عزت او را خطاب آمد که، اکنون خویشتن را بچشم حقارت مینگرى و نام خود را مسکین مىنهى، ما بنام تو و جمال و کمال تو آسمان و زمین بیاراستیم و در خزائن غیب بر تو گشادیم که: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً چند سورة است در قرآن که مفتتح آن، انّا است: إِنَّا أَنْزَلْناهُ، إِنَّا أَرْسَلْنا، إِنَّا أَعْطَیْناکَ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ.
آن مهجور در گاه عزازیل گفت: انا خیر. دمار از او برآوردیم و هفتصد هزار ساله طاعت و خدمت او بباد بىنیازى بر دادیم و داغ خذلان و هجران بر جگر او نهادیم. فرعون بىعون گفت: أ لیس لى ملک مصر؟ او را از نعمت و ملکت و شوکت فرد کردیم و بآب بکشتیم. قارون گفت: عَلى عِلْمٍ عِنْدِی، بتیغ قهر سرش برگرفتیم و نگونسار بزمین فرو بردیم.
فرشتگان گفتند: وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ هزاران از ایشان بآتش جلال بسوختیم تا جهانیان بدانند که جز ما کس را نرسد که گوید که من، یا ما. زیرا که خداوند مائیم خداوندى را سزا و بخدا کارى دانا، در ذات یکتا، و در صفات بىهمتا. با عزت و با کبریا، با عظمت و بابها. الکبریاء ردائى و العظمة ازارى فمن نازعنى واحدا منهما ادخلته النار.
قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ، یا محمد ما بحرمت و حشمت تو گناه آدم و حوا آمرزیدیم. بدعوت و شفاعت تو گناهان امت آمرزیدیم، عاصیان امت در پناه تواند، همه عالم طفیل جاه تواند. آفتاب دولت تو بر انبیا تافت، تا هر کس از شعاع تو بهر یافت. تکریم آدم بجاه تو بود، رفعت ادریس بسبب تو بود، شرف نوح بطفیل تو بود، خلت خلیل بنسب تو بود، عز موسى بشوق تو بود، عیش عیسى در عشق تو بود.
فرمان آمد که اى ساکنان عالم قدس و اى مسبّحان درگاه جبروت همه داغ مهر این مهتر بر دل نهید، آتش شوق او در جان زنید و در راه انتظار او بنشینید تا آخر دور که ما او را بفیض جود در وجود آریم و سراپرده نبوت او از قاف تا قاف باز کنیم و بر تخت بخت در صدر رسالت بنشانیم تا هر که برو برگذرد، خلعتى و کرامتى یابد و بهر که نظر کند رفعتى و عزتى بیند. مردى که با وى در سفر غار بود صدیق اکبر شود. مردى که از بهر وى تیغى بر کشد فاروق انور شود. مردى که لشکر او را جهازى سازد، ذو النورین ازهر شود. مردى که علم او بردارد و در پیش او تیغ زند، عالم او را مسخر شود، حبشیى که او را مؤذنى کند از دهر مخیر شود. رومى که بدرگاه او آید، در عالم مشهر شود. سنگى که برو پاى نهد، در و گوهر شود.
خاکى که برو گذرد مشک و عنبر شود. هر که بوى ایمان آرد، نیک اختر شود.
هر که دوست او بود از عیب مطهر شود. هر که از امت او بود گناهش مکفر شود، دلش منور و جانش معطر شود، و از رحمت نصیب او موفر شود، شربت او از حوض کوثر شود، جاى او بهشت معنبر شود، خلعت او دیدار خداى اکبر شود.
قوله: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ سکینه آرامى است که حق جل جلاله فرو فرستد بر دل دوستان خویش، آزادى آن دلها را و آن در دو چیز است: در خدمت و در یقین. اما سکینه در خدمت سه چیز کرد: کار بر سنت کرد تا باندک توانگر کشت و بر اصل اعتماد کرد تا از وساوس آزاد گشت و خلق در آن فراموش کرد تا از ریا آزاد گشت. و سکینه در یقین در دل سه چیز کرد: بقسمت قسام رضا داد تا از احتیال بیاسود و ضر و نفع از یک جا دید تا از حذر فارغ گشت و وکیل بپسندید تا از علائق رها شد. نشان این سکینه که در دل فرو آید آنست که مرد بخشاینده و بخشنده گردد، بخشایشى که همه دنیا بکافرى بخشد و منت ننهد، بخششى که همه نعیم عقبى بمؤمنى بخشد و گر بپذیرد منت دارد. اینست سنت جوانمردان و سیرت ایشان. در خبر است که خالد ولید از سفرى باز آمد از جانب روم و جماعتى از ایشان اسیر آورده، رسول خدا اسلام بر ایشان عرضه کرد، قبول نکردند. بفرمود تا چند کس را از ایشان بکشتند، بآخر جوانى آوردند تا او را بکشند، خالد بن ولید گوید: تیغ بر کشیدم تا زنم. رسول گفت (ص) این یکى را مزن. یا خالد گفتم یا رسول اللَّه در میان این قوم هیچ کس در کفر قوىتر ازین جوان نبوده است، سید فرمود (ص): جبرئیل آمده و میگوید این را مکش که او در میان قوم خویش جوانمرد بوده و جوانمرد را کشتن روى نیست، آن جوان همى گوید: چه بوده است که مرا به یاران خود در نرسانید گفتند در حق تو وحى آمده که اى سید ترا درین سراى با کافر جوانمرد عتاب نیست و ما را در آن سراى با مؤمن جوانمرد حساب نیست، آن جوان گفت اکنون بدانستم که دین شما حق است و راست، ایمان بر من عرضه کنید که از جوانمردى من جز قوم من خبر نداشتند. اکنون یقین همى دانم که این سید راستگوى است، اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه، پس رسول گفت: این جوانمرد خلعت ایمان ببرکة جوانمردى یافت.
بنده مؤمن در حال نزع بگوید بسم اللَّه، سکرات مرگ برو آسان شود.
در ظلمت لحد بگوید، خاک برو روضه رضوان شود. در قیامت و رستاخیز بگوید، رویش چون ماه دو هفته تابان شود. قدم بر پل صراط نهد بگوید: بسم اللَّه، آتش دوزخ از وى گریزان شود: قال النّبی (ص): ان فى الجنة جبلا اسمه جبل السرور و فیه مدینة اسمها مدینة الرحمة و فیها قصر اسمه قصر السلامة و فیه بیت اسمه بیت الجلال خلق اللَّه تعالى لهذا البیت مائة الف باب من الدر و الیاقوت ما بین کل باب مسیرة خمس مائة عام لا یفتح بابها الا بقول بسم اللَّه الرحمن الرحیم.
مهتر عالم و سید ولد آدم (ص) فرمود: جبار قدیم صانع حکیم جل جلاله و عظم شأنه در جنات عدن کوهى آفریده در نهایت لطافت و غایت ظرافت نام آن کوه جبل السرور است یعنى کوه شادى که هر که گام برو نهد بر سریر سرور نشیند، همه شادى و طرب بیند در آن کوه.
شارستانى است بنهایت جمال و غایت کمال، نام آن شارستان مدینة الرحمة، هر که بوى رسید از زحمت رست و برحمت پیوست و اندر آن شارستان کوشکى است آراسته و پیراسته، نام وى قصر السلامة است، هر که در آن کوشک شد، آفتاب سلامت برو تافت و بمنزل امن و کرامت شتافت و اندر آن کوشک خانهایست، رب العزة آن را بیت الجلال نام نهاده، بدایع قدرت و صنایع فطرت در شکل وى بنموده، صد هزار در از درّ و یاقوت بر وى نهاده، از درى تا درى پانصد ساله راه و آن درها را بند کرده و گفتار بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کلید آن درها ساخته، چون بنده مؤمن این نام باخلاص و صدق بر زبان براند، درها گشاده شود و از حضرت عزت ندا آید که ملک این خانه و ولایت این شارستان بتو سپردیم و عزا بدى و جلال سرمدى شعار روزگار تو کردیم، اى جوانمرد چون این نام ترا در پذیرفت از عالم میندیش و از افلاس باک مدار.
او که مهتر عالم بود و سید ولد آدم (ص)، چون عز درویشى در بازار افلاس بدید، جامه درویشى در پوشید و از روى تواضع بر درگاه عزت، نیاز خود عرضه کرد: احینى مسکینا و امتنى مسکینا و احشرنى فى زمرة المساکین، تا لا جرم از حضرت عزت او را خطاب آمد که، اکنون خویشتن را بچشم حقارت مینگرى و نام خود را مسکین مىنهى، ما بنام تو و جمال و کمال تو آسمان و زمین بیاراستیم و در خزائن غیب بر تو گشادیم که: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً چند سورة است در قرآن که مفتتح آن، انّا است: إِنَّا أَنْزَلْناهُ، إِنَّا أَرْسَلْنا، إِنَّا أَعْطَیْناکَ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ.
آن مهجور در گاه عزازیل گفت: انا خیر. دمار از او برآوردیم و هفتصد هزار ساله طاعت و خدمت او بباد بىنیازى بر دادیم و داغ خذلان و هجران بر جگر او نهادیم. فرعون بىعون گفت: أ لیس لى ملک مصر؟ او را از نعمت و ملکت و شوکت فرد کردیم و بآب بکشتیم. قارون گفت: عَلى عِلْمٍ عِنْدِی، بتیغ قهر سرش برگرفتیم و نگونسار بزمین فرو بردیم.
فرشتگان گفتند: وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ هزاران از ایشان بآتش جلال بسوختیم تا جهانیان بدانند که جز ما کس را نرسد که گوید که من، یا ما. زیرا که خداوند مائیم خداوندى را سزا و بخدا کارى دانا، در ذات یکتا، و در صفات بىهمتا. با عزت و با کبریا، با عظمت و بابها. الکبریاء ردائى و العظمة ازارى فمن نازعنى واحدا منهما ادخلته النار.
قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ، یا محمد ما بحرمت و حشمت تو گناه آدم و حوا آمرزیدیم. بدعوت و شفاعت تو گناهان امت آمرزیدیم، عاصیان امت در پناه تواند، همه عالم طفیل جاه تواند. آفتاب دولت تو بر انبیا تافت، تا هر کس از شعاع تو بهر یافت. تکریم آدم بجاه تو بود، رفعت ادریس بسبب تو بود، شرف نوح بطفیل تو بود، خلت خلیل بنسب تو بود، عز موسى بشوق تو بود، عیش عیسى در عشق تو بود.
فرمان آمد که اى ساکنان عالم قدس و اى مسبّحان درگاه جبروت همه داغ مهر این مهتر بر دل نهید، آتش شوق او در جان زنید و در راه انتظار او بنشینید تا آخر دور که ما او را بفیض جود در وجود آریم و سراپرده نبوت او از قاف تا قاف باز کنیم و بر تخت بخت در صدر رسالت بنشانیم تا هر که برو برگذرد، خلعتى و کرامتى یابد و بهر که نظر کند رفعتى و عزتى بیند. مردى که با وى در سفر غار بود صدیق اکبر شود. مردى که از بهر وى تیغى بر کشد فاروق انور شود. مردى که لشکر او را جهازى سازد، ذو النورین ازهر شود. مردى که علم او بردارد و در پیش او تیغ زند، عالم او را مسخر شود، حبشیى که او را مؤذنى کند از دهر مخیر شود. رومى که بدرگاه او آید، در عالم مشهر شود. سنگى که برو پاى نهد، در و گوهر شود.
خاکى که برو گذرد مشک و عنبر شود. هر که بوى ایمان آرد، نیک اختر شود.
هر که دوست او بود از عیب مطهر شود. هر که از امت او بود گناهش مکفر شود، دلش منور و جانش معطر شود، و از رحمت نصیب او موفر شود، شربت او از حوض کوثر شود، جاى او بهشت معنبر شود، خلعت او دیدار خداى اکبر شود.
قوله: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ سکینه آرامى است که حق جل جلاله فرو فرستد بر دل دوستان خویش، آزادى آن دلها را و آن در دو چیز است: در خدمت و در یقین. اما سکینه در خدمت سه چیز کرد: کار بر سنت کرد تا باندک توانگر کشت و بر اصل اعتماد کرد تا از وساوس آزاد گشت و خلق در آن فراموش کرد تا از ریا آزاد گشت. و سکینه در یقین در دل سه چیز کرد: بقسمت قسام رضا داد تا از احتیال بیاسود و ضر و نفع از یک جا دید تا از حذر فارغ گشت و وکیل بپسندید تا از علائق رها شد. نشان این سکینه که در دل فرو آید آنست که مرد بخشاینده و بخشنده گردد، بخشایشى که همه دنیا بکافرى بخشد و منت ننهد، بخششى که همه نعیم عقبى بمؤمنى بخشد و گر بپذیرد منت دارد. اینست سنت جوانمردان و سیرت ایشان. در خبر است که خالد ولید از سفرى باز آمد از جانب روم و جماعتى از ایشان اسیر آورده، رسول خدا اسلام بر ایشان عرضه کرد، قبول نکردند. بفرمود تا چند کس را از ایشان بکشتند، بآخر جوانى آوردند تا او را بکشند، خالد بن ولید گوید: تیغ بر کشیدم تا زنم. رسول گفت (ص) این یکى را مزن. یا خالد گفتم یا رسول اللَّه در میان این قوم هیچ کس در کفر قوىتر ازین جوان نبوده است، سید فرمود (ص): جبرئیل آمده و میگوید این را مکش که او در میان قوم خویش جوانمرد بوده و جوانمرد را کشتن روى نیست، آن جوان همى گوید: چه بوده است که مرا به یاران خود در نرسانید گفتند در حق تو وحى آمده که اى سید ترا درین سراى با کافر جوانمرد عتاب نیست و ما را در آن سراى با مؤمن جوانمرد حساب نیست، آن جوان گفت اکنون بدانستم که دین شما حق است و راست، ایمان بر من عرضه کنید که از جوانمردى من جز قوم من خبر نداشتند. اکنون یقین همى دانم که این سید راستگوى است، اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه، پس رسول گفت: این جوانمرد خلعت ایمان ببرکة جوانمردى یافت.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشتهاى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارىاند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوهها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشهاى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گماناند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مىربایند آن دو سخن رباى و مىفراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشتهاى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارىاند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوهها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشهاى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گماناند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مىربایند آن دو سخن رباى و مىفراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق
۱ - النوبة الثانیة
این سورة را دو نام است: سوره «ق» و سوره «الباسقات»، هزار و چهارصد و نود و چهار حرف است. سیصد و پنجاه و هفت کلمت و چهل و پنج آیت، جمله بمکه فرو آمد مگر یک آیت: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ این یک آیت بمدینه فرو آمد بقول ابن عباس و قتاده و باقى همه یکى است و در این سورة دو آیت منسوخ است یکى: فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ، دیگر: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ این هر دو آیت منسوخ است بآیت سیف.
و در فضیلت سورة ابىّ بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة ق هوّن اللَّه علیه ثارات الموت و سکراته.
قوله تعالى: ق اقوال مفسران مختلف است در معنى ق ابن عباس گفت: نامى است از نامهاى اللَّه. سوگند بآن یاد کرده چنانک بقرآن یاد کرده.
محمد بن کعب القرظى گفت افتتاح نام اللَّه است قادر و قاهر و قابض قدّوس و قریب و قیّوم و معنى آنست که انا اللَّه القادر القابض انا القدوس القوى، و بر یک حرف اختصار کرد بر مذهب اختصار و عادت عرب که گفتهاند: قد قلت لها قفى فقالت قاف.
قتاده گفت نام قرآن است، شعبى گفت نام سورة است، ضحاک گفت کوهى است گرد زمین درآمده از زمرد سبز و سبزى آسمان از فروغ آنست و هر چه در زمین بدست خلق افتاده از زمرد همه از آنست. وهب منبه آورده که ذو القرنین گرد عالم میگشت تا بکوه قاف رسید و گرد کوه قاف کوههاى خرد دید. رب العالمین کوه با وى بسخن آورد تا از وى پرسید که ما انت؟ تو چه باشى و نامت چیست؟
گفت: انا قاف، منم قاف گرد عالم درآمده، گفت این کوههاى خرد چیست؟
گفت این رگهاى منست و در هر بقعتى و در هر شهرى از شهرهاى زمین از من رگى است بدو پیوسته، هر آن زمین که بارادت حق آن را زلزله خواهد رسید مرا فرماید تا رگى از رگهاى خود بجنبانم که بآن زمین پیوسته تا آن را زلزله افتد. ذو القرنین گفت یا قاف از عظمت اللَّه با ما چیزى بگوى گفت یا ذا القرنین انّ شأن ربنا لعظیم کار خداوند ما عظیم است و از اندازه و هم و فهم بیرونست. بعظمت او خبر کجا رسد و کدام عبارت بوصف او رسد. گفت آخر آنچ کمتر است و در تحت وصف آید چیزى بگوى، گفت وراء من زمینى است آفریده پانصد ساله راه طول آن و پانصد ساله راه عرض آن، همه کوهاناند پر از برف، و رنه آن برف بودى من از حرارت دوزخ چون ار زیر بگداختید، ذو القرنین گفت زدنى یا قاف، نکتهاى بگوى دیگر از عظمت و جلال حق گفت جبرئیل امین کمر بسته در حجب هیبت ایستاده، هر ساعتى از عظمت و سیاست درگاه جبروت بر خود بلرزد رعدهاى بر وى افتد. رب العالمین از آن رعده وى صد هزار ملک بیافریند، صفها برکشیده در حضرت، بنعت هیبت سر در پیش افکنده و گوش بر فرمان نهاده، تا یک بار از حضرت عزت ندا آید که سخن گوئید، همه گویند «لا اله الا اللَّه» و بیش از این نگویند، اینست که رب العالمین گفت: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا الى قوله وَ قالَ صَواباً یعنى لا اله الا اللَّه و قیل معنى قوله: ق: قف یا محمد على اداء الرسالة و العمل بما امرت. و قیل معناه قضى الامر کقوله: حم، اى حمّ ما هو کائن و الاحسن ان یقال هو من الحروف المقطّعة على ما سبق امثاله.
وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، اى الشریف الکریم على اللَّه الکثیر الخیر، العظیم الشأن، هذا قسم جوابه محذوف لدلالة ما بعده من الکلام علیه، تأویله: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ان الرسول صادق و الساعة حق. و بر قول ایشان که گفتند قضى الامر جواب مقدم است تقدیره: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، قضى الامر باین قرآن بزرگوار که کار گزاردند و حکم راندند در ازل و قیل جوابه: بَلْ عَجِبُوا و جوابات القسم سبعة: انّ الشدیدة کقوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ الى قوله: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ. و ان الخفیفة کقوله: تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ، و ما النفى کقوله: وَ الضُّحى وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ، و اللام المفتوحة، کقوله: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ، و لا کقوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ و قد کقوله: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، الى قوله: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها، و بل کقوله: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ یعرفون نسبه و صدقه و امانته، فَقالَ الْکافِرُونَ هذا، اى هذا الذى یقول ان نبعث، شَیْءٌ عَجِیبٌ و قیل اختیار اللَّه محمدا للرسالة و الانذار شىء عجیب، اگر کسى گوید در سوره ص و قال الکافرون بواو و گفت و اینجا بفا گفت چه فرق است؟ جواب آنست که عرب استعمال فا جایى کنند که ثانى باول متصل بود که در فا معنى اتصال است و اینجا شَیْءٌ عَجِیبٌ متصل است بآنچه گفت عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ و این معنى اتصال در سوره ص نیست لا جرم بواو گفت نه بفا.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، استفهام انکار و استبعاد و العامل فیه مضمر تقدیره انبعث؟ ا نرجع؟ اذا متنا و کنا ترابا ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ، عن الصدق لا یکون. و لیس المراد بعد الزمان و قیل بعید اى محال هذا کقوله: إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ.
الرجع الجواب و الرجع الرد و الرجع المطر، نطق بکلّها القرآن، فالرجع فى قوله تعالى: فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ، و فى قوله: وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی، معناهما الرد و الرجع فى قوله: أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا معناه الجواب. و الرجع فى قوله: وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ، معناه المطر.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، اى ما تاکل من لحومهم و دمائهم و عظمهم لا یعزب عن علمنا شیء. قال السدى هو الموت یقول قد علمنا من یموت منهم و من یبقى وَ عِنْدَنا اى و مع هذا عندنا کِتابٌ کتب فیه ذلک و هو اللوح المحفوظ مکتوب فیه موتهم و مکثهم فى القبور و مبعثهم یوم القیمة و الحفیظ بمعنى المحفوظ و قیل الحفیظ بمعنى الحافظ اى حافظ لعدّتهم و اسمائهم، قال الحسن هذا وعد من اللَّه لنبیّه بنصرته و اظهار دینه على سائر الادیان، فقال: قد علمنا ما تنقص منهم بان یقتلوا او یموتوا او ینتقلوا عن دینهم، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ فیه نصرک علیهم فلا تضیقن صدرک. و قیل قد علمنا ما تنقص الارض، اى ما یبلى منهم و ما یبقى. لانّ العصعص لا تأکله الارض کما جاء فى الحدیث کلّ ابن آدم یبلى الا عجب الذنب و فیه یرکّب و ابدان الانبیاء و الشهداء ایضا لا تبلى وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ محفوظ من الشیاطین و من ان یتغیر.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ، اى بمحمد و القرآن، لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ مختلط ملتبس و معنى اختلاط امرهم انّهم یقولون للنبى (ص) مرّة ساحر و مرّة کاهن مجنون و یقولون للقرآن مرّة سحر و مرّة رجز و مرّة مفترى و یقولون فى امر البعث مرّة إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا و مرّة لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی و مرّة ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا و قیل فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ اى متناقض بانکارهم القدرة على الاعادة مع اقرارهم بالقدرة على الابتداء فکان امرهم مختلطا ملتبسا و کل کلام او امر لیس بثابت مقید فهو مریج فعیل من مرج اذا اضطرب یقال مرج الامر و مرج الدین و مرج الخاتم فى اصبعى اذا قلق من الهزال و فى الحدیث مرجت عهودهم و اماناتهم. و قیل مریج فعیل بمعنى مفعول من قوله مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ معناه خلّاهما.
معنى آنست که دو دریا فرا یکدیگر گذاشت. المرج المرعى لان السّرح فیه مخلاة لیس علیها لجم، مرغزار را مرج گویند یعنى که چرندگان بىلگام سر فرا داده و آنجا فرا گذاشته. ثم دلّهم على قدرته. فقال: أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها، بغیر عمد، وَ زَیَّنَّاها، بالکواکب و الشمس و القمر، وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ شقوق و صدوع و عیوب. اى لیس فیها تفاوت و لا اختلاف. و قیل ما لها من فروج یمکن السلوک فیه و اما الملائکة فینزلون من الباب و یعرجون الى الباب ثم یطبق الباب. واحدها فرج و هو الشقّ و لهذا سمى القباء المشقوق فروجا لبس رسول اللَّه (ص) فروجا من حریر ثم نزع. قوله: وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، اى بسطناها على وجه الماء الى ما لا یعلمون من غایتها و هذا دلیل على ان الارض مبسوطة و لیست على شکل الکرة، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، جبالا ثوابت، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. اى من کل صنف حسن کریم یبهج به من الاشجار و النبات و قال فى موضع آخر ذات بهجة و قیل الضمیر یعود الى الرواسى. و الزوج البهیج الذهب و الفضة و سائر الفلزات.
تَبْصِرَةً اى جعلنا ذلک تبصرة، وَ ذِکْرى، اى تبصیرا و تذکیرا و تنبیها، لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ لان من قدر على خلق السماوات و الارض و النبات قدر على بعثهم. گفتهاند تبصرة و ذکرى دو ناماند شریعت و حقیقت را، تبصرة حقیقت است و ذکرى شریعت است. شریعت بواسطه است و حقیقت بمکاشفت، شریعت خدمت است بر شریطة و حقیقت غربة است بر مشاهده. شریعت بىبدى است و حقیقت بیخودى. اهل شریعت فریضه گزاراناند، و معصیتگذاران، اهل حقیقت از خویش گریزان و بیکى نازان. قبله اهل شریعت کعبه است، قبله اهل حقیقت فوق العرش.
میدان حساب اهل شریعت موقف است، میدان حساب اهل حقیقت حضرت سلطان.
ثمره اهل شریعت بهشت است ثمره اهل حقیقت لقاء و رضاء رحمن.
قوله: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، اى من السحاب من جانب السماء ماءً مُبارَکاً، اى مطرا یلبث فى اجزاء الارض فینبع طول السنة و قیل مبارکا للخلق فیه برکات و منافع، فَأَنْبَتْنا، اى اخرجنا من الارض، بِهِ، اى بذلک الماء جَنَّاتٍ، اى الاشجار و الفواکه و الثمار، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ اى و حبا یحصد کالبرّ و الشعیر و سائر الحبوب التی تحصد و تدّخر فاضاف الحب الى الحصد و هو اضافة الشیء الى صفته کمسجد الجامع و ربیع الاول و حق الیقین و حبل الورید و نحوها و قیل معناه و حبّ النبت الحصید لان النبت یحصد لا الحبّ.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ اى طوالا عجیبة الخلق یقال بسقت بسوقا اذا طالت.
و قیل باسقات، اى حوامل من قولهم بسقت الشاة اذا حملت، لَها طَلْعٌ اى ثمر و حمل، سمّى بذلک لانه یطلع و الطلع اول ما یظهر قبل ان ینشق، نَضِیدٌ اى متراکب متراکم منضود بعضه على بعض فى اکمامه فاذا خرج من اکمامه فلیس بنضید و المعنى ثمارها فى حلوقها و رؤسها لا کسائر الاشجار تتفرق ثمارها، قال ابو عبیدة: نخل الجنة نَضِیدٌ ما بین اصله الى فرعه کلما نزعت رطبة عادت الین من الزبد و احلى من العسل.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، اى جعلناها رزقا للعباد، وَ أَحْیَیْنا بِهِ اى بذلک الماء بَلْدَةً مَیْتاً، فاهتزّت بالنبات و حییت، روى ابو هریرة قال: کان النبى (ص) اذا جاءهم المطر فسالت المیازیب قال: لا محل علیکم العام اى الجدب، کَذلِکَ الْخُرُوجُ من قبورکم یوم البعث بعد ان کنتم امواتا. قال ابن عباس: ینزل اللَّه من السماء مطرا کنطف الرجال فینبت علیه اللحم و العظام و الاجساد فیرجع کلّ روح الى جسده.
قوله: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، قوم من بقایا ثمود کانوا على بئر بارض الیمامة ارسل الیهم نبىّ اسمه حنظلة بن صفوان فقتلوا نبیّهم، و ثَمُودُ هم ثمود بن عابر و هو عاد الآخرة.
وَ عادٌ، و هو عاد ارم و هو عاد الاولى وَ فِرْعَوْنُ موسى اسمه الولید بن مصعب بن الریان، وَ إِخْوانُ لُوطٍ لفظ عربى لا عن اخوة نسب او دین.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الایکة الغیضة من الشجر و ایکة اسم لارض مدین و هم قوم شعیب، وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، هو ملک الیمن سمى تبعا لکثرة اتباعه و کان یعبد النار فاسلم و دعا قومه الى الاسلام و هم حمیر فکذّبوه و ذکرنا قصته فى سورة الدخان، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ، اى کلّ هؤلاء المذکورین، کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ اى وجب انزال ما توعدتهم على السنة الرسل من العقاب، ثم انزل جوابا لقولهم: ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ: أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، یعنى أ فعجزنا عن الخلق الاول فنعجز عن الخلق الثانى و هذا تقریر لهم لانهم اعترفوا، بالخلق الاول الذى هو الإبداء و انکروا البعث الذى هو الخلق الثانى.
قال الحسن الخلق الاول خلق آدم من تراب، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ، اى فى شکّ، مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت، لبس الشیطان علیهم بشبهة اللبس اختلاط الظن و التباس الامر تقول لبّس فلان هذا الامر تلبیسا و لبسه علىّ خفیفا. قال اللَّه عز و جل: وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ.
قوله: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ، اى یحدث به قلبه و یخطر بباله لم یفعله بعد اى لا یخفى علینا سرائره و ضمائره، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ هذا قرب العلم اى نحن اعلم بضمیره ممن کان فى القرب منه بمنزلة حبل الورید و الحبل هو الورید فاضاف الى نفسه لاختلاف اللفظین و جمعه اوردة و هى العروق التی تجرى فیها النفس و الاوداج التی فیها الدم. و یقال الوریدان عرقان خلف النیاط و یقال خلف الودجین و هو فى العنق و الصدر ورید و فى الساق نسا و فى الید ابجل و فى الظهر ابهر.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ، التلقّى و التلقّن واحد قال اللَّه تعالى: فَتَلَقَّى آدَمُ معناه تلقّن و المتلقّیان الملکان الموکّلان بالانسان و هما کاتباه و هو ان اللَّه عز و جل و کلّ بالانسان مع علمه باحواله ملکین باللیل و ملکین بالنهار یحفظان عمله و یکتبان اثره الزاما للحجة، احدهما عن یمینه یکتب الحسنات و الآخر عن شماله یکتب السیّئات فذلک قوله: عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ و لم یقل قعیدان لانه اراد عن الیمین قَعِیدٌ و عن الشمال قَعِیدٌ فاکتفى باحدهما عن الآخر و القعید المقاعد کالجلیس و الاکیل و الشریب. ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، اى ما یتکلم من کلام فیلفظه أی یرمیه من فیه، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ، حافظ، عَتِیدٌ. حاضر اینما کان. قال الحسن: انّ الملائکة یجتنبون الانسان على حالین عند غائطه و عند جماعه. و قال مجاهد: یکتبان علیه حتى انینه فى مرضه، و قال عکرمة: لا یکتبان الا ما یوجر علیه او یوزر فیه. قال الحسن: عجبت لابن آدم ملکاه على نابیه قعد هذا على نابه و قعد هذا على نابه، لسانه قلم لهما و ریقه مداد لهما، کیف یتکلم فیما لا یعنیه. و عن على بن ابى طالب (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص) ان مقعد ملکیک على ثنیتیک لسانک قلمهما و ریقک مدادهما و انت تجرى فیما لا یعنیک لا تستحیى من اللَّه و لا منهما.
و عن ابى امامة: قال قال رسول اللَّه (ص) کاتب الحسنات على یمین الرجل و کاتب السیئات على یسار الرجل و کاتب الحسنات امیر على کاتب السیئات. فاذا عمل حسنة کتبها صاحب الیمین عشرا و اذا عمل سیئة قال صاحب الیمین لصاحب الشمال دعه سبع ساعات لعله یسبح او یستغفر، و عن الحسن عن ابى هریرة و انس قالا: قال رسول اللَّه ما من حافظین یرفعان الى اللَّه ما حفظا فیرى اللَّه تعالى فى اول الصحیفة خیرا او فى آخرها خیرا الا قال لملئکته اشهدوا انى قد غفرت لعبدى ما بین طرفى الصحیفة، و عن ثابت عن انس ان رسول اللَّه (ص) قال: ان اللَّه تبارک و تعالى وکّل بعبده المؤمن ملکین یکتبان عمله فاذا مات قال الملکان اللذان وکّلا به یکتبان عمله قد مات فلان فتأذن لنا فنصعد الى السماء فیقول اللَّه عز و جل سمائى مملوءة من ملائکتى یسبّحون فیقولان فاین فیقول قوما على قبر عبدى فکبّرانى و هلّلانى و اکتبا ذلک لعبدى الى یوم القیمة.
و در فضیلت سورة ابىّ بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة ق هوّن اللَّه علیه ثارات الموت و سکراته.
قوله تعالى: ق اقوال مفسران مختلف است در معنى ق ابن عباس گفت: نامى است از نامهاى اللَّه. سوگند بآن یاد کرده چنانک بقرآن یاد کرده.
محمد بن کعب القرظى گفت افتتاح نام اللَّه است قادر و قاهر و قابض قدّوس و قریب و قیّوم و معنى آنست که انا اللَّه القادر القابض انا القدوس القوى، و بر یک حرف اختصار کرد بر مذهب اختصار و عادت عرب که گفتهاند: قد قلت لها قفى فقالت قاف.
قتاده گفت نام قرآن است، شعبى گفت نام سورة است، ضحاک گفت کوهى است گرد زمین درآمده از زمرد سبز و سبزى آسمان از فروغ آنست و هر چه در زمین بدست خلق افتاده از زمرد همه از آنست. وهب منبه آورده که ذو القرنین گرد عالم میگشت تا بکوه قاف رسید و گرد کوه قاف کوههاى خرد دید. رب العالمین کوه با وى بسخن آورد تا از وى پرسید که ما انت؟ تو چه باشى و نامت چیست؟
گفت: انا قاف، منم قاف گرد عالم درآمده، گفت این کوههاى خرد چیست؟
گفت این رگهاى منست و در هر بقعتى و در هر شهرى از شهرهاى زمین از من رگى است بدو پیوسته، هر آن زمین که بارادت حق آن را زلزله خواهد رسید مرا فرماید تا رگى از رگهاى خود بجنبانم که بآن زمین پیوسته تا آن را زلزله افتد. ذو القرنین گفت یا قاف از عظمت اللَّه با ما چیزى بگوى گفت یا ذا القرنین انّ شأن ربنا لعظیم کار خداوند ما عظیم است و از اندازه و هم و فهم بیرونست. بعظمت او خبر کجا رسد و کدام عبارت بوصف او رسد. گفت آخر آنچ کمتر است و در تحت وصف آید چیزى بگوى، گفت وراء من زمینى است آفریده پانصد ساله راه طول آن و پانصد ساله راه عرض آن، همه کوهاناند پر از برف، و رنه آن برف بودى من از حرارت دوزخ چون ار زیر بگداختید، ذو القرنین گفت زدنى یا قاف، نکتهاى بگوى دیگر از عظمت و جلال حق گفت جبرئیل امین کمر بسته در حجب هیبت ایستاده، هر ساعتى از عظمت و سیاست درگاه جبروت بر خود بلرزد رعدهاى بر وى افتد. رب العالمین از آن رعده وى صد هزار ملک بیافریند، صفها برکشیده در حضرت، بنعت هیبت سر در پیش افکنده و گوش بر فرمان نهاده، تا یک بار از حضرت عزت ندا آید که سخن گوئید، همه گویند «لا اله الا اللَّه» و بیش از این نگویند، اینست که رب العالمین گفت: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا الى قوله وَ قالَ صَواباً یعنى لا اله الا اللَّه و قیل معنى قوله: ق: قف یا محمد على اداء الرسالة و العمل بما امرت. و قیل معناه قضى الامر کقوله: حم، اى حمّ ما هو کائن و الاحسن ان یقال هو من الحروف المقطّعة على ما سبق امثاله.
وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، اى الشریف الکریم على اللَّه الکثیر الخیر، العظیم الشأن، هذا قسم جوابه محذوف لدلالة ما بعده من الکلام علیه، تأویله: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ان الرسول صادق و الساعة حق. و بر قول ایشان که گفتند قضى الامر جواب مقدم است تقدیره: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، قضى الامر باین قرآن بزرگوار که کار گزاردند و حکم راندند در ازل و قیل جوابه: بَلْ عَجِبُوا و جوابات القسم سبعة: انّ الشدیدة کقوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ الى قوله: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ. و ان الخفیفة کقوله: تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ، و ما النفى کقوله: وَ الضُّحى وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ، و اللام المفتوحة، کقوله: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ، و لا کقوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ و قد کقوله: وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، الى قوله: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها، و بل کقوله: ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ، بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ یعرفون نسبه و صدقه و امانته، فَقالَ الْکافِرُونَ هذا، اى هذا الذى یقول ان نبعث، شَیْءٌ عَجِیبٌ و قیل اختیار اللَّه محمدا للرسالة و الانذار شىء عجیب، اگر کسى گوید در سوره ص و قال الکافرون بواو و گفت و اینجا بفا گفت چه فرق است؟ جواب آنست که عرب استعمال فا جایى کنند که ثانى باول متصل بود که در فا معنى اتصال است و اینجا شَیْءٌ عَجِیبٌ متصل است بآنچه گفت عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ و این معنى اتصال در سوره ص نیست لا جرم بواو گفت نه بفا.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، استفهام انکار و استبعاد و العامل فیه مضمر تقدیره انبعث؟ ا نرجع؟ اذا متنا و کنا ترابا ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ، عن الصدق لا یکون. و لیس المراد بعد الزمان و قیل بعید اى محال هذا کقوله: إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ.
الرجع الجواب و الرجع الرد و الرجع المطر، نطق بکلّها القرآن، فالرجع فى قوله تعالى: فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ، و فى قوله: وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی، معناهما الرد و الرجع فى قوله: أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا معناه الجواب. و الرجع فى قوله: وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ، معناه المطر.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، اى ما تاکل من لحومهم و دمائهم و عظمهم لا یعزب عن علمنا شیء. قال السدى هو الموت یقول قد علمنا من یموت منهم و من یبقى وَ عِنْدَنا اى و مع هذا عندنا کِتابٌ کتب فیه ذلک و هو اللوح المحفوظ مکتوب فیه موتهم و مکثهم فى القبور و مبعثهم یوم القیمة و الحفیظ بمعنى المحفوظ و قیل الحفیظ بمعنى الحافظ اى حافظ لعدّتهم و اسمائهم، قال الحسن هذا وعد من اللَّه لنبیّه بنصرته و اظهار دینه على سائر الادیان، فقال: قد علمنا ما تنقص منهم بان یقتلوا او یموتوا او ینتقلوا عن دینهم، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ فیه نصرک علیهم فلا تضیقن صدرک. و قیل قد علمنا ما تنقص الارض، اى ما یبلى منهم و ما یبقى. لانّ العصعص لا تأکله الارض کما جاء فى الحدیث کلّ ابن آدم یبلى الا عجب الذنب و فیه یرکّب و ابدان الانبیاء و الشهداء ایضا لا تبلى وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ محفوظ من الشیاطین و من ان یتغیر.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ، اى بمحمد و القرآن، لَمَّا جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ مختلط ملتبس و معنى اختلاط امرهم انّهم یقولون للنبى (ص) مرّة ساحر و مرّة کاهن مجنون و یقولون للقرآن مرّة سحر و مرّة رجز و مرّة مفترى و یقولون فى امر البعث مرّة إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا و مرّة لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی و مرّة ما نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا و قیل فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ اى متناقض بانکارهم القدرة على الاعادة مع اقرارهم بالقدرة على الابتداء فکان امرهم مختلطا ملتبسا و کل کلام او امر لیس بثابت مقید فهو مریج فعیل من مرج اذا اضطرب یقال مرج الامر و مرج الدین و مرج الخاتم فى اصبعى اذا قلق من الهزال و فى الحدیث مرجت عهودهم و اماناتهم. و قیل مریج فعیل بمعنى مفعول من قوله مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ معناه خلّاهما.
معنى آنست که دو دریا فرا یکدیگر گذاشت. المرج المرعى لان السّرح فیه مخلاة لیس علیها لجم، مرغزار را مرج گویند یعنى که چرندگان بىلگام سر فرا داده و آنجا فرا گذاشته. ثم دلّهم على قدرته. فقال: أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها، بغیر عمد، وَ زَیَّنَّاها، بالکواکب و الشمس و القمر، وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ شقوق و صدوع و عیوب. اى لیس فیها تفاوت و لا اختلاف. و قیل ما لها من فروج یمکن السلوک فیه و اما الملائکة فینزلون من الباب و یعرجون الى الباب ثم یطبق الباب. واحدها فرج و هو الشقّ و لهذا سمى القباء المشقوق فروجا لبس رسول اللَّه (ص) فروجا من حریر ثم نزع. قوله: وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، اى بسطناها على وجه الماء الى ما لا یعلمون من غایتها و هذا دلیل على ان الارض مبسوطة و لیست على شکل الکرة، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، جبالا ثوابت، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ. اى من کل صنف حسن کریم یبهج به من الاشجار و النبات و قال فى موضع آخر ذات بهجة و قیل الضمیر یعود الى الرواسى. و الزوج البهیج الذهب و الفضة و سائر الفلزات.
تَبْصِرَةً اى جعلنا ذلک تبصرة، وَ ذِکْرى، اى تبصیرا و تذکیرا و تنبیها، لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ لان من قدر على خلق السماوات و الارض و النبات قدر على بعثهم. گفتهاند تبصرة و ذکرى دو ناماند شریعت و حقیقت را، تبصرة حقیقت است و ذکرى شریعت است. شریعت بواسطه است و حقیقت بمکاشفت، شریعت خدمت است بر شریطة و حقیقت غربة است بر مشاهده. شریعت بىبدى است و حقیقت بیخودى. اهل شریعت فریضه گزاراناند، و معصیتگذاران، اهل حقیقت از خویش گریزان و بیکى نازان. قبله اهل شریعت کعبه است، قبله اهل حقیقت فوق العرش.
میدان حساب اهل شریعت موقف است، میدان حساب اهل حقیقت حضرت سلطان.
ثمره اهل شریعت بهشت است ثمره اهل حقیقت لقاء و رضاء رحمن.
قوله: وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، اى من السحاب من جانب السماء ماءً مُبارَکاً، اى مطرا یلبث فى اجزاء الارض فینبع طول السنة و قیل مبارکا للخلق فیه برکات و منافع، فَأَنْبَتْنا، اى اخرجنا من الارض، بِهِ، اى بذلک الماء جَنَّاتٍ، اى الاشجار و الفواکه و الثمار، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ اى و حبا یحصد کالبرّ و الشعیر و سائر الحبوب التی تحصد و تدّخر فاضاف الحب الى الحصد و هو اضافة الشیء الى صفته کمسجد الجامع و ربیع الاول و حق الیقین و حبل الورید و نحوها و قیل معناه و حبّ النبت الحصید لان النبت یحصد لا الحبّ.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ اى طوالا عجیبة الخلق یقال بسقت بسوقا اذا طالت.
و قیل باسقات، اى حوامل من قولهم بسقت الشاة اذا حملت، لَها طَلْعٌ اى ثمر و حمل، سمّى بذلک لانه یطلع و الطلع اول ما یظهر قبل ان ینشق، نَضِیدٌ اى متراکب متراکم منضود بعضه على بعض فى اکمامه فاذا خرج من اکمامه فلیس بنضید و المعنى ثمارها فى حلوقها و رؤسها لا کسائر الاشجار تتفرق ثمارها، قال ابو عبیدة: نخل الجنة نَضِیدٌ ما بین اصله الى فرعه کلما نزعت رطبة عادت الین من الزبد و احلى من العسل.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، اى جعلناها رزقا للعباد، وَ أَحْیَیْنا بِهِ اى بذلک الماء بَلْدَةً مَیْتاً، فاهتزّت بالنبات و حییت، روى ابو هریرة قال: کان النبى (ص) اذا جاءهم المطر فسالت المیازیب قال: لا محل علیکم العام اى الجدب، کَذلِکَ الْخُرُوجُ من قبورکم یوم البعث بعد ان کنتم امواتا. قال ابن عباس: ینزل اللَّه من السماء مطرا کنطف الرجال فینبت علیه اللحم و العظام و الاجساد فیرجع کلّ روح الى جسده.
قوله: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، قوم من بقایا ثمود کانوا على بئر بارض الیمامة ارسل الیهم نبىّ اسمه حنظلة بن صفوان فقتلوا نبیّهم، و ثَمُودُ هم ثمود بن عابر و هو عاد الآخرة.
وَ عادٌ، و هو عاد ارم و هو عاد الاولى وَ فِرْعَوْنُ موسى اسمه الولید بن مصعب بن الریان، وَ إِخْوانُ لُوطٍ لفظ عربى لا عن اخوة نسب او دین.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الایکة الغیضة من الشجر و ایکة اسم لارض مدین و هم قوم شعیب، وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، هو ملک الیمن سمى تبعا لکثرة اتباعه و کان یعبد النار فاسلم و دعا قومه الى الاسلام و هم حمیر فکذّبوه و ذکرنا قصته فى سورة الدخان، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ، اى کلّ هؤلاء المذکورین، کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ اى وجب انزال ما توعدتهم على السنة الرسل من العقاب، ثم انزل جوابا لقولهم: ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ: أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، یعنى أ فعجزنا عن الخلق الاول فنعجز عن الخلق الثانى و هذا تقریر لهم لانهم اعترفوا، بالخلق الاول الذى هو الإبداء و انکروا البعث الذى هو الخلق الثانى.
قال الحسن الخلق الاول خلق آدم من تراب، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ، اى فى شکّ، مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ بعد الموت، لبس الشیطان علیهم بشبهة اللبس اختلاط الظن و التباس الامر تقول لبّس فلان هذا الامر تلبیسا و لبسه علىّ خفیفا. قال اللَّه عز و جل: وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ.
قوله: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ، اى یحدث به قلبه و یخطر بباله لم یفعله بعد اى لا یخفى علینا سرائره و ضمائره، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ هذا قرب العلم اى نحن اعلم بضمیره ممن کان فى القرب منه بمنزلة حبل الورید و الحبل هو الورید فاضاف الى نفسه لاختلاف اللفظین و جمعه اوردة و هى العروق التی تجرى فیها النفس و الاوداج التی فیها الدم. و یقال الوریدان عرقان خلف النیاط و یقال خلف الودجین و هو فى العنق و الصدر ورید و فى الساق نسا و فى الید ابجل و فى الظهر ابهر.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ، التلقّى و التلقّن واحد قال اللَّه تعالى: فَتَلَقَّى آدَمُ معناه تلقّن و المتلقّیان الملکان الموکّلان بالانسان و هما کاتباه و هو ان اللَّه عز و جل و کلّ بالانسان مع علمه باحواله ملکین باللیل و ملکین بالنهار یحفظان عمله و یکتبان اثره الزاما للحجة، احدهما عن یمینه یکتب الحسنات و الآخر عن شماله یکتب السیّئات فذلک قوله: عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ و لم یقل قعیدان لانه اراد عن الیمین قَعِیدٌ و عن الشمال قَعِیدٌ فاکتفى باحدهما عن الآخر و القعید المقاعد کالجلیس و الاکیل و الشریب. ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، اى ما یتکلم من کلام فیلفظه أی یرمیه من فیه، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ، حافظ، عَتِیدٌ. حاضر اینما کان. قال الحسن: انّ الملائکة یجتنبون الانسان على حالین عند غائطه و عند جماعه. و قال مجاهد: یکتبان علیه حتى انینه فى مرضه، و قال عکرمة: لا یکتبان الا ما یوجر علیه او یوزر فیه. قال الحسن: عجبت لابن آدم ملکاه على نابیه قعد هذا على نابه و قعد هذا على نابه، لسانه قلم لهما و ریقه مداد لهما، کیف یتکلم فیما لا یعنیه. و عن على بن ابى طالب (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص) ان مقعد ملکیک على ثنیتیک لسانک قلمهما و ریقک مدادهما و انت تجرى فیما لا یعنیک لا تستحیى من اللَّه و لا منهما.
و عن ابى امامة: قال قال رسول اللَّه (ص) کاتب الحسنات على یمین الرجل و کاتب السیئات على یسار الرجل و کاتب الحسنات امیر على کاتب السیئات. فاذا عمل حسنة کتبها صاحب الیمین عشرا و اذا عمل سیئة قال صاحب الیمین لصاحب الشمال دعه سبع ساعات لعله یسبح او یستغفر، و عن الحسن عن ابى هریرة و انس قالا: قال رسول اللَّه ما من حافظین یرفعان الى اللَّه ما حفظا فیرى اللَّه تعالى فى اول الصحیفة خیرا او فى آخرها خیرا الا قال لملئکته اشهدوا انى قد غفرت لعبدى ما بین طرفى الصحیفة، و عن ثابت عن انس ان رسول اللَّه (ص) قال: ان اللَّه تبارک و تعالى وکّل بعبده المؤمن ملکین یکتبان عمله فاذا مات قال الملکان اللذان وکّلا به یکتبان عمله قد مات فلان فتأذن لنا فنصعد الى السماء فیقول اللَّه عز و جل سمائى مملوءة من ملائکتى یسبّحون فیقولان فاین فیقول قوما على قبر عبدى فکبّرانى و هلّلانى و اکتبا ذلک لعبدى الى یوم القیمة.
رشیدالدین میبدی : ۵۷- سورة الحدید
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الحدید بیست و نه آیت است و پانصد و چهل کلمه و دو هزار و چهارصد و هفتاد و شش حرف، جمله بمدینه فرود آمده است.
مفسران آن را مدنى شمردند، مگر کلبى که او این سورة از مکیات شمرد و در این سورة هیچ ناسخ و منسوخ نیست.
و در فضیلت سورة روایت کند ابى کعب از مصطفى (ص) قال من قرأ سورة الحدید کتب من الذین آمنوا باللّه و رسوله.
قوله: سَبَّحَ لِلَّهِ در قرآن ذکر تسبیح بچهار لفظ بیاید: بلفظ مصدر و ماضى و مستقبل و امر، مصدر آن است که گفت: سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى، ماضى آن است که گفت: سبح للَّه مستقبل آنست که: یسبح للَّه امر آنست که: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ.
و این کلمه بر اختلاف الفاظ بر دو معنى حمل کنند یا بر معنى صلاة یا بر معنى تنزیه و تمجید ابن عباس بر معنى صلاة نهاد سَبَّحَ لِلَّهِ اى صلّى للَّه یُسَبِّحُ لِلَّهِ اى یصلّى للَّه سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ اى صلّ لربک و باین قول ما فِی السَّماواتِ معنى آن است که من فى السماوات تا بر عقلا افتد که نماز میکنند.
و بر قول دیگر مفسران تسبیح تنزیه است و تمجید و ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ از بهر آن گفت که عقلا و غیر عقلا در تحت آن مندرج است همانست که جاى دیگر گفت وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ.
سئل عن على بن ابى طالب (ع) عن سبحان فقال کلمة رضیها اللَّه لنفسه.
و سئل ابن عباس عن التسبیح فقال انزاه اللَّه عن السوء.
و الاسم منه سبّوح اى طاهر لا سوء به و لا دام و قال امیّة:
سبّحوا اللَّه و هو للمجد اهل
ربنا فى السماء امسى کبیرا
وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ العزیز هو المتین فى صنعه الشدید فى بطشه المنیع فى قدره الغالب على غیره الذى لا نظیر له.
و قیل هُوَ الْعَزِیزُ فى امره الْحَکِیمُ فى قضائه و قیل العزیز فى انتصاره الحکیم فى تدبیره.
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اى القدرة على ابداعها و اتقانها و ما فیها من المطر و الارزاق و الدفائن و النبات یُحْیِی وَ یُمِیتُ یحیى النطف المیتة و یمیت الحى.
و قیل یحیى للبعث و یمیت فى الدنیا. و قیل یحیى الارضین بالنبات و یمیتها عنه بیبسها و قیل یحیى قلوب المؤمنین بالایمان و یمیت قلوب الکافرین بالکفر، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ من الاحیاء و الاماتة و غیر ذلک.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ هُوَ الْأَوَّلُ یعنى قبل کل شىء بلا ابتداء کان هو و لم یکن شىء موجود و الآخر بعد فناء کل شىء بلا انتهاء یفنى الاشیاء و یبقى هو و الظاهر الغالب العالى على کل شىء، و الباطن العالم بکل شىء.
هذا معنى قول ابن عباس.
و قال السّدى: هُوَ الْأَوَّلُ ببره اذ عرّفک توحیده و الآخر بجوده اذ عرفک التوبة على ما جنیت، وَ الظَّاهِرُ بتوفیقه اذ وفّقک للسجود له الْباطِنُ بستره اذ عصیته فستر علیک.
و قال ابن عمر هُوَ الْأَوَّلُ بالخلق وَ الْآخِرُ بالرزق وَ الظَّاهِرُ بالاحیاء وَ الْباطِنُ بالاماتة.
و قال الضحاک هو الذى اول الاول و اخّر الآخر و اظهر الظاهر و ابطن الباطن.
و قال مقاتل بن حیان هُوَ الْأَوَّلُ بلا تاویل احد وَ الْآخِرُ بلا تاخیر احد، وَ الظَّاهِرُ بلا اظهار احد وَ الْباطِنُ بلا ابطان احد.
و قال یمان هو الاول القدیم و الآخر الرحیم و الظّاهر الحلیم. و الباطن العلیم.
و قال ابن عطاء هُوَ الْأَوَّلُ بکشف احوال الدنیا حتى لا یرغبوا فیها وَ الْآخِرُ بکشف احوال العقبى حتى لا یشکّوا فیها وَ الظَّاهِرُ على قلوب اولیائه حتى یعرفوه وَ الْباطِنُ عن قلوب اعدائه حتى ینکروه.
و قیل هذه الواوات مقحمة و المعنى هو الاول الآخر و الظاهر الباطن لان من کان منا اولا لا یکون آخرا و من کان ظاهرا لا یکون باطنا.
و قیل هُوَ الْأَوَّلُ کان قبل کل شىء باسمائه و صفاته و کلامه لم یکن شىء غیره وَ الْآخِرُ بعد کل شىء یمضى ما قد اراد و یجبر على مشیته العباد لم یزل آخرا کما کان اولا و لا یزال اولا کما یکون آخرا وَ الظَّاهِرُ الغالب العالى عز و جل و هو البارئ فى صنعه الدال على قدرته و حکمته وَ الْباطِنُ الذى بطن کل شىء علما فهو یبطنها و یرى سرائرها و یعلم خفایاها و هو عز و جل خفى کنهه و کیفه و قدره.
و قیل هُوَ الْأَوَّلُ علما و حکما وَ الْآخِرُ امضاء و قسما وَ الظَّاهِرُ صنعا و رسما وَ الْباطِنُ کیفا و قدرا.
و سأل عمر کعبا عن هذه الآیة فقال معناها: ان علمه بالاول کعلمه بالآخر و علمه بالظاهر کعلمه بالباطن وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ما کان منها و ما هو کائن مما لم یکن لا یخفى علیه شىء.
روى عن ابى هریرة قال دخلت فاطمة بنت رسول اللَّه على النبى (ص)، فسالته خادما فقال لها رسول اللَّه (ص) الا ادلّک على ما هو خیر لک من ذلک ان تقولى اللهم رب السماوات السبع و رب العرش العظیم ربنا و رب کل شىء منزّل التوریة و الانجیل و الفرقان فالق الحب و النوى اعوذ بک من شر کل ذى شر انت آخذ بناصیته انت الاول فلیس قبلک شىء و انت الآخر فلیس بعدک شىء و انت الظاهر فلیس فوقک شىء و انت الباطن فلیس دونک شىء اقض عنّى الدین و اغننى من الفقر.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ قال ابن عباس: کل یوم کالف سنة ممّا تعدّون و قال الحسن: ستة ایام من ایام الدنیا و لو أراد أن یجعلها فى طرفة عین لکان قادرا على ذلک، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ، الاستواء اذا عقّبته على فهو فى العربیة استقرار کقوله عز و جل: وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ هو فى هذه المواضع الاربع استقرار.
قال یزید بن هارون من وضع استقراء اللَّه على العرش على غیر ما یقرر فى قلوب العامة فهو جهمى.
و الاستقراء اذا عقّبته الى فهو الصعود و العمد کقوله تعالى فى موضعین من القرآن: اسْتَوى إِلَى السَّماءِ.
و عن على بن الحسین بن شقیق، قال: قلت لعبد اللَّه بن المبارک: کیف نعرف ربنا عز و جل. قال: فى السماء السابعة على عرشه و لا نقول کما تقول الجهمیة هنا هنا فى الارض و قد شرحنا الکلام فى هذه المسئلة فیما تقدم.
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ من عرق او دابة او ماء او بذر او کنز، وَ ما یَخْرُجُ مِنْها من دابة او نبات او ماء او جوهر، وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ من امر او قضاء او ملک او قطر، وَ ما یَعْرُجُ فِیها من ملک او عمل، وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ اتّفق العلماء قدیما و حدیثا ان معناه علمه معکم و قیل هو معکم اینما کنتم بالقدرة و العلم على العموم و مع المؤمنین بالرحمة و النصرة على الخصوص، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیکم على اعمالکم.
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کرر لان المراد بالاول حالة الدنیا و المراد بالثانیة الدار الآخرة و لهذا ختم بقوله: وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ اى له الملک اولا و آخرا فالاول فى الدنیا و هو وقت الاحیاء و الإماتة و الآخر فى الآخرة حین ترجع الیه الامور و لا یملک احد سواه لا ملکا و لا ملکا فقرن بالاول یحیى و یمیت و قرن بالآخر ما یکون فى الآخرة من مرجع الخلق الیه و جزائه ایاهم بالثواب و العقاب.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ اى ینقص من اللیل و یزید فى النهار، وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ اى ینقص من النهار و یزید فى اللیل وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ اى بما فى القلوب من خیر و شرّ و توحید و جحد.
آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا من الزکاة و الجهاد و وجوه البرّ، مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ اى جعلکم خلفاء فى المال بالوراثة ممن قبلکم. و قیل جعلکم مملکین فیه بتملیکه ایاکم ذلک و حقیقة الاستخلاف استدعاء القادر الى ان یقوم بالامر بدلا من قیام غیره.
فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا فى سبیل اللَّه لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ، جزاء حسن.
وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ فى هذا دلالة على الزام الایمان بالسمع و المعنى اىّ عذر لکم فى حال ترککم الایمان و دعاء الرسول ایاکم الى الایمان حاصل موجود، وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ قرأ ابو عمرو اخذ على ما لم یسم فاعله، مِیثاقَکُمْ بضم القاف و قرأ الآخرون، بفتح الهمزة و الخاء میثاقکم بفتح القاف اى اخذ اللَّه میثاقکم حین اخرجکم من ظهر آدم علیه السلام بان اللَّه ربکم لا اله لکم سواه إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ، باخذ ذلکم المیثاق و قیل: اخذ میثاقکم باقامة الحجج و الدلائل التی تدعو الى متابعة الرسول ان کنتم مؤمنین یوما فالیوم احرى الاوقات ان تؤمنوا لقیام الحجج و الاعلام ببعثة محمد (ص) و نزول القرآن.
هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ یعنى على محمد (ص) آیاتٍ بَیِّناتٍ یعنى القرآن لِیُخْرِجَکُمْ، اللَّه بالقرآن مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ، و قیل لیخرجکم الرسول بالدعوة من ظلمات الشرک الى نور الایمان، وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ، وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، یقول اىّ شىء لکم فى ترک الانفاق فیما یقربکم الى اللَّه و انتم میتون تارکون اموالکم کانه یحثّهم على الانفاق فى سبیله بتنبیههم على انهم مخلفون ما یملکونه و انهم لا یخلدون فى الدنیا و ان ما فى ایدیهم یأول الى اللَّه سبحانه بعد فنائهم ثم بیّن فضل من سبق بالانفاق فى سبیل اللَّه و بالجهاد فقال: لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ، یعنى فتح مکه و قیل فتح الحدیبیة و قاتَلَ، یعنى لا یستوى فى الفضل من انفق ماله و قاتل العدو مع رسول اللَّه (ص) قبل فتح مکه مع من انفق و قاتل بعده أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا، و ذلک لان العرب کانت تعتز بمکه فلما فتحت قویت قلوب المؤمنین و انکسرت قلوبهم و کان الانفاق قبل فتح مکه افضل و کذلک الجهاد لما کان فیها من المشقة و لما کان بالمؤمنین الیها من الحاجة، قال الکلبى نزلت هذه الایة فى ابى بکر الصدّیق و فیها دلالة واضحة و حجة ظاهرة على تفضیل ابى بکر و تقدیمه فانه اول من سلم و ذلک فیما روى ان ابا امامة قال لعمرو بن عبسه: باىّ شىء تدّعى انک ربع الاسلام قال انى کنت ارى الناس على الضلالة و لا ارى للاوثان شیئا ثم سمعت عن رجل یخبرنا اخبار مکة فرکبت راحلتى حتى قدمت علیه قال: قلت ما انت قال انا نبى، قلت و ما نبى، قال رسول اللَّه قلت باى شىء ارسلک قال اوحّد اللَّه لا اشرک به شیئا و کسر الاوثان و صلة الارحام قلت: من معک على هذا، قال: حر و عبد و اذا معه ابو بکر و بلال فاسلمت عند ذلک فرأیتنی ربع الاسلام.
و انه اول من اظهر الاسلام على ما روى عن عبد اللَّه قال کان اول من اظهر الاسلام رسول اللَّه (ص) و ابو بکر و عمار و امّه سمیة و صهیب و بلال و المقداد و لانه اول من قاتل على الاسلام.
روى عن عبد اللَّه قال: اول من اظهر اسلامه بسیفه النبى (ص) و ابو بکر و انه اول من انفق على رسول اللَّه (ص).
روى عن ابن عمر قال کنت عند النبى و عنده ابو بکر الصدیق و علیه عباءة قد خلّها فى صدره بخلال فنزل جبرئیل فقال مالى ارى ابا بکر علیه عباءة قد خلها فى صدره بخلال فقال انفق ماله علىّ قبل الفتح. قال فان اللَّه عز و جل یقول اقرأ علیه السلام و قل له أ راض انت عنى فى فقرک هذا ام ساخط، فقال رسول اللَّه (ص) یا ابا بکر ان اللَّه عز و جل یقرأ علیک السلام و یقول لک أ راض انت فى فقرک ام ساخط، فقال: اسخط على ربى..؟ انى عن ربى راض.
و لهذا قدّمه الصحابه على انفسهم و اقرّوا له بالتقدم و السبق و ذلک فیما
روى عبد اللَّه بن سلمة عن على (ع) قال: سبق رسول اللَّه (ص) و صلى ابو بکر و ثلّث عمر فلا اوتى برجل فضلنى على ابى بکر و عمر الا جلدته جلد المفترى و طرح الشهادة
و قوله: وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى السابق و اللاحق وعدهم اللَّه الجنة. قال عطا درجات الجنة یتفاضل فالذین انفقوا قبل الفتح فى افضلها.
و قرأ ابن عامر: و کلّ بالرفع اى کل وعد اللَّه الحسنى وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ. فیثبت کلا على ما یستحقه.
مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً کل من قدم عملا صالحا یستحق به مثوبة فقد اقرض و منه قولهم: الایادى قروض و کذلک کلّ من قدّم عملا سیّئا یستوجب به عقوبة فقد اقرض. لذلک قال عز و جل: قَرْضاً حَسَناً لان المعصیة قرض سىء قال امیّة:
لا تخلطن خبیثات بطیبة
و اخلع ثیابک عنها و انج عریانا
کل امرئ سوف یجزى قرضه حسنا
او سیّئا و مدین مثل ما دانا
و قیل المراد بالقرض الصدقة.
و اختلفوا فى القرض الحسن فقیل: ان یکون من الحلال و قیل لا ربا فیه و قیل: طیبة بها نفسه و قیل القرض الحسن ان یقول: «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر».
روى انه لما نزلت هذه الایة جعل ابو الدحداح یتصدق بنصف کل شىء یملکه فى سبیل اللَّه حتى انه خلع احدى نعلیه ثم جاء الى ام الدحداح فقال: انى بایعت ربى فقالت: ربح بیعک، فقال النبى (ص): کم من نخلة مدلاة عذوقها فى الجنة لابى الدحداح
فَیُضاعِفَهُ بالرفع على الاستیناف على معنى فهو یضاعفه و بالنصب على جواب الاستفهام وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ. ثواب حسن و قیل کریم لانه لم یتبذل فى طلبه و قیل کریم صاحبه.
یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ اى لهم اجر کریم، فى ذلک الیوم یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ لان طریق اهل الجنة یمنة و تجاههم و طریق اهل النار یسرة ذات الشمال. رفت بهشتیان سوى بهشت میان دست راست است و پیش روى و رفت دوزخیان سوى دوزخ میان پس پشت است و دست چپ و قال النبى (ص): بینا انا على الحوض انادى هلمّ، فاذا ناس اخذ بهم ذات الشمال فاختلجوا دونى فانادى الا هلم فیقال انک لا تدرى ما احدثوا بعدک فاقول سحقا.
قال ابن مسعود نورهم على قدر اعمالهم یمرّون على الصراط فمنهم من نوره مثل الجبل و منهم من نوره مثل النخلة و من نوره کالرجل القائم و ادناهم نورا من نوره فى ابهامه یتّقد مرّة و یطفأ اخرى.
قال الضحاک لیس من احد الا یعطى یوم القیامة نورا فاذا انتهوا الى الصراط طفئ نور المنافقین فلما رأى المؤمنون ذلک اشفقوا ان یطفأ نورهم کما طفئ نور المنافقین فیقولون رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا اى بلّغنا به الى جنّتک و قیل الباء بمعنى فى یعنى فى ایمانهم کتبهم التی اعطوها بایمانهم دخلها نورهم و قیل الباء بمعنى عن و التقدیر: یسعى نورهم بین ایدیهم و عن ایمانهم، اراد جمیع جوانبهم فعبّر بالبعض عن الکل و قیل بایمانهم یعنى بسبب صدقاتهم التی اعطوها بایمانهم لان الغالب فى اعطاء الصدقات ان یکون بالایمان و قوله: بُشْراکُمُ الْیَوْمَ، اى تقول لهم الملائکة بشراکم الیوم، جَنَّاتٌ اى بشارتکم من اللَّه الیوم جنات فیکون مبتداء و خبرا، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ اى النجاة العظیمة.
یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ، اى اذکر ذلک الیوم و هو یوم القیامة، یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ اذا رأوا المؤمنین و هم فى ضیاء و نور و المنافقون خلفهم فى ظلمة لا یبصرون مواقع اقدامهم، انْظُرُونا اى انتظرونا، و قرأ حمزة: انظرونا بفتح الهمزة و کسر الظاء اى امهلونا و قیل انتظرونا یقول العرب نظرته و انتظرته کقوله عز و جل: غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ، اى منتظرین و قوله عز و جل: فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ اى فانظار. قال الشاعر:
فان یک صدر هذا الیوم ولّى
فانّ غدا لناظره قریب
اى لمنتظره و تأویل الآیة: قفوا لنا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ، نأخذ من نورکم قبسا سراجا او شعلة و قیل معنى نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ: نمشی فیه معکم و ذلک ان اللَّه تعالى یعطى المؤمنین نورا على قدر اعمالهم یمشون به على الصراط و یعطى المنافقین ایضا نورا خدیعة لهم و هو قوله عز و جل: وَ هُوَ خادِعُهُمْ
فبیناهم یمشون اذ بعث اللَّه ریحا و ظلمة فاطفأ نور المنافقین.
و قال الکلبى: بل یستضیء المنافقون بنور المؤمنین و لا یعطون النور فاذا سبقهم المؤمنون و بقوا فى الظلمة قالوا للمؤمنین: انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ، قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ.
قال ابن عباس یقول لهم المؤمنون. و قال قتادة یقول لهم الملائکة، ارْجِعُوا وَراءَکُمْ، اى ارجعوا الى الموضع الذى اعطینا فیه النور فاطلبوا النور هناک لانفسکم فانه لا سبیل لکم الى الاقتباس من نورنا فیرجعون فى طلب النور و لا یجدون شیئا فینصرفون الیهم فیمیّز بینهم و بین المؤمنین و هو قوله: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ و قیل معناه ارجعوا الى حکم الازل و اطلبوا النور من القسمة و هذا على جهة ضرب المثل و استبعاد ذلک و قیل ارْجِعُوا وَراءَکُمْ یعنى الى الدنیا فاعملوا عملا یجعله اللَّه بین ایدیکم نُوراً فان نورنا انما اقتبسنا، فى الدنیا و قیل ارْجِعُوا وَراءَکُمْ هذا استهزائهم جزاء على استهزائهم فى الدنیا کقوله: لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ و کقوله: ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ و قوله: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ الباء صلة و معناه: فضرب بینهم سور و هو سور بین الجنة و النار و یقف علیها اصحاب الاعراف یشرفون على اهل الجنة و اهل النار و هو السور الذى یذبح علیه الموت یراه الفریقان معا و قیل هو سور بیت المقدس باطنه المسجد و ظاهره وادى جهنم.
روى عن ابى سنان قال کنت مع على بن عبد اللَّه بن عباس عند وادى جهنم یحدث عن ابیه و قرأ: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ، ثم قال قال ابى هذا موضع السور یعنى وادى جهنم.
و عن عبد اللَّه بن عمرو قال ان السور الذى ذکر اللَّه عز و جل فى القرآن: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ سور بیت المقدس الشرقى، باطنه منه المسجد و ظاهره وادى جهنم.
و قام عبادة على سور بیت المقدس الشرقى فبکى فقال بعضهم ما یبکیک یا با الولید فقال من هاهنا اخبرنا رسول اللَّه (ص) انه رأى جهنم
و قیل لَهُ بابٌ هو الباب الذى سمّى باب الرحمة ببیت المقدس، باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ، اى ینتهى الى الجنة، وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ اى من قبل ذلک الظاهر العذاب یعنى النار و هو الجانب الذى یلى المنافقون.
یُنادُونَهُمْ اى ینادى المنافقون المؤمنین حین حجز بینهم السور فبقوا فى الظلمة و العذاب و صار المؤمنون فى النور و الرحمة، أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ، یعنى فى الدنیا نصلّى کما تصلّون و نصوم کما تصومون و کنّا معکم فى المناکحة و الموارثة، قالُوا بَلى وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ، اى اهلکتم انفسکم بالنفاق، وَ تَرَبَّصْتُمْ اى انتظرتم موت محمد (ص) و قلتم یوشک ان یموت فنستریح منه و انتظرتم نزول الدوابر بالمؤمنین. و قیل تَرَبَّصْتُمْ بالایمان و التوبة، وَ ارْتَبْتُمْ، اى شککتم فى کتاب اللَّه و نبوّة محمد (ص) و قیل ارْتَبْتُمْ یعنى فى قوله عز و جل: وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ، وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ یعنى ما کنتم تمنّون على اللَّه من الجنة و المغفرة و هو قوله: سَیُغْفَرُ لَنا، و قیل ما کنتم تمنّون من نزول البلاء بالمؤمنین و طول الحیاة لکم و ان تکون لکم السلامة فى الدنیا و ان لا بعث بعد الموت حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ، یعنى الموت و قیل ظهور الاسلام و نصرة المؤمنین، وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ اى غرّکم الشیطان اى اطمعکم فى بطلان الاسلام و ان لا بعث و لا حساب، و الغرور الشیطان الذى یغرّ کثیرا و هو من اسماء المبالغة کالاکول الذى یاکل کثیرا.
قال قتادة ما زالوا على خدعة من الشیطان حتى قذفهم اللَّه فى النار.
و قیل الغرور هو الدنیا تغر اهلها فى طول الحیاة و دوام السلامة.
روى انس بن مالک ان النبى (ص) خط خطوطا و خط خطا منها ناحیة فقال تدرون ما هذا، هذا مثل ابن آدم و مثل التمنى و ذلک الخط الامل، بینما هو یتمنى اذ جاءه الموت.
فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ، قرأ ابو جعفر و ابن عامر و یعقوب: تؤخذ بالتاء، و قرأ الباقون: بالیاء، و الفدیة الفداء و المعنى: لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ ایها المنافقون، وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا، فداء بنفس و لا فداء بمال یعنى لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ دیة و لا نفس اخرى مکان انفسکم، مَأْواکُمُ النَّارُ اى مصیرکم و منقلبکم الیها، هِیَ مَوْلاکُمْ، اى هى اولى بکم لما اسلفتم من الذنوب، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ اى المرجع و المنقلب.
مفسران آن را مدنى شمردند، مگر کلبى که او این سورة از مکیات شمرد و در این سورة هیچ ناسخ و منسوخ نیست.
و در فضیلت سورة روایت کند ابى کعب از مصطفى (ص) قال من قرأ سورة الحدید کتب من الذین آمنوا باللّه و رسوله.
قوله: سَبَّحَ لِلَّهِ در قرآن ذکر تسبیح بچهار لفظ بیاید: بلفظ مصدر و ماضى و مستقبل و امر، مصدر آن است که گفت: سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى، ماضى آن است که گفت: سبح للَّه مستقبل آنست که: یسبح للَّه امر آنست که: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ.
و این کلمه بر اختلاف الفاظ بر دو معنى حمل کنند یا بر معنى صلاة یا بر معنى تنزیه و تمجید ابن عباس بر معنى صلاة نهاد سَبَّحَ لِلَّهِ اى صلّى للَّه یُسَبِّحُ لِلَّهِ اى یصلّى للَّه سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ اى صلّ لربک و باین قول ما فِی السَّماواتِ معنى آن است که من فى السماوات تا بر عقلا افتد که نماز میکنند.
و بر قول دیگر مفسران تسبیح تنزیه است و تمجید و ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ از بهر آن گفت که عقلا و غیر عقلا در تحت آن مندرج است همانست که جاى دیگر گفت وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ.
سئل عن على بن ابى طالب (ع) عن سبحان فقال کلمة رضیها اللَّه لنفسه.
و سئل ابن عباس عن التسبیح فقال انزاه اللَّه عن السوء.
و الاسم منه سبّوح اى طاهر لا سوء به و لا دام و قال امیّة:
سبّحوا اللَّه و هو للمجد اهل
ربنا فى السماء امسى کبیرا
وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ العزیز هو المتین فى صنعه الشدید فى بطشه المنیع فى قدره الغالب على غیره الذى لا نظیر له.
و قیل هُوَ الْعَزِیزُ فى امره الْحَکِیمُ فى قضائه و قیل العزیز فى انتصاره الحکیم فى تدبیره.
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اى القدرة على ابداعها و اتقانها و ما فیها من المطر و الارزاق و الدفائن و النبات یُحْیِی وَ یُمِیتُ یحیى النطف المیتة و یمیت الحى.
و قیل یحیى للبعث و یمیت فى الدنیا. و قیل یحیى الارضین بالنبات و یمیتها عنه بیبسها و قیل یحیى قلوب المؤمنین بالایمان و یمیت قلوب الکافرین بالکفر، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ من الاحیاء و الاماتة و غیر ذلک.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ هُوَ الْأَوَّلُ یعنى قبل کل شىء بلا ابتداء کان هو و لم یکن شىء موجود و الآخر بعد فناء کل شىء بلا انتهاء یفنى الاشیاء و یبقى هو و الظاهر الغالب العالى على کل شىء، و الباطن العالم بکل شىء.
هذا معنى قول ابن عباس.
و قال السّدى: هُوَ الْأَوَّلُ ببره اذ عرّفک توحیده و الآخر بجوده اذ عرفک التوبة على ما جنیت، وَ الظَّاهِرُ بتوفیقه اذ وفّقک للسجود له الْباطِنُ بستره اذ عصیته فستر علیک.
و قال ابن عمر هُوَ الْأَوَّلُ بالخلق وَ الْآخِرُ بالرزق وَ الظَّاهِرُ بالاحیاء وَ الْباطِنُ بالاماتة.
و قال الضحاک هو الذى اول الاول و اخّر الآخر و اظهر الظاهر و ابطن الباطن.
و قال مقاتل بن حیان هُوَ الْأَوَّلُ بلا تاویل احد وَ الْآخِرُ بلا تاخیر احد، وَ الظَّاهِرُ بلا اظهار احد وَ الْباطِنُ بلا ابطان احد.
و قال یمان هو الاول القدیم و الآخر الرحیم و الظّاهر الحلیم. و الباطن العلیم.
و قال ابن عطاء هُوَ الْأَوَّلُ بکشف احوال الدنیا حتى لا یرغبوا فیها وَ الْآخِرُ بکشف احوال العقبى حتى لا یشکّوا فیها وَ الظَّاهِرُ على قلوب اولیائه حتى یعرفوه وَ الْباطِنُ عن قلوب اعدائه حتى ینکروه.
و قیل هذه الواوات مقحمة و المعنى هو الاول الآخر و الظاهر الباطن لان من کان منا اولا لا یکون آخرا و من کان ظاهرا لا یکون باطنا.
و قیل هُوَ الْأَوَّلُ کان قبل کل شىء باسمائه و صفاته و کلامه لم یکن شىء غیره وَ الْآخِرُ بعد کل شىء یمضى ما قد اراد و یجبر على مشیته العباد لم یزل آخرا کما کان اولا و لا یزال اولا کما یکون آخرا وَ الظَّاهِرُ الغالب العالى عز و جل و هو البارئ فى صنعه الدال على قدرته و حکمته وَ الْباطِنُ الذى بطن کل شىء علما فهو یبطنها و یرى سرائرها و یعلم خفایاها و هو عز و جل خفى کنهه و کیفه و قدره.
و قیل هُوَ الْأَوَّلُ علما و حکما وَ الْآخِرُ امضاء و قسما وَ الظَّاهِرُ صنعا و رسما وَ الْباطِنُ کیفا و قدرا.
و سأل عمر کعبا عن هذه الآیة فقال معناها: ان علمه بالاول کعلمه بالآخر و علمه بالظاهر کعلمه بالباطن وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ما کان منها و ما هو کائن مما لم یکن لا یخفى علیه شىء.
روى عن ابى هریرة قال دخلت فاطمة بنت رسول اللَّه على النبى (ص)، فسالته خادما فقال لها رسول اللَّه (ص) الا ادلّک على ما هو خیر لک من ذلک ان تقولى اللهم رب السماوات السبع و رب العرش العظیم ربنا و رب کل شىء منزّل التوریة و الانجیل و الفرقان فالق الحب و النوى اعوذ بک من شر کل ذى شر انت آخذ بناصیته انت الاول فلیس قبلک شىء و انت الآخر فلیس بعدک شىء و انت الظاهر فلیس فوقک شىء و انت الباطن فلیس دونک شىء اقض عنّى الدین و اغننى من الفقر.
هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ قال ابن عباس: کل یوم کالف سنة ممّا تعدّون و قال الحسن: ستة ایام من ایام الدنیا و لو أراد أن یجعلها فى طرفة عین لکان قادرا على ذلک، ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ، الاستواء اذا عقّبته على فهو فى العربیة استقرار کقوله عز و جل: وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ هو فى هذه المواضع الاربع استقرار.
قال یزید بن هارون من وضع استقراء اللَّه على العرش على غیر ما یقرر فى قلوب العامة فهو جهمى.
و الاستقراء اذا عقّبته الى فهو الصعود و العمد کقوله تعالى فى موضعین من القرآن: اسْتَوى إِلَى السَّماءِ.
و عن على بن الحسین بن شقیق، قال: قلت لعبد اللَّه بن المبارک: کیف نعرف ربنا عز و جل. قال: فى السماء السابعة على عرشه و لا نقول کما تقول الجهمیة هنا هنا فى الارض و قد شرحنا الکلام فى هذه المسئلة فیما تقدم.
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ من عرق او دابة او ماء او بذر او کنز، وَ ما یَخْرُجُ مِنْها من دابة او نبات او ماء او جوهر، وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ من امر او قضاء او ملک او قطر، وَ ما یَعْرُجُ فِیها من ملک او عمل، وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ اتّفق العلماء قدیما و حدیثا ان معناه علمه معکم و قیل هو معکم اینما کنتم بالقدرة و العلم على العموم و مع المؤمنین بالرحمة و النصرة على الخصوص، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیکم على اعمالکم.
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کرر لان المراد بالاول حالة الدنیا و المراد بالثانیة الدار الآخرة و لهذا ختم بقوله: وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ اى له الملک اولا و آخرا فالاول فى الدنیا و هو وقت الاحیاء و الإماتة و الآخر فى الآخرة حین ترجع الیه الامور و لا یملک احد سواه لا ملکا و لا ملکا فقرن بالاول یحیى و یمیت و قرن بالآخر ما یکون فى الآخرة من مرجع الخلق الیه و جزائه ایاهم بالثواب و العقاب.
یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ اى ینقص من اللیل و یزید فى النهار، وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ اى ینقص من النهار و یزید فى اللیل وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ اى بما فى القلوب من خیر و شرّ و توحید و جحد.
آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ أَنْفِقُوا من الزکاة و الجهاد و وجوه البرّ، مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ اى جعلکم خلفاء فى المال بالوراثة ممن قبلکم. و قیل جعلکم مملکین فیه بتملیکه ایاکم ذلک و حقیقة الاستخلاف استدعاء القادر الى ان یقوم بالامر بدلا من قیام غیره.
فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ أَنْفَقُوا فى سبیل اللَّه لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ، جزاء حسن.
وَ ما لَکُمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ فى هذا دلالة على الزام الایمان بالسمع و المعنى اىّ عذر لکم فى حال ترککم الایمان و دعاء الرسول ایاکم الى الایمان حاصل موجود، وَ قَدْ أَخَذَ مِیثاقَکُمْ قرأ ابو عمرو اخذ على ما لم یسم فاعله، مِیثاقَکُمْ بضم القاف و قرأ الآخرون، بفتح الهمزة و الخاء میثاقکم بفتح القاف اى اخذ اللَّه میثاقکم حین اخرجکم من ظهر آدم علیه السلام بان اللَّه ربکم لا اله لکم سواه إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ، باخذ ذلکم المیثاق و قیل: اخذ میثاقکم باقامة الحجج و الدلائل التی تدعو الى متابعة الرسول ان کنتم مؤمنین یوما فالیوم احرى الاوقات ان تؤمنوا لقیام الحجج و الاعلام ببعثة محمد (ص) و نزول القرآن.
هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلى عَبْدِهِ یعنى على محمد (ص) آیاتٍ بَیِّناتٍ یعنى القرآن لِیُخْرِجَکُمْ، اللَّه بالقرآن مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ، و قیل لیخرجکم الرسول بالدعوة من ظلمات الشرک الى نور الایمان، وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ، وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، یقول اىّ شىء لکم فى ترک الانفاق فیما یقربکم الى اللَّه و انتم میتون تارکون اموالکم کانه یحثّهم على الانفاق فى سبیله بتنبیههم على انهم مخلفون ما یملکونه و انهم لا یخلدون فى الدنیا و ان ما فى ایدیهم یأول الى اللَّه سبحانه بعد فنائهم ثم بیّن فضل من سبق بالانفاق فى سبیل اللَّه و بالجهاد فقال: لا یَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ، یعنى فتح مکه و قیل فتح الحدیبیة و قاتَلَ، یعنى لا یستوى فى الفضل من انفق ماله و قاتل العدو مع رسول اللَّه (ص) قبل فتح مکه مع من انفق و قاتل بعده أُولئِکَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِینَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا، و ذلک لان العرب کانت تعتز بمکه فلما فتحت قویت قلوب المؤمنین و انکسرت قلوبهم و کان الانفاق قبل فتح مکه افضل و کذلک الجهاد لما کان فیها من المشقة و لما کان بالمؤمنین الیها من الحاجة، قال الکلبى نزلت هذه الایة فى ابى بکر الصدّیق و فیها دلالة واضحة و حجة ظاهرة على تفضیل ابى بکر و تقدیمه فانه اول من سلم و ذلک فیما روى ان ابا امامة قال لعمرو بن عبسه: باىّ شىء تدّعى انک ربع الاسلام قال انى کنت ارى الناس على الضلالة و لا ارى للاوثان شیئا ثم سمعت عن رجل یخبرنا اخبار مکة فرکبت راحلتى حتى قدمت علیه قال: قلت ما انت قال انا نبى، قلت و ما نبى، قال رسول اللَّه قلت باى شىء ارسلک قال اوحّد اللَّه لا اشرک به شیئا و کسر الاوثان و صلة الارحام قلت: من معک على هذا، قال: حر و عبد و اذا معه ابو بکر و بلال فاسلمت عند ذلک فرأیتنی ربع الاسلام.
و انه اول من اظهر الاسلام على ما روى عن عبد اللَّه قال کان اول من اظهر الاسلام رسول اللَّه (ص) و ابو بکر و عمار و امّه سمیة و صهیب و بلال و المقداد و لانه اول من قاتل على الاسلام.
روى عن عبد اللَّه قال: اول من اظهر اسلامه بسیفه النبى (ص) و ابو بکر و انه اول من انفق على رسول اللَّه (ص).
روى عن ابن عمر قال کنت عند النبى و عنده ابو بکر الصدیق و علیه عباءة قد خلّها فى صدره بخلال فنزل جبرئیل فقال مالى ارى ابا بکر علیه عباءة قد خلها فى صدره بخلال فقال انفق ماله علىّ قبل الفتح. قال فان اللَّه عز و جل یقول اقرأ علیه السلام و قل له أ راض انت عنى فى فقرک هذا ام ساخط، فقال رسول اللَّه (ص) یا ابا بکر ان اللَّه عز و جل یقرأ علیک السلام و یقول لک أ راض انت فى فقرک ام ساخط، فقال: اسخط على ربى..؟ انى عن ربى راض.
و لهذا قدّمه الصحابه على انفسهم و اقرّوا له بالتقدم و السبق و ذلک فیما
روى عبد اللَّه بن سلمة عن على (ع) قال: سبق رسول اللَّه (ص) و صلى ابو بکر و ثلّث عمر فلا اوتى برجل فضلنى على ابى بکر و عمر الا جلدته جلد المفترى و طرح الشهادة
و قوله: وَ کُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى السابق و اللاحق وعدهم اللَّه الجنة. قال عطا درجات الجنة یتفاضل فالذین انفقوا قبل الفتح فى افضلها.
و قرأ ابن عامر: و کلّ بالرفع اى کل وعد اللَّه الحسنى وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ. فیثبت کلا على ما یستحقه.
مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً کل من قدم عملا صالحا یستحق به مثوبة فقد اقرض و منه قولهم: الایادى قروض و کذلک کلّ من قدّم عملا سیّئا یستوجب به عقوبة فقد اقرض. لذلک قال عز و جل: قَرْضاً حَسَناً لان المعصیة قرض سىء قال امیّة:
لا تخلطن خبیثات بطیبة
و اخلع ثیابک عنها و انج عریانا
کل امرئ سوف یجزى قرضه حسنا
او سیّئا و مدین مثل ما دانا
و قیل المراد بالقرض الصدقة.
و اختلفوا فى القرض الحسن فقیل: ان یکون من الحلال و قیل لا ربا فیه و قیل: طیبة بها نفسه و قیل القرض الحسن ان یقول: «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر».
روى انه لما نزلت هذه الایة جعل ابو الدحداح یتصدق بنصف کل شىء یملکه فى سبیل اللَّه حتى انه خلع احدى نعلیه ثم جاء الى ام الدحداح فقال: انى بایعت ربى فقالت: ربح بیعک، فقال النبى (ص): کم من نخلة مدلاة عذوقها فى الجنة لابى الدحداح
فَیُضاعِفَهُ بالرفع على الاستیناف على معنى فهو یضاعفه و بالنصب على جواب الاستفهام وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ. ثواب حسن و قیل کریم لانه لم یتبذل فى طلبه و قیل کریم صاحبه.
یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ اى لهم اجر کریم، فى ذلک الیوم یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ لان طریق اهل الجنة یمنة و تجاههم و طریق اهل النار یسرة ذات الشمال. رفت بهشتیان سوى بهشت میان دست راست است و پیش روى و رفت دوزخیان سوى دوزخ میان پس پشت است و دست چپ و قال النبى (ص): بینا انا على الحوض انادى هلمّ، فاذا ناس اخذ بهم ذات الشمال فاختلجوا دونى فانادى الا هلم فیقال انک لا تدرى ما احدثوا بعدک فاقول سحقا.
قال ابن مسعود نورهم على قدر اعمالهم یمرّون على الصراط فمنهم من نوره مثل الجبل و منهم من نوره مثل النخلة و من نوره کالرجل القائم و ادناهم نورا من نوره فى ابهامه یتّقد مرّة و یطفأ اخرى.
قال الضحاک لیس من احد الا یعطى یوم القیامة نورا فاذا انتهوا الى الصراط طفئ نور المنافقین فلما رأى المؤمنون ذلک اشفقوا ان یطفأ نورهم کما طفئ نور المنافقین فیقولون رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا اى بلّغنا به الى جنّتک و قیل الباء بمعنى فى یعنى فى ایمانهم کتبهم التی اعطوها بایمانهم دخلها نورهم و قیل الباء بمعنى عن و التقدیر: یسعى نورهم بین ایدیهم و عن ایمانهم، اراد جمیع جوانبهم فعبّر بالبعض عن الکل و قیل بایمانهم یعنى بسبب صدقاتهم التی اعطوها بایمانهم لان الغالب فى اعطاء الصدقات ان یکون بالایمان و قوله: بُشْراکُمُ الْیَوْمَ، اى تقول لهم الملائکة بشراکم الیوم، جَنَّاتٌ اى بشارتکم من اللَّه الیوم جنات فیکون مبتداء و خبرا، ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ اى النجاة العظیمة.
یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ، اى اذکر ذلک الیوم و هو یوم القیامة، یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ اذا رأوا المؤمنین و هم فى ضیاء و نور و المنافقون خلفهم فى ظلمة لا یبصرون مواقع اقدامهم، انْظُرُونا اى انتظرونا، و قرأ حمزة: انظرونا بفتح الهمزة و کسر الظاء اى امهلونا و قیل انتظرونا یقول العرب نظرته و انتظرته کقوله عز و جل: غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ، اى منتظرین و قوله عز و جل: فَنَظِرَةٌ إِلى مَیْسَرَةٍ اى فانظار. قال الشاعر:
فان یک صدر هذا الیوم ولّى
فانّ غدا لناظره قریب
اى لمنتظره و تأویل الآیة: قفوا لنا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ، نأخذ من نورکم قبسا سراجا او شعلة و قیل معنى نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ: نمشی فیه معکم و ذلک ان اللَّه تعالى یعطى المؤمنین نورا على قدر اعمالهم یمشون به على الصراط و یعطى المنافقین ایضا نورا خدیعة لهم و هو قوله عز و جل: وَ هُوَ خادِعُهُمْ
فبیناهم یمشون اذ بعث اللَّه ریحا و ظلمة فاطفأ نور المنافقین.
و قال الکلبى: بل یستضیء المنافقون بنور المؤمنین و لا یعطون النور فاذا سبقهم المؤمنون و بقوا فى الظلمة قالوا للمؤمنین: انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ، قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ.
قال ابن عباس یقول لهم المؤمنون. و قال قتادة یقول لهم الملائکة، ارْجِعُوا وَراءَکُمْ، اى ارجعوا الى الموضع الذى اعطینا فیه النور فاطلبوا النور هناک لانفسکم فانه لا سبیل لکم الى الاقتباس من نورنا فیرجعون فى طلب النور و لا یجدون شیئا فینصرفون الیهم فیمیّز بینهم و بین المؤمنین و هو قوله: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ و قیل معناه ارجعوا الى حکم الازل و اطلبوا النور من القسمة و هذا على جهة ضرب المثل و استبعاد ذلک و قیل ارْجِعُوا وَراءَکُمْ یعنى الى الدنیا فاعملوا عملا یجعله اللَّه بین ایدیکم نُوراً فان نورنا انما اقتبسنا، فى الدنیا و قیل ارْجِعُوا وَراءَکُمْ هذا استهزائهم جزاء على استهزائهم فى الدنیا کقوله: لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ و کقوله: ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ و قوله: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ الباء صلة و معناه: فضرب بینهم سور و هو سور بین الجنة و النار و یقف علیها اصحاب الاعراف یشرفون على اهل الجنة و اهل النار و هو السور الذى یذبح علیه الموت یراه الفریقان معا و قیل هو سور بیت المقدس باطنه المسجد و ظاهره وادى جهنم.
روى عن ابى سنان قال کنت مع على بن عبد اللَّه بن عباس عند وادى جهنم یحدث عن ابیه و قرأ: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ، ثم قال قال ابى هذا موضع السور یعنى وادى جهنم.
و عن عبد اللَّه بن عمرو قال ان السور الذى ذکر اللَّه عز و جل فى القرآن: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ سور بیت المقدس الشرقى، باطنه منه المسجد و ظاهره وادى جهنم.
و قام عبادة على سور بیت المقدس الشرقى فبکى فقال بعضهم ما یبکیک یا با الولید فقال من هاهنا اخبرنا رسول اللَّه (ص) انه رأى جهنم
و قیل لَهُ بابٌ هو الباب الذى سمّى باب الرحمة ببیت المقدس، باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ، اى ینتهى الى الجنة، وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ اى من قبل ذلک الظاهر العذاب یعنى النار و هو الجانب الذى یلى المنافقون.
یُنادُونَهُمْ اى ینادى المنافقون المؤمنین حین حجز بینهم السور فبقوا فى الظلمة و العذاب و صار المؤمنون فى النور و الرحمة، أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ، یعنى فى الدنیا نصلّى کما تصلّون و نصوم کما تصومون و کنّا معکم فى المناکحة و الموارثة، قالُوا بَلى وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ، اى اهلکتم انفسکم بالنفاق، وَ تَرَبَّصْتُمْ اى انتظرتم موت محمد (ص) و قلتم یوشک ان یموت فنستریح منه و انتظرتم نزول الدوابر بالمؤمنین. و قیل تَرَبَّصْتُمْ بالایمان و التوبة، وَ ارْتَبْتُمْ، اى شککتم فى کتاب اللَّه و نبوّة محمد (ص) و قیل ارْتَبْتُمْ یعنى فى قوله عز و جل: وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ، وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ یعنى ما کنتم تمنّون على اللَّه من الجنة و المغفرة و هو قوله: سَیُغْفَرُ لَنا، و قیل ما کنتم تمنّون من نزول البلاء بالمؤمنین و طول الحیاة لکم و ان تکون لکم السلامة فى الدنیا و ان لا بعث بعد الموت حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ، یعنى الموت و قیل ظهور الاسلام و نصرة المؤمنین، وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ اى غرّکم الشیطان اى اطمعکم فى بطلان الاسلام و ان لا بعث و لا حساب، و الغرور الشیطان الذى یغرّ کثیرا و هو من اسماء المبالغة کالاکول الذى یاکل کثیرا.
قال قتادة ما زالوا على خدعة من الشیطان حتى قذفهم اللَّه فى النار.
و قیل الغرور هو الدنیا تغر اهلها فى طول الحیاة و دوام السلامة.
روى انس بن مالک ان النبى (ص) خط خطوطا و خط خطا منها ناحیة فقال تدرون ما هذا، هذا مثل ابن آدم و مثل التمنى و ذلک الخط الامل، بینما هو یتمنى اذ جاءه الموت.
فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ، قرأ ابو جعفر و ابن عامر و یعقوب: تؤخذ بالتاء، و قرأ الباقون: بالیاء، و الفدیة الفداء و المعنى: لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ ایها المنافقون، وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا، فداء بنفس و لا فداء بمال یعنى لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ دیة و لا نفس اخرى مکان انفسکم، مَأْواکُمُ النَّارُ اى مصیرکم و منقلبکم الیها، هِیَ مَوْلاکُمْ، اى هى اولى بکم لما اسلفتم من الذنوب، وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ اى المرجع و المنقلب.
رشیدالدین میبدی : ۵۷- سورة الحدید
۱ - النوبة الثالثة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام او که سزاوار است. در ذات بىنظیر و در صفات بىیار است. در کامرانى با اختیار و در کارسازى بىاختیار است.
فضایح زلّات را غفّار و قبایح علّات را ستّار است. عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است.
آرنده ظلمات و برآورنده انوار است، بیننده احوال و داننده اسرارست.
آن را صنما که با وصالت کار است
با رنگ رخ تو لاله بىمقدار است
با بوى سر زلف تو عنبر خوارست
از جان و تن و دیده و دل بیزارست
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، آفریدگار جهان و جهانیان، پروردگار انس و جان، خالق زمین و زمان، مبدع مکین و مکان خبر میدهد که هر چه در آسمان و زمین است باد و آتش و خاک و آب و کوه و دریا، آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جمله جانوران و بىجان، همه آنند که ما را بپاکى میستایند و به بزرگوارى نام میبرند و بیکتایى گواهى میدهند.
تسبیحى و توحیدى که دل آدمى در آن میشورد و عقل آن را رد میکند اما دین اسلام آن را مىپذیرد و خالق خلق بدرستى آن گواهى میدهد.
هر کرا توفیق رفیق بود و سعادت مساعد، آن را نادریافته، بجان و دل قبول کند و بتعظیم و تسلیم و اقرار پیش آید تا فردا در انجمن صدّیقان و محافل دوستان در مسند عز جاودان خود را جاى یابد.
زینهار اى جوانمرد، نگر تا یک ذره بدعت بدل خود راه ندهى و آنچه شنوى و عقل تو درمىنیابد تهمت جز بر عقل خود ننهى. راه تأویل مرو که راه تأویل رفتن زهر آزموده است و به خار، خار از پاى برون کردن است.
مرد دانا زهر نیازماید داند که آن در هلاک خود شتافتن است. بخار، خار از پاى برون نکند، داند که درد افزودن است.
نیکو گفت آن جوانمردى که گفت:
جز بدست دل محمد نیست
راه توحید را بعقل مجوى
دیده روح را بخار مخار
بخداى ار کسى تواند بود
بىخداى از خداى برخوردار
سایق و قاید صراط الدین
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
حل و عقد خزینه اسرار
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست، جل جلاله.
داشت آن بعون او، نافذ در آن مشیّت او، روان بر آن حکم او.
خلق همه عاجزاند قادر و قدیر او، ضعیفاند قاهر و قوىّ او. همه جاهلاند عالم و علیم او.
مصنوعات و مقدورات از قدرت او نشانست کائنات و حادثات از حکمت او بیانست، موجودات و معلومات بر وجود او برهانست. نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست قدیر و قدیم، علیم و حکیم خداى همگانست.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ، اوست اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچ دانست، ظاهر بآنچ ساخت باطن از وهمها پنهان.
اولست پیش از همه آفریده بود و ابتداء. نه آخرست، پس از همه باشد انتها نه. ظاهر است بر هر کس و هر چیز، غالب و مانع نه. باطن است، همه پوشیدهها داند و حجاب نه.
اول است بازلیت. آخرست بابدیت. ظاهر باحدیت باطن بصمدیت.
اول بعطا، آخر بجزا، ظاهر بثنا، باطن بوفا.
اول بهیبت، آخر برحمت، ظاهر بحجت، باطن بنعمت.
اول بهدایت، آخر بکفایت، ظاهر بولایت، باطن برعایت.
اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حجت، باطن هر حکمت.
از روى اشارت میگوید اى فرزند آدم خلق عالم در حق تو چهار گروهاند: گروهى در ابتدا حال و اول زندگانى ترا بکار آیند ایشان پدرانند.
گروهى در آخر عمر و ضعف پیرى ترا بکار آیند ایشان فرزنداناند.
سوم گروه دوستان و برادران و جمله مسلمانان که در ظاهر با تو باشند و شفقت نمایند.
چهارم گروه عیال و زناناند که در باطن و اندرون تو باشند و ترا بکار آیند.
رب العالمین گفت اعتماد و تکیه بر اینان مکن و کارساز و تیماردار از خود ایشان را مپندار که اول و آخر منم، ابتدا و انتهاء کار و حال تو من شایم، ظاهر و باطن منم. ترا به داشت خود من دارم و نهایتهاى تو من راست کنم.
اول منم که دلهاى عاشقان بمواثیق ازل محکم ببستم.
ظاهرم که ظواهر را با خود در قید شریعت آوردم.
آخر منم که جانهاى صادقان بمواعید خود صید کردم.
باطنم که سرایر بحکم خود در مهد عهد حقیقت نهادم.
چون مرد سفر در اولیت کند آخریت تاختن مىآرد و چون سفر در صفت ظاهریت کند باطنیت سرمایه او بتاراج برمیدهد.
بیچاره آدمى، میان دو صفت مدهوش گشته، میان دو نام بیهوش شده.
حضرتش عز و جلال و بىنیازى فرش او
حیرت اندر حیرتست و تشنگى در تشنگى
گه گمان گردد یقین و گه یقین گردد گمان
منقطع گشته درین ره صد هزاران کاروان
وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ او بهمه چیز دانایست کارگزار و راستکار و تیماردار، بینا بهر چیز، دانا بهر کار، آگاه بهرگاه.
در آیت دیگر فضل و کرم بیفزود گفت: وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ.
بندگان من، رهیگان من، هر جا که باشید من بعنایت و رحمت و عنایت با شماام.
هر جا که در عالم درویشى است خسته جرمى، درمانده در دست خصمى من مولى او ام.
هر جاى که خراب عمریست، مفلس روزگارى من جویاى اوام.
هر جا که سوختهایست، اندوه زدهاى من شادى جان اوام.
هر جا که زارندهایست از خجلى، سرگذارندهاى از بىکسى من برهان اوام.
من آن خداوندم که از طریق مکافات دورم و همه افکندگان و رمیدگان را برگیرم از آنکه بر بندگان رئوف و رحیمام: وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ.
از رأفت و رحمت اوست که بنده در کتم عدم و او جل جلاله سازنده کار او.
بکمال فضل و کرم، بنده در کتم عدم و او وى را برگزیده بر کل عالم.
از رحمت اوست که بنده را توفیق دهد تا از خفا یا شرک و دقائق ریا تحرّز کند.
گفت من رءوف و رحیمام، تا عاصیان نومید نگردند و اومید بفضل و کرم وى قوى دارند.
یحیى معاذ گفت تلطّفت لاولیائک فعرفوک و لو تلطّفت لاعدائک ما جحدوک.
عبهر لطف و ریحان فضل در روضه دل دوستان برویانیدى تا بلطف و فضل تو بسرّ معارف و اداء وظائف رسیدند اگر با اعدا دین همین فضل و کرم بودى، دار السلام جاى ایشان بودى.
و لکن قومى بفلک رسیده و قومى بمغاک، فریاد ز تهدید تو با مشتى خاک.
قومى را از این تاج کرامت بر فرق نهاده که یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ.
قومى را از این داغ حرمان بر نهاده که: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ.
سحره فرعون در عین کفر بودند لکن چون باد دولت از مهبّ لطف و کرامت بوزید، نه سحر گذاشت نه ساحرى نه کفر نه کافرى.
شیخ ابو سعید بو الخیر گفت هر که بار از بوستان عنایت برگیرد بمیدان ولایت فرو نهد.
هر کرا چاشت آشنایى دادند، اومید داریم که شام آمرزش بوى رسانند، و اللَّه الموفّق.
فضایح زلّات را غفّار و قبایح علّات را ستّار است. عاصیان را آمرزگار و با مفلسان نیکوکار است.
آرنده ظلمات و برآورنده انوار است، بیننده احوال و داننده اسرارست.
آن را صنما که با وصالت کار است
با رنگ رخ تو لاله بىمقدار است
با بوى سر زلف تو عنبر خوارست
از جان و تن و دیده و دل بیزارست
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، آفریدگار جهان و جهانیان، پروردگار انس و جان، خالق زمین و زمان، مبدع مکین و مکان خبر میدهد که هر چه در آسمان و زمین است باد و آتش و خاک و آب و کوه و دریا، آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جمله جانوران و بىجان، همه آنند که ما را بپاکى میستایند و به بزرگوارى نام میبرند و بیکتایى گواهى میدهند.
تسبیحى و توحیدى که دل آدمى در آن میشورد و عقل آن را رد میکند اما دین اسلام آن را مىپذیرد و خالق خلق بدرستى آن گواهى میدهد.
هر کرا توفیق رفیق بود و سعادت مساعد، آن را نادریافته، بجان و دل قبول کند و بتعظیم و تسلیم و اقرار پیش آید تا فردا در انجمن صدّیقان و محافل دوستان در مسند عز جاودان خود را جاى یابد.
زینهار اى جوانمرد، نگر تا یک ذره بدعت بدل خود راه ندهى و آنچه شنوى و عقل تو درمىنیابد تهمت جز بر عقل خود ننهى. راه تأویل مرو که راه تأویل رفتن زهر آزموده است و به خار، خار از پاى برون کردن است.
مرد دانا زهر نیازماید داند که آن در هلاک خود شتافتن است. بخار، خار از پاى برون نکند، داند که درد افزودن است.
نیکو گفت آن جوانمردى که گفت:
جز بدست دل محمد نیست
راه توحید را بعقل مجوى
دیده روح را بخار مخار
بخداى ار کسى تواند بود
بىخداى از خداى برخوردار
سایق و قاید صراط الدین
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
حل و عقد خزینه اسرار
لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ هفت آسمان و هفت زمین ملک و ملک اوست، جل جلاله.
داشت آن بعون او، نافذ در آن مشیّت او، روان بر آن حکم او.
خلق همه عاجزاند قادر و قدیر او، ضعیفاند قاهر و قوىّ او. همه جاهلاند عالم و علیم او.
مصنوعات و مقدورات از قدرت او نشانست کائنات و حادثات از حکمت او بیانست، موجودات و معلومات بر وجود او برهانست. نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست قدیر و قدیم، علیم و حکیم خداى همگانست.
هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ، اوست اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچ دانست، ظاهر بآنچ ساخت باطن از وهمها پنهان.
اولست پیش از همه آفریده بود و ابتداء. نه آخرست، پس از همه باشد انتها نه. ظاهر است بر هر کس و هر چیز، غالب و مانع نه. باطن است، همه پوشیدهها داند و حجاب نه.
اول است بازلیت. آخرست بابدیت. ظاهر باحدیت باطن بصمدیت.
اول بعطا، آخر بجزا، ظاهر بثنا، باطن بوفا.
اول بهیبت، آخر برحمت، ظاهر بحجت، باطن بنعمت.
اول بهدایت، آخر بکفایت، ظاهر بولایت، باطن برعایت.
اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حجت، باطن هر حکمت.
از روى اشارت میگوید اى فرزند آدم خلق عالم در حق تو چهار گروهاند: گروهى در ابتدا حال و اول زندگانى ترا بکار آیند ایشان پدرانند.
گروهى در آخر عمر و ضعف پیرى ترا بکار آیند ایشان فرزنداناند.
سوم گروه دوستان و برادران و جمله مسلمانان که در ظاهر با تو باشند و شفقت نمایند.
چهارم گروه عیال و زناناند که در باطن و اندرون تو باشند و ترا بکار آیند.
رب العالمین گفت اعتماد و تکیه بر اینان مکن و کارساز و تیماردار از خود ایشان را مپندار که اول و آخر منم، ابتدا و انتهاء کار و حال تو من شایم، ظاهر و باطن منم. ترا به داشت خود من دارم و نهایتهاى تو من راست کنم.
اول منم که دلهاى عاشقان بمواثیق ازل محکم ببستم.
ظاهرم که ظواهر را با خود در قید شریعت آوردم.
آخر منم که جانهاى صادقان بمواعید خود صید کردم.
باطنم که سرایر بحکم خود در مهد عهد حقیقت نهادم.
چون مرد سفر در اولیت کند آخریت تاختن مىآرد و چون سفر در صفت ظاهریت کند باطنیت سرمایه او بتاراج برمیدهد.
بیچاره آدمى، میان دو صفت مدهوش گشته، میان دو نام بیهوش شده.
حضرتش عز و جلال و بىنیازى فرش او
حیرت اندر حیرتست و تشنگى در تشنگى
گه گمان گردد یقین و گه یقین گردد گمان
منقطع گشته درین ره صد هزاران کاروان
وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ او بهمه چیز دانایست کارگزار و راستکار و تیماردار، بینا بهر چیز، دانا بهر کار، آگاه بهرگاه.
در آیت دیگر فضل و کرم بیفزود گفت: وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ.
بندگان من، رهیگان من، هر جا که باشید من بعنایت و رحمت و عنایت با شماام.
هر جا که در عالم درویشى است خسته جرمى، درمانده در دست خصمى من مولى او ام.
هر جاى که خراب عمریست، مفلس روزگارى من جویاى اوام.
هر جا که سوختهایست، اندوه زدهاى من شادى جان اوام.
هر جا که زارندهایست از خجلى، سرگذارندهاى از بىکسى من برهان اوام.
من آن خداوندم که از طریق مکافات دورم و همه افکندگان و رمیدگان را برگیرم از آنکه بر بندگان رئوف و رحیمام: وَ إِنَّ اللَّهَ بِکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ.
از رأفت و رحمت اوست که بنده در کتم عدم و او جل جلاله سازنده کار او.
بکمال فضل و کرم، بنده در کتم عدم و او وى را برگزیده بر کل عالم.
از رحمت اوست که بنده را توفیق دهد تا از خفا یا شرک و دقائق ریا تحرّز کند.
گفت من رءوف و رحیمام، تا عاصیان نومید نگردند و اومید بفضل و کرم وى قوى دارند.
یحیى معاذ گفت تلطّفت لاولیائک فعرفوک و لو تلطّفت لاعدائک ما جحدوک.
عبهر لطف و ریحان فضل در روضه دل دوستان برویانیدى تا بلطف و فضل تو بسرّ معارف و اداء وظائف رسیدند اگر با اعدا دین همین فضل و کرم بودى، دار السلام جاى ایشان بودى.
و لکن قومى بفلک رسیده و قومى بمغاک، فریاد ز تهدید تو با مشتى خاک.
قومى را از این تاج کرامت بر فرق نهاده که یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ.
قومى را از این داغ حرمان بر نهاده که: فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ.
سحره فرعون در عین کفر بودند لکن چون باد دولت از مهبّ لطف و کرامت بوزید، نه سحر گذاشت نه ساحرى نه کفر نه کافرى.
شیخ ابو سعید بو الخیر گفت هر که بار از بوستان عنایت برگیرد بمیدان ولایت فرو نهد.
هر کرا چاشت آشنایى دادند، اومید داریم که شام آمرزش بوى رسانند، و اللَّه الموفّق.
رشیدالدین میبدی : ۵۹- سورة الحشر- مدنیة
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الحشر هزار و نهصد و سیزده حرفست و چهار صد و چهل و پنج کلمه و بیست و چهار آیه جمله به مدینه فرو آمد باجماع مفسّران.
روى عن ابن عباس رضى اللَّه عنه قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الحشر لم یبق جنة و لا نار و لا کرسى و لا حجاب و لا السماوات السمع و الارضون السبع و الهوامّ و الطّیر و الشّجر و الدّواب و الجبال فالشّمس و القمر و الملائکة الّا صلّوا علیه فان مات من یومه و لیلته مات شهیدا».
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ افتتح اللَّه سبحانه هذه السورة بتقدیسه و تمجیده و قدرته على اهل السماوات و الارض و انّ کلّ شىء منها ینقاد و انّ کلّ شىء منها یبرّئه من السوء و هو العزیز المنیع المنتقم من اعدائه، المعزّ لاولیائه، المحکم لافعاله.
هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مفسّران گفتند: این سوره جمله در شأن بنى النضیر فرو آمد. مردى نزدیک ابن عباس گفت: ما سورة الحشر؟ ابن عباس گفت: هى سورة بنى النضیر این سورة بنى النضیر است که جمله در شان و قصه ایشان فرو آمده و گفتهاند: قریظه و نضیر دو قبیله بودند از دو سبط بنى اسرائیل و هر دو جهودان بتپرست بودند، و کثرت و شوکت بنى النضیر بیشتر بود، و مسکن ایشان در نواحى مدینه بود، در دهى که آن را زهره میخواندند و نیز قلعهها و حصارهاى محکم داشتند در نواحى مدینه، و از مدینه تا بمنازل و مساکن ایشان یک میل بود، و رئیس ایشان کعب اشرف بود و در عداوت رسول (ص) با کفّار عرب همداستان بودند و منافقان ایشان را تربیت و تقویت میدادند و بر محاربت رسول (ص) و مؤمنان تحریض میکردند و شرح قصه ایشان آنست که: رسول خدا (ص) چون در مدینه شد، بنو النضیر از روى مصالحت پیش آمدند و عهد بستند که با یکدیگر قتال نکنند و هر کس بر جاى خود ایمن نشیند رسول خدا (ص) این مصالحت از ایشان بپذیرفت و در آن روزگار غزاى بدر پیش آمد که نصرت مسلمانان بود و ایشان گفتند: و اللَّه انّه النّبی الّذى وجدنا نعته فى التوریة لا تردّ له رایة، و اللَّه که وى آن پیامبر است که مانعت و صفت وى در تورات خواندهایم و نتواند بود که کسى بر وى ظفر یابد یا رایت اقبال وى کسى بیفکند. پس دیگر سال در غزاى احد چون هزیمت و شکستگى بر مسلمانان افتاد، ایشان در کار رسول (ص) بشک افتادند و از آن کلمات که پیشین سال گفته بودند باز گشتند و عداوت را میان بستند و نیز نامه قریش از مکه بایشان رسید، بتهدید و وعید، که شما محمد را بپذیرفتید و با وى عقد مصالحت بستید اگر شما با وى قتال نکنید، ناچار ما با شما قتال کنیم. پس کعب اشرف با چهل سوار جهود برنشست و روى به مکه نهادند و در مسجد حرام برابر کعبه با قریش عهد کردند و پیمان بستند که در عداوت رسول (ص) و قتال با وى دست یکى دارند و خلاف نکنند. کعب اشرف با قوم خود به مدینه باز آمد و جبرئیل امین (ع) رسول (ص) را خبر داد از آن عهد و پیمان که در مکه میان ایشان رفت و رسول را قتل کعب اشرف فرمود. و رسول محمد مسلمه را فرستاد بخانه کعب اشرف و او را کشت و قصه قتل وى در سورة النساء بشرح رفت. پس از آنکه کعب اشرف کشته شد، رسول (ص) با لشگر اسلام روى نهاد بحرب بنى النضیر و ایشان را دید بر قتل کعب مجمع ساخته و بر نایافت وى جزع نموده و نوحه در گرفته، چون رسول (ص) را دیدند و لشگر اسلام، گفتند: یا محمد واعیة على اثر واعیة و باکیة على اثر باکیة یا محمد درد بر دردى نهى و حسرت بر حسرت مىافزایى. بگذار تا نخست برنایافت مهتر خویش بگرییم و آن گه هر چه فرمایى فرمانبردار باشیم رسول (ص) فرمود: «اخرجوا من ارض المدینة»
شما را نیز در زمین مدینه نگذاریم، بیرون شوید ازین دیار و نواحى. گفتند: یا محمد الموت اقرب الینا من ذلک، ما بمرگ زودتر از آن شتابیم که بآنچه فرمایى. پس ایشان با حصار و قلعهها نشستند و ساز قتال و جنگ ساختند و عبد اللَّه ابىّ سلول منافق و اصحاب وى بحصارها پیغام پنهان میفرستادند که حصارها گوش دارید و روى از قتال بمگردانید که در همه احوال ما با شمائیم و نصرت شما کنیم و ذلک فى قوله تعالى: وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ. پس ایشان مکر ساختند و از روى تلبیس کس فرستادند برسول خدا (ص) که از میان قوم بیرون آى با سه کس و خلوتساز تا ما سه کس از احبار و دانشمندان خویش بر تو فرستیم تا با تو سخن گویند و دعوت تو بشنوند اگر ایشان ترا تصدیق کنند و بتو ایمان آرند، ما همه ایمان آریم و تصدیق کنیم. و آن سه کس خنجرها با خود داشتند تا ناگاه بر رسول خدا (ص) ضربت زنند. رسول خدا (ص) بطمع ایمان ایشان فرا راه بود. زنى جهود برادرى مسلمان داشت، در میان مسلمانان، کس فرستاد بوى و او را خبر کرد که جهودان چنین فکرى ساختند و با رسول غدر خواهند کرد. آن مرد چون این خبر بوى رسید، بشتاب رفت و رسول (ص) را خبر کرد رسول (ص) پارهاى رفته بود، هم از آنجا بازگشت و با جمع انبوه روى بایشان نهاد و ایشان را در حصارها پیچید. بیست و یک روز ایشان را حصار داد و ایشان از نصرت منافقان نومید گشتند و رب العزّة در دلهاى ایشان رعب افکنده و ذلک فى قوله: وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ. ایشان چون بتنگ رسیدند و کار بر ایشان دشخوار گشت، از رسول خدا طلب صلح کردند. رسول (ص) با ایشان بصلح سر در نیاورد و حکم کرد که ایشان را از زمین مدینه بیرون کنند و به اذرعات و اریحاى شام فرستند که ربّ العالمین گفت: هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ یعنى بنى النضیر. مِنْ دِیارِهِمْ یعنى المدینة. قال الضحاک: صالحهم على ان یحمل کل اهل ثلاثة ابیات على بعیر و سقاء ففعلوا ذلک و خرجوا من المدینة الى الشام الى اذرعات من دمشق و اریحاء فلسطین، الّا اهل بیتین منهم آل ابى الحقیق و آل حیى بن اخطب، فانّهم لحقوا بخیبر و لحقت طائفة منهم بالحیرة و قیل: صالحهم على انّ لهم ما اقلّت الإبل من اموالهم الّا الحلقة و هى السلاح، و على أن یخلوا له دیارهم و عقارهم و سائر اموالهم. و فى روایة: الّا السلاح و الذّهب و الفضّة. و قال ابن عباس: صالحهم على ان یحمل کلّ اهل ثلاثة ابیات على بعیر ما شاؤوا من متاعهم. و لنبى اللَّه (ص) ما بقى.
قال ابن اسحاق کان اجلاء بنى النضیر عند مرجع النبى من احد و کان فتح قریظة عند مرجعه من الاحزاب. قوله تعالى: لِأَوَّلِ الْحَشْرِ هذه اللام لام العلّة و المعنى: اخرجوا، لیکون حشرهم الى الشام اوّل الحشر و اختلفوا فى اوّل الحشر، قال بعضهم: اوّل الحشر حشر الیهود من المدینة الى خیبر و الحشر الثانى من جزیرة العرب الى الشام فى ایّام عمر بن الخطاب رضى اللَّه عنه و قیل: الحشر الاوّل حشرهم الى الشام من المدینة و الحشر الثانى حشر الخلق جمیعهم یوم القیامة الى الشام. قال ابن عباس من شکّ انّ المحشر بالشام فلیقرأ هذه الآیة و ذلک
انّ النبى (ص) قال لهم یومئذ: اخرجوا. قالوا: الى این؟ قال: الى ارض المحشر، فانزل اللَّه عزّ و جلّ «لِأَوَّلِ الْحَشْرِ»
و قال حسن البصرى: اظعنوا الى الشام و نحن بالاثر و قال قتادة کان هذا اوّل الحشر و الحشر الثانى اذا کان آخر الزمان جاءت نار من قبل المشرق فحشرت الناس الى ارض الشام تبیت معهم حیث باتوا و تقیل معهم حیث قالوا و تأکل منهم من تخلّف و بها تقوم علیهم القیامة.
و قال الکلبى: معناه انّ بنى النضیر اوّل من حشروا من اهل الکتاب و نفوا عن جزیرة العرب. قال خلیل بن احمد: مبدأها من حفر ابى موسى الى الیمن فى الطّول و من رمل یبرین الى منقطع السماوة فى العرض و سمّیت جزیرة لان بحر الحبش و بحر فارس و دجلة و الفرات قد احاطت بها. قوله: «ما ظَنَنْتُمْ» ایّها المؤمنون «أَنْ یَخْرُجُوا» من المدینة لعزّهم و منعتهم و ذلک انّهم کانوا اهل حصون و عقار و نخل کثیرة. «وَ ظَنُّوا» اى و ظنّ بنو النضیر أنّ حصونهم الّتى کانوا یتحصّنون بها تمنعهم من امر اللَّه و قضائه، المنع: الحفظ و فى اسماء اللَّه عزّ و جلّ المانع و فلان فى منعة من قومه. و الامتناع: الآباء و التحفّظ، و المنیع: الحافظ و المحفوظ ایضا فَأَتاهُمُ اللَّهُ هذا کقوله: «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ» و التأویل من الآیتین اتى امر اللَّه و عذابه مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا اى من حیث لم یرتقبوا من قتل کعب غیلة و احضار النبى (ص) ایّاهم وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ بقتل سیدهم کعب بن الاشرف. و قال النبى (ص): «نصرت بالرّعب مسیرة شهر»
یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ قرأ ابو عمرو بالتشدید و الآخرون بالتخفیف و معناهما واحد و قیل: الإخراب: التعطیل و الاخلاء و التخریب: الهدم. قال ابو عمرو: انّما اخترت التشدید لانّ الإخراب ترک الشیء خرابا بغیر ساکن و انّ بنى النضیر لم یترکوا منازلهم فیرتحلوا عنها و لکنّهم خربوها بالنقض و الهدم لانّها کانت مزخرفة و حسدوا المسلمین ان یسکنوها فخربوها «بِأَیْدِیهِمْ» من داخل و خربها المسلمون من خارج لیتّسع لهم موضع القتال. قال الزهرى: لمّا صالحهم النبى (ص) على انّ لهم ما اقلّت الإبل، کانوا ینظرون الى الخشب فى منازلهم فیهدمونها و ینزعون منها ما یستحسنونه فیحملونه على ابلهم و یخرب المؤمنون باقیها و قیل: یخرب المؤمنون الجدران لیرتقوا الیها و قیل: اضاف التخریب الى «الْمُؤْمِنِینَ» لانّهم مکّنوهم منه و تسبّبوا له «فَاعْتَبِرُوا» اى اتّعظوا و اعبروا من الشک الى الیقین.
یا أُولِی الْأَبْصارِ: یا ذوى العقول.
وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ کان اللَّه عزّ و جلّ کتب على بنى اسرائیل الجلاء و کانت النضیر سبطا لم یصبهم جلاء اراد اللَّه ان یمضى ما کتب و لو لا ذلک لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا بالقتل و السبى کما فعل ببنى قریظة. وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ و هو اشدّ من ذلک.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ اى ذلک الّذى لحقهم بسبب انّهم شاقّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ خالفوهما و عصوهما و صاروا فى شقّ آخر وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ اى یخالف امر اللَّه فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ اذا عاقب.
ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ الآیة، و ذلک انّ رسول اللَّه (ص) لمّا نزل ببنى النضیر و تحصّنوا بحصونهم، امر بقطع نخیلهم و احراقها فجزع اعداء اللَّه عند ذلک و قالوا: یا محمد زعمت انّک ترید الصّلاح! أ فمن الصلاح عقر الشجر و قطع النخل؟ و هل وجدت فیما زعمت انّه انزل علیک: الفساد فى الارض. فشقّ ذلک على النّبی (ص) و وجد المسلمون فى انفسهم من قولهم و خشوا ان یکون ذلک فسادا و اختلفوا فى ذلک.
فقال بعضهم: لا تقطعوا فانّه ممّا «أَفاءَ اللَّهُ» علینا، و قال بعضهم: بل نغیظهم بقطعها، فانزل اللَّه هذه الآیة بتصدیق من نهى عن قطعه و تحلیل من قطعه من الاثم، اخبر أنّ ما قطعوه و ما ترکوه فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقِینَ اى و لیذلّ الیهود و یخزیهم و یغیظهم بذلک. اللینة. النخلة و الجمع لین و هى الوان النخل ما لم تکن العجوة و البرنى. و قیل: العجوة تسمّى لینة ایضا، و العجوة کانت قوتهم الّتى یعتمدون علیه و تمرها یغدو ما لا یغدو غیره و اصل اللینة اللونة فقلبت الواو یاء لانکسار ما قبلها و تجمع لیانا کانه قیل: لون من النخل، اى ضرب منه. و قیل: لینة من لان یلین و جمعها الیان و الاوّل اصحّ و قیل: اللینة کرام النخل.
قوله: وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ اى و ما ردّ اللَّه على رسوله منهم من اموال بنى النضیر. فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ اى لم تنالوا فیها مشقة و لم تلقوا حربا و لم تبلغوا مؤمنة و انّما کانت بالمدینة فمشوا الیها مشیا و لم یرکبوا خیلا و لا ابلا الّا النّبی (ص) فانّه رکب جملا فافتتحها صلحا و اجلاهم و احرز اموالهم فطلب المسلمون من رسول اللَّه (ص) أن یقسمها بینهم کما فعل بغنائم خیبر، فبیّن اللَّه فى هذه الآیة انّها فىء لم یوجف المسلمون علیها خیلا و لا رکابا و جعلها لرسول اللَّه (ص) خاصة یقسمها حیث یشاء، فقسمها رسول اللَّه بین المهاجرین و لم یعط الانصار منها شیئا الّا ثلاثة نفر کان بهم حاجة و هم: ابو دجّانه، سمّاک بن خرشة، و سهل بن حنیف و الحارث بن الصمة و لم یسلم من بنى النضیر الّا رجلان احدهما سفیان بن عمیر بن وهب و الثانی سعد بن وهب، اسلما على اموالهما فاحرزاها. قال اهل اللغة: الرکاب الإبل و الوجیف السّیر السّریع، اى لم تسیروا الیه فرسا و لا بعیرا و ذلک انّهم اتوا الحصن مشاة على ارجلهم و کان بینهم و بین بنى النضیر من المدینة مسیرة میل فجعل اللَّه اموالهم فیئا و لم یجعلها غنیمة. وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ کما سلّط محمدا على بنى النضیر و على قریظة بعدهم. وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ذو قدرة کاملة.
روى عن عمر بن الخطاب رضى اللَّه عنه قال: انّ اموال بنى النضیر کانت ممّا أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ ممّا لم یوجف المسلمون علیه و کانت لرسول اللَّه (ص) خالصا و کان رسول اللَّه (ص) ینفق على اهله منه نفقة سنة و ما بقى جعله فى الکراع و السّلاح عدّة فى سبیل اللَّه.
قوله: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى الفىء فى اللغة: الرجوع و هو فى الشّرع عبارة عن کلّ مال یرجع من الکفّار الى المسلمین بغیر قتال و لا ایجاف خیل و رکاب کمال یصالحون علیه او ینهزمون عنه، و کالجزیة و عشور تجارتهم و مال من مات منهم فى دار الاسلام لا وارث له. و معنى الآیة: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ من اموال «أَهْلِ الْقُرى» یعنى: قریظة و النضیر و فدکا و خیبرا. و قرى عرنیة و ینبع جعلها اللَّه سبحانه لرسوله (ص). وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ و اختلف العلماء فى حکم هاتین الآیتین. قال بعضهم: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى هى الغنائم الّتى یاخذها المسلمون من اموال الکفّار عنوة و غلبة. و الفىء و الغنیمة واحد، و کان فى بدو الاسلام تقسیم الغنیمة على هذه الاصناف و لم یکن لمن قاتل علیها شىء الّا ان یکون من هذه الاصناف ثمّ نسخ ذلک بقوله فى سورة الانفال: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ... الآیة فجعل لهؤلاء الخمس و جعل الاربعة اخماس للمقاتلة الغانمین الموجفین علیها و هذا قول قتادة و یزید بن رومان. و قال بعضهم: الآیة الاولى بیان حکم اموال بنى النضیر خاصّة لقوله تعالى: وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ و الآیة الثانیة بیان حکم سایر الاموال الّتى اصیبت بغیر قتال و لم یوجف علیها بالخیل و الجمال، و قال بعضهم: هما واحد، و الآیة بیان قسم المال الّذى ذکره اللَّه فى الآیة الاولى.
و اعلم انّ جملة الاموال الّتى للائمة و الولاة فیها تدخل على ثلاثة اضرب، احدها ما اخذ من المسلمین على تطهیر بدنهم کالصدقات. و الثانى الغنائم و هو ما یحصل فى ایدى المسلمین من اموال الکفّار بالحرب و القهر. و الثالث الفىء و هو ما رجع الى المسلمین من اموال الکافرین عفوا وصفوا من غیر قتال و لا ایجاف خیل و لا رکاب.
فامّا صدقات المسلمین فمصرفها اهل السهام على ما قال اللَّه تعالى: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ... الآیة... و اما الغنائم فانها کانت فى بدو الاسلام لرسول اللَّه یصنع بها ما یشاء کما قال اللَّه تعالى: قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ. ثمّ نسخ بقوله: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ الآیة. و امّا الفىء فانّه کان یقسم على عهد رسول اللَّه (ص) على خمسة و عشرین سهما اربعة اخماسها و هى عشرون سهما لرسول اللَّه (ص) یفعل بها ما یشاء و یحکم فیها بما اراد، و الخمس الباقى یقسم على ما یقسم علیه خمس الغنیمة. و اختلفوا فى مصرف الفىء بعد رسول اللَّه (ص) فقال قوم: هو للائمة بعده و للشافعى فیه قولان: احدهما للمقاتلة و الثانى لمصالح المسلمین و یبدأ بالمقاتلة ثمّ بالاهمّ فالاهمّ من المصالح و اختلفوا فى تخمیس مال الفىء فذهب بعضهم الى انّه یخمس فخمسه لاهل خمس الغنیمة و اربعة اخماسه للمقاتلة او للمصالح، و ذهب الاکثرون الى انّه لا یخمس بل مصرف جمیعه واحد و لجمیع المسلمین فیه حقّ. قرأ عمر بن الخطّاب رضى اللَّه عنه قال: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى حتى بلغ لِلْفُقَراءِ «وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ» وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ ثمّ قال هذه استوعبت المسلمین عامّة و ما على وجه الارض مسلم الّا له فى هذا الفىء حقّ الّا ما ملکت ایمانهم، قوله: «کَیْ لا یَکُونَ» اى الفىء، «دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ» و الأقویاء فیغلبوا علیه الفقراء و الضعفاء و ذلک انّ اهل الجاهلیّة کانوا اذا غنموا غنیمة اخذ الرئیس ربعها لنفسه و هو المرباع، ثمّ اصطفى بعد المرباع ما یشاء و فیه یقول شاعرهم:
لک المرباع منها و الصّفایا
و حکمک و النشیطة و الفضول
فجعل اللَّه تعالى هذا لرسوله (ص) یقسمه فى المواضع الّتى امر بها. «و الدّولة» و الدّولة لغتان عند بعض اهل اللغة و فرّق بینهما قوم فقالوا: الدّولة بفتح الدال: المرّة الواحدة من استیلاء و غلبة. و الدّولة بضمّ الدّال نقلة النّعمة من قوم الى قوم، و قیل: الدّولة بالفتح فى الحرب و الدّوله بالضّم فى المال و قرأ ابو جعفر: کى لا تکون بالتاء «دولة» بالرّفع على اسم کان، فجعل الکینونة بمعنى الوقوع، یعنى: کى لا تقع «دولة» و حینئذ لا تحتاج الى الخبر. ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ اى ما اعطاکم من الفىء و الغنیمة فخذوه وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ من الغلول و غیره فَانْتَهُوا و هذا نازل فى اموال الفىء و هو عامّ فى کلّ ما امر به النبى (ص) و نهى عنه. روى عن عبد اللَّه بن مسعود رضى اللَّه عنه قال لعن اللَّه الواشمات و المستوشمات و المشمصات للحسن المغیرات خلق اللَّه. فبلغ ذلک امرأة من بنى اسد یقال لها: امّ یعقوب، فجاءت فقالت: انّه قد بلغنى انّک قلت کیت و کیت. فقال: و مالى لا العن من لعن رسول اللَّه (ص) و من هو فى کتاب اللَّه، فقالت: لقد قرأت ما بین اللوحتین فما وجدت فیه ما تقول، قال: لئن کنت قرأته لقد وجدته. اما قرأت ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا قالت بلى. قال: فانّه قد نهى عنه. قال اهل اللغة: الوشم: ما یوشم به الید من نور او نیل، یقال وشمت الجاریة و استوشمت و المشمّصة هى الّتى تنتف شعرها و کذلک قرأ ابن عباس هذه الآیة للنّهى عن الدّباء و الختم و النّقر و المزفت. و روى عن النبى (ص) قال: انّ القرآن صعب عسر على من کرهه، متیسّر على من تبعه و حدیثى صعب مستصعب و هو الحکمة فمن استمسک بحدیثى و حفظه کان مع القرآن، و من تهاون بالقرآن و بحدیثى خسر الدّنیا و الآخرة و امرتم ان تأخذوا بقولى و تتّبعوا سنّتى، فمن رضى بقولى فقد رضى بالقرآن، و من استهزأ بقولى فقد استهزأ بالقران.
قال اللَّه عزّ و جلّ: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و روى انّ ابن مسعود لقى محرما ثیابه فقال انزع عنک هذا. فقال الرّجل: اتّقوا علىّ بهذه الآیة من کتاب اللَّه، قال: نعم ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. وَ اتَّقُوا اللَّهَ فى اوامره و نواهیه إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ لمن عصاه و انتهک محارمه.
روى عن ابن عباس رضى اللَّه عنه قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الحشر لم یبق جنة و لا نار و لا کرسى و لا حجاب و لا السماوات السمع و الارضون السبع و الهوامّ و الطّیر و الشّجر و الدّواب و الجبال فالشّمس و القمر و الملائکة الّا صلّوا علیه فان مات من یومه و لیلته مات شهیدا».
سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ افتتح اللَّه سبحانه هذه السورة بتقدیسه و تمجیده و قدرته على اهل السماوات و الارض و انّ کلّ شىء منها ینقاد و انّ کلّ شىء منها یبرّئه من السوء و هو العزیز المنیع المنتقم من اعدائه، المعزّ لاولیائه، المحکم لافعاله.
هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مفسّران گفتند: این سوره جمله در شأن بنى النضیر فرو آمد. مردى نزدیک ابن عباس گفت: ما سورة الحشر؟ ابن عباس گفت: هى سورة بنى النضیر این سورة بنى النضیر است که جمله در شان و قصه ایشان فرو آمده و گفتهاند: قریظه و نضیر دو قبیله بودند از دو سبط بنى اسرائیل و هر دو جهودان بتپرست بودند، و کثرت و شوکت بنى النضیر بیشتر بود، و مسکن ایشان در نواحى مدینه بود، در دهى که آن را زهره میخواندند و نیز قلعهها و حصارهاى محکم داشتند در نواحى مدینه، و از مدینه تا بمنازل و مساکن ایشان یک میل بود، و رئیس ایشان کعب اشرف بود و در عداوت رسول (ص) با کفّار عرب همداستان بودند و منافقان ایشان را تربیت و تقویت میدادند و بر محاربت رسول (ص) و مؤمنان تحریض میکردند و شرح قصه ایشان آنست که: رسول خدا (ص) چون در مدینه شد، بنو النضیر از روى مصالحت پیش آمدند و عهد بستند که با یکدیگر قتال نکنند و هر کس بر جاى خود ایمن نشیند رسول خدا (ص) این مصالحت از ایشان بپذیرفت و در آن روزگار غزاى بدر پیش آمد که نصرت مسلمانان بود و ایشان گفتند: و اللَّه انّه النّبی الّذى وجدنا نعته فى التوریة لا تردّ له رایة، و اللَّه که وى آن پیامبر است که مانعت و صفت وى در تورات خواندهایم و نتواند بود که کسى بر وى ظفر یابد یا رایت اقبال وى کسى بیفکند. پس دیگر سال در غزاى احد چون هزیمت و شکستگى بر مسلمانان افتاد، ایشان در کار رسول (ص) بشک افتادند و از آن کلمات که پیشین سال گفته بودند باز گشتند و عداوت را میان بستند و نیز نامه قریش از مکه بایشان رسید، بتهدید و وعید، که شما محمد را بپذیرفتید و با وى عقد مصالحت بستید اگر شما با وى قتال نکنید، ناچار ما با شما قتال کنیم. پس کعب اشرف با چهل سوار جهود برنشست و روى به مکه نهادند و در مسجد حرام برابر کعبه با قریش عهد کردند و پیمان بستند که در عداوت رسول (ص) و قتال با وى دست یکى دارند و خلاف نکنند. کعب اشرف با قوم خود به مدینه باز آمد و جبرئیل امین (ع) رسول (ص) را خبر داد از آن عهد و پیمان که در مکه میان ایشان رفت و رسول را قتل کعب اشرف فرمود. و رسول محمد مسلمه را فرستاد بخانه کعب اشرف و او را کشت و قصه قتل وى در سورة النساء بشرح رفت. پس از آنکه کعب اشرف کشته شد، رسول (ص) با لشگر اسلام روى نهاد بحرب بنى النضیر و ایشان را دید بر قتل کعب مجمع ساخته و بر نایافت وى جزع نموده و نوحه در گرفته، چون رسول (ص) را دیدند و لشگر اسلام، گفتند: یا محمد واعیة على اثر واعیة و باکیة على اثر باکیة یا محمد درد بر دردى نهى و حسرت بر حسرت مىافزایى. بگذار تا نخست برنایافت مهتر خویش بگرییم و آن گه هر چه فرمایى فرمانبردار باشیم رسول (ص) فرمود: «اخرجوا من ارض المدینة»
شما را نیز در زمین مدینه نگذاریم، بیرون شوید ازین دیار و نواحى. گفتند: یا محمد الموت اقرب الینا من ذلک، ما بمرگ زودتر از آن شتابیم که بآنچه فرمایى. پس ایشان با حصار و قلعهها نشستند و ساز قتال و جنگ ساختند و عبد اللَّه ابىّ سلول منافق و اصحاب وى بحصارها پیغام پنهان میفرستادند که حصارها گوش دارید و روى از قتال بمگردانید که در همه احوال ما با شمائیم و نصرت شما کنیم و ذلک فى قوله تعالى: وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ. پس ایشان مکر ساختند و از روى تلبیس کس فرستادند برسول خدا (ص) که از میان قوم بیرون آى با سه کس و خلوتساز تا ما سه کس از احبار و دانشمندان خویش بر تو فرستیم تا با تو سخن گویند و دعوت تو بشنوند اگر ایشان ترا تصدیق کنند و بتو ایمان آرند، ما همه ایمان آریم و تصدیق کنیم. و آن سه کس خنجرها با خود داشتند تا ناگاه بر رسول خدا (ص) ضربت زنند. رسول خدا (ص) بطمع ایمان ایشان فرا راه بود. زنى جهود برادرى مسلمان داشت، در میان مسلمانان، کس فرستاد بوى و او را خبر کرد که جهودان چنین فکرى ساختند و با رسول غدر خواهند کرد. آن مرد چون این خبر بوى رسید، بشتاب رفت و رسول (ص) را خبر کرد رسول (ص) پارهاى رفته بود، هم از آنجا بازگشت و با جمع انبوه روى بایشان نهاد و ایشان را در حصارها پیچید. بیست و یک روز ایشان را حصار داد و ایشان از نصرت منافقان نومید گشتند و رب العزّة در دلهاى ایشان رعب افکنده و ذلک فى قوله: وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ. ایشان چون بتنگ رسیدند و کار بر ایشان دشخوار گشت، از رسول خدا طلب صلح کردند. رسول (ص) با ایشان بصلح سر در نیاورد و حکم کرد که ایشان را از زمین مدینه بیرون کنند و به اذرعات و اریحاى شام فرستند که ربّ العالمین گفت: هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ یعنى بنى النضیر. مِنْ دِیارِهِمْ یعنى المدینة. قال الضحاک: صالحهم على ان یحمل کل اهل ثلاثة ابیات على بعیر و سقاء ففعلوا ذلک و خرجوا من المدینة الى الشام الى اذرعات من دمشق و اریحاء فلسطین، الّا اهل بیتین منهم آل ابى الحقیق و آل حیى بن اخطب، فانّهم لحقوا بخیبر و لحقت طائفة منهم بالحیرة و قیل: صالحهم على انّ لهم ما اقلّت الإبل من اموالهم الّا الحلقة و هى السلاح، و على أن یخلوا له دیارهم و عقارهم و سائر اموالهم. و فى روایة: الّا السلاح و الذّهب و الفضّة. و قال ابن عباس: صالحهم على ان یحمل کلّ اهل ثلاثة ابیات على بعیر ما شاؤوا من متاعهم. و لنبى اللَّه (ص) ما بقى.
قال ابن اسحاق کان اجلاء بنى النضیر عند مرجع النبى من احد و کان فتح قریظة عند مرجعه من الاحزاب. قوله تعالى: لِأَوَّلِ الْحَشْرِ هذه اللام لام العلّة و المعنى: اخرجوا، لیکون حشرهم الى الشام اوّل الحشر و اختلفوا فى اوّل الحشر، قال بعضهم: اوّل الحشر حشر الیهود من المدینة الى خیبر و الحشر الثانى من جزیرة العرب الى الشام فى ایّام عمر بن الخطاب رضى اللَّه عنه و قیل: الحشر الاوّل حشرهم الى الشام من المدینة و الحشر الثانى حشر الخلق جمیعهم یوم القیامة الى الشام. قال ابن عباس من شکّ انّ المحشر بالشام فلیقرأ هذه الآیة و ذلک
انّ النبى (ص) قال لهم یومئذ: اخرجوا. قالوا: الى این؟ قال: الى ارض المحشر، فانزل اللَّه عزّ و جلّ «لِأَوَّلِ الْحَشْرِ»
و قال حسن البصرى: اظعنوا الى الشام و نحن بالاثر و قال قتادة کان هذا اوّل الحشر و الحشر الثانى اذا کان آخر الزمان جاءت نار من قبل المشرق فحشرت الناس الى ارض الشام تبیت معهم حیث باتوا و تقیل معهم حیث قالوا و تأکل منهم من تخلّف و بها تقوم علیهم القیامة.
و قال الکلبى: معناه انّ بنى النضیر اوّل من حشروا من اهل الکتاب و نفوا عن جزیرة العرب. قال خلیل بن احمد: مبدأها من حفر ابى موسى الى الیمن فى الطّول و من رمل یبرین الى منقطع السماوة فى العرض و سمّیت جزیرة لان بحر الحبش و بحر فارس و دجلة و الفرات قد احاطت بها. قوله: «ما ظَنَنْتُمْ» ایّها المؤمنون «أَنْ یَخْرُجُوا» من المدینة لعزّهم و منعتهم و ذلک انّهم کانوا اهل حصون و عقار و نخل کثیرة. «وَ ظَنُّوا» اى و ظنّ بنو النضیر أنّ حصونهم الّتى کانوا یتحصّنون بها تمنعهم من امر اللَّه و قضائه، المنع: الحفظ و فى اسماء اللَّه عزّ و جلّ المانع و فلان فى منعة من قومه. و الامتناع: الآباء و التحفّظ، و المنیع: الحافظ و المحفوظ ایضا فَأَتاهُمُ اللَّهُ هذا کقوله: «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ» و التأویل من الآیتین اتى امر اللَّه و عذابه مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا اى من حیث لم یرتقبوا من قتل کعب غیلة و احضار النبى (ص) ایّاهم وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ بقتل سیدهم کعب بن الاشرف. و قال النبى (ص): «نصرت بالرّعب مسیرة شهر»
یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ قرأ ابو عمرو بالتشدید و الآخرون بالتخفیف و معناهما واحد و قیل: الإخراب: التعطیل و الاخلاء و التخریب: الهدم. قال ابو عمرو: انّما اخترت التشدید لانّ الإخراب ترک الشیء خرابا بغیر ساکن و انّ بنى النضیر لم یترکوا منازلهم فیرتحلوا عنها و لکنّهم خربوها بالنقض و الهدم لانّها کانت مزخرفة و حسدوا المسلمین ان یسکنوها فخربوها «بِأَیْدِیهِمْ» من داخل و خربها المسلمون من خارج لیتّسع لهم موضع القتال. قال الزهرى: لمّا صالحهم النبى (ص) على انّ لهم ما اقلّت الإبل، کانوا ینظرون الى الخشب فى منازلهم فیهدمونها و ینزعون منها ما یستحسنونه فیحملونه على ابلهم و یخرب المؤمنون باقیها و قیل: یخرب المؤمنون الجدران لیرتقوا الیها و قیل: اضاف التخریب الى «الْمُؤْمِنِینَ» لانّهم مکّنوهم منه و تسبّبوا له «فَاعْتَبِرُوا» اى اتّعظوا و اعبروا من الشک الى الیقین.
یا أُولِی الْأَبْصارِ: یا ذوى العقول.
وَ لَوْ لا أَنْ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ کان اللَّه عزّ و جلّ کتب على بنى اسرائیل الجلاء و کانت النضیر سبطا لم یصبهم جلاء اراد اللَّه ان یمضى ما کتب و لو لا ذلک لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیا بالقتل و السبى کما فعل ببنى قریظة. وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابُ النَّارِ و هو اشدّ من ذلک.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ اى ذلک الّذى لحقهم بسبب انّهم شاقّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ خالفوهما و عصوهما و صاروا فى شقّ آخر وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ اى یخالف امر اللَّه فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ اذا عاقب.
ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ الآیة، و ذلک انّ رسول اللَّه (ص) لمّا نزل ببنى النضیر و تحصّنوا بحصونهم، امر بقطع نخیلهم و احراقها فجزع اعداء اللَّه عند ذلک و قالوا: یا محمد زعمت انّک ترید الصّلاح! أ فمن الصلاح عقر الشجر و قطع النخل؟ و هل وجدت فیما زعمت انّه انزل علیک: الفساد فى الارض. فشقّ ذلک على النّبی (ص) و وجد المسلمون فى انفسهم من قولهم و خشوا ان یکون ذلک فسادا و اختلفوا فى ذلک.
فقال بعضهم: لا تقطعوا فانّه ممّا «أَفاءَ اللَّهُ» علینا، و قال بعضهم: بل نغیظهم بقطعها، فانزل اللَّه هذه الآیة بتصدیق من نهى عن قطعه و تحلیل من قطعه من الاثم، اخبر أنّ ما قطعوه و ما ترکوه فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِیَ الْفاسِقِینَ اى و لیذلّ الیهود و یخزیهم و یغیظهم بذلک. اللینة. النخلة و الجمع لین و هى الوان النخل ما لم تکن العجوة و البرنى. و قیل: العجوة تسمّى لینة ایضا، و العجوة کانت قوتهم الّتى یعتمدون علیه و تمرها یغدو ما لا یغدو غیره و اصل اللینة اللونة فقلبت الواو یاء لانکسار ما قبلها و تجمع لیانا کانه قیل: لون من النخل، اى ضرب منه. و قیل: لینة من لان یلین و جمعها الیان و الاوّل اصحّ و قیل: اللینة کرام النخل.
قوله: وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ اى و ما ردّ اللَّه على رسوله منهم من اموال بنى النضیر. فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ اى لم تنالوا فیها مشقة و لم تلقوا حربا و لم تبلغوا مؤمنة و انّما کانت بالمدینة فمشوا الیها مشیا و لم یرکبوا خیلا و لا ابلا الّا النّبی (ص) فانّه رکب جملا فافتتحها صلحا و اجلاهم و احرز اموالهم فطلب المسلمون من رسول اللَّه (ص) أن یقسمها بینهم کما فعل بغنائم خیبر، فبیّن اللَّه فى هذه الآیة انّها فىء لم یوجف المسلمون علیها خیلا و لا رکابا و جعلها لرسول اللَّه (ص) خاصة یقسمها حیث یشاء، فقسمها رسول اللَّه بین المهاجرین و لم یعط الانصار منها شیئا الّا ثلاثة نفر کان بهم حاجة و هم: ابو دجّانه، سمّاک بن خرشة، و سهل بن حنیف و الحارث بن الصمة و لم یسلم من بنى النضیر الّا رجلان احدهما سفیان بن عمیر بن وهب و الثانی سعد بن وهب، اسلما على اموالهما فاحرزاها. قال اهل اللغة: الرکاب الإبل و الوجیف السّیر السّریع، اى لم تسیروا الیه فرسا و لا بعیرا و ذلک انّهم اتوا الحصن مشاة على ارجلهم و کان بینهم و بین بنى النضیر من المدینة مسیرة میل فجعل اللَّه اموالهم فیئا و لم یجعلها غنیمة. وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ کما سلّط محمدا على بنى النضیر و على قریظة بعدهم. وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ذو قدرة کاملة.
روى عن عمر بن الخطاب رضى اللَّه عنه قال: انّ اموال بنى النضیر کانت ممّا أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ ممّا لم یوجف المسلمون علیه و کانت لرسول اللَّه (ص) خالصا و کان رسول اللَّه (ص) ینفق على اهله منه نفقة سنة و ما بقى جعله فى الکراع و السّلاح عدّة فى سبیل اللَّه.
قوله: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى الفىء فى اللغة: الرجوع و هو فى الشّرع عبارة عن کلّ مال یرجع من الکفّار الى المسلمین بغیر قتال و لا ایجاف خیل و رکاب کمال یصالحون علیه او ینهزمون عنه، و کالجزیة و عشور تجارتهم و مال من مات منهم فى دار الاسلام لا وارث له. و معنى الآیة: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ من اموال «أَهْلِ الْقُرى» یعنى: قریظة و النضیر و فدکا و خیبرا. و قرى عرنیة و ینبع جعلها اللَّه سبحانه لرسوله (ص). وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ و اختلف العلماء فى حکم هاتین الآیتین. قال بعضهم: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى هى الغنائم الّتى یاخذها المسلمون من اموال الکفّار عنوة و غلبة. و الفىء و الغنیمة واحد، و کان فى بدو الاسلام تقسیم الغنیمة على هذه الاصناف و لم یکن لمن قاتل علیها شىء الّا ان یکون من هذه الاصناف ثمّ نسخ ذلک بقوله فى سورة الانفال: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ... الآیة فجعل لهؤلاء الخمس و جعل الاربعة اخماس للمقاتلة الغانمین الموجفین علیها و هذا قول قتادة و یزید بن رومان. و قال بعضهم: الآیة الاولى بیان حکم اموال بنى النضیر خاصّة لقوله تعالى: وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ و الآیة الثانیة بیان حکم سایر الاموال الّتى اصیبت بغیر قتال و لم یوجف علیها بالخیل و الجمال، و قال بعضهم: هما واحد، و الآیة بیان قسم المال الّذى ذکره اللَّه فى الآیة الاولى.
و اعلم انّ جملة الاموال الّتى للائمة و الولاة فیها تدخل على ثلاثة اضرب، احدها ما اخذ من المسلمین على تطهیر بدنهم کالصدقات. و الثانى الغنائم و هو ما یحصل فى ایدى المسلمین من اموال الکفّار بالحرب و القهر. و الثالث الفىء و هو ما رجع الى المسلمین من اموال الکافرین عفوا وصفوا من غیر قتال و لا ایجاف خیل و لا رکاب.
فامّا صدقات المسلمین فمصرفها اهل السهام على ما قال اللَّه تعالى: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ... الآیة... و اما الغنائم فانها کانت فى بدو الاسلام لرسول اللَّه یصنع بها ما یشاء کما قال اللَّه تعالى: قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ. ثمّ نسخ بقوله: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ الآیة. و امّا الفىء فانّه کان یقسم على عهد رسول اللَّه (ص) على خمسة و عشرین سهما اربعة اخماسها و هى عشرون سهما لرسول اللَّه (ص) یفعل بها ما یشاء و یحکم فیها بما اراد، و الخمس الباقى یقسم على ما یقسم علیه خمس الغنیمة. و اختلفوا فى مصرف الفىء بعد رسول اللَّه (ص) فقال قوم: هو للائمة بعده و للشافعى فیه قولان: احدهما للمقاتلة و الثانى لمصالح المسلمین و یبدأ بالمقاتلة ثمّ بالاهمّ فالاهمّ من المصالح و اختلفوا فى تخمیس مال الفىء فذهب بعضهم الى انّه یخمس فخمسه لاهل خمس الغنیمة و اربعة اخماسه للمقاتلة او للمصالح، و ذهب الاکثرون الى انّه لا یخمس بل مصرف جمیعه واحد و لجمیع المسلمین فیه حقّ. قرأ عمر بن الخطّاب رضى اللَّه عنه قال: ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى حتى بلغ لِلْفُقَراءِ «وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ» وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ ثمّ قال هذه استوعبت المسلمین عامّة و ما على وجه الارض مسلم الّا له فى هذا الفىء حقّ الّا ما ملکت ایمانهم، قوله: «کَیْ لا یَکُونَ» اى الفىء، «دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ» و الأقویاء فیغلبوا علیه الفقراء و الضعفاء و ذلک انّ اهل الجاهلیّة کانوا اذا غنموا غنیمة اخذ الرئیس ربعها لنفسه و هو المرباع، ثمّ اصطفى بعد المرباع ما یشاء و فیه یقول شاعرهم:
لک المرباع منها و الصّفایا
و حکمک و النشیطة و الفضول
فجعل اللَّه تعالى هذا لرسوله (ص) یقسمه فى المواضع الّتى امر بها. «و الدّولة» و الدّولة لغتان عند بعض اهل اللغة و فرّق بینهما قوم فقالوا: الدّولة بفتح الدال: المرّة الواحدة من استیلاء و غلبة. و الدّولة بضمّ الدّال نقلة النّعمة من قوم الى قوم، و قیل: الدّولة بالفتح فى الحرب و الدّوله بالضّم فى المال و قرأ ابو جعفر: کى لا تکون بالتاء «دولة» بالرّفع على اسم کان، فجعل الکینونة بمعنى الوقوع، یعنى: کى لا تقع «دولة» و حینئذ لا تحتاج الى الخبر. ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ اى ما اعطاکم من الفىء و الغنیمة فخذوه وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ من الغلول و غیره فَانْتَهُوا و هذا نازل فى اموال الفىء و هو عامّ فى کلّ ما امر به النبى (ص) و نهى عنه. روى عن عبد اللَّه بن مسعود رضى اللَّه عنه قال لعن اللَّه الواشمات و المستوشمات و المشمصات للحسن المغیرات خلق اللَّه. فبلغ ذلک امرأة من بنى اسد یقال لها: امّ یعقوب، فجاءت فقالت: انّه قد بلغنى انّک قلت کیت و کیت. فقال: و مالى لا العن من لعن رسول اللَّه (ص) و من هو فى کتاب اللَّه، فقالت: لقد قرأت ما بین اللوحتین فما وجدت فیه ما تقول، قال: لئن کنت قرأته لقد وجدته. اما قرأت ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا قالت بلى. قال: فانّه قد نهى عنه. قال اهل اللغة: الوشم: ما یوشم به الید من نور او نیل، یقال وشمت الجاریة و استوشمت و المشمّصة هى الّتى تنتف شعرها و کذلک قرأ ابن عباس هذه الآیة للنّهى عن الدّباء و الختم و النّقر و المزفت. و روى عن النبى (ص) قال: انّ القرآن صعب عسر على من کرهه، متیسّر على من تبعه و حدیثى صعب مستصعب و هو الحکمة فمن استمسک بحدیثى و حفظه کان مع القرآن، و من تهاون بالقرآن و بحدیثى خسر الدّنیا و الآخرة و امرتم ان تأخذوا بقولى و تتّبعوا سنّتى، فمن رضى بقولى فقد رضى بالقرآن، و من استهزأ بقولى فقد استهزأ بالقران.
قال اللَّه عزّ و جلّ: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا و روى انّ ابن مسعود لقى محرما ثیابه فقال انزع عنک هذا. فقال الرّجل: اتّقوا علىّ بهذه الآیة من کتاب اللَّه، قال: نعم ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. وَ اتَّقُوا اللَّهَ فى اوامره و نواهیه إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ لمن عصاه و انتهک محارمه.
رشیدالدین میبدی : ۶۵- سورة الطلاق- مدنیة
النوبة الثانیة
این سوره را دو نام است: سورة الطلاق گویند و سورة النساء القصرى، و باجماع مفسّران مدنى است، جمله به مدینه فرو آمده هزار و شصت حرف است و دویست و چهل و نه کلمه و یازده آیت است و درین سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست. و عن ابى بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الطّلاق مات فی سنّة رسول اللَّه».
قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ افتتح اللَّه تعالى السّورة بخطاب نبیّه (ص) و خصّه بالنداء لانّه السّیّد المقدّم. ثمّ جمع الخطاب و عمّ بالامر فقال: إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فیه اربعة اقوال: احدها: انّه خطاب للرّسول (ص) و ذکر بلفظ جمع تعظیما کما یخاطب الملوک بلفظ الجمع. الثّانی: انّه خطاب له، و المراد به امّته. الثّالث: انّ التّقدیر یا أَیُّهَا النَّبِیُّ و المؤمنون اذا طلّقتم، فحذف لانّ الحکم یدلّ علیه. الرّابع معناه: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قل للمؤمنین اذا طلّقتم اى اذا اردتم طلاق النساء کقوله تعالى: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اى اذا اردتم ان تقوموا، و کقوله: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ، اى اذا اردت قراءته قوله. فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ اى فی طهر من غیر جماع یعنى لطهرهنّ الّذى یحصینه من عدّتهنّ و لا تطلّقوهنّ لحیضهنّ الّذى لا یعتدون به زمان العدّة وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ اى احصوا الاطهار للعدّة و احفظوها و هنّ ثلاثة اطهار لتعلموا وقت الرّجعة لانّ الرّجعة انّما تجوز فی زمان العدّة. و معنى الطّلاق حلّ عقد النّکاح و العدّة و العدد واحد کقوله تعالى: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ یقال: عدّ کذا و اعتدّ. و قرئ فی الشّواذ طلّقوهنّ لقبل عدّتهنّ و قبل الشّیء ما اقبل منه فیکون المعنى طلّقوهنّ فى اوّل طهرهنّ من قبل ان تجامعوهنّ. و فی سبب نزول هذه الآیة قولان: احدهما ما روى قتادة عن انس قال: طلق رسول اللَّه (ص) حفصة فاتت الى اهلها فانزل اللَّه عزّ و جلّ هذه الآیة و قیل له: راجعها فانّها صوامة قوامة و هی احدى ازواجک و نسائک فی الجنّة و قال السّدى: نزلت فی عبد اللَّه بن عمر و ذلک فیما
روى مالک عن نافع عن ابن عمر انّه: طلق امراته و هی حائض فی عهد رسول اللَّه (ص) فسأل عمر بن خطاب رسول اللَّه (ص) عن ذلک فقال: «مره فلیراجعها ثمّ لیمسکها حتّى تطهر ثمّ تحیض ثمّ تطهر ثمّ ان شاء امسک بعد و ان شاء طلّق قبل ان یمسّ، فتلک العدّة الّتى امر اللَّه تعالى ان یطلّق لها النّساء»
و رواه سالم عن ابن عمر قال: مره فلیراجعها ثمّ لیطلّقها طاهرا او حاملا. و رواه یونس بن جبیر و انس بن سیرین عن ابن عمر و لم یقولا ثمّ تحیض ثمّ تطهر. و اعلم انّ الطّلاق فی حال الحیض و النّفاس بدعة. و کذلک فی الطّهر الّذى جامعها فیه. و الطّلاق السّنّى ان یطلّقها فی طهر لم یجامعها فیه. و هذا فی حقّ امرأة تلزمها العدّة بالاقراء لما فیه من تطویل العدّة اذ بقیة الحیض لا تحتسب. فأمّا اذا طلّق غیر المدخول بها فی الحال الحیض، او طلّق الصّغیرة الّتى لم تحض قطّ و الآئسة و الحامل بیقین لا بدعة فی طلاقهنّ اصلا. و اذا طلق امرأة فی حال الحیض او فی طهر جامعها فیه قصدا یعصى اللَّه تعالى و لکن یقسع الطّلاق لانّ النّبی (ص) امر ابن عمر بالمراجعة و لولا وقوع الطّلاق لما امره بالمراجعة و اذا راجعها فی حال الحیض یجوز ان یطلّقها فی الطّهر الّذى یعقب تلک الحیضة قبل المسیس کما رواه یونس بن جبیر و انس بن سیرین عن ابن عمر و ما رواه نافع عن ابن عمر ثمّ لیمسکها حتّى تطهر ثمّ تحیض ثمّ تطهر فهو محمول على الاستحباب یستحبّ تأخیر الطّلاق الى الطّهر الثّانی حتّى لا تکون مراجعته ایّاها للطّلاق و لا بدعة فی الجمع بین الطّلقات الثّلاث حتّى لو طلق امرأته فی حال الطّهر ثلاثا یکون بدعیا و لکنّ الاولى التّفریق حذرا من النّدم و هو قول الشافعى و احمد و ذهب بعضهم الى انّه بدعة و هو قول مالک و اصحاب الرأى.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ اراد به اذا کان المسکن الّذى طلّقها فیه للزّوج لا یجوز ان یخرجها منه و اضاف البیوت الیهنّ لاستحقاقهنّ السّکنى فیها بعد الطّلاق الى انقضاء العدّة و لانّهنّ کنّ یسکن و لیست باضافة ملک و لا یخرجن باختیار انفسهنّ قبل انقضاء عدّتهنّ فان خرجت المعتدّة لغیر ضرورة او حاجة اثمت. فان وقعت ضرورة بان خافت هدما او غرقا لها ان تخرج الى منزل آخر و کذلک ان کانت لها حاجة من بیع غزل او شرى قطن فیجوز لها الخروج نهارا و لا یجوز لیلا.
و اذا لزمتها العدّة فی السّفر تعتدّ ذاهبة و جائیة. قوله: إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ الاستثناء عند الجمهور من الجملة الاولى و التّقدیر: لا تخرجوهنّ الّا ان یأتین بفاحشة مبیّنة و هی الزّنا عند اکثرهم، اى تخرج لاقامة الحدّ علیها ثمّ ترد الى منزلها یروى ذلک عن ابن مسعود و قال ابن عباس: الفاحشة ان تبدو على اهل زوجها فیحلّ.
اخراجها. میگوید: زن معتدّه را از خانه شوهر که در آن خانه عدّه میدارد بیرون مکنید تا عدّه وى بسر آید مگر که زنا بر وى درست شود، او را بیرون کنند تا حدّ شریعت بر وى برانند. آن گه او را با خانه خود فرستند. یا زنى بد زبان باشد که شوهر را و کسان وى را ستوهى نماید، آن گه بیرون کردن وى با خانه دیگر روا باشد. سدى گفت: الفاحشة نفس الخروج و المعنى الا انّ تفحش فتخرج، اى من خرجت فقد اتت بفاحشة. بیرون نیایند از خانه مگر که ببدکرد و زشتى و نافرمانى خود راضى باشند و همداستان و این فاحشه بر خود روا دارند. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یعنى: ما ذکر من سنّة الطّلاق و ما بعدها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ اى استحقّ عقاب اللَّه. لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً یوقع فی قلب الزّوج مراجعتها بعد الطّلقة و الطّلقتین و هذا یدلّ على ان المستحبّ ان یفرّق الطّلاق و لا یوقع الثّلاث دفعة واحدة حتّى اذا ندم امکنته المراجعة.
فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ اى اشرفن على انقضاء عدّتهنّ. فَأَمْسِکُوهُنَّ اى راجعوهنّ «بِمَعْرُوفٍ» اى بالمهر و النّفقه و الکسوة و حسن الصّحبة و المعاشرة و قیل: فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ هو ان لا یرید بالرّجعة ضرارها. أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ یعنى: بایفاء الصّداق و المتعة، و قیل: یترکها حتّى تبیّن بانقضاء العدّة هذا کقوله: «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ». وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ اى ذوى عدالة. تقول: رجل عدل، و رجل ذو عدل، اى اشهدوا على الرّجعة او الفراق و هو امر ندب و استحباب کقوله: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ ثمّ قال للشّهود: وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ کقوله: «کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ». ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلکم یعود الى جمیع ما فی الآیة من حکم الطّلاق و العدّة و السّکنى. و قیل: یعود الى اقامة الشّهاده کقوله: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ». وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً تأویله: من یطلق البتّة یجعل اللَّه له سبیلا الى المراجعة، و قیل: هو عامّ، اى وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً من الحرام الى الحلال و من العقاب الى الثّواب و من الجحیم الى النّعیم.
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ اى یوسّع علیه امر المعیشة من حیث لا یتوقّعه. مفسّران گفتند: این آیت در شأن عوف بن مالک اشجعى فرو آمد، مردى درویش بود و پسرى داشت، مشرکان او را اسیر گرفتند و عوف برخاست پیش مصطفى (ص) آمد و از درد دل بنالید، یکى از غم فرزند و دیگر از بى کامى و درویشى رسول خدا گفت، تسکین دل وى را: «ما امسى عند آل محمّد الّا مدّ در خاندان آل محمّد امشب هیچ برگى و کامى نبود، مگر مدّى طعام، آن گه گفت: یا عوف: «اتّق اللَّه و اصبر و اکثر من «قول لا حول و لا قوّة الّا باللّه»
عوف بخانه باز شد، اهل خویش را گفت: رسول خدا ما را بتقوى و صبر میفرماید و بگفتار: «لا حول و لا قوّة الّا باللّه». اهل وى گفت: نیکو مداواتى که درد ما را فرمود، و نیکو مرهمى که اندوه ما را ساخت. پس آنچه رسول فرمود بر کار گرفتند، یک چند، تا ناگاه آن پسر از در ایشان باز آمد با گلهاى گوسفندان، و قطارى شتران گفت: آن خواجه که مرا اسیر گرفته بود، از من غافل گشت و این گوسفندان و شتران براندم در حال غفلت ایشان پس عوف از رسول خدا (ص) پرسید که ما را این غنیمت که پسر آورد حلال باشد یا نه؟ رسول خدا (ص) گفت: شما را حلال است و ربّ العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد که وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ و روى ابو ذر قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّى لا علم آیة لو اخذ بها النّاس لکفتهم: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ فما زال یقولها و یعید ها».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «من اکثر الاستغفار جعل اللَّه له من کلّ همّ فرجا و من کلّ ضیق مخرجا
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اى من یفوّض امره الى اللَّه و یثق به فی اموره فهو حسبه و کافیه.
قال النّبی (ص): «لو انّکم توکّلون على اللَّه حقّ توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا ».
و قال الربیع: انّ اللَّه قضى على نفسه ان من توکّل علیه کفاه و من آمن به هداه، و من اقرضه جازاه، و من وثق به انجاه، و من دعاه لبّاه. و تصدیق ذلک فی کتاب اللَّه: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ و مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ».
قوله: إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ اى منفّذ امره و ممض فی خلقه قضاه. قرأ حفص عن عاصم: بالِغُ أَمْرِهِ بالاضافة، اى یبلغ ما یرید. قال مسروق: فی هذه الآیة انّ اللَّه بالغ امره توکّل العبد علیه او لم یتوکّل، غیر انّ المتوکّل علیه یکفّر عنه سیّئاته و یعظم له اجرا. قوله: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً اى جعل لکلّ شیء من الشّدّة و الرّخاء اجلا و میقاتا ینتهى الیه لا یتأخّر عنه و لا یتقدّم علیه. هذا کقوله: «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» و فی دعاء عیسى بن مریم: «یا من لم یعجّل شیئا اناه و قدره»
و القدر و القدر فی اللّغة واحد.
وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسائِکُمْ المحیض و الحیضة و الحیض قال ابو طالب لرسول اللَّه (ص):
و مبرّا من کلّ غبرّ حیضة
و فساد مرضعة و داء مغیل
و اذا نظرت الى اسرّة وجهه
برقت کبرق العارض المتهلل
وَ اللَّائِی یَئِسْنَ یعنى: اللّواتى قعدن عن الحیض فلا یرجون ان یحضن. إِنِ ارْتَبْتُمْ اى شککتم فی حکمهنّ وَ اللَّائِی یَئِسْنَ فلم تدروا ما الحکم فی عدّتهنّ. فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ و ذلک انّ معاذ بن جبل سأل النّبی (ص) فقال: قد عرفنا عدّة الّتى تحیض فما عدّة الّتى لا تحیض؟ فبیّن اللَّه تعالى الحکم فی ذلک. فقال رجل: یا رسول اللَّه: فما عدّة الصّغیر الّتى لم تحض؟ فنزل: وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ یعنى: الصّغار، اى حکم عدّة الصّغیرة الّتى لم تحض بعد بمنزلة الکبیرة الّتى قد یئست. فقام آخر، فقال یا رسول اللَّه فالحوامل ما عدّتهنّ؟ فنزل: وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ اى عدّتهنّ ان یضعن حملهنّ، فاذا وضعت الحامل حملها انقصت عدّتها مطلّقة کانت او متوفّى عنها زوجها، و ان کان وضع الحمل بعد موته فی ساعة واحدة فان جاءت باکثر من ولد فقیل انقضت عدّتها بالاوّل و قیل بالآخر.
وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ فى امر الطّلاق یسهّل علیه امره و اتاه الیسر فی جمیع احواله.
ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ اى ما ذکر من احکام العدّة حکم اللَّه.
أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ من اللّوح المحفوظ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ فى اجتناب معاصیه. یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً قال بعضهم: امر بالتّقوى فی احکام الطّلاق ثلاث مرّات و وعد فی کلّ مرّة نوعا من الجراء فقال اوّلا: یجعل له مخرجا یخرجه ممّا دخل فیه و هو یکرهه و یتح له محبوبه من حیث لا یحتسب و لا یتأمّل و قال فی الثّانی: یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً اى یسهّل علیه الصّعب من امره و یتیح له خیرا ممّن طلّقها ان کان الطّلاق من جهتها. و الثّالث وعد علیه افضل الجزاء و هو ما یکون فی الآخرة من النّعماء قوله: أَسْکِنُوهُنَّ یعنى: مطلّقات نسائکم. مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ من صلة اى اسکنوهنّ. حَیْثُ سَکَنْتُمْ. مِنْ وُجْدِکُمْ اى سعتکم و طاقتکم، یعنى: على قدر ما یجده احدکم ان کان موسرا یوسّع علیها فی المسکن و النّفقه و ان کان فقیرا فعلى قدر الطّاقة وَ لا تُضآرُّوهُنَّ اى لا تؤذوهنّ. لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ مساکنهنّ فیحتجن الى الخروج. وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فیخرجن من عدّتهنّ.
فصل
اعلم ان المعتدّة الرّجعیّة تستحقّ على الزّوج النّفقة و السّکنى ما دامت فی العدّة و نعنى بالسّکنى مؤنة السّکنى فان کانت الدّار الّتى طلّقها فیها ملکا للزّوج یجب على الزّوج ان یخرج و یترک الدّار لها مدّة عدّتها و ان کانت باجارة فعلى الزّوج الاجرة و ان کانت عاریة و رجع المعیر فعلیه ان یکترى لها دارا تسکنها فامّا المعتدّة البائنة بالخلع او بالطّلاق الثلاث او باللّعان فلها السّکنى حاملا کانت او حائلا عند اکثر اهل العلم و روى عن ابن عباس انّه قال لا سکنى الّا ان تکون حاملا و هو قول الحسن و الشّعبى، و اختلفوا فی نفقتها، فذهب قوم الى انّه لا نفقة لها الّا ان تکون حاملا. روى ذلک عن ابن عباس و هو قول الحسن و عطاء و الشّعبى و به قال الشّافعى و احمد و منهم من اوجبها بکلّ حال. روى ذلک عن ابن مسعود و هو قول النّخعى و به قال الثّورى و اصحاب الرّأى و ظاهر القرآن یدلّ على انّها لا تستحقّ الّا ان تکون حاملا لانّ اللَّه تعالى قال: وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ. و امّا المعتدّة عن وطى الشّبهة و المنسوخ نکاحها بعیب او خیار عتق فلا سکنى لها و لا نفقة و ان کانت حاملا، و المعتدّة عن وفاة الزّوج لا نفقة لها حاملا کانت او حائلا، و اختلفوا فی سکناها، و للشّافعى فیه قولان: احدهما: لا سکنى لها بل تعتدّ حیث تشاء و هو قول على و ابن عباس و عایشه و به قال عطاء و الحسن و هو قول ابى حنیفة. و القول الثّانی: لها السّکنى و هو قول عمر و عثمان و ابن مسعود و عبد اللَّه بن عمر و به قال مالک و الثّورى و احمد و اسحاق.
قوله: فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ اولادکم منهنّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ على ارضاعهنّ اولادکم. وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ اى و لیقبل بعضکم من بعض اذا امره بمعروف و المعروف هاهنا ان لا یقصّر الرّجل فی نفقة المرأة الّتى ترضع ولده و لا یؤثر علیها غیرها لانّ الوالدة ارأف بولدها من غیرها به و لا تقصّر المرأة فی رضاع ولدها و القیام بشأنه فحقّ کلّ واحد منهما ان یأتمر فی امر الولد بمعروف و لا یقصد الضّرار.
وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فى الرّضاع و الاجرة فابى الزّوج ان یعطى المرأة رضاها و ابت الامّ ان ترضعه فلیس له اکراهها على ارضاعه لکنّه یستأجر للصّبىّ مرضعا غیر امّه و ذلک قوله: فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى.
لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ على قدر غناه. وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ اى ضیّق علیه رزقه فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ من المال لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها اى لا یوجب اللَّه على نفس ان تنفق الّا بقدر ما اعطاها من الرّزق و المال. سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً وعدهم بسط الرّزق علیهم بعد ما کانوا فیه من الضّیق و الشدّة فی زمان النّبی (ص) و لقد انجز لهم وعده.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ معناه: و کم من اهل قریة: عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ اى عصت و طغت عمّا امر اللَّه به و ما امر به رسله. قیل: هم قوم عذّبوا بمعصیتهم و تعدّیهم فی الطّلاق. فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً اى ناقشناها فی الحساب وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً المعنى: عجلنا لها العذاب فی الدّنیا بالامراض و الاسقام و السّیف و تسلیط الاعداء علیهم. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى عذبناها عذابا شدیدا فی الدّنیا و نحاسبها حسابا شدیدا فی القیامة و جاء بلفظ الماضى للتّحقیق کاکثر الفاظ القیامة.
فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها اى وخامة عاقبة امرها فی الدّنیا. وَ کانَ عاقِبَةُ أَمْرِها فی الآخرة «خسرا» اى خسارا و هلاکا. خسروا انفسهم و اهلیهم، ثمّ فسّر فقال: أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً یعنى: عذاب النّار. فَاتَّقُوا اللَّهَ و احذروا معاصیه. یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا یا ذوى العقول المؤمنین. لبّ کلّ شیء: خالصه. و قیل: اللّبّ: القلب. قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً یعنى القرآن.
«رَسُولًا» منصوب باضمار فعل اى و ارسل رسولا. و قیل «ذکرا» اى ذا ذکر و شرف و هو الرّسول نفسه. و قیل: هو جبرئیل (ع). و انتصب رسولا على البدل من الذّکر یَتْلُوا عَلَیْکُمْ اى الرّسول یقرأ علیکم. آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ اللَّه، و قیل: لیخرج الرّسول. الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ اى من الکفر الى الایمان و من الجهل الى العلم و من النّار الى الجنّة و من الضّلال الى الرّشاد و من الباطل الى الحقّ. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً اى ثوابا جمیلا فی الجنّة. و قیل: رزقا من المطاعم و المشارب.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ اجمع المفسّرون على انّ السّماء سبع غلظ کلّ سماء مسیرة خمسمائة عام و بین کلّ سماء و سماء مسیرة خمس مائة عام، و فی کلّ سماء نوع من الملائکة یسبّحون اللَّه و یمجّدونه و یقدّسونه و اختلفوا فی الارض على اقوال: احدها انّ الارض واحدة و قوله: «مثلهنّ» اى فی الخلق لا فی العدد، و لیس فی القرآن ما یدلّ على انّها سبع، و الثّانی انّ المراد بها الاقالیم سبعة و الدّعوة شاملة جمیعها. و الثّالث انّها سبع ارضین متّصلة بعضها ببعض و الحائل بین کلّ ارض و ارض بحار لا یمکن قطعها و لا الوصول الى الارض الأخرى و لا تصل الدّعوة الیهم. و الرّابع: انّها سبع ارضین بعضها فوق بعض متّصلة لا فرجة بینها. و الخامس: انّ بین کلّ واحدة منها الى الأخرى مسیرة خمس مائة عام کما جاء فی ذکر السّماء. و فی کلّ ارض منها خلق حتّى قالوا فی کلّ ارض آدم و حوّا و نوح و ابراهیم و هم یشاهدون السّماء من جانب ارضهم و یستهدّون الضّیاء و قیل: جعل اللَّه لهم نور یستضیئون به. و قوله: وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ اى و خلق من الارض مثلهنّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ اى بین السّماء و الارض یرید الامر و النّهى و الرّسل و الوحى و قیل: «بینهنّ» اى بین کل سماء و سماء و ارض و ارض. و الامر: القضاء و القدر. و قیل: یرید بالامر الوقائع و الحوادث الّتى تحدث و کلّ واحد منهما امر و شأن من اللَّه یتنزّل بحکمه و قضائه و علمه. و قیل: هو ما یدبّر فیهنّ من عجیب تدبیره فینزل المطر و یخرج النّبات و یأتى باللّیل و النّهار و الشّتاء و الصّیف و یخلق الحیوان على اختلاف هیأتها و انواعها و ینقلهم من حال الى حال. «لِتَعْلَمُوا» ایّها النّاس. أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ لا یعجزه شیء و لا یمتنع علیه ما یرید. و قوله: لِتَعْلَمُوا اللّام متعلّق بالخلق، و قیل: متعلّق بقوله «یتنزّل». وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً الاحاطة: العلم البالغ تجده فی مواضع من القرآن و من اسماء اللَّه المحیط و فی قصّة الهدهد احطت بما لم تحط به، اى علمت ما لم تعلمه. و قال عزّ و جلّ: وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً لانّه عزّ و جلّ یعلم و لا یدرک حدّه و لا قدره. و امّا قوله عزّ و جلّ: «أُحِیطَ بِهِمْ وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» فهو الهلاک یأتى مجهولا.
قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ افتتح اللَّه تعالى السّورة بخطاب نبیّه (ص) و خصّه بالنداء لانّه السّیّد المقدّم. ثمّ جمع الخطاب و عمّ بالامر فقال: إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فیه اربعة اقوال: احدها: انّه خطاب للرّسول (ص) و ذکر بلفظ جمع تعظیما کما یخاطب الملوک بلفظ الجمع. الثّانی: انّه خطاب له، و المراد به امّته. الثّالث: انّ التّقدیر یا أَیُّهَا النَّبِیُّ و المؤمنون اذا طلّقتم، فحذف لانّ الحکم یدلّ علیه. الرّابع معناه: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قل للمؤمنین اذا طلّقتم اى اذا اردتم طلاق النساء کقوله تعالى: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اى اذا اردتم ان تقوموا، و کقوله: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ، اى اذا اردت قراءته قوله. فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ اى فی طهر من غیر جماع یعنى لطهرهنّ الّذى یحصینه من عدّتهنّ و لا تطلّقوهنّ لحیضهنّ الّذى لا یعتدون به زمان العدّة وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ اى احصوا الاطهار للعدّة و احفظوها و هنّ ثلاثة اطهار لتعلموا وقت الرّجعة لانّ الرّجعة انّما تجوز فی زمان العدّة. و معنى الطّلاق حلّ عقد النّکاح و العدّة و العدد واحد کقوله تعالى: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ یقال: عدّ کذا و اعتدّ. و قرئ فی الشّواذ طلّقوهنّ لقبل عدّتهنّ و قبل الشّیء ما اقبل منه فیکون المعنى طلّقوهنّ فى اوّل طهرهنّ من قبل ان تجامعوهنّ. و فی سبب نزول هذه الآیة قولان: احدهما ما روى قتادة عن انس قال: طلق رسول اللَّه (ص) حفصة فاتت الى اهلها فانزل اللَّه عزّ و جلّ هذه الآیة و قیل له: راجعها فانّها صوامة قوامة و هی احدى ازواجک و نسائک فی الجنّة و قال السّدى: نزلت فی عبد اللَّه بن عمر و ذلک فیما
روى مالک عن نافع عن ابن عمر انّه: طلق امراته و هی حائض فی عهد رسول اللَّه (ص) فسأل عمر بن خطاب رسول اللَّه (ص) عن ذلک فقال: «مره فلیراجعها ثمّ لیمسکها حتّى تطهر ثمّ تحیض ثمّ تطهر ثمّ ان شاء امسک بعد و ان شاء طلّق قبل ان یمسّ، فتلک العدّة الّتى امر اللَّه تعالى ان یطلّق لها النّساء»
و رواه سالم عن ابن عمر قال: مره فلیراجعها ثمّ لیطلّقها طاهرا او حاملا. و رواه یونس بن جبیر و انس بن سیرین عن ابن عمر و لم یقولا ثمّ تحیض ثمّ تطهر. و اعلم انّ الطّلاق فی حال الحیض و النّفاس بدعة. و کذلک فی الطّهر الّذى جامعها فیه. و الطّلاق السّنّى ان یطلّقها فی طهر لم یجامعها فیه. و هذا فی حقّ امرأة تلزمها العدّة بالاقراء لما فیه من تطویل العدّة اذ بقیة الحیض لا تحتسب. فأمّا اذا طلّق غیر المدخول بها فی الحال الحیض، او طلّق الصّغیرة الّتى لم تحض قطّ و الآئسة و الحامل بیقین لا بدعة فی طلاقهنّ اصلا. و اذا طلق امرأة فی حال الحیض او فی طهر جامعها فیه قصدا یعصى اللَّه تعالى و لکن یقسع الطّلاق لانّ النّبی (ص) امر ابن عمر بالمراجعة و لولا وقوع الطّلاق لما امره بالمراجعة و اذا راجعها فی حال الحیض یجوز ان یطلّقها فی الطّهر الّذى یعقب تلک الحیضة قبل المسیس کما رواه یونس بن جبیر و انس بن سیرین عن ابن عمر و ما رواه نافع عن ابن عمر ثمّ لیمسکها حتّى تطهر ثمّ تحیض ثمّ تطهر فهو محمول على الاستحباب یستحبّ تأخیر الطّلاق الى الطّهر الثّانی حتّى لا تکون مراجعته ایّاها للطّلاق و لا بدعة فی الجمع بین الطّلقات الثّلاث حتّى لو طلق امرأته فی حال الطّهر ثلاثا یکون بدعیا و لکنّ الاولى التّفریق حذرا من النّدم و هو قول الشافعى و احمد و ذهب بعضهم الى انّه بدعة و هو قول مالک و اصحاب الرأى.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ اراد به اذا کان المسکن الّذى طلّقها فیه للزّوج لا یجوز ان یخرجها منه و اضاف البیوت الیهنّ لاستحقاقهنّ السّکنى فیها بعد الطّلاق الى انقضاء العدّة و لانّهنّ کنّ یسکن و لیست باضافة ملک و لا یخرجن باختیار انفسهنّ قبل انقضاء عدّتهنّ فان خرجت المعتدّة لغیر ضرورة او حاجة اثمت. فان وقعت ضرورة بان خافت هدما او غرقا لها ان تخرج الى منزل آخر و کذلک ان کانت لها حاجة من بیع غزل او شرى قطن فیجوز لها الخروج نهارا و لا یجوز لیلا.
و اذا لزمتها العدّة فی السّفر تعتدّ ذاهبة و جائیة. قوله: إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ الاستثناء عند الجمهور من الجملة الاولى و التّقدیر: لا تخرجوهنّ الّا ان یأتین بفاحشة مبیّنة و هی الزّنا عند اکثرهم، اى تخرج لاقامة الحدّ علیها ثمّ ترد الى منزلها یروى ذلک عن ابن مسعود و قال ابن عباس: الفاحشة ان تبدو على اهل زوجها فیحلّ.
اخراجها. میگوید: زن معتدّه را از خانه شوهر که در آن خانه عدّه میدارد بیرون مکنید تا عدّه وى بسر آید مگر که زنا بر وى درست شود، او را بیرون کنند تا حدّ شریعت بر وى برانند. آن گه او را با خانه خود فرستند. یا زنى بد زبان باشد که شوهر را و کسان وى را ستوهى نماید، آن گه بیرون کردن وى با خانه دیگر روا باشد. سدى گفت: الفاحشة نفس الخروج و المعنى الا انّ تفحش فتخرج، اى من خرجت فقد اتت بفاحشة. بیرون نیایند از خانه مگر که ببدکرد و زشتى و نافرمانى خود راضى باشند و همداستان و این فاحشه بر خود روا دارند. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یعنى: ما ذکر من سنّة الطّلاق و ما بعدها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ اى استحقّ عقاب اللَّه. لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً یوقع فی قلب الزّوج مراجعتها بعد الطّلقة و الطّلقتین و هذا یدلّ على ان المستحبّ ان یفرّق الطّلاق و لا یوقع الثّلاث دفعة واحدة حتّى اذا ندم امکنته المراجعة.
فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ اى اشرفن على انقضاء عدّتهنّ. فَأَمْسِکُوهُنَّ اى راجعوهنّ «بِمَعْرُوفٍ» اى بالمهر و النّفقه و الکسوة و حسن الصّحبة و المعاشرة و قیل: فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ هو ان لا یرید بالرّجعة ضرارها. أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ یعنى: بایفاء الصّداق و المتعة، و قیل: یترکها حتّى تبیّن بانقضاء العدّة هذا کقوله: «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ». وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ اى ذوى عدالة. تقول: رجل عدل، و رجل ذو عدل، اى اشهدوا على الرّجعة او الفراق و هو امر ندب و استحباب کقوله: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ ثمّ قال للشّهود: وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ کقوله: «کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ». ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلکم یعود الى جمیع ما فی الآیة من حکم الطّلاق و العدّة و السّکنى. و قیل: یعود الى اقامة الشّهاده کقوله: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ». وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً تأویله: من یطلق البتّة یجعل اللَّه له سبیلا الى المراجعة، و قیل: هو عامّ، اى وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً من الحرام الى الحلال و من العقاب الى الثّواب و من الجحیم الى النّعیم.
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ اى یوسّع علیه امر المعیشة من حیث لا یتوقّعه. مفسّران گفتند: این آیت در شأن عوف بن مالک اشجعى فرو آمد، مردى درویش بود و پسرى داشت، مشرکان او را اسیر گرفتند و عوف برخاست پیش مصطفى (ص) آمد و از درد دل بنالید، یکى از غم فرزند و دیگر از بى کامى و درویشى رسول خدا گفت، تسکین دل وى را: «ما امسى عند آل محمّد الّا مدّ در خاندان آل محمّد امشب هیچ برگى و کامى نبود، مگر مدّى طعام، آن گه گفت: یا عوف: «اتّق اللَّه و اصبر و اکثر من «قول لا حول و لا قوّة الّا باللّه»
عوف بخانه باز شد، اهل خویش را گفت: رسول خدا ما را بتقوى و صبر میفرماید و بگفتار: «لا حول و لا قوّة الّا باللّه». اهل وى گفت: نیکو مداواتى که درد ما را فرمود، و نیکو مرهمى که اندوه ما را ساخت. پس آنچه رسول فرمود بر کار گرفتند، یک چند، تا ناگاه آن پسر از در ایشان باز آمد با گلهاى گوسفندان، و قطارى شتران گفت: آن خواجه که مرا اسیر گرفته بود، از من غافل گشت و این گوسفندان و شتران براندم در حال غفلت ایشان پس عوف از رسول خدا (ص) پرسید که ما را این غنیمت که پسر آورد حلال باشد یا نه؟ رسول خدا (ص) گفت: شما را حلال است و ربّ العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد که وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ و روى ابو ذر قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّى لا علم آیة لو اخذ بها النّاس لکفتهم: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ فما زال یقولها و یعید ها».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «من اکثر الاستغفار جعل اللَّه له من کلّ همّ فرجا و من کلّ ضیق مخرجا
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اى من یفوّض امره الى اللَّه و یثق به فی اموره فهو حسبه و کافیه.
قال النّبی (ص): «لو انّکم توکّلون على اللَّه حقّ توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا ».
و قال الربیع: انّ اللَّه قضى على نفسه ان من توکّل علیه کفاه و من آمن به هداه، و من اقرضه جازاه، و من وثق به انجاه، و من دعاه لبّاه. و تصدیق ذلک فی کتاب اللَّه: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ و مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ».
قوله: إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ اى منفّذ امره و ممض فی خلقه قضاه. قرأ حفص عن عاصم: بالِغُ أَمْرِهِ بالاضافة، اى یبلغ ما یرید. قال مسروق: فی هذه الآیة انّ اللَّه بالغ امره توکّل العبد علیه او لم یتوکّل، غیر انّ المتوکّل علیه یکفّر عنه سیّئاته و یعظم له اجرا. قوله: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً اى جعل لکلّ شیء من الشّدّة و الرّخاء اجلا و میقاتا ینتهى الیه لا یتأخّر عنه و لا یتقدّم علیه. هذا کقوله: «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» و فی دعاء عیسى بن مریم: «یا من لم یعجّل شیئا اناه و قدره»
و القدر و القدر فی اللّغة واحد.
وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسائِکُمْ المحیض و الحیضة و الحیض قال ابو طالب لرسول اللَّه (ص):
و مبرّا من کلّ غبرّ حیضة
و فساد مرضعة و داء مغیل
و اذا نظرت الى اسرّة وجهه
برقت کبرق العارض المتهلل
وَ اللَّائِی یَئِسْنَ یعنى: اللّواتى قعدن عن الحیض فلا یرجون ان یحضن. إِنِ ارْتَبْتُمْ اى شککتم فی حکمهنّ وَ اللَّائِی یَئِسْنَ فلم تدروا ما الحکم فی عدّتهنّ. فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ و ذلک انّ معاذ بن جبل سأل النّبی (ص) فقال: قد عرفنا عدّة الّتى تحیض فما عدّة الّتى لا تحیض؟ فبیّن اللَّه تعالى الحکم فی ذلک. فقال رجل: یا رسول اللَّه: فما عدّة الصّغیر الّتى لم تحض؟ فنزل: وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ یعنى: الصّغار، اى حکم عدّة الصّغیرة الّتى لم تحض بعد بمنزلة الکبیرة الّتى قد یئست. فقام آخر، فقال یا رسول اللَّه فالحوامل ما عدّتهنّ؟ فنزل: وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ اى عدّتهنّ ان یضعن حملهنّ، فاذا وضعت الحامل حملها انقصت عدّتها مطلّقة کانت او متوفّى عنها زوجها، و ان کان وضع الحمل بعد موته فی ساعة واحدة فان جاءت باکثر من ولد فقیل انقضت عدّتها بالاوّل و قیل بالآخر.
وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ فى امر الطّلاق یسهّل علیه امره و اتاه الیسر فی جمیع احواله.
ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ اى ما ذکر من احکام العدّة حکم اللَّه.
أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ من اللّوح المحفوظ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ فى اجتناب معاصیه. یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً قال بعضهم: امر بالتّقوى فی احکام الطّلاق ثلاث مرّات و وعد فی کلّ مرّة نوعا من الجراء فقال اوّلا: یجعل له مخرجا یخرجه ممّا دخل فیه و هو یکرهه و یتح له محبوبه من حیث لا یحتسب و لا یتأمّل و قال فی الثّانی: یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً اى یسهّل علیه الصّعب من امره و یتیح له خیرا ممّن طلّقها ان کان الطّلاق من جهتها. و الثّالث وعد علیه افضل الجزاء و هو ما یکون فی الآخرة من النّعماء قوله: أَسْکِنُوهُنَّ یعنى: مطلّقات نسائکم. مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ من صلة اى اسکنوهنّ. حَیْثُ سَکَنْتُمْ. مِنْ وُجْدِکُمْ اى سعتکم و طاقتکم، یعنى: على قدر ما یجده احدکم ان کان موسرا یوسّع علیها فی المسکن و النّفقه و ان کان فقیرا فعلى قدر الطّاقة وَ لا تُضآرُّوهُنَّ اى لا تؤذوهنّ. لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ مساکنهنّ فیحتجن الى الخروج. وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فیخرجن من عدّتهنّ.
فصل
اعلم ان المعتدّة الرّجعیّة تستحقّ على الزّوج النّفقة و السّکنى ما دامت فی العدّة و نعنى بالسّکنى مؤنة السّکنى فان کانت الدّار الّتى طلّقها فیها ملکا للزّوج یجب على الزّوج ان یخرج و یترک الدّار لها مدّة عدّتها و ان کانت باجارة فعلى الزّوج الاجرة و ان کانت عاریة و رجع المعیر فعلیه ان یکترى لها دارا تسکنها فامّا المعتدّة البائنة بالخلع او بالطّلاق الثلاث او باللّعان فلها السّکنى حاملا کانت او حائلا عند اکثر اهل العلم و روى عن ابن عباس انّه قال لا سکنى الّا ان تکون حاملا و هو قول الحسن و الشّعبى، و اختلفوا فی نفقتها، فذهب قوم الى انّه لا نفقة لها الّا ان تکون حاملا. روى ذلک عن ابن عباس و هو قول الحسن و عطاء و الشّعبى و به قال الشّافعى و احمد و منهم من اوجبها بکلّ حال. روى ذلک عن ابن مسعود و هو قول النّخعى و به قال الثّورى و اصحاب الرّأى و ظاهر القرآن یدلّ على انّها لا تستحقّ الّا ان تکون حاملا لانّ اللَّه تعالى قال: وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ. و امّا المعتدّة عن وطى الشّبهة و المنسوخ نکاحها بعیب او خیار عتق فلا سکنى لها و لا نفقة و ان کانت حاملا، و المعتدّة عن وفاة الزّوج لا نفقة لها حاملا کانت او حائلا، و اختلفوا فی سکناها، و للشّافعى فیه قولان: احدهما: لا سکنى لها بل تعتدّ حیث تشاء و هو قول على و ابن عباس و عایشه و به قال عطاء و الحسن و هو قول ابى حنیفة. و القول الثّانی: لها السّکنى و هو قول عمر و عثمان و ابن مسعود و عبد اللَّه بن عمر و به قال مالک و الثّورى و احمد و اسحاق.
قوله: فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ اولادکم منهنّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ على ارضاعهنّ اولادکم. وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ اى و لیقبل بعضکم من بعض اذا امره بمعروف و المعروف هاهنا ان لا یقصّر الرّجل فی نفقة المرأة الّتى ترضع ولده و لا یؤثر علیها غیرها لانّ الوالدة ارأف بولدها من غیرها به و لا تقصّر المرأة فی رضاع ولدها و القیام بشأنه فحقّ کلّ واحد منهما ان یأتمر فی امر الولد بمعروف و لا یقصد الضّرار.
وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فى الرّضاع و الاجرة فابى الزّوج ان یعطى المرأة رضاها و ابت الامّ ان ترضعه فلیس له اکراهها على ارضاعه لکنّه یستأجر للصّبىّ مرضعا غیر امّه و ذلک قوله: فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى.
لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ على قدر غناه. وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ اى ضیّق علیه رزقه فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ من المال لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها اى لا یوجب اللَّه على نفس ان تنفق الّا بقدر ما اعطاها من الرّزق و المال. سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً وعدهم بسط الرّزق علیهم بعد ما کانوا فیه من الضّیق و الشدّة فی زمان النّبی (ص) و لقد انجز لهم وعده.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ معناه: و کم من اهل قریة: عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ اى عصت و طغت عمّا امر اللَّه به و ما امر به رسله. قیل: هم قوم عذّبوا بمعصیتهم و تعدّیهم فی الطّلاق. فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً اى ناقشناها فی الحساب وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً المعنى: عجلنا لها العذاب فی الدّنیا بالامراض و الاسقام و السّیف و تسلیط الاعداء علیهم. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى عذبناها عذابا شدیدا فی الدّنیا و نحاسبها حسابا شدیدا فی القیامة و جاء بلفظ الماضى للتّحقیق کاکثر الفاظ القیامة.
فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها اى وخامة عاقبة امرها فی الدّنیا. وَ کانَ عاقِبَةُ أَمْرِها فی الآخرة «خسرا» اى خسارا و هلاکا. خسروا انفسهم و اهلیهم، ثمّ فسّر فقال: أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً یعنى: عذاب النّار. فَاتَّقُوا اللَّهَ و احذروا معاصیه. یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا یا ذوى العقول المؤمنین. لبّ کلّ شیء: خالصه. و قیل: اللّبّ: القلب. قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً یعنى القرآن.
«رَسُولًا» منصوب باضمار فعل اى و ارسل رسولا. و قیل «ذکرا» اى ذا ذکر و شرف و هو الرّسول نفسه. و قیل: هو جبرئیل (ع). و انتصب رسولا على البدل من الذّکر یَتْلُوا عَلَیْکُمْ اى الرّسول یقرأ علیکم. آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ اللَّه، و قیل: لیخرج الرّسول. الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ اى من الکفر الى الایمان و من الجهل الى العلم و من النّار الى الجنّة و من الضّلال الى الرّشاد و من الباطل الى الحقّ. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً اى ثوابا جمیلا فی الجنّة. و قیل: رزقا من المطاعم و المشارب.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ اجمع المفسّرون على انّ السّماء سبع غلظ کلّ سماء مسیرة خمسمائة عام و بین کلّ سماء و سماء مسیرة خمس مائة عام، و فی کلّ سماء نوع من الملائکة یسبّحون اللَّه و یمجّدونه و یقدّسونه و اختلفوا فی الارض على اقوال: احدها انّ الارض واحدة و قوله: «مثلهنّ» اى فی الخلق لا فی العدد، و لیس فی القرآن ما یدلّ على انّها سبع، و الثّانی انّ المراد بها الاقالیم سبعة و الدّعوة شاملة جمیعها. و الثّالث انّها سبع ارضین متّصلة بعضها ببعض و الحائل بین کلّ ارض و ارض بحار لا یمکن قطعها و لا الوصول الى الارض الأخرى و لا تصل الدّعوة الیهم. و الرّابع: انّها سبع ارضین بعضها فوق بعض متّصلة لا فرجة بینها. و الخامس: انّ بین کلّ واحدة منها الى الأخرى مسیرة خمس مائة عام کما جاء فی ذکر السّماء. و فی کلّ ارض منها خلق حتّى قالوا فی کلّ ارض آدم و حوّا و نوح و ابراهیم و هم یشاهدون السّماء من جانب ارضهم و یستهدّون الضّیاء و قیل: جعل اللَّه لهم نور یستضیئون به. و قوله: وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ اى و خلق من الارض مثلهنّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ اى بین السّماء و الارض یرید الامر و النّهى و الرّسل و الوحى و قیل: «بینهنّ» اى بین کل سماء و سماء و ارض و ارض. و الامر: القضاء و القدر. و قیل: یرید بالامر الوقائع و الحوادث الّتى تحدث و کلّ واحد منهما امر و شأن من اللَّه یتنزّل بحکمه و قضائه و علمه. و قیل: هو ما یدبّر فیهنّ من عجیب تدبیره فینزل المطر و یخرج النّبات و یأتى باللّیل و النّهار و الشّتاء و الصّیف و یخلق الحیوان على اختلاف هیأتها و انواعها و ینقلهم من حال الى حال. «لِتَعْلَمُوا» ایّها النّاس. أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ لا یعجزه شیء و لا یمتنع علیه ما یرید. و قوله: لِتَعْلَمُوا اللّام متعلّق بالخلق، و قیل: متعلّق بقوله «یتنزّل». وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً الاحاطة: العلم البالغ تجده فی مواضع من القرآن و من اسماء اللَّه المحیط و فی قصّة الهدهد احطت بما لم تحط به، اى علمت ما لم تعلمه. و قال عزّ و جلّ: وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً لانّه عزّ و جلّ یعلم و لا یدرک حدّه و لا قدره. و امّا قوله عزّ و جلّ: «أُحِیطَ بِهِمْ وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» فهو الهلاک یأتى مجهولا.