عبارات مورد جستجو در ۹۱ گوهر پیدا شد:
یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۵ - داستانی از کتاب زینت المجالس که با انشائی تازه نگاشته است
آورده اند در بخارا پسری بود و پدرش از بستگان فضل پسر بکر که پیر راه و رونده ای آگاه بود. آن پسر در ماه روزه از دختری دوشیزگی پرداخت. داد آفرین برین تباهی آگاهی یافته پسر را بند کرد و به زندان فرستاد.پدر از در درخواست دامن پیر گرفت که از فرزندم نزد مرزبان بخشایش و رهائی خواه. پیر پاسخ آورد که مانند این کارها، و آنگه در ماه روزه گناهی بزرگ است مرا پای رفتن و دست در خواه نیست. آن مرد خامه و رخنه فرا پیش پیر برد و گفت برای من بخشایش نامه ای نزد کارگزار دوزخ نویس، تا در آن جهان از آسیب آتش و گزند گرز نیازارد و نرنجاند. پیر فرمود: نوشته من نزد وی سنگی و درخواست را آب و رنگی نیست. مرد گفت ای پیر راه و دستگیر آگاه، هرگاه آمیزش من با تو به کیهان اندر سودی نبخشد و مایه رستگاری آن جان نیز نگردد، خود از درداد و راستی باز فرمای: سود آمیزش و پیوند من با تو چه خواهد بود؟ پیر پس از درنگی گران سنگ فرمود: راست گفتی سپاس بستگی و یک رنگی تو در خورد آن است که بی کوتاهی و پوزش راه انجام کامت پویم.
پس برنشست و به خانه مرزبان شد و آنچه گذشته بود و از پدر پسر شنوده بی کم و کاست بر سرود. مرزبان بر شکفت و بسیار بخندید و فرمان داد تا پسر را رها کردند.
پس برنشست و به خانه مرزبان شد و آنچه گذشته بود و از پدر پسر شنوده بی کم و کاست بر سرود. مرزبان بر شکفت و بسیار بخندید و فرمان داد تا پسر را رها کردند.
نظام قاری : فردیات
شمارهٔ ۲۹
نظام قاری : فردیات
شمارهٔ ۵۳
نظام قاری : چند رساله
کتاب ده وصل
ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۱۴ - داستان گازر با خر و پسر و گرداب
گفت: چنین آورده اند ارباب عقول و افاضل جمهور که در شهر فسطور گازری بود. پسری داشت احمق و جاهل، بی تمییز و غافل. مذموم سیرتی، مجهول صورتی، دیوانه ساری، پریشان کاری. از حیله خرد عاطل و در قبول مصالح، مماطل. و این گازر همیشه در دست ضرر و پای خطر او منکوب و مالیده بودی. هر چند پدر او را پند دادی، البته طبیعت معکوس و بنیت منکوس او را به مواعظ تعییر و زواجر تعریک استقامتی نمی پذیرفت و اصلاحی قبول نمی کرد. زکام ادبار، دماغ او را چنان معلول کرده بود که روایح نصایح به مشام او نمی رسید و حرص و شره و جنون و سفه بر وی چنان مستولی شده بود که به هیچ تلطف و تکلف، تداوی و تشفی نمی پذیرفت و از عادت بهیمی و طبیعت سبعی امتناع نمی نمود. چون آهن زنگ خورده و سرب سوخته که به هیچ حیلت، صلاحیت کار نپذیری و به هیچ تزیین، رونق چشم خریداری نگیرد. همیشه دل پدر از صدمات خار خلاف او خسته و مجروح بودی و خاطرش از خطر جهالت و ضلالت او خایف و رنجور که کدام روز از جنون ناموزون او آفتی زاید و از قبایح اقوال و فضایح افعال او بلائی بر وی آید. و این گازر بر لب جوئی بزرگ، جامه شستی و درین جوی، گردابهای عمیق و آبگیرهای ژرف بود و پیوسته درو سیلابهای قوی رفتی. هرگاه گازر به کار مشغول شدی، پسر دیوانه به بهانه ماهی، خویشتن را چون مار در آب افکندی و چون غوک شناو می کردی. هر چند گازر فریاد بیشتر کردی، او به میانه نزدیکتر می رفتی. پدر خایف شدی که نباید در گردابی افتد یا نهنگی آهنگ او کند. سخن او نشنیدی و نصیحت او که محض شفقت بود در سمع قبول جای ندادی.
خیر الطیور علی القصور و شرها
یاوی الخراب ویسکن الناووسا
مدبر نکند کار به گفت عاقل
هرگز نشود به حیله مدبر، مقبل
تا روزی گازر به کار مشغول بود، پسر بر خر نشست و در جوی راند و به گردابی عمیق درآورد. ناگاه تلاطم امواج و تراکم افواج سیلاب در رسید، هر دو در غرقاب افتادند و گرداب ایشان را گاه چون صدف در قعر آب می برد و گاه چون خاشاک بر سر آب می آورد. گازر چون پسر و خر بر شرف هلاک دید، از آنجا که الف طبیعی و عشق صنیعی و شفقت اصلی و رافت پدری بود، خواست که در شود و پسر و خر را از سطوات بلیات و غرقاب سیلاب بیرون آرد و از مهالک امواج و مسالک افواج خلاص دهد. خویشتن را در آب انداخت و چنگ در پسر زد. پسر نیز از بیم جان و خوف هلاک، چنگ در پدر آویخت که:
مثل: الغریق یتعلق بکل شی
تا خود را از غرقاب گرداب به ساحل سلامت و نجات افکند. پدر را در گرداب کشید. گازر هر چند حیلت کرد تا نفس خود را از چنگال او خلاص دهد، ممکن نگشت و آخرالامر پدر و پسر، جان شیرن چون شکر در آب به باد دادند و عمر عزیز و نفس نفیس را وداع کردند.
و من یک جار صل افعوان
فلیس بعادم سما نقیعا
و من بنده از فرط اخلاص و وفور وفا و اختصاص می ترسم که شاه را ازین فرزند، همان پیش آید که گازر را آمد و آدمی را هیچ چیز از اجزا و اعضا و جوارح عزیزتر نیست و با این همه چون در جزوی، بیماری مفسد و مهلک عارض شود، علاج او به حرق واجب می دارند و از کمی و نقصان او متاسف و رنجور نمی گردند و فقدان او دافع و مانع نمی آید و ازینجا گفته اند:
دستی که ترا نخواهد آن دست ببر
خدای تعالی می فرماید: «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم». شاه چون این کلمات و مقدمات بشنید، مثال داد تا پسر را سیاست کنند. چون خبر سیاست به سمع وزیر دوم رسید، سیاف را فرمود که کشتن در تاخیر دار تا من شاه را ببینم و فواید ترک تعجیل با او بگویم.
خیر الطیور علی القصور و شرها
یاوی الخراب ویسکن الناووسا
مدبر نکند کار به گفت عاقل
هرگز نشود به حیله مدبر، مقبل
تا روزی گازر به کار مشغول بود، پسر بر خر نشست و در جوی راند و به گردابی عمیق درآورد. ناگاه تلاطم امواج و تراکم افواج سیلاب در رسید، هر دو در غرقاب افتادند و گرداب ایشان را گاه چون صدف در قعر آب می برد و گاه چون خاشاک بر سر آب می آورد. گازر چون پسر و خر بر شرف هلاک دید، از آنجا که الف طبیعی و عشق صنیعی و شفقت اصلی و رافت پدری بود، خواست که در شود و پسر و خر را از سطوات بلیات و غرقاب سیلاب بیرون آرد و از مهالک امواج و مسالک افواج خلاص دهد. خویشتن را در آب انداخت و چنگ در پسر زد. پسر نیز از بیم جان و خوف هلاک، چنگ در پدر آویخت که:
مثل: الغریق یتعلق بکل شی
تا خود را از غرقاب گرداب به ساحل سلامت و نجات افکند. پدر را در گرداب کشید. گازر هر چند حیلت کرد تا نفس خود را از چنگال او خلاص دهد، ممکن نگشت و آخرالامر پدر و پسر، جان شیرن چون شکر در آب به باد دادند و عمر عزیز و نفس نفیس را وداع کردند.
و من یک جار صل افعوان
فلیس بعادم سما نقیعا
و من بنده از فرط اخلاص و وفور وفا و اختصاص می ترسم که شاه را ازین فرزند، همان پیش آید که گازر را آمد و آدمی را هیچ چیز از اجزا و اعضا و جوارح عزیزتر نیست و با این همه چون در جزوی، بیماری مفسد و مهلک عارض شود، علاج او به حرق واجب می دارند و از کمی و نقصان او متاسف و رنجور نمی گردند و فقدان او دافع و مانع نمی آید و ازینجا گفته اند:
دستی که ترا نخواهد آن دست ببر
خدای تعالی می فرماید: «عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم». شاه چون این کلمات و مقدمات بشنید، مثال داد تا پسر را سیاست کنند. چون خبر سیاست به سمع وزیر دوم رسید، سیاف را فرمود که کشتن در تاخیر دار تا من شاه را ببینم و فواید ترک تعجیل با او بگویم.
ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۳۹ - داستان شاهزاده با وزیران
کنیزک گفت: در ساعات ماضی و اوقات سالف و شهور غابر و سنون داثر، پادشاهی بوده است در حدود کابل، مسعود سیرت، محمود سریرت، با منظر رایق و مخبر صادق. سنت او عدل فرمایی و سیرت او مملکت آرایی. مذکور به اخلاق حمیده و موصوف به آثار پسندیده. متحلی به حلیت فتوت و متدرع به لباس مروت و او را در همه عالم، فرزندی بود، خلف سلف و شرف شرف، با جمالی با هر و عرضی طاهر. مسعود الجد و محمود الحظ. نقی الجیب و تقی العرض. مزین به مناقب شاهی و محلی به ماثر پادشاهی. آثار کیاست از ناصیه او لامح و انوار فراست در غره او لایح. پدر از جهت او کریمه خاقان چین را در حباله عقد آورده بود و به کناف زفاف رسانیده و ایام اجتماع و میعاد اتصال به انقضا رسیده و بر آن جمله اتفاق افتاده که شاهزاده به ولایت خاقان چین رود. چون مهلت میعاد به اسیتفا رسید و مواعده مواصلت و مصاهرت به انجاز انجامید، پادشاه اسباب سفر پسر راست کرد و گفت:
علی الله اتمام المنی فیک کلها
ولکن علینا الحمد لله و الشکر
پس فرزند را به وزیران خود سپرد تا جانب رفیع او را محافظت نمایند و در خدمت رکاب او به موافقت، مرافقت و مراقبت کنند و با جوقی از خواص خدم و فوجی از ارکان حشم به طرف چین روانه شدند و در ممر آن سفر، چشمه ای بود معروف به چشمه خان، بر طرف ودایی از شارع بر کران و آب او را خاصیتی بود که هر مرد که شربتی از آن آب بخوردی، ظاهر صورت او منعکس شدی، ذکورت به انوثت بدل گشتی. وزیران آن معنی دانسته بودند و خاصیت آن چشمه معلوم کرده، اما کشف آن سرو هتک آن ستر از شاهزاده پوشیده داشتند و بر رای او اعلامی نکردند و شاهزاده بر شکار عظیم مولع بود و بر صید کردن بغایت حریص. چون منزلی چند از آن بیدا قطع کردند و مرحله ای چند ببریدند، شاهزاده عزم کرد که روزی شکار کند و در زیر ران آورد اغری محجلی عقیلی نژاد از نسل اعوج و لاحق، ماه جبهتی، مشتری طلعتی، صخره گذاری، صحرا نوردی، کوه پیکری، زمین هیکلی، ابر رفتاری، رعد آوازی، برق هیاتی، صاعقه هیبتی، گور سرینی، غزال چشمی.
فلق العنان کان فوق تلیله
نمل و بین سمیعتیه صفیر
هو جنه للناظرین اذا مشی
اما اذا ما جاش فهو سعیر
آهن سم، پولادرگ، صاعقه انگیز، عفریت دل، کوه محمل. صرصر، عنان از مسابقت او برتافتی و برق خاطف، دو اسبه غبار او را در نیافتی.
مکر مفر مقبل مدبر معا
کجلمود صخر حطه السیل من عل
جهانگذاری که امروزش ار برانگیزی
به عالمیت رساند که اندرو فرداست
شاهزاده بر مقدمه لشکر می راند و صید می کرد و به اتفاق از پیش او گوری برخاست، براق سیرت، برق صورت، باد رفتار، آتش کردار، آب گردش، خاک توانش.
مهره زده پشت و گاه جستن
باشد فلکش چو مهره بر دم
کز زلزله سمش بریزد
از سنبله سپهر، گندم
شاهزاده اسب برانگیخت و گورخر از پیش او بگریخت. چندان بتاخت که از مطرح انظار و مطمح احداق غایب شد و شاهزاده از جستجوی و اسب از تک و پوی فروماند و حرارت تموز از چهره هاجره شرار می انداخت و لهیب التهاب او زبانه می زد. چون گورخر از مدرک بصر غایب شد و شاهزاده را عطش رسید و به اتفاق آسمانی و قضای یزدانی به لب چشمه خان رسید و تاثیر آب آن چشمه بر وی پوشیده بود، پای از اسب بگردانید و بر لب چشمه فرود آمد و اسب را آسایش داد و خود از آب چشمه شربتی تجرع کرد. چندان که آب در معده و امعای او قرار گرفت، صورت ذکورتش به انوثت بدل شد. شاهزاده چون آحال بدید و تبدل احوال و تغیر افعال مشاهده کرد، در حیرت و دهشت افتاد و سر بر زانوی فکرت نهاد. اشک حسرت از فواره دیده بگشاد و قطرات عبرات بر صفحات و جنات فرو بارید. دستوران چون شاهزاده را بر آن حال دیدند، عنان باز کشیدند و او را همانجا رها کردند و چون پیش شاه رسیدند، چنان تقریر کردند که شاهزاده را شیری در ربود و هلاک کرد. شاه بر فوات فرزند توجع ها نمود و تحسرها خورد و هفت روز متواتر به رسم تعزیت بنشست و دامن غم بر گریبان ماتم بست و می گفت:
رفت آن سخنان که باز گفتیم به هم
وان وصل کزو چو گل شکفتیم به هم
اکنون باری ز یکدگر دور شدیم
تا باز چنان کجا ای افتیم به هم
شاهزاده قصه نیاز به حضرت ذوالجلال عرضه کرد و از سر دردی، نفس و جدی بر آورد و گفت: ای قادری که نیش پشه ای، تیغ قهر نمرود کردی و از پاره ای مدر، وسیلت نصرت و ظفر داود ساختی. از حانوت سینه حوت، مجلس یونس پرداختی و از گنجینه صخره صما، ناقه صالح بیرون آوردی، به قدرت تو که بر من بخشایی و این بند بسته بگشایی و مرا از مذلت این حالت برهانی و کسوت انوثت که در من پوشانیدی به ذکورت بدل گردانی.
یا رب انک راحم و غفور
و بما فعلت من الذنوب خبیر
فلئن غفرت فان فضلک واسع
و لئن اخذت فاننی لجدیر
حق تعالی بر وی ببخشود و ملکی را که بر آن آب موکل بود، فرمان داد تا شهپر خویش بر وی مالید و به صورت اصلی باز برد. شاهزاده خدای را سجده شکر و حمد آورد و روی به حضرت پدر نهاد در بیابانی بی پایان.
نه هیچ ساکن و جنبان درو مگر انجم
نه هیچ طایر و سایر درو مگر صرصر
و بعد از ده روز پیش تخت پدر رسید و دیده را به خاک بارگاه او تکحیل داد و ماجرای رفته شرح داد و قصد اهمالی که وزیران در جانب او جایز دیده بودند و روا داشته، بگفت که آن سر از وی مستور داشتند و او را در مقام مذلت و حیرت فرو گذاشتند. شاه از آن سخن متالم شد و حکم جنایت، به شریعت سیاست، بریشان اقامت فرمود و مزاج کار این وزیران همانست و از ایزد تعالی امید می دارم که به ایشان همان رسد.
و مکاید السفهاء واقعه بهم
و عداوه الکبراء بئس المقتنی
این کلمات تقریر کرد و از پیش تخت شاه با ناله و نفیر و نوحه و زفیر بیرون آمد. شاه از سخط یزدان و بادافراه آن جهان اندیشه کرد و مثال داد تا شاهزاده را سیاست کنند و آن را تاریخ ایام عدل و فهرست قانون جهانداری گردانند. وزیر هفتم که زحل همت و مشتری سعادت بود، چون این خبر بشنید، کس به سیاف فرستاد و به توقف اشارت فرمود و گفت: تعجیل منمای تا من پیش تخت شاه روم و از مذمت استعجال در تقریب آجال سخن گویم.
علی الله اتمام المنی فیک کلها
ولکن علینا الحمد لله و الشکر
پس فرزند را به وزیران خود سپرد تا جانب رفیع او را محافظت نمایند و در خدمت رکاب او به موافقت، مرافقت و مراقبت کنند و با جوقی از خواص خدم و فوجی از ارکان حشم به طرف چین روانه شدند و در ممر آن سفر، چشمه ای بود معروف به چشمه خان، بر طرف ودایی از شارع بر کران و آب او را خاصیتی بود که هر مرد که شربتی از آن آب بخوردی، ظاهر صورت او منعکس شدی، ذکورت به انوثت بدل گشتی. وزیران آن معنی دانسته بودند و خاصیت آن چشمه معلوم کرده، اما کشف آن سرو هتک آن ستر از شاهزاده پوشیده داشتند و بر رای او اعلامی نکردند و شاهزاده بر شکار عظیم مولع بود و بر صید کردن بغایت حریص. چون منزلی چند از آن بیدا قطع کردند و مرحله ای چند ببریدند، شاهزاده عزم کرد که روزی شکار کند و در زیر ران آورد اغری محجلی عقیلی نژاد از نسل اعوج و لاحق، ماه جبهتی، مشتری طلعتی، صخره گذاری، صحرا نوردی، کوه پیکری، زمین هیکلی، ابر رفتاری، رعد آوازی، برق هیاتی، صاعقه هیبتی، گور سرینی، غزال چشمی.
فلق العنان کان فوق تلیله
نمل و بین سمیعتیه صفیر
هو جنه للناظرین اذا مشی
اما اذا ما جاش فهو سعیر
آهن سم، پولادرگ، صاعقه انگیز، عفریت دل، کوه محمل. صرصر، عنان از مسابقت او برتافتی و برق خاطف، دو اسبه غبار او را در نیافتی.
مکر مفر مقبل مدبر معا
کجلمود صخر حطه السیل من عل
جهانگذاری که امروزش ار برانگیزی
به عالمیت رساند که اندرو فرداست
شاهزاده بر مقدمه لشکر می راند و صید می کرد و به اتفاق از پیش او گوری برخاست، براق سیرت، برق صورت، باد رفتار، آتش کردار، آب گردش، خاک توانش.
مهره زده پشت و گاه جستن
باشد فلکش چو مهره بر دم
کز زلزله سمش بریزد
از سنبله سپهر، گندم
شاهزاده اسب برانگیخت و گورخر از پیش او بگریخت. چندان بتاخت که از مطرح انظار و مطمح احداق غایب شد و شاهزاده از جستجوی و اسب از تک و پوی فروماند و حرارت تموز از چهره هاجره شرار می انداخت و لهیب التهاب او زبانه می زد. چون گورخر از مدرک بصر غایب شد و شاهزاده را عطش رسید و به اتفاق آسمانی و قضای یزدانی به لب چشمه خان رسید و تاثیر آب آن چشمه بر وی پوشیده بود، پای از اسب بگردانید و بر لب چشمه فرود آمد و اسب را آسایش داد و خود از آب چشمه شربتی تجرع کرد. چندان که آب در معده و امعای او قرار گرفت، صورت ذکورتش به انوثت بدل شد. شاهزاده چون آحال بدید و تبدل احوال و تغیر افعال مشاهده کرد، در حیرت و دهشت افتاد و سر بر زانوی فکرت نهاد. اشک حسرت از فواره دیده بگشاد و قطرات عبرات بر صفحات و جنات فرو بارید. دستوران چون شاهزاده را بر آن حال دیدند، عنان باز کشیدند و او را همانجا رها کردند و چون پیش شاه رسیدند، چنان تقریر کردند که شاهزاده را شیری در ربود و هلاک کرد. شاه بر فوات فرزند توجع ها نمود و تحسرها خورد و هفت روز متواتر به رسم تعزیت بنشست و دامن غم بر گریبان ماتم بست و می گفت:
رفت آن سخنان که باز گفتیم به هم
وان وصل کزو چو گل شکفتیم به هم
اکنون باری ز یکدگر دور شدیم
تا باز چنان کجا ای افتیم به هم
شاهزاده قصه نیاز به حضرت ذوالجلال عرضه کرد و از سر دردی، نفس و جدی بر آورد و گفت: ای قادری که نیش پشه ای، تیغ قهر نمرود کردی و از پاره ای مدر، وسیلت نصرت و ظفر داود ساختی. از حانوت سینه حوت، مجلس یونس پرداختی و از گنجینه صخره صما، ناقه صالح بیرون آوردی، به قدرت تو که بر من بخشایی و این بند بسته بگشایی و مرا از مذلت این حالت برهانی و کسوت انوثت که در من پوشانیدی به ذکورت بدل گردانی.
یا رب انک راحم و غفور
و بما فعلت من الذنوب خبیر
فلئن غفرت فان فضلک واسع
و لئن اخذت فاننی لجدیر
حق تعالی بر وی ببخشود و ملکی را که بر آن آب موکل بود، فرمان داد تا شهپر خویش بر وی مالید و به صورت اصلی باز برد. شاهزاده خدای را سجده شکر و حمد آورد و روی به حضرت پدر نهاد در بیابانی بی پایان.
نه هیچ ساکن و جنبان درو مگر انجم
نه هیچ طایر و سایر درو مگر صرصر
و بعد از ده روز پیش تخت پدر رسید و دیده را به خاک بارگاه او تکحیل داد و ماجرای رفته شرح داد و قصد اهمالی که وزیران در جانب او جایز دیده بودند و روا داشته، بگفت که آن سر از وی مستور داشتند و او را در مقام مذلت و حیرت فرو گذاشتند. شاه از آن سخن متالم شد و حکم جنایت، به شریعت سیاست، بریشان اقامت فرمود و مزاج کار این وزیران همانست و از ایزد تعالی امید می دارم که به ایشان همان رسد.
و مکاید السفهاء واقعه بهم
و عداوه الکبراء بئس المقتنی
این کلمات تقریر کرد و از پیش تخت شاه با ناله و نفیر و نوحه و زفیر بیرون آمد. شاه از سخط یزدان و بادافراه آن جهان اندیشه کرد و مثال داد تا شاهزاده را سیاست کنند و آن را تاریخ ایام عدل و فهرست قانون جهانداری گردانند. وزیر هفتم که زحل همت و مشتری سعادت بود، چون این خبر بشنید، کس به سیاف فرستاد و به توقف اشارت فرمود و گفت: تعجیل منمای تا من پیش تخت شاه روم و از مذمت استعجال در تقریب آجال سخن گویم.
ایرج میرزا : مثنوی ها
کار و کوشش سرمایۀ پیروزی است
برزگری کِشته خود را دِرود
تا چه خود از بَدوِ عمل کِشته بود!
بار کَش آورد و بر آن بار کرد
روی ز صحرا سویِ انبار کرد
در سرِ ره تیره گِلی شد پدید
بار کَش و مرد در آن گِل تپید
هرچه بر آن اسب نهیب آزمود
چرخ نجنبید و نبخشید سود
برزگر آشفته از آن سوءِ بخت
کرد تن و جامه به خود لَخت لَخت
گه لَگَدی چند به یابو نواخت
گه دو سه مُشت از زِبَرِ چرخ آخت
راه به ده دور بُد و وقت دیر
کس نه به رَه تا شَوَدش دست گیر
زار و حزین مویه کُنان موکَنان
کردِ سرِ عَجز سویِ آسمان
کای تو کَنَنده درِ خَیبَر ز جای
بَر کَنَم این بار کَش از تیره لای
هاتِفی از غیب به دادش رسید
کامَدَم ای مرد مشو نا امید
نَک تو بدان بیل که داری به بار
هر چه گِلِ تیره بود کُن کِنار
تا مَنَت از مِهر کنم یاوری
بارِ خود از لای بُرون آوَری
برزگر آن کرد و دگر رَه سُروش
آمَدَش از عالمِ بالا به گوش
حال بِنِه بیل و برآوَر کُلَنگ
بر شکن از پیشِ رَه آن قِطعه سنگ
گفت شکستم، چه کنم؟ گفت خوب
هرچه شکستی ز سرِ ره بِروب
گفت برُفتم همه از بیخ و بُن
گفت کُنون دست به شَلاّق کُن
تا شَوَم السّاعَه مددکارِ تو
باز رهانم ز لَجَن بارِ تو
مرد نیاورده به شَلّاق دست
بار زِ گِل برزگر از غم بِرَست
زین مددِ غیبی گردید شاد
وز سرِ شادی به زمین بوسه داد
کای تو مِهین راه نمایِ سُبُل
نیک برآوَردیَم از گِل چو گُل
گفت سروشش به تقاضایِ کار
کار ز تو یاوری از کِردِگار
تا چه خود از بَدوِ عمل کِشته بود!
بار کَش آورد و بر آن بار کرد
روی ز صحرا سویِ انبار کرد
در سرِ ره تیره گِلی شد پدید
بار کَش و مرد در آن گِل تپید
هرچه بر آن اسب نهیب آزمود
چرخ نجنبید و نبخشید سود
برزگر آشفته از آن سوءِ بخت
کرد تن و جامه به خود لَخت لَخت
گه لَگَدی چند به یابو نواخت
گه دو سه مُشت از زِبَرِ چرخ آخت
راه به ده دور بُد و وقت دیر
کس نه به رَه تا شَوَدش دست گیر
زار و حزین مویه کُنان موکَنان
کردِ سرِ عَجز سویِ آسمان
کای تو کَنَنده درِ خَیبَر ز جای
بَر کَنَم این بار کَش از تیره لای
هاتِفی از غیب به دادش رسید
کامَدَم ای مرد مشو نا امید
نَک تو بدان بیل که داری به بار
هر چه گِلِ تیره بود کُن کِنار
تا مَنَت از مِهر کنم یاوری
بارِ خود از لای بُرون آوَری
برزگر آن کرد و دگر رَه سُروش
آمَدَش از عالمِ بالا به گوش
حال بِنِه بیل و برآوَر کُلَنگ
بر شکن از پیشِ رَه آن قِطعه سنگ
گفت شکستم، چه کنم؟ گفت خوب
هرچه شکستی ز سرِ ره بِروب
گفت برُفتم همه از بیخ و بُن
گفت کُنون دست به شَلاّق کُن
تا شَوَم السّاعَه مددکارِ تو
باز رهانم ز لَجَن بارِ تو
مرد نیاورده به شَلّاق دست
بار زِ گِل برزگر از غم بِرَست
زین مددِ غیبی گردید شاد
وز سرِ شادی به زمین بوسه داد
کای تو مِهین راه نمایِ سُبُل
نیک برآوَردیَم از گِل چو گُل
گفت سروشش به تقاضایِ کار
کار ز تو یاوری از کِردِگار
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه ، هات 57 سروش یشت سرشب
[زوت و راسپی:]
«اشم وهو....»
خشنودی سروش اشون دلیر «تن – منثره»ی سخت رزم افزار آهورایی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
[زوت»]
«یثه اهو ویریو ....» که زوت مرابگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو ....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا.....» که پارسا مرددانا بگوید.
کردۀ یکم
2
[زوت و راسپی:]
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
[زوت:]
نخستین کسی که در میان آفریدگان مزدا، نزد برسم گسترده، اهورمزدا را ستود؛ امشا سپندان را ستود؛ نگهبان و آفریدگاری را ستود که سراسر آفرینش، آفریدۀ اوست.
3
«اهه ریه....» : برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزی اش ، برای یزدان پرستی اش ، با نماز[ی به بانگ] بلندوبا زور اورا می¬ستاییم، آن سروش پارسا را و اشی نیک بزرگوار را ونریوسنگ برزمند را.
بشود که سروش پیروز مند اشون، ما را به یاری آید.
4
سروش پارسا، رد بزرگوار را می¬ستاییم .
اهوره مزدا را می¬ستاییم که در اشونی برترین، که دراشونی سرآمد است.
همه سرودهای زرتشتی و همه کنش [های] نیک ورزیده را می¬ستاییم: آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردۀ دوم
5
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
6
نخستین کسی که برسم بگسترد: سه شاخه و پنج شاخه و نه شاخه تا به زانو وتا به نیمۀ پا رسنده، ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین امشا سپندان راو
.................................................................................................................................................................................
کردۀ سوم
7
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
8
نخستین کسی که پنج «گاهان» سپیتمان زرتشت اشون را بسرود،از «پتمان» وبند وگزارش و پاسخ، ستایش ونیایش وخشنودی و آفرین امشا سپندان را.
«اهه ریه...»
کردۀ چهارم
9
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
10
کسی که مرد درویش وزن درویش را پس از فرورفتن خورشید، خانه ای استوار بخشد.
کسی که با رزم افزاری کارساز، [دیو] خشم را زخمی خونین زند؛ آنچنان که توانایی، ناتوانی را.
«اهه ریه ....»
کردۀ پنجم
11
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم؛ آن دلیر چالاک نیرومند گستاخ توانای بلند اندیش را.
12
کسی که از همۀ کارزارها، پیروز به انجمن امشا سپندان باز گردد.
«اهه ریه....»
کردۀ ششم
13
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم؛ آن نیرومند ترین ، دلاورترین ، تخشاترین، چالاک ترین و هراس آورترین جوان در میان جوانان را.
ای مزدا پرستان!
بکوشید ستایش سروش اشون را
14
دورباد از این خان ومان ، دور باد از این روست، دور باد از این شهر، دورباد از این سرزمین نیاز زشت و سیلاب!
از خان و مانی که سروش اشون، در آن کامروا شده واشون مرد سرآمد در اندیشۀ نیک، سرآمد در گفتار نیک و سرآمد در کردار نیک، در آن بخوبی پذیرفته شده باشد.
«اهه ریه....»
کردۀ هفتم
15
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم؛ آن شکست دهندۀ[مرد] «کیذ» آن شکست دهندۀ [زن] «کییذی» ؛ آن فرو کوبندۀ دیو بسیار زورمند دروج – تباه کنندۀ زندگی - ؛ آن نگاهبان و دیدبان بهروزی همۀجهانیان را.
16
آن که هرگز به خواب نرود و هشیارانه آفرینش مزدا را نگاهداری کند.آن که هرگز به خوب نرودو هشیارانه افرینش مزدا رانگاهانی کند.ن که پس از فرو رفتن خورشید؛ سراسر جهان استومند را با رزم افزار آخته، پاسداری کند.
17
آن که از هنگام آفرینش نیک و بد بر دست آن دومینو- سپند مینو و انگر [مینو] – [هرگز] نخفته و جهان اشه را پاسداری کرده است.
آن که روز و شب، همواره با دیوان مزندری در نبرد است.
18
آن که از بیم دیوان هراسان نشودونگریزد؛ آن که همۀ دیون – ناگزیر- از او هراسان وگریزان شوند و ازبیم به تاریکی روی نهند.
«اهه ریه ....»
کردۀ هشتم
19
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون ؛ رد اشه را می ستاییم ؛ آن که هم درمان بخش، شهریار زیبای زرین چشم؛ برفراز بلندترین ستیغ البرز کوه، اورا بستود.
20
آن خوش گفتار، به سخن پناه بخش، بهنگام گویا و از هرگونه دانش آگاه که رهنمونی «منثره» را دریافته وخود در چنین پایگاهی است. «اهه ریه....»
کردۀ نهم
21
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون؛ رد اشه را می ستاییم ؛ آن که خانۀ صد ستون استوارش، بر فراز بلندترین ستیغ البرز کوه بر پا شده است؛ خانه ای دراندرون؛ خود روشن واز بیرون ستاره آذین.
22
آن که «اهون ویریه....» و «یسنه، هفت هات» و «فشو شو منثره» ی پیروزمند و سراسر «یسنو کرتی»، رزم افزار پیروزمند کار آزمودۀ اوست.
«اهه ریه......»
کردۀ دهم
23
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون ، رد اشه را می ستاییم.
از نیرو و پیروزی و فرزانگی ودانایی وی بود که امشا سپندان به هفت کشور زمین آمدند.
اوست که دین را ، آموزگار دینی به شمار آید.
24
اوست که چونان شهریاری کامروا به سوی جهان استومند فرود آید.
این دین را خستو شد اهوره مزدای اشون، چنان که بهمن، چنان که اردیبهشت، چنان که شهریور، چنان که سپندارمذ، چنان که خرداد، چنان که امرداد، چنان که پرسش اهورایی، چنان که پاسخ اهورایی.
25
ای سروش پارسای برزمند!
اینک شود که تو در هر دو جهان – در این جهان استومند و [در آن جهان] مینوی = ما را پناه بخشی؛ در برابر ناپاک تباهکار، در برابر خشم نا پاک، در برابر ارتشتاران ناپاک که درفش خونین برافرازند، در برابر تاخت وتازهای خشم که [دیو] خشم بد کنش «ویذتو» دیو آفریده برانگیزند!
26
ای سروش پارسای برزمند!
اینک بشود ه تو ستوران ما را زور دهی و ما را تندرستی بخشی که بتوانیم بدخواه را از دور دیدبانی کنیم ودشمن را برانیم و هماورد بدخواه کینه ور را به یک زخم، از پای در آوریم!
«اهه ریه ....»
کردۀ یازدهم
27
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
[گردونۀ] او را چهار تکار سپید ؛ روشن ، درخشان؛ پاک ، هوشیار و بی سایه با سمهای شاخی زرکوب در پهنه مینوی می کشند.
28
آنان تندترند از اسبان، تندترند از بادها، تندترند از باران، تندترند از مرغان پران، تندترند از تیر خوب پرتاب شده.
29
[تکاورانی] که از پی هرکس تازند، بدو توانند رسید وکسی نتواند از پی بدانها رسد.
تکاورانی که سروش نیک اشون را می کشند و با دو رزم افزار ، فرا رسند.
اگر کسی در خاور هندوستان باشد، سروش او را گرفتار کند واگر در باختر [جهان] باشد، اورا براندازد.
«اهه ریه......»
کردۀ دوازدهم
30
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون ، رد اشه را می ستاییم ؛ بزرگواری را که کمر بسته به نگاهبانی آفرینش مزدا ایستاده است.
31
آن که سر [کوبی] دیوان را، رزم افزاری برنده، تیز و خوب زنش، در دست گرفته، سه بار در هر روز و هر شب بدین کشور«خونبرث» درخشان در آید.
32
زدن اهریمن نا پاک را، زدن [دیو] خشم خونین درفش را، زدن دیوان مرنذری را، زدن همۀ دیوان را.
«اهه ریه ....»
کردۀ سیزدهم
33
سروش پارسای بزمند پیروز گیتی افزای اشون ، رد اشه را می ستاییم.
دراین جا و در هرای دیگر – در همه جای روی زمین – او را می ستاییم.
سراسر پیروز آن اشون پیروز دلی «تن- منثره»، تل جنگ آور توانا را می ستاییم.
بازوان رزم آزمودۀ او را که دیوان را سربکوبد، می ستاییم.
آن اشون پیروز در پیروزی پیروزمند را، آن برتری پیروزمند را، سروش پارسا و ایزد «آرشتی» را می ستاییم.
34
خانه هایی را که در پناه سروش است، می ستاییم.
خانمانی را می ستاییم که در آن، سروش اشون را گرامی داشته و اشون مرد سر آمد در اندیشۀ نیک، سرآمد درگفتار نیک و سرآمد در کردار نیک به خوبی پذیرفته باشند.
«اهه ریه.....»
«اهمایی ریشچه....»
هات 58
1
این نماز نیک بنیاد به اشه و به آرمیتی پیوسته، این نمازی را که بنیادش اندیشۀ نیک وگفتار نیک و کردار نیک است، رزم افزار پیروزی می دانیم.
2
بشود که این نماز، ما را از ستیزۀ دیوان ومردمان [در وند]پناه بخشد.
دارایی و هستی خویش را بدین نماز می سپاریم تا ما را پناه و پرستاری و نگاهبانی و پاسداری بخشد.
3
ای اهوره مزدا!
ما درنماز [تو] سادمانیم.
ماخواستاریم که نماز گزار باشیم.
ما ستایش را برا پای ایستاده ایم
دارایی وهستی خویش را بدین نماز می سپاریم تا ما را پناه و پرستاری و نگاهبانی وپاسداری بخشد.
«ای آهوره!
این را از تو می¬پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی: چگونه [باید باشد] نیایش فروتنانۀ ددادگان تو!»
4
رهبر اشون پیروزمند است.
بهترین رهبر را بزرگ می داریم.
اوست پدر آفرینش «اشه» و هر آن که از آفرینش «اشه» است، چه مرد و چه زن.
بی گمان، او نیک کنش است.
آن بزرگ نیک زیبا را یاد همی کنیم و بزرگ همی داریم.
آن که با اشه و فراوانی ورادی و دهش ومهربانی جهان را بپرورد، به دستیاری آذر اهوره مزدا پرستار و پاسدار ماست.
5
ای آمشا سپندان!
آنچنان که ما را آفریدید، ما را در پناه خویش گیرید!
ای نیکان!
ما را پناه بخشید!
ای نیکان!
ما را پناه بخشید!
ای امشا سپندان! ای شهریاران خوب کنش!
پناه بخش ما باشید!
«ای مزدا!
من جر تو کسی را نمی¬شنام ؛ پس در پرتو «اشه» ما را پناه بخش!»
6
اندیشه، گفتار، کردار، ستوران و مردمان را از آن سپند مینو دانیم.
[از اوست] که چارپایان رسا، چارپایان درست، زندگی درست و پسران درت داریم.
[از اوست] تندرستی و رسایی و برخورداری ما از پاکی.
بشود که ما درآفرینش دادار اهوره مزدا، فروغ آفریدگار را توانیم دید.
7
ای آذر اهوره مزدا!
ترا نماز می¬گذاریم.
به هنگام بزرگترین آزمایش ایزدی، به سوی ما آی و بخشش و شادامانی بزرگ – خرداد و امرداد- ما را ارزانی دار!
8
سراسر «ستوت یسنیه» را با برترین بندهای آن می ستاییم.
ای مزدا اهوره!
زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن تو دانیم: [پایگاه ] ترین[فروغ – جهان]زبرین را که خورشیدش خوانند.
9
«ستوت یسنیه» را که نخستین دادجهان است، می ستاییم.
هات 59
17-1
................................................................................................................................................................................
127-18
................................................................................................................................................................................
28
بهرام اهوره مزدا آفریده را می¬ستاییم.
سوشیانت پیروز را می¬ستاییم.
[زوت و راسپی:]
این برسم به آیین اشه گسترده و زور و گشتی [برسم] را می¬ستاییم.
روان خویش را می¬ستاییم.
فروشی خویش را می¬ستاییم.
29
همۀ ایزدان اشون را می¬ستاییم.
همۀردان اشونی را می¬ستاییم.: هنگام ردی هاونی، هنگام ردی ساونگهی و ویسیه، هنگام ردی همۀ ردان بزرگ.
«ینگهه هاتم....»
20
[راسپی :]
خوب [و] آنچه بهرت از خوب است ترا باد؛ ترا [و] زوت را!
بشود که پاداش زوت – آن [زوت] در اندیشۀ نیک سرآمد، درگفتار نیک سرآمد، در کردار نیک سرآمد – ترا ارزانی شود!
31
[زوت:]
شد که آنچه بهتر از خوب است، به سوی آید!
مبادا که آنچه بدتر از بد است، به سوی شما آید!
مبادا که آنچه بدتر از بد است ، به سوی من آید!
32
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو.....»
»اشم و هو....»
33
«اهون ویریه....» را می¬ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم.
«فشو شو منثره»ی «هادخت نسک» را می¬ستاییم.
سراسر بخش «ستوت یسنیه» را می¬ستاییم.
«ستوت یسنبه» را می¬ستاییم که نخستین داد جهان است.
34
[زوت:]
«یته اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت را بگوید.
[زوت»]
اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
هات 60
1
[زوت و راسپی :]
«پس براستی، بهترن نیکی ها بهره آن کس خواهد شد که در زندگی استومند و مینوی، ما را به راه راست بهروزی – [راه] جهان اشه که جایگاه اهوره است – رهنمونی کند.
ای مزدا!
دلدادگان تو در پرتو نیک آگاهی وپاکی به تو خواهند پیوست.»
2
بشود که خشنودی و پارسایی و درود و دهش و پذیرش، بدین خانمان ارزانی شود!
بشود که اینک اشه و توانایی و پاداش و فرو خشی و پیشوایی دیر پای این دین اهورایی زرتشت، بدین جا فرود آید!
3
اینک
مبادا که پیوند گله و رمه از این جا بگسلد!
مبادا که پیوند اشه از ما بگسلد!
مبادا که پیوند اشون مرد از ما بگسلد!
مبادا که پیوند دین اهورایی از ما بگسلد!
4
بشود که فروشی¬های پاک نیک اشونان، همراه درمان اشی –[که] به پهنای زمین و درازای رودها وبلندای خورشید[است] – بدین خانمان فرود آیند تا بهروزی [به این خانه] فرا رسد و بر فر و فروغ آن بیفزاید و بتواند در برابر بد خواه پایداری کند!
5
بشود که در این خانه، فرمانبرداری بر نافرمانی، اشتی بر ناسازگاری، رادی بر نارادی، فروتنی بر برتنی، گفتار راست برگفتار ناراست و اشه بر دروج [چیره شود].....
6
بدان سان که امشاسپندان بتوانند تا هنگام پاداش جاودان، در این جا فرمانبرداری و پارسایی و ستایشها و نیایشهای نیک و دهش خوب و دهش دلخواه و دهش دوستانه را دریابند.
7
مبادا که این خانه، هرگز از خوشی فر و هستی و فرزندان برازنده و همراهی دیرپای اشی نیک – آن که اشونان را به خوشی رهنمون است – تهی ماند.
10-8
[زوت:]
.................................................................................................................................................................................
11
تا آن که منش ما شاد شود [و] روان ما کامیاب [و] تن [ما] خورسند باشد که بهشت رسیم.
همچنین پس از آشکار شدن [کردارها] به بارگاه آهورایی [گراییم]، ای مزدا!
12
ای اشه ی بهتر! ای اشه ی زیباتر!
بشود که به دیدار تور سیم.
بشود که به تو نزدیک شویم.
بشود که هماره همنشین تو باشیم.
«اشم و هو .....»
13
«یثه اهو ویریو...»
«اشم و هم....»
«اهون ویریه.....» را می¬ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
هات 61
1
[زوت:]
«اهون ویریه ....» را همی خوانیم در زمین و در آسمان.
«اشم و هو ....» را همی خوانیم در زمن و در آسمان
«ینگهه هاتم ....» خوب ستوده را همی خوانیم در زمین ودر آسمان.
«آفرینگان دهمان» نیک اشون مردان پاک را همی خوانیم در زمین و در آسمان.....
2
راندن و برانداختن اهریمن و آفرینش پتیاره پر گزندش را.
راندن و برانداختن مردان «کخوارد» و زنان «کخواریذی» را.
راندن و برانداختن مرد «کخوارذ» و زن «کخواریذی» را.
3
راندن و برانداختن مردان «کیذ» و زنان «کییذی» را.
راندن و برانداختن مرد «کیذ» و زن «کییذی»را.
راندن و برانداختن دزد و راهزن را.
راندن و برانداختن «زندیک» و جادو را.
راندن و برانداختن مهر آزار ( پیمان شکن) را.
4
راندن و برانداختن کشندگان و دشمنان اشون مرد را.
راندن و برانداختن «اشموغ» و فرمان گزار نا پارسای پرگزند را.
راندن و برانداختن هر دروند نادرست اندیش نادرست گفتار نادرست گفتار نادرست کردار را ای سپیتمان زرتشت!
5
«چگونه دروج را از خود دور برانیم؟»
ما همچون سوشیانتها دروج را از خود خواهیم راند.
ای اشه!
چگونه آن [دروج]را دور توانیم راند، آنچنان که توانایی، ناتوانی را در همۀ هت کشور برافگند، دور راندن و برانداختن سراسر هستی در وند را؟
اهوره را – که نیک خواه آفریدگان است – سرود خوانیم.
هات 62
1
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو....»
ای آذر اهوره مزدا!
ترا ستایش و نیایش، پیشکش خوب، پیشکشی دلخواه، پیشکشی دوستان خواستارم.
تویی برازندۀ ستایش و نیایش.
بشود که تو در این خانمان به ستایش و نیایش برازنده شوی!
خوشا مردی که ترا به آیین اشه بستاید؛ هیزم دردست ، برسمدر دست، شیر در دست، هاون در دست.
2
ای آذر اهوره مزدا!
آن هیزمی که بشاید، ترا باد!
آن بخوری که بشاید، ترا باد!
آن خورشی که بشاید، ترا باد!
آن اندوختهای که بشاید، ترا باد!
برنایی و نگاهبانی توگماشته باد!
[دین] آگاهی به نگاهبانی تو گماشته باد....
3
تا تو دراین خانمان فروزان باشی.
تا تو هماره در این خانمان فروزان باشی.
تا تو در این خانمان روشن باشی.
به روزگارانی دیرپای تا به هنگام رستاخیز تواناو همچنان در هنگامۀ رستاخیز توانا و نیک.
4
ای آذر اهور مزدا!
زود مرا گشایش بخش!
زود مرا پناه بخش!
زود مرا زندگی پر گشایش و پناه بخش !
زود مرا زندگی دراز، دانایی، اشونی، زبان شیوا، روان هوشیار و پس آنگاه خرد فراوان فراگیر نابود نشدنی بخش....
5
پس آنگاه مرا دلیری مردان، همیشه بر پای ایستاده، بی خواب و در آرامگاه [نیز] بیدار، بخش!
مرا فرزندانی رسا و کاردان، دین گستر، کشور[پرور] وانجمن آرا، با هم بالنده، نیک اندیش و از تنگنا رهاننده بخش که خانمان و روستا و شهر و کشور ونام و آوازۀ کشور را افزایش بخشند.
6
ای آذر اهوره مزدا!
مرا آنچه کامروا سازد، ببخش!
اکنون و تا ابد، بهشت اشونان و روشنایی همه گونه اسایش بخش ، مرا ارزانی دار تا من به پاداش نیک ونام نیک و زندگی خوش ردان رسم.
ای سپیتمان[زرتشت]!
آذر اهوره مزدا همه را آواز می دهد؛ آنان را که برایشان شام وچاشت بامداد می پزد.
از همگان خواستار پیشکشی خوب است، پیشکشی دلخواه، پیشکشی دوستانه.
8
آذر به دستهای همۀ روندگان می نگرد:
-چه آورد دوستی، دوستی را؛ آن فرا رونده، آن آرامش گزیده را>
9
اگر از راه رسیده، به ایین اشه هیزم پیشکش آورد و به ایین اشه برسم وگیاه «هذا نئپتا» بگسترد، پس آذر مزدا اهوره – [آن آذر] خشنود ونیازرده – اورا خواستار کامیابی شود:
10
بشود که ترا رمه ای از چار پایان و گروهی از مردان باشد!
بشود که ترا زندگی و منشی ورزیده باشد!
بشود ه زندگی را به شادکامی بسر بری در شبهایی که خواهی زیست!
این است آفرین آذر، کسی را که هیزم خشک روشنی دیدۀ به آیین اشه پاک شده، نزد او آورد.
11
«اشم و هو....»
فرا رفتن و واپس کشیدن و پذیرفتن آبهای نیک را روی آوریم.
12
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیوستیز واهورایی کیشم.
هاونی اشون، ردا اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین!
ساوتگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین.
ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین.
13
[زوت »]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی»]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
هات 63
1
[زوت و راسپی:]
«مزدااهوره» کسانی را که در پرتو «اشه» بهترین پرستشها را بجای می¬آورند، می شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند، به نام می ستایم و با درود [بدانان] نزدیک می-شوم.
شهریاری مینوی نیک تو – شایان تر بخشش آرمانی در پرتو «اشه» - از آن کسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
2
.................................................................................................................................................................................
3
اهوره مزدای اشون، ردا اشونی را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش را می¬ستاییم.
آبها را می¬ستاییم.
روانها و فروشی¬های اشونان را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم...»
«یثه اهو و یریو...»
هات 64
1
[زوت:]
.... چون آنان فرا رسند، جهان به «اشه» گراید.
7-2
.................................................................................................................................................................................
هات 65
5-1
..........................................................................................................................................................
6
بشود که فروشی اشونانی که بودند و هستند، آنان که زاده شده اند و آنان که هنوز زاده نشده اند و آنان که«پادباب» بجای آورند. بدین جا آیند!
7
ای آبهای نیک! ای بهترین آفریدگان مزدا!
آب از آن بد اندیش مباد!
آب از آن بد گفتار مباد!
آب از آن بدکردار مباد!
آب از آن دردین، دوست آزار، مغ آزار، همسایه آزار و خانواده آزار مباد!
آب از آن آنان که اشونان رازیان رسانند، از آن آنان که تن ما را – که کسی را آسیب نپسندیم- گزند رسانند، مباد!
8
آب از آن دزد، تاراجگر، راهزن، پارسا کش، جادو، اشموغ نا پارسا، دروغگ.ی ستمکار وکسی که مردار به خاک سپارد، مباد!
ستیهندگی اینان به خودشان باز گردد. کسی که گزندی را انگیزه شود، همان گزند بدو رسد.
9
ای آبها!
تا بدان هنگام که «زوت» ستایش بجای آورد، در این جا رامش گزینید.
چگونه [«زوت»] با گفتار آزموده، آبهای نیک را ستایش تواند کرد؟
چگونه «زوت» هرگاه که ستایش ناشایست بجای آورد، زبانش بسته شود؟
چگونه گفتارهایی که آموزگار آموزد، به سامان رسد؟
چگونه است آفرین؟
چگونه است خویشکاری؟
چگونه است[آن] رادی که اهوره مزدا به زرتشت آموخت و زرتشت به جهان استومند رسانید؟
10
ای زرتشت!
نخست کام خویش از «آبها» بخواه، پس آنگاه «آب زور» پاکی را که اشونی پالوده باشد، پیش آر و این «باژ» را برخوان:
11
ای آبها!
خواهشی بزرگ از شما دارم؛ آن را به من ارزانی دارید!
آن بخشش بزرگی که در پرتو آن، از فریب و چیرگی دشمن برکنار توان بود.
ای آبها!
از شما چند گونه بخشش خواستارم:
نیرو و فرزندان نیک ( آنچنان که بسیاری از کسان آرزو دارند) بدان سان که کسی در پی زیان رساندن و ستم ورزیدن بدانان و زدن و ربودن وکشتن آنان نباشد.
12
[زوت و راسپی:]
ای آبها! ای زمینها! ای گیاهان!
ای امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش! ای نیکان نرینه و مادینه! ای داداران نیک!
ای فروشی های نیک زورمند در همه جا پیروز اشونان!
ای مهر فراخ چراگاه!
ای سروش پارسای برزمند!
ای رشن راست ترین!
ای آذر پسر اهوره مزدا!
ای اپام نپات، رد بزرگوار و شهریار تیز اسب!
ای اشونان ! ای بهترین بخشندگان!
این بخشش راازهمۀ [شا] ایزدان خواستارم:
13
ای آبها . .............................................................................................................................................................
[زوت:]
آنچه بزرگتر از این است، آنچه بهتر از این است، آنچه زیباتر از این است و آنچه ارزشمندتر از این است، ما را ارزانی دارید، ای ایزدان اشون!
شما که توانایید بدانچه خواستارید، تندتر و تیزتر از باژ این [پاره از] گاهان:
«بهترین خواست درست کرداران – ساختن جهان نو – را برآورد.»
15
«ای مزدا! ای آن که زمین و آب و گیاهان را آفریدی!
مرا با سپندترین مینو [ی خویش] رسایی و جاودانگی بخش ودر پرتو منش نیک، توش و توان و پایداری [ارزانی دار و] ا ز آموزشهای خود بهره مند کن.»
16
.................................................................................................................................................................................
18-17
.................................................................................................................................................................
19
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو.....» که زوت مرا بگوید
[زوت:]
«آثارتوش اشات چیت هچا.....» که پارسا مرد دانا بگوید.
هات 66
1
[زوات و راسپی :]
« اشم و هو....»
«به آیین اشه می دهم این زور آمیخته به هوم آمیخته به شیر آمیخته به هذانئپتای به آیین اشه نهاده، ترا ای [آب] اهورایی اهوره، خشنودی اهوره مزدا، امشا سپندان، سروش پارسا و آذر اهوره مزدا، رد بزرگوار اشون را.
16-2
.................................................................................................................................................................
19-17
[زوت و راسپی:]
به آیین اشه می دهم این زور آمیخته به هوم آمخته به شیرآمیختهبه هذا نئپتای به آیین اشه نهاده ، ترا ای [آب] اهورایی اهوره ؛ خشنودی............................................................................................
هات 67
4-1
.................................................................................................................................................................
5
بشود که او به آیین اشه به سوی ما آید.
8-6
[زوت و راسپی:]
.................................................................................................................................................................
هات 68
1
ای [آب] اهورایی اهوره!
اینک این نیایش، ترا می گزاریم؛ از آن رو که از تو روی برتافتیم و ترا آزردیم.
بشود که این زور آمیخته به هوم آمیخته به شیر آمیخته به هذا نئپتا را از ما بپذیر ای [آب] اهورایی اهوره!
2
بشود که تو به من زوت روی آوری شیر و چربی را، تندرستی و درمان را، گشایش و بالندگی را، زندگی خوش و گرایش به اشه را، نیکنامی و آسایش روان را، پیروزی و افزایش گیتی را.
3
ای [آب] اهورایی اهوره!
می ستاییم ترا بازور [و] اندیشۀ نیک.
ای [آب] اهورایی اهوره!
می ستاییم ترا با زور [و]گفتار نیک.
ای [آب] اهورایی اهوره!
می ستاییم ترا با زور [و] کردار نیک.
4
روشنی اندیشه را، روشنی گفتار را، روشنی کردار، زندگی خوش روان را، افزایش گیتی را و زندگی خوش کسی را که به اشه گراید.
5
ای[آب] اهورایی اهوره!
مرا بهترین سرای اشونان ببخش!
مرا روشنایی همه گونه خوشی دهنده ببخش!
ای[آب] اهورایی اهوره!
مرا پسران کارآمد- که خانمان و روستا و شهر وکشور و نام و آوازۀ کشو را افزایش دهند- ببخش!
6
ای[آب[ اهورایی! ترا می ستاییم.
دریای فراخ کرت را می¬ستاییم.
همۀ آبهای روی زمین را می¬ستاییم: [خواه] ایستاده، [خواه] روان، [خواه] چشمه، [خواه] رود و[خواه آب] برف وباران.
7
با چنین ستایش ونیایشی – که شما را شایسته ترین ستایش ونیایش است – به آیین اشه؛ بهترین آبهای نیک مزدا آفریدۀ اشون را می ستاییم.
آب نیک را می ستاییم.
8
شیر و چربی وآب روان وگیاه بالنده را می ستاییم؛
پایداری [در برابر] آز دیو آفریده، پایداری [در برابر] دشمنی موش پری و درهم شکستن اورا ، چیرگی بر اشموغ نا پارسا و ستمکار پر گزند و باز گردانیدن دشمنی [ایشان] را و پایداری [در برابر] دشمنی دیوان ومردمان [دروند] را.
9
ای [آب] اهورایی اهوره!
به ستایش ما گوش فراده!
ای [آب] اهورایی اهوره!
به ستایش ما خشنود باش!
[زوت:]
[هنگام] ستایش ما، هنگام ستایش بسیار و ستایش خوب و پیشکش آوردن زور نیک، به یاری ما بیا و نزد ما جای بگزین.
10
ای آبهای نیک آهورایی اهوره!
کسی که شما را با بهترین زور، با زیباترین زور، بازوری که اشونی آن را پالوده باشد، بستاید...
11
«اهمایی رئشچه....» او را فروغ و فر، او را تندرستی، او را پایداری تن، اورا پیروزی تن، اورا خواستۀ بسیار آسایش بخش، او را فرزندان کارآمد، او را زندگی دیرپای، اورا بهترین هستی اشونان و روشنایی همه گونه آسانی بخش...
12
.... ارزانی دارید ای آبهای نیک!
به من – زوت – ستایشگر و به ما مزدا پرستان نیایشگر و به دوستان و پیروان و پیشوایان و آموزندگان ومردان و زنان ونا برنایان و پسران و دختران برزیگران....
13
.... آنان که برجای خویش پایداری توانند کرد، چیره شدن بر نیاز و تنگدستی را که با تاخت و تاز لشکر دشمن و ستیزه [و] کینه وری، روی آورد.
[چنان کن که آنان]، راست ترین راه را بجوینند و بیابند؛ [راهی] که راست ترین راه است به سوی «اشه» و به سوی بهترین هستی اشونان و به سوی روشنایی همه گونه آسانی بخش.
«ریثه اهو ویریو....»
14
[زوت:]
زیستگاه خوب و آرام و پایدار خواستارم خانواده¬ای را که این زورها در آن درآیند.
زیستگاه خوب و آرام و پایدار خواستارم همۀ خانواده های مزداپرستان را.
ای آذر!
ترا با پیشکشی خوب، با پیشکشی دلخواه و با پیشکشی دوستانه آفرین می¬خوانم.
ای [آب] اهورایی!
ترا با ستایش خوب آفرین خوانم.
15
رامش خواستارم این سرزمین دارای چراگاهـ [ـهای] خوب را.
هر آنچه را در زمین و آسمان خوب و پاک است، برای [شما] خواهم.
هزار درمان [برساد] ! ده هزار درمان [برساد]!
.................................................................................................................................................................
19
[راسپی:]
فراخی و آسایش آرزومندم سراسر آفرینش اشه را.
تنگی و دشواری آرزومندم سراسر آفرینش دروج را.
بشود که چنان پیش آید؛ آنچنان که من آرزومندم.
« هومتنم...» .....................................................................................................................................................
ایزد نیک«آدا» و اشی نیک را بدین جا فرو همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................
[اینک] آنچه را آرزوی ماست، به ما ارزانی دارید، ای کسانی که می¬توانید خواهش ما را برآورید!
ای آبها!
ما را فروغ و ر بخشید: آن نیکی که [دیگران را] پیش از این بخشیدید.
22
[زوت وراسپی:]
نماز [می¬گزاریم] اهور مزدا را.
نماز [می¬گزاریم] امشا سپندان را.
نماز [می¬گزاریم] مهر فراخ چراگاه را.
نماز [می¬گزاریم] خورشید تیز اسب را.
نماز [می¬گزاریم]گوش را.
نماز [می¬گزاریم]«گیه» را.
نماز [می¬گزاریم] فروشی زرتشت سپیتمان اشون را.
نماز [می¬گزاریم] همۀ آفرینش اشه را که بود و هست و خواهد بود.
23
در پرتو منش نیک وشهریاری مینوی واشه، تن [ما] را به کام [ما] ببالان.
این بلندترین روشنی در میان [روشنیهای] بلند را.
سرانام که تو – [ای مزدا!] – با سپندن مینو فرا خواهی رسید.
«اشم وهو...»
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
................................................................................................................................................................................
24
[زوت و راسپی:]
نماز می گزاریم شما را ای «گاهان» اشون!
................................................................................................................................................................................
[زوت و راسپی:]
................................................................................................................................................................................
«اشم و هو....»
«سپنتمدگاه» را می ستاییم تابدین جا در آید.
«ینگهه هاتم ....»
هات 69
1
[زوت و راسپی:]
................................................................................................................................................................................
2
................................................................................................................................................................................
شهریاری مینوی نیک تو – شایان ترین بخشش آرمانی ....
هات 70
1
[زوت:]
آنان را خواستار ستایشم.
خواستار آنم که درود گویان نزدآنان درآیم.
آن امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش.
آن بغ، آن رد را می ستاییم، آن اهوره مزدا، دادار پناه بخش و پدید آورندۀ همۀ نیکیها راو
آن رد را می ستاییم، آن زرتشت سپیتمان را.
2
همگان را از آنچه به ما داده شده است، بدرستی بیاگاهانیم: آنچه از اهوره مزدا، آنچه از بهمن، آنچه از اردیبهشت، آنچه از شهریور، نچه از سپندارمذ، آنچه از خرداد [و] امرداد، آنچه از گوش تشن، آنچه از گوشورون و آنچه از آذر هوره مزدا [است.]
3
آنچه از سروش پارسا، آنچه از رشن راست ترین، آنچه از مهر فراخ چراگاه، آنچه از باد اشون، آنچه از دین نیک مزدا پرستی، آنچه از افرین اشونی نیک، آنچه از پیمان شناسی اشونی نیک و آنچه از بی آزاری اشونی نیک [است].
4
تا ما «منثره» را بسیار بگسترانمی؛ تا سوشیانتهای کشورها پاداش مردمان را بانگ برآورند.
بشود که [ماهمچون] سوشیانها شویم.
بشود که [ما] پیروز شویم.
بشود که ما از دوستان ارجمند اهوره مزدا شویم، ما مردان اشونی که به اندیشۀ نیک می اندیشیم، به گفتار نیک سخن می گوییم و به کردار نیک رفتار می¬کنیم....
5
«تا منش نیک به سوی ما آید» ؛ آنگاه [روانم] به بخشایش شادی انگیز رسد.
«چگونه روانم به شادی روز افزون خواهد رسید؟»
6
فرا رفتن و واپس کشیدن آبهای نیک و پذیرفتن آنها را می ستاییم.
رد بزگوار ، شهریار شیدور، اپام نپات تیز اسب را می ستاییم.
سراسر آفرینش اشه، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین ما را بشنوید
.................................................................................................................................................................................
«ینگهه هاتم....»
هات 71
1
[زوت و راسپی:]
فرشوشتر اشون از زرتشت اشون پرسید:
ای زرتشت!
نخست پاسخ گوی: کدام است بر شمردن ردان؟ کدام است پایان گاهان؟
2
آنگاه زرتشت گفت:
اهورا مزدای اشون ، رد اشونی را می¬ستاییم.
زرتشت اشون، ردا اشونی را می¬ستاییم.
فروشی زرتشت اشون را می¬ستاییم.
امشا سپندان آشون را می¬ستاییم.
3
فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان جهان ومبنوی را می¬ستاییم.
کارآمدترین رد، چالاک ترین ایزد را که در میان ردان اشونی ، فرا رسنده تر و [یه ستایش] سزاوارتر است، می¬ستاییم.
خشنودی رد [اشون] و رد اشونی را که کامکارتر است، می¬ستاییم.
4
اهوره مزدا اشون،رد اشونی را می¬ستاییم.
همۀ پیکر اهورامزدا را می¬ستاییم.
همۀ امشا سپندان را می¬ستاییم.
همۀ ردان اشونی را می¬ستاییم.
همۀ دین مزدا پرستی را می¬ستاییم.
همۀ سرودها را می¬ستاییم.
5
همۀ «منثره» ی ورجاوند را می¬ستاییم.
همۀ داد دیو ستیز را می¬ستاییم.
همۀ روش دیرین را می¬ستاییم.
همۀ ایزدان اشون مینوی و جهانی را می¬ستاییم.
همۀ فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
6
همۀ آفرینش مزدا آفریدۀ اشه را می ستاییم که اشون آفریده شدند؛ اشون ساخته شدند؛ پیرو دین اشه اند؛ اشونانند؛ نزداشونان؛ اشون به شمار می آیندو نزد اشونان، سزاوار ستایشند.
همۀ پنج «گاهان» را می¬ستاییم.
همۀ «یسنه» و فرا رفتن و واپس کشیدن آبها و پذیرفتن آنها را می¬ستاییم.
7
همۀ «ستوت یسنیه» را می¬ستاییم.
همۀ سخنان مزدا فرستاده را می¬ستاییم: آن سخنان کوبندۀاندیشۀ بد، کوبندۀ گفتار بد، کوبندۀ کردار بد را.
آنها اندیشۀ بد وگفتار بد و کردار بد را بنگرند.......
8
... آنگاه همۀ اندیشۀ بد را از هم بگسلند؛ همۀ گفتار بد را از هم بگسلند؛ همۀ کردار بد را از هم بگسلند؛ آنچنان که بدرتسی بتوان پنداشت که اتش، هیزم خشک پاک شدۀ خوب برگزیده را از هم بگسلد، برافزوده و بسوزد.
نیرو و پیروزی و فر و توان همۀ این باژها را می¬ستاییم.
9
همۀ آبهای چشمه [ساران] و [آبهای] روان در رودها را می¬ستاییم.
تنه وریشه همۀ گیاهان را می¬ستاییم.
سراسر زمین را می¬ستاییم.
سراسر آسمان را می¬ستاییم.
همۀ ستارگان و ماه و خورشید را می¬ستاییم.
سراسر آنیران را می¬ستاییم.
همۀ جانوران آبی و زیر زمینی و پرنده و رونده و چرنده را می¬ستاییم.
10
ای اهوره مزدای خوب کنش!
همۀ آفرینش نیک اشه را که تو فراوان و نیک بیافریدی، می¬ستاییم.
آن آفریدگان ترا که به آیین بهترین اشه، برازنده ستایش وسزاوار نیایشند، می¬ستاییم.
همۀ کوههای بخشنده آسایش اشه را می¬ستاییم.
همۀ دریاهای مزدا آفریده را می¬ستاییم.
همۀ آتشها را می¬ستاییم.
همۀ سخنان راست گفته را می¬ستاییم.
11
همۀ اینان را با پیوستگی با اردیبهشت، با پیوستگی با سپندارمذ می¬ستاییم؛ پناه [بخشی] و سرداری و نگاهبانی ونگاهداری را.
بشود که مایه زندگی خوب من باشید1
با گاهان اشون، ردان و فرمانروایان اشون را همی خوانم و ستاییم، پناه بخشی و سرداری و نگاهبانی و نگاهدرای را.
بشود که مایۀ زندگی خوب من باشید!
برای خود و روان خود،[شما را] همی خوانیم و ستاییم، پناه [بخشی] و سرداری ونگاهبانی ونگاهداری را.
12
خرداد اشون، رداشونی را می¬ستاییم.
امرداد اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
پرسش اهورایی اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
دین اهورایی اشون ، رد اشونی را می¬ستاییم.
«یسنه، هفت هات» توانای اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
13
زرتشت اشون آرزومند است که دوست، [دوست را] پناه بخشد، پارسایی ، پارسایی دیگر و دوستی ، دوستی دیگر را یاوری کند.
این است بهترین [سخنی] که ترا می¬گویم:
«نیک خواه دروند، خود دروند است واشون کسی است که دوست اشونان باشد.»
14
آری؛ این بهترین سخن را اهوره مزدا به زرتشت گفت:
ای زرتشت!
این سخن را در واپسین دم زندگی ازبر بخوان...
15
زیرا اگر تو – ای زرتشت ! – این سخن را در واپ=سین دم زندگی از بربخوانی، من – اهوره مزدا – روان تر از بدترین زندگانی، دور بدارم. به اندازۀ دراز و پهنای این زمین دور بدارم و این زمین را به
همان اندازه دراز ات که پهنا.
16
ای پارسا!
اگر خواستاری که در این جا از «اشه» بهره مند شوی و روان تو از فراز چینودپل بگذرد و با برخورداری از «اشه» به بهترین هستی رسی، کامروایی خویش را «اشتودگاه» برخوان.
[زوت وراسپی:]
«مزدا اهوره ی به همه کار توانا چنین برنهاده است:
بهروزی از آن کسی است که دیگران را به بهروزی برساند، نیرو و پایداری را براستی از تو خواستارم.
ای آرمیتی!
برای نگاهبانی از اشه، فر و شکوهی را که پاداش زندگی در پرتو منش نیک است، به من ارزانی دار.»
17
کار و منش نیک را می ستاییم/
منش نیک و کار را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر تیرگی را، پایداری در [برابر] شیون ومویه را.
[زوت:]
درستی و درمان را می¬ستاییم.
پرورش و بالیدن را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر دردها و بیماریها را.
18
گفتار سراسر خواند] گاهان را می¬ستاییم.
گفتار نیمه خواندۀ گاهان را می¬ستاییم.
گاهان، ردان وفرمانروایان اشون را می¬ستاییم.
«ستوت یسنیه»، نخستین دادجهان را می¬ستاییم.
سراسر بخش «ستوت یسنیه» را می¬ستاییم.
روان خود را می¬ستاییم.
فروشی خود را می¬ستاییم.
21-9
.......................................................................................................................................................
22
.......................................................................................................................................................
24-23
.......................................................................................................................................................
«ینگهه هاتم ....»
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو....»
25
.......................................................................................................................................................
اینچنین ، مزدا به یاری اشه گیاهان را از زمین برویانید.
28-26
.......................................................................................................................................................
31-29
.......................................................................................................................................................
هات 72
5-1
.......................................................................................................................................................
6
.......................................................................................................................................................
7
.......................................................................................................................................................
8
ستایش ونیایش و نیرو و توان ارزومندم ترا ای آذر اهوره مزدا!
«اشم و هو...»
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو و یریو...»
ستایش و نیایش و نیرو وتوان آرزومندم اهوره مزدا ای رایومند فره مند را، آمشا سپندان را ، مهر فراخ چراگاه را، رام بخشندۀ چراگاه خوب را، خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را و اندر وای زبر دست را.
.......................................................................................................................................................
[زوت:]
ستایش و نیایش و نیرو وتوان آرزومندم ترا ای آذر اهوره مزدا!
[زوتو راسپی:]
«اشم وهو...»
9
.......................................................................................................................................................
«اشم و هو....»
هزار درمان [برساد] ! ده هزار درمان [برساد]!
ای مزدا!
به یاری من بیا.
«ام»ی نیک آفریدۀ بررمندن و بهرام اهوره آفریده و او پرتاب پیروز را [می ستاییم]
10
رام بخشندۀ چراگاه خوب واندر وای زبردست، دیدبان دیگر آفریدگان را و آنچه را از تو – ای اندر وای! – که از سپند مینوست [می ستاییم].
«ثواش» جاودان، زروان بی کرانه و زمانۀ جاودانی را [می ستاییم].
«اشم و هو....»
11
راه یکی [است و] آن [راه] اشه [است]؛ همۀ دیگر [راهها] بیراهه [است].
زرتشت : ویسپرد
کرده نهم
1
هوم های آماده شده و زور های فراهم شده - آنچه فراهم شده است و آنچه فراهم خواهد شد - پیروز مندان آزار شکن اند که از درمان اَشی برخوردارند؛که از درمان چیستی برخوردارند ؛که از در مان مزا برخور دارند ؛ که از درمان زرتشت برخوردارند ؛ که از درمان زرتشتوم برخوردارند .
2
درمانی که اَشون فرخنده ،آتربان فرخنده گردش کننده « در بیرون از کشور» ، دین نیک مزداپ رستی ، آفرین اَشونی نیک ، پیمان شناسی اَشونی نیک و بی آزاری اَشونی از آن برخوردارند .
3
نوید می دهیم و می آگاهانیم و درهم می فشریم و فرو می نهیم و می ستاییم و از بر می خوانیم :
هوم های توانای اَشون ، بی آلایشند ؛ به آیین اَشه فراهم آورده شده اند و به آیین اَشه فراهم آورده خواهند شد؛ به آیین اَشه از آن ها آگاهی داده شده است و به آیین اَشه از آنها آگاهی داده خواهد شد ؛ به آیین اَشه فشرده شده اند و با آیین اَشه فشرده خواهند شد .
4
نیروی نیرومند را، پیروزی نیرومند را ، اِرث ی نیرومند را ، اَشی نیرومند را ، چیستی نیرومند را ، پروتات نیرومند را ، اَوپرتات نیرومند را، ایزدان نیرومند را ، اِمشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیکبسر می برند و امشا سپندان بانوان را .
5
خرداد و امرداد و گوش و تَشَن و گو شو روَن وآذر به نام خوانده شده وهَدیش برخوردار از اَشونی ، خوراک ، آسایش و آمرزش را .
2
درمانی که اَشون فرخنده ،آتربان فرخنده گردش کننده « در بیرون از کشور» ، دین نیک مزداپ رستی ، آفرین اَشونی نیک ، پیمان شناسی اَشونی نیک و بی آزاری اَشونی از آن برخوردارند .
3
نوید می دهیم و می آگاهانیم و درهم می فشریم و فرو می نهیم و می ستاییم و از بر می خوانیم :
هوم های توانای اَشون ، بی آلایشند ؛ به آیین اَشه فراهم آورده شده اند و به آیین اَشه فراهم آورده خواهند شد؛ به آیین اَشه از آن ها آگاهی داده شده است و به آیین اَشه از آنها آگاهی داده خواهد شد ؛ به آیین اَشه فشرده شده اند و با آیین اَشه فشرده خواهند شد .
4
نیروی نیرومند را، پیروزی نیرومند را ، اِرث ی نیرومند را ، اَشی نیرومند را ، چیستی نیرومند را ، پروتات نیرومند را ، اَوپرتات نیرومند را، ایزدان نیرومند را ، اِمشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیکبسر می برند و امشا سپندان بانوان را .
5
خرداد و امرداد و گوش و تَشَن و گو شو روَن وآذر به نام خوانده شده وهَدیش برخوردار از اَشونی ، خوراک ، آسایش و آمرزش را .
6
سرود های ستایش و نیایشو آفرین خوانی اهوره مزدا و امشا سپندان ، ردان اَشون بزرگواررا ،
ستایش و نیایش برترین رد را ، اَشی سرآمد و نماز رد پسند سرآمد را .
7
منثره را ، دین مزدا پرستی را ، ستوت بسنیه را ، همۀ ردان را ، همۀ نماز های رد پسند را .
سراسر آفرینش اَشه ، ستایشو نیایش و خشنودی و آفرین خوانی ما را بشنوند ؛ در اغاز ، همچنان که در انجام .
زوت :
«یثه اهو و یَریو . . . »که آتوخش مرا بگوید .
راسپی :
«اَثارتوش اَشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
« ینگهه هاتم . . . »
هوم های آماده شده و زور های فراهم شده - آنچه فراهم شده است و آنچه فراهم خواهد شد - پیروز مندان آزار شکن اند که از درمان اَشی برخوردارند؛که از درمان چیستی برخوردارند ؛که از در مان مزا برخور دارند ؛ که از درمان زرتشت برخوردارند ؛ که از درمان زرتشتوم برخوردارند .
2
درمانی که اَشون فرخنده ،آتربان فرخنده گردش کننده « در بیرون از کشور» ، دین نیک مزداپ رستی ، آفرین اَشونی نیک ، پیمان شناسی اَشونی نیک و بی آزاری اَشونی از آن برخوردارند .
3
نوید می دهیم و می آگاهانیم و درهم می فشریم و فرو می نهیم و می ستاییم و از بر می خوانیم :
هوم های توانای اَشون ، بی آلایشند ؛ به آیین اَشه فراهم آورده شده اند و به آیین اَشه فراهم آورده خواهند شد؛ به آیین اَشه از آن ها آگاهی داده شده است و به آیین اَشه از آنها آگاهی داده خواهد شد ؛ به آیین اَشه فشرده شده اند و با آیین اَشه فشرده خواهند شد .
4
نیروی نیرومند را، پیروزی نیرومند را ، اِرث ی نیرومند را ، اَشی نیرومند را ، چیستی نیرومند را ، پروتات نیرومند را ، اَوپرتات نیرومند را، ایزدان نیرومند را ، اِمشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیکبسر می برند و امشا سپندان بانوان را .
5
خرداد و امرداد و گوش و تَشَن و گو شو روَن وآذر به نام خوانده شده وهَدیش برخوردار از اَشونی ، خوراک ، آسایش و آمرزش را .
2
درمانی که اَشون فرخنده ،آتربان فرخنده گردش کننده « در بیرون از کشور» ، دین نیک مزداپ رستی ، آفرین اَشونی نیک ، پیمان شناسی اَشونی نیک و بی آزاری اَشونی از آن برخوردارند .
3
نوید می دهیم و می آگاهانیم و درهم می فشریم و فرو می نهیم و می ستاییم و از بر می خوانیم :
هوم های توانای اَشون ، بی آلایشند ؛ به آیین اَشه فراهم آورده شده اند و به آیین اَشه فراهم آورده خواهند شد؛ به آیین اَشه از آن ها آگاهی داده شده است و به آیین اَشه از آنها آگاهی داده خواهد شد ؛ به آیین اَشه فشرده شده اند و با آیین اَشه فشرده خواهند شد .
4
نیروی نیرومند را، پیروزی نیرومند را ، اِرث ی نیرومند را ، اَشی نیرومند را ، چیستی نیرومند را ، پروتات نیرومند را ، اَوپرتات نیرومند را، ایزدان نیرومند را ، اِمشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیکبسر می برند و امشا سپندان بانوان را .
5
خرداد و امرداد و گوش و تَشَن و گو شو روَن وآذر به نام خوانده شده وهَدیش برخوردار از اَشونی ، خوراک ، آسایش و آمرزش را .
6
سرود های ستایش و نیایشو آفرین خوانی اهوره مزدا و امشا سپندان ، ردان اَشون بزرگواررا ،
ستایش و نیایش برترین رد را ، اَشی سرآمد و نماز رد پسند سرآمد را .
7
منثره را ، دین مزدا پرستی را ، ستوت بسنیه را ، همۀ ردان را ، همۀ نماز های رد پسند را .
سراسر آفرینش اَشه ، ستایشو نیایش و خشنودی و آفرین خوانی ما را بشنوند ؛ در اغاز ، همچنان که در انجام .
زوت :
«یثه اهو و یَریو . . . »که آتوخش مرا بگوید .
راسپی :
«اَثارتوش اَشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
« ینگهه هاتم . . . »
زرتشت : ویسپرد
کرده دهم
1
زوت :
خواستار ستایم کشورهای اَرزهی ، سَوهی ، فرد ذَفشو ، ویدَ ذفشو ، وُاور جرشتی و این کشور خشونیَرثَ را .
2
خواستار ستایشم هاون سنگین ، هاون آهنین تشت زور، ورس هوم پالای وترا، ای به رسم با آیین اَشه گسترده .
خواستار ستایشم اَهون و یریه . . . و پایدار مزداپرستی را .
خواستار ستایشم فروشی های نیرومند پیروز اَشونان را .
خواستار ستایشم فَروَشی های نخستین آموزگاران کیش ، فروَشی های نیکان و فَروَشی روان خویش را .
خواستار ستایشم همه رَدان اَشونی ، همۀنیکی دهندگان - ایزدان اَشون مینوی و جهانی - را که به آیین بهترین اَشه برازنده ستایش و سزاوار نیایشند .
من خَستویم
ساونگهی و ویسیه ی اَشون ، رد اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
ردان روز و گاههاو ماه و گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
زوت :
« یثه اهو ویریو . . . » که روت مرا بگوید .
راسپی :
« یثه اهو یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اَثار توش اَشات چیت هچا . . . »که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت :
خواستار ستایم کشورهای اَرزهی ، سَوهی ، فرد ذَفشو ، ویدَ ذفشو ، وُاور جرشتی و این کشور خشونیَرثَ را .
2
خواستار ستایشم هاون سنگین ، هاون آهنین تشت زور، ورس هوم پالای وترا، ای به رسم با آیین اَشه گسترده .
خواستار ستایشم اَهون و یریه . . . و پایدار مزداپرستی را .
خواستار ستایشم فروشی های نیرومند پیروز اَشونان را .
خواستار ستایشم فَروَشی های نخستین آموزگاران کیش ، فروَشی های نیکان و فَروَشی روان خویش را .
خواستار ستایشم همه رَدان اَشونی ، همۀنیکی دهندگان - ایزدان اَشون مینوی و جهانی - را که به آیین بهترین اَشه برازنده ستایش و سزاوار نیایشند .
من خَستویم
ساونگهی و ویسیه ی اَشون ، رد اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
ردان روز و گاههاو ماه و گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
زوت :
« یثه اهو ویریو . . . » که روت مرا بگوید .
راسپی :
« یثه اهو یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اَثار توش اَشات چیت هچا . . . »که پارسا مرد دانا بگوید .
زرتشت : ویسپرد
کرده سیزدهم
زوت :
اهوره مزدای اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
زرتشت اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
فروشی زرتشت را می ستاییم .
امشاسپندان اَشون را می ستاییم .
فروشی های نیک توانای پاک اَشونان جهانی و مینوی را می ستاییم .
کارآمد ترین رد ، چالاک ترین ایزد که در مین ردان اَشونی فرارسنده تر و به تایش سزاوارتر است ، می ستاییم .
خشنودی رد اَشون و رد اَشونی را که کامکارتر ات می ستاییم .
1
براستی اهوره مزدا را می ستاییم .
براستی اماسپندان را می ستاییم .
براستی سراسر منثره را می ستاییم .
براستی زرتشت آراسته به منثره را می ستاییم .
پاداش اششونان را می ستاییم .
آرزوی اَمشاسپندان را می ستاییم .
نخستین آن سه گانه «نخستین سه هات گاهان » را که به هیچ درگ و لغزشی سروده شود، می ستاییم .
2
براستی . . . «6سطر اول بند 1 همین کرده»
دو گانه پیشین از این سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود می ستاییم .
3
براستی. . . «6سطر اول بند1 همین کرده »
نخستین آن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود می ستاییم .
دو گانه پیشین از آن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی سروه شود می ستاییم .
هریک از آ ن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود می ستاییم .
هاتها ، پتمان ها ، واژ ه ها و بند های هر یک از آن سه گانه پیشین را که بی درنگ و لغزشی سروده شود - چه خوانده ، چه باژ گرفته ، چه سروده ، چه ستوده می ستاییم
ای آذر اهوره مزدا ! ای اَشون! ای رد اَشونی!
ترا می ستاییم . . . «بند5 کرده 7»
اهوره مزدای اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
زرتشت اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
فروشی زرتشت را می ستاییم .
امشاسپندان اَشون را می ستاییم .
فروشی های نیک توانای پاک اَشونان جهانی و مینوی را می ستاییم .
کارآمد ترین رد ، چالاک ترین ایزد که در مین ردان اَشونی فرارسنده تر و به تایش سزاوارتر است ، می ستاییم .
خشنودی رد اَشون و رد اَشونی را که کامکارتر ات می ستاییم .
1
براستی اهوره مزدا را می ستاییم .
براستی اماسپندان را می ستاییم .
براستی سراسر منثره را می ستاییم .
براستی زرتشت آراسته به منثره را می ستاییم .
پاداش اششونان را می ستاییم .
آرزوی اَمشاسپندان را می ستاییم .
نخستین آن سه گانه «نخستین سه هات گاهان » را که به هیچ درگ و لغزشی سروده شود، می ستاییم .
2
براستی . . . «6سطر اول بند 1 همین کرده»
دو گانه پیشین از این سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود می ستاییم .
3
براستی. . . «6سطر اول بند1 همین کرده »
نخستین آن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود می ستاییم .
دو گانه پیشین از آن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی سروه شود می ستاییم .
هریک از آ ن سه گانه را که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود می ستاییم .
هاتها ، پتمان ها ، واژ ه ها و بند های هر یک از آن سه گانه پیشین را که بی درنگ و لغزشی سروده شود - چه خوانده ، چه باژ گرفته ، چه سروده ، چه ستوده می ستاییم
ای آذر اهوره مزدا ! ای اَشون! ای رد اَشونی!
ترا می ستاییم . . . «بند5 کرده 7»
زرتشت : ویسپرد
کرده بیست و یکم
« اَشم وُهو . . . »
« مزدا اهورا کسانی را که . . . » ( گاه . یس. 51، بند 22 .)
« بشود که در اینجا. . . » (یس. 15 بند 3)
راسپی :
ای مزد پرست . . . (بند های 5-1 کرده 15 در این نقل ، به جای هفت ات ها هفت هات پسین می اید و مقصود ار آن هات 52 یسنه است .)
اَشم وُهو . . .
خشنودی یسنه ( هفت هات پسین ) را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین .
زوت :
« یثه آهو و یریو . . . » که آترو خش مرا بگوید .
راسپی :
« اَثار توش اَشات چیت هچا .. . م که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت :
اهوره مزدای اَشون ، رد اَشونی را م یستاییم .
........................................................................................................................................« هفت هات یسنه( از هات 35 تا پایان هات 41) در اینجا تکرار شود.
یسنه (هفت هات پسین ) پیروز مند اَشون را می ستاییم .
« ینگهه هاتم . . . »
.............................................................................................................................................................( تمام هات 42 یسنه از آغاز تا پایان بند 6 در اینجا تکرار می شود )
زوت :
اهوره مزدای اَشون . . . ( سر آغاز کرده 13)
یسنه ( هفت هات پسین ) پیروز مند اَشون . . . ( دنباله بند 1 کرده 14)
به دانش خویش. . . ( بند 2 کرده 14)
1
آبهای نیک و گیاهان بارور و فرورشی های اَشونان را ستایش و نیایش می پذیرم .
همه ی نیکیها : آن آبها و آن گیاهان وآن فروشی های اَونان را ستایش و نیایش می پذیرم .
2
گاو (نخستین جانور) ، گیه ( کیومرث ) و منثره ور جاوند بی آلایش کار آمد را ستایش و نیایش می پذیرم .
ای اهوره مزدا!
ترا ستایش و نیایش می پذیرم .
ای زرتشت !
ترا ستایش و نیایش می پذیرم .
ای رد بزرگوار!
ترا ستایش و نیایش می پذیرم .
ای امشا سپندان !
شما را ستایش و نیایش می پذیرم .
3
نیوشایی و آمرزش را می ستاییم .
نیوشایی و آمرزش نیایشگر را می ستاییم .
رادی و دهشی را که در میان همکیشان است را می ستاییم .
نماز نیک بی فریب و آزار را می ستاییم .
یسنه ( هفت هات پسین ) را میستاییم .
ستایش یسنه هفت هات پسین را می ستاییم .
ما می ستاییم هات ها، پتمان ها، واژه هاو بند های یسنه (هفت هات پسین ) را چه خوانده ، چه باژ گرفته ، چه سروده ، چه ستوده .
« مزدا اهورا کسانی را که . . . » ( گاه . یس. 51، بند 22 .)
« بشود که در اینجا. . . » (یس. 15 بند 3)
راسپی :
ای مزد پرست . . . (بند های 5-1 کرده 15 در این نقل ، به جای هفت ات ها هفت هات پسین می اید و مقصود ار آن هات 52 یسنه است .)
اَشم وُهو . . .
خشنودی یسنه ( هفت هات پسین ) را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین .
زوت :
« یثه آهو و یریو . . . » که آترو خش مرا بگوید .
راسپی :
« اَثار توش اَشات چیت هچا .. . م که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت :
اهوره مزدای اَشون ، رد اَشونی را م یستاییم .
........................................................................................................................................« هفت هات یسنه( از هات 35 تا پایان هات 41) در اینجا تکرار شود.
یسنه (هفت هات پسین ) پیروز مند اَشون را می ستاییم .
« ینگهه هاتم . . . »
.............................................................................................................................................................( تمام هات 42 یسنه از آغاز تا پایان بند 6 در اینجا تکرار می شود )
زوت :
اهوره مزدای اَشون . . . ( سر آغاز کرده 13)
یسنه ( هفت هات پسین ) پیروز مند اَشون . . . ( دنباله بند 1 کرده 14)
به دانش خویش. . . ( بند 2 کرده 14)
1
آبهای نیک و گیاهان بارور و فرورشی های اَشونان را ستایش و نیایش می پذیرم .
همه ی نیکیها : آن آبها و آن گیاهان وآن فروشی های اَونان را ستایش و نیایش می پذیرم .
2
گاو (نخستین جانور) ، گیه ( کیومرث ) و منثره ور جاوند بی آلایش کار آمد را ستایش و نیایش می پذیرم .
ای اهوره مزدا!
ترا ستایش و نیایش می پذیرم .
ای زرتشت !
ترا ستایش و نیایش می پذیرم .
ای رد بزرگوار!
ترا ستایش و نیایش می پذیرم .
ای امشا سپندان !
شما را ستایش و نیایش می پذیرم .
3
نیوشایی و آمرزش را می ستاییم .
نیوشایی و آمرزش نیایشگر را می ستاییم .
رادی و دهشی را که در میان همکیشان است را می ستاییم .
نماز نیک بی فریب و آزار را می ستاییم .
یسنه ( هفت هات پسین ) را میستاییم .
ستایش یسنه هفت هات پسین را می ستاییم .
ما می ستاییم هات ها، پتمان ها، واژه هاو بند های یسنه (هفت هات پسین ) را چه خوانده ، چه باژ گرفته ، چه سروده ، چه ستوده .
زرتشت : ویسپرد
کرده پنجم
ای امشا سپندان !
آماده م که شما را زوت ، ستاینده ، خواننده ، پرستنده ، چاووش و سرود خوان باشم .
اینک ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین ، شما - امشاسپندان - را باد !
اینک ، بهروزی و خشنودی رد و اشونی و پیروزی و خوشی روان ،سوشیانتهای ما را باد!
2
ای امشا سپندان ! ای شهریاران نیک خوب کنش !
جان و تن و همه ی توان خویش ، شما را پیش کش می کنیم .
3
ای اهوره مزدا ی اشون !
نزد تو خستوییم بدین کیش .خستوییم که مزا پرست ، زرتشتی ، دشمن دیوان و پیرو دین اهورایی هستیم .
هونی اشون ، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین .
ساونگهی و ویسیه ی اشون ، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین .
ردان زوت وگهها وماه گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین .
زوت:
«یثه آهو و یریو . . » که زوت مرا بگوید .
راسپی :
« یثه آهو و یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
«اَثار توش اَ شات چیت هچا . . . .» که پارسا مرد دان بگوید .
آماده م که شما را زوت ، ستاینده ، خواننده ، پرستنده ، چاووش و سرود خوان باشم .
اینک ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین ، شما - امشاسپندان - را باد !
اینک ، بهروزی و خشنودی رد و اشونی و پیروزی و خوشی روان ،سوشیانتهای ما را باد!
2
ای امشا سپندان ! ای شهریاران نیک خوب کنش !
جان و تن و همه ی توان خویش ، شما را پیش کش می کنیم .
3
ای اهوره مزدا ی اشون !
نزد تو خستوییم بدین کیش .خستوییم که مزا پرست ، زرتشتی ، دشمن دیوان و پیرو دین اهورایی هستیم .
هونی اشون ، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین .
ساونگهی و ویسیه ی اشون ، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین .
ردان زوت وگهها وماه گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین .
زوت:
«یثه آهو و یریو . . » که زوت مرا بگوید .
راسپی :
« یثه آهو و یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
«اَثار توش اَ شات چیت هچا . . . .» که پارسا مرد دان بگوید .
زرتشت : ویسپرد
کرده نهم
1
هوم های آماده شده و زور های فراهم شده - آنچه فراهم شده است و آنچه فراهم خواهد شد - پیروز مندان آزار شکن اند که از درمان اَشی برخوردارند؛که از درمان چیستی برخوردارند ؛که از در مان مزا برخور دارند ؛ که از درمان زرتشت برخوردارند ؛ که از درمان زرتشتوم برخوردارند .
2
درمانی که اَشون فرخنده ،آتربان فرخنده گردش کننده « در بیرون از کشور» ، دین نیک مزداپ رستی ، آفرین اَشونی نیک ، پیمان شناسی اَشونی نیک و بی آذاری اَشونی اذ آن برخوردارند .
3
نوید می دهیم و می آگاهانیم و درهم می فشریم و فرو می نهیم و می ستاییم و از بر می خوانیم :
هوم های توانای اَشون ، بی آلایشند ؛ به آیین اَشه فراهم آورده شده اند و به آیین اَشه فراهم آورده خواهند شد؛ به آیین اَشه از آن ها آگاهی داده شده است و به آیین اَشه از آنها آگاهی داده خواهد شد ؛ به آیین اَشه فشرده شده اند و با آیین اَشه فشرده خواهند شد .
4
نیروی نیرومند را، پیروزی نیرومند را ، اِرث ی نیرومند را ، اَشی نیرومند را ، چیستی نیرومند را ، پروتات نیرومند را ، اَوپرتات نیرومند را، ایزدان نیرومند را ، اِمشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیکبسر می برند و امشا سپندان بانوان را .
5
خرداد و امرداد و گوش و تَشَن و گو شو روَن وآذر به نام خوانده شده وهَدیش برخوردار از اَشونی ، خوراک ، آسایش و آمرزش را .
6
سرود های ستایش و نیایشو آفرین خوانی اهوره مزدا و امشا سپندان ، ردان اَشون بزرگواررا ،
ستایش و نیایش برترین رد را ، اَشی سرآمد و نماز رد پسند سرآمد را .
7
منثره را ، دین مزدا پرستی را ، ستوت بسنیه را ، همۀ ردان را ، همۀ نماز های رد پسند را .
سراسر آفرینش اَشه ، ستایشو نیایش و خشنودی و آفرین خوانی ما را بشنوند ؛ در اغاز ، همچنان که در انجام .
زوت :
«یثه اهو و یَریو . . . »که آتوخش مرا بگوید .
راسپی :
«اَثارتوش اَشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
« ینگهه هاتم . . . »
هوم های آماده شده و زور های فراهم شده - آنچه فراهم شده است و آنچه فراهم خواهد شد - پیروز مندان آزار شکن اند که از درمان اَشی برخوردارند؛که از درمان چیستی برخوردارند ؛که از در مان مزا برخور دارند ؛ که از درمان زرتشت برخوردارند ؛ که از درمان زرتشتوم برخوردارند .
2
درمانی که اَشون فرخنده ،آتربان فرخنده گردش کننده « در بیرون از کشور» ، دین نیک مزداپ رستی ، آفرین اَشونی نیک ، پیمان شناسی اَشونی نیک و بی آذاری اَشونی اذ آن برخوردارند .
3
نوید می دهیم و می آگاهانیم و درهم می فشریم و فرو می نهیم و می ستاییم و از بر می خوانیم :
هوم های توانای اَشون ، بی آلایشند ؛ به آیین اَشه فراهم آورده شده اند و به آیین اَشه فراهم آورده خواهند شد؛ به آیین اَشه از آن ها آگاهی داده شده است و به آیین اَشه از آنها آگاهی داده خواهد شد ؛ به آیین اَشه فشرده شده اند و با آیین اَشه فشرده خواهند شد .
4
نیروی نیرومند را، پیروزی نیرومند را ، اِرث ی نیرومند را ، اَشی نیرومند را ، چیستی نیرومند را ، پروتات نیرومند را ، اَوپرتات نیرومند را، ایزدان نیرومند را ، اِمشاسپندان ، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیکبسر می برند و امشا سپندان بانوان را .
5
خرداد و امرداد و گوش و تَشَن و گو شو روَن وآذر به نام خوانده شده وهَدیش برخوردار از اَشونی ، خوراک ، آسایش و آمرزش را .
6
سرود های ستایش و نیایشو آفرین خوانی اهوره مزدا و امشا سپندان ، ردان اَشون بزرگواررا ،
ستایش و نیایش برترین رد را ، اَشی سرآمد و نماز رد پسند سرآمد را .
7
منثره را ، دین مزدا پرستی را ، ستوت بسنیه را ، همۀ ردان را ، همۀ نماز های رد پسند را .
سراسر آفرینش اَشه ، ستایشو نیایش و خشنودی و آفرین خوانی ما را بشنوند ؛ در اغاز ، همچنان که در انجام .
زوت :
«یثه اهو و یَریو . . . »که آتوخش مرا بگوید .
راسپی :
«اَثارتوش اَشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
« ینگهه هاتم . . . »
زرتشت : ویسپرد
کرده دهم
1
زوت :
خواستار ستایم کشورهای اَرزهی ، سَوهی ، فرد ذَفشو ، ویدَ ذفشو ، وُاور جرشتی و این کشور خشونیَرثَ را .
2
خواستار ستایشم هاون سنگین ، هاون آهنین تشت زور، ورس هوم پالای وترا، ای به رسم با آیین اَشه گسترده .
خواستار ستایشم اَهون و یریه . . . و پایدار مزداپرستی را .
خواستار ستایشم فروشی های نیرومند پیروز اَشونان را .
خواستار ستایشم فَروَشی های نخستین آموزگاران کیش ، فروَشی های نیکان و فَروَشی روان خویش را .
خواستار ستایشم همه رَدان اَشونی ، همۀنیکی دهندگان - ایزدان اَشون مینوی و جهانی - را که به آیین بهترین اَشه برازنده ستایش و سزاوار نیایشند .
من خَستویم
ساونگهی و ویسیه ی اَشون ، رد اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
ردان روز و گاههاو ماه و گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
زوت :
« یثه اهو ویریو . . . » که روت مرا بگوید .
راسپی :
« یثه اهو یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اَثار توش اَشات چیت هچا . . . »که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت :
خواستار ستایم کشورهای اَرزهی ، سَوهی ، فرد ذَفشو ، ویدَ ذفشو ، وُاور جرشتی و این کشور خشونیَرثَ را .
2
خواستار ستایشم هاون سنگین ، هاون آهنین تشت زور، ورس هوم پالای وترا، ای به رسم با آیین اَشه گسترده .
خواستار ستایشم اَهون و یریه . . . و پایدار مزداپرستی را .
خواستار ستایشم فروشی های نیرومند پیروز اَشونان را .
خواستار ستایشم فَروَشی های نخستین آموزگاران کیش ، فروَشی های نیکان و فَروَشی روان خویش را .
خواستار ستایشم همه رَدان اَشونی ، همۀنیکی دهندگان - ایزدان اَشون مینوی و جهانی - را که به آیین بهترین اَشه برازنده ستایش و سزاوار نیایشند .
من خَستویم
ساونگهی و ویسیه ی اَشون ، رد اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
ردان روز و گاههاو ماه و گهنبارها و سال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
زوت :
« یثه اهو ویریو . . . » که روت مرا بگوید .
راسپی :
« یثه اهو یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اَثار توش اَشات چیت هچا . . . »که پارسا مرد دانا بگوید .
زرتشت : ویسپرد
کرده چهاردهم
اوره مزدای اَشون .. . «سرآغاز کرده 13»
اشهو نود گاه ، رداَشونی را می ستاییم .
1
یسنه (هفت هات پیروزمند اَشون ) ،رد اَشونی را می ستاییم ، با پتمان ها، با بند ها، با زند(گزارش) ، با پرسشها، با پاسخها، با دوبار سرودن ، با خوب خوانن از بر خوانده و با ستایش خوب ستوده .
2
به دانش خویش ، به بینش خویش ، به شهریاری خویش ، به ردی خویش ، به خواست و کامکاری خویش ، اشهوره مزدا. . . « در متن به جای نقطه چین هفت واژه آمده که معنی کلی و پیوند آنها با جمله روشن نیست »
3
اهون و یریه ی اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
اهومند و رتومند اَشون ( اهوره مزدا) ، رد اششونی را می ستاییم .
4
اهو نود گاه را می ستاییم
هات ها، پتمان ها، واژه ها و بندهای اهو نود گه را - چه خوانده ، چه باز گرفته ، چه سروده ، چه ستوده - می ستاییم .
.............................................................................................................................................................« بند 5 کرده 7»
ینگهه هاتم . . . .
اَشم وهو . . .
مزدا اهوره کسانی را که . . . « گاه . یس . 51 بند 22»
اشهو نود گاه ، رداَشونی را می ستاییم .
1
یسنه (هفت هات پیروزمند اَشون ) ،رد اَشونی را می ستاییم ، با پتمان ها، با بند ها، با زند(گزارش) ، با پرسشها، با پاسخها، با دوبار سرودن ، با خوب خوانن از بر خوانده و با ستایش خوب ستوده .
2
به دانش خویش ، به بینش خویش ، به شهریاری خویش ، به ردی خویش ، به خواست و کامکاری خویش ، اشهوره مزدا. . . « در متن به جای نقطه چین هفت واژه آمده که معنی کلی و پیوند آنها با جمله روشن نیست »
3
اهون و یریه ی اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
اهومند و رتومند اَشون ( اهوره مزدا) ، رد اششونی را می ستاییم .
4
اهو نود گاه را می ستاییم
هات ها، پتمان ها، واژه ها و بندهای اهو نود گه را - چه خوانده ، چه باز گرفته ، چه سروده ، چه ستوده - می ستاییم .
.............................................................................................................................................................« بند 5 کرده 7»
ینگهه هاتم . . . .
اَشم وهو . . .
مزدا اهوره کسانی را که . . . « گاه . یس . 51 بند 22»
زرتشت : خرده اوستا
سرو ش با ژ
پازند :
به نام یزدان هُورمزد خدای افزونی ، بزرگی و فرّ بیفزایاد!
سروش پلرسای دلیر « تن - منثره » ی سخت رزم افزار ، آن رزم افزار سالار آفریدگان هُرمزد ، به یاری برساد.
از همهی گناهان پشیمانم و پتت می کنم . . . . ( جمله ی همانند آن در نیر .
اوستا :
« یثه اَهو یریو . . . »
« اَشم وُهو . . . »
1
من خستویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دیو ستیز و اهورایی کیشم .
« اُشهینگاه » اَشون ، رد اَشونی را ستایشو نیایش و خشنودی و آفرین .
« برجیه » و « نمانیه » ی اَشون ، ردان اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین .
سروش پارسای دلیر « تن - منثره » ی سخت رزم افزار اهورایی را ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین .
راسپی :
« یثه اَهو و یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اَثار توش اششات چیت هچا. . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
2
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
« اَهون و یریه . . . »نگاهدار تن است .
« یثه اَهو و یریو . . . »
« ای مزدا !
بدان هنگام که دُروند آزردن مرا کمر می نددد ، جز آذر و منش نیک تو - که اَشه از کردارشان کارآمد می شود - چه کس مرا پناه خواهد بخید ؟
ای اهوره !
« دین » مرا از این فرمان بیا گاهان »
« ای اهوره !
. . . کیست آن پیروز مندی که در پرتو آموزشهای تو ، هَستان را پناه می بخشد؟»
« ای مزدا!
مرا آشکارا از بر گماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیا گاهان و بگذار سروش و منش نیک بدو و به هر کس که و خود او را خواستاری ، روی آورند . »
3
ای مزدا! ای سپندارمذ!
ما را از کین توزی دشمنان نگاه دارید .
ای دروج دیو خوی !نابود شو !. . .
نماز و پارسایی و کوشش .
« اَشم وُهو . . . یثه اَهو و یریو . . . »
4
ستایش و نیایش و نیرو و توان آرزومندم سروش پارسای دلیر « تن - منثره » ی سخت رزم افزار اهورایی را .
« اَشم وُهو . . . »
5
...........................................................................................................................................................( یس . 68 بند 11 و یس . 72 بند 9)
بشود که چنان پیش آید ؛ چنان که من آرزومندم . ( این جمله که در بسیاری از جاهای اوستا پس از نیایشها آمده ،همانند است با آمین عبری که در دینهای یهودی ، مسیحی و اسام پس از دعاها گویند . در پازند فارسی به جای این جمله ، ایدون باد هم آمده است .»
« اَشم وُهو. . . »
هزار درمان برساد . . . ( یس 68 بند 15 و یس . 72 بند 9 و هرمزد بند 27)
« اَشم وُهو . . . »
ای مزدا!
به یاری من بیا .
« اَم» ی نیک آفریده ی برزمند را می ستاییم .
بهرام اهوره آفرید و او پرتات پیروز و رام بخشنده چراگاه خوب و اَندار وای زبردست ، دیدبان دیگر آفریدگاه را می ستاییم .
آنچه را از تو - ای اَندار وای اَشون !- از سپند مینوست می ستاییم .
ثواش جاودانه و زروان بی کرانه وزمانه ی جاودانی را می ستاییم .
« اَشم وهو . . . »
پازند :
برای مزد کرفه ( کار نیک ، ثواب)گناه را رها می کنم .
دوستی را به پاکی روان .
مزد کرفه همه ی نیکن هفت کشور زمین ، به پهنای زمین و درازای رود و بلندای خورشد بی کاستی برساد !
پاک باش و دیر زی .
بشود که چنان پیش آید ؛ چنان که من آرزومندم .
« اَشم و هو . . . »
به نام یزدان هُورمزد خدای افزونی ، بزرگی و فرّ بیفزایاد!
سروش پلرسای دلیر « تن - منثره » ی سخت رزم افزار ، آن رزم افزار سالار آفریدگان هُرمزد ، به یاری برساد.
از همهی گناهان پشیمانم و پتت می کنم . . . . ( جمله ی همانند آن در نیر .
اوستا :
« یثه اَهو یریو . . . »
« اَشم وُهو . . . »
1
من خستویم که مزدا پرست ، زرتشتی ، دیو ستیز و اهورایی کیشم .
« اُشهینگاه » اَشون ، رد اَشونی را ستایشو نیایش و خشنودی و آفرین .
« برجیه » و « نمانیه » ی اَشون ، ردان اَشونی را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین .
سروش پارسای دلیر « تن - منثره » ی سخت رزم افزار اهورایی را ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین .
راسپی :
« یثه اَهو و یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
« اَثار توش اششات چیت هچا. . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
2
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اَشون ، رد اَشونی را می ستاییم .
« اَهون و یریه . . . »نگاهدار تن است .
« یثه اَهو و یریو . . . »
« ای مزدا !
بدان هنگام که دُروند آزردن مرا کمر می نددد ، جز آذر و منش نیک تو - که اَشه از کردارشان کارآمد می شود - چه کس مرا پناه خواهد بخید ؟
ای اهوره !
« دین » مرا از این فرمان بیا گاهان »
« ای اهوره !
. . . کیست آن پیروز مندی که در پرتو آموزشهای تو ، هَستان را پناه می بخشد؟»
« ای مزدا!
مرا آشکارا از بر گماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیا گاهان و بگذار سروش و منش نیک بدو و به هر کس که و خود او را خواستاری ، روی آورند . »
3
ای مزدا! ای سپندارمذ!
ما را از کین توزی دشمنان نگاه دارید .
ای دروج دیو خوی !نابود شو !. . .
نماز و پارسایی و کوشش .
« اَشم وُهو . . . یثه اَهو و یریو . . . »
4
ستایش و نیایش و نیرو و توان آرزومندم سروش پارسای دلیر « تن - منثره » ی سخت رزم افزار اهورایی را .
« اَشم وُهو . . . »
5
...........................................................................................................................................................( یس . 68 بند 11 و یس . 72 بند 9)
بشود که چنان پیش آید ؛ چنان که من آرزومندم . ( این جمله که در بسیاری از جاهای اوستا پس از نیایشها آمده ،همانند است با آمین عبری که در دینهای یهودی ، مسیحی و اسام پس از دعاها گویند . در پازند فارسی به جای این جمله ، ایدون باد هم آمده است .»
« اَشم وُهو. . . »
هزار درمان برساد . . . ( یس 68 بند 15 و یس . 72 بند 9 و هرمزد بند 27)
« اَشم وُهو . . . »
ای مزدا!
به یاری من بیا .
« اَم» ی نیک آفریده ی برزمند را می ستاییم .
بهرام اهوره آفرید و او پرتات پیروز و رام بخشنده چراگاه خوب و اَندار وای زبردست ، دیدبان دیگر آفریدگاه را می ستاییم .
آنچه را از تو - ای اَندار وای اَشون !- از سپند مینوست می ستاییم .
ثواش جاودانه و زروان بی کرانه وزمانه ی جاودانی را می ستاییم .
« اَشم وهو . . . »
پازند :
برای مزد کرفه ( کار نیک ، ثواب)گناه را رها می کنم .
دوستی را به پاکی روان .
مزد کرفه همه ی نیکن هفت کشور زمین ، به پهنای زمین و درازای رود و بلندای خورشد بی کاستی برساد !
پاک باش و دیر زی .
بشود که چنان پیش آید ؛ چنان که من آرزومندم .
« اَشم و هو . . . »
زرتشت : خرده اوستا
هوشبام
1
بر توست که این پیو زمند ترین و چاره بخش ترین باژ را از بر بوانی .
بر تست که اَهون و یریه را پنج بار بسرایی . . . ( وند .فر 11 . بند 3)
2
درود بر تو ای هوشبام !
.............................................................................................................................................................( یس . 27 بند 1)
شکست باد اهریمن زشت منش !
بر تو صد هزار نفرین باد !
3
...........................................................................................................................................................(یس . 27 بند 2)
« یثه اَهو و یریو . . . »
4
...........................................................................................................................................................( یس . 52 بند های 4-1 و دو سطر آغاز بند 6 یس . 45 و بند های 7-5 یس. 8)
5
..........................................................................................................................................................( یس .68 بند های 18-16)
« اَشم وهو . . .» ( سه بار )
..........................................................................................................................................................( بند 5 باژ)
بر توست که این پیو زمند ترین و چاره بخش ترین باژ را از بر بوانی .
بر تست که اَهون و یریه را پنج بار بسرایی . . . ( وند .فر 11 . بند 3)
2
درود بر تو ای هوشبام !
.............................................................................................................................................................( یس . 27 بند 1)
شکست باد اهریمن زشت منش !
بر تو صد هزار نفرین باد !
3
...........................................................................................................................................................(یس . 27 بند 2)
« یثه اَهو و یریو . . . »
4
...........................................................................................................................................................( یس . 52 بند های 4-1 و دو سطر آغاز بند 6 یس . 45 و بند های 7-5 یس. 8)
5
..........................................................................................................................................................( یس .68 بند های 18-16)
« اَشم وهو . . .» ( سه بار )
..........................................................................................................................................................( بند 5 باژ)
زرتشت : خرده اوستا
اردویسور بانو نمایش ( آبان نیایش) ( این نیایش را آب زور نیایش نیز خوانده اند)
پازند :
به نام هرمزد خدای افزونی ، بزرگی و فرّ بیفزایاد !
اردو یسور بانو به یاری برساد!
از همه گناهان پشیمانم و پتت می کنم . . . ( جمله مانند آن در نیر .)
1-7
اوستا :
..................................................................................................................................................................( بند های 2 و 10 نیا )
آبهای نیک مزدا آفریده ، آبهای اردویسور آماهیتای اَشون ، همه ی آبهای مزدا آفریده و گیاهان مزداآفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
.............................................................................................................................................( بند های 6-1 آب . )
8
اینک من ستوت یسینه را می سرایم ؛ یثه آهو و یریو را می سرایم ؛ اَشم وهو . . . را می سرایم و با این گفتار گاهان ، آبهای نیک را ازآلایش می پا لایم :
« زدی که زرتشت به مگوان نوید داده ، درآمدن به گرزمان است؛ آن جا که از آغاز سرای مزدا بوده است . . . » ( در این جمله از بند 15 یس .51 بر گرفته شده است .)
9
فروغ و فرّ اردویسور بانو را با نماز ی به بانگ بلند می ستایم .
من او را با نیایشی خوب می ستایم .
بشود که توای اردویسور آناهیتای اَشون ، اینچنین از پی بانگ دادخواهی ما فرا رسی!
بشود که تو اردویسور آناهیتای اَشون اینچنین بهتر سروده شوی !
اردویسور آناهیتای اَشون را با آب زور می ستاییم .
اردویسور آناهیتای ، اَشون رد اششونی را با هوم آمیخته به شیر ، با برسم ، با زبان خرد و منثره ، با اندیشه و گفتار و کردار نیک ، با زور و سخن رسا می ستایم .
« ینگهه هاتم »
10
پازند :
. . . ای هرمزد خدای . . . ( جمله همانند آن در بند های 17-11 نیا)
اوستا :
« یثه آهو و یریو . . . »
ستایش و نیایش و نیرو و زور خواستارم آبهای نیک مزدا آفریده ، آبهای اردویسور آناهیتای اَشون و همهی آبها و همه ی گیاهان مزدا آفریده را .
« اَشم و هو . . . »
.............................................................................................................................................( بند 18 نیا )
11
.........................................................................................................................................( بند 19 نیا . جز آنکه به جای خورشید ، اردویسور آناهیتای اَشون می آید .)
به نام هرمزد خدای افزونی ، بزرگی و فرّ بیفزایاد !
اردو یسور بانو به یاری برساد!
از همه گناهان پشیمانم و پتت می کنم . . . ( جمله مانند آن در نیر .)
1-7
اوستا :
..................................................................................................................................................................( بند های 2 و 10 نیا )
آبهای نیک مزدا آفریده ، آبهای اردویسور آماهیتای اَشون ، همه ی آبهای مزدا آفریده و گیاهان مزداآفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین !
.............................................................................................................................................( بند های 6-1 آب . )
8
اینک من ستوت یسینه را می سرایم ؛ یثه آهو و یریو را می سرایم ؛ اَشم وهو . . . را می سرایم و با این گفتار گاهان ، آبهای نیک را ازآلایش می پا لایم :
« زدی که زرتشت به مگوان نوید داده ، درآمدن به گرزمان است؛ آن جا که از آغاز سرای مزدا بوده است . . . » ( در این جمله از بند 15 یس .51 بر گرفته شده است .)
9
فروغ و فرّ اردویسور بانو را با نماز ی به بانگ بلند می ستایم .
من او را با نیایشی خوب می ستایم .
بشود که توای اردویسور آناهیتای اَشون ، اینچنین از پی بانگ دادخواهی ما فرا رسی!
بشود که تو اردویسور آناهیتای اَشون اینچنین بهتر سروده شوی !
اردویسور آناهیتای اَشون را با آب زور می ستاییم .
اردویسور آناهیتای ، اَشون رد اششونی را با هوم آمیخته به شیر ، با برسم ، با زبان خرد و منثره ، با اندیشه و گفتار و کردار نیک ، با زور و سخن رسا می ستایم .
« ینگهه هاتم »
10
پازند :
. . . ای هرمزد خدای . . . ( جمله همانند آن در بند های 17-11 نیا)
اوستا :
« یثه آهو و یریو . . . »
ستایش و نیایش و نیرو و زور خواستارم آبهای نیک مزدا آفریده ، آبهای اردویسور آناهیتای اَشون و همهی آبها و همه ی گیاهان مزدا آفریده را .
« اَشم و هو . . . »
.............................................................................................................................................( بند 18 نیا )
11
.........................................................................................................................................( بند 19 نیا . جز آنکه به جای خورشید ، اردویسور آناهیتای اَشون می آید .)
زرتشت : خرده اوستا
آتش بهرام نیایش
پازند :
به نام هرمزد خدای افزونی بزرگی و فّر بیفزایاد!
آتش بهرام ، آذر فرن بغ به یاری برساد!
از همه ی گناهان پشیمانم و پتت می کنم . . . ( جمله همانند آن در نیر)
1-3
اوستا :
..................................................................................................................................( بند های 14-12 یس . 33)
4
به خشنودی اهوره مزدا تو را ای اذر اهوره مزدا ای مهترین ایزد خوب کنش نماز می گزارم .
« اَشم وهو . . . »
من خستویم که . . . ( جمله همانند آن در بند 10 نیا )
درود بر آذر اهوره مزد ا!
ترا ای آذر اهوره مزدا درود !
5
ای آذر اهوره مزدا!فرّ و پاداش مزدا آفریده ، فرّ ایرانی مزدا آفریده ، فرّ کیانی نزدا آفریده ، آ ذراهوره مزدا، کیخسرو ، دریاچه ی خسرو ، کوه اسنونت مزدا آفریده ، دریاچه چیچیست مزدا آفریده ، فرّ کیانی مزدا آفریده . . .
زوت :
اَثارتوش اَشات چیت هچا . . . که پارسا مرد دانا بگوید .
7-16
....................................................................................................................................................................( بند های 10-1 یس. 62)
17
پازند:
ای هرمزد خدای ( جمله همانند آن در بند های 17-11 نیا )
اوستا :
یثه آهو یریو . . .
ستایش و نیایش و نیرو و زور خواستارم آذر اهوره مزدا را !
ترا درود ای آذر اهوره مزدا !
...................................................................................................................................( بند های 6-5 همین نیایش)
اَشم وهو . . .
18
................................................................................................................................................( بند 4 یس 34)
19
...............................................................................................................................................( بند 18 نیا )
20
درود بر آفریدگار همهی آفریدگن جهان !
خشنودی اهوره مزدا و شکست اهریمن را آنجه با خواست اهوره سازگارتر است ، آشکار شود .
ای آذر اهوره مزدا ! ای مهترین ایزد خوب کنش !
ترا نماز می گزارم .
اَشم وهو . . .
پازند :
آتش بهرام ، آذران شهریار پیروز : آذر گشنسب ، آذر فرنبغ ، آذر برزین مهر ، و دیگر آذران را که به دادگاه نشانده شده اند ، بزرگی و فرّ بیفزایاد !
آتش مینوی دلیر و پیروز « کرکوی » را بزرگی و فرّ بیفزایاد !
اوستا :
آشم وهو . . .
به خشنودی اهوره مزدا ، را ای آذر مزدا اهوره ، ای مهترین ایزد خوب کنش ، نماز می گزارم .
اَشم وهو . . .
به نام هرمزد خدای افزونی بزرگی و فّر بیفزایاد!
آتش بهرام ، آذر فرن بغ به یاری برساد!
از همه ی گناهان پشیمانم و پتت می کنم . . . ( جمله همانند آن در نیر)
1-3
اوستا :
..................................................................................................................................( بند های 14-12 یس . 33)
4
به خشنودی اهوره مزدا تو را ای اذر اهوره مزدا ای مهترین ایزد خوب کنش نماز می گزارم .
« اَشم وهو . . . »
من خستویم که . . . ( جمله همانند آن در بند 10 نیا )
درود بر آذر اهوره مزد ا!
ترا ای آذر اهوره مزدا درود !
5
ای آذر اهوره مزدا!فرّ و پاداش مزدا آفریده ، فرّ ایرانی مزدا آفریده ، فرّ کیانی نزدا آفریده ، آ ذراهوره مزدا، کیخسرو ، دریاچه ی خسرو ، کوه اسنونت مزدا آفریده ، دریاچه چیچیست مزدا آفریده ، فرّ کیانی مزدا آفریده . . .
زوت :
اَثارتوش اَشات چیت هچا . . . که پارسا مرد دانا بگوید .
7-16
....................................................................................................................................................................( بند های 10-1 یس. 62)
17
پازند:
ای هرمزد خدای ( جمله همانند آن در بند های 17-11 نیا )
اوستا :
یثه آهو یریو . . .
ستایش و نیایش و نیرو و زور خواستارم آذر اهوره مزدا را !
ترا درود ای آذر اهوره مزدا !
...................................................................................................................................( بند های 6-5 همین نیایش)
اَشم وهو . . .
18
................................................................................................................................................( بند 4 یس 34)
19
...............................................................................................................................................( بند 18 نیا )
20
درود بر آفریدگار همهی آفریدگن جهان !
خشنودی اهوره مزدا و شکست اهریمن را آنجه با خواست اهوره سازگارتر است ، آشکار شود .
ای آذر اهوره مزدا ! ای مهترین ایزد خوب کنش !
ترا نماز می گزارم .
اَشم وهو . . .
پازند :
آتش بهرام ، آذران شهریار پیروز : آذر گشنسب ، آذر فرنبغ ، آذر برزین مهر ، و دیگر آذران را که به دادگاه نشانده شده اند ، بزرگی و فرّ بیفزایاد !
آتش مینوی دلیر و پیروز « کرکوی » را بزرگی و فرّ بیفزایاد !
اوستا :
آشم وهو . . .
به خشنودی اهوره مزدا ، را ای آذر مزدا اهوره ، ای مهترین ایزد خوب کنش ، نماز می گزارم .
اَشم وهو . . .