عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
خلافت بر مقام ما گواهی است
خلافت بر مقام ما گواهی است
حرام استنچه بر ما پادشاهی است
ملوکیت همه مکر است و نیرنگ
خلافت حفظ ناموس الهی است
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
در افتد با ملوکیت کلیمی
در افتد با ملوکیت کلیمی
فقیری بی کلاهی ، بی گلیمی
گهی باشد که بازیهای تقدیر
بگیرد کار صرصر از نسیمی
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
خنک مردان که سحر او شکستند
خنک مردان که سحر او شکستند
به پیمان فرنگی دل نبستند
مشو نومید و با خودشنا باش
که مردان پیش ازین بودند و هستند
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
بهل ای دخترک این دلبری ها
بهل ای دخترک این دلبری ها
مسلمان را نزیبد کافری ها
منه دل بر جمال غازه پرورد
بیاموز از نگه غارتگری ها
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ضمیر عصر حاضر بی نقاب است
ضمیر عصر حاضر بی نقاب است
گشادش در نمود رنگ وب است
جهانتابی ز نور حق بیاموز
که او با صد تجلی در حجاب است
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
جهان را محکمی از امهات است
جهان را محکمی از امهات است
نهادشان امین ممکنات است
اگر این نکته را قومی نداند
نظام کار و بارش بی ثبات است
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
اگر پندی ز درویشی پذیری
اگر پندی ز درویشی پذیری
هزار امت بمیرد تو نمیری
بتولی باش و پنهان شو ازین عصر
که درغوش شبیری بگیری
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
نگاهش نقشبند کافری ها
نگاهش نقشبند کافری ها
کمال صنعت اوزری ها
حذر از حلقهٔ بازارگانش
قمار است این همه سوداگری ها
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
مسلمان فقر و سلطانی بهم کرد
مسلمان فقر و سلطانی بهم کرد
ضمیرش باقی و فانی بهم کرد
ولیکن الامان از عصر حاضر
که سلطانی به شیطانی بهم کرد
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
در صد فتنه را بر خود گشادی
در صد فتنه را بر خود گشادی
دو گامی رفتی و از پا فتادی
برهمن از بتان طاق خودراست
تو قر ن را سر طاقی نهادی
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
نگه دارد برهمن کار خود را
نگه دارد برهمن کار خود را
نمی گوید به کس اسرار خود را
بمن گوید که از تسبیح بگذر
بدوش خود برد زنار خود را
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
برهمن گفت برخیز از در غیر
برهمن گفت برخیز از در غیر
ز یاران وطن ناید به جز خیر
بیک مسجد دو ملا می نگنجد
ز افسون بتان گنجد بیک دیر
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز علم چاره سازی بی گدازی
ز علم چاره سازی بی گدازی
بسی خوشتر نگاه پاک بازی
نکو تر از نگاه پاک بازی
ولی از هر دو عالم بی نیازی
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
بهن مؤمن خدا کاری ندارد
بهن مؤمن خدا کاری ندارد
که در تن جان بیداری ندارد
ازن از مکتب یاران گریزم
جوانی خود نگهداری ندارد
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز من گیر این که مردی کور چشمی
ز من گیر این که مردی کور چشمی
ز بینای غلط بینی نکو تر
ز من گیر این که نادانی نکو کیش
ز دانشمند بی دینی نکو تر
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ادب پیرایه نادان و داناست
ادب پیرایه نادان و داناست
خوشنکو از ادب خود را بیاراست
ندارمن مسلمان زاده را دوست
که در دانش فزو دود رادب کاست
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ترا نومیدی از طفلان روا نیست
تو را نومیدی از طفلان روا نیست
چه پروا گر دماغ شان رسا نیست
بگو ای شیخ مکتب گر بدانی
که دل در سینهٔ شان هست یا نیست
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
خدایا وقتن درویش خوش باد
خدایا وقتن درویش خوش باد
که دلها از دمش چون غنچه بگشاد
به طفل مکتب ما این دعا گفت
پی نانی به بند کس میفتاد
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
چو می بینی که رهزن کاروان کشت
چو می بینی که رهزن کاروان کشت
چه پرسی کاروانی را چسان کشت
مباش ایمن ازن علمی که خوانی
که از وی روح قومی میتوان کشت
اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
جوانی خوش گلی رنگین کلاهی
جوانی خوش گلی رنگین کلاهی
نگاه او چو شیران بی پناهی
به مکتب علم میشی را بیاموخت
میسر نایدش برگ گیاهی