عبارات مورد جستجو در ۱۱۸۹ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۲۰
ای نیک نمای بد مسلمان که منم
وای کالبد فساد را جان که منم
هر جا که حدیث بد رود در عالم
آن من باشم تو نیز می دان که منم
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۳۳
گر زانک شنیده ای زمردان دو سه پند
هر چیزی را به قدر آن چیز پسند
هستند سپند و مشک یک رنگ اما
پیداست مقام مشک و مقدار سپند
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۸
صد سال اگر در آتشم مَهل بود
با آتش سوزنده مرا سهل بود
با مردم نااهل مبادا صحبت
کز مرگ بتر صحبت نااهل بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۶۹
بوی دم مقبلان چو گل خوش باشد
بدبخت چو خار تیز و سرکش باشد
از صحبت گل خار زآتش برهد
وز صحبت خار گل در آتش باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۰۲
از بَهر جهانی که تو هیچی دَروی
آزار کسی چرا بسیچی دَر وی
فی الجمله به جملگی تو را گیر جهان
بگذاری و بگذری چه پیچی دَروی
اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۱۱۸
کامل زیکی هنر ده و صد بیند
ناقص همه جا معایب خود بیند
خلق آینهٔ چشم و دل همدگرند
در آینه نیک نیک و بد بد بیند
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱
گر معترفی به زشتخویی نیکی
گر عیب کسی دگر نجویی نیکی
بد گفتن و نیک بودنت کاری نیست
گر بد باشی و بد نگویی نیکی
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۸
سنّت کردی فریضهٔ حق مگذار
وآن لقمه که داری از کسی باز مدار
مازار کسی را وتو از کس مازار
من ضامن آخرت برو باده بیار
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۰
آزار طلب مکن که آزار این است
بگذار خرابی که خرابات این است
آن نیست کرامات که بار تو کشند
بار همه کس کش که کرامات این است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۲
هر تن که سرشت بد بود محضر او
ناچار همان بدی بکوبد در او
بنمای کسی را که زاندیشهٔ بد
سرّ دل او نشد قضای سر او
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۴
گفتن دگر است و آزمودن دگر است
وز رشتهٔ خود گره گشودن دگر است
گفتی که فلان گفت و فلانی بشنید
این جمله حکایت است و بودن دگر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۱۹
بس خون جگر که مرد را خورده شود
تا بیش بدی با دگران بُرده شود
با آنک بدی کرد برو نیکی کن
تا فرق میان تو و او کرده شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۲۰
دل گرچه به بد گرایدت، نیکی کن
از بد چه گره گشایدت، نیکی کن
نیکی و بدی مونس گور تو شوند
گر مونس گور بایدت، نیکی کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۳
در خوی خوش است عیش خوش کز جان است
ور عیشی هست غیر ازین سرد آن است
با بدخویی تو را جهان تنگ آید
خو خوش کن و چشم سوزنی میدان است
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۳۸
در مهرهٔ عشق باختن با دگران
چون شیر و شکر گداختن با دگران
بدخویی چیست؟ جمله خود را بودن
خوش خویی چیست؟ ساختن با دگران
اوحدالدین کرمانی : الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن
شمارهٔ ۴۳
هر چند مرا قصد سلامت باشد
در من زهمه خلق ملامت باشد
هر یک به هزار فعل بد مشغولند
گر من نظری کنم قیامت باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳
گر عشق زهر بدی ندوزد دهنت
از گفتن عشق برفروزد دهنت
زاوّل تو دهان خود به هفت آب بشوی
تا زآتش قهر او نسوزد دهنت
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰۵
چون می گذرد زودی و دیری در عشق
آن به که تو کم کنی دلیری در عشق
گر عاشق صادقی قدم برجا دار
غبنی است عظیم زود سیری در عشق
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۰۶
زان می طلبی تو کامرانی در عشق
کز شهوت و طبع برگمانی در عشق
تو عشق و هوس هر دو یکی می دانی
تر دامن و خشک مغز از آنی در عشق
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۳
تا تو به هوس می روی و می آیی
البته مپندار که او را شایی
پابرجا باش و سر مگردان از عشق
کآنجا نخرند عاشق هر جایی