عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۱۵ - کیفیت وضو
چون از استنجا فارغ شد مسواک کند و ابتدا به جانب راست کند، زبر، آنگاه زیر، آنگاه به جانب چپ، زبر آنگاه زیر، آنگاه درون دندان بر همان ترتیب، آنگاه به زبان و کام فراز آورد و مسواک کردن مهم داند که در خبر است که، «یک نماز با مسواک با هفتاد نماز بی مسواک برابر بود» و نیت کند به وقت مسواک که راه گذر ذکر حق تعالی پاک کند.
و به هیچ وقت که حدث کند از وضو دست بندارد که رسول (ص) چنین کردی و به هر وقت که وضو کند مسواک بکند، و اگر وضو نکند و داند که در دهان تغییر پدید آمده است، به سبب آن که خفته بوده باشد یا بسیار دهان بر هم نهاده باشد، یا چیزی بوی دار خورده باشد، مسواک سنت باشد.
پس چون فارغ شد، بر بالایی نشیند روی به قبله و بگوید، «بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذبک رب ان یحضرون» و سه بار هر دو دست بشوید و بگوید، «اللهم انی اسالک الیمن و البرکه و اعوذبک من الشوم و الهلکه» و نیت استباحت نماز کند یا نیت رفع حدث کند و نگاه دارد تا به وقت روی شستن، آنگاه آب در دهن کند سه بار و آب به کام افکند، مگر که روزه دارد و بگوید، «اللهم ارحنی رائحه الجنه و انت عنی راض» پس سه بار روی بشوید و بگوید، «اللهم اعنی علی ذکرک و شکرک و تلاوه کتابک»، آنگاه سه بار آب در بینی کند و بدمد و بگوید، «اللهم بیض وجهی بنورک یوم تبیض وجوه اولیائک» و هر موی که بر روی است، آب به اصل آن رساند، مگر موی محاسنی که بسیار باشد و کثیف بود، آب به روی محاسن فرو گذارد و انگشت در میان موی کند و تخلیل این باشد و هر چه از جانب روی است از سر گوش تا گوشه پیشانی در حد روی باشد و انگشت به گوشه چشم فراز کند تا آنچه در درون گوشه چشم بود از اثر کحل و غیر آن، بیرون آید پس سه بار دست راست بشوید تا میان بازو و هرچند زیر بازو نزدیکتر اولیتر، و بگوید، «اللهم اعطنی کتابی بیمینی و حاسبنی حسابا یسیرا» آنگاه دست چپ همچنین بشوید و انگشتری بجنباند تا آب به زیر وی در شود و بگوید، «اللهم انی اعوذ بک ان تعطینی کتابی بشمالی او من وراء ظهری» پس هر دو دست تر کند و سر انگشتان به هم باز نهد و می برد تا به قفا و آنگاه به جای خویش آورد تا هر دو روی مو تر شود و این یکبار بود، سه بار چنین کند چنان که همه سر مسح کند هر باری و بگوید، «اللهم غشنی برحمتک و انزل علی من برکاتک و اظلنی تحت عرشک یوم لاظل الا ظلک» پس هر دو گوش سه بار مسح کند و انگشت در سوراخ گوش کند و ابهام به پشت گوش فراز آورد و بگوید، «اللهم اجعلنی من الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» پس گردن جمله مسح کند و بگوید، «اللهم فک رقبتی من النار، و اعوذ بک من السلاسل و الاغلال» پس پای راست بشوید سه بار تا میان ساق و میان انگشتان تخلیل کند به انگشت کهین دست چپ از زیر انگشتان و ابتدا به کهین انگشت پای راست کند و ختم به کهین پای چپ و بگوید، «اللهم ثبت قدمی علی الصراط یوم تزل اقدام المنافقین» چون فارغ شود بگوید، «اشهد ان لا اله الاالله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین و اجعلنی من عبادک الصالحین».
و باید که معنی این دعاها معلوم کند کسی که تازی نداند تا بداند که چه می گوید، و در خبر است که، «هر که طهارت کند و ذکر خدای تعالی می کند، جمله اندامهای وی پاک شود از همه گناهان و خطاها که به روی رفته باشد و چون ذکر نبود، جز آنجا که آب به وی رسیده باشد پاک نشود» و باید که هر نمازی طهارت تازه کند، اگرچه حدث نکرده باشد، چه در خبر است، «هرکه طهارت تازه کند، حق تعالی ایمان وی تازه کند» و چون طهارت تمام بکند، باید که بداند که این نظاره گاه خلق است که پاک کرد و نظاره گاه حق تعالی دل است، چون وی را به توبه از اخلاق ناپسندیده پاک نکند، مثل وی چون مثل کسی بود که پادشاهی را مهمان خواهد کردن در سرایی، بیرونی پاک کند و پیشگاه سرای که نشستگاه پادشاه خواهد بود پلید بگذارد.
و به هیچ وقت که حدث کند از وضو دست بندارد که رسول (ص) چنین کردی و به هر وقت که وضو کند مسواک بکند، و اگر وضو نکند و داند که در دهان تغییر پدید آمده است، به سبب آن که خفته بوده باشد یا بسیار دهان بر هم نهاده باشد، یا چیزی بوی دار خورده باشد، مسواک سنت باشد.
پس چون فارغ شد، بر بالایی نشیند روی به قبله و بگوید، «بسم الله الرحمن الرحیم اعوذ بک من همزات الشیاطین و اعوذبک رب ان یحضرون» و سه بار هر دو دست بشوید و بگوید، «اللهم انی اسالک الیمن و البرکه و اعوذبک من الشوم و الهلکه» و نیت استباحت نماز کند یا نیت رفع حدث کند و نگاه دارد تا به وقت روی شستن، آنگاه آب در دهن کند سه بار و آب به کام افکند، مگر که روزه دارد و بگوید، «اللهم ارحنی رائحه الجنه و انت عنی راض» پس سه بار روی بشوید و بگوید، «اللهم اعنی علی ذکرک و شکرک و تلاوه کتابک»، آنگاه سه بار آب در بینی کند و بدمد و بگوید، «اللهم بیض وجهی بنورک یوم تبیض وجوه اولیائک» و هر موی که بر روی است، آب به اصل آن رساند، مگر موی محاسنی که بسیار باشد و کثیف بود، آب به روی محاسن فرو گذارد و انگشت در میان موی کند و تخلیل این باشد و هر چه از جانب روی است از سر گوش تا گوشه پیشانی در حد روی باشد و انگشت به گوشه چشم فراز کند تا آنچه در درون گوشه چشم بود از اثر کحل و غیر آن، بیرون آید پس سه بار دست راست بشوید تا میان بازو و هرچند زیر بازو نزدیکتر اولیتر، و بگوید، «اللهم اعطنی کتابی بیمینی و حاسبنی حسابا یسیرا» آنگاه دست چپ همچنین بشوید و انگشتری بجنباند تا آب به زیر وی در شود و بگوید، «اللهم انی اعوذ بک ان تعطینی کتابی بشمالی او من وراء ظهری» پس هر دو دست تر کند و سر انگشتان به هم باز نهد و می برد تا به قفا و آنگاه به جای خویش آورد تا هر دو روی مو تر شود و این یکبار بود، سه بار چنین کند چنان که همه سر مسح کند هر باری و بگوید، «اللهم غشنی برحمتک و انزل علی من برکاتک و اظلنی تحت عرشک یوم لاظل الا ظلک» پس هر دو گوش سه بار مسح کند و انگشت در سوراخ گوش کند و ابهام به پشت گوش فراز آورد و بگوید، «اللهم اجعلنی من الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» پس گردن جمله مسح کند و بگوید، «اللهم فک رقبتی من النار، و اعوذ بک من السلاسل و الاغلال» پس پای راست بشوید سه بار تا میان ساق و میان انگشتان تخلیل کند به انگشت کهین دست چپ از زیر انگشتان و ابتدا به کهین انگشت پای راست کند و ختم به کهین پای چپ و بگوید، «اللهم ثبت قدمی علی الصراط یوم تزل اقدام المنافقین» چون فارغ شود بگوید، «اشهد ان لا اله الاالله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد عبده و رسوله اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین و اجعلنی من عبادک الصالحین».
و باید که معنی این دعاها معلوم کند کسی که تازی نداند تا بداند که چه می گوید، و در خبر است که، «هر که طهارت کند و ذکر خدای تعالی می کند، جمله اندامهای وی پاک شود از همه گناهان و خطاها که به روی رفته باشد و چون ذکر نبود، جز آنجا که آب به وی رسیده باشد پاک نشود» و باید که هر نمازی طهارت تازه کند، اگرچه حدث نکرده باشد، چه در خبر است، «هرکه طهارت تازه کند، حق تعالی ایمان وی تازه کند» و چون طهارت تمام بکند، باید که بداند که این نظاره گاه خلق است که پاک کرد و نظاره گاه حق تعالی دل است، چون وی را به توبه از اخلاق ناپسندیده پاک نکند، مثل وی چون مثل کسی بود که پادشاهی را مهمان خواهد کردن در سرایی، بیرونی پاک کند و پیشگاه سرای که نشستگاه پادشاه خواهد بود پلید بگذارد.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۱۸ - فصل(واجبها و سنتهای گرمابه)
هر که در گرمابه شود، بر وی چهار چیز واجب است و ده سنت:
دو واجب در عورت وی که از ناف تا زانو از چشمها نگاه دارد و از دست خادم نیز نگاه دارد که بسودن آن از دیدن فراتر است و دو در عورت دیگران که چشم خویش نگاه دارد و اگر کسی عورت برهنه کند بر وی حسبت کند چون بیمی نباشد، چه اگر نکند عاصی گردد و هرکه این نکند عاصی از گرمابه بیرون آید و از این عمر حکایت کرده اند که در گرمابه نشسته بود روزی، روی در دیوار و چیزی به چشم باز بسته و بر زنان همین واجب بود و نهی آمده است زنان را به گرمابه گذاشتن اصلا، الا به عذری ظاهر.
و اما سنتها که نیت کند که سنت پاکی به جای آرد تا به وقت نماز آراسته باشد، نه برای چشم خلق را و سیم گرمابه بان از نخست بدهد تا او را دل خوش بود به آب ریختن وی و بداند که چه به وی می دهد پس پای چپ در پیش نهد که در شود و بگوید، «بسم الله الرحمن الحیم اعوذ بالله من الرجس النجس الخبیث المخبث من الشیطان الرجیم»، چه گرمابه جای شیطان است، پس جهد کند که گرمابه خالی کنند برای وی یا وقتی شود که خالی تر باشد پس زود در خانه گرم شود تا بیشتر عرق کند و چون در شود دست بشوید در وقت و آب بسیار نریزد، چندان ریزد که اگر گرمابه بان ببیند کراهیتش نیاید و چون در شود سلام نکند و اگر دست فراگیرد باکی نبود و اگر کسی سلام کند جواب دهد که، «عافاک الله» و سخن بسیار نگوید و اگرقرآن خواند آواز برندارد و اگر شیطان استعاذت کند به آواز روا بود و وقت نماز شام و فرو شدن آفتاب و میان نماز شام و نماز خفتن به گرمابه نرود که این وقت انتشار شیطان باشد و چون در خانه گرم شود از آتش دوزخ یاد کند و یک ساعت زیادتر بنشیند تا بداند که در زندان دوزخ چون خواهد بود، بلکه عاقل آن بود که در هرچه نگاه کند از آخرت یاد کند تا اگر تاریکی بیند از ظلمت گور یاد آورد، و اگر ماری بیند از مارهای دوزخ یاد کند و اگر صورتی زشت بیند از منکر و نکیر و زبانیه و اگر آوازی هولناک شنید از نفخه یاد آورد، و اگر رد و قبولی بیند از رد و قبول روز قیامت یاد کند، سنتهای شرعی این است.
اما از جهت طب گفته اند، هر ماهی یک بار آهک به کار داشتن سودمند بود و چون بیرون آید آب سرد بر پای ریزد از نقرس ایمن شود و درد سر نخیزد و آب سرد بر سر نریزد و چون از گرمابه بیرون آید به تابستان و بخسبد، به جای شربتی کار کند.
دو واجب در عورت وی که از ناف تا زانو از چشمها نگاه دارد و از دست خادم نیز نگاه دارد که بسودن آن از دیدن فراتر است و دو در عورت دیگران که چشم خویش نگاه دارد و اگر کسی عورت برهنه کند بر وی حسبت کند چون بیمی نباشد، چه اگر نکند عاصی گردد و هرکه این نکند عاصی از گرمابه بیرون آید و از این عمر حکایت کرده اند که در گرمابه نشسته بود روزی، روی در دیوار و چیزی به چشم باز بسته و بر زنان همین واجب بود و نهی آمده است زنان را به گرمابه گذاشتن اصلا، الا به عذری ظاهر.
و اما سنتها که نیت کند که سنت پاکی به جای آرد تا به وقت نماز آراسته باشد، نه برای چشم خلق را و سیم گرمابه بان از نخست بدهد تا او را دل خوش بود به آب ریختن وی و بداند که چه به وی می دهد پس پای چپ در پیش نهد که در شود و بگوید، «بسم الله الرحمن الحیم اعوذ بالله من الرجس النجس الخبیث المخبث من الشیطان الرجیم»، چه گرمابه جای شیطان است، پس جهد کند که گرمابه خالی کنند برای وی یا وقتی شود که خالی تر باشد پس زود در خانه گرم شود تا بیشتر عرق کند و چون در شود دست بشوید در وقت و آب بسیار نریزد، چندان ریزد که اگر گرمابه بان ببیند کراهیتش نیاید و چون در شود سلام نکند و اگر دست فراگیرد باکی نبود و اگر کسی سلام کند جواب دهد که، «عافاک الله» و سخن بسیار نگوید و اگرقرآن خواند آواز برندارد و اگر شیطان استعاذت کند به آواز روا بود و وقت نماز شام و فرو شدن آفتاب و میان نماز شام و نماز خفتن به گرمابه نرود که این وقت انتشار شیطان باشد و چون در خانه گرم شود از آتش دوزخ یاد کند و یک ساعت زیادتر بنشیند تا بداند که در زندان دوزخ چون خواهد بود، بلکه عاقل آن بود که در هرچه نگاه کند از آخرت یاد کند تا اگر تاریکی بیند از ظلمت گور یاد آورد، و اگر ماری بیند از مارهای دوزخ یاد کند و اگر صورتی زشت بیند از منکر و نکیر و زبانیه و اگر آوازی هولناک شنید از نفخه یاد آورد، و اگر رد و قبولی بیند از رد و قبول روز قیامت یاد کند، سنتهای شرعی این است.
اما از جهت طب گفته اند، هر ماهی یک بار آهک به کار داشتن سودمند بود و چون بیرون آید آب سرد بر پای ریزد از نقرس ایمن شود و درد سر نخیزد و آب سرد بر سر نریزد و چون از گرمابه بیرون آید به تابستان و بخسبد، به جای شربتی کار کند.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۱ - اصل چهارم(در نماز است)
بدان که نماز ستون دین مسلمانی است و بنیاد دین است و پیشرو همه عبادتهاست و هرکه این پنج نماز فریضه به شرط خویش و به وقت به جای آورد عهدی است وی را با حق تعالی که در امان و حمایت آن باشد، چون از کبایر دست بازداشت هر گناه دیگر که به روی رود این نماز کفارت آن باشد.
رسول (ص)گفت، «مثل این پنج نماز همچون مثل آب روشن است که بر در سرای کسی می رود و هر روز پنج بار خویشتن بدان آب بشوید ممکن شود که بر وی هیچ شوخ بماند؟ گفتند، «نه یا رسول الله» گفت، «این پنج نماز گناه را همچنان ببرد که آب شوخ را» و رسول (ص) گفت که، «نماز ستون دین است هر که از نماز دست بداشت، دین خود را ویران کرد» پرسیدند از وی که از کارها چه فاضلتر است؟ گفت، «نماز به وقت خویش به پای داشتن» و گفت، « کلید بهشت نماز است» و گفت، «حق تعالی بر بندگان خود هیچ چیز فریضه نگردانید پس از توحید دوست تر نزدیک وی از نماز و اگر چیزی دوست تر از این داشتی، فرشتگان خود را بدان مشغول گردانیدی و ایشان همه در نماز باشند، گروهی در رکوع، گروهی در سجود، گروهی بر پای، گروهی نشسته» و گفت، «هرکه نماز به عمد بماند کافرگشت، یعنی نزدیک شد بدان که اصل ایمان وی به خلل شود، چنان که گویند: هر که را در بادیه آب ضایع شد هلاک شد، یعنی نزدیک رسید به هلاکت و در خطر افتاد»و گفت، «اول چیزی که شمار کنند روز قیامت، نماز بود: اگر تمام بود و به شرط باشد بپذیرند، و دیگر عملها به تبعیت وی چنان که باشد بپذیرند و اگر ناقص بود بر روی وی باز زنند با همه اعمال دیگرش» و گفت، «هرکه طهارتی نیکو کند و نمازی به وقت خویش بگذارد و رکوع و سجود نیکو به جای آرد، به دل خاشع و متواضع باشد نماز وی می رود تا به عرش سپید و روشن و می گوید خدای تعالی تو را نگاه دارد چنان که تو مرا نگاه داشتی و هر که نماز به وقت کند و طهارت نیکو نکند و رکوع و سجود و خضوع و خشوع تمام به جای نیارد، آن نماز تا به آسمان می رود سیاه و تاریک و می گوید خدای تعالی تو را ضایع کناد چنان که مرا ضایع کردی تا آنگه که حق تعالی خواهد نماز وی چون جامه خلق در هم بپیچند و بر روی وی باز زنند» و نیز گفت رسول (ص) بدترین دزدان آن است که از نماز دزدد.»
کیفیت ظاهر نماز
بدان که ظاهر نماز چون کالبد است و وی را حقیقتی است و سری است که آن روح نماز است و ما نخست ظاهر نماز بگوییم و اول آن است که چون از طهارت تن و جامه بپردازد و عورت بپوشاند، جایی پاک بایستد و روی به قبله آرد و میان دو قدم به مقدار چهار انگشت گشاده دارد و پشت راست دارد و سر در پیش افکند و چشم از جایگاه سجود فراتر نبرد.
و چون راست ایستاد، قل اعوذ برب الناس برخواند و بر اندیشه آن شیطان را از خود دور کند و آنگاه، اگر ممکن است که کسی به وی اقتدا خواهد کرد، بانگ نماز بگوید و اگر نه بر اقامت اقتصار کند و نیت در دل حاضر کند و به دل بگوید که، «ادا کنم فریضه نماز پیشین، مثلا، خدای را عزوجل» و چون معانی این لفظها در دل وی حاضر شد دست بردارد تا به نزدیکی گوش، چنان که سر انگشتان برابر گوش بود و سر ابهام برابر نرمی گوش بود و کف دست برابر کتف بود، و چون بدین جایگاه قرار گرفت بگوید، «الله اکبر» و آنگاه دستها بر زیر سینه نهد و دست راست بر زیر چپ نهاد و انگشت شهادت و میانگین از راست به پشت ساعد چپ فرو گذارد و دیگر انگشتان بر ساعد چپ حلقه کند و دست فرو نگذارد، آنگاه باز سینه برد، بلکه هم در فرو آوردن به سینه برد که درست تر این است و در میان این دست نیفشاند و بیش بیرون نیارد و به جوانب بیرون نبرد.
و در تکبیر مبالغت نکند، چنان که واوی پس از الله پدید آید یا الفی از پس بای اکبر تا چنان شود که گویی اکبار می گوید این همه کارها موسوسان و جاهلان باشد، بل چنان که بیرون نماز این کلمه بگوید بی تکلف و مبالغه، در نماز همچنان گوید.
و چون دست بر هم نهاد بگوید، «الله اکبر کبیرا، والحمدلله کثیرا، و سبحان الله بکره و اصیلا»؛ آنگاه وجهت وجهی برخواند، و پس از آن بگوید «سبحانک اللهم و بحمدک و تبارک اسمک و تعالی جدک و لااله غیرک» تا میان همه مذهبها و همه روایتها جمع کرده باشد پس «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، ان الله هو السمیع العلیم» بگوید و «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید، پس الحمد برخواند و مد و تشدیدها به جای آرد، و در حروف مبالغت نکند چنان که بشولیده شود و فرق میاد ضاد و ظا به جای آرد و اگر نتواند روا باشد و چون فارغ شود آمین بگوید نه پیوسته به آخر سورت، اندک مایه گسسته؛ آنگاه سوره دیگر برخواند یا آنچه خواهد از قرآن.
و دو رکعت پیشین از نماز بامدادین و نماز شام و نماز خفتن به آواز بلند کند، مگر که مأموم بود .
رکوع
پس تکبیر رکوع کند، چنان که به آخر سوره پیوسته نباشد و دست بردارد و در این تکبیر چنان که در ابتدا و تکبیر می کند تا آنگه که به حد رکوع رسد و کف هر دو دست بر زانو نهد و انگشت در راستی قبله فرو گذارد از هم گشاده و زانو بدو درنیاورد، بلکه راست دارد و پشت و سر راست می دارد چون تخته و چنان که صورت وی چون لا می شود و دو بازو از دو پهلو دور دارد و بازو به پهلو باز ننهد چون چنین بایستاد، سه بار بگوید، «سبحان الله ربی العظیم و بحمده».
و اگر امام نباشد هفت بار یا ده بار بگوید نیکوتر باشد، آنگاه از رکوع برآید و راست بایستد و دست بردارد و بگوید، «سمع الله لمن حمده» و آرام گیرد و بر پای و بگوید، «ربنالک الحمد ملا السموات و ملاالارض و ملاما شنن من شئی بعد».
و در رکعت دوم فریضه نماز بامداد قنوت برخواند.
سجود
پس تکبیر کند و به سجود شود، چنان که آنچه بر زمین نزدیک تر است بیشتر به زمین نهد، اول زانو، آنگاه دست و آنگاه پیشانی و بینی و دو دست در برابر گوش بر زمین نهد، انگشتها بازنهاده و دو ساعد بر زمین بگستراند و میان بازو و پهلو ومیان شکم و ران گشاده دارد، پس سه بار، «سبحان ربی الاعلی و بحمده» بگوید و اگر امام نباشد زیادت کند اولیتر، پس تکبیر کند و از سجود برآید و بر پای چپ نشیند و دو دست بر دو ران نهد و بگوید، «رب اغفرلی و ارحمنی و ارزقنی و اهدنی و اجرنی و عفنی واعف عنی» و آنگاه دیگر سجود هم چنین بکند، پس از سجود باز نشیند، نشستی سبک و تکبیر کند، آنگاه بر پای خیزد و دیگر رکعت چون اول گزارد و اعوذ پیش از الحمد بگوید.
تشهد
پس چون از سجود دوم رکعت فارغ شد به تشهد بنشیند و بر پای چپ نشیند همچنان که در میان سجود و دو دست همچنان بر ران نهد، لیکن اینجا انگشتهای دست راست گرد کند، الا انگشت شهادت که فرو گذارد و به وقت شهادت اشارت کند که گوید «الاالله»، نه آنجا که گوید، «لااله» و ابهام نیز اگر فرو گذارد روا بود در تشهد دوم همچنین کند، لیکن هر دو پای از زیر بیرون آورد و به جانب راست و سرون چپ بر زمین نهد و در تشهد اول چون اللهم صل علی محمد و ال محمد گفت، برپای خیزد و چون تشهد دوم تمام بخواند تا آخر دعای معروف بگوید السلام علیکم و رحمه الله
و روی از جانب راست کند چنان که کسی که در فقای وی بود یک نیمه روی وی بیند و آنگاه از جانب چپ دیگر سلام بگوید و بدین هر دو سلام نیت بیرون آمدن بکند از نماز و نیت سلام بر حاضران و فریشتگان.
رسول (ص)گفت، «مثل این پنج نماز همچون مثل آب روشن است که بر در سرای کسی می رود و هر روز پنج بار خویشتن بدان آب بشوید ممکن شود که بر وی هیچ شوخ بماند؟ گفتند، «نه یا رسول الله» گفت، «این پنج نماز گناه را همچنان ببرد که آب شوخ را» و رسول (ص) گفت که، «نماز ستون دین است هر که از نماز دست بداشت، دین خود را ویران کرد» پرسیدند از وی که از کارها چه فاضلتر است؟ گفت، «نماز به وقت خویش به پای داشتن» و گفت، « کلید بهشت نماز است» و گفت، «حق تعالی بر بندگان خود هیچ چیز فریضه نگردانید پس از توحید دوست تر نزدیک وی از نماز و اگر چیزی دوست تر از این داشتی، فرشتگان خود را بدان مشغول گردانیدی و ایشان همه در نماز باشند، گروهی در رکوع، گروهی در سجود، گروهی بر پای، گروهی نشسته» و گفت، «هرکه نماز به عمد بماند کافرگشت، یعنی نزدیک شد بدان که اصل ایمان وی به خلل شود، چنان که گویند: هر که را در بادیه آب ضایع شد هلاک شد، یعنی نزدیک رسید به هلاکت و در خطر افتاد»و گفت، «اول چیزی که شمار کنند روز قیامت، نماز بود: اگر تمام بود و به شرط باشد بپذیرند، و دیگر عملها به تبعیت وی چنان که باشد بپذیرند و اگر ناقص بود بر روی وی باز زنند با همه اعمال دیگرش» و گفت، «هرکه طهارتی نیکو کند و نمازی به وقت خویش بگذارد و رکوع و سجود نیکو به جای آرد، به دل خاشع و متواضع باشد نماز وی می رود تا به عرش سپید و روشن و می گوید خدای تعالی تو را نگاه دارد چنان که تو مرا نگاه داشتی و هر که نماز به وقت کند و طهارت نیکو نکند و رکوع و سجود و خضوع و خشوع تمام به جای نیارد، آن نماز تا به آسمان می رود سیاه و تاریک و می گوید خدای تعالی تو را ضایع کناد چنان که مرا ضایع کردی تا آنگه که حق تعالی خواهد نماز وی چون جامه خلق در هم بپیچند و بر روی وی باز زنند» و نیز گفت رسول (ص) بدترین دزدان آن است که از نماز دزدد.»
کیفیت ظاهر نماز
بدان که ظاهر نماز چون کالبد است و وی را حقیقتی است و سری است که آن روح نماز است و ما نخست ظاهر نماز بگوییم و اول آن است که چون از طهارت تن و جامه بپردازد و عورت بپوشاند، جایی پاک بایستد و روی به قبله آرد و میان دو قدم به مقدار چهار انگشت گشاده دارد و پشت راست دارد و سر در پیش افکند و چشم از جایگاه سجود فراتر نبرد.
و چون راست ایستاد، قل اعوذ برب الناس برخواند و بر اندیشه آن شیطان را از خود دور کند و آنگاه، اگر ممکن است که کسی به وی اقتدا خواهد کرد، بانگ نماز بگوید و اگر نه بر اقامت اقتصار کند و نیت در دل حاضر کند و به دل بگوید که، «ادا کنم فریضه نماز پیشین، مثلا، خدای را عزوجل» و چون معانی این لفظها در دل وی حاضر شد دست بردارد تا به نزدیکی گوش، چنان که سر انگشتان برابر گوش بود و سر ابهام برابر نرمی گوش بود و کف دست برابر کتف بود، و چون بدین جایگاه قرار گرفت بگوید، «الله اکبر» و آنگاه دستها بر زیر سینه نهد و دست راست بر زیر چپ نهاد و انگشت شهادت و میانگین از راست به پشت ساعد چپ فرو گذارد و دیگر انگشتان بر ساعد چپ حلقه کند و دست فرو نگذارد، آنگاه باز سینه برد، بلکه هم در فرو آوردن به سینه برد که درست تر این است و در میان این دست نیفشاند و بیش بیرون نیارد و به جوانب بیرون نبرد.
و در تکبیر مبالغت نکند، چنان که واوی پس از الله پدید آید یا الفی از پس بای اکبر تا چنان شود که گویی اکبار می گوید این همه کارها موسوسان و جاهلان باشد، بل چنان که بیرون نماز این کلمه بگوید بی تکلف و مبالغه، در نماز همچنان گوید.
و چون دست بر هم نهاد بگوید، «الله اکبر کبیرا، والحمدلله کثیرا، و سبحان الله بکره و اصیلا»؛ آنگاه وجهت وجهی برخواند، و پس از آن بگوید «سبحانک اللهم و بحمدک و تبارک اسمک و تعالی جدک و لااله غیرک» تا میان همه مذهبها و همه روایتها جمع کرده باشد پس «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، ان الله هو السمیع العلیم» بگوید و «بسم الله الرحمن الرحیم» بگوید، پس الحمد برخواند و مد و تشدیدها به جای آرد، و در حروف مبالغت نکند چنان که بشولیده شود و فرق میاد ضاد و ظا به جای آرد و اگر نتواند روا باشد و چون فارغ شود آمین بگوید نه پیوسته به آخر سورت، اندک مایه گسسته؛ آنگاه سوره دیگر برخواند یا آنچه خواهد از قرآن.
و دو رکعت پیشین از نماز بامدادین و نماز شام و نماز خفتن به آواز بلند کند، مگر که مأموم بود .
رکوع
پس تکبیر رکوع کند، چنان که به آخر سوره پیوسته نباشد و دست بردارد و در این تکبیر چنان که در ابتدا و تکبیر می کند تا آنگه که به حد رکوع رسد و کف هر دو دست بر زانو نهد و انگشت در راستی قبله فرو گذارد از هم گشاده و زانو بدو درنیاورد، بلکه راست دارد و پشت و سر راست می دارد چون تخته و چنان که صورت وی چون لا می شود و دو بازو از دو پهلو دور دارد و بازو به پهلو باز ننهد چون چنین بایستاد، سه بار بگوید، «سبحان الله ربی العظیم و بحمده».
و اگر امام نباشد هفت بار یا ده بار بگوید نیکوتر باشد، آنگاه از رکوع برآید و راست بایستد و دست بردارد و بگوید، «سمع الله لمن حمده» و آرام گیرد و بر پای و بگوید، «ربنالک الحمد ملا السموات و ملاالارض و ملاما شنن من شئی بعد».
و در رکعت دوم فریضه نماز بامداد قنوت برخواند.
سجود
پس تکبیر کند و به سجود شود، چنان که آنچه بر زمین نزدیک تر است بیشتر به زمین نهد، اول زانو، آنگاه دست و آنگاه پیشانی و بینی و دو دست در برابر گوش بر زمین نهد، انگشتها بازنهاده و دو ساعد بر زمین بگستراند و میان بازو و پهلو ومیان شکم و ران گشاده دارد، پس سه بار، «سبحان ربی الاعلی و بحمده» بگوید و اگر امام نباشد زیادت کند اولیتر، پس تکبیر کند و از سجود برآید و بر پای چپ نشیند و دو دست بر دو ران نهد و بگوید، «رب اغفرلی و ارحمنی و ارزقنی و اهدنی و اجرنی و عفنی واعف عنی» و آنگاه دیگر سجود هم چنین بکند، پس از سجود باز نشیند، نشستی سبک و تکبیر کند، آنگاه بر پای خیزد و دیگر رکعت چون اول گزارد و اعوذ پیش از الحمد بگوید.
تشهد
پس چون از سجود دوم رکعت فارغ شد به تشهد بنشیند و بر پای چپ نشیند همچنان که در میان سجود و دو دست همچنان بر ران نهد، لیکن اینجا انگشتهای دست راست گرد کند، الا انگشت شهادت که فرو گذارد و به وقت شهادت اشارت کند که گوید «الاالله»، نه آنجا که گوید، «لااله» و ابهام نیز اگر فرو گذارد روا بود در تشهد دوم همچنین کند، لیکن هر دو پای از زیر بیرون آورد و به جانب راست و سرون چپ بر زمین نهد و در تشهد اول چون اللهم صل علی محمد و ال محمد گفت، برپای خیزد و چون تشهد دوم تمام بخواند تا آخر دعای معروف بگوید السلام علیکم و رحمه الله
و روی از جانب راست کند چنان که کسی که در فقای وی بود یک نیمه روی وی بیند و آنگاه از جانب چپ دیگر سلام بگوید و بدین هر دو سلام نیت بیرون آمدن بکند از نماز و نیت سلام بر حاضران و فریشتگان.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۲ - فصل(در نماز چند کراهیت است)
بدان که چند کراهیت است در نماز،
یکی در نماز آمدن به وقت گرسنگی و تشنگی و خشم و تقاضای بول و قضای حاجت و هر دلمشغولی که از خشوع باز دارد و دو پای به هم باز نهادن چست و یک پای از جای برگرفتن و بر سر پای نشستن در سجود و بر سرون نشستن و دو زانو با سینه آوردن و دست در زیر جامه داشتن و به وقت سجود جامه از پیش و پس گرفتن و میان بستن زیر جامه و دست فروگذاشتن و از هر سو نگریستن و انگشت طرقانیدن و اندامها خاریدن و آساکشیدن و با موی محاسن بازی کردن و سنگ ریزه راست کردن برای سجود و نفخ در زمین به وقت سجود و انگشتان در هم گذاشتن و پشت به جایی باز نهادن و در جمله جسم و دستو جمله اعضا باید که به ادب باشد و به صف نماز باشد، تا نماز تمام باشد و زاد آخرت را شاید.
اما فریضه از جمله آنچه گفتیم دوازده چیز بیش نیست: نیت و تکبیر اول و قیام و خواندن و رکوع و آرام گرفتن در وی و اعتدال از رکوع و سجود و آرام گرفتن در وی و اعتدال از وی بنشستن و تشهد بازپسین و صلوات بر رسول (ص) و نشستن در وی و سلام چون این مقدار بکند نماز درست بود بدان معنی که شمشیر از وی بیفتد، اما پذیرفتن آن در خطر بود و این همچنان بود که کنیزکی به هدیه پیش ملکی برند اگرچه گوش و بینی ندارد و دست و پای ندارد ولیکن زنده باشد خطر آن باشد که پذیرفته نباشد.
یکی در نماز آمدن به وقت گرسنگی و تشنگی و خشم و تقاضای بول و قضای حاجت و هر دلمشغولی که از خشوع باز دارد و دو پای به هم باز نهادن چست و یک پای از جای برگرفتن و بر سر پای نشستن در سجود و بر سرون نشستن و دو زانو با سینه آوردن و دست در زیر جامه داشتن و به وقت سجود جامه از پیش و پس گرفتن و میان بستن زیر جامه و دست فروگذاشتن و از هر سو نگریستن و انگشت طرقانیدن و اندامها خاریدن و آساکشیدن و با موی محاسن بازی کردن و سنگ ریزه راست کردن برای سجود و نفخ در زمین به وقت سجود و انگشتان در هم گذاشتن و پشت به جایی باز نهادن و در جمله جسم و دستو جمله اعضا باید که به ادب باشد و به صف نماز باشد، تا نماز تمام باشد و زاد آخرت را شاید.
اما فریضه از جمله آنچه گفتیم دوازده چیز بیش نیست: نیت و تکبیر اول و قیام و خواندن و رکوع و آرام گرفتن در وی و اعتدال از رکوع و سجود و آرام گرفتن در وی و اعتدال از وی بنشستن و تشهد بازپسین و صلوات بر رسول (ص) و نشستن در وی و سلام چون این مقدار بکند نماز درست بود بدان معنی که شمشیر از وی بیفتد، اما پذیرفتن آن در خطر بود و این همچنان بود که کنیزکی به هدیه پیش ملکی برند اگرچه گوش و بینی ندارد و دست و پای ندارد ولیکن زنده باشد خطر آن باشد که پذیرفته نباشد.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۶ - پیدا کردن علاج دل تا حاضر شود
بدان که غفلت دل در نماز از دو سبب بود، یکی از ظاهر بود و یکی از باطن اما آنچه ظاهر بود آن باشد که نماز جایی کند که چیزی می بیند یا می شنود که دل بدان مشغول می باشد و دل تبع چشم و گوش بود علاج وی آن بود که نماز جایی کند که هیچ آواز نشنود و اگر جایی تاریک بود بهتر باشد تا چشم برهم نهد و بیشتر عابدان عبادت را خانه ای ساخته باشند خرد و تاریک که در جای فراخ دل پراکنده تر باشد و این عمر رضی الله عنه هرگه نماز کردی، شمشیر و کتاب و هر قماشی که بودی از پیش برگرفتی، تا بدان چشم مشغول نشود.
و سبب دوم از باطن بود و آن اندیشه و خواطر پراکنده بود و این دشوارتر و صعبتر است و این از دو گونه بود، یکی از کاری بود که وقتی دل بدان مشغول شود و تدبیر آن بود که نخست آن کار تمام کند و دل فارغ گرداند، آنگاه نماز کند، و برای این گفت رسول (ص) «اذا حضر العشاء و العشاء فابدو بالعشاء چون طعام پیش آید و نماز، نخست طعام بخورید»؛ و همچنین اگر با کسی سخنی دارد، باید که نخست سخن بگوید و دل از آن اندیشه فارغ کند.
دیگر نوع اندیشه کاری باشد که به یک ساعت تمام نشود، یا خود اندیشه ای پراکنده باشد که بر دل غالب شده باشد به عادت و علاج این آن بود که دل به معانی ذکر و قرآن خواندن مشغول می دارد و معنی آن می اندیشد تا بدین اندیشه آن را دفع کند و این تسکین کند اندیشه ای را که غالب نبود و شهوت آن کار قوی نباشد اما اگر شهوت قوی باشد، اندیشه آن نیز دفع نیوفتد تدبیر آن کند تا مسهلی خورد تا ماده آن علت از باطن قمع کند و مسهل این آن بود که به ترک آن چیز که اندیشه از آن است بگوید تا برهد و اگر نتواند، هرگز از آن اندیشه نرهد و نماز وی همیشه آمیخته بود با حدیث نفس و مثل وی چون کسی بود که در زیر درختی بنشیند و خواهد که مشغله گنجکان نشنود، چوبی بگیرد و ایشان را می راند و در حال بازمی آیند اگر خواهد که برهد، تدبیر آن بود که درخت از اصل برکند، تا درخت می باشد، آن مشغله همچنان می باشد همچنین تا شهوت کاری بر وی مستولی می باشد، اندیشه پراکنده و به ضرورت با وی می بود.
و از این بود که رسول (ص) را جامه نیکو آورده بودند به هدیه و علمی نیکو داشت، چشم وی بر آن علم افتاد در نماز چون نماز بگزارد آن جامه به خداوند داد و جامه کهن درپوشید و بر نعلین وی دوالی نو بسته بودند چشم وی در نماز بر آن افتاد و نیکو بود، بفرمود تا بیرون کردند و آن دوال کهن باز آوردند و یک با نعلین نو ساختند، او را به چشم نیکو آمد، سجده کرد و گفت، «تواضع کردن خدای را تا مرا دشمن نگیرد بدین نظرکه کردم»، و بیرون آمد و اول سایل را که دید به وی داد و طلحه در خرماستان خویش نماز می کرد، مرغی دید نیکو در میان آن درختان می پرید و راه نمی یافت، دلش بدان مشغول شد و ندانست که چند رکعت کرد، پس به نزد رسول (ص) آمد و از دل خویش گله کرد و کفارت آن را خرماستان صدقه کرد و سلف چنین بسیار کرده اند و علاج حاضر کردن دل این دانسته اند.
و در جمله چون پیش از نماز ذکر حق تعالی بر دل غالب نبود، در نماز حاضر نیاید و اندیشه که راه یافت، بدان که در نماز شود دل خالی نشود و هرکه نماز خواهد با حضور دل، باید که بیرون نماز دل را علاج کرده باشد و خالی کرده و این بدان بود که مشغله های دنیا از خود دور کرده باشد و به قدر حاجت از دنیا قناعت کرده باشد و مقصود وی نیز از آن قدر فراغت عبادت بود چون چنین نبود، دل حاضر نبود، الا در بعضی از نماز، باید که در نوافل می افزاید، و دل حاضر می کند تا به قدر چهار رکعت مثلا دل حاضر شود: که نوافل جبر آن فرایض است.
و سبب دوم از باطن بود و آن اندیشه و خواطر پراکنده بود و این دشوارتر و صعبتر است و این از دو گونه بود، یکی از کاری بود که وقتی دل بدان مشغول شود و تدبیر آن بود که نخست آن کار تمام کند و دل فارغ گرداند، آنگاه نماز کند، و برای این گفت رسول (ص) «اذا حضر العشاء و العشاء فابدو بالعشاء چون طعام پیش آید و نماز، نخست طعام بخورید»؛ و همچنین اگر با کسی سخنی دارد، باید که نخست سخن بگوید و دل از آن اندیشه فارغ کند.
دیگر نوع اندیشه کاری باشد که به یک ساعت تمام نشود، یا خود اندیشه ای پراکنده باشد که بر دل غالب شده باشد به عادت و علاج این آن بود که دل به معانی ذکر و قرآن خواندن مشغول می دارد و معنی آن می اندیشد تا بدین اندیشه آن را دفع کند و این تسکین کند اندیشه ای را که غالب نبود و شهوت آن کار قوی نباشد اما اگر شهوت قوی باشد، اندیشه آن نیز دفع نیوفتد تدبیر آن کند تا مسهلی خورد تا ماده آن علت از باطن قمع کند و مسهل این آن بود که به ترک آن چیز که اندیشه از آن است بگوید تا برهد و اگر نتواند، هرگز از آن اندیشه نرهد و نماز وی همیشه آمیخته بود با حدیث نفس و مثل وی چون کسی بود که در زیر درختی بنشیند و خواهد که مشغله گنجکان نشنود، چوبی بگیرد و ایشان را می راند و در حال بازمی آیند اگر خواهد که برهد، تدبیر آن بود که درخت از اصل برکند، تا درخت می باشد، آن مشغله همچنان می باشد همچنین تا شهوت کاری بر وی مستولی می باشد، اندیشه پراکنده و به ضرورت با وی می بود.
و از این بود که رسول (ص) را جامه نیکو آورده بودند به هدیه و علمی نیکو داشت، چشم وی بر آن علم افتاد در نماز چون نماز بگزارد آن جامه به خداوند داد و جامه کهن درپوشید و بر نعلین وی دوالی نو بسته بودند چشم وی در نماز بر آن افتاد و نیکو بود، بفرمود تا بیرون کردند و آن دوال کهن باز آوردند و یک با نعلین نو ساختند، او را به چشم نیکو آمد، سجده کرد و گفت، «تواضع کردن خدای را تا مرا دشمن نگیرد بدین نظرکه کردم»، و بیرون آمد و اول سایل را که دید به وی داد و طلحه در خرماستان خویش نماز می کرد، مرغی دید نیکو در میان آن درختان می پرید و راه نمی یافت، دلش بدان مشغول شد و ندانست که چند رکعت کرد، پس به نزد رسول (ص) آمد و از دل خویش گله کرد و کفارت آن را خرماستان صدقه کرد و سلف چنین بسیار کرده اند و علاج حاضر کردن دل این دانسته اند.
و در جمله چون پیش از نماز ذکر حق تعالی بر دل غالب نبود، در نماز حاضر نیاید و اندیشه که راه یافت، بدان که در نماز شود دل خالی نشود و هرکه نماز خواهد با حضور دل، باید که بیرون نماز دل را علاج کرده باشد و خالی کرده و این بدان بود که مشغله های دنیا از خود دور کرده باشد و به قدر حاجت از دنیا قناعت کرده باشد و مقصود وی نیز از آن قدر فراغت عبادت بود چون چنین نبود، دل حاضر نبود، الا در بعضی از نماز، باید که در نوافل می افزاید، و دل حاضر می کند تا به قدر چهار رکعت مثلا دل حاضر شود: که نوافل جبر آن فرایض است.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۸ - پیدا کردن نماز آدینه و فضیلت آن
بدان که روز آدینه روزی بزرگ است و فضل وی عظیم است و عید مومنان است و رسول (ص) گفت، «هر که سه جمعه بی عذری دست بدارد، اسلام را از پس پشت انداخت و دل وی زنگار گرفت» و در خبر است که خدای تعالی در هر آدینه ششصد هزارآزاد کرده است از آتش دوزخ و رسول (ص) گفت، «دوزخ را هر روز به نزدیکی زوال آفتاب بتابانند، نماز مکنید در این وقت، مگر روز آدینه که دوزخ در این روز نتابانند»، و گفت، «هر که روز آدینه فرمان یابد، وی را مزد شهیدی نویسند و از عذاب گورش نگاه دارند.»
شرایط جمعه
بدان که هر چه در نمازهای دیگر شرط باشد، در این نماز شرط است و برون آن شش شرط دیگر است خاص.
شرط اول، وقت است: اگر امام مثلا سلام پس از وقت نماز دیگر دهد جمعه فوت می شود و نماز پیشین تمام باید کردن.
شرط دوم جایگاه است: که این نماز در صحرا نبندد و در میان خیمه ها نبندد، بلکه باید که در شهری باشد یا در دیهی که اندر وی آن چهل مرد آزاد و بالغ مقیم باشد و اگر در مسجد نباشد درست بود.
شرط سوم عدد است: که تا چهل مرد آزاد مکلف مقیم حاضر نیایددرست نباشد اگر از این عدد کمتر شود در خطبه یا در نماز، ظاهر آن است که درست نباشد.
شرط چهارم جماعت است: اگر این قوم تنها هر یکی نماز کنند درست نیاید، لیکن کسی که رکعت بازپسین دریافت، نماز وی درست بود، اگرچه در رکعت دوم تنها بود و اگر رکوع دوم درنیابد، اقتدا کند بر نیت نماز پیشین.
شرط پنجم: آن که باید که پیش از آن جمعه دیگر نکرده باشد که در یک شهر یک جمعه بیش نشاید کردن، مگر چنان بود که در یک مسجد نگنجند و دشوار بود و اگر نتواند و دو جمعه کنند، درست آن بود که تکبیر اول از پیش کرده باشد.
شرط ششم: دو خطبه است پیش از نماز و هر دو فریضه است و نشستن میان دو خطبه فریضه است و برای پای بودن در خطبه فریضه است و در خطبه اول چهار چیز فریضه است: تمحید و الحمدلله کفایت بود و صلوات دادن بر رسول (ص) و وصیت به تقوی اصیکم بتقوی الله کفایت بود و یک آیت از قرآن و در خطبه دوم همین فرضیه است، لیکن به دل آیت از قرآن دعا فریضه است.
و بدان که این نماز بر کودکان و زنان و بندگان و مسافران واجب نیست و روا باشد دست بازداشتن به عذر گل و باران و بیمارداری چون بیمار را دارنده ای دیگر نبود، لیکن اولیتر آن بود که نماز پیشین پس از آن کنند که مردم از جمعه فارغ شوند.
آداب جمعه
باید که بر ده چیز سنت و آداب نگاه دارد:
ادب اول آن که روز پنجشنبه جمعه را استقبال کند به دل و به ساختن کار چون جامه سپید راست کردن و شغلی که باشد از پیش برگرفتن تا بامداد پگاه به نماز تواند شدن و نماز دیگر روز پنجشنبه خالی نشستن و به تسبیح و استغفار مشغول بودن که فضل این ساعت عظیم است و در مقابله آن ساعت عزیز است که در روز آدینه است و گفته اند که در این شب با اهل صحبت کردن سنت است تا آن نیز تقاضای غسل باشد هر دو را روز آدینه.
ادب دوم آن است که بامداد به غسل مشغول شود اگر زود به مسجد خواهد شد، و اگر نه تاخیر اولیتر و رسول (ص) به غسل جمعه فرموده است فرمانها، موکد تا گروهی از علما پنداشته اند که این غسل فریضه است و اهل مدینه، کسی را که سخن درشت خواستندی گفت، گفتندی، «تو بتری از کسی که روز آدینه غسل نکند» و اگر کسی در این روز جنب باشد، چون غسل جنابت بکند اولیتر آن بود که بر نیت غسل جمعه دیگرباره آب بر خویشتن ریزد، پس اگر به یک غسل هر دو نیت کند کفایت بود و فضل غسل جمعه نیز حاصل شود.
ادب سوم آن است که آراسته و پاکیزه و نیکو هیات به مسجد آید و پاکیزگی بدان بود که موی سر به دو ناخن باز کند و موی لب راست کند و اگر نخست به گرمابه شده بود و این به جای آورده، کفایت بود و آراستگی بدان بود که جامه سپید پوشد که خدای تعالی از جامه ها جامه سپید دوستتر دارد و بوی خوش به کار دارد، بر نیت تعظیم مسجد و نماز تا از وی بوی خوش نیاید که کسی رنجور شود یا در غیبت افتد.
ادب چهارم پگاه رفتن است به جامع که فضل این بزرگ است و در روزگار اول به وقت صبح به چراغ شدندی و راهها از زحمت چنان بودی که دشوار توانستندی و ابن مسعود یک بار به مسجد شد، سه تن پیش از وی آمده بودند، با خویشتن عتاب می کرد و می گفت، «تو در درجه چهارم باشی، کار تو چون بود؟» و چنین گفتندی که اول بدعت که در اسلام پدید آمد این بود که این سنت را دست بداشتند و چون جهودان و ترسایان روز شنبه و یکشنبه پگاه به کلیسا و کنشت شوند و گفت، مسلمانان روز آدینه که روز ایشان باشد تقصیر کنند، چگونه باشد؟ و رسول (ص) گفت «هرکه در ساعت اول از این روز به جامع شود، چنان باشد که شتری قربان کرده باشد و اگر دوم ساعت رود، گاوی قربان کرده باشد و در ساعت سوم گوسفندی: و در چهارم ماکیانی و در پنجم خایه مرغی، و چون خطیب بر منبر آید، فریشتگانی که این فرمان می نویسند صحایف درنوردند و به سماع خطبه مشغول شوند و هرکه درین وقت آید جز فضل نماز چیزی دیگر نیابد.»
ادب پنجم آن که پای بر گردن مردمان ننهد اگر دیر آمده باشد که در خبر است که هرکه چنین کند، روز قیامت از وی پلی سازند که مردمان بر وی می روند و رسول (ص) یکی را دید که چنین می کرد، چون نماز بکرد گفت، «چرا تو جمعه نکردی؟» گفت، «یا رسول الله با تو به هم بودم»، گفت: «نی! چون دیدم تو را که پای بر گردن مردمان می نهادی»، یعنی کسی که چنین کند چنان بود که نماز نکرده باشد، اما اگر صف اول خالی باشد، روا بود که قصد کند به صف اول که تقصیر ایشان کردند که آن صف بگذاشتند.
ادب ششم آن که در پیش کسی که نماز می کند نگذرد و چون بنشیند به دیوار یا به ستون نزدیک نشیند تا کسی را پیش وی راه نبود که نهی است از گذشتن پیش کسی که نماز می کند و در خبر است که اگر خاکستری گردد که باد وی را بپراکند بهتر از آن که پیش مصلی بگذرد.
ادب هفتم آن که صف اول طلب کند و اگر نتواند هرچند نزدیکتر بهتر که فضل این بزرگ است، مگر در صف اول لشکریان باشند که جامه دیبا دارند یا جامه سیاه خطیب ابریشمین باشد یا شمشیر وی به زر باشد یا منکری دیگر باشد، آنگاه هرچند از آن دورتر باشد اولیتر که نشاید به اختیار جایی که منکری باشد نشستن.
ادب هشتم آن که چون خطیب بیرون آید نیز سخن نگوید و به جواب موذن مشغول شود آنگاه به ماع خطبه و اگر کسی سخن گوید وی را به اشارت خاموش کند، نه به زبان که رسول (ص) گفت، «هر که دیگری را گوید در وقت خطبه که خاموش باشد یا گوش دار، بیهوده ای گفت و هر که در این وقت بیهوده ای گفت وی را جمعه نیست» و اگر دور باشد و خطبه نمی شنود هم باید که خاموش باشد و جایی که سخن گویند ننشیند، و در این وقت هیچ نماز نکند مگر تحیت مسجد.
ادب نهم آن که چون نماز کند هفت بار الحمد برخواند و هفت بار قل هوالله و معوذتین که در اثر است که این از جمعه حرزی باشد وی را از شیطان و بگوید، «اللهم یا غنی یا حمید یا مبدی یا معید یا رحیم یا ودود اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک»، که گویند هرکه بدین دعا مداومت کند، از جایی که نیندیشد روزی وی پدید آید و از خلق بی نیاز گردد و پس از این شش رکعت نماز کند سنت که این مقدار از رسول (ص) حکایت کرده اند.
ادب دهم آن که در مسجد می باشد تا نماز دیگر بکند و اگر تا نماز شام بایستد فاضلتر و گویند که این به جای حجی و عمره ای بایستد در ثواب و اگر نتواند و به خانه شود، باید که ذکر حق تعالی غافل نگردد، تا آن ساعت عزیز که در جمله روز آدینه است وی را در غفلت نیابد که از فضل آن محروم ماند.
شرایط جمعه
بدان که هر چه در نمازهای دیگر شرط باشد، در این نماز شرط است و برون آن شش شرط دیگر است خاص.
شرط اول، وقت است: اگر امام مثلا سلام پس از وقت نماز دیگر دهد جمعه فوت می شود و نماز پیشین تمام باید کردن.
شرط دوم جایگاه است: که این نماز در صحرا نبندد و در میان خیمه ها نبندد، بلکه باید که در شهری باشد یا در دیهی که اندر وی آن چهل مرد آزاد و بالغ مقیم باشد و اگر در مسجد نباشد درست بود.
شرط سوم عدد است: که تا چهل مرد آزاد مکلف مقیم حاضر نیایددرست نباشد اگر از این عدد کمتر شود در خطبه یا در نماز، ظاهر آن است که درست نباشد.
شرط چهارم جماعت است: اگر این قوم تنها هر یکی نماز کنند درست نیاید، لیکن کسی که رکعت بازپسین دریافت، نماز وی درست بود، اگرچه در رکعت دوم تنها بود و اگر رکوع دوم درنیابد، اقتدا کند بر نیت نماز پیشین.
شرط پنجم: آن که باید که پیش از آن جمعه دیگر نکرده باشد که در یک شهر یک جمعه بیش نشاید کردن، مگر چنان بود که در یک مسجد نگنجند و دشوار بود و اگر نتواند و دو جمعه کنند، درست آن بود که تکبیر اول از پیش کرده باشد.
شرط ششم: دو خطبه است پیش از نماز و هر دو فریضه است و نشستن میان دو خطبه فریضه است و برای پای بودن در خطبه فریضه است و در خطبه اول چهار چیز فریضه است: تمحید و الحمدلله کفایت بود و صلوات دادن بر رسول (ص) و وصیت به تقوی اصیکم بتقوی الله کفایت بود و یک آیت از قرآن و در خطبه دوم همین فرضیه است، لیکن به دل آیت از قرآن دعا فریضه است.
و بدان که این نماز بر کودکان و زنان و بندگان و مسافران واجب نیست و روا باشد دست بازداشتن به عذر گل و باران و بیمارداری چون بیمار را دارنده ای دیگر نبود، لیکن اولیتر آن بود که نماز پیشین پس از آن کنند که مردم از جمعه فارغ شوند.
آداب جمعه
باید که بر ده چیز سنت و آداب نگاه دارد:
ادب اول آن که روز پنجشنبه جمعه را استقبال کند به دل و به ساختن کار چون جامه سپید راست کردن و شغلی که باشد از پیش برگرفتن تا بامداد پگاه به نماز تواند شدن و نماز دیگر روز پنجشنبه خالی نشستن و به تسبیح و استغفار مشغول بودن که فضل این ساعت عظیم است و در مقابله آن ساعت عزیز است که در روز آدینه است و گفته اند که در این شب با اهل صحبت کردن سنت است تا آن نیز تقاضای غسل باشد هر دو را روز آدینه.
ادب دوم آن است که بامداد به غسل مشغول شود اگر زود به مسجد خواهد شد، و اگر نه تاخیر اولیتر و رسول (ص) به غسل جمعه فرموده است فرمانها، موکد تا گروهی از علما پنداشته اند که این غسل فریضه است و اهل مدینه، کسی را که سخن درشت خواستندی گفت، گفتندی، «تو بتری از کسی که روز آدینه غسل نکند» و اگر کسی در این روز جنب باشد، چون غسل جنابت بکند اولیتر آن بود که بر نیت غسل جمعه دیگرباره آب بر خویشتن ریزد، پس اگر به یک غسل هر دو نیت کند کفایت بود و فضل غسل جمعه نیز حاصل شود.
ادب سوم آن است که آراسته و پاکیزه و نیکو هیات به مسجد آید و پاکیزگی بدان بود که موی سر به دو ناخن باز کند و موی لب راست کند و اگر نخست به گرمابه شده بود و این به جای آورده، کفایت بود و آراستگی بدان بود که جامه سپید پوشد که خدای تعالی از جامه ها جامه سپید دوستتر دارد و بوی خوش به کار دارد، بر نیت تعظیم مسجد و نماز تا از وی بوی خوش نیاید که کسی رنجور شود یا در غیبت افتد.
ادب چهارم پگاه رفتن است به جامع که فضل این بزرگ است و در روزگار اول به وقت صبح به چراغ شدندی و راهها از زحمت چنان بودی که دشوار توانستندی و ابن مسعود یک بار به مسجد شد، سه تن پیش از وی آمده بودند، با خویشتن عتاب می کرد و می گفت، «تو در درجه چهارم باشی، کار تو چون بود؟» و چنین گفتندی که اول بدعت که در اسلام پدید آمد این بود که این سنت را دست بداشتند و چون جهودان و ترسایان روز شنبه و یکشنبه پگاه به کلیسا و کنشت شوند و گفت، مسلمانان روز آدینه که روز ایشان باشد تقصیر کنند، چگونه باشد؟ و رسول (ص) گفت «هرکه در ساعت اول از این روز به جامع شود، چنان باشد که شتری قربان کرده باشد و اگر دوم ساعت رود، گاوی قربان کرده باشد و در ساعت سوم گوسفندی: و در چهارم ماکیانی و در پنجم خایه مرغی، و چون خطیب بر منبر آید، فریشتگانی که این فرمان می نویسند صحایف درنوردند و به سماع خطبه مشغول شوند و هرکه درین وقت آید جز فضل نماز چیزی دیگر نیابد.»
ادب پنجم آن که پای بر گردن مردمان ننهد اگر دیر آمده باشد که در خبر است که هرکه چنین کند، روز قیامت از وی پلی سازند که مردمان بر وی می روند و رسول (ص) یکی را دید که چنین می کرد، چون نماز بکرد گفت، «چرا تو جمعه نکردی؟» گفت، «یا رسول الله با تو به هم بودم»، گفت: «نی! چون دیدم تو را که پای بر گردن مردمان می نهادی»، یعنی کسی که چنین کند چنان بود که نماز نکرده باشد، اما اگر صف اول خالی باشد، روا بود که قصد کند به صف اول که تقصیر ایشان کردند که آن صف بگذاشتند.
ادب ششم آن که در پیش کسی که نماز می کند نگذرد و چون بنشیند به دیوار یا به ستون نزدیک نشیند تا کسی را پیش وی راه نبود که نهی است از گذشتن پیش کسی که نماز می کند و در خبر است که اگر خاکستری گردد که باد وی را بپراکند بهتر از آن که پیش مصلی بگذرد.
ادب هفتم آن که صف اول طلب کند و اگر نتواند هرچند نزدیکتر بهتر که فضل این بزرگ است، مگر در صف اول لشکریان باشند که جامه دیبا دارند یا جامه سیاه خطیب ابریشمین باشد یا شمشیر وی به زر باشد یا منکری دیگر باشد، آنگاه هرچند از آن دورتر باشد اولیتر که نشاید به اختیار جایی که منکری باشد نشستن.
ادب هشتم آن که چون خطیب بیرون آید نیز سخن نگوید و به جواب موذن مشغول شود آنگاه به ماع خطبه و اگر کسی سخن گوید وی را به اشارت خاموش کند، نه به زبان که رسول (ص) گفت، «هر که دیگری را گوید در وقت خطبه که خاموش باشد یا گوش دار، بیهوده ای گفت و هر که در این وقت بیهوده ای گفت وی را جمعه نیست» و اگر دور باشد و خطبه نمی شنود هم باید که خاموش باشد و جایی که سخن گویند ننشیند، و در این وقت هیچ نماز نکند مگر تحیت مسجد.
ادب نهم آن که چون نماز کند هفت بار الحمد برخواند و هفت بار قل هوالله و معوذتین که در اثر است که این از جمعه حرزی باشد وی را از شیطان و بگوید، «اللهم یا غنی یا حمید یا مبدی یا معید یا رحیم یا ودود اغننی بحلالک عن حرامک و بفضلک عمن سواک»، که گویند هرکه بدین دعا مداومت کند، از جایی که نیندیشد روزی وی پدید آید و از خلق بی نیاز گردد و پس از این شش رکعت نماز کند سنت که این مقدار از رسول (ص) حکایت کرده اند.
ادب دهم آن که در مسجد می باشد تا نماز دیگر بکند و اگر تا نماز شام بایستد فاضلتر و گویند که این به جای حجی و عمره ای بایستد در ثواب و اگر نتواند و به خانه شود، باید که ذکر حق تعالی غافل نگردد، تا آن ساعت عزیز که در جمله روز آدینه است وی را در غفلت نیابد که از فضل آن محروم ماند.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۲۹ - آداب روز آدینه
در جمله باید که در جمله این روز هفت فضیلت طلب کند:
اول آن که بامداد به مجلس علم حاضر شود و از قصه گویان و حلقه آن دور باشد و به مجلس کسی حاضر شود که سخن و سیرت وی رغبت دنیا کمتر گرداند و به آخرت دعوت کند و هر سخنی که نه چنین بود آن نه مجلس علم بود و چون چنین بود در خبر است که به یک مجلس چنین حاضر آمدن فاضلتر از هزار رکعت نماز کردن.
دوم آن که در این روز ساعتی است عزیز و شریف که در خبر است که هرکه در این ساعت حاجتی خواهد روا شود و خلاف است که این ساعت کدام است، وقت برآمدن آفتاب است یا وقت زوال یا وقت غروب یا وقت بانگ نماز یا وقت برمنبر شدن خطیب یا وقت در نماز ایستادن یا وقت نماز دیگر و درست آن است که این وقت معلوم نیست و مبهم است، همچون شب قدر، پس باید که همه روز مراقب این باشد و در هیچ وقت از ذکر و عبادت خالی نباشد.
سوم آن که در این روز صلوات بسیار دهد بر مصطفی (ص) که رسول گفت، «هرکه در این روز بر من هشتاد بار صلوات دهد، گناه هشتاد ساله وی بیامرزند پرسیدند که یا رسول الله بر تو صلوات چگونه دهیم؟ گفت، «بگویید اللهم صل علی محمد و ال محمد صلوه تکون لک رضاء و لحقه اداء وعطه الوسیله و المقام المحمود الذی وعدته اجزه عنا ما هو اهله و اجزه افضل ما جازیت نبیا عن امته و صل علی جمیع اخوانه مم النبیین و الصالحین یا ارحم الراحمین» چنین گویند که هرکه در هفت آدینه، این هفت بار بگوید، شفاعت رسول (ص) بیابد لامحاله و اگر «اللهم صلی علی محمد و ال محمد» بیش نگوید کفایت بود.
چهارم آن که در این روز قرآن بیشتر خواند و سوره الکهف برخواند که در فضل آن اخبار بسیار آمده است و عبادان سلف عادت داشته اند هزار بار قل هو الله احمد خواندن و هزار بار صلوات دادن و هزار بار «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر» گفتن.
پنجم آن که نماز بیشتر کند در این روز و در خبر است که هرکه در جامع شود و در وقت چهار رکعت نماز کند و در هر رکعتی فاتحه یک بار و پنجاه بار قل هوالله احد برخواند، از این جهان بیرون نشود تا جایگاه وی از بهشت به وی نمایند یا به دیگری که وی را خبر دهد و مستحب است در این روز چهار رکعت نماز به چهار سوره الانعام و الکهف و طه و یس، اگر نتواند، یس و سوره سجده و سوره لقمن و سوره الدخان و سوره الملک و ابن عباس نماز تسبیح به جای نماندی هرگز روز آدینه و این نماز معروف و اولیتر آن است که تا وقت زوال نماز می کند و پس از نماز تا نماز دیگر به مجلس علم شود، پس از آن تا شبانگاه به تسبیح و استغفار مشغول شود.
ششم آن که این روز از صدقه خالی نگذارد، اگر هم پاره نان باشد که فضل صدقه در این روز زیادت باشد، و هر سایلی که به وقت خطبه چیزی خواهد، وی را زجر کنند و کراهت باشد وی را چیزی دادن.
هفتم آن که در جمله این یک روز از هفته، آخرت را مسلم دارد، و همه روز به خیر مشغول شود و کار دنیایی در باقی کند و آن که حق تعالی می گوید، «فاذا قضیت الصلوه فانتشرو فی الارض و ابتغوا من فضل الله»، انس می گوید که معنی این، خرید و فروخت و کسب دنیا نیست، لیکن طلب علم است و زیارت برادران و عیادت بیمار و تشییع جنازه و مثل این کارها.
اول آن که بامداد به مجلس علم حاضر شود و از قصه گویان و حلقه آن دور باشد و به مجلس کسی حاضر شود که سخن و سیرت وی رغبت دنیا کمتر گرداند و به آخرت دعوت کند و هر سخنی که نه چنین بود آن نه مجلس علم بود و چون چنین بود در خبر است که به یک مجلس چنین حاضر آمدن فاضلتر از هزار رکعت نماز کردن.
دوم آن که در این روز ساعتی است عزیز و شریف که در خبر است که هرکه در این ساعت حاجتی خواهد روا شود و خلاف است که این ساعت کدام است، وقت برآمدن آفتاب است یا وقت زوال یا وقت غروب یا وقت بانگ نماز یا وقت برمنبر شدن خطیب یا وقت در نماز ایستادن یا وقت نماز دیگر و درست آن است که این وقت معلوم نیست و مبهم است، همچون شب قدر، پس باید که همه روز مراقب این باشد و در هیچ وقت از ذکر و عبادت خالی نباشد.
سوم آن که در این روز صلوات بسیار دهد بر مصطفی (ص) که رسول گفت، «هرکه در این روز بر من هشتاد بار صلوات دهد، گناه هشتاد ساله وی بیامرزند پرسیدند که یا رسول الله بر تو صلوات چگونه دهیم؟ گفت، «بگویید اللهم صل علی محمد و ال محمد صلوه تکون لک رضاء و لحقه اداء وعطه الوسیله و المقام المحمود الذی وعدته اجزه عنا ما هو اهله و اجزه افضل ما جازیت نبیا عن امته و صل علی جمیع اخوانه مم النبیین و الصالحین یا ارحم الراحمین» چنین گویند که هرکه در هفت آدینه، این هفت بار بگوید، شفاعت رسول (ص) بیابد لامحاله و اگر «اللهم صلی علی محمد و ال محمد» بیش نگوید کفایت بود.
چهارم آن که در این روز قرآن بیشتر خواند و سوره الکهف برخواند که در فضل آن اخبار بسیار آمده است و عبادان سلف عادت داشته اند هزار بار قل هو الله احمد خواندن و هزار بار صلوات دادن و هزار بار «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الاالله و الله اکبر» گفتن.
پنجم آن که نماز بیشتر کند در این روز و در خبر است که هرکه در جامع شود و در وقت چهار رکعت نماز کند و در هر رکعتی فاتحه یک بار و پنجاه بار قل هوالله احد برخواند، از این جهان بیرون نشود تا جایگاه وی از بهشت به وی نمایند یا به دیگری که وی را خبر دهد و مستحب است در این روز چهار رکعت نماز به چهار سوره الانعام و الکهف و طه و یس، اگر نتواند، یس و سوره سجده و سوره لقمن و سوره الدخان و سوره الملک و ابن عباس نماز تسبیح به جای نماندی هرگز روز آدینه و این نماز معروف و اولیتر آن است که تا وقت زوال نماز می کند و پس از نماز تا نماز دیگر به مجلس علم شود، پس از آن تا شبانگاه به تسبیح و استغفار مشغول شود.
ششم آن که این روز از صدقه خالی نگذارد، اگر هم پاره نان باشد که فضل صدقه در این روز زیادت باشد، و هر سایلی که به وقت خطبه چیزی خواهد، وی را زجر کنند و کراهت باشد وی را چیزی دادن.
هفتم آن که در جمله این یک روز از هفته، آخرت را مسلم دارد، و همه روز به خیر مشغول شود و کار دنیایی در باقی کند و آن که حق تعالی می گوید، «فاذا قضیت الصلوه فانتشرو فی الارض و ابتغوا من فضل الله»، انس می گوید که معنی این، خرید و فروخت و کسب دنیا نیست، لیکن طلب علم است و زیارت برادران و عیادت بیمار و تشییع جنازه و مثل این کارها.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۳۹ - آداب و دقایق زکوه دادن
اگر کسی خواهد که عبادت او زنده باشد و بی روح نبود و ثواب او مضاعف باشد، باید که هفت وظیفه نگاه دارد:
وظیفه اول آن که تعجیل کند در زکوه دادن و پیش از آن که واجب شود در جمله سال می دهد و بدین سه فایده حاصل آید: یکی آن که اثر رغبت عبادت بر او ظاهر شود که دادن پس از وجوب ضرورت باشد چه اگر ندهد معاقب باشد و آن از بیم بود، نه از دوستی و شفقت.
دوم آن که شادی به دل درویشان رساند به زودی تا دعا به اخلاص تر کنند که شادی ناگاه بینند و دعای ایشان حصاری بود از جمله آفات.
سوم آن که از عوایق روزگار ایمن شود که در تاخیر، آفات بسیار است و بود که عایقی افتد و از این خیر محروم ماند و چون در دل رغبت چیزی پدید آمد به غنیمت باید داشت که آن نظر را دو جهت بود و زود بود که ابلیس حمله آورد، فان قلب المومن من اصابع الرحمن.
یکی را از بزرگان در طهارت جای در دل افتاد که پیرهن به درویش دهد مریدی را آواز داد و پیراهن برکشید و به وی داد، گفت، «چرا صبر نکردی تا بیرون آمدی؟»، گفت، «ترسیدم خاطری دیگر درآید که مرا از این بازدارد.»
وظیفه دوم آن که اگر زکوه به جمله خواهد داد در ماه محرم دهد که اول سال است و ماه حرام است یا ماه رمضان که وقت هرچند شریفتر، ثواب مضاعف تر، رسول (ص) سخی ترین خلق بود و هرچه داشتی می داد و در رمضان هیچ نگاه نداشتی.
وظیفه سوم آن که زکوه در سر دهد و برملا ندهد تا از ریا دورتر باشد و به اخلاص نزدیکتر بود که صدقه سر، خشم خدای را بنشاند و در خبر است که هفت کس فردا در سایه عرش باشند، یکی از آن امام عادل بود و یکی صدقه دهنده ای که دست چپ او خبر ندارد از آنچه دست راست داد و بنگر که چه درجه ای بود که با درجه امام عادل برابر بود و در خبر است که هرکه صدقه در سر دهد، او را در اعمال سر نویسند و اگر ظاهر در اعمال ظاهر نویسند و اگر باز گوید که من چنین چیزی کرده ام، از هر دو جریده محو کنند و در جریده ریا نویسند و بدین سبب سلف در پنهان داشتن صدقه چندان مبالغت کرده اند که کسی بودی که نابینا طلب کردی و بر دست او نهادی و سخن نگفتی که تا بنداند که کیست و کسی بودی که درویش خفته طلب کردی و بر دست او نهادی و بر جامه او بستی که تا چون بیدار شود نداند که داده است و کسی بودی که بر راه درویش افکندی و کس بودی که به وکیل دادی که برساند، این همه برای آن که درویش نداند اما از دیگری پنهان داشتن مهم تر داشتندی، برای آن که چون برملا دهند ریا در باطن پدید آید و اگرچه بخل در باطن شکسته شود یا پرورده گردد و این صفات جمله مهلک است، لیکن بخار بر مثال کژدمی است و یا بر مثال ماری که وی قویتر است، چون کژدم را قوت مار کند تا در قوت مار بیفزاید، از یک مهلک رسته باشد و در دیگری از آن صعبتر افتاده و زخم این صفات بر دل، چون در گور شود، بر مثال زخم کژدم و مار خواهد بود، چنان که در عنوان مسلمانی پیدا کردیم، پس ضرر آن که برملا دهد از نفع بیشتر است.
وظیفه چهارم آن که اگر به ظاهر از ریا ایمن باشد و دل خود را از آن پاک کرده باشد و داند که اگر بر ملا دهد دیگران بدو اقتدا کند و رغبتها زیادت شود، برملا دادن این چنین کس را فاضلتر و این کسی بود که مدح و ذم مردمان نزدیک وی برابر بود و در کارها به علم حق تعالی کفایت کرده باشد.
وظیفه پنجم آن که صدقه حبط نگرداند به منت و وحشت قال الله تعالی: «لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی» و معنی «اذی» آزردن درویش بود، بدانکه روی ترش کند و پیشانی فراهم کند و سخن به عنف گوید، و او را به سبب درویشی و سوال خوار دارد و به چشم حقارت بدو نگرد و این از انواع جهل و حماقت خیزد.
یکی آن که دشوار بود بدو مال از دست بدادن و بدین سبب دلتنگ شود و سخن به زجر گوید و هرکه بدو دشوار بود که درمی بدهد و هزار بار ستاند، جز جاهل نبود و او بدین زکوه فردوس اعلی و رضای باری تعالی خواهد کرد و خود را از دوزخ برهاند چرا بر او دشوار بود، اگر بدین ایمان دارد؟
و دیگر حماقت آن که می پندارد که او را بر درویش شرف است به توانگری خود نداند که کسی که به پانصد سال پیش از او در بهشت خواهد رفت اوست و درجه او بزرگتر و نزدیک خدای تعالی شرف و فخر درویش راست نه توانگر را و نشان شرف او در این جهان آن است که توانگر را به رنج و مشغله دنیا و زر وبال آن مشغول بکرده است و نصیب وی از آن همه قدر حاجت بیش نیست، بر او واجب کرده است که قدر حاجت به درویش می رساند، پس به حقیقت توانگر سخره درویش است در این جهان و در آن جهان به پانصد سال پیش از او به بهشت خواهد رفت.
وظیفه ششم آن که منت ننهد و اصل منت از جهل است و آن صفت دل است و آن است که پندارد که با درویش نیکویی کرد و نعمتی بدو داد، درویش زیر دست او شد چون چنین پندارد، نشان آن بود که چشم دارد که درویش او را خدمت زیادت کند و در کارهای وی بایستد و سلام ابتدا کند و در جمله حرمتی زیادت چشم دارد و اگر در حق وی تقصیری کند، تعجب بیش از آن کند که پیش کردی و باشد که بازگوید که من با وی چنین نیکویی کردم و این هم از جهل بود بلکه حقیقت آن است که درویش با او نیکویی کرد که صدقه از او قبول کند و او را از آتش دوزخ برهانید و دل او را از نجاست بخل طهارت داد و اگر حجامی او را رایگان حجامت کند منت دارد، چه آن خود سبب هلاک او خواست بود، بخل نیز در باطن او و مال زکوه در دست او، سبب هلاک پلیدی اوست چون به سبب درویش او را طهارت حاصل شد و نجات یافت، باید که از او منت دارد.
دیگر آن که رسول (ص) می گوید، «صدقه اول در دست باری افتد، پس در دست درویشی»، پس چون حق زکوه به خدای می دهد و درویش نایب خدای است در قبض حق وی، باید که از درویش منت دارد، نه منت بر درویش نهد.
و چون در آن سه سر از اسرار زکوه بیندیشد، بداند که منت نهادن از جهل بود و برای حذر کردن از منت، سلف مبالغت کرده اند و بر پای ایستاده اند پیش درویش و به تواضعی تمام پیش او نهاده اند، آنگاه سوال کرده اند که از من قبول کن و گروهی دست فرا پیش داشته اند تا درویش برگیرد و دست درویش بر زبر باشد که «الید العلیا خیر من یدالسفلی» کسی را سزد که منت برنهد.
و عایشه و ام سلمه درویشی را چیزی فرستادندی و گفتندی، «یاد گیر تا چه دعا کند» تا هر دعایی را به دعایی مکافات کنند تا صدقه خالص بماند مکافات ناکرده و طمع دعا به درویش روا نداشتندی که گمان بر آن بود که احسانی کرده باشند و محسن به حقیقت درویش بود که این عهد از تو برگرفت.
وظیفه هفتم آن که از مال آنچه بهتر و نیکوتر و حلال تر بود آن بدهد که آنچه به شبهت بود تقرب را نشاید که او پاک است جز پاک قبول نکند، و قد قال، «ولا تیمموا الخبیث منه تنفقون ولستم باخذیه الا ان تغمضوا فیه» یعنی آن چیز که اگر به شما دهند به کراهت ستانید، چرا در نصیب خدای خرج کنید؟ و اگر کسی آنچه بتر بود پیش مهمان نهد، استخفافی تمام بود، چگونه روا بود که بترین به خداوند دهد و بهترین بندگان وی را بگذارد؟ و بترین دادن دلیل آن بود که به کراهیت می دهد و هر صدقه که به دلخوشی نبود، بیم آن باشد که قبول نیفتد رسول (ص) گوید، «یک درم صدقه، باشد که بر هزار سبقت گیرد و این آن بود که بهترین دهد، و به دلخوشی دهد».
وظیفه اول آن که تعجیل کند در زکوه دادن و پیش از آن که واجب شود در جمله سال می دهد و بدین سه فایده حاصل آید: یکی آن که اثر رغبت عبادت بر او ظاهر شود که دادن پس از وجوب ضرورت باشد چه اگر ندهد معاقب باشد و آن از بیم بود، نه از دوستی و شفقت.
دوم آن که شادی به دل درویشان رساند به زودی تا دعا به اخلاص تر کنند که شادی ناگاه بینند و دعای ایشان حصاری بود از جمله آفات.
سوم آن که از عوایق روزگار ایمن شود که در تاخیر، آفات بسیار است و بود که عایقی افتد و از این خیر محروم ماند و چون در دل رغبت چیزی پدید آمد به غنیمت باید داشت که آن نظر را دو جهت بود و زود بود که ابلیس حمله آورد، فان قلب المومن من اصابع الرحمن.
یکی را از بزرگان در طهارت جای در دل افتاد که پیرهن به درویش دهد مریدی را آواز داد و پیراهن برکشید و به وی داد، گفت، «چرا صبر نکردی تا بیرون آمدی؟»، گفت، «ترسیدم خاطری دیگر درآید که مرا از این بازدارد.»
وظیفه دوم آن که اگر زکوه به جمله خواهد داد در ماه محرم دهد که اول سال است و ماه حرام است یا ماه رمضان که وقت هرچند شریفتر، ثواب مضاعف تر، رسول (ص) سخی ترین خلق بود و هرچه داشتی می داد و در رمضان هیچ نگاه نداشتی.
وظیفه سوم آن که زکوه در سر دهد و برملا ندهد تا از ریا دورتر باشد و به اخلاص نزدیکتر بود که صدقه سر، خشم خدای را بنشاند و در خبر است که هفت کس فردا در سایه عرش باشند، یکی از آن امام عادل بود و یکی صدقه دهنده ای که دست چپ او خبر ندارد از آنچه دست راست داد و بنگر که چه درجه ای بود که با درجه امام عادل برابر بود و در خبر است که هرکه صدقه در سر دهد، او را در اعمال سر نویسند و اگر ظاهر در اعمال ظاهر نویسند و اگر باز گوید که من چنین چیزی کرده ام، از هر دو جریده محو کنند و در جریده ریا نویسند و بدین سبب سلف در پنهان داشتن صدقه چندان مبالغت کرده اند که کسی بودی که نابینا طلب کردی و بر دست او نهادی و سخن نگفتی که تا بنداند که کیست و کسی بودی که درویش خفته طلب کردی و بر دست او نهادی و بر جامه او بستی که تا چون بیدار شود نداند که داده است و کسی بودی که بر راه درویش افکندی و کس بودی که به وکیل دادی که برساند، این همه برای آن که درویش نداند اما از دیگری پنهان داشتن مهم تر داشتندی، برای آن که چون برملا دهند ریا در باطن پدید آید و اگرچه بخل در باطن شکسته شود یا پرورده گردد و این صفات جمله مهلک است، لیکن بخار بر مثال کژدمی است و یا بر مثال ماری که وی قویتر است، چون کژدم را قوت مار کند تا در قوت مار بیفزاید، از یک مهلک رسته باشد و در دیگری از آن صعبتر افتاده و زخم این صفات بر دل، چون در گور شود، بر مثال زخم کژدم و مار خواهد بود، چنان که در عنوان مسلمانی پیدا کردیم، پس ضرر آن که برملا دهد از نفع بیشتر است.
وظیفه چهارم آن که اگر به ظاهر از ریا ایمن باشد و دل خود را از آن پاک کرده باشد و داند که اگر بر ملا دهد دیگران بدو اقتدا کند و رغبتها زیادت شود، برملا دادن این چنین کس را فاضلتر و این کسی بود که مدح و ذم مردمان نزدیک وی برابر بود و در کارها به علم حق تعالی کفایت کرده باشد.
وظیفه پنجم آن که صدقه حبط نگرداند به منت و وحشت قال الله تعالی: «لا تبطلوا صدقاتکم بالمن والاذی» و معنی «اذی» آزردن درویش بود، بدانکه روی ترش کند و پیشانی فراهم کند و سخن به عنف گوید، و او را به سبب درویشی و سوال خوار دارد و به چشم حقارت بدو نگرد و این از انواع جهل و حماقت خیزد.
یکی آن که دشوار بود بدو مال از دست بدادن و بدین سبب دلتنگ شود و سخن به زجر گوید و هرکه بدو دشوار بود که درمی بدهد و هزار بار ستاند، جز جاهل نبود و او بدین زکوه فردوس اعلی و رضای باری تعالی خواهد کرد و خود را از دوزخ برهاند چرا بر او دشوار بود، اگر بدین ایمان دارد؟
و دیگر حماقت آن که می پندارد که او را بر درویش شرف است به توانگری خود نداند که کسی که به پانصد سال پیش از او در بهشت خواهد رفت اوست و درجه او بزرگتر و نزدیک خدای تعالی شرف و فخر درویش راست نه توانگر را و نشان شرف او در این جهان آن است که توانگر را به رنج و مشغله دنیا و زر وبال آن مشغول بکرده است و نصیب وی از آن همه قدر حاجت بیش نیست، بر او واجب کرده است که قدر حاجت به درویش می رساند، پس به حقیقت توانگر سخره درویش است در این جهان و در آن جهان به پانصد سال پیش از او به بهشت خواهد رفت.
وظیفه ششم آن که منت ننهد و اصل منت از جهل است و آن صفت دل است و آن است که پندارد که با درویش نیکویی کرد و نعمتی بدو داد، درویش زیر دست او شد چون چنین پندارد، نشان آن بود که چشم دارد که درویش او را خدمت زیادت کند و در کارهای وی بایستد و سلام ابتدا کند و در جمله حرمتی زیادت چشم دارد و اگر در حق وی تقصیری کند، تعجب بیش از آن کند که پیش کردی و باشد که بازگوید که من با وی چنین نیکویی کردم و این هم از جهل بود بلکه حقیقت آن است که درویش با او نیکویی کرد که صدقه از او قبول کند و او را از آتش دوزخ برهانید و دل او را از نجاست بخل طهارت داد و اگر حجامی او را رایگان حجامت کند منت دارد، چه آن خود سبب هلاک او خواست بود، بخل نیز در باطن او و مال زکوه در دست او، سبب هلاک پلیدی اوست چون به سبب درویش او را طهارت حاصل شد و نجات یافت، باید که از او منت دارد.
دیگر آن که رسول (ص) می گوید، «صدقه اول در دست باری افتد، پس در دست درویشی»، پس چون حق زکوه به خدای می دهد و درویش نایب خدای است در قبض حق وی، باید که از درویش منت دارد، نه منت بر درویش نهد.
و چون در آن سه سر از اسرار زکوه بیندیشد، بداند که منت نهادن از جهل بود و برای حذر کردن از منت، سلف مبالغت کرده اند و بر پای ایستاده اند پیش درویش و به تواضعی تمام پیش او نهاده اند، آنگاه سوال کرده اند که از من قبول کن و گروهی دست فرا پیش داشته اند تا درویش برگیرد و دست درویش بر زبر باشد که «الید العلیا خیر من یدالسفلی» کسی را سزد که منت برنهد.
و عایشه و ام سلمه درویشی را چیزی فرستادندی و گفتندی، «یاد گیر تا چه دعا کند» تا هر دعایی را به دعایی مکافات کنند تا صدقه خالص بماند مکافات ناکرده و طمع دعا به درویش روا نداشتندی که گمان بر آن بود که احسانی کرده باشند و محسن به حقیقت درویش بود که این عهد از تو برگرفت.
وظیفه هفتم آن که از مال آنچه بهتر و نیکوتر و حلال تر بود آن بدهد که آنچه به شبهت بود تقرب را نشاید که او پاک است جز پاک قبول نکند، و قد قال، «ولا تیمموا الخبیث منه تنفقون ولستم باخذیه الا ان تغمضوا فیه» یعنی آن چیز که اگر به شما دهند به کراهت ستانید، چرا در نصیب خدای خرج کنید؟ و اگر کسی آنچه بتر بود پیش مهمان نهد، استخفافی تمام بود، چگونه روا بود که بترین به خداوند دهد و بهترین بندگان وی را بگذارد؟ و بترین دادن دلیل آن بود که به کراهیت می دهد و هر صدقه که به دلخوشی نبود، بیم آن باشد که قبول نیفتد رسول (ص) گوید، «یک درم صدقه، باشد که بر هزار سبقت گیرد و این آن بود که بهترین دهد، و به دلخوشی دهد».
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۲ - فضیلت صدقه دادن
رسول (ص) گفت، «صدقه دهید و اگر همه یک خرما بود که آن درویش را زنده کند و گناه را بکشد، چنان که آب آتش را»، و گفت، «بپرهیزید از دوزخ و اگر همه نیم خرما باشد و اگر نتوانید به سخنی خوش» و گفت، «هیچ مسلمان از حلال صدقه ندهد که نه ایزد تعالی آن را بر دست لطف خود بستاند و می پرورد، چنان که شما چهار پای خویش بپرورید تا آنگاه که خرمایی، چند کوه احد شود» و گفت، «فردا هر کسی در سایه صدقه خویش بود تا آنگاه که میان خلق حکم بکنند»، و گفت،«صدقه هفتاد در از درهای شر ببندد» و پرسیدند که کدام صدقه فاضلتر؟ گفت، «آن که در تندرستی دهی در وقتی که امید زندگانی داری و از درویشی نترسی نه آن که صبر کنی تا جان به حلق رسد، آنگاه گویی این فلان را و آن فلان را، که آن خود فلان را شد، اگر تو گویی و اگر نه».
و عیسی (ع) گفت، «هر که سایلی را نومید دارد و از در بازگرداند، تا هفت روز ملایکه در آن خانه نشوند» و رسول (ص) دو کار با هیچ کس نگذاشتی بلکه به دست خود کردی: صدقه به درویش به دست خود دادی و آب طهارت به شب خود بنهادی و سر بپوشیدی و گفت رسول (ص)، « هرکه مسلمانی را جامه ای بپوشاند، در حفظ خدای می باشد تا از آن خرقه بر او می ماند» و عایشه، رضی الله عنها، پنجاه هزار درم به صدقه بداد و پیراهن پاره بردوخته بود که خود را پیراهن نکرد و ابن مسعود گوید که مردی هفتاد سال عبادت می کرد، پس گناه عظیم بر وی برفت که عبادت او خبط شد، پس درویشی بگذشت و یک گرده نان بدو داد، آن گاه او بیامرزیدند و عمل هفتاد ساله با وی دادند و لقمان پسر را گفت، «هرگه گناهی بر تو برود، در پی آن صدقه بده و توبه کن» و عبدالله بن عمر شکر به صدقه بسیار دادی و گفتی، «خدای تعالی می گوید، لن تنالوا البر حت تنفقوا مما تحبون و خدای تعالی داند که من شکر دوست دارم» و بوسفیان گوید، «هرکه خود را به ثواب صدقه محتاج تر از آن نداند که درویش را به صدقه، آن صدقه از وی قبول نیوفتد» و حسن بصری، رحمه الله علیه، نخاسی را دید با کنیزکی نیکو، گفت، «به دو درم بفروشی؟»، گفت، «نه»، گفت، «خدای تعالی حور عین را به دو حبه می بفروشد، که از این کنیزک بسیار نیکوتر آید»، یعنی صدقه.
و عیسی (ع) گفت، «هر که سایلی را نومید دارد و از در بازگرداند، تا هفت روز ملایکه در آن خانه نشوند» و رسول (ص) دو کار با هیچ کس نگذاشتی بلکه به دست خود کردی: صدقه به درویش به دست خود دادی و آب طهارت به شب خود بنهادی و سر بپوشیدی و گفت رسول (ص)، « هرکه مسلمانی را جامه ای بپوشاند، در حفظ خدای می باشد تا از آن خرقه بر او می ماند» و عایشه، رضی الله عنها، پنجاه هزار درم به صدقه بداد و پیراهن پاره بردوخته بود که خود را پیراهن نکرد و ابن مسعود گوید که مردی هفتاد سال عبادت می کرد، پس گناه عظیم بر وی برفت که عبادت او خبط شد، پس درویشی بگذشت و یک گرده نان بدو داد، آن گاه او بیامرزیدند و عمل هفتاد ساله با وی دادند و لقمان پسر را گفت، «هرگه گناهی بر تو برود، در پی آن صدقه بده و توبه کن» و عبدالله بن عمر شکر به صدقه بسیار دادی و گفتی، «خدای تعالی می گوید، لن تنالوا البر حت تنفقوا مما تحبون و خدای تعالی داند که من شکر دوست دارم» و بوسفیان گوید، «هرکه خود را به ثواب صدقه محتاج تر از آن نداند که درویش را به صدقه، آن صدقه از وی قبول نیوفتد» و حسن بصری، رحمه الله علیه، نخاسی را دید با کنیزکی نیکو، گفت، «به دو درم بفروشی؟»، گفت، «نه»، گفت، «خدای تعالی حور عین را به دو حبه می بفروشد، که از این کنیزک بسیار نیکوتر آید»، یعنی صدقه.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۳ - اصل ششم (در روزه است)
بدان که روزه رکنی است از ارکان مسلمانی و رسول (ص) گفت که خدای تعالی می گوید، «هر نیکویی را به ده مکافات کنند، مگر روزه که آن من است خاص و جزای آن من دهم» و خدای تعالی گفت، «انما یوفی الصابرون اجرهم بغیر حساب مزد کسانی که صبر کنند از شهوت خود، در هیچ حساب نیاید، بلکه از حد بیرون بود و گفت رسول (ص) صبر یک نیمه ایمان است و روزه یک نیمه صبر است» و گفت (ص) «بوی دهن روزه دار، نزدیک خدای تعالی، از بوی مشک خوشتر است» خدای تعالی گوید، «بنده من از طعام و شراب برای من دست باز داشته خاص، جزای او من توانم داد» و گفت (ص) «خواب روزه دار عبادت است» و گفت، (ص) « چون ماه رمضان درآید، درهای بهشت بگشایند و درهای دوزخ ببندند و شیاطین را در بند کنند و منادی آواز دهد که یا طالب خیر بیا که وقت توست، و یا جوینده شر بایست که نه جای توست» و از عظیمی فضل اوست که این عبادت را به خود نسبت داد و گفت، «الصوم الی و انا اجزی به» اگرچه همه عبادات او راست، چنان که کعبه را خانه خود خواند و اگرچه همه عالم ملک اوست.
و روزه را دو خاصیت است که بدان مستحق این نسبت است یکی آن که حقیقت او ناخوردن است و آن باطن بود و از چشم خلق پوشیده باشد و ریا را بدو راه نبود، و دیگر آن که دشمن خدای تعالی ابلیس است و سپاه او شهوات است و روزه لشکر او بشکند که حقیقت روزه ترک شهوات است و برای این گفت رسول (ص) که شیطان در درون آدمی روان است چون خون در تن راه گذر وی بر وی تنگ کنید به گرسنگی و عایشه را گفت، «از کوفتن در بهشت هیچ میاسای» گفت، «به چه» گفت، «به گرسنگی» و نیز گفت: «الصوم الجنه روزه سپری است» و گفت (ص)، باب همه عبادات روزه است» و این همه برای آن است که مانع از همه عبادات شهوات است و مدد شهوات سیری است و گرسنگی شهوات را بکشد.
و روزه را دو خاصیت است که بدان مستحق این نسبت است یکی آن که حقیقت او ناخوردن است و آن باطن بود و از چشم خلق پوشیده باشد و ریا را بدو راه نبود، و دیگر آن که دشمن خدای تعالی ابلیس است و سپاه او شهوات است و روزه لشکر او بشکند که حقیقت روزه ترک شهوات است و برای این گفت رسول (ص) که شیطان در درون آدمی روان است چون خون در تن راه گذر وی بر وی تنگ کنید به گرسنگی و عایشه را گفت، «از کوفتن در بهشت هیچ میاسای» گفت، «به چه» گفت، «به گرسنگی» و نیز گفت: «الصوم الجنه روزه سپری است» و گفت (ص)، باب همه عبادات روزه است» و این همه برای آن است که مانع از همه عبادات شهوات است و مدد شهوات سیری است و گرسنگی شهوات را بکشد.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۴۴ - فریضه روزه
بدان که شش چیز واجب است:
یکی آن که اول ماه رمضان طلبد تا بر وی معلوم شود که بر بیست و نه است یا بر سی و بر قول یکی گواه عدل اعتماد روا بود و در عید دو گواه کم نشاید و هرکه از معتمدی بشنید که نزدیک او راستگوی بود، روزه بر او واجب شد، اگرچه قاضی به قول او حکم نکند، و اگر شهری دیگر دیده باشند که به شانزده فرسنگ دورتر بود، بر این قوم واجب نبود و اگر کمتر بود واجب شود.
یکی آن که اول ماه رمضان طلبد تا بر وی معلوم شود که بر بیست و نه است یا بر سی و بر قول یکی گواه عدل اعتماد روا بود و در عید دو گواه کم نشاید و هرکه از معتمدی بشنید که نزدیک او راستگوی بود، روزه بر او واجب شد، اگرچه قاضی به قول او حکم نکند، و اگر شهری دیگر دیده باشند که به شانزده فرسنگ دورتر بود، بر این قوم واجب نبود و اگر کمتر بود واجب شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۰ - سنتهای روزه نیز شش است
تاخیر سخور و تعجیل افطار به خرما یا به آب، و مسواک دست به داشتن پس از زوال و سخاوت کردن به صدقه و طعام دادن و قرآن بسیار خواندن و اعتکاف گرفتن خاصه در دهه بازپسین که شب قدر در اوست و رسول (ص) در این ده روزه جامه خواب درنوشتی و ازاز بر بستی عبادت را و از اهل بیت او هیچ نیاسودندی از عبادت، و شب قدر، یا بیست و یکم است یا بیست و سه یا بیست و پنج یا بیست و هفت و این ممکن تر است و اولیتر آن بود که اعتکاف در این ده روز پیوسته دارد و اگر نذر کرده است که پیوسته دارد، لازم بود که جز به قضای حاجت بیرون نیاید، و آن قدر که وضو کند در خانه بیش نایستد، اگر به نماز جنازه یا به عیادت بیماری یا به گواهی یا به تجدید طهارتی بیرون آید، اعتکاف بریده شود و از دست شستن و نان خوردن و خفتن در مسجد باکی نباشد و هرگه که باز آید از قضای حجت، باید که نیت تازه کند.
حقیقت و سر روزه
بدان که روزه بر سه درجه است: روزه دوام و روزه خواص و روزه خاص الخاص.
اما روزه عوام آن است که گفته آمد و غایت آن نگاهداشتن فرج و بطن است و این کمترین درجات است.
و اما روزه خاص الخواص بلندترین درجات است و آن آن است که دل خود را از اندیشه هرچه جز خدای است نگاه دارد و همگی خود بدو دهد و از هر چه جز اوست به ظاهر و باطن روزه دارد و به هرچه اندیشه کند جز احدیت حق و آنچه بدو تعلق دارد، این روزه گشاده شود و اگر در غرض دنیا اندیشد، اگر چه مباح بود، این روزه باطل شود، مگر دنیایی که یاور وی باشد در راه دین که آن از دنیا نبود تا گفته اند که اگر به روز تدبیر آن کند که روزه به چه گشاید، خطایی بر او نویسند که این دلیل آن بود که به رزقی که او وعده کرده که بدو خواهد دادن واثق نیست و این درجه اولیا و صدیقان است و هرکسی بر بالای این نرسد.
اما روزه خواص آن بود که جوارح خود را از ناشایست نگاه دارد و بر بطن و فرج اقتصار نکند و تمامی این روزه به شش چیز بود:
یکی آن که چشم نگاه دارد از هرچه او را از خدای مشغول کند، خاصه از چیزی که از آن شهوت خیزد که رسول (ص) می گوید، «نظر چشم پیکانی است از پیکانهای ابلیس به زهر آب داده، هرکه از بیم خدای از آن حذر کند، او را خلعت ایمان دهند که حلاوت آن در دل خود بیابد» و انس روایت کند که رسول (ص) گفت که «پنج چیز روزه را بگشاید: دروغ و غیبت و سخن چینی، سوگند به ناحق و نظر به شهوت».
دوم آن که زبان نگاه دارد از بیهوده و هرچه از آن مستغنی باشد یا خاموش می بود یا به قرآن خواندن مشغول شود و مناظره و لجاج از جمله بیهوده های زیانکار بود اما غیبت و دروغ به مذهب بعضی از علما روزه عوام را نیز باطل کند.
و در خبر است که دو زن روزه داشتند چنان شدند از تشنگی که بیم هلاک بود دستوری خواستند از رسول (ص) تا روزه بگشایند قدحی به ایشان فرستاد تا در آنجا قی کنند از حلق هر یکی پاره ای خون سیاه برافتاد مردمان تعجب بماندند رسول گفت، «این دو زن از آنچه خدای تعالی حلال کرده بود روزه فرا گرفتند، بدانچه حرام کرده بود بگشادند و به غیبت مشغول شدند و این چه از حلق ایشان برآمد گوشت مردمان است که خورده اند.»
سیم آن که گوش نگاه دارد که هرچه گفتن نشاید، شنیدن هم نشاید و شنوده شریک گوینده بود و در معصیت و دروغ و غیبت و غیر آن.
چهارم آن که دست و پای و همه جوارح نگاه دارد از ناشایست و هرکه روزه دارد و چنین کارها کند، مثال او چون بیماری بود که از روزه حذر کند و زهر خورد که معصیت زهر است و طعام غذاست که بسیار خوردن او زیان دارد، اما اصل او زیانکار نیست و برای این گفت رسول (ص) که بسیار روزه دار بود که او را از روزه جز گرسنگی و تشنگی نصیب نیست.
پنجم آن که به وقت افطار حرام و شبهت نخورد و از حلال خالص نیز بسیار نخورد که هرکه به شب آنچه به روز فوت شده باشد تدارک کند، چه مقصود حاصل آید که مقصود از روزه ضعیف کردن شهوات است و طعام دوبار به یک بار خوردن شهوت را زیادت کند، خاصه که الوان طعام جمع کنند تا معده خالی نباشد، دل صافی کی گردد؛ بلکه سنت آن بود که به روز بسیار نخسبد تا اثر ضعف گرسنگی در خود بیابد و چون شب اندک نخورد، زود در خواب شود و نماز شب نتواند کرد و برای این گفت رسول (ص) «هیچ وعا که پر کنند نزد خدای تعالی دشمن تر از معده نیست.»
ششم آن که پس از افطار دل او میان بیم و امید معلق بود که نداند که روزه مقبول خواهد بود یا نه.
حسن بصری، رحمه الله، روز عید به قومی بگذشت که می خندیدند و بازی می کردند گفت، «خدای تعالی ماه رمضان را میدانی ساخته است تا بندگان او در طاعت وی بیشی و پیشی جویند گروهی سبقت گرفتند و گروهی باز پس ماندند عجب از کسانی که می خندند و حقیقت حال خود نمی دانند به خدایی خدای که اگر پرده از روی کار برگیرند، مقبولان به شادی خود مشغول شوند و مردودان به اندوه خود ماتم گیرند، و هیچ کس به خنده و بازی نپردازد.»
پس، از این جمله بشناسی که هر که از روزه به ناخوردن طعام و شراب اقتصار کند روزه او صورتی بی روح باشد و حقیقت روزه آن است که خود را به ملایکه مانند کنی، که ایشان را شهوت نیست اصلا و بهایم را شهوت غالب است و از ایشان دورند بدین سبب و هر آدمی که شهوت او غالب بود در درجه بهایم بود، و چون شهوت او ضعیف شد، شبهتی گرفت به ملایکه و به این سبب به ایشان نزدیک شد، نزدیکی به صفت، نه به مکان و ملایکه نزدیکند به حق تعالی، پس او نیز نزدیک گشت و چون تیمار شام تدارک کند و شهوت را تمام مدد دهد از آنچه می خواهد، شهوت قوی گردد، نه ضعیف و آنچه روح روزه است حاصل نیاید.
لوازم افطار
بدان که قضا و کفارت و فدیه و امساک واجب آید به افطار در ماه رمضان، ولیکن هر یکی به جای خود.
اما قضا واجب آید بر هر مسلمان ملکف که روزه بگشاید به عذری یا بی عذری یا بر حایض و مسافر و بیمار و آبستن و بر مرتد نیز هم واجب آید، اما بر دیوانه و کودک واجب نیاید.
و اما کفارت جز به مباشرت یا به بیرون آوردن منی بر اختیار واجب نیاید و کفارت آن بود که بنده ای آزاد کند و اگر ندارد دو ماه پیوسته روزه دارد و اگر نتواند به سبب ضعف و بیماری، شصت مد طعام به شصت مسکین دهد و هر مدی منی باشد کم سه یکی.
اما امساک بر کسی واجب بود که بی عذری روزه بگشاید و بر حایض واجب نیاید، اگرچه در میان روز پاک شود و بر مسافر، اگر چه مقیم گردد و بر بیمار اگرچه بهتر شود واجب نیاید و چون روز شک یک تن گواهی دهد که ماه دیده است، هرکه نان خورده بود واجب بود که باقی روز همچون روزه دران امساک کند و هرکه در میان روز سفر ابتدا کند، نشاید که روزه بگشاید و اگر روزه گشاده در میان روز به شهر شود، نشاید که بگشاید و مسافر را روزه اولیتر از افطار، مگر که نتواند.
اما فدیه مدی از طعام باشد که به مسکینی رساند و بر حامل و مرضع واجب بود با قضا به هم، چون روزه از بیم فرزند گشاده باشد، نه چون بیمار که از بیم خود گشاده باشد و بر پیری که بغایت ضعیف ود و روزه نتواند داشت همین قدر واجب آید بدل قضا و هرکه قضای رمضان تاخیر کند تا رمضان دیگر، به هر روز قضا مدی طعام آید.
حقیقت و سر روزه
بدان که روزه بر سه درجه است: روزه دوام و روزه خواص و روزه خاص الخاص.
اما روزه عوام آن است که گفته آمد و غایت آن نگاهداشتن فرج و بطن است و این کمترین درجات است.
و اما روزه خاص الخواص بلندترین درجات است و آن آن است که دل خود را از اندیشه هرچه جز خدای است نگاه دارد و همگی خود بدو دهد و از هر چه جز اوست به ظاهر و باطن روزه دارد و به هرچه اندیشه کند جز احدیت حق و آنچه بدو تعلق دارد، این روزه گشاده شود و اگر در غرض دنیا اندیشد، اگر چه مباح بود، این روزه باطل شود، مگر دنیایی که یاور وی باشد در راه دین که آن از دنیا نبود تا گفته اند که اگر به روز تدبیر آن کند که روزه به چه گشاید، خطایی بر او نویسند که این دلیل آن بود که به رزقی که او وعده کرده که بدو خواهد دادن واثق نیست و این درجه اولیا و صدیقان است و هرکسی بر بالای این نرسد.
اما روزه خواص آن بود که جوارح خود را از ناشایست نگاه دارد و بر بطن و فرج اقتصار نکند و تمامی این روزه به شش چیز بود:
یکی آن که چشم نگاه دارد از هرچه او را از خدای مشغول کند، خاصه از چیزی که از آن شهوت خیزد که رسول (ص) می گوید، «نظر چشم پیکانی است از پیکانهای ابلیس به زهر آب داده، هرکه از بیم خدای از آن حذر کند، او را خلعت ایمان دهند که حلاوت آن در دل خود بیابد» و انس روایت کند که رسول (ص) گفت که «پنج چیز روزه را بگشاید: دروغ و غیبت و سخن چینی، سوگند به ناحق و نظر به شهوت».
دوم آن که زبان نگاه دارد از بیهوده و هرچه از آن مستغنی باشد یا خاموش می بود یا به قرآن خواندن مشغول شود و مناظره و لجاج از جمله بیهوده های زیانکار بود اما غیبت و دروغ به مذهب بعضی از علما روزه عوام را نیز باطل کند.
و در خبر است که دو زن روزه داشتند چنان شدند از تشنگی که بیم هلاک بود دستوری خواستند از رسول (ص) تا روزه بگشایند قدحی به ایشان فرستاد تا در آنجا قی کنند از حلق هر یکی پاره ای خون سیاه برافتاد مردمان تعجب بماندند رسول گفت، «این دو زن از آنچه خدای تعالی حلال کرده بود روزه فرا گرفتند، بدانچه حرام کرده بود بگشادند و به غیبت مشغول شدند و این چه از حلق ایشان برآمد گوشت مردمان است که خورده اند.»
سیم آن که گوش نگاه دارد که هرچه گفتن نشاید، شنیدن هم نشاید و شنوده شریک گوینده بود و در معصیت و دروغ و غیبت و غیر آن.
چهارم آن که دست و پای و همه جوارح نگاه دارد از ناشایست و هرکه روزه دارد و چنین کارها کند، مثال او چون بیماری بود که از روزه حذر کند و زهر خورد که معصیت زهر است و طعام غذاست که بسیار خوردن او زیان دارد، اما اصل او زیانکار نیست و برای این گفت رسول (ص) که بسیار روزه دار بود که او را از روزه جز گرسنگی و تشنگی نصیب نیست.
پنجم آن که به وقت افطار حرام و شبهت نخورد و از حلال خالص نیز بسیار نخورد که هرکه به شب آنچه به روز فوت شده باشد تدارک کند، چه مقصود حاصل آید که مقصود از روزه ضعیف کردن شهوات است و طعام دوبار به یک بار خوردن شهوت را زیادت کند، خاصه که الوان طعام جمع کنند تا معده خالی نباشد، دل صافی کی گردد؛ بلکه سنت آن بود که به روز بسیار نخسبد تا اثر ضعف گرسنگی در خود بیابد و چون شب اندک نخورد، زود در خواب شود و نماز شب نتواند کرد و برای این گفت رسول (ص) «هیچ وعا که پر کنند نزد خدای تعالی دشمن تر از معده نیست.»
ششم آن که پس از افطار دل او میان بیم و امید معلق بود که نداند که روزه مقبول خواهد بود یا نه.
حسن بصری، رحمه الله، روز عید به قومی بگذشت که می خندیدند و بازی می کردند گفت، «خدای تعالی ماه رمضان را میدانی ساخته است تا بندگان او در طاعت وی بیشی و پیشی جویند گروهی سبقت گرفتند و گروهی باز پس ماندند عجب از کسانی که می خندند و حقیقت حال خود نمی دانند به خدایی خدای که اگر پرده از روی کار برگیرند، مقبولان به شادی خود مشغول شوند و مردودان به اندوه خود ماتم گیرند، و هیچ کس به خنده و بازی نپردازد.»
پس، از این جمله بشناسی که هر که از روزه به ناخوردن طعام و شراب اقتصار کند روزه او صورتی بی روح باشد و حقیقت روزه آن است که خود را به ملایکه مانند کنی، که ایشان را شهوت نیست اصلا و بهایم را شهوت غالب است و از ایشان دورند بدین سبب و هر آدمی که شهوت او غالب بود در درجه بهایم بود، و چون شهوت او ضعیف شد، شبهتی گرفت به ملایکه و به این سبب به ایشان نزدیک شد، نزدیکی به صفت، نه به مکان و ملایکه نزدیکند به حق تعالی، پس او نیز نزدیک گشت و چون تیمار شام تدارک کند و شهوت را تمام مدد دهد از آنچه می خواهد، شهوت قوی گردد، نه ضعیف و آنچه روح روزه است حاصل نیاید.
لوازم افطار
بدان که قضا و کفارت و فدیه و امساک واجب آید به افطار در ماه رمضان، ولیکن هر یکی به جای خود.
اما قضا واجب آید بر هر مسلمان ملکف که روزه بگشاید به عذری یا بی عذری یا بر حایض و مسافر و بیمار و آبستن و بر مرتد نیز هم واجب آید، اما بر دیوانه و کودک واجب نیاید.
و اما کفارت جز به مباشرت یا به بیرون آوردن منی بر اختیار واجب نیاید و کفارت آن بود که بنده ای آزاد کند و اگر ندارد دو ماه پیوسته روزه دارد و اگر نتواند به سبب ضعف و بیماری، شصت مد طعام به شصت مسکین دهد و هر مدی منی باشد کم سه یکی.
اما امساک بر کسی واجب بود که بی عذری روزه بگشاید و بر حایض واجب نیاید، اگرچه در میان روز پاک شود و بر مسافر، اگر چه مقیم گردد و بر بیمار اگرچه بهتر شود واجب نیاید و چون روز شک یک تن گواهی دهد که ماه دیده است، هرکه نان خورده بود واجب بود که باقی روز همچون روزه دران امساک کند و هرکه در میان روز سفر ابتدا کند، نشاید که روزه بگشاید و اگر روزه گشاده در میان روز به شهر شود، نشاید که بگشاید و مسافر را روزه اولیتر از افطار، مگر که نتواند.
اما فدیه مدی از طعام باشد که به مسکینی رساند و بر حامل و مرضع واجب بود با قضا به هم، چون روزه از بیم فرزند گشاده باشد، نه چون بیمار که از بیم خود گشاده باشد و بر پیری که بغایت ضعیف ود و روزه نتواند داشت همین قدر واجب آید بدل قضا و هرکه قضای رمضان تاخیر کند تا رمضان دیگر، به هر روز قضا مدی طعام آید.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۱ - فصل (روزه داشتن در روزهای شریف)
در روزهای شریف و فاضل روزه داشتن سنت است، آنچه در سال اوفتد روز عرفه و عاشورا و نه روز اول ذی الحجه و ده روز از اول محرم و جمله ماههای رجب و شعبان است و در خبر است که «روزه یک روز از ماه حرام فاضلتر از سی روز از ماههای دیگر، و یک روز از رمضان فاضلتر از سی روز از ماه حرام»، و گفت، «هرکه پنجشنبه و آدینه و شنبه از ماه حرام روزه دارد، او را عبادت هفتصد ساله بنویسند» و ماه حرام چهار است: ذوالقعده و ذوالحجه و محرم و رجب، و فاضلترین ذوالحجه است که وقت حج است.
و در خبر است که «عبادت در هیچوقت فاضلتر و دوستتر نزد خدای از عشر اول ذی الحجه نیست. روزه یک روز از آن چون روزه یک سال است و قیام یک شب چون قیام لیله القدر است»، گفتند یا رسول الله «و نه نیز جهاد»، گفت، «آری! نه نیز جهاد، الا که اسب وی کشته شود و خون وی ریخته آید در جهاد» و گروهی از صحابه کراهیت داشته اند که همه رجب روزه دارند تا با ماه رمضان مانند نبود، بدین سببی یک روز گشاده اند یا زیادت.
و در خبر است که چون شعبان به نیمه رسد، روزه نیست مگر رمضان و در جمله آخر شعبان بگشادن نیکوست تا رمضان از او گسسته شود؛ اما به استقبال رمضان از آخر شعبان روزه داشتن کراهیت است، مگر که سبب باشد جز قصد استقبال.
اما روزهای شریف از ماه ایام بیض است، سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم و از هفته، دوشنبه و پنجشنبه و جمعه.
اما روزه پیوستن داشتن همه سال جامع بود این همه را، لیکن پنج روز لابد بود که بباید گشادن؛ دو روز عید و سه روز ایام تشریق پس از عید اضحی و باید که بر خویشتن حجر نکند در افطار که آن مکروه باشد و هرکه روزه پیوسته نتواند داشتن، یک روز می دارد و یک روز می گشاید این روزه داوود (ع) است و فضل وی بزرگ است.
و در خبر است که عبدالله بن عمروبن العص می پرسد از فاضلترین طریقی در روزه وی را بدین فرمود گفت از این فاضلتر خواهم، گفت از این فاضلتر نیست و دون این آن باشد که روز دوشنبه و پنجشنبه می دارد تا نزدیک بود با ماه رمضان به هم به ثلث سال.
و چون کسی حقیقت روزه بشناسد که مقصود کسر شهوات است و صافی کردن دل، باید که مراقب دل خود می باشد و چو چنین باشد، گاه بود که افطار فاضلتر بود و گاه بود که روزه، و بدین سبب بود که رسول (ص) گاه روزه داشتی تا گفتندی مگر بیش نگشاید و گاه بگشادی تا گفتندی مگر بیش نخواهد داشت و ترتیبی معلوم نبودی روزه ورا و علما کراهیت داشته اند که چهار روز زیادت نگشاید پیوسته و این روز عید و ایام تشریق گرفته اند که چهار روز است، برای آن که بر دوام روزه بگشادن بیم بود که دل سیاه کند و غفلت غالب شود و آگاهی دل ضعیف شود.
و در خبر است که «عبادت در هیچوقت فاضلتر و دوستتر نزد خدای از عشر اول ذی الحجه نیست. روزه یک روز از آن چون روزه یک سال است و قیام یک شب چون قیام لیله القدر است»، گفتند یا رسول الله «و نه نیز جهاد»، گفت، «آری! نه نیز جهاد، الا که اسب وی کشته شود و خون وی ریخته آید در جهاد» و گروهی از صحابه کراهیت داشته اند که همه رجب روزه دارند تا با ماه رمضان مانند نبود، بدین سببی یک روز گشاده اند یا زیادت.
و در خبر است که چون شعبان به نیمه رسد، روزه نیست مگر رمضان و در جمله آخر شعبان بگشادن نیکوست تا رمضان از او گسسته شود؛ اما به استقبال رمضان از آخر شعبان روزه داشتن کراهیت است، مگر که سبب باشد جز قصد استقبال.
اما روزهای شریف از ماه ایام بیض است، سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم و از هفته، دوشنبه و پنجشنبه و جمعه.
اما روزه پیوستن داشتن همه سال جامع بود این همه را، لیکن پنج روز لابد بود که بباید گشادن؛ دو روز عید و سه روز ایام تشریق پس از عید اضحی و باید که بر خویشتن حجر نکند در افطار که آن مکروه باشد و هرکه روزه پیوسته نتواند داشتن، یک روز می دارد و یک روز می گشاید این روزه داوود (ع) است و فضل وی بزرگ است.
و در خبر است که عبدالله بن عمروبن العص می پرسد از فاضلترین طریقی در روزه وی را بدین فرمود گفت از این فاضلتر خواهم، گفت از این فاضلتر نیست و دون این آن باشد که روز دوشنبه و پنجشنبه می دارد تا نزدیک بود با ماه رمضان به هم به ثلث سال.
و چون کسی حقیقت روزه بشناسد که مقصود کسر شهوات است و صافی کردن دل، باید که مراقب دل خود می باشد و چو چنین باشد، گاه بود که افطار فاضلتر بود و گاه بود که روزه، و بدین سبب بود که رسول (ص) گاه روزه داشتی تا گفتندی مگر بیش نگشاید و گاه بگشادی تا گفتندی مگر بیش نخواهد داشت و ترتیبی معلوم نبودی روزه ورا و علما کراهیت داشته اند که چهار روز زیادت نگشاید پیوسته و این روز عید و ایام تشریق گرفته اند که چهار روز است، برای آن که بر دوام روزه بگشادن بیم بود که دل سیاه کند و غفلت غالب شود و آگاهی دل ضعیف شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۶ - اول آداب راه و ساز آن
باید که اول که عزم حج کند توبه کند و مظالم باز دهد و وامها بگزارد و عیال و فرزند و هرکه را بر وی نفقه است نفقات بدهد و وصیت نامه بنویسد و زاد راه از وجهی حلال به دست و از شبهت حذر کند که اگر حج به مال با شبهت کند بیم آن بود که ناپذیرفته بود و چندان ساز بسازد که با درویشان رفیق بتواند کرد در راه و پیش از بیرون شدن سلامت راه را چیزی صدقه دهد و شتری قوی به کار گیرد و هرچه برخواهد گرفت جمله به مکاری نماید تا به کراهت نباشد و رفیقی به صلاح به دست آرد که سفر کرده بود و در دین و مصالح راه یار بود و دوستان را وداع کند و از ایشان دعا خواهد و با هر یکی گوید، «اأستودع الله دینک و امانتک و خواتیم عملک» و ایشان با وی گویند، «فی حفظ الله و کنفه، زودک الله التقوی و جنبک و غفرذنبک و وجهک للخیر اینما توجهت» و چون از سرای بیرون خواهد آمد، نخست دو رکعت نماز کند در رکعت نخستین قل یا ایها الکافرون و در دوم قل هوالله احد برخواند با فاتحه و به آخر بگوید، «اللهم انت الصاحب فی السفر و انت الخلیفه فی الاهل و المال و الوالد احفظنا و ایاهم من کل افه اللهم انا نسالک فی مسیرناهذاالبر و التقوی و من العمل ما ترضی»، چون به در سرای رسد بگوید، «بسم الله، توکلت علی الله، لا حول و لا حول و لا قوه الا بالله، اللهم بک انتشرت و علیک توکلت و بک اعتصمت و الیک توجهت اللهم زودنی التقوی، و اغفرلی ذنبی و وجهنی للخیر اینما توجهت»، و چون بر ستور نشیند بگوید، بسم الله و بالله والله اکبر سبحان الذی سخرلنا هذا و ماکناله مقرنین و اناالی ربنا منقلبون»، و در جمله راه به ذکر و قرآن مشغول باشد و چون به بالایی برسد بگوید، «اللهم لک الشرف علی کل الشرف و لک الحمد علی کل حال»، و چون به بیمی باشد در راه، آیه الکرسی و آمن الرسول ... و قل هوالله و معوذتین برخواند.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۷ - آداب احرام و دخول مکه
چون به میقات رسد که قافله از آنجا احرام گیرد، اول غسل کند و موی و ناخن بازکند، چنان که جمعه را گفتیم، و جامه دوخته بیرون کند و ازاری و ردایی سپید بربندد و پیش از احرام بوی خوش به کار دارد چون برخیزد که بخواهد رفت، شتر برانگیزد و روی به راه آورد و نیت حج کند و به زبان بگوید، «لبیک، اللهم لبیک، لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمه لک و الملک، لا شریک لک» و همچنین این کلمات را به آواز عادت می کند و هرکجا بالایی و نشیبی باشد و هر کجا قافله به زحمت به هم می آیند گوید و چون به مکه نزدیک رسد غسل کند.
و در حج نه سبب را غسل سنت است: احرام را و دخول مکه را و طواف زیارت را و وقوف به عرفه را و مقام به مزدلفه را و سه غسل برای سنگ انداختن سه جمره و طواف و داع را و اما رمی را به جمره العقبه غسل نیست.
پس چون غسل کند و در مکه شود و چشمش بر خانه افتد و هنوز در میان شهر باشد، بگوید، «لااله الاالله والله اکبر، اللهم انت السلام و منک السلام و دارک دارالسلام، تبارکت ربنا یا ذالجلال و الاکرام اللهم هذا بیتک عظمته و کرمته و شرفته، اللهم فزده تعظیما وزده تشریقا و تکریما و زده مهابه، وزدمن حجه برا و کرامه اللهم افتح لی ابواب رحمته و ادخلنی جنتک و اعذنی من الشیطان الرجیم» آنگاه در مسجد شود، از باب بنی شیبه، و قصد حجر الاسود کند و بوسه دهد و اگر نتواند به سبب زحمت دست به وی برنهد و بگوید، «اللهم امانتی ادیتها، و میثاقی تعاهدته، اشهدلی بالموافاه» پس به طواف مشغول شود.
و در حج نه سبب را غسل سنت است: احرام را و دخول مکه را و طواف زیارت را و وقوف به عرفه را و مقام به مزدلفه را و سه غسل برای سنگ انداختن سه جمره و طواف و داع را و اما رمی را به جمره العقبه غسل نیست.
پس چون غسل کند و در مکه شود و چشمش بر خانه افتد و هنوز در میان شهر باشد، بگوید، «لااله الاالله والله اکبر، اللهم انت السلام و منک السلام و دارک دارالسلام، تبارکت ربنا یا ذالجلال و الاکرام اللهم هذا بیتک عظمته و کرمته و شرفته، اللهم فزده تعظیما وزده تشریقا و تکریما و زده مهابه، وزدمن حجه برا و کرامه اللهم افتح لی ابواب رحمته و ادخلنی جنتک و اعذنی من الشیطان الرجیم» آنگاه در مسجد شود، از باب بنی شیبه، و قصد حجر الاسود کند و بوسه دهد و اگر نتواند به سبب زحمت دست به وی برنهد و بگوید، «اللهم امانتی ادیتها، و میثاقی تعاهدته، اشهدلی بالموافاه» پس به طواف مشغول شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۸ - آداب طواف
بدان که طواف همچون نماز است در وی طهارت تن و جامه و ستر عورت شرط است ولیکن سخن در وی مباح است و اول باید که سنت اضطباع به جای آرد و اضطباع آن بود که میان ازار در زیر دست راست کند و هردو کرانه وی بر کتف چپ افکند، پس خانه را بر جانب چپ کند و از ابتدای حجرالاسود طواف ابتدا کند چنان که میان خانه و میان وی سه گام باشد تا پای بر شادروان ننهد که آن حد خانه است و چون طواف ابتدا کند بگوید، «اللهم ایمانا بکو تصدیقا بکتابک و وفاء بعهدک و اتباعا لسنه نبیک محمد صلی الله علیه و سلم» و چون به در خانه رسد بگوید، «اللهم هذاالبیت بیتک و هذاالحرم حرمک، و هذاالامن امنک و هذا مقام خلیک العایذبک من النار» و چون به رکن عراقی رسد گوید، «اللهم انی اعوذ بک من الشرک و الشک و الکفر والنفاق و الشقاق و سوء الاخلاق و سوء المنظر فی الاهل و المال و الوالد» و چون به زیر ناودان رسد گوید، «اللهم اظلنی تحت ظل عرشک یوم الاظل عرشک اللهم اسقنی بکاس محمد صلی الله علیه و اله و سلم شربه لا اظما بعدها ابدا» و چون به رکن شامی رسد گوید، «اللهم اجعله حجا مبرورا وسعیا مشکورا و ذنبا مغفورا و تجاره لن تبور، یا عزیز یا غفور، رب اففروارحم و تجاوز عما تعلم انک انت الاعز الاکررم» و چون به رکن یمانی رسد گوید، «اللهم انی اعوذبک من الکفر و اغوذبک من الفقر و من عذاب القبر و من فتنه المحیا و الممات و اعوذ بک من الخزی فی الدنیا و الاخره اللهم ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا برحمتک عذاب القبر و عذاب النار» هفت بار همچنین بگردد و هر باری این دعاها می گوید و هر باری را شوطی گویند، در سه شوط به شتاب می رود جلدوار و به نشاط، و اگر به نزدیک خانه زحمت بود دورتر شود تا به شتاب تواند رفت و در چهار شوط بازپسین آهسته رود و هرباری حجر را بوسه دهد و دست به رکن یمانی فراز آورد و اگر نتواند از زحمت به دست اشارت کند، چون هفت شوط تمام شود میان خانه و سنگ بایستد و شکم و سینه جانب راست از روی بر دیوار خانه نهد و دو دست زیر سر خویش به دیوار باز نهاده یا در استار کعبه زند و این جای را ملتزم گویند و دعا اینجا مستجاب بود بگوید، «اللهم یارب البیت العتیق اعتق رقبتی من النار و اعذنی من کل سوء وقنعنی بما رزقنی و بارک لی فیما اتیتنی» و آنگاه صلوات دهد و استغفار کند و حاجتی که در دل دارد بخواهد آنگاه در پس مقام بایستد و دو رکعت نماز کند که آن را رکعتی الطواف گویند و تمامی طواف بدان بود، در رکعت اول الحمد و قل یا ایها الکافرون و در دوم الحمد و قل هو الله احد و پس از تماز دعا کند و تا هفت شوط بنگردد یک طواف تمام نشود و هر هفت باری این دو رکعت نماز کند، آنگاه تا به نزدیک حجر شود و بوسه دهد و ختم کند بدین و به سعی مشغول شود.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۵۹ - آداب سعی
باید که از در صفا بیرون شود و درجه چند به صفا بر شود، چندانکه کعبه را بیند و روی سوی کعبه کند و بگوید: « لا اله الا الله وحده لاشریک له، له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و هو حی لایموت، بیده الخیر و هو علی کل شئی قدیر لا اله الا لله وحده، صدق وعده و نصر و اعزجنده و هزم الاحزاب وحده، لا اله الا لله مخلصین له الدین و لوکره الکافرون » و دعا کند و حاجتی که دارد بخواهد، پس فرود آید و سعی ابتدا کند تا به مرور و آهسته می رود و می گوید، « رب اغفرو ارحم و تجاوز عما تعلم، انک انت الاعز الاکرم اللهم ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه وقنا عذاب النار »
و آهسته می رود تا به میل سبز رسد که بر گوشه مسجد است پیش از آن به مقدار شش گز به شتاب رفتن گیرد تا آنگاه که بدان دو میل دیگر رسد، آنگاه به آهستگی آید تا به مروه رسد بدانجا بر شود و روی به صفا کند و همان دعا گوید و این یک بار بود چون به صفا آید دوباره باشد، همچنین هفت بار بکند هم بدین صفت چون از این فارغ شود طواف قدوم و سعی به جای آرد و این سنت است و در حج، اما طواف که رکن است پس از وقوف بود و طهارت در سعی سنت است و در طواف واجب و سعی بدین کفایت افتد که شرط سعی نیست که پس از وقوف بود، ولیکن باید که پس از طوافی باشد، اگر چه آن طواف سنت باشد.
و آهسته می رود تا به میل سبز رسد که بر گوشه مسجد است پیش از آن به مقدار شش گز به شتاب رفتن گیرد تا آنگاه که بدان دو میل دیگر رسد، آنگاه به آهستگی آید تا به مروه رسد بدانجا بر شود و روی به صفا کند و همان دعا گوید و این یک بار بود چون به صفا آید دوباره باشد، همچنین هفت بار بکند هم بدین صفت چون از این فارغ شود طواف قدوم و سعی به جای آرد و این سنت است و در حج، اما طواف که رکن است پس از وقوف بود و طهارت در سعی سنت است و در طواف واجب و سعی بدین کفایت افتد که شرط سعی نیست که پس از وقوف بود، ولیکن باید که پس از طوافی باشد، اگر چه آن طواف سنت باشد.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۱ - بقیه اعمال حج
پس از عرفات به مزدلفه شود و غسل کند که مزدلفه از حرم است و نماز شام تاخیر کند و با نماز خفتن به جمع بکند به یک بانگ نماز و دو قامت و اگر تواند، این شب به مزدلفه احیا کند که شریف و عزیز است و ایستادن به شب اینجا از جمله عبادات است و هر که مقام نکند گوسفندی بباید کشت و از اینجا هفتاد سنگ برگیرد تا به منا بیندازد که اینجا چنان سنگ بیشتر باید و در دیگر نیم شب قصد منا کند و نماز بامداد پگاه کند و چون به آخر مزدلفه رسد، آن را مشعرالحرام گویند، تا به وقت اسفار بایستد و دعا می گوید پس از آنجا جایی رسد که آن را وادی محسر گویند، شتر به شتاب تر براند و اگر پیاده باشد بشتاب تر رود، چندانکه پهنای آن وادی ببرد که سنت چنین است پس بامداد عید، گاه تکبیر می کند و گاه تلبیه تا آنگاه که بدان سربالا رسد که آن را جمرات گویند، از آن درگذرد تا به بالایی رسد که از جانب راست راه است چون رو به قبله آرد که آن را جمره العقبه گویند تا آفتاب نیزه بالایی برآید، آنگاه هفت سنگ در این جمره اندازد و روی به قبله اولیتر، و اینجا تلبیه به تکبیر بدل کند و هر سنگی که بیاندازد بگوید، «اللهم تصدیقا بکتابک و اتباعا لسنه نبیک» چون فارغ شود تلبیه و تکبیر بماند، مگر از پس فرایض نماز که تکبیر می کند، تا صبح برآید بازپسین روز ایام التشریق و آن چهارم روز عید باشد، پس به منزلگاه شود و به دعا مشغول شود پس قربان کند، اگر خواهد کرد، و شرایط قربان نگاه دارد، آنگاه موی بسترد و چون رمی و حلق در این روز کرد، یک تحلل حاصل آمد و همه محظورات احرام حلال شد، مگر مباشرت و صید پس به مکه شود و طواف رکن به جای آرد و چون یک نیمه از شب عید بگذرد وقت این طواف درآید، لیکن اولیتر آن بود که روز عید کند و آخر وقت مقدر نیست بلکه چندانکه تاخیر کند فوت نشود.
لیکن دیگر تحلل حاصل نیاید و مباشرت حرام بماند، چون این طواف هم بدان صفت که طواف قدوم گفتیم بکند، حج تمام شود و مباشرت و صید حلال شود و اگر از نخست سعی کرده باشد سعی نکند و اگر نه، سعی رکن پس از این طواف بکند و چون رمی و حلق و طواف کرد حج تمام شد و از احرام بیرون آمد.
و اما رمی ایام تشریق و مبیت به منا پس از زوال احرام افتد و چون از طواف و سعی فارغ شد روز عید به منا آید و آن شب مقام کند که این مقام واجب است و دیگر روز غسل کند پس از زوال برای رمی را و هفت سنگ در جمره پیشین اندازد که از جانب عرفات است و آنگاه روی به قبله بایستد و دعا می کند به قدر سوره البقره، آنگاه هفت سنگ در جمره میانگین اندازد و دعا کند، آنگاه هفت دیگر در جمره العقبه اندازد و آن شب مقام کند به منا، پس سوم روز عید هم بر این ترتیب بیست و یک سنگ بدین سه جمره اندازد و اگر خواهد بر این اقتصار کند و به مکه شود و اگر مقام کند تا آفتاب فرو شود، مبیت آن شب نیز واجب شود و دیگر روز هم انداختن بیست و یک سنگ واجب شود تمامی حج این است که گفته آمد والسلام.
لیکن دیگر تحلل حاصل نیاید و مباشرت حرام بماند، چون این طواف هم بدان صفت که طواف قدوم گفتیم بکند، حج تمام شود و مباشرت و صید حلال شود و اگر از نخست سعی کرده باشد سعی نکند و اگر نه، سعی رکن پس از این طواف بکند و چون رمی و حلق و طواف کرد حج تمام شد و از احرام بیرون آمد.
و اما رمی ایام تشریق و مبیت به منا پس از زوال احرام افتد و چون از طواف و سعی فارغ شد روز عید به منا آید و آن شب مقام کند که این مقام واجب است و دیگر روز غسل کند پس از زوال برای رمی را و هفت سنگ در جمره پیشین اندازد که از جانب عرفات است و آنگاه روی به قبله بایستد و دعا می کند به قدر سوره البقره، آنگاه هفت سنگ در جمره میانگین اندازد و دعا کند، آنگاه هفت دیگر در جمره العقبه اندازد و آن شب مقام کند به منا، پس سوم روز عید هم بر این ترتیب بیست و یک سنگ بدین سه جمره اندازد و اگر خواهد بر این اقتصار کند و به مکه شود و اگر مقام کند تا آفتاب فرو شود، مبیت آن شب نیز واجب شود و دیگر روز هم انداختن بیست و یک سنگ واجب شود تمامی حج این است که گفته آمد والسلام.
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۳ - طواف وداع
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۶۴ - زیارت مدینه
آنگاه قصد مدینه کند که رسول(ص) فرمود، «هرکه پس از وفات من مرا زیارت کند، همچنان بود که در حال حیات» و گفت، «هرکه قصد مدینه کند و غرض وی جز زیارت نبود، حقی ورا ثابت شود نزد خدای تعالی که مرا شفیع وی گرداند.»
و چون در راه مدینه می شود، صلوات بسیار می دهد چون چشم به دیوار مدینه افتد گوید، «اللهم هذا حرم رسولک فاجعله لی وقایه من النار و امانا من العذاب و سوء الحساب» و غسل کند اول، آنگاه در مدینه شود و بوی خوش به کار دارد و جامه پاک و سپید درپوشد و چون در شود به تواضع و توقیر باشد و بگوید، «رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا»پس در مسجد شود و به نزدیک منبر دو رکعت نماز کند، چنان که عمود منبر برابر دوش راست وی بود که موقف رسول (ص) این بوده است پس قصد زیارت کند و روی به دیوار مشهد آرد، پشت با قبله و دست به دیوار فرو آوردن و بوسه دادن سنت نیست، بلکه دور ایستادن به حرمت نزدیکتر بود، پس بگوید، «السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا نبی الله السلام علیک یا حبیب الله السلام علیک یا صفوه الله السلام علیک یا اکرم ولد آدم السلام علیک یا سید المرسلین و خاتم النبیین و رسول رب العالمین السلام علیک و علی اصحابک الطاهرین و ازواجک الطاهرات امهات المومنین جزاک الله عنا افضل ما جزی نبیا عن امته، و صلی علیک کلما ذکرک الذاکرون و غفل عنک الغافلون» و اگر وصیت کرده باشند وی را به سلام رسانیدن بگوید، «السلام علیک من فلان و من فلان» آنگاه چند دو گز بیشتر شود و بر ابوبکر و عمر، رضی الله عنهما، سلام گوید و بگوید، «السلام علیکما یا وزیری رسول الله صلی الله علیه و المعاونین له علی القیام بالدین مادام حیا و القایمین فی امته بعده بامور الدین، تتبعان فی ذلک آثاره، و تعملان بسننه: فجزاکما خیر ماجزی وزرلنبی علی دینه» پس بایستد آنجا و دعا کند چندانکه تواند، پس بیرون آید و به گورستان بقیع شود و زیارت بزرگان صحابه بکند، چون بازخواهد گشت دیگر باره زیارت رسول (ص) بکند و وداع کند.
و چون در راه مدینه می شود، صلوات بسیار می دهد چون چشم به دیوار مدینه افتد گوید، «اللهم هذا حرم رسولک فاجعله لی وقایه من النار و امانا من العذاب و سوء الحساب» و غسل کند اول، آنگاه در مدینه شود و بوی خوش به کار دارد و جامه پاک و سپید درپوشد و چون در شود به تواضع و توقیر باشد و بگوید، «رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا»پس در مسجد شود و به نزدیک منبر دو رکعت نماز کند، چنان که عمود منبر برابر دوش راست وی بود که موقف رسول (ص) این بوده است پس قصد زیارت کند و روی به دیوار مشهد آرد، پشت با قبله و دست به دیوار فرو آوردن و بوسه دادن سنت نیست، بلکه دور ایستادن به حرمت نزدیکتر بود، پس بگوید، «السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا نبی الله السلام علیک یا حبیب الله السلام علیک یا صفوه الله السلام علیک یا اکرم ولد آدم السلام علیک یا سید المرسلین و خاتم النبیین و رسول رب العالمین السلام علیک و علی اصحابک الطاهرین و ازواجک الطاهرات امهات المومنین جزاک الله عنا افضل ما جزی نبیا عن امته، و صلی علیک کلما ذکرک الذاکرون و غفل عنک الغافلون» و اگر وصیت کرده باشند وی را به سلام رسانیدن بگوید، «السلام علیک من فلان و من فلان» آنگاه چند دو گز بیشتر شود و بر ابوبکر و عمر، رضی الله عنهما، سلام گوید و بگوید، «السلام علیکما یا وزیری رسول الله صلی الله علیه و المعاونین له علی القیام بالدین مادام حیا و القایمین فی امته بعده بامور الدین، تتبعان فی ذلک آثاره، و تعملان بسننه: فجزاکما خیر ماجزی وزرلنبی علی دینه» پس بایستد آنجا و دعا کند چندانکه تواند، پس بیرون آید و به گورستان بقیع شود و زیارت بزرگان صحابه بکند، چون بازخواهد گشت دیگر باره زیارت رسول (ص) بکند و وداع کند.