عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۸۰ - تاریخ درب آستان ملایک پاسبان خامس آلعبا حضرت اباعبدالله علیهالسلام
این بارگه که مدفن مظلوم نینواست
برتر هزار مرتبه از عرش کبریاست
خون خدا و کشتهٔ راه خدا حسین
کورا خدا ز مرتبت و جاه خونبهاست
پوشیده چشم ز اکبر و اصغر براه دوست
عاشق بر او جهانی و او عاشق خداست
صالح به عشق او شده نایل بدین عمل
مانند این عمل عمل صالحی کجاست
بر آن زد از خلوص محمد علی قلم
لطف محمد و علیش شامل از وفاست
تاریخ آن ز شوق بشمسی صغیر گفت
جبریل حاجب در سلطان کربلاست
۱۳۲۶
برتر هزار مرتبه از عرش کبریاست
خون خدا و کشتهٔ راه خدا حسین
کورا خدا ز مرتبت و جاه خونبهاست
پوشیده چشم ز اکبر و اصغر براه دوست
عاشق بر او جهانی و او عاشق خداست
صالح به عشق او شده نایل بدین عمل
مانند این عمل عمل صالحی کجاست
بر آن زد از خلوص محمد علی قلم
لطف محمد و علیش شامل از وفاست
تاریخ آن ز شوق بشمسی صغیر گفت
جبریل حاجب در سلطان کربلاست
۱۳۲۶
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۸۳ - تاریخ
باقر کامل وفا آنکه به عشق علی
قلب منور نمود آینه سان صیقلی
رحمت حق شاملش چون بهمه عمر بود
گاه به ذکر خفی گاه بذکر جلی
عادت نفسش ورع ورد زبانش خدا
راحت روحش نبی مونس جانش ولی
بود معطر علی به فقر او را لقب
وین لقبش داده بود پیر ز روشن دلی
چو آمدش ارجعی ز دوست بر گوش جان
گشت به نور حضور روان او منجلی
جست بشمسی صغیر رحلت او از خرد
تا شودش رهنمون به مقصد از کاملی
یکی درآمد به جمع گفت بتاریخ او
مزار باقر به لطف کرد معطر علی
۱۳۲۶
قلب منور نمود آینه سان صیقلی
رحمت حق شاملش چون بهمه عمر بود
گاه به ذکر خفی گاه بذکر جلی
عادت نفسش ورع ورد زبانش خدا
راحت روحش نبی مونس جانش ولی
بود معطر علی به فقر او را لقب
وین لقبش داده بود پیر ز روشن دلی
چو آمدش ارجعی ز دوست بر گوش جان
گشت به نور حضور روان او منجلی
جست بشمسی صغیر رحلت او از خرد
تا شودش رهنمون به مقصد از کاملی
یکی درآمد به جمع گفت بتاریخ او
مزار باقر به لطف کرد معطر علی
۱۳۲۶
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۸۵ - تاریخ اتمام مسجد جامع چالوس
شکر کز لطف خدای احد بنده نواز
این بنا روی به انجام نهاد از آغاز
مسجد جامعی از پاکدلان شد تاسیس
که بیارند نیاز و بگذارند نماز
کرد بس همت خود صرف در اینطرفه بنا
حجه موسوی آن فاضل فرد ممتاز
باری از آب و گل صدق و صفا در چالوس
گشت بنیاد چو این معبد فردوس طراز
جست تاریخ وی از غیب خرد گفت صغیر
که به چالوس در از رحمت یزدان شده باز
۱۳۷۸
این بنا روی به انجام نهاد از آغاز
مسجد جامعی از پاکدلان شد تاسیس
که بیارند نیاز و بگذارند نماز
کرد بس همت خود صرف در اینطرفه بنا
حجه موسوی آن فاضل فرد ممتاز
باری از آب و گل صدق و صفا در چالوس
گشت بنیاد چو این معبد فردوس طراز
جست تاریخ وی از غیب خرد گفت صغیر
که به چالوس در از رحمت یزدان شده باز
۱۳۷۸
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۸۶ - تاریخ
سید عالی نسب آن حامد محمود نام
کز عبادت گشت نائل رحمت معبود را
رفت مسعود آنچنان کامد سعید از بطنام
اختر فیروز بین و طالع مسعود را
هفدهم روز از ربیع و عید مولود نبی
کز همه ذرات صلوات آن بهین مولود را
ارجعی بشنید و کرد از اینجهان نقل مکان
نزد جد خود مکین شد جنت موعود را
شد صغیر اندریم فکرت شناور کاورد
بهر تاریخش بکف این لؤلؤ منضود را
ناگهان آمد یکی از جمع بیرون و بگفت
عاقبت محمود شد از بندگی محمود را
کز عبادت گشت نائل رحمت معبود را
رفت مسعود آنچنان کامد سعید از بطنام
اختر فیروز بین و طالع مسعود را
هفدهم روز از ربیع و عید مولود نبی
کز همه ذرات صلوات آن بهین مولود را
ارجعی بشنید و کرد از اینجهان نقل مکان
نزد جد خود مکین شد جنت موعود را
شد صغیر اندریم فکرت شناور کاورد
بهر تاریخش بکف این لؤلؤ منضود را
ناگهان آمد یکی از جمع بیرون و بگفت
عاقبت محمود شد از بندگی محمود را
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۸۸ - تاریخ
زهی آزاد آن مرد هنرور
که خود نخل سعادت را بود بر
بکاری کرد سعی و داد انجام
که بهر هرکس آن نبود میسر
ز چندین رشته سادات مکرم
که یک روحند در بسیار پیکر
ز اولاد حسین و نسل سجاد
ز هر شهر و ز هر سامان و کشور
زمان جست و مکان فهمید و بنوشت
ز هر یک شرح مبسوطی بدفتر
نه دفتر بلکه میشاید بگویم
گلستانی پر از گلهای احمر
نه دفتر بلکه میزیبد نویسم
که دریائی پر از رخشنده گوهر
نه دفتر بلکه جا دارد بخوانم
مر آن را آسمانی پر ز اختر
بدفع چشم بد زین کثرت نسل
همی جبریل گفت الله اکبر
عرض پر شد چو آن دفتر سراپا
ز اسم و رسم اولاد پیمبر
صغیرش از پی تاریخ گفتا
در او بین راز اعطیناک کوثر
۱۳۶۸
که خود نخل سعادت را بود بر
بکاری کرد سعی و داد انجام
که بهر هرکس آن نبود میسر
ز چندین رشته سادات مکرم
که یک روحند در بسیار پیکر
ز اولاد حسین و نسل سجاد
ز هر شهر و ز هر سامان و کشور
زمان جست و مکان فهمید و بنوشت
ز هر یک شرح مبسوطی بدفتر
نه دفتر بلکه میشاید بگویم
گلستانی پر از گلهای احمر
نه دفتر بلکه میزیبد نویسم
که دریائی پر از رخشنده گوهر
نه دفتر بلکه جا دارد بخوانم
مر آن را آسمانی پر ز اختر
بدفع چشم بد زین کثرت نسل
همی جبریل گفت الله اکبر
عرض پر شد چو آن دفتر سراپا
ز اسم و رسم اولاد پیمبر
صغیرش از پی تاریخ گفتا
در او بین راز اعطیناک کوثر
۱۳۶۸
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۸۹ - تاریخ تعمیر استانهٔ مرحوم حاج سیدمحمد باقر
آنکه این مسجد زیمن همتش بر پا بود
تا قیامت آستانش قبلهٔ دلها بود
زین بنا باشد صفای باطن بانی پدید
باطن جنت بلی از ظاهرش پیدا بود
کرده آباد اینجهان و آن جهان را زین بنآ
مسجد أینجا و بهشت جاودان آنجا بود
حوض آبش میدهد گوئی خبر از سلسبیل
صحن آن چونساخت فردوس روح افزا بود
گنبد پر نقش و ایوان رفیعش بین چسان
از بلندی طعنه زن بر گنبد مینا بود
گر گشائی کوش جان روز و شبان گلدستهاش
خلق را داعی بسوی خالق یکتا بود
همچو طرف گلشن از هر صفهاش نقشی بدیع
میکند جلبنظر بس دلکش و زیبا بود
هر بنا باشد برای حق گر از حق نگذری
بهر بانی بهتر از دنیا و مافیها بود
حبذا بر همت این سید عالی نسب
کز شرافت افتخار دودهٔ طاها بود
نام نیکش باقر و کنز علوم شرع و دین
شرح احوالش رقم بر صفحهٔ دنیا بود
تا قیامت گشت اندر مسجد خود معتکف
بندگی را باید اینسان بنده پا برجا بود
جلوهٔ حق کرده مدهوشش تو گوئی تا ابد
او بود موسی و این بیتالشرف سینا بود
مجری احکام جدش مصطفی بیخوف و بیم
پورموسی شبل حیدر زاده زهرا بود
گفت این تاریخ در تعمیر درگاهش صغیر
حکم سید نشر شرع سید بطحا بود
۱۳۶۸
تا قیامت آستانش قبلهٔ دلها بود
زین بنا باشد صفای باطن بانی پدید
باطن جنت بلی از ظاهرش پیدا بود
کرده آباد اینجهان و آن جهان را زین بنآ
مسجد أینجا و بهشت جاودان آنجا بود
حوض آبش میدهد گوئی خبر از سلسبیل
صحن آن چونساخت فردوس روح افزا بود
گنبد پر نقش و ایوان رفیعش بین چسان
از بلندی طعنه زن بر گنبد مینا بود
گر گشائی کوش جان روز و شبان گلدستهاش
خلق را داعی بسوی خالق یکتا بود
همچو طرف گلشن از هر صفهاش نقشی بدیع
میکند جلبنظر بس دلکش و زیبا بود
هر بنا باشد برای حق گر از حق نگذری
بهر بانی بهتر از دنیا و مافیها بود
حبذا بر همت این سید عالی نسب
کز شرافت افتخار دودهٔ طاها بود
نام نیکش باقر و کنز علوم شرع و دین
شرح احوالش رقم بر صفحهٔ دنیا بود
تا قیامت گشت اندر مسجد خود معتکف
بندگی را باید اینسان بنده پا برجا بود
جلوهٔ حق کرده مدهوشش تو گوئی تا ابد
او بود موسی و این بیتالشرف سینا بود
مجری احکام جدش مصطفی بیخوف و بیم
پورموسی شبل حیدر زاده زهرا بود
گفت این تاریخ در تعمیر درگاهش صغیر
حکم سید نشر شرع سید بطحا بود
۱۳۶۸
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۹۲ - تاریخ مدرسه مرحوم حجته در قم
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۹۳ - تاریخ مسجد ستاری
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۹۶ - تاریخ درب مجلل حرم مطهر مقدس کاظمیین علیهماالسلام
چون شد تراب مدفن اولاد بوتراب
عرش عظیم گفت که یا لیتنی تراب
صد بار بارک الله از این بارگاه قدس
کزیمن آن بپا بود این نیلگون قباب
زین آستان کنند مگر چشم جانکحیل
دایم فرشتگان به ایابند یا ذهاب
نبود عجب در این حرم از فرط احترام
پیش از سئوالگر که دعا گشت مستجاب
پهلو به عرش میزند این مرقد شریف
زین رو که با دو سبط نبی دارد انتساب
یک روح در دو پیکر و یک شخص با دو اسم
یک نور در دو دیده و یک شرح در دو باب
اول جناب موسی کاظم که گشته است
موسی به طور مقتبس از نور آن جناب
در ذات او نهفته صفات محمدی
آنسانکه بوی گل بود آماده در گلاب
دوم نهم امام بحق حضرت جواد
کز ذکر نام او برهد دل ز التهاب
فرزند مرتضی و جگر گوشهٔ رضا
مقصود چهار مادر و منظور هفت باب
بانی برای این حرم این در تهیه کرد
نائل شد از عنایت یزدان بدین ثواب
تاریخ آن صغیر به مدح دوشه نوشت
در این فلک بود متجلی دو آفتاب
عرش عظیم گفت که یا لیتنی تراب
صد بار بارک الله از این بارگاه قدس
کزیمن آن بپا بود این نیلگون قباب
زین آستان کنند مگر چشم جانکحیل
دایم فرشتگان به ایابند یا ذهاب
نبود عجب در این حرم از فرط احترام
پیش از سئوالگر که دعا گشت مستجاب
پهلو به عرش میزند این مرقد شریف
زین رو که با دو سبط نبی دارد انتساب
یک روح در دو پیکر و یک شخص با دو اسم
یک نور در دو دیده و یک شرح در دو باب
اول جناب موسی کاظم که گشته است
موسی به طور مقتبس از نور آن جناب
در ذات او نهفته صفات محمدی
آنسانکه بوی گل بود آماده در گلاب
دوم نهم امام بحق حضرت جواد
کز ذکر نام او برهد دل ز التهاب
فرزند مرتضی و جگر گوشهٔ رضا
مقصود چهار مادر و منظور هفت باب
بانی برای این حرم این در تهیه کرد
نائل شد از عنایت یزدان بدین ثواب
تاریخ آن صغیر به مدح دوشه نوشت
در این فلک بود متجلی دو آفتاب
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۱۰۱ - در طلب صلح حقیقی
کی شود در نغمه آید بلبل بستان صلح
خستگان جنک را شادان کند ز اعلان صلح
عمر ما بگذشت چون مریخ در دوران جنک
خرم آنکو مشتر یوش زیست در دوران صلح
زانزمان کز دامن ما در کشیدستیم پای
دست ما را کرده کوته چرخ از دامان صلح
تاکنون دیده است بس فاتح بخود میدان جنگ
پهلوانی کو که گردد فاتح میدان صلح
جنگ روز عالمی را چونشب دیجور کرد
ای خدا کی میدرخشد اختر تابان صلح
قحط آرامش بشر را قالب بیجان نمود
کو کریمی تا بگیتی گستراند خوان صلح
خضر راهی کو در این ظلمتسرا کز همتش
تشنگان یابند ره بر چشمهٔ حیوان صلح
شد مشام عالمی آشفته از بوی نفاق
از کدامین سو و زد تا باد مشگ افشان صلح
تا که را گردد وصال صلح بعد از ما نصیب
روزگار ما که طی گردید در هجران صلح
گر شمارا اوفتاد آن شاهد زیبا بدست
باری ای نوع بشر جان شما و جان صلح
لاف انسانیت و آنگاه پشتیبان جنگ
جان من آنسان کامل هست پشتیبان صلح
جنگ تا دوزخ کشاند صلح تا جنت برد
آن بود پایان جنگ و این بود پایان صلح
مادران و خواهران را مسئلت باید ز حق
تا مقدر گردد از بهر بشرام کان صلح
راستی جنگ جهانی نیست غیر از قهر حق
گردد از سیل معاصی منهدم ارکان صلح
بندگانرا باید اول صلح کردن با خدای
آری آری ترک عصیان خود بود بنیان صلح
گرچه از جنگست عالم بیسروسامان صغیر
هست امید اینکه یزدانش دهد سامان صلح
خستگان جنک را شادان کند ز اعلان صلح
عمر ما بگذشت چون مریخ در دوران جنک
خرم آنکو مشتر یوش زیست در دوران صلح
زانزمان کز دامن ما در کشیدستیم پای
دست ما را کرده کوته چرخ از دامان صلح
تاکنون دیده است بس فاتح بخود میدان جنگ
پهلوانی کو که گردد فاتح میدان صلح
جنگ روز عالمی را چونشب دیجور کرد
ای خدا کی میدرخشد اختر تابان صلح
قحط آرامش بشر را قالب بیجان نمود
کو کریمی تا بگیتی گستراند خوان صلح
خضر راهی کو در این ظلمتسرا کز همتش
تشنگان یابند ره بر چشمهٔ حیوان صلح
شد مشام عالمی آشفته از بوی نفاق
از کدامین سو و زد تا باد مشگ افشان صلح
تا که را گردد وصال صلح بعد از ما نصیب
روزگار ما که طی گردید در هجران صلح
گر شمارا اوفتاد آن شاهد زیبا بدست
باری ای نوع بشر جان شما و جان صلح
لاف انسانیت و آنگاه پشتیبان جنگ
جان من آنسان کامل هست پشتیبان صلح
جنگ تا دوزخ کشاند صلح تا جنت برد
آن بود پایان جنگ و این بود پایان صلح
مادران و خواهران را مسئلت باید ز حق
تا مقدر گردد از بهر بشرام کان صلح
راستی جنگ جهانی نیست غیر از قهر حق
گردد از سیل معاصی منهدم ارکان صلح
بندگانرا باید اول صلح کردن با خدای
آری آری ترک عصیان خود بود بنیان صلح
گرچه از جنگست عالم بیسروسامان صغیر
هست امید اینکه یزدانش دهد سامان صلح
صغیر اصفهانی : ماده تاریخها و قطعات مناسبتی
شمارهٔ ۱۱۰ - در اثبات معاد جسمانی
ای بشر ایکه جهان شرف و شوکت و شانی
قدر خود هیچ ندانی و ندانی که ندانی
بر و بحر و جبل و انجم و افلاک و عناصر
روز و شب گرد تو گردند همه عالی و دانی
از سپهری ز چه نالان که تو مخدوم سپهری
بجهانی ز چه بدبین که تو خود اصل جهانی
چارسوقی بود این عالم و با علوی و سفلی
همه در داد و گرفتی همه در سود و زیانی
چیست مرگ اینکه زامکان شودت قطع روابط
نخری و نفروشی ندهی و نستانی
زندگی را به حقیقت ابدی دان نه موقت
روح باقیست شود چندی اگر جسم توفانی
منکر حشر مشو از در انصاف درون آی
این بیان را بشنو تا که در انکار نمانی
محشر یعنی شود اجزاء پراکندهٔ هرکس
مجتمع سربسر و زنده شود دفعهٔ ثانی
وین عجب نیست که در خویش اگر نیک ببینی
حشر فردای خودام روز هم ادراک توانی
شد وجود تو ز اجزاء پراکنده مجسم
تو همین جوهر آبی تو همین شیره نانی
هر طعامی و شرابی و غذائی و دوائی
که ز اطراف جهان سوی تو آید تو همانی
اندر این مرحله حشریست تو را فاش و مبرهن
تو از آن مرحله افسانهٔ انکار چه خوانی
بدل ما یتحلل نرسد گر به تو روزی
روز را تا شب و شب را بسحرگه نرسانی
حق حیات دگری هر نفست بخشد و باشد
بس شگفت اینکه از اینمسئله در شک و گمانی
ایکه گوئی نشود عظم رمیمی دگر انسان
منکر قدرت حقی سخن کفر چه رانی
باش تا اشگ ندامت بفشانی گه خرمن
ایکه در موسم خود تخم امیدی نفشانی
از تو یارب طلبد جان صغیر اینکه ز احسان
همه را جرعهئی از شربت ایمان بچشانی
قدر خود هیچ ندانی و ندانی که ندانی
بر و بحر و جبل و انجم و افلاک و عناصر
روز و شب گرد تو گردند همه عالی و دانی
از سپهری ز چه نالان که تو مخدوم سپهری
بجهانی ز چه بدبین که تو خود اصل جهانی
چارسوقی بود این عالم و با علوی و سفلی
همه در داد و گرفتی همه در سود و زیانی
چیست مرگ اینکه زامکان شودت قطع روابط
نخری و نفروشی ندهی و نستانی
زندگی را به حقیقت ابدی دان نه موقت
روح باقیست شود چندی اگر جسم توفانی
منکر حشر مشو از در انصاف درون آی
این بیان را بشنو تا که در انکار نمانی
محشر یعنی شود اجزاء پراکندهٔ هرکس
مجتمع سربسر و زنده شود دفعهٔ ثانی
وین عجب نیست که در خویش اگر نیک ببینی
حشر فردای خودام روز هم ادراک توانی
شد وجود تو ز اجزاء پراکنده مجسم
تو همین جوهر آبی تو همین شیره نانی
هر طعامی و شرابی و غذائی و دوائی
که ز اطراف جهان سوی تو آید تو همانی
اندر این مرحله حشریست تو را فاش و مبرهن
تو از آن مرحله افسانهٔ انکار چه خوانی
بدل ما یتحلل نرسد گر به تو روزی
روز را تا شب و شب را بسحرگه نرسانی
حق حیات دگری هر نفست بخشد و باشد
بس شگفت اینکه از اینمسئله در شک و گمانی
ایکه گوئی نشود عظم رمیمی دگر انسان
منکر قدرت حقی سخن کفر چه رانی
باش تا اشگ ندامت بفشانی گه خرمن
ایکه در موسم خود تخم امیدی نفشانی
از تو یارب طلبد جان صغیر اینکه ز احسان
همه را جرعهئی از شربت ایمان بچشانی
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۳ - قطعه
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۷ - قطعه
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۲ - قطعه
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۳ - قطعه
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۸ - قطعه
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۲۲ - قطعه
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۲۴ - قطعه
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۳۵ - قطعه
صغیر اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۴۶ - قطعه