عبارات مورد جستجو در ۱۹۶۶ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۳ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدید، لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ پدران خویش و برادران خویش بدوستى مگیرید، إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ اگر ایشان مىدوست دارند که کفر بگزینند بر ایمان، وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ و هر که ایشان را بپذیرد بدل و بدوست گیرد از شما که مؤمناناید، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. (۲۳) از بیدادگران است هم چون ایشان.
قُلْ گوى، إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ اگر چنان است که پدران شما و پسران شما، وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ و برادران شما و جفتان شما، وَ عَشِیرَتُکُمْ و خویشاوندان شما، وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها و مالهاى گرد کرده شما، وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها و بضاعتى که دارید تجارت را که در آن از کاسدى میترسید، وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها و مسکنهاى ساخته که پسندید، أَحَبَّ إِلَیْکُمْ اگر چنان است که این همه دوستتر است بشما، مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ از خدا و رسول وى، وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ و کوشیدن با دشمن وى از بهر وى، فَتَرَبَّصُوا چشم میدارید، حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ تا آن گه که خداى کار خویش آرد و فرمان خویش بسر شما، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ. (۲۴) و خداى پیش برنده و راه نماى کار فاسقان نیست.
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ نهمار یارى کرد خداى شما را، فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ در جایگاهها فراوان، وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ روز حنین خوش آمد شما را اول انبوهى شما را، فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً آن انبوهى شما را سود نداشت و بکار نیامد، وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ و تنگ گشت بر شما زمین از تنگدلى و تنگ کارى، بِما رَحُبَتْ زمین بدان فراخى، ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ. (۲۵) آن گه برگشتید بهزیمت پشت بداده.
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ آن گه فرو فرستاد خداى آرام آشنایى خویش، عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بر رسول خویش و برگرویدگان، وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها و فرو فرستاد سپاهى از فریشتگان شما نمیدیدید، وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا و عذاب کرد کافران را، وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ. (۲۶) و خود آن بود سزاى کافران.
ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ و پس از آن توبه میدهد خداى، عَلى مَنْ یَشاءُ آن را که میخواهد از ایشان، وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. (۲۷) و خداى آمرزگاریست مهربان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدید، إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ مشرکان پلیدند، فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا مبادا که در مسجد حرام آیند بعد ازین سال، وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً و اگر مىترسید از درویشى، فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ مگر که خداى شما را بىنیاز کند بفضل خویش اگر خواهد، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. (۲۸) که خداى دانائیست راستدان.
قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ کشتن کنید با ایشان که بنمىگروند بیکتایى خداوند و بروز رستاخیز، وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ و حرام نمیدارند آنچه حرام کرد خداى و رسول او، وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ و دین اسلام نمیدارند و نمىپذیرند، مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ از اهل کتاب از جهودان و ترسایان و صابیان، حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ تا آن گه که گزیت دهند از دست خود نقد، وَ هُمْ صاغِرُونَ. (۲۹) و ایشان خوار و کم آمده.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ جهودان گفتند، عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ که عزیز پسر خداست، وَ قالَتِ النَّصارى ترسایان گفتند، الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ که مسیح پسر اوست، ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ این چیز آنست که بزبان میگویند، یُضاهِؤُنَ راست برابر دارند و هم سخن، قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ با کوران که پیش ازیشان بودند، قاتَلَهُمُ اللَّهُ لعنت باد از خداى بر ایشان، أَنَّى یُؤْفَکُونَ. (۳۰)
چون مىبرگردانند ایشان را جهودان را از حقّ.
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ جهودان گرفتند دانشمندان خویش را، وَ رُهْبانَهُمْ و ترسایان راهبان خویش را، أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ایشان را بخدایى گرفتند فرود از خداى، وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ و عیسى مریم را هم چنین، وَ ما أُمِرُوا و نه فرمودند ایشان را، إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً مگر که خداى پرستند یگانه یکتا، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ. (۳۱) پاکى وى را از آنچه انباز با وى میخوانند.
یُرِیدُونَ میخواهند، أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ که نور خداى و چراغ او بکشند، بِأَفْواهِهِمْ بباد دهنهاى خویش، یَأْبَى اللَّهُ و ابا میکند خداى، إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ مگر تمام کند نور خود و افروخته دارد چراغ، وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. (۳۲) و هر چند دشوار آید کافران را.
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى او آنست که بفرستاد رسول خویش را محمد براه نمونى، وَ دِینِ الْحَقِّ و دین راست، لِیُظْهِرَهُ آن را تا آن را زبر دارد و پیروز آرد، عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ بر همه دینهاى دیگر، وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ. (۳۳) و هر چند که دشوار آید مشرکان را.
قُلْ گوى، إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ اگر چنان است که پدران شما و پسران شما، وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ و برادران شما و جفتان شما، وَ عَشِیرَتُکُمْ و خویشاوندان شما، وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها و مالهاى گرد کرده شما، وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها و بضاعتى که دارید تجارت را که در آن از کاسدى میترسید، وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها و مسکنهاى ساخته که پسندید، أَحَبَّ إِلَیْکُمْ اگر چنان است که این همه دوستتر است بشما، مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ از خدا و رسول وى، وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ و کوشیدن با دشمن وى از بهر وى، فَتَرَبَّصُوا چشم میدارید، حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ تا آن گه که خداى کار خویش آرد و فرمان خویش بسر شما، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ. (۲۴) و خداى پیش برنده و راه نماى کار فاسقان نیست.
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ نهمار یارى کرد خداى شما را، فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ در جایگاهها فراوان، وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ روز حنین خوش آمد شما را اول انبوهى شما را، فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً آن انبوهى شما را سود نداشت و بکار نیامد، وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ و تنگ گشت بر شما زمین از تنگدلى و تنگ کارى، بِما رَحُبَتْ زمین بدان فراخى، ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ. (۲۵) آن گه برگشتید بهزیمت پشت بداده.
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ آن گه فرو فرستاد خداى آرام آشنایى خویش، عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ بر رسول خویش و برگرویدگان، وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها و فرو فرستاد سپاهى از فریشتگان شما نمیدیدید، وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا و عذاب کرد کافران را، وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرِینَ. (۲۶) و خود آن بود سزاى کافران.
ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ و پس از آن توبه میدهد خداى، عَلى مَنْ یَشاءُ آن را که میخواهد از ایشان، وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. (۲۷) و خداى آمرزگاریست مهربان.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدید، إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ مشرکان پلیدند، فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا مبادا که در مسجد حرام آیند بعد ازین سال، وَ إِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً و اگر مىترسید از درویشى، فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ مگر که خداى شما را بىنیاز کند بفضل خویش اگر خواهد، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. (۲۸) که خداى دانائیست راستدان.
قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ کشتن کنید با ایشان که بنمىگروند بیکتایى خداوند و بروز رستاخیز، وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ و حرام نمیدارند آنچه حرام کرد خداى و رسول او، وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ و دین اسلام نمیدارند و نمىپذیرند، مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ از اهل کتاب از جهودان و ترسایان و صابیان، حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ تا آن گه که گزیت دهند از دست خود نقد، وَ هُمْ صاغِرُونَ. (۲۹) و ایشان خوار و کم آمده.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ جهودان گفتند، عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ که عزیز پسر خداست، وَ قالَتِ النَّصارى ترسایان گفتند، الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ که مسیح پسر اوست، ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ این چیز آنست که بزبان میگویند، یُضاهِؤُنَ راست برابر دارند و هم سخن، قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ با کوران که پیش ازیشان بودند، قاتَلَهُمُ اللَّهُ لعنت باد از خداى بر ایشان، أَنَّى یُؤْفَکُونَ. (۳۰)
چون مىبرگردانند ایشان را جهودان را از حقّ.
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ جهودان گرفتند دانشمندان خویش را، وَ رُهْبانَهُمْ و ترسایان راهبان خویش را، أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ ایشان را بخدایى گرفتند فرود از خداى، وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ و عیسى مریم را هم چنین، وَ ما أُمِرُوا و نه فرمودند ایشان را، إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً مگر که خداى پرستند یگانه یکتا، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ نیست خدایى جز او، سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ. (۳۱) پاکى وى را از آنچه انباز با وى میخوانند.
یُرِیدُونَ میخواهند، أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ که نور خداى و چراغ او بکشند، بِأَفْواهِهِمْ بباد دهنهاى خویش، یَأْبَى اللَّهُ و ابا میکند خداى، إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ مگر تمام کند نور خود و افروخته دارد چراغ، وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. (۳۲) و هر چند دشوار آید کافران را.
هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى او آنست که بفرستاد رسول خویش را محمد براه نمونى، وَ دِینِ الْحَقِّ و دین راست، لِیُظْهِرَهُ آن را تا آن را زبر دارد و پیروز آرد، عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ بر همه دینهاى دیگر، وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ. (۳۳) و هر چند که دشوار آید مشرکان را.
رشیدالدین میبدی : ۹- سورة التوبة- مدنیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ. حبر نامى است دانشمندان اسرائیلى را هم چنان که عالم نامى است دانشمند عربى را پس علماء اسلام را بدان نام خواندند. انس گوید: کنّا من قرّاء البقرة و آل عمران فینا فنسمیه الحبر، یعنى لکثرة ما فیها من الفقه و فى روایة من قرأ سورة البقرة و آل عمران جدّ فینا اى عظم فى اعیننا و شرف. و راهب نامى است متعبّد ترسایان را از بهر آنکه ایشان عبادت خویش بر رهبت نهادند و بیم سخت آنکه آن تعبّد ایشان برهبت رهبانیّت نام کردند. و گفتهاند. احبار درین آیت علماء جهوداناند از اولاد هارون و رهبان زاهدان ترسایانند و اصحاب صوامع میگوید: اینان مالهاى مردم میخورند و میبرند بباطل و ناشایست یعنى که حکم میکنند و در حکم، رشوت مىستانند. مصطفى ص گفت: لعن اللَّه الرّاشى و المرتشى فى الحکم
و قیل: کانوا یاخذون الرّشى من ملوکهم و کبرائهم و یکتمون. نبوّة النبى ص عن جهّالهم. وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ اى یصرفون الناس عن الایمان بمحمد ص. وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ... الآیة. در تفسیر آوردهاند که در سبب نزول این آیت میان معاویه و ابو ذر در شام مناظره رفت.
معاویه گفت: نزل فى اهل الکتاب. بو ذر گفت: نزل فى اهل الاسلام. قال ابو ذر فکتب معاویة الى عثمان ان هذا یفسد النّاس و کتب الىّ عثمان فقدمت المدینة فانجفل النّاس ینظرون الىّ کانّهم لم یرونى قط. فقال لى عثمان و انعظف و قال ارتحلت الى الرّبذة فارتحلت الى الرّبذة. و بیشترین مفسران بر آنند که در مانعان زکاة فرو آمد.
ابن عباس گفت: هر مال که زکاة آن ناداده است هر چند که بر روى زمین است کنز است، و هر مال که زکاة آن داده است و در زیر زمین است نه کنز است. و به
قال النبى ص: کلّ مال ادّیت زکاته فلیس بکنز.
ثوبان گفت: آن روز که این آیت فرو آمد مصطفى ص گفت: تبّا للذّهب تبا للفضّه. قالوا یا رسول اللَّه! فاى المال ندّخره. قال: قلبا ذاکرا و لسانا شاکرا و زوجة صالحة، و روى زوجة مؤمنة تعین احدکم على دینه.
و قیل کان هذا فى اوّل الاسلام و کان الواجب علیهم ان یؤدّوا الفضل ثم نسخ بآیة الزّکاة.
قال على (ع): اربعة آلاف فما دونها نفقة و ما فوقها کنز
و الکنز جمع الشیء و تکنیفه، تقول هو مکتنز اللّحم. و الکنز المال الکثیر مدفونا و غیر مدفون وَ لا یُنْفِقُونَها کنایة عن الاموال و الکنوز. و قیل عن الفضّة اى لا ینفقون الفضة فضلا عن الذهب. و گفتهاند: ها کنایت از مصدر است، اى لا ینفقون نفقة، و قیل لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ دلیل على انّ الآیة نزلت فى منع الزّکاة لان من ادّى زکاته من ماله فقد انفق فى سبیل اللَّه ما یجب فى ماله. و گفتهاند این آیت اهل کوفه را حجّت است که زکاة بر پیرایه زنان واجب دانند که خداى نگفت: الّذین یکنزون الدّنانیر و الدّراهم، بل گفت: الذّهب و الفضّة.
و قد یقع اسم الذّهب و الفضّة على الحلىّ. و جماعتى صحابه و تابعین برین، حکم کردهاند، عن عبد اللَّه مسعود و عبد اللَّه عمر و عایشه و مجاهد و عطا و ابن سیرین و هو قول سفیان و اهل العراق. امّا مذهب شافعى آنست که در پیرایه مباح زکاة واجب نیاید که مصطفى ص گفت: لا زکاة فى الحلّى.
و در خبر دیگر مىآید که زکاة الحلىّ اعارته و هو قول جابر بن عبد اللَّه و ابن عمر و انس بن مالک و سعید بن المسیّب و الشعبى و الحسن و الیه ذهب الشافعى و مالک ابن انس امّا پیرایههاى محظور که صنعت آن و استعمال آن در شرع حرامست چون اوانى زرّین و سیمین و میان علماء حجاز و عراق خلاف نیست که در آن زکاة واجب است.
یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها اى على الکنوز فى نار جهنّم یوقد النار علیها، یعنى یدخل کنوزهم النّار حتّى تحمر و تشدّ حرارتها.
فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ اى لا توضع دینار مکان دینار و لا درهم مکان درهم و لکن توسّع جلودهم لذلک فیوضع بکل درهم و دینار کیّة من نار على جلده حتى یصل الحرّ الى اجوافهم فیقال لهم هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ و بخلتم به عن حق اللَّه.
فَذُوقُوا العذاب ب ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ
قال النبى ص ما من رجل لا یؤدى زکاة ما له الّا جعل یوم القیمة صفایح من نار فیکوى بها جبینه و جبهته و ظهره.
و قال ابن عباس حیّة تنطوى على جبینه و جبهته یقول انا مالک الذى بخلت بى.
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ التی علیکم فیها الاحکام من الصوم و الحج و وجوب الزّکاة و انقضاء العدة، اثْنا عَشَرَ شَهْراً على منازل القمر و استهلال الاهلة التی تعرفها العرب دون الشمسیة الّتی تعدّها الرّوم و فارس و انما قسمت السنة اثنى عشر لیوافق امر الاهلة نزول الشمس فى البروج الاثنى عشر لنا قال تعالى: و الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ یقال انما سمّى المحرّم لتحریم القتال فیه. و صفر لانّ مکّة یصفر من النّاس فیه، اى یخلو، و قیل لانّه صفرت فیه و طابهم من اللّبن فیه و شهر الربیع لارتباع القوم اى اقامتهم و قیل لانبات الارض و امراعها فیهما و جمادیان لجمود المیاه فیهما. و رجب لانّهم یرجبونه، اى یعظمونه، و شعبان لتشعب القبائل فیه وفى الخبر سمى شعبان لانّه یتشعب فیه خیر کثیر لرمضان. و رمضان لانّ اللَّه تعالى ارمض فیه ذنوب المؤمنین، و شوّال لشولان النّوق اللقاح باذنابها فیه و ذو القعدة لقعودهم فیه عن القتال و ذو الحجّة لقضاء حجّهم فیه.
و اللَّه اعلم. قوله: فى کتاب اللَّه یعنى فى الایام الّذى عند اللَّه کتبه یوم خلق السماوات و الارض و هو اللوح المحفوظ، و قیل فى کتاب اللَّه یعنى فى حکمه و دینه مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ واحد فرد و هو رجب مضر بین جمادى و شعبان و ثلاثة متتابعة ذو القعده و ذو الحجّة و المحرّم.
ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ اى الدین المستقیم هذا لا ما یفعله اهل الجاهلیّة من التقدیم و التأخیر، و قیل ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ اى الحساب المستقیم. درست است خبر از مصطفى ص که در حجة الوداع خطبه کرد و در خطبه گفت الا انّ الزمان قد استدار کهیئة یوم خلق السماوات و الارض. السنة اثنا عشر شهرا منها اربعة حرم ذو القعدة و ذو الحجة و محرم و رجب مضر بین جمادى و شعبان میگوید آگاه باشید و بدانید که روزگار بازگشت بروزگار که در گذشت و بآن نهاد آمد که خداى نهاد آن روز که آسمان آفرید و زمین. و معنى آنست که در عرب در زمان جاهلیت ماه حج تبدیل کرده بودند در هر ماهى از ماههاى سال دو حج میکردند دو سال در ذو الحجّه و دو سال در محرم و دو سال در صفر هم چنین در هر ماهى از ماههاى سال دو حج میکردند.
آن سال که مصطفى حج کرد دور حج ایشان با ذو الحجه رسیده بود بر میقات راست آن قد استدار که مصطفى گفت آنست، آن گه بفرمان خدا و رسول بر ذو الحجة آرام گرفت و نهاد اوّل تا روز رستاخیز ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ اى الحساب المستقیم اینست شمار راست که سالى دوازده ماه بود و چهارماه که مسمّى است از آن حرام بود و ماه حج ذو الحجه بود.
فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ اى فى الاربعة بالارتکاب المعاصى. آن را بتحذیر مخصوصتر کرد از آن که گناه در آن عظیمتر است و گناه کار اثیمتر. ابن بحر گفت: لا تظلموا فیهنّ انفسکم بترک قتال من یقاتلکم فیهنّ. میگوید بر خود ستم مکنید که قتال نکنید با آن کس که درین ماهها با شما قتال کند و دلیل برین قول آنست که بر عقب گفت: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً اى جمیعا، کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً. و گفتهاند که باین آیت مباح گشت قتال در ماه حرام و آنچه گفت: قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ به این منسوخ شد.
عطا گفت: «قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ» محکم است نه منسوخ و قتال در ماه حرام روا نیست مگر که ایشان که دشمناند ابتدا کنند گفتا و تقدیر آیت آنست که ان بدأوکم فقاتلوهم و قول اوّل درست است و اجماع علماء دین است، و مصطفى در ماه حرام حصار طائف داد و قتال کرد. کَافَّةً نصب است بر حال و هو مصدر کالعافیة و العاقبة و الخاصة و لا یثنّى و لا یجمع و لا تدخلها الالف و اللام لانّها من المصادر التی لا تنصرف و یجرى مجرى قولهم قاموا معا و قاموا جمیعا و للرّجلین قاما جمیعا و للنّسوة قمن جمیعا و اشتقاقها من کفّة و هو حرفة، یعنى اذا انتهى الى ذلک کفّ عن الزّیادة، وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ هذه بشارة لهم و ضمان بالنصرة.
إِنَّمَا النَّسِیءُ ممدود و مهموز عامّه قرّاء خوانند مگر ورش از نافع که بىهمزه خواند بسکون سین و هو مصدر، یقال نساه نسیا و نسیا، اى اخّره. نسا اللَّه فى اجله و انسا اللَّه اجله. یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا بضم یا و کسر ضاد، تفرّد یعقوب است و بضم یا و فتح ضاد قرائت کوفى، اى یضلهم الشیطان بذلک النّسیء، باقى بفتح یا و کسر ضاد خوانند، یعنى فهم ضالّون بذلک، و این نسىء چیزى است که قبیله از قبائل عرب پدید آوردند و اول کسى که این نهاد نعیم بن ثعلبه بود احد بنى مالک بن کنانة، و قیل جنادة بن عوف الکنانى و هو الّذى ادرکه رسول اللَّه ص، و قیل ابو ثمامه صفوان بن امیة بن ابى الصلت الفقیمى و فقیم بیت من بیوت مالک بن کنانه. آن کسى که نسىء نهاد خواست که قومى را از دشمنان خویش مقهور کند و در ماه محرم که ایمن نشسته باشند بر غرّت و غفلت ایشان بر سر ایشان شود با قوم خویش و قتل کنند و دانستند که محرم ماه حرام است با حرمت و آزرم و قتل در آن روا، نه. از حرمت ماه محرم با صفر برد، بر هوا و مراد خود و صفر بجاى محرم بنهاد، در حرمت و آزرم تا مقصود خویش در محرم حاصل کرد، پس قبیلههاى عرب بنو مالک بن کنانه و بنو سلیم و غطفان و هوازن آن را سنتى نهادند و بر آن عادت میرفتند، سالى محرم را ماه حرام نهادند و صفر نه، و سالى صفر را ماه حرام نهادند و محرم نه، و کان یتولى ذلک ابو ثمامة صفوان بن امیه یقوم به فى الموسم خطیبا و مؤذنا فیقول انا ابو ثمامة لا اعاب و لا احاب من الحرم الا ان الهکم قد حرم العام المحرم او یقول الا ان الهکم قد حرم العام صفر. این بو ثمامه در آن موسم ندا کردى گفتى امسال ماه صفر است عرب آن بشنیدندى و چنان اعتقاد کردندى و از آن در نگذشتندى اینست که رب العالمین گفت: إِنَّمَا النَّسِیءُ تأخیر حرمة المحرم الّذى حرمه اللَّه الى صفر الّذى لم یحرمه اللَّه.
زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ اذا ازدادوا به کفرا الى کفرهم حیث احلّوا ما حرم اللَّه و حرّموا ما احل اللَّه یُضَلُّ بِهِ اى بذلک التأخیر.
الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً اذا قاتلوا فیه احلوه و حرموا مکانه صفر و اذا لم یقاتلوا فیه حرّموه لِیُواطِؤُا اى لیوافقوا و یضاهوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ اربعة اشهر و ان کانت مغیّرة مبدّلة.
زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ اى زین لهم الشیطان ذلک، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ.
این آیت تحریض مؤمنان است بر غزاى تبوک از جانب روم. رسول خدا بعد از فتح مکه و بعد از جنگ طایف و غزو حنین به مدینه باز شد و از ذو الحجه تا رجب در مدینه همى بود تا او را جهاد فرمودند با اهل شام و روم، و رسول خدا بهر غزوى که رفتى اول آشکارا بنه گفتى، راه دور بود و گرما سخت و دشمن بسیار. و مردم را آن وقت قحط دنیا رسیده و دست تنگ شده، صریح بگفت، که کجا میرویم، تا ساز و برگ آن را و آن قتال بتمامى بسازند و بر یاران صعب آمد و دشخوار که در مدینه آن وقت خرما و میوه رسیده بود و نمىخواستند از سر آن برخاستن و بگرماء گرم بیرون رفتن. چون رسول خدا ایشان را از آن غزو خبر داد سه فرقت شدند: قومى بجان و دل قبول کردند و بخوش دلى پیش آمدند و رفتن را بر ایستادند و هم المهاجرون و الانصار.
و فرقتى آن بودند که بر ایشان آن فرمان دشخوار آمد اما طاعت خداى و رسول ایثار کردند بر هوا و مراد خویش و فرمان را گردن نهادند و عزم رفتن کردند. سوم فرقت با مراد و هواء خویش بر نیامدند و دستورى تخلف خواستند و رسول خدا ایشان را دستورى داد. در شان ایشان این آیت آمد ما لَکُمْ استفهام انکار است یعنى اى شىء لکم: چه بودست شما را و چه رسید که چون شما را بغزو فرمودند اثَّاقَلْتُمْ، اى تثاقلتم و تباطأتم و ملتم الى الاقامة بالمدینه. این چنان است که کسى گران خیز را گویند زمین وى را بگرفت. و قیل معناه اطمأننتم الى الدنیا و رکنتم الى شهواتها. أ رضیتم بنعیم الحیاة الدنیا من نعیم الآخرة فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ اى ما یتمتع به فى الدنیا قلیل عند ما یتمتع به اولیاء اللَّه عز و جل فى الجنة. آن گه ایشان را در آن تخلف که کردند بیم داد و تهدید کرد گفت. إِلَّا تَنْفِرُوا نفیر نامى است سپاه را، میگوید: اگر شما با این سپاه اسلام بیرون نشوید بجنگ روم خداى شما را عذاب کند یعنى بامساک المطر و الجدوبة و القحط و ظفر الاعداء.
وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ بنصرة دین اللَّه و نبیه غیر متثاقلین عن النفیر الى اعدائه مطیعین للَّه و رسوله قیل هم اهل الیمن و قیل هم: ابناء فارس.
لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً. اینها، گفتهاند که با خداى شود و گفتهاند که با رسول شود.
وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من التبدیل و التغییر قَدِیرٌ. ابن عباس گفت: این آیه منسوخ است بآنچه گفت: وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً، و جماعتى مفسران بر آنند که منسوخ نیست و هر دو بجاى خویش محکماند.
و قیل: کانوا یاخذون الرّشى من ملوکهم و کبرائهم و یکتمون. نبوّة النبى ص عن جهّالهم. وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ اى یصرفون الناس عن الایمان بمحمد ص. وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ... الآیة. در تفسیر آوردهاند که در سبب نزول این آیت میان معاویه و ابو ذر در شام مناظره رفت.
معاویه گفت: نزل فى اهل الکتاب. بو ذر گفت: نزل فى اهل الاسلام. قال ابو ذر فکتب معاویة الى عثمان ان هذا یفسد النّاس و کتب الىّ عثمان فقدمت المدینة فانجفل النّاس ینظرون الىّ کانّهم لم یرونى قط. فقال لى عثمان و انعظف و قال ارتحلت الى الرّبذة فارتحلت الى الرّبذة. و بیشترین مفسران بر آنند که در مانعان زکاة فرو آمد.
ابن عباس گفت: هر مال که زکاة آن ناداده است هر چند که بر روى زمین است کنز است، و هر مال که زکاة آن داده است و در زیر زمین است نه کنز است. و به
قال النبى ص: کلّ مال ادّیت زکاته فلیس بکنز.
ثوبان گفت: آن روز که این آیت فرو آمد مصطفى ص گفت: تبّا للذّهب تبا للفضّه. قالوا یا رسول اللَّه! فاى المال ندّخره. قال: قلبا ذاکرا و لسانا شاکرا و زوجة صالحة، و روى زوجة مؤمنة تعین احدکم على دینه.
و قیل کان هذا فى اوّل الاسلام و کان الواجب علیهم ان یؤدّوا الفضل ثم نسخ بآیة الزّکاة.
قال على (ع): اربعة آلاف فما دونها نفقة و ما فوقها کنز
و الکنز جمع الشیء و تکنیفه، تقول هو مکتنز اللّحم. و الکنز المال الکثیر مدفونا و غیر مدفون وَ لا یُنْفِقُونَها کنایة عن الاموال و الکنوز. و قیل عن الفضّة اى لا ینفقون الفضة فضلا عن الذهب. و گفتهاند: ها کنایت از مصدر است، اى لا ینفقون نفقة، و قیل لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ دلیل على انّ الآیة نزلت فى منع الزّکاة لان من ادّى زکاته من ماله فقد انفق فى سبیل اللَّه ما یجب فى ماله. و گفتهاند این آیت اهل کوفه را حجّت است که زکاة بر پیرایه زنان واجب دانند که خداى نگفت: الّذین یکنزون الدّنانیر و الدّراهم، بل گفت: الذّهب و الفضّة.
و قد یقع اسم الذّهب و الفضّة على الحلىّ. و جماعتى صحابه و تابعین برین، حکم کردهاند، عن عبد اللَّه مسعود و عبد اللَّه عمر و عایشه و مجاهد و عطا و ابن سیرین و هو قول سفیان و اهل العراق. امّا مذهب شافعى آنست که در پیرایه مباح زکاة واجب نیاید که مصطفى ص گفت: لا زکاة فى الحلّى.
و در خبر دیگر مىآید که زکاة الحلىّ اعارته و هو قول جابر بن عبد اللَّه و ابن عمر و انس بن مالک و سعید بن المسیّب و الشعبى و الحسن و الیه ذهب الشافعى و مالک ابن انس امّا پیرایههاى محظور که صنعت آن و استعمال آن در شرع حرامست چون اوانى زرّین و سیمین و میان علماء حجاز و عراق خلاف نیست که در آن زکاة واجب است.
یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها اى على الکنوز فى نار جهنّم یوقد النار علیها، یعنى یدخل کنوزهم النّار حتّى تحمر و تشدّ حرارتها.
فَتُکْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ اى لا توضع دینار مکان دینار و لا درهم مکان درهم و لکن توسّع جلودهم لذلک فیوضع بکل درهم و دینار کیّة من نار على جلده حتى یصل الحرّ الى اجوافهم فیقال لهم هذا ما کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ و بخلتم به عن حق اللَّه.
فَذُوقُوا العذاب ب ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ
قال النبى ص ما من رجل لا یؤدى زکاة ما له الّا جعل یوم القیمة صفایح من نار فیکوى بها جبینه و جبهته و ظهره.
و قال ابن عباس حیّة تنطوى على جبینه و جبهته یقول انا مالک الذى بخلت بى.
إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ التی علیکم فیها الاحکام من الصوم و الحج و وجوب الزّکاة و انقضاء العدة، اثْنا عَشَرَ شَهْراً على منازل القمر و استهلال الاهلة التی تعرفها العرب دون الشمسیة الّتی تعدّها الرّوم و فارس و انما قسمت السنة اثنى عشر لیوافق امر الاهلة نزول الشمس فى البروج الاثنى عشر لنا قال تعالى: و الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبانٍ یقال انما سمّى المحرّم لتحریم القتال فیه. و صفر لانّ مکّة یصفر من النّاس فیه، اى یخلو، و قیل لانّه صفرت فیه و طابهم من اللّبن فیه و شهر الربیع لارتباع القوم اى اقامتهم و قیل لانبات الارض و امراعها فیهما و جمادیان لجمود المیاه فیهما. و رجب لانّهم یرجبونه، اى یعظمونه، و شعبان لتشعب القبائل فیه وفى الخبر سمى شعبان لانّه یتشعب فیه خیر کثیر لرمضان. و رمضان لانّ اللَّه تعالى ارمض فیه ذنوب المؤمنین، و شوّال لشولان النّوق اللقاح باذنابها فیه و ذو القعدة لقعودهم فیه عن القتال و ذو الحجّة لقضاء حجّهم فیه.
و اللَّه اعلم. قوله: فى کتاب اللَّه یعنى فى الایام الّذى عند اللَّه کتبه یوم خلق السماوات و الارض و هو اللوح المحفوظ، و قیل فى کتاب اللَّه یعنى فى حکمه و دینه مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ واحد فرد و هو رجب مضر بین جمادى و شعبان و ثلاثة متتابعة ذو القعده و ذو الحجّة و المحرّم.
ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ اى الدین المستقیم هذا لا ما یفعله اهل الجاهلیّة من التقدیم و التأخیر، و قیل ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ اى الحساب المستقیم. درست است خبر از مصطفى ص که در حجة الوداع خطبه کرد و در خطبه گفت الا انّ الزمان قد استدار کهیئة یوم خلق السماوات و الارض. السنة اثنا عشر شهرا منها اربعة حرم ذو القعدة و ذو الحجة و محرم و رجب مضر بین جمادى و شعبان میگوید آگاه باشید و بدانید که روزگار بازگشت بروزگار که در گذشت و بآن نهاد آمد که خداى نهاد آن روز که آسمان آفرید و زمین. و معنى آنست که در عرب در زمان جاهلیت ماه حج تبدیل کرده بودند در هر ماهى از ماههاى سال دو حج میکردند دو سال در ذو الحجّه و دو سال در محرم و دو سال در صفر هم چنین در هر ماهى از ماههاى سال دو حج میکردند.
آن سال که مصطفى حج کرد دور حج ایشان با ذو الحجه رسیده بود بر میقات راست آن قد استدار که مصطفى گفت آنست، آن گه بفرمان خدا و رسول بر ذو الحجة آرام گرفت و نهاد اوّل تا روز رستاخیز ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ اى الحساب المستقیم اینست شمار راست که سالى دوازده ماه بود و چهارماه که مسمّى است از آن حرام بود و ماه حج ذو الحجه بود.
فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ اى فى الاربعة بالارتکاب المعاصى. آن را بتحذیر مخصوصتر کرد از آن که گناه در آن عظیمتر است و گناه کار اثیمتر. ابن بحر گفت: لا تظلموا فیهنّ انفسکم بترک قتال من یقاتلکم فیهنّ. میگوید بر خود ستم مکنید که قتال نکنید با آن کس که درین ماهها با شما قتال کند و دلیل برین قول آنست که بر عقب گفت: وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً اى جمیعا، کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً. و گفتهاند که باین آیت مباح گشت قتال در ماه حرام و آنچه گفت: قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ به این منسوخ شد.
عطا گفت: «قُلْ قِتالٌ فِیهِ کَبِیرٌ» محکم است نه منسوخ و قتال در ماه حرام روا نیست مگر که ایشان که دشمناند ابتدا کنند گفتا و تقدیر آیت آنست که ان بدأوکم فقاتلوهم و قول اوّل درست است و اجماع علماء دین است، و مصطفى در ماه حرام حصار طائف داد و قتال کرد. کَافَّةً نصب است بر حال و هو مصدر کالعافیة و العاقبة و الخاصة و لا یثنّى و لا یجمع و لا تدخلها الالف و اللام لانّها من المصادر التی لا تنصرف و یجرى مجرى قولهم قاموا معا و قاموا جمیعا و للرّجلین قاما جمیعا و للنّسوة قمن جمیعا و اشتقاقها من کفّة و هو حرفة، یعنى اذا انتهى الى ذلک کفّ عن الزّیادة، وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ هذه بشارة لهم و ضمان بالنصرة.
إِنَّمَا النَّسِیءُ ممدود و مهموز عامّه قرّاء خوانند مگر ورش از نافع که بىهمزه خواند بسکون سین و هو مصدر، یقال نساه نسیا و نسیا، اى اخّره. نسا اللَّه فى اجله و انسا اللَّه اجله. یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا بضم یا و کسر ضاد، تفرّد یعقوب است و بضم یا و فتح ضاد قرائت کوفى، اى یضلهم الشیطان بذلک النّسیء، باقى بفتح یا و کسر ضاد خوانند، یعنى فهم ضالّون بذلک، و این نسىء چیزى است که قبیله از قبائل عرب پدید آوردند و اول کسى که این نهاد نعیم بن ثعلبه بود احد بنى مالک بن کنانة، و قیل جنادة بن عوف الکنانى و هو الّذى ادرکه رسول اللَّه ص، و قیل ابو ثمامه صفوان بن امیة بن ابى الصلت الفقیمى و فقیم بیت من بیوت مالک بن کنانه. آن کسى که نسىء نهاد خواست که قومى را از دشمنان خویش مقهور کند و در ماه محرم که ایمن نشسته باشند بر غرّت و غفلت ایشان بر سر ایشان شود با قوم خویش و قتل کنند و دانستند که محرم ماه حرام است با حرمت و آزرم و قتل در آن روا، نه. از حرمت ماه محرم با صفر برد، بر هوا و مراد خود و صفر بجاى محرم بنهاد، در حرمت و آزرم تا مقصود خویش در محرم حاصل کرد، پس قبیلههاى عرب بنو مالک بن کنانه و بنو سلیم و غطفان و هوازن آن را سنتى نهادند و بر آن عادت میرفتند، سالى محرم را ماه حرام نهادند و صفر نه، و سالى صفر را ماه حرام نهادند و محرم نه، و کان یتولى ذلک ابو ثمامة صفوان بن امیه یقوم به فى الموسم خطیبا و مؤذنا فیقول انا ابو ثمامة لا اعاب و لا احاب من الحرم الا ان الهکم قد حرم العام المحرم او یقول الا ان الهکم قد حرم العام صفر. این بو ثمامه در آن موسم ندا کردى گفتى امسال ماه صفر است عرب آن بشنیدندى و چنان اعتقاد کردندى و از آن در نگذشتندى اینست که رب العالمین گفت: إِنَّمَا النَّسِیءُ تأخیر حرمة المحرم الّذى حرمه اللَّه الى صفر الّذى لم یحرمه اللَّه.
زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ اذا ازدادوا به کفرا الى کفرهم حیث احلّوا ما حرم اللَّه و حرّموا ما احل اللَّه یُضَلُّ بِهِ اى بذلک التأخیر.
الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عاماً وَ یُحَرِّمُونَهُ عاماً اذا قاتلوا فیه احلوه و حرموا مکانه صفر و اذا لم یقاتلوا فیه حرّموه لِیُواطِؤُا اى لیوافقوا و یضاهوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ اربعة اشهر و ان کانت مغیّرة مبدّلة.
زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمالِهِمْ اى زین لهم الشیطان ذلک، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ.
این آیت تحریض مؤمنان است بر غزاى تبوک از جانب روم. رسول خدا بعد از فتح مکه و بعد از جنگ طایف و غزو حنین به مدینه باز شد و از ذو الحجه تا رجب در مدینه همى بود تا او را جهاد فرمودند با اهل شام و روم، و رسول خدا بهر غزوى که رفتى اول آشکارا بنه گفتى، راه دور بود و گرما سخت و دشمن بسیار. و مردم را آن وقت قحط دنیا رسیده و دست تنگ شده، صریح بگفت، که کجا میرویم، تا ساز و برگ آن را و آن قتال بتمامى بسازند و بر یاران صعب آمد و دشخوار که در مدینه آن وقت خرما و میوه رسیده بود و نمىخواستند از سر آن برخاستن و بگرماء گرم بیرون رفتن. چون رسول خدا ایشان را از آن غزو خبر داد سه فرقت شدند: قومى بجان و دل قبول کردند و بخوش دلى پیش آمدند و رفتن را بر ایستادند و هم المهاجرون و الانصار.
و فرقتى آن بودند که بر ایشان آن فرمان دشخوار آمد اما طاعت خداى و رسول ایثار کردند بر هوا و مراد خویش و فرمان را گردن نهادند و عزم رفتن کردند. سوم فرقت با مراد و هواء خویش بر نیامدند و دستورى تخلف خواستند و رسول خدا ایشان را دستورى داد. در شان ایشان این آیت آمد ما لَکُمْ استفهام انکار است یعنى اى شىء لکم: چه بودست شما را و چه رسید که چون شما را بغزو فرمودند اثَّاقَلْتُمْ، اى تثاقلتم و تباطأتم و ملتم الى الاقامة بالمدینه. این چنان است که کسى گران خیز را گویند زمین وى را بگرفت. و قیل معناه اطمأننتم الى الدنیا و رکنتم الى شهواتها. أ رضیتم بنعیم الحیاة الدنیا من نعیم الآخرة فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ اى ما یتمتع به فى الدنیا قلیل عند ما یتمتع به اولیاء اللَّه عز و جل فى الجنة. آن گه ایشان را در آن تخلف که کردند بیم داد و تهدید کرد گفت. إِلَّا تَنْفِرُوا نفیر نامى است سپاه را، میگوید: اگر شما با این سپاه اسلام بیرون نشوید بجنگ روم خداى شما را عذاب کند یعنى بامساک المطر و الجدوبة و القحط و ظفر الاعداء.
وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ بنصرة دین اللَّه و نبیه غیر متثاقلین عن النفیر الى اعدائه مطیعین للَّه و رسوله قیل هم اهل الیمن و قیل هم: ابناء فارس.
لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً. اینها، گفتهاند که با خداى شود و گفتهاند که با رسول شود.
وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من التبدیل و التغییر قَدِیرٌ. ابن عباس گفت: این آیه منسوخ است بآنچه گفت: وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً، و جماعتى مفسران بر آنند که منسوخ نیست و هر دو بجاى خویش محکماند.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اى الطّاعات فیما بینهم و بین ربّهم. یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ الى الجنّة بسبب ایمانهم فى الدّنیا. میگوید ایشان که ایمان آوردند و در دنیا نیک مردان و نیکوکاران بودند و خداى را و رسول را ص طاعت دار و فرمان بردار بودند و بر شریعت و سنت مصطفى راست رفتند و راست گفتند، یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ ربّ العزة فردا ایشان را پاداش نیکو دهد، راه بهشت بایشان نماید و ببهشت رساند و بر کرامت و نعمت خویش خواند. مقاتل گفت: یجعل لهم نورا یمشون به على الصراط الى الجنّة. نورى و روشنایى در پیش ایشان نهند تا بآن نور صراط باز گذراند، و ببهشت رسد.
قال النّبی ص انّ المؤمن اذا خرج من قبره صوّر له عمله فى صورة حسنة و شارة حسنة فیقول له من انت فو اللَّه انى لاراک امرء صدق فیقول له انا عملک فیکون له نورا و قائدا الى الجنّة و الکافر اذا خرج من قبره صوّر له عمله فى صورة سیئة و شارة سیّئة فیقول من انت فو اللَّه ربى لاراک امرء سوء، فیقول انا عملک، فینطلق به حتّى یدخله النّار.
تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ اى من تحت منازلهم و مساکنهم. و گفتهاند مراد نه آنست که بهشتیان بالا باشند و جویها در زیر ایشان رود از بهر آن که در بهشت چشمها که رود نه در کندها رود، یعنى تجرى بین ایدیهم و تحت امرهم و هم یرونها کقوله: تَحْتَکِ سَرِیًّا اى بین یدیک و هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی اى تحت امرى و بین یدىّ. چشمهاى بهشت بر روى زمین روان بود، بهشتى چنان که نشسته باشد در غرفه یا در خیمه یا هر جاى که نشیند از راست و چپ خویش و برابر خویش آب روان مىبیند دست وى بدان مىرسد و جامه بوىتر نشود فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ. عن وهب بن منبه عن ابن عباس قال: خلق اللَّه جنّات النّعیم من الزمرّد الاخضر کلها ازواجها و خدمها و آنیتها و اشربتها و حجالها و قصورها و خیامها و مداینها و درجها و غرفها و ابوابها و ثمارها. قال و الجنان کلها مائة درجة ما بین الدّرجتین مصیرة خمس مائة عام حیطانها لبنة من ذهب و لبنة من فضة و لبنة من یاقوت و لبنة من زبرجد. ملاطها المسک و قصورها الیاقوت و غرفها اللؤلؤ و مصاریعها الذّهب و ارضها الفضّة و حصباؤها المرجان و ترابها المسک اعدّ اللَّه لاولیائه یقول اللَّه تعالى ادخلوا الجنّة برحمتى فاقتسموها باعمالکم فلکم صنعت ثمار الفردوس و لکم بنیت القصور الّتى اسّست بالنعیم و شرفت بالملک الخلود.
قوله: دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ دعوى و دعا هر دو یکسان است و مراد ندا است اى یدعون اللَّه بقولهم سبحانک اللهم تلذّذا بذکره لا عبادة. میگوید در آن بهشت همه خداى را خوانند و خداى را دانند و بذکر و ثناى وى بیاسایند. تنعّم ایشان و لذّت و راحت و آرام ایشان، بتسبیح و شکر و ثناى اللَّه بود. کلبى گفت: دَعْواهُمْ فِیها اى کلامهم و قولهم اذا اشتهوا شیئا من طعام الجنّة: سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ فیؤتون به. این کلمه علمى است و نشانى میان بهشتیان و میان خازنان و خادمان بهشت هر گاه که آرزویى کنند طعامى یا شرابى خواهند گویند: سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ، خادمان بدانند که چه میخواهند و چه آرزو میکنند آنچه خواهند حاضر کنند و ایشان را بمراد و مقصود رسانند، وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ و نواخت ایشان یکدیگر را آنست که بر یکدیگر شوند و سلام کنند و همچنین فریشتگان آیند و بر ایشان سلام کنند و آن گه نواخت و کرامت رب العزة بایشان رسد و ایشان را گوید: سلام علیکم، سخنى خوش با نواخت و نیکویى سخنى بسلامت از آزار، آزاد و پاک، و قیل: تحیتهم اى ملکهم سلام اى سالم. میگوید ملک ایشان در آن بهشت جاودانى است، از زوال و فنا رسته و جاوید ایشان را با ناز و نعیم مانده، وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ معنى آنست که بهشتیان در هر چه خواهند بجاى آزادىاند هر چند که خواهند یاوند و بهر چه بیوسند رسند، بجاى شکراند و بجاى تهنیت. و قیل اول کلامهم التسبیح و آخره التحمید و هم یتکلّمون بینهما بما ارادوا ان یتکلّموا به. خبر داد رب العزة که بهشتیان در هر سخن که گویند ابتداى سخن ایشان بتعظیم و تنزیه اللَّه بود و ختم آن بشکر و ثناى اللَّه و طعامى که خورند بابتدا نام اللَّه گویند و تسبیح وى و بآخر شکر خداى کنند و ثناء بروى.
و گفتهاند این آنست که جاى دیگر گفت حکایت از بهشتیان که گویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا و تقدیر آیت اینست که: و آخر دعویهم ان یقولوا الحمد للَّه رب العالمین.
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ این هم چنان است که جاى دیگر گفت عَجِّلْ لَنا قِطَّنا جاى دیگر گفت وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ و ناس اینجا کافراناند النضر بن الحرث و اصحابه که میگفتند: اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ ایشان از کافرى که بودند بر سبیل استهزا و ثبات بر کفر عذاب بتعجیل میخواستند، رب العالمین گفت اگر آن عذاب که میخواهند فرو گشائیم ایشان همه هلاک شوند و فانى گردند و دنیا منقطع گردد، لکن نکردیم و ندادیم آنچه خواستند و عذاب فرو نگشادیم و فرا گذاشتیم تا اقامت حجت بر ایشان تمام گردد و ایشان را هیچ عذر نماند. و گفتهاند حکم این آیت بر عموم است کسى که از سر ضجرت دعاء بد کند بر خویشتن یا بر فرزند و خویش و پیوند، گوید اخزاک اللَّه، لعنک اللَّه، اماتک اللَّه، بزبان میگوید و در دل اجابت این دعاء کراهیت دارد، رب العالمین گفت: لو استجیب لهم فى الشّر کما یحبّون ان یستجاب لهم فى الخیر لهلکوا قال شهر بن حوشب قرأت فى بعض الکتب انّ اللَّه عز و جل یقول للملکین الموکّلین: لا تکتبا على عبدى فى حال ضجرة شیئا. و تقدیر الآیة وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ حین استعجلوه استعجالا کاستعجالهم بالخیر لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ. و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه ص: اللهم انّى اتخذ عندک عهدا لن تخلفه انما انا بشر فاىّ المؤمنین آذیته او شتمته او جلدته او لعنته فاجعلها له صلاة و زکاة و قربة تقربه بها یوم القیمة.
ابن عامر و یعقوب لقضى بفتح قاف خوانند و اجلهم بنصب فیتصل بقوله عز و جل وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ.
قوله فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا یعنى مشرکى مکة، لا یخافون البعث و الحساب و لا یأملون الثواب فِی طُغْیانِهِمْ اى فى شرکهم و ضلالهم یَعْمَهُونَ یتردّدون و یتمارون. و قیل یلعبون. و گفتهاند معنى آیت آنست که: آدمى هموار بروز شادى خویش مىشتابد و آن شتابیدن اوست باجل او. میگوید اگر ما روزگار او باو شتابانیم مرگ باو شتابد.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ این در شأن هشام بن المغیرة المخزومى آمد، اذا ناله مکروه و ضرر دعانا، اى دعا اللَّه لازالته و لم یدع غیره. قوله دَعانا لِجَنْبِهِ یعنى مضطجعا أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً یرید فى جمیع الاحوال فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ ازلنا ما به. مَرَّ اى استمر على کفره معرضا عن الشکر کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ لنسیانه ما دعا اللَّه فیه و ما صنع اللَّه به، کَذلِکَ اى کما زیّن لهذا الکافر الدعاء عند البلاء و الاعراض، زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ عملهم و الاسراف فى النفس یکون بعبادة الوثن و فى المال فى السائبة و البحیرة و معنى الکلام اسرفوا فى عبادتهم و اسرفوا فى نفقاتهم.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ یا اهل مکّه لَمَّا ظَلَمُوا کفروا باللَّه وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بالمعجزات و الآیات بالامر و النهى، وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا لانّ اللَّه طبع على قلوبهم جزاء لهم على کفرهم کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ نفعل بمن کذّب بمحمد کما فعلنا بمن قبلهم.
ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ الخلایف جمع خلیفة و اصل الخلیفة خلیف بغیر هاء لانه فعیل بمعنى فاعل کالسمیع و العلیم فدخلت الهاء للمبالغة بهذا الوصف کما قالوا راویة و علامة الا ترى انهم جمعوه خلفاء کما یجمع فعیل و من انّث لتأنیث اللفظ قال فى الجمع خلائف و قد ورد التنزیل بهما، قال تعالى: خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ و قال ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ اى استخلفناکم بعد هلاکهم تخلفونهم قرنا بعد قرن فِی الْأَرْضِ فى اماکنکم لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ اى لتعملوا اعمالکم فنراها مشاهدة موجودة فارقبوا فى الطاعة و احذروا عن المعصیة.
قال النبى ص انّ الدنیا خضرة حلوة و انّ اللَّه مستخلفکم فیها فناظر کیف تعملون.
قال عمر بن خطاب (رض) صدق اللَّه ربنا ما جعلنا خلفاء الا لینظر الى اعمالنا فاروا اللَّه من اعمالکم خیرا باللیل و النهار و السّرّ و العلانیة.
وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ اى القرآن واضحات الدلایل و بینات منصوب على الحال این آیت در شأن مشرکان مکة فرو آمد عبد اللَّه بن ابى امیة المخزومى و الولید بن المغیرة و العاص بن عامر و جماعتى که ایمان ببعث و نشور نداشتند تا رب العالمین میگوید: قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا اى لا یؤمنون بالبعث. با مصطفى مىگفتند ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا من اللَّه لیس فیه ذکر البعث و النشور و لیس فیه عیب آلهتنا. قرآنى دیگر بیار از نزدیک اللَّه که در آن ذکر بعث و نشور نباشد و ترک عبادة لات و عزى و مناة و هبل و عیب ایشان در آن نبود. أَوْ بَدِّلْهُ یا پس همین قرآن که آوردهاى بگردان از امّت خویش و تغییر در آن آر، ذکر بعث و نشور و وعیدها ازان بیرون کن بجاى آیت عذاب آیت رحمت اثبات کن. رب العالمین گفت ایشان را جواب ده یا محمد ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی این قرآن نه سخن من است و نه ساخته من، تا در آن تغییر توانم و از امّت خویش بگردانم تلقاء مصدر کالتبیان یستعمل ظرفا بمعنى المقابلة مشتق من التلقى.
إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ اى لا اتّبع الّا وحى اللَّه من غیر زیادة و لا نقصان و لا تبدیل إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی اى ان فعلت عصیت ثم لا آمن عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ اى ما قرأت القران عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ اى و لا اعلمکم اللَّه به. یقال دریت الشیء علمته و ادریته غیرى. اى اعلمته ایّاه. اگر خداى خواستید من این قرآن را هرگز بر شما نخواندمى و اللَّه شما را از آن آگاه و دانا نکردید. قرائت ابن کثیر: و لادریکم بى الف، معنى آنست که: اگر خدا خواستید من هرگز بر شما این کتاب نخواندمى و اللَّه شما را بخودى خود بى من باین دانا کردى چنان که گفت: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ. فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ مکثت و بقیت بینکم لا أتلو کتابا و لا اتعلّمه و لا اخط بیمینى، عُمُراً اى بعضا من عمرى و هو اربعون سنة، لأنّه اوحى الیه بعد اربعین سنة مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل نزول القرآن و من قبل هذا الوقت، أَ فَلا تَعْقِلُونَ انّى صادق و هذا کلام اللَّه، امرنى ان اتلوه علیکم. چون میدانید که چهل سال در میان شما بودم که مرا مىشناختید و نیک دانستید که بر هیچ کس هیچ چیز نخواندهام و نه کتابى نوشتهام و نه بتلقین از کسى گرفتهام و نه هرگز بر کسى دروغى بستهام، امروز که شما را خبر مىدهم از داستان پیشینیان و سرگذشت رفتگان و احوال ایشان جز آن نیست که از نزدیک خدا است و از پیغام و وحى پاک او.
در نمىیابید که چنین است و این قرآن که بر شما میخوانم پیغام خدا است و کلام او.
و قال ابن عباس نبىّ رسول اللَّه و هو ابن اربعین سنة و اقام بمکه ثلث عشرة سنة و بالمدینة توفّى و هو ابن ثلث و ستّین سنة.
قوله فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً اى لا احد اظلم و اکفر ممن کذب على اللَّه أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ فالکاذب على اللَّه و المکذّب بآیات اللَّه فى الکفر سواء. معنى آنست که من بر خداى هرگز دروغ ننهادم و نه ساختم و شما کردید که گفتید وى را شریک و انباز است و کیست ستمکارتر و کافرتر از آن که بر خداى دروغ سازد و گوید که وى را شریک و انباز است و قرآن که سخن وى است دروغ شمارد و محمد که پیغام رسان وى است دروغ زن دارد إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ لا یسعد من کذّب انبیاء اللَّه.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ یعنى یشرکون مع اللَّه فى العبادة ما لا یَضُرُّهُمْ ان لم یعبدوه وَ لا یَنْفَعُهُمْ ان عبدوه. این مشرکان مکة بتان را میپرستند که در ایشان ضرر و نفع نه، اگر نپرستند بر ایشان گزند نیارند و اگر پرستند ایشان را بکار نیایند و سود نکنند از بهر آن که مواتاند، نه خیر است در ایشان نه شر، نه نفع نه ضرر، نه کردگارى نه توانایى و دانایى. اللَّه است جلّ جلاله که کردگار است و توانا و دانا، هم ضار و هم نافع همه چیز تواند و با همه تاود و بداشت و توان هر کس رسد و سزاى هر کس چنان که باید دهد، لا یحدث شىء فى ملکه الا بایجاده و حکمه و قضائه و ارادته و تکوینه و لا یلحق احدا ضرّ و لا نفع و لا خیر و لا شرّ و لا سرور و لا حزن الّا من قبله جلّ جلاله فان تک نعمة فهو النّافع و الدّافع و ان تک محنة فهو الضارّ القامع المانع، فمن استسلم لحکمه عاش فى راحة و من اعرض عن حکمه وقع فى کلّ آفة.
روى انّ اوّل ما کتب اللَّه فى اللّوح المحفوظ انا اللَّه الّذى لا اله الّا انا من لم یستسلم بقضایى و لم یصبر على بلائى و لم یشکر نعمایى فلیطلب ربّا سوائى، و روى انّ داوود (ع) ناجى ربّه فقال الهى من شرّ النّاس؟ فقال عزّ من قائل من استخارنى فى امر فاذا خرت له اتّهمنى و لم یرض بحکمى.
وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ حسن گفت معنى آنست که ایشان شفیعان مااند بنزدیک خداى در کار و شغل دنیا و معاش دنیا که ایشان ببعث و نشور ایمان ندارند. و قیل معناه شفعاؤنا عند اللَّه ان یکن بعث و نشور و قیل فى الکفار من یعتقد البعث، قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ اى أ تخبرون اللَّه انّ له شریکا فى السماوات و الارض او عنده شفیعا بغیر اذنه و لا یعلم اللَّه لنفسه شریکا فى السماوات و لا فى الارض فنفى العلم لنفى المعلوم، سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ نزّه نفسه عن ان یکون معه معبود او شریک. قرأ حمزة و الکسائى: عما تشرکون بالتّاء هاهنا و فى سورة النحل و الروم.
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً الامّة هاهنا الدین و تقدیره و ما کان الناس الا ذوى امّة واحدة اى دین واحد و هو الاسلام و قیل هو الشرک و قد سبق شرحه فى سورة البقرة فَاخْتَلَفُوا اى آمن بعض و کفر بعض. و قیل و ما کان الناس الا امّة واحدة فاختلفوا اى ولدوا على الفطرة و اختلفوا بعد الفطرة وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ اى لولا انّ اللَّه عز و جل جعل لهم اجلا للقضاء بینهم و هو یوم القیمة یفصل بینهم فى وقت اختلافهم. و قیل وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ بتأخیر عذاب هذه الامة الى یوم القیمة و انه لا یعاجل العصاة بالعقوبة، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ نزول العذاب.
میگوید اگر نه سخنى بودى که پیش رفت از اللَّه و حکم کرد و آن سخن آنست که با آدم گفت آن گه که او را عطسه آمد: یرحمک ربک فسبقت رحمته غضبه، اگر نه این سخن بودى من عذاب فرو گشادمى باین امت بآن اختلاف و تفرق که ایشان در آن بودند.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه ص: لما خلق اللَّه تعالى آدم و نفخ فیه الروح، عطس فقال له ربه الحمد للَّه فقال الحمد للَّه فقال له ربه عز و جل یرحمک ربک اذهب فسلّم على اولئک النفر و هم نفر من الملائکة جلوس فاسمع ما یجیبونک به فانها تحیّتک و تحیة ذرّیتک. قال فذهب فقال السلام علیکم فقالوا و علیک السلام و رحمة اللَّه. ثم رجع الى ربه تبارک و تعالى فبسط له یدیه فقال له خذ و اختر فقال اخترت یمین ربى و کلتا یدیه یمین ففتحها فاذا فیها صورة الذریة کلّهم فاذا کلّ رجل مکتوب عنده اجله و اذا آدم (ع) قد کتب له الف سنة.
و ذکر الحدیث فى روایة اخرى عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه ص: لمّا خلق اللَّه الخلق کتب کتابا فهو عنده فوق العرش انّ رحمتى سبقت غضبى.
وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ الآیة، گفتهاند که تأویل این آیت آنست که اگر ندانید که من که خداوندم از گفته خویش واپس نیایم در تقدیر آجال و ارزاق من این ناسزا گویان را و باطل ورزان را یک طرفة العین درنگ ندادید تا ایشان را بعقوبت عاجل از اهل حق جدا کردید تا حق و اهل آن از باطل و اهل آن در وقت سزا جدا شدید و میان ایشان فرقان پیدا شدى.
وَ یَقُولُونَ یعنى اهل مکة لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ مثل العصا و الید البیضاء و ما جاءت به الانبیاء. و قیل مما اقترحوا علیه فى قوله وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ الآیة، مشرکان مکه از روى تعنت طلب آیات کردند گفتند چرا آیتى ننماید این محمد چنان که موسى عصاء و ید بیضاء نمود و دیگر پیغامبران نشانها و معجزتها نمودند که دلائل نبوت و رسالت ایشان بود، آن مدبران هم پیغام بمراد خویش خواستند هم دیدار فریشته خواستند هم معجزه و نشان و هم اللَّه حاضر کردن خواستند که جایى میگوید: أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا، جایى دیگر میگوید: او نرى ربنا حتى نرى اللَّه جهرة رب العالمین گفت بجواب ایشان: فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ آنچه شما مىدرخواهید از نزول آیات آن همه غیب است و علم غیب بنزدیک خدا است و جز خداى هیچ کس غیب نداند و مصالح بندگان جز خداى کس نشناسد فَانْتَظِرُوا وقوع الآیة و انتظروا قضاء اللَّه بیننا باظهار المحق على المبطل إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ فوقعت یوم بدر فظهر المحق على المبطل.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ اى کفّار مکه رَحْمَةً یعنى المطر و الخصب و العافیة مِنْ بَعْدِ القحط و الجوع و الفقر و البلاء و الشفاء بعد السقم إِذا لَهُمْ مَکْرٌ این جواب شرط است کقوله: إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ المعنى و ان تصبهم سیّئة قنطوا فکذلک قوله وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ معناه و اذا اذقنا النّاس مکروا و هذا المکر هو صرف الشکر الى غیر المنعم سمّاه مکرا لان المکر جحود حق المنعم و ذلک قولهم لولا الدّواء و الطّبیب و لولا کذا و کذلک کانوا یقولون سقینا بنوء کذا و لا یقولون هذا رزق من اللَّه و هو قوله تعالى وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ این اذا اینجا در آن موضوع است که عجم گویند چون در نگرى چون بنگرى و آیات ایدر اعلام نعمتهاى اللَّه است و ایادى وى میگوید چون ایشان را باران فرستیم و از بلاها عافیت دهیم و نعمت و آسایش برایشان روان گردانیم ایشان را در آن نعمت بطر گیرد تا حقّ را منکر شوند و آیات ما دروغ شمرند و رساننده را استور ندارند و بر نعمت، دیگرى را شکر کنند نه خداى را عزّ و جلّ، قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مکرا یعنى اللَّه اقدر على تغییر تلک النّعم من العبد على صرف الشّکر الى غیر المنعم و ما یاتیهم من العقاب اسرع فى اهلاکهم ممّا اتوه من المنکر و ابطال آیات اللَّه إِنَّ رُسُلَنا یعنى الحفظة یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ للمجازاة به فى الآخرة. این بر سبیل تهدید و وعید گفت که آرى رسولان ما و دبیران مىنویسند بر ایشان آنچه مىسازند و مىکنند و این تهدید است بر گوشها و دلهاى ضعیفان و رنه خداى تعالى را البته بآن هیچ حاجت نیست که احاطت علم وى بمعلومات، نه بدبیر حاجت گذاشت و نه بنسخت.
قال النّبی ص انّ المؤمن اذا خرج من قبره صوّر له عمله فى صورة حسنة و شارة حسنة فیقول له من انت فو اللَّه انى لاراک امرء صدق فیقول له انا عملک فیکون له نورا و قائدا الى الجنّة و الکافر اذا خرج من قبره صوّر له عمله فى صورة سیئة و شارة سیّئة فیقول من انت فو اللَّه ربى لاراک امرء سوء، فیقول انا عملک، فینطلق به حتّى یدخله النّار.
تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ اى من تحت منازلهم و مساکنهم. و گفتهاند مراد نه آنست که بهشتیان بالا باشند و جویها در زیر ایشان رود از بهر آن که در بهشت چشمها که رود نه در کندها رود، یعنى تجرى بین ایدیهم و تحت امرهم و هم یرونها کقوله: تَحْتَکِ سَرِیًّا اى بین یدیک و هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی اى تحت امرى و بین یدىّ. چشمهاى بهشت بر روى زمین روان بود، بهشتى چنان که نشسته باشد در غرفه یا در خیمه یا هر جاى که نشیند از راست و چپ خویش و برابر خویش آب روان مىبیند دست وى بدان مىرسد و جامه بوىتر نشود فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ. عن وهب بن منبه عن ابن عباس قال: خلق اللَّه جنّات النّعیم من الزمرّد الاخضر کلها ازواجها و خدمها و آنیتها و اشربتها و حجالها و قصورها و خیامها و مداینها و درجها و غرفها و ابوابها و ثمارها. قال و الجنان کلها مائة درجة ما بین الدّرجتین مصیرة خمس مائة عام حیطانها لبنة من ذهب و لبنة من فضة و لبنة من یاقوت و لبنة من زبرجد. ملاطها المسک و قصورها الیاقوت و غرفها اللؤلؤ و مصاریعها الذّهب و ارضها الفضّة و حصباؤها المرجان و ترابها المسک اعدّ اللَّه لاولیائه یقول اللَّه تعالى ادخلوا الجنّة برحمتى فاقتسموها باعمالکم فلکم صنعت ثمار الفردوس و لکم بنیت القصور الّتى اسّست بالنعیم و شرفت بالملک الخلود.
قوله: دَعْواهُمْ فِیها سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ دعوى و دعا هر دو یکسان است و مراد ندا است اى یدعون اللَّه بقولهم سبحانک اللهم تلذّذا بذکره لا عبادة. میگوید در آن بهشت همه خداى را خوانند و خداى را دانند و بذکر و ثناى وى بیاسایند. تنعّم ایشان و لذّت و راحت و آرام ایشان، بتسبیح و شکر و ثناى اللَّه بود. کلبى گفت: دَعْواهُمْ فِیها اى کلامهم و قولهم اذا اشتهوا شیئا من طعام الجنّة: سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ فیؤتون به. این کلمه علمى است و نشانى میان بهشتیان و میان خازنان و خادمان بهشت هر گاه که آرزویى کنند طعامى یا شرابى خواهند گویند: سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ، خادمان بدانند که چه میخواهند و چه آرزو میکنند آنچه خواهند حاضر کنند و ایشان را بمراد و مقصود رسانند، وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ و نواخت ایشان یکدیگر را آنست که بر یکدیگر شوند و سلام کنند و همچنین فریشتگان آیند و بر ایشان سلام کنند و آن گه نواخت و کرامت رب العزة بایشان رسد و ایشان را گوید: سلام علیکم، سخنى خوش با نواخت و نیکویى سخنى بسلامت از آزار، آزاد و پاک، و قیل: تحیتهم اى ملکهم سلام اى سالم. میگوید ملک ایشان در آن بهشت جاودانى است، از زوال و فنا رسته و جاوید ایشان را با ناز و نعیم مانده، وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ معنى آنست که بهشتیان در هر چه خواهند بجاى آزادىاند هر چند که خواهند یاوند و بهر چه بیوسند رسند، بجاى شکراند و بجاى تهنیت. و قیل اول کلامهم التسبیح و آخره التحمید و هم یتکلّمون بینهما بما ارادوا ان یتکلّموا به. خبر داد رب العزة که بهشتیان در هر سخن که گویند ابتداى سخن ایشان بتعظیم و تنزیه اللَّه بود و ختم آن بشکر و ثناى اللَّه و طعامى که خورند بابتدا نام اللَّه گویند و تسبیح وى و بآخر شکر خداى کنند و ثناء بروى.
و گفتهاند این آنست که جاى دیگر گفت حکایت از بهشتیان که گویند الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا و تقدیر آیت اینست که: و آخر دعویهم ان یقولوا الحمد للَّه رب العالمین.
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ این هم چنان است که جاى دیگر گفت عَجِّلْ لَنا قِطَّنا جاى دیگر گفت وَ یَدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ و ناس اینجا کافراناند النضر بن الحرث و اصحابه که میگفتند: اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ ایشان از کافرى که بودند بر سبیل استهزا و ثبات بر کفر عذاب بتعجیل میخواستند، رب العالمین گفت اگر آن عذاب که میخواهند فرو گشائیم ایشان همه هلاک شوند و فانى گردند و دنیا منقطع گردد، لکن نکردیم و ندادیم آنچه خواستند و عذاب فرو نگشادیم و فرا گذاشتیم تا اقامت حجت بر ایشان تمام گردد و ایشان را هیچ عذر نماند. و گفتهاند حکم این آیت بر عموم است کسى که از سر ضجرت دعاء بد کند بر خویشتن یا بر فرزند و خویش و پیوند، گوید اخزاک اللَّه، لعنک اللَّه، اماتک اللَّه، بزبان میگوید و در دل اجابت این دعاء کراهیت دارد، رب العالمین گفت: لو استجیب لهم فى الشّر کما یحبّون ان یستجاب لهم فى الخیر لهلکوا قال شهر بن حوشب قرأت فى بعض الکتب انّ اللَّه عز و جل یقول للملکین الموکّلین: لا تکتبا على عبدى فى حال ضجرة شیئا. و تقدیر الآیة وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ حین استعجلوه استعجالا کاستعجالهم بالخیر لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ. و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه ص: اللهم انّى اتخذ عندک عهدا لن تخلفه انما انا بشر فاىّ المؤمنین آذیته او شتمته او جلدته او لعنته فاجعلها له صلاة و زکاة و قربة تقربه بها یوم القیمة.
ابن عامر و یعقوب لقضى بفتح قاف خوانند و اجلهم بنصب فیتصل بقوله عز و جل وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ.
قوله فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا یعنى مشرکى مکة، لا یخافون البعث و الحساب و لا یأملون الثواب فِی طُغْیانِهِمْ اى فى شرکهم و ضلالهم یَعْمَهُونَ یتردّدون و یتمارون. و قیل یلعبون. و گفتهاند معنى آیت آنست که: آدمى هموار بروز شادى خویش مىشتابد و آن شتابیدن اوست باجل او. میگوید اگر ما روزگار او باو شتابانیم مرگ باو شتابد.
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ این در شأن هشام بن المغیرة المخزومى آمد، اذا ناله مکروه و ضرر دعانا، اى دعا اللَّه لازالته و لم یدع غیره. قوله دَعانا لِجَنْبِهِ یعنى مضطجعا أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً یرید فى جمیع الاحوال فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ ازلنا ما به. مَرَّ اى استمر على کفره معرضا عن الشکر کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ لنسیانه ما دعا اللَّه فیه و ما صنع اللَّه به، کَذلِکَ اى کما زیّن لهذا الکافر الدعاء عند البلاء و الاعراض، زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ عملهم و الاسراف فى النفس یکون بعبادة الوثن و فى المال فى السائبة و البحیرة و معنى الکلام اسرفوا فى عبادتهم و اسرفوا فى نفقاتهم.
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ یا اهل مکّه لَمَّا ظَلَمُوا کفروا باللَّه وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بالمعجزات و الآیات بالامر و النهى، وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا لانّ اللَّه طبع على قلوبهم جزاء لهم على کفرهم کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ نفعل بمن کذّب بمحمد کما فعلنا بمن قبلهم.
ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ الخلایف جمع خلیفة و اصل الخلیفة خلیف بغیر هاء لانه فعیل بمعنى فاعل کالسمیع و العلیم فدخلت الهاء للمبالغة بهذا الوصف کما قالوا راویة و علامة الا ترى انهم جمعوه خلفاء کما یجمع فعیل و من انّث لتأنیث اللفظ قال فى الجمع خلائف و قد ورد التنزیل بهما، قال تعالى: خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ و قال ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ اى استخلفناکم بعد هلاکهم تخلفونهم قرنا بعد قرن فِی الْأَرْضِ فى اماکنکم لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ اى لتعملوا اعمالکم فنراها مشاهدة موجودة فارقبوا فى الطاعة و احذروا عن المعصیة.
قال النبى ص انّ الدنیا خضرة حلوة و انّ اللَّه مستخلفکم فیها فناظر کیف تعملون.
قال عمر بن خطاب (رض) صدق اللَّه ربنا ما جعلنا خلفاء الا لینظر الى اعمالنا فاروا اللَّه من اعمالکم خیرا باللیل و النهار و السّرّ و العلانیة.
وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ اى القرآن واضحات الدلایل و بینات منصوب على الحال این آیت در شأن مشرکان مکة فرو آمد عبد اللَّه بن ابى امیة المخزومى و الولید بن المغیرة و العاص بن عامر و جماعتى که ایمان ببعث و نشور نداشتند تا رب العالمین میگوید: قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا اى لا یؤمنون بالبعث. با مصطفى مىگفتند ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا من اللَّه لیس فیه ذکر البعث و النشور و لیس فیه عیب آلهتنا. قرآنى دیگر بیار از نزدیک اللَّه که در آن ذکر بعث و نشور نباشد و ترک عبادة لات و عزى و مناة و هبل و عیب ایشان در آن نبود. أَوْ بَدِّلْهُ یا پس همین قرآن که آوردهاى بگردان از امّت خویش و تغییر در آن آر، ذکر بعث و نشور و وعیدها ازان بیرون کن بجاى آیت عذاب آیت رحمت اثبات کن. رب العالمین گفت ایشان را جواب ده یا محمد ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی این قرآن نه سخن من است و نه ساخته من، تا در آن تغییر توانم و از امّت خویش بگردانم تلقاء مصدر کالتبیان یستعمل ظرفا بمعنى المقابلة مشتق من التلقى.
إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ اى لا اتّبع الّا وحى اللَّه من غیر زیادة و لا نقصان و لا تبدیل إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی اى ان فعلت عصیت ثم لا آمن عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ.
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ اى ما قرأت القران عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ اى و لا اعلمکم اللَّه به. یقال دریت الشیء علمته و ادریته غیرى. اى اعلمته ایّاه. اگر خداى خواستید من این قرآن را هرگز بر شما نخواندمى و اللَّه شما را از آن آگاه و دانا نکردید. قرائت ابن کثیر: و لادریکم بى الف، معنى آنست که: اگر خدا خواستید من هرگز بر شما این کتاب نخواندمى و اللَّه شما را بخودى خود بى من باین دانا کردى چنان که گفت: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى قَلْبِکَ. فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ مکثت و بقیت بینکم لا أتلو کتابا و لا اتعلّمه و لا اخط بیمینى، عُمُراً اى بعضا من عمرى و هو اربعون سنة، لأنّه اوحى الیه بعد اربعین سنة مِنْ قَبْلِهِ اى من قبل نزول القرآن و من قبل هذا الوقت، أَ فَلا تَعْقِلُونَ انّى صادق و هذا کلام اللَّه، امرنى ان اتلوه علیکم. چون میدانید که چهل سال در میان شما بودم که مرا مىشناختید و نیک دانستید که بر هیچ کس هیچ چیز نخواندهام و نه کتابى نوشتهام و نه بتلقین از کسى گرفتهام و نه هرگز بر کسى دروغى بستهام، امروز که شما را خبر مىدهم از داستان پیشینیان و سرگذشت رفتگان و احوال ایشان جز آن نیست که از نزدیک خدا است و از پیغام و وحى پاک او.
در نمىیابید که چنین است و این قرآن که بر شما میخوانم پیغام خدا است و کلام او.
و قال ابن عباس نبىّ رسول اللَّه و هو ابن اربعین سنة و اقام بمکه ثلث عشرة سنة و بالمدینة توفّى و هو ابن ثلث و ستّین سنة.
قوله فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً اى لا احد اظلم و اکفر ممن کذب على اللَّه أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ فالکاذب على اللَّه و المکذّب بآیات اللَّه فى الکفر سواء. معنى آنست که من بر خداى هرگز دروغ ننهادم و نه ساختم و شما کردید که گفتید وى را شریک و انباز است و کیست ستمکارتر و کافرتر از آن که بر خداى دروغ سازد و گوید که وى را شریک و انباز است و قرآن که سخن وى است دروغ شمارد و محمد که پیغام رسان وى است دروغ زن دارد إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ لا یسعد من کذّب انبیاء اللَّه.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ یعنى یشرکون مع اللَّه فى العبادة ما لا یَضُرُّهُمْ ان لم یعبدوه وَ لا یَنْفَعُهُمْ ان عبدوه. این مشرکان مکة بتان را میپرستند که در ایشان ضرر و نفع نه، اگر نپرستند بر ایشان گزند نیارند و اگر پرستند ایشان را بکار نیایند و سود نکنند از بهر آن که مواتاند، نه خیر است در ایشان نه شر، نه نفع نه ضرر، نه کردگارى نه توانایى و دانایى. اللَّه است جلّ جلاله که کردگار است و توانا و دانا، هم ضار و هم نافع همه چیز تواند و با همه تاود و بداشت و توان هر کس رسد و سزاى هر کس چنان که باید دهد، لا یحدث شىء فى ملکه الا بایجاده و حکمه و قضائه و ارادته و تکوینه و لا یلحق احدا ضرّ و لا نفع و لا خیر و لا شرّ و لا سرور و لا حزن الّا من قبله جلّ جلاله فان تک نعمة فهو النّافع و الدّافع و ان تک محنة فهو الضارّ القامع المانع، فمن استسلم لحکمه عاش فى راحة و من اعرض عن حکمه وقع فى کلّ آفة.
روى انّ اوّل ما کتب اللَّه فى اللّوح المحفوظ انا اللَّه الّذى لا اله الّا انا من لم یستسلم بقضایى و لم یصبر على بلائى و لم یشکر نعمایى فلیطلب ربّا سوائى، و روى انّ داوود (ع) ناجى ربّه فقال الهى من شرّ النّاس؟ فقال عزّ من قائل من استخارنى فى امر فاذا خرت له اتّهمنى و لم یرض بحکمى.
وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ حسن گفت معنى آنست که ایشان شفیعان مااند بنزدیک خداى در کار و شغل دنیا و معاش دنیا که ایشان ببعث و نشور ایمان ندارند. و قیل معناه شفعاؤنا عند اللَّه ان یکن بعث و نشور و قیل فى الکفار من یعتقد البعث، قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ اى أ تخبرون اللَّه انّ له شریکا فى السماوات و الارض او عنده شفیعا بغیر اذنه و لا یعلم اللَّه لنفسه شریکا فى السماوات و لا فى الارض فنفى العلم لنفى المعلوم، سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ نزّه نفسه عن ان یکون معه معبود او شریک. قرأ حمزة و الکسائى: عما تشرکون بالتّاء هاهنا و فى سورة النحل و الروم.
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً الامّة هاهنا الدین و تقدیره و ما کان الناس الا ذوى امّة واحدة اى دین واحد و هو الاسلام و قیل هو الشرک و قد سبق شرحه فى سورة البقرة فَاخْتَلَفُوا اى آمن بعض و کفر بعض. و قیل و ما کان الناس الا امّة واحدة فاختلفوا اى ولدوا على الفطرة و اختلفوا بعد الفطرة وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ اى لولا انّ اللَّه عز و جل جعل لهم اجلا للقضاء بینهم و هو یوم القیمة یفصل بینهم فى وقت اختلافهم. و قیل وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ بتأخیر عذاب هذه الامة الى یوم القیمة و انه لا یعاجل العصاة بالعقوبة، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ نزول العذاب.
میگوید اگر نه سخنى بودى که پیش رفت از اللَّه و حکم کرد و آن سخن آنست که با آدم گفت آن گه که او را عطسه آمد: یرحمک ربک فسبقت رحمته غضبه، اگر نه این سخن بودى من عذاب فرو گشادمى باین امت بآن اختلاف و تفرق که ایشان در آن بودند.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه ص: لما خلق اللَّه تعالى آدم و نفخ فیه الروح، عطس فقال له ربه الحمد للَّه فقال الحمد للَّه فقال له ربه عز و جل یرحمک ربک اذهب فسلّم على اولئک النفر و هم نفر من الملائکة جلوس فاسمع ما یجیبونک به فانها تحیّتک و تحیة ذرّیتک. قال فذهب فقال السلام علیکم فقالوا و علیک السلام و رحمة اللَّه. ثم رجع الى ربه تبارک و تعالى فبسط له یدیه فقال له خذ و اختر فقال اخترت یمین ربى و کلتا یدیه یمین ففتحها فاذا فیها صورة الذریة کلّهم فاذا کلّ رجل مکتوب عنده اجله و اذا آدم (ع) قد کتب له الف سنة.
و ذکر الحدیث فى روایة اخرى عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه ص: لمّا خلق اللَّه الخلق کتب کتابا فهو عنده فوق العرش انّ رحمتى سبقت غضبى.
وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ الآیة، گفتهاند که تأویل این آیت آنست که اگر ندانید که من که خداوندم از گفته خویش واپس نیایم در تقدیر آجال و ارزاق من این ناسزا گویان را و باطل ورزان را یک طرفة العین درنگ ندادید تا ایشان را بعقوبت عاجل از اهل حق جدا کردید تا حق و اهل آن از باطل و اهل آن در وقت سزا جدا شدید و میان ایشان فرقان پیدا شدى.
وَ یَقُولُونَ یعنى اهل مکة لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ مثل العصا و الید البیضاء و ما جاءت به الانبیاء. و قیل مما اقترحوا علیه فى قوله وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ الآیة، مشرکان مکه از روى تعنت طلب آیات کردند گفتند چرا آیتى ننماید این محمد چنان که موسى عصاء و ید بیضاء نمود و دیگر پیغامبران نشانها و معجزتها نمودند که دلائل نبوت و رسالت ایشان بود، آن مدبران هم پیغام بمراد خویش خواستند هم دیدار فریشته خواستند هم معجزه و نشان و هم اللَّه حاضر کردن خواستند که جایى میگوید: أَوْ تَأْتِیَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبِیلًا، جایى دیگر میگوید: او نرى ربنا حتى نرى اللَّه جهرة رب العالمین گفت بجواب ایشان: فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ آنچه شما مىدرخواهید از نزول آیات آن همه غیب است و علم غیب بنزدیک خدا است و جز خداى هیچ کس غیب نداند و مصالح بندگان جز خداى کس نشناسد فَانْتَظِرُوا وقوع الآیة و انتظروا قضاء اللَّه بیننا باظهار المحق على المبطل إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ فوقعت یوم بدر فظهر المحق على المبطل.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ اى کفّار مکه رَحْمَةً یعنى المطر و الخصب و العافیة مِنْ بَعْدِ القحط و الجوع و الفقر و البلاء و الشفاء بعد السقم إِذا لَهُمْ مَکْرٌ این جواب شرط است کقوله: إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ المعنى و ان تصبهم سیّئة قنطوا فکذلک قوله وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ معناه و اذا اذقنا النّاس مکروا و هذا المکر هو صرف الشکر الى غیر المنعم سمّاه مکرا لان المکر جحود حق المنعم و ذلک قولهم لولا الدّواء و الطّبیب و لولا کذا و کذلک کانوا یقولون سقینا بنوء کذا و لا یقولون هذا رزق من اللَّه و هو قوله تعالى وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ این اذا اینجا در آن موضوع است که عجم گویند چون در نگرى چون بنگرى و آیات ایدر اعلام نعمتهاى اللَّه است و ایادى وى میگوید چون ایشان را باران فرستیم و از بلاها عافیت دهیم و نعمت و آسایش برایشان روان گردانیم ایشان را در آن نعمت بطر گیرد تا حقّ را منکر شوند و آیات ما دروغ شمرند و رساننده را استور ندارند و بر نعمت، دیگرى را شکر کنند نه خداى را عزّ و جلّ، قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مکرا یعنى اللَّه اقدر على تغییر تلک النّعم من العبد على صرف الشّکر الى غیر المنعم و ما یاتیهم من العقاب اسرع فى اهلاکهم ممّا اتوه من المنکر و ابطال آیات اللَّه إِنَّ رُسُلَنا یعنى الحفظة یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ للمجازاة به فى الآخرة. این بر سبیل تهدید و وعید گفت که آرى رسولان ما و دبیران مىنویسند بر ایشان آنچه مىسازند و مىکنند و این تهدید است بر گوشها و دلهاى ضعیفان و رنه خداى تعالى را البته بآن هیچ حاجت نیست که احاطت علم وى بمعلومات، نه بدبیر حاجت گذاشت و نه بنسخت.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً آن روز که ایشان را با هم آریم همگان ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا آن گه گوئیم ایشان را که خداوند خویش را انباز گفتند مَکانَکُمْ بر جاى باشید أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ هم شما و هم انبازان خویش که مرا مىگفتید فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ میان ایشان جدایى افکنیم وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ آن گه آن شرکا گویند ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ (۲۸) هرگز شما ما را نپرسیدید فَکَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ میان ما و میان شما خداى گواه بسنده است إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ (۲۹) که ما از پرستش شما هرگز آگاه نبودیم.
هُنالِکَ آنجا تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ برگیرد هر تنى کرد خویش و پاداش آنچه پیش فرا فرستاد وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ و باز برند ایشان را از تعلّل و تعلّق با حقیقت حکم اللَّه که در آن کرد.
مَوْلاهُمُ الْحَقِّ خداوند ایشان مدبّر و متولّى کار ایشان خدا است براستى و سزا وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۳۰) و هر چه جز از او که مىپنداشتند و مىفرا ساختند و مىپرستیدند همه گم گشت.
قُلْ بگو مَنْ یَرْزُقُکُمْ آن کیست که روزى میدهد شما را مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ از آسمان و زمین أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ یا آن کیست که شنوایى در گوشها و بینایى در چشمها آفریند و آن تواند وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ و کیست آنکه بیرون آرد زنده از مرده و بیرون مىآرد مرده از زنده وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ و آن کیست که کار میراند و میسازد و میدارد و ساخته مىسپارد فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ تا گویند ایشان اللَّه است فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۳۱) پس ایشان را گوى بنه پرهیزید از خشم و عذاب او.
فَذلِکُمُ اللَّهُ او که آن میکند اللَّه است رَبُّکُمُ الْحَقُّ خداوند شما براستى و سزا فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ پس راستى چیست جز از گمراهى؟
فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۳۲) شما را ازو چون بر مىگردانند؟
کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ آن آنست که درست و راست و بودنى از خدا سخن برفت عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا بحکم بر ایشان که اینجا فاسقاند أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۳۳) که ایشان نتوانند گروید.
قُلْ بگوى هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ از این انبازان شما کس هست؟
مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ که خلق درین جهان آرد و ایشان را جهان سازد؟ ثُمَّ یُعِیدُهُ پس باز جهان دیگر برد قُلِ اللَّهُ هم تو گوى خدایست یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ که امروز این جهانیان را جهان سازد و باز فردا ایشان را جهان سازد فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۳۴) شما را ازو چون مىبرگردانند؟
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ بگوى هست از این انبازان شما مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ کسى که راه نماید براستى؟ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ گوى خداى آنست که راه نماید براستى أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ پس آن کس که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند؟ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى یا آن کس که راه ننماید مگر که او را راه نمایند؟ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۳۵) پس چه رسید شما را و چه حکم است که مىکنید.
وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا و بیشتر ایشان نمیروند مگر بر پى پنداشت إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و پنداشت بجاى حق هیچ بکار نیاید إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (۳۶) اللَّه تعالى داناست بآنچه ایشان مىکنند.
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ این قرآن نامهاى نهاده از سخن کسى جز از خداى نیست وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ لکن سخنى است گواه آن کتاب را که پیش فا آمد وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ و پیدا کردن و روشن کردن و گشاده نمودن است لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۳۷) شک نیست در آن که از خداوند جهانیان است.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ میگوید که این مرد نهاد آن را از خود؟ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ گوى یک سورت آرید مانند این وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۸) و انگه اگر راست مىگویید و توانید هر کرا خواهید پس آن خداى مىخوانید.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ بلکه دروغ شمردند چیزى را که آن در نیافتند و بعلم خویش بدان نرسیدند وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ و بایشان نیامد و در فهم ایشان نگنجید حقیقت آن کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ هم چنان که اعداى انبیاء که پیش از قریش بودند دروغ شمردند فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (۳۹) در نگر که سرانجام ستمکاران چون بود.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ از ایشان کس هست که باین نامه گرویده است وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ و هست از ایشان کس که باز نگرویده است وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (۴۰) و خداوند تو داناتر داناى است بمفسدان و تباه کاران.
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ و اگر ترا دروغ زن خوانند فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ گوى کرد من مرا است و کرد شما شما را أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ شما از آنچه من میکنم بیزار وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۴۱) و من از آنچه شما میکنید بیزار.
هُنالِکَ آنجا تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ برگیرد هر تنى کرد خویش و پاداش آنچه پیش فرا فرستاد وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ و باز برند ایشان را از تعلّل و تعلّق با حقیقت حکم اللَّه که در آن کرد.
مَوْلاهُمُ الْحَقِّ خداوند ایشان مدبّر و متولّى کار ایشان خدا است براستى و سزا وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۳۰) و هر چه جز از او که مىپنداشتند و مىفرا ساختند و مىپرستیدند همه گم گشت.
قُلْ بگو مَنْ یَرْزُقُکُمْ آن کیست که روزى میدهد شما را مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ از آسمان و زمین أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ یا آن کیست که شنوایى در گوشها و بینایى در چشمها آفریند و آن تواند وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ و کیست آنکه بیرون آرد زنده از مرده و بیرون مىآرد مرده از زنده وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ و آن کیست که کار میراند و میسازد و میدارد و ساخته مىسپارد فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ تا گویند ایشان اللَّه است فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۳۱) پس ایشان را گوى بنه پرهیزید از خشم و عذاب او.
فَذلِکُمُ اللَّهُ او که آن میکند اللَّه است رَبُّکُمُ الْحَقُّ خداوند شما براستى و سزا فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ پس راستى چیست جز از گمراهى؟
فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۳۲) شما را ازو چون بر مىگردانند؟
کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ آن آنست که درست و راست و بودنى از خدا سخن برفت عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا بحکم بر ایشان که اینجا فاسقاند أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۳۳) که ایشان نتوانند گروید.
قُلْ بگوى هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ از این انبازان شما کس هست؟
مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ که خلق درین جهان آرد و ایشان را جهان سازد؟ ثُمَّ یُعِیدُهُ پس باز جهان دیگر برد قُلِ اللَّهُ هم تو گوى خدایست یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ که امروز این جهانیان را جهان سازد و باز فردا ایشان را جهان سازد فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۳۴) شما را ازو چون مىبرگردانند؟
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ بگوى هست از این انبازان شما مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ کسى که راه نماید براستى؟ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ گوى خداى آنست که راه نماید براستى أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ پس آن کس که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند؟ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى یا آن کس که راه ننماید مگر که او را راه نمایند؟ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ (۳۵) پس چه رسید شما را و چه حکم است که مىکنید.
وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا و بیشتر ایشان نمیروند مگر بر پى پنداشت إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و پنداشت بجاى حق هیچ بکار نیاید إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (۳۶) اللَّه تعالى داناست بآنچه ایشان مىکنند.
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ این قرآن نامهاى نهاده از سخن کسى جز از خداى نیست وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ لکن سخنى است گواه آن کتاب را که پیش فا آمد وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ و پیدا کردن و روشن کردن و گشاده نمودن است لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۳۷) شک نیست در آن که از خداوند جهانیان است.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ میگوید که این مرد نهاد آن را از خود؟ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ گوى یک سورت آرید مانند این وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۸) و انگه اگر راست مىگویید و توانید هر کرا خواهید پس آن خداى مىخوانید.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ بلکه دروغ شمردند چیزى را که آن در نیافتند و بعلم خویش بدان نرسیدند وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ و بایشان نیامد و در فهم ایشان نگنجید حقیقت آن کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ هم چنان که اعداى انبیاء که پیش از قریش بودند دروغ شمردند فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ (۳۹) در نگر که سرانجام ستمکاران چون بود.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ از ایشان کس هست که باین نامه گرویده است وَ مِنْهُمْ مَنْ لا یُؤْمِنُ بِهِ و هست از ایشان کس که باز نگرویده است وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ (۴۰) و خداوند تو داناتر داناى است بمفسدان و تباه کاران.
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ و اگر ترا دروغ زن خوانند فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ گوى کرد من مرا است و کرد شما شما را أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ شما از آنچه من میکنم بیزار وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۴۱) و من از آنچه شما میکنید بیزار.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً اى الکفار و آلهتهم و جمیعا نصب على الحال.
میگوید: آن روز که کافران و بت پرستان با معبودان خویش جمع کنیم و بهم آریم.
حشر در قرآن بر دو معنى است: یکى بمعنى جمع و نظیر آن در سورة الفرقان است وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و در سورة الکهف وَ حَشَرْناهُمْ و در سورة التکویر وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ و در سورة النمل حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ و در سورة ص وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً و نظائر این در قرآن فراوان است همه بمعنى جمع.
وجه دیگر حشر بمعنى سوق است چنان که در سورة و الصافات گفت: احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ اى سوقوا الّذین اشرکوا و قرناءهم الشّیاطین بعد الحساب الى صراط الجحیم. و در بنى اسرائیل گفت: وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ یعنى نسوقهم على وجوههم الى النّار. و در سورة طه گفت: وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ اى نسوق المجرمین یومئذ بعد الحساب الى جهنم زرقا.
قوله: ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا یعنى عبدة الاوثان مَکانَکُمْ این مکانکم در آن موضع است که کسى سخنى در خواهد گرفت با کسى با کارى و در مفتتح کار و سخن خویش گوید: باش تا گویم. و عرب این بر سبیل وعید و تهدید گوید، چنان که عجم گویند: باش که من با تو کار دارم. و هو منصوب على الامر المضمر فیه یعنى انتظروا مکانکم حتّى نفصل بینکم أَنْتُمْ تأکید له وَ شُرَکاؤُکُمْ عطف علیه، فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ من قولک زلت الشیء عن مکانه ازیله اذا نحّیته عن مکانه، و زیلنا للکثرة و المبالغة.
اى فرقنا بین المشرکین و شرکائهم. این آن گه بود که معبودان باطل و عابدان را از هم جدا کنند و از یکدیگر بیزارى گیرند، چنان که آنجا گفت: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا الایة. ایشان را جدا کنند و بر دیدار یکدیگر بدارند تا آن شرکا گویند مشرکان را ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ بترسند و دست بانکار زنند چون درمانند عذر آرند و گویند فَکَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ اى اللَّه الشاهد على صدقنا بانّا لم نشعر بعبادتکم و ما کنّا عن عبادتکم الّا غافلین لانّا کنا جمادا لا نسمع و لا نبصر و لا نعقل.
هُنالِکَ اى فى ذلک الوقت تَبْلُوا اى تقاسى کل نفس جزاء ما عملت کقوله: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ الآیة. و بر قراءت حمزه و کسایى تتلوا اى تقرأ کلّ نفس صحیفتها. از نامه برخواند هر کس آنچه پیش فرا فرستاد از کردار. و قیل: تتلو اى تتبع کل نفس ما قدمت بر پى آن ایستد هر کس که پیش فرا فرستاد از کرد خویش مطیع بر پى طاعت تا بسراى مطیعان و عاصى بر پى معصیت تا بسراى عاصیان. و فى الخبر ان المؤمن اذا خرج من قبره تمثل له عمله فى احسن صورة فیتبعه حتى یدخله الجنة. و الکافر یمثل له عمله فى اقبح صورة فیتبعه حتّى یدخله النّار
وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ اى الى حکمه وحده مَوْلاهُمُ الْحَقِّ فالحق من صفة اللَّه عز و جلّ و من قرأ الحقّ بالرّفع، فالمعنى هو مولاهم الحقّ لا من جعلوا معه من الشرکاء.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ اى ما کانوا یقولون علیه و یثقون به و یدّخرونه لیوم حاجتهم.
«قل یا محمد مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ المطر وَ الْأَرْضِ النبات أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ اى من یقدر على خلق السمع و الأبصار وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ اى من یخرج الفرخ من البیضة و الانسان من النطفة وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ یخرج النطفة من الانسان و البیضة من الطیر. من یخرج المؤمن من الکافر و الکافر من المؤمن و من یدبر امر العالمین ینظر فیه و ینقض و یبرم فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ اى فیجیبونک عند سؤالک انّ القادر على هذه الاشیاء اللَّه و لا یکذبون فیه فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ اللَّه ان یعاقبکم على اتخاذکم الاصنام. چون میدانید و اقرار میدهید که آفریدگار و کردگار همه اللَّه است نترسید از عقوبت وى که با این دانش بتان را مىپرستید؟
فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ اى الذى هذا کله فعله هو الحق لیس هؤلاء الّذین جعلتم معه شرکاء فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ اى اذا کان الحق عبادة اللَّه فعبادة غیره ضلال باطل فَأَنَّى تُصْرَفُونَ من این تصرفون عن عبادته و انتم مقرّون بانّه خالق الکلّ و مدبّر الامر کیف تصرف عقولکم الى عبادة من لا یرزق و لا یحیى؟
و لا یمیت آن گه انى تفسیر کرد و حقیقت آن پیدا کرد گفت: کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ و بر قراءت مدنى و شامى کلمات ربّک. اى وجب حکمه و علمه السّابق عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا کفروا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ.
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ کانوا مقرّین بانّ اللَّه یبدؤا الخلق و انّ الاصنام لا تخلق شیئا و فیهم من یقرّ بالاعادة قل اى فان اجابوک، و الّا فقل انت اذ لا جواب الّا هذا اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ کیف تصرفون عن قصد السّبیل.
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ یعنى آلهتهم مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ من یرشد الى دین الاسلام فاذا قالوا لا، و لا بد لهم منه قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ یقال هدیت الى الحق و هدیت للحق بمعنى واحد. أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ امره و طاعته أَمَّنْ لا یَهِدِّی این حرف بر پنج وجه خواندهاند شامى و مکى و ورش لا یهدّى بفتح یا و ها و تشدید دال خوانند اصله یهتدى فادغمت التّاء فى الدّال لأنّها من مخرجها و نقلت فتحة التّاء المدغمة الى الهاء» اهل مدینة بى ورش، یهدّى بسکون ها و تشدید دال خوانند ترکت الهاء على حالتها قبل الادغام فجمعوا بین ساکنین کقوله یخصمون حفص و یعقوب یهدّى بفتح یا و کسر ها و تشدید دال خوانند، فرارا من التقاء الساکنین مع اتّباع الهاء الدّال فى الکسر» عاصم و رویس یهدّى بکسر یا و ها و تشدید دال خوانند، اتّباعا للکسرة الکسرة اصل این همه یهتدى است و این تشدید ها از بهر اندراج تا است در دال. وجه پنجم قراءة حمزة و کسایى است، یهدى بفتح یا و سکون ها و تخفیف دال، و باین قراءت هدى بمعنى اهتدى است تقول العرب هدیته فهدى.
کقولهم جبرته فجبر. میگوید: آن خداوند که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند یا آن بتان که بخویشتن خود نتوانند که راست روند مگر که راه نمایند ایشان را و راست روانند: و الاصنام و ان هدیت لم تهتد لکن لمّا اتّخذوها آلهة عبّر عنها کما یعبّر عمّن یعلم کقوله: إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ و قیل معناه، امّن لا یمشى الّا ان یحمل و لا ینتقل عن مکانه الّا ان ینقل و هى الاصنام و قیل: اراد به الرؤساء المضلّین.
فما لکم اینجا سخن تمام شد. میگوید: اىّ شىء لکم فى عبادة الاوثان؟ چه حاصل است شما را در پرستش بتان و چه چیز یافتید از آن؟ آن گه گفت: کَیْفَ تَحْکُمُونَ چه حکم است این که خداى را جلّ جلاله شریک و انباز مىگویید و بتان را با وى برابر مىنهید؟ وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ اى کلّهم و قیل، رؤساؤهم لأنّ السّفلة یتّبعون قولهم إِلَّا ظَنًّا یظنّون الباطل حقا و الاصنام آلهة فیدینون به و یدعون النّاس الیه و یقولون انّها تشفع لهم عند اللَّه. و اصل الظّنّ وقوع معنى فى النّفس قبل تحقیقه او تزییفه فیستعمل مرّة للتحقیق فیکون الیقین کقوله: الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ و یستعمل مرّة للتّزییف فیکون الکذب و الباطل. کقوله: إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً اى انّ الظّن لا یقوم مقام العلم و ذلک فیما تعبّد الانسان بعلمه کالتّوحید و اصول الدّین. فامّا الفروع فالعمل بالظّن فیها جایز إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ من اتّباع الظّنّ و اعتقاد الباطل.
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ قریش میگفتند این قران محمد از بر خویش نهاده است و وى ساخته. و نیز میگفتند: ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ این جواب آنست. میگوید: این قرآن نهاده و ساخته کسى نیست جز کلام خداوند و نامه و سخن وى نیست. و عرب کان گویند بىخبر، اشارت فرا قدم. معنى آنست که: وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ.
زجاج گفت: وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ افتراء من البشر. هذا کقولهم ما کان هذا الکلام کذبا و لکن کان تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ اى بین یدى القرآن من البعث و الحساب. و القرآن تقدمه، و قیل تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ اى کتب اللَّه المنزلة قبله.
میگوید: این قرآن گواه آن کتابها است که پیش ازین آمد، در آن همانست که در توریة و انجیل. که همه یکدیگر را گواه است و سخنى راست است از یک جا.
وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ یعنى تفصیل المکتوب من الوعد لمن آمن و الوعید لمن عصى و قیل: تَفْصِیلَ الْکِتابِ یعنى تبیین ما کتب علیکم و فرض لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شک فى نزوله من عند ربّ العالمین و لا تهمة انّه من جلّ جلاله لأنّه فى اعلى طبقات البلاغة بحسن النّظام و الجزالة.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بو عبیده گفت: این ام بمعنى واو است یعنى و یقولون افتراه محمد من قبل نفسه قُلْ یا محمد محتجّا علیهم فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ اى مثل القرآن فى النّظم و البیان. اینجا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ گفت، جاى دیگر بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ گفت، جاى دیگر بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ گفت. اوّل ده سورت درخواست از ایشان، چون نتوانستند با یک سورت آورد، چون نتوانستند با یک حدیث آورد. آن گه گفت: چون خود عاجز آمدید از آوردن مثل آن دیگران را بیارى گیرید. وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى من هو فى التّکذیب مثلکم یرید استعینوا بمن شئتم و اطعتم سو اللَّه لیعاونوکم علیه إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ انّ محمدا یقوله من نفسه.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ حسین فضل را گفتند: هل تجد فى القرآن، من جهل شیئا عاداه؟ قال نعم، فى موضعین قوله: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ و قوله: وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ همانست که گفتهاند: و الجاهلون لاهل العلم اعداء. النّاس ابناء ما یحسنون و اعداء ما یجهلون. و نظیره قوله: أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ یعنى القرآن وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ لم یعرفوا حقیقته و ما فیه من النّور و الهدى و البیان. و قیل بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ بما فى القرآن من الجنّة و النّار و البعث و القیامة وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ اى لم یأتهم، و سیأتیهم حقیقة ما وعدوا فى الکتاب، انّه کائن من الوعید و نازل بهم من العذاب کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یعنى کفّار الامم الماضیة بالبعث و القیمة.
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ آخر امر المشرکین بالهلاک و العذاب. کیف فى موضع نصب على خبر کان و لا یجوز ان یعمل فیها انظر لانّ ما قبل الاستفهام لا یعمل فیه.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ این آیت در شأن اهل کتاب فرو آمد. میگوید: از ایشان کس هست که گرویده است چون عبد اللَّه سلام و یاران وى. و کس هست که نگرویده است چون دیگر جهودان. زجاج گفت معنى آنست که از ایشان کس است که میداند که این قرآن و رسول حقّ است و بدل راست میداند و تصدیق میکند امّا معاند است و بر طریق معاندة اظهار کفر میکند. و از ایشان کس است که خود نمیداند، در شک است و تصدیق نمیکند. و گفتهاند این آیت در شأن اهل مکه است یعنى و من قومک یا محمد من سیؤمن بالقران. از قوم تو کس هست که هنوز ایمان نیاورده امّا خواهد آورد، که در علم خدا رفته که ایمان آرد. و کس هست که هرگز ایمان نیارد، که در علم خدا رفته که کافر میرد و ایمان نیارد وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ الّذین لا یؤمنون.
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ این آیت منسوخ است بآیت قتال، و نظیرش آنست که گفت: لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ لنا اعمالنا و لکم اعمالکم. میگوید: لى جزاء عملى و لکم جزاء اعمالکم أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ لا تؤاخذون بعملى و لا اوخذ بعملکم.
میگوید: آن روز که کافران و بت پرستان با معبودان خویش جمع کنیم و بهم آریم.
حشر در قرآن بر دو معنى است: یکى بمعنى جمع و نظیر آن در سورة الفرقان است وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ و در سورة الکهف وَ حَشَرْناهُمْ و در سورة التکویر وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ و در سورة النمل حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ و در سورة ص وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَةً و نظائر این در قرآن فراوان است همه بمعنى جمع.
وجه دیگر حشر بمعنى سوق است چنان که در سورة و الصافات گفت: احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ اى سوقوا الّذین اشرکوا و قرناءهم الشّیاطین بعد الحساب الى صراط الجحیم. و در بنى اسرائیل گفت: وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلى وُجُوهِهِمْ یعنى نسوقهم على وجوههم الى النّار. و در سورة طه گفت: وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ اى نسوق المجرمین یومئذ بعد الحساب الى جهنم زرقا.
قوله: ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا یعنى عبدة الاوثان مَکانَکُمْ این مکانکم در آن موضع است که کسى سخنى در خواهد گرفت با کسى با کارى و در مفتتح کار و سخن خویش گوید: باش تا گویم. و عرب این بر سبیل وعید و تهدید گوید، چنان که عجم گویند: باش که من با تو کار دارم. و هو منصوب على الامر المضمر فیه یعنى انتظروا مکانکم حتّى نفصل بینکم أَنْتُمْ تأکید له وَ شُرَکاؤُکُمْ عطف علیه، فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ من قولک زلت الشیء عن مکانه ازیله اذا نحّیته عن مکانه، و زیلنا للکثرة و المبالغة.
اى فرقنا بین المشرکین و شرکائهم. این آن گه بود که معبودان باطل و عابدان را از هم جدا کنند و از یکدیگر بیزارى گیرند، چنان که آنجا گفت: إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا الایة. ایشان را جدا کنند و بر دیدار یکدیگر بدارند تا آن شرکا گویند مشرکان را ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ بترسند و دست بانکار زنند چون درمانند عذر آرند و گویند فَکَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ اى اللَّه الشاهد على صدقنا بانّا لم نشعر بعبادتکم و ما کنّا عن عبادتکم الّا غافلین لانّا کنا جمادا لا نسمع و لا نبصر و لا نعقل.
هُنالِکَ اى فى ذلک الوقت تَبْلُوا اى تقاسى کل نفس جزاء ما عملت کقوله: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ الآیة. و بر قراءت حمزه و کسایى تتلوا اى تقرأ کلّ نفس صحیفتها. از نامه برخواند هر کس آنچه پیش فرا فرستاد از کردار. و قیل: تتلو اى تتبع کل نفس ما قدمت بر پى آن ایستد هر کس که پیش فرا فرستاد از کرد خویش مطیع بر پى طاعت تا بسراى مطیعان و عاصى بر پى معصیت تا بسراى عاصیان. و فى الخبر ان المؤمن اذا خرج من قبره تمثل له عمله فى احسن صورة فیتبعه حتى یدخله الجنة. و الکافر یمثل له عمله فى اقبح صورة فیتبعه حتّى یدخله النّار
وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ اى الى حکمه وحده مَوْلاهُمُ الْحَقِّ فالحق من صفة اللَّه عز و جلّ و من قرأ الحقّ بالرّفع، فالمعنى هو مولاهم الحقّ لا من جعلوا معه من الشرکاء.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ اى ما کانوا یقولون علیه و یثقون به و یدّخرونه لیوم حاجتهم.
«قل یا محمد مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ المطر وَ الْأَرْضِ النبات أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ اى من یقدر على خلق السمع و الأبصار وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ اى من یخرج الفرخ من البیضة و الانسان من النطفة وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ یخرج النطفة من الانسان و البیضة من الطیر. من یخرج المؤمن من الکافر و الکافر من المؤمن و من یدبر امر العالمین ینظر فیه و ینقض و یبرم فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ اى فیجیبونک عند سؤالک انّ القادر على هذه الاشیاء اللَّه و لا یکذبون فیه فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ اللَّه ان یعاقبکم على اتخاذکم الاصنام. چون میدانید و اقرار میدهید که آفریدگار و کردگار همه اللَّه است نترسید از عقوبت وى که با این دانش بتان را مىپرستید؟
فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ اى الذى هذا کله فعله هو الحق لیس هؤلاء الّذین جعلتم معه شرکاء فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ اى اذا کان الحق عبادة اللَّه فعبادة غیره ضلال باطل فَأَنَّى تُصْرَفُونَ من این تصرفون عن عبادته و انتم مقرّون بانّه خالق الکلّ و مدبّر الامر کیف تصرف عقولکم الى عبادة من لا یرزق و لا یحیى؟
و لا یمیت آن گه انى تفسیر کرد و حقیقت آن پیدا کرد گفت: کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ و بر قراءت مدنى و شامى کلمات ربّک. اى وجب حکمه و علمه السّابق عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا کفروا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ.
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ کانوا مقرّین بانّ اللَّه یبدؤا الخلق و انّ الاصنام لا تخلق شیئا و فیهم من یقرّ بالاعادة قل اى فان اجابوک، و الّا فقل انت اذ لا جواب الّا هذا اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ کیف تصرفون عن قصد السّبیل.
قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ یعنى آلهتهم مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ من یرشد الى دین الاسلام فاذا قالوا لا، و لا بد لهم منه قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ یقال هدیت الى الحق و هدیت للحق بمعنى واحد. أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ امره و طاعته أَمَّنْ لا یَهِدِّی این حرف بر پنج وجه خواندهاند شامى و مکى و ورش لا یهدّى بفتح یا و ها و تشدید دال خوانند اصله یهتدى فادغمت التّاء فى الدّال لأنّها من مخرجها و نقلت فتحة التّاء المدغمة الى الهاء» اهل مدینة بى ورش، یهدّى بسکون ها و تشدید دال خوانند ترکت الهاء على حالتها قبل الادغام فجمعوا بین ساکنین کقوله یخصمون حفص و یعقوب یهدّى بفتح یا و کسر ها و تشدید دال خوانند، فرارا من التقاء الساکنین مع اتّباع الهاء الدّال فى الکسر» عاصم و رویس یهدّى بکسر یا و ها و تشدید دال خوانند، اتّباعا للکسرة الکسرة اصل این همه یهتدى است و این تشدید ها از بهر اندراج تا است در دال. وجه پنجم قراءة حمزة و کسایى است، یهدى بفتح یا و سکون ها و تخفیف دال، و باین قراءت هدى بمعنى اهتدى است تقول العرب هدیته فهدى.
کقولهم جبرته فجبر. میگوید: آن خداوند که راه نماید براستى سزاتر است که بر طاعت او روند یا آن بتان که بخویشتن خود نتوانند که راست روند مگر که راه نمایند ایشان را و راست روانند: و الاصنام و ان هدیت لم تهتد لکن لمّا اتّخذوها آلهة عبّر عنها کما یعبّر عمّن یعلم کقوله: إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ و قیل معناه، امّن لا یمشى الّا ان یحمل و لا ینتقل عن مکانه الّا ان ینقل و هى الاصنام و قیل: اراد به الرؤساء المضلّین.
فما لکم اینجا سخن تمام شد. میگوید: اىّ شىء لکم فى عبادة الاوثان؟ چه حاصل است شما را در پرستش بتان و چه چیز یافتید از آن؟ آن گه گفت: کَیْفَ تَحْکُمُونَ چه حکم است این که خداى را جلّ جلاله شریک و انباز مىگویید و بتان را با وى برابر مىنهید؟ وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ اى کلّهم و قیل، رؤساؤهم لأنّ السّفلة یتّبعون قولهم إِلَّا ظَنًّا یظنّون الباطل حقا و الاصنام آلهة فیدینون به و یدعون النّاس الیه و یقولون انّها تشفع لهم عند اللَّه. و اصل الظّنّ وقوع معنى فى النّفس قبل تحقیقه او تزییفه فیستعمل مرّة للتحقیق فیکون الیقین کقوله: الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ و یستعمل مرّة للتّزییف فیکون الکذب و الباطل. کقوله: إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً اى انّ الظّن لا یقوم مقام العلم و ذلک فیما تعبّد الانسان بعلمه کالتّوحید و اصول الدّین. فامّا الفروع فالعمل بالظّن فیها جایز إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ من اتّباع الظّنّ و اعتقاد الباطل.
وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ قریش میگفتند این قران محمد از بر خویش نهاده است و وى ساخته. و نیز میگفتند: ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ این جواب آنست. میگوید: این قرآن نهاده و ساخته کسى نیست جز کلام خداوند و نامه و سخن وى نیست. و عرب کان گویند بىخبر، اشارت فرا قدم. معنى آنست که: وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ یُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ.
زجاج گفت: وَ ما کانَ هذَا الْقُرْآنُ افتراء من البشر. هذا کقولهم ما کان هذا الکلام کذبا و لکن کان تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ اى بین یدى القرآن من البعث و الحساب. و القرآن تقدمه، و قیل تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ اى کتب اللَّه المنزلة قبله.
میگوید: این قرآن گواه آن کتابها است که پیش ازین آمد، در آن همانست که در توریة و انجیل. که همه یکدیگر را گواه است و سخنى راست است از یک جا.
وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ یعنى تفصیل المکتوب من الوعد لمن آمن و الوعید لمن عصى و قیل: تَفْصِیلَ الْکِتابِ یعنى تبیین ما کتب علیکم و فرض لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شک فى نزوله من عند ربّ العالمین و لا تهمة انّه من جلّ جلاله لأنّه فى اعلى طبقات البلاغة بحسن النّظام و الجزالة.
أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بو عبیده گفت: این ام بمعنى واو است یعنى و یقولون افتراه محمد من قبل نفسه قُلْ یا محمد محتجّا علیهم فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ اى مثل القرآن فى النّظم و البیان. اینجا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ گفت، جاى دیگر بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ گفت، جاى دیگر بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ گفت. اوّل ده سورت درخواست از ایشان، چون نتوانستند با یک سورت آورد، چون نتوانستند با یک حدیث آورد. آن گه گفت: چون خود عاجز آمدید از آوردن مثل آن دیگران را بیارى گیرید. وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ اى من هو فى التّکذیب مثلکم یرید استعینوا بمن شئتم و اطعتم سو اللَّه لیعاونوکم علیه إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ انّ محمدا یقوله من نفسه.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ حسین فضل را گفتند: هل تجد فى القرآن، من جهل شیئا عاداه؟ قال نعم، فى موضعین قوله: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ و قوله: وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ همانست که گفتهاند: و الجاهلون لاهل العلم اعداء. النّاس ابناء ما یحسنون و اعداء ما یجهلون. و نظیره قوله: أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً.
بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ یعنى القرآن وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ لم یعرفوا حقیقته و ما فیه من النّور و الهدى و البیان. و قیل بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ بما فى القرآن من الجنّة و النّار و البعث و القیامة وَ لَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ اى لم یأتهم، و سیأتیهم حقیقة ما وعدوا فى الکتاب، انّه کائن من الوعید و نازل بهم من العذاب کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ یعنى کفّار الامم الماضیة بالبعث و القیمة.
فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِینَ آخر امر المشرکین بالهلاک و العذاب. کیف فى موضع نصب على خبر کان و لا یجوز ان یعمل فیها انظر لانّ ما قبل الاستفهام لا یعمل فیه.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ این آیت در شأن اهل کتاب فرو آمد. میگوید: از ایشان کس هست که گرویده است چون عبد اللَّه سلام و یاران وى. و کس هست که نگرویده است چون دیگر جهودان. زجاج گفت معنى آنست که از ایشان کس است که میداند که این قرآن و رسول حقّ است و بدل راست میداند و تصدیق میکند امّا معاند است و بر طریق معاندة اظهار کفر میکند. و از ایشان کس است که خود نمیداند، در شک است و تصدیق نمیکند. و گفتهاند این آیت در شأن اهل مکه است یعنى و من قومک یا محمد من سیؤمن بالقران. از قوم تو کس هست که هنوز ایمان نیاورده امّا خواهد آورد، که در علم خدا رفته که ایمان آرد. و کس هست که هرگز ایمان نیارد، که در علم خدا رفته که کافر میرد و ایمان نیارد وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ الّذین لا یؤمنون.
وَ إِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ لِی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ این آیت منسوخ است بآیت قتال، و نظیرش آنست که گفت: لَکُمْ دِینُکُمْ وَ لِیَ دِینِ لنا اعمالنا و لکم اعمالکم. میگوید: لى جزاء عملى و لکم جزاء اعمالکم أَنْتُمْ بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ لا تؤاخذون بعملى و لا اوخذ بعملکم.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۶ - النوبة الاولى
قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ اى مردمان قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ آمد بشما پندى از خداوند شما وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ و شفا و آسانى آن را که در دلها بود وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۵۷) و راه نمونى و مهربانى گرویدگان را.
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ گوى بفضل خداى و رحمت او فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا بآن شاد باشید و خرّم هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (۵۸) فضل خداى به است از آنچه شما گرد میکنید در دنیا.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ گوى چه بینید ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ آنچه اللَّه شما را فرستاد از آسمان از روزى فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا شما فرا ایستادید و از آن بخویشتن حرام ساختید و حلال ساختید قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ گوى اللَّه شما را دستورى داد أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (۵۹) یا بر اللَّه دروغ مىسازید.
وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ چه مىپندارند ایشان که بر خداى مىدروغ سازند یَوْمَ الْقِیامَةِ روز رستاخیز.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ اللَّه با فضل است بر مردمان وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۶۰) لکن بیشتر ایشان از اللَّه بآزادى نه اند نه با او آشنااند.
وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ در هیچ کار نباشى تو وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ و ازین قرآن هیچ چیز نخوانى وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ و هیچ کار نکنید إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً مگر ما بر شما گواه باشیم إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ آن گه که مىباشید در کار و میروید در آن وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ و دور نیست و غائب از خداوند تو مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ هام سنگ یک ذره فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ نه در زمین و نه در آسمان وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ و نه کم از ذرهاى و نه مه از آن إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۶۱) مگر که در نوشتهایست پیداى، روشن درست.
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ آگاه بید که اولیاى خدا آنند که باو گروند لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۲) ور ایشان فردا نه بیم است و نه اندوهگن باشند.
الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که باو بگرویدند وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۶۳) و آزرم میداشتند و پرهیزگار بودند.
لهمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ ایشان را بشارت است درین جهان و در آن جهان تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ بدل کردن نیست سخنان خداى را و وعدهاى او رالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۶۴) آنست پیروزى بزرگوار.
وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ اندوهگن مکناد ترا سخن ایشان إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً خدایى اللَّه راست بهمگى و توانایى در همه کار و توانستن با همه کس هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۵) او شنواست دانا.
أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ آگاه بید که اللَّه راست هر چه در آسمان و زمین چیز و کس است وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ بچه چیزى مىپىبرند ایشان که جز از اللَّه انبازان مىخوانند إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ بر چه اعتماد میکنند جز از پندار که پى مىبرند وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۶۶) و جز از دروغ روشن که میگویند.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ اوست که شما را شب آفرید لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا درو بیارامید وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن آفرید تا درو بینند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى روشن است توانایى و دانایى اللَّه را لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۷) ایشان را که بشنوند.
قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً گفتند: که اللَّه فرزند گرفت سُبْحانَهُ پاکى و بى عیبى و بىفرزندى اللَّه راست هُوَ الْغَنِیُّ او بىنیاز است و پاک است لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ او راست هر چه در «هفت» آسمان و «هفت» زمین است إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا نیست بنزدیک شما این سخن را هیچ عذر و هیچ حجت أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۶۸) بر خداى چیزى مىگویید که آن را ندانید.
قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ بگوى ایشان که بر خداى دروغ مىسازند لا یُفْلِحُونَ (۶۹) نیک نیابند.
مَتاعٌ فِی الدُّنْیا یک چند ایشان را درین جهان فرا دارند ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ و آن گه بازگشت ایشان با ما ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ و آن گه بچشانیم ایشان را عذاب سخت بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (۷۰) بآنچه حق فرا مىپوشیدند و کافر مىشدند.
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ گوى بفضل خداى و رحمت او فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا بآن شاد باشید و خرّم هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (۵۸) فضل خداى به است از آنچه شما گرد میکنید در دنیا.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ گوى چه بینید ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ آنچه اللَّه شما را فرستاد از آسمان از روزى فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا شما فرا ایستادید و از آن بخویشتن حرام ساختید و حلال ساختید قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ گوى اللَّه شما را دستورى داد أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ (۵۹) یا بر اللَّه دروغ مىسازید.
وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ چه مىپندارند ایشان که بر خداى مىدروغ سازند یَوْمَ الْقِیامَةِ روز رستاخیز.
إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ اللَّه با فضل است بر مردمان وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۶۰) لکن بیشتر ایشان از اللَّه بآزادى نه اند نه با او آشنااند.
وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ در هیچ کار نباشى تو وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ و ازین قرآن هیچ چیز نخوانى وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ و هیچ کار نکنید إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً مگر ما بر شما گواه باشیم إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ آن گه که مىباشید در کار و میروید در آن وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ و دور نیست و غائب از خداوند تو مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ هام سنگ یک ذره فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ نه در زمین و نه در آسمان وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ و نه کم از ذرهاى و نه مه از آن إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۶۱) مگر که در نوشتهایست پیداى، روشن درست.
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ آگاه بید که اولیاى خدا آنند که باو گروند لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۲) ور ایشان فردا نه بیم است و نه اندوهگن باشند.
الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که باو بگرویدند وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۶۳) و آزرم میداشتند و پرهیزگار بودند.
لهمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ ایشان را بشارت است درین جهان و در آن جهان تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ بدل کردن نیست سخنان خداى را و وعدهاى او رالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۶۴) آنست پیروزى بزرگوار.
وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ اندوهگن مکناد ترا سخن ایشان إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً خدایى اللَّه راست بهمگى و توانایى در همه کار و توانستن با همه کس هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۵) او شنواست دانا.
أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ آگاه بید که اللَّه راست هر چه در آسمان و زمین چیز و کس است وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ بچه چیزى مىپىبرند ایشان که جز از اللَّه انبازان مىخوانند إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ بر چه اعتماد میکنند جز از پندار که پى مىبرند وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (۶۶) و جز از دروغ روشن که میگویند.
هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ اوست که شما را شب آفرید لِتَسْکُنُوا فِیهِ تا درو بیارامید وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن آفرید تا درو بینند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ در آن نشانهاى روشن است توانایى و دانایى اللَّه را لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۷) ایشان را که بشنوند.
قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً گفتند: که اللَّه فرزند گرفت سُبْحانَهُ پاکى و بى عیبى و بىفرزندى اللَّه راست هُوَ الْغَنِیُّ او بىنیاز است و پاک است لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ او راست هر چه در «هفت» آسمان و «هفت» زمین است إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا نیست بنزدیک شما این سخن را هیچ عذر و هیچ حجت أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ (۶۸) بر خداى چیزى مىگویید که آن را ندانید.
قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ بگوى ایشان که بر خداى دروغ مىسازند لا یُفْلِحُونَ (۶۹) نیک نیابند.
مَتاعٌ فِی الدُّنْیا یک چند ایشان را درین جهان فرا دارند ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ و آن گه بازگشت ایشان با ما ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ و آن گه بچشانیم ایشان را عذاب سخت بِما کانُوا یَکْفُرُونَ (۷۰) بآنچه حق فرا مىپوشیدند و کافر مىشدند.
رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ چرا مردان شهرى که بخواستندى، گروید آن وقت گرویدندى فَنَفَعَها إِیمانُها که ایشان را گرویدن سود داشتى، إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا مگر قوم یونس که ایمان آوردند کَشَفْنا عَنْهُمْ باز بردیم از ایشان عَذابَ الْخِزْیِ عذاب رسوایى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا درین جهان وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (۹۸) و ایشان را بر خوردار گذاشتیم تا هنگامهاى اجلهاى ایشان.
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ و اگر خداوند تو خواستى لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ ایمان آوردى هر که در زمین کُلُّهُمْ جَمِیعاً همگان بهم أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ تو توانى که مردمان را ناکام پیغام شنوانى حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۹۹) تا گرویدگان باشند.
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ نبود و نیست هیچ تن را أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ که بگرود بخداى مگر بخواست او وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ و کژى بیگانگى مىافکند و مىآلاید عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (۱۰۰) بر ایشان که حقّ مى در نیاوند قُلِ انْظُرُوا گوى در نگرید ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ تا آن خود چه چیز است که در آسمان و زمین است وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ و چه سود دارد نشانها و پیغامها و آگاه کنندگان و بیم نمایندگان عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (۱۰۱) قومى را که ایشان بنمى باید گرویدن.
فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ چشم نمیدارند إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ مگر خویشتن را روزى همچون روزهاى ایشان که گذشتهاند پیش ازین قُلْ فَانْتَظِرُوا گوى چشم میدارید بمن و بخویشتن إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (۱۰۲) که من هم از چشم دارندگانم با شما.
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا آن گه باز رهانیم فرستادگان خویش وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که گرویدگاناند کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا هم چنان حق است بر ما نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ (۱۰۳) که باز رهانیم و گرویدگان با او.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ گوى اى مردمان إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی اگر شما در گماناید از دین من فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ نپرستم آنچه مىپرستید شما فرود از خداى وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ و لکن اللَّه را پرستم آن خداى که شما را میراند وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۰۴) و مرا باین فرمودند که از گرویدگان باش.
وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً و آهنگ خویش و روى خویش راست دار دین را مسلمان بر ملت ابراهیم وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۰۵) و نگر که از انباز گیرندگان نباشى.
وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ و فرود از اللَّه مخوان ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ چیزى که ترا نه سود دارد و نه گزاید فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ (۱۰۶) اگر چنین کنى آن گه تو آنى که یکى از ستم کاران باشى.
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر اللَّه بتو گزندى رساند فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ باز برندهاى نیست آن گزند را مگر هم او وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو نیکى خواهد فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ باز دارندهاى نیست فضل او را یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ میرساند آن را باو که خواهد از بندگان خویش وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۱۰۷) و اوست عیب پوش آمرزگار مهربان.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ گوى اى مردمان قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ آمد بشما پیغامى راست و رسانندهاى راست از خداوند شما فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ هر که بر راه راست افتد سود تن خویش را افتد وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها و هر که از راه راست بیفتد زیان تن خویش را بیفتد وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (۱۰۸) و من بر شما کوش دارنده و نگه دارندهام.
وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ و بر پى مىباش آن پیغام را که مىدهند بتو وَ اصْبِرْ و شکیبا مىباش حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ تا آن گه که اللَّه برگزارد کار و خواست خود وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (۱۰۹) و بهتر حاکمان اللَّه است در حکم.
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ و اگر خداوند تو خواستى لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ ایمان آوردى هر که در زمین کُلُّهُمْ جَمِیعاً همگان بهم أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ تو توانى که مردمان را ناکام پیغام شنوانى حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۹۹) تا گرویدگان باشند.
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ نبود و نیست هیچ تن را أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ که بگرود بخداى مگر بخواست او وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ و کژى بیگانگى مىافکند و مىآلاید عَلَى الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ (۱۰۰) بر ایشان که حقّ مى در نیاوند قُلِ انْظُرُوا گوى در نگرید ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ تا آن خود چه چیز است که در آسمان و زمین است وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ و چه سود دارد نشانها و پیغامها و آگاه کنندگان و بیم نمایندگان عَنْ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (۱۰۱) قومى را که ایشان بنمى باید گرویدن.
فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ چشم نمیدارند إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ مگر خویشتن را روزى همچون روزهاى ایشان که گذشتهاند پیش ازین قُلْ فَانْتَظِرُوا گوى چشم میدارید بمن و بخویشتن إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (۱۰۲) که من هم از چشم دارندگانم با شما.
ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا آن گه باز رهانیم فرستادگان خویش وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که گرویدگاناند کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا هم چنان حق است بر ما نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ (۱۰۳) که باز رهانیم و گرویدگان با او.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ گوى اى مردمان إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی اگر شما در گماناید از دین من فَلا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ نپرستم آنچه مىپرستید شما فرود از خداى وَ لکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ و لکن اللَّه را پرستم آن خداى که شما را میراند وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۱۰۴) و مرا باین فرمودند که از گرویدگان باش.
وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً و آهنگ خویش و روى خویش راست دار دین را مسلمان بر ملت ابراهیم وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۰۵) و نگر که از انباز گیرندگان نباشى.
وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ و فرود از اللَّه مخوان ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ چیزى که ترا نه سود دارد و نه گزاید فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ (۱۰۶) اگر چنین کنى آن گه تو آنى که یکى از ستم کاران باشى.
وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر اللَّه بتو گزندى رساند فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ باز برندهاى نیست آن گزند را مگر هم او وَ إِنْ یُرِدْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو نیکى خواهد فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ باز دارندهاى نیست فضل او را یُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ میرساند آن را باو که خواهد از بندگان خویش وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۱۰۷) و اوست عیب پوش آمرزگار مهربان.
قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ گوى اى مردمان قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ آمد بشما پیغامى راست و رسانندهاى راست از خداوند شما فَمَنِ اهْتَدى فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ هر که بر راه راست افتد سود تن خویش را افتد وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها و هر که از راه راست بیفتد زیان تن خویش را بیفتد وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِوَکِیلٍ (۱۰۸) و من بر شما کوش دارنده و نگه دارندهام.
وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ و بر پى مىباش آن پیغام را که مىدهند بتو وَ اصْبِرْ و شکیبا مىباش حَتَّى یَحْکُمَ اللَّهُ تا آن گه که اللَّه برگزارد کار و خواست خود وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ (۱۰۹) و بهتر حاکمان اللَّه است در حکم.
رشیدالدین میبدی : ۱۲- سورة یوسف- مکیة
۱۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ» یعنى ملک مصر، و دخل من للتّبعیض لانّه لم یؤت الملک کلّه، و قیل من للبیان، «وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ» یعنى تفسیر کتبک الّتی انزلتها على انبیائک، و قیل تعبیر الرّویا و لم یقل هذا على انّه اعظم نعمة اللَّه علیه لکن قالها لانّها من خصائص اللَّه عزّ و جلّ عنده کما شکر سلیمان، فقال علّمنا منطق الطّیر، و لم یکن منطق الطّیر اعظم نعمة اللَّه علیه، انّما شکره على انّه خصّه بذلک و للانبیاء خصائص نعم خصّوا بها فى الدّنیا من غیرهم بعد ما اکرموا به من نفایس النّعم. مثل قوله: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ» و احیاء عیسى بن مریم الموتى و ابرائه الاکمه و الأبرص و تفجیر موسى الماء بالعصا من الحجر، «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنى یا فاطر السماوات و الارض، «أَنْتَ وَلِیِّی» ناصرى و معینى و متولّى تدبیرى، «فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً». قال ابن جریر: سأل الموت و لا سأله غیره. و قیل لیس هذا سؤالا و انّما المعنى توفنى یوم تتوفّانى مسلما مخلصا فى الطاعة، «وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» الآنبیاء. و قیل بآبائى ابراهیم و اسحاق و یعقوب، اى ارفعنى الى درجتهم.
مفسّران گفتند: یوسف آرزوى مرگ آن گه کرد که ملک مصر بر وى راست شد و خویش و پیوند او همه با وى رسیدند و تعبیر خواب که دیده بود بر وى تمام گشت، بعد از این همه مرگ خواست بر اسلام و سنّت تا نعمت بر وى تمام گردد، و پیش از وى هیچ پیغامبر آرزوى مرگ نکرده بود، ربّ العالمین دعاء وى اجابت کرد، فتوّفاه اللَّه طیّبا طاهرا بمصر بعد ان اوصى الى اخیه یهودا و استخلفه على بنى اسرائیل و دفن یوسف فى النّیل فى صندوق من رخام و ذلک انّه لمّا مات تشاح النّاس علیه کلّ یحب ان یدفن فى محلّتهم لما یرجون من برکته حتّى حمّوا بالقتال، فرأوا ان یدفنوه فى النّیل حتّى یمرّ الماء علیه فیصل الى جمیع مصر فیکون کلّهم فیه شرعا واحدا ففعلوا. و کان قبره فى النّیل الى ان حمله موسى (ع) معه حین خرج من مصر ببنى اسرائیل فنقله الى الشّام و دفنه بارض کنعان خارج الحصن الیوم، فلذلک تنقل الیهود موتاهم الى الشّام من فعل ذلک منهم.
روى ابو بردة عن ابى موسى قال: نزل النّبی (ص) باعرابىّ فاکرمه، فقال له النّبی (ص) تعاهدنا فاتاه، فقال سل حاجتک، فقال ناقة یرحلها و اعنز یحلبها اهلى فقال (ص) اعجز هذا ان یکون مثل عجوز بنى اسرائیل؟ قالوا یا رسول اللَّه و ما عجوز بنى اسرائیل؟ فقال انّ موسى لمّا سار ببنى اسرائیل من مصر ضلّوا الطریق و اظلم علیهم فقالوا ما هذا فقال علماؤهم. انّ یوسف (ع) لمّا حضره الموت اخذ علینا موثقا من اللَّه ان لا نخرج من مصر حتّى ننقل عظامه معنا. قال فمن یعلم موضع قبره؟ قالوا عجوز لبنى اسرائیل فبعث الیها فاتته، فقال موسى (ع) دلّینى على قبر یوسف، قالت تعطینى حکمى، قال و ما حکمک، قالت اکون معک فى الجنّة، و روى ان هذه العجوز کانت مقعدة عمیاء فقالت لموسى لا اخبرک بموضع قبر یوسف حتّى تعطینى اربع خصال: تطلق لى رجلى و تعید الىّ بصرى و تعید الىّ شبابى و تجعلنى معک فى الجنّة، قال فکبر ذلک على موسى فاوحى اللَّه عزّ و جلّ الیه یا موسى اعطها ما سألت فانّک انّما تعطى علىّ ففعل فانطلقت بهم الى مستنقع ماء فاستخرجوه من شاطى النّیل فى صندوق من مرمر فلمّا اقلّوه تابوته طلع القمر و اضاء الطریق مثل النّهار و اهتدوا.
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ» اى هذا الّذى قصصناه علیک من امر یوسف و اخوته من الاخبار التی کانت غائبة عنک فانزلت علیک دلالة على اثبات نبوّتک و انذارا و تبشیرا، «وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» لدى بنى یعقوب، «إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ» عزموا على ما همّوا به من القاء یوسف فى الجبّ، «وَ هُمْ یَمْکُرُونَ» بیوسف و بابیه اذ جاءوه بدم کذب «وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» کان رسول اللَّه (ص) یرجو ایمان قریش و الیهود لمّا سألوا عن قصة یوسف، فقصّ اللَّه علیهم احسن قصص و بیّنها احسن بیان فلم یکونوا عند ظنّه فنزلت هذه الآیة، و تقدیرها و ما اکثر النّاس بمؤمنین و لو حرصت اى اجتهدت کلّ الاجتهاد فانّ ذلک الى اللَّه فحسب.
«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ» اى على القرآن و التّبلیغ و هدایتک ایّاهم، «مِنْ أَجْرٍ» اى من جعل و مال فینقلهم ذلک، «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» اى ما القرآن الّا تذکرة لهم بما هو صلاحهم و نجاتهم من النّار و دخلوهم الجنّة یرید انّا ازحنا العلّة فى التکذیب حیث بعثناک مبلّغا بلا اجر غیر انّه لا یؤمن الّا من شاء اللَّه و ان حرص النّبی على ذلک.
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ» اى و کم من علامه و دلالة تدلّهم على توحید اللَّه عزّ و جلّ من امر السّماء و انّها بغیر عمد ما تقع على الارض و فیها من مجرى الشّمس و القمر ما یدلّ على انّ لها خالقا فانّ الّذى خلقها واحد و کذلک فیما یشاهد فى الارض من نباتها و جبالها و بحارها ما یوجب العلم الیقین عند التأمّل، «یَمُرُّونَ عَلَیْها» یعنى بذلک مشرکى قریش و کفّار مکّة، «وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» لا یتفکّرون فیها و لا یعتبرون بها.
«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» ظاهر این آیت مشکل مىنماید از بهر آنک ایمان و شرک ضد یکدیگرند و هر دو ایشان را اثبات کرده درین آیت، او که مؤمن بود او را مشرک نگویند، و او که مشرک است مؤمن نبود، پس لا بدّ است بیان آن کردن: قومى گفتند مراد باین گروهى است که به اللَّه تعالى گرویدهاند که ضارّ و نافع و مدبّر و مسبّب اوست و آن گه در اسباب مىآویزند و با آن مىآرامند آن را شرک کهین گویند چنانک گویى: لو لا الکلب لدخل اللّخص دارک و لولا فلان لکان کذا، و فى الخبر: من حلف بغیر اللَّه فقد اشرک.
اما قول بیشترین اهل تفسیر آنست که مراد باین شرک مهین است، یعنى آن مشرکان که بهستى و آفریدگارى و کردگارى اللَّه مىگروند چنانک گفت جلّ جلاله «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» آن گه با این اقرار انباز مىگیرند با او بتان را که نه کردگارند و نه آفریدگار، وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ ابن عباس گفت مشرکان عرب که در تلبیه مىگفتند: لبّیک اللّهم لبّیک لا شریک لک الّا شریک هو لک تملکه و ما ملک، و گفتهاند که ثنویاناند ایشان که بنور و ظلمت گویند و گوران که گویند: الخیر من اللَّه و الشّر من ابلیس. و قیل نزلت فى النّصارى لانّهم آمنوا ثمّ اشرکوا بالتّثلیث، و قیل نزلت فى المنافقین اظهروا الایمان و اسرّوا الکفر و الشّرک، و قیل نزلت فى اهل الکتاب آمنوا ببعض الانبیاء و کفروا ببعض فجمعوا بین الایمان و الشّرک.
قوله «أَ فَأَمِنُوا» یعنى المشرکین، «أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ» اى عقوبة تغشاهم و تشملهم کقوله: «یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ»، «أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ» اى القیامة، «بَغْتَةً» فجاة من غیر سابقة علامة، «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» باتیانها غیر مستعدّین لها.
«قُلْ» یا محمّد، «هذِهِ» الطّریقة و هذه الدّعوى، «سَبِیلِی» و منهاجى، «أَدْعُوا» النّاس، «إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ» اى هدى و بیان و حجّة و یقین، و قیل البصیرة المعرفة الّتى یمیّز بها الحقّ من الباطل و هى مصدر بصر. مىگوید اى محمد (ص) بگوى کار من و رسم من و پیشه من اینست که میخوانم خلق را با خداى تعالى بر حجّت روشن و یقین بى گمان و دین راست و شناخت درست. آن گه گفت: «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» فهو ایضا یدعو الى اللَّه. قال ابن زید و الکلبى: حقّ و اللَّه على من اتّبعه ان یدعو الى ما دعا الیه و یذکر بالقرآن و الموعظة و ینهى عن معاصى اللَّه، باین قول على بصیرة در موضع حال است و اگر بر أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ سخن بریده کنى آن گه گویى بر استیناف عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی روا باشد و معنى آنست که بر بصیرت و یقینام هم من و هم آن کس که بر پى من راست رود. ابن عباس گفت یعنى صحابه رسول که آراسته دین و طریقت بودند و معدن علوم شریعت، ستارگان ملّت و سابقان امّت، مایه تقوى و گنج هدى و حزب مولى، «وَ سُبْحانَ اللَّهِ» اى و قل سبحان اللَّه تنزیها للَّه عمّا اشرکوا، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» مع اللَّه غیر اللَّه.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» یا محمّد، «إِلَّا رِجالًا» لا ملائکة، «یوحى الیهم».
و قرأ حفص «نُوحِی إِلَیْهِمْ» بالنّون فى جمیع القرآن، «مِنْ أَهْلِ الْقُرى» اى الامصار دون البوادى لانّ اهل الامصار اعقل و اعلم و احلم. قال الحسن لم یبعث اللَّه نبیّا من البادیة و لا من النّساء و لا من الجنّ. مشرکان قریش گفتند چرا بما فریشته نیامد بپیغام که مردم آمد، این آیت جواب ایشانست: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا» الى مصارع الامم المکذّبة فیعتبروا بهم.
باتوا على قلل الجبال تحرسهم
غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل
و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم
و اسکنوا حفرا یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما دفنوا
این الاسرّة و التّیجان و الحلل
این الوجوه الّتى کانت محجّبة
من دونها تضرب الاستار و الکلل
فافصح القبر عنهم حین تسألهم
تلک الوجوه علیها الدّود تقتتل
قد طال ما اکلوا دهرا و ما نعموا
فاصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا
«وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» یقول اللَّه تعالى هذا فعلنا فى الدّنیا باهل ولایتنا و طاعتنا ان ننجّیهم عند نزول العذاب و ما فى الدّار الآخرة خیر لهم، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» فتعرفوا انّها خیر و تتوسّلوا بالایمان الیها. قرأ مدنىّ و شامىّ و عاصم و یعقوب «۱»: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» بتاء المخاطبة و الباقون بالیاء و اضاف الدّار ها هنا الى الآخرة على تقدیر حذف الموصوف کانّه قال و لدار النّشأة الآخرة.
«حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» این موصولست بآیت پیش مىگوید: پیغام مىآمد به پیغامبران و ایشان رد عذاب مىدیدند از دشمنان، تا آن گه که: استیأس الرّسل من اسلام قومهم و ظنّ الرّسل انّهم لا یصدّقون البتّة و انّ قومهم قد اصرّوا على تکذیبهم، «جاءَهُمْ نَصْرُنا» تا چون پیغامبران نومید شدند از اسلام قوم خویش و یقین دانستند که ایشان بر تکذیب مصرّ بایستادند و تصدیق پیغامبران نخواهند کرد، آن گه نصرت ما آمد بایشان و عذاب فرو گشادیم بر دشمنان. قراءت کوفى «قَدْ کُذِبُوا» بتخفیف است یعنى و ظنّ المشرکون و اعداء الرّسل انّ الرّسل قد کذبوا، باین قراءت ظنّ بمعنى شک است و بقراءت اوّل بمعنى یقین مىگوید چنان پنداشتند دشمنان پیغامبران که پیغامبران دروغ شنیدهاند و با ایشان دروغ گفتهاند که بایشان عذاب خواهد آمد، «جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ» عند نزول العذاب و هم المؤمنون. قرأ شامى و عاصم و یعقوب فنجّى مشدّدة الجیم مفتوحة الیاء على ما لم یسمّ فاعله و قراءت العامة فننجى بنونین، و ادغم الکسائى احدى النّونین فى الأخرى فنجى، «وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» اى لا یدفع عذابنا عن الکفّار یعنى و اهلکنا الکاذبین حیث لا رادّ لعذابنا عنهم اذا نزل بهم.
«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ» اى فى قصص الانبیاء و اممهم، و قیل فى قصّة یوسف و اخوته و ابیه، «عِبْرَةٌ» ما یعبر به من الجهل الى العلم، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» ذوى العقول، و لبّ کلّ شىء خلاصته و خیاره. گفتهاند معنى عبرة و اعتبار آنست که نادانسته و نابوده در دانسته و بوده بشناسى، یعنى من نقل یوسف من الجبّ و السّجن الى الملک فهو على نصر محمّد (ص) قادر مىگوید آن خداوند که قدرت خود نمود با عزاز و اکرام یوسف تا پس از چاه و زندان و ذلّ بندگى بعزّ ملکى رسید، و پس از فرقت خویشان و گرامیان قربت و وصلت ایشان بمراد بدید، قادر است که محمد مصطفى (ص) را بر دشمنان نصرت دهد و اعزاز و اکرام وى را کفره قریش مقهور و مخذول گرداند، «ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرى» اى ما کان القرآن حدیثا یختلق کما زعم الکفّار، ان هذا الّا اختلاق بل هو کلام اللَّه و علمه و صفته، «وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» اى و لکن کان تصدیق الکتب التی تقدمته، یعنى یصدّق ما قبله من التوریة و الانجیل و الکتب، وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ» یحتاج العباد الیه من امور الدّین و شرایعه، «وَ هُدىً» من الضّلال، «وَ رَحْمَةً» من العذاب، «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» یصدّقون بتوحید اللَّه عزّ و جلّ و یقرّون بنبوّة محمد (ص).
مفسّران گفتند: یوسف آرزوى مرگ آن گه کرد که ملک مصر بر وى راست شد و خویش و پیوند او همه با وى رسیدند و تعبیر خواب که دیده بود بر وى تمام گشت، بعد از این همه مرگ خواست بر اسلام و سنّت تا نعمت بر وى تمام گردد، و پیش از وى هیچ پیغامبر آرزوى مرگ نکرده بود، ربّ العالمین دعاء وى اجابت کرد، فتوّفاه اللَّه طیّبا طاهرا بمصر بعد ان اوصى الى اخیه یهودا و استخلفه على بنى اسرائیل و دفن یوسف فى النّیل فى صندوق من رخام و ذلک انّه لمّا مات تشاح النّاس علیه کلّ یحب ان یدفن فى محلّتهم لما یرجون من برکته حتّى حمّوا بالقتال، فرأوا ان یدفنوه فى النّیل حتّى یمرّ الماء علیه فیصل الى جمیع مصر فیکون کلّهم فیه شرعا واحدا ففعلوا. و کان قبره فى النّیل الى ان حمله موسى (ع) معه حین خرج من مصر ببنى اسرائیل فنقله الى الشّام و دفنه بارض کنعان خارج الحصن الیوم، فلذلک تنقل الیهود موتاهم الى الشّام من فعل ذلک منهم.
روى ابو بردة عن ابى موسى قال: نزل النّبی (ص) باعرابىّ فاکرمه، فقال له النّبی (ص) تعاهدنا فاتاه، فقال سل حاجتک، فقال ناقة یرحلها و اعنز یحلبها اهلى فقال (ص) اعجز هذا ان یکون مثل عجوز بنى اسرائیل؟ قالوا یا رسول اللَّه و ما عجوز بنى اسرائیل؟ فقال انّ موسى لمّا سار ببنى اسرائیل من مصر ضلّوا الطریق و اظلم علیهم فقالوا ما هذا فقال علماؤهم. انّ یوسف (ع) لمّا حضره الموت اخذ علینا موثقا من اللَّه ان لا نخرج من مصر حتّى ننقل عظامه معنا. قال فمن یعلم موضع قبره؟ قالوا عجوز لبنى اسرائیل فبعث الیها فاتته، فقال موسى (ع) دلّینى على قبر یوسف، قالت تعطینى حکمى، قال و ما حکمک، قالت اکون معک فى الجنّة، و روى ان هذه العجوز کانت مقعدة عمیاء فقالت لموسى لا اخبرک بموضع قبر یوسف حتّى تعطینى اربع خصال: تطلق لى رجلى و تعید الىّ بصرى و تعید الىّ شبابى و تجعلنى معک فى الجنّة، قال فکبر ذلک على موسى فاوحى اللَّه عزّ و جلّ الیه یا موسى اعطها ما سألت فانّک انّما تعطى علىّ ففعل فانطلقت بهم الى مستنقع ماء فاستخرجوه من شاطى النّیل فى صندوق من مرمر فلمّا اقلّوه تابوته طلع القمر و اضاء الطریق مثل النّهار و اهتدوا.
«ذلِکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیْبِ» اى هذا الّذى قصصناه علیک من امر یوسف و اخوته من الاخبار التی کانت غائبة عنک فانزلت علیک دلالة على اثبات نبوّتک و انذارا و تبشیرا، «وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ» لدى بنى یعقوب، «إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ» عزموا على ما همّوا به من القاء یوسف فى الجبّ، «وَ هُمْ یَمْکُرُونَ» بیوسف و بابیه اذ جاءوه بدم کذب «وَ ما أَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» کان رسول اللَّه (ص) یرجو ایمان قریش و الیهود لمّا سألوا عن قصة یوسف، فقصّ اللَّه علیهم احسن قصص و بیّنها احسن بیان فلم یکونوا عند ظنّه فنزلت هذه الآیة، و تقدیرها و ما اکثر النّاس بمؤمنین و لو حرصت اى اجتهدت کلّ الاجتهاد فانّ ذلک الى اللَّه فحسب.
«وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ» اى على القرآن و التّبلیغ و هدایتک ایّاهم، «مِنْ أَجْرٍ» اى من جعل و مال فینقلهم ذلک، «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ» اى ما القرآن الّا تذکرة لهم بما هو صلاحهم و نجاتهم من النّار و دخلوهم الجنّة یرید انّا ازحنا العلّة فى التکذیب حیث بعثناک مبلّغا بلا اجر غیر انّه لا یؤمن الّا من شاء اللَّه و ان حرص النّبی على ذلک.
«وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ» اى و کم من علامه و دلالة تدلّهم على توحید اللَّه عزّ و جلّ من امر السّماء و انّها بغیر عمد ما تقع على الارض و فیها من مجرى الشّمس و القمر ما یدلّ على انّ لها خالقا فانّ الّذى خلقها واحد و کذلک فیما یشاهد فى الارض من نباتها و جبالها و بحارها ما یوجب العلم الیقین عند التأمّل، «یَمُرُّونَ عَلَیْها» یعنى بذلک مشرکى قریش و کفّار مکّة، «وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ» لا یتفکّرون فیها و لا یعتبرون بها.
«وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» ظاهر این آیت مشکل مىنماید از بهر آنک ایمان و شرک ضد یکدیگرند و هر دو ایشان را اثبات کرده درین آیت، او که مؤمن بود او را مشرک نگویند، و او که مشرک است مؤمن نبود، پس لا بدّ است بیان آن کردن: قومى گفتند مراد باین گروهى است که به اللَّه تعالى گرویدهاند که ضارّ و نافع و مدبّر و مسبّب اوست و آن گه در اسباب مىآویزند و با آن مىآرامند آن را شرک کهین گویند چنانک گویى: لو لا الکلب لدخل اللّخص دارک و لولا فلان لکان کذا، و فى الخبر: من حلف بغیر اللَّه فقد اشرک.
اما قول بیشترین اهل تفسیر آنست که مراد باین شرک مهین است، یعنى آن مشرکان که بهستى و آفریدگارى و کردگارى اللَّه مىگروند چنانک گفت جلّ جلاله «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» آن گه با این اقرار انباز مىگیرند با او بتان را که نه کردگارند و نه آفریدگار، وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ ابن عباس گفت مشرکان عرب که در تلبیه مىگفتند: لبّیک اللّهم لبّیک لا شریک لک الّا شریک هو لک تملکه و ما ملک، و گفتهاند که ثنویاناند ایشان که بنور و ظلمت گویند و گوران که گویند: الخیر من اللَّه و الشّر من ابلیس. و قیل نزلت فى النّصارى لانّهم آمنوا ثمّ اشرکوا بالتّثلیث، و قیل نزلت فى المنافقین اظهروا الایمان و اسرّوا الکفر و الشّرک، و قیل نزلت فى اهل الکتاب آمنوا ببعض الانبیاء و کفروا ببعض فجمعوا بین الایمان و الشّرک.
قوله «أَ فَأَمِنُوا» یعنى المشرکین، «أَنْ تَأْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللَّهِ» اى عقوبة تغشاهم و تشملهم کقوله: «یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ»، «أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ» اى القیامة، «بَغْتَةً» فجاة من غیر سابقة علامة، «وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ» باتیانها غیر مستعدّین لها.
«قُلْ» یا محمّد، «هذِهِ» الطّریقة و هذه الدّعوى، «سَبِیلِی» و منهاجى، «أَدْعُوا» النّاس، «إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ» اى هدى و بیان و حجّة و یقین، و قیل البصیرة المعرفة الّتى یمیّز بها الحقّ من الباطل و هى مصدر بصر. مىگوید اى محمد (ص) بگوى کار من و رسم من و پیشه من اینست که میخوانم خلق را با خداى تعالى بر حجّت روشن و یقین بى گمان و دین راست و شناخت درست. آن گه گفت: «أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» فهو ایضا یدعو الى اللَّه. قال ابن زید و الکلبى: حقّ و اللَّه على من اتّبعه ان یدعو الى ما دعا الیه و یذکر بالقرآن و الموعظة و ینهى عن معاصى اللَّه، باین قول على بصیرة در موضع حال است و اگر بر أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ سخن بریده کنى آن گه گویى بر استیناف عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی روا باشد و معنى آنست که بر بصیرت و یقینام هم من و هم آن کس که بر پى من راست رود. ابن عباس گفت یعنى صحابه رسول که آراسته دین و طریقت بودند و معدن علوم شریعت، ستارگان ملّت و سابقان امّت، مایه تقوى و گنج هدى و حزب مولى، «وَ سُبْحانَ اللَّهِ» اى و قل سبحان اللَّه تنزیها للَّه عمّا اشرکوا، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» مع اللَّه غیر اللَّه.
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ» یا محمّد، «إِلَّا رِجالًا» لا ملائکة، «یوحى الیهم».
و قرأ حفص «نُوحِی إِلَیْهِمْ» بالنّون فى جمیع القرآن، «مِنْ أَهْلِ الْقُرى» اى الامصار دون البوادى لانّ اهل الامصار اعقل و اعلم و احلم. قال الحسن لم یبعث اللَّه نبیّا من البادیة و لا من النّساء و لا من الجنّ. مشرکان قریش گفتند چرا بما فریشته نیامد بپیغام که مردم آمد، این آیت جواب ایشانست: «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا» الى مصارع الامم المکذّبة فیعتبروا بهم.
باتوا على قلل الجبال تحرسهم
غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل
و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم
و اسکنوا حفرا یا بئس ما نزلوا
ناداهم صارخ من بعد ما دفنوا
این الاسرّة و التّیجان و الحلل
این الوجوه الّتى کانت محجّبة
من دونها تضرب الاستار و الکلل
فافصح القبر عنهم حین تسألهم
تلک الوجوه علیها الدّود تقتتل
قد طال ما اکلوا دهرا و ما نعموا
فاصبحوا بعد طول الاکل قد اکلوا
«وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» یقول اللَّه تعالى هذا فعلنا فى الدّنیا باهل ولایتنا و طاعتنا ان ننجّیهم عند نزول العذاب و ما فى الدّار الآخرة خیر لهم، «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» فتعرفوا انّها خیر و تتوسّلوا بالایمان الیها. قرأ مدنىّ و شامىّ و عاصم و یعقوب «۱»: «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» بتاء المخاطبة و الباقون بالیاء و اضاف الدّار ها هنا الى الآخرة على تقدیر حذف الموصوف کانّه قال و لدار النّشأة الآخرة.
«حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ» این موصولست بآیت پیش مىگوید: پیغام مىآمد به پیغامبران و ایشان رد عذاب مىدیدند از دشمنان، تا آن گه که: استیأس الرّسل من اسلام قومهم و ظنّ الرّسل انّهم لا یصدّقون البتّة و انّ قومهم قد اصرّوا على تکذیبهم، «جاءَهُمْ نَصْرُنا» تا چون پیغامبران نومید شدند از اسلام قوم خویش و یقین دانستند که ایشان بر تکذیب مصرّ بایستادند و تصدیق پیغامبران نخواهند کرد، آن گه نصرت ما آمد بایشان و عذاب فرو گشادیم بر دشمنان. قراءت کوفى «قَدْ کُذِبُوا» بتخفیف است یعنى و ظنّ المشرکون و اعداء الرّسل انّ الرّسل قد کذبوا، باین قراءت ظنّ بمعنى شک است و بقراءت اوّل بمعنى یقین مىگوید چنان پنداشتند دشمنان پیغامبران که پیغامبران دروغ شنیدهاند و با ایشان دروغ گفتهاند که بایشان عذاب خواهد آمد، «جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ» عند نزول العذاب و هم المؤمنون. قرأ شامى و عاصم و یعقوب فنجّى مشدّدة الجیم مفتوحة الیاء على ما لم یسمّ فاعله و قراءت العامة فننجى بنونین، و ادغم الکسائى احدى النّونین فى الأخرى فنجى، «وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ» اى لا یدفع عذابنا عن الکفّار یعنى و اهلکنا الکاذبین حیث لا رادّ لعذابنا عنهم اذا نزل بهم.
«لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ» اى فى قصص الانبیاء و اممهم، و قیل فى قصّة یوسف و اخوته و ابیه، «عِبْرَةٌ» ما یعبر به من الجهل الى العلم، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» ذوى العقول، و لبّ کلّ شىء خلاصته و خیاره. گفتهاند معنى عبرة و اعتبار آنست که نادانسته و نابوده در دانسته و بوده بشناسى، یعنى من نقل یوسف من الجبّ و السّجن الى الملک فهو على نصر محمّد (ص) قادر مىگوید آن خداوند که قدرت خود نمود با عزاز و اکرام یوسف تا پس از چاه و زندان و ذلّ بندگى بعزّ ملکى رسید، و پس از فرقت خویشان و گرامیان قربت و وصلت ایشان بمراد بدید، قادر است که محمد مصطفى (ص) را بر دشمنان نصرت دهد و اعزاز و اکرام وى را کفره قریش مقهور و مخذول گرداند، «ما کانَ حَدِیثاً یُفْتَرى» اى ما کان القرآن حدیثا یختلق کما زعم الکفّار، ان هذا الّا اختلاق بل هو کلام اللَّه و علمه و صفته، «وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» اى و لکن کان تصدیق الکتب التی تقدمته، یعنى یصدّق ما قبله من التوریة و الانجیل و الکتب، وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ» یحتاج العباد الیه من امور الدّین و شرایعه، «وَ هُدىً» من الضّلال، «وَ رَحْمَةً» من العذاب، «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» یصدّقون بتوحید اللَّه عزّ و جلّ و یقرّون بنبوّة محمد (ص).
رشیدالدین میبدی : ۱۳- سورة الرعد- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى» پس از آنک منکران بعث گفتند: «أَ إِذا کُنَّا تُراباً أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ» خبر داد جلّ جلاله از کمال قدرت و شواهد فطرت خویش در آفرینش اوّل در رحم مادر و اظهار صنع خود در تقلّب احوال بنده تا بر ایشان حجّت باشد که آن خداوند که قادر است بر آفریدن بنده در رحم مادر بر آن صفت قادر است که او را پس از فنا باز آفریند و بر وى دشوار ناید. «اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثى» من العدد و الذکر و الانثى و الصورة و الشّکل و السّعادة و الشّقاوة، «وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ» غاض هم لازم است و هم متعدّى، اگر لازم نهى این ماء مصدر است یعنى و غیض الارحام و ازدیادها، و اگر متعدّى بود تقدیر آنست که: و ما تغیضه الارحام اى تنقصه من الجنین و هو غیر المخلّق فتلده سقطا و ما تزداد على الغیض فتلده تامّا، و گفتهاند که این نقصان مدّت حمل است که فرزند بشش ماه آید، «وَ ما تَزْدادُ» آنست که بنه ماه بر گذرد و بیفزاید تا بدو سال بمذهب بو حنیفه و تا بچهار سال بمذهب شافعى. قال حماد بن سلمه: انّما سمّى هرم بن حیّان هرما لانّه بقى فى بطن امّه اربع سنین. و قیل انّ الضحاک بقى فى بطن امّه سنتین. و انّ محمد بن عجلان بقى فى بطن امّه ثلث سنین فشقّ عنه بطن امه و اخرج و قد نبتت اسنانه، و گفتهاند «ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ» حیض است بوقت حمل که زن حامل چون حیض بیند نقصان در غذاء فرزند آید و در مدّت حمل بیفزاید که هر روزى را که حیض بیند روزى در طهر بیفزاید تا نه ماه طهر بیند بتمامى، اگر در مدت حمل پنج روز مثلا حیض بیند فرزند بنه ماه و پنج روز آید. قال مجاهد: اذا هراقت المرأة الدّم و هى حامل انتقص الولد و اذا لم تهرق الدّم عظم الولد و تمّ. و فى هذه الآیة دلیل على انّ الحامل تحیض و الیه ذهب الشّافعى، «وَ کُلُّ شَیْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» اى تقدیر من غیض الارحام و ازدیادها و طول الجنین و عرضه و حیاته و موته و رزقه و اجله. و قیل علم کلّ شىء فقدّره تقدیرا.
«عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ» اى یعلم ما غاب عن خلقه و ما لم یغب و یعلم الموجود و المعدوم، «الْکَبِیرُ» اى عظیم الشّأن، «الْمُتَعالِ» اى العالى على کلّ شىء.
«سَواءٌ مِنْکُمْ» اى ذو سواء فى علم اللَّه سبحانه، «مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ» اى المسر منکم و الجاهر، اى هذا و ذاک سواء و اسرار القول اخفاؤه فى النّفس و الجهر به اظهاره، «وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ» قال مجاهد: اى مستتر بالمعاصى. و قال اهل اللّغة الاستخفاء طلب الخفاء و هو ان یصیر بحیث لا یرى «۱»، «وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ» اى ظاهر بارز یعنى هو العالم بالظاهر فى الطرقات و المستخفى فى الظّلمات. و المعنى سواء منکم من اسرّ منطقه او اعلنه و استتر باللّیل او ظهر بالنّهار فکلّ ذلک فى علم اللَّه عزّ و جلّ سواء یقال سرب یسرب سروبا اذا خرج. و قیل السّارب الدّاخل فى السّرب.
«لَهُ مُعَقِّباتٌ» الهاء یعود الى من، و قیل الى اللَّه معقّبات یعنى معاقبات عقّب و عاقب اذا تبع عقب من یقدمه و المعقّب و المعاقب مثل قوله معجزین و معاجزین یقال معقّب و الجمع معقّبة و المعقّبات جمع الجمع و هم الحفظة الکرام البررة على کلّ انسان ملکان باللّیل و ملکان بالنّهار. و قیل عشرة باللّیل و عشرة بالنّهار تتعاقب فى النزول الى الارض بعضهم باللّیل و بعضهم بالنّهار، «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ» الانسان، «وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» اى بامره سبحانه ممّا لم یقدّر فاذا جاء القدر خلّوا بینه و بینه. جاء رجل من مراد الى علىّ (ع) و هو یصلّى فقال احترس فانّ ناسا من مراد یریدون قتلک، فقال انّ مع کلّ رجل ملکین یحفظانه ممّا لم یقدر فاذا جاء القدر خلّیا بینه و بینه. و قال کعب: لو لا انّ اللَّه عزّ و جلّ و کلّ بکم ملائکة یذبّون عنکم فى مطعمکم و مشربکم و عوراتکم اذن یتخطّفکم الجنّ. و قال الحسن: یحفظونه من امر اللَّه اى عن امر اللَّه، یعنى حفظهم ایّاه عن امر اللَّه لا من عند انفسهم اى ذلک ممّا امرهم اللَّه به لا انّهم یقدرون ان یدفعوا امر اللَّه. و قال ابن جریح هو مثل قوله عزّ و جلّ عن الیمین و عن الشّمال قعید، فالّذى عن الیمین یکتب الحسنات و الّذى عن الشّمال یکتب السیئات، «یَحْفَظُونَهُ» اى یحفظون علیه کلامه و فعله بامر اللَّه، و روى عن الضحّاک عن ابن عباس قال: هم الحرس و الرّجال یتعقبون على الامراء و السّلاطین یحفظونهم من امر اللَّه على زعمهم فاذا جاء امر اللَّه لم ینفعوا شیئا. و قیل یحفظونه من المخلوقات کالعقارب و الحیّات و کلّها من امر اللَّه. و قیل الهاء فى له یعود الى النّبی (ص) اى لمحمد معقّبات من اللَّه تعالى یحفظونه عن الاعداء و ذلک حین همّ به اربد و عامر فکفا هما اللَّه و یأتى ذکرهما، «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» اى لا یسلب قوما نعمة حتّى یعملوا بمعاصیه و مثله قوله ذلک: «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ» الآیة...
روى عبد اللَّه بن عمر ان رسول اللَّه (ص) قال: انّ للَّه عزّ و جلّ عبادا انعم علیهم نعما یقرّها فیهم ما بذلوها فاذا بخلوا بها نزعها منهم و حوّلها الى قوم یبذلونها، و فى معناه انشدوا:
جیراننا جار الزمان علیهم
لمّا اساؤا رعیة الجیران
«وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ» اى اذا اراد اللَّه بقوم صرف نعمة عنهم حملهم فیها على البطر و البخل، و اذا اراد بهم عذابا فلا مردّ لعذابه، «وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ» اى من دون اللَّه، «مِنْ والٍ» یلى امره فینصره، و هو اسم الفاعل من ولى یلى، اذا تولّى تدبیر شىء و الولى بمعناه.
«هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ»
یروى عن على بن ابى طالب (ع) و غیره: انّ البرق مخاریق من النّار فى ایدى الملائکة تزجر بها السّحاب، «خَوْفاً وَ طَمَعاً» خوفا للمسافر و طمعا للحاضر لانّ المسافر یخاف من المطر و یتأذّى به. قال اللَّه عزّ و جلّ: «أَذىً مِنْ مَطَرٍ» و الحاضر یطمع فى المطر اذا راى البرق لانّه ینتفع به.
و قیل خوفا من الصواعق التی تکون مع البرق و طمعا فى الغیث، و نصبهما على الحال اى خائفین طامعین، کقوله، «یَأْتِینَکَ سَعْیاً». و قیل نصب على المفعول له اى للخوف و الطمع، «وَ یُنْشِئُ السَّحابَ» اى و یخلق السّحاب المنسحب فى الهواء، «الثِّقالَ» بالماء. قیل هو بخار یرتفع من البحار و الارض فیصیب الجبال فیستمسک و یناله البرد فیصیر ماء و ینزل.
«وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» الرّعد ملک یسبّح. و قیل ملک یصوّت بالسّحاب کالحادى بالابل، «وَ الْمَلائِکَةُ» و هم اعوان الرّعد، «مِنْ خِیفَتِهِ» اى یسبح الملائکة من خشیة اللَّه، و قیل من خیفة الرّعد. و عن ابن عباس انّه قال من سمع صوت الرّعد فقال سبحان الّذى یسبّح الرّعد بحمده و الملائکة من خیفته و هو على کلّ شىء قدیر، فان اصابته صاعقة فعلىّ دیته. و یروى عنه ایضا انّ الرّعد ملک یسوق السّحاب و انّ بحور الماء لفى نقرة ابهامه و انّه موکّل بالسّحاب یصرفه الى حیث یؤمر و انّه یسبّح اللَّه فاذا سبّح الرّعد لا یبقى ملک فى السّماء الّا رفع صوته بالتسبیح فعندها ینزل القطر. و کان رسول اللَّه (ص) اذا سمع الرّعد و الصّواعق قال: اللّهم لا تقتلنا بغضبک و لا تهلکنا بعذابک و عافنا قبل ذلک، «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ» مردى بود از فراعنه عرب ازین کافر دلى ناپاک متمرد، رسول خدا (ص) مردى را فرستاد تا وى را بخواند، آن مرد گفت یا رسول اللَّه انّه اعتى من ذلک، آن دشمن خدا و رسول از آن شوختر است که فرمان برد، رسول (ص) باز گفت اذهب فادعه لى، رو او را بر من خوان، مرد برفت و او را گفت یدعوک رسول اللَّه رسول خدا ترا میخواند، آن کافر گفت و ما اللَّه امن ذهب هو او من فضّة او من نحاس، مرد باز آمد گفت یا رسول اللَّه من مىگفتم که آن کافر ناپاک فرمان نبرد او بمن چنین و چنین گفت، رسول خدا گفت ارجع الیه فادعه، یک بار دیگر باز شو و او را بر خوان، مرد باز گشت و او را خواند و جواب همان شنید، مرد باز گشت، رسول خدا سوّم بار فرستاد، بار سوم چون آن کافر سخن بیهوده در گرفت ربّ العزّه صاعقهاى فرو گشاد از آسمان آتش در وى افتاد و سوخته گشت، در آن حال جبرئیل آمد و این آیت آورد: «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ».
ابن عباس گفت این آیت و آیت پیش: «لَهُ مُعَقِّباتٌ» هر دو در شأن دو مرد فرو آمد یکى عامر بن الطفیل دیگر اربد بن ربیعه هر دو در حق رسول خداى (ص) مکر ساختند و ربّ العزّه آن مکر و ساز بد ایشان فرا سر ایشان نشاند، این عامر پیش رسول خدا آمد گفت یا محمد مالى ان اسلمت؟ اگر مسلمان شوم مرا چه بود و در کار من چه حکم کنى رسول (ص) گفت: لک ما للمسلمین و علیک ما علیهم هر چه مسلمانان را بود ترا همان بود و هر حکم که بر ایشان رانند بر تو همان رانند، عامر گفت: تجعل لى الامر بعدک آن خواهم که کار خلق و ولایت پس از تو بمن سپارند تا خلیفه تو باشم و بجاى تو نشینم، رسول خدا (ص) گفت که این نه کاریست که در دست من بود که این بفرمان و حکم اللَّه تعالى بود آن را که خواهد دهد، گفت یا محمد تجعلنى على الوبر و انت على المدر آن خواهم که تو بر اهل مدر کار رانى و پیش رو باشى و من بر اهل وبر، رسول (ص) گفت این چنین راست نیاید و سخن کوتاه کن، گفت اى محمد پس مرا چه خواهى داد؟ گفت: اجعل لک اعنّة الخیل تغزو علیها، ترا لشکرى دهم تا سر خیل ایشان باشى و غزا کنى، گفت آن خود مرا راستست، امروز اسلام را چه کنم و از بهر تو چرا گردن نهم؟ و پیش از آن با اربد راست کرده بود که چون من با محمد بسخن در آیم تو از پس وى در آى و او را زخم کن، آن ساعت بچشم اشارت کرد و اربد خواست که شمشیر از نیام بر کشد چهار انگشت بر آمد و بر جاى بماند هر چند جهد کرد تا بر کشد نتوانست تا رسول (ص) باز نگرست بجاى آورد که ایشان ساز بد ساختهاند و مکر کردهاند گفت: «اللهم اکفنیهما بما شئت» فارسل اللَّه على اربد صاعقة فى یوم صائف صاح فاحرقته و ولّى عامر هاربا و قال یا محمّد دعوت ربّک فقتل اربد و اللَّه لاملأنّها علیک خیلا جردا و فتیانا مردا، فقال رسول اللَّه (ص) یمنعک اللَّه من ذلک و ابنا قیلة، یرید الاوس و الخزرج فنزل عامر بیت امرأة سلولیّة فلما اصبح ضمّ علیه سلاحه و خرج و هو یقول و اللّات لئن اصحر محمد الىّ و صاحبه یعنى ملک الموت لأنفذتهما بر محى فلما رأى اللَّه ذلک منه ارسل ملکا فلطمه بجناحه فاذ راه فى التراب و خرجت على رأسه غدة فى الوقت عظیمة فعاد الى بیت السلولیّة و هو یقول غدّة کغدّة البعیر و موت فى بیت السّلولیّة ثمّ دعا بفرسه فرکبه ثمّ اجراه حتّى مات على ظهره فاجاب اللَّه دعاء رسوله (ص) و قتل عامرا بالطّاعون و اربد بالصّاعقة.
فذلک قوله عزّ و جلّ: «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ» جمع صاعقه و هى نار تسقط من شدّة البرق تحرق ما اصابته. و تستعمل ایضا فى الامر الشّدید المهلک، «فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ»
قال ابو جعفر الباقر (ع) یصیب المسلم و غیر المسلم و لا یصیب ذاکرا، «وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ» جدالهم فى اللَّه مجادلتهم لرسوله فى عبادتهم الاوثان و الواو یصلح للحال و یصلح لعطف الجملة على الجملة، «وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ» اى و اللَّه شدید القوّة و الغضب. و قیل شدید الاخذ و الانتقام. و قیل شدید الاهلاک بالمحل و هو القحط. و قیل شدید المحال یوصل المکروه الى من یستحقه من حیث لا یشعر و فى المیم قولان: احدهما انّ المیم اصلى یقال محل به اذا عرّضه للهلاک و کذلک ما حلته محالا اذا قاویته حتّى یتبیّن ایّکما اشدّ، و القول الثّانی انّ المیم زیادة و الکلمة من الحول و الحیلة. فقال ابن عباس شدید الحول و قال قتادة شدید الحیلة.
قوله: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» اى کلمة التوحید لا اله الا اللَّه، اى لا یحقّ احد ان یدعى الها الّا هو اوست که سزد که او را خداى خوانند و دیگرى را نسزد و معنى دیگر له دعوة الحقّ: اوست سزاى آن که خلق را با پرستش او خوانند، معنى دیگر: اوست که خلق را فردا از خاک باز خواند تا بیرون آیند و تواند. و قیل له دعوة الطلب الحقّ اى مرجو الاجابة و دعاء غیر اللَّه لا یجاب. و هو قوله: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» یعنى الاصنام، «لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ» اى داعى الاصنام کالعطشان یمدّ یده الى البئر، «لِیَبْلُغَ» الماء، «فاهُ» من غیر حبل و لا دلو، «وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ» اى انّ الاصنام لا تنفعه و لا تستجیبه کمن یبسط کفیه الى الماء یشیر الیه بیده و یدعوه بلسانه فالماء لا یستجیب له و الاستثناء من الاستجابة اى لا یستجیب الصنم الّا کاستجابة الماء داعیه. قال الضحّاک کما انّ العطشان اذا بسط کفیه الى الماء لا ینفعه ما لم یقبضهما و یجمع الانامل و لا یبلغ الماء فاه ما دام باسطا کفیه کذلک الاصنام لا تملک لهم ضرّا و لا نفعا و لا موتا و لا حیاة و لا نشورا، «وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ» اللَّه، «إِلَّا فِی ضَلالٍ» فانّ اصواتهم محجوبة عن اللَّه عزّ و جلّ. و قیل و ما دعاء الکافرین الاصنام الّا فى ضلال لا یجدى شیئا.
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» سجود تعبّد و انقیاد، «طَوْعاً» یعنى سجود الملائکة و المؤمنین، «وَ کَرْهاً» من اکره على الایمان یعنى خوف بالسّیف فکان اوّل دخوله کرها، این طواعیّت و کراهیّت در سجود اهل زمین است که آسمانیان بطوع و طبع سجود مىکنند و در ایشان هیچ کراهیّت نیست. امّا زمینیان قومى بطوع سجود کنند که مسلمان زادند یا بطوع مسلمان شدند و قومى را باکراه و شمشیر مسلمان کردند، بدایت کار ایشان کره بود پس طوع شد. و قومى منافقاناند که بظاهر اسلام دارند و بکره سجود مىکنند. و روا باشد که سجود بمعنى خضوع و انقیاد بود، و لیس شىء الّا و هو یخضع للَّه عزّ و جلّ و ینقاد له. و گفتهاند سجود بکره اینست که تفسیر کرد گفت: «وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» چنانک جاى دیگر گفت: «یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ» اى صاغرون کارهون.
قال مجاهد: ظلّ المؤمن یسجد طوعا و هو طایع و ظلّ الکافر یسجد طوعا و هو کاره، الغدو جمع غداة کقنىّ جمع قناة و الآصال جمع اصیل. و قیل جمع اصل و اصل جمع اصل و هو ما بین العصر الى المغرب.
«قُلْ» یا محمد للکفّار، «مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» استفهام تقریر و استنطاق فانّهم یقولون اللَّه فاذا قالوها «قُلِ اللَّهُ» اى هو اللَّه کما قلتم مىگوید اى محمد از ایشان پرس که آفریدگار آسمانها و زمین کیست ایشان جواب دهند و گویند اللَّه که جز ازین جواب نیست، چون ایشان اقرار دادند، تو گوى چنین است که شما مىگوئید که آفریدگار اللَّه تعالى است و آن گه این اقرار بر ایشان حجّت کن و گوى: «أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ» استفهام انکار على شرکهم بعد اقرارهم، ایشان را بگوى چون اقرار مىدهید که آفریدگار اوست، فلم اتّخذتم من دونه اولیاء چرا جز از اللَّه تعالى بتان را بخدایى گرفتید و روز حاجت را و دفع مضار خود را ساختهاید، و ایشان آنند که خود را بکار نیایند، نه آورد سودى توانند نه باز برد گزندى، چون از خود عاجزاند از کار دیگران عاجزتر باشند. ثمّ ضرب مثلا للّذى یعبد الاصنام و الّذى یعبد اللَّه فقال: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ» یعنى المشرک و المؤمن، «أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ» یعنى الشّرک و الایمان اى لیسا بسواء. قرأ عاصم و حمزة و الکسائى «یستوى الظلمات و النور» بالیاء و قرأ الباقون بالتّاء، اینجا سخن منقطع گشت، پس گفت: «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ» بل اجعلوا للَّه شرکاء، «خَلَقُوا» مثل ما خلق اللَّه تعالى، «فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ» اى اشتبه مخلوق اللَّه بمخلوق الشّرکاء عندهم فمن اجل ذلک جعلوهم شرکاء، و هذا استفهام انکار اى لیس الامر هکذا حتّى یشتبه الامر و یجعلوهم شرکاء بل اللَّه سبحانه هو المتفرّد بالخلق، و هو قوله: «قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» دخل فیه المخلوقون بصفاتهم و افعالهم و المخلوقات بصفاتها و افعالها و المخاطب لا یدخل فى الخطاب، «وَ هُوَ الْواحِدُ» المتفرّد بالخلق و الاحداث، «الْقَهَّارُ» یقهر کلّ شىء بقدرته.
قال الازهرى الواحد فى صفة اللَّه عزّ و جلّ له معنیان: احدهما انّه واحد لا نظیر له و لیس کمثله شىء، تقول العرب فلان واحد قومه و واحد النّاس اذا لم یکن له نظیر، و المعنى الثّانی انّه اله واحد و ربّ واحد لیس له فى الهیّته و ربوبیّته شریک لانّ المشرکین اشرکوا معه آلهة و کذّبهم اللَّه تعالى فقال: الهکم اله واحد و هو الواحد القهّار.
«عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ» اى یعلم ما غاب عن خلقه و ما لم یغب و یعلم الموجود و المعدوم، «الْکَبِیرُ» اى عظیم الشّأن، «الْمُتَعالِ» اى العالى على کلّ شىء.
«سَواءٌ مِنْکُمْ» اى ذو سواء فى علم اللَّه سبحانه، «مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ» اى المسر منکم و الجاهر، اى هذا و ذاک سواء و اسرار القول اخفاؤه فى النّفس و الجهر به اظهاره، «وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ» قال مجاهد: اى مستتر بالمعاصى. و قال اهل اللّغة الاستخفاء طلب الخفاء و هو ان یصیر بحیث لا یرى «۱»، «وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ» اى ظاهر بارز یعنى هو العالم بالظاهر فى الطرقات و المستخفى فى الظّلمات. و المعنى سواء منکم من اسرّ منطقه او اعلنه و استتر باللّیل او ظهر بالنّهار فکلّ ذلک فى علم اللَّه عزّ و جلّ سواء یقال سرب یسرب سروبا اذا خرج. و قیل السّارب الدّاخل فى السّرب.
«لَهُ مُعَقِّباتٌ» الهاء یعود الى من، و قیل الى اللَّه معقّبات یعنى معاقبات عقّب و عاقب اذا تبع عقب من یقدمه و المعقّب و المعاقب مثل قوله معجزین و معاجزین یقال معقّب و الجمع معقّبة و المعقّبات جمع الجمع و هم الحفظة الکرام البررة على کلّ انسان ملکان باللّیل و ملکان بالنّهار. و قیل عشرة باللّیل و عشرة بالنّهار تتعاقب فى النزول الى الارض بعضهم باللّیل و بعضهم بالنّهار، «مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ» الانسان، «وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» اى بامره سبحانه ممّا لم یقدّر فاذا جاء القدر خلّوا بینه و بینه. جاء رجل من مراد الى علىّ (ع) و هو یصلّى فقال احترس فانّ ناسا من مراد یریدون قتلک، فقال انّ مع کلّ رجل ملکین یحفظانه ممّا لم یقدر فاذا جاء القدر خلّیا بینه و بینه. و قال کعب: لو لا انّ اللَّه عزّ و جلّ و کلّ بکم ملائکة یذبّون عنکم فى مطعمکم و مشربکم و عوراتکم اذن یتخطّفکم الجنّ. و قال الحسن: یحفظونه من امر اللَّه اى عن امر اللَّه، یعنى حفظهم ایّاه عن امر اللَّه لا من عند انفسهم اى ذلک ممّا امرهم اللَّه به لا انّهم یقدرون ان یدفعوا امر اللَّه. و قال ابن جریح هو مثل قوله عزّ و جلّ عن الیمین و عن الشّمال قعید، فالّذى عن الیمین یکتب الحسنات و الّذى عن الشّمال یکتب السیئات، «یَحْفَظُونَهُ» اى یحفظون علیه کلامه و فعله بامر اللَّه، و روى عن الضحّاک عن ابن عباس قال: هم الحرس و الرّجال یتعقبون على الامراء و السّلاطین یحفظونهم من امر اللَّه على زعمهم فاذا جاء امر اللَّه لم ینفعوا شیئا. و قیل یحفظونه من المخلوقات کالعقارب و الحیّات و کلّها من امر اللَّه. و قیل الهاء فى له یعود الى النّبی (ص) اى لمحمد معقّبات من اللَّه تعالى یحفظونه عن الاعداء و ذلک حین همّ به اربد و عامر فکفا هما اللَّه و یأتى ذکرهما، «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» اى لا یسلب قوما نعمة حتّى یعملوا بمعاصیه و مثله قوله ذلک: «بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ» الآیة...
روى عبد اللَّه بن عمر ان رسول اللَّه (ص) قال: انّ للَّه عزّ و جلّ عبادا انعم علیهم نعما یقرّها فیهم ما بذلوها فاذا بخلوا بها نزعها منهم و حوّلها الى قوم یبذلونها، و فى معناه انشدوا:
جیراننا جار الزمان علیهم
لمّا اساؤا رعیة الجیران
«وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ» اى اذا اراد اللَّه بقوم صرف نعمة عنهم حملهم فیها على البطر و البخل، و اذا اراد بهم عذابا فلا مردّ لعذابه، «وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ» اى من دون اللَّه، «مِنْ والٍ» یلى امره فینصره، و هو اسم الفاعل من ولى یلى، اذا تولّى تدبیر شىء و الولى بمعناه.
«هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ»
یروى عن على بن ابى طالب (ع) و غیره: انّ البرق مخاریق من النّار فى ایدى الملائکة تزجر بها السّحاب، «خَوْفاً وَ طَمَعاً» خوفا للمسافر و طمعا للحاضر لانّ المسافر یخاف من المطر و یتأذّى به. قال اللَّه عزّ و جلّ: «أَذىً مِنْ مَطَرٍ» و الحاضر یطمع فى المطر اذا راى البرق لانّه ینتفع به.
و قیل خوفا من الصواعق التی تکون مع البرق و طمعا فى الغیث، و نصبهما على الحال اى خائفین طامعین، کقوله، «یَأْتِینَکَ سَعْیاً». و قیل نصب على المفعول له اى للخوف و الطمع، «وَ یُنْشِئُ السَّحابَ» اى و یخلق السّحاب المنسحب فى الهواء، «الثِّقالَ» بالماء. قیل هو بخار یرتفع من البحار و الارض فیصیب الجبال فیستمسک و یناله البرد فیصیر ماء و ینزل.
«وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» الرّعد ملک یسبّح. و قیل ملک یصوّت بالسّحاب کالحادى بالابل، «وَ الْمَلائِکَةُ» و هم اعوان الرّعد، «مِنْ خِیفَتِهِ» اى یسبح الملائکة من خشیة اللَّه، و قیل من خیفة الرّعد. و عن ابن عباس انّه قال من سمع صوت الرّعد فقال سبحان الّذى یسبّح الرّعد بحمده و الملائکة من خیفته و هو على کلّ شىء قدیر، فان اصابته صاعقة فعلىّ دیته. و یروى عنه ایضا انّ الرّعد ملک یسوق السّحاب و انّ بحور الماء لفى نقرة ابهامه و انّه موکّل بالسّحاب یصرفه الى حیث یؤمر و انّه یسبّح اللَّه فاذا سبّح الرّعد لا یبقى ملک فى السّماء الّا رفع صوته بالتسبیح فعندها ینزل القطر. و کان رسول اللَّه (ص) اذا سمع الرّعد و الصّواعق قال: اللّهم لا تقتلنا بغضبک و لا تهلکنا بعذابک و عافنا قبل ذلک، «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ» مردى بود از فراعنه عرب ازین کافر دلى ناپاک متمرد، رسول خدا (ص) مردى را فرستاد تا وى را بخواند، آن مرد گفت یا رسول اللَّه انّه اعتى من ذلک، آن دشمن خدا و رسول از آن شوختر است که فرمان برد، رسول (ص) باز گفت اذهب فادعه لى، رو او را بر من خوان، مرد برفت و او را گفت یدعوک رسول اللَّه رسول خدا ترا میخواند، آن کافر گفت و ما اللَّه امن ذهب هو او من فضّة او من نحاس، مرد باز آمد گفت یا رسول اللَّه من مىگفتم که آن کافر ناپاک فرمان نبرد او بمن چنین و چنین گفت، رسول خدا گفت ارجع الیه فادعه، یک بار دیگر باز شو و او را بر خوان، مرد باز گشت و او را خواند و جواب همان شنید، مرد باز گشت، رسول خدا سوّم بار فرستاد، بار سوم چون آن کافر سخن بیهوده در گرفت ربّ العزّه صاعقهاى فرو گشاد از آسمان آتش در وى افتاد و سوخته گشت، در آن حال جبرئیل آمد و این آیت آورد: «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ».
ابن عباس گفت این آیت و آیت پیش: «لَهُ مُعَقِّباتٌ» هر دو در شأن دو مرد فرو آمد یکى عامر بن الطفیل دیگر اربد بن ربیعه هر دو در حق رسول خداى (ص) مکر ساختند و ربّ العزّه آن مکر و ساز بد ایشان فرا سر ایشان نشاند، این عامر پیش رسول خدا آمد گفت یا محمد مالى ان اسلمت؟ اگر مسلمان شوم مرا چه بود و در کار من چه حکم کنى رسول (ص) گفت: لک ما للمسلمین و علیک ما علیهم هر چه مسلمانان را بود ترا همان بود و هر حکم که بر ایشان رانند بر تو همان رانند، عامر گفت: تجعل لى الامر بعدک آن خواهم که کار خلق و ولایت پس از تو بمن سپارند تا خلیفه تو باشم و بجاى تو نشینم، رسول خدا (ص) گفت که این نه کاریست که در دست من بود که این بفرمان و حکم اللَّه تعالى بود آن را که خواهد دهد، گفت یا محمد تجعلنى على الوبر و انت على المدر آن خواهم که تو بر اهل مدر کار رانى و پیش رو باشى و من بر اهل وبر، رسول (ص) گفت این چنین راست نیاید و سخن کوتاه کن، گفت اى محمد پس مرا چه خواهى داد؟ گفت: اجعل لک اعنّة الخیل تغزو علیها، ترا لشکرى دهم تا سر خیل ایشان باشى و غزا کنى، گفت آن خود مرا راستست، امروز اسلام را چه کنم و از بهر تو چرا گردن نهم؟ و پیش از آن با اربد راست کرده بود که چون من با محمد بسخن در آیم تو از پس وى در آى و او را زخم کن، آن ساعت بچشم اشارت کرد و اربد خواست که شمشیر از نیام بر کشد چهار انگشت بر آمد و بر جاى بماند هر چند جهد کرد تا بر کشد نتوانست تا رسول (ص) باز نگرست بجاى آورد که ایشان ساز بد ساختهاند و مکر کردهاند گفت: «اللهم اکفنیهما بما شئت» فارسل اللَّه على اربد صاعقة فى یوم صائف صاح فاحرقته و ولّى عامر هاربا و قال یا محمّد دعوت ربّک فقتل اربد و اللَّه لاملأنّها علیک خیلا جردا و فتیانا مردا، فقال رسول اللَّه (ص) یمنعک اللَّه من ذلک و ابنا قیلة، یرید الاوس و الخزرج فنزل عامر بیت امرأة سلولیّة فلما اصبح ضمّ علیه سلاحه و خرج و هو یقول و اللّات لئن اصحر محمد الىّ و صاحبه یعنى ملک الموت لأنفذتهما بر محى فلما رأى اللَّه ذلک منه ارسل ملکا فلطمه بجناحه فاذ راه فى التراب و خرجت على رأسه غدة فى الوقت عظیمة فعاد الى بیت السلولیّة و هو یقول غدّة کغدّة البعیر و موت فى بیت السّلولیّة ثمّ دعا بفرسه فرکبه ثمّ اجراه حتّى مات على ظهره فاجاب اللَّه دعاء رسوله (ص) و قتل عامرا بالطّاعون و اربد بالصّاعقة.
فذلک قوله عزّ و جلّ: «وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ» جمع صاعقه و هى نار تسقط من شدّة البرق تحرق ما اصابته. و تستعمل ایضا فى الامر الشّدید المهلک، «فَیُصِیبُ بِها مَنْ یَشاءُ»
قال ابو جعفر الباقر (ع) یصیب المسلم و غیر المسلم و لا یصیب ذاکرا، «وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللَّهِ» جدالهم فى اللَّه مجادلتهم لرسوله فى عبادتهم الاوثان و الواو یصلح للحال و یصلح لعطف الجملة على الجملة، «وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحالِ» اى و اللَّه شدید القوّة و الغضب. و قیل شدید الاخذ و الانتقام. و قیل شدید الاهلاک بالمحل و هو القحط. و قیل شدید المحال یوصل المکروه الى من یستحقه من حیث لا یشعر و فى المیم قولان: احدهما انّ المیم اصلى یقال محل به اذا عرّضه للهلاک و کذلک ما حلته محالا اذا قاویته حتّى یتبیّن ایّکما اشدّ، و القول الثّانی انّ المیم زیادة و الکلمة من الحول و الحیلة. فقال ابن عباس شدید الحول و قال قتادة شدید الحیلة.
قوله: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» اى کلمة التوحید لا اله الا اللَّه، اى لا یحقّ احد ان یدعى الها الّا هو اوست که سزد که او را خداى خوانند و دیگرى را نسزد و معنى دیگر له دعوة الحقّ: اوست سزاى آن که خلق را با پرستش او خوانند، معنى دیگر: اوست که خلق را فردا از خاک باز خواند تا بیرون آیند و تواند. و قیل له دعوة الطلب الحقّ اى مرجو الاجابة و دعاء غیر اللَّه لا یجاب. و هو قوله: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» یعنى الاصنام، «لا یَسْتَجِیبُونَ لَهُمْ بِشَیْءٍ» اى داعى الاصنام کالعطشان یمدّ یده الى البئر، «لِیَبْلُغَ» الماء، «فاهُ» من غیر حبل و لا دلو، «وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ» اى انّ الاصنام لا تنفعه و لا تستجیبه کمن یبسط کفیه الى الماء یشیر الیه بیده و یدعوه بلسانه فالماء لا یستجیب له و الاستثناء من الاستجابة اى لا یستجیب الصنم الّا کاستجابة الماء داعیه. قال الضحّاک کما انّ العطشان اذا بسط کفیه الى الماء لا ینفعه ما لم یقبضهما و یجمع الانامل و لا یبلغ الماء فاه ما دام باسطا کفیه کذلک الاصنام لا تملک لهم ضرّا و لا نفعا و لا موتا و لا حیاة و لا نشورا، «وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ» اللَّه، «إِلَّا فِی ضَلالٍ» فانّ اصواتهم محجوبة عن اللَّه عزّ و جلّ. و قیل و ما دعاء الکافرین الاصنام الّا فى ضلال لا یجدى شیئا.
«وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» سجود تعبّد و انقیاد، «طَوْعاً» یعنى سجود الملائکة و المؤمنین، «وَ کَرْهاً» من اکره على الایمان یعنى خوف بالسّیف فکان اوّل دخوله کرها، این طواعیّت و کراهیّت در سجود اهل زمین است که آسمانیان بطوع و طبع سجود مىکنند و در ایشان هیچ کراهیّت نیست. امّا زمینیان قومى بطوع سجود کنند که مسلمان زادند یا بطوع مسلمان شدند و قومى را باکراه و شمشیر مسلمان کردند، بدایت کار ایشان کره بود پس طوع شد. و قومى منافقاناند که بظاهر اسلام دارند و بکره سجود مىکنند. و روا باشد که سجود بمعنى خضوع و انقیاد بود، و لیس شىء الّا و هو یخضع للَّه عزّ و جلّ و ینقاد له. و گفتهاند سجود بکره اینست که تفسیر کرد گفت: «وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ» چنانک جاى دیگر گفت: «یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَ هُمْ داخِرُونَ» اى صاغرون کارهون.
قال مجاهد: ظلّ المؤمن یسجد طوعا و هو طایع و ظلّ الکافر یسجد طوعا و هو کاره، الغدو جمع غداة کقنىّ جمع قناة و الآصال جمع اصیل. و قیل جمع اصل و اصل جمع اصل و هو ما بین العصر الى المغرب.
«قُلْ» یا محمد للکفّار، «مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» استفهام تقریر و استنطاق فانّهم یقولون اللَّه فاذا قالوها «قُلِ اللَّهُ» اى هو اللَّه کما قلتم مىگوید اى محمد از ایشان پرس که آفریدگار آسمانها و زمین کیست ایشان جواب دهند و گویند اللَّه که جز ازین جواب نیست، چون ایشان اقرار دادند، تو گوى چنین است که شما مىگوئید که آفریدگار اللَّه تعالى است و آن گه این اقرار بر ایشان حجّت کن و گوى: «أَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ» استفهام انکار على شرکهم بعد اقرارهم، ایشان را بگوى چون اقرار مىدهید که آفریدگار اوست، فلم اتّخذتم من دونه اولیاء چرا جز از اللَّه تعالى بتان را بخدایى گرفتید و روز حاجت را و دفع مضار خود را ساختهاید، و ایشان آنند که خود را بکار نیایند، نه آورد سودى توانند نه باز برد گزندى، چون از خود عاجزاند از کار دیگران عاجزتر باشند. ثمّ ضرب مثلا للّذى یعبد الاصنام و الّذى یعبد اللَّه فقال: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ» یعنى المشرک و المؤمن، «أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ» یعنى الشّرک و الایمان اى لیسا بسواء. قرأ عاصم و حمزة و الکسائى «یستوى الظلمات و النور» بالیاء و قرأ الباقون بالتّاء، اینجا سخن منقطع گشت، پس گفت: «أَمْ جَعَلُوا لِلَّهِ» بل اجعلوا للَّه شرکاء، «خَلَقُوا» مثل ما خلق اللَّه تعالى، «فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ» اى اشتبه مخلوق اللَّه بمخلوق الشّرکاء عندهم فمن اجل ذلک جعلوهم شرکاء، و هذا استفهام انکار اى لیس الامر هکذا حتّى یشتبه الامر و یجعلوهم شرکاء بل اللَّه سبحانه هو المتفرّد بالخلق، و هو قوله: «قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» دخل فیه المخلوقون بصفاتهم و افعالهم و المخلوقات بصفاتها و افعالها و المخاطب لا یدخل فى الخطاب، «وَ هُوَ الْواحِدُ» المتفرّد بالخلق و الاحداث، «الْقَهَّارُ» یقهر کلّ شىء بقدرته.
قال الازهرى الواحد فى صفة اللَّه عزّ و جلّ له معنیان: احدهما انّه واحد لا نظیر له و لیس کمثله شىء، تقول العرب فلان واحد قومه و واحد النّاس اذا لم یکن له نظیر، و المعنى الثّانی انّه اله واحد و ربّ واحد لیس له فى الهیّته و ربوبیّته شریک لانّ المشرکین اشرکوا معه آلهة و کذّبهم اللَّه تعالى فقال: الهکم اله واحد و هو الواحد القهّار.
رشیدالدین میبدی : ۱۳- سورة الرعد- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» خواهى این آیت تفسیر آیت پیشین نه و آیت دوم: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» سخن مستأنف بود، و اگر خواهى سخن بر «اناب» منقطع کن، آن گه از «الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ» سخن پیوسته گیر تا به «حُسْنُ مَآبٍ». «تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» اینجا دو قول گفتهاند: یکى آنست که ذکر بمعنى وعد است، مصدر اضافت بفاعل کرده یعنى تصدّق قلوبهم مواعید اللَّه عزّ و جلّ و تسکن الیها و تأنس بها میگوید وعدههایى که اللَّه تعالى داد مؤمنانرا در غیب از نعیم بهشت و دیدار و رضاء باقى، دلهاى ایشان بى گمان مىپذیرد و استوار مىدارد و مىآرامد و بآن شاد مىشود.
قول دیگر آنست که باین ذکر زبان خواهد، مصدر اضافت بمفعول کرده یعنى تطمئن قلوبهم بذکرهم اللَّه بالسنتهم او بالسنة غیرهم دلهاى ایشان آرام گیرد و بنازد چون ذکر و ثناء خداى تعالى بر زبان رانند یا از دیگرى شنوند. قال الزّجاج: اذا ذکر اللَّه بوحدانیّته آمنوا غیر شاکین. روى عن ابن عباس قال: هذا فى الحلف اذا حلف الرّجل المسلم باللّه على شىء سکن قلوب المؤمنین الیه. و قال مقاتل: تستأنس قلوبهم بالقرآن الا بذکر اللَّه اى بسبب ذکره تطمئنّ قلوب المؤمنین.
قال مجاهد هم اصحاب رسول اللَّه (ص).
روى موسى بن اسماعیل بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السّلام عن آبائه عنعنة انّ رسول اللَّه (ص) لمّا نزلت هذه الآیة: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» قال: «ذاک من احب اللَّه و رسوله و احب اهل بیتى صادقا غیر کاذب و احب المؤمنین شاهدا و غایبا الا بذکر اللَّه تحابوا».
... «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ» اى فرج لهم و غبطة و قرّة عین و هو فعلى من طیب العیش، اى العیش الطیّب لهم الجامع للنّعیم، گفتهاند که طوبى نام بهشتست بلغت حبشه. ابن عباس گفت طوبى درختى است در بهشت اصل آن در سراى على بن ابى طالب (ع) و در هر خانهاى و غرفهاى از غرفهاى مؤمنان از آن شاخى.
و در خبرست از مصطفى (ص) پرسیدند که یا رسول اللَّه ما طوبى؟ طوبى چیست؟ گفت: «شجرة اصلها فى دارى و فرعها على اهل الجنّة»
درختى که اصل آن در سراى من و شاخههاى آن در سراى مؤمنان، وقتى دیگر از وى پرسیدند جواب داد: «شجرة اصلها فى دار على و فرعها على اهل الجنّة»
، گفتند یا رسول اللَّه یک بار چنان جواب دادى و یک بار چنین، گفت: «دارى و دار علىّ غدا واحدة فى مکان واحد».
و عن ابن عمر قال ذکر عند النبى (ص) طوبى، فقال النبى یا با بکر هل بلغک ما طوبى؟
قال: اللَّه و رسوله اعلم، قال «طوبى شجرة فى الجنّة لا یعلم طولها الا اللَّه فیسیر الرّاکب تحت غصن من اغصانها سبعین خریفا ورقها الحلل یقع علیها الطّیر کامثال البخت».
قال ابو بکر انّ هنالک لطیرا ناعما، فقال انعم منه من یأکله و انت منهم یا با بکر.
و عن ابى سعید الخدرى انّ رجلا قال یا رسول اللَّه ما طوبى؟ قال شجرة فى الجنّة مسیرة مائة سنة ثیاب اهل الجنّة تخرج من اکمامها.
و عن معویة بن قرّة عن ابیه قال قال رسول اللَّه (ص): طوبى شجرة غرسها اللَّه بیده تنبت الحلى و الحلل و انّ اغصانها ترى من وراء سور الجنّة.
و قال ابو هریره: طوبى شجرة فى الجنّة یقول اللَّه لها تفتّقى لعبدى عمّا شاء فتفتّق له عن الخیل بسروجها و لجمها و عن الإبل بازمتها و عمّا شاء من الکسوة، قال و ما فى الجنّة اهل منزل الّا و غصن من اغصان تلک الشجرة متدلّ علیهم فاذا ارادوا ان یأکلوا من الثمرة تدلّى فأکلوا منها ما شاءوا علیها طیرا مثال البخت فتجیء الطیر فیأکلون منها قدیرا و شواء ثمّ تطیر. و عن عبید بن عمیر قال هى شجرة فى جنّة عدن اصلها فى دار النبى (ص) و فى کل دار و غرفة منها غصن لم یخلق اللَّه لونا و لا زهرة الّا و فیها منها، تنبع من اصلها عینان الکافور و السّلسبیل.
قال وهب بن منبه و تخرج من اصلها انهار الخمر و اللّبن و العسل و هى مجلس لاهل الجنّة، فذلک قوله: «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ».
«کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ» اى کما ارسلنا قبلک رسلا ارسلناک الى امّتک، «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ» اى لست بدعا من الرّسل و لیست امّتک اوّل امّة ارسل الیها رسول امّت در این آیت امّت دعوتاند، جهانداران که در جهانند مؤمن و کافر، مخلص و منافق، صدیق و زندیق همه در تحت آن شود، همانست که مصطفى (ص) گفت: «انا حظکم من الانبیاء و انتم حظى من الامم»، «لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» یعنى القرآن، «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» این آیت روز حدیبیه فرو آمد که کافران از رسول (ص) صلح نامه خواستند، رسول خدا (ص) على (ع) را گفت: اکتب بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم.
سهیل بن عمرو گفت و مشرکان: ما نعرف الرّحمن الّا صاحب الیمامة رحمن چه باشد؟ ما رحمن ندانیم مگر صاحب یمامه را یعنى مسیلمه کذاب، آن گه سهیل گفت باسمک اللّهم نویس چنانک عادت ماست و در جاهلیّت چنین مىنوشتند، ربّ العالمین آیت فرستاد که: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» بنام رحمن و یاد کرد او کافر میشوند.
روى جویبر عن الضحاک عن ابن عباس قال: نزلت فى کفار قریش حین قال لهم النبى (ص): «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ» کافران گفتند رحمن چیست و کیست؟
رب العالمین بجواب ایشان گفت: «قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» جاى دیگر گفت: «قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا». «قُلْ هُوَ رَبِّی» اى الرّحمن ربّى و خالقى و رازقى و مدبّرى، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» وثقت به و فوضت امرى الیه و استعنت به فى توفیقى لمصلحة دنیاى و آخرتى، «وَ إِلَیْهِ مَتابِ» اى و الیه اتوب من خطایاى، و الاصل متابى فحذفت الیاء لانّ الکسرة تدل علیها.
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ» سبب نزول این آیت آن بود که قریش بهم آمدند، گفتند یا محمد: ان سرّک ان نتبعک فسیر لنا جبال مکة بالقرآن، اگر میخواهى که ترا پس رو باشیم و بتو ایمان آریم این کوههاى مکه باین قرآن روان گردان، از جاى خویش ببر تا زمین مکه بر ما فراخ شود و چشمههاى آب روان پدید آر تا کشت زار کنیم و درخت نشانیم که تو بر خداى خویش نه کم از داود پیغامبرى که اللَّه تعالى کوهها مسخر او کرد تا با وى تسبیح مىکرد، و همچنین باد ما را مسخر کن تا مرکب ما شود ازینجا تا بشام از بهر تجارت و قضاء حاجت که نه تو بر خداوند خویش کم از سلیمان پیغامبرى که باد وى را مسخر بود، و نیز جدّ خویش را قصى از بهر ما زنده گردان یا آن کس که میخواهیم ازین مردگان تا از وى پرسیم که آنچ تو آوردى حق است یا باطل چون ایشان بر مصطفى (ص) اقتراح این آیات کردند، رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً» اى و لو انّ کتابا، «سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» جواب لو محذوف است یعنى لکان هذا القرآن، اى لو سیرت جبال لقراءة کتاب لکان هذا القرآن اذ لیس فى کتب اللَّه ما یجمع من الحکم و الدّلایل و الشواهد و البیّنات ما یجمعه القرآن معنى آنست که اگر هرگز کوهى روان کردندى بقراءت کتابى یا بوى مرده زنده گردانیدندى این قرآن بودى، «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» اى هذا و امثاله یفعله اللَّه القادر الّذى له کلّ الامر و لیس لاحد ان یقترح علیه آیة. و قیل تقدیر الآیة «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» لما آمنوا هذا کقوله «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ» الآیة... ثمّ قال: «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» اى هو المالک لجمیع الامور یفعل ما یشاء، «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» قال ابن عباس أ فلم یعلم الّذین آمنوا، و الیأس بمعنى العلم لغة نخع و قیل لغة هوازن، و انشد:
الم ییأس الاقوام انى انا ابنه
و ان کنت عن ارض العشیرة نائیا
یرید الم یعلم، و قال الکسائى هو من الیأس الّذى هو ضدّ الطمع و المعنى انّ الکفار لمّا سألوا تسییر الجبال بالقرآن و تقطیع الارض و تکلیم الموتى اشرأب لذلک المؤمنون و طمعوا فى ان یعطى الکفار ذلک فیؤمنوا: فقال اللَّه عزّ و جلّ: «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» من ایمان هؤلاء لعلمهم انّ اللَّه عزّ و جل لو اراد ان یهدیهم لهدیهم، کما تقول: قد یئست من فلان ان یفلح مىگوید نومید نشوند گرویدگان یکبارگى که کافران بىخواست اللَّه تعالى بنخواهند گروید. قرأ البزّى عن ابن کثیر: «ا فلم یایس» و هما لغتان یئس ییأس و ایس یایس، و قوله «یَشاءُ اللَّهُ» على لفظ المستقبل، «لَهَدَى» على لفظ الماضى لان ما یشاء الآن فهو الّذى شاء قبل و لفظ الماضى و المستقبل سواء، «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا» عامّ. و قیل طایفة منهم، «تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا» من کفرهم و اعمالهم الخبیثة، «قارِعَةٌ» داهیة تقلقهم و نازلة تهلکهم من القرع و هو الضرب بالمقرعة اى لا یأمنون المسلمین بعد الیوم، «أَوْ تَحُلُّ» القارعة، «قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» هى سرایا المسلمین. و قیل هى انواع البلاء من القحط و الجلاء و الاسر و الجزیة و غیرها.
قال ابن عباس او تحلّ انت یا محمد قریبا من دارهم و هذا وعد بفتح مکة، «حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ» الصبر ها هنا مضمر، یعنى فاصبر حتى یأتى وعد اللَّه یعنى یأتى وقت فتح مکّة الّذى وعد اللَّه، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» فى قوله «لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ». و قیل وعد اللَّه یوم القیامة، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» لا خلف فى موعوده، «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» یعزّى نبیّه (ص) على ما ناله من استهزاء قومه یقول: و لقد استهزئ المشرکون قبل کفّار مکّة بانبیائهم قبلک. یا محمد، «فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» اى اطلت لهم المدّة بتأخیر العقوبة لیتمادوا فى المعصیة، «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ» عاقبتهم باشدّ العقاب، «فَکَیْفَ کانَ عِقابِ» اى عقابى ایّاهم، اى فکذلک اصنع بمن استهزاء بک کالولید بن المغیرة و العاص بن وائل و غیرهم.
«أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ» هذا من محذوف الجواب ایضا و المعنى أ فمن هو قائم بحفظ ارزاق خلقه، عالم بما یکسبونه من الاعمال و یجازى علیها کمن لا یقدر على شىء من ذلک من الاصنام التی لا تضرّ و لا تنفع و حذف ذلک لدلالة قوله: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ» علیه، «قُلْ» یا محمد للمشرکین، «سَمُّوهُمْ» باضافة افعالهم الیهم ان کانوا شرکاء للَّه کما یضاف الى اللَّه افعاله باسمائه الحسنى نحو الخالق و الرّزاق مىگوید یا محمد مشرکان را بگوى اگر این اصنام خداى را انبازاناند ایشان را آن نام بر نهید و بآن نام خوانید که دلالت کند بر استحقاق الهیّت و صحت شرکت، چون نام خالق اگر مىآفرینند و رازق اگر روزى مىدهند و محیى و ممیت اگر احیاء و اماتت مىکنند و گر نه بمجرّد آنک ایشان را خدایان خوانید حجّت درست نیاید و بر استحقاق الهیت دلالت نکند، پس گفت: «أَمْ تُنَبِّئُونَهُ» یعنى فان سموهم قل أ تنبّئونه، «بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ» اى أ تخبرون اللَّه بشریک له فى الارض و هو لا یعلمه، نفى العلم لانتفاء المعلوم اى لا شریک له فى السّماوات و الارض فلا یعلمه.
و قال الحسن معناه اذا ادعیتم فعل الاصنام فقد اخبرتم اللَّه بما لا یعلم یعنى بما لیس فى الارض لانّ لا بمعنى لیس و العلم زیادة، «أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ» یعنى ام تقولون مجازا من القول و باطلا لا حقیقة له. و قیل «سَمُّوهُمْ» اى وصفوهم انّه لا یجوز ان تکون آلهة. و قیل هذا تهدید کما تقول لمن تهدّده على شرب الخمر: سمّ الخمر بعد هذا. و قیل معنى الآیة قل لهم أ تنبّئون اللَّه بباطن لا یعلمه ام بظاهر یعلمه فان قالوا بباطن لا یعلمه احالوا و ان قالوا بظاهر یعلمه قل لهم سمّوهم و بینوا امرهم فانّ اللَّه لا یعلم لنفسه شریکا، «بَلْ زُیِّنَ» اى دع ذکر ما کنّا فیه، «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ» اى زیّن الشیطان لهم کفرهم و تمویههم و قولهم انّ الاصنام شرکاء للَّه، «وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ» اى صدّوا الناس عن رسول اللَّه و صدّوا المسلمین عن سبیل اللَّه.
قرأ الکوفى و یعقوب «و صدوا» بضمّ الصّاد یعنى صدّهم اللَّه سبحانه عن سبیل الهدى.
و قیل منعهم عن طریق الحقّ غواتهم و مردتهم بالاغواء و الشیاطین بتزیین الباطل لهم، «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ» بخذلانه ایّاه، «فَما لَهُ مِنْ هادٍ» موفق.
«لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» بالقتل و الاسر و الجلاء، «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ» لدوامه و استمراره، الشقّ و المشقّة: الشدّة، «وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ» دافع یدفع عنهم عذاب اللَّه.
«مَثَلُ الْجَنَّةِ» اى صفة الجنّة، کقوله: «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى» اى الصّفة العلیا، یقول صفة الجنّة «الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» انّ الانهار تجرى من تحتها کذا و کذا. و قال الزجاج: انّ اللَّه عزّ و جلّ عرّفنا امور الجنّة التی لم نرها و لم نشاهد ها بما شاهدناه من امور الدّنیا و عایناه، فالمعنى «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» جنّة «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ» لا ینقطع و لا یفنى، کقوله: «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»، «وَ ظِلُّها» ظلیل. کقوله: «وَ لا تَضْحى لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً» قال مالک بن انس لیس فى الدّنیا شىء یشبه ثمر الجنّة الّا الموز فانّه یوجد صیفا و شتاء. و قیل اکلها دائم لا ینقطع بالموت و البلى و ظلها دائم لا تنسخه الشمس و انّما یستضیء اهل الجنّة بنور لا حرّ معه و لا برد و هذه الآیة ردّ على الجهمیّة حیث قالوا انّ نعیم الجنّة یفنى، «تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا» اى الجنّة الموصوفة عقبى تقواهم، اى منتهى امرهم و مآله، «وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ» اى منتهى دارهم و اعمالهم.
«وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ» مؤمنان اهل کتاباند، عبد اللَّه سلام و اصحاب وى و نجاشى و اصحاب وى که در تورات و انجیل نام رحمن بسیار دیده بودند و خوانده و در قرآن بابتداء اسلام کم مىدیدند و از آن اندوهگن مىبودند، تا این آیت آمد: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» ایشان شاد شدند و فرح نمودند چون نام رحمن شنیدند و مشرکان کافر گشتند و در کفر بیفزودند، ربّ العزّه مشرکان را گفت: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» و مؤمنان اهل کتاب را گفت: «یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»
و همان مشرکان را گفت: «وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ» یعنى ینکر ذکر الرّحمن. و قیل من الاحزاب هم الّذین تحزّبوا على رسول اللَّه اى اجتمعوا على عداوته و هم المشرکون من ینکر بعضه یعنى یقرّون باللَّه و ینکرون نبوّة محمد (ص). گفتهاند این بعض از آن بعضها است که بمعنى کلّ است در قرآن، لانّ کلّ من کفر ببعض الکتاب فقد کفر بکلّه، «قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ» آمنتم او کفرتم، «إِلَیْهِ أَدْعُوا» اى الى اللَّه ادعوکم، «وَ إِلَیْهِ مَآبِ» و الیه مرجعى و مرجعکم.
«وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» اى کما انزلنا الکتاب على الانبیاء بلسانهم، انزلنا القرآن علیک، «حُکْماً عَرَبِیًّا» حکم اینجا کتاب است و دین مىگوید ترا کتاب عربى دادم دین عربى و حکم عربى. و الحکم العربى هو القرآن و القبلة و العید و المیقات و المشاعر و الخطب و الاذان و القیامة و تلحق بها الشّهادة و لفظة عقد النکاح «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» علم درین آیت و در نظایر این قرآنست، و المعنى و لئن اتّبعت أهواءهم فى دعائهم ایّاک الى ملّة آبائهم بعد ما جاءک من القرآن، «ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ» ینصرک، «وَ لا واقٍ» یقیک و هذا و عید حسم به طمعهم. و قیل المراد بهذا الخطاب اصحاب محمّد (ص).
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً» هذا جواب قریش حین عابوا رسوله بانّ له ازواجا و ذریة یعیبونه بانّه بشر و لیس بملک و قال الکلبى عیرت الیهود رسول اللَّه (ص) و قالت ما نرى لهذا الرّجل همّة الا النساء و النکاح و لو کان نبیّا کما زعم لشغله امر النبوة عن النساء فانزل اللَّه هذه الآیة، و المعنى کانوا بشرا یأکلون و یباشرون النساء و یلدون الاولاد، «وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اى بعلمه و امره، این جواب بو جهل است و عبد اللَّه بن ابى امیّه و مشرکان قریش که بر رسول خداى اقتراح آیات مىکردند من تسییر الجبال و غیره مىگویند هرگز هیچ پیغامبر نیامد تا نفرستادند و هیچ پیغامبر خود نبود و نتواند که آید مگر بدستورى اللَّه تعالى و بعلم او و فرمان او و هیچ پیغامبر را قدرت آن ندادند که از بر خویش و از نزدیک خویش آیتى آرد بقوم خویش چنانک ایشان خواهند مگر که اللَّه تعالى فرستد که قادر بر انزال آیات جز اللَّه تعالى نیست و اللَّه تعالى آن گه فرستد که خود خواهد و خود داند که هر وقتى را حکمى بود، «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» اى لکلّ ما اقترحوا اجل یقع فیه مىگوید هر هنگامى را که اللَّه تعالى تقدیر کرده و هر کارى را که رانده کتابى است که در آن اثبات کرده و نوشته، پس هیچ آیت نیاید مگر بآن هنگام که حکم کرده در آن کتاب و روا باشد که «إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اینجا سخن قطع کنى، آن گه «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» جواب مؤمنانست و رسول خدا که بتعجیل نصرت میخواستند و استفتاح دشمن، ربّ العزّه گفت هر هنگامى را نوشته ایست و هر کارى را حکمى که آن کى خواهد بود، اى لکلّ امر قضاء اللَّه کتاب کتبه فهو عنده. و قیل هذا من المقلوب اى لکل کتاب ینزل من السماء اجل و وقت معلوم ینزل فیه.
قول دیگر آنست که باین ذکر زبان خواهد، مصدر اضافت بمفعول کرده یعنى تطمئن قلوبهم بذکرهم اللَّه بالسنتهم او بالسنة غیرهم دلهاى ایشان آرام گیرد و بنازد چون ذکر و ثناء خداى تعالى بر زبان رانند یا از دیگرى شنوند. قال الزّجاج: اذا ذکر اللَّه بوحدانیّته آمنوا غیر شاکین. روى عن ابن عباس قال: هذا فى الحلف اذا حلف الرّجل المسلم باللّه على شىء سکن قلوب المؤمنین الیه. و قال مقاتل: تستأنس قلوبهم بالقرآن الا بذکر اللَّه اى بسبب ذکره تطمئنّ قلوب المؤمنین.
قال مجاهد هم اصحاب رسول اللَّه (ص).
روى موسى بن اسماعیل بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السّلام عن آبائه عنعنة انّ رسول اللَّه (ص) لمّا نزلت هذه الآیة: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» قال: «ذاک من احب اللَّه و رسوله و احب اهل بیتى صادقا غیر کاذب و احب المؤمنین شاهدا و غایبا الا بذکر اللَّه تحابوا».
... «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ» اى فرج لهم و غبطة و قرّة عین و هو فعلى من طیب العیش، اى العیش الطیّب لهم الجامع للنّعیم، گفتهاند که طوبى نام بهشتست بلغت حبشه. ابن عباس گفت طوبى درختى است در بهشت اصل آن در سراى على بن ابى طالب (ع) و در هر خانهاى و غرفهاى از غرفهاى مؤمنان از آن شاخى.
و در خبرست از مصطفى (ص) پرسیدند که یا رسول اللَّه ما طوبى؟ طوبى چیست؟ گفت: «شجرة اصلها فى دارى و فرعها على اهل الجنّة»
درختى که اصل آن در سراى من و شاخههاى آن در سراى مؤمنان، وقتى دیگر از وى پرسیدند جواب داد: «شجرة اصلها فى دار على و فرعها على اهل الجنّة»
، گفتند یا رسول اللَّه یک بار چنان جواب دادى و یک بار چنین، گفت: «دارى و دار علىّ غدا واحدة فى مکان واحد».
و عن ابن عمر قال ذکر عند النبى (ص) طوبى، فقال النبى یا با بکر هل بلغک ما طوبى؟
قال: اللَّه و رسوله اعلم، قال «طوبى شجرة فى الجنّة لا یعلم طولها الا اللَّه فیسیر الرّاکب تحت غصن من اغصانها سبعین خریفا ورقها الحلل یقع علیها الطّیر کامثال البخت».
قال ابو بکر انّ هنالک لطیرا ناعما، فقال انعم منه من یأکله و انت منهم یا با بکر.
و عن ابى سعید الخدرى انّ رجلا قال یا رسول اللَّه ما طوبى؟ قال شجرة فى الجنّة مسیرة مائة سنة ثیاب اهل الجنّة تخرج من اکمامها.
و عن معویة بن قرّة عن ابیه قال قال رسول اللَّه (ص): طوبى شجرة غرسها اللَّه بیده تنبت الحلى و الحلل و انّ اغصانها ترى من وراء سور الجنّة.
و قال ابو هریره: طوبى شجرة فى الجنّة یقول اللَّه لها تفتّقى لعبدى عمّا شاء فتفتّق له عن الخیل بسروجها و لجمها و عن الإبل بازمتها و عمّا شاء من الکسوة، قال و ما فى الجنّة اهل منزل الّا و غصن من اغصان تلک الشجرة متدلّ علیهم فاذا ارادوا ان یأکلوا من الثمرة تدلّى فأکلوا منها ما شاءوا علیها طیرا مثال البخت فتجیء الطیر فیأکلون منها قدیرا و شواء ثمّ تطیر. و عن عبید بن عمیر قال هى شجرة فى جنّة عدن اصلها فى دار النبى (ص) و فى کل دار و غرفة منها غصن لم یخلق اللَّه لونا و لا زهرة الّا و فیها منها، تنبع من اصلها عینان الکافور و السّلسبیل.
قال وهب بن منبه و تخرج من اصلها انهار الخمر و اللّبن و العسل و هى مجلس لاهل الجنّة، فذلک قوله: «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ».
«کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ» اى کما ارسلنا قبلک رسلا ارسلناک الى امّتک، «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ» اى لست بدعا من الرّسل و لیست امّتک اوّل امّة ارسل الیها رسول امّت در این آیت امّت دعوتاند، جهانداران که در جهانند مؤمن و کافر، مخلص و منافق، صدیق و زندیق همه در تحت آن شود، همانست که مصطفى (ص) گفت: «انا حظکم من الانبیاء و انتم حظى من الامم»، «لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» یعنى القرآن، «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» این آیت روز حدیبیه فرو آمد که کافران از رسول (ص) صلح نامه خواستند، رسول خدا (ص) على (ع) را گفت: اکتب بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم.
سهیل بن عمرو گفت و مشرکان: ما نعرف الرّحمن الّا صاحب الیمامة رحمن چه باشد؟ ما رحمن ندانیم مگر صاحب یمامه را یعنى مسیلمه کذاب، آن گه سهیل گفت باسمک اللّهم نویس چنانک عادت ماست و در جاهلیّت چنین مىنوشتند، ربّ العالمین آیت فرستاد که: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» بنام رحمن و یاد کرد او کافر میشوند.
روى جویبر عن الضحاک عن ابن عباس قال: نزلت فى کفار قریش حین قال لهم النبى (ص): «اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ» کافران گفتند رحمن چیست و کیست؟
رب العالمین بجواب ایشان گفت: «قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» جاى دیگر گفت: «قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْنا». «قُلْ هُوَ رَبِّی» اى الرّحمن ربّى و خالقى و رازقى و مدبّرى، «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ» وثقت به و فوضت امرى الیه و استعنت به فى توفیقى لمصلحة دنیاى و آخرتى، «وَ إِلَیْهِ مَتابِ» اى و الیه اتوب من خطایاى، و الاصل متابى فحذفت الیاء لانّ الکسرة تدل علیها.
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ» سبب نزول این آیت آن بود که قریش بهم آمدند، گفتند یا محمد: ان سرّک ان نتبعک فسیر لنا جبال مکة بالقرآن، اگر میخواهى که ترا پس رو باشیم و بتو ایمان آریم این کوههاى مکه باین قرآن روان گردان، از جاى خویش ببر تا زمین مکه بر ما فراخ شود و چشمههاى آب روان پدید آر تا کشت زار کنیم و درخت نشانیم که تو بر خداى خویش نه کم از داود پیغامبرى که اللَّه تعالى کوهها مسخر او کرد تا با وى تسبیح مىکرد، و همچنین باد ما را مسخر کن تا مرکب ما شود ازینجا تا بشام از بهر تجارت و قضاء حاجت که نه تو بر خداوند خویش کم از سلیمان پیغامبرى که باد وى را مسخر بود، و نیز جدّ خویش را قصى از بهر ما زنده گردان یا آن کس که میخواهیم ازین مردگان تا از وى پرسیم که آنچ تو آوردى حق است یا باطل چون ایشان بر مصطفى (ص) اقتراح این آیات کردند، رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً» اى و لو انّ کتابا، «سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» جواب لو محذوف است یعنى لکان هذا القرآن، اى لو سیرت جبال لقراءة کتاب لکان هذا القرآن اذ لیس فى کتب اللَّه ما یجمع من الحکم و الدّلایل و الشواهد و البیّنات ما یجمعه القرآن معنى آنست که اگر هرگز کوهى روان کردندى بقراءت کتابى یا بوى مرده زنده گردانیدندى این قرآن بودى، «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» اى هذا و امثاله یفعله اللَّه القادر الّذى له کلّ الامر و لیس لاحد ان یقترح علیه آیة. و قیل تقدیر الآیة «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى» لما آمنوا هذا کقوله «وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ» الآیة... ثمّ قال: «بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً» اى هو المالک لجمیع الامور یفعل ما یشاء، «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» قال ابن عباس أ فلم یعلم الّذین آمنوا، و الیأس بمعنى العلم لغة نخع و قیل لغة هوازن، و انشد:
الم ییأس الاقوام انى انا ابنه
و ان کنت عن ارض العشیرة نائیا
یرید الم یعلم، و قال الکسائى هو من الیأس الّذى هو ضدّ الطمع و المعنى انّ الکفار لمّا سألوا تسییر الجبال بالقرآن و تقطیع الارض و تکلیم الموتى اشرأب لذلک المؤمنون و طمعوا فى ان یعطى الکفار ذلک فیؤمنوا: فقال اللَّه عزّ و جلّ: «أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا» من ایمان هؤلاء لعلمهم انّ اللَّه عزّ و جل لو اراد ان یهدیهم لهدیهم، کما تقول: قد یئست من فلان ان یفلح مىگوید نومید نشوند گرویدگان یکبارگى که کافران بىخواست اللَّه تعالى بنخواهند گروید. قرأ البزّى عن ابن کثیر: «ا فلم یایس» و هما لغتان یئس ییأس و ایس یایس، و قوله «یَشاءُ اللَّهُ» على لفظ المستقبل، «لَهَدَى» على لفظ الماضى لان ما یشاء الآن فهو الّذى شاء قبل و لفظ الماضى و المستقبل سواء، «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا» عامّ. و قیل طایفة منهم، «تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا» من کفرهم و اعمالهم الخبیثة، «قارِعَةٌ» داهیة تقلقهم و نازلة تهلکهم من القرع و هو الضرب بالمقرعة اى لا یأمنون المسلمین بعد الیوم، «أَوْ تَحُلُّ» القارعة، «قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» هى سرایا المسلمین. و قیل هى انواع البلاء من القحط و الجلاء و الاسر و الجزیة و غیرها.
قال ابن عباس او تحلّ انت یا محمد قریبا من دارهم و هذا وعد بفتح مکة، «حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ» الصبر ها هنا مضمر، یعنى فاصبر حتى یأتى وعد اللَّه یعنى یأتى وقت فتح مکّة الّذى وعد اللَّه، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» فى قوله «لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ». و قیل وعد اللَّه یوم القیامة، «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ» لا خلف فى موعوده، «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ» یعزّى نبیّه (ص) على ما ناله من استهزاء قومه یقول: و لقد استهزئ المشرکون قبل کفّار مکّة بانبیائهم قبلک. یا محمد، «فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» اى اطلت لهم المدّة بتأخیر العقوبة لیتمادوا فى المعصیة، «ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ» عاقبتهم باشدّ العقاب، «فَکَیْفَ کانَ عِقابِ» اى عقابى ایّاهم، اى فکذلک اصنع بمن استهزاء بک کالولید بن المغیرة و العاص بن وائل و غیرهم.
«أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ» هذا من محذوف الجواب ایضا و المعنى أ فمن هو قائم بحفظ ارزاق خلقه، عالم بما یکسبونه من الاعمال و یجازى علیها کمن لا یقدر على شىء من ذلک من الاصنام التی لا تضرّ و لا تنفع و حذف ذلک لدلالة قوله: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ» علیه، «قُلْ» یا محمد للمشرکین، «سَمُّوهُمْ» باضافة افعالهم الیهم ان کانوا شرکاء للَّه کما یضاف الى اللَّه افعاله باسمائه الحسنى نحو الخالق و الرّزاق مىگوید یا محمد مشرکان را بگوى اگر این اصنام خداى را انبازاناند ایشان را آن نام بر نهید و بآن نام خوانید که دلالت کند بر استحقاق الهیّت و صحت شرکت، چون نام خالق اگر مىآفرینند و رازق اگر روزى مىدهند و محیى و ممیت اگر احیاء و اماتت مىکنند و گر نه بمجرّد آنک ایشان را خدایان خوانید حجّت درست نیاید و بر استحقاق الهیت دلالت نکند، پس گفت: «أَمْ تُنَبِّئُونَهُ» یعنى فان سموهم قل أ تنبّئونه، «بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ» اى أ تخبرون اللَّه بشریک له فى الارض و هو لا یعلمه، نفى العلم لانتفاء المعلوم اى لا شریک له فى السّماوات و الارض فلا یعلمه.
و قال الحسن معناه اذا ادعیتم فعل الاصنام فقد اخبرتم اللَّه بما لا یعلم یعنى بما لیس فى الارض لانّ لا بمعنى لیس و العلم زیادة، «أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ» یعنى ام تقولون مجازا من القول و باطلا لا حقیقة له. و قیل «سَمُّوهُمْ» اى وصفوهم انّه لا یجوز ان تکون آلهة. و قیل هذا تهدید کما تقول لمن تهدّده على شرب الخمر: سمّ الخمر بعد هذا. و قیل معنى الآیة قل لهم أ تنبّئون اللَّه بباطن لا یعلمه ام بظاهر یعلمه فان قالوا بباطن لا یعلمه احالوا و ان قالوا بظاهر یعلمه قل لهم سمّوهم و بینوا امرهم فانّ اللَّه لا یعلم لنفسه شریکا، «بَلْ زُیِّنَ» اى دع ذکر ما کنّا فیه، «زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ» اى زیّن الشیطان لهم کفرهم و تمویههم و قولهم انّ الاصنام شرکاء للَّه، «وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ» اى صدّوا الناس عن رسول اللَّه و صدّوا المسلمین عن سبیل اللَّه.
قرأ الکوفى و یعقوب «و صدوا» بضمّ الصّاد یعنى صدّهم اللَّه سبحانه عن سبیل الهدى.
و قیل منعهم عن طریق الحقّ غواتهم و مردتهم بالاغواء و الشیاطین بتزیین الباطل لهم، «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ» بخذلانه ایّاه، «فَما لَهُ مِنْ هادٍ» موفق.
«لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» بالقتل و الاسر و الجلاء، «وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَقُّ» لدوامه و استمراره، الشقّ و المشقّة: الشدّة، «وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ» دافع یدفع عنهم عذاب اللَّه.
«مَثَلُ الْجَنَّةِ» اى صفة الجنّة، کقوله: «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى» اى الصّفة العلیا، یقول صفة الجنّة «الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» انّ الانهار تجرى من تحتها کذا و کذا. و قال الزجاج: انّ اللَّه عزّ و جلّ عرّفنا امور الجنّة التی لم نرها و لم نشاهد ها بما شاهدناه من امور الدّنیا و عایناه، فالمعنى «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ» جنّة «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ» لا ینقطع و لا یفنى، کقوله: «لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»، «وَ ظِلُّها» ظلیل. کقوله: «وَ لا تَضْحى لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً» قال مالک بن انس لیس فى الدّنیا شىء یشبه ثمر الجنّة الّا الموز فانّه یوجد صیفا و شتاء. و قیل اکلها دائم لا ینقطع بالموت و البلى و ظلها دائم لا تنسخه الشمس و انّما یستضیء اهل الجنّة بنور لا حرّ معه و لا برد و هذه الآیة ردّ على الجهمیّة حیث قالوا انّ نعیم الجنّة یفنى، «تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا» اى الجنّة الموصوفة عقبى تقواهم، اى منتهى امرهم و مآله، «وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ» اى منتهى دارهم و اعمالهم.
«وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ» مؤمنان اهل کتاباند، عبد اللَّه سلام و اصحاب وى و نجاشى و اصحاب وى که در تورات و انجیل نام رحمن بسیار دیده بودند و خوانده و در قرآن بابتداء اسلام کم مىدیدند و از آن اندوهگن مىبودند، تا این آیت آمد: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ» ایشان شاد شدند و فرح نمودند چون نام رحمن شنیدند و مشرکان کافر گشتند و در کفر بیفزودند، ربّ العزّه مشرکان را گفت: «وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ» و مؤمنان اهل کتاب را گفت: «یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ»
و همان مشرکان را گفت: «وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ» یعنى ینکر ذکر الرّحمن. و قیل من الاحزاب هم الّذین تحزّبوا على رسول اللَّه اى اجتمعوا على عداوته و هم المشرکون من ینکر بعضه یعنى یقرّون باللَّه و ینکرون نبوّة محمد (ص). گفتهاند این بعض از آن بعضها است که بمعنى کلّ است در قرآن، لانّ کلّ من کفر ببعض الکتاب فقد کفر بکلّه، «قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ» آمنتم او کفرتم، «إِلَیْهِ أَدْعُوا» اى الى اللَّه ادعوکم، «وَ إِلَیْهِ مَآبِ» و الیه مرجعى و مرجعکم.
«وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ» اى کما انزلنا الکتاب على الانبیاء بلسانهم، انزلنا القرآن علیک، «حُکْماً عَرَبِیًّا» حکم اینجا کتاب است و دین مىگوید ترا کتاب عربى دادم دین عربى و حکم عربى. و الحکم العربى هو القرآن و القبلة و العید و المیقات و المشاعر و الخطب و الاذان و القیامة و تلحق بها الشّهادة و لفظة عقد النکاح «وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» علم درین آیت و در نظایر این قرآنست، و المعنى و لئن اتّبعت أهواءهم فى دعائهم ایّاک الى ملّة آبائهم بعد ما جاءک من القرآن، «ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ» ینصرک، «وَ لا واقٍ» یقیک و هذا و عید حسم به طمعهم. و قیل المراد بهذا الخطاب اصحاب محمّد (ص).
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً» هذا جواب قریش حین عابوا رسوله بانّ له ازواجا و ذریة یعیبونه بانّه بشر و لیس بملک و قال الکلبى عیرت الیهود رسول اللَّه (ص) و قالت ما نرى لهذا الرّجل همّة الا النساء و النکاح و لو کان نبیّا کما زعم لشغله امر النبوة عن النساء فانزل اللَّه هذه الآیة، و المعنى کانوا بشرا یأکلون و یباشرون النساء و یلدون الاولاد، «وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اى بعلمه و امره، این جواب بو جهل است و عبد اللَّه بن ابى امیّه و مشرکان قریش که بر رسول خداى اقتراح آیات مىکردند من تسییر الجبال و غیره مىگویند هرگز هیچ پیغامبر نیامد تا نفرستادند و هیچ پیغامبر خود نبود و نتواند که آید مگر بدستورى اللَّه تعالى و بعلم او و فرمان او و هیچ پیغامبر را قدرت آن ندادند که از بر خویش و از نزدیک خویش آیتى آرد بقوم خویش چنانک ایشان خواهند مگر که اللَّه تعالى فرستد که قادر بر انزال آیات جز اللَّه تعالى نیست و اللَّه تعالى آن گه فرستد که خود خواهد و خود داند که هر وقتى را حکمى بود، «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» اى لکلّ ما اقترحوا اجل یقع فیه مىگوید هر هنگامى را که اللَّه تعالى تقدیر کرده و هر کارى را که رانده کتابى است که در آن اثبات کرده و نوشته، پس هیچ آیت نیاید مگر بآن هنگام که حکم کرده در آن کتاب و روا باشد که «إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» اینجا سخن قطع کنى، آن گه «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» جواب مؤمنانست و رسول خدا که بتعجیل نصرت میخواستند و استفتاح دشمن، ربّ العزّه گفت هر هنگامى را نوشته ایست و هر کارى را حکمى که آن کى خواهد بود، اى لکلّ امر قضاء اللَّه کتاب کتبه فهو عنده. و قیل هذا من المقلوب اى لکل کتاب ینزل من السماء اجل و وقت معلوم ینزل فیه.
رشیدالدین میبدی : ۱۵- سورة الحجر- مکیة
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» ترا دادیم سبع مثانى، «وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ (۸۷)» و قرآن بزرگوار.
«لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» نگرد و چشم خویش در آن نبندى و ننگرى، «إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ» بآنک ایشان را بر خوردار کردیم بآن، «أَزْواجاً مِنْهُمْ» قومى را از مردان و زنان، «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» و بر ایشان اندوه نخورى، «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (۸۸)» و فروتن باش گرویدگان را.
«وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ (۸۹)» و گوى که من بیم نمایم آشکارا.
«کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ (۹۰)» همچنانک فرو فرستادیم برین مقتسمان.
«الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ (۹۱)» ایشان که قرآن بجادویى فرا داشتند و آن را پاره پاره باز دادند.
«فَوَ رَبِّکَ» بخداوند تو، «لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (۹۲)» که ناچاره پرسیم ایشان را همگان.
«عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (۹۳)» از آنچ در دنیا مىکردند.
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» سخن شکاف و باز نه با دشمنان من، «وَ أَعْرِضْ» و روى گردان، «عَنِ الْمُشْرِکِینَ (۹۴)» از مشرکان.
«إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ (۹۵)» ترا کفایت کردیم کار این افسوس گران.
«الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» ایشان که با اللَّه تعالى خدایى دیگر مىگویند، «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۹۶)» آرى آگاه شوند.
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (۹۷)» و نیک مىدانیم که دل تو تنگ مىشود از آنچ مىگویند مرا و ترا.
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» خداوند خویش را بپاکى مىستاى، «وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (۹۸)» و از پرستکاران مىباش.
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ» و خداوند خویش را پرست، «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ (۹۹)» تا آن گه که بتو آید آن روز که همه خلق بىگمانند در آن روز.
«لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» نگرد و چشم خویش در آن نبندى و ننگرى، «إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ» بآنک ایشان را بر خوردار کردیم بآن، «أَزْواجاً مِنْهُمْ» قومى را از مردان و زنان، «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» و بر ایشان اندوه نخورى، «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ (۸۸)» و فروتن باش گرویدگان را.
«وَ قُلْ إِنِّی أَنَا النَّذِیرُ الْمُبِینُ (۸۹)» و گوى که من بیم نمایم آشکارا.
«کَما أَنْزَلْنا عَلَى الْمُقْتَسِمِینَ (۹۰)» همچنانک فرو فرستادیم برین مقتسمان.
«الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ (۹۱)» ایشان که قرآن بجادویى فرا داشتند و آن را پاره پاره باز دادند.
«فَوَ رَبِّکَ» بخداوند تو، «لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (۹۲)» که ناچاره پرسیم ایشان را همگان.
«عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ (۹۳)» از آنچ در دنیا مىکردند.
«فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ» سخن شکاف و باز نه با دشمنان من، «وَ أَعْرِضْ» و روى گردان، «عَنِ الْمُشْرِکِینَ (۹۴)» از مشرکان.
«إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ (۹۵)» ترا کفایت کردیم کار این افسوس گران.
«الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» ایشان که با اللَّه تعالى خدایى دیگر مىگویند، «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۹۶)» آرى آگاه شوند.
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (۹۷)» و نیک مىدانیم که دل تو تنگ مىشود از آنچ مىگویند مرا و ترا.
«فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ» خداوند خویش را بپاکى مىستاى، «وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (۹۸)» و از پرستکاران مىباش.
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ» و خداوند خویش را پرست، «حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ (۹۹)» تا آن گه که بتو آید آن روز که همه خلق بىگمانند در آن روز.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» اوست که فرو فرستاد از آسمان آبى، «لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ» شما از آن مىآشامید، «وَ مِنْهُ شَجَرٌ» و بآن نبات و درخت مىپرورید، «فِیهِ تُسِیمُونَ (۱۰)» و در آن چهار پایان مى چرانید.
«یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ» مىرویانیم شما را با آن آب کشت زار، «وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ» و زیتون و خرما و انگور، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» و از هر میوهاى، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً» در آن نشانیست یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۱)» قومى را که در اندیشند.
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» و شما را روان کرد آمد شد آن شب و روز، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» و آفتاب و ماه، «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ» و ستارگان روان کرد بفرمان او، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ» در آن نشانهایى است آشکارا یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۱۲)» قومى را که دریابند.
«وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ» و هر چیز که بیافرید شما را در زمین، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» جدا جدا رنگهاى آن، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً» در آن نشانى است یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۳)» قومى را که دریابند و پند پذیرند.
«وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ» و او آنست که دریا را نرم کرد، «لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» تا از آن مىخورید گوشتى تازه، «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً» و بیرون آرید از آن مروارید، «تَلْبَسُونَها» تا مىپوشید آن را، «وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ» و کشتیها مىبینید در آن روان و آب بران، «وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» و تا از اقلیم باقلیم از فضل مىجوئید، «وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۴)» تا مگر سپاس دارید و آزادى کنید.
«وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» و در افکند در زمین کوههاى بلند، «أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» تا بنگرداند شما را و بنجنبد زمین و شما بر آن، «وَ أَنْهاراً وَ سُبُلًا» و جویها روان کرد و راهها ساخت شما را، «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۵)» تا شما راه مىبرید.
«وَ عَلاماتٍ» و شما را نشانها ساخت، «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (۱۶)» مىدرنیابید.
«أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ» آن کس که آفریند چنو بود که نه آفریند؟
«أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۱۷)» م درنیابید.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ» و اگر در شمار گیرید نیکو داشتهاى خداى تعالى، «لا تُحْصُوها» نتوانید که شمارید آن را، «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۸)» خداى آمرزگار مهربانست براستى.
«وَ اللَّهُ یَعْلَمُ» و اللَّه میداند، «ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (۱۹)» آنچ نهان مىدارید و آنچ آشکارا مىکنید.
«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و ایشان که مشرکان ایشان را خداى میخوانند فرود از اللَّه «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» هیچیز نیافرینند، «وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (۲۰)» و ایشان خود آفریدهاند.
«أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ» و ایشان خود مردگانند نه زندگان، «وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۲۱)» و ندانند که ایشان را کى برانگیزانند و کى برخیزانند.
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» خداى شما خداى یکتاست، «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ایشان که بنه مىگروند بروز رستاخیز، «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ» دلهاى ایشان راستى را ناپذیرنده است با آن بیگانه، «وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (۲۲» و ایشان از آن گردنکش.
«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» براستى که اللَّه مىداند، «ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ» آنچ نهان مىدارند و آنچ آشکارا مىکنند «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (۲۳)» که اللَّه گردنکشان را دوست ندارد.
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» و چون ایشان را گویند چه چیزست که فرو فرستاد خداوند شما، «قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۲۴)» گویند افسانه پیشینیان.
«لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ» تا بر دارند بارهاى گران خویش همه روز رستاخیز، «وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ» و بارهاى ایشان که گمراه کردند ایشان را بنادانى، «أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (۲۵)» بد بارى که مىکشند ایشان که بار کفر مىکشند.
«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ساز ساختند و کوشیدند ایشان که از پیش بودند، «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ» فرمان خداى تعالى آمد بآن بنا که افراشته بودند، «مِنَ الْقَواعِدِ» از زیر بر کند آن را، «فخر علیهم السّقف من فوقهم تا کار از زبر بر ایشان افتاد، «وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (۲۶)» و بایشان آمد عذاب از آنجا که ندانستند.
«ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ» پس آن گه روز رستاخیز ایشان را رسوا کند، «وَ یَقُولُ» و ایشان را گوید، «أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ» کجااند آن انباز خواندگان من که از بهر ایشان و با ایشان خلاف و ستیز مىکردید.
«قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» خدا شناسان گویند، «إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ» که رسوایى امروز، «وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ (۲۷)» و بد عذاب امروز بر کافرانست.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» ایشان که فریشتگان مىمیراند ایشان را، «ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ» و ایشان ستمکاران بر تن خویش، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» خویشتن دهند در دست فریشتگان و خویشتن بیفکنند ایشان را، «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» و گویند ما هرگز هیچ بد نکردیم، «بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۸)» جواب دهند ایشان را که بلى کردید، اللَّه داناست بآنچ مىکردید.
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ» در روید از درهاى دوزخ، «خالِدِینَ فِیها» جاویدان در آن، «فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۲۹)» و بد جایگاهست گردنکشان را.
«یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ» مىرویانیم شما را با آن آب کشت زار، «وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخِیلَ وَ الْأَعْنابَ» و زیتون و خرما و انگور، «وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ» و از هر میوهاى، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً» در آن نشانیست یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۱)» قومى را که در اندیشند.
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» و شما را روان کرد آمد شد آن شب و روز، «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» و آفتاب و ماه، «وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ» و ستارگان روان کرد بفرمان او، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ» در آن نشانهایى است آشکارا یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۱۲)» قومى را که دریابند.
«وَ ما ذَرَأَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ» و هر چیز که بیافرید شما را در زمین، «مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» جدا جدا رنگهاى آن، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً» در آن نشانى است یکتایى آفریدگار را، «لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۳)» قومى را که دریابند و پند پذیرند.
«وَ هُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ» و او آنست که دریا را نرم کرد، «لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیًّا» تا از آن مىخورید گوشتى تازه، «وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً» و بیرون آرید از آن مروارید، «تَلْبَسُونَها» تا مىپوشید آن را، «وَ تَرَى الْفُلْکَ مَواخِرَ فِیهِ» و کشتیها مىبینید در آن روان و آب بران، «وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ» و تا از اقلیم باقلیم از فضل مىجوئید، «وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۴)» تا مگر سپاس دارید و آزادى کنید.
«وَ أَلْقى فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ» و در افکند در زمین کوههاى بلند، «أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ» تا بنگرداند شما را و بنجنبد زمین و شما بر آن، «وَ أَنْهاراً وَ سُبُلًا» و جویها روان کرد و راهها ساخت شما را، «لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۵)» تا شما راه مىبرید.
«وَ عَلاماتٍ» و شما را نشانها ساخت، «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ (۱۶)» مىدرنیابید.
«أَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ» آن کس که آفریند چنو بود که نه آفریند؟
«أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۱۷)» م درنیابید.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ» و اگر در شمار گیرید نیکو داشتهاى خداى تعالى، «لا تُحْصُوها» نتوانید که شمارید آن را، «إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۸)» خداى آمرزگار مهربانست براستى.
«وَ اللَّهُ یَعْلَمُ» و اللَّه میداند، «ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (۱۹)» آنچ نهان مىدارید و آنچ آشکارا مىکنید.
«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و ایشان که مشرکان ایشان را خداى میخوانند فرود از اللَّه «لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً» هیچیز نیافرینند، «وَ هُمْ یُخْلَقُونَ (۲۰)» و ایشان خود آفریدهاند.
«أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ» و ایشان خود مردگانند نه زندگان، «وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۲۱)» و ندانند که ایشان را کى برانگیزانند و کى برخیزانند.
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ» خداى شما خداى یکتاست، «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ایشان که بنه مىگروند بروز رستاخیز، «قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ» دلهاى ایشان راستى را ناپذیرنده است با آن بیگانه، «وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ (۲۲» و ایشان از آن گردنکش.
«لا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ» براستى که اللَّه مىداند، «ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ» آنچ نهان مىدارند و آنچ آشکارا مىکنند «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (۲۳)» که اللَّه گردنکشان را دوست ندارد.
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» و چون ایشان را گویند چه چیزست که فرو فرستاد خداوند شما، «قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۲۴)» گویند افسانه پیشینیان.
«لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ» تا بر دارند بارهاى گران خویش همه روز رستاخیز، «وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ» و بارهاى ایشان که گمراه کردند ایشان را بنادانى، «أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ (۲۵)» بد بارى که مىکشند ایشان که بار کفر مىکشند.
«قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» ساز ساختند و کوشیدند ایشان که از پیش بودند، «فَأَتَى اللَّهُ بُنْیانَهُمْ» فرمان خداى تعالى آمد بآن بنا که افراشته بودند، «مِنَ الْقَواعِدِ» از زیر بر کند آن را، «فخر علیهم السّقف من فوقهم تا کار از زبر بر ایشان افتاد، «وَ أَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (۲۶)» و بایشان آمد عذاب از آنجا که ندانستند.
«ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزِیهِمْ» پس آن گه روز رستاخیز ایشان را رسوا کند، «وَ یَقُولُ» و ایشان را گوید، «أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فِیهِمْ» کجااند آن انباز خواندگان من که از بهر ایشان و با ایشان خلاف و ستیز مىکردید.
«قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» خدا شناسان گویند، «إِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ» که رسوایى امروز، «وَ السُّوءَ عَلَى الْکافِرِینَ (۲۷)» و بد عذاب امروز بر کافرانست.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» ایشان که فریشتگان مىمیراند ایشان را، «ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ» و ایشان ستمکاران بر تن خویش، «فَأَلْقَوُا السَّلَمَ» خویشتن دهند در دست فریشتگان و خویشتن بیفکنند ایشان را، «ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ» و گویند ما هرگز هیچ بد نکردیم، «بَلى إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۸)» جواب دهند ایشان را که بلى کردید، اللَّه داناست بآنچ مىکردید.
«فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ» در روید از درهاى دوزخ، «خالِدِینَ فِیها» جاویدان در آن، «فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۲۹)» و بد جایگاهست گردنکشان را.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه
۳ - النوبة الاولى
«وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا» گفتند متّقیان را که از شرک بپرهیزیدند، «ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» چه چیزست که فرو فرستاد خداوند شما، «قالُوا خَیْراً» همه نیک گفتند، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ» ایشانراست که نیکویى کردند در این جهان نیکوى، «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» و سراى آن جهان باز به، «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ (۳۰) جَنَّاتُ عَدْنٍ» و نیک سرایست پرهیزکاران را
بهشتهاى همیشهاى، «یَدْخُلُونَها» مىروند در آن، «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» زیر درختان آن جویها روان، «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» ایشانراست در آن هر چه ایشان خواهند، «کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ (۳۱)» چنان پاداش دهد اللَّه پرهیزکاران را.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» ایشان که مىمیراند ایشان را فریشتگان، «طَیِّبِینَ» و ایشان از کفر پاک، «یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» مىگویند ایشان را سلام بر شما، «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۳۲)» در بهشت روید بآن کردار نیکو که مىکردید.
«ْ یَنْظُرُونَ» چشم مىدارند، «َّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ» مگر آنچ بایشان آید فریشتگان میراننده «ْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ» یا آید کار خداوند تو ناگاه، «لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» هم چنان چشم مىداشتند ایشان که پیش از ایشان بودند، «ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ» و اللَّه بر ایشان ستم نکرد، «لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۳۳)» لکن ایشان بر خویشتن ستم کردند.
«فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا» بایشان رسید بدهاى کردار ایشان که کردند، «وَ حاقَ بِهِمْ» و فرا سر ایشان نشست، «ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۳۴)» آنچ بر آن مىخندیدند و افسوس مىکردند.
«وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» مشرکان گفتند، «لَوْ شاءَ اللَّهُ» اگر خدا خواستى، «ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ» ما نپرستیدیمى جز از او هیچیز، «نَحْنُ وَ لا آباؤُنا» نه ما و نه پدران ما، «وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ» و نه ما هیچیز حرام کردیم و جز از آن، «کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» پیشینیان همین کردند، «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۳۵)» هست بر پیغامبران مگر پیغام رسانیدن آشکارا.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» و انگیزانیدیم در هر امتى و اهل روزگارى فرستادهاى، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» که خداى را پرستند، «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و از ناسزاها و از کژها بپرهیزند، «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ» بود از ایشان کسى که اللَّه وى را راه نمود، «وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» و بود از ایشان کسى که بر وى گمراهى از حکم خداى بیش شده بود، «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» بروید در زمین، «فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۳۶)» بنگرید که چون بود سرانجام استوار نگیرندگان پیغامبران.
«إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ» اگر چه حریص باشى و سخت واینده بر راه یافتن مشرکان، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ» راه ننماید اللَّه کسى که خود وى را بى راه کرد، «وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۳۷)» و ایشان را نه یارى ده بود و نه کارساز.
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ» و سوگندان خوردند، «جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» چندانک دانستند و توانستند، «لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» که اللَّه هرگز مرده نینگیزاند «بَلى وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» بلى انگیزاند و این ازو وعده ایست راست کردن آن بروى حق، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۸)» لکن بیشتر مردمان نمىدانند.
«لِیُبَیِّنَ لَهُمُ» تا ایشان را باز نماید، «الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ» آن روز و آن کار که در آن مختلف بودند، «وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و تا بدانند آن روز کافران، «أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ (۳۹)» که ایشان دروغ مى گفتند.
«إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ» گفتار ما چیزى را که خواهیم که بود، «أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۴۰)» آنست که آن را گوئیم که باش تا بود.
بهشتهاى همیشهاى، «یَدْخُلُونَها» مىروند در آن، «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» زیر درختان آن جویها روان، «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» ایشانراست در آن هر چه ایشان خواهند، «کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ (۳۱)» چنان پاداش دهد اللَّه پرهیزکاران را.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ» ایشان که مىمیراند ایشان را فریشتگان، «طَیِّبِینَ» و ایشان از کفر پاک، «یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» مىگویند ایشان را سلام بر شما، «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۳۲)» در بهشت روید بآن کردار نیکو که مىکردید.
«ْ یَنْظُرُونَ» چشم مىدارند، «َّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ» مگر آنچ بایشان آید فریشتگان میراننده «ْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ» یا آید کار خداوند تو ناگاه، «لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» هم چنان چشم مىداشتند ایشان که پیش از ایشان بودند، «ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ» و اللَّه بر ایشان ستم نکرد، «لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۳۳)» لکن ایشان بر خویشتن ستم کردند.
«فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا» بایشان رسید بدهاى کردار ایشان که کردند، «وَ حاقَ بِهِمْ» و فرا سر ایشان نشست، «ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۳۴)» آنچ بر آن مىخندیدند و افسوس مىکردند.
«وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» مشرکان گفتند، «لَوْ شاءَ اللَّهُ» اگر خدا خواستى، «ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ» ما نپرستیدیمى جز از او هیچیز، «نَحْنُ وَ لا آباؤُنا» نه ما و نه پدران ما، «وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ» و نه ما هیچیز حرام کردیم و جز از آن، «کَذلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» پیشینیان همین کردند، «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۳۵)» هست بر پیغامبران مگر پیغام رسانیدن آشکارا.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» و انگیزانیدیم در هر امتى و اهل روزگارى فرستادهاى، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» که خداى را پرستند، «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و از ناسزاها و از کژها بپرهیزند، «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ» بود از ایشان کسى که اللَّه وى را راه نمود، «وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» و بود از ایشان کسى که بر وى گمراهى از حکم خداى بیش شده بود، «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» بروید در زمین، «فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۳۶)» بنگرید که چون بود سرانجام استوار نگیرندگان پیغامبران.
«إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ» اگر چه حریص باشى و سخت واینده بر راه یافتن مشرکان، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ» راه ننماید اللَّه کسى که خود وى را بى راه کرد، «وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۳۷)» و ایشان را نه یارى ده بود و نه کارساز.
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ» و سوگندان خوردند، «جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» چندانک دانستند و توانستند، «لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» که اللَّه هرگز مرده نینگیزاند «بَلى وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» بلى انگیزاند و این ازو وعده ایست راست کردن آن بروى حق، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۸)» لکن بیشتر مردمان نمىدانند.
«لِیُبَیِّنَ لَهُمُ» تا ایشان را باز نماید، «الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ» آن روز و آن کار که در آن مختلف بودند، «وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و تا بدانند آن روز کافران، «أَنَّهُمْ کانُوا کاذِبِینَ (۳۹)» که ایشان دروغ مى گفتند.
«إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ» گفتار ما چیزى را که خواهیم که بود، «أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۴۰)» آنست که آن را گوئیم که باش تا بود.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» این در برابر آنست که: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» و این آن بود که احیاء عرب بایّام موسم کس فرستادند به مکّه تا از احوال رسول خداى (ص) بپرسند و قصّه وى بداند و نشان وى بپرسد، چون بدر مکّه رسید مقتسمان که بر راه بودند یکى مىگفت محمّد ساحرست، یکى مىگفت شاعرست، یکى مىگفت کذّابست، یکى مى گفت مجنونست، و مىگفتند: لو لم تلقه خیر لک اگر او را نبینى ترا به بود، آن سائل گفت: انا شرّ وافد ان رجعت الى قومى دون ان ادخل مکّة و استطلع امر محمّد او القاه پس من بد پیکى باشم و بد رسولى از قوم خویش اگر هم باین سخن باز گردم و در مکّه نروم و محمّد را نبینم و حال وى باز ندانم، چون در مکّه شد اصحاب رسول و مؤمنان را دید گفت: «ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» اینست که ربّ العالمین گفت: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْا ما ذا أَنْزَلَ رَبُّکُمْ» ما و ذا کالشىء الواحد و المعنى: اى شىء انزل ربّکم چه چیز است که خداى فرو فرستاد بر محمّد؟ «قالُوا خَیْراً» اینجا دو قول گفتهاند: یکى انزل خیرا و هو القرآن الجامع لجمیع الخیرات، ایشان جواب دادند که خیر فرو فرستاد یعنى قرآن فرو فرستاد که جامع خیراتست و منبع حسنات و بیان ثواب مؤمنان.
قول دیگر قالوا خیرا اى قالوا قولا خیرا یعنى التصدیق و السّمع و الطّاعة، یعنى که ایشان در جواب همه نیکى گفتند و تصدیق کردند که وى پیغامبرست راست گوى و راست کار، فرستاده بحق و آورنده دین حق، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا» روا باشد که این تفسیر «خیر» بود و روا باشد که سخنى مستأنف بود، اى للمحسنین فى هذه الدّنیا حسنة، اى لمن قال لا اله الّا اللَّه» ثواب مضاعف امن و غنیمة و اهل و مال هر که در دنیا گوید باخلاص «لا اله الا اللَّه» و کار نیکو کند او را ثواب مضاعف بود هم در دنیا و هم در عقبى، در دنیا امن و غنیمت و اهل و مال و در عقبى جنّات عدن، آن گه گفت: «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» و سراى آخرت و حیات آن جهانى به از سراى دنیا و حیات این جهانى، «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ» احتمال کند که دار المتّقین دنیاست یعنى یتزوّدون منها للأخرى، باین قول «جَنَّاتُ عَدْنٍ» ابتداست و «یَدْخُلُونَها» خبر ابتدا. معنى دیگر: «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ» نیک سرائیست متقیان را.
«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» اى منابعها من تحت اشجارها، «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» یشتهون، «کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ» اى مثل هذا الجزاء الّذى هو الجنّة یجزى من اتّقاه.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ» اى طیّب اللَّه انفسهم بنظافة الایمان و طهارة الاسلام مىگوید فریشتگان قبض ارواح ایشان مىکنند و ایشان بنظافت ایمان و طهارة اسلام پا کند، کردار ایشان پاک و اعتقاد ایشان پاک. و قیل «طَیِّبِینَ» اى فرحین ببشارة الملائکة ایّاهم بالجنّة و الامن ممّا یخافون، «یَقُولُونَ» اى تقول الملائکة لکلّ احد منهم عند الموت: السّلام علیک یا ولىّ اللَّه، اللَّه یقرأ علیک السّلام، «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» اى ابشروا بالجنّة. و قیل یقال لهم فى الآخرة: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» فى الدّنیا ایّام حیاتکم «ْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ» قرأ حمزه و الکسائى: «یأتیهم» بالیاء و قرأ الباقون: «تأتیهم» بالتاء، و الوجه فیهما ما ذکرنا فى یتوفّیهم و تتوفّانى بالیاء و التاء، اى ما ینتظرون الّا مجىء الملائکة لقبض ارواحهم، «ْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ» یعنى یوم القیامة. و قیل او یأتى امر ربّک اى عذابه الّذى وعدهم و تأخر عنهم. و قیل او یأتى امر ربّک بالقتل، و المعنى هل یکون مدّة اقامتهم على الکفر الّا مقدار حیاتهم الى ان یموتوا او یقتلوا، «لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» استبطأوا العذاب کاستبطاء هؤلاء و انتظروا انتظار هؤلاء و کفروا کفر هؤلاء، «ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ» بتعذیبه ایّاهم، «لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» بکفرهم و بمعصیتهم.
«فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا» اى جزاء اعمالهم السیئة، «وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» احاط بهم جزاء استهزائهم، و الحیق الاحاطة بالشىء و لا یستعمل الّا فى الشرّ و فى الآیة تقدیم و تأخیر، و التقدیر کذلک فعل الّذین من قبلهم فاصابهم سیئات ما عملوا و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون و ما ظلمهم اللَّه و لکن کانوا انفسهم یظلمون.
«وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ» یعنى لو لم یرص لحال بیننا و بین ذلک او منعنا بارسال الملائکة بالنّهى الینا، مشرکان گفتند ما عبادت این بتان که مىکنیم بآن مىکنیم که اللَّه تعالى از ما مىپسندد و بآن راضیست که اگر راضى نبودى ما را فرا آن نگذاشتى و نه پدران ما را و از آن بگردانیدى و بآنچ پسندیده اوست هدایت دادى، چون نکرد از آنست که از ما این خواست و باین رضا داد و همچنین بحیره و سائبه و وصیله و حامى که محرّم کردیم از آن کردیم که از ما تحریم خواست و بمشیّت اوست و بآن راضى. و قیل انّما قالوا ذلک استهزاء و تکذیبا کما قالوا: «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» و لا خلاف انّ اللَّه لو شاء لاطعمهم، کذلک لو شاء اللَّه ما اشرکوا و ما عبدوا من دونه شیئا.
«لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
من الامم المشرکة، اى قالوا مثل قولهم فى تکذیب رسل اللَّه، «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ» اى ما علیهم، «إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ» و قد بلّغوا امّا الهدایة فهى الى اللَّه سبحانه و تعالى و اذا بلغت الرّسل فالایمان به واجب. و قیل الایمان یجب بالسّمع و یلزم بالبلاغ، و البلاغ بمعنى الإبلاغ کالطّاقة و الجابة و الطاعة.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» کما بعثناک فى هؤلاء، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» یعنى بان اعبدوا اللَّه، «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و هو الشیطان و کلّ من یدعو الى الضلالة. ربّ العالمین اندرین آیت خبر داد که رسولان را بخلق فرستاد تا ایشان را بعبادت حق فرمایند و بر دین حق خوانند، امّا اضلال و هدایت در ایشان نیست که هادى و مضلّ خداى تعالى است آن را که خواهد راه نماید و آن را که خواهد بى راه کند، اینست که گفت: «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ» ارشده، وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ» وجبت، «عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» و الکفر بالقضاء السّابق حتّى مات على کفره، «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» خطاب لامّة محمّد (ص)، «فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» قوم نوح و عاد و ثمود و غیرهم، اى انظروا الى اثار سخط اللَّه بهم کیف اعقبهم تکذیبهم رسل اللَّه ما اعقبهم ثمّ اکد انّ من حقّت علیه الضلالة لا یهتدى.
فقال تعالى: «إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ» اى ان تطلب هداهم اشدّ الطلب، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ» یهدى بفتح یا و کسر دال قراءت اهل کوفه است، یعنى که اللَّه تعالى راه ننماید کسى را که خود بى راه کرد، آن کس که در سابقه حکم خذلان اللَّه تعالى بوى رسید نیز او را توفیق هدایت ندهد، و احتمال کند که هدى بمعنى اهتدى باشد اى لا یهتدى من اضلّه اللَّه، و قراءت باقى لا یهدى بضمّ یا است و فتح دال مىگوید بى راه کرده خداى را راه ننمایند، همچنانست که گفت: «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ» و بر یضلّ بضمّ یا و کسر ضاد همه متفقاند، «وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ» من ینصرهم من عذاب اللَّه و یمنعهم عنه.
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» اى حلفوا باغلظ ایمانهم تکذیبا منهم بقدرة اللَّه على البعث، و قوله «جَهْدَ» منصوب على انّه مصدر فى موضع الحال، مفسّران گفتند مردى مسلمان دینى داشت بر مردى مشرک، تقاضاى وى کرد و در اثناء سخن وى برفت: و الّذى ارجوه بعد الموت انّه لکذا بآن خداى که بعد از مرگ بوى امید دارم که چنین و چنین بود، آن مرد مشرک گفت: تو مىگویى که بعد از مرگ بعث خواهد بود و ترا زنده برانگیزانند؟ آن گه سوگند یاد کرد آن مشرک بایمان مغلّظه که: «لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» ربّ العالمین بجواب وى این آیت فرستاد: «بَلى وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» بلى ایجاب من اللَّه ما نفوه من البعث اى بلى لتبعثنّ، اللَّه گفت: بلى شما را برانگیزانند، اینجا سخن تمام شد. آن گه گفت: «وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» اى وعدکم اللَّه البعث و الجزاء وعدا حقّا لاخلف فیه و قوله «عَلَیْهِ» اى علیه انجازه و الوعد الحق ما قرن بالانجاز، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» انّه وعد لا یأتی علیه خلف. قال قتادة: ذکر لنا انّ رجلا قال لابن عباس انّ ناسا بالعراق یزعمون انّ علیّا مبعوث قبل یوم القیامة و یتاولون هذه الآیة، فقال ابن عباس کذب بنوا الاماء انّما هذه الآیة عامة للنّاس، لو کان على مبعوثا قبل یوم القیامة ما انکحنا نساءه و لاقسمنا میراثه، و صحّ
فى الخبر انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول کذّبنى ابن آدم و لم یکن له ذلک و شتمنى و لم یکن له ذلک، امّا تکذیبه ایّاى فقوله لن یعیدنى کما بدانى، و فى روایة اخرى فحلفه بى ان لا ابعث الخلق، و اما شتمه ایّاى فقوله: «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» و انا الواحد الصّمد الذى لم الد و لم اولد و لم یکن لى کفوا احد.
قوله: «لِیُبَیِّنَ لَهُمُ» گفتهاند این لام تعلّق ببعث دارد و معنى آنست که: بلى یبعثهم لیبیّن لمنکرى البعث و المقسمین صحّة ما اختلفوا فیه و لیعلموا کونهم کاذبین، قومى گفتند این لام متصل است بآیت پیش: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» لیبیّن لهم اختلافهم انّهم کانوا من قبله على ضلالة، و گفتهاند «الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ» این اختلاف همانست که آنجا گفت: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ» جاى دیگر گفت: «إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ» این هر سه آیت در کار رستاخیز است قومى منکر بودند و مىگفتند: «لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ»، قومى بشک بودند همىگفتند: «إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ» ثمّ ذکر سهولة البعث علیه فقال: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ» اى اذا اردنا «ان» نبعث من یموت فلا مشقّة علینا فى احیائه لانّا اذا اردنا خلق شىء فانّما «نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ». قرأ ابن عامر و الکسائى: فیکون بالنّصب عطفا على نقول الّذى انتصب بان و التقدیر ان نقول فیکون فینتصب لانّه معطوف على منصوب، و قرأ الباقون فیکون بالرّفع و الوجه انّه فعل مستأنف مقطوع ممّا قبله و التقدیر فهو یکون. و قیل معنى الآیة: انّا اذا اردنا الشیء نقول من اجله کن ایّها المراد فیکون على قدر ارادة اللَّه عزّ و جلّ، و قد سبق بیانه فى سورة البقرة. و فى هذه الآیة دلیل على انّ القرآن غیر مخلوق و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ اخبر انّه اذا اراد شیئا قال له کن فیکون، فلو کان قوله کن مخلوقا لاحتاج الى قول ثان و احتاج ذلک القول الى قول ثالث الى ما لا نهایة له فثبت انّ اللَّه تعالى خلق المخلوق بکلام غیر مخلوق.
قول دیگر قالوا خیرا اى قالوا قولا خیرا یعنى التصدیق و السّمع و الطّاعة، یعنى که ایشان در جواب همه نیکى گفتند و تصدیق کردند که وى پیغامبرست راست گوى و راست کار، فرستاده بحق و آورنده دین حق، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا» روا باشد که این تفسیر «خیر» بود و روا باشد که سخنى مستأنف بود، اى للمحسنین فى هذه الدّنیا حسنة، اى لمن قال لا اله الّا اللَّه» ثواب مضاعف امن و غنیمة و اهل و مال هر که در دنیا گوید باخلاص «لا اله الا اللَّه» و کار نیکو کند او را ثواب مضاعف بود هم در دنیا و هم در عقبى، در دنیا امن و غنیمت و اهل و مال و در عقبى جنّات عدن، آن گه گفت: «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ» و سراى آخرت و حیات آن جهانى به از سراى دنیا و حیات این جهانى، «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ» احتمال کند که دار المتّقین دنیاست یعنى یتزوّدون منها للأخرى، باین قول «جَنَّاتُ عَدْنٍ» ابتداست و «یَدْخُلُونَها» خبر ابتدا. معنى دیگر: «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ» نیک سرائیست متقیان را.
«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» اى منابعها من تحت اشجارها، «لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ» یشتهون، «کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ» اى مثل هذا الجزاء الّذى هو الجنّة یجزى من اتّقاه.
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ» اى طیّب اللَّه انفسهم بنظافة الایمان و طهارة الاسلام مىگوید فریشتگان قبض ارواح ایشان مىکنند و ایشان بنظافت ایمان و طهارة اسلام پا کند، کردار ایشان پاک و اعتقاد ایشان پاک. و قیل «طَیِّبِینَ» اى فرحین ببشارة الملائکة ایّاهم بالجنّة و الامن ممّا یخافون، «یَقُولُونَ» اى تقول الملائکة لکلّ احد منهم عند الموت: السّلام علیک یا ولىّ اللَّه، اللَّه یقرأ علیک السّلام، «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ» اى ابشروا بالجنّة. و قیل یقال لهم فى الآخرة: «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» فى الدّنیا ایّام حیاتکم «ْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ» قرأ حمزه و الکسائى: «یأتیهم» بالیاء و قرأ الباقون: «تأتیهم» بالتاء، و الوجه فیهما ما ذکرنا فى یتوفّیهم و تتوفّانى بالیاء و التاء، اى ما ینتظرون الّا مجىء الملائکة لقبض ارواحهم، «ْ یَأْتِیَ أَمْرُ رَبِّکَ» یعنى یوم القیامة. و قیل او یأتى امر ربّک اى عذابه الّذى وعدهم و تأخر عنهم. و قیل او یأتى امر ربّک بالقتل، و المعنى هل یکون مدّة اقامتهم على الکفر الّا مقدار حیاتهم الى ان یموتوا او یقتلوا، «لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» استبطأوا العذاب کاستبطاء هؤلاء و انتظروا انتظار هؤلاء و کفروا کفر هؤلاء، «ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ» بتعذیبه ایّاهم، «لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» بکفرهم و بمعصیتهم.
«فَأَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا» اى جزاء اعمالهم السیئة، «وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ» احاط بهم جزاء استهزائهم، و الحیق الاحاطة بالشىء و لا یستعمل الّا فى الشرّ و فى الآیة تقدیم و تأخیر، و التقدیر کذلک فعل الّذین من قبلهم فاصابهم سیئات ما عملوا و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون و ما ظلمهم اللَّه و لکن کانوا انفسهم یظلمون.
«وَ قالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ» یعنى لو لم یرص لحال بیننا و بین ذلک او منعنا بارسال الملائکة بالنّهى الینا، مشرکان گفتند ما عبادت این بتان که مىکنیم بآن مىکنیم که اللَّه تعالى از ما مىپسندد و بآن راضیست که اگر راضى نبودى ما را فرا آن نگذاشتى و نه پدران ما را و از آن بگردانیدى و بآنچ پسندیده اوست هدایت دادى، چون نکرد از آنست که از ما این خواست و باین رضا داد و همچنین بحیره و سائبه و وصیله و حامى که محرّم کردیم از آن کردیم که از ما تحریم خواست و بمشیّت اوست و بآن راضى. و قیل انّما قالوا ذلک استهزاء و تکذیبا کما قالوا: «أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» و لا خلاف انّ اللَّه لو شاء لاطعمهم، کذلک لو شاء اللَّه ما اشرکوا و ما عبدوا من دونه شیئا.
«لِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ»
من الامم المشرکة، اى قالوا مثل قولهم فى تکذیب رسل اللَّه، «فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ» اى ما علیهم، «إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ» و قد بلّغوا امّا الهدایة فهى الى اللَّه سبحانه و تعالى و اذا بلغت الرّسل فالایمان به واجب. و قیل الایمان یجب بالسّمع و یلزم بالبلاغ، و البلاغ بمعنى الإبلاغ کالطّاقة و الجابة و الطاعة.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» کما بعثناک فى هؤلاء، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» یعنى بان اعبدوا اللَّه، «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» و هو الشیطان و کلّ من یدعو الى الضلالة. ربّ العالمین اندرین آیت خبر داد که رسولان را بخلق فرستاد تا ایشان را بعبادت حق فرمایند و بر دین حق خوانند، امّا اضلال و هدایت در ایشان نیست که هادى و مضلّ خداى تعالى است آن را که خواهد راه نماید و آن را که خواهد بى راه کند، اینست که گفت: «فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ» ارشده، وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ» وجبت، «عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» و الکفر بالقضاء السّابق حتّى مات على کفره، «فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» خطاب لامّة محمّد (ص)، «فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ» قوم نوح و عاد و ثمود و غیرهم، اى انظروا الى اثار سخط اللَّه بهم کیف اعقبهم تکذیبهم رسل اللَّه ما اعقبهم ثمّ اکد انّ من حقّت علیه الضلالة لا یهتدى.
فقال تعالى: «إِنْ تَحْرِصْ عَلى هُداهُمْ» اى ان تطلب هداهم اشدّ الطلب، «فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ» یهدى بفتح یا و کسر دال قراءت اهل کوفه است، یعنى که اللَّه تعالى راه ننماید کسى را که خود بى راه کرد، آن کس که در سابقه حکم خذلان اللَّه تعالى بوى رسید نیز او را توفیق هدایت ندهد، و احتمال کند که هدى بمعنى اهتدى باشد اى لا یهتدى من اضلّه اللَّه، و قراءت باقى لا یهدى بضمّ یا است و فتح دال مىگوید بى راه کرده خداى را راه ننمایند، همچنانست که گفت: «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلا هادِیَ لَهُ» و بر یضلّ بضمّ یا و کسر ضاد همه متفقاند، «وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ» من ینصرهم من عذاب اللَّه و یمنعهم عنه.
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» اى حلفوا باغلظ ایمانهم تکذیبا منهم بقدرة اللَّه على البعث، و قوله «جَهْدَ» منصوب على انّه مصدر فى موضع الحال، مفسّران گفتند مردى مسلمان دینى داشت بر مردى مشرک، تقاضاى وى کرد و در اثناء سخن وى برفت: و الّذى ارجوه بعد الموت انّه لکذا بآن خداى که بعد از مرگ بوى امید دارم که چنین و چنین بود، آن مرد مشرک گفت: تو مىگویى که بعد از مرگ بعث خواهد بود و ترا زنده برانگیزانند؟ آن گه سوگند یاد کرد آن مشرک بایمان مغلّظه که: «لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ» ربّ العالمین بجواب وى این آیت فرستاد: «بَلى وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» بلى ایجاب من اللَّه ما نفوه من البعث اى بلى لتبعثنّ، اللَّه گفت: بلى شما را برانگیزانند، اینجا سخن تمام شد. آن گه گفت: «وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا» اى وعدکم اللَّه البعث و الجزاء وعدا حقّا لاخلف فیه و قوله «عَلَیْهِ» اى علیه انجازه و الوعد الحق ما قرن بالانجاز، «وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ» انّه وعد لا یأتی علیه خلف. قال قتادة: ذکر لنا انّ رجلا قال لابن عباس انّ ناسا بالعراق یزعمون انّ علیّا مبعوث قبل یوم القیامة و یتاولون هذه الآیة، فقال ابن عباس کذب بنوا الاماء انّما هذه الآیة عامة للنّاس، لو کان على مبعوثا قبل یوم القیامة ما انکحنا نساءه و لاقسمنا میراثه، و صحّ
فى الخبر انّ اللَّه عزّ و جلّ یقول کذّبنى ابن آدم و لم یکن له ذلک و شتمنى و لم یکن له ذلک، امّا تکذیبه ایّاى فقوله لن یعیدنى کما بدانى، و فى روایة اخرى فحلفه بى ان لا ابعث الخلق، و اما شتمه ایّاى فقوله: «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً» و انا الواحد الصّمد الذى لم الد و لم اولد و لم یکن لى کفوا احد.
قوله: «لِیُبَیِّنَ لَهُمُ» گفتهاند این لام تعلّق ببعث دارد و معنى آنست که: بلى یبعثهم لیبیّن لمنکرى البعث و المقسمین صحّة ما اختلفوا فیه و لیعلموا کونهم کاذبین، قومى گفتند این لام متصل است بآیت پیش: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا» لیبیّن لهم اختلافهم انّهم کانوا من قبله على ضلالة، و گفتهاند «الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ» این اختلاف همانست که آنجا گفت: «عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ» جاى دیگر گفت: «إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ» این هر سه آیت در کار رستاخیز است قومى منکر بودند و مىگفتند: «لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ»، قومى بشک بودند همىگفتند: «إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ» ثمّ ذکر سهولة البعث علیه فقال: «إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ» اى اذا اردنا «ان» نبعث من یموت فلا مشقّة علینا فى احیائه لانّا اذا اردنا خلق شىء فانّما «نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ». قرأ ابن عامر و الکسائى: فیکون بالنّصب عطفا على نقول الّذى انتصب بان و التقدیر ان نقول فیکون فینتصب لانّه معطوف على منصوب، و قرأ الباقون فیکون بالرّفع و الوجه انّه فعل مستأنف مقطوع ممّا قبله و التقدیر فهو یکون. و قیل معنى الآیة: انّا اذا اردنا الشیء نقول من اجله کن ایّها المراد فیکون على قدر ارادة اللَّه عزّ و جلّ، و قد سبق بیانه فى سورة البقرة. و فى هذه الآیة دلیل على انّ القرآن غیر مخلوق و ذلک انّ اللَّه عزّ و جلّ اخبر انّه اذا اراد شیئا قال له کن فیکون، فلو کان قوله کن مخلوقا لاحتاج الى قول ثان و احتاج ذلک القول الى قول ثالث الى ما لا نهایة له فثبت انّ اللَّه تعالى خلق المخلوق بکلام غیر مخلوق.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ قالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلهَیْنِ اثْنَیْنِ» اللَّه گفت دو چیز به خدایى مگیرید، «إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ» که او که خدایست یکتاست، «فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (۵۱)» از من بترسید.
«وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمانها و زمینها، «وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» و طاعت داشت وى همیشه واجب و خلق را بهمه حال لازم، «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (۵۲)» جز از خدا از کسى مىترسید؟
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ» و هر چه بشما آید و شما را نیک بود از نیک جهانى، «فَمِنَ اللَّهِ» آن از خداست، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» پس آن گه که بشما رسد گزند، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (۵۳)» درو مىزارید و مىنالید.
«ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» پس آن گه که باز برد آن گزند از شما، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۵۴)» گروهى از شما با خداى تعالى انباز مىگیرند و سبب در میان مىآرند.
«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» تا بآنچ ما ایشان را دادیم کافر مىشوند، «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۵۵)» گوى ایشان را که روزگار بسر مىآرید و کام خود مىرانید تا آگاه شوید.
«وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً» و بنادانى خداى تعالى را بهرهاى مى نهند، «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» از آنچ روزى دادیم ایشان را، «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» بخداى که ناچاره پرسند شما را، «عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (۵۶)» از آن دروغ که مىسازید و مىگوئید.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» و خداى تعالى را دختران مىگویند، «سُبْحانَهُ» پاکى و بى عیبى او را، «وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (۵۷)» و ایشان را آنچ ایشان آرزوى کنند.
«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» و چون یکى را از ایشان خبر شنوانند بدختر، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» روى او را بینى سیاه گشته، «وَ هُوَ کَظِیمٌ (۵۸)» و او اندوه مىخورد در خویشتن.
«یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ» از دیدار مردمان مىباز شود، «مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» از رنج و خجل آن خبر که وى را دادند، «أَ یُمْسِکُهُ عَلى هُونٍ» که بخوارى بپرورد این دختر را، «أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» یا در زیر خاک کند او را، «أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۵۹)» چون بد است این حکم که مىکنند و کژ این سخن که مىگویند.
«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ایشانراست که ناگرویدگانند برستاخیز، «مَثَلُ السَّوْءِ» صفت بد، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى» و خدایراست صفت برترى، یگانگى و بى همتایى، «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶۰)» و اوست آن تواناى دانا.
«وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» و اگر مىبگیرد خداى مردمان را بستم کارى ایشان، «ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ» تا اکنون بر زمین هیچ جنبنده نگذاشتى، «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى» لکن ایشان را با پس میدارد تا بهنگامى نام زد، «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ» و آن گه که هنگام ایشان آید، «لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۶۱)» نه یک ساعت باپستر ایستند و نه فرا پیشتر.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» و خداى را چیزى همىگویند که خویشتن را نپسندند، «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» و زبانهاى ایشان دروغ سازد و گوید، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى» که ایشانراست نیکویى و صفت بهترى، «لا» نه چنانست، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» واجب آمد ایشان را آتش، «وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲)» و ایشان در آتش فروگذاشتگانند و پیش فرستادگان.
«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ» بخداى که فرستادیم بگروهان پیش از تو، «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» بر آراست ایشان را دیو کردارهاى بد ایشان، «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» امروز آن دیو یار ایشانست، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۶۳)» و ایشانراست عذابى دردنماى.
«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ» و فرو نفرستادیم بر تو این نامه، «إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» مگر تا پیدا کنى ایشان را، «الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» آن چیز که مختلفند در آن، «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۶۴)» و راه نمونى و مهربانى گرویدگان را.
«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» و اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبى، «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۵)» در آن نشانیست آشکارا ایشان را که بشنوند.
«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً» و شما را در چهار پایان عبرتیست آشکارا، «نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ» مىآشامانیم شما را از آنچ در شکمهاى ایشانست، «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» از میان سرگین و خون، «لَبَناً خالِصاً» شیرى رسته پاک،«سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (۶۶)» گوارنده آشامندگان را.
«وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ» و از میوههاى خرماستان و از انگورها، «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً» از آن مى میکنید، «وَ رِزْقاً حَسَناً» و روزى نیکو مى سازید، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۶۷)» در آن نشانى آشکار است ایشان را که دریابند.
«وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمانها و زمینها، «وَ لَهُ الدِّینُ واصِباً» و طاعت داشت وى همیشه واجب و خلق را بهمه حال لازم، «أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (۵۲)» جز از خدا از کسى مىترسید؟
«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ» و هر چه بشما آید و شما را نیک بود از نیک جهانى، «فَمِنَ اللَّهِ» آن از خداست، «ثُمَّ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ» پس آن گه که بشما رسد گزند، «فَإِلَیْهِ تَجْئَرُونَ (۵۳)» درو مىزارید و مىنالید.
«ثُمَّ إِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ» پس آن گه که باز برد آن گزند از شما، «إِذا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (۵۴)» گروهى از شما با خداى تعالى انباز مىگیرند و سبب در میان مىآرند.
«لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ» تا بآنچ ما ایشان را دادیم کافر مىشوند، «فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (۵۵)» گوى ایشان را که روزگار بسر مىآرید و کام خود مىرانید تا آگاه شوید.
«وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً» و بنادانى خداى تعالى را بهرهاى مى نهند، «مِمَّا رَزَقْناهُمْ» از آنچ روزى دادیم ایشان را، «تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ» بخداى که ناچاره پرسند شما را، «عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (۵۶)» از آن دروغ که مىسازید و مىگوئید.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ» و خداى تعالى را دختران مىگویند، «سُبْحانَهُ» پاکى و بى عیبى او را، «وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ (۵۷)» و ایشان را آنچ ایشان آرزوى کنند.
«وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى» و چون یکى را از ایشان خبر شنوانند بدختر، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» روى او را بینى سیاه گشته، «وَ هُوَ کَظِیمٌ (۵۸)» و او اندوه مىخورد در خویشتن.
«یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ» از دیدار مردمان مىباز شود، «مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ» از رنج و خجل آن خبر که وى را دادند، «أَ یُمْسِکُهُ عَلى هُونٍ» که بخوارى بپرورد این دختر را، «أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» یا در زیر خاک کند او را، «أَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۵۹)» چون بد است این حکم که مىکنند و کژ این سخن که مىگویند.
«لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» ایشانراست که ناگرویدگانند برستاخیز، «مَثَلُ السَّوْءِ» صفت بد، «وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى» و خدایراست صفت برترى، یگانگى و بى همتایى، «وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۶۰)» و اوست آن تواناى دانا.
«وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ» و اگر مىبگیرد خداى مردمان را بستم کارى ایشان، «ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ» تا اکنون بر زمین هیچ جنبنده نگذاشتى، «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى» لکن ایشان را با پس میدارد تا بهنگامى نام زد، «فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ» و آن گه که هنگام ایشان آید، «لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ (۶۱)» نه یک ساعت باپستر ایستند و نه فرا پیشتر.
«وَ یَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما یَکْرَهُونَ» و خداى را چیزى همىگویند که خویشتن را نپسندند، «وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ» و زبانهاى ایشان دروغ سازد و گوید، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى» که ایشانراست نیکویى و صفت بهترى، «لا» نه چنانست، «جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» واجب آمد ایشان را آتش، «وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (۶۲)» و ایشان در آتش فروگذاشتگانند و پیش فرستادگان.
«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ» بخداى که فرستادیم بگروهان پیش از تو، «فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» بر آراست ایشان را دیو کردارهاى بد ایشان، «فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ» امروز آن دیو یار ایشانست، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۶۳)» و ایشانراست عذابى دردنماى.
«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ» و فرو نفرستادیم بر تو این نامه، «إِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ» مگر تا پیدا کنى ایشان را، «الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» آن چیز که مختلفند در آن، «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۶۴)» و راه نمونى و مهربانى گرویدگان را.
«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» و اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبى، «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» تا زنده کرد بآن زمین را پس مرگ آن، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۶۵)» در آن نشانیست آشکارا ایشان را که بشنوند.
«وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً» و شما را در چهار پایان عبرتیست آشکارا، «نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ» مىآشامانیم شما را از آنچ در شکمهاى ایشانست، «مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ» از میان سرگین و خون، «لَبَناً خالِصاً» شیرى رسته پاک،«سائِغاً لِلشَّارِبِینَ (۶۶)» گوارنده آشامندگان را.
«وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ» و از میوههاى خرماستان و از انگورها، «تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً» از آن مى میکنید، «وَ رِزْقاً حَسَناً» و روزى نیکو مى سازید، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۶۷)» در آن نشانى آشکار است ایشان را که دریابند.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه
۷ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» رجع الکلام الى عدّ النّعم، لختى نعمتها که بندگان را داد در آیات پیش بر شمرد، آن گه عارض در میان آمد باز دیگر بار سخن با حصر نعمت برد و نیکیها که با بنده کرده در ابتداى آفرینش وى «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ» کسایى امّهاتکم بکسر الف و فتح میم خواند، حمزه بکسر الف و میم خواند امّهاتکم و وجه کسر همزه آنست که ما قبل آن مکسور است چون حرکت ما قبل کسره بود همزه را نیز مکسور کردند اتباع را و امّا کسر میم در قراءت حمزه هم اتباع راست، اتبع حرکة المیم حرکة الهمزة، باقى قرّاء امّهاتکم بضم الالف و فتح میم خوانند و هو الاصل، و امّهات اصلها أمّات فزیدت الهاء فیها للتّأکید کما زادوها فى: اهرقت الماء، و اصله: ارقت. و قیل زیدت الهاء فرقا بین امّهات النّاس و أمّهات البهائم، و امّهات جمع امّ و قد جاء فى الواحدة امّهة، «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» اى اخرجکم جهالا غیر عالمین مع توفّر اداة العلم من السّمع و البصر و الفؤاد، اللَّه تعالى شما را از شکمهاى مادران بیرون آورد، نادانان که هیچیز نمى دانستید و نیک و بد خود نمىشناختید، اگر چه شما را سمع و بصر و دل داد در شکم مادران، لکن نادانان بیرون آمدید و اللَّه تعالى شما را علم داد و دانش و تمییز تا نیک و بد بشناختید و نادانسته دریافتید، آن گه گفت: «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» این بآن کرد تا سپاس دارید و نعمت وى بر خود بشناسید و آن را شکر کنید. و قیل تمّ الکلام على قوله: «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» ثمّ استأنف فقال: «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ» اى جعلها بحیث تنتفعون بها، «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» ما انعم به علیکم.
«أَ لَمْ یَرَوْا» قرأ ابن کثیر و عامر و حمزه و یعقوب بالتّاء على الخطاب و الباقون بالیاء على الغیبة، «إِلَى الطَّیْرِ» جمع طایر، «مُسَخَّراتٍ» لامر اللَّه. و قیل مذللات «فِی جَوِّ السَّماءِ» قال قتادة: جوّ السّماء کبد السّماء، و قیل هو الهواء البعید من الارض. و قیل جوّ السّماء هو السّماء، «ما یُمْسِکُهُنَّ» فى الهواء عن السّقوط بلا عماد، «إِلَّا اللَّهُ» قال الکلبى ما یمسکهنّ عن ارسال الحجارة علیکم الّا اللَّه، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» جمع آیات، لقوله: «مُسَخَّراتٍ» معنى آیت آنست که این مشرکان و کفره قریش که رستاخیز را منکراند در ننگرند درین آیت قدرت شواهد فطرت که مىنمائیم از این بغاث مرغان که در هوا میان آسمان و زمین از پر زدن و ایستاده معلّق در هوا بى پیوندى بداشته، که نگه مىدارد ایشان را تا بنیوفتند؟ مگر اللَّه تعالى، مؤمن که بچشم عبرت نگرد داند که آن مسخر را مسخرى است و آن مدبر مدبرى.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» موضعا تسکنون فیه فتسکنون من الحر و البرد و یستر عوراتکم و حرمکم هر کسى را خانه وى آرامگاه وى کرد و دل آرام وى ساخت، از اینجا گفتهاند: لو لا حبّ الاوطان لهلکت بلاد السّوء و ذلک انّه خلق الخشب و المدر و الالة التی تمکن بها تسقیف البیوت، آب و گل و سنگ و کلوخ و چوب بیافرید و در دست ایشان نهاد تا از آن خانه ساختند، «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ» یعنى النّطوع و الادم، «بُیُوتاً» هى القباب و الخیام، «تَسْتَخِفُّونَها» تجدونها خفیفة و یخفّ علیکم حملها و نقلها، «یَوْمَ ظَعْنِکُمْ» بفتح العین قرأها حجازى و بصرى و قرأ الباقون: ظعنکم باسکان العین و هما لغتان ظعن یظعن ظعنا و ظعنا یعنى وقت خروجکم فى اسفارکم، «وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» فى دیارکم و منازلکم اى لا تثقل علیکم فى الحالتین. و قیل معناه کما جعل لکم بیوتکم سکنا، «یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» مفسران گفتند یوم اینجا بمعنى حین است چنانک در سوره الانعام گفت: «یَوْمَ حَصادِهِ» اى حین حصاده، و در سوره مریم گفت: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ»
اى حین ولد و حین یموت و حین یبعث حیّا، فکذلک یوم ظعنکم و یوم اقامتکم اى حین ظعنکم و حین اقامتکم، «وَ مِنْ أَصْوافِها» الضّائنة، «وَ أَوْبارِها» الإبل، «وَ أَشْعارِها» الماعزة، «أَثاثاً» متاع البیت اثاث نامى است قماش خانه را چون پلاس و جوال و توره و رسن و گلیم و کلاه و مهار و افسار و مانند آن، و سمّى اثاثا لکثرتها و کلّ کثیر اثیث، «وَ مَتاعاً» یتمتّعون به، «إِلى حِینٍ» البلى، و قیل الى حین یعنى الى الموت.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا» یعنى الأبنیة للسّکن و الشّجر للسّابلة و اکنان الجبال للرّاعى و الصّائد، «أَکْناناً» جمع کن و هو ما سترک من کهف و غار، یقال لولا ظلّ هذه الاشیاء لم یکن للحیوان فى الارض قرار، «وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ» کلّ ما یلبس من ثوب او درع او جوشن او غیره فهو سربال قال اللَّه تعالى: «سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ». و قیل السربال القمیص خاصّة، «تَقِیکُمُ الْحَرَّ» قال قتاده یعنى قمیص الکتان. و قیل ملابس تدفع عنکم الحرّ و البرد و لم یذکر البرد لدلالة الحال علیه فانّ ما وقى من الحرّ فقد یقى من البرد، «وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ» یعنى الدّروع التی تدفع عنکم شدّة الطّعن و الضرب و الرّمى فى الحرب. قیل انّما خوطبوا بما یعرفون، قال اللَّه عزّ و جلّ: «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً» و ما جعل لهم من السّهل اکثر و اعظم لکنّهم کانوا اصحاب جبال، و قال عزّ و جلّ: «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ» و ما یقى البرد اکثر لکنّهم کانوا اصحاب حرّ، «کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ» درین آیات نعمتهاى خود که ایشان را داده بر ایشان شمرد، آن گه گفت چنانک این چیزها شما را آفریدم و منافع آن شما را پیدا کردم هم چنان تمام کنم هر چه شما را بدان حاجتست از نعمت دنیا اى اهل مکّه، «لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ» تؤمنون و تخلصون له العبادة.
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ» میگوید اى محمّد اگر ایشان پس ازین بیان روى گردانند از اسلام و ایمان، بر تو بیش از آن نیست که رسالت ما بگزارى و آیات و معجزات که دلائل نبوّتاند بنمایى، اگر نگروند، بر تو ملامت نیست و از کفر و جحود ایشان بر تو هیچیز نیست، قیل نسختها آیة السّیف.
قوله: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ» اى الکفّار یقرون بانّ النعم کلّها من اللَّه تعالى، «ثُمَّ یُنْکِرُونَها» باضافتها الى شفاعة الاصنام کافران مىدانند که نعمت همه از خداى تعالى است و آفریدگار و روزى گمار خدا است و اقرار باین مىدهند امّا مى گویند که بشفاعت بتان این نعمت بما مىرسد و سپاس دارى بتان مىکنند، پس آن اقرار بکار نیست که آزادى و سپاس دارى منعم بآن نیست و چون شکر و آزادى با آن نیست گویى که نه اللَّه تعالى را منعم مىدانند، اینست معنى انکار ایشان که ربّ العزّه گفت: «ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ» یعنى و کلّهم الکافرون الجاحدون.
و قیل انّما قال: «وَ أَکْثَرُهُمُ» لان فیهم الصّبىّ و المؤف. و قیل: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ» یعنى امر النبى (ص) انّه حقّ ثمّ ینکرونها بتکذیبهم. و قیل هو قول الرّجل لولا فلان لکان کذا و کذا، اهل معانى گفتند نه هر چه عامّه مردم آن را نعمت شمرند آن نعمتست بلکه این باختلاف طباع و تفاوت اغراض مردم بگردد و بر جمله هر چه اللَّه تعالى آفرید از بهر مردم از چهار قسم بیرون نیست، یک قسم آنست که هم درین جهان پسندیده است و سودمند و هم در آن جهان و آن علمست و خلق نیکو، دانایى و خوش خویى و درین جهان بحقیقت نعمت اینست و همه دلها و طبعها گواهى دهند که چنین است. دیگر قسم آنست که هم درین جهان زیان کارست هم در آن جهان و آن نادانیست و بدخویى که همه طبعها ازو رمیده و بنزدیک عاقلان نکوهیده.
دیگر قسم آنست که درین جهان ازو آسایش است و راحت و در آن جهان رنج و محنت و آن نعمت و زینت دنیاست و استمتاع بآن، هر چه جاهلانند آن را نعمت شمرند و عاقلان آن را بلاء و عقوبت دانند، و یشهد لذلک قوله: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» مثال این عسل است که درو زهر بود، جاهل ظاهر آن بیند، نعمت شمارد، و عاقل تعبیه آن شناسد، بلا داند.
چهارم قسم آنست که درین جهان ازو رنج است و دشخوارى و در آن جهان همه راحتست و شادى و آن طریق ریاضت و مجاهدتست و مخالفت شهوت، مرد بى حاصل و جاهل رنج نقدى بیند، بلا شمرد، باز عارف دیندار آن را عین نعمت شمرد که تعبیه آن بحقیقت شناسد، همچون داروى تلخ بنزدیک بیمار نقدى با رنج است، امّا راحت شما و صحّت در پى آنست، و این رنج در راه آن نعمت نه گرانست.
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ» اى و انذرهم یوم نحشر، «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً» یعنى الانبیاء یشهدون على الامم بما فعلوا، «ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» فى الکلام و الاعتذار. و قیل لا یسمع عذرهم، «وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» العتبى الرّضا، یعنى لا یطلب منهم ان یرجعوا الى ما یرضى اللَّه لانّ الآخرة لیست بدار تکلیف و لا یترکون فى الرّجوع الى الدّنیا فیتوبوا. و قیل «وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» اى و لا هم یقالون، اى ان سألوا الاقالة لم یجابوا الى ذلک.
«وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ» اى و اذا عاین الذین کفروا عذاب اللَّه، «فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ» بالعذر، «وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ» اى و لا هم یؤخرون لانّه فات وقت التّوبة و بقى وقت الجزاء على الاعمال.
«وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ» اوثانهم الّتى عبدوها من دون اللَّه.
و قیل اضاف الشّرکاء الیهم لانّهم قالوا هم شرکاء اللَّه، «قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ» آلهة معنى آنست که ربّ العزّه روز قیامت بتان را و بت پرستان را همه بینگیزاند و بدوزخ فرستد، کافران چون معبودان خود را بینند ایشان را بشناسند و گویند: «هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ» این القا فعل شرکا است یعنى که آن بتان جواب دهند و گویند: «إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ» فى تسمیتنا آلهة ما دعوناکم الى عبادتنا و لا علمنا بعبادتکم ایّانا شما دروغ مىگفتید که ما را خدایان خواندید که ما شما را بر عبادت خود نخواندیم و نه از عبادت شما خود خبر داریم و این از بهر آن گویند که ایشان جماد بودند، نه عابد را شناختند و نه از عبادت ایشان خبر داشتند، آن گه فضیحت ایشان ظاهر کرد بآنک عبادت چیزى مىکردند مرده، جمادى بى خبر، و روا باشد که این بر عیسى و عزیز علیهما السّلام نهند، و من عبد من الملائکة لمّا رأوهم فى الجنّة و هم فى النّار قالوا هذه المقالة فاجابوهم بانّکم کاذبون فى قولکم انّا دعوناکم الى عبادتنا و الاشراک باللّه. و هذا کقوله تعالى: «سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ».
«وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ» روا باشد که این هم فعل شرکا بود یعنى که خویشتن را فرا دست اللَّه دهند و ببندگى اقرار دهند گویند ما خدایان نبودیم که ما ترا بندگان بودیم، چنانک جاى دیگر گفت: «ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ». و روا باشد که فعل کافران بود، آن مستکبران که در دنیا از عبادت حق سروا زدند در قیامت خویشتن را بخوارى بیوکنند و منقاد حکم اللَّه شوند و بتان که امید بشفاعت ایشان داشتند ایشان را بکار نیایند، «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» اى بطل ما کانوا یأملون من ان آلهتهم تشفع لهم. و قیل «وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ» اى اسلم الکفّار یوم البعث حین لا ینفع کقوله: «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا، «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» اى یشرکون. یعنى ضاع سعیهم فى خدمة آلهتهم فما نفعهم.
«الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ» اى بسبب صدّهم و منعهم النّاس عن الایمان و الجهاد، «زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ» اى عذابا بکفرهم و عذابا بصدّهم و منعهم و افسادهم و لهذا فى القرآن نظائر کقوله تعالى: «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ» و قوله: «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ. لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ. أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً» قال عبد اللَّه بن مسعود: «زِدْناهُمْ عَذاباً» یعنى عقارب انیابها کالنّخل الطوال.
و قال ابن عباس و مقاتل: خمسة انهار من صفر مذاب کالنّار تسیل من تحت العرش یعذبون بها ثلاثة على مقدار اللیل و اثنان على مقدار النّهار. و قیل انّهم یخرجون من حرّ النّار الى الزّمهریر فیبادرون من شدّة الزّمهریر الى النّار. و قیل هو انّهم یحملون اثقال اتباعهم کما قال تعالى: «وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ» «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ» یعنى نبیّهم یشهد علیهم، «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنى من بنى آدم. و قیل من قومهم، «وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ» یعنى على امّتک و قومک، ثمّ الکلام ها هنا ثمّ قال: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» ممّا امروا به و نهوا عنه، تبیان اسم فى معنى البیان و مثل التبیان التّلقاء و لو قرئت تبیانا بفتح التّاء على وزن تفعال لکان وجها لانّ التّبیان فى معنى التّبیین و لکن لم یقرأ به احد من القرّاء فلا یجوز القراءة به، «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً» للجمیع، «وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ» خاصّة. و قیل هدى من الضلالة و رحمة لمن آمن به و بشارة لمن اطاع اللَّه عزّ و جلّ.
«أَ لَمْ یَرَوْا» قرأ ابن کثیر و عامر و حمزه و یعقوب بالتّاء على الخطاب و الباقون بالیاء على الغیبة، «إِلَى الطَّیْرِ» جمع طایر، «مُسَخَّراتٍ» لامر اللَّه. و قیل مذللات «فِی جَوِّ السَّماءِ» قال قتادة: جوّ السّماء کبد السّماء، و قیل هو الهواء البعید من الارض. و قیل جوّ السّماء هو السّماء، «ما یُمْسِکُهُنَّ» فى الهواء عن السّقوط بلا عماد، «إِلَّا اللَّهُ» قال الکلبى ما یمسکهنّ عن ارسال الحجارة علیکم الّا اللَّه، «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» جمع آیات، لقوله: «مُسَخَّراتٍ» معنى آیت آنست که این مشرکان و کفره قریش که رستاخیز را منکراند در ننگرند درین آیت قدرت شواهد فطرت که مىنمائیم از این بغاث مرغان که در هوا میان آسمان و زمین از پر زدن و ایستاده معلّق در هوا بى پیوندى بداشته، که نگه مىدارد ایشان را تا بنیوفتند؟ مگر اللَّه تعالى، مؤمن که بچشم عبرت نگرد داند که آن مسخر را مسخرى است و آن مدبر مدبرى.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَناً» موضعا تسکنون فیه فتسکنون من الحر و البرد و یستر عوراتکم و حرمکم هر کسى را خانه وى آرامگاه وى کرد و دل آرام وى ساخت، از اینجا گفتهاند: لو لا حبّ الاوطان لهلکت بلاد السّوء و ذلک انّه خلق الخشب و المدر و الالة التی تمکن بها تسقیف البیوت، آب و گل و سنگ و کلوخ و چوب بیافرید و در دست ایشان نهاد تا از آن خانه ساختند، «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعامِ» یعنى النّطوع و الادم، «بُیُوتاً» هى القباب و الخیام، «تَسْتَخِفُّونَها» تجدونها خفیفة و یخفّ علیکم حملها و نقلها، «یَوْمَ ظَعْنِکُمْ» بفتح العین قرأها حجازى و بصرى و قرأ الباقون: ظعنکم باسکان العین و هما لغتان ظعن یظعن ظعنا و ظعنا یعنى وقت خروجکم فى اسفارکم، «وَ یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» فى دیارکم و منازلکم اى لا تثقل علیکم فى الحالتین. و قیل معناه کما جعل لکم بیوتکم سکنا، «یَوْمَ إِقامَتِکُمْ» مفسران گفتند یوم اینجا بمعنى حین است چنانک در سوره الانعام گفت: «یَوْمَ حَصادِهِ» اى حین حصاده، و در سوره مریم گفت: «وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ»
اى حین ولد و حین یموت و حین یبعث حیّا، فکذلک یوم ظعنکم و یوم اقامتکم اى حین ظعنکم و حین اقامتکم، «وَ مِنْ أَصْوافِها» الضّائنة، «وَ أَوْبارِها» الإبل، «وَ أَشْعارِها» الماعزة، «أَثاثاً» متاع البیت اثاث نامى است قماش خانه را چون پلاس و جوال و توره و رسن و گلیم و کلاه و مهار و افسار و مانند آن، و سمّى اثاثا لکثرتها و کلّ کثیر اثیث، «وَ مَتاعاً» یتمتّعون به، «إِلى حِینٍ» البلى، و قیل الى حین یعنى الى الموت.
«وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا» یعنى الأبنیة للسّکن و الشّجر للسّابلة و اکنان الجبال للرّاعى و الصّائد، «أَکْناناً» جمع کن و هو ما سترک من کهف و غار، یقال لولا ظلّ هذه الاشیاء لم یکن للحیوان فى الارض قرار، «وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ» کلّ ما یلبس من ثوب او درع او جوشن او غیره فهو سربال قال اللَّه تعالى: «سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ». و قیل السربال القمیص خاصّة، «تَقِیکُمُ الْحَرَّ» قال قتاده یعنى قمیص الکتان. و قیل ملابس تدفع عنکم الحرّ و البرد و لم یذکر البرد لدلالة الحال علیه فانّ ما وقى من الحرّ فقد یقى من البرد، «وَ سَرابِیلَ تَقِیکُمْ بَأْسَکُمْ» یعنى الدّروع التی تدفع عنکم شدّة الطّعن و الضرب و الرّمى فى الحرب. قیل انّما خوطبوا بما یعرفون، قال اللَّه عزّ و جلّ: «وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ أَکْناناً» و ما جعل لهم من السّهل اکثر و اعظم لکنّهم کانوا اصحاب جبال، و قال عزّ و جلّ: «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ» و ما یقى البرد اکثر لکنّهم کانوا اصحاب حرّ، «کَذلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ» درین آیات نعمتهاى خود که ایشان را داده بر ایشان شمرد، آن گه گفت چنانک این چیزها شما را آفریدم و منافع آن شما را پیدا کردم هم چنان تمام کنم هر چه شما را بدان حاجتست از نعمت دنیا اى اهل مکّه، «لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ» تؤمنون و تخلصون له العبادة.
«فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ الْمُبِینُ» میگوید اى محمّد اگر ایشان پس ازین بیان روى گردانند از اسلام و ایمان، بر تو بیش از آن نیست که رسالت ما بگزارى و آیات و معجزات که دلائل نبوّتاند بنمایى، اگر نگروند، بر تو ملامت نیست و از کفر و جحود ایشان بر تو هیچیز نیست، قیل نسختها آیة السّیف.
قوله: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ» اى الکفّار یقرون بانّ النعم کلّها من اللَّه تعالى، «ثُمَّ یُنْکِرُونَها» باضافتها الى شفاعة الاصنام کافران مىدانند که نعمت همه از خداى تعالى است و آفریدگار و روزى گمار خدا است و اقرار باین مىدهند امّا مى گویند که بشفاعت بتان این نعمت بما مىرسد و سپاس دارى بتان مىکنند، پس آن اقرار بکار نیست که آزادى و سپاس دارى منعم بآن نیست و چون شکر و آزادى با آن نیست گویى که نه اللَّه تعالى را منعم مىدانند، اینست معنى انکار ایشان که ربّ العزّه گفت: «ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ أَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ» یعنى و کلّهم الکافرون الجاحدون.
و قیل انّما قال: «وَ أَکْثَرُهُمُ» لان فیهم الصّبىّ و المؤف. و قیل: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ» یعنى امر النبى (ص) انّه حقّ ثمّ ینکرونها بتکذیبهم. و قیل هو قول الرّجل لولا فلان لکان کذا و کذا، اهل معانى گفتند نه هر چه عامّه مردم آن را نعمت شمرند آن نعمتست بلکه این باختلاف طباع و تفاوت اغراض مردم بگردد و بر جمله هر چه اللَّه تعالى آفرید از بهر مردم از چهار قسم بیرون نیست، یک قسم آنست که هم درین جهان پسندیده است و سودمند و هم در آن جهان و آن علمست و خلق نیکو، دانایى و خوش خویى و درین جهان بحقیقت نعمت اینست و همه دلها و طبعها گواهى دهند که چنین است. دیگر قسم آنست که هم درین جهان زیان کارست هم در آن جهان و آن نادانیست و بدخویى که همه طبعها ازو رمیده و بنزدیک عاقلان نکوهیده.
دیگر قسم آنست که درین جهان ازو آسایش است و راحت و در آن جهان رنج و محنت و آن نعمت و زینت دنیاست و استمتاع بآن، هر چه جاهلانند آن را نعمت شمرند و عاقلان آن را بلاء و عقوبت دانند، و یشهد لذلک قوله: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا» مثال این عسل است که درو زهر بود، جاهل ظاهر آن بیند، نعمت شمارد، و عاقل تعبیه آن شناسد، بلا داند.
چهارم قسم آنست که درین جهان ازو رنج است و دشخوارى و در آن جهان همه راحتست و شادى و آن طریق ریاضت و مجاهدتست و مخالفت شهوت، مرد بى حاصل و جاهل رنج نقدى بیند، بلا شمرد، باز عارف دیندار آن را عین نعمت شمرد که تعبیه آن بحقیقت شناسد، همچون داروى تلخ بنزدیک بیمار نقدى با رنج است، امّا راحت شما و صحّت در پى آنست، و این رنج در راه آن نعمت نه گرانست.
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ» اى و انذرهم یوم نحشر، «مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً» یعنى الانبیاء یشهدون على الامم بما فعلوا، «ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا» فى الکلام و الاعتذار. و قیل لا یسمع عذرهم، «وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» العتبى الرّضا، یعنى لا یطلب منهم ان یرجعوا الى ما یرضى اللَّه لانّ الآخرة لیست بدار تکلیف و لا یترکون فى الرّجوع الى الدّنیا فیتوبوا. و قیل «وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» اى و لا هم یقالون، اى ان سألوا الاقالة لم یجابوا الى ذلک.
«وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ» اى و اذا عاین الذین کفروا عذاب اللَّه، «فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ» بالعذر، «وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ» اى و لا هم یؤخرون لانّه فات وقت التّوبة و بقى وقت الجزاء على الاعمال.
«وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ» اوثانهم الّتى عبدوها من دون اللَّه.
و قیل اضاف الشّرکاء الیهم لانّهم قالوا هم شرکاء اللَّه، «قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ» آلهة معنى آنست که ربّ العزّه روز قیامت بتان را و بت پرستان را همه بینگیزاند و بدوزخ فرستد، کافران چون معبودان خود را بینند ایشان را بشناسند و گویند: «هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ» این القا فعل شرکا است یعنى که آن بتان جواب دهند و گویند: «إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ» فى تسمیتنا آلهة ما دعوناکم الى عبادتنا و لا علمنا بعبادتکم ایّانا شما دروغ مىگفتید که ما را خدایان خواندید که ما شما را بر عبادت خود نخواندیم و نه از عبادت شما خود خبر داریم و این از بهر آن گویند که ایشان جماد بودند، نه عابد را شناختند و نه از عبادت ایشان خبر داشتند، آن گه فضیحت ایشان ظاهر کرد بآنک عبادت چیزى مىکردند مرده، جمادى بى خبر، و روا باشد که این بر عیسى و عزیز علیهما السّلام نهند، و من عبد من الملائکة لمّا رأوهم فى الجنّة و هم فى النّار قالوا هذه المقالة فاجابوهم بانّکم کاذبون فى قولکم انّا دعوناکم الى عبادتنا و الاشراک باللّه. و هذا کقوله تعالى: «سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ».
«وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ» روا باشد که این هم فعل شرکا بود یعنى که خویشتن را فرا دست اللَّه دهند و ببندگى اقرار دهند گویند ما خدایان نبودیم که ما ترا بندگان بودیم، چنانک جاى دیگر گفت: «ما کانَ یَنْبَغِی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ». و روا باشد که فعل کافران بود، آن مستکبران که در دنیا از عبادت حق سروا زدند در قیامت خویشتن را بخوارى بیوکنند و منقاد حکم اللَّه شوند و بتان که امید بشفاعت ایشان داشتند ایشان را بکار نیایند، «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» اى بطل ما کانوا یأملون من ان آلهتهم تشفع لهم. و قیل «وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ» اى اسلم الکفّار یوم البعث حین لا ینفع کقوله: «فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا، «وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» اى یشرکون. یعنى ضاع سعیهم فى خدمة آلهتهم فما نفعهم.
«الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ» اى بسبب صدّهم و منعهم النّاس عن الایمان و الجهاد، «زِدْناهُمْ عَذاباً فَوْقَ الْعَذابِ» اى عذابا بکفرهم و عذابا بصدّهم و منعهم و افسادهم و لهذا فى القرآن نظائر کقوله تعالى: «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ» و قوله: «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ. لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ. أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً» قال عبد اللَّه بن مسعود: «زِدْناهُمْ عَذاباً» یعنى عقارب انیابها کالنّخل الطوال.
و قال ابن عباس و مقاتل: خمسة انهار من صفر مذاب کالنّار تسیل من تحت العرش یعذبون بها ثلاثة على مقدار اللیل و اثنان على مقدار النّهار. و قیل انّهم یخرجون من حرّ النّار الى الزّمهریر فیبادرون من شدّة الزّمهریر الى النّار. و قیل هو انّهم یحملون اثقال اتباعهم کما قال تعالى: «وَ أَثْقالًا مَعَ أَثْقالِهِمْ» «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ» یعنى نبیّهم یشهد علیهم، «مِنْ أَنْفُسِهِمْ» یعنى من بنى آدم. و قیل من قومهم، «وَ جِئْنا بِکَ شَهِیداً عَلى هؤُلاءِ» یعنى على امّتک و قومک، ثمّ الکلام ها هنا ثمّ قال: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» ممّا امروا به و نهوا عنه، تبیان اسم فى معنى البیان و مثل التبیان التّلقاء و لو قرئت تبیانا بفتح التّاء على وزن تفعال لکان وجها لانّ التّبیان فى معنى التّبیین و لکن لم یقرأ به احد من القرّاء فلا یجوز القراءة به، «وَ هُدىً وَ رَحْمَةً» للجمیع، «وَ بُشْرى لِلْمُسْلِمِینَ» خاصّة. و قیل هدى من الضلالة و رحمة لمن آمن به و بشارة لمن اطاع اللَّه عزّ و جلّ.
رشیدالدین میبدی : ۱۶- سورة النحل- مکیه
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ» هر که کافر شود بخداى خویش پس آنک گرویده بود باو، «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ» مگر کسى که بیم او را بر سخن دارد از زبان بر ناپسند دل، «وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ» و دل وى آرمیده بایمان، «وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً» اما هر که دل فراخ فرا داد بکفر «فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ» بر ایشان خشمى از اللَّه تعالى، «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰۶)» و ایشانراست عذابى بزرگ.
«ذلِکَ بِأَنَّهُمُ» این بآنست که ایشان، «اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» این جهان برگزیدند بر آن جهان، «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۱۰۷)» و اللَّه تعالى راه ننماید کافران را.
«أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» ایشان آنند که اللَّه تعالى مهر نهاد بر دلهاى ایشان، «وَ سَمْعِهِمْ» و بر گوشهاى ایشان، «وَ أَبْصارِهِمْ» و بر چشمهاى ایشان، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۰۸)» و ایشانند بازماندگانم از راه نجات.
«لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۰۹)» براستى که ایشان در آن جهان زیانکارانند.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا» پس آن گه خداوند تو ایشان را که هجرت کردند و از خان و مان و شهر ببریدند، «مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا» بر سر این که ایشان را عذاب کردند و رنج نمودند، «ثُمَّ جاهَدُوا» وانگه جهاد کردند، «وَ صَبَرُوا» و شکیبایى کردند، «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۰)»، خداوند تو پس آنک ایشان کردند براستى که آمرزگارست مهربان.
«یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ» فردا که آید هر کسى، «تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» داورى میدارد خود را «وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ» و بسپارند بهر کس پاداش کرد او، «وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۱۱)» و از هیچکس از سزاى او چیزى نکاهند.
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» و مثل زد اللَّه تعالى، «قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً» شهرى که ایمن بود، «مُطْمَئِنَّةً» آرمیده، «یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ» روزى اهل آن مىآید بآن فراخ از هر سوى، «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» کافر شدند بنعمتهاى خداى تعالى و ناسپاس نشستند، «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ» بچشانید اللَّه تعالى ایشان را گرسنگى و در ایشان پوشید جامه ترس و بیم، «بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (۱۱۲)» بآنچ میکردند.
«وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ» و بایشان آمد رسولى هم از ایشان، «فَکَذَّبُوهُ» وى را دروغ زن گرفتند، «فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ» فرا گرفتند ایشان را عذاب، «وَ هُمْ ظالِمُونَ (۱۱۳)» و گناه کار ایشان بودند.
«فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» مىخورید از آنچ اللَّه تعالى شما را روزى داد «حَلالًا طَیِّباً» گشادهاى پاک، «وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ» و سپاس دار مىباشید نیکو داشت را از خداى، «إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (۱۱۴)» اگر او را پرستکاراید.
«إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ» آن چیز که بر شما حرام کرد و بسته آن مردار است و خون و گوشت خوک، «وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ» و آنچ گشته باشد بر نام بت نه بر نام اللَّه تعالى، «فَمَنِ اضْطُرَّ» هر که بیچاره ماند، «غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ» نه افزونى جوى و نه گزاف کار، «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۵)» اللَّه تعالى آمرزگارست مهربان.
«وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ» نه در ایستید و هر چه فرا زبان آید بدروغ گوئید، «هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ» که این گشاده است و روا و این بسته است و ناروا، «لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ» تا در ایستید و دروغ گوئید بر خداى تعالى، «إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ» ایشان که بر خداى دروغ سازند، «لا یُفْلِحُونَ (۱۱۶)» رستگارى نیابند.
«مَتاعٌ قَلِیلٌ» این روزگار گذاشت شما و جهان داشتن شما بدروغ ساختن بر خداى فرا سر برید که این روزگارى اندکست، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۱۷)» و ایشانراست عذابى درد نماى.
«وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا» و بر اینان که جهود شدند، «حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ» حرام کردیم بر ایشان آنچ بر تو خواندهایم از پیش، «وَ ما ظَلَمْناهُمْ» و بر ایشان ستم نکردیم، «وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۱۸)» لکن ایشان بر خویشتن ستم کردند.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ» پس خداوند تو ایشان را که بدى کردند بنادانى، «ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا» پس آن گه باز گشتند و کار خویش بتوبه باصلاح آوردند و نیکى کردند، «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۹)» خداوند تو پس آن ایشان را آمرزگارست مهربان.
«إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ» ابراهیم (ع) پیشواى بود خداى تعالى را بپاى ایستاده بفرمان بردارى، «حَنِیفاً» او را باخلاص یکتا گوى، «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۲۰)» و از مشرکان نبود.
«شاکِراً لِأَنْعُمِهِ» سپاس دار بود نعمتهاى خداوند خویش را، «اجْتَباهُ وَ هَداهُ» بر گزید اللَّه تعالى او را بپیغام و دوستى و راه نمود او را، «إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۲۱)» بر راه راست پاینده درست.
«وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» و دادیم او را درین جهان نیکویى، «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۱۲۲)» و او در آن جهان از نیکانست.
«ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» آن گه پس بتو پیغام دادیم، «أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ» که بر پى دین ابراهیم رو، «حَنِیفاً» و همچون او مخلص باش و مسلمان و مختتن، «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۲۳)» و مشرک مباش.
«إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ» بزرگ داشتن شنبه و آزرم داشتن بر آن قوم نبشتند که مختلف شدند درو، «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» و خداوند تو داورى برد میان ایشان روز رستاخیز، «فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۲۴)» در آن مخالفت کردن و گفتن که ایشان در آن بودند.
«ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ» با راه خداوند خویش خوان خلق او را، «بِالْحِکْمَةِ» بزیرکى و بآنچ دانى، «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» و باین پند نیکو، «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» و باز پیچ با ایشان بآنچ نیکوتر، «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ» خداوند تو اوست که داناتر است، «بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ» بهر که گمراهست، «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۱۲۵)» و اوست که داناتر است بهر که بر راه است.
«و ان عاقبتم و اگر پاداش کنید کسى را «فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» بهم چندان پاداش کنید که او کرد «وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ» و اگر شکیبایى کنید و فرا گذارید، «لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (۱۲۶)» آن به است شکیبایان را.
«وَ اصْبِرْ» شکیبایى کن، «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» و نتوانى کرد صبر مگر بخداى، «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» و بر ایشان اندوه مخور، «وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۱۲۷)» و در تنگى و تنگ دلى مباش از بد کرد که ایشان مىکنند.
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا» خداى تعالى با ایشانست که ازو مىترسند، «وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (۱۲۸)» و با ایشان که با خلق او نیکویى مىکنند.
«ذلِکَ بِأَنَّهُمُ» این بآنست که ایشان، «اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» این جهان برگزیدند بر آن جهان، «وَ أَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۱۰۷)» و اللَّه تعالى راه ننماید کافران را.
«أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ» ایشان آنند که اللَّه تعالى مهر نهاد بر دلهاى ایشان، «وَ سَمْعِهِمْ» و بر گوشهاى ایشان، «وَ أَبْصارِهِمْ» و بر چشمهاى ایشان، «وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ (۱۰۸)» و ایشانند بازماندگانم از راه نجات.
«لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (۱۰۹)» براستى که ایشان در آن جهان زیانکارانند.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هاجَرُوا» پس آن گه خداوند تو ایشان را که هجرت کردند و از خان و مان و شهر ببریدند، «مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا» بر سر این که ایشان را عذاب کردند و رنج نمودند، «ثُمَّ جاهَدُوا» وانگه جهاد کردند، «وَ صَبَرُوا» و شکیبایى کردند، «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۰)»، خداوند تو پس آنک ایشان کردند براستى که آمرزگارست مهربان.
«یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ» فردا که آید هر کسى، «تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها» داورى میدارد خود را «وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ» و بسپارند بهر کس پاداش کرد او، «وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۱۱)» و از هیچکس از سزاى او چیزى نکاهند.
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» و مثل زد اللَّه تعالى، «قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً» شهرى که ایمن بود، «مُطْمَئِنَّةً» آرمیده، «یَأْتِیها رِزْقُها رَغَداً مِنْ کُلِّ مَکانٍ» روزى اهل آن مىآید بآن فراخ از هر سوى، «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ» کافر شدند بنعمتهاى خداى تعالى و ناسپاس نشستند، «فَأَذاقَهَا اللَّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ» بچشانید اللَّه تعالى ایشان را گرسنگى و در ایشان پوشید جامه ترس و بیم، «بِما کانُوا یَصْنَعُونَ (۱۱۲)» بآنچ میکردند.
«وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ» و بایشان آمد رسولى هم از ایشان، «فَکَذَّبُوهُ» وى را دروغ زن گرفتند، «فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ» فرا گرفتند ایشان را عذاب، «وَ هُمْ ظالِمُونَ (۱۱۳)» و گناه کار ایشان بودند.
«فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ» مىخورید از آنچ اللَّه تعالى شما را روزى داد «حَلالًا طَیِّباً» گشادهاى پاک، «وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ» و سپاس دار مىباشید نیکو داشت را از خداى، «إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (۱۱۴)» اگر او را پرستکاراید.
«إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ» آن چیز که بر شما حرام کرد و بسته آن مردار است و خون و گوشت خوک، «وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ» و آنچ گشته باشد بر نام بت نه بر نام اللَّه تعالى، «فَمَنِ اضْطُرَّ» هر که بیچاره ماند، «غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ» نه افزونى جوى و نه گزاف کار، «فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۵)» اللَّه تعالى آمرزگارست مهربان.
«وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ» نه در ایستید و هر چه فرا زبان آید بدروغ گوئید، «هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ» که این گشاده است و روا و این بسته است و ناروا، «لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ» تا در ایستید و دروغ گوئید بر خداى تعالى، «إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ» ایشان که بر خداى دروغ سازند، «لا یُفْلِحُونَ (۱۱۶)» رستگارى نیابند.
«مَتاعٌ قَلِیلٌ» این روزگار گذاشت شما و جهان داشتن شما بدروغ ساختن بر خداى فرا سر برید که این روزگارى اندکست، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۱۷)» و ایشانراست عذابى درد نماى.
«وَ عَلَى الَّذِینَ هادُوا» و بر اینان که جهود شدند، «حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ» حرام کردیم بر ایشان آنچ بر تو خواندهایم از پیش، «وَ ما ظَلَمْناهُمْ» و بر ایشان ستم نکردیم، «وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۱۱۸)» لکن ایشان بر خویشتن ستم کردند.
«ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ» پس خداوند تو ایشان را که بدى کردند بنادانى، «ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا» پس آن گه باز گشتند و کار خویش بتوبه باصلاح آوردند و نیکى کردند، «إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۱۹)» خداوند تو پس آن ایشان را آمرزگارست مهربان.
«إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ» ابراهیم (ع) پیشواى بود خداى تعالى را بپاى ایستاده بفرمان بردارى، «حَنِیفاً» او را باخلاص یکتا گوى، «وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۲۰)» و از مشرکان نبود.
«شاکِراً لِأَنْعُمِهِ» سپاس دار بود نعمتهاى خداوند خویش را، «اجْتَباهُ وَ هَداهُ» بر گزید اللَّه تعالى او را بپیغام و دوستى و راه نمود او را، «إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۱۲۱)» بر راه راست پاینده درست.
«وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً» و دادیم او را درین جهان نیکویى، «وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (۱۲۲)» و او در آن جهان از نیکانست.
«ثُمَّ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» آن گه پس بتو پیغام دادیم، «أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ» که بر پى دین ابراهیم رو، «حَنِیفاً» و همچون او مخلص باش و مسلمان و مختتن، «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۲۳)» و مشرک مباش.
«إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ» بزرگ داشتن شنبه و آزرم داشتن بر آن قوم نبشتند که مختلف شدند درو، «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ» و خداوند تو داورى برد میان ایشان روز رستاخیز، «فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۲۴)» در آن مخالفت کردن و گفتن که ایشان در آن بودند.
«ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ» با راه خداوند خویش خوان خلق او را، «بِالْحِکْمَةِ» بزیرکى و بآنچ دانى، «وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» و باین پند نیکو، «وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» و باز پیچ با ایشان بآنچ نیکوتر، «إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ» خداوند تو اوست که داناتر است، «بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ» بهر که گمراهست، «وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۱۲۵)» و اوست که داناتر است بهر که بر راه است.
«و ان عاقبتم و اگر پاداش کنید کسى را «فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» بهم چندان پاداش کنید که او کرد «وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ» و اگر شکیبایى کنید و فرا گذارید، «لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (۱۲۶)» آن به است شکیبایان را.
«وَ اصْبِرْ» شکیبایى کن، «وَ ما صَبْرُکَ إِلَّا بِاللَّهِ» و نتوانى کرد صبر مگر بخداى، «وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ» و بر ایشان اندوه مخور، «وَ لا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۱۲۷)» و در تنگى و تنگ دلى مباش از بد کرد که ایشان مىکنند.
«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا» خداى تعالى با ایشانست که ازو مىترسند، «وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (۱۲۸)» و با ایشان که با خلق او نیکویى مىکنند.
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۵ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و پس هر ظنّى مرو بنادانى و آنچ ندانى مگوى، «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» که از نیوشیدن و نگرستن و اندیشیدن بدل، «کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا (۳۶)» شما را بخواهند پرسید.
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» و در زمین بکشّى مرو، «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» که نه در زمین فرو خواهى شد اگر فروتنى کنى، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا (۳۷)» و نه با کوه هم سر خواهى شد اگر بر تنى کنى.
«کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ» آن همه بد است، «عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (۳۸)» بنزدیک خداوند تو ناپسندیده.
«ذلِکَ مِمَّا أَوْحى إِلَیْکَ رَبُّکَ» آن همه از آن پیغام است که اللَّه تعالى داد بتو، «مِنَ الْحِکْمَةِ» از علم، «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و با اللَّه تعالى خدایى دیگر مخوان، «فَتُلْقى فِی جَهَنَّمَ» که در او کنند ترا در دوزخ، «مَلُوماً مَدْحُوراً (۳۹)» نکوهیده و رانده.
«أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ» باش خداوند بگزید شما را پسران، «وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً» و خود را از فریشتگان دختران گرفت، «إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً (۴۰)» شما مىگوئید سخنى بزرگ.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» سخن روى بر روى گردانیدیم درین قرآن، «لِیَذَّکَّرُوا» تا دریابند و پند پذیرند، «ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً (۴۱)» و نمىفزاید ایشان را این سخن مگر رمیدن.
«قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ» گوى اگر با اللَّه تعالى خدایان دیگر بودى «کَما یَقُولُونَ» چنانک شما مىگویید، «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا (۴۲)» آن گه آن خدایان اگر بودندى بخداوند عرش راه جستندى.
«سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ» چون پاکست و برتر از آنچ مىگویند «عُلُوًّا کَبِیراً (۴۳)» برتریى بزرگ.
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ» بپاکى مىستاید او را آسمان ها هر هفت و زمینها، «وَ مَنْ فِیهِنَّ» و هر که در آنست، «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» و نیست هیچیز مگر که او را مىستاید و بپاکى او را سخن میگوید بحمد اللَّه، «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لکن شما در نمىیابید ستودن ایشان، «إِنَّهُ کانَ حَلِیماً» که اللَّه تعالى فرا گذارنده است دشمنان را ببردبارى، «غَفُوراً (۴۴)» پوشنده است بر آشنایان بآمرزگارى.
«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ» و هر گه که قرآن در خواندن گرى، «جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً (۴۵)» ما میان تو و میان ایشان که بنخواهند گروید برستاخیز پردهاى فرو گذاریم پوشیده.
«وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» و بر دلهاى ایشان غلافها و پردهها او کنیم، «أَنْ یَفْقَهُوهُ» تا در نیابند آنچ مىخواهیم، «وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» و در گوشهاى ایشان گران، «وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» و هر گه که یاد کنى خداوند خویش را در قرآن به یگانگى، «وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (۴۶)» مىرمند ایشان باز پس.
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» ما مىدانیم که ایشان بچه مىنیوشند «إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ» آن گه که مىنیوشند بتو، «وَ إِذْ هُمْ نَجْوى» و خدا داناست بایشان بآن راز که میکنند با یکدیگر، «إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ» که کافران مىگویند، «إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً (۴۷)» پى نمىبرید مگر بمردى جادویى کرده با او.
«انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ» در نگر که چند مثلها ترا زدند، «فَضَلُّوا» و گمراه گشتند، «فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا (۴۸)» نمىتوانند که فرا سامان راهى برند.
«وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً» و گفتند باش که ما استخوان گردیم و خاک خرد، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» باش ما برانگیختنىایم، «خَلْقاً جَدِیداً (۴۹)» آفریدهاى نو بآفرینش نو.
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» و در زمین بکشّى مرو، «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» که نه در زمین فرو خواهى شد اگر فروتنى کنى، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا (۳۷)» و نه با کوه هم سر خواهى شد اگر بر تنى کنى.
«کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ» آن همه بد است، «عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً (۳۸)» بنزدیک خداوند تو ناپسندیده.
«ذلِکَ مِمَّا أَوْحى إِلَیْکَ رَبُّکَ» آن همه از آن پیغام است که اللَّه تعالى داد بتو، «مِنَ الْحِکْمَةِ» از علم، «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و با اللَّه تعالى خدایى دیگر مخوان، «فَتُلْقى فِی جَهَنَّمَ» که در او کنند ترا در دوزخ، «مَلُوماً مَدْحُوراً (۳۹)» نکوهیده و رانده.
«أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ» باش خداوند بگزید شما را پسران، «وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ إِناثاً» و خود را از فریشتگان دختران گرفت، «إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً (۴۰)» شما مىگوئید سخنى بزرگ.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» سخن روى بر روى گردانیدیم درین قرآن، «لِیَذَّکَّرُوا» تا دریابند و پند پذیرند، «ما یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً (۴۱)» و نمىفزاید ایشان را این سخن مگر رمیدن.
«قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ» گوى اگر با اللَّه تعالى خدایان دیگر بودى «کَما یَقُولُونَ» چنانک شما مىگویید، «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا (۴۲)» آن گه آن خدایان اگر بودندى بخداوند عرش راه جستندى.
«سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ» چون پاکست و برتر از آنچ مىگویند «عُلُوًّا کَبِیراً (۴۳)» برتریى بزرگ.
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ» بپاکى مىستاید او را آسمان ها هر هفت و زمینها، «وَ مَنْ فِیهِنَّ» و هر که در آنست، «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» و نیست هیچیز مگر که او را مىستاید و بپاکى او را سخن میگوید بحمد اللَّه، «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لکن شما در نمىیابید ستودن ایشان، «إِنَّهُ کانَ حَلِیماً» که اللَّه تعالى فرا گذارنده است دشمنان را ببردبارى، «غَفُوراً (۴۴)» پوشنده است بر آشنایان بآمرزگارى.
«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ» و هر گه که قرآن در خواندن گرى، «جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً (۴۵)» ما میان تو و میان ایشان که بنخواهند گروید برستاخیز پردهاى فرو گذاریم پوشیده.
«وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» و بر دلهاى ایشان غلافها و پردهها او کنیم، «أَنْ یَفْقَهُوهُ» تا در نیابند آنچ مىخواهیم، «وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» و در گوشهاى ایشان گران، «وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» و هر گه که یاد کنى خداوند خویش را در قرآن به یگانگى، «وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً (۴۶)» مىرمند ایشان باز پس.
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» ما مىدانیم که ایشان بچه مىنیوشند «إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ» آن گه که مىنیوشند بتو، «وَ إِذْ هُمْ نَجْوى» و خدا داناست بایشان بآن راز که میکنند با یکدیگر، «إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ» که کافران مىگویند، «إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً (۴۷)» پى نمىبرید مگر بمردى جادویى کرده با او.
«انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ» در نگر که چند مثلها ترا زدند، «فَضَلُّوا» و گمراه گشتند، «فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا (۴۸)» نمىتوانند که فرا سامان راهى برند.
«وَ قالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً» و گفتند باش که ما استخوان گردیم و خاک خرد، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» باش ما برانگیختنىایم، «خَلْقاً جَدِیداً (۴۹)» آفریدهاى نو بآفرینش نو.
رشیدالدین میبدی : ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة
۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» اى لا تقولنّ فى شىء ما لم لا تعلم مىگوید آنچ ندانى در آن سخن مگوى، چون رسول خدا (ص) را نهى میکنند از گفتن آنچ وى را در آن علم نبود با کمال حکمت او و توفیق اللَّه تعالى با او، پس با دیگران که در سخن ایشان گزاف و اسراف رود چتوان گفت؟! یقال قفوت الرّجل اقفوه اذا اتّبعت اثره، فالتّأویل لا تتبعنّ لسانک من القول، «ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و کذلک من جمیع العمل میگوید از گفتار و کردار آنچ ندانى مگوى و مکن. قتاده گفت: این آنست که گوید دیدم و ندیده باشد، یا گوید شنیدم و نشنیده باشد، یا گوید دانستم و ندانسته باشد. مجاهد گفت: این نهى است از قذف و رومى، اى لا ترم احدا بما لیس لک به علم، و اصل القفو البهت و القذف بالباطل، یقال قفوت الرّجل اذا قذفته بریبة و منه
قول النّبی (ص): نحن بنو النّضر بن کنانة لا نقفوا امّنا و لا ننتفى من ابینا.
و قیل هو نهى عن شهادة الزّور، «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» امر بحفظ اللّسان ثمّ اعقبه بحفظ البصر و السّمع و الفؤاد، «کُلُّ أُولئِکَ» اى کلّ هذه فاجراه مجرى العقلاء، «کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» تسأل هذه الاعضاء عمّا قاله و عمله و یستشهد بها کما قال تعالى: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» الآیة... و قیل یسئل اللَّه العباد فیما استعملوا هذه الحواسّ.
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» یعنى بطرا مختالا فخورا لا ترى فوقک مزیدا، «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» اى لن تقطعها بکبرک حتى تبلغ آخرها، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» اى و لا ان تطاول الجبال یعنى انّ قدرتک لا تبلغ هذا المبلغ فیکون ذلک وصلة الى الاختیال. و قیل «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» متواضعا، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» متجبّرا معنى آیت آنست که اى آدمى بکشى در زمین مرو که تو عاجزى و عاجز را نرسد که کشى کند و کبر آرد و بزرگى نماید، و نه آن کس که کبر آرد بکبر خود جایى مىرسد برتبت که دیگران که کبر ندارند آنجا مىنرسند.
مصطفى (ص) گفت: یحشر المتکبرون یوم القیامة امثال الذر فى صور النّاس یعلوهم کلّ شىء من الصّغار یقادون الى سجن فى النّار. یقال له بولس تعلوهم نار الانیار یسقون من طینة الجبال عصارة اهل النّار.
«کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ» قرأ ابن عامر و اهل الکوفة: «سَیِّئُهُ» على الاضافة، اى کان سیّئ ما ذکرنا و عددنا علیک، «عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً» قال الحسن انّ اللَّه ذکر امورا فى قوله: «وَ قَضى رَبُّکَ» الى هذا الموضع، منها حسن و منها سیّئ و السیئ من کلّ ذلک کان عند ربّک مکروها مىگوید آن همه که بردادیم و بر شمردیم بدانک شما را از آن باز زدند، بنزدیک خداوند تو ناشایست است و ناپسندیده، باقى قرّاء «سَیِّئُهُ» بتنوین خوانند یعنى کلّ ما نهى اللَّه عنه کان سیّئة عند ربّک مکروها، فیه تقدیم و تأخیر اى کلّ ذلک کان مکروها سیّئة. و قیل رجع الى المعنى و هو الذّنب و الذّنب مذکر.
«ذلِکَ» با کلّ شود یعنى آن همه که فرمودیم یا از آن باز زدیم و نهى کردیم، «مِمَّا أَوْحى إِلَیْکَ رَبُّکَ» از آن پیغام و وحى است که اللَّه تعالى بتو داد، «مِنَ الْحِکْمَةِ» از آن سخن درست راست و موعظه نیکو در قرآن. قال ابن عباس هذه الثّمانی عشرة آیة کانت فى الواح موسى التی کتب اللَّه سبحانه انزلها على محمّد (ص)، ابتداؤها: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و آخرها: «مَدْحُوراً» قوله تعالى: «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً» تلوم نفسک و تستحقّ الملامة من غیرک، «مَدْحُوراً» مطرودا مبعّدا من رحمة اللَّه، هذا خطاب للنّبى (ص) و المراد به غیره. و قیل تقدیر الآیة: قل یا محمّد للکافر: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً».
«أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ» این خطاب با مشرکان عربست که مىگفتند: الملائکة اناث و انّها بنات اللَّه لذلک سترهم، استفهامست بمعنى انکار و توبیخ، «أَ فَأَصْفاکُمْ» یعنى آثرکم، و الاصفاء الایثار و الاختیار تدخل الطّاء فیها کما تدخل فى الاصطبار و الاصطیاد، یقول تعالى آثرکم و اختصکم بالاجل و جعل لنفسه الادون، «إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً» یعظم الاثم فیه و العقوبة علیه.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» اى کرّرنا القول فى القرآن من المواعظ و الاخبار ما درین قرآن سخن روى بروى گردانیدیم، توحید و صفات، حکم و آیات، وعد و وعید، امر و نهى، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، قصص و اخبار، حکم و امثال، حجج و اعلام، تنبیه و تذکیر، «لِیَذَّکَّرُوا» یعنى لیتذکر، آن را کردیم تا در یابند و پند پذیرند. قرأ حمزة و الکسائى: «لِیَذَّکَّرُوا» بسکون الذال و ضمّ الکاف و تخفیفها، یعنى لیذکروا الادلّة فیؤمنوا به و قد یأتى الذّکر و المراد به التذکّر و التدبّر، کما قال تعالى: «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ» اى تدبّروه و لیس یراد به ضدّ النّسیان و قرأ الباقون «لِیَذَّکَّرُوا» بفتح الذال و الکاف و تشدیدهما و الاصل لیتذکّروا کما ذکرنا فادغم التّاء فى الذّال، و المعنى لیتدبّروا، کما قال تعالى: «وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا». و قال: «وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» و اراد التدبّر لا ضد النّسیان.
و قیل: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» یعنى اکثرنا صرف جبرئیل الیک به لم ینزله مرة واحدة بل نجوما کثیرة کقوله: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ»، «وَ ما یَزِیدُهُمْ» تصریفنا و تذکّرنا: «إِلَّا نُفُوراً» ذهابا و تباعدا عن الحق و عن النّظر و الاعتبار به، کقوله: «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً». ایشان را نفرت از آن مىافزود که اعتقاد نداشتند در قرآن که کلام حقّ است راست و درست، بلکه اعتقاد داشتند که باطلست و افسانه پیشینیان، شبه حیل و دستان، پس هر چند که بیشتر مىشنیدند نفرت ایشان بیشتر مىبود.
«قُلْ» یا محمّد لهؤلاء المشرکین، «لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ» ابن کثیر و حفص: «یَقُولُونَ» خوانند بیا، اى کما یقول المشرکون من اثبات آلهة من دونه. باقى «تقولون» بتا خوانند، و قد ذکرنا وجهه، «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا» این را دو وجه است از معنى: یکى لو کان فى الودّ آلهة لطلبوا مغالبة اللَّه و الاستیلاء على ذى العرش جلّ جلاله، اگر در وجود با اللَّه تعالى خدایان بودى چنانک شما مىگوئید که کافرانید ایشان بخداوند عرش که اللَّه است یکتا و معبود بى همتا راه جستندى، یعنى بهره خواستندى و مغالبه و کاویدن جستندى.
معنى دیگر لابتغوا الیه الوسیلة لانّهم عرفوا قدرته و عجزهم، کقوله تعالى: «یَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ» میگوید آن خدایان اگر بودندى بخداوند عرش تقرّب کردندى و نزدیکى جستندى از آنک قدرت اللَّه تعالى و عجز خویش شناختندى.
«سبحانه و تعالى عما تقولون» بتاء مخاطبة حمزه و کسایى خوانند، على مخاطبة القائلین، باقى «عَمَّا یَقُولُونَ» بیا خوانند، و وجهه ما ذکرناه فى قوله «کَما یَقُولُونَ» و یجوز ان یکون قوله: «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ» تنزیه اللَّه نزّه تعالى نفسه عن دعویهم فقال: «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ» اى هو منزّه عن الشّرکة فى الالهیّة و عمّا ادعوا من الباطل «عُلُوًّا کَبِیراً» و کان القیاس تعالیا لکن ردّه الى الاصل کقوله: «أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً».
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ» قرأ ابو عمرو و یعقوب و حمزة و الکسائى و حفص بتاء التّأنیث لانّ الفاعل مؤنث و قرأ الباقون «یسبح» بالیاى لانّ فاعله غیر حقیقى التّأنیث لانّه جمع و مع ذلک فالفعل مقدّم، و المعنى قامت السّماوات و الارض بالدّلالة على قدرته و الالاحة الى حکمته فصار قیامها للصّانع تسبیحا، ثمّ هى سبّحت له ناطقة بکلمات التّسبیح انطقها اللَّه عزّ و جلّ بها مقتدرا على انطاقها نطقا مؤیسا للعقول عن فهمها هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن دلیلند بر کمال قدرت و حکمت و جلال عزّت و وحدانیّت آفریدگار، همه او را طاعت دار و ستاینده، و ربوبیّت او را گواهى دهنده، هر چه مؤمنست زبان او و دل او بپاکى اللَّه تعالى گواهى مىدهند، و آنچ کافرست صورت او و دولت او و رزق او و کار و بار او بر توانایى و دانایى اللَّه تعالى راه مىنماید، «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» قومى گفتند این در حیوانات که ذوات الارواحاند مخصوص است، و قول درست آنست که عامّ است در حیوانات و نامیات و جمادات، همه اللَّه تعالى را مىستایند و تسبیح مىکنند و بپاکى وى سخن مىگویند، و آدمى را بدر یافت آن راه نه، و بدانستن بخود هیچ سامان نه، اینست که ربّ العزّه گفت: «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لانّه بغیر لسانکم و لغتکم. و قیل هذه مخاطبة للکفّار لانّهم لا یستدلون و لا یعرفون، و کیف یعرف الدّلیل من لا یتأمّله. و قیل «لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لانّها تتکلّم فى بعض الحالات دون بعض.
قال ابو الخطّاب کنّا مع یزید الرقاشى عند الحسن فى طعام فقدّموا الخوان فقال: کان یسبّح مرّة، فذلک
قول النّبی (ص) ما عضهت عضاه الّا بترکها التّسبیح.
و عن خالد بن معدان عن المقدام بن معدى کرب قال: انّ التّراب یسبّح ما لم یبتل فاذا ابتلّ ترک التّسبیح، و انّ الورق لتسبّح ما دامت على الشّجر فاذا سقطت ترکت التّسبیح، و انّ الماء لیسبّح ما دام جاریا فاذا رکد ترک التّسبیح، و انّ الثوب لیسبّح ما دام جدیدا فاذا وسخ ترک التّسبیح، و انّ الوحش اذا صاحت سبّحت و اذا سکتت ترکت التّسبیح، و انّ الطّیر لتسبّح ما دامت تصیح فاذا سکتت ترکت التّسبیح، و انّ الثّواب الخلق ینادى فى اوّل النّهار: اللّهم اغفر لمن نقّانى و قیل صریر الباب و خفیف الرّیح و رعد السّحاب من التّسبیح للَّه عزّ و جلّ.
و قال عکرمة الشّجرة تسبّح و الاسطوانة تسبّح و الطّعام یسبّح.
و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص) الا اخبرکم بشىء امر به نوح ابنه: ان نوحا قال لابنه یا بنىّ آمرک ان تقول سبحان اللَّه و الحمد للَّه، فانّها صلاة الخلق و تسبیحهم و بها یرزقون، قال اللَّه تعالى: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ».
و قال وهب ان تبنى بیت مسجد الّا و قد کان یسبّح اللَّه ثلاثمائة سنة و عن انس بن مالک قال کنّا عند النّبی (ص) فاخذ کفّا من حصا فسبّحن فى ید رسول اللَّه (ص) حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبهنّ فى ید ابى بکر فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ید عمر فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ید عثمان فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ایدینا فما سبحت فى ایدینا.
و عن جعفر بن محمد (ع) قال مرض رسول اللَّه (ص) فاتاه جبرئیل بطبقة فیها رمّان و عنب، فاکل النّبی (ص) فسبّح ثم دخل الحسن و الحسین فتناولا منه فسبّح العنب و الرّمّان، «إِنَّهُ کانَ حَلِیماً» عن جهل العباد، «غَفُوراً» لذنوب المؤمنین.
«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً» در معنى این آیت دو وجه گفتهاند: یکى آنست که قومى کافران رسول خداى را اذى مىنمودند چون قرآن خواندى، و او را منع میکردند از رفتن بنماز، ربّ العالمین ایشان را از وى در حجاب کرد و رسول (ص) را از چشم ایشان بپوشید تا او را نمىدیدند چون بیرون آمدى یا قرآن خواندى، و آن حجاب بسه آیت است از قرآن چنانک کعب گفت در تفسیر این آیت، قال: کان رسول اللَّه (ص) یستتر من المشرکین بثلث آیات، الآیة الّتى فى الکهف: «إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً»، و الآیة الّتى فى النحل: «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»، و الآیة الّتى فى الجاثیة: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً». قال کعب فحدّثت بهنّ رجلا بالشّام فاسر بارض الروم فمکث فیهم ما شاء اللَّه ان یمکث ثمّ قرأ بهنّ و خرج هاربا فخرجوا فى طلبه حتّى یکونوا معه على طریقه و لا یبصرونه.
و روى عن عطاء عن سعید قال لمّا نزلت: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ»
جاءت امرأة ابى لهب الى النبى (ص) و معه ابو بکر فقال یا رسول اللَّه لو تنحیت عنها الّا تسمعک فانّها بذیة، فقال النّبی (ص) انّه سیحال بینى و بینها فلم تره، فقالت لابى بکر هجانا صاحبک، فقال و اللَّه ما ینطق بالشعر و لا یقوله، قالت انّک لمصدّق فاندفعت راجعة. فقال ابو بکر یا رسول اللَّه اما رأتک؟ قال لا لم یزل ملک بینى و بینها یسترنى حتّى ذهبت.
و قوله: «حِجاباً مَسْتُوراً» یعنى ساترا، مفعول بمعنى فاعل، کقوله: «إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا» اى آتیا. و قیل مستورا عن اعین النّاس فلا یرونه.
وجه دیگر در معنى آیت آنست که: «إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ» یا محمّد «جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» لا یقرّون بالبعث و الثواب و العقاب، «حِجاباً» یحجب قلوبهم عن فهم ما تقرأه علیهم، باین قول تأویل حجاب مهر است که اللَّه تعالى بر دل ایشان نهاد تا حق را در نیابند و بندانند. و دلیل برین قول آنست که بر عقب گفت: «وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» جمع کنان و هو ما ستر، «أَنْ یَفْقَهُوهُ» یعنى ان لا یفقهوه او کراهة ان یفقهوه، «وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» اى ثقلا یمنع عن الاستماع، «وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» یعنى و اذا قلت لا اله الّا اللَّه فى القرآن و انت تتلوه، «وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ» رجعوا على اعقابهم، «نُفُوراً»من استماع التّوحید، و النّفور مصدر نفر اذا هرب و یجوز ان یکون جمع نافر مثل قاعد و قعود و جالس و جلوس.
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» سبب نزول این آیت آن بود که امیر المؤمنین على (ع) اشراف قریش را بر طعامى خواند که ایشان را ساخته بود و رسول خدا (ص) حاضر بود آن ساعت بر ایشان قرآن خواند و بر توحید دعوت کرد ایشان با یکدیگر براز مىگفتند: هذا ساحر، یکى مىگفت شاعر، یکى مىگفت کاهن، یکى مىگفت مجنون، ربّ العالمین آیت فرستاد در آن حال که: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» یسمع بعضهم بعضا، «إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ» یصغون الیک یسمعوا القرآن، «وَ إِذْ هُمْ نَجْوى» النّجوى اسم للمصدر، اى و اذ هم ذووا نجوى یتناجون بینهم بالتّکذیب و الاستهزاء، «إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ» اى المشرکون، «إِنْ تَتَّبِعُونَ» اى ما تتّبعون، «إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً» قال ابو عبیدة المسحور الذى سحر فزال عقله و صار مجنونا. و قیل مسحورا ذو سحر یأکل و یشرب کسایر النّاس و السّحر الرّئة. و قیل مسحورا مخدوعا مغرورا مکذوبا و قیل نزل فى قوم اجتمعوا فى دار النّدوة و کانوا اذا ارادوا مشورة اجتمعوا هناک، یعنى و إذ هم نجوى فى دار النّدوة فبعضهم یقول انّه ساحر و بعضهم یقول انّه مجنون و بعضهم یقول انّه کاهن، فقال تعالى: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ» یعنى نصبوا لک الالقاب و تخرصوا لک الاسماء و بینوا لک الاشباه حتّى شبهوک بالسّاحر و الکاهن و الشّاعر و المجنون، «فَضَلُّوا» عن الحقّ بى سامان ماندند در کار تو و فرو ماندند، اگر ترا جادو گفتند جادوان را دیدند و جادو نیافتند ترا، و گر دیوانه گفتند دیوانگان را دیدند و دیوانه نیافتند ترا، و گر شاعر گفتند شاعران را دیدند و شاعر نیافتند ترا، و گر دروغ زن خواندند دروغ زنان را دیدند و دروغ زن نیافتند ترا، «فَضَلُّوا» نه فرا راستى راه مىیابند نه با باطل کردن تو مىتاوند در ماندند، «فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا» نمىتوانند که فرا سامان راهى برند «وَ قالُوا» یعنى منکرى البعث، «أَ إِذا کُنَّا عِظاماً» بعد الموت، «رُفاتاً» اى ترابا، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً» نبعث و نخلق خلقا مجددا حین صرنا عظاما و رفاتا حطاما، و کلّ مدقوق مبالغ فى الدّق رفات و مرفوت. و قیل العظم اذا تحطم فهو رفات.
قول النّبی (ص): نحن بنو النّضر بن کنانة لا نقفوا امّنا و لا ننتفى من ابینا.
و قیل هو نهى عن شهادة الزّور، «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ» امر بحفظ اللّسان ثمّ اعقبه بحفظ البصر و السّمع و الفؤاد، «کُلُّ أُولئِکَ» اى کلّ هذه فاجراه مجرى العقلاء، «کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» تسأل هذه الاعضاء عمّا قاله و عمله و یستشهد بها کما قال تعالى: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» الآیة... و قیل یسئل اللَّه العباد فیما استعملوا هذه الحواسّ.
«وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً» یعنى بطرا مختالا فخورا لا ترى فوقک مزیدا، «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» اى لن تقطعها بکبرک حتى تبلغ آخرها، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» اى و لا ان تطاول الجبال یعنى انّ قدرتک لا تبلغ هذا المبلغ فیکون ذلک وصلة الى الاختیال. و قیل «إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ» متواضعا، «وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا» متجبّرا معنى آیت آنست که اى آدمى بکشى در زمین مرو که تو عاجزى و عاجز را نرسد که کشى کند و کبر آرد و بزرگى نماید، و نه آن کس که کبر آرد بکبر خود جایى مىرسد برتبت که دیگران که کبر ندارند آنجا مىنرسند.
مصطفى (ص) گفت: یحشر المتکبرون یوم القیامة امثال الذر فى صور النّاس یعلوهم کلّ شىء من الصّغار یقادون الى سجن فى النّار. یقال له بولس تعلوهم نار الانیار یسقون من طینة الجبال عصارة اهل النّار.
«کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ» قرأ ابن عامر و اهل الکوفة: «سَیِّئُهُ» على الاضافة، اى کان سیّئ ما ذکرنا و عددنا علیک، «عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً» قال الحسن انّ اللَّه ذکر امورا فى قوله: «وَ قَضى رَبُّکَ» الى هذا الموضع، منها حسن و منها سیّئ و السیئ من کلّ ذلک کان عند ربّک مکروها مىگوید آن همه که بردادیم و بر شمردیم بدانک شما را از آن باز زدند، بنزدیک خداوند تو ناشایست است و ناپسندیده، باقى قرّاء «سَیِّئُهُ» بتنوین خوانند یعنى کلّ ما نهى اللَّه عنه کان سیّئة عند ربّک مکروها، فیه تقدیم و تأخیر اى کلّ ذلک کان مکروها سیّئة. و قیل رجع الى المعنى و هو الذّنب و الذّنب مذکر.
«ذلِکَ» با کلّ شود یعنى آن همه که فرمودیم یا از آن باز زدیم و نهى کردیم، «مِمَّا أَوْحى إِلَیْکَ رَبُّکَ» از آن پیغام و وحى است که اللَّه تعالى بتو داد، «مِنَ الْحِکْمَةِ» از آن سخن درست راست و موعظه نیکو در قرآن. قال ابن عباس هذه الثّمانی عشرة آیة کانت فى الواح موسى التی کتب اللَّه سبحانه انزلها على محمّد (ص)، ابتداؤها: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» و آخرها: «مَدْحُوراً» قوله تعالى: «وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً» تلوم نفسک و تستحقّ الملامة من غیرک، «مَدْحُوراً» مطرودا مبعّدا من رحمة اللَّه، هذا خطاب للنّبى (ص) و المراد به غیره. و قیل تقدیر الآیة: قل یا محمّد للکافر: «لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتُلْقى فِی جَهَنَّمَ مَلُوماً مَدْحُوراً».
«أَ فَأَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنِینَ» این خطاب با مشرکان عربست که مىگفتند: الملائکة اناث و انّها بنات اللَّه لذلک سترهم، استفهامست بمعنى انکار و توبیخ، «أَ فَأَصْفاکُمْ» یعنى آثرکم، و الاصفاء الایثار و الاختیار تدخل الطّاء فیها کما تدخل فى الاصطبار و الاصطیاد، یقول تعالى آثرکم و اختصکم بالاجل و جعل لنفسه الادون، «إِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظِیماً» یعظم الاثم فیه و العقوبة علیه.
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» اى کرّرنا القول فى القرآن من المواعظ و الاخبار ما درین قرآن سخن روى بروى گردانیدیم، توحید و صفات، حکم و آیات، وعد و وعید، امر و نهى، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، قصص و اخبار، حکم و امثال، حجج و اعلام، تنبیه و تذکیر، «لِیَذَّکَّرُوا» یعنى لیتذکر، آن را کردیم تا در یابند و پند پذیرند. قرأ حمزة و الکسائى: «لِیَذَّکَّرُوا» بسکون الذال و ضمّ الکاف و تخفیفها، یعنى لیذکروا الادلّة فیؤمنوا به و قد یأتى الذّکر و المراد به التذکّر و التدبّر، کما قال تعالى: «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ» اى تدبّروه و لیس یراد به ضدّ النّسیان و قرأ الباقون «لِیَذَّکَّرُوا» بفتح الذال و الکاف و تشدیدهما و الاصل لیتذکّروا کما ذکرنا فادغم التّاء فى الذّال، و المعنى لیتدبّروا، کما قال تعالى: «وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا». و قال: «وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» و اراد التدبّر لا ضد النّسیان.
و قیل: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ» یعنى اکثرنا صرف جبرئیل الیک به لم ینزله مرة واحدة بل نجوما کثیرة کقوله: «وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ»، «وَ ما یَزِیدُهُمْ» تصریفنا و تذکّرنا: «إِلَّا نُفُوراً» ذهابا و تباعدا عن الحق و عن النّظر و الاعتبار به، کقوله: «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً». ایشان را نفرت از آن مىافزود که اعتقاد نداشتند در قرآن که کلام حقّ است راست و درست، بلکه اعتقاد داشتند که باطلست و افسانه پیشینیان، شبه حیل و دستان، پس هر چند که بیشتر مىشنیدند نفرت ایشان بیشتر مىبود.
«قُلْ» یا محمّد لهؤلاء المشرکین، «لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ» ابن کثیر و حفص: «یَقُولُونَ» خوانند بیا، اى کما یقول المشرکون من اثبات آلهة من دونه. باقى «تقولون» بتا خوانند، و قد ذکرنا وجهه، «إِذاً لَابْتَغَوْا إِلى ذِی الْعَرْشِ سَبِیلًا» این را دو وجه است از معنى: یکى لو کان فى الودّ آلهة لطلبوا مغالبة اللَّه و الاستیلاء على ذى العرش جلّ جلاله، اگر در وجود با اللَّه تعالى خدایان بودى چنانک شما مىگوئید که کافرانید ایشان بخداوند عرش که اللَّه است یکتا و معبود بى همتا راه جستندى، یعنى بهره خواستندى و مغالبه و کاویدن جستندى.
معنى دیگر لابتغوا الیه الوسیلة لانّهم عرفوا قدرته و عجزهم، کقوله تعالى: «یَبْتَغُونَ إِلى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ» میگوید آن خدایان اگر بودندى بخداوند عرش تقرّب کردندى و نزدیکى جستندى از آنک قدرت اللَّه تعالى و عجز خویش شناختندى.
«سبحانه و تعالى عما تقولون» بتاء مخاطبة حمزه و کسایى خوانند، على مخاطبة القائلین، باقى «عَمَّا یَقُولُونَ» بیا خوانند، و وجهه ما ذکرناه فى قوله «کَما یَقُولُونَ» و یجوز ان یکون قوله: «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ» تنزیه اللَّه نزّه تعالى نفسه عن دعویهم فقال: «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ» اى هو منزّه عن الشّرکة فى الالهیّة و عمّا ادعوا من الباطل «عُلُوًّا کَبِیراً» و کان القیاس تعالیا لکن ردّه الى الاصل کقوله: «أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً».
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ» قرأ ابو عمرو و یعقوب و حمزة و الکسائى و حفص بتاء التّأنیث لانّ الفاعل مؤنث و قرأ الباقون «یسبح» بالیاى لانّ فاعله غیر حقیقى التّأنیث لانّه جمع و مع ذلک فالفعل مقدّم، و المعنى قامت السّماوات و الارض بالدّلالة على قدرته و الالاحة الى حکمته فصار قیامها للصّانع تسبیحا، ثمّ هى سبّحت له ناطقة بکلمات التّسبیح انطقها اللَّه عزّ و جلّ بها مقتدرا على انطاقها نطقا مؤیسا للعقول عن فهمها هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن دلیلند بر کمال قدرت و حکمت و جلال عزّت و وحدانیّت آفریدگار، همه او را طاعت دار و ستاینده، و ربوبیّت او را گواهى دهنده، هر چه مؤمنست زبان او و دل او بپاکى اللَّه تعالى گواهى مىدهند، و آنچ کافرست صورت او و دولت او و رزق او و کار و بار او بر توانایى و دانایى اللَّه تعالى راه مىنماید، «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» قومى گفتند این در حیوانات که ذوات الارواحاند مخصوص است، و قول درست آنست که عامّ است در حیوانات و نامیات و جمادات، همه اللَّه تعالى را مىستایند و تسبیح مىکنند و بپاکى وى سخن مىگویند، و آدمى را بدر یافت آن راه نه، و بدانستن بخود هیچ سامان نه، اینست که ربّ العزّه گفت: «وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لانّه بغیر لسانکم و لغتکم. و قیل هذه مخاطبة للکفّار لانّهم لا یستدلون و لا یعرفون، و کیف یعرف الدّلیل من لا یتأمّله. و قیل «لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ» لانّها تتکلّم فى بعض الحالات دون بعض.
قال ابو الخطّاب کنّا مع یزید الرقاشى عند الحسن فى طعام فقدّموا الخوان فقال: کان یسبّح مرّة، فذلک
قول النّبی (ص) ما عضهت عضاه الّا بترکها التّسبیح.
و عن خالد بن معدان عن المقدام بن معدى کرب قال: انّ التّراب یسبّح ما لم یبتل فاذا ابتلّ ترک التّسبیح، و انّ الورق لتسبّح ما دامت على الشّجر فاذا سقطت ترکت التّسبیح، و انّ الماء لیسبّح ما دام جاریا فاذا رکد ترک التّسبیح، و انّ الثوب لیسبّح ما دام جدیدا فاذا وسخ ترک التّسبیح، و انّ الوحش اذا صاحت سبّحت و اذا سکتت ترکت التّسبیح، و انّ الطّیر لتسبّح ما دامت تصیح فاذا سکتت ترکت التّسبیح، و انّ الثّواب الخلق ینادى فى اوّل النّهار: اللّهم اغفر لمن نقّانى و قیل صریر الباب و خفیف الرّیح و رعد السّحاب من التّسبیح للَّه عزّ و جلّ.
و قال عکرمة الشّجرة تسبّح و الاسطوانة تسبّح و الطّعام یسبّح.
و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص) الا اخبرکم بشىء امر به نوح ابنه: ان نوحا قال لابنه یا بنىّ آمرک ان تقول سبحان اللَّه و الحمد للَّه، فانّها صلاة الخلق و تسبیحهم و بها یرزقون، قال اللَّه تعالى: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ».
و قال وهب ان تبنى بیت مسجد الّا و قد کان یسبّح اللَّه ثلاثمائة سنة و عن انس بن مالک قال کنّا عند النّبی (ص) فاخذ کفّا من حصا فسبّحن فى ید رسول اللَّه (ص) حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبهنّ فى ید ابى بکر فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ید عمر فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ید عثمان فسبّحن حتّى سمعنا التّسبیح ثمّ صبّهنّ فى ایدینا فما سبحت فى ایدینا.
و عن جعفر بن محمد (ع) قال مرض رسول اللَّه (ص) فاتاه جبرئیل بطبقة فیها رمّان و عنب، فاکل النّبی (ص) فسبّح ثم دخل الحسن و الحسین فتناولا منه فسبّح العنب و الرّمّان، «إِنَّهُ کانَ حَلِیماً» عن جهل العباد، «غَفُوراً» لذنوب المؤمنین.
«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً» در معنى این آیت دو وجه گفتهاند: یکى آنست که قومى کافران رسول خداى را اذى مىنمودند چون قرآن خواندى، و او را منع میکردند از رفتن بنماز، ربّ العالمین ایشان را از وى در حجاب کرد و رسول (ص) را از چشم ایشان بپوشید تا او را نمىدیدند چون بیرون آمدى یا قرآن خواندى، و آن حجاب بسه آیت است از قرآن چنانک کعب گفت در تفسیر این آیت، قال: کان رسول اللَّه (ص) یستتر من المشرکین بثلث آیات، الآیة الّتى فى الکهف: «إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً»، و الآیة الّتى فى النحل: «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ»، و الآیة الّتى فى الجاثیة: «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً». قال کعب فحدّثت بهنّ رجلا بالشّام فاسر بارض الروم فمکث فیهم ما شاء اللَّه ان یمکث ثمّ قرأ بهنّ و خرج هاربا فخرجوا فى طلبه حتّى یکونوا معه على طریقه و لا یبصرونه.
و روى عن عطاء عن سعید قال لمّا نزلت: «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ»
جاءت امرأة ابى لهب الى النبى (ص) و معه ابو بکر فقال یا رسول اللَّه لو تنحیت عنها الّا تسمعک فانّها بذیة، فقال النّبی (ص) انّه سیحال بینى و بینها فلم تره، فقالت لابى بکر هجانا صاحبک، فقال و اللَّه ما ینطق بالشعر و لا یقوله، قالت انّک لمصدّق فاندفعت راجعة. فقال ابو بکر یا رسول اللَّه اما رأتک؟ قال لا لم یزل ملک بینى و بینها یسترنى حتّى ذهبت.
و قوله: «حِجاباً مَسْتُوراً» یعنى ساترا، مفعول بمعنى فاعل، کقوله: «إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا» اى آتیا. و قیل مستورا عن اعین النّاس فلا یرونه.
وجه دیگر در معنى آیت آنست که: «إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ» یا محمّد «جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» لا یقرّون بالبعث و الثواب و العقاب، «حِجاباً» یحجب قلوبهم عن فهم ما تقرأه علیهم، باین قول تأویل حجاب مهر است که اللَّه تعالى بر دل ایشان نهاد تا حق را در نیابند و بندانند. و دلیل برین قول آنست که بر عقب گفت: «وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً» جمع کنان و هو ما ستر، «أَنْ یَفْقَهُوهُ» یعنى ان لا یفقهوه او کراهة ان یفقهوه، «وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً» اى ثقلا یمنع عن الاستماع، «وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ» یعنى و اذا قلت لا اله الّا اللَّه فى القرآن و انت تتلوه، «وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ» رجعوا على اعقابهم، «نُفُوراً»من استماع التّوحید، و النّفور مصدر نفر اذا هرب و یجوز ان یکون جمع نافر مثل قاعد و قعود و جالس و جلوس.
«نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» سبب نزول این آیت آن بود که امیر المؤمنین على (ع) اشراف قریش را بر طعامى خواند که ایشان را ساخته بود و رسول خدا (ص) حاضر بود آن ساعت بر ایشان قرآن خواند و بر توحید دعوت کرد ایشان با یکدیگر براز مىگفتند: هذا ساحر، یکى مىگفت شاعر، یکى مىگفت کاهن، یکى مىگفت مجنون، ربّ العالمین آیت فرستاد در آن حال که: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ» یسمع بعضهم بعضا، «إِذْ یَسْتَمِعُونَ إِلَیْکَ» یصغون الیک یسمعوا القرآن، «وَ إِذْ هُمْ نَجْوى» النّجوى اسم للمصدر، اى و اذ هم ذووا نجوى یتناجون بینهم بالتّکذیب و الاستهزاء، «إِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ» اى المشرکون، «إِنْ تَتَّبِعُونَ» اى ما تتّبعون، «إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً» قال ابو عبیدة المسحور الذى سحر فزال عقله و صار مجنونا. و قیل مسحورا ذو سحر یأکل و یشرب کسایر النّاس و السّحر الرّئة. و قیل مسحورا مخدوعا مغرورا مکذوبا و قیل نزل فى قوم اجتمعوا فى دار النّدوة و کانوا اذا ارادوا مشورة اجتمعوا هناک، یعنى و إذ هم نجوى فى دار النّدوة فبعضهم یقول انّه ساحر و بعضهم یقول انّه مجنون و بعضهم یقول انّه کاهن، فقال تعالى: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ» یعنى نصبوا لک الالقاب و تخرصوا لک الاسماء و بینوا لک الاشباه حتّى شبهوک بالسّاحر و الکاهن و الشّاعر و المجنون، «فَضَلُّوا» عن الحقّ بى سامان ماندند در کار تو و فرو ماندند، اگر ترا جادو گفتند جادوان را دیدند و جادو نیافتند ترا، و گر دیوانه گفتند دیوانگان را دیدند و دیوانه نیافتند ترا، و گر شاعر گفتند شاعران را دیدند و شاعر نیافتند ترا، و گر دروغ زن خواندند دروغ زنان را دیدند و دروغ زن نیافتند ترا، «فَضَلُّوا» نه فرا راستى راه مىیابند نه با باطل کردن تو مىتاوند در ماندند، «فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا» نمىتوانند که فرا سامان راهى برند «وَ قالُوا» یعنى منکرى البعث، «أَ إِذا کُنَّا عِظاماً» بعد الموت، «رُفاتاً» اى ترابا، «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدِیداً» نبعث و نخلق خلقا مجددا حین صرنا عظاما و رفاتا حطاما، و کلّ مدقوق مبالغ فى الدّق رفات و مرفوت. و قیل العظم اذا تحطم فهو رفات.
رشیدالدین میبدی : ۱۸- سورة الکهف- مکیة
۱ - النوبة الاولى
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» ثناء بسزاء اللَّه را، «الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ» آن خداى که فرو فرستاد بر رهى خویش این قرآن، «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (۱)» و آن را هیچ کژى نکرد.
«قَیِّماً» نامهاى راست، روشن، پاینده، «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ» تا بیم نمایى بگرفتنى سخت از نزدیک او، «وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ» و بشارت دهاد گرویدگان را، «الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ» ایشان که نیکیها مىکنند، «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۲)» که ایشانراست مزدى نیکو.
«ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (۳)» و ایشان در آن بدرنگ جاودان.
«وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا» و بیم نماید ایشان را که گفتند، «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (۴)» که اللَّه تعالى فرزندى گرفت.
«ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ» ایشان را بآن سخن هیچ دانش نه، «وَ لا لِآبائِهِمْ» و نه پدران ایشان را، «کَبُرَتْ کَلِمَةً» آن گفت که ایشان گفتند چه بزرگ سخنى است، «تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» که بیرون مىآید از دهنهاى ایشان، «إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً (۵)» نمىگویند مگر دروغى.
«فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ» مگر که خویشتن را بخواهى کشت، «عَلى آثارِهِمْ» از بهر ایشان، «إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ» اگر ایشان بنگروند باین سخن، «أَسَفاً (۶)» از اندوه.
«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ» ما آفریدیم هر چه بر زمین از کس و از چیز، «زِینَةً لَها» آرایش آن را، «لِنَبْلُوَهُمْ» تا بیازمائیم ایشان را، «أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (۷)» که کیست از ایشان نیکوکارتر.
«وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها» و ما هر چه برین زمین است خواهیم کرد آن را، «صَعِیداً جُرُزاً (۸)» ناهامونى سخت بى بنا و بى نبات.
«أَمْ حَسِبْتَ» مىپندارى، «أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ» که مردمان آن غار و آن دیه، «کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (۹)» از شگفتهاى کارهاى ما شگفتى بود.
«إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ» آن گه که باز شد آن جوانى چند با آن کهف، «فَقالُوا رَبَّنا» و گفتند خداوند ما، «آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً» ببخش ما را از نزدیک خویش بخشایشى، «وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (۱۰)» و بساز کار ما را براستى و نیکویى و صواب.
«فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ» بر گوشهاى ایشان مهر نهادیم در آن غار «سِنِینَ عَدَداً (۱۱)» سالها بشمار.
«ثُمَّ بَعَثْناهُمْ» آن گه از خواب برانگیختیم ایشان را، «لِنَعْلَمَ» تا ببینیم، «أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصى» که از دو گروه کیست که به شمارد، «لِما لَبِثُوا أَمَداً (۱۲)» آن اندازه را که ایشان در کهف بودند.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» ثناء بسزاء اللَّه را، «الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ» آن خداى که فرو فرستاد بر رهى خویش این قرآن، «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (۱)» و آن را هیچ کژى نکرد.
«قَیِّماً» نامهاى راست، روشن، پاینده، «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ» تا بیم نمایى بگرفتنى سخت از نزدیک او، «وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ» و بشارت دهاد گرویدگان را، «الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ» ایشان که نیکیها مىکنند، «أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (۲)» که ایشانراست مزدى نیکو.
«ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً (۳)» و ایشان در آن بدرنگ جاودان.
«وَ یُنْذِرَ الَّذِینَ قالُوا» و بیم نماید ایشان را که گفتند، «اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (۴)» که اللَّه تعالى فرزندى گرفت.
«ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ» ایشان را بآن سخن هیچ دانش نه، «وَ لا لِآبائِهِمْ» و نه پدران ایشان را، «کَبُرَتْ کَلِمَةً» آن گفت که ایشان گفتند چه بزرگ سخنى است، «تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» که بیرون مىآید از دهنهاى ایشان، «إِنْ یَقُولُونَ إِلَّا کَذِباً (۵)» نمىگویند مگر دروغى.
«فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ» مگر که خویشتن را بخواهى کشت، «عَلى آثارِهِمْ» از بهر ایشان، «إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ» اگر ایشان بنگروند باین سخن، «أَسَفاً (۶)» از اندوه.
«إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ» ما آفریدیم هر چه بر زمین از کس و از چیز، «زِینَةً لَها» آرایش آن را، «لِنَبْلُوَهُمْ» تا بیازمائیم ایشان را، «أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا (۷)» که کیست از ایشان نیکوکارتر.
«وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها» و ما هر چه برین زمین است خواهیم کرد آن را، «صَعِیداً جُرُزاً (۸)» ناهامونى سخت بى بنا و بى نبات.
«أَمْ حَسِبْتَ» مىپندارى، «أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ» که مردمان آن غار و آن دیه، «کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً (۹)» از شگفتهاى کارهاى ما شگفتى بود.
«إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ» آن گه که باز شد آن جوانى چند با آن کهف، «فَقالُوا رَبَّنا» و گفتند خداوند ما، «آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً» ببخش ما را از نزدیک خویش بخشایشى، «وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً (۱۰)» و بساز کار ما را براستى و نیکویى و صواب.
«فَضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ» بر گوشهاى ایشان مهر نهادیم در آن غار «سِنِینَ عَدَداً (۱۱)» سالها بشمار.
«ثُمَّ بَعَثْناهُمْ» آن گه از خواب برانگیختیم ایشان را، «لِنَعْلَمَ» تا ببینیم، «أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصى» که از دو گروه کیست که به شمارد، «لِما لَبِثُوا أَمَداً (۱۲)» آن اندازه را که ایشان در کهف بودند.