عبارات مورد جستجو در ۱۱۹ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» بدیشان پاسخ ده بهر چه آن نیکوتر، «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ» (۹۶) ما دانائیم بآنچه ایشان گویند.
«وَ قُلْ رَبِّ» و بگوى خداوند من، «أَعُوذُ بِکَ» فریاد خواهم بتو.
«مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» (۹۷) از بد در انداختن دیوان.
«وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» (۹۸) و فریاد خواهم بتو خداوند من که هیچ با من باشند.
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» تا آن گه که مرگ بیکى آید از ایشان، «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» (۹۹) گوید خداوند من مرا باز گذارید.
«لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» تا مگر که من کردار نیک کنم، «فِیما تَرَکْتُ» از آن کردارهاى نیک که نکردهام و بگذاشتهام، «کَلَّا» بودن این را روى نیست، «إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» براستى که آن سخنى است که او میخواهد گفت.
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ» و پیش ایشان با گور است و درنک در آن، «إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (۱۰۰) تا آن روز که ایشان را بر انگیزانند.
«فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ» آن گه که در صور دمند، «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ» میان خلق آن روز هیچ نژاد نه «وَ لا یَتَساءَلُونَ» (۱۰۱) و نه یکدیگر را پرسند هیچ.
«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» هر کرا گران آید ترازوى وى «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (۱۰۲) ایشان آنند که جاوید پیروز آمدگانند.
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» و هر کرا سبک آید ترازوى او «فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» ایشان آنند که از خویشتن درماندند، «فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (۱۰۳) در دوزخند جاویدان.
«تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» و افروزد آتش رویهاى ایشان را، «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» (۱۰۴) و ایشان در آن تباه رویانند.
«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ» ایشان را گویند نه سخنان و پیغامهاى من بر شما میخواندند؟ «فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» (۱۰۵) و شما آن را بدروغ مىداشتید.
«قالُوا رَبَّنا» گویند خداوند ما، «غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا» زور کرد بر ما بیش شد بدبخت بودن ما، «وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ» (۱۰۶) و قومى بودیم گمراهان «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» خداوند ما بیرون آر ما را از ایدر «فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» (۱۰۷) اگر باز گردیم ستمکار مائیم، «قالَ اخْسَؤُا فِیها» گوید دور شوید و خاموش درین سراى، «وَ لا تُکَلِّمُونِ» (۱۰۸) هیچ سخن مگویید با من.
«إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی» که گروهى بودند از رهیگان من»، «یَقُولُونَ رَبَّنا» میگفتند خداوند ما، «آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا» بگرویدیم بیامرز ما را و ببخشاى ما را، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (۱۰۹) که تو بهتر بخشایندگانى.
«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا» پس شما ایشان را افسوس گرفتید، «حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» تا فراموش کردند بر شما یاد من، «وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ» (۱۱۰) و شما ازیشان مىخندیدید «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» امروز من ایشان را پاداش دادم بپاداش آنکه صبر مىکردند، «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ» (۱۱۱) ایشان امروز رستگارانند.
«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ» گوید ایشان را این بودن شما در دنیا خود چند بود؟ «عَدَدَ سِنِینَ» (۱۱۲) بر شمار سالها؟
«قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» گویند روزى یا بعض روزى، «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» (۱۱۳) از فریشتگان پرس که شمار گیران تواند.
«قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» گوید آنچه بودید جز اندکى نبودید، «لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (۱۱۴) چون نیک بودى شما را اگر شمار دانستید.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» مىپنداشتید که ما شما را ببازیگرى آفریدیم، «وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (۱۱۵) مىپنداشتید که شما با ما نخواهید آمد.
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» چون برترست اللَّه آن خداى که پادشاه است براستى و سزا، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» نیست خدایى جز زو، «رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (۱۱۶) خداوند عرش کریم بزرگوار نیکو.
«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و هر که خداى دیگر خواند با اللَّه، «لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» که در آن او را نه عذرست و نه حجت، «فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» شمار او بنزدیک خداوند او، «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ»(۱۱۷) که ناگرویدگان هرگز نیک نیابند. «وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ» و بگوى خداوند من بیامرز، «وَ ارْحَمْ» و ببخشاى، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (۱۱۸) و تو بهتر بخشایندگانى.
«وَ قُلْ رَبِّ» و بگوى خداوند من، «أَعُوذُ بِکَ» فریاد خواهم بتو.
«مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» (۹۷) از بد در انداختن دیوان.
«وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» (۹۸) و فریاد خواهم بتو خداوند من که هیچ با من باشند.
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» تا آن گه که مرگ بیکى آید از ایشان، «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» (۹۹) گوید خداوند من مرا باز گذارید.
«لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» تا مگر که من کردار نیک کنم، «فِیما تَرَکْتُ» از آن کردارهاى نیک که نکردهام و بگذاشتهام، «کَلَّا» بودن این را روى نیست، «إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» براستى که آن سخنى است که او میخواهد گفت.
«وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ» و پیش ایشان با گور است و درنک در آن، «إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (۱۰۰) تا آن روز که ایشان را بر انگیزانند.
«فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ» آن گه که در صور دمند، «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ» میان خلق آن روز هیچ نژاد نه «وَ لا یَتَساءَلُونَ» (۱۰۱) و نه یکدیگر را پرسند هیچ.
«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» هر کرا گران آید ترازوى وى «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (۱۰۲) ایشان آنند که جاوید پیروز آمدگانند.
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» و هر کرا سبک آید ترازوى او «فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» ایشان آنند که از خویشتن درماندند، «فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ» (۱۰۳) در دوزخند جاویدان.
«تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» و افروزد آتش رویهاى ایشان را، «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» (۱۰۴) و ایشان در آن تباه رویانند.
«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ» ایشان را گویند نه سخنان و پیغامهاى من بر شما میخواندند؟ «فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» (۱۰۵) و شما آن را بدروغ مىداشتید.
«قالُوا رَبَّنا» گویند خداوند ما، «غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا» زور کرد بر ما بیش شد بدبخت بودن ما، «وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ» (۱۰۶) و قومى بودیم گمراهان «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» خداوند ما بیرون آر ما را از ایدر «فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» (۱۰۷) اگر باز گردیم ستمکار مائیم، «قالَ اخْسَؤُا فِیها» گوید دور شوید و خاموش درین سراى، «وَ لا تُکَلِّمُونِ» (۱۰۸) هیچ سخن مگویید با من.
«إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی» که گروهى بودند از رهیگان من»، «یَقُولُونَ رَبَّنا» میگفتند خداوند ما، «آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا» بگرویدیم بیامرز ما را و ببخشاى ما را، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (۱۰۹) که تو بهتر بخشایندگانى.
«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا» پس شما ایشان را افسوس گرفتید، «حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» تا فراموش کردند بر شما یاد من، «وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ» (۱۱۰) و شما ازیشان مىخندیدید «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» امروز من ایشان را پاداش دادم بپاداش آنکه صبر مىکردند، «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ» (۱۱۱) ایشان امروز رستگارانند.
«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ» گوید ایشان را این بودن شما در دنیا خود چند بود؟ «عَدَدَ سِنِینَ» (۱۱۲) بر شمار سالها؟
«قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» گویند روزى یا بعض روزى، «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» (۱۱۳) از فریشتگان پرس که شمار گیران تواند.
«قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» گوید آنچه بودید جز اندکى نبودید، «لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (۱۱۴) چون نیک بودى شما را اگر شمار دانستید.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» مىپنداشتید که ما شما را ببازیگرى آفریدیم، «وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (۱۱۵) مىپنداشتید که شما با ما نخواهید آمد.
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» چون برترست اللَّه آن خداى که پادشاه است براستى و سزا، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» نیست خدایى جز زو، «رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» (۱۱۶) خداوند عرش کریم بزرگوار نیکو.
«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و هر که خداى دیگر خواند با اللَّه، «لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» که در آن او را نه عذرست و نه حجت، «فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» شمار او بنزدیک خداوند او، «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ»(۱۱۷) که ناگرویدگان هرگز نیک نیابند. «وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ» و بگوى خداوند من بیامرز، «وَ ارْحَمْ» و ببخشاى، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» (۱۱۸) و تو بهتر بخشایندگانى.
رشیدالدین میبدی : ۲۳- سورة المؤمنون- مکیّة
۴ - النوبة الثانیة
قوله: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» اى ادفع بالخصلة الّتى هى احسن الخصال و هى الحلم و الصفح و الاغضاء عن جهلهم، و الصّبر على اذاهم، و قوله: «السَّیِّئَةَ» یعنى اذا هم ایّاک و تکذیبهم لک. نزول این آیت پیش از آن بود که فرمان آمد بقتال، رب العزّه مصطفى را بعفو و صفح فرمود گفت آن سخن بدو کرد بد ایشان را بحلم و صفح خویش دفع و بر اذى و تکذیب ایشان صبر کن، «وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا»، و بر وىّ نیکو ازیشان فرا بر، پس این آیت منسوخ شد بآیت قتال. و گفتهاند معنى آنست که عظهم برفق و لین و لا تعظهم بشدّة و عنف. اى محمد ایشان را که دعوت کنى و پند دهى برفق و لطف و آسانى دعوت کن و پند ده نه بسختى و درشتى چنان که جایى دیگر گفت: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ» الآیة. و موسى کلیم را در دعوت فرعون همین فرمود: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً»، و قیل الّتى هى احسن، لا اله الّا اللَّه، و السیئة، الشرک. «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ» اى یقولون من الشرک، فنجزیهم ما یستحقون.
«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ» اى استجیر بک و امتنع بعزّتک، «مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» قال ابن عباس: اى من نزعاتهم، و نزع الشیطان وسوسته. حتى یشغل عن امر اللَّه عز و جل. و قال مجاهد: همزات الشیاطین نفخهم و نفثهم، و اصل الهمز شدّة الدفع، یعنى دفعهم بالاغواء الى المعاصى. همزات الشیاطین آنست که بدها و معصیتها در پیش بنده افکنند و او را با معاصى دهند و بآن مشغول دارند تا از کار خدا و طاعت دارى وى باز ماند، و قال الحسن: معناه اعوذ بک من الجنون.
روى عن رجل من اهل بیت رسول اللَّه (ص) قال: قام رسول اللَّه الى صلاة اللّیل فهلّل ثلاثا فکبّر ثلاثا و قال اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم من همزه و نفثه و نفخه، قال: فسألته من الغد عن همزه، فقال: هو الموتة، قلت ما الموتة؟ قال الموتة اخذ الشیطان للانسان یشیر به الى ان یفعل فعلا یحدث عنده الجنون، و سألته عن نفثه، فقال: انه الشعر، و عن نفخه، فقال انّه الکبر.
«وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» فى شیء من امورى و انّما ذکر الحضور لانّ الشیطان اذا حضر ابن آدم یوسوسه و یجلب الیه شرّا فى دینه و دنیاه.
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» اى وقت الموت و انقضاء اجله. این آیت متصلست بآیت پیش، و التقدیر: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ، و قیل بل قلوبهم فى غمرة من هذا حتى اذا جاء احدهم الموت، و قیل التأویل لا نریک ما نعدهم بل نمهلهم حتى اذا جاء احدهم الموت. کقوله عز و جل: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ»، معنى آنست که یا محمّد ما تواناییم که با تو نمائیم که بایشان چه خواهد بود از عذاب لکن مىننمائیم و حرمت ترا فرا مىگذاریم تا آن روز که مرگى آید بایشان. «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» اى اذا عاین احدهم الآخرة قبل ان یذوق الموت ادرکته النّدامة على التقصیر، و قال تحسرا على ما فاته، ربّ ارددنى الى الدّنیا. معنى آنست که چون یکى از ایشان مخائل مرگ بر وى پیدا شود و آخرت او را عیان گردد، پشیمانى بوى اندر آید و بر گذشته تحسر خورد و گوید.
خداوند من مرا با دنیا فرست تا کار نیک کنم. «ارْجِعُونِ» بلفظ جمع گفت بر عادت عرب که با یکى خطاب جمع کنند بر وجه تعظیم، چنان که ربّ العزه گفت: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ» «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» و نظیر این در قرآن فراوانست و روا باشد که «ارْجِعُونِ» خطاب با فریشتگان بود که قبض روح وى مىکنند، یعنى که اوّل خداى را خواند و بوى استعانت کند و گوید: «رَبِّ» اى خداوند من، آن گه خطاب با فریشتگان گرداند گوید: «ارجعون الى الدنیا».
روى اذا عاین المؤمن الملائکة قالوا له نرجعک الى الدّنیا؟ فیقول الى دار الهموم و الأحزان لا بل قدما الى اللَّه، و اما الکافر فیقول رَبِّ ارْجِعُونِ.
«لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» اى اقول لا اله الا اللَّه و اعمل بطاعة اللَّه، «فِیما تَرَکْتُ» من طاعة اللَّه حین کنت فى الدّنیا، «کَلَّا» کلمة ردع و زجر اى لا یرجع الیها و لا یکون ذلک، «إِنَّها» یعنى سؤاله الرجعة، «کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» و لا ینالها، و قیل «إِنَّها کَلِمَةٌ» یعنى قوله: «لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» اى هو شیء لا حقیقة له لو ردّ، کقوله: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ». «وَ مِنْ وَرائِهِمْ» یعنى امامهم، «بَرْزَخٌ» البرزخ، الحاجز ما بین الدنیا و الآخرة، و هو المکث فى القبر، و البرزخ فى سورة الفرقان هو ما یحجز بین العذاب و الملح فى البحر، سمّاه فى موضع آخر حاجزا فى قوله: «وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً»، و فى الخبر. «انّ الوسوسة برازخ الایمان».
اى هو عارض بین الکفر و الایمان، و قیل «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» اى و من بعد موتهم حاجز بینهم و بین الرجوع الى الدّنیا الى یوم البعث.
«فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» اختلفوا فى هذه النفخة، فقال ابن عباس: هى النفخة الاولى، نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ» ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ، و قال ابن مسعود: هى النفخة الثانیة، قال یؤخذ بید العبد او الامة یوم القیامة فینصب على رؤس الاوّلین و الآخرین ثم ینادى مناد هذا فلان بن فلان فمن کان له قبله حق فلیأت الى حقه فیفرح المرء ان یکون له الحقّ على والده او ولده او زوجته او اخیه فیأخذه منه، ثمّ قرأ ابن مسعود «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ». گفتهاند اینجا اضمارست یعنى لا انساب بینهم تنفع. میان ایشان هیچ نسب نماند که بکار آید ایشان را و سود دارد، و بر وفق این معنى روایت کردند از حسن قال: اما و اللَّه انّ انسابهم لقائمة بینهم، بدلیل قوله: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ» و لکن لا ینتفعون بها و لا یتعاطفون، و هو المقصود بالنسب فاذا ذهب ذلک صار کان الانساب قد ذهبت، و کذلک معنى قوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «کل سبب و نسب ینقطع الّا سببى و نسبى»
اى لا ینفع یوم القیمة سبب و لا نسب الا سببه و نسبه و هو الایمان و القرآن. و قیل یوم القیامة یوم طویل مختلف الاحایین لا یتساءلون فى حین الفزع و یتساءلون فى حین الامن، و معنى یومئذ اى فى ذلک الوقت. قال الزّجاج: انّ یوم القیامة مقداره خمسون الف سنة، و فیه ازمنة و احوال، و انّما قیل یومئذ کما تقول نحن الیوم نفعل کذا و کذا، لیس ترید به یومک، انّما ترید نحن فى هذا الزّمان فیوم یقع للقطعة من الزمان، معنى آیت آنست که روز رستاخیز چون در صور دمند بوقت هیبت و سیاست و هنگام فزع، میان خلق هیچ نسب نماند که ایشان را بکار آید و هیچ با یکدیگر تفاخر در نسب نکنند چنان که در دنیا مىکردند و هیچ از احوال یکدیگر نپرسند چنان که در دنیا مىپرسیدند، هر کس بخود درمانده و بخود مشغول گشته.
«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» فى الکلام اختصار، یعنى موازین عمله الصالح، و انّما خرج الموازین جمعا لانّ من ارید به الجماعة و لهذا قال تعالى: «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» من العمل الصّالح، «فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ».
غبنوا انفسهم باهلاکهم ایّاها، «فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ» دائمون باقون لا یموتون «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» تلفح و تنفح فى معنى واحد الّا انّ اللفح اعظم تأثیرا، و المعنى یأخذ لهب النّار وجوههم بشدة، و قیل تأکل وجوههم النّار، «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» اى عابسون کقوله: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ» اى عابسة، قال الزّجاج الکالح الّذى قد تشمرت شفته عن اسنانه فبرزت، و سئل ابن مسعود عن معنى الآیة او ما رأیت الرأس المشوى کیف تقلص شفتاه و خرج انیابه روى ابو سعید الخدرى عن النبىّ (ص) فى قوله: «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» قال: «تشویه النّار فتقلص شفته العلیا حتى تبلغ وسط رأسه و تسترخى شفته السفلى حتى تبلغ سرته»
و فى روایة اخرى قال (ص): «تلفحهم النّار لفحة فتسیل لحومهم على اعقابهم».
«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی» القول فیه مضمر اى یقال لهم الم تکن آیاتى، یعنى القرآن، «تُتْلى عَلَیْکُمْ»، و قیل الم تکن رسلى یقرءون علیکم کتبى، و یسمعکم آیاتى الّتى فیها و عدى و وعیدى. «فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» اى بما اخبرتکم فیها، «قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا». اى سبقت علینا، «شِقْوَتُنا» و فى الحدیث، «ان رحمتى غلبت غضبى»
اى سبقت غضبى، قرأ حمزة و الکسائى، شقاوتنا بالالف و فتح الشین، و قرأ الآخرون شقوتنا بکسر الشین من غیر الف، و هما لغتان، یقال شقى یشقى شقاوة على فعالة کالسعادة، و شقوة على فعلة کالرّدة و الفتنة. یقال الشقاوة المضرّة اللاحقة فى العاقبة، و السعادة المنفعة اللاحقة فى العاقبة. «وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ» عن الحقّ فى الدّنیا لاجل ما کتب علینا من الشقاء، اقرّوا على انفسهم بالضّلال.
«رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» اى من النّار بفضلک، «فَإِنْ عُدْنا» الى شرکنا و الى ما تکره، «فَإِنَّا ظالِمُونَ».
«قالَ اخْسَؤُا» اى ابعدوا، «فیها» کما یقال للکلب اذا طرد اخسأ، و قیل معناه انطردوا فیها انطراد الکلاب، و ابعدوا فیها بعد الکلاب «وَ لا تُکَلِّمُونِ» فى رفع العذاب فانّى لا ارفعه عنکم و لا اخرجکم منها، فعند ذلک ایس الکفّار من الفرج.
مفسّران گفتند آخرتر سخنى که دوزخیان گویند اینست که: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» و پس از هزار سال ایشان را جواب دهند که: «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» پس از آن هیچ سخن نگویند که کسى فهم کند مگر شهیق و زفیر بانگى همى کنند چون بانگ خر، و عن ابى الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): «یلقى على اهل النّار الجوع فیعدل ما هم فیه من العذاب فیستغیثون بالطعام فیؤتون بطعام ذا غصّة فیذکرون انّهم کانوا یستغیثون فى الدّنیا بالشراب فیؤتون بالحمیم فى کلالیب من نار فاذا ادنیت من وجوههم قشرت وجوههم فاذا دخلت بطونهم قطعت ما فى بطونهم فیستغیثون عند ذلک، فیقال لهم او لم تک تأتیکم رسلکم بالبیّنات؟ فیقولون بلى، فیقال لهم فادعوا و ما دعاء الکافرین الّا فى ضلال، فیقولون ادعوا لنا مالکا فیقولون یا مالک لیقض علینا ربّک، قال انکم ماکثون، فیقولون: «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ. قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» «إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی»، هذا تعلیل لاستحقاق العذاب یعنى طائفة من عبادى هذه صفتهم یرید به الانبیاء و المرسلین، قال الربیع: هم اصحاب الصّفة، و قیل هم اصحاب رسول اللَّه (ص)، «یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ».
«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا». قرأ اهل المدینة و حمزة و الکسائى سخریا بضم السّین هاهنا و فى سورة ص. و قرأ الباقون بکسرهما و اتفقوا على الضمّ فى سورة الزخرف، قال الخلیل هما لغتان کقولهم بحر لجى و لجى، و کوکب درى و درى و قال الکسائى و الفراء: الکسر بمعنى الاستهزاء بالقول و الضمّ بمعنى التسخیر و الاستبعاد بالفعل و اتفقوا فى سورة الزخرف على الضمّ لانّه بمعنى التسخیر، «حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» تأویله انساکم شؤم اذا کم ایّاهم ذکرى، یعنى کانوا سبب النسیان و کنتم منهم تضحکون کقوله: «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ». مقاتل گفت: این در شأن کفار قریش فرو آمد که بفقراء صحابه بر مىگذشتند بلال و عمار و خباب و صهیب و غیر ایشان و بایشان استهزاء مىکردند و ناسزا مىگفتند ربّ العزه گفت: «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» اى جازیتهم الیوم بما یستحقون من الثواب لصبرهم على اذا کم و قیامهم على طاعتى، «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ». قرأ حمزة و الکسائى انّهم بکسر الالف على الاستیناف، و قرأ الآخرون بفتحها فتکون فى موضع المفعول الثانى، و المفعول الاوّل هم من جزیتهم لانّ جزى یتعدى الى مفعولین، و التقدیر جزیتهم الیوم بصبرهم الفوز بالجنّة کقوله: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» و یجوز ان یکون على اضمار اللّام و التقدیر، جزیتهم لانّهم هم الفائزون.
«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ» قرأ، حمزة و الکسائى، قل کم لبثتم على الامر، و کذلک قل ان لبثتم و المعنى، قولوا ایّها الکافرون، فاخرج الکلام مخرج الواحد، و المراد منه الجماعة اذ کان معناه مفهوما، و یجوز ان یکون المعنى یا من یسأل عن بعثهم قل لهم کم لبثتم، و هو على خطاب من یأمره اللَّه تعالى بسؤالهم و قرأ ابن کثیر قل کم لبثتم بغیر الالف على الامر، قال: ان لبثتم بالالف على الخبر لانّه جواب، و قرأ الباقون، قال کم لبثتم، قال ان لبثتم على الخبر فى الحرفین و الوجه انّه على الاخبار عن السائل فى الکلامین کلیهما، اى قال اللَّه عزّ و جل للکفار یوم البعث: «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ» اى فى الدّنیا و فى القبور، «عَدَدَ سِنِینَ، قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» نسوا مدّة لبثهم فى الدّنیا لعظم ما هم بصدره من العذاب، «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» اى الملائکة الّذین یحفظون اعمال بنى آدم و یحصونها علیهم. این خطاب با منکران بعث فردا که رب العزّة جلّ جلاله ایشان را بر انگیزاند و قیامت را معاینه ببینند ایشان را سؤال توبیخ کنند بآنچه دنیاء اندک فانى بر آخرت باقى اختیار کردند گوید: «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ»؟ قومى جواب دهند که: «لَبِثْنا یَوْماً» قومى، دیگر جواب دهند که: «أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ»، قومى دیگر گویند: «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» اللَّه، تعالى گوید: «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» اى ما لبثتم فى الدنیا الا قلیلا، سمّاه قلیلا لانّ الواحد و ان طال مکثه فى الدّنیا فانّه یکون قلیلا فى جنب ما یلبث فى الآخرة، لانّ لبثه فى الدّنیا و فى القبر متناه، «لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» قصر اعمارکم فى الدّنیا و طول مکثکم فى العذاب لما اشتغلتم بالکفر و المعاصى.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» اى لعبا و باطلا لا لحکمة من ثواب المطیع و عقاب العاصى، و هو مصدر فى موضع الحال اى عابثین، و قیل نصب مفعول له اى للعبث، و المعنى، أ فحسبتم انما خلقناکم للعبث تلعبون و تأکلون و تشربون
و تفعلون ما تریدون ثم لا تموتون للحساب و الجزاء، بیّن اللَّه تعالى انّه لو خلقهم لهذه الاشیاء لکان ذلک عبثا.
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» من ان یخلق الخلق للعبث و الباطل. نظیره قوله تعالى: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً» لم یخلقهم للعبث، و انّما خلقهم للعبادة و اقامة او امر اللَّه عزّ و جل، یقول اللَّه تعالى: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». و سئل بعض العلماء لم خلق اللَّه الخلق؟ فقال: لیعبدوه فانّه یحبّ عبادة العابدین و یثیبهم على قدر افضاله لا على قدر افعالهم، و ان کان غنیا عن عبادة خلقه و لیظهر احسانه لانّه محسن فاوجدهم لیحسن الیهم و یتفضّل علیهم فعامل بعضا بالعدل و بعضا بالفضل و خلق المؤمنین خاصة للرحمة، قال اللَّه تعالى: «وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً»، و قال تعالى: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» و لذلک خلقهم، و قال امیر المؤمنین على (ع) فى خطبته: أ فحسبتم انّ الموت لا یعمکم و القبر لا یضمکم و القیامة لا تجمعکم و الربّ لا یقضى بینکم، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»، و عن عبد اللَّه بن مسعود انه مرّ بمصاب مبتلى فقرأ فى اذنه «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» حتى ختم السورة فبوأ فقال له رسول اللَّه (ص) ما ذا قرأت فى اذنه؟ فاخبره، فقال: و الّذى نفسى بیده و لو انّ رجلا موقنا قرأها على جبل لزال.
و عن الاوزاعى قال: بلغنى انّ فى السماء الدّنیا ملکا ینادى کلّ یوم: الا لیت الخلق لم یخلقوا و یا لیتهم اذ خلقوا عرفوا ما خلقوا له و جلسوا فذکروا ما عملوا. ثم نزه اللَّه نفسه عمّا وصفه به المشرکون من اتخاذ الاولاد فقال جلّ ذکره: «فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» الّذى لا یزول ملکه و لا یفنى سلطانه الحقّ بنعوت جلاله متوحد، فى عز آزاله و علوّ اوصافه متفرد، فذاته حق و و صفاته حقّ و قوله صدق، و لا یتوجه لمخلوق علیه حق، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» یعنى السریر الحسن المرتفع، قیل کرمه عظمته و جلالته و ارتفاعه و امتناعه من ان یملکه غیره، و قیل کرمه رفع اللَّه ایّاه على اعناق الملائکة و کواهلهم و حفوف الملائکة به، و الکریم فى لغة الرعب الحسن السهل المنال.
«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» لا حجّة و لا بیّنة له لانّه لا حجّة فى دعوى الشرک، «فَإِنَّما حِسابُهُ» اى جزاؤه عند ربّه یجازیه بعمله کما قال: «إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ» اى جزاهم، و قال فى الشعراء: «إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّی» اى ما جزاؤهم الّا على ربّى. «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» لا سعد الجاحدون المکذّبون. قال الحسین بن الفضل: اثبت اللَّه الفلاح فى اول سورة للمؤمنین فقال تعالى. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» و نفاه فى آخرها عن الکافرین. فقال: «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» و «قل» یا محمد، «رَبِّ اغْفِرْ» اى ذنوبى، «وَ ارْحَمْ» اى تضرّعى، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» لا یرحم احد رحمتک، قیل، اذا رحم عبدا لم یوبخه على ذنبه، و هذا الدّعاء معطوف على ما علّمه من الدعاء قبله فى قوله: «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ».
«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ» اى استجیر بک و امتنع بعزّتک، «مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ» قال ابن عباس: اى من نزعاتهم، و نزع الشیطان وسوسته. حتى یشغل عن امر اللَّه عز و جل. و قال مجاهد: همزات الشیاطین نفخهم و نفثهم، و اصل الهمز شدّة الدفع، یعنى دفعهم بالاغواء الى المعاصى. همزات الشیاطین آنست که بدها و معصیتها در پیش بنده افکنند و او را با معاصى دهند و بآن مشغول دارند تا از کار خدا و طاعت دارى وى باز ماند، و قال الحسن: معناه اعوذ بک من الجنون.
روى عن رجل من اهل بیت رسول اللَّه (ص) قال: قام رسول اللَّه الى صلاة اللّیل فهلّل ثلاثا فکبّر ثلاثا و قال اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم من همزه و نفثه و نفخه، قال: فسألته من الغد عن همزه، فقال: هو الموتة، قلت ما الموتة؟ قال الموتة اخذ الشیطان للانسان یشیر به الى ان یفعل فعلا یحدث عنده الجنون، و سألته عن نفثه، فقال: انه الشعر، و عن نفخه، فقال انّه الکبر.
«وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ» فى شیء من امورى و انّما ذکر الحضور لانّ الشیطان اذا حضر ابن آدم یوسوسه و یجلب الیه شرّا فى دینه و دنیاه.
«حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» اى وقت الموت و انقضاء اجله. این آیت متصلست بآیت پیش، و التقدیر: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ، و قیل بل قلوبهم فى غمرة من هذا حتى اذا جاء احدهم الموت، و قیل التأویل لا نریک ما نعدهم بل نمهلهم حتى اذا جاء احدهم الموت. کقوله عز و جل: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ»، معنى آنست که یا محمّد ما تواناییم که با تو نمائیم که بایشان چه خواهد بود از عذاب لکن مىننمائیم و حرمت ترا فرا مىگذاریم تا آن روز که مرگى آید بایشان. «قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» اى اذا عاین احدهم الآخرة قبل ان یذوق الموت ادرکته النّدامة على التقصیر، و قال تحسرا على ما فاته، ربّ ارددنى الى الدّنیا. معنى آنست که چون یکى از ایشان مخائل مرگ بر وى پیدا شود و آخرت او را عیان گردد، پشیمانى بوى اندر آید و بر گذشته تحسر خورد و گوید.
خداوند من مرا با دنیا فرست تا کار نیک کنم. «ارْجِعُونِ» بلفظ جمع گفت بر عادت عرب که با یکى خطاب جمع کنند بر وجه تعظیم، چنان که ربّ العزه گفت: «إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ» «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ» و نظیر این در قرآن فراوانست و روا باشد که «ارْجِعُونِ» خطاب با فریشتگان بود که قبض روح وى مىکنند، یعنى که اوّل خداى را خواند و بوى استعانت کند و گوید: «رَبِّ» اى خداوند من، آن گه خطاب با فریشتگان گرداند گوید: «ارجعون الى الدنیا».
روى اذا عاین المؤمن الملائکة قالوا له نرجعک الى الدّنیا؟ فیقول الى دار الهموم و الأحزان لا بل قدما الى اللَّه، و اما الکافر فیقول رَبِّ ارْجِعُونِ.
«لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» اى اقول لا اله الا اللَّه و اعمل بطاعة اللَّه، «فِیما تَرَکْتُ» من طاعة اللَّه حین کنت فى الدّنیا، «کَلَّا» کلمة ردع و زجر اى لا یرجع الیها و لا یکون ذلک، «إِنَّها» یعنى سؤاله الرجعة، «کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها» و لا ینالها، و قیل «إِنَّها کَلِمَةٌ» یعنى قوله: «لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً» اى هو شیء لا حقیقة له لو ردّ، کقوله: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ». «وَ مِنْ وَرائِهِمْ» یعنى امامهم، «بَرْزَخٌ» البرزخ، الحاجز ما بین الدنیا و الآخرة، و هو المکث فى القبر، و البرزخ فى سورة الفرقان هو ما یحجز بین العذاب و الملح فى البحر، سمّاه فى موضع آخر حاجزا فى قوله: «وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً»، و فى الخبر. «انّ الوسوسة برازخ الایمان».
اى هو عارض بین الکفر و الایمان، و قیل «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» اى و من بعد موتهم حاجز بینهم و بین الرجوع الى الدّنیا الى یوم البعث.
«فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» اختلفوا فى هذه النفخة، فقال ابن عباس: هى النفخة الاولى، نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض. «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ» ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ، و قال ابن مسعود: هى النفخة الثانیة، قال یؤخذ بید العبد او الامة یوم القیامة فینصب على رؤس الاوّلین و الآخرین ثم ینادى مناد هذا فلان بن فلان فمن کان له قبله حق فلیأت الى حقه فیفرح المرء ان یکون له الحقّ على والده او ولده او زوجته او اخیه فیأخذه منه، ثمّ قرأ ابن مسعود «فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ». گفتهاند اینجا اضمارست یعنى لا انساب بینهم تنفع. میان ایشان هیچ نسب نماند که بکار آید ایشان را و سود دارد، و بر وفق این معنى روایت کردند از حسن قال: اما و اللَّه انّ انسابهم لقائمة بینهم، بدلیل قوله: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ» و لکن لا ینتفعون بها و لا یتعاطفون، و هو المقصود بالنسب فاذا ذهب ذلک صار کان الانساب قد ذهبت، و کذلک معنى قوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «کل سبب و نسب ینقطع الّا سببى و نسبى»
اى لا ینفع یوم القیمة سبب و لا نسب الا سببه و نسبه و هو الایمان و القرآن. و قیل یوم القیامة یوم طویل مختلف الاحایین لا یتساءلون فى حین الفزع و یتساءلون فى حین الامن، و معنى یومئذ اى فى ذلک الوقت. قال الزّجاج: انّ یوم القیامة مقداره خمسون الف سنة، و فیه ازمنة و احوال، و انّما قیل یومئذ کما تقول نحن الیوم نفعل کذا و کذا، لیس ترید به یومک، انّما ترید نحن فى هذا الزّمان فیوم یقع للقطعة من الزمان، معنى آیت آنست که روز رستاخیز چون در صور دمند بوقت هیبت و سیاست و هنگام فزع، میان خلق هیچ نسب نماند که ایشان را بکار آید و هیچ با یکدیگر تفاخر در نسب نکنند چنان که در دنیا مىکردند و هیچ از احوال یکدیگر نپرسند چنان که در دنیا مىپرسیدند، هر کس بخود درمانده و بخود مشغول گشته.
«فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» فى الکلام اختصار، یعنى موازین عمله الصالح، و انّما خرج الموازین جمعا لانّ من ارید به الجماعة و لهذا قال تعالى: «فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
«وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» من العمل الصّالح، «فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ».
غبنوا انفسهم باهلاکهم ایّاها، «فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ» دائمون باقون لا یموتون «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» تلفح و تنفح فى معنى واحد الّا انّ اللفح اعظم تأثیرا، و المعنى یأخذ لهب النّار وجوههم بشدة، و قیل تأکل وجوههم النّار، «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» اى عابسون کقوله: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ» اى عابسة، قال الزّجاج الکالح الّذى قد تشمرت شفته عن اسنانه فبرزت، و سئل ابن مسعود عن معنى الآیة او ما رأیت الرأس المشوى کیف تقلص شفتاه و خرج انیابه روى ابو سعید الخدرى عن النبىّ (ص) فى قوله: «وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ» قال: «تشویه النّار فتقلص شفته العلیا حتى تبلغ وسط رأسه و تسترخى شفته السفلى حتى تبلغ سرته»
و فى روایة اخرى قال (ص): «تلفحهم النّار لفحة فتسیل لحومهم على اعقابهم».
«أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی» القول فیه مضمر اى یقال لهم الم تکن آیاتى، یعنى القرآن، «تُتْلى عَلَیْکُمْ»، و قیل الم تکن رسلى یقرءون علیکم کتبى، و یسمعکم آیاتى الّتى فیها و عدى و وعیدى. «فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ» اى بما اخبرتکم فیها، «قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا». اى سبقت علینا، «شِقْوَتُنا» و فى الحدیث، «ان رحمتى غلبت غضبى»
اى سبقت غضبى، قرأ حمزة و الکسائى، شقاوتنا بالالف و فتح الشین، و قرأ الآخرون شقوتنا بکسر الشین من غیر الف، و هما لغتان، یقال شقى یشقى شقاوة على فعالة کالسعادة، و شقوة على فعلة کالرّدة و الفتنة. یقال الشقاوة المضرّة اللاحقة فى العاقبة، و السعادة المنفعة اللاحقة فى العاقبة. «وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ» عن الحقّ فى الدّنیا لاجل ما کتب علینا من الشقاء، اقرّوا على انفسهم بالضّلال.
«رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها» اى من النّار بفضلک، «فَإِنْ عُدْنا» الى شرکنا و الى ما تکره، «فَإِنَّا ظالِمُونَ».
«قالَ اخْسَؤُا» اى ابعدوا، «فیها» کما یقال للکلب اذا طرد اخسأ، و قیل معناه انطردوا فیها انطراد الکلاب، و ابعدوا فیها بعد الکلاب «وَ لا تُکَلِّمُونِ» فى رفع العذاب فانّى لا ارفعه عنکم و لا اخرجکم منها، فعند ذلک ایس الکفّار من الفرج.
مفسّران گفتند آخرتر سخنى که دوزخیان گویند اینست که: «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ» و پس از هزار سال ایشان را جواب دهند که: «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» پس از آن هیچ سخن نگویند که کسى فهم کند مگر شهیق و زفیر بانگى همى کنند چون بانگ خر، و عن ابى الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): «یلقى على اهل النّار الجوع فیعدل ما هم فیه من العذاب فیستغیثون بالطعام فیؤتون بطعام ذا غصّة فیذکرون انّهم کانوا یستغیثون فى الدّنیا بالشراب فیؤتون بالحمیم فى کلالیب من نار فاذا ادنیت من وجوههم قشرت وجوههم فاذا دخلت بطونهم قطعت ما فى بطونهم فیستغیثون عند ذلک، فیقال لهم او لم تک تأتیکم رسلکم بالبیّنات؟ فیقولون بلى، فیقال لهم فادعوا و ما دعاء الکافرین الّا فى ضلال، فیقولون ادعوا لنا مالکا فیقولون یا مالک لیقض علینا ربّک، قال انکم ماکثون، فیقولون: «رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ. قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ» «إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی»، هذا تعلیل لاستحقاق العذاب یعنى طائفة من عبادى هذه صفتهم یرید به الانبیاء و المرسلین، قال الربیع: هم اصحاب الصّفة، و قیل هم اصحاب رسول اللَّه (ص)، «یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ».
«فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا». قرأ اهل المدینة و حمزة و الکسائى سخریا بضم السّین هاهنا و فى سورة ص. و قرأ الباقون بکسرهما و اتفقوا على الضمّ فى سورة الزخرف، قال الخلیل هما لغتان کقولهم بحر لجى و لجى، و کوکب درى و درى و قال الکسائى و الفراء: الکسر بمعنى الاستهزاء بالقول و الضمّ بمعنى التسخیر و الاستبعاد بالفعل و اتفقوا فى سورة الزخرف على الضمّ لانّه بمعنى التسخیر، «حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی» تأویله انساکم شؤم اذا کم ایّاهم ذکرى، یعنى کانوا سبب النسیان و کنتم منهم تضحکون کقوله: «إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ». مقاتل گفت: این در شأن کفار قریش فرو آمد که بفقراء صحابه بر مىگذشتند بلال و عمار و خباب و صهیب و غیر ایشان و بایشان استهزاء مىکردند و ناسزا مىگفتند ربّ العزه گفت: «إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا» اى جازیتهم الیوم بما یستحقون من الثواب لصبرهم على اذا کم و قیامهم على طاعتى، «أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ». قرأ حمزة و الکسائى انّهم بکسر الالف على الاستیناف، و قرأ الآخرون بفتحها فتکون فى موضع المفعول الثانى، و المفعول الاوّل هم من جزیتهم لانّ جزى یتعدى الى مفعولین، و التقدیر جزیتهم الیوم بصبرهم الفوز بالجنّة کقوله: «وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً» و یجوز ان یکون على اضمار اللّام و التقدیر، جزیتهم لانّهم هم الفائزون.
«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ» قرأ، حمزة و الکسائى، قل کم لبثتم على الامر، و کذلک قل ان لبثتم و المعنى، قولوا ایّها الکافرون، فاخرج الکلام مخرج الواحد، و المراد منه الجماعة اذ کان معناه مفهوما، و یجوز ان یکون المعنى یا من یسأل عن بعثهم قل لهم کم لبثتم، و هو على خطاب من یأمره اللَّه تعالى بسؤالهم و قرأ ابن کثیر قل کم لبثتم بغیر الالف على الامر، قال: ان لبثتم بالالف على الخبر لانّه جواب، و قرأ الباقون، قال کم لبثتم، قال ان لبثتم على الخبر فى الحرفین و الوجه انّه على الاخبار عن السائل فى الکلامین کلیهما، اى قال اللَّه عزّ و جل للکفار یوم البعث: «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ» اى فى الدّنیا و فى القبور، «عَدَدَ سِنِینَ، قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» نسوا مدّة لبثهم فى الدّنیا لعظم ما هم بصدره من العذاب، «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» اى الملائکة الّذین یحفظون اعمال بنى آدم و یحصونها علیهم. این خطاب با منکران بعث فردا که رب العزّة جلّ جلاله ایشان را بر انگیزاند و قیامت را معاینه ببینند ایشان را سؤال توبیخ کنند بآنچه دنیاء اندک فانى بر آخرت باقى اختیار کردند گوید: «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ»؟ قومى جواب دهند که: «لَبِثْنا یَوْماً» قومى، دیگر جواب دهند که: «أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ»، قومى دیگر گویند: «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» اللَّه، تعالى گوید: «إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا» اى ما لبثتم فى الدنیا الا قلیلا، سمّاه قلیلا لانّ الواحد و ان طال مکثه فى الدّنیا فانّه یکون قلیلا فى جنب ما یلبث فى الآخرة، لانّ لبثه فى الدّنیا و فى القبر متناه، «لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» قصر اعمارکم فى الدّنیا و طول مکثکم فى العذاب لما اشتغلتم بالکفر و المعاصى.
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» اى لعبا و باطلا لا لحکمة من ثواب المطیع و عقاب العاصى، و هو مصدر فى موضع الحال اى عابثین، و قیل نصب مفعول له اى للعبث، و المعنى، أ فحسبتم انما خلقناکم للعبث تلعبون و تأکلون و تشربون
و تفعلون ما تریدون ثم لا تموتون للحساب و الجزاء، بیّن اللَّه تعالى انّه لو خلقهم لهذه الاشیاء لکان ذلک عبثا.
«فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» من ان یخلق الخلق للعبث و الباطل. نظیره قوله تعالى: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً» لم یخلقهم للعبث، و انّما خلقهم للعبادة و اقامة او امر اللَّه عزّ و جل، یقول اللَّه تعالى: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ». و سئل بعض العلماء لم خلق اللَّه الخلق؟ فقال: لیعبدوه فانّه یحبّ عبادة العابدین و یثیبهم على قدر افضاله لا على قدر افعالهم، و ان کان غنیا عن عبادة خلقه و لیظهر احسانه لانّه محسن فاوجدهم لیحسن الیهم و یتفضّل علیهم فعامل بعضا بالعدل و بعضا بالفضل و خلق المؤمنین خاصة للرحمة، قال اللَّه تعالى: «وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً»، و قال تعالى: «إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» و لذلک خلقهم، و قال امیر المؤمنین على (ع) فى خطبته: أ فحسبتم انّ الموت لا یعمکم و القبر لا یضمکم و القیامة لا تجمعکم و الربّ لا یقضى بینکم، «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ»، و عن عبد اللَّه بن مسعود انه مرّ بمصاب مبتلى فقرأ فى اذنه «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» حتى ختم السورة فبوأ فقال له رسول اللَّه (ص) ما ذا قرأت فى اذنه؟ فاخبره، فقال: و الّذى نفسى بیده و لو انّ رجلا موقنا قرأها على جبل لزال.
و عن الاوزاعى قال: بلغنى انّ فى السماء الدّنیا ملکا ینادى کلّ یوم: الا لیت الخلق لم یخلقوا و یا لیتهم اذ خلقوا عرفوا ما خلقوا له و جلسوا فذکروا ما عملوا. ثم نزه اللَّه نفسه عمّا وصفه به المشرکون من اتخاذ الاولاد فقال جلّ ذکره: «فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ» الّذى لا یزول ملکه و لا یفنى سلطانه الحقّ بنعوت جلاله متوحد، فى عز آزاله و علوّ اوصافه متفرد، فذاته حق و و صفاته حقّ و قوله صدق، و لا یتوجه لمخلوق علیه حق، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ» یعنى السریر الحسن المرتفع، قیل کرمه عظمته و جلالته و ارتفاعه و امتناعه من ان یملکه غیره، و قیل کرمه رفع اللَّه ایّاه على اعناق الملائکة و کواهلهم و حفوف الملائکة به، و الکریم فى لغة الرعب الحسن السهل المنال.
«وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» لا حجّة و لا بیّنة له لانّه لا حجّة فى دعوى الشرک، «فَإِنَّما حِسابُهُ» اى جزاؤه عند ربّه یجازیه بعمله کما قال: «إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ» اى جزاهم، و قال فى الشعراء: «إِنْ حِسابُهُمْ إِلَّا عَلى رَبِّی» اى ما جزاؤهم الّا على ربّى. «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» لا سعد الجاحدون المکذّبون. قال الحسین بن الفضل: اثبت اللَّه الفلاح فى اول سورة للمؤمنین فقال تعالى. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» و نفاه فى آخرها عن الکافرین. فقال: «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» و «قل» یا محمد، «رَبِّ اغْفِرْ» اى ذنوبى، «وَ ارْحَمْ» اى تضرّعى، «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ» لا یرحم احد رحمتک، قیل، اذا رحم عبدا لم یوبخه على ذنبه، و هذا الدّعاء معطوف على ما علّمه من الدعاء قبله فى قوله: «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ».
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ، و نه فرستادیم پیش از تو فرستادگان إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ مگر ایشان خورش میخوردند، وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ و در بازارها مىرفتند، وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً و شما را یکدیگر را فتنه و آزمایش کردیم، أَ تَصْبِرُونَ شکیبا باشید! وَ کانَ رَبُّکَ بَصِیراً. (۲۰) و خداوند تو بینا بود.
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا و گفتند ایشان که از دیدار ما نمىترسیدند و آن را نمىبیوسیدند لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ چرا بر ما فریشتگان فرو نفرستیدند به پیغام، أَوْ نَرى رَبَّنا یا ما خداى خود چرا نه بینیم، لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ در خویشتن بزرگمنشى آوردند و گردنکشى، وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً. (۲۱) و از اندازه برگذشتند بشوخى بزرگ.
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ آن روز که فریشتگان را بینند، لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ هیچ بشارت نیست آن روز کافران را، وَ یَقُولُونَ و میگویند فریشتگان ایشان را: حِجْراً مَحْجُوراً. (۲۲) بهشت بر شما بستهاى است از شما باز داشته.
وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ و بسر کردار ایشان آئیم از هر گونه که کردند، فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (۲۳) و آن را گردى کنیم پراکنده.
أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ بهشتیان آن روز، خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا با به آرامگاهىاند وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا. (۲۴) و با نیکوتر فروآمدن گاهى.
وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ و آن روز که بازشکافد آسمان از ابر وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا. (۲۵) و فرو فرستند فریشتگان فرو فرستادنى.
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ پادشاهى براستى آن روز رحمن راست، وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً (۲۶) و آن روزى است بر کافران دشخوار.
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ و آن روز کافر دو دست خود مىخاید، یَقُولُ یا لَیْتَنِی میگوید اى کاشک، اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (۲۷) با رسول راهى برگرفتمى.
یا وَیْلَتى نفرینا بر من، لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا (۲۸) کاشک من بهمان کس بدوست نگرفتیمى.
لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ که مرا از توحید بازگردانید و بگمراهى برد، بَعْدَ إِذْ جاءَنِی پس آنکه آمده بود بمن، وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا (۲۹) و دیو مردم را خوارکننده.
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ رسول گفت: خداوند من! إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (۳۰) این قوم من این قرآن را فرو گذاشتند.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ هم چنان هر پیغامبرى را دشمنى کردیم از بدان، وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً. (۳۱) و بسنده است خداوند تو براهنمایى و کارسازى و بیارى.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً چرا قرآن نه بیکبار فروفرستادندید؟ کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ آن را پراکنده فرستادیم تا دل ترا بآن نیرو میدهیم. وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا (۳۲) و آن را گشاده بتو رسانیدیم و بر تو خواندیم.
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ هیچ مثلى نیارند بتو إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ مگر جواب آریم از آن ترا براستى، وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (۳۳) و جواب آریم نیکو تفسیر ترا
الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ ایشان که مىروانند و با هم مىآرند روز رستخیز روان بر رویها بدوزخ، أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا (۳۴) ایشان به بتر جایگاهىاند و گمراهتر راهى.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ و دادیم موسى را نامه، وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً (۲۵) و هارون با او او را دستور کردیم و کارساز و یار.
فَقُلْنَا اذْهَبا گفتیم که هر دو روید! إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا بایشان که دروغ شمردند سخنان ما، فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً (۳۶) به نیست بدادیم ایشان را به نیست دادنى.
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ و قوم نوح را آن گه که رسولان را دروغزن گرفتند بآب بکشتیم ایشان را، وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً و ایشان مردمان را نشانى تا عبرت گیرند، وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً (۳۷) و نیز آن ستمکاران را عذابى ساختیم دردنماى.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ و عاد و ثمود را و اصحاب رس را هم عبرت کردیم مردمان را، وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً (۳۸) و گمراهان فراوان میان
وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ و همه را مثلها زدیم و بداستانها، وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً (۳۹) و همه را تباه کردیم و فرو بردیم فرو بردنى.
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ و برگذشتند بر آن شهر، الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ که بر آن باران بد باریدند، أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها نمىدیدند آن را ؟
بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً (۴۰) بلکه نمىترسند از برانگیخت.
وَ إِذا رَأَوْکَ و آن گه که ترا بینند إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً ترا جز بافسوس نمىگیرند، أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا؟ (۴۱) اینست آن کسى که اللَّه به پیغامبرى فرستاد؟
إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا نه کامستید مگر که ما را بىراه کردید و دور او کندید ما را از خدایان ما، لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها اگر نه آن بودى که ما شکیبایى کردیم بر آن، وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ آرى آگاه شوند و بدانند آن گه که عذاب بینند، مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا. (۴۲) آن کیست بىراهتر.
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؟ دیدى آن مرد که خویشتن را بخدایى گرفت؟ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا؟ (۴۳) تو بر سر او کوشنده نگاه دارى؟ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ؟ یا مىپندارى که بیشتر ایشان بشنوند؟ أَوْ یَعْقِلُونَ یا حق دریابند؟ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ نیستند ایشان مگر چون ستوران،، بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (۴۴) بلکه ایشان و بىسامانتر.
وَ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا و گفتند ایشان که از دیدار ما نمىترسیدند و آن را نمىبیوسیدند لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ چرا بر ما فریشتگان فرو نفرستیدند به پیغام، أَوْ نَرى رَبَّنا یا ما خداى خود چرا نه بینیم، لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ در خویشتن بزرگمنشى آوردند و گردنکشى، وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبِیراً. (۲۱) و از اندازه برگذشتند بشوخى بزرگ.
یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ آن روز که فریشتگان را بینند، لا بُشْرى یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ هیچ بشارت نیست آن روز کافران را، وَ یَقُولُونَ و میگویند فریشتگان ایشان را: حِجْراً مَحْجُوراً. (۲۲) بهشت بر شما بستهاى است از شما باز داشته.
وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ و بسر کردار ایشان آئیم از هر گونه که کردند، فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (۲۳) و آن را گردى کنیم پراکنده.
أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ بهشتیان آن روز، خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا با به آرامگاهىاند وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا. (۲۴) و با نیکوتر فروآمدن گاهى.
وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ و آن روز که بازشکافد آسمان از ابر وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزِیلًا. (۲۵) و فرو فرستند فریشتگان فرو فرستادنى.
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ پادشاهى براستى آن روز رحمن راست، وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرِینَ عَسِیراً (۲۶) و آن روزى است بر کافران دشخوار.
وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى یَدَیْهِ و آن روز کافر دو دست خود مىخاید، یَقُولُ یا لَیْتَنِی میگوید اى کاشک، اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا (۲۷) با رسول راهى برگرفتمى.
یا وَیْلَتى نفرینا بر من، لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلًا (۲۸) کاشک من بهمان کس بدوست نگرفتیمى.
لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ که مرا از توحید بازگردانید و بگمراهى برد، بَعْدَ إِذْ جاءَنِی پس آنکه آمده بود بمن، وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولًا (۲۹) و دیو مردم را خوارکننده.
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ رسول گفت: خداوند من! إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (۳۰) این قوم من این قرآن را فرو گذاشتند.
وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ هم چنان هر پیغامبرى را دشمنى کردیم از بدان، وَ کَفى بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً. (۳۱) و بسنده است خداوند تو براهنمایى و کارسازى و بیارى.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً چرا قرآن نه بیکبار فروفرستادندید؟ کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ آن را پراکنده فرستادیم تا دل ترا بآن نیرو میدهیم. وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا (۳۲) و آن را گشاده بتو رسانیدیم و بر تو خواندیم.
وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ هیچ مثلى نیارند بتو إِلَّا جِئْناکَ بِالْحَقِّ مگر جواب آریم از آن ترا براستى، وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً (۳۳) و جواب آریم نیکو تفسیر ترا
الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلى وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ ایشان که مىروانند و با هم مىآرند روز رستخیز روان بر رویها بدوزخ، أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبِیلًا (۳۴) ایشان به بتر جایگاهىاند و گمراهتر راهى.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ و دادیم موسى را نامه، وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزِیراً (۲۵) و هارون با او او را دستور کردیم و کارساز و یار.
فَقُلْنَا اذْهَبا گفتیم که هر دو روید! إِلَى الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا بایشان که دروغ شمردند سخنان ما، فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمِیراً (۳۶) به نیست بدادیم ایشان را به نیست دادنى.
وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ و قوم نوح را آن گه که رسولان را دروغزن گرفتند بآب بکشتیم ایشان را، وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً و ایشان مردمان را نشانى تا عبرت گیرند، وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمِینَ عَذاباً أَلِیماً (۳۷) و نیز آن ستمکاران را عذابى ساختیم دردنماى.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ و عاد و ثمود را و اصحاب رس را هم عبرت کردیم مردمان را، وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً (۳۸) و گمراهان فراوان میان
وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ و همه را مثلها زدیم و بداستانها، وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً (۳۹) و همه را تباه کردیم و فرو بردیم فرو بردنى.
وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَى الْقَرْیَةِ و برگذشتند بر آن شهر، الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ که بر آن باران بد باریدند، أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها نمىدیدند آن را ؟
بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً (۴۰) بلکه نمىترسند از برانگیخت.
وَ إِذا رَأَوْکَ و آن گه که ترا بینند إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً ترا جز بافسوس نمىگیرند، أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا؟ (۴۱) اینست آن کسى که اللَّه به پیغامبرى فرستاد؟
إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا نه کامستید مگر که ما را بىراه کردید و دور او کندید ما را از خدایان ما، لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها اگر نه آن بودى که ما شکیبایى کردیم بر آن، وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ آرى آگاه شوند و بدانند آن گه که عذاب بینند، مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا. (۴۲) آن کیست بىراهتر.
أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؟ دیدى آن مرد که خویشتن را بخدایى گرفت؟ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا؟ (۴۳) تو بر سر او کوشنده نگاه دارى؟ أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ؟ یا مىپندارى که بیشتر ایشان بشنوند؟ أَوْ یَعْقِلُونَ یا حق دریابند؟ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ نیستند ایشان مگر چون ستوران،، بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا (۴۴) بلکه ایشان و بىسامانتر.
رشیدالدین میبدی : ۲۷- سورة النمل- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا سلیمان گفت: اى مهینان سپاه أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها کیست از شما که تخت آن زن بمن آرد؟ قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (۳۸) پیش از آن که ایشان مسلمانى را بمن آیند.
قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ گفت ستنبهاى از پریان: أَنَا آتِیکَ بِهِ من آن تخت را بتو آرم، قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ پیش از آنکه ازین نشست برخیزى، وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (۳۹) و من آورد را با نیرویم و سپردن را استوار.
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ آن مرد گفت که بنزدیک او دانشى بود از کتاب: أَنَا آتِیکَ بِهِ من بتو آرم آن قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ پیش از آنکه نگرستن چشم تو از جاى با تو آید و پردازد. فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ چون آن را دید آرمیده نزدیک او قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی گفت: این از افزونى نعمت اللَّه است بر من. لِیَبْلُوَنِی مىبیازماید مرا أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ که آزادى کنم یا نسپاسى آرم وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ و هر که آزادى کند خود را کند وَ مَنْ کَفَرَ و هر که نسپاسى کند فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ (۴۰) خداوند من بى نیازست و نیکوکار.
قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها گفت: تخت را جد کنید نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی تا نگریم که بجاى آرد أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ (۴۱) یا از ایشان بود که بجاى نیارند.
فَلَمَّا جاءَتْ چون آمد بلقیس، قِیلَ گفتند او را: أَ هکَذا عَرْشُکِ چنین است آن تخت تو؟ قالَتْ گفت کَأَنَّهُ هُوَ چنانست گویى که آنست وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها و ما را دانش دادند پیش از آن وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ (۴۲) و ما مسلمان بودیم.
وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ و آفتاب او را از مسلمانى بازداشت إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ (۴۳) که او از قوم کافران بود.
لَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ گفتند در طارم آىلَمَّا رَأَتْهُ چون دید طارم را سِبَتْهُ لُجَّةً پنداشت که آب ژرف است، شَفَتْ عَنْ ساقَیْها دامن از ساق بر کشید که پاى در آب نهدالَ گفت:نَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ آن طارمى است از آبگینه پاک ساخته و نسو دادهالَتْ رَبِ گفت خداوند مننِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی من ستم کردم بر خویشتن أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ و گردن نهادم و مسلمان شدم با سلیمانلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۴۴) خداوند جهانیان را.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ و فرستادیم بثمود أَخاهُمْ صالِحاً مرد ایشان را صالح أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ که اللَّه را پرستید یگانه فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ دو گروه شدند، یَخْتَصِمُونَ (۴۵) با یکدیگر شور و جنگ درگرفتند.
قالَ یا قَوْمِ گفت اى قوم: لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ چرا بعذاب مىشتابید پیش از نیکى، لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ چرا آمرزش مىنخواهید از اللَّه لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۶) تا مگر بر شما ببخشاید.
قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ گفتند: فال بد گرفتیم بتو و باینان که با تواند. قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ گفت آنچه شما ارزانى آنید بخش آن بنزدیک اللَّه است بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (۴۷) نیست مگر آنکه شما قومىاید که مىبیازمایند شما را.
وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ و در شارستان نه تن بودند یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ که در زمین مىتباهکارى کردند وَ لا یُصْلِحُونَ (۴۸) و نیک کارى نمىکردند.
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ گفتند یکدیگر را سوگند خورید بخدا لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ که ناچاره شبیخون کنیم بر صالح و کسان وى ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ انگه چون و داورى دارى او را گوئیم: ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ کشتن و کسان او را ما نبودیم وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۴۹) و ما مىراست گوئیم.
وَ مَکَرُوا مَکْراً ایشان دستانى ساختند نهان وَ مَکَرْنا مَکْراً و ما دستانى ساختیم نهان وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۰) و ایشان آگاه نبودند.
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ در نگر سرانجام دستان ایشان چون بود.
أَنَّا دَمَّرْناهُمْ و ما دمار از ایشان برآوردیم وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (۵۱) و قوم ایشان را همگان.
فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً آن گه خان و مان ایشان تهى گذاشته بِما ظَلَمُوا بآن ستمکارى که کردند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً در ان نشانى است و لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۵۲) ایشان را که بدانند.
وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا رهانیدیم ایشان را که بگرویدند وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۵۳) و از ناپسند مىپرهیزیدند.
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ و لوط را آن گه که قوم خویش را گفت: أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ مى کار زشت کنید وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (۵۴) و شما خردمندانید و میدانید
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ با مردان مىگرائید بکامرانى فرود از زنان بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (۵۵) نیست جز آن که قومى نادانید.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا نبود پاسخ قوم او مگر که مىگفتند.
أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ بیرون کنید قوم لوط را از شهر خویش إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (۵۶) ایشان مردمانىاند که مى پاکیزگى برزند.
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ و رهانیدیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را قَدَّرْناها که چنان خواستیم، مِنَ الْغابِرِینَ (۵۷) که آن زن از بازماندگان بود.
وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً و بریشان بارانى باریدیم فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (۵۸) چون بد بارانى بود آگاه کردگان و پند نپذیرندگان.
قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ گفت ستنبهاى از پریان: أَنَا آتِیکَ بِهِ من آن تخت را بتو آرم، قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ پیش از آنکه ازین نشست برخیزى، وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (۳۹) و من آورد را با نیرویم و سپردن را استوار.
قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ آن مرد گفت که بنزدیک او دانشى بود از کتاب: أَنَا آتِیکَ بِهِ من بتو آرم آن قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ پیش از آنکه نگرستن چشم تو از جاى با تو آید و پردازد. فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ چون آن را دید آرمیده نزدیک او قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی گفت: این از افزونى نعمت اللَّه است بر من. لِیَبْلُوَنِی مىبیازماید مرا أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ که آزادى کنم یا نسپاسى آرم وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ و هر که آزادى کند خود را کند وَ مَنْ کَفَرَ و هر که نسپاسى کند فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ (۴۰) خداوند من بى نیازست و نیکوکار.
قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها گفت: تخت را جد کنید نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِی تا نگریم که بجاى آرد أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لا یَهْتَدُونَ (۴۱) یا از ایشان بود که بجاى نیارند.
فَلَمَّا جاءَتْ چون آمد بلقیس، قِیلَ گفتند او را: أَ هکَذا عَرْشُکِ چنین است آن تخت تو؟ قالَتْ گفت کَأَنَّهُ هُوَ چنانست گویى که آنست وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها و ما را دانش دادند پیش از آن وَ کُنَّا مُسْلِمِینَ (۴۲) و ما مسلمان بودیم.
وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ و آفتاب او را از مسلمانى بازداشت إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرِینَ (۴۳) که او از قوم کافران بود.
لَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ گفتند در طارم آىلَمَّا رَأَتْهُ چون دید طارم را سِبَتْهُ لُجَّةً پنداشت که آب ژرف است، شَفَتْ عَنْ ساقَیْها دامن از ساق بر کشید که پاى در آب نهدالَ گفت:نَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ آن طارمى است از آبگینه پاک ساخته و نسو دادهالَتْ رَبِ گفت خداوند مننِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی من ستم کردم بر خویشتن أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ و گردن نهادم و مسلمان شدم با سلیمانلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۴۴) خداوند جهانیان را.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى ثَمُودَ و فرستادیم بثمود أَخاهُمْ صالِحاً مرد ایشان را صالح أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ که اللَّه را پرستید یگانه فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ دو گروه شدند، یَخْتَصِمُونَ (۴۵) با یکدیگر شور و جنگ درگرفتند.
قالَ یا قَوْمِ گفت اى قوم: لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ چرا بعذاب مىشتابید پیش از نیکى، لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ چرا آمرزش مىنخواهید از اللَّه لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۶) تا مگر بر شما ببخشاید.
قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ گفتند: فال بد گرفتیم بتو و باینان که با تواند. قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ گفت آنچه شما ارزانى آنید بخش آن بنزدیک اللَّه است بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (۴۷) نیست مگر آنکه شما قومىاید که مىبیازمایند شما را.
وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ و در شارستان نه تن بودند یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ که در زمین مىتباهکارى کردند وَ لا یُصْلِحُونَ (۴۸) و نیک کارى نمىکردند.
قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ گفتند یکدیگر را سوگند خورید بخدا لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ که ناچاره شبیخون کنیم بر صالح و کسان وى ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ انگه چون و داورى دارى او را گوئیم: ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ کشتن و کسان او را ما نبودیم وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۴۹) و ما مىراست گوئیم.
وَ مَکَرُوا مَکْراً ایشان دستانى ساختند نهان وَ مَکَرْنا مَکْراً و ما دستانى ساختیم نهان وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۰) و ایشان آگاه نبودند.
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ در نگر سرانجام دستان ایشان چون بود.
أَنَّا دَمَّرْناهُمْ و ما دمار از ایشان برآوردیم وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (۵۱) و قوم ایشان را همگان.
فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً آن گه خان و مان ایشان تهى گذاشته بِما ظَلَمُوا بآن ستمکارى که کردند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً در ان نشانى است و لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۵۲) ایشان را که بدانند.
وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا رهانیدیم ایشان را که بگرویدند وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۵۳) و از ناپسند مىپرهیزیدند.
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ و لوط را آن گه که قوم خویش را گفت: أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ مى کار زشت کنید وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (۵۴) و شما خردمندانید و میدانید
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ با مردان مىگرائید بکامرانى فرود از زنان بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (۵۵) نیست جز آن که قومى نادانید.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا نبود پاسخ قوم او مگر که مىگفتند.
أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ بیرون کنید قوم لوط را از شهر خویش إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (۵۶) ایشان مردمانىاند که مى پاکیزگى برزند.
فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ و رهانیدیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را قَدَّرْناها که چنان خواستیم، مِنَ الْغابِرِینَ (۵۷) که آن زن از بازماندگان بود.
وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً و بریشان بارانى باریدیم فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (۵۸) چون بد بارانى بود آگاه کردگان و پند نپذیرندگان.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ نمىبینند که اللَّه چون در مىگیرد کار و چون مىآفریند آفریده و از نیست هست میکند ثُمَّ یُعِیدُهُ آن گه باز ایشان را از خاک بیرون آرد إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (۱۹) و آن بر خداى آسانست.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ و بنگرید که چون آفرید جهان و جهانیان را ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ پس اللَّه باز فردا بآفرینش پسین خلق را زنده کند إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۲۰) که اللَّه بر همه چیز توانا است.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ عذاب کند او را که خواهد وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ ببخشاید او را که خواهد وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (۲۱) و با او گرداند شما را.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و شما پیش نشوید ازو، نه در زمین و نه در آسمان، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ و نیست شما را فرود از اللَّه مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۲۲) نه خداوندى نه کار سازى نه یارى دهى.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداى وَ لِقائِهِ و نشانهاى دیدن او و دیدن پاداش او أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی ایشاناند که نومید ماندند از بخشایش من وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۳) و ایشاناند که ایشان را است عذابى دردنماى.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم وى او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند: اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ بکشید او را یا بآتش سوزید او را فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ تا برهانید اللَّه او را از آتش ایشان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۲۴) درین نشانهایى است آشکارا گروهى را که بگروند.
وَ قالَ گفت: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً آنچه گرفتید از بتان فرود از اللَّه بخدایى مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا مهریست میان شما درین جهان ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ پس آن گه روز رستاخیز شما بایشان کافر شوید و ایشان بشما وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً و شما بر ایشان نفرینید و ایشان بر شما وَ مَأْواکُمُ النَّارُ و پس آن گه جایگاه شما آتش است وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۵) و شما را فریاد رسى نه و یارى دهى.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ایمان آورد باو لوط وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی گفت من از هر معبودى فرود از اللَّه با اللَّه بریدم و از هر کیشى جز توحید با اللَّه بریدم إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۶) که اللَّه اوست که تواناست داناى فراخ توان راست دان.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ و او را اسحاق بخشیدیم و یعقوب وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ و در نژاد او پیغامبرى نهادیم و حکم و دین وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا و مزد او باو دادیم درین جهان وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۲۷) و در آن جهان از نیکان و شایستگان است.
وَ لُوطاً و فرستادیم لوط را إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ آن گه که قوم خویش را گفت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ شما آن کار زشت میکنید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (۲۸) هیچ کس بر شما پیشى نکرد با آن از جهانیان.
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شما با مردان میگرائید وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ و راه نسل و فرزند مىببرید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ و در انجمن ناپسندها و ناشایستها میکنید. فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم او او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ عذاب خداى بما آر إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۹) اگر مى راست گویى که پیغامبرى.
قالَ رَبِّ انْصُرْنِی گفت خداوند من یارى ده مرا عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (۳۰) برین قوم تباهکاران.
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ چون در آمد فرستادگان ما بر ابراهیم بِالْبُشْرى بشارت دادن او را قالُوا گفتند إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما هلاک خواهیم کرد مردمان این شهر را إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (۳۱) که مردمان آن بر خویشتن ستمکاراناند و گناه ایشان را.
قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً گفت لوط در آن است قالُوا گفتند نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها ما از توبه دانیم که در آن کیست لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ برهانیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۲) آن زن از ایشان بود که مىباز بایست ماند با هلاک شدگان.
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً و چون فرستادگان ما بلوط آمد سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً رنجه شد او و اندوهگین از قوم خویش وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ گفتند مترس و اندوهگین مباش إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ ما رهاننده توایم و کسان تو مگر زن تو کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۳) آن زن از ایشان بود که از نجات باز ماندند و در میان تباه شدگان بماند.
إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما فرو خواهیم آورد بر مردمان این شهر رِجْزاً مِنَ السَّماءِ عذابى از آسمان بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (۳۴) بآن تباهکارى و بدى که میکردند.
وَ لَقَدْ تَرَکْنا و آن گه باز گذاشتیم مِنْها از آن آیَةً بَیِّنَةً نشانى روشن لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۳۵) گروهانى را که خرد دارند و عبرت دریابند.
وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم باهل مدین مرد ایشان شعیب فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت اى قوم اللَّه را پرستید وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ و از روز پسین بترسید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۳۶) و بگزاف و تباهى در زمین مروید بدکاران.
فَکَذَّبُوهُ دروغزن گرفتند شعیب را فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ زلزله ایشان را فرا گرفت فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (۳۷) تا هم در خان و مان خویش فراهم افتادند مرده.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ یاد کن عاد و ثمود را وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ و شما را پیدا مانده است از خان و مان و نشستگاههاى ایشان چیزى وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ و دیو بر آراست ایشان را کارهاى ایشان فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ و ایشان را برگردانید از راه راست وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (۳۸) گروهى بودند چستکار و باریکبین و زیرکدست.
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ و یاد کن قارون را و فرعون را و هامان را وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ بایشان آمد موسى بپیغامها و نشانهاى روشن فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ گردن کشیدند در زمین وَ ما کانُوا سابِقِینَ (۳۹) پیش نشدند از ما و با ما برنیامدند و با ما نتاوستند.
فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ همه را بگناه ایشان گرفتیم فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً از ایشان بود که بر ایشان باران سنگ فرو هشتیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ و از ایشان بود که بانگ بگرفت ایشان را تا زهره چکید وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ و از ایشان بود که بزمین فرو بردیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا و از ایشان بود که بآب بکشتیم، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ و اللَّه بیدادگر نبود تا بر ایشان بیداد کند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۰) لیکن ایشان بر خود بیداد کردند.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ مثل و سان ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً چون مثل و سان عنکبوت است که خانه گرفت وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ و سستتر همه خانهها خانه عنکبوت است که نه گرما باز دارد نه سرما لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱) اگر دانندى
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ اللَّه میداند ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ آنچه فرود ازو خداى میخوانند وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴۲) و او توانا است دانا است.
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ و این مثل، و سانها مىزنیم مردمان را وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ (۴۳) و در نیابد آن را مگر دانایان.
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اللَّه بیافرید آسمانها و زمینها را ب «کن» و سخن روان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (۴۴) در آفرینش آن نشانى روشن است گرویدگان را.
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ میخوان آنچه پیغام دادند بتو ازین نامه وَ أَقِمِ الصَّلاةَ و بپاىدار نماز بهنگام إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ که نماز باز زند از زشتى و ناپسند وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ و یاد اللَّه بزرگست و مه است از یاد رهى او را وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (۴۵) و اللَّه میداند آنچه میکنند.
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ و پیکار مکنید، با اهل کتاب گزیت پذیرفتهاند إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مگر بوفا کردن ایشان را إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ لکن با اهل شرک میکاوید و جنگ مىپیوندید وَ قُولُوا و گوئید آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ بگرویدیم بآنچه فرو فرستادند بر ما و آنچه فرو فرستادند بر شما وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ و خداوند ما و خداوند شما یکیست وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۴۶) و ما او را گردن نهادگانیم.
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ و هم چنان بر تو قرآن فرو فرستادیم فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم باین قرآن گرویدهاند وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ و از اینان هم کس است که گرویده است بآن وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ (۴۷) و باز ننشیند از پذیرفتن سخن ما مگر ناگرویدگان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ گوى بروید در زمین فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ و بنگرید که چون آفرید جهان و جهانیان را ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ پس اللَّه باز فردا بآفرینش پسین خلق را زنده کند إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۲۰) که اللَّه بر همه چیز توانا است.
یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ عذاب کند او را که خواهد وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ ببخشاید او را که خواهد وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (۲۱) و با او گرداند شما را.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و شما پیش نشوید ازو، نه در زمین و نه در آسمان، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ و نیست شما را فرود از اللَّه مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۲۲) نه خداوندى نه کار سازى نه یارى دهى.
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ و ایشان که کافر شدند بسخنان خداى وَ لِقائِهِ و نشانهاى دیدن او و دیدن پاداش او أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی ایشاناند که نومید ماندند از بخشایش من وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۳) و ایشاناند که ایشان را است عذابى دردنماى.
فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم وى او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند: اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ بکشید او را یا بآتش سوزید او را فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ تا برهانید اللَّه او را از آتش ایشان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۲۴) درین نشانهایى است آشکارا گروهى را که بگروند.
وَ قالَ گفت: إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً آنچه گرفتید از بتان فرود از اللَّه بخدایى مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا مهریست میان شما درین جهان ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ پس آن گه روز رستاخیز شما بایشان کافر شوید و ایشان بشما وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً و شما بر ایشان نفرینید و ایشان بر شما وَ مَأْواکُمُ النَّارُ و پس آن گه جایگاه شما آتش است وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۵) و شما را فریاد رسى نه و یارى دهى.
فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ ایمان آورد باو لوط وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی گفت من از هر معبودى فرود از اللَّه با اللَّه بریدم و از هر کیشى جز توحید با اللَّه بریدم إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۶) که اللَّه اوست که تواناست داناى فراخ توان راست دان.
وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ و او را اسحاق بخشیدیم و یعقوب وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ و در نژاد او پیغامبرى نهادیم و حکم و دین وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا و مزد او باو دادیم درین جهان وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۲۷) و در آن جهان از نیکان و شایستگان است.
وَ لُوطاً و فرستادیم لوط را إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ آن گه که قوم خویش را گفت: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ شما آن کار زشت میکنید ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (۲۸) هیچ کس بر شما پیشى نکرد با آن از جهانیان.
أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شما با مردان میگرائید وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ و راه نسل و فرزند مىببرید وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ و در انجمن ناپسندها و ناشایستها میکنید. فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ نبود پاسخ قوم او او را إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنچه گفتند ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ عذاب خداى بما آر إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۹) اگر مى راست گویى که پیغامبرى.
قالَ رَبِّ انْصُرْنِی گفت خداوند من یارى ده مرا عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ (۳۰) برین قوم تباهکاران.
وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ چون در آمد فرستادگان ما بر ابراهیم بِالْبُشْرى بشارت دادن او را قالُوا گفتند إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما هلاک خواهیم کرد مردمان این شهر را إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمِینَ (۳۱) که مردمان آن بر خویشتن ستمکاراناند و گناه ایشان را.
قالَ إِنَّ فِیها لُوطاً گفت لوط در آن است قالُوا گفتند نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیها ما از توبه دانیم که در آن کیست لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ برهانیم او را و کسان او را إِلَّا امْرَأَتَهُ مگر زن او را کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۲) آن زن از ایشان بود که مىباز بایست ماند با هلاک شدگان.
وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً و چون فرستادگان ما بلوط آمد سِیءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً رنجه شد او و اندوهگین از قوم خویش وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ گفتند مترس و اندوهگین مباش إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ ما رهاننده توایم و کسان تو مگر زن تو کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ (۳۳) آن زن از ایشان بود که از نجات باز ماندند و در میان تباه شدگان بماند.
إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ ما فرو خواهیم آورد بر مردمان این شهر رِجْزاً مِنَ السَّماءِ عذابى از آسمان بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (۳۴) بآن تباهکارى و بدى که میکردند.
وَ لَقَدْ تَرَکْنا و آن گه باز گذاشتیم مِنْها از آن آیَةً بَیِّنَةً نشانى روشن لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۳۵) گروهانى را که خرد دارند و عبرت دریابند.
وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً و فرستادیم باهل مدین مرد ایشان شعیب فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ گفت اى قوم اللَّه را پرستید وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ و از روز پسین بترسید وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۳۶) و بگزاف و تباهى در زمین مروید بدکاران.
فَکَذَّبُوهُ دروغزن گرفتند شعیب را فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ زلزله ایشان را فرا گرفت فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ (۳۷) تا هم در خان و مان خویش فراهم افتادند مرده.
وَ عاداً وَ ثَمُودَ یاد کن عاد و ثمود را وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ و شما را پیدا مانده است از خان و مان و نشستگاههاى ایشان چیزى وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ و دیو بر آراست ایشان را کارهاى ایشان فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ و ایشان را برگردانید از راه راست وَ کانُوا مُسْتَبْصِرِینَ (۳۸) گروهى بودند چستکار و باریکبین و زیرکدست.
وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ و یاد کن قارون را و فرعون را و هامان را وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَیِّناتِ بایشان آمد موسى بپیغامها و نشانهاى روشن فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ گردن کشیدند در زمین وَ ما کانُوا سابِقِینَ (۳۹) پیش نشدند از ما و با ما برنیامدند و با ما نتاوستند.
فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ همه را بگناه ایشان گرفتیم فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً از ایشان بود که بر ایشان باران سنگ فرو هشتیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ و از ایشان بود که بانگ بگرفت ایشان را تا زهره چکید وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ و از ایشان بود که بزمین فرو بردیم وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا و از ایشان بود که بآب بکشتیم، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ و اللَّه بیدادگر نبود تا بر ایشان بیداد کند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۴۰) لیکن ایشان بر خود بیداد کردند.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ مثل و سان ایشان که فرود از اللَّه خدایان گرفتند کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً چون مثل و سان عنکبوت است که خانه گرفت وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ و سستتر همه خانهها خانه عنکبوت است که نه گرما باز دارد نه سرما لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱) اگر دانندى
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ اللَّه میداند ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ آنچه فرود ازو خداى میخوانند وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴۲) و او توانا است دانا است.
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ و این مثل، و سانها مىزنیم مردمان را وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ (۴۳) و در نیابد آن را مگر دانایان.
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ اللَّه بیافرید آسمانها و زمینها را ب «کن» و سخن روان إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (۴۴) در آفرینش آن نشانى روشن است گرویدگان را.
اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ میخوان آنچه پیغام دادند بتو ازین نامه وَ أَقِمِ الصَّلاةَ و بپاىدار نماز بهنگام إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ که نماز باز زند از زشتى و ناپسند وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ و یاد اللَّه بزرگست و مه است از یاد رهى او را وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (۴۵) و اللَّه میداند آنچه میکنند.
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ و پیکار مکنید، با اهل کتاب گزیت پذیرفتهاند إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مگر بوفا کردن ایشان را إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ لکن با اهل شرک میکاوید و جنگ مىپیوندید وَ قُولُوا و گوئید آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ بگرویدیم بآنچه فرو فرستادند بر ما و آنچه فرو فرستادند بر شما وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ و خداوند ما و خداوند شما یکیست وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۴۶) و ما او را گردن نهادگانیم.
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ و هم چنان بر تو قرآن فرو فرستادیم فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ایشان که ایشان را تورات دادیم باین قرآن گرویدهاند وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ و از اینان هم کس است که گرویده است بآن وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ (۴۷) و باز ننشیند از پذیرفتن سخن ما مگر ناگرویدگان.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ تو پیش از این هیچ نامهاى نخواندى وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ و بدست خویش هرگز ننوشتى إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (۴۸) اگر چنان بودى که تو نویسنده بودى آن گه در گمان افتادندى کژراهان و کژروان.
بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ بل که این نامه سخنانى است روشن پیدا بىگمان، فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ در دلهاى ایشان که ایشان را دانش دادهاند، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ (۴۹) و باز نه نشیند از پذیرفتن سخنان ما مگر ستمکاران.
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ گفتند چرا برو از خداوند او نشانهایى فرو نیاید قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ گوى نشانها بنزدیک اللَّه است، وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) و من رساننده بیم نمایم آشکارا.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ بسنده نیست ایشان را، أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ که ما فرو فرستادیم بر تو این نامه، یُتْلى عَلَیْهِمْ تا میخوانند بر ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً درین نامه براستى که بخشایشى است وَ ذِکْرى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۱) و یادگارى گرویدگان را.
قُلْ کَفى بِاللَّهِ بگو اللَّه بسنده است، بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً میان من و میان شما گواه راست، یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند او که در آسمان و زمین، وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ این مشرکاناند که بگرویدند بچیز ناچیز، وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ و بخداى کافر شدند أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۵۲) ایشان آنند که زیانکاراناند.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مىشتابانند ترا بعذاب آوردن، وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى و اگر نه هنگامى نام زد کردهاید لَجاءَهُمُ الْعَذابُ عذاب آمدى بایشان، وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً و حقا که آخر بایشان آید ناگاه، وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۳) و ایشان نمیدانند.
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مىشتابانند ترا بعذاب آوردن وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (۵۴) و دوزخ بکافران فرو گیرد گرد ایشان.
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ آن روز که در آید عذاب بر ایشان، مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و فرو گیرد ایشان را از زبر ایشان و از زیر پایهاى ایشان، وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۵) و گویند چشید آنچه میکردید.
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا اى رهیگان من که گرویدگانید، إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (۵۶) زمین من فراخ است مرا پرستید.
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر تنى چشنده مرگ است، ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (۵۷) آن گه با ما خواهند آورد شما را همگان.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ براستى که ایشان را جایگاه و درنک گاه سازیم از بهشت، غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ غرفههاى زیر درختان آن جویها روان، خالِدِینَ فِیها و ایشان جاویدان در آن، نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۵۸) نیک مزدى کارگران را.
الَّذِینَ صَبَرُوا آن کارگران که شکیبایى مىکنند، وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۵۹) و بر خداوند خود توکل میکنند و کار باو مىسپارند.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اى بسا جانورا که روزى خود برنمیدارد اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ اللَّه روزى دهد ایشان را و شما را، وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۰) و اوست آن شنواى دانا.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها را وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و که نرم کرد آفتاب و ماه را، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ همه گویند که اللَّه فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۶۱) پس ایشان را از راه راست چون مىبرگردانند.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اللَّه مىگستراند فراخ روزى او را که خواهد از بندگان خویش وَ یَقْدِرُ لَهُ و تنگ میدارد بر ایشان او را که خواهد إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۶۲) اللَّه به همه چیز دانا است.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى از ایشان، مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً کیست که فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ براستى که گویند که اللَّه، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (۶۳) بلکه بیشتر ایشان درنمىیابند.
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا نیست زندگانى این جهانى، إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ مگر ناکارى و بازى، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ و سراى پسین آن جهانى براستى که آن پاینده است و با زندگانى، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۶۴) اگر ایشان دانندى ایشان را به بودید.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ چون در کشتى نشینند، دَعَوُا اللَّهَ هم اللَّه را خوانند، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ خواندنى از دل براستى و کسى دیگر را نخوانند فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ چون ایشان را رهانید با خشک و دشت، إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (۴۷) ایشان با اللَّه انباز خواندن درگیرند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا کفر فزایند بآنچه ایشان را دادیم وَ لِیَتَمَتَّعُوا و تا روزگارى گذارند درین جهان فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۶۶) آرى آگاه شوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً نمىبینند که ایشان را شهرى را دادیم با آزرم بىبیم وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ و مردمان میربایند گرد بر گرد ایشان أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ بنار است و ناچیز مىگروند؟ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (۶۷) و بنعمت خداى کافر مىشوند؟
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً آن کیست ستمکارتر از آن کس که بر خداى انباز سازد بدروغ؟، أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ یا دروغزن گیرد چیزى راست که آمد باو، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۶۸) در دوزخ جایگاهى بسنده نیست کافران را؟
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا و ایشان که میکوشند از بهر ما لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا براستى که ایشان را راه نمائیم راههاى خویش وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (۶۹) و براستى که اللَّه با نیکوکاران است.
بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ بل که این نامه سخنانى است روشن پیدا بىگمان، فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ در دلهاى ایشان که ایشان را دانش دادهاند، وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ (۴۹) و باز نه نشیند از پذیرفتن سخنان ما مگر ستمکاران.
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ گفتند چرا برو از خداوند او نشانهایى فرو نیاید قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ گوى نشانها بنزدیک اللَّه است، وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰) و من رساننده بیم نمایم آشکارا.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ بسنده نیست ایشان را، أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ که ما فرو فرستادیم بر تو این نامه، یُتْلى عَلَیْهِمْ تا میخوانند بر ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً درین نامه براستى که بخشایشى است وَ ذِکْرى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۱) و یادگارى گرویدگان را.
قُلْ کَفى بِاللَّهِ بگو اللَّه بسنده است، بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً میان من و میان شما گواه راست، یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ میداند او که در آسمان و زمین، وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ این مشرکاناند که بگرویدند بچیز ناچیز، وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ و بخداى کافر شدند أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۵۲) ایشان آنند که زیانکاراناند.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مىشتابانند ترا بعذاب آوردن، وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى و اگر نه هنگامى نام زد کردهاید لَجاءَهُمُ الْعَذابُ عذاب آمدى بایشان، وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً و حقا که آخر بایشان آید ناگاه، وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۳) و ایشان نمیدانند.
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ مىشتابانند ترا بعذاب آوردن وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ (۵۴) و دوزخ بکافران فرو گیرد گرد ایشان.
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ آن روز که در آید عذاب بر ایشان، مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و فرو گیرد ایشان را از زبر ایشان و از زیر پایهاى ایشان، وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۵) و گویند چشید آنچه میکردید.
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا اى رهیگان من که گرویدگانید، إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (۵۶) زمین من فراخ است مرا پرستید.
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ هر تنى چشنده مرگ است، ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (۵۷) آن گه با ما خواهند آورد شما را همگان.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ براستى که ایشان را جایگاه و درنک گاه سازیم از بهشت، غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ غرفههاى زیر درختان آن جویها روان، خالِدِینَ فِیها و ایشان جاویدان در آن، نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۵۸) نیک مزدى کارگران را.
الَّذِینَ صَبَرُوا آن کارگران که شکیبایى مىکنند، وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۵۹) و بر خداوند خود توکل میکنند و کار باو مىسپارند.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اى بسا جانورا که روزى خود برنمیدارد اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ اللَّه روزى دهد ایشان را و شما را، وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۰) و اوست آن شنواى دانا.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى مشرکان را، مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ که که آفرید آسمانها و زمینها را وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ و که نرم کرد آفتاب و ماه را، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ همه گویند که اللَّه فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۶۱) پس ایشان را از راه راست چون مىبرگردانند.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اللَّه مىگستراند فراخ روزى او را که خواهد از بندگان خویش وَ یَقْدِرُ لَهُ و تنگ میدارد بر ایشان او را که خواهد إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۶۲) اللَّه به همه چیز دانا است.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ و اگر پرسى از ایشان، مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً کیست که فرو فرستاد از آسمان آبى، فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ براستى که گویند که اللَّه، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ گوى ستایش بسزا اللَّه را بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (۶۳) بلکه بیشتر ایشان درنمىیابند.
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا نیست زندگانى این جهانى، إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ مگر ناکارى و بازى، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ و سراى پسین آن جهانى براستى که آن پاینده است و با زندگانى، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۶۴) اگر ایشان دانندى ایشان را به بودید.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ چون در کشتى نشینند، دَعَوُا اللَّهَ هم اللَّه را خوانند، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ خواندنى از دل براستى و کسى دیگر را نخوانند فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ چون ایشان را رهانید با خشک و دشت، إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (۴۷) ایشان با اللَّه انباز خواندن درگیرند.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ تا کفر فزایند بآنچه ایشان را دادیم وَ لِیَتَمَتَّعُوا و تا روزگارى گذارند درین جهان فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۶۶) آرى آگاه شوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً نمىبینند که ایشان را شهرى را دادیم با آزرم بىبیم وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ و مردمان میربایند گرد بر گرد ایشان أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ بنار است و ناچیز مىگروند؟ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (۶۷) و بنعمت خداى کافر مىشوند؟
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً آن کیست ستمکارتر از آن کس که بر خداى انباز سازد بدروغ؟، أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ یا دروغزن گیرد چیزى راست که آمد باو، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۶۸) در دوزخ جایگاهى بسنده نیست کافران را؟
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا و ایشان که میکوشند از بهر ما لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا براستى که ایشان را راه نمائیم راههاى خویش وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (۶۹) و براستى که اللَّه با نیکوکاران است.
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا یا محمّد مِنْ قَبْلِهِ، اى من قبل القرآن مِنْ کِتابٍ کتابا، من الکتب وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ، اى و لا تخطّ کتابا بیدک، لانک امّى لا تکتب و لا تقرأ، و کذا صفة النبى (ص) فى التوریة و ذلک فضله.
و ذکر الیمین فى الایة تحبیر للکلام، فان الخط بالشمال من ابعد النوادر. هذا من زیادات الکلام کقوله عز و جل: ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ یعنى لو کنت تقرء الکتب او تکتب قبل الوحى لشک المبطلون المشرکون من اهل مکة و قالوا انّه یقرأه من کتب الاولین و ینسخه منها. و قال مقاتل المبطلون هم الیهود و المعنى: اذا لشک الیهود فیک و اتهموک و قالوا: ان الذى نجد نعته فى التوریة امّى لا یقرأ و لا یکتب، و لیس هذا على ذلک النعت. روى عن الشعبى قال: ما مات النبى (ص) حتى کتب و قرى. وَ لا تَخُطُّهُ بالفتح على النّهى و هو شاذ و الصحیح انّه لم یکن یکتب: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مفسران را درین آیت سه قول است: حسن گفت: بل القرآن آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ المؤمنین جواب ایشان است که گفتند، إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ این قرآن دروغى است که محمد برساخته. رب العالمین گفت ساخته محمد نیست که سخنان خداى است روشن و پیدا بىگمان یاد گرفته و یاد داشته در دلهاى مؤمنان، و این تخصیص این امّت است که امتهاى پیشینه را نبوده پیشینیان کتابهاى خدا نظرا میخواندند و طاقت یادگرفتن و حفظ آن نداشتند مگر پیغامبران، و از اینجا است که موسى (ع) در حضرت مناجات گفت: یا ربّ انى اجد فى التوریة امّة اناجیلهم فى صدورهم یقرءونه ظاهرا. و فى بعض الآثار. «ما حسدتکم الیهود و النصارى على شىء کحفظ القرآن». قال ابو امامة: انّ اللَّه لا یعذب بالنّار قلبا وعى القرآن. و قال النّبی (ص).» القلب الذى لیس فیه شىء من القرآن کالبیت الخرب»
و قال (ص): «تعاهدوا هذا القرآن فانّه اشدّ تفصّیا من صدور الرجال من النعم من عقلها».
قال بعض اهل السنّة: القرآن فى الصّدر غیر ممزوج به فمن زعم انّه فى الصدر ممزوج به فقد اخطاء و ذلک لانّه باین عن الصدر غیر ممزوج به بل هو منسوب الیه لقوله تعالى: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ.
قول دوم آنست که این نامه یاد گرفته تو یا محمد از شگفتهاى آشکارا است که تو نویسنده و خواننده نهاى و صفت تو امىّ است و آنکه خبر میدهى از قصههاى پیشینیان و آئین رفتگان و نیک و بد جهان و جهانیان این دلیلهایى است روشن بر صحت نبوت تو و نشانهاى آشکارا که اللَّه در دلهاى اهل علم نهاده از امّت تو. گفتهاند که این اهل علم صحابه رسولاند که قرآن حفظ داشتند و احکام آن را معتقد بودند و بجان و دل بپذیرفتند و آن را بىهیچ گمان کلام و سخن اللَّه دانستند.
قول سوم آنست که بل هو یعنى محمد (ص) ذو آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ من اهل الکتاب لانهم یجدونه بنعته و صفته فى کتبهم یعنى نعته (ص) مذکور فى الکتب الماضیة یعرفها اهل الکتاب. روى انّ المسیح عیسى بن مریم (ع) قال للحواریین انا اذهب و سیأتیکم الفارقلیط یعنى محمدا (ص) روح الحق الذى لا یتکلّم من قبل نفسه و لا یقول من تلقاء نفسه شیئا و لکنّه ما یسمع به یکلمکم و یسوسکم بالحق و یخبرکم بالحوادث و الغیوب و هو یشهد لى کما شهدت له، فانّى جئتکم بالامثال و هو یأتیکم بالتأویل و یفسّر لکم کل شىء. قوله یخبرکم بالحوادث یعنى ما یحدث فى الازمنة، مثل خروج الدجّال و ظهور الدّابة و طلوع الشمس من مغربها و اشباه هذا، و یعنى بالغیوب امر القیامة من الحساب و الجنّة و النار ممّا لم یذکر فى التوریة و الانجیل و الزبور، و ذکره نبیّنا (ص).
وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ، اى ما ینکر هذا الکتاب و لا هذه الحجج الّا الظالمون انفسهم. تقول جحده و جحد به و کفره و کفر به، و الجحود فى الایة الاولى متعلق بالوحدانیّة و فى الایة الثانیة متعلق بالنبوّة.
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى و ابو بکر آیة من ربّه على التوحید و قرأ الآخرون آیات من ربّه لقوله عزّ و جلّ: قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ، و المعنى قال کفار مکة هلّا انزل علیه آیة من ربّه کما انزل على الانبیاء من قبل کناقة صالح و مائدة عیسى و العصا و الید البیضاء و فلق البحر لموسى. و قال بعضهم اراد به الآیات المذکور فى قوله عز و جل: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً الى آخر الآیات. «قل» یا محمد «إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ»، اى فى حکم اللَّه و هو القادر على ارسالها اذا شاء ارسلها و لست املک منها شیئا و کان فى حکمته انّ الکتاب الذى انزله کاف لکم إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ، اى انّما انا رسول ارسلنى الیه الیکم لا خوفکم على کفرکم و ابیّن لکم ما ارسلنى من امر دینه و الحکمة فى ترک اجابة الانبیاء (ع) الى الآیات المقترحة انه یودّى الى ما لا یتناهى، و ذلک انّه سبحانه لو اجاب قوما الى آیة مقترحة طلب منه قوم آخرون آیة اخرى، و اذا اجابهم الى ذلک طلب کل واحد منهم آیة مقترحة ثم آیة بعد آیة فیؤدّى الى ما لا یتناهى، و لانّ هؤلاء طلبوا آیات تضطرّهم الى الایمان فلو اجابهم الیها لما استحقوا الثواب على ذلک.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى عَلَیْهِمْ این آیت جواب ایشانست که گفتند: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ، میگوید ایشان که اقتراح آیات میکنند این کتاب قرآن ایشان را دلیل نه؟ پس بر صحت نبوّت تو کتابى بر لغت ایشان نظم آن معجزه، لفظ آن فصیح، عبارت آن بلیغ، حجّت آن روشن، حکم آن پیدا نظم آن زیبا تو بزبان ایشان بر ایشان میخوانى و ایشان را بآن پند میدهى و ایشان با فصاحت و بلاغت ایشان درماندند از قبیل آن گفتن و یک سورت چنان آوردن، و این از همه معجزات بلیغتر است و از اسباب شک دورتر. نه بس ایشان را این چنین کتاب بدین صفت که دیگرى میخواهند؟ آن گه گفت: إِنَّ فِی ذلِکَ اى فى القرآن لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى لمن همّه الایمان دون التعنّت.
گفتهاند سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدا در مدینه شد. قومى مسلمانان سخنها و مسألتها که از جهودان شنیده بودند و نبشته بودند آن نبشتها آوردند پیش مصطفى (ص). رسول در آن نگرست و بر ایشان خشم گرفت و آن نبشتها بیفکند و گفت: «کفى بقوم حمقا او ضلالا ان یرغبوا عمّا جاءهم به نبیّهم الى ما جاء به غیر نبیّهم الى قوم غیرهم و الّذى نفس محمد بیده لو ادرکنى موسى و عیسى لاتبعانى و ما اتبعهما. فانزل اللَّه هذه الایة».
و گفتهاند در شان عمر بن الخطّاب فرو آمد که بحضرت رسول خدا آمد و نبشتهاى در دست وى. گفت یا رسول اللَّه این نبشته جهودى داد بمن برخوانم، رسول گفت اگر از آن تورات است که حق تعالى بموسى فرستاد، برخوان. عمر میخواند و رسول خدا متغیّر و متلوّن همى گشت و عمر نمیدانست تا عبد اللَّه بن ثابت جوانى انصارى خادم رسول که پیوسته با رسول بودى دست بر پهلوى عمر زد گفت: ثکلتک امّک یا عمر اما ترى وجه رسول اللَّه (ص) یتلوّن؟ فرمى عمر بالرّق، و نزلت: أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ الآیة.
قوله قُلْ کَفى بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً یشهد لى بالصدق بانّى رسوله و ذلک فى قوله: وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً محمد رسول اللَّه، و قیل معناه فى القرآن الذى بیّن اللَّه باعجازه صدقى کفایة و شهادة صدق بینى و بینکم لمن طلب الدلیل یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، اى انّه یعلم ان الاصلح لکم ان لا تؤتوا ما تقترحونه من الآیات و انّ لکم فى القرآن کفایة لانّ من یعلم ما فى السماوات و الارض لا یخفى علیه ما فیه مصلحتکم من مفسدتکم. وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ الذى لا یجوز به الایمان و هو ابلیس و الصّنم، وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ الذى یجب الایمان به و الشکر على نعمه أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ الهالکون.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ این آیت در شان النضر بن الحارث فرو آمد که گفت: یا محمد إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ.
رب العالمین گفت جل جلاله: وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى، اى لو لا ما وعدتک انى لا اعذب قومک و لا استأصلهم و أؤخر عذابهم الى یوم القیمة کما قال: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ لَجاءَهُمُ الْعَذابُ. و قال بعضهم معناه لو لا الموت الذى یوصلهم الى العذاب لعجل لهم العذاب فى الحال وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً اى لیأتینهم الموت بغتة و اذا اتاهم الموت بغتة کان ذلک اشق علیهم، وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ باتیانه بغتة. و فى بعض الآثار: «من مات مصححا لامره مستعدّا لموته ما کان موته فجأة بغتة، و ان قبض قائما، و من لم یکن مصححا لامره و لا مستعدّا لموته فموته موت فجأة و ان کان صاحب الفراش سنة.
قوله: یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ اعادة تاکیدا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ جامعة لهم لا یبقى منهم احدا لادخلها. و قیل معناه عجب من جهلهم فى استعجال العذاب و قد اعدّ اللَّه لهم جهنّم و انّها قد احاطت بهم و هم على شفیر جهنّم لم یبق الّا ان یدخلوها.
و قیل لَمُحِیطَةٌ بهم فى الآخرة اى سیحیط بهم هو عن قریب، لانّ ما هو آت قریب.
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ، اى من کلّ الجهات لانه محیط بهم، وَ یَقُولُ ذُوقُوا و بال ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فى الدنیا من معاصى اللَّه و ذلک زیادة فى العقوبة و الایجاع. و قرأ نافع و اهل الکوفة وَ یَقُولُ بالیاء یعنى یقول لهم الموکل بعذابهم ذُوقُوا. و قرأ الباقون بالنّون لانه لما کان بامره نسب الیه.
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا بى و برسلى و لا یمکنکم اظهار دینکم و توحیدکم بمکانکم یعنى بمکة و کانوا یعذّبون على الدّین إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فانتقلوا منها الى حیث یمکنکم ان تعبدونى فیها. نزلت هذه الایة فى قوم من المؤمنین دعوا الى الهجرة فشقّ علیهم ذلک من جهة الطبع، فقالوا: کیف یکون حالنا اذا انتقلنا الى دار العزبة و لیس بها احد یعرفنا فیواسینا و لا نعرف وجوه الاکتساب بها فانزل اللَّه هذه الآیة قطعا لعذرهم فى ترک الهجرة بهذه العلّة، و قال مقاتل و الکلبى نزلت فى المستضعفین من المؤمنین یحثّهم على الهجرة یقول ان کنتم فى ضیق بمکّة من اظهار الایمان فاخرجوا منها انّ ارضى المدینة واسعة آمنة. و قال عطاء اذا امرتم بالمعاصى فاهربوا فان ارضى واسعة، و کذلک یجب على کل من کان فى بلد یعمل فیها بالمعاصى، و لا یمکنه تغییر ذلک، ان یهاجر الى حیث یتهیّأ له العبادة.
روى عن النبى (ص) قال: «من فرّ بدینه من ارض الى ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنّة و کان رفیق ابرهیم و محمد صلّى اللَّه علیهما».
و قال مطرف بن عبد اللَّه: ارضى واسعة، معناه رزقى لکم واسع فاخرجوا. و قیل معناه ارض الجنّة واسعة فاعبدونى اعطکم.
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ، خوّفهم بالموت لیهوّن علیهم الهجرة، اى کلّ احد میّت اینما کان فلا تقیموا بدار الشرک خوفا من الموت ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ فنجزیکم باعمالکم. و قرأ ابو بکر یرجعون بالیاء.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ، قرأ حمزة و الکسائى: لنثوینّهم بالثاء ساکنة من غیر همز، اى نجعلهم ثاوین فیها، مقیمین، یقال: ثوى الرجل اذا اقام، و اثویته اذا انزلته منزلا یقیم فیه. و قرأ الآخرون بالباء و فتحها و تشدید الواو و همز بعدها، اى لننزلنّهم مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً قصورا علالى. و انّما قال ذلک لانّ الجنّة فى عالیة و النار فى سافلة و لانّ النظر من الغرف الى المیاه و الخضر اشهى و الذّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، اى من تحت الغرف. و قیل من تحت اشجار الجنّة الانهار من الماء و الخمر و اللبن و العسل و التسنیم خالِدِینَ فِیها الى غیر غایة. نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ.
الَّذِینَ صَبَرُوا على الشدائد و الاذى فى ذات اللَّه و صبروا على فرائض اللَّه و جهاد اعدائه وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ اى على کفایة ربهم یعتمدون و بفضله یثقون و انّما وصفهم بهذه الصفة لانّ الشیطان کان یوسوس لهم انّکم ان ترکتم ارضکم و اموالکم و صرتم الى دار لعزبة افتقرتم و هلکتم فوصفهم اللَّه بالطاعة على مخالفة الشیطان و الثقة بکفایة الرحمن، لانّ ذلک من قوة الایمان.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا الدابة کل حیوان على الارض مما یعقل و ممّا لا یعقل، لانّها تدبّ على الارض. این آیت هم در شأن ایشان آمد که هجرت بر ایشان سخت بود و دشخوار از بیم درویشى و مىگفتند: ما لنا بالمدینة مال، فاین المعاش لنا هناک؟ رب العالمین گفت: کم من دابّة ذات حاجة الى غذاء «لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا» اى ترفع رزقها معها و لا تدّخر شیئا لغد مثل البهائم و الطیر، اى بسا جانورا که او را حاجت است بغذا چنان که شما را حاجت است، و هرگز رزق خویش با خود برندارد، و فردا را ادّخار نکند. و رب العزة او را و شما را بادرار روزى میدهد.
قال سفیان: لا یدّخر من الدواب غیر الآدمىّ و النملة و الفارة.
ابن عمر گفت: با رسول خدا بودم در نخلستان مدینة و رسول صلوات اللَّه علیه رطب بدست مبارک خویش از زمین برمىگرفت و میخورد و مرا گفت: کل یا بن عمر تو نیز بخور اى پسر عمر. گفتم: یا رسول اللَّه این ساعت مرا آرزوى خوردن نیست و طبع نمیخواهد. رسول خدا گفت: مرا آرزو هست و طبع مىخواهد و امروز چهارم روز است که طعامى نخوردم و نیافتم. ابن عمر گفت: انّا للَّه اللَّه المستعان. رسول گفت: یا بن عمر من اگر خواستمى از خدا مرا بدادى آنچه خواستمى و بر ملک کسرى و قیصر افزون دادى،لکن اجوع یوما و اشبع یوما انگه گفت فکیف بک یا بن عمر اذا عمّرت و بقیت فى حثالة من الناس یخبئون رزق سنة و یضعف الیقین.
قال فو اللَّه ما برحنا حتّى نزلت: وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا، اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ یوما فیوما من غیر طلب وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ بحاجتکم الى الرزق، فلا تهتمّوا لاجل الرزق و لا تترکوا عبادة اللَّه بسبب الرزق.
عن ابن عباس رضى اللَّه عنه، قال: قال رسول اللَّه (ص): «ایها الناس انّ الرزق مقسوم لن یعدو امرءا ما کتب له، فاجملوا فى الطلب، ایها الناس انّ فى القنوع لسعة و انّ فى الاقتصاد، لبلغة، و انّ فى الزهد لراحة، و لکل عمل جزاء، و کل ما هو آت قریب».
و عن ابن مسعود قال: قال رسول اللَّه (ص): «یقول اللَّه تعالى: یا بن آدم تؤتى کل یوم برزقک و انت تحزن و تنقص کل یوم من عمرک و انت تفرح انت فیما یکفیک و انت تطلب ما یطغیک، لا بقلیل تقنع و لا من کثیر تشبع».
و عن نافع عن ابن عمر قال: قال رسول اللَّه (ص) لیس شىء یباعدکم من النار الّا و قد ذکرته لکم و لا شىء یقرّبکم من الجنّة الّا و قد دللتکم علیه. انّ روح القدس نفث فى روعى انه لن یموت عبد حتى یستکمل رزقه فاجملوا فى الطلب، اى اختصروا فى الطلب و لا یحملنّکم استبطاء الرزق على ان تطلبوا شیئا من فضل اللَّه بمعصیته، فانّه لا ینال ما عند اللَّه الّا بطاعته، الا و انّ لکلّ امرئ رزقا هو یأتیه لا محالة فمن رضى به بورک له فیه فوسعه، و من لم یرض به لم تبارک له فیه و لم یسعه، ان الرّزق لیطلب الرجل کما یطلبه اجله و روى انّ النبى قال: «لو انکم یتوکّلون على اللَّه حق توکّله لرزقتم کما یرزق الطیر تغدوا خماصا و تروح بطانا.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ، یعنى کفار مکّة مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لمصالح العباد حتى یجریا دائبین، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ، یعنى من این یصرفون عن عبادة صانعها و خالقها الى عبادة جمادات لا تضر و لا تنفع، کانّه قال مع علمهم بجلائل صنع اللَّه و شدّة عجز الاوثان ما الذى یحملهم على ان ینصرفوا عن توحیده الى الاشراک به.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ یعنى یوسع الرزق على من یشاء من عباده و یضیق على من یشاء على ما یوجبه الحکمة. قال الحسن یبطأ الرزق لعدوّه مکرا به و یقدر على ولیّه نظرا له فطوبى لمن نظر اللَّه له إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ یعلم من یصلحه القبض و من یصلحه البسط. و فى حدیث ابى ذر عن رسول اللَّه (ص)، فیما یروى عن ربّه عزّ و جلّ: ان من عبادى من لا یصلح ایمانه الا الغنى و لو افقرته لافسده ذلک، و ان من عبادى من لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک ادبر عبادى بعلمى انى بعبادى خبیر بصیر.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها باخراج الزرع و الاشجار عنها و الارض المیتة التی لیست بمنبتة سمّیت میتة لانّه لا ینتفع بها کما لا ینتفع بالمیتة، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، اى هم مقرّون بذلک، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ، على قیام حجتى و صدق لهجتى، قل الحمد للَّه على اقرارهم و لزوم الحجة علیهم، قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا و اعاذنا من الجهل الذى اضل به هؤلاء الکفار بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ ما یلزمهم فى اقرارهم هذا من الحجة على ان یعبدوا اللَّه وحده دون غیره.
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ، اللهو هو الاستماع بلذّات الدنیا، و اللعب العبث، سمیت بها لانّها فانیة لا تدوم کما لا یدوم اللّهو و اللعب. فان قیل لم سماها لهوا و لعبا و قد خلقها حکمة و مصلحة؟ قلنا: انه سبحانه بنى الخطاب على الاعم الاغلب، و ذلک انّ غرض اکثر الناس من الدنیا اللهو و اللعب. وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ، الحیوان و الحیاة واحدة، یقال حیى یحیى حیاة و حیوانا فهو حى. و قیل: الحیوان الحیاة الدائمة التی لا زوال لها. و لا انقطاع و لا موت.
و قیل معناه انّ الدار الآخرة فیها الحیاة الدائمة لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لکان خیرا.
و قیل معناه لو علموا طیب حیاة الدار الآخرة لرغبوا فیها.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ، یعنى الکفار لتجاراتهم و تصرفاتهم و هاجت الرّیاح و اضطربت الامواج و خافوا الغرق، دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ یعنى یدعون اللَّه وحده و یخلصون له الدعوة للنجاة من دون الاصنام لعلمهم بانّها لا تقدر على النفع و الضر على انجائهم منها. فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ عادوا الى شرکهم جهلا و عنادا. قال عکرمة: کان اهل الجاهلیة اذا رکبوا البحر حملوا معهم الاصنام، فاذا اشتدّت بهم الرّیح القوها فى البحر و قالوا: یا ربّ یا ربّ.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ هذا لام الامر و معناه التهدید و الوعید کقوله: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ اى لیجحدوا نعمة اللَّه فى انجائه ایّاهم وَ لِیَتَمَتَّعُوا قرأ حمزة و الکسائى ساکنة اللام و قرأ الباقون بکسرها نسقا على قوله: لِیَکْفُرُوا، و قیل: من کسر اللام جعلها لام کى، و کذلک فى لِیَکْفُرُوا و المعنى انّما خلصهم اللَّه من تلک الاهوال و ردّهم الى سلامة البرّ لِیَکْفُرُوا نعم اللَّه التی انعم بها علیهم فى النّجاة و الخلاص. و لکى یزداد وا کفرا باللّه و تمردا علیه و لکى یتمتّعوا بها خوّلوا فى دنیاهم الى منتهى آجالهم من غیر نصیب فى الآخرة فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ اذا و ردوا الآخرة و عاینوها حین یحلّ بهم العذاب انهم کانوا مستدرجین فى الدنیا زیادة فى تعذیبهم: انّما نملى لهم لیزدادوا اثما.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا یعنى اهل مکة أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ یعنى العرب یسبى بعضهم بعضا و اهل مکة آمنون. و قیل انّ اهل مکة کانوا غیر آمنین قبل خروج رسول اللَّه (ص) فلمّا خرج آمنهم اللَّه من الخوف و اطعمهم من الجوع و ذلک قوله أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ اى لا احد فعل ذلک غیر اللَّه، فکیف یکفرون نعمتى التی هى حق و یصدّقون الباطل فیجعلون الاوثان آلهة. و قیل أَ فَبِالْباطِلِ، یعنى بالاصنام یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ بمحمّد و الاسلام یَکْفُرُونَ. و قیل کانت قریش استکتبت من فارس قصص ملوکهم و کانت تقرأها و تکفر بالرسول و القرآن وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً اى لا احد اظلم من الکاذب على اللَّه و هو الواصف له بما لیس من صفته أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ على لسان الرسول و هو القرآن او کذب بما ورد من اوصافه فى کتابه کعلمه و قدرته، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ استفهام بمعنى التقریر، معناه اما لهذا الکافر المکذّب مأوى فى جهنم؟
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا، اى فى طاعتنا و عبادتنا، لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا، اى لنعرفنّهم سبیل دیننا و سبیل المعرفة بنا و سبیل اللَّه دینه و سبیل اللَّه الطریق المؤدّى الى عبادته و المعرفة به. و قیل وَ الَّذِینَ جاهَدُوا المشرکین لنصرة دیننا لنثیبنّهم على ما قاتل علیه. و قیل لنزیدنّهم هدى کما قال تعالى: وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً و قیل وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا اى فى طلب العلم لَنَهْدِیَنَّهُمْ سبل العمل به. و قال سهل بن عبد اللَّه: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فى اقامة السّنّة لَنَهْدِیَنَّهُمْ سبل الجنّة. ثم قال: مثل السّنّة فى الدنیا کمثل الجنّة فى العقبى، من دخل الجنّة فى العقبى سلم، کذلک من لزم السنّة فى الدنیا سلم. و قال سفیان بن عیینة: اذا اختلف الناس فانظروا ما علیه اهل الثغور، فانّ اللَّه عز و جل یقول: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. و قال الحسین بن الفضل: فیه تقدیم و تأخیر مجازه: و الذین هدیناهم سبلنا جاهدوا فینا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ بالنصرة و المعونة فى دنیاهم و بالثواب و المغفرة فى عقباهم.
و ذکر الیمین فى الایة تحبیر للکلام، فان الخط بالشمال من ابعد النوادر. هذا من زیادات الکلام کقوله عز و جل: ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ یعنى لو کنت تقرء الکتب او تکتب قبل الوحى لشک المبطلون المشرکون من اهل مکة و قالوا انّه یقرأه من کتب الاولین و ینسخه منها. و قال مقاتل المبطلون هم الیهود و المعنى: اذا لشک الیهود فیک و اتهموک و قالوا: ان الذى نجد نعته فى التوریة امّى لا یقرأ و لا یکتب، و لیس هذا على ذلک النعت. روى عن الشعبى قال: ما مات النبى (ص) حتى کتب و قرى. وَ لا تَخُطُّهُ بالفتح على النّهى و هو شاذ و الصحیح انّه لم یکن یکتب: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مفسران را درین آیت سه قول است: حسن گفت: بل القرآن آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ المؤمنین جواب ایشان است که گفتند، إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ این قرآن دروغى است که محمد برساخته. رب العالمین گفت ساخته محمد نیست که سخنان خداى است روشن و پیدا بىگمان یاد گرفته و یاد داشته در دلهاى مؤمنان، و این تخصیص این امّت است که امتهاى پیشینه را نبوده پیشینیان کتابهاى خدا نظرا میخواندند و طاقت یادگرفتن و حفظ آن نداشتند مگر پیغامبران، و از اینجا است که موسى (ع) در حضرت مناجات گفت: یا ربّ انى اجد فى التوریة امّة اناجیلهم فى صدورهم یقرءونه ظاهرا. و فى بعض الآثار. «ما حسدتکم الیهود و النصارى على شىء کحفظ القرآن». قال ابو امامة: انّ اللَّه لا یعذب بالنّار قلبا وعى القرآن. و قال النّبی (ص).» القلب الذى لیس فیه شىء من القرآن کالبیت الخرب»
و قال (ص): «تعاهدوا هذا القرآن فانّه اشدّ تفصّیا من صدور الرجال من النعم من عقلها».
قال بعض اهل السنّة: القرآن فى الصّدر غیر ممزوج به فمن زعم انّه فى الصدر ممزوج به فقد اخطاء و ذلک لانّه باین عن الصدر غیر ممزوج به بل هو منسوب الیه لقوله تعالى: بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ.
قول دوم آنست که این نامه یاد گرفته تو یا محمد از شگفتهاى آشکارا است که تو نویسنده و خواننده نهاى و صفت تو امىّ است و آنکه خبر میدهى از قصههاى پیشینیان و آئین رفتگان و نیک و بد جهان و جهانیان این دلیلهایى است روشن بر صحت نبوت تو و نشانهاى آشکارا که اللَّه در دلهاى اهل علم نهاده از امّت تو. گفتهاند که این اهل علم صحابه رسولاند که قرآن حفظ داشتند و احکام آن را معتقد بودند و بجان و دل بپذیرفتند و آن را بىهیچ گمان کلام و سخن اللَّه دانستند.
قول سوم آنست که بل هو یعنى محمد (ص) ذو آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ من اهل الکتاب لانهم یجدونه بنعته و صفته فى کتبهم یعنى نعته (ص) مذکور فى الکتب الماضیة یعرفها اهل الکتاب. روى انّ المسیح عیسى بن مریم (ع) قال للحواریین انا اذهب و سیأتیکم الفارقلیط یعنى محمدا (ص) روح الحق الذى لا یتکلّم من قبل نفسه و لا یقول من تلقاء نفسه شیئا و لکنّه ما یسمع به یکلمکم و یسوسکم بالحق و یخبرکم بالحوادث و الغیوب و هو یشهد لى کما شهدت له، فانّى جئتکم بالامثال و هو یأتیکم بالتأویل و یفسّر لکم کل شىء. قوله یخبرکم بالحوادث یعنى ما یحدث فى الازمنة، مثل خروج الدجّال و ظهور الدّابة و طلوع الشمس من مغربها و اشباه هذا، و یعنى بالغیوب امر القیامة من الحساب و الجنّة و النار ممّا لم یذکر فى التوریة و الانجیل و الزبور، و ذکره نبیّنا (ص).
وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ، اى ما ینکر هذا الکتاب و لا هذه الحجج الّا الظالمون انفسهم. تقول جحده و جحد به و کفره و کفر به، و الجحود فى الایة الاولى متعلق بالوحدانیّة و فى الایة الثانیة متعلق بالنبوّة.
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى و ابو بکر آیة من ربّه على التوحید و قرأ الآخرون آیات من ربّه لقوله عزّ و جلّ: قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ، و المعنى قال کفار مکة هلّا انزل علیه آیة من ربّه کما انزل على الانبیاء من قبل کناقة صالح و مائدة عیسى و العصا و الید البیضاء و فلق البحر لموسى. و قال بعضهم اراد به الآیات المذکور فى قوله عز و جل: لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً الى آخر الآیات. «قل» یا محمد «إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ»، اى فى حکم اللَّه و هو القادر على ارسالها اذا شاء ارسلها و لست املک منها شیئا و کان فى حکمته انّ الکتاب الذى انزله کاف لکم إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ، اى انّما انا رسول ارسلنى الیه الیکم لا خوفکم على کفرکم و ابیّن لکم ما ارسلنى من امر دینه و الحکمة فى ترک اجابة الانبیاء (ع) الى الآیات المقترحة انه یودّى الى ما لا یتناهى، و ذلک انّه سبحانه لو اجاب قوما الى آیة مقترحة طلب منه قوم آخرون آیة اخرى، و اذا اجابهم الى ذلک طلب کل واحد منهم آیة مقترحة ثم آیة بعد آیة فیؤدّى الى ما لا یتناهى، و لانّ هؤلاء طلبوا آیات تضطرّهم الى الایمان فلو اجابهم الیها لما استحقوا الثواب على ذلک.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى عَلَیْهِمْ این آیت جواب ایشانست که گفتند: لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ، میگوید ایشان که اقتراح آیات میکنند این کتاب قرآن ایشان را دلیل نه؟ پس بر صحت نبوّت تو کتابى بر لغت ایشان نظم آن معجزه، لفظ آن فصیح، عبارت آن بلیغ، حجّت آن روشن، حکم آن پیدا نظم آن زیبا تو بزبان ایشان بر ایشان میخوانى و ایشان را بآن پند میدهى و ایشان با فصاحت و بلاغت ایشان درماندند از قبیل آن گفتن و یک سورت چنان آوردن، و این از همه معجزات بلیغتر است و از اسباب شک دورتر. نه بس ایشان را این چنین کتاب بدین صفت که دیگرى میخواهند؟ آن گه گفت: إِنَّ فِی ذلِکَ اى فى القرآن لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى لمن همّه الایمان دون التعنّت.
گفتهاند سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدا در مدینه شد. قومى مسلمانان سخنها و مسألتها که از جهودان شنیده بودند و نبشته بودند آن نبشتها آوردند پیش مصطفى (ص). رسول در آن نگرست و بر ایشان خشم گرفت و آن نبشتها بیفکند و گفت: «کفى بقوم حمقا او ضلالا ان یرغبوا عمّا جاءهم به نبیّهم الى ما جاء به غیر نبیّهم الى قوم غیرهم و الّذى نفس محمد بیده لو ادرکنى موسى و عیسى لاتبعانى و ما اتبعهما. فانزل اللَّه هذه الایة».
و گفتهاند در شان عمر بن الخطّاب فرو آمد که بحضرت رسول خدا آمد و نبشتهاى در دست وى. گفت یا رسول اللَّه این نبشته جهودى داد بمن برخوانم، رسول گفت اگر از آن تورات است که حق تعالى بموسى فرستاد، برخوان. عمر میخواند و رسول خدا متغیّر و متلوّن همى گشت و عمر نمیدانست تا عبد اللَّه بن ثابت جوانى انصارى خادم رسول که پیوسته با رسول بودى دست بر پهلوى عمر زد گفت: ثکلتک امّک یا عمر اما ترى وجه رسول اللَّه (ص) یتلوّن؟ فرمى عمر بالرّق، و نزلت: أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ الآیة.
قوله قُلْ کَفى بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً یشهد لى بالصدق بانّى رسوله و ذلک فى قوله: وَ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً محمد رسول اللَّه، و قیل معناه فى القرآن الذى بیّن اللَّه باعجازه صدقى کفایة و شهادة صدق بینى و بینکم لمن طلب الدلیل یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، اى انّه یعلم ان الاصلح لکم ان لا تؤتوا ما تقترحونه من الآیات و انّ لکم فى القرآن کفایة لانّ من یعلم ما فى السماوات و الارض لا یخفى علیه ما فیه مصلحتکم من مفسدتکم. وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ الذى لا یجوز به الایمان و هو ابلیس و الصّنم، وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ الذى یجب الایمان به و الشکر على نعمه أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ الهالکون.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ این آیت در شان النضر بن الحارث فرو آمد که گفت: یا محمد إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ.
رب العالمین گفت جل جلاله: وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى، اى لو لا ما وعدتک انى لا اعذب قومک و لا استأصلهم و أؤخر عذابهم الى یوم القیمة کما قال: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ لَجاءَهُمُ الْعَذابُ. و قال بعضهم معناه لو لا الموت الذى یوصلهم الى العذاب لعجل لهم العذاب فى الحال وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً اى لیأتینهم الموت بغتة و اذا اتاهم الموت بغتة کان ذلک اشق علیهم، وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ باتیانه بغتة. و فى بعض الآثار: «من مات مصححا لامره مستعدّا لموته ما کان موته فجأة بغتة، و ان قبض قائما، و من لم یکن مصححا لامره و لا مستعدّا لموته فموته موت فجأة و ان کان صاحب الفراش سنة.
قوله: یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ اعادة تاکیدا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ جامعة لهم لا یبقى منهم احدا لادخلها. و قیل معناه عجب من جهلهم فى استعجال العذاب و قد اعدّ اللَّه لهم جهنّم و انّها قد احاطت بهم و هم على شفیر جهنّم لم یبق الّا ان یدخلوها.
و قیل لَمُحِیطَةٌ بهم فى الآخرة اى سیحیط بهم هو عن قریب، لانّ ما هو آت قریب.
یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ، اى من کلّ الجهات لانه محیط بهم، وَ یَقُولُ ذُوقُوا و بال ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فى الدنیا من معاصى اللَّه و ذلک زیادة فى العقوبة و الایجاع. و قرأ نافع و اهل الکوفة وَ یَقُولُ بالیاء یعنى یقول لهم الموکل بعذابهم ذُوقُوا. و قرأ الباقون بالنّون لانه لما کان بامره نسب الیه.
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا بى و برسلى و لا یمکنکم اظهار دینکم و توحیدکم بمکانکم یعنى بمکة و کانوا یعذّبون على الدّین إِنَّ أَرْضِی واسِعَةٌ فانتقلوا منها الى حیث یمکنکم ان تعبدونى فیها. نزلت هذه الایة فى قوم من المؤمنین دعوا الى الهجرة فشقّ علیهم ذلک من جهة الطبع، فقالوا: کیف یکون حالنا اذا انتقلنا الى دار العزبة و لیس بها احد یعرفنا فیواسینا و لا نعرف وجوه الاکتساب بها فانزل اللَّه هذه الآیة قطعا لعذرهم فى ترک الهجرة بهذه العلّة، و قال مقاتل و الکلبى نزلت فى المستضعفین من المؤمنین یحثّهم على الهجرة یقول ان کنتم فى ضیق بمکّة من اظهار الایمان فاخرجوا منها انّ ارضى المدینة واسعة آمنة. و قال عطاء اذا امرتم بالمعاصى فاهربوا فان ارضى واسعة، و کذلک یجب على کل من کان فى بلد یعمل فیها بالمعاصى، و لا یمکنه تغییر ذلک، ان یهاجر الى حیث یتهیّأ له العبادة.
روى عن النبى (ص) قال: «من فرّ بدینه من ارض الى ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنّة و کان رفیق ابرهیم و محمد صلّى اللَّه علیهما».
و قال مطرف بن عبد اللَّه: ارضى واسعة، معناه رزقى لکم واسع فاخرجوا. و قیل معناه ارض الجنّة واسعة فاعبدونى اعطکم.
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ، خوّفهم بالموت لیهوّن علیهم الهجرة، اى کلّ احد میّت اینما کان فلا تقیموا بدار الشرک خوفا من الموت ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ فنجزیکم باعمالکم. و قرأ ابو بکر یرجعون بالیاء.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ، قرأ حمزة و الکسائى: لنثوینّهم بالثاء ساکنة من غیر همز، اى نجعلهم ثاوین فیها، مقیمین، یقال: ثوى الرجل اذا اقام، و اثویته اذا انزلته منزلا یقیم فیه. و قرأ الآخرون بالباء و فتحها و تشدید الواو و همز بعدها، اى لننزلنّهم مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً قصورا علالى. و انّما قال ذلک لانّ الجنّة فى عالیة و النار فى سافلة و لانّ النظر من الغرف الى المیاه و الخضر اشهى و الذّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ، اى من تحت الغرف. و قیل من تحت اشجار الجنّة الانهار من الماء و الخمر و اللبن و العسل و التسنیم خالِدِینَ فِیها الى غیر غایة. نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ.
الَّذِینَ صَبَرُوا على الشدائد و الاذى فى ذات اللَّه و صبروا على فرائض اللَّه و جهاد اعدائه وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ اى على کفایة ربهم یعتمدون و بفضله یثقون و انّما وصفهم بهذه الصفة لانّ الشیطان کان یوسوس لهم انّکم ان ترکتم ارضکم و اموالکم و صرتم الى دار لعزبة افتقرتم و هلکتم فوصفهم اللَّه بالطاعة على مخالفة الشیطان و الثقة بکفایة الرحمن، لانّ ذلک من قوة الایمان.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا الدابة کل حیوان على الارض مما یعقل و ممّا لا یعقل، لانّها تدبّ على الارض. این آیت هم در شأن ایشان آمد که هجرت بر ایشان سخت بود و دشخوار از بیم درویشى و مىگفتند: ما لنا بالمدینة مال، فاین المعاش لنا هناک؟ رب العالمین گفت: کم من دابّة ذات حاجة الى غذاء «لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا» اى ترفع رزقها معها و لا تدّخر شیئا لغد مثل البهائم و الطیر، اى بسا جانورا که او را حاجت است بغذا چنان که شما را حاجت است، و هرگز رزق خویش با خود برندارد، و فردا را ادّخار نکند. و رب العزة او را و شما را بادرار روزى میدهد.
قال سفیان: لا یدّخر من الدواب غیر الآدمىّ و النملة و الفارة.
ابن عمر گفت: با رسول خدا بودم در نخلستان مدینة و رسول صلوات اللَّه علیه رطب بدست مبارک خویش از زمین برمىگرفت و میخورد و مرا گفت: کل یا بن عمر تو نیز بخور اى پسر عمر. گفتم: یا رسول اللَّه این ساعت مرا آرزوى خوردن نیست و طبع نمیخواهد. رسول خدا گفت: مرا آرزو هست و طبع مىخواهد و امروز چهارم روز است که طعامى نخوردم و نیافتم. ابن عمر گفت: انّا للَّه اللَّه المستعان. رسول گفت: یا بن عمر من اگر خواستمى از خدا مرا بدادى آنچه خواستمى و بر ملک کسرى و قیصر افزون دادى،لکن اجوع یوما و اشبع یوما انگه گفت فکیف بک یا بن عمر اذا عمّرت و بقیت فى حثالة من الناس یخبئون رزق سنة و یضعف الیقین.
قال فو اللَّه ما برحنا حتّى نزلت: وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا، اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ یوما فیوما من غیر طلب وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ بحاجتکم الى الرزق، فلا تهتمّوا لاجل الرزق و لا تترکوا عبادة اللَّه بسبب الرزق.
عن ابن عباس رضى اللَّه عنه، قال: قال رسول اللَّه (ص): «ایها الناس انّ الرزق مقسوم لن یعدو امرءا ما کتب له، فاجملوا فى الطلب، ایها الناس انّ فى القنوع لسعة و انّ فى الاقتصاد، لبلغة، و انّ فى الزهد لراحة، و لکل عمل جزاء، و کل ما هو آت قریب».
و عن ابن مسعود قال: قال رسول اللَّه (ص): «یقول اللَّه تعالى: یا بن آدم تؤتى کل یوم برزقک و انت تحزن و تنقص کل یوم من عمرک و انت تفرح انت فیما یکفیک و انت تطلب ما یطغیک، لا بقلیل تقنع و لا من کثیر تشبع».
و عن نافع عن ابن عمر قال: قال رسول اللَّه (ص) لیس شىء یباعدکم من النار الّا و قد ذکرته لکم و لا شىء یقرّبکم من الجنّة الّا و قد دللتکم علیه. انّ روح القدس نفث فى روعى انه لن یموت عبد حتى یستکمل رزقه فاجملوا فى الطلب، اى اختصروا فى الطلب و لا یحملنّکم استبطاء الرزق على ان تطلبوا شیئا من فضل اللَّه بمعصیته، فانّه لا ینال ما عند اللَّه الّا بطاعته، الا و انّ لکلّ امرئ رزقا هو یأتیه لا محالة فمن رضى به بورک له فیه فوسعه، و من لم یرض به لم تبارک له فیه و لم یسعه، ان الرّزق لیطلب الرجل کما یطلبه اجله و روى انّ النبى قال: «لو انکم یتوکّلون على اللَّه حق توکّله لرزقتم کما یرزق الطیر تغدوا خماصا و تروح بطانا.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ، یعنى کفار مکّة مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لمصالح العباد حتى یجریا دائبین، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ، یعنى من این یصرفون عن عبادة صانعها و خالقها الى عبادة جمادات لا تضر و لا تنفع، کانّه قال مع علمهم بجلائل صنع اللَّه و شدّة عجز الاوثان ما الذى یحملهم على ان ینصرفوا عن توحیده الى الاشراک به.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ یعنى یوسع الرزق على من یشاء من عباده و یضیق على من یشاء على ما یوجبه الحکمة. قال الحسن یبطأ الرزق لعدوّه مکرا به و یقدر على ولیّه نظرا له فطوبى لمن نظر اللَّه له إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ یعلم من یصلحه القبض و من یصلحه البسط. و فى حدیث ابى ذر عن رسول اللَّه (ص)، فیما یروى عن ربّه عزّ و جلّ: ان من عبادى من لا یصلح ایمانه الا الغنى و لو افقرته لافسده ذلک، و ان من عبادى من لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک ادبر عبادى بعلمى انى بعبادى خبیر بصیر.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها باخراج الزرع و الاشجار عنها و الارض المیتة التی لیست بمنبتة سمّیت میتة لانّه لا ینتفع بها کما لا ینتفع بالمیتة، لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، اى هم مقرّون بذلک، قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ، على قیام حجتى و صدق لهجتى، قل الحمد للَّه على اقرارهم و لزوم الحجة علیهم، قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا و اعاذنا من الجهل الذى اضل به هؤلاء الکفار بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ ما یلزمهم فى اقرارهم هذا من الحجة على ان یعبدوا اللَّه وحده دون غیره.
وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ، اللهو هو الاستماع بلذّات الدنیا، و اللعب العبث، سمیت بها لانّها فانیة لا تدوم کما لا یدوم اللّهو و اللعب. فان قیل لم سماها لهوا و لعبا و قد خلقها حکمة و مصلحة؟ قلنا: انه سبحانه بنى الخطاب على الاعم الاغلب، و ذلک انّ غرض اکثر الناس من الدنیا اللهو و اللعب. وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ، الحیوان و الحیاة واحدة، یقال حیى یحیى حیاة و حیوانا فهو حى. و قیل: الحیوان الحیاة الدائمة التی لا زوال لها. و لا انقطاع و لا موت.
و قیل معناه انّ الدار الآخرة فیها الحیاة الدائمة لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ لکان خیرا.
و قیل معناه لو علموا طیب حیاة الدار الآخرة لرغبوا فیها.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ، یعنى الکفار لتجاراتهم و تصرفاتهم و هاجت الرّیاح و اضطربت الامواج و خافوا الغرق، دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ یعنى یدعون اللَّه وحده و یخلصون له الدعوة للنجاة من دون الاصنام لعلمهم بانّها لا تقدر على النفع و الضر على انجائهم منها. فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ عادوا الى شرکهم جهلا و عنادا. قال عکرمة: کان اهل الجاهلیة اذا رکبوا البحر حملوا معهم الاصنام، فاذا اشتدّت بهم الرّیح القوها فى البحر و قالوا: یا ربّ یا ربّ.
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ هذا لام الامر و معناه التهدید و الوعید کقوله: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ اى لیجحدوا نعمة اللَّه فى انجائه ایّاهم وَ لِیَتَمَتَّعُوا قرأ حمزة و الکسائى ساکنة اللام و قرأ الباقون بکسرها نسقا على قوله: لِیَکْفُرُوا، و قیل: من کسر اللام جعلها لام کى، و کذلک فى لِیَکْفُرُوا و المعنى انّما خلصهم اللَّه من تلک الاهوال و ردّهم الى سلامة البرّ لِیَکْفُرُوا نعم اللَّه التی انعم بها علیهم فى النّجاة و الخلاص. و لکى یزداد وا کفرا باللّه و تمردا علیه و لکى یتمتّعوا بها خوّلوا فى دنیاهم الى منتهى آجالهم من غیر نصیب فى الآخرة فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ اذا و ردوا الآخرة و عاینوها حین یحلّ بهم العذاب انهم کانوا مستدرجین فى الدنیا زیادة فى تعذیبهم: انّما نملى لهم لیزدادوا اثما.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا یعنى اهل مکة أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ یعنى العرب یسبى بعضهم بعضا و اهل مکة آمنون. و قیل انّ اهل مکة کانوا غیر آمنین قبل خروج رسول اللَّه (ص) فلمّا خرج آمنهم اللَّه من الخوف و اطعمهم من الجوع و ذلک قوله أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ اى لا احد فعل ذلک غیر اللَّه، فکیف یکفرون نعمتى التی هى حق و یصدّقون الباطل فیجعلون الاوثان آلهة. و قیل أَ فَبِالْباطِلِ، یعنى بالاصنام یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ بمحمّد و الاسلام یَکْفُرُونَ. و قیل کانت قریش استکتبت من فارس قصص ملوکهم و کانت تقرأها و تکفر بالرسول و القرآن وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً اى لا احد اظلم من الکاذب على اللَّه و هو الواصف له بما لیس من صفته أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ على لسان الرسول و هو القرآن او کذب بما ورد من اوصافه فى کتابه کعلمه و قدرته، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ استفهام بمعنى التقریر، معناه اما لهذا الکافر المکذّب مأوى فى جهنم؟
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا، اى فى طاعتنا و عبادتنا، لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا، اى لنعرفنّهم سبیل دیننا و سبیل المعرفة بنا و سبیل اللَّه دینه و سبیل اللَّه الطریق المؤدّى الى عبادته و المعرفة به. و قیل وَ الَّذِینَ جاهَدُوا المشرکین لنصرة دیننا لنثیبنّهم على ما قاتل علیه. و قیل لنزیدنّهم هدى کما قال تعالى: وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً و قیل وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا اى فى طلب العلم لَنَهْدِیَنَّهُمْ سبل العمل به. و قال سهل بن عبد اللَّه: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فى اقامة السّنّة لَنَهْدِیَنَّهُمْ سبل الجنّة. ثم قال: مثل السّنّة فى الدنیا کمثل الجنّة فى العقبى، من دخل الجنّة فى العقبى سلم، کذلک من لزم السنّة فى الدنیا سلم. و قال سفیان بن عیینة: اذا اختلف الناس فانظروا ما علیه اهل الثغور، فانّ اللَّه عز و جل یقول: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. و قال الحسین بن الفضل: فیه تقدیم و تأخیر مجازه: و الذین هدیناهم سبلنا جاهدوا فینا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ بالنصرة و المعونة فى دنیاهم و بالثواب و المغفرة فى عقباهم.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى و تقدّس: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ باز مىخیزد پهلوهاى ایشان از خوابگاههاى ایشان، یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خداوند خویش را میخوانند، خَوْفاً وَ طَمَعاً بیم و امید، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۱۶) و از آنچه ایشان را روزى دادیم نفقه میکنند.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ نداند هیچ کس، ما أُخْفِیَ لَهُمْ که آن چه چیزست که پنهان کردند و پوشیده ایشان را. مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ از روشنایى چشم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۷) پاداش آنچه میکردند.
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً آن کس که گرویده بود، کَمَنْ کانَ فاسِقاً چون آن کس است که از فرمان بردارى بیرون بود؟ لا یَسْتَوُونَ (۱۸) هرگز یکسان نباشند.
أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اما ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند، فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى ایشانراست بهشتها نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۹) آن پاداش ایشان است بآنچه میکردند.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا و اما ایشان که بیرون شدند از فرمان، فَمَأْواهُمُ النَّارُ بازگشتنگاه ایشان آتش است، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها هر گه که خواهند از آن بیرون آیند، أُعِیدُوا فِیها ایشان را بآن مىبرند وَ قِیلَ لَهُمْ و ایشان را گویند، ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ چشید عذاب از آتش، الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (۲۰) که آن را بدروغ مىداشتید و مىگفتید که دروغ است.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى و مىچشانیم ایشان را از عذاب این جهانى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ فرود از عذاب مهین، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۱) تا مگر باز گردند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ و کیست ستمکارتر ازو که پند دهند او را بسخنان خداوند او؟ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها آن گه پس روى گرداند از آن، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (۲۲) ما از ناگرویدگان کینکشانیم.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ موسى را نامه دادیم، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ نگر که در گمان نباشى از دیدار او، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (۲۳) و او را نشانى کردیم راه شناختن را از بهر بنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً و ازیشان پیشوایان کردیم، یَهْدُونَ بِأَمْرِنا که راه مىنمودند بفرمان ما، لَمَّا صَبَرُوا آن گه که شکیبایى کردند وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (۲۴) و بسخنان ما بىگمانان بودند.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ خداوند تو اوست که کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۲۵) در آنچه ایشان جدا جدا میگویند و جدا جدا مىروند.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ باز ننمود با ایشان، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ که چند هلاک کردیم و کشتیم پیش از ایشان، مِنَ الْقُرُونِ از گروه گروه، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ آنک مىروند در نشستنگاههاى ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى روشن است، أَ فَلا یَسْمَعُونَ (۲۶) بنمىشنوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمىبینند، أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ که ما آب میرانیم، إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ در زمین تهى از نبات، فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً بیرون مىآریم بآن آب کشت را، تَأْکُلُ مِنْهُ تا میخورد از آن، أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ ستوران ایشان و ایشان خویشتن، أَ فَلا یُبْصِرُونَ (۲۷) نمىبینند؟
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ و میگویند کى است این روز داورى، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۸) بازنمائید اگر راست مىگویید.
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ بگو در روز داورى، لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ سود ندارد ناگرویدگان را گرویدن ایشان، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (۲۹) و نه بر ایشان مهلت دهند.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (۳۰) و چشم میدار که ایشان چشم مىدارند.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ نداند هیچ کس، ما أُخْفِیَ لَهُمْ که آن چه چیزست که پنهان کردند و پوشیده ایشان را. مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ از روشنایى چشم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۷) پاداش آنچه میکردند.
أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً آن کس که گرویده بود، کَمَنْ کانَ فاسِقاً چون آن کس است که از فرمان بردارى بیرون بود؟ لا یَسْتَوُونَ (۱۸) هرگز یکسان نباشند.
أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اما ایشان که بگرویدند و نیکیها کردند، فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى ایشانراست بهشتها نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۹) آن پاداش ایشان است بآنچه میکردند.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا و اما ایشان که بیرون شدند از فرمان، فَمَأْواهُمُ النَّارُ بازگشتنگاه ایشان آتش است، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها هر گه که خواهند از آن بیرون آیند، أُعِیدُوا فِیها ایشان را بآن مىبرند وَ قِیلَ لَهُمْ و ایشان را گویند، ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ چشید عذاب از آتش، الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (۲۰) که آن را بدروغ مىداشتید و مىگفتید که دروغ است.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى و مىچشانیم ایشان را از عذاب این جهانى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ فرود از عذاب مهین، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۱) تا مگر باز گردند.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ و کیست ستمکارتر ازو که پند دهند او را بسخنان خداوند او؟ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها آن گه پس روى گرداند از آن، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ (۲۲) ما از ناگرویدگان کینکشانیم.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ موسى را نامه دادیم، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ نگر که در گمان نباشى از دیدار او، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (۲۳) و او را نشانى کردیم راه شناختن را از بهر بنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً و ازیشان پیشوایان کردیم، یَهْدُونَ بِأَمْرِنا که راه مىنمودند بفرمان ما، لَمَّا صَبَرُوا آن گه که شکیبایى کردند وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (۲۴) و بسخنان ما بىگمانان بودند.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ خداوند تو اوست که کار برگزارد میان ایشان روز رستاخیز، فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۲۵) در آنچه ایشان جدا جدا میگویند و جدا جدا مىروند.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ باز ننمود با ایشان، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ که چند هلاک کردیم و کشتیم پیش از ایشان، مِنَ الْقُرُونِ از گروه گروه، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ آنک مىروند در نشستنگاههاى ایشان، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى روشن است، أَ فَلا یَسْمَعُونَ (۲۶) بنمىشنوند.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا نمىبینند، أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ که ما آب میرانیم، إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ در زمین تهى از نبات، فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً بیرون مىآریم بآن آب کشت را، تَأْکُلُ مِنْهُ تا میخورد از آن، أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ ستوران ایشان و ایشان خویشتن، أَ فَلا یُبْصِرُونَ (۲۷) نمىبینند؟
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ و میگویند کى است این روز داورى، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۸) بازنمائید اگر راست مىگویید.
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ بگو در روز داورى، لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ سود ندارد ناگرویدگان را گرویدن ایشان، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (۲۹) و نه بر ایشان مهلت دهند.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (۳۰) و چشم میدار که ایشان چشم مىدارند.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یعنى یجافون جنوبهم عن مضاجعهم للتهجّد و التجافى التجنّب عن الشیء اخذ من الجفاء من لم یوافقک فقد جافاک. قال عبد اللَّه بن رواحه:
و فینا رسول اللَّه یتلوا کتابه
اذا انشق معروف من الصبح ساطع
اتى بالهدى بعد العمى فقلوبنا
به موقنات انّ ما قال واقع
یبیت یجافى جنبه عن فراشه
اذا استقلّت بالمشرکین مضاجع
در سبب نزول این آیت سه قول گفتهاند: قول حسن و مجاهد آنست که در شأن متهجّدان فرو آمد، ایشان که در میانه شب از خوابگاه برخیزند و نماز شب کنند، و دلیل برین قول خبر مصطفى است (ص) روى معاذ بن جبل قال: کنت مع رسول اللَّه (ص) فى سفر فاصبحت یوما قریبا منه و هو یسیر، فقلت یا رسول اللَّه اخبرنى بعمل یدخلنى الجنّة و یباعدنى من النّار قال: قد سألت عن عظیم و انّه لیسیر على من یسّره اللَّه علیه، تعبد اللَّه و لا تشرک به شیئا و تقیم الصلاة و تؤتى الزکاة و تصوم رمضان و تحجّ البیت، ثمّ قال الا ادلّک على ابواب الخیر: الصوم جنّة و الصدقة تطفئ الخطیئة کما یطفئ الماء النّار، و صلاة الرجل فى جوف اللیل. ثمّ قرأ تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ حتى بلغ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، ثمّ قال: الا اخبرک برأس الامر و عموده و ذروة سنامه، قلت بلى یا رسول اللَّه قال: رأس الامر الاسلام و عموده الصلاة و ذروة سنامه الجهاد، ثمّ قال: الا اخبرک بملاک ذلک کلّه، قلت بلى یا نبىّ اللَّه قال فاخذ بلسانه و قال: اکفف علیک هذا. فقلت یا رسول اللَّه و انا لمؤاخذون بما نتکلّم به؟ فقال: ثکلتک امّک یا معاذ و هل یکبّ الناس فى النار على وجوههم او قال على مناخرهم الّا حصائد السنتهم؟
و عن ابى امامة الباهلى عن رسول اللَّه (ص) قال: علیکم بقیام اللیل فانّه دأب الصالحین قبلکم و قربة لکم الى ربّکم و مکفّرة للسّیئات و منهاة عن الاثم.
و عن ابن مسعود قال قال رسول اللَّه (ص): «عجب ربّنا من رجلین: رجل ثار عن وطائه و لحافه من بین حبّه و اهله الى صلاته فیقول اللَّه تعالى لملائکته انظروا الى عبدى ثار عن فراشه و وطائه من بین حبّه و اهله الى صلاته رغبة فیما عندى و شفقا ممّا عندى، و رجل غزا فى سبیل اللَّه فانهزم مع اصحابه فعلم ما علیه من الانهزام و ما له فى الرجوع فرجع حتى هریق دمه فیقول اللَّه لملائکته انظروا الى عبدى رجع رغبة فیما عندى و شفقا ممّا عندى حتى هریق دمه».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «افضل الصیام بعد شهر رمضان، المحرم و افضل الصلاة بعد الفریضة صلاة اللیل».
و عن ابى مالک الاشعرى قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ فى الجنّة غرفا یرى ظاهرها من باطنها و باطنها من ظاهرها اعدّها اللَّه لمن الین الکلام و اطعم الطعام و تابع الصیام و صلّى باللیل و الناس نیام».
و عن اسماء بنت یزید قالت سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: اذا جمع اللَّه الاوّلین و الآخرین یوم القیامة جاء مناد ینادى بصوت یسمع الخلائق کلّهم سیعلم اهل الجمع الیوم من اولى بالکرم: ثم یرجع فینادى لیقم الذین کانت.
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ فیقومون و هم قلیل ثم یرجع فینادى لیقم الذین کانوا یحمدون اللَّه فى البأساء و الضرّاء فیقومون و هم قلیل فیسرحون جمیعا الى الجنّة ثم یحاسب سائر الناس.
قول دیگر آنست که آیت در شأن جماعتى از انصار آمد که میان شام و خفتن بنماز پیوسته داشتند و آن صلاة الاوّابین گویند. مالک دینار گفت: از انس مالک پرسیدم که این آیت در شأن که فرو آمد؟ گفت در شأن ما فرو آمد معاشر الانصار که بعد از نماز شام بخانهها باز نرفتیم و هم چنان نماز میکردیم تا بوقت خفتیدن که نماز خفتیدن با رسول خدا بگزاردیم. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «من عقب ما بین المغرب و العشاء بنى له فى الجنّة قصران من مسیرة عام و هى صلاة الاوّابین و انّ من الدعاء المستجاب الذى لا یرد الدعاء ما بین المغرب و العشاء».
و عن عائشة عن النبى (ص): «من صلّى بعد المغرب عشرین رکعة بنى اللَّه بیتا فى الجنّة»
و قال (ص): من صلّى بعد المغرب ستّ رکعات لم یتکلّم فیما بینهنّ بسوء عدلن له بعبادة اثنتی عشرة سنة.
و قال ابن عباس: انّ الملائکة لتحف بالذین یصلّون بین المغرب و العشاء.
قول سوم آنست که این آیت در مدح ایشان آمد که نماز خفتن و نماز بامداد بجماعت بگزارند. و فى الخبر انّ النبى (ص) قال: «من صلّى العشاء فى جماعة کان کقیام نصف لیلة و من صلّى الفجر فى جماعة کان کقیام لیلة.
و عن ابى هریرة انّ رسول اللَّه (ص): «قال لو یعلم الناس ما فى النّداء و الصف الاوّل ثم لم یجدوا الّا ان یستهموا علیه لاستهموا علیه و لو یعلمون ما فى التهجیر لاستبقوا الیه و لو یعلمون ما فى العتمة و الصبح لا توهما و لو حبوا.
یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً قال ابن عباس خوفا من النار و طمعا فى الجنّة، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ قیل اراد به الزکاة المفروضة، و قیل عام من الواجب و التطوّع و ذلک على ثلاثة اضرب: زکاة من نصاب و مواساة من فضل و ایثار من قوت، قوله: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مذهب اهل سنّت و جماعت آن است که روزىداشت است از خداوند جلّ جلاله خواهد بغذا دارد و خواهد بلطف خود سیر دارد. و مذهب معتزله آنست که روزى ملک است لا غیر و گویند که خداوند تعالى بندگان را روزى حرام ندهد. و بدان که حقیقت حرامى بر فعل بنده افتد نه بر آن عین و آن عین را که حرام گویند بر سبیل مجاز گویند، بغصب ملک غاصب نگشت لکن چون خورد غذا و قوت در آن حرامى بوى رساند روزى وى گردد، و بمذهب ایشان حرام و شبهت ملک حلال نگردد، لا جرم بنزد ایشان روزى نبرد، و چون خداوند تعالى رازق وى نگردد، حرام را رازقى دیگر لازم آید و این کفر بود ازیشان، و حجّت ما بر ایشان آن است که حق جلّ جلاله رازق همه خلایق است و بسیار خلق است که روزى میخورند و ایشان را ملک نیست و از اهل ملک نهاند و هم الدّواب و الطیور و العبید و نحوها. اگر سؤال کنند که ربّ العزّة فرمود: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اگر رزق غذا و داشت است از غذا و داشت نفقه کردن چون صورت بندد؟ جواب آنست که اسم رزق در قرآن بر وجوه است: یجیء بمعنى الاعطاء کقوله: وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ اى اعطوهم. و یجیء بمعنى المأکول و الغذاء کقوله: کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً، و قال تعالى: کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً. و یجیء بمعنى المطر کقوله: وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ اى ماء، فقوله وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. و یجیء بمعنى معناه و ممّا اعطیناهم یتصدّقون.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ درین کلمه سه قراءت است: ما أُخْفِیَ لَهُمْ بفتح یا قراءت عامّه قرّاء است مگر حمزه و یعقوب بر فعل ماضى مجهول و معنى آنست که هیچ کس نداند که آن چه چیز است که پنهان کردند ایشان را از ثواب. ما أُخْفِیَ بسکون یا بر فعل مستقبل قراءت حمزه و یعقوب است و معنى آنست که نداند هیچ کس که چه چیز پنهان دارم ایشان را از پاداش. ما أُخْفِیَ لَهُمْ بر فعل ماضى معروف قراءت شاذ است یعنى هیچ کس نداند که اللَّه ایشان را چه چیز پنهان کرد، مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ اى مما تقرّ به اعینهم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ قال الحسن نزلت فى قوم أخفوا للّه اعمالا فاخفى لهم ثوابا.
عن ابى هریرة عن النبى (ص) یقول اللَّه تبارک و تعالى اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر ذخرا بله ما اطلعتم علیه ثمّ قرأ: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، قال ابن عباس: هذا ما لا تفسیر له لانّ اللَّه تعالى یقول: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ قوله: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً نزلت فى على بن ابى طالب (ع) و عقبة بن ابى معیط، و قیل الولید بن عقبة بن ابى معیط فقال الولید لعلىّ اسکت یا صبىّ فو اللّه لانا احد منک سنانا و ابسط منک لسانا و اشجع منک جنانا و أملأ منک حشوا فى الکتیبة، فقال له علىّ اسکت فانّک فاسق فانزل اللَّه تعالى: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً یعنى علیا کَمَنْ کانَ فاسِقاً یعنى الولید بن عقبة لا یَسْتَوُونَ و لم یقل لا یستویان لانّه لم یرد قوما واحدا و فاسقا واحدا بل المراد جمیع المؤمنین و جمیع الفاسقین، و الفاسق ها هنا الکافر لانّ اللَّه سبحانه و تعالى اخبر انّه یخلّده فى النار و لا یستحق التخلید فى النار الّا الکافر و لانّه قابل به المؤمن و دخل کانَ فى اللفظ لانّه نفى استواهما فى الآخرة فکانّه قال: أ یستوى حال من کان مؤمنا فى الدّنیا و حال من کان کافرا فیها؟ و هذا الاستفهام بمعنى التقریر اى لیس هذا کذاک فى الجزاء و المحل ثم ذکر مآل الفریقین فقال: أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى یأوون الیها فى الآخرة و لا ینتقلون عنها. فهى موضع سکون و قرار کقوله: جنّات عدن نُزُلًا اى منزلا، و قیل: هو ما یعد للنازل، و قیل هو اسم لاوّل ما ینزل علیه النازل، و قیل: نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ اى عطاء لهم على اعمالهم.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا اى کفروا، فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها المراد بهذا الکلام انّهم لا یخرجون منها کقوله: کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً نار جهنّم لا تخبو یعنى کلّما قال قائلهم قد خبت زید فیها، و قیل: انّ الخزنة تطمعهم فى الخروج منها فاذا هموا بذلک ردّهم الخزنة الى قعرها و یکون ذلک نوعا ممّا یعذّبون به فیها، وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ و تقولون لا جنّة و لا نار.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى یعنى مصائب الدّنیا و استقامها و بلاءها ممّا یبتلى اللَّه به العباد حتى یتوبوا. و قال مقاتل: العذاب الادنى هو الجوع سبع سنین ب: مکة حتى اکلوا الجیف و العظام و الکلاب. و قال ابن مسعود: هو القتل بالسیف یوم بدر دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ یعنى عذاب الآخرة، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ الى الایمان یعنى من بقى منهم بعد بدر و بعد القحط، و قیل: العذاب الادنى عذاب القبر و هو افسد الاقاویل، لقوله یَرْجِعُونَ و الرجوع بعد الموت الى الایمان غیر مقبول.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها فلم یقبلها و لم یتدبّرها و لم یعمل بموجبها. و قیل: ذکر ابتداء خلقه الى انتهائه و تقلّب الاحوال به من جهة ربّه فلم یحمله ذلک على الایمان به، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ اى من الذین اجترحوا السیّئات و هم الکفّار، کقوله:انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا. و قال زید بن رفیع: عنى بالمجرمین هاهنا اصحاب القدر، ثم قرأ انّ المجرمین فى ضلال و سعر الى قوله: إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ و قال النبى (ص): «ثلاث من فعلهن فقد اجرم: من اعتقد لواء فى غیر حق، او عقّ والدیه، او مشى مع ظالم لینصره.
یقول اللَّه عز و جل: إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ یعنى التوریة، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ اى لا تکن فى شک انّه هو موسى الذى رأیته فى السماء اللیلة التی اسرى بک، عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): رأیت لیلة اسرى بى موسى رجلا آدم طوالا جعدا کانّه من رجال شنوءة و رأیت عیسى رجلا مربوع الخلق الى الحمرة و البیاض سبط الرأس.
و عن انس قال قال رسول اللَّه (ص): «لمّا اسرى بى الى السّماء رأیت موسى یصلّى فى قبره».
و روى فى المعراج انّه رآه فى السماء السّادسه و راجعه فى امر الصلوات.
و قال السدى فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ اى من تلقى موسى کتاب اللَّه بالرضاء و القبول اى لا شک فى انّه اعطى الکتاب کما اعطیته و قیل فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ موسى ربّه فى الآخرة بعد ما قیل له لَنْ تَرانِی فى الدنیا، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ یعنى الکتاب و هو التوریة و قیل جعلنا موسى هدى لبنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اى من بنى اسرائیل أَئِمَّةً قادة فى الخیر یقتدى بهم یعنى الانبیاء الذین کانوا فیهم، و قیل هم العلماء و اتباع الانبیاء یَهْدُونَ اى یدعون، بِأَمْرِنا و یدلّونهم على الطریق المستقیم. و قیل یدعون بامرنا ایّاهم بذلک لَمَّا صَبَرُوا قرأ حمزة و الکسائى لما بکسر اللام و تخفیف المیم و قرأ الباقون لما بفتح اللام و تشدید المیم اى حین صبروا على دینهم و على البلاء من عدوّهم ب: مصر، وَ کانُوا بِآیاتِنا التی اتیناها موسى، یُوقِنُونَ لا یشکّون انّها من عندنا.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ اى یحکم بین الانبیاء و اممهم فیما اختلفوا. و قیل: یقضى بین المؤمنین و المشرکین فیظهر المحق من المبطل، و قیل یَفْصِلُ اى یفرق بین المؤمنین و الکافرین بالمنازل فالمؤمنون فى الجنّة و الکافرین فى النّار.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ یعنى او لم یتبیّن لهم، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ القرن اسم لسکّان الارض عصرا و القرون سکّانها على الاعاصیر، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ فى اسفارهم فلا یخفى علیهم ما حلّ بهم، أَ فَلا یَسْمَعُونَ ما یوعظون به یعنى قریشا.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً یعنى او لم ینظروا الى سوقنا السحاب ذات المطر الى الارض الملساء التی لا نبات فیها، و فى بعض التفاسیر انّها ارض بالیمن بعینها لانقطاع الامطار عنها و هى فى اللغة الارض التی لا تنبت شیئا و کان اصلها انّها تأکل نباتها، یقال: امرأة جروز اذا کانت اکولا، تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ یعنى فیأکلون من حبوبها و یعلفون انعامهم من اوراقها و تبنها، أَ فَلا یُبْصِرُونَ ذلک باعینهم فیعلموا انّ من قدر على هذا لا یتعذّر علیه احیاء الموتى.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ ایتوا به، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قیل: الفتح القضاء و المراد بیوم الفتح یوم القیامة الذى فیه الحکم بین العباد، قال قتادة: قال اصحاب النبىّ (ص) انّ لنا یوما ننعم فیه و نستریح و یحکم بیننا و بینکم فقالوا استهزاء متى هذا الفتح اى متى هذا القضاء و الحکم، و قال الکلبى یعنى فتح مکة و قال السدى یوم بدر لانّ اصحاب النبى (ص) کانوا یقولون لهم انّ اللَّه ناصرنا و مظهرنا علیکم فیقولون متى هذا الفتح؟
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ هذا غایة الوعید لا یأتى فى القران الّا للکافر لانّ الکافر هو الذى لا ینظر اللَّه الیه و معنى لا هُمْ یُنْظَرُونَ لا یرحمون و لا یبرّ بهم. و من حمل الفتح على فتح مکة و القتل یوم بدر قال معناه لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ اذا جاء هم العذاب و قتلوا، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ لا یمهلون لیتوبوا او یعتذروا.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ قال ابن عباس: نسختها ایة السیف وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ قیل: انتظر موعدى لک بالنصر، إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ بک حوادث الزمان. و قیل انتظر اذن اللَّه لک فى قتالهم، إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ ما یظنّونه من بطلان امرک وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ.
عن ابى هریرة قال: کان النبى (ص) یقرأ فى الفجر یوم الجمعة الم تنزیل و هل اتى على الانسان.
و عن جابر قال کان النبى (ص) لا ینام حتى یقرأ تبارک و الم تنزیل.
و فینا رسول اللَّه یتلوا کتابه
اذا انشق معروف من الصبح ساطع
اتى بالهدى بعد العمى فقلوبنا
به موقنات انّ ما قال واقع
یبیت یجافى جنبه عن فراشه
اذا استقلّت بالمشرکین مضاجع
در سبب نزول این آیت سه قول گفتهاند: قول حسن و مجاهد آنست که در شأن متهجّدان فرو آمد، ایشان که در میانه شب از خوابگاه برخیزند و نماز شب کنند، و دلیل برین قول خبر مصطفى است (ص) روى معاذ بن جبل قال: کنت مع رسول اللَّه (ص) فى سفر فاصبحت یوما قریبا منه و هو یسیر، فقلت یا رسول اللَّه اخبرنى بعمل یدخلنى الجنّة و یباعدنى من النّار قال: قد سألت عن عظیم و انّه لیسیر على من یسّره اللَّه علیه، تعبد اللَّه و لا تشرک به شیئا و تقیم الصلاة و تؤتى الزکاة و تصوم رمضان و تحجّ البیت، ثمّ قال الا ادلّک على ابواب الخیر: الصوم جنّة و الصدقة تطفئ الخطیئة کما یطفئ الماء النّار، و صلاة الرجل فى جوف اللیل. ثمّ قرأ تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ حتى بلغ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، ثمّ قال: الا اخبرک برأس الامر و عموده و ذروة سنامه، قلت بلى یا رسول اللَّه قال: رأس الامر الاسلام و عموده الصلاة و ذروة سنامه الجهاد، ثمّ قال: الا اخبرک بملاک ذلک کلّه، قلت بلى یا نبىّ اللَّه قال فاخذ بلسانه و قال: اکفف علیک هذا. فقلت یا رسول اللَّه و انا لمؤاخذون بما نتکلّم به؟ فقال: ثکلتک امّک یا معاذ و هل یکبّ الناس فى النار على وجوههم او قال على مناخرهم الّا حصائد السنتهم؟
و عن ابى امامة الباهلى عن رسول اللَّه (ص) قال: علیکم بقیام اللیل فانّه دأب الصالحین قبلکم و قربة لکم الى ربّکم و مکفّرة للسّیئات و منهاة عن الاثم.
و عن ابن مسعود قال قال رسول اللَّه (ص): «عجب ربّنا من رجلین: رجل ثار عن وطائه و لحافه من بین حبّه و اهله الى صلاته فیقول اللَّه تعالى لملائکته انظروا الى عبدى ثار عن فراشه و وطائه من بین حبّه و اهله الى صلاته رغبة فیما عندى و شفقا ممّا عندى، و رجل غزا فى سبیل اللَّه فانهزم مع اصحابه فعلم ما علیه من الانهزام و ما له فى الرجوع فرجع حتى هریق دمه فیقول اللَّه لملائکته انظروا الى عبدى رجع رغبة فیما عندى و شفقا ممّا عندى حتى هریق دمه».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «افضل الصیام بعد شهر رمضان، المحرم و افضل الصلاة بعد الفریضة صلاة اللیل».
و عن ابى مالک الاشعرى قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ فى الجنّة غرفا یرى ظاهرها من باطنها و باطنها من ظاهرها اعدّها اللَّه لمن الین الکلام و اطعم الطعام و تابع الصیام و صلّى باللیل و الناس نیام».
و عن اسماء بنت یزید قالت سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: اذا جمع اللَّه الاوّلین و الآخرین یوم القیامة جاء مناد ینادى بصوت یسمع الخلائق کلّهم سیعلم اهل الجمع الیوم من اولى بالکرم: ثم یرجع فینادى لیقم الذین کانت.
تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ فیقومون و هم قلیل ثم یرجع فینادى لیقم الذین کانوا یحمدون اللَّه فى البأساء و الضرّاء فیقومون و هم قلیل فیسرحون جمیعا الى الجنّة ثم یحاسب سائر الناس.
قول دیگر آنست که آیت در شأن جماعتى از انصار آمد که میان شام و خفتن بنماز پیوسته داشتند و آن صلاة الاوّابین گویند. مالک دینار گفت: از انس مالک پرسیدم که این آیت در شأن که فرو آمد؟ گفت در شأن ما فرو آمد معاشر الانصار که بعد از نماز شام بخانهها باز نرفتیم و هم چنان نماز میکردیم تا بوقت خفتیدن که نماز خفتیدن با رسول خدا بگزاردیم. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «من عقب ما بین المغرب و العشاء بنى له فى الجنّة قصران من مسیرة عام و هى صلاة الاوّابین و انّ من الدعاء المستجاب الذى لا یرد الدعاء ما بین المغرب و العشاء».
و عن عائشة عن النبى (ص): «من صلّى بعد المغرب عشرین رکعة بنى اللَّه بیتا فى الجنّة»
و قال (ص): من صلّى بعد المغرب ستّ رکعات لم یتکلّم فیما بینهنّ بسوء عدلن له بعبادة اثنتی عشرة سنة.
و قال ابن عباس: انّ الملائکة لتحف بالذین یصلّون بین المغرب و العشاء.
قول سوم آنست که این آیت در مدح ایشان آمد که نماز خفتن و نماز بامداد بجماعت بگزارند. و فى الخبر انّ النبى (ص) قال: «من صلّى العشاء فى جماعة کان کقیام نصف لیلة و من صلّى الفجر فى جماعة کان کقیام لیلة.
و عن ابى هریرة انّ رسول اللَّه (ص): «قال لو یعلم الناس ما فى النّداء و الصف الاوّل ثم لم یجدوا الّا ان یستهموا علیه لاستهموا علیه و لو یعلمون ما فى التهجیر لاستبقوا الیه و لو یعلمون ما فى العتمة و الصبح لا توهما و لو حبوا.
یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً قال ابن عباس خوفا من النار و طمعا فى الجنّة، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ قیل اراد به الزکاة المفروضة، و قیل عام من الواجب و التطوّع و ذلک على ثلاثة اضرب: زکاة من نصاب و مواساة من فضل و ایثار من قوت، قوله: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مذهب اهل سنّت و جماعت آن است که روزىداشت است از خداوند جلّ جلاله خواهد بغذا دارد و خواهد بلطف خود سیر دارد. و مذهب معتزله آنست که روزى ملک است لا غیر و گویند که خداوند تعالى بندگان را روزى حرام ندهد. و بدان که حقیقت حرامى بر فعل بنده افتد نه بر آن عین و آن عین را که حرام گویند بر سبیل مجاز گویند، بغصب ملک غاصب نگشت لکن چون خورد غذا و قوت در آن حرامى بوى رساند روزى وى گردد، و بمذهب ایشان حرام و شبهت ملک حلال نگردد، لا جرم بنزد ایشان روزى نبرد، و چون خداوند تعالى رازق وى نگردد، حرام را رازقى دیگر لازم آید و این کفر بود ازیشان، و حجّت ما بر ایشان آن است که حق جلّ جلاله رازق همه خلایق است و بسیار خلق است که روزى میخورند و ایشان را ملک نیست و از اهل ملک نهاند و هم الدّواب و الطیور و العبید و نحوها. اگر سؤال کنند که ربّ العزّة فرمود: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اگر رزق غذا و داشت است از غذا و داشت نفقه کردن چون صورت بندد؟ جواب آنست که اسم رزق در قرآن بر وجوه است: یجیء بمعنى الاعطاء کقوله: وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ اى اعطوهم. و یجیء بمعنى المأکول و الغذاء کقوله: کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً، و قال تعالى: کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً. و یجیء بمعنى المطر کقوله: وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ اى ماء، فقوله وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. و یجیء بمعنى معناه و ممّا اعطیناهم یتصدّقون.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ درین کلمه سه قراءت است: ما أُخْفِیَ لَهُمْ بفتح یا قراءت عامّه قرّاء است مگر حمزه و یعقوب بر فعل ماضى مجهول و معنى آنست که هیچ کس نداند که آن چه چیز است که پنهان کردند ایشان را از ثواب. ما أُخْفِیَ بسکون یا بر فعل مستقبل قراءت حمزه و یعقوب است و معنى آنست که نداند هیچ کس که چه چیز پنهان دارم ایشان را از پاداش. ما أُخْفِیَ لَهُمْ بر فعل ماضى معروف قراءت شاذ است یعنى هیچ کس نداند که اللَّه ایشان را چه چیز پنهان کرد، مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ اى مما تقرّ به اعینهم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ قال الحسن نزلت فى قوم أخفوا للّه اعمالا فاخفى لهم ثوابا.
عن ابى هریرة عن النبى (ص) یقول اللَّه تبارک و تعالى اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر ذخرا بله ما اطلعتم علیه ثمّ قرأ: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، قال ابن عباس: هذا ما لا تفسیر له لانّ اللَّه تعالى یقول: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ قوله: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً نزلت فى على بن ابى طالب (ع) و عقبة بن ابى معیط، و قیل الولید بن عقبة بن ابى معیط فقال الولید لعلىّ اسکت یا صبىّ فو اللّه لانا احد منک سنانا و ابسط منک لسانا و اشجع منک جنانا و أملأ منک حشوا فى الکتیبة، فقال له علىّ اسکت فانّک فاسق فانزل اللَّه تعالى: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً یعنى علیا کَمَنْ کانَ فاسِقاً یعنى الولید بن عقبة لا یَسْتَوُونَ و لم یقل لا یستویان لانّه لم یرد قوما واحدا و فاسقا واحدا بل المراد جمیع المؤمنین و جمیع الفاسقین، و الفاسق ها هنا الکافر لانّ اللَّه سبحانه و تعالى اخبر انّه یخلّده فى النار و لا یستحق التخلید فى النار الّا الکافر و لانّه قابل به المؤمن و دخل کانَ فى اللفظ لانّه نفى استواهما فى الآخرة فکانّه قال: أ یستوى حال من کان مؤمنا فى الدّنیا و حال من کان کافرا فیها؟ و هذا الاستفهام بمعنى التقریر اى لیس هذا کذاک فى الجزاء و المحل ثم ذکر مآل الفریقین فقال: أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى یأوون الیها فى الآخرة و لا ینتقلون عنها. فهى موضع سکون و قرار کقوله: جنّات عدن نُزُلًا اى منزلا، و قیل: هو ما یعد للنازل، و قیل هو اسم لاوّل ما ینزل علیه النازل، و قیل: نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ اى عطاء لهم على اعمالهم.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا اى کفروا، فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها المراد بهذا الکلام انّهم لا یخرجون منها کقوله: کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً نار جهنّم لا تخبو یعنى کلّما قال قائلهم قد خبت زید فیها، و قیل: انّ الخزنة تطمعهم فى الخروج منها فاذا هموا بذلک ردّهم الخزنة الى قعرها و یکون ذلک نوعا ممّا یعذّبون به فیها، وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ و تقولون لا جنّة و لا نار.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى یعنى مصائب الدّنیا و استقامها و بلاءها ممّا یبتلى اللَّه به العباد حتى یتوبوا. و قال مقاتل: العذاب الادنى هو الجوع سبع سنین ب: مکة حتى اکلوا الجیف و العظام و الکلاب. و قال ابن مسعود: هو القتل بالسیف یوم بدر دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ یعنى عذاب الآخرة، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ الى الایمان یعنى من بقى منهم بعد بدر و بعد القحط، و قیل: العذاب الادنى عذاب القبر و هو افسد الاقاویل، لقوله یَرْجِعُونَ و الرجوع بعد الموت الى الایمان غیر مقبول.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها فلم یقبلها و لم یتدبّرها و لم یعمل بموجبها. و قیل: ذکر ابتداء خلقه الى انتهائه و تقلّب الاحوال به من جهة ربّه فلم یحمله ذلک على الایمان به، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ اى من الذین اجترحوا السیّئات و هم الکفّار، کقوله:انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا. و قال زید بن رفیع: عنى بالمجرمین هاهنا اصحاب القدر، ثم قرأ انّ المجرمین فى ضلال و سعر الى قوله: إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ و قال النبى (ص): «ثلاث من فعلهن فقد اجرم: من اعتقد لواء فى غیر حق، او عقّ والدیه، او مشى مع ظالم لینصره.
یقول اللَّه عز و جل: إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ یعنى التوریة، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ اى لا تکن فى شک انّه هو موسى الذى رأیته فى السماء اللیلة التی اسرى بک، عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): رأیت لیلة اسرى بى موسى رجلا آدم طوالا جعدا کانّه من رجال شنوءة و رأیت عیسى رجلا مربوع الخلق الى الحمرة و البیاض سبط الرأس.
و عن انس قال قال رسول اللَّه (ص): «لمّا اسرى بى الى السّماء رأیت موسى یصلّى فى قبره».
و روى فى المعراج انّه رآه فى السماء السّادسه و راجعه فى امر الصلوات.
و قال السدى فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ اى من تلقى موسى کتاب اللَّه بالرضاء و القبول اى لا شک فى انّه اعطى الکتاب کما اعطیته و قیل فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ موسى ربّه فى الآخرة بعد ما قیل له لَنْ تَرانِی فى الدنیا، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ یعنى الکتاب و هو التوریة و قیل جعلنا موسى هدى لبنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اى من بنى اسرائیل أَئِمَّةً قادة فى الخیر یقتدى بهم یعنى الانبیاء الذین کانوا فیهم، و قیل هم العلماء و اتباع الانبیاء یَهْدُونَ اى یدعون، بِأَمْرِنا و یدلّونهم على الطریق المستقیم. و قیل یدعون بامرنا ایّاهم بذلک لَمَّا صَبَرُوا قرأ حمزة و الکسائى لما بکسر اللام و تخفیف المیم و قرأ الباقون لما بفتح اللام و تشدید المیم اى حین صبروا على دینهم و على البلاء من عدوّهم ب: مصر، وَ کانُوا بِآیاتِنا التی اتیناها موسى، یُوقِنُونَ لا یشکّون انّها من عندنا.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ اى یحکم بین الانبیاء و اممهم فیما اختلفوا. و قیل: یقضى بین المؤمنین و المشرکین فیظهر المحق من المبطل، و قیل یَفْصِلُ اى یفرق بین المؤمنین و الکافرین بالمنازل فالمؤمنون فى الجنّة و الکافرین فى النّار.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ یعنى او لم یتبیّن لهم، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ القرن اسم لسکّان الارض عصرا و القرون سکّانها على الاعاصیر، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ فى اسفارهم فلا یخفى علیهم ما حلّ بهم، أَ فَلا یَسْمَعُونَ ما یوعظون به یعنى قریشا.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً یعنى او لم ینظروا الى سوقنا السحاب ذات المطر الى الارض الملساء التی لا نبات فیها، و فى بعض التفاسیر انّها ارض بالیمن بعینها لانقطاع الامطار عنها و هى فى اللغة الارض التی لا تنبت شیئا و کان اصلها انّها تأکل نباتها، یقال: امرأة جروز اذا کانت اکولا، تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ یعنى فیأکلون من حبوبها و یعلفون انعامهم من اوراقها و تبنها، أَ فَلا یُبْصِرُونَ ذلک باعینهم فیعلموا انّ من قدر على هذا لا یتعذّر علیه احیاء الموتى.
وَ یَقُولُونَ مَتى هذَا الْفَتْحُ ایتوا به، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قیل: الفتح القضاء و المراد بیوم الفتح یوم القیامة الذى فیه الحکم بین العباد، قال قتادة: قال اصحاب النبىّ (ص) انّ لنا یوما ننعم فیه و نستریح و یحکم بیننا و بینکم فقالوا استهزاء متى هذا الفتح اى متى هذا القضاء و الحکم، و قال الکلبى یعنى فتح مکة و قال السدى یوم بدر لانّ اصحاب النبى (ص) کانوا یقولون لهم انّ اللَّه ناصرنا و مظهرنا علیکم فیقولون متى هذا الفتح؟
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ هذا غایة الوعید لا یأتى فى القران الّا للکافر لانّ الکافر هو الذى لا ینظر اللَّه الیه و معنى لا هُمْ یُنْظَرُونَ لا یرحمون و لا یبرّ بهم. و من حمل الفتح على فتح مکة و القتل یوم بدر قال معناه لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ اذا جاء هم العذاب و قتلوا، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ لا یمهلون لیتوبوا او یعتذروا.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ قال ابن عباس: نسختها ایة السیف وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ قیل: انتظر موعدى لک بالنصر، إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ بک حوادث الزمان. و قیل انتظر اذن اللَّه لک فى قتالهم، إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ ما یظنّونه من بطلان امرک وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ.
عن ابى هریرة قال: کان النبى (ص) یقرأ فى الفجر یوم الجمعة الم تنزیل و هل اتى على الانسان.
و عن جابر قال کان النبى (ص) لا ینام حتى یقرأ تبارک و الم تنزیل.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى ماایم که زنده کنیم مردگان را، وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا و مینویسیم هر چه پیش میفرستند، وَ آثارَهُمْ و نشانها و رسمها و نهادها که مىنهادند، وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ و همه چیز را دانستهایم و شمرده، فِی إِمامٍ مُبِینٍ (۱۲) در لوح محفوظ آن پیشواى روشن پیدا.
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا ایشان را مثل زن و همسان ساز، أَصْحابَ الْقَرْیَةِ مردمان آن شهر را، إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (۱۳) آن گه که بایشان آمد فرستادگان.
إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فرستادیم بایشان دو تن، فَکَذَّبُوهُما دروغ زن گرفتند ایشان را هر دو، فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ قوى کردیم آن دو رسول بآن سه دیگر، فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (۱۴) ایشان را گفتند ما بشما فرستادگانیم.
قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا گفتند نیستید شما مگر مردمى همچون ما، وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ و فرو نفرستاد خداى هیچیز، إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ (۱۵) نیستید شما مگر دروغ مىگویید.
قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ گفتند خداوند ما میداند، إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (۱۶) که ما بشما فرستادگانیم.
وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۱۷) و نیست بر ما مگر پیغام رسانیدن آشکارا.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ گفتند ما بشما فال بد گرفتیم، لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا اگر باز نشوید ازین سخن، لَنَرْجُمَنَّکُمْ شما را بسنگ بکشیم، وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۸) و بشما رسد از ما عذابى دردنماى.
قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ گفتند آنچه شما از ان میترسید آن با شماست، أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ باش از بهر آنکه شما را پند دادند دروغ زن میگیرید؟ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (۱۹) بلکه شما گروهى گزاف کاراناید.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ و آمد از دورتر جاى ازان شهر، رَجُلٌ یَسْعى مردى شتابان، قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (۲۰) گفت اى قوم بر پى این فرستادگان ایستید.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً بر پى ایشان ایستید که از شما مزدى نمیخواهند وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (۲۱) و ایشان بر راه راستاند و بنشان راست.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی و چه رسید مرا که نپرستم آن خداوند که مرا آفرید؟ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۲۲) و شما را همه با او خواهند برد.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً من فرود از اللَّه خدایان گیرم؟ إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ که اگر رحمن بمن گزندى خواهد، لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً بکار نیاید مرا با من بودن ایشان هیچ، وَ لا یُنْقِذُونِ (۲۳) و مرا ازان گزند نرهانند.
إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۴) آن گه که من چنین کنم پس من در گمراهیى آشکارا باشم.
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (۲۵) من بگرویدم بخداوند شما که یکتاست همه بمن نیوشید.
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ او را گفتند در رو در بهشت، قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ (۲۶) گفت: کاشکى قوم من دانندى.
بِما غَفَرَ لِی رَبِّی بآنچه بیامرزید مرا خداوند من، وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ (۲۷) و مرا از نواختگان کرد.
وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ و فرو نفرستادیم بر قوم او پس او، مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ هیچ سپاهى از آسمان، وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ (۲۸) فرو نفرستادیم بر ایشان هیچ عذابى.
إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً نبود مگر یک بانک جبرئیل فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (۲۹) که همه بیکبار مرده شدند.
یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ اى دریغا بر رهیکان، ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ نیامد بایشان هیچ فرستادهاى، إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۳۰) مگر برو افسوس میکردند.
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا ایشان را مثل زن و همسان ساز، أَصْحابَ الْقَرْیَةِ مردمان آن شهر را، إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (۱۳) آن گه که بایشان آمد فرستادگان.
إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فرستادیم بایشان دو تن، فَکَذَّبُوهُما دروغ زن گرفتند ایشان را هر دو، فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ قوى کردیم آن دو رسول بآن سه دیگر، فَقالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (۱۴) ایشان را گفتند ما بشما فرستادگانیم.
قالُوا ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا گفتند نیستید شما مگر مردمى همچون ما، وَ ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْءٍ و فرو نفرستاد خداى هیچیز، إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ (۱۵) نیستید شما مگر دروغ مىگویید.
قالُوا رَبُّنا یَعْلَمُ گفتند خداوند ما میداند، إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (۱۶) که ما بشما فرستادگانیم.
وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۱۷) و نیست بر ما مگر پیغام رسانیدن آشکارا.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ گفتند ما بشما فال بد گرفتیم، لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا اگر باز نشوید ازین سخن، لَنَرْجُمَنَّکُمْ شما را بسنگ بکشیم، وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۸) و بشما رسد از ما عذابى دردنماى.
قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ گفتند آنچه شما از ان میترسید آن با شماست، أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ باش از بهر آنکه شما را پند دادند دروغ زن میگیرید؟ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (۱۹) بلکه شما گروهى گزاف کاراناید.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ و آمد از دورتر جاى ازان شهر، رَجُلٌ یَسْعى مردى شتابان، قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (۲۰) گفت اى قوم بر پى این فرستادگان ایستید.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً بر پى ایشان ایستید که از شما مزدى نمیخواهند وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (۲۱) و ایشان بر راه راستاند و بنشان راست.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی و چه رسید مرا که نپرستم آن خداوند که مرا آفرید؟ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۲۲) و شما را همه با او خواهند برد.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً من فرود از اللَّه خدایان گیرم؟ إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ که اگر رحمن بمن گزندى خواهد، لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً بکار نیاید مرا با من بودن ایشان هیچ، وَ لا یُنْقِذُونِ (۲۳) و مرا ازان گزند نرهانند.
إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۴) آن گه که من چنین کنم پس من در گمراهیى آشکارا باشم.
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (۲۵) من بگرویدم بخداوند شما که یکتاست همه بمن نیوشید.
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ او را گفتند در رو در بهشت، قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ (۲۶) گفت: کاشکى قوم من دانندى.
بِما غَفَرَ لِی رَبِّی بآنچه بیامرزید مرا خداوند من، وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ (۲۷) و مرا از نواختگان کرد.
وَ ما أَنْزَلْنا عَلى قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ و فرو نفرستادیم بر قوم او پس او، مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ هیچ سپاهى از آسمان، وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ (۲۸) فرو نفرستادیم بر ایشان هیچ عذابى.
إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً نبود مگر یک بانک جبرئیل فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (۲۹) که همه بیکبار مرده شدند.
یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ اى دریغا بر رهیکان، ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ نیامد بایشان هیچ فرستادهاى، إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۳۰) مگر برو افسوس میکردند.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: إِنَّ أَصْحابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ بهشتیان آن روز در ناپرداختند، فاکِهُونَ (۵۵) شادان و نازان میوه خواران.
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ ایشان و جفتان ایشان در زیر سایههااند، عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (۵۶) بر تختهاى آراسته و بر حجلههاى تکیه زده.
لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ ایشانراست در ان هر میوه، وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (۵۷) و ایشانراست هر چه آرزو کنند و خواهند.
سَلامٌ قَوْلًا سلامى بگفتار، مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (۵۸) از خداوند مهربان که خود گوید.
وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (۵۹) و گویند فرا کافران که از هم جدا شوید امروز اى ناگرویدگان.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ نه پیمان بستم با شما اى فرزندان آدم، أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ که دیو مپرستید، إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۶۰) که او شما را دشمنى آشکار است؟
وَ أَنِ اعْبُدُونِی و مرا پرستید، هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶۱) که راه راست اینست؟
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ بدرستى که بیراه کرد از شما، جِبِلًّا کَثِیراً گروهانى انبوه، أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (۶۲) خرد نداشتید ؟
هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۶۳) این آن دوزخ است که شما را میگفتند و وعده میدادند.
اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بآتش آن در شوید امروز، بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۶۴) بآن که کافر شدید و ناسپاس.
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ آن روز مهر نهیم بر دهانهاى ایشان، وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ و دستهاى ایشان با ما بسخن آید، وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ و پایهاى ایشان بر ایشان گواهى دهد، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۶۵) بآنچه میکردند
وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْیُنِهِمْ ما اگر خواهیم چشمهاى ایشان ناپیدا کنیم فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ تا آهنگ راه کنند، فَأَنَّى یُبْصِرُونَ (۶۶) هرگز چون فرا راه ببینند؟
وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَکانَتِهِمْ و اگر ما خواهیم ایشان را صورت بگردانیم بر جاى خویش، فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ (۶۷) تا نه از پیش توانند که روند و نه از بس.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ و هر کرا عمر دراز دهیم، نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ خلق وى برگردانیم بپس، أَ فَلا یَعْقِلُونَ (۶۸) در نمىیابند؟
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ ما وى را شعر نیاموختیم، وَ ما یَنْبَغِی لَهُ و او را خود نسزد شعر گفتن، إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ نیست آن مگر یادى، وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ (۶۹) و قرآنى آشکارا پیدا کننده.
لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا تا بیم نماید و آگاه کند هر که زنده دل بود، وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ (۷۰) و عذاب واجب شود بر ناگرویدگان.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ نمىبینند که بیافریدیم ما ایشان را، مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا از آنچه ما کردیم و آفریدیم، أَنْعاماً چهار پایان شتران و گاوان و گوسپندان فَهُمْ لَها مالِکُونَ (۷۱) تا ایشان را زیر دست میدارند و با ایشان مىتاوند.
وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ و آن چهارپایان نرم کردیم ایشان را، فَمِنْها رَکُوبُهُمْ از ان لغتى بر نشستنىاند بر ان مىنشینند، وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (۷۲) و از ان لختى خوردنىاند از ان میخورند.
وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ و ایشان را در ان سودهاست و بکار آمدها، أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۷۳) بآزادى نیند و سپاس دارى نکنند ؟
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً کافران فرود از اللَّه خدایان گرفتند، لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (۷۴) تا ایشان را بکار آیند و یارى دهند.
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ یارى دادن ایشان نتوانند، وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (۷۵) این کافران فردا بتان را سیاهىاند حاضر کرده
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ سخن ایشان اندهگن مدارد ترا، إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۶) که آنچه میگویند بر ما پوشیده نیست، میدانیم آنچه نهان میدارند و آنچه آشکارا میدارند.
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ نمىبیند این مردم، أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ که ما بیافریدیم او را از نطفهاى، فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (۷۷) آن گه با ما خصمى کند خصمیى آشکارا.
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا ما را مثل زد، وَ نَسِیَ خَلْقَهُ و آفرینش او فراموش کرد، قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ گفت آن کیست که استخوان را زنده خواهد کرد؟ وَ هِیَ رَمِیمٌ (۷۸) و آن ریزیده و تباه گشته.
قُلْ یُحْیِیهَا گوى زنده کند آن استخوانهاى پوسیده تباه گشته، الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ او که بیافرید نخست بار آن را، وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (۷۹) و او بهمه آفریدهاى و همه آفرینش داناست
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ آن خدایى که شما را کرد و آفرید، مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً از درخت سبز آتشى، فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (۸۰) که تا شما از ان آتش مىفروزید.
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ نیست آن کس که آسمان.
و زمین آفرید توانا، عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بران که چون ایشان را آفریند؟ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ (۸۱) آرى اوست آن آفریدگار آسان آفرین دانا، إِنَّما أَمْرُهُ فرمان او آنست، إِذا أَرادَ شَیْئاً که چیزى خواهد که بود، أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۸۲) آن را گوید که باش و مىبود
فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ پاکى و بىعیبى او را که بدست اوست پادشاهى همه چیز، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۸۳) و بازگشت همگان با اوست.
هُمْ وَ أَزْواجُهُمْ فِی ظِلالٍ ایشان و جفتان ایشان در زیر سایههااند، عَلَى الْأَرائِکِ مُتَّکِؤُنَ (۵۶) بر تختهاى آراسته و بر حجلههاى تکیه زده.
لَهُمْ فِیها فاکِهَةٌ ایشانراست در ان هر میوه، وَ لَهُمْ ما یَدَّعُونَ (۵۷) و ایشانراست هر چه آرزو کنند و خواهند.
سَلامٌ قَوْلًا سلامى بگفتار، مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (۵۸) از خداوند مهربان که خود گوید.
وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ (۵۹) و گویند فرا کافران که از هم جدا شوید امروز اى ناگرویدگان.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ نه پیمان بستم با شما اى فرزندان آدم، أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ که دیو مپرستید، إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۶۰) که او شما را دشمنى آشکار است؟
وَ أَنِ اعْبُدُونِی و مرا پرستید، هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶۱) که راه راست اینست؟
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ بدرستى که بیراه کرد از شما، جِبِلًّا کَثِیراً گروهانى انبوه، أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (۶۲) خرد نداشتید ؟
هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۶۳) این آن دوزخ است که شما را میگفتند و وعده میدادند.
اصْلَوْهَا الْیَوْمَ بآتش آن در شوید امروز، بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۶۴) بآن که کافر شدید و ناسپاس.
الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ آن روز مهر نهیم بر دهانهاى ایشان، وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ و دستهاى ایشان با ما بسخن آید، وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ و پایهاى ایشان بر ایشان گواهى دهد، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۶۵) بآنچه میکردند
وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْیُنِهِمْ ما اگر خواهیم چشمهاى ایشان ناپیدا کنیم فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ تا آهنگ راه کنند، فَأَنَّى یُبْصِرُونَ (۶۶) هرگز چون فرا راه ببینند؟
وَ لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ عَلى مَکانَتِهِمْ و اگر ما خواهیم ایشان را صورت بگردانیم بر جاى خویش، فَمَا اسْتَطاعُوا مُضِیًّا وَ لا یَرْجِعُونَ (۶۷) تا نه از پیش توانند که روند و نه از بس.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ و هر کرا عمر دراز دهیم، نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ خلق وى برگردانیم بپس، أَ فَلا یَعْقِلُونَ (۶۸) در نمىیابند؟
وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ ما وى را شعر نیاموختیم، وَ ما یَنْبَغِی لَهُ و او را خود نسزد شعر گفتن، إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ نیست آن مگر یادى، وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ (۶۹) و قرآنى آشکارا پیدا کننده.
لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا تا بیم نماید و آگاه کند هر که زنده دل بود، وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْکافِرِینَ (۷۰) و عذاب واجب شود بر ناگرویدگان.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا خَلَقْنا لَهُمْ نمىبینند که بیافریدیم ما ایشان را، مِمَّا عَمِلَتْ أَیْدِینا از آنچه ما کردیم و آفریدیم، أَنْعاماً چهار پایان شتران و گاوان و گوسپندان فَهُمْ لَها مالِکُونَ (۷۱) تا ایشان را زیر دست میدارند و با ایشان مىتاوند.
وَ ذَلَّلْناها لَهُمْ و آن چهارپایان نرم کردیم ایشان را، فَمِنْها رَکُوبُهُمْ از ان لغتى بر نشستنىاند بر ان مىنشینند، وَ مِنْها یَأْکُلُونَ (۷۲) و از ان لختى خوردنىاند از ان میخورند.
وَ لَهُمْ فِیها مَنافِعُ وَ مَشارِبُ و ایشان را در ان سودهاست و بکار آمدها، أَ فَلا یَشْکُرُونَ (۷۳) بآزادى نیند و سپاس دارى نکنند ؟
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً کافران فرود از اللَّه خدایان گرفتند، لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (۷۴) تا ایشان را بکار آیند و یارى دهند.
لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ یارى دادن ایشان نتوانند، وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (۷۵) این کافران فردا بتان را سیاهىاند حاضر کرده
فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ سخن ایشان اندهگن مدارد ترا، إِنَّا نَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۶) که آنچه میگویند بر ما پوشیده نیست، میدانیم آنچه نهان میدارند و آنچه آشکارا میدارند.
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسانُ نمىبیند این مردم، أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَةٍ که ما بیافریدیم او را از نطفهاى، فَإِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (۷۷) آن گه با ما خصمى کند خصمیى آشکارا.
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا ما را مثل زد، وَ نَسِیَ خَلْقَهُ و آفرینش او فراموش کرد، قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ گفت آن کیست که استخوان را زنده خواهد کرد؟ وَ هِیَ رَمِیمٌ (۷۸) و آن ریزیده و تباه گشته.
قُلْ یُحْیِیهَا گوى زنده کند آن استخوانهاى پوسیده تباه گشته، الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ او که بیافرید نخست بار آن را، وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (۷۹) و او بهمه آفریدهاى و همه آفرینش داناست
الَّذِی جَعَلَ لَکُمْ آن خدایى که شما را کرد و آفرید، مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً از درخت سبز آتشى، فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (۸۰) که تا شما از ان آتش مىفروزید.
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ نیست آن کس که آسمان.
و زمین آفرید توانا، عَلى أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بران که چون ایشان را آفریند؟ بَلى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ (۸۱) آرى اوست آن آفریدگار آسان آفرین دانا، إِنَّما أَمْرُهُ فرمان او آنست، إِذا أَرادَ شَیْئاً که چیزى خواهد که بود، أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۸۲) آن را گوید که باش و مىبود
فَسُبْحانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ پاکى و بىعیبى او را که بدست اوست پادشاهى همه چیز، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۸۳) و بازگشت همگان با اوست.
رشیدالدین میبدی : ۳۷- سورة الصافات - مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (۱۳۹) یونس از فرستادگان ما بود.
إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۱۴۰) آن گه که با کشتى گران بار گریخت.
فَساهَمَ تیر انداخت و قرعهاى زد، فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ (۱۴۱) و هر بار بروى افتاد.
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ ماهى فرو برد او را، وَ هُوَ مُلِیمٌ (۱۴۳) و گناه او را بود و خویشتن را بجاى سرزنش آورد.
فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ (۱۴۳) اگر نه آن بودى که او در روزگار گذشته از ستایندگان بود و پرستگاران.
لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ مىبودى در شکم آن ماهى، إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۱۴۴) تا آن روز که خلق را برانگیختندى.
فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ او را با هامون انداختیم، وَ هُوَ سَقِیمٌ (۱۴۵) و او بیمار.
وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ و بر رویانیدیم برو، شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ (۱۴۶) درختى گسترانیده بىساق.
وَ أَرْسَلْناهُ و فرستادیم او را، إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ (۱۴۷) بصد هزار مردم و بیش از آن.
فَآمَنُوا بگرویدند، فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (۱۴۸) و ایشان را برخوردارى و زندگانى دادیم درین جهان تا آن گه که اجلها در رسید.
فَاسْتَفْتِهِمْ بپرس از ایشان، أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (۱۴۹) باش خداوند ترا دختران و ایشان را پسران؟
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (۱۵۰) یا ما چون فریشتگان میآفریدیم ایشان حاضر بودند ؟
أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ آگاه باشید که ایشان از دروغ زنى ایشانست، لَیَقُولُونَ (۱۵۱) وَلَدَ اللَّهُ که میگویند که اللَّه فرزند زاد، وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۱۵۲) ایشان دروغ زناناند.
أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ (۱۵۳) برگزید دختران را بر پسران؟
ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۱۵۴) چه رسید شما را چونست این حکم که میکنید و این سخن که مىگویید؟!
أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۱۵۵) در نیابید و نپذیرید؟
أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ (۱۵۶) یا شما را حجّتى پیدا و دست آویزى درست هست؟
فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۵۷) بیارید این نامه خویش که دارید از من اگر مىراست گوئید.
وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً میان اللَّه و میان فریشتگان نژاد ساختند، وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ و بدانستهاند فریشتگان، إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (۱۵۸) که پرستگاران ایشان در آتش حاضر کردنىاند.
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (۱۵۹) پاکى و بىعیبى خداى را از ان صفت و چونى که ایشان میگویند.
إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۶۰) مگر آن صفت که بندگان مخلصان پاکدلان میکنند او را.
فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (۱۶۱) شما و اینان که بباطل مىپرستید.
ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ (۱۶۲) بىراه کننده نیستید کسى را برو که اللَّه است.
إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ (۱۶۳) مگر کسى را که او خود درخواست من و دانش من بآتش شدنى است.
وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (۱۶۴) و نیست از ما هیچ کس مگر که او را ایستادن گاهى است پرستش را، شناخته و دانسته، وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (۱۶۵) و ما قطار دارانایم پرستش اللَّه را
وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (۱۶۶) و ما ستایندگانیم بپاکى او را.
وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ (۱۶۷) هیچ نبود مگر که میگفتند: لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ (۱۶۸) اگر بنزدیک ما بودى سخنى و نامهاى و باز گفتى از قصّههاى پیشینان.
لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۶۹) ما بآن نامه خداى را براستى پرستگاران بودیمى و از دل پاک رهیکان.
فَکَفَرُوا بِهِ پس بآن یاد و نامه که بایشان آمد کافر شدند، فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۱۷۰) آرى آگاه شوند.
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا بدرستى که پیش شد سخنان ما، لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ (۱۷۱) بندگان فرستادگان ما را.
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (۱۷۲) که ایشان آنند که یارى دادگان مناند.
إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (۱۷۳) و سپاه ما ایشاناند که آخر به آمده و از شکننده ایشانند.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، حَتَّى حِینٍ (۱۷۴) تا یک چندى.
وَ أَبْصِرْهُمْ و ایشان را سیر ببین، فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (۱۷۵) که ایشان روز خویش بخواهند دید.
أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (۱۷۶) باش بعذاب ما مىشتابند؟
فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ آن گه که عذاب بدر سرایهاى ایشان فرو آید، فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ (۱۷۷) بدا بامداد آگاه کردگان بیم نمودگان.
وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، حَتَّى حِینٍ (۱۷۸) تا یک چندى.
وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (۱۷۹) و مىنگر تا بینى که ایشان چه روز بینند
سُبْحانَ رَبِّکَ پاکى و بىعیبى خداوند ترا، رَبِّ الْعِزَّةِ خداوند توانایى و خداوند بىهمتایى، عَمَّا یَصِفُونَ (۱۸۰) از ان چونیها که دشمنان مىگویند.
وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ (۱۸۱) و درود بر فرستادگان او.
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۸۲) و ستایش نیکو اللَّه را خداوند جهانیان.
إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (۱۴۰) آن گه که با کشتى گران بار گریخت.
فَساهَمَ تیر انداخت و قرعهاى زد، فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ (۱۴۱) و هر بار بروى افتاد.
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ ماهى فرو برد او را، وَ هُوَ مُلِیمٌ (۱۴۳) و گناه او را بود و خویشتن را بجاى سرزنش آورد.
فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ (۱۴۳) اگر نه آن بودى که او در روزگار گذشته از ستایندگان بود و پرستگاران.
لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ مىبودى در شکم آن ماهى، إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۱۴۴) تا آن روز که خلق را برانگیختندى.
فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ او را با هامون انداختیم، وَ هُوَ سَقِیمٌ (۱۴۵) و او بیمار.
وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ و بر رویانیدیم برو، شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ (۱۴۶) درختى گسترانیده بىساق.
وَ أَرْسَلْناهُ و فرستادیم او را، إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ (۱۴۷) بصد هزار مردم و بیش از آن.
فَآمَنُوا بگرویدند، فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (۱۴۸) و ایشان را برخوردارى و زندگانى دادیم درین جهان تا آن گه که اجلها در رسید.
فَاسْتَفْتِهِمْ بپرس از ایشان، أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ (۱۴۹) باش خداوند ترا دختران و ایشان را پسران؟
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ (۱۵۰) یا ما چون فریشتگان میآفریدیم ایشان حاضر بودند ؟
أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ آگاه باشید که ایشان از دروغ زنى ایشانست، لَیَقُولُونَ (۱۵۱) وَلَدَ اللَّهُ که میگویند که اللَّه فرزند زاد، وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۱۵۲) ایشان دروغ زناناند.
أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ (۱۵۳) برگزید دختران را بر پسران؟
ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۱۵۴) چه رسید شما را چونست این حکم که میکنید و این سخن که مىگویید؟!
أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۱۵۵) در نیابید و نپذیرید؟
أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ (۱۵۶) یا شما را حجّتى پیدا و دست آویزى درست هست؟
فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۵۷) بیارید این نامه خویش که دارید از من اگر مىراست گوئید.
وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً میان اللَّه و میان فریشتگان نژاد ساختند، وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ و بدانستهاند فریشتگان، إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (۱۵۸) که پرستگاران ایشان در آتش حاضر کردنىاند.
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (۱۵۹) پاکى و بىعیبى خداى را از ان صفت و چونى که ایشان میگویند.
إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۶۰) مگر آن صفت که بندگان مخلصان پاکدلان میکنند او را.
فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ (۱۶۱) شما و اینان که بباطل مىپرستید.
ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ (۱۶۲) بىراه کننده نیستید کسى را برو که اللَّه است.
إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ (۱۶۳) مگر کسى را که او خود درخواست من و دانش من بآتش شدنى است.
وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ (۱۶۴) و نیست از ما هیچ کس مگر که او را ایستادن گاهى است پرستش را، شناخته و دانسته، وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ (۱۶۵) و ما قطار دارانایم پرستش اللَّه را
وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ (۱۶۶) و ما ستایندگانیم بپاکى او را.
وَ إِنْ کانُوا لَیَقُولُونَ (۱۶۷) هیچ نبود مگر که میگفتند: لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ (۱۶۸) اگر بنزدیک ما بودى سخنى و نامهاى و باز گفتى از قصّههاى پیشینان.
لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ (۱۶۹) ما بآن نامه خداى را براستى پرستگاران بودیمى و از دل پاک رهیکان.
فَکَفَرُوا بِهِ پس بآن یاد و نامه که بایشان آمد کافر شدند، فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۱۷۰) آرى آگاه شوند.
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا بدرستى که پیش شد سخنان ما، لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ (۱۷۱) بندگان فرستادگان ما را.
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ (۱۷۲) که ایشان آنند که یارى دادگان مناند.
إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ (۱۷۳) و سپاه ما ایشاناند که آخر به آمده و از شکننده ایشانند.
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، حَتَّى حِینٍ (۱۷۴) تا یک چندى.
وَ أَبْصِرْهُمْ و ایشان را سیر ببین، فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (۱۷۵) که ایشان روز خویش بخواهند دید.
أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (۱۷۶) باش بعذاب ما مىشتابند؟
فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ آن گه که عذاب بدر سرایهاى ایشان فرو آید، فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ (۱۷۷) بدا بامداد آگاه کردگان بیم نمودگان.
وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ روى گردان ازیشان، حَتَّى حِینٍ (۱۷۸) تا یک چندى.
وَ أَبْصِرْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ (۱۷۹) و مىنگر تا بینى که ایشان چه روز بینند
سُبْحانَ رَبِّکَ پاکى و بىعیبى خداوند ترا، رَبِّ الْعِزَّةِ خداوند توانایى و خداوند بىهمتایى، عَمَّا یَصِفُونَ (۱۸۰) از ان چونیها که دشمنان مىگویند.
وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ (۱۸۱) و درود بر فرستادگان او.
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۸۲) و ستایش نیکو اللَّه را خداوند جهانیان.
رشیدالدین میبدی : ۳۷- سورة الصافات - مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ بعثه اللَّه الى اهل نینوى من الموصل و اسم ابیه متى و اسم امّه تنحیس و هو ذو النون و هو صاحب الحوت سمّى به لانّه التقمه «إِذْ أَبَقَ » اى هرب و تباعد «إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ » اى المثقّل المملوء، و کان یونس علیه السلام وعد قومه العذاب فلمّا تأخر العذاب عنهم خرج کالمتشوّر عنهم فقصد البحر و رکب السفینة. و قیل: لمّا وعدهم العذاب خرج من بین اظهرهم کعادة الانبیاء اذا نزل بقومهم العذاب. و قیل: وعدهم العذاب لثلاثة ایّام فاعلمهم و خرج منهم قبل ان یؤمر بالخروج فلمّا اتیهم العذاب بعد ثلث فزعوا الى یونس فلم یجدوه، ففزعوا الى اللَّه عز و جل و خرجوا الى الصحراء باهالیهم و اولادهم و دوابّهم و فرّقوا بین الامّهات و الاطفال بین الأتن و الجحوش و بین البقر و العجول و بین الإبل و الفصلان و بین الضّان و الحملان و بین الخیل و الافلاء فرتفع الضّجیح الى السماء فلمّا امسى یونس سأل محتبطا مرّ بقومه فقال: هم سالمون، فابق مغاضبا حتى اتى البحر و قال: انهم یکذّبوننى فما ذا ارى یفعلون بى آلان و قد آمنوا فلمّا رکب السفینة احتبست السّفینة، و قیل: رست، فقال الملّاحون هاهنا عبد آبق من سیّده فاقترعوا فاصابه القرعة یونس، قیل: ثلث مرّات، فقام یونس و قال: انا الآبق، فالقى نفسه فى البحر فصادفه حوت جاء من قبل الیمن فابتلعه فسفل به الى قرار الارضین حتّى سمع تسبیح الحصا. و قیل للحوت: ما جعلناه لک رزقا انما جعلناک له مسجدا. و تمام القصّة مذکور فیما سبق.
«فساهم» المساهمة المقارعة، و ذلک القاء السّهام على وجه القرعة، «فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ » اى المقروعین المغلوبین بالحجّة. یقال: دحضت حجّته فهى داحضة و ادحضت زیدا اذا ادحضت حجّته و غلبته. و قیل: «المدحض» الملقى فى البحر، و الدحض الزّلق و منه قولهم: اللّهم ثبّت اقدامنا یوم دحض الاقدام، و «الملیم» هو الذى یأتى امرا یلام علیه و ان لم یلم و الملوم الّذى اخذته الالسنة باللائمة و ان لم یأت ذنبا.
«فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ» اى المصلّین العابدین الذّاکرین للَّه قبل ذلک و کان کثیر الذکر. قال الضحاک: شکر اللَّه له طاعته القدیمة. و قال سعید بن جبیر: «فلولا انه کان من المسبّحین» فى بطن الحوت، و ذلک قوله: لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ.
«لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» فیه ثلاثة اوجه: احدها بقى هو و الحوت الى یوم البعث، و الثانى یموت الحوت و یبقى هو فى بطنه، و الثالث یموتان ثمّ یحشر یونس من بطنه فیکون بطن الحوت له قبرا الى یوم القیمة، فلم یلبث لکونه من المسبّحین، و اختلفوا فى مکثه فى بطن الحوت، فقیل: لبث ستّة اشهر و قیل: اربعین یوما و علیه الاکثرون. و قیل: سبعة ایام. و قیل: التقمه صباحا و نبذه مساء و هو قول الحسن.
«فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ» اى رمیناه بالمکان الخالى عن الشجر و النبات و البناء. و قیل: «العراء» الساحل و قیل: وجه الارض. «وَ هُوَ سَقِیمٌ» مریض ممّا ناله من التقام الحوت فصار کبدن الاطفال فى الرّقة و الضّعف. و قیل: کالفرخ الممعطّ.
«وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ» یعنى القرع، و علیه اکثر المفسّرین، و خصّ بالقرع لانه لمّا نبذ بالعراء کان فى غایة الرّقة و اللطافة فکان یؤذیه وقوع الذباب علیه و و رق القرع لا یحوم حوله الذباب. و قیل: «الیقطین» کلّ شجرة تنبطح على وجه الارض لیس لها ساق تسمّوا علیه من بطیخ او قثاء أو قثد او حنظل او قرع او غیره.
قیل: هو یفعیل من القطون و هو الاقامة، و القاطین المقیم الساکن، و القطنیّ الزرع الّذى یقیم فى الارض من الخضر. و قال مقاتل بن حیان: کانت تختلف الیه و علّة یشرب من لبنها حتّى قوى ثمّ یبست الشجر فبکى حزنا علیها فاوحى اللَّه تعالى الیه: أ تبکی على هلاک شجرة و لا تبکى على هلاک مائة الف او یزیدون؟ فان قیل: قال هاهنا: «فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ» و قال فى موضع آخر: «لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ» فهذا یدلّ على انه ینبذ، فالجواب قوله: «لولا» هناک یرجع الى الذّم معناه: لولا نعمة ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم، لکنّه تدارکته النعمة فنبذ و هو غیر مذموم.
قوله وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ قیل: ارسل الى اهل نینوى من الموصل قبل ان یصیبه ما اصابه، و المعنى: و قد ارسلناه. و قیل: ارسل بعد خروجه من بطن الحوت الى قوم آخرین. و یجوز ان یکون ارسل الى الاوّلین بشریعة اخرى فآمنوا بها. و قوله: أَوْ یَزِیدُونَ یعنى بل یزیدون. و قیل: «او» هاهنا بمعنى الواو کقوله: عُذْراً أَوْ نُذْراً. و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) قال: «یزیدون عشرین الفا».
و قال ابن عباس: ثلثین الفا. و قیل: خمسة و ثلثین الفا. و قیل: سبعین الفا.
فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ» یعنى الى انقضاء آجالهم، و هذا کنایة عن ردّ العذاب عنهم و صرف العقوبة، فان قیل لم لم یختم قصّة لوط و یونس بالسلام اسوة من تقدّم من الانبیاء فى السورة؟ قلنا: لانه لمّا قال: «وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ، وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ » فکانه قد قال: سلام علیهما لانّ اللَّه عز و جل قد سلم على جمیع المرسلین آخر السورة، فقال: «وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ» فاکتفى بذلک عن ذکر کلّ واحد منفردا بالسلام.
«فَاسْتَفْتِهِمْ» یعنى: سل یا محمد اهل مکة، سؤال توبیخ و تجهیل: «أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ» و ذلک انّ بنى خزاعة زعموا انّ الملائکة بنات اللَّه لذلک یسترهنّ، یقول: اىّ قیاس یقتضى ان یختار سبحانه لنفسه الانقص و یجعل لکم الافضل؟
«أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ» حاضرون خلقنا ایاهم، هذا کقوله: «أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ» فیشهدون عن مشاهدة و عیان؟
أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ» اى لم یقولوا عن قیاس و لا مشاهدة بل عن کذب محض یقولون ولدهم اللَّه «وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» فى هذا و فى سائر ما یتدیّنون به.
«أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ» رجع من الحکایة الى الخطاب، «اصطفى» هذه الف استفهام خفیف فیه الف الوصل اصله «ا اصطفى» و الاصطفاء اخذ صفوة الشّىء یقول: فکیف اخذ الشائب الکدر و ترک الصفو الخالص.
«ما لَکُمْ» اىّ شىء لکم فى هذه الدّعوى «کَیْفَ تَحْکُمُونَ» لربکم ما لا ترضونه لانفسکم؟
«أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» انه واحد لا ولد له لا ذکر و لا انثى.
«أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ» برهان بیّن على انّ للَّه ولدا ام لکم کتاب من عند اللَّه فیه انّ الملائکة بنات اللَّه؟
«فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ » اى فأتوا بذلک «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ » فى دعویکم، ربّ العالمین اندرین آیات حجّت آورد بر بنى خزاعه که فریشتگان را دختران اللَّه گفتند، میفرماید جلّ جلاله: درین دعوى که کردید حجّت و برهان از سه وجه تواند بود: یا قیاسى روشن یا عیانى و مشاهدهاى درست یا کتابى از نزدیک خدا بحقیقت، و شما را ازین سه چیز هیچ نیست نه قیاس نه مشاهده نه کتاب پس بدانید که دعوى شما باطل است دروغى بر ساخته و عنادى ظاهر گشته.
«وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً» هذا تکرار للکلام الاوّل بعینه و هو تعظیم لافکهم و الجنّة هاهنا الملائکة، سمّیت بهذا الاسم للمعنى الّذى سمّیت به الجنّ و هو اجتنانهم من العیون و استتارهم و منه سمّى الجنین و کذلک الجنون لانه خفاء العقل و اجننت المیّت اذا دفنته. و قال: ابن عباس: حىّ من الملائکة یقال لهم الجنّ و منهم ابلیس قالوا هم بنات اللَّه و قال الکلبى: قالوا لعنهم اللَّه الملائکة بنات اللَّه. فقال ابو بکر الصدیق: فمن امّهاتهم قالوا سروات الجنّ، اى تزوّج من الجنّ فخرجت منها الملائکة تعالى اللَّه عن ذلک. و قال بعض الکفار: البارئ جل جلاله و ابلیس اخوان و النّور و الخیر من اللَّه و الظلمة و الشّرّ من ابلیس، و قال الحسن: معنى النسب أنّهم اشرکوا الشیطان فى عبادة اللَّه «وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» اى علمت الملائکة انّ الذین قالوا هذا القول لمحضرون فى النار. و قیل: معناه علمت الملائکة انّهم میّتون ثمّ یحضرون الموقف، کقوله: وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ نحویان گفتند: «انّ» چون از قفاى علم و شهادت آید مفتوح باشد مگر که در خبر لام درآید که آن گه مکسور باشد کقول العرب: اشهد انّ فلانا عاقل و اشهد انّ فلانا لعاقل.
ثمّ نزّه نفسه عمّا قالوا فقال: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ، إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» تقدیره: انّهم لمحضرون الّا عباد اللَّه المخلصین فانّهم لا یحضرون. معنى آنست که ایشان در دوزخ حاضر کردنىاند مگر بندگان که خداى را باخلاص عبادت کنند و او را یکتا دانند و روا باشد که استثنا از واصفان بود یعنى پاکى و بىعیبى خداى را از آن صفت که دشمنان میکنند مگر آن صفت که بندگان مخلصان پاک دلان میکنند او را.
«فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ» این آیت حجّتى روشن است بر قدریان. گفتهاند: عمر بن عبد العزیز این آیت حجّت آورد بر غیلان قدرى. غیلان چون این آیت از وى بشنید گفت: یا امیر المؤمنین گویى این آیت هرگز نشنیده بودم اکنون از ان مذهب بازگشتم و توبه کردم و نیز نگویم. عمر گفت: ارفع یدیک فقال عمر: اللّهم ان کان غیلان صادقا فى توبته فتقبّلها منه و ان کان کاذبا فسلّط علیه من یسمل عینیه و یقطع یدیه و رجلیه و یصلبه. فلمّا کانت لیالى هشام عاد غیلان الى کلامه فى القدر فاخذه هشام و سمل عینیه و قطع یدیه و رجلیه و صلبه.
قوله: فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ، ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ الهاء فى قوله «علیه» راجعة الى اللَّه عز و جل، تأویل الآیة: انکم ایّها العابدون معبودا من دونى لستم انتم ضالّین و لا مضلین على اللَّه احدا الّا من هو داخل النار فى علم اللَّه السابق. قال: حماد بن زید قال لى خالد الحذاء: اتیت الحسن البصرى فقلت له: یا با سعید ما معنى قوله عز و جل: فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ الآیة؟ فنظر الىّ الحسن و قال: ما کان هذا من کلامک یا با المنازل؟ قلت: أرید أن اعلم ذلک، قال: یقول عز و جل: ما انتم بمضلین.
«الّا من هو صالى» النار فى علم اللَّه السابق میفرماید شما که بت پرستاناید شما و معبودان شما هیچکس را بیراه نتوانید کرد مگر کسى که در علم من و درخواست من خود شقى است و بآتش شدنى است، معنى این «علیه» همان است که مردمان گویند: افسد فلان علىّ غلامى، افسد علىّ خادمى، افسد علىّ شریکى فلان کس غلام من بر من تباه کرد، شاگرد من بر من تباه کرد، انباز من بر من تباه کرد.
قوله وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ جمهور مفسّران برانند که این سخن فریشتگان است. جبرئیل آمد و مصطفى را گفت: ما منّا ملک الّا له فى السماء مقام معلوم یعبد اللَّه هناک نیست از ما هیچ فرشتهاى مگر که او را در آسمان مقامى است معلوم که خداى را جل جلاله در آن مقام مىپرستد و تسبیح و تقدیس میکند. یعنى که ما بندگانایم و عابدان نه معبودان چنانک کافران میگویند، نظیره قوله:نْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ. قال ابن عباس: ما فى السماء موضع شبر الّا و علیه ملک یصلّى او یسبّح. و قال النبى (ص): «اطّت السماء و حقّ لها ان تئطّ و الذى نفسى بیده ما فیها اربع اصابع الّا و ملک واضع جبهته ساجدا للَّه».
ابو بکر ورّاق گفت: مقام معلوم ایشان مقامات راه دین است و منازل تعبّد چون خوف و رجا و توکل و محبّت و رضا و غیر آن. سدّى گفت: «مقام معلوم» فى القربة و المشاهدة.
«وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ» قال الکلبى، هم صفوف الملائکة فى السماء للعبادة کصفوف الناس فى الارض.
«وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» اى المصلّون المنزّهون للَّه عن السّوء. و قیل. هم الصّافون حول العرش. و قیل: فى الهواء. قال قتادة: کان الرّجال و النساء یصلّون معا حتى نزلت: «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» فتقدّم الرجال و تأخر النساء فکانوا یصلّون منفردا حتى نزلت: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» و قیل: الضمیر هاهنا راجع الى النبى (ص) و المؤمنین و من خاطبهم من الکفار یعنى لیس منّا و منکم الّا من له فى الآخرة مقام معلوم کقوله: فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا الى آخر الآیتین.
و کذلک قوله: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ المراد به النبى (ص) و المؤمنون یعنى نحن الصّافّون للَّه فى الصلاة و نحن المسبّحون الممجّدون المنزّهون اللَّه عن السوء. و قیل: ما منّا یوم القیمة الّا من له مقام معلوم بین یدى اللَّه عز و جل.
ثمّ اعاد الکلام الى الاخبار عن المشرکین فقال: «وَ إِنْ کانُوا» یعنى و قد کانوا «لَیَقُولُونَ» هذه لام التأکید.
«لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ» اى کتابا مثل کتاب الاوّلین، «لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» هذا کقوله عز و جل: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ... الآیة.
«فَکَفَرُوا بِهِ» یعنى فلمّا اتاهم ذلک کفروا به. و فى الآیة وجه آخر و هم انهم قالوا لو علمنا حال آبائنا و ما آل الیه امرهم و کان ذلک کما یقوله محمد لآمنّا به و اخلصنا لکنّا على شک ممّا یقوله فلا نصدّقه فذلک قوله: فَکَفَرُوا بِهِ اى بمحمد «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» هذا تهدید لهم، اى سوف یعلمون عاقبة کفرهم.
«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» اى سبق وعدنا ایّاهم بالنصرة و هو قوله: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» و قوله: کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ.
«إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ» اى حزب اللَّه لهم الغلبة بالحجّة و بالنصرة فى العاقبة. قیل: لم یقتل نبىّ فى معرکة و قتال و انّما قتل منهم من لم یؤمر بالقتال، قال الکلبى: ان لم ینصروا فى الدنیا نصروا فى الآخرة. و قیل: «لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» بالحجّة و البرهان و الغالبون بالسلطان.
«فَتَوَلَّ عَنْهُمْ» اى اعرض عن قولهم «حَتَّى حِینٍ» یعنى الى یوم بدر. و قیل: الى فتح مکة. و قیل: الى الموت. قال السدى: معناه فتول عنهم حتى نأمرک بالقتال.
و قال مقاتل بن حیان: نسختها آیة القتال.
«وَ أَبْصِرْهُمْ» اى ابصر ما ینالهم یومئذ «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» ذلک. و قیل: ابصر حالهم بقلبک «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» معاینة. و قیل: اعلمهم فسوف یعلمون. و قیل: «أَبْصِرْ» ما ضیّعوا من امرنا «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» ما یحلّ بهم من عذابنا. چون این آیه فرو آمد و ایشان را بعذاب تهدید کردند گفتند: متى هذا العذاب این عذاب که ما را بوى مىبیم دهند کى خواهد بود؟
رب العالمین فرمود: أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ بعذاب ما مىشتابند و بتعجیل میخواهند؟
در توریة موسى است: ابى یغترون ام علىّ یجترءون بمهلت دادن و فرا گذاشتن من مىفریفته شوند یا بر من دلیرى میکنند و نمىترسند.
«فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ» نزل محمد بدارهم او نزل العذاب بفنائهم «فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ» اى بئس صباح الکافرین، الذین انذروا بالعذاب.
روى عن انس بن مالک قال: نزل رسول اللَّه (ص) باهل خیبر لیلا فلمّا اصبحوا اخرج الاکارون بمکاتلهم و مساحیهم فرأوا رسول اللَّه (ص) و اصحابه فاذا سرعانهم نحو الحصن یقولون محمد و اللَّه و الخمیس، فقال رسول اللَّه (ص): خربت خیبر نحن اذا نزلنا بساحة قوم «فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ».
ثمّ کرّر ما ذکر تأکیدا لوعد العذاب و تعظیما للتقریع، فقال: «وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ وَ أَبْصِرْ» العذاب اذا نزل بهم «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ». و قیل: الاوّل فى الدنیا و الثانى فى الآخرة.
ثمّ نزّه نفسه و امر المؤمنین بالتنزیه فقال: «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ» من اتّخاذ الصّاحبة و الاولاد. قوله: رَبِّ الْعِزَّةِ معناه ذى العزة لانّ العزة صفته لا مربوبه و فى الحدیث انّ بن عباس سمع رجلا یقول: اللّهم ربّ القرآن فانکر علیه، و قال القرآن لیس بمربوب لکنّه کلام اللَّه.
«وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ» عمّم الرسل بالسلام بعد ما خصّ البعض فى السورة لانّ تخصیص کلّ واحد بالذکر یطول و المعنى: و سلام على المرسلین الذین بلغوا عن اللَّه التوحید و الشرائع.
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» على هلاک الاعداء و نصرة الانبیاء علیهم السلام.
روى عن على بن ابى طالب (ع) قال: «من احبّ ان یکال له غدا بالکیل الا وفى فلیکن آخر کلامه حین یقوم من مجلسه: سبحان ربک ربّ العزة عمّا یصفون و سلام على المرسلین و الحمد للَّه ربّ العالمین».
«فساهم» المساهمة المقارعة، و ذلک القاء السّهام على وجه القرعة، «فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ » اى المقروعین المغلوبین بالحجّة. یقال: دحضت حجّته فهى داحضة و ادحضت زیدا اذا ادحضت حجّته و غلبته. و قیل: «المدحض» الملقى فى البحر، و الدحض الزّلق و منه قولهم: اللّهم ثبّت اقدامنا یوم دحض الاقدام، و «الملیم» هو الذى یأتى امرا یلام علیه و ان لم یلم و الملوم الّذى اخذته الالسنة باللائمة و ان لم یأت ذنبا.
«فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ» اى المصلّین العابدین الذّاکرین للَّه قبل ذلک و کان کثیر الذکر. قال الضحاک: شکر اللَّه له طاعته القدیمة. و قال سعید بن جبیر: «فلولا انه کان من المسبّحین» فى بطن الحوت، و ذلک قوله: لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ.
«لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» فیه ثلاثة اوجه: احدها بقى هو و الحوت الى یوم البعث، و الثانى یموت الحوت و یبقى هو فى بطنه، و الثالث یموتان ثمّ یحشر یونس من بطنه فیکون بطن الحوت له قبرا الى یوم القیمة، فلم یلبث لکونه من المسبّحین، و اختلفوا فى مکثه فى بطن الحوت، فقیل: لبث ستّة اشهر و قیل: اربعین یوما و علیه الاکثرون. و قیل: سبعة ایام. و قیل: التقمه صباحا و نبذه مساء و هو قول الحسن.
«فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ» اى رمیناه بالمکان الخالى عن الشجر و النبات و البناء. و قیل: «العراء» الساحل و قیل: وجه الارض. «وَ هُوَ سَقِیمٌ» مریض ممّا ناله من التقام الحوت فصار کبدن الاطفال فى الرّقة و الضّعف. و قیل: کالفرخ الممعطّ.
«وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ» یعنى القرع، و علیه اکثر المفسّرین، و خصّ بالقرع لانه لمّا نبذ بالعراء کان فى غایة الرّقة و اللطافة فکان یؤذیه وقوع الذباب علیه و و رق القرع لا یحوم حوله الذباب. و قیل: «الیقطین» کلّ شجرة تنبطح على وجه الارض لیس لها ساق تسمّوا علیه من بطیخ او قثاء أو قثد او حنظل او قرع او غیره.
قیل: هو یفعیل من القطون و هو الاقامة، و القاطین المقیم الساکن، و القطنیّ الزرع الّذى یقیم فى الارض من الخضر. و قال مقاتل بن حیان: کانت تختلف الیه و علّة یشرب من لبنها حتّى قوى ثمّ یبست الشجر فبکى حزنا علیها فاوحى اللَّه تعالى الیه: أ تبکی على هلاک شجرة و لا تبکى على هلاک مائة الف او یزیدون؟ فان قیل: قال هاهنا: «فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ» و قال فى موضع آخر: «لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ» فهذا یدلّ على انه ینبذ، فالجواب قوله: «لولا» هناک یرجع الى الذّم معناه: لولا نعمة ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم، لکنّه تدارکته النعمة فنبذ و هو غیر مذموم.
قوله وَ أَرْسَلْناهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ قیل: ارسل الى اهل نینوى من الموصل قبل ان یصیبه ما اصابه، و المعنى: و قد ارسلناه. و قیل: ارسل بعد خروجه من بطن الحوت الى قوم آخرین. و یجوز ان یکون ارسل الى الاوّلین بشریعة اخرى فآمنوا بها. و قوله: أَوْ یَزِیدُونَ یعنى بل یزیدون. و قیل: «او» هاهنا بمعنى الواو کقوله: عُذْراً أَوْ نُذْراً. و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) قال: «یزیدون عشرین الفا».
و قال ابن عباس: ثلثین الفا. و قیل: خمسة و ثلثین الفا. و قیل: سبعین الفا.
فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ» یعنى الى انقضاء آجالهم، و هذا کنایة عن ردّ العذاب عنهم و صرف العقوبة، فان قیل لم لم یختم قصّة لوط و یونس بالسلام اسوة من تقدّم من الانبیاء فى السورة؟ قلنا: لانه لمّا قال: «وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ، وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ » فکانه قد قال: سلام علیهما لانّ اللَّه عز و جل قد سلم على جمیع المرسلین آخر السورة، فقال: «وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ» فاکتفى بذلک عن ذکر کلّ واحد منفردا بالسلام.
«فَاسْتَفْتِهِمْ» یعنى: سل یا محمد اهل مکة، سؤال توبیخ و تجهیل: «أَ لِرَبِّکَ الْبَناتُ وَ لَهُمُ الْبَنُونَ» و ذلک انّ بنى خزاعة زعموا انّ الملائکة بنات اللَّه لذلک یسترهنّ، یقول: اىّ قیاس یقتضى ان یختار سبحانه لنفسه الانقص و یجعل لکم الافضل؟
«أَمْ خَلَقْنَا الْمَلائِکَةَ إِناثاً وَ هُمْ شاهِدُونَ» حاضرون خلقنا ایاهم، هذا کقوله: «أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ» فیشهدون عن مشاهدة و عیان؟
أَلا إِنَّهُمْ مِنْ إِفْکِهِمْ لَیَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ» اى لم یقولوا عن قیاس و لا مشاهدة بل عن کذب محض یقولون ولدهم اللَّه «وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» فى هذا و فى سائر ما یتدیّنون به.
«أَصْطَفَى الْبَناتِ عَلَى الْبَنِینَ» رجع من الحکایة الى الخطاب، «اصطفى» هذه الف استفهام خفیف فیه الف الوصل اصله «ا اصطفى» و الاصطفاء اخذ صفوة الشّىء یقول: فکیف اخذ الشائب الکدر و ترک الصفو الخالص.
«ما لَکُمْ» اىّ شىء لکم فى هذه الدّعوى «کَیْفَ تَحْکُمُونَ» لربکم ما لا ترضونه لانفسکم؟
«أَ فَلا تَذَکَّرُونَ» انه واحد لا ولد له لا ذکر و لا انثى.
«أَمْ لَکُمْ سُلْطانٌ مُبِینٌ» برهان بیّن على انّ للَّه ولدا ام لکم کتاب من عند اللَّه فیه انّ الملائکة بنات اللَّه؟
«فَأْتُوا بِکِتابِکُمْ » اى فأتوا بذلک «إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ » فى دعویکم، ربّ العالمین اندرین آیات حجّت آورد بر بنى خزاعه که فریشتگان را دختران اللَّه گفتند، میفرماید جلّ جلاله: درین دعوى که کردید حجّت و برهان از سه وجه تواند بود: یا قیاسى روشن یا عیانى و مشاهدهاى درست یا کتابى از نزدیک خدا بحقیقت، و شما را ازین سه چیز هیچ نیست نه قیاس نه مشاهده نه کتاب پس بدانید که دعوى شما باطل است دروغى بر ساخته و عنادى ظاهر گشته.
«وَ جَعَلُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْجِنَّةِ نَسَباً» هذا تکرار للکلام الاوّل بعینه و هو تعظیم لافکهم و الجنّة هاهنا الملائکة، سمّیت بهذا الاسم للمعنى الّذى سمّیت به الجنّ و هو اجتنانهم من العیون و استتارهم و منه سمّى الجنین و کذلک الجنون لانه خفاء العقل و اجننت المیّت اذا دفنته. و قال: ابن عباس: حىّ من الملائکة یقال لهم الجنّ و منهم ابلیس قالوا هم بنات اللَّه و قال الکلبى: قالوا لعنهم اللَّه الملائکة بنات اللَّه. فقال ابو بکر الصدیق: فمن امّهاتهم قالوا سروات الجنّ، اى تزوّج من الجنّ فخرجت منها الملائکة تعالى اللَّه عن ذلک. و قال بعض الکفار: البارئ جل جلاله و ابلیس اخوان و النّور و الخیر من اللَّه و الظلمة و الشّرّ من ابلیس، و قال الحسن: معنى النسب أنّهم اشرکوا الشیطان فى عبادة اللَّه «وَ لَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» اى علمت الملائکة انّ الذین قالوا هذا القول لمحضرون فى النار. و قیل: معناه علمت الملائکة انّهم میّتون ثمّ یحضرون الموقف، کقوله: وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ نحویان گفتند: «انّ» چون از قفاى علم و شهادت آید مفتوح باشد مگر که در خبر لام درآید که آن گه مکسور باشد کقول العرب: اشهد انّ فلانا عاقل و اشهد انّ فلانا لعاقل.
ثمّ نزّه نفسه عمّا قالوا فقال: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ، إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» تقدیره: انّهم لمحضرون الّا عباد اللَّه المخلصین فانّهم لا یحضرون. معنى آنست که ایشان در دوزخ حاضر کردنىاند مگر بندگان که خداى را باخلاص عبادت کنند و او را یکتا دانند و روا باشد که استثنا از واصفان بود یعنى پاکى و بىعیبى خداى را از آن صفت که دشمنان میکنند مگر آن صفت که بندگان مخلصان پاک دلان میکنند او را.
«فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ» این آیت حجّتى روشن است بر قدریان. گفتهاند: عمر بن عبد العزیز این آیت حجّت آورد بر غیلان قدرى. غیلان چون این آیت از وى بشنید گفت: یا امیر المؤمنین گویى این آیت هرگز نشنیده بودم اکنون از ان مذهب بازگشتم و توبه کردم و نیز نگویم. عمر گفت: ارفع یدیک فقال عمر: اللّهم ان کان غیلان صادقا فى توبته فتقبّلها منه و ان کان کاذبا فسلّط علیه من یسمل عینیه و یقطع یدیه و رجلیه و یصلبه. فلمّا کانت لیالى هشام عاد غیلان الى کلامه فى القدر فاخذه هشام و سمل عینیه و قطع یدیه و رجلیه و صلبه.
قوله: فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ، ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ الهاء فى قوله «علیه» راجعة الى اللَّه عز و جل، تأویل الآیة: انکم ایّها العابدون معبودا من دونى لستم انتم ضالّین و لا مضلین على اللَّه احدا الّا من هو داخل النار فى علم اللَّه السابق. قال: حماد بن زید قال لى خالد الحذاء: اتیت الحسن البصرى فقلت له: یا با سعید ما معنى قوله عز و جل: فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ بِفاتِنِینَ الآیة؟ فنظر الىّ الحسن و قال: ما کان هذا من کلامک یا با المنازل؟ قلت: أرید أن اعلم ذلک، قال: یقول عز و جل: ما انتم بمضلین.
«الّا من هو صالى» النار فى علم اللَّه السابق میفرماید شما که بت پرستاناید شما و معبودان شما هیچکس را بیراه نتوانید کرد مگر کسى که در علم من و درخواست من خود شقى است و بآتش شدنى است، معنى این «علیه» همان است که مردمان گویند: افسد فلان علىّ غلامى، افسد علىّ خادمى، افسد علىّ شریکى فلان کس غلام من بر من تباه کرد، شاگرد من بر من تباه کرد، انباز من بر من تباه کرد.
قوله وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ جمهور مفسّران برانند که این سخن فریشتگان است. جبرئیل آمد و مصطفى را گفت: ما منّا ملک الّا له فى السماء مقام معلوم یعبد اللَّه هناک نیست از ما هیچ فرشتهاى مگر که او را در آسمان مقامى است معلوم که خداى را جل جلاله در آن مقام مىپرستد و تسبیح و تقدیس میکند. یعنى که ما بندگانایم و عابدان نه معبودان چنانک کافران میگویند، نظیره قوله:نْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْداً لِلَّهِ وَ لَا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ. قال ابن عباس: ما فى السماء موضع شبر الّا و علیه ملک یصلّى او یسبّح. و قال النبى (ص): «اطّت السماء و حقّ لها ان تئطّ و الذى نفسى بیده ما فیها اربع اصابع الّا و ملک واضع جبهته ساجدا للَّه».
ابو بکر ورّاق گفت: مقام معلوم ایشان مقامات راه دین است و منازل تعبّد چون خوف و رجا و توکل و محبّت و رضا و غیر آن. سدّى گفت: «مقام معلوم» فى القربة و المشاهدة.
«وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ» قال الکلبى، هم صفوف الملائکة فى السماء للعبادة کصفوف الناس فى الارض.
«وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» اى المصلّون المنزّهون للَّه عن السّوء. و قیل. هم الصّافون حول العرش. و قیل: فى الهواء. قال قتادة: کان الرّجال و النساء یصلّون معا حتى نزلت: «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ» فتقدّم الرجال و تأخر النساء فکانوا یصلّون منفردا حتى نزلت: «وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» و قیل: الضمیر هاهنا راجع الى النبى (ص) و المؤمنین و من خاطبهم من الکفار یعنى لیس منّا و منکم الّا من له فى الآخرة مقام معلوم کقوله: فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا الى آخر الآیتین.
و کذلک قوله: وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ المراد به النبى (ص) و المؤمنون یعنى نحن الصّافّون للَّه فى الصلاة و نحن المسبّحون الممجّدون المنزّهون اللَّه عن السوء. و قیل: ما منّا یوم القیمة الّا من له مقام معلوم بین یدى اللَّه عز و جل.
ثمّ اعاد الکلام الى الاخبار عن المشرکین فقال: «وَ إِنْ کانُوا» یعنى و قد کانوا «لَیَقُولُونَ» هذه لام التأکید.
«لَوْ أَنَّ عِنْدَنا ذِکْراً مِنَ الْأَوَّلِینَ» اى کتابا مثل کتاب الاوّلین، «لَکُنَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» هذا کقوله عز و جل: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ... الآیة.
«فَکَفَرُوا بِهِ» یعنى فلمّا اتاهم ذلک کفروا به. و فى الآیة وجه آخر و هم انهم قالوا لو علمنا حال آبائنا و ما آل الیه امرهم و کان ذلک کما یقوله محمد لآمنّا به و اخلصنا لکنّا على شک ممّا یقوله فلا نصدّقه فذلک قوله: فَکَفَرُوا بِهِ اى بمحمد «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» هذا تهدید لهم، اى سوف یعلمون عاقبة کفرهم.
«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» اى سبق وعدنا ایّاهم بالنصرة و هو قوله: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا» و قوله: کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ.
«إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ» اى حزب اللَّه لهم الغلبة بالحجّة و بالنصرة فى العاقبة. قیل: لم یقتل نبىّ فى معرکة و قتال و انّما قتل منهم من لم یؤمر بالقتال، قال الکلبى: ان لم ینصروا فى الدنیا نصروا فى الآخرة. و قیل: «لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ» بالحجّة و البرهان و الغالبون بالسلطان.
«فَتَوَلَّ عَنْهُمْ» اى اعرض عن قولهم «حَتَّى حِینٍ» یعنى الى یوم بدر. و قیل: الى فتح مکة. و قیل: الى الموت. قال السدى: معناه فتول عنهم حتى نأمرک بالقتال.
و قال مقاتل بن حیان: نسختها آیة القتال.
«وَ أَبْصِرْهُمْ» اى ابصر ما ینالهم یومئذ «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» ذلک. و قیل: ابصر حالهم بقلبک «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» معاینة. و قیل: اعلمهم فسوف یعلمون. و قیل: «أَبْصِرْ» ما ضیّعوا من امرنا «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ» ما یحلّ بهم من عذابنا. چون این آیه فرو آمد و ایشان را بعذاب تهدید کردند گفتند: متى هذا العذاب این عذاب که ما را بوى مىبیم دهند کى خواهد بود؟
رب العالمین فرمود: أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ بعذاب ما مىشتابند و بتعجیل میخواهند؟
در توریة موسى است: ابى یغترون ام علىّ یجترءون بمهلت دادن و فرا گذاشتن من مىفریفته شوند یا بر من دلیرى میکنند و نمىترسند.
«فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ» نزل محمد بدارهم او نزل العذاب بفنائهم «فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ» اى بئس صباح الکافرین، الذین انذروا بالعذاب.
روى عن انس بن مالک قال: نزل رسول اللَّه (ص) باهل خیبر لیلا فلمّا اصبحوا اخرج الاکارون بمکاتلهم و مساحیهم فرأوا رسول اللَّه (ص) و اصحابه فاذا سرعانهم نحو الحصن یقولون محمد و اللَّه و الخمیس، فقال رسول اللَّه (ص): خربت خیبر نحن اذا نزلنا بساحة قوم «فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ».
ثمّ کرّر ما ذکر تأکیدا لوعد العذاب و تعظیما للتقریع، فقال: «وَ تَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِینٍ وَ أَبْصِرْ» العذاب اذا نزل بهم «فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ». و قیل: الاوّل فى الدنیا و الثانى فى الآخرة.
ثمّ نزّه نفسه و امر المؤمنین بالتنزیه فقال: «سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ» من اتّخاذ الصّاحبة و الاولاد. قوله: رَبِّ الْعِزَّةِ معناه ذى العزة لانّ العزة صفته لا مربوبه و فى الحدیث انّ بن عباس سمع رجلا یقول: اللّهم ربّ القرآن فانکر علیه، و قال القرآن لیس بمربوب لکنّه کلام اللَّه.
«وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ» عمّم الرسل بالسلام بعد ما خصّ البعض فى السورة لانّ تخصیص کلّ واحد بالذکر یطول و المعنى: و سلام على المرسلین الذین بلغوا عن اللَّه التوحید و الشرائع.
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» على هلاک الاعداء و نصرة الانبیاء علیهم السلام.
روى عن على بن ابى طالب (ع) قال: «من احبّ ان یکال له غدا بالکیل الا وفى فلیکن آخر کلامه حین یقوم من مجلسه: سبحان ربک ربّ العزة عمّا یصفون و سلام على المرسلین و الحمد للَّه ربّ العالمین».
رشیدالدین میبدی : ۳۸- سورة ص- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
«ص» راست گفت اللَّه راست گفت محمد (ص)، «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (۱)» باین قرآن باشرف با بیان.
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند، فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (۲) در زور کین و حمیّت و ستیزاند و برگشتن از راه صواب.
کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ چند هلاک کردیم پیش از قریش از گروه گروه جهانداران، فَنادَوْا بانگ در گرفتند، وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ (۳) نیست هنگام بازگشتن و گریختن.
وَ عَجِبُوا بزرگ آمد ایشان را و شگفت داشتند أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم ازیشان مردى همچون ایشان، وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ (۴) ناگرویدگان گفتند نیست این مگر جادوى دروغ زن.
أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً گفتند این مرد خدایان را همه با یکى آورد، إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ (۵) این چیزیست سخت شگفت.
وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ رفتند سروران و مهتران ایشان، أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ با یکدیگر گفتند روید و بر خدایان خود شکیبا باشید، إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ (۶) این چیزیست که بما میخواهند و مکرى که بر ما میسازند.
ما سَمِعْنا بِهذا نشنیدهایم این سخن، فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ در کیش پسینه، إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ (۷) نیست این مگر دروغى فرا ساختن
أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا باش این پیغام و این ذکر راست بوى فرو فرستادند از میان ما؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی دروغ نیست که ایشان در گمانىاند از سخن من، بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ (۸) دروغ نیست که ایشان انیز نچشیدهاند عذاب من.
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ یا نزدیک ایشان است خزینههاى بخشایش خداوند تو، الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ (۹) خداوندى بزرگ توان فراخ بخش.
أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یا پادشاهى آسمانها و زمینها و آنچه آن میان ایشانراست، فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ (۱۰) گوى تا برانند در درهاى آسمان.
جُنْدٌ ما هُنالِکَ این سپاه که ایدراند از دشمنان تو، مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (۱۱) هم سپاهىاند چون سپاههاى دشمنان پیغامبران پیش از تو باز شکستنى و برتاختنى.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ دروغ زن گرفت پیش از قریش، قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ (۱۲) قوم نوح، نوح را و عاد، هود را و فرعون آن کشنده بمیخ بند دروغ زن گرفت موسى را، وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ و ثمود، صالح را و قوم لوط لوط را و اصحاب ایکه، شعیب را، أُولئِکَ الْأَحْزابُ (۱۳) ایناند آن سپاههاى پیشینان.
إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ نبود از ایشان کس مگر که پیغامبران مرا دروغ زن گرفت، فَحَقَّ عِقابِ (۱۴) تا سزا گشت و کردنى و رسانیدنى سرانجام بد نمودن من ایشان را.
وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ چشم نمىدارند اینان، إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً مگر یک بانگ، ما لَها مِنْ فَواقٍ (۱۵) که از آن هیچ بر آسودن نه.
وَ قالُوا رَبَّنا و گفتند خداوند ما، عَجِّلْ لَنا قِطَّنا فراشتاب ما را بهره ما، قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ (۱۶) پیش از روز شمار.
اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ شکیبایى کن بر آنچه ایشان میگویند. وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ و یاد کن رهى ما را داود، ذَا الْأَیْدِ مرد با نیروى در پرستگارى ما إِنَّهُ أَوَّابٌ (۱۷) که او پرستگارى بود خداى ستاى با خداى گردنده.
«ص» راست گفت اللَّه راست گفت محمد (ص)، «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (۱)» باین قرآن باشرف با بیان.
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر شدند، فِی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (۲) در زور کین و حمیّت و ستیزاند و برگشتن از راه صواب.
کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ چند هلاک کردیم پیش از قریش از گروه گروه جهانداران، فَنادَوْا بانگ در گرفتند، وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ (۳) نیست هنگام بازگشتن و گریختن.
وَ عَجِبُوا بزرگ آمد ایشان را و شگفت داشتند أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم ازیشان مردى همچون ایشان، وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ (۴) ناگرویدگان گفتند نیست این مگر جادوى دروغ زن.
أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً گفتند این مرد خدایان را همه با یکى آورد، إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ (۵) این چیزیست سخت شگفت.
وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ رفتند سروران و مهتران ایشان، أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ با یکدیگر گفتند روید و بر خدایان خود شکیبا باشید، إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ (۶) این چیزیست که بما میخواهند و مکرى که بر ما میسازند.
ما سَمِعْنا بِهذا نشنیدهایم این سخن، فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ در کیش پسینه، إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ (۷) نیست این مگر دروغى فرا ساختن
أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا باش این پیغام و این ذکر راست بوى فرو فرستادند از میان ما؟ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی دروغ نیست که ایشان در گمانىاند از سخن من، بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ (۸) دروغ نیست که ایشان انیز نچشیدهاند عذاب من.
أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ یا نزدیک ایشان است خزینههاى بخشایش خداوند تو، الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ (۹) خداوندى بزرگ توان فراخ بخش.
أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یا پادشاهى آسمانها و زمینها و آنچه آن میان ایشانراست، فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ (۱۰) گوى تا برانند در درهاى آسمان.
جُنْدٌ ما هُنالِکَ این سپاه که ایدراند از دشمنان تو، مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (۱۱) هم سپاهىاند چون سپاههاى دشمنان پیغامبران پیش از تو باز شکستنى و برتاختنى.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ دروغ زن گرفت پیش از قریش، قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ (۱۲) قوم نوح، نوح را و عاد، هود را و فرعون آن کشنده بمیخ بند دروغ زن گرفت موسى را، وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ و ثمود، صالح را و قوم لوط لوط را و اصحاب ایکه، شعیب را، أُولئِکَ الْأَحْزابُ (۱۳) ایناند آن سپاههاى پیشینان.
إِنْ کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ الرُّسُلَ نبود از ایشان کس مگر که پیغامبران مرا دروغ زن گرفت، فَحَقَّ عِقابِ (۱۴) تا سزا گشت و کردنى و رسانیدنى سرانجام بد نمودن من ایشان را.
وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ چشم نمىدارند اینان، إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً مگر یک بانگ، ما لَها مِنْ فَواقٍ (۱۵) که از آن هیچ بر آسودن نه.
وَ قالُوا رَبَّنا و گفتند خداوند ما، عَجِّلْ لَنا قِطَّنا فراشتاب ما را بهره ما، قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ (۱۶) پیش از روز شمار.
اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ شکیبایى کن بر آنچه ایشان میگویند. وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ و یاد کن رهى ما را داود، ذَا الْأَیْدِ مرد با نیروى در پرستگارى ما إِنَّهُ أَوَّابٌ (۱۷) که او پرستگارى بود خداى ستاى با خداى گردنده.
رشیدالدین میبدی : ۳۸- سورة ص- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ قال ابن عباس: اولادنا من مواهب اللَّه تعالى: یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ، و قد سمى اللَّه عزّ و جلّ الولد الهبة فى القرآن فى مواضع منها قوله: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا.
«نِعْمَ الْعَبْدُ» کنایة یکنى بها عن کلّ مدحة، اى نعم العبد سلیمان «إِنَّهُ أَوَّابٌ» رجّاع الى اللَّه بالعبادة.
«إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ» اى على سلیمان، «بِالْعَشِیِّ» اى بعد الظّهر، «الصَّافِناتُ» اى الخیول الّتى تثنى احدى قوائمها و تقف على سنبکها و السّنبک طرف مقدم الحافر.
و قیل: الصّافن من الخیل القائم باىّ صفة کانت، و فى الحدیث: «من سرّه ان یقوم له الرّجال صفونا فلیتبوّأ مقعده من النار، یعنى قیاما، و «الجیاد» الخیار السراع، واحدها جواد، و قیل: واحدها جود کسوط و سیاط و قیل: الجیاد الطّوال الاعناق مشتقّ من الجید.
«فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ» اى آثرت، کقوله تعالى: یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ یعنى یؤثرون. «حُبَّ الْخَیْرِ» یعنى حبّ الخیل، سمّیت الخیل خیرا لکثرة ما فیها من الخیر.
و فى الحدیث الصحیح: «الخیل معقود فى نواصیها الخیر الى یوم القیمة»
و قد سمّى اللَّه عزّ و جلّ فى کتابه فى مواضع متاع الدنیا و الظّفر بها خیرا على ماهى عند النّاس حتّى قال: «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً».
و قوله: عَنْ ذِکْرِ رَبِّی اى على ذکر ربى، و «الذکر» هاهنا صلاة العصر بدلیل قوله: «بِالْعَشِیِّ» و کانت فرضا علیه و سمّیت لصلوة ذکرا لانها مشحونة بالذکر من قوله عزّ و جلّ: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ اى یصلّى فیها.
قوله: حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ اى توارت الشمس بالحجاب یعنى باللیل لانّ اللیل یستر کلّ شىء. و قیل: الحجاب جبل قاف. و قیل: هو جبل دون قاف مسیرة سنة و الشّمس تغرب من ورائه. خلاف است میان علماى تفسیر که آن اسبها چند بودند و بر چه صفت بودند و از کجا بوى رسیدند. عکرمه گفت: بیست هزار بودند. ابراهیم تیمى گفت: بیست بودند. حسن گفت: هزار بودند و پرها داشتند، اسبهاى بحرى بودند شیاطین از بهر سلیمان آورده بودند. مقاتل گفت: اسبهاى داود بودند سلیمان آن را میراث برد از پدر. کلبى گفت: سلیمان بغزاة اهل دمشق و نصیبین شد و ازیشان بغنیمت یافت، اسبهاى تازیى بودند نیکو رنگ نیکو قدّ تیزرو سلیمان نماز پیشین بگزارد و بر کرسى نشست و بفرمود تا آن اسبها بر وى عرضه کردند، بآن مشغول گشت و نماز دیگر فراموش کرد، چون نهصد بر وى عرضه کرده بودند در بافت که نماز دیگر نگزارده، بآفتاب نگرست، آفتاب بمغرب رسیده بود و وقت نماز بر وى فوت شده، دلتنگ و غمگین گشت، گفت: «رُدُّوها عَلَیَّ» باز ارید بمن آن اسبها که بر من عرضه میکردید تا نماز از من فائت شد، «فَطَفِقَ مَسْحاً» اى ما زال یمسح، اى یقطع قطعا بالسّوق، جمع ساق کدار و دور فجعل یقطع اعناقها و یعرقب ارجلها و لم یفعل ذلک الّا و قد اباح اللَّه له ذلک و ما اباح اللَّه فلیس بمنکر. قال محمد بن اسحاق: لم یعنّفه اللَّه على عقر الخیل اذ کان ذلک اسفا على ما فاته من فریضة ربه. و قال بعضهم انه ذبحها ذبحا و تصدّق بلحومها و کان الذّبح على ذلک الوجه مباحا فى شریعته. و قیل: معناه انه حبسها فى سبیل اللَّه و کوى ساقها و اعناقها بکىّ الصدقة. ابن عباس گفت: سلیمان آن اسبها را بشمشیر پى کرد و گردن زد و آن از سلیمان بحق جلّ جلاله تقرب بود و او را مباح بود، هر چند که درین امّت کشتن اسبان بر ان صفت مباح نیست و حلال نیست، و یجوز اباحه اللَّه الشیء فى وقت و حظره ایّاه فى وقت. و گفتهاند: اسبان هزار بودند امّا بوقت عرض نهصد، او را مشغول داشتند تا نماز از وى فائت شد، آن نهصد را بکشت و صد بماند، امروز هر چه در دنیا اسب تازى است از نژاد آن صد است.
و روى عن على (ع) قال: قال سلیمان بامر اللَّه عزّ و جلّ للملئکة الموکلین بالشمس، «ردّوها علىّ» یعنى الشّمس فردّوها علیه حتّى صلّى العصر فى وقتها، و ذلک انه کان یعرض علیه الخیل لجهاد عدوّ «حتّى توارت بالحجاب».
قوله: وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً اختلاف عظیم است علما را درین آیت بآن که فتنه سلیمان را چه سبب بود و آن جسد که بود و ما آنچه بصحّت نزدیکتر است بگوئیم: محمد بن اسحاق روایت کند از وهب منبه گفت: سلیمان مردى بود غازى پیوسته در غزاة بودى و باعلاء کلمه حقّ و اظهار دین اسلام کوشیدى، وقتى شنید که در جزیره دریا شهرستانى است که آن را صیدون گویند و آن را پادشاهى است عظیم که آنجا ملک میراند و بت میپرستد و هیچ پادشاه را و هیچ لشکر را بر وى راه نیست از انک در پیش وى دریاست، امّا سلیمان بر مرکب باد با خیل و حشم آنجا رسید و بر وى غلبه کرد و او را بکشت و هر چه داشت بغنیمت برداشت و در میان غنیمت دختر آن پادشاه بود ببردگى آورده نام وى جراده و کانت اکثر ما فى العالم حسنا و جمالا فاصطفاها سلیمان لنفسه و دعاها الى الاسلام فاسلمت. دختر باسلام درآمد و سلیمان او را خاصه خویش کرد و او را بر زنان دیگر افزونى نهاد هم بدوستى و هم بمراعات، دختر پیوسته بر یاد پدر خویش و ملک میگریست و زارى میکرد، لا یرقاء دمعها و لا یذهب حزنها و لا تنظر الى سلیمان الّا شزرا و لا تکلّمه الّا نزرا. و سلیمان از انک او را دوست میداشت هر چه خواست مراد وى میداد، سلیمان را گفت: اگر میخواهى که اندوه من کم شود و سکون دل من پدید آید تا با مهر و محبّت تو پردازم، شیاطین را فرماى تا تمثالى سازند بر صورت پدر من تا وى را مىبینم و تسلّى خود بدان حاصل میکنم، سلیمان بفرمود تا تمثال پدر وى بساختند و فرا پیش وى نهادند و آن را جامه پوشانیدند، شیاطین در غیبت سلیمان با وى گفتند: عظّمى اباک و اسجدى له پدر خود را گرامى دار و او را سجود کن، دختر او را سجود میکرد، کنیزکان و خدمتکاران که او را چنان دیدند همه سجود کردند و گفتند: هذا دین الملک و دین امرأة الملک و هى اعلم بما تصنع، چهل روز در خانه سلیمان آن بت را مىپرستیدند و سلیمان از ان ناآگاه. پس بنى اسرائیل گفتند بوزیر سلیمان و هو آصف بن برخیا و کان صدّیقا: ایّها الصّدّیق انّ الملک یعبد فى داره صنم من دون اللَّه خبر دارى که در خانه ملک بت مىپرستند؟ آصف آن قصّه با سلیمان گفت، سلیمان بغایت اندوهگن و غمگین گشت، گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بخانه باز رفت و آن بت را بشکست و بسوخت و بباد برداد و آن زن را و آن قوم را همه عقوبت کرد و خود غسلى برآورد و لبس ثیاب الطّهرة ثیابا لا یغزلها الّا الأبکار و لا ینسجها الّا الأبکار و لا یغسلها الّا الأبکار و لم تمسّها امرأة قد رأت الدّم. آن گه بفرمود تا خاکستر خانه باز کردند و در میان خاکستر نشست و بزارى و خوارى بگریست و بسیار تضرّع کرد و گفت: الهى غافر ذنب داود انا سلیمان بن داود و الخطّاء بن الخطّاء، الهى ما کان هذا جزاءک من آل داود ان نعبد الاصنام فى دورنا من دونک و انما بعثتنا ان ننکس الاصنام على وجوهها، الهى لا تمح اسمى من أسماء النبیّین بخطیئتى، الهى غافر ذنب داود اغفر لى ذنبى و عزّتک ما کفرت منذ آمنت و ما خرجت ممّا ادخلتنى فیه من دینک. و گفتهاند: ملک سلیمان در خاتم وى بود و نگین آن خاتم کبریت احمر بود، هر گاه که بوضوگاه رفتى آن خاتم بزنى دادى از زنان وى نام آن زن امینه، آن شب که این واقعه افتاده بود، بر عادت خویش بوقت طهارت خاتم به امینه داد، شیطانى بود نام وى صخر و کان صاحب البحر، ربّ العالمین صورت سلیمان بر وى افکند تا بیامد و آن خاتم از امینه بخواست، امینه او را بصورت سلیمان دید و خاتم بوى داد، صخر خاتم در انگشت کرد و بر سریر سلیمان نشست و جنّ و انس او را منقاد شدند و ربّ العزّة او را بر مملکت سلیمان مسلّط کرد مگر بر زنان وى که او را بر ایشان دست نبود، فذلک قوله تعالى: وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً این جسد شیطان است یعنى صخر که چهل روز بر کرسى سلیمان نشست هر روزى بر مقابل روزى که در خانه وى بت پرستیدند. سلیمان چون از وضوگاه باز آمد، امینه را گفت: هاتى خاتمى خاتم من بیار، امینه گفت: دادم، سلیمان باز نگرست، شیطان را دید بر کرسى وى نشسته، بدانست که آن ابتلاء حق است و عقوبت ذنب وى و وقت را ملک از وى بستدند، روى نهاد بصحرا و روز و شب همى زارید در اللَّه و توبه همى کرد و عذر گناهان میخواست، و در ان مدّت که صخر ملک همى راند بنى اسرائیل سیرت وى مستنکر داشتند و حکمى که میکرد نه بر وجه خویش میدیدند، همى گفتند: چه رسید ملک را که امسال حکم بر خلاف آن میکند که پارسال کرد؟ چون استنکار ایشان بغایت رسید و سیرت زشت وى ظاهر گشت، مردى بود در بنى اسرائیل مانند عمر خطاب درین امّت، کمین کرد بر ان شیطان تا بر وى هجوم کند، شیطان بدانست که بنى اسرائیل بقصد وى برخاستند و او را خواهند گرفت، از میان ایشان بگریخت و سوى دریا شد، انگشترى در دریا افکند و خود در آب شد و سلیمان را مدّت محنت و بلا بسر آمد، چهل روز گذشته برخاست بساحل دریا شد، قومى صیّادان را دید که صید ماهى میکردند، سلیمان از ایشان طعام خواست، ماهیى که از ان ردىتر و کمتر نبود بوى انداختند، سلیمان آن را برداشت و شکم وى بشکافت تا بشوید، انگشترى از شکم وى بیرون آمد، سلیمان انگشترى را در انگشت کرد و خداى را سجود شکر کرد، با سریر و ملک خویش گشت. اینست که ربّ العالمین فرمود. ثُمَّ أَنابَ اى رجع الى ملکه. ثمّ انه بعث فى طلب صخر فاتى به و جعله فى صندوق من حدید او حجر و ختم علیه بخاتمه ثمّ القاه فى البحر و قال: هذا سجنک الى یوم القیمة. گفتهاند که گناه سلیمان اندرین فتنه و محنت که بوى رسید آن بود که او را نهى کرده بودند که زنى خواهد بیرون از زنان بنى اسرائیل، و او بر خلاف این نهى دختر ملک صیدون بخواست، و کان من قوم یعبدون الاصنام، تا دید آنچه دید و رسید بوى آنچه رسید. و قیل: انّ سلیمان قال: لاطوّفنّ اللیلة على تسعین امرأة تأتى کلّ واحدة بفارس یجاهد فى سبیل اللَّه، و لم یقل ان شاء اللَّه، فلم تحمل منهنّ الّا امرأة واحدة جاءت بشق ولد.
قال النبی (ص): «فو الّذى نفس محمد بیده لو قال: ان شاء اللَّه لجاهدوا فى سبیل اللَّه فرسانا اجمعین».
قیل: فجاءت القابلة فالقت هذا المولود على کرسیّه عقوبة له حین ترک الاستثناء، ثمّ تاب و اناب. و قال الشعبى: ولد لسلیمان ابن فاجتمعت الشیاطین و قال بعضهم لبعض: ان عاش له ولد لم ننفکّ ممّا نحن فیه من البلاء و السخرة فسبیلنا ان نقتل ولده فعلم بذلک سلیمان فامر السّحاب حتّى حملته الریح الیه فغذا ابنه فى السحاب خوفا من معرّة الشیطان فعاقبه اللَّه بخوفه من الشیطان و مات الولد و القى میّتا على کرسیّه فهو الجسد الّذى ذکره اللَّه عزّ و جلّ.
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی تأویله: هب لى ملکى شیئا لا یکون لاحد غیرى. قال مقاتل بن حیان: کان سلیمان ملکا و انما اراد بقوله: لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی تسخیر الریاح و الطیر و الشیاطین لیکون ذلک بعد المغفرة آیة فى ملکه یعلم بها النّاس انّ اللَّه قد رضى عنه. و قیل: انما سأل بهذه الصّفة لیکون معجزة له لا منافسة و حسدا. و قیل: معناه: هب لى ملکا لا تسلبه منّى فى آخر عمرى و تعطیه غیرى کما سلبته منّى فیما مضى من عمرى، و انما سأل ذلک باذن اللَّه له فى السّؤال: و قیل: «لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» اى غیرى ممّن بعثت الیهم، و لم یرد من بعده الى یوم القیمة. و فى الخبر انّ النبىّ (ص) صلّى یوما صلاة الغداة فقال: کنت اصلّى البارحة فدنا منّى شیطان لیفسد علىّ صلاتى فاخذته حتى سال لعابه على یدى فاردت ان اربطه بساریة فى المسجد یتلعب به ولدان المدینة ثمّ ذکرت دعوة اخى سلیمان «هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» فخلّیته.
«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً» لینة لیست بعاصفة «حَیْثُ أَصابَ» اى قصد، کما تقول للّذى یجیبک عن المسئلة: اصبت، اى قصدت المراد.
«وَ الشَّیاطِینَ» اى سخّرنا له الشیاطین، «کُلَّ بَنَّاءٍ» یبنون له ما یشاء من محاریب و تماثیل «وَ غَوَّاصٍ» یستخرجون اللّؤلؤ من البحر، و هو اوّل من استخرج له اللّؤلؤ من البحر.
«وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ» یعنى مردة الشیاطین موثقة مشدودین فى القیود ما لم یؤمنوا فاذا آمنوا خلّى سبیلهم. الصّفد القید یقال منه: صفده، یصفده، و الصّفد العطیّة لانّک تقیّد من اعطیته بمنّتک، تقول منه: اصفده، یصفده.
«هذا عَطاؤُنا» القول ها هنا مضمر، اى قلنا لسلیمان هذا الّذى ذکر عطاؤنا لک، «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ» فى الکلام تقدیم و تاخیر، تقدیره: هذا عطاؤنا بغیر حساب فامنن او امسک، و قیل: معناه اعطه من شئت و امسک عمّن شئت بغیر حساب، اى لا تحاسب و لا علیک تبعة یوم القیمة على ما تعطى و تمنع، قال الحسن: ما انعم اللَّه على احد نعمة الّا علیه تبعة الّا سلیمان فانه ان اعطى أجر و إن لم یعط لم یکن علیه تبعة.
و قال مقاتل: هذا فى امرا لجنّ و الشیاطین، اى اعتق من الجنّ من شئت و احبس من شئت بغیر اثم علیک.
«وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى» اى القربة فى الآخرة، «وَ حُسْنَ مَآبٍ» یعنى الجنّة و نعیمها.
«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ» کان ایوب فى زمان یعقوب بن اسحاق و امرأته لیا بنت لایان، «إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» قرأ ابو جعفر: «بنصب» بضم النون و الصاد، و قرأ یعقوب بفتحها، و قرأ الآخرون بضمّ النون و سکون الصّاد، و معنى الکلّ واحد، اى بمشقّة و ضرّ فى بدنى و عذاب فى اهلى و مالى، و کان الشیطان سلّط علیه فاحرق زرعه و اسقط الأبنیة على اهله و اولاده و ممالیکه و نفخ فى ایوب نفخة خرجت به النّفاخات ثمّ تقطّرت بالدّم الاسود و اکله الدّود سبع سنین، و قیل: ثمانى عشرة سنه، و کان سبب ابتلائه انّ رجلا استعانه على دفع ظلم فلم یعنه.
و قیل: کانت مواشیه فى ناحیة ملک کافر فداهنه و لم یغزه و قیل: ذبح شاة فاکلها و جاء جائع لم یطعمه. و قیل: رأى منکرا فسکت عنه. و قیل: ابتلاه اللَّه لرفع الدّرجات و لم یکن منه ذنب یعاقب علیه و قد ذکرنا تمام قصّته فى سورة الانبیاء.
فلمّا انقضت مدّة بلائه قال له جبرئیل: «ارْکُضْ بِرِجْلِکَ» الارض، ففعل فنبعت عین حارّة، فقال له: اغتسل منها، فاغتسل فصحّ ظاهر بدنه، ثمّ قال له: اضرب برجلک الأخرى الارض، ففعل فنبعت عین باردة، فقال له: اشرب منها، فشرب فصحّ باطن جسده و عاد الى اصحّ ما کان و اشبّ و احسن، و تقدیر الآیة: هذا مغتسل اى ماء یغتسل به، و هذا شراب بارد.
«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ» احیى اللَّه عزّ و جلّ له اهله و اولاده و ممالیکه و وهب له «مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» اى زاده مثلهم من اولاد الصّلب. و قیل: من نسلهم فیکون مثلهم اولاد الاولاد.
«رَحْمَةً مِنَّا» اى رحمناه رحمة، و یجوز ان یکون مفعولا له، «وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ» یعنى اذا ابتلى لبیب بمحنة ذکر بلاء ایوب فصبر.
«وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ» القول هاهنا مضمر، تأویله: قلنا لایّوب: «خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً» و هو ملاء الکفّ من الشّجر و الحشیش.
مفسران گفتند: ابلیس بر صورت طبیبى بر سر راه نشست و بیماران را مداواة میکرد زن ایوب آمد و گفت: بیمارى که فلان علّت دارد او را مداواة کنى؟ ابلیس گفت: او را مداواة کنم و شفا دهم بشرط آنکه چون او را شفا دهم او مرا گوید: انت شفیتنى تو مرا شفا دادى و از شما جز از این نخواهم. زن بیامد و آنچه از وى شنید با ایّوب گفت، ایوب دانست که آن شیطان است و او را از راه میبرد، گفت: و اللَّه لئن برئت لاضربنک مائة. و گفتهاند: ابلیس زن را گفت که اگر ایوب قربانى کند بنام من او را در حال شفا دهم، زن ناقص العقل بود و ضعیف یقین، از تنگدلى گفت افزع الیه و اذبح له عناقا. ایّوب ازین سخن وى در خشم شد و سوگند یاد کرد که چون ازین بیمارى برخیزم و شفا یابم ترا صد ضربت زنم. پس چون ایوب از بیمارى به شد، خواست که سوگند راست کند، جبرئیل آمد و پیغام آورد از حقّ جلّ جلاله که آن زن ترا در ایام بلا خدمت نیکو کرد اکنون تخفیف وى را و تصدیق سوگند خود را دستهاى گیاه و ریحان که بعدد صد شاخ باشد یا قبضهاى ازین درخت گندم که خوشه بر سر دارد آن را بدست خویش گیر و او را بآن یک بار بزن تا سوگند تو تباه و دروغ نگردد و تخفیف وى حاصل آید. مجاهد گفت: این حکم ایوب را بود على الخصوص و در شریعت ما منسوخ است.
قتادة گفت: در حقّ این امّت همانست که در حقّ ایّوب. و قول درست آنست که: بیمار نزار را رواست و دیگران را نه.
«إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً» على بلائنا، «نِعْمَ الْعَبْدُ» کان لنا، «إِنَّهُ أَوَّابٌ» مقبل على طاعته.
«وَ اذْکُرْ عِبادَنا» قرأ ابن کثیر: «عبدنا» على التوحید، و قرأ الآخرون: «عبادنا» بالجمع، فمن جمع فابراهیم و من بعده بدل منه و کلّهم داخلون فى العبودّیة و الذّکر، و من وحّد فابراهیم وحده بدل منه و داخل فى العبودّیة و الذّکر و غیره عطف على العبد داخل فى الذّکر فحسب، «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» قال ابن عباس: اى اولى القوّة فى العبادة و البصیرة فى الدّین، فعبّر عن القوّة بالید لأنّ بها یکون البطش و عبّر عن المعرفة بالابصار لانّ البصیرة تحصل المعارف. و قیل: الایدى النّعمة لانّ اللَّه تعالى انعم علیهم، تقول: ایادیک عندى مشکورة، و الایدى و الایادى النّعم. و قیل: «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» اى اولى العلم و العمل فالمراد بالایدى العمل و بالابصار العلم.
«إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ» نافع مضاف خواند بىتنوین، و المعنى: اخلصناهم بذکر الدار الآخرة و ان یعملوا لها و یدعوا النّاس الیها و یرغبوهم فیها، و «الذکرى» بمعنى الذکر. میگوید: ایشان را برگزیدیم و خالص کردیم تا خالص شدند یاد کرد آن جهان را و ستودن آن و باز خواندن خلق با آن و پیوسته سخن گفتن از ان و عمل کردن از بهر آن. قال مالک بن دینار: نزعنا من قلوبهم حبّ الدّنیا و ذکرها و اخلصناهم بحب الآخرة و ذکرها. و قال ابن زید: معناه اخلصناهم بافضل ما فى الجنّة، کما تقول: اخلصناهم بخیر الآخرة. بر قراءت نافع «ذِکْرَى الدَّارِ» سراى آخرت است چنانک گفتیم، و بر قراءت باقى قرّا که بتنوین خوانند بىاضافت «ذِکْرَى الدَّارِ» سراى دنیاست، و المعنى: اخلصناهم بفضیلة خالصة لهم دون غیرهم، اى لهم فیها ذکر رفیع جلیل القدر. میگوید: برگزیدیم ایشان را و فضیلتى خالص دادیم که دیگران را نیست.
این فضیلت آنست که: ایشان را آواى جهان کردیم که تا گیتى بود ایشان را آواى نیکو بود، همانست که جاى دیگر گفت: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا، وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» یعنى الثناء الحسن فى الدّنیا «وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ» اى اصطفیناهم من کلّ دنس، و الاخیار جمع خیّر کمیّت و اموات.
«وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ» الیسع هو خلیفة الیاس فى قومه. و قیل: هو ابن عمّ الیاس. و قیل: هو ابن الیاس و ذو الکفل قال الحسن کان نبیّا، و قال قتادة کان رجلا صالحا یصلّی کلّ یوم مائة صلاة و لم یکن نبیّا و سمّى ذا الکفل لانه تکفّل بالجنّة لملک کان فى بنى اسرائیل ضمن له الجنة ان اسلم، فاسلم الملک على کفالته. و قیل: هو یوشع بن نون «وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ» اى کلّهم من الاخیار.
«هذا ذِکْرٌ» کلمة تمّ بها الکلام، اى هذا شرف و ثناء جمیل یذکرون به ابدا. و قیل: معناه هذا القرآن ذکر، اى بیان من اللَّه لخلقه. و قیل: هو ذکر لک و لقومک، اى شرف لک و لقومک «وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ» اى لحسن مرجع فى الآخرة.
ثمّ فسّر فقال: «جَنَّاتِ عَدْنٍ» دار اقامة، «مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ» اذا و صلوا الیها وجدوها مفتوحة الأبواب لا یحتاجون الى فتح بمعاناة. و قیل: هذا مثل کما تقول: متى جئتنى وجدت بابى مفتوحا، اى لا تمنع من الدّخول و قیل: هذا وصف بالسّعة حتّى یسافر الطّرف فى کلّ جانب.
«مُتَّکِئِینَ فِیها» اى جالسین فیها جلسة المتنعمین للراحة، «یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ» الفاکهة ما یوکل للذّة لا للغذاء «وَ شَرابٍ» یعنى: و شراب کثیر فحذف اکتفاء بالاوّل، اى یتحکّمون فى ثمارها و شرابها فاذا قالوا لشىء منها: اقبل، حصل عندهم.
یقال: نطق القرآن بعشرة اشربة فى الجنّة منها الخمر الجاریة من العیون و فى الانهار.
«وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ» هذا کقولهم: فلانة عند فلان، اى زوجته. و «قاصِراتُ الطَّرْفِ» هى الّتى قصرت طرفها على زوجها لا تنظر الى غیره: «أَتْرابٌ» اى لدات مستویات فى السّنّ لا عجوز فیهنّ و لا صبیّة بنات ثلث و ثلثین سنة. و قیل: على خلق ازواجهنّ لا اصغر و لا اکبر. و قیل: متواخیات لا یتباغضن و لا یتغایرن. و فى الخبر الصّحیح: «یدخل اهل الجنّة الجنّة جردا مردا مکحلین أبناء ثلث و ثلثین سنة لکلّ رجل منهم زوجتان على کلّ زوجة سبعون حلّة یرى مخّ ساقها من ورائها».
«هذا ما تُوعَدُونَ» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: «یوعدون» بالیاء، اى یوعد المتّقون. و قرأ الآخرون بالتّاء، و المعنى: قل للمؤمنین هذا ما توعدون «لِیَوْمِ الْحِسابِ» اى فى یوم الحساب.
«إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ» اى فناء و انقطاع کقوله: «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».
«هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ» التأویل هذا هو جزاء المتّقین و نعت مآبهم، «وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ» اى لشرّ مصیر و مرجع.
«جَهَنَّمَ» بدل منه «یَصْلَوْنَها» اى یدخلونها و یقاسون حرّها، «فَبِئْسَ الْمِهادُ» اى بئس ما مهّد لهم و بئس ما مهّدوا لانفسهم. الطّاغى هو الباغى و الطّغیان و الطّغو و الطّاغیة و الطّغوى العتوّ.
«هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ» فیه تقدیم و تأخیر، اى هذا حمیم فلیذوقوه، و «الحمیم» الماء الحارّ الّذى انتهى حرّه و قیل: «الحمیم» دموع اعینهم تجمع فى حیاض النّار یسقونها، «وَ غَسَّاقٌ» ما یسیل من ابدان اهل النّار من القیح و الصّدید، من قولهم: غسقت عینه، اذا سالت و انصبت، و الغسقان الانصباب. و قال ابن عباس: الغسّاق الزّمهریر یحرقهم ببرده کما تحرقهم النار بحرّها. و قیل: هو شراب منتن بارد یحرق برده کما تحرق النّار. قرأ حمزة و الکسائى و حفص: «غسّاق» بالتشدید حیث کان. و قرأ الآخرون بالتّخفیف، فمن شدّد جعله اسما على فعّال نحو الخبّاز و الطبّاخ. و من خفّف جعله اسما على فعال نحو العذاب.
«وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ» یعنى: و عذاب آخر و انواع آخر مثل الحمیم و الغسّاق.
قرأ اهل البصرة: «و اخر» بضمّ الالف على جمع اخرى مثل الکبر و الکبرى، و قرأ الآخرون بفتح الهمزة مشبعة على الواحد.
«هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ» الفوج الجماعة، و الاقتحام الدخول على شدّة، یعنى: أنّهم یضربون بالمقامع حتّى یوقعوا انفسهم فى النّار خوفا من تلک المقامع، و المعنى یقول الخزنة للطّاغین اذا دخلوا النّار: هذا فوج من اتباعکم یدخلون النّار معکم کما دخلتم، فیقولون جوابا للخزنة: «لا مَرْحَباً بِهِمْ» اى بالاتباع، فیقول الخزنة: «إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ» اى صائرون الیها معکم.
«قالُوا» اى یقول لهم الاتباع: «بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا» اى زیّنتم لنا الکفر و دعوتمونا الیه حتى صرنا الى العذاب، «فَبِئْسَ الْقَرارُ» اى بئس المستقرّ. و قوله: «مَرْحَباً» معناه بلغت مرحبا و نزلت مرحبا، اى وردت موردا فیه رحب و سعة، و تقول: رحّب بیفلان اذا قال لک مرحبا، و الرّحب السعة، و رجل رحیب الصدر واسعه، و فلان رحیب الکفّ، و رحبة المسجد العرصة ببابه، و جمع الرحبة رحاب، و تقول: ضاقت علىّ الارض بما رحبت و ضاقت علىّ الارض برحبها، و قال بعضهم لغیره مرحبا، فاجابه: رحبت علیک الدنیا و الآخرة.
«قالُوا رَبَّنا» هذا من قول الاتباع، «مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا» اى من شرعه و سنّه لنا هذا «فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً» اى مضاعفا على عذابنا «فِی النَّارِ». قال ابن مسعود: یعنى حیّات و افاعى.
«وَ قالُوا» یعنى: المضلّین و الاتباع جمیعا: «ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» اى نعدّهم من الارذال فى الدّنیا، یعنون المؤمنین الّذین کانوا یسخرون منهم فى الدّنیا و یهزؤن بهم و یضحکون و هم عمار و خباب و صهیب و بلال و سلمان و غیرهم من صعالیک المهاجرین الّذین کانوا یقولون لهم: «أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا» ثمّ ذکروا انهم کانوا یسخرون من هؤلاء فقالوا: «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا» قرأ اهل البصرة و حمزة و الکسائى: «مِنَ الْأَشْرارِ أَتَّخَذْناهُمْ» موصولة الهمزة فى الدّرج مکسورة فى الابتداء. و قرأ الآخرون بقطع الالف و فتحها فى الحالین على الاستفهام و یکون «ام» على هذه القراءة بمعنى بل، و من فتح الالف فال هو على اللفظ لا على المعنى لیعادل «ام» فى قوله: أَمْ زاغَتْ کقوله: أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ. و قال القرّاء: هذا من الاستفهام الّذى معناه التوبیخ و التّعجّب. «زاغت» یعنى مالت «عَنْهُمُ الْأَبْصارُ»، و مجاز الآیة: ما لنا لا نرى هؤلاء الّذین اتّخذناهم سخریّا لم یدخلوا معنا النار ام دخلوها فزاغت عنهم ابصارنا فلم نرهم دخلوا، و قیل: ام کانوا خیرا منا و نحن لا نعلم فکانت ابصارنا تزیغ عنهم فى الدنیا تحقیرا لهم.
«إِنَّ ذلِکَ» الّذى ذکرت «لَحَقٌّ» ثمّ بیّن و صرّح فقال: «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» فى النّار حق، هذا اخبار عمّا سیکون.
«قُلْ» یا محمد لمشرکى مکة: «إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ» اى رسول اخوّفکم عذاب اللَّه، «وَ ما» لکم «مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ» لا شریک له «الْقَهَّارُ» لخلقه.
«رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ» فى ملکه «الْغَفَّارُ» لمن تاب و آمن.
«نِعْمَ الْعَبْدُ» کنایة یکنى بها عن کلّ مدحة، اى نعم العبد سلیمان «إِنَّهُ أَوَّابٌ» رجّاع الى اللَّه بالعبادة.
«إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ» اى على سلیمان، «بِالْعَشِیِّ» اى بعد الظّهر، «الصَّافِناتُ» اى الخیول الّتى تثنى احدى قوائمها و تقف على سنبکها و السّنبک طرف مقدم الحافر.
و قیل: الصّافن من الخیل القائم باىّ صفة کانت، و فى الحدیث: «من سرّه ان یقوم له الرّجال صفونا فلیتبوّأ مقعده من النار، یعنى قیاما، و «الجیاد» الخیار السراع، واحدها جواد، و قیل: واحدها جود کسوط و سیاط و قیل: الجیاد الطّوال الاعناق مشتقّ من الجید.
«فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ» اى آثرت، کقوله تعالى: یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ یعنى یؤثرون. «حُبَّ الْخَیْرِ» یعنى حبّ الخیل، سمّیت الخیل خیرا لکثرة ما فیها من الخیر.
و فى الحدیث الصحیح: «الخیل معقود فى نواصیها الخیر الى یوم القیمة»
و قد سمّى اللَّه عزّ و جلّ فى کتابه فى مواضع متاع الدنیا و الظّفر بها خیرا على ماهى عند النّاس حتّى قال: «وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً».
و قوله: عَنْ ذِکْرِ رَبِّی اى على ذکر ربى، و «الذکر» هاهنا صلاة العصر بدلیل قوله: «بِالْعَشِیِّ» و کانت فرضا علیه و سمّیت لصلوة ذکرا لانها مشحونة بالذکر من قوله عزّ و جلّ: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِکْرِی وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ اى یصلّى فیها.
قوله: حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ اى توارت الشمس بالحجاب یعنى باللیل لانّ اللیل یستر کلّ شىء. و قیل: الحجاب جبل قاف. و قیل: هو جبل دون قاف مسیرة سنة و الشّمس تغرب من ورائه. خلاف است میان علماى تفسیر که آن اسبها چند بودند و بر چه صفت بودند و از کجا بوى رسیدند. عکرمه گفت: بیست هزار بودند. ابراهیم تیمى گفت: بیست بودند. حسن گفت: هزار بودند و پرها داشتند، اسبهاى بحرى بودند شیاطین از بهر سلیمان آورده بودند. مقاتل گفت: اسبهاى داود بودند سلیمان آن را میراث برد از پدر. کلبى گفت: سلیمان بغزاة اهل دمشق و نصیبین شد و ازیشان بغنیمت یافت، اسبهاى تازیى بودند نیکو رنگ نیکو قدّ تیزرو سلیمان نماز پیشین بگزارد و بر کرسى نشست و بفرمود تا آن اسبها بر وى عرضه کردند، بآن مشغول گشت و نماز دیگر فراموش کرد، چون نهصد بر وى عرضه کرده بودند در بافت که نماز دیگر نگزارده، بآفتاب نگرست، آفتاب بمغرب رسیده بود و وقت نماز بر وى فوت شده، دلتنگ و غمگین گشت، گفت: «رُدُّوها عَلَیَّ» باز ارید بمن آن اسبها که بر من عرضه میکردید تا نماز از من فائت شد، «فَطَفِقَ مَسْحاً» اى ما زال یمسح، اى یقطع قطعا بالسّوق، جمع ساق کدار و دور فجعل یقطع اعناقها و یعرقب ارجلها و لم یفعل ذلک الّا و قد اباح اللَّه له ذلک و ما اباح اللَّه فلیس بمنکر. قال محمد بن اسحاق: لم یعنّفه اللَّه على عقر الخیل اذ کان ذلک اسفا على ما فاته من فریضة ربه. و قال بعضهم انه ذبحها ذبحا و تصدّق بلحومها و کان الذّبح على ذلک الوجه مباحا فى شریعته. و قیل: معناه انه حبسها فى سبیل اللَّه و کوى ساقها و اعناقها بکىّ الصدقة. ابن عباس گفت: سلیمان آن اسبها را بشمشیر پى کرد و گردن زد و آن از سلیمان بحق جلّ جلاله تقرب بود و او را مباح بود، هر چند که درین امّت کشتن اسبان بر ان صفت مباح نیست و حلال نیست، و یجوز اباحه اللَّه الشیء فى وقت و حظره ایّاه فى وقت. و گفتهاند: اسبان هزار بودند امّا بوقت عرض نهصد، او را مشغول داشتند تا نماز از وى فائت شد، آن نهصد را بکشت و صد بماند، امروز هر چه در دنیا اسب تازى است از نژاد آن صد است.
و روى عن على (ع) قال: قال سلیمان بامر اللَّه عزّ و جلّ للملئکة الموکلین بالشمس، «ردّوها علىّ» یعنى الشّمس فردّوها علیه حتّى صلّى العصر فى وقتها، و ذلک انه کان یعرض علیه الخیل لجهاد عدوّ «حتّى توارت بالحجاب».
قوله: وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً اختلاف عظیم است علما را درین آیت بآن که فتنه سلیمان را چه سبب بود و آن جسد که بود و ما آنچه بصحّت نزدیکتر است بگوئیم: محمد بن اسحاق روایت کند از وهب منبه گفت: سلیمان مردى بود غازى پیوسته در غزاة بودى و باعلاء کلمه حقّ و اظهار دین اسلام کوشیدى، وقتى شنید که در جزیره دریا شهرستانى است که آن را صیدون گویند و آن را پادشاهى است عظیم که آنجا ملک میراند و بت میپرستد و هیچ پادشاه را و هیچ لشکر را بر وى راه نیست از انک در پیش وى دریاست، امّا سلیمان بر مرکب باد با خیل و حشم آنجا رسید و بر وى غلبه کرد و او را بکشت و هر چه داشت بغنیمت برداشت و در میان غنیمت دختر آن پادشاه بود ببردگى آورده نام وى جراده و کانت اکثر ما فى العالم حسنا و جمالا فاصطفاها سلیمان لنفسه و دعاها الى الاسلام فاسلمت. دختر باسلام درآمد و سلیمان او را خاصه خویش کرد و او را بر زنان دیگر افزونى نهاد هم بدوستى و هم بمراعات، دختر پیوسته بر یاد پدر خویش و ملک میگریست و زارى میکرد، لا یرقاء دمعها و لا یذهب حزنها و لا تنظر الى سلیمان الّا شزرا و لا تکلّمه الّا نزرا. و سلیمان از انک او را دوست میداشت هر چه خواست مراد وى میداد، سلیمان را گفت: اگر میخواهى که اندوه من کم شود و سکون دل من پدید آید تا با مهر و محبّت تو پردازم، شیاطین را فرماى تا تمثالى سازند بر صورت پدر من تا وى را مىبینم و تسلّى خود بدان حاصل میکنم، سلیمان بفرمود تا تمثال پدر وى بساختند و فرا پیش وى نهادند و آن را جامه پوشانیدند، شیاطین در غیبت سلیمان با وى گفتند: عظّمى اباک و اسجدى له پدر خود را گرامى دار و او را سجود کن، دختر او را سجود میکرد، کنیزکان و خدمتکاران که او را چنان دیدند همه سجود کردند و گفتند: هذا دین الملک و دین امرأة الملک و هى اعلم بما تصنع، چهل روز در خانه سلیمان آن بت را مىپرستیدند و سلیمان از ان ناآگاه. پس بنى اسرائیل گفتند بوزیر سلیمان و هو آصف بن برخیا و کان صدّیقا: ایّها الصّدّیق انّ الملک یعبد فى داره صنم من دون اللَّه خبر دارى که در خانه ملک بت مىپرستند؟ آصف آن قصّه با سلیمان گفت، سلیمان بغایت اندوهگن و غمگین گشت، گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» بخانه باز رفت و آن بت را بشکست و بسوخت و بباد برداد و آن زن را و آن قوم را همه عقوبت کرد و خود غسلى برآورد و لبس ثیاب الطّهرة ثیابا لا یغزلها الّا الأبکار و لا ینسجها الّا الأبکار و لا یغسلها الّا الأبکار و لم تمسّها امرأة قد رأت الدّم. آن گه بفرمود تا خاکستر خانه باز کردند و در میان خاکستر نشست و بزارى و خوارى بگریست و بسیار تضرّع کرد و گفت: الهى غافر ذنب داود انا سلیمان بن داود و الخطّاء بن الخطّاء، الهى ما کان هذا جزاءک من آل داود ان نعبد الاصنام فى دورنا من دونک و انما بعثتنا ان ننکس الاصنام على وجوهها، الهى لا تمح اسمى من أسماء النبیّین بخطیئتى، الهى غافر ذنب داود اغفر لى ذنبى و عزّتک ما کفرت منذ آمنت و ما خرجت ممّا ادخلتنى فیه من دینک. و گفتهاند: ملک سلیمان در خاتم وى بود و نگین آن خاتم کبریت احمر بود، هر گاه که بوضوگاه رفتى آن خاتم بزنى دادى از زنان وى نام آن زن امینه، آن شب که این واقعه افتاده بود، بر عادت خویش بوقت طهارت خاتم به امینه داد، شیطانى بود نام وى صخر و کان صاحب البحر، ربّ العالمین صورت سلیمان بر وى افکند تا بیامد و آن خاتم از امینه بخواست، امینه او را بصورت سلیمان دید و خاتم بوى داد، صخر خاتم در انگشت کرد و بر سریر سلیمان نشست و جنّ و انس او را منقاد شدند و ربّ العزّة او را بر مملکت سلیمان مسلّط کرد مگر بر زنان وى که او را بر ایشان دست نبود، فذلک قوله تعالى: وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً این جسد شیطان است یعنى صخر که چهل روز بر کرسى سلیمان نشست هر روزى بر مقابل روزى که در خانه وى بت پرستیدند. سلیمان چون از وضوگاه باز آمد، امینه را گفت: هاتى خاتمى خاتم من بیار، امینه گفت: دادم، سلیمان باز نگرست، شیطان را دید بر کرسى وى نشسته، بدانست که آن ابتلاء حق است و عقوبت ذنب وى و وقت را ملک از وى بستدند، روى نهاد بصحرا و روز و شب همى زارید در اللَّه و توبه همى کرد و عذر گناهان میخواست، و در ان مدّت که صخر ملک همى راند بنى اسرائیل سیرت وى مستنکر داشتند و حکمى که میکرد نه بر وجه خویش میدیدند، همى گفتند: چه رسید ملک را که امسال حکم بر خلاف آن میکند که پارسال کرد؟ چون استنکار ایشان بغایت رسید و سیرت زشت وى ظاهر گشت، مردى بود در بنى اسرائیل مانند عمر خطاب درین امّت، کمین کرد بر ان شیطان تا بر وى هجوم کند، شیطان بدانست که بنى اسرائیل بقصد وى برخاستند و او را خواهند گرفت، از میان ایشان بگریخت و سوى دریا شد، انگشترى در دریا افکند و خود در آب شد و سلیمان را مدّت محنت و بلا بسر آمد، چهل روز گذشته برخاست بساحل دریا شد، قومى صیّادان را دید که صید ماهى میکردند، سلیمان از ایشان طعام خواست، ماهیى که از ان ردىتر و کمتر نبود بوى انداختند، سلیمان آن را برداشت و شکم وى بشکافت تا بشوید، انگشترى از شکم وى بیرون آمد، سلیمان انگشترى را در انگشت کرد و خداى را سجود شکر کرد، با سریر و ملک خویش گشت. اینست که ربّ العالمین فرمود. ثُمَّ أَنابَ اى رجع الى ملکه. ثمّ انه بعث فى طلب صخر فاتى به و جعله فى صندوق من حدید او حجر و ختم علیه بخاتمه ثمّ القاه فى البحر و قال: هذا سجنک الى یوم القیمة. گفتهاند که گناه سلیمان اندرین فتنه و محنت که بوى رسید آن بود که او را نهى کرده بودند که زنى خواهد بیرون از زنان بنى اسرائیل، و او بر خلاف این نهى دختر ملک صیدون بخواست، و کان من قوم یعبدون الاصنام، تا دید آنچه دید و رسید بوى آنچه رسید. و قیل: انّ سلیمان قال: لاطوّفنّ اللیلة على تسعین امرأة تأتى کلّ واحدة بفارس یجاهد فى سبیل اللَّه، و لم یقل ان شاء اللَّه، فلم تحمل منهنّ الّا امرأة واحدة جاءت بشق ولد.
قال النبی (ص): «فو الّذى نفس محمد بیده لو قال: ان شاء اللَّه لجاهدوا فى سبیل اللَّه فرسانا اجمعین».
قیل: فجاءت القابلة فالقت هذا المولود على کرسیّه عقوبة له حین ترک الاستثناء، ثمّ تاب و اناب. و قال الشعبى: ولد لسلیمان ابن فاجتمعت الشیاطین و قال بعضهم لبعض: ان عاش له ولد لم ننفکّ ممّا نحن فیه من البلاء و السخرة فسبیلنا ان نقتل ولده فعلم بذلک سلیمان فامر السّحاب حتّى حملته الریح الیه فغذا ابنه فى السحاب خوفا من معرّة الشیطان فعاقبه اللَّه بخوفه من الشیطان و مات الولد و القى میّتا على کرسیّه فهو الجسد الّذى ذکره اللَّه عزّ و جلّ.
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی تأویله: هب لى ملکى شیئا لا یکون لاحد غیرى. قال مقاتل بن حیان: کان سلیمان ملکا و انما اراد بقوله: لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی تسخیر الریاح و الطیر و الشیاطین لیکون ذلک بعد المغفرة آیة فى ملکه یعلم بها النّاس انّ اللَّه قد رضى عنه. و قیل: انما سأل بهذه الصّفة لیکون معجزة له لا منافسة و حسدا. و قیل: معناه: هب لى ملکا لا تسلبه منّى فى آخر عمرى و تعطیه غیرى کما سلبته منّى فیما مضى من عمرى، و انما سأل ذلک باذن اللَّه له فى السّؤال: و قیل: «لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» اى غیرى ممّن بعثت الیهم، و لم یرد من بعده الى یوم القیمة. و فى الخبر انّ النبىّ (ص) صلّى یوما صلاة الغداة فقال: کنت اصلّى البارحة فدنا منّى شیطان لیفسد علىّ صلاتى فاخذته حتى سال لعابه على یدى فاردت ان اربطه بساریة فى المسجد یتلعب به ولدان المدینة ثمّ ذکرت دعوة اخى سلیمان «هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» فخلّیته.
«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً» لینة لیست بعاصفة «حَیْثُ أَصابَ» اى قصد، کما تقول للّذى یجیبک عن المسئلة: اصبت، اى قصدت المراد.
«وَ الشَّیاطِینَ» اى سخّرنا له الشیاطین، «کُلَّ بَنَّاءٍ» یبنون له ما یشاء من محاریب و تماثیل «وَ غَوَّاصٍ» یستخرجون اللّؤلؤ من البحر، و هو اوّل من استخرج له اللّؤلؤ من البحر.
«وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ» یعنى مردة الشیاطین موثقة مشدودین فى القیود ما لم یؤمنوا فاذا آمنوا خلّى سبیلهم. الصّفد القید یقال منه: صفده، یصفده، و الصّفد العطیّة لانّک تقیّد من اعطیته بمنّتک، تقول منه: اصفده، یصفده.
«هذا عَطاؤُنا» القول ها هنا مضمر، اى قلنا لسلیمان هذا الّذى ذکر عطاؤنا لک، «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ» فى الکلام تقدیم و تاخیر، تقدیره: هذا عطاؤنا بغیر حساب فامنن او امسک، و قیل: معناه اعطه من شئت و امسک عمّن شئت بغیر حساب، اى لا تحاسب و لا علیک تبعة یوم القیمة على ما تعطى و تمنع، قال الحسن: ما انعم اللَّه على احد نعمة الّا علیه تبعة الّا سلیمان فانه ان اعطى أجر و إن لم یعط لم یکن علیه تبعة.
و قال مقاتل: هذا فى امرا لجنّ و الشیاطین، اى اعتق من الجنّ من شئت و احبس من شئت بغیر اثم علیک.
«وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى» اى القربة فى الآخرة، «وَ حُسْنَ مَآبٍ» یعنى الجنّة و نعیمها.
«وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ» کان ایوب فى زمان یعقوب بن اسحاق و امرأته لیا بنت لایان، «إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» قرأ ابو جعفر: «بنصب» بضم النون و الصاد، و قرأ یعقوب بفتحها، و قرأ الآخرون بضمّ النون و سکون الصّاد، و معنى الکلّ واحد، اى بمشقّة و ضرّ فى بدنى و عذاب فى اهلى و مالى، و کان الشیطان سلّط علیه فاحرق زرعه و اسقط الأبنیة على اهله و اولاده و ممالیکه و نفخ فى ایوب نفخة خرجت به النّفاخات ثمّ تقطّرت بالدّم الاسود و اکله الدّود سبع سنین، و قیل: ثمانى عشرة سنه، و کان سبب ابتلائه انّ رجلا استعانه على دفع ظلم فلم یعنه.
و قیل: کانت مواشیه فى ناحیة ملک کافر فداهنه و لم یغزه و قیل: ذبح شاة فاکلها و جاء جائع لم یطعمه. و قیل: رأى منکرا فسکت عنه. و قیل: ابتلاه اللَّه لرفع الدّرجات و لم یکن منه ذنب یعاقب علیه و قد ذکرنا تمام قصّته فى سورة الانبیاء.
فلمّا انقضت مدّة بلائه قال له جبرئیل: «ارْکُضْ بِرِجْلِکَ» الارض، ففعل فنبعت عین حارّة، فقال له: اغتسل منها، فاغتسل فصحّ ظاهر بدنه، ثمّ قال له: اضرب برجلک الأخرى الارض، ففعل فنبعت عین باردة، فقال له: اشرب منها، فشرب فصحّ باطن جسده و عاد الى اصحّ ما کان و اشبّ و احسن، و تقدیر الآیة: هذا مغتسل اى ماء یغتسل به، و هذا شراب بارد.
«وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ» احیى اللَّه عزّ و جلّ له اهله و اولاده و ممالیکه و وهب له «مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» اى زاده مثلهم من اولاد الصّلب. و قیل: من نسلهم فیکون مثلهم اولاد الاولاد.
«رَحْمَةً مِنَّا» اى رحمناه رحمة، و یجوز ان یکون مفعولا له، «وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ» یعنى اذا ابتلى لبیب بمحنة ذکر بلاء ایوب فصبر.
«وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ» القول هاهنا مضمر، تأویله: قلنا لایّوب: «خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً» و هو ملاء الکفّ من الشّجر و الحشیش.
مفسران گفتند: ابلیس بر صورت طبیبى بر سر راه نشست و بیماران را مداواة میکرد زن ایوب آمد و گفت: بیمارى که فلان علّت دارد او را مداواة کنى؟ ابلیس گفت: او را مداواة کنم و شفا دهم بشرط آنکه چون او را شفا دهم او مرا گوید: انت شفیتنى تو مرا شفا دادى و از شما جز از این نخواهم. زن بیامد و آنچه از وى شنید با ایّوب گفت، ایوب دانست که آن شیطان است و او را از راه میبرد، گفت: و اللَّه لئن برئت لاضربنک مائة. و گفتهاند: ابلیس زن را گفت که اگر ایوب قربانى کند بنام من او را در حال شفا دهم، زن ناقص العقل بود و ضعیف یقین، از تنگدلى گفت افزع الیه و اذبح له عناقا. ایّوب ازین سخن وى در خشم شد و سوگند یاد کرد که چون ازین بیمارى برخیزم و شفا یابم ترا صد ضربت زنم. پس چون ایوب از بیمارى به شد، خواست که سوگند راست کند، جبرئیل آمد و پیغام آورد از حقّ جلّ جلاله که آن زن ترا در ایام بلا خدمت نیکو کرد اکنون تخفیف وى را و تصدیق سوگند خود را دستهاى گیاه و ریحان که بعدد صد شاخ باشد یا قبضهاى ازین درخت گندم که خوشه بر سر دارد آن را بدست خویش گیر و او را بآن یک بار بزن تا سوگند تو تباه و دروغ نگردد و تخفیف وى حاصل آید. مجاهد گفت: این حکم ایوب را بود على الخصوص و در شریعت ما منسوخ است.
قتادة گفت: در حقّ این امّت همانست که در حقّ ایّوب. و قول درست آنست که: بیمار نزار را رواست و دیگران را نه.
«إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً» على بلائنا، «نِعْمَ الْعَبْدُ» کان لنا، «إِنَّهُ أَوَّابٌ» مقبل على طاعته.
«وَ اذْکُرْ عِبادَنا» قرأ ابن کثیر: «عبدنا» على التوحید، و قرأ الآخرون: «عبادنا» بالجمع، فمن جمع فابراهیم و من بعده بدل منه و کلّهم داخلون فى العبودّیة و الذّکر، و من وحّد فابراهیم وحده بدل منه و داخل فى العبودّیة و الذّکر و غیره عطف على العبد داخل فى الذّکر فحسب، «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» قال ابن عباس: اى اولى القوّة فى العبادة و البصیرة فى الدّین، فعبّر عن القوّة بالید لأنّ بها یکون البطش و عبّر عن المعرفة بالابصار لانّ البصیرة تحصل المعارف. و قیل: الایدى النّعمة لانّ اللَّه تعالى انعم علیهم، تقول: ایادیک عندى مشکورة، و الایدى و الایادى النّعم. و قیل: «أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ» اى اولى العلم و العمل فالمراد بالایدى العمل و بالابصار العلم.
«إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّارِ» نافع مضاف خواند بىتنوین، و المعنى: اخلصناهم بذکر الدار الآخرة و ان یعملوا لها و یدعوا النّاس الیها و یرغبوهم فیها، و «الذکرى» بمعنى الذکر. میگوید: ایشان را برگزیدیم و خالص کردیم تا خالص شدند یاد کرد آن جهان را و ستودن آن و باز خواندن خلق با آن و پیوسته سخن گفتن از ان و عمل کردن از بهر آن. قال مالک بن دینار: نزعنا من قلوبهم حبّ الدّنیا و ذکرها و اخلصناهم بحب الآخرة و ذکرها. و قال ابن زید: معناه اخلصناهم بافضل ما فى الجنّة، کما تقول: اخلصناهم بخیر الآخرة. بر قراءت نافع «ذِکْرَى الدَّارِ» سراى آخرت است چنانک گفتیم، و بر قراءت باقى قرّا که بتنوین خوانند بىاضافت «ذِکْرَى الدَّارِ» سراى دنیاست، و المعنى: اخلصناهم بفضیلة خالصة لهم دون غیرهم، اى لهم فیها ذکر رفیع جلیل القدر. میگوید: برگزیدیم ایشان را و فضیلتى خالص دادیم که دیگران را نیست.
این فضیلت آنست که: ایشان را آواى جهان کردیم که تا گیتى بود ایشان را آواى نیکو بود، همانست که جاى دیگر گفت: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا، وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» یعنى الثناء الحسن فى الدّنیا «وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ» اى اصطفیناهم من کلّ دنس، و الاخیار جمع خیّر کمیّت و اموات.
«وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ» الیسع هو خلیفة الیاس فى قومه. و قیل: هو ابن عمّ الیاس. و قیل: هو ابن الیاس و ذو الکفل قال الحسن کان نبیّا، و قال قتادة کان رجلا صالحا یصلّی کلّ یوم مائة صلاة و لم یکن نبیّا و سمّى ذا الکفل لانه تکفّل بالجنّة لملک کان فى بنى اسرائیل ضمن له الجنة ان اسلم، فاسلم الملک على کفالته. و قیل: هو یوشع بن نون «وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ» اى کلّهم من الاخیار.
«هذا ذِکْرٌ» کلمة تمّ بها الکلام، اى هذا شرف و ثناء جمیل یذکرون به ابدا. و قیل: معناه هذا القرآن ذکر، اى بیان من اللَّه لخلقه. و قیل: هو ذکر لک و لقومک، اى شرف لک و لقومک «وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ» اى لحسن مرجع فى الآخرة.
ثمّ فسّر فقال: «جَنَّاتِ عَدْنٍ» دار اقامة، «مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوابُ» اذا و صلوا الیها وجدوها مفتوحة الأبواب لا یحتاجون الى فتح بمعاناة. و قیل: هذا مثل کما تقول: متى جئتنى وجدت بابى مفتوحا، اى لا تمنع من الدّخول و قیل: هذا وصف بالسّعة حتّى یسافر الطّرف فى کلّ جانب.
«مُتَّکِئِینَ فِیها» اى جالسین فیها جلسة المتنعمین للراحة، «یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ» الفاکهة ما یوکل للذّة لا للغذاء «وَ شَرابٍ» یعنى: و شراب کثیر فحذف اکتفاء بالاوّل، اى یتحکّمون فى ثمارها و شرابها فاذا قالوا لشىء منها: اقبل، حصل عندهم.
یقال: نطق القرآن بعشرة اشربة فى الجنّة منها الخمر الجاریة من العیون و فى الانهار.
«وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ» هذا کقولهم: فلانة عند فلان، اى زوجته. و «قاصِراتُ الطَّرْفِ» هى الّتى قصرت طرفها على زوجها لا تنظر الى غیره: «أَتْرابٌ» اى لدات مستویات فى السّنّ لا عجوز فیهنّ و لا صبیّة بنات ثلث و ثلثین سنة. و قیل: على خلق ازواجهنّ لا اصغر و لا اکبر. و قیل: متواخیات لا یتباغضن و لا یتغایرن. و فى الخبر الصّحیح: «یدخل اهل الجنّة الجنّة جردا مردا مکحلین أبناء ثلث و ثلثین سنة لکلّ رجل منهم زوجتان على کلّ زوجة سبعون حلّة یرى مخّ ساقها من ورائها».
«هذا ما تُوعَدُونَ» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو: «یوعدون» بالیاء، اى یوعد المتّقون. و قرأ الآخرون بالتّاء، و المعنى: قل للمؤمنین هذا ما توعدون «لِیَوْمِ الْحِسابِ» اى فى یوم الحساب.
«إِنَّ هذا لَرِزْقُنا ما لَهُ مِنْ نَفادٍ» اى فناء و انقطاع کقوله: «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ».
«هذا وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ» التأویل هذا هو جزاء المتّقین و نعت مآبهم، «وَ إِنَّ لِلطَّاغِینَ لَشَرَّ مَآبٍ» اى لشرّ مصیر و مرجع.
«جَهَنَّمَ» بدل منه «یَصْلَوْنَها» اى یدخلونها و یقاسون حرّها، «فَبِئْسَ الْمِهادُ» اى بئس ما مهّد لهم و بئس ما مهّدوا لانفسهم. الطّاغى هو الباغى و الطّغیان و الطّغو و الطّاغیة و الطّغوى العتوّ.
«هذا فَلْیَذُوقُوهُ حَمِیمٌ» فیه تقدیم و تأخیر، اى هذا حمیم فلیذوقوه، و «الحمیم» الماء الحارّ الّذى انتهى حرّه و قیل: «الحمیم» دموع اعینهم تجمع فى حیاض النّار یسقونها، «وَ غَسَّاقٌ» ما یسیل من ابدان اهل النّار من القیح و الصّدید، من قولهم: غسقت عینه، اذا سالت و انصبت، و الغسقان الانصباب. و قال ابن عباس: الغسّاق الزّمهریر یحرقهم ببرده کما تحرقهم النار بحرّها. و قیل: هو شراب منتن بارد یحرق برده کما تحرق النّار. قرأ حمزة و الکسائى و حفص: «غسّاق» بالتشدید حیث کان. و قرأ الآخرون بالتّخفیف، فمن شدّد جعله اسما على فعّال نحو الخبّاز و الطبّاخ. و من خفّف جعله اسما على فعال نحو العذاب.
«وَ آخَرُ مِنْ شَکْلِهِ أَزْواجٌ» یعنى: و عذاب آخر و انواع آخر مثل الحمیم و الغسّاق.
قرأ اهل البصرة: «و اخر» بضمّ الالف على جمع اخرى مثل الکبر و الکبرى، و قرأ الآخرون بفتح الهمزة مشبعة على الواحد.
«هذا فَوْجٌ مُقْتَحِمٌ مَعَکُمْ» الفوج الجماعة، و الاقتحام الدخول على شدّة، یعنى: أنّهم یضربون بالمقامع حتّى یوقعوا انفسهم فى النّار خوفا من تلک المقامع، و المعنى یقول الخزنة للطّاغین اذا دخلوا النّار: هذا فوج من اتباعکم یدخلون النّار معکم کما دخلتم، فیقولون جوابا للخزنة: «لا مَرْحَباً بِهِمْ» اى بالاتباع، فیقول الخزنة: «إِنَّهُمْ صالُوا النَّارِ» اى صائرون الیها معکم.
«قالُوا» اى یقول لهم الاتباع: «بَلْ أَنْتُمْ لا مَرْحَباً بِکُمْ أَنْتُمْ قَدَّمْتُمُوهُ لَنا» اى زیّنتم لنا الکفر و دعوتمونا الیه حتى صرنا الى العذاب، «فَبِئْسَ الْقَرارُ» اى بئس المستقرّ. و قوله: «مَرْحَباً» معناه بلغت مرحبا و نزلت مرحبا، اى وردت موردا فیه رحب و سعة، و تقول: رحّب بیفلان اذا قال لک مرحبا، و الرّحب السعة، و رجل رحیب الصدر واسعه، و فلان رحیب الکفّ، و رحبة المسجد العرصة ببابه، و جمع الرحبة رحاب، و تقول: ضاقت علىّ الارض بما رحبت و ضاقت علىّ الارض برحبها، و قال بعضهم لغیره مرحبا، فاجابه: رحبت علیک الدنیا و الآخرة.
«قالُوا رَبَّنا» هذا من قول الاتباع، «مَنْ قَدَّمَ لَنا هذا» اى من شرعه و سنّه لنا هذا «فَزِدْهُ عَذاباً ضِعْفاً» اى مضاعفا على عذابنا «فِی النَّارِ». قال ابن مسعود: یعنى حیّات و افاعى.
«وَ قالُوا» یعنى: المضلّین و الاتباع جمیعا: «ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» اى نعدّهم من الارذال فى الدّنیا، یعنون المؤمنین الّذین کانوا یسخرون منهم فى الدّنیا و یهزؤن بهم و یضحکون و هم عمار و خباب و صهیب و بلال و سلمان و غیرهم من صعالیک المهاجرین الّذین کانوا یقولون لهم: «أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا» ثمّ ذکروا انهم کانوا یسخرون من هؤلاء فقالوا: «أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا» قرأ اهل البصرة و حمزة و الکسائى: «مِنَ الْأَشْرارِ أَتَّخَذْناهُمْ» موصولة الهمزة فى الدّرج مکسورة فى الابتداء. و قرأ الآخرون بقطع الالف و فتحها فى الحالین على الاستفهام و یکون «ام» على هذه القراءة بمعنى بل، و من فتح الالف فال هو على اللفظ لا على المعنى لیعادل «ام» فى قوله: أَمْ زاغَتْ کقوله: أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ. و قال القرّاء: هذا من الاستفهام الّذى معناه التوبیخ و التّعجّب. «زاغت» یعنى مالت «عَنْهُمُ الْأَبْصارُ»، و مجاز الآیة: ما لنا لا نرى هؤلاء الّذین اتّخذناهم سخریّا لم یدخلوا معنا النار ام دخلوها فزاغت عنهم ابصارنا فلم نرهم دخلوا، و قیل: ام کانوا خیرا منا و نحن لا نعلم فکانت ابصارنا تزیغ عنهم فى الدنیا تحقیرا لهم.
«إِنَّ ذلِکَ» الّذى ذکرت «لَحَقٌّ» ثمّ بیّن و صرّح فقال: «تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ» فى النّار حق، هذا اخبار عمّا سیکون.
«قُلْ» یا محمد لمشرکى مکة: «إِنَّما أَنَا مُنْذِرٌ» اى رسول اخوّفکم عذاب اللَّه، «وَ ما» لکم «مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ الْواحِدُ» لا شریک له «الْقَهَّارُ» لخلقه.
«رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا الْعَزِیزُ» فى ملکه «الْغَفَّارُ» لمن تاب و آمن.
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ باش کسى که باز گشاد اللَّه بر وى را و دل وى را، لِلْإِسْلامِ گردن نهادن را، فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ تا او بر روشنایى است از خداوند خویش، فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ ویل نفرین و تباهى سخت دلان را از یاد خدا، أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۲) ایشان در گمراهیى آشکاراند.
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ اللَّه فرو فرستاد بدرنگ نیکوتر سخن، کِتاباً مُتَشابِهاً نامهاى هموار مانند یکدیگر در نیکویى و راستى، مَثانِیَ دو تو دو تو و دیگر باره دیگر باره، تَقْشَعِرُّ مِنْهُ بلرزد و بخیزد از ان، جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ پوست ایشان که از خداوند خویش میترسند، ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ آن گه بیارامد پوستها و مویهاى ایشان بر تنها و دلهاى ایشان با خداى، ذلِکَ هُدَى اللَّهِ این راهنمونى اللَّه است، یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ راه مینماید بآن او را که میخواهد، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ و هر که اللَّه او را بیراه کرد، فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۲۳) او را راهنمایى نیست.
أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ باش آن کس که بر وى خویش از آتش مىپرهیزد و بد عذاب از خود بازمیدارد یَوْمَ الْقِیامَةِ روز رستاخیز ؟ وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ و گویند ستمکاران را: ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۲۴) چشید پاداش آنچه میکردید
کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغ زن گرفتند پیغامبران را ایشان که پیش از قوم تو بودند، فَأَتاهُمُ الْعَذابُ تا بایشان آمد عذاب، مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (۲۵) از انجا که ندانستند.
فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا تا بچشانید اللَّه ایشان را رسوایى در زندگانى این جهان، وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ و عذاب آن جهان مهتر و بزرگتر، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۲۶) اگر دانندى.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى، لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۲۷) تا مگر پند پذیرند.
قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ قرآنى تازى بىهیچ کژى، لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (۲۸) تا مگر از عذاب من بپرهیزند.
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا زد اللَّه مسلمان و مشرک را، رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مردى غلام که درو انبازان باشند چند کس بخداوندى، مُتَشاکِسُونَ با یکدیگر تنگ خوى و ناسازگار، وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ و مردى غلام رسته از انبازان یک خواجه را، هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا هرگز یکسان باشند هر دو در صفت؟ الْحَمْدُ لِلَّهِ ستایش اللَّه راست، بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۲۹) بلکه بیشتر ایشان نادانند.
إِنَّکَ مَیِّتٌ تو مردهاى، وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (۳۰) و ایشان مردهاند.
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ پس آن گه شما روز رستاخیز، عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (۳۱) نزدیک خداوند خویش خصمیها خواهید کرد.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ پس کیست ستمکارتر از او که دروغ گوید بر خداى، وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ و راستى که باو آید دروغ شمرد، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۳۲) در دوزخ بنگاهى بسنده نیست ناگرویدگان را؟!
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ اللَّه فرو فرستاد بدرنگ نیکوتر سخن، کِتاباً مُتَشابِهاً نامهاى هموار مانند یکدیگر در نیکویى و راستى، مَثانِیَ دو تو دو تو و دیگر باره دیگر باره، تَقْشَعِرُّ مِنْهُ بلرزد و بخیزد از ان، جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ پوست ایشان که از خداوند خویش میترسند، ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى ذِکْرِ اللَّهِ آن گه بیارامد پوستها و مویهاى ایشان بر تنها و دلهاى ایشان با خداى، ذلِکَ هُدَى اللَّهِ این راهنمونى اللَّه است، یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ راه مینماید بآن او را که میخواهد، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ و هر که اللَّه او را بیراه کرد، فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۲۳) او را راهنمایى نیست.
أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ باش آن کس که بر وى خویش از آتش مىپرهیزد و بد عذاب از خود بازمیدارد یَوْمَ الْقِیامَةِ روز رستاخیز ؟ وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ و گویند ستمکاران را: ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۲۴) چشید پاداش آنچه میکردید
کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دروغ زن گرفتند پیغامبران را ایشان که پیش از قوم تو بودند، فَأَتاهُمُ الْعَذابُ تا بایشان آمد عذاب، مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (۲۵) از انجا که ندانستند.
فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا تا بچشانید اللَّه ایشان را رسوایى در زندگانى این جهان، وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ و عذاب آن جهان مهتر و بزرگتر، لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۲۶) اگر دانندى.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ زدیم مردمان را درین قرآن از هر سانى، لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۲۷) تا مگر پند پذیرند.
قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ قرآنى تازى بىهیچ کژى، لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (۲۸) تا مگر از عذاب من بپرهیزند.
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا زد اللَّه مسلمان و مشرک را، رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مردى غلام که درو انبازان باشند چند کس بخداوندى، مُتَشاکِسُونَ با یکدیگر تنگ خوى و ناسازگار، وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ و مردى غلام رسته از انبازان یک خواجه را، هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا هرگز یکسان باشند هر دو در صفت؟ الْحَمْدُ لِلَّهِ ستایش اللَّه راست، بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۲۹) بلکه بیشتر ایشان نادانند.
إِنَّکَ مَیِّتٌ تو مردهاى، وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (۳۰) و ایشان مردهاند.
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ پس آن گه شما روز رستاخیز، عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (۳۱) نزدیک خداوند خویش خصمیها خواهید کرد.
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ پس کیست ستمکارتر از او که دروغ گوید بر خداى، وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ و راستى که باو آید دروغ شمرد، أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۳۲) در دوزخ بنگاهى بسنده نیست ناگرویدگان را؟!
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی خداوند شما گفت مرا خوانید و فریاد رسى از من جویید، أَسْتَجِبْ لَکُمْ تا پاسخ کنم شما را، إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی ایشان که مىگردن کشند از پرستش من، سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ (۶۰) آرى در شوند در دوزخ بیچاره و خوار.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ اللَّه اوست که شما را شب آفرید، لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا آرام گیرید درو، وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن آفرید تا بینید درو، إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ اللَّه با نیکوکارى است بر مردمان، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (۶۱) لکن بیشتر مردمان آزادى نمىکنند.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه است خداوند شما، خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ آفریدگار هر چیز، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۶۲) شما را از حق چون برمىگردانند؟
کَذلِکَ یُؤْفَکُ هم چنان برمىگردانیدند، الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۶۳) ایشان که سخنان اللَّه را مىمنکر شدند و از پذیرفتن آن مىبازنشستند.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اللَّه اوست که زمین شما را آرامگاه کرد وَ السَّماءَ بِناءً و آسمان کازى برداشته، وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ و شما را پیکر نگاشت و نیکو نگاشت، وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و شما را از خوشیها و پاکیها روزى داد، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه است خداوند شما که آن کرد، فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (۶۴) چون پاک و برتر و بزرگوارست اللَّه خداوند جهانیان.
هُوَ الْحَیُّ اوست آن زنده همیشه، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ که نیست خدایى جز او، فَادْعُوهُ او را خداى خوانید، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک دارید او را پرستش و کردار، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۶۵) ستایش نیکو بسزا خداوند جهانیان را.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ بگو مرا باز زدهاند، أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ که ایشان را پرستم که شما مىخدایان خوانید فرود از اللَّه، لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی آن گه که پیغامها آمد مرا از خداوند من، وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (۶۶) و فرمودند مرا تا گردن نهم خداوند جهانیان را.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ او آنست که شما را بیافرید از خاکى، ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آبى، ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ پس از خونى بسته، ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا پس آن گه شما را بیرون مىآرد کودک خرد، ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ پس تا آن گه که بروز جوانى خویش رسید، ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً و پس تا آن گه که پیران شوید، وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ و از شما کس است که بمیرد پیش از آن که پیر گردد، وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى و نمیرد تا هنگامى که نام زد کرده رسد، وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۶۷) و تا مگر که بخرد رسید اگر بکودکى نمیرید.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ او آنست که مرده مىزنده کند و مىزنده میراند فَإِذا قَضى أَمْراً هر گاه که کارى راند و فرمانى گزارد، فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۶۸) آنست جز آن نیست که گوید آن را که باش تا بود.
أَ لَمْ تَرَ نبینى، ننگرى، إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بایشان که پیکار میکنند در سخنان و نشانهاى اللَّه، أَنَّى یُصْرَفُونَ (۶۹) چون برمیگردانند ایشان را از ان.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ ایشان که دروغ زن میگیرند و نمىپذیرید و کافر مىشوند باین نامه، وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا و بآنچه فرستادگان خویش بآن فرستادیم، فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۷۰) آرى بود روزى که آگاه شوند.
إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ آن گه که غلها که در دستهاى ایشان بود در گردنهاى ایشان افکنند وَ السَّلاسِلُ و ایشان را در زنجیرها کشند، یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ (۷۱) ایشان را بر رویها در آب جوشان دوزخ مىکشند، ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (۷۲) و ایشان را مىسوزند و دوزخ بایشان مىتاوند.
ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ آن گه گویند ایشان را، أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (۷۳) مِنْ دُونِ اللَّهِ کجاست آنچه مىانباز آوردید فرود از اللَّه؟ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا گویند آن انبازان کم شدند از ما، بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً نه ما خود از انبازان هیچیز نگفتیم در ان جهان و نخواندیم و نپرستیدیم، کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ (۷۴) هم چنان بیراه میکند اللَّه ناگرویدگان را.
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ ایشان را گویند این پاداش شما را بآنست که شما شاد مىزیستید در زمین بباطل و ناراست، وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (۷۵) و بآنچه بناز و کشى مىخرامیدید در زمین.
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ در روید از درهاى دوزخ، خالِدِینَ فِیها جاویدان در ان، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۷۶) بد جایگاهى گردن گردنکشان را.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ شکیبایى کن که وعده دادن اللَّه راست است، فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ اگر با تو نمائیم، بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ چیزى از آنچه وعده دهیم ایشان را از عذاب، أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ یا پیش از ان بمیرانیم ترا، فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ (۷۷) با ما خواهند آورد ایشان را.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ فرستادیم ما رسولان را پیش از تو، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ و ایشان کس است که سخن و قصه او گفتیم با تو در قرآن، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ و از ایشان کس است که قصه او و سخن او نگفتیم با تو، وَ ما کانَ لِرَسُولٍ و نبود هرگز رسولى را، أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ که عذابى آورد، إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر بدستورى خداى، فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ چون فرمان اللَّه در رسد، قُضِیَ بِالْحَقِّ کار برگزارده آید بداد، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ (۷۸) و ناراستان و دروغ زنان زیانکار مانند.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ للَّه اوست که بیافرید شما را اشتران، لِتَرْکَبُوا مِنْها تا بران مىنشینید، وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۷۹) و از ان میخورید.
وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ و شما را در ان سودمندهاست، وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ و تا مىرسید وران بدروایست خویش و مراد که در دل دارید، وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (۸۰) و بر شتران و بر کشتیها شما را بر مىدارند. یُرِیکُمْ آیاتِهِ و بشما مىنماید شگفتهاى خویش در کردگارى خویش،أَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ (۸۱) کدام را از نشانهاى اللَّه که نمود و شگفتها که ساخت منکر مىباشید ؟
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ نه روند در زمین، فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تا نگرند که چون بود سرانجام ایشان که پیش از ایشان بودند، کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ ازیشان بیشتر بودند و انبوهتر، وَ أَشَدَّ قُوَّةً و سخت نیروتر، وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ و با نشانهاتر بودند ازیشان و با بازماندههاتر در زمین، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۸۲) بکار نیامد ایشان را آنچه مىساختند و گرد میکردند.
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ چون بایشان آمد فرستادگان من پیغامهاى روشن، فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ شاد نشستند بآنچه نزدیک ایشان بود، مِنَ الْعِلْمِ از دانش بکارهاى اینجهانى و خوش آمد ایشان، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۸۳) تا فرا سر ایشان نشست آنچه مىبران خندیدند و افسوس مىداشتند.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا چون زور گرفتن ما دیدند بدر مرگ، قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ گفتند بگرویدیم باللّه که یکتاست، وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ (۸۴) و از انباز که مىگفتیم بیزار گشتیم.
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ هیچ سود نداشت ایشان را گرویدن ایشان، لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا آن گه که عذاب ما دیدند، سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ نهاد اللَّه اینست که بود همیشه در روزگار گذشته در بندگان او، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (۸۵) و زیان کار و نومید ماندند آنجا ناگرویدگان.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ اللَّه اوست که شما را شب آفرید، لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا آرام گیرید درو، وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن آفرید تا بینید درو، إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ اللَّه با نیکوکارى است بر مردمان، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (۶۱) لکن بیشتر مردمان آزادى نمىکنند.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه است خداوند شما، خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ آفریدگار هر چیز، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۶۲) شما را از حق چون برمىگردانند؟
کَذلِکَ یُؤْفَکُ هم چنان برمىگردانیدند، الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۶۳) ایشان که سخنان اللَّه را مىمنکر شدند و از پذیرفتن آن مىبازنشستند.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اللَّه اوست که زمین شما را آرامگاه کرد وَ السَّماءَ بِناءً و آسمان کازى برداشته، وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ و شما را پیکر نگاشت و نیکو نگاشت، وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و شما را از خوشیها و پاکیها روزى داد، ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ آن اللَّه است خداوند شما که آن کرد، فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (۶۴) چون پاک و برتر و بزرگوارست اللَّه خداوند جهانیان.
هُوَ الْحَیُّ اوست آن زنده همیشه، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ که نیست خدایى جز او، فَادْعُوهُ او را خداى خوانید، مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ پاک دارید او را پرستش و کردار، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۶۵) ستایش نیکو بسزا خداوند جهانیان را.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ بگو مرا باز زدهاند، أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ که ایشان را پرستم که شما مىخدایان خوانید فرود از اللَّه، لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی آن گه که پیغامها آمد مرا از خداوند من، وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (۶۶) و فرمودند مرا تا گردن نهم خداوند جهانیان را.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ او آنست که شما را بیافرید از خاکى، ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ پس از آبى، ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ پس از خونى بسته، ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا پس آن گه شما را بیرون مىآرد کودک خرد، ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ پس تا آن گه که بروز جوانى خویش رسید، ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً و پس تا آن گه که پیران شوید، وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ و از شما کس است که بمیرد پیش از آن که پیر گردد، وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى و نمیرد تا هنگامى که نام زد کرده رسد، وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۶۷) و تا مگر که بخرد رسید اگر بکودکى نمیرید.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ او آنست که مرده مىزنده کند و مىزنده میراند فَإِذا قَضى أَمْراً هر گاه که کارى راند و فرمانى گزارد، فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۶۸) آنست جز آن نیست که گوید آن را که باش تا بود.
أَ لَمْ تَرَ نبینى، ننگرى، إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بایشان که پیکار میکنند در سخنان و نشانهاى اللَّه، أَنَّى یُصْرَفُونَ (۶۹) چون برمیگردانند ایشان را از ان.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ ایشان که دروغ زن میگیرند و نمىپذیرید و کافر مىشوند باین نامه، وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا و بآنچه فرستادگان خویش بآن فرستادیم، فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۷۰) آرى بود روزى که آگاه شوند.
إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ آن گه که غلها که در دستهاى ایشان بود در گردنهاى ایشان افکنند وَ السَّلاسِلُ و ایشان را در زنجیرها کشند، یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ (۷۱) ایشان را بر رویها در آب جوشان دوزخ مىکشند، ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (۷۲) و ایشان را مىسوزند و دوزخ بایشان مىتاوند.
ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ آن گه گویند ایشان را، أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (۷۳) مِنْ دُونِ اللَّهِ کجاست آنچه مىانباز آوردید فرود از اللَّه؟ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا گویند آن انبازان کم شدند از ما، بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً نه ما خود از انبازان هیچیز نگفتیم در ان جهان و نخواندیم و نپرستیدیم، کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ (۷۴) هم چنان بیراه میکند اللَّه ناگرویدگان را.
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ ایشان را گویند این پاداش شما را بآنست که شما شاد مىزیستید در زمین بباطل و ناراست، وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (۷۵) و بآنچه بناز و کشى مىخرامیدید در زمین.
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ در روید از درهاى دوزخ، خالِدِینَ فِیها جاویدان در ان، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۷۶) بد جایگاهى گردن گردنکشان را.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ شکیبایى کن که وعده دادن اللَّه راست است، فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ اگر با تو نمائیم، بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ چیزى از آنچه وعده دهیم ایشان را از عذاب، أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ یا پیش از ان بمیرانیم ترا، فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ (۷۷) با ما خواهند آورد ایشان را.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ فرستادیم ما رسولان را پیش از تو، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ و ایشان کس است که سخن و قصه او گفتیم با تو در قرآن، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ و از ایشان کس است که قصه او و سخن او نگفتیم با تو، وَ ما کانَ لِرَسُولٍ و نبود هرگز رسولى را، أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ که عذابى آورد، إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ مگر بدستورى خداى، فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ چون فرمان اللَّه در رسد، قُضِیَ بِالْحَقِّ کار برگزارده آید بداد، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ (۷۸) و ناراستان و دروغ زنان زیانکار مانند.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ للَّه اوست که بیافرید شما را اشتران، لِتَرْکَبُوا مِنْها تا بران مىنشینید، وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۷۹) و از ان میخورید.
وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ و شما را در ان سودمندهاست، وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ و تا مىرسید وران بدروایست خویش و مراد که در دل دارید، وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (۸۰) و بر شتران و بر کشتیها شما را بر مىدارند. یُرِیکُمْ آیاتِهِ و بشما مىنماید شگفتهاى خویش در کردگارى خویش،أَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ (۸۱) کدام را از نشانهاى اللَّه که نمود و شگفتها که ساخت منکر مىباشید ؟
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ نه روند در زمین، فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تا نگرند که چون بود سرانجام ایشان که پیش از ایشان بودند، کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ ازیشان بیشتر بودند و انبوهتر، وَ أَشَدَّ قُوَّةً و سخت نیروتر، وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ و با نشانهاتر بودند ازیشان و با بازماندههاتر در زمین، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۸۲) بکار نیامد ایشان را آنچه مىساختند و گرد میکردند.
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ چون بایشان آمد فرستادگان من پیغامهاى روشن، فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ شاد نشستند بآنچه نزدیک ایشان بود، مِنَ الْعِلْمِ از دانش بکارهاى اینجهانى و خوش آمد ایشان، وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۸۳) تا فرا سر ایشان نشست آنچه مىبران خندیدند و افسوس مىداشتند.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا چون زور گرفتن ما دیدند بدر مرگ، قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ گفتند بگرویدیم باللّه که یکتاست، وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ (۸۴) و از انباز که مىگفتیم بیزار گشتیم.
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ هیچ سود نداشت ایشان را گرویدن ایشان، لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا آن گه که عذاب ما دیدند، سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ نهاد اللَّه اینست که بود همیشه در روزگار گذشته در بندگان او، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (۸۵) و زیان کار و نومید ماندند آنجا ناگرویدگان.
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ مفسران را در این آیه سه قول است، قومى گفتند: دعا بمعنى عبادت است و استجابت بمعنى اثابت، اى اعبدونى و وحدونى اثبکم و اغفر لکم، لمّا عبر عن العبادة بالدّعاء جعل الإثابة استجابة. مىگوید مرا پرستید و مرا معبود خود دانید یگانه تا شما را ثواب پرستش دهم نعیم باقى و ملک جاودانه. و خبر درست است که رسول خدا (ص) گفت.
«الدعاء هو العبادة» ثمّ قرأ «و قال ربکم ادعونى استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین».
قومى گفتند: دعا اینجا بمعنى استغاثت است، اى استغیثونى فى الضّرّاء اغثکم فریاد خواهید بمن بوقت گزند و درماندگى تا شما را فریاد رسم و از گزند رهایى دهم چنانک جایى دیگر فرمود: إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ.
قول سوم انست که دعا بمعنى سؤال است و استجابت بمعنى اعطا، اى سلونى اعطکم میفرماید: سؤال که کنید از من کنید، عطا که خواهید از من خواهید که جواد و مفضل منم، بخشنده فراخ بخش منم، اگر طاعت کنید قبول ور من، اگر سؤال کنید عطا بر من، اگر گناه کنید عفو بر من، آب در جوى من، راحت در کوى من، طرب در طلب من، انس با وصال من، شادى بلقا و رضاى من مصطفى علیه لصلاة و السلام فرمود: «من لم یسئل اللَّه یغضب علیه».
و قال صلى اللَّه علیه و سلم: «اذا سألتم اللَّه فسلوه ببطون اکفکم و لا تسئلوه بظهورها و اذا فرغتم فامسحوا بها وجوهکم و ما سئل اللَّه شیئا احبّ الیه من ان یسئل العافیة».
و گفتهاند: دعا لفظى جامع است بیست خصلت از خصال حسنات در ضمن آن مجتمع، همچون معجونى ساخته از اخلاق متفرّق، و آن عبادت است و اخلاص و حمد و شکر و ثنا و تهلیل و توحید و سؤال و رغبت و رهبت و ندا و طلبت و مناجات و افتقار و خضوع و تذلّل و ممکنت و استغاثة و استکانت و التجا، رب العالمین باین کلمات مختصر که فرمود: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ترا با این بیست خصلت مىخواند و ثواب آن بیست خصلت ترا میدهد، تا بدانى که این قرآن جوامع الکلم است. آن روز که این آیت فرو آمد: قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ صحابه رسول گفتند: لو نعلم اىّ ساعة و اى وقت ندعوه أ فی لیله ام فى نهاره کاشک مادانستیمى که کى او را خوانیم در کدام ساعت از ساعات شب و روز او را خوانیم، بروایتى دیگر گفتند: این ربنا أ قریب فنناجیه ام بعید فننادیه صحابه گفتند: یا رسول اللَّه ما را مىفرماید تا او را خوانیم، نزدیک است بما تا بر از خوانیم یا دورست از ما تا بآواز خوانیم؟ بجواب ایشان این آیت آمد: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ اى اخبرهم انى قریب من کلّ عبد اسمع دعاءه و احول بینه و بین قلبه و انا اقرب الیه من حبل الورید و انا اقرب الى القلب من ذى القلب الى قلبه، ثمّ قال: أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ اى استجیب لکلّ عبد دعاه اذا دعانى بالشرط الذى شرطته علیه و قوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی یعنى فلیجیبونى فیما افترضت علیهم من الدعاء لى فالاستجابة من اللَّه عز و جل إعطاء ما یسئل و من العبد الانقیاد و الطاعة.
قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ قرأ ابن کثیر و ابو جعفر و ابو بکر: «سیدخلون» بضمّ الیاء و فتح الخاء. و قرأ الآخرون بفتح الیاء و ضمّ الخاء. «داخرین» اى صاغرین ذلیلین. قیل لسفیان: ادع اللَّه، قال: ترک الذنوب هو الدّعاء.
ثمّ ذکرهم النعم فقال: اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ اى لتستریحوا فیه من تعب النهار. و قیل: تخلو بنفسک فتحاسبها، وَ النَّهارَ مُبْصِراً اى مضیئا، یقال: ابصر النهار اذا أضاء، اى یبصر به المبصرون ممن یبغى الرزق و یسعى فى طلب المعاش.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بخلق اللیل و النهار، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ربهم فى نعمه. قال ابن هیصم: جعل اللیل مناسبا للسکون من الحرکة لان الحرکة على وجهین: حرکة طبع و حرکة اختیار، فحرکه الطبع من الحرارة و حرکة الاختیار من الخطرات المتتابعة بسبب الحواس، فخلق اللیل باردا لیسکن الحرکة مظلما لیسد الحواس.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اى اللَّه الذى جعل اللیل و النهار هو ربکم خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ «کلّ» هاهنا بمعنى البعض. و قیل: عام خص منه ما لا یدخل فى الخلق. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ اى تصرفون عن الحق؟
«کذلک» اى کما افکتم عن الحق مع قیام الدلائل کذلک یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اى موضع استقرار تستقرّون علیها و تمشون فیها، وَ السَّماءَ بِناءً سقفا مرفوعا فوقکم کالقبّة، وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ صورة الانسان احسن الامور، لقوله تعالى: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ قال مقاتل اى خلقکم فاحسن خلقکم. و قال ابن عباس: خلق ابن آدم قائما معتدلا یأکل و یتناول بیده و غیر ابن آدم یتناول بفیه. وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ اللذیذات الحلالات من غیر رزق الدّواب و الطیر، اى جعل رزقکم اطیب. ثمّ دل على نفسه فقال: ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اى الذى صنع هذه الاشیاء و انعم بهذا کلّه هو ربکم الذى یستوجب منکم العبادة، فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ معنى الحى هو الفعال الدراک حتى ان من لا فعل له اصلا و لا ادراک فهو میّت، و اقل درجات الادراک ان یشعر المدرک بنفسه فما لا یشعر بنفسه فهو الجماد المیّت فالحى الکامل المطلق هو اللَّه عز و جل فهو الذى یندرج جمیع المدرکات تحت ادراکه و جمیع الموجودات تحت فعله حتى لا یشذ عن علمه مدرک و لا عن فعله مفعول و کلّ ذلک للَّه تعالى فهو الحى المطلق و کلّ حىّ سواه فحیاته بقدر ادراکه و فعله. ثمّ قال: فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى اخلصوا له دینکم و عبادتکم فانه لا یقبل من الدین الّا ما اخلص له. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ قال الفراء: هو خبر و فیه اضمار الامر، مجازه: فادعوه و احمدوه. قال ابن عباس: من قال لا اله الّا اللَّه فلیقل على اثرها الحمد للَّه رب العالمین فذلک قوله عز و جل: فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ روى انّ کفّار قریش قالوا: یا محمد الا تنظر الى ملّة ابیک عبد اللَّه و ملّة جدّک عبد المطلب فتأخذ بها؟ فانزل اللَّه عزّ و جل: قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى الاصنام لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی اى القرآن و الوحى، وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ اى استقیم له و اخضع و اخلص له التوحید.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ اى خلق اصلکم من تراب یعنى آدم علیه السلام ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ اى ثمّ خلقکم من ماء الصلب یوضع فى الرّحم، ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ اى یصیر النطفة دما جامدا ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا اى اطفالا. العرب توحّد الجماعة کثیرا کالارض مع السماوات بمعنى الارضین و کالسمع مع الأبصار بمعنى الاسماع. ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ اى منتهى شبابکم و قوّتکم. یقال: اذا بلغ الانسان احدى و عشرین سنة دخل فى الاشدّ و ذلک حین اشتدّت عظامه و قویت أعضاءه، ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً اى تصیروا الى حالة الشیخوخة. یقال: اذا ظهر البیاض بالانسان فقد شاب و اذا دخل فى الهرم فقد شاخ، قال الشاعر.
فمن عاش شبّ و من شبّ شاب
و من شاب شاخ و من شاخ ماتا
روى ان ابا بکر قال: یا رسول اللَّه قد شبت، فقال: «شیّبتنى هود و اخوانها»
یعنى سورة هود. و کان الشیب برسول اللَّه (ص) قلیلا. یقال کان شاب منه احدى و عشرون شعرة، و یقال: سبع عشرة شعرة. و قال انس: لم یکن فى رأسه و لحیته عشرون شعرة بیضاء.
و قال بعض الصحابة: ما شانه اللَّه ببیضاء، و سئل آخر منهم فاشار الى عنفقته، یعنى کان البیاض فى عنفقته و انما اختلفوا لقلّتها، یقال، کان اذا ادهن خفى شیبه.
وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ اى من قبل ان یشیخ، وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى اى وقتا محدودا لا تجاوزونه یرید اجل الحیاة الى الموت. و قیل: الاجل المسمّى یوم القیمة یعنى تتناسلون الى ذلک الاجل ثمّ ینقطع، وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ اى ابقاکم لتتفکّروا فیما لکم و علیکم و لکى تعقلوا توحید ربکم و قدرته.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ لا خالق للحیاة و الموت الّا اللَّه فلا محیى و لا ممیت الّا اللَّه، فَإِذا قَضى أَمْراً اى اذا اراد امرا کان فى علمه کونه فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ مرّة واحدة لا یثنى قوله مرّتین. و قیل فیکون من غیر کلفة و عنآء.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ یعنى القرآن لیس من عند اللَّه. و قیل: انها نزلت فى القدریة. و قیل: نزلت فى المشرکین، أَنَّى یُصْرَفُونَ اى کیف یصرفون عن دین لحق ذکر الجدال مکرّر فى السورة فى اربعة مواضع فجاز ان یکون فى اربعة اقوام او اربعة اصناف، و جاز ان یکون التکرار للتأکید.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ اى بالقرآن الّذى انزلت علیک یا محمد، وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا اى بالدین الحق الذى ارسلنا به رسلنا و قیل: بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا یعنى سنّة النبى (ص) کان جبرئیل ینزل بهما جمیعا. و مثله قوله عز و جل: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ و قوله: فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ.
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ یعنى و بال فعلهم یوم القیمة.
إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یعنى اذ الاغلال فى ایدیهم الى اعناقهم، کقوله: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا. قیل: «السلاسل» عطف على «الاغلال» و قیل: رفع بالابتداء و ما بعده خبره، و التقدیر: یسحبون بالسلاسل فى الحمیم ایشان را بر رویها در آب جوشان دوزخ میکشند.
ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ تسجر بهم جهنم عذاب دوزخیان انواع است: یکى از ان سلاسل است در دست زبانیه، زنجیرها آتشین که دوزخیان را بدان ببندند هر زنجیرى هفتاد گز هر گزى هفتاد حلقه، اگر یک حلقه آن بر کوههاى دنیا نهند چون ارزیز بگدازد، آن زنجیرها بدهن کافر فرو کنند و بزیرش بیرون کشند و بآن زنجیر ایشان را در حمیم کشند. حمیم آب گرم است جوشان، اگر یک قدح از ان بدریاهاى دنیا فرو ریزند همه زهر شود، قدحى از ان بدست کافر دهند هر چه بر روى وى پوست و گوشت و چشم و بینى بود همه اندران قدح افتد، اینست که رب العزة فرمود: یَشْوِی الْوُجُوهَ.
چون حمیم بشکم رسد هر چه اندر شکم بود بزیر بیرون شود، فذلک قوله: سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ و از ان حمیم بر سر ایشان مىریزند تا پوست و گوشت و پى و رگ ازیشان فروریزد استخوان بماند سوخته، ندا آید که: یا مالک جدد لهم العذاب فانى مجدد لهم الأبدان . گفتهاند که عاصیان مؤمنان را در دوزخ ده چیز نباشد روى ایشان سیاه نبود، چشم ایشان ازرق نبود، در گردن ایشان غلّ نبود، در دست ایشان زنجیر نبود، بر پاى ایشان بند نبود، گزیدن مار و کژدم نبود، حمیم و زقوم نبود، مقارنت دیو نبود، نومیدى نبود، جاوید فرقت و قطعت و لعنت نبود، چون حرارت و زبانه آتش بایشان رسد ندا آید که: «یا نار کفّى عن وجوه من سجدنى فلا سبیل لک على مساجدهم».
«ثمّ قیل لهم» اى یقول لهم الخزنة و هم فى ذلک العذاب أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ خازنان دوزخ ایشان را گویند: کجااند آن انبازان که مىگرفتید فرود از اللَّه؟ ایشان دو گروه شوند، گروهى بگناه و کفر خویش معترف شوند. لقوله: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ جواب دهند و گویند: «ضلّوا عنّا» اى فقدناهم و لا نراهم، یعنون عیسى و عزیرا و الملائکة. و گروهى انکار کنند گویند: لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً، همانست که جایى دیگر فرمود. ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ. قال الحسین بن الفضل: بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً اى ضاعت عبادتنا لها فلم نکن نصنع شیئا، کما یقول من ضاع عمله: ما کنت اعمل شیئا. کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ عن الرشد و الایمان و عن طریق الجنّة.
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ القول هاهنا مضمر، اى یقال لهم: ذلکم العذاب بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ اى تبطرون و تتکبّرون فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ اى بالباطل، وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ اى هذا جزاء فرحکم بتکذیب الانبیاء و اشراککم و کفرکم لنعم اللَّه و استهزائکم بالمؤمنین. یقال: الفرح الشرک و المرح العدوان و قیل: فرحوا بما کان یصیب رسول اللَّه (ص) و المؤمنین من المصائب. و قیل: فرحوا بغیر ما کان یجوز لهم الفرح به، قال اللَّه عز و جل: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا.
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ اى یقال لهم ادخلوا الأبواب السبعة، خالِدِینَ فِیها مقیمین لا تخرجون، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ عن الایمان باللّه.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر یا محمد على ما تلقاه من قومک من الاذى فانّ وعد اللَّه فى الانتقام لک منهم حق، فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ یا محمد فى حیاتک بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ من العذاب و هو القتل و الاسر، أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ قبل ان نریک عذابهم فى الدنیا، فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ فى الآخرة فنجزیهم باعمالهم.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ اى بعثنا الى الماضیة رسلا کما بعثناک الى قومک، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ اى سمّیناهم لک فانت تعرفهم، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ اى لم نسمّهم لک فصبروا على اذى القوم فتأسّ بهم و اصبر. ذهب بعض المفسرین الى ان الانبیاء معدودون و ان عددهم مائة الف و اربعة و عشرون الفا، و ذلک
فى خبر ابى ذر رضى اللَّه عنه قال قلت: یا رسول اللَّه کم الانبیاء؟ قال: «مائة الف و اربعة و عشرون الفا» قلت: یا رسول اللَّه کم الرسل من ذلک؟ قال: «ثلاثمائة و ثلاثة عشر جمّ غفیر» قلت: کثیر طیّب، قلت: من کان اوّلهم؟ قال: «آدم» قلت: یا رسول اللَّه أ نبیّ مرسل؟ قال: «نعم خلقه اللَّه عز و جل بیده و نفخ فیه من روحه» قال: «یا با ذر اربعة سریانیّون: آدم و شیث و ادریس و نوح و اربعة من العرب: هود و شعیب و صالح و نبیّک، یا با ذر اوّل انبیاء بنى اسرائیل موسى و آخرهم عیسى و اول الرسل آدم و آخرهم محمد».
و ذهب بعضهم الى ان عدد الانبیاء ثمانیة آلاف، و فى ذلک ما روى عن النبى (ص) قال: «بعثت على اثر ثمانیة آلاف نبىّ».
و ذهب بعضهم انّ عددهم غیر معلوم و لا یجوز حصرهم بل یجب الایمان بجملتهم. و عن علىّ (ع) قال: «بعث اللَّه رسولا اسود لم یقصّه فى القرآن».
وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ اى بأمر اللّه و ارادته، فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ یعنى بالعذاب لهم و هو القتل ببدر قُضِیَ بِالْحَقِّ اى اهلکوا بالحق، یعنى على استحقاق، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ اى الکافرون، و المبطل صاحب الباطل.
«اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ» الانعام هاهنا الإبل خاصة، و فى قوله: وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً الإبل و البقر و الماعزة و الضّائنة، لِتَرْکَبُوا مِنْها اى بعضا منها، وَ مِنْها تَأْکُلُونَ اى و تأکلون بعضا منها، اى منها ما یصلح للرّکوب و منها ما یصلح للاکل، وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ اى الالبان و الاوبار و الجلود، وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ اى تحمل اثقالکم فى اسفارکم من بلد الى بلد و تستعملونها فى الزراعة و الدّیاسة، وَ عَلَیْها اى على الإبل فى البرّ وَ عَلَى الْفُلْکِ فى البحر «تحملون» هذا کقوله عز و جل: وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ.
یُرِیکُمْ آیاتِهِ اى دلائل قدرته،أَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ انّها لیس من عند اللَّه، هذا کقوله: فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ.
ثمّ خوّف کفّار مکة مثل عذاب الامم الخالیة لیحذروا فلا یکذّبوا محمدا (ص) فقال: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فیعتبروا بما یشاهدونه من آثار الامم الماضیة کانُوا أَکْثَرَ من اهل مکة عددا وَ أَشَدَّ قُوَّةً فى الأبدان و العدد وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ یعنى ما احدثوا من القصور و الأبنیة، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ اى ما کانوا یلدون و یبنون و یغرسون و یجمعون، هذا کقوله: ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ اى و ما ولد و جمع.
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ هذا کقوله: کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ. و معنى العلم هاهنا الحیل کقول قارون: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی. و قال مجاهد: هو قولهم: نحن نعلم ان لن نبعث و لن نعذّب، سمّى ذلک علما على ما یدّعونه و یزعمونه و هو فى الحقیقة جهل. و قیل: فى الآیة تقدیم و تأخیر، تقدیره: فلمّا جاءتهم رسلهم بالبیّنات من العلم فرحوا بما عندهم وَ حاقَ بِهِمْ اى احاط بهم و لزمهم ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى جزاء فعلهم و قولهم.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا اى عاینوا العذاب عند الموت، قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ اى تبرّأنا من الاصنام و ممّا کنّا نعدل باللّه.
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ اى تصدیقهم بالوحدانیة اضطرارا فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا اى عذابنا یعنى لم یأتوا به فى الوقت المأمور به فلم ینفعهم ذلک، سُنَّتَ اللَّهِ نصب على المصدر، اى سنّ اللَّه سنّة بینهم و هى عذاب الکفار و عدم الانتفاع بالایمان وقت البأس. و قیل: سنة اللَّه نصب على الاغراء، اى احذروا سنّة اللَّه الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ انهم اذا عاینوا العذاب لم ینفعهم الایمان، هذا کقوله: فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ. وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ بذهاب الدّارین. قال الزجاج: الکافر خاسر فى کلّ وقت و لکنّه یتبیّن له خسرانه اذا رأى العذاب.
«الدعاء هو العبادة» ثمّ قرأ «و قال ربکم ادعونى استجب لکم ان الذین یستکبرون عن عبادتى سیدخلون جهنم داخرین».
قومى گفتند: دعا اینجا بمعنى استغاثت است، اى استغیثونى فى الضّرّاء اغثکم فریاد خواهید بمن بوقت گزند و درماندگى تا شما را فریاد رسم و از گزند رهایى دهم چنانک جایى دیگر فرمود: إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ.
قول سوم انست که دعا بمعنى سؤال است و استجابت بمعنى اعطا، اى سلونى اعطکم میفرماید: سؤال که کنید از من کنید، عطا که خواهید از من خواهید که جواد و مفضل منم، بخشنده فراخ بخش منم، اگر طاعت کنید قبول ور من، اگر سؤال کنید عطا بر من، اگر گناه کنید عفو بر من، آب در جوى من، راحت در کوى من، طرب در طلب من، انس با وصال من، شادى بلقا و رضاى من مصطفى علیه لصلاة و السلام فرمود: «من لم یسئل اللَّه یغضب علیه».
و قال صلى اللَّه علیه و سلم: «اذا سألتم اللَّه فسلوه ببطون اکفکم و لا تسئلوه بظهورها و اذا فرغتم فامسحوا بها وجوهکم و ما سئل اللَّه شیئا احبّ الیه من ان یسئل العافیة».
و گفتهاند: دعا لفظى جامع است بیست خصلت از خصال حسنات در ضمن آن مجتمع، همچون معجونى ساخته از اخلاق متفرّق، و آن عبادت است و اخلاص و حمد و شکر و ثنا و تهلیل و توحید و سؤال و رغبت و رهبت و ندا و طلبت و مناجات و افتقار و خضوع و تذلّل و ممکنت و استغاثة و استکانت و التجا، رب العالمین باین کلمات مختصر که فرمود: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ترا با این بیست خصلت مىخواند و ثواب آن بیست خصلت ترا میدهد، تا بدانى که این قرآن جوامع الکلم است. آن روز که این آیت فرو آمد: قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ صحابه رسول گفتند: لو نعلم اىّ ساعة و اى وقت ندعوه أ فی لیله ام فى نهاره کاشک مادانستیمى که کى او را خوانیم در کدام ساعت از ساعات شب و روز او را خوانیم، بروایتى دیگر گفتند: این ربنا أ قریب فنناجیه ام بعید فننادیه صحابه گفتند: یا رسول اللَّه ما را مىفرماید تا او را خوانیم، نزدیک است بما تا بر از خوانیم یا دورست از ما تا بآواز خوانیم؟ بجواب ایشان این آیت آمد: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ اى اخبرهم انى قریب من کلّ عبد اسمع دعاءه و احول بینه و بین قلبه و انا اقرب الیه من حبل الورید و انا اقرب الى القلب من ذى القلب الى قلبه، ثمّ قال: أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ اى استجیب لکلّ عبد دعاه اذا دعانى بالشرط الذى شرطته علیه و قوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی یعنى فلیجیبونى فیما افترضت علیهم من الدعاء لى فالاستجابة من اللَّه عز و جل إعطاء ما یسئل و من العبد الانقیاد و الطاعة.
قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ قرأ ابن کثیر و ابو جعفر و ابو بکر: «سیدخلون» بضمّ الیاء و فتح الخاء. و قرأ الآخرون بفتح الیاء و ضمّ الخاء. «داخرین» اى صاغرین ذلیلین. قیل لسفیان: ادع اللَّه، قال: ترک الذنوب هو الدّعاء.
ثمّ ذکرهم النعم فقال: اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ اى لتستریحوا فیه من تعب النهار. و قیل: تخلو بنفسک فتحاسبها، وَ النَّهارَ مُبْصِراً اى مضیئا، یقال: ابصر النهار اذا أضاء، اى یبصر به المبصرون ممن یبغى الرزق و یسعى فى طلب المعاش.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ بخلق اللیل و النهار، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ ربهم فى نعمه. قال ابن هیصم: جعل اللیل مناسبا للسکون من الحرکة لان الحرکة على وجهین: حرکة طبع و حرکة اختیار، فحرکه الطبع من الحرارة و حرکة الاختیار من الخطرات المتتابعة بسبب الحواس، فخلق اللیل باردا لیسکن الحرکة مظلما لیسد الحواس.
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اى اللَّه الذى جعل اللیل و النهار هو ربکم خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ «کلّ» هاهنا بمعنى البعض. و قیل: عام خص منه ما لا یدخل فى الخلق. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ اى تصرفون عن الحق؟
«کذلک» اى کما افکتم عن الحق مع قیام الدلائل کذلک یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ.
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً اى موضع استقرار تستقرّون علیها و تمشون فیها، وَ السَّماءَ بِناءً سقفا مرفوعا فوقکم کالقبّة، وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ صورة الانسان احسن الامور، لقوله تعالى: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ قال مقاتل اى خلقکم فاحسن خلقکم. و قال ابن عباس: خلق ابن آدم قائما معتدلا یأکل و یتناول بیده و غیر ابن آدم یتناول بفیه. وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ اللذیذات الحلالات من غیر رزق الدّواب و الطیر، اى جعل رزقکم اطیب. ثمّ دل على نفسه فقال: ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ اى الذى صنع هذه الاشیاء و انعم بهذا کلّه هو ربکم الذى یستوجب منکم العبادة، فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ.
هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ معنى الحى هو الفعال الدراک حتى ان من لا فعل له اصلا و لا ادراک فهو میّت، و اقل درجات الادراک ان یشعر المدرک بنفسه فما لا یشعر بنفسه فهو الجماد المیّت فالحى الکامل المطلق هو اللَّه عز و جل فهو الذى یندرج جمیع المدرکات تحت ادراکه و جمیع الموجودات تحت فعله حتى لا یشذ عن علمه مدرک و لا عن فعله مفعول و کلّ ذلک للَّه تعالى فهو الحى المطلق و کلّ حىّ سواه فحیاته بقدر ادراکه و فعله. ثمّ قال: فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى اخلصوا له دینکم و عبادتکم فانه لا یقبل من الدین الّا ما اخلص له. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ قال الفراء: هو خبر و فیه اضمار الامر، مجازه: فادعوه و احمدوه. قال ابن عباس: من قال لا اله الّا اللَّه فلیقل على اثرها الحمد للَّه رب العالمین فذلک قوله عز و جل: فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
قُلْ إِنِّی نُهِیتُ روى انّ کفّار قریش قالوا: یا محمد الا تنظر الى ملّة ابیک عبد اللَّه و ملّة جدّک عبد المطلب فتأخذ بها؟ فانزل اللَّه عزّ و جل: قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى الاصنام لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی اى القرآن و الوحى، وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ اى استقیم له و اخضع و اخلص له التوحید.
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ اى خلق اصلکم من تراب یعنى آدم علیه السلام ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ اى ثمّ خلقکم من ماء الصلب یوضع فى الرّحم، ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ اى یصیر النطفة دما جامدا ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا اى اطفالا. العرب توحّد الجماعة کثیرا کالارض مع السماوات بمعنى الارضین و کالسمع مع الأبصار بمعنى الاسماع. ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ اى منتهى شبابکم و قوّتکم. یقال: اذا بلغ الانسان احدى و عشرین سنة دخل فى الاشدّ و ذلک حین اشتدّت عظامه و قویت أعضاءه، ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً اى تصیروا الى حالة الشیخوخة. یقال: اذا ظهر البیاض بالانسان فقد شاب و اذا دخل فى الهرم فقد شاخ، قال الشاعر.
فمن عاش شبّ و من شبّ شاب
و من شاب شاخ و من شاخ ماتا
روى ان ابا بکر قال: یا رسول اللَّه قد شبت، فقال: «شیّبتنى هود و اخوانها»
یعنى سورة هود. و کان الشیب برسول اللَّه (ص) قلیلا. یقال کان شاب منه احدى و عشرون شعرة، و یقال: سبع عشرة شعرة. و قال انس: لم یکن فى رأسه و لحیته عشرون شعرة بیضاء.
و قال بعض الصحابة: ما شانه اللَّه ببیضاء، و سئل آخر منهم فاشار الى عنفقته، یعنى کان البیاض فى عنفقته و انما اختلفوا لقلّتها، یقال، کان اذا ادهن خفى شیبه.
وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ اى من قبل ان یشیخ، وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى اى وقتا محدودا لا تجاوزونه یرید اجل الحیاة الى الموت. و قیل: الاجل المسمّى یوم القیمة یعنى تتناسلون الى ذلک الاجل ثمّ ینقطع، وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ اى ابقاکم لتتفکّروا فیما لکم و علیکم و لکى تعقلوا توحید ربکم و قدرته.
هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ لا خالق للحیاة و الموت الّا اللَّه فلا محیى و لا ممیت الّا اللَّه، فَإِذا قَضى أَمْراً اى اذا اراد امرا کان فى علمه کونه فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ مرّة واحدة لا یثنى قوله مرّتین. و قیل فیکون من غیر کلفة و عنآء.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ یعنى القرآن لیس من عند اللَّه. و قیل: انها نزلت فى القدریة. و قیل: نزلت فى المشرکین، أَنَّى یُصْرَفُونَ اى کیف یصرفون عن دین لحق ذکر الجدال مکرّر فى السورة فى اربعة مواضع فجاز ان یکون فى اربعة اقوام او اربعة اصناف، و جاز ان یکون التکرار للتأکید.
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ اى بالقرآن الّذى انزلت علیک یا محمد، وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا اى بالدین الحق الذى ارسلنا به رسلنا و قیل: بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا یعنى سنّة النبى (ص) کان جبرئیل ینزل بهما جمیعا. و مثله قوله عز و جل: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضى إِلَیْکَ وَحْیُهُ و قوله: فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَیانَهُ.
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ یعنى و بال فعلهم یوم القیمة.
إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یعنى اذ الاغلال فى ایدیهم الى اعناقهم، کقوله: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا. قیل: «السلاسل» عطف على «الاغلال» و قیل: رفع بالابتداء و ما بعده خبره، و التقدیر: یسحبون بالسلاسل فى الحمیم ایشان را بر رویها در آب جوشان دوزخ میکشند.
ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ تسجر بهم جهنم عذاب دوزخیان انواع است: یکى از ان سلاسل است در دست زبانیه، زنجیرها آتشین که دوزخیان را بدان ببندند هر زنجیرى هفتاد گز هر گزى هفتاد حلقه، اگر یک حلقه آن بر کوههاى دنیا نهند چون ارزیز بگدازد، آن زنجیرها بدهن کافر فرو کنند و بزیرش بیرون کشند و بآن زنجیر ایشان را در حمیم کشند. حمیم آب گرم است جوشان، اگر یک قدح از ان بدریاهاى دنیا فرو ریزند همه زهر شود، قدحى از ان بدست کافر دهند هر چه بر روى وى پوست و گوشت و چشم و بینى بود همه اندران قدح افتد، اینست که رب العزة فرمود: یَشْوِی الْوُجُوهَ.
چون حمیم بشکم رسد هر چه اندر شکم بود بزیر بیرون شود، فذلک قوله: سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ و از ان حمیم بر سر ایشان مىریزند تا پوست و گوشت و پى و رگ ازیشان فروریزد استخوان بماند سوخته، ندا آید که: یا مالک جدد لهم العذاب فانى مجدد لهم الأبدان . گفتهاند که عاصیان مؤمنان را در دوزخ ده چیز نباشد روى ایشان سیاه نبود، چشم ایشان ازرق نبود، در گردن ایشان غلّ نبود، در دست ایشان زنجیر نبود، بر پاى ایشان بند نبود، گزیدن مار و کژدم نبود، حمیم و زقوم نبود، مقارنت دیو نبود، نومیدى نبود، جاوید فرقت و قطعت و لعنت نبود، چون حرارت و زبانه آتش بایشان رسد ندا آید که: «یا نار کفّى عن وجوه من سجدنى فلا سبیل لک على مساجدهم».
«ثمّ قیل لهم» اى یقول لهم الخزنة و هم فى ذلک العذاب أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ خازنان دوزخ ایشان را گویند: کجااند آن انبازان که مىگرفتید فرود از اللَّه؟ ایشان دو گروه شوند، گروهى بگناه و کفر خویش معترف شوند. لقوله: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ جواب دهند و گویند: «ضلّوا عنّا» اى فقدناهم و لا نراهم، یعنون عیسى و عزیرا و الملائکة. و گروهى انکار کنند گویند: لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً، همانست که جایى دیگر فرمود. ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ. قال الحسین بن الفضل: بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً اى ضاعت عبادتنا لها فلم نکن نصنع شیئا، کما یقول من ضاع عمله: ما کنت اعمل شیئا. کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ عن الرشد و الایمان و عن طریق الجنّة.
ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ القول هاهنا مضمر، اى یقال لهم: ذلکم العذاب بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ اى تبطرون و تتکبّرون فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ اى بالباطل، وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ اى هذا جزاء فرحکم بتکذیب الانبیاء و اشراککم و کفرکم لنعم اللَّه و استهزائکم بالمؤمنین. یقال: الفرح الشرک و المرح العدوان و قیل: فرحوا بما کان یصیب رسول اللَّه (ص) و المؤمنین من المصائب. و قیل: فرحوا بغیر ما کان یجوز لهم الفرح به، قال اللَّه عز و جل: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا.
ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ اى یقال لهم ادخلوا الأبواب السبعة، خالِدِینَ فِیها مقیمین لا تخرجون، فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ عن الایمان باللّه.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر یا محمد على ما تلقاه من قومک من الاذى فانّ وعد اللَّه فى الانتقام لک منهم حق، فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ یا محمد فى حیاتک بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ من العذاب و هو القتل و الاسر، أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ قبل ان نریک عذابهم فى الدنیا، فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ فى الآخرة فنجزیهم باعمالهم.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ اى بعثنا الى الماضیة رسلا کما بعثناک الى قومک، مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ اى سمّیناهم لک فانت تعرفهم، وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ اى لم نسمّهم لک فصبروا على اذى القوم فتأسّ بهم و اصبر. ذهب بعض المفسرین الى ان الانبیاء معدودون و ان عددهم مائة الف و اربعة و عشرون الفا، و ذلک
فى خبر ابى ذر رضى اللَّه عنه قال قلت: یا رسول اللَّه کم الانبیاء؟ قال: «مائة الف و اربعة و عشرون الفا» قلت: یا رسول اللَّه کم الرسل من ذلک؟ قال: «ثلاثمائة و ثلاثة عشر جمّ غفیر» قلت: کثیر طیّب، قلت: من کان اوّلهم؟ قال: «آدم» قلت: یا رسول اللَّه أ نبیّ مرسل؟ قال: «نعم خلقه اللَّه عز و جل بیده و نفخ فیه من روحه» قال: «یا با ذر اربعة سریانیّون: آدم و شیث و ادریس و نوح و اربعة من العرب: هود و شعیب و صالح و نبیّک، یا با ذر اوّل انبیاء بنى اسرائیل موسى و آخرهم عیسى و اول الرسل آدم و آخرهم محمد».
و ذهب بعضهم الى ان عدد الانبیاء ثمانیة آلاف، و فى ذلک ما روى عن النبى (ص) قال: «بعثت على اثر ثمانیة آلاف نبىّ».
و ذهب بعضهم انّ عددهم غیر معلوم و لا یجوز حصرهم بل یجب الایمان بجملتهم. و عن علىّ (ع) قال: «بعث اللَّه رسولا اسود لم یقصّه فى القرآن».
وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ اى بأمر اللّه و ارادته، فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ یعنى بالعذاب لهم و هو القتل ببدر قُضِیَ بِالْحَقِّ اى اهلکوا بالحق، یعنى على استحقاق، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ اى الکافرون، و المبطل صاحب الباطل.
«اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ» الانعام هاهنا الإبل خاصة، و فى قوله: وَ مِنَ الْأَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً الإبل و البقر و الماعزة و الضّائنة، لِتَرْکَبُوا مِنْها اى بعضا منها، وَ مِنْها تَأْکُلُونَ اى و تأکلون بعضا منها، اى منها ما یصلح للرّکوب و منها ما یصلح للاکل، وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ اى الالبان و الاوبار و الجلود، وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَةً فِی صُدُورِکُمْ اى تحمل اثقالکم فى اسفارکم من بلد الى بلد و تستعملونها فى الزراعة و الدّیاسة، وَ عَلَیْها اى على الإبل فى البرّ وَ عَلَى الْفُلْکِ فى البحر «تحملون» هذا کقوله عز و جل: وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ.
یُرِیکُمْ آیاتِهِ اى دلائل قدرته،أَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ انّها لیس من عند اللَّه، هذا کقوله: فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ.
ثمّ خوّف کفّار مکة مثل عذاب الامم الخالیة لیحذروا فلا یکذّبوا محمدا (ص) فقال: أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فیعتبروا بما یشاهدونه من آثار الامم الماضیة کانُوا أَکْثَرَ من اهل مکة عددا وَ أَشَدَّ قُوَّةً فى الأبدان و العدد وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ یعنى ما احدثوا من القصور و الأبنیة، فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ اى ما کانوا یلدون و یبنون و یغرسون و یجمعون، هذا کقوله: ما أَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما کَسَبَ اى و ما ولد و جمع.
فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ هذا کقوله: کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ. و معنى العلم هاهنا الحیل کقول قارون: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدِی. و قال مجاهد: هو قولهم: نحن نعلم ان لن نبعث و لن نعذّب، سمّى ذلک علما على ما یدّعونه و یزعمونه و هو فى الحقیقة جهل. و قیل: فى الآیة تقدیم و تأخیر، تقدیره: فلمّا جاءتهم رسلهم بالبیّنات من العلم فرحوا بما عندهم وَ حاقَ بِهِمْ اى احاط بهم و لزمهم ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اى جزاء فعلهم و قولهم.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا اى عاینوا العذاب عند الموت، قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ اى تبرّأنا من الاصنام و ممّا کنّا نعدل باللّه.
فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ اى تصدیقهم بالوحدانیة اضطرارا فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا اى عذابنا یعنى لم یأتوا به فى الوقت المأمور به فلم ینفعهم ذلک، سُنَّتَ اللَّهِ نصب على المصدر، اى سنّ اللَّه سنّة بینهم و هى عذاب الکفار و عدم الانتفاع بالایمان وقت البأس. و قیل: سنة اللَّه نصب على الاغراء، اى احذروا سنّة اللَّه الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ انهم اذا عاینوا العذاب لم ینفعهم الایمان، هذا کقوله: فَأَنَّى لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ. وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ بذهاب الدّارین. قال الزجاج: الکافر خاسر فى کلّ وقت و لکنّه یتبیّن له خسرانه اذا رأى العذاب.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان
حم (۱) تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) حم
فرو فرستادهاى است از ان خداوند فراخ رحمت مهربان.
کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ نامهایست پیدا کرده و بازگشاده و روشن و درست آیات و سخنان او، قُرْآناً عَرَبِیًّا قرآنى تازى، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۳) ایشان را که بدانند گردانیدند بیشتر ایشان، فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (۴) تا نمىشنوند و نمىپذیرند.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ گفتند دلهاى ما در غلافهاست و پوششها، مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ از آنچه میخوانى ما را با آن، وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ و در گوشهاى ما بارى است، وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ و میان ما و میان تو پردهاى است، فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (۵) تو همان که میکنى میکن تا ما همان که میکنیم میکنیم.
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ بگو نیستم من مگر مردمى همچون شما، یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ بمن پیغام مىفرستند که خداى شما خدایى است یکتا فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ بتوحید با او گردید و بران بپائید، وَ اسْتَغْفِرُوهُ و ازو آمرزش جویید، وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (۶) الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ اى واى بر ان انبازگویان اللَّه
را که زکاة نمىدهند، وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (۷) و برستاخیز ناگرویدگاناند. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (۸) ایشان را مزدى ناکاست.
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بگو کافر مىشوید شما و نمىگروید، بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ بآنکس که بیافرید زمین را در دو روز، وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً و او را در سخن مىانبازان کنید، ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ (۹) و او خداوند جهانیان است.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها و در زمین کوهها آفرید بر زبر او، وَ بارَکَ فِیها و برکت کرد در زمین، وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها و باز انداخت در ان روزیها، فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ در تمامى چهار روز، سَواءً لِلسَّائِلِینَ (۱۰) یکسان میرسد آن روزیها آن را که جوید و خواهد
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ آن گه پس آهنگ آسمان کرد: وَ هِیَ دُخانٌ و آن نیز دود بود، فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ آسمان را گفت و زمین را: ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً با فرمان بردارى آئید و بایستید خوش کامه یا بناکام، قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (۱۱) هر دو گفتند آمدیم خوش کامگان.
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ سپرى کرد آن را هفت آسمان، فِی یَوْمَیْنِ در دو روز، وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها و فرمان داد در آسمانها بهر کار که خواست، وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ و بیاراستیم آسمان دنیا را بچراغها، وَ حِفْظاً و نگه داشت کردیم ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۱۲) آن ساخته و باز انداخته آن تواناى داناست.
فَإِنْ أَعْرَضُوا اگر روى برگردانند، فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ گوى آگاه کردم و بیم نمودم شما را، صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (۱۳) بانگى سوزان چون صاعقه که بعاد و ثمود رسید.
إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ آن گه که بایشان آمد هود و صالح، مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ پیشتر هود آمد به عاد و پس صالح به ثمود، أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ که مپرستید مگر اللَّه، قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا گفتند اگر خداوند ما پیغام خواستى که فرستد، لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً فریشتگان را فرو فرستادى، فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۱۴) پس ما بآنچه شما را بآن فرستادند ناگرویدگانیم.
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ اما عاد گردن کشیدند در زمین، بِغَیْرِ الْحَقِّ به ناحق، وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً و گفتند کیست از ما با نیروتر؟ أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ ندانستند که آن خداى که ایشان را آفرید، هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً از ایشان سخت نیروىترست، وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۱۵) و بسخنان ما کافر مىشدند و نمىگرویدند.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فروگشادیم بر ایشان بادى سرد سخت با بانگ فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ در روزهاى نحس شوم، لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ تا بچشانیم ایشان را عذاب رسوایى، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا در زندگانى این جهان، وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى و عذاب آن جهان رسوا کنندهتر، وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ (۱۶) و ایشان را فریاد نرسند و یارى ندهند.
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ و اما ثمود ما ایشان را نشان راه دادیم، فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى برگزیدند ایشان نادانى و نادیدن راه بر راست راهى و یافتن راه، فَأَخَذَتْهُمْ فرا گرفت ایشان را، صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بانگ عذاب با خوارى، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۷) بآن کرده که میکردند.
وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا و رهانیدیم ایشان را که بگرویدند، وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۱۸) و مىپرهیزیدند.
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ آن روز که با هم آرند و بدوزخ رانند دشمنان اللَّه را، فَهُمْ یُوزَعُونَ (۱۹) پیشینان را مىنیاوند تا پسینان در رسند.
حَتَّى إِذا ما جاؤُها تا آن گه که بدوزخ آیند، شَهِدَ عَلَیْهِمْ گواهى دهد بر ایشان، سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ گوشهاى ایشان و چشمهاى ایشان و فرجهاى ایشان، بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۰) بآنچه در دنیا میکردند.
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ اندامان خویش را گویند: لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا چرا گواهى دادید بر ما ؟
قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ گویند اللَّه ما را گویا کرد، الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ او که هر چیز را گویا کرد، وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ و اوست که اوّل شما را آفرید، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۲۱) و با او آورند شما را.
وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ و شما نتوانستید که باز پوشیده آئید، أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ تا گواهى ندهد بر شما گوشها و چشمها و اندامان خویش، وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۲) و خود چنان مىپنداشتید که اللَّه نمىداند فراوانى از آنچه میکردید.
ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ و آن ظنّ که بخداوند خود مىبردید که کردار ما نمىداند، أَرْداکُمْ هلاک از شما برآورد و به نیست بداد شما را، فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ (۲۳) تا از زیانکاران گشتید.
فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ اگر شکیبایى کنند جاى ایشان آتش است، وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ (۲۴) و اگر خشنودى جویند، از ایشان خشنود نشوند.
حم (۱) تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) حم
فرو فرستادهاى است از ان خداوند فراخ رحمت مهربان.
کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ نامهایست پیدا کرده و بازگشاده و روشن و درست آیات و سخنان او، قُرْآناً عَرَبِیًّا قرآنى تازى، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۳) ایشان را که بدانند گردانیدند بیشتر ایشان، فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (۴) تا نمىشنوند و نمىپذیرند.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّةٍ گفتند دلهاى ما در غلافهاست و پوششها، مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ از آنچه میخوانى ما را با آن، وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ و در گوشهاى ما بارى است، وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ و میان ما و میان تو پردهاى است، فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (۵) تو همان که میکنى میکن تا ما همان که میکنیم میکنیم.
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ بگو نیستم من مگر مردمى همچون شما، یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ بمن پیغام مىفرستند که خداى شما خدایى است یکتا فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ بتوحید با او گردید و بران بپائید، وَ اسْتَغْفِرُوهُ و ازو آمرزش جویید، وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (۶) الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاةَ اى واى بر ان انبازگویان اللَّه
را که زکاة نمىدهند، وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (۷) و برستاخیز ناگرویدگاناند. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ایشان که بگرویدند و کردارهاى نیک کردند، لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (۸) ایشان را مزدى ناکاست.
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بگو کافر مىشوید شما و نمىگروید، بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ بآنکس که بیافرید زمین را در دو روز، وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً و او را در سخن مىانبازان کنید، ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ (۹) و او خداوند جهانیان است.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها و در زمین کوهها آفرید بر زبر او، وَ بارَکَ فِیها و برکت کرد در زمین، وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها و باز انداخت در ان روزیها، فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ در تمامى چهار روز، سَواءً لِلسَّائِلِینَ (۱۰) یکسان میرسد آن روزیها آن را که جوید و خواهد
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ آن گه پس آهنگ آسمان کرد: وَ هِیَ دُخانٌ و آن نیز دود بود، فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ آسمان را گفت و زمین را: ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً با فرمان بردارى آئید و بایستید خوش کامه یا بناکام، قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (۱۱) هر دو گفتند آمدیم خوش کامگان.
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ سپرى کرد آن را هفت آسمان، فِی یَوْمَیْنِ در دو روز، وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها و فرمان داد در آسمانها بهر کار که خواست، وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ و بیاراستیم آسمان دنیا را بچراغها، وَ حِفْظاً و نگه داشت کردیم ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۱۲) آن ساخته و باز انداخته آن تواناى داناست.
فَإِنْ أَعْرَضُوا اگر روى برگردانند، فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ گوى آگاه کردم و بیم نمودم شما را، صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ (۱۳) بانگى سوزان چون صاعقه که بعاد و ثمود رسید.
إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ آن گه که بایشان آمد هود و صالح، مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ پیشتر هود آمد به عاد و پس صالح به ثمود، أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ که مپرستید مگر اللَّه، قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا گفتند اگر خداوند ما پیغام خواستى که فرستد، لَأَنْزَلَ مَلائِکَةً فریشتگان را فرو فرستادى، فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۱۴) پس ما بآنچه شما را بآن فرستادند ناگرویدگانیم.
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ اما عاد گردن کشیدند در زمین، بِغَیْرِ الْحَقِّ به ناحق، وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً و گفتند کیست از ما با نیروتر؟ أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ ندانستند که آن خداى که ایشان را آفرید، هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً از ایشان سخت نیروىترست، وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۱۵) و بسخنان ما کافر مىشدند و نمىگرویدند.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فروگشادیم بر ایشان بادى سرد سخت با بانگ فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ در روزهاى نحس شوم، لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ تا بچشانیم ایشان را عذاب رسوایى، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا در زندگانى این جهان، وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَخْزى و عذاب آن جهان رسوا کنندهتر، وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ (۱۶) و ایشان را فریاد نرسند و یارى ندهند.
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ و اما ثمود ما ایشان را نشان راه دادیم، فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى برگزیدند ایشان نادانى و نادیدن راه بر راست راهى و یافتن راه، فَأَخَذَتْهُمْ فرا گرفت ایشان را، صاعِقَةُ الْعَذابِ الْهُونِ بانگ عذاب با خوارى، بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۷) بآن کرده که میکردند.
وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا و رهانیدیم ایشان را که بگرویدند، وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۱۸) و مىپرهیزیدند.
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ آن روز که با هم آرند و بدوزخ رانند دشمنان اللَّه را، فَهُمْ یُوزَعُونَ (۱۹) پیشینان را مىنیاوند تا پسینان در رسند.
حَتَّى إِذا ما جاؤُها تا آن گه که بدوزخ آیند، شَهِدَ عَلَیْهِمْ گواهى دهد بر ایشان، سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ گوشهاى ایشان و چشمهاى ایشان و فرجهاى ایشان، بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۰) بآنچه در دنیا میکردند.
وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ اندامان خویش را گویند: لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا چرا گواهى دادید بر ما ؟
قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ گویند اللَّه ما را گویا کرد، الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ او که هر چیز را گویا کرد، وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ و اوست که اوّل شما را آفرید، وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۲۱) و با او آورند شما را.
وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ و شما نتوانستید که باز پوشیده آئید، أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ تا گواهى ندهد بر شما گوشها و چشمها و اندامان خویش، وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۲) و خود چنان مىپنداشتید که اللَّه نمىداند فراوانى از آنچه میکردید.
ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ و آن ظنّ که بخداوند خود مىبردید که کردار ما نمىداند، أَرْداکُمْ هلاک از شما برآورد و به نیست بداد شما را، فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ (۲۳) تا از زیانکاران گشتید.
فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ اگر شکیبایى کنند جاى ایشان آتش است، وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ (۲۴) و اگر خشنودى جویند، از ایشان خشنود نشوند.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ در ایشان ساختیم و بریشان بستیم هم نشینان و هم سازان، فَزَیَّنُوا لَهُمْ تا مىآرایند ایشان را، ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ هر چه پیش ایشان فاست از آخرت تا بآن کافر مىشوند وَ ما خَلْفَهُمْ و هر چه پس ایشان فاست از دنیاى ایشان تا گرد میکنند، وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ و برایشان سخن خدا بتهدید واجب گشت و راست شد، فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ همچون گروهانى که پیش ایشان بودند و گذشتند، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ از پرى و آدمى، إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (۲۵) که ایشان زیانکاران بودند و از خویشتن درماندگان.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ مشنوید این قرآن را، وَ الْغَوْا فِیهِ و سخن نابکار در آن افکنید «۲»، لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (۲۶) تا مگر او را از خواندن باز شکنید.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا براستى که بچشانیم ناگرویدگان را، عَذاباً شَدِیداً عذابى سخت، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۷) و پاداش دهیم ایشان را ببتر پاداشى بر بترکارى که میکردند.
ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ آنست پاداش دشمنان اللَّه، النَّارُ آن پاداش آتش است، لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ ایشانراست در ان آتش سراى جاویدى، جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۲۸) پاداش را بآنچه بسخنان ما مىکافر شدند و از گرویدن مىبازنشستند.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گویند در آتش: رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا خداوند ما با ما نماى آن دو تن که ما را بىراه کردند، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ از پرى و آدمى، نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا تا ایشان را در زیر پاى آریم، لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (۲۹) تا از ما که فرودیم فروتر باشند.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ایشان که گفتند خداوند ما اللَّه است، ثُمَّ اسْتَقامُوا و آن گه بر آن بپائیدند، تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ مىفرود آیند برایشان فریشتگان، أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا میگویند که مترسید و اندوه مدارید، وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۳۰) و شاد باشید بآن بهشت که شما را وعده مىدادند.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ ما دست گیران و یارى دهان شماایم، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ در زندگانى این جهان و در ان جهان، وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ و شما راست در بهشت هر چه دلهاى شما خواهد، وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ (۳۱) و شما راست در آن هر چه شما را آرزو خواهد.
نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (۳۲) پیش آوردهایست از آمرزگارى مهربان.
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا کیست نیکوتر سخن، مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ از آن کس که با خداى میخواند. وَ عَمِلَ صالِحاً و کار نیک میکند، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۳) و میگوید که من از گردن نهادگانم.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ هرگز یکسان نبود نیکویى و بدى، ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ جفا و سفه باز زن بپاسخ دادن و پاداش کردن هر چه آن نیکوتر، فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ که آن کس که میان تو و میان او دشمنى است، کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (۳۴) گویى که دوستى است یارى بدل نزدیک.
وَ ما یُلَقَّاها و در دل و در دهن ندهند این خصلت و این حسنة و این عادت و خوى نیکو را، إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا مگر شکیبایان را، وَ ما یُلَقَّاها و در دل ندهند آن را، إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (۳۵) مگر کسى با بهرهاى نیکو از ایمان و از بهشت.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ و هر گاه که بتو رسد از دیو گردن گشتنى و بسر برداشتنى و در خشم کردنى و وسوسه افکندنى، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ فریاد خواه باللّه، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۶) که او شنواست و دانا.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گفتند: لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ مشنوید این قرآن را، وَ الْغَوْا فِیهِ و سخن نابکار در آن افکنید «۲»، لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (۲۶) تا مگر او را از خواندن باز شکنید.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا براستى که بچشانیم ناگرویدگان را، عَذاباً شَدِیداً عذابى سخت، وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۷) و پاداش دهیم ایشان را ببتر پاداشى بر بترکارى که میکردند.
ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ آنست پاداش دشمنان اللَّه، النَّارُ آن پاداش آتش است، لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ ایشانراست در ان آتش سراى جاویدى، جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۲۸) پاداش را بآنچه بسخنان ما مىکافر شدند و از گرویدن مىبازنشستند.
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا ناگرویدگان گویند در آتش: رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا خداوند ما با ما نماى آن دو تن که ما را بىراه کردند، مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ از پرى و آدمى، نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا تا ایشان را در زیر پاى آریم، لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (۲۹) تا از ما که فرودیم فروتر باشند.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ایشان که گفتند خداوند ما اللَّه است، ثُمَّ اسْتَقامُوا و آن گه بر آن بپائیدند، تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ مىفرود آیند برایشان فریشتگان، أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا میگویند که مترسید و اندوه مدارید، وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۳۰) و شاد باشید بآن بهشت که شما را وعده مىدادند.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ ما دست گیران و یارى دهان شماایم، فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ در زندگانى این جهان و در ان جهان، وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ و شما راست در بهشت هر چه دلهاى شما خواهد، وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ (۳۱) و شما راست در آن هر چه شما را آرزو خواهد.
نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (۳۲) پیش آوردهایست از آمرزگارى مهربان.
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا کیست نیکوتر سخن، مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ از آن کس که با خداى میخواند. وَ عَمِلَ صالِحاً و کار نیک میکند، وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۳) و میگوید که من از گردن نهادگانم.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ هرگز یکسان نبود نیکویى و بدى، ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ جفا و سفه باز زن بپاسخ دادن و پاداش کردن هر چه آن نیکوتر، فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ که آن کس که میان تو و میان او دشمنى است، کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (۳۴) گویى که دوستى است یارى بدل نزدیک.
وَ ما یُلَقَّاها و در دل و در دهن ندهند این خصلت و این حسنة و این عادت و خوى نیکو را، إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا مگر شکیبایان را، وَ ما یُلَقَّاها و در دل ندهند آن را، إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (۳۵) مگر کسى با بهرهاى نیکو از ایمان و از بهشت.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ و هر گاه که بتو رسد از دیو گردن گشتنى و بسر برداشتنى و در خشم کردنى و وسوسه افکندنى، فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ فریاد خواه باللّه، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۶) که او شنواست و دانا.