عبارات مورد جستجو در ۱۲۳۱ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ رافع الدرجات للعصاة بالنجاة و للمطیعین بالمثوبات و لذوى الحاجات بالکفایات و للاولیاء بالکرامات و للعارفین بالمراقبات و المنازلات.
بردارنده درجات بندگان است، هر یکى را بر مقامى بداشته و هر کسى را آنچه سزاست بدو داده. عاصیان را نجات، مطیعان را مثوبات، خواهندگان را کفایات، اولیا را کرامات، عارفان را مراقبات و منازلات. درجات مؤمنان و دوستان یکى امروزست یکى فردا، امروز بعلم و ایمان لقوله: یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ و فردا در روضه رضوان، روح و ریحان، بجوار رحمان لقوله: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ. امّا درجات اهل صورت فردا در بهشت دیگر است و درجات اهل صفت دیگر، زیرا که اهل صورت دیگراند و اهل صفت دیگر، اهل صورت در وادى تفرقتاند و اهل صفت در نقطه جمع، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ در عالم صورت بود، و آنچه مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «المؤمنون کنفس واحدة»
در عالم صفت است. یکى از اجلاء عرب بنزدیک مصطفى (ص) در آمد و سؤال کرد که ما را در بهشت چه نهادهاند و درجات ما تا کجاست؟
و این کس از اهل صورت بود، رسول خدا (ص) جواب داد که: «فیها انهار من ماء غیر آسن و فیها کذا و کذا»
از ان آب روان و مرغ بریان و میوههاى الوان بر مىداد چنانک قرآن بدان ناطق است. دیگرى از اهل صفت هم از این معنى سؤال کرد، رسول اللَّه (ص) دانست که مرد صفت است مرد صورت نیست گفت: «فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر».
باش اى درویش دل ریش تا این کالبد را بمرگ درهم شکنند و در خاک لحد ذره ذره کنند، آن گه بکمال قدرت دیگر باره آن را خلعت اعادت پوشانند، آن گه در بوته دوزخ فرو گدازند و از انجا بنهر الحیاة برند و مطهّر کنند و از انجا بفردوس برند و معطّر کنند، هفتاد حلّه در پوشانند، آن حلّه را گریبان یکى بود و دامن هفتاد بر مثال گل صد برگ که از ان حقّه زبرجد بیرون آید گریبان یکى و دامن صد، آن گه طراز اعزاز بقابر کسوت عزت تو کشند، گاه شراب زنجبیل دهندگاه شراب کافور گاه شراب تسنیم، ظاهر باطن شده و باطن ظاهر شده، صورت دل گشته و دل صورت گشته چنانک امروز حق را جل جلاله مىدانى و تهمت نه، فردا مىبینى و شبهت نه.
پیر طریقت گفت: بس نماند که آنچه خبر است عیان شود، خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود، آب مشاهدت در جوى ملاطفت روان شود، قصه آب و گل نهان شود، دوست ازلى عیان شود، تا دیده و دل و جان هر سه بدو نگران شود.
و قیل: رَفِیعُ الدَّرَجاتِ اى هو جل جلاله عالى الصفات جلیل القدر لا یبلغ کنهه و لا یعرف قدره و لا یدرک حدّه قدر خویش برداشت و صفت خویش در حجب عزت نگه داشت تا هیچ عزیز بعزّ او نرسد، هیچ فهم حدّ او در نیابد، هیچ دانا قدر او بنداند، صفت کس در برابر صفت او نیاید، دانش او کس نداند، توان او کس نتواند، بقدر او کس نرسد.
ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اى ما عظموه حق عظمته، آب و خاک را با لم یزل و لا یزال چه آشنایى، قدم را با حدوث چه مناسبت، حق باقى در رسم فانى چه پیوندد، ماسور تلوین بهیئت تمکین چون رسد؟! او جل جلاله فردا چون دیدار دهد بعطا دهد نه بسزا دهد، سزاوار دیدار او نیست هیچ چشم، سزاوار گفتار او نیست هیچ گوش، سزاوار معرفت او نیست هیچ دل، سزاوار راه او نیست هیچ قدم سزاوار طریق او نیست.
چشمم همى بخواهد دیدارت
گوشم همى بخواهد گفتارت
همّت بلند کردند این هر دو
هر چند نیستند سزاوارت
لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ، یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ صفت روز رستاخیز است، روزى که رازها در ان روز آشکارا شود، پردههاى متواریان فرو درند، توانگران بىشکر را در مقام حساب بدارند، درویشان بىصبر را جامه نفاق از سر برکشند، آتش فضیحت در طیلسان عالمان بىعمل زنند، خاک ندامت بر فرق قرّاء مرائى ریزند، یکى از خاک وحشت بیرون آید چنانک خاکستر از میان آتش، یکى چنانک درّ از میان صدف، یکى میگوید: این الفرار من اللَّه، یکى میگوید: این الطریق الى اللَّه، یکى بزارى و خوارى خاک حسرت بر سر مىریزد و میگوید: ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها، یکى بآستین شکر گرد اندوه از فرق شوق مىفشاند و میگوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ.
آن روز پادشاهان روى زمین را مىآرند و دست سلطنت ایشان برشته عزل بر پس پشت بسته و ملک ایشان بر خاک مذلت افتاده و این نداى عزت در عالم قیامت روان شده که: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ پادشاهى کرا سزد مگر آن پادشاه را که بر همه شاهان پادشاهست و پادشاهى وى نه بحشم و سپاه است، آفریننده زمین و آسمان و آفتاب و ماه است، خلق را دارنده و دوستان را نیک پناهست سلطانان جهان لشکر را عرض دهند و خدم و حشم را برنشانند و خیل و خول را آشکارا کنند پس بملک و ملک خود فخر کنند و بنعمت و تنعم و سوار و پیاده و درگاه و بارگاه خود سر افتخار برافرازند، و ملک الهى بر خلاف اینست که او جل جلاله اطلال و رسوم کون را آتش بىنیازى در زند و عالم را هباء منثور گرداند و تیغ قهر بر هیاکل افلاک زند همه نهادها را ذرّه ذرّه کند و غبار اغیار از دامن قدرت بیفشاند و لگام اعدام بر سر مرکب وجود کند، پس ندا در دهد که: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ، کرا زهره آن بود که این خطاب را بجواب پیش آید؟ تا هم جلال احدیتت جمال صمدیتت را پاسخ دهد که: لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ اى مسکین! فرداى قیامت که سران و سرهنگان دین در پناه کرم و لطف قدم جاى دهند، ندانم که ترا با این سینه آلوده و عمل شوریده کجا نشانند و رختت کجا فرو نهند؟ زخمى که نهادى را درد نکند نشان آن بود که در ان نهاد حیاة نیست. اى مسکین! اگر بیمارى آخر نالهاى کو؟ ور بىیارى آخر طلبى کو؟
طیلسان موسى و نعلین هارونت چه سود
چون بزیر یک ردا فرعون دارى صد هزار
الْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ... هر که اعتقاد کرد که او را روزى در پیش است که در ان روز با وى سؤالى و جوابى و حسابى و عتابى رود شب و روز بیقرار بود، دم بدم مشغول و مستغرق کار بود، میزان تصرف از دست فرو نهد، بعیب کس ننگرد، همه عیب خود را مطالعت کند، همه حساب خود کند در خبر است که: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و تهیّؤا للعرض الاکبر».
یکى از بزرگان دین روزى نامهاى نوشت و در خانهاى عاریتى بود، گفتا خواستم که آن نامه را خاک برکنم تا خشک شود، بر خاطرم گذشت: نباید که فردا از عهده این مظلمه بیرون نتوانم آمد. هاتفى آواز داد: سیعلم المستجف بتتریب الکتاب ما یلقى عند اللَّه غدا من طول الحساب آرى فردا روز عرض و حساب بداند که چه کرد آن کس که نامه خویش بخاک خانه کسان خشک کرد! یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ خیانت چشمها مىبیند، اندیشه دلها مىداند، روش قدمها مىشمرد و بعدل و راستى فردا مر آن را حکم کند. کس هست که هر قدم که برگیرد و بنهد آن قدم بلسان حال مرو را لعنت میکند، و کس هست که هر قدم که برگیرد آن قدم از عالم خلّت خلیل و کرامت کلیم و اندوه و شادى یحیى زکریا خبر میدهد. در عالم هیچ قدم عزیزتر از قدم حرمت نیست، بخدمت بهشت یابند و نعمت، و بحرمت برضا و لقا رسند و براز ولى نعمت.
آن مرد اعرابى را دیدند که با روى سیاه و دلى چون ماه در طواف کعبه بود.
چون بدان سنگ سیاه رسید که آن را حجر الاسود گویند خواست که دهانى بران سنگ سیاه نهد، از راه حرمت قدم خود فرو گرفت، چون نگاه کرد صورت روى خود در ان سنگ سیاه چنانک بود بدید، نعرهاى برکشید و گفت: سوّد وجهى فى الدارین، و در ان حال جان بحضرت فرستاد. فرداى قیامت که عالم صفت است و صورتها آن روز تبع صفت بود، آن مرد اعرابى همى آید با روى چون ماه از صفت بر صورت تافته و صورت برنگ صفت گشته، همچنین بلال حبشى را بینى روى وى چون ماه دو هفته، و عالم قیامت از نور روى وى روشن گشته. آن عزیزى گوید در حق وى:
آن سیاهى کز پى ناموس حق ناقوس زد
در عرب بو اللیل بود اندر قیامت بو النهار
باش تا کلّ یابى آنها را که امروزند جزو
باش تا گل بینى آنها را که اکنونند خار
بردارنده درجات بندگان است، هر یکى را بر مقامى بداشته و هر کسى را آنچه سزاست بدو داده. عاصیان را نجات، مطیعان را مثوبات، خواهندگان را کفایات، اولیا را کرامات، عارفان را مراقبات و منازلات. درجات مؤمنان و دوستان یکى امروزست یکى فردا، امروز بعلم و ایمان لقوله: یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ و فردا در روضه رضوان، روح و ریحان، بجوار رحمان لقوله: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ. امّا درجات اهل صورت فردا در بهشت دیگر است و درجات اهل صفت دیگر، زیرا که اهل صورت دیگراند و اهل صفت دیگر، اهل صورت در وادى تفرقتاند و اهل صفت در نقطه جمع، إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ در عالم صورت بود، و آنچه مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «المؤمنون کنفس واحدة»
در عالم صفت است. یکى از اجلاء عرب بنزدیک مصطفى (ص) در آمد و سؤال کرد که ما را در بهشت چه نهادهاند و درجات ما تا کجاست؟
و این کس از اهل صورت بود، رسول خدا (ص) جواب داد که: «فیها انهار من ماء غیر آسن و فیها کذا و کذا»
از ان آب روان و مرغ بریان و میوههاى الوان بر مىداد چنانک قرآن بدان ناطق است. دیگرى از اهل صفت هم از این معنى سؤال کرد، رسول اللَّه (ص) دانست که مرد صفت است مرد صورت نیست گفت: «فیها ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر».
باش اى درویش دل ریش تا این کالبد را بمرگ درهم شکنند و در خاک لحد ذره ذره کنند، آن گه بکمال قدرت دیگر باره آن را خلعت اعادت پوشانند، آن گه در بوته دوزخ فرو گدازند و از انجا بنهر الحیاة برند و مطهّر کنند و از انجا بفردوس برند و معطّر کنند، هفتاد حلّه در پوشانند، آن حلّه را گریبان یکى بود و دامن هفتاد بر مثال گل صد برگ که از ان حقّه زبرجد بیرون آید گریبان یکى و دامن صد، آن گه طراز اعزاز بقابر کسوت عزت تو کشند، گاه شراب زنجبیل دهندگاه شراب کافور گاه شراب تسنیم، ظاهر باطن شده و باطن ظاهر شده، صورت دل گشته و دل صورت گشته چنانک امروز حق را جل جلاله مىدانى و تهمت نه، فردا مىبینى و شبهت نه.
پیر طریقت گفت: بس نماند که آنچه خبر است عیان شود، خورشید وصال از مشرق یافت تابان شود، آب مشاهدت در جوى ملاطفت روان شود، قصه آب و گل نهان شود، دوست ازلى عیان شود، تا دیده و دل و جان هر سه بدو نگران شود.
و قیل: رَفِیعُ الدَّرَجاتِ اى هو جل جلاله عالى الصفات جلیل القدر لا یبلغ کنهه و لا یعرف قدره و لا یدرک حدّه قدر خویش برداشت و صفت خویش در حجب عزت نگه داشت تا هیچ عزیز بعزّ او نرسد، هیچ فهم حدّ او در نیابد، هیچ دانا قدر او بنداند، صفت کس در برابر صفت او نیاید، دانش او کس نداند، توان او کس نتواند، بقدر او کس نرسد.
ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اى ما عظموه حق عظمته، آب و خاک را با لم یزل و لا یزال چه آشنایى، قدم را با حدوث چه مناسبت، حق باقى در رسم فانى چه پیوندد، ماسور تلوین بهیئت تمکین چون رسد؟! او جل جلاله فردا چون دیدار دهد بعطا دهد نه بسزا دهد، سزاوار دیدار او نیست هیچ چشم، سزاوار گفتار او نیست هیچ گوش، سزاوار معرفت او نیست هیچ دل، سزاوار راه او نیست هیچ قدم سزاوار طریق او نیست.
چشمم همى بخواهد دیدارت
گوشم همى بخواهد گفتارت
همّت بلند کردند این هر دو
هر چند نیستند سزاوارت
لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ، یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ صفت روز رستاخیز است، روزى که رازها در ان روز آشکارا شود، پردههاى متواریان فرو درند، توانگران بىشکر را در مقام حساب بدارند، درویشان بىصبر را جامه نفاق از سر برکشند، آتش فضیحت در طیلسان عالمان بىعمل زنند، خاک ندامت بر فرق قرّاء مرائى ریزند، یکى از خاک وحشت بیرون آید چنانک خاکستر از میان آتش، یکى چنانک درّ از میان صدف، یکى میگوید: این الفرار من اللَّه، یکى میگوید: این الطریق الى اللَّه، یکى بزارى و خوارى خاک حسرت بر سر مىریزد و میگوید: ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها، یکى بآستین شکر گرد اندوه از فرق شوق مىفشاند و میگوید: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ.
آن روز پادشاهان روى زمین را مىآرند و دست سلطنت ایشان برشته عزل بر پس پشت بسته و ملک ایشان بر خاک مذلت افتاده و این نداى عزت در عالم قیامت روان شده که: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ پادشاهى کرا سزد مگر آن پادشاه را که بر همه شاهان پادشاهست و پادشاهى وى نه بحشم و سپاه است، آفریننده زمین و آسمان و آفتاب و ماه است، خلق را دارنده و دوستان را نیک پناهست سلطانان جهان لشکر را عرض دهند و خدم و حشم را برنشانند و خیل و خول را آشکارا کنند پس بملک و ملک خود فخر کنند و بنعمت و تنعم و سوار و پیاده و درگاه و بارگاه خود سر افتخار برافرازند، و ملک الهى بر خلاف اینست که او جل جلاله اطلال و رسوم کون را آتش بىنیازى در زند و عالم را هباء منثور گرداند و تیغ قهر بر هیاکل افلاک زند همه نهادها را ذرّه ذرّه کند و غبار اغیار از دامن قدرت بیفشاند و لگام اعدام بر سر مرکب وجود کند، پس ندا در دهد که: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ، کرا زهره آن بود که این خطاب را بجواب پیش آید؟ تا هم جلال احدیتت جمال صمدیتت را پاسخ دهد که: لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ اى مسکین! فرداى قیامت که سران و سرهنگان دین در پناه کرم و لطف قدم جاى دهند، ندانم که ترا با این سینه آلوده و عمل شوریده کجا نشانند و رختت کجا فرو نهند؟ زخمى که نهادى را درد نکند نشان آن بود که در ان نهاد حیاة نیست. اى مسکین! اگر بیمارى آخر نالهاى کو؟ ور بىیارى آخر طلبى کو؟
طیلسان موسى و نعلین هارونت چه سود
چون بزیر یک ردا فرعون دارى صد هزار
الْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ... هر که اعتقاد کرد که او را روزى در پیش است که در ان روز با وى سؤالى و جوابى و حسابى و عتابى رود شب و روز بیقرار بود، دم بدم مشغول و مستغرق کار بود، میزان تصرف از دست فرو نهد، بعیب کس ننگرد، همه عیب خود را مطالعت کند، همه حساب خود کند در خبر است که: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا و تهیّؤا للعرض الاکبر».
یکى از بزرگان دین روزى نامهاى نوشت و در خانهاى عاریتى بود، گفتا خواستم که آن نامه را خاک برکنم تا خشک شود، بر خاطرم گذشت: نباید که فردا از عهده این مظلمه بیرون نتوانم آمد. هاتفى آواز داد: سیعلم المستجف بتتریب الکتاب ما یلقى عند اللَّه غدا من طول الحساب آرى فردا روز عرض و حساب بداند که چه کرد آن کس که نامه خویش بخاک خانه کسان خشک کرد! یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ خیانت چشمها مىبیند، اندیشه دلها مىداند، روش قدمها مىشمرد و بعدل و راستى فردا مر آن را حکم کند. کس هست که هر قدم که برگیرد و بنهد آن قدم بلسان حال مرو را لعنت میکند، و کس هست که هر قدم که برگیرد آن قدم از عالم خلّت خلیل و کرامت کلیم و اندوه و شادى یحیى زکریا خبر میدهد. در عالم هیچ قدم عزیزتر از قدم حرمت نیست، بخدمت بهشت یابند و نعمت، و بحرمت برضا و لقا رسند و براز ولى نعمت.
آن مرد اعرابى را دیدند که با روى سیاه و دلى چون ماه در طواف کعبه بود.
چون بدان سنگ سیاه رسید که آن را حجر الاسود گویند خواست که دهانى بران سنگ سیاه نهد، از راه حرمت قدم خود فرو گرفت، چون نگاه کرد صورت روى خود در ان سنگ سیاه چنانک بود بدید، نعرهاى برکشید و گفت: سوّد وجهى فى الدارین، و در ان حال جان بحضرت فرستاد. فرداى قیامت که عالم صفت است و صورتها آن روز تبع صفت بود، آن مرد اعرابى همى آید با روى چون ماه از صفت بر صورت تافته و صورت برنگ صفت گشته، همچنین بلال حبشى را بینى روى وى چون ماه دو هفته، و عالم قیامت از نور روى وى روشن گشته. آن عزیزى گوید در حق وى:
آن سیاهى کز پى ناموس حق ناقوس زد
در عرب بو اللیل بود اندر قیامت بو النهار
باش تا کلّ یابى آنها را که امروزند جزو
باش تا گل بینى آنها را که اکنونند خار
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ یعنى مؤمن آل فرعون: اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ اقبلوا عظتى ابیّن لکم طریق السعادة و صلاح الامر و سبیل الهدى. الرّشاد و الرّشد و الرّشد الهدى، یقال: رجل رشید و راشد و رشاد. قال الشاعر:
انا فى امر رشاد
بین غزو و جهاد
بدنى یغزو عدوّى
و الهوى یغز و فؤادى
و یقال: فلان لغیر رشدة، اذا کان ولد الزنا. و قوله: وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ اى بصواب.
یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ اى منفعة قلیلة اللبث تنتفعون بها مدّة ثم تنقطع. وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ التی لا تزول فلا تبیعوا الباقى بالفانى.
قال النبى (ص): «من احبّ دنیاه اضرّ بآخرته و من احبّ آخرته اضرّ بدنیاه فآثروا ما یبقى على ما یفنى».
و عن سهل بن سعید قال: جاء رجل فقال: یا رسول اللَّه دلّنى على عمل اذا انا عملته احبّنى اللَّه و احبّنى الناس، فقال: «ازهد فى الدنیا یحبّک اللَّه و ازهد فیما عند الناس یحبّک الناس».
و عن ابن مسعود: انّ رسول اللَّه (ص) نام على حصیر فقام و قد اثر فى جسده، فقال ابن مسعود: یا رسول اللَّه لو امرتنا ان نبسط لک و نعمل، فقال: «ما لى و للدنیا و ما انا و الدنیا الّا کراکب استظل تحت شجرة ثم راح و ترکها».
و عن انس بن مالک انّ النبى (ص) قال: «یا بنىّ اکثر ذکر الموت فانک اذا اکثرت ذکر الموت زهدت فى الدنیا و رغبت فى الآخرة و انّ الآخرة دار قرار و الدنیا غرّارة لاهلها و المغرور من اغترّ بها».
ثمّ اخبر بمستقرّ الفریقین فقال: مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً اى من عمل شرکا، فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها یعنى الّا النار، فانّ جزاء الشرک النار، و هما عظیمان کقوله: جَزاءً وِفاقاً اى وافق الجزاء العمل. وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً اى و من عمل بطاعة اللَّه من الذکور و الاناث وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ لا مکیال فیه و لا میزان. و قیل: یعطون فى الجنة من الخیر مالا تبعة علیهم فیه.
وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ اى ما لکم، کما تقول: مالى اریک حزینا اى مالک. و هذا کلام یوضع موضع «کیف»، و المعنى: اخبرونى عنکم کیف هذه الحال؟
أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاةِ من النار بالایمان باللّه وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ اى الى الشرک الذى یوجب النار.
ثمّ فسر فقال: تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ انه شریک له.
و قیل: ما لا یصحّ ان یعلم، وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ القادر على الانتقام ان اقمتم على کفرکم، «الغفار» ان تبتم من شرککم.
«لا جرم» فیها وجهان لاهل اللغة: احدهما انها کلمة واحدة وضعت موضع «حقّا»، و قیل: وضعت موضع «لا بدّ». و الوجه الآخر انها کلمتان: احدیهما ردّ و جحد لما قبلها، التأویل: تدعوننى لاکفر و اشرک «لا». و قوله «جرم» اى حقّ و وجب أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ یعنى الوثن، لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ اى اجابة دعوة فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ کقوله تعالى: إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ.
و قیل معناه: لیس له دعوة الى عبادته فى الدنیا، لان الاوثان لا تدعى الربوبیة و لا تدعوا الى عبادتها و فى الآخرة تتبرّأ من عابدیها و فیه وجه ثالث: لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ اى لیس من حقّه ان یدعى الها. وجه اوّل معنى آنست که: مرا میخوانید با پرستش چیزى که او را توانایى نیست که دعاى کسى پاسخ کند هرگز. وجه دوم: او را آن حق نیست که کسى را با پرستش خواند هرگز. وجه سوم: او سزاى آن نیست که او را خداى خوانند هرگز.
وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ اى و حقّ انّ مرجعنا بعد الموت الى اللَّه فیجازى کلا بما یستحقّه، کقوله: ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ. وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ یعنى: و حقّ انّ المسرفین هُمْ أَصْحابُ النَّارِ ملازموها السرف ضدّ القصد. و قیل: هم الذین یقتلون بغیر حق.
فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ اذا عاینتم العذاب حین لا ینفعکم الذکر و تندمون حین لا ینفعکم الندم. وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ و ذلک انهم توعدون لمخالفته دینهم إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ یعلم المحق من المبطل.
فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا و قیل: الضمیر یعود الى موسى، اى دفع اللَّه عن موسى علیه السلام ما مکروه آل فرعون حتى عبر البحر. وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ الغرق فى الدنیا و النار فى الآخرة. و قیل: الضمیر فى قوله: فَوَقاهُ یعود الى مؤمن آل فرعون فانه لمّا وعظهم خرج هاربا الى جبل یصلّى فیه، فارسل فرعون جماعته فى طلبه فوجدوه قائما یصلّى و السباع و الوحوش صفوف عنده تذبّ عنه، فرعب القوم منه رعبا شدیدا فرجعوا فقتلهم فرعون فذلک قوله: وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ اى قتل فرعون ایّاهم.
النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها النّار رفع على البدل من السوء و قیل: «النار» مبتدا، خبره: یعرضون علیها. غُدُوًّا وَ عَشِیًّا اى صباحا و مساء. قال ابن مسعود: ارواح آل فرعون فى اجواف طیر سود تعرض على النار کل یومین مرّتین تغدو و تروح الى النار و یقال بآل فرعون: هذه مأویکم حتى تقوم الساعة، و کان ابو هریرة کلّما اصبح صاح: اصبحنا و عرض آل فرعون على النار و کلّما امسى صاح امسینا و عرض آل فرعون على النار.
و فى هذه الآیة دلالة ظاهرة على ان عذاب القبر حق و فى الخبر الصحیح عن عبد اللَّه بن عمر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «انّ احدکم اذا مات عرض علیه مقعده بالغداة و العشى ان کان من اهل الجنة فمن الجنة و ان کان من اهل النار فمن النار و یقال له: هذا مقعدک حتى یبعثک اللَّه الیه یوم القیمة»، و سألت عائشة رسول اللَّه (ص) عن عذاب القبر، فقال: «نعم عذاب القبر حق» قالت عائشة: فما رأیت رسول اللَّه (ص) بعد صلّى صلاة الّا تعوّذ من عذاب القبر.
و فى اخبار المعراج قال (ص): «نظرت (یعنى فى السماء الدنیا) فاذا انا بقوم لهم بطون کانها البیوت و هم على ممرّ آل فرعون فیتوطأهم آل فرعون بارجلهم و هم یعرضون على النار غدوّا و عشیّا، قلت: من هؤلاء یا جبرئیل؟ قال: هؤلاء اکلة الربوا».
ثمّ اخبر اللَّه عز و جل عن مستقرّهم یوم القیمة فقال: وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا قرأ ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو و ابو بکر: السَّاعَةُ أَدْخِلُوا بحذف الالف فى الوصل و ضمّها فى الابتداء و ضمّ الخاء من الدخول، اى یقال لهم، أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ. و قرأ الآخرون: «ادخلوا» بقطع الالف و کسر الخاء من الادخال، اى یقال للملئکة: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ، قال ابن عباس: یرید الوان العذاب غیر الذى کانوا یعذّبون به منذ غرقوا، یقال: اهل جهنم فیها على درکات کما انّ اهل الجنة فیها على درجات.
قال رسول اللَّه (ص): «اهون اهل النار عذابا رجل فى رجلیه نعلان من نار یغلى منهما دماغه».
و قال العباس بن عبد المطلب: یا رسول اللَّه هل نفعت عنک ابا طالب بشىء فانه کان یحوطک و یصونک، قال: «وجدته فى غمرة من النار فاخرجته الى ضحضاح»، و من هذا الباب قوله: فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.
قوله: وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ اى و اذکر یا محمد لقومک اذ یتخاصم اهل النار فى النار، فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فى الدنیا، تبع جمع تابع. و قیل: هو جمع لا واحد له و جمعه اتباع. فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا اى حاملون عنّا بعض العذاب باتباعنا ایّاکم؟
قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها اى لو قدرنا ان نغنى عنکم لاغنینا عن انفسنا، نحن و انتم جمیعا فى النار. إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ فانزلنا منازلنا و انزلکم منازلکم.
وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ حین اشتدّ علیهم العذاب لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً من ایام الدنیا مِنَ الْعَذابِ.
فتجیبهم الخزنة: أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ اى بالبراهین و المعجزات.
و قیل: الم تخبرکم الرسل انّ عذاب جهنم مخلّد لا تخفیف فیه و لا انقطاع. قالُوا بَلى قد جاءتنا الرسل بالبیّنات قالُوا فَادْعُوا اذا ربکم ان نفعکم فنحن لا ندعو لکم، لانهم علموا انه لا یخفّف عنهم. قال اللَّه تعالى: وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ، یبطل و یضل و لا ینفعهم لانه لا یسمع و لا یجاب.
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا یعنى بالغلبة و القهر و الحجة و الانتقام من الاعداء. قال السدى ما قتل قوم نبیّا قطّ او قوما من دعاة الحق من المؤمنین الّا بعث اللَّه من ینتقم لهم فصاروا منصورین فان قتلوا کما نصر یحیى بن زکریاء لمّا قتل قتل به سبعون الفا. قال عبد اللَّه بن سلام: ما قتلت امّة نبیّها الا قتل به منهم سبعون الفا و لا قتلوا خلیفته الا قتل به خمسة و ثلاثون الفا.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا اى و ننصر المؤمنین على سائر الادیان فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا بالغلبة و الحجة وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ اى و لهم الغلبة ایضا فى القیامة حین تحضر الشهود و هم الحفظة فتشهد للانبیاء بالتبلیغ و للمومنین بالتصدیق و على الکفّار بالتکذیب.
الاشهاد جمع شاهد کصاحب و اصحاب و قیل: جمع شهید کشریف و اشراف.
یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ ان اعتذروا عن کفرهم لم یقبل منهم و ان تابوا لم ینفعهم. وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ البعد من الرحمة، وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ یعنى جهنم.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى یعنى التوریة وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ اى اعطیناهم على لسان الرسل التوریة و الانجیل و الزبور.
«هدى» من الضلالة وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ اى موعظة لذوى العقول اى کذّب قوم فرعون، موسى کما کذبک قریش یا محمد.
«فاصبر» کما صبر موسى، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ فى اظهار دینک و اهلاک أعدائک «حق» وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ قیل: نزلت هذه الایة قبل قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ. و قیل: استغفر لذنب ان کان منک. و قیل: استغفر لذنب امّتک و قیل: تعبّد بالاستغفار لزیادة درجته و لیصیر سنّة لمن بعده، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ اى صلّ شاکرا لربک بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ یعنى صلاة العصر و صلاة الفجر. و قال ابن عباس: یعنى الصلوات الخمس. و قال الحسن: کان هذا قبل فرض الصلوات بمکة رکعتان بکرة و رکعتان بالعشىّ إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ در نزول این آیت مفسران را دو قول است: یکى آنست که در شأن کفار قریش فرو آمد که پیوسته بر مصطفى صلوات اللَّه و سلامه علیه و مؤمنان مىپیچیدند و در ابطال آیات مىکوشیدند، رب العالمین فرمود: آن جدال و خصومت ایشان با شما از کبر و حسد است، آن مرادى بزرگ است که در دل ایشان که طمع میدارند که بر شما غلبه کنند و شما را بر خود کم آرند، و ایشان هرگز باین مراد نرسند و این مقصود نیابند، قال النبى (ص): «یحشر الجبّارون المتکبرون یوم القیمة فى صورة الذر یطؤهم الناس لهوا نهم على اللَّه عز و جل و لا یدخل الجنة من کان فى قلبه مثقال ذرة من خردل من کبر».
قول دیگر آنست که این آیت در شأن جهودان فرو آمد که گفتند: صاحب ما مسیح بن داود یعنى دجال در آخر الزمان بیرون آید و سلطان او در برّ و بحر منبسط گردد و ملک زمین با ما افتد و ما بر عرب غلبه کنیم، رب العالمین گفت: ما هُمْ بِبالِغِیهِ این جهودان که این سخن باطل میگویند خود بدجّال در نرسند، اما تو اى محمد بما استعاذت کن از فتنه دجال و شر وى فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ من فتنة الدجال، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
قال رسول اللَّه (ص): «تعوذوا باللّه من عذاب النار فقالوا نعوذ باللّه من عذاب النار، ثم قال: تعوذوا باللّه من عذاب القبر، قالوا نعوذ باللّه من عذاب القبر، ثم قال: تعوذوا باللّه من الفتن ما ظهر منها و ما بطن، قالوا نعوذ باللّه من الفتن ما ظهر منها و ما بطن، ثمّ قال: تعوذوا باللّه من فتنة الدجال، قالوا: نعوذ باللّه من فتنة الدجال».
خبر درست است از أسماء بنت یزید الانصاریة گفت: رسول خدا در خانه من بود و حدیث دجال مىرفت، مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: پیش از خروج وى بسه سال یک سال آسمان باران ثلثى باز گیرد و زمین از نبات خویش ثلثى باز گیرد، دیگر سال آسمان از باران خویش دو ثلث باز گیرد و زمین از نبات خویش دو ثلث باز گیرد، سوم سال آسمان باران همه بازگیرد که یک قطره باران بزمین نیاید و زمین نبات همه بازگیرد که یک شاخ گیاه بر نیاید و در زمین یک بهیمه ازین چرنده و رونده بنماند، و صعبترین فتنه وى آنست که اعرابیى را گوید که پدر و برادر وى از دنیا رفته که: اگر من پدر و برادر ترا زنده گردانم بمن ایمان آرى و مرا خداى خود خوانى و دانى؟ اعرابى گوید: بلى ایمان آرم، آن گه دو شیطان بر صورت پدر و برادر وى فرا دید آیند، اسماء گفت: یا رسول اللَّه ما یک ساعت بگرسنگى صبر نمىتوانیم کرد مؤمنان آن روز چون کنند؟ گفت: یجزئهم ما یجزئ اهل السماء من التسبیح و التقدیس آن خداوند که غذاى اهل آسمان تسبیح و تقدیس کرد تا ایشان را کفایت افتاد زمینیان را نیز از تسبیح و تقدیس کفایت دهد. آن گه گفت: درنگ وى در زمین چهل سالست سالى چون ماهى و ماهى چون هفتهاى و هفتهاى چون روزى و روزى چندان که یک برگ از درخت خرما در آتش بیفروزد و بسوزد.
و روى عن ابن عمر قال: قام رسول اللَّه (ص) فى الناس فاثنى على اللَّه بما هو اهله ثم ذکر الدجال فقال: «انى لانذرکموه و ما من نبىّ الا انذره قومه لقد انذر نوح قومه و لکنى ساقول لکم فیه قولا لم یقله نبىّ لقوم، تعلمون انه اعور و ان اللَّه لیس باعور مکتوب بین عینیه کافر یقرءوه کلّ مؤمن کاتب و غیر کاتب».
و قال (ص): «ان الدجال یخرج و ان معه ماء و نارا فامّا الذى یراه الناس ماء فنار و امّا الذى یراه الناس نارا فماء عذب طیب بارد فمن ادرک ذلک منکم فلیقع فى الذى یراه نارا فانه ماء عذب طیب».
و عن انس بن مالک قال قال النبى (ص): «لیس من بلد الا سیطأ الدجال الا مکة و المدینة فانه لا یأتیهما من نقب من انقابهما الا علیه الملائکة صافین یحرسونها ثم ترجف المدینة باهلها ثلث رجفات فتخرج الیه کلّ کافر و منافق».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «یأتى المسیح من قبل المشرق و همته المدینة حتى ینزل دبر احد ثم تصرف الملائکة وجهه قبل الشام و هنالک یهلک».
و عن ابى سعید الخدرى قال قال رسول اللَّه (ص): «یتبع الدجال من امتى سبعون الفا علیهم السیجان»، و فى روایة ابى امامة عنه (ص) قال: «و مع الدجال یومئذ سبعون الف یهودىّ کلهم ذو ساج و سیف محلى».
قوله: لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ اى اعظم فى الصدور من اعادتهم بعد الموت، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ یعنى الکفار لا یَعْلَمُونَ حین لا یستدلون بذلک على توحید خالقهما. و قیل: أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ اى اعظم من خلق الدجال وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یعنى الیهود الذین یخاصمون فى امر الدجال.
روى عن هشام بن عامر قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما بین خلق آدم الى قیام الساعة خلق اکبر من الدجال».
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ الاعمى عن الهدى و البصیر بالهدى، یعنى الکافر و المؤمن لا یستویان فى الحکم و لا فى الفضل. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِیءُ، دخلت «لا» فى قوله: وَ لَا الْمُسِیءُ توکیدا لنفى المساواة، اى و لا یستوى المؤمن المحسن و الکافر المسىء. قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُونَ اى قلیلا منکم من یتّعظ. قرأ اهل الکوفة «تتذکّرون» بالتاء على المخاطبة، و الباقون بالیاى.
إِنَّ السَّاعَةَ اى القیامة لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ یعنى کفّار مکة «لا یؤمنون» لا یصدقون بالبعث.
انا فى امر رشاد
بین غزو و جهاد
بدنى یغزو عدوّى
و الهوى یغز و فؤادى
و یقال: فلان لغیر رشدة، اذا کان ولد الزنا. و قوله: وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ اى بصواب.
یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ اى منفعة قلیلة اللبث تنتفعون بها مدّة ثم تنقطع. وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ التی لا تزول فلا تبیعوا الباقى بالفانى.
قال النبى (ص): «من احبّ دنیاه اضرّ بآخرته و من احبّ آخرته اضرّ بدنیاه فآثروا ما یبقى على ما یفنى».
و عن سهل بن سعید قال: جاء رجل فقال: یا رسول اللَّه دلّنى على عمل اذا انا عملته احبّنى اللَّه و احبّنى الناس، فقال: «ازهد فى الدنیا یحبّک اللَّه و ازهد فیما عند الناس یحبّک الناس».
و عن ابن مسعود: انّ رسول اللَّه (ص) نام على حصیر فقام و قد اثر فى جسده، فقال ابن مسعود: یا رسول اللَّه لو امرتنا ان نبسط لک و نعمل، فقال: «ما لى و للدنیا و ما انا و الدنیا الّا کراکب استظل تحت شجرة ثم راح و ترکها».
و عن انس بن مالک انّ النبى (ص) قال: «یا بنىّ اکثر ذکر الموت فانک اذا اکثرت ذکر الموت زهدت فى الدنیا و رغبت فى الآخرة و انّ الآخرة دار قرار و الدنیا غرّارة لاهلها و المغرور من اغترّ بها».
ثمّ اخبر بمستقرّ الفریقین فقال: مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً اى من عمل شرکا، فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها یعنى الّا النار، فانّ جزاء الشرک النار، و هما عظیمان کقوله: جَزاءً وِفاقاً اى وافق الجزاء العمل. وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً اى و من عمل بطاعة اللَّه من الذکور و الاناث وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ لا مکیال فیه و لا میزان. و قیل: یعطون فى الجنة من الخیر مالا تبعة علیهم فیه.
وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ اى ما لکم، کما تقول: مالى اریک حزینا اى مالک. و هذا کلام یوضع موضع «کیف»، و المعنى: اخبرونى عنکم کیف هذه الحال؟
أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاةِ من النار بالایمان باللّه وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ اى الى الشرک الذى یوجب النار.
ثمّ فسر فقال: تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ انه شریک له.
و قیل: ما لا یصحّ ان یعلم، وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ القادر على الانتقام ان اقمتم على کفرکم، «الغفار» ان تبتم من شرککم.
«لا جرم» فیها وجهان لاهل اللغة: احدهما انها کلمة واحدة وضعت موضع «حقّا»، و قیل: وضعت موضع «لا بدّ». و الوجه الآخر انها کلمتان: احدیهما ردّ و جحد لما قبلها، التأویل: تدعوننى لاکفر و اشرک «لا». و قوله «جرم» اى حقّ و وجب أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ یعنى الوثن، لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ اى اجابة دعوة فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ کقوله تعالى: إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ.
و قیل معناه: لیس له دعوة الى عبادته فى الدنیا، لان الاوثان لا تدعى الربوبیة و لا تدعوا الى عبادتها و فى الآخرة تتبرّأ من عابدیها و فیه وجه ثالث: لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ اى لیس من حقّه ان یدعى الها. وجه اوّل معنى آنست که: مرا میخوانید با پرستش چیزى که او را توانایى نیست که دعاى کسى پاسخ کند هرگز. وجه دوم: او را آن حق نیست که کسى را با پرستش خواند هرگز. وجه سوم: او سزاى آن نیست که او را خداى خوانند هرگز.
وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ اى و حقّ انّ مرجعنا بعد الموت الى اللَّه فیجازى کلا بما یستحقّه، کقوله: ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ. وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ یعنى: و حقّ انّ المسرفین هُمْ أَصْحابُ النَّارِ ملازموها السرف ضدّ القصد. و قیل: هم الذین یقتلون بغیر حق.
فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ اذا عاینتم العذاب حین لا ینفعکم الذکر و تندمون حین لا ینفعکم الندم. وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ و ذلک انهم توعدون لمخالفته دینهم إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ یعلم المحق من المبطل.
فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا و قیل: الضمیر یعود الى موسى، اى دفع اللَّه عن موسى علیه السلام ما مکروه آل فرعون حتى عبر البحر. وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ الغرق فى الدنیا و النار فى الآخرة. و قیل: الضمیر فى قوله: فَوَقاهُ یعود الى مؤمن آل فرعون فانه لمّا وعظهم خرج هاربا الى جبل یصلّى فیه، فارسل فرعون جماعته فى طلبه فوجدوه قائما یصلّى و السباع و الوحوش صفوف عنده تذبّ عنه، فرعب القوم منه رعبا شدیدا فرجعوا فقتلهم فرعون فذلک قوله: وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ اى قتل فرعون ایّاهم.
النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها النّار رفع على البدل من السوء و قیل: «النار» مبتدا، خبره: یعرضون علیها. غُدُوًّا وَ عَشِیًّا اى صباحا و مساء. قال ابن مسعود: ارواح آل فرعون فى اجواف طیر سود تعرض على النار کل یومین مرّتین تغدو و تروح الى النار و یقال بآل فرعون: هذه مأویکم حتى تقوم الساعة، و کان ابو هریرة کلّما اصبح صاح: اصبحنا و عرض آل فرعون على النار و کلّما امسى صاح امسینا و عرض آل فرعون على النار.
و فى هذه الآیة دلالة ظاهرة على ان عذاب القبر حق و فى الخبر الصحیح عن عبد اللَّه بن عمر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «انّ احدکم اذا مات عرض علیه مقعده بالغداة و العشى ان کان من اهل الجنة فمن الجنة و ان کان من اهل النار فمن النار و یقال له: هذا مقعدک حتى یبعثک اللَّه الیه یوم القیمة»، و سألت عائشة رسول اللَّه (ص) عن عذاب القبر، فقال: «نعم عذاب القبر حق» قالت عائشة: فما رأیت رسول اللَّه (ص) بعد صلّى صلاة الّا تعوّذ من عذاب القبر.
و فى اخبار المعراج قال (ص): «نظرت (یعنى فى السماء الدنیا) فاذا انا بقوم لهم بطون کانها البیوت و هم على ممرّ آل فرعون فیتوطأهم آل فرعون بارجلهم و هم یعرضون على النار غدوّا و عشیّا، قلت: من هؤلاء یا جبرئیل؟ قال: هؤلاء اکلة الربوا».
ثمّ اخبر اللَّه عز و جل عن مستقرّهم یوم القیمة فقال: وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا قرأ ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو و ابو بکر: السَّاعَةُ أَدْخِلُوا بحذف الالف فى الوصل و ضمّها فى الابتداء و ضمّ الخاء من الدخول، اى یقال لهم، أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ. و قرأ الآخرون: «ادخلوا» بقطع الالف و کسر الخاء من الادخال، اى یقال للملئکة: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ، قال ابن عباس: یرید الوان العذاب غیر الذى کانوا یعذّبون به منذ غرقوا، یقال: اهل جهنم فیها على درکات کما انّ اهل الجنة فیها على درجات.
قال رسول اللَّه (ص): «اهون اهل النار عذابا رجل فى رجلیه نعلان من نار یغلى منهما دماغه».
و قال العباس بن عبد المطلب: یا رسول اللَّه هل نفعت عنک ابا طالب بشىء فانه کان یحوطک و یصونک، قال: «وجدته فى غمرة من النار فاخرجته الى ضحضاح»، و من هذا الباب قوله: فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.
قوله: وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ اى و اذکر یا محمد لقومک اذ یتخاصم اهل النار فى النار، فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فى الدنیا، تبع جمع تابع. و قیل: هو جمع لا واحد له و جمعه اتباع. فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا اى حاملون عنّا بعض العذاب باتباعنا ایّاکم؟
قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها اى لو قدرنا ان نغنى عنکم لاغنینا عن انفسنا، نحن و انتم جمیعا فى النار. إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ فانزلنا منازلنا و انزلکم منازلکم.
وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ حین اشتدّ علیهم العذاب لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً من ایام الدنیا مِنَ الْعَذابِ.
فتجیبهم الخزنة: أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ اى بالبراهین و المعجزات.
و قیل: الم تخبرکم الرسل انّ عذاب جهنم مخلّد لا تخفیف فیه و لا انقطاع. قالُوا بَلى قد جاءتنا الرسل بالبیّنات قالُوا فَادْعُوا اذا ربکم ان نفعکم فنحن لا ندعو لکم، لانهم علموا انه لا یخفّف عنهم. قال اللَّه تعالى: وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ، یبطل و یضل و لا ینفعهم لانه لا یسمع و لا یجاب.
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا یعنى بالغلبة و القهر و الحجة و الانتقام من الاعداء. قال السدى ما قتل قوم نبیّا قطّ او قوما من دعاة الحق من المؤمنین الّا بعث اللَّه من ینتقم لهم فصاروا منصورین فان قتلوا کما نصر یحیى بن زکریاء لمّا قتل قتل به سبعون الفا. قال عبد اللَّه بن سلام: ما قتلت امّة نبیّها الا قتل به منهم سبعون الفا و لا قتلوا خلیفته الا قتل به خمسة و ثلاثون الفا.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا اى و ننصر المؤمنین على سائر الادیان فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا بالغلبة و الحجة وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ اى و لهم الغلبة ایضا فى القیامة حین تحضر الشهود و هم الحفظة فتشهد للانبیاء بالتبلیغ و للمومنین بالتصدیق و على الکفّار بالتکذیب.
الاشهاد جمع شاهد کصاحب و اصحاب و قیل: جمع شهید کشریف و اشراف.
یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ ان اعتذروا عن کفرهم لم یقبل منهم و ان تابوا لم ینفعهم. وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ البعد من الرحمة، وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ یعنى جهنم.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى یعنى التوریة وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ اى اعطیناهم على لسان الرسل التوریة و الانجیل و الزبور.
«هدى» من الضلالة وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ اى موعظة لذوى العقول اى کذّب قوم فرعون، موسى کما کذبک قریش یا محمد.
«فاصبر» کما صبر موسى، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ فى اظهار دینک و اهلاک أعدائک «حق» وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ قیل: نزلت هذه الایة قبل قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ. و قیل: استغفر لذنب ان کان منک. و قیل: استغفر لذنب امّتک و قیل: تعبّد بالاستغفار لزیادة درجته و لیصیر سنّة لمن بعده، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ اى صلّ شاکرا لربک بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ یعنى صلاة العصر و صلاة الفجر. و قال ابن عباس: یعنى الصلوات الخمس. و قال الحسن: کان هذا قبل فرض الصلوات بمکة رکعتان بکرة و رکعتان بالعشىّ إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ در نزول این آیت مفسران را دو قول است: یکى آنست که در شأن کفار قریش فرو آمد که پیوسته بر مصطفى صلوات اللَّه و سلامه علیه و مؤمنان مىپیچیدند و در ابطال آیات مىکوشیدند، رب العالمین فرمود: آن جدال و خصومت ایشان با شما از کبر و حسد است، آن مرادى بزرگ است که در دل ایشان که طمع میدارند که بر شما غلبه کنند و شما را بر خود کم آرند، و ایشان هرگز باین مراد نرسند و این مقصود نیابند، قال النبى (ص): «یحشر الجبّارون المتکبرون یوم القیمة فى صورة الذر یطؤهم الناس لهوا نهم على اللَّه عز و جل و لا یدخل الجنة من کان فى قلبه مثقال ذرة من خردل من کبر».
قول دیگر آنست که این آیت در شأن جهودان فرو آمد که گفتند: صاحب ما مسیح بن داود یعنى دجال در آخر الزمان بیرون آید و سلطان او در برّ و بحر منبسط گردد و ملک زمین با ما افتد و ما بر عرب غلبه کنیم، رب العالمین گفت: ما هُمْ بِبالِغِیهِ این جهودان که این سخن باطل میگویند خود بدجّال در نرسند، اما تو اى محمد بما استعاذت کن از فتنه دجال و شر وى فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ من فتنة الدجال، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
قال رسول اللَّه (ص): «تعوذوا باللّه من عذاب النار فقالوا نعوذ باللّه من عذاب النار، ثم قال: تعوذوا باللّه من عذاب القبر، قالوا نعوذ باللّه من عذاب القبر، ثم قال: تعوذوا باللّه من الفتن ما ظهر منها و ما بطن، قالوا نعوذ باللّه من الفتن ما ظهر منها و ما بطن، ثمّ قال: تعوذوا باللّه من فتنة الدجال، قالوا: نعوذ باللّه من فتنة الدجال».
خبر درست است از أسماء بنت یزید الانصاریة گفت: رسول خدا در خانه من بود و حدیث دجال مىرفت، مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: پیش از خروج وى بسه سال یک سال آسمان باران ثلثى باز گیرد و زمین از نبات خویش ثلثى باز گیرد، دیگر سال آسمان از باران خویش دو ثلث باز گیرد و زمین از نبات خویش دو ثلث باز گیرد، سوم سال آسمان باران همه بازگیرد که یک قطره باران بزمین نیاید و زمین نبات همه بازگیرد که یک شاخ گیاه بر نیاید و در زمین یک بهیمه ازین چرنده و رونده بنماند، و صعبترین فتنه وى آنست که اعرابیى را گوید که پدر و برادر وى از دنیا رفته که: اگر من پدر و برادر ترا زنده گردانم بمن ایمان آرى و مرا خداى خود خوانى و دانى؟ اعرابى گوید: بلى ایمان آرم، آن گه دو شیطان بر صورت پدر و برادر وى فرا دید آیند، اسماء گفت: یا رسول اللَّه ما یک ساعت بگرسنگى صبر نمىتوانیم کرد مؤمنان آن روز چون کنند؟ گفت: یجزئهم ما یجزئ اهل السماء من التسبیح و التقدیس آن خداوند که غذاى اهل آسمان تسبیح و تقدیس کرد تا ایشان را کفایت افتاد زمینیان را نیز از تسبیح و تقدیس کفایت دهد. آن گه گفت: درنگ وى در زمین چهل سالست سالى چون ماهى و ماهى چون هفتهاى و هفتهاى چون روزى و روزى چندان که یک برگ از درخت خرما در آتش بیفروزد و بسوزد.
و روى عن ابن عمر قال: قام رسول اللَّه (ص) فى الناس فاثنى على اللَّه بما هو اهله ثم ذکر الدجال فقال: «انى لانذرکموه و ما من نبىّ الا انذره قومه لقد انذر نوح قومه و لکنى ساقول لکم فیه قولا لم یقله نبىّ لقوم، تعلمون انه اعور و ان اللَّه لیس باعور مکتوب بین عینیه کافر یقرءوه کلّ مؤمن کاتب و غیر کاتب».
و قال (ص): «ان الدجال یخرج و ان معه ماء و نارا فامّا الذى یراه الناس ماء فنار و امّا الذى یراه الناس نارا فماء عذب طیب بارد فمن ادرک ذلک منکم فلیقع فى الذى یراه نارا فانه ماء عذب طیب».
و عن انس بن مالک قال قال النبى (ص): «لیس من بلد الا سیطأ الدجال الا مکة و المدینة فانه لا یأتیهما من نقب من انقابهما الا علیه الملائکة صافین یحرسونها ثم ترجف المدینة باهلها ثلث رجفات فتخرج الیه کلّ کافر و منافق».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «یأتى المسیح من قبل المشرق و همته المدینة حتى ینزل دبر احد ثم تصرف الملائکة وجهه قبل الشام و هنالک یهلک».
و عن ابى سعید الخدرى قال قال رسول اللَّه (ص): «یتبع الدجال من امتى سبعون الفا علیهم السیجان»، و فى روایة ابى امامة عنه (ص) قال: «و مع الدجال یومئذ سبعون الف یهودىّ کلهم ذو ساج و سیف محلى».
قوله: لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ اى اعظم فى الصدور من اعادتهم بعد الموت، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ یعنى الکفار لا یَعْلَمُونَ حین لا یستدلون بذلک على توحید خالقهما. و قیل: أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ اى اعظم من خلق الدجال وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یعنى الیهود الذین یخاصمون فى امر الدجال.
روى عن هشام بن عامر قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما بین خلق آدم الى قیام الساعة خلق اکبر من الدجال».
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ الاعمى عن الهدى و البصیر بالهدى، یعنى الکافر و المؤمن لا یستویان فى الحکم و لا فى الفضل. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِیءُ، دخلت «لا» فى قوله: وَ لَا الْمُسِیءُ توکیدا لنفى المساواة، اى و لا یستوى المؤمن المحسن و الکافر المسىء. قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُونَ اى قلیلا منکم من یتّعظ. قرأ اهل الکوفة «تتذکّرون» بالتاء على المخاطبة، و الباقون بالیاى.
إِنَّ السَّاعَةَ اى القیامة لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ یعنى کفّار مکة «لا یؤمنون» لا یصدقون بالبعث.
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ... الآیة تمامى سخن مؤمن آل فرعون است، نزدیک فرعون سخن بحق گفت و مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «افضل الجهاد کلمة حقّ عند امیر جائر»، زبان موعظت بگشاد و ایشان را پند بلیغ داد گفت: یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ این دنیا پلى گذشتنى است و بساطى در نوشتنى، مرتع و لافگاه مدّعیان و بى سرمایگان، مجمع و بارگاه بىخطران و بىحاصلان.
صد هزاران تخت و رخت ملوک بینى بر خاک افکنده، صد هزاران تاج تاجداران بتاراج برداده، در هر زاویهاى از خطّ عنبرین جوانان خرمنى نهاده، در هر گوشهاى از گیسوى مشکین عروسان خرگاهى زده، و تو مسکین بىباکوار بر سر این خاکستان ویران قرار گرفته، و عاشق وار حلقه غلامى دنیا در گوش کرده و آن سراى سرور باین سراى غرور فروخته. اکنون دیده عقل بر گمار و بگوش هوش این نداى تهدید بشنو، اگر سمع پند شنو دارى.
تا کى از دار الغرورى سوختن دار السرور
تا کى از دار الفرارى ساختن دار القرار
در جهان شاهان بسى بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا گذار
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا گذار
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزههاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار
سر بخاک آورد امروز آنک افسر بوددى
تن بدوزخ برد امسال آنک گردون بود پار
مؤمن آل فرعون ایشان را پند نیکو داد و نصیحت تمام کرد، لکن چه سود که نه سمع نصیحت شنو داشتند نه دل پندیذیر، چنانک رب العزة فرمود: وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ. کسى که در وهده نبایست افتاد و حکم ازل در سابقه قسمت بغوایت و ضلالت او برفت پند واعظان او را چه سود دارد و نصیحت نیک مردان از کجا دل وى گیرد؟
لا جرم آن بیگانگان و بدبختان چون سخن وى شنیدند خشم بر خشم بیفزودند و قصد قتل وى کردند، وى بگریخت، از میان قوم با کوه شد و در حرم نماز و عبادت شد، رب العالمین سباع و وحوش بیابان برانگیخت تا گرد وى در آمدند و دشمن از وى دفع کردند. در تفسیر آوردهاند که فرعون از خاصگیان خود جمعى را فرستاد تا او را بیارند و سیاست کنند، آن جمع چون بر وى رسیدند او را در نماز یافتند و سباع را دیدند که پاس وى میداشتند، رعبى عظیم در دل ایشان آمد، بترسیدند، چون آن حال دیدند و بازگشتند فرعون آن جمع را همه سیاست کرد، و رب العزة مؤمن آل فرعون را خلاص داد و ازیشان ایمن کرد، اینست که رب العالمین فرمود: فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ. هر انکس کار خود بکلیت بحق تفویض کند و حق را جل جلاله وکیل و کار ران خود شناسد، اللَّه تعالى کار وى بسازد و شغل دو جهان او را کفایت کند، اینست مقام مؤمن آل فرعون که رب العزة حکایت از وى میفرماید که فرمود: وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ معنى تفویض کار با خداوند کار گذاشتن است در سه چیز: در دین و در قسم و در حساب خلق. امّا تفویض در دین آنست که تکلف خود در هر چه اللَّه ساخت نیامیزى و چنانک ساخته وى میگردد با آن مىسازى و تفویض در قسم آنست که ببهانه دعا با حکم او معارضه نکنى و باستقصاء طلب یقین خود را متهم نکنى. و تفویض در حساب خلق آنست که اگر ایشان را بر بدیى بینى آن را شقاوت نشمرى و بترسى و اگر بر نیکیى بینى آن را سعادت نشمرى و امید دارى و بر ظاهر هر کس فروآیى و بصدق ایشان را مطالبت نکنى، و یقرب من هذا
حدیث ابى هریرة قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «انّ رجلین کانا فى بنى اسرائیل متحابین احدهما مجتهد فى العبادة و الآخر کانه یقول مذنب فجعل المجتهد یقول: اقصر اقصر عما انت فیه، قال فیقول: خلّنى و ربى، قال حتّى وجده یوما على ذنب استعظمه فقال: اقصر، فقال: خلّنى و ربى ابعثت علىّ رقیبا، فقال: و اللَّه لا یغفر اللَّه لک ابدا و لا یدخلک الجنة ابدا، قال: فبعث اللَّه الیهما ملکا فقبض ارواحهما فاجتمعا عنده فقال للمذنب: ادخل الجنة برحمتى، و قال للآخر: أ تستطیع ان بخطر على عبدى رحمتى؟ فقال: لا یا رب، قال: اذهبوا به الى النار»
قال ابو هریرة: و الّذى نفسى بیده لتکلم بکلمة او بقت دنیاه و آخرته.
إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ... گفتهاند این مجادلان داعیان بدعتاند و منکران صفات حق، و این مجادلت اقتحام متکلّفان است و خوض معترضان و جدال مبتدعان و تأویل جهمیان و ساخته اشعریان و تزویر فلسفیان و قانون طبایعیان. در هر عصرى قومى فرا دید آمدند چون غیلان قدرى و بشر مریسى و شیطان الطاق و ابن ابى داود و جهم صفوان و عمر و عبید و امثال ایشان که صفات حق را منکر شدند و دین قدیم بگذاشتند و کتاب و سنت سست دیدند و راى و قیاس محکم داشتند، مقصود ایشان آنست که کتاب و سنت باز پس دارند و معقول فرا پیش، این آرزوى بزرگ است که در دل دارند و هرگز نخواهند رسید باین آرزوى خویش إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ میگوید که دو امام است و دو طریق شاید که دو سراى است و دو فریق، مذهب سنیان آنست که وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، و مذهب مبتدعان آنست که فرعون گفت: ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى. ضامن ایشان راى است و ضامن ما خداى است، مصطفى ما را پیشواى و اللَّه ره نماى است، و فرعون و ابلیس ایشان را پیشواى و دوزخ سراى است، هرگز کى یکسان باشند: نابینا از حق و بینا بحق؟ هرگز کى چون هم باشند: رونده در روشنایى سنت و مانده در تاریکى بدعت؟ اینست که رب العالمین فرمود: وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِیءُ اى ما یستوى المؤمن و الکافر و لا المربوط بشهوته کالمبسوط بصفوته و لا المجذوب بقربته کالمحجوب بعقوبته و لا المجدود بسعادته کالمردود بشقاوته. قال الشاعر:
ایّها المنکح الثریا سهیلا
عمرک اللَّه کیف یلتقیان
هى شامیة اذا ما استقلت
و سهیل اذا استقل یمان
صد هزاران تخت و رخت ملوک بینى بر خاک افکنده، صد هزاران تاج تاجداران بتاراج برداده، در هر زاویهاى از خطّ عنبرین جوانان خرمنى نهاده، در هر گوشهاى از گیسوى مشکین عروسان خرگاهى زده، و تو مسکین بىباکوار بر سر این خاکستان ویران قرار گرفته، و عاشق وار حلقه غلامى دنیا در گوش کرده و آن سراى سرور باین سراى غرور فروخته. اکنون دیده عقل بر گمار و بگوش هوش این نداى تهدید بشنو، اگر سمع پند شنو دارى.
تا کى از دار الغرورى سوختن دار السرور
تا کى از دار الفرارى ساختن دار القرار
در جهان شاهان بسى بودند کز گردون ملک
تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا گذار
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا گذار
بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ
نیزههاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار
سر بخاک آورد امروز آنک افسر بوددى
تن بدوزخ برد امسال آنک گردون بود پار
مؤمن آل فرعون ایشان را پند نیکو داد و نصیحت تمام کرد، لکن چه سود که نه سمع نصیحت شنو داشتند نه دل پندیذیر، چنانک رب العزة فرمود: وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ. کسى که در وهده نبایست افتاد و حکم ازل در سابقه قسمت بغوایت و ضلالت او برفت پند واعظان او را چه سود دارد و نصیحت نیک مردان از کجا دل وى گیرد؟
لا جرم آن بیگانگان و بدبختان چون سخن وى شنیدند خشم بر خشم بیفزودند و قصد قتل وى کردند، وى بگریخت، از میان قوم با کوه شد و در حرم نماز و عبادت شد، رب العالمین سباع و وحوش بیابان برانگیخت تا گرد وى در آمدند و دشمن از وى دفع کردند. در تفسیر آوردهاند که فرعون از خاصگیان خود جمعى را فرستاد تا او را بیارند و سیاست کنند، آن جمع چون بر وى رسیدند او را در نماز یافتند و سباع را دیدند که پاس وى میداشتند، رعبى عظیم در دل ایشان آمد، بترسیدند، چون آن حال دیدند و بازگشتند فرعون آن جمع را همه سیاست کرد، و رب العزة مؤمن آل فرعون را خلاص داد و ازیشان ایمن کرد، اینست که رب العالمین فرمود: فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ. هر انکس کار خود بکلیت بحق تفویض کند و حق را جل جلاله وکیل و کار ران خود شناسد، اللَّه تعالى کار وى بسازد و شغل دو جهان او را کفایت کند، اینست مقام مؤمن آل فرعون که رب العزة حکایت از وى میفرماید که فرمود: وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ معنى تفویض کار با خداوند کار گذاشتن است در سه چیز: در دین و در قسم و در حساب خلق. امّا تفویض در دین آنست که تکلف خود در هر چه اللَّه ساخت نیامیزى و چنانک ساخته وى میگردد با آن مىسازى و تفویض در قسم آنست که ببهانه دعا با حکم او معارضه نکنى و باستقصاء طلب یقین خود را متهم نکنى. و تفویض در حساب خلق آنست که اگر ایشان را بر بدیى بینى آن را شقاوت نشمرى و بترسى و اگر بر نیکیى بینى آن را سعادت نشمرى و امید دارى و بر ظاهر هر کس فروآیى و بصدق ایشان را مطالبت نکنى، و یقرب من هذا
حدیث ابى هریرة قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «انّ رجلین کانا فى بنى اسرائیل متحابین احدهما مجتهد فى العبادة و الآخر کانه یقول مذنب فجعل المجتهد یقول: اقصر اقصر عما انت فیه، قال فیقول: خلّنى و ربى، قال حتّى وجده یوما على ذنب استعظمه فقال: اقصر، فقال: خلّنى و ربى ابعثت علىّ رقیبا، فقال: و اللَّه لا یغفر اللَّه لک ابدا و لا یدخلک الجنة ابدا، قال: فبعث اللَّه الیهما ملکا فقبض ارواحهما فاجتمعا عنده فقال للمذنب: ادخل الجنة برحمتى، و قال للآخر: أ تستطیع ان بخطر على عبدى رحمتى؟ فقال: لا یا رب، قال: اذهبوا به الى النار»
قال ابو هریرة: و الّذى نفسى بیده لتکلم بکلمة او بقت دنیاه و آخرته.
إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ... گفتهاند این مجادلان داعیان بدعتاند و منکران صفات حق، و این مجادلت اقتحام متکلّفان است و خوض معترضان و جدال مبتدعان و تأویل جهمیان و ساخته اشعریان و تزویر فلسفیان و قانون طبایعیان. در هر عصرى قومى فرا دید آمدند چون غیلان قدرى و بشر مریسى و شیطان الطاق و ابن ابى داود و جهم صفوان و عمر و عبید و امثال ایشان که صفات حق را منکر شدند و دین قدیم بگذاشتند و کتاب و سنت سست دیدند و راى و قیاس محکم داشتند، مقصود ایشان آنست که کتاب و سنت باز پس دارند و معقول فرا پیش، این آرزوى بزرگ است که در دل دارند و هرگز نخواهند رسید باین آرزوى خویش إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ میگوید که دو امام است و دو طریق شاید که دو سراى است و دو فریق، مذهب سنیان آنست که وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى، و مذهب مبتدعان آنست که فرعون گفت: ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى. ضامن ایشان راى است و ضامن ما خداى است، مصطفى ما را پیشواى و اللَّه ره نماى است، و فرعون و ابلیس ایشان را پیشواى و دوزخ سراى است، هرگز کى یکسان باشند: نابینا از حق و بینا بحق؟ هرگز کى چون هم باشند: رونده در روشنایى سنت و مانده در تاریکى بدعت؟ اینست که رب العالمین فرمود: وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِیءُ اى ما یستوى المؤمن و الکافر و لا المربوط بشهوته کالمبسوط بصفوته و لا المجذوب بقربته کالمحجوب بعقوبته و لا المجدود بسعادته کالمردود بشقاوته. قال الشاعر:
ایّها المنکح الثریا سهیلا
عمرک اللَّه کیف یلتقیان
هى شامیة اذا ما استقلت
و سهیل اذا استقل یمان
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ مفسران را در این آیه سه قول است، قومى گفتند: دعا بمعنى عبادت است و استجابت بمعنى اثابت، اى اعبدونى و وحدونى اثبکم و اغفر لکم، لمّا عبر عن العبادة بالدّعاء جعل الإثابة استجابة. مىگوید مرا پرستید و مرا معبود خود دانید یگانه تا شما را ثواب پرستش دهم نعیم باقى و ملک جاودانه. و خبر درست است که رسول خدا (ص) گفت.
«الدعاء هو العبادة» ثمّ قرأ «و قال ربکم ادعونى استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین».
قومى گفتند: دعا اینجا بمعنى استغاثت است، اى استغیثونى فى الضّرّاء اغثکم فریاد خواهید بمن بوقت گزند و درماندگى تا شما را فریاد رسم و از گزند رهایى دهم چنانک جایى دیگر فرمود: إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ.
قول سوم انست که دعا بمعنى سؤال است و استجابت بمعنى اعطا، اى سلونى اعطکم میفرماید: سؤال که کنید از من کنید، عطا که خواهید از من خواهید که جواد و مفضل منم، بخشنده فراخ بخش منم، اگر طاعت کنید قبول ور من، اگر سؤال کنید عطا بر من، اگر گناه کنید عفو بر من، آب در جوى من، راحت در کوى من، طرب در طلب من، انس با وصال من، شادى بلقا و رضاى من مصطفى علیه لصلاة و السلام فرمود: «من لم یسئل اللَّه یغضب علیه».
و قال صلى اللَّه علیه و سلم: «اذا سألتم اللَّه فسلوه ببطون اکفکم و لا تسئلوه بظهورها و اذا فرغتم فامسحوا بها وجوهکم و ما سئل اللَّه شیئا احبّ الیه من ان یسئل العافیة».
و گفتهاند: دعا لفظى جامع است بیست خصلت از خصال حسنات در ضمن آن مجتمع، همچون معجونى ساخته از اخلاق متفرّق، و آن عبادت است و اخلاص و حمد و شکر و ثنا و تهلیل و توحید و سؤال و رغبت و رهبت و ندا و طلبت و مناجات و افتقار و خضوع و تذلّل و ممکنت و استغاثة و استکانت و التجا، رب العالمین باین کلمات مختصر که فرمود: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ترا با این بیست خصلت مىخواند و ثواب آن بیست خصلت ترا میدهد، تا بدانى که این قرآن جوامع الکلم است. آن روز که این آیت فرو آمد: قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ صحابه رسول گفتند: لو نعلم اىّ ساعة و اى وقت ندعوه أ فی لیله ام فى نهاره کاشک مادانستیمى که کى او را خوانیم در کدام ساعت از ساعات شب و روز او را خوانیم، بروایتى دیگر گفتند: این ربنا أ قریب فنناجیه ام بعید فننادیه صحابه گفتند: یا رسول اللَّه ما را مىفرماید تا او را خوانیم، نزدیک است بما تا بر از خوانیم یا دورست از ما تا بآواز خوانیم؟ بجواب ایشان این آیت آمد: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ اى اخبرهم انى قریب من کلّ عبد اسمع دعاءه و احول بینه و بین قلبه و انا اقرب الیه من حبل الورید و انا اقرب الى القلب من ذى القلب الى قلبه، ثمّ قال: أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ اى استجیب لکلّ عبد دعاه اذا دعانى بالشرط الذى شرطته علیه و قوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی یعنى فلیجیبونى فیما افترضت علیهم من الدعاء لى فالاستجابة من اللَّه عز و جل إعطاء ما یسئل و من العبد الانقیاد و الطاعة.
قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ قرأ ابن کثیر و ابو جعفر و ابو بکر: «سیدخلون» بضمّ الیاء و فتح الخاء. و قرأ الآخرون بفتح الیاء و ضمّ الخاء. «داخرین» اى صاغرین ذلیلین. قیل لسفیان: ادع اللَّه، قال: ترک الذنوب هو الدّعاء.
ثمّ ذکرهم النعم فقال: اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ اى لتستریحوا فیه من تعب النهار. و قیل: تخلو بنفسک فتحاسبها، وَ النَّهارَ مُبْصِراً اى مضیئا، یقال: ابصر النهار اذا أضاء، اى یبصر به المبصرون ممن یبغى الرزق و یسعى فى طلب المعاش.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بخلق اللیل و النهار، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ربهم فى نعمه. قال ابن هیصم: جعل اللیل مناسبا للسکون من الحرکة لان الحرکة على وجهین: حرکة طبع و حرکة اختیار، فحرکه الطبع من الحرارة و حرکة الاختیار من الخطرات المتتابعة بسبب الحواس، فخلق اللیل باردا لیسکن الحرکة مظلما لیسد الحواس.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اى اللَّه الذى جعل اللیل و النهار هو ربکم خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ «کلّ» هاهنا بمعنى البعض. و قیل: عام خص منه ما لا یدخل فى الخلق. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ اى تصرفون عن الحق؟
«کذلک» اى کما افکتم عن الحق مع قیام الدلائل کذلک یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اى موضع استقرار تستقرّون علیها و تمشون فیها، وَ السَّماءَ بِناءً سقفا مرفوعا فوقکم کالقبّة، وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ صورة الانسان احسن الامور، لقوله تعالى: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ قال مقاتل اى خلقکم فاحسن خلقکم. و قال ابن عباس: خلق ابن آدم قائما معتدلا یأکل و یتناول بیده و غیر ابن آدم یتناول بفیه. وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ اللذیذات الحلالات من غیر رزق الدّواب و الطیر، اى جعل رزقکم اطیب. ثمّ دل على نفسه فقال: ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اى الذى صنع هذه الاشیاء و انعم بهذا کلّه هو ربکم الذى یستوجب منکم العبادة، فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ معنى الحى هو الفعال الدراک حتى ان من لا فعل له اصلا و لا ادراک فهو میّت، و اقل درجات الادراک ان یشعر المدرک بنفسه فما لا یشعر بنفسه فهو الجماد المیّت فالحى الکامل المطلق هو اللَّه عز و جل فهو الذى یندرج جمیع المدرکات تحت ادراکه و جمیع الموجودات تحت فعله حتى لا یشذ عن علمه مدرک و لا عن فعله مفعول و کلّ ذلک للَّه تعالى فهو الحى المطلق و کلّ حىّ سواه فحیاته بقدر ادراکه و فعله. ثمّ قال: فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى اخلصوا له دینکم و عبادتکم فانه لا یقبل من الدین الّا ما اخلص له. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ قال الفراء: هو خبر و فیه اضمار الامر، مجازه: فادعوه و احمدوه. قال ابن عباس: من قال لا اله الّا اللَّه فلیقل على اثرها الحمد للَّه رب العالمین فذلک قوله عز و جل: فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ روى انّ کفّار قریش قالوا: یا محمد الا تنظر الى ملّة ابیک عبد اللَّه و ملّة جدّک عبد المطلب فتأخذ بها؟ فانزل اللَّه عزّ و جل: قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى الاصنام لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی اى القرآن و الوحى، وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ اى استقیم له و اخضع و اخلص له التوحید.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ اى خلق اصلکم من تراب یعنى آدم علیه السلام ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ اى ثمّ خلقکم من ماء الصلب یوضع فى الرّحم، ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ اى یصیر النطفة دما جامدا ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا اى اطفالا. العرب توحّد الجماعة کثیرا کالارض مع السماوات بمعنى الارضین و کالسمع مع الأبصار بمعنى الاسماع. ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ اى منتهى شبابکم و قوّتکم. یقال: اذا بلغ الانسان احدى و عشرین سنة دخل فى الاشدّ و ذلک حین اشتدّت عظامه و قویت أعضاءه، ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً اى تصیروا الى حالة الشیخوخة. یقال: اذا ظهر البیاض بالانسان فقد شاب و اذا دخل فى الهرم فقد شاخ، قال الشاعر.
فمن عاش شبّ و من شبّ شاب
و من شاب شاخ و من شاخ ماتا
روى ان ابا بکر قال: یا رسول اللَّه قد شبت، فقال: «شیّبتنى هود و اخوانها»
یعنى سورة هود. و کان الشیب برسول اللَّه (ص) قلیلا. یقال کان شاب منه احدى و عشرون شعرة، و یقال: سبع عشرة شعرة. و قال انس: لم یکن فى رأسه و لحیته عشرون شعرة بیضاء.
و قال بعض الصحابة: ما شانه اللَّه ببیضاء، و سئل آخر منهم فاشار الى عنفقته، یعنى کان البیاض فى عنفقته و انما اختلفوا لقلّتها، یقال، کان اذا ادهن خفى شیبه.
وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ اى من قبل ان یشیخ، وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى اى وقتا محدودا لا تجاوزونه یرید اجل الحیاة الى الموت. و قیل: الاجل المسمّى یوم القیمة یعنى تتناسلون الى ذلک الاجل ثمّ ینقطع، وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ اى ابقاکم لتتفکّروا فیما لکم و علیکم و لکى تعقلوا توحید ربکم و قدرته.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ لا خالق للحیاة و الموت الّا اللَّه فلا محیى و لا ممیت الّا اللَّه، فَإِذا قَضى أَمْراً اى اذا اراد امرا کان فى علمه کونه فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ مرّة واحدة لا یثنى قوله مرّتین. و قیل فیکون من غیر کلفة و عنآء.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ یعنى القرآن لیس من عند اللَّه. و قیل: انها نزلت فى القدریة. و قیل: نزلت فى المشرکین، أَنَّى یُصْرَفُونَ اى کیف یصرفون عن دین لحق ذکر الجدال مکرّر فى السورة فى اربعة مواضع فجاز ان یکون فى اربعة اقوام او اربعة اصناف، و جاز ان یکون التکرار للتأکید.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ اى بالقرآن الّذى انزلت علیک یا محمد، وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا اى بالدین الحق الذى ارسلنا به رسلنا و قیل: بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا یعنى سنّة النبى (ص) کان جبرئیل ینزل بهما جمیعا. و مثله قوله عز و جل: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ و قوله: فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ.
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ یعنى و بال فعلهم یوم القیمة.
إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یعنى اذ الاغلال فى ایدیهم الى اعناقهم، کقوله: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا. قیل: «السلاسل» عطف على «الاغلال» و قیل: رفع بالابتداء و ما بعده خبره، و التقدیر: یسحبون بالسلاسل فى الحمیم ایشان را بر رویها در آب جوشان دوزخ میکشند.
ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ تسجر بهم جهنم عذاب دوزخیان انواع است: یکى از ان سلاسل است در دست زبانیه، زنجیرها آتشین که دوزخیان را بدان ببندند هر زنجیرى هفتاد گز هر گزى هفتاد حلقه، اگر یک حلقه آن بر کوههاى دنیا نهند چون ارزیز بگدازد، آن زنجیرها بدهن کافر فرو کنند و بزیرش بیرون کشند و بآن زنجیر ایشان را در حمیم کشند. حمیم آب گرم است جوشان، اگر یک قدح از ان بدریاهاى دنیا فرو ریزند همه زهر شود، قدحى از ان بدست کافر دهند هر چه بر روى وى پوست و گوشت و چشم و بینى بود همه اندران قدح افتد، اینست که رب العزة فرمود: یَشْوِی الْوُجُوهَ.
چون حمیم بشکم رسد هر چه اندر شکم بود بزیر بیرون شود، فذلک قوله: سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ و از ان حمیم بر سر ایشان مىریزند تا پوست و گوشت و پى و رگ ازیشان فروریزد استخوان بماند سوخته، ندا آید که: یا مالک جدد لهم العذاب فانى مجدد لهم الأبدان . گفتهاند که عاصیان مؤمنان را در دوزخ ده چیز نباشد روى ایشان سیاه نبود، چشم ایشان ازرق نبود، در گردن ایشان غلّ نبود، در دست ایشان زنجیر نبود، بر پاى ایشان بند نبود، گزیدن مار و کژدم نبود، حمیم و زقوم نبود، مقارنت دیو نبود، نومیدى نبود، جاوید فرقت و قطعت و لعنت نبود، چون حرارت و زبانه آتش بایشان رسد ندا آید که: «یا نار کفّى عن وجوه من سجدنى فلا سبیل لک على مساجدهم».
«ثمّ قیل لهم» اى یقول لهم الخزنة و هم فى ذلک العذاب أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ خازنان دوزخ ایشان را گویند: کجااند آن انبازان که مىگرفتید فرود از اللَّه؟ ایشان دو گروه شوند، گروهى بگناه و کفر خویش معترف شوند. لقوله: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ جواب دهند و گویند: «ضلّوا عنّا» اى فقدناهم و لا نراهم، یعنون عیسى و عزیرا و الملائکة. و گروهى انکار کنند گویند: لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً، همانست که جایى دیگر فرمود. ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ. قال الحسین بن الفضل: بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً اى ضاعت عبادتنا لها فلم نکن نصنع شیئا، کما یقول من ضاع عمله: ما کنت اعمل شیئا. کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ عن الرشد و الایمان و عن طریق الجنّة.
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ القول هاهنا مضمر، اى یقال لهم: ذلکم العذاب بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ اى تبطرون و تتکبّرون فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ اى بالباطل، وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ اى هذا جزاء فرحکم بتکذیب الانبیاء و اشراککم و کفرکم لنعم اللَّه و استهزائکم بالمؤمنین. یقال: الفرح الشرک و المرح العدوان و قیل: فرحوا بما کان یصیب رسول اللَّه (ص) و المؤمنین من المصائب. و قیل: فرحوا بغیر ما کان یجوز لهم الفرح به، قال اللَّه عز و جل: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا.
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ اى یقال لهم ادخلوا الأبواب السبعة، خالِدِینَ فِیها مقیمین لا تخرجون، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ عن الایمان باللّه.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر یا محمد على ما تلقاه من قومک من الاذى فانّ وعد اللَّه فى الانتقام لک منهم حق، فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ یا محمد فى حیاتک بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ من العذاب و هو القتل و الاسر، أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ قبل ان نریک عذابهم فى الدنیا، فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ فى الآخرة فنجزیهم باعمالهم.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ اى بعثنا الى الماضیة رسلا کما بعثناک الى قومک، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ اى سمّیناهم لک فانت تعرفهم، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ اى لم نسمّهم لک فصبروا على اذى القوم فتأسّ بهم و اصبر. ذهب بعض المفسرین الى ان الانبیاء معدودون و ان عددهم مائة الف و اربعة و عشرون الفا، و ذلک
فى خبر ابى ذر رضى اللَّه عنه قال قلت: یا رسول اللَّه کم الانبیاء؟ قال: «مائة الف و اربعة و عشرون الفا» قلت: یا رسول اللَّه کم الرسل من ذلک؟ قال: «ثلاثمائة و ثلاثة عشر جمّ غفیر» قلت: کثیر طیّب، قلت: من کان اوّلهم؟ قال: «آدم» قلت: یا رسول اللَّه أ نبیّ مرسل؟ قال: «نعم خلقه اللَّه عز و جل بیده و نفخ فیه من روحه» قال: «یا با ذر اربعة سریانیّون: آدم و شیث و ادریس و نوح و اربعة من العرب: هود و شعیب و صالح و نبیّک، یا با ذر اوّل انبیاء بنى اسرائیل موسى و آخرهم عیسى و اول الرسل آدم و آخرهم محمد».
و ذهب بعضهم الى ان عدد الانبیاء ثمانیة آلاف، و فى ذلک ما روى عن النبى (ص) قال: «بعثت على اثر ثمانیة آلاف نبىّ».
و ذهب بعضهم انّ عددهم غیر معلوم و لا یجوز حصرهم بل یجب الایمان بجملتهم. و عن علىّ (ع) قال: «بعث اللَّه رسولا اسود لم یقصّه فى القرآن».
وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ اى بأمر اللّه و ارادته، فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ یعنى بالعذاب لهم و هو القتل ببدر قُضِیَ بِالْحَقِّ اى اهلکوا بالحق، یعنى على استحقاق، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ اى الکافرون، و المبطل صاحب الباطل.
«اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ» الانعام هاهنا الإبل خاصة، و فى قوله: وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً الإبل و البقر و الماعزة و الضّائنة، لِتَرْکَبُوا مِنْها اى بعضا منها، وَ مِنْها تَأْکُلُونَ اى و تأکلون بعضا منها، اى منها ما یصلح للرّکوب و منها ما یصلح للاکل، وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ اى الالبان و الاوبار و الجلود، وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ اى تحمل اثقالکم فى اسفارکم من بلد الى بلد و تستعملونها فى الزراعة و الدّیاسة، وَ عَلَیْها اى على الإبل فى البرّ وَ عَلَى الْفُلْکِ فى البحر «تحملون» هذا کقوله عز و جل: وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ.
یُرِیکُمْ آیاتِهِ اى دلائل قدرته،أَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ انّها لیس من عند اللَّه، هذا کقوله: فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ.
ثمّ خوّف کفّار مکة مثل عذاب الامم الخالیة لیحذروا فلا یکذّبوا محمدا (ص) فقال: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فیعتبروا بما یشاهدونه من آثار الامم الماضیة کانُوا أَکْثَرَ من اهل مکة عددا وَ أَشَدَّ قُوَّةً فى الأبدان و العدد وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ یعنى ما احدثوا من القصور و الأبنیة، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ اى ما کانوا یلدون و یبنون و یغرسون و یجمعون، هذا کقوله: ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ اى و ما ولد و جمع.
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ هذا کقوله: کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ. و معنى العلم هاهنا الحیل کقول قارون: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی. و قال مجاهد: هو قولهم: نحن نعلم ان لن نبعث و لن نعذّب، سمّى ذلک علما على ما یدّعونه و یزعمونه و هو فى الحقیقة جهل. و قیل: فى الآیة تقدیم و تأخیر، تقدیره: فلمّا جاءتهم رسلهم بالبیّنات من العلم فرحوا بما عندهم وَ حاقَ بِهِمْ اى احاط بهم و لزمهم ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى جزاء فعلهم و قولهم.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا اى عاینوا العذاب عند الموت، قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ اى تبرّأنا من الاصنام و ممّا کنّا نعدل باللّه.
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ اى تصدیقهم بالوحدانیة اضطرارا فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا اى عذابنا یعنى لم یأتوا به فى الوقت المأمور به فلم ینفعهم ذلک، سُنَّتَ اللَّهِ نصب على المصدر، اى سنّ اللَّه سنّة بینهم و هى عذاب الکفار و عدم الانتفاع بالایمان وقت البأس. و قیل: سنة اللَّه نصب على الاغراء، اى احذروا سنّة اللَّه الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ انهم اذا عاینوا العذاب لم ینفعهم الایمان، هذا کقوله: فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ. وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ بذهاب الدّارین. قال الزجاج: الکافر خاسر فى کلّ وقت و لکنّه یتبیّن له خسرانه اذا رأى العذاب.
«الدعاء هو العبادة» ثمّ قرأ «و قال ربکم ادعونى استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین».
قومى گفتند: دعا اینجا بمعنى استغاثت است، اى استغیثونى فى الضّرّاء اغثکم فریاد خواهید بمن بوقت گزند و درماندگى تا شما را فریاد رسم و از گزند رهایى دهم چنانک جایى دیگر فرمود: إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ.
قول سوم انست که دعا بمعنى سؤال است و استجابت بمعنى اعطا، اى سلونى اعطکم میفرماید: سؤال که کنید از من کنید، عطا که خواهید از من خواهید که جواد و مفضل منم، بخشنده فراخ بخش منم، اگر طاعت کنید قبول ور من، اگر سؤال کنید عطا بر من، اگر گناه کنید عفو بر من، آب در جوى من، راحت در کوى من، طرب در طلب من، انس با وصال من، شادى بلقا و رضاى من مصطفى علیه لصلاة و السلام فرمود: «من لم یسئل اللَّه یغضب علیه».
و قال صلى اللَّه علیه و سلم: «اذا سألتم اللَّه فسلوه ببطون اکفکم و لا تسئلوه بظهورها و اذا فرغتم فامسحوا بها وجوهکم و ما سئل اللَّه شیئا احبّ الیه من ان یسئل العافیة».
و گفتهاند: دعا لفظى جامع است بیست خصلت از خصال حسنات در ضمن آن مجتمع، همچون معجونى ساخته از اخلاق متفرّق، و آن عبادت است و اخلاص و حمد و شکر و ثنا و تهلیل و توحید و سؤال و رغبت و رهبت و ندا و طلبت و مناجات و افتقار و خضوع و تذلّل و ممکنت و استغاثة و استکانت و التجا، رب العالمین باین کلمات مختصر که فرمود: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ترا با این بیست خصلت مىخواند و ثواب آن بیست خصلت ترا میدهد، تا بدانى که این قرآن جوامع الکلم است. آن روز که این آیت فرو آمد: قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ صحابه رسول گفتند: لو نعلم اىّ ساعة و اى وقت ندعوه أ فی لیله ام فى نهاره کاشک مادانستیمى که کى او را خوانیم در کدام ساعت از ساعات شب و روز او را خوانیم، بروایتى دیگر گفتند: این ربنا أ قریب فنناجیه ام بعید فننادیه صحابه گفتند: یا رسول اللَّه ما را مىفرماید تا او را خوانیم، نزدیک است بما تا بر از خوانیم یا دورست از ما تا بآواز خوانیم؟ بجواب ایشان این آیت آمد: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ اى اخبرهم انى قریب من کلّ عبد اسمع دعاءه و احول بینه و بین قلبه و انا اقرب الیه من حبل الورید و انا اقرب الى القلب من ذى القلب الى قلبه، ثمّ قال: أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ اى استجیب لکلّ عبد دعاه اذا دعانى بالشرط الذى شرطته علیه و قوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی یعنى فلیجیبونى فیما افترضت علیهم من الدعاء لى فالاستجابة من اللَّه عز و جل إعطاء ما یسئل و من العبد الانقیاد و الطاعة.
قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ قرأ ابن کثیر و ابو جعفر و ابو بکر: «سیدخلون» بضمّ الیاء و فتح الخاء. و قرأ الآخرون بفتح الیاء و ضمّ الخاء. «داخرین» اى صاغرین ذلیلین. قیل لسفیان: ادع اللَّه، قال: ترک الذنوب هو الدّعاء.
ثمّ ذکرهم النعم فقال: اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ اى لتستریحوا فیه من تعب النهار. و قیل: تخلو بنفسک فتحاسبها، وَ النَّهارَ مُبْصِراً اى مضیئا، یقال: ابصر النهار اذا أضاء، اى یبصر به المبصرون ممن یبغى الرزق و یسعى فى طلب المعاش.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بخلق اللیل و النهار، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ربهم فى نعمه. قال ابن هیصم: جعل اللیل مناسبا للسکون من الحرکة لان الحرکة على وجهین: حرکة طبع و حرکة اختیار، فحرکه الطبع من الحرارة و حرکة الاختیار من الخطرات المتتابعة بسبب الحواس، فخلق اللیل باردا لیسکن الحرکة مظلما لیسد الحواس.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اى اللَّه الذى جعل اللیل و النهار هو ربکم خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ «کلّ» هاهنا بمعنى البعض. و قیل: عام خص منه ما لا یدخل فى الخلق. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ اى تصرفون عن الحق؟
«کذلک» اى کما افکتم عن الحق مع قیام الدلائل کذلک یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اى موضع استقرار تستقرّون علیها و تمشون فیها، وَ السَّماءَ بِناءً سقفا مرفوعا فوقکم کالقبّة، وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ صورة الانسان احسن الامور، لقوله تعالى: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ قال مقاتل اى خلقکم فاحسن خلقکم. و قال ابن عباس: خلق ابن آدم قائما معتدلا یأکل و یتناول بیده و غیر ابن آدم یتناول بفیه. وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ اللذیذات الحلالات من غیر رزق الدّواب و الطیر، اى جعل رزقکم اطیب. ثمّ دل على نفسه فقال: ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اى الذى صنع هذه الاشیاء و انعم بهذا کلّه هو ربکم الذى یستوجب منکم العبادة، فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ معنى الحى هو الفعال الدراک حتى ان من لا فعل له اصلا و لا ادراک فهو میّت، و اقل درجات الادراک ان یشعر المدرک بنفسه فما لا یشعر بنفسه فهو الجماد المیّت فالحى الکامل المطلق هو اللَّه عز و جل فهو الذى یندرج جمیع المدرکات تحت ادراکه و جمیع الموجودات تحت فعله حتى لا یشذ عن علمه مدرک و لا عن فعله مفعول و کلّ ذلک للَّه تعالى فهو الحى المطلق و کلّ حىّ سواه فحیاته بقدر ادراکه و فعله. ثمّ قال: فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى اخلصوا له دینکم و عبادتکم فانه لا یقبل من الدین الّا ما اخلص له. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ قال الفراء: هو خبر و فیه اضمار الامر، مجازه: فادعوه و احمدوه. قال ابن عباس: من قال لا اله الّا اللَّه فلیقل على اثرها الحمد للَّه رب العالمین فذلک قوله عز و جل: فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ روى انّ کفّار قریش قالوا: یا محمد الا تنظر الى ملّة ابیک عبد اللَّه و ملّة جدّک عبد المطلب فتأخذ بها؟ فانزل اللَّه عزّ و جل: قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى الاصنام لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی اى القرآن و الوحى، وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ اى استقیم له و اخضع و اخلص له التوحید.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ اى خلق اصلکم من تراب یعنى آدم علیه السلام ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ اى ثمّ خلقکم من ماء الصلب یوضع فى الرّحم، ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ اى یصیر النطفة دما جامدا ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا اى اطفالا. العرب توحّد الجماعة کثیرا کالارض مع السماوات بمعنى الارضین و کالسمع مع الأبصار بمعنى الاسماع. ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ اى منتهى شبابکم و قوّتکم. یقال: اذا بلغ الانسان احدى و عشرین سنة دخل فى الاشدّ و ذلک حین اشتدّت عظامه و قویت أعضاءه، ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً اى تصیروا الى حالة الشیخوخة. یقال: اذا ظهر البیاض بالانسان فقد شاب و اذا دخل فى الهرم فقد شاخ، قال الشاعر.
فمن عاش شبّ و من شبّ شاب
و من شاب شاخ و من شاخ ماتا
روى ان ابا بکر قال: یا رسول اللَّه قد شبت، فقال: «شیّبتنى هود و اخوانها»
یعنى سورة هود. و کان الشیب برسول اللَّه (ص) قلیلا. یقال کان شاب منه احدى و عشرون شعرة، و یقال: سبع عشرة شعرة. و قال انس: لم یکن فى رأسه و لحیته عشرون شعرة بیضاء.
و قال بعض الصحابة: ما شانه اللَّه ببیضاء، و سئل آخر منهم فاشار الى عنفقته، یعنى کان البیاض فى عنفقته و انما اختلفوا لقلّتها، یقال، کان اذا ادهن خفى شیبه.
وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ اى من قبل ان یشیخ، وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى اى وقتا محدودا لا تجاوزونه یرید اجل الحیاة الى الموت. و قیل: الاجل المسمّى یوم القیمة یعنى تتناسلون الى ذلک الاجل ثمّ ینقطع، وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ اى ابقاکم لتتفکّروا فیما لکم و علیکم و لکى تعقلوا توحید ربکم و قدرته.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ لا خالق للحیاة و الموت الّا اللَّه فلا محیى و لا ممیت الّا اللَّه، فَإِذا قَضى أَمْراً اى اذا اراد امرا کان فى علمه کونه فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ مرّة واحدة لا یثنى قوله مرّتین. و قیل فیکون من غیر کلفة و عنآء.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ یعنى القرآن لیس من عند اللَّه. و قیل: انها نزلت فى القدریة. و قیل: نزلت فى المشرکین، أَنَّى یُصْرَفُونَ اى کیف یصرفون عن دین لحق ذکر الجدال مکرّر فى السورة فى اربعة مواضع فجاز ان یکون فى اربعة اقوام او اربعة اصناف، و جاز ان یکون التکرار للتأکید.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ اى بالقرآن الّذى انزلت علیک یا محمد، وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا اى بالدین الحق الذى ارسلنا به رسلنا و قیل: بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا یعنى سنّة النبى (ص) کان جبرئیل ینزل بهما جمیعا. و مثله قوله عز و جل: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ و قوله: فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ.
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ یعنى و بال فعلهم یوم القیمة.
إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یعنى اذ الاغلال فى ایدیهم الى اعناقهم، کقوله: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا. قیل: «السلاسل» عطف على «الاغلال» و قیل: رفع بالابتداء و ما بعده خبره، و التقدیر: یسحبون بالسلاسل فى الحمیم ایشان را بر رویها در آب جوشان دوزخ میکشند.
ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ تسجر بهم جهنم عذاب دوزخیان انواع است: یکى از ان سلاسل است در دست زبانیه، زنجیرها آتشین که دوزخیان را بدان ببندند هر زنجیرى هفتاد گز هر گزى هفتاد حلقه، اگر یک حلقه آن بر کوههاى دنیا نهند چون ارزیز بگدازد، آن زنجیرها بدهن کافر فرو کنند و بزیرش بیرون کشند و بآن زنجیر ایشان را در حمیم کشند. حمیم آب گرم است جوشان، اگر یک قدح از ان بدریاهاى دنیا فرو ریزند همه زهر شود، قدحى از ان بدست کافر دهند هر چه بر روى وى پوست و گوشت و چشم و بینى بود همه اندران قدح افتد، اینست که رب العزة فرمود: یَشْوِی الْوُجُوهَ.
چون حمیم بشکم رسد هر چه اندر شکم بود بزیر بیرون شود، فذلک قوله: سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ و از ان حمیم بر سر ایشان مىریزند تا پوست و گوشت و پى و رگ ازیشان فروریزد استخوان بماند سوخته، ندا آید که: یا مالک جدد لهم العذاب فانى مجدد لهم الأبدان . گفتهاند که عاصیان مؤمنان را در دوزخ ده چیز نباشد روى ایشان سیاه نبود، چشم ایشان ازرق نبود، در گردن ایشان غلّ نبود، در دست ایشان زنجیر نبود، بر پاى ایشان بند نبود، گزیدن مار و کژدم نبود، حمیم و زقوم نبود، مقارنت دیو نبود، نومیدى نبود، جاوید فرقت و قطعت و لعنت نبود، چون حرارت و زبانه آتش بایشان رسد ندا آید که: «یا نار کفّى عن وجوه من سجدنى فلا سبیل لک على مساجدهم».
«ثمّ قیل لهم» اى یقول لهم الخزنة و هم فى ذلک العذاب أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ خازنان دوزخ ایشان را گویند: کجااند آن انبازان که مىگرفتید فرود از اللَّه؟ ایشان دو گروه شوند، گروهى بگناه و کفر خویش معترف شوند. لقوله: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ جواب دهند و گویند: «ضلّوا عنّا» اى فقدناهم و لا نراهم، یعنون عیسى و عزیرا و الملائکة. و گروهى انکار کنند گویند: لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً، همانست که جایى دیگر فرمود. ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ. قال الحسین بن الفضل: بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً اى ضاعت عبادتنا لها فلم نکن نصنع شیئا، کما یقول من ضاع عمله: ما کنت اعمل شیئا. کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ عن الرشد و الایمان و عن طریق الجنّة.
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ القول هاهنا مضمر، اى یقال لهم: ذلکم العذاب بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ اى تبطرون و تتکبّرون فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ اى بالباطل، وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ اى هذا جزاء فرحکم بتکذیب الانبیاء و اشراککم و کفرکم لنعم اللَّه و استهزائکم بالمؤمنین. یقال: الفرح الشرک و المرح العدوان و قیل: فرحوا بما کان یصیب رسول اللَّه (ص) و المؤمنین من المصائب. و قیل: فرحوا بغیر ما کان یجوز لهم الفرح به، قال اللَّه عز و جل: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا.
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ اى یقال لهم ادخلوا الأبواب السبعة، خالِدِینَ فِیها مقیمین لا تخرجون، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ عن الایمان باللّه.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر یا محمد على ما تلقاه من قومک من الاذى فانّ وعد اللَّه فى الانتقام لک منهم حق، فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ یا محمد فى حیاتک بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ من العذاب و هو القتل و الاسر، أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ قبل ان نریک عذابهم فى الدنیا، فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ فى الآخرة فنجزیهم باعمالهم.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ اى بعثنا الى الماضیة رسلا کما بعثناک الى قومک، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ اى سمّیناهم لک فانت تعرفهم، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ اى لم نسمّهم لک فصبروا على اذى القوم فتأسّ بهم و اصبر. ذهب بعض المفسرین الى ان الانبیاء معدودون و ان عددهم مائة الف و اربعة و عشرون الفا، و ذلک
فى خبر ابى ذر رضى اللَّه عنه قال قلت: یا رسول اللَّه کم الانبیاء؟ قال: «مائة الف و اربعة و عشرون الفا» قلت: یا رسول اللَّه کم الرسل من ذلک؟ قال: «ثلاثمائة و ثلاثة عشر جمّ غفیر» قلت: کثیر طیّب، قلت: من کان اوّلهم؟ قال: «آدم» قلت: یا رسول اللَّه أ نبیّ مرسل؟ قال: «نعم خلقه اللَّه عز و جل بیده و نفخ فیه من روحه» قال: «یا با ذر اربعة سریانیّون: آدم و شیث و ادریس و نوح و اربعة من العرب: هود و شعیب و صالح و نبیّک، یا با ذر اوّل انبیاء بنى اسرائیل موسى و آخرهم عیسى و اول الرسل آدم و آخرهم محمد».
و ذهب بعضهم الى ان عدد الانبیاء ثمانیة آلاف، و فى ذلک ما روى عن النبى (ص) قال: «بعثت على اثر ثمانیة آلاف نبىّ».
و ذهب بعضهم انّ عددهم غیر معلوم و لا یجوز حصرهم بل یجب الایمان بجملتهم. و عن علىّ (ع) قال: «بعث اللَّه رسولا اسود لم یقصّه فى القرآن».
وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ اى بأمر اللّه و ارادته، فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ یعنى بالعذاب لهم و هو القتل ببدر قُضِیَ بِالْحَقِّ اى اهلکوا بالحق، یعنى على استحقاق، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ اى الکافرون، و المبطل صاحب الباطل.
«اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ» الانعام هاهنا الإبل خاصة، و فى قوله: وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً الإبل و البقر و الماعزة و الضّائنة، لِتَرْکَبُوا مِنْها اى بعضا منها، وَ مِنْها تَأْکُلُونَ اى و تأکلون بعضا منها، اى منها ما یصلح للرّکوب و منها ما یصلح للاکل، وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ اى الالبان و الاوبار و الجلود، وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ اى تحمل اثقالکم فى اسفارکم من بلد الى بلد و تستعملونها فى الزراعة و الدّیاسة، وَ عَلَیْها اى على الإبل فى البرّ وَ عَلَى الْفُلْکِ فى البحر «تحملون» هذا کقوله عز و جل: وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ.
یُرِیکُمْ آیاتِهِ اى دلائل قدرته،أَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ انّها لیس من عند اللَّه، هذا کقوله: فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ.
ثمّ خوّف کفّار مکة مثل عذاب الامم الخالیة لیحذروا فلا یکذّبوا محمدا (ص) فقال: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فیعتبروا بما یشاهدونه من آثار الامم الماضیة کانُوا أَکْثَرَ من اهل مکة عددا وَ أَشَدَّ قُوَّةً فى الأبدان و العدد وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ یعنى ما احدثوا من القصور و الأبنیة، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ اى ما کانوا یلدون و یبنون و یغرسون و یجمعون، هذا کقوله: ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ اى و ما ولد و جمع.
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ هذا کقوله: کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ. و معنى العلم هاهنا الحیل کقول قارون: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی. و قال مجاهد: هو قولهم: نحن نعلم ان لن نبعث و لن نعذّب، سمّى ذلک علما على ما یدّعونه و یزعمونه و هو فى الحقیقة جهل. و قیل: فى الآیة تقدیم و تأخیر، تقدیره: فلمّا جاءتهم رسلهم بالبیّنات من العلم فرحوا بما عندهم وَ حاقَ بِهِمْ اى احاط بهم و لزمهم ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى جزاء فعلهم و قولهم.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا اى عاینوا العذاب عند الموت، قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ اى تبرّأنا من الاصنام و ممّا کنّا نعدل باللّه.
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ اى تصدیقهم بالوحدانیة اضطرارا فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا اى عذابنا یعنى لم یأتوا به فى الوقت المأمور به فلم ینفعهم ذلک، سُنَّتَ اللَّهِ نصب على المصدر، اى سنّ اللَّه سنّة بینهم و هى عذاب الکفار و عدم الانتفاع بالایمان وقت البأس. و قیل: سنة اللَّه نصب على الاغراء، اى احذروا سنّة اللَّه الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ انهم اذا عاینوا العذاب لم ینفعهم الایمان، هذا کقوله: فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ. وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ بذهاب الدّارین. قال الزجاج: الکافر خاسر فى کلّ وقت و لکنّه یتبیّن له خسرانه اذا رأى العذاب.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره را دو نام گفتهاند: یکى حم السجده، دیگر سورة المصابیح.
سه هزار و سیصد و پنجاه حرف است و هفتصد و نود و شش کلمت و پنجاه و چهار آیت جمله به مکه فرو آمد و در مکیات شمرند باتفاق مفسّران. و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر یک آیت: وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ بآیت سیف منسوخ است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ حم، تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اى هذه الحروف تنزیل من الرحمن الرحیم نزل بها جبرئیل من عند اللَّه. میگوید: این حروف تهجّى که حا و میم از ان جمله است، فرو فرستاده رحمن است، چنانک کودک را گویى: چه مىآموزى یا گویى در لوح چه نبشتهاى؟ گوید: الف و با، نه خود این دو حروف خواهد که جمله حروف تهجّى خواهد. این همچنانست که جبرئیل از آسمان فرو آورد و بر محمد خواند صلوات اللَّه و سلامه علیه، تا دانایان را معلوم شود که کلام خداوند جل جلاله بىحرف و صوت نیست، چنانک قرآن کلام اوست ناآفریده حروف در قرآن و غیر قرآن کلام اوست ناآفریده.
اشعریان گفتند: حروف در قرآن و غیر قرآن آفریده است، و گفتند: کلام خداوند معنى است قائم بذات او بىحرف و بىصوت، و این عقیده اهل سنت و اصحاب حدیث نیست، و اهل سنت را بر ایشان از آیات و اخبار دلیلهاى روشن است، منها قوله تعالى: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ میگوید: اگر از مشرکان کسى خواهد که با پناه و زینهار تو آید او را با پناه و زینهار خودگیر تا کلام حق بشنود. خلاف نیست که آنچه مىشنود حرف و صوت است نه آن معنى که بذات بارى قائم است که آن را مسموع نگویند، عرب معنى را فهم گوید و کلام را سماع، یقال: سمعت الکلام و فهمت المعنى، و لا یقال: سمعت المعنى. حاصل سخن آنست که رب العزة کلام خود را مسموع گفت، و مسموع جز حرف و صوت نیست، دلیل شد که در کلام خداوند هم حرف است و هم صوت.
دلیل دیگر آنست که رب العزة فرمود: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ بیگانگان میخواهند که کلام خداى را تبدیل کنند و از نسق خود بگردانند. این تبدیل که رب العزة اضافت با ایشان کرد ناچار در کلامى است بایشان رسیده نه در معنى که بذات بارى قائم است و بایشان نارسیده، و آن کلام که بایشان رسید جز حرف و صوت نیست.
سدیگر دلیل آنست که رب العالمین با موسى فرمود لیلة النار که: إِنِّی أَنَا اللَّهُ اجماع است که موسى بحقیقت کلام بارى شنید، و معلوم است که بسمع وى جز حرف و صوت نرسید.
چهارم دلیل آنست که اللَّه فرمود: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ.. اهل لغت و ارباب صناعت متّفقاند که «هذا» اشارت فرا حاضر است اگر کلام خداوند آن معنى است که بذات او قائم است نه این حروف که مىبینند و مىخوانند پس اشارت باطل است و فایده آیت ضایع، و جلّ کلام البارئ ان یحمل على ما لا یفید.
پنجم دلیل خبر است از مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود
قال: «و من قرأ القرآن فاعربه فله بکلّ حرف خمسون حسنة و من قرأه و لحن فیه فله بکلّ حرف عشر حسنات اما انّى لا اقول «الم» حرف بل الف حرف و لام حرف و میم حرف».
و قیل: حم» اسم القرآن، اى هذا القرآن تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ثمّ فسر فقال: کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ بالامر و النهى و الحلال و الحرام و الوعد و الوعید و قیل: فصّلت آیاته بفواصل فصاحت و بلاغة و اعجاز و قیل: فُصِّلَتْ آیاتُهُ اى انزلت متفرّقة. قُرْآناً عَرَبِیًّا بلسان العرب، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ العربیّة، و قرآنا نصب على المدح. و قیل: على التمییز. و قیل: نصب على الحال.
بَشِیراً وَ نَذِیراً صفتان للقرآن، اى یبشّر المؤمنین و ینذر الکافرین بما فیه من البشارة و النذارة فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ اى اعرض اکثر اهل مکة عن قبوله و اتباعه.
و قیل: اعرض اکثر العرب، فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ اى لا ینتفعون بسماعه و لا یعلمون به.
و قیل: اذا تلاه النبى (ص) لا یصغون الیه تکبّرا. و قیل: لا یَسْمَعُونَ اى لا یقبلون کقوله: سمع اللَّه لمن حمده اى قبل اللَّه.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ واحد الاکنّة کنان و هو الجعبة، مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ من التوحید فلا نفهمه و لا نعیه، وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ اى صمم فلا نسمع ما تقول، و المعنى: انّا فى ترک القبول منک بمنزلة من لا یفهم و لا یسمع. وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ اى خلاف فى الدین و مانع یمنعنا عن اتباع امرک. قالوا ذلک استهزاء و ان کان حقا بدلیل قوله: وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً و قیل: انّما قالوا ذلک لیؤیسوا رسول اللَّه (ص) عن قبولهم دینه. فَاعْمَلْ انت على دینک، إِنَّنا عامِلُونَ على دیننا. و قیل: «فاعمل» فى ابطال امرنا، إِنَّنا عامِلُونَ فى ابطال امرک.
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ فى الطبع و الجنس، یعنى انا کواحد منکم و لولا الوحى ما دعوتکم، یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ اى لست بملک و لا ملک و لا اطلب بمقالتى ریاسة، کقول نوح: وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ انّما اعلمکم ما یوحى الىّ انّ المعبود اله واحد. قال الحسن: علّمه اللَّه التواضع بقوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ.
فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ اى توجّهوا الیه بالطاعة و لا تمیلوا عن سبیله، وَ اسْتَغْفِرُوهُ اى آمنوا به لتستحقّوا مغفرته، وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ.
الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ قال ابن عباس یعنى الذین لا یقولون لا اله الّا اللَّه و هى زکاة الانفس، و المعنى لا یطهّرون انفسهم من الشرک بالتوحید فانّما المشرکون نجس. و قال الحسن و قتادة: لا یعتقدون وجوب الزکاة. و کان یقال: الزکاة قنطرة الاسلام فمن قطعها نجا و من تخلّف عنها هلک. وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ یعنى بالبعث بعد الموت و الثواب و العقاب.
ذکر زکاة در قرآن بر دو وجه است: یا در نماز پیوسته یا منفرد گفته، آنچه در نماز پیوسته چنانست که الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ هذا و اشباهه. مراد باین زکاة مال است که اللَّه فرض کرده بر خداوندان مال. و آنچه منفرد گفته چنانست که وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى مراد باین پاکى است و زیادتى و دین دارى یعنى دین اسلام که زکاة قطره آنست.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ اى غیر مقطوع و لا منقوص و لا ممنون به علیهم. سدّى گفت: این آیت در شأن بیماران و زمنان و پیران ضعیف فرو آمد، ایشان که از بیمارى و ضعیفى و عاجزى از طاعت و عبادت اللَّه باز مانند و باداء حق وى نرسند و بآن سبب اندوهگن و غمگین باشند. رب العالمین ایشان را در ان بیمارى همان ثواب مىدهد که در حال صحت بطاعت و عبادت مىداد. مصطفى (ص) فرمود: «انّ العبد اذا کان على طریقة حسنة من العبادة ثمّ مرض قیل للملک الموکل به: اکتب له مثل عمله اذ کان طلیقا حتّى اطلقه او اکفته الىّ»
و فى روایة اخرى قال (ص): «ما من احد من المسلمین یصاب ببلاء فى جسده الّا امر اللَّه عز و جل الحافظین الذین یحفظانه فقال: اکتبا لعبدى فى کل یوم و لیلة مثل ما کان یفعل من الخیر ما دام فى وثاقى»
عبد الله مسعود گفت: با رسول خدا (ص) نشسته بودیم که رسول بر آسمان نگرست و تبسّم کرد، گفتیم: یا رسول اللَّه از چه تبسّم فرمودى و چه حال بر تو مکشوف گشت، گفت: عجب آید مرا از بنده مؤمن که از بیمارى بنالد و جزع کند اگر بدانستى که او را در ان بیمارى چه کرامت است و با اللَّه چه قربت، همه عمر خود را بیمارى خواستى، این ساعت که بر آسمان مىنگرستم دو فرشته فرو آمدند و بندهاى که پیوسته در محراب عبادت بود او را طلب کردند در ان محراب و نیافتند بیمار دیدند آن بنده را و از عبادت باز مانده، فرشتگان بحضرت عزت بازگشتند گفتند بار خدایا فلان بنده مؤمن هر شبانروزى حسنات و طاعات وى مىنوشتیم اکنون که او را در حبس بیمارى کردى هیچ عمل و طاعت وى نمىنویسیم، از حق جل جلاله فرمان آمد که: اکتبوا لعبدى عمله الذى کان یعمل فى یومه و لا تنقصوا منه شیئا فعلى اجر ما حبسته و له اجر ما کان صحیحا.
مجاهد گفت: لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ اى غیر محسوب یعنى که نعمت دنیا ایشان را از ثواب آن جهان بنه انگارند.
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ استفهام بمعنى انکارست و معنى آنست که: مى کافر شوید بآن خداوند که قدرت وى اینست که زمین را بدو روز بیافرید؟ یعنى روز یکشنبه و روز دوشنبه. اگر خواستى بیک لحظه بیافریدى، لکن خواست که با خلق نماید که سکونت و آهستگى به از شتاب و عجلت، و بندگان را سنّتى باشد بسکونت کار کردن و راه آهستگى رفتن. وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً شرکاء و اشباها، ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ خالق جمیع الموجودات و سیّدها و مرّبیها.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها اى جبالا ثوابت من فوق الارض، وَ بارَکَ فِیها بما خلق فیها من البحار و الانهار و الاشجار و الثمار انبت شجرها من غیر غرس و اخرج زرعها من غیر بذر و جعل فیها معادن الذهب و الفضّة و سائر الفلزّات، وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها یعنى ارزاق العباد و البهائم: تقول: قاته یقوته، اذا رزقه و اجرى علیه، و اقاته اذا جعله ذا قوت، و اللَّه عز و جل مقیت. قال الضحاک: قدّر فى کلّ بلدة ما لم یجعله فى الأخرى لیعیش بعضهم من بعض بالتجارة من بلد الى بلد و قال الکلبى: قدّر الخبز لاهل قطر و التمر لاهل قطر و الذرة لاهل قطر و السمک لاهل قطر و کذلک اخواتها.
فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ اى فى تتمة اربعة ایام هذا کقول القائل: سرت من البصرة الى بغداد فى عشر و الى الکوفة فى خمس عشرة معنى آیت آنست که: رب العزة زمین را بیافرید بدو روز روز یک شنبه و دوشنبه و تقدیر اقوات و ارزاق کرد در تمامى چهار روز یعنى روز سه شنبه و چهار شنبه.
روى عن ابن عباس قال: سمعت رسول اللَّه (ص) و انا ردیفه یقول: «خلق اللَّه الارواح قبل الاجسام باربعة آلاف سنة و خلق الارزاق قبل الارواح باربعة آلاف سنة «سواء» لمن سأل و لمن لم یسئل و انا من الذین لم یسئلوا اللَّه الرزق و من سأل فهو جهل منه».
قراءت عامّه قرّا «سواء» نصب است بر مصدر یعنى استوت سواء.
و قیل معناه: جعلنا الاقوات المقدّرة محتومة سواء لمن سأل أ و لم یسئل طلب او لم یطلب عاجزا کان الانسان أو حیولا. ابو جعفر «سواء» بجرّ خواند بر نعت ایام، و معنى آنست که: تقدیر ارزاق کرد در چهار روز راست نه بیش نه کم. آن گه فرمود: «للسّائلین» پرسندگان را مىگویم که مىپرسند که چون بود. بر رفع نیز خواندهاند، و معنى آنست که: الرزق المقدّر سواء للمسترزق و الساکت.
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ یعنى عمد و صعد وَ هِیَ دُخانٌ بعد. قال ابن عیسى الدخان جسم لطیف مظلم متفشّ. و قیل: هو بخار الماء.
یروى «انّ اوّل ما خلق اللَّه عز و جل العرش على الماء و الماء ذاب من جوهرة و هى کانت یاقوتة بیضاء فاذابها ثمّ القى فیها نارا ففار الماء و اجفآء غثاء فخلق الارض من الغثاء لم یبسطها ثمّ استوى الى الدخان الذى ثار من الماء فسمکه سماء ثمّ بسط الارض فکان خلق الارض قبل خلق السماء و بسط الارض و إرساء الجبال فیها و تقدیر الارزاق و خلق الاشجار و الدوابّ و البحار و الانهار بعد خلق السماء»
لذلک قال اللَّه عز و جل: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها هذا جواب عبد اللَّه بن عباس، لنافع بن الازرق الحرورى.
فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قال ابن عباس: قال اللَّه عز و جل: ائْتِیا اى جیئا بما خلقت فیکما امّا انت یا سماء فاطلعى شمسک و قمرک و نجومک و انت یا ارض فشقّقى انهارک و اخرجى ثمارک و نباتک و قال لهما: افعلا ما آمرکما طوعا و الا ألجأتکما الى ذلکما حتى تفعلاه کرها فاجابتا بالطوع و قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ اى جئنا بما احدثت فینا مستجیبین لامرک. یقال اجابه من الارض الاردن من بلاد الشام فسمّى لسان الارض. و قیل: اجاب و نطق من الارض موضع الکعبة و من السماء ما بحذائها فجعل اللَّه لها حرمة على سائر الارض.
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ اى اتمهنّ و فرغ من خلقهنّ فِی یَوْمَیْنِ اى فى الیومین الباقیین من الایام الستّة یوم الخمیس و یوم الجمعة. قال ابن عباس: ابتداء اللَّه عز و جل بخلق الارضین یوم الاحد فخلق سبع ارضین فى یوم الاحد و یوم الاثنین، ثمّ جعل فیها رواسى من فوقها و بارک فیها و قدّر فیها اقواتها، ارسى الجبال و شقّ الانهار و غرس الاشجار و جعل المنافع فى یومین یوم الثلاثاء و یوم الاربعاء، ثمّ استوى الى السّماء فخلقها سبع سماوات فى یوم الخمیس و یوم الجمعة و خلق آدم فى آخر ساعة من یوم لجمعة و فیها تقوم الساعة قال فلذلک سمیت الجمعة لانّه اجتمع فیها الخلق وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها اى امر اهل کلّ سماء امرهم من العبادة و قال ابن عباس: خلق ما فى کلّ سماء خلقها من الملائکة و ما فیها من الشمس و القمر و النجوم و البحار و جبال البرد و ما لا یعلم الّا اللَّه فذلک امرها. و قال مقاتل: اوحى الى کل سماء ما اراد من الامر و النهى. وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ اى بکواکب فتضیء فى اللیل کالمصابیح. «و حفظا» یعنى: و حفظناها حفظا، اى حفظناها بالکواکب من مسترقى السمع، کقوله: وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ قیل: خلقت الکواکب للزینة و الحفظ جمیعا. «ذلک» الذى ذکر من صنعه تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ فى ملکه «العلیم» بخلقه.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان بعد هذا البیان، فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ الصاعقة عند العرب عذاب معه صوت، و اکثر ما یقولونه اذا کان مع الصوت نار. «إذ جاءتهم» یعنى عادا و ثمود، الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ اراد بقوله: مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ الرسل الذین ارسلوا الى آبائهم من قبلهم، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ یعنى و من بعد الرسل الذین ارسلوا الى آبائهم، الذین ارسلوا الیهم هود و صالح فالکنایة فى قوله: مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ راجعة الى عاد و ثمود و فى قوله: وَ مِنْ خَلْفِهِمْ راجعة الى الرسل.
أَلَّا تَعْبُدُوا یعنى بان لا تعبدوا إِلَّا اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا منا الایمان الذى تدعون انه یریده بارسالکم لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً بدل هؤلاء الرسل فلم یتخالجنا شک فى امرهم.
فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ اى انا بما تدّعون انّکم ارسلتم به کافرون، کقوله: یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ... و هذا واسع فى کلام العرب.
روایت کنند از جابر بن عبد اللَّه و از محمد بن کعب القرظى که جمع قریش روزى بهم نشسته بودند با یک دیگر میگفتند: این کار محمد بر ما مشکل شد و نفرى از عزیزان ما چون حمزه عبد المطلب و عمر خطاب و دیگران با دین وى گشتند و کار وى روز بروز بالا میگیرد، کسى باید که در کهانت و سحر دستى دارد و صنعت شعر نیکو داند تا با وى سخن گوید و باز داند که مادّت علم وى از کجاست و حاصل دعوى وى چیست. عتبة بن ربیعه برخاست گفت: کار منست که من شعر شنیدهام و در سحر و کهانت بیگانه نباشم، اگر سخن محمد ازین جنس است بر من پوشیده نشود.
و رسول صلوات اللَّه و سلامه علیه تنها بمسجد نشسته بود عتبه بیامد و با رسول علیه السلام برفق و بحرمت سخن در گرفت گفت: یا محمد ما ترا از خویشتن دانیم و مکانت و منزلت خود در نسب قریش شناختهایم: امّا کارى عظیم با ایشان بر دست گرفتهاى، جمع ایشان پراکنده کردى، پیران ایشان را حرمت برداشتى، خدایان ایشان را عیب کردى، دین پدران بباد بردادى، اکنون چند سخن از من بشنو و در ان نظرى کن، چند چیز بر تو عرضه کنم و اختیارى بکن. رسول (ص) فرمود: قل یا ابا الولید هان بگو تا چه خواهى گفت اى بو الولید. عتبه گفت: یا ابن اخى اگر این کار که بیش گرفتهاى و این دین که تو آوردهاى مقصود تو جمع مال است ما ترا چندان مال جمع کنیم که در قریش هیچ کس از تو توانگرتر نباشد، و اگر شرف و سیادت و سرورى میخواهى ما ترا بر همه قریش لا بل بر همه عرب سرور و مهتر کنیم، و اگر غلمت شهوت ترا رنجه میدارد ده زن از کرایم قریش بزنى بتو دهیم، و اگر ریّى بتو مىآید از روى کهانت ترا درمان ساز پدید کنیم، اگر شعرست که در صدر تو میجوشد، عجب نیست که شما بنى عبد المطلب را در شعر آن قوت و قدرت هست که دیگران را نیست، و رسول خدا خاموش همى بود تا سخن بآخر راند. آن گه فرمود: یا با الولید همى بگفتى و از گفت خود فارغ شدى؟ گفت: نعم فارغ شدم حضرت مصطفى علیه الصلاة و السلام گفت اکنون از من بشنو تا من نیز خواندنى برخوانم، در گرفت گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، حم، تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا.. تا آخر این آیت برخواند که فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ و گفتهاند، تا آیت سجده بر خواند و رسول علیه السلام سجود تلاوة کرد، و عتبه در شنیدن کلام حضرت خداوند جل جلاله چنان مبهوت و مدهوش گشت که جاى سخن در وى نماند و بآخر دست بر دهن رسول نهاد و گفت: بحق رحم که نیز نخوانى که طاقتم برسید و درین سخن سرگردان و حیران شدم. برخاست و چون متحیّرى بخانه خود باز شد و بانجمن قریش که در انتظار وى بودند بازنگشت. بو جهل گفت: اى معشر قریش عتبه بر ما بازنگشت ترسم که صابى شد و در طعام محمدش رغبت افتاد، همه برخاستند و بخانه عتبه شدند بو جهل او را گفت: ترانه بران صفت مىبینیم که برفتى، همانا که بطعام محمد رغبت کردى و باو میل دارى، اگر ترا حاجت است تا ترا چندان مال دهیم که از طعام محمد بىنیاز شوى. عتبه از ان سخن در خشم شد و سوگند یاد کرد که هرگز با محمد سخن نگوید، آن گه گفت: من سخن خویش با محمد بگفتم و او بجواب من سورتى بر خواند، و اللَّه که هرگز مانند آن سخن نشنیدم! نه شعر بود و نه سحر و نه کهانت، کار بجایى رسید که دست بر دهن وى نهادم و او را سوگند دادم که بس کند خواندن آن که حیران شده بودم و دلم زیر زبر گشته. اکنون میگویم شما را اگر فرمان من برید: راى من آنست که این مرد را فرو گذارید با دین خویش و تعرّض او نرسانید و بر عداوت او نکوشید که آن سخن که من از وى شنیدم ناچار آن را عاقبتى است و در ان بستهکارى و چیزى، او را بعرب باز گذارید، اگر عرب بدو دست یابند خود شغل شما کفایت کردند و اگر او بر عرب دست یابد ملک او ملک شماست عزّ او عزّ شما. بو جهل گفت: چنان مىدانم که سحر او در تو اثر کرده و ترا از حال خود بگردانیده. عتبه گفت راى من اینست، شما هر چه خواهید میکنید.
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ طلبوا العلوّ بغیر وجهه لانهم طلبوه بمخالفة الرسل و عاقبة ذلک الذّلّ و الصّغار، وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً اى نحن نقدر على دفع العذاب عنا بفضل قوّتنا، و کانوا ذوى اجسام طوال و خلق عظیم ینزعون الصخرة من الجبل و یدخلون اقدامهم فى الارض و کان طول کلّ واحد منهم ثمانیة عشر ذراعا، قال اللَّه تعالى ردّا علیهم: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً و اوسع قدرة. وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ هذه معطوفة على قوله: فَاسْتَکْبَرُوا.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً اى عاصفا شدید الصوت، مشتقّ من الصّریر و قیل: هى الریح الباردة مشتقّ من الصّرّ و هو البرد الشدید الذى یحرق کما تحرق النار و جاء فى التفسیر انّها الدّبور. فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ یقال: کانت آخر شهر صفر اوّلها یوم الاربعاء سبع لیال و ثمانیة ایام. و قیل: کانت آخر شوال من الاربعاء و ما عذّب قوم الّا فى یوم الاربعاء. قرأ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب: «نحسات» بسکون الحاء. و قرأ الآخرون بکسر الحاء، نحس، اى مشومات ذات نحوس علیهم لیس فیها من الخیر شىء یقال: نحس، اى صار ذا نحس فهو نحس و التسکین تخفیفه قال الضحاک: امسک اللَّه عنهم المطر ثلث سنین و دامت الریاح علیهم من غیر مطر. لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ اى عذاب الهوان و الذّلّ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى اشدّ اهانة و اکثر اذلالا وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ لا یمنع العذاب عنهم.
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ اى دعوناهم و بیّنا لهم سبیل الخیر و الشّرّ و دلّلناهم الى طریق الرشد فعدلوا عنه الى طریق العمى، هذا کقوله: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً. و قوله: فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى اى اختاروا الکفر على الایمان، فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ اى ذى الهوان. و الهون الهوان و هو الذى یهینهم و یخزیهم. قیل: هى صیحة کانت من السماء، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ باختیارهم الکفر وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا یعنى آمنوا بصالح اى نجّیناهم من تلک الصاعقة، وَ کانُوا یَتَّقُونَ الشرک.
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ قرأ نافع و یعقوب: «نحشر» بالنون و فتحها و ضمّ الشین، «أعداء» بالنصب. و الباقون «یحشر» بالیاى و ضمّها و فتح الشین، «أعداء» بالرفع، اى یجمع أعداء اللَّه إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ اى یمنعون من التفرّق. و قیل الوزع الحبس، یعنى یحبس اوّلهم على آخرهم لیتلاحقوا.
حَتَّى إِذا ما جاؤُها اى جاءوا النار، شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ اى بشراتهم بِما کانُوا یَعْمَلُونَ قال اهل التفسیر: المراد بالجلود الفروج انّ اللَّه عز و جل حیىّ یکنى روى عن عبد اللَّه بن مسعود رضى اللَّه عنه قال: یجادل المنافق عند المیزان و یدفع الحق و یدعى الباطل فیختم على فیه ثمّ تستنطق جوارحه فتشهد علیه ثمّ یطلق فیقول: بعدا لکنّ و سحقا، فعنکنّ کنت اناضل، اى اجادل.
و فى الخبر: «اوّل ما یتکلّم من الانسان فخذه من رجله الشمال».
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ناطق هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ غیر ناطق ثمّ انطقکم، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ اى کما احیاکم کذلک یعیدکم. و یحتمل انّ الکلام تمّ عند قوله: أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ثمّ استأنف فقال اللَّه: وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فى الدنیا وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ فى العقبى.
وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ قال عبد اللَّه بن مسعود: کنت مستترا باستار الکعبة فاذا ثلاثة نفر کثیر شحم بطونهم قلیل فقه قلوبهم قرشیان و ختن لهما ثقفى او ثقفیان و ختن لهما قرشى فقال احدهم: هل یسمع اللَّه ما نقول؟ فقال احدهما: ارى انّه یسمع اذا جهرنا و لا یسمع اذا اسررنا، و قال الثانى: ان کان یسمع اذا جهرنا فانه یسمع اذا اسررنا، فاتیت رسول اللَّه (ص) فاخبرته فنزلت: وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اى ما کنتم تستخفون من أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ «لا» فى الموضعین زائدة زیدتا تأکیدا للنفى، و المعنى: لم یکن یمکنکم ان تستروا اعمالکم عن أعضائکم لانّها اعوانکم فجعلها اللَّه شهودا علیکم. و قیل معناه: ما کنتم تخافون فتحذروا ان یشهد علیکم سمعکم و ابصارکم و جلودکم. و قیل معناه: و ما کان قصدکم باستتارکم وقت المعاصى ان تستروها من الجوارح فانّ ذلک غیر ممکن، لکن ظننتم انّکم تسترونها عن اللَّه و هو قوله: وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ. و ادخل الکثیر لانّ الرجلین اتّفقا على انّ اللَّه یعلم ما یجهر به و اختلفا فى علمه بما یسرّ به.
وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ اى ظنّکم انّ اللَّه لا یعلم ما تعملون اهلککم و طرحکم فى النار. یقال الظّنّ ظنّان: ظنّ ینجى و ظنّ یردى، فامّا الذى ینجى فکقوله: یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ و امّا الذى یردى فهو الذى هاهنا. فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ الهالکین المغبونین.
ثمّ اخبر عن حالهم فقال: فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ یعنى: ان یصبروا او یجزعوا فالنار مسکن لهم. و قیل: ان یصبروا على آلهتهم لقوله: أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ. وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ یعنى: و ان یستقیلوا فما هن من المقالین.
و قیل: الاستعتاب طلب الرضا. و المعنى: ان یطلبوا الرضا فما هم بمرضى عنهم. و قیل معناه: ان یسئلوا ان یرجع بهم الى ما یحبون لهم لم یرجع بهم. و قیل: ان یعتذروا فما هم ممّن یقبل عذرهم. یقال: استعتبه، اى طلب منه الرجوع الى الرضا. و اعتبه، اى ازال عنه المکروه و عاد به الى المحجوب. و قولهم: لک العتبى، اى الرجوع الى ما تحبّ. و قرئ فى الشّواذ: و ان یستعتبوا فما هم من المعتبین یعنى: و ان اقیلوا فما هم من التائبین المرضین، کقوله عز و جل: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ.
سه هزار و سیصد و پنجاه حرف است و هفتصد و نود و شش کلمت و پنجاه و چهار آیت جمله به مکه فرو آمد و در مکیات شمرند باتفاق مفسّران. و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر یک آیت: وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ بآیت سیف منسوخ است.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ حم، تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اى هذه الحروف تنزیل من الرحمن الرحیم نزل بها جبرئیل من عند اللَّه. میگوید: این حروف تهجّى که حا و میم از ان جمله است، فرو فرستاده رحمن است، چنانک کودک را گویى: چه مىآموزى یا گویى در لوح چه نبشتهاى؟ گوید: الف و با، نه خود این دو حروف خواهد که جمله حروف تهجّى خواهد. این همچنانست که جبرئیل از آسمان فرو آورد و بر محمد خواند صلوات اللَّه و سلامه علیه، تا دانایان را معلوم شود که کلام خداوند جل جلاله بىحرف و صوت نیست، چنانک قرآن کلام اوست ناآفریده حروف در قرآن و غیر قرآن کلام اوست ناآفریده.
اشعریان گفتند: حروف در قرآن و غیر قرآن آفریده است، و گفتند: کلام خداوند معنى است قائم بذات او بىحرف و بىصوت، و این عقیده اهل سنت و اصحاب حدیث نیست، و اهل سنت را بر ایشان از آیات و اخبار دلیلهاى روشن است، منها قوله تعالى: وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ میگوید: اگر از مشرکان کسى خواهد که با پناه و زینهار تو آید او را با پناه و زینهار خودگیر تا کلام حق بشنود. خلاف نیست که آنچه مىشنود حرف و صوت است نه آن معنى که بذات بارى قائم است که آن را مسموع نگویند، عرب معنى را فهم گوید و کلام را سماع، یقال: سمعت الکلام و فهمت المعنى، و لا یقال: سمعت المعنى. حاصل سخن آنست که رب العزة کلام خود را مسموع گفت، و مسموع جز حرف و صوت نیست، دلیل شد که در کلام خداوند هم حرف است و هم صوت.
دلیل دیگر آنست که رب العزة فرمود: یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ بیگانگان میخواهند که کلام خداى را تبدیل کنند و از نسق خود بگردانند. این تبدیل که رب العزة اضافت با ایشان کرد ناچار در کلامى است بایشان رسیده نه در معنى که بذات بارى قائم است و بایشان نارسیده، و آن کلام که بایشان رسید جز حرف و صوت نیست.
سدیگر دلیل آنست که رب العالمین با موسى فرمود لیلة النار که: إِنِّی أَنَا اللَّهُ اجماع است که موسى بحقیقت کلام بارى شنید، و معلوم است که بسمع وى جز حرف و صوت نرسید.
چهارم دلیل آنست که اللَّه فرمود: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ.. اهل لغت و ارباب صناعت متّفقاند که «هذا» اشارت فرا حاضر است اگر کلام خداوند آن معنى است که بذات او قائم است نه این حروف که مىبینند و مىخوانند پس اشارت باطل است و فایده آیت ضایع، و جلّ کلام البارئ ان یحمل على ما لا یفید.
پنجم دلیل خبر است از مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود
قال: «و من قرأ القرآن فاعربه فله بکلّ حرف خمسون حسنة و من قرأه و لحن فیه فله بکلّ حرف عشر حسنات اما انّى لا اقول «الم» حرف بل الف حرف و لام حرف و میم حرف».
و قیل: حم» اسم القرآن، اى هذا القرآن تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ثمّ فسر فقال: کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ بالامر و النهى و الحلال و الحرام و الوعد و الوعید و قیل: فصّلت آیاته بفواصل فصاحت و بلاغة و اعجاز و قیل: فُصِّلَتْ آیاتُهُ اى انزلت متفرّقة. قُرْآناً عَرَبِیًّا بلسان العرب، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ العربیّة، و قرآنا نصب على المدح. و قیل: على التمییز. و قیل: نصب على الحال.
بَشِیراً وَ نَذِیراً صفتان للقرآن، اى یبشّر المؤمنین و ینذر الکافرین بما فیه من البشارة و النذارة فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ اى اعرض اکثر اهل مکة عن قبوله و اتباعه.
و قیل: اعرض اکثر العرب، فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ اى لا ینتفعون بسماعه و لا یعلمون به.
و قیل: اذا تلاه النبى (ص) لا یصغون الیه تکبّرا. و قیل: لا یَسْمَعُونَ اى لا یقبلون کقوله: سمع اللَّه لمن حمده اى قبل اللَّه.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ واحد الاکنّة کنان و هو الجعبة، مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ من التوحید فلا نفهمه و لا نعیه، وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ اى صمم فلا نسمع ما تقول، و المعنى: انّا فى ترک القبول منک بمنزلة من لا یفهم و لا یسمع. وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ اى خلاف فى الدین و مانع یمنعنا عن اتباع امرک. قالوا ذلک استهزاء و ان کان حقا بدلیل قوله: وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً و قیل: انّما قالوا ذلک لیؤیسوا رسول اللَّه (ص) عن قبولهم دینه. فَاعْمَلْ انت على دینک، إِنَّنا عامِلُونَ على دیننا. و قیل: «فاعمل» فى ابطال امرنا، إِنَّنا عامِلُونَ فى ابطال امرک.
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ فى الطبع و الجنس، یعنى انا کواحد منکم و لولا الوحى ما دعوتکم، یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ اى لست بملک و لا ملک و لا اطلب بمقالتى ریاسة، کقول نوح: وَ لا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ انّما اعلمکم ما یوحى الىّ انّ المعبود اله واحد. قال الحسن: علّمه اللَّه التواضع بقوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ.
فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ اى توجّهوا الیه بالطاعة و لا تمیلوا عن سبیله، وَ اسْتَغْفِرُوهُ اى آمنوا به لتستحقّوا مغفرته، وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ.
الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ قال ابن عباس یعنى الذین لا یقولون لا اله الّا اللَّه و هى زکاة الانفس، و المعنى لا یطهّرون انفسهم من الشرک بالتوحید فانّما المشرکون نجس. و قال الحسن و قتادة: لا یعتقدون وجوب الزکاة. و کان یقال: الزکاة قنطرة الاسلام فمن قطعها نجا و من تخلّف عنها هلک. وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ یعنى بالبعث بعد الموت و الثواب و العقاب.
ذکر زکاة در قرآن بر دو وجه است: یا در نماز پیوسته یا منفرد گفته، آنچه در نماز پیوسته چنانست که الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ هذا و اشباهه. مراد باین زکاة مال است که اللَّه فرض کرده بر خداوندان مال. و آنچه منفرد گفته چنانست که وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاةً خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى مراد باین پاکى است و زیادتى و دین دارى یعنى دین اسلام که زکاة قطره آنست.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ اى غیر مقطوع و لا منقوص و لا ممنون به علیهم. سدّى گفت: این آیت در شأن بیماران و زمنان و پیران ضعیف فرو آمد، ایشان که از بیمارى و ضعیفى و عاجزى از طاعت و عبادت اللَّه باز مانند و باداء حق وى نرسند و بآن سبب اندوهگن و غمگین باشند. رب العالمین ایشان را در ان بیمارى همان ثواب مىدهد که در حال صحت بطاعت و عبادت مىداد. مصطفى (ص) فرمود: «انّ العبد اذا کان على طریقة حسنة من العبادة ثمّ مرض قیل للملک الموکل به: اکتب له مثل عمله اذ کان طلیقا حتّى اطلقه او اکفته الىّ»
و فى روایة اخرى قال (ص): «ما من احد من المسلمین یصاب ببلاء فى جسده الّا امر اللَّه عز و جل الحافظین الذین یحفظانه فقال: اکتبا لعبدى فى کل یوم و لیلة مثل ما کان یفعل من الخیر ما دام فى وثاقى»
عبد الله مسعود گفت: با رسول خدا (ص) نشسته بودیم که رسول بر آسمان نگرست و تبسّم کرد، گفتیم: یا رسول اللَّه از چه تبسّم فرمودى و چه حال بر تو مکشوف گشت، گفت: عجب آید مرا از بنده مؤمن که از بیمارى بنالد و جزع کند اگر بدانستى که او را در ان بیمارى چه کرامت است و با اللَّه چه قربت، همه عمر خود را بیمارى خواستى، این ساعت که بر آسمان مىنگرستم دو فرشته فرو آمدند و بندهاى که پیوسته در محراب عبادت بود او را طلب کردند در ان محراب و نیافتند بیمار دیدند آن بنده را و از عبادت باز مانده، فرشتگان بحضرت عزت بازگشتند گفتند بار خدایا فلان بنده مؤمن هر شبانروزى حسنات و طاعات وى مىنوشتیم اکنون که او را در حبس بیمارى کردى هیچ عمل و طاعت وى نمىنویسیم، از حق جل جلاله فرمان آمد که: اکتبوا لعبدى عمله الذى کان یعمل فى یومه و لا تنقصوا منه شیئا فعلى اجر ما حبسته و له اجر ما کان صحیحا.
مجاهد گفت: لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ اى غیر محسوب یعنى که نعمت دنیا ایشان را از ثواب آن جهان بنه انگارند.
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ استفهام بمعنى انکارست و معنى آنست که: مى کافر شوید بآن خداوند که قدرت وى اینست که زمین را بدو روز بیافرید؟ یعنى روز یکشنبه و روز دوشنبه. اگر خواستى بیک لحظه بیافریدى، لکن خواست که با خلق نماید که سکونت و آهستگى به از شتاب و عجلت، و بندگان را سنّتى باشد بسکونت کار کردن و راه آهستگى رفتن. وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً شرکاء و اشباها، ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ خالق جمیع الموجودات و سیّدها و مرّبیها.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها اى جبالا ثوابت من فوق الارض، وَ بارَکَ فِیها بما خلق فیها من البحار و الانهار و الاشجار و الثمار انبت شجرها من غیر غرس و اخرج زرعها من غیر بذر و جعل فیها معادن الذهب و الفضّة و سائر الفلزّات، وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها یعنى ارزاق العباد و البهائم: تقول: قاته یقوته، اذا رزقه و اجرى علیه، و اقاته اذا جعله ذا قوت، و اللَّه عز و جل مقیت. قال الضحاک: قدّر فى کلّ بلدة ما لم یجعله فى الأخرى لیعیش بعضهم من بعض بالتجارة من بلد الى بلد و قال الکلبى: قدّر الخبز لاهل قطر و التمر لاهل قطر و الذرة لاهل قطر و السمک لاهل قطر و کذلک اخواتها.
فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ اى فى تتمة اربعة ایام هذا کقول القائل: سرت من البصرة الى بغداد فى عشر و الى الکوفة فى خمس عشرة معنى آیت آنست که: رب العزة زمین را بیافرید بدو روز روز یک شنبه و دوشنبه و تقدیر اقوات و ارزاق کرد در تمامى چهار روز یعنى روز سه شنبه و چهار شنبه.
روى عن ابن عباس قال: سمعت رسول اللَّه (ص) و انا ردیفه یقول: «خلق اللَّه الارواح قبل الاجسام باربعة آلاف سنة و خلق الارزاق قبل الارواح باربعة آلاف سنة «سواء» لمن سأل و لمن لم یسئل و انا من الذین لم یسئلوا اللَّه الرزق و من سأل فهو جهل منه».
قراءت عامّه قرّا «سواء» نصب است بر مصدر یعنى استوت سواء.
و قیل معناه: جعلنا الاقوات المقدّرة محتومة سواء لمن سأل أ و لم یسئل طلب او لم یطلب عاجزا کان الانسان أو حیولا. ابو جعفر «سواء» بجرّ خواند بر نعت ایام، و معنى آنست که: تقدیر ارزاق کرد در چهار روز راست نه بیش نه کم. آن گه فرمود: «للسّائلین» پرسندگان را مىگویم که مىپرسند که چون بود. بر رفع نیز خواندهاند، و معنى آنست که: الرزق المقدّر سواء للمسترزق و الساکت.
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ یعنى عمد و صعد وَ هِیَ دُخانٌ بعد. قال ابن عیسى الدخان جسم لطیف مظلم متفشّ. و قیل: هو بخار الماء.
یروى «انّ اوّل ما خلق اللَّه عز و جل العرش على الماء و الماء ذاب من جوهرة و هى کانت یاقوتة بیضاء فاذابها ثمّ القى فیها نارا ففار الماء و اجفآء غثاء فخلق الارض من الغثاء لم یبسطها ثمّ استوى الى الدخان الذى ثار من الماء فسمکه سماء ثمّ بسط الارض فکان خلق الارض قبل خلق السماء و بسط الارض و إرساء الجبال فیها و تقدیر الارزاق و خلق الاشجار و الدوابّ و البحار و الانهار بعد خلق السماء»
لذلک قال اللَّه عز و جل: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها هذا جواب عبد اللَّه بن عباس، لنافع بن الازرق الحرورى.
فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قال ابن عباس: قال اللَّه عز و جل: ائْتِیا اى جیئا بما خلقت فیکما امّا انت یا سماء فاطلعى شمسک و قمرک و نجومک و انت یا ارض فشقّقى انهارک و اخرجى ثمارک و نباتک و قال لهما: افعلا ما آمرکما طوعا و الا ألجأتکما الى ذلکما حتى تفعلاه کرها فاجابتا بالطوع و قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ اى جئنا بما احدثت فینا مستجیبین لامرک. یقال اجابه من الارض الاردن من بلاد الشام فسمّى لسان الارض. و قیل: اجاب و نطق من الارض موضع الکعبة و من السماء ما بحذائها فجعل اللَّه لها حرمة على سائر الارض.
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ اى اتمهنّ و فرغ من خلقهنّ فِی یَوْمَیْنِ اى فى الیومین الباقیین من الایام الستّة یوم الخمیس و یوم الجمعة. قال ابن عباس: ابتداء اللَّه عز و جل بخلق الارضین یوم الاحد فخلق سبع ارضین فى یوم الاحد و یوم الاثنین، ثمّ جعل فیها رواسى من فوقها و بارک فیها و قدّر فیها اقواتها، ارسى الجبال و شقّ الانهار و غرس الاشجار و جعل المنافع فى یومین یوم الثلاثاء و یوم الاربعاء، ثمّ استوى الى السّماء فخلقها سبع سماوات فى یوم الخمیس و یوم الجمعة و خلق آدم فى آخر ساعة من یوم لجمعة و فیها تقوم الساعة قال فلذلک سمیت الجمعة لانّه اجتمع فیها الخلق وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها اى امر اهل کلّ سماء امرهم من العبادة و قال ابن عباس: خلق ما فى کلّ سماء خلقها من الملائکة و ما فیها من الشمس و القمر و النجوم و البحار و جبال البرد و ما لا یعلم الّا اللَّه فذلک امرها. و قال مقاتل: اوحى الى کل سماء ما اراد من الامر و النهى. وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ اى بکواکب فتضیء فى اللیل کالمصابیح. «و حفظا» یعنى: و حفظناها حفظا، اى حفظناها بالکواکب من مسترقى السمع، کقوله: وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ مارِدٍ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ قیل: خلقت الکواکب للزینة و الحفظ جمیعا. «ذلک» الذى ذکر من صنعه تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ فى ملکه «العلیم» بخلقه.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان بعد هذا البیان، فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ الصاعقة عند العرب عذاب معه صوت، و اکثر ما یقولونه اذا کان مع الصوت نار. «إذ جاءتهم» یعنى عادا و ثمود، الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ اراد بقوله: مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ الرسل الذین ارسلوا الى آبائهم من قبلهم، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ یعنى و من بعد الرسل الذین ارسلوا الى آبائهم، الذین ارسلوا الیهم هود و صالح فالکنایة فى قوله: مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ راجعة الى عاد و ثمود و فى قوله: وَ مِنْ خَلْفِهِمْ راجعة الى الرسل.
أَلَّا تَعْبُدُوا یعنى بان لا تعبدوا إِلَّا اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا منا الایمان الذى تدعون انه یریده بارسالکم لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً بدل هؤلاء الرسل فلم یتخالجنا شک فى امرهم.
فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ اى انا بما تدّعون انّکم ارسلتم به کافرون، کقوله: یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ... و هذا واسع فى کلام العرب.
روایت کنند از جابر بن عبد اللَّه و از محمد بن کعب القرظى که جمع قریش روزى بهم نشسته بودند با یک دیگر میگفتند: این کار محمد بر ما مشکل شد و نفرى از عزیزان ما چون حمزه عبد المطلب و عمر خطاب و دیگران با دین وى گشتند و کار وى روز بروز بالا میگیرد، کسى باید که در کهانت و سحر دستى دارد و صنعت شعر نیکو داند تا با وى سخن گوید و باز داند که مادّت علم وى از کجاست و حاصل دعوى وى چیست. عتبة بن ربیعه برخاست گفت: کار منست که من شعر شنیدهام و در سحر و کهانت بیگانه نباشم، اگر سخن محمد ازین جنس است بر من پوشیده نشود.
و رسول صلوات اللَّه و سلامه علیه تنها بمسجد نشسته بود عتبه بیامد و با رسول علیه السلام برفق و بحرمت سخن در گرفت گفت: یا محمد ما ترا از خویشتن دانیم و مکانت و منزلت خود در نسب قریش شناختهایم: امّا کارى عظیم با ایشان بر دست گرفتهاى، جمع ایشان پراکنده کردى، پیران ایشان را حرمت برداشتى، خدایان ایشان را عیب کردى، دین پدران بباد بردادى، اکنون چند سخن از من بشنو و در ان نظرى کن، چند چیز بر تو عرضه کنم و اختیارى بکن. رسول (ص) فرمود: قل یا ابا الولید هان بگو تا چه خواهى گفت اى بو الولید. عتبه گفت: یا ابن اخى اگر این کار که بیش گرفتهاى و این دین که تو آوردهاى مقصود تو جمع مال است ما ترا چندان مال جمع کنیم که در قریش هیچ کس از تو توانگرتر نباشد، و اگر شرف و سیادت و سرورى میخواهى ما ترا بر همه قریش لا بل بر همه عرب سرور و مهتر کنیم، و اگر غلمت شهوت ترا رنجه میدارد ده زن از کرایم قریش بزنى بتو دهیم، و اگر ریّى بتو مىآید از روى کهانت ترا درمان ساز پدید کنیم، اگر شعرست که در صدر تو میجوشد، عجب نیست که شما بنى عبد المطلب را در شعر آن قوت و قدرت هست که دیگران را نیست، و رسول خدا خاموش همى بود تا سخن بآخر راند. آن گه فرمود: یا با الولید همى بگفتى و از گفت خود فارغ شدى؟ گفت: نعم فارغ شدم حضرت مصطفى علیه الصلاة و السلام گفت اکنون از من بشنو تا من نیز خواندنى برخوانم، در گرفت گفت: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، حم، تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا.. تا آخر این آیت برخواند که فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ و گفتهاند، تا آیت سجده بر خواند و رسول علیه السلام سجود تلاوة کرد، و عتبه در شنیدن کلام حضرت خداوند جل جلاله چنان مبهوت و مدهوش گشت که جاى سخن در وى نماند و بآخر دست بر دهن رسول نهاد و گفت: بحق رحم که نیز نخوانى که طاقتم برسید و درین سخن سرگردان و حیران شدم. برخاست و چون متحیّرى بخانه خود باز شد و بانجمن قریش که در انتظار وى بودند بازنگشت. بو جهل گفت: اى معشر قریش عتبه بر ما بازنگشت ترسم که صابى شد و در طعام محمدش رغبت افتاد، همه برخاستند و بخانه عتبه شدند بو جهل او را گفت: ترانه بران صفت مىبینیم که برفتى، همانا که بطعام محمد رغبت کردى و باو میل دارى، اگر ترا حاجت است تا ترا چندان مال دهیم که از طعام محمد بىنیاز شوى. عتبه از ان سخن در خشم شد و سوگند یاد کرد که هرگز با محمد سخن نگوید، آن گه گفت: من سخن خویش با محمد بگفتم و او بجواب من سورتى بر خواند، و اللَّه که هرگز مانند آن سخن نشنیدم! نه شعر بود و نه سحر و نه کهانت، کار بجایى رسید که دست بر دهن وى نهادم و او را سوگند دادم که بس کند خواندن آن که حیران شده بودم و دلم زیر زبر گشته. اکنون میگویم شما را اگر فرمان من برید: راى من آنست که این مرد را فرو گذارید با دین خویش و تعرّض او نرسانید و بر عداوت او نکوشید که آن سخن که من از وى شنیدم ناچار آن را عاقبتى است و در ان بستهکارى و چیزى، او را بعرب باز گذارید، اگر عرب بدو دست یابند خود شغل شما کفایت کردند و اگر او بر عرب دست یابد ملک او ملک شماست عزّ او عزّ شما. بو جهل گفت: چنان مىدانم که سحر او در تو اثر کرده و ترا از حال خود بگردانیده. عتبه گفت راى من اینست، شما هر چه خواهید میکنید.
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ طلبوا العلوّ بغیر وجهه لانهم طلبوه بمخالفة الرسل و عاقبة ذلک الذّلّ و الصّغار، وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً اى نحن نقدر على دفع العذاب عنا بفضل قوّتنا، و کانوا ذوى اجسام طوال و خلق عظیم ینزعون الصخرة من الجبل و یدخلون اقدامهم فى الارض و کان طول کلّ واحد منهم ثمانیة عشر ذراعا، قال اللَّه تعالى ردّا علیهم: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً و اوسع قدرة. وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ هذه معطوفة على قوله: فَاسْتَکْبَرُوا.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً اى عاصفا شدید الصوت، مشتقّ من الصّریر و قیل: هى الریح الباردة مشتقّ من الصّرّ و هو البرد الشدید الذى یحرق کما تحرق النار و جاء فى التفسیر انّها الدّبور. فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ یقال: کانت آخر شهر صفر اوّلها یوم الاربعاء سبع لیال و ثمانیة ایام. و قیل: کانت آخر شوال من الاربعاء و ما عذّب قوم الّا فى یوم الاربعاء. قرأ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب: «نحسات» بسکون الحاء. و قرأ الآخرون بکسر الحاء، نحس، اى مشومات ذات نحوس علیهم لیس فیها من الخیر شىء یقال: نحس، اى صار ذا نحس فهو نحس و التسکین تخفیفه قال الضحاک: امسک اللَّه عنهم المطر ثلث سنین و دامت الریاح علیهم من غیر مطر. لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ اى عذاب الهوان و الذّلّ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى اشدّ اهانة و اکثر اذلالا وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ لا یمنع العذاب عنهم.
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ اى دعوناهم و بیّنا لهم سبیل الخیر و الشّرّ و دلّلناهم الى طریق الرشد فعدلوا عنه الى طریق العمى، هذا کقوله: إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً. و قوله: فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى اى اختاروا الکفر على الایمان، فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ اى ذى الهوان. و الهون الهوان و هو الذى یهینهم و یخزیهم. قیل: هى صیحة کانت من السماء، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ باختیارهم الکفر وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا یعنى آمنوا بصالح اى نجّیناهم من تلک الصاعقة، وَ کانُوا یَتَّقُونَ الشرک.
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ قرأ نافع و یعقوب: «نحشر» بالنون و فتحها و ضمّ الشین، «أعداء» بالنصب. و الباقون «یحشر» بالیاى و ضمّها و فتح الشین، «أعداء» بالرفع، اى یجمع أعداء اللَّه إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ اى یمنعون من التفرّق. و قیل الوزع الحبس، یعنى یحبس اوّلهم على آخرهم لیتلاحقوا.
حَتَّى إِذا ما جاؤُها اى جاءوا النار، شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ اى بشراتهم بِما کانُوا یَعْمَلُونَ قال اهل التفسیر: المراد بالجلود الفروج انّ اللَّه عز و جل حیىّ یکنى روى عن عبد اللَّه بن مسعود رضى اللَّه عنه قال: یجادل المنافق عند المیزان و یدفع الحق و یدعى الباطل فیختم على فیه ثمّ تستنطق جوارحه فتشهد علیه ثمّ یطلق فیقول: بعدا لکنّ و سحقا، فعنکنّ کنت اناضل، اى اجادل.
و فى الخبر: «اوّل ما یتکلّم من الانسان فخذه من رجله الشمال».
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ناطق هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ غیر ناطق ثمّ انطقکم، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ اى کما احیاکم کذلک یعیدکم. و یحتمل انّ الکلام تمّ عند قوله: أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ثمّ استأنف فقال اللَّه: وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فى الدنیا وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ فى العقبى.
وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ قال عبد اللَّه بن مسعود: کنت مستترا باستار الکعبة فاذا ثلاثة نفر کثیر شحم بطونهم قلیل فقه قلوبهم قرشیان و ختن لهما ثقفى او ثقفیان و ختن لهما قرشى فقال احدهم: هل یسمع اللَّه ما نقول؟ فقال احدهما: ارى انّه یسمع اذا جهرنا و لا یسمع اذا اسررنا، و قال الثانى: ان کان یسمع اذا جهرنا فانه یسمع اذا اسررنا، فاتیت رسول اللَّه (ص) فاخبرته فنزلت: وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اى ما کنتم تستخفون من أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ «لا» فى الموضعین زائدة زیدتا تأکیدا للنفى، و المعنى: لم یکن یمکنکم ان تستروا اعمالکم عن أعضائکم لانّها اعوانکم فجعلها اللَّه شهودا علیکم. و قیل معناه: ما کنتم تخافون فتحذروا ان یشهد علیکم سمعکم و ابصارکم و جلودکم. و قیل معناه: و ما کان قصدکم باستتارکم وقت المعاصى ان تستروها من الجوارح فانّ ذلک غیر ممکن، لکن ظننتم انّکم تسترونها عن اللَّه و هو قوله: وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ. و ادخل الکثیر لانّ الرجلین اتّفقا على انّ اللَّه یعلم ما یجهر به و اختلفا فى علمه بما یسرّ به.
وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ اى ظنّکم انّ اللَّه لا یعلم ما تعملون اهلککم و طرحکم فى النار. یقال الظّنّ ظنّان: ظنّ ینجى و ظنّ یردى، فامّا الذى ینجى فکقوله: یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ و امّا الذى یردى فهو الذى هاهنا. فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ الهالکین المغبونین.
ثمّ اخبر عن حالهم فقال: فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ یعنى: ان یصبروا او یجزعوا فالنار مسکن لهم. و قیل: ان یصبروا على آلهتهم لقوله: أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ. وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ یعنى: و ان یستقیلوا فما هن من المقالین.
و قیل: الاستعتاب طلب الرضا. و المعنى: ان یطلبوا الرضا فما هم بمرضى عنهم. و قیل معناه: ان یسئلوا ان یرجع بهم الى ما یحبون لهم لم یرجع بهم. و قیل: ان یعتذروا فما هم ممّن یقبل عذرهم. یقال: استعتبه، اى طلب منه الرجوع الى الرضا. و اعتبه، اى ازال عنه المکروه و عاد به الى المحجوب. و قولهم: لک العتبى، اى الرجوع الى ما تحبّ. و قرئ فى الشّواذ: و ان یستعتبوا فما هم من المعتبین یعنى: و ان اقیلوا فما هم من التائبین المرضین، کقوله عز و جل: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۱ - النوبة الثالثة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» اخبار عن وجود الحق بنعت القدم، «الرحمن الرحیم» اخبار عن بقائه بوصف العلاء و الکرم، فالارواح دهشى فى کشف جلاله و النفوس عطشى الى لطف جماله. سماع نام اللَّه موجب هیبت است و هیبت سبب فنا و غیبت است، و سماع نام رحمن موجب حضور بحضرت است و حضور سبب بقا و قربت است، یکى بسماع نام اللَّه در کشف جلال مدهوش یکى بسماع نام رحمن در بسط جمال بیهوش. اللَّه اخبار است از قدرت او جل جلاله بر ابداع، رحمن رحیم اخبار است از نصرت او بامتاع، پس وجود مراد او بقدرت او، و توحید عباد او بنصرت او.
قوله تعالى: حم اى حمّ ما هو کائن مىفرماید: بودنى همه بود، کردنى همه کردم، راندنى همه راندم، گزیدنى همه گزیدم، پذیرفتنى همه پذیرفتم، برداشتنى همه برداشتم، افکندنى همه افکندم، آنچه خواستم کردم آنچه خواهم کنم، آن را که پذیرفتم بدان ننگرم که ازو جفا دیدم بلکه عفو کنم و در گذارم و از گفته خود باز نیایم ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ.
پیر طریقت گفت: الهى! همه عالم ترا مىخواهند، کار آن دارد که تا تو کرا خواهى، بناز کسى که تو او را خواهى، که اگر بر گردد تو او را در راهى. اى جوانمرد! آن را که خواست در ازل خواست و آن را که نواخت در ازل نواخت، کارها در ازل کرده و امروز کرده مىنماید، سخنها در ازل فرموده و امروز فرموده مىشنواند، خلعتها در ازل دوخته و امروز مىرساند کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ. عبدى تو مرا امروز میدانى، من نه امروزینم، دانش تو امروز است و رنه من قدیمام، دیرست تا من با تو راز گفتم، تو اکنون مىشنوى، سمع قدیم در ازل نیابت تو مىداشت در سماع کلام ازلى، علم قدیم در ازل نیابت تو میداشت در دانش صفات ازلى. قیّم که مال. طفل دارد بنیابت طفل مىدارد، چون طفل بالغ شود آن مال بوى باز دهد، شما اطفال عدم بودید که لطف قدم کار شما مىساخت و نیابت شما مىداشت. اى منتظران وارد لطف ما! اى نظارگیان شاهد غیب ما! ولایت نراند در دل شما، مگر سلطان سرّ ما، حلقه در دل شما نکو بد مگر رسول برّ ما.
قوله: تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این قرآن فرو فرستاده آن خداوند است که نامش رحمن و رحیم است، رحمن است بمبارّ، رحیمست بانوار، رحمن است بنعمت، رحیم است بعصمت، رحمن است بتجلّى، رحیم است بتولّى، رحمن است بتخفیف عبادت، رحیم است بتحقیق حسنى و زیادت، اذا فاض بحر الرحمة تلاشى کلّ زلّة لان الرحمة لم تزل و الزلّة لم تکن ما لم یکن ثمّ کان کیف یقاوم ما لم یزل و لا یزال چون دریاى رحمت موج کرامت و مغفرت زند جمله زلل و معاصى منعدم و متلاشى گردد، زیرا که زلّت صفت لم یکن ثم کان است و رحمت صفت لم یزل و لا یزال، لم یکن ثم کان کى مقاومت تواند با لم یزل و لا یزال؟! قوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ قال الحسن: علّمه اللَّه التواضع بقوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ حسن گفت: حق جل جلاله مصطفى را علیه الصلاة و السلام باین آیت تواضع در آموخت و او را بر تواضع داشت که بنده را هیچ حلیت زیباتر از حلیت تواضع نیست و بر قدّ خاک هیچ لباس راستتر و نیکوتر از لباس خشوع نیست. رسول اللَّه (ص) باین خطاب ربانى و تعلیم الهى چنان متادّب گشت که کان یعود المریض و یشیع الجنازة و یرکب الحمار و یجیب دعوة العبد، و کان یوم قریظة و النضیر على حمار مخطوم بحبل من لیف علیه اکاف من لیف. هر چند که سید صلوات اللَّه و سلامه علیه منشور تقدّم کونین در آستین کمال داشت و خال اقبال بر رخساره جمال داشت و شب معراج جبرئیل و میکائیل که از سادات فریشتگاناند پیش براق دولت او و مرکب عزت او چاکروار ایستاده طرقوا مىزدند، با این همه کمال و جمال و حشمت و مرتبت در کوى تواضع چنان بود که در عالم بندگى و در حالت افکندگى بر خرکى مختصر نشستى و اگر غلامى او را بخواندى اجابت کردى، روز قریظه و نضیر بر خرکى نشسته بود افسار آن از لیف و بر وى پالانى نهاده از لیف. عجب کارى است! گاه مرکب وى براق بهشتى بران صفت، گاه مرکب وى خرکى مختصر برین حالت. آرى، مرکب مختلف بود، امّا در هر دو حالت راکب یک صفت و یک همّت و یک ارادت بود. اگر بر براق بود در سرش نخوت نبود و اگر بر حمار بود بر رخسار عزّ نبوّتش غبار مذلّت نبود.
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ... الآیة هر که اعتقاد کرد که آفریدگار جهان و جهانیان خداست که یگانه و یکتاست و در کمال قدرت بىهمتاست و داند که بشریّت محلّ عجز و سرمایه ضعف است، دامن از مخلوقات باز برد و دل از معلومات و مرسومات برگیرد، و کار خود بکلّیت تفویض با ربّ الارباب کند، علایق و خلایق بگذاشته و روى بدرگاه اللَّه نهاده، و حکم او را منقاد بوده و فرمان او را گردن نهاده و زبان اعتراض بریده، زیرا که مخلوق را بر خالق روى اعتراض نیست، وز حکم او زهره اعراض نیست. آن عزیزى را پرسیدند که: ما العبودیّة بندگى چیست؟
قال: الاعراض عن الاعتراض اعتراض در باقى کردن و قضا را برضا پیش آمدن، و زهر حکم مرّ را بدندان تسلیم خائیدن قال اللَّه تعالى: وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها الجبال الرّواسى اوتاد الارض فى الصورة و الاولیاء اوتاد الارض فى الحقیقة، ببرکاتهم یأتى المطر من السماء و النبات من الارض، و بدعائهم یندفع البلاء عن الخلق کوهها اوتاد زمین است از روى صورت و اولیاى خدا اوتاد زمیناند از روى حقیقت، در جبال شامخات بسته نظام کار عالم، و استقامت احوال و اسباب خلق از روى معنى در دعوات و برکات ایشان بسته، بتن با خلق حاضراند امّا بدل از خلق غائباند و با حق حاضر، خلق ایشان را حاضر میدانند و ایشان از خلق غائباند و با حق حاضر.
بو یزید بسطامى گفت: چهل سال است تا من با خلق سخن نگفتهام، هر چه گفتهام با حق گفتهام، هر چه شنیدهام از حق شنیدهام. ازینجا مصطفى گفت علیه السلام «ابیت عند ربى یطعمنى و یسقینى»، او صلوات اللَّه علیه بشخص با خلق بود گزاردن شریعت را و بسط ملت را، و بسرّ با حق بود غلبات محبّت را و دوام مشاهدت را. محبّ از محبوب جدا نگردد چون محبّت غلبه گیرد.
استاد بو على دقاق گفت قدس اللَّه روحه: لیس للجنة شغل معنا و لا للنار سبیل الینا لانه لیس فى قلبنا الا السرور بربنا بهشت را با ما شغلى نیست و دوزخ را با ما کارى نه، زیرا که در دل ما جز شادى ببقاء حق نیست.
هر چه جز یار دام او بشکن
هر چه جز عشق نام او غم کن
تمنّیت من حبّى بثینة اننا
على رمث فى البحر لیس لنا وفر
قوله تعالى: حم اى حمّ ما هو کائن مىفرماید: بودنى همه بود، کردنى همه کردم، راندنى همه راندم، گزیدنى همه گزیدم، پذیرفتنى همه پذیرفتم، برداشتنى همه برداشتم، افکندنى همه افکندم، آنچه خواستم کردم آنچه خواهم کنم، آن را که پذیرفتم بدان ننگرم که ازو جفا دیدم بلکه عفو کنم و در گذارم و از گفته خود باز نیایم ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ.
پیر طریقت گفت: الهى! همه عالم ترا مىخواهند، کار آن دارد که تا تو کرا خواهى، بناز کسى که تو او را خواهى، که اگر بر گردد تو او را در راهى. اى جوانمرد! آن را که خواست در ازل خواست و آن را که نواخت در ازل نواخت، کارها در ازل کرده و امروز کرده مىنماید، سخنها در ازل فرموده و امروز فرموده مىشنواند، خلعتها در ازل دوخته و امروز مىرساند کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ. عبدى تو مرا امروز میدانى، من نه امروزینم، دانش تو امروز است و رنه من قدیمام، دیرست تا من با تو راز گفتم، تو اکنون مىشنوى، سمع قدیم در ازل نیابت تو مىداشت در سماع کلام ازلى، علم قدیم در ازل نیابت تو میداشت در دانش صفات ازلى. قیّم که مال. طفل دارد بنیابت طفل مىدارد، چون طفل بالغ شود آن مال بوى باز دهد، شما اطفال عدم بودید که لطف قدم کار شما مىساخت و نیابت شما مىداشت. اى منتظران وارد لطف ما! اى نظارگیان شاهد غیب ما! ولایت نراند در دل شما، مگر سلطان سرّ ما، حلقه در دل شما نکو بد مگر رسول برّ ما.
قوله: تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این قرآن فرو فرستاده آن خداوند است که نامش رحمن و رحیم است، رحمن است بمبارّ، رحیمست بانوار، رحمن است بنعمت، رحیم است بعصمت، رحمن است بتجلّى، رحیم است بتولّى، رحمن است بتخفیف عبادت، رحیم است بتحقیق حسنى و زیادت، اذا فاض بحر الرحمة تلاشى کلّ زلّة لان الرحمة لم تزل و الزلّة لم تکن ما لم یکن ثمّ کان کیف یقاوم ما لم یزل و لا یزال چون دریاى رحمت موج کرامت و مغفرت زند جمله زلل و معاصى منعدم و متلاشى گردد، زیرا که زلّت صفت لم یکن ثم کان است و رحمت صفت لم یزل و لا یزال، لم یکن ثم کان کى مقاومت تواند با لم یزل و لا یزال؟! قوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ قال الحسن: علّمه اللَّه التواضع بقوله: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ حسن گفت: حق جل جلاله مصطفى را علیه الصلاة و السلام باین آیت تواضع در آموخت و او را بر تواضع داشت که بنده را هیچ حلیت زیباتر از حلیت تواضع نیست و بر قدّ خاک هیچ لباس راستتر و نیکوتر از لباس خشوع نیست. رسول اللَّه (ص) باین خطاب ربانى و تعلیم الهى چنان متادّب گشت که کان یعود المریض و یشیع الجنازة و یرکب الحمار و یجیب دعوة العبد، و کان یوم قریظة و النضیر على حمار مخطوم بحبل من لیف علیه اکاف من لیف. هر چند که سید صلوات اللَّه و سلامه علیه منشور تقدّم کونین در آستین کمال داشت و خال اقبال بر رخساره جمال داشت و شب معراج جبرئیل و میکائیل که از سادات فریشتگاناند پیش براق دولت او و مرکب عزت او چاکروار ایستاده طرقوا مىزدند، با این همه کمال و جمال و حشمت و مرتبت در کوى تواضع چنان بود که در عالم بندگى و در حالت افکندگى بر خرکى مختصر نشستى و اگر غلامى او را بخواندى اجابت کردى، روز قریظه و نضیر بر خرکى نشسته بود افسار آن از لیف و بر وى پالانى نهاده از لیف. عجب کارى است! گاه مرکب وى براق بهشتى بران صفت، گاه مرکب وى خرکى مختصر برین حالت. آرى، مرکب مختلف بود، امّا در هر دو حالت راکب یک صفت و یک همّت و یک ارادت بود. اگر بر براق بود در سرش نخوت نبود و اگر بر حمار بود بر رخسار عزّ نبوّتش غبار مذلّت نبود.
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ... الآیة هر که اعتقاد کرد که آفریدگار جهان و جهانیان خداست که یگانه و یکتاست و در کمال قدرت بىهمتاست و داند که بشریّت محلّ عجز و سرمایه ضعف است، دامن از مخلوقات باز برد و دل از معلومات و مرسومات برگیرد، و کار خود بکلّیت تفویض با ربّ الارباب کند، علایق و خلایق بگذاشته و روى بدرگاه اللَّه نهاده، و حکم او را منقاد بوده و فرمان او را گردن نهاده و زبان اعتراض بریده، زیرا که مخلوق را بر خالق روى اعتراض نیست، وز حکم او زهره اعراض نیست. آن عزیزى را پرسیدند که: ما العبودیّة بندگى چیست؟
قال: الاعراض عن الاعتراض اعتراض در باقى کردن و قضا را برضا پیش آمدن، و زهر حکم مرّ را بدندان تسلیم خائیدن قال اللَّه تعالى: وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها الجبال الرّواسى اوتاد الارض فى الصورة و الاولیاء اوتاد الارض فى الحقیقة، ببرکاتهم یأتى المطر من السماء و النبات من الارض، و بدعائهم یندفع البلاء عن الخلق کوهها اوتاد زمین است از روى صورت و اولیاى خدا اوتاد زمیناند از روى حقیقت، در جبال شامخات بسته نظام کار عالم، و استقامت احوال و اسباب خلق از روى معنى در دعوات و برکات ایشان بسته، بتن با خلق حاضراند امّا بدل از خلق غائباند و با حق حاضر، خلق ایشان را حاضر میدانند و ایشان از خلق غائباند و با حق حاضر.
بو یزید بسطامى گفت: چهل سال است تا من با خلق سخن نگفتهام، هر چه گفتهام با حق گفتهام، هر چه شنیدهام از حق شنیدهام. ازینجا مصطفى گفت علیه السلام «ابیت عند ربى یطعمنى و یسقینى»، او صلوات اللَّه علیه بشخص با خلق بود گزاردن شریعت را و بسط ملت را، و بسرّ با حق بود غلبات محبّت را و دوام مشاهدت را. محبّ از محبوب جدا نگردد چون محبّت غلبه گیرد.
استاد بو على دقاق گفت قدس اللَّه روحه: لیس للجنة شغل معنا و لا للنار سبیل الینا لانه لیس فى قلبنا الا السرور بربنا بهشت را با ما شغلى نیست و دوزخ را با ما کارى نه، زیرا که در دل ما جز شادى ببقاء حق نیست.
هر چه جز یار دام او بشکن
هر چه جز عشق نام او غم کن
تمنّیت من حبّى بثینة اننا
على رمث فى البحر لیس لنا وفر
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ اى الزمنا و سبّبنا لهم من حیث لا یحتسبون، کقوله: نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً. یقال: هذا قیضه، اى مثله. و قیل معناه: بدّلنا لهم شیاطین بدل هدى اللَّه و الطاقه. و القیض البدل، و منه قولهم: قایضت فلانا بکذا اذا بادلته. و قیل: هذا التقییض هو احواجه بعضهم الى بعض کالمرأة الى الرجل و الرجل الى المرأة و الغنى الى الفقیر و الفقیر الى الغنى یستعین بعضهم ببعض. و قیل معناه: هیّأنا لهم فى الدنیا اولیاء من الشیاطین و قرناء السوء من الانس حتى ضلّوهم و سوّلوا لهم اعمالهم السیّئة، و هو قوله: فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ من امر الدنیا حتى آثروه على الآخرة وَ ما خَلْفَهُمْ من امر الآخرة فدعوهم الى التکذیب به و انکار البعث، وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ اى وجب علیهم العذاب. و قیل: حق علیهم القول انهم یکفرون فیعذّبون، فِی أُمَمٍ اى مع امم قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ اى من قبل اهل مکة مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ کانوا فى الدنیا عملوا بمثل معاصیهم، إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ مثلهم.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ این آیت در شأن بو جهل فرو آمد که فراسفهاى اصحاب خویش گفت: چون محمد قرآن خواند شما بآواز بلند شغبى و جلبى در گیرید دست کوبید و صفیر زنید و شعر و رجز گوئید و سخنان نابکار بىحاصل در میان قراءت وى افکنید چنانک بر وى غلبه کنید تا او خاموش شود یا قراءت بر وى شوریده گردد و فراموش کند. اللغو و اللاغیة من الکلام ما لا حقیقة له و لا فائدة فیه، یقال: لغى یلغى و لغا یلغو، و اللغو و اللغط واحد.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى ابا جهل و اصحابه عَذاباً شَدِیداً فى الدنیا و هو القتل ببدر، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ اى نجزیهم فى الآخرة اقبح جزاء باقبح فعلهم و هو الکفر.
«ذلِکَ» الذى ذکرت من العذاب الشدید جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ، ثمّ بیّن ذلک الجزاء فقال: «النَّارُ» اى هو النار، لَهُمْ فِیها اى فى النار دارُ الْخُلْدِ دار اقامة لا انتقال منها جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یقولون فى القیامة حین صاروا الى النار: رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ یعنى ابلیس «و الانس» یعنى ابن آدم الذى قتل اخاه و هو قابیل لأنّهما سنّا المعصیة. یروى ان قابیل شدّت ساقاه بفخذیه یدور مع الشمس حیث دارت یکون فى الشتاء فى حظیرة ثلج و فى صیف فى حظیرة نار. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص): «ما من دم یسفک على وجه الارض بغیر الحق الّا و على ابن آدم منه کفل لانه اوّل من سنّ القتل».
نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا فى النار لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ اى لیکونا فى الدرک الاسفل من النار. قال ابن عباس: لیکونا اشدّ عذابا منّا.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا ابن عباس گفت: این آیت در شأن ابو بکر صدیق فروآمد، هر فرقتى رَبُّنَا اللَّهُ میگفتند امّا شرک در آن مىپیوستند، مشرکان میگفتند: رَبُّنَا اللَّهُ و با این کلمة میگفتند: الملائکة بنات اللَّه، جهودان رَبُّنَا اللَّهُ میگفتند و عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ با وى میگفتند و انکار نبوت مصطفى (ص) میکردند، ترسایان رَبُّنَا اللَّهُ مىگفتند و گفت الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ و انکار نبوت مصطفى (ص) در آن مىپیوستند. بو بکر صدیق بگفت: «ربّنا اللَّه» و آن گه بوفاى کلمه باز آمد شرک از آن نفى کرد بر راه سنّت و جماعت راست رفت در اداء فرایض بکوشید اخلاص و صدق در آن بجاى آورد و بر آن بپائید تا بر اللَّه رسید. استقامت لفظى جامع است مشتمل بر جمله این معانى. و هر یکى از مفسّران در قول خویش باین معانى اشارت کرده. مصطفى فرمود در تفسیر این آیت: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا
قال: من مات علیها فهو ممّن استقام».
ابو بکر صدیق گفت: ثُمَّ اسْتَقامُوا اى لم یشرکوا باللّه شیئا و لم یرجعوا عنها بعد ما قالوا عمر خطاب گفت: استقاموا على الامر و النهى و لم یروغوا روغان الثعالب، عثمان بن عفان گفت: ثُمَّ اسْتَقامُوا اى اخلصوا العمل للَّه.
على مرتضى (ع) گفت: «ادّوا الفرائض».
ابن عباس گفت: استقاموا على أداء فرضه.
حسن گفت: استقاموا على امر اللَّه فعملوا بطاعته و اجتنبوا معصیته. مجاهد گفت: استقاموا على شهادة ان لا اله الّا اللَّه حتى لحقوا باللّه. حسن بصرى هر گه که این آیت بر خواندى گفتى: اللّهم انت ربنا فارزقنا الاستقامة. انس مالک گفت: آن روز که این آیت فرو آمد، رسول خدا شاد شد و از شادى فرمود: «امّتى و رب الکعبة».
و خبر درست است از سفیان بن عبد اللَّه الثقفى که گفت: یا رسول اللَّه قل لى امرا من الایمان لا اسئل عنه احدا بعدک، قال: «قل آمنت باللّه ثمّ استقم» قال: قلت یا رسول اللَّه بماذا استقیم؟
قال: فاشار بیده الى لسانه
گفت: یا رسول اللَّه کلمهاى گوى مرا در مسلمانى که من دست در آن کلمه زنم، اصلى بیان کن که بر آن اصل بروم، رسول فرمود: بگو ایمان آوردم بگرویدم آن گه راست باش و استوار باش و بر جاده ایمان مستقیم باش، یعنى که چون این خبر از خود باز دادى بصورت از روى حقیقت وفاى این خبر بجاى آر، و از روى روش داد این کلمه بده اوّل او را بقبول دعوت کرد آن گه بعمل فرمود که استقامت عمل است با اخلاص نیّت تا ترا معلوم گردد که ایمان هم قول است و هم عمل و هم نیت.
و فى الخبر «لا یقبل قول الّا بعمل و لا یقبل قول و عمل الّا بنیّة».
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ عند الموت. و قیل: عند الخروج من القبر، قائلین أَلَّا تَخافُوا من الموت و ما بعده وَ لا تَحْزَنُوا على ما خلفتم فى الدنیا من اهل و ولد فانّا نخلفکم فى ذلک کلّه. و قال عطاء بن ابى رباح: لا تخافوا و لا تحزنوا على ذنوبکم فانى اغفرها لکم. وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ فى الدنیا على لسان الرسل.
قال وکیع بن الجراح: بشرى المؤمن تکون فى ثلث مواطن: عند الموت و فى القبر و عند البعث.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ قیل: هذا من قول الملائکة الذین تتنزّل علیهم الملائکة بالبشارة، اى نحن احبّاؤکم و انصارکم فى الدنیا بالاستغفار و فى الآخرة با الشفاعة.
و قیل: هم الحفظة، و المعنى: نحن قرناؤکم الذین کما معکم فى الدنیا و لن نفارقکم فى الآخرة حتى تدخلوا الجنة. و قیل: هو من قول اللَّه عز و جل، اى نحن انصارکم کقوله: مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، و کقوله: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا...
الآیة. و قال بعض المفسّرین: کفى بالمؤمن فخرا ان یقول له الرب: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ارزقک و ابصرک فِی الْآخِرَةِ ارحمک و ادخلک جنتى، وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ من الکرامات و اللّذات و البقاء السرمد، لان الناس یشتهون ذلک، وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ یعنى: ما تتمنّون. و قیل: وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ فى الدنیا انّها لکم فى الآخرة و قیل: من ادّعى شیئا فى الجنّة فهو له، لانّ الانسان فى الجنّة لا یدّعى ما لا یستحقّه.
قوله: نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ النزل ما یهىّء للضیف اذا نزل و انتصابه على المصدر اى انزلکم اللَّه فیما تشتهون نزلا. و قیل: هو جمع نازل و انشدوا: فانّا معشر نزل.
فیکون حالا عن الضمیر فى قوله: «تدّعون».
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ اى الى طاعة اللَّه و توحیده، وَ عَمِلَ صالِحاً ادّى الفرائض، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ تفاخرا بالاسلام و تمدّحا. قومى گفتند: حکم این آیت بر عموم است، هر مسلمانى که خلق را دعوت کند بر خیرى در تحت این آیت مندرج است، اگر پیغامبر باشد که امت را بر اسلام و توحید دعوت کند، یا عالم باشد که خلق را پند دهد و ایشان را بر طاعت و عبادت اللَّه خواند، یا مجاهد باشد که مؤمنانرا بر غزو خواند. و قومى تخصیص کردند گفتند: مراد باین آیت مصطفى است صلوات اللَّه و سلامه علیه فانه دعا الى شهادة ان لا اله الا اللَّه، کقوله: أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی. و قوله: إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ اراد ما امره اللَّه تعالى بقوله: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ. عایشه صدیقه گفت: در شأن مؤذنان اهل اسلام فروآمد. عمر خطاب گفت: لو کنت مؤذنا ما بالیت ان لا اجاهد و لا احجّ و لا اعتمر بعد حجة الاسلام. قومى گفتند: در شأن بلال فروآمد مؤذن مصطفى (ص)
قال النبى (ص). «الملک فى قریش و القضاء فى الانصار و الاذان فى الحبشة»
و قال ابو امامة الباهلى رضى اللَّه عنه: وَ عَمِلَ صالِحاً اى صلّى رکعتین بین الاذان و الاقامة.
قال النبى (ص): «بین کلّ اذانین صلاة ثلث مرّات»، و قال: «فى الثالثة لمن شاء»
و قال: «لا یردّ الدعاء بین الاذان و الاقامة».
فضیل رفیده گفت: مؤذن بودم در روزگار اصحاب، عبد اللَّه بن مسعود و عاصم بن هبیرة مرا گفت: چون از بانگ نماز فارغ شوى بگو: و انا من المسلمین، نبینى که رب العالمین گفت: وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ «لا» هاهنا زائدة دخلت للتأکید کقول الشاعر:
ما کان یرضى رسول اللَّه فعلهم
و الطیّبان ابو بکر و لا عمر
اى ابو بکر و عمر. و معنى الآیة: لا یستوى الایمان و الشرک و الحلم و الضجر و الطاعة و المعصیة و الرفق و العنف. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اشارت است بمکارم الاخلاق اى احسن الى من أساء الیک و سلّم علیه اذا لقیته مىگوید: کسى که ترا جفا گوید بهرچه نیکوتر او را پاداش کن، چون او را بینى بر وى سلام کن، و جهل وى بحلم خود دفع کن، همانست که گفت: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ، و قال الشاعر:
تنح عن القبیح و لا ترده
و من اولیته حسنا فزده
ستکفى من عدوّک کلّ کید
اذا کان العدوّ و لم تکده
فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ اى اذا دفعت بالاحسن خضع لک عدوّک و لان جانبه لک و مال الیک. مقاتل بن حیان گفت: این آیت در شأن بو سفیان بن حرب فرو آمد که اوّل دشمن بود و در دل عداوت داشت با رسول خدا و با مؤمنان و بآخر دوست گشت بآن مصاهره که میان وى و میان رسول خدا رفت و ببرکت حلم رسول و رفق وى مسلمان گشت تا در دین دوست بود و در نسب خویشاوند، اینست که رب العالمین گفت: کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ اى ولى بالاسلام حمیم بالقرابة، نظیره قوله: عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً.
وَ ما یُلَقَّاها اى ما یلقّى هذه الخصلة هى دفع السیئة بالحسنة إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا على کظم الغیظ و احتمال المکروه، وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ فى الخیر و الثواب.
و قیل: الحظّ العظیم الجنة، اى ما یلقّیها الّا من وجبت له الجنّة.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ اى وسوسة و غضب و دعاک الى مقابلة القبیح بالقبیح لیصدّک عن الحلم، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ اى اعتصم باللّه و استعمل الحلم، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ لاستعاذتک «العلیم» بقصدک و نیّتک فیعینک على ما ترید. نظیر این آیت آنست که در سوره بنى اسرائیل فرمود: وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ، و نزغ شیطان در هر دو آیت سورة غضب است یعنى تیزى خشم که از حدّ اعتدال در گذرد و بتهوّر کشد و از ان خصلتهاى بد خیزد چون کبر و عجب و عداوت، امّا اصل خشم از خود بیفکندن ممکن نباشد زیرا که آن در خلقت است و چون از حدّ اعتدال بکاهد بد دلى و بىحمیّتى بود و چون معتدل بود آن را شجاعت گویند و از ان حلم و کرم و کظم غیظ خیزد، و فى الخبر: «خلق الغضب من النار التی خلق منها ابلیس»، و قال صلى اللَّه علیه و سلم: «الغضب من نار الشیطان الا ترى الى حمرة عینیه و انتفاخ اوداجه و المتغاضبان شیطانان یهاتران و یتکاذبان»، و قال (ص): «اذا غضبت و کنت قائما فاقعد و ان کنت قاعدا فقم و استعذ باللّه من الشیطان»، و قال (ص): «لیس الشدید بالصرعة انّما الشدید الذى یملک نفسه عند الغضب».
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ این آیت در شأن بو جهل فرو آمد که فراسفهاى اصحاب خویش گفت: چون محمد قرآن خواند شما بآواز بلند شغبى و جلبى در گیرید دست کوبید و صفیر زنید و شعر و رجز گوئید و سخنان نابکار بىحاصل در میان قراءت وى افکنید چنانک بر وى غلبه کنید تا او خاموش شود یا قراءت بر وى شوریده گردد و فراموش کند. اللغو و اللاغیة من الکلام ما لا حقیقة له و لا فائدة فیه، یقال: لغى یلغى و لغا یلغو، و اللغو و اللغط واحد.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنى ابا جهل و اصحابه عَذاباً شَدِیداً فى الدنیا و هو القتل ببدر، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ اى نجزیهم فى الآخرة اقبح جزاء باقبح فعلهم و هو الکفر.
«ذلِکَ» الذى ذکرت من العذاب الشدید جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ، ثمّ بیّن ذلک الجزاء فقال: «النَّارُ» اى هو النار، لَهُمْ فِیها اى فى النار دارُ الْخُلْدِ دار اقامة لا انتقال منها جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا یقولون فى القیامة حین صاروا الى النار: رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ یعنى ابلیس «و الانس» یعنى ابن آدم الذى قتل اخاه و هو قابیل لأنّهما سنّا المعصیة. یروى ان قابیل شدّت ساقاه بفخذیه یدور مع الشمس حیث دارت یکون فى الشتاء فى حظیرة ثلج و فى صیف فى حظیرة نار. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص): «ما من دم یسفک على وجه الارض بغیر الحق الّا و على ابن آدم منه کفل لانه اوّل من سنّ القتل».
نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا فى النار لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ اى لیکونا فى الدرک الاسفل من النار. قال ابن عباس: لیکونا اشدّ عذابا منّا.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا ابن عباس گفت: این آیت در شأن ابو بکر صدیق فروآمد، هر فرقتى رَبُّنَا اللَّهُ میگفتند امّا شرک در آن مىپیوستند، مشرکان میگفتند: رَبُّنَا اللَّهُ و با این کلمة میگفتند: الملائکة بنات اللَّه، جهودان رَبُّنَا اللَّهُ میگفتند و عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ با وى میگفتند و انکار نبوت مصطفى (ص) میکردند، ترسایان رَبُّنَا اللَّهُ مىگفتند و گفت الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ و انکار نبوت مصطفى (ص) در آن مىپیوستند. بو بکر صدیق بگفت: «ربّنا اللَّه» و آن گه بوفاى کلمه باز آمد شرک از آن نفى کرد بر راه سنّت و جماعت راست رفت در اداء فرایض بکوشید اخلاص و صدق در آن بجاى آورد و بر آن بپائید تا بر اللَّه رسید. استقامت لفظى جامع است مشتمل بر جمله این معانى. و هر یکى از مفسّران در قول خویش باین معانى اشارت کرده. مصطفى فرمود در تفسیر این آیت: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا
قال: من مات علیها فهو ممّن استقام».
ابو بکر صدیق گفت: ثُمَّ اسْتَقامُوا اى لم یشرکوا باللّه شیئا و لم یرجعوا عنها بعد ما قالوا عمر خطاب گفت: استقاموا على الامر و النهى و لم یروغوا روغان الثعالب، عثمان بن عفان گفت: ثُمَّ اسْتَقامُوا اى اخلصوا العمل للَّه.
على مرتضى (ع) گفت: «ادّوا الفرائض».
ابن عباس گفت: استقاموا على أداء فرضه.
حسن گفت: استقاموا على امر اللَّه فعملوا بطاعته و اجتنبوا معصیته. مجاهد گفت: استقاموا على شهادة ان لا اله الّا اللَّه حتى لحقوا باللّه. حسن بصرى هر گه که این آیت بر خواندى گفتى: اللّهم انت ربنا فارزقنا الاستقامة. انس مالک گفت: آن روز که این آیت فرو آمد، رسول خدا شاد شد و از شادى فرمود: «امّتى و رب الکعبة».
و خبر درست است از سفیان بن عبد اللَّه الثقفى که گفت: یا رسول اللَّه قل لى امرا من الایمان لا اسئل عنه احدا بعدک، قال: «قل آمنت باللّه ثمّ استقم» قال: قلت یا رسول اللَّه بماذا استقیم؟
قال: فاشار بیده الى لسانه
گفت: یا رسول اللَّه کلمهاى گوى مرا در مسلمانى که من دست در آن کلمه زنم، اصلى بیان کن که بر آن اصل بروم، رسول فرمود: بگو ایمان آوردم بگرویدم آن گه راست باش و استوار باش و بر جاده ایمان مستقیم باش، یعنى که چون این خبر از خود باز دادى بصورت از روى حقیقت وفاى این خبر بجاى آر، و از روى روش داد این کلمه بده اوّل او را بقبول دعوت کرد آن گه بعمل فرمود که استقامت عمل است با اخلاص نیّت تا ترا معلوم گردد که ایمان هم قول است و هم عمل و هم نیت.
و فى الخبر «لا یقبل قول الّا بعمل و لا یقبل قول و عمل الّا بنیّة».
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ عند الموت. و قیل: عند الخروج من القبر، قائلین أَلَّا تَخافُوا من الموت و ما بعده وَ لا تَحْزَنُوا على ما خلفتم فى الدنیا من اهل و ولد فانّا نخلفکم فى ذلک کلّه. و قال عطاء بن ابى رباح: لا تخافوا و لا تحزنوا على ذنوبکم فانى اغفرها لکم. وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ فى الدنیا على لسان الرسل.
قال وکیع بن الجراح: بشرى المؤمن تکون فى ثلث مواطن: عند الموت و فى القبر و عند البعث.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ قیل: هذا من قول الملائکة الذین تتنزّل علیهم الملائکة بالبشارة، اى نحن احبّاؤکم و انصارکم فى الدنیا بالاستغفار و فى الآخرة با الشفاعة.
و قیل: هم الحفظة، و المعنى: نحن قرناؤکم الذین کما معکم فى الدنیا و لن نفارقکم فى الآخرة حتى تدخلوا الجنة. و قیل: هو من قول اللَّه عز و جل، اى نحن انصارکم کقوله: مَنْ کانَ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَنْصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ، و کقوله: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا...
الآیة. و قال بعض المفسّرین: کفى بالمؤمن فخرا ان یقول له الرب: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ارزقک و ابصرک فِی الْآخِرَةِ ارحمک و ادخلک جنتى، وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ من الکرامات و اللّذات و البقاء السرمد، لان الناس یشتهون ذلک، وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ یعنى: ما تتمنّون. و قیل: وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ فى الدنیا انّها لکم فى الآخرة و قیل: من ادّعى شیئا فى الجنّة فهو له، لانّ الانسان فى الجنّة لا یدّعى ما لا یستحقّه.
قوله: نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ النزل ما یهىّء للضیف اذا نزل و انتصابه على المصدر اى انزلکم اللَّه فیما تشتهون نزلا. و قیل: هو جمع نازل و انشدوا: فانّا معشر نزل.
فیکون حالا عن الضمیر فى قوله: «تدّعون».
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ اى الى طاعة اللَّه و توحیده، وَ عَمِلَ صالِحاً ادّى الفرائض، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ تفاخرا بالاسلام و تمدّحا. قومى گفتند: حکم این آیت بر عموم است، هر مسلمانى که خلق را دعوت کند بر خیرى در تحت این آیت مندرج است، اگر پیغامبر باشد که امت را بر اسلام و توحید دعوت کند، یا عالم باشد که خلق را پند دهد و ایشان را بر طاعت و عبادت اللَّه خواند، یا مجاهد باشد که مؤمنانرا بر غزو خواند. و قومى تخصیص کردند گفتند: مراد باین آیت مصطفى است صلوات اللَّه و سلامه علیه فانه دعا الى شهادة ان لا اله الا اللَّه، کقوله: أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی. و قوله: إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ اراد ما امره اللَّه تعالى بقوله: وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ. عایشه صدیقه گفت: در شأن مؤذنان اهل اسلام فروآمد. عمر خطاب گفت: لو کنت مؤذنا ما بالیت ان لا اجاهد و لا احجّ و لا اعتمر بعد حجة الاسلام. قومى گفتند: در شأن بلال فروآمد مؤذن مصطفى (ص)
قال النبى (ص). «الملک فى قریش و القضاء فى الانصار و الاذان فى الحبشة»
و قال ابو امامة الباهلى رضى اللَّه عنه: وَ عَمِلَ صالِحاً اى صلّى رکعتین بین الاذان و الاقامة.
قال النبى (ص): «بین کلّ اذانین صلاة ثلث مرّات»، و قال: «فى الثالثة لمن شاء»
و قال: «لا یردّ الدعاء بین الاذان و الاقامة».
فضیل رفیده گفت: مؤذن بودم در روزگار اصحاب، عبد اللَّه بن مسعود و عاصم بن هبیرة مرا گفت: چون از بانگ نماز فارغ شوى بگو: و انا من المسلمین، نبینى که رب العالمین گفت: وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ «لا» هاهنا زائدة دخلت للتأکید کقول الشاعر:
ما کان یرضى رسول اللَّه فعلهم
و الطیّبان ابو بکر و لا عمر
اى ابو بکر و عمر. و معنى الآیة: لا یستوى الایمان و الشرک و الحلم و الضجر و الطاعة و المعصیة و الرفق و العنف. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اشارت است بمکارم الاخلاق اى احسن الى من أساء الیک و سلّم علیه اذا لقیته مىگوید: کسى که ترا جفا گوید بهرچه نیکوتر او را پاداش کن، چون او را بینى بر وى سلام کن، و جهل وى بحلم خود دفع کن، همانست که گفت: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ، و قال الشاعر:
تنح عن القبیح و لا ترده
و من اولیته حسنا فزده
ستکفى من عدوّک کلّ کید
اذا کان العدوّ و لم تکده
فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ اى اذا دفعت بالاحسن خضع لک عدوّک و لان جانبه لک و مال الیک. مقاتل بن حیان گفت: این آیت در شأن بو سفیان بن حرب فرو آمد که اوّل دشمن بود و در دل عداوت داشت با رسول خدا و با مؤمنان و بآخر دوست گشت بآن مصاهره که میان وى و میان رسول خدا رفت و ببرکت حلم رسول و رفق وى مسلمان گشت تا در دین دوست بود و در نسب خویشاوند، اینست که رب العالمین گفت: کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ اى ولى بالاسلام حمیم بالقرابة، نظیره قوله: عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً.
وَ ما یُلَقَّاها اى ما یلقّى هذه الخصلة هى دفع السیئة بالحسنة إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا على کظم الغیظ و احتمال المکروه، وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ فى الخیر و الثواب.
و قیل: الحظّ العظیم الجنة، اى ما یلقّیها الّا من وجبت له الجنّة.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ اى وسوسة و غضب و دعاک الى مقابلة القبیح بالقبیح لیصدّک عن الحلم، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ اى اعتصم باللّه و استعمل الحلم، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ لاستعاذتک «العلیم» بقصدک و نیّتک فیعینک على ما ترید. نظیر این آیت آنست که در سوره بنى اسرائیل فرمود: وَ قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ، و نزغ شیطان در هر دو آیت سورة غضب است یعنى تیزى خشم که از حدّ اعتدال در گذرد و بتهوّر کشد و از ان خصلتهاى بد خیزد چون کبر و عجب و عداوت، امّا اصل خشم از خود بیفکندن ممکن نباشد زیرا که آن در خلقت است و چون از حدّ اعتدال بکاهد بد دلى و بىحمیّتى بود و چون معتدل بود آن را شجاعت گویند و از ان حلم و کرم و کظم غیظ خیزد، و فى الخبر: «خلق الغضب من النار التی خلق منها ابلیس»، و قال صلى اللَّه علیه و سلم: «الغضب من نار الشیطان الا ترى الى حمرة عینیه و انتفاخ اوداجه و المتغاضبان شیطانان یهاتران و یتکاذبان»، و قال (ص): «اذا غضبت و کنت قائما فاقعد و ان کنت قاعدا فقم و استعذ باللّه من الشیطان»، و قال (ص): «لیس الشدید بالصرعة انّما الشدید الذى یملک نفسه عند الغضب».
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله: وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ... الآیة اذا اراد اللَّه بعبد خیرا قیّض له قرناء خیر یعینونه على الطاعة و یدعونه الیها و اذا اراد اللَّه بعبد سوءا قیّض له اخدان سوء یحملونه على المخالفات و یدعونه الیها. قرین بد شیطان است که نقاب تلبیس بربسته و در باطن بنده روش خود را راه یافته و بروى مسلط گشته تا بدوام وسوسه او را در مخالفات مىکشد و سیّآت اعمال بر وى مىآراید و بنده را از راه هدى و طریق صواب بر میگرداند همانست که جاى دیگر فرمود: وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ، و از شیطان صعبتر قرین بد مر بنده را نفس اوست، زیرا که شیطان اگرچه خصم است و قرین بد در مؤمن طمع ایمان نکند، از وى طمع معصیت دارد، امّا نفس مر بنده را بکفر کشد و از وى طمع کفر دارد. به داود علیه السلام وحى آمد که: عاد نفسک یا داود فقد عزمت على معاداتک کارزار نفس خویش را کمربند که او کار زار ترا کمر بست. این معادات آنست که مصطفى علیه السلام فرمود: «رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاکبر».
جهاد نفس از جهاد دشمن بزرگتر گفت و صعبتر، زیرا که دشمن بشمشیر از خود دور توان کرد و نفس را از خویشتن دور کردن روى نیست و از شروى ایمن بودن روى نیست، با هر دشمنى اگر بسازى از شروى ایمن گردى و با نفس اگر بسازى هلاک شوى.
پیر بو على دقاق را در نفس بازپسین پرسیدند که خویشتن را چگونه مىبینى؟ گفت: چنان مىبینم که اگر پنجاه ساله عمر مرا بر طبقى نهند و گرد هفت آسمان و هفت زمین بگردانند مرا از هیچ ملک مقرّب در آسمان شرم نباید داشت و از هیچ آفریدهاى در زمین حلالى نباید خواست. این مرد بدین صفت که شنیدى بوقت نزع کوزهاى آب پیش وى داشتند گفتند: در حرارت جان دادن جگر را تبریدى بده، گفت هنگام آن نیست که این دشمن اصلى را و این نفس ناکس را شربتى سازم، نباید که چون فوت یابد دمار از من برآرد. و فى الخبر: «من مقت نفسه فى ذات اللَّه امنه اللَّه من عذاب یوم القیمة».
قوله: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا اشارت است بتوحید اقرار، ثُمَّ اسْتَقامُوا اشارت است بتوحید معرفت. توحید اقرار عامه مؤمنان راست، توحید معرفت عارفان و صدیقان راست، توحید اقرار آنست که اللَّه را یکتا گویى، توحید معرفت آنست که اللَّه را یکتا باشى. بو یزید بسطامى وقتى بر مقام علم ایستاده بود از توحید اقرار نشان میداد مریدى گفت: اى شیخ خداى را شناسى؟ گفت: در کلّ عالم خود کسى باشد که خداى را نشناسد یا نداند. وقتى دیگر غریق بحر توحید معرفت بود حریق نار محبت بود، او را گفتند: خداى را شناسى؟ گفت: من که باشم که او را شناسم و در کلّ عالم خود کسى باشد که او را شناسد؟
در عشق تو من کهام که در منزل من
از وصل رخت گلى دمد بر گل من
توحید معرفت که عبارت از ان استقامت آمد آنست که: در تصدیق بنهایت تحقیق رسد و در حدائق حقایق ایمان بقدم صدق و یقین بخرامد و بر جادّه صراط مستقیم قدم ثابت دارد، قلاده تجرید بر جید تفرید بندد، شراب محبت از دست ساقى صدق بکشد، در باغ لطائف گل معارف ببوید، عالم علوى و سفلى را بر هم زند، بزبان بىخودى گوید:
آدم علم عشق درین عالم زد
صد عالم عالمان همه برهم زد
تا در نفس خویش زمانى دم زد
در باخت بهشت و هر دو عالم کم زد
پیر طریقت گفت: صحبت با حق دو حرف است: اجابت و استقامت، اجابت عهد است و استقامت وفا، اجابت شریعت است و استقامت حقیقت است، درک شریعت هزار سال بساعتى در توان یافت و درک حقیقت ساعتى بهزار سال در نتوان یافت.
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ... این عزیزان که براه استقامت رفتند و در میدان تسلیم گوى توحید بپایان بردند، ایشان را بوقت نزع خلعت کرامت پوشانند، فرشتگان از آسمان فرو آیند و ایشان را بشارت دهند که: لا تخافوا من عزل الولایة و لا تحزنوا على ما اسلفتم من الجنایة و ابشروا بحسن العنایة فى البدایة مترسید که شما را از عزل ولایت محبت بیم نیست، اندوه مدارید که شما را بر جنایت مؤاخذت نیست، شاد باشید که جز عنایت ازلى شما را بدرقه و همراه نیست. لا تخافوا فطال ما کنتم من الخائفین و لا تحزنوا فقد کنتم من العارفین و ابشروا بالجنة فلنعم اجر العاملین مترسید اى خائفان که روز ترس بسر آمد، اندوه مبرید اى عارفان که وقت راحت در آمد، شاد باشید و بنازید در بهشت که از دوست بشادى پیغام و خبر آمد.
اى جوانمرد! نگر تا گمان نبرى که فردا چون مستقیمان راه دین و مشتاقان درگاه رب العالمین و مستغرقان بحر یقین بمشاهده ذو الجلال رسند ذرهاى از شوق ایشان کم گردد، در جگر ماهى تبشى است که اگر همه بحار عالم جمع کنى ذرهاى از تبش او کم نشود، ایشان امروز در عین شوقاند و فردا در عین ذوق هم بر سر سوز شوق.
اهیم بها وجدا و ان دام وصلها
و یحسن منها القول و هو معاد
فردا هر چه شرایع است همه را قلم نسخ در کشند، نماز و روزه و حج و جهاد، روا باشد که بپایان رسد و منسوخ شود، امّا عقد محبت و عهد معرفت هرگز نشاید که منسوخ شود، چون در بهشت روى، هر روزى که بر تو بگذرد از شناخت حق سبحانه و تعالى بر تو عالمى گشاده شود که پیش از ان نبوده، این کاریست که هرگز بسر نیاید و مبادا که بسر آید نیز.
تا من بزیم پیشه و کارم اینست
آرام و قرار و غمگسارم اینست
روزم اینست و روزگارم اینست
جوینده صیدم و شکارم اینست
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ، فى الحیاة الدنیا بالایمان و فى الآخرة بالغفران، فى الحیاة الدنیا بتحقیق المعرفة و فى الآخرة بتحصیل المغفرة، فى الدنیا بالرضا بالقضاء و فى الآخرة باللقاء فى دار البقاء، فى الدنیا بالمحبة و فى الآخرة بالقربة، فى الدنیا بالمشاهدة و فى الآخرة بالمعاینة.
اگر آدمى را عمر نوح دهند و جمله روزگار عمر خود در شکر این نعمت و این کرامت بسر آرد که رب العزة در حق وى میفرماید: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ عمرش برسد و هرگز بشکر این نعمت و شناخت این کرامت نرسد که میفرماید جلّ جلاله: ما دوست شماایم و یار مهربان شماایم و یارى دهنده شماایم هم در دنیا و هم در عقبى، در دنیا اندیشه کن که حق جل جلاله از بهر تو جواب فرشتگان چون داد آن گه که گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها، اللَّه نفرمود که ایشان فساد نکنند لکن فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ شما را برا اسرار الهیّت ما اطلاع نیست و بر الطاف ربوبیّت ما با آدمیان وقوف نیست.
ما حطّک الواشون من رتبة
عندى و لا ضرّک مغتاب
کانّهم اثنوا و لم یعلموا
علیک عندى بالّذى عابوا
اگر نااهلاند اهلشان گردانم، اگر دوراند نزدیکشان گردانم، اگر ذلیلاند عزیزشان گردانم، اگر شما جفاى ظاهر ایشان مىبینید من صفاى باطن ایشان مىبینم، اگر شما بمخالفت اعضا و جوارح ایشان مینگرید، من بموافقت دلها و سرّهاى ایشان مىنگرم، اگر شما در صدره طاعتاید، ایشان در قرطه وصلتاند، اگر شما در حلّه عبادتاید ایشان در کلّه مغفرتاند، اگر شما دست بعصمت خود زدهاید ایشان دست برحمت ما زدهاند، چه خطر دارد عصمت شما اگر قبول ما نبود؟
چه ضرر از معصیت ایشان چون عفو و مغفرت ما بود؟ ایشان برداشته لطف ازلاند و نواخته فضل ابد، و الزّلل لا یزاحم الازل.
بو یزید بسطامى قدّس اللَّه روحه در راهى میرفت، آواز جمعى بگوش وى رسید، خواست که آن حال باز داند، فراز رسید کودکى دید در لژن سیاه افتاده و خلقى بنظاره ایستاده، همى ناگاه ما در آن کودک از گوشهاى در دوید و خود را در میان لژن افکند و آن کودک را بر گرفت و برفت، بو یزید چون آن بدید وقتش خوش گشت، نعرهاى بزد ایستاده و میگفت: شفقت بیامد آلایش ببرد، محبت بیامد معصیت ببرد، عنایت بیامد جنایت ببرد.
العذر عندى لک مبسوط
و الذنب عن مثلک محطوط
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ... الآیة سخن در فضیلت و آداب مؤذنان لختى رفت در سورة المائده، اینجا نیز طرفى بگوئیم: حقّ جلّ جلاله و تقدّست أسماؤه با مؤذنان امت احمد پنج کرامت کرده: حسن الثناء و کمال العطاء و مقارنة الشهداء و مرافقة الانبیاء و الخلاص من دار الشقاء.
کرامت اوّل ثناى جمیل است و پسند خداوند کریم که در حق مؤذن میگوید: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ کدام سخن است نیکوتر و زیباتر از سخن آن کس که بندگان را بر نماز میخواند و بر حضرت راز «فانّ المصلّى یناجى ربه»، احسن بر لفظ مبالغت گفت همچنانک تعظیم قرآن را گفت: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ. قرآن احسن الآیات است و بانگ نماز احسن الکلمات، در بانگ نماز هم تکبیر است و هم توحید، هم تعظیم و هم تمجید، هم اثبات وحدانیت خداوند اعلى هم اثبات نبوت محمد مصطفى (ص) و فى الخبر: «من کثرت ذنوبه فلیؤذن بالاسحار» هر که گناهان بسیار دارد، تا بوقت سحر بانگ نماز گوید. عمر خطاب گفت: یا رسول اللَّه این وقت سحر را باین معنى چه خاصیت است؟ فرمود: «و الذى بعث بالحق محمدا انّ النصارى ضربت نواقیسها فى ادبارها فیثقل العرش على مناکب حملة العرش فیتوقعون المؤذنون من امّتى فاذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، خفّ العرش على مناکب حملة العرش».
و امّا کمال العطاء فما روى انّ النبى (ص) قال: «المؤذنون أمناء المؤمنین على صلوتهم و صیامهم و دمائهم لا یسئلون اللَّه تعالى شیئا الّا اعطاهم و لا یشفعون لشىء الّا شفعوا فیه»
قال: «و یغفر للمؤذن مدى صوته و یشهد له کلّ شىء سمع صوته من شجر او حجر او مدر او رطب او یابس و یکتب للمؤذن بکل انسان صلّى معه فى ذلک المسجد مثل حسناته».
و امّا مقارنة الشهداء فما روى انّ النبى (ص) قال: «من اذّن فى سبیل اللَّه تعالى ایمانا و احتسابا جمع بینه و بین الشهداء فى للجنّة».
و امّا مرافقة الانبیاء فما روى انّ رجلا جاء الى النبى (ص) فقال: یا رسول اللَّه من اوّل الناس دخولا الجنّة؟ قال: «الانبیاء»، قال: ثمّ من؟ قال: «الشهداء»، قال: ثمّ من؟ قال: «مؤذنوا مسجدى هذا»، قال: ثمّ من؟ قال: «سائر المؤذنین على قدر اعمالهم».
و قال (ص): «من اذن عشرین سنة متوالیة اسکنه اللَّه تعالى مع ابرهیم علیه السلام فى درجته».
و امّا الخلاص فى دار الاشقیاء فما روى ابو هریرة ان النبى (ص) قال: «اذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، غلّقت ابواب النیران السبعة، و اذا قال: اشهد ان لا اله الّا اللَّه فتحت ابواب الجنان الثمانیة، و اذا قال: اشهد انّ محمدا رسول اللَّه، اشرقت علیه الحور العین: و اذا قال: حىّ على الصّلاة، تدلت ثمار الجنة له، و اذا قال: حىّ على الفلاح قالت الملائکة: افلحت و افلح من اجابک، و اذا قال: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، قالت الملائکة کبّرت کبیرا و عظمت عظیما، و اذا قال: لا اله الّا اللَّه قال اللَّه تعالى له: حرّمت بدنک و بدن من اجابک على النار.
جهاد نفس از جهاد دشمن بزرگتر گفت و صعبتر، زیرا که دشمن بشمشیر از خود دور توان کرد و نفس را از خویشتن دور کردن روى نیست و از شروى ایمن بودن روى نیست، با هر دشمنى اگر بسازى از شروى ایمن گردى و با نفس اگر بسازى هلاک شوى.
پیر بو على دقاق را در نفس بازپسین پرسیدند که خویشتن را چگونه مىبینى؟ گفت: چنان مىبینم که اگر پنجاه ساله عمر مرا بر طبقى نهند و گرد هفت آسمان و هفت زمین بگردانند مرا از هیچ ملک مقرّب در آسمان شرم نباید داشت و از هیچ آفریدهاى در زمین حلالى نباید خواست. این مرد بدین صفت که شنیدى بوقت نزع کوزهاى آب پیش وى داشتند گفتند: در حرارت جان دادن جگر را تبریدى بده، گفت هنگام آن نیست که این دشمن اصلى را و این نفس ناکس را شربتى سازم، نباید که چون فوت یابد دمار از من برآرد. و فى الخبر: «من مقت نفسه فى ذات اللَّه امنه اللَّه من عذاب یوم القیمة».
قوله: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا اشارت است بتوحید اقرار، ثُمَّ اسْتَقامُوا اشارت است بتوحید معرفت. توحید اقرار عامه مؤمنان راست، توحید معرفت عارفان و صدیقان راست، توحید اقرار آنست که اللَّه را یکتا گویى، توحید معرفت آنست که اللَّه را یکتا باشى. بو یزید بسطامى وقتى بر مقام علم ایستاده بود از توحید اقرار نشان میداد مریدى گفت: اى شیخ خداى را شناسى؟ گفت: در کلّ عالم خود کسى باشد که خداى را نشناسد یا نداند. وقتى دیگر غریق بحر توحید معرفت بود حریق نار محبت بود، او را گفتند: خداى را شناسى؟ گفت: من که باشم که او را شناسم و در کلّ عالم خود کسى باشد که او را شناسد؟
در عشق تو من کهام که در منزل من
از وصل رخت گلى دمد بر گل من
توحید معرفت که عبارت از ان استقامت آمد آنست که: در تصدیق بنهایت تحقیق رسد و در حدائق حقایق ایمان بقدم صدق و یقین بخرامد و بر جادّه صراط مستقیم قدم ثابت دارد، قلاده تجرید بر جید تفرید بندد، شراب محبت از دست ساقى صدق بکشد، در باغ لطائف گل معارف ببوید، عالم علوى و سفلى را بر هم زند، بزبان بىخودى گوید:
آدم علم عشق درین عالم زد
صد عالم عالمان همه برهم زد
تا در نفس خویش زمانى دم زد
در باخت بهشت و هر دو عالم کم زد
پیر طریقت گفت: صحبت با حق دو حرف است: اجابت و استقامت، اجابت عهد است و استقامت وفا، اجابت شریعت است و استقامت حقیقت است، درک شریعت هزار سال بساعتى در توان یافت و درک حقیقت ساعتى بهزار سال در نتوان یافت.
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ... این عزیزان که براه استقامت رفتند و در میدان تسلیم گوى توحید بپایان بردند، ایشان را بوقت نزع خلعت کرامت پوشانند، فرشتگان از آسمان فرو آیند و ایشان را بشارت دهند که: لا تخافوا من عزل الولایة و لا تحزنوا على ما اسلفتم من الجنایة و ابشروا بحسن العنایة فى البدایة مترسید که شما را از عزل ولایت محبت بیم نیست، اندوه مدارید که شما را بر جنایت مؤاخذت نیست، شاد باشید که جز عنایت ازلى شما را بدرقه و همراه نیست. لا تخافوا فطال ما کنتم من الخائفین و لا تحزنوا فقد کنتم من العارفین و ابشروا بالجنة فلنعم اجر العاملین مترسید اى خائفان که روز ترس بسر آمد، اندوه مبرید اى عارفان که وقت راحت در آمد، شاد باشید و بنازید در بهشت که از دوست بشادى پیغام و خبر آمد.
اى جوانمرد! نگر تا گمان نبرى که فردا چون مستقیمان راه دین و مشتاقان درگاه رب العالمین و مستغرقان بحر یقین بمشاهده ذو الجلال رسند ذرهاى از شوق ایشان کم گردد، در جگر ماهى تبشى است که اگر همه بحار عالم جمع کنى ذرهاى از تبش او کم نشود، ایشان امروز در عین شوقاند و فردا در عین ذوق هم بر سر سوز شوق.
اهیم بها وجدا و ان دام وصلها
و یحسن منها القول و هو معاد
فردا هر چه شرایع است همه را قلم نسخ در کشند، نماز و روزه و حج و جهاد، روا باشد که بپایان رسد و منسوخ شود، امّا عقد محبت و عهد معرفت هرگز نشاید که منسوخ شود، چون در بهشت روى، هر روزى که بر تو بگذرد از شناخت حق سبحانه و تعالى بر تو عالمى گشاده شود که پیش از ان نبوده، این کاریست که هرگز بسر نیاید و مبادا که بسر آید نیز.
تا من بزیم پیشه و کارم اینست
آرام و قرار و غمگسارم اینست
روزم اینست و روزگارم اینست
جوینده صیدم و شکارم اینست
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ، فى الحیاة الدنیا بالایمان و فى الآخرة بالغفران، فى الحیاة الدنیا بتحقیق المعرفة و فى الآخرة بتحصیل المغفرة، فى الدنیا بالرضا بالقضاء و فى الآخرة باللقاء فى دار البقاء، فى الدنیا بالمحبة و فى الآخرة بالقربة، فى الدنیا بالمشاهدة و فى الآخرة بالمعاینة.
اگر آدمى را عمر نوح دهند و جمله روزگار عمر خود در شکر این نعمت و این کرامت بسر آرد که رب العزة در حق وى میفرماید: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ عمرش برسد و هرگز بشکر این نعمت و شناخت این کرامت نرسد که میفرماید جلّ جلاله: ما دوست شماایم و یار مهربان شماایم و یارى دهنده شماایم هم در دنیا و هم در عقبى، در دنیا اندیشه کن که حق جل جلاله از بهر تو جواب فرشتگان چون داد آن گه که گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها، اللَّه نفرمود که ایشان فساد نکنند لکن فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ شما را برا اسرار الهیّت ما اطلاع نیست و بر الطاف ربوبیّت ما با آدمیان وقوف نیست.
ما حطّک الواشون من رتبة
عندى و لا ضرّک مغتاب
کانّهم اثنوا و لم یعلموا
علیک عندى بالّذى عابوا
اگر نااهلاند اهلشان گردانم، اگر دوراند نزدیکشان گردانم، اگر ذلیلاند عزیزشان گردانم، اگر شما جفاى ظاهر ایشان مىبینید من صفاى باطن ایشان مىبینم، اگر شما بمخالفت اعضا و جوارح ایشان مینگرید، من بموافقت دلها و سرّهاى ایشان مىنگرم، اگر شما در صدره طاعتاید، ایشان در قرطه وصلتاند، اگر شما در حلّه عبادتاید ایشان در کلّه مغفرتاند، اگر شما دست بعصمت خود زدهاید ایشان دست برحمت ما زدهاند، چه خطر دارد عصمت شما اگر قبول ما نبود؟
چه ضرر از معصیت ایشان چون عفو و مغفرت ما بود؟ ایشان برداشته لطف ازلاند و نواخته فضل ابد، و الزّلل لا یزاحم الازل.
بو یزید بسطامى قدّس اللَّه روحه در راهى میرفت، آواز جمعى بگوش وى رسید، خواست که آن حال باز داند، فراز رسید کودکى دید در لژن سیاه افتاده و خلقى بنظاره ایستاده، همى ناگاه ما در آن کودک از گوشهاى در دوید و خود را در میان لژن افکند و آن کودک را بر گرفت و برفت، بو یزید چون آن بدید وقتش خوش گشت، نعرهاى بزد ایستاده و میگفت: شفقت بیامد آلایش ببرد، محبت بیامد معصیت ببرد، عنایت بیامد جنایت ببرد.
العذر عندى لک مبسوط
و الذنب عن مثلک محطوط
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ... الآیة سخن در فضیلت و آداب مؤذنان لختى رفت در سورة المائده، اینجا نیز طرفى بگوئیم: حقّ جلّ جلاله و تقدّست أسماؤه با مؤذنان امت احمد پنج کرامت کرده: حسن الثناء و کمال العطاء و مقارنة الشهداء و مرافقة الانبیاء و الخلاص من دار الشقاء.
کرامت اوّل ثناى جمیل است و پسند خداوند کریم که در حق مؤذن میگوید: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ کدام سخن است نیکوتر و زیباتر از سخن آن کس که بندگان را بر نماز میخواند و بر حضرت راز «فانّ المصلّى یناجى ربه»، احسن بر لفظ مبالغت گفت همچنانک تعظیم قرآن را گفت: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ. قرآن احسن الآیات است و بانگ نماز احسن الکلمات، در بانگ نماز هم تکبیر است و هم توحید، هم تعظیم و هم تمجید، هم اثبات وحدانیت خداوند اعلى هم اثبات نبوت محمد مصطفى (ص) و فى الخبر: «من کثرت ذنوبه فلیؤذن بالاسحار» هر که گناهان بسیار دارد، تا بوقت سحر بانگ نماز گوید. عمر خطاب گفت: یا رسول اللَّه این وقت سحر را باین معنى چه خاصیت است؟ فرمود: «و الذى بعث بالحق محمدا انّ النصارى ضربت نواقیسها فى ادبارها فیثقل العرش على مناکب حملة العرش فیتوقعون المؤذنون من امّتى فاذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، خفّ العرش على مناکب حملة العرش».
و امّا کمال العطاء فما روى انّ النبى (ص) قال: «المؤذنون أمناء المؤمنین على صلوتهم و صیامهم و دمائهم لا یسئلون اللَّه تعالى شیئا الّا اعطاهم و لا یشفعون لشىء الّا شفعوا فیه»
قال: «و یغفر للمؤذن مدى صوته و یشهد له کلّ شىء سمع صوته من شجر او حجر او مدر او رطب او یابس و یکتب للمؤذن بکل انسان صلّى معه فى ذلک المسجد مثل حسناته».
و امّا مقارنة الشهداء فما روى انّ النبى (ص) قال: «من اذّن فى سبیل اللَّه تعالى ایمانا و احتسابا جمع بینه و بین الشهداء فى للجنّة».
و امّا مرافقة الانبیاء فما روى انّ رجلا جاء الى النبى (ص) فقال: یا رسول اللَّه من اوّل الناس دخولا الجنّة؟ قال: «الانبیاء»، قال: ثمّ من؟ قال: «الشهداء»، قال: ثمّ من؟ قال: «مؤذنوا مسجدى هذا»، قال: ثمّ من؟ قال: «سائر المؤذنین على قدر اعمالهم».
و قال (ص): «من اذن عشرین سنة متوالیة اسکنه اللَّه تعالى مع ابرهیم علیه السلام فى درجته».
و امّا الخلاص فى دار الاشقیاء فما روى ابو هریرة ان النبى (ص) قال: «اذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، غلّقت ابواب النیران السبعة، و اذا قال: اشهد ان لا اله الّا اللَّه فتحت ابواب الجنان الثمانیة، و اذا قال: اشهد انّ محمدا رسول اللَّه، اشرقت علیه الحور العین: و اذا قال: حىّ على الصّلاة، تدلت ثمار الجنة له، و اذا قال: حىّ على الفلاح قالت الملائکة: افلحت و افلح من اجابک، و اذا قال: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، قالت الملائکة کبّرت کبیرا و عظمت عظیما، و اذا قال: لا اله الّا اللَّه قال اللَّه تعالى له: حرّمت بدنک و بدن من اجابک على النار.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ یعنى و من آیات قدرته و دلالات وحدانیّته، اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ و ان کثرت منافعهما. و قیل: خصّا بالذکر لعبادة المجوس ایّاهما و الصابئین. عن عکرمة قال: انّ الشمس اذا غربت دخلت بحر تحت العرش فتسبّح اللَّه حتى اذا هى اصبحت استعفت ربّها من الخروج فقال لها الرب جلّ جلاله: و لم ذلک؟ و الرّب اعلم، قالت: انّى اذا خرجت عبدت من دونک، فقال لها الرب: اخرجى فلیس علیک من ذلک شىء حسبهم جهنم ابعثها الیهم مع ثلاثة عشر الف ملک یقودونها حتى یدخلوهم فیها.
قوله: وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ اى خلق هؤلاء الآیات، إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ فاعبدوه وحده فانّ من عبد مع اللَّه غیره لا یکون عابدا له.
قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولى رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنى بعمل یدخلنى اللَّه به الجنة، فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه (ص) فقال: «علیک بکثرة السجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حطّ بها عنک خطیئة».
و قال ربیعة بن کعب الاسلمى: کنت ابیت مع رسول اللَّه (ص) فآتیه بوضوئه و حاجته، فقال لى: سل، فقلت: اسئلک مرافقتک فى الجنة، قال: او غیر ذلک، قلت: هو ذلک، قال: «فاعنّى على نفسک بکثرة السجود».
قال (ص): «اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد فاکثروا الدعاء».
و عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «لیس فى امتى ریاء ان راءوا فبالاعمال فامّا الایمان فثابت فى قلوبهم امثال الجبال و امّا الکبر فانّ احدهم اذا وضع جبهته للَّه ساجدا فقد برىء من الکبر».
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا اى تکبّروا عن الاجابة الى ما تدعو هم الیه و لم یترکوا السجود لغیر اللَّه، فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یعنى الملائکة یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ اى یسبّحون و یمجّدون و یکبّرون و یهلّلون دائما و کلّها تسبیح. و قیل: یصلّون، وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ اى لا تلحقهم سآمة و لا ملالة من التسبیح فانّ التسبیح منهم کالتنفّس من الناس. اختلفوا فى موضع السجود، اعنى سجود التلاوة من هاتین الآیتین، فقال ابن عباس: اسجد بالآیة الآخرة. و کان عبد الرحمن السلمى و مجاهد یسجدان بالاولى.
روى «انّ للَّه سبحانه ملکا یقال له حزقیآئل له ثمانیة عشر الف جناح ما بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام فخطر له خاطر هل فوق العرش شىء فزاده اللَّه مثلها اجنحة اخرى فکان له ستّة و ثلاثون الف جناح بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام ثمّ اوحى اللَّه سبحانه الیه: ایّها الملک طر، فطار مقدار عشرین الف سنة فلم ینل رأس قائمة من قوائم العرش ثمّ ضاعف اللَّه له فى الجناح و القوّة و امره ان یطیر، فطار مقدار ثلثین الف سنة، فلم ینل ایضا فاوحى اللَّه عز و جل الیه: ایّها الملک لو طرت الى نفخ الصور مع اجنحتک و قوّتک لم تبلغ ساق عرشى، فقال الملک: سبحان ربى الاعلى فانزل اللَّه عز و جل: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى فقال النبى (ص): اجعلوها فى سجودکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً اى یابسة غبر الإنبات فیها فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ یعنى المطر «اهتزّت» اى تحرّکت و انفطرت لخروج النبات، «و ربت» اى انتفخت عند نزول المطر. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى ربت و اهتزّت إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى فى الآخرة إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من الاحیاء و الاماتة «قدیر» إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا اى یمیلون عن الحق فى ادلّتنا، قال مجاهد یلحدون فى آیاتنا بالمکاء و التصدیة و اللغو و اللغط حین قالوا: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ. و قال السدى: یعاندون و یشاقون و قیل: یضعونها على غیر معناها. لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا فتلقیهم فى النار. ثمّ قال: أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ و هو ابو جهل خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ؟ قیل: هو حمزة و قیل: عثمان. و قیل: عمار بن یاسر، اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ هذا امر تهدید و وعید، اى لا یضرّ اللَّه تعالى عملکم بما لا یرضیه و لا یخفى علیه فآثروا ما شئتم فانکم لا تضرّون الّا انفسکم، إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیکم علیه.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ اى بالقرآن لَمَّا جاءَهُمْ و هو حکایة عن الذین یلحدون فى آیاته، ثمّ اخذ فى وصف الذکر و ترک الجواب على تقدیر: انّ الذین کفروا بالذکر یجازون بکفرهم. و قیل: خبره قوله: أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ قال ابن عباس: اى کریم على اللَّه: و قیل: عزیز لا یقدر احد ان یأتى بمثله.
و قیل: عزیز من تمسّک به اعزّه اللَّه فى الدنیا و الآخرة.
لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ قال قتادة: «الباطل» هو الشیطان اى لا یستطیع الشیطان ان یغیّره او یزید فیه او ینقص منه. و قال مقاتل: لا یأتیه التکذیب من الکتب التی قبله و لا یجیء من بعده کتاب فیبطله. و قیل معناه: لا یأتیه الکذب فى اخباره عمّا تقدّم و لا عمّا تأخر. تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ اى منزّل من حکیم یقع افعاله محکمة، «حمید» اى حامد لنفسه و حامد لعباده المؤمنین.
ثمّ عزّى نبیّه (ص) على تکذیبهم ایّاه فقال: ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ یعنى: قد قیل للانبیاء قبلک من الساحر و المجنون و الکاهن کما یقال لک و کذّبوا کما کذّبت، هذا کقوله: کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ و فیه وجه آخر: اى ما یقول اللَّه لک فى الوحى و التنزیل الّا ما قال للرسل من قبلک فیما اوحى الیهم، هذا کقوله: إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ و کقوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً و کقوله: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ.
إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ للمؤمنین وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ للکافرین.
ثمّ عاد الى وصف الذکر فقال: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا اى لو جعلنا هذا الکتاب الذى تقرءه على الناس قرآنا اعجمیا بغیر لغة العرب لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ اى هلّا بیّنت آیاته بالعربیة حتى نفهمها من غیر ترجمان أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ یعنى: اکتاب اعجمىّ و رسول عربىّ؟ و هذا استفهام على وجه الانکار اى انهم کانوا یقولون المنزل علیه عربىّ و المنزل اعجمىّ. الاعجمىّ و الاعجم الذى لا یفصح و ان کان عربیا، و العجمىّ الذى ولدته العجم و ان کان فصیحا. و الاعرابىّ هو الذى یفصح و ان کان ولدته العجم، و العربىّ الذى ولدته العرب و ان کان لم یفصح.
بعضى مفسّران گفتند این آیت جواب آن کافرانست که ربّ العزة ایشان را میفرماید: کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ چون قرآن بایشان آمد کافر شدند گفتند: چرا نه قرآن بزبان عجم فرستادند تا بمعجزه نزدیکتر بودى و از شک و گمان دورتر که محمد زبان عجم نداند و بر وى گمان نبرند که از ذات خویش مىگوید و نتواند که بزبان عجم کتاب نهد، رب العالمین بجواب ایشان گفت: اگر ما این قرآن بزبان عجم فرو فرستادیمى چنانک اقتراح کردند هم ایشان گفتندى: چرا نه بزبان عرب فرستاد که لغت ماست تا ما بىترجمان بدانستیمى و دریافتیمى. آن گه گفت: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ بگوى مؤمنان را در ان شکى نیست که ایشان را هدى و شفاست، هدى من الضلالة و شفاء من الشک. اگر شکى است و گمانى کافران راست که کرّى و گرانى در گوش دل دارند تا حق در نمىیابند، و قرآن برایشان پوشیده تا فراحق نمىبینند. أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ اى لا یسمعون و لا یفهمون کما انّ من دعى من مکان بعید لم یسمع و لم یفهم مثل ایشان چون کسى است که او را از مسافت دور خوانند و آواز خواننده نشنود، او را از ان ندا چه منفعت باشد و چه حاصل بود؟
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ هذا الاختلاف هو اختلاف الیهود آمن به بعضهم بتصدیقه محمدا و کفر به بعضهم بتکذیبه محمدا و منهم من حرّف و بدّل، کقوله: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ و قیل: اختلف الیهود فى کتابهم کما اختلف قومک فى القرآن. و تمّ الکلام على قوله: فَاخْتُلِفَ فِیهِ ثمّ رجع الى القول فى العرب فقال: وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ قیل: هى الاجل المسمّى، و قیل: هى قوله: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ». و قیل: هى قوله: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ. و قیل: هى قوله وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. و المعنى: لو لا کلمة سبقت من ربک فى تأخیر العذاب لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ یعنى لفرغ من عذابهم و عجّل اهلاکهم، وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ اى من صدقک «مریب» موقع لهم الریبة.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ ثوابه وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها عقابه هذا استغناء فیه طرف من الوعید، وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ اى هو منزّه عن الظلم یقال: من ظلم و علم انه یظلم فهو ظلّام.
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ اى علم وقت الساعة عند اللَّه فحسب کقوله: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ. و قیل: من سئل عنها فعلمها مردود الى اللَّه فیقول اللَّه یعلم لا یعلمه غیره. وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ قرأ اهل المدینة و الشام و حفص: «ثمرات» على الجمع. و قرأ الآخرون: «من ثمرة» على التوحید مِنْ أَکْمامِها اى من اوعیتها یعنى الکفرّى قبل ان ینشق. و قیل: قشرها الاعلى من الجوز و اللوز و الفستق و غیرها.
وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ حملها «الّا بعلمه» اى الا و اللَّه عالم به و المعنى: یرد الیه علم الساعة کما یرد الیه علم الثمار و النتاج. وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ ینادى المشرکین: أَیْنَ شُرَکائِی الذین کنتم تزعمون انها آلهة؟ قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ. «آذناک» اى اعلمناک.
و قیل: اسمعناک، من قوله: أَذِنَتْ لِرَبِّها. ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ فیه قولان: احدهما انه من قول الآلهة، اى ما منا من یشهد لنفسه انه شریکک. و قیل: هو من قول المشرکین، اى ما منا من احد یشهد على نفسه بالشرک، لانهم لمّا عاینوا القیامة و العذاب تبرّؤا من الاصنام.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ اى یعبدون مِنْ قَبْلُ فى الدنیا وَ ظَنُّوا ایقنوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ مهرب.
لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ اى الکافر. و قیل: هو عامّ للجنس، اى لا یمل الانسان من مسئلة المال و تمنّى الغنى و الصحة، وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ اى ناله الفقر، «فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ هما اسمان متغایران فى اللفظ معناهما واحد کالرّؤف الرحیم، و العفو و الصفح، و المعنى: یؤس من الخیر قنوط من عود النعمة، اى ظنّ ان لن یرجع الى الخیر ابدا. و قیل: یؤس قنوط من الرحمة و الاجابة بسوء الظّنّ.
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا اى اصبناه عافیة و غنى مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ اى من بعد شدّة اصابته، لَیَقُولَنَّ هذا لِی یعنى انا اهل لهذا و مستحقّه، اى لا یرى ذلک تفضلا من اللَّه یجب علیه شکره له، نظیره قوله تعالى حکایة عن آل فرعون: فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً اى ما اریها تکون، وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى هذا کقوله: وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى یعنى یفضّلنى فى الآخرة کما فضّلنى فى الدنیا لانّ تفضیله ایّاى یدلّ على رضاه عنّى، فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا قال ابن عباس: لنفقهنّهم على مساوى اعمالهم، وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ شدید لا یفتر عنهم.
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ عن الشکر و الطاعة متکبّرا متجبّرا، وَ نَأى بِجانِبِهِ تباعد بکلیّته. و قیل: اعجب بنفسه. وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى ذو صیاح طویل. و قیل: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى اقبل على الدّعاء الکثیر، و المعنى: لا یشکر على النعم و لا یصبر عند فقد النعم و لا منافاة بین قوله: «یؤس قنوط» و بین قوله: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ لانّ الاوّل فى قوم و الثانى فى قوم. و قیل: یؤس قنوط بالقلب دّعآء باللسان. و قیل: یؤس قنوط من الصنم دّعآء للَّه.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ هذا القرآن مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ الآن، مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ معناه: الم تکونوا حینئذ مشاقین. و قیل: من اضلّ ممن صارفى شقّ غیر شقّ الحق.
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ قال ابن عباس: الآیات فى الآفاق هى منازل المهلکین خاویة بما ظلموا، کقوله: مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ. وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من انقلاب الاحوال و تداول الایّام. و قیل: فى انفسهم بالبلایا و الامراض. و قیل: فى انفسهم کانوا نطفا ثمّ علقا ثمّ مضغا ثمّ عظاما و لحما ثمّ صاروا من اهل التمییز و العقل.
و قیل: فى الافاق وقایع اللَّه فى الامم و فى انفسهم یوم بدر. و قیل: فى الافاق من فتوح البلاد و الامصار و فى انفسهم من فتح مکة کقوله: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها. و قیل: «فى الآفاق» یعنى: اقطار الارض و السماء من الشمس و القمر و النجوم و النبات و الاشجار و الانهار وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من لطیف الصنعة و بدیع الحکمة و سبیل الغائط و البول حتى انّ الرجل لیأکل و یشرب من مکان واحد و یخرج ما یأکل و یشرب من مکانین. و قیل: فى انفسهم إحیاءهم عند الصباح من النوم. و قیل: الآیات فى الآفاق» هو ما اخبرهم النبى علیه السلام بوقوعه من الفتن و ظهور الآیات فى آفاق الارض بعده و لم یصدّقوه ثمّ کان کما اخبره. و قیل: هى طلوع الشمس من مغربها. و قیل: هى انشقاق القمر. قال بعض المفسرین: انّ ابا جهل قال للنبى (ص): ائتنا بعلامة، فانشقّ القمر بنصفین، فقال ابو جهل: یا معشر قریش قد سحرکم محمد فوجهوا رسلکم فى الآفاق هل عاینوا القمر کذلک فان عاینوا شیئا فهو آیة و الّا فذلک سحر، فوجهوا رسلهم فى الارض فاذا الناس یتحدّثون فى انشقاق القمر، فقال ابو جهل: هذا سحر مستمرّ: فنزل: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ ان القرآن و الاسلام و محمدا «حقّ».
أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ یعنى: او لا یکفیک ربک ناصرا، کقوله: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ. و قیل: او لم یکف بربک شهیدا لانجاز ما وعد. و قیل: أ و لم یکف الانسان من الزاجر و الرادع عن المعاصى کون اللَّه شهیدا علیه. و قیل: او لم یکفهم من الدلائل شهادة ربک أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من اعمالهم «شهید».
أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ فى شک من البعث و الحساب، أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ احاط بکلّ شىء علما، اى عالم بکلّ شىء قادر علیه حافظ له.
قوله: وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ اى خلق هؤلاء الآیات، إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ فاعبدوه وحده فانّ من عبد مع اللَّه غیره لا یکون عابدا له.
قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولى رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنى بعمل یدخلنى اللَّه به الجنة، فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه (ص) فقال: «علیک بکثرة السجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حطّ بها عنک خطیئة».
و قال ربیعة بن کعب الاسلمى: کنت ابیت مع رسول اللَّه (ص) فآتیه بوضوئه و حاجته، فقال لى: سل، فقلت: اسئلک مرافقتک فى الجنة، قال: او غیر ذلک، قلت: هو ذلک، قال: «فاعنّى على نفسک بکثرة السجود».
قال (ص): «اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد فاکثروا الدعاء».
و عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): «لیس فى امتى ریاء ان راءوا فبالاعمال فامّا الایمان فثابت فى قلوبهم امثال الجبال و امّا الکبر فانّ احدهم اذا وضع جبهته للَّه ساجدا فقد برىء من الکبر».
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا اى تکبّروا عن الاجابة الى ما تدعو هم الیه و لم یترکوا السجود لغیر اللَّه، فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یعنى الملائکة یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ اى یسبّحون و یمجّدون و یکبّرون و یهلّلون دائما و کلّها تسبیح. و قیل: یصلّون، وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ اى لا تلحقهم سآمة و لا ملالة من التسبیح فانّ التسبیح منهم کالتنفّس من الناس. اختلفوا فى موضع السجود، اعنى سجود التلاوة من هاتین الآیتین، فقال ابن عباس: اسجد بالآیة الآخرة. و کان عبد الرحمن السلمى و مجاهد یسجدان بالاولى.
روى «انّ للَّه سبحانه ملکا یقال له حزقیآئل له ثمانیة عشر الف جناح ما بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام فخطر له خاطر هل فوق العرش شىء فزاده اللَّه مثلها اجنحة اخرى فکان له ستّة و ثلاثون الف جناح بین الجناح الى الجناح خمس مائة عام ثمّ اوحى اللَّه سبحانه الیه: ایّها الملک طر، فطار مقدار عشرین الف سنة فلم ینل رأس قائمة من قوائم العرش ثمّ ضاعف اللَّه له فى الجناح و القوّة و امره ان یطیر، فطار مقدار ثلثین الف سنة، فلم ینل ایضا فاوحى اللَّه عز و جل الیه: ایّها الملک لو طرت الى نفخ الصور مع اجنحتک و قوّتک لم تبلغ ساق عرشى، فقال الملک: سبحان ربى الاعلى فانزل اللَّه عز و جل: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى فقال النبى (ص): اجعلوها فى سجودکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَةً اى یابسة غبر الإنبات فیها فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ یعنى المطر «اهتزّت» اى تحرّکت و انفطرت لخروج النبات، «و ربت» اى انتفخت عند نزول المطر. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى ربت و اهتزّت إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى فى الآخرة إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من الاحیاء و الاماتة «قدیر» إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا اى یمیلون عن الحق فى ادلّتنا، قال مجاهد یلحدون فى آیاتنا بالمکاء و التصدیة و اللغو و اللغط حین قالوا: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ. و قال السدى: یعاندون و یشاقون و قیل: یضعونها على غیر معناها. لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا فتلقیهم فى النار. ثمّ قال: أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ و هو ابو جهل خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ؟ قیل: هو حمزة و قیل: عثمان. و قیل: عمار بن یاسر، اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ هذا امر تهدید و وعید، اى لا یضرّ اللَّه تعالى عملکم بما لا یرضیه و لا یخفى علیه فآثروا ما شئتم فانکم لا تضرّون الّا انفسکم، إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیکم علیه.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ اى بالقرآن لَمَّا جاءَهُمْ و هو حکایة عن الذین یلحدون فى آیاته، ثمّ اخذ فى وصف الذکر و ترک الجواب على تقدیر: انّ الذین کفروا بالذکر یجازون بکفرهم. و قیل: خبره قوله: أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ قال ابن عباس: اى کریم على اللَّه: و قیل: عزیز لا یقدر احد ان یأتى بمثله.
و قیل: عزیز من تمسّک به اعزّه اللَّه فى الدنیا و الآخرة.
لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ قال قتادة: «الباطل» هو الشیطان اى لا یستطیع الشیطان ان یغیّره او یزید فیه او ینقص منه. و قال مقاتل: لا یأتیه التکذیب من الکتب التی قبله و لا یجیء من بعده کتاب فیبطله. و قیل معناه: لا یأتیه الکذب فى اخباره عمّا تقدّم و لا عمّا تأخر. تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ اى منزّل من حکیم یقع افعاله محکمة، «حمید» اى حامد لنفسه و حامد لعباده المؤمنین.
ثمّ عزّى نبیّه (ص) على تکذیبهم ایّاه فقال: ما یُقالُ لَکَ إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ یعنى: قد قیل للانبیاء قبلک من الساحر و المجنون و الکاهن کما یقال لک و کذّبوا کما کذّبت، هذا کقوله: کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ و فیه وجه آخر: اى ما یقول اللَّه لک فى الوحى و التنزیل الّا ما قال للرسل من قبلک فیما اوحى الیهم، هذا کقوله: إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ و کقوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً و کقوله: قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ.
إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ للمؤمنین وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ للکافرین.
ثمّ عاد الى وصف الذکر فقال: وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا اى لو جعلنا هذا الکتاب الذى تقرءه على الناس قرآنا اعجمیا بغیر لغة العرب لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ اى هلّا بیّنت آیاته بالعربیة حتى نفهمها من غیر ترجمان أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ یعنى: اکتاب اعجمىّ و رسول عربىّ؟ و هذا استفهام على وجه الانکار اى انهم کانوا یقولون المنزل علیه عربىّ و المنزل اعجمىّ. الاعجمىّ و الاعجم الذى لا یفصح و ان کان عربیا، و العجمىّ الذى ولدته العجم و ان کان فصیحا. و الاعرابىّ هو الذى یفصح و ان کان ولدته العجم، و العربىّ الذى ولدته العرب و ان کان لم یفصح.
بعضى مفسّران گفتند این آیت جواب آن کافرانست که ربّ العزة ایشان را میفرماید: کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ چون قرآن بایشان آمد کافر شدند گفتند: چرا نه قرآن بزبان عجم فرستادند تا بمعجزه نزدیکتر بودى و از شک و گمان دورتر که محمد زبان عجم نداند و بر وى گمان نبرند که از ذات خویش مىگوید و نتواند که بزبان عجم کتاب نهد، رب العالمین بجواب ایشان گفت: اگر ما این قرآن بزبان عجم فرو فرستادیمى چنانک اقتراح کردند هم ایشان گفتندى: چرا نه بزبان عرب فرستاد که لغت ماست تا ما بىترجمان بدانستیمى و دریافتیمى. آن گه گفت: قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ بگوى مؤمنان را در ان شکى نیست که ایشان را هدى و شفاست، هدى من الضلالة و شفاء من الشک. اگر شکى است و گمانى کافران راست که کرّى و گرانى در گوش دل دارند تا حق در نمىیابند، و قرآن برایشان پوشیده تا فراحق نمىبینند. أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ اى لا یسمعون و لا یفهمون کما انّ من دعى من مکان بعید لم یسمع و لم یفهم مثل ایشان چون کسى است که او را از مسافت دور خوانند و آواز خواننده نشنود، او را از ان ندا چه منفعت باشد و چه حاصل بود؟
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ هذا الاختلاف هو اختلاف الیهود آمن به بعضهم بتصدیقه محمدا و کفر به بعضهم بتکذیبه محمدا و منهم من حرّف و بدّل، کقوله: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ و قیل: اختلف الیهود فى کتابهم کما اختلف قومک فى القرآن. و تمّ الکلام على قوله: فَاخْتُلِفَ فِیهِ ثمّ رجع الى القول فى العرب فقال: وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ قیل: هى الاجل المسمّى، و قیل: هى قوله: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ». و قیل: هى قوله: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ. و قیل: هى قوله وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. و المعنى: لو لا کلمة سبقت من ربک فى تأخیر العذاب لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ یعنى لفرغ من عذابهم و عجّل اهلاکهم، وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ اى من صدقک «مریب» موقع لهم الریبة.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ ثوابه وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها عقابه هذا استغناء فیه طرف من الوعید، وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ اى هو منزّه عن الظلم یقال: من ظلم و علم انه یظلم فهو ظلّام.
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ اى علم وقت الساعة عند اللَّه فحسب کقوله: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ. و قیل: من سئل عنها فعلمها مردود الى اللَّه فیقول اللَّه یعلم لا یعلمه غیره. وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ قرأ اهل المدینة و الشام و حفص: «ثمرات» على الجمع. و قرأ الآخرون: «من ثمرة» على التوحید مِنْ أَکْمامِها اى من اوعیتها یعنى الکفرّى قبل ان ینشق. و قیل: قشرها الاعلى من الجوز و اللوز و الفستق و غیرها.
وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ حملها «الّا بعلمه» اى الا و اللَّه عالم به و المعنى: یرد الیه علم الساعة کما یرد الیه علم الثمار و النتاج. وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ ینادى المشرکین: أَیْنَ شُرَکائِی الذین کنتم تزعمون انها آلهة؟ قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ. «آذناک» اى اعلمناک.
و قیل: اسمعناک، من قوله: أَذِنَتْ لِرَبِّها. ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ فیه قولان: احدهما انه من قول الآلهة، اى ما منا من یشهد لنفسه انه شریکک. و قیل: هو من قول المشرکین، اى ما منا من احد یشهد على نفسه بالشرک، لانهم لمّا عاینوا القیامة و العذاب تبرّؤا من الاصنام.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ اى یعبدون مِنْ قَبْلُ فى الدنیا وَ ظَنُّوا ایقنوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ مهرب.
لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ اى الکافر. و قیل: هو عامّ للجنس، اى لا یمل الانسان من مسئلة المال و تمنّى الغنى و الصحة، وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ اى ناله الفقر، «فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ هما اسمان متغایران فى اللفظ معناهما واحد کالرّؤف الرحیم، و العفو و الصفح، و المعنى: یؤس من الخیر قنوط من عود النعمة، اى ظنّ ان لن یرجع الى الخیر ابدا. و قیل: یؤس قنوط من الرحمة و الاجابة بسوء الظّنّ.
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَةً مِنَّا اى اصبناه عافیة و غنى مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ اى من بعد شدّة اصابته، لَیَقُولَنَّ هذا لِی یعنى انا اهل لهذا و مستحقّه، اى لا یرى ذلک تفضلا من اللَّه یجب علیه شکره له، نظیره قوله تعالى حکایة عن آل فرعون: فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً اى ما اریها تکون، وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى هذا کقوله: وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى یعنى یفضّلنى فى الآخرة کما فضّلنى فى الدنیا لانّ تفضیله ایّاى یدلّ على رضاه عنّى، فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا قال ابن عباس: لنفقهنّهم على مساوى اعمالهم، وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ شدید لا یفتر عنهم.
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ عن الشکر و الطاعة متکبّرا متجبّرا، وَ نَأى بِجانِبِهِ تباعد بکلیّته. و قیل: اعجب بنفسه. وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى ذو صیاح طویل. و قیل: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ اى اقبل على الدّعاء الکثیر، و المعنى: لا یشکر على النعم و لا یصبر عند فقد النعم و لا منافاة بین قوله: «یؤس قنوط» و بین قوله: فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ لانّ الاوّل فى قوم و الثانى فى قوم. و قیل: یؤس قنوط بالقلب دّعآء باللسان. و قیل: یؤس قنوط من الصنم دّعآء للَّه.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ هذا القرآن مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ الآن، مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ معناه: الم تکونوا حینئذ مشاقین. و قیل: من اضلّ ممن صارفى شقّ غیر شقّ الحق.
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ قال ابن عباس: الآیات فى الآفاق هى منازل المهلکین خاویة بما ظلموا، کقوله: مِنْها قائِمٌ وَ حَصِیدٌ وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ. وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من انقلاب الاحوال و تداول الایّام. و قیل: فى انفسهم بالبلایا و الامراض. و قیل: فى انفسهم کانوا نطفا ثمّ علقا ثمّ مضغا ثمّ عظاما و لحما ثمّ صاروا من اهل التمییز و العقل.
و قیل: فى الافاق وقایع اللَّه فى الامم و فى انفسهم یوم بدر. و قیل: فى الافاق من فتوح البلاد و الامصار و فى انفسهم من فتح مکة کقوله: أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها. و قیل: «فى الآفاق» یعنى: اقطار الارض و السماء من الشمس و القمر و النجوم و النبات و الاشجار و الانهار وَ فِی أَنْفُسِهِمْ من لطیف الصنعة و بدیع الحکمة و سبیل الغائط و البول حتى انّ الرجل لیأکل و یشرب من مکان واحد و یخرج ما یأکل و یشرب من مکانین. و قیل: فى انفسهم إحیاءهم عند الصباح من النوم. و قیل: الآیات فى الآفاق» هو ما اخبرهم النبى علیه السلام بوقوعه من الفتن و ظهور الآیات فى آفاق الارض بعده و لم یصدّقوه ثمّ کان کما اخبره. و قیل: هى طلوع الشمس من مغربها. و قیل: هى انشقاق القمر. قال بعض المفسرین: انّ ابا جهل قال للنبى (ص): ائتنا بعلامة، فانشقّ القمر بنصفین، فقال ابو جهل: یا معشر قریش قد سحرکم محمد فوجهوا رسلکم فى الآفاق هل عاینوا القمر کذلک فان عاینوا شیئا فهو آیة و الّا فذلک سحر، فوجهوا رسلهم فى الارض فاذا الناس یتحدّثون فى انشقاق القمر، فقال ابو جهل: هذا سحر مستمرّ: فنزل: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ ان القرآن و الاسلام و محمدا «حقّ».
أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ یعنى: او لا یکفیک ربک ناصرا، کقوله: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ. و قیل: او لم یکف بربک شهیدا لانجاز ما وعد. و قیل: أ و لم یکف الانسان من الزاجر و الرادع عن المعاصى کون اللَّه شهیدا علیه. و قیل: او لم یکفهم من الدلائل شهادة ربک أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من اعمالهم «شهید».
أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ فى شک من البعث و الحساب، أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ احاط بکلّ شىء علما، اى عالم بکلّ شىء قادر علیه حافظ له.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ... الآیة کلام خداوندى که ملکش را عزل نیست و جدّش را هزل نیست، عزّش را ذلّ نیست و حکمش را ردّ نیست، او را ندّ نیست و از وى بدّ نیست. خدایى که جز از وى ملک نیست و ملک وى بسپاه و حشم نیست، عزّت وى بطبل و علم و خیل و خدم نیست. پادشاهى که هفت آسمان رفیع ایوان درگاه او، هفت بساط منیع مقرّ خاصگیان او، خورشید عالم آراى چون جام سیماب بحکمت او، هیکل ماه گاه چون نعل زرین و گاه چون درقه سیمین بقدرت او، عالم علوى و عالم سفلى همه نشانست بر وحدانیت و فردانیت او.
بر صنع اله بىعدد برهانست
در برگ گلى هزارگون پنهانست
روز ار چه سپید و روشن و تابانست
آن را که ندید روز و شب یکسانست
کسى که خواهد تا ملکى را بسزا بداند و بشناسد نخست در ولایتش نگرد، آن گه در سپاهش نگرد، آن گه در صنع و فعلش نگرد، پس آن گه درو نگرد تا او را بسزا بداند.
چنانستى که رب العزة گفتى: عبدى اگر خواهى که در ولایتم نگرى لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و گر خواهى که در سپاهم نگرى لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ور خواهى که در فعلم نگرى فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ور خواهى که در صنعم نگرى وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ ور خواهى که فردا در من نگرى امروز از صنع من با من نگر بدیده دل أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ تا فردا بفضل من در نگرى بدیده سر وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ.
اى جوانمرد! هر که جلال حق بدانست و از صنع وى با وى نگرست مقصدش درگاه اللَّه بود، دست تصرّفش از کونین کوتاه بود، پاى عشقش همیشه در راه بود، دلش در قبضه عزت پادشاه بود، بر ظاهرش کسوت عبودیت بود، در باطنش حلیة نظر.
باسرار ربوبیت بود، بروز در راز بود، بشب در ناز بود، این که رب العزة گفت: وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ نه آن را گفت تا تو صورت آن به بینى و از ان در گذرى، لیکن آن را گفت تا تو در ان تفکر کنى و حقایق آن باز جویى و بر رموز و اشارات آن واقف شوى، بدانى که شب خلوتگاه دوستانست، موسم و میعاد آشتى جویانست، وقت نیاز نمودن مریدانست، هنگام راز و ناز عاشقانست. بنده باید که با حق جل جلاله بروز در منزل راز بود، بشب در محمل ناز بود، بروز در نظر صنایع بود، بشب در مشاهده صانع، بروز با خلق در خلق بود، بشب با حق بود در قدم صدق، بروز در کار بود، بشب در خمار بود، بروز راه جوید، بشب راز گوید، تا حق لیل و نهار گزارده بود و از صورت بصفت رسیده بود، و آنچه گفت تعالى و تقدس: الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ آفتاب عنایت فهم کند و ماه معرفت که از برج ازلیت تابد و از مطلع قربت برآید و بر سینه دوستان تابد. آفتاب و ماه صورت زینت آسمان است که مىفرماید جل جلاله: زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ آفتاب عنایت و ماه معرفت زینت دلهاى مؤمنان است که میگوید: وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ ماه در آسمان گاه گاه بمیغ پوشیده شود لکن باطل نگردد، اشارت است که معصیت گاه گاه معرفت را بپوشد لکن هرگز باطل نکند.
قوله: لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ آدم صلوات اللَّه علیه در ان حال که بزلّت مبتلا شد بسیار بگریست و بآخر سجده توبت بیاورد، در آن سجده توبت وى بمحل قبول افتاد، جبرئیل آمد و آدم را خبر کرد که توبت تو مقبول شد آدم از ان سجده سر برداشت و این بشارت از جبرئیل بشنید، بشکر این بشارت که یافت دیگر باره بسجده شتافت، سجده دیگر بیاورد، اول سجده عذر بود، دوم سجده شکر بود، تعلیم است مر بندگان را که در نماز دو سجده آرید یکى عذر زلّتها خواستن، دیگر شکر نعمتها کردن، و گفتهاند: این دو سجده که بنده آرد در حال عبادت یکى حکایت حال ازلى است آن روز که رب العزة فرمود: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ همه بسجود در افتادند در ان حال که خطاب حق شنیدند، دیگر سجده مثال حال ابدى است در وقت دیدار خداوند ذو الجلال اندر بهشت، چنانک در خبر است: «اذا سطع لهم نور فیخرّون سجّدا فیقال لهم: لیس هذا اوان السجود بل هذا اوان الوجود».
یک سجده در حال وجود است دیگر سجده در حال شهود، بنده مؤمن چون این دو سجده بیارد بوقت نماز و هنگام راز، خویشتن را از ان عزیزان شمارد، سجده اوّل حال وجود انگارد، سجده دوم حال شهود انگارد، هم چنان بود که از ازل تا ابد در سجود گذارد. و گفتهاند: دین خداوند که سبب رستگارى بندگان است و مایه آشنایى ایشان بناى آن بر دو چیز است: یکى نمایش از حق، دیگر روش از بنده. نمایش آنست که گفت جل جلاله: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ، روش آنست که گفت: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و تا از حق نمایش نبود از بنده روش نیاید، و آن نمایش هم در آیات آفاق است هم در آیات انفس، در آیات آفاق آنست که گفت: أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، و در آیات انفس آنست که گفت: وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ میگوید: خویشتن را ننگرید و اندیشه نکنید در نهاد خویش که ربّ العالمین چندین دقایق حکمت و حقایق صنعت بقلم لطف قدم بر لوح این نهاد ثبت کرده و انوار اصطناع و آثار تکریم بر وى نگاشته، سرى مدوّر که سرا پرده عقل است و مجمع علم از وى صومعة الحواس ساخته، این نهاد مجوّف و این شخص مؤلّف، قیمت که گرفت بعقل و علم گرفت. قیمت آدمى بعقل است و حشمت او بعلم، کمال آدمى بعقل است و جمال او بعلم، پیشانى چون تخته سیم آفرید، دو ابرو بر مثال دو کمان از مشک ناب بروى بزه کرده، دو نقطه نور چشم در دو پیکر ظلمت ودیعت نهاده، صد هزار گل مورّد از گلشن دو رخ او برآورده، سى و دو دندان بر مثال درّ در صدف دهان نهان کرده، مهرى از عقیق آبدار بر وى نهاده، از آنجا که بدایت لب است تا آنجا که نهایت حلق است بیست و نه منزل آفریده و آن را مخارج بیست و نه حرف گردانیده، از دل سلطانى در وجود آورده و از سینه او را میدانى ساخته و از همّت مرکبى تیز رو و از اندیشه بریدى مسرع، دو دست گیرا دو پاى روا آفریده. این همه که رفت خلعت خلقت است و جمال ظاهر، و بالاى این کمال و جمال باطن است، یکى تأمّل کن در لطایف و عواطف ربانى و آثار عنایت و رعایت الهى که تعبیه این مشتى خاک است، و انواع کرامت و تخاصیص قربت که بر ایشان نهاده که همه عالم بیافرید و بهیچ آفریده نظر محبت نکرد. بهیچ موجود رسول نفرستاد، بهیچ مخلوق پیغام نداد، چون نوبت بآدمیان رسید که بر کشیدگان لطف بودند و نواختگان فضل و معادن انوار، اسرار ایشان را محل نظر خود گردانید، پیغامبران بایشان فرستاد، فرشتگان را رقیبان ایشان کرد، سوز عشق در دلها نهاد، بواعث شوق و دواعى ارادت پیاپى کرد. مقصود ازین عبارت و اشارت آنست که آدمى مشتى خاک است، هر چه یافت ازین تشریفات و تکریمات همه لطف و عنایت خداوند پاک است. او جل جلاله عطا که دهد بکرم خود دهد نه باستحقاق تو، بجود خود دهد نه بسجود تو، بفضل خود دهد نه بفعل تو، بخدایى خود دهد نه بکدخدایى تو.
بر صنع اله بىعدد برهانست
در برگ گلى هزارگون پنهانست
روز ار چه سپید و روشن و تابانست
آن را که ندید روز و شب یکسانست
کسى که خواهد تا ملکى را بسزا بداند و بشناسد نخست در ولایتش نگرد، آن گه در سپاهش نگرد، آن گه در صنع و فعلش نگرد، پس آن گه درو نگرد تا او را بسزا بداند.
چنانستى که رب العزة گفتى: عبدى اگر خواهى که در ولایتم نگرى لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ و گر خواهى که در سپاهم نگرى لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ور خواهى که در فعلم نگرى فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها ور خواهى که در صنعم نگرى وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ ور خواهى که فردا در من نگرى امروز از صنع من با من نگر بدیده دل أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ تا فردا بفضل من در نگرى بدیده سر وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ.
اى جوانمرد! هر که جلال حق بدانست و از صنع وى با وى نگرست مقصدش درگاه اللَّه بود، دست تصرّفش از کونین کوتاه بود، پاى عشقش همیشه در راه بود، دلش در قبضه عزت پادشاه بود، بر ظاهرش کسوت عبودیت بود، در باطنش حلیة نظر.
باسرار ربوبیت بود، بروز در راز بود، بشب در ناز بود، این که رب العزة گفت: وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ نه آن را گفت تا تو صورت آن به بینى و از ان در گذرى، لیکن آن را گفت تا تو در ان تفکر کنى و حقایق آن باز جویى و بر رموز و اشارات آن واقف شوى، بدانى که شب خلوتگاه دوستانست، موسم و میعاد آشتى جویانست، وقت نیاز نمودن مریدانست، هنگام راز و ناز عاشقانست. بنده باید که با حق جل جلاله بروز در منزل راز بود، بشب در محمل ناز بود، بروز در نظر صنایع بود، بشب در مشاهده صانع، بروز با خلق در خلق بود، بشب با حق بود در قدم صدق، بروز در کار بود، بشب در خمار بود، بروز راه جوید، بشب راز گوید، تا حق لیل و نهار گزارده بود و از صورت بصفت رسیده بود، و آنچه گفت تعالى و تقدس: الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ آفتاب عنایت فهم کند و ماه معرفت که از برج ازلیت تابد و از مطلع قربت برآید و بر سینه دوستان تابد. آفتاب و ماه صورت زینت آسمان است که مىفرماید جل جلاله: زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ آفتاب عنایت و ماه معرفت زینت دلهاى مؤمنان است که میگوید: وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ ماه در آسمان گاه گاه بمیغ پوشیده شود لکن باطل نگردد، اشارت است که معصیت گاه گاه معرفت را بپوشد لکن هرگز باطل نکند.
قوله: لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ آدم صلوات اللَّه علیه در ان حال که بزلّت مبتلا شد بسیار بگریست و بآخر سجده توبت بیاورد، در آن سجده توبت وى بمحل قبول افتاد، جبرئیل آمد و آدم را خبر کرد که توبت تو مقبول شد آدم از ان سجده سر برداشت و این بشارت از جبرئیل بشنید، بشکر این بشارت که یافت دیگر باره بسجده شتافت، سجده دیگر بیاورد، اول سجده عذر بود، دوم سجده شکر بود، تعلیم است مر بندگان را که در نماز دو سجده آرید یکى عذر زلّتها خواستن، دیگر شکر نعمتها کردن، و گفتهاند: این دو سجده که بنده آرد در حال عبادت یکى حکایت حال ازلى است آن روز که رب العزة فرمود: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ همه بسجود در افتادند در ان حال که خطاب حق شنیدند، دیگر سجده مثال حال ابدى است در وقت دیدار خداوند ذو الجلال اندر بهشت، چنانک در خبر است: «اذا سطع لهم نور فیخرّون سجّدا فیقال لهم: لیس هذا اوان السجود بل هذا اوان الوجود».
یک سجده در حال وجود است دیگر سجده در حال شهود، بنده مؤمن چون این دو سجده بیارد بوقت نماز و هنگام راز، خویشتن را از ان عزیزان شمارد، سجده اوّل حال وجود انگارد، سجده دوم حال شهود انگارد، هم چنان بود که از ازل تا ابد در سجود گذارد. و گفتهاند: دین خداوند که سبب رستگارى بندگان است و مایه آشنایى ایشان بناى آن بر دو چیز است: یکى نمایش از حق، دیگر روش از بنده. نمایش آنست که گفت جل جلاله: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ، روش آنست که گفت: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و تا از حق نمایش نبود از بنده روش نیاید، و آن نمایش هم در آیات آفاق است هم در آیات انفس، در آیات آفاق آنست که گفت: أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، و در آیات انفس آنست که گفت: وَ فِی أَنْفُسِکُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ میگوید: خویشتن را ننگرید و اندیشه نکنید در نهاد خویش که ربّ العالمین چندین دقایق حکمت و حقایق صنعت بقلم لطف قدم بر لوح این نهاد ثبت کرده و انوار اصطناع و آثار تکریم بر وى نگاشته، سرى مدوّر که سرا پرده عقل است و مجمع علم از وى صومعة الحواس ساخته، این نهاد مجوّف و این شخص مؤلّف، قیمت که گرفت بعقل و علم گرفت. قیمت آدمى بعقل است و حشمت او بعلم، کمال آدمى بعقل است و جمال او بعلم، پیشانى چون تخته سیم آفرید، دو ابرو بر مثال دو کمان از مشک ناب بروى بزه کرده، دو نقطه نور چشم در دو پیکر ظلمت ودیعت نهاده، صد هزار گل مورّد از گلشن دو رخ او برآورده، سى و دو دندان بر مثال درّ در صدف دهان نهان کرده، مهرى از عقیق آبدار بر وى نهاده، از آنجا که بدایت لب است تا آنجا که نهایت حلق است بیست و نه منزل آفریده و آن را مخارج بیست و نه حرف گردانیده، از دل سلطانى در وجود آورده و از سینه او را میدانى ساخته و از همّت مرکبى تیز رو و از اندیشه بریدى مسرع، دو دست گیرا دو پاى روا آفریده. این همه که رفت خلعت خلقت است و جمال ظاهر، و بالاى این کمال و جمال باطن است، یکى تأمّل کن در لطایف و عواطف ربانى و آثار عنایت و رعایت الهى که تعبیه این مشتى خاک است، و انواع کرامت و تخاصیص قربت که بر ایشان نهاده که همه عالم بیافرید و بهیچ آفریده نظر محبت نکرد. بهیچ موجود رسول نفرستاد، بهیچ مخلوق پیغام نداد، چون نوبت بآدمیان رسید که بر کشیدگان لطف بودند و نواختگان فضل و معادن انوار، اسرار ایشان را محل نظر خود گردانید، پیغامبران بایشان فرستاد، فرشتگان را رقیبان ایشان کرد، سوز عشق در دلها نهاد، بواعث شوق و دواعى ارادت پیاپى کرد. مقصود ازین عبارت و اشارت آنست که آدمى مشتى خاک است، هر چه یافت ازین تشریفات و تکریمات همه لطف و عنایت خداوند پاک است. او جل جلاله عطا که دهد بکرم خود دهد نه باستحقاق تو، بجود خود دهد نه بسجود تو، بفضل خود دهد نه بفعل تو، بخدایى خود دهد نه بکدخدایى تو.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند الرَّحْمنِ فراخ بخشایش الرَّحِیمِ مهربان
حم (۱) عسق (۲) کَذلِکَ، این سوره حم
عسق، همچنین.، یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ پیغام میدهد بتو و ایشان که پیش از تو بودند، اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. (۳) آن خداى تواناى، آن راست دانش.
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ او راست هر چه در آسمانها و هر چه در زمینها وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۴) و اوست آن برتر بزرگوار.
تَکادُ السَّماواتُ کامید و نزدیک بود آسمانها، یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ که از زبر خویش درشکنند، وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ و فرشتگان مىستایند خداوند خویش را وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ و آمرزش میخواهند ایشان را که در زمیناند، أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. (۵) آگاه باشید که اللَّه اوست آن آمرزگار بخشاینده.
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ، و ایشان که مىخدایان گیرند فرود از او، اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ اللَّه کوشنده و نگهبان ایشانست بر ایشان، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ. (۶) تو بر ایشان کارساز و گماشته و نگهبان نیستى.
کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هم چنان پیغام کردیم بتو، قُرْآناً عَرَبِیًّا قرآنى تازى، لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى تا بیم نمایى مردمان مکه را وَ مَنْ حَوْلَها و هر که گرد بر گردان، وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ و آگاه کنى و بیم نمایى از روز فراهم آوردن خلق، لا رَیْبَ فِیهِ، که گمان نیست در آن، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. (۷) گروهى در بهشت و گروهى در آتش.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً و اگر اللَّه خواستى، همه خلق را یک گروه آفریدى گردیده وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ لکن مىدرآرد او را که خواهد در بخشایش خویش، وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ. (۸)
و ستمکاران ناگرویدگان آنند که نیست ایشان را هیچ یارى دهى و نه هیچ فریادرسى.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فرود از او خدایان گرفتند و یاران جستند فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ اللَّه اوست که یاور و فریادرس است، وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى و اوست که زنده کند مردگان را، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. (۹) و اوست بر همه چیز توانا.
وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ و هر چیزى که در آن مختلف شوید فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ برگزاردن آن و بریدن آن با اللَّه است.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی بگو آن اللَّه است خداوند من، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ و بر او توکل کردم وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ. (۱۰) و باو میگردم بدل و بکردار.
فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار آسمان و زمین جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً شما را هم از شما جفتان آفرید، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً، و چهارپایان را هم از چهارپایان جفتان آفرید، یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ میآفریند شما را لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ماننده نیست او را هیچیز وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. (۱۱) اوست آن شنوا و بینا.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ او راست کلیدهاى آسمان و زمین، یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ فراخ میگستراند روزى او را که خواهد، وَ یَقْدِرُ و مىفروگیرد باندازه، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. (۱۲) او بهر چیزى داناست.
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ پیدا کرد و نهاد و راه ساخت شما را از دین، ما وَصَّى بِهِ نُوحاً آن چیز که وصیت کرد اللَّه بآن نوح را وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ و آنچه پیغام دادیم بتو، وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى و آنچه وصیت کردیم بآن، ابراهیم و موسى و عیسى را أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ شریعت و وصیت باین بود که این دین را بپاى دارید، وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ و مپراکنید جوک جوک در آن، کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ گران آمد بر انباز گیران با من، ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ آنچه مىبآن خوانى ایشان را، اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اللَّه میگزیند بخود، او را که خواهد وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ. (۱۳) و راه مینماید بخود او را که مىباو گراید.
وَ ما تَفَرَّقُوا و دو گروه نشدند إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ مگر پس آنکه بایشان آمد آگاهى و دانش بَغْیاً بَیْنَهُمْ از افزون جویى و بدنیتى میان ایشان، وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى و گرنه آید سخنى از خداوند تو پیش شد از کرد ایشان تا هنگامى نام زد کرده، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ داورى بریدند میان ایشان در وقت، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ و اینان که کتاب قرآن دادند ایشان را مِنْ بَعْدِهِمْ از پس، لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ. (۱۴) در گمانىاند از این پیغام دل را سوزنده.
فَلِذلِکَ فَادْعُ با آن دین و آن شرع میخوان، وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ و بر ایستادهدار بان چنانک فرمودند ترا، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بر بىراستیهاى ایشان مرو، وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ و گوى بگرویم بهر نامهاى که اللَّه فرستاد، وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ و فرمودند مرا تا داد کنم و راست روم میان شما، اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ اللَّه خداوند ماست و خداوند شما، لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ دین و کرد ما ما را، و دین و کرد شما شما را، لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ میان ما و میان شما پیگار نیست، اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا اللَّه با هم آرد ما را وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ. (۱۵) و بازگشت با اوست.
وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ و ایشان که مىحجت جویند و آرند در اللَّه مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ پس آنکه پاسخ کردند او را و بگرویدند باو حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ حجت ایشان ایشان ناچیزست و نابرجاى بنزدیک خداوند ایشان، وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ و خشم اللَّه بر ایشان، وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. (۱۶) و ایشانراست عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ خداى اوست که نامه فرو فرستاد براستى وَ الْمِیزانَ و ترازو وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ. (۱۷) دانا کرد ترا و چه دانى که رستاخیز نزدیک است.
یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها ایشان بآن میشتاوند که نگرویدهاند بآن، وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها و ایشان که گرویدهاند ترسانند از آن، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ و میدانند که آن بودنى است، أَلا آگاه بید و بدانید إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ ایشان که در کار رستاخیز در گمان میباشند، لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. (۱۸) ایشان در گمراهىاند دور.
حم (۱) عسق (۲) کَذلِکَ، این سوره حم
عسق، همچنین.، یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ پیغام میدهد بتو و ایشان که پیش از تو بودند، اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. (۳) آن خداى تواناى، آن راست دانش.
لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ او راست هر چه در آسمانها و هر چه در زمینها وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۴) و اوست آن برتر بزرگوار.
تَکادُ السَّماواتُ کامید و نزدیک بود آسمانها، یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ که از زبر خویش درشکنند، وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ و فرشتگان مىستایند خداوند خویش را وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ و آمرزش میخواهند ایشان را که در زمیناند، أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ. (۵) آگاه باشید که اللَّه اوست آن آمرزگار بخشاینده.
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ، و ایشان که مىخدایان گیرند فرود از او، اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ اللَّه کوشنده و نگهبان ایشانست بر ایشان، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ. (۶) تو بر ایشان کارساز و گماشته و نگهبان نیستى.
کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ هم چنان پیغام کردیم بتو، قُرْآناً عَرَبِیًّا قرآنى تازى، لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى تا بیم نمایى مردمان مکه را وَ مَنْ حَوْلَها و هر که گرد بر گردان، وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ و آگاه کنى و بیم نمایى از روز فراهم آوردن خلق، لا رَیْبَ فِیهِ، که گمان نیست در آن، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ. (۷) گروهى در بهشت و گروهى در آتش.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً و اگر اللَّه خواستى، همه خلق را یک گروه آفریدى گردیده وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ لکن مىدرآرد او را که خواهد در بخشایش خویش، وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ. (۸)
و ستمکاران ناگرویدگان آنند که نیست ایشان را هیچ یارى دهى و نه هیچ فریادرسى.
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فرود از او خدایان گرفتند و یاران جستند فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ اللَّه اوست که یاور و فریادرس است، وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى و اوست که زنده کند مردگان را، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. (۹) و اوست بر همه چیز توانا.
وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ و هر چیزى که در آن مختلف شوید فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ برگزاردن آن و بریدن آن با اللَّه است.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی بگو آن اللَّه است خداوند من، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ و بر او توکل کردم وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ. (۱۰) و باو میگردم بدل و بکردار.
فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار آسمان و زمین جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً شما را هم از شما جفتان آفرید، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً، و چهارپایان را هم از چهارپایان جفتان آفرید، یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ میآفریند شما را لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ماننده نیست او را هیچیز وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ. (۱۱) اوست آن شنوا و بینا.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ او راست کلیدهاى آسمان و زمین، یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ فراخ میگستراند روزى او را که خواهد، وَ یَقْدِرُ و مىفروگیرد باندازه، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. (۱۲) او بهر چیزى داناست.
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ پیدا کرد و نهاد و راه ساخت شما را از دین، ما وَصَّى بِهِ نُوحاً آن چیز که وصیت کرد اللَّه بآن نوح را وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ و آنچه پیغام دادیم بتو، وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى و آنچه وصیت کردیم بآن، ابراهیم و موسى و عیسى را أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ شریعت و وصیت باین بود که این دین را بپاى دارید، وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ و مپراکنید جوک جوک در آن، کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ گران آمد بر انباز گیران با من، ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ آنچه مىبآن خوانى ایشان را، اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اللَّه میگزیند بخود، او را که خواهد وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ. (۱۳) و راه مینماید بخود او را که مىباو گراید.
وَ ما تَفَرَّقُوا و دو گروه نشدند إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ مگر پس آنکه بایشان آمد آگاهى و دانش بَغْیاً بَیْنَهُمْ از افزون جویى و بدنیتى میان ایشان، وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى و گرنه آید سخنى از خداوند تو پیش شد از کرد ایشان تا هنگامى نام زد کرده، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ داورى بریدند میان ایشان در وقت، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ و اینان که کتاب قرآن دادند ایشان را مِنْ بَعْدِهِمْ از پس، لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ. (۱۴) در گمانىاند از این پیغام دل را سوزنده.
فَلِذلِکَ فَادْعُ با آن دین و آن شرع میخوان، وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ و بر ایستادهدار بان چنانک فرمودند ترا، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بر بىراستیهاى ایشان مرو، وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ و گوى بگرویم بهر نامهاى که اللَّه فرستاد، وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ و فرمودند مرا تا داد کنم و راست روم میان شما، اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ اللَّه خداوند ماست و خداوند شما، لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ دین و کرد ما ما را، و دین و کرد شما شما را، لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ میان ما و میان شما پیگار نیست، اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا اللَّه با هم آرد ما را وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ. (۱۵) و بازگشت با اوست.
وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ و ایشان که مىحجت جویند و آرند در اللَّه مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ پس آنکه پاسخ کردند او را و بگرویدند باو حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ حجت ایشان ایشان ناچیزست و نابرجاى بنزدیک خداوند ایشان، وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ و خشم اللَّه بر ایشان، وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. (۱۶) و ایشانراست عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ خداى اوست که نامه فرو فرستاد براستى وَ الْمِیزانَ و ترازو وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ. (۱۷) دانا کرد ترا و چه دانى که رستاخیز نزدیک است.
یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها ایشان بآن میشتاوند که نگرویدهاند بآن، وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها و ایشان که گرویدهاند ترسانند از آن، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ و میدانند که آن بودنى است، أَلا آگاه بید و بدانید إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ ایشان که در کار رستاخیز در گمان میباشند، لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. (۱۸) ایشان در گمراهىاند دور.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۱ - النوبة الثانیة
این سوره «حم، عسق» سورة «الشورى» خوانند، و در مکیات شمرند.
ابن عباس گفت: جمله بمکه فرود آمد مگر چهار آیت: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً تا آخر چهار آیت. و جمله سوره پنجاه و سه آیت است و هشتصد و شصت و شش کلمه و سه هزار و پانصد و هشتاد و هشت حرف. و در این سوره هفت آیت منسوخ است: الاولى قوله تعالى: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ نسخ ذلک بقوله: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا.
الثانیة. قوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ نسختها آیة السیف.
الثالثة قوله: لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ نسخت بقوله: قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ.الرابعة قوله: وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها نسخت بقوله: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ.
الخامسة قوله: وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ و الّتى تلیها نسخت بقوله: وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.
السادسه قوله: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ نسختها آیة السیف.
السابعه قوله: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى اختلف فى تأویلها و اکثر المفسرین على انها نسخت بقوله: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ.
و من فضائل هذه السوره: ما روى ابىّ ابن کعب قال رسول اللَّه ص: من قرأ سوره حم عسق کان ممن تصلى علیه الملائکة و یستغفرون له و یسترحمون له.
قوله: حم، عسق. حسین فضل را پرسیدند، چونست که حروف تهجى در اوائل سور همه متصل نوشتند چون: المص، المر، کهیعص و حم عسق منقطع نوشتند، حم از عسق باز بریده؟ جواب داد: که حم مستقل است بنفس خویش کالحوامیم قبله و بعده.
و مفسران این را دو آیت شمرند: حم یک آیت و عسق یک آیت، حم مبتدا و عسق خبره. و آن دیگر حروف تهجى در اوائل سور همه یک آیت شمرند.
و نیز اهل تأویل را اجماع است که کهیعص و اخوات آن از حروف تهجى است، و در حم خلاف است: قومى آن را از حیز حروف بیرون کردند و به حیز افعال بردند، گفتند معنى آنست که حم اى قضى ما هو کائن، اما در تفسیر این حروف مفسران دراز گفتهاند، صحیح و سقیم، و ما لختى از آن که بحق نزدیکتر است بگوئیم.
ابن عباس بجواب نافع بن الازرق که از وى تفسیر این حروف پرسید گفت: حا، حلم خداوند است جل جلاله، میم مجد او، عین علم او، سین سناء او، قاف، قدرت او.
محمد بن کعب گفت: قسم است که رب العالمین یاد کرده، یعنى «اقسم اللَّه بحلمه و مجده و سنائه و علمه و قدرته» انه کذلک یوحى الیک و الى الذین من قبلک» اى کما اوحینا الى سائر الانبیاء من قبلک کذلک نوحى الیک.
و قیل اقسم اللَّه بهذه الحروف ان لا یعذب من عاد الیه به لا اله الا اللَّه مخلصا من قبله. و گفتهاند آن روز که این آیت فرود آمد رسول خدا (ص) متغیر گشت. گفتند یا رسول اللَّه چه رسید ترا که چنین متغیر گشتى؟ گفت مرا خبر دادند که در این امت من فتنهها خواهد بود پیوسته تا بوقت نزول عیسى و خروج دجال.
از اینجا گفت شهر بن خوشب و عطاء بن ابى ریاح در تفسیر حم عسق: حا، حرب یعزّ فیها الذلیل و یذلّ فیها العزیز فى قریش، ثم تفضى الى العرب ثم الى العجم، ثم تمتد الى خروج الدجال. میم، ملک یتحول من قوم الى قوم. عین عدو لقریش یقصدهم. سین سبىّ یکون فیهم. قاف، قدرة اللَّه النافذة فى خلقه.
و قیل معنى حم عسق اى قضى عذاب سیکون واقعا.
قوله تعالى: کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ قال ابن عباس: لیس من نبىّ صاحب کتاب الا و قد اوحى الیه حم عسق، فلذلک قال کذلک یوحى الیک و الى الذین من قبلک. قال مقاتل: نزل حکمها على الانبیاء. و قیل حروف المعجم، یوحى الیک و الى الانبیاء من قبلک. قرأ ابن کثیر: یوحى، بفتح الحاء و حجته قوله: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک. و على هذه القراءة قوله اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ تبیین للفاعل، کانّه قیل من یوحى؟ فقیل اللَّه العزیز الحکیم. و قیل تم الکلام عند و له وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ، ثم تبتدى فیقول، اللَّه العزیز الحکیم.
قوله تعالى: لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، میگوید چنین پیغام میدهند بتو و بایشان که پیش از تو بودند، اینجا سخن تمام شد، آن گه گویى اللَّه آن تواناى دانا است که او راست هر چه در آسمانها و در زمینها همه فلک و ملک اوست، وَ هُوَ الْعَلِیُّ اى الرفیع فوق خلقه الْعَظِیمُ. فلا اکبر منه.
قوله تعالى: تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ اى یتشققن مِنْ فَوْقِهِنَّ یعنى ممن فوقهن، اى من عظمة اللَّه و جلاله فوقهن، آسمانها نزدیک بود که همه در هم شکند از عظمت و جلال اللَّه که بالاى آسمانهاست. و قیل: تکاد السماوات کل واحدة منهن تنفطر فوق التی تلیها من قول المشرکین اتخذ اللَّه ولدا نظیره ، قوله تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ منه و تنشق الارض و تخر الجبال. هذا، ان ادعوا للرحمن ولدا. و قیل معناه قربت الساعة و انفطار السماوات. و قوله: وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، اى باذنه، و قیل بشکره.
و یَسْتَغْفِرُونَ لمن فى الارض من المؤمنین، کقوله: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا، و قال فى الکفار: و أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ و استغفار الملائکة للمؤمنین شفاعتهم لهم، و قیل یسئلون لهم الرزق. أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ هذا بشارة باجابته للمستغفرین، قال بعضهم هیب فى الابتداء ثم بشر و الطف فى الانتهاء.
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اى اعوانا و انصارا، اشرکوهم معه فى العبادة اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ حافظ لاعمالهم، فیجازیهم علیها، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ اى انما انت یا محمد رسول علیک البلاغ، و لیس علیک حملهم على الایمان. و قیل لم توکل علیهم حتى تؤخذ بهم.
وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا اى کما اوحینا الى الانبیاء قبلک کتبا بلغات اممهم، اوحینا الیک قرآنا عربیا، بلغة قومک لیفهموا ما فیه.
لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها، یعنى لتنذر اهل مکّة، و لتنذر من حولها، یعنى قرى الارض کلها، و سمیت مکة ام القرى، لانها اشرف البلاد لکون الحرم و بیت اللَّه العتیق فیها، و لان الارض دحیت من تحتها، فمحل القرى منها محل البنات من الامهات. وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ اى تنذر الناس بیوم القیمة فیکون مفعولا به لا ظرفا، و یوم الجمع یوم القیمة یجمع اللَّه الاولین و الآخرین و اهل السماوات و اهل الارض، لا رَیْبَ فِیهِ اى لا شک فى الجمع انه کائن.
ثم بعد الجمع یتفرقون: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ کقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ یعنى اصحاب الیمین و اصحاب الشمال و هو قوله: یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً.
قال ابن السماک: «ان خوف المنصرف للفریقین قطع نیاط قلوب العارفین.روى عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص، قال: «خرج علینا رسول اللَّه (ص) و فى یدیه کتابان. و فى روایة خرج رسول اللَّه (ص) ذات یوم قابضا على کفیه و معه کتابان فقال: أ تدرون ما هذان الکتابان؟ قلنا، لا، یا رسول اللَّه. فقال للذى فى یده الیمنى هذا کتاب من رب العالمین، باسماء اهل الجنة و اسماء آبائهم و عشائرهم وعدتهم قبل ان یستقروا نطفا فى الاصلاب.
و قیل ان یستقروا نطفا فى الارحام، اذ هم فى الطینة منجدلون، فلیس بزائد فیهم و لا بناقص منهم اجمال، منّ اللَّه علیهم الى یوم القیمة.
فقال عبد اللَّه بن عمرو ففیم العمل اذا؟ فقال اعملوا و سدّدوا و قاربوا فان صاحب الجنة یختم له بعمل اهل الجنة و ان عمل اىّ عمل. و ان صاحب النار یختم له بعمل اهل النار و ان عمل اى عمل. ثم قال: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ عدل من اللَّه عز و جل.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً. قال ابن عباس: اى على دین واحد.
و قال مقاتل: على ملة الاسلام کقوله: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى، و قوله وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ، وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ اى فى دینه الاسلام. وَ الظَّالِمُونَ اى الکافرون، ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ یدفع عنهم العذاب، وَ لا نَصِیرٍ یمنعهم من النار.
أَمِ اتَّخَذُوا یعنى بل اتخذوا، مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اصناما یعبدونها فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ، قال ابن عباس: ولیک یا محمد (ص) و ولّى من اتبعک و هو الذى ینفع ولایته یونس لا الصنم. وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. لیس فى السماء و الارض معبود تحیى الموتى غیره. و هو قول ابراهیم رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ.
و لما نزل العذاب بقوم یونس لجائوا الى عالم فیهم کان عنده من العلم شىء و کان یونس ذهب مغاضبا، فقال لهم قولوا یا حىّ حین لا حىّ، یا حى یحیى الموتى، یا حىّ لا اللَّه الا انت، فقالوا ما، فکشف عنهم العذاب.
وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ من امور الدین و الدنیا، فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ اى فعلمه عند اللَّه. و قیل معناه کلوا علمه الى کتاب اللَّه و سنة الرسول کقوله:، فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ و قیل: فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ و قد بین ذلک فى القرآن اما ظاهرا منصوصا و اما مضمنا فیه تضمینا قریب المآخذ، او تضمینا بعید المآخذ. قال مقاتل: ان اهل مکة کفر بعضهم بالقرآن و آمن بعضهم به فاخبر ان حکمهم الى اللَّه یحکم یوم القیمة للمحق الى المبطل، فیصیر المحق الى النعیم و المبطل الى الجحیم.
و قیل یحکم فى الدنیا باظهار المؤمنین علیهم و قتلهم و اسرهم. ذلِکُمُ اللَّهُ الذى یحکم بین المختلفین هو رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ فى جمیع امورى وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ فیما ینوبنى.
قوله تعالى: فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، جَعَلَ لَکُمْ اى خلق لکم مِنْ أَنْفُسِکُمْ یعنى من جنسکم أَزْواجاً حلائل، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً اى اصناما، ذکورا و اناثا لترتفقوا بها. و قیل انما قال من انفسکم لان حواء خلقت من ضلع آدم. قال مجاهد: نسلا بعد نسل من الناس، و الانعام یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ اى یخلقکم فى البطن و فى الرحم، و قیل فى، هاهنا بمعنى الباء، تأویله: یخلقکم و یکثرکم بالتزویج. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ هذا رد على الذین اتخذوا من دونه اولیاء و منسوق على قوله یُحْیِ الْمَوْتى. و الکاف زائده دخلت للتأکید، و المعنى: لیس مثله شیء، و قیل مثل زائدة دخلت لتوکید الکلام و تقدیره: لیس کهو شیء، کقوله: فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ. و فى حرف ابن مسعود فان آمنوا بما آمنتم به . ثم قال: وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لئلا یتوهم انه لا صفات له کما لا مثل له، فقد تضمنت الایة اثبات الصفة و نفى التشبیه، و التوحید کلمة بین هذین الحرفین: اثبات صفة من غیر تشبیه و نفى تشبیه من غیر تعطیل، فمن نزل عن الاثبات و ارعى اتقاء التشبیه وقع فى التعطیل، و من ارتقى عن الظاهر و اتّقى اتّقاء التعطیل حصل على التشبیه و اخطأ وجه الدلیل و على اللَّه قصد السبیل.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، اى مفاتیح السماوات و الارض و من ملک المفتاح ملک الخزانة، و قال الکلبى: فى السماء خزانة المطر، و فى الارض خزانة النبات، و قیل خزانة السماوات الغیوب و خزانة الارض الآیات. یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ، لان مفتاح الرزق بیده، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ، من مصالح العباد، عَلِیمٌ فیعطیهم بقدر مصالحهم قوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ الشرعة السنّة و الشرع المصدر و الشریعة السبیل المسنونة السویة، و القوم شرع فى الامر و الشارع الطریق الذى لا یملکه مالک، و یکون الخلق فیه شرعا واحدا، شَرَعَ لَکُمْ، اى: بیّن لکم و تبین لکم و اختار لکم من الادیان دینا، ما وَصَّى بِهِ نُوحاً اى: الذى امر به نوحا و قدم نوحا لانه اول من اوحى الیه الحلال و الحرام، و اول من اوحى الیه تحریم الامهات و الاخوات و البنات، وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى، اى شرع ذلک کلّه، قال مجاهد: لم یبعث اللَّه نبیا، الّا وصاه باقامة الصلاة و ایتاء الزکاة و الاقرار للَّه بالطاعة، فذلک دینه الذى شرع لهم و قال: هو التوحید و البراءة من الشرک و قیل هو قوله: أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ بعث الانبیاء کلهم باقامة الدین و الالفة و الجماعة و ترک الفرقة و المخالفة.
قال على (ع): لا تتفرقوا فالجماعة رحمة و الفرقة عذاب، کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ، من التوحید و خبر البعث و قیل ما خصصت به من النبوة و الرسالة، اى: ثقل علیهم ذلک، ثم قال: اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اى یصطفى لنبوته و رسالته من یشاء من عباده و قیل یصطفى لدینه، مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ. اى : یرجع الى طاعته.
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، العلم هاهنا القرآن و هؤلاء المتفرقون هم اهل الکتاب تفرّقوا على رسول اللَّه (ص) فآمن به بعضهم و کفر به بعضهم، و قد کانوا قبل مبعثه مجتمعین على الایمان به، فلما بعث تفرقوا علیه من بعد ما جاءهم القرآن. بَغْیاً بَیْنَهُمْ، اى : حسدا و عداوة و البغى الحسد المطاع، و قیل المتفرقون اهل الادیان المختلفة، و العلم هو العلم باقامة الدین و ترک التفرق فیه و قیل جاءهم اسباب العلم فلم ینظروا فیها لانه ختم الایة بقوله: وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ، و الشک و العلم لا یجتمعان، بَغْیاً بَیْنَهُمْ، یعنى لابتغاء الدنیا و طلب ملکها.
وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ، فى تأخیر العذاب عنهم، إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى، و هو یوم القیمة، و الکلمة السابقة، قوله: بل الساعة موعدهم، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، اى : لعوجلوا بالعذاب فى الدنیا، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ یعنى الیهود و النصارى مِنْ بَعْدِهِمْ، اى : من بعد انبیائهم مثل الیهود من بعد موسى و النصارى من بعد عیسى، لَفِی شَکٍّ مِنْهُ، اى : من کتابک الذى هو القرآن، مُرِیبٍ اى : شک مع تهمة. و قیل لهم العرب، أُورِثُوا الْکِتابَ، بعد الیهود و النصارى فشکوا فیه. فَلِذلِکَ فَادْعُ، اى : فالى ذلک فادع کقوله: أَوْحى لَها، اى : اوحى الیها و «ذلک»، اشارة الى ما وصّى به الانبیاء من التوحید و اقامة الدین، وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ، اى: اثبت على الذى امرت به من تبلیغ الرسالة، و قیل استقم على طاعة اللَّه کما امرت فى القران، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ، و ذلک حین ارادوا منه المداهنه کقوله: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ، فنهاه اللَّه عن ذلک. و قیل نزلت فى الولید بن المغیرة و شیبة بن ربیعة حین وعده الولید ان یعطیه نصف ماله و وعده شیبة ان یزوجه ابنته ان رجع عن دعوته و دینه الى دین قریش، وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ، اى: آمنت بکتب اللَّه کلها، وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ، اى: اسوى بینکم فى التبلیغ.
قال قتادة: أمر أن یعدل، فعدل حتى مات و قیل معناه، امرت ان اسوى بینى و بینکم فاعمل بما آمرکم به و انتهى عما انهیکم عنه، روى انّ داود علیه السلام قال: ثلاث من کنّ فیه فهو الفائز: القصد فى الغنى، و الفقر و العدل فى الرضا و الغضب، و الخشیة فى السرّ و العلانیة، و ثلث من کنّ فیه اهلکته: شحّ مطاع، و هوى متبع، و اعجاب المرء بنفسه.
و اربع من اعطیهنّ فقد اعطى خیر الدنیا و الآخرة: لسان ذاکر و قلب شاکر و بدن صابر و زوجة مؤمنة. اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ، یعنى إلهنا واحد و ان اختلفت اعمالنا فکل یجازى بعمله و لا یؤاخذ بعمل غیره، لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ، ابن عباس گفت حجت اینجا بمعنى خصومت است، فالحجة بمعنى الحجاج کالخصومة بمعنى الخصام، میگوید: خصومت میان ما و شما بقتال نیست که مرا بدعوت، فرمودهاند و بقتال نفرمودهاند، پس چون او را بقتال فرمودند، این آیت منسوخ گشت. مجاهد گفت: حجت اینجا برهانست و بینت، و آیه محکم است، و منسوخ نه، اى: ظهر الحق و وضحت الدلایل و قامت الحجج فلا نحتاج الى حجة نقیمها، اما الاسلام و اما السیف. میگوید: پس از آنکه حق روشن گشت، بدلایل و حجت ما را حاجت نیست بدیگر حجت آوردن و دلائل نمودن، اکنون از شما اسلام پذیریم یا شمشیر؟ و گفتهاند تأویل این سخن آنست که: لا تستوى الحجة بیننا و بینکم، حجتنا بالغة و حجتکم داحضة، حجّت ما و حجت شما در دین یکسان نیست، حجت ما تمام است و روشن، رسیده بهر جاى و بهر کس و حجت شما باطل و تباه، اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا، فى القیامة للخصومة، وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ و المعاد لفصل القضاء.
وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ، اى یخاصمون فى دین اللَّه نبیه. قال قتاده: هم الیهود، قالوا کتابنا قبل کتابکم و نبینا قبل نبیکم، فنحن خیر منکم. مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ اى: من بعد ما استجاب له العرب و دخلوا فى دینه لظهور معجزاته.
و قیل من بعد ما استجاب له اهل الکتاب و اقرّوا بنبوته لوجودهم نعته فى کتبهم و استفتحوا به. بیشترین مفسران میگویند که این آیت در شأن جهودان فرو آمد، که با مصطفى و با مؤمنان خصومت میکردند در کار دین و حجت میآوردند که کتاب ما بیش از کتاب شماست و پیغامبر ما پیش از پیغامبر شما آمد، ما بحق سزاتریم از شما، و دین ما به است از دین شما، رب العالمین فرمود: این خصومت بعد از آن کردند که بنبوت وى اقرار داده بودند و بنعت و صفت وى که در توراة یافتند ایمان آورده و در وقایع بوى نصرت خواسته.
معنى دیگر: این خصومت که جهودان کردند با رسول، بعد از آن کردند که عرب او را منقاد شدند و دعوت وى اجابت کردند و بدین وى درآمدند، بآن معجزات ظاهر که از وى دیدند و حق بشناختند. قومى گفتند این مخاصمت قریش است و مشرکان با رسول خدا (ص) با مؤمنان در کار توحید، مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ اى: من بعد ما استجاب اللَّه محمدا باظهار المعجزة الدالة على نبوته، میگوید پس از آنکه رب العالمین، محمد را اجابت کرد بهر چه خواست از اظهار معجزات، و دلائل و آیات نمود بر صدق نبوت وى ایشان خصومت میکنند و حجّت آرند، حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ، آن حجت ایشان تباه است و باطل، ناچیز و نابرجاى، و قیل هؤلاء المحاجّون هم المتکلمون فى اللَّه عزّ و جل بغیر الکتاب و السّنة، مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ، اى: من بعد ما استجاب المؤمنون لربّهم و آمنوا، باین قول، محاجّت در اللَّه، مخاصمت مبتدعان است با اهل سنت و افتحام متکلفان و خوض معترضان و تأویل جهمیان و ساخته فلسفیان که برأى و عقل خود در اللَّه سخن گفتند، و صواب دید رأى و خرد خویش در این باب قانون ساختند، و معقول، فراپیش کتاب منزل و سنت مسند داشتند، پس از آن که مؤمنان و مخلصان فرموده اللَّه را اجابت کردند و از کتاب و سنت درنگذشتند، صواب دید رأى و عقل خود معزول کردند، و باذعان گردن نهادند و بسمع قبول کردند و راه تسلیم سپردند. آن گه فرمود: حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. حجت ایشان تباه است و بر ایشان خشم و عذاب اللَّه است، راى فرعون رأى ایشان که گفت: ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى، و ابلیس پیشواى ایشان، و دوزخ سراى ایشان است.
اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ، اى: انّ الذى ادعوکم الى عبادته، هو اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ اى بالحقیقة و المیزان، یعنى العدل، و سمّى العدل میزانا لانّ المیزان آلة الانصاف و التسویه. و قیل معنى انزال المیزان الهامه الخلق، العمل به و امره بالعدل و الانصاف، کقوله: قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً.
و قیل: الهم اتخاذ المیزان، و قال علقمة المیزان محمد (ص) یقضى بینهم بالکتاب وَ ما یُدْرِیکَ یا محمد لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ. و لم یقل قریبة لانّ تأنیثها غیر حقیقى و مجازه الوقت. و قیل معناه: اتیانها قریب و هذه الآیة تدل على البعث و على الاستعداد للقیامة.
یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، و هم الذین کانوا یقولون: مَتى هذَا الْوَعْدُ، عَجِّلْ لَنا قِطَّنا، ائْتِنا بِما تَعِدُنا، قال مقاتل: ذکر النبى الساعة و عنده قوم من المشرکین، فقالوا تکذیبا و استهزاء: متى تکون الساعة؟ فانزل اللَّه تعالى هذه الآیة، قوله: یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، یعنى ظنا منهم انها غیر آتیة، و قیل طمعا منهم انها غیر آتیة و قیل طمعا منهم فى ان یذکر النبى لها وقتا معینا، ثم یمضى الوقت فلا یقع فیصیر حجة لهم علیه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها لانهم ایقنوا انها واقعة لا محالة، مُشْفِقُونَ مِنْها، ان تقوم فتحول بینهم و بین التوبة، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ، الکائن لا محالة. و یعلمون انهم محاسبون على اعمالهم.
أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ، اى یجادلون فیها لیشککوا المؤمنین، و قیل الذین یدخلهم الشک فیجحدون کونها، لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. لانهم لو فکّروا لعلموا انّ الذین انشأهم و خلقهم اول مرّة قادر على ان یبعثهم.
ابن عباس گفت: جمله بمکه فرود آمد مگر چهار آیت: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً تا آخر چهار آیت. و جمله سوره پنجاه و سه آیت است و هشتصد و شصت و شش کلمه و سه هزار و پانصد و هشتاد و هشت حرف. و در این سوره هفت آیت منسوخ است: الاولى قوله تعالى: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ نسخ ذلک بقوله: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا.
الثانیة. قوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ نسختها آیة السیف.
الثالثة قوله: لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ نسخت بقوله: قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ.الرابعة قوله: وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها نسخت بقوله: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ.
الخامسة قوله: وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ و الّتى تلیها نسخت بقوله: وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ.
السادسه قوله: فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ نسختها آیة السیف.
السابعه قوله: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى اختلف فى تأویلها و اکثر المفسرین على انها نسخت بقوله: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ.
و من فضائل هذه السوره: ما روى ابىّ ابن کعب قال رسول اللَّه ص: من قرأ سوره حم عسق کان ممن تصلى علیه الملائکة و یستغفرون له و یسترحمون له.
قوله: حم، عسق. حسین فضل را پرسیدند، چونست که حروف تهجى در اوائل سور همه متصل نوشتند چون: المص، المر، کهیعص و حم عسق منقطع نوشتند، حم از عسق باز بریده؟ جواب داد: که حم مستقل است بنفس خویش کالحوامیم قبله و بعده.
و مفسران این را دو آیت شمرند: حم یک آیت و عسق یک آیت، حم مبتدا و عسق خبره. و آن دیگر حروف تهجى در اوائل سور همه یک آیت شمرند.
و نیز اهل تأویل را اجماع است که کهیعص و اخوات آن از حروف تهجى است، و در حم خلاف است: قومى آن را از حیز حروف بیرون کردند و به حیز افعال بردند، گفتند معنى آنست که حم اى قضى ما هو کائن، اما در تفسیر این حروف مفسران دراز گفتهاند، صحیح و سقیم، و ما لختى از آن که بحق نزدیکتر است بگوئیم.
ابن عباس بجواب نافع بن الازرق که از وى تفسیر این حروف پرسید گفت: حا، حلم خداوند است جل جلاله، میم مجد او، عین علم او، سین سناء او، قاف، قدرت او.
محمد بن کعب گفت: قسم است که رب العالمین یاد کرده، یعنى «اقسم اللَّه بحلمه و مجده و سنائه و علمه و قدرته» انه کذلک یوحى الیک و الى الذین من قبلک» اى کما اوحینا الى سائر الانبیاء من قبلک کذلک نوحى الیک.
و قیل اقسم اللَّه بهذه الحروف ان لا یعذب من عاد الیه به لا اله الا اللَّه مخلصا من قبله. و گفتهاند آن روز که این آیت فرود آمد رسول خدا (ص) متغیر گشت. گفتند یا رسول اللَّه چه رسید ترا که چنین متغیر گشتى؟ گفت مرا خبر دادند که در این امت من فتنهها خواهد بود پیوسته تا بوقت نزول عیسى و خروج دجال.
از اینجا گفت شهر بن خوشب و عطاء بن ابى ریاح در تفسیر حم عسق: حا، حرب یعزّ فیها الذلیل و یذلّ فیها العزیز فى قریش، ثم تفضى الى العرب ثم الى العجم، ثم تمتد الى خروج الدجال. میم، ملک یتحول من قوم الى قوم. عین عدو لقریش یقصدهم. سین سبىّ یکون فیهم. قاف، قدرة اللَّه النافذة فى خلقه.
و قیل معنى حم عسق اى قضى عذاب سیکون واقعا.
قوله تعالى: کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ قال ابن عباس: لیس من نبىّ صاحب کتاب الا و قد اوحى الیه حم عسق، فلذلک قال کذلک یوحى الیک و الى الذین من قبلک. قال مقاتل: نزل حکمها على الانبیاء. و قیل حروف المعجم، یوحى الیک و الى الانبیاء من قبلک. قرأ ابن کثیر: یوحى، بفتح الحاء و حجته قوله: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک. و على هذه القراءة قوله اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ تبیین للفاعل، کانّه قیل من یوحى؟ فقیل اللَّه العزیز الحکیم. و قیل تم الکلام عند و له وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ، ثم تبتدى فیقول، اللَّه العزیز الحکیم.
قوله تعالى: لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، میگوید چنین پیغام میدهند بتو و بایشان که پیش از تو بودند، اینجا سخن تمام شد، آن گه گویى اللَّه آن تواناى دانا است که او راست هر چه در آسمانها و در زمینها همه فلک و ملک اوست، وَ هُوَ الْعَلِیُّ اى الرفیع فوق خلقه الْعَظِیمُ. فلا اکبر منه.
قوله تعالى: تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ اى یتشققن مِنْ فَوْقِهِنَّ یعنى ممن فوقهن، اى من عظمة اللَّه و جلاله فوقهن، آسمانها نزدیک بود که همه در هم شکند از عظمت و جلال اللَّه که بالاى آسمانهاست. و قیل: تکاد السماوات کل واحدة منهن تنفطر فوق التی تلیها من قول المشرکین اتخذ اللَّه ولدا نظیره ، قوله تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ منه و تنشق الارض و تخر الجبال. هذا، ان ادعوا للرحمن ولدا. و قیل معناه قربت الساعة و انفطار السماوات. و قوله: وَ الْمَلائِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ، اى باذنه، و قیل بشکره.
و یَسْتَغْفِرُونَ لمن فى الارض من المؤمنین، کقوله: وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا، و قال فى الکفار: و أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ و استغفار الملائکة للمؤمنین شفاعتهم لهم، و قیل یسئلون لهم الرزق. أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ هذا بشارة باجابته للمستغفرین، قال بعضهم هیب فى الابتداء ثم بشر و الطف فى الانتهاء.
وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اى اعوانا و انصارا، اشرکوهم معه فى العبادة اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ حافظ لاعمالهم، فیجازیهم علیها، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ اى انما انت یا محمد رسول علیک البلاغ، و لیس علیک حملهم على الایمان. و قیل لم توکل علیهم حتى تؤخذ بهم.
وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا اى کما اوحینا الى الانبیاء قبلک کتبا بلغات اممهم، اوحینا الیک قرآنا عربیا، بلغة قومک لیفهموا ما فیه.
لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها، یعنى لتنذر اهل مکّة، و لتنذر من حولها، یعنى قرى الارض کلها، و سمیت مکة ام القرى، لانها اشرف البلاد لکون الحرم و بیت اللَّه العتیق فیها، و لان الارض دحیت من تحتها، فمحل القرى منها محل البنات من الامهات. وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ اى تنذر الناس بیوم القیمة فیکون مفعولا به لا ظرفا، و یوم الجمع یوم القیمة یجمع اللَّه الاولین و الآخرین و اهل السماوات و اهل الارض، لا رَیْبَ فِیهِ اى لا شک فى الجمع انه کائن.
ثم بعد الجمع یتفرقون: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ کقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ یعنى اصحاب الیمین و اصحاب الشمال و هو قوله: یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً.
قال ابن السماک: «ان خوف المنصرف للفریقین قطع نیاط قلوب العارفین.روى عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص، قال: «خرج علینا رسول اللَّه (ص) و فى یدیه کتابان. و فى روایة خرج رسول اللَّه (ص) ذات یوم قابضا على کفیه و معه کتابان فقال: أ تدرون ما هذان الکتابان؟ قلنا، لا، یا رسول اللَّه. فقال للذى فى یده الیمنى هذا کتاب من رب العالمین، باسماء اهل الجنة و اسماء آبائهم و عشائرهم وعدتهم قبل ان یستقروا نطفا فى الاصلاب.
و قیل ان یستقروا نطفا فى الارحام، اذ هم فى الطینة منجدلون، فلیس بزائد فیهم و لا بناقص منهم اجمال، منّ اللَّه علیهم الى یوم القیمة.
فقال عبد اللَّه بن عمرو ففیم العمل اذا؟ فقال اعملوا و سدّدوا و قاربوا فان صاحب الجنة یختم له بعمل اهل الجنة و ان عمل اىّ عمل. و ان صاحب النار یختم له بعمل اهل النار و ان عمل اى عمل. ثم قال: فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ عدل من اللَّه عز و جل.
وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً. قال ابن عباس: اى على دین واحد.
و قال مقاتل: على ملة الاسلام کقوله: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدى، و قوله وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ، وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ اى فى دینه الاسلام. وَ الظَّالِمُونَ اى الکافرون، ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ یدفع عنهم العذاب، وَ لا نَصِیرٍ یمنعهم من النار.
أَمِ اتَّخَذُوا یعنى بل اتخذوا، مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اصناما یعبدونها فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ، قال ابن عباس: ولیک یا محمد (ص) و ولّى من اتبعک و هو الذى ینفع ولایته یونس لا الصنم. وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. لیس فى السماء و الارض معبود تحیى الموتى غیره. و هو قول ابراهیم رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ.
و لما نزل العذاب بقوم یونس لجائوا الى عالم فیهم کان عنده من العلم شىء و کان یونس ذهب مغاضبا، فقال لهم قولوا یا حىّ حین لا حىّ، یا حى یحیى الموتى، یا حىّ لا اللَّه الا انت، فقالوا ما، فکشف عنهم العذاب.
وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ من امور الدین و الدنیا، فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ اى فعلمه عند اللَّه. و قیل معناه کلوا علمه الى کتاب اللَّه و سنة الرسول کقوله:، فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ و قیل: فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ و قد بین ذلک فى القرآن اما ظاهرا منصوصا و اما مضمنا فیه تضمینا قریب المآخذ، او تضمینا بعید المآخذ. قال مقاتل: ان اهل مکة کفر بعضهم بالقرآن و آمن بعضهم به فاخبر ان حکمهم الى اللَّه یحکم یوم القیمة للمحق الى المبطل، فیصیر المحق الى النعیم و المبطل الى الجحیم.
و قیل یحکم فى الدنیا باظهار المؤمنین علیهم و قتلهم و اسرهم. ذلِکُمُ اللَّهُ الذى یحکم بین المختلفین هو رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ فى جمیع امورى وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ فیما ینوبنى.
قوله تعالى: فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، جَعَلَ لَکُمْ اى خلق لکم مِنْ أَنْفُسِکُمْ یعنى من جنسکم أَزْواجاً حلائل، وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً اى اصناما، ذکورا و اناثا لترتفقوا بها. و قیل انما قال من انفسکم لان حواء خلقت من ضلع آدم. قال مجاهد: نسلا بعد نسل من الناس، و الانعام یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ اى یخلقکم فى البطن و فى الرحم، و قیل فى، هاهنا بمعنى الباء، تأویله: یخلقکم و یکثرکم بالتزویج. لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ هذا رد على الذین اتخذوا من دونه اولیاء و منسوق على قوله یُحْیِ الْمَوْتى. و الکاف زائده دخلت للتأکید، و المعنى: لیس مثله شیء، و قیل مثل زائدة دخلت لتوکید الکلام و تقدیره: لیس کهو شیء، کقوله: فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ. و فى حرف ابن مسعود فان آمنوا بما آمنتم به . ثم قال: وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لئلا یتوهم انه لا صفات له کما لا مثل له، فقد تضمنت الایة اثبات الصفة و نفى التشبیه، و التوحید کلمة بین هذین الحرفین: اثبات صفة من غیر تشبیه و نفى تشبیه من غیر تعطیل، فمن نزل عن الاثبات و ارعى اتقاء التشبیه وقع فى التعطیل، و من ارتقى عن الظاهر و اتّقى اتّقاء التعطیل حصل على التشبیه و اخطأ وجه الدلیل و على اللَّه قصد السبیل.
لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، اى مفاتیح السماوات و الارض و من ملک المفتاح ملک الخزانة، و قال الکلبى: فى السماء خزانة المطر، و فى الارض خزانة النبات، و قیل خزانة السماوات الغیوب و خزانة الارض الآیات. یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ، لان مفتاح الرزق بیده، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ، من مصالح العباد، عَلِیمٌ فیعطیهم بقدر مصالحهم قوله: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ الشرعة السنّة و الشرع المصدر و الشریعة السبیل المسنونة السویة، و القوم شرع فى الامر و الشارع الطریق الذى لا یملکه مالک، و یکون الخلق فیه شرعا واحدا، شَرَعَ لَکُمْ، اى: بیّن لکم و تبین لکم و اختار لکم من الادیان دینا، ما وَصَّى بِهِ نُوحاً اى: الذى امر به نوحا و قدم نوحا لانه اول من اوحى الیه الحلال و الحرام، و اول من اوحى الیه تحریم الامهات و الاخوات و البنات، وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى، اى شرع ذلک کلّه، قال مجاهد: لم یبعث اللَّه نبیا، الّا وصاه باقامة الصلاة و ایتاء الزکاة و الاقرار للَّه بالطاعة، فذلک دینه الذى شرع لهم و قال: هو التوحید و البراءة من الشرک و قیل هو قوله: أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ بعث الانبیاء کلهم باقامة الدین و الالفة و الجماعة و ترک الفرقة و المخالفة.
قال على (ع): لا تتفرقوا فالجماعة رحمة و الفرقة عذاب، کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ، من التوحید و خبر البعث و قیل ما خصصت به من النبوة و الرسالة، اى: ثقل علیهم ذلک، ثم قال: اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ اى یصطفى لنبوته و رسالته من یشاء من عباده و قیل یصطفى لدینه، مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ. اى : یرجع الى طاعته.
وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، العلم هاهنا القرآن و هؤلاء المتفرقون هم اهل الکتاب تفرّقوا على رسول اللَّه (ص) فآمن به بعضهم و کفر به بعضهم، و قد کانوا قبل مبعثه مجتمعین على الایمان به، فلما بعث تفرقوا علیه من بعد ما جاءهم القرآن. بَغْیاً بَیْنَهُمْ، اى : حسدا و عداوة و البغى الحسد المطاع، و قیل المتفرقون اهل الادیان المختلفة، و العلم هو العلم باقامة الدین و ترک التفرق فیه و قیل جاءهم اسباب العلم فلم ینظروا فیها لانه ختم الایة بقوله: وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ، و الشک و العلم لا یجتمعان، بَغْیاً بَیْنَهُمْ، یعنى لابتغاء الدنیا و طلب ملکها.
وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ، فى تأخیر العذاب عنهم، إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى، و هو یوم القیمة، و الکلمة السابقة، قوله: بل الساعة موعدهم، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، اى : لعوجلوا بالعذاب فى الدنیا، وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ یعنى الیهود و النصارى مِنْ بَعْدِهِمْ، اى : من بعد انبیائهم مثل الیهود من بعد موسى و النصارى من بعد عیسى، لَفِی شَکٍّ مِنْهُ، اى : من کتابک الذى هو القرآن، مُرِیبٍ اى : شک مع تهمة. و قیل لهم العرب، أُورِثُوا الْکِتابَ، بعد الیهود و النصارى فشکوا فیه. فَلِذلِکَ فَادْعُ، اى : فالى ذلک فادع کقوله: أَوْحى لَها، اى : اوحى الیها و «ذلک»، اشارة الى ما وصّى به الانبیاء من التوحید و اقامة الدین، وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ، اى: اثبت على الذى امرت به من تبلیغ الرسالة، و قیل استقم على طاعة اللَّه کما امرت فى القران، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ، و ذلک حین ارادوا منه المداهنه کقوله: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ، فنهاه اللَّه عن ذلک. و قیل نزلت فى الولید بن المغیرة و شیبة بن ربیعة حین وعده الولید ان یعطیه نصف ماله و وعده شیبة ان یزوجه ابنته ان رجع عن دعوته و دینه الى دین قریش، وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ، اى: آمنت بکتب اللَّه کلها، وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ، اى: اسوى بینکم فى التبلیغ.
قال قتادة: أمر أن یعدل، فعدل حتى مات و قیل معناه، امرت ان اسوى بینى و بینکم فاعمل بما آمرکم به و انتهى عما انهیکم عنه، روى انّ داود علیه السلام قال: ثلاث من کنّ فیه فهو الفائز: القصد فى الغنى، و الفقر و العدل فى الرضا و الغضب، و الخشیة فى السرّ و العلانیة، و ثلث من کنّ فیه اهلکته: شحّ مطاع، و هوى متبع، و اعجاب المرء بنفسه.
و اربع من اعطیهنّ فقد اعطى خیر الدنیا و الآخرة: لسان ذاکر و قلب شاکر و بدن صابر و زوجة مؤمنة. اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ، یعنى إلهنا واحد و ان اختلفت اعمالنا فکل یجازى بعمله و لا یؤاخذ بعمل غیره، لا حُجَّةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ، ابن عباس گفت حجت اینجا بمعنى خصومت است، فالحجة بمعنى الحجاج کالخصومة بمعنى الخصام، میگوید: خصومت میان ما و شما بقتال نیست که مرا بدعوت، فرمودهاند و بقتال نفرمودهاند، پس چون او را بقتال فرمودند، این آیت منسوخ گشت. مجاهد گفت: حجت اینجا برهانست و بینت، و آیه محکم است، و منسوخ نه، اى: ظهر الحق و وضحت الدلایل و قامت الحجج فلا نحتاج الى حجة نقیمها، اما الاسلام و اما السیف. میگوید: پس از آنکه حق روشن گشت، بدلایل و حجت ما را حاجت نیست بدیگر حجت آوردن و دلائل نمودن، اکنون از شما اسلام پذیریم یا شمشیر؟ و گفتهاند تأویل این سخن آنست که: لا تستوى الحجة بیننا و بینکم، حجتنا بالغة و حجتکم داحضة، حجّت ما و حجت شما در دین یکسان نیست، حجت ما تمام است و روشن، رسیده بهر جاى و بهر کس و حجت شما باطل و تباه، اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا، فى القیامة للخصومة، وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ و المعاد لفصل القضاء.
وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ، اى یخاصمون فى دین اللَّه نبیه. قال قتاده: هم الیهود، قالوا کتابنا قبل کتابکم و نبینا قبل نبیکم، فنحن خیر منکم. مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ اى: من بعد ما استجاب له العرب و دخلوا فى دینه لظهور معجزاته.
و قیل من بعد ما استجاب له اهل الکتاب و اقرّوا بنبوته لوجودهم نعته فى کتبهم و استفتحوا به. بیشترین مفسران میگویند که این آیت در شأن جهودان فرو آمد، که با مصطفى و با مؤمنان خصومت میکردند در کار دین و حجت میآوردند که کتاب ما بیش از کتاب شماست و پیغامبر ما پیش از پیغامبر شما آمد، ما بحق سزاتریم از شما، و دین ما به است از دین شما، رب العالمین فرمود: این خصومت بعد از آن کردند که بنبوت وى اقرار داده بودند و بنعت و صفت وى که در توراة یافتند ایمان آورده و در وقایع بوى نصرت خواسته.
معنى دیگر: این خصومت که جهودان کردند با رسول، بعد از آن کردند که عرب او را منقاد شدند و دعوت وى اجابت کردند و بدین وى درآمدند، بآن معجزات ظاهر که از وى دیدند و حق بشناختند. قومى گفتند این مخاصمت قریش است و مشرکان با رسول خدا (ص) با مؤمنان در کار توحید، مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ اى: من بعد ما استجاب اللَّه محمدا باظهار المعجزة الدالة على نبوته، میگوید پس از آنکه رب العالمین، محمد را اجابت کرد بهر چه خواست از اظهار معجزات، و دلائل و آیات نمود بر صدق نبوت وى ایشان خصومت میکنند و حجّت آرند، حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ، آن حجت ایشان تباه است و باطل، ناچیز و نابرجاى، و قیل هؤلاء المحاجّون هم المتکلمون فى اللَّه عزّ و جل بغیر الکتاب و السّنة، مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ، اى: من بعد ما استجاب المؤمنون لربّهم و آمنوا، باین قول، محاجّت در اللَّه، مخاصمت مبتدعان است با اهل سنت و افتحام متکلفان و خوض معترضان و تأویل جهمیان و ساخته فلسفیان که برأى و عقل خود در اللَّه سخن گفتند، و صواب دید رأى و خرد خویش در این باب قانون ساختند، و معقول، فراپیش کتاب منزل و سنت مسند داشتند، پس از آن که مؤمنان و مخلصان فرموده اللَّه را اجابت کردند و از کتاب و سنت درنگذشتند، صواب دید رأى و عقل خود معزول کردند، و باذعان گردن نهادند و بسمع قبول کردند و راه تسلیم سپردند. آن گه فرمود: حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ. حجت ایشان تباه است و بر ایشان خشم و عذاب اللَّه است، راى فرعون رأى ایشان که گفت: ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى، و ابلیس پیشواى ایشان، و دوزخ سراى ایشان است.
اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ، اى: انّ الذى ادعوکم الى عبادته، هو اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ اى بالحقیقة و المیزان، یعنى العدل، و سمّى العدل میزانا لانّ المیزان آلة الانصاف و التسویه. و قیل معنى انزال المیزان الهامه الخلق، العمل به و امره بالعدل و الانصاف، کقوله: قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً.
و قیل: الهم اتخاذ المیزان، و قال علقمة المیزان محمد (ص) یقضى بینهم بالکتاب وَ ما یُدْرِیکَ یا محمد لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ. و لم یقل قریبة لانّ تأنیثها غیر حقیقى و مجازه الوقت. و قیل معناه: اتیانها قریب و هذه الآیة تدل على البعث و على الاستعداد للقیامة.
یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، و هم الذین کانوا یقولون: مَتى هذَا الْوَعْدُ، عَجِّلْ لَنا قِطَّنا، ائْتِنا بِما تَعِدُنا، قال مقاتل: ذکر النبى الساعة و عنده قوم من المشرکین، فقالوا تکذیبا و استهزاء: متى تکون الساعة؟ فانزل اللَّه تعالى هذه الآیة، قوله: یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها، یعنى ظنا منهم انها غیر آتیة، و قیل طمعا منهم انها غیر آتیة و قیل طمعا منهم فى ان یذکر النبى لها وقتا معینا، ثم یمضى الوقت فلا یقع فیصیر حجة لهم علیه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها لانهم ایقنوا انها واقعة لا محالة، مُشْفِقُونَ مِنْها، ان تقوم فتحول بینهم و بین التوبة، وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ، الکائن لا محالة. و یعلمون انهم محاسبون على اعمالهم.
أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ، اى یجادلون فیها لیشککوا المؤمنین، و قیل الذین یدخلهم الشک فیجحدون کونها، لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. لانهم لو فکّروا لعلموا انّ الذین انشأهم و خلقهم اول مرّة قادر على ان یبعثهم.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ، اللَّه باریک دانست ببندگان خویش. یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ روزى میدهد او را که خواهد،، وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (۱۹) و اوست با نیروى بىهمتا.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، هر که برّ آن جهان میخواهد و پاداش آن را، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ما خود برّ آن جهان فرا فزائیم، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا، و هر که بر این جهان را کشت کند و پاداش این جهان را کوشد، نُؤْتِهِ مِنْها بدهیم او را از آن چیز، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (۲۰). و او را در آن جهان بهرهاى نه.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ، ایشان را انباز انست با خداى، شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ، که ایشان را مىراهى نهند از دین، ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، که اللَّه و دستورى نداد، وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، و اگر نه سخن راست و درست، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، میان تو با ایشان کارى برگزارده آمدید، وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۱) و ستمکاران ناگرویدگان را عذابى است دردناک.
تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ، ستمکاران را مىبینى ترسان و هراسان، مِمَّا کَسَبُوا، از کرد بد خویش که میکردند، وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، و آن بایشان بودنى است، وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، در مرغزارهاى بهشتهایند، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، ایشانراست هر چه ایشان خواهند بنزدیک خداوند ایشان، ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۲۲) آنست فضل بزرگوار.
ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ، این آنست که مى بشارت دهد اللَّه بندگان خویش را، الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، گوى نمیخواهم از شما بر این هیچ مزدى، إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى، لکن بدوست داشتن که نزدیکى جوید، وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً و هر که یک نیکى کند، نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، ما درافزائیم او را در آن نیکویى، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (۲۳). اللَّه بزرگ آمرز است خردپذیر.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً، میگویند که دروغى ساخت بر خدا.
فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ، اگر اللَّه خواهد، مهر بر دل تو نهد وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، و خود بخویشتن باطل و کژى از دلها بسترد، وَ یُحِقُّ الْحَقَّ، و راستى پیدا کند و باز نماید که راست است، بِکَلِماتِهِ، بسخنان خویش، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۴) که او دانا است بهر چه در دلها است وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اوست که مىپذیرد بازگشت از بندگان، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، و مى فرا گذارد بدیهاى ایشان، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۲۵). و میداند آنچه بندگان خواهند کرد.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و پاسخ میکند ایشان را که بگرویدند و نیکیها کردند، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ناخواسته ایشان را میافزاید، وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (۲۶) و ناگرویدگان را عذابى است سخت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ، و اگر اللَّه روزى بر بندگان خویش، فراخ بگسترانیدى، لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، ایشان نافرمان و شدندى در زمین وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، لکن مىفروفرستد روزى باندازه و آنچه خواهد.
إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (۲۷) او به بندگان خویش دانا است و بینا.
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، و اوست که میفرستد باران، پس انک خلق نومید شدند، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ، و بخشایش خویش مىپراکند وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (۲۸) و اوست آن خداوند یارى ده ستوده.
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، و از نشانهاى اوست آفرینش آسمانها و زمینها، وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، و آنچه در آن هر دو بپراکند از جنبنده وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ، و او بر هم فرا آوردن ایشان، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ (۲۹) هر گه که خواهد توانا است.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، و هر چه بشما رسد از رسیدنى، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، بدان بکرد دو دست شما است، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (۳۰) و فراوانست که مىفرو گذارد.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، و شما نه آنید که در زمین او را عاجز آرید، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۳۱) و شما را فرود از اللَّه نه یارى ده است و نه فریادرس.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (۳۲) و از نشانهاى اوست در دریا چون کوه.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ، اگر اللَّه خواهد باد کشتى ران را بیاراماند، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ، تا فرو ایستاده، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۳) در آن نشانهایى است آشکارا، هر شکیبایى را سپاس دار.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ، یا تباه کند آن کشتیها را، بِما کَسَبُوا، بآن که ایشان کردند، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ (۳۴) و فراوانى هم فرا گذارد
وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا، و بدانند ایشان که مى پیکار کنند نشانهاى ما، ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۵) که ایشان را از عذاب باز پس نشستن نیست.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، هر که برّ آن جهان میخواهد و پاداش آن را، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ ما خود برّ آن جهان فرا فزائیم، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا، و هر که بر این جهان را کشت کند و پاداش این جهان را کوشد، نُؤْتِهِ مِنْها بدهیم او را از آن چیز، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (۲۰). و او را در آن جهان بهرهاى نه.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ، ایشان را انباز انست با خداى، شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ، که ایشان را مىراهى نهند از دین، ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، که اللَّه و دستورى نداد، وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، و اگر نه سخن راست و درست، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، میان تو با ایشان کارى برگزارده آمدید، وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۱) و ستمکاران ناگرویدگان را عذابى است دردناک.
تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ، ستمکاران را مىبینى ترسان و هراسان، مِمَّا کَسَبُوا، از کرد بد خویش که میکردند، وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، و آن بایشان بودنى است، وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و ایشان که بگرویدند و کارهاى نیک کردند، فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، در مرغزارهاى بهشتهایند، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، ایشانراست هر چه ایشان خواهند بنزدیک خداوند ایشان، ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۲۲) آنست فضل بزرگوار.
ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ، این آنست که مى بشارت دهد اللَّه بندگان خویش را، الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، گوى نمیخواهم از شما بر این هیچ مزدى، إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى، لکن بدوست داشتن که نزدیکى جوید، وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً و هر که یک نیکى کند، نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، ما درافزائیم او را در آن نیکویى، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (۲۳). اللَّه بزرگ آمرز است خردپذیر.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً، میگویند که دروغى ساخت بر خدا.
فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ، اگر اللَّه خواهد، مهر بر دل تو نهد وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، و خود بخویشتن باطل و کژى از دلها بسترد، وَ یُحِقُّ الْحَقَّ، و راستى پیدا کند و باز نماید که راست است، بِکَلِماتِهِ، بسخنان خویش، إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۴) که او دانا است بهر چه در دلها است وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اوست که مىپذیرد بازگشت از بندگان، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، و مى فرا گذارد بدیهاى ایشان، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۲۵). و میداند آنچه بندگان خواهند کرد.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، و پاسخ میکند ایشان را که بگرویدند و نیکیها کردند، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ ناخواسته ایشان را میافزاید، وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (۲۶) و ناگرویدگان را عذابى است سخت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ، و اگر اللَّه روزى بر بندگان خویش، فراخ بگسترانیدى، لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، ایشان نافرمان و شدندى در زمین وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، لکن مىفروفرستد روزى باندازه و آنچه خواهد.
إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (۲۷) او به بندگان خویش دانا است و بینا.
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، و اوست که میفرستد باران، پس انک خلق نومید شدند، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ، و بخشایش خویش مىپراکند وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (۲۸) و اوست آن خداوند یارى ده ستوده.
وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، و از نشانهاى اوست آفرینش آسمانها و زمینها، وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، و آنچه در آن هر دو بپراکند از جنبنده وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ، و او بر هم فرا آوردن ایشان، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ (۲۹) هر گه که خواهد توانا است.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، و هر چه بشما رسد از رسیدنى، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، بدان بکرد دو دست شما است، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (۳۰) و فراوانست که مىفرو گذارد.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، و شما نه آنید که در زمین او را عاجز آرید، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۳۱) و شما را فرود از اللَّه نه یارى ده است و نه فریادرس.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (۳۲) و از نشانهاى اوست در دریا چون کوه.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ، اگر اللَّه خواهد باد کشتى ران را بیاراماند، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ، تا فرو ایستاده، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۳) در آن نشانهایى است آشکارا، هر شکیبایى را سپاس دار.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ، یا تباه کند آن کشتیها را، بِما کَسَبُوا، بآن که ایشان کردند، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ (۳۴) و فراوانى هم فرا گذارد
وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا، و بدانند ایشان که مى پیکار کنند نشانهاى ما، ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۵) که ایشان را از عذاب باز پس نشستن نیست.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ اى بارّ بهم رفیق حفى. قال مقاتل: یعنى بالبر و الفاجر، حیث لهم یهلکهم جوعا بمعاصیهم. یدل علیه قوله: یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، فکل من رزقه اللَّه من مؤمن و کافر و ذى روح، فهو ممن یشاء اللَّه ان یرزقه و قال الصادق (ع): اللطف فى الرزق انه جعل رزقهم من الطیبات، و رزقهم من حیث لا یعلمون، و لم یدفعه الیهم بمرة بل یرزق کل عبد منهم، قدر ما یصلحه و یصلح له.
و قیل لطفه بهم ان لا یعاجلهم بالعقوبة کى یتوبوا. و قیل اللطیف الذى یعلم دقائق المصالح و غوامضها ثم یسلک فى ایصالها الى المستصلح سبیل الرفق، دون العنف. فاذا اجتمع الرفق فى الفعل، و اللطف فى العلم، تم معنى اللطف و لا یتصور کمال ذلک فى العلم و الفعل الّا للَّه وحده، یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، کما یشاء، من شاء موسّعا و من شاء مقترا و من شاء حلالا و من شاء حراما و من شاء فى خفض و دعة و من شاء فى کد و عناء و من شاء بحساب و من شاء بغیر حساب، وَ هُوَ الْقَوِیُّ، بتعذیب الکفار یوم بدر، الْعَزِیزُ فى الانتقام منهم.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، اى ثواب الآخرة بعمله، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، فنعطیه بالواحد عشرا و مائة و اضعافا، و قیل: نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، اى: نجمع له الدنیا و الآخرة، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها، ما قسمناه و من هاهنا للتبعیض، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ، اى: فى خیر الآخرة، مِنْ نَصِیبٍ لانه کذّب بها.
قال قتاده: نؤته بقدر ما قسم له کما قال: عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ، و قیل: ندفع عنه من آفات الدنیا، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ.
این آیت در شأن قومى فرو آمد که با رسول خدا بودند در غزاها و با اعداء دین جنگ کردند، قومى را غرض، ثواب آخرت بود و رضاء حق، رب العالمین ایشان را وعده دیدار و رضاء خود داد در آخرت، و در دنیا ایشان را مال و غنیمت داد فضل آنان، ثواب آخرت. باز قومى منافقان بودند که غرض ایشان در آن حربها مال غنیمت بود نه ثواب آخرت، رب العزه ایشان را از آن مال غنیمت محروم نکرد، لکن از ثواب آخرت محروم ماندند، اینست که مصطفى (ص) فرمود: بشّر هذه الامة بالثناء و الرفعة و النصر و التمکین فى الارض، فمن عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یکن له فى الآخرة نصیب.
و گفتهاند که بر سلیمان پیغامبر مال و ملک و علم عرضه کردند که از این سه یکى اختیار کن، سلیمان علم اختیار کرد، مال و ملک فرافزودند او را.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، هم قریش و کفرة العرب من خزاعه و غیرهم بحروا البحیره و سیّبوا السوائب و و صلوا الوصیلة و حموا الحامى و ذبحوا للطواغیت و جعلوا للَّه مما ذرأ من الحرث و الانعام نصیبا و نسئوا النسیء و بدّلوا دین ابراهیم و تأویل الآیة: الهم شرکاء فیما شرع اللَّه من الدین یشرعون معه غیر شرعه. ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، اى لم یأمر به اللَّه. وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، اى لو لا ان اللَّه حکم فى کلمة الفصل بین الخلق بتأخیر العذاب عنهم الى یوم القیمة حیث قال: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، لفرغ من عذاب الذین یکذبونک فى الدنیا، إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فى الآخرة.
تَرَى الظَّالِمِینَ، المشرکین یوم القیمة، مُشْفِقِینَ، اى: وجلین مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، اى: جزاء کسبهم واقع بهم لا محیص لهم عنه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، الروضات و الروض جمع الروضة، و الریاض جمع الروض جمع الجمع، و هى الاماکن المعشبة المونقة ذات الریاحین و الزهر، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، اى: لهم ما یتمنون و یشتهون فى الجنة، ذلِکَ اى اعطاء هذه الاشیاء، هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ. النعیم الدائم على القلیل من العمل.
ذلِکَ اى: «الفضل الکبیر» هو، الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اى هو لهم خاصّة فانهم اهله. قرأ ابو عمرو و ابن کثیر یبشر بفتح الیاء و ضم الشین مخففا، و التخفیف و التشدید فى المعنى واحد. قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى، ابن عباس گفت: این آیه بمدینه فرو آمد، و سبب نزول آن بود که، چون رسول خدا (ص) هجرت کرد بمدینه، انصار آمدند و گفتند: انک ابن اختنا و قد هدانا اللَّه على یدیک و تنوبک نوائب و حقوق و لیس لک عندها سعة، فرأینا ان نجمع لک من اموالنا شطرا فنأتیک به و تستعین على ما ینوبک.
انصار گفتند یا رسول اللَّه تو خواهرزاده مایى و رب العالمین بوسیلت رسالت و نبوت تو، ما را هدایت داد و بمکان تو ما باسلام گرامى و عزیز گشتیم و حق تو بر ما واجب گشت و دانیم که ترا دستگاهى نیست و مالى ندارى که حقها بدان بگذارى و آفتها بدان دفع کنى. اگر صواب بینى، تا ما شطرى از مال خویش جدا کنیم و بر تو آریم و بعضى شغلهاى تو کفایت کنیم.
رب العالمین در شأن و جواب ایشان، این آیت فرستاد: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، بگو اى محمد نمىخواهم از شما بر این پیغام رسانیدن هیچ مزدى و لم یسئل نبى على البلاغ اجرا قط، و هرگز هیچ پیغامبر بر تبلیغ رسالت هیچ مزد، نخواست، همانست که آنجا گفت: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
و در سورة الشعراء حکایت از جماعتى پیغامبران کرد که گفتند: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ. آن گه گفت إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى. این استثناء منقطع است و متصل نیست و مودت از سخن اول مستثنى نیست و معنى آنست که لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً لکن ودّونى فى القربى.
اکنون معنى این سخن بر سه وجه گفتهاند: یکى آنست که: آمرکم ان تودوا اقاربى و اهل بیتى، مزد نمیخواهم، لکن شما را میفرمایم که خویشان مرا و اهل بیت مرا دوست دارید. ابن عباس گفت: آن روز که این آیت فرو آمد گفتند یا رسول اللَّه من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم. قال على (ع) و فاطمه و ابناهما و فیهم نزل: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ.
و عن على ابن ابى طالب قال: شکوت الى رسول اللَّه (ص) حسد الناس لى، فقال اما ترضى ان تکون رابع اربعة اول من یدخل الجنة انا و انت و الحسن و الحسین (ع) و ازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریتنا خلف ازواجنا و شیعتنا من ورائنا.
و عن زید بن ارقم عن النبى قال: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى، اذکرکم اللَّه فى اهل بیتى قیل لزید بن ارقم من اهل بیته، قال: هم آل على و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس و قال رسول اللَّه لعباس بن عبد المطلب: و الذى بعثنى بالحق لا یؤمنون، حتى یحبوکم لى و قیل هم الذین تحرم علیهم الصدقة من اقاربه و یقسم فیهم الخمس و هم بنو هاشم و بنو المطلب الذین لم یفترقوا فى جاهلیة و لا فى اسلام.
وجه دوم در معنى آیت، قول حسن بصرى است: اى لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن آمرکم بموده التقرب الى اللَّه عز و جل و التودد الیه بالطاعة و العمل الصالح، مزد نمىخواهم لکن میفرمایم شما را بدوست داشتن هر کس که نزدیکى جوید باللّه، بطاعت و عمل نیکو، و بر وفق این قول، هر کس که اللَّه را فرمان بردار است و تقرب را بوى نیکوکار است، واجب است بر تو که او را دوست دارى و مودت وى فریضه دانى.
حسن بصرى از اینجا گفت: من تقرب الى اللَّه بطاعته، وجبت علیک مودته.
وجه سوم قول ضحاک و مجاهد و سدى و جماعتى مفسران. گفتند: این آیت بمکه فرو آمد و این خطاب با مشرکان قریش است و با کفار عرب که ایشان با یکدیگر میگفتند: أ ترون محمدا (ص) یسئل على ما یتعاطاه اجرا؟ گویى این محمد باین کار که پیش گرفته، هیچ مزدى میخواهد؟ بجواب ایشان این آیت آمد که: لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن، آمرکم ان تودونى لاجل قرابتى و ان لم تصدقونى برسالتى فلا تؤذونى.
و روى انه قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: یا قوم اذا ابیتم ان تتابعونى فاحفظوا قرابتى فیکم و لا تؤذونى فانکم قومى و احق بان تصلوا رحمى.
مزد نمىخواهم، لکن شما را مىفرمایم که اگر مرا برسالت استوار نمىدارید و دعوت مرا اجابت نمیکنید، بارى بحکم قرابت که میان من و شماست مرا مرنجانید و مرا دوست دارید و رحم پیوندید.
قال ابن عباس: لم یکن بطن من بطون قریش الّا کان للنبى (ص) فیهم قرابة و قیل العرب کلّا ولدته و قال بعض المفسرین: کان المشرکون، یؤذون رسول اللَّه (ص) فانزل اللَّه هذه الآیة، فامرهم فیها بمودة رسول اللَّه (ص) و صلة رحمه، فلما هاجر الى المدینه و آواه الانصار و نصروه احب اللَّه عز و جل ان یلحقه باخوانه من الانبیاء علیهم السلام، حیث قالوا: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ. فانزل اللَّه: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
فصارت منسوخة بهذه الایة و هذا القول غیر مرضى لان مودة النبى (ص) و کف الاذى عنه، و مودة اقاربه، و التقرب الى اللَّه بالطاعة و العمل الصالح من فرائض الدین، فلا یجوز نسخ شىء منها و المعنى الصحیح فى الآیة ما ذکرناه من اقاویل السلف، و اللَّه اعلم.
وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، الاقتراف الاکتساب، و الاعتمال اى: من یکتسب طاعة، نَزِدْ لَهُ فِیها، من الثواب حُسْناً، بالتضعیف. و قیل معناه، یثبت على القلیل من الطاعة الکثیر من الثواب، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ، لمن اذنب شَکُورٌ لمن اطاع. و قیل غَفُورٌ، لذنوب آل رسول اللَّه شَکُورٌ لحسناتهم.
أَمْ یَقُولُونَ، اى: بل یقولون یعنى کفار مکه، افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً. فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ، قال مجاهد: یربط على قلبک بالصبر على اذاهم، فلا یدخل قلبک حزن و لا ضیق. معنى آنست که کفار مکه میگویند که، تو بر اللَّه دروغ میسازى، و این قرآن از بر خود مىنهى و گر اللَّه خواهد دل تو بربطه صبر ببندد، تا بر اذاى ایشان صبر کنى و بر آنچه ایشان میگویند، در دل تو تنگى و اندوهى نیاید.
آن گه بر سبیل ابتدا گفت: وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، اى: ان ما یقولونه باطل یمحه اللَّه آنچه ایشان میگویند باطل است و اللَّه آن را محو کند. وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ، اى: یظهر الحق و یثبته بما انزل من کتابه، و ینصر دینه بوعده. و قیل: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، تم الکلام هاهنا و هذا کالوعید للرسول (ص) و المراد به جواب الذین قالوا: افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً فخرج الجواب مخرج الاستغناء، و المعنى: فان یشأ اللَّه یمسک ما اوحى الیک و یمح بنفسه الکفر من قلوب العابد بلا واسطة و لا سفارة، این سخن هر چند که ظاهر آن وعید رسول (ص) مىنماید اما جواب مشرکان است که میگفتند: افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً و در این جواب بىنیازى خود جل جلاله پیدا میکنند یعنى که ما را حاجت بواسطه و سفارت نیست. اگر خواهیم مهر بر دل تو نهیم و قرآن که بتو دادیم از دل تو ببریم، تا فراموش کنى و بخودى خود، باطل و کفر از دلها بستریم، یعنى شما که کافراناید چرا مىگویید که محمد (ص) بر اللَّه دروغ میسازد؟، وى دروغ بر ما نمىسازد که اگر سازد با وى این کنیم که گفتیم.
قوله: وَ یَمْحُ حذف الواو منه لا للجزم و انما کتب فى المصحف على اللفظ کما کتب قوله: سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ. و یَدْعُ الْإِنْسانُ محذوف الواو ثم قال: إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. اى: بضمائر القلوب، فلو علم من قلبه انه هم بالافتراء لعاجله بالعقوبة، فکیف اذا نطق به و صرّح.
وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اذا تابوا، لانه ان لم یقبل کان اغراء بالمعاصى، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، اى: تجاوز عما کان منهم قبل التوبة من القبائح، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. تأویله یعفو عنها و هو یعلم انهم یعودون الیها، فلا یمنعه.
علمه من عفوه و لا یرجع بعد عودهم الى السیئات عن عفوه نظیره. قوله عز و جل: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ. التأویل: یبعثکم حتى تخوضوا فى مثل ما جرحتم بالنهار، فلا یمنعه علمه عن کلامکم. و قیل یعلم ما یفعلون اى: یعلم اعتقادهم، فلا یقبل الا التوبة النصوح، و التوبة النصوح ما روى جابر قال: دخل اعرابى على رسول اللَّه و قال اللهم انى استغفرک و اتوب الیک سریعا و کبر، فلما فرغ عن صلاته، قال له یا هذا ان سرعة اللسان بالاستغفار توبة الکذابین و توبتک تحتاج الى توبة. قال: و ما التوبة، قال: اسم یقع على ستة معان، على الماضى، من الذنوب: الندامة و لتضییع الفرائض: الاعادة و رد المظالم و ازاقة النفس فى الطاعة کما ربیتها فى المعصیة و اذاقة النفس مرارة الطاعة کما اذقتها حلاوة المعصیة و البکاء بدل کل ضحک ضحکته.
و قیل حقیقة التوبة ترک المعاصى نیة و فعلا و الاقبال على الطاعة نیة و فعلا.
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه: اللَّه اشد فرحا بتوبة عبده حین یتوب الیه من احدکم کان راحلته بارض فلاة فانفلتت و علیها طعامه و شرابه فایس منها، فاتى شجرة فاضطجع فى ظلها قد یئس من راحلته فبینما هو کذلک اذ بها قائمة عنده فأخذ بخطامها، ثم قال من شدة الفرح: انت عبدى و انا ربک اخطا من شدة الفرح. و فى روایة ابى هریره: اللَّه افرح بتوبة عبده من العقیم الوالد و من الظمآن الوارد فمن تاب الى اللَّه توبة نصوحا، انسى اللَّه حفظته و بقاع الارض خطایاه و ذنوبه. قرأ حمزة و الکسائى و حفص، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. بالتاء، و هو خطاب للمشرکین، و الباقون بالیاى لانه بین خبرین عن قوم فقال قبله عن عباده و بعده. وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى: یجیب اللَّه الذین آمنوا، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اذا دعوه کقوله: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ. و قال ابن عباس: معناه یثیب الذین آمنوا و عملوا الصالحات على اعمالهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، سوى ثواب اعمالهم تفضلا منه. و فى روایة ابى صالح عن ابن عباس قال: وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى. یشفعهم فى اخوانهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، یشفّعهم فى اخوان اخوانهم.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص): وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، الشفاعة لمن وجبت له النار، و قیل الذین آمنوا فى موضع الرفع و هو استجابة العبید لربهم کقوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، اى یزید اللَّه لهم الهدى من فضله، کقوله: یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً. وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ.
فى الآخرة. معنى هر دو آیه آنست که: اللَّه تعالى توبه بندگان بپذیرد، هر گه که باخلاص و صدق بوى باز گردند و توبه ایشان نصوح باشد و گناهان گذشته ایشان همه بیامرزد، هر چند که میداند که ایشان پس از توبه گناه کنند، توبه ایشان رد نکند و از عفو خود فراپس نیاید و خواندن ایشان مر او را جل جلاله، اجابت کند، و کردار نیک ایشان را ثواب دهد، و بفضل خود، زیادتى بر سر نهد، این کرامت و نواخت اللَّه است مؤمنانرا هم در دنیا و هم در آخرت، و کافران را عذاب سخت است در دنیا و در آخرت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، اى لو جعلهم اللَّه اغنیاء لطغوا و بغوا بعضهم على بعض. قال ابن عباس: بغیهم طلبهم منزلة بعد منزلة و مرکبا بعد مرکب و ملبسا بعد ملبس و قیل معناه: لتراموا الى افساد الارض بان لا یحتاج بعضهم الى بعض فلا یتعاونوا قال شقیق بن ابراهیم: معنى الآیة لو رزق اللَّه العباد من غیر کسب و تفرغوا عن المعاش و الکسب لطغوا و بغوا و سعوا فى الارض فسادا، و لکن شغلهم بالکسب و المعاش رحمة منه و امتنانا، وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، یوصل الرزق الى من یشاء کما یشاء بالقدر الذى یعلم مصلحته فیه.
گفتهاند: این آیه در شأن قومى از عرب فرو آمد که بوقت خصب و فراخى نعمت، با محاربت و معادات یکدیگر میپرداختند و مال یکدیگر بغارت میبردند و در زمین تباه کارى میکردند و بوقت قحط و جدوبت با انتجاع و تجارت و طلب رزق میپرداختند.
و فى ذلک یقول الشاعر:
قوم اذا نبت الربیع بارضهم
نبتت عداوتهم مع البقل
خباب ارت گفت: این آیه در شأن ما فرو آمد، جمع اصحاب صفه، که بر اموال بنى قریظه و نضیر و بنى قینقاع ما را نظر آمد، آن مواشى ایشان دیدیم فراوان و عروض تجارت و نعمت بىکران، آرزوى آن در دل ما تحرّک کرد و رب العالمین باین آیه ما را از سر آن تمنى فرا داشت و سکینه قناعت بدل ما فرو آورد.
مصطفى (ص) گفت: اخوف ما اخاف على امتى زهرة الدنیا و کثرتها.
و قال بعض الحکماء: ان من العصمة ان لا تجد. و قال مقاتل: یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ فیجعل واحدا فقیرا و آخر غنیا. إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ.
روى انس بن مالک عن النبى (ص) عن جبرئیل عن اللَّه عز و جل انه قال: «من اهان لى ولیا فقد بارزنى بالمحاربة. و انى لاسرع شىء الى نصرة اولیائى انى لا غضب لهم کما یغضب اللیث الحرد و ما تقرب الىّ عبدى المؤمن بمثل اداء ما افترضت علیه، و ما زال عبدى المؤمن یتقرب الىّ بالنوافل حتى احبه، فاذا احببته، کنت له سمعا و بصرا و یدا و مؤیدا. ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطیته و ما ترددت فى شىء انا فاعله ترددى، فى قبض روح عبدى المؤمن، یکره الموت و اکره مسائته و لا بدله منه و ان من عبادى المؤمنین لمن یسألنى الباب من العبادة، فاکفه عنه ان لا یدخله عجب فیفسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الغنى و لو افقرته لا فسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الصحة، و لو اسقمته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا السقم و لو اصلحته لافسده ذلک.
انى ادبّر امر عبادى بعلمى بقلوبهم. «انى بعبادى خبیر بصیر».
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، الغیث المطر، سمى غیثا لانه غیاث الخلق به بقائهم و علیه نمائهم. و قیل الغیث من المطر ما یکون نافعا، و یکون فى وقته لان المطر قد یکون مضرا، و قد یکون فى غیر وقته، مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، یئسوا منه لتأخر نزوله و الغیث بعد الیأس ادعى لهم الى الشکر، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ نعمته و خصبه و قیل مطره فیعم السهل و الجبل و العامر و الغامر. و نشرها، عمومها، جمیع الخلیقة. وَ هُوَ الْوَلِیُّ، اى: ولى المؤمنین بانزال الغیث، الْحَمِیدُ. الذى لا یفاه به الا مدحا و لا یذکر الّا حمدا.
قال مقاتل: حبس اللَّه المطر عن اهل مکة سبع سنین، حتى قنطوا، ثم انزل اللَّه المطر فذکرهم نعمته، قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ، اى من علامات قدرته، خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، مع عظمهما و کثرة اجزائهما، وَ ما بَثَّ اى: خلق و فرق فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، اى: ذى روح الانس و الجن و الملائکة و سایر الحیوان، وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ، اى: على احیائهم بعد الموت، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ. کامل القدرة.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، اى غمّ و الم و مکروه، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، یعنى فهو عقوبة للمعاصى التی اکتسبتموها، کقوله: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ، وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ قرأ اهل المدینة و الشام، بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت ایدیکم، و هو مع الفاء احسن و اشهر فى اللغة کما هو فى مصاحف اهل العراق لانه شرط و جوابه، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. من الذنوب، فلا یعاقب علیه. و قیل: یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ.
من الناس فلا یعاجلهم بالعقوبة اما عطفا و رحمة و اما زیادة فى العذاب و استدراجا.
قال الحسن: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اراد به اقامة الحدود على المعاصى، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. فلم یجعل له حدا.
و قال الضحاک: ما تعلم رجل القرآن ثم نسیه الا بذنب، ثم قرأ: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اىّ مصیبة اعظم من نسیان القرآن.
و قال الحسن: لما نزلت هذه الایة، قال رسول اللَّه (ص): «و الذى نفسى بیده ما من خدش عود و لا عثرة قدم و لا اختلاج عرق الا بذنب و ما یعفو اللَّه عنه اکثر.
و قال على بن ابى طالب (ع): الا اخبرکم بافضل آیة فى کتاب اللَّه حدّثنا بها رسول اللَّه (ص)، ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. قال و سافسرها لک یا على ما أَصابَکُمْ، من مرض او عقوبة او بلاء فى الدنیا، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، و اللَّه عز و جل اکرم من ان یثنى علیهم العقوبة فى الآخرة، و ما عفا اللَّه عنه فى الدنیا، فاللّه احلم من ان یعود بعد عفوه. و قال عکرمة: ما من نکبة اصابت عبدا فما فوقها الا بذنب لم یکن اللَّه لیغفر له الا بها او درجة لم یکن اللَّه لیبلغه الا بها.
و عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) قال: اذا اراد اللَّه بعبده الخیر عجل له العقوبة فى الدنیا و اذا اراد بعبده الشر، امسک علیه بذنبه حتى یوافى به یوم القیمة.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، اى: و ما انتم بفائتین هربا فى الارض، قال اهل اللغة اعجزته اى صیرته عاجزا و عجزته فتّه و سبقته، یعنى اذا اراد اللَّه العقوبة بکم فلا تفوتونه حیثما کنتم و لا تسبقونه، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ، یحفظکم، وَ لا نَصِیرٍ. یدفع عنکم العذاب اذا حل بکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ، یعنى السفن واحدتها جاریة و هى السائرة، فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ، یعنى کالجبال فى العظم.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ التی تجریها، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ، یعنى فیبقین واقفة على ظهر البحر، تقول رکد الماء اذا وقف، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. یعنى لکل مؤمن لان صفة المؤمن: الصبر فى الشدة و الشکر فى الرخاء.
و فى الخبر: الایمان نصفان، نصف صبر، و نصف شکر.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا یهلک کثیرا من السفن و من فیها بذنوبهم أوبقته ذنوبه أی: اهلکته، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ. فینجیهم، و قیل: یعف عن کثیر. من ذنوبهم فلا یعاقب علیها وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ، قرأ اهل الکوفة و الشام و یعلم برفع المیم استأنف به الکلام کقوله فى سورة التوبة: وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ یَشاءُ، و قرأ الآخرون و یعلم بالنصب على الصرف کقوله: وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ. اى: صرف من حال الجزم الى النصب استخفافا و کراهیة لتوالى الجزم و کقول الشاعر:
لا تنه عن خلق و تأتى مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم
و معنى الآیة، انما نفعل ذلک من العفو و الاهلاک وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ انبیاءنا «فى»، رد آیاتِنا، ان لیس، لَهُمْ مِنْ، عذاب اللَّه مَحِیصٍ.
مهرب و انه لیس بمنج من ذلک غیر اللَّه عز و جل.
و قیل لطفه بهم ان لا یعاجلهم بالعقوبة کى یتوبوا. و قیل اللطیف الذى یعلم دقائق المصالح و غوامضها ثم یسلک فى ایصالها الى المستصلح سبیل الرفق، دون العنف. فاذا اجتمع الرفق فى الفعل، و اللطف فى العلم، تم معنى اللطف و لا یتصور کمال ذلک فى العلم و الفعل الّا للَّه وحده، یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، کما یشاء، من شاء موسّعا و من شاء مقترا و من شاء حلالا و من شاء حراما و من شاء فى خفض و دعة و من شاء فى کد و عناء و من شاء بحساب و من شاء بغیر حساب، وَ هُوَ الْقَوِیُّ، بتعذیب الکفار یوم بدر، الْعَزِیزُ فى الانتقام منهم.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، اى ثواب الآخرة بعمله، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، فنعطیه بالواحد عشرا و مائة و اضعافا، و قیل: نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، اى: نجمع له الدنیا و الآخرة، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها، ما قسمناه و من هاهنا للتبعیض، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ، اى: فى خیر الآخرة، مِنْ نَصِیبٍ لانه کذّب بها.
قال قتاده: نؤته بقدر ما قسم له کما قال: عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ، و قیل: ندفع عنه من آفات الدنیا، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ.
این آیت در شأن قومى فرو آمد که با رسول خدا بودند در غزاها و با اعداء دین جنگ کردند، قومى را غرض، ثواب آخرت بود و رضاء حق، رب العالمین ایشان را وعده دیدار و رضاء خود داد در آخرت، و در دنیا ایشان را مال و غنیمت داد فضل آنان، ثواب آخرت. باز قومى منافقان بودند که غرض ایشان در آن حربها مال غنیمت بود نه ثواب آخرت، رب العزه ایشان را از آن مال غنیمت محروم نکرد، لکن از ثواب آخرت محروم ماندند، اینست که مصطفى (ص) فرمود: بشّر هذه الامة بالثناء و الرفعة و النصر و التمکین فى الارض، فمن عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یکن له فى الآخرة نصیب.
و گفتهاند که بر سلیمان پیغامبر مال و ملک و علم عرضه کردند که از این سه یکى اختیار کن، سلیمان علم اختیار کرد، مال و ملک فرافزودند او را.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، هم قریش و کفرة العرب من خزاعه و غیرهم بحروا البحیره و سیّبوا السوائب و و صلوا الوصیلة و حموا الحامى و ذبحوا للطواغیت و جعلوا للَّه مما ذرأ من الحرث و الانعام نصیبا و نسئوا النسیء و بدّلوا دین ابراهیم و تأویل الآیة: الهم شرکاء فیما شرع اللَّه من الدین یشرعون معه غیر شرعه. ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، اى لم یأمر به اللَّه. وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، اى لو لا ان اللَّه حکم فى کلمة الفصل بین الخلق بتأخیر العذاب عنهم الى یوم القیمة حیث قال: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، لفرغ من عذاب الذین یکذبونک فى الدنیا، إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فى الآخرة.
تَرَى الظَّالِمِینَ، المشرکین یوم القیمة، مُشْفِقِینَ، اى: وجلین مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ، اى: جزاء کسبهم واقع بهم لا محیص لهم عنه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، الروضات و الروض جمع الروضة، و الریاض جمع الروض جمع الجمع، و هى الاماکن المعشبة المونقة ذات الریاحین و الزهر، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، اى: لهم ما یتمنون و یشتهون فى الجنة، ذلِکَ اى اعطاء هذه الاشیاء، هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ. النعیم الدائم على القلیل من العمل.
ذلِکَ اى: «الفضل الکبیر» هو، الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اى هو لهم خاصّة فانهم اهله. قرأ ابو عمرو و ابن کثیر یبشر بفتح الیاء و ضم الشین مخففا، و التخفیف و التشدید فى المعنى واحد. قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى، ابن عباس گفت: این آیه بمدینه فرو آمد، و سبب نزول آن بود که، چون رسول خدا (ص) هجرت کرد بمدینه، انصار آمدند و گفتند: انک ابن اختنا و قد هدانا اللَّه على یدیک و تنوبک نوائب و حقوق و لیس لک عندها سعة، فرأینا ان نجمع لک من اموالنا شطرا فنأتیک به و تستعین على ما ینوبک.
انصار گفتند یا رسول اللَّه تو خواهرزاده مایى و رب العالمین بوسیلت رسالت و نبوت تو، ما را هدایت داد و بمکان تو ما باسلام گرامى و عزیز گشتیم و حق تو بر ما واجب گشت و دانیم که ترا دستگاهى نیست و مالى ندارى که حقها بدان بگذارى و آفتها بدان دفع کنى. اگر صواب بینى، تا ما شطرى از مال خویش جدا کنیم و بر تو آریم و بعضى شغلهاى تو کفایت کنیم.
رب العالمین در شأن و جواب ایشان، این آیت فرستاد: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، بگو اى محمد نمىخواهم از شما بر این پیغام رسانیدن هیچ مزدى و لم یسئل نبى على البلاغ اجرا قط، و هرگز هیچ پیغامبر بر تبلیغ رسالت هیچ مزد، نخواست، همانست که آنجا گفت: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
و در سورة الشعراء حکایت از جماعتى پیغامبران کرد که گفتند: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ. آن گه گفت إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى. این استثناء منقطع است و متصل نیست و مودت از سخن اول مستثنى نیست و معنى آنست که لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً لکن ودّونى فى القربى.
اکنون معنى این سخن بر سه وجه گفتهاند: یکى آنست که: آمرکم ان تودوا اقاربى و اهل بیتى، مزد نمیخواهم، لکن شما را میفرمایم که خویشان مرا و اهل بیت مرا دوست دارید. ابن عباس گفت: آن روز که این آیت فرو آمد گفتند یا رسول اللَّه من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم. قال على (ع) و فاطمه و ابناهما و فیهم نزل: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ.
و عن على ابن ابى طالب قال: شکوت الى رسول اللَّه (ص) حسد الناس لى، فقال اما ترضى ان تکون رابع اربعة اول من یدخل الجنة انا و انت و الحسن و الحسین (ع) و ازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریتنا خلف ازواجنا و شیعتنا من ورائنا.
و عن زید بن ارقم عن النبى قال: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى، اذکرکم اللَّه فى اهل بیتى قیل لزید بن ارقم من اهل بیته، قال: هم آل على و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس و قال رسول اللَّه لعباس بن عبد المطلب: و الذى بعثنى بالحق لا یؤمنون، حتى یحبوکم لى و قیل هم الذین تحرم علیهم الصدقة من اقاربه و یقسم فیهم الخمس و هم بنو هاشم و بنو المطلب الذین لم یفترقوا فى جاهلیة و لا فى اسلام.
وجه دوم در معنى آیت، قول حسن بصرى است: اى لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن آمرکم بموده التقرب الى اللَّه عز و جل و التودد الیه بالطاعة و العمل الصالح، مزد نمىخواهم لکن میفرمایم شما را بدوست داشتن هر کس که نزدیکى جوید باللّه، بطاعت و عمل نیکو، و بر وفق این قول، هر کس که اللَّه را فرمان بردار است و تقرب را بوى نیکوکار است، واجب است بر تو که او را دوست دارى و مودت وى فریضه دانى.
حسن بصرى از اینجا گفت: من تقرب الى اللَّه بطاعته، وجبت علیک مودته.
وجه سوم قول ضحاک و مجاهد و سدى و جماعتى مفسران. گفتند: این آیت بمکه فرو آمد و این خطاب با مشرکان قریش است و با کفار عرب که ایشان با یکدیگر میگفتند: أ ترون محمدا (ص) یسئل على ما یتعاطاه اجرا؟ گویى این محمد باین کار که پیش گرفته، هیچ مزدى میخواهد؟ بجواب ایشان این آیت آمد که: لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن، آمرکم ان تودونى لاجل قرابتى و ان لم تصدقونى برسالتى فلا تؤذونى.
و روى انه قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: یا قوم اذا ابیتم ان تتابعونى فاحفظوا قرابتى فیکم و لا تؤذونى فانکم قومى و احق بان تصلوا رحمى.
مزد نمىخواهم، لکن شما را مىفرمایم که اگر مرا برسالت استوار نمىدارید و دعوت مرا اجابت نمیکنید، بارى بحکم قرابت که میان من و شماست مرا مرنجانید و مرا دوست دارید و رحم پیوندید.
قال ابن عباس: لم یکن بطن من بطون قریش الّا کان للنبى (ص) فیهم قرابة و قیل العرب کلّا ولدته و قال بعض المفسرین: کان المشرکون، یؤذون رسول اللَّه (ص) فانزل اللَّه هذه الآیة، فامرهم فیها بمودة رسول اللَّه (ص) و صلة رحمه، فلما هاجر الى المدینه و آواه الانصار و نصروه احب اللَّه عز و جل ان یلحقه باخوانه من الانبیاء علیهم السلام، حیث قالوا: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ. فانزل اللَّه: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
فصارت منسوخة بهذه الایة و هذا القول غیر مرضى لان مودة النبى (ص) و کف الاذى عنه، و مودة اقاربه، و التقرب الى اللَّه بالطاعة و العمل الصالح من فرائض الدین، فلا یجوز نسخ شىء منها و المعنى الصحیح فى الآیة ما ذکرناه من اقاویل السلف، و اللَّه اعلم.
وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، الاقتراف الاکتساب، و الاعتمال اى: من یکتسب طاعة، نَزِدْ لَهُ فِیها، من الثواب حُسْناً، بالتضعیف. و قیل معناه، یثبت على القلیل من الطاعة الکثیر من الثواب، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ، لمن اذنب شَکُورٌ لمن اطاع. و قیل غَفُورٌ، لذنوب آل رسول اللَّه شَکُورٌ لحسناتهم.
أَمْ یَقُولُونَ، اى: بل یقولون یعنى کفار مکه، افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً. فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ، قال مجاهد: یربط على قلبک بالصبر على اذاهم، فلا یدخل قلبک حزن و لا ضیق. معنى آنست که کفار مکه میگویند که، تو بر اللَّه دروغ میسازى، و این قرآن از بر خود مىنهى و گر اللَّه خواهد دل تو بربطه صبر ببندد، تا بر اذاى ایشان صبر کنى و بر آنچه ایشان میگویند، در دل تو تنگى و اندوهى نیاید.
آن گه بر سبیل ابتدا گفت: وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، اى: ان ما یقولونه باطل یمحه اللَّه آنچه ایشان میگویند باطل است و اللَّه آن را محو کند. وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ، اى: یظهر الحق و یثبته بما انزل من کتابه، و ینصر دینه بوعده. و قیل: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، تم الکلام هاهنا و هذا کالوعید للرسول (ص) و المراد به جواب الذین قالوا: افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً فخرج الجواب مخرج الاستغناء، و المعنى: فان یشأ اللَّه یمسک ما اوحى الیک و یمح بنفسه الکفر من قلوب العابد بلا واسطة و لا سفارة، این سخن هر چند که ظاهر آن وعید رسول (ص) مىنماید اما جواب مشرکان است که میگفتند: افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً و در این جواب بىنیازى خود جل جلاله پیدا میکنند یعنى که ما را حاجت بواسطه و سفارت نیست. اگر خواهیم مهر بر دل تو نهیم و قرآن که بتو دادیم از دل تو ببریم، تا فراموش کنى و بخودى خود، باطل و کفر از دلها بستریم، یعنى شما که کافراناید چرا مىگویید که محمد (ص) بر اللَّه دروغ میسازد؟، وى دروغ بر ما نمىسازد که اگر سازد با وى این کنیم که گفتیم.
قوله: وَ یَمْحُ حذف الواو منه لا للجزم و انما کتب فى المصحف على اللفظ کما کتب قوله: سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ. و یَدْعُ الْإِنْسانُ محذوف الواو ثم قال: إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. اى: بضمائر القلوب، فلو علم من قلبه انه هم بالافتراء لعاجله بالعقوبة، فکیف اذا نطق به و صرّح.
وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اذا تابوا، لانه ان لم یقبل کان اغراء بالمعاصى، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، اى: تجاوز عما کان منهم قبل التوبة من القبائح، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. تأویله یعفو عنها و هو یعلم انهم یعودون الیها، فلا یمنعه.
علمه من عفوه و لا یرجع بعد عودهم الى السیئات عن عفوه نظیره. قوله عز و جل: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ. التأویل: یبعثکم حتى تخوضوا فى مثل ما جرحتم بالنهار، فلا یمنعه علمه عن کلامکم. و قیل یعلم ما یفعلون اى: یعلم اعتقادهم، فلا یقبل الا التوبة النصوح، و التوبة النصوح ما روى جابر قال: دخل اعرابى على رسول اللَّه و قال اللهم انى استغفرک و اتوب الیک سریعا و کبر، فلما فرغ عن صلاته، قال له یا هذا ان سرعة اللسان بالاستغفار توبة الکذابین و توبتک تحتاج الى توبة. قال: و ما التوبة، قال: اسم یقع على ستة معان، على الماضى، من الذنوب: الندامة و لتضییع الفرائض: الاعادة و رد المظالم و ازاقة النفس فى الطاعة کما ربیتها فى المعصیة و اذاقة النفس مرارة الطاعة کما اذقتها حلاوة المعصیة و البکاء بدل کل ضحک ضحکته.
و قیل حقیقة التوبة ترک المعاصى نیة و فعلا و الاقبال على الطاعة نیة و فعلا.
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه: اللَّه اشد فرحا بتوبة عبده حین یتوب الیه من احدکم کان راحلته بارض فلاة فانفلتت و علیها طعامه و شرابه فایس منها، فاتى شجرة فاضطجع فى ظلها قد یئس من راحلته فبینما هو کذلک اذ بها قائمة عنده فأخذ بخطامها، ثم قال من شدة الفرح: انت عبدى و انا ربک اخطا من شدة الفرح. و فى روایة ابى هریره: اللَّه افرح بتوبة عبده من العقیم الوالد و من الظمآن الوارد فمن تاب الى اللَّه توبة نصوحا، انسى اللَّه حفظته و بقاع الارض خطایاه و ذنوبه. قرأ حمزة و الکسائى و حفص، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. بالتاء، و هو خطاب للمشرکین، و الباقون بالیاى لانه بین خبرین عن قوم فقال قبله عن عباده و بعده. وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى: یجیب اللَّه الذین آمنوا، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اذا دعوه کقوله: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ. و قال ابن عباس: معناه یثیب الذین آمنوا و عملوا الصالحات على اعمالهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، سوى ثواب اعمالهم تفضلا منه. و فى روایة ابى صالح عن ابن عباس قال: وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى. یشفعهم فى اخوانهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، یشفّعهم فى اخوان اخوانهم.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص): وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، الشفاعة لمن وجبت له النار، و قیل الذین آمنوا فى موضع الرفع و هو استجابة العبید لربهم کقوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، اى یزید اللَّه لهم الهدى من فضله، کقوله: یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً. وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ.
فى الآخرة. معنى هر دو آیه آنست که: اللَّه تعالى توبه بندگان بپذیرد، هر گه که باخلاص و صدق بوى باز گردند و توبه ایشان نصوح باشد و گناهان گذشته ایشان همه بیامرزد، هر چند که میداند که ایشان پس از توبه گناه کنند، توبه ایشان رد نکند و از عفو خود فراپس نیاید و خواندن ایشان مر او را جل جلاله، اجابت کند، و کردار نیک ایشان را ثواب دهد، و بفضل خود، زیادتى بر سر نهد، این کرامت و نواخت اللَّه است مؤمنانرا هم در دنیا و هم در آخرت، و کافران را عذاب سخت است در دنیا و در آخرت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، اى لو جعلهم اللَّه اغنیاء لطغوا و بغوا بعضهم على بعض. قال ابن عباس: بغیهم طلبهم منزلة بعد منزلة و مرکبا بعد مرکب و ملبسا بعد ملبس و قیل معناه: لتراموا الى افساد الارض بان لا یحتاج بعضهم الى بعض فلا یتعاونوا قال شقیق بن ابراهیم: معنى الآیة لو رزق اللَّه العباد من غیر کسب و تفرغوا عن المعاش و الکسب لطغوا و بغوا و سعوا فى الارض فسادا، و لکن شغلهم بالکسب و المعاش رحمة منه و امتنانا، وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، یوصل الرزق الى من یشاء کما یشاء بالقدر الذى یعلم مصلحته فیه.
گفتهاند: این آیه در شأن قومى از عرب فرو آمد که بوقت خصب و فراخى نعمت، با محاربت و معادات یکدیگر میپرداختند و مال یکدیگر بغارت میبردند و در زمین تباه کارى میکردند و بوقت قحط و جدوبت با انتجاع و تجارت و طلب رزق میپرداختند.
و فى ذلک یقول الشاعر:
قوم اذا نبت الربیع بارضهم
نبتت عداوتهم مع البقل
خباب ارت گفت: این آیه در شأن ما فرو آمد، جمع اصحاب صفه، که بر اموال بنى قریظه و نضیر و بنى قینقاع ما را نظر آمد، آن مواشى ایشان دیدیم فراوان و عروض تجارت و نعمت بىکران، آرزوى آن در دل ما تحرّک کرد و رب العالمین باین آیه ما را از سر آن تمنى فرا داشت و سکینه قناعت بدل ما فرو آورد.
مصطفى (ص) گفت: اخوف ما اخاف على امتى زهرة الدنیا و کثرتها.
و قال بعض الحکماء: ان من العصمة ان لا تجد. و قال مقاتل: یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ فیجعل واحدا فقیرا و آخر غنیا. إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ.
روى انس بن مالک عن النبى (ص) عن جبرئیل عن اللَّه عز و جل انه قال: «من اهان لى ولیا فقد بارزنى بالمحاربة. و انى لاسرع شىء الى نصرة اولیائى انى لا غضب لهم کما یغضب اللیث الحرد و ما تقرب الىّ عبدى المؤمن بمثل اداء ما افترضت علیه، و ما زال عبدى المؤمن یتقرب الىّ بالنوافل حتى احبه، فاذا احببته، کنت له سمعا و بصرا و یدا و مؤیدا. ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطیته و ما ترددت فى شىء انا فاعله ترددى، فى قبض روح عبدى المؤمن، یکره الموت و اکره مسائته و لا بدله منه و ان من عبادى المؤمنین لمن یسألنى الباب من العبادة، فاکفه عنه ان لا یدخله عجب فیفسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الغنى و لو افقرته لا فسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الصحة، و لو اسقمته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا السقم و لو اصلحته لافسده ذلک.
انى ادبّر امر عبادى بعلمى بقلوبهم. «انى بعبادى خبیر بصیر».
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، الغیث المطر، سمى غیثا لانه غیاث الخلق به بقائهم و علیه نمائهم. و قیل الغیث من المطر ما یکون نافعا، و یکون فى وقته لان المطر قد یکون مضرا، و قد یکون فى غیر وقته، مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، یئسوا منه لتأخر نزوله و الغیث بعد الیأس ادعى لهم الى الشکر، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ نعمته و خصبه و قیل مطره فیعم السهل و الجبل و العامر و الغامر. و نشرها، عمومها، جمیع الخلیقة. وَ هُوَ الْوَلِیُّ، اى: ولى المؤمنین بانزال الغیث، الْحَمِیدُ. الذى لا یفاه به الا مدحا و لا یذکر الّا حمدا.
قال مقاتل: حبس اللَّه المطر عن اهل مکة سبع سنین، حتى قنطوا، ثم انزل اللَّه المطر فذکرهم نعمته، قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ، اى من علامات قدرته، خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، مع عظمهما و کثرة اجزائهما، وَ ما بَثَّ اى: خلق و فرق فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، اى: ذى روح الانس و الجن و الملائکة و سایر الحیوان، وَ هُوَ عَلى جَمْعِهِمْ، اى: على احیائهم بعد الموت، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ. کامل القدرة.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، اى غمّ و الم و مکروه، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، یعنى فهو عقوبة للمعاصى التی اکتسبتموها، کقوله: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ، وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ قرأ اهل المدینة و الشام، بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت ایدیکم، و هو مع الفاء احسن و اشهر فى اللغة کما هو فى مصاحف اهل العراق لانه شرط و جوابه، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. من الذنوب، فلا یعاقب علیه. و قیل: یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ.
من الناس فلا یعاجلهم بالعقوبة اما عطفا و رحمة و اما زیادة فى العذاب و استدراجا.
قال الحسن: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اراد به اقامة الحدود على المعاصى، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. فلم یجعل له حدا.
و قال الضحاک: ما تعلم رجل القرآن ثم نسیه الا بذنب، ثم قرأ: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اىّ مصیبة اعظم من نسیان القرآن.
و قال الحسن: لما نزلت هذه الایة، قال رسول اللَّه (ص): «و الذى نفسى بیده ما من خدش عود و لا عثرة قدم و لا اختلاج عرق الا بذنب و ما یعفو اللَّه عنه اکثر.
و قال على بن ابى طالب (ع): الا اخبرکم بافضل آیة فى کتاب اللَّه حدّثنا بها رسول اللَّه (ص)، ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. قال و سافسرها لک یا على ما أَصابَکُمْ، من مرض او عقوبة او بلاء فى الدنیا، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، و اللَّه عز و جل اکرم من ان یثنى علیهم العقوبة فى الآخرة، و ما عفا اللَّه عنه فى الدنیا، فاللّه احلم من ان یعود بعد عفوه. و قال عکرمة: ما من نکبة اصابت عبدا فما فوقها الا بذنب لم یکن اللَّه لیغفر له الا بها او درجة لم یکن اللَّه لیبلغه الا بها.
و عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) قال: اذا اراد اللَّه بعبده الخیر عجل له العقوبة فى الدنیا و اذا اراد بعبده الشر، امسک علیه بذنبه حتى یوافى به یوم القیمة.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، اى: و ما انتم بفائتین هربا فى الارض، قال اهل اللغة اعجزته اى صیرته عاجزا و عجزته فتّه و سبقته، یعنى اذا اراد اللَّه العقوبة بکم فلا تفوتونه حیثما کنتم و لا تسبقونه، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ، یحفظکم، وَ لا نَصِیرٍ. یدفع عنکم العذاب اذا حل بکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ، یعنى السفن واحدتها جاریة و هى السائرة، فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ، یعنى کالجبال فى العظم.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ التی تجریها، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى ظَهْرِهِ، یعنى فیبقین واقفة على ظهر البحر، تقول رکد الماء اذا وقف، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. یعنى لکل مؤمن لان صفة المؤمن: الصبر فى الشدة و الشکر فى الرخاء.
و فى الخبر: الایمان نصفان، نصف صبر، و نصف شکر.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا یهلک کثیرا من السفن و من فیها بذنوبهم أوبقته ذنوبه أی: اهلکته، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ. فینجیهم، و قیل: یعف عن کثیر. من ذنوبهم فلا یعاقب علیها وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ، قرأ اهل الکوفة و الشام و یعلم برفع المیم استأنف به الکلام کقوله فى سورة التوبة: وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى مَنْ یَشاءُ، و قرأ الآخرون و یعلم بالنصب على الصرف کقوله: وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ. اى: صرف من حال الجزم الى النصب استخفافا و کراهیة لتوالى الجزم و کقول الشاعر:
لا تنه عن خلق و تأتى مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم
و معنى الآیة، انما نفعل ذلک من العفو و الاهلاک وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ انبیاءنا «فى»، رد آیاتِنا، ان لیس، لَهُمْ مِنْ، عذاب اللَّه مَحِیصٍ.
مهرب و انه لیس بمنج من ذلک غیر اللَّه عز و جل.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا، اى: اموالکم تنفعکم مدة حیاتکم فى الدنیا، و هو نفع یسیر، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. و منافع الآخرة المعدة للمؤمنین المتوکلین، خیر لانه امتع و الذ و ابقى، لانه دائم لا ینقطع، و قیل معناه فَما أُوتِیتُمْ مِنْ ریاش الدنیا فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا لیس من زاد المعاد. و ثواب الآخرة، لا خیر وَ أَبْقى لِلَّذِینَ آمَنُوا فیه بیان ان المؤمن و الکافر، یستویان، فى ان الدنیا متاع لهما یتمتعان بها و اذا صارا الى الآخرة کان ما عند اللَّه خیرا للمؤمن الذى یتوکل علیه و یفوض امره الیه و یفزع الیه بالدعاء فى السراء و الضراء.
بیان آیت آنست که: دنیا و هر چه در آنست از لذات و شهوات و منافع، متاعى اندک است، بقدر حیاة آدمیان، مؤمن و کافر در آن یکسان: عرض حاضر یا کل منه البر و الفاجر. نیکان و بدان را از آن برخوردارى است، چندان که زندگانى است، پس چون بآخرت بازگردند و بر اللَّه رسند، آنچه اللَّه ساخته، مؤمنان و متوکلان را بنزدیک خویش، از آن نعیم باقى و ملک جاودانى، آن نیکوتر است و بهتر که هرگز بترسد و منقطع نگردد، چنانک رب العزة فرمود: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ، عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.
قوله: وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ، عطف على الذین آمنوا، و محله جر، و معنى آنست که نعیم باقى پاینده، مؤمنانرا ساخته و متوکلان را و ایشان را که از کبائر و فواحش پرهیز کنند، و من الکبائر و الفواحش، الاشراک باللّه و الیأس من روح اللَّه و الامن من مکر اللَّه و عقوق الوالدین و قتل النفس التی حرّم اللَّه و قذف المحصنات و اکل مال الیتیم و الفرار من الزحف و اکل الربوا، و السحر و الزنا و الیمین الفاجرة و الغلول و منع الزکاة و شهادة الزور و کتمان الشهادة و شرب الخمر و نقض العهد و قطیعة الرحم. و اختلاف العلماء فى عد الکبائر ذکرناه فى سورة النساء و قوله: کَبائِرَ الْإِثْمِ، اضاف الى الاثم، فان من الاثم الصغیرة و الکبیرة، و الصغیرة مغفورة اذا اجتنبت الکبیرة لقوله تعالى إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ قرأ حمزة و الکسائى کبیر الاثم على الواحد هاهنا و فى سورة و النجم و المراد به الشرک. قاله ابن عباس قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ یحلمون و یکظمون الغیظ.
وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ اجابوه الى ما دعاهم الیه من طاعته، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ یعنى الصلوات الخمس فى مواقیتها بشرائطها وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ اى: اذا حزنهم امر استشاروا ذوى الرأى، منهم. اصله من الشور و هو الإخراج. سمى به لان کل واحد من المتشاورین فى الامر کذلک یستخرج من صاحبه ما عنده، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.
فى طاعة اللَّه و الدین و قیل ینفقون مقرین بانه من رزق اللَّه فان الکافر ایضا ینفق مما رزقه اللَّه لکنه جاحد. وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ اى: الظلم هُمْ یَنْتَصِرُونَ. ینتقمون من ظالمیهم من غیر ان یعتدوا، قال مقاتل: هذا فى المجروح ینتصر من الجارح، فیقتص منه. مدح هاهنا المنتقم من ظالمه و عذره فى الایة الثالثة و هى قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ الایة. و مدحه فى آخر الشعراء فى قوله: وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا، و ذلک لانه یکره للمؤمن ان یعرض نفسه للذل. و فى الخبر: لا ینبغى للمؤمن ان یذل نفسه، قیل یا رسول اللَّه و کیف هو، قال: یتعرض من البلاء لما یطیق.
و قیل نزلت هذه الآیات فى ابى بکر الصدیق و قال ابن زید: جعل اللَّه المؤمنین صنفین.
صنف یعفون عن ظالمیهم، فبدأ بذکرهم و هو قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ، و صنف ینتصرون من ظالمیهم، و هم الذین ذکروا فى هذه الایة، و قال عطاء: هم الذین اخرجهم الکفار من مکة و بغوا علیهم، ثم مکّنهم اللَّه فى الارض حتى انتصروا ممن ظلمهم ثم ذکر الانتصار. بقوله: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، الاولى هى السیئة فى اللفظ و المعنى، و الثانیة سیئة فى اللفظ و عاملها لیس بمسىء لانها مجازاة بالسوء لا توجب ذنبا کقوله: فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ قال مقاتل: یرید به القصاص فى الجراحات و الدماء و قال السدّى هو ان یجاب قائل الکلمة القبیحة بمثلها من غیر ان یعتدى فاذا قال اخزاک اللَّه یقول، اخزاک اللَّه. ثم ذکر العفو، فقال: فَمَنْ عَفا یعنى عن ظلمه وَ أَصْلَحَ بالعفو بینه و بین ظالمه، فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ. و فى الخبر اذا کان یوم القیمة نادى مناد: من کان له اجر على اللَّه فلیقم، قال: فیقوم عنق کثیر، قال: فیقال ما اجرکم على اللَّه، قال: فیقولون نحن الذین عفونا عمن ظلمنا و ذلک قوله عز و جل: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، فیقال لهم: ادخلوا الجنة باذن اللَّه. و قال صلى اللَّه علیه و آله و سلم: ما زاد عبد بعفو الا عزا، و قال (ص): من سرّه ان یشرف له البنیان او ترفع له الدرجات فلیعف عمن ظلمه، و لیصل من قطعه و لیعط من حرمه.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ. هذا راجع الى السیئة الاولى. قال ابن عباس: یعنى الذین یبدئون بالظلم.
قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ اى بعد ظلم الظالم، ایاه فَأُولئِکَ یعنى المنتصرین، ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ. بعقوبة و مؤاخذة و ملام.
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ، اى یبدئون بالظلم وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یعملون فیها بالمعاصى، اى: یطلبون فیها ما لیس لهم بحق، أُولئِکَ لَهُمْ، عَذابٌ أَلِیمٌ.
وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اى صبر على مظلمة و لم یقتصّ و لم ینتصر و تجاوز عنه، إِنَّ ذلِکَ الصبر و المغفرة لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ. عزم الامور جدها و حقیقتها تقول عزمت علیک، اى: امرتک امرا جدا، و العزیمة و الصریمة الرأى الجد، و قوله: فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى: جد الامر.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) فى بعض الاحکام عزمة من عزمات ربى و العازم قریب من الحالف و تقول عزمت على الامر اذا اجمعت علیه جدّک و صدق له قصدک.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ، بالخذلان، فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ، اى: ما له احد یلى هدایته بعد اضلال اللَّه ایاه و خذلانه، وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یوم القیمة یَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. اى: هل الى رجعة الى الدنیا من حیلة فنؤمن بک.
وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها اى: یساقون الیها. انّث العذاب حملا على المعنى و هو النار خاشِعِینَ اى: ساکتین متواضعین، مِنَ الذُّلِّ و الخزى، یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ اى بعین ضعیفة و طرف ساقط من الذل. و الطرف: العین، و اصله مصدر، فلم یجمع و قیل معناه: من طرف خفى النظر. اى: یسارقون النظر الى النار من الفزع لا یملئون منها اعینهم فینظرون الیها ببعض ابصارهم و قیل: الطرف الخفى عین القلب، اى: ینظرون الى النار بقلوبهم لانهم یحشرون عمیا، وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا، فى الایة اضمار، یعنى: و قال الذین آمنوا، یوم القیمة اذا عاینوا المشرکین على هذه الحالة، إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بان صاروا الى النار، وَ أَهْلِیهِمْ: اى خسروا اهلیهم فى الجنة اذ صاروا لغیرهم، أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ. دائم لا یزول عنهم.
وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ، من اقرباء، یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى یمنعونهم من عذاب اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ. طریق الى الوصول الى الحق فى الدنیا و الجنة فى العقبى قد انسد علیهم طریق الخیر.
اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ بالایمان و الطاعة، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ و هو یوم القیمة. و قیل یوم الموت، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ اى: لا یرده اللَّه، و قیل معناه یوم من اللَّه لا یقدر احد على رده و دفعه، ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ، الملجأ هاهنا هو الوزر فى سورة القیامة، و المناص فى سورة ص، وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ. منکر یغیر ما حل بکم من العذاب.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان، فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً هذا کقوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ، و لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و قیل: ما ارسلناک علیهم حفیظا، تحفظهم على الایمان و تمنعهم من الکفر، إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ اى لیس علیک الا تبلیغ الرسالة، و قد فعلت و هذا قبل ان امر بالقتال، وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً، نعمة و خصبا و سعة، فَرِحَ بِها اى: بطر لاجلها و زهى اعجابا بها، فلم یشکر من ازلّها و اسداها، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ محنة و قحط و ضیق، بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ اى: بسبب معاصیهم عقوبة لها، فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ. هذا من کفران النعمة، اى یسخط من قضاء اللَّه و لم یره عقوبة و قیل ینسى و یجحد باول شدة جمیع ما سلف من النعم. و یحتمل انه خاص و المراد به الکفر باللّه سبحانه و لهذا ذکر بلفظ المبالغة ثم عظّم نفسه عز و جل فقال: لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، المعنى: فان لم یستجیبوا لک فاعرض عنهم و اعبد اللَّه الذى له ملک السماوات و الارض له التصرف فیهما بما یرید یَخْلُقُ ما یَشاءُ من غیر اعتراض علیه، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً فلا یکون له ولد ذکر. و فى الخبر: ان من یمن المرأة تبکیرها بالانثى قبل الذکر، و ذلک لان اللَّه عز و جل بدأ بالاناث، فقال: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. فلا تکون له انثى.
أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً اى: یجمع له بینهما فیولد له الذکور و الاناث.
معنى هذا التزویج التصنیف و الازواج الاصناف، کقوله عز و جل: مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ اى من کل صنف حسن.
قال مجاهد: هو ان تلد المراة غلاما ثم جاریة ثم غلاما ثم جاریة و قال ابن الحنیفة: تلد توأما غلاما و جاریة و العرب تقول هؤلاء ولد فلان شطرة اذا کانوا بنین و بنات: وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً. فلا تلد و لا یولد له. قیل: هذه الایة خاصة فى الانبیاء، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ یعنى لوطا لم یولد له ذکر انما ولد له ابنتان، وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. ابراهیم (ع)، لم یولد له انثى، کان له اولاد ذکور أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، محمد (ص) ولد له بنون و بنات، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً عیسى و یحیى کانا عقیمین لم یولد لهما ولد و قیل هذا على وجه التمثیل، و الایة عامة فى حق کافة الناس.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): ان اولادکم هبة اللَّه لکم، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و اموالهم لکم اذا احتجتم الیها و قیل معنى الایة یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً: و یهب لمن یشاء الدنیا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ الآخرة. أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، الدنیا و الآخرة، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً لا دنیا و لا عقبى، إِنَّهُ عَلِیمٌ بمصالح العباد، قَدِیرٌ، قادر على الکمال.
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً، سبب نزول این آیت آن بود که: جهودان گفتند: اى محمد تو دعوى نبوت میکنى، مىگویى پیغامبرم و فرستاده اللَّه بخلق، هیچ با اللَّه سخن گویى و در وى نگرى چنان که موسى باللّه سخن گفت و در اللَّه مینگریست؟ و تا ترا با اللَّه این کلام و این نظر نبود، چنان که موسى را بود با او، ما بتو ایمان نیاریم. مصطفى (ص) فرمود: لم ینظر موسى الى اللَّه، حدیث نظر مکنید در حق موسى، که موسى اللَّه را ندید، سخن شنید و لکن گوینده را ندید. رب العالمین بر وفق این سخن وى، این آیت فرستاد: قوله تعالى: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ، هرگز هیچ بشر را نبود پیش از تو اى محمد که اللَّه با وى سخن گفتى مگر از سه گونه: اما وحیا یوحى الیه او فى المنام او بالهام، و رؤیا الانبیاء وحى. یک وجه آنست که با نمودن در خواب یا افکندن در دل، و بیشترین وحى پیغامبران پیش از مصطفى (ص) از این دو وجه بوده، یا الهام یا رؤیا. گفتهاند، که داود (ع) بالهام حق جل جلاله زبور بدانست تا از حفظ بنوشت، اما پیغمبران مرسل که سیصد و سیزدهاند ایشان فرشتهاى را دیدند، یا آواز فرشته شنیدند، یا کلام حق از پس پرده شنیدند. و روى ان النبى (ص) قال: من الانبیاء من یسمع الصوت فیکون بذلک نبیا و منهم من ینفث فى اذنه و قلبه فیکون بذلک نبیا و انّ جبرئیل، یأتینى فیکلمنى کما یکلم احدکم صاحبه.
هشام بن عروة عن ابیه عن عایشه: انّ الحرث بن هشام، سأل رسول اللَّه (ص): کیف یأتیک الوحى فقال احیانا یأتینى مثل صلصلة الجرس و هو اشده على، فیفصم عنى و قد وعیت عنه ما قال، و احیانا یتمثل لى الملک رجلا، فیکلمنى فاعى ما یقول، قالت عائشة: و لقد رأیته ینزل علیه الوحى من الیوم الشدید البرد، فیفصم عنه و ان جبینه، لیتفصد عرقا.
وجه دیگر سخن گفتن اللَّه است، با بشر از پس پرده، چنان که با موسى (ع) گفت، کلّمه و بینهما حجاب من نار، موسى از حق بىواسطه سخن شنید، حجاب در میان و رؤیت نه. و مصطفى (ص) شب معراج از حق جل جلاله سخن شنید بىواسطه و حق را دید بىحجاب، و مؤمنان فرداى قیامت در بهشت حق را جل جلاله ببینند بىحجاب، و سخن وى شنوند بىواسطه. وجه سوم آنست که فرمود: أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا امّا جبرئیل او غیره من الملائکة فیوحى ذلک الرسول الى المرسل الیه، باذن اللَّه ما یشاء اللَّه. ارسال رسول یک قسم نهاد از اقسام کلام یعنى که رسول فرستد تا پیغام رساند بدستورى و فرمان وى، چنان که جبرئیل را فرستاد بمحمد (ص) تا پیغام اللَّه بگزارد و محمد (ص) را فرستاد بخلق تا پیغام اللَّه برسانید. اللَّه با جبرئیل فرمود و جبرئیل با محمد (ص) گفت و محمد با خلق گفت: قرأ نافع او یرسل برفع اللام على الاستیناف تقدیره او هو یرسل رسولا فیوحى ساکنة الیاء، و قرأ الآخرون او یرسل بنصب اللام، فَیُوحِیَ، بنصب الیاء عطفا على محل الوحى، لان معناه، و ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الا ان یوحى الیه، او یرسل رسولا إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ. یدبر ما یرید.
وَ کَذلِکَ، یعنى و کما اوحینا الى سائر رسلنا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا، الروح هاهنا الوحى و الکتاب سمى روحا لانه حیاة القلوب کما ان الارواح حیاة الاجساد، ما کنت تدرى یعنى قبل الوحى فى اربعین سنة، مَا الْکِتابُ وَ لَا شرایع الْإِیمانُ و معالمه، یعنى لو لا اصطفاؤنا ایاک بالایمان و الکتاب و الرسالة، ما کُنْتَ تَدْرِی، قال محمد بن اسحاق بن خزیمة: الایمان فى هذا الموضع الصلاة کقوله: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ، و اهل الاصول على ان الانبیاء (ع) کانوا مؤمنین قبل الوحى و کان النبى (ص)، یعبد اللَّه قبل الوحى على دین ابراهیم، و لم یتبین له شرایع دینه، وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً الهاء راجعة الى الکتاب لانه الاصل و الایمان، فرع، و الکتاب دلیل على الایمان، و معنى جعلناه: الزمناه و رسمناه. و لیس الجعل الخلق، و قوله: فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ، لیس معناه جعل الخلق، انما معنى الکلام، صیرناه، نَهْدِی بِهِ، اى: نرشد بالکتاب، مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی، اى لتدعو إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. یعنى الاسلام، هدى اللَّه الارشاد و هدى الرسول الدعوة.
صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ خلقا و ملکا، الا، کلمة تذکرة لتبصرة او تنبیه لحجة، إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. اى: امور الخلائق فى الآخرة، فیجزیهم باعمالهم. هذا وعید بالجحیم و وعد بالجنة و النعیم. قال بعض السلف: احترق مصحف فلم یبق الا قوله: أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.
بیان آیت آنست که: دنیا و هر چه در آنست از لذات و شهوات و منافع، متاعى اندک است، بقدر حیاة آدمیان، مؤمن و کافر در آن یکسان: عرض حاضر یا کل منه البر و الفاجر. نیکان و بدان را از آن برخوردارى است، چندان که زندگانى است، پس چون بآخرت بازگردند و بر اللَّه رسند، آنچه اللَّه ساخته، مؤمنان و متوکلان را بنزدیک خویش، از آن نعیم باقى و ملک جاودانى، آن نیکوتر است و بهتر که هرگز بترسد و منقطع نگردد، چنانک رب العزة فرمود: أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ، عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.
قوله: وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ، عطف على الذین آمنوا، و محله جر، و معنى آنست که نعیم باقى پاینده، مؤمنانرا ساخته و متوکلان را و ایشان را که از کبائر و فواحش پرهیز کنند، و من الکبائر و الفواحش، الاشراک باللّه و الیأس من روح اللَّه و الامن من مکر اللَّه و عقوق الوالدین و قتل النفس التی حرّم اللَّه و قذف المحصنات و اکل مال الیتیم و الفرار من الزحف و اکل الربوا، و السحر و الزنا و الیمین الفاجرة و الغلول و منع الزکاة و شهادة الزور و کتمان الشهادة و شرب الخمر و نقض العهد و قطیعة الرحم. و اختلاف العلماء فى عد الکبائر ذکرناه فى سورة النساء و قوله: کَبائِرَ الْإِثْمِ، اضاف الى الاثم، فان من الاثم الصغیرة و الکبیرة، و الصغیرة مغفورة اذا اجتنبت الکبیرة لقوله تعالى إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ قرأ حمزة و الکسائى کبیر الاثم على الواحد هاهنا و فى سورة و النجم و المراد به الشرک. قاله ابن عباس قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ یحلمون و یکظمون الغیظ.
وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ اجابوه الى ما دعاهم الیه من طاعته، وَ أَقامُوا الصَّلاةَ یعنى الصلوات الخمس فى مواقیتها بشرائطها وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ اى: اذا حزنهم امر استشاروا ذوى الرأى، منهم. اصله من الشور و هو الإخراج. سمى به لان کل واحد من المتشاورین فى الامر کذلک یستخرج من صاحبه ما عنده، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ.
فى طاعة اللَّه و الدین و قیل ینفقون مقرین بانه من رزق اللَّه فان الکافر ایضا ینفق مما رزقه اللَّه لکنه جاحد. وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ اى: الظلم هُمْ یَنْتَصِرُونَ. ینتقمون من ظالمیهم من غیر ان یعتدوا، قال مقاتل: هذا فى المجروح ینتصر من الجارح، فیقتص منه. مدح هاهنا المنتقم من ظالمه و عذره فى الایة الثالثة و هى قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ الایة. و مدحه فى آخر الشعراء فى قوله: وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا، و ذلک لانه یکره للمؤمن ان یعرض نفسه للذل. و فى الخبر: لا ینبغى للمؤمن ان یذل نفسه، قیل یا رسول اللَّه و کیف هو، قال: یتعرض من البلاء لما یطیق.
و قیل نزلت هذه الآیات فى ابى بکر الصدیق و قال ابن زید: جعل اللَّه المؤمنین صنفین.
صنف یعفون عن ظالمیهم، فبدأ بذکرهم و هو قوله: وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ، و صنف ینتصرون من ظالمیهم، و هم الذین ذکروا فى هذه الایة، و قال عطاء: هم الذین اخرجهم الکفار من مکة و بغوا علیهم، ثم مکّنهم اللَّه فى الارض حتى انتصروا ممن ظلمهم ثم ذکر الانتصار. بقوله: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها، الاولى هى السیئة فى اللفظ و المعنى، و الثانیة سیئة فى اللفظ و عاملها لیس بمسىء لانها مجازاة بالسوء لا توجب ذنبا کقوله: فَمَنِ اعْتَدى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ قال مقاتل: یرید به القصاص فى الجراحات و الدماء و قال السدّى هو ان یجاب قائل الکلمة القبیحة بمثلها من غیر ان یعتدى فاذا قال اخزاک اللَّه یقول، اخزاک اللَّه. ثم ذکر العفو، فقال: فَمَنْ عَفا یعنى عن ظلمه وَ أَصْلَحَ بالعفو بینه و بین ظالمه، فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ. و فى الخبر اذا کان یوم القیمة نادى مناد: من کان له اجر على اللَّه فلیقم، قال: فیقوم عنق کثیر، قال: فیقال ما اجرکم على اللَّه، قال: فیقولون نحن الذین عفونا عمن ظلمنا و ذلک قوله عز و جل: فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، فیقال لهم: ادخلوا الجنة باذن اللَّه. و قال صلى اللَّه علیه و آله و سلم: ما زاد عبد بعفو الا عزا، و قال (ص): من سرّه ان یشرف له البنیان او ترفع له الدرجات فلیعف عمن ظلمه، و لیصل من قطعه و لیعط من حرمه.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ. هذا راجع الى السیئة الاولى. قال ابن عباس: یعنى الذین یبدئون بالظلم.
قوله: وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ اى بعد ظلم الظالم، ایاه فَأُولئِکَ یعنى المنتصرین، ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ. بعقوبة و مؤاخذة و ملام.
إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ، اى یبدئون بالظلم وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یعملون فیها بالمعاصى، اى: یطلبون فیها ما لیس لهم بحق، أُولئِکَ لَهُمْ، عَذابٌ أَلِیمٌ.
وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ اى صبر على مظلمة و لم یقتصّ و لم ینتصر و تجاوز عنه، إِنَّ ذلِکَ الصبر و المغفرة لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ. عزم الامور جدها و حقیقتها تقول عزمت علیک، اى: امرتک امرا جدا، و العزیمة و الصریمة الرأى الجد، و قوله: فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ، اى: جد الامر.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) فى بعض الاحکام عزمة من عزمات ربى و العازم قریب من الحالف و تقول عزمت على الامر اذا اجمعت علیه جدّک و صدق له قصدک.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ، بالخذلان، فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ، اى: ما له احد یلى هدایته بعد اضلال اللَّه ایاه و خذلانه، وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یوم القیمة یَقُولُونَ هَلْ إِلى مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. اى: هل الى رجعة الى الدنیا من حیلة فنؤمن بک.
وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها اى: یساقون الیها. انّث العذاب حملا على المعنى و هو النار خاشِعِینَ اى: ساکتین متواضعین، مِنَ الذُّلِّ و الخزى، یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ اى بعین ضعیفة و طرف ساقط من الذل. و الطرف: العین، و اصله مصدر، فلم یجمع و قیل معناه: من طرف خفى النظر. اى: یسارقون النظر الى النار من الفزع لا یملئون منها اعینهم فینظرون الیها ببعض ابصارهم و قیل: الطرف الخفى عین القلب، اى: ینظرون الى النار بقلوبهم لانهم یحشرون عمیا، وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا، فى الایة اضمار، یعنى: و قال الذین آمنوا، یوم القیمة اذا عاینوا المشرکین على هذه الحالة، إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بان صاروا الى النار، وَ أَهْلِیهِمْ: اى خسروا اهلیهم فى الجنة اذ صاروا لغیرهم، أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ. دائم لا یزول عنهم.
وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ، من اقرباء، یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى یمنعونهم من عذاب اللَّه، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ. طریق الى الوصول الى الحق فى الدنیا و الجنة فى العقبى قد انسد علیهم طریق الخیر.
اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ بالایمان و الطاعة، مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ و هو یوم القیمة. و قیل یوم الموت، لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ اى: لا یرده اللَّه، و قیل معناه یوم من اللَّه لا یقدر احد على رده و دفعه، ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ، الملجأ هاهنا هو الوزر فى سورة القیامة، و المناص فى سورة ص، وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ. منکر یغیر ما حل بکم من العذاب.
فَإِنْ أَعْرَضُوا عن الایمان، فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً هذا کقوله: وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ، و لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و قیل: ما ارسلناک علیهم حفیظا، تحفظهم على الایمان و تمنعهم من الکفر، إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ اى لیس علیک الا تبلیغ الرسالة، و قد فعلت و هذا قبل ان امر بالقتال، وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً، نعمة و خصبا و سعة، فَرِحَ بِها اى: بطر لاجلها و زهى اعجابا بها، فلم یشکر من ازلّها و اسداها، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ محنة و قحط و ضیق، بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ اى: بسبب معاصیهم عقوبة لها، فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ. هذا من کفران النعمة، اى یسخط من قضاء اللَّه و لم یره عقوبة و قیل ینسى و یجحد باول شدة جمیع ما سلف من النعم. و یحتمل انه خاص و المراد به الکفر باللّه سبحانه و لهذا ذکر بلفظ المبالغة ثم عظّم نفسه عز و جل فقال: لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، المعنى: فان لم یستجیبوا لک فاعرض عنهم و اعبد اللَّه الذى له ملک السماوات و الارض له التصرف فیهما بما یرید یَخْلُقُ ما یَشاءُ من غیر اعتراض علیه، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً فلا یکون له ولد ذکر. و فى الخبر: ان من یمن المرأة تبکیرها بالانثى قبل الذکر، و ذلک لان اللَّه عز و جل بدأ بالاناث، فقال: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. فلا تکون له انثى.
أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً اى: یجمع له بینهما فیولد له الذکور و الاناث.
معنى هذا التزویج التصنیف و الازواج الاصناف، کقوله عز و جل: مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ اى من کل صنف حسن.
قال مجاهد: هو ان تلد المراة غلاما ثم جاریة ثم غلاما ثم جاریة و قال ابن الحنیفة: تلد توأما غلاما و جاریة و العرب تقول هؤلاء ولد فلان شطرة اذا کانوا بنین و بنات: وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً. فلا تلد و لا یولد له. قیل: هذه الایة خاصة فى الانبیاء، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ یعنى لوطا لم یولد له ذکر انما ولد له ابنتان، وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ. ابراهیم (ع)، لم یولد له انثى، کان له اولاد ذکور أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، محمد (ص) ولد له بنون و بنات، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً عیسى و یحیى کانا عقیمین لم یولد لهما ولد و قیل هذا على وجه التمثیل، و الایة عامة فى حق کافة الناس.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): ان اولادکم هبة اللَّه لکم، یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و اموالهم لکم اذا احتجتم الیها و قیل معنى الایة یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً: و یهب لمن یشاء الدنیا وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ الآخرة. أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً، الدنیا و الآخرة، وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً لا دنیا و لا عقبى، إِنَّهُ عَلِیمٌ بمصالح العباد، قَدِیرٌ، قادر على الکمال.
وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً، سبب نزول این آیت آن بود که: جهودان گفتند: اى محمد تو دعوى نبوت میکنى، مىگویى پیغامبرم و فرستاده اللَّه بخلق، هیچ با اللَّه سخن گویى و در وى نگرى چنان که موسى باللّه سخن گفت و در اللَّه مینگریست؟ و تا ترا با اللَّه این کلام و این نظر نبود، چنان که موسى را بود با او، ما بتو ایمان نیاریم. مصطفى (ص) فرمود: لم ینظر موسى الى اللَّه، حدیث نظر مکنید در حق موسى، که موسى اللَّه را ندید، سخن شنید و لکن گوینده را ندید. رب العالمین بر وفق این سخن وى، این آیت فرستاد: قوله تعالى: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ، هرگز هیچ بشر را نبود پیش از تو اى محمد که اللَّه با وى سخن گفتى مگر از سه گونه: اما وحیا یوحى الیه او فى المنام او بالهام، و رؤیا الانبیاء وحى. یک وجه آنست که با نمودن در خواب یا افکندن در دل، و بیشترین وحى پیغامبران پیش از مصطفى (ص) از این دو وجه بوده، یا الهام یا رؤیا. گفتهاند، که داود (ع) بالهام حق جل جلاله زبور بدانست تا از حفظ بنوشت، اما پیغمبران مرسل که سیصد و سیزدهاند ایشان فرشتهاى را دیدند، یا آواز فرشته شنیدند، یا کلام حق از پس پرده شنیدند. و روى ان النبى (ص) قال: من الانبیاء من یسمع الصوت فیکون بذلک نبیا و منهم من ینفث فى اذنه و قلبه فیکون بذلک نبیا و انّ جبرئیل، یأتینى فیکلمنى کما یکلم احدکم صاحبه.
هشام بن عروة عن ابیه عن عایشه: انّ الحرث بن هشام، سأل رسول اللَّه (ص): کیف یأتیک الوحى فقال احیانا یأتینى مثل صلصلة الجرس و هو اشده على، فیفصم عنى و قد وعیت عنه ما قال، و احیانا یتمثل لى الملک رجلا، فیکلمنى فاعى ما یقول، قالت عائشة: و لقد رأیته ینزل علیه الوحى من الیوم الشدید البرد، فیفصم عنه و ان جبینه، لیتفصد عرقا.
وجه دیگر سخن گفتن اللَّه است، با بشر از پس پرده، چنان که با موسى (ع) گفت، کلّمه و بینهما حجاب من نار، موسى از حق بىواسطه سخن شنید، حجاب در میان و رؤیت نه. و مصطفى (ص) شب معراج از حق جل جلاله سخن شنید بىواسطه و حق را دید بىحجاب، و مؤمنان فرداى قیامت در بهشت حق را جل جلاله ببینند بىحجاب، و سخن وى شنوند بىواسطه. وجه سوم آنست که فرمود: أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا امّا جبرئیل او غیره من الملائکة فیوحى ذلک الرسول الى المرسل الیه، باذن اللَّه ما یشاء اللَّه. ارسال رسول یک قسم نهاد از اقسام کلام یعنى که رسول فرستد تا پیغام رساند بدستورى و فرمان وى، چنان که جبرئیل را فرستاد بمحمد (ص) تا پیغام اللَّه بگزارد و محمد (ص) را فرستاد بخلق تا پیغام اللَّه برسانید. اللَّه با جبرئیل فرمود و جبرئیل با محمد (ص) گفت و محمد با خلق گفت: قرأ نافع او یرسل برفع اللام على الاستیناف تقدیره او هو یرسل رسولا فیوحى ساکنة الیاء، و قرأ الآخرون او یرسل بنصب اللام، فَیُوحِیَ، بنصب الیاء عطفا على محل الوحى، لان معناه، و ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الا ان یوحى الیه، او یرسل رسولا إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ. یدبر ما یرید.
وَ کَذلِکَ، یعنى و کما اوحینا الى سائر رسلنا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا، الروح هاهنا الوحى و الکتاب سمى روحا لانه حیاة القلوب کما ان الارواح حیاة الاجساد، ما کنت تدرى یعنى قبل الوحى فى اربعین سنة، مَا الْکِتابُ وَ لَا شرایع الْإِیمانُ و معالمه، یعنى لو لا اصطفاؤنا ایاک بالایمان و الکتاب و الرسالة، ما کُنْتَ تَدْرِی، قال محمد بن اسحاق بن خزیمة: الایمان فى هذا الموضع الصلاة کقوله: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ، و اهل الاصول على ان الانبیاء (ع) کانوا مؤمنین قبل الوحى و کان النبى (ص)، یعبد اللَّه قبل الوحى على دین ابراهیم، و لم یتبین له شرایع دینه، وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً الهاء راجعة الى الکتاب لانه الاصل و الایمان، فرع، و الکتاب دلیل على الایمان، و معنى جعلناه: الزمناه و رسمناه. و لیس الجعل الخلق، و قوله: فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ، لیس معناه جعل الخلق، انما معنى الکلام، صیرناه، نَهْدِی بِهِ، اى: نرشد بالکتاب، مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی، اى لتدعو إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. یعنى الاسلام، هدى اللَّه الارشاد و هدى الرسول الدعوة.
صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ خلقا و ملکا، الا، کلمة تذکرة لتبصرة او تنبیه لحجة، إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ. اى: امور الخلائق فى الآخرة، فیجزیهم باعمالهم. هذا وعید بالجحیم و وعد بالجنة و النعیم. قال بعض السلف: احترق مصحف فلم یبق الا قوله: أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ.
رشیدالدین میبدی : ۴۳- سورة الزخرف- مکیه
۱ - النوبة الاولى
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند، الرَّحْمنِ، فراخ بخشایش، الرَّحِیمِ مهربان.
حم (۱) بحلم من و بمجد من وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲). و باین نامه روشن،.
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، ما کردیم قرآنى تازى، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۳) تا مگر شما دریابید.
وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ، و این نامه در مهینه همه کتابهاست، لَدَیْنا نزدیک ما، لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (۴) بلند قدر است.
أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً، باش ما این سخن و این پیغام از شما باز گردانیم، أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ (۵)، از بهر آنکه شما گروهى گرانکارانید.
وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (۶) و چند فرستادیم از پیغامبر، در پیشینان و گذشتگان.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ، و نیامد بایشان هیچ پیغامبرى، إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۷) مگر افسوس میکردند برو.
فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً، هلاک کردیم و تباه، با نیروتر از ایشان و با زورتر، وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (۸) و برفت پیش از این پیشینیان را که مثل زنند بآن.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، و اگر پرسى ایشان را: که آفرید آسمانها و زمینها، لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۹). ایشان گویند آن تواناى دانا آفرید آن را.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، او آنست که شما را زمین آرامگاه کرد، وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا، و شما را در آن راهها ساخت، لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰). تا راه میدانید برد.
وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ. و آنست که فرو فرستاد از آسمان آبى باندازه، فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، زنده کردیم بآن آب، زمینى مرده، کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (۱۱). هم چنان که بیرون آرند.
وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها، و آنست که بیافرید همه گوناگونها و جنسها، وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ، و شما را بیافرید از کشتیها و ستوران، ما تَرْکَبُونَ (۱۲). آنچه بر آن برنشینید.
لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ، تا راست نشینید بر پشتهاى ستوران، ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ، آن گاه نیکوکارى خداوند خویش یاد میکنید، إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ، آن گه که بر ستور راست نشینید.
وَ تَقُولُوا و آن گه گوئید، سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا، پاکى و بىعیبى او را که زیر دست کرد و نرم ما را این ستور، وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (۱۳) یا نه، ما با او برنتوانستیمى و برنیامدیمى، وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴) و ما در این نعمت با خداوند خویش میگردیم.
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً او را از رهیگان او بهرهاى ساختند، إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ (۱۵) این مردم ناسپاسى است آشکارا.
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ، باش از آنچه خود آفرید، دختران گرفت و مادینه گزید خود را، وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ (۱۶) و شما را خالص کرد و برگزید پسران.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ، و آن گه که بشارت دهند یکى را از ایشان، بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا، بآنچه رحمن را صفت ساخت، ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا، روى وى سیاه گردد، وَ هُوَ کَظِیمٌ (۱۷) و او پراندوه.
أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ، باش کسى که در زیور برآید و ببالد، وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ (۱۸) و او در داورى بىزبان و بىسخن بود،.
وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً، و فریشتگان را که ایشان بندگان رحمانند مادینان کردند، أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ، بودند آنجا که فرشتگان را میآفرید، سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ، مىنویسند گواهیهاى ایشان وَ یُسْئَلُونَ (۱۹) و بپرسند ایشان را.
وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ، گفتند اگر رحمن خواستى که فرشتگان را نپرستیم نپرستیدیمى ایشان را.
ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ، ایشان را هیچ دانش نیست بآنچه میگویند، إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۲۰) نیستند مگر دروغ زنان.
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ، یا ما ایشان را پیش از قرآن نامهاى دادهایم، فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (۲۱)، ایشان دست در آن زدهاند
بَلْ قالُوا، نه که گفتند، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ، ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (۲۲) و ما بر پیهاى ایشان راه میبریم.
وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا، و هم چنان نفرستادیم، مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ، پیش از تو در هیچ شهر هیچ آگاه کنندهاى، إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها، مگر که جهانداران و بطر گرفتگان ایشان گفتند، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (۲۳) و ما بر پیهاى ایشان پس رو میباشیم.
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ، گفت باش و اگر من بشما آمدم و آوردم، بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ، راستتر از آن چیز که پدران خویش را بر آن یافتید،، قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۲۴)، گفتند ما بآنچه شما را بآن فرستادند ناگرویدگانیم.
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ، کین کشیدیم از ایشان، فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۲۵)، نگر چون بود سرانجام دروغ زن گیران.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ، ابراهیم گفت پدر خویش را و قوم خویش را: إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (۲۶) من بیزارم از آنچه شما میپرستید.
إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی، مگر آن خداى که مرا آفرید، فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (۲۷) که او خود مرا راه مینماید.
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً، آن سخن را سخنى پاینده کرد، فِی عَقِبِهِ، در نژاد فرزندان خویش، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۸) تا مگر با خدا آیند.
بَلْ مَتَّعْتُ، بلکه برخوردار کردم هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ، اینان را و پدران ایشان را، حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ، تا آن گه که بایشان آمد قرآن، وَ رَسُولٌ مُبِینٌ (۲۹) و رسولى آشکارا، وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ، چون بایشان آمد چیزى درست و راست قالُوا هذا سِحْرٌ، گفتند این مر دیو است و جادویى، وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ (۳۰) و ما بآن ناگرویدگانیم.
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ گفتند چرا نه این قرآن فرو فرستادند، عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (۳۱) بر مردى بزرگ از این دو شهر.
حم (۱) بحلم من و بمجد من وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲). و باین نامه روشن،.
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، ما کردیم قرآنى تازى، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۳) تا مگر شما دریابید.
وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ، و این نامه در مهینه همه کتابهاست، لَدَیْنا نزدیک ما، لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (۴) بلند قدر است.
أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً، باش ما این سخن و این پیغام از شما باز گردانیم، أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ (۵)، از بهر آنکه شما گروهى گرانکارانید.
وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (۶) و چند فرستادیم از پیغامبر، در پیشینان و گذشتگان.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ، و نیامد بایشان هیچ پیغامبرى، إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۷) مگر افسوس میکردند برو.
فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً، هلاک کردیم و تباه، با نیروتر از ایشان و با زورتر، وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (۸) و برفت پیش از این پیشینیان را که مثل زنند بآن.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، و اگر پرسى ایشان را: که آفرید آسمانها و زمینها، لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۹). ایشان گویند آن تواناى دانا آفرید آن را.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، او آنست که شما را زمین آرامگاه کرد، وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا، و شما را در آن راهها ساخت، لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰). تا راه میدانید برد.
وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ. و آنست که فرو فرستاد از آسمان آبى باندازه، فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، زنده کردیم بآن آب، زمینى مرده، کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (۱۱). هم چنان که بیرون آرند.
وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها، و آنست که بیافرید همه گوناگونها و جنسها، وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ، و شما را بیافرید از کشتیها و ستوران، ما تَرْکَبُونَ (۱۲). آنچه بر آن برنشینید.
لِتَسْتَوُوا عَلى ظُهُورِهِ، تا راست نشینید بر پشتهاى ستوران، ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ، آن گاه نیکوکارى خداوند خویش یاد میکنید، إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ، آن گه که بر ستور راست نشینید.
وَ تَقُولُوا و آن گه گوئید، سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا، پاکى و بىعیبى او را که زیر دست کرد و نرم ما را این ستور، وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (۱۳) یا نه، ما با او برنتوانستیمى و برنیامدیمى، وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴) و ما در این نعمت با خداوند خویش میگردیم.
وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً او را از رهیگان او بهرهاى ساختند، إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ (۱۵) این مردم ناسپاسى است آشکارا.
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ، باش از آنچه خود آفرید، دختران گرفت و مادینه گزید خود را، وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ (۱۶) و شما را خالص کرد و برگزید پسران.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ، و آن گه که بشارت دهند یکى را از ایشان، بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا، بآنچه رحمن را صفت ساخت، ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا، روى وى سیاه گردد، وَ هُوَ کَظِیمٌ (۱۷) و او پراندوه.
أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ، باش کسى که در زیور برآید و ببالد، وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ (۱۸) و او در داورى بىزبان و بىسخن بود،.
وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً، و فریشتگان را که ایشان بندگان رحمانند مادینان کردند، أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ، بودند آنجا که فرشتگان را میآفرید، سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ، مىنویسند گواهیهاى ایشان وَ یُسْئَلُونَ (۱۹) و بپرسند ایشان را.
وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ، گفتند اگر رحمن خواستى که فرشتگان را نپرستیم نپرستیدیمى ایشان را.
ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ، ایشان را هیچ دانش نیست بآنچه میگویند، إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۲۰) نیستند مگر دروغ زنان.
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ، یا ما ایشان را پیش از قرآن نامهاى دادهایم، فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (۲۱)، ایشان دست در آن زدهاند
بَلْ قالُوا، نه که گفتند، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ، ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (۲۲) و ما بر پیهاى ایشان راه میبریم.
وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا، و هم چنان نفرستادیم، مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ، پیش از تو در هیچ شهر هیچ آگاه کنندهاى، إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها، مگر که جهانداران و بطر گرفتگان ایشان گفتند، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ ما پدران خویش را بر کیشى یافتیم، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (۲۳) و ما بر پیهاى ایشان پس رو میباشیم.
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ، گفت باش و اگر من بشما آمدم و آوردم، بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ، راستتر از آن چیز که پدران خویش را بر آن یافتید،، قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۲۴)، گفتند ما بآنچه شما را بآن فرستادند ناگرویدگانیم.
فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ، کین کشیدیم از ایشان، فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۲۵)، نگر چون بود سرانجام دروغ زن گیران.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ، ابراهیم گفت پدر خویش را و قوم خویش را: إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (۲۶) من بیزارم از آنچه شما میپرستید.
إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی، مگر آن خداى که مرا آفرید، فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (۲۷) که او خود مرا راه مینماید.
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً، آن سخن را سخنى پاینده کرد، فِی عَقِبِهِ، در نژاد فرزندان خویش، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۸) تا مگر با خدا آیند.
بَلْ مَتَّعْتُ، بلکه برخوردار کردم هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ، اینان را و پدران ایشان را، حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ، تا آن گه که بایشان آمد قرآن، وَ رَسُولٌ مُبِینٌ (۲۹) و رسولى آشکارا، وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ، چون بایشان آمد چیزى درست و راست قالُوا هذا سِحْرٌ، گفتند این مر دیو است و جادویى، وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ (۳۰) و ما بآن ناگرویدگانیم.
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ گفتند چرا نه این قرآن فرو فرستادند، عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (۳۱) بر مردى بزرگ از این دو شهر.
رشیدالدین میبدی : ۴۳- سورة الزخرف- مکیه
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الزخرف سه هزار و چهارصد حرف است و هشتصد و سى و سه کلمت و هشتاد و نه آیت، جمله بمکه فرو آمد، باتفاق مفسران، مگر مقاتل که گفت: و سئل من ارسلنا، به بیت المقدس فرو آمد، شب معراج، و این آیت هم مکى شمرند، زیرا که از مکه مصطفى (ص) را به بیت المقدس برده بودند و در این سوره سه آیت منسوخ است: اول: فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ دوم. فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا. سوم: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ. تا اینجا منسوخ است و باقى آیت محکم.
این هر سه آیت منسوخند بآیت سیف. و در فضیلت سورة ابى بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة الزخرف کان ممن یقال لهم یوم القیمة یا عبادى لا خوف علیکم الیوم و لا انتم تحزنون، ادخلوا الجنة انتم و ازواجکم تحبرون.
حم. وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ. الکتاب، القرآن. اقسم اللَّه تعالى به و بصفاته، انه جعله قرآنا عربیا، و لیس بمفترى کما زعمه بعضهم. و قیل الکتاب، اللوح المحفوظ. و قیل الکتاب، الخط و اقسم به تعظیما لنعمته فیه. الْمُبِینِ الذى ابان طریق.
الهدى من طریق الضلالة و ابان ما یحتاج الیه الامة من الشریعة و قیل الْمُبِینِ البین لانه من حروف یعرفونها.
قال ابن عیسى: البیان ما یظهر به المعنى للنفس عند الادراک بالبصر او السمع.
و ذلک على خمسة اوجه، لفظ و خط و اشارة و عقد و هیئة کالاعراض و تکلیح الوجه.
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، اى بیناه و انزلناه على لغة العرب. و قیل وصفناه و سمیناه کقوله: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً، الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ، أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ، کلها بمعنى الوصف و التسمیة و یستحیل ان یکون بمنى الخلق، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. لکى تفهموا معانیه و ما شرع لکم فیه. وَ إِنَّهُ، یعنى القرآن، فِی أُمِّ الْکِتابِ، اى فى اللوح المحفوظ، کقوله: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ اى: القرآن نسخ من اللوح المحفوظ الذى عند اللَّه. قال ابن عباس: ان اول ما خلق اللَّه القلم، فامره ان یکتب ما یرید ان یخلق بالکتاب عنده ثم قرأ: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ اى علىّ الشأن رفیع الذکر، محکم من التناقض و الاختلاف، تقدیر الایة، «و انه لعلى حکیم فى ام الکتاب لدینا».
قال قتاده: یخبر عن منزلته و شرفه، اى: ان کذّبتم بالقرآن یا اهل مکة فانه عندنا لعلى رفیع شریف محکم من الباطل.
أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً، یقال،: ضربت عنه و اضربت عنه اذا ترکته و امسکت عنه، و الصفح مصدر قولهم صفحت عنه، اذا اعرضت عنه، لان من اعرض عنک اراک صفحة عنقه و سمى العفو صفحا لانه اعراض عن الانتقام. و المراد بالذکر: القرآن. و المعنى أ فنترک عنکم الوحى و نمسک عن انزال القرآن صَفْحاً، اعراضا عن تنبیهکم، فلا نأمر و لا ننهاکم، من اجل انکم اسرفتم فى کفرکم و ترکتم الایمان و العمل به، مع علمنا بانه سیأتى من یقبله، و یعمل به، استفهام است بمعنى انکار، میگوید: باش ما این بساط وحى و تنزیل در نوردیم و وعظ و تنبیه از شما باز گردانیم و امر و نهى در باقى کنیم، از بهر آنکه شما ایمان نیاوردید و در کفر و شرک، گز افکارى کردید، یعنى این نکنیم که ما میدانیم بعلم قدیم که قومى خواهند بود از آفریدگان که این قرآن و این وحى و پیغام، بجان و دل بپذیرند و بر موجب آن عمل کنند.
همانست که قتاده گفت: و اللَّه لو کان هذا القرآن رفع حین رده اوائل هذه الامة، لهلکوا و لکن اللَّه عاد بعائدته و رحمته، فکرره علیهم عشرین سنة او ما شاء اللَّه. گفتا و اللَّه که اگر در صدر این امت، رب العزه قرآن از زمین برداشتى بکفر کافران و رد ایشان، خلق همه هلاک شدندى و یک کس بنماندى، لکن حق جل جلاله بانکار و کفر ایشان ننگرست، بفضل و رحمت خود نگرست، هم چنان، قرآن روز بروز میفرستاد، تمامى بیست سال، تا کار دین تمام گشت و اسلام قوى شد.
قال مجاهد و السّدّى: الذکر فى هذه الآیة الوعید و المعنى: أ فنعرض عنکم فلا نعاقبکم على کفرکم، أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ. نافع و حمزه و کسایى، أَنْ کُنْتُمْ، بکسر همزه خوانند، یعنى: ان تکونوا قوما مسرفین، نضرب عنکم، میگوید: ما این سخن و این وعید باز گردانیم از شما، نه آگاه کردن، نه ترسانیدن، نه عقوبت کردن. اگر شما گروهى مشرکان گزافکاراناید، المسرف هاهنا المشرک، وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ اى اشرک.
وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ اى کم بعثنا فى القرون الماضیة من الرسل و الانبیاء.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ، کاستهزاء قومک بک، یعزّى نبیه (ص) فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً، اى اشد بطشا من قریش، کعاد و ثمود.
وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ، کقوله: مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ، و معناهما العبرة و العقوبة و قیل: مضى ذکرهم و حدیثهم فى القرآن و تبین لکم کیف فعلنا بهم، و ضربنا لکم الامثال.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ اى سئلت کفار مکة، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ. اقروا بان اللَّه خالقها و اقروا بعزه و علمه ثم عبدوا غیره و انکروا قدرته على البعث، لفرط جهلهم. ثم قال: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، فیه وجهان: احدهما ان الکلام متصل و تأویل الآیات الثلاث: من الذى جعل لکم الارض مهدا، من الذى نزل من السماء ماء بقدر، من الذى خلق الازواج کلها مع قوله: مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ.
الوجه الثانى: ان الکلام تم عند قوله: الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ، ثم ابتدء اللَّه عز و جل دالا على نفسه بصنعه فقال: الَّذِی جَعَلَ، اى هو الذى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، اى موضع قرار و طمأنینة، وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا، طرقا لِتَسْلُکُوا مِنْها لامور الدین و الدنیا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ الى مقاصدکم فى اسفارکم و قیل تهتدون الى الایمان.
وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ، اى بمقدار حاجتکم الیه، فَأَنْشَرْنا اى احیینا، بَلْدَةً مَیْتاً، لا زرع فیها و لا نبات، و لم یؤنث المیت کانه اراد المکان او الفضاء کَذلِکَ تُخْرَجُونَ اى کما احیینا الارض بعد موتها یحییکم «۱» بعد موتکم فتخرجون من قبورکم احیاء. قرأ ابن عامر و حمزة و الکسائى: تخرجون بفتح التاء و ضم الراء. و قرأ الباقون: تخرجون بضم التاء و فتح الراء.
وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها، یعنى الاصناف کلها کالذکر و الانثى و السماء و الارض و الشمس و القمر و اللیل و النهار و الصیف و الشتاء و الجنة و النار وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ، اى السفن، وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ لِتَسْتَوُوا، عَلى ظُهُورِهِ، لم یقل ظهورها لموضع ما، ثُمَّ تَذْکُرُوا، نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ، بتسخیر المرکب فى البر و البحر وَ تَقُولُوا، سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ الاقران: الضبط و الطاقة، تقول اقرنت الرجل اذا ضبطته و ساویته فى القوة، فصرت له قرنا، کان الحسن بن على ابن ابى طالب و یروى عن الحسین: انه کان اذا رکب دابة قال: الحمد للَّه الذى هدانا للاسلام و الحمد للَّه الذى اکرمنا بالقرآن و الحمد للَّه الذى منّ علینا بنبینا محمد (ص). ثم قال: الحمد للَّه الذى سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین.
و روى عنه: انه کان اذا عثرت دابته قال: اللهم لا طیر الا طیرک، و لا خیر الا خیرک، و لا اله غیرک و لا ملجأ و لا منجى منک الا الیک، و لا حول و لا قوة الا بک.
و روى عن على بن ربیعه انه شهد علیا (ع) حین رکب، فلما وضع رجله فى الرکاب، قال: بسم اللَّه، فلما استوى قال: الحمد للَّه.
ثم قال: سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ ثم حمد ثلاثا و کبر ثلاثا، ثم قال: لا اله الا انت ظلمت نفسى فاغفر لى انه لا یغفر الذنب الا انت، ثم ضحک فقیل له: ما یضحکک یا امیر المؤمنین؟ قال رأیت رسول اللَّه (ص) فعل ما فعلت، و قال مثل ما قلت، ثم ضحک، فقلنا، مم ضحک یا رسول اللَّه؟ قال: یعجب ربنا عز و جل من عبده اذا قال لا اله الا انت ظلمت نفسى، فاغفر لى انه لا یغفر الذنوب الا انت. و یقول: علم عبدى، انه لا یغفر الذنوب غیرى.
قوله: وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ یعنى منقلبون الیه، بالشکر و قیل منقلبون الیه فى المعاد، مقرون بالبعث.
وَ جَعَلُوا لَهُ، اى اعتقدوا و اثبتوا له، مِنْ عِبادِهِ، یعنى الملائکة، جُزْءٌ، اى: ولدا، لان الولد بعض ابیه و جزء منه و قیل: جزء، اى: بنتا من قول العرب، اجزأت المرأة اذا انثت. و هم قبائل من العرب، قالوا: ان اللَّه صاهر الجن فولدت له الملائکة، تعالى اللَّه عن ذلک و قیل الجزء، هاهنا النصیب، و معنى هذه الایة، معنى قوله: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ اى ان الانسان فى قوله ذلک کافر ظاهر.
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ، هذا استفهام توبیخ و انکار، یقول اتخذ ربکم لنفسه البنات و هن ادون وَ أَصْفاکُمْ، اى اخلصکم بِالْبَنِینَ و هم افضل، هذا کقوله: أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ، بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا، اى جعل له نعتا و قیل جعل له شبها و ذلک ان ولد کل شیء، شبهه، و المعنى: اذا بشر احدهم بالبنات، ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا، لما یعتریه من الکأبة و الغم، وَ هُوَ کَظِیمٌ. مملو حزنا و غیظا.
أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا، قرأ حمزة و الکسائى و حفص: ینشؤ بضم الیاء و فتح النون و تشدید الشین، و معناه: التربیة. و قرأ الآخرون: ینشؤ، بفتح الیاء و سکون النون و تخفیف الشیء، اى ینبت و یکبر، فِی الْحِلْیَةِ، فى الزینة، یعنى النساء، وَ هُوَ فِی الْخِصامِ، اى فى المخاصمة، غَیْرُ مُبِینٍ للحجة، من ضعفهن و سفههن.
قال قتاده فى هذه الایة: قلما تکلمت امرأة فترید أن تتکلم بحجتها، الا تکلمت بالحجة علیها. و قیل: عنى بها اوثانهم یزینونها و هى لا تتکلم و لا تبین و من فى محل النصب على الاضمار، مجازه او من ینشؤ فى الحلیة، تجعلونه بنات اللَّه. و قیل محله الرفع على الابتداء و خبره مضمر، تأویله: او من ینشؤ فى الحلیة کمن هو ضده.
و فى الایة تحلیل لبس الذهب و الحریر للنساء و ذم تزین الرجال بزینة النساء و الحلیة ما یتحلى به الانسان و سمى اللَّه عز و جل اللؤلؤ فى موضعین من القرآن حلیة و یقال حلیة و حلى و جمع الحلیة حلى و جمع الحلى حلى.
وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ، قرأ ابن عامر و ابن کثیر و نافع: عند الرحمن، بالنون و نصب الدال على الظرف و تصدیقه قوله: إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ، و قرأ الآخرون عِبادُ الرَّحْمنِ جمع عبد، و قیل جمع عابد، إِناثاً، اى وصفوهم بالتأنیث خطأ، کما وصفوه بالولد خطأ ثم بالادون خطأ و جهلا. و معنى، جعلوا، فى هذه الایة: وصفوا و عدوا، کقول النبى (ص) حین قال له رجل: ان شاء اللَّه و شئت فقال ا جعلتنى للَّه ندا، قل ما شاء اللَّه ثم شئت.
أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ، یعنى: احضروا خلقهم حین خلقوا، کقوله: أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ.
قرأ نافع: ا أشهدوا خلقهم، على ما لم یسم فاعله و لین الهمزة الثانیة بعد همزه الاستفهام، و المعنى: ا احضروا خلقهم، سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ، هذا تهدید، کقوله: وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ، و کقوله: سَنَکْتُبُ ما قالُوا و هذا کتابة الملک علیهم اعمالهم، و قرء فى الشواذ، سنکتب شهاداتهم. و قال الکلبى و مقاتل: لما قالوا هذه القول، سألهم النبى، فقال: ما یدریکم انهم اناث، قالوا سمعنا من آبائنا و نحن نشهد انهم لم یکذبوا.
فقال اللَّه تعالى: سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ عنها فى الآخرة.
وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ، اى الملائکة و قیل الاصنام، قالوا لو شاء الرحمن، ما امرنا بعبادتهم، کقولهم: وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها، و کانوا یقولون ذلک على وجه الاستهزاء. و قیل لم یعجل عقوبتنا على عبادتنا ایاها لرضاه منا بعبادتها.
قال اللَّه تعالى: ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ، اى ما لهم بحقیقة ما یقولون علم، إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ. اى ما هم الا کاذبین، فى قولهم: ان اللَّه رضى عنا بعبادتها، و قیل: ان هم الا یخرصون، فى قولهم: ان الملائکة اناث و انهم بنات اللَّه.
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ، اى من قبل القرآن بان یعبدوا غیر اللَّه فَهُمْ بِهِ، اى بذلک الکتاب، مُسْتَمْسِکُونَ آخذون عاملون و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره اشهدوا خلقهم ام آتیناهم کتابا فیه ان الملائکة اناث و انهم بنات اللَّه.
بَلْ قالُوا، اى لم یقولوا ذلک عن سمع و لا عن مشاهدة، بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ، اى على دین و ملة و طریقة، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ.
جعلوا انفسهم باتباع آبائهم مهتدین، اى قلدوا آبائهم من غیر حجة. قیل: نزلت هذا فى الولید بن المغیرة و ابى جهل بن هشام و عتبة و شیبة ابنى ربیعة من قریش.
وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها، متنعموها و رؤساؤها، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ. بهم. هذا تسلیة للنبى (ص) اى هذا دأب کل قوم و ان تقلید الآباء و الکبراء داء قدیم.
قل ا و لو جئتکم. قرأ ابن عامر و حفص، قالَ، على الخبر، اى: قال النذیر أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ، و قرأ الباقون: قل، على الامر اى قل یا محمد (ص) أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى، اى: بدین اصوب، مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ، این سخن محذوف الجواب است، و معنى آنست که یا محمد (ص) ایشان را گوى که تقلید پدران میکنند بکیش باطل، که: اگر من بشما آوردم دینى راستتر از آنکه پدران خویش را بر آن یافتید، هم بر آن دین پدران خویش خواهید بود و اتباع دین من نخواهید کرد.
وجه دیگر گفتهاند: أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ، ما تقولون. اگر من دینى به از آن که پدران خویش را بر آن یافتید آورم شما چه گوئید؟
ایشان جواب دادند که: إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ ما بآنچه شما را بآن فرستادند نخواهیم گرویدن. قیل هذا اخبار عنهم و عمن تقدمهم من الامم، انهم اجابوا الانبیاء بذلک حین دعوهم الى ترک التقلید، ثم رجع الى ذکر الامم الخالیة، فقال: فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ. اهلکناهم، هلاک استیصال، فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ. قال القفال لیس هذا لمحمد و لا لامته.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ، یعنى و اذکر، إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ اى برىء، مِمَّا تَعْبُدُونَ و البراءة مصدر وضع موضع النعت، لا یثنى و لا یجمع و لا یؤنث، تقول رجل براء و رجال براء و امرأة براء و نساء براء، فاما البرئ فانه یؤنث و یجمع، یقال برىء و بریئون و بریئة و بریئات.
إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی، اى خلقنى، فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ، اى یرشدنى لدینه.
یحتمل ان الاستثناء متصل و کان فیهم من یعبد اللَّه، و یحتمل انه منقطع.
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ، عقب الرجل: ولده الذکور و الاناث و اولاد ذکورهم و لا یزال فى عقب ابراهیم من یوحد اللَّه. و الکلمة هى لا، فى قولک، لا اله الا اللَّه، کلمة البرائة مما دون اللَّه، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ، الترجى لابراهیم، اى قال ما قال لقومه، رجاء قبولهم ذلک منه. و قیل: قل: یا محمد مثله لقومک فانهم ولده، لعلهم یرجعون الى اللَّه و الى ملته.
بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ، یعنى قریشا و آبائهم. متعتهم فى الدنیا بالامهال و السلامة من العذاب، لعلمى بمن یولد منهم فیؤمنون. حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ اى التوحید و الایمان و القرآن، وَ رَسُولٌ مُبِینٌ یبین لهم الاحکام و قیل مُبِینٌ ظاهر بالمعجزات و هو محمد (ص).
وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ، اى القرآن و المعجزة قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ.
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ، اى هلا نزل، هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ، القریتان مکة و طائف، و عظیم مکة جبار قریش: عتبة بن ربیعه و قیل ابو جهل و قیل الولید بن المغیرة، و عظیم الطائف هو ابن عبد یالیل «۱» الثقفى و قیل هو عروة بن مسعود الثقفى و قیل عمرو بن مسعود و قیل عمیر بن عمرو بن عوف کنیته ابو مسعود الثقفى و روى ان الولید بن المغیرة، قال: لو کان ما یقول محمد حقا انزل علىّ او على ابى مسعود الثقفى.
این هر سه آیت منسوخند بآیت سیف. و در فضیلت سورة ابى بن کعب روایت کند از مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة الزخرف کان ممن یقال لهم یوم القیمة یا عبادى لا خوف علیکم الیوم و لا انتم تحزنون، ادخلوا الجنة انتم و ازواجکم تحبرون.
حم. وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ. الکتاب، القرآن. اقسم اللَّه تعالى به و بصفاته، انه جعله قرآنا عربیا، و لیس بمفترى کما زعمه بعضهم. و قیل الکتاب، اللوح المحفوظ. و قیل الکتاب، الخط و اقسم به تعظیما لنعمته فیه. الْمُبِینِ الذى ابان طریق.
الهدى من طریق الضلالة و ابان ما یحتاج الیه الامة من الشریعة و قیل الْمُبِینِ البین لانه من حروف یعرفونها.
قال ابن عیسى: البیان ما یظهر به المعنى للنفس عند الادراک بالبصر او السمع.
و ذلک على خمسة اوجه، لفظ و خط و اشارة و عقد و هیئة کالاعراض و تکلیح الوجه.
إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا، اى بیناه و انزلناه على لغة العرب. و قیل وصفناه و سمیناه کقوله: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً، الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ، أَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ، کلها بمعنى الوصف و التسمیة و یستحیل ان یکون بمنى الخلق، لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ. لکى تفهموا معانیه و ما شرع لکم فیه. وَ إِنَّهُ، یعنى القرآن، فِی أُمِّ الْکِتابِ، اى فى اللوح المحفوظ، کقوله: بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ اى: القرآن نسخ من اللوح المحفوظ الذى عند اللَّه. قال ابن عباس: ان اول ما خلق اللَّه القلم، فامره ان یکتب ما یرید ان یخلق بالکتاب عنده ثم قرأ: وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ اى علىّ الشأن رفیع الذکر، محکم من التناقض و الاختلاف، تقدیر الایة، «و انه لعلى حکیم فى ام الکتاب لدینا».
قال قتاده: یخبر عن منزلته و شرفه، اى: ان کذّبتم بالقرآن یا اهل مکة فانه عندنا لعلى رفیع شریف محکم من الباطل.
أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً، یقال،: ضربت عنه و اضربت عنه اذا ترکته و امسکت عنه، و الصفح مصدر قولهم صفحت عنه، اذا اعرضت عنه، لان من اعرض عنک اراک صفحة عنقه و سمى العفو صفحا لانه اعراض عن الانتقام. و المراد بالذکر: القرآن. و المعنى أ فنترک عنکم الوحى و نمسک عن انزال القرآن صَفْحاً، اعراضا عن تنبیهکم، فلا نأمر و لا ننهاکم، من اجل انکم اسرفتم فى کفرکم و ترکتم الایمان و العمل به، مع علمنا بانه سیأتى من یقبله، و یعمل به، استفهام است بمعنى انکار، میگوید: باش ما این بساط وحى و تنزیل در نوردیم و وعظ و تنبیه از شما باز گردانیم و امر و نهى در باقى کنیم، از بهر آنکه شما ایمان نیاوردید و در کفر و شرک، گز افکارى کردید، یعنى این نکنیم که ما میدانیم بعلم قدیم که قومى خواهند بود از آفریدگان که این قرآن و این وحى و پیغام، بجان و دل بپذیرند و بر موجب آن عمل کنند.
همانست که قتاده گفت: و اللَّه لو کان هذا القرآن رفع حین رده اوائل هذه الامة، لهلکوا و لکن اللَّه عاد بعائدته و رحمته، فکرره علیهم عشرین سنة او ما شاء اللَّه. گفتا و اللَّه که اگر در صدر این امت، رب العزه قرآن از زمین برداشتى بکفر کافران و رد ایشان، خلق همه هلاک شدندى و یک کس بنماندى، لکن حق جل جلاله بانکار و کفر ایشان ننگرست، بفضل و رحمت خود نگرست، هم چنان، قرآن روز بروز میفرستاد، تمامى بیست سال، تا کار دین تمام گشت و اسلام قوى شد.
قال مجاهد و السّدّى: الذکر فى هذه الآیة الوعید و المعنى: أ فنعرض عنکم فلا نعاقبکم على کفرکم، أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ. نافع و حمزه و کسایى، أَنْ کُنْتُمْ، بکسر همزه خوانند، یعنى: ان تکونوا قوما مسرفین، نضرب عنکم، میگوید: ما این سخن و این وعید باز گردانیم از شما، نه آگاه کردن، نه ترسانیدن، نه عقوبت کردن. اگر شما گروهى مشرکان گزافکاراناید، المسرف هاهنا المشرک، وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ اى اشرک.
وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ اى کم بعثنا فى القرون الماضیة من الرسل و الانبیاء.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ، کاستهزاء قومک بک، یعزّى نبیه (ص) فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً، اى اشد بطشا من قریش، کعاد و ثمود.
وَ مَضى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ، کقوله: مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ، و معناهما العبرة و العقوبة و قیل: مضى ذکرهم و حدیثهم فى القرآن و تبین لکم کیف فعلنا بهم، و ضربنا لکم الامثال.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ اى سئلت کفار مکة، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ. اقروا بان اللَّه خالقها و اقروا بعزه و علمه ثم عبدوا غیره و انکروا قدرته على البعث، لفرط جهلهم. ثم قال: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، فیه وجهان: احدهما ان الکلام متصل و تأویل الآیات الثلاث: من الذى جعل لکم الارض مهدا، من الذى نزل من السماء ماء بقدر، من الذى خلق الازواج کلها مع قوله: مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ.
الوجه الثانى: ان الکلام تم عند قوله: الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ، ثم ابتدء اللَّه عز و جل دالا على نفسه بصنعه فقال: الَّذِی جَعَلَ، اى هو الذى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً، اى موضع قرار و طمأنینة، وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا، طرقا لِتَسْلُکُوا مِنْها لامور الدین و الدنیا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ الى مقاصدکم فى اسفارکم و قیل تهتدون الى الایمان.
وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ، اى بمقدار حاجتکم الیه، فَأَنْشَرْنا اى احیینا، بَلْدَةً مَیْتاً، لا زرع فیها و لا نبات، و لم یؤنث المیت کانه اراد المکان او الفضاء کَذلِکَ تُخْرَجُونَ اى کما احیینا الارض بعد موتها یحییکم «۱» بعد موتکم فتخرجون من قبورکم احیاء. قرأ ابن عامر و حمزة و الکسائى: تخرجون بفتح التاء و ضم الراء. و قرأ الباقون: تخرجون بضم التاء و فتح الراء.
وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها، یعنى الاصناف کلها کالذکر و الانثى و السماء و الارض و الشمس و القمر و اللیل و النهار و الصیف و الشتاء و الجنة و النار وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ، اى السفن، وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ لِتَسْتَوُوا، عَلى ظُهُورِهِ، لم یقل ظهورها لموضع ما، ثُمَّ تَذْکُرُوا، نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ، بتسخیر المرکب فى البر و البحر وَ تَقُولُوا، سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ الاقران: الضبط و الطاقة، تقول اقرنت الرجل اذا ضبطته و ساویته فى القوة، فصرت له قرنا، کان الحسن بن على ابن ابى طالب و یروى عن الحسین: انه کان اذا رکب دابة قال: الحمد للَّه الذى هدانا للاسلام و الحمد للَّه الذى اکرمنا بالقرآن و الحمد للَّه الذى منّ علینا بنبینا محمد (ص). ثم قال: الحمد للَّه الذى سخر لنا هذا و ما کنا له مقرنین.
و روى عنه: انه کان اذا عثرت دابته قال: اللهم لا طیر الا طیرک، و لا خیر الا خیرک، و لا اله غیرک و لا ملجأ و لا منجى منک الا الیک، و لا حول و لا قوة الا بک.
و روى عن على بن ربیعه انه شهد علیا (ع) حین رکب، فلما وضع رجله فى الرکاب، قال: بسم اللَّه، فلما استوى قال: الحمد للَّه.
ثم قال: سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ ثم حمد ثلاثا و کبر ثلاثا، ثم قال: لا اله الا انت ظلمت نفسى فاغفر لى انه لا یغفر الذنب الا انت، ثم ضحک فقیل له: ما یضحکک یا امیر المؤمنین؟ قال رأیت رسول اللَّه (ص) فعل ما فعلت، و قال مثل ما قلت، ثم ضحک، فقلنا، مم ضحک یا رسول اللَّه؟ قال: یعجب ربنا عز و جل من عبده اذا قال لا اله الا انت ظلمت نفسى، فاغفر لى انه لا یغفر الذنوب الا انت. و یقول: علم عبدى، انه لا یغفر الذنوب غیرى.
قوله: وَ إِنَّا إِلى رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ یعنى منقلبون الیه، بالشکر و قیل منقلبون الیه فى المعاد، مقرون بالبعث.
وَ جَعَلُوا لَهُ، اى اعتقدوا و اثبتوا له، مِنْ عِبادِهِ، یعنى الملائکة، جُزْءٌ، اى: ولدا، لان الولد بعض ابیه و جزء منه و قیل: جزء، اى: بنتا من قول العرب، اجزأت المرأة اذا انثت. و هم قبائل من العرب، قالوا: ان اللَّه صاهر الجن فولدت له الملائکة، تعالى اللَّه عن ذلک و قیل الجزء، هاهنا النصیب، و معنى هذه الایة، معنى قوله: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ نَصِیباً إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ اى ان الانسان فى قوله ذلک کافر ظاهر.
أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ، هذا استفهام توبیخ و انکار، یقول اتخذ ربکم لنفسه البنات و هن ادون وَ أَصْفاکُمْ، اى اخلصکم بِالْبَنِینَ و هم افضل، هذا کقوله: أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً.
وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ، بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا، اى جعل له نعتا و قیل جعل له شبها و ذلک ان ولد کل شیء، شبهه، و المعنى: اذا بشر احدهم بالبنات، ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا، لما یعتریه من الکأبة و الغم، وَ هُوَ کَظِیمٌ. مملو حزنا و غیظا.
أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا، قرأ حمزة و الکسائى و حفص: ینشؤ بضم الیاء و فتح النون و تشدید الشین، و معناه: التربیة. و قرأ الآخرون: ینشؤ، بفتح الیاء و سکون النون و تخفیف الشیء، اى ینبت و یکبر، فِی الْحِلْیَةِ، فى الزینة، یعنى النساء، وَ هُوَ فِی الْخِصامِ، اى فى المخاصمة، غَیْرُ مُبِینٍ للحجة، من ضعفهن و سفههن.
قال قتاده فى هذه الایة: قلما تکلمت امرأة فترید أن تتکلم بحجتها، الا تکلمت بالحجة علیها. و قیل: عنى بها اوثانهم یزینونها و هى لا تتکلم و لا تبین و من فى محل النصب على الاضمار، مجازه او من ینشؤ فى الحلیة، تجعلونه بنات اللَّه. و قیل محله الرفع على الابتداء و خبره مضمر، تأویله: او من ینشؤ فى الحلیة کمن هو ضده.
و فى الایة تحلیل لبس الذهب و الحریر للنساء و ذم تزین الرجال بزینة النساء و الحلیة ما یتحلى به الانسان و سمى اللَّه عز و جل اللؤلؤ فى موضعین من القرآن حلیة و یقال حلیة و حلى و جمع الحلیة حلى و جمع الحلى حلى.
وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ، قرأ ابن عامر و ابن کثیر و نافع: عند الرحمن، بالنون و نصب الدال على الظرف و تصدیقه قوله: إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ، و قرأ الآخرون عِبادُ الرَّحْمنِ جمع عبد، و قیل جمع عابد، إِناثاً، اى وصفوهم بالتأنیث خطأ، کما وصفوه بالولد خطأ ثم بالادون خطأ و جهلا. و معنى، جعلوا، فى هذه الایة: وصفوا و عدوا، کقول النبى (ص) حین قال له رجل: ان شاء اللَّه و شئت فقال ا جعلتنى للَّه ندا، قل ما شاء اللَّه ثم شئت.
أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ، یعنى: احضروا خلقهم حین خلقوا، کقوله: أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ.
قرأ نافع: ا أشهدوا خلقهم، على ما لم یسم فاعله و لین الهمزة الثانیة بعد همزه الاستفهام، و المعنى: ا احضروا خلقهم، سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ، هذا تهدید، کقوله: وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ، و کقوله: سَنَکْتُبُ ما قالُوا و هذا کتابة الملک علیهم اعمالهم، و قرء فى الشواذ، سنکتب شهاداتهم. و قال الکلبى و مقاتل: لما قالوا هذه القول، سألهم النبى، فقال: ما یدریکم انهم اناث، قالوا سمعنا من آبائنا و نحن نشهد انهم لم یکذبوا.
فقال اللَّه تعالى: سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ عنها فى الآخرة.
وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ، اى الملائکة و قیل الاصنام، قالوا لو شاء الرحمن، ما امرنا بعبادتهم، کقولهم: وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها، و کانوا یقولون ذلک على وجه الاستهزاء. و قیل لم یعجل عقوبتنا على عبادتنا ایاها لرضاه منا بعبادتها.
قال اللَّه تعالى: ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ، اى ما لهم بحقیقة ما یقولون علم، إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ. اى ما هم الا کاذبین، فى قولهم: ان اللَّه رضى عنا بعبادتها، و قیل: ان هم الا یخرصون، فى قولهم: ان الملائکة اناث و انهم بنات اللَّه.
أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ، اى من قبل القرآن بان یعبدوا غیر اللَّه فَهُمْ بِهِ، اى بذلک الکتاب، مُسْتَمْسِکُونَ آخذون عاملون و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره اشهدوا خلقهم ام آتیناهم کتابا فیه ان الملائکة اناث و انهم بنات اللَّه.
بَلْ قالُوا، اى لم یقولوا ذلک عن سمع و لا عن مشاهدة، بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ، اى على دین و ملة و طریقة، وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ.
جعلوا انفسهم باتباع آبائهم مهتدین، اى قلدوا آبائهم من غیر حجة. قیل: نزلت هذا فى الولید بن المغیرة و ابى جهل بن هشام و عتبة و شیبة ابنى ربیعة من قریش.
وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها، متنعموها و رؤساؤها، إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ. بهم. هذا تسلیة للنبى (ص) اى هذا دأب کل قوم و ان تقلید الآباء و الکبراء داء قدیم.
قل ا و لو جئتکم. قرأ ابن عامر و حفص، قالَ، على الخبر، اى: قال النذیر أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ، و قرأ الباقون: قل، على الامر اى قل یا محمد (ص) أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى، اى: بدین اصوب، مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ، این سخن محذوف الجواب است، و معنى آنست که یا محمد (ص) ایشان را گوى که تقلید پدران میکنند بکیش باطل، که: اگر من بشما آوردم دینى راستتر از آنکه پدران خویش را بر آن یافتید، هم بر آن دین پدران خویش خواهید بود و اتباع دین من نخواهید کرد.
وجه دیگر گفتهاند: أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ، ما تقولون. اگر من دینى به از آن که پدران خویش را بر آن یافتید آورم شما چه گوئید؟
ایشان جواب دادند که: إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ ما بآنچه شما را بآن فرستادند نخواهیم گرویدن. قیل هذا اخبار عنهم و عمن تقدمهم من الامم، انهم اجابوا الانبیاء بذلک حین دعوهم الى ترک التقلید، ثم رجع الى ذکر الامم الخالیة، فقال: فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ. اهلکناهم، هلاک استیصال، فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ. قال القفال لیس هذا لمحمد و لا لامته.
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ، یعنى و اذکر، إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ اى برىء، مِمَّا تَعْبُدُونَ و البراءة مصدر وضع موضع النعت، لا یثنى و لا یجمع و لا یؤنث، تقول رجل براء و رجال براء و امرأة براء و نساء براء، فاما البرئ فانه یؤنث و یجمع، یقال برىء و بریئون و بریئة و بریئات.
إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی، اى خلقنى، فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ، اى یرشدنى لدینه.
یحتمل ان الاستثناء متصل و کان فیهم من یعبد اللَّه، و یحتمل انه منقطع.
وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِی عَقِبِهِ، عقب الرجل: ولده الذکور و الاناث و اولاد ذکورهم و لا یزال فى عقب ابراهیم من یوحد اللَّه. و الکلمة هى لا، فى قولک، لا اله الا اللَّه، کلمة البرائة مما دون اللَّه، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ، الترجى لابراهیم، اى قال ما قال لقومه، رجاء قبولهم ذلک منه. و قیل: قل: یا محمد مثله لقومک فانهم ولده، لعلهم یرجعون الى اللَّه و الى ملته.
بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ، یعنى قریشا و آبائهم. متعتهم فى الدنیا بالامهال و السلامة من العذاب، لعلمى بمن یولد منهم فیؤمنون. حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ اى التوحید و الایمان و القرآن، وَ رَسُولٌ مُبِینٌ یبین لهم الاحکام و قیل مُبِینٌ ظاهر بالمعجزات و هو محمد (ص).
وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ، اى القرآن و المعجزة قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ.
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ، اى هلا نزل، هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ، القریتان مکة و طائف، و عظیم مکة جبار قریش: عتبة بن ربیعه و قیل ابو جهل و قیل الولید بن المغیرة، و عظیم الطائف هو ابن عبد یالیل «۱» الثقفى و قیل هو عروة بن مسعود الثقفى و قیل عمرو بن مسعود و قیل عمیر بن عمرو بن عوف کنیته ابو مسعود الثقفى و روى ان الولید بن المغیرة، قال: لو کان ما یقول محمد حقا انزل علىّ او على ابى مسعود الثقفى.
رشیدالدین میبدی : ۴۳- سورة الزخرف- مکیه
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ، یعنى النبوة و الرسالة، قال مقاتل: معناه: أ بأیدیهم مفاتیح الرسالة، فیضعونها حیث یشاءون، این آیت جواب ایشانست که گفتند: لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ میگوید کلید رسالت و نبوت بدست ایشانست تا آنجا نهند که خود خواهند؟. آن گه گفت: نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا، فجعلنا هذا غنیا و هذا فقیرا و هذا مالکا و هذا مملوکا، فکما فضّلنا بعضهم على بعض فى الرزق کما شئنا، کذلک اصطفینا بالرسالة من شئنا، قسمت معیشت و رزق بندگان در دنیا با ایشان نگذاشتیم و با اختیار ایشان نیفکندیم، که خود کردیم، بعلم و حکمت خویش، یکى توانگر، یکى درویش، یکى مالک، یکى مملوک. چون قسمت معیشت و رزق باختیار ایشان نیست کرامت نبوت و رسالت اولىتر که باختیار ایشان نبود، حکمت اقتضاء آن کرد که در معیشت و رزق، بعضى را بر بعضى افزونى دادیم، چنانک خواستیم، و کسى را بر حکم ما اعتراض نه، هم چنان قومى را برسالت و نبوت برگزیدیم بخواست خویش، و کسى را روى اعتراض نه. آن گه بیان کرد که تفاوت ارزاق از بهر چیست؟
گفت: لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا این لام لام غرض گویند، اى لیستخدم بعضهم بعضا، فیسخر الاغنیاء باموالهم الفقراء بالعمل فیکون بعضهم لبعض سبب المعاش، هذا بماله و هذا بعمله، فیلتئم قوام امر العالم، وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ یعنى النبوة، خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ من المال، میفرماید توانگرى نبوت، به است از توانگرى مال، و آنکه توانگرى مال در دست شما و باختیار شما نیست، کرامت نبوت و توانگرى رسالت اولیتر که در دست شما و باختیار شما نبود، و قیل معناه: وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ، عباده بالایمان و الاسلام، خَیْرٌ من الاموال التی یجمعونها، مؤمنانرا ایمان و اسلام به است از خواسته دنیا که جمع میکنند، زیرا که خواسته دنیا، اگر حلالست، حسابست، و اگر حرامست، عذابست، و قیل: وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ یعنى الجنة، خَیْرٌ، للمؤمنین، مِمَّا یَجْمَعُونَ یجمع الکفار من الاموال.
وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً، اى لو لا قضاء اللَّه السابق فى الخلق، ان یکونوا اغنیاء و فقراء، لجعلنا الکفار کلّهم اغنیاء، لیعلموا انه لا قیمة للدنیا، این هم جواب ایشانست که گفتند لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ ایشان ظن چنان بردند که استحقاق نبوت و رسالت، بمال و خواسته دنیاست. و تا مال نباشد، سزاوارى نبوت نباشد.
رب العالمین و ایشان نمود که این دنیا و مال دنیا محلى و قیمتى نیست، اگر نه حکم رفته و سابقه ازل بودى که خلق باید که چون هم باشند بتوانگرى و درویشى، ما این کافران را همه توانگر آفریدى و خانههاى ایشان سیمین و زرین کردى، از خوارى و ناچیزى دنیا.
و فى الخبر: لو کان الدنیا تزن عند اللَّه جناح بعوضة ما سقى کافرا منها شربة ماء و عن المستور دبن شدّاد احد بنى فهر قال: کنت فى الرکب الذین وقفوا مع رسول اللَّه (ص) على السخلة المیتة، فقال رسول اللَّه: أ ترون هذه هانت على اهلها حین القوها، قالوا: من هوانها القوها. قال رسول اللَّه: الدنیا اهون على اللَّه من هذه على اهلها.
و قال الحسن. معنى الایة لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً مجتمعین على الکفر و على اختیار الدنیا على الآخرة، لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ و ذلک، لهوان الدنیا على اللَّه. قرء ابن کثیر و ابو عمرو سقفا بفتح السین و سکون القاف على الواحد و معناه الجمع، کقوله: فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ و قرء الآخرون سقفا بضم السین و القاف على الجمع، و هى جمع السقف مثل رهن و رهن و قیل: هى جمع السقیف و قیل: هى جمع الجمع سقف و سقوف و سقف و قیل: سقیفة و سقائف و سقف، وَ مَعارِجَ اى مصاعد و مراقى و قرء: معاریج و هما لغتان، واحدهما: معراج مثل مفتاح و مفاتح و مفاتیح.
عَلَیْها یَظْهَرُونَ اى یعلون و یرتقون، یقال: ذهبت على السطح اذا علوته، قال النابغة:
بلغنا أ لستما فى مجدنا و علونا
اى: مصعدا، اى: جعلنا معارج من فضة علیها یعلون.
و انا لنرجو فوق ذلک مظهرا
وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً من فضة عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ، یجلسون و ینامون.
وَ زُخْرُفاً الزخرف فى اللغة، الزینة، قال اللَّه عز و جل: حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها و قال: زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً و المزخرف المزین و المراد به هاهنا الذهب و هو معطوف على محل مِنْ فِضَّةٍ، یعنى سقفا من فضة و زخرف اى: ذهب. و قیل: معنى الایة: لو فعلنا ذلک بالکفار، لافتتن بهم غیرهم و توهّموا ان ذلک لفضیلة فى الکفار فیکفرون و یکونون فى الکفر أمة واحدة. قوله: وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا. قرء عاصم و حمزة: لما بالتشدید بمعنى الا اى: و ما کل ذلک الا متاع الحیاة الدنیا و قرء الباقون لما بالتخفیف. و الوجه انّ، ان على هذا هى المخففة من الثقیلة، و زائدة، و التقدیر: و ان کل ذلک لمتاع الحیاة الدنیا، یزول و یذهب، وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ اى ثواب الآخرة خیر للمتقین.
و قیل معناه: و الجنة عند ربک للمتقین خاصة.
روى ان عمر کان یقول: لو ان رجلا هرب من رزقه لا تبعه حتى یدرکه کما ان الموت یدرک من هرب منه، له اجل هو بالغه و اثر هو واطئه و رزق هو آکله و حتف هو قاتله، فاتقوا اللَّه و اجملوا فى الطلب و لا یحملنّکم استبطاء شیء من الرزق ان تطلبوه بمعصیة اللَّه فان اللَّه عز و جل لا ینال ما عنده الا بطاعته و لن یدرک ما عنده بمعصیته، فاتقوا اللَّه و اجملوا فى الطلب.
وَ مَنْ یَعْشُ، اى: یعرض عن ذکر الرحمن فلم یخف عتابه و لم یرج ثوابه، تقول عشوت الى کذا، اى: ملت الیه و عشوت عنه، اى: ملت عنه کما تقول، عدلت الى فلان و عدلت عنه.
و قرء ابن عباس: و من یعش بفتح الشین اى یعم یقال عشى یعشى عشى اذا عمى، فهو اعشى و امراة عشواء و قیل: عن ذکر الرحمن، اى: عن معرفته و طاعته لانه لا یذکره الا من عرفه و اطاعه. و قیل یحتمل ان المراد به، من نزل فیهم قوله: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ نظیر الایة قوله: الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً اى نهیئ له و نسبب له شیطانا و نضمه الیه و نسلطه علیه فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ لا یفارقه یزین له العمى و یخیل الیه انه على الهدى.
و قیل ذلک فى القیامة یقرن کل انسى بالشیطان الذى کان یدعوه، قرء یعقوب و حماد عن عاصم یقیض له بالیاى على ضمیر الرحمن و قرء الباقون: نقیض بالنون على اخبار اللَّه تعالى عن نفسه بالتقییض. وَ إِنَّهُمْ یعنى الشیاطین لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ اى: یصدون الکافرون عن الاسلام و یمنعونهم على الهدى وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ اى یحسب الکفار انهم على هدى و انهم محقون فى قولهم و عملهم. حَتَّى إِذا جاءَنا قرء اهل العراق غیر ابى بکر على الواحد یعنون الکافر و قرء الآخرون جاءانا على التثنیة یعنون الکافر و قرینه جعلا فى سلسلة واحدة، فقال الکافر لقرینه یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ اى: بعد ما بین المشرق و المغرب فغلب اسم احدهما على الآخر کما یقال للشمس و القمر، القمران و لابى بکر و عمر العمران، فَبِئْسَ الْقَرِینُ کنت فى الدنیا و قیل فَبِئْسَ الْقَرِینُ انت فى النار قال ابو سعید الخدرى اذا بعث الکفار، زوّج کل واحد منهم بقرینه من الشیاطین فلا یفارقه حتى یصیر الى النار وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ اشرکتم فى الدنیا أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ اى لن ینفعکم الیوم اشتراککم فى العذاب، این سخن جواب آن کس است که بدى میکند و میگوید که این نه همه من میکنم که دیگران نیز مىکنند، یعنى که اشتراک در عذاب، شما را سود ندارد و در عذاب تخفیف نیارد که در دوزخ، تأسى و تسلى بیکدیگر نبود، هر کسى بخود مشغول بود و در عذاب خود گرفتار.
و قال مقاتل معناه لن ینفعکم الاعتذار و الندم الیوم لانکم انتم و قرناؤکم مشترکون الیوم فى العذاب کما کنتم فى الدنیا مشترکین فى الکفر، عذر و پشیمانى امروز شما را سود ندارد که شما امروز با قرناء خویش در عذاب مشترک خواهید بود، چنان که در دنیا در کفر مشترک بودید.
أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ. هذا خطاب للنبى (ص) اى لا یضیق صدرک فان من سبق علم اللَّه بکفره لا یسمع و لا یهتدى. فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ بان نمیتک قبل ان نعذبهم، فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ بالقتل بعدک.
أَوْ نُرِیَنَّکَ فى حیاتک الَّذِی وَعَدْناهُمْ من العذاب فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ متى شئنا عذبناهم و اراد به مشرکى مکة انتقم منهم یوم بدر. هذا قول اکثر المفسرین و قال الحسن و قتاده عنى به اهل الاسلام من امّة محمد، و قد کان بعد النبى نقمة شدیدة فى امته، فاکرم اللَّه نبیه و ذهب به و لم یر فى امته الا الذى تقر عینه به و ابقى النقمة بعده.
و روى ان النبى ارى ما یصیب امته بعده فما رؤى ضاحکا متبسما حتى قبضه اللَّه.
فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ اى تمسک بالقرآن و اتله حق تلاوته و امتثل اوامره، و اجتنب نواهیه، إِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ اى على الدین الذى لا عوج له و إِنَّهُ یعنى قرآن لَذِکْرٌ لَکَ اى شرف لک و لقومک قریش، نظیره: لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ اى شرفکم وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ عن حقه و اداء شکره.
روى الضحاک عن ابن عباس: ان النبى (ص) اذا سئل: لمن هذا الامر بعدک لم یخبر بشیء حتى نزلت هذه الایة و کان بعد ذلک اذا قال: لقریش.
و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه لا یزال هذا الامر فى قریش ما بقى اثنان.
و قال ان هذا الامر فى قریش لا یعادیهم احد الا اکبّه اللَّه على وجهه ما اقاموا الدین و قال (ص) من یرد هوان قریش اهانه اللَّه.
و قال مجاهد: القوم هم العرب فالقرآن لهم شرف اذ نزل بلغتهم ثم یختص بذلک الشرف، الاخص فالاخص من العرب حتى یکون الاکثر لقریش و لبنى هاشم.
و عن ابى بردة قال قال رسول اللَّه الامراء من قریش لى علیهم حق و لهم علیکم حق ما حکموا، فعدلوا. و استرحموا، فرحموا. و عاهدوا، فوفوا، فمن لم یفعل ذلک، فعلیه لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین.
وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا، لهذا الکلام وجهان، احدهما ان اللَّه عز و جل جمع رسله لیلة اسرى برسوله فى مسجد بیت المقدس فاذن جبرئیل ثم اقام و قال یا محمد: تقدم فصل بهم فتقدم و صلى بهم فلما فرغ من الصلاة قال له جبرئیل «سل» یا محمد مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ فقال رسول اللَّه (ص) لا اسئل قد اکتفیت و هذا قول الزهرى و سعید بن جبیر و ابن زید قالوا: جمع له الرسل لیلة اسرى به و أمر أن یسئلهم فلم یشکّ و لم یسئل و هذه الایة عدّت مکیة لان رسول اللَّه (ص) لم یکن هاجرا لیلتئذ بعد و کل ما نزل من القرآن بعد مهاجرة رسول اللَّه بمکة فى عمرة القضاء و فى الفتح فى اسفاره.
فانه یعد مدنیّة و الوجه الثانى: و سئل من ارسلنا الیهم من قبلک رسولا من رسلنا، یعنى سل مؤمنى اهل الکتاب الذین ارسلنا الیهم الانبیاء هل جاءتهم الرسل الا بالتوحید و المراد بالسئوال، التقریر لمشرکى قریش انه لم یأت رسول و لا کتاب بعبادة غیر اللَّه عز و جل.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ آیاته العصا و الید البیضاء فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ استهزءوا بها و قالوا انها سحر و تخییل و هذا تسلیة للنبى (ص) وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها این آنست که پارسیان گویند که همه از یکدیگر نیکوتر، همه از یکدیگر بهتر و مهتر، اکبر من اختها اى قریبها و صاحبتها التی کانت قبلها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ یعنى بالسنین و نقص من الثمرات و الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم و الطمس فکانت هذه دلالات لموسى و عذابا لهم و کانت کل واحدة اکبر من التی قبلها لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ عن کفرهم وَ قالُوا لموسى لما عاینوا العذاب، یا أَیُّهَا السَّاحِرُ یا ایها العالم الکامل الحاذق و انما قالوا هذا توقیرا و تعظیما له لان السحر عندهم کان علما عظیما و صفة ممدوحة ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ اى بما اخبرتنا عن عهده الیک، انّا ان آمنّا کشف عنا العذاب فسله بکشف العذاب عنا إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ مؤمنون، فدعا موسى فکشف عنهم العذاب فلم یؤمنوا فذلک قوله عز و جل: فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ اى ینقضون عهدهم و یصرّون على کفرهم.
وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ چون موسى دعا کرد و رب العزة بدعاء وى عذاب از قبطیان باز برد، فرعون ترسید که ایشان بموسى ایمان آرند همه را جمع کرد و ملک خود و قوت خود فرا یاد ایشان داد و ضعف موسى فرا نمود تا نپندارند که کشف عذاب بدعاء موسى بود که اگر بدعاء وى بودى و او بدعوى صادق بودى، ملک وى را بودى و دعاء از بهر خود کردى تا آن لثغة که بر زبان وى است زائل گشتى، گفت: أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی نه ملک زمین مصر مرا است و اینک جویهاى نیل زیر قصر من و در بوستان ورزان من میرود بفرمان من، و آن جویهاى نیل سیصد و شصت بودند، اصل آن و معظم آن چهارند: یکى نهر ملک، دیگرى نهر طولون سوم نهر دمیاط، چهارم طنیس أَ فَلا تُبْصِرُونَ أَمْ سخن اینجا تمام است یعنى أ فلا تبصرون ام تبصرون، نمىبینید یا مىبینید آن گه گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ و قیل معناه ا فلا تبصرون شدة ملکى و عجز موسى. ثم قال: ام انا خیر بل انا خیر من هذا الذى هو مهین اى: فقیر لا حشم معه وَ لا یَکادُ یُبِینُ اى لا یکاد یفصح بکلامه للثغة التی فى لسانه، کان موسى (ع) بلیغا فصیحا و کانت علیه حلاوة و مهابة و ملاحة غیر ان لسانه کانت به عقدة فلما قال: وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی قیل له أُوتِیتَ سُؤْلَکَ فبقیت منها لثغة. فرعون خود را فضل نهاد بر موسى و گفت طاعت من اولیتر که مرا ملک است و فرمان و حشم من برم، از این موسى حقیر ضعیف و درویش که او را نه حشم است و نه مال و نه معیشت که بدان زیش کند و نه فصاحتى که بیان سخن کند.
فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ ان کان صادقا أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ جمع الاسورة و هى جمع الجمع قرء حفص و یعقوب اسورة و هى جمع سوار قال مجاهد کانوا اذا سوّدوا رجلا سوروه بسوار و طوقوه بطوق من ذهب یکون ذلک دلالة لسیادته و علامة لریاسته فقال فرعون هلّا القى رب موسى علیه اسورة من ذهب ان کان سیدا یجب طاعته أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ متتابعین یقارن بعضهم بعضا یشهدون له بصدقه و یعینونه على امره قال اللَّه تعالى فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ، اى استخف فرعون قومه القبط یعنى وجدهم جهالا و استخف عقولهم و قیل طلب منهم الخفة فى الطاعة و هى الاسراع الیها فاطاعوه یقال اخف الى کذا اى اسرع الیه و استخفه غیره دعاه الى ذلک، اى: و استخفهم بهذا الکلام المزخرف فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ خارجین عن دین اللَّه.
فَلَمَّا آسَفُونا اى اغضبونا و الاسف اشد الغضب، انْتَقَمْنا مِنْهُمْ، اى احللنا بهم النقمة و العذاب فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ.
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً قرأ حمزة و الکسائى سلفا بضم السین و اللام جمع سلیف من سلف اى تقدم و قرأ الباقون سلفا بفتح السین و اللام على جمع السالف مثل حارس و حرس و خادم و خدم و راصد و رصد و هم الماضون المتقدمون من الامم، و المعنى، جعلناهم متقدمین لیتعظ بهم الآخرون وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ اى عبرة وعظة. و قیل سلفا لکفار هذه الامة الى النار اى مقدمة کفار هذه الامة الى النار وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ اى یضرب بهم الامثال فیما بینهم.
وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا مفسران اندرین آیت مختلف القولاند بر سه گروه: قومى گفتند الضارب للمثل عبد اللَّه بن الزبعرى کان من مردة قریش قبل ان یسلم این مثل عبد اللَّه الزبعرى زد که آمد برسول خدا صلوات اللَّه و سلامه علیه گفت تو مىگویى انکم و ما تعبدون من دون اللَّه حصب جهنم شما و هر چه فرود از اللَّه مىپرستید (عیسى) هیزم دوزخ است و تو مىگویى عیسى برادر منست و پیغامبر خداى. چون وى چنین گفت، مصطفى صلى اللَّه و السلام (ص) خاموش گشت منتظر وحى تا از حق جواب چه آید عبد اللَّه الزبعرى گفت خصمته و اللات و العزى، قریش که حاضر بودند دست زدند و خنده در گرفتند و از تصدیق برگشتند. اینست که رب العالمین فرمود إِذا قَوْمُکَ یعنى قریشا مِنْهُ یَصِدُّونَ اى یضجون و یصیحون و یضحکون و قیل یعرضون عن القرآن و عن التصدیق.
وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ گفتند این خدایان ما بهتر یا عیسى اگر عیسى بآتش شاید بتان، هم شاید. قول دوم آنست که این مثل مشرکان زدند ایشان که ملائکه را دختران گفتند یعنى اذا جاز أن یکون عیسى ابن اللَّه، جاز أن تکون الملائکة بنات اللَّه. باین قول، إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ مؤمناناند که این سخن بر ایشان صعب آمد از آن برگشتند و دیگران را از آن برگردانیدند قال قتادة: یصدون اى یخرجون و قال القرظى: یضجرون. قول سوم آنست که الضارب للمثل هو اللَّه عز و جل این مثل آنست که اللَّه زد در قرآن که إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ. مثل عیسى بنزدیک اللَّه چون مثل آدم است آدم را بیافرید از خاک بىپدر و بىمادر، عیسى را بیافرید از باد بىپدر. در تخلیف بنزدیک اللَّه در قدرت او هر دو یکىاند. چون این آیت فرو آمد کافران گفتند محمد مىخواهد که ما او را خداى خوانیم و او را پرستیم چنانک ترسایان عیسى را پرستیدند: باین قول إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ مشرکان قریشاند که از ضرب مثل برمیگشتند و مىخندیدند وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، یعنون محمدا خدایان ما بهاند پرستیدن را یا محمد یعنى که خدایان خود فرونگذاریم و او را پرستیم، یَصِدُّونَ بضم صاد قرائت نافع و ابن عامر و کسایى است و باقى بکسر صاد خوانند هما لغتان مثل یعرشون و یعرشون ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا اى انهم قد علموا انک لا ترید منهم ان ینزلوک منزلة المسیح و ما قالوا هذا القول الّا جدلا اى خصومة بالباطل و على القول الاول ما ضربوا هذا المثل لک الا جدلا بالباطل لانهم علموا ان المراد من قوله إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ هؤلاء الاصنام دون عیسى (ع) بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ حاذقون فى الخصومه.
عن ابى امامة قال قال رسول اللَّه (ص) ما ضل قوم بعد هدى کانوا علیه، الا اوتوا الجدل ثم قرأ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ ثم ذکر عیسى علیه السلام فقال: إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ بالتقوى وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا اى آیة و عبرة لبنى اسرائیل یعرفون قدرة اللَّه على ما یشاء حیث خلقه من غیر اب وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً اى لو نشاء لاهلکناکم و جعلنا بدلکم و مکانکم ملائکة فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ یکونون خلفاء منکم یعمرون الارض و یعبدونى و یطیعونى. و قیل یخلفون اى یخلف بعضهم بعضا و قیل معنى الایة: لو نشاء لجعلنا من الانس ملائکة و ان لم تجر العادة کما خلقنا عیسى من غیر اب و انه لعلم للساعة اى ان عیسى نزوله من اشراط الساعة یعلم بنزوله، قربها و ثبوتها و قیل ان عیسى کان یحیى الموتى فعلم به الساعة و البعث و قراء ابن عباس و ابو هریرة و انه لعلم للساعة بفتح العین و اللام اى علامة و اماره للساعة فَلا تَمْتَرُنَّ بِها یعنى اذا انزل فلا تشکن فى قیامها. یقولها لقریش
قال النبى صلى اللَّه علیه و اله سلم لیوشکن ان ینزل فیکم ابن مریم حکما عدلا یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یهلک فى زمانه الملک کلها، الا الاسلام.
و یروى انه ینزل على ثنیة بالارض المقدسة یقال لها افیق و علیه ممصران یعنى ثوبین مصبوغین بالصفرة و شعر راسه دهین و بیده حربة یقتل بها الدجال فیاتى بیت المقدس و الناس فى صلاة العصر و الامام یؤمّ بهم فیتاخر الامام فیتقدمه عیسى و یصلى خلفه على شریعة محمد (ص) ثم یقتل الخنازیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع و الکنانس و یقتل النصارى الّا من آمن به.
و قال الحسن و جماعة و انه یعنى و ان القرآن لعلم للساعة یعلمکم قیامها و یخبرکم باحوالها و اهوالها فَلا تَمْتَرُنَّ بِها اى لا تشکن فیها قال ابن عباس اى لا تکذبوا بها وَ اتَّبِعُونِ القول هاهنا مضمر اى قل یا محمد اتبعونى على التوحید هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ اى هذا دین قیم و قال الحسن هذا القرآن صراطه الى الجنة مستقیم.
وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ عن الایمان بالساعة و القرآن إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ظاهر العداوة وَ لَمَّا جاءَ عِیسى بِالْبَیِّناتِ اى بالحجج و المعجزات قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ اى بالنبوة و قیل بالانجیل وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ من احکام التوریة قال قتاده یعنى اختلاف الفرق الذین تحزبوا على امر عیسى و قیل: لابین لکم ما کان بینکم من الاختلاف فى الدین قال. الزجّاج الذى جاء به عیسى فى الانجیل انما هو بعض الذى اختلفوا فیه و بین لهم فى غیر الانجیل ما احتاجوا الیه فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ خالقى و رازقى و انا عبد مخلوق محتاج الى الرزق فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ، فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ اى فیما بینهم و هم احزاب النصارى تحزبوا فى عیسى ثلث فرق الملکائیة و النسطوریة و الیعقوبیة فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا اى قالوا فى عیسى ما کفروا به مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ العذاب.
هَلْ یَنْظُرُونَ اى ینتظرون إِلَّا السَّاعَةَ یعنى انها تاتیهم لا محالة، فکانهم ینتظرونها، یعنى القاعدین عن الایمان أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فجأة وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ بمجیئها.
گفت: لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا این لام لام غرض گویند، اى لیستخدم بعضهم بعضا، فیسخر الاغنیاء باموالهم الفقراء بالعمل فیکون بعضهم لبعض سبب المعاش، هذا بماله و هذا بعمله، فیلتئم قوام امر العالم، وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ یعنى النبوة، خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ من المال، میفرماید توانگرى نبوت، به است از توانگرى مال، و آنکه توانگرى مال در دست شما و باختیار شما نیست، کرامت نبوت و توانگرى رسالت اولیتر که در دست شما و باختیار شما نبود، و قیل معناه: وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ، عباده بالایمان و الاسلام، خَیْرٌ من الاموال التی یجمعونها، مؤمنانرا ایمان و اسلام به است از خواسته دنیا که جمع میکنند، زیرا که خواسته دنیا، اگر حلالست، حسابست، و اگر حرامست، عذابست، و قیل: وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ یعنى الجنة، خَیْرٌ، للمؤمنین، مِمَّا یَجْمَعُونَ یجمع الکفار من الاموال.
وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً، اى لو لا قضاء اللَّه السابق فى الخلق، ان یکونوا اغنیاء و فقراء، لجعلنا الکفار کلّهم اغنیاء، لیعلموا انه لا قیمة للدنیا، این هم جواب ایشانست که گفتند لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ ایشان ظن چنان بردند که استحقاق نبوت و رسالت، بمال و خواسته دنیاست. و تا مال نباشد، سزاوارى نبوت نباشد.
رب العالمین و ایشان نمود که این دنیا و مال دنیا محلى و قیمتى نیست، اگر نه حکم رفته و سابقه ازل بودى که خلق باید که چون هم باشند بتوانگرى و درویشى، ما این کافران را همه توانگر آفریدى و خانههاى ایشان سیمین و زرین کردى، از خوارى و ناچیزى دنیا.
و فى الخبر: لو کان الدنیا تزن عند اللَّه جناح بعوضة ما سقى کافرا منها شربة ماء و عن المستور دبن شدّاد احد بنى فهر قال: کنت فى الرکب الذین وقفوا مع رسول اللَّه (ص) على السخلة المیتة، فقال رسول اللَّه: أ ترون هذه هانت على اهلها حین القوها، قالوا: من هوانها القوها. قال رسول اللَّه: الدنیا اهون على اللَّه من هذه على اهلها.
و قال الحسن. معنى الایة لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً مجتمعین على الکفر و على اختیار الدنیا على الآخرة، لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ و ذلک، لهوان الدنیا على اللَّه. قرء ابن کثیر و ابو عمرو سقفا بفتح السین و سکون القاف على الواحد و معناه الجمع، کقوله: فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ و قرء الآخرون سقفا بضم السین و القاف على الجمع، و هى جمع السقف مثل رهن و رهن و قیل: هى جمع السقیف و قیل: هى جمع الجمع سقف و سقوف و سقف و قیل: سقیفة و سقائف و سقف، وَ مَعارِجَ اى مصاعد و مراقى و قرء: معاریج و هما لغتان، واحدهما: معراج مثل مفتاح و مفاتح و مفاتیح.
عَلَیْها یَظْهَرُونَ اى یعلون و یرتقون، یقال: ذهبت على السطح اذا علوته، قال النابغة:
بلغنا أ لستما فى مجدنا و علونا
اى: مصعدا، اى: جعلنا معارج من فضة علیها یعلون.
و انا لنرجو فوق ذلک مظهرا
وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً من فضة عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ، یجلسون و ینامون.
وَ زُخْرُفاً الزخرف فى اللغة، الزینة، قال اللَّه عز و جل: حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها و قال: زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً و المزخرف المزین و المراد به هاهنا الذهب و هو معطوف على محل مِنْ فِضَّةٍ، یعنى سقفا من فضة و زخرف اى: ذهب. و قیل: معنى الایة: لو فعلنا ذلک بالکفار، لافتتن بهم غیرهم و توهّموا ان ذلک لفضیلة فى الکفار فیکفرون و یکونون فى الکفر أمة واحدة. قوله: وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا. قرء عاصم و حمزة: لما بالتشدید بمعنى الا اى: و ما کل ذلک الا متاع الحیاة الدنیا و قرء الباقون لما بالتخفیف. و الوجه انّ، ان على هذا هى المخففة من الثقیلة، و زائدة، و التقدیر: و ان کل ذلک لمتاع الحیاة الدنیا، یزول و یذهب، وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ اى ثواب الآخرة خیر للمتقین.
و قیل معناه: و الجنة عند ربک للمتقین خاصة.
روى ان عمر کان یقول: لو ان رجلا هرب من رزقه لا تبعه حتى یدرکه کما ان الموت یدرک من هرب منه، له اجل هو بالغه و اثر هو واطئه و رزق هو آکله و حتف هو قاتله، فاتقوا اللَّه و اجملوا فى الطلب و لا یحملنّکم استبطاء شیء من الرزق ان تطلبوه بمعصیة اللَّه فان اللَّه عز و جل لا ینال ما عنده الا بطاعته و لن یدرک ما عنده بمعصیته، فاتقوا اللَّه و اجملوا فى الطلب.
وَ مَنْ یَعْشُ، اى: یعرض عن ذکر الرحمن فلم یخف عتابه و لم یرج ثوابه، تقول عشوت الى کذا، اى: ملت الیه و عشوت عنه، اى: ملت عنه کما تقول، عدلت الى فلان و عدلت عنه.
و قرء ابن عباس: و من یعش بفتح الشین اى یعم یقال عشى یعشى عشى اذا عمى، فهو اعشى و امراة عشواء و قیل: عن ذکر الرحمن، اى: عن معرفته و طاعته لانه لا یذکره الا من عرفه و اطاعه. و قیل یحتمل ان المراد به، من نزل فیهم قوله: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ نظیر الایة قوله: الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً اى نهیئ له و نسبب له شیطانا و نضمه الیه و نسلطه علیه فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ لا یفارقه یزین له العمى و یخیل الیه انه على الهدى.
و قیل ذلک فى القیامة یقرن کل انسى بالشیطان الذى کان یدعوه، قرء یعقوب و حماد عن عاصم یقیض له بالیاى على ضمیر الرحمن و قرء الباقون: نقیض بالنون على اخبار اللَّه تعالى عن نفسه بالتقییض. وَ إِنَّهُمْ یعنى الشیاطین لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ اى: یصدون الکافرون عن الاسلام و یمنعونهم على الهدى وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ اى یحسب الکفار انهم على هدى و انهم محقون فى قولهم و عملهم. حَتَّى إِذا جاءَنا قرء اهل العراق غیر ابى بکر على الواحد یعنون الکافر و قرء الآخرون جاءانا على التثنیة یعنون الکافر و قرینه جعلا فى سلسلة واحدة، فقال الکافر لقرینه یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ اى: بعد ما بین المشرق و المغرب فغلب اسم احدهما على الآخر کما یقال للشمس و القمر، القمران و لابى بکر و عمر العمران، فَبِئْسَ الْقَرِینُ کنت فى الدنیا و قیل فَبِئْسَ الْقَرِینُ انت فى النار قال ابو سعید الخدرى اذا بعث الکفار، زوّج کل واحد منهم بقرینه من الشیاطین فلا یفارقه حتى یصیر الى النار وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ اشرکتم فى الدنیا أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ اى لن ینفعکم الیوم اشتراککم فى العذاب، این سخن جواب آن کس است که بدى میکند و میگوید که این نه همه من میکنم که دیگران نیز مىکنند، یعنى که اشتراک در عذاب، شما را سود ندارد و در عذاب تخفیف نیارد که در دوزخ، تأسى و تسلى بیکدیگر نبود، هر کسى بخود مشغول بود و در عذاب خود گرفتار.
و قال مقاتل معناه لن ینفعکم الاعتذار و الندم الیوم لانکم انتم و قرناؤکم مشترکون الیوم فى العذاب کما کنتم فى الدنیا مشترکین فى الکفر، عذر و پشیمانى امروز شما را سود ندارد که شما امروز با قرناء خویش در عذاب مشترک خواهید بود، چنان که در دنیا در کفر مشترک بودید.
أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ. هذا خطاب للنبى (ص) اى لا یضیق صدرک فان من سبق علم اللَّه بکفره لا یسمع و لا یهتدى. فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ بان نمیتک قبل ان نعذبهم، فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ بالقتل بعدک.
أَوْ نُرِیَنَّکَ فى حیاتک الَّذِی وَعَدْناهُمْ من العذاب فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ متى شئنا عذبناهم و اراد به مشرکى مکة انتقم منهم یوم بدر. هذا قول اکثر المفسرین و قال الحسن و قتاده عنى به اهل الاسلام من امّة محمد، و قد کان بعد النبى نقمة شدیدة فى امته، فاکرم اللَّه نبیه و ذهب به و لم یر فى امته الا الذى تقر عینه به و ابقى النقمة بعده.
و روى ان النبى ارى ما یصیب امته بعده فما رؤى ضاحکا متبسما حتى قبضه اللَّه.
فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ اى تمسک بالقرآن و اتله حق تلاوته و امتثل اوامره، و اجتنب نواهیه، إِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ اى على الدین الذى لا عوج له و إِنَّهُ یعنى قرآن لَذِکْرٌ لَکَ اى شرف لک و لقومک قریش، نظیره: لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ اى شرفکم وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ عن حقه و اداء شکره.
روى الضحاک عن ابن عباس: ان النبى (ص) اذا سئل: لمن هذا الامر بعدک لم یخبر بشیء حتى نزلت هذه الایة و کان بعد ذلک اذا قال: لقریش.
و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه لا یزال هذا الامر فى قریش ما بقى اثنان.
و قال ان هذا الامر فى قریش لا یعادیهم احد الا اکبّه اللَّه على وجهه ما اقاموا الدین و قال (ص) من یرد هوان قریش اهانه اللَّه.
و قال مجاهد: القوم هم العرب فالقرآن لهم شرف اذ نزل بلغتهم ثم یختص بذلک الشرف، الاخص فالاخص من العرب حتى یکون الاکثر لقریش و لبنى هاشم.
و عن ابى بردة قال قال رسول اللَّه الامراء من قریش لى علیهم حق و لهم علیکم حق ما حکموا، فعدلوا. و استرحموا، فرحموا. و عاهدوا، فوفوا، فمن لم یفعل ذلک، فعلیه لعنة اللَّه و الملائکة و الناس اجمعین.
وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا، لهذا الکلام وجهان، احدهما ان اللَّه عز و جل جمع رسله لیلة اسرى برسوله فى مسجد بیت المقدس فاذن جبرئیل ثم اقام و قال یا محمد: تقدم فصل بهم فتقدم و صلى بهم فلما فرغ من الصلاة قال له جبرئیل «سل» یا محمد مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ فقال رسول اللَّه (ص) لا اسئل قد اکتفیت و هذا قول الزهرى و سعید بن جبیر و ابن زید قالوا: جمع له الرسل لیلة اسرى به و أمر أن یسئلهم فلم یشکّ و لم یسئل و هذه الایة عدّت مکیة لان رسول اللَّه (ص) لم یکن هاجرا لیلتئذ بعد و کل ما نزل من القرآن بعد مهاجرة رسول اللَّه بمکة فى عمرة القضاء و فى الفتح فى اسفاره.
فانه یعد مدنیّة و الوجه الثانى: و سئل من ارسلنا الیهم من قبلک رسولا من رسلنا، یعنى سل مؤمنى اهل الکتاب الذین ارسلنا الیهم الانبیاء هل جاءتهم الرسل الا بالتوحید و المراد بالسئوال، التقریر لمشرکى قریش انه لم یأت رسول و لا کتاب بعبادة غیر اللَّه عز و جل.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ آیاته العصا و الید البیضاء فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ استهزءوا بها و قالوا انها سحر و تخییل و هذا تسلیة للنبى (ص) وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها این آنست که پارسیان گویند که همه از یکدیگر نیکوتر، همه از یکدیگر بهتر و مهتر، اکبر من اختها اى قریبها و صاحبتها التی کانت قبلها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ یعنى بالسنین و نقص من الثمرات و الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم و الطمس فکانت هذه دلالات لموسى و عذابا لهم و کانت کل واحدة اکبر من التی قبلها لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ عن کفرهم وَ قالُوا لموسى لما عاینوا العذاب، یا أَیُّهَا السَّاحِرُ یا ایها العالم الکامل الحاذق و انما قالوا هذا توقیرا و تعظیما له لان السحر عندهم کان علما عظیما و صفة ممدوحة ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ اى بما اخبرتنا عن عهده الیک، انّا ان آمنّا کشف عنا العذاب فسله بکشف العذاب عنا إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ مؤمنون، فدعا موسى فکشف عنهم العذاب فلم یؤمنوا فذلک قوله عز و جل: فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ اى ینقضون عهدهم و یصرّون على کفرهم.
وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ چون موسى دعا کرد و رب العزة بدعاء وى عذاب از قبطیان باز برد، فرعون ترسید که ایشان بموسى ایمان آرند همه را جمع کرد و ملک خود و قوت خود فرا یاد ایشان داد و ضعف موسى فرا نمود تا نپندارند که کشف عذاب بدعاء موسى بود که اگر بدعاء وى بودى و او بدعوى صادق بودى، ملک وى را بودى و دعاء از بهر خود کردى تا آن لثغة که بر زبان وى است زائل گشتى، گفت: أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی نه ملک زمین مصر مرا است و اینک جویهاى نیل زیر قصر من و در بوستان ورزان من میرود بفرمان من، و آن جویهاى نیل سیصد و شصت بودند، اصل آن و معظم آن چهارند: یکى نهر ملک، دیگرى نهر طولون سوم نهر دمیاط، چهارم طنیس أَ فَلا تُبْصِرُونَ أَمْ سخن اینجا تمام است یعنى أ فلا تبصرون ام تبصرون، نمىبینید یا مىبینید آن گه گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ و قیل معناه ا فلا تبصرون شدة ملکى و عجز موسى. ثم قال: ام انا خیر بل انا خیر من هذا الذى هو مهین اى: فقیر لا حشم معه وَ لا یَکادُ یُبِینُ اى لا یکاد یفصح بکلامه للثغة التی فى لسانه، کان موسى (ع) بلیغا فصیحا و کانت علیه حلاوة و مهابة و ملاحة غیر ان لسانه کانت به عقدة فلما قال: وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی قیل له أُوتِیتَ سُؤْلَکَ فبقیت منها لثغة. فرعون خود را فضل نهاد بر موسى و گفت طاعت من اولیتر که مرا ملک است و فرمان و حشم من برم، از این موسى حقیر ضعیف و درویش که او را نه حشم است و نه مال و نه معیشت که بدان زیش کند و نه فصاحتى که بیان سخن کند.
فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ ان کان صادقا أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ جمع الاسورة و هى جمع الجمع قرء حفص و یعقوب اسورة و هى جمع سوار قال مجاهد کانوا اذا سوّدوا رجلا سوروه بسوار و طوقوه بطوق من ذهب یکون ذلک دلالة لسیادته و علامة لریاسته فقال فرعون هلّا القى رب موسى علیه اسورة من ذهب ان کان سیدا یجب طاعته أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ متتابعین یقارن بعضهم بعضا یشهدون له بصدقه و یعینونه على امره قال اللَّه تعالى فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ، اى استخف فرعون قومه القبط یعنى وجدهم جهالا و استخف عقولهم و قیل طلب منهم الخفة فى الطاعة و هى الاسراع الیها فاطاعوه یقال اخف الى کذا اى اسرع الیه و استخفه غیره دعاه الى ذلک، اى: و استخفهم بهذا الکلام المزخرف فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ خارجین عن دین اللَّه.
فَلَمَّا آسَفُونا اى اغضبونا و الاسف اشد الغضب، انْتَقَمْنا مِنْهُمْ، اى احللنا بهم النقمة و العذاب فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ.
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً قرأ حمزة و الکسائى سلفا بضم السین و اللام جمع سلیف من سلف اى تقدم و قرأ الباقون سلفا بفتح السین و اللام على جمع السالف مثل حارس و حرس و خادم و خدم و راصد و رصد و هم الماضون المتقدمون من الامم، و المعنى، جعلناهم متقدمین لیتعظ بهم الآخرون وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ اى عبرة وعظة. و قیل سلفا لکفار هذه الامة الى النار اى مقدمة کفار هذه الامة الى النار وَ مَثَلًا لِلْآخِرِینَ اى یضرب بهم الامثال فیما بینهم.
وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا مفسران اندرین آیت مختلف القولاند بر سه گروه: قومى گفتند الضارب للمثل عبد اللَّه بن الزبعرى کان من مردة قریش قبل ان یسلم این مثل عبد اللَّه الزبعرى زد که آمد برسول خدا صلوات اللَّه و سلامه علیه گفت تو مىگویى انکم و ما تعبدون من دون اللَّه حصب جهنم شما و هر چه فرود از اللَّه مىپرستید (عیسى) هیزم دوزخ است و تو مىگویى عیسى برادر منست و پیغامبر خداى. چون وى چنین گفت، مصطفى صلى اللَّه و السلام (ص) خاموش گشت منتظر وحى تا از حق جواب چه آید عبد اللَّه الزبعرى گفت خصمته و اللات و العزى، قریش که حاضر بودند دست زدند و خنده در گرفتند و از تصدیق برگشتند. اینست که رب العالمین فرمود إِذا قَوْمُکَ یعنى قریشا مِنْهُ یَصِدُّونَ اى یضجون و یصیحون و یضحکون و قیل یعرضون عن القرآن و عن التصدیق.
وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ گفتند این خدایان ما بهتر یا عیسى اگر عیسى بآتش شاید بتان، هم شاید. قول دوم آنست که این مثل مشرکان زدند ایشان که ملائکه را دختران گفتند یعنى اذا جاز أن یکون عیسى ابن اللَّه، جاز أن تکون الملائکة بنات اللَّه. باین قول، إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ مؤمناناند که این سخن بر ایشان صعب آمد از آن برگشتند و دیگران را از آن برگردانیدند قال قتادة: یصدون اى یخرجون و قال القرظى: یضجرون. قول سوم آنست که الضارب للمثل هو اللَّه عز و جل این مثل آنست که اللَّه زد در قرآن که إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ. مثل عیسى بنزدیک اللَّه چون مثل آدم است آدم را بیافرید از خاک بىپدر و بىمادر، عیسى را بیافرید از باد بىپدر. در تخلیف بنزدیک اللَّه در قدرت او هر دو یکىاند. چون این آیت فرو آمد کافران گفتند محمد مىخواهد که ما او را خداى خوانیم و او را پرستیم چنانک ترسایان عیسى را پرستیدند: باین قول إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ مشرکان قریشاند که از ضرب مثل برمیگشتند و مىخندیدند وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ، یعنون محمدا خدایان ما بهاند پرستیدن را یا محمد یعنى که خدایان خود فرونگذاریم و او را پرستیم، یَصِدُّونَ بضم صاد قرائت نافع و ابن عامر و کسایى است و باقى بکسر صاد خوانند هما لغتان مثل یعرشون و یعرشون ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا اى انهم قد علموا انک لا ترید منهم ان ینزلوک منزلة المسیح و ما قالوا هذا القول الّا جدلا اى خصومة بالباطل و على القول الاول ما ضربوا هذا المثل لک الا جدلا بالباطل لانهم علموا ان المراد من قوله إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ هؤلاء الاصنام دون عیسى (ع) بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ حاذقون فى الخصومه.
عن ابى امامة قال قال رسول اللَّه (ص) ما ضل قوم بعد هدى کانوا علیه، الا اوتوا الجدل ثم قرأ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ ثم ذکر عیسى علیه السلام فقال: إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ بالتقوى وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا اى آیة و عبرة لبنى اسرائیل یعرفون قدرة اللَّه على ما یشاء حیث خلقه من غیر اب وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً اى لو نشاء لاهلکناکم و جعلنا بدلکم و مکانکم ملائکة فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ یکونون خلفاء منکم یعمرون الارض و یعبدونى و یطیعونى. و قیل یخلفون اى یخلف بعضهم بعضا و قیل معنى الایة: لو نشاء لجعلنا من الانس ملائکة و ان لم تجر العادة کما خلقنا عیسى من غیر اب و انه لعلم للساعة اى ان عیسى نزوله من اشراط الساعة یعلم بنزوله، قربها و ثبوتها و قیل ان عیسى کان یحیى الموتى فعلم به الساعة و البعث و قراء ابن عباس و ابو هریرة و انه لعلم للساعة بفتح العین و اللام اى علامة و اماره للساعة فَلا تَمْتَرُنَّ بِها یعنى اذا انزل فلا تشکن فى قیامها. یقولها لقریش
قال النبى صلى اللَّه علیه و اله سلم لیوشکن ان ینزل فیکم ابن مریم حکما عدلا یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یهلک فى زمانه الملک کلها، الا الاسلام.
و یروى انه ینزل على ثنیة بالارض المقدسة یقال لها افیق و علیه ممصران یعنى ثوبین مصبوغین بالصفرة و شعر راسه دهین و بیده حربة یقتل بها الدجال فیاتى بیت المقدس و الناس فى صلاة العصر و الامام یؤمّ بهم فیتاخر الامام فیتقدمه عیسى و یصلى خلفه على شریعة محمد (ص) ثم یقتل الخنازیر و یکسر الصلیب و یخرب البیع و الکنانس و یقتل النصارى الّا من آمن به.
و قال الحسن و جماعة و انه یعنى و ان القرآن لعلم للساعة یعلمکم قیامها و یخبرکم باحوالها و اهوالها فَلا تَمْتَرُنَّ بِها اى لا تشکن فیها قال ابن عباس اى لا تکذبوا بها وَ اتَّبِعُونِ القول هاهنا مضمر اى قل یا محمد اتبعونى على التوحید هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ اى هذا دین قیم و قال الحسن هذا القرآن صراطه الى الجنة مستقیم.
وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ عن الایمان بالساعة و القرآن إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ ظاهر العداوة وَ لَمَّا جاءَ عِیسى بِالْبَیِّناتِ اى بالحجج و المعجزات قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَةِ اى بالنبوة و قیل بالانجیل وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ من احکام التوریة قال قتاده یعنى اختلاف الفرق الذین تحزبوا على امر عیسى و قیل: لابین لکم ما کان بینکم من الاختلاف فى الدین قال. الزجّاج الذى جاء به عیسى فى الانجیل انما هو بعض الذى اختلفوا فیه و بین لهم فى غیر الانجیل ما احتاجوا الیه فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ خالقى و رازقى و انا عبد مخلوق محتاج الى الرزق فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ، فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ اى فیما بینهم و هم احزاب النصارى تحزبوا فى عیسى ثلث فرق الملکائیة و النسطوریة و الیعقوبیة فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا اى قالوا فى عیسى ما کفروا به مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ العذاب.
هَلْ یَنْظُرُونَ اى ینتظرون إِلَّا السَّاعَةَ یعنى انها تاتیهم لا محالة، فکانهم ینتظرونها، یعنى القاعدین عن الایمان أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فجأة وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ بمجیئها.
رشیدالدین میبدی : ۴۳- سورة الزخرف- مکیه
۳ - النوبة الثانیة
قوله: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ مفسران را در این آیت دو قولست: یک قول آنست که مراد باین، کفار و احزاباند که روز قیامت همه از یکدیگر بیزار شوند و دشمن یکدیگر باشند، همانست که جاى دیگر فرمود: ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً روز قیامت بیکدیگر کافر شوید و یکدیگر را نفرین کنید.
قول دیگر آنست که: الا خلاء على المعصیة فى الدنیا یوم القیمة بعضهم لبعض عدو إِلَّا الْمُتَّقِینَ اى الا المتحابین فى اللَّه على طاعة اللَّه. ایشان که در دنیا بر معصیت و بر مخالفت شریعة با یکدیگر دوستى گیرند و دمساز یکدیگر باشند، فردا در قیامت ایشان را از آن دوستى نفعى نیاید بلکه دشمن یکدیگر شوند.
مجاهد گفت: اصحاب المعاصى متعادون یوم القیمة، آن گه استثنا کرد گفت: إِلَّا الْمُتَّقِینَ مگر ایشان که از معصیت بپرهیزند و در دنیا از بهر خدا، در طاعت خدا، دوست یکدیگر باشند. آن دوستى بپیوندد و در قیامت گسسته نشود.
قال النبى (ص): ان اللَّه تعالى یقول یوم القیمة: این المتحابّون بجلالى، الیوم اظلهم فى ظلى یوم لا ظل الا ظلى.
و فى روایة اخرى: یقول اللَّه تعالى المتحابّون فى جلالى لهم منابر من نور یغبطهم النبیون و الشهداء.
و قال ابن عباس: احبّ للَّه و ابغض للَّه و وال للَّه و عاد للَّه، فانه انما ینال ما عند اللَّه بهذا و لن ینفع احدا، کثرة صومه و صلاته و حجّه حتى یکون هکذا و قد صار الناس الیوم یحبون و یبغضون للدنیا و لن ینفع ذلک اهله، ثم قراء: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ و قال على (ع) فى هذه الایة: خلیلان مؤمنان و خلیلان کافران، فمات احد المؤمنین فقال یا رب ان فلانا کان یأمرنى بطاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالخیر و ینهانى عن الشر و یخبرنى انى ملاقیک، یا رب فلا تضلّنّه بعدى و اهده کما هدیتنى و اکرمه کما اکرمتنى، فاذا مات خلیله المؤمن، جمع بینهما فیقول لیثن احدکما على صاحبه فیقول نعم الاخ و نعم الخلیل و نعم الصاحب. قال و یموت احد الکافرین فیقول یا رب ان فلانا کان ینهانى عن طاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالشر و ینهانى عن الخیر و یخبرنى انى غیر ملاقیک، فلا تهده بعدى و اضلله کما اضللتنى و اهنه کما اهنتنى، فاذا مات خلیله الکافر جمع بینهما فیقول لیذمّ احدکما، صاحبه، فیقول بئس الاخ و بئس الخلیل و بئس الصاحب. ثم قرأ: یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ یا عِبادِ لا خَوْفٌ القول هاهنا مضمر یعنى یقول اللَّه تعالى للمتقین: یا عِبادِ گفتهاند در روز قیامت در وقت بعث که رب العالمین خلق را زنده گرداند، همه ترسان و لرزان باشند، جانها از فزع قیامت بچنبر گردن رسیدهاند، ندا آید که: یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ خلق همه امید دارند که این ندا عامست همگنان را، تا بر پى آن، ندا آید که: الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ آن گه، کافران همه نومید شوند و مسلمانان از کافران جدا شوند و ایشان را گویند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ مفسران گفتند نظم این آیات بر دو وجه است: یکى بر تقدیم و تأخیر، یعنى یا عبادى الذین آمنوا بآیاتنا و کانوا مسلمین لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون. اى بندگان من که بسخنان من بگرویدید و مسلمان بودید، شما را امروز نه بیم است و نه اندوه.
وجه دیگر: یا عِبادِ، لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ سخن اینجا تمام شد، آن گه بر معنى ندا گفت بىحرف ندا: الَّذِینَ آمَنُوا یعنى یا ایها الذین آمنوا کقوله: یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا یعنى یا یوسف، اى ایشان که بگرویدند بسخنان ما و مسلمان بودند، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ درروید در بهشت، أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ اى تسرّون و تنعّمون و قیل الخبر، السماع.
یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ الطائف الخادم و الصحاف القصاع الواسعة، واحدتها: صحفة. و الاکواب: جمع کوب، و هو اناء مستدیر مدور الرأس، لا عروة له و لا اذن و لا خرطوم، و المعنى: بایدى الغلمان صحاف من ذهب فیها طعام، و اکواب من ذهب فیها شراب فِیها اى فى الجنة ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ هذا من جوامع القرآن لانه جمع بهاتین اللفظتین، ما لو اجتمع الخلق کلهم على وصف ما فیها على التفصیل، لم یخرجوا عنه. قرأ نافع و ابن عامر و حفص، ما تشتهیه الانفس، و کذلک هى فى مصاحفهم و قرأ الآخرون بحذف الهاء. و حذف الضمیر من الموصول، احسن من الاثبات، تقول: لذّا الشیء یلذ فهو ملذوذ و لذیذ، قال الشاعر:
و لقد هممت بقتلها من اجلها
کیما تکون خصیمتى فى المحشر
کیما یطول خصامنا و نزاعنا
فتلذّ عینى من لذیذ المنظر
تقول: هذا الشراب ملذوذ و لذیذ و لذّ و لذّة. قال اللَّه تعالى عز و جل: وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ و المصدر: اللذاذة، قال الحسن البصرى : لذاذة شهادة ان لا اله الا اللَّه فى الآخرة کلذاذة الماء البارد فى الدنیا و تَلَذُّ الْأَعْیُنُ اى تجد للنظر الیه لذة لافراط حسنه فى مرآها و ما التذ به العین، قبلته النفس، لانها رائد العین، وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ لان نعیمها لا یزول و لا ینقطع. و فى الخبر: ان اعرابیا قال یا رسول اللَّه ا فى الجنة ابل فانى احبّ الإبل، فقال یا اعرابى ان ادخلک اللَّه الجنة، اصبت فیها ما اشتهت نفسک و لذّت عینک.
و عن ابى هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): ان ادنى اهل الجنة منزلة، من له سبع درجات و هو على السادسة و فوقه السابعة، و ان له ثلاثمائة خادم و انه یغدى علیه و یراح فى کل یوم ثلاثمائة صحفة، فى کل صحفة لون من الطعام لیس فى الأخرى، و انه لیلذ اوّله کما یلذ آخره و ان له من الاشربة، ثلاثمائة اناء فى کل اناء شراب لیس فى الآخر، و انه لیقول یا رب، لو اذنت لى، لاطعمت اهل الجنة و سقیتهم و لم ینقص ذلک مما عندى شیئا، و ان له من الحور العین ثنتین و ستین زوجة، سوى ازواجه من الدنیا.
و عن ابى ظبیة السلمى قال: ان الشرب من اهل الجنة لتظلّهم سحابة، فتقول ما امطرکم، فما یدعو داع من القوم، بشیء، الا امطرته، حتى ان القائل منهم، لیقول: امطرینا کواعب اترابا. و عن ابى امامة قال ان الرجل من اهل الجنة لیشتهى الطائر و هو یطیر، فیقع متعلقا نضیجا فى کفه، فیأکل منه حى تنتهى نفسه ثم یطیر و یشتهى الشراب، فیقع الإبریق فى یده فیشرب منه ما یریده ثم یرجع الى مکانه.
وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یقال لهم: هذه الجنة التی وعدکم اللَّه فى کتابه انه یورثکموها فى قوله: تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا. و فى قوله: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ قیل: ورّث اللَّه الذین قبلوا امره، منازل الذین لم یقبلوه.
لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ تتعللون بها بعد الطعام و الشراب مِنْها تَأْکُلُونَ اى: ما اشتهیتم منها. و فى الخبر: لا ینزع رجل فى الجنة من ثمرها الا نبت مکانها مثلاها، ثم ذکر جزاء الکفار للتقابل، فقال: إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ رفع خالدون بالخبر لانه المقصود بالذکر و یجوز ان یکون خبرا بعد خبر.
لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ اى لا یخفف عنهم زمانا و لا نقصانا وَ هُمْ فِیهِ اى فى العذاب مُبْلِسُونَ آئسون من النجاة، متحیرون.
وَ ما ظَلَمْناهُمْ بالعذاب وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ ظلموا انفسهم بکفرهم، وَ نادَوْا یا مالِکُ لما یئسوا من فتور العذاب، نادوا یا مالک و هو خازن النار، لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ یعنى لیمتنا ربک فنستریح فیجیبهم مالک بعد مائة سنة و قیل بعد الف سنة، إِنَّکُمْ ماکِثُونَ فى العذاب، لا تتخلصون عنه لا بموت و لا فتور. و قیل هذه تمنّ منهم لا طمع، لانّهم یعلمون انه لا مخلص لهم.
قال عبد اللَّه بن عمرو: ینادون مالکا اربعین سنة فیجیبهم بعدها إِنَّکُمْ ماکِثُونَ ثم ینادون رب العزة رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها، فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ فلا یجیبهم مثل عمر الدنیا ثم یقول اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، فلیس بعدها الا کصیاح الحمیر اوّله زفیر و آخره شهیق.
لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ اى بالقرآن و النبى، وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ کرهتم ما جاءکم الرسول به و خفتم زوال ریاستکم.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ یعنى احکموا امرا فى المکر بمحمد (ص) فانا محکمون امرا فى مجازاتهم و ذلک حین اجتمع کفار قریش فى دار الندوة بعد موت ابى طالب، لیمکروا بالنبى، (ص) فنزل جبرئیل فاخبره بمکرهم و امره بالخروج، فخرج من لیلته الى الغار و قتل اولئک النفر ببدر فذلک قوله: انّا مبرمون.
أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ حدیث انفسهم وَ نَجْواهُمْ ما یتحدثون فیما بینهم و یخفونه عن غیرهم، بَلى نسمع ذلک و نعلم، وَ رُسُلُنا ایضا یعنى الحفظة، لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ ثم یعرض علیهم فى القیامة لیعلموا انه لا یخفى على ملائکتنا فکیف علینا.
این آیت در شأن سه کس فرو آمد: صفوان بن امیه و ربیعة و حبیب بن عمرو الثقفیین، بر در کعبه نشسته بودند و با یکدیگر راز میگفتند، حبیب گفت: محمد با اصحاب خویش میگوید که خداوند من راز نهانى که میان دو کس رود میداند و هر جا که سه کس فراهم آیند چهارم ایشان بود، گویى آنچ میان ما میرود میداند. ربیعة گفت: مگر بعضى داند همه نه، صفوان گفت و نه یک کلمه که اگر دانستید همه دانستید حبیب گفت: چنانست که صفوان میگوید، از این رازها و نهانیها هیچ نداند، بجواب ایشان این آیت آمد:، میپندارند که ما سرّ دل ایشان نمیدانیم و راز ایشان نمىشنویم، بلى میدانیم و میشنویم و فرشتگان نیز مینویسند که بر ایشان موکّلند. قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فى قولکم و على زعمکم، فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ اى فانا اول من عبده بانه واحد لا شریک له و لا ولد و اول من کذّبکم و خالفکم فیما قلتم. قال ابن عباس، ان، هاهنا بمعنى النفى و الجحد، اى ما کان للرحمن ولد و انا اول الشاهدین له بذلک، العابدین له و قیل العابدین، بمعنى الآنفین، یعنى انا اول الآنفین من هذا القول، المنکرین ان له ولدا، یقال عبد یعبد عبدا، اذا انف و غضب، و المعنى: انا اول من غضب للرحمن، ان یقال له ولد، قرأ حمزة و الکسائى، ولد بضم الواو و سکون اللام و قرأ الباقون ولد بفتحتین و الوجه انهما لغتان کالصلب و الصلب و یجوز ان یکون ولد جمع ولد کاسد لجمع الاسد. ثم نزّه نفسه عن الولد فقال: سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ اى عما یقولون من الکذب.
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا، فى باطلهم وَ یَلْعَبُوا فى دنیاهم حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ یعنى یوم القیمة.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ قوله فى الارض، فى هاهنا زائدة، تأویله: و هو الذى فى السماء و الارض اله، قال قتاده: یعبد فى السماء و الارض تعبده الملائکة فى السماء و تعبده الانس و الجن فى الارض، لیس له فیهما ولد و لا شریک، وَ هُوَ الْحَکِیمُ فى تدبیر خلقه الْعَلِیمُ بمصالحهم.
تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما اى جل لم یزل و لا یزال الذى له ملک السماوات و الارض و ما بینهما یعنى ما فیهما من المخلوقات، و قیل و ما بینهما، هو الهواء، وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ اى تفرد بعلم قیام الساعة وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى و یعقوب بروایة رویس، بالیاء و الوجه انه على الغیبة لان ما قبله کذلک و هو قوله: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا و قرأ الباقون و یعقوب بروایة روح، ترجعون بالتاء، و الوجه انه على تقدیر قل، کانه قال: قل لهم و الیه ترجعون. و یجوز ان یراد به مخاطبون و غائبون، فغلب حکم الخطاب و کان یعقوب وحده یفتح اوله و یکسر الجیم، و الباقون یضمون اوله و یفتحون الجیم یعنى: الیه ترجعون للثواب و العقاب.
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ اى یدعونهم فهو عام فى المدعوین، من الملائکة و الانس و الجن و الاصنام، ثم استثنى فقال إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ و هو عیسى و عزیر و الملائکة فانهم یملکون الشفاعة لانهم یشهدون بالحق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ. حقیقة ما شهدوا به، میگوید، روز رستاخیز این معبودان که ایشان را فرود از اللَّه مىپرستند، شفاعت نکنند و شفاعت نتوانند هیچ کس را مگر عیسى و عزیر و فرشتگان، اگر چه ایشان را فرود از اللَّه میپرستند، ایشان شفاعت توانند، زیرا که ایشان براستى، اللَّه را گواهى میدهند بیکتایى و بىهمتایى و بدل و اعتقاد و یقین، یکتایى و بىهمتایى وى میدانند. این قول قتاده است که: الَّذِینَ یَدْعُونَ بر عموم میراند، اما قول مجاهد آنست که: الَّذِینَ یَدْعُونَ خاص است بعیسى و عزیر و فرشتگان و معنى آنست که: لا یملک عیسى و عزیر و الملائکة الشفاعة إِلَّا مَنْ شَهِدَ اى الا لمن شهد بالحق فیقول لا اله الا اللَّه و یعلم بقلبه ما شهد به لسانه، میگوید: عیسى و عزیر و ملائکه که ایشان را فزود از اللَّه میپرستند، شفاعت نتوانند، مگر کسى را که گواهى دهد اللَّه را بیکتایى و بدل یقین داند که اللَّه یکى است.
قولى دیگر گفتهاند که: الَّذِینَ یَدْعُونَ عابدان میخواهد نه معبودان، و باین قول یملک بمعنى ینال است و الا بمعنى لکن و هو الاستثناء المنقطع میگوید ایشان که فزود از اللَّه کسى را میپرستند، شفاعت، هیچ شفیع در نیابند و بر هیچ شفاعت، پادشاه نهاند که هیچ کس از بهر ایشان شفاعت نکند، لکن کسى که براستى گواهى دهد که اللَّه یکى است و بدل داند که یکى است، او مالک شفاعت باشد و شفاعت شفیعان دریابد.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ، یعنى قریشا مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ یصرفون عن الحق الى الباطل.
وَ قِیلِهِ یا رَبِّ الهاء راجعة الى النبى (ص). عاصم و حمزة، و قیله بکسر لام خوانند عطف است بر ساعت، یعنى وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ و قیل النبى (ص): یا رب، میگوید آگاهى بنزدیک اللَّه است از سخن رسول که میگوید: یا رب باقى بفتح لام خوانند، عطف بر سرّ و نجوى، معناه: ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم و قیله یا رب. میپندارند که ما سر و نجوى ایشان نمىشنویم و سخن رسول که میگوید: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ رسول خدا از قریش به اللَّه نالید و گفت: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ اینان گروهىاند که بنمىگروند.
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ القول هاهنا مضمر، التاویل فقلنا له فاصفح عنهم. و الصفح الاعراض و العفو و هو منسوخ بآیة القتال، وَ قُلْ سَلامٌ هذه براءة و لیست بتحیة، کقول ابراهیم لابیه، سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی و کقوله تعالى: سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ثم هدّدهم فقال: فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. قرأ نافع و ابن عامر بالتاء على المخاطبة اى قل لهم یا محمد فسوف تعلمون و الباقون بالیاى للغیبة.
قول دیگر آنست که: الا خلاء على المعصیة فى الدنیا یوم القیمة بعضهم لبعض عدو إِلَّا الْمُتَّقِینَ اى الا المتحابین فى اللَّه على طاعة اللَّه. ایشان که در دنیا بر معصیت و بر مخالفت شریعة با یکدیگر دوستى گیرند و دمساز یکدیگر باشند، فردا در قیامت ایشان را از آن دوستى نفعى نیاید بلکه دشمن یکدیگر شوند.
مجاهد گفت: اصحاب المعاصى متعادون یوم القیمة، آن گه استثنا کرد گفت: إِلَّا الْمُتَّقِینَ مگر ایشان که از معصیت بپرهیزند و در دنیا از بهر خدا، در طاعت خدا، دوست یکدیگر باشند. آن دوستى بپیوندد و در قیامت گسسته نشود.
قال النبى (ص): ان اللَّه تعالى یقول یوم القیمة: این المتحابّون بجلالى، الیوم اظلهم فى ظلى یوم لا ظل الا ظلى.
و فى روایة اخرى: یقول اللَّه تعالى المتحابّون فى جلالى لهم منابر من نور یغبطهم النبیون و الشهداء.
و قال ابن عباس: احبّ للَّه و ابغض للَّه و وال للَّه و عاد للَّه، فانه انما ینال ما عند اللَّه بهذا و لن ینفع احدا، کثرة صومه و صلاته و حجّه حتى یکون هکذا و قد صار الناس الیوم یحبون و یبغضون للدنیا و لن ینفع ذلک اهله، ثم قراء: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ و قال على (ع) فى هذه الایة: خلیلان مؤمنان و خلیلان کافران، فمات احد المؤمنین فقال یا رب ان فلانا کان یأمرنى بطاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالخیر و ینهانى عن الشر و یخبرنى انى ملاقیک، یا رب فلا تضلّنّه بعدى و اهده کما هدیتنى و اکرمه کما اکرمتنى، فاذا مات خلیله المؤمن، جمع بینهما فیقول لیثن احدکما على صاحبه فیقول نعم الاخ و نعم الخلیل و نعم الصاحب. قال و یموت احد الکافرین فیقول یا رب ان فلانا کان ینهانى عن طاعتک و طاعة رسولک و یأمرنى بالشر و ینهانى عن الخیر و یخبرنى انى غیر ملاقیک، فلا تهده بعدى و اضلله کما اضللتنى و اهنه کما اهنتنى، فاذا مات خلیله الکافر جمع بینهما فیقول لیذمّ احدکما، صاحبه، فیقول بئس الاخ و بئس الخلیل و بئس الصاحب. ثم قرأ: یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ یا عِبادِ لا خَوْفٌ القول هاهنا مضمر یعنى یقول اللَّه تعالى للمتقین: یا عِبادِ گفتهاند در روز قیامت در وقت بعث که رب العالمین خلق را زنده گرداند، همه ترسان و لرزان باشند، جانها از فزع قیامت بچنبر گردن رسیدهاند، ندا آید که: یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ خلق همه امید دارند که این ندا عامست همگنان را، تا بر پى آن، ندا آید که: الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ آن گه، کافران همه نومید شوند و مسلمانان از کافران جدا شوند و ایشان را گویند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ مفسران گفتند نظم این آیات بر دو وجه است: یکى بر تقدیم و تأخیر، یعنى یا عبادى الذین آمنوا بآیاتنا و کانوا مسلمین لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون. اى بندگان من که بسخنان من بگرویدید و مسلمان بودید، شما را امروز نه بیم است و نه اندوه.
وجه دیگر: یا عِبادِ، لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ سخن اینجا تمام شد، آن گه بر معنى ندا گفت بىحرف ندا: الَّذِینَ آمَنُوا یعنى یا ایها الذین آمنوا کقوله: یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا یعنى یا یوسف، اى ایشان که بگرویدند بسخنان ما و مسلمان بودند، ادْخُلُوا الْجَنَّةَ درروید در بهشت، أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ اى تسرّون و تنعّمون و قیل الخبر، السماع.
یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ الطائف الخادم و الصحاف القصاع الواسعة، واحدتها: صحفة. و الاکواب: جمع کوب، و هو اناء مستدیر مدور الرأس، لا عروة له و لا اذن و لا خرطوم، و المعنى: بایدى الغلمان صحاف من ذهب فیها طعام، و اکواب من ذهب فیها شراب فِیها اى فى الجنة ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ هذا من جوامع القرآن لانه جمع بهاتین اللفظتین، ما لو اجتمع الخلق کلهم على وصف ما فیها على التفصیل، لم یخرجوا عنه. قرأ نافع و ابن عامر و حفص، ما تشتهیه الانفس، و کذلک هى فى مصاحفهم و قرأ الآخرون بحذف الهاء. و حذف الضمیر من الموصول، احسن من الاثبات، تقول: لذّا الشیء یلذ فهو ملذوذ و لذیذ، قال الشاعر:
و لقد هممت بقتلها من اجلها
کیما تکون خصیمتى فى المحشر
کیما یطول خصامنا و نزاعنا
فتلذّ عینى من لذیذ المنظر
تقول: هذا الشراب ملذوذ و لذیذ و لذّ و لذّة. قال اللَّه تعالى عز و جل: وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ و المصدر: اللذاذة، قال الحسن البصرى : لذاذة شهادة ان لا اله الا اللَّه فى الآخرة کلذاذة الماء البارد فى الدنیا و تَلَذُّ الْأَعْیُنُ اى تجد للنظر الیه لذة لافراط حسنه فى مرآها و ما التذ به العین، قبلته النفس، لانها رائد العین، وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ لان نعیمها لا یزول و لا ینقطع. و فى الخبر: ان اعرابیا قال یا رسول اللَّه ا فى الجنة ابل فانى احبّ الإبل، فقال یا اعرابى ان ادخلک اللَّه الجنة، اصبت فیها ما اشتهت نفسک و لذّت عینک.
و عن ابى هریره قال: قال رسول اللَّه (ص): ان ادنى اهل الجنة منزلة، من له سبع درجات و هو على السادسة و فوقه السابعة، و ان له ثلاثمائة خادم و انه یغدى علیه و یراح فى کل یوم ثلاثمائة صحفة، فى کل صحفة لون من الطعام لیس فى الأخرى، و انه لیلذ اوّله کما یلذ آخره و ان له من الاشربة، ثلاثمائة اناء فى کل اناء شراب لیس فى الآخر، و انه لیقول یا رب، لو اذنت لى، لاطعمت اهل الجنة و سقیتهم و لم ینقص ذلک مما عندى شیئا، و ان له من الحور العین ثنتین و ستین زوجة، سوى ازواجه من الدنیا.
و عن ابى ظبیة السلمى قال: ان الشرب من اهل الجنة لتظلّهم سحابة، فتقول ما امطرکم، فما یدعو داع من القوم، بشیء، الا امطرته، حتى ان القائل منهم، لیقول: امطرینا کواعب اترابا. و عن ابى امامة قال ان الرجل من اهل الجنة لیشتهى الطائر و هو یطیر، فیقع متعلقا نضیجا فى کفه، فیأکل منه حى تنتهى نفسه ثم یطیر و یشتهى الشراب، فیقع الإبریق فى یده فیشرب منه ما یریده ثم یرجع الى مکانه.
وَ تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یقال لهم: هذه الجنة التی وعدکم اللَّه فى کتابه انه یورثکموها فى قوله: تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبادِنا مَنْ کانَ تَقِیًّا. و فى قوله: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ قیل: ورّث اللَّه الذین قبلوا امره، منازل الذین لم یقبلوه.
لَکُمْ فِیها فاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ تتعللون بها بعد الطعام و الشراب مِنْها تَأْکُلُونَ اى: ما اشتهیتم منها. و فى الخبر: لا ینزع رجل فى الجنة من ثمرها الا نبت مکانها مثلاها، ثم ذکر جزاء الکفار للتقابل، فقال: إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ رفع خالدون بالخبر لانه المقصود بالذکر و یجوز ان یکون خبرا بعد خبر.
لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ اى لا یخفف عنهم زمانا و لا نقصانا وَ هُمْ فِیهِ اى فى العذاب مُبْلِسُونَ آئسون من النجاة، متحیرون.
وَ ما ظَلَمْناهُمْ بالعذاب وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ ظلموا انفسهم بکفرهم، وَ نادَوْا یا مالِکُ لما یئسوا من فتور العذاب، نادوا یا مالک و هو خازن النار، لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ یعنى لیمتنا ربک فنستریح فیجیبهم مالک بعد مائة سنة و قیل بعد الف سنة، إِنَّکُمْ ماکِثُونَ فى العذاب، لا تتخلصون عنه لا بموت و لا فتور. و قیل هذه تمنّ منهم لا طمع، لانّهم یعلمون انه لا مخلص لهم.
قال عبد اللَّه بن عمرو: ینادون مالکا اربعین سنة فیجیبهم بعدها إِنَّکُمْ ماکِثُونَ ثم ینادون رب العزة رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها، فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ فلا یجیبهم مثل عمر الدنیا ثم یقول اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ، فلیس بعدها الا کصیاح الحمیر اوّله زفیر و آخره شهیق.
لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ اى بالقرآن و النبى، وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ کرهتم ما جاءکم الرسول به و خفتم زوال ریاستکم.
أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ یعنى احکموا امرا فى المکر بمحمد (ص) فانا محکمون امرا فى مجازاتهم و ذلک حین اجتمع کفار قریش فى دار الندوة بعد موت ابى طالب، لیمکروا بالنبى، (ص) فنزل جبرئیل فاخبره بمکرهم و امره بالخروج، فخرج من لیلته الى الغار و قتل اولئک النفر ببدر فذلک قوله: انّا مبرمون.
أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ حدیث انفسهم وَ نَجْواهُمْ ما یتحدثون فیما بینهم و یخفونه عن غیرهم، بَلى نسمع ذلک و نعلم، وَ رُسُلُنا ایضا یعنى الحفظة، لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ ثم یعرض علیهم فى القیامة لیعلموا انه لا یخفى على ملائکتنا فکیف علینا.
این آیت در شأن سه کس فرو آمد: صفوان بن امیه و ربیعة و حبیب بن عمرو الثقفیین، بر در کعبه نشسته بودند و با یکدیگر راز میگفتند، حبیب گفت: محمد با اصحاب خویش میگوید که خداوند من راز نهانى که میان دو کس رود میداند و هر جا که سه کس فراهم آیند چهارم ایشان بود، گویى آنچ میان ما میرود میداند. ربیعة گفت: مگر بعضى داند همه نه، صفوان گفت و نه یک کلمه که اگر دانستید همه دانستید حبیب گفت: چنانست که صفوان میگوید، از این رازها و نهانیها هیچ نداند، بجواب ایشان این آیت آمد:، میپندارند که ما سرّ دل ایشان نمیدانیم و راز ایشان نمىشنویم، بلى میدانیم و میشنویم و فرشتگان نیز مینویسند که بر ایشان موکّلند. قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فى قولکم و على زعمکم، فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ اى فانا اول من عبده بانه واحد لا شریک له و لا ولد و اول من کذّبکم و خالفکم فیما قلتم. قال ابن عباس، ان، هاهنا بمعنى النفى و الجحد، اى ما کان للرحمن ولد و انا اول الشاهدین له بذلک، العابدین له و قیل العابدین، بمعنى الآنفین، یعنى انا اول الآنفین من هذا القول، المنکرین ان له ولدا، یقال عبد یعبد عبدا، اذا انف و غضب، و المعنى: انا اول من غضب للرحمن، ان یقال له ولد، قرأ حمزة و الکسائى، ولد بضم الواو و سکون اللام و قرأ الباقون ولد بفتحتین و الوجه انهما لغتان کالصلب و الصلب و یجوز ان یکون ولد جمع ولد کاسد لجمع الاسد. ثم نزّه نفسه عن الولد فقال: سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ اى عما یقولون من الکذب.
فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا، فى باطلهم وَ یَلْعَبُوا فى دنیاهم حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ یعنى یوم القیمة.
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ قوله فى الارض، فى هاهنا زائدة، تأویله: و هو الذى فى السماء و الارض اله، قال قتاده: یعبد فى السماء و الارض تعبده الملائکة فى السماء و تعبده الانس و الجن فى الارض، لیس له فیهما ولد و لا شریک، وَ هُوَ الْحَکِیمُ فى تدبیر خلقه الْعَلِیمُ بمصالحهم.
تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما اى جل لم یزل و لا یزال الذى له ملک السماوات و الارض و ما بینهما یعنى ما فیهما من المخلوقات، و قیل و ما بینهما، هو الهواء، وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ اى تفرد بعلم قیام الساعة وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى و یعقوب بروایة رویس، بالیاء و الوجه انه على الغیبة لان ما قبله کذلک و هو قوله: فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا و قرأ الباقون و یعقوب بروایة روح، ترجعون بالتاء، و الوجه انه على تقدیر قل، کانه قال: قل لهم و الیه ترجعون. و یجوز ان یراد به مخاطبون و غائبون، فغلب حکم الخطاب و کان یعقوب وحده یفتح اوله و یکسر الجیم، و الباقون یضمون اوله و یفتحون الجیم یعنى: الیه ترجعون للثواب و العقاب.
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ اى یدعونهم فهو عام فى المدعوین، من الملائکة و الانس و الجن و الاصنام، ثم استثنى فقال إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ و هو عیسى و عزیر و الملائکة فانهم یملکون الشفاعة لانهم یشهدون بالحق وَ هُمْ یَعْلَمُونَ. حقیقة ما شهدوا به، میگوید، روز رستاخیز این معبودان که ایشان را فرود از اللَّه مىپرستند، شفاعت نکنند و شفاعت نتوانند هیچ کس را مگر عیسى و عزیر و فرشتگان، اگر چه ایشان را فرود از اللَّه میپرستند، ایشان شفاعت توانند، زیرا که ایشان براستى، اللَّه را گواهى میدهند بیکتایى و بىهمتایى و بدل و اعتقاد و یقین، یکتایى و بىهمتایى وى میدانند. این قول قتاده است که: الَّذِینَ یَدْعُونَ بر عموم میراند، اما قول مجاهد آنست که: الَّذِینَ یَدْعُونَ خاص است بعیسى و عزیر و فرشتگان و معنى آنست که: لا یملک عیسى و عزیر و الملائکة الشفاعة إِلَّا مَنْ شَهِدَ اى الا لمن شهد بالحق فیقول لا اله الا اللَّه و یعلم بقلبه ما شهد به لسانه، میگوید: عیسى و عزیر و ملائکه که ایشان را فزود از اللَّه میپرستند، شفاعت نتوانند، مگر کسى را که گواهى دهد اللَّه را بیکتایى و بدل یقین داند که اللَّه یکى است.
قولى دیگر گفتهاند که: الَّذِینَ یَدْعُونَ عابدان میخواهد نه معبودان، و باین قول یملک بمعنى ینال است و الا بمعنى لکن و هو الاستثناء المنقطع میگوید ایشان که فزود از اللَّه کسى را میپرستند، شفاعت، هیچ شفیع در نیابند و بر هیچ شفاعت، پادشاه نهاند که هیچ کس از بهر ایشان شفاعت نکند، لکن کسى که براستى گواهى دهد که اللَّه یکى است و بدل داند که یکى است، او مالک شفاعت باشد و شفاعت شفیعان دریابد.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ، یعنى قریشا مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ یصرفون عن الحق الى الباطل.
وَ قِیلِهِ یا رَبِّ الهاء راجعة الى النبى (ص). عاصم و حمزة، و قیله بکسر لام خوانند عطف است بر ساعت، یعنى وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ و قیل النبى (ص): یا رب، میگوید آگاهى بنزدیک اللَّه است از سخن رسول که میگوید: یا رب باقى بفتح لام خوانند، عطف بر سرّ و نجوى، معناه: ام یحسبون انا لا نسمع سرهم و نجویهم و قیله یا رب. میپندارند که ما سر و نجوى ایشان نمىشنویم و سخن رسول که میگوید: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ رسول خدا از قریش به اللَّه نالید و گفت: یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ اینان گروهىاند که بنمىگروند.
فَاصْفَحْ عَنْهُمْ القول هاهنا مضمر، التاویل فقلنا له فاصفح عنهم. و الصفح الاعراض و العفو و هو منسوخ بآیة القتال، وَ قُلْ سَلامٌ هذه براءة و لیست بتحیة، کقول ابراهیم لابیه، سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی و کقوله تعالى: سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلِینَ ثم هدّدهم فقال: فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. قرأ نافع و ابن عامر بالتاء على المخاطبة اى قل لهم یا محمد فسوف تعلمون و الباقون بالیاى للغیبة.
رشیدالدین میبدی : ۴۴- سورة الدخان
۱ - النوبة الثانیة
این سورة الدخان هزار و چهارصد و سى و یک حرف است و سیصد و چهل و شش کلمة و پنجاه و نه آیت. جمله بمکه فروآمد. جمهور مفسران آن را در مکیات شمرند. و در این سورة ناسخ و منسوخ نیست مگر یک آیت در آخر سورة: فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ این یک آیت منسوخ است بآیت سیف و در فضائل این سورة ابو هریره روایت کند از مصطفى (ص) فرمود: هر که سورة الدخان شب آدینه برخواند، بامداد که بر وى روشن شود هفتاد هزار فرشته از بهر وى استغفار کنند، گناهان وى را آمرزش خواهند.
و بروایت ابو امامه مصطفى (ص) فرمود: هر که شب آدینه سورة الدخان برخواند یا روز آدینه بنى اللَّه له بیتا فى الجنة.
حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ اختلفوا فى جواب القسم، قیل جوابه مقدم، اى و الکتاب المبین حم ما هو کائن و قیل جوابه قوله: إِنَّا أَنْزَلْناهُ و هو الاصح و المعنى انا انزلنا القرآن فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ و هى لیلة القدر انزله جملة فى لیلة القدر من اللوح المحفوظ الى السماء الدنیا ثم نزل به جبرئیل على النبى (ص) نجوما فى عشرین سنة. و قیل انزل فى لیلة القدر ما یحتاج الیه فى طول السنة الى قابل. و قیل کان بدو انزاله فى لیلة القدر. و قیل إِنَّا أَنْزَلْناهُ یعنى جبرئیل علیه السلام ینزل فى لیلة القدر.
و قیل انا انزلناه الى الارض و معه الملائکة جم غفیر. قال عکرمة: اللیلة المبارکة لیلة النصف من شعبان انزل اللَّه جبرئیل الى السماء الدنیا فى تلک اللیلة حتى املى القرآن على الکتبة و سماها مبارکة لانها کثیرة الخیر و البرکة لما ینزل فیها من الرحمة و یجاب فیها من الدعوة، و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال ینزل اللَّه جل ثناؤه لیلة النصف من شعبان الى السماء الدنیا فیغفر لکل نفس الا انسانا فى قبله شحناء او مشرکا باللّه.
و روى انه قال (ص) اذا کان لیلة النصف من شعبان فقوموا لیلها و صوموا نهارها، فان اللَّه عز و جل ینزل فیها لغروب الشمس الى السماء الدنیا فیقول ا لا مستغفر فاغفر له، ا لا مبتلى فاعافیه، ا لا مسترزق فارزقه، الا کذا الا کذا حتى یطلع الفجر و فى روایة حتى تطلع الشمس.
و عن ابى ثعلبة الخشنى، قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ان اللَّه لیطلع على عباده فى لیلة النصف من شعبان فیغفر للمؤمنین و یمهل الکافرین و یدع اهل الحقد بحقدهم.
و عن ابى امامة الباهلى قال قال رسول اللَّه (ص) یهبط اللَّه الى سماء الدنیا الى عباده فى نصف من شعبان فیطلع الیهم، فیغفر لکل مؤمن و مؤمنة و کل مسلم و مسلمة الا کافرا او کافرة او مشرکا او مشرکة، او رجلا بینه و بین اخیه مشاحنة و یدع اهل الحقد بحقدهم. و فى روایة اخرى: الا قاطع رحم او قاتل نفس او مشاحنا.
فسر اهل العلم المشاحن فى هذا الموضع اهل البدع و الاهواء و الحقد على اهل الاسلام.
فِیها یُفْرَقُ اى یحکم و یثبت. تقول فرقت الامر اذا حکمته و فرغت منه و هو قوله عز و جل: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ اى احکمناه و قوله: کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ اى صواب حسن مستقیم. قال ابن عبّاس: یکتب ام الکتاب فى لیلة القدر اى فى لیلة التقدیر ما هو کائن فى السنة من الخیر و الشر و الارزاق و الآجال حتى الحجاج، یقال یحج فلان و یحج فلان.
قال اکثر المفسرین هو عام فى الرزق و الاجل و الحیاة و الموت و السعادة و الشقاوة. و قال ابن عمر الا السعادة و الشقاوة فانهما فى ام الکتاب لا یغیر و لا یبدل.
و فى الخبر عن رسول اللَّه قال: یقطع الآجال من شعبان الى شعبان، حتى ان الرجل لینکح و یولد له و لقد اخرج اسمه فى الموتى.
و روى ابو الضحى عن ابن عباس قال: ان اللَّه یقضى الاقضیة فى لیلة النصف مى شعبان و یسلمها الى اربابها فى لیلة القدر، قوله: أَمْراً مِنْ عِنْدِنا نصب على المصدر اى امرنا امرا من عندنا. و المعنى کل الذى یقضى فى تلک اللیلة فهو امر من عندنا لا یشرکنا فى تقدیره احد و قیل امرا من عندنا اى بیانا منا نبین للملئکة ما هم موکلون علیه من سنة الى سنة، إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ یعنى محمد (ص) و من قبله من الانبیاء. رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ اى رأفة منى بخلقى و نعمة علیهم بما بعثنا الیهم من الرسل. و قیل معناه: انزلنا القرآن امرا من عندنا، و ارسلنا محمدا رحمة منا لقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ یسمع اقوال الخلق و یعلم اعمالهم.
رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما قرأ اهل الکوفة رب بالجر ردا على قوله «من ربک» و الباقون بالرفع ردا على قوله: هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ فى اقرارکم اذا سألتم من خلقها فقلتم اللَّه فاتقنوا انه لا یهلکهم و قیل: إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ بشىء فایقنوا بما اخبرتکم لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، اى لا معبود یستحق العبادة، إِلَّا هُوَ یُحْیِی للبعث وَ یُمِیتُ فى الدنیا، رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ، لم یزل ربا و لا یزال ربا.
بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ اى لیسوا بموقنین، بل قلدوا آبائهم یلعبون، فى کلامهم، فان کلامهم ینقض بعضه بعضا و قیل یلعبون فى الدنیا لا یتفکرون و لا یتدبرون.
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ. نزول این آیة بر طریق وعید است مر قریش را که رسول خدا را اذى مینمودند، رب العالمین فرمود: فَارْتَقِبْ اى انتظر لهم هذا الیوم و توقعه. یا محمد چشم بر روزى نه که آسمان ایشان را دخان آرد، خلافست میان علماء دین که این دخان چیست و هنگام آن کى، قومى میگفتند این نه دود آتش است که این عبارتست از گرسنگى صعب که مردم چون گرسنه شود در بصر وى ضعف آید چون بر آسمان نگرد مانند دودى بیند و این واقعه قریش را بود که رسول خدا (ص) بر ایشان دعاء بد گفت که: اللهم اشدد وطأتک على مضر و اجعلها سنین کسنى یوسف و ذلک بعد قتلى بئر معونة.
هفت سال بدعاء رسول ایشان را قحط رسید که مردارها و استخوانها میخوردند، فکان یرى الرجل منهم ما بین السماء و الارض کهیئة الدخان بو سفیان آمد گفت: یا محمد تو بصلت رحم مىفرمایى و بر قوم خویش رحمت نمیکنى که از گرسنگى هلاک شدند. دعا کن تا رب العزة این عذاب گرسنگى و قحط از ما باز برد و ما ایمان آریم، فذلک قوله: رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ قومى گفتند این صفت روز بدر است که کافران بوقت قتل و قتال از صعوبت و شدت آن حال تاریکى بسر و چشم ایشان درآمد که بر هوا همه دود میدیدند. اینست بطشه کبرى که رب العزة میفرماید: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ هذا قول ابن مسعود فانه قال: خمس قد مضین اللزام و الروم و البطشة و القمر و الدخان و قومى دیگر گفتند، دخان نگذشت و در مستقبل خواهد بود، نشانى است از نشانهاى مهین قیامت و هو قول ابن عباس و ابن عمر و الحسن. گفتند: دودى پدید آید میان آسمان و زمین، چنان که در خانهاى آتش افروزند و پردود شود، همه روى زمین پردود شود و در خلق پیچد.
اما مؤمن را مانند زکامى درگیرد و بیش از آن او را رنج نبود و بر کافر و منافق صعب باشد، که دود در باطن وى شود و از بینى و گوش و زیر وى بیرون میآید و ظاهر و باطن وى میسوزد.
از رسول خدا پرسیدند که ما الدخان؟ این آیت را برخواند که: یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ آن گه فرمود: یملأ ما بین المشرق و المغرب یمکث اربعین یوما و لیلة، اما المؤمن فیصیبه منه کهیئة الزکمة و اما الکافر کمنزلة السکران یخرج من منخریه و اذنیه و دبره.
و قیل: هو دخان یظهر من نار تسوق الناس الى المحشر، تجمعهم بالشام تنزل اذا نزلوا و ترحل اذا رحلوا و هو من نذر الساعة، و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) بادروا بالاعمال ستّا: الدّجّال و الدخان و دابة الارض و طلوع الشمس من مغربها و امر العامة و خویصة احدکم.
و عن حذیفة قال قال رسول اللَّه (ص): اول الآیات: الدخان و نزول عیسى بن مریم و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر.
و قیل الدخان، یکون فى القیامة اذا خرجوا من قبورهم تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ یحیط بالخلائق، فذلک قوله: یَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ اى یقولون هذا عَذابٌ أَلِیمٌ، رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ اى هذا العذاب، إِنَّا مُؤْمِنُونَ اى، آمنّا فاکشف العذاب عنا، أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرى هذا کقوله: فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ انّى لهم یعنى من این لهم ان یتذکروا و یتعظوا و کیف یتذکرون و یتّعظون. وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ یعنى محمدا (ص) فلم یتذکر و بالرسول و هو مُبِینٌ ظاهر الصدق ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ اعرضوا، وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ، اى یعلّمه بشر مجنون کقوله: إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ و قیل معناه یعلّمه بشر و مع ذلک به جنون و قیل ما اتى به من البیان و القرآن یعلّمه الشیطان کما یعلّمه الکهنة.
إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلًا یعنى عذاب الجوع و القحط بدعاء النبى (ص) قَلِیلًا اى زمانا یسیرا الى یوم بدر. و قیل قالت قریش رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ فکشف اللَّه عنهم یوم بدر فذلک قوله: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ. لم یلق قریش یوما کیوم بدر قتلا و اسرا.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ اى ابتلینا قبل قریش، قوم فرعون بالعذاب. و قیل امتحنّاهم بالایمان و طاعة اللَّه و رسوله و جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ کریم الاخلاق نسیب فى قومه و هو موسى بن عمران.
أَنْ أَدُّوا یعنى بان ادّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ بنى اسرائیل. هذا کقوله: فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ فانهم عباد اللَّه لیسوا بعبیدکم. فرعون قبطى بود و قوم وى قبط بودند و بنى اسرائیل در سرزمین ایشان غریب بودند، از زمین کنعان بایشان افتادند، نژاد یعقوب بودند با پدر خویش یعقوب، بمصر شدند بر یوسف و آن روز هشتاد و دو کس بودند و ایشان را در مصر توالد و تناسل بود و بعد از غرق شدن فرعون، چون از مصر بیرون آمدند با موسى بقصبه فلسطین، هزار هزار و ششصد بودند، فرعون ایشان را در زمین خویش زبون گرفته بود و ایشان را معذب همى داشت و کارهاى صعب دشخوار همى فرمود تا رب العزة موسى را بپیغامبرى بایشان فرستاد بدو کار: یکى آوردن ایمان بوحدانیت اللَّه جل جلاله و عبادت وى کردن.
دیگر بنى اسرائیل را با موسى دادن و ایشان را از عذاب رها کردن. اینست که رب العالمین فرمود: أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ و قیل: ادّوا الىّ حق اللَّه، و ما وجب علیکم من الایمان به و الاعتراف بنعمه یا عباد اللَّه بحذف حرف النداء.
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ على وحى اللَّه و قیل أَمِینٌ غیر متهم فى ارادة الخیر لکم.
وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ اى لا تتکبّروا علیه و لا ترفعوا انفسکم عن طاعته و طاعة رسوله. إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ اى برهان بین على صدق قولى، و هو العصا و الید البیضاء فلمّا قال ذلک، توعّدوه بالقتل فقال موسى: وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ هذا کلام یعاذ به من شر الظلمة و الجبابرة، و به عاذت مریم حین تمثل لها جبرئیل بشرا سویا، و به عاذ مؤمن آل فرعون حین خافهم، و به عاذ سعید بن جبیر من الحجّاج حین قام بین یدیه. و المعنى انى التجأت الى ربى و ربکم و توکلت علیه من ان تعذّبونى رجما بالحجارة، و قیل: من ان تشتمونى و تقولوا هو ساحر. و قیل: مجاز قوله: عُذْتُ بِرَبِّی نشدتک اللَّه و اقسمت علیک بان تفعل کذا وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ اى ان لم تصدّقونى فیما اخبرکم به عن اللَّه ففارقونى و کونوا بمعزل منى، لا علىّ و لالى. فلم یؤمنوا. فَدَعا رَبَّهُ، شاکیا قومه أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ مصرون على الکفر، فاعمل بهم ما یعمل بالمجرمین، فاجابه اللَّه عز و جل و امره ان یخرج بقومه من ارضهم قبل نزول العذاب بالعدوّ، کما امر لوطا بقوله: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ فکذلک قال لموسى: فَأَسْرِ بِعِبادِی یعنى بنى اسرائیل و من آمن بموسى من غیرهم، لَیْلًا قبل الصبح إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ یتبعکم فرعون و قومه، اذا علموا بخروجکم من مصر. وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً، الرهو: الشیء الساکن تقول: رها، یرهو، رهوا فهو راه، اى: ساکن مطمئن، معناه: اترک البحر رهوا راهیا اى ساکنا فسمى بالمصدر اى ذا رهو، و هذا حین جاوز موسى بقومه البحر، فأراد أن یضرب البحر بعصاه حتى یطمّ و یلتئم لیتحصن به من العدو، فقال جبرئیل: اترکه رهوا کما هو إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ اخبر جبرئیل انهم مغرقون، لیطمئن قلب موسى فى ترکه البحر کما هو. و قیل رهوا صفة سیر موسى، لانه عجل حین دخل البحر فقیل له سر ساکنا و لا تخف من العدوّ، إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ. ثم ذکر ما ترکوا بمصر فقال، کَمْ تَرَکُوا یعنى بعد الغرق، مِنْ جَنَّاتٍ بساتین کثیرة الاشجار وَ عُیُونٍ نابعة بالماء، قال سعید بن جبیر یعنى الذهب وَ زُرُوعٍ فنون الاقوات و الوان الاطعمة، اى کانوا اهل ریف و خصب خلاف حال العرب، وَ مَقامٍ کَرِیمٍ محافل الاجتماعات للتدبیر و التشاور فیها، و قیل هى مجالس الملوک وَ نَعْمَةٍ اى، و تنعّم فى عیش کانُوا فِیها فاکِهِینَ لاعبین لاهین و قیل: اشرین بطرین، کَذلِکَ اى هکذا کانت القصة فلا تشکّنّ فیه. و قیل کذلک افعل بمن عصانى، وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ اى ملّکنا هذه النعم بنى اسرائیل و قیل اراد به غیر بنى اسرائیل لانهم لم یعودوا الى مصر، فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ و ذلک انّ المؤمن، اذا مات تبکى علیه السماء و الارض اربعین صباحا و هؤلاء لم یکن یصعد لهم عمل صالح فتبکى السماء على فقدهم و لا لهم على الارض عمل صالح، فتبکى الارض علیهم.
روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): ما من عبد الا له فى السماء بابان، باب یخرج منه، رزقه، و باب یدخل فیه عمله. فاذا مات فقداه و بکیا علیه، و تلا: فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ.
و قال (ص): انّ المؤمن یبکى علیه من الارض مصلّاه و موضع عبادته و من السماء مصعد عمله.
و روى: اذا مات کافر استراح منه السماء و الارض و البلاد و العباد، فلا تبکى علیه ارض و لا سماء.
قال عطاء: بکاء السماء حمرة اطرافها.
و قال السّدّى لما قتل الحسین بن على (ع)، بکت علیه السماء و بکائها حمرتها.
و قیل کانت العرب یجعلون الخسوف و الکسوف و الحمرة تحدث فى السماء، بکاء على المیت و لهذا
قال علیه السلام عند موت ابنه ابراهیم، یوم کسفت الشمس، و قال الناس کسفت لموت ابراهیم، فخطبهم، فقال ان الشمس و القمر آیتان من آیات اللَّه لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته، فاذا رأیتم ذلک فافزعوا الى الصلاة وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ لم ینظروا حین اخذهم العذاب لتوبة و لا لغیرها.
وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ من استعباده ایاهم و استخدامه لهم و قتله اولادهم، ثم فسّر العذاب، فقال مِنْ فِرْعَوْنَ و قرأ ابو جعفر من فرعون بفتح المیم، فیکون جوابا لقوله: فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى و قوله: ما رَبُّ الْعالَمِینَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ کقوله کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ و کقوله: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ قراءة ابو جعفر، جواب فرعون است که فرا موسى گفت: این خداى شما خود کیست تا نام او برند؟ جواب وى اینست که: من فرعون إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ فرعون خود کیست از این ناپاکى، شوخ گزاف کارى از جمله گزاف کاران.
و بروایت ابو امامه مصطفى (ص) فرمود: هر که شب آدینه سورة الدخان برخواند یا روز آدینه بنى اللَّه له بیتا فى الجنة.
حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ اختلفوا فى جواب القسم، قیل جوابه مقدم، اى و الکتاب المبین حم ما هو کائن و قیل جوابه قوله: إِنَّا أَنْزَلْناهُ و هو الاصح و المعنى انا انزلنا القرآن فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ و هى لیلة القدر انزله جملة فى لیلة القدر من اللوح المحفوظ الى السماء الدنیا ثم نزل به جبرئیل على النبى (ص) نجوما فى عشرین سنة. و قیل انزل فى لیلة القدر ما یحتاج الیه فى طول السنة الى قابل. و قیل کان بدو انزاله فى لیلة القدر. و قیل إِنَّا أَنْزَلْناهُ یعنى جبرئیل علیه السلام ینزل فى لیلة القدر.
و قیل انا انزلناه الى الارض و معه الملائکة جم غفیر. قال عکرمة: اللیلة المبارکة لیلة النصف من شعبان انزل اللَّه جبرئیل الى السماء الدنیا فى تلک اللیلة حتى املى القرآن على الکتبة و سماها مبارکة لانها کثیرة الخیر و البرکة لما ینزل فیها من الرحمة و یجاب فیها من الدعوة، و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال ینزل اللَّه جل ثناؤه لیلة النصف من شعبان الى السماء الدنیا فیغفر لکل نفس الا انسانا فى قبله شحناء او مشرکا باللّه.
و روى انه قال (ص) اذا کان لیلة النصف من شعبان فقوموا لیلها و صوموا نهارها، فان اللَّه عز و جل ینزل فیها لغروب الشمس الى السماء الدنیا فیقول ا لا مستغفر فاغفر له، ا لا مبتلى فاعافیه، ا لا مسترزق فارزقه، الا کذا الا کذا حتى یطلع الفجر و فى روایة حتى تطلع الشمس.
و عن ابى ثعلبة الخشنى، قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول ان اللَّه لیطلع على عباده فى لیلة النصف من شعبان فیغفر للمؤمنین و یمهل الکافرین و یدع اهل الحقد بحقدهم.
و عن ابى امامة الباهلى قال قال رسول اللَّه (ص) یهبط اللَّه الى سماء الدنیا الى عباده فى نصف من شعبان فیطلع الیهم، فیغفر لکل مؤمن و مؤمنة و کل مسلم و مسلمة الا کافرا او کافرة او مشرکا او مشرکة، او رجلا بینه و بین اخیه مشاحنة و یدع اهل الحقد بحقدهم. و فى روایة اخرى: الا قاطع رحم او قاتل نفس او مشاحنا.
فسر اهل العلم المشاحن فى هذا الموضع اهل البدع و الاهواء و الحقد على اهل الاسلام.
فِیها یُفْرَقُ اى یحکم و یثبت. تقول فرقت الامر اذا حکمته و فرغت منه و هو قوله عز و جل: وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ اى احکمناه و قوله: کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ اى صواب حسن مستقیم. قال ابن عبّاس: یکتب ام الکتاب فى لیلة القدر اى فى لیلة التقدیر ما هو کائن فى السنة من الخیر و الشر و الارزاق و الآجال حتى الحجاج، یقال یحج فلان و یحج فلان.
قال اکثر المفسرین هو عام فى الرزق و الاجل و الحیاة و الموت و السعادة و الشقاوة. و قال ابن عمر الا السعادة و الشقاوة فانهما فى ام الکتاب لا یغیر و لا یبدل.
و فى الخبر عن رسول اللَّه قال: یقطع الآجال من شعبان الى شعبان، حتى ان الرجل لینکح و یولد له و لقد اخرج اسمه فى الموتى.
و روى ابو الضحى عن ابن عباس قال: ان اللَّه یقضى الاقضیة فى لیلة النصف مى شعبان و یسلمها الى اربابها فى لیلة القدر، قوله: أَمْراً مِنْ عِنْدِنا نصب على المصدر اى امرنا امرا من عندنا. و المعنى کل الذى یقضى فى تلک اللیلة فهو امر من عندنا لا یشرکنا فى تقدیره احد و قیل امرا من عندنا اى بیانا منا نبین للملئکة ما هم موکلون علیه من سنة الى سنة، إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ یعنى محمد (ص) و من قبله من الانبیاء. رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ اى رأفة منى بخلقى و نعمة علیهم بما بعثنا الیهم من الرسل. و قیل معناه: انزلنا القرآن امرا من عندنا، و ارسلنا محمدا رحمة منا لقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ یسمع اقوال الخلق و یعلم اعمالهم.
رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما قرأ اهل الکوفة رب بالجر ردا على قوله «من ربک» و الباقون بالرفع ردا على قوله: هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.
إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ فى اقرارکم اذا سألتم من خلقها فقلتم اللَّه فاتقنوا انه لا یهلکهم و قیل: إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ بشىء فایقنوا بما اخبرتکم لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، اى لا معبود یستحق العبادة، إِلَّا هُوَ یُحْیِی للبعث وَ یُمِیتُ فى الدنیا، رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ، لم یزل ربا و لا یزال ربا.
بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ اى لیسوا بموقنین، بل قلدوا آبائهم یلعبون، فى کلامهم، فان کلامهم ینقض بعضه بعضا و قیل یلعبون فى الدنیا لا یتفکرون و لا یتدبرون.
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ. نزول این آیة بر طریق وعید است مر قریش را که رسول خدا را اذى مینمودند، رب العالمین فرمود: فَارْتَقِبْ اى انتظر لهم هذا الیوم و توقعه. یا محمد چشم بر روزى نه که آسمان ایشان را دخان آرد، خلافست میان علماء دین که این دخان چیست و هنگام آن کى، قومى میگفتند این نه دود آتش است که این عبارتست از گرسنگى صعب که مردم چون گرسنه شود در بصر وى ضعف آید چون بر آسمان نگرد مانند دودى بیند و این واقعه قریش را بود که رسول خدا (ص) بر ایشان دعاء بد گفت که: اللهم اشدد وطأتک على مضر و اجعلها سنین کسنى یوسف و ذلک بعد قتلى بئر معونة.
هفت سال بدعاء رسول ایشان را قحط رسید که مردارها و استخوانها میخوردند، فکان یرى الرجل منهم ما بین السماء و الارض کهیئة الدخان بو سفیان آمد گفت: یا محمد تو بصلت رحم مىفرمایى و بر قوم خویش رحمت نمیکنى که از گرسنگى هلاک شدند. دعا کن تا رب العزة این عذاب گرسنگى و قحط از ما باز برد و ما ایمان آریم، فذلک قوله: رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ قومى گفتند این صفت روز بدر است که کافران بوقت قتل و قتال از صعوبت و شدت آن حال تاریکى بسر و چشم ایشان درآمد که بر هوا همه دود میدیدند. اینست بطشه کبرى که رب العزة میفرماید: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ هذا قول ابن مسعود فانه قال: خمس قد مضین اللزام و الروم و البطشة و القمر و الدخان و قومى دیگر گفتند، دخان نگذشت و در مستقبل خواهد بود، نشانى است از نشانهاى مهین قیامت و هو قول ابن عباس و ابن عمر و الحسن. گفتند: دودى پدید آید میان آسمان و زمین، چنان که در خانهاى آتش افروزند و پردود شود، همه روى زمین پردود شود و در خلق پیچد.
اما مؤمن را مانند زکامى درگیرد و بیش از آن او را رنج نبود و بر کافر و منافق صعب باشد، که دود در باطن وى شود و از بینى و گوش و زیر وى بیرون میآید و ظاهر و باطن وى میسوزد.
از رسول خدا پرسیدند که ما الدخان؟ این آیت را برخواند که: یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ آن گه فرمود: یملأ ما بین المشرق و المغرب یمکث اربعین یوما و لیلة، اما المؤمن فیصیبه منه کهیئة الزکمة و اما الکافر کمنزلة السکران یخرج من منخریه و اذنیه و دبره.
و قیل: هو دخان یظهر من نار تسوق الناس الى المحشر، تجمعهم بالشام تنزل اذا نزلوا و ترحل اذا رحلوا و هو من نذر الساعة، و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) بادروا بالاعمال ستّا: الدّجّال و الدخان و دابة الارض و طلوع الشمس من مغربها و امر العامة و خویصة احدکم.
و عن حذیفة قال قال رسول اللَّه (ص): اول الآیات: الدخان و نزول عیسى بن مریم و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الى المحشر.
و قیل الدخان، یکون فى القیامة اذا خرجوا من قبورهم تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ یحیط بالخلائق، فذلک قوله: یَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ اى یقولون هذا عَذابٌ أَلِیمٌ، رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ اى هذا العذاب، إِنَّا مُؤْمِنُونَ اى، آمنّا فاکشف العذاب عنا، أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرى هذا کقوله: فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ انّى لهم یعنى من این لهم ان یتذکروا و یتعظوا و کیف یتذکرون و یتّعظون. وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ یعنى محمدا (ص) فلم یتذکر و بالرسول و هو مُبِینٌ ظاهر الصدق ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ اعرضوا، وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ، اى یعلّمه بشر مجنون کقوله: إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ و قیل معناه یعلّمه بشر و مع ذلک به جنون و قیل ما اتى به من البیان و القرآن یعلّمه الشیطان کما یعلّمه الکهنة.
إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلًا یعنى عذاب الجوع و القحط بدعاء النبى (ص) قَلِیلًا اى زمانا یسیرا الى یوم بدر. و قیل قالت قریش رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ فکشف اللَّه عنهم یوم بدر فذلک قوله: یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ. لم یلق قریش یوما کیوم بدر قتلا و اسرا.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ اى ابتلینا قبل قریش، قوم فرعون بالعذاب. و قیل امتحنّاهم بالایمان و طاعة اللَّه و رسوله و جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ کریم الاخلاق نسیب فى قومه و هو موسى بن عمران.
أَنْ أَدُّوا یعنى بان ادّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ بنى اسرائیل. هذا کقوله: فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ فانهم عباد اللَّه لیسوا بعبیدکم. فرعون قبطى بود و قوم وى قبط بودند و بنى اسرائیل در سرزمین ایشان غریب بودند، از زمین کنعان بایشان افتادند، نژاد یعقوب بودند با پدر خویش یعقوب، بمصر شدند بر یوسف و آن روز هشتاد و دو کس بودند و ایشان را در مصر توالد و تناسل بود و بعد از غرق شدن فرعون، چون از مصر بیرون آمدند با موسى بقصبه فلسطین، هزار هزار و ششصد بودند، فرعون ایشان را در زمین خویش زبون گرفته بود و ایشان را معذب همى داشت و کارهاى صعب دشخوار همى فرمود تا رب العزة موسى را بپیغامبرى بایشان فرستاد بدو کار: یکى آوردن ایمان بوحدانیت اللَّه جل جلاله و عبادت وى کردن.
دیگر بنى اسرائیل را با موسى دادن و ایشان را از عذاب رها کردن. اینست که رب العالمین فرمود: أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ و قیل: ادّوا الىّ حق اللَّه، و ما وجب علیکم من الایمان به و الاعتراف بنعمه یا عباد اللَّه بحذف حرف النداء.
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ على وحى اللَّه و قیل أَمِینٌ غیر متهم فى ارادة الخیر لکم.
وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ اى لا تتکبّروا علیه و لا ترفعوا انفسکم عن طاعته و طاعة رسوله. إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ اى برهان بین على صدق قولى، و هو العصا و الید البیضاء فلمّا قال ذلک، توعّدوه بالقتل فقال موسى: وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ هذا کلام یعاذ به من شر الظلمة و الجبابرة، و به عاذت مریم حین تمثل لها جبرئیل بشرا سویا، و به عاذ مؤمن آل فرعون حین خافهم، و به عاذ سعید بن جبیر من الحجّاج حین قام بین یدیه. و المعنى انى التجأت الى ربى و ربکم و توکلت علیه من ان تعذّبونى رجما بالحجارة، و قیل: من ان تشتمونى و تقولوا هو ساحر. و قیل: مجاز قوله: عُذْتُ بِرَبِّی نشدتک اللَّه و اقسمت علیک بان تفعل کذا وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ اى ان لم تصدّقونى فیما اخبرکم به عن اللَّه ففارقونى و کونوا بمعزل منى، لا علىّ و لالى. فلم یؤمنوا. فَدَعا رَبَّهُ، شاکیا قومه أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ مصرون على الکفر، فاعمل بهم ما یعمل بالمجرمین، فاجابه اللَّه عز و جل و امره ان یخرج بقومه من ارضهم قبل نزول العذاب بالعدوّ، کما امر لوطا بقوله: فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ فکذلک قال لموسى: فَأَسْرِ بِعِبادِی یعنى بنى اسرائیل و من آمن بموسى من غیرهم، لَیْلًا قبل الصبح إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ یتبعکم فرعون و قومه، اذا علموا بخروجکم من مصر. وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً، الرهو: الشیء الساکن تقول: رها، یرهو، رهوا فهو راه، اى: ساکن مطمئن، معناه: اترک البحر رهوا راهیا اى ساکنا فسمى بالمصدر اى ذا رهو، و هذا حین جاوز موسى بقومه البحر، فأراد أن یضرب البحر بعصاه حتى یطمّ و یلتئم لیتحصن به من العدو، فقال جبرئیل: اترکه رهوا کما هو إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ اخبر جبرئیل انهم مغرقون، لیطمئن قلب موسى فى ترکه البحر کما هو. و قیل رهوا صفة سیر موسى، لانه عجل حین دخل البحر فقیل له سر ساکنا و لا تخف من العدوّ، إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ. ثم ذکر ما ترکوا بمصر فقال، کَمْ تَرَکُوا یعنى بعد الغرق، مِنْ جَنَّاتٍ بساتین کثیرة الاشجار وَ عُیُونٍ نابعة بالماء، قال سعید بن جبیر یعنى الذهب وَ زُرُوعٍ فنون الاقوات و الوان الاطعمة، اى کانوا اهل ریف و خصب خلاف حال العرب، وَ مَقامٍ کَرِیمٍ محافل الاجتماعات للتدبیر و التشاور فیها، و قیل هى مجالس الملوک وَ نَعْمَةٍ اى، و تنعّم فى عیش کانُوا فِیها فاکِهِینَ لاعبین لاهین و قیل: اشرین بطرین، کَذلِکَ اى هکذا کانت القصة فلا تشکّنّ فیه. و قیل کذلک افعل بمن عصانى، وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ اى ملّکنا هذه النعم بنى اسرائیل و قیل اراد به غیر بنى اسرائیل لانهم لم یعودوا الى مصر، فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ و ذلک انّ المؤمن، اذا مات تبکى علیه السماء و الارض اربعین صباحا و هؤلاء لم یکن یصعد لهم عمل صالح فتبکى السماء على فقدهم و لا لهم على الارض عمل صالح، فتبکى الارض علیهم.
روى انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): ما من عبد الا له فى السماء بابان، باب یخرج منه، رزقه، و باب یدخل فیه عمله. فاذا مات فقداه و بکیا علیه، و تلا: فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ.
و قال (ص): انّ المؤمن یبکى علیه من الارض مصلّاه و موضع عبادته و من السماء مصعد عمله.
و روى: اذا مات کافر استراح منه السماء و الارض و البلاد و العباد، فلا تبکى علیه ارض و لا سماء.
قال عطاء: بکاء السماء حمرة اطرافها.
و قال السّدّى لما قتل الحسین بن على (ع)، بکت علیه السماء و بکائها حمرتها.
و قیل کانت العرب یجعلون الخسوف و الکسوف و الحمرة تحدث فى السماء، بکاء على المیت و لهذا
قال علیه السلام عند موت ابنه ابراهیم، یوم کسفت الشمس، و قال الناس کسفت لموت ابراهیم، فخطبهم، فقال ان الشمس و القمر آیتان من آیات اللَّه لا ینکسفان لموت احد و لا لحیاته، فاذا رأیتم ذلک فافزعوا الى الصلاة وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ لم ینظروا حین اخذهم العذاب لتوبة و لا لغیرها.
وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ من استعباده ایاهم و استخدامه لهم و قتله اولادهم، ثم فسّر العذاب، فقال مِنْ فِرْعَوْنَ و قرأ ابو جعفر من فرعون بفتح المیم، فیکون جوابا لقوله: فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى و قوله: ما رَبُّ الْعالَمِینَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ کقوله کُنْتَ مِنَ الْعالِینَ و کقوله: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ قراءة ابو جعفر، جواب فرعون است که فرا موسى گفت: این خداى شما خود کیست تا نام او برند؟ جواب وى اینست که: من فرعون إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ فرعون خود کیست از این ناپاکى، شوخ گزاف کارى از جمله گزاف کاران.