عبارات مورد جستجو در ۲۳۵۹۳ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۱۴
تا چند ترا ز پرده بیش آوردن
در هر نفسی تفرقه پیش آوردن
دانی که عذاب سختتر چیست ترا
تنها بودن روی به خویش آوردن
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۱۵
پیوستن تو به یک به یک بسیاریست
بگسل که قبول خلق مشکل کاریست
میدان به یقین که در میان جانت
هرجا که خوش آمدی بود زناریست
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۱۷
شایستهٔ آن کمال مینتوان شد
مستطمع هر محال مینتوان شد
گر هر دو جهان کرامت ما گیرد
گو گیر که در جوال مینتوان شد
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۲۳
بی فکر دلی که هست خرّم دارش
نقد دو جهان جمله مسلّم دارش
در هر که نماند هیچ اندیشه و درد
دریای حقیقت است محکم دارش
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۲۴
عمری که نه در حضور جان خواهد بود
گر سود کنی بسی زیان خواهد بود
یک لحظه حضور اگر از اینجا بُردی
جاوید همه عمرِ تو آن خواهد بود
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۲۵
گر یک سرِ موی سرِّ جانان بینی
هر درد که هست عینِ درمان بینی
یک قطره بگیر، خواه بد خواهی نیک
پس لازمِ آن باش، همه آن بینی
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۱
جان سوخته سرفکنده میباید بود
چون شمع، به سوز، زنده میبایدبود
کارت به مراد این خدائی باشد
ناکامی کش که بنده میباید بود
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۳
تا نفس بود ز سِرِّ جان نتوان گفت
در پیدایی راز نهان نتوان گفت
هر ناکامی که هست چون مرد کشید
کامی بدهندش که از آن نتوان گفت
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۵
عشقش به کشیدن بلا آید راست
در عشق بلا کشی خطا آید راست
افسانهٔ عشق کار پاکی گوئی است
این کار به افسانه کجا آید راست
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۷
این کار که صد عالم پنهان ارزد
پیدا نشود مگر کسی کان ارزد
کاری نبود که تربیت یابد کار
هرگه که به دل رسید صد جان ارزد
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۸
دل عزت خویش جمله از خواری یافت
زور و زر خود ز ناله و زاری یافت
هرگز نکشد ز سرنگونساری سر
کاین سروری او زسرنگونساری یافت
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۹
بهتر ز گشادگی گرفتاری من
برتر ز هزار عزت این خواری من
گر دیدهوری ببین که بُردست سبق
از قدر همه جهان نگونساری من
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۱۰
امروز منم نه کفر و نه ایمانی
نه دانائی تمام و نه نادانی
شوریده دلی، شیفتهای، حیرانی
بر سر گردن فتاده سرگردانی
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۱۱
چون در ره دین نیامدی در دستم
برخاستم و به کافری بنشستم
و امروز نه کافر نه مسلمانم من
دانی چونم چنانکه هستم هستم
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۱۴
ای دل نه به کفر ونه به دین خواهی مرد
بیچاره تو ای دل! که چنین خواهی مرد
نه در کفری تمام ونه در دین هم
گه این و گه آن مُذَبْذِبِین خواهی مرد
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۲۰
هر دل که تمام از سردردی برخاست
هستیش ز پیش همچو گردی برخاست
آنگاه اگر مخنثّی در همه عمر
در سایهٔ او نشست مردی برخاست
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۲۱
گر خاصه نیی تو، عام میباید بود
ور پخته نیی تو، خام میباید بود
در کفر نیی تمام و در ایمان هم
در هرچه دری، تمام میباید بود
عطار نیشابوری : باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن
شمارهٔ ۲۳
هر چند که رنج بیشتر خواهی برد
هر پی که بری تو بیخبر خواهی برد
گاهی سر او داری و گاهی سر خود
چون با دو سر این راه بسر خواهی برد
عطار نیشابوری : باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن
شمارهٔ ۶
گر تن گویم به خویشتن مینرود
ور جان گویم به حکم تن مینرود
تا چند به اختیار خود خواهم رفت
چون کار به اختیار من مینرود
عطار نیشابوری : باب بیست و یكم: در كار با حق گذاشتن و همه از او دیدن
شمارهٔ ۷
تا چند به پای جان و تن خواهم رفت
تا کی ز روش چنان که من خواهم رفت
میخواهم بود تا ابد بر یک جای
گر راه به پای خویشتن خواهم رفت