عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ترا اندر بیابانی مقام است
ترا اندر بیابانی مقام است
که شامش چون سحر آئینه فام است
بهرجائی که خواهی خیمه گستر
طناب از دیگران جستن حرام است
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز افرنگی صنم بیگانه تو شو
ز افرنگی صنم بیگانه تو شو
که پیمانش نمی ارزد بیک جو
نگاهی وام کن از چشم فاروق
قدم بیباک نه در عالم نو
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
به منزل کوش مانند مه نو
به منزل کوش مانند مه نو
درین نیلی فضا هر دم فزون شو
مقام خویش اگر خواهی درین دیر
بحق دل بند و راه مصطفی رو
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
برون از سینه کش تکبیر خود را
برون از سینه کش تکبیر خود را
بخاک خویش زن اکسیر خود را
خودی را گیر و محکم گیر و خوش زی
مده در دست کس تقدیر خود را
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
مسلمان از خودی مرد تمام است
مسلمان از خودی مرد تمام است
بخاکش تا خودی میرد غلام است
اگر خود را متاع خویش دانی
نگه را جز بخود بستن حرام است
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
گشودم پردهء از روی تقدیر
گشودم پردهء از روی تقدیر
مشو نومید و راه مصطفی گیر
اگر باور نداری آنچه گفتم
ز دین بگریز و مرگ کافری میر
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
به ترکان بسته درها را گشادند
به ترکان بسته درها را گشادند
بنای مصریان محکم نهادند
تو هم دستی بدامان خودی زن
که بی او ملک و دین کس را ندادند
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز رازی حکمت قرآن بیاموز
ز رازی حکمت قرآن بیاموز
چراغی از چراغ او بر افروز
ولی این نکته را از من فرا گیر
که نتوان زیستن بی مستی و سوز
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
تو ای نادان دل آگاه دریاب
تو ای نادان دل آگاه دریاب
بخود مثل نیاکان راه دریاب
چسان مؤمن کند پوشیده را فاش
ز «لا» موجود «الا الله» دریاب
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
اناالحق جز مقام کبریا نیست
اناالحق جز مقام کبریا نیست
سزای او چلیپا هست یا نیست
اگر فردی بگوید سر زنش به
اگر قومی بگوید ناروا نیست
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
میان امتان والا مقام است
میان امتان والا مقام است
کهن امت دو گیتی را امام است
نیاساید ز کارفرینش
که خواب و خستگی بر وی حرام است
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز قرآن پیش خود آئینه آویز!
ز قرآن پیش خود آئینه آویز
دگرگون گشته‌ای از خویش بگریز
ترازویی بنه کردار خود را
قیامتهای پیشین را برانگیز
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
پسر را گفت پیری خرقه بازی
پسر را گفت پیری خرقه بازی
ترا این نکته باید حرز جان کرد
به نمرودان این دورشنا باش
ز فیض شان براهیمی توان کرد
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز رومی گیر اسرار فقیری
ز رومی گیر اسرار فقیری
کهن فقر است محسود امیری
حذر زان فقر و درویشی که از وی
رسیدی بر مقام سر بزیری
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
تو ای باد بیابان از عرب خیز
تو ای باد بیابان از عرب خیز
ز نیل مصریان موجی برانگیز
بگو فاروق را پیغام فاروق
که خود در فقر و سلطانی بیامیز
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
خلافت فقر با تاج و سریر است
خلافت فقر با تاج و سریر است
زهی دولت که پایان ناپذیر است
جوان بختا ! مده از دست، این فقر
که بی او پادشاهی زود میر است
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
مسلمانی که خود را امتحان کرد
مسلمانی که خود را امتحان کرد
غبار راه خود راسمان کرد
شرار شوق اگر داری نگهدار
که با ویفتابی میتوان کرد
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
تو هم بگذارن صورت نگاری
تو هم بگذارن صورت نگاری
مجو غیر از ضمیر خویش یاری
بباغ ما بروردی پر و بال
مسلمان را بده سوزی که داری
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
مسلمان بنده مولا صفات است
مسلمان بنده مولا صفات است
دل او سری از اسرار ذات است
جمالش جز به نور حق نه بینی
که اصلش در ضمیر کائنات است
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
دگرئین تسلیم و رضا گیر
دگرئین تسلیم و رضا گیر
طریق صدق و اخلاص و وفا گیر
مگو شعرم چنین است و چنان نیست
جنون زیرکی از من فراگیر