عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۲۳ - خجسته کتاب
هزار شکر که شد ختم این خجسته کتاب
به عون خالق و جبار و قادر قهار
اگر چه شیوهٔ من نظم و مدح و مرثیه بود
مرا به نظم غزل کرد دوستی ناچار
به غیر مدح رسول و ائمه و اطهار
ز شعرهای دگر می کنم من استغفار
بزرگوار خدایا تو خویش شاهد باش
که م به معصیت خویش می کنم اقرار
گناه های من از کوه هاست سنگین تر
به نزد عفو تو خود ذره ای ست بی مقدار
اگر چه غرق گناهم و لیک می دانم
که بر تمام گناهان من تویی غفار
مرا که «ترکی» خوار و ذلیل و مسکینم
بزرگوار خدایا! به خویش وامگذار
اگر چه مجرمم و، شرمسار و، نامه سیاه
تو بگذر از سر جرمم به حق هشت و چهار
علی و یازده فرزند او شفیع منند
وگرنه وای بر احوال من، به روز شمار
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۲۴ - نخل غفلت
ای که مستی ز بادهٔ دولت
تا نمیری کجا شوی هشیار
سفری پیش داری ای غافل!
راه دور است توشه ای بردار
چشم از این قصر زر نگار بپوش
دست از این رخش راهوار بدار
نخل غفلت ز بیخ و بن برکن
تخم خیری برای خویش به کار
دل بیچاره ای بدست آور
تا که گردی ز عمر برخوردار
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۴۳ - ماه صیام
روزه دارا مکن به ماه صیام!
خویش را از گرسنگی خسته
دهن خود مکن، به غیبت باز
تا نباشی، سگ دهن بسته
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۴۹ - توکل
هر که را باشد توکل بر خدا
کارهای مشکلش آسان شود
ور به کاری، بی توکل پا نهاد
لا جرم در کار خود حیران شود
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۵۴ - طریق بندگی
بر جمال و مال خود غره مشو
ای که هستی صاحب مال و جمال!
تا توانی در طریق بندگی
سعی کن، کاین هر دو را باشد زوال
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۵۷ - شیر حق علی
تیغ آتشبار شیر حق علی
نیست آبش چون زبان وام خواه
وام خواه خویش را هر کس که دید
بایدش بردن به سوی حق پناه
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۶۳ - رحم و مروت
نه هر کس را توان گفتن مسلمان
مسلمانی به رحم است و مروت
مسلمانی که رحمش نیست بر دل
خدایش دور می دارد ز رحمت
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۶۴ - قول مصطفی
ای که در جهان، طالب حقی!
رو تو پیشه کن، تقوی و ورع
چند چون گدا، پیش این و آن
بهر سیم و زر، می کشی جزع
این سخن در است قول مصطفی است
عز من قنع ذل من طمع
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۶۷ - بزرگی و جاه
زر سرخ مسکوک کامل عیار
بود قفل هر مشکلی را کلید
به زر می توان کار دنیا بساخت
به زر می توان آخرت را خرید
سزاوار باشد بزرگی و جاه
بر آن خالقی کاین فلز آفرید
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۷۳ - دریای رحمت
یا رب! به حق احمد مختار و آل او
کز شیعیان، گناه خفی و جلی ببخش
ما غرق در گناه و، تو دریای رحمتی
ما را به خونبهای حسین علی ببخش
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۷۴ - خدایا
زطاعون و وبا، بدتر بلایی ست
زن بد، در سرای نیک مردان
زن بدخو، بلای جان مرد است
خدایا این بلا از ما بگردان
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۷۸ - ناقص عقل
یکی سخن شنو از من، گرت به سر عقلی ست
که این سخن زبزرگان دین، چنین شده نقل
که زن اگر که حلیمه است ناقص عقل است
مباد آنکه سپاری تو دل به ناقص عقل
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۸۲ - ای نیک مرد!
دولت دنیا دو روزی بیش نیست
دل بر این دنیا مبند ار عاقلی
پای بست دولت دنیا شدن
جز پشیمانی ندارد حاصلی
تا که دستت می رسد ای نیک مرد!
سعی کن، شاید بدست آری دلی
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۸۶ - مدفنم را نجف نما
بارالها! به حق شاه نجف
که بفرما ز لطف ممنونم
مدفنم را نجف نما و مکن
در سناپور هند، مدفونم
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۸۷ - روزگار غدار
ظلم و بیداد و عذر و جور و جفا
عادت روزگار غدار است
ظاهرش گوسفند قربانی ست
باطنش گرگ آدمی خوار است
پسری با پدر نکشته کسی
این عمل سخت زشت و دشوار است
در جهان حضرت حسینی نیست
ور نه شمر و یزید، بسیار است
ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها
شمارهٔ ۹۳ - خجسته کتاب
هزار شکر که شد ختم، این خجسته کتاب
ز یمن همت سلطان دین، علی ولی
حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳
خورشید نور، باده و ماه است جام ما
ناهید مطرب آمد و کیوان غلام ما
ما ملک جم بهای یکی جام داده ایم
زاهد مبین به چشم حقارت به جام ما
ما، می ز دست پیر خرابات خورده ایم
پیداست شور مستی ما از کلام ما
خواهی اگر، به کوی خرابات ره بری
همت بخواه از در، دارالسلام ما
ما مهر مهر یار، به دل بر نهاده ایم
شد سکه سعادت و دولت بنام ما
ما محرمان خلوت دلدار بوده ایم
واجب شمرده اهل جهان احترام ما
«حاجب » تو مستقیم گذر کن از این صراط
زان رو، که هست مهدی هادی امام ما
حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸
جشن ملی است که آرد فرح و شادی را
یارب از ما مستان نعمت آزادی را
از حوادث نشود کشور ایران ویران
که به وی داده خدا خلعت آبادی را
ساقی از دادن می علت تأخیر چه بود؟
از چه ناقص کنی این عیش خدادادی را
شادی روی بتی می ده و میکن شادی
که بود قبله بت شاهد نو شادی را
مست مشروطه چو مشاطه عدالت چو عروس
تا، برند اهل جهان لذت دامادی را
«حاجب » از شعر تو در شور و نوا شد، بلبل
از گل آموخت مگر این فن استادی را
حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱
به حقارت منگر مدعیا ایران را
ایزد آباد کند عاقبت این ویران را
یوسفی هست به حسن ار چه بود زندانی
عزت مصر، ز یادش برد این زندان را
گرچه در عهد قدیمش همه مینو خواندند
میتوان مینو از این بعد بخوانند آن را
باغ رضوان که بود، وعده زاهد این است
مرد و زن حوری و غلمان شود این رضوان را
قاب شیران دژم مکمن گرگان نشود
تهی امروز مبین روبهکا میدان را
جامه وصل بپوشان و بر آتش زن آب
ای عجب این تن عریان و دل بریان را
قوت بازوی مشروطه چو نیروی قضاست
غالب آنست که مغلوب کند سلطان را
از قد و خدو خط تازه جوانان بینی
بر زمین غرقه بخون سرو و گل و ریحان را
قهقرائی که تو از راه خدا برگشتی
لعن تا کی کنی از بیخردی شیطان را
نیست جز، انس و محبت غرض از هستی کل
ورنه حیوان بشرف چیره بود انسان را
هان به میدان علی(ع) آمد، تو معاویه برو
عمرآسا بحیل کن سر، نی قرآن را
آب حیوان که دهد عمر ابد داند خضر
عین علم است که انسان کند او حیوان را
مدعی راست سری سخت تر، از سندان لیک
پتک وش خامه ما بشکند این سندان را
آخر ای صلح کجائی چه کسی، رخ بنما
روز وصل آر بپاداش شب هجران را
صلح کل چیره به جنگ است چنان صدق به کذب
«حاجبا» مژده بس این دایره امکان را
حاجب شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۶
پرد، در عرش مرغ جانم امشب
که آید در برم جانانم امشب
الا صیاد دنیا ای ستمگر
از این دام و قفس برهانم امشب
وصال یار را خواهانم امروز
بساط قدس را مهمانم امشب
بود روح الامین فراشم امروز
شود روح القدس دربانم امشب
به جنت حور و غلمان کرده زینت
که یک یک بگذرند از سانم امشب
فلک ثور و حمل را کرده حاضر
که آن دو را کند قربانم امشب
ملایک چون صف کروبیان باز
ستاده اند بر ایوانم امشب
زمن عمر ابد دارد طمع خضر
به ظلمت چشمه حیوانم امشب
بود بر کف پی تشریف اصحاب
کلید روضه رضوانم امشب
هزاران لیله اسری شب قدر
بود تا صبحگه حیرانم امشب
شب وصل است «حاجب » تا سحرگه
ز جانان کام دل بستانم امشب