عبارات مورد جستجو در ۹۵ گوهر پیدا شد:
ملا احمد نراقی : باب چهارم
تعظیم و احترام به بندگان خدا
و مخفی نماند که ضد این صفت، که اکرام و تعظیم و احترام داشتن بندگان خدا بوده باشد از شرایف اعمال، و فضایل افعال است.
و در حدیث قدسی وارد شده است که «حق سبحانه فرمود که باید ایمن شود از غضب من هر که اکرام کند بنده مومن مرا» و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هیچ بنده ای از امت من نیست که ملاطفت کند با برادر مومن خود، به نوعی از ملاطفت، مگر اینکه خدا از خدمه بهشت خدمتکار از برای او قرار می فرماید» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «هر که خواری از روی برادر مومن خود بردارد خدای تعالی، ده حسنه برای او می نویسد و هر که بر روی برادر مومن خود تبسم کند خدای تعالی از برای او حسنه ثابت کند» و فرمود: «هر که برادر مومن خود را مرحبا گوید، خدای تعالی تا روز قیامت مرحبا از برای او می نویسد» و فرمود: «هر که نزد برادر مسلم خود آید و او را اکرام کند، خدای تعالی را اکرام کرده است» روزی آن حضرت به اسحق بن عمار فرمود که «ای اسحق به دوستان من هر قدر توانی احسان کن، که هیچ مومن احسان به مومنی نکرد و اعانت او ننمود مگر اینکه صورت ابلیس را خراشید و دل او را مجروح ساخت» و از جمله اموری که آدمی را به اکرام و تعظیم مردم وا می دارد، آن است که به تجربه ثابت شده است که هر که به هر نظری مردم را می بیند مردم نیز به آن نظر به او نگاه می کنند و او را می بینند آری: هر کس هر چه می کارد می درود.
همینت پسندست اگر بشنوی
که گر خارکاری سمن ندروی
و بدان که اکرام و اعزاز جمیع طبقات مردم، به قدری که سزاوار ایشان است از جمله اعمال محموده است و سزاوار آن است که انسان بعضی از اصناف مردم را به زیادتی تعظیم و اکرام، اختصاص دهد، و از آن جمله اهل علم و فضل و صاحبان ورع و تقوی است زیرا که در اخبار بسیار تأکید شدید در اکرام و تعظیم این دو طبقه جلیله وارد شده.
و از آن جمله پیران و ریش سفیدان اهل اسلام است، که زیادتی اکرام و احترام ایشان بر جوانان لازم و متحتم است.
و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که مراعات کند فضل بزرگتر از خود را به جهت زیادتی سن او، و احترام کند او را، خدای تعالی او را از ترس روز قیامت ایمن می گرداند» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «بزرگ شمردن شیخ پیر، و تعظیم او، تعظیم و بزرگ شمردن خدا است» و فرمود که «از ما نیست هر که احترام نکند پیران ما را و رحم نکند بر صغیران ما» و از جمله کسانی که زیادتی احترام ایشان سزاوار است، بزرگ طایفه، و کریم قوم است و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هرگاه کریم قوم، و بزرگ ایشان بر شما وارد شود اکرام او کنید».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
ترک اعانت مسلمین و عدم اهتمام در امور ایشان
صفت چهارم: ترک اعانت مسلمین و عدم اهتمام در امور ایشان است و منشأ این صفت، اگر عداوت یا حسد باشد، از رذایل قوه غضبیه خواهد بود و اگر باعث آن، کسالت، یا بخل، یا ضعف نفس باشد از نتایج قوه شهویه محسوب خواهد شد.
و بالجمله شکی نیست که این، از رذایل صفات، و از جمله مهلکات، و علامت ضعف ایمان و باعث حرمان از درجات جنان است و احادیث و اخبار در مذمت آن بسیار وارد شده.
و از حضرت امام محمد باق علیه السلام مروی است که «هر که مضایقه کند از اعانت برادر مسلم خود و برآوردن حاجت او، مبتلا می شود به اعانت کردن کسی که در اعانت او گناه باشد و هیچ مزدی از برای او نباشد» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «هر مردی از شیعیان ما که یکی از برادران او به نزد او آید و از او در حاجتی استعانت جوید و آن مرد با وجود قدرت، اعانت او را نکند خدا مبتلا سازد او را به اعانت کردن دشمنان ما، تا به واسطه آن، خدا در روز قیامت او را عذاب کند» و فرمود که «هر مومنی منع نماید از مومن دیگر چیزی را که به آن محتاج باشد، و آن شخص قادر بر رسانیدن آن به او باشد خدا در روز قیامت او را باز می دارد در حالتی که روی او سیاه و چشم او کبود و دستهای او به گردن بسته باشد پس خطاب می رسد که این است خیانتکاری که خیانت با خدا و پیغمبر نموده پس امر می شود که او را به جهنم افکنند» روزی آن سرور به جمعی که در خدمت او حاضر بودند فرمود: «چه شده است شما را که استخفاف به ما می کنید؟ مردی از اهل خراسان برخاست و عرض کرد: معاذالله که ما استخفاف به تو یا به چیزی از فرموده تو کنیم حضرت فرمود: تو یکی از آنهایی که به من استخفاف کردی عرض کرد معاذالله حضرت فرمود: آیا نشنیدی که فلان شخص در نزدیکی منزل جحفه وقتی که می آمدی می گفت: مرا به قدر یک میل سوار کن که والله خسته شده ام، و تو سر راست نکردی، پس استخفاف به او کردی و هر که استخفاف به مومنی کند به ما استخفاف کرده است و حرمت خدای را ضایع نموده است» و فرمود: «هر که به جهت حاجتی به نزد برادر خود رود و او قدرت بر روا کردن آن داشته باشد و روا نکند، خدا بر او مسلط می کند افعی را که انگشت ابهام او را در قبر بگزد، تا روز قیامت» و از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام منقول است که «هر که به نزد مردی از برادران خود رود و پناه بر او برد به جهت کاری، و او با وجود قدرت، او را پناه ندهد، به تحقیق که قطع ولایت خدا را کرده است» و از حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مروی است که «هر که اهتمام در درست کردن و اصلاح امور مسلمانان نداشته باشد مسلمان نیست، به شرط قدرت».
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - اهتمام در قضای حوائج مسلمین
ضد این صفت، اهتمام داشتن در قضاء حوائج مسلمین، و سعی در اعانت و برآوردن مهمات ایشان است و این، از صفات شریفه، و ثواب به جا آوردن آن بی حد و نهایت است.
طریقت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
ره نیک مردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرموده که «هر که یک حاجت برادر خود را برآورد، چنان است که در همه عمر خود خدا را خدمت کرده است» و فرمود: «هر که راه رود به جهت حاجت برادر خود در یک ساعت از شب یا روز، خواه آن را برآورد یا نه، بهتر است از برای او از اعتکاف دو ماه» و از حضرت امام محمد باق علیه السلام مروی است که «هر که برود در پی آوردن حاجت برادر مسلم خود، خدای تعالی هفتاد و پنج هزار ملک را امر می فرماید که او را سایه بیندازند و هیچ قدمی برنمی دارد مگر این که خدا از برای او حسنه می نویسد و سیئه را محو می کند و درجه او را بلند می گرداند و چون از حاجت او فارغ شد ثواب حج و عمره از برای او ثبت می کند» و فرمود: «هر که برادر او حاجتی به نزد او بیاورد و او نتواند روا کند و دل او مشغول شود به اینکه اگر می توانست روا کند روا می کرد خدای تعالی به این جهت او را داخل بهشت می کند» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هر که برآورد حاجتی از برادر مومن خود را، خدای تعالی در روز قیامت صد هزار حاجت او را برمی آورد، که یکی از آنها داخل کردن اوست به بهشت و یکی دیگر آن است که خویشان و برادران و آشنایان او را داخل بهشت می کند، اگر دشمن اهل بیت نباشند».
یکی خار پای یتیمی بکند
به خواب اندرش دید صدر خجند
همی گفت و در روضه ها می چمید
کزان خار بر من چه گلها دمید
و فرمود: «برآوردن حاجت برادر مومن، بهتر است از آزاد کردن هزار بنده و سوار کردن هزار پیاده، که در راه خدا جهاد کنند» و فرمود که «برآوردن حاجت برادر مومنی محبوب تر است در نزد خدا از بیست حج، که صاحب آن در هر حجی صد هزار دینار در راه خدا انفاق کرده باشد» و فرمود: «هر که این خانه را یک طواف کند، شش هزار حسنه از برای او نوشته می شود و شش هزار سیئه از او محو می شود و شش هزار درجه بلند می شود و شش هزار حاجت او برآورده می شود و چون به نزدیک «ملتزم»، رسد هفت در بهشت بر او گشوده می شود راوی گوید عرض کردم که فدای تو شوم، این فضیلت همه در طواف است؟ فرمود بلی و خبر دهم تو را به بهتر از این، برآوردن حاجت مسلمانی افضل است از ده طواف» و فرمود: «هر مومنی که حاجتی به نزد برادر خود آورد، پس به درستی که این رحمتی است که خدا به سوی او رانده و از برای او سبب ساخته است پس اگر آن حاجت را برآورد، رحمت را قبول کرده است و اگر آن حاجت را رد کند، با وجود قدرت او بر قضای آن، از خود رد کرده است رحمتی را که خدا به سوی او فرستاده بود» و فرمود: «هر که راه رود در پی برآوردن حاجت برادر مومن خود، از برای خدا تا آن را برآورد، خدای تعالی ثواب حج و عمره مقبول، و روزه دو ماه از ماههای حرام، و اعتکاف دو ماه در مسجد الحرام به جهت او می نویسد و کسی که برود در پی روا کردن حاجت برادر خود و آن حاجت برآورده نشود، ثواب یک حج مقبول خدا به جهت او می نویسد» و حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود که «از برای خدا در روی زمین بندگانی است که سعی می کنند در حاجات مردم، ایشانند که در روز قیامت از هر خوف و ترسی ایمنند و هر که سروری در دل مومنی داخل کند، خدا در روز قیامت دل او را شاد می گرداند».
کسی نیک بیند به هر دو سرای
که نیکی رساند به خلق خدای
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
و اخبار بر این مضامین بسیار است، که شرح دادن همه آنها ممکن نیست و خود این مطلب چندان ظاهر است که احتیاج به بیان ندارد، زیرا همه مردمان، بندگان خداوند منان اند، و هر که با بنده کسی نیکی کند همانا با او کرده است بلکه بسا باشد که مولا از نیکی کردن به بنده او خشنودتر می شود از نیکی کردن به خود او پس کسی که رضای خدا را جوید، در کار گذاری بندگان او نهایت اهتمام را به جا می آورد.
غم جمله خور در هوای یکی
مراعات صد کن برای یکی
و هر که را حق اقتدار آن داد که کار مسلمانی را بسازد، باید به شکرانه آن، به «طی امر آن پردازد.
چو خود را قوی حال بینی و خوش
به شکرانه، بار ضعیفان بکش
و شکی نیست که برآوردن حاجات برادران دینی موجب سرور و خوشحالی ایشان می گردد و ثواب مسرور کردن برادر ایمانی نیز از حد و نهایت بیرون است شاد کردن دلی بهتر از آباد کردن کشوری است دلهای غمناک، خانه خداوند پاک است پس کسی که آن را به شادی مرمت کند خانه خدا را مرمت کرده است و هر کسی را نسبت بندگی خداست، و هر که بنده کسی را شاد کند، مولای او را شاد کرده است.
از حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مروی است که «هر که سرور داخل دل مومنی کند، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را مسرور کرده است و هر که رسول را مسرور کند، خدا را مسرور کرده است و همچنین غمناک ساختن مومن» و نیز از آن سرور مروی است که «هر که فریاد رسی کند مومن مضطری را در وقت گرفتاری او، و او را از غم فرج دهد، و یاری کند او را به برآوردن حاجت او، خدای تعالی می نویسد از برای او هفتاد و دو رحمت خود را، که یکی را در دنیا به او می رساند و به آن معیشت او را به اصلاح می آورد و هفتاد و یک دیگر را ذخیره می کند از برای روز قیامت و هولهای آن روز» و از سلطان سریر ارتضا علی بن موسی الرضا علیه السلام مروی است که «هر که شاد کند مومنی را از غم و اندوه، شاد می کند خدای دل او را در روز قیامت» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که شاد کند مومنی را، مرا شاد کرده است و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است» و فرمود که «محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال شاد کردن مومنان است» و از حضرت امام محمد باقرعلیه السلام مروی است که «در آن چیزهائی که خداوند با بنده خود موسی علیه السلام راز گفت این بود که فرمود مرا بندگانی است که بهشت خود را بر ایشان مباح فرموده ام، و ایشان را در بهشت صاحب اختیار خواهم ساخت موسی عرض کرد: پروردگارا ایشان چه طایفه اند؟ فرمود: کسی است که دل مومنی را شاد سازد سپس آن حضرت فرمود که «شخص مومنی در مملکت پادشاه جباری بود، آن جبار قصد او کرد، آن مومن فرار کرد به ولایت کفار، و به خانه مرد مشرکی فرود آمد و آن شخص مشرک وی را جای داد و با او مهربانی کرد و میهمانی او نمود و چون هنگام وفات آن شخص کافر رسید پروردگار عالم به او وحی فرستاد که قسم به عزت و جلال خودم که اگر در بهشت تو را راه می بود، ترا در آنجا ساکن می کردم، اما بهشت حرام است بر کسی که مشرک بمیرد، و لیکن ای آتش دوزخ او را بترسان و حرکت ده و لیکن اذیت مرسان و روزی از دو طرف روز به او خواهد رسید» و نیز آن حضرت فرمود که «چنان نپندارد کسی از شما که چون مومنی را شاد کرد فقط او را شاد کرده است، نه، بلکه والله ما را شاد کرده است بلکه والله پیغمبر خدا را شاد کرده است» و فرمود که «چون مومن از قبر خود بیرون آید با او «مثالی» بیرون خواهد آمد و به او خواهد گفت: بشارت باد تو را به کرامت و سرور از جانب خدا آن مومن خواهد گفت: خدا تو را به خیر بشارت دهد پس آن مثال همراه او خواهد رفت و او را بشارت خواهد داد و چون به امر هولناکی رسند گوید: این از تو نیست و چون به خوبی رسند گوید: این از تو است و از او جدا نخواهد شد تا او را به مقام حضور باری تعالی باز دارد پس چون امرالهی رسد که او را به بهشت برند، آن مثال خواهد گفت که بشارت باد تو را، که خدای امر فرموده تو را به بهشت برند آن مومن گوید خدا تو را رحمت کند، تو کیستی که با من همراهی کردی و مرا بشارت رسانیدی؟ گوید: من آن سروری هستم که در دنیا مرا داخل دلهای برادران خود می کردی خدای تعالی مرا خلق کرد که تو را بشارت رسانم و در تنهائی انیس تو باشم» و این قدر که از برای ادخال سرور بر برادران دینی فضیلت و ثواب وارد شده است همان قدر معصیت و عذاب در اندوهگین کردن آنهاست و کسی که شاد شود از غمناکی بندگان خدا، خبیث النفس و ناپاک طینت است و شکی نیست که این صفت، ناشی از خباثت نفس است و بسیاری از خبیث طبعان، به این صفت مبتلا هستند، و در پی آنند که اخبار موحشه را به مردم رسانند و چون خبری شنیدند که موجب غم و اندوه کسی است، آرام نمی گیرند تا آن خبر را به او رسانند.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
مذمت قهر کردن و دوری از برادران دینی
صفت ششم: مذمت قهر کردن و دوری از برادران دینی و این، نتیجه عداوت و کینه، یا بخل و حسد است، و از افعال ذمیمه می باشد.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «هر دو نفر مسلمی که از یکدیگر قهر و خشم کنند و از هم دوری جویند و سه روز چنین باشند و با هم صلح و آشتی نکنند، از دایره اسلام بیرون می روند و هر کدام که ابتدا به صلح و سخن گفتن کند در روز قیامت زود داخل بهشت خواهد شد» و نیز از آن حضرت مروی است که «از برای مسلمانان، حلال نیست که زیادتر از سه روز از برادر خود دوری و قهر کنند» از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «هیچ دو مردی از روی قهر از یکدیگر جدا نمی شوند مگر اینکه یکی از آنها مستوجب لعنت می گردد و بسا باشد که هر دو مستوجب شوند شخصی عرض کرد: آنکه مظلوم است چرا مستوجب می گردد؟ فرمود: به جهت اینکه او چرا برادر خود را به صلح نمی خواند و ابتدا به کلام نمی کند از پدرم شنیدم که می فرمود: هرگاه دو نفر با هم نزاع کنند و یکی از آنها قهر کند، آنکه مظلوم است باید به نزد آن دیگری بیاید و بگوید: ای برادر تقصیر با من است و من ظلم کرده ام تا نزاع از میان ایشان برطرف شود به درستی که خدا حاکم عادل است و از ظالم، حق مظلوم را می گیرد» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود که «خدا رحمت کند کسی را که الفت بیندازد میان دو نفر از دوستان ما ای گروه مومنین سعی کنید و با یکدیگر مهربانی نمائید» و اخبار به این مضامین بسیار است پس لازم است بر هر که طالب نجات آخرت باشد که در این اخبار تأمل کند و آنچه در ثواب «اضداد آن، از: دوستی و الفت با برادران رسیده ملاحظه نماید، و خود را از شر شیطان نگاهدارد، و به جهت مطالب پوچ دنیویه پیوسته از گرد کدورت و رنجش یکدیگر، چون زنده در گور نباشد و اگر نزاعی فیما بین او و کسی واقع شود خود را بر آن بدارد که ابتدا به صلح و دیدن او کند تا بر شیطان و نفس اماره غالب گردد، و به درجات رفیعه و ثوابهای اخرویه برسد.
و بداند که هر که چون شیطان لعین، دشمنی در کمین، و چون نفس اماره بدخواهی همخوابه و قرین او باشد چون فرصت کدروت و رنجش و دشمنی با دیگران دارد، چگونه از مکر و نیرنگ دو عدوی تیزچنگ فراغت یافته، با برادران دینی راه دشمنی می پوید؟
ملا احمد نراقی : باب چهارم
صفت سیزدهم - شماتت کردن
و آن عبارت است از گفتن اینکه فلان بلا یا فلان مصیبت که به فلان کس رسیده از بدی اوست و با آن سرور و شادی نیز باشد و منشأ این، غالبا عداوت و حسد است و بسا باشد که ناشی از جهل به مواقع قضا و قدر الهی شود و این صفت، بسیار بد و غائله آن بی حد است.
و به تجربه،واضح، و از اخبار، ثابت است که هر که شماتت کند دیگری را به سبب بلیه ای که گرفتار شده باشد، از دنیا نمی رود تا خود نیز به آن مبتلا گردد و دیگری او را شماتت کند و حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود که «شماتت مکن برادر خود را، که اگر چنان کنی خدا بر او رحم می کند و این بلیه را به تو نازل می کند» و فرمود که «هر که شماتت کند برادر خود را به مصیبتی که به او روی داده، از دنیا نمی رود مگر اینکه به آن، گرفتار گردد» پس، چگونه کسی که از حال خود ایمن شده در مقام شماتت دیگری بر می آید؟
لا تخافوا از خدا نشنیده ای
پس چه خود را ایمن و خوش دیده ای
تا نروید ریش تو ای جان من
بر دگر ساده زنخ طعنه مزن
علاوه بر اینکه هر بلا و مصیبتی که بر هر مسلمانی می رسد کفاره گناهی از او، یا موجب رفع درجه از برای او و بلندی مرتبه او می گردد آیا نمی بینی که:
هر که در این بزم، مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند
و شکی نیست که ابتلای زمره اولیاء، و مصائب طایفه انبیاء از بدی افعال ایشان نبوده پس عاقل را لازم است که در این مراتب، تأمل کنند، ابتدا بر خود بترسد و از گرفتاری خود احتراز نماید و بعد از آن بداند که شماتت، باعث ایذای برادر مسلم، و موجب عذاب آخرت است پس تدبر کند که بلا و گرفتاری، دلالت بر بدی و خاری در نزد حضرت باری نمی کند، بلکه رایحه قرب درگاه الهی از آن به مشام ارباب بصیرت می رسد پس، خود را از این محافظت کن، و از این ملهکه نجات ده.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
غیبت با غیرزبان
و مخفی نماند که غیبت کردن منحصر به زبان نیست، بلکه هر نوعی که نقصی از غیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا فعل، یا اشاره، یا ایماء، یا رمز، یا نوشتن .
مروی است که «زنی بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت عایشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است حضرت فرمود که غیبت او را کردی» و فرقی نیست در حرمت غیبت، میان کنایه و تصریح بلکه بسا باشد که کنایه بدتر باشد و غیبت به کنایه، مثل اینکه گوئی: الحمد لله که خدا ما را مبتلا نکرد به همنشینی ظلمه یا به حب ریاست یا سعی در تحصیل مال یا بگویی: نعوذ بالله از بی شرمی، یا خدا ما را محافظت کند از بی شرمی و غرض از اینها کنایه به شخصی باشد که مرتکب این اعمال باشد و بسا که چون خواهد که غیبت کسی را کند از راه ریا و تشبه به صلحا، ابتدا مدح او را می کند و مذمت خود را نیز می کند چنانچه می گوید: فلان شخص چه بسیار خوب شخصی بود و روزگار او را نیز مثل ما کرد و از دست شیطان خلاصی نیافت.
و بعضی از غیبت کنندگان هستند که چون می خواهند غیبت مسلمانی را کنند از راه نفاق، غم و اندوه خود را بر حال آن شخص اظهار می کنند و حال اینکه در دل خود، هیچ اندوهی ندارند، چنانکه می گویند: آه، چه قدر غصه خوردم دلم سوخت به جهت فلان شخص که بی آبرو شد یا فلان عمل از او سرزد یا به او اهانت رسید خدا امر او را به اصلاح آورد و این منافق اگر دوست او بودی و غم و اندوه او را خوردی پس اظهار نکردی و دعائی که به او می کند در خلوت کردی پس اظهار حزن و دعا از خباثت باطن اوست و شیطان لعین او را بازیچه خود قرار داده، بر او امر را مشتبه کرده و بر ریش او می خندد و حسنات او را به باد می دهد و او چنان پندارد که خوب می کند و نمی داند که تیزبینان عالم دانش و بینش، از احوال و اوضاع برون او، احوال درونش را درک می نمایند.
حمد گفتی، کو نشان حامدون
نی برونت را اثر نی اندرون
رو ملاف از مشک کان بوی پیاز
از دم تو می کند مکشوف راز
و بسیارند که غیبت مسلمانی را می کنند و بعضی از حضار نمی شنوند بلند می گویند سبحان الله اما عجب نیست چنین چیزی تا او خوب متوجه شود و این هر چه می خواهد بگوید.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل پنجم - شرافت ستایش و مدح مسلمین
ضد غیبت مسلمین، مدح و ستایش ایشان است و آن صفتی است خوب، و عملی است مرغوب باعث حصول محبت، و موجب دوستی و الفت می گردد، خصوصا هرگاه در غیاب ایشان بوده باشد و موجب داخال فرح و سرور در دل برادر مومن می شود و ثواب آن چنان که مذکور شد بسیار است و احادیث در ثواب خصوص مدح نیز رسیده.
چنان که مروی است که «جمعی ستایش بعضی از مردگان را کردند، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بهشت از برای شما واجب شد» و وارد شده که «هر یک از فرزندان آدم را همنشینانی چند از ملائکه هست پس اگر برادر مسلم خود را به نیکوئی یاد کرد ملائکه گویند: مثل این از برای تو باد» لیکن مخفی نماند که همچنین نیست که هر گونه مدحی و ستایشی خوب و پسندیده باشد، بلکه این در صورتی است که به آنچه مدح می کند راست باشد و مدح ظلمه و فاسقین را نکند و مشتمل بر دروغی نباشد و از روی ریا و نفاق نباشد، که اگر از روی نفاق باشد آن مدح بد است اگر چه راست باشد چون آن باعث سرور و فرح از ظالم و فاسق می گردد و شاد کردن ایشان را مذموم، بلکه حرام می دانند.
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «بدرستی که هرگاه کسی مدح فاسقی را بکند خدا خشمناک و غضبناک می گردد» و مدح کسی را که باعث عجب و تکبر او شود نکنید چه بسیارند که چون مردمان، زبان به مدح ایشان گشایند از خود راضی می شوند و باد پندار و غرور به کاخ دماغ ایشان می وزد و مدح چنین کسانی جایز نیست و باعث هلاکت ایشان می گردد و از این جهت بود که «شخصی در خدمت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مدح دیگری را کرد، حضرت فرمود: گردن او را قطع نمودی» و فرمود: «هرگاه مدح برادر خود را در برابر او کنی گویا تیغ بر حلق او کشیده ای» و دیگری در حضور آن سرور، مدح شخصی را کرد، حضرت فرمود: پی کردن او را، خدا تو را پی کند» و اخباری که در مذمت مدح کردن رسیده همه در صورتی است که متضمن یکی از مفاسد باشد و به هر حال، خوش آمدن کسی از اینکه او را مدح و ثنا گویند بسیار مذموم و از جمله صفات رذیله است همچنان که مذکور خواهد شد.
ملا احمد نراقی : باب چهارم
فایده - مفاسد و آفات زبان
بدان که بسیاری از آفات مذکوره در این مقام و در سابق بر این، از غیبت و بهتان و دروغ و شماتت و سخریت و جدال و مراء و مزاح و تکلم به «مالایعنی» و فحش و غیر اینها، از مفاسد زبان است و ضرر این عضو به انسان، بیشتر از سایر اعضا است و آفات آن افزون تر از آفات سایر جوارح است و مفاسد این عضو، اگر چه از معاصی ظاهره است، که شأن علم اخلاق گفتگوی از آنها نیست و لیکن هر یک از اینها منجر به اخلاق رذیله و ملکات فاسده می گردد، زیرا رسوخ ملکات و اخلاق در نفس، به واسطه تکرار اعمال و افعال است پس طالب معالی اخلاق را لازم است که محافظت نفس و اعضا هر دو را بنماید و چنانکه مذکور شد عمده اعضائی که مصدر افعال ذمیمه است که مودی به اخلاق رذیله است، زبان است و آن بهترین آلات شیطان است در گمراه کردن بنی نوع انسان، چون این عضو است فسیح المیدان و وسیع الجولان، مجال آن بی حد و بی نهایت، و استعمال آن در غایت سهولت، و سرکشی آن از سایر اعضا بیشتر است پس هرکه آن را مطلق العنان ساخت، شیطان او را به وادی ضلالت رسانید و به سر منزل خذلان و هلاکت کشانید پس محافظت آن و مراقبت احوال آن واجب و لازم است و کسی از شر زبان نجات نمی یابد مگر آن را به قید شریعت، مقید سازد، و عنان آن را کشیده رها نکند، مگر در سخنی که نفع لازمی از برای دنیا و آخرت داشته باشد.
و از این جهت است که در اخبار بسیار امر به حفظ این عضو، و مراقبت احوال آن وارد شده.
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که متعهد شود محافظت آنچه میان دو فک او است که زبان باشد و آنچه میان دو پای او است، من از برای او بهشت رامتعهد می شوم» و فرمود «هر که محفوظ باشد از شر شکم و فرج و زبان خود، پس به تحقیق که از همه شرور محفوظ است» شخصی به آن حضرت عرض کرد که «راه نجات چیست؟ فرمود: زبان خود را نگاهدار» و دیگری عرض کرد که «از چه چیز بیشتر بر من ترسیده شود؟ زبان او را گرفت و فرمود: «بیشتر چیزی که مردمان را داخل جهنم می کند زبان است و فرج» و فرمود: «چون فرزند آدم داخل صبح شود همه اعضا و جوارح او متوجه زبان گردند و گویند: در حق ما از خدا بترس، اگر راست باشی همه ما راستیم و اگر تو کج شوی همه ما کج می شویم» و مروی است که «هر روز صبح، زبان به اعضا می گوید «کیف اصبحتم؟» چگونه داخل صبح شدید و چگونه است حال شما؟ گویند: اگر تو ما را به حال خود بگذاری امر ما به خیر و خوبی است» و نیز از آن حضرت مروی است که «خدا زبان را عذاب کند به عذابی که هیچ یک از اعضا و جوارح را آن عذاب نکند زبان گوید: پروردگارا مرا عذابی کردی که هیچ یک از سایر اعضا و جوارح را چنین عذابی ننمودی؟ خطاب رسد که یک کلمه از تو سرزد که به مشرق و مغرب رسید که به واسطه آن خونهای محترم بر زمین ریخته شد و مالها به نهب و غارت رفت و فرج حرام بر باد رفت به عزت خودم قسم که تو را عذابی نمایم که هیچ یک از جوارح و اعضا را چنان عذاب نکنم» و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود که: «مرد در زیر زبان خود پنهان است، پس هر چه می گوئی به عقل خود بسنج پس اگر سخنی باشد که از برای خدا باشد بگو، و الا سکوت کردن بهتر است» و از حضرت صادق علیه السلام مروی است که «هیچ روزی نیست مگر اینکه هر عضوی از اعضا به زبان خطاب می کند و می گوید: تو را به خدا قسم می دهم که ما را به عذاب نیندازی» آری، منشأ اکثر محنتهای دنیویه و مفاسد دینیه آن زبان است.
زبان بسیار سر بر باد داده است
زبان، سر را عدوی خانه زاد است
بسا پرده ها که به واسطه زبان دریده شده و چه آبروها که به سبب یک سخن بی جا بر خاک ریخته شده چه اشخاص که در دلها با وقع و وقار، و به یک کلام ناهنجار از درجه اعتبار ساقط گردیده اند.
منقول است که «شخصی که در ظاهر به آثار فطانت و فضیلت آراسته بود به مجلس یکی از اعاظم علما وارد شد آن عالم در احترام او کوشیده و از بیم نکته گیری و احتیاط برتری، سخن و درسی و بحث خود را قطع نموده مدتی به سکوت گذرانیده و آن شخص نیز ساکت بود و از سکوت او هیبت و وقع او در دل آن عالم می افزود آخر خواست تا او را امتحان نماید در نهایت ادب به او گفت: چرا سخنی نمی فرمائید؟ گفت: چه گویم؟ گفت: از مسأله ای سخن گوی گفت: هرگاه کسی روزه باشد چه وقت می تواند افطار نمود؟ گفت: چون آفتاب غروب کند آن شخص گفت: هرگاه تا نصف شب غروب نکند چه باید کرد؟ گفت: باید افطار نکرد و به خاطر جمع، مشغول درس و بحث خود شد».
پس عاقل را لازم است که مراقب زبان خود باشد و از فتنه آن غافل نگردد.
زبان بریده، به کنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
ملا احمد نراقی : باب چهارم
خاموشی ضد آفات و مفاسد زبان
و بدان که: ضد همه آفات زبان و مفاسد آن، صمت و خاموشی است و کسی را خلاصی از آفات زبان جز به آن نیست و آن از محاسن شیم، و صاحب آن در نزد همه کس عزیز و محترم است و باعث جمعیت خاطر و افکار، و موجب دوام هیبت و وقار، و فراغت از برای ذکر و عبادت، و سلامتی در دنیا و آخرت است.
و از این جهت سید رسل صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «من صمت نجی» یعنی «هر که خاموشی را شعار خود ساخت نجات یافت» و فرمود «هر که ایمان آورد به خدا و رسول، باید هر سخنی که می گوید خیر باشد یا خاموش نشیند» اعرابی ای به خدمت آن حضرت آمد عرض کرد «مرا به علمی دلالت کن که داخل بهشت شوم فرمود گرسنگان را سیر کن و تشنگان را سیراب نمای پس اگر قدرت بر اینها نداشته باشی زبان خود را از غیر سخن حق و خیر محافظت کن که به این سبب بر شیطان غالب می گردی» و فرمود «چون مومن را خاموش و صاحب وقار بینید به او تقرب جوئید که حکمت بر دل او القا می شود» و نیز فرمود «مردم سه طایفه اند «غانم» و «سالم» و «هالک» و «غانم» کسی است که ذکر خدا کند و «سالم» آن است که سکوت را شعار خود سازد و «هالک» آن است که: به سخنان باطل فرو رود».
تأمل کنان در خطاب و صواب
به از ژاژ خایان حاضر جواب
روزی شخصی به خدمت آن سرور آمد عرض کرد: «یا رسول الله مرا وصیتی کن فرمود: زبان خود را محافظت کن باز عرض کرد: مرا وصیتی کن باز فرمود: زبان خود را محافظت کن مرتبه سیم عرض کرد: مرا وصیتی کن باز فرمود: زبان خود را نگاه دار».
از عیسی بن مریم علیه السلام مروی است که «عبادت ده جزء است، نه جزء آن خاموشی است، و یکی در فرار از مردم» و فرمود که: «پرسخن نگوئید در غیر ذکر خدا، به درستی که کسانی که بسیار سخن می گویند دلهای ایشان را قساوت فروگرفته است و نمی دانند و از آن غافلند» لقمان پسر خود را گفت: «ای فرزند اگر چنان پنداری که سخن گفتن، نقره است، بدان که: سکوت، طلاست» و حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «این است و جز این نیست که شیعیان و دوستان ما زبان ایشان لال است» و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام مروی است که «از جمله حکمت آل داود این بود که بر عاقل، لازم است که شناسایی با اهل زمان خود داشته باشد و رو به کار خود آورده باشد و نگاهبان زبان خود باشد» و در کتاب مصباح الشریعه از آن جناب منقول است که فرمود: «خاموشی، کلید هر راحتی است از دنیا و آخرت و باعث خوشنودی پروردگار، و سبکی حساب روزشمار است و سبب محفوظ بودن از لغزش و خطا است و زینت عالم است و پرده جاهل».
چو در بسته باشد چه داند کسی
که گوهر فروش است یا پیله ور
ریاضت نفس به آن است و شیرینی عبادت از آن به سبب آن قساوت دل برطرف می گردد و مروت و عفاف حاصل می شود پس در را بر روی زبان خود ببند.
«ربیع بن خثیم» کاغذی در نزد خود می گذاشت و هر چه می گفت می نوشت و چون شب داخل می شد حساب خود را می رسید و می گفت: آه، آه «نجی الصامتون و بقینا» یعنی «خاموشان نجات یافتند و ما باقی ماندیم» و بعضی از اصحاب حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم سنگریزه به دهان خود می گذاردند، تا بی اختیار سخن نگویند چون اراده تکلم به سخنی که از برای خدا بود می کردند آن را از دهان خود بیرون می آوردند و بسیاری از اصحاب آن جناب چون نفس می کشیدند نفس کشیدن ایشان چون نفس کشیدن غریق بود و سخن گفتن ایشان شبیه به سخن گفتن مریض بود این است و جز این نیست که سبب هلاکت خلق، و نجات ایشان، تکلم و خاموشی است پس خوشا به حال کسی که عیب کلام را بشناسد و فواید خاموشی را بداند به درستی که خاموشی از اخلاق انبیاء، و شعار اصفیا است از آن حضرت مروی است که «خاموشی، دری است از درهای حکمت پس هر که دهان خود را بست، در حکمت بر او گشوده می شود».
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورنده لقمه های راز شد
و از آنچه مذکور شد معلوم شد که صمت و خاموشی با وجود سهولت و آسانی آن، نافع ترین چیزهاست از برای انسان و از برای بعضی سخنان، اگر چه بعضی فواید هست اما امتیاز میان خوب و بد سخن، نهایت صعوبت دارد و علاوه بر این، چون زبان را رها کردی اقتصار بر سخنان بی عیب مشکل است پس بنابراین، مهما امکن خاموشی را شعار خود ساختن و تا به حد ضرورت نرسد به سخن گفتن نپرداختن، اولی و اصوب است.
منقول است که: «چهار پادشاه به ملاقات یکدیگر رسیدند و در یک مجمع، جمع شدند و رأی هند و خاقان چین و کسرای عجم و قیصر روم، و همه در مذمت سخن گفتن و مدح خاموشی متفق گشتند یکی از ایشان گفت: من هرگز از خاموشی پشیمان نشده ام، اما بسیار بر سخنی که گفته ام پشیمانی خورده ام و دیگری گفت: هرگاه من کلمه ای را گفتم، او مالک من می شود، و دیگر مرا اختیاری از آن نیست و مادامی که نگفته ام من مالک و صاحب اختیار آنم و سیمی گفت: عجب دارم از برای متکلم، زیرا اگر کلامی بر خود او برگردد ضرر به او می رساند، و اگر برنگردد نفعی به او نمی رساند چهارمی گفت: به رد آنچه نگفته ام قادرترم از رد آنچه گفته ام».
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
تحکیم اساس بر مؤسس فرض است
این اصل بهر منعم و مفلس فرض است
بر فرض وکیل هم خطا پیشه بود
بر جامعه احترام مجلس فرض است
اثیر اخسیکتی : مفردات
شمارهٔ ۱
درامثال عجم گویند خسرو هم نکوداند
که روز اول و آخر نکودارند مهمان را
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
هر چند کلام تو چو در و گهر است
از شهد سخن کلک تو چون نیشکر است
بر گفتن خود مناز چندین واعظ
گفتن هنری نیست، شنیدن هنر است
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۴ - آداب وقت خوردن
اما آداب طعام خوردن آن است که اول بسم الله بگوید و به آخر الحمد لله. و نیکوتر آن است که به اول لقمه گوید بسم الله و به دوم بسم الله الرحمن و به سیم بسم الله الرحمن الرحیم، و به آواز گوید تا دیگران را یاد دهد و به دست راست خورد و ابتدا به نمک کند و ختم به نمک کند که در خبر آمده است این. و تاشره را در ابتدا بکشند، بدان که به خلاف شهوت یک لقمه برگیرد و نیک بخاید و تا فرو نبرد، دست به دیگر لقمه دراز نکند. و هیچ طعام را عیب نکند که رسول (ص) هیچ طعام را عیب نکردی، اگر خوش آمدی بخوردی و اگر نه دست بازگرفتی و از پیش خود خورد، مگر میوه که از جوانب طبق روا بود که آن مختلف باشد.
و از میان کاسه سیرید نخورد و از جوانب خورد و از میان نان نخورد بلکه از کناره گیرد و گردمی درآید و نان به کارد پاره نکند و گوشت همچنین و کاسه و چیزیی که خوردنی نبود بر نان ننهد و دست به نان پاک نکند و چون لقمه یا طعامی دیگر از دست بیفتد برگیرد و پاک کند و بخورد که در خبر است که اگر برنگیرد شیطان را مانده بود. و نخست انگشت بلیسد در دهان، آنگه در ازاری مالد تا آن اثر طعام که بود خورده شود که بود که برکت خود در آن باقی بود. و در طعام گرم نفخ نکند، لیکن صبر کند تا سرد شود و چون خرما خورد یا زردآلو یا چیزی که از شمردنی بود، طاق خورد و هفت یا یازده یا بیست و یک تا همه کارهای وی با حق مناسبت گیرد که و طاق است و او را جفت نیست.
و هر کار که حق تعالی به نوعی باز از انواع آن به هم نبود، آن کار باطل و بی فایده بود، پس طاق از جفت اولیتر بدین سبب است که با وی مناسبت دارد. و دانه خرما به خرما در یک طبق جمع نکند و در دست نگیرد و همچنین هر چه وی ثفلی باشد و چیزی که آن را بیندازند، و در میان طعام آب بسیار نخورد.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۶ - اما آداب پس از طعام
آن است که پیش از سیری دست بدارد و انگشت به دهان پاک کند، آنگه به دستار خوان پاک کند و نان ریزها برچیند که در خبر است که هر که چنان کند عیش بر وی فراخ شود و فرزندان وی به سلامت بوند و بی عیب، و آن کابین حورالعین گردد. آنگاه خلال کند و هر چه به زبان برآید فرو برد و هر چه به خلال بیرون آید بیندازد و کاسه پاک کند به انگشت که در خبر است که هر که کاسه بلیسد، کاسه گوید، « یا رب تو را از آتش آزاد کن چنان که او مرا از دست دیوان آزاد کرد »، و اگر بشوید و آب آن بازخورد، چنان بود که بنده ای آزاد کرده باشد و پس از طعام بگوید، « الحمدلله الذی اطمعنا وسقانا و کفانا و آوانا و هو سیدنا و مولانا » و « قل هو الله احد و لایلاف قریش » بخواند و چون طعام حلال یافته باشد شکر کند، و چون از شبهت باشد بگرید و اندوه خورد و کسی که می خورد و می گرید، نه چون کسی بود که می خورد و می خندد به غفلت. و چون دست شوید اشنان بر دست چپ کند و سه انگشت راست بشوید، اول بی اشنان، آن که بر اشنان زند و به دندان و لب و کام فراز آورد و نمک بمالد و انگشتها را بشوید، آنگاه دهن بشوید از اشنان.
آداب طعام خوردن با دیگران
و این آداب که گفتیم، اگر تنها بود، یعنی در خانه خود بود با اهل و فرزندان خود یا با کسی دیگر، اینها نگاه باید داشت، اما چون با دیگری خورد، هفت ادب دیگر درافزاید:
اول آن که دست به طعام فرا نبرد تا آنگاه که کسی که بر وی مقدم بود و در علم یا در عمر یا در ورع یا به سببی دیگر، دست فرا برد و اگر مقدم بود، دیگر آن را در انتظار ندارد.
دوم آن که خاموش نباشد که آن سیرت عجم است، لکن سخنهای خوش بگوید چون حکایات پارسایان و کلمات حکمت، ولکن بیهوده نگوید.
سوم آن که جناب هم کاسه نگاه دارد تا هیچ حال بیش از وی نخورد که آن حرام باشد چون طعام مشترک بود، بلکه باید ایثار کند و بهترین پیش وی نهد اگر رفیق سست و آهسته خورد، تقاضا کند تا به نشاط خورد، و سه بار بیش نگوید که زیاده از این افراط بود الحاح و سوگند برندهد که طعام حقیرتر از آن است که بدان سبب سوگند بردهد.
چهارم آن که حاجت نیفکند رفیق را بدان که وی را گوید بخور، لیکن موافقت کند همچنان که او می خورد. و باید از عادت خویش کمتر نکند در خوردن که آن ریا باشد، لیکن خود را در تنهایی به ادب دارد، چنان که همچنین در پیش مردمان تواند خورد، اما اگر بر قصد ایثار کمتر خورد نیکو و اگر زیاده خورد تا دیگران را نشاط هم بود نیکو بود. ابن المبارک چون درویشان را دعوت کردی به خرما گفتی، « هر که بیش بخورد، به هر دانه خرما که زیاده دارد درمی به وی دهم » و آنگاه دانه ها بشمردی تا که بیش دارد، به هر یکی درمی دادی.
پنجم آن که چشم در پیش دارد و در لقمه دیگران ننگرد و پیش از دیگران دست باز نگیرد، چون دیگران حشمت خواهند داشت از وی، و اگر اندک خواره بود دست در ابتدا کشیده دارد تا به آخر به نشاط خوردن گیرد و اگر نتواند عذر خویش بگوید تا خجل نشوند.
ششم آن که چیزی که دیگران را از آن کراهیت و نفرت بود به طبع، نکند، در کاسه دست نیفشاند و دهان فراکاسه ندارد، چنان که چیز از دهان بازگردد و در وی افتد و چون چیزی از دهان بیرون کند روی بگرداند و لقمه روغن آلوده در سرکه نزند و لقمه ای که به دندان پاره کرده باشد باز در کاسه نبرد که طبع از این همه نفرت گیرد و حدیث چیزهای مستقذر نگوید.
هفتم آن که دست چون در طشت شوید، آب دهان پیش مردمان در طشت نیفکند و کسی را که محتشم باشد تقدیم کند و اگر وی را اکرام کنند قبول کند و از جانب راست گردانند و آب جمله دستها جمع کنند و هر آبی جدا نریزند که این عادت عجم است و اگر به جمع دست یک بار شویند اولیتر و به تواضع نزدیکتر. و آب چون از دهان بیرون ریزد، به رفق ریزد تا آبی که برجهد به کسی نرسد و کسی که آب بر دست ریزد، بر پای بود اولیتر از آن که نشسته بود.
و در جمله، این آداب به اخبار و آثار آمده است. و فرق میان آدمی و بهیمه بدان آداب پدید آید که بهیمه به مقتضای طبع خورد و نیکو و زشت نشناسد که او را این تمیز نداده اند و چون آدمی را این تمیز دادند و به کار ندارد، حق نعمت و عقل و تمیز نگذارده باشد و کفران نعمت کرده باشد.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۷ - فضیلت طعام خوردن با دوستان و برادران دینی
بدان که میزبانی کردن دوستی را به طعامی از بسیار صدقه فاضلتر است که در خبر است که بر سه چیز حساب نکنند: بنده را آنچه به سحور خورد و آنچه بدان افطار کند و آنچه با دوستان خورد. و جعفر بن محمد گوید، «چون با برادران خود بر خوان نشینی، شتاب مگیر تا مدتی دراز بکشد که آن مقدار از جمله عمر حساب نباشد» و حسن بصری گوید که هرچه بنده بر خویشتن و مادر و پدر نفقه کند، آن را حساب بود، مگر طعامی که پیش دوستان برد. و بعضی از بزرگان عادت داشتی که چون برادران را خوان نهادی، طعام بسیار بر خوان نهادی و گفتی، «درخبر است که هرکه از طعام خورد که از دوستان مانده بود، در آن حساب نکنند و ما می خواهیم که از آن خوریم، پس از این که از شما پیش شما برگرفته باشند.»
و امیر المومنین علی رضی الله عنه می گوید که یک صاع طعام پیش برادران نهم دوست تر دارم از آن که بنده ای آزاد بکنم. و در خبر است که حق تعالی گوید در قیامت، «یا بنی آدم! در دنیا گرسنه شدم مرا طعامی ندادی»، گوید، «الهی چگونه گرسنه شدی و تو خداوند همه عالمی؟» و گوید، «برادر تو گرسنه بود، اگر ورا طعام دادی مرا داده بودی». و رسول (ص) گفت، هرکه برادر مسلمان را طعام و شراب دهد تا سیر شود، ایزد تعالی ورا از آتش دور گرداند به هفت خندق، میان هر خندقی پانصد ساله راه»، و گفت، «خیرکم من اطعم الطعام بهترین شما آن است که طعام بیشتر دهد.»
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۸ - آداب طعام خوردن دوستان که به زیارت یکدیگر می روند
بدان که چهار ادب است اندر این:
ادب اول آن که قصد بکند که ب وقت طعام در نزدیک کسی نشود که در خبر است که هرکه قصد طعام کسی کند ناخوانده، اندر آمدن فاسق است و در خوردن حرام خواره. اما اگر به اتفاق فرا رسد بی دستوری نخورد و اگر گویند بخور و داند که از دل نمی گویند. هم نخورد که نشاید، ولیکن تعللی کند و به تلطف دست بدارد. اما اگر قصد کند به خانه دوستی که بر وی اعتماد دارد و از دل وی آگاه بود، روا باشد، بلکه میان دوستان این سنت است. و رسول (ص) و ابوبکر و عمر رضی الله عنهما در وقت گرسنگی به خانه ابوایوب انصاری و ابوالهیثم التیهان شده اند و طعام خواسته و این اعانتی باشد میزبان را بر خیر، چون دانند که وی راغب است.
و از بزرگان کس بوده است که سیصد و شصت دوست داشته است. هر شبی به خانه یکی بودی. و کس بوده است که سی دوست داشته و کس بوده است که هفت دوست داشته، هر شبی از هفته به خانه یکی بودی. و این دوستان معلوم ایشان بودندی به جای کسب و ضیاع و ایشان سبب کسب فراغت عبادت این قوم بودندی. بلکه چون دوستی دینی افتاد، روا بود که اگر وی در خانه نباشد از طعام وی خورد.
و رسول (ص) در خانه بریره شد و از طعام وی بخورد و در غیبت وی، چه دانست که وی بدین شاد شود. و محمد بن واسع رحمه الله علیه از بزرگان اهل ورع است. با اصحاب خویش به خانه حسن بصری شدندی رحمه الله علیه و آنچه یافتندی بخوردندی. چون وی بیامدی بدان شاد گشتی. و گروهی در خانه سفیان ثوری چنین کردند، گفت، «اخلاق سلف به یاد من دادید، که ایشان چنین کردند.»
ادب دوم آن که ماحضر پیش آرد. چون دوستی به زیارت وی آید و هیچ تکلف نکند و اگر ندارد وام نکند و اگر بیش از آن نبود که از عیال وی نماند، بگذارد ایشان را. و کسی امیرالمومنین علی (ع) را میزبانی کرد، گفت، «به سه شرط آیم که از بازار هیچ نیاری و از آنچه در خانه است هیچ بازنگیری و نصیب عیال تمام به ایشان بگذاری.» و فضیل عیاض گوید که مردمان که از یکدیگر بریده شده اند به تکلف بریده شده اند. اگر تکلف از میان برخیزد، استاح وار یکدیگر را بتوانند دید».
دوستی با یکی از بزرگان تکلف کرد، گفت، «چون تنها باشی از این نخوری و من تنها باشم هم نخورم، چون گرد آییم چرا باید این تکلف کرد؟ یا تکلف از میان برگیر یا من در باقی کنم». و سلمان رضی الله عنه گوید، «ما را رسول (ص) فرموده است که تکلف نکنیم و از ما حضر بازنگیریم» و صحابه رضوان الله علیهم نان پاره و خرمای خشک پیش یکدیگر بردندی و گفتندی، «ندانم کدام بزهکارتر است، آن که حقیر دارد آن را که حاضر بود و فراپیش نیارد یا آن که چون پیش وی آرند حقیر دارد و نخورد؟»
و یونس پیغمبر (ع) نان پاره و تره که وی کشته بودی پیش مردمان آوردی و گفتی، «اگر نه آن است که لعنت کرده است خدای تعالی متکلفان را، تکلف کردمی» و قومی خصومتی داشتند زکریا (ع) را طلب داشتند تا میانجی ایشان کند. به خانه وی شدند، ورا ندیدند و زنی نیکو را دیدند. عجب داشتند که وی پیمبر است و با چنان زن تنعم کند. چون وی را طلب کردند جایی مزدور بود. وی را یافتند طعام می خورد و ایشان سخن می گفتند و وی نگفت که با من نان خورید. و چون برخاست پای برهنه بیرون آمد. ایشان را این هرسه کار از وی عجب آمد. پرسیدند که این چیست؟ گفت، «آن زن با جمال از برای آن دارم تا دین مرا نگاهدارد و چشم و دل من به جای دیگر نگذارد و شما را نگفتم که طعام خورید که آن مزد من بود تا کار کنم که اگر کمتر خوردمی در کار ایشان تقصیر کردمی و آن فریضه من بود و پای برهنه از آن رفتم که میان خداوندان زمین ها عداوت بود. نخواستم که خاک زمین در کفش من رود و به دیگر زمین برده آید.» و بدین معلوم شود که صدق و راستی در کارها از تکلف اولیتر.
ادب سیم آن که بر میزبان تحکم نکند چون داند که دشوار خواهد بود. و اگر مخیر کند وی را میان دو چیز، آسانتر اختیار کند که رسول (ص) چنین کردی در همه کارها. و کسی نزدیک سلمان شد رضی الله عنه، پاره ای نان جوین و نمک پیش آورد، گفت، «اگر سعتر بودی با این نمک به بودی.» سلمان چیزی نداشت. مطهره به سعتر گرو کرد. چون نان بخورد گفت، «الحمدلله الذی قنعنا بما رزقنا»، سلمان گفت، «اگر تو را قناعت بودی مطهره من به گرو نبودی». اما جایی که داند که دشوار نبود و آن کس شاد شود روا بود که از او درخواهد. شافعی رحمه الله علیه به بغداد در خانه زعفرانی بودی و هر روز زعفرانی نخست الوان طعام به طباخه دادی. یک روز شافعی به خط خویش لونی طعام درافزود. چون زعفرانی آن خط در دست کنیزک بدید شاد شد و به شکرانه کنیزک را آزاد کرد.
ادب چهارم آن که خداوند خانه ایشان را گوید که چه خواهید و چه آرزو کنید. چون در دل راضی بود بدانچه ایشان حکم کنند که چه خواهید و چه آرزو کنید. چون در دل راضی بود بدانچه ایشان حکم کنند که آنچه آرزوی ایشان بود، ثواب در آن بیشتر بود. و رسول علیه الصلوه و السلام می گوید، «هرکه به آرزوی برادری مسلمان قیام کند، او را هزار حسنه بنویسند و هزار هزار سیئه از وی بسترند و هزار هزار درجه وی را بردارند و از سه بهشت وی را نصیب کنند فردوس و عدن و خلد»، اما پرسیدن که چیزی آورم یا نه؟ آن مکروه است و مذموم، بلکه آنچه باشد بیاورد و اگر نخورد بازبرگیرد.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۹ - فضیلت میزبانی
بدان که آنچه گفتیم در آن است که کسی ناخوانده به زیارت شود، اما حکم دعوت کردن دیگر است.
و گفته اند که چون مهمانی بیاید، هیچ تکلف مکنید و چون بخوانید هیچ بازمگیرید، یعنی هرچه توانید بکنید. و در فضیلت اخبار بسیار آمده است و آن بر عادت عرب است که ایشان در سفر بحله بر یکدیگر رسند و حق چنان مهمان گزاردن مهم است و برای این گفت رسول (ص)، «کسی که مهماندار نیست در وی خیر نیست»، و گفت، «برای مهمان تکلف مکنید که آنگاه وی را دشمن گیرند و هرکه مهمان را دشمن دارد خدای را دشمن داشته بود و هرکه خدای را دشمن دارد، خدای تعالی وی را دشمن دارد». و مهمانی غریب که فرا رسد، برای وی وامی کردن و تکلفی کردن روا باشد، اما برای دوستان که به زیادت یکدیگر آیند نباید که آن سبب تقاطع شود. ابورافع، مولای رسول (ص) می گوید که: رسول (ص) مرا گفت، «فلان جهود را بگوی تا مرا وام دهد تا ماه رجب که مرا مهمانی فرا رسیده است. آن جهود گفت، ندهم تا گروی نباشد، بازآمدم و بگفتم یا رسول الله گرو می خواهد. رسول گفت والله من در آسمان امینم و در زمین امینم، اگر بدادی بازدادمی، اکنون زره من گرو کن، ببردم و گرو کردم.»
و ابراهیم (ع) به طلب مهمان یک دو میل بشدی و نان نخوردی تا مهمان بیافتی و از صدق وی در مشهد وی آن ضیافت بمانده است که تا این غایت هیچ از شب از مهمان خالی نبوده است و گاه بود که صد و دویست مهمان بود آنجا و بر آن دیه ها وقف کرده اند.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۱۲ - اما آداب حاضر شدن
آن است که در انتظار ندارد و تعجیل نکند و بر جای بهتر ننشیند، آن جا نشیند که میزبان اشارت کند و اگر دیگر مهمانان صدر به وی تسلیم کنند. وی راه تواضع گیرد. و در برابر حجره زنان ننشیند و در جایی که طعام از آن جا بیرون آرند بسیار ننگرد و چون بنشیند، کسی را که به وی نزدیک باشد تحیت کند و بپرسد و اگر منکر بیند انکار کند و اگر تغییر نتواند کرد بیرون آید.
احمدبن حنیل گفته است، «اگر سرمه دانی سیمین بیند نشاید که بایستد» و چون شب بخواهد بایستد، ادب میزبانی آن است که قبل طهارت جای به وی نماید.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۱۳ - اما آداب طعام نهادن
اول آن است که تعجیل کند و این از جمله اکرام مهمان باشد تا در انتظار نبود و چون جمعی حاضر شدند و یکی مانده باشد، حق ناظران اولیتر، مگر که غایب درویش باشد و شکسته دل، آنگاه تاخیر بدین نیت نیکو بود. و حاتم اصم گوید، «شتاب از شیطان است مگر در پنج چیز: طعام مهمان و تجهیز مردگان و نکاح دختران و گذاردن وام و توبه از گناهان.» و در ولیمه تعجیل سنت است.
دوم آن که میوه تقدیم کند اول و سفره از تره خالی نگذارد که چون بر سفره سبزی باشد، در اثر است که ملائکه حاضر شوند. باید که از طعامهای خوشتر پیش دارد تا از آن سیر شوند و عادت بسیار خوارگان آن باشد که غلیظ در پیش دارند تا بیشتر توان خورد و این مکروه است. و عادت گروهی آن است که جمله طعامها به یک بار پیش بنهند تا هرکسی از آن خورد که خواهد و چون الوان می نهد، باید که زود برنگیرند که کسی باشد که هنوز سیر نشده باشد از آن طعامها.
ادب سوم آن که طعام اندک ننهد که بی مروتی باشد و بسیار نیز ننهد که تکبر باشد، مگر برای آن نیت که آنچه بماند آن را حساب نبود.
ابراهیم ادهم (ع) طعام بسیار بنهاد. سفیان گفت، «نترسید که آن اسراف باشد؟» ابراهیم گفت، «در طعام اسراف نبود». و باید که نخست نصیب عیال بنهد تا چشم ایشان بر خوان نباشد که چون چیزی نماند زبان دراز کنند در مهمانان و این خباثت بود به مهمان. و روا نباشد مهمان را که زله کند، چنان که عادت گروهی از صوفیان است، مگر که میزبان صحیح بگوید نه به سبب شرم از ایشان و یا دانند که دل وی که راضی است، آنگاه روا باشد به شرط آن که بر همکاسه ظلم نکند. اگر زیادتی برگیرد حرام باشد و اگر میزبان کاره باشد حرام باشد و فرقی نبود میان آن و میان دزدیده و هرچه همکاسه دست بدارد، به شرم نه به دلخوشی آن نیز حرام باشد.
غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۱۴ - اما آداب بیرون آمدن
آن است که به دستوری بیرون آید و میزبان باید که تا به سرای با وی بیرون آید که رسول (ص) چنین فرموده است و باید که میزبان سخن خوش گوید و گشاده روی بود و میزبان نیز اگر تقصیری بیند درگذارد و فرو پوشد به نیکوخویی که حسن خلق از بسیاری قربات فاضلتر است. در حکایت است که استاد جنید رحمه الله را کودکی بخواند به دعوت که پدرش کرده بود. چون به در سرای رسیدند، پدرش وی را درنگذاشت، وی بازگشت. دیگر باره کودک وی را بخواند، بازآمد، پدر اندر نگذاشت. همچنین تا چهار بار می آمد تا دل کودک خوش می شود و باز می گشت تا دل پدرش خوش می شود و وی از در میان فارغ و اندر آن هر ردی و قبولی وی را عبرتی بود که وی آن را از جای دیگر می دید.