عبارات مورد جستجو در ۱۲۷ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً آن روز که ایشان را با هم آریم همگان ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا آن گه گوئیم ایشان را که خداوند خویش را انباز گفتند مَکانَکُمْ بر جاى باشید أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ هم شما و هم انبازان خویش که مرا مى‏گفتید فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ میان ایشان جدایى افکنیم وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ آن گه آن شرکا گویند ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ (۲۸) هرگز شما ما را نپرسیدید فَکَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ میان ما و میان شما خداى گواه بسنده است إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ (۲۹) که ما از پرستش شما هرگز آگاه نبودیم.
هُنالِکَ آنجا تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ برگیرد هر تنى کرد خویش و پاداش آنچه پیش فرا فرستاد وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ و باز برند ایشان را از تعلّل و تعلّق با حقیقت حکم اللَّه که در آن کرد.
مَوْلاهُمُ الْحَقِّ خداوند ایشان مدبّر و متولّى کار ایشان خدا است براستى و سزا وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۳۰) و هر چه جز از او که مى‏پنداشتند و مى‏فرا ساختند و مى‏پرستیدند همه گم گشت.
قُلْ بگو مَنْ یَرْزُقُکُمْ آن کیست که روزى میدهد شما را مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ از آسمان و زمین أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ یا آن کیست که شنوایى در گوشها و بینایى در چشمها آفریند و آن تواند وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ و کیست آنکه بیرون آرد زنده از مرده و بیرون مى‏آرد مرده از زنده وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ و آن کیست که کار میراند و میسازد و میدارد و ساخته مى‏سپارد فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ تا گویند ایشان اللَّه است فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۳۱) پس ایشان را گوى بنه پرهیزید از خشم و عذاب او.
فَذلِکُمُ اللَّهُ او که آن میکند اللَّه است رَبُّکُمُ الْحَقُّ خداوند شما براستى و سزا فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ پس راستى چیست جز از گمراهى؟
فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۳۲) شما را ازو چون بر مى‏گردانند؟
کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ آن آنست که درست و راست و بودنى از خدا سخن برفت عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا بحکم بر ایشان که اینجا فاسق‏اند أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۳۳) که ایشان نتوانند گروید.
قُلْ بگوى هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ از این انبازان شما کس هست؟
مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ که خلق درین جهان آرد و ایشان را جهان سازد؟ ثُمَّ یُعِیدُهُ پس باز جهان دیگر برد قُلِ اللَّهُ هم تو گوى خدایست یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ که امروز این جهانیان را جهان سازد و باز فردا ایشان را جهان سازد فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۳۴) شما را ازو چون مى‏برگردانند؟
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ بگوى هست از این انبازان شما مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ کسى که راه نماید براستى؟ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ گوى خداى آنست که راه نماید براستى أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ پس آن کس که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند؟ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‏ یا آن کس که راه ننماید مگر که او را راه نمایند؟ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۳۵) پس چه رسید شما را و چه حکم است که مى‏کنید.
وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا و بیشتر ایشان نمیروند مگر بر پى پنداشت إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و پنداشت بجاى حق هیچ بکار نیاید إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (۳۶) اللَّه تعالى داناست بآنچه ایشان مى‏کنند.
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ این قرآن نامه‏اى نهاده از سخن کسى جز از خداى نیست وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ لکن سخنى است گواه آن کتاب را که پیش فا آمد وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ و پیدا کردن و روشن کردن و گشاده نمودن است لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۳۷) شک نیست در آن که از خداوند جهانیان است.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ میگوید که این مرد نهاد آن را از خود؟ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ گوى یک سورت آرید مانند این وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۸) و انگه اگر راست مى‏گویید و توانید هر کرا خواهید پس آن خداى مى‏خوانید.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ بلکه دروغ شمردند چیزى را که آن در نیافتند و بعلم خویش بدان نرسیدند وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ و بایشان نیامد و در فهم ایشان نگنجید حقیقت آن کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ هم چنان که اعداى انبیاء که پیش از قریش بودند دروغ شمردند فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (۳۹) در نگر که سرانجام ستمکاران چون بود.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ از ایشان کس هست که باین نامه گرویده است وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ و هست از ایشان کس که باز نگرویده است وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (۴۰) و خداوند تو داناتر داناى است بمفسدان و تباه کاران.
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ و اگر ترا دروغ زن خوانند فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ گوى کرد من مرا است و کرد شما شما را أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ شما از آنچه من میکنم بیزار وَ أَنَا بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۴۱) و من از آنچه شما میکنید بیزار.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ و از ایشان کسان‏اند که مى‏نیوشند بتو أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ تو هیچ توانى که کران را شنوایى وَ لَوْ کانُوا لا یَعْقِلُونَ (۴۲) ایشان که کرانند نتوانند که دریابند.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ و از ایشان کس است که مى‏نگرد بتو أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ تو هیچ توانى که نابینایان را راه نمایى وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ (۴۳) چون توانى و ایشان نمى‏بینند.
إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً اللَّه بر مردمان ستم نکند هیچ. وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۴) لکن مردمان بر خویشتن ستم میکنند.
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ و آن روز که ایشان را بهم کنیم و جمع آریم کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا گویى که ایشان را درنگ نبود پیش از آن هرگز إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ مگر یک ساعت از روز یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ آشنایى با یکدیگر فرا میدهند قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ زیان کار گشتند ایشان که دروغ شمردند رستاخیز را و شدن بخداى و دیدار او وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ (۴۵) و ایشان بر راه نبودند.
وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ و اگر بتو نمائیم بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ چیزى از آنچه مشرکان قریش را مى‏وعده دهیم أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ یا ترا پیش بمیرانیم فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ باز گشت ایشان آخر با ما است ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ (۴۶) و آن گه اللَّه گواست بر آنچه ایشان میکنند.
وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ هر امّتى را پیغامبرى است فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ چون رسول آمد بایشان قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ میان ایشان و میان پیغامبر ایشان کار برگزارند بداد و سزا وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۴۷) و بر هیچ کس از ایشان ستم نجویند.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ میگویند که هنگام این خاست از گور کى است؟ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴۸) اگر مى‏راست گوئید.
قُلْ بگو لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا من خویشتن را نتوان گزند باز داشتن دارم وَ لا نَفْعاً و نه توان سود یافتن إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ مگر آنچه اللَّه خواهد لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ هلاک گشتن و مردن هر گروهى را هنگامى است إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ چون هنگام ایشان در رسد فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً از آن هنگام نه یک ساعت با پس نشیند وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۴۹) و نه یک ساعت پیش شوند.
قُلْ بگو أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ چون بینید اگر بشما آید عذاب او بَیاتاً أَوْ نَهاراً به شبیخون یا بروز ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (۵۰) چه چیز است از آنکه بد کاران و کافران بآن مى‏شتابند.
أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ پس آنکه آن بیفتاد بخواهید گروید بآن؟
آلْآنَ که اکنون است وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (۵۱) و همه عمر خویش بآن مى‏شتابیدید.
ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا آن گه ستم کاران را گویند ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ چشید عذاب جاویدى هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۵۲) شما را پاداش دهند مگر بآنچه میکردید
وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ خبر مى‏پرسند از تو أَ حَقٌّ هُوَ که خود راست است این خبر رستاخیز قُلْ إِی وَ رَبِّی بگو آرى بخداى من إِنَّهُ لَحَقٌّ که این خبر راست است وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ (۵۳) و شما پیش نشوید و او را در خود عاجز نیارید
وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ و اگر هر کسى را که و بر خود ستم کرد ما فِی الْأَرْضِ او را ملک بود هر چه در زمین است لَافْتَدَتْ بِهِ خویشتن را بآن باز خرید جوید و نیابد وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ و پشیمانى خویش در دل نهان دارند لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ آن گه که عذاب بینند وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ و میان ایشان کار برگزارند بسزا و داد وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۵۴) و بر هیچ کس از ایشان ستم نکنند.
أَلا آگاه باشید و بدانید.
إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ که خداى را است هر چه در آسمان و زمین است أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ آگاه باشید که گفت خدا راست است وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۵۵) لکن بیشتر ایشان نمیدانند.
هُوَ یُحیِی وَ یُمِیتُ اوست که مرده زنده میکند و زنده مى‏میراند وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۵۶) و شما را همه با او خواهند برد.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ این آیت در شأن مستهزیان آمد که استماع ایشان بتعنّت و استهزا بود، لا جرم مى‏شنیدند و ایشان را در آن هیچ نفع نبود، و ایشان را بکار نیامد، همچون کسى که کر باشد و خود به اصل هیچ نشنود. و گفته‏اند: سمع در قرآن بر دو وجه است: یکى سمع ایمان است بدل، چنان که در سورت هود گفت: ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ اى لم یطیقوا سمع الایمان بالقلب. و در سورة الکهف گفت: وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً یعنى سمع الایمان بالقلوب.
أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ هم ازین باب است. وجه دیگر سمع است بگوش سر، چنان که در سورة هل اتى گفت: فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً اى سمیع الاذنین. و در آل عمران گفت: إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یعنى محمدا ص ینادى بالایمان. وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ هم ازین باب است که این استماع بگوش سر است أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ یا محمد تو چون توانى که کران را بگوش دل شنوا کنى؟ ایشان را دریافت نیست و هدایت نیست که ایشان را راه ننمودیم.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ إِلَیْکَ این نظر چشم سر است أَ فَأَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ این نابینایى نابینایى دل است چنان که جاى دیگر گفت: فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ میگوید: کافران و جهودان در تو مى‏نگرند و معجزات و دلایل روشن مى‏بینند و آن دیدن و نگرستن ایشان را سود نمیدارد و بکار نیاید که بصیرت دل و بینایى سر ندارند پس همچون نابینایان‏اند که خود باصل هیچ مى‏نبینند.
درین دو آیت بیان است که سمع را بر بصر فضل است گوش را بر چشم افزونى است در شرف، که عقل را ور سمع بست و نظر بر چشم بست. و گفته‏اند: بصر در قرآن بر سه وجه است: یکى دیدار دل است و بصیرت سر چنان که درین آیت گفت: وَ لَوْ کانُوا لا یُبْصِرُونَ یعنى الهدى بالقلوب، و در سورة الملائکة گفت: وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ یعنى بصیر القلب بالایمان و هو المؤمن. و در سورة الاعراف گفت: وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ یعنى بالقلوب. دیگر دیدار چشم است چنان که گفت: فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً اى بصیرا بالعینین. و در سورة یوسف گفت: فَارْتَدَّ بَصِیراً یعنى بالعینین. و در سورة ق گفت: فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ یعنى بالعینین. وجه سیوم بصیرت حجّت است چنان که در سورة طه گفت: وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً یعنى بالحجة فى الدّنیا.
قوله: إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً لانّه یتصرّف فى ملکه و هو فى جمیع افعاله متفضّل او عادل وَ لکِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ بالکفر و المعصیة و فعلهم ما لیس لهم ان یفعلوا و الظّلم ما لیس للفاعل ان یفعله. میگوید: اللَّه بر هیچ کس ظلم نکند و فعل وى بهیچ وجه ظلم نیست که جز تصرف در ملک خود نیست اگر بنوازد فضل است و او را سزاست، و اگر براند عدل است و او را رواست. اما بندگان بر خود ظلم کردند که کفر و شرک آوردند و آن کردند که ایشان را نرسد و نه سزاست که کنند. قرائت حمزه و کسایى و لکن بتخفیف، الناس برفع و معنى همانست.
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ روز قیامت مؤمن از پس شادى و امن و راحت که بیند، بودن خویش در دنیا و در برزخ چنان فراموش کند که پندارد که یک ساعت بیش نبودست و کافر از اندوه و بیم و نومیدى که باو رسد و بیند چنان داند که در دنیا و برزخ یک ساعت بیش نبودست مؤمن در شادى همه اندوهان فراموش کند و کافر در غم همه شادیها فراموش کند.
یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ روز رستاخیز روزى دراز است و احوال آن در درازى روز میگردد از گوناگون هنگامى باشد که خلق در آن هنگام چنان باشند که یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ لا یَسْئَلُ حَمِیمٌ حَمِیماً و هنگامى باشد که یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ اى یعرف بعضهم بعضا معرفتهم فى الدّنیا، ثم تنقطع المعرفة اذا عاینوا اهوال القیامة.
و قیل یتعرّف بعضهم من بعض مدّة لبثهم فى القبور. و قیل یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ تعارف توبیخ لانّ کلّ فریق یقول للآخر انت اضللتنى و ما یشبه هذا.
قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا اى خسر ثواب الجنّة و حظوظ الخیرات. الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ یعنى بالبعث و النشور وَ ما کانُوا مُهْتَدِینَ الى الایمان.
وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ این ماء صلت است و جالب آن نون مشدّد است و صلت سخن اینست و ان نرک این رؤیت رؤیت بصر است یعنى ان نرک بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ من العذاب فى حیاتک أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ و لم نرک ذلک فَإِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فى القیامة.
ثُمَّ اللَّهُ شَهِیدٌ عَلى‏ ما یَفْعَلُونَ عالم بفعلهم و تکذیبهم فیجازیهم علیه، این ثم درین موضع کلمتى است از کلمات صلت در آن حکم تعقیب نیست و عرب ثم گویند و بعد گویند بى‏نیّت تعقیب، چنان که گفت بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ و معنى آیت آنست که اگر بتو نمائیم درین جهان در حال زندگى تو عذاب ایشان و انتقام کنیم از ایشان، و اگر نه بعد از وفات تو در آن جهان عذاب کنیم و جزا دهیم. پس رب العالمین در حیاة پیغامبر بعضى عذاب ایشان بوى نمود روز بدر و عذاب آن جهانى ایشان را خود بر جا است و ایشان را میعاد. و گفته‏اند این آیت منسوخ است بآیت سیف.
وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ من الامم الماضیة رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ او بلغتهم دعوته فلم یؤمنوا قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ اى اهلکوا و نجا المؤمنون و کان ذلک من اللَّه عدلا.
میگوید: هر امّتى را از امّتهاى گذشته پیغام برى بود آن پیغامبر بایشان آمدید و بر دین حق دعوت کردید، پس اگر ایشان ایمان نیاوردندى و رسالت وى نپذیرفتندى و حجّت بر ایشان محکم گشتید و عذر برنده شدید، رب العالمین عذاب بایشان فرو گشادید گردن کشان و ناگرویدگان را هلاک کردید، و مؤمنانرا نجات بودید، و این از خداوند جلّ جلاله عدل است و داد بسزا، همان است که جایى دیگر گفت وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا و قال تعالى: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ مجاهد گفت و مقاتل و کلبى فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ یعنى یوم القیمة قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ گفتند: روز قیامت ربّ العزّة گوید: ا لم یأتکم رسلى بکتابى رسولان من بشما آمدند و پیغام ما بشما گزاردند و نامه من بر شما خواندند. ایشان گویند: ما اتانا لک رسول و لا کتاب، بما هیچ پیغامبر نیامد و نه هیچ نامه بما رسید پس رسولان آیند و بر امّت خویش گواهى دهند بایمان و کفر ایشان. همان است که جایى دیگر گفت: وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً جایى دیگر گفت: وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً و قال تعالى: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ الآیة. پس چون ایشان گواهى دادند قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ میان ایشان کار برگزارند و هر کسى را بسزاى خود رسانند وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ لا یعذّبون بغیر ذنب و لا یؤاخذون بغیر حجة و لا ینقصون من حسناتهم و لا یزادون على سیّآتهم.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ چون این آیت فرود آمد که وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ کافران گفتند: بر سبیل استهزا این وعده عذاب که میدهى کى خواهد بود إِنْ کُنْتُمْ یا محمد انت و اتباعک صادِقِینَ بنزول العذاب.
قل یا محمد مجیبا لهم لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ ان املکه فکیف املک انزال العذاب. و گفته‏اند: مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ این وعد بعث است در همه قرآن و معنى آنست که چون ایشان از رستاخیز پرسند یا محمد تو جواب ده که لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً بیان تاویل این آیت آنجاست که گفت: قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ ترا مى‏پرسند که رستاخیز کى خواهد بود گوى من اگر غیب دانستمى خویشتن را از گزند نگاه داشتمى و به هر چه خیر بودى رسیدمى، و چون غیب ندانم اینجا که بودنى امروز چیست، چون دانم غیب رستاخیز که رستاخیز کى است؟ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ اى لهلاک کلّ امّة اجل إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ وقت فناء اعمارهم فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ اى لا یتأخرون و لا یتقدّمون. عمر خطاب گفت: اوّل ما یهلک من الامم الجراد.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ این عذاب درین آیت نام رستاخیز است و در قرآن آن را نظائر است إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ لَواقِعٌ ما لَهُ مِنْ دافِعٍ آن روز را عذاب نام کرد که آن روز عذاب کافران است. و در قرآن عذاب است مراد بآن مرگ، و عذاب است مراد بآن رستاخیز، و عذاب بحقیقت عذاب. بَیاتاً اى وقت بیات و هو اللّیل أَوْ نَهاراً چون ایشان استعجال عذاب کردند و از رستاخیز بسیار مى‏پرسیدند، فرمان آمد که یا محمد ایشان را بگوى أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ چه بینید اگر این عذاب ناگاه بشما آید و رستاخیز ناگاه بپاى شود بشب یا بروز، شما بچه چیز مى‏شتابید از آن، چه چیز است از آن عذاب و از آن روز که کافران بآن مى‏شتابند و این استفهام بمعنى تهویل و تعظیم است اى ما اعظم ما یلتمسون و یستعجلون.
أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ این ثم نه حرف عطف است که بمعنى حینئذ است و این استفهام بمعنى انکار است یقول أ حینئذ اذا نزل العذاب صدّقتم بالعذاب فى وقت نزوله و آمنتم باللّه وقت البأس. این جواب ایشانست که گفتند: چون عذاب معاینه بینیم ایمان آریم، ایشان را گویند در آن حال آلْآنَ وَ قَدْ کُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ تکذیبا و استهزاء این هم چنان است که فرا فرعون گفتند آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ جایى دیگر گفت: یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها الآیة.
ثُمَّ قِیلَ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا اشرکوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ اى على الدّوام هَلْ تُجْزَوْنَ الیوم إِلَّا بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ فى الدّنیا فما جزاء الشّرک الّا النّار.
وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ اى یستخبرونک أَ حَقٌّ ما اخبرتنا به من العذاب و البعث.
مقاتل گفت: حیى ابن اخطب چون به مکه آمد به مصطفى ص گفت یا محمد احق ما تقول ام باطل ا بالجدّ منک هذا ام انت هازل؟ این جواب وى است قُلْ یا محمد إِی وَ رَبِّی جایى دیگر گفت: قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّی جایى دیگر گفت: قُلْ نَعَمْ معنى هر سه لفظ آنست که آرى حقّ است و راست إِنَّهُ لَحَقٌّ این ها با عذاب شود و با قرآن و با بعث و حساب، اى انّ ذلک لحقّ کاین لا محالة وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ اى سابقین فائتین.
وَ لَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ اى کفرت ما فِی الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ ثمّ لم یقبل منه فداه، همانست که جایى دیگر گفت: وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها میگوید: اگر هر چه در زمین ملک کافر بود خواهد که خویشتن را بآن باز خرد روز قیامت، و فداى عذاب خویش کند، لکن ندا از وى نپذیرند و عذاب از وى باز نگیرند.
وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ اى اظهروها لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ پشیمانى ظاهر کنند آن روز لکن پشیمانى سود ندارد و بکار نیاید. و قیل: أَسَرُّوا النَّدامَةَ اى کتموا النّدامة یعنى الرّوساء من السفلة الّذین اضلّوهم وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ اى بین السفلة و بین الرّؤساء بِالْقِسْطِ بالعدل فیجازى کلّ على صنعه. میگوید: مهتران و سروران کفره که سفله خود را بى راه کرده بودند و ایشان را بر کفر داشته، آن روز پشیمان شوند از کرد و گفت خویش، امّا آن پشیمانى از سفله خود پنهان میدارند و ظاهر نکنند تا ربّ العزة میان ایشان حکم کند و کار بر گزارد بعدل و راستى، و هر کس را آنچه سزاى وى است از پاداش بوى دهد وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ این آیت را حکم تکرار نیست که آنچه اوّل گفت در شأن قومى است و این در حق قومى دیگر. و گفته‏اند: این قضاء آنست که دوزخیان را از بهشتیان جدا کنند، بهشتیان را ببهشت فرستند و دوزخیان را بدوزخ، و بر کس از ایشان ستم نکنند.
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فلا مانع من عذابه و لا یقبل فداء أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وعده و وعیده کائنان لا خلف فیهما وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ البعث هُوَ یُحیِی للبعث وَ یُمِیتُ فى الدّنیا وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ فى الآخرة
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ آمد بشما پندى از خداوند شما وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ و شفا و آسانى آن را که در دلها بود وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۵۷) و راه نمونى و مهربانى گرویدگان را.
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ گوى بفضل خداى و رحمت او فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا بآن شاد باشید و خرّم هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (۵۸) فضل خداى به است از آنچه شما گرد میکنید در دنیا.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ گوى چه بینید ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ آنچه اللَّه شما را فرستاد از آسمان از روزى فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا شما فرا ایستادید و از آن بخویشتن حرام ساختید و حلال ساختید قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ گوى اللَّه شما را دستورى داد أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (۵۹) یا بر اللَّه دروغ مى‏سازید.
وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ چه مى‏پندارند ایشان که بر خداى مى‏دروغ سازند یَوْمَ الْقِیامَةِ روز رستاخیز.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ اللَّه با فضل است بر مردمان وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۶۰) لکن بیشتر ایشان از اللَّه بآزادى نه اند نه با او آشنااند.
وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ در هیچ کار نباشى تو وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ و ازین قرآن هیچ چیز نخوانى وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ و هیچ کار نکنید إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً مگر ما بر شما گواه باشیم إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ آن گه که مى‏باشید در کار و میروید در آن وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ و دور نیست و غائب از خداوند تو مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ هام سنگ یک ذره فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ نه در زمین و نه در آسمان وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ و نه کم از ذره‏اى و نه مه از آن إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۶۱) مگر که در نوشته‏ایست پیداى، روشن درست.
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ آگاه بید که اولیاى خدا آنند که باو گروند لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۲) ور ایشان فردا نه بیم است و نه اندوهگن باشند.
الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که باو بگرویدند وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۶۳) و آزرم میداشتند و پرهیزگار بودند.
لهمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ ایشان را بشارت است درین جهان و در آن جهان تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ‏ بدل کردن نیست سخنان خداى را و وعدهاى او رالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‏ (۶۴) آنست پیروزى بزرگوار.
وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ اندوهگن مکناد ترا سخن ایشان إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً خدایى اللَّه راست بهمگى و توانایى در همه کار و توانستن با همه کس هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۵) او شنواست دانا.
أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ آگاه بید که اللَّه راست هر چه در آسمان و زمین چیز و کس است وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ بچه چیزى مى‏پى‏برند ایشان که جز از اللَّه انبازان مى‏خوانند إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ بر چه اعتماد میکنند جز از پندار که پى مى‏برند وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۶۶) و جز از دروغ روشن که میگویند.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ اوست که شما را شب آفرید لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا درو بیارامید وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن آفرید تا درو بینند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى روشن است توانایى و دانایى اللَّه را لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۷) ایشان را که بشنوند.
قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً گفتند: که اللَّه فرزند گرفت سُبْحانَهُ پاکى و بى عیبى و بى‏فرزندى اللَّه راست هُوَ الْغَنِیُّ او بى‏نیاز است و پاک است لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ او راست هر چه در «هفت» آسمان و «هفت» زمین است إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا نیست بنزدیک شما این سخن را هیچ عذر و هیچ حجت أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۶۸) بر خداى چیزى مى‏گویید که آن را ندانید.
قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ بگوى ایشان که بر خداى دروغ مى‏سازند لا یُفْلِحُونَ (۶۹) نیک نیابند.
مَتاعٌ فِی الدُّنْیا یک چند ایشان را درین جهان فرا دارند ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ و آن گه بازگشت ایشان با ما ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ و آن گه بچشانیم ایشان را عذاب سخت بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (۷۰) بآنچه حق فرا مى‏پوشیدند و کافر مى‏شدند.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۶ - النوبة الثالثة
قوله تعالى و تقدس: یا أَیُّهَا النَّاسُ خداوند بزرگوار، جبّار کردگار، میگوید: جلّ جلاله اى مردمان نداى عامّ است واهمگان میگوید، تا خود که نیوشد، خطاب جامع است تا که پذیرد، همه را میخواند تا کرا خواهد، نداى عامّ است و بار دادن خاصّ دعوت عامّ است و هدایت خاص فرمان عامّ است و توفیق خاصّ اعلام عامّ است و قبول خاصّ، نه هر کرا خواند او را خواهد نبینى که آنجا گفت: وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ناخواسته را خواند حجّت را، و خواسته را خواند قربت را، ظاهر ندا یکى و باطن ندا مختلف.
یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ آنک آمد بشما موعظتى از خداوند شما یعنى قرآن که یادگار مؤمنان است، جایى دیگر گفت: وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ یادگار مؤمنان است و مونس عارفان، و سلوة محبان و آسایش مشتاقان وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ شفاى بیمار دلان، و آسایش اندوهگنان، جایى دیگر گفت: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ قرآن شفاء دردها است، و داروى علّتها و شستن غمها و چراغ دلها، چراغ توحید است که از دلهاى کافران تاریکى کفر ببرد، چراغ اخلاص است که از دلهاى منافقان تاریکى شک ببرد، چراغ ارشاد است که از دلهاى مبتدعان تاریکى حیرت ببرد، چراغ هدى است که از دلهاى متحیّران تاریکى جهل ببرد، چراغ رضا است که از دلهاى بخیلان تاریکى شح ببرد، چراغ عنایت است که از دلهاى متعلّقان تاریکى اسباب ببرد.
وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ شفا در قرآن بر سه وجه است: شفاى عامّ است، و شفاى خاص، و شفاى خاص الخاص، شفاى عامّ آنست که گفت: فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ و شفاى خاص آنست که گفت: ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ و شفاى خاصّ الخاص وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ شفاى عامّ نعمت اوست، شفاى خاصّ کلام اوست، شفاى خاصّ الخاصّ خود اوست، و گفته‏اند: درین آیت قرآن را چهار صفت گفت: موعظت و شفاء و هدى و رحمت، موعظت عوام راست، شفا خواص راست، هدى خاصّ الخاص راست، رحمت همگنان راست، فبرحمته و صلوا الى ذلک. و بدان که شفاى هر کس بر اندازه درد اوست، شفاى گنهکاران در رحمت اوست، شفاى مطیعان بیافت نعمت اوست، شفاى عارفان بزیادت قربت اوست، شفاى واجدان در شهود حقیقت اوست، شفاى محبّان در قرب و مناجات اوست.
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ یا محمد مؤمنان را بشارت ده ایشان را بگو بفضل و رحمت من شاد باشید، بایمان و قرآن و اسلام و محمد شما را گرامى کردم بنازید، بیاد من انس گیرید، بر وعد من چشم دارید، بر درگاه من خوى کنید، با ذکر من آرام گیرید، عهد من بجان پذیرید، بمهر من بنازید، عبدى شاد آنست که شاد است بمن، شادى نیست مگر شادى بمن، شاد مبادا که نه شاد است بمن، بنده را دو شادى از من، امروز شاد بمن، و فردا شاد با من.
روى ما شاد است تا تو حاضرى با روى تو
جان ما خوش باد چون غائب شوى با یاد تو
و قیل فضل اللَّه و رحمته الّذى لک منه فى سابق القسمة خَیْرٌ مِمَّا تکلّفته من صنوف الطّاعة و انواع الخدمة. از روى اشارت میگوید: بنده من بر فضل و رحمت من اعتماد کن نه بر طاعت و خدمت خویش، که اعتماد نه جز بر فضل من، و آسایش نه جز با رحمت من، هر کس را مایه‏اى و مایه مؤمنان فضل من، هر کس را خزینه‏اى و خزینه درویشان رحمت من، هر کس را تکیه‏گاهى و تکیه‏گاه عارفان سبق من، هر کس را گنجى و گنج متوکّلان ضمان من، هر کس را عیشى و عیش ذاکران بیاد من، هر کس را امّیدى و امّید دوستان بدیدار من.
در بنى اسرائیل زاهدى بود هفتاد سال در صومعه نشسته، و خداى را عبادت کرده، بعد از هفتاد سال به پیغامبر آن روزگار وحى آمد که زاهد را گوى نیکو روزگار بسر آوردى و عمر گذاشتى در عبادت من، وعده دادم ترا که بفضل و رحمت خویش بیامرزم ترا. زاهد گفت: مرا بفضل خویش ببهشت میرساند، پس آن هفتاد ساله عبادت من کجا وادید آید، و از آن چه آید؟ ربّ العزّة همان ساعت بر یک دندان وى دردى عظیم نهاد که از آن بفریاد آمد بر پیغامبر شد و زارى کرد و شفا خواست، وحى آمد به پیغامبر که زاهد را گوى عبادت هفتاد ساله خواهم، تا ترا شفا دهم، زاهد گفت: رضا دادم و نقدى شفا خواهم فردا تو دانى خواه بدوزخ فرست خواه ببهشت، فرمان آمد از جبار کاینات که آن عبادت تو جمله در مقابل آن یک درد دندان افتاد چه ماند اینجا مگر فضل و رحمت من، فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ تؤملون من الثواب على الافعال.
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ اولیاى خدا ایشانند که در بحار علوم حقیقت غوّاصان گوهر حکمت‏اند، و در آسمان فطرت خورشید ارادت و مستقر عهد دولت‏اند، مقبول حضرت الهیّت و صدف اسرار ربوبیّت‏اند، عنوان شریعت و برهان حقیقت‏اند، نسب مصطفى در عالم حقایق بایشان زنده، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، ظاهرشان باحکام شرع آراسته، باطنشان بگوهر فقر افروخته، آثار نظر این عزیزان بهر خارستان خذلان که رسد عبهر دین برآید، برکات انفاس ایشان بهر شورستان ادبار که تابد عنبر عشق بوى دهد، اگر بعاصى نظر کنند مطیع گردد اگر بزنّار دارى دیده باز کنند مقبول و محفوظ درگاه عزّت شود، چنان که از آن عزیز روزگار و سیّد عصر خویش شبلى باز گویند که وقتى بیمار گشت و خلیفه روزگار او را دوست داشتى، بوى رسید که شبلى بیمار است طبیبى ترسا بود سخت حاذق او را بشبلى فرستاد تا مداواة کند طبیب آمد و شبلى را گفت: اى شیخ اگر ترا از پوست و گوشت خود دارو باید کرد دریغ ندارم و علاج کنم شبلى گفت: داروى من کم از این است، گفت: داروى تو چیست؟ گفت: اقطع زنّارک و قد عوفیت.
طبیب گفت: شرط جوانمردى نباشد که دعوى کردم و بسر نبرم اگر شفاى تو در قطع زنّار ما است آسان کاریست. طبیب زنّار مى‏برید و شبلى از بیمارى بر مى‏خاست، خبر بخلیفه رسید که حال چنین رفت خلیفه را خوش آمد گفت: من پنداشتم که طبیبى بر بیمار مى‏فرستم ندانستم که خود بیمارى را بر طبیب مى‏فرستم أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ گفته‏اند: علامت ولىّ آنست که سر تا پاى وى عین حرمت شود، چشمش بحرمت بیارایند تا بهیچ ناشایست ننگرد، زبانش بادب بند کنند تا بیهوده نگوید، قدم وى را بند حقیقت بر نهند تا بهر کوى فرو نشود، خلق وى را بند شریعت بر نهند تا جز حلال بخود راه ندهد، جوارح وى را در بند بندگى کشند تا جز کمر بندگى حقّ بر میان نبندد، در دنیا چنین دارند و در عقبى لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ در دنیا بخدمت‏ و حرمت آراسته، و در عقبى بنعمت و رؤیت رسیده، در دنیا شناخت و محبت، و در عقبى نواخت و مشاهدت، در دنیا صفا و وفا دیده، و، در عقبى بلقا و رضا رسیده، اینست که رب العالمین گفت‏هُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ
ایشان را دو بشارت است یکى امروز یکى فردا، امروز وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ فردا یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ اینت نواخت بى‏کران، و نعیم جاودان، و شاد دوستان، ملک خشنود و بنده‏نازان، بندگان من هر چه جویید مه از خشنودى من نجوئید، بهرچه رسید به از فضل من نرسید، هر کرا گزینید بدوستى چون من نگزینید، و هر کرا بینید هرگز چون من نبینید، الدّار دارکم و انا جارکم.
بزرگوار آن روزگار که سرانجامش اینست، عزیز آن بنده‏اى که سزاش اینست، نیکو آن تخمى که برش اینست، مبارک آن شبى که بامدادش اینست، سراى از نور، جاوید سرور، و مولى غفور.
قولوا لاحبابنا قرّت عیونکم
فقد دنت من سلیمى دمنة الدّار
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ چرا مردان شهرى که بخواستندى، گروید آن وقت گرویدندى فَنَفَعَها إِیمانُها که ایشان را گرویدن سود داشتى، إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا مگر قوم یونس که ایمان آوردند کَشَفْنا عَنْهُمْ باز بردیم از ایشان عَذابَ الْخِزْیِ عذاب رسوایى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا درین جهان وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِینٍ (۹۸) و ایشان را بر خوردار گذاشتیم تا هنگامهاى اجلهاى ایشان.
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ و اگر خداوند تو خواستى لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ ایمان آوردى هر که در زمین کُلُّهُمْ جَمِیعاً همگان بهم أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ تو توانى که مردمان را ناکام پیغام شنوانى حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۹۹) تا گرویدگان باشند.
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ نبود و نیست هیچ تن را أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ که بگرود بخداى مگر بخواست او وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ و کژى بیگانگى مى‏افکند و مى‏آلاید عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (۱۰۰) بر ایشان که حقّ مى در نیاوند قُلِ انْظُرُوا گوى در نگرید ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ تا آن خود چه چیز است که در آسمان و زمین است وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ و چه سود دارد نشانها و پیغامها و آگاه کنندگان و بیم نمایندگان عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (۱۰۱) قومى را که ایشان بنمى باید گرویدن.
فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ چشم نمیدارند إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ مگر خویشتن را روزى همچون روزهاى ایشان که گذشته‏اند پیش ازین قُلْ فَانْتَظِرُوا گوى چشم میدارید بمن و بخویشتن إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (۱۰۲) که من هم از چشم دارندگانم با شما.
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا آن گه باز رهانیم فرستادگان خویش وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که گرویدگان‏اند کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا هم چنان حق است بر ما نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ (۱۰۳) که باز رهانیم و گرویدگان با او.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ گوى اى مردمان إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی اگر شما در گمان‏اید از دین من فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ نپرستم آنچه مى‏پرستید شما فرود از خداى وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ و لکن اللَّه را پرستم آن خداى که شما را میراند وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۰۴) و مرا باین فرمودند که از گرویدگان باش.
وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً و آهنگ خویش و روى خویش راست دار دین را مسلمان بر ملت ابراهیم وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۰۵) و نگر که از انباز گیرندگان نباشى.
وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ و فرود از اللَّه مخوان ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ چیزى که ترا نه سود دارد و نه گزاید فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ (۱۰۶) اگر چنین کنى آن گه تو آنى که یکى از ستم کاران باشى.
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر اللَّه بتو گزندى رساند فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ باز برنده‏اى نیست آن گزند را مگر هم او وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو نیکى خواهد فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ باز دارنده‏اى نیست فضل او را یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ میرساند آن را باو که خواهد از بندگان خویش وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۱۰۷) و اوست عیب پوش آمرزگار مهربان.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ گوى اى مردمان قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ آمد بشما پیغامى راست و رساننده‏اى راست از خداوند شما فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ هر که بر راه راست افتد سود تن خویش را افتد وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها و هر که از راه راست بیفتد زیان تن خویش را بیفتد وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (۱۰۸) و من بر شما کوش دارنده و نگه دارنده‏ام.
وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ و بر پى مى‏باش آن پیغام را که مى‏دهند بتو وَ اصْبِرْ و شکیبا مى‏باش حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ تا آن گه که اللَّه برگزارد کار و خواست خود وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (۱۰۹) و بهتر حاکمان اللَّه است در حکم.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۹ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ اى هلّا کانت قریة آمنت حین ینفعها ایمانها لا حین لا ینفعها، این حجّت خدا است جلّ جلاله بر فرعون که ایمان وى نپذیرفت بوقت معاینه عذاب. یقول اللَّه تعالى: هلّا آمن فرعون قبل ان یدرکه الغرق حین المهلة، آن گه قوم یونس را مستثنى کرد که توبه ایشان بپذیرفت بوقت معاینه عذاب. و قیل: معناه فما کانت قریة، اى اهل قریة آمنت عند معاینة العذاب فَنَفَعَها إِیمانُها فى حالة البأس کما لم ینفع فرعون إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ فانّه نفعهم ایمانهم لمّا رأوا امارات العذاب لما علم اللَّه من صدقهم، و هو قوله: کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ الهلاک و الهوان فى الحیاة الدنیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِینٍ اى الى احایین آجالهم. و قیل: کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ الى یوم القیمة فیجازون بالثّواب و العقاب. خلافست میان علما که قوم یونس عذاب بعیان دیدند یا امارات و دلائل آن دیدند، قومى گفتند: عذاب بایشان نزدیک گشت و بعیان دیدند که میگوید: کَشَفْنا عَنْهُمُ و الکشف یکون بعد الوقوع او اذا قرب. و قومى گفتند: امارات و دلائل عذاب دیدند و در آن حالت توبه کردند باخلاص و صدق و زبان تضرّع بگشادند و تا ربّ العزّة آن عذاب که دلیل آن ظاهر بود از ایشان بگردانید و مثال این بیمارست که بوقت بیمارى چنان که امید بعافیت و صحت میدارد و از مرگ نمى‏ترسد توبت کند، توبت وى در آن حال درست بود، اما چون مرگ بمعاینه دید و از حیات نومید گشت، توبه وى درست نباشد که میگوید جل جلاله: وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ تواریخیان گفتند: یونس پیغامبر مسکن او موصل بود و خانه او نینوى، ما در وى تنخیس نام بود و پدر وى متى، و موصل از آن خوانند که شام به عراق پیوندد، رب العالمین یونس را فرستاد بقوم وى و ایشان را دعوت کرد بدین اسلام ایشان سرباز زدند و رسالت وى قبول نکردند، یونس گفت: اکنون که مرا دروغ زن میدارید و رسالت ما قبول نمیکنید، بارى بدانید که بامداد شما را از آسمان عذاب آید و آن گه سه روز آن عذاب در پیوندد. ایشان با یکدیگر گفتند: یونس هرگز دروغ نگفته است این یک امشب او را بیازمائید بنگرید که امشب از میان ما بیرون شود یا نه، اگر بیرون شود و بر جاى خویش نماند پس بدانید که راست میگوید. بامداد چون او را طلب کردند نیافتند که از میان ایشان بیرون شده بود، دانستند که وى راست گفت، همان ساعت امارات و دلائل عذاب پیدا گشت، ابرى سیاه بر آمد، و دخانى عظیم در گرفت، چنان که در و دیوار ایشان سیاه گشت، ایشان بترسیدند، و از کردها و گفتهاى خویش پشیمان شدند، و رب العزّة جلّ جلاله در دلهاى ایشان توبت افکند همه بیک بار بصحرا بیرون شدند، مردان و زنان و کودکان و چهار پایان نیز بیرون بردند، و پلاسها در پوشیدند، زبان زارى و تضرّع بگشادند، و به اخلاص و صدق این دعا گفتند: یا حىّ حین لا حىّ یا حى محیى الموتى یا حىّ لا اله الا انت. فعرف اللَّه صدقهم فرحمهم و استجاب دعاءهم و قبل توبتهم و کشف العذاب عنهم، و کان ذلک یوم عاشوراء. و کان یونس قد خرج و اقام ینتظر العذاب فلم یر شیئا و کان من کذب و لم یکن له بیّنة قتل، فقال یونس: کیف ارجع الى قومى و قد کذبتهم، فذهب مغاضبا لقومه و رکب السفینة. فذلک قوله: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً و یأتى شرحه فى موضعه ان شاء اللَّه.
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً اى وفّقهم للهدایة أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ قال ابن عباس: کان النبى (ص) حریصا على ایمان جمیع الناس. و قیل: نزلت فى ابى طالب فاخبره سبحانه انه لا یؤمن الا من سبق له من اللَّه السعادة و لا یضل الا من سبق له الشقاوة. أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ اکراه الهدایة لا اکراه الدعوة، یا محمد تو نتوانى که ایشان را ناکام راه نمایى، باز خواندن توانى اما راه نمودن نتوانى لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ، إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ ما کانَ لِنَفْسٍ و ما ینبغى لنفس، و ما کانت النّفس أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ اى بارادته و توفیقه و ما سبق لها من قضائه و مشیّته فلا تجتهد نفسک فى هدیها فانّ ذلک الى اللَّه و هذا الحدّ الدلایل على انّ استطاعة العبد مع فعله لا قبل فعله. قال بعض المحققین: لا یمکن حمل الاذن فى هذه الآیة الا على المشیّة لانه امر الکافة بالایمان و الذى هو مامور بالشی‏ء لا یقال انه غیر ماذون فیه. و لا یجوز حمل الآیة على ان معناه لا یؤمن احد الا اذا ألجأه الحق الى الایمان و اضطره، لانه یوجب اذا ان لا یکون احد فى العالم مؤمنا بالاختیار و ذلک خطاء فدل على انه اراد به الا ان یشاء اللَّه ان یؤمن هو طوعا و لا یجوز بمقتضى هذا ان یرید من احد ان یؤمن طوعا ثم لا یؤمن لانه تبطل فائدة الآیة، فصحّ قول اهل السنة انّ ما شاء اللَّه کان و ما لم یشاء لم یکن.
قوله: وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ اى یجعل اللَّه الرّجس. و قرأ ابو بکر و نجعل بالنون اى نجعل العذاب الالیم. و قیل: الشیطان. و قیل: الغضب و السخط عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ دلائله و اوامره و نواهیه.
قُلِ انْظُرُوا اى قل للمشرکین الذین یسئلونک الآیات انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ من الآیات و العبر التی تدل على وحدانیّة اللَّه سبحانه فتعلموا انّ ذلک کلّه یقتضى صانعا لا یشبه الاشیاء و لا یشبهه شى‏ء ثم بیّن انّ الآیات لا تغنى عمن سبق فى علم اللَّه سبحانه انه لا یؤمن، فقال: وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ درین «ما» مخیّرى، خواهى باستفهام گوى، خواهى بنفى، اگر باستفهام گویى معنى آنست که چه سود دارد آیات و معجزات. و اگر بنفى گویى معنى آنست که سود ندارد آیات و معجزات و انذار آگاه کنندگان و بیم نمایندگان قومى را که در علم خداى کافرانند که هرگز ایمان نیارند. فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ مشرکان مکه را میگوید: ما ینتظرون إِلَّا ایّاما یقع علیهم فیها العذاب و مثل ایام الذین مضوا من قبلهم و ایّام اللَّه عقوباته و ایّام العرب وقایعها. منه قوله: وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ و کل ما مضى علیک من خیر و شر فهو ایّام. میگوید: مشرکان قریش بعد از ان که ترا دروغ زن گرفتند چه انتظار کنند و چه چشم دارند مگر مثل آن عقوبات و وقایع که ایشان را رسید که گذشته‏اند از پیش از دروغ زن گیران پیغامبران چون عاد و ثمود و امثال آن.
قُلْ یا محمد فَانْتَظِرُوا مثلها ان لم تؤمنوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ لذلک. و قیل: انتظروا هلاکى انى معکم من المنتظرین هلاککم، هذا جواب لهم حین قالوا: نتربص بکم الدوائر.
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا قرأ یعقوب ننجى بالتخفیف و هو مستقبل بمعنى الماضى اى کما اهلکنا الذین خلوا ثم نجّینا الرسل و المؤمنین کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ اى ننجى محمد او من آمن معه. قرأ الکسائى. و حفص و یعقوب نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ اى ننجى بالتخفیف و الاخسرون بالتشدید و انجى و نجّى بمعنى واحد.
حَقًّا عَلَیْنا یعنى منّا فإن الاشیاء تجب من اللَّه اذا اخبر انها تکون فیجب الشی‏ء من اللَّه لصدقه و لا یجب علیه لعزّة.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی این خطاب با مشرکان قریش است میگوید: ان کنتم لا تعرفون ما انا علیه فانا ابیّنه لکم، اگر شما نمى‏شناسید و نمیدانید این دین که من آورده‏ام، من شما را روشن کنم و دلایل درستى و راستى آن شما را پیدا کنم، همانست که گفت: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ و قیل: معناه إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی الذى ادعوکم الیه فانا على یقین، اگر شما در گمان‏اید ازین دین که من آوردم و شما را بدان دعوت کردم، من بارى بر یقین‏ام بى هیچ گمان درستى و راستى آن میدانم، و حقّى و سزاوارى آن مى‏شناسم. همانست که گفت: عَلى‏ بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی آن گه گفت: فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ‏ بآنکه شما در گمان‏اید من نخواهم پرستیدن ایشان را که مى‏پرستید شما فرود از خداى، آن گه ایشان را تهدید کرد بآنچه گفت: أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ که وفات ایشان میعاد عذاب ایشان است، میگوید: آن خداى را پرستم که شما را میراند و شما را عذاب کند که دیگرى را بباطل مى‏پرستید نه او را بحق، و نیز اشارت است که سزاى خدایى اوست که قدرت آن دارد که شما را میراند و قبض ارواح شما کند نه آن بتان که ایشان را قدرت نیست و در ایشان هیچ ضر و نفع نیست وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بما اتى به الانبیاء علیهم السلام قبلى. فان قیل: کیف قال ان کنتم فى شک، و هم کانوا یعتقدون بطلان ما جاء به، قیل: لانهم لما راوا الآیات و المعجزات اضطربوا و شکوا فى امرهم و امر النبى (ص). و قیل: کان فیهم شاکون فهم المراد بالآیة کقوله حکایة عن الکفار وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ عطف على المعنى تقدیره، و امرت ان اکون من المؤمنین، کن مؤمنا ثم اقم وجهک. و قیل معناه، و امرت ان اکون من المؤمنین و اوحى الى ان اقم وجهک للدین اى استقبل الکعبة فى الصلاة و توجه نحوها. و قیل استقم مقبلا بوجهک على ما امرک اللَّه حَنِیفاً على مِلَّةِ إِبْراهِیمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.
وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ ان دعوته وَ لا یَضُرُّکَ ان خذلته، لا ینفعک ان اطعته و لا یضرک ان عصیته. سیاق این سخن تحقیر بتان است، و مذلت و خوارى ایشان، که در ایشان هیچ چیز از نفع و ضر و خیر و شرّ نیست و ضار و نافع بحقیقت جز اللَّه نیست فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ الذین وضعوا الدعا غیر موضعه، آن گه تحقیق و تأکید این سخن را گفت.
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فلا یصبک بشدّة و بلاء مرض او فقر فَلا کاشِفَ لَهُ اى لا دافع له إِلَّا هُوَ «وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ» رخاء و نعمة و سعة فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ اى لا مانع لرزقه لا مانع لما یفضل به علیک من نعمة یُصِیبُ بِهِ بکل واحد من الضر و الخیر مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ فلا تیأسوا من غفرانه و رحمته.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ خطاب با قریش است و با مکیان قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ حق اینجا مصطفى است و قرآن فَمَنِ اهْتَدى‏ یعنى آمن ب: محمد و عمل بما فى الکتاب فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ اى فلنفسه ثواب اهتدى به وَ مَنْ ضَلَّ اى کفر بهما فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها اى على نفسه و بال الضلالة وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ اى بکفیل احفظ اعمالکم، و قیل: بحفیظ من الهلاک حتى لا تهلکوا. مفسران گفتند: درین سوره هفت آیت منسوخ است بآیت قتال، یکى آنکه گفت: فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ دیگر وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ سه دیگر وَ إِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ چهارم أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ پنجم فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ ششم وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ هفتم وَ اصْبِرْ حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ نسخ الصبر منها بآیة السیف وَ اتَّبِعْ ما یُوحى‏ إِلَیْکَ من التبلیغ و التبشیر و الاعذار و الانذار وَ اصْبِرْ على تبلیغ الرسالة و تحمل المکاره حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ من نصرک و قهر اعدائک و اظهار دینه ففعل ذلک یوم بدر وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ حکم بقتل المشرکین و بالجزیة على اهل الکتاب یعطونها عن ید و هم صاغرون و قیل: خَیْرُ الْحاکِمِینَ لانه المطلع على السرائر فلا یحتاج الى بیّنة و شهود.
رشیدالدین میبدی : ۱۱- سورة هود - مکیة
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً درین نشانى است، لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ او را که از عذاب آن جهانى ترسان است، ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ آن روز روزى است که آن را مردمان فراهم خواهند آورد، وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ (۱۰۳) و آن روز روزى است که داور و داده و دادخواه حاضر.
وَ ما نُؤَخِّرُهُ با پس نمیداریم آن روز را، إِلَّا لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ (۱۰۴) مگر هنگامى شمرده را.
یَوْمَ یَأْتِ آن روز آید، لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ سخن نگوید هیچ کس مگر بدستورى اللَّه، فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ (۱۰۵) از ایشان بود بد بخت و از ایشان بود نیکبخت
فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا امّا ایشان که بد بخت آیند، فَفِی النَّارِ ایشان در آتش‏اند. لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ (۱۰۶) ایشان را در آن ناله‏اى زار و خروشى سخت‏
خالِدِینَ فِیها ایشان‏اند جاویدان در آن، ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ همیشه تا آسمانها و زمینها برپایست، إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ مگر آنچه خداوند تو خواست إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ (۱۰۷) خداوند تو همه آن کند که خود خواهد.
وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا و امّا ایشان که نیکبخت آیند، فَفِی الْجَنَّةِ در بهشت‏اند ایشان خالِدِینَ فِیها جاویدان در آن، ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ همیشه تا آسمان بود و زمین، إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ مگر آنچه خداوند تو خواست، عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ (۱۰۸) عطاى اوست و بخشیدنى هرگز نه بریدنى.
فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ نگر که در گمان نباشى، مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ از اینچه ایشان مى‏پرستند، ما یَعْبُدُونَ إِلَّا کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ نمى‏پرستند مگر هم چنان که پدران ایشان مى‏پرستیدند پیش فا وَ إِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ و ما بایشان خواهیم سپرد بهره ایشان، غَیْرَ مَنْقُوصٍ (۱۰۹) بهره‏اى ناکاسته.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ موسى را دین دادیم و نامه تورات، فَاخْتُلِفَ فِیهِ در آن دو گروه گشتند، وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ و اگر نه سخنى پیش شده بودید از خداوند تو لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ میان ایشان کار برگزارد آمدید وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (۱۱۰) و مشرکان در گمان مى‏باشند از کار گمانى دل شورنده.
وَ إِنَّ کُلًّا و نیست هیچ کس از همه لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمالَهُمْ مگر بایشان خواهد سپرد کردارهاى ایشان خداوند تو إِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۱۱۱) که او بآنچه ایشان میکنند دانا است و از آن آگاه.
فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ مى‏پاى و یکسان مى‏باش بر راستى و درستى چنان که فرمودند ترا، وَ مَنْ تابَ مَعَکَ و هر کس را که با مسلمانى آمد با تو، وَ لا تَطْغَوْا و نافرمان و اندازه در گذراننده مبید إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۱۱) که او بآنچه شما میکنید بینا و داناست.
وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا و با ستم کاران مچسبید»
و مگرائید فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ که آتش بشما رسد با ایشان وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ و نه شما را یار بود فرود از اللَّه، ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (۱۱۳) و نه آنکه شما را یارى دهند.
وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ بپاى‏دار نماز برد و گوشه روز، وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ و دو نماز شب فراهم نزدیک شام و خفتن، إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ که کارهاى نیکو ناپیدا کند و ببرد کارهاى زشت، ذلِکَ ذِکْرى‏ لِلذَّاکِرِینَ (۱۱۴) این فرمان و این وعد یادگارى است یاد دار آن را.
وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (۱۱۵) و شکیبایى کن که اللَّه ضایع نکند مزد نیکوکاران.
فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ چرا نبود از گروهان که پیش از شما بودند، أُولُوا بَقِیَّةٍ هشیاران و زیرکان و دانایان، یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ که باز زدند از تباهى کردن در زمین، إِلَّا قَلِیلًا مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ مگر اندکى که بودند از آنکه ما رهانیدیم وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ و بیدادگران را بر پى فراخ جهانى و فراخ توانى و توانگرى کردند تا بر پى آن ایستادند، وَ کانُوا مُجْرِمِینَ (۱۱۶) بدان بودند و در عذاب جرم ایشان را بود.
وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرى‏ بِظُلْمٍ و خداوند تو هرگز آن را نبود و نخواست شهرهایى را که هلاک کرد که آن را ببیداد هلاک کند، وَ أَهْلُها مُصْلِحُونَ (۱۱۷) و اهل آن شهرها نیک فعل و نیکوکار و بصلاح.
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ و اگر خداوند تو خواستید لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً مردمان را همه یک دین و یک دل و یک راه کردید وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ (۱۱۸) و همیشه جدا جدا خواهند بود.
إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ مگر ایشان که اللَّه ایشان را بر راه راست بداشت ببخشایش خویش، وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ و ایشان آن را آفرید، وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ و سپرى گشته برفت سخن خداوند تو، لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ که حقا که پر کنم ناچاره دوزخ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ (۱۱۹) از پرى و آدمى اهل آن همه از ایشان.
وَ کُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ و همه که بر تو میخوانیم از خبرهاى پیغامبران، ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَکَ آنست که دل ترا بآن با جاى مى‏آریم و بر جاى بمیداریم، وَ جاءَکَ فِی هذِهِ الْحَقُّ و درین پیغام که بتو فرستادیم بتو همه راستى آمد و درستى، وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ (۱۲۰) و پندى و یادگارى گرویدگان را.
وَ قُلْ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ و گوى ایشان را که به نمى‏گروند، اعْمَلُوا عَلى‏ مَکانَتِکُمْ که بر همان عادت خویش میکنید آنچه میکنید و بر همان خوى خویش مى‏زئید و مى‏باشید إِنَّا عامِلُونَ (۱۲۱) تا ما در آن خویش مى‏باشیم و مى‏کنیم.
انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (۱۲۲) و بودنى را بشما و بما چشم میدارید تا ما میداریم.
وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و خدایراست علم همه گذشتها و بودنیها و نهانیها در آسمان و زمین، وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الْأَمْرُ کُلُّهُ و با او خواهند گردانید همه کار تا با او گردد، فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ او را پرست و کار با او سپار و پشت با او باز کن، وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۱۳۲) و خداوند تو ناآگاه نیست از آنچه میکنند.
رشیدالدین میبدی : ۱۴- سورة ابراهیم- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«الر» منم خداى دانا، مى‏دانم و مى‏بینم، «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ» این نامه اى است که فرو فرستادیم بتو، «لِتُخْرِجَ النَّاسَ» تا بیرون آورى مردمان را، «مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» از تاریکیها بروشنایى، «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» بفرمان خداوند ایشان، «إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۱)» با راه خداوند توانا، بى همتا، نیکو سزا.
«اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» آن خداى که او راست هر چه در آسمانها و در زمینها، «وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ (۲)» ویل ناگرویدگان را از عذابى سخت.
«الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» ایشان که مى‏برگزینند بدوستى زندگانى این جهان بر آن جهان، «وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» و بر مى‏گردانند از راه خداى، «وَ یَبْغُونَها عِوَجاً» و آن را عیب و کژى مى‏جویند «أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۳)» ایشانند که در گمراهى دورند.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ» و نفرستادیم هیچ فرستاده‏اى، «إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ» مگر بزبان قوم او، «لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» تا پیدا کند ایشان را، «فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ» تا گمراه کند اللَّه او را که خواهد، «وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» و با راه آرد او را که خواهد، «وَ هُوَ الْعَزِیزُ» و اوست تاونده با هر کاونده و بهیچ هست‏ نماننده، «الْحَکِیمُ (۴)» دانا، راست دانش، راست کار.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا» و فرستادیم موسى را بسخنان خویش، «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ» که بیرون آر قوم خویش را، «مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ» از تاریکیها بروشنایى، «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ» و یاد کن بر ایشان گذشتهاى روزگار خدا، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ» درین پیغام و در یاد کرد گذشتهاى روزگار پندهاست و نشانها، «لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۵)» هر شکیبایى را سپاس دار.
«وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ» موسى گفت قوم خویش را، «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» یاد کنید نیکى اللَّه بر خویشتن، «إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» که باز رهاند شما را از کسان فرعون، «یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ» مى‏چشانیدند و مى‏رسانیدند بشما بد عذاب، «وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ» و گلو مى‏بریدند پسران شما را، «وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ» و زنده مى‏گذاشتند دختران شما را، «وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ» و در آن شما را آزمایشى بود از خداوند شما، «عَظِیمٌ (۶)» بزرگ.
«وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ» آگاهى داد خداوند شما و آگاه کرد، «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» که اگر شاکر باشید ناچار شما را بیفزایم، «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ» و اگر ناسپاس بید، «إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (۷)» عذاب من سخت است.
«وَ قالَ مُوسى‏» و گفت موسى، «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» اگر کافر شوید شما و هر که در زمین‏اند همه، «فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ (۸)» اللَّه بى نیاز است، سزاى ستایش.
«أَ لَمْ یَأْتِکُمْ» نیامد بشما، «نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» خبر ایشان که پیش از شما بودند «قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ» و ایشان که‏ پس قوم نوح و عاد و ثمود بودند، «لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ» نداند ایشان را مگر خداى، «جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ» بایشان آمد فرستادگان بایشان، پیغامها درست روشن و معجزها نیکو آشکارا، «فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ» دستهاى خود بدهنهاى خود باز نهادند، «وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ» و گفتند ما کافرانیم بآنچ شما را بآن فرستادند، «وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ» و ما در گمانیم از آنچ ما را مى‏خوانید با آن، «مُرِیبٍ» گمانى که دل را مى‏شوراند.
رشیدالدین میبدی : ۱۵- سورة الحجر- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«الر تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ» این حرفها آیتها نامه است، «وَ قُرْآنٍ مُبِینٍ (۱)» و قرآنى پیدا کننده، باز نماینده.
«رُبَما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا» اى بسا هنگاما که دوست بود و آرزو بود ناگرویدگان را، «لَوْ کانُوا مُسْلِمِینَ (۲)» اگر مسلمان بودندى. «ذَرْهُمْ» گذار ایشان را، «یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا» تا مى‏خورند و کام مى‏رانند، «وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ» و دراز دیدن عمر ایشان را مشغول میدارد، «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۳)» تا آن گه که آگاه شوند.
«وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ» هرگز هلاک نکردیم شهرى را، «إِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ (۴)» مگر آن را تقدیرى بود و حکمى از ما و نبشته‏اى ما را معلوم و هنگام آن دانسته.
«ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ» پیشى نکند هیچ گروهى، «أَجَلَها» بر هنگام مرگ خویش، «وَ ما یَسْتَأْخِرُونَ (۵)» و نه با پس ماند از آن هنگام.
«وَ قالُوا» کافران گفتند، «یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ» اى آن کس که پیغام و یاد بر وى فرو فرستادند، «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ (۶)» تو دیوانه‏اى.
«لَوْ ما تَأْتِینا بِالْمَلائِکَةِ» چرا فریشتگان نیاوردى بما با خود، «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۷)» اگر از راست گویانى.
«ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ» فرو نفرستیم بر ایشان فریشتگان، «إِلَّا بِالْحَقِّ» مگر بمرگ ایشان، «وَ ما کانُوا إِذاً مُنْظَرِینَ (۸)» و آن گه که فریشته آید ایشان را درنگ ندهد.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» ما فرو فرستادیم این یاد و پیغام، «وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (۹)» و ما خود نگه دارانیم.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» و فرستادیم پیش از تو رسالتها، «فِی شِیَعِ الْأَوَّلِینَ (۱۰)» در گروهان پیشینیان.
«وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ» و نیامد بایشان هیچ پیغامبر، «إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۱۱)» مگر افسوس مى‏کردند برو.
«کَذلِکَ نَسْلُکُهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (۱۲). لا یُؤْمِنُونَ بِهِ» چنان نهادیم و نمودیم در دلهاى بدان‏
که تا بنگروند بخدا و رسول و قرآن، «وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ (۱۳)» و گذشت درین جهان سنّت پیشینیان.
«وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً مِنَ السَّماءِ» و اگر باز گشائیم بر ایشان درى از آسمان، «فَظَلُّوا فِیهِ یَعْرُجُونَ (۱۴)» و ایشان در ایستند در ان در و مى برشوند.
«لَقالُوا إِنَّما سُکِّرَتْ أَبْصارُنا» گویند چشمهاى ما بپوشیده‏اند و بر بسته‏اند و کژ نموده‏اند، «بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ (۱۵)» بلکه ما گروهى‏ایم چشم به جادویى بر بسته.
«وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً» و آفریدیم و کردیم در آسمان برجها، «وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ (۱۶)» و بر آراستیم آن را نگرندگان شب را.
«وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ (۱۷)» و نگه داشتیم آن را از هر دیوى نفریده‏اى.
«إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ» مگر کسى از ایشان که سخن دزدیده نیوشد، «فَأَتْبَعَهُ» در پى او نشیند، «شِهابٌ مُبِینٌ (۱۸)» شاخى آتش آشکارا.
«وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها» و زمین را پهن باز کردیم، «وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ» و در آن کوه‏ها در افکندیم، «وَ أَنْبَتْنا فِیها» و برویانیدیم در آن، «مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْزُونٍ (۱۹)» از هر چیزى سختنى.
«وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ» و شما را در آن زیستن را جاى ساختیم و چیز، «وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ (۲۰)» که شما ایشان را روزى دهان نیستید.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ» اى من السّحاب. و قیل من سماء الملائکة الى السّحاب ثمّ الى الارض، «ماء» اى مطرا، «لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ» اى ماء مشروب، «وَ مِنْهُ شَجَرٌ» اى و منه شرب اشجارکم و حیاة غراسکم و نباتکم، «فیه» اى فى الشّجر و کلّ ما ینبت على الارض فهو شجر، «تُسِیمُونَ» اى ترعون مواشیکم، یقال اسمت الإبل اذا رعیتها و قد سامت تسوم فهى سائمة اذا رعت.
«ننبت لکم» بالنون قراءة ابو بکر عن عاصم و قرأ الباقون: «یُنْبِتُ» بالیاء اى ینبت اللَّه، «لکم» بهذا الماء، «الزَّرْعَ» اى الحبوب، «و الزیتون» واحدتها زیتونة، «وَ النَّخِیلَ» جمع نخل کعبد و عبید، «وَ الْأَعْنابَ» جمع عنب، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» الفواکه و حمل کلّ شجر ثمرتها، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» اى ینظرون فى حقایق الاشیاء.
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ» اى ذلک لکم اللیل لتسکنوا فیه، «و النهار» لتتصرّفوا فیه، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» لمعرفة السّنین و الشّهور، «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ» اى تجرى فى فلکها بامر اللَّه، و انّما اعاد ذکر المسخرات لانّ المعنى مسخرة للَّه سخرها لکم. «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ» رفع کلّهن شامى، و رفع حفص «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ» فقط على الابتداء و الخبر و نصب الباقون کلّهنّ، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» لانّ بالعقل یهتدى الى دلائلها.
«وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ» الذّرء اظهار الشی‏ء بایجاده تقول ذراه یذراه ذرءا و ملح ذرأ اى ظاهر البیاض شدیده المعنى و سخر، «ما ذَرَأَ لَکُمْ» اى ما خلق لاجلکم، «فِی الْأَرْضِ» من الدّواب و الاشجار و الثّمار و غیرها، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» اصنافه، «إِنَّ فِی ذلِکَ» اى انّ فى خلق اللَّه ذلک، «لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ» یتّعظون و یعتبرون.
«وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» یرید انواع صید السّمک، «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها» هى اللئالی تنظم فتصیر ملبوسا. و قیل اللّؤلؤ و المرجان، «وَ تَرَى الْفُلْکَ» اى السّفن، «مَواخِرَ فِیهِ» اى جوارى تجى‏ء و تذهب بالرّیح. و قیل مواخر تشقّ الماء شقّا بجؤجؤها و المخر شقّ الماء من یمین و شمال و هى ماخرة و الجمع مواخر. و قیل المخر استدبار الرّیح و منه‏ قوله (ص): «استمخروا الریح و اعدوا النبل»
یعنى عند البول. و روى: اذا اراد احدکم البول فلیتمخّر الرّیح اى لینظر این مجراها و هبوبها فیستدبرها، «وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» یعنى من سعة رزقه بالتّجارة و القصد الى البلاد الشّاسعة، «وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» اى تشکرون اللَّه على ما انعم به علیکم.
«وَ أَلْقى‏ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» الرّواسى الثّوابت و المید المیل، و المعنى خلق اللَّه فى الارض جبالا کراهة ان تمید بکم و تضطرب بکم، و عند الکوفیّین معناه لان لا تمید بکم. قال وهب: لمّا خلق اللَّه الارض جعلت تمور، فقالت الملائکة انّ هذه فى غیر مقرّة احدا على ظهرها فاصبحت و قد ارسیت بالجبال لم تدر الملائکة ممّ خلقت الجبال، «و انهارا» اى و جعل فیها انهارا کالنّیل و الفرات و دجلة، «وَ سُبُلًا» اى طرقا مختلفة الى کلّ بلدة، «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» بمقاصدکم. و قیل لتهتدوا الى توحید ربّکم.
«وَ عَلاماتٍ» العلامة صورة یعلم بها المعنى من خطّ او لفظ او اشارة او هیأة و المراد بها ها هنا معالم الطّرق و هى الجبال، و تقدیر الکلام: القى فى الارض رواسى لئلّا تمید و لتکون علامات لطرقکم بالنّهار و ادلّته، ثمّ ذکر ادلّة اللّیل فقال: «وَ بِالنَّجْمِ» یعنى بجمیع النّجوم، «هُمْ یَهْتَدُونَ» باللّیل الى الطّرق و القبلة فى البرّ و البحر. قال اهل اللّغة: النّجم و النّجوم فى معنى واحد کما تقول کثر الدّرهم فى ایدى النّاس و کثرت الدّراهم. و قیل المراد بالنّجم ها هنا القطب و هو النّجم الصّغیر الّذى تدور علیه رحى بنات النّعش الصّغرى فى جوف مجرى بنات النّعش الکبرى امام مهبّ الشّمال. و قیل هو الجدى و هو السّابع من بنات النّعش الصّغرى و الفرقدان الاوّلان منها و لیس بالجدى الّذى هو المنزل و بعضهم یصغّر هذا فیقول جدىّ.
قال ابن عباس سألت رسول اللَّه (ص) عن قوله: «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ» قال هو الجدى یا بن عبّاس علیه قبلتکم و به تهتدون فى برّکم و بحرکم.
قال السدّى: «وَ بِالنَّجْمِ» یعنى بالثّریّا و بنات النّعش و الجدى و الفرقدین، «هم تهتدون» الى الطرق و القبلة. و قال قتاده: انّما خلق اللَّه النّجوم لثلاثة أشیاء: زینة للسّماء، و معالم للطّرق، و رجوما للشّیاطین فمن قال غیر هذا فقد قال رأیه اى اخطأ رأیه و تکلّف مالا علم له به.
قوله: «أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ» جاى دیگر گفت: «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ» مى‏گوید آن کس که آفریدگارست و این همه که درین سوره رفت آفریده و صنع او، کى برابر بود با وى بت جماد که نه آفریند و نه داند؟ و عبّر عن الصّنم بمن ازدواجا للکلام و بناء على زعم الکفّار. و قیل معناه انّ الحىّ الممیّز لیس بخالق کالّذى هو خالق فکیف الجماد، «أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» فتعرفوا فساد ما انتم علیه.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» اى لا یمکنکم عدّها لکثرتها و لا تطیقوا اداء شکرها، «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ» لمن قصّر فى شکره، «رحیم» بکم لا یقطع نعمه علیکم بتقصیرکم.
«و اللَّه یعلم ما یسرون و ما یعلنون» بالیاى قرأهما حفص عن عاصم و قرأ الباقون: «تُسِرُّونَ تُعْلِنُونَ» بالتاء على الخطاب و المعنى لا یخفى علیه شکر الشّاکرین و کفر الکافر و سواء عنده ما اعلن من ذلک و ما اخفى.
«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» قرأ عاصم و یعقوب: یدعون بالیاء على الغیبة و قرأ الباقون: تدعون بالتّاء على الخطاب، «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» لانّها موات عجزة، «وَ هُمْ یُخْلَقُونَ» لانّها من جنس الارض.
«أَمْواتٌ» اى هى اموات لیس فیها ارواح بتان را مى‏گوید مردگان‏اند در ایشان روح حیاة نه، آن گه تأکید را گفت: «غَیْرُ أَحْیاءٍ» نه زندگان‏اند، و این از بهر آن گفت که زنده را گاه گاه بر سبیل مجاز مرده خوانند چنانک: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» یعنى که این نه آنست بلکه موات‏اند بحقیقت مرده نه زنده، «وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ» اینجا دو قول گفته‏اند: یکى آنست که کافران که بت مى‏پرستند ندانند که ایشان را کى برانگیزانند، قول دیگر آنست که بتان ندانند که قیامت کى خواهد بود و ایشان را کى برانگیزانند، و این آنست که در قیامت ربّ العزّه بتان را زنده گرداند تا در عرصات از عابدان خویش تبرّا جویند و بیزارى گیرند، امّا امروز در دنیا جمادند هیچ ندانند که آن حال کى خواهد بود.
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» خطاب عام است همه بندگان را، مى‏گوید: که معبود شما یکیست، خدایى که مستحق عبادت اوست، موصوف بوصف جلال و نعت عزّت، اوست یکتایى که او را شریک و انباز نیست، جبّارى که او را حاجت و نیاز نیست، «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» کافران را میگوید که ایمان برستاخیز ندارند، دلهاشان با توحید بیگانه است، حق نمى‏شناسند و راستى نمى پذیرند و از ایمان و تصدیق سر باز زدند و گردن کشیدند.
«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» اى حقّا انّ اللَّه یعلم، «ما یُسِرُّونَ» من معاداة النبى (ص)، «وَ ما یُعْلِنُونَ» منها، «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» عن الایمان میگوید براستى و درستى که اللَّه نهان و آشکاراى ایشان مى‏داند، آنچ در دل دارند از عداوت مصطفى (ص) و مؤمنان مى‏داند و آنچ آشکارا میکنند از فعل بد و اذى که مى‏نمایند مى‏بیند و فردا همه را پاداش دهد و هیچ نستاید ایشان را و ننوازد که ایشان را دوست ندارد: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» گویند که حسین بن على (ع) با درویشان بنشستى آن گه گفتى: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ» و قیل فى قوله: «لا جَرَمَ» لا ردّ لقولهم و فعلهم و جرم یعنى حقّ و وجب، و التقدیر: وجب انّ اللَّه یعلم اسرارهم و اعلانهم، انّه لا یحبّ المستکبرین.
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» این در شأن مقتسمان آمد که در ایّام موسم بر راه حاج نشسته بودند چون از ایشان مى‏پرسیدند که: «ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» اى ما الذى انزل اللَّه على محمّد (ص) چیست آنک اللَّه فرو فرستاد بر محمد (ص)؟ ایشان جواب مى‏دادند که: «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» اى ما دونته الاوائل فى کتبهم، اى الذى تذکرون انتم انّه منزل اساطیر الاوّلین، اکاذیب الاوّلین آنچ شما مى‏گوئید که از آسمان منزلست آن افسانهاى پیشینیانست و دروغها که پیشینیان برساختند و نهادند، همانست که جاى دیگر گفت: «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلى‏ عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا».
«لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ» این لام لام عاقبة گویند، اى مآل فعلهم هذا العذاب معنى آنست که اساطیر الاوّلین بآن گفتند تا بعاقبت و سرانجام بار گران خود همى‏بردارند بتمامى که از آن هیچ بتوبه و حسنات نکاهد، «وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ» و بار ایشان نیز بردارند که پس رو بوده اند و ایشان را گمراه کردند بى آنک پس روان را از گناه چیزى وا کم کنند، آن گه گفت: «بِغَیْرِ عِلْمٍ» اى بتقلید من غیر استدلال، که سخن ایشان بنادانى پذیرفتند و بى حجّت طاعت ایشان داشتند و بباطل اتّباع ایشان کردند، و روا باشد که: «بِغَیْرِ عِلْمٍ» با مضلّان شود، اى یضلّونهم جهلا منهم بما کانوا یکسبون من الاثم.
قال رسول اللَّه (ص): ایّما داع دعا الى ضلالة فاتّبع فانّ علیه مثل اوزار من اتّبعه من غیر ان ینقص من اوزارهم شى‏ء و ایّما داع دعا الى هدى فاتبع فله مثل اجورهم من غیر ان ینقص من اجورهم شى‏ء، «أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ» اى بئس الاثم الذى یأثمون و الثّقل الذى یحملون ساء یجرى مجرى بئس ما یزرون، محلّه رفع لانّه فاعل ساء.
«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» اى من قبل قریش میگوید، اگر این قریش ساز بد مى‏سازند و بابطال دین حق مى‏کوشند پیش از ایشان هم ساختند این ساز بد و بابطال دین حق کوشیدند و کارى از پیش نبردند و آن نمرود بن کنعان بود که سوگند یاد کرد که قصد بالا کند بساز و مکر خویش تا خداى ابراهیم علیه السلام را دریابد: فصعد فى التّابوت على النّسور نحو السّماء ثم عاد خائبا ثمّ بنى بنیانا عظیما طوله خمسة آلاف ذراع حتى اذا بلغ اعلى ما یقدر علیه ارتقى فوقه یروم بجهله اله ابرهیم فاحدث من الفزع و ارسل اللَّه تعالى ریحا فالقت رأس البنیان فى البحر و خرّ علیهم الباقى و ائتکفت ببیوتهم فتبلبلت السن النّاس یومئذ من الفزع فتکلّموا بثلثة و سبعین لسانا و لذلک سمّیت بابل و انّما کان لسان النّاس قبل ذلک بالسریانیّة معنى آنست که اى محمّد آن کافران و گردنکشان پیشینیان چندانک توانستند مکر ساختند و تدبیرها کردند تا دین حق باطل کنند و بعاقبت ربّ العزّه تدبیر ایشان باطل کرد و ایشان را هلاک‏ کرد، اینست که گفت: «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ» اى اتى امر اللَّه و هو الرّیح التی خرّبتها، «فَخَرَّ» اى سقط، «عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ» و هم تحته، «وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ» اى دخل بعوضة قد جفّ منها شقّها فى خیاشیمه فقتلته.
«ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ» معنى آنست که هر چند ایشان را در دنیا عذاب کردند و خزى و نکال و وبال کردار خود دیدند بر آن اقتصار نکنند که خزى عظیم و عذاب صعب ایشان را در قیامت خواهد بود، و ربّ العزّه ایشان را گوید: «أَیْنَ شُرَکائِیَ» اى الّذین فى دعواکم انّهم شرکائى این هم لیدفعوا العذاب عنکم کجااند آنانک شما دعوى کردید که ما را انبازان‏اند تا امروز عذاب از شما دفع کنند، «الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ» اى تخالفون و تحاربون النّبی و المؤمنین، «فیهم» و الاصل کنتم فى شقّ غیر شقّ المؤمنین لاجلهم کجااند ایشان که از بهر ایشان با رسول من و با مؤمنان جنگ کردید و مخالفت و معادات نمودید، و قرأ نافع: تشاقّون بکسر النّون مخففة و الاصل فیه تشاقوننى فحذف النّون الثّانیة تخفیفا و انّما حذف الثّانیة لان الاولى علامة الرّفع ثمّ حذف یاء الضّمیر و اکتفى بالکسرة و المعنى: الّذین کنتم تخالفوننى فیهم و لاجلهم، «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» یعنى العلم باللّه و هم الملائکة، و قیل هم المؤمنون.
مؤمنان چون عذاب خزى کفّار بینند در قیامت گویند: «إِنَّ الْخِزْیَ» اى الذلّة، «الْیَوْمَ وَ السُّوءَ» اى العذاب، «عَلَى الْکافِرِینَ» لا علینا.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» قرأ حمزة یتوفیهم بالیاء فى الحرفین، ذکر الفعل لتقدّمه و لکون تأنیث فاعله غیر حقیقى لانّه تأنیث جمع و للفصل، و قرأ الباقون: تتوفاهم بالتاء فیهما انّثوا الفعل و ان تقدّم لانّه مسند الى جماعة فهى مؤنّثة کما قال تعالى: «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ». «تَتَوَفَّاهُمُ» اى تقتبض ارواحهم بامر اللَّه. و قال الحسن: تتوفاهم الى النّار الى تحشرهم الیها و المتوفى‏ هو اللَّه سبحانه، لقوله: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» و لیس بینهما تناف لانّ الملائکة یتولون ذلک بامر اللَّه، فجاز اسناده الى اللَّه لانّه بامره و قدرته و جاز اضافته الى الملائکة لکونهم مباشرین لذلک. و قیل اسباب التوفى بالملائکة و اتمام التّوفّى باللّه.
عکرمه گفت: این آیه در شأن قومى آمد که در مکّه بزبان کلمه شهادت بگفتند و اقرار دادند که ما مسلمانیم، امّا هجرت نکردند به مدینه و روز بدر قریش ایشان را باکراه با خود به بدر بردند و فرا جنگ داشتند تا همه کشته شدند. ربّ العالمین از بهر ایشان گفت: «ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ» بر خود ستم کردند که در مکّه مقام داشتند و به مدینه هجرت نکردند یعنى آن اسلام سود نداشت که با وى هجرت نبود، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» قال اهل اللّغة السّلم الاستسلام و الانقیاد، یعنى لمّا عاینوا الموت و زال شکّهم اظهروا الایمان و الاسلام و الخروج من العداوة. و قالوا للملائکة، «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» اى کفر و معصیة.
بوقت معاینه که فریشتگان مرگ را دیدند خویشتن را بیفکندند و از خود اسلام نمودند و گفتند ما کافر نبوده‏ایم و شرک نیاورده‏ایم، فریشتگان جواب دهند: «بلى» شما کافران بودید و شرک آوردید، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» من الشرک و التّکذیب.
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ» اى درکاتها. و قیل المراد به عذاب القبر، فقد جاء فى الخبر: القبر روضة من ریاض الجنّة او حفرة من حفر النّار. و قیل یخاطبون به عند البعث، «خالِدِینَ فِیها فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ» المتعظّمین من اتباع محمّد (ص) جهنّم و ابوابها.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه‏
۷ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» رجع الکلام الى عدّ النّعم، لختى نعمتها که بندگان را داد در آیات پیش بر شمرد، آن گه عارض در میان آمد باز دیگر بار سخن با حصر نعمت برد و نیکیها که با بنده کرده در ابتداى آفرینش وى «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» کسایى امّهاتکم بکسر الف و فتح میم خواند، حمزه بکسر الف و میم خواند امّهاتکم و وجه کسر همزه آنست‏ که ما قبل آن مکسور است چون حرکت ما قبل کسره بود همزه را نیز مکسور کردند اتباع را و امّا کسر میم در قراءت حمزه هم اتباع راست، اتبع حرکة المیم حرکة الهمزة، باقى قرّاء امّهاتکم بضم الالف و فتح میم خوانند و هو الاصل، و امّهات اصلها أمّات فزیدت الهاء فیها للتّأکید کما زادوها فى: اهرقت الماء، و اصله: ارقت. و قیل زیدت الهاء فرقا بین امّهات النّاس و أمّهات البهائم، و امّهات جمع امّ و قد جاء فى الواحدة امّهة، «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» اى اخرجکم جهالا غیر عالمین مع توفّر اداة العلم من السّمع و البصر و الفؤاد، اللَّه تعالى شما را از شکمهاى مادران بیرون آورد، نادانان که هیچیز نمى دانستید و نیک و بد خود نمى‏شناختید، اگر چه شما را سمع و بصر و دل داد در شکم مادران، لکن نادانان بیرون آمدید و اللَّه تعالى شما را علم داد و دانش و تمییز تا نیک و بد بشناختید و نادانسته دریافتید، آن گه گفت: «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» این بآن کرد تا سپاس دارید و نعمت وى بر خود بشناسید و آن را شکر کنید. و قیل تمّ الکلام على قوله: «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» ثمّ استأنف فقال: «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» اى جعلها بحیث تنتفعون بها، «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ما انعم به علیکم.
«أَ لَمْ یَرَوْا» قرأ ابن کثیر و عامر و حمزه و یعقوب بالتّاء على الخطاب و الباقون بالیاء على الغیبة، «إِلَى الطَّیْرِ» جمع طایر، «مُسَخَّراتٍ» لامر اللَّه. و قیل مذللات «فِی جَوِّ السَّماءِ» قال قتادة: جوّ السّماء کبد السّماء، و قیل هو الهواء البعید من الارض. و قیل جوّ السّماء هو السّماء، «ما یُمْسِکُهُنَّ» فى الهواء عن السّقوط بلا عماد، «إِلَّا اللَّهُ» قال الکلبى ما یمسکهنّ عن ارسال الحجارة علیکم الّا اللَّه، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» جمع آیات، لقوله: «مُسَخَّراتٍ» معنى آیت آنست که این مشرکان و کفره قریش که رستاخیز را منکراند در ننگرند درین آیت قدرت شواهد فطرت که مى‏نمائیم از این بغاث مرغان که در هوا میان آسمان و زمین از پر زدن و ایستاده معلّق در هوا بى پیوندى بداشته، که نگه مى‏دارد ایشان را تا بنیوفتند؟ مگر اللَّه تعالى، مؤمن که بچشم عبرت نگرد داند که آن مسخر را مسخرى است و آن مدبر مدبرى.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» موضعا تسکنون فیه فتسکنون من الحر و البرد و یستر عوراتکم و حرمکم هر کسى را خانه وى آرامگاه وى کرد و دل آرام وى ساخت، از اینجا گفته‏اند: لو لا حبّ الاوطان لهلکت بلاد السّوء و ذلک انّه خلق الخشب و المدر و الالة التی تمکن بها تسقیف البیوت، آب و گل و سنگ و کلوخ و چوب بیافرید و در دست ایشان نهاد تا از آن خانه ساختند، «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ» یعنى النّطوع و الادم، «بُیُوتاً» هى القباب و الخیام، «تَسْتَخِفُّونَها» تجدونها خفیفة و یخفّ علیکم حملها و نقلها، «یَوْمَ ظَعْنِکُمْ» بفتح العین قرأها حجازى و بصرى و قرأ الباقون: ظعنکم باسکان العین و هما لغتان ظعن یظعن ظعنا و ظعنا یعنى وقت خروجکم فى اسفارکم، «وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» فى دیارکم و منازلکم اى لا تثقل علیکم فى الحالتین. و قیل معناه کما جعل لکم بیوتکم سکنا، «یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» مفسران گفتند یوم اینجا بمعنى حین است چنانک در سوره الانعام گفت: «یَوْمَ حَصادِهِ» اى حین حصاده، و در سوره مریم گفت: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ»
اى حین ولد و حین یموت و حین یبعث حیّا، فکذلک یوم ظعنکم و یوم اقامتکم اى حین ظعنکم و حین اقامتکم، «وَ مِنْ أَصْوافِها» الضّائنة، «وَ أَوْبارِها» الإبل، «وَ أَشْعارِها» الماعزة، «أَثاثاً» متاع البیت اثاث نامى است قماش خانه را چون پلاس و جوال و توره و رسن و گلیم و کلاه و مهار و افسار و مانند آن، و سمّى اثاثا لکثرتها و کلّ کثیر اثیث، «وَ مَتاعاً» یتمتّعون به، «إِلى‏ حِینٍ» البلى، و قیل الى حین یعنى الى الموت.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا» یعنى الأبنیة للسّکن و الشّجر للسّابلة و اکنان الجبال للرّاعى و الصّائد، «أَکْناناً» جمع کن و هو ما سترک من کهف و غار، یقال لولا ظلّ هذه الاشیاء لم یکن للحیوان فى الارض قرار، «وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ» کلّ ما یلبس من ثوب او درع او جوشن او غیره فهو سربال قال اللَّه تعالى: «سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ». و قیل السربال القمیص خاصّة، «تَقِیکُمُ الْحَرَّ» قال قتاده یعنى قمیص الکتان. و قیل ملابس تدفع عنکم الحرّ و البرد و لم یذکر البرد لدلالة الحال علیه فانّ ما وقى من الحرّ فقد یقى من البرد، «وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ» یعنى الدّروع التی تدفع عنکم شدّة الطّعن و الضرب و الرّمى فى الحرب. قیل انّما خوطبوا بما یعرفون، قال اللَّه عزّ و جلّ: «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً» و ما جعل لهم من السّهل اکثر و اعظم لکنّهم کانوا اصحاب جبال، و قال عزّ و جلّ: «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ» و ما یقى البرد اکثر لکنّهم کانوا اصحاب حرّ، «کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ» درین آیات نعمتهاى خود که ایشان را داده بر ایشان شمرد، آن گه گفت چنانک این چیزها شما را آفریدم و منافع آن شما را پیدا کردم هم چنان تمام کنم هر چه شما را بدان حاجتست از نعمت دنیا اى اهل مکّه، «لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ» تؤمنون و تخلصون له العبادة.
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ» میگوید اى محمّد اگر ایشان پس ازین بیان روى گردانند از اسلام و ایمان، بر تو بیش از آن نیست که رسالت ما بگزارى و آیات و معجزات که دلائل نبوّت‏اند بنمایى، اگر نگروند، بر تو ملامت نیست و از کفر و جحود ایشان بر تو هیچیز نیست، قیل نسختها آیة السّیف.
قوله: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ» اى الکفّار یقرون بانّ النعم کلّها من اللَّه تعالى، «ثُمَّ یُنْکِرُونَها» باضافتها الى شفاعة الاصنام کافران مى‏دانند که نعمت همه از خداى تعالى است و آفریدگار و روزى گمار خدا است و اقرار باین مى‏دهند امّا مى گویند که بشفاعت بتان این نعمت بما مى‏رسد و سپاس دارى بتان مى‏کنند، پس آن اقرار بکار نیست که آزادى و سپاس دارى منعم بآن نیست و چون شکر و آزادى با آن نیست گویى که نه اللَّه تعالى را منعم مى‏دانند، اینست معنى انکار ایشان که ربّ العزّه گفت: «ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ» یعنى و کلّهم الکافرون الجاحدون.
و قیل انّما قال: «وَ أَکْثَرُهُمُ» لان فیهم الصّبىّ و المؤف. و قیل: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ» یعنى امر النبى (ص) انّه حقّ ثمّ ینکرونها بتکذیبهم. و قیل هو قول الرّجل لولا فلان لکان کذا و کذا، اهل معانى گفتند نه هر چه عامّه مردم آن را نعمت شمرند آن‏ نعمتست بلکه این باختلاف طباع و تفاوت اغراض مردم بگردد و بر جمله هر چه اللَّه تعالى آفرید از بهر مردم از چهار قسم بیرون نیست، یک قسم آنست که هم درین جهان پسندیده است و سودمند و هم در آن جهان و آن علمست و خلق نیکو، دانایى و خوش خویى و درین جهان بحقیقت نعمت اینست و همه دلها و طبع‏ها گواهى دهند که چنین است. دیگر قسم آنست که هم درین جهان زیان کارست هم در آن جهان و آن نادانیست و بدخویى که همه طبعها ازو رمیده و بنزدیک عاقلان نکوهیده.
دیگر قسم آنست که درین جهان ازو آسایش است و راحت و در آن جهان رنج و محنت و آن نعمت و زینت دنیاست و استمتاع بآن، هر چه جاهلانند آن را نعمت شمرند و عاقلان آن را بلاء و عقوبت دانند، و یشهد لذلک قوله: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» مثال این عسل است که درو زهر بود، جاهل ظاهر آن بیند، نعمت شمارد، و عاقل تعبیه آن شناسد، بلا داند.
چهارم قسم آنست که درین جهان ازو رنج است و دشخوارى و در آن جهان همه راحتست و شادى و آن طریق ریاضت و مجاهدتست و مخالفت شهوت، مرد بى حاصل و جاهل رنج نقدى بیند، بلا شمرد، باز عارف دین‏دار آن را عین نعمت شمرد که تعبیه آن بحقیقت شناسد، همچون داروى تلخ بنزدیک بیمار نقدى با رنج است، امّا راحت شما و صحّت در پى آنست، و این رنج در راه آن نعمت نه گرانست.
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ» اى و انذرهم یوم نحشر، «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً» یعنى الانبیاء یشهدون على الامم بما فعلوا، «ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» فى الکلام و الاعتذار. و قیل لا یسمع عذرهم، «وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» العتبى الرّضا، یعنى لا یطلب منهم ان یرجعوا الى ما یرضى اللَّه لانّ الآخرة لیست بدار تکلیف و لا یترکون فى الرّجوع الى الدّنیا فیتوبوا. و قیل «وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» اى و لا هم یقالون، اى ان سألوا الاقالة لم یجابوا الى ذلک.
«وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ» اى و اذا عاین الذین کفروا عذاب اللَّه، «فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ» بالعذر، «وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ» اى و لا هم یؤخرون لانّه فات وقت التّوبة و بقى وقت الجزاء على الاعمال.
«وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ» اوثانهم الّتى عبدوها من دون اللَّه.
و قیل اضاف الشّرکاء الیهم لانّهم قالوا هم شرکاء اللَّه، «قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ» آلهة معنى آنست که ربّ العزّه روز قیامت بتان را و بت پرستان را همه بینگیزاند و بدوزخ فرستد، کافران چون معبودان خود را بینند ایشان را بشناسند و گویند: «هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ» این القا فعل شرکا است یعنى که آن بتان جواب دهند و گویند: «إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ» فى تسمیتنا آلهة ما دعوناکم الى عبادتنا و لا علمنا بعبادتکم ایّانا شما دروغ مى‏گفتید که ما را خدایان خواندید که ما شما را بر عبادت خود نخواندیم و نه از عبادت شما خود خبر داریم و این از بهر آن گویند که ایشان جماد بودند، نه عابد را شناختند و نه از عبادت ایشان خبر داشتند، آن گه فضیحت ایشان ظاهر کرد بآنک عبادت چیزى مى‏کردند مرده، جمادى بى خبر، و روا باشد که این بر عیسى و عزیز علیهما السّلام نهند، و من عبد من الملائکة لمّا رأوهم فى الجنّة و هم فى النّار قالوا هذه المقالة فاجابوهم بانّکم کاذبون فى قولکم انّا دعوناکم الى عبادتنا و الاشراک باللّه. و هذا کقوله تعالى: «سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ».
«وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ» روا باشد که این هم فعل شرکا بود یعنى که خویشتن را فرا دست اللَّه دهند و ببندگى اقرار دهند گویند ما خدایان نبودیم که ما ترا بندگان بودیم، چنانک جاى دیگر گفت: «ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ». و روا باشد که فعل کافران بود، آن مستکبران که در دنیا از عبادت حق سروا زدند در قیامت خویشتن را بخوارى بیوکنند و منقاد حکم اللَّه شوند و بتان که امید بشفاعت ایشان داشتند ایشان را بکار نیایند، «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» اى بطل ما کانوا یأملون من ان آلهتهم تشفع لهم. و قیل «وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ» اى اسلم الکفّار یوم البعث حین لا ینفع کقوله: «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا، «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» اى یشرکون. یعنى ضاع سعیهم فى خدمة آلهتهم فما نفعهم.
«الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ» اى بسبب صدّهم و منعهم النّاس عن الایمان و الجهاد، «زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ» اى عذابا بکفرهم و عذابا بصدّهم و منعهم و افسادهم و لهذا فى القرآن نظائر کقوله تعالى: «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ» و قوله: «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ. لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ. أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً» قال عبد اللَّه بن مسعود: «زِدْناهُمْ عَذاباً» یعنى عقارب انیابها کالنّخل الطوال.
و قال ابن عباس و مقاتل: خمسة انهار من صفر مذاب کالنّار تسیل من تحت العرش یعذبون بها ثلاثة على مقدار اللیل و اثنان على مقدار النّهار. و قیل انّهم یخرجون من حرّ النّار الى الزّمهریر فیبادرون من شدّة الزّمهریر الى النّار. و قیل هو انّهم یحملون اثقال اتباعهم کما قال تعالى: «وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ» «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ» یعنى نبیّهم یشهد علیهم، «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنى من بنى آدم. و قیل من قومهم، «وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى‏ هؤُلاءِ» یعنى على امّتک و قومک، ثمّ الکلام ها هنا ثمّ قال: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ» ممّا امروا به و نهوا عنه، تبیان اسم فى معنى البیان و مثل التبیان التّلقاء و لو قرئت تبیانا بفتح التّاء على وزن تفعال لکان وجها لانّ التّبیان فى معنى التّبیین و لکن لم یقرأ به احد من القرّاء فلا یجوز القراءة به، «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً» للجمیع، «وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمِینَ» خاصّة. و قیل هدى من الضلالة و رحمة لمن آمن به و بشارة لمن اطاع اللَّه عزّ و جلّ.
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ» هر مردمى را در گردن او کردیم بخت او که از و چه آید و باو چه رسد از کرد او، «وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ» و بیرون آریم او را روز رستاخیز، «کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً (۱۳)» نامه‏اى که در دست او دهند و بر وى آرند گشاده.
«اقْرَأْ کِتابَکَ» نامه خویش بر خوان، «کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً (۱۴)» امروز تن تو بر تو داورى تمامست.
«مَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ» هر که بر راه راست رود خود را رود، «وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها» و هر که در گمراهى رود خود را رود و زیان بر خود آرد، «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» و هیچ بارکش بار بد کس نکشد، «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ» و ما هرگز عذاب کننده کس نبودیم، «حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا (۱۵)» تا پیش رسولى نفرستادیم.
«وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً» و هر گاه که خواهیم که شهرى را و قومى را هلاک کنیم، «أَمَرْنا مُتْرَفِیها» بیشتر ایشان را انبوه کنیم و توان دهیم و نعمت، «فَفَسَقُوا فِیها» تا در بطر و نخوت فاسق شوند، «فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ» و عذاب بر ایشان واجب گردد «فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً (۱۶)» و بر کنیم ایشان را از دیار و وطن و هلاک کنیم.
«وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ» و چند هلاک کردیم و تباه گروه گروه از جهانداران از پس نوح، «وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (۱۷)» و بسنده است خداوند تو بدیدن جرمهاى بندگان خویش «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ» هر که این گیتى شتابنده را و این جهان پیشین را مى‏خواهد و میجوید، «عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ» فرا شتابیم او را در آنچ خواهیم، «لِمَنْ نُرِیدُ» او را که خواهیم، «ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها» آن گه دوزخ او را سرانجام کنیم تا رسد بآتش، «مَذْمُوماً مَدْحُوراً (۱۸)» نکوهیده، رانده.
«وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ» و هر که آخرت میخواهد و سراى پسین، «وَ سَعى‏ لَها سَعْیَها» و آن را کار آن کند، «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» و گرویده بود خداى را تعالى بیکتایى شناسا، «فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (۱۹)» ایشان آنند که کار که کردند آن از ایشان پسندیده آید و پاداش داده.
«کُلًّا نُمِدُّ» همه را عطا فرا عطا مى‏پیوندیم، «هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ» هم اینان را که آشنااند و هم ایشان را که بیگانه‏اند، «مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ» از عطاء خداوند تو، «وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (۲۰)» و عطاء خداوند تو از هیچکس باز گرفته‏ نیست و باز داشته نیست
«انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» در شگفت نگر که چون فضل دادیم ایشان را بر یکدیگر، «وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ» و سراى آن جهانى مه در کما بیشى، «وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا (۲۱)» و مه در افزونى دادن بر یکدیگر.
«لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» باللَّه خدایى دیگر مگیر و مدان، «فَتَقْعُدَ» که بنشینى و بمانى، «مَذْمُوماً مَخْذُولًا (۲۲)» نکوهیده و فرو گذاشته.
رشیدالدین میبدی : ۲۰- سورة طه- مکیّة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» هر که بخداوند خویش آید و کافر آید، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» او را دوزخست، «لا یَمُوتُ فِیها» نمیرد در ان دوزخ «وَ لا یَحْیى‏» (۷۴) و نه زندگانى خوش زید.
«وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً» و هر که باللّه تعالى آید و گرویده آید «قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ» نیکیها کرده، «فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى‏» (۷۵) ایشان راست او راز هاى بلند
«جَنَّاتُ عَدْنٍ» بهشتهاى همیشى، «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» مى‏رود زیر آن جویها، «خالِدِینَ فِیها» جاویدان در آن، «وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى» (۷۶) و آنست پاداش آن کس که پاک آمد.
«وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏» پیغام دادیم بموسى، «أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی» که بشب بر، رهیگان مرا «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ» ایشان را راهى زن در دریا «یَبَساً» خشک، «لا تَخافُ دَرَکاً». نترسى از در رسیدن «وَ لا تَخْشى‏» (۷۷) و نه بیم دارى.
«فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ» فرعون ایشان را جست با سپاه خویش، «فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ (۷۸)» در بر ایشان آمد از دریا آنچه آمد.
«وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ» و فرعون قوم خود را در آب برد، «وَ ما هَدى‏» (۷۹) و بیرون نیاورد.
«یا بَنِی إِسْرائِیلَ» اى فرزندان یعقوب! «قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ»، رهانیدیم شما را از دشمن، «وَ واعَدْناکُمْ» و شما را وعده دادیم، «جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ»، بآن سوى کوه طور. «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏» (۸۰) و فرو فرستادیم بر شما، ترنجبین و مرغ سلوى.
«کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»، میخورید ازین پاکها که شما را روزى دادیم، «وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ» در آنچه دادیم شما را از نعمت ناآزرم و نافرمان و ناپاک مباشید، «فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» که بر شما گشاده گردد خشم من «وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی» و هر که برو گشاده گردد خشم من، «فَقَدْ هَوى‏» (۸۱) فرو شد او.
«وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ» من آمرزگارم، «لِمَنْ تابَ»، آن کس را که باز گردد، «وَ آمَنَ»، و بگرود، «وَ عَمِلَ صالِحاً». و کردار نیک کند، «ثُمَّ اهْتَدى‏» (۸۲)، آن گه براه راست رود.
«وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى‏» (۸۳). چه شتابانید ترا از قوم تو اى موسى؟
«قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَرِی» گفت ایشان اینک‏اند در پى من، «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ» و من بتو شتابیدم خداوند من، «لِتَرْضى‏» (۸۴) تا بپسندى و خشنود باشى.
«قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ» گفت بیازمودیم و در فتنه افکندیم قوم ترا، «مِنْ بَعْدِکَ» از پس تو، «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» (۸۵) و بى راه کرد سامرى ایشان را.
«فَرَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ» بازگشت موسى بقوم خویش «غَضْبانَ أَسِفاً» خشمگین و غمگین. «قالَ یا قَوْمِ» گفت اى قوم! «أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً» نه وعده داد شما را خداوند شما وعده نیکو؟ «أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» دراز گشت بر شما درنگ آن وعده «أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ» یا خود خواستید که بر شما فرود آید خشمى از خداوند شما؟ «فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» (۸۶)، که خلاف کردید وعده من؟
«قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا» گفتند خلاف نکردیم وعده تو بتوان خویش، «وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً» لکن ما بارى داشتیم «مِنْ زِینَةِ الْقَوْمِ» لختى بار از آرایش قوم، «فَقَذَفْناها» در آتش انداختیم آن را، «فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ» (۸۷) همچنین سامرى در افکند،
«فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا»، و ایشان را از آن گوساله‏اى بیرون آورد، «جَسَداً لَهُ خُوارٌ» کالبدى آن را بانگى گاو، «فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏» گفتند این خداى شماست و خداى موسى، «فَنَسِیَ» (۸۸) و ندانست.
«أَ فَلا یَرَوْنَ» نمى‏بینند؟ «أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا» که هیچ سخن ایشان پاسخ نکند، «وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» (۸۹) و ایشان را نه گزند تواند و نه سود رساند.
«وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ» و گفته بود ایشان را هارون «مِنْ قَبْلُ» پیش، «یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ» اى قوم این آنست که شما را باین بیازمودند، «وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ» و خداوند شما رحمن است «فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی» (۹۰) بر پى من روید و فرمان من برید.
«قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ» گفتند بنشویم و برین نشسته مى‏باشیم. «حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى‏» (۹۱) تا آن گه که موسى بما باز آید.
«قالَ یا هارُونُ» گفت اى هارون، «ما مَنَعَکَ» چه بازداشت ترا؟ «إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» (۹۲) چون دیدى که ایشان بى‏راه مى‏شوند.
«أَلَّا تَتَّبِعَنِ» که بر پى من رفتى و ایشان را باز نزدى؟ «أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی» (۹۳) سر کشیدى از فرمان من؟ «لَ یَا بْنَ أُمَّ» گفت اى پسر مادر من، «تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی» مگیر ریش من و سر من، «ِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ» من ترسیدم تو گویى، «َّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ» دو گروه کردى بنى اسرائیل را، «لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی» (۹۴) و در سخن من نگه نکردى.
«قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ» (۹۵) آن گه «موسى (ع) گفت اى سامرى این چیست که کردى؟ قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ»، گفت آن بدیدم و بدانستم که شما ندیدید «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً» مشتى گرفتم از خاک، «مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» از پى جبرئیل، «فَنَبَذْتُها»، آن را در افکندم، «وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» (۹۶) چنان بر آراست مرا تن من.
«قالَ فَاذْهَبْ»، گفت که برو «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» ترا تا زنده باشى ان است از مردم دور باشى «وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ»، و ترا وعده گاهى که آن با تو خلاف نکنند «وَ انْظُرْ إِلى‏ إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً»، و درین خداى خود که باو باز نشستى مى‏نگر، «لَنُحَرِّقَنَّهُ»، بسوزیم آن را، «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» (۹۷)، آن گه آن را در دریا پراکنیم پراکندنى.
«إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» خداوند شما اللَّه تعالى است، آن خدا که نیست خدا جز او، «وَسِعَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً» (۹۸) رسیده بهمه چیز دانش او.
«کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ» همچنین میخوانیم بر تو، «مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ» از خبر هاى آنچه گذشته است، «وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً» (۹۹) دادیم ترا از نزدیک خویش یادى.
«مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ»، هر که روى گرداند از آن «فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وِزْراً» (۱۰۰) او بردارد روز رستاخیز بارى بد.
«خالِدِینَ فِیهِ» جاوید در آن بار بد باشد. «وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ حِمْلًا» (۱۰۱) و آن روز رستاخیز ایشان را بد بارى.
رشیدالدین میبدی : ۲۴- سورة النّور- مدنیّة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى ذو نور السّماوات و الارض، فحذف المضاف کما یقال رجل عدل، اى ذو عدل. قال ابن عباس: معناه اللَّه هادى السّماوات و الارض، یعنى من فى السّماوات و الارض فهم بنوره الى الحق یهتدون، و بهداه من حیرة الضلالة ینجون. میگوید راهنماى بندگان در زمین و در آسمان خداست، مؤمنان بنور او فرا راه صواب مى‏بینند، و براهنمونى او بر جاده سنّت میروند و حق مى‏پذیرند و از حیرت ضلالت باز میرهند، و فى بعض کتب اللَّه، نورى هداى و لا اله الا اللَّه کلمتى و انا هو، حسن گفت: نور درین موضع مصدر است بجاى فعل افتاده، اى نور السّماوات و الارض، و همچنین در شواذ خوانده‏اند و معنى آنست که آسمان روشن کرد بآفتاب و ماه و ستارگان و زمین بعلماء و انبیاء و مؤمنان، مجاهد گفت: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى مدبّر امورها بحکمة بالغة و بحجّة نیرة و قیل معناه الانوار کلّها منه کما یقال فلان رحمة اى منه الرحمة، قال عبد اللَّه بن مسعود: انّ ربّک لیس عنده نهار و لا لیل، نور السّماوات و الارض من نور وجهه. و صحّ‏ عن رسول اللَّه (ص) فى روایة عبد اللَّه بن مسعود انّه کان یفتح صلوته باللّیل فیقول اللّهم لک الحمد انت نور السّماوات و الارض و من فیهن، و لک الحمد انت ضیاء السّماوات و الارض و من فیهن.
و عن ابىّ بن کعب فى قوله: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» قال بدأ بنور نفسه، «مَثَلُ نُورِهِ»، قال ابىّ بن کعب: مثل نور اللَّه فى قلب المؤمن و هو النّور الّذى یهتدى به کما قال عزّ و جل: «فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»، و کان ابن مسعود یقرأ مثل نوره فى قلب المؤمن. و قال سعید بن جبیر عن ابن عباس، «مَثَلُ نُورِهِ» الّذى اعطى المؤمن، قال محمّد بن ابراهیم البوسنجى: من قال انّ الّذى فى قلب المؤمن هو المخلوق فهو جهمى. و قال الحسن البصرى: هو نور القرآن، قال اللَّه تعالى: «و نور الذى انزلنا» میگوید مثل نور خدا در دل مؤمن، یعنى ایمان که در دل وى است و قرآن که در سینه وى، «کَمِشْکاةٍ» المشکاة عند العرب الکوّة غیر النافذة و هو هاهنا قصبة القندیل، و قال مجاهد: هى حدائد القندیل، بعضى مفسّران گفتند مشکاة روزن است، و مصباح قندیل، بعضى گفته‏اند مشکاة قصبه قندیل است و مصباح شعله چراغ بر سر قصبه، بعضى گفتند مشکاة زنجیر است که قندیل از آن بیاویخته. و مصباح قندیل، بعضى گفتند مشکاة قندیل است و مصباح روشنایى که میدهد از چراغ افروخته، «کَمِشْکاةٍ فِیها مِصْباحٌ» یعنى کمصباح فى مشکاة و هو قوله: «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ» و خصّ الزجاجة بالذکر لانّ النور وضوء النار فیها ابین من کل شی‏ء وضوءه یزید فى زجاجة، ثمّ وصف الزجاجة فقال: «الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» قرأ ابو عمرو و الکسائى، درئ بکسر الدّال و الهمز مع المدّ و هو فعیل من الدّرء و هو الدفع، لانّ الکوکب یدفع الشیاطین من السّماء و شبّهها بحالة الدفع لانّه بکون فى تلک الحالة اضوء و انور، و قیل درّى اى طالع یقال درأ النجم اى طلع و ارتفع، و درأ علینا فلان اذا طلع و ظهر، و قرأ حمزة و ابو بکر درئ بضم الدّال و الهمز مع المدّ و الوجه انه فعیل بضمّ الفاء و تشدید العین من الدّرء ایضا و هو الدفع على ما قدّمناه من الاشتقاق، و فعیل فى الصفات على ما حکاه سیبویه عن ابى الخطّاب قد جاء هذا و فى الاسماء المریق و هو العصفر، و قرأ الباقون درىّ بضم الدّال و تشدید الیاء بلا همز، اى شدید الانارة نسب الى الدّر فى صفائه و حسنه و ان کان الکوکب اکثر ضوء من الدرّ لکنّه یفضل الکوکب بضیائه کما یفضل الدرّ سائر الحبوب بتلألؤه و قیل الکوکب الدرىّ واحد من الکوکب الخمسة العظام و هى زحل و المریخ و المشترى و الزهرة و عطارد، و قیل شبهها بالکوکب و لم یشبهها بالشّمس و القمر لانّ الشّمس و القمر یلحقهما الخسوف و الکواکب لا یحلقها الخسوف، «توقّد» بفتح التّاء و الواو و الدال و مشدّدة القاف على الماضى قرأها مکّى و بصرى یعنون المصباح، و المصباح مذکّر اى اتقد، یقال توقدت النّار اى اتقدت و «توقد» مضمومة و ضم الدّال و تخفیف القاف قرأها کوفى غیر حفص، و الوجه انّه فعل مضارع لما لم یسم فاعله و ماضیه أوقدت و انث الفعل على الاسناد الى الزجاجة، و المعنى مصباح الزجاجة فحذف المضاف، و «یُوقَدُ» بالیاء مضمومة و تخفیف القاف و ضم الدّال قرأها مدنى و شامى و حفص، على اسناد الفعل الى المصباح، و المعنى یوقد المصباح، «مِنْ شَجَرَةٍ» اى من دهن شجرة على حذف المضاف، «مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ» فزیتونة بدل من شجرة و وصفها بالمبارکة لکثرة ما فیها من المنافع هى ادام و فاکهة و دهنها اضوء و اصفى من الادهان و لا یحتاج فى استخراجه الى عصّار بل کلّ احد یستخرجه، و هى شجرة تورق من اعلاها الى اسفلها، و هى اوّل شجرة نبتت فى الدّنیا بعد الطوفان و منبتها الارض المقدّسة منازل الانبیاء و الاولیاء، و بارک فیها سبعون نبیا منهم ابراهیم و لیس فى الدّنیا شجرة اطول بقاء منها انها ترف بعد الف سنة، «و جاء فى الحدیث انّ النبىّ (ص) قال: «اللّهم بارک فى الزیت و الزیتون»، و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «کلوا الزیت و ادهنوا به فانّه شجرة مبارکة».
«لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ». قال ابن عباس: معناه انّها لیست شرقیة وحدها حتى لا تصیبها الشّمس عند الغروب، و لا غربیة وحدها حتى لا تصیبها الشّمس بالغداة عند الطلوع، بل هى ضاحیة للشمس طول النهار تصیبها الشمس عند طلوعها و غروبها لیس یسترها فى وقت من النهار شی‏ء فهى شرقیة و غربیّة تأخذ حظّا من الامرین فیکون زیتها اضوء و زیتونها اجود، و هذا کما یقال هذا الرمان لیس بحلو و لا حامض، اى لیس بحلو خالص و لا بحامض خالص بل اجتمع فیه الحلاوة و الحموضة، و قیل معناه لیست من المشرق و لا من المغرب بل فى الوسط منهما و هو الشام، و قال، الحسن: تأویل لا شرقیّة و لا غربیّة انّها لیست من شجر الدّنیا اى هى من شجر الجنّة و لو کانت من الدّنیا لکانت شرقیّة او غربیّة. قال و انّما هو مثل ضربه اللَّه لنوره، «یَکادُ زَیْتُها» اى دهنها، «یُضِی‏ءُ» من صفائه، «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» اى قبل ان تصیبه النّار، یعنى ضوء زیتها کضوء النّار و ان لم تمسسه نار، «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» نور النار على نور الزّیت.
قومى مفسّران گفتند این مثلى است که رب العالمین زد مصطفى را، مشکاة ابراهیم خلیل است زجاجه اسماعیل، مصباح محمّد (ص)، او را مصباح خواند چنان که جاى دیگر او را سراج منیر خواند، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» این شجره ابراهیم خلیل است، او را مبارک خواند که معظم انبیاء از صلب او بیند، «لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» ابراهیم نه شرقى بود نه غربى، یعنى نه ترسا بود که قبله ایشان جانب شرقى است، و نه جهود که قبله ایشان جانب غربى است، همانست که آنجا گفت: «ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً». «یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ» یعنى یکاد محاسن محمّد تظهر للناس قبل ان اوحى الیه، و قیل یکاد نور محمّد و امره یتبیّن للناس و لو لم یتکلّم انه نبىّ، «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» نبىّ من نسل نبىّ، نور محمّد على نور ابراهیم، و عن ابن عمر قال: «المشکوة». جوف محمّد «و الزجاجة» قلبه، و «المصباح» النور الّذى جعله اللَّه فیه، «لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ» لا یهودىّ و لا نصرانى، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» هو ابراهیم و نور قلب محمّد. و عن الضحاک قال: شبه عبد المطلب بالمشکوة و عبد اللَّه بالزجاجة و النبى بالمصباح، کان فى صلبهما فلمّا خرج من صلبهما بقى صلبهما مظلما کما تبقى الکوّة مظلمة حین تخرج منها القندیل، و ورث النّبوّة من ابراهیم کما قال. «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» ابىّ کعب گفت: مثلى است که ربّ العالمین زد بنده مومن را، مشکاة مثل نفس مؤمن است، زجاجة مثل دل بنده مؤمن است آن را تشبیه بزجاجه کرد از بهر آنکه زجاجه صافى و روشن بود عیبهاى خویش پنهان نکند، همچنین دل بنده مؤمن عیبهاى نفس پنهان نکند منافع و مضارّ خویش در آن بنماید.
قال النبىّ (ص): «انّ للَّه فى الارض أوانی و هى القلوب فاحب اوانیه الیه اصفاها و اصلبها و ارقّها، فاصفاها من العیوب و اصلبها فى الدّین و ارقها على الاخوان».
بیمار که در طلب دارو بود راه وى آنست که دلیل خویش در قاروره بطبیب بردارد تا طبیب در آن نگرد و او را مداواة کند، رب العزه دل مؤمن را مثل بزجاجه زد از روى اشارت میگوید، بنده گنه کار را، بیمار معصیت را راه آنست که آب حسرت در قاروره دل بخداوند حکیم مهربان بردارد تا بفضل و کرم خویش در آن نگرد و او را برحمت و مغفرت خویش مداواة کند. «الْمِصْباحُ فِی زُجاجَةٍ» مصباح چراغ ایمان و نور معرفت است در سویداء دل مؤمن و آن را بچراغ تشبیه کرد که هر خانه در آن چراغ بود ظاهر و باطن آن روشن بود، و دزد شبرو گرد آن نگردد، از روى اشارت میگوید تا چراغ ایمان در دل مؤمن است باطن وى بمعرفت و ظاهر وى بخدمت آراسته و روشن است راه شیطان دزد بوى فرو بسته و از وساوس وى باز رسته، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ» و هى اخلاص للَّه وحده فمثله مثل الشجرة التف بها الشجر فهى خضراء ناعمة لا تصیبها الشّمس لا اذا طلعت و لا اذا غربت، فکذلک المؤمن قد اجیر من ان یصیبه شی‏ء من الفتن فهو بین اربع خلال: ان اعطى شکر، و ان ابتلى صبر، و ان حکم عدل، و ان قال صدق.
«یَکادُ زَیْتُها یُضِی‏ءُ» اى یکاد قلب المؤمن یعرف الحق قبل ان یبیّن له لموافقته ایّاه، «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» قال ابىّ: فهو یتقلب فى خمسة انوار: قوله نور، و عمله نور، و مدخله نور، و مخرجه نور، و مصیره الى النور یوم القیامة. و قال الحسن و ابن زید هذا مثل للقرآن، «فالمصباح» هو القرآن فکما یستضاء بالمصباح، یهتدى بالقرآن، «و الزجاجة» قلب المؤمن، «و المشکوة» فمه و لسانه، «و الشجرة المبارکة» شجرة الوحى، «یَکادُ زَیْتُها» یعنى تکاد حجج القرآن تتضح فان لم یقرأ. «نُورٌ عَلى‏ نُورٍ» یعنى القرآن نور من اللَّه عزّ و جل لخلقه مع ما اقام لهم من الدلائل و الاعلام قبل نزول القرآن، فازدادوا بذلک نورا، و قیل یکاد قلب المؤمن یعمل بالهدى قبل ان یأتیه العلم، فاذا جاءه العلم ازداد هدى على هدى و نورا على نور. قوله: «یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» قال ابن عباس: یعنى لدینه الاسلام و هو نور البصیرة، و قیل یهدى الى الایمان و الى محمّد و القرآن من یشاء، یقال هداه اللَّه لدینه و هداه الى دینه، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ هَداهُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، انّ هداکم للایمان و یهدیک صراطا مستقیما، «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ»، تقریبا الى الافهام و تسهیلا لسبیل الادراک. «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ».
«فِی بُیُوتٍ» اى ذلک المصباح فى بیوت، و قیل یوقد فى بیوت، و البیوت هى المساجد، قال ابن عباس: المساجد بیوت اللَّه فى الارض و هى تضئ لاهل السّماء کما تضئ النجوم لاهل الارض، و خصّ المصابیح للمساجد لانّها اکرم ما تکون و احسن اذا کانت فیها. قال ابن بریدة: هى اربعة مساجد لم یبنها الّا الانبیاء: الکعبة بناها ابراهیم و اسماعیل. فجعلاها قبلة، و مسجد بیت المقدّس بناه داود و سلیمان، و مسجد المدینة بناه رسول اللَّه (ص)، و مسجد قبا أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى‏ بناه رسول اللَّه (ص)، «أَذِنَ اللَّهُ» اذن اینجا بمعنى امر است یعنى امر اللَّه و رضى چنان که گفت: «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ» اى بامر ربّهم. و در قرآن اذن است بمعنى ارادت کقوله: «وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» یعنى بارادته و مشیّته، و بمعنى قضا و قدر، کقوله: «وَ ما أَصابَکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ» اى فبقضائه و قدره، و بمعنى هدایت کقوله: «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اى بهدایته و بمعنى توفیق کقوله: «وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ»، اى بتوفیقه، و بمعنى اتمام اجل کقوله «ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»، و بمعنى تکوین کقوله: «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ»، و بمعنى اباحت کقوله: «فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ» قوله: «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ» این رفع اقدارست نه رفع ابنیه از بهر آنکه در شرع دیوار مسجد بلند کردن و بالا دادن مکروه است، و فى الخبر امرنا ان نبنى المساجد جمّا، و رفع اقدار آنست که بزرگ دارند و سخن بیهوده در آن نگویند و جز از نام خدا در آن نبرند چنان که گفت: «وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ»، قال ابن عباس: یتلى فیه کتابه و یصان عن غیر ذکر اللَّه، قال النبى صلّى اللَّه علیه و سلّم: «من سمعتموه ینشد ضالة فى المسجد فقولوا لا رد اللَّه علیک».
و فى روایة فقولوا لا وجدت، و طرح رجل نعلیه فى المسجد لیلبسهما، فصاح به عمر بن الخطاب و قال: أ تدرى أین انت؟ و قیل ترفع فیها الحوائج الى اللَّه سبحانه، و قیل ترفع فیها الاصوات بذکر اللَّه و تلاوة القرآن، «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها». قرأ ابن عامر و ابو بکر یسبّح بفتح الیاء على ما لم یسم فاعله و الوقف على هذه القراءة و عند قوله: «وَ الْآصالِ» و قرأ الآخرون یسبّح بکسر الیاء جعلوا لتسبیح فعلا للرجال، «یُسَبِّحُ» اى یصلى له، «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» اى بالغداة و العشى. قال اهل التفسیر اراد به الصلوات المفروضات فالّتى تؤدّى بالغداة صلاة الفجر، و الّتى تؤدى بالاصال صلاة الظهر و العشائین، لانّ اسم الاصیل بجمعها، و قیل اراد به صلاة الصبح و العصر و الیه‏
اشار النبىّ (ص): «من صلى البردین دخل الجنّة»، و عن ابن عباس قال: التسبیح بالغدو و صلاة الضّحى، قال النبىّ (ص): «من مشى الى صلاة مکتوبة و هو متطهّر فاجره کاجر الحاج المحرم، و من مشى الى تسبیح الضّحى لا ینصبه الّا هو فاجره کاجر المعتمر، و صلاة على اثر صلاة لا لغو بینهما کتاب فى علّیین‏، و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه: «ما من احب یغدو و یروح الى المسجد و یؤثره على ما سواه الّا و له عند اللَّه عزّ و جلّ نزل یعدّ له فى الجنّة کلّما غدا و راح کما انّ احدکم لو زاره من یحب زیارته لاجتهد فى کرامته ثمّ قال: «رِجالٌ»
خص الرّجال بالذّکر فى هذه البیوت لانّه لیس على النساء جمعة و لا جماعة فى المساجد، و خص التّجارة بالذّکر لانّها اعظم ما یشتغل بها الانسان عن الصلوات و الطاعات، و اراد بالتّجارة الشرى فیکون المعنى لا یشغلهم شرى. «وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ» اى رفضوا الدّنیا و اشتغلوا بذکر اللَّه، و قیل یبیعون و یشترون و اذا حضرت الصلاة قاموا الیها متثاقلین، روى سالم عن ابن عمر انّه کان فى السوق فاقیمت الصلاة فقام النّاس و اغلقوا حوانیتهم فدخلوا المسجد فقال ابن عمر: فیهم نزلت. «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ».
«وَ إِقامِ الصَّلاةِ» اى و عن اقامة الصلاة فحذف الهاء الزائدة لانّ الاضافة تنوب عنه و اراد اداها فى وقتها لانّ من أخّر الصلاة عن وقتها لا یکون من مقیمى الصلاة و اعاد ذکره اقامة الصلاة مع انّ المراد من ذکر اللَّه الصلاة الخمس لانّه اراد باقام الصلاة حفظ المواقیت. «وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ» یعنى و عن ایتاء الزکاة المفروضة اذا حضر وقت ادائها لم یحبسوها، و قیل ایتاء الزکاة اخلاص الطاعة للَّه قال مقاتل بن حیان: هم اهل الصفة
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه: «انّ للمساجد اوتادا الملائکة جلساؤهم یتفقّدونهم و ان مرضوا عادوهم و ان کانوا فى حاجة اعانوهم»
و قال جلیس المسجد على ثلاث خصال: اخ مستفاد. او کلمة محکمة، او رحمة منتظرة.
و فى بعض الاخبار ینادى مناد یوم القیامة: سیعلم اهل الجمع لمن الکرم، الیوم ثلاث مرّات، ثم یقول این الّذین کانت «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ» الى آخر الآیة...
«یَخافُونَ یَوْماً» یعنى یفعلون ذلک من خوف یوم، «تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» یعنى یتحیرون فیه و تضطرب فیه القلوب و الأبصار، گفته‏اند تقلب القلوب آنست که از بیم رستاخیر و هول قیامت دلها بچنبر گردن رسد نه بیرون آید از تن نه در بر آرام گیرد، هم چنان که گفت: «إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ،» و تقلّب الأبصار آنست که چشم از جاى بر آید و خیره بماند چنان که جایى دیگر گفت: «تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ»، و گفته‏اند تقلب الأبصار آنست که چشمها میگردانند تا خود کجا رانند ایشان را سوى بهشت یا سوى دوزخ، و نامه‏هاى کردار از کدام. جهت ایشان را دهند از سوى راست یا از سوى چپ، و گفته‏اند تقلّب آنست که ایشان را در دوزخ در عذاب از حال بحال مى‏گردانند گهى «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ»، گهى «یَشْوِی الْوُجُوهَ»، گهى «لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ»، گهى «یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ»، قال الزجاج فى معنى الآیة: من کان قلبه موقنا بالبعث و القیامة ازداد بصیرة و رأى ما وعد به. و من کان قلبه على غیر ذلک رأى ما یوقن معه بامر القیامة و البعث فعلم ذلک بقلبه و شاهد ببصره فلذلک تقلب القلوب و الأبصار.
«لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ» یعنى یفعلون ذلک رجاء ان یجزیهم اللَّه، «أَحْسَنَ ما عَمِلُوا» اى باحسن ما عملوا، یرید یجزیهم بحسناتهم، و ما کان من مساوى اعمالهم، لا یجزیهم بها، «وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» ما لم یستحقوه باعمالهم، «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ» معناه تفضلا، لانّ الجزاء یکون بالحساب و یکون التفضل بغیر حساب. و قیل یعطیه ما لا یأتى علیه الحساب، و قیل من غیر حساب اى من حیث لا یحتسب، ثم ضرب لاعمال الکفار مثلا فقال: «وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَةٍ» السراب شعاع یتخیل کالماء على الارض نصف النهار حین یشتد الحرّ، و سمّى سرابا لانّه یسرب اى یجرى کالماء، و قیل السراب بخار یرتفع من قعور القیعان فیتکثف فاذا اتصل بها ضوء الشمس اشبه الماء من بعید فاذا دنا منه الانسان لم یره کما کان یراه و هو منه بعید، و القیعة جمع القاع کالجیرة جمع الجار، و هو ما انبسط من الارض و لم یکن فیه نبات.
«یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً» الظماء العطش و خص الظمآن بالذکر لشدة حاجته الى الماء، و اذا انتهى الى ذلک المواضع فلم یجد الماء کانت الدّهشة و الحیرة اکثر، «حَتَّى إِذا جاءَهُ» اى جاء السراب، «لَمْ یَجِدْهُ کما ظنه، و قیل لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً ینفعه «وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ»، اى عند عمله و محاسبا ایّاه، «فَوَفَّاهُ حِسابَهُ» اى حاسبه و اعطاه جزاء اعماله وافیا غیر مبخوس و لا منقوص، و قیل وجد اللَّه بالمرصاد، فوفاه حسابه الحساب هاهنا الجزاء، و هذا من قول الموبخ سأفرغن الى محاسبتک، «وَ اللَّهُ سَرِیعُ، الْحِسابِ» اذا حاسب فحسابه سریع، روى ان علیّا عنه سئل کیف یحاسبهم فى حالة واحدة، فقال کما یرزقهم فى حالة واحدة.
این آیت در شأن شیبة بن ربیعه فرو آمد مردى بود که در جاهلیت بسان راهبان ترهب کردى در صومعه تنها نشستى، و صوف پوشیدى در کفر راه دین طلب میکرد، پس چون اسلام به پیغامبر آمد وى کافر شد. ربّ العالمین او را مثل زد به تشنه‏اى که سراب بیند بگرمگاه بامید آب بشتابد بآن سراب چون آنجا رسد آب نیابد و از آن ظنّ که مى‏برد و آنچه مى‏بیوسید هیچ چیز نه بیند نومید و پر حسرت باز گردد، اعمال کافر همچنین است مى‏پندارد که از آن نفغى و فایده‏اى خواهد دید در قیامت، چون بآن رسد هباء منثورا بیند بى‏نفع و بى‏حاصل و آن ظن که مى‏برد باطل و امید بى‏حاصل، قال اهل اللغة، الحساب على ثلاثة معان: احدها المجازاة بمعنى ان یأخذ الرّجل حقه و یعطى غیره حقه، و الثانى الکفایة من قولهم: حسبى اى کفانى و منه قوله: «عَطاءً حِساباً» اى کافیا، و الثالث القلیل کما یقال للبخیل هو یعطى بحساب.
«أَوْ کَظُلُماتٍ» هذا مثل آخر ضربه اللَّه لاعمال الکفار، یقول تعالى مثل اعمالهم فى فسادها و جهالتهم فیها، «کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ» و هو العمیق الکثیر الماء و لجّة البحر المکان الّذى یکثر فیه ماؤه و یستدیر، قال ابن عیسى: هو البحر الواسع الذى لا یرى ساحله، «یَغْشاهُ مَوْجٌ» و هو ما ارتفع من الماء، «مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ» متراکم بعضه على بعض، من فوق الموج سحاب، قیل الموج الثانى الرّیح، و قیل تقدیره موج من بعده موج اى موج یتبع بعضه بعضا، «مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ» اى من فوق الموج الثانى سحاب قد غطى النجوم التی یهتدى بها. قرأ ابن کثیر بروایة قنبل عنه سحاب بالرفع و التنوین، «کَظُلُماتٍ» بالجرّ على البدل من فوقه او کظلمات، و روى البزى عن ابن کثیر، سحاب ظلمات باضافة السحاب الى الظلمات کما تقول سحاب رحمه، و سحاب عذاب، و قرأ الآخرون سحاب ظلمات کلیهما بالرفع و التنوین فیکون تمام الکلام عند قوله: «سَحابٌ» ثم ابتدأ «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» اى هذه ظلمات بعضها فوق بعض، ظلمة السحاب و ظلمة الموج و ظلمة البحر، ظلمات مثل اعمال کفار است، «بَحْرٍ لُجِّیٍّ» دل کافر است، موج من فوقه موج شک است و حیرت که فرا دل کافر نشسته و حق از وى بپوشیده، سحاب مهرست بر دل وى نهاده. ابن عباس گفت: که این همانست که رب العزه گفت در صفت کافر: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ»، فهذه الظلمات الثلاث کظلمات البحر، و قال ابىّ بن کعب فى هذه الآیة: الکافر بتقلب فى خمس من الظلم. کلامه ظلمة، و عمله ظلمة و مدخله ظلمة، و مخرجه ظلمة، و مصیره الى ظلمات النار یوم القیامة. و قیل تقدیر الآیة او کصاحب ظلمات فى بحر لجّى، دلیله حتى «إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ» اى صاحب الظلمات اذا اخرج یده و هى اقرب الاشیاء الیه، «لَمْ یَکَدْ یَراها»، قال الفراء «یکد» صلة اى لم یرها، و العرب تضع لم یکد موضع الایاس انه لم یرها و تضعه موضع الخطر انه قارب ان لا یراها، «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ». قال ابن عباس من لم یجعل اللَّه له دینا و ایمانا فلا دین له، و قیل من لم یهده اللَّه فلا ایمان له و لا یهدیه احد.
«أَ لَمْ تَرَ» اى الم تعلم، «أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ» باسطات اجنحتهن فى الهواء، خص الطیر بالذّکر من جملة الحیوان لانّها یکون بین السماء و الارض فتکون خارجة عن حکم من فى السماوات و الارض، «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ» قال مجاهد: الصلاة لبنى آدم و التسبیح لسائر الخلق للنّاس و لغیر النّاس، و قیل انّ ضرب الاجنحة صلاة الطیر و صوته تسبیحه، و قیل صلوته على رسوله و تسبیحه لربّه، و فى معنى الآیة ثلاثة اوجه: احدها کلّ مسبّح و مصلّ قد علم اللَّه صلوته و تسبیحه، و الثانى کلّ مسبّح و مصلّ منهم قد علم صلاة نفسه و تسبیحه الّذى کلّفه، و الثالث قد علم کل منهم صلاة اللَّه و تسبیحه، و الاوّل اظهر لقوله: «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ».
«وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اى خالقهما و مکوّنهما، و من ملک فى الدّنیا امرا فتملیکه ایّاه، «وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ» مرجع کلّ مملک و مخلوق.
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ، و نه فرستادیم پیش از تو فرستادگان إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ مگر ایشان خورش میخوردند، وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ و در بازارها مى‏رفتند، وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً و شما را یکدیگر را فتنه و آزمایش کردیم، أَ تَصْبِرُونَ شکیبا باشید! وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً. (۲۰) و خداوند تو بینا بود.
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا و گفتند ایشان که از دیدار ما نمى‏ترسیدند و آن را نمى‏بیوسیدند لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ چرا بر ما فریشتگان فرو نفرستیدند به پیغام، أَوْ نَرى‏ رَبَّنا یا ما خداى خود چرا نه بینیم، لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ در خویشتن بزرگ‏منشى آوردند و گردن‏کشى، وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً. (۲۱) و از اندازه برگذشتند بشوخى بزرگ.
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ آن روز که فریشتگان را بینند، لا بُشْرى‏ یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ هیچ بشارت نیست آن روز کافران را، وَ یَقُولُونَ و میگویند فریشتگان ایشان را: حِجْراً مَحْجُوراً. (۲۲) بهشت بر شما بسته‏اى است از شما باز داشته.
وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ و بسر کردار ایشان آئیم از هر گونه که کردند، فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (۲۳) و آن را گردى کنیم پراکنده.
أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ بهشتیان آن روز، خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا با به آرامگاهى‏اند وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا. (۲۴) و با نیکوتر فروآمدن گاهى.
وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ و آن روز که بازشکافد آسمان از ابر وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا. (۲۵) و فرو فرستند فریشتگان فرو فرستادنى.
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ پادشاهى براستى آن روز رحمن راست، وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً (۲۶) و آن روزى است بر کافران دشخوار.
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ و آن روز کافر دو دست خود مى‏خاید، یَقُولُ یا لَیْتَنِی میگوید اى کاشک، اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (۲۷) با رسول راهى برگرفتمى.
یا وَیْلَتى‏ نفرینا بر من، لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا (۲۸) کاشک من بهمان کس بدوست نگرفتیمى.
لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ که مرا از توحید بازگردانید و بگمراهى برد، بَعْدَ إِذْ جاءَنِی پس آنکه آمده بود بمن، وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا (۲۹) و دیو مردم را خوارکننده.
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ رسول گفت: خداوند من! إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (۳۰) این قوم من این قرآن را فرو گذاشتند.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ هم چنان هر پیغامبرى را دشمنى کردیم از بدان، وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً. (۳۱) و بسنده است خداوند تو براه‏نمایى و کارسازى و بیارى.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً چرا قرآن نه بیکبار فروفرستادندید؟ کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ آن را پراکنده فرستادیم تا دل ترا بآن نیرو میدهیم. وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا (۳۲) و آن را گشاده بتو رسانیدیم و بر تو خواندیم.
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ هیچ مثلى نیارند بتو إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ مگر جواب آریم از آن ترا براستى، وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (۳۳) و جواب آریم نیکو تفسیر ترا
الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى‏ وُجُوهِهِمْ إِلى‏ جَهَنَّمَ ایشان که مى‏روانند و با هم مى‏آرند روز رستخیز روان بر رویها بدوزخ، أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا (۳۴) ایشان به بتر جایگاهى‏اند و گم‏راه‏تر راهى.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ و دادیم موسى را نامه، وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً (۲۵) و هارون با او او را دستور کردیم و کارساز و یار.
فَقُلْنَا اذْهَبا گفتیم که هر دو روید! إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا بایشان که دروغ شمردند سخنان ما، فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً (۳۶) به نیست بدادیم ایشان را به نیست دادنى.
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ و قوم نوح را آن گه که رسولان را دروغ‏زن گرفتند بآب بکشتیم ایشان را، وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً و ایشان مردمان را نشانى تا عبرت گیرند، وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً (۳۷) و نیز آن ستمکاران را عذابى ساختیم دردنماى.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ و عاد و ثمود را و اصحاب رس را هم عبرت کردیم مردمان را، وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً (۳۸) و گمراهان فراوان میان
وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ و همه را مثلها زدیم و بداستانها، وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً (۳۹) و همه را تباه کردیم و فرو بردیم فرو بردنى.
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ و برگذشتند بر آن شهر، الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ که بر آن باران بد باریدند، أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها نمى‏دیدند آن را ؟
بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً (۴۰) بلکه نمى‏ترسند از برانگیخت.
وَ إِذا رَأَوْکَ و آن گه که ترا بینند إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً ترا جز بافسوس نمى‏گیرند، أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا؟ (۴۱) اینست آن کسى که اللَّه به پیغامبرى فرستاد؟
إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا نه کامستید مگر که ما را بى‏راه کردید و دور او کندید ما را از خدایان ما، لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها اگر نه آن بودى که ما شکیبایى کردیم بر آن، وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ آرى آگاه شوند و بدانند آن گه که عذاب بینند، مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا. (۴۲) آن کیست بى‏راه‏تر.
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؟ دیدى آن مرد که خویشتن را بخدایى گرفت؟ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا؟ (۴۳) تو بر سر او کوشنده نگاه دارى؟ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ؟ یا مى‏پندارى که بیشتر ایشان بشنوند؟ أَوْ یَعْقِلُونَ یا حق دریابند؟ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ نیستند ایشان مگر چون ستوران،، بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (۴۴) بلکه ایشان و بى‏سامان‏تر.
رشیدالدین میبدی : ۲۶- سورة الشعرا- مکیة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
طسم (۱) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲)، این طسم آیتهاى نامه روشن پیداست.
لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ تو مگر خویشتن تباه خواهى کرد و بخواهى کشت، أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۳) از آنکه به نمى‏گروند.
إِنْ نَشَأْ اگر ما خواهیم، نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ فرو فرستیم بر ایشان، مِنَ السَّماءِ آیَةً از آسمان یک آیت، فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (۴)، تا همه ایشان آن را نرم شوند و گردن نهاده.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ نیاید بایشان هیچ سخنى و یادى، مِنَ الرَّحْمنِ از خداوند رحمن نام، مُحْدَثٍ بنو فرستاده بایشان، إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ (۵) مگر از آن روى گردانیده مى‏باشند.
فَقَدْ کَذَّبُوا اکنون که بدروغ فرا داشتند آن را فَسَیَأْتِیهِمْ آرى بایشان رسد و آید، أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۶) خبرهاى آن افسوس که میکردند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ نمى‏نگرند در زمین؟ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها که چند رویانیدیم در آن، مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (۷)، از هر نوعى آزاده‏اى، نیکو از هر گونه‏اى.
إِنَّ فِی ذلِکَ در آن، لَآیَةً نشانى است، وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۸) و بیشتر ایشان ناگرویدگانند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ و خداوند تو براستى که او تواناست و مهربان،.
وَ إِذْ نادى‏ رَبُّکَ مُوسى‏ یاد کن آن گه که خواند خداوند تو موسى را، أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰). که بآن گروه ستم‏کاران شود.
قَوْمَ فِرْعَوْنَ گروه فرعون. أَ لا یَتَّقُونَ (۱۱)، بنترسند و بنپرهیزند؟
قالَ: رَبِّ موسى گفت: خداوند من، إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (۱۲).
مى‏ترسم که دروغ‏زن گیرند مرا.
وَ یَضِیقُ صَدْرِی، و آن گه دل من تنگ گردد، وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی و زبان من بنگشاید، فَأَرْسِلْ إِلى‏ هارُونَ (۱۳). به هارون پیغام فرست تا با من بیاید.
وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ و ایشان را بمن دعوى است بگناهى، فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (۱۴) مى‏ترسم که بکشند مرا.
قالَ کَلَّا خداوند گفت جاى ترس نیست شما را، فَاذْهَبا بِآیاتِنا روید به پیغامهاى ما، إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (۱۵) ما با شمائیم شنوا.
فاْتِیا فِرْعَوْنَ‏ آیید بر فرعون،قُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ (۱۶) گوئید ما فرستاده خداوند جهانیانیم.
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۷) که بنى اسرائیل را بگشاى و با ما گسیل کن.
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً فرعون گفت نه ما ترا پروردیم در میان خویش آن وقت که ترا زادند؟ وَ لَبِثْتَ فِینا و در میان ما مى‏بودى؟ مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (۱۸) از روزگار خویش سالها؟
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ و کردى کرده خویش که کردى، وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (۱۹) و اکنون تو بنعمت من و نیکو داشت من از نسپاسانى.
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (۲۰). گفت کردم من آنچه میگویى و بودم از ناآگاهان.
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ تا گریختم از شما آن گه که ترسیدم از شما، فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً خداوند من مرا دانش بخشید و پیغام، وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (۲۱) و مرا از پیغامبران کرد.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا سلیمان گفت: اى مهینان سپاه أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها کیست از شما که تخت آن زن بمن آرد؟ قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (۳۸) پیش از آن که ایشان مسلمانى را بمن آیند.
قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ گفت ستنبه‏اى از پریان: أَنَا آتِیکَ بِهِ من آن تخت را بتو آرم، قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ پیش از آنکه ازین نشست برخیزى، وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (۳۹) و من آورد را با نیرویم و سپردن را استوار.
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ آن مرد گفت که بنزدیک او دانشى بود از کتاب: أَنَا آتِیکَ بِهِ من بتو آرم آن قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ پیش از آنکه نگرستن چشم تو از جاى با تو آید و پردازد. فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ چون آن را دید آرمیده نزدیک او قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی گفت: این از افزونى نعمت اللَّه است بر من. لِیَبْلُوَنِی مى‏بیازماید مرا أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ که آزادى کنم یا نسپاسى آرم وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ و هر که آزادى کند خود را کند وَ مَنْ کَفَرَ و هر که نسپاسى کند فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ (۴۰) خداوند من بى نیازست و نیکوکار.
قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها گفت: تخت را جد کنید نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی تا نگریم که بجاى آرد أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ (۴۱) یا از ایشان بود که بجاى نیارند.
فَلَمَّا جاءَتْ چون آمد بلقیس، قِیلَ گفتند او را: أَ هکَذا عَرْشُکِ چنین است آن تخت تو؟ قالَتْ گفت کَأَنَّهُ هُوَ چنانست گویى که آنست وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها و ما را دانش دادند پیش از آن وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ (۴۲) و ما مسلمان بودیم.
وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ و آفتاب او را از مسلمانى بازداشت إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ (۴۳) که او از قوم کافران بود.
لَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ‏ گفتند در طارم آى‏لَمَّا رَأَتْهُ‏ چون دید طارم را سِبَتْهُ لُجَّةً پنداشت که آب ژرف است، شَفَتْ عَنْ ساقَیْها دامن از ساق بر کشید که پاى در آب نهدالَ‏ گفت:نَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ آن طارمى است از آبگینه پاک ساخته و نسو داده‏الَتْ رَبِ‏ گفت خداوند من‏نِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی‏ من ستم کردم بر خویشتن أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ‏ و گردن نهادم و مسلمان شدم با سلیمان‏لَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ (۴۴) خداوند جهانیان را.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ و فرستادیم بثمود أَخاهُمْ صالِحاً مرد ایشان را صالح أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ که اللَّه را پرستید یگانه فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ دو گروه شدند، یَخْتَصِمُونَ (۴۵) با یکدیگر شور و جنگ درگرفتند.
قالَ یا قَوْمِ گفت اى قوم: لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ چرا بعذاب مى‏شتابید پیش از نیکى، لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ چرا آمرزش مى‏نخواهید از اللَّه لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۶) تا مگر بر شما ببخشاید.
قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ گفتند: فال بد گرفتیم بتو و باینان که با تواند. قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ گفت آنچه شما ارزانى آنید بخش آن بنزدیک اللَّه است بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (۴۷) نیست مگر آنکه شما قومى‏اید که مى‏بیازمایند شما را.
وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ و در شارستان نه تن بودند یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ که در زمین مى‏تباه‏کارى کردند وَ لا یُصْلِحُونَ (۴۸) و نیک کارى نمى‏کردند.
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ گفتند یکدیگر را سوگند خورید بخدا لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ که ناچاره شبیخون کنیم بر صالح و کسان وى ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ انگه چون و داورى دارى او را گوئیم: ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ کشتن و کسان او را ما نبودیم وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۴۹) و ما مى‏راست گوئیم.
وَ مَکَرُوا مَکْراً ایشان دستانى ساختند نهان وَ مَکَرْنا مَکْراً و ما دستانى ساختیم نهان وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۰) و ایشان آگاه نبودند.
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ در نگر سرانجام دستان ایشان چون بود.
أَنَّا دَمَّرْناهُمْ و ما دمار از ایشان برآوردیم وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (۵۱) و قوم ایشان را همگان.
فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً آن گه خان و مان ایشان تهى گذاشته بِما ظَلَمُوا بآن ستمکارى که کردند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً در ان نشانى است و لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۵۲) ایشان را که بدانند.
وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا رهانیدیم ایشان را که بگرویدند وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۵۳) و از ناپسند مى‏پرهیزیدند.
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ و لوط را آن گه که قوم خویش را گفت: أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ مى کار زشت کنید وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (۵۴) و شما خردمندانید و میدانید
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ با مردان مى‏گرائید بکام‏رانى فرود از زنان بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (۵۵) نیست جز آن که قومى نادانید.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا نبود پاسخ قوم او مگر که مى‏گفتند.
أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ بیرون کنید قوم لوط را از شهر خویش إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (۵۶) ایشان مردمانى‏اند که مى پاکیزگى برزند.
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ و رهانیدیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را قَدَّرْناها که چنان خواستیم، مِنَ الْغابِرِینَ (۵۷) که آن زن از بازماندگان بود.
وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً و بریشان بارانى باریدیم فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (۵۸) چون بد بارانى بود آگاه کردگان و پند نپذیرندگان.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ و درود او بر رهیگان او که بگزید ایشان را آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (۵۹) اللَّه به است خدایى را یا آنچه شما مى‏انباز ان خوانید با او؟
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ این انبازان که مى‏گویید به است یا او که آسمان و زمین آفرید، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستاد شما را از آسمان آبى فَأَنْبَتْنا بِهِ تا بر رویانیدیم بآن آب حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ بستانهاى دیوار بست نیکو منظر ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها نبود شما را توان آن که درختان آن رویانیدید، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ با اللَّه خدایى دیگر بود که در انبازى او را دیگرست، بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰) نیست جز زان که ایشان قومى‏اند که او را بدروغ مى‏عدیل و هامتا گویند.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً انباز به یا آن کس که زمین را جاى آرام جهانیان کرد وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً و میان درختان آن جویها روان کرد وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ و آن را لنگرها کرد از کوه‏ها، وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً و میان دو دریا از نگه‏داشت خویش حاجزى کرد بازدارنده از آمیختن أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه در کردگارى؟ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۶۱)، که بیشتر ایشان نمیدانند.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ انباز به یا آن کس که پاسخ میکند بیچاره مانده را، إِذا دَعاهُ آن گه که خواند او را، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ و بدو رنج و ناخوشى مى باز برد، وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ و شما را پس یکدیگر درین زمین مى‏نشاند أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگرست با اللَّه؟ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۶۲) چون اندک دریابید.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ انباز به یا آن کس که شما را مى راه نماید، فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ در تاریکیهاى دشت و دریا، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ و آن کس که گشاید بادها در هواى جنوب پیش باران، فا بخشایش خوش، أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه؟ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۳) چون برتر و پاکست اللَّه از انباز که میگویند.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ انباز به یا آن کس که این جهان مى‏آفریند و باز آن جهان، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و آن کس که شما را مى‏روزى دهد از آب آسمان و خاک زمین. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ خدایى دیگر است با اللَّه در کردگارى؟
قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶۴) گوى بیارید حجّت خویش اگر مى راست گوئید.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ گوى نداند هر که در آسمان و زمین کس است نامده و پوشیده مگر اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۶۵) و ندانند که کدام هنگام ایشان را بر انگیزانند.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ یا دانش ایشان در رستخیز رسید؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بل که ایشان در گمانند از آن، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (۶۶) بل که ایشان نابینااند از آن.
و قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا باش که ما خاک گردیم و پدران ما، أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (۶۷) ما بیرون آوردنى‏ایم از زمین؟
لَقَدْ وُعِدْنا هذا وعده دادند ما را این، نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ هم ما و پدران ما پیش فا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۶۸) نیست این سخن مگر افسانه‏هاى پیشینیان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (۶۹) و بنگرید که چون بود سرانجام بدان.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ بریشان اندوه مبر وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۷۰) و تنگ مباش در دستان‏گرى ایشان.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۷۱) و میگویند که هنگام این وعده کى است اگر مى راست گویند.
قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (۷۲) گوى مگر آنچه شما بآن مى‏شتابید لختى در قفاى شما رسید.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ و خداوند تو خداوندى با نیکوکارى و فضل است بر مردمان. وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۷۳) لکن بیشتر مردمان به آزادى نه‏اند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ و خداوند تو میداند هر چه در دلهاى ایشان نهفت میدارد وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۴) و هر چیز که ایشان آشکارا میدارند.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ و نیست هیچ پوشیده در آسمان و زمین، إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۷۵) مگر آن در لوح نبشته پیدا و روشن.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ این قران میخواند بر بنى اسرائیل أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۷۶) بیشتر آن که ایشان در آن دو گروهند،.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷) و این راه نمونى و بخشایشى است است گروندگان را.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ خداوند تو داورى برد میان ایشان وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۷۸) و اوست آن تواناى تاونده دانا.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ پشتى‏دار و کار سپار بخداوند إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ (۷۹) که تو بر راستى روشنى.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۵ - النوبة الثانیة
قوله: قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ: اى قل یا ایها الرسول الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر و الثناء کلّه للَّه، لانّه هو الذى یستحقّه على الحقیقة على آلائه و نعمائه. و قیل قل یا محمد الحمد للَّه على هلاک کفّار الامم الخالیة. و قیل قل الحمد للَّه الذى علّمک هذا الامر الذى ذکر، وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ و هم الانبیاء علیهم السلام، دلیله قوله: وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ و قیل هم اصحاب محمد (ص) اصطفاهم اللَّه لنبیّه، و قیل هم امة محمد (ص)، و هى امّة الاتّباع الّذین اصطفاهم اللَّه لمعرفته و طاعته و هى الفرقة النّاجیة من الثلاث و السّبعین، قال اللَّه تعالى: وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ. ثمّ قال الزاما للحجة: آللَّهُ خَیْرٌ اى قل یا محمد لکفّار قومک الزاما للحجة علیهم: آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ، اى عبادة اللَّه خیر ام عبادتکم الاصنام. رسول خدا هر گه که این آیت خواندى گفتى:بل اللَّه خیر و ابقى و اجل و اکرم، قرائت اهل بصره و عاصم یشرکون بیاء است و باقى قرّاء بتاء مخاطبه خوانند، و استفهام بر طریق انکار و توبیخ است. فان قیل لفظ «الخیر» یستعمل فى شیئین فیهما خیر و لاحدهما مزیّة و لا خیر فى الاصنام اصلا قلنا مطلق لفظ «الخیر» لا یقتضى هذا، و الدلیل علیه قوله: أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا و لم یقتض ذلک ان یکون لاهل النّار مقیل حسن و لکنّ المراد به زیادة التشدید. و قیل انّما ذکر ذلک لاعتقاد الجهلة و الکفّار، انّ فى الاصنام خیرا فکان ذلک على زعمهم.
اهل معنى را در لفظ «ام» که مکرّرست درین آیات دو طریقست: یکى آنکه سخن در أَمَّا یُشْرِکُونَ تمام شد، و منقطع گشت، آن گه بر استیناف گفت، بر معنى استفهام: أَمَّنْ خَلَقَ، أَمَّنْ جَعَلَ أَمَّنْ یُجِیبُ، من یَهْدِیکُمْ، مَنْ یُرْسِلُ تستفهم فیها کلّها دیگر طریق آنست که أم در همه آیات معطوف است بر أَمَّا یُشْرِکُونَ بر تأویل آن که: ما تشرکون خیر أم من خلق ما تشرکون خیر أم من جعل، ما تشرکون خیر أم من یجیب، الى آخره.
أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لمصالح عباده و معاشهم وَ أَنْزَلَ لَکُمْ اى لاجلکم مِنَ السَّماءِ ماءً اى مطرا فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ بساتین محوطا علیها ذاتَ بَهْجَةٍ اى ذات زینة و حسن. فکلّ موضع ذى اشجار مثمرة محاط علیه فهو حدیقة.
و کلّ ما یسرّ منظره فهو بهجة ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها اى ما کان لکم استطاعة الانبات أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یعنى أ مع اللَّه اله یشارکه فى خلق هذه الاشیاء فیشترکوا بینه و بین اللَّه فى العبادة بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ عن الطریق. و قیل یعدلون عن النظر فى الادلة المؤدیة الى العلم بانّ اللَّه هو الذى تفرّد بخلق هذه الاشیاء. و هو الذى یستحق العبادة.
أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً یعنى آلهتکم خیر ام من جعل الارض ذات مستقر و ثبات یستقرّ علیها الاجسام. و القرار مصدر قرّ یقرّ اذا ثبت، اى مهد لکم الارض و مکّنکم من السکون الیها و التصرف على ظهرها و المشى فى اماکنها وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً یعنى خلال اشجارها و نباتها، و الخلال و الخلل منفرج ما بین الشیئین و المعنى و فجّر من نواحى الارض انهارا و اجرى فیها الماء الى مواضع حاجاتکم، وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ اى جبالا ثقالا، ثوابت الاصول، لئلّا تزول بمن علیها. و الرّواسى جمع الجمع یقال جبل راس و جبال راسیة ثم تجمع الرّاسیة على الرّواسى.
وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ العذب و الاجاج و قیل بحر فارس و بحر الروم. و قیل العذب: جیحان و سبحان و دجلة و الفرات و النیل و الاجاج سائر البحار جعل اللَّه تعالى بینهما حاجِزاً اى مانعا، بلطیف قدرته على وجه لا یشاهد و لا یعاین، یمنع اختلاط احدهما بالآخر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ یفعل ما یشاء من هذه الافاعیل بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ لانّهم لا یستدلّون فیعلموا.
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ اى قل لهؤلاء المشرکین: أ هذه الاوثان التی تعبدونها الذین لا یسمعون دعاءکم و لا یقدرون على اجابتکم خیر لکم أم اللَّه الذى یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ المضطر المفتعل من الضرورة و هو المدفوع الى ضیق من الامر و قیل اصله من الاضرار، و هو القرب و التصاق الشی‏ء بالشى‏ء و معنى الآیة انّ هذا المضطر ان کان غریقا فى الماء انقذه، و ان کان غریقا فى الذنوب غفر له، و ان کان مریضا شفاه، و ان کان مبتلى عافاه، و ان کان محبوسا اطلقه، و ان کان مدیونا قضى دینه، و ان کان مکروبا فرّج کربه، وَ یَکْشِفُ السُّوءَ اى الضرّ و الشدائد وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ یأتى بقوم بعد قوم و قرن بعد قرن، فکلّ قرن خلف لمن قبلهم. أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ اى هل یثبتون له شریکا یعینه قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ بالیاء قرائت ابى عمرو اى لا یتذکّرون الّا تذکّرا قلیلا، فیکون قلیلا منصوب على انّه صفة مصدر محذوف. و قرأ الباقون بالتاء على معنى: قل لهم یا محمد قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ، و الکوفیون غیر ابى بکر یخفّفون الذّال.
أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ اى قل لهم یا محمد أ هذه الاوثان خیر لکم أم اللَّه الذى یرشدکم الى طریق البحر و البرّ فى ظلمات اللیل بما خلق لکم من القمر و النجوم و الرّیاح، وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائی: یرسل الریح. و قوله: بُشْراً فیه اربع قرءات ذکرناها فى سورة الاعراف بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ الرحمة هاهنا المطر أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ جلّ و عظم من ان یکون له شریک او یکون معه اله.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ یقال بدأ الخلق و ابدأ هم اذا وجدهم اوّل مرة، و اعادهم اوجدهم بعد اماتتهم، وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ من السماء بالمطر و من الارض بالنبات. قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ یعنى قل لهم إِنْ کُنْتُمْ تعلمون انّ مع اللَّه الها یفعل شیئا من ذلک او یقدر علیه فاظهروا افعاله و دلّوا على قدرته إِنْ کُنْتُمْ تصدقون فى مقالتکم. بل هو صنع اللَّه الذى اتقن کلّ شى‏ء. ذکر فى هؤلاء الآیات الخمس و قال یبدأ و یهدى بلفظ المضارع بعد قوله: أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ، لانّ بعض افعاله تقدّم و حصل مفروغا منه و بعضها یفعله حالا بعد حال کالمتصل الدائم.
قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ، غیب اینجا علم رستخیز است.
قومى آمدند. و از رسول خدا پرسیدند که این رستخیز که تو ما را بآن مى وعده دهى کى خواهد بود؟ جواب ایشان این آیت آمد یعنى که این غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه. و قیل الغیب ما یحدث و یکون فى غد قالت عایشه: من زعم انّه یعلم ما فى غد فقد اعظم على اللَّه الفریة و اللَّه عزّ و جل یقول: قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ.
منجّمى در پیش حجاج شد حجاج لختى سنگ ریزه در دست کرد و خود بر شمرد آن گه منجم را گفت بگوى تا در دست من سنگ ریزه چند است منجم حسابى که دانست بر گرفت و بگفت و صواب آمد حجاج آن بگذاشت و لختى دیگر سنگ ریزه ناشمرده در دست کرد گفت: این چندست منجم هر چند حساب میکرد جواب همه خطا مى‏آمد. منجم گفت ایها الامیر اظنک لا تعرف عدد ما فى یدک. چنان ظن مى برم که تو عدد آن نمیدانى حجاج گفت چنین است نمى‏دانم عدد آن، و چه فرق است میان این و آن. منجم گفت اوّل بار تو برشمردى و از حد غیب بدر آمد و اکنون تو نمیدانى و غیب است و لا یعلم الغیب الّا اللَّه.
وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ اى لا یعلمون متى ینشرون، ایّان حقیقتها: اىّ اوان فاختصر ثم ادغم.
بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ، ادرک بر وزن افعل قرائت مکى است و بصرى و بَلِ هاهنا فى موضع ام، تأویلها ام ادرک علمهم فى الآخرة فیعلمون وقت قیامها.
معنى آنست که دانش ایشان در رستخیز رسید تا بدانند. که وقت آن کى خواهد بود؟
و این استفهام بمعنى نفى است یعنى که نرسید و ندانند وقت آن. باقى قرّاء ادّارک خوانند و ادّراک و تدارک بمعنى یکسانست، و تأویلها ادرک علم المتقدّمین بعلم المتأخرین و استوى علمهم فى قیام الساعة انّه لا یعلم وقت قیامها الّا اللَّه، میگوید: دانشهاى ایشان در کیى رستخیز همه درهم رسید بدانستند همه که نتوانند دانست بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها فى الدنیا، أى لم یحصلوا بالخوض الّا على الشکّ فیها کقوله: إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ، بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ اى من علمها جاهلون، واحده عم، اخبر اللَّه تعالى عن تردّد هم فى امر الساعة و انّ قصاراهم و غایتهم العمى فى ذلک.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى مشرکى مکة: أَ إِذا کُنَّا تُراباً أ نبعث اذا کنّا ترابا وَ آباؤُنا اى و تبعث آباؤنا بعد کونهم رفاتا و رمیما أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ من قبورنا احیاء، هذا لا یکون. قرأ نافع إِذا کُنَّا مکسورة الالف، ائنا بالاستفهام، و قرأ ابن عامر و الکسائى أَ إِذا بهمزتین، اننا بنونین، الباقون بالاستفهام فیهما جمیعا.
لَقَدْ وُعِدْنا هذا، اى هذا الذى یقوله محمد من البعث و القیامة و کذلک وعد آباؤنا من قبلنا فى الازمنة المتقدّمة ثمّ لم یبعثوا، إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ، الاساطیر الاحادیث التی لیست لها حقیقة.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ اى عاقبة امر الکافرین المکذّبین بالرسل المنکرین للبعث. تجدوا دیارهم خاویة و ابدانهم بائدة فاحذروا و لا تکذّبوا فیحلّ بکم مثل ما حلّ بهم. و قیل معنى الآیة اقرءوا القرآن فانّ احوالهم مذکورة فیه یغنکم عن التطواف فى الارض و البلاد.
وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ اى على تکذیبهم فلست بمؤاخذ به و ذلک انّ النبى (ص) کان یخاف انّ اصرارهم على الکفر لتفریط من جهته، فآمنه اللَّه منه. و قیل معناه لا تحزن على ایذائهم ایاک، فسننصرک علیهم وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ فانّى اکفیکهم و اللَّه یعصمک من الناس. قرا ابن کثیر فِی ضَیْقٍ بکسر الضاد نزلت فى المستهزئین الذین اقتمسوا شعاب مکة و قد مضت قصّتهم.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ اى متى یکون هذا الذى تعدنا من العذاب و البعث ان کنت تصدق فیما تقول.
قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ، ردف لکم و اردفکم و ردفکم بمعنى واحد، اى عسى ان یکون بعض العذاب قد دنا منکم و تبعکم و قرب منکم قرب الردیف من مردفه من القتل و الاسر و السّبى و السّنین و الجدب و البعض مدّخر لیوم البعث و النشور. و قیل الموت بعض من القیامة و جزء منها. و فى الخبر: من مات فقد قامت قیامته.
و قیل فى قوله: رَدِفَ ضمیر یعود الى الوعد و تقدیره: ردفکم الوعد، فعلى هذا یحسن الوقف على رَدِفَ. ثم یقول: لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بترک المعاجلة بالعذاب على المعاصى و لکن اکثر الناس لا یشکرون له فیستعجلون.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ، اى ما تضمره و تستره وَ ما یُعْلِنُونَ، یظهرون من القول فلیس تأخیر العذاب عنهم لخفاء حالهم و لکن له وقت مقدّر.
وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ اى ما من غائبة ممّا اخفاه عن خلقه و غیّبه عنهم من عذاب السّماء و الارض و القیامة إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ فى اللوح المحفوظ و فى القضاء المحتوم. و قیل ما من فعلة او لفظة خافیة اخفاها اهل السّماوات و الارض الّا و هو بیّن فى اللوح المحفوظ. و قیل ما من فعلة او کلمة الّا هى عند اللَّه معلومة لیجازى بها عاملها. و قیل ما من حبّة خردل غائبة کقوله: إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ.
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ، اى یبیّن لاهل الکتابین ما یختلفون فیه فیما بینهم من سرائر علومهم و سرایر انبیائهم و اخبار اوائلهم. و قیل المراد به ذکر عیسى و امّه و عزیر و ذکر محمد علیهم السلام فانّهم اختلفوا فیهم،و اللَّه بیّن امرهم و دینهم فى القران بیانا شافیا. و قیل یقصّ علیهم لو قبلوا و اخذوا به.
وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ اى و انّ القران لهدى من الضلالة و رحمة من العذاب لمن آمن به و عمل بما امر فیه. و انّما خصّهم به لاختصاصهم بالاهتداء و الانتفاع به، و هو نظیر قوله: وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بین بنى اسرائیل فى الدنیا بِحُکْمِهِ فیما حرّفوه من الکتاب و بدّلوه. و قیل یحکم القیامة فیجازى المحقّ بحقّه و المبطل بباطله. و قیل یقضى بالقتال و قد امر به. وَ هُوَ الْعَزِیزُ فلا یغالب، الْعَلِیمُ بما امر و نهى.
فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ هو متعلق بقوله: إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ اى حکمه فى الکفار و هو امره ایاک بقتالهم. و اذا قضى سبحانه بذلک و امرک به فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فى محاربتهم و لا تحذر کثرتهم و شوکتهم ف إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ اى فى رضى اللَّه و اتّباع امره فثق بالظفر من اللَّه و الغلبة على الاعداء.