عبارات مورد جستجو در ۳۷۳ گوهر پیدا شد:
سعدی : مفردات
بیت ۳۲
سگ هم از کوچکی پلید بود
اصل ناپاک از او پدید بود
سعدی : مفردات
بیت ۴۲
دو عاشق را به هم بهتر بود روز
دو هیزم را به هم خوشتر بود سوز
سعدی : مفردات
بیت ۶۸
آن گوی که طاقت جوابش داری
گندم نبری به خانه چون جو کاری
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۶
هوس هر چند گستاخ است، عذرش صورتی دارد
به یوسف می‌توان بخشید تقصیر زلیخا را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵
می زیر دست خود نکند هوشمند را
پروای سیل نیست زمین بلند را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۶۷
ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۸۵
ده در شود گشاده، شود بسته چون دری
انگشت ترجمان زبان است لال را
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۲۷۵
رزق ما آید به پای میهمان از خوان غیب
میزبان ماست هر کس می‌شود مهمان ما
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۴۸۸
خبر ز تلخی آب بقا کسی دارد
که همچو خضر گرفتار عمر جاوید است
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۰
ترک عادت، همه گر زهر بود، دشوار است
روز آزادی طفلان به معلم بار است
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۴۹۶
بار بردار ز دلها که درین راه دراز
آن رسد زود به منزل که گرانبارتر است
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۲۹
هر که پیراهن به بدنامی درید آسوده شد
بر زلیخا طعن ارباب ملامت، بار نیست
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۸۴
خم چو گردد قد افراخته می‌باید رفت
پل برین آب چو شد ساخته می‌باید رفت
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۲
کی در تن خاکی دل آگاه گذارند؟
یوسف نه عزیزی است که در چاه گذارند
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۹۵۹
صافی و تیرگی آب ز سرچشمه بود
بی دل پاک، سخن پاک نگردد هرگز
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۴
ز صد هزار پسر، همچو ماه مصر یکی
چنان شود که چراغ پدر کند روشن
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۴۳۵
از چراغی می‌توان افروخت چندین شمع را
دولتی چون رو دهد، از دوستان غافل مشو
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۰۶
چنان گرم از بساط خاک بگذر
که شمع مردم آینده باشی
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۵۳۷
جان هواپرستان، در فکر عاقبت نیست
گرد هدف نگردد، تیری که شد هوایی
عطار نیشابوری : بخش یازدهم
(۳) حکایت گفتار پیغامبر در طفل نوزاد
چنین گفتست با یاران پیمبر
که آن طفلی که می‌زاید زمادر
چو بر روی زمین افکنده گردد
بغایت عاجز و گرینده گردد
ولی چون روشنی این جهان دید
فراخی زمین و آسمان دید
نخواهد او رحم هرگز دگر بار
نگردد نیز در ظلمت گرفتار
کسی کز بندِ این تنگ آشیان رفت
بصحرای فراخ آن جهان رفت
بعینه حال آن کس همچنانست
که او را از رحم قصد جهانست
چنان کان طفل آمد در جهانی
نخواهد با شکم رفتن زمانی
ز دنیا هر که سوی آن جهان شد
بگفتم حال طفلت همچنان شد
دلا چون نیست جانت این جهانی
بر آتش نه جهان گر مرد جانی
اگر قلبت نخواهد برد ره پیش
چگونه ره بری در قالب خویش
که گر راهی به پیشان می‌توان برد
یقین می‌دان که از جان می‌توان برد
درون دَیرِ دل خلوتگهی ساز
وزان خلوة به سوی حق رهی ساز
اگر کاری کنی همرنگِ جان کن
مکن آن بر سر چوبی، نهان کن
تو گر جامه بگردانی روا نیست
که او دوزد، بدست تو قبا نیست
ولیکن گر توانی همچو مردان
ز جامه درگذر جان را بگردان