عبارات مورد جستجو در ۶۶ گوهر پیدا شد:
ایرج میرزا : قصیده ها
مزاح با یکی از وزیران
بیضه ام رنجور شد از بیضه ات دور ای وزیر
پرسشی کن گاه گاه از حالِ رنجور ای وزیر
دیر گاهی شد که از احوالِ تخمم غافلی
این چنین غفلت بود از چون تویی دور ای وزیر
از همان روزی که شد با تو امورِ خارجه
بیضه ام از نو ورم کردست پرزور ای وزیر
این نه آن خایه است کان را دیده ای در کودکی
در بزرگی گشته این اوقات مشهور ای وزیر
چون جراید را دو روز دیگر آزادی دهند
شرحِ آن را دید خواهی جمله مسطور ای وزیر
نسبتاً اندر درشتی دانۀ خرما شدست
بیضه یی کو بود چون یک حبّ انگور ای وزیر
عاقبت چشمِ بدِ مردم بدو آسیب زد
گرچه بود از چشم ها پیوسته مستور ای وزیر
پاک وافوری شدم از بس که گفتند این و آن
بهر تسکینِ وَجَع خوبست وافور ای وزیر
بر ندارم یک قدم از ترسِ جان بی بیضه بند
گشته ام در دستِ تخمِ خویش مقهور ای وزیر
آنچنان حسّاس شد تخمم که زحمت می بَرَد
از طنینِ پشّه ای چون نیشِ زنبور ای وزیر
پی به دردِ من نخواهی برد با این حرف ها
تا نگردد بیضه ات با بیضه ام جور ای وزیر
رحم کرد ایزد که یک تخمم چنین رنجور گشت
هر دو گر می شد شدی نور عَلی نور ای وزیر
خایۀ بیچاره را این زحمت از کیرست و بس
جمله آتش ها بود از گور این کور ای وزیر
کیر کافر کیش یک شب اختیار از من ربود
خورده بودم کاش آن شب حَبِّ کافور ای وزیر
کون صافی بود لیکن میکروب سوزاک داشت
همچو زهری کو بود در جام بُّلور ای وزیر
لَذّتی گر بود یا نه حالی آن لَذّت گذشت
زحمتش باقیست با من تا لبِ گور ای وزیر
هر سَحَر دارم امید آنکه دیگر چرک نیست
چون فشارم کلّۀ کیرم شوم بور ای وزیر
بس که دَستور آمد و انواعِ مرهم ها گذاشت
رید بر تخم من بیچاره دَستور ای وزیر
زین جسارت ها که کردم عذر من پذیرُفته دار
شاعرم من شاعران باشند معذور ای وزیر
پرسشی کن گاه گاه از حالِ رنجور ای وزیر
دیر گاهی شد که از احوالِ تخمم غافلی
این چنین غفلت بود از چون تویی دور ای وزیر
از همان روزی که شد با تو امورِ خارجه
بیضه ام از نو ورم کردست پرزور ای وزیر
این نه آن خایه است کان را دیده ای در کودکی
در بزرگی گشته این اوقات مشهور ای وزیر
چون جراید را دو روز دیگر آزادی دهند
شرحِ آن را دید خواهی جمله مسطور ای وزیر
نسبتاً اندر درشتی دانۀ خرما شدست
بیضه یی کو بود چون یک حبّ انگور ای وزیر
عاقبت چشمِ بدِ مردم بدو آسیب زد
گرچه بود از چشم ها پیوسته مستور ای وزیر
پاک وافوری شدم از بس که گفتند این و آن
بهر تسکینِ وَجَع خوبست وافور ای وزیر
بر ندارم یک قدم از ترسِ جان بی بیضه بند
گشته ام در دستِ تخمِ خویش مقهور ای وزیر
آنچنان حسّاس شد تخمم که زحمت می بَرَد
از طنینِ پشّه ای چون نیشِ زنبور ای وزیر
پی به دردِ من نخواهی برد با این حرف ها
تا نگردد بیضه ات با بیضه ام جور ای وزیر
رحم کرد ایزد که یک تخمم چنین رنجور گشت
هر دو گر می شد شدی نور عَلی نور ای وزیر
خایۀ بیچاره را این زحمت از کیرست و بس
جمله آتش ها بود از گور این کور ای وزیر
کیر کافر کیش یک شب اختیار از من ربود
خورده بودم کاش آن شب حَبِّ کافور ای وزیر
کون صافی بود لیکن میکروب سوزاک داشت
همچو زهری کو بود در جام بُّلور ای وزیر
لَذّتی گر بود یا نه حالی آن لَذّت گذشت
زحمتش باقیست با من تا لبِ گور ای وزیر
هر سَحَر دارم امید آنکه دیگر چرک نیست
چون فشارم کلّۀ کیرم شوم بور ای وزیر
بس که دَستور آمد و انواعِ مرهم ها گذاشت
رید بر تخم من بیچاره دَستور ای وزیر
زین جسارت ها که کردم عذر من پذیرُفته دار
شاعرم من شاعران باشند معذور ای وزیر
ایرج میرزا : مثنوی ها
مزاح با یکی از وزیران
زیرا از مبارک بیضه ات دور
مرا امروز گشته بیضه رنجور
یکی چون پُر ز باد و دَرد گشته
ز جُفت خود به صورت فَرد گشته
نمی دانم چه بادی در سر اوست
که با جفتش نگنجد در یکی پوست
چنان از باد و دم سرشار گشته
که پنداری سپه سالار گشته
بباید بند کردن پیکر او
که تا بیرون رود باد از سرِ او
اگر داری به جعبه بیضه بندی
کز آنها داشتی زین پیش چندی
یکی را از برای بنده بفرست
برای بنده شرمنده بفرست
که از لطف تو گردد بیضه ام چاق
به صِحَّت جُفت و از علت شود طاق
کنی از بیضه ام گر دست گیری
الهی علت بیضه نگیری
کمال السلطنه با آن کمالت
شده اندر عِلاج بیضه ام مات
وَرم با آنهمه دارو و مرهم
به قدر مویی از تخمم نشد کم
ز بس روغن به تخم بنده مالید
کمال السلطنه بر تخم من رید
دو مَه دستش به تخم من بُوَد بند
نیارد دل ز دست افتاده برکَند
گُمانِ من چنین باشد که عمدا
تَعَلُل می نماید در مداوا
نمی خواهد که گردد بیضه ام خرد
چنان دانم که خواهد بیضه ام خورد!
و یا تا پر شود از بیضه مُشتش
از این رو دوست می دارد دُرشتش
مرا امروز گشته بیضه رنجور
یکی چون پُر ز باد و دَرد گشته
ز جُفت خود به صورت فَرد گشته
نمی دانم چه بادی در سر اوست
که با جفتش نگنجد در یکی پوست
چنان از باد و دم سرشار گشته
که پنداری سپه سالار گشته
بباید بند کردن پیکر او
که تا بیرون رود باد از سرِ او
اگر داری به جعبه بیضه بندی
کز آنها داشتی زین پیش چندی
یکی را از برای بنده بفرست
برای بنده شرمنده بفرست
که از لطف تو گردد بیضه ام چاق
به صِحَّت جُفت و از علت شود طاق
کنی از بیضه ام گر دست گیری
الهی علت بیضه نگیری
کمال السلطنه با آن کمالت
شده اندر عِلاج بیضه ام مات
وَرم با آنهمه دارو و مرهم
به قدر مویی از تخمم نشد کم
ز بس روغن به تخم بنده مالید
کمال السلطنه بر تخم من رید
دو مَه دستش به تخم من بُوَد بند
نیارد دل ز دست افتاده برکَند
گُمانِ من چنین باشد که عمدا
تَعَلُل می نماید در مداوا
نمی خواهد که گردد بیضه ام خرد
چنان دانم که خواهد بیضه ام خورد!
و یا تا پر شود از بیضه مُشتش
از این رو دوست می دارد دُرشتش
ایرج میرزا : قطعه ها
مزاح با یکی از دوستان
زرتشت : وندیدا
فرگرد بیستم
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چه کسی بود نخستین پزشک خردمند ، فرخنده ، توانگر ، فرّ ه مند ، رویین تن و پیشداد ؟
چه کسی بود که بیماری را به بیماری باز گرداند؟
چه کسی بود که مرگ را به مرگ باز گرداند ؟
چه کسی بود که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند ؟
2
اهوره مزدا پاسخ داد :
ثریت بود نخستین پزشک خردمند ، فرخنده ، توانگر ، فره مند ، رویین تن ، و پیشداد که بیماری را به بیماری باز گرداند ، که مرگ به مرگ باز گرداند ، که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند .
3
او بود که به جست و جوی داروها و شیوه های درمان برآمد و امشاسپند ( شهریور ) برای پایداری در برابر بیماری در برابر مرگ ، در برابر درد و تب ، در برابر ناخوشی و پوسیدگی و گندیدگی ـ که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید ـ داروها و شیوه های درمان را بدو بخشید و آموخت . . .
4
. . . ومن ـ که اهوره مزدایم ـ گیاهان دارویی را ـ که صدها و هزارها و ده هزار ها ، گرداگرد درخت گوکرن روییده است ـ بدو فرو فرستادیم .
5
همه ی این گیاهان دارویی را با بزرگداشت و آفرین و نیایش برای درمان تن مردمان فرا می خوانیم . . .
6
. . . پایداری در برابر بیماری ، مرگ ، درد ، تب ، سر درد ، تب لرزه ، بیماری ، ( اژن) ؟ ، بیماری ( اژهو ) ؟ ، خوره ، مارگزیدگی ، بیماری ( دروک ) ؟ ، بیماری همه گیر ، بد چشمی ، پوسیدگی و گندیدگی را که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید .
7
من می گویم : ای بیماری دور شو .
من می گویم : ای مرگ دور شو .
من می گویم : ای درد دور شو .
من می گویم : ای تب دور شو .
من می گویم : ای ناخوشی دور شو .
8
به نیروی گیاهان دارویی ( دروج ) را فرو می کوبیم .
به نیروی آن ها می توان دروج را فرو کوفت .
ای اهوره !
آنها می توانند ما را نیرو و توان بخشند .
9
من بیماری را دور می رانم .
من مرگ را دور می رانم .
من تب را دور می رانم .
من پوسیدگی و گندیدگی را ـ که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید ـ دور می رانم .
10
من همه گونه های بیماریها و مرگها را دور می رانم .
من همه ی جادوان و پیران و همه ی ( جینی ) های تبهکار را دور می رانم .
11
بشود که ( ایریمن ) گرامی بدین جا آید ، شادمانی مردان و زنان زرتشتی را ؛ شادمانی اشون را با پادشاهی سزاوار که پیروی از دین اهورایی پدید آورد ؛ با بخشش پسندیده اشه که اهوره مزدا ارزانی داد .
12
بشود که ایریمن گرامی همه گونه های بیماری ها و مرگ ها را ، همه ی جادوان و پریان را و همه ی جینی های تبهکار را فرو کوبد .
13-14
............................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 19 و 20 و 21 فر 8)
زرتشت از اهوره مزدا پرسید :
ای اهوره مزدا ! ای سپند ترین مینو ! ای دادار جهان استومند ! ای اشون !
چه کسی بود نخستین پزشک خردمند ، فرخنده ، توانگر ، فرّ ه مند ، رویین تن و پیشداد ؟
چه کسی بود که بیماری را به بیماری باز گرداند؟
چه کسی بود که مرگ را به مرگ باز گرداند ؟
چه کسی بود که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند ؟
2
اهوره مزدا پاسخ داد :
ثریت بود نخستین پزشک خردمند ، فرخنده ، توانگر ، فره مند ، رویین تن ، و پیشداد که بیماری را به بیماری باز گرداند ، که مرگ به مرگ باز گرداند ، که نخستین بار نوک دشنه و آتش تب را از تن مردمان دور راند .
3
او بود که به جست و جوی داروها و شیوه های درمان برآمد و امشاسپند ( شهریور ) برای پایداری در برابر بیماری در برابر مرگ ، در برابر درد و تب ، در برابر ناخوشی و پوسیدگی و گندیدگی ـ که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید ـ داروها و شیوه های درمان را بدو بخشید و آموخت . . .
4
. . . ومن ـ که اهوره مزدایم ـ گیاهان دارویی را ـ که صدها و هزارها و ده هزار ها ، گرداگرد درخت گوکرن روییده است ـ بدو فرو فرستادیم .
5
همه ی این گیاهان دارویی را با بزرگداشت و آفرین و نیایش برای درمان تن مردمان فرا می خوانیم . . .
6
. . . پایداری در برابر بیماری ، مرگ ، درد ، تب ، سر درد ، تب لرزه ، بیماری ، ( اژن) ؟ ، بیماری ( اژهو ) ؟ ، خوره ، مارگزیدگی ، بیماری ( دروک ) ؟ ، بیماری همه گیر ، بد چشمی ، پوسیدگی و گندیدگی را که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید .
7
من می گویم : ای بیماری دور شو .
من می گویم : ای مرگ دور شو .
من می گویم : ای درد دور شو .
من می گویم : ای تب دور شو .
من می گویم : ای ناخوشی دور شو .
8
به نیروی گیاهان دارویی ( دروج ) را فرو می کوبیم .
به نیروی آن ها می توان دروج را فرو کوفت .
ای اهوره !
آنها می توانند ما را نیرو و توان بخشند .
9
من بیماری را دور می رانم .
من مرگ را دور می رانم .
من تب را دور می رانم .
من پوسیدگی و گندیدگی را ـ که اهریمن به پتیارگی خویش برای گزند رسانی به تن مردمان آفرید ـ دور می رانم .
10
من همه گونه های بیماریها و مرگها را دور می رانم .
من همه ی جادوان و پیران و همه ی ( جینی ) های تبهکار را دور می رانم .
11
بشود که ( ایریمن ) گرامی بدین جا آید ، شادمانی مردان و زنان زرتشتی را ؛ شادمانی اشون را با پادشاهی سزاوار که پیروی از دین اهورایی پدید آورد ؛ با بخشش پسندیده اشه که اهوره مزدا ارزانی داد .
12
بشود که ایریمن گرامی همه گونه های بیماری ها و مرگ ها را ، همه ی جادوان و پریان را و همه ی جینی های تبهکار را فرو کوبد .
13-14
............................................................................................................................................................................................................................................................................( بندهای 19 و 20 و 21 فر 8)
نهج البلاغه : حکمت ها
نقش سرما در سلامت بدن
نهج البلاغه : حکمت ها
نقش سرما در سلامت بدن