عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۵۴
چون نور منوّرِ سُبُل یابی باز
در سینهٔ خود راهِ رُسُل یابی باز
در هر یک جزو فرض کن بسیاری
تا در دلِ خود عالمِ کل یابی باز
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۵۵
آن راز که هست در پس صد سرپوش
سرپوش بسوز و باز کن دیده بهوش
در یک صورت اگر نمییاری دید
پس در همه صورتی همی بین و خموش
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۵۹
کی پشه تواند که ثریا بیند
یا مورچهای گلشن خضرا بیند
هر قطره که همرنگ نشد دریا را
او در دریا چگونه دریا بیند
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۰
گر باخبرست مرد و گر بیخبرست
آغشتهٔ این قلزم بیپا و سر است
خورشید اگر تشنه بود نیست عجب
هر ذرّه از او هزار پی تشنهتر است
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۲
بحری که همه عمر به یکدم بینی
دو کَوْن درو همچو دو شبنم بینی
در نکتهٔ آن بحرنشین حاضر باش
تا دایرهٔ خویش، دو عالم بینی
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۳
گر تو دل خویش بیسیاهی بینی
یک قطره ز دریای الاهی بینی
وان نقطهٔ توحید که در جان داری
چون دایرهٔ نامتناهی بینی
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۴
گردیدهوری تو دیده بر کار انداز
جان را به یگانگی در اسرار انداز
آبی کامل بر دو جهان بند به حکم
وانگاه بگیر و در نمکسار انداز
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۵
گرچه دل تو زین همه غم تنگ شود
غم کش که ز غم مرد به فرهنگ شود
میرنج درین حبس بلا از صد رنگ
تا آنگاهت که جمله یک رنگ شود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۶
در بند خیال غیر یک ذرّه مباش
در بحر ز خویش گم شو و قطره مباش
عالم همه آینهست و حق روی درو
تو روی نگر، به آینه غرّه مباش
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۷
تا کی خود را ز پای و سراندیشی
پیش و پس و زیر و هم زبر اندیشی
چون جمله یکیست هرچه میبینی تو
مشرک باشی گر دگری بر اندیشی
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۶۹
چون نیست ترا کار ز سودا بیرون
زان افتادی ز پرده شیدا بیرون
ای قطرهٔ افتاده به صحرا بیرون
از بهر چه آمدی ز دریا بیرون
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۰
گر پرده ز روی کار بر میداری!
اندر پس پرده لعبت بیکاری
یا هر چه که هست در جهان آینه است!
با آینهٔ جمله تویی پنداری
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۲
هر جانی را که غرق انعام بود
در عالم بینهایت آرام بود
صد قرن اگر گام زنی در ره او
چون درنگری نخستمین گام بود
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۴
چون نیست، گر از پیش روی، پیشانت
ور راه ز پس قطع کنی پایانت
صد راه ز هر ذرّه همی برخیزد
تا خود به کدام ره درافتد جانت
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۵
ور راه ز پس قطع کنی پایانت
آن ذرّه بر آفتاب بگزینی تو
تا خود به کدام ره درافتد جانت
پس ظاهر اوست هر چه میبینی تو
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۶
گر برخیزد ز پیش چشم تو منی
بینی تو که بر محض فنا مفتتنی
حق مستغنیست لیک چون درنگری
چون نیست جز او، از که بود مستغنی
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۷
آن را که به چشم کشف پیداست یقین
او در ره مستقیم داناست بدین
گرچند هزار گونه راهست چو موی
زان جملهٔ مو، یک رسن راست ببین
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۸
بنگر بنگر، ای دل! اگر مرد رهی
تا تو ز حجاب هر دو عالم برهی
این شعبدهٔ لطیف را بر چه نهی
هم حقّه از او پُر است و هم حقّه تهی
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۷۹
میپنداری که حق هویدا گردد
یا پنهانیست کاشکارا گردد
چون پیدا اوست و غیر او پیدا نیست
چون غیری نیست بر که پیدا گردد
عطار نیشابوری : باب چهارم: در معانی كه تعلّق به توحید دارد
شمارهٔ ۸۰
هر دیده که اسرار جهان مطلق دید
جُزْو از کُل و کُل ز کُلِّ کُلْ مشتق دید
چه جُزْو و چه کُل چون همه باید حق دید
تا حق بنبینی همه نتوان حق دید