عبارات مورد جستجو در ۱۰۶۳ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۳۵
پاک آمده ای در طلب پاکی باش
رَوشاد بزی بر سرِ غمناکی باش
تو آتش و باد را به خود راه مده
خواهی که تو را آب بود خاکی باش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۴
این جلوه گری به خلق راهی دگر است
بنمودن خویش پایگاهی دگر است
مقصود تو از گوشه کلاهی دگر است
از ره دوری که راه راهی دگر است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۲۸
گر با خردی تو چرخ را بنده مشو
در پای طمع خوار و سرافکنده مشو
چون آتش تیز باش و چون آب روان
چون خاک به هر باد پراکنده مشو
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۲۹
خود را به طمع درین بلا افکندی
بگسل زطمع تا تو درو پیوندی
تا هست طمع بدان که اندر بندی
رستی تو چو دندان طمع برکندی
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۴۹
رو دیده بدوز تا دلت دیده شود
زان دیده جهانی دگرت دیده شود
گر تو زسر پسند خود برخیزی
کارت همه سر به سر پسندیده شود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۵۲
خودبین هرگز به هیچ حاصل نرسد
تا جان ندهد به عالم دل نرسد
با بدرقهٔ صدق و رفیق اخلاص
در راه طلب هیچ به منزل نرسد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۸۳
امروز که در جوی حیات آبی هست
در نیکی کوش تا توانی پیوست
کز آتش ظلم خویش بدکاران را
خاکی ماند بر سر و بادی در دست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها
شمارهٔ ۹۸
بس خون جگر که مرد را خورده شود
تابیش بدی به دیگران برده شود
با آنک بدی کرد برو نیکی کن
تا فرق میان تو و او کرده شود
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۱۶
هر کس که زدردی به دوایی برسد
گر صدق نباشد به ریایی برسد
انصاف بده به کاهلی هرگز کس
شاید که به چیزی و به جایی برسد؟
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۲۳
گر نیست دلت شاد به تقصیر و قصور
از بهر چرا به هیچ باشی مغرور
چون گویندت که حاصلی نیست تو را
خواهی رنجید از آنچ می رنجی دور
اوحدالدین کرمانی : الباب التاسع: فی السفر و الوداع
شمارهٔ ۴۶
عاقل آن است که سخرهٔ غم نشود
هر دم زغم بیهده درهم نشود
زیرا عرضی است غم که در مدت عمر
هر چند کزو بیش خوری کم نشود
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۲۲
در راه طلب دیدهٔ خود را خون کن
وآنگاه تو اسرار درون بیرون کن
گر بی خبری باش تو ساکن چو جماد
ور باخبری پس حرکت موزون کن
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۲
در هستی اگر به عمر نوحی برسی
در هر نفسی زو به فتوحی برسی
عمری باید که شب به روز آری تو
باشد که تو صبحی به صبوحی برسی
اوحدالدین کرمانی : الباب العاشر: البهاریات
شمارهٔ ۶۴
از کار برفته چونک با کار شوی
از هر چه تو کرده ای تو بیدار شوی
امروز تو خفته ای از آنی فارغ
فردات کند غصّه که بیدار شوی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶
تا بتوانی ضد خداوندی گیر
با صبر بکوش و کنج خرسندی گیر
خواهی که همیشه نیک باشد کارت
از بد ببُر و به نیک پیوندی گیر
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸
تا در پی این فزون و آن کم باشی
حاصل همه آن بود که با غم باشی
بیهوده چه در غصّهٔ عالم باشی
می کوش که تا چگونه خرّم باشی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۳
از بخت بدت اگر شکایت باشد
یا درد دلت ازو به غایت باشد
زنهار به انتقام مشغول مشو
بد را بدی خویش کفایت باشد
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۴۸
بخشش نکند به جز که مولای دگر
جان دل ندهد به جز دلارای دگر
گنجشک صفت جز به پر خویش مپر
پرواز مکن به بال عنقای دگر
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۰۲
از بس که غم دنییِ مردار خوری
نه کار کنی و نه غم کار خوری
سرمایهٔ تو از همه عالم عمری است
بر باد مده که غصّه بسیار خوری
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۵۵
تو چیز طلب کت بستاند زهمه
یا همتت آستین فشاند زهمه
کار آنجا سازد آنک اسباب جهان
چیزی است که مُرد ریگ ماند زهمه