عبارات مورد جستجو در ۸۷۵۷ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۳ - الشریعة
جان آید و راه عشق می پیماید
ره دشوار است رهبری می باید
عقل آمد و ره به خود نمی داند رفت
شرع آمده است تا رهش بنماید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۰ - العبودیة
در غمکدهٔ بندگیت شادیهاست
آن را که زبندگیت آزادیهاست
شاگرد هوس نداند این معنی را
در دانش این واقعه اُستادیهاست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۲ - العبودیة
خواهی که دم تو را مبارک دارند
نام تو چو یاسین و تبارک دارند
خاک در او بوس که شاهان جهان
از خاک در تو تاج تارک دارند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۲۵ - العبودیة
با صدق اگر دل تو همره گردد
از معرفت دو عالم آگه گردد
گردِ در حق گردِ اگر می خواهی
تا با تو غم دراز کوته گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۰ - الطریقة
خواهی که به سوی حضرتش یابی بار
بردارم من از دل و جانت این بار
در راه طلب خاک کِه و مِه می باش
شیخی و رئیسی و امیری بگذار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۸ - الطریقة
در راه طلب دلیل باید نه دلال
در عالم عشق میل باید نه ملال
سر در سر یار کن [همی] در همه حال
صل من تهوی و لا تبال العذّال
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۷۳ - الحقیقة
هر دل که ورا زعلم حق نیرو نیست
او لایق این طریق تو بر تو نیست
در عالم اسباب عجایب حالی است
کس با او نیست و هیچ کس بی او نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۲ - الحقیقة
این مردمک دیده سحرگه برخاست
برخاست صَلای عاشقان از چپ و راست
گفتم که تیمم کنم از خاک درش
دل گفت که غسل کن کنار دریاست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۱۳ - الصّوم
با دیده درآی و صنع ربّانی بین
و آسایش شیخ اوحد کرمانی بین
تو طالب آب و نانی، ای بیچاره
یک روز به روزه باش و سلطانی بین
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۱۴ - الحج
در راه خدا دو کعبه آمد حاصل
یک کعبهٔ صورتی و یک کعبهٔ دل
تا بتوانی زیارت دلها کن
که افزون ز هزار کعبه آید یک دل
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۲۴ - طلب الآخرة
ملک طلبش بهر سلیمان ندهند
منشور غمش بهر دل و جان ندهند
دنیا طلبان زآخرت محرومند
کاین درد به طالبان درمان ندهند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۱
گر می خواهی بقا و پیروز مخسب
بر آتش عشق دوست می سوز مخسب
صد شب خفتی و حاصلت آن دیدی
از بهر خدا امشب تا روز مخسب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۳۳
باطل بینم به سوی کعبه سفرت
بی حاصل بینم سفر پرخطرت
اینجا که نشسته ای درِ دل بگشا
تا یار در آن لحظه درآید زدرت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۵
گر طالب قرب حق شدی موسی وار
دست از رمهٔ تعلّق نفس بدار
نعلین هوا زپای خود بیرون کن
تا بر سر طور سرّ حق یابی بار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۶۷
دل دوش دم نامتناهی می زد
وزکتم عدم نوبت شادی می زد
گر زحمت آب و گل نبودی به میان
بی واسطه دل دم الهی می زد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۵
سرمایهٔ ملک جاودان درویشی است
درویش تن است و جان آن درویشی است
افلاس و گدایی نبود درویشی
پرداختن دل زجهان درویشی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۶۶
مقبل بود آنک آشنای دَرِ اوست
مُدبِر باشی گرت نه رای دَرِ اوست
گر درویشی گدایی از سلطان چیست
آن سلطانان همه گدای دَرِ اوست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۳
هرگه که تو آوری بیانی از فقر
در حال تو را دهند جانی از فقر
تا ترک وجود هر دو عالم نکنی
معلوم نگرددت نشانی از فقر
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۰۹
هر کاو نشود مست تو او مغبون است
واین حالت مستی زصفت بیرون است
مستی باید خراب همچون «اوحد»
تا او داند که حال مستی چون است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۴۹
این آزادی هزار جان بیش ارزد
و این تنهایی ملک جهان بیش ارزد
در خلوت یک زمان با خود بودن
از جان و جهان این و آن بیش ارزد