عبارات مورد جستجو در ۷۳ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۴۵- سورة الجاثیة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲)
فرو فرستادن این نامه از خداى است، آن تواناى دانا.
إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمان و زمین، لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (۳) نشانهاست گرویدگان را.
وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ و در آفرینش شما و در آنچه آفریدگار میپراکند در جهان از جنبنده، آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۴) نشانهاست ایشان را که بىگماناند.
وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ، و در آمد شد شب و روز پس یکدیگر، وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ، و در آنچه فرو فرستاد اللَّه از آسمان مِنْ رِزْقٍ، از بارانى که روزى خلق بآنست، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگى آن، وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و گردانیدن بادها از روى بروى جهان، آیاتٌ نشانهاست، لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۵) گروهى را که خرد دارند و دریابند.
تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ، این آیات و سخنان اللَّه است، نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ که میخوانیم بر تو براستى، فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (۶) پس بکدام سخن پس اللَّه و سخنان او بخواهید گروید.
وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۷) و تباهى هر دروغ زنى را بزهکار.
یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَیْهِ میشنود سخنان اللَّه که میخوانند بر او، ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً آن گه مىستیهد بگردنکشى، کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها گویى هرگز آن را نشنید، فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (۸) بشارت ده او را بعذابى درد نماى.
وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً و هر گه که و بداند از سخنان ما چیزى اتَّخَذَها هُزُواً آن را بافسوس گیرد، أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۹) ایشانند که ایشانراست عذابى خوار کننده.
مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ از پیش ایشانست دوزخ، وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً و بکار نیاید ایشان را هیچ چیز از آنچه میساختند و میکردند و میزادند، وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ و نه آنچه بخداى میگرفتند فزود از اللَّه، وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰) و ایشانراست عذابى بزرگ.
هذا هُدىً اندرین سخن و این نامه و پیغام، آگاه کردنى است و پند دادنى و پیغام رسانیدن و ترسانیدن، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداوند خویش، لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۱۱) ایشانراست عذابى دردنماى از عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ اللَّه آن خدایى است که نرم کرد شما را دریا و ساخته، لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ، تا میرود در آن کشتیها، بفرمان او، وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و تا از فضل او و روزى او بجوئید، وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) و تا مگر آزادى کنید.
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و شما را نرم کرد و ساخته و زیردست، آنچه در آسمانهاست و در زمین، جَمِیعاً مِنْهُ همه از اوست از بخشیدن او و ساختن او و ارزانى داشتن او، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۳)، در آنچه کرد نشانهاى روشن است ایشان را که در اندیشند.
قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا گوى ایشان را که گرویدهاند، یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ تا بیامرزند ایشان را که از روزهاى خداى نمیترسند،. لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۴) تا پاداش دهد اللَّه گروهى را بآنچه میکردند.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ هر که نیکى کند، خویشتن را کند، وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها، و هر که بد کند بر خود کند، ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (۱۵) و آن گه شما را با خداوند شما خواهند برد.
وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ دادیم فرزندان یعقوب را نامه و دانش در دین و پیغمبرى، وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و روزى دادیم ایشان را از پاکها و خوشها، وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (۱۶) و افزونى دادیم ایشان را بر همه جهانیان.
وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ، دادیم ایشان را نشانهاى روشن درست از کار پیغامبر خویش، فَمَا اخْتَلَفُوا دو گروه نشدند، در کار او، إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، مگر پس آن که بایشان آمد آنچه میدانستند، بَغْیاً بَیْنَهُمْ ببدنیّتى و ستم بر خود، إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ، خداوند تو داورى برد روز رستاخیز میان ایشان، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۷) در آنچه ایشان دو گروه میباشند.
حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲)
فرو فرستادن این نامه از خداى است، آن تواناى دانا.
إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ در آسمان و زمین، لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (۳) نشانهاست گرویدگان را.
وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ و در آفرینش شما و در آنچه آفریدگار میپراکند در جهان از جنبنده، آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۴) نشانهاست ایشان را که بىگماناند.
وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ، و در آمد شد شب و روز پس یکدیگر، وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ، و در آنچه فرو فرستاد اللَّه از آسمان مِنْ رِزْقٍ، از بارانى که روزى خلق بآنست، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگى آن، وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ و گردانیدن بادها از روى بروى جهان، آیاتٌ نشانهاست، لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۵) گروهى را که خرد دارند و دریابند.
تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ، این آیات و سخنان اللَّه است، نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ که میخوانیم بر تو براستى، فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (۶) پس بکدام سخن پس اللَّه و سخنان او بخواهید گروید.
وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۷) و تباهى هر دروغ زنى را بزهکار.
یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى عَلَیْهِ میشنود سخنان اللَّه که میخوانند بر او، ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً آن گه مىستیهد بگردنکشى، کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها گویى هرگز آن را نشنید، فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (۸) بشارت ده او را بعذابى درد نماى.
وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً و هر گه که و بداند از سخنان ما چیزى اتَّخَذَها هُزُواً آن را بافسوس گیرد، أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۹) ایشانند که ایشانراست عذابى خوار کننده.
مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ از پیش ایشانست دوزخ، وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً و بکار نیاید ایشان را هیچ چیز از آنچه میساختند و میکردند و میزادند، وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ و نه آنچه بخداى میگرفتند فزود از اللَّه، وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰) و ایشانراست عذابى بزرگ.
هذا هُدىً اندرین سخن و این نامه و پیغام، آگاه کردنى است و پند دادنى و پیغام رسانیدن و ترسانیدن، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداوند خویش، لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۱۱) ایشانراست عذابى دردنماى از عذابى سخت.
اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ اللَّه آن خدایى است که نرم کرد شما را دریا و ساخته، لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ، تا میرود در آن کشتیها، بفرمان او، وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و تا از فضل او و روزى او بجوئید، وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) و تا مگر آزادى کنید.
وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و شما را نرم کرد و ساخته و زیردست، آنچه در آسمانهاست و در زمین، جَمِیعاً مِنْهُ همه از اوست از بخشیدن او و ساختن او و ارزانى داشتن او، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۳)، در آنچه کرد نشانهاى روشن است ایشان را که در اندیشند.
قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا گوى ایشان را که گرویدهاند، یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ تا بیامرزند ایشان را که از روزهاى خداى نمیترسند،. لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۴) تا پاداش دهد اللَّه گروهى را بآنچه میکردند.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ هر که نیکى کند، خویشتن را کند، وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها، و هر که بد کند بر خود کند، ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (۱۵) و آن گه شما را با خداوند شما خواهند برد.
وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ دادیم فرزندان یعقوب را نامه و دانش در دین و پیغمبرى، وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و روزى دادیم ایشان را از پاکها و خوشها، وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (۱۶) و افزونى دادیم ایشان را بر همه جهانیان.
وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ، دادیم ایشان را نشانهاى روشن درست از کار پیغامبر خویش، فَمَا اخْتَلَفُوا دو گروه نشدند، در کار او، إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، مگر پس آن که بایشان آمد آنچه میدانستند، بَغْیاً بَیْنَهُمْ ببدنیّتى و ستم بر خود، إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ، خداوند تو داورى برد روز رستاخیز میان ایشان، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۷) در آنچه ایشان دو گروه میباشند.
رشیدالدین میبدی : ۴۶- سورة الاحقاف
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ، و آن روز که آتش با ناگرویدگان نمایند و ایشان را فرا آن دارند، أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ، همه خوشهاى خویش ببردید، فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا در زندگانى آن جهانى خویش، وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها و بر آن بخوردید، فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ امروز شما را پاداش دهند عذاب خوارى بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بآنچه گردنکشى میکردید در زمین، بِغَیْرِ الْحَقِّ به بى حق که شما را آن نیامد و نه سزید، وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (۲) و بآنچه از طاعات خداى مىبیرون آمدید.
وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ، و یاد کن آن مرد عاد: هود، إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ، آن گه که آگاه کرد قوم خویش را، بِالْأَحْقافِ بریگستانهاى یمن، وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ و پیش از او پیغامبران و بیمنمایان و آگاهکنان بودند و گذشتند، وَ مِنْ خَلْفِهِ، و از پس او بودند و گذشتند، أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ، که مپرستید مگر اللَّه را.
إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۲۱) من بر شما میترسم از عذاب روزى بزرگ.
قالُوا أَ جِئْتَنا، گفتند باش آمدى بما، لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا، تا برگردانى ما را از خدایان ما، فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۲) بما آر آنچه مى وعده دهى ما را از عذاب اگر از راست گویانى.
قالَ، هود گفت، إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ، دانش نزدیک خدا است، وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ، و آنچه مرا بآن فرستادند بشما میرسانم، وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (۲۳) و شما را قومى مىبینم که هیچ نمیدانید.
فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ، چون میغ دیدند که از برابر رودهاى ایشان پدید آمد، قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا، گفتند این میغ میغى است که بر ما باران خواهد بارید، بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ،، آن عذابست که میشتاوید بآن، رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۴) بادیست در آن باد عذابى دردنماى.
تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ دمار مىبرآورد آن باد از هر چیز که بآن رسید و تباه میکرد، بِأَمْرِ رَبِّها، بفرمان خداوند خویش، فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلَّا مَساکِنُهُمْ چنان شدند که نه بینى مگر نشستگاههاى ایشان، کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (۲۵) بدان را چنین پاداش دهیم ما.
وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ، ایشان را دسترسى دادیم و توان و آرام که شما را آن ندادیم، وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً، و ایشان را گوشها و چشمها و دلها دادیم، فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ هیچ سود نداشت ایشان را گوشهاى ایشان، وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ، و نه چشمهاى ایشان و نه دلهاى ایشان هیچ، إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ، آن گه که از پذیرفتن سخنان اللَّه باز نشستند و نه پذیرفتند، وَ حاقَ بِهِمْ و فرا سر ایشان نشست، ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۲۶) آنچه بر آن میخندیدند و افسوس مىکردند.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرى، نیست کردیم آنچه گرد بر گرد شماست از شهرها، وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ و سخنان و پند و عبرت روى بر روى گردانیدیم، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۷) تا مگر باز گردند.
فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ چرا یارى ندادند ایشان را و دست نگرفتند، الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً، آن پرستیدگان که فزود از اللَّه ایشان را خدایان میخواندند و بپرستیدن ایشان را باللّه من نزدیکى جستند، بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ، گم گشتند از ایشان بوقت، وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ، و آنچه میگفتند دروغزنى ایشان بود، وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۸) و آن نادرست و ناراست که میساختند.
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ، یاد کن آن گه که بسوى تو گردانیدیم، نَفَراً مِنَ الْجِنِّ، جوکى از پریان، یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ مىنیوشیدند قرآن.
فَلَمَّا حَضَرُوهُ، چون بقرآن رسیدند، قالُوا أَنْصِتُوا، یکدگر را گفتند خاموش، بنیوش، فَلَمَّا قُضِیَ، چون قرآن خواندن سپرى کرده آمد، وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ (۲۹) هر یکى با قوم خویش شد آگاهکنان.
قالُوا یا قَوْمَنا، قوم خویش را گفتند اى قوم ما، إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى ما نامهاى شنیدیم که فرو فروستادند از پس موسى، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، راست گیرنده و استوار دارنده و گواه هر نامهاى را که پیش از آن فرستادند، یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ راه مینماید براستى.
وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ (۳۰) و براه راستى.
یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ، اى قوم استوار گیرید و پاسخ کنید باز خواننده را با خداى، وَ آمِنُوا بِهِ و بگروید باو، یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ تا بیامرزد شما را گناهان شما، وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (۳۱) و زینهار دهد شما را از عذابى دردنماى.
وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ، و هر که پاسخ نکند خواننده را باللّه، فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ، او را خداى پیش نشود درین جهان، وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ و او را فزود از اللَّه یاران نیست، أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۲) و ایشان در بىراهى آشکارااند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، نمىبینند که اللَّه آسمانها و زمینها، آفرید، وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ، و در نماند در آفریدن آن، بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى، تواناست بر آنچه مردگان زنده کند.
بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۳۳) آرى او بر همه چیز توانا است.
وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ، آن روز که آتش با ناگرویدگان نمایند و ایشان را فرا آن دارند، أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ، ایشان را گویند آنچه مىبینند راست نیست، قالُوا بَلى وَ رَبِّنا گویند آرى راست است بخداى ما، قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ، فرشته گوید ایشان را چشید عذاب، بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۳۴) بآنچه مىکافر شدند.
فَاصْبِرْ شکیبایى کن، کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، چنان که شکیبایى کردند خداوندان آهنگ درست از پیغامبران، وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ، و مشتاب قوم و خویش را، کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ آن روز که آن بینند که ایشان را میگفتند و وعده میدادند،، لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ گویى نبودند مگر یک ساعت از روز، بَلاغٌ، این سخن وعید است و پند رسانیدن. فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (۳۵) و نیست خواهند کرد مگر آن گروه که از طاعت بیروناند.
وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ، و یاد کن آن مرد عاد: هود، إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ، آن گه که آگاه کرد قوم خویش را، بِالْأَحْقافِ بریگستانهاى یمن، وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ و پیش از او پیغامبران و بیمنمایان و آگاهکنان بودند و گذشتند، وَ مِنْ خَلْفِهِ، و از پس او بودند و گذشتند، أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ، که مپرستید مگر اللَّه را.
إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۲۱) من بر شما میترسم از عذاب روزى بزرگ.
قالُوا أَ جِئْتَنا، گفتند باش آمدى بما، لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا، تا برگردانى ما را از خدایان ما، فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۲) بما آر آنچه مى وعده دهى ما را از عذاب اگر از راست گویانى.
قالَ، هود گفت، إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ، دانش نزدیک خدا است، وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ، و آنچه مرا بآن فرستادند بشما میرسانم، وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (۲۳) و شما را قومى مىبینم که هیچ نمیدانید.
فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ، چون میغ دیدند که از برابر رودهاى ایشان پدید آمد، قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا، گفتند این میغ میغى است که بر ما باران خواهد بارید، بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ،، آن عذابست که میشتاوید بآن، رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۴) بادیست در آن باد عذابى دردنماى.
تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ دمار مىبرآورد آن باد از هر چیز که بآن رسید و تباه میکرد، بِأَمْرِ رَبِّها، بفرمان خداوند خویش، فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلَّا مَساکِنُهُمْ چنان شدند که نه بینى مگر نشستگاههاى ایشان، کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (۲۵) بدان را چنین پاداش دهیم ما.
وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ، ایشان را دسترسى دادیم و توان و آرام که شما را آن ندادیم، وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً، و ایشان را گوشها و چشمها و دلها دادیم، فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ هیچ سود نداشت ایشان را گوشهاى ایشان، وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ، و نه چشمهاى ایشان و نه دلهاى ایشان هیچ، إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ، آن گه که از پذیرفتن سخنان اللَّه باز نشستند و نه پذیرفتند، وَ حاقَ بِهِمْ و فرا سر ایشان نشست، ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۲۶) آنچه بر آن میخندیدند و افسوس مىکردند.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرى، نیست کردیم آنچه گرد بر گرد شماست از شهرها، وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ و سخنان و پند و عبرت روى بر روى گردانیدیم، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۷) تا مگر باز گردند.
فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ چرا یارى ندادند ایشان را و دست نگرفتند، الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً، آن پرستیدگان که فزود از اللَّه ایشان را خدایان میخواندند و بپرستیدن ایشان را باللّه من نزدیکى جستند، بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ، گم گشتند از ایشان بوقت، وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ، و آنچه میگفتند دروغزنى ایشان بود، وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۸) و آن نادرست و ناراست که میساختند.
وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ، یاد کن آن گه که بسوى تو گردانیدیم، نَفَراً مِنَ الْجِنِّ، جوکى از پریان، یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ مىنیوشیدند قرآن.
فَلَمَّا حَضَرُوهُ، چون بقرآن رسیدند، قالُوا أَنْصِتُوا، یکدگر را گفتند خاموش، بنیوش، فَلَمَّا قُضِیَ، چون قرآن خواندن سپرى کرده آمد، وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ (۲۹) هر یکى با قوم خویش شد آگاهکنان.
قالُوا یا قَوْمَنا، قوم خویش را گفتند اى قوم ما، إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى ما نامهاى شنیدیم که فرو فروستادند از پس موسى، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ، راست گیرنده و استوار دارنده و گواه هر نامهاى را که پیش از آن فرستادند، یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ راه مینماید براستى.
وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ (۳۰) و براه راستى.
یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ، اى قوم استوار گیرید و پاسخ کنید باز خواننده را با خداى، وَ آمِنُوا بِهِ و بگروید باو، یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ تا بیامرزد شما را گناهان شما، وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (۳۱) و زینهار دهد شما را از عذابى دردنماى.
وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ، و هر که پاسخ نکند خواننده را باللّه، فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ، او را خداى پیش نشود درین جهان، وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ و او را فزود از اللَّه یاران نیست، أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۲) و ایشان در بىراهى آشکارااند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، نمىبینند که اللَّه آسمانها و زمینها، آفرید، وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ، و در نماند در آفریدن آن، بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى، تواناست بر آنچه مردگان زنده کند.
بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۳۳) آرى او بر همه چیز توانا است.
وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ، آن روز که آتش با ناگرویدگان نمایند و ایشان را فرا آن دارند، أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ، ایشان را گویند آنچه مىبینند راست نیست، قالُوا بَلى وَ رَبِّنا گویند آرى راست است بخداى ما، قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ، فرشته گوید ایشان را چشید عذاب، بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۳۴) بآنچه مىکافر شدند.
فَاصْبِرْ شکیبایى کن، کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ، چنان که شکیبایى کردند خداوندان آهنگ درست از پیغامبران، وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ، و مشتاب قوم و خویش را، کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ آن روز که آن بینند که ایشان را میگفتند و وعده میدادند،، لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ گویى نبودند مگر یک ساعت از روز، بَلاغٌ، این سخن وعید است و پند رسانیدن. فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (۳۵) و نیست خواهند کرد مگر آن گروه که از طاعت بیروناند.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشتهاى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارىاند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوهها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشهاى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گماناند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مىربایند آن دو سخن رباى و مىفراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
ق منم خداوند قادر و قهار قدّوس و قریب وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ (۱) باین قرآن بزرگوار.
بَلْ نیست چنانک کافران میگویند، عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم از ایشان، فَقالَ الْکافِرُونَ، ناگرویدگان گفتند، هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ (۲) این چیزیست شگفت.
أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ (۳) این باز بردى است دور.
قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ (۴) و نزدیک ما نوشتهاى است آن را نگه دارنده.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ (۵) ایشان در کارىاند شوریده گمان آمیز.
أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کَیْفَ بَنَیْناها، که چون افراشتیم، وَ زَیَّنَّاها، و چون نگاشتیم.
وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها، و زمین باز کشیدیم، وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ، و در آن او کندیم کوهها بلند، وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تَبْصِرَةً وَ ذِکْرى باز نمودن و در یاد دادن را لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با اللَّه.
وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ، و فرو فرستادیم از آسمان، ماءً مُبارَکاً آبى برکت کرده در آن، فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ، تا رویانیدیم بآن درختستانها، وَ حَبَّ الْحَصِیدِ (۹) و تخم هر نبات درودنى.
وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ، و خرما بنان بلند بارور، لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رِزْقاً لِلْعِبادِ، داشت بندگان را، وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کَذلِکَ الْخُرُوجُ (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، وَ أَصْحابُ الرَّسِّ، و اصحاب چاه، وَ ثَمُودُ (۱۲) و ثمود قوم صالح
وَ عادٌ، اول قوم هود، وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ، و مردمان پیشهاى که و قوم تبّع، کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فَحَقَّ وَعِیدِ (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ (۱۵)، بلکه ایشان در گماناند از این آفرینش نو.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ بیافریدیم مردم را، وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ سخن مىربایند آن دو سخن رباى و مىفراگیرند از او، عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.
رشیدالدین میبدی : ۶۹- سورة الحاقة- مکیة
النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند جهان دار دشمن پرور ببخشایندگى دوست بخشاى بمهربانى.
الْحَاقَّةُ (۱) مَا الْحَاقَّةُ (۲) آن روز و آن کار بودنى.
وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ (۳) و چه چیز ترا دانا کرد و چه دانى که آن روز چه روز است و آن کار چه کار؟
کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ (۴) دروغ زن گرفت ثمود و عاد بروز رستاخیز
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ (۵) اما ثمود تباه کردند و هلاک ایشان را بنافرمانى ایشان.
وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا امّا عاد تباه کردند و هلاک ایشان را: بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ (۶) ببادى سخت سرد شوخ نافرمان.
سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ برگماشت آن را بر ایشان هفت شب و هشت روز. حُسُوماً پیوسته بر هم روزهاى شوم بادها که از خان و مان ایشان اثر و نشان نگذاشت. فَتَرَى الْقَوْمَ فِیها صَرْعى تو بینى آن گروهان اندر آن عذاب افکنده. کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ (۷) گویى که ایشان خرما بناناند بى شاخ افکنده از رستنگاه.
فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ (۸) ازیشان هیچکس مانده مىبینى؟
وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ (۹) و فرعون و ایشان که با او بودند و قوم لوط بد خویش آوردند.
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ نافرمان شدند در فرستاده خداوند خویش.
فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً (۱۰) فرا گرفت خداوند ایشان را فراگرفتنى بیش از آنکه میترسیدند و افزون از آن کرد که میکردند.
إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ ما آن گه که آب نافرمان شد. حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ (۱۱) برداشتیم شما را در کشتى.
لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً تا آن را یادگارى کنیم وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ (۱۲) و دریابد و نگهدارد آن را گوشى دریابنده و نگاه دارنده.
فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (۱۳) آن گه که دردمند در صور یک دمیدن.
وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ و بردارند زمینها و کوهها. فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (۱۴) و درهم کوبند آن را یک در هم کوفتن.
فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (۱۵) آن روز آنست که بودنى ببود و افتادنى بیفتاد.
وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ و آسمان برشکافت فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ (۱۶) آسمان آن روز سست شود و تباه.
وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها و فرشتگان بر کرانهاى آسمان ایستاده مینگرند وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ (۱۷) و برگیرد عرش خداوند تو زبر ایشان آن روز هشت فریشته.
یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ آن روز پیش آرد شما را لا تَخْفى مِنْکُمْ خافِیَةٌ (۱۸) پوشیده نماند از شما هیچ نهان بر اللَّه.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ امّا آن کس که او را نامه دهند براست دست.
فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ (۱۹) گوید: بیائید نامه من گیرید و برخوانید.
إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ (۲۰) من بى گمان بودم، میدانستم که من امروز مىشمار باید دید.
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (۲۱) او در زندگانى است پسندیده.
فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (۲۲) در بهشتى در بالا گزیده و پسندیده.
قُطُوفُها دانِیَةٌ (۲۳) خوشههاى آن از دست چننده نزدیک.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا خورید و آشامید هَنِیئاً نوش باد شما را گوارنده بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ (۲۴) این بآن کردارهاست که پیش خود فرا فرستادید در روزگارهاى گذشته.
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ و اما آنکه نامه او بچپ دست دهند، فَیَقُولُ گوید: یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ (۲۵) کاشک مرا نامه من ندادندى.
وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ (۲۶) کاشک من هرگز ندانستمى که شمار من چیست.
یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ (۲۷) اى کاشک آن مرگى که مردم را در دنیا بود، آن مرگ بر من همیشى بودى.
ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ (۲۸) مال من مرا امروز بکار نیامد.
هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ (۲۹) توان من تباه شد.
خُذُوهُ گیرید او را. فَغُلُّوهُ (۳۰) دستهاى او را بر گردن او بندید.
ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ (۳۱) آن گه سوختن را او را بآتش رسانید.
ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ انگه او را در زنجیر کنید ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً درازى آن هفتاد گز. فَاسْلُکُوهُ (۳۲) اندر کشید او را.
إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ (۳۳) او بنگرویده بود بآن خداى بزرگوار.
وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ (۳۴) و بر طعام دادن نمىانگیخت.
فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ (۳۵) او را آن روز هیچ دوست نیست.
وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ (۳۶) و نیست او را آنجا هیچ خورش مگر از آنچه از قذرهاى او برفت.
لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ (۳۷) نخورد آن را مگر او که در راه حقّ خطا کرد و از راستى بیفتاد.
فَلا أُقْسِمُ سوگند میخورم بِما تُبْصِرُونَ (۳۸) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (۳۹) بهر چه مىبینید از آفریده
و هر چه نمىبیند.
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (۴۰) که این باز گفت فرستادهاى استوارست راستگوى، پاک مقام.
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ آن سخن شعرگویى نیست قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ (۴۱) چون اندک میگروید.
وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ و نه سخن کاهنى است قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۴۲) چون اندک پند مىپذیرید و مىدریاوید.
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۴۳) فرو فرستادهاى است که از خداوند جهانیان.
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ (۴۴) و اگر رسول بر ما هیچ سخن فرانهادى جز از گفته ما.
لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ (۴۵) دست او گرفتیمى.
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ (۴۶) آن گه مارک دل او بگسستیمى.
فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ (۴۷) هیچکس از شما باز دارنده عذاب نیست ازو.
وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ (۴۸) و این سخن یادگارست» پرهیزگاران را.
وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ (۴۹) و ما دانسته بودیم و میدانیم که از شما گروهى دروغ زن گیرانند باین سخن.
وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْکافِرِینَ (۵۰) و این پیغام بر کافران فردا حسرتى است و پشیمانى.
وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ (۵۱) و این راست است بدرستى.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (۵۲) بپاکى یاد کن نام خداوند خویش آن بزرگوار.
الْحَاقَّةُ (۱) مَا الْحَاقَّةُ (۲) آن روز و آن کار بودنى.
وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ (۳) و چه چیز ترا دانا کرد و چه دانى که آن روز چه روز است و آن کار چه کار؟
کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ (۴) دروغ زن گرفت ثمود و عاد بروز رستاخیز
فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ (۵) اما ثمود تباه کردند و هلاک ایشان را بنافرمانى ایشان.
وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا امّا عاد تباه کردند و هلاک ایشان را: بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ (۶) ببادى سخت سرد شوخ نافرمان.
سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ برگماشت آن را بر ایشان هفت شب و هشت روز. حُسُوماً پیوسته بر هم روزهاى شوم بادها که از خان و مان ایشان اثر و نشان نگذاشت. فَتَرَى الْقَوْمَ فِیها صَرْعى تو بینى آن گروهان اندر آن عذاب افکنده. کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ (۷) گویى که ایشان خرما بناناند بى شاخ افکنده از رستنگاه.
فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ (۸) ازیشان هیچکس مانده مىبینى؟
وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ وَ الْمُؤْتَفِکاتُ بِالْخاطِئَةِ (۹) و فرعون و ایشان که با او بودند و قوم لوط بد خویش آوردند.
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ نافرمان شدند در فرستاده خداوند خویش.
فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً (۱۰) فرا گرفت خداوند ایشان را فراگرفتنى بیش از آنکه میترسیدند و افزون از آن کرد که میکردند.
إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ ما آن گه که آب نافرمان شد. حَمَلْناکُمْ فِی الْجارِیَةِ (۱۱) برداشتیم شما را در کشتى.
لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً تا آن را یادگارى کنیم وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ (۱۲) و دریابد و نگهدارد آن را گوشى دریابنده و نگاه دارنده.
فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ (۱۳) آن گه که دردمند در صور یک دمیدن.
وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ و بردارند زمینها و کوهها. فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً (۱۴) و درهم کوبند آن را یک در هم کوفتن.
فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْواقِعَةُ (۱۵) آن روز آنست که بودنى ببود و افتادنى بیفتاد.
وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ و آسمان برشکافت فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ (۱۶) آسمان آن روز سست شود و تباه.
وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها و فرشتگان بر کرانهاى آسمان ایستاده مینگرند وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ (۱۷) و برگیرد عرش خداوند تو زبر ایشان آن روز هشت فریشته.
یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ آن روز پیش آرد شما را لا تَخْفى مِنْکُمْ خافِیَةٌ (۱۸) پوشیده نماند از شما هیچ نهان بر اللَّه.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ امّا آن کس که او را نامه دهند براست دست.
فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ (۱۹) گوید: بیائید نامه من گیرید و برخوانید.
إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ (۲۰) من بى گمان بودم، میدانستم که من امروز مىشمار باید دید.
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ (۲۱) او در زندگانى است پسندیده.
فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ (۲۲) در بهشتى در بالا گزیده و پسندیده.
قُطُوفُها دانِیَةٌ (۲۳) خوشههاى آن از دست چننده نزدیک.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا خورید و آشامید هَنِیئاً نوش باد شما را گوارنده بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ (۲۴) این بآن کردارهاست که پیش خود فرا فرستادید در روزگارهاى گذشته.
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ و اما آنکه نامه او بچپ دست دهند، فَیَقُولُ گوید: یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ (۲۵) کاشک مرا نامه من ندادندى.
وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ (۲۶) کاشک من هرگز ندانستمى که شمار من چیست.
یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ (۲۷) اى کاشک آن مرگى که مردم را در دنیا بود، آن مرگ بر من همیشى بودى.
ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ (۲۸) مال من مرا امروز بکار نیامد.
هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ (۲۹) توان من تباه شد.
خُذُوهُ گیرید او را. فَغُلُّوهُ (۳۰) دستهاى او را بر گردن او بندید.
ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ (۳۱) آن گه سوختن را او را بآتش رسانید.
ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ انگه او را در زنجیر کنید ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً درازى آن هفتاد گز. فَاسْلُکُوهُ (۳۲) اندر کشید او را.
إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ (۳۳) او بنگرویده بود بآن خداى بزرگوار.
وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ (۳۴) و بر طعام دادن نمىانگیخت.
فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ (۳۵) او را آن روز هیچ دوست نیست.
وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ (۳۶) و نیست او را آنجا هیچ خورش مگر از آنچه از قذرهاى او برفت.
لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ (۳۷) نخورد آن را مگر او که در راه حقّ خطا کرد و از راستى بیفتاد.
فَلا أُقْسِمُ سوگند میخورم بِما تُبْصِرُونَ (۳۸) وَ ما لا تُبْصِرُونَ (۳۹) بهر چه مىبینید از آفریده
و هر چه نمىبیند.
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ (۴۰) که این باز گفت فرستادهاى استوارست راستگوى، پاک مقام.
وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ آن سخن شعرگویى نیست قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ (۴۱) چون اندک میگروید.
وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ و نه سخن کاهنى است قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۴۲) چون اندک پند مىپذیرید و مىدریاوید.
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۴۳) فرو فرستادهاى است که از خداوند جهانیان.
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ (۴۴) و اگر رسول بر ما هیچ سخن فرانهادى جز از گفته ما.
لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ (۴۵) دست او گرفتیمى.
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ (۴۶) آن گه مارک دل او بگسستیمى.
فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ (۴۷) هیچکس از شما باز دارنده عذاب نیست ازو.
وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ (۴۸) و این سخن یادگارست» پرهیزگاران را.
وَ إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ (۴۹) و ما دانسته بودیم و میدانیم که از شما گروهى دروغ زن گیرانند باین سخن.
وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْکافِرِینَ (۵۰) و این پیغام بر کافران فردا حسرتى است و پشیمانى.
وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ (۵۱) و این راست است بدرستى.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (۵۲) بپاکى یاد کن نام خداوند خویش آن بزرگوار.
رشیدالدین میبدی : ۶۹- سورة الحاقة- مکیة
النوبة الثانیة
این سوره بعدد کوفیان پنجاه و دو آیت است، دویست و پنجاه و نه کلمت، هزار و چهار صد و هشتاد حرف، جمله به مکه فروآمد و باجماع مفسّران در مکیات شمرند، و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست. و عن ابى امامة عن ابى بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الحاقّة حاسبه اللَّه حسابا یسیرا»
و فی بعض الآثار من قرأ احدى عشرة آیة من سورة الحاقّة اجیر من فتنة الدّجّال و من قرأها کان له نور من فوق رأسه الى قدمه.
قوله: الْحَاقَّةُ یعنى: القیامة، سمّیت حاقّة لانّها واجبة الکون و الوقوع من حقّ یحقّ بالکسر اى وجب و صحّ مجیئها للجزاء على الطّاعة ثوابا و على المعصیة عقابا. قال اللَّه تعالى: وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ. اى وجبت. و قیل: مشتقّ من حقّ یحقّ بالضّمّ، تقول حققت علیه القضاء اوجبته. و المعنى: توجب لکلّ احد ما استحقّه من الثّواب و العقاب. و قیل: سمّیت حاقّة لانّها حقّت کلّ من حاقّها من مکذّب فی الدّنیا فحقّته و غلبته. و قال الکسائى: الحاقّة یعنى یوم الحقّ.
قوله: مَا الْحَاقَّةُ هذا استفهام، معناه التّفخیم لشأنها کما یقال زید ما زید؟
على التّعظیم لشأنه. قوله: «ما» رفع بالابتداء، الحاقّة خبره و الجملة خبر المبتدا الاوّل.
وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ اى انّک و ان سمعتها لم تعلم بها. لانّک لم تعاینها و لم تر ما فیها من الاهوال، و قیل: معناه لیس ذلک من علمک و لا من علم قومک.
کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ اى بالحاقّة، فوضع القارعة موضعها لانّهما من اسماء القیامة و سمّیت قارعة لانّها تقرع قلوب العباد بالمخافة، و قیل: معناه: کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بالعذاب الّذى اوعدهم نبیّهم حتّى نزل بهم فقرع قلوبهم. فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ اى بسبب طغیانهم و مجاورتهم الحدّ فی کفرهم و هی مصدر، کالعافیة و العاقبة الخائبة. هذا کقوله: کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها و قیل: الطّاغیة الصّیحة المتجاوزة فی العظم کلّ صیحة، اى اهلکوا بالرّجفة و الصّیحة الطّاغیة، و قیل: الطّاغیة اسم البقعة الّتى اهلکوا فیها و قیل: معناه بالفرقة الطّاغیة و هم قدار بن سالف عاقر الناقة و اتباعه.
وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ و هی الدبور
لقول النّبی (ص) «نصرت بالصّبا و اهلکت عاد بالدّبور «صرصر»
اى باردة فی النّهایة و قیل: لها صرّ اى صوت «عاتیة» اى عتت على خزّانها فی شدّة هبوبها غضبا على اعداء اللَّه اذن للَّه لها من دون الخزّان. قال قتادة لم تخرج الّا مقدار خاتم. و قال ابن عباس: لم تکن فی الدّنیا سفوة ریح و لا قطرة مطر الّا بمکیال و وزن الّا ما کان من ریح عاد فانّها عتت على الخزّان فلم یملکوها و خرجت على قدر حلقة خاتم و ماء طوفان قوم نوح فانّه طغى على الخزّان فلم یملکوه و علا فوق کلّ شیء خمسة عشر ذراعا.
سَخَّرَها عَلَیْهِمْ اى سلّطها و حبسها علیهم سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ یقال: اخر اسبوع من شهر صفر. «حُسُوماً» متتابعة ولاء بین اربعاوین اخذ من جسم الجرح یتابع کیا بعد کى لیقطع الدّم، و قیل: «حُسُوماً» اى شوما کانها حسمت الخیر عن اهلها، کقوله: «فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ» و قیل: «حُسُوماً» جمع حاسم کالشّاهد و الشهود، و الحاسم: القاطع المذهب للاثر، اى قاطعة لدابر اولئک القوم.
فیکون نصبا على الصّفة. و قیل: نصب على المصدر. قال وهب: هى الایّام الّتى تسمّیها العرب ایّام العجوز ذات برد و ریاح شدیدة. سمّیت عجوزا لانّها فی عجزة الشّتاء اى اواخرها و قیل: سمّیت بذلک لانّ عجوزا من قوم عاد دخلت سربا فتبعتها الرّیح فقتلتها الیوم الثّامن من نزول العذاب و انقطع العذاب فَتَرَى الْقَوْمَ فِیها صَرْعى اى لو کنت حاضرا هناک لرأیت القوم فیها، اى فی تلک اللّیالى و الایّام صرعى، اى هلکى، جمع صریع. کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ اى اصول نخل «خاوِیَةٍ» اى ساقطة خالیة من العذوق خالیه منابتها منها، و قیل: خالیة الاجواف، و قال فی موضع آخر: «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ» قیل: کان طولهم اثنى عشر ذراعا.
فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ اى نفس باقیة کقوله: «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ» و قیل: هى مصدر کالعافیة، و المعنى: هل ترى لهم من بقاء.
وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ قرأ اهل البصرة و الکسائى بکسر القاف و و فتح الباء، اى و من معه من جنوده و اتباعه، و قرأ الآخرون بفتح القاف و سکون الباء، اى و من تقدّمه من الامم الکافرة وَ الْمُؤْتَفِکاتُ اى قرى قوم لوط یرید اهل المؤتفکات، و قیل: یرید الامم الّذین ائتفکوا «بِالْخاطِئَةِ» اى بالخطئة و المعصیة و هی الشّرک.
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ یعنى: لوط و موسى (ع) و قیل: کلّ امّة عصوا رسولهم الّذى ارسل الیهم و یجوز ان یکون الرّسول بمعنى الرّسالة فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً اى نامیة زائدة على ما عملوا باضعافها، و قیل: زائدة على عذاب الامم، اى عاقبهم اشدّ العقوبة إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ اى ارتفع و علا و تجاوز الحدّ المعتاد حتّى غرق الارض. و قیل: طغى على خزّانة، اى على میکائیل و حزبه من الملائکة فخرج من الکیل و الوزن و لم یعلموا قدره و حَمَلْناکُمْ اى حملنا آباءکم یا امّة محمد و انتم فی اصلابهم. فِی الْجارِیَةِ یعنى السّفینة و سمّیت جاریة لانّ من شأنها ان تجرى على الماء.
لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً اى السّفینة الجاریة فانّها بقیت الواحها دهرا و قیل: لنجعل ما اتّخذ على مثالها فانّ سفن الدّنیا تذکّر سفینة نوح و کانت اوّلها، و قیل: لنجعل هذه الفعلة و هی اغراق قوم نوح لکم تذکرة و وجه کونها تذکرة ان نجاة من فیها و تغریق من سواهم، تقتضى انّه من مدبر ابدع امرا لم تجربه العادة.
وَ تَعِیَها اى و تحفظها «اذن» انسان شأنه ان یحفظ ما یجب حفظه.
قال النّبی (ص): «افلح من جعل اللَّه له قلبا واعیا، الوعى ان یحفظ السّامع ما یسمعه و یعمل به»
و عن مکحول قال لمّا نزلت وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ
قال رسول اللَّه (ص): «دعوت اللَّه ان یجعلها اذنک یا على» قال على (ع): فما نسیت شیئا بعد ذلک و ما کان لى ان انساه.
یقال الوعى فعل القلب و لکنّ الاذان تؤدى الحدیث الى القلوب الواعیة فنعتت الآذان بنعت القلوب، تقول: وعیت الکلام اذا فهمته و حفظته و اوعیت المتاع و الزّاد اذا جمعته فی الوعاء، قال الشّاعر:
الخیر یبقى و ان طال الزّمان به
و الشّر اخبث ما اوعیت من زاد.
و منه قوله تعالى: «وَ جَمَعَ فَأَوْعى» فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ نفخة و النّفخ واحد و ذکر الواحد للتّأکید لانّ النّفخة لا تکون الّا واحدة و هی النّفخة الاولى فیمن جعل النّفخة نفختین احدیها یموت عندها النّاس و الثّانیة یبعثون عندها.
وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ اى حمل ما على الارض من جبال و احجار و اشجار من اماکنها فضربت على الارض.
فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً اى دقّتا دقّة واحدة فصارتا هباء منبثّا. و قیل: دکّها زلزلتها. و قیل: دکّها ان تصیر قطعة واحدة «لا تَرى فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً».
فَیَوْمَئِذٍ اى حینئذ. وَقَعَتِ الْواقِعَةُ الّتى توعدون و هی قیام السّاعة و صیحتها.
وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ
قال على (ع): اى عن المجرّة
فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ ضعیفة کالغزل المنقوض، و قیل: ساقطة متشقّقة.
وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها الرّجا جانب الشّیء مقصور و الاثنان رجوان و الجمع ارجاء. قال الشّاعر:
اذا لم تحظ فی ارض فدعها
و حثّ الیعملات على رجاها
و لا یغررک حظّ اخیک منها
اذا صفرت یمینک من جداها
فانّک واجد دارا بدار
و لست بواجد نفسا سواها
وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها اى الملائکة على اطرافها و نواحیها و ابوابها.
قال الضحاک: تکون الملائکة على حافاتها حتّى یأمرهم الرّبّ فینزلوا فیحیطوا بالارض و من علیها و قیل: الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها ینتظر ما یؤمر به فی اهل النّار و اهل الجنّة من الثّواب و العقاب. و قیل: انّما جعلهم فی نواحى السّماء لانّ الکفّار یقصدون الحرب لما یرونه من شدّة العقوبة و تردّهم الملائکة و ذلک معنى قوله: «لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ» اى لا تقصدون مهربا الّا و هناک لى اعوان و لى به سلطان. وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ اى فوق رؤسهم یومئذ یوم القیامة. «ثَمانِیَةٌ» اى ثمانیة املاک و جاء فی الحدیث: «انّهم الیوم اربعة و اذا کان یوم القیامة امدّهم اللَّه باربعة آخرین فکانوا ثمانیة على صورت الاوعال ما بین اظلافهم الى رکبهم کما بین سماء الى سماء
و فی الخبر الصّحیح عن العباس بن عبد المطلب قال: کنّا جلوسا عند النّبی (ص) بالبطحاء فمرّت سحابة فقال النّبی (ص): «أ تدرون ما هذا»؟ قلنا السّحاب فقال: «و المزن» قلنا و المزن؟ قال: «و العنان» فسکتنا. فقال: «هل تدرون کم بین السّماء و الارض»؟ قلنا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: «بینهما مسیرة خمس مائة سنة و من کلّ سماء الى سماء مسیرة خمس مائة سنة، و فی روایة اخرى، قال (ص): «فانّ بعد ما بینهما امّا واحدة و امّا اثنتان و امّا ثلاث و سبعون سنة» قال: «و السّماء الثّانیة فوقها حتّى عدّ سبع سماوات»: ثمّ قال: «و فوق السّابعة بحر ما بین اعلاه الى اسفله کما بین سماء الى سماء و فوق ذلک ثمانیة اوعال ما بین اظلافهنّ الى رکبهنّ کما بین سماء الى سماء و فوق ذلک العرش و اللَّه تعالى فوق العرش»
و عن عبد اللَّه بن وهب عن ابیه: انّ حملة العرش الیوم اربعة، لکلّ ملک منهم اربعة اوجه و اربعة اجنحة وجه کوجه الانسان، و وجه کوجه الاسد، و وجه کوجه الثّور، و وجه کوجه النّسر و جناحان قد غطى بهما وجهه لئلّا یصعق وجهه من نور العرش و جناحان یهفو بهما، و قال غیر وهب: حملة العرش الیوم اربعة ملک فی صورت انسان، و ملک فی صورت ثور و ملک فی صورت اسد، و ملک فی صورت نسر.
روى انّه انشد بین یدى رسول اللَّه (ص) قول امیّة بن ابى الصّلت:
رجل و ثور تحت رجل یمینه
و النّسر للأخرى و لیث مرصد.
فقال النّبی (ص) صدق، و قیل: فی ثمانیة انّه ثمانیة صفوف من الملائکة لا یعلمهم الّا اللَّه عزّ و جلّ، و الاوّل اصحّ و قیل: الخلق عشرة اجزاء جزء الانس و الجنّ و سائر الحیوان و جزء الملائکة السّماوات و الارضین و ثمانیة اجزاء حملة العرش و هم الکرّوبیّون. و الفائدة فی ذکر العرش عقیب ما تقدّم انّ العرش بحاله خلاف السّماء و الارض. و عن على بن الحسین علیهما السّلام قال: انّ اللَّه عزّ و جلّ خلق العرش رابعا لم یخلق قبله الّا ثلاثة: الهواء، و القلم، و النّور، ثمّ خلق العرش من الوان انوار مختلفة من ذلک نور اخضر منه اخضر و الخضرة و نور اصفر منه اصفر و الصّفرة و نور احمر منه احمر و الحمرة و نور ابیض و هو نور الانوار و منه ضوء النّهار.
قوله: یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْکُمْ خافِیَةٌ قرأ حمزة و الکسائى: لا یخفى بالیاء اى لا یستتر على اللَّه شیء منکم و لا من احوالکم. روى عن ابو موسى الاشعرى قال: یعرض النّاس یوم القیامة ثلاث عرضات فامّا عرضتان فجدال و معاذیر و امّا العرضة الثّالثة فعندها تطیر الصّحف فی الایدى فاخذ بیمینه و اخذ بشماله و قیل: لیس یعرضهم لیعلم ما لم یکن عالما به و لکنّه یعرضهم مبالغة و مظاهرة فی العدل، و قیل: معنى العرض ان یعرف کلّ واحد ما یستحقّه من ثواب او عقاب، و قیل: یعرضون باعمالهم و اقوالهم کما یعرض السّلطان جنده باسلحتهم و دوابّهم.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ هذا اخبار عن قول الفریقین اذا وصل الیهم کتاب الحفظة فیقول المؤمنون قیل: نزلت هذه الآیة فی ابى سلمة بن عبد الاسد زوج امّ سلمة امرأة النّبی (ص) هو اوّل من هاجر الى المدینة من اصحاب رسول اللَّه (ص) ثمّ هو عامّ فی کلّ مؤمن. فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ تقدیره هاؤم کتابى و اقرؤا کتابى فحذف الاوّل لانّ الثّانی یدلّ علیه، اى خذوا کتابى و اقرؤا و انظروا الى نجاتى لتقفوا علیها، یقال للرّجل «هاء» اى خذ، و للاثنین «هاؤما»، و للجمیع «هاؤم».
یقال: انّه کتاب تکون زلّات صاحبه فی باطنه و طاعاته فی ظاهره یراها النّاس و یقولون: طوبى لهذا العبد، فاذا قرأ کتابه وجد فی آخره انّى سترت علیک فی الدّنیا و انّى اغفر هالک الیوم فیشرق وجهه و یؤمر بان یقلب کتابه فاذا قلبه راى حسناته و فی آخرها قد قبلتها منک فیقول من فرط سروره: تعالوا اقْرَؤُا کِتابِیَهْ و الهاء فی کتابیه و حسابیه للوقف و لاستراحة.
عن زید بن ثابت قال: قال رسول اللَّه (ص): «اوّل من اعطى کتابه من هذه الامّة عمر بن الخطاب و له شعاع کشعاع الشّمس» قیل له: فاین ابو بکر؟ قال: هیهات زفته الملائکة الى الجنّة.
قوله: إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ هذا الظّنّ اسم للعلم لیس من الشّک و هو فی القرآن کثیر معناه: الیقین سمّى الیقین ظنّا لان الظّن یلد الیقین، معناه ایقنت فی الدّنیا انّى معاین حسابى فکنت استعدّ له.
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ اى فی حیاة مرضیّة یرضى بها صاحبها و خرجت مخرج سائر روى الآى.
فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ قیل: خلق اللَّه الجنّة عالیة و النّهار هاویة، و قیل: «فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ» المکان عالیة القدر و الشّأن.
قُطُوفُها دانِیَةٌ اى ثمارها قریبه ینالها القائم و القاعد و المضطجع یقطفون کیف شاؤا و یقال لهم: کُلُوا وَ اشْرَبُوا من نعیم الجنّة هَنِیئاً سلیما من الآفات و المکاره لا تنغیص فیها و لا تکدیر. بِما أَسْلَفْتُمْ اى بسبب ما قدمتم من الخیرات و الطّاعات فی ایّام الدّنیا الماضیة. قال ابن عباس انّها نزلت فی الصّائمین خاصّة. فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ اى الجائعة کما تقول: نهاره صائم.
یروى انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول یوم القیامة: «یا اولیائى طالما نظرت الیکم فی الدّنیا و قد قلصت شفاهکم عن الاشربة و غارت اعینکم و خمصت بطونکم فکونوا الیوم فی نعیمکم.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ.
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ قیل: نزلت فی الاسود بن عبد الاسد اخى ابى سلمة هو له خاصّ ثمّ هو عامّ فی جمیع الکفّار. قیل: ینزع یده من صدره الى ما خلف ظهره فیعطى کتابه بشماله فیقول: یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ.
وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ یتمنّى ان لم یبعث و لم یحاسب لما یرى فیه من قبائح اعماله هذا کقوله:ا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً».
یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ الهاء راجعة الى موتته یقول: یا لیتنى متّ میته قاضیة لا حیاة بعدها یتمنّون الموت عند ذلک فی القیامة من شدّة ما یقاسونه من العقوبة و کانوا من اشدّ النّاس کراهیة للموت فی الدّنیا.
ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ لم ینفعنى ما جمعته فی الدّنیا من الاموال و لم یدفع عنّى من عذاب اللَّه شیئا.
هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ اى ضلّت عنّى حجّتى و زال عنّى ملکى و قوّتى و قیل: کلّ احد کان له سلطان على نفسه و ماله و جوارحه فیزول فی القیامة سلطانه على نفسه فلا یملک لنفسه. و قیل: ذلک کان بحیث لو اراد ان یؤمن لقدر على ذلک السّلاطة فی اللّسان البلاغة و قوّة الکلام مع الاصابة و السّلیط الزّیت و السّلطان المکنة و القدرة فی قوله عزّ و جلّ: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ إِنَّما سُلْطانُهُ وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ و مات فلان فی سلطان فلان اى فی ولایته.
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ القول هاهنا مضمر، اى یقول اللَّه عزّ و جلّ لخزنة جهنّم خُذُوهُ فشدّوه بالاغلال، اى اجمعوا یده الى عنقه فی الحدید.
ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ اى ادخلوه فیها و احرقوه.
ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ یقال: تدخل السّلسلة فی فیه ثمّ یخرج من مقعدته و معنى فَاسْلُکُوهُ اى فاسلکوا فیه السّلسلة و لکنّ العرب یقول: ادخلت القلنسوة فی رأسه، و قیل: هى سلسلة واحدة یدخلون جمیعا فیها و یشدّ بعضهم الى بعض و قیل: بل لکلّ واحد سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً. قال نوف البکائى الشّامى: کلّ ذراع سبعون باعا، کلّ باع ابعد ما بینى و بین مکة و هو یومئذ بالکوفة، و فی روایة بذراع المترف الجبّار، و الجبّار عند العرب العظیم الطّول. و عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص عن النّبی (ص) قال: «لو انّ رضراضة مثل هذه و اشار الى مثل الجمجمة ارسلت من السّماء الى الارض و هى مسیرة خمس مائة سنة لبلغت الارض، قیل: اللّیل و لو انّها ارسلت من رأس السّلسلة لسارت اربعین خریفا، اللّیل و النّهار قبل ان تبلغ اصلها او عقرها. و عن کعب قال: لو جمع حدید الدّنیا ما وزن حلقة منها. و قیل: لو انّ حلقة منها وضعت على جبل لذاب من حرّها. «إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ».
وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ اى لا یطعم و لا یأمر به بل کان یقول: أ نطعم من لو یشاء اللَّه اطعمه. کان ابو الدرداء یقول لامرأته ام الدرداء: نجونا من نصف السّلسلة آمنّا باللّه فحضّى على اطعام المسکین للنّصف الباقى.
فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ الحمیم: القریب نسبا او ودّا او لا ینتفع بحمیمه کما ینتفع فی الدّنیا.
وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ و هو الصّدید الّذى ینغسل من ابدان اهل النّار.
و قیل: هو طعام اعدّه اللَّه لاهل النّار و هو اعلم به هو بعض ما اخفى لهم، یقال: للنّار درکات و لکلّ درکة نوع طعام و شراب.
لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ الکافرون الجائرون عن طریق الحقّ عمدا.
فَلا أُقْسِمُ لا صلة و معناه: اقسم و دخلت لا مؤکّدة، و قیل: انّها نفى لردّ کلام المشرکین کانّه قال: لیس الامر کما یقوله المشرکون: أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ.
وَ ما لا تُبْصِرُونَ هذا من جوامع کلم القرآن، قال قتادة: اقسم بالاشیاء کلّها فیدخل فیه جمیع الموجودات. و قیل: اقسم بالدّنیا و الآخرة. و قیل: ما تبصرون ما على ظهر الارض و ما لا تبصرون ما فی بطنها. و قیل: تبصرون الاجسام و ما لا تبصرون الارواح.
و قیل: ما تبصرون الانس و ما لا تبصرون الملائکة و الجنّ. و قیل: النّعم الظّاهرة و الباطنة.
و قیل: ما تبصرون ما اظهر اللَّه للملائکة و اللّوح و القلم و ما لا تبصرون ما استأثر اللَّه بعلمه فلم یطلع علیه احدا. و قال جعفر: بما تبصرون من صنعى فی ملکى و ما لا تبصرون من برّى باولیایى. و قال جنید: بما تبصرون من آثار الرّسالة و الوحى على حبیبى محمد.
وَ ما لا تُبْصِرُونَ من السّر معه لیلة الاسراء، و قال ابن عطاء ما تبصرون من آثار القدرة وَ ما لا تُبْصِرُونَ من اسرار القدرة.
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ هذا جواب القسم، اى انّ هذا القرآن قراءة رسول کریم یعنى محمد (ص). اضاف القول الیه لانّه لمّا قال قول رسول اقتضى مرسلا فکان معلوما انّ ما یقرأه کلام مرسله و انّما هو مبلّغه و قد یأت القول فی القرآن، و المراد به القراءة قال اللَّه تعالى. حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ اى ما تقرؤن فی صلوتکم.
و قیل: سبب نزول الآیة انّ الولید بن المغیرة قال: انّ محمّدا ساحر، و قال ابو جهل: هو شاعر فانزل اللَّه تعالى: فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ قیل: یعنى جبرئیل (ع).
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ اى انّ الّذى یقرأه جبرئیل على محمد (ص) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ ما صلة دخلت للتّوکید اى قلیلا تؤمنون.
وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ قرأ ابن کثیر و ابن عامر و یعقوب: یؤمنون یذکرون بالیاء فیهما. و اراد بالقلیل نفى ایمانهم اصلا کقولک: لمن لا یزورک فلمّا تأتینا و انت ترید لا تأتینا اصلا. الشّعر فی اللّغة: العلم، یقال: شعرت اشعر، اى علمت، و شعر الرّجل اذا صار شاعرا و سمّى الشّاعر شاعرا لانّ الشّعر علم برأسه لا یعلّمه کلّ احد. و الکاهن الّذى یزعم انّ له خدما من الجنّ یأتونه بضرب من الوحى، و قد انقطعت الکهانة بعد نبیّنا (ص) لانّ الجنّ حبسوا و منعوا عن الاستماع. تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ یعنى به القرآن نزل به جبرئیل على محمد (ص).
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا یعنى الرّسول و لو تحرض و اختلق علینا و اتى بشیء من عند نفسه او زاد فی القرآن او نقص منه.
لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ اى لامرنا ان یؤخذ بیده اخذا بالعقوبة کالسّلطان اذا اراد الاستخفاف ببعض رعیّته قال لبعض اعوانه: خذ بیده و اخرجه. و قیل: معناه لانتقمنا منه بالقوّة و القدرة اى عذّبناه و اخذناه بقهر اخذ عقوبة و عبّر عن القوّة بالیمین لانّ قوّة کل شیء فی میامنه، و قیل: لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ اى بالحقّ کقوله: کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ اى من قبل الحقّ. و قیل: «بالیمین» اى بالعهد الغلیظ الّذى اخذنا منه. اى طالبناه بعهدنا لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا.
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ اى امتناه و اهلکناه، لانّ الوتین عرق فی القلب متّصل بالظّهر اذا قطع مات صاحبه. قال ابن عباس: الوتین نیاط القلب. و قال مجاهد هو الحبل الّذى فی الظّهر اذا انقطع مات الانسان.
فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ اى مانعین یحجزوننا عن عقوبته و المعنى: انّ محمدا لا یتکلّف الکذب لاجلکم مع علمه انّه لو تکلّفه لعاقبناه و لا یقدر احد على دفع عقوبتنا عنه و جمع حاجزین و هو من نعت احد لانّ احدا یستعمل فی معنى الجمع کقوله: لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ اى انّ هذا القرآن لموعظة للمتّقین خصّهم بالذّکر لانتفاعهم به و التّذکرة العلامة الّتى یذکر بها المعنى و إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ بالقرآن جاحدین للرّسالة و صفات الآلهیه. و قیل: انّا لنعلم من یصدّق و من یکذّب. قال مالک ما اشدّ هذه الآیة على هذه الامّة.
وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ اى و انّ القرآن لحسرة و ندامة عَلَى الْکافِرِینَ یوم القیامة اذا رأوا ثواب من آمن به و عمل بما فیه و قد خالفوا و ضیّعوا العمل به.
وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ مضاف الى النّعت تأویله: و انّه للحقّ الیقین و قیل: معناه انّه للیقین حقّ الیقین، کما تقول: هو الجواد عین الجواد. و قیل: انّه لحقّ الامر الیقین ایقن به المؤمن فی الدّنیا فینفعه و ایقن به الکافر فی الآخرة فلم ینفعه.
و قیل: ان التّحسّر للکافر یوم القیامة کائن لا محالة.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ تأویله فسبّح ربّک العظیم و الاسم زائد کقول لبید:
الى الحول ثمّ اسم السلام علیکما
و من یبک حولا کاملا فقد اعتذر
و المعنى: صلّ له و نزّهه عمّا لا یلیق به فسبحان اللَّه دائما و العظیم الّذى کلّ شیء فی جنب عظمته صغیر.
و فی بعض الآثار من قرأ احدى عشرة آیة من سورة الحاقّة اجیر من فتنة الدّجّال و من قرأها کان له نور من فوق رأسه الى قدمه.
قوله: الْحَاقَّةُ یعنى: القیامة، سمّیت حاقّة لانّها واجبة الکون و الوقوع من حقّ یحقّ بالکسر اى وجب و صحّ مجیئها للجزاء على الطّاعة ثوابا و على المعصیة عقابا. قال اللَّه تعالى: وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ. اى وجبت. و قیل: مشتقّ من حقّ یحقّ بالضّمّ، تقول حققت علیه القضاء اوجبته. و المعنى: توجب لکلّ احد ما استحقّه من الثّواب و العقاب. و قیل: سمّیت حاقّة لانّها حقّت کلّ من حاقّها من مکذّب فی الدّنیا فحقّته و غلبته. و قال الکسائى: الحاقّة یعنى یوم الحقّ.
قوله: مَا الْحَاقَّةُ هذا استفهام، معناه التّفخیم لشأنها کما یقال زید ما زید؟
على التّعظیم لشأنه. قوله: «ما» رفع بالابتداء، الحاقّة خبره و الجملة خبر المبتدا الاوّل.
وَ ما أَدْراکَ مَا الْحَاقَّةُ اى انّک و ان سمعتها لم تعلم بها. لانّک لم تعاینها و لم تر ما فیها من الاهوال، و قیل: معناه لیس ذلک من علمک و لا من علم قومک.
کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بِالْقارِعَةِ اى بالحاقّة، فوضع القارعة موضعها لانّهما من اسماء القیامة و سمّیت قارعة لانّها تقرع قلوب العباد بالمخافة، و قیل: معناه: کَذَّبَتْ ثَمُودُ وَ عادٌ بالعذاب الّذى اوعدهم نبیّهم حتّى نزل بهم فقرع قلوبهم. فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطَّاغِیَةِ اى بسبب طغیانهم و مجاورتهم الحدّ فی کفرهم و هی مصدر، کالعافیة و العاقبة الخائبة. هذا کقوله: کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها و قیل: الطّاغیة الصّیحة المتجاوزة فی العظم کلّ صیحة، اى اهلکوا بالرّجفة و الصّیحة الطّاغیة، و قیل: الطّاغیة اسم البقعة الّتى اهلکوا فیها و قیل: معناه بالفرقة الطّاغیة و هم قدار بن سالف عاقر الناقة و اتباعه.
وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ و هی الدبور
لقول النّبی (ص) «نصرت بالصّبا و اهلکت عاد بالدّبور «صرصر»
اى باردة فی النّهایة و قیل: لها صرّ اى صوت «عاتیة» اى عتت على خزّانها فی شدّة هبوبها غضبا على اعداء اللَّه اذن للَّه لها من دون الخزّان. قال قتادة لم تخرج الّا مقدار خاتم. و قال ابن عباس: لم تکن فی الدّنیا سفوة ریح و لا قطرة مطر الّا بمکیال و وزن الّا ما کان من ریح عاد فانّها عتت على الخزّان فلم یملکوها و خرجت على قدر حلقة خاتم و ماء طوفان قوم نوح فانّه طغى على الخزّان فلم یملکوه و علا فوق کلّ شیء خمسة عشر ذراعا.
سَخَّرَها عَلَیْهِمْ اى سلّطها و حبسها علیهم سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَةَ أَیَّامٍ یقال: اخر اسبوع من شهر صفر. «حُسُوماً» متتابعة ولاء بین اربعاوین اخذ من جسم الجرح یتابع کیا بعد کى لیقطع الدّم، و قیل: «حُسُوماً» اى شوما کانها حسمت الخیر عن اهلها، کقوله: «فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ» و قیل: «حُسُوماً» جمع حاسم کالشّاهد و الشهود، و الحاسم: القاطع المذهب للاثر، اى قاطعة لدابر اولئک القوم.
فیکون نصبا على الصّفة. و قیل: نصب على المصدر. قال وهب: هى الایّام الّتى تسمّیها العرب ایّام العجوز ذات برد و ریاح شدیدة. سمّیت عجوزا لانّها فی عجزة الشّتاء اى اواخرها و قیل: سمّیت بذلک لانّ عجوزا من قوم عاد دخلت سربا فتبعتها الرّیح فقتلتها الیوم الثّامن من نزول العذاب و انقطع العذاب فَتَرَى الْقَوْمَ فِیها صَرْعى اى لو کنت حاضرا هناک لرأیت القوم فیها، اى فی تلک اللّیالى و الایّام صرعى، اى هلکى، جمع صریع. کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ اى اصول نخل «خاوِیَةٍ» اى ساقطة خالیة من العذوق خالیه منابتها منها، و قیل: خالیة الاجواف، و قال فی موضع آخر: «کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ» قیل: کان طولهم اثنى عشر ذراعا.
فَهَلْ تَرى لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ اى نفس باقیة کقوله: «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ» و قیل: هى مصدر کالعافیة، و المعنى: هل ترى لهم من بقاء.
وَ جاءَ فِرْعَوْنُ وَ مَنْ قَبْلَهُ قرأ اهل البصرة و الکسائى بکسر القاف و و فتح الباء، اى و من معه من جنوده و اتباعه، و قرأ الآخرون بفتح القاف و سکون الباء، اى و من تقدّمه من الامم الکافرة وَ الْمُؤْتَفِکاتُ اى قرى قوم لوط یرید اهل المؤتفکات، و قیل: یرید الامم الّذین ائتفکوا «بِالْخاطِئَةِ» اى بالخطئة و المعصیة و هی الشّرک.
فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ یعنى: لوط و موسى (ع) و قیل: کلّ امّة عصوا رسولهم الّذى ارسل الیهم و یجوز ان یکون الرّسول بمعنى الرّسالة فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رابِیَةً اى نامیة زائدة على ما عملوا باضعافها، و قیل: زائدة على عذاب الامم، اى عاقبهم اشدّ العقوبة إِنَّا لَمَّا طَغَى الْماءُ اى ارتفع و علا و تجاوز الحدّ المعتاد حتّى غرق الارض. و قیل: طغى على خزّانة، اى على میکائیل و حزبه من الملائکة فخرج من الکیل و الوزن و لم یعلموا قدره و حَمَلْناکُمْ اى حملنا آباءکم یا امّة محمد و انتم فی اصلابهم. فِی الْجارِیَةِ یعنى السّفینة و سمّیت جاریة لانّ من شأنها ان تجرى على الماء.
لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً اى السّفینة الجاریة فانّها بقیت الواحها دهرا و قیل: لنجعل ما اتّخذ على مثالها فانّ سفن الدّنیا تذکّر سفینة نوح و کانت اوّلها، و قیل: لنجعل هذه الفعلة و هی اغراق قوم نوح لکم تذکرة و وجه کونها تذکرة ان نجاة من فیها و تغریق من سواهم، تقتضى انّه من مدبر ابدع امرا لم تجربه العادة.
وَ تَعِیَها اى و تحفظها «اذن» انسان شأنه ان یحفظ ما یجب حفظه.
قال النّبی (ص): «افلح من جعل اللَّه له قلبا واعیا، الوعى ان یحفظ السّامع ما یسمعه و یعمل به»
و عن مکحول قال لمّا نزلت وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ
قال رسول اللَّه (ص): «دعوت اللَّه ان یجعلها اذنک یا على» قال على (ع): فما نسیت شیئا بعد ذلک و ما کان لى ان انساه.
یقال الوعى فعل القلب و لکنّ الاذان تؤدى الحدیث الى القلوب الواعیة فنعتت الآذان بنعت القلوب، تقول: وعیت الکلام اذا فهمته و حفظته و اوعیت المتاع و الزّاد اذا جمعته فی الوعاء، قال الشّاعر:
الخیر یبقى و ان طال الزّمان به
و الشّر اخبث ما اوعیت من زاد.
و منه قوله تعالى: «وَ جَمَعَ فَأَوْعى» فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ نَفْخَةٌ واحِدَةٌ نفخة و النّفخ واحد و ذکر الواحد للتّأکید لانّ النّفخة لا تکون الّا واحدة و هی النّفخة الاولى فیمن جعل النّفخة نفختین احدیها یموت عندها النّاس و الثّانیة یبعثون عندها.
وَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ اى حمل ما على الارض من جبال و احجار و اشجار من اماکنها فضربت على الارض.
فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً اى دقّتا دقّة واحدة فصارتا هباء منبثّا. و قیل: دکّها زلزلتها. و قیل: دکّها ان تصیر قطعة واحدة «لا تَرى فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً».
فَیَوْمَئِذٍ اى حینئذ. وَقَعَتِ الْواقِعَةُ الّتى توعدون و هی قیام السّاعة و صیحتها.
وَ انْشَقَّتِ السَّماءُ
قال على (ع): اى عن المجرّة
فَهِیَ یَوْمَئِذٍ واهِیَةٌ ضعیفة کالغزل المنقوض، و قیل: ساقطة متشقّقة.
وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها الرّجا جانب الشّیء مقصور و الاثنان رجوان و الجمع ارجاء. قال الشّاعر:
اذا لم تحظ فی ارض فدعها
و حثّ الیعملات على رجاها
و لا یغررک حظّ اخیک منها
اذا صفرت یمینک من جداها
فانّک واجد دارا بدار
و لست بواجد نفسا سواها
وَ الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها اى الملائکة على اطرافها و نواحیها و ابوابها.
قال الضحاک: تکون الملائکة على حافاتها حتّى یأمرهم الرّبّ فینزلوا فیحیطوا بالارض و من علیها و قیل: الْمَلَکُ عَلى أَرْجائِها ینتظر ما یؤمر به فی اهل النّار و اهل الجنّة من الثّواب و العقاب. و قیل: انّما جعلهم فی نواحى السّماء لانّ الکفّار یقصدون الحرب لما یرونه من شدّة العقوبة و تردّهم الملائکة و ذلک معنى قوله: «لا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطانٍ» اى لا تقصدون مهربا الّا و هناک لى اعوان و لى به سلطان. وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ اى فوق رؤسهم یومئذ یوم القیامة. «ثَمانِیَةٌ» اى ثمانیة املاک و جاء فی الحدیث: «انّهم الیوم اربعة و اذا کان یوم القیامة امدّهم اللَّه باربعة آخرین فکانوا ثمانیة على صورت الاوعال ما بین اظلافهم الى رکبهم کما بین سماء الى سماء
و فی الخبر الصّحیح عن العباس بن عبد المطلب قال: کنّا جلوسا عند النّبی (ص) بالبطحاء فمرّت سحابة فقال النّبی (ص): «أ تدرون ما هذا»؟ قلنا السّحاب فقال: «و المزن» قلنا و المزن؟ قال: «و العنان» فسکتنا. فقال: «هل تدرون کم بین السّماء و الارض»؟ قلنا: اللَّه و رسوله اعلم. قال: «بینهما مسیرة خمس مائة سنة و من کلّ سماء الى سماء مسیرة خمس مائة سنة، و فی روایة اخرى، قال (ص): «فانّ بعد ما بینهما امّا واحدة و امّا اثنتان و امّا ثلاث و سبعون سنة» قال: «و السّماء الثّانیة فوقها حتّى عدّ سبع سماوات»: ثمّ قال: «و فوق السّابعة بحر ما بین اعلاه الى اسفله کما بین سماء الى سماء و فوق ذلک ثمانیة اوعال ما بین اظلافهنّ الى رکبهنّ کما بین سماء الى سماء و فوق ذلک العرش و اللَّه تعالى فوق العرش»
و عن عبد اللَّه بن وهب عن ابیه: انّ حملة العرش الیوم اربعة، لکلّ ملک منهم اربعة اوجه و اربعة اجنحة وجه کوجه الانسان، و وجه کوجه الاسد، و وجه کوجه الثّور، و وجه کوجه النّسر و جناحان قد غطى بهما وجهه لئلّا یصعق وجهه من نور العرش و جناحان یهفو بهما، و قال غیر وهب: حملة العرش الیوم اربعة ملک فی صورت انسان، و ملک فی صورت ثور و ملک فی صورت اسد، و ملک فی صورت نسر.
روى انّه انشد بین یدى رسول اللَّه (ص) قول امیّة بن ابى الصّلت:
رجل و ثور تحت رجل یمینه
و النّسر للأخرى و لیث مرصد.
فقال النّبی (ص) صدق، و قیل: فی ثمانیة انّه ثمانیة صفوف من الملائکة لا یعلمهم الّا اللَّه عزّ و جلّ، و الاوّل اصحّ و قیل: الخلق عشرة اجزاء جزء الانس و الجنّ و سائر الحیوان و جزء الملائکة السّماوات و الارضین و ثمانیة اجزاء حملة العرش و هم الکرّوبیّون. و الفائدة فی ذکر العرش عقیب ما تقدّم انّ العرش بحاله خلاف السّماء و الارض. و عن على بن الحسین علیهما السّلام قال: انّ اللَّه عزّ و جلّ خلق العرش رابعا لم یخلق قبله الّا ثلاثة: الهواء، و القلم، و النّور، ثمّ خلق العرش من الوان انوار مختلفة من ذلک نور اخضر منه اخضر و الخضرة و نور اصفر منه اصفر و الصّفرة و نور احمر منه احمر و الحمرة و نور ابیض و هو نور الانوار و منه ضوء النّهار.
قوله: یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفى مِنْکُمْ خافِیَةٌ قرأ حمزة و الکسائى: لا یخفى بالیاء اى لا یستتر على اللَّه شیء منکم و لا من احوالکم. روى عن ابو موسى الاشعرى قال: یعرض النّاس یوم القیامة ثلاث عرضات فامّا عرضتان فجدال و معاذیر و امّا العرضة الثّالثة فعندها تطیر الصّحف فی الایدى فاخذ بیمینه و اخذ بشماله و قیل: لیس یعرضهم لیعلم ما لم یکن عالما به و لکنّه یعرضهم مبالغة و مظاهرة فی العدل، و قیل: معنى العرض ان یعرف کلّ واحد ما یستحقّه من ثواب او عقاب، و قیل: یعرضون باعمالهم و اقوالهم کما یعرض السّلطان جنده باسلحتهم و دوابّهم.
فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ هذا اخبار عن قول الفریقین اذا وصل الیهم کتاب الحفظة فیقول المؤمنون قیل: نزلت هذه الآیة فی ابى سلمة بن عبد الاسد زوج امّ سلمة امرأة النّبی (ص) هو اوّل من هاجر الى المدینة من اصحاب رسول اللَّه (ص) ثمّ هو عامّ فی کلّ مؤمن. فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ تقدیره هاؤم کتابى و اقرؤا کتابى فحذف الاوّل لانّ الثّانی یدلّ علیه، اى خذوا کتابى و اقرؤا و انظروا الى نجاتى لتقفوا علیها، یقال للرّجل «هاء» اى خذ، و للاثنین «هاؤما»، و للجمیع «هاؤم».
یقال: انّه کتاب تکون زلّات صاحبه فی باطنه و طاعاته فی ظاهره یراها النّاس و یقولون: طوبى لهذا العبد، فاذا قرأ کتابه وجد فی آخره انّى سترت علیک فی الدّنیا و انّى اغفر هالک الیوم فیشرق وجهه و یؤمر بان یقلب کتابه فاذا قلبه راى حسناته و فی آخرها قد قبلتها منک فیقول من فرط سروره: تعالوا اقْرَؤُا کِتابِیَهْ و الهاء فی کتابیه و حسابیه للوقف و لاستراحة.
عن زید بن ثابت قال: قال رسول اللَّه (ص): «اوّل من اعطى کتابه من هذه الامّة عمر بن الخطاب و له شعاع کشعاع الشّمس» قیل له: فاین ابو بکر؟ قال: هیهات زفته الملائکة الى الجنّة.
قوله: إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ هذا الظّنّ اسم للعلم لیس من الشّک و هو فی القرآن کثیر معناه: الیقین سمّى الیقین ظنّا لان الظّن یلد الیقین، معناه ایقنت فی الدّنیا انّى معاین حسابى فکنت استعدّ له.
فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ اى فی حیاة مرضیّة یرضى بها صاحبها و خرجت مخرج سائر روى الآى.
فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ قیل: خلق اللَّه الجنّة عالیة و النّهار هاویة، و قیل: «فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍ» المکان عالیة القدر و الشّأن.
قُطُوفُها دانِیَةٌ اى ثمارها قریبه ینالها القائم و القاعد و المضطجع یقطفون کیف شاؤا و یقال لهم: کُلُوا وَ اشْرَبُوا من نعیم الجنّة هَنِیئاً سلیما من الآفات و المکاره لا تنغیص فیها و لا تکدیر. بِما أَسْلَفْتُمْ اى بسبب ما قدمتم من الخیرات و الطّاعات فی ایّام الدّنیا الماضیة. قال ابن عباس انّها نزلت فی الصّائمین خاصّة. فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ اى الجائعة کما تقول: نهاره صائم.
یروى انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول یوم القیامة: «یا اولیائى طالما نظرت الیکم فی الدّنیا و قد قلصت شفاهکم عن الاشربة و غارت اعینکم و خمصت بطونکم فکونوا الیوم فی نعیمکم.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ.
وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ قیل: نزلت فی الاسود بن عبد الاسد اخى ابى سلمة هو له خاصّ ثمّ هو عامّ فی جمیع الکفّار. قیل: ینزع یده من صدره الى ما خلف ظهره فیعطى کتابه بشماله فیقول: یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ.
وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِیَهْ یتمنّى ان لم یبعث و لم یحاسب لما یرى فیه من قبائح اعماله هذا کقوله:ا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً».
یا لَیْتَها کانَتِ الْقاضِیَةَ الهاء راجعة الى موتته یقول: یا لیتنى متّ میته قاضیة لا حیاة بعدها یتمنّون الموت عند ذلک فی القیامة من شدّة ما یقاسونه من العقوبة و کانوا من اشدّ النّاس کراهیة للموت فی الدّنیا.
ما أَغْنى عَنِّی مالِیَهْ لم ینفعنى ما جمعته فی الدّنیا من الاموال و لم یدفع عنّى من عذاب اللَّه شیئا.
هَلَکَ عَنِّی سُلْطانِیَهْ اى ضلّت عنّى حجّتى و زال عنّى ملکى و قوّتى و قیل: کلّ احد کان له سلطان على نفسه و ماله و جوارحه فیزول فی القیامة سلطانه على نفسه فلا یملک لنفسه. و قیل: ذلک کان بحیث لو اراد ان یؤمن لقدر على ذلک السّلاطة فی اللّسان البلاغة و قوّة الکلام مع الاصابة و السّلیط الزّیت و السّلطان المکنة و القدرة فی قوله عزّ و جلّ: إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ إِنَّما سُلْطانُهُ وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ و مات فلان فی سلطان فلان اى فی ولایته.
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ القول هاهنا مضمر، اى یقول اللَّه عزّ و جلّ لخزنة جهنّم خُذُوهُ فشدّوه بالاغلال، اى اجمعوا یده الى عنقه فی الحدید.
ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ اى ادخلوه فیها و احرقوه.
ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ یقال: تدخل السّلسلة فی فیه ثمّ یخرج من مقعدته و معنى فَاسْلُکُوهُ اى فاسلکوا فیه السّلسلة و لکنّ العرب یقول: ادخلت القلنسوة فی رأسه، و قیل: هى سلسلة واحدة یدخلون جمیعا فیها و یشدّ بعضهم الى بعض و قیل: بل لکلّ واحد سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً. قال نوف البکائى الشّامى: کلّ ذراع سبعون باعا، کلّ باع ابعد ما بینى و بین مکة و هو یومئذ بالکوفة، و فی روایة بذراع المترف الجبّار، و الجبّار عند العرب العظیم الطّول. و عن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص عن النّبی (ص) قال: «لو انّ رضراضة مثل هذه و اشار الى مثل الجمجمة ارسلت من السّماء الى الارض و هى مسیرة خمس مائة سنة لبلغت الارض، قیل: اللّیل و لو انّها ارسلت من رأس السّلسلة لسارت اربعین خریفا، اللّیل و النّهار قبل ان تبلغ اصلها او عقرها. و عن کعب قال: لو جمع حدید الدّنیا ما وزن حلقة منها. و قیل: لو انّ حلقة منها وضعت على جبل لذاب من حرّها. «إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ».
وَ لا یَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ اى لا یطعم و لا یأمر به بل کان یقول: أ نطعم من لو یشاء اللَّه اطعمه. کان ابو الدرداء یقول لامرأته ام الدرداء: نجونا من نصف السّلسلة آمنّا باللّه فحضّى على اطعام المسکین للنّصف الباقى.
فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ الحمیم: القریب نسبا او ودّا او لا ینتفع بحمیمه کما ینتفع فی الدّنیا.
وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ و هو الصّدید الّذى ینغسل من ابدان اهل النّار.
و قیل: هو طعام اعدّه اللَّه لاهل النّار و هو اعلم به هو بعض ما اخفى لهم، یقال: للنّار درکات و لکلّ درکة نوع طعام و شراب.
لا یَأْکُلُهُ إِلَّا الْخاطِؤُنَ الکافرون الجائرون عن طریق الحقّ عمدا.
فَلا أُقْسِمُ لا صلة و معناه: اقسم و دخلت لا مؤکّدة، و قیل: انّها نفى لردّ کلام المشرکین کانّه قال: لیس الامر کما یقوله المشرکون: أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ.
وَ ما لا تُبْصِرُونَ هذا من جوامع کلم القرآن، قال قتادة: اقسم بالاشیاء کلّها فیدخل فیه جمیع الموجودات. و قیل: اقسم بالدّنیا و الآخرة. و قیل: ما تبصرون ما على ظهر الارض و ما لا تبصرون ما فی بطنها. و قیل: تبصرون الاجسام و ما لا تبصرون الارواح.
و قیل: ما تبصرون الانس و ما لا تبصرون الملائکة و الجنّ. و قیل: النّعم الظّاهرة و الباطنة.
و قیل: ما تبصرون ما اظهر اللَّه للملائکة و اللّوح و القلم و ما لا تبصرون ما استأثر اللَّه بعلمه فلم یطلع علیه احدا. و قال جعفر: بما تبصرون من صنعى فی ملکى و ما لا تبصرون من برّى باولیایى. و قال جنید: بما تبصرون من آثار الرّسالة و الوحى على حبیبى محمد.
وَ ما لا تُبْصِرُونَ من السّر معه لیلة الاسراء، و قال ابن عطاء ما تبصرون من آثار القدرة وَ ما لا تُبْصِرُونَ من اسرار القدرة.
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ هذا جواب القسم، اى انّ هذا القرآن قراءة رسول کریم یعنى محمد (ص). اضاف القول الیه لانّه لمّا قال قول رسول اقتضى مرسلا فکان معلوما انّ ما یقرأه کلام مرسله و انّما هو مبلّغه و قد یأت القول فی القرآن، و المراد به القراءة قال اللَّه تعالى. حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ اى ما تقرؤن فی صلوتکم.
و قیل: سبب نزول الآیة انّ الولید بن المغیرة قال: انّ محمّدا ساحر، و قال ابو جهل: هو شاعر فانزل اللَّه تعالى: فَلا أُقْسِمُ بِما تُبْصِرُونَ وَ ما لا تُبْصِرُونَ إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ قیل: یعنى جبرئیل (ع).
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ اى انّ الّذى یقرأه جبرئیل على محمد (ص) وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ ما صلة دخلت للتّوکید اى قلیلا تؤمنون.
وَ لا بِقَوْلِ کاهِنٍ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ قرأ ابن کثیر و ابن عامر و یعقوب: یؤمنون یذکرون بالیاء فیهما. و اراد بالقلیل نفى ایمانهم اصلا کقولک: لمن لا یزورک فلمّا تأتینا و انت ترید لا تأتینا اصلا. الشّعر فی اللّغة: العلم، یقال: شعرت اشعر، اى علمت، و شعر الرّجل اذا صار شاعرا و سمّى الشّاعر شاعرا لانّ الشّعر علم برأسه لا یعلّمه کلّ احد. و الکاهن الّذى یزعم انّ له خدما من الجنّ یأتونه بضرب من الوحى، و قد انقطعت الکهانة بعد نبیّنا (ص) لانّ الجنّ حبسوا و منعوا عن الاستماع. تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ یعنى به القرآن نزل به جبرئیل على محمد (ص).
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا یعنى الرّسول و لو تحرض و اختلق علینا و اتى بشیء من عند نفسه او زاد فی القرآن او نقص منه.
لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ اى لامرنا ان یؤخذ بیده اخذا بالعقوبة کالسّلطان اذا اراد الاستخفاف ببعض رعیّته قال لبعض اعوانه: خذ بیده و اخرجه. و قیل: معناه لانتقمنا منه بالقوّة و القدرة اى عذّبناه و اخذناه بقهر اخذ عقوبة و عبّر عن القوّة بالیمین لانّ قوّة کل شیء فی میامنه، و قیل: لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ اى بالحقّ کقوله: کُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ اى من قبل الحقّ. و قیل: «بالیمین» اى بالعهد الغلیظ الّذى اخذنا منه. اى طالبناه بعهدنا لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا.
ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ اى امتناه و اهلکناه، لانّ الوتین عرق فی القلب متّصل بالظّهر اذا قطع مات صاحبه. قال ابن عباس: الوتین نیاط القلب. و قال مجاهد هو الحبل الّذى فی الظّهر اذا انقطع مات الانسان.
فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ اى مانعین یحجزوننا عن عقوبته و المعنى: انّ محمدا لا یتکلّف الکذب لاجلکم مع علمه انّه لو تکلّفه لعاقبناه و لا یقدر احد على دفع عقوبتنا عنه و جمع حاجزین و هو من نعت احد لانّ احدا یستعمل فی معنى الجمع کقوله: لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَةٌ لِلْمُتَّقِینَ اى انّ هذا القرآن لموعظة للمتّقین خصّهم بالذّکر لانتفاعهم به و التّذکرة العلامة الّتى یذکر بها المعنى و إِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ بالقرآن جاحدین للرّسالة و صفات الآلهیه. و قیل: انّا لنعلم من یصدّق و من یکذّب. قال مالک ما اشدّ هذه الآیة على هذه الامّة.
وَ إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ اى و انّ القرآن لحسرة و ندامة عَلَى الْکافِرِینَ یوم القیامة اذا رأوا ثواب من آمن به و عمل بما فیه و قد خالفوا و ضیّعوا العمل به.
وَ إِنَّهُ لَحَقُّ الْیَقِینِ مضاف الى النّعت تأویله: و انّه للحقّ الیقین و قیل: معناه انّه للیقین حقّ الیقین، کما تقول: هو الجواد عین الجواد. و قیل: انّه لحقّ الامر الیقین ایقن به المؤمن فی الدّنیا فینفعه و ایقن به الکافر فی الآخرة فلم ینفعه.
و قیل: ان التّحسّر للکافر یوم القیامة کائن لا محالة.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ تأویله فسبّح ربّک العظیم و الاسم زائد کقول لبید:
الى الحول ثمّ اسم السلام علیکما
و من یبک حولا کاملا فقد اعتذر
و المعنى: صلّ له و نزّهه عمّا لا یلیق به فسبحان اللَّه دائما و العظیم الّذى کلّ شیء فی جنب عظمته صغیر.
رشیدالدین میبدی : ۸۹- سورة الفجر- مکیة
النوبة الثانیة
این سورة الفجر پانصد و هفتاد و هفت حرفست، صد و سى و هفت کلمه، سى آیه، از شمار کوفیان، و سى و دو آیه از شمار مدنیان، و بیست و نه آیه از شمار بصریان.
اختلافست میان ایشان اندر چهار آیت کوفیان فِی عِبادِی آیت شمارند، مدنیان وَ نَعَّمَهُ آیة شمارند، و عَلَیْهِ رِزْقَهُ آیت شمارند، وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ آیت شمارند. و این سوره مکّى است، جمله به مکه فرو آمده باجماع مفسّران. و اندرین سوره نه ناسخ است و نه منسوخ. روایت کنند از ابى کعب از پیغامبر (ص) گفت: «هر که سورة الفجر برخواند روز آدینه، خداى عزّ و جلّ او را بیامرزد و هر که در دیگر روزها برخواند، نورى باشد او را روز قیامت. قوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ این همه سوگندان است که ربّ العالمین یاد مىکند و در قرآن ذکر سوگند بسیار است زیرا که قرآن بلغت عرب فرو آمده بر عادت عرب، و العرب اکثر خلق اللَّه قسما فی کلامها. در هیچ لغت آن سوگندان نیست که در لغت عرب و ربّ العالمین مصطفى (ص) در تبلیغ رسالت و سخن گفتن با مشرکان سوگند میفرماید: «قُلْ بَلى وَ رَبِّی» «قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ».
وَ الْفَجْرِ وقت الفجار الصّبح و المراد به النّهار کلّه، کقوله: «وَ الضُّحى» و قیل: فجره اللَّه لعباده فجرا، اى اظهره فی افق السّماء فی المشرق مبشّرا بادبار اللّیل المظلم و اقبال النّهار المضیء و ابتداء یوم من الایّام، و هما فجران مستطیر و هو المحرّم للأکل و الشّرب فی رمضان و مستطیل و هو الّذى قبله کذنب السّرحان و لا یتعلّق به حکم. و قیل: معنى انفجر انفجار الماء من العیون و النّبات من الارض. و قیل: انفجار الماء من اصابع رسول اللَّه (ص) یوم الطّائف. و قیل: انفجار النّاقة من الصّخرة لصالح (ع).
فعلى قول من یقول: الْفَجْرِ شقّ عمود الصّبح اختلفوا فی انّه اىّ فجر؟ فقال قوم بالعموم و انّه فجر کلّ یوم الى انقضاء الدّنیا و هو قول القرظى و خصّ الآخرون فقالوا: هو فجر اوّل یوم من المحرّم تنفجر عنه السنّة. و قال الضحاک: هو فجر اوّل ذى الحجّة لانّ اللَّه تعالى قرن الایّام به. و قال مقاتل: «فجر» کلّ جمعة فی کلّ سنة. و قیل: هو «فجر» یوم النّحر. قوله تعالى: وَ لَیالٍ عَشْرٍ هى العشر الاوّل من ذى الحجّة و هی افضل ایّام السّنة.
قال النّبی (ص): «سیّد الشّهور شهر رمضان و اعظمها ذو الحجّة».
و عن جابر بن عبد اللَّه قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ افضل ایّام الدّنیا ایّام العشر». قالوا: یا رسول اللَّه و لا مثلهنّ فی سبیل اللَّه؟ قال: «لا الّا عفّر وجهه فی التّراب».
و قال (ص): «اختار اللَّه الزّمان فاحبّ الزّمان الى اللَّه الاشهر الحرم و احبّ الاشهر الحرم الى اللَّه ذو الحجّة و احبّ ذو الحجّة الى اللَّه العشر الاوّل.
و عن ابن عباس (رض) قال: قال النّبیّ (ص): «ما من ایّام ازکى عند اللَّه و لا اعظم اجرا من خیر عمل فی عشر الاضحى». قیل: یا رسول اللَّه و لا المجاهد فی سبیل اللَّه؟ قال: «و لا المجاهد فی سبیل اللَّه الّا رجل خرج بنفسه و ما له فلم یرجع من ذلک بشیء.
و کان رسول اللَّه (ص) اذا فاته شیء من رمضان قضاه فی عشر ذى الحجّة. قال: «و صیام یوم منها یعدل بصوم سنة و قیام لیلة منها یعدل بلیلة القدر».
و قال الضحاک: فی قوله: وَ لَیالٍ عَشْرٍ قال: هى العشر الاوّل من شهر رمضان. و قال ابن عباس: هى العشر الاواخر من رمضان، و قیل: هى العشر الاوّل من المحرّم الّتى عاشرها یوم عاشوراء اقسم اللَّه عزّ و جلّ بها لشرفها و فضیلتها و العرب تذکر اللّیالى و هی تعنیها بایّامها فما تقول بنى هذا لبناء لیالى السّامانیّة. و المراد بها الایّام.
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ قال ابن عباس: «الشّفع» الخلق بماله من الشّکل «وَ الْوَتْرِ» الخالق الفرد بما لیس له مثل، و ذلک انّ اللَّه تعالى خلق من کلّ شیء زوجین. کقوله: وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ و قال تعالى: وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً وَ الْوَتْرِ هو اللَّه الاحد الصّمد الّذى لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. و قیل: الشَّفْعِ یوم النّحر وَ الْوَتْرِ یوم عرفة، لانّ یوم عرفة هو التّاسع و هو وتر، و یوم النّحر هو العاشر و هو شفع. و قیل: الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ الصّلوات، فانّ فیها شفعا و و ترا فصلاة المغرب وتر و الاربع البواقى شفع. و قیل: الشَّفْعِ ابواب الجنّة لانّها ثمانیة، وَ الْوَتْرِ ابواب النّار لانّها سبعة، فکانه اقسم بالجنّة و النّار. و قال الحسن: «الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ» العدد کلّه فمنه شفع و منه وتر. و قال مقاتل بن حیّان: «الشّفع» الایّام و اللّیالى، وَ الْوَتْرِ الیوم الّذى لا لیلة بعده و هو یوم القیامة. قرأ حمزة و الکسائى: الْوَتْرِ بکسر الواو و قرأ الآخرون بفتحها و هما لغتان. قوله: وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ اى «اذا» مضى و ذهب کما قال: «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ».
و قال قتادة: اذا جاء و اقبل. و قیل: «إِذا یَسْرِ» یعنى: یسرى فیه السّارى کما یقال: لیل نائم، اى ینام فیه النّائم، و اراد کلّ لیلة. و قال مجاهد و عکرمة و الکلبى: هى لیلة المزدلفة. و قیل: هى لیلة القدر، و قیل: لیلة الاضحى. قرأ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب: «یسرى» بالیاء فی الوصل و یقف ابن کثیر و یعقوب بالیاء ایضا و الباقون یحذفونها فی الحالین. فمن حذف فلو فاق رؤس الآى و من اثبت فلانّها لام الفعل و لام الفعل لا تحذف فی الوقف، نحو قوله: هو یقضى و انا اقضى.
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ اى هَلْ فِی ذلِکَ کفایة «لذى» عقل فیعرف عظم هذه الاقسام. و قیل: هَلْ فِی ذلِکَ ما یقسم به اهل العقل اذا بالغوا فی القسم، و قیل: کفى «ذلک» قسما «لذى» العقل، و سمّى العقل حجرا لانّه یحجر صاحبه عن الباطل کما یسمّى عقلا لانّه یعقله عن القبائح و جواب القسم قوله: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ و اعترض بین القسم و جوابه قوله عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ معناه التّعجّب اى «الم» تخبر «الم» تعلم کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ.
یخوّف اهل مکة، یعنى: «کیف» اهلکهم؟ و هم کانوا طول اعمارا و اشدّ قوّة من هؤلاء! قیل: هما عادان عاد الاولى و هی آدم و هم قوم هود اهلکوا بالرّیح و عاد الآخرة و هی ثمود، و هم قوم صالح اهلکوا بالصّیحة. و قیل: ارم قبیلة من عاد الاولى. قال محمد بن اسحاق: ارم اسم جدّ عاد و هو عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح، و التّقدیر: «بعاد» سبط «ارم» و قیل: هو ابو عاد و التّقدیر «بعاد» ابن «ارم» و هو لا ینصرف یکون فی موضع الجرّ منصوبا. و قیل: «ارم» اسم البلدة و التّقدیر «بعاد» صاحب «ارم» فحذف المضاف. و قیل: «ارم» اسم دمشق، و قیل: اسم الاسکندریة، و قیل: اسم مدینة بناها شدّاد بن عاد. قوله: «ذاتِ الْعِمادِ» اى «ذات» الاجسام الطّویلة قال ابن عباس: یعنى: طولهم مثل «العماد» کان الانسان منهم من ستّین و سبعین ذراعا الى مائة ذراع، رأى عظم ذراع میّت منهم اثنى عشر ذراعا او عظم ساق بارض الیمن فعلى هذا معنى: لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ اى «لَمْ یُخْلَقْ» مثل عاد و قبیلته «فِی الْبِلادِ»، من شدّة قوّتهم و طول قامتهم و هم الّذین قالوا: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً». و قال الکلبى: «ارم» هو الّذى یجتمع الیه نسب عاد و ثمود و اهل السّواد و اهل الجزیرة کان یقال: عاد ارم و ثمود ارم فاهلک اللَّه عادا ثمّ ثمود و بقى اهل السّواد و الجزیرة و کانوا اهل عمد و خیام و ماشیة سیّارة ینتجعون الغیث و الکلا فذلک قوله: «ذاتِ الْعِمادِ» اى «ذات» العمد و الخیام ینتقلون من مکان الى مکان للانتجاع. و قیل: «ذاتِ الْعِمادِ» اى «ذات» البناء الرّفیع «الّتى لم» تخلق مدینة «فِی الْبِلادِ» مثل مدینتهم و هی المدینة «الّتى» بناها شدّاد بن عاد على صفة لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ الدّنیا.
و بیان این قصّه آنست که از امام عصر خویش عثمان بن سعید الدارمى روایت کردند از عبد اللَّه بن صالح از ابن لهیعة از خالد بن عمران از وهب بن منبه از عبد اللَّه بن قلابه، این عبد اللَّه بن قلابه گفت: شترى گم کردم در صحراى عدن همىگشتم در آن بیابان در طلب شتر، تا در افتادم بدیوار بستى عظیم، چنان پنداشتم که آنجا مردماند شهرنشین: قصد کردم در درون دیوار بست شدم شهرستانى عظیم دیدم، اساس آن از جزع یمانى، دیوارها از زر و سیم، قصرها بر بالا بر ستونهاى زبرجد و یاقوت بداشته و بالاى قصرها غرفهها از زر و سیم و لؤلؤ و یاقوت ساخته، درهاى آن قصور و غرف بعضى از یاقوت سرخ و بعضى از یاقوت سپید همه مقابل یکدیگر ساخته، همه زمین آن بنادق مشک و زعفران ریخته، در کویهاى آن درختهاى میوهدار ببار آمده، و زیر درختان جویها روان، درکندهها سیم خام و بجاى سنگ ریزه مروارید و مرجان. آن مرد در آن جایگه مدهوش و متحیّر شد. با خود گفت: و الّذى بعث محمدا بالحقّ ما خلق اللَّه تعالى مثل هذا فی الدّنیا. مثل این در دنیا نیست، مگر آن بهشت است که ربّ العالمین در کتاب خویش وصف آن کرده! گفتا: دستم بدان زبرجد و یاقوت نمیرسید که سخت استوار و محکم بود. یکى از آن مروارید و بنادق مشک و زعفران لختى برداشتم و بیرون آمدم. و من خانه در یمن داشتم با خانه خود رسیدم و از آن قصّه بعضى باز گفتم و از آنچه داشتم اثر توانگرى بر من پیدا شد. آن قصّه و خبر منتشر گشت و خلیفه آن روزگار معاویه بود.
این خبر بوى رسید، مرا بخواند و شرح آن قصّه از من درخواست. من آنچه دیده بودم بخلوت با وى بگفتم. معاویه کس فرستاد و کعب احبار را حاضر کرد، گفت: یا با اسحاق هل فی الدّنیا مدینة من ذهب و فضّة؟ در دنیا هیچ شارستانى را دانى که بناى آن از زر و سیم نهادهاند؟ کعب قصّه آن مدینه از کتب پیشینیان خوانده بود، گفت: بلى آن مدینه که ربّ العالمین در کتاب قرآن میگوید إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ مدینهاى است که شدّاد عاد بنا نهاده. عاد اولى را دو پسر بود، یکى شدّاد و دیگر شدید، عاد هالک شد و این دو پسر از وى باز ماندند و دیار و بلاد بقهر بستند و خلق را مقهور خود کردند. شدید نیز هالک شد و شدّاد بر همه زمین مالک شد تنها، و دیگر ملوک زمین همه منقاد وى گشتند و سر بر خط فرمان وى نهادند. و این شدّاد برخواندن کتب پیوسته مولع بود و در کتابها و قصّهها حدیث بهشت خداوند جلّ جلاله و صفات آن بسیار خوانده بود و دانسته. نفس وى بر وى آراست از سر تمرّد و تکبّر و طغیان که من چنان بهشت در دنیا بسازم. و در ممالک وى دویست و شصت ملک بود. بفرمود تا هر ملکى در مملکت خویش هر چه داشت از زر و سیم و جواهر همه بوى فرستاد و استادان حاذق از همه دیار و اقطار جمع کرد تا آن مدینه بر آن صفت بساختند. بسیصد سال از آن فارغ شدند. آن گه بفرمود تا گرد آن شارستان دیوار بستى بر آوردند تا حصنى حصین گشت و بفرمود تا گرد بر گرد آن حصن هزار قصر بساختند و در هر قصرى وزیرى از وزراء خویش بنشاند با اهل و عیال و مال، و بفرمود تا هزار علم بر مثال منارها بساختند و مردان مبارزان بسان پاسبانان بر آنجا نشاند، آن گه ده سال دیگر ساز و جهاز خود مىساخت و ترتیب آن میداد که خود با آن مدینه تحویل کند با خیل و حشم و وزرا و ندما و سپاه فراوان، فرا راه بود و عمر وى بنهصد سال رسیده، چون میان وى و میان مدینه یک روزه راه مانده بود، ربّ العالمین از آسمان بفرمان روان صیحهاى فرستاد و همه را بیکطرف هلاک کرد که از ایشان یکى زنده نماند. آن گه کعب احبار معاویه را گفت: در روزگار خلافت تو مردى از جمله مسلمانان ازین سرخى کوتاه مردى که بر پیشانى و بر گردن خالى دارد، و در آن بیابان شترى مىطلبد، در آن شارستان شود! و آن مرد عبد اللَّه قلابه بود و در آن مجلس حاضر بود نزدیک معاویه! کعب با وى نگرست گفت: هذا و اللَّه ذلک الرّجل.
اینست قصّه إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ قوله: وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ اى و بثمود الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ الجوب: القطع، تقول: جبت القمیص، و منه سمّى الجیب و النّاقة تجوب الفلاة کانوا یقطعون الصّخور بوادى القرى وادى الحجر من الشام و یتّخذون منها بیوتا کما قال اللَّه عزّ و جلّ: و یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ. قال اهل السّیر: اوّل من نحت الجبال و الصّخور الرّخام ثمود فبنوا من الدّور و المنازل الفى الف دار و سبعمائة الف کلّها من الحجارة. اثبت ابن کثیر و یعقوب الیاء من الوادى وصلا و وقفا على الاصل و اثبتها، و رشّ عن نافع وصلا، و الآخرون یحذفونها فی الحالین على وفق رؤس الآى.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ یعنى: فرعون موسى و هو الولید بن مصعب بن ریان ابن ثروان ابو العباس القبطى و الیه تنسب الاقداح العباسیّة «وَ فِرْعَوْنَ» لقب، و القبط تسمّى الجبابرة فراعنة. قوله: «ذِی الْأَوْتادِ» اختلفوا فیه فقال بعضهم: یعنى الجنود و الجموع الکفرة الفجرة الّذین کانوا «اوتاد» مملکته و یقوّن امره. و قال سعید بن جبیر: کانت له منارات یعذب النّاس علیها. و قیل: «الاوتاد» عبارة عن ثبات مملکته و طول مدّته کثبوت «الاوتاد» فى الارض قال الشّاعر: فی ظلّ ملک ثابت «الاوتاد».
و قال ابن عباس: سمّى فرعون ذا «الاوتاد»، لانّه اذا کان غضب على احد مدّه بین اربعة «اوتاد» حتّى یموت و کذلک فعل بامرأته آسیة بنت مزاحم و بامرأة خازنه خربیل و کانت ماشطة هیجل بنت فرعون. اصحاب سیر گفتهاند که: این ماشطه دختر فرعون را موى بشانه میزد، شانه از دست وى بیفتاد، گفت: تعس من کفر باللّه.
دختر فرعون گفت: هل لک من آله غیر ابى؟! جز از پدر من ترا خدایى هست؟! ماشطه گفت: الهى و آله ابیک و آله السّماوات و الارض و احد لا شریک له. دختر برخاست گریان پیش پدر شد. پدر مرو را گفت: چرا میگریى؟ گفت: ماشطه مرا گفت که: خداى من و خداى پدر تو و خداى هفت آسمان و زمین یکى است، یگانه و یکتا که او را شریک و انباز نیست. فرعون مرو را بخواند و او را بعذاب خویش بیم داد، گفت: اگر از این گفتار و این دین که دارى برنگردى و بخدایى من اقرار ندهى ترا بمیخ بند هلاک کنم. ماشطه با وى همان گفت که با دختر گفت و از توحید اللَّه برنگشت.
فرعون بفرمود تا او را چهار میخ کردند و او را بمیخها در زمین دوختند و مار و کژدم فرا سینه وى گذاشتند. فرعون گفت: ترا دو ماه در این عذاب فرو گذارم، اگر از دین خویش بازنگردى. گفت: من از توحید و از دین حقّ بازنگردم و اگر هفتاد ماه مرا در این عذاب دارى! ماشطه دو دختر داشت: یکى خرد که شیر همىخورد و یکى بزرگ بزنى رسیده. آن بزرگ را بیاوردند و سر وى بر سینه مادر بریدند و مادر از این برنگشت. آن طفل رضیع را بیاوردند. مادر چون آن طفله دید بگریست و جزع کرد. ربّ العالمین آن طفله را زبان فصیح دید تا گفت: یا امّاه لا تجزعى فانّ اللَّه قد بنى لک بیتا فی الجنّة! اصبرى فانّک تفیضین الى رحمة اللَّه عزّ و جلّ و کرامته. اى مادر صبر کن، جزع مکن! اینک برحمت و کرامت اللَّه مىروی و ببهشت جاودان. پس او را هلاک کرد و اللَّه تعالى او را بجوار رحمت خویش برد و فرعون کس بطلب شوهر وى فرستاد، خربیل، و او را نیافتند. پس فرعون را گفتند که: خربیل در فلان جایگه بر فلان کوه گریخته. فرعون دو مرد فرستاد بآن جایگه، خربیل را دیدند در نماز ایستاده سه صف از وحوش بیابان بر متابعت وى ایستاده، ایشان هر دو بازگشتند و خربیل دعا کرد باللّه گفت: اللّهم انّک تعلم انّى کتمت ایمانى مائة سنة و لم یظهر علىّ احد، فایّما هذین الرّجلین کتم علىّ فاهده الى دینک و اعطه من الدّنیا سؤله و ایّما هذین الرّجلین اظهر على فعجّل عقوبته فی الدّنیا و اجعل مصیره فی الآخرة الى النّار. گفت: خداوندا خود میدانى که صد سال ایمان پنهان داشتم و هیچ دشمن بر من ظفر نیافت و حال من بر کس آشکارا نگشت. خداوندا ازین دو مرد آن یکى که کار و حال من بر من بپوشد او را راه نماى بدین خویش و ایمان کرامت کن و از دنیا آنچه خواهد مرادش حاصل کن، و از این دو مردان یکى که حال من ظاهر کند و دشمن را بر کار من اطّلاع دهد، در دنیا او را بعقوبت شتابان و در عقبى او را بآتش رسان. ایشان هر دو بازگشتند، دعاى خربیل در یکى رسید ایمان آورد و مسلمان پاک دین گشت و با پیش فرعون نشد و آن دیگر بر فرعون شد و قصّه خربیل بآشکارا گفت على رؤس الملأ. فرعون گفت: با تو هیچکس بود که بآنچه تو میگویى گواهى دهد گفت: فلان کس با من بود، و همان گوید که من گفتم. آن مرد را بیاوردند و فرعون از وى پرسید که: آنچه این مرد میگوید راست است؟ او جواب داد که: لا ما رأیت ممّا قال شیئا: از آنچه او میگوید خبر ندارم و هیچ ندیدم. فرعون بفرمود تا آن مرد بدگوى را بردار کردند و آن دیگر را بنواخت و عطا داد. پس خبر به آسیه رسید که فرعون ماشطه را بمیخ بند هلاک کرد. آسیه گفت: این دین اسلام تا کى پنهان دارم و بر ناشایست دیدن چند صبر کنم؟! با فرعون گفت: انت شرّ الخلق و اخبثه عمدت الىّ الماشطة فقتلتها اى فرعون بترین آفریدگان تویى، خبیثترین عالمیان تویى که آن ماشطه را چنان بعذاب بکشتى. فرعون گفت: مگر آن جنون که ماشطه را گرفت ترا نیز گرفت؟! گفت: من دیوانه نهام و مرا جنون نگرفته من همىگویم که: خداى من و خداى تو، خداوند هفت آسمان و هفت زمین است آن یگانه یکتاى بىشریک و بىانباز.
فرعون او را نیز بمیخ بند درکشید، هم چنان که با ماشطه کرد، و آسیا سنگى عظیم بر سینه وى فرو گذاشت. ربّ العزّة آن ساعت در بهشت بر وى گشاد و ناز و نعیم بهشت فرا پیش چشم وى داشت تا آن عذاب بر وى آسان گشت و گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ». قوله: الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ اى کفروا و جاوزوا قدرهم و توثبوا على اللَّه عزّ و جلّ و نصبوا له الحرب و همّت برسله لیأخذوهم.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ بالکفر و القتل و النّهب و منع النّاس عن عبادة اللَّه و طالت اعمارهم و ساءت اعمالهم بارض الیمن و ثمود بارض الشّام و نمرود بالسّواد و قبط بمصر.
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ اى ارسل من فوق عذابا سطا بهم فدمّرهم.
قال الزّجاج: جعل سوطه الّذى ضربهم به العذاب.
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ قال مقاتل: ممرّ النّاس علیه لا یفوته احد و یؤخذ کلّا بما یفعله. و فی التّفسیر انّ الصّراط سبع قناطر ثلاث صعود و ثلاث هبوط، و السّابعة وسطها فی اعلى الصّراط على القنطرة الاولى الامانة الّتى لا یجاوزها الّا من اداها فی الدّنیا. و على القنطرة الثّانیة الرّحم لا یجاوزها الّا من وصلها فی الدّنیا و اللَّه عزّ و جلّ على القنطرة الاعلى ثانى رجلیه: «یقول: «و عزّتى لا یمرّ بى الیوم ظلم ظالم» و فی بعض الرّوایات انّ على جسر جهنّم سبع قناطر یسأل العبد عن الشّهادة. فى اولاها فان اتى بها تامّة جاز الى الثّانیة، فیسأل عن الصّلاة فان جاء بها تامّة جاز الى الثّالثة، فیسأل عن الزّکاة فان جاء بها تامّة جاز الى الرّابعة، فیسأل عن الصّوم، فان جاء به تامّا جاز الى الخامسة، فیسأل عن الحجّ و فی السّادسة عن العمرة و فی السّابعة عن المظالم، فان خرج منها قیل له: «انطلق الى الجنّة».
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ نزلت فی عتبة بن ربیعة، و قیل: فی امیة بن خلف الجمحى «ابْتَلاهُ» اى امتحنه «ربه» بالنّعمة «فَأَکْرَمَهُ» بالمال «وَ نَعَّمَهُ» بما وسّع علیه «رزقه» «فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» اى فضّلنى بما اعطانى یرى الاکرام فی کثرة الحظّ من الدّنیا هذا کقوله: «لیقولنّ هذا لى».
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ بالفقر «فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» اى ضیّق «علیه» و قیل: جعله على مقدار البلغة و الکفایة «فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» اى اذلّنى، بالفقر یرى الهوان و المذلّة فی قلّة الحظّ منها، فردّ اللَّه على من ظنّ انّ سعة الرّزق اکراما و انّ الفقر اهانة فقال: «کلّا» اى لیس الاکرام و الاهانة فی کثرة المال و قلّته. و انّما الاکرام و الاهانة فی الطّاعة و المعصیة. و قیل معنى: «کلّا» هاهنا اى لم یکن ینبغى ان یکون الحمد على نعمه دون فقره، بل ینبغى ان یکون حمده على الحالین جمیعا. قرأ ابو جعفر و ابن عامر: «فقدّر» بتشدید الدّال و الآخرون بالتّخفیف و هما لغتان. و قرأ نافع و ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب اکرمنى و أهاننی بإثبات الیاء فی الوصل و یقف ابن کثیر و یعقوب بالیاء و الآخرون یحذفونها وقفا و وصلا. قوله: بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ قرأ اهل البصرة: «یکرمون» و «یحضّون» و «یأکلون» و «یحبّون» بالیاء فیهنّ و قرأ الآخرون: بالتّاء لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ اى «لا» تحسنون الیه، و قیل: «لا» تعطونه حقّه. قال مقاتل: کان قدامة بن مظعون یتیما فی حجر امیّة بن خلف فکان یدفعه عن حقّه فنزل فیه: لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ.
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ اى لا یأتونه و لا یأمرون به، و تقدیره: «على» اطعام «طعام المسکین». و قیل: وقع الطّعام موقع الاطعام کالنّبات موقع الانبات. و قرأ ابو جعفر و حمزة و الکسائى و عاصم «تحاضّون» بفتح الحاء و الف بعدها اى «لا» یحضّ بعضکم بعضا علیه.
وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ اى میراث الیتامى و اموالهم «أَکْلًا لَمًّا» اى شدیدا بالغلبة و هو ان یأکل نصیبه و نصیب غیره و ذلک انّهم کانوا لا یورثون النّساء و الصّبیان و یأکلون نصیبهم. و قال «ابن زید» الاکل اللمّ الّذى یأکل کلّ شیء یجده لا یسأل عنه احلال ام حرام؟ و یأکل الّذى له و لغیره. و قیل: «أَکْلًا لَمًّا» اى جمعا. یقال: لممت ما على الخوان المّه اذا جمعته فاکلته اجمع.
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا اى کثیرا مفرطا فیه. یقال: جمّ الماء فی الحوض اذا اجتمع فیه و کثر.
«کلّا» اى ما ینبغى ان یکون الامر هکذا. و قال مقاتل: اى لا یعقلون ما امروا به فی الیتیم و فی المسکین. ثمّ اخبر عن تلهّفهم على ما سلف منهم حین لا ینفعهم فقال عزّ من قائل: إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا مرّة بعد مرّة و کسر کلّ شیء على ظهرها من جبل و بناء و شجر فلم یبق على ظهرها شیء. قال الزجاج: «دکّت» زلزلت. قوله: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا هذا کقوله: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا صَفًّا» اى تصف الملائکة صفوفا کصفوف اهل الدّنیا. قیل: اهل کلّ سماء صفّ على حدة فتکون سبعة صفوف. قوله: وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ قلل عبد اللَّه بن مسعود و مقاتل فی هذه الآیة: تقاد جهنّم بسبعین الف زمام کلّ زمام بید سبعین الف ملک، لها تغیظ و زفیر حتّى تنصب على یسار العرش و روى فلا یراها ملک مقرّب و لا نبىّ مرسل الّا جثا لرکبته یقول: نفسى نفسى، و نبیّنا (ص) یقول: امّتى امّتى.
«یومئذ» یعنى: یوم یجاء «بجهنّم» «یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ» اى یتذکّر ما اخبر به فی الدّنیا فیتّعظ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى اى «انّى» ینفع ذلک و من این له التّوبة. قال الزجاج: یظهر التّوبة و من این له التّوبة و لیس بدار التّکلیف.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی اى «قدّمت» من الاعمال الصّالحة «لحیوتى» بعد موتى.
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ قرأ الکسائى و یعقوب: «لا یُعَذِّبُ» و «لا یُوثِقُ» بفتح الذّال و الثّاء على معنى «لا یعذب» «احد» فى الدّنیا کما «یعذب» هو فی الآخرة.
«وَ لا یُوثِقُ» مثل وثاق اللَّه «احد» «یومئذ». و قیل: هو رجل بعینه و هو امیة بن خلف، یعنى: «لا یعذب» کعذاب هذا الکافر «احد» «و لا یوثق» کوثاقه «احد»، فعلى هذه القراءة الهاء الاولى و الثّانیة راجعتان الى الانسان. و قرأ الآخرون بکسر الذّال و الثّاء، و معناه: «لا» «احد» فى الدّنیا «یعذب» مثل ما «یعذب» اللَّه ذلک الیوم و «لا» «احد» فى الدّنیا «یوثق» مثل «وَثاقَهُ» للکافر ذلک الیوم و یجوز ان یکون معناه: «لا یُعَذِّبُ» عذاب اللَّه «احد» اى «لا» یتولّى «عَذابَهُ» غیره فهو الّذى یتولّى تعذیب الکفّار و توثیقهم بنفسه من غیر ان یکلهما الى غیره، فیکون فیه زیادة فی التّهویل. و یجوز ان یکون ذلک فی بعض اوقاتهم و على هذه القراءة الهاء الاولى و الثّانیة راجعتان الى اللَّه. و یروى انّ ابا عمرو رجع فی آخر عمره الى قراءة من قرأ بفتح الذّال و الثّاء. و قیل: هى قراءة النّبیّ (ص). قوله: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اى المطمئنّة باللّه و بالایمان من قوله: الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ. و قیل: اطمأنّت بالبشرى من الملائکة، من قوله: وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ. و قیل: اطمأنّت اذا اوتیت کتابها بیمینها. قال الحسن: «النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» المؤمنة الموقنة، الرّاضیة بقضاء اللَّه، الآمنة من عذاب اللَّه. و قیل: القلب السّاکن بسکینة الیقین لا یخالجه شکّ. یقال: نزلت فی حمزة بن عبد المطّلب و اختلفوا فی وقت هذه المقالة فقال قوم: یقال لها ذلک عند الموت، فیقال لها:
ارْجِعِی إِلى اللَّه «راضیة» بما اعطیت من الثّواب «مرضیّة» عنک اى اللَّه عنک راض. و قال الحسن: اذا اراد اللَّه قبضها اطمأنّت الى اللَّه و رضیت عن اللَّه و رضى اللَّه عنها. و قال عبد اللَّه بن عمرو: اذا توفّى العبد المؤمن، ارسل اللَّه عزّ و جلّ ملکین و ارسل الیه بتحفة من الجنّة، فیقال لها: اخرجى أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اخرجى «الى» روح و ریحان و رب عنک راض فتخرج کاطیب ریح مسک وجده احد فی انفه و الملائکة على ارجاء السّماء یقولون: قد جاء من الارض روح طیّبة و نسمة طیّبة فلا تمرّ بباب الّا فتح لها و لا یملک الّا صلّى علیها حتّى یؤتى بها الرّحمن فتسجد. ثمّ یقال لمیکائیل: «اذهب بهذه فاجعلها مع انفس المؤمنین» ثمّ یومر فیوسّع علیه قبره سبعین ذراعا عرضه و سبعین ذراعا طوله و ینبذ له فیه الرّیحان ان کان معه شیء من القرآن کفاه نوره و ان لم یکن جعل له نور مثل الشّمس فی قبره، و یکون مثله مثل العروس ینام فلا یوقظه الّا احبّ اهله الیه. و اذا توفّى الکافر ارسل اللَّه الیه ملکین و ارسل قطعة من بجاد أنتن و اخشن من کلّ خشن، فیقال: أَیَّتُهَا النَّفْسُ الخبیثة اخرجى «الى» جهنّم و عذاب الیم و ربّ علیک غضبان. و قال ابو صالح فی قوله: ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. قال هذا عند خروجها من الدّنیا فاذا کان یوم القیامة، قیل: فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی و قال آخرون: انّما یقال لها ذلک عند البعث. قال ابن عباس: الخطاب لروح المؤمن یأمرها اللَّه بالرّجوع الى الجسد فیکون قوله: «إِلى رَبِّکِ» اى «الى» امر «ربک»، و قیل: «إِلى رَبِّکِ» اى «الى» بدن صاحبک فسمّى ذلک ربّا کما یقال: ربّ الدّار و ربّ الدّابّة.
فَادْخُلِی فِی عِبادِی اى مع «عِبادِی» «جَنَّتِی». و قیل: «فى» جملة «عبادى» الصّالحین مع الّذین انعم اللَّه علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین. و قیل: فِی عِبادِی اى «فى» عبادتى و طاعتى فحذف التّاء کاقام الصّلاة.
و قال بعض اهل الاشارة: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ الى الدّنیا «ارْجِعِی» الى اللَّه بترکها و الرّجوع الى اللَّه سلوک سبیل الآخرة. و فی بعض التّفاسیر انّ هذه الآیة نزلت فی خبیب بن عدى الّذى صلبه اهل مکة و جعلوا وجهه الى المدینة فقال:
اللّهم ان کان لى عندک خیر فحوّل وجهى نحو قبلتک، فحوّل اللَّه وجهه نحو القبلة من غیر ان یحوّله احد فلم یستطع احد ان یحوّله. و قیل: نزلت فی عثمان بن عفان بین انّه سیقتل شهیدا مظلوما. و قال سعید بن جبیر: مات ابن عباس بالطّائف فشهدت جنازته فجاء طائر لم یر على خلقته فدخل نعشه ثمّ لم یر خارجا منه فلمّا دفن تلیت هذه الآیة على شفیر القبر لا یرى من تلاها.
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی
اختلافست میان ایشان اندر چهار آیت کوفیان فِی عِبادِی آیت شمارند، مدنیان وَ نَعَّمَهُ آیة شمارند، و عَلَیْهِ رِزْقَهُ آیت شمارند، وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ آیت شمارند. و این سوره مکّى است، جمله به مکه فرو آمده باجماع مفسّران. و اندرین سوره نه ناسخ است و نه منسوخ. روایت کنند از ابى کعب از پیغامبر (ص) گفت: «هر که سورة الفجر برخواند روز آدینه، خداى عزّ و جلّ او را بیامرزد و هر که در دیگر روزها برخواند، نورى باشد او را روز قیامت. قوله: وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ این همه سوگندان است که ربّ العالمین یاد مىکند و در قرآن ذکر سوگند بسیار است زیرا که قرآن بلغت عرب فرو آمده بر عادت عرب، و العرب اکثر خلق اللَّه قسما فی کلامها. در هیچ لغت آن سوگندان نیست که در لغت عرب و ربّ العالمین مصطفى (ص) در تبلیغ رسالت و سخن گفتن با مشرکان سوگند میفرماید: «قُلْ بَلى وَ رَبِّی» «قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ».
وَ الْفَجْرِ وقت الفجار الصّبح و المراد به النّهار کلّه، کقوله: «وَ الضُّحى» و قیل: فجره اللَّه لعباده فجرا، اى اظهره فی افق السّماء فی المشرق مبشّرا بادبار اللّیل المظلم و اقبال النّهار المضیء و ابتداء یوم من الایّام، و هما فجران مستطیر و هو المحرّم للأکل و الشّرب فی رمضان و مستطیل و هو الّذى قبله کذنب السّرحان و لا یتعلّق به حکم. و قیل: معنى انفجر انفجار الماء من العیون و النّبات من الارض. و قیل: انفجار الماء من اصابع رسول اللَّه (ص) یوم الطّائف. و قیل: انفجار النّاقة من الصّخرة لصالح (ع).
فعلى قول من یقول: الْفَجْرِ شقّ عمود الصّبح اختلفوا فی انّه اىّ فجر؟ فقال قوم بالعموم و انّه فجر کلّ یوم الى انقضاء الدّنیا و هو قول القرظى و خصّ الآخرون فقالوا: هو فجر اوّل یوم من المحرّم تنفجر عنه السنّة. و قال الضحاک: هو فجر اوّل ذى الحجّة لانّ اللَّه تعالى قرن الایّام به. و قال مقاتل: «فجر» کلّ جمعة فی کلّ سنة. و قیل: هو «فجر» یوم النّحر. قوله تعالى: وَ لَیالٍ عَشْرٍ هى العشر الاوّل من ذى الحجّة و هی افضل ایّام السّنة.
قال النّبی (ص): «سیّد الشّهور شهر رمضان و اعظمها ذو الحجّة».
و عن جابر بن عبد اللَّه قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ افضل ایّام الدّنیا ایّام العشر». قالوا: یا رسول اللَّه و لا مثلهنّ فی سبیل اللَّه؟ قال: «لا الّا عفّر وجهه فی التّراب».
و قال (ص): «اختار اللَّه الزّمان فاحبّ الزّمان الى اللَّه الاشهر الحرم و احبّ الاشهر الحرم الى اللَّه ذو الحجّة و احبّ ذو الحجّة الى اللَّه العشر الاوّل.
و عن ابن عباس (رض) قال: قال النّبیّ (ص): «ما من ایّام ازکى عند اللَّه و لا اعظم اجرا من خیر عمل فی عشر الاضحى». قیل: یا رسول اللَّه و لا المجاهد فی سبیل اللَّه؟ قال: «و لا المجاهد فی سبیل اللَّه الّا رجل خرج بنفسه و ما له فلم یرجع من ذلک بشیء.
و کان رسول اللَّه (ص) اذا فاته شیء من رمضان قضاه فی عشر ذى الحجّة. قال: «و صیام یوم منها یعدل بصوم سنة و قیام لیلة منها یعدل بلیلة القدر».
و قال الضحاک: فی قوله: وَ لَیالٍ عَشْرٍ قال: هى العشر الاوّل من شهر رمضان. و قال ابن عباس: هى العشر الاواخر من رمضان، و قیل: هى العشر الاوّل من المحرّم الّتى عاشرها یوم عاشوراء اقسم اللَّه عزّ و جلّ بها لشرفها و فضیلتها و العرب تذکر اللّیالى و هی تعنیها بایّامها فما تقول بنى هذا لبناء لیالى السّامانیّة. و المراد بها الایّام.
وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ قال ابن عباس: «الشّفع» الخلق بماله من الشّکل «وَ الْوَتْرِ» الخالق الفرد بما لیس له مثل، و ذلک انّ اللَّه تعالى خلق من کلّ شیء زوجین. کقوله: وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ و قال تعالى: وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً وَ الْوَتْرِ هو اللَّه الاحد الصّمد الّذى لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. و قیل: الشَّفْعِ یوم النّحر وَ الْوَتْرِ یوم عرفة، لانّ یوم عرفة هو التّاسع و هو وتر، و یوم النّحر هو العاشر و هو شفع. و قیل: الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ الصّلوات، فانّ فیها شفعا و و ترا فصلاة المغرب وتر و الاربع البواقى شفع. و قیل: الشَّفْعِ ابواب الجنّة لانّها ثمانیة، وَ الْوَتْرِ ابواب النّار لانّها سبعة، فکانه اقسم بالجنّة و النّار. و قال الحسن: «الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ» العدد کلّه فمنه شفع و منه وتر. و قال مقاتل بن حیّان: «الشّفع» الایّام و اللّیالى، وَ الْوَتْرِ الیوم الّذى لا لیلة بعده و هو یوم القیامة. قرأ حمزة و الکسائى: الْوَتْرِ بکسر الواو و قرأ الآخرون بفتحها و هما لغتان. قوله: وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ اى «اذا» مضى و ذهب کما قال: «وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ».
و قال قتادة: اذا جاء و اقبل. و قیل: «إِذا یَسْرِ» یعنى: یسرى فیه السّارى کما یقال: لیل نائم، اى ینام فیه النّائم، و اراد کلّ لیلة. و قال مجاهد و عکرمة و الکلبى: هى لیلة المزدلفة. و قیل: هى لیلة القدر، و قیل: لیلة الاضحى. قرأ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و یعقوب: «یسرى» بالیاء فی الوصل و یقف ابن کثیر و یعقوب بالیاء ایضا و الباقون یحذفونها فی الحالین. فمن حذف فلو فاق رؤس الآى و من اثبت فلانّها لام الفعل و لام الفعل لا تحذف فی الوقف، نحو قوله: هو یقضى و انا اقضى.
هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ اى هَلْ فِی ذلِکَ کفایة «لذى» عقل فیعرف عظم هذه الاقسام. و قیل: هَلْ فِی ذلِکَ ما یقسم به اهل العقل اذا بالغوا فی القسم، و قیل: کفى «ذلک» قسما «لذى» العقل، و سمّى العقل حجرا لانّه یحجر صاحبه عن الباطل کما یسمّى عقلا لانّه یعقله عن القبائح و جواب القسم قوله: إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ و اعترض بین القسم و جوابه قوله عزّ و جلّ: أَ لَمْ تَرَ معناه التّعجّب اى «الم» تخبر «الم» تعلم کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ.
یخوّف اهل مکة، یعنى: «کیف» اهلکهم؟ و هم کانوا طول اعمارا و اشدّ قوّة من هؤلاء! قیل: هما عادان عاد الاولى و هی آدم و هم قوم هود اهلکوا بالرّیح و عاد الآخرة و هی ثمود، و هم قوم صالح اهلکوا بالصّیحة. و قیل: ارم قبیلة من عاد الاولى. قال محمد بن اسحاق: ارم اسم جدّ عاد و هو عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح، و التّقدیر: «بعاد» سبط «ارم» و قیل: هو ابو عاد و التّقدیر «بعاد» ابن «ارم» و هو لا ینصرف یکون فی موضع الجرّ منصوبا. و قیل: «ارم» اسم البلدة و التّقدیر «بعاد» صاحب «ارم» فحذف المضاف. و قیل: «ارم» اسم دمشق، و قیل: اسم الاسکندریة، و قیل: اسم مدینة بناها شدّاد بن عاد. قوله: «ذاتِ الْعِمادِ» اى «ذات» الاجسام الطّویلة قال ابن عباس: یعنى: طولهم مثل «العماد» کان الانسان منهم من ستّین و سبعین ذراعا الى مائة ذراع، رأى عظم ذراع میّت منهم اثنى عشر ذراعا او عظم ساق بارض الیمن فعلى هذا معنى: لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ اى «لَمْ یُخْلَقْ» مثل عاد و قبیلته «فِی الْبِلادِ»، من شدّة قوّتهم و طول قامتهم و هم الّذین قالوا: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً». و قال الکلبى: «ارم» هو الّذى یجتمع الیه نسب عاد و ثمود و اهل السّواد و اهل الجزیرة کان یقال: عاد ارم و ثمود ارم فاهلک اللَّه عادا ثمّ ثمود و بقى اهل السّواد و الجزیرة و کانوا اهل عمد و خیام و ماشیة سیّارة ینتجعون الغیث و الکلا فذلک قوله: «ذاتِ الْعِمادِ» اى «ذات» العمد و الخیام ینتقلون من مکان الى مکان للانتجاع. و قیل: «ذاتِ الْعِمادِ» اى «ذات» البناء الرّفیع «الّتى لم» تخلق مدینة «فِی الْبِلادِ» مثل مدینتهم و هی المدینة «الّتى» بناها شدّاد بن عاد على صفة لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ الدّنیا.
و بیان این قصّه آنست که از امام عصر خویش عثمان بن سعید الدارمى روایت کردند از عبد اللَّه بن صالح از ابن لهیعة از خالد بن عمران از وهب بن منبه از عبد اللَّه بن قلابه، این عبد اللَّه بن قلابه گفت: شترى گم کردم در صحراى عدن همىگشتم در آن بیابان در طلب شتر، تا در افتادم بدیوار بستى عظیم، چنان پنداشتم که آنجا مردماند شهرنشین: قصد کردم در درون دیوار بست شدم شهرستانى عظیم دیدم، اساس آن از جزع یمانى، دیوارها از زر و سیم، قصرها بر بالا بر ستونهاى زبرجد و یاقوت بداشته و بالاى قصرها غرفهها از زر و سیم و لؤلؤ و یاقوت ساخته، درهاى آن قصور و غرف بعضى از یاقوت سرخ و بعضى از یاقوت سپید همه مقابل یکدیگر ساخته، همه زمین آن بنادق مشک و زعفران ریخته، در کویهاى آن درختهاى میوهدار ببار آمده، و زیر درختان جویها روان، درکندهها سیم خام و بجاى سنگ ریزه مروارید و مرجان. آن مرد در آن جایگه مدهوش و متحیّر شد. با خود گفت: و الّذى بعث محمدا بالحقّ ما خلق اللَّه تعالى مثل هذا فی الدّنیا. مثل این در دنیا نیست، مگر آن بهشت است که ربّ العالمین در کتاب خویش وصف آن کرده! گفتا: دستم بدان زبرجد و یاقوت نمیرسید که سخت استوار و محکم بود. یکى از آن مروارید و بنادق مشک و زعفران لختى برداشتم و بیرون آمدم. و من خانه در یمن داشتم با خانه خود رسیدم و از آن قصّه بعضى باز گفتم و از آنچه داشتم اثر توانگرى بر من پیدا شد. آن قصّه و خبر منتشر گشت و خلیفه آن روزگار معاویه بود.
این خبر بوى رسید، مرا بخواند و شرح آن قصّه از من درخواست. من آنچه دیده بودم بخلوت با وى بگفتم. معاویه کس فرستاد و کعب احبار را حاضر کرد، گفت: یا با اسحاق هل فی الدّنیا مدینة من ذهب و فضّة؟ در دنیا هیچ شارستانى را دانى که بناى آن از زر و سیم نهادهاند؟ کعب قصّه آن مدینه از کتب پیشینیان خوانده بود، گفت: بلى آن مدینه که ربّ العالمین در کتاب قرآن میگوید إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ مدینهاى است که شدّاد عاد بنا نهاده. عاد اولى را دو پسر بود، یکى شدّاد و دیگر شدید، عاد هالک شد و این دو پسر از وى باز ماندند و دیار و بلاد بقهر بستند و خلق را مقهور خود کردند. شدید نیز هالک شد و شدّاد بر همه زمین مالک شد تنها، و دیگر ملوک زمین همه منقاد وى گشتند و سر بر خط فرمان وى نهادند. و این شدّاد برخواندن کتب پیوسته مولع بود و در کتابها و قصّهها حدیث بهشت خداوند جلّ جلاله و صفات آن بسیار خوانده بود و دانسته. نفس وى بر وى آراست از سر تمرّد و تکبّر و طغیان که من چنان بهشت در دنیا بسازم. و در ممالک وى دویست و شصت ملک بود. بفرمود تا هر ملکى در مملکت خویش هر چه داشت از زر و سیم و جواهر همه بوى فرستاد و استادان حاذق از همه دیار و اقطار جمع کرد تا آن مدینه بر آن صفت بساختند. بسیصد سال از آن فارغ شدند. آن گه بفرمود تا گرد آن شارستان دیوار بستى بر آوردند تا حصنى حصین گشت و بفرمود تا گرد بر گرد آن حصن هزار قصر بساختند و در هر قصرى وزیرى از وزراء خویش بنشاند با اهل و عیال و مال، و بفرمود تا هزار علم بر مثال منارها بساختند و مردان مبارزان بسان پاسبانان بر آنجا نشاند، آن گه ده سال دیگر ساز و جهاز خود مىساخت و ترتیب آن میداد که خود با آن مدینه تحویل کند با خیل و حشم و وزرا و ندما و سپاه فراوان، فرا راه بود و عمر وى بنهصد سال رسیده، چون میان وى و میان مدینه یک روزه راه مانده بود، ربّ العالمین از آسمان بفرمان روان صیحهاى فرستاد و همه را بیکطرف هلاک کرد که از ایشان یکى زنده نماند. آن گه کعب احبار معاویه را گفت: در روزگار خلافت تو مردى از جمله مسلمانان ازین سرخى کوتاه مردى که بر پیشانى و بر گردن خالى دارد، و در آن بیابان شترى مىطلبد، در آن شارستان شود! و آن مرد عبد اللَّه قلابه بود و در آن مجلس حاضر بود نزدیک معاویه! کعب با وى نگرست گفت: هذا و اللَّه ذلک الرّجل.
اینست قصّه إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ قوله: وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ اى و بثمود الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ الجوب: القطع، تقول: جبت القمیص، و منه سمّى الجیب و النّاقة تجوب الفلاة کانوا یقطعون الصّخور بوادى القرى وادى الحجر من الشام و یتّخذون منها بیوتا کما قال اللَّه عزّ و جلّ: و یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِینَ. قال اهل السّیر: اوّل من نحت الجبال و الصّخور الرّخام ثمود فبنوا من الدّور و المنازل الفى الف دار و سبعمائة الف کلّها من الحجارة. اثبت ابن کثیر و یعقوب الیاء من الوادى وصلا و وقفا على الاصل و اثبتها، و رشّ عن نافع وصلا، و الآخرون یحذفونها فی الحالین على وفق رؤس الآى.
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ یعنى: فرعون موسى و هو الولید بن مصعب بن ریان ابن ثروان ابو العباس القبطى و الیه تنسب الاقداح العباسیّة «وَ فِرْعَوْنَ» لقب، و القبط تسمّى الجبابرة فراعنة. قوله: «ذِی الْأَوْتادِ» اختلفوا فیه فقال بعضهم: یعنى الجنود و الجموع الکفرة الفجرة الّذین کانوا «اوتاد» مملکته و یقوّن امره. و قال سعید بن جبیر: کانت له منارات یعذب النّاس علیها. و قیل: «الاوتاد» عبارة عن ثبات مملکته و طول مدّته کثبوت «الاوتاد» فى الارض قال الشّاعر: فی ظلّ ملک ثابت «الاوتاد».
و قال ابن عباس: سمّى فرعون ذا «الاوتاد»، لانّه اذا کان غضب على احد مدّه بین اربعة «اوتاد» حتّى یموت و کذلک فعل بامرأته آسیة بنت مزاحم و بامرأة خازنه خربیل و کانت ماشطة هیجل بنت فرعون. اصحاب سیر گفتهاند که: این ماشطه دختر فرعون را موى بشانه میزد، شانه از دست وى بیفتاد، گفت: تعس من کفر باللّه.
دختر فرعون گفت: هل لک من آله غیر ابى؟! جز از پدر من ترا خدایى هست؟! ماشطه گفت: الهى و آله ابیک و آله السّماوات و الارض و احد لا شریک له. دختر برخاست گریان پیش پدر شد. پدر مرو را گفت: چرا میگریى؟ گفت: ماشطه مرا گفت که: خداى من و خداى پدر تو و خداى هفت آسمان و زمین یکى است، یگانه و یکتا که او را شریک و انباز نیست. فرعون مرو را بخواند و او را بعذاب خویش بیم داد، گفت: اگر از این گفتار و این دین که دارى برنگردى و بخدایى من اقرار ندهى ترا بمیخ بند هلاک کنم. ماشطه با وى همان گفت که با دختر گفت و از توحید اللَّه برنگشت.
فرعون بفرمود تا او را چهار میخ کردند و او را بمیخها در زمین دوختند و مار و کژدم فرا سینه وى گذاشتند. فرعون گفت: ترا دو ماه در این عذاب فرو گذارم، اگر از دین خویش بازنگردى. گفت: من از توحید و از دین حقّ بازنگردم و اگر هفتاد ماه مرا در این عذاب دارى! ماشطه دو دختر داشت: یکى خرد که شیر همىخورد و یکى بزرگ بزنى رسیده. آن بزرگ را بیاوردند و سر وى بر سینه مادر بریدند و مادر از این برنگشت. آن طفل رضیع را بیاوردند. مادر چون آن طفله دید بگریست و جزع کرد. ربّ العالمین آن طفله را زبان فصیح دید تا گفت: یا امّاه لا تجزعى فانّ اللَّه قد بنى لک بیتا فی الجنّة! اصبرى فانّک تفیضین الى رحمة اللَّه عزّ و جلّ و کرامته. اى مادر صبر کن، جزع مکن! اینک برحمت و کرامت اللَّه مىروی و ببهشت جاودان. پس او را هلاک کرد و اللَّه تعالى او را بجوار رحمت خویش برد و فرعون کس بطلب شوهر وى فرستاد، خربیل، و او را نیافتند. پس فرعون را گفتند که: خربیل در فلان جایگه بر فلان کوه گریخته. فرعون دو مرد فرستاد بآن جایگه، خربیل را دیدند در نماز ایستاده سه صف از وحوش بیابان بر متابعت وى ایستاده، ایشان هر دو بازگشتند و خربیل دعا کرد باللّه گفت: اللّهم انّک تعلم انّى کتمت ایمانى مائة سنة و لم یظهر علىّ احد، فایّما هذین الرّجلین کتم علىّ فاهده الى دینک و اعطه من الدّنیا سؤله و ایّما هذین الرّجلین اظهر على فعجّل عقوبته فی الدّنیا و اجعل مصیره فی الآخرة الى النّار. گفت: خداوندا خود میدانى که صد سال ایمان پنهان داشتم و هیچ دشمن بر من ظفر نیافت و حال من بر کس آشکارا نگشت. خداوندا ازین دو مرد آن یکى که کار و حال من بر من بپوشد او را راه نماى بدین خویش و ایمان کرامت کن و از دنیا آنچه خواهد مرادش حاصل کن، و از این دو مردان یکى که حال من ظاهر کند و دشمن را بر کار من اطّلاع دهد، در دنیا او را بعقوبت شتابان و در عقبى او را بآتش رسان. ایشان هر دو بازگشتند، دعاى خربیل در یکى رسید ایمان آورد و مسلمان پاک دین گشت و با پیش فرعون نشد و آن دیگر بر فرعون شد و قصّه خربیل بآشکارا گفت على رؤس الملأ. فرعون گفت: با تو هیچکس بود که بآنچه تو میگویى گواهى دهد گفت: فلان کس با من بود، و همان گوید که من گفتم. آن مرد را بیاوردند و فرعون از وى پرسید که: آنچه این مرد میگوید راست است؟ او جواب داد که: لا ما رأیت ممّا قال شیئا: از آنچه او میگوید خبر ندارم و هیچ ندیدم. فرعون بفرمود تا آن مرد بدگوى را بردار کردند و آن دیگر را بنواخت و عطا داد. پس خبر به آسیه رسید که فرعون ماشطه را بمیخ بند هلاک کرد. آسیه گفت: این دین اسلام تا کى پنهان دارم و بر ناشایست دیدن چند صبر کنم؟! با فرعون گفت: انت شرّ الخلق و اخبثه عمدت الىّ الماشطة فقتلتها اى فرعون بترین آفریدگان تویى، خبیثترین عالمیان تویى که آن ماشطه را چنان بعذاب بکشتى. فرعون گفت: مگر آن جنون که ماشطه را گرفت ترا نیز گرفت؟! گفت: من دیوانه نهام و مرا جنون نگرفته من همىگویم که: خداى من و خداى تو، خداوند هفت آسمان و هفت زمین است آن یگانه یکتاى بىشریک و بىانباز.
فرعون او را نیز بمیخ بند درکشید، هم چنان که با ماشطه کرد، و آسیا سنگى عظیم بر سینه وى فرو گذاشت. ربّ العزّة آن ساعت در بهشت بر وى گشاد و ناز و نعیم بهشت فرا پیش چشم وى داشت تا آن عذاب بر وى آسان گشت و گفت: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ». قوله: الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ اى کفروا و جاوزوا قدرهم و توثبوا على اللَّه عزّ و جلّ و نصبوا له الحرب و همّت برسله لیأخذوهم.
فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ بالکفر و القتل و النّهب و منع النّاس عن عبادة اللَّه و طالت اعمارهم و ساءت اعمالهم بارض الیمن و ثمود بارض الشّام و نمرود بالسّواد و قبط بمصر.
فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ اى ارسل من فوق عذابا سطا بهم فدمّرهم.
قال الزّجاج: جعل سوطه الّذى ضربهم به العذاب.
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ قال مقاتل: ممرّ النّاس علیه لا یفوته احد و یؤخذ کلّا بما یفعله. و فی التّفسیر انّ الصّراط سبع قناطر ثلاث صعود و ثلاث هبوط، و السّابعة وسطها فی اعلى الصّراط على القنطرة الاولى الامانة الّتى لا یجاوزها الّا من اداها فی الدّنیا. و على القنطرة الثّانیة الرّحم لا یجاوزها الّا من وصلها فی الدّنیا و اللَّه عزّ و جلّ على القنطرة الاعلى ثانى رجلیه: «یقول: «و عزّتى لا یمرّ بى الیوم ظلم ظالم» و فی بعض الرّوایات انّ على جسر جهنّم سبع قناطر یسأل العبد عن الشّهادة. فى اولاها فان اتى بها تامّة جاز الى الثّانیة، فیسأل عن الصّلاة فان جاء بها تامّة جاز الى الثّالثة، فیسأل عن الزّکاة فان جاء بها تامّة جاز الى الرّابعة، فیسأل عن الصّوم، فان جاء به تامّا جاز الى الخامسة، فیسأل عن الحجّ و فی السّادسة عن العمرة و فی السّابعة عن المظالم، فان خرج منها قیل له: «انطلق الى الجنّة».
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ نزلت فی عتبة بن ربیعة، و قیل: فی امیة بن خلف الجمحى «ابْتَلاهُ» اى امتحنه «ربه» بالنّعمة «فَأَکْرَمَهُ» بالمال «وَ نَعَّمَهُ» بما وسّع علیه «رزقه» «فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» اى فضّلنى بما اعطانى یرى الاکرام فی کثرة الحظّ من الدّنیا هذا کقوله: «لیقولنّ هذا لى».
وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ بالفقر «فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» اى ضیّق «علیه» و قیل: جعله على مقدار البلغة و الکفایة «فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» اى اذلّنى، بالفقر یرى الهوان و المذلّة فی قلّة الحظّ منها، فردّ اللَّه على من ظنّ انّ سعة الرّزق اکراما و انّ الفقر اهانة فقال: «کلّا» اى لیس الاکرام و الاهانة فی کثرة المال و قلّته. و انّما الاکرام و الاهانة فی الطّاعة و المعصیة. و قیل معنى: «کلّا» هاهنا اى لم یکن ینبغى ان یکون الحمد على نعمه دون فقره، بل ینبغى ان یکون حمده على الحالین جمیعا. قرأ ابو جعفر و ابن عامر: «فقدّر» بتشدید الدّال و الآخرون بالتّخفیف و هما لغتان. و قرأ نافع و ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب اکرمنى و أهاننی بإثبات الیاء فی الوصل و یقف ابن کثیر و یعقوب بالیاء و الآخرون یحذفونها وقفا و وصلا. قوله: بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ قرأ اهل البصرة: «یکرمون» و «یحضّون» و «یأکلون» و «یحبّون» بالیاء فیهنّ و قرأ الآخرون: بالتّاء لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ اى «لا» تحسنون الیه، و قیل: «لا» تعطونه حقّه. قال مقاتل: کان قدامة بن مظعون یتیما فی حجر امیّة بن خلف فکان یدفعه عن حقّه فنزل فیه: لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ.
وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکِینِ اى لا یأتونه و لا یأمرون به، و تقدیره: «على» اطعام «طعام المسکین». و قیل: وقع الطّعام موقع الاطعام کالنّبات موقع الانبات. و قرأ ابو جعفر و حمزة و الکسائى و عاصم «تحاضّون» بفتح الحاء و الف بعدها اى «لا» یحضّ بعضکم بعضا علیه.
وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ اى میراث الیتامى و اموالهم «أَکْلًا لَمًّا» اى شدیدا بالغلبة و هو ان یأکل نصیبه و نصیب غیره و ذلک انّهم کانوا لا یورثون النّساء و الصّبیان و یأکلون نصیبهم. و قال «ابن زید» الاکل اللمّ الّذى یأکل کلّ شیء یجده لا یسأل عنه احلال ام حرام؟ و یأکل الّذى له و لغیره. و قیل: «أَکْلًا لَمًّا» اى جمعا. یقال: لممت ما على الخوان المّه اذا جمعته فاکلته اجمع.
وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا اى کثیرا مفرطا فیه. یقال: جمّ الماء فی الحوض اذا اجتمع فیه و کثر.
«کلّا» اى ما ینبغى ان یکون الامر هکذا. و قال مقاتل: اى لا یعقلون ما امروا به فی الیتیم و فی المسکین. ثمّ اخبر عن تلهّفهم على ما سلف منهم حین لا ینفعهم فقال عزّ من قائل: إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا مرّة بعد مرّة و کسر کلّ شیء على ظهرها من جبل و بناء و شجر فلم یبق على ظهرها شیء. قال الزجاج: «دکّت» زلزلت. قوله: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا هذا کقوله: «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا صَفًّا» اى تصف الملائکة صفوفا کصفوف اهل الدّنیا. قیل: اهل کلّ سماء صفّ على حدة فتکون سبعة صفوف. قوله: وَ جِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ قلل عبد اللَّه بن مسعود و مقاتل فی هذه الآیة: تقاد جهنّم بسبعین الف زمام کلّ زمام بید سبعین الف ملک، لها تغیظ و زفیر حتّى تنصب على یسار العرش و روى فلا یراها ملک مقرّب و لا نبىّ مرسل الّا جثا لرکبته یقول: نفسى نفسى، و نبیّنا (ص) یقول: امّتى امّتى.
«یومئذ» یعنى: یوم یجاء «بجهنّم» «یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ» اى یتذکّر ما اخبر به فی الدّنیا فیتّعظ وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى اى «انّى» ینفع ذلک و من این له التّوبة. قال الزجاج: یظهر التّوبة و من این له التّوبة و لیس بدار التّکلیف.
یَقُولُ یا لَیْتَنِی قَدَّمْتُ لِحَیاتِی اى «قدّمت» من الاعمال الصّالحة «لحیوتى» بعد موتى.
فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ قرأ الکسائى و یعقوب: «لا یُعَذِّبُ» و «لا یُوثِقُ» بفتح الذّال و الثّاء على معنى «لا یعذب» «احد» فى الدّنیا کما «یعذب» هو فی الآخرة.
«وَ لا یُوثِقُ» مثل وثاق اللَّه «احد» «یومئذ». و قیل: هو رجل بعینه و هو امیة بن خلف، یعنى: «لا یعذب» کعذاب هذا الکافر «احد» «و لا یوثق» کوثاقه «احد»، فعلى هذه القراءة الهاء الاولى و الثّانیة راجعتان الى الانسان. و قرأ الآخرون بکسر الذّال و الثّاء، و معناه: «لا» «احد» فى الدّنیا «یعذب» مثل ما «یعذب» اللَّه ذلک الیوم و «لا» «احد» فى الدّنیا «یوثق» مثل «وَثاقَهُ» للکافر ذلک الیوم و یجوز ان یکون معناه: «لا یُعَذِّبُ» عذاب اللَّه «احد» اى «لا» یتولّى «عَذابَهُ» غیره فهو الّذى یتولّى تعذیب الکفّار و توثیقهم بنفسه من غیر ان یکلهما الى غیره، فیکون فیه زیادة فی التّهویل. و یجوز ان یکون ذلک فی بعض اوقاتهم و على هذه القراءة الهاء الاولى و الثّانیة راجعتان الى اللَّه. و یروى انّ ابا عمرو رجع فی آخر عمره الى قراءة من قرأ بفتح الذّال و الثّاء. و قیل: هى قراءة النّبیّ (ص). قوله: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اى المطمئنّة باللّه و بالایمان من قوله: الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ. و قیل: اطمأنّت بالبشرى من الملائکة، من قوله: وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ. و قیل: اطمأنّت اذا اوتیت کتابها بیمینها. قال الحسن: «النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» المؤمنة الموقنة، الرّاضیة بقضاء اللَّه، الآمنة من عذاب اللَّه. و قیل: القلب السّاکن بسکینة الیقین لا یخالجه شکّ. یقال: نزلت فی حمزة بن عبد المطّلب و اختلفوا فی وقت هذه المقالة فقال قوم: یقال لها ذلک عند الموت، فیقال لها:
ارْجِعِی إِلى اللَّه «راضیة» بما اعطیت من الثّواب «مرضیّة» عنک اى اللَّه عنک راض. و قال الحسن: اذا اراد اللَّه قبضها اطمأنّت الى اللَّه و رضیت عن اللَّه و رضى اللَّه عنها. و قال عبد اللَّه بن عمرو: اذا توفّى العبد المؤمن، ارسل اللَّه عزّ و جلّ ملکین و ارسل الیه بتحفة من الجنّة، فیقال لها: اخرجى أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اخرجى «الى» روح و ریحان و رب عنک راض فتخرج کاطیب ریح مسک وجده احد فی انفه و الملائکة على ارجاء السّماء یقولون: قد جاء من الارض روح طیّبة و نسمة طیّبة فلا تمرّ بباب الّا فتح لها و لا یملک الّا صلّى علیها حتّى یؤتى بها الرّحمن فتسجد. ثمّ یقال لمیکائیل: «اذهب بهذه فاجعلها مع انفس المؤمنین» ثمّ یومر فیوسّع علیه قبره سبعین ذراعا عرضه و سبعین ذراعا طوله و ینبذ له فیه الرّیحان ان کان معه شیء من القرآن کفاه نوره و ان لم یکن جعل له نور مثل الشّمس فی قبره، و یکون مثله مثل العروس ینام فلا یوقظه الّا احبّ اهله الیه. و اذا توفّى الکافر ارسل اللَّه الیه ملکین و ارسل قطعة من بجاد أنتن و اخشن من کلّ خشن، فیقال: أَیَّتُهَا النَّفْسُ الخبیثة اخرجى «الى» جهنّم و عذاب الیم و ربّ علیک غضبان. و قال ابو صالح فی قوله: ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً. قال هذا عند خروجها من الدّنیا فاذا کان یوم القیامة، قیل: فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی و قال آخرون: انّما یقال لها ذلک عند البعث. قال ابن عباس: الخطاب لروح المؤمن یأمرها اللَّه بالرّجوع الى الجسد فیکون قوله: «إِلى رَبِّکِ» اى «الى» امر «ربک»، و قیل: «إِلى رَبِّکِ» اى «الى» بدن صاحبک فسمّى ذلک ربّا کما یقال: ربّ الدّار و ربّ الدّابّة.
فَادْخُلِی فِی عِبادِی اى مع «عِبادِی» «جَنَّتِی». و قیل: «فى» جملة «عبادى» الصّالحین مع الّذین انعم اللَّه علیهم من النّبیّین و الصّدّیقین و الشّهداء و الصّالحین. و قیل: فِی عِبادِی اى «فى» عبادتى و طاعتى فحذف التّاء کاقام الصّلاة.
و قال بعض اهل الاشارة: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ الى الدّنیا «ارْجِعِی» الى اللَّه بترکها و الرّجوع الى اللَّه سلوک سبیل الآخرة. و فی بعض التّفاسیر انّ هذه الآیة نزلت فی خبیب بن عدى الّذى صلبه اهل مکة و جعلوا وجهه الى المدینة فقال:
اللّهم ان کان لى عندک خیر فحوّل وجهى نحو قبلتک، فحوّل اللَّه وجهه نحو القبلة من غیر ان یحوّله احد فلم یستطع احد ان یحوّله. و قیل: نزلت فی عثمان بن عفان بین انّه سیقتل شهیدا مظلوما. و قال سعید بن جبیر: مات ابن عباس بالطّائف فشهدت جنازته فجاء طائر لم یر على خلقته فدخل نعشه ثمّ لم یر خارجا منه فلمّا دفن تلیت هذه الآیة على شفیر القبر لا یرى من تلاها.
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی
محمد بن منور : باب اول - در ابتداء حالت شیخ
بخش ۲۵
روزی در میان مجلس برزفان شیخ ما رفت کی هرچ بباید گفت ما آن کرده باشیم و جملۀ اولیا قدس اللّه ارواحهم همچنین بودهاند، حالات و کرامات خود از خلق پوشیده داشتهاند، مگر آنچ بیقصد ایشان ظاهر شده است و ازیشان کس بوده است که چون چیزی از کرامت او بیقصد او ظاهر شده است، از خداوند سبحانه و تعالی درخواسته کی خداوندا اکنون آنچ میان من و تو است، خلق را برآن اطلاع افتاد، جان من بردارد کی من سر زحمت خلق ندارم کی مرا از تو مشغول گردانند و حالی رحمت خدای تعالی نقل کرده است. اما این طایفۀ باشندگی مقتدایان این قوم نباشند آن طایفه که مقتدایان باشند در اظهار کرامت نکوشند، اما اگر ظاهر شود بیقصد ایشان، از آن هم متأثر نشوند چه ایشان را زحمت خلق حجاب نگردد بل که مأمور باشند بوعظ خلق و هدایت و ارشاد و تهذیب اخلاق مریدان، و این طایفه پختهتر باشند.
و این راه را مقامات بسیارست و مشایخ این طایفه هزار ویک مقام تعیین کردهاند، و شرح آن طول و عرضی دارد، مقصود ماآنست کی تقریر کرده آید کی مشایخ در اظهار کرامات نکوشیدهاند و یک فرق میان ولی و نبی، اینست کی انبیا باظهار معجزات مأمورند، و اولیا به کتمان کرامات مأمور، پس به سبب این مقدمات مجاهدات و ریاضات و کرامات او بیشتر پوشیده بوده است و کس برآن مطلع نبوده، آنچ از ثقات و عدول بما رسیده است در تصحیح آن مبالغت رفت و آنچ بینه و بین اللّه بوده است درآن سخن نتوان گفت.
و این راه را مقامات بسیارست و مشایخ این طایفه هزار ویک مقام تعیین کردهاند، و شرح آن طول و عرضی دارد، مقصود ماآنست کی تقریر کرده آید کی مشایخ در اظهار کرامات نکوشیدهاند و یک فرق میان ولی و نبی، اینست کی انبیا باظهار معجزات مأمورند، و اولیا به کتمان کرامات مأمور، پس به سبب این مقدمات مجاهدات و ریاضات و کرامات او بیشتر پوشیده بوده است و کس برآن مطلع نبوده، آنچ از ثقات و عدول بما رسیده است در تصحیح آن مبالغت رفت و آنچ بینه و بین اللّه بوده است درآن سخن نتوان گفت.
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۱۲۶ - داهیه های جان کندن
بدان که بیرون از این سه داهیه هول در پیش است: یکی آن که صورت ملک الموت بیند. و در خبر است که ابراهیم (ع)، ملک الموت را گفت، «خواهم که در آن صورت که جان گناهکاران بستانی تو را بینم». گفت، «طاقت نداری»، گفت، «لابد است»، خویشتن بدان صورت به وی نمود. شخصی دید سیاه و گنده، مویها برپای خاسته و جامه های سیاه پوشیده و دود و آتش از بینی و دهان وی بیرون می آید. ابراهیم از هوش بشد و بیفتاد. چون با عقل آمد با صورت خویش شده بود. گفت، «یا ملک الموت! اگر عاصی پیش از صورت تو نخواهد دیده بسنده است». و بدان که مطیعان از این هول رسته باشند، وی را بر نیکوترین صورت بینند، چنان که اگر هیچ راحت نخواهد دید مگر جمال صورت وی کفایت بود.
و سلیمان بن داوود (ع) گفت ملک الموت را که چرا میان مردمان عدل نکنی؟ یکی بزودی می بری و یکی را بسیار می گذاری؟ گفت، «این به دست من نیست. بر نام هر یکی صحیفه ای به دست من دهند. چنان که فرمایند می کنم».
وهب بن منبه گوید، پادشاهی یک روز نشست. جامه می درپوشید. صد گونه جامه بیاوردند، تا آنچه نیکوتر بود برنشست. پس در موکبی عظیم بیرون آمد و از کبر به هیچ کس نمی نگرید. ملک الموت بر صورت درویشی شوخگن جامه پیش وی آمد و بر وی سلام کرد. جواب نداد. لگام اسب وی بگرفت. گفت، «دست بدار مگر نمی دانی چه می کنی؟» گفت، «مرا حاجتی است»، گفت، «صبر کن تا فرود آیم». گفت، «نه اکنون»، گفت، «بگوی». سر فراگوش وی برد و گفت، «منم ملک الموت. آمده ام تا همین ساعت جانت بستانم». پادشاه را رنگ از روی بشد. گفت، «چندان بگذار تا با خانه شوم و زن و فرزند را وداعی کنم». مهلت ندارد و در حال جانش بستد و از اسب بیفتاد.
و ملک الموت (ع) از آنجا برفت. مومنی را دید، گفت، «با تو رازی دارم». گفت، «چیست؟» گفت، «منم ملک الموت». گفت، «مرحبا، دیری است در انتظار توام و هیچ کس عزیزتر از تو نزدیک من نخواست آمدن. هین جان برگیر». گفت، «اول حاجتی و کاری که داری بگذار». گفت، «من هیچ کار مهم تر از این ندارم که خداوند خویش را بینم. اکنون بر آن حال که تو خواهی جان من برگیر». و گفت، نصبر کن تا طهارت کنم و نماز کنم در سجود جان من برگیر». چنان کرد.
وهب بن منبه گفت که در زمین پادشاهی بود که از وی بزرگتر نبود. ملک الموت جان وی بستد. چون به آسمان رسید، فرشتگان گفتند، «تو را هرگز بر کسی رحمت آمد که جان وی بستدی؟» گفت، «زنی در بیابانی آبستن بود. کودک بنهاد. مرا فرمودند که جان وی برگیر. جان مادر بستدم و آن کودک را ضایع بگذاشتم. بر آن مادر رحمت آمد از غربت وی و بر آن کودک از تنهایی و ضایعی که بماند». او را گفتند، «این پادشاه دیدی که در روی زمین چون او کس نبود؟» گفت، «دیدم»، گفتند، «آن کودک بود که در بیابان بگذاشتی». گفت، «سبحان الله لطیف لما یشاء».
و در اثر است که شب نیمه شعبان صحیفه ای به دست ملک الموت دهند هرکه در آن سال جان برباید گرفت نام وی نبشته در وی. یکی عبادت می کند و یکی عروسی می کند و یکی خصومت می کند و نام های ایشان در آنجا نبشته. و اعمش گوید که ملک الموت در پیش سلیمان شد. تیز در یکی نگرید از ندیمان وی. چون بیرون شد، آن ندیم گفت، «آن که بود که چنان تیز در من نگرید؟» گفت، «ملک الموت»، گفت، «مگر جانم بخواهد ستدن؟ باد را بفرمای تا مرا به زمین هندوستان برد. چون بازآید مرا نبیند». بفرمود تا چنان کرد. پس چون ملک الموت باز آمد سلیمان (ع) گفت، «در آن ندیم من تیز می نگریدی، چه سبب بود؟» گفت، «مرا فرموده اند که این ساعت به هندوستان جان وی برگیر. وی اینجا بود گفتم در یک ساعت به هندوستان چون خواهد شد؟ چون آنجا شدم، وی را آنجا دیدم. عجب داشتم». و مقصود از این حکایت آن است که از دیدار ملک الموت چاره نیست.
داهیه دیگر دیدار این دو فریشته است که بر هر کسی موکلند که در خبر است که به آخر مرگ هردو در دیدار وی آیند. اگر مطیع باشد گویند، «جزاک الله خیرا بسیار طاعت در پیش ما بکردی و راحت به ما رسانیدی. و اگر عاصی بود گویند، «لاجزاک الله خیرا. بسیار فضایح و معاصی که در پیش ما بکردی». در این وقت بود که چشم مرده به هوا بمانده باشد که نیز بر هم نزند.
داهیه سوم آن که جایگاه خویش در بهشت و دوزخ بیند. که ملک الموت مطیع را گوید، «یا دوست! خدای تعالی تو را بشارت داد به بهشت». و گناهکار را گوید، «ای دشمن خدای تعالی! بشارت بادت به دوزخ». پس رنج آن بر رنج جان کندن بازگردد و العیاذ الله. این احوال است که در دنیا بیند. و این مختصر است. در آنچه در گور بیند و پس از آن.
و سلیمان بن داوود (ع) گفت ملک الموت را که چرا میان مردمان عدل نکنی؟ یکی بزودی می بری و یکی را بسیار می گذاری؟ گفت، «این به دست من نیست. بر نام هر یکی صحیفه ای به دست من دهند. چنان که فرمایند می کنم».
وهب بن منبه گوید، پادشاهی یک روز نشست. جامه می درپوشید. صد گونه جامه بیاوردند، تا آنچه نیکوتر بود برنشست. پس در موکبی عظیم بیرون آمد و از کبر به هیچ کس نمی نگرید. ملک الموت بر صورت درویشی شوخگن جامه پیش وی آمد و بر وی سلام کرد. جواب نداد. لگام اسب وی بگرفت. گفت، «دست بدار مگر نمی دانی چه می کنی؟» گفت، «مرا حاجتی است»، گفت، «صبر کن تا فرود آیم». گفت، «نه اکنون»، گفت، «بگوی». سر فراگوش وی برد و گفت، «منم ملک الموت. آمده ام تا همین ساعت جانت بستانم». پادشاه را رنگ از روی بشد. گفت، «چندان بگذار تا با خانه شوم و زن و فرزند را وداعی کنم». مهلت ندارد و در حال جانش بستد و از اسب بیفتاد.
و ملک الموت (ع) از آنجا برفت. مومنی را دید، گفت، «با تو رازی دارم». گفت، «چیست؟» گفت، «منم ملک الموت». گفت، «مرحبا، دیری است در انتظار توام و هیچ کس عزیزتر از تو نزدیک من نخواست آمدن. هین جان برگیر». گفت، «اول حاجتی و کاری که داری بگذار». گفت، «من هیچ کار مهم تر از این ندارم که خداوند خویش را بینم. اکنون بر آن حال که تو خواهی جان من برگیر». و گفت، نصبر کن تا طهارت کنم و نماز کنم در سجود جان من برگیر». چنان کرد.
وهب بن منبه گفت که در زمین پادشاهی بود که از وی بزرگتر نبود. ملک الموت جان وی بستد. چون به آسمان رسید، فرشتگان گفتند، «تو را هرگز بر کسی رحمت آمد که جان وی بستدی؟» گفت، «زنی در بیابانی آبستن بود. کودک بنهاد. مرا فرمودند که جان وی برگیر. جان مادر بستدم و آن کودک را ضایع بگذاشتم. بر آن مادر رحمت آمد از غربت وی و بر آن کودک از تنهایی و ضایعی که بماند». او را گفتند، «این پادشاه دیدی که در روی زمین چون او کس نبود؟» گفت، «دیدم»، گفتند، «آن کودک بود که در بیابان بگذاشتی». گفت، «سبحان الله لطیف لما یشاء».
و در اثر است که شب نیمه شعبان صحیفه ای به دست ملک الموت دهند هرکه در آن سال جان برباید گرفت نام وی نبشته در وی. یکی عبادت می کند و یکی عروسی می کند و یکی خصومت می کند و نام های ایشان در آنجا نبشته. و اعمش گوید که ملک الموت در پیش سلیمان شد. تیز در یکی نگرید از ندیمان وی. چون بیرون شد، آن ندیم گفت، «آن که بود که چنان تیز در من نگرید؟» گفت، «ملک الموت»، گفت، «مگر جانم بخواهد ستدن؟ باد را بفرمای تا مرا به زمین هندوستان برد. چون بازآید مرا نبیند». بفرمود تا چنان کرد. پس چون ملک الموت باز آمد سلیمان (ع) گفت، «در آن ندیم من تیز می نگریدی، چه سبب بود؟» گفت، «مرا فرموده اند که این ساعت به هندوستان جان وی برگیر. وی اینجا بود گفتم در یک ساعت به هندوستان چون خواهد شد؟ چون آنجا شدم، وی را آنجا دیدم. عجب داشتم». و مقصود از این حکایت آن است که از دیدار ملک الموت چاره نیست.
داهیه دیگر دیدار این دو فریشته است که بر هر کسی موکلند که در خبر است که به آخر مرگ هردو در دیدار وی آیند. اگر مطیع باشد گویند، «جزاک الله خیرا بسیار طاعت در پیش ما بکردی و راحت به ما رسانیدی. و اگر عاصی بود گویند، «لاجزاک الله خیرا. بسیار فضایح و معاصی که در پیش ما بکردی». در این وقت بود که چشم مرده به هوا بمانده باشد که نیز بر هم نزند.
داهیه سوم آن که جایگاه خویش در بهشت و دوزخ بیند. که ملک الموت مطیع را گوید، «یا دوست! خدای تعالی تو را بشارت داد به بهشت». و گناهکار را گوید، «ای دشمن خدای تعالی! بشارت بادت به دوزخ». پس رنج آن بر رنج جان کندن بازگردد و العیاذ الله. این احوال است که در دنیا بیند. و این مختصر است. در آنچه در گور بیند و پس از آن.
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة طه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
طه﴿۱﴾
مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ﴿۲﴾
إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَىٰ﴿۳﴾
تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى﴿۴﴾
الرَّحْمَـٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ﴿۵﴾
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَىٰ﴿۶﴾
وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى﴿۷﴾
اللَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ﴿۸﴾
وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ﴿۹﴾
إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى﴿۱۰﴾
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ﴿۱۱﴾
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى﴿۱۲﴾
وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ﴿۱۳﴾
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي﴿۱۴﴾
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ﴿۱۵﴾
فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لَّا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ﴿۱۶﴾
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ﴿۱۷﴾
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ﴿۱۸﴾
قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَىٰ﴿۱۹﴾
فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَىٰ﴿۲۰﴾
قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ ۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَىٰ﴿۲۱﴾
وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَىٰ﴿۲۲﴾
لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى﴿۲۳﴾
اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ﴿۲۴﴾
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي﴿۲۵﴾
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي﴿۲۶﴾
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي﴿۲۷﴾
يَفْقَهُوا قَوْلِي﴿۲۸﴾
وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي﴿۲۹﴾
هَارُونَ أَخِي﴿۳۰﴾
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي﴿۳۱﴾
وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴿۳۲﴾
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا﴿۳۳﴾
وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا﴿۳۴﴾
إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا﴿۳۵﴾
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَىٰ﴿۳۶﴾
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَىٰ﴿۳۷﴾
إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّكَ مَا يُوحَىٰ﴿۳۸﴾
أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ ۚ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي﴿۳۹﴾
إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ مَن يَكْفُلُهُ ۖ فَرَجَعْنَاكَ إِلَىٰ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ ۚ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا ۚ فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَىٰ قَدَرٍ يَا مُوسَىٰ﴿۴۰﴾
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴿۴۱﴾
اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي﴿۴۲﴾
اذْهَبَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ﴿۴۳﴾
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَىٰ﴿۴۴﴾
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَىٰ﴿۴۵﴾
قَالَ لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ﴿۴۶﴾
فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ ۖ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ ۖ وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ﴿۴۷﴾
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَىٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ﴿۴۸﴾
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَىٰ﴿۴۹﴾
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ﴿۵۰﴾
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَىٰ﴿۵۱﴾
قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ ۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى﴿۵۲﴾
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّىٰ﴿۵۳﴾
كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُولِي النُّهَىٰ﴿۵۴﴾
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ﴿۵۵﴾
وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَىٰ﴿۵۶﴾
قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَىٰ﴿۵۷﴾
فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى﴿۵۸﴾
قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى﴿۵۹﴾
فَتَوَلَّىٰ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَىٰ﴿۶۰﴾
قَالَ لَهُم مُّوسَىٰ وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَىٰ﴿۶۱﴾
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَىٰ﴿۶۲﴾
قَالُوا إِنْ هَـٰذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَىٰ﴿۶۳﴾
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا ۚ وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَىٰ﴿۶۴﴾
قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَىٰ﴿۶۵﴾
قَالَ بَلْ أَلْقُوا ۖ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَىٰ﴿۶۶﴾
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَىٰ﴿۶۷﴾
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَىٰ﴿۶۸﴾
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ ۖ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَىٰ﴿۶۹﴾
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ﴿۷۰﴾
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ ۖ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ ۖ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَىٰ﴿۷۱﴾
قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَىٰ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا ۖ فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ ۖ إِنَّمَا تَقْضِي هَـٰذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴿۷۲﴾
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ ۗ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ﴿۷۳﴾
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَىٰ﴿۷۴﴾
وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَـٰئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَىٰ﴿۷۵﴾
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّىٰ﴿۷۶﴾
وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَىٰ﴿۷۷﴾
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴿۷۸﴾
وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَىٰ﴿۷۹﴾
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ﴿۸۰﴾
كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي ۖ وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَىٰ﴿۸۱﴾
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَىٰ﴿۸۲﴾
وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَىٰ﴿۸۳﴾
قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَىٰ أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَىٰ﴿۸۴﴾
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴿۸۵﴾
فَرَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا ۚ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا ۚ أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي﴿۸۶﴾
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَـٰكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَٰلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ﴿۸۷﴾
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَـٰذَا إِلَـٰهُكُمْ وَإِلَـٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ﴿۸۸﴾
أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا﴿۸۹﴾
وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ ۖ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَـٰنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي﴿۹۰﴾
قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّىٰ يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَىٰ﴿۹۱﴾
قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا﴿۹۲﴾
أَلَّا تَتَّبِعَنِ ۖ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي﴿۹۳﴾
قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي ۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي﴿۹۴﴾
قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ﴿۹۵﴾
قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي﴿۹۶﴾
قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تُخْلَفَهُ ۖ وَانظُرْ إِلَىٰ إِلَـٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا﴿۹۷﴾
إِنَّمَا إِلَـٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا﴿۹۸﴾
كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ ۚ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا﴿۹۹﴾
مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا﴿۱۰۰﴾
خَالِدِينَ فِيهِ ۖ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا﴿۱۰۱﴾
يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ ۚ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا﴿۱۰۲﴾
يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا﴿۱۰۳﴾
نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا﴿۱۰۴﴾
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا﴿۱۰۵﴾
فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا﴿۱۰۶﴾
لَّا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا﴿۱۰۷﴾
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ ۖ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَـٰنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا﴿۱۰۸﴾
يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـٰنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا﴿۱۰۹﴾
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا﴿۱۱۰﴾
وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا﴿۱۱۱﴾
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا﴿۱۱۲﴾
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا﴿۱۱۳﴾
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ ۗ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ ۖ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴿۱۱۴﴾
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا﴿۱۱۵﴾
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ﴿۱۱۶﴾
فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَـٰذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَىٰ﴿۱۱۷﴾
إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَىٰ﴿۱۱۸﴾
وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَىٰ﴿۱۱۹﴾
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَىٰ﴿۱۲۰﴾
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ﴿۱۲۱﴾
ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَىٰ﴿۱۲۲﴾
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَىٰ﴿۱۲۳﴾
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ﴿۱۲۴﴾
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا﴿۱۲۵﴾
قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا ۖ وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنسَىٰ﴿۱۲۶﴾
وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ ۚ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَىٰ﴿۱۲۷﴾
أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُولِي النُّهَىٰ﴿۱۲۸﴾
وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُّسَمًّى﴿۱۲۹﴾
فَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا ۖ وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَىٰ﴿۱۳۰﴾
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ﴿۱۳۱﴾
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ۖ لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُكَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ﴿۱۳۲﴾
وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ ۚ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ﴿۱۳۳﴾
وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَىٰ﴿۱۳۴﴾
قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا ۖ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَىٰ﴿۱۳۵﴾
طه﴿۱﴾
مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ﴿۲﴾
إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَىٰ﴿۳﴾
تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى﴿۴﴾
الرَّحْمَـٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ﴿۵﴾
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَىٰ﴿۶﴾
وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى﴿۷﴾
اللَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ﴿۸﴾
وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَىٰ﴿۹﴾
إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى﴿۱۰﴾
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ يَا مُوسَىٰ﴿۱۱﴾
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ ۖ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى﴿۱۲﴾
وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَىٰ﴿۱۳﴾
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي﴿۱۴﴾
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ﴿۱۵﴾
فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لَّا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ﴿۱۶﴾
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَىٰ﴿۱۷﴾
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَىٰ﴿۱۸﴾
قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَىٰ﴿۱۹﴾
فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَىٰ﴿۲۰﴾
قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ ۖ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَىٰ﴿۲۱﴾
وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَىٰ جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَىٰ﴿۲۲﴾
لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى﴿۲۳﴾
اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ﴿۲۴﴾
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي﴿۲۵﴾
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي﴿۲۶﴾
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي﴿۲۷﴾
يَفْقَهُوا قَوْلِي﴿۲۸﴾
وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي﴿۲۹﴾
هَارُونَ أَخِي﴿۳۰﴾
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي﴿۳۱﴾
وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي﴿۳۲﴾
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا﴿۳۳﴾
وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا﴿۳۴﴾
إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا﴿۳۵﴾
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَىٰ﴿۳۶﴾
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَىٰ﴿۳۷﴾
إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ أُمِّكَ مَا يُوحَىٰ﴿۳۸﴾
أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ ۚ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي﴿۳۹﴾
إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ مَن يَكْفُلُهُ ۖ فَرَجَعْنَاكَ إِلَىٰ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ ۚ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا ۚ فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَىٰ قَدَرٍ يَا مُوسَىٰ﴿۴۰﴾
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي﴿۴۱﴾
اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي﴿۴۲﴾
اذْهَبَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ﴿۴۳﴾
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَىٰ﴿۴۴﴾
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَىٰ﴿۴۵﴾
قَالَ لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ﴿۴۶﴾
فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ ۖ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ ۖ وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ﴿۴۷﴾
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَىٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ﴿۴۸﴾
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَىٰ﴿۴۹﴾
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ﴿۵۰﴾
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَىٰ﴿۵۱﴾
قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ ۖ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى﴿۵۲﴾
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّىٰ﴿۵۳﴾
كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُولِي النُّهَىٰ﴿۵۴﴾
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ﴿۵۵﴾
وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَىٰ﴿۵۶﴾
قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَىٰ﴿۵۷﴾
فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى﴿۵۸﴾
قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى﴿۵۹﴾
فَتَوَلَّىٰ فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَىٰ﴿۶۰﴾
قَالَ لَهُم مُّوسَىٰ وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُم بِعَذَابٍ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَىٰ﴿۶۱﴾
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَىٰ﴿۶۲﴾
قَالُوا إِنْ هَـٰذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَىٰ﴿۶۳﴾
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا ۚ وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَىٰ﴿۶۴﴾
قَالُوا يَا مُوسَىٰ إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَىٰ﴿۶۵﴾
قَالَ بَلْ أَلْقُوا ۖ فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَىٰ﴿۶۶﴾
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَىٰ﴿۶۷﴾
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَىٰ﴿۶۸﴾
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ ۖ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَىٰ﴿۶۹﴾
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَىٰ﴿۷۰﴾
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ ۖ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ ۖ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَىٰ﴿۷۱﴾
قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَىٰ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا ۖ فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ ۖ إِنَّمَا تَقْضِي هَـٰذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴿۷۲﴾
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ ۗ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ﴿۷۳﴾
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيَىٰ﴿۷۴﴾
وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولَـٰئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَىٰ﴿۷۵﴾
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّىٰ﴿۷۶﴾
وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَىٰ﴿۷۷﴾
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ﴿۷۸﴾
وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَىٰ﴿۷۹﴾
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ﴿۸۰﴾
كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي ۖ وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَىٰ﴿۸۱﴾
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَىٰ﴿۸۲﴾
وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَىٰ﴿۸۳﴾
قَالَ هُمْ أُولَاءِ عَلَىٰ أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَىٰ﴿۸۴﴾
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ﴿۸۵﴾
فَرَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا ۚ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا ۚ أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي﴿۸۶﴾
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَـٰكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَٰلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ﴿۸۷﴾
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَـٰذَا إِلَـٰهُكُمْ وَإِلَـٰهُ مُوسَىٰ فَنَسِيَ﴿۸۸﴾
أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا﴿۸۹﴾
وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ ۖ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَـٰنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي﴿۹۰﴾
قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّىٰ يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَىٰ﴿۹۱﴾
قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا﴿۹۲﴾
أَلَّا تَتَّبِعَنِ ۖ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي﴿۹۳﴾
قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي ۖ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي﴿۹۴﴾
قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ﴿۹۵﴾
قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي﴿۹۶﴾
قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ ۖ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّن تُخْلَفَهُ ۖ وَانظُرْ إِلَىٰ إِلَـٰهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا ۖ لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا﴿۹۷﴾
إِنَّمَا إِلَـٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا﴿۹۸﴾
كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ ۚ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا﴿۹۹﴾
مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا﴿۱۰۰﴾
خَالِدِينَ فِيهِ ۖ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا﴿۱۰۱﴾
يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ ۚ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا﴿۱۰۲﴾
يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا﴿۱۰۳﴾
نَّحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا﴿۱۰۴﴾
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا﴿۱۰۵﴾
فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا﴿۱۰۶﴾
لَّا تَرَىٰ فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا﴿۱۰۷﴾
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ ۖ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَـٰنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا﴿۱۰۸﴾
يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَـٰنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا﴿۱۰۹﴾
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا﴿۱۱۰﴾
وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ ۖ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا﴿۱۱۱﴾
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا﴿۱۱۲﴾
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا﴿۱۱۳﴾
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ ۗ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَىٰ إِلَيْكَ وَحْيُهُ ۖ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴿۱۱۴﴾
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا﴿۱۱۵﴾
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ﴿۱۱۶﴾
فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَـٰذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَىٰ﴿۱۱۷﴾
إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَىٰ﴿۱۱۸﴾
وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَىٰ﴿۱۱۹﴾
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَىٰ﴿۱۲۰﴾
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ﴿۱۲۱﴾
ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَىٰ﴿۱۲۲﴾
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَىٰ﴿۱۲۳﴾
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَىٰ﴿۱۲۴﴾
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَىٰ وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا﴿۱۲۵﴾
قَالَ كَذَٰلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا ۖ وَكَذَٰلِكَ الْيَوْمَ تُنسَىٰ﴿۱۲۶﴾
وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ ۚ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَىٰ﴿۱۲۷﴾
أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُولِي النُّهَىٰ﴿۱۲۸﴾
وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُّسَمًّى﴿۱۲۹﴾
فَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا ۖ وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَىٰ﴿۱۳۰﴾
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ﴿۱۳۱﴾
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا ۖ لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا ۖ نَّحْنُ نَرْزُقُكَ ۗ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَىٰ﴿۱۳۲﴾
وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ ۚ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَىٰ﴿۱۳۳﴾
وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَىٰ﴿۱۳۴﴾
قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا ۖ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَىٰ﴿۱۳۵﴾
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة ص
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
ص ۚ وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ﴿۱﴾
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ﴿۲﴾
كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ﴿۳﴾
وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ ۖ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَـٰذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ﴿۴﴾
أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَـٰهًا وَاحِدًا ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ﴿۵﴾
وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَىٰ آلِهَتِكُمْ ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ﴿۶﴾
مَا سَمِعْنَا بِهَـٰذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ﴿۷﴾
أَأُنزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِن بَيْنِنَا ۚ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّن ذِكْرِي ۖ بَل لَّمَّا يَذُوقُوا عَذَابِ﴿۸﴾
أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ﴿۹﴾
أَمْ لَهُم مُّلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا ۖ فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبَابِ﴿۱۰﴾
جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ﴿۱۱﴾
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ﴿۱۲﴾
وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ ۚ أُولَـٰئِكَ الْأَحْزَابُ﴿۱۳﴾
إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ﴿۱۴﴾
وَمَا يَنظُرُ هَـٰؤُلَاءِ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ﴿۱۵﴾
وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ﴿۱۶﴾
اصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴿۱۷﴾
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ﴿۱۸﴾
وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً ۖ كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ﴿۱۹﴾
وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ﴿۲۰﴾
وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ﴿۲۱﴾
إِذْ دَخَلُوا عَلَىٰ دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ﴿۲۲﴾
إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ﴿۲۳﴾
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩﴿۲۴﴾
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ﴿۲۵﴾
يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴿۲۶﴾
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ۚ ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ﴿۲۷﴾
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴿۲۸﴾
كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ﴿۲۹﴾
وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴿۳۰﴾
إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ﴿۳۱﴾
فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ﴿۳۲﴾
رُدُّوهَا عَلَيَّ ۖ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ﴿۳۳﴾
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَىٰ كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ﴿۳۴﴾
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِي ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ﴿۳۵﴾
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ﴿۳۶﴾
وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ﴿۳۷﴾
وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴿۳۸﴾
هَـٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴿۳۹﴾
وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ﴿۴۰﴾
وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴿۴۱﴾
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ ۖ هَـٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ﴿۴۲﴾
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ﴿۴۳﴾
وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ ۗ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ۚ نِّعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴿۴۴﴾
وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ﴿۴۵﴾
إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ﴿۴۶﴾
وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴿۴۷﴾
وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ ۖ وَكُلٌّ مِّنَ الْأَخْيَارِ﴿۴۸﴾
هَـٰذَا ذِكْرٌ ۚ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴿۴۹﴾
جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَابُ﴿۵۰﴾
مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ﴿۵۱﴾
وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ﴿۵۲﴾
هَـٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ﴿۵۳﴾
إِنَّ هَـٰذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ﴿۵۴﴾
هَـٰذَا ۚ وَإِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ﴿۵۵﴾
جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ﴿۵۶﴾
هَـٰذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ﴿۵۷﴾
وَآخَرُ مِن شَكْلِهِ أَزْوَاجٌ﴿۵۸﴾
هَـٰذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ ۖ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ ۚ إِنَّهُمْ صَالُو النَّارِ﴿۵۹﴾
قَالُوا بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَبًا بِكُمْ ۖ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا ۖ فَبِئْسَ الْقَرَارُ﴿۶۰﴾
قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَـٰذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ﴿۶۱﴾
وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ﴿۶۲﴾
أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ﴿۶۳﴾
إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴿۶۴﴾
قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ ۖ وَمَا مِنْ إِلَـٰهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴿۶۵﴾
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ﴿۶۶﴾
قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ﴿۶۷﴾
أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴿۶۸﴾
مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴿۶۹﴾
إِن يُوحَىٰ إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ﴿۷۰﴾
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن طِينٍ﴿۷۱﴾
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴿۷۲﴾
فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴿۷۳﴾
إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴿۷۴﴾
قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ۖ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ﴿۷۵﴾
قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ ۖ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴿۷۶﴾
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ﴿۷۷﴾
وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ﴿۷۸﴾
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴿۷۹﴾
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴿۸۰﴾
إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴿۸۱﴾
قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴿۸۲﴾
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴿۸۳﴾
قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ﴿۸۴﴾
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ﴿۸۵﴾
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ﴿۸۶﴾
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ﴿۸۷﴾
وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ﴿۸۸﴾
ص ۚ وَالْقُرْآنِ ذِي الذِّكْرِ﴿۱﴾
بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ﴿۲﴾
كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوا وَّلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ﴿۳﴾
وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ ۖ وَقَالَ الْكَافِرُونَ هَـٰذَا سَاحِرٌ كَذَّابٌ﴿۴﴾
أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَـٰهًا وَاحِدًا ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ﴿۵﴾
وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَىٰ آلِهَتِكُمْ ۖ إِنَّ هَـٰذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ﴿۶﴾
مَا سَمِعْنَا بِهَـٰذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَـٰذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ﴿۷﴾
أَأُنزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِن بَيْنِنَا ۚ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّن ذِكْرِي ۖ بَل لَّمَّا يَذُوقُوا عَذَابِ﴿۸﴾
أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ الْعَزِيزِ الْوَهَّابِ﴿۹﴾
أَمْ لَهُم مُّلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا ۖ فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبَابِ﴿۱۰﴾
جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ﴿۱۱﴾
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ﴿۱۲﴾
وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ ۚ أُولَـٰئِكَ الْأَحْزَابُ﴿۱۳﴾
إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ﴿۱۴﴾
وَمَا يَنظُرُ هَـٰؤُلَاءِ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً مَّا لَهَا مِن فَوَاقٍ﴿۱۵﴾
وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ﴿۱۶﴾
اصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴿۱۷﴾
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِشْرَاقِ﴿۱۸﴾
وَالطَّيْرَ مَحْشُورَةً ۖ كُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ﴿۱۹﴾
وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ﴿۲۰﴾
وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ﴿۲۱﴾
إِذْ دَخَلُوا عَلَىٰ دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ ۖ قَالُوا لَا تَخَفْ ۖ خَصْمَانِ بَغَىٰ بَعْضُنَا عَلَىٰ بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَىٰ سَوَاءِ الصِّرَاطِ﴿۲۲﴾
إِنَّ هَـٰذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ﴿۲۳﴾
قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ۩﴿۲۴﴾
فَغَفَرْنَا لَهُ ذَٰلِكَ ۖ وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ﴿۲۵﴾
يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ﴿۲۶﴾
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ۚ ذَٰلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ﴿۲۷﴾
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴿۲۸﴾
كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ﴿۲۹﴾
وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ ۚ نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴿۳۰﴾
إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ﴿۳۱﴾
فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَن ذِكْرِ رَبِّي حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ﴿۳۲﴾
رُدُّوهَا عَلَيَّ ۖ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ﴿۳۳﴾
وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَىٰ كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ﴿۳۴﴾
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَّا يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِي ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ﴿۳۵﴾
فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ﴿۳۶﴾
وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَنَّاءٍ وَغَوَّاصٍ﴿۳۷﴾
وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ﴿۳۸﴾
هَـٰذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ﴿۳۹﴾
وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَىٰ وَحُسْنَ مَآبٍ﴿۴۰﴾
وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴿۴۱﴾
ارْكُضْ بِرِجْلِكَ ۖ هَـٰذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ﴿۴۲﴾
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ﴿۴۳﴾
وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ ۗ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا ۚ نِّعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴿۴۴﴾
وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ﴿۴۵﴾
إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ﴿۴۶﴾
وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴿۴۷﴾
وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ ۖ وَكُلٌّ مِّنَ الْأَخْيَارِ﴿۴۸﴾
هَـٰذَا ذِكْرٌ ۚ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ﴿۴۹﴾
جَنَّاتِ عَدْنٍ مُّفَتَّحَةً لَّهُمُ الْأَبْوَابُ﴿۵۰﴾
مُتَّكِئِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَشَرَابٍ﴿۵۱﴾
وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ﴿۵۲﴾
هَـٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ﴿۵۳﴾
إِنَّ هَـٰذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ مِن نَّفَادٍ﴿۵۴﴾
هَـٰذَا ۚ وَإِنَّ لِلطَّاغِينَ لَشَرَّ مَآبٍ﴿۵۵﴾
جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا فَبِئْسَ الْمِهَادُ﴿۵۶﴾
هَـٰذَا فَلْيَذُوقُوهُ حَمِيمٌ وَغَسَّاقٌ﴿۵۷﴾
وَآخَرُ مِن شَكْلِهِ أَزْوَاجٌ﴿۵۸﴾
هَـٰذَا فَوْجٌ مُّقْتَحِمٌ مَّعَكُمْ ۖ لَا مَرْحَبًا بِهِمْ ۚ إِنَّهُمْ صَالُو النَّارِ﴿۵۹﴾
قَالُوا بَلْ أَنتُمْ لَا مَرْحَبًا بِكُمْ ۖ أَنتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنَا ۖ فَبِئْسَ الْقَرَارُ﴿۶۰﴾
قَالُوا رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَـٰذَا فَزِدْهُ عَذَابًا ضِعْفًا فِي النَّارِ﴿۶۱﴾
وَقَالُوا مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ﴿۶۲﴾
أَتَّخَذْنَاهُمْ سِخْرِيًّا أَمْ زَاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصَارُ﴿۶۳﴾
إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ﴿۶۴﴾
قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ ۖ وَمَا مِنْ إِلَـٰهٍ إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴿۶۵﴾
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ﴿۶۶﴾
قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ﴿۶۷﴾
أَنتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ﴿۶۸﴾
مَا كَانَ لِيَ مِنْ عِلْمٍ بِالْمَلَإِ الْأَعْلَىٰ إِذْ يَخْتَصِمُونَ﴿۶۹﴾
إِن يُوحَىٰ إِلَيَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ﴿۷۰﴾
إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن طِينٍ﴿۷۱﴾
فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴿۷۲﴾
فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴿۷۳﴾
إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴿۷۴﴾
قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ۖ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ﴿۷۵﴾
قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ ۖ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴿۷۶﴾
قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ﴿۷۷﴾
وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ﴿۷۸﴾
قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴿۷۹﴾
قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ﴿۸۰﴾
إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ﴿۸۱﴾
قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴿۸۲﴾
إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴿۸۳﴾
قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ﴿۸۴﴾
لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ﴿۸۵﴾
قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ﴿۸۶﴾
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ﴿۸۷﴾
وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ﴿۸۸﴾
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الجمعة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴿۱﴾
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ﴿۲﴾
وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴿۳﴾
ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴿۴﴾
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴿۵﴾
قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴿۶﴾
وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴿۷﴾
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴿۸﴾
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴿۹﴾
فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴿۱۰﴾
وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا ۚ قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ۚ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴿۱۱﴾
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ﴿۱﴾
هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ﴿۲﴾
وَآخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴿۳﴾
ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴿۴﴾
مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا ۚ بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴿۵﴾
قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴿۶﴾
وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ۚ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴿۷﴾
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ۖ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴿۸﴾
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ۚ ذَٰلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴿۹﴾
فَإِذَا قُضِيَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴿۱۰﴾
وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا ۚ قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ ۚ وَاللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴿۱۱﴾
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة المزمل
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴿۱﴾
قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا﴿۲﴾
نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا﴿۳﴾
أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا﴿۴﴾
إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا﴿۵﴾
إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا﴿۶﴾
إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا﴿۷﴾
وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا﴿۸﴾
رَّبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا﴿۹﴾
وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا﴿۱۰﴾
وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا﴿۱۱﴾
إِنَّ لَدَيْنَا أَنكَالًا وَجَحِيمًا﴿۱۲﴾
وَطَعَامًا ذَا غُصَّةٍ وَعَذَابًا أَلِيمًا﴿۱۳﴾
يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيبًا مَّهِيلًا﴿۱۴﴾
إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ رَسُولًا﴿۱۵﴾
فَعَصَىٰ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذًا وَبِيلًا﴿۱۶﴾
فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا﴿۱۷﴾
السَّمَاءُ مُنفَطِرٌ بِهِ ۚ كَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا﴿۱۸﴾
إِنَّ هَـٰذِهِ تَذْكِرَةٌ ۖ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا﴿۱۹﴾
إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴿۲۰﴾
يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴿۱﴾
قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا﴿۲﴾
نِّصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا﴿۳﴾
أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا﴿۴﴾
إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا﴿۵﴾
إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا﴿۶﴾
إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا﴿۷﴾
وَاذْكُرِ اسْمَ رَبِّكَ وَتَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلًا﴿۸﴾
رَّبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا﴿۹﴾
وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا﴿۱۰﴾
وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا﴿۱۱﴾
إِنَّ لَدَيْنَا أَنكَالًا وَجَحِيمًا﴿۱۲﴾
وَطَعَامًا ذَا غُصَّةٍ وَعَذَابًا أَلِيمًا﴿۱۳﴾
يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ وَكَانَتِ الْجِبَالُ كَثِيبًا مَّهِيلًا﴿۱۴﴾
إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ رَسُولًا شَاهِدًا عَلَيْكُمْ كَمَا أَرْسَلْنَا إِلَىٰ فِرْعَوْنَ رَسُولًا﴿۱۵﴾
فَعَصَىٰ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذًا وَبِيلًا﴿۱۶﴾
فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا﴿۱۷﴾
السَّمَاءُ مُنفَطِرٌ بِهِ ۚ كَانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا﴿۱۸﴾
إِنَّ هَـٰذِهِ تَذْكِرَةٌ ۖ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلًا﴿۱۹﴾
إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِّنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَن لَّن تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَىٰ ۙ وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَآخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ﴿۲۰﴾
قرآن کریم : با ترجمه مهدی الهی قمشهای
سورة الشمس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا﴿۱﴾
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا﴿۲﴾
وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا﴿۳﴾
وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا﴿۴﴾
وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا﴿۵﴾
وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا﴿۶﴾
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴿۷﴾
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴿۸﴾
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴿۹﴾
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴿۱۰﴾
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴿۱۱﴾
إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴿۱۲﴾
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا﴿۱۳﴾
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا﴿۱۴﴾
وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا﴿۱۵﴾
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا﴿۱﴾
وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا﴿۲﴾
وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا﴿۳﴾
وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا﴿۴﴾
وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا﴿۵﴾
وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا﴿۶﴾
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا﴿۷﴾
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴿۸﴾
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا﴿۹﴾
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴿۱۰﴾
كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا﴿۱۱﴾
إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا﴿۱۲﴾
فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا﴿۱۳﴾
فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا﴿۱۴﴾
وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا﴿۱۵﴾