عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵
بیکار مشین درآ درآمیز شتاب
بیکار بدن به خور برد یا سوی خواب
از اهل سماع میرسد بانک رباب
آن حلقهٔ ذاهل شدگانرا دریاب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۶
حاجت نبود مستی ما را به شراب
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
بی‌ساقی و بی‌شاهد و بی‌مطرب و نی
شوریده و مستیم چو مستان خراب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۸
دانیکه چه میگوید این بانگ رباب
اندر پی من بیا و ره را دریاب
زیرا به خطا راه بری سوی صواب
زیرا به سال ره بری سوی جواب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۱
ساقی در ده برای دیدار صواب
زان باده که او نه خاک دیده است و نه آب
بیمار بدن نیم که بیمار دلم
شربت چه بود شراب در ده تو شراب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵
علمی که ترا گره گشاید بطلب
زان پیش که از تو جان برآید بطلب
آن نیست که هست مینماید بگذار
آن هست که نیست مینماید بطلب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷
گرم آمد عاشقانه و چست شتاب
برتافته روح او ز گلزار صواب
بر جملهٔ قاضیان دوانید امروز
در جستن آب زندگی قاضی کاب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۸
گر می‌خواهی بقا و پیروز مخسب
از آتش عشق دوست میسوز مخسب
صد شب خفتی و حاصل آن دیدی
از بهر خدا امشب تا روز مخسب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۲
یاری کن و یار باش ای یار مخسب
ای بلبل سرمست به گلزار مخسب
یاران غریب را نگهدار مخسب
امشب شب بخشش است زنهار مخسب
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳
آب حیوان در آب و گل پیدا نیست
در مهر دلت مهر گسل پیدا نیست
چندین خجل از کیست خجل پیدا نیست
این راه بزن که ره به دل پیدا نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۵
آسوده کسی که در کم و بیشی نیست
در بند توانگری و درویشی نیست
فارغ ز غم جهان و از خلق جهان
با خویشتنش بدرهٔ خویشی نیست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۷
آن آتش ساده که ترا خورد و بکاست
آن ساده به از دو صد نگار زیبا است
آن آتش شهوت که چو صاف و ساده است
بنگر چه نگاران که از آن آتش خاست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۹
آن پیش روی که جان او پیش صف است
داند که تو بحری و جهان همچو کفست
بی‌دف و نیی، رقص کند عاشق تو
امشب چه کند که هر طرف نای و دفست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۴
آن چشم فراز از پی تاب شده است
تا ظن نبری که فتنه در خواب شده است
صد آب ز چشم ما روان کردی دی
امروز نگر که صد روان آب شده است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶
آن چیست کز او سماعها را شرف است
وان چیست که چون رود محل تلف است
می‌آید و میرود نهان تا دانند
کاین ذوق و سماعها نه از نای و دف است
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۷
آن چیست که لذتست از او در صورت
وان چیست که بی‌او است مکدر صورت
یک لحظه نهان شود ز صورت آن چیز
یک لحظه ز لامکان زند بر صورت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹
آن دم که مرا بگرد تو دورانست
ساقی و شراب و قدح و دور، آنست
واندم که ترا تجلی احسانست
جان در حیرت چو موسی عمرانست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۳
آن روح که بسته بود در نقش صفات
از پرتو مصطفی درآمد بر ذات
واندم که روان گشت ز شادی میگفت
شادی روان مصطفی را صلوات
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
آن شب که ترا به خواب بینم پیداست
چون روز شود چو روز دل پرغوغاست
آن پیل که دوش خواب هندستان دید
از بند بجست طاقت آن پیل کراست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
آن عشق مجرد سوی صحرا می‌تاخت
دیدش دل من ز کر و فرش بشناخت
با خود می‌گفت چون ز صورت برهم
با صورت عشق عشقها خواهم باخت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
آنکس که ترا به چشم ظاهر دیده است
بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است
وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد
آن مسکین را چه خارها در دیده است