عبارات مورد جستجو در ۲۴۳۴۸ گوهر پیدا شد:
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۰
هر که در حال توانایی نکویی نکند در وقت ناتوانی سختی بیند
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۱
هر چه زود بر آید دیر نپاید
خاک مشرق شنیده ام که کنند
به چهل سال کاسه ای چینی
صد بروزی کنند در مردشت
لاجرم قیمتش همی‌بینی
آنکه ناگاه کسی گشت به چیزی نرسید
وین به تمکین و فضیلت بگذشت از همه چیز
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۲
کارها به صبر بر آید و مستعجل به سر در آید
به چشم خویش دیدم در بیابان
که آهسته سبق برد از شتابان
سمند باد پای از تک فرو ماند
شتربان همچنان آسته می‌راند
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۳
چون نداری کمال فضل آن به
که زبان در دهان نگه داری
آدمی را زبان فضیحه کند
جوز بی مغز را سبکساری
حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی
درین سودا به ترس از لوم لایم
هر که تأمل نکند در جواب
بیشتر آید سخنش ناصواب
چون در آید مه از تویی به سخن
گر چه به دانی اعتراض مکن
گر نشیند فرشته‌ای با دیو
وحشت آموزد و خیانت و ریو
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۴
مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد هر که علم خواند و عمل نکند بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۷
نه هر که بصیرت نکوست سیرت زیبا دروست کار اندرون دارد نه پوست.
توان شناخت به یک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیده است پایگاه علوم
ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۸
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۳۹
پنجه بر شیر زدن و مشت با شمشیر کار خردمندان نیست
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۰
ضعیفی که با قوی دلاوری کند یار دشمنست در هلاک خویش
سست بازو به جهل می‌فکند
پنجه با مرد آهنین چنگال
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۱
بر آرند و پیش آمدن نیارند یعنی سفله چون به هنر با کسی بر نیاید بخبثش در پوستین افتد
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۲
گر جور شکم نیستی هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی. حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سدّ رمق و جوانان تا طبق بر گیرند و پیران تا عرق بکنند اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۳
مشورت با زنان تباهست و سخاوت با مفسدان گناه
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۴
هر که را دشمن پیشست اگر نکشد دشمن خویشست
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۵
کشتن بندیان تأمل اولی تر است به حکم آن که اختیار باقیست توان کشت و توان بخشید و گر بی تأمل کشته شود محتمل است که مصلحتی فوت شود که تدارک مثل آن ممتنع باشد
نیک سهل است زنده بی جان کرد
کشته را باز زنده نتوان کرد
شرط عقلست صبر تیر انداز
که چو رفت از کمان نیاید باز
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۸
جوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیسست و غبار اگر به فلک رسد همان خسیس. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد با خاک برابر است و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.
چو کنعان را طبیعت بی هنر بود
پیمبر زادگی قدرش نیفزود
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۴۹
مشک آنست که ببوید نه آنکه عطار بگوید. دانا چو طبله عطارست خاموش و هنر نمای و نادان خود طبل غازی، بلند آواز و میان تهی.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۱
دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.
سنگی به چند سال شود لعل پاره ای
زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۲
عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد عاجز با زن گریز رای. رای بی قوت مکر و فسونست و قوت بی رای جهل و جنون.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۳
جوانمرد که بخورد و بدهد به از عابد که روزه دارد و بنهد. هر که ترک شهوت از بهر خلق داده است از شهوتی حلال، در شهوتی حرام افتاده است.
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۵۵
عالم را نشاید که سفاهت از عامی به حلم در گذراند که هر دو طرف را زیان دارد هیبت این کم شود و جهل آن مستحکم.