عبارات مورد جستجو در ۱۰۱۸۱ گوهر پیدا شد:
ایرج میرزا : قطعه ها
جاه و جلال علی (ع)
اندر خبر بُوَد که نبی شاهِ حق پرست
چون سویِ عرش در شبِ معراج رخت بست
بر مسندِ دَنی فَتدَلّی نِهاد پای
دستی ز غیب و بر پشتِ او نشست
چون دستِ حق بُد و اثرِ لطف ِ دوست بود
از فرطِ شادمانی مدهوش گشت و مست
گویند پا نهاد به دوشِ نَبی علی
از طاقِ کعبه خاست چو اصنام را شِکست
جاه و جلال بینْ که یَدُالله پا نِهاد
آنجا که حقّ نِهاد به صد احترامْ دست
ایرج میرزا : قطعه ها
تقاضای وجهِ قبض
وزیرِخمسه اگر وجهِ قبضِ من ندهد
به حقِّ خمسه ی آلِ عبا که بَد کَرْدَست
وگر تَعَلُّل بیشتر روا دارد
حقوقِ دوستی و مَردُمی لَگَد کردست
دگر چه عرض کُنَم دیرتر اگر بدهد
به دست خود چه بلا ها به جان خود کردست
نمی شناسد من کیستم ، گمان دارد
که این معامله با مادر صمَدْ کردست
زیاده وقت ندارم همین قَدَرْ تو بگو
که پول خواهد ایرج چو قبضْ رد کردست
ایرج میرزا : قطعه ها
تصویر زن
بر سر در کاروان سرایی
تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر ر ا
از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا، خلق
روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد
تا سر در آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق
می رفت که مؤمنین رسیدند
این آب آورد، آن یکی خاک
یک پیچه ز گِل بر او بریدند
ناموس به باد رفته ای را
با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جَست
رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شیر درنده می جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را
پاچین عفاف میدریدند
لب های قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می تپیدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنمیدند
می گشت قیامت آشکار ا
یکباره به صور می دمیدند
طَیر از وَکرات و وحش از جحر
انجم ز سپهر می رمیدند
این است که پیش خالق و خلق
طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم
از رونق ملک نا امیدند
ایرج میرزا : قطعه ها
انتقاد از قمه زنان
زن قحبه چه میکشی خودت را
دیگر نشود حسین زنده
کشتند و گذشت و رفت و شد خاک
خاکش علف و علف چرنده
من هم گویم یزید بد بود
لعنت به یزید بد کننده
اما دگر این کتل متل چیست
وین دستة خنده آورنده
تخم چه کسی بریده خواهی
با این قمه ه ای نابرنده
آیا تو سکینه یی که گویی
سو ایستمیریم عمیم گَلنده
کو شمر و تو کیستی که گویی
گَل قویما منی شمیر َالَنده
تو زینب خواهر حسینی ؟
ای نره خر سبیل گن ده !
خجلت نکشی میان مردم
از این حرکات مثل جنده ؟
در جنگ دوسال پیش دیدی
شد چند کرور نفس رنده
از این همه کشتگان نگردید
یک مو ز زهار چرخ کنده
در سیزده قرن پیش اگر شد
هفتاد و دو تن زسر فکنده
امروز تو چرا می کنی ریش
ای در خور صدهزار خنده
کی کشته شود دوباره زنده
با نفرین تو بر کشنده
باور نکنی بیا ببندیم
یک شرط به صرفه برنده
صد روز دگر برو چو امروز
بشکاف سرو بکوب دنده
هی بر سر و ریش خود بزن گل
هی بر تن خود بمال سنده
هی با قمه زن به کلة خویش
کاری که تبر کند به کنده
هی بر سر خود بزن دو دستی
چون بال که می زند پرنده
هی گو که حسین کفن ندارد
هی پاره بکن قبای ژنده
گر زنده نشد عنم به ریشت
گر شد عن تو به ریش بنده
ایرج میرزا : قطعه ها
قربان کمال السلطنه
روز قتل ابن ملجم لعنت الله علیه
دوستان بودند مهمان کمال السلطنه
حیف از فرط کسالت طبعم از گفتن بریست
این قدر گویم که قربان کمال السلطنه
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۱
اَمرَدی رفت تا نماز کند
کرد کون سفید خود بالا
فاسقی زود جست بر پشتش
گفت سبحان ربی الأَعلی
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۹
تا خدا تَرکِ خدایی گوید
وز خدایش جدایی جوید
ول کند کرسی و عرش و همه را
کم کند از دو جهان همهمه را
خشگ گردد به رگ هستی خون
لغو گردد عمل کن فیکُون
راه یابد به فلک غمازی
انجمن سازی و پارتی بازی
انگلیسان به فلک رخنه کنند
نقشه یی طرح در آن صحنه کنند
حرف نفتی به میان اندازند
در فلک مجلس شورا سازند
حزبی و لیدری و انجمنی
جعل قانونی و درد وطنی
اکثریت کند آماده سفی
با اقلیت یا بی طرفی
من که آخر چشم آسیب ممات
از چه بایتس کشم رنج حیات
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۱۴
شب عید عُمَر به قول زنان
من در این خانه بوده ام مهمان
ایرج میرزا : ابیات پراکنده
شمارۀ ۱۶
ای به درگاه تو نیاز همه
کرم تست چاره ساز همه
اگر از چهره پرده برداری
به حقیقت کشد مجاز همه
مه وشان مظهر جمال تواند
بهر آن می کشیم ناز همه
زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود یکم اهونودگاه
یسته، هات 28
1
ای مزدا! ای سپند مینو!
اینک در آغاز با دستهای برآورده، ترا نماز می¬گزارم و خواستار بهروزی و رامشم.
[بشود که] با کردارهایِ «اَشَه» و با همۀ خِرَد و «مَنش نیک»، «گوشورونَ» را خشنود کنم.
2
ای مزدا اهوره!
با«منش نیک» به تو روی می¬آورم.
پاداش هر دو جهان اَستومَند و مینوی را که «اشه» [است] ودین آگاهان را گشایش و رامش می¬بخشد، به من ارزانی دار.
3
ای مزدا اهوره!
تو و«اشه» و « منش یک» را سرودی نوآیین می¬گویم تا«شهریاری مینوی» پایدار و «آرمیتی» در من افزونی گیرد.
هر آنگاه که ترا به یار خوانم، به سوی من آی و مرا بهروزی و رامش بخش.

4
من روانم را با «منش نیک» به فراترین سرای خواهم برد؛ چه از پاداشی که «مزدا اهوره» برای کردارها برنهاده است، آگاهم.
تا بدان هنگام که توش و توان دارم، [مردمان را] می¬آموزم که خواستار «اشه» باشند.
5
ای اشه!
کی ترا خواهم دید و «منش نیک»را به فرزانگی درخواهم یافت؟
کی به [سرای] «اهوره»ی تواناتر از همگان، راه خواهم برد و نیوشای [سخن] «مزدا» خواهم شد؟
بدین «منثره» ی مهمتر، با زبان خویش، گمراهان را به برترین راه، رهنمونی خواهم کرد.
6
ای مزدا اهوره!
با«منش نیک» و «اشه» [به سوی ما] آی و به گفتار راست خویش، «زرتشت» را وهمۀ ما را دهش زندگی دیرپای ارزانی دار.
مارا نیرو[ی مینوی] و شادمانی بخش تا بر ستیزه و آزار دشمنان چیره شویم.
7
ای اشه!
آن بخششی را که پاداش «منش نیک» است، به ما ارزانی دار.
ای آرمینی!
آرزوی «گشتاسپ» و پیروان مرا برآور.
ای مزدا!
ستایشگران خویش را نیرو خش تا «منثره»ی ترا [به مردمان] بیاموزند.
8
ای اهوره¬ی با بهترین اشه همکام ! ای بهتر از همه! آرزومندانه خواستارم که «فرشوشتر» دلیر و دیگر یارانم را و آنان را که بی گمان بدیشان «منیک» جاودانه خواهی بخشید، زندگی بهتر ارزانی داری.
9
ای مزدا اهوره!
با این بخشش، هرگز ترا و «اشه» و «منش نیک» را نمی¬آزارم و خشمگین نمی¬کنم.
می¬کوشم تا ترا ستایش نیاز آورم؛ زیرا شما و «شهریاری مینوی» نیرومن، سزاوار ستایش درخورنیایشید.
10
ای مزدا اهوه!
آن فرزانگان روشن بینی را که در پیروی از «اشه» و «منش نیک» سزاوار می¬شناسی، به خوبی کامروا کن؛ چه، براستی می¬دانم که ستایشهای از دل برآمده و نیک خواهانه، از سوی شما بی پاسخ نمی ماند.
11
با این نیایش¬ها، همواره «اشه» و «منش نیک» را نگاهبان خواهم بود.
ای مزاد اهورا!
تو با «مینو»ی خود مرا بیاموز و به زبان خویش بازگوی که آفرینش در آغاز چگونه پدید آمد.



یسنه، هات 29
1
«گوشورون» نزدشما گله گزارد:
-«را برای چه آفریدی؟ که مرا ساخت؟ خشم و چپاول و تند خوی و گستاخی و دست یازی، مرا یکسره در میان گرفته است.
مرا جز تو پشت و پناه دیگری نیست. اینک رهاننده¬ای شایسته به ن بنمای.»
2
آنگاه آفریدگرا جهان از «اشه» پرشید:
-«کدامین کس را سزاوار ردی جهان می¬شناسی تا بتوانم یاوری خویش و تخشایی به آبادانی جهان را بدو ببخشم؟
چه کسی را به سالاری جهان خواستاری که هواخواهان«دروج » و «خشم» را درهم بشکند و از کار باز دارد؟»
3
«اشه» بدو پاسخ داد:
«[چنین سرداری] به جهان [و مردمان] بیداد نمی¬ورزد. [او] مهربان و بی آزار است.
از آنان [کسی را] نمی شناسم که بتواند نیکوکاران را در برابر تباهکاران گاهبانی کند.
او [باید] درمیان مردمان، نیرومندتر از همه باشد تا هرگاه مرا فرا خواند، به یاریش بشتابم...
4
... بی گمان «مزدا» بهتراز همه به یاد دارد که در گذشته، دیوان ومردمان [دروند, چه کردند و آگاه است که در آینده چه خواهند کرد.
«اهوره» تنها دادگستر [درهان] است. پس آنچه خواست او باشد، همان خواهد شد.
5
... پس براستی [ما] هر دو- من و روان جهان بارور - «اهوره» را با دستهای برآورده می¬ستاییم و از «مزدا» خواستار می¬شویم [که] آرزویما را چنین برآورد:
هرگز پارسایان و راهبرشان را از دروندان، آسیبی[مرساد].»
6
آنگاه «مزدا اهوری»ی آگاه که هنجار زندگی از فرزانگی اوست، گفت:
-«آیا [تو] سردار یا ردی را که سرشار از «اشه» باشد ، نمی شناسی؟ آیا براستی آفریدگار، ترا به راهبری ونگاهبانی [آفرینش] برنگزیده است؟»
7
«اهوره»ی با «اشه» همکان ، این «منثره» فزایندۀ بهروزی را بیافرید و«مزدا»ی و رجاوند ، خود آن را بهبود جهان و [کامروایی] درست کرداران، بیاموخت:
«ای منش نیک!

کیست آن که توانست و مردمان را براستی یاری خواهد بخشید؟»
8
-«یگانه کسی که من دراین جا می¬شناسم که به آموزش ما گوش فرا داده،«زرتشت سپیتمان» است.
تنها او خواهان آن است که سرودهای ستایش «مزاد» و «اشه» را به گوش [مردمان] برساند. هم از این روست که او را گفتاری شیوا و دلپذیر دادیم.»
9
آنگاه »گوشورون» بر خروشید:
«آیا [من] باید به پشتیبانی نارسای مردی ناتوان خرسند باشم و به سخنان او [گوش فرادهم]؟براستی مرا آرزوی فرمانروایی توانا بود.
کی فرا خواهد رسید آن زمان که چنین کسی با دستانی نیرومند، مرا یاری دهد؟
10
ای اهوره! ای اشه!
اینان را از نیرو و «شهریاری مینوی» برخوردار کن.
این منش نیک!
[بدینان] آن [ دهشی] را ارزانی دار که خانمان خوب و رامش بخشد.

ای مزاد!
من نیز او را برترین آفریدۀ تو می شناسم.»
11
کی «اشه» و «منش نیک» و «شهریاری مینوی» به سوی ما خواهد شتافت؟
من شما [مردمان] را به ذیرش آموزش «مگه» ی بزرگ فرا می ¬خوانم.
ای مزدا اهوره!
اکنون که ما را یاوری [رسیده است]، ما نیز آمادۀ یاری رساندن [به کسانی] چون شماییم.


یسنه، هات 30
1
اینک با ستایش «اهوره» و جشن «منش نیک»، خواستاران و نویدیافتگان را از آن دو پدیدار بزرگ سخن می¬گویم.
این نیک منشان!
این [سخن] را در پرتو «اشه» وبا روشنی و ارمش دریابید.
2
ای هوشمندان!
بشنوید با گوشها [ی خویش] بهترین [سخنان] را و ببینید بامنش روشن و هریک از شما – چه مرد، چه زن – پیش از آن که رویداد بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میان دو راه؛ [یکی را] برای خویشتن برگزینید و این [پیام] را [به دیگران] بیاموزید.
3
در آغاز؛ آن دو«مینو»ی همزاد و در اندیشه وگفتار و کردار [یکی] نیک و [دیگری] بد، با یکدیگر سخن گفتند.
از آن دو، نیک آگاهان راست برگزیدند، نه در آگاهان.
4
آنگاه که آن دو «مینو» به هم رسیدند، نخست «زندگی» و «تازندگی» را [بنیاد] نهادندن و چنین

باشد به پایان هستی:
«بهترین منش»، پیروان «اشه» را و «بدترین زندگی»، هواداران «دروج» را خواهد بود.
5
از آن دو «مینو»، هواخواه «دروج» به بدترین رفتار گروید و «سپندترین مینو»
-که آسمان جاودانه را پوشانده است- و آنان که به آزاد کامی و درستکاری، «مزاد اهوره» را خشنود می¬کنند، «اشه» را برگزیدند.
6
دیوگزینان[نیز] از آن دو [«مینو»]، راست را برنگزیدند؛ چه، بدان هنگام که پرسان بودند، فریب بد انسان در ایشان را، یافت که به «بدترین منش» گرویدند.
آنگاه با هم به سوی «خشم» شتافتند تا زندگی مردمان را تباه کنند.
7
«شهریاری مینوی» و «منش نیک» و «اشه» بدو فراز آمد و«آرمیتی»، پیکر [او] را تخشایی ونستوهی بخشید.
براستی آنان که از آن تواند، از آزمون آهن، پیروز بر می¬آیند.
8
ای مزدا اهوره!
چون کین گناهاران فرارسد، «شهریاری مینو» تو در پرتو «منش نیک» آشکار خواهد شد و آنان

خواهند آموخت که «دروج» را به دستهای «اشه» بسپارند.
9
ای مزاد!
ما[خواستاریم که] که از آن تو و [درشمار] «اهوراییان» باشیم که هستی را نو می¬کنند.
تو نیز ما را در پرتو «اشه» یاری کن تا هنگامی که خرد ما دستخوش دو دلی استف اندیشه های ما به هم نزدیک باشد.
10
آنگاه شکست و تباهی بر «دروج» فرو خواهد آمد و آنان که به نیکنامی شناخته شده¬اند، به آرزوهای خویش خواهند رسید و به سرای خوش «منش نیک» و «مزدا» و «اشه» راه خواهند یافت.
11
ای مردم!
این است آن دو فرمان آموختۀ «مزا»: خوشی و ناخوشی.
رنج و زیان دیرپای، فریفتگان «دروج» را و رستگاری، رهروان راه «اشه» راست.
بی گمان در پرتو این[آموزش] به رستگاری و بهروزی خواهید رسید.

یسنه، هات 31
1
ای هوشمندان!
شما را از آموزشهایی ناشنوده می¬آهانم.
بی گمن، این سخنان، پیروان آموزشهای «دروج» - تباه کنندگان جهان «اشه» - را [ناگوار] و دلدادگان «مزدا» را بسیار خوشایند است.
2
چون با این [آموزش]ها [ی «دروج»]، راه بهتری برای گزینش پدیار نیست، من چونان ردی که «مزدا اهوره» [اورا] برای هر دو گروه برگزیده است، به سوی همۀ شما می¬آیم تا زندگی را به پیروزی از «اشه» بسر آوریم.
3
ای مزدا!
تو با گفتار [خود و به] زبان خویش، ما را بیا گاهان از آنچه به هر دو گروه خواهی بخشید و از آن بهروزی که به دستیاری «اشه» و «آذر» مینوی خود نوید دادی و از آن فرمانی که فرزانگان راست، تا من همۀ مردمان را به گرویدن [به دین تو] فرا خوانم.
4
ای مزدا! ای اهوراییان!
آنگاه که خواست ما را پاسخ گو باشید، آرزو خواهم کرد که در ÷رتو «اشه» و «آرمیتی» و «اشی» و «بهترین منش»، «شهریاری مینوی» نیرومند از آن ما شود تا با افزایش آن بر «دروج» چیرگی یابیم.
5
ای مزاد اهوره!
مرا از آنچه خواهد شد و آنچه نخواهد شد، بیا گاهان تا در پرتو داد «اشه» و «منش نیک»، آنچه را برای من بهترین است برگیزینم و از آن پاداشی که به من [خواهی داد]، به شادکامی برسم.
6
بهترین [پاداش] ارزانی فرزانه ای خواهد بو که پیام راستین و «منثره»ی مرا [بر مردمان] آشکار کند و [آنان را] در پرتو «اشه» به «رسایی» و «جاودانگی» [رهنمون شود].
«مزدا» به دستیاری «منش نیک»، «شهریاری مینوی» چنین کسی را خواهد افزود.
7
اوست نخستین اندیشه وری که روشنان سپهر، از فر و فروغش درخشیدند. [اوست که] با خرد خویش، «اشه» را بیافرید تا «بهترین منش» را پشتیبان و نگاهیان باشد.
ای مزاد اهوره!
تو اکنون نیز همانی [که در آغاز بودی؛ پس] به «مینوی»ی، آن [فروغ] را بیفزای.

8
ای مزدا!
هنگامی که ترا با منش خویش، سرآغاز و سرانجام هستی و پدر «منش نیک» شناختم و آنگاه که ترا باچشم [دل دیدم]، دریافتم که تویی آفریدگار راستین «اشه» و داور کردارهای جانیان.
9
ای مزدا اهوره!
از آن تو بود «آرمیتی»، نیز از آن تو بود «خرد مینوی» جهان ساز؛ آنگاه که تو او را آزادی گزینش راه دادی دادی تا به رهبر راستین بگرود یا به رهبر دروغین.
10
پس او از میان آن [دو] سرور آشون و فزایندۀ «منش نیک» را به رهبری و نگاهبانی خویش برگزید.
ای مزدا!
رهبر فریفتار، هر چند که خود راپاک وانمود کند، نمی تواند پیام آور تو باشد.
11
ای مزدا!
آنگاه که تو در آ؛از، تن و «دین» ما را بیافریدی و ازمنش خویش، [ما را] خرد بخشید، آنگاه که جان ما را تن پدید آوردی، آنگاه که ما را نیروی کارورزی و گفتار راهنما ارزانی داشتی، [از ما

خواستی که ] هرکس باور خویش را به آزاد کامی بپذیرد.
12
پس هرکس – خواه دروغ گفتار، خواه راست گفتار، خواه نادان، خواه دانا از دل و منش خویش ، بانگ بر آورد.
«آرمیتی» هرجا که اندیشه در پرسش و دودلی باشد، رهنمونی می¬کند.
13
ای مزدا!
هنگامی که آشکارا یا نهان پرسشی می شود و یا [کسی[ برای رهایی از گناهی خرد، سزایی کلان را بر می تابد، تو آن را با چشمان تیزبین خودمی پایی و همه را در پرتو «اشه» بدرستی می بینی.
14
ای اهوره!
این [همه] را از تو می پرسم: بدرستی [بازگوی که] چگونه گذشته است و چگونه خواهد گذشت؟ اشونان و پیروان «دروج» را چه پاداش [و پادافره ا] ی دردفتر زندگانی نوشته خواهد شد؟
ای مزدا!
این [همه] درشمار پسین چگونه خواهد بود؟
15
ای اهوره!
این را [از تو] می پرسم: چیست سزای کسی که نیروی دروند بدکنش را بیفزاید [وکسی] که در زندگی [خویش]هنری [جز] جدایی افگندن میان رهبر درست کردار و گروه مردم ندارد؟
16
ای مزدا اهوره!
این را [از تو] می رسم: آیا کسی که به نیک آگاهی، برای [افزایش] توانایی خانمان یا روستا یا سرزمین و پیشرفت«اشه» بکوشد، به تو خواهد پیوست؟
کی او] چنین خواهد شد وبا کدامین کردار؟
17
کدام یک از دو – اشون یا دروند – بهترین [راه] را برگزیده است؟
دانای روشن بین باید دانشجو را بیاگاهاند.
مبادا نادان [کسی را]بفریبد و گمراه کند.
ای مزدا اهوره!
تو [ما را] آموزگار «منش نیک» باش.
18
پس هیچ یک از شما به گفتار و اموزش دروند که خانمان و روستا و سرزمین را به ویرانی وتباهی می کشاند، گوش فرا مدهید و با رزم افزار در برابر آنان بایستید.
19
به [گفتار] کسی گوش فرا دهید که به «اشه» می اندیشد، بدان فرانه ای که در مان بخش زندگی است؛ [بدان کسی که] در گفتار راستین ، توانا و گشاده زبان است.
ای مزدا اهوره!
با«آذر» فروزان خویش، واپسین جایگاه هر دو گروه را آشکار کن.
20
آن کسی که به سوی اشون آید، در آینده جایگاه او روشنایی خواهد بود.
[اما] تیرگی ماندگار دیر پای و کورسویی و بانگ «دریغا»یی، براستی چنین خواهد بود [سرانجام] زندگی دروندان که «دینـ و کردارشان، آنان را بدان جا خواهد کشاند.
21
«مزدا اهوره» با خداوندی و روری خویش و پیوستگی پایدار با«اشه» و «رسایی» و «جاودانگی»، شهریاری مینوی» و « منش نیک» را به کسی خواهد بخشید، ک در اندیشه و کردار، دوست اوست.
22
این [سخن] برای آن کسی که نیک آگاه است و با «مش نیک» آن را در می¬یابد ، آشکار است.
اوست که با «شهریاری مینوی» و با گفتار و کردار [خویش] «اشه» را نگاهداری می¬کند.
ای مزدا اهوره!
اوست که کارگزارترین یاور تو به شمار می¬آید.

یسنه، هات 32
1
ای مزدا اهوره!
خویشاوندان وهمکاران و یاوران [من] برای دست یابی به شادمانی و بهروزی، از خواستاران تواند.
ای دیو [یسنـ] ـان!
شما نیز با همان منش، او را خواستار باشید.
[بشود که] پیام رسان تو باشیم [و] آنان را که با تو می ستیزند، [از کارا] باز داریم.
2
«مزاد اهوره»ی با «منس نیک» یگانه، در پرتو «شهریاری مینوی» [خویش ] بدانان پاسخ گفت:
-«اشه»ی تابناک را که دوست نیک «سپدارمنذ» است، برای شما برگزیده ام . باشد که او را از آن شما شود.
3
ای دیوان !
شما همه از تبار «منش زشتـ»»ـید و آن کس که دیرزمانی شما را می پرستید، از دروغ و خودستایی است. [هم] از این روست که بدین کردار فریبکارانه [تان] در هفت بوم[جهان[ به بدی نامبردار شده¬اید.

4
بدین سان، شما [اندیشۀ] مردمان را [چنن] آشفته اید که بدترین کارها را می ورزند و از دوستان دیوان شناخته می شوند.
[آنان] از «منش نیک» دوری می گزینند واز خرد «مزدا اهوره» و «اشه» روی بر می تابند.
5
اینچنین شما با اندیشه و گفتا روکردار بد که «منش زشت» برای تباهی [جهان] به شما و ردوندان آموخت، مردمان را فریفتید واز زندگی خوب و جاودان بی بهره کردید.
6
ای اهوره!
او از گناهکاری بسیار، کامیاب شد و با چنین [رفتری] تا بدین پایه به نامبرداری رسید؛ اما تو همه چیز را به یاد داری و با«بهترین منش» [از سزای او] آگاهی.
ای مزدا!
فرمان تو آموزش «اشه» با«شهریاری مینوی» تو روا خواهد شد.
7
هیچ کدام از این گناهکاران در نمی یابند که کامیابی – همان گونه که زندگی به ما آموخته و بدانسان که با [آزمون] آهن گذاران گفته شده- به کار وکوشش [بازبسته است].

ای مزدا اهوره!
تو از سرانجام آنان آگاه تری.
8
«جم و یونگهان» نیز- که برای خشنودی مردمان خویشتن، خداوند جهان را خوار شمرد- از این گناهکاران نامبردار است .
ای مزدا؟
من به واپسین داوری تو دربارۀ همۀ آنان بی گمانم.
9
آموزگار بد با آموزش خویش، سخن [ایزدی] را بر می گرداند و خردزندگی را تباه می¬کند.
او براستی [مردمان را] از سرمایۀ گرانبهای راستی و «منش نیک» بی بهره می¬کند.
ای مزدا! ای اشه!
بدین سخنان که از «مینو»ی من [بر می¬آید]، نزد شما گله می¬گزارم.
10
براستی او ، هنگامی که دیدن زمین و خورشید با دو چشم را بدترین [گناه] می¬خواند ، [همان] کسی است که سخن [ایزدی] را بر می¬گرداند.
او[ست که] دانا را [به جرگۀ] دروند [ان] درمی¬آورد. او[ست که] کشتزارها را ویران می¬کند. او [ست که] رزم افزار به روی اشونان می کشد.
11
براستی آنانند که زندگی را تباه می کنند. آنانند که دروندان رابزرگ می¬شمارند و زنان و مدان بزرگوار را از رسیدن به دهش [ایزدی] باز می¬دارند.
ای مزدا!
آنان اشونان را از «بهترین منش» روی گردان می کنند.
12
آنان با آموزشهای خود، مردمان را از بهترین کردار باز می¬دارند.
آنان زندگی جهانیان را با گفتار فریبنده پریشان می¬کنند.
آنان «گرهم» و یاران وی «کرپان» و شهریاری خواستاران «دروج» را بر «اشه» برتری می¬دهند.
«مزدا» [آنان را ] پادافره بر نهاده است.
13
ای مزدا!
«گرهم» هر اندازه هم که آرزومند بدست آوردن شهریاری در پناه «بدترین منش» باشد، سرانجام تباه کنندۀ زندگی [خود] خواهد بود
آنگاه آنان آرزومندانه خواستار پیام پیام آور خواهندشد که «اشه» را در برابر هراس انگیزی وی نگاهبانی می¬کند.
14
«گرهم» و «کوی» ها از دیرباز برای به ستوه آوردن وی خرد و نیروی خویش را بکارگرفته اند.
آنان بر آن شدند که از دروندان یاری خواهند و گفتند که زندگی باید به تباهی کشانده شود تا «دوردارندۀ مرگ» به یاری[شان] برانگیخته شود.
15
بدین سان «گرپان» و «کوی»ها براستی به دست همانان که هیچ گاه زندگی و فرمانروایی آزاد را برایشان روا نمی داشتند، تباه خواهند شد.
آنان را این دو به سرای «منش نیک» خواهند برد.
16
براستی بهرتین چیزها آموزش راستین و هوشمندانۀ مردی دین آگاه است.
ای مزدا اهوره!
تو بر همۀ آنان که سر آزار مرا دارند و هراسانم می کنند، فرمان می رانی. هم از این روست که دشمنی دروندان را از دوستان تو باز خواهم داشت.

یسنه، هات 34
1
ای مزدا اهوره!
گفتار و کردار و پرستشی که با آنها به مردمان «جاودانگی» و «اشه» و «شهریاری مینوی» و«رسایی» می¬بخشی، همه را نخست نزد تو نیاز می¬آورم.
2
ای مزدا!
ورجاوند مرد نیک منشی که روانش به «اشه» پیوسته است، همۀ اندیشه و کردار [خویش] را تنها [به تو] نیاز می¬کند.
[بشود که] ستایش سرایان و نیازیش کنان به تو نزدیک شویم.
3
ای اهوره؟
آنچه را شایستۀ تو و «اشه» است ، با نماز بجای می¬آوریم [تا] همۀ جهانیان با «منش نیک» در «شهریاری مینوی» [تو] به «رسایی» رسند.
ای مزدا!
براستی نیک آگاه هماره از دهش تو برخوردار می¬شود.
4
ای مزدا اهوره؟
در پرتو «اشه»، «آذر» نیرومند ترا خواهانیم که جاودانه و تواناست و دوستان را پیوسته آشکارا یاری می¬رساند وآزار و گناه دشمنان را در چشم برهم زدنی نمایان می¬کند.
5
ای مزدا!
چه بزرگ است «شهریاری مینوی» تو!
چه اندازه آرزومندمکه به تو بپیوندم و در پرتو «اشه» و «منش نیک»، درویشان ترا پناه بخشم!
شما را برتر از همه می¬خوانم و از دیوان ومردمان آزار دهنده، دوری می¬گزینم.
6
ای مزدا! ای اشه! ای منش نیک!
چون شما براستی چنین هستید ، پس را در همۀ دگرگونیهای زندگی این جهانی، چنان رهنمونی کنید که با ستایش و نیایشی از ژرفای دل، به سوی شما آیم.
7
ای مزدا!
کجایند آن رادمردانی که آموزشهای ارجمند ترا با «مش نیک» دریافته اند و با همۀ سختی و آزار [ی که می¬کشند]، هوشیارانه آنها را بکار می¬برند؟
من جز تو کسی را نمی شناسم. پس در پرتو «اشه»، ما را پناه بخش.

8
ای مزدا!
براستی آنان با این کردارها، ما را می هراسانند؛ چرا که نیرومندانشان برای ناتوانان، تباهی و ویرانی می¬آورند و با فرمان تو دشمنی ¬می ورزند.
آنان هیچ گاه به «اشه» نمی اندیشند و از «منش نکی» روی می¬گردانند.
9
ای مزدا!
آنان با بدکرداری و نا آگاهی از «منش نیک»، «سپندارمذ» ترا – که نزد دانایان بزرگور است- کوچک می¬شمارند.
آنان از «اشه» چنان دور خواهند ماند که تباهکاران نا فرهیخته از ما.
10
خردمند آنان را اندرز داد که با «منش نیک» کارکنند و آگاه باشند که «سپندارمذ»، سرچشمۀ راستین «اشه» است.
ای مزدا اهوره!
آنان اگر این [آموزش تو] را دریابند، همه به «شهریاری مینوی» تو [راه خواهند یافت].
11
اینک «رسایی» و «جاودانگی» - دهشهای دو گانۀ تو – به روشنایی راه می¬نمایند و «اشه»

و«منش نیک» و «آرمیتی»، زندگانی دیرپای [ارزانی می¬دارند] و «شهریاری مینوی» را می-افزایند.
ای مزدا!
تو ا اینها ، ستیهندگان با دشمنانت را پیروزی می¬بخشی.
12
ای مزدا!
داد تو چیست؟ خواستار چیستی؟ کدامین ستایش و کدامین نیایش را [سزاوار می شناسی]؟
فراگوی تا[مردمان] بشنوند و پاداش [پیروی از] آموزشهای ترا دریابند.
در پرتو «اشه» به ما بیاموز که راه هموار «منش نیک» چگونه است....
13
ای مزدا اهوره!
.... آن راه «منش نیک» که به من نمودی، همان راه آموزش رهانندگان است که [تنها] کردار نیک د پرتو «اشه» مایۀ شادمانی خواهد شد؛ [راهی که] نیک آگاهان را برنهادی.
14
ای مزدا اهوره!
بی گمان این [پاداش آرمانی] را به تن وجان کسانی ارزانی می¬داری که با «منش نیک» کار
می¬کنند و در پرتو «اشه»، آموزش خرد نیک ترا بدرستی به پیش می برند و خواست ترا بر می¬

آورند وبرای پیشرفت جهان می¬کوشند.
15
ای مزدا!
مرا از بهترین گفتارها و کردارها بیاگاهان تا براستی در پرتو «اشه» با «منش نیک» و به آزاد کامی ترا بستایم.
ای اهوره!
با «شهریاری مینوی» خویش و به خواست خود، زندگانی نو سرشار از «اشه» را به ما ارزانی دار.

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سرود چهارم وهوخشترگاه
یسنه، هات 51
1
ای مزدا؟
«شهریاری مینوی» نیک تو- شایان ترین بخشش آرمانی در پرتو «اشه» - از آن کسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
اکنون و از این پس، تنها به [برآمدن] این [آرزوها] خواهم کوشید.
2
ای مزدا اهوره!
این کردارها را نخست به تو و «اشه» و «آرمیتی» نیاز می¬کنم.
تو [نیز] توانگری و «شهریاری مینوی» خویش را به من بنمای ونیایشگر خود را در پرتو «منش نیک» ، رستگاری بخش.
3
ای مزدا اهوره!
آنان که [همه] با هم در کردار به تو پیوسته اند ، به سخن تو گوش فرا می¬دهند .
تو با گفتار «اشه» و آموزش«منش نیک» ، آنان را نخستین آموزگاری.
4
ای مزدا؟
کجاست مهر بیکران تو به پرستشگرانت؟
کجا آمرزش تو روان است؟
کجا از [یاری] «اشه» برخوردار توان شد؟
کجاست «سپندارمذ»؟
کجاست «بهترین منش»؟
کجاست «شهریاری مینوی» تو؟
5
همۀ اینها را [از تو] می¬پرسم:
چگونه رهبر درست کردار و نیک خردی که [ترا] نماز می گزارد و داد ورزورد راستی وتوانا و بخشنده است، می تواند در پرتو «اشه» جهان را به پیش بردو آبادان کند؟
6
«مزدا اهوره» با «شهریاری مینوی» [خویش] آنچه را از به، بهتر است بدان کس بخشد که خواست وی را برآورد و در پایان گردش گیتی، آنچه را از بد، بدتر است به کسی دهد که به آبادانی جهان نکوشیده باشد.
7
ای مزدا! ای آن که زمین و آب و گیاه را آفریدی!
مرابا سپندترین مینو» [ی خویش] «رسایی» و «جاودانگی» بخش و در پرتو « منش نیک»، توش و توان [و] پایداری [ارزانی دار و] از آموزشهای خود بهره مند کن.
8
ای مزدا!
اینکه بدرستی از سوی تو سخن می¬گویم؛ [بدان سان که باید به مردم دانا گفت:
تیره روزی از ان دروند است و بهروزی بهرۀ کسی شود که پای بند«اشه» است.
بی گمان کسی که این «منثره» را به دانایان باز گوید، شادمان خواهد بود.
9
ای مزدا!
تو با «آذر» فروزان و آهن گدازان، هر دو گروه را [خواهی آزمود و ]پاداش [وپادافره] خواهی داد و نشانی [از این فرمان] در زندگی خواهی گذاشت که:
رنج وزیان درو ند را و شادمانی و سود، اشون راست.
10
ای مزدا!
کسی که جز این [فرمان را پیروی کند]، زادۀ جهان «دروج» و دژ آگاه است و به تباهی جهان
می کوشد.
من «اشه» را به سوی خود و پیروانم همی خوانم تا با پاداش نیک در رسد.
11
ای مزدا!
کیست مردی که دوست «سپیتمان زرتشت» است؟
-کسی [است] که با «اشه» همپرسگی کند و به «سپندارمذ» روی آورد.
-کسی [است] که براستی و با پارسایی و «منش نیک»، به هواداری از «مگه» بیندیشد.
12
فریفتگان راه «کوی« درگذرگاه جهان ، مرا – که «زرتشت سپیتمان»ام – خشنود نمی کنند؛ زیرا آنان کامروایی خویش را در [کنشهای] این [جهان استومتد] می جویندن و نه در شور وجوشهای مینوی.
13
بدین سان، دروند که با گفتار و کردارش، از راه «اشه» روی برتافته و «دین» راست راهان را دچار پریشانی کرده است، روانش در «گدرگاه داوری»، آشکارا او را سرزنش خواهد کرد.
14
«کر پان» پیرو فرمان و داد آباد کردن [جهان] نیستند. آنان با آموزشها و کردارهای خویش، آباد کنندگان جهان را به تباهی می کشانند.
چنین آموزشهایی است که سرانجام، آنان را به «کنام دروج» درهمون خواهد شد.
15
مزدی که «زرتشت» به «مگونان» نوید داده، [در آمدن به] «گر زمان» است؛ آنجا که از آغاز، سرای «مزدا اهوره» بوده است.
این است [آن رستگاری] که در پرتو «منش نیک» و بخشش «اشه» به شما نوید می¬دهم.
16
«کی گشتاسپ» با نیروی « مگه» و سرودهای « منش نیک» به دانشی دست یافت که «مزدا اهوره»ی پاک، در پرتو «اشه» برنهاده است و [با آن] ما را به بهروزی رهنمون خواهد شد.

17
«فرشوشتر هوگو» گوهر والای هستی خود را برای «دین» نیک [خویش] با شیفتگی به من سپرده است.
«مزدا اهوره»ی توانا، آرزوی او را برای دست یابی بر دارایی «اشه» برآوراد!
18
«جاماسپ هوگو»ی فرزانه که خواهان فره [مندی] است، در پرتو «اشه»، آن دانش را برگزید و با «منش نیک» به «شهریاری مینوی» دست یافت.
ای مزدا اهوره!
آن [دانش] را به من نیز – که به تو دل بسته و پناهیده ام – ارزانی دار.
19
ای مرد- «مدیوماه سپیتمان» - که با دین آگاهی در راه زندگی مینوی می کوشد و خود را به من سپرده است، با کردار خویش، جهانیان را از داد «مزدا» خواهد آگاهانید و جهان را بهتر خواهد کرد.

20
ای کسانی که همه همکام [یکدیگر]ید!
«اشه» و «منش نیک» را که از آموزش [آن]، «آرمیتی» فزونی خواهد گرفت، به ما ارزانی دارید.
شما را درنماز می ستاییم واز «مزدا» خواستاریم که به ما رامش بخشد.
21
«آرمیتی» آدمی را پاکی می¬بخشد[او] او با دانش [و]گفتار [و] کردار [و] «دین» [خویش]، «اشه» را می¬افزاید.
«مزدا اهوره» [اورا] در پرتو «منش نیک» و «شهریاری مینوی» خواهد بخشید.
من [نیز] این پاداش نیک را خواستارم.
22
«مزدا اهوره» کسانی را که در پرتو «اشه» بهرتین پرستشها را بجای می¬آورندريال می¬شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده¬اد و هستند، به نام می¬ستایم و با در ود[بدانان] نزدیک می¬شوم.

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
دفتر دوم یسنه

1
«اشم و هو....»: اشه بهترین نیکی [و مایۀ] بهروزی است. بهروزی از آن کسی است که درست کردار [و خواستار] بهترین اشه است.
«فروزانه....» : من خستویم که مزدا پرست، زرتشتیريال دیو ستیز و اهورایی کیشم.
«هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
«ساونگهی» و «ویسیه»ی اشونريال ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
2
آذر پسر اهوره مزدا
خشنودی ترا ای آذر پسر اهوره مزدا، ستایش ونیایش وخشنودی و آفرین.
3
«یثه اهو و یریو...» که «زوت» مرا بگوید.
«آثارتوش آشات چیت هچا...» که پارسا مرد دانا بگوید.
«اشم و هو....»
«یثه اهو و یریو...»: همان گونه که او رد برگزیده و آرمانی جهانی (آهو)ست رد مینوی (رتو) و بنیاد گذار کردارها و اندیشه های نیک زندگانی در راه مزداست.
شهریاری از آن اهوره است. اهوره است که او را به نگاهبانی درویشان برگماشت.
4
«فرستویه...» اندیشۀ نیک و گفتار نیک و کردار نیک را فرا می ستایم.
از آنچه در [پهنۀ] اندیشیدن و گفتن و کردن است، اندیشۀ نیک و گفتار نیک و کردار نیک را می¬پذیرم.
من همۀ اندیشۀ بد و گفتار بد و کردار بد را فرو می¬گذارم.
5
ای امشاسپندان!
من ستایش و نیایش [خویش را] با اندیشه، با گفتار، با کردار، با تن وجان خویش به سوی شما فراز می¬آورم.
6
من نماز «اشه» می گزارم.
«اشم و هو....ـ
7
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیوستیز واهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ساونگهی و ویسیه¬ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه و «گهنبار» وسال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
8
اهوره مزدای رایومند فرهمند، آمشا سپندان، مهر فراخ چراگاه و رام بخشندۀچراگاه خوب....
9
«خورشید» جاودانۀ رایومند تیز اسب، «اندروای» زبر دست، دیدبان دیگر آفریدگان، آنچه از تو – ای اندر وای – که از سپند مینوست، راست¬ترین دانش مزدا آفریدۀ اشون دین نیک مزداپرستی...
10
«منثره»ی ورجاوند کار آمد، داد دیوستزی، زرتشتی، روش دیرین، دین نیک مزدا پرستی، باور داشتن به «منثره»، هوش دریافت دین مزداپرستی، آگاهی از «منثره»، دذانش سرشتی مزدا آفریده، دانش آموزشی مزدا داده....
11
آذر اهوره مزدا
ای آذر اهوره مزدا!
تو وهمۀ آتشها، کوه «اوشیدرن» مزدا آفریده و بخشنده آسایش اشه...
12
همۀ ایزدان اشون مینوی وجهانی، فروشی های نیرومند پیروز اشونان، فروشی های نخستین آموزگاران کیش، فروشی¬های نیاکان....
خشنودی شما را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین.
13
[زوت:]
« ریثه آهوو یریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو...» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
«اشم و هو....»
14
خشنودی اهوره مزدا و شکست اهریمن را، آنچه با خواست اهوره مزدا سازگارتر است آشکار شود.
«اشم وهو ....»
15
«یثه اهوو یریو...»

هات 1
1
[زوت و راسپی:]
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می آورم دادار اهوره مزدای را یومند فره مند، بزرگترین و زیباترین و استوارترین و خردمندترین و برزمند ترین و «سپندترین» را.
[آن] نیک منش بسیار رامش بخشنده، آن «سپندترین» که ما را بیافرید. آن که مارا پیکر هستی بخشید. آن که ما را بپروراند.
2
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم بهمن واردیبهشت و شهریور و سپندارمذ و خرداد و امرداد وگوش تشن وگوشورون و آذر اهوره مزدا – تخشاترین امشا سپندان – را.
3
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [یزدان] گاهها، ردان اشه را. هاونی اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم مهر فراخ چراگاه، [آن] هزار گوش ده هزار چشم، [آن] ایزد نامبردار را و رام بخشندۀ چراگاه خوب را.
4
[زوت:]
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «رپیثوین» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «فرادت فشو» و «زنتوم» اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را.
5
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «ازیرین» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «فرادت ویر» و «دخیوم» اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم رد بزرگوار «نپات اپام» وآبهای مزدا آفریده را.
6
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «اویسروثریم» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «فرادت ویسپم» و «زرتشتوم» اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجا می¬آورم فروشی های آشونان را، زنان و گروه فرزندان آنان را .
«یایریه هوشیتی» را، «ام»ی نیک آفریدۀ برزمند را، «بهرام» اهوره آفریده و «او پرتاب» پیروز را.
7
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «اشهین» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «برجیه» و «نمانیه»ی اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «سروش» پارسای پاداش بخش پیروی گیتی افزای را و «رشن» راست ترین و «ارشتاد» گیتی افزای وجهان پرور را.
8
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [یزدان] ماه و «اندرماه» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «پر ماه» و «ویشپتت»ی اشون، ردان آشونی را.
9
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [ایزدان] «گهنبار»ها، ردان اشونی را و «میدیوزرم» اشون، رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «میدیوشم» اشون، ردان آشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «پتیه شهیم» اشون ، رد اشونی را
نوید [ستایش] می¬دهم
ستایش بجای می¬آورم «ایا سرم» اشون، رد اشونی را و «میدیارم» اشون، رد اشونی را و «همسپنمدم» رد اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [ایزدان] سال ، ردان اشونی را.
10
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم همۀ این ردان را که سی و سه ردان آشونی اند به پیرامون هاونی. آنان از آن بهترین اشه اند که مزدا آموخته وزرتشت گفته است.
11
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم اهوره و مهر، بزرگواران گزندنا پذیر اشون را، ستارگان آفریده شپند مینو را، ستراه «تشتر» رایومند فره مند را، «ماه» در بردارندۀ تخمۀ گاو را، خورشید تیز اسب – چشم اهوره مزدا – را، مهر، شهریار همه سرزمینها را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «هرمزد [روز]» را یومند فره مندرا.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم [ماه] فروشی های اشونان را.
12
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم ترا ای آذر، پسر اهوره مزدا و همۀ آذران را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم آبهای نیک و همۀ آبها و همۀ گیاهان مزدا آفریده را.
13
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم «منثره»ی ورجاوند کار آمد را، داد دیو ستیز را، داد زرتشتی را، روشن دیرین را، دین نیک مزدا پرستی را.
14
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم کوه اوشیدرن ی مزدا آفریدۀ بخشندۀ آسایش اشه را، همۀ کوههای بخشندۀ آسایش و بسیار بخشندۀ آسایش مزدا آفریده را، فر کیانی مزدا آفریده را، فرنا گرفتنی مزدا آفریده را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم اشی نیک را، چیستای نیک را، «ارث»ی نیک را، «رسستات» نیک را، «فر» را و پاداش مزدا آفریده را.
15
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم آفرین نیک اشون را و اشون مرد پاک ودامویش اوپمن، ایزدچیره دست دلیر را.
16
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم این جاها و روستاها وچراگاهها وخانمانها و آبشخورها وآبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و باد پاک را، ستاره وماه وخورشید و «انبران» جاودانه و همۀ آفریدگان سپند مینو را و اشون مردان و اشون زنان را که ردان اشونی اند.
17
به هاونگاه نوید[ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم رد بزرگوا اشونی را، ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها و سال را که ردان اشونی اند.
18
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم فروشی ها نیرومند پیروز اشونان را، فروشی های نخستین آموزگاران کیش را، فروشی های نیاکان را و فروشی خویش را.
19
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم همۀ ردان اشونی را.
نوید [ستایش] می¬دهم.
ستایش بجای می¬آورم همۀ نیکی بخشندگان را: ایزدان اشون مینوی و جهانی را که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش و سزاوار نیایشند.

20
ای هاونی اشون، ردا اشونی.
ای ساونگهی اشون، رد اشونی.
ای زپیثوین اشون، رد اشونی.
ای آزیرین اشون، رد اشونی.
ای اویسروتریم اشون رد اشونی.
ای اشهین اشون، رد اشونی.
21
اگر ترا آزردم، اگر درمنش، اگردر گویش، اگر در کنش، اگر به خواست خویش، اگر نه به خواست خویش ترا آزردم، اینک ترا می ستایم.
اگر از تو روی گردان شدم، [دیگرباره] ترا به ستایش ونیایش نوید می¬دهم.
22
شما همه، این بزرگترین ردان اشون، ای ردان اشونی!
اگر شما را آزردم، اگر در منش، اگر در گویش، اگر در کنش ، اگر به خواست خویش، اگر نه به خواست خویش شمارا آزردم. اینک شما را می ستایم.
اگر از شما روی گردان شدم، [دیگر باره] شمارا به ستایش ونیایش نوید می¬دهم.
23
[زوت و راسپی:]

من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی ، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، ردا اشونی را ستایش ونیایش وخشنود و آفرین.
ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ردان روز وگاهها و ماه و گهنبارها و سال را ستایش ونیایش وخشنودی و آفرین.

هات 2
1
[زوت و راسپی:]
«زور» خواستارم ستایش را. «برسم» خواستارم ستایش را.
برسم خواستارم ستایش را. زور خواستارم ستایش را.
زور وبرسم خواستار ستایش را.
برسم و زور خواستار ستایش را.
بااین زور و این برسم خواستار ستایشم.
با این برسم و با این زور خواستار ستایشم.
با زور و این برسم خواستار ستایشم.
[زورت:]
با این برسم و زور و کشتی [برسم] به آیین اشه گسترده، خواستار ستایشم.
2
با این زور و برسم، خواستار ستایش اهوره مزدای اشون،رد اشونی ام ، خواستار ستایش امشاسپندان، شهریاران نیک خوب کنشم.
3
با این زور و برسم، خواستار ستایش [ایزدان] گاهها، ردان اشونی ام؛ خواستار ستایش هاونی اشون، رد اشونیام، خواستار ستایش ساونگهی و ویسه ی اشون،ردان اشونی¬ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش مهر فراخ چراگاه،[آن] هزارگوش ده هزار چشم؛ [آن] ایزد نامبردار، خواستار ستایش «رام» بخشندۀ چراگاه خوبم.
4
با این زور و برسم، خواستار ستایش ر پیثوین اشون، ردان اشونی ام؛ خواستار ستایش فرادت فشو زونتوم اشون، رد اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش اردیبهشت و آذر پسر اهوره زدایم.
5
با این زور و برسم، خواستار ستایش ازیرین اشون، رد اشونی ام؛ خواستار ستایش فرادت و یر و دخیوم اشون، رد اشونی ام.
بااین زور و برسم، خواستار ستایش رد برگوار، شهریاد شیدور، اپام نپات تیز اسبم؛ خواستار ستایش آبهای مزدا آفریده اشونم.
6
با این زور و برسم، خواستار ستایش اویسروثریم اشون، رد اشونی ام؛ خواستار ستایش فرادت و یسپم و زرتشتوم اشون، ردان اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش فروشی های نیک توانای پاک اشونانم؛ خواستار ستایش زنان و گروه فرزندانم آنانم، خواستار ستایش یایریه هوشیتی ام؛ خواستار ستایش ام ی نیک آفریدۀ برزمندم؛ خواستار ستایش بهرام اهوره آفریده ام؛ خواستار ستایش اوپرتات پیروزم.


7
با این زور و برسم، خواستار ستایش برجیه ونمانیه یاشون، ردان اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای، رداشونی ام؛ با این خواستار ستایش رشن راستترینم؛ خواستار ستایش آرشتادا گیتی افزای وجهان پرورم.
8
با این زور و برسم، خواستار ستایش [ایزدان] اشون ماه،رد اشونی ام؛ خواستار ستایش اندراه اشون، رد اشونی ام، خواستار ستایش پر ماه و ویشپتث ی اشون؛ رد اشونی ام.
9
با این زور و برسم، خواستار ستایش [ایزدان] اشون گهنبارها، ردان اشونی ام؛ خواستار ستایش میدیوزرم اشون،رد اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش میدیوشم اشون؛ ردا اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش پتیه شهیم اشون ، رد اشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش ایا رم اشون، رداشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش میدیا رم اشون، رداشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش همسپتمدم اشون، رداشونی ام.
با این زور و برسم، خواستار ستایش [ایزدان] اشون سال، رداشونی ام.

10
با این زور و برسم، خواستار ستایش همۀ ردان اشونم؛ آنان که سی و سه ردان اشونی اند به پیرامون هاونی.آنان از آن بهترین اشه اند که مزدا آموخته وزرتشت گفته است.
11
با این زور و برسم، خواستار ستایش اهوره ومهر، بزرگواران گزند نا پذیر اشونم؛ خواستار ستایش ستارگان وماه وخورشیدم.
با این گیاه برسم، خواستار ستایش مهر، شهریار همۀ سرزمینهایم.
با این گیاه برسم، خواستار ستایش هرمزد[روز] رایومند فره مندم.
با این گیاه برسم، خواستار ستایش [ماه] فروشی های نیک توانای پاک اشونانم.
12
ای آذر اهورمزدا!
با این زور وبرسم خواستار ستایش تو و همۀ آذرانم.
با این زور وبرسم خواستار ستایش بهترین آبهای مزدا آفریده اشونم؛ خواستار ستایش همۀ آبهای مزاد آفریده اشونم، خواستار ستایش همۀ گیاهان مزدا آفریده اشونم.
13
با این زور وبرسم خواستار ستایش «منثره» ورجاوند کار آمدم؛ خواستار ستایش داد دیو ستیزم؛ خواستار ستایش داد زرتشتیم، خواستار ستایش روش دیرینم، خواستار ستایش دین نیک مزاد پرستی ام.

14
با این زور وبرسم خواستار ستایش کوه اوشیدرن ی مزدا آفریدۀ بخشندۀ آسایش اشه ام؛ خواستار ستایش همۀ کوهای بخشندۀ آسایش اشه و بسیار بخشندۀ آسایش اشه ی مزدا آفریده پاک، ردان اشونی ام؛ خواستار ستایش رکیانی نیرومند مزدا آفریده ام؛ خواستار ستایش فر ناگرفتنی مزدا آفریده ام.
با این زور و برسم خواستار ستایش اشی نیک، آن شیدور بزرگوار نیرومند برزند بخشنده ام؛ خواستار ستایش فر مزدا آفریده ام؛ خواستار ستایش پاداش مزدا آفریده ام.
15
با این زور و برسم خواستار ستایش آفرین نیک اشونم؛ خواستار ستایش اشون مرد پاکم، خواستار ستایش دامویش اوپمن، ایزد دلیر چیره دستم
16
با این زور و برسم خواستار ستایش این آبها و زمینها و گیاهانم؛ خواستار ستایش این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورهایم؛ خواستار ستایش اهوره مزدا، دارندۀ این روستاهایم.
17
با این زور و برسم خواستار ستایش همه بزرگترین ردانم: [ایزدان] روز و گاهها وماه وگهنبارها وسال.
با این زور و برسم، خواستار ستایش فروشی های نیک توانای پاک اشونانم.


18
با این زور و برسم، خواستار ستایش همۀ ایزدان اشونم؛خواستار ستایش همۀ ردان اشونی ام: هنگام ردی هاونی، هنگام ردی ساونگهی، هنگام ردی همۀ ردان اشون.

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 8-3
هات 3
1
اینک به هاونگاه، برسم نهاده با زور و خورش میزد، خواستار ستایش خرداد و امرداد و شیر خوشی دهنده ام؛ خشنودی اهوره مزدا و امشا سپندان را؛ خشنودی سروش پارسای پاداش بخش پیروی گیتی افزای را.
2
خواستار ستایش «هوم» و «پراهوم» ام؛ خشنودی فروشی زرتشت سپیتمان اشون را.
خواستار ستایش هیزم و بخورم؛ خشنودی ترا ای آذر پسر اهوره مزدا.
3
خواستار ستایش «هوم» ام؛ خشنودی آبهای نیک و آبهای نیک مزدا آفریده را.
خواستار ستایش آب هوم ام. خواستار ستایش شیر روانم. خواستار ستایش گیاه «هذا نیپتا» به آیین اشه نهاده ام. خواستار ستایشم؛ خشنودی آبهای مزدا آفریده را.

4
خواستار ستایش این برسم و زور و کشتی برسم به آیین اشه گسترده ام؛ خشنودی امشا سپندان را.
خواستار ستایش سخن [دربارۀ] اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیکم.
خواستار ستایش گاهانم. خواستار ستایش فرمان [ایزدی] نیک ورزیده ام . خواستار ستایش بهره ای از زندگی [دیگر سرای[ و اشونی [ و نماز] رد پسند ردانم، خشنودی ایزدان اشون مینوی وجهانی را و خشنودی روان خویش را.
5
خواستار ستایش ]ایزدان] گاهها، ردان اشونی ام.
خواستار ستایش هاونی اشون؛ رد اشونی ام.
خواستار ستایش ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی ام
خواستار ستایش مهر فراخ چراگاه، [آن] هزار گوش ده هزار چشم، [آن] ایزد نامبردار و رام بخشندۀ چراگاه خوبم.
6
خواستار ستایش رپیتوین اشون، رد اشونی ام.
خواستار ستایش فرادت فشو وزنتوم اشون؛ ردان آشونی ام.
خواستار ستایش اردیبهشت و آذر اهوره مزدایم.
7
خواستار ستایش ازیرین اشون؛ رد اشونی ام.
خواستار ستایش فرادت و ویر و دخیوم اشون، ردان اشونی ام.
خواستار ستایش رد بزرگور نپات اپام و آبهای مزدا آفریده ام.
8
خواستار ستایش اویسر وثریم اشون، رد اشونی ام.
خوستار ستایش فرادت ویسپم و زرتشتوم اشون، ردان اشونی ام.
خواستار ستایش فروشی های اشونان وزنان و گروه فرزندان آنان و یابریه هوشیتی وام ی نیک آفریده برزمند وبهرام اهوره آفریده واوپرتات پیروزم.
9
خواستار ستایش اشهین اشون، رد اشونی ام
خواستار ستایش برجیه و نمانیه ی اشون، ردان اشونی ام.
خواستار ستایش سروش پارسای پاداش بخش پیروزگیتی افزای و رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای وجهان پرورم.
10
خواستار ستایش [ایزدان] ماه، ردان اشونی¬ام.
خواستار ستایش اندرماه اشون، رد اشونی¬ام.
خواستار ستایش پرماه، و ویشپتث ی اشون، ردان اشونی¬ام.

11
خواستار ستایش [ایزدان] گهنبارها، ردان اشونی¬ام.
خواستار ستایش میدیوز رم اشون، رد اشونی¬ام.
خواستار ستایش میدیوشم اشون ، رد اشونی¬ام.
خواستار ستایش پتیه شهیم اشون، ردان اشونی¬ام.
خواستار ستایش ایا سرم اشون، رد اشونی¬ام.
خواستار ستایش میدیارم اشون، ردان اشونی¬ام.
خواستار ستایش همسپتمدم اشون، رد اشونی¬ام.
خواستار ستایش [ایزدان] سال، ردان اشونی¬ام.
12
خواستار ستایش همۀ این ردانم که سی و سه ردان اشون اند به پیرامون هاونی. آنان از آن بهترین اشه اند که مزدا آموخته و زرتشت گفته است.
13
خواستار ستایش اهوره ومهر، بزرگواران گزند نا پذیر اشون و ستارگان آفریدۀ سپند مینو و ستاره تشتر رایومند فره مند وماه در بردارندۀ تخمۀ گاو و خورشید تیز اسب – چشم اهوره مزدا – و مهر، شهریار همۀ سرزمینهایم.
خواستار ستایش هرمزد [روز] رایومند فره مندم.
خواستار سیتایش [ماه] فروشی های اشونانم.
14
ای آذر پسر اهوره مزدا!
خواستار ستایش تو و همۀ آذرانم.
خواستار ستایش آبهای نیک و همۀ آهای مزدا آفریده و همۀ گیاهان مزدا آفریده ام.
15
خواستار ستایش «منثره» ورجاوند کار آمدم.
خواستار ستایش ادد دیو ستیز، داد زرتشتی، روشن دیرین و دین نیک مزدا پرستی ام.
16
خواستار ستایش کوه اوشیدرن ی مزدا آفریده و بخشندۀ آسایش اشه وهمۀ کوههای بخشنده آسایش اشه و بسیار بخشندۀ آسایش اشه ی مزدا آفریده، و فرکیانی مزدا آفریده و فرنا گرفتنی مزدا آفریده ام.
خواستار ستایش اشی نیک، چیستای نیک، ارث ی نیک، رسستات نیک و فر [و] پاداش مزدا آفریده ام.
17
خواستار ستایش آفرین نیک اشون و اشون مرد پاک ودامویش اوپمن، ایزد دلیر چیره دستم.
18
خواستار ستایش این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها و آبها و زمینهای و گیاهان و این زمین و آن آسمان و باد اشون و ستاره و ماه وخورید و انبران جاودان و همۀ آفریدگان سپند

مینو، مردان و زنان اشونم که ردان اشونی اند.
19
به هاونگاه، خواستار ستایش رد بزرگوار اشونی ام. خواستار ستایش ردان روز و گاهها وماه وگهنبارها وسالم که ردان اشونی اند.
20
[زوت و راسپی:]
خواستار ستایش خورش میزد، خرداد و امرداد و شیر خوشی دهنده ام؛ خشنودی سروش پارسای دلیر «تن – منثره»ی سخت رزم افزار اهورایی، آن ایزد نامبردار را.
21
خواستار ستایش هوم و پراهوم ام؛ خشنودی فروشی زرتشت سپیتمان اشون، آن نامبردار برازندۀ ستایش و سزاوار نیایش را.
خواستار ستایش هیزم و بخورم؛ خشنودی ترا ای آذر پسر اهوره مزدا، این ایزد نامبردار.
خواستار ستایش خورش میزدم.
22
خواستار ستایش فروشی های نیرومند پیروز اشونان، فروشی های نخستین اموزگاران کیش و فروشی های نیاکانم.
23
خواستار ستایش همۀ سروان اشونی ام.
خواستار ستایش همۀ نیکی بخشندگانم: ایزدان مینوی وجهانی که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش و سزاوار نیایشند.
24
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
ساونگهی و ویسیه ی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش خشنودی و آفرین.
ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین.
[زورت:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زورت:]
«اثار توش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 4
1
این اندیشه های نیک و گفتارهای نیک و کردارهای نیک، این هومها و میزدها وزورها وبرسم به آیین اشه گسترده وگوشت خوشی دهنده، خرداد وامرداد و شیر خوشی دهنده، هوم و پراهوم و هیزم و بخور، این بهره از زندگی [دیگر سرای] واشونی و نماز رد پسند ردان وگاهان و فرمان [ایزدی] نیک بجای آورده ، [همه را ] پیکش می¬کنیم.
2
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
اهوره مزدا وسروش پارسا و امشا سپندان وفروشی اشونان و روانهای پرهیزگاران و آذر اهوره مزدا وردان بزرگوار و سراسر آفرینش اشه را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
3
اینک این همه را چنین پیشکش می کنیم:
این اندیشه های نیک و گفتارهای نیک و کردارهای نیک، اینهومها و میزدها و زورها وبرسم به آیین اشه گسترده و گوشت خوشی دهنده، خرداد وامرداد و شیر خوشی دهنده، هوم و پراهوم و هیزم و بخور، این بهره از زندگی [دیگر سرای] و اشونی و نماز رد پسند ردان و گاهان و فرمان [ایزدی] نیک بجای آورده، همه را پیشکش می¬کنیم.
4
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده وجاودان پاداش بخش را که با منش نیک بسر می برند و امشا سپند بانوان را.
5
اینک این همه را چنین پیشکش می کنیم:
افزایش این خانمان را. افزونی چارپایان و مردان اشون زادۀ این خانه را و آنان را که از این پس در این خانه زاده خواهند شد.
6
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
فروشی های نیک توانای پیروز اشونان را تا اشونان را یاری کنند.
7
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
دادار اهوره امزدا ای رایومند فره مند و مینویان و امشاسپندان راستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
8
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
[ایزدان] گاهها، ردان اشونی را و هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین.
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین.

9
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
زپیثوین اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
فرادت فشو و زنتوم اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
10
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
ازیرین اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
فرادت ویرودخیوم اشون، ردان اشون ا را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
رد بزرگوار نپات اپام و آبهای مزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
11
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
اویسروثریم اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
فرادت ویسپم و زرتشتوم اشون، ردان آشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
فروشی¬های اشونان و زنان و گروه فرزندان آنان و یا یریه هوشیتی وام ی نیک آفریده برزمند و بهرام اهوره آفریده و اوپرتات پیروز را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
12
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
اشهین اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
برجیه ونمانیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
سروش پارسای پاداش بخش پیروز گیتی افزای و رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
13
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
[ایزدان] ماه، ردان اشونی و اندرماه اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
پرماه وویشپتث ی اشون، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!

14
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
[ایزدان] گهنبارها، ردان اشونی و میدیوزرم اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
میدیوشم اشون، ردا اشونی را ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
پتیه شهیم اشون، رد اشونی راستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
ایا سرم اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
میدیارم اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
همسپتمدم اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
[ایزدان] سال، ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
15
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
همۀ این ردان را که سی و سه ردان اشونی اند به پیرامون هاونی و از آن بهترین اشه اند که مرد آموخته و زرتشت گفته است، ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
16
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
اهوره ومهر، بزرگواران گزند ناپذیر اشون و ستارگان آفریده سپند مینو و ستارۀ تشتر رایومند فره مند و ماه دربردارندۀ تخمۀ گاو و خورشید تیز اسب – چشم اهوره مزدا – ومهر شهریار همۀ سرزمینها را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
هرمزد[روز] رایومند فره مند را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
[ماه] فروشی های اشونان را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
17
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
ترا ای آذر پسر اهوره زدا و همۀ آذران را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
آبهای نیک و همۀ آهای مزدا آفریده و همۀ گیاهان مزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!

18
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
«منثره» ورجاوند کارآمد، داد دیوستیز، داد زرتشتی، روش دیرین و دین نیک مزدا پرستی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
19
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
کوه اوشیدرن ی مزدا آفریدۀ بخشندۀ آسایش اشه و همۀ کوههای بخشنده آسایش اشه و بسیار بخشندۀ آسایش اشه ی مزدا آفریده و فر کیانی مزدا آفریده و فرنا گرفتنی مزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
اشی نیک، چیستای نیک، ارث ی نیک، زسستات نیک، فر و پاداش مزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
20
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
آفرین نیک اشون و اشون مرد پاک و دامویش اوپمن، ایزد دلیر چیره دست را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
21
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبخشورها و آبها و زمینها و گیاهان و این زمین و آن آسمان و باد اشون و ستاره وماه و خورشید و انیران جاودان و همۀ آفریگان سپند مینو و همۀ مردان و زنان اشون را که ردان اشونی اند، ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
22
اینک به هاونگاه، این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
رد بزرگوار اشونی، ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها و سال را که ردان اشونی اند ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
23
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
[راسپی:]
شادمانی سروش پارسای دلیرتن – منثره ی سخت رزم افزار اهورایی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
شادمانی فروشی زرتشت سپیتمان اشون را ستایش و نیایش وخشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
شادمانی ترا ای آذر اهوره مزدا ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
24
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
فروشی های نیرومند پیروز اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش را وفروشی¬های نیاکان را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
25
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
همه ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
اینک این همه را چنین پیشکش می¬کنیم:
همۀ نیکی دهندگان را – ایزدان مینوی وچهانی که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش و سزاوار نیایشند -ا ستایش و نیایش و خشنودی آفرین!
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش را می ستاییم.
26
«بنگهه هاتم ...» : «مزدا اهوره» کسانی را که در پرتو «اشه» بهترین پرستشها را بجای می آورند، می¬شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند به نام می ستایم و با درود [بدانان] نزدیک
می شوم.


هات 5
1
[زورت:]
اینک اهوره مزدا را می ستاییم.
شهریاری و بزرگوای و آفرینش زیبای او را می ستاییم که گیتی و اشه را بیافرید، آبها وگیاهان نیک را بیافرید؛ روشنایی و زمین وهمۀ چیزهای نیک را بیافرید.
2
به شهریاری و بزرگواری و خوب کرداری وی، او را ایدون با ستایش برگزیدۀ آنان که گیتی را نگاهبانند، می ستاییم.
3
او را ایدون به نامهای پاک اهورایی و[نامهای] پسندیده مزدایی می ستاییم.
او را با دل و جان خویش می ستاییم.
او و فروشی های اشون مردان و اشون زنان را می ستاییم.
4
ایدون اردیبهشت رامی ستاییم؛ آن زیباترین امشا سپند، آن روشنی، آن سراسر نیکی را.
5
بهمن و شهریور و «دین» نیک و پاداش نیک وسپندارمذ نیک را می ستاییم.
6
«ینگهه هاتم...»

هات 6
1
دادار اهوره مزدا را می ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش را می ستاییم.
2
[ایزدان] اشون گاهها، ردان اشونی را می ستاییم.
هاونی اشون، ردا اشونی را می ستاییم.
ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را می ستاییم.
مهر فراخ چراگاه، [آن] هزارگوش ده هزار چشم، [آن] ایزد نامبردار را می ستاییم.
3
رپیثوین اشون، رد اشونی را می ستاییم.
فرادت فشو و زنتوم اشون، ردان اشونی را می ستاییم.
اردیبهشت و آذر پسر اهوره مزدا را می ستاییم.
4
ازیرین اشون، رد اشونی را می ستاییم.
فرادت ویرو دخیوم اشون، ردان اشونی را می ستاییم.
رد بزرگوار، شهریار شیدور، ایام نپات تیز اسب را می ستاییم.
آبهای مزدا اشون آفریده اشونی را می ستاییم.
5
اویسر وثریم اشون، ردا اشونی را می ستاییم.
فرادت ویسپم وزرتشتوم پاک، ردان اشونی را می ستاییم.
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم.
زنان وگروه فرزندان آنان را می ستاییم.
یایریه هوشیتی را می ستاییم.
ام ی نیک آفریده برزمند را می ستاییم.
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
اوپرتات پیروز را می ستاییم.
6
اشهین اشون، رد اشونی را می ستاییم.
برجیه و نمانیه ی اشون، ردان اشونی را می ستاییم.
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای، رد اشونی را می ستاییم.
رشن راست ترین را می ستاییم.
ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور را می ستاییم.
7
[ایزدان] اشون ماه، ردان اشونی را می ستاییم.
اندرماه اشون، رد اشونی را می ستاییم.
پرماه و ویشپتث ی اشون ردان اشونی را می ستاییم.
8
[یزدان] اشون گهنبارها، ردان اشونی را می ستاییم.
میدیوزرم اشون، رد اشونی را می ستاییم.
میدیوشم اشون، رد اشونی را می ستاییم.
پتیه شهیم اشون، رد اشونی را می ستاییم.
ایا سرم اشون ، رد اشونی را می ستاییم.
میدیارم اشون، رد اشونی را می ستاییم.
همسپتمدم اشون، رداشونی را می ستاییم.
[ایزدان] اشون سال، ردان آشونی را می ستاییم.
9
همه ردان اشونی را می ستاییم: آنان را که سی و سه ردان اشونی اند به پیرامون هاونی؛ آنان از آن بهترین اشه اند که مزدا آموخته و زرتشت گفته است.
10
اهوره ومهر، بزرگواران گزندناپذیر اشون را می ستاییم.
ستارگان و ماه و خورشید را با گیاه برسم می ستاییم.
مهر، شهریار همۀ سرزمینها را می ستاییم.
هرمرد [روز] رایومند فره مند را می ستاییم.
[ماه] فروشی های نیک توانای چاک اشونان را می ستاییم.
11
ای آذر اهوره مزدا!
ترا و همۀ آذران را می ستاییم.
بهترین آبهای نیک مزدا افریده را می ستاییم.
همۀ آبهای مزدا آفریدۀ اشون را می ستاییم.
همۀ گیاهان مزدا آفریده اشون را می ستاییم.
«منثره»ی ورجاوند کار آمد را می ستاییم.
12
داد دیو ستیز را می ستاییم.
داد زرتشتیت را می ستاییم.
روشن دیرین را می ستاییم.
دین نیک مزدا پرسشی را می ستاییم
13
کوه اوشیدرن ی مزدا آفریدۀ بخشندۀ آسایش اشه را می ستاییم.
همۀ کوههای بخشندۀ آسایش اشه و بسیار بخشندۀ آسایش مزدا آفریدۀ اشون, ردان آشونی را
می ستاییم.
فر کیانی پیروز مزدا آفریده را می ستاییم.
فرپیروز نا گرفتنی مزدا آفریده را می ستاییم.
اشی نیک، آن شیدور بزرگوار نیرومند برزمند بخشنده را می ستاییم.
فر مزدا آفریده را می ستاییم.
پاداش مزد آفریده را می ستاییم.
14
آفرین نیک اشون را می ستاییم.
اشون مرد پاک را می ستاییم.
دامویش اوپمن، ایزد دلیر چیره دست را می ستاییم.
15
این آبها و زمینها و گیاهان را می ستاییم.
این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها را می ستاییم.
اهوره مزدا، دارندۀ این روستا ها را می ستاییم.
16
[ایزدان] روز و ماه و گهنبارها وسال ، بزرگترین ردان اشونی را می ستاییم.
17
[زوت و راسپی:]
خرداد و امرداد را می ستاییم.
شیر خوشی دهنده را می ستاییم.

سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای، رد اشونی را می ستاییم.
18
هوم و پراهوم را می ستاییم.
پاداش و فروشی زرتشت سپیتمان اشون را می ستاییم.
هیزم و بخور را می ستاییم.
ترا ای آذر شون پسر اهوره مزدا، ای رد اشونی می ستاییم.
19
فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم.
20
همۀ ایزدان اشون را می ستاییم.
همۀ ردان اشونی را می ستاییم.
هنگام ردی هاونی، هنگام ردی ساونگهی و ویسیه وهنگام ردی همۀ ردان بزرگ را می ستاییم.
21
«بنگهه هاتم....»
[راسپی:]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 7
1
[زورت و راسپی:]
«اشم وهو....»
[زوت :]
به آیین اشه می¬دهم خورش میزد، خرداد، امرداد و شیر خوشی دهنده، خشنودی اهوره مزدا و امشاسپندان را؛ خشنودی سروش پارسای پاداش بخش پیروز گیتی افزای را.
2
به آیین اشه می¬دهم هوم و پراهوم، خشنودی فروشی زرتشت سپیتمان اشون را.
به آیین اشه می¬دهم هیزم و بخور، خشنودی آذر پسر اهوره مزدا را.
3
به آیین اشه می¬دهم هوم، خشنودی آبهای نیک و آبهای نیک مزدا آفریده را.
به آیین اشه می¬دهم آب هوم، به آیین اشه می¬دهم شیر روان، به آیین اشه می¬دهم گیاه هذا نئپتای به آیین اشه نهاده، خشنودی آبهای مزدا آفریده را.
4
به آیین اشه می¬دهم برسم و زور و کشتی [برسیم] به آیین اشه گسترده، خشنودی امشا سپندان را.
به آیین اشه می¬دهم سخن [دربارۀ] اندیش] نیک، گفتار نیک و کردار نیک، به آینی اشه می-دهم گاهان، به آیین اشه می¬دهم فرمان [ایزدی] نیک بجای آورده، به آیین اشه می¬دهم بهرۀ زندگی [دیگری سرای] ونماز رد پسند ردان، خشنودی ایزدان اشون مینوی و جهانی را، خشنودی روان خویش را.
5
به آیین اشه می¬دهم [ایزدان] گاهها، ردان اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم هاونی اشون ، رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم ساونگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم مهر فراخ چراگاه، [آن] هزار گوش ده هزار چشم، [آن] ایزدنامبردار و رام بخشندۀ چراگاه خوب را.
6
به آیین اشه می¬دهم ر پیثوین اشون، رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم فرادت فشو و زنتوم اشون، ردان اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را.
7
به آیین اشه می¬دهم ازیرین اشون، رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم فرادت ویر و دخیوم اشون، ردان اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم رد بزرگوار نپات اپام و آبهای مزدا آفریده را.
8
به آیین اشه می¬دهم اویسروثریم اشون ، رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم فرادت ویسپم و زرتشتوم اشون، اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم فروشی¬های اشونان و زنان و گروه فرزندان آنان و یا بریه هوشیتی و ام¬ی نیک آفریدۀ برزمند و بهرام اهوره آفریده و اوپرتات پیروز را.
9
به آیین اشه می¬دهم اشهین اشون، رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم برجیه و نمانیه¬ی اشون، ردان اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم سروش پارسای پاداش بخش پیروز گیتی افزای را و رشن راست ترین را و ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور را.
10
به آیین اشه می¬دهم [یزدان] ماه، ردان آشونی را و اندره ماه اشون، رد اشونی را و پرماه و ویشپتث ی اشون ، ردان اشونی را.
11
به آیین اشه می¬دهم [ایزدان] گهنبارها، ردان اشونی را و میدیوزرم اشون، رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم میدیوشم اشون، رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم پتیه شهیم اشون، رداشونی را.
به آیین اشه می¬دهم ایا رم اشون، رد اشونی را.

به آیین اشه می¬دهم میدیارم اشون، رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم همسپتمدم اشون رد اشونی را.
به آیین اشه می¬دهم [ایزدان] سال، ردان اشونی را.
12
به آیین اشه می¬دهم همۀ این ردان را که سی و سه ردان اشونی اند به پیرامون هاونی. آنان از آن بهترین اشه اند که مزدا آموخته و زرتشت گفته است.
13
به آیین اشه می¬دهم اهوره ومهر، بزرگواران گزند ناپذیر اشون را و ستارگان آفریدۀ سپند مینو و ستارۀ تشتر رایومند فره مند و ما در بردارندۀ تخمۀ گاو خورشید تیز اسب – چشم اهوره مزدا – و مهر، شهریار همۀ سرزمینها را.
به آیین اشه می¬دهم هرمزد [روز] را یومند فره مند را.
به آیین اشه می¬دهم [ماه] فروشی¬های اشونان را.
14
به آیین اشه می¬دهم ترا ای آذر پسر اهوره مزدا و همۀ آذران را.
به آیین اشه می¬دهم آبهای نیک و همۀ آبهای مزدا آفریده و همۀ گیاهان مزدا آفریده را.
15
به آیین اشه می¬دهم «منثره» و رجاوند کارآمد، داد دیو ستیز، داد زرتشتی، روشن دیرین و دین نیک مزدا پرستی را.

16
به آیین اشه می¬دهم کوه اوشید رن¬ی مزدا آفریدۀ بخشیدۀ آسایش اشه و همۀ کوههای بخشنده آسایش اشه و بسیار بخشندۀ آسایش مزدا افریده و فر کیانی مزدا آفریدن و فرنا گرفتنی مزدا آفریده را.
به آیین اشه می¬دهم اشی نیک را، چیستای نیک را، ارث¬ی نیک را، رسستات نیک را، فر و پاداشت مزدا آفریده را.
17
به آیین اشه می¬دهم آفرین نیک اشون و اشون مرد پاک و دامویش اوپمن، ایزد دلیر چیره دست را.
18
به آیین اشه می¬دهم این جاها و روستاها و چراگاهها و خانمانها و آبشخورها و آبها و زمینها وگیاهان و این زمین و آن آسمان و باد اشون و ستاره وماه وخورشید و انیران جاودان و همۀ آفریدگان سپند مینو مردان و زنان اشون را که ردان اشونی اند.
19
به هاونگاه به آیین اشه می¬دهم ردان اشونی را؛ ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها را که ردان اشونی اند.
20
[زوت و راسپی:]
به آیین اشه می¬دهم خورش میزد، خرداد، امرداد و شیر خوشی دهنده، خشنودی سروش اشون دلیر «تن – منثره»ی سخت رزم افزار اهورایی، ایرد نامبردار را.
21
به آیین اشه می¬دهم هوم و پراهوم، خشنودی فروشی زرتشت سپیتمان اشون، آن ایزد نامبردار را.
به آیین اشه می¬دهم هیزم و بخور، خشنودی ترا ای آذر آهوره مزدا، ای ایزد نامبردار.
22
به آیین اشه می¬دهم فروشی های نیرومند پیروز اشونان را، فروشی های نخستین آموزگاران کیش را، فروشی های نیاکان را.
23
به آیین اشه می¬دهم همه ردان پاکی را.
به آیین اشه می¬دهم همۀ نیکی بخشندگان را: ایزدان مینوی و جهانی که به آیین بهترین اشه برازندۀ ستایش و نیایشند.
24
به آیین بهترین اشه به سوی ما آید. از سود یا زیانی که او بخشد، [همه] آگاه شوند .
ای مزدا اهوره!
سرود خونان و پیام آوران تو خوانده شدیم و [آن را] پذیرفتم و به پاداشی که «دین» کسانی همچون ما را نوید دادی، خرسندیم.

25
این [پاداش] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [در جهان] مینوی، همنشین جاودانۀ تو و اردیبهشت باشیم.
«یثه اهو و یریو....»
26
«اهون ویریه....» را می¬ستاییم.
سخن درست را می¬ستاییم.
آفرین نیک اشون را می¬ستاییم.
دامویش اوپمن، ایزد دلیر چیره دست را می¬ستاییم.
خرداد و امرداد را می¬ستاییم.
شیر خوشی دهنده را می¬ستاییم.
هوم و پراهوم را می¬ستاییم.
هیزم و بخور را می¬ستاییم؛ آفرین خوانی به آفرین نیک اشون را.
27
«ینگهه هاتم ....»
28
[راسپی:]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوبد.

[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 8
1
[زورت و راسپی:]
«اشم وهو....»
به آیین اشه می¬دهم خورش میزد، خرداد، امرداد و شیر خوشی دهنده، هوم و پراهوم وهیزم و بخور؛ آفرین خوانی به ههوره مزدا را.
«اهون و یریه ....»
سخن درست، آفرین نیک اشون، دامویش اوپمن چیره دست، هوم و «منثره» و زرتشت اشون، به آیین اشه به سوی ما آیند.
2
[راسپی :]
شما ای مردمان! بخورید این میزد را. این کسانی که با اشونی و درستکاری، آن را به خویشتن ارزانی داشتید!
3
[زوت»]
ای امشا سپندان! ای دین مزدا پرستی ! ای ایزدان نیک ! ای ایزد بانوان نیک! ای آبها! ای گیاهان! ای زورها!
کسی را که درمیان مزداپرستان، خود را مزدا پرست و پیرو بهترین اشه شمارد؛ اما جهان اشه را به جادویی ویران کند، به ما نشان دهید.
4
کسی که در میان مزداپرستان برنا، سخنی را که از او خواسته اند، از بر نگوید، پادافره [گناه] جادویی بر او روا گردد.
«اشم و هو...»
«یثه اهو و یریو....»
5
ای اهوره مزدا!
بشود که به کام و خواست [خویش]، به آفریدگان خود- به آبها، به گیاهان، به همۀ نیکان اشه نژاد – شهریاری کنی!
بشود که اشه را توانایی و دروج را ناتوانی بخشی!
6
کامروا باد اشه!
ناکام باد دروج!
سپری شده برانداخته، زدوده، برده و ناکام باد درج در آفرینش سپند مینو!
7
اینک من – زرتشت – سران خانمانها و روستاها و شهرها و کشورها را برانگیزم که به دین اهورایی

زرتشتی بیندیشند و سخن گویند ورفتار کنند.
8
[راسپی:]
فراخی و آسایش آرزومندم سراسر آفرینش اشه را.
تنگی ودشواری ارزومندم سراسر آفرینش دروج را.
«اشم و هو....»
شادمانی هو ماشه پرور را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین خوانی.
[زوت:]
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
[راسپی :]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت :]
«آثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 21-19 (بغان یشت)


هات 19
1
[زوت:]
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا!ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی، ای اهوره مزدا!...
2
پیش از آفرینش آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پیش از گیاه، پیش از آذر اهوره مزدا، پیش از اشون مرد، پیش از تباهکاران و دیوان و مردمان [دروند]، پیش از سراسر زندگی این جهانی و پیش از همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟

3
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
آن سخن، «اهون و یریه....» بود که ترا در دل افگندم....
4
.................................................................................................................................................................................
5
ای سپیتمان زرتشت!
این «اهون ویریه....»ی من هرگاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود، برابر صد «گاه» برگزیدۀ دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هرگاه بادرنگ ولغزش سروده شود، برابر ده «گاه» برگزیدۀ دیگر است.
6
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهانی، برای من «اهون ویریه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژگیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند، من – اهوره مزدا – روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت – به بهترین زندگانی، به بهترین اشه، به بهترین روشنایی – برسانم.
7
ای سپیتمان زرتشت!
کسی که در زندگی این جهان، برای من «اهون ویریه....: را باژگیرد و پاره ای از آن را – نیم یا سه یک یا چهار یک یا پنج یک آن را – نخواند، من- اهوره مزدا – روانش را از بهشت دور کنم. من اورا به اندازۀ درازا و پهنای این زمین، از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است، پهناست.
8
من در آغاز، واژگانی را که «اهو» و «رتو» در میان آنهاست، فرو خواندم، پیش از آفرینش آسمان برین، پیش از آب، پیش از زمین ، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهار پا، پیش از زایش مرد اشون دو پا، پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشا سپندان.
9
از میان آن دو مینوی نخستین، سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست و خواهد بود، با گفتار «شیوثننم انگهوش مزدایی» برای من برخواند.
10
و این سخن، درمیان سخنان، کارآمدترین سخنی است که گفته شده و برزبان آورده شده و خوانده شده است.
این سخن را چندان توانایی است که اگر همۀ [مردمان] جهان استومند، آن را بیاموزند و به یاد بسپارند، خود را از مرگ رهایی توانند داد.
11
این سخن ما گفته شده است تا هریک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و

بدان بیندیشد.
12
«یثه»: چنین گوید که زرتشت را «اهو» و «رتو» شناختند.
«اثا»: چنین گوید که او – اهوره مزدا- نیز در نخستین اندیشه، نزد آفریدگان جهان چنین است.
«یثه»: آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است.
«اثا: : چنین گوید که آفرینش، او راست.
13
«ونگهوش» : سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب، از آن مزداست.
«دزدا مننگهو» : چنین گوید که آموزگار منش نیک است.
«شیوثننم» : «اهو» را نشان می دهد.
14
از واژۀ «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفرینش اوراست.
از واژه «خششرم اهورهیی» چنین برمی آید که : ای مزدا! شهریاری مینوی از آن تست.
واژه های «دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان، دوست سپیتمان زرتشت است.
«یثه اهو و یریو....» پنج آموزش دین را در بر می گیرد.
«یثه اهو و یریو....» سراسر «منثره» و سخن اهوره مزداست.

15
اهوره مزدای بهتر، «اهون ویریه...» را بسرود. [آن خدای] بهتر، همۀ [آفرینش نیک] را بیافرید.
اهریمن به تنگ آمد. اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت:
نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه «دین» و نه روان ما دو[مینو] با هم سازگارند.
16
این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد.
-کدامند [سه] بخش این گفتار؟
-اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک.
17
- کدامند (چهار) پیشه؟
-آتربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور و[دست ورز] سازنده.
خویشکاری همۀ [اینان] در راست اندیشی، راست گفتاری وراست کرداری با اشون مرد پیر و رد دین پژوه، برابر است:
«کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش می برند.»
18
-کدامند پنج ردان؟
-خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر، جز ری زرتشتی)
در ری زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند.
-کدامند ردان این سرزمینها؟
- خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت.
19
-اندیشۀ نیک چیست؟
-نخستین منش پاک.
-گفتار نیک چیست؟
- سخن ورجاوند.
-کردار نیک چیسن؟
-سرود ستایش وبرتر شماری آفریدگان پاک.
20
مزدا گفت.
-به که گفت؟
- به اشون مینوی وجهانی.
- چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟
- بهترین شهریار.
- به چه کسی؟
- به اشون وبهتری که در شهریاری، خود کامه نباشد.
21
«اهون ویریه….» را می¬ستاییم.
«اهون ویریه …» را می¬ستاییم. چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده.
«ینگهه هاتم….»

هات 20
1
اهوره مزدا گفت:
«اشم و هو وهیشتم استی.»
[از این گفتار] بر می¬آید که بهترین نیکی بدو داده شود؛ چنان که دوستداری به دوستدار.
«وهو وهیشتم استی.»
اینچنین دین را [(آموزش دینی را)] کار بندد.
2
«اوشتا استی اوشتا اهمایی.»
از این سخن بر می¬آید که سراسر [دهش] اشه، هر یک از خواستاران اشه راست.
اینچنین پایدار [از این سخن] بر می¬آید که سراسر [دهش] اشه، هر یک از خواستاران اشه راست.
3
«هیت اشایی وهیشتایی اشم.»
[این سخن]، رهنمونی است به سراسر سخن ورجاوند که همۀ «منثره» در برگیرندۀ آن است.
اینچنین آموزش می¬دهد:
اشه از شهریاری مینوی [اهوره] است و ستایندگان اشه را [دهش] اشه ارزانی شودو سوشیانتها شما را اشه بخشند.
سه فرمان ایزدی – سراسر گفتار «اشم و هو….» - سخن فرو فرستاده و گفتار اهوره مزداست.
4
مزدا گفت.
-به که گفت؟
-به اشون مینوی وجهانی.
- چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟
- بهترین شهریار.
- به چه کسی؟
- به اشون وبهتری که در شهریاری، خودکامه نباشد.
5
«اشه وهیشت» را می¬ستاییم.
«اشه وهیشت» را می¬ستاییم؛ چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، به سروده، چه ستوده.
«ینگهه هاتم….»

هات 21
1
سخن ستایش زرتشت اشون [چنین است]:
«ینگهه هاتم آآت یسن پیتی.»
«ینگهه» ستایش مزدا را می¬آموزد؛ آنچنان که در داد اهوره است.
«هاتم» ستایشی را می¬آموزد که زندگی مردمان جهان را[بکار آید].
2
«یاونگهم» در این جا رهنمونی است به ستایش زنان اشون که درنیایش امشا سپندان، سپنندارمذ را در آغاز می¬ستایند.
سه فرمان ایزدی [-سراسر «ینگهه هاتم….» - ]سخن برازندۀ ستایش است.
-این ستایش، همه کسی راست؟
- ستودن امشا سپندان راست.
3
آنگاه مزدا گفت:
-بهروزی کسی را باد که از او به هرکسی بهروزی رسد!
-شهریار یگانۀ بی همتا – مزدا اهوره – اورا [چنین بهروزی] دهاد!
4
مزدا با این گفتر، چه پیامی داد؟
-پیام بهروزی داد و با واژۀ «بهروزی» به هریک از اشونانی که بوده است و هست و خواهدبود، بهترین بهروزی را پیام داد آن [خداوند] بهتر، مزدای بهتر.
به [زرتشت] اشون بهتر، پیام بهروزی داد هریک از اشونان بهتر را.
5
«ینگهه هاتم....» خوب ستودۀ پاک را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»

هات 22
1
«اشم وهو....»
اینک برسم و زور نهاده¬ایم دادار اهوره مزدای را یومند فره مندو آمشا سپندان را.
این هوم به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این شیر روان به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
این گیاه «هذا نئپتا»ی به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
2
با آبهای نیک، این زور آمیخته به هوم، امیخته به شیر، امیخته به «هذا نئپتا» و به آیین اشه نهاده را خواستار ستایشم.
با آبهای نیک، آب هوم را خواستار ستایشم.
هاون سنگین را خواستار ستایشم.
هاون آهنین را خواستار ستایشم.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین نیک مزدا پرستی ، سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اشون، رد اشونی و این هیزم و بخور را خواستار ستایشم.
ترا- ای آذر اهوره مزدا! – و همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد را خواستار ستایشم.

4
خشنودی اهوره مزدا، آمشا سپندان، سروش پارسا و آذر اهوره مزدا، آن رد بزرگوار اشونی را.
19-5
..............................................................................................................................................................................
22-20
[زوت و راسپی:]
..............................................................................................................................................................................
27-23
..............................................................................................................................................................................

هات 23
1
[زوت:]
خواستار ستایشم فروشی¬های آنان را که پیش از این در این خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها بودند؛ آنان که آسمان را نگاهداری کردند؛ آب را نگاهداری کردند؛ زمین را نگاهداری کردند؛ جانور را نگاهداری کردند؛ کودک را در زهدانما در باردار نگاهداری کردند تا نمیرد.
2
خواستار ستایشم فروشی¬های اهوره مزدا و امشا سپندان را؛ فروشی¬های همۀ ایردان اشون مینوی را.
خواستار ستایشم فروشی¬های گیومرت، زرتشت سپیتمان، کی گشتاسپ، ایست واستر – پسر زرتشت – و فروشی¬های پاک همۀ نخستین آموزگاران کیش را.
3
خواستار ستایشم فروشی¬های هر یک از اشونان هر زمانی را که بر این زمین مرده است. فروشی-های اشونان را -–چه زن، چه نوجوان، چه دوشیزه – که درکار وکوشش بسر بردندو از این خانه در گذشتند واینک به امید ستایش نیک و پاداشند.
4
خواستار ستایشم فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را.
خواستار ستایشم فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش، فروشی¬های نیاکان و فروشی روان خویش را.
خواستار ستایشم، همۀ ردان اشونی، همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش وسزاوار نیایشند.
5
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی وآفرین!
ساونگهی و ویسیه¬ی اشون، ردان اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
[زوت:]
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 23
1
[زوت:]
خواستار ستایشم فروشی¬های آنان را که پیش از این در این خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها بودند؛ آنان که آسمان را نگاهداری کردند؛ آب را نگاهداری کردند؛ زمین را نگاهداری کردند؛ جانور را نگاهداری کردند؛ کودک را در زهدانما در باردار نگاهداری کردند تا نمیرد.
2
خواستار ستایشم فروشی¬های اهوره مزدا و امشا سپندان را؛ فروشی¬های همۀ ایردان اشون مینوی را.
خواستار ستایشم فروشی¬های گیومرت، زرتشت سپیتمان، کی گشتاسپ، ایست واستر – پسر زرتشت – و فروشی¬های پاک همۀ نخستین آموزگاران کیش را.
3
خواستار ستایشم فروشی¬های هر یک از اشونان هر زمانی را که بر این زمین مرده است. فروشی-های اشونان را -–چه زن، چه نوجوان، چه دوشیزه – که درکار وکوشش بسر بردندو از این خانه در گذشتند واینک به امید ستایش نیک و پاداشند.
4
خواستار ستایشم فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را.
خواستار ستایشم فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش، فروشی¬های نیاکان و فروشی روان خویش را.
خواستار ستایشم، همۀ ردان اشونی، همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه، برازندۀ ستایش وسزاوار نیایشند.
5
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی وآفرین!
ساونگهی و ویسیه¬ی اشون، ردان اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه وگهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
[زوت:]
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 24
1
[زوت و راسپی :]
به اهوره مزدا نیاز می¬کنیم این هوم و میزد و زور و برسم به آیین اشه گسترده و گوشت خوشی دهنده وشیر روان و گیاه هذانئپتای به آیین اشه نهاده را....
2
با آبهای نیک، با این زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر، آمیخته به هذا نئپتای به آیین اشه نهاده، با آبهای نیک، آب هوم، هاون سنگین و هاون آهنین.
3
این گیاه برسم و پیوستگی به خشنودی رد، یادگیری و کاربندی دین نیک مزدا پرستی و سرودن «گاهان» و پیوستگی به خشنودی رد اشون، رد اشونی و این هیزم و بخور، ترا – ای آذر پسر اهوره مزدا! – و همۀ آفریدگان نیک اشه نژاد را پیشکش و نیاز می¬کنم.
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
4
اهوره مزدا، سروش پارسا، امشا سپندان، فروشی¬های اشونان و روانهای اشونان، آذر اهوره مزدا، ردان بزرگوار وسراسر آفرینش اشه را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
5
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
فروشی زرتشت سپیتمان اشون را که درجهان خواستار راستی شد و فروشی¬های همۀ اشونان – آن اشونانی که در گذشته¬اند ، آن اشونانی که زنده¬اندو آن مردانی که [هنوز] زاده نشده اند (سوشیانتهای نوکنندۀ گیتی) – را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
6
ای هوم ومیزد وزور وبرسم به آیین اشه گسترده وگوشت خوشی دهنده وشیر روان وگیاه هذا نئپتای به آیین اشه نهاده را...
8-7
..............................................................................................................................................................................
9
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش جاودان زنده وجاودان پاداش بخش را که با منش نیک بسر می¬برند وآمشا سپند بانوان را.
12-10
..............................................................................................................................................................................
27-13
..............................................................................................................................................................................
32-28
..............................................................................................................................................................................
33
اینک این همه را چنین نیاز می¬کنیم:
فروشی¬های نیرومند پیروز اشونان را، فروشی¬های نخستین آموزگاران کیش را، فروشی¬های نیاکان را و فروشی روان خویش را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
34
اینک این همه را نیاز می¬کنم:
همۀ ردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
اینک این همه را نیاز می¬کنم:
همۀ نیکی دهندگان – ایزدان مینوی و جهانی – را که به آیین بهترین اشه برازندۀ ستایش و سزاوار نیایشند.

هات 25
3-1
..............................................................................................................................................................................
7-4
..............................................................................................................................................................................
8
همۀ ایزدان اشون مینوی را می¬ستاییم.
همۀ ایزدان اشون جهانی را می ستاییم.

هات 26
1
..............................................................................................................................................................................
2
اینک در میان همۀ این فروشی¬های نخستین، فروشی اهوره مزدا را می ستاییم که مهترین و بهترین وزیباترین و استوارترین و خردمند ترین و برزومندترین وسپند ترین است.
3
فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم.
[فروشی¬های] امشا سپندان را می¬ستاییم؛ آن تیز بینان بزرگوار بسیار زورمند دلیر آهورایی را که ورجا وندان جاودانه¬اند.
4
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و «فروشی» نخستین آموزگاران و نخستین آموزگاران کیش، مردان وزنان اشونی را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده¬اند، می ستاییم.
«گوشورون» نیک کنش را می¬ستاییم.
5
[فروشی¬های] آنان را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده اند و فروشی گیومرت اشون را می¬ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتشت سپیتمان اشون را می¬ستاییم.
فروشی کی گشتاسپ اشون را می¬ستاییم.
فروشی ایست و استری اشون – پسر زرتشت – را می¬ستاییم.
6
اینک «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» نیاکان، مردان و زنانی را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده اند ، می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشونانی را که بوده اند و هستندو آن مردانی را که [هنوز] زاده نشده اند (سوشیانتهای نوکنندۀ گیتی) می¬ستاییم.
7
اینک روانهای درگذشتگان را می¬ستاییم.
فروشی¬ های آشونان را می¬ستاییم.
همۀ نیاکان در گذشتۀ این خاندان را از آموزگار و آموزنده – [خواه] اشون مردان، [خواه]اشون زنان – می¬ستاییم.
8
فروشی¬های همۀ آموزگاران اشون را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ آموزگاران اشون را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشون مردان را می¬ستاییم.
فروشی¬های همۀ اشون زنان را می¬ستاییم.

9
فروشی¬های همۀ فرزندان اشون را که از اشونی پدید آمده¬اند، می¬ستاییم.
فروشی¬های اشونانی را که در کشورند می¬ستاییم.
فروشی¬های اشونی را که در بیرون از کشورند می¬ستاییم.
10
فروشی¬های اشون مردان را می¬ستاییم.
فروشی¬های اشون زنان را می¬ستاییم.
همۀ فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان را از [فروشی] گیومرت تا سوشیانت پیروز می¬ستاییم.
11
[زوت و راسپی:]
همۀ فروشی¬های اشونان را می¬ستاییم.
روانهای درگذشتگان و فروشی¬های اشونان را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
[راسپی :]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت :]
«اثار توش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 27
1
اینک آن بزرگتر از همه – اهوره مزدا – را«آهو» و «رتو» بر می¬گزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو خشم خونین درفش را برافگنم؛ تا دیوان مرندری را برانیم؛ تا همۀ دیوان و دروندان «ورن» را براندازیم...
2
تا اهوره مزدای رایومند فره مند را والا بشتاسیم؛
تا آمشا سپندان را والا بشناسیم؛
تا ستارۀ رایومند فره مند، تشتر پرفروغ را والا بشناسیم؛
تا اشون مرد را والا بشناسیم؛
تا همۀ آفریدگان اشون سپند مینو را والا بشناسیم.
3
«یثه اهو ویریو....»
4
«ای مزدا!
مرا از بهترین گفتارها و کردارها بیاگاهان تا براستی در پرتو «اشه» با «منش نیک: و به آزاد کامی ترا بستایم.
ای اهوره!
با شهریاری مینوی خویش و به خواست خود، زندگانی نو وسرشار از اشه را به ما ارزانی دار.»
5
ای ایریمن گرامی!
بدین جاآی یاری مردان و زنان زرتشتی را، یاری منش نیک را، یاری هر آن «دین» را که درخور مزدی گرانبهاست!
دهش آرمانی«اشه» را که اهوره مزدا ارزانی دارد، خواستارم.
«اشم و هو .....»
6
هوم همچون مزدا توانا، آن رد اشونی، [آن اشون] پالوده و سروش نیک – که با اشی گنجور همراه است- باید هماره در این جا کوشا باشند.
7
ما می آموزیم «اهون ویریه...»ی فرخندۀ ... به آیین اشه سروده را؛ هاون به ایین اشه بکار انداخته وسخن راست گفته را.
اینچنین، آنها فرخنده تر شوند.
8
«ای مزدا اهوره! ای تواناترین! ای آرمیتی! ای اشهی گیتی افزای! ای منش نیک! ای شهریاری مینوی؟
به من گوش فرا دهید و آنگاه که پاداش هر کس را می¬بخشید، بر من بخشایش آورید.
9
ای اهوره!
[خود را] به من بنمای و [درپرتو] «آرمیتی» توش و توانم ده.
ای مزدا!
به پاداش ستایشم از سپندترین «مینو» نیکویی، از «اشه» توانایی بسیار و از «منش نیک» سروری بخش.
10
ای اهوره ی تیزبین!
به شادمانی ورامش من؛ دهش بی مانند خویش را که از «شهریاری مینوی» و از «منش نیک» است، بر من آشکار کن.
ای سپندارمذ!
«دین» مرا به [یاری] «اشه» آموزش ده و روشنی بخش.
11
اینک زرتشت همۀتن و جان وگزیدۀ«منش نیک» خویش را همچون نیازی پیشکش «مزدا» می-کند و گفتار و کردار و دل آگاهی ونیروی خود را نزد «اشه» [ارمغان می¬برد].»
«اشم و هو....»

12
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.
هاونی اشون، رد اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ساونگهی و ویسیه ی اشون، اپردان اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها وسال را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین!
13
«یثه اهو ویریو....»
14
«اشم و هو....»
15
«اهون ویریه....»را می ستاییم.
اردیبهشت زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»


زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 42-35 هفت هات
هات 35
1
[زوت :]
اهوره مزدای اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خواه را می¬ستاییم.
سراسر هستی اشون مینوی و استومند را می¬ستاییم.
به فرمان اشه ی نیک، به فرمان دین نیک مزدا پرستی.
[راسپی :]
اهوره مزدای اشون....
2
[زورت:]
«هو متنم...» : اندیشۀ نیک، گفتار نیک و کردار نیک را که دراین جا ودر هرجای دیگری و رزیده شده است وورزیده خواهدشد، درود می گوییم و[خود] نیز با جان [ودل] به نیکی همی کوشیم.
3
ای اهوره مزدا! ای اردیبهشت زیبا!
این را برای خویشتن بر می¬گزینیم:
آن اندیشه و گفتار و کرداری را می ورزیم که بهترین کنشهای هر دو جهان است.
4
از پی پاداش پسین، بهترین کنش را همی گوییم به دانایان و نادانان، به شهریاران و شهروندان که جهان را آباد کنند و رامش بخشند.
5
براستی شهریاری را از آن کسی شمریم و از آن کسی دانیم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند: مزدا اهوره و اردیبهشت.
6
آنچه را که هر مرد یا زنی دانست که درست و نیک است، بر اوست که خودبکار بندد ودیگران را نیز بیاگاهاند تا آن را – آنچنان که هست – بکار بندند.
7
اینک شما را بهتر شماریم:
ستایش و نیایش اهوره مزدا و آبادانی جهان را.
اینک خود، این [کنش] را برای شما بجای آوریم و [دیگران را] نیز – آنچنان که بتوانیم- از آن بیاگاهانیم.
8
به سالاری «اشه» به همسایگی «اشه»، هریک از آفریدگان از بهترین پاداش هر دو جهان برخوردار شود.


9
این گفتار فرو فرستادۀ اهوره مزدا را با بهترین منش فراگستریم، آنگاه ترا [-ای زرتشت!-] گوینده و آموزگار آن دانیم.
10
ای اهوره!
اردیبهشت و بهمن وشهریور نیک را، پیش از پیش سرود برسرودها، بیش از پیش درود بر درودها، بیش از پیش ستایش برستایشها [افزاییم].

هات 36
1
ای مزدا اهوره!
نخست به میانجی کنش آذر و به دستیاری سپندمینوی تو، به تو نزدیک می شویم.
آذر کسی را گزند رساند که تو آزردن او را خواسته باشی.
2
ای آذر مزدا اهوره!
به خوشترین روش به سوی ما آی.
با رامش دهنده ترین شادمانی، با شایسته ترین درود، به هنگام دادستان بزرگ، به ما روی آور.
3
تویی [مایۀ] خوشی مزدا اهوره، چونان سپند مینو.
تویی [مایۀ] شادکامی او با کارآمدترین نامی که تراست.
ای آذر مزدا اهوره!
به تو نزدیک می شویم.
4
با اندیشۀ نیک، با روش درست، با گفتار و کردار دانایی نیک به تو نزدیک می¬شویم.
5
ای مزدا اهوره!
ترا نماز می بریم و سپسا می¬گزاریم.
با همۀ اندیشۀ نیک، با همۀ گفتار نیک، با همۀ کردار نیک به تو نزدیک می¬شویم.
6
ای مزدا اهوره!
زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن تو دانیم:
آن بلند [پایگاه] ترین [فروغ جهان] زبرین را که خورشیدش خوانند.
«ینگهه هاتم....»

هات 37
5-1
[زوت: ]
اینک اهوره مزدا را می¬ستاییم ......................................................................................................................

هات 38
1
اینک زمین را می¬ستاییم؛ زمینی که ما را در برگرفته است.
ای اهوره مزدا!
زنان را می¬ستاییم. زنانی را که از آن تو به شمار آیند و از بهترین اشه برخوردارند، می¬ستاییم.
2
با شور دینی، چالاکی، هشیاری و «دین» پاک، پاداش نیک و آرزوی نیک و فراونی نیک و نام نیک و بخشایش نیک را می¬ستاییم.
3
با شور دینی، چالاکی، هشیاری و «دین» پاک، پاداش نیک و آرزوی نیک و فراونی نیک و نام نیک و بخشایش نیک را می¬ستاییم.
3
اینک آبها را می¬ستاییم، آبهای فرو چکیده وگرد آمده و روان شده و خوب کنش اهورایی را.
[ای آبها!]
شما را که به خوبی روان و به خوبی در خورشناوری و به خوبی سزاوار شست و شو وبخشایش دو جهانید، [می¬ستاییم].
4
اینک با نامهایی که اهوره مزدای خوش بخش به شما آبهای نیک داده است شمارا می¬ستاییم. با آن [نامها] شمارا می¬ستاییم. با آن نامها [از شما] دوستی خواهانیم. با آن نامها نماز گزاریم. با آن نامها سپاس گزاریم.
5
ای آبهای بارور!
شمارا به یاری همی خونیم، شما را که همچون مادریدريال شما را که همچون گاوشیرده، پرستاربینوایانیدو از همۀ آشامیدنیها بهتر وخوشترید.
شما نیکان را با رادی بلند بازو بدین جا [همی خوانیم] تا دراین تنگنا ما را پاداش دهید ویاری کنید شما ای مادران زنده!
«ینگهه هاتم»

هات 39
1
اینچنین می ستاییم گوشورون و گوش تشن و روانهای خود و روانهای چارپایان را که مایۀ زندگی ما هستند، که ما برای آنهاییم و آنها برای مایند.
2
روانهای جانوران سودمند دشتی را می¬ستاییم.
اینک روانهای اشون مردان و اشون زنان را – در هر جا که زاده شده باشند – [می¬ستاییم]؛ مردان و زنانی که «دین» نیکشان برای پیروزی اشه کوشیده است و می¬کوشد و خواهد کوشید.
3
اینچنین می¬ستاییم نرینگان و مادینگان نیک را: امشا سپندان جاودان زنده و جاودان پاداش بخش را که با منش نیک بسر می¬برند و آمشا سپند بانوان را.
4
ای اهوره مزدا!
آنچنان که تو به نیکی اندیشیدی و سخن گفتی و رفتار کردی، ما اندیشه و گفتار و کردار نیک خویش را به پیشگاه تو فراز می¬آوریم.
ای مزدا اهوره!
همچنان ترا می¬ستاییم و نیایش می¬کنیم. همچنان ترا نماز می¬بریم و سپاس می¬گزاریم.
به دستیاری پیوند نیک با اشه، با پاداش نیک و با پرهیزگاری نیک، به سوی تو می¬آییم.
«ینگهه هاتم....»

هات 40
1
ای مزدا اهوره!
اینک این پاداش را به یاد آر و آرزوی ما را برآور!
ای مزدا اهوره!
آنچه را تو فرمان داده ای که پاداش دینداری کسی چون من است.
2
این [پاداش] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [در جهان] مینوی، همنشین جاودانۀ تو و اشه باشیم.
3
ای مزدا اهوره!
چنان کن که ارتشتاران به اشه بگروند [و] اشه جویند و برزیگران کوشا را به یگانگی دیر پای، پرشور و استوار دار تا با،[آتربانان] همگام باشند.
4
ای مزدا اهوره!
چنین باد که خویشاوندان و همکاران و یاوران با آنانی از شما که ما با ایشان یگانه ایم، از آن شما به شمار آیند وما از پاکان و اشونانی باشیم که آنچه را آرزو می¬کنیم، به ما ارزانی دارید.
«ینگهه هاتم....»

هات 41
1
سرودها ودرودها و نیایشها [ی خود را] به پیشگاه اهوره مزدا و اردیبهشت فراز آوریم و سزاوار وشایستۀ آنان دانیم.
2
ای مزدا اهوره! ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین!
بشود که از شهریاری نیک تو هماره بهره ور شویم!
بشود که در هر دوجهان ، شهریار نیکی بر ما مردان و زنان فرمانروایی کند!
3
ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین!
ترا فرخنده و کامیاب و ایزد از اشه برخوردار دانیم.
بشود که تو در هر دو جهان [نگاهبان] تن وجان ما باشی!
4
ای مزدا! ای در میان باشندگان، خوب کنش ترین!
بشود که پناه دیرپای ترا دریابیم و به خود ارزانی داریم!
[بشود که] به دستیاری تو، کامروا و نیرومند شویم و – آنچنان که آرزوی ماست – دیگرگاهی ما را در پناه خود گیری!

5
ای مزدا اهوره!
سرود خوانان وپیام آوران تو خوانده شدیم و [آنرا] پذیرفتیم و به پاداشی که «دین» کسانی همچون ما را نوید دادی، خورسندیم.
6
این [پاداش] را تو به ما ارزانی داشتی تا چه در زندگی کنونی و چه [در جهان] مینوی، همنشین جاودانۀ تو اشه باشیم.
7
«ینگهه هاتم....»
«هومتنم....» اندیشۀ نیک، گفتارنیک و کردار نیک را که در این جا ودر هر جای دیگری ورزیده شده است و ورزیده خواهد شد، درود می¬گوییم و [خود] نیز با جان [ودل] به نیکی همی کوشیم.
«یثه اهو ویریو....»
«اشم و هو ....»
«ینگهه هاتم ....»

هات 42
1
[زوت وراسپی:]
ای آمشا سپندان!
پاره¬های «هفت ههات» را می¬ستاییم.
آبهای چشمه [ساران] را می¬ستاییم.
آبهای گذرگاهها را می¬ستاییم.
بهم پیوستگیهای راهـ [ـها] را می¬ستاییم.
بهم آمدنهای راهـ [ـها] را می¬ستاییم.
2
کوههای آبریزان را می¬ستاییم.
دریاچه های آبزای را می¬ستاییم.
کشتزارهای سود بخش گندم را می¬ستاییم.
نگاهدار و آفریدگار را می¬ستاییم.
مزدا وزرتشت را می¬ستاییم.
3
زمین و آسمان را می¬ستاییم.
باد چالاک مزدا آفریده را می¬ستاییم.
ستیغ البرز کوه را می¬ستاییم.
زمین وهمۀ چیزهای نیک را می¬ستاییم.
4
منش نیک و روانهای اشونان را می¬ستاییم.
[ماهی] «واسی»ی «پنچا سدورا» را می¬ستاییم.
«خر»ی پاک را می¬ستاییم. که در میان دریای «فراخ کرت» ایستاده است.
دریای «فراخ کرت» را می¬ستاییم.
5
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارندۀ مرگ را می¬ستاییم.
6
آب روان ومرغ پران را می¬ستاییم.
بازگشت اتربانان را می¬ستاییم؛ آنان که به سرزمینهای دور رفته اند, به کشورهای دیگر که [آموزش] اشه را خواستارند.
همۀ امشا سپندان را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»

هات 52
1
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو...»
[زوت:]
آنچه را نیک است و آنچه را نیکتر است خوستارم برای سراسر آفرینش اشه که بوده است و هست و خواهد بود.
اشی، بخشندۀ پیروزی دیرپای، به خواست خویش یاری رساند و آرزو را برآورد.
2
[اشی] از همۀ درمانهایی که در آبها و گیاهان و چار پایان است،برخوردار است؛ اوست که ستیزه های دیوان ومردمان [دروند] را – که به زیان این خانه و خانه خدای ورزند – در هم تواند شکست.
3
دهش نیک وپاداش نیک، نیکی پیشین و پسین که پیروزی دیر پای بخشد؛ آنچنان که ما از بزرگترین و بهترین و زیباترین پاداش بهره مند شویم.
4
امشا سپندان را ستایش و نیایش می¬گزاریم وخشنود می¬کنیم و آفرین می¬خوانیم تا این خانمان را بنوازند؛ سراسر آفرینش اشه را بنوازند و سراسر آفرینش دروج را براندازند.
ای اشه!

مزدا را – که نیک خواه آفریدگان است – درود می¬گوییم.
8-5
...............................................................................................................................................................................

هات 54
1
[زوت و راسپی:]
ای ایریمن گرامی!
بدین جا آی یاری مردان و زنان زرتشتی را؛ یاری منش نیک را؛ یاری هر آن «دین»ی را که درخور پاداشی گرانبهاست.
دهش آرمانی اشه را که اهوره مزدا ارزانی دارد؛ خواستارم.
«اشم و هو....»
2
[نماز] ایریمن ایشیه را می¬ستاییم؛ [آن نماز] توانای پیروز دشمن شکن را که در میان گفتارهای اشه بزرگترین آنهاست.
«گاهان» پاک، ردان شهریار اشون را می¬ستاییم.
«ستوت یسنیه» را می¬ستاییم که نخستین داد جهان است.
«ینگهه هاتم....»

هات 55
1
[زوت:]
سراسر هستی [خویش] – تن و استخوان و جان و پیکر و توش و بوی و روان و فروشی – را فراز آوریم ودرخور پیشگاه دانیم.
اینچنین، این همه را در خور پیشگاه «گاهان» اشون؛ ردان شهریار اشون دانیم.
دانیم.
2
«گاهان» پناه و نگاهدار و خورش مینوی مایند؛ ما را روان و خوراک وپوشا کند.
«گاهان» ما را پناه و پایداری بخشند و خورش مینوی دهند؛ «گاهان» ما را روان وخوراک و پوشا کند.
بشود که «گاهان» - در جهان دیگر، پس از جدایی تن وبو [از یکدیگر] – ما را پاداش نیک، پاداش بزرگ، پاداش اشه بخشد.
3
بشود که آنان نزد ما آیند، با نیرو، با پیروزی، با تندرستی، با درمان، با فراوانی، با بالندگی، با امرزش، با یاوری، با نیک خواهی، با اشه، با رادی و با دهش، آن «ستوت یسنیه» ها، آنچنان که مزدای توانا آنان را پیروز مندو جهان آرای بیافریند. نگاهبانی جهان اشه را؛ پاسداری جهان اشه را؛ یاوری پاداش گیران را و پاداش بخشان را و سراسر افرینش اشه را.
4
هر آن اشونی را که با این نماز [ویژه] خشنودی ردان؛ خویشتن را آمرزش خواهان، به پیشگاه تو اندر آید، تو او را به [پایگاههای] اندیشۀ نیک، گفتار نیک وکردار نیک [دربهشت] رسانی.
5
اشه ومنش نیک را می¬ستاییم.
«گاهان» اشون؛ ردان شهریار را می¬ستاییم.
6
«ستوت یسنیه» را می¬ستاییم که نخستین داد جهان است؛ آن که بر شمرده شده، دوچندان گفته شده، آموخته شده، آموزش داده شده ، استوار داشته شده، ورزیده شده ، به یاد سپرده شده، از برخوانده شده، ستوده شده است وجهان هستی را به خواست خویش نو کند.
7
بخش «ستوت یسنیه» را می¬ستاییم.
«ستوت یسنیه»ی از بر خوانده شده، باژ گرفته، سروده شده وستوده شده را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»

هات 56
1
بشود که سروش در این جا باشد ستایش اهوره مزدا را؛ تواناترین اشونی که او را می¬پرستیم، در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که سروش در این جا باشد ستایش اهوره مزدا را، تواناترین اشونی که او را می-پرستیم.
2
بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک و فروشی¬های اشونانی را که ستودۀ روانهای مایند، در آغاز همچنان که در انجام.
ایدون بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک و فروشی¬های اشونانی را که ستودۀ روانهای مایند.
3
بشود که سروش در این جا باشد ستایش آبهای نیک – آن نیکان – را و امشا سپندان نیک، آن شهریاران خوب نیک کنش را و ستایش پاداش نیکی را که در خور اشونی است و ما را ارزانی شود.
بشود که سروش نیک پاداش بخش در این جا باشد ستایش آبهای نیک را، در آغاز همچنان که در انجام.
4
ایدون بشود که سورش نیک در این جا باشد ستایش ابهای نیک – آن نیکان – وامشا سپندان نیک، آن شهریاران خوب نیک کنش را و ستایش پاداش نیکی را که درخور اشونی است و ما را ارزانی شود.
بشود که سروش نیک پاداش بخش در این جا باشد ستایش آبهای نیک را.
5
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو....»
«اشم و هو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم...»


زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه ، هات 57 سروش یشت سرشب

[زوت و راسپی:]
«اشم وهو....»
خشنودی سروش اشون دلیر «تن – منثره»ی سخت رزم افزار آهورایی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین!
[زوت»]
«یثه اهو ویریو ....» که زوت مرابگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو ....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا.....» که پارسا مرددانا بگوید.
کردۀ یکم
2
[زوت و راسپی:]
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
[زوت:]
نخستین کسی که در میان آفریدگان مزدا، نزد برسم گسترده، اهورمزدا را ستود؛ امشا سپندان را ستود؛ نگهبان و آفریدگاری را ستود که سراسر آفرینش، آفریدۀ اوست.
3
«اهه ریه....» : برای فر و فروغش، برای نیرو و پیروزی اش ، برای یزدان پرستی اش ، با نماز[ی به بانگ] بلندوبا زور اورا می¬ستاییم، آن سروش پارسا را و اشی نیک بزرگوار را ونریوسنگ برزمند را.
بشود که سروش پیروز مند اشون، ما را به یاری آید.
4
سروش پارسا، رد بزرگوار را می¬ستاییم .
اهوره مزدا را می¬ستاییم که در اشونی برترین، که دراشونی سرآمد است.
همه سرودهای زرتشتی و همه کنش [های] نیک ورزیده را می¬ستاییم: آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
کردۀ دوم
5
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
6
نخستین کسی که برسم بگسترد: سه شاخه و پنج شاخه و نه شاخه تا به زانو وتا به نیمۀ پا رسنده، ستایش و نیایش وخشنودی و آفرین امشا سپندان راو
.................................................................................................................................................................................
کردۀ سوم
7
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
8
نخستین کسی که پنج «گاهان» سپیتمان زرتشت اشون را بسرود،از «پتمان» وبند وگزارش و پاسخ، ستایش ونیایش وخشنودی و آفرین امشا سپندان را.
«اهه ریه...»
کردۀ چهارم
9
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
10
کسی که مرد درویش وزن درویش را پس از فرورفتن خورشید، خانه ای استوار بخشد.
کسی که با رزم افزاری کارساز، [دیو] خشم را زخمی خونین زند؛ آنچنان که توانایی، ناتوانی را.
«اهه ریه ....»
کردۀ پنجم
11
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم؛ آن دلیر چالاک نیرومند گستاخ توانای بلند اندیش را.
12
کسی که از همۀ کارزارها، پیروز به انجمن امشا سپندان باز گردد.
«اهه ریه....»
کردۀ ششم
13
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می¬ستاییم؛ آن نیرومند ترین ، دلاورترین ، تخشاترین، چالاک ترین و هراس آورترین جوان در میان جوانان را.
ای مزدا پرستان!
بکوشید ستایش سروش اشون را
14
دورباد از این خان ومان ، دور باد از این روست، دور باد از این شهر، دورباد از این سرزمین نیاز زشت و سیلاب!
از خان و مانی که سروش اشون، در آن کامروا شده واشون مرد سرآمد در اندیشۀ نیک، سرآمد در گفتار نیک و سرآمد در کردار نیک، در آن بخوبی پذیرفته شده باشد.
«اهه ریه....»
کردۀ هفتم
15
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم؛ آن شکست دهندۀ[مرد] «کیذ» آن شکست دهندۀ [زن] «کییذی» ؛ آن فرو کوبندۀ دیو بسیار زورمند دروج – تباه کنندۀ زندگی - ؛ آن نگاهبان و دیدبان بهروزی همۀجهانیان را.
16
آن که هرگز به خواب نرود و هشیارانه آفرینش مزدا را نگاهداری کند.آن که هرگز به خوب نرودو هشیارانه افرینش مزدا رانگاهانی کند.ن که پس از فرو رفتن خورشید؛ سراسر جهان استومند را با رزم افزار آخته، پاسداری کند.
17
آن که از هنگام آفرینش نیک و بد بر دست آن دومینو- سپند مینو و انگر [مینو] – [هرگز] نخفته و جهان اشه را پاسداری کرده است.
آن که روز و شب، همواره با دیوان مزندری در نبرد است.
18
آن که از بیم دیوان هراسان نشودونگریزد؛ آن که همۀ دیون – ناگزیر- از او هراسان وگریزان شوند و ازبیم به تاریکی روی نهند.
«اهه ریه ....»
کردۀ هشتم
19
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون ؛ رد اشه را می ستاییم ؛ آن که هم درمان بخش، شهریار زیبای زرین چشم؛ برفراز بلندترین ستیغ البرز کوه، اورا بستود.
20
آن خوش گفتار، به سخن پناه بخش، بهنگام گویا و از هرگونه دانش آگاه که رهنمونی «منثره» را دریافته وخود در چنین پایگاهی است. «اهه ریه....»
کردۀ نهم
21
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون؛ رد اشه را می ستاییم ؛ آن که خانۀ صد ستون استوارش، بر فراز بلندترین ستیغ البرز کوه بر پا شده است؛ خانه ای دراندرون؛ خود روشن واز بیرون ستاره آذین.
22
آن که «اهون ویریه....» و «یسنه، هفت هات» و «فشو شو منثره» ی پیروزمند و سراسر «یسنو کرتی»، رزم افزار پیروزمند کار آزمودۀ اوست.
«اهه ریه......»
کردۀ دهم
23
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون ، رد اشه را می ستاییم.
از نیرو و پیروزی و فرزانگی ودانایی وی بود که امشا سپندان به هفت کشور زمین آمدند.
اوست که دین را ، آموزگار دینی به شمار آید.
24
اوست که چونان شهریاری کامروا به سوی جهان استومند فرود آید.
این دین را خستو شد اهوره مزدای اشون، چنان که بهمن، چنان که اردیبهشت، چنان که شهریور، چنان که سپندارمذ، چنان که خرداد، چنان که امرداد، چنان که پرسش اهورایی، چنان که پاسخ اهورایی.
25
ای سروش پارسای برزمند!
اینک شود که تو در هر دو جهان – در این جهان استومند و [در آن جهان] مینوی = ما را پناه بخشی؛ در برابر ناپاک تباهکار، در برابر خشم نا پاک، در برابر ارتشتاران ناپاک که درفش خونین برافرازند، در برابر تاخت وتازهای خشم که [دیو] خشم بد کنش «ویذتو» دیو آفریده برانگیزند!
26
ای سروش پارسای برزمند!
اینک بشود ه تو ستوران ما را زور دهی و ما را تندرستی بخشی که بتوانیم بدخواه را از دور دیدبانی کنیم ودشمن را برانیم و هماورد بدخواه کینه ور را به یک زخم، از پای در آوریم!
«اهه ریه ....»
کردۀ یازدهم
27
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
[گردونۀ] او را چهار تکار سپید ؛ روشن ، درخشان؛ پاک ، هوشیار و بی سایه با سمهای شاخی زرکوب در پهنه مینوی می کشند.
28
آنان تندترند از اسبان، تندترند از بادها، تندترند از باران، تندترند از مرغان پران، تندترند از تیر خوب پرتاب شده.
29
[تکاورانی] که از پی هرکس تازند، بدو توانند رسید وکسی نتواند از پی بدانها رسد.
تکاورانی که سروش نیک اشون را می کشند و با دو رزم افزار ، فرا رسند.
اگر کسی در خاور هندوستان باشد، سروش او را گرفتار کند واگر در باختر [جهان] باشد، اورا براندازد.
«اهه ریه......»
کردۀ دوازدهم
30
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون ، رد اشه را می ستاییم ؛ بزرگواری را که کمر بسته به نگاهبانی آفرینش مزدا ایستاده است.
31
آن که سر [کوبی] دیوان را، رزم افزاری برنده، تیز و خوب زنش، در دست گرفته، سه بار در هر روز و هر شب بدین کشور«خونبرث» درخشان در آید.

32
زدن اهریمن نا پاک را، زدن [دیو] خشم خونین درفش را، زدن دیوان مرنذری را، زدن همۀ دیوان را.
«اهه ریه ....»
کردۀ سیزدهم
33
سروش پارسای بزمند پیروز گیتی افزای اشون ، رد اشه را می ستاییم.
دراین جا و در هرای دیگر – در همه جای روی زمین – او را می ستاییم.
سراسر پیروز آن اشون پیروز دلی «تن- منثره»، تل جنگ آور توانا را می ستاییم.
بازوان رزم آزمودۀ او را که دیوان را سربکوبد، می ستاییم.
آن اشون پیروز در پیروزی پیروزمند را، آن برتری پیروزمند را، سروش پارسا و ایزد «آرشتی» را می ستاییم.
34
خانه هایی را که در پناه سروش است، می ستاییم.
خانمانی را می ستاییم که در آن، سروش اشون را گرامی داشته و اشون مرد سر آمد در اندیشۀ نیک، سرآمد درگفتار نیک و سرآمد در کردار نیک به خوبی پذیرفته باشند.
«اهه ریه.....»
«اهمایی ریشچه....»

هات 58
1
این نماز نیک بنیاد به اشه و به آرمیتی پیوسته، این نمازی را که بنیادش اندیشۀ نیک وگفتار نیک و کردار نیک است، رزم افزار پیروزی می دانیم.
2
بشود که این نماز، ما را از ستیزۀ دیوان ومردمان [در وند]پناه بخشد.
دارایی و هستی خویش را بدین نماز می سپاریم تا ما را پناه و پرستاری و نگاهبانی و پاسداری بخشد.
3
ای اهوره مزدا!
ما درنماز [تو] سادمانیم.
ماخواستاریم که نماز گزار باشیم.
ما ستایش را برا پای ایستاده ایم
دارایی وهستی خویش را بدین نماز می سپاریم تا ما را پناه و پرستاری و نگاهبانی وپاسداری بخشد.
«ای آهوره!
این را از تو می¬پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی: چگونه [باید باشد] نیایش فروتنانۀ ددادگان تو!»
4
رهبر اشون پیروزمند است.
بهترین رهبر را بزرگ می داریم.
اوست پدر آفرینش «اشه» و هر آن که از آفرینش «اشه» است، چه مرد و چه زن.
بی گمان، او نیک کنش است.
آن بزرگ نیک زیبا را یاد همی کنیم و بزرگ همی داریم.
آن که با اشه و فراوانی ورادی و دهش ومهربانی جهان را بپرورد، به دستیاری آذر اهوره مزدا پرستار و پاسدار ماست.
5
ای آمشا سپندان!
آنچنان که ما را آفریدید، ما را در پناه خویش گیرید!
ای نیکان!
ما را پناه بخشید!
ای نیکان!
ما را پناه بخشید!
ای امشا سپندان! ای شهریاران خوب کنش!
پناه بخش ما باشید!
«ای مزدا!
من جر تو کسی را نمی¬شنام ؛ پس در پرتو «اشه» ما را پناه بخش!»
6
اندیشه، گفتار، کردار، ستوران و مردمان را از آن سپند مینو دانیم.
[از اوست] که چارپایان رسا، چارپایان درست، زندگی درست و پسران درت داریم.
[از اوست] تندرستی و رسایی و برخورداری ما از پاکی.
بشود که ما درآفرینش دادار اهوره مزدا، فروغ آفریدگار را توانیم دید.
7
ای آذر اهوره مزدا!
ترا نماز می¬گذاریم.
به هنگام بزرگترین آزمایش ایزدی، به سوی ما آی و بخشش و شادامانی بزرگ – خرداد و امرداد- ما را ارزانی دار!
8
سراسر «ستوت یسنیه» را با برترین بندهای آن می ستاییم.
ای مزدا اهوره!
زیباترین پیکر را در میان پیکرها از آن تو دانیم: [پایگاه ] ترین[فروغ – جهان]زبرین را که خورشیدش خوانند.

9
«ستوت یسنیه» را که نخستین دادجهان است، می ستاییم.

هات 59
17-1
................................................................................................................................................................................
127-18
................................................................................................................................................................................
28
بهرام اهوره مزدا آفریده را می¬ستاییم.
سوشیانت پیروز را می¬ستاییم.
[زوت و راسپی:]
این برسم به آیین اشه گسترده و زور و گشتی [برسم] را می¬ستاییم.
روان خویش را می¬ستاییم.
فروشی خویش را می¬ستاییم.
29
همۀ ایزدان اشون را می¬ستاییم.
همۀردان اشونی را می¬ستاییم.: هنگام ردی هاونی، هنگام ردی ساونگهی و ویسیه، هنگام ردی همۀ ردان بزرگ.
«ینگهه هاتم....»
20
[راسپی :]
خوب [و] آنچه بهرت از خوب است ترا باد؛ ترا [و] زوت را!
بشود که پاداش زوت – آن [زوت] در اندیشۀ نیک سرآمد، درگفتار نیک سرآمد، در کردار نیک سرآمد – ترا ارزانی شود!
31
[زوت:]
شد که آنچه بهتر از خوب است، به سوی آید!
مبادا که آنچه بدتر از بد است، به سوی شما آید!
مبادا که آنچه بدتر از بد است ، به سوی من آید!
32
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو.....»
»اشم و هو....»
33
«اهون ویریه....» را می¬ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم.
«فشو شو منثره»ی «هادخت نسک» را می¬ستاییم.
سراسر بخش «ستوت یسنیه» را می¬ستاییم.
«ستوت یسنبه» را می¬ستاییم که نخستین داد جهان است.
34
[زوت:]
«یته اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....» که زوت را بگوید.
[زوت»]
اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 60
1
[زوت و راسپی :]
«پس براستی، بهترن نیکی ها بهره آن کس خواهد شد که در زندگی استومند و مینوی، ما را به راه راست بهروزی – [راه] جهان اشه که جایگاه اهوره است – رهنمونی کند.
ای مزدا!
دلدادگان تو در پرتو نیک آگاهی وپاکی به تو خواهند پیوست.»
2
بشود که خشنودی و پارسایی و درود و دهش و پذیرش، بدین خانمان ارزانی شود!
بشود که اینک اشه و توانایی و پاداش و فرو خشی و پیشوایی دیر پای این دین اهورایی زرتشت، بدین جا فرود آید!
3
اینک
مبادا که پیوند گله و رمه از این جا بگسلد!
مبادا که پیوند اشه از ما بگسلد!
مبادا که پیوند اشون مرد از ما بگسلد!
مبادا که پیوند دین اهورایی از ما بگسلد!
4
بشود که فروشی¬های پاک نیک اشونان، همراه درمان اشی –[که] به پهنای زمین و درازای رودها وبلندای خورشید[است] – بدین خانمان فرود آیند تا بهروزی [به این خانه] فرا رسد و بر فر و فروغ آن بیفزاید و بتواند در برابر بد خواه پایداری کند!
5
بشود که در این خانه، فرمانبرداری بر نافرمانی، اشتی بر ناسازگاری، رادی بر نارادی، فروتنی بر برتنی، گفتار راست برگفتار ناراست و اشه بر دروج [چیره شود].....
6
بدان سان که امشاسپندان بتوانند تا هنگام پاداش جاودان، در این جا فرمانبرداری و پارسایی و ستایشها و نیایشهای نیک و دهش خوب و دهش دلخواه و دهش دوستانه را دریابند.
7
مبادا که این خانه، هرگز از خوشی فر و هستی و فرزندان برازنده و همراهی دیرپای اشی نیک – آن که اشونان را به خوشی رهنمون است – تهی ماند.
10-8
[زوت:]
.................................................................................................................................................................................
11
تا آن که منش ما شاد شود [و] روان ما کامیاب [و] تن [ما] خورسند باشد که بهشت رسیم.
همچنین پس از آشکار شدن [کردارها] به بارگاه آهورایی [گراییم]، ای مزدا!
12
ای اشه ی بهتر! ای اشه ی زیباتر!
بشود که به دیدار تور سیم.
بشود که به تو نزدیک شویم.
بشود که هماره همنشین تو باشیم.
«اشم و هو .....»
13
«یثه اهو ویریو...»
«اشم و هم....»
«اهون ویریه.....» را می¬ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»

هات 61
1
[زوت:]
«اهون ویریه ....» را همی خوانیم در زمین و در آسمان.
«اشم و هو ....» را همی خوانیم در زمن و در آسمان
«ینگهه هاتم ....» خوب ستوده را همی خوانیم در زمین ودر آسمان.
«آفرینگان دهمان» نیک اشون مردان پاک را همی خوانیم در زمین و در آسمان.....
2
راندن و برانداختن اهریمن و آفرینش پتیاره پر گزندش را.
راندن و برانداختن مردان «کخوارد» و زنان «کخواریذی» را.
راندن و برانداختن مرد «کخوارذ» و زن «کخواریذی» را.
3
راندن و برانداختن مردان «کیذ» و زنان «کییذی» را.
راندن و برانداختن مرد «کیذ» و زن «کییذی»را.
راندن و برانداختن دزد و راهزن را.
راندن و برانداختن «زندیک» و جادو را.
راندن و برانداختن مهر آزار ( پیمان شکن) را.

4
راندن و برانداختن کشندگان و دشمنان اشون مرد را.
راندن و برانداختن «اشموغ» و فرمان گزار نا پارسای پرگزند را.
راندن و برانداختن هر دروند نادرست اندیش نادرست گفتار نادرست گفتار نادرست کردار را ای سپیتمان زرتشت!
5
«چگونه دروج را از خود دور برانیم؟»
ما همچون سوشیانتها دروج را از خود خواهیم راند.
ای اشه!
چگونه آن [دروج]را دور توانیم راند، آنچنان که توانایی، ناتوانی را در همۀ هت کشور برافگند، دور راندن و برانداختن سراسر هستی در وند را؟
اهوره را – که نیک خواه آفریدگان است – سرود خوانیم.

هات 62
1
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو....»
ای آذر اهوره مزدا!
ترا ستایش و نیایش، پیشکش خوب، پیشکشی دلخواه، پیشکشی دوستان خواستارم.
تویی برازندۀ ستایش و نیایش.
بشود که تو در این خانمان به ستایش و نیایش برازنده شوی!
خوشا مردی که ترا به آیین اشه بستاید؛ هیزم دردست ، برسمدر دست، شیر در دست، هاون در دست.
2
ای آذر اهوره مزدا!
آن هیزمی که بشاید، ترا باد!
آن بخوری که بشاید، ترا باد!
آن خورشی که بشاید، ترا باد!
آن اندوختهای که بشاید، ترا باد!
برنایی و نگاهبانی توگماشته باد!
[دین] آگاهی به نگاهبانی تو گماشته باد....
3
تا تو دراین خانمان فروزان باشی.
تا تو هماره در این خانمان فروزان باشی.
تا تو در این خانمان روشن باشی.
به روزگارانی دیرپای تا به هنگام رستاخیز تواناو همچنان در هنگامۀ رستاخیز توانا و نیک.
4
ای آذر اهور مزدا!
زود مرا گشایش بخش!
زود مرا پناه بخش!
زود مرا زندگی پر گشایش و پناه بخش !
زود مرا زندگی دراز، دانایی، اشونی، زبان شیوا، روان هوشیار و پس آنگاه خرد فراوان فراگیر نابود نشدنی بخش....
5
پس آنگاه مرا دلیری مردان، همیشه بر پای ایستاده، بی خواب و در آرامگاه [نیز] بیدار، بخش!
مرا فرزندانی رسا و کاردان، دین گستر، کشور[پرور] وانجمن آرا، با هم بالنده، نیک اندیش و از تنگنا رهاننده بخش که خانمان و روستا و شهر و کشور ونام و آوازۀ کشور را افزایش بخشند.

6
ای آذر اهوره مزدا!
مرا آنچه کامروا سازد، ببخش!
اکنون و تا ابد، بهشت اشونان و روشنایی همه گونه اسایش بخش ، مرا ارزانی دار تا من به پاداش نیک ونام نیک و زندگی خوش ردان رسم.
ای سپیتمان[زرتشت]!
آذر اهوره مزدا همه را آواز می دهد؛ آنان را که برایشان شام وچاشت بامداد می پزد.
از همگان خواستار پیشکشی خوب است، پیشکشی دلخواه، پیشکشی دوستانه.
8
آذر به دستهای همۀ روندگان می نگرد:
-چه آورد دوستی، دوستی را؛ آن فرا رونده، آن آرامش گزیده را>
9
اگر از راه رسیده، به ایین اشه هیزم پیشکش آورد و به ایین اشه برسم وگیاه «هذا نئپتا» بگسترد، پس آذر مزدا اهوره – [آن آذر] خشنود ونیازرده – اورا خواستار کامیابی شود:
10
بشود که ترا رمه ای از چار پایان و گروهی از مردان باشد!
بشود که ترا زندگی و منشی ورزیده باشد!
بشود ه زندگی را به شادکامی بسر بری در شبهایی که خواهی زیست!

این است آفرین آذر، کسی را که هیزم خشک روشنی دیدۀ به آیین اشه پاک شده، نزد او آورد.
11
«اشم و هو....»
فرا رفتن و واپس کشیدن و پذیرفتن آبهای نیک را روی آوریم.
12
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیوستیز واهورایی کیشم.
هاونی اشون، ردا اشونی را ستایش و نیایش و خشنودی وآفرین!
ساوتگهی و ویسیه ی اشون، ردان اشونی را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین.
ردان روز و گاهها و ماه و گهنبارها وسال را ستایش ونیایش و خشنودی و آفرین.
13
[زوت »]
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
[راسپی»]
«یثه اهو و یریو....» که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 63
1
[زوت و راسپی:]
«مزدااهوره» کسانی را که در پرتو «اشه» بهترین پرستشها را بجای می¬آورند، می شناسد.
من نیز چنین کسانی را که بوده اند و هستند، به نام می ستایم و با درود [بدانان] نزدیک می-شوم.
شهریاری مینوی نیک تو – شایان تر بخشش آرمانی در پرتو «اشه» - از آن کسی خواهد شد که با شور دل، بهترین کردارها را بجای آورد.
2
.................................................................................................................................................................................
3
اهوره مزدای اشون، ردا اشونی را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش را می¬ستاییم.
آبها را می¬ستاییم.
روانها و فروشی¬های اشونان را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم...»
«یثه اهو و یریو...»

هات 64
1
[زوت:]
.... چون آنان فرا رسند، جهان به «اشه» گراید.
7-2
.................................................................................................................................................................................

هات 65
5-1
..........................................................................................................................................................
6
بشود که فروشی اشونانی که بودند و هستند، آنان که زاده شده اند و آنان که هنوز زاده نشده اند و آنان که«پادباب» بجای آورند. بدین جا آیند!
7
ای آبهای نیک! ای بهترین آفریدگان مزدا!
آب از آن بد اندیش مباد!
آب از آن بد گفتار مباد!
آب از آن بدکردار مباد!
آب از آن دردین، دوست آزار، مغ آزار، همسایه آزار و خانواده آزار مباد!
آب از آن آنان که اشونان رازیان رسانند، از آن آنان که تن ما را – که کسی را آسیب نپسندیم- گزند رسانند، مباد!
8
آب از آن دزد، تاراجگر، راهزن، پارسا کش، جادو، اشموغ نا پارسا، دروغگ.ی ستمکار وکسی که مردار به خاک سپارد، مباد!
ستیهندگی اینان به خودشان باز گردد. کسی که گزندی را انگیزه شود، همان گزند بدو رسد.
9
ای آبها!
تا بدان هنگام که «زوت» ستایش بجای آورد، در این جا رامش گزینید.
چگونه [«زوت»] با گفتار آزموده، آبهای نیک را ستایش تواند کرد؟
چگونه «زوت» هرگاه که ستایش ناشایست بجای آورد، زبانش بسته شود؟
چگونه گفتارهایی که آموزگار آموزد، به سامان رسد؟
چگونه است آفرین؟
چگونه است خویشکاری؟
چگونه است[آن] رادی که اهوره مزدا به زرتشت آموخت و زرتشت به جهان استومند رسانید؟
10
ای زرتشت!
نخست کام خویش از «آبها» بخواه، پس آنگاه «آب زور» پاکی را که اشونی پالوده باشد، پیش آر و این «باژ» را برخوان:
11
ای آبها!
خواهشی بزرگ از شما دارم؛ آن را به من ارزانی دارید!
آن بخشش بزرگی که در پرتو آن، از فریب و چیرگی دشمن برکنار توان بود.
ای آبها!
از شما چند گونه بخشش خواستارم:
نیرو و فرزندان نیک ( آنچنان که بسیاری از کسان آرزو دارند) بدان سان که کسی در پی زیان رساندن و ستم ورزیدن بدانان و زدن و ربودن وکشتن آنان نباشد.
12
[زوت و راسپی:]
ای آبها! ای زمینها! ای گیاهان!
ای امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش! ای نیکان نرینه و مادینه! ای داداران نیک!
ای فروشی های نیک زورمند در همه جا پیروز اشونان!
ای مهر فراخ چراگاه!
ای سروش پارسای برزمند!
ای رشن راست ترین!
ای آذر پسر اهوره مزدا!
ای اپام نپات، رد بزرگوار و شهریار تیز اسب!
ای اشونان ! ای بهترین بخشندگان!
این بخشش راازهمۀ [شا] ایزدان خواستارم:


13
ای آبها . .............................................................................................................................................................
[زوت:]
آنچه بزرگتر از این است، آنچه بهتر از این است، آنچه زیباتر از این است و آنچه ارزشمندتر از این است، ما را ارزانی دارید، ای ایزدان اشون!
شما که توانایید بدانچه خواستارید، تندتر و تیزتر از باژ این [پاره از] گاهان:
«بهترین خواست درست کرداران – ساختن جهان نو – را برآورد.»
15
«ای مزدا! ای آن که زمین و آب و گیاهان را آفریدی!
مرا با سپندترین مینو [ی خویش] رسایی و جاودانگی بخش ودر پرتو منش نیک، توش و توان و پایداری [ارزانی دار و] ا ز آموزشهای خود بهره مند کن.»
16
.................................................................................................................................................................................
18-17
.................................................................................................................................................................
19
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو.....» که زوت مرا بگوید
[زوت:]
«آثارتوش اشات چیت هچا.....» که پارسا مرد دانا بگوید.

هات 66
1
[زوات و راسپی :]
« اشم و هو....»
«به آیین اشه می دهم این زور آمیخته به هوم آمیخته به شیر آمیخته به هذانئپتای به آیین اشه نهاده، ترا ای [آب] اهورایی اهوره، خشنودی اهوره مزدا، امشا سپندان، سروش پارسا و آذر اهوره مزدا، رد بزرگوار اشون را.
16-2
.................................................................................................................................................................
19-17
[زوت و راسپی:]
به آیین اشه می دهم این زور آمیخته به هوم آمخته به شیرآمیختهبه هذا نئپتای به آیین اشه نهاده ، ترا ای [آب] اهورایی اهوره ؛ خشنودی............................................................................................

هات 67
4-1
.................................................................................................................................................................
5
بشود که او به آیین اشه به سوی ما آید.
8-6
[زوت و راسپی:]
.................................................................................................................................................................

هات 68
1
ای [آب] اهورایی اهوره!
اینک این نیایش، ترا می گزاریم؛ از آن رو که از تو روی برتافتیم و ترا آزردیم.
بشود که این زور آمیخته به هوم آمیخته به شیر آمیخته به هذا نئپتا را از ما بپذیر ای [آب] اهورایی اهوره!
2
بشود که تو به من زوت روی آوری شیر و چربی را، تندرستی و درمان را، گشایش و بالندگی را، زندگی خوش و گرایش به اشه را، نیکنامی و آسایش روان را، پیروزی و افزایش گیتی را.
3
ای [آب] اهورایی اهوره!
می ستاییم ترا بازور [و] اندیشۀ نیک.
ای [آب] اهورایی اهوره!
می ستاییم ترا با زور [و]گفتار نیک.
ای [آب] اهورایی اهوره!
می ستاییم ترا با زور [و] کردار نیک.
4
روشنی اندیشه را، روشنی گفتار را، روشنی کردار، زندگی خوش روان را، افزایش گیتی را و زندگی خوش کسی را که به اشه گراید.

5
ای[آب] اهورایی اهوره!
مرا بهترین سرای اشونان ببخش!
مرا روشنایی همه گونه خوشی دهنده ببخش!
ای[آب] اهورایی اهوره!
مرا پسران کارآمد- که خانمان و روستا و شهر وکشور و نام و آوازۀ کشو را افزایش دهند- ببخش!
6
ای[آب[ اهورایی! ترا می ستاییم.
دریای فراخ کرت را می¬ستاییم.
همۀ آبهای روی زمین را می¬ستاییم: [خواه] ایستاده، [خواه] روان، [خواه] چشمه، [خواه] رود و[خواه آب] برف وباران.
7
با چنین ستایش ونیایشی – که شما را شایسته ترین ستایش ونیایش است – به آیین اشه؛ بهترین آبهای نیک مزدا آفریدۀ اشون را می ستاییم.
آب نیک را می ستاییم.
8
شیر و چربی وآب روان وگیاه بالنده را می ستاییم؛
پایداری [در برابر] آز دیو آفریده، پایداری [در برابر] دشمنی موش پری و درهم شکستن اورا ، چیرگی بر اشموغ نا پارسا و ستمکار پر گزند و باز گردانیدن دشمنی [ایشان] را و پایداری [در برابر] دشمنی دیوان ومردمان [دروند] را.
9
ای [آب] اهورایی اهوره!
به ستایش ما گوش فراده!
ای [آب] اهورایی اهوره!
به ستایش ما خشنود باش!
[زوت:]
[هنگام] ستایش ما، هنگام ستایش بسیار و ستایش خوب و پیشکش آوردن زور نیک، به یاری ما بیا و نزد ما جای بگزین.
10
ای آبهای نیک آهورایی اهوره!
کسی که شما را با بهترین زور، با زیباترین زور، بازوری که اشونی آن را پالوده باشد، بستاید...
11
«اهمایی رئشچه....» او را فروغ و فر، او را تندرستی، او را پایداری تن، اورا پیروزی تن، اورا خواستۀ بسیار آسایش بخش، او را فرزندان کارآمد، او را زندگی دیرپای، اورا بهترین هستی اشونان و روشنایی همه گونه آسانی بخش...
12
.... ارزانی دارید ای آبهای نیک!
به من – زوت – ستایشگر و به ما مزدا پرستان نیایشگر و به دوستان و پیروان و پیشوایان و آموزندگان ومردان و زنان ونا برنایان و پسران و دختران برزیگران....
13
.... آنان که برجای خویش پایداری توانند کرد، چیره شدن بر نیاز و تنگدستی را که با تاخت و تاز لشکر دشمن و ستیزه [و] کینه وری، روی آورد.
[چنان کن که آنان]، راست ترین راه را بجوینند و بیابند؛ [راهی] که راست ترین راه است به سوی «اشه» و به سوی بهترین هستی اشونان و به سوی روشنایی همه گونه آسانی بخش.
«ریثه اهو ویریو....»
14
[زوت:]
زیستگاه خوب و آرام و پایدار خواستارم خانواده¬ای را که این زورها در آن درآیند.
زیستگاه خوب و آرام و پایدار خواستارم همۀ خانواده های مزداپرستان را.
ای آذر!
ترا با پیشکشی خوب، با پیشکشی دلخواه و با پیشکشی دوستانه آفرین می¬خوانم.
ای [آب] اهورایی!
ترا با ستایش خوب آفرین خوانم.
15
رامش خواستارم این سرزمین دارای چراگاهـ [ـهای] خوب را.
هر آنچه را در زمین و آسمان خوب و پاک است، برای [شما] خواهم.
هزار درمان [برساد] ! ده هزار درمان [برساد]!
.................................................................................................................................................................
19
[راسپی:]
فراخی و آسایش آرزومندم سراسر آفرینش اشه را.
تنگی و دشواری آرزومندم سراسر آفرینش دروج را.
بشود که چنان پیش آید؛ آنچنان که من آرزومندم.
« هومتنم...» .....................................................................................................................................................
ایزد نیک«آدا» و اشی نیک را بدین جا فرو همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................
[اینک] آنچه را آرزوی ماست، به ما ارزانی دارید، ای کسانی که می¬توانید خواهش ما را برآورید!
ای آبها!
ما را فروغ و ر بخشید: آن نیکی که [دیگران را] پیش از این بخشیدید.
22
[زوت وراسپی:]
نماز [می¬گزاریم] اهور مزدا را.
نماز [می¬گزاریم] امشا سپندان را.
نماز [می¬گزاریم] مهر فراخ چراگاه را.
نماز [می¬گزاریم] خورشید تیز اسب را.
نماز [می¬گزاریم]گوش را.
نماز [می¬گزاریم]«گیه» را.
نماز [می¬گزاریم] فروشی زرتشت سپیتمان اشون را.
نماز [می¬گزاریم] همۀ آفرینش اشه را که بود و هست و خواهد بود.
23
در پرتو منش نیک وشهریاری مینوی واشه، تن [ما] را به کام [ما] ببالان.
این بلندترین روشنی در میان [روشنیهای] بلند را.
سرانام که تو – [ای مزدا!] – با سپندن مینو فرا خواهی رسید.
«اشم وهو...»
من خستویم که مزدا پرست، زرتشتی، دیو ستیز و اهورایی کیشم.

................................................................................................................................................................................
24
[زوت و راسپی:]
نماز می گزاریم شما را ای «گاهان» اشون!
................................................................................................................................................................................
[زوت و راسپی:]
................................................................................................................................................................................
«اشم و هو....»
«سپنتمدگاه» را می ستاییم تابدین جا در آید.
«ینگهه هاتم ....»

هات 69
1
[زوت و راسپی:]
................................................................................................................................................................................
2
................................................................................................................................................................................
شهریاری مینوی نیک تو – شایان ترین بخشش آرمانی ....

هات 70
1
[زوت:]
آنان را خواستار ستایشم.
خواستار آنم که درود گویان نزدآنان درآیم.
آن امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش.
آن بغ، آن رد را می ستاییم، آن اهوره مزدا، دادار پناه بخش و پدید آورندۀ همۀ نیکیها راو
آن رد را می ستاییم، آن زرتشت سپیتمان را.
2
همگان را از آنچه به ما داده شده است، بدرستی بیاگاهانیم: آنچه از اهوره مزدا، آنچه از بهمن، آنچه از اردیبهشت، آنچه از شهریور، نچه از سپندارمذ، آنچه از خرداد [و] امرداد، آنچه از گوش تشن، آنچه از گوشورون و آنچه از آذر هوره مزدا [است.]
3
آنچه از سروش پارسا، آنچه از رشن راست ترین، آنچه از مهر فراخ چراگاه، آنچه از باد اشون، آنچه از دین نیک مزدا پرستی، آنچه از افرین اشونی نیک، آنچه از پیمان شناسی اشونی نیک و آنچه از بی آزاری اشونی نیک [است].
4
تا ما «منثره» را بسیار بگسترانمی؛ تا سوشیانتهای کشورها پاداش مردمان را بانگ برآورند.
بشود که [ماهمچون] سوشیانها شویم.
بشود که [ما] پیروز شویم.
بشود که ما از دوستان ارجمند اهوره مزدا شویم، ما مردان اشونی که به اندیشۀ نیک می اندیشیم، به گفتار نیک سخن می گوییم و به کردار نیک رفتار می¬کنیم....
5
«تا منش نیک به سوی ما آید» ؛ آنگاه [روانم] به بخشایش شادی انگیز رسد.
«چگونه روانم به شادی روز افزون خواهد رسید؟»
6
فرا رفتن و واپس کشیدن آبهای نیک و پذیرفتن آنها را می ستاییم.
رد بزگوار ، شهریار شیدور، اپام نپات تیز اسب را می ستاییم.
سراسر آفرینش اشه، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین ما را بشنوید
.................................................................................................................................................................................
«ینگهه هاتم....»

هات 71
1
[زوت و راسپی:]
فرشوشتر اشون از زرتشت اشون پرسید:
ای زرتشت!
نخست پاسخ گوی: کدام است بر شمردن ردان؟ کدام است پایان گاهان؟
2
آنگاه زرتشت گفت:
اهورا مزدای اشون ، رد اشونی را می¬ستاییم.
زرتشت اشون، ردا اشونی را می¬ستاییم.
فروشی زرتشت اشون را می¬ستاییم.
امشا سپندان آشون را می¬ستاییم.
3
فروشی¬های نیک توانای پاک اشونان جهان ومبنوی را می¬ستاییم.
کارآمدترین رد، چالاک ترین ایزد را که در میان ردان اشونی ، فرا رسنده تر و [یه ستایش] سزاوارتر است، می¬ستاییم.
خشنودی رد [اشون] و رد اشونی را که کامکارتر است، می¬ستاییم.

4
اهوره مزدا اشون،رد اشونی را می¬ستاییم.
همۀ پیکر اهورامزدا را می¬ستاییم.
همۀ امشا سپندان را می¬ستاییم.
همۀ ردان اشونی را می¬ستاییم.
همۀ دین مزدا پرستی را می¬ستاییم.
همۀ سرودها را می¬ستاییم.
5
همۀ «منثره» ی ورجاوند را می¬ستاییم.
همۀ داد دیو ستیز را می¬ستاییم.
همۀ روش دیرین را می¬ستاییم.
همۀ ایزدان اشون مینوی و جهانی را می¬ستاییم.
همۀ فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
6
همۀ آفرینش مزدا آفریدۀ اشه را می ستاییم که اشون آفریده شدند؛ اشون ساخته شدند؛ پیرو دین اشه اند؛ اشونانند؛ نزداشونان؛ اشون به شمار می آیندو نزد اشونان، سزاوار ستایشند.
همۀ پنج «گاهان» را می¬ستاییم.
همۀ «یسنه» و فرا رفتن و واپس کشیدن آبها و پذیرفتن آنها را می¬ستاییم.
7
همۀ «ستوت یسنیه» را می¬ستاییم.
همۀ سخنان مزدا فرستاده را می¬ستاییم: آن سخنان کوبندۀاندیشۀ بد، کوبندۀ گفتار بد، کوبندۀ کردار بد را.
آنها اندیشۀ بد وگفتار بد و کردار بد را بنگرند.......
8
... آنگاه همۀ اندیشۀ بد را از هم بگسلند؛ همۀ گفتار بد را از هم بگسلند؛ همۀ کردار بد را از هم بگسلند؛ آنچنان که بدرتسی بتوان پنداشت که اتش، هیزم خشک پاک شدۀ خوب برگزیده را از هم بگسلد، برافزوده و بسوزد.
نیرو و پیروزی و فر و توان همۀ این باژها را می¬ستاییم.
9
همۀ آبهای چشمه [ساران] و [آبهای] روان در رودها را می¬ستاییم.
تنه وریشه همۀ گیاهان را می¬ستاییم.
سراسر زمین را می¬ستاییم.
سراسر آسمان را می¬ستاییم.
همۀ ستارگان و ماه و خورشید را می¬ستاییم.
سراسر آنیران را می¬ستاییم.
همۀ جانوران آبی و زیر زمینی و پرنده و رونده و چرنده را می¬ستاییم.
10
ای اهوره مزدای خوب کنش!
همۀ آفرینش نیک اشه را که تو فراوان و نیک بیافریدی، می¬ستاییم.
آن آفریدگان ترا که به آیین بهترین اشه، برازنده ستایش وسزاوار نیایشند، می¬ستاییم.
همۀ کوههای بخشنده آسایش اشه را می¬ستاییم.
همۀ دریاهای مزدا آفریده را می¬ستاییم.
همۀ آتشها را می¬ستاییم.
همۀ سخنان راست گفته را می¬ستاییم.
11
همۀ اینان را با پیوستگی با اردیبهشت، با پیوستگی با سپندارمذ می¬ستاییم؛ پناه [بخشی] و سرداری و نگاهبانی ونگاهداری را.
بشود که مایه زندگی خوب من باشید1
با گاهان اشون، ردان و فرمانروایان اشون را همی خوانم و ستاییم، پناه بخشی و سرداری و نگاهبانی و نگاهدرای را.
بشود که مایۀ زندگی خوب من باشید!
برای خود و روان خود،[شما را] همی خوانیم و ستاییم، پناه [بخشی] و سرداری ونگاهبانی ونگاهداری را.

12
خرداد اشون، رداشونی را می¬ستاییم.
امرداد اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
پرسش اهورایی اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
دین اهورایی اشون ، رد اشونی را می¬ستاییم.
«یسنه، هفت هات» توانای اشون، رد اشونی را می¬ستاییم.
13
زرتشت اشون آرزومند است که دوست، [دوست را] پناه بخشد، پارسایی ، پارسایی دیگر و دوستی ، دوستی دیگر را یاوری کند.
این است بهترین [سخنی] که ترا می¬گویم:
«نیک خواه دروند، خود دروند است واشون کسی است که دوست اشونان باشد.»
14
آری؛ این بهترین سخن را اهوره مزدا به زرتشت گفت:
ای زرتشت!
این سخن را در واپسین دم زندگی ازبر بخوان...
15
زیرا اگر تو – ای زرتشت ! – این سخن را در واپ=سین دم زندگی از بربخوانی، من – اهوره مزدا – روان تر از بدترین زندگانی، دور بدارم. به اندازۀ دراز و پهنای این زمین دور بدارم و این زمین را به

همان اندازه دراز ات که پهنا.
16
ای پارسا!
اگر خواستاری که در این جا از «اشه» بهره مند شوی و روان تو از فراز چینودپل بگذرد و با برخورداری از «اشه» به بهترین هستی رسی، کامروایی خویش را «اشتودگاه» برخوان.
[زوت وراسپی:]
«مزدا اهوره ی به همه کار توانا چنین برنهاده است:
بهروزی از آن کسی است که دیگران را به بهروزی برساند، نیرو و پایداری را براستی از تو خواستارم.
ای آرمیتی!
برای نگاهبانی از اشه، فر و شکوهی را که پاداش زندگی در پرتو منش نیک است، به من ارزانی دار.»
17
کار و منش نیک را می ستاییم/
منش نیک و کار را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر تیرگی را، پایداری در [برابر] شیون ومویه را.
[زوت:]
درستی و درمان را می¬ستاییم.
پرورش و بالیدن را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر دردها و بیماریها را.
18
گفتار سراسر خواند] گاهان را می¬ستاییم.
گفتار نیمه خواندۀ گاهان را می¬ستاییم.
گاهان، ردان وفرمانروایان اشون را می¬ستاییم.
«ستوت یسنیه»، نخستین دادجهان را می¬ستاییم.
سراسر بخش «ستوت یسنیه» را می¬ستاییم.
روان خود را می¬ستاییم.
فروشی خود را می¬ستاییم.
21-9
.......................................................................................................................................................
22
.......................................................................................................................................................
24-23
.......................................................................................................................................................
«ینگهه هاتم ....»
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو ویریو....»
25
.......................................................................................................................................................
اینچنین ، مزدا به یاری اشه گیاهان را از زمین برویانید.
28-26
.......................................................................................................................................................
31-29
.......................................................................................................................................................

هات 72
5-1
.......................................................................................................................................................
6
.......................................................................................................................................................
7
.......................................................................................................................................................
8
ستایش ونیایش و نیرو و توان ارزومندم ترا ای آذر اهوره مزدا!
«اشم و هو...»
[زوت و راسپی:]
«یثه اهو و یریو...»
ستایش و نیایش و نیرو وتوان آرزومندم اهوره مزدا ای رایومند فره مند را، آمشا سپندان را ، مهر فراخ چراگاه را، رام بخشندۀ چراگاه خوب را، خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را و اندر وای زبر دست را.
.......................................................................................................................................................
[زوت:]
ستایش و نیایش و نیرو وتوان آرزومندم ترا ای آذر اهوره مزدا!
[زوتو راسپی:]
«اشم وهو...»
9
.......................................................................................................................................................
«اشم و هو....»
هزار درمان [برساد] ! ده هزار درمان [برساد]!
ای مزدا!
به یاری من بیا.
«ام»ی نیک آفریدۀ بررمندن و بهرام اهوره آفریده و او پرتاب پیروز را [می ستاییم]
10
رام بخشندۀ چراگاه خوب واندر وای زبردست، دیدبان دیگر آفریدگان را و آنچه را از تو – ای اندر وای! – که از سپند مینوست [می ستاییم].
«ثواش» جاودان، زروان بی کرانه و زمانۀ جاودانی را [می ستاییم].
«اشم و هو....»

11
راه یکی [است و] آن [راه] اشه [است]؛ همۀ دیگر [راهها] بیراهه [است].

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
دفتر سوم یشتها

هرمزد یشت


1
زرتشت از اهوره مزداپرسید:
ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان آستومند! ای اشون در پسین، کارآمدتر است؟
2
چه چیز پیرومندترین و چه چیز چاره بخش ترین چیزهاست؟
چه چیز بهتر بر دشمنی دیوان و مردمان [دروند] چیره شود؟
در سراسر جهان استومند، چه چیز بیشتر در اندیشۀ مردمان کارگر افتد؟
در سراسر جهان استومند، چه چیز بهترنهاد مردمان را پاک کند؟
3
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
نام من و امشا سپندان در منثره ی ورجاوند، تواناتر از هر چیز، پیروزمندتر از هر چیز، بلند
پایگاه تر از هر چیز و برای روز پسین، کارآمدتر از هر چیز است.

4
این است پیروزمندترین و چاره بخش ترین چیزها. این است آنچه بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند]چیره شود. این است آنچه در سراسرهان استوند، بیشتر در اندیشۀ مردمان کارگر افتد. این است آنچه در سراسر جهان استومند، بهتر نهاد مردمان را پاک کند.
5
زرتشت گفت:
ای اهوره مزدای اشون!
مرا از آن نام خویش که بزرگتر و بهتر و زیباتر از هر چیز و به روز پسین، کارآمدتر و پیروزمندتر وچاره بخش تر است وبهتر بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند] چیره شود، بیاگاهان...
6
... تا من بر همۀ دیوان و مردمان [دروندن] پیروز شدم؛ تا من بر همۀ جادوان وپریان چیره شوم؛ تا هیچ کس نتواند بر من چیره شود: نه دیوان و نه مردمان [دروند] و نه جاودان و نه پریان.
7
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای زرتشت اشون!
یکم: منم سرچشمۀ دانش و آگاهی.
دوم: منم بخشند] گله و رمه .
سوم: منم توانا.

چهارم : منم بهترین اشه.
پنجم: منم نشان همۀ دهشهای نیک اشه نژاد مزدا آفریده.
ششم : منم خرد.
هفتم : منم خردمند.
هشتم: منم دانایی.
نهم» منم دانا.
8
دهم: منم ورجاوندی.
یازدهم: منم ورجاوند.
دوازدهم: منم اهوره.
سیزدهم: منم زورمندترین
چهاردهم: منم دور از دسترس دشمن.
پانزدهم: منم شکست ناپذیر.
شانزدهم : منم به یا دارندۀ پاداش هرکسی.
هفدهم: منم همه را نگهبان.
هیجدهم : منم همه را پزشک.
نوزدهم: منم آفریدگار.
بیستم: منم نامبردار به مزدا.
9
ای زرتشت!
روزان وشبان مرا با نیاز برازندۀ زور بستای.
اینچنین، من – اهوره مزدا – یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیم.
سروش پارسا، یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آید.
آبها وگیاهان و فروشی¬های اشونان [نیز] یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیند.
10
ای زرتشت!
اگر خواستار چیرگی بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند] و جادوان و پریان و گوی ها وکرپ های ستمکار و راهزنان و اشموغان دو پا و گرگان چار پا ....
11
.... [اگر خواستار چیرگی بر] سپاه فراخ سنگر، بزرگ درفش، افراشته درفش و گشوده درفش و خونین درفش دشمنی، پس در همۀ روزان و شبان، این نامها را باژ گیرد:
12
پشتیبان نام من است.
آفریننده و نگاهبان نام من است.
شناسنده و سپندترین مینو نام من است.
چاره بخش نام من است.
چاره بخش ترین نام من است.
پیشوا نام من است.
بهترین پیشوا نام من است.
اهوره نام من است.
مزدا نام من است.
اشون نام من است.
اشون ترین نام من است.
فره مند نام من است.
فره مندترین نام من است.
بسیار بینا نام من است.
بسیار بینا تر نام من است.
دور بیننده نام من است.
دور بیننده تر نام من است.
13
نگاهبان نام من است.
پشت و پناه نام من است.
دادار نام من است.
نگاهدارنده نام من است.
شناسنده نام من است.
بهترین شناسانده نام من است.
پرورنده نام من است.
فشو شو منثره نام من است.
جویای شهریاری نیکی نام من است.
بیشتر جویای شهریاری نیکی نام من است.
شهریار داد گر نام من است.
دادگرترین شهریار نام من است.
14
نا فریفتار نام من است.
نا فریفنمی نام من است.
برستیهندگی چیره شونده نام من است.
به یک زخم بر دشمن پیروز شونده نام من است.
همه را شکست دهنده نام من است.
آفریدگار یگانه نام من است.
بخشندۀ بسیار دهشها نام من است.
بخشندۀ بسیار خوشیها نام من است.
بخایشگر نام من است.
15
به خواست خود نیکی کننده نام من است.
به خواست خود پاداش رسان نام من است.
سودمند نام من است.
نیرومند نام من است.
نیرومندترین نام من است.
اشون نام من است.
بزرگ نام من است.
برازندۀ شهریاری نام من است.
به شهریاری برازنده ترین،نام من است.
دانا نام من است.
داناترین،نام من است.
درونگرنده نام من است.
اینچنین است نامهای من.
16
ای زرتشت!
آن که در این جهان استومند، این نامهای مرا باژ گیرد یا روزان وشبان، به بانگ بلند بخواند....

17
.... آن که این نامها را هنگام برخاستن از خواب یا به گاه خفتن، به گاه خفتن یاهنگام برخاستن از خواب، هنگام کشتی بستن یا کشتی گشودن، هنگام رفتن از جایی به جایی یا هنگام رفتن از شهر وکشور به سوی کشوری دیگر، بخواند....
18
.... در این روز و در این شب، کارد بر او کارگر نشود، چکش و تیر و خنجر و گرزی که خشمی با نهادی سرشار از دروغ به سوی او پرتا کند، بر او کارگر نشود و سنگهای فلاخن بدو نرسد.
19
این نامهای بیستگانه، همچون زرۀ پشت سر و زرۀ پیش سینه در برابر گروه [ناپیدای] دروندان و نابکاران «ورن» و «کید»ی تبهکار، به زیان اهریمن نابکار ناپاک بکار رود؛ چنان که گویی هزار مرد، مردی تنها را نگاهبانی کنند.
20
«ای اهوره!
این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی:
کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای تو، هستان را پناه بخشد؟
ای مزدا!
مرا آشکارا از برگماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیاگاهان و[بگذار] که سروش و منش نیک بدو و به هرکس که تو خود او را خواستاری، روی آورند.»
21
درود بر فر کیانی.
درود بر ایران ویج.
درود بر«سوک».
درود بر آب «دایتیا».
درود بر آب «آرد ویسور اناهیتا».
درود بر همۀ آفریدگان اشون.
«یثه اهو و یریو....»
«اشم و هو ....»
22
«اهون ویریه ....» را می¬ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم.
توانایی و نیرومندی و زور و پیروزی و فر و نیرو را می¬ستاییم.
اهوره مزدای رایومند فره ند را می¬ستاییم.
ینگهه هاتم ....»
23
«یثه اهو ویریو...»
درود وستایش و نیرو خواستارم اهوره مزدای رایومند فره مند را.
«اشم وهو....»
24
ای زرتشت!
تو همواره دوست را از دشمن بدخواه، نگاهدار باش1
روا مدار که دوست دچار گزند شود!
مگذار که دوست، از آسیب به رنج افتد!
مگذار آن مرد دین آگاهی که مرا و امشا سپندان را نیازی بزرگ یا پیشکشی خرد آورد ، از دارایی خویش بی بهره ماند!
25
ای زرتشت!
این است بهمن آفریدۀ من.
ای زرتشت!
ای است اردیبهشت آفریدۀ من.
ای زرتشت!
این است شهریور آفریدۀ من.
ای زرتشت!
این است سپندار مذ آفریدۀ من.
ای زرتشت!
اینانند خرداد و امرداد، هردوان از آفریدگار من . اینان اشونانی را که به دیگر سرای درآیند، پاداش بخشند.
26
ای زرتشت اشون!
به میانجی خرد ودانش من، [دریاب که] سرانجام زندگی و زندگانی آینده چگونه است.
27
هزار درمان [برساد]1
ده هزار درمان از سپندارمذ [برساد]!
با [یاری] سپندارمذ، دشمنی دیو را از هم بپاشید و[اورا] پریشان کنید؛ گوشهایش را بردرید؛ دستهایش را بربندید؛ رزم افزارش را در هم شکنید و به زنجیرش درکشید، بدان سان که هماره در بند ماند.
28
ای مزدا!
آیا اشون بر دروند پیروز خواهدشد؟
آیا اشون بر دروج چیرگی خواهد یافت؟
آیا اشونان بر دروندان چیره خواهند شد ؟
نیروی شنوای اهوره مزدا را می¬ستاییم که »منثره« را شنید.
نیروی یادگیری اهوره مزدا را می ستاییم که «منثرهـ را از برکرد.
نیروی گفتار اهوره مزدا را می ستاییم که «منثره» را برزبان راند.
کوه «اوشیدم» (اوشیدرن) را روزان و شبان با نیاز بر ازنده زور می ستاییم.
29
زرتشت گفت:
بدین چاره، شما را به زیر زمین برانم.
به میانجی دیدگان سپندارمذ، راهزن برزمین افگنده شود.
30
هزار درمان [برساد]!
ده هزاردرمان [برساد]!
فروشی این اشون مرد را که به «آسموخوانونت» نامبردار است، می ستاییم.
از آن پس، خواستارم که همچون مردی دین پذیرفتار، [فروشی¬های] دیگر اشونان را بستایم.
[فروشی] «گوکرن: ی توانای مزدا آفریده را می ستاییم.
گوکرن توانای مزدا آفریده را می ستاییم.
31
..............................................................................................................................................................................
«اشم و هو....»
32
سپندارمذ اشون کارساز را می ستاییم....
اینک آن بزرگتر از همه – آن اهوره مزدا – را«آهو» و «رت» بر می گزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو خشم خونین درفش را برافگنیم؛ تا دیوان مزندری را برانیم؛ تا دیوان و دروندان ورن را براندازیم؛ تا اهوره مزدای رایومند فره مند را والا بشناسیم؛ تا امشا سپندان را والا بشناسیم؛ تا ستارۀ رایومند فره مند، تشتر پرفروغ را والا بشناسیم؛ تا اشون مرد را والا بشناسیم، تا همۀ آفریدگان اشون «سپند مینو» را والا بشناسیم.
33
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه....»
«اشم وهو...»
هزار درمان [برساد]! ده هزار درمانت [برساد]!
«اشم و هو....»
ای مزدا!
مرا به یاری بشتاب!


هفتن یشت کوچک

1
اهوره مزدای رایومند فره مندرا.
امشا سپندان را.
بهمن را .
آشتی پیروز را که دیدبان دیگر آفریدگان است.
دانشی سرشتی مزدا آفریده را.
دانش آموزشی مزدا آفریده را....
2
اردیبهشت زیباتر را.
نماز نیرومند مزدا آفریدۀ «ایریمن ایشیه» را.
«سوک»ی نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را.
شهریور را.
فلز گداخته را.
مهربانی و جوانمردی اندوهگسار درویشان را...

3
سپندارمذ نیک را.
راتای نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را.
خرداد رد را.
یا یریه هوشیتی را.
[یزدان] سال، ردان اشونی را.
امرداد رد را.
گلۀ پرواری و کشتزار گندم سود بخش را.
گوکرنی نیرومند مزدا آفریده را....
4
مهر فراخ چراگاه ورام بخشندۀ چراگاه خوب را.
اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را.
رد بزرگ، اپام نپات را.
آب مزدا آفریده را....
5
فروشی¬های اشونان و گروه زنان دارندۀ پسران نامور را.
یا یریه هوشیتی را.
ام¬ی نیک آفریدۀ برزمند را.
بهرام اهوره آفریده را.
اوپرتاب پیروز را.
سروش پارسای پاداش بخش پیروز گیتی افزای را.
رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور را خشنود کنیم.
«ریثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید
«یثه اهو و یریو ....» که پارسا مرد دانا بگوید.
6
اهوره مزدای رایومند فره مند را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش را می¬ستاییم.
بهمن امشا سپند را می¬ستاییم.
آشتی پیروز را که دیدبان دیگر آفریدگان است، می¬ستاییم.
دانش سرشتی مزدا آفریده را می¬ستاییم.
دانش آموزشی مزدا آفریده را می¬ستاییم.
7
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم.
نماز نیرومند مزدا آفریدۀ »ایریمن ایشیه» را می¬ستاییم.
سوک ی نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.
شهریور امشا سپند را می¬ستاییم.
فلز گداخته را می¬ستاییم.
مهربانی و جوانمردی اندوهگسار درویشان را می¬ستاییم.
8
سپندارمذ نیک را می¬ستاییم.
راتای نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.
خرداد امشا سپند را می¬ستاییم.
یایریه هوشیتی را می¬ستاییم.
[ایزدان] اشون سال، ردان اشونی را می¬ستاییم.
امرداد امشا سپند را می¬ستاییم.
گلۀ پرواری و کشتزار گندم سود بخش را می¬ستاییم.
گوکرن ی نیرومند مزدا آفریده را می¬ستاییم.
9
مهر فراخ چراگاه را می¬ستاییم.
رام بخشندۀ چراگاه خوب را می¬ستاییم.
ادریبهشت و آذر اهوره مزدا را می¬ستاییم.
رد بزرگوار، شهریار شیدور، اپام نپات تیز اسب را می¬ستاییم.
آب مزدا آفریدۀ اشون را می¬ستاییم.

10
فروشی¬های پاک نیک توانای اشونان را می¬ستاییم.
گروه زنان دارندۀ پسران نامور را می¬ستاییم.
یایریه هوشیتی را می¬ستاییم.
ام ی نیک آفریدۀ برزمند را می¬ستاییم.
بهرام اهوره آفریده را می¬ستاییم.
اوپرتاب پیروز را می¬ستاییم.
سروش پارسای پیروز گیتی افزای، رد اشونی را می¬ستاییم.
رشن راست ترین را می¬ستاییم.
ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور را می¬ستاییم.
11
ای زرتشت!
او جاودان ودیوان ومردمان [دروند] رانابود کند.
ای زرتشت سپیتمان!
کسی که براستی به خانمان ما بستگی دارد، همان دم که چنین سخنی را برزبان آورد، هر دروغی نابود شود.


12
کسی را که برای بازداشتن دشمن دین مزدا پرستی از [یاوری] آنان – هفت امشا سپندان، شهریاران نیک خوب کنش – بهره مند شود، می ستاییم.
آب اشون مزدا آفریده را که چونان اسبی روان است، می¬ستاییم.
14=13
..............................................................................................................................................................................
15
«یثه اهو ویریو....»
..............................................................................................................................................................................
«اشم و هو.....»
«اهمایی رئشچه ..»

هفتن یشت بزرگ


3
اردیبهشت یشت
خشنودی اردیبهشت، زیباترین امشا سپند، [نماز] ایریمن ایشیه ی نیرومند مزدا آفریده و سوک ی نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون را.
«یثه اهو و یریو...» که زوت مرا بگوید.
«یثه اهو ویریو...» که پارسا مرد دانا بگوید.
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیمان زرتشت! ای ستاینده و زوت و دادخواه و اندرزگوی و نیایشگر و مهربان و سرود خوان!
هنگامی که من و اردیبهشت، گیهان روشن و درخشان و خانه های خورشیدسان راآفریدیم... بویژه ستایش و نیایش ما امشا سپندان را...
2
زرتشت گفت:
ای اهوره مزدا! ای مژده رسان گفتار راست!
اینک سپیتمان زرتشت- ستاینده وزوت و دادخواه و اندرزگوی ونیایشگر و مهربان و سرود خوان – را بفرمای:
چگونه بود [آن سخن]، هنگامی که تو و اردیبهشت، گیهان روشن و درخشان و خانه های خورشید سان را آفریدید... بویژه ستایش و نیایش شما امشا سپندان را؟
من اردیبهشت را همی خوانم.
هنگامی که من اردیبهشت را بخوانم، آرامگاه نیک دیگر آمشا سپندان نیز – که مزدا آن را با اندیشۀ نیک نگاهداری می کند؛ که مزدا آن را با گفتار نیک نگاهداری می کند؛ که مزدا آن را با کردار نیک نگاهداری می کند – گشوده شود.
آن آرامگاه نیک در گر زمان اهوره است.
4
گرز مان، مردمان اشون راست.
هیچ یک از دروندان، دیدار اهوره مزدا را بدان راهی نیابد.
5
[نماز] ایریمن ایشیه که انگر مینیو» و همۀ جادوان وپریان را بر می¬اندازد، بزرگترین منثره ی ورجاوندن است؛ بهترین منثره¬ی ورجاوند است.
درمیان منثره های ورجاوند استوار است. استوارترین منثره¬ی ورجاوند است.
در میان منثره¬ی ورجاوند پیروز است. پیروزترین منثره¬ی ورجاوند است.
در میان منثره¬ی ورجاوند درمان بخش است. درمان بخش¬ترین منثره¬ی ورجاوند است.
6
کسی [از پزشکان] به یاری «اشه» درمان کند.کسی [از پزشکان]به یاری دانش، درمان کند. کسی [پزشکان] با کارد درمان کند. کسی [از پزشکان] با گیاهان درمان کند. کسی [پزشکان] با منثره درمان کند.
درمان بخش ترین پزشکان کسی است که با منثره ی ورجاوند درمان کند.
آن که [بیماریهای] اندرونۀ اشون مرد را درمان کند، درمان بخش ترین پزشکان است.
7
ای ناخوشیها بگریزید!
ای مرگ بگریز!
ای دویوان بگریزید!
ای پتیارگان بگریزید!
ای اشموغ، کینه ور، از اشه بگریز!
ای مرد ستمکار بگریز!
8
ای اژدها نژادان بگریزید!
ای گرگ نژادان بگریزید!
ای [بدنهادان وگزند رسانان] دو پا بگریزید!
ای «ترومیتی» بگریز!
ای «پیری میتی» بگریز!
ای تب بگریز!
ای دروغزن بگریز!
ای آشوب و ناآرامی بگریز!
ای مرد بد چشم بگریز!
9
ای دروغ گوترین دروغ گویان بگریز!
ای زن روسپی جادو بگریز!
ای زن بد کارۀ «کخوارذ« بگریز!
ای باد اپا ختر بگریز!
ای باد اپادختر نابود شو!
هر آن که از نژاد این اژدهاست، نابود شود!
10
آن که هزار بار هزار تن و ده هزار بار ده هزار تن از این دیوان را بکشد، ناخوشیها را براندازد؛ مرگ را براندازد ؛ دیوان را براندازد، پتیارگان را براندازد؛ اشموغ دشمن اشه رابراندازد؛ مردم ستمکار را براندازد.
11
اژدها نژادان را بر اندازد؛ گرگ نژادان را براندازد؛ [بد نهادان و گزند رسانان] دو پا را براندازد؛ ترومیتی را براندازد؛ پیری میتی را براندازد؛ تب را براندازد؛ دروغزن را براندازد؛ آشوب و نا آرامی را براندازد، بد چشم را برانداز.

12
دروند ترین دروندان را براندازد؛ زن روسپی جادو را براندازد؛ زن بد کارۀ کخوارذ ا براندازد؛ باد اپا ختر را براندازد؛ باد اپا ختر نابود کند. آن را که [از بد نهادان و گزندرسانان ]دو پاست، نابود کند.
13
اگر کسی هزار بار هزار تن و ده هزار بار ده هزارتن از این دیوان را بکشد فریفتارترین دیوان – اهریمن تبهکار- از فراز آسمان سرنگون گردد و فروافتد.
14
اهریمن تبهکار گفت:
وای بر من از[دست] اردیبهشت.
ناخوش ترین ناخوشیها را براندازد.
با ناخوش ترین ناخوشیها بستیزد.
تباه ترین تباهیها را براندازد.
با تباه ترین تباهیها بستیزد.
دیوترین دیوان را براندازد.
با دیوترین دیوان بستیزد.
پتیاره ترین پتیارگان را براندازد.
با پتیاره ترین پتیارگان بستزید.
اشموغ دشمن اشه را براندازد.
با اشموغ دشمن اشه بستیزد.
ستمکارترین مردمان را براندازد.
با ستمکارترین مردمان بستیزد.
15
اژدها نژادترین اژدها نژادان را بر اندازد.
بااژدها نژادترین اژدها نژادان بستیزد.
گرگ نژادترین گرگ نژادان را بر اندازد.
باگرگ نژادترین گرگ نژادان بستیزد.
[بد نهادترین وگزندرسان ترین] دو پایان را براندازد.
با[بد نهادترین وگزندرسان ترین] دو پایان بستیزد.
ترومیتی را براندازد.
با ترومیتی بستیزد.
پیری میتی را براندازد.
پیری میتی بستیزد.
سخت ترین تبها را براندازد.
با سخت ترین تبها بستیزد.
دروغزن ترین دروغزنان را براندازد.
با دروغزن ترین دروغزنان بستیزد.
ستیهنده ترین ستیهندگان را براندازد.
با ستیهنده ترین ستیهندگان بستیزد.
بد چشم ترین بدچشمان را براندازد.
با بد چشم ترین بدچشمان بستیزد.
16
دروندترین دروندان را براندازد.
با دروندترین دروندان بستیزد.
زن روسپی جادو را براندازد.
با روسپی جادو بستیزد.
زن بدکارۀ کخوارذ را براندازد.
با زن بدکارۀ کخوارذ بستیزد.
باد اپا ختر را براندازد.
با باد اپا ختر بستیزد.
17
دروج باید بکاهد!
دروج باید نابود شود!
دروج باید سپری گردد و یکسره نابود شود!
تو [- دروج -] باید درا پاختر ناپدید شوی!
تو نباید جهان استومند اشه را نابود کنی!
18
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را برای فر و فروغش با نماز [ی به بانگ] بلندو با زور می ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین و امشا سپند را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه و گتفار و کردار [نیک] و با زور و سخن رسا می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ...»
19
«یثه اهو ویریو...»
درود می¬فرستیم به زیباترین امشا سپندان، اردیبهشت؛ به [نماز] ایریمن ایشیه ی مزدا آفریده و به سوک ی نیک فراخ دیدگاه مزدا آفریدۀ اشون.
«اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه...»

خرداد یشت

1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
من یاری و درستکاری و رامش و بهروزی خرداد را برای مردمان اشون بیافریدم ....
کسی که در میان امشا سپندان، او را بستاید، بدان ماند که امشا سپندان بهمن و اردیبهشت و شهریور و سپندارمذ و خرداد و امرداد را ستوده باشد.
2
کسی که هزار بار هزار، ده هزار بار ده هزار، صدهزار بار صد هزار در ستیز با دیوان، نامهای امشا سپندان – [بویژه] خرداد – را یاد کند، «نسو» ، «هشی»، «بشی»، «سئنی» و «بوجی» از او دور شود.
3
نخست من به آواز بلند، اشون مرد را می گویم:
اگر کسی بدین سان در میان ایزدان مینوی، به رشن راست ترین و به امشا سپندان روی نیاز آورد، همۀ آنان را – که دارای چنین نامهایی دلیرانه اندن – اشون مرد را از آنسو، هشی، بشی، سئنی، بوجی، سپاه فراخ سنگر و افراشته درفش دشمن، مردم ستمکار دروند، تیغ درخشان، جادو، پری، وتباه روزگاری رهایی بخشند.
4
چگونه راه اشون مرد از راه دروند مرد باز شناخته شود؟
آنگاه اهورمزدا گفت:
اگر کسی«منثره» را از بر بخواهد یا از یاد خویش بگذراند یا باژ گیرد یا به آواز بلندبخواند و شیاری به گرد خویش بکشد، خویشتن را در آسودگی نگاه تواند داشت.
5
هریک [از شما] - تو و دروج – را که آشکار باشید، هر یک [ازشما] را در هرکاری که باشید، هریک از شما را که پنهان [باشید]، هریک [از شما] را – تو و دروج را – من از خانمانهای ایرانی بیرون رانم.
تو و دروج را من به بند درکشم.
تو و دروج را من براندازم.
تو و دروج را من به زیر پا افگنم.
6
سه شیار بکشد؛ [سه] . من اشون مرد را می¬گویم.
شش شیار بکشید؛ شش. من اشون مرد را می¬گویم.
نه شیار بکشید؛ نه. من اشون مرد را می¬گویم.
7
نامهای امشا سپندان، «دروج»های به «نسو» پیوسته و تخمه و نژاد «کرپ»ها را نابود کند.
زوت – زرتشت- به خواست و کام خویش – چنان که همیشه خواست و کام اوست – آنان را به دوزخ هولناک [براند].
8
هنگامی که آفتاب هنوز فرو ننشسته است و پس از فرونشستن آفتاب ، او با رزم افزاری کشنده؛ به خشنودی ایزدان مینوی و شناخت درست آنان ، «نسو» را فروکوبد و به سوی اپاختر [براند] و آن تباهکار را به کام نیستی درافکند.
9
ای زرتشت!
تو نباید این «منثره» را بیاموزی جز به پدر یا پسر یا برادر تنی یا آتربان وابسته به پایگاههای سه گانه: کسی که به نیکی نامبردار، نیک دین، پرهیزگار و اشون است؛ کسی که دلیرانه در همه جا به گسترش دین کوشد.
10
او را – امشا سپند خرداد را – برای فر و فروغش با نماز [به بانگ] بلند و با زور می¬ستاییم.
ما امشا سپندن خرداد را با هوم آمیخته با شیر، با برسم، با زبان خرد، و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ...»
11
«یثه اهو ویریو...»
درود می¬فرستم به خرداد راد، به یایریه هوشیتی، به فرشتگان سال و به ردان اشه.
«اشم و هو...»
«اهمایی رئشچه....»


آبان یشت

خشنودی آب بی آلایش اشون «اردوی» و همۀ گیاهان مزدا آفریده را.
[راسپی:]
«یثه اهو ویریو....: که زوت مرا بگوید.
[زوت:]
«اثارتوش اشات چیت هچا...» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
کردۀ یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
«اردو یسور اناهیتا» را – که در همه جا [دامان] گسترده، درمان بخش، دیوسیتز و اهورایی کیش اتس – به خواست من بستای!
اوست که درجهان استومند، برازندۀ ستایش و سزاوار نیایش است.
اوست اشونی که جان افزاید وگله و رمه و دارایی و کشور را افزونی بخشد.
[اوست] اشونی که فزایندۀ گیتی است.
2
اوست که تخمۀ همۀ مردان را پاک کند و زهدان همۀ زنان را برای زایش، [از آلایش] بیالاید.
وست که زایمان همۀ زنان را آسانی بخشد و زنان باردار را به هنگامی که بایسته است، شیر [در پستان] آورد.
3
اوست برومندی که درهمه جا بلند آوازه است.
اوست که در بسیار فره مندی، همچند همۀ آبهای روی زمین است.
اوست زورمندی که از کوه «هکر» به دریای «فراخ کرت» ریزد.
4
بدان هنگام که اردویسور اناهیتا – آن دارندۀ هزار دریاچه و هزار رود، هر یک به درازای چهل روز راه مردی چابک سوار – به سوی دریای فراخ کرت روان شود، سراسر کرانه های آن دریا به جوش در افتد و میانۀ آن بر آید.
5
از این آبی که از آن من است، به هریک از هفت کشور، رودی روان شود؛ [رودی] از آبی که از آن من است و در زمستان و تابستان یکسان روان است.
او برای من، آب را و تخمۀ مردان را و زهدان و شیر زنان را پاک کند.

6
من – اهوره مزدا – او را به نیروی خویش، هستی بخشیدم تا خانه و روستا و شهر وکشور را بپرورم و پشتیبان و پناه بخش و نگاهبان باشم.
7
ای زرتشت!
اردویسور اناهیتا از سوی آفریدگار مزدا بر می خیزد. بازوان زیبا و سپیدش – که به زیورهای با شکوه دیدنی آراسته است – به ستبری کتف اسبی است.
آن نازنین بسیار نیرومند روان می شود در نهاد خویش چنین می اندیشد.
8
-کدامین کس مرا نیایش کند؟
- کیست که مرا زور آمیخته با هوم؛ آمیخته به شیر به آیین ساخته و پالوده نیاز کند؟
چنین پیمان شناس نیک دلی را خوشی پسندم و خواستارم [که او] خرم و شادمان [ماند]!
9
او را – آن اردویسور اناهیتای اشون را – برای فر و فروغش با نماز [ی به بانگ] بلند، با نماز نیک گزارده و با زور می¬ستایم.
ای اردویسور اناهیتا!
بشود که تو از پی دادخواهی، [ ما را[ به فریاد رسی!
اینچنین تو بهتر ستوده خواهی شد با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه وگفتار و کردا [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم ....»

کردۀ دوم
10
..............................................................................................................................................................................
11
اوست که برگردونه نشسته، لگام بردست ، گردونه می راند و روان جویای ناموری اش، اینچنین در نهاد خویش اندیشه کنان است:
-کدامین کس مرا نیایش کند؟
-کیست که مرا زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر به آیین ساخته و پالوده نیاز کند؟
چنین پیمان شناس نیک دلی را خوشی پسندم و خواستارم [که او] خرم و شادمان [ماند]!
..............................................................................................................................................................................
کردۀ سوم
12
..............................................................................................................................................................................
13
اوست که با چهار اسب بزرگ سپید- یک رنگ و یک نژاد – بر دشمنی همۀ دشمنان – دیوان و مردمان [درونند] و جادوان و پریان وـ«کوی» ها و«کرپ» های ستمکار – چیره شود.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ چهارم
14
..............................................................................................................................................................................
15
اوست آن زورمند درخشان بلند بالای برزمند که روزان و شبان – در بزرگی همچنند همۀ آبهای روی زمین – به نیرومندی روان شود.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ پنجم
16
..............................................................................................................................................................................
17
او را بستود آفریدگار- اهوره مزدا – در ایران ویج در کرانۀ [رود] «دایتیا»ی نیک با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و«منثره» با اندیشه و گفتار وکردار [نیک]، با زور و با سخن رسا...

18
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من پسر «پور شسپ» - زرتشت اشون – را بر آن دارم که هماره دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.
19
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ ششم
20
...............................................................................................................................
21
هوشنگ پیشدادی در پای [کوه] البرز، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد...
22
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همۀ کشورها شوم؛ که بر همۀ دیوان و مردمان [درونند] و جادوان و پریان و «کوی»ها و«کرپ»های ستمکار چیرگی یابم؛ که دو سوم از دیوان مزندری و دروندان ورن را بر زمین افگنم.
23
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ هفتم
24
..............................................................................................................................................................................
25
جمشید خوب رمه در پای کوه هکر، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، او را پیشکش آورد ....
26
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین !
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همۀ کشورها شوم؛ که بر همۀ دیوان و مردمان [دروندن] و جادوان وپریان و « کوی»ها و «کرپ»های ستمکار چیرگی یابم؛ که من دیوان را از دارایی و سود – هر دو –واز فراوانی و رمه – هر دو – واز خشنودی و سرافرازی – هر دو – بی بهره کنم.
27
اردویسوراناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشد.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ هشتم
28
..............................................................................................................................................................................
29
«اژی دهاک» سه پوزه در سرزمین »بوری» و صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد ....
30
و از وی خواستا ر شد:
ای اردویسو اناهیتا! ای نیک ! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دارد که من هفت کشور را از مردمان تهی کنم.
31
اردویسور اناهیتا او را کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ نهم
32
..............................................................................................................................................................................
33
فریدون پسر آتبین از خاندان توانا، در سرزمین چهارگوشۀ ورن ، صد اسب و هزار گاو وده هزار گوسفند ، او را پیشکش آورد....
34
واز وی خواستار شد:
ای اردویسور آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «اژی دهاک» - [اژی دهاک] سه پوزۀ سه کلۀ شش چشم ، آن دارندۀ هزار [گونه] چالاکی، آن دیو بسیار زورمند، دروج ، آن دروند آسیب رسان جهان و آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید- پیروز شوم و هر دو همسرش «سنگهوک» و «ارنوک» را – که برازنده نگاهداری خاندان و شایستۀ زایش و افزایش دودمانند – از وی بربایم.
35
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – اوراکامیابی بخشد.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ دهم
36
..............................................................................................................................................................................
37
گرشاسپ نریمان، درکرانۀ دریاچۀ «پیشینگه» ؛ صد اسب و هزار گاو ده هزار گوسفند، او را پیکش آورد....
38
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «گندرو»ی زرین پاشنه، در کرانۀ دریای چر خیزاب فراخ کرت پیروز شوم؛ که من بر این زمین پهناور گی سان دور کرانه، تاخت کنان به خانۀ استوار دروند برسم.
39
ای اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش اورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................

کردۀ یازدهم
40
..............................................................................................................................................................................
41
افراسیاب تورانی تباهکار، در «هنگ» زیر زمینی خویش، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد....
42
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من به آن فرشناور در دریای پر خیزاب فراخ کرت – [فری] که هم اکنون و از این پس، از ان تیره های ایراین وررتشت اشون است – دست یابم.
43
اردویسور اناهیتا اورا کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ دوازدهم
44
..............................................................................................................................................................................

45
کاووس توانا د رپای کوه «ارزیفیه»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد...
46
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همۀ کشورهای شوم؛ که بر همۀ دیوان ومردمان [دروند[ وجادوان و پریان و «کوی»ها و «کرپ»های ستمکار چیرگیی یابم.
47
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش ـ آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ سیزدهم
48
..............................................................................................................................................................................
49
[کیـ]ـخسرو پهلوان سرزمینهای ایرانی و استوار دارندۀ کشور، در کرانۀ دریاچۀ ژرف و پهناور «چیچست» ، صد اسب و هزار گاو ده هزار گوسفند ، اورا پیشکش آورد....
50
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ چهادهم
52
..............................................................................................................................................................................
53
توس پهلوان جنگاور، بر پشت اسب او را بستود و خواهان نیرومندی اسبان خود وتندرستی خویش شد تا بتواند دشمنان را از دور بنگرد وهماوردان کینه ور را به یک زخم، از پای در افگند.
54
[توس] از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دارد که من بر پسران دلیر خاندان «ویسه» در گذرگاه «خشتروسوک» بر فراز «کنگ» بلند واشون، پیروز شوم؛ که من سرزمینهای تورانی را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها دهزارها، ده هزارها صدهزارها.
55
اردویسور آناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده وبه آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- او را کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................

کردۀ پانزدهم
56
..............................................................................................................................................................................
57
پسران دلیر خاندان «روسیه» در گذرگاه «خششروسوک» بر فراز« کنگ» بلند واشون، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آوردند....
و از وی خواستار شدند:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
ما را این کامیابی ارزانی دار که ما بر توس، پهلوان چنگاور پیروز شویم، که ما سرزمینهای ایرانی را براندازیم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
59
اردویسو اناهیتا آنان را کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ شانزدهم
60
..............................................................................................................................................................................
61
«پا اورو» کشتیران کاردان – هنگامی که فریدون، پهلوان پیروزمند، او را همچون کرکسی در هوا به پرواز واداشت – اردویسور اناهیتا راستود....

62
....او سه شبانروز پیاپی به سوی خانۀ خویش در پرواز بود ونمی توانست در آن فرود آید.
چون سومین شب پرواز او به سپیده دمان رسید، هنگام بامداد روشن و توانا، به سوی اردویسور اناهیتا بانگ برداشت:
63
ای اردویسور اناهیتا!
زود به یاری ن بشتاب!
اینک مرا پناه بخش که اگر به زمین آهوره آفریده و به خانه خویش رسم؛ هر آینه ترا در کرانۀ «رنگها» هزار زور به آیین ساخته وپالوده، امیخته به هوم و امیخته به شیر، نیاز دارم.
64
آنگاه اردویسور اناهیتا به پیکر دوشیزه ای زیبا، برومند، برزمند، کمر بر میان بسته، راست بالا، آزاده، نژاد، بزرگوار، موزه هایی درخشان تا مچ چا پوشیده و به استواری با بندهای زرین بسته، روانه شد.
65
بازوانش را به چالاکی بگرفت ودیری نپائید که به یک تاخت، اورا تندرست و بی هیچ ناخوشی و گزندی – همان گونه که از آن پیشتر بود – به زمین اهوره آفریده فرود آورد و به خانمانش رساند.
66
اردویسور اناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده راکامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ هفدهم
67
..............................................................................................................................................................................
68
جاماسپ هنگامی که از دور سپاه دروندان دیو پرست را دید که با آرایش رزم به پیش می¬آید، صد اسب و هزار گاو ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد...
69
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من همچند همۀ دیگر ایرانیان از پیروزی بزرگ بهره مند شوم.
70
اردیسو آناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آن پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ هیجدهم
71
..............................................................................................................................................................................
72
«اشوزدنگهه» پسر «پوروذاخشتی» و «اشوزدنگهه» پسر «سایوژدری» نزد ایزد بزرگ و شهریار شیدور اپام نپات تیزاسب ، اردویسور اناهیتا را صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفنند، پیشکش آوردند....
73
و از وی خواستار شدند:
ای اردویسور آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
ما را این کامیابی ارزانی دار که ما درکازار جهان بر تورانیان «دانو» و بر «کر» و «ور» از خاندان «اس بن» و بر «دوراکئت» چیره شدیم.
74
اردویسو آناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – آنان را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ نوردهم
75
..............................................................................................................................................................................


76
«ویستورو» از خاندان نورر، برکران آب «ویتنگوهیتی» اینچنین گفتار راست برزبان ، اورا پیشکش آورد:
77
ای اردویسورآناهیتا!
این سخن به [آیین] اشه و بدرستیی گفته می شود که من به شمارۀ موهای سرم دیو پرستان را برخاک افگنده ام. پس تو – ای اردویسور اناهیتا! – مرا گذرگاهی خشکاز یک کرانه به دیگر کرانۀ «ویتنگوهیتی» پدید آورد.
78
آنگاه اردویسور اناهیتا به پیکر دوشیزه ای زیبا، برومند، برزمند، کمر بر میان بسته ، راست بالا، آزاده، نژاده، بزرگوار، موزه هایی زرین در پا و به زیورهای بسیار آراسته . روانه شد.
یک رشته از آب را ازرفتن بازداشت و دیگر رشته¬ها را بدان سان که بود، به رفتن رها کرد و گذرگاهی خشک از یک کرانه به دیگر کرانۀ «ویتنگوهیتی»ی نیک پدید آورد.
79
اردویسور اناهیتا- که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورده را کامروا کند – او را کامیابی نبخشید.
..............................................................................................................................................................................

کردۀ بیستم
80
..............................................................................................................................................................................
81
«یوایشت» از خاندان «فریان» در آبخوست خیزاب شکن «رنگها» صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد...
82
و از وی خواستار شد:
ای اردویسوز آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر«اختیه»ی نیرنگ باز خیره سر چیره شوم؛ که من به پرسشهای او- نود و نه پرسش دشواری که «اختیه»ی نیرنگ باز خیره سر، به دشمنی از من می¬کند -–پاسخ توانم گفت.
83
اردویسور اناهیتا- که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و یکم
84
..............................................................................................................................................................................
85
اهوره مزدای نیک کنش فرمان داد:
ای اردویسور اناهیتا!
از فرار ستارگان به سوی زمین اهوره آفریده بشتاب!
به پایین روانه شو و دیگر باره بدین جا باز آی!
فرمانروایان دلیر و بزرگان و بزرگ زادگان کشور باید ترا نیایش کنند.
86
ارتشتاران – آن دلیران – برای دست یابی براسبان تکاور و برتری جویی در «فر» بای از تو یاری خواهند.
آتربانان پارسا – آن پرورشگران روان – برای دست یابی بر دانش و ورجاوندی و پیروزی و برترتی اهوره آفریده، باید از تو یاوری خواهند.
87
از تو با دوشیزیگان کوشا و شایسته شوهر، سرور وخانه خدایی دلیر خواهند.
از توباید زنان جوان – به هنگام زایمان – زایشی خوب خواهند.
تویی – تو ای اردویسور اناهیتا! – که این همه را بجای توانی آورد.
88
ای زرتشت:

اردویسور اناهیتا از فراز ستارگان، به سوی زمین اهوره آفریده فرود آمد و اینچنین گفت:
89
ای سپیتمان اشون!
براستی اهوره مزدا ترا به ردی جهان آستومند برگزید و مرا به نگاهبانی همۀ آفرینش اشه برگماشت.
از فروغ و فرمن است که ستوران خرد و بزرگ و مردمان بر این زمین در گردش¬اند.
براستی من همۀ مزدا آفریدگان نیک و اشون را نگاهداری می¬کنم، چنان که آغلی چارپایان را در خود نگاه می دارد.
90
زرتشت از اردویسور آناهیتا پرسید:
ای اردویسور اناهیتا!
ای آن که مزدا ترا راهی از فراز خورشید – و نه راهی از فرود آن – آماده کرده تا مارها، «ارثن»ها، «ووژک» هاو «ورنوویش»ها ترا گزندی نرسانند، با کدامین ستایش ترا بستایم؟
با کدامین ستایش، آیین ترا برگذرم؟
99
آنگاه اردویسور آناهیتا گفت:
ای سپیتمان اشون
براستی مرا با این ستایش بستای. با این ستایش، آیین مرا برگذار:
از هنگام برآمدن خورشید تا به گاه فرورفتن خورشید، از این زور من تو توانی نوشید و آتر بانان دین آگاه و خردمندان آزموده وتن منثره.
92
از این زور من «هرث»، تبدار، نارساتن »سچی«، »کسویش»، زن ، [نا] پارسایی که «گاهان» نمی سراید وپیس جدا کرده تن نباید بنوشد.
93
من بدان آیین زوری که کور و کر و کوتاه بالا و نا بخرد و «ار» وغشی و دیگر داغ خوردگان اهریمن برگذارند، پای نمی گذارم.
از این زور من، گوژ سینه، گوژپشن، کوتاه تن و تباه دندان نباید بنوشد .
94
زرتشت از اردویسور آناهیتا پرسید:
ای اردویسور اناهیتا!
آن زورها ترا چه خواهد شد اگر دیو پرستان و دروندان، آنها را پس از فرو رفتن خورشید، برای تو نیاز کنند؟

95
آنگاه اردویسور اناهیتا گفت:
ای سپیتمان زرتشت اشون!
آیین زوری که من بدان پای نگذارم؛ شایستۀ ستایش دیوان است.
در چنین آیینی به جای من، هزار وششصد تن از هراس انگیزان و یاوه سرایان و هرزه درایان و فرومایگان پای نهند.
96
من کوه زرین در همه جا ستودۀ هکر را می ستایم که اردویسور اناهیتا از آن، از بلندای هزار بالای آدمی برای من فرود آید.
اوست که در بسیار فره مندی، همچند همۀ آبهای روی زمین است وبه نیرومندی روان شود.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و دوم
97
..............................................................................................................................................................................
98
اوست که مزدا پرستان، برسم به دست به گرداگرد وی در آیندی.
او را «هوو» ها ستودند.
او را «نوذریان» ستودند.
«هوو» ها از او دارایی خواستند و نوذریان، اسبان تکار.
دیری نپایید که «هوو» ها به دارایی فراوان توانگر شدند. دیری نپایید که نوذریان کامروا شدند و گشتاسپ در این سرزمینها بر اسبان تیزتک دست یافت.
99
ادویسور اناهیتا- که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – آنان را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و سوم
100
..............................................................................................................................................................................
101
اوست دارندۀ هزار دریاچه و هزار رود، هر یک به ازای چهل روز راه مرد چابک سوار.
در کرانۀ هر یک از این دریاچه ها، خانه ای خوش ساخت با یکصد پنجرۀ درخشان و یک هزار ستون خوش تراش برپاست: خانه ای کلان پیکر که بر هزار پایه جای دارد.
102
در هریک از این خانه ها، بستری زیبا با بالشهایی خوشبو بر تختی گسترده است.
ای زرتشت!
در چنین جای، اردویسور اناهیتا از بلندای هزار بالای آدمی فرو می ریزدی.
اوست که در بزرگی، همچند همۀ آبهای روی زمین است وبه نیرومندی روان شود.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و چهارم
103
..............................................................................................................................................................................
104
او را بستود زرتشت اشون، در ایران ویج برکرانۀ [رود] «دایتیا» ی نیک با قوه آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه وگفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا...
105
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک ! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من «کی گشتاسپ» دلیر پسر «لهراسپ» را بر آن دارم که هماره دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.
106
اردویسور اناهیتا- که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کمیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................

کردۀ بیست و پنجم
107
..............................................................................................................................................................................
108
کی گشتاسپ گرانمایه بر کرانۀ آب «فرزادانو» صد اسب و هزار گاو ده هزار گوسفند ، اورا پیشکش آورد...
109
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من در کارزار جهان، بر «تثریاونت» دژدین و«پشن»ی دیو پرست و«ارجاسپ» دروند پیروز شدم.
110
اردویسوراناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و ششم
111
..............................................................................................................................................................................
112
«زریر» رزم کنان بر پشت اسب بر کرانۀ آب «دایتیا»، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد....
113
و از وی خواستار شد:
ای اردویسو آناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من در کارزار جهان، بر «هوم یک»ی دیوپرست گشوده چنگال- که در هشت خانه بسر می برد- و بر آرجاسپ دروند پیروز شوم.
114
اردویسوراناهیتا – که همیشه خواستار زور نیاز کننده وبه آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و هفتم
115
..............................................................................................................................................................................
116
«وندرمینیش»- برادر آرجاسپ – نزدیک دریای فراخ کرت، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد....

117
و از وی خواستار شد:
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر کی گشتاسپ دلیر و بر زریر- سوار جنگاور- پیروز شدم؛ که من سرزمینهای ایرانی را براندازم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صد هزارها.
118
اردویسور اناهیتا اوار کامیابی نبخشیدی.
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست هشتم
119
..............................................................................................................................................................................
120
اهوره مزدا اورا چهار اسب از باد وباران و ابر و تگرگ پدید آورد.
ای زرتشت سپیتمان!
همیشه برای من از این چهار اسب، باران وبرف و ژاله وتگرگ فرو می بارد به کسی که هزار ونهصد تیر بخشیده شده است.
..............................................................................................................................................................................
..............................................................................................................................................................................
کردۀ بیست و نهم
122
..............................................................................................................................................................................
123
اردویسور اناهیتای نیک پنام زرین در برکرده، در آرزوی شنیدن سرود «زوت» در آنجا ایستاده ، اینچنین در نهاد خویش اندیشه کنان است:
124
-کدامین کس مرا نیایش کند؟
-کیست که مرا زور آمیخته به هوم، آمیخته به شیر و به آیین ساخته و پالوده نیاز کند؟
چنین پیمان شناس نیک دلی را خوشی پسندم و خواستارم [که او] خزم و شادمان [ماند]!
..............................................................................................................................................................................

کردۀ سی ام
125
..............................................................................................................................................................................
126
اردویسور اناهیتا هماره به پیکر دوشیزه ای جوان، زیبا ، برومند، برزمند، کمر بر میان بسته، راست باال، آزاده، نژاده و بزرگوار که جامۀ زرین گرانبهای پرچینی در بر دارد، پدیدار می شود.
127
براستی اردویسور اناهیتای بزرگوار، همان گونه که شیوه اوست، برسم بر دست گرفته، گوشواره های زرین چهار گوشه ای ازگوشها آویخته وگردن بندی بر گردن نازنین خویش بسته، نمایان می شود.
او کمر بر میان بسته است تا پستانهایش زیباتر بنماید و دلنشین تر شود.
128
برفراز سر اردویسور اناهیتا تاجی آراسته با یکصد ستاره جای دارد، تاج زرین هشت گوشه ای که بسان چرخی ساخته شده و با نوارها زیور یافته؛ تاج زیبای خوش ساختی که چنبری از آن پیش آمده است.
129
اردویسور اناهیتا جامه ای از پوست ببر پوشیده است؛ از پوست سیصد ماده ببر که هر یک چهار بچه زاید؛ از آن روی که ببر ماده، زیباترین جانوری است که مویی انبوه دارد.
ببر جانوری آبزی است که اگر پوستش بهنگام آماده شود، همچون سیم و زر بسیار درخشان به چشم آید.
130
ای اردویسور اناهینا! ای نیک! ای تواناترین!
اینک خواستار این کامیابی ام که بسیار ارجمند باشم و به شهریاری بزرگی برسم که در آن خوراک بسیار آماده شود و بهره و بخش هرکس بسیار باشد؛ که در آن اسبان شیهه برکشند و گردونه ها بخروشند و آوای تازیانه ها در هوا بپیچد؛ که در آن خوراک و توشه فراوان انباشته باشد؛ که در ان خوشبوهها فراوان باشد؛ که انبارهایش از هر آنچه مردمان آرزو کنند و زندگی خوش را بکار آید؛ پر باشد.
131
ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
اینک خواستار دو چالاکم: چالاکی دو پا و چالاکی چهار پا .
چالاک دو پا برای آن که در جنگ چست باشد و در رزم گردونه را بخوبی براند.و
چالاک چهار پا برای آن که هر دو سوی سنگر فراخ سپاه دشمن را برهم زند؛ از چپ به راست واز راست به چپ.

132
ای اردویسور اناهیتا!
از پی این ستایش، از پی این نیایش، از پی آنچه ترا نیاز آورند، از فراز ستارگان به سوی زمین اهوره آفریده، به سوی زور نیاز کننده، به سوی پیشکش سرشار بشتاب.
به یاری خواستاری بشتاب که ترا فراخواند تا تورهایی اش بخشی.
به یاری کسی بشتاب که ترا زور آوردو به آیین پیشکش تا همۀ دلاوران همچون کی گشتاسپ به خانمان باز گردند.
..............................................................................................................................................................................
133
«یثه اهو ویریو...»
به آبهای نیک مزدا آفریده و به آردویسور اناهیتای اشون درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه....»


خورشید یشت


خشنودی خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را.
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
1
خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را می ستایم.
هنگامی که خورشید فروغ بیفشاند و تابان شود، هنگامی که خورشید بدرخشد، صد[ها] وهزار [ها] ایزد مینوی برخیزند واین فر را فراهم آورند و فرو فرستند.
آنان این فر را بر زمین اهوره آفرید پخش کنند، افزایش چهان اشه را، افزایش هستی اشه را.
2
هنگامی که خورشید برآید ، زمین اهوره آفریده پاک شود؛ آب روان پاک شود؛ آب چشمه ساران پاک شود؛ آب دریا پاک شود؛ آب ایستاده پاک شود؛ آفرینش اشه – که از آن سپند مینوست – پاک شود.

3
اگر خورشید برنیاید، دیوان آنچه را که درهفت کشور است نابود کند و ایزدان مینوی در این جهان استومند جایی نیابند و آرامگاهی نجویند.
کسی که خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب رابستاید، پایداری در برابر تاریکی را ، پایداری در برابر تیرگی دیو آفریده را، پایداری در برابر دزدان و راهزنان را، پایداری در برابر جاودان و پریان را و پایداری در برابر «مرشون» را، چنین کسی اهوره مزدا را می ستاید، امشا سپندان را می ستاید، روان خویش را می ستاید و همۀ ایزدان مینوی و جهانی را خشنود می کند.
[آری همان کسی] که خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را می ستاید....
5
مهر فراخ چراگاه، [آن] هزار گوش ده هزار چشم را می ستایم.
گرز مهر فراخ چراگاه را که بخوبی بر سر دیوان کوفته شود، می ستایم.
دوستی را می¬ستایم: بهترین دوستی را که در میان خورشید و ماه برپاست.
6
خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را می ستایم با هوم آمیخته به شیر، بابرسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم....»
7
«یثه اهو ویریو....»
خورشید جاودانۀ رایومند تیز اسب را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه....»


ماه یشت

خشنودی ماه در بردارندۀ تخمۀ گاو را و گاو یگانه آفریده را و چار پایان گوناگون را.
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
1
درود بر اهوره مزدا.
درود بر ماه در بردارندۀ تخمه گاو.
درود بر ماه ، هنگامی که می نگریمش.
درود بر ماه، هنگامی که می نگردمان.
2
ماه در چه هنگام در افزایش است؟
ماه در چه هنگام رو به کاهش است؟
-در پانزده روز ماه می افزاید. در پانزده روز ماه می کاهد. در ازای زمان افزایش آن، برابر در ازای زمان کاهش آن است.
-«از کیست که ماه می فزاید و دیگر باره می کاهد؟»
3
ماه در بر دارندۀ تخمۀ گاو، آن اشون و رد اشه را می¬ستاییم.
اینک ماه را دریافتم.
فروغ ماه را نگریستم.
فروغ ماه را دریافتم.
امشا سپندان بر می خیزند. آن فر را فراهم می آورنند و بر زمین اهوره آفریده پخش می¬کنند.
4
هنگامی که فروغ ماه بتابد، همیشه در بهاران گیاه سبزاز زمین می¬روید.
اندرماه، پرماه، ویشپتث.
«اندرماه» اشون؛ آن اشون ورد اشه را می¬ستاییم.
«پرماه» اشون، آن اشون و رد اشه را می¬ستاییم.
«ویشپتث» ی اشون، آن اشون ورد اشه را می¬ستاییم.
5
ماه در بردارندل تخمۀ گاو؛ آن بخشنده رایومند آبرومند، آن تابندۀ ارجمند بختیار توانگر چالاک، آن سودمند گیاه رویانندل آباد کننده، آن بغ درمان بخش را می¬ستایم.
6
ماه در بردارندۀ تخمۀ گاو را برای فر و فروغش بانماز [ی به بانگ] بلند وبا زور می¬ستایم.
ماه اشون در بردارنده تخمۀ گاو، آن اشون و رد اشه را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه وگفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
7
«یثه اهو ویریو....»
درود می¬فرستم به ماه در بردارنده تخمه گاو، به گاویگانه آفریده و به چارپایان گوناگون.
«اشم و هو.....»
«اهمایی رئشچه....»


تیریشت


خشنودی «تشتر»، ستارل رایومند فره مندو «ستویس» آب رسان توانای مزدا آفریده را.
«یثه اهو ویریوی....» که زوت مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
کرده یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
تو جهانیان را «اهو» و «رتو» باش.
ماه و «میزد» و خانمان را می¬ستایم تا[تشتر] ستاره فره مند همراه با ماه، مردان را شکوه ارزانی دارد.
تشتر، ستاره بخشندل آرامگاه را با زور می¬ستایم.
3
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم که خانه آرام و خوش بخشد.
آن فروغ سپیدافشان درخشان درمان بخش تیز پرواز بلند از دور تابان را می¬ستاییم که روشنایی پاک افشاند.
آب دریای فراخ را، رود«ونگوهی» نام آور را، گوش مزدا آفریده را، فر توانای کیانی را و فروشی سپیتمان زرتشت اشون را می¬ستاییم.
3
برای فر و فروغش، من او را با نماز[ی به بانگ] بلندو با زور می¬ستایم.
آن ستاره تشتر را، تشتر ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، بازبان خردو«منثره» ، با اندیشه وگفتار وگردا [نیک] ، بازور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم .....»
کردۀ دوم
4
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم که تخمه آب در اوست، آن توانای بزرگ نیرومند تیزبین بلند پایه زبر دست را،آن بزرگواری را که از او نیکنامی آید و نژادش از اپام نپات است.
..............................................................................................................................................................................
کرده سوم
5
تشتر، ستاره رایو مند فره مند را می¬ستاییم، آن که ستوران خردو بزرگ و مردمانی که پیش از این ستمکار بودند و«کئت»ها که از این پیش به بدکرداری دست یازیدند، همه اورا چشم به راهند:
-کی تشتررایومند فره مند برای ما سر برآورد؟
-کی چشمه های آب به نیرومندی اسبی، دیگر باره روان شود؟
کرده چهارم
6
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم که شتابان به سوی دریای «فراخ کرت» بتازد، چون آن تیر در هوا پران که «آرش» تیرانداز – بهترین تیرانداز ایرانی – از کوه «ایریوخشوث» به سوی کوه «خوانونت» بینداخت...
7
آنگاه آفریدگار اهوره مزدا بدان دمید، پس آنگاه [ایزدان] آب وگیاه ومهر فراخ چراگاه، آن [تیر] را راهی پدید آوردند.
..................................................................................................................................................................................
کردۀ پنجم
8
تشتر، ستارل رایومند فره مندرا می¬ستاییم که بر پریان خیره شود؛ که پریان را
-بدان هنگام که نزدیک دریای نیرومند ژرف خوش دیدگاه فراخ کرت که آبش زمین پهناوری را فرا گرفته است ، به پیکر ستارگان دنباله دار در میان زمین و آسمان پرت شوند- در هم شکند.
براستی او به پیکر اسب پاکی در آید و از آب، خیزابها برانگیزد. پس باد چالاک، وزیدن آغاز کند.
9
آنگاه «ستویس» - که به پاداش بخشی دررسد – این آب را به هفت کشور رساند.
پس آنگاه تشتر زیبا و آشتی بخش به سوی کشورها روی آورد تا آنها را از سالی خوش بهره مند کند.
اینچنین، سرزمین های ایرانی از سالی خوش برخوردار شوند.
...............................................................................................................................................................................
کردۀ ششم
10
تشتر، ستاره رایومند فره مندرا می¬ستاییم که اینچنین بااهوره مزدا سخن گفت:
ای اهوره مزدا ! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
11
اگر مردمان مرا در نماز نام برند و بستایند – چنان که دیگر ایزدان را در نماز نام می¬برندو می-ستایند -–هر آینه من با جان تابناک وجاودانۀ خویش، به مردمان اشون روی آورم و به هنگامی [از پیش] برنهاده در یک یا دو یا پنچاه شب، فرا رسم.
12
تشتر را می¬ستاییم.
«تیشتر یئینی» را می¬ستاییم.
آن [ستاره] را که از پی نخستین درآید، می¬ستاییم.
«پروین» را می¬ستاییم.
«هفتورتگ» را می¬ستاییم، پایداری در برابر جادوان و پریان را.
«ونند»، ستاره مزدا آفریده را می¬ستاییم، نیرومندی را، پیروزی برازنده را، نیروی پدافند اهوره آفریده را، برتری را، چیرگی بر نیاز و پیروزی بر دشمنی را.
تشتر درست چشم را می¬ستاییم.
13
ای سپیتمان زرتشت1
تشتر رایومند فره مند، درنخستین ده شب، کالبد استومند پذیرد و به پیکر مردی پانزده ساله، درخشان، روشن چشم ، برزمند، بسیار نیرومند، توانا و چابک در فروغ پرواز کند.
14
به سال چنان مردی که نخستین بار کشتی بر او بندد.
به سال مردی که نیرومند شده باشد.
به سال مردی که پا به دوران مردی گذاشته باشد.
15
-کدامین کس در این جا، در این انجمن سخن گوید؟
-کدامین کس در این جا پرسش آورد؟
-کدامین کس اکنون مرا با زور آمیخته به شیر آمیخته به هوم بستاید؟
-کدامین کس را به داشتن پسران، توانگری بخشم؟
-کدامین کس را گروهی از پسران ورسایی روان دهم؟
اکنون من درجهان استومند به آیین بهترین اشه، سزاوار ستایش وبرازندۀ نیایشم.
16
ای سپیتمان زرتشت!
تشتر رایومند فره مند دردومین ده شب، کالبد استومند پذیرد و به پیکر گاوی زرین شاخ در فروغ پرواز کند.
17
-کدامین کس در این جا، دراین انجمن سخن گوید؟
-کدامین کس در ا ین جا پرسش آورد؟
-کدامین کس اکنون مرا با زور آمیخته به شیر آمیخته به هوم بستاید؟
-کدامین کس را به داشتن گاوان، توانگری بخشم؟
-کدامین کس را رمه ای از گاوان ورسایی روان دهم؟
اکنون من در جهان استومند به آیین بهترین اشه، سزاوار ستایش و برازندۀ نیایشم.
18
ای سپیتمان زرتشت1
تشتر رایومند فره مند در سومین ده شب، کالبد استومند پذیرد وبه پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زرنشان در فروغ پرواز کند.
19
-کدامین کس در این جا، در این انجمن سخن گوید؟
-کدامین کس در این جا پرسش آورد؟
-کدامین کس اکنون مرا با زور آمیخته به شیرآمیخته به هوم بستاید؟
-کدامین کس را به داشتن اسبان،توانگری بخشم؟
-کدامین کس را گله ای از اسبان ورسایی روان دهم؟
اکنون من درجهان استومند به آیین بهترین اشه، سزاوار ستایش و برازندۀ نیایشم.
20
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه تشتر رایومند فره مند به پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زرنشان به دریای فراخ کرت فرود آید.
21
در برابراو «اپوش» دیو به پیکر اسب سیاهی بدر آید؛ اسبی کل با گوشهای کل، اسبی کل با گردن کل، اسبی کل با دم کل، یک اسب گر سهمنا ک.
22
ای سپیتمان زرتشت!
هر دوان – تشتر رایومند فره مند و اپوش دیو – بهم در آویزند.
ای سپیتمان زرتشت!
هر دوان سه شبانروز با یکدگیر بجنگند و اپوش دیو بر تشتر رایومند فره مند چیره شود و اورا شکست دهد.
23
از آن پس، او را یک «هاسر» از دریای فراخ کرت دور براند.
آنگاه تشتر شیون درد و سوگ برآورد.
-وای بر من ای اهوره مزدا!
-بدا به روزگار شما ای آبها! ای گیاهان!
-تیره روزی بر تو ای دین مزدا پرستی!
اکنون مردمان مرا درنماز نام نمی¬برندو نمی ستایند، چنان که دیگر ایزدان را در نماز نام می برندو می ستایند.
24
اگر مردمان مرا در نماز نام برند و بستایند – چنان که دیگر ایزدان را نام می¬برند و می¬ستایند- من نیروی ده اسب، نیروی ده اشتر، نیروی ده گاو ، نیروی ده کوه ونیروی ده آب ناوتاک بیابم.
25
من – اهوره مزدا- خود، تشتر رایومند فره مند را در نماز به نام می¬ستایم.
من نیروی ده اسب، نیروی ده اشتر، نیروی ده گاو ، نیروی ده کوه و نیروی ده آب ناوتاک بدو بخشم.
26
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه تشتر رایومند فره مند ،به پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین ولگام زرنشان به دریای فراخ کرت فرود آید.
27
................................................................................................................................................................................
28
ای سپیتمان زرتشت!
هر دوان – تشتر رایومند فره مند و اپوش دیو- بهم در آویزند.
ای سپیتمان زرتشت!
هر دوان با یکدیگر بچنگند تا هنگام نیمروز که تشتر رایومند فره مند بر اپوش دیو چیره شود و اورا شکست دهد.
29
از آن پس، او را یک «هاسر» از دریای فراخ کرت دور براند.
تشتر رایومند فره مند خروش شاد کامی و رستگاری برآورد:
-خوشا به روزگار من ای اهوره مزدا!
-خوشا به روزگار شما ای آبها! ای گیاهان!
-خوشا به روزگار تو ای دین مزدا پرستی!
-خوشا به روزگار شما ای کشورها!
از این پس – بی هیچ بازدارنده ای – آب درجویهای شما با بذرهای درشت دانه به سوی کشتزارها وبا بذرهای ریز دانه به سوی چراگاهها، به همه سوی جهان استومند روان گردد.
30
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه تشتر رایومند فره مند، به پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زر نشان به دریای فراخ کرت فرود آید...
31
خیزابهای دریا را برانگیزد. در یا را به جنبش و خروش و سرکشی و جوش و نا آرامی در آورد.
در همۀ کرانه¬های دریای فراخ کرت، آشوب پدیدار شود و همۀ میانۀ دریا برآید.
32
ای سپیتمان زرتشت!
از آن پس، دیگر باره تشتر رایومند فره مند از دریای فراخ کرت فراز آید. ستویس رایومند فره مند نیز از دریای فراخ کرت برآید.
آنگاه مه از آن سوی هند- از کوهی که در میانۀ دریای فراخ کرت جای دارد- برخیزد.
33
پس آنگاه، مه پاک پدید آورندۀ ابر به جنبش در آید، باد نیمروزی وزیدن آغازد و مه را به پیشن – به راهی که هوم شادی بخش گیتی افزای از آن می¬گذرد – براند.

پس باد چالاک مزدا آفریده، باران و ابر و تگرگ را به کشتزارها و خانمانهای هفت کشور برساند.
34
ای سپیتمان زرتشت!
اپام نپات همراه باد چالاک مزدا آفریده وفر در آب آرام گزیده و فروشی های اشونان، هر جایی از جهان استومندرا بهره ویژه ای از آب ببخشد.
................................................................................................................................................................................
کردۀ هفتم
35
تشتر، ستارۀرایومند فره مند را می¬ستاییم که به خواست اهوره مزدا، به خواست امشاسپندان از آن جا – از سپیده دم درخشان – به راهی دور از باد، به جایی که بغان فرمان داده اند، بدان جای پرآب که در فرمان آمده است ، روان گردد.
................................................................................................................................................................................
کردۀ هشتم
36
تشتر، ستارۀ رایومند فره مند را می¬ستاییم که هنگام به سررسیدن سال مردم، فرمانروایان خردمند، جانوران آزاد کوهساران ودرندگان بیابان نرود ، همه برخاستنش را چشم به راهند.
آن که با سرزدن خویش، کشور را سالی خوش یا سالی بدآورد.
آیا سرزمینهای ایرانی از سالی خوش برخوردار خواهندشد؟
................................................................................................................................................................................
کردۀ نهم
37
......................................................................................................................................................................... .
38
آنگاه، اهوره مزدا بدان دمید [وامشا سپندان] و مهر فراخ چراگاه – هر دو- آن[تیر] را راهی پدید آورند.
اشی نیک و بزرگ و«پارند» سبک گردونه، با هم از پی آن روان شدند تا هنگامی که آن [تیر] پران بر کوه «خوانونت» فرود آمد و در«خوانونتن» به زمین رسید.
................................................................................................................................................................................
کردۀ دهم
39
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می¬ستاییم که بر پریان چیره شد و آنان را در هم شکست؛ پریانی که اهریمن برانگیخت بدان امید که همه ستارگان در بردارندۀ تخمه آب را از کار باز دارد.
40
تشتر آنان را شکست داد و از دریای فراخ کرت دور کرد. آنگاه ابرها فراز آمدند و و آبهای اورنده سال خوش، روان شدند.
سیلاب بارانهای پرشتاب – آبهایی که جوشان و خروشان در هفت کشور پراگنده شوند – در این ابرهاست.
................................................................................................................................................................................
کردۀ یازدهم
41
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می تساییم، که آبهای ایستاده وروان و چشمه وجویبار و برف و باران، همه او را آرزومند و چشم به راهند:
42
-کی تشتر رایومند فره مندی برای ما سربرآورد؟
-کی چشمه های آب به نیرومندی اسبی دیگر باره روان شود؟
-کی چشمه ها به سوی کشتزارهای زیبا و خانمانها ودشتها روان شوند و ریشه های گیاهان را از تری خویش، نمی ببخشند؟
................................................................................................................................................................................
کردۀ دوازدهم
43
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می ستاییم که با آب جهنده خویش، بیم وهراس را از دل همۀ آفریدگان فروشوید.
اگر اورا – آن تواناترین را- اینچنین بستابند و گرامی بدارند و خشنود کنندو خوشامد گوینند، درمان بخشند.
................................................................................................................................................................................
کردۀ سیردهم
44
تشتر، ستارل رایومند فره مند را می ستاییم که اهوره مزدا اورا به ردی و نگاهبانی همه ستارگان بر گماشت؛ آنچنان که زرتشت را به ردی ونگاهبانی مردمان.
آن که اهریمن وجادوان و پریان و مردمان جادو و همۀ دیوان – باهم پیوسته – آسیبی به وی نتوانند رساند.
................................................................................................................................................................................
کردۀ چهاردهم
45
تشتر، ستارۀ رایومند فره مند را می ستاییم که اهوره مزدا اورا هزار [گونه] چالاکی بخشید.
آن که در میان ستارگان در بردارنده تخمل آب، تواناترین است.
آن که با ستارگان در بردارندۀ تخمۀ آب ، در فروغ پرواز می کند.
46
آن که به پیکر اسب سپید زیبایی با گوشهای زرین و لگام زر نشان، همۀ شاخابه ها، همۀ رودها و همۀ جویهای زیبای دریای فراخ کرت را – آن دریای نیرومند ژرف خوش دیدگاه را که آبش زمین پهناوری را فراگرفته است – بنگرد.
47
ای سپیتمان زرشت!
آنگاه آب روان پاک کننده ودرمان بخش از دریای فراخ کرت سرازیر شود.
این آب را تشتر توانا به کشورهایی بخش کندکه مردمان آنها، او را بستایند وگرامی بدارند و خشنود کند وخوشامد گویند.
................................................................................................................................................................................
کردۀ پانزدهم
48
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می ستاییم.
آن که همۀ آفریدگان سپند مینو؛ آرزومند دیدار اویند:
آنها که در زیر زمین بسر می برند،
آنها که روی زمین بسر می برند،
آها که در اب وآنها که در خشکی میزیند،
آنها که پرنده و آنها که خزنده اند،
آنها که کنامی آزاد دارند و آنها که در جهان زبرین اند و از آفرینش بی آغاز و انجام «اشه» به شمار می¬آیند.
................................................................................................................................................................................

کردۀ شانزدهم
49
تشتر، ستاره رایومند فره مند را می ستاییم.
آن اندازه گسار نیرومند کاردان فرمانروا را که با هزار خواسته، آراسته است و کسی را که به خشنودی او کوشد، کسی را که خواستار شود، به رایگان خواسته های فراوان بخشد.
50
ای سپیتمان زرتشت!
من آن ستاره تشتر را در شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری بزرگداشت و خشنودکردن و درود وآفرین، برابر با خود- که اهوره مزدایم – بیافریدم ....
51
.... پایداری در برابر آن پری – آن [پری] خشکسالی که مردمان هرزه داری، آورندۀ سال نیکش
می خوانند –وشکست دادن او و چیرگی بر او و بازگرداند دشمنی او را بدو.
52
ای سپیتمان زرتشت!
اگر من بویژه آن ستاره تشتر رادر شایستگی ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری بزرگداشت وخشنود کردن و درود و آفرین، برابر با خود- که اهوره مزدا – بیافریدم...

53
...برای پایداری در برابر آن پری – آن [پری] خشکسالی که مردمان هرزه داری، آورندۀ سال نیکش می خوانند- و شکست دادن او و چیرگی بر او و باز گرداندن دشمنی او بدو بود...
54
... [وگرنه]، هر آینه در هر روز یا هر شب، آن دیو خشکسالی از این جا و آن جا سر می زدو نیروی زندگی جهان استومند را یکسره در هم می شکست.
55
آری، تشتر رایومند فره مند، آن دیو را به بنددرکشد و با زنجیر دولا وسه لا و چند لا – زنجیری نا گسستنی – ببندد، چنان که گویی هزار مرد از نیرومندترین مردمان، مردی تنها را به بند درکشند.
56
ای سپیتمان زرتشت!
اگردر سرزمینهای ایرانی تشتر رایومند فره مند را آنچنان که بشاید، نیاز پیشکش آورندوستایش و نیایشی سزاوار و به آیین بهترین اشه بگزارند، هر آینه سیلاب و [بیماری] «گر» و «کبست» و گردونه های رزم آوران دشمن با درفشهای برافراشته به سرزمینهای ایرانی راه نیابند.
57
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
کدام است ستایش و نیایش برازنده تشتر رایومند فره مند به آیین بهترین اشه؟

58
آنگاه اهوره مزدا گفت:
مردمان سرزمینهای ایرانی باید او را زور نیاز برند.
مردمان سرزمینهای ایرانی باید او را برسم بگسترند.
مردمان سرزمینهای ایرانی باید او را گوسفندی یک رنگ – سپید یا سیاه یا رنگی دیگر- بریان کنند.
59
از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا] اشونی را که «گاهان» نمی سراید و برهم زن زندگانی وپتیاره دین اهورایی زرتشت، نباید بهره ای برسد.
60
اگر از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا] اشونی را که «گاهان» نمی سراید و برهم زن زندگانی وپتیاره دین اهورایی زرتشت است،بهره ای برسد. هر اینه تشتر رایومند فره مند چاره ودران را برگیرد....
61
... [پس] به ناگاه سیلاب سرزمینهای ایرانی را فرا گیرد؛ به ناگاه سپاه دشمن به سرزمینهای ایرانی درآید؛ به ناگاه سرزمینهای ایرانی در هم شکند؛ پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزار ها، ده هزارها صدهزارها.
..................................................................................................................................................................................

62
«یثه اهو ویریو....»
تشتر، ستاره رایومند فره مند و ستویس آب رسان توانای مزدا آفریده را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه .....»


گوش یشت
(در و اسپ یشت)

خشنودی «در واسپ» توانای مزدا آفریده اشون را.
*
کردۀ یکم
1
در واسپ توانای مزدا آفریده اشون را می ستاییم که ستوران خرد را تندرست نگاه می دارد؛ که ستوران بزرگ را تندرست نگاه می دارد؛ که دوستان را تندرست نگاه می دارد؛ که کودکان راتندرست نگاه می دارد؛ با دیدبانان بسیار دور و ....
2
آن که دارای اسبان زین کرده و گردونه های پر تکاپو با چرخهای خروشان است....
نیرمند برزمند پاداش نیک بخشنده و درمان بخشی که اشون مردان را یاری رساندو پیشۀ درست بخشد وآرامگاه آماده کند.
3
هوشنگ پیشدادی در پای[کوه] زیبای مزدا آفریده [البرز] صد اسب و هزار گاه و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آوردو زور نیاز کنان چینن خواستار شد:
4
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناتین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بر همه دیوان مزندری چیره شوم ، که از بیم دیوان، هراسان و گریزان نشوم؛ که همه دیوان – ناگزیر- از من هراسان و گریزان شوند و از بیم به تاریکی رونهند.
5
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده وبه آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
6
درواسپ توانای مرد آفریدن اشون را برای فر و فروعش بانماز [ی به بانگ] بلند، با نماز نیک گزارده و با زور می ستاییم.
درواسپ توانای مرد آفریده اشون را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه وگفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
کرده دوم
7
...............................................................................................................................................................................
8
جمشید خوب رمه در پای کوه هکر، صد اسب وهزار گاو ده هزار گوسفند، او را پیشکش آورد وزور نیازکنان چنین خواستار شد:
9
ای درواسپ! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که آفریدگان مزدا را گله ها بپرورم؛ که آفریدگان مزدا را جاودانگی بخشم....
10
....که گرسنگی و تشنگی را از آفریدگان مزدا دور بدارم، که ناتوانی پیری و مرگ را از افریدگان مزدا دور بدارم؛ که باد گرم و باد سرد را هزار سال از آفریدگان مزدا دور بدارم.
11
درواسپ تونای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- او را کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده سوم
12
...............................................................................................................................................................................
13
فریدون پسر آتبین از خاندان توانا در سرزمین چهار گوشه و رن، صداسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، اورا پیشکش آورد و زور نیازکنان چنین خواستار شد:
14
ای درواسپ! این نیک! ای تواناترین!
مرااین کامیابی ارزانی دار که من بر «اژی دهاک»- [اژی دهاک] سه پوزۀ سه گله شش چشم، آن دارنده هزار [گونه] چالاکی، آن دیو بسیار زورمند دروج، آن دروند اسیب رسان جهان، آن زرومندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه، به پتیارگی درجهان استومند بیافرید- پیروز شوم و هر دوهمسرش سنگهوک و ارنوک را – که برازندۀ نگاهداری خاندان و شایستۀ زایش و افزایش دودمانند- از وی بربایم.
15
درواسپ توانای مزدا افریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده وبه آیین پیشکش آورنده را کامروا کند – او را کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده چهارم
16
...............................................................................................................................................................................
17
هوم نویشیدنی درمان بخش، شهریار زیبای زرین در پای بلندترین ستیغ کوه البرز، اورا پیشکش آورد و چنین خواستار شد:
18
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که افراسیاب تباهکار تورانی را به زنجیر کشم و او رابسته به زنجیر، کشان کشان برانم و [همچنان] دربند، نزد کیخسرو پسر خونخواه سیاوش برم تا اورا درکرانۀ دریاچ] ژرفل و پهناور«جیجست» به خونخواهی سیاوش نامور- که ناجوانمردانه کشته شد – و به کین خواهی «اغریرث» دلیر، بکشد.
19
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده پنجم
20
...............................................................................................................................................................................
21
[کیـ]ـخسرو، پهلوان سرزمینهای ایرانی واستوار دارندۀ کشور، درکرانه دریاچه ژرف و پهناور چیچست، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند ، اورا پیشکش آورد و زور نیاز کنان چنین خواستار شد:
22
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من – پسر خونخواه سیاوش - افراسیاب تباهکار تورانی را درکرانه دریاچه ژرف و پهناور چیچست به خونخواهی سیاوش نامور – که ناجوانمردانه کشته شد – و به کین خواهی اغریرث دلیر بکشم.
23
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده ششم
24
...............................................................................................................................................................................
25
او را بستود زرتشت پاک در ایران ویج درکرانه [رود] دایتیای نیک با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [نیک] با زور و با سخن رسا و از او چنین خواستار شد:
26
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من – که «هوتوسا»ی نیک و بزرگوار رابر آن دارم که هماره دینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند؛ که به دین مزدا پرستی من بگرود وآن را دریابد ؛ که انجمن مرا ، مایه آوازه نیک شود.
27
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
کرده هفتم
28
...............................................................................................................................................................................
29
کی گشتاسپ گرانمایه در کرانه آب دایتیا، صد اسب وهزار گاو و ده هزار گوسفند، او را پیشکش آورد و زور نیازکنان چنین خواستار شد:
30
ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که با «اشت اورونت» پسر «ویسپ ثور و اشتی» - که خود سرتیز و گردن ستبر دارد و د ارای هفتصداشتر است – در پشت «زینیاور خویذاهه» بجنگم و براو پیروز شوم.
مرا این کامیابی ارزانی دار که با «آرجاسپ خیون» گناهکار بجنگم و بر او پیروز شوم؛ که با «درشینیک»ی دیو پرست بجنگم و بر او پیروز شوم ...
31
مرا این کامیابی ارزانی دار که «تثریاونت» دژ دین را براندازم، که «سپینج اوروشک» ی دیو پرست را براندازم. که دیگر باره «همای» و «واریذکنا» رااز سرزمین خیونها به خانمان باز گردانم، که سرزمینهای خیونها را برافگنم: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
32
درواسپ توانای مزدا آفریده اشون پناه بخش – که خواستار زور نیاز کننده و به آیین پیشکش آورنده را کامروا کند- اورا کامیابی بخشید.
...............................................................................................................................................................................
33
«یثه اهو ویریو....»
در واسپ توانای مزدا آفریده اشون را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه ....»

مهر یشت

خشنودی «مهر» فراخ چراگاه و «رام» بخشنده چراگاه خوب را.
«یثه اهو ویریو....» که زوت مرا بگوید.
«اثارتوش اشات چیت هچا....» که پارسا مرد دانا بگوید.
*
کرده یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان!
بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم، او را در شایستگی ستایش و برازندگی نیایش، برابر باخود- که اهوره مزدایم – بیافریدم.
2
ای سپیتمان!
«مهر دروج» گناهکار، سراسر کشور را ویران کند.او همچون یکصد تن آلوده به گناه «کیذ» و کشنده اشون مرد است.
ای سپیتمان!
مبادا که پیمان بشکنی : نه آن[پیمان] که با یک دروند بسته ای و نه آن [پیمان] که با یک اشون بسته ای؛ چه، [پیمان] با هردوان درست است؛ خواه با دروند ، خواه با اشون.
3
مهر فراخ چراگاه آن کس را که مهر دروج نباشد، اسبان تیزتک بخشد.
آذر مزدا اهوره آن کس را که مهر دروج نباشد، به راه راست رهنمون شود.
فروشی های پاک نیک توانای اشونان، آن کس را که مهر دروج نباشد، فرزندان کوشا بخشند.
4
برای فر و فروغش، با نماز [ی به بانگ] بلندو با زور می ستایم آن مهر فراخ چراگاه را.
مهر فراخ چراگاه را می ستاییم که سرزمینهای ایرانی راخانمان خوش و سرشار از سازش و آرامش بخشد.
5
بشود که او ما را به یاری آید.
بشود که او ما را گشایش بخشد.
بشود که او ما را دستگیری کند.
بشود که او ما را دل سوز باشد.
بشود که او چاره کار ما را به ما بنماید.
بشود که او ما راپیروزی بخشد.
بشود که او ما رابهروزی دهد.
بشود که او ما را دادرس باشد.
آن نیرومند هماره پیروز نا فریفتنی که در سراسر جهان استومند سزاوار ستایش و نیایش است، آن مهر فراخ چراگاه.
6
آن ایزد نیرومند توانا، آن نیرومندترین آفریدگان، آن مهر را، آن مهر فراخ چراگاه را با زور می ستاییم.
آن مهر فراخ چراگاه را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار وکردار[نیک]، با زور وبا سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
کرده دوم
7
مهر فراخ چراگاه را می ستاییم که از «منثره» آگاه است. زبان آور هزار گوش ده هزار چشم برزمند بلند بالایی که برفراز برجی پهن ایستاده است. نگاهبان زورمندی که هرگز خواب به چشم او راه نیابد.
8
آن که سران هر دو کشور – هنگام در آمدن به آوردگاه، در برابر دشمن خونخوار و رو در روی رده های تا زنده همستاران – رزم کنان از او یاری خواهند.

9
مهر فراخ چراگاه – همراه «باد» پیروزمند و «دامویش اوپمن»- به آن گروه از رزم آوران روی آورد که با خشنودی درون و منش نیک ودرست باوری، او را نماز گزارده باشند.
................................................................................................................................................................................
کرده سوم
10
................................................................................................................................................................................
11
آن که رزم آوران بر پشت اسب، او را نماز برند و نیرومندی ستور و تندرستی خویش را از وی یاری خواهند تا دشمنان را از دور توانند شناخت؛ تا همستاران را از کار باز توانند داشت؛ تا بر دشمنان کین توز بد اندیش، چیره توانند شد.
................................................................................................................................................................................
کرده چهارم
12
................................................................................................................................................................................
13
نخستین ایزد مینوی که پیش از دمیدن خورشید جاودانه تیز اسب ، برفراز کوه البرز برآید.
نخستین کسی که آراسته به زیورهای زرین، از فراز آن کوی زیبا سر برآورد.
از آن جاست که آن مهر بسیار توانا بر همه خانمانهای ایراین بنگرد.
14
آن جا که شهر یاران دلیر، رزم آوران بسیار بسیج کنند.
آن جا که چارپایان را کوهساران بلند و چراگاههای فراوان هست.
آن جا که دریاهای ژرف و پهناور هست/
آن جا که رودهای پهناور و ناو تاک با انبوه خیزابهای خروشان، به «ایشکت» و «پوروت» می خورد و به سوی مرو هرات وسعد و خوارزم می شتابد.
15
مهر توانا بر«ارزهی» ، «سوهی»، «فردذفشو»، «ویدذفشو»، «واور وبرشتی» ، «واورو جرشتی» و بر این کشور «خونیرث» درخشان – پناهگاه بی گزند و آرامگاغه ستوران – بنگرد.
16
آن ایزد مینوی بخشنده فربه سوی همه کشورها روان شود.
آن ایزد مینوی بخشنده شهریاری به سوی همه کشورها روان شود.
او کسانی را پیروز بخشد و پارسایان دین آگاهی را زبردستی دهد که با زور بستایندش.
..................................................................................................................................................................................

کرده پنجم
17
..................................................................................................................................................................................
آن که هیچ کس نتناند با او مهر دروج باشد: نه خانه خدا، نه دهخدا، نه شهربان ونه شهریار.
18
اگر خانه خدا یا دهخدا یا شهربان یا شهریار مهر دروج باشد، مهر خشمگین آزرده، خانه وده شهر وکشور وبزرگان خانواده و سران روستا و سروران شهر و شهریاران کشور را تباه کند.
19
مهر خشمگین آزرده به همان سویی روی آورد که مهر دروجان در آن جای دارند.
دژ آگاهی را در نهاد او راه نیست.
20
اسبان مهر دروجان در زیر بار سوار خیره سری کنند واز جای خود بیرون نیایند و اگر بیرون آیند، به پیش نتازند و در تاخت ، جست و خیز کنند.
از فراونی گفتار زشت – که شیوه دشمن مهر است – نیزه ای که دشمن مهرپرتاب کند، باز گردد.
21
از فراوانی گفتار زشت – که شیوه دشمن مهر است – اگر هم دشمن مهر نیزه ای راخوب پرتاب کند وآن نیزه به تن [همستار] برسد، آسیبی بدو نرساند.
از فراوانی گفتار زشت – که شیوه دشمن مهر است – باد نیزه ای را که دشمن مهر پرتاب کند، باز گرداند.
..................................................................................................................................................................................
کرده ششم
22
..................................................................................................................................................................................
آن که مردمان را – اگر مهر دروج نباشد- از نیاز ودشواری برهاند.
23
ای مهر!
ما را که از مهر دروجان نبوده ایم، از نیاز -= از همۀ نیازها – برهان.
تو می توانی که بیم و هراس رابر پیکره های مهردر و جان چیره کنی.
تو می توانی – بدان هنگام ک خشمگین شوی- نیروی بازوان ، توان پاها، بینایی چشمها و شنوایی گوشهای مهر دروجان را باز ستانی.
24
یک نیزه بران و یک تیر پران - هیچ یک – بدان کس که مه ر- [آن مهر]
ده هزار دیدبان توانای از همه چیز آگاه نافریفتنی – را به پاک نهادی یاوری کند، نرسد.
..................................................................................................................................................................................
کرده هفتم
25
..................................................................................................................................................................................
آن مهر ژرف بین را، آن رد توانا، پاداش بخش، زیان آور، نیایشگزار، بلند پایگاه ، بختیار و «تن- منثره» را ؛ آن پهلوان جنگاور نیرومند بازوان را.
26
آن که دیوان را سر بکوبد
آن که بر گناهکاران خشم گیرد.
آن که به مهر دروجان کین ورزد.
آن که پریان را به تنگنا در افگند.
آن که – اگر مردمان مهر دروج نباشند – کشور را نیریی سرشار بخشد
آن که – اگر مردمان مهر دروج نباشند – کشور را پیروزیی سرشار بخشد.
27
آن که مردمان سرزمین دشمن را به راه راست رهنمون نشد و فر را از آن سرزمین برگیرد و پیروزی را از ان دور کند.
آن که از پی دشمنان بی نیروی پدافند بتازد و ده هزار زخم برایشان فرود آورد.
[آن مهر] ده هزار دیدبان از همه چیز آگاه نافریفتنی.
..................................................................................................................................................................................
کرده هشتم
28
آن که ستونهای خانه های بلند را نگاهداری کند و تیرکهای آنها را استوار دارد. آن که خانمان را – خانمانی را که از آن خشنود باشد – گله ای ازگاوان و گروهی از مردان بخشد. دیگر خانمانها را – هرگاه از آنها آزرده شود- براندازد.
29
ای مهر!
تو با کشورها هم خوبی و هم بد.
ای مهر!
تو با مردمان هم خوبی و هم بد.
ای مهر!
از تست آشتی و از تست ستیزه در کشورها.
30
از تست که خانه های سترگ، از زنان برازنده و بالشهای پهن و بسترهای گسترده و گردونه های سزاوار برخوردار است.
از تست که خانه های بلند، از زنان برازنده و بالشهای پهن و بسترهای گسترده و گردونه های سزاوار برخوردار است.
آن خانه ها اشونان که[درآنها، مردمان] ترا در تمام نماز نام برندو با نیایشی در خور زمان و با زور بستایند.
31
ای مهر!
ترا با نمازی که در آن، نام تو بر زبان آید، با نیایشی در خور زمان و با زور می ستایم.
ای مهر تواناتر!
ترا با نمازی که در آن، نام تو بر زبان آید، با نیایشی در خور زمان و با زور می¬ستایم.
ای مهر تواناترین! ای مهر نا فریفتنی!
ترا با نمازی که در آن، نام تو بر زبان آید، با نیایشی در خور زمان و با زور می¬ستایم.
32
ای مهر!
به ستایش ما گوش فراده.
ای مهر !
ستایش ما رابپذیر.
ای مهر!
خواهش ما را برآور:
نیاز زور ما را بنگر. بدین آیین پای بنه، نیایشهای ما را درگنجینه آمرزش بینبار و آنها را در گر زمان فرود آور.
33
ای تواناتر!
به پایداری پیمانی که بسته شد، ما را کامیابی بخش. آنچه را که از تو خواستاریم، به ما ارزانی دار:
توانگری، زور، پیروزی، خرمی، بهروزی، دادگری، نیک نامی، آسایش روان، توان شناخت، دانش مینوی، پیروزی اهوره آفریده، برتری پیروزمندی که از بهترین اشه باشد و دریافت «منثره»
34
تا ما دلیر وتازه روی و شاد وخرم بر همه همستاران پیروز شویم.
تا ما دلیر وتازه روی و شاد وخرم بر همه بدخواهان چیره شویم
تا ما دلیر وتازه روی و شاد وخرم بر همه دشمنان را – چه دیوان ، چه مردمان [دروند] ، چه جادوان و پریان، چه کوی ها و کرپ های ستمکار – شکست دهیم.
..................................................................................................................................................................................
کرده نهم
35
..................................................................................................................................................................................
آن که هر پیمانی را از گفتار به کردار در آورد.
آن که سپاه بیاراید.
آن که دارندۀ هزار [گونه] چالاکی است.
آن که شهریاری توانا و داناست.
36
آن که جنگ را برانگیزد.
آن که جنگ را استواری بخشد.
آن که درجنگ پایدار ماند و رده های دشمن را از هم بدرد.
آن که رزم آوران را درهر دو بال آوردگاه، پراکنده و پریشان کند و از بیم او در دل سپاه دشمن خونخوار، لرزه در افتد.
37
اوست که می¬تواند دشمن را پریشان وهراسان کند.
اوست که سرهای مهر در و جان را[از تن هاشان] رواگند.
سرهای مهر درو جان[از تن هاشان] جدا شود.
38
خانه¬های هراس انگیز، ویران شود و از مردمان تهی ماند.
آن خانه ¬هایی که مهر دروجان و دروندان وکشندگان اشونان راستین در آنها بسر می¬¬برند، هراس انگیز است.
راه گرفتاری از آن جا می¬گذرد که گاو [آزاد] چراگاه را درخانمانهای مهر دروجان به گردونه بندند وگاو در ایستد واشک بر پوزه روان کند.
39
تیرهای به پر شاهین نشانده مهر دروجان، هر چند که زه کمان راخوب بکشد و آنهارا تند به پرواز در آورند- اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین وآزرده باشد و به خشنودی اونکوشیده باشند – به نشان نرسد.
نیزه های خوب نوک تیز و بلند دسته مهر دروجان، هر چندکه آنها را به نیروی بازوان پرتاب کنند – اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین و آزرده باشد وبه خشنودی او نکوشیده باشند – به نشان برسد.
سنگهای فلاخن مهر دروجان ، هر چند که آنها را به نیروی بازوان پرتاب کنند – اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین و آزاده باشد و به خشنودی او نکوشیده باشند – به نشان نرسد.
40
دشنه های خوب مهر دروجان که به سر مردم نشانه گیرند – اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین و آزرده باشد وبه خشنودی او نکوشیده باشند – به نشان نرسد.
گرزهای خوب پرتاب شده مه ردرجان که ه سر مردمان نشان گیرند – اگر مهر فراخ چراگاه خشمگین و آزرده باشد و به خشنودی او نکوشیده باشند – به نشان نرسد.
41
مهر فراخ چراگاه - اگرخشمگین و آزرده باشد وبه خشنودی او نکوشیده باشند – آنان را از پیش به هراس افگند.
رشن آنان را از پس به هراس افگند.
سروش پارسا – همواره با ایزدان نگهبان – آنان را از هر سوی بهم درافگند و رده های جنگاوران را به پرتگاه نیستی کشاند.
42
آنگاه آنان، مهر فراخ چرا گاه را چنین گویند:
ای مهر فراخ چراگاه!
اینان اسبان تیز تک ما را ربودند.
ایی مهر!
اینان بازوان نیرومند ما را با شمشیر فروافگندند.
43
پس آنگاه؛ مهر فراخ چراگاه، آنان را به خاک افگند: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها؛ از آن روی که مهر فراخ چراگاه خشمگین است.
.................................................................................................................................................................................
کرده دهم
44
.................................................................................................................................................................................
آن که خانه اش به پهنای زمین در جهان استومند بر پا شده است: خانه ای گسترده و آسوده از دشواری نیاز؛ خانه ای درخشان و دارای پناهگاههای بسیار.*
45
هشت تن از یاران او برفراز کوهها، همچون دید بانان مهر بر بالای برجها نشسته اندو نگران مهر دروجانند.
آنان بویژه به کسانی چشم دوخته اندو نگرانند که نخستین بار پیمان شکنند.
آنان راه کسی رادر پناه خویش گیردند و به مهر دروجاو دروندان و کشندگان اشونان ، تاخت برد.
46
مهر فراخ چراگاه، خود را اماده نگاهداری کند: از پشت سر پشتیبانی کند؛ از روبرو یاری کندو همچون دیدبانی نافریفتنی به هر سو نگاه افگند.
اینچنین، مهر ده هزار دیدبان دانای توانای نافریفتنی ، آماده پشتیبانی از کسی است که نیک اندیشانه او را یاری کند.
.................................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
47
.................................................................................................................................................................................
نام آوری که اگر خشمگین شود، در میان جنگاوران دو سرزمین جنگ جو، به زیان سپاه دشمن خونخوار، به ستیزه با رده های به رزم در آویخته دشمن، اسبان فراخ سم برانگیزد.
48
اگر مهر به زیان سپاه دشمن خونخوار، به ستیزه با رده های به رزم در امیخته دشمن در میان جنگاوران دوسر زمین جنگ جو، اسبان فراخ سم برانگیزد، آنگاه دستهای مهر دروجان را از پشت ببندد، چشمهای آنان را برآورد ،گوشهای آنان را کر کند و استواری پاهای آنان را برگیرد، بدان سان که کسی را یارایی پایداری نماند.
چنین شود روزگار این سرزمینها و این جنگاوران، اگر از مهر فراخ چراگاه روی برتابند.
کرده دوازدهم
49
.................................................................................................................................................................................
50
آن که آفریدگار - اهوره مزدا – آرامگاه او را بر فراز کوه بلند ودرخشان و دارای رشته های بسیار – کوه البرز – بر پا کرد.آن جا که نه شب هست، نه تاریکی، نه باد سرد ، نه بادگرم، نه بیماری کشنده و نه آلایش دیو آفریده.
از ستیغ کوه البرز مه برنخیزد.
51
آرامگاهی که آمشا سپندان و خورشید - همکام و با خشنودی درون ومنش نیک و درست باوری – بساختند تا او بتواند از فراز کوه البرز سراسر جهان استومند را بنگرد.
52
اگر نیرنگ باز بد کنشی پیش آید ، مهر فراخ چراگاه خود را با گامهای تند به گردونه تیز تک خویش رساند وآن را ستابان براند. همچنین سروش پارسای توانا و نر یوسنگ چالاک، او را همراهی کنند.
مهر، اورا – [آن نیرنگ باز بدکنش را] – خواه در پهنه جنگ، خواه در نبردی تن به تن، بکشد.
.................................................................................................................................................................................
کرده سیزدهم
53
.................................................................................................................................................................................
آن که براستی دستانش را به سوی اهوره مزدا بر آورده است واینچنین گله می گزارد:
54
ای خوب کنش!
من پشتیبان ونگاهبان همه آفریدگانم.
ای خوب کنش!
مردمان – بدان گونه که دیگر ایزدان را در نماز نام می برند و می ستایند- مرا در نماز نام
نمی برندو نمی ستایند.
55
اگر مردمان مرا در نماز نام برندو بستایند – چنان که دیگر ایزدان را در نماز نام می برندو
می ستایند – هر آینه من با جان تابناک وجاودانه خویش، به مردمان اشون روی آورم و به هنگامی [از پیش] برنهاده، فرا رسم.
56
.................................................................................................................................................................................
57
................................................................................................................................................................................
58
................................................................................................................................................................................
59
...............................................................................................................................................................................
کرده چهاردهم
60
.................................................................................................................................................................................
آن که نام نیک، برزمندی و ستایش نیک، برازنده اوست.
آن که بهروزی دلخواه [مردمان را بدیشان] بخشد.
آن ده هزار دیدبان توانای از همه چیز آگاه نافریفتنی.
.................................................................................................................................................................................
کرده پانزدهم
61
.................................................................................................................................................................................
آن هماره بر پای ایستاده، آن نگاهبان بیدار، آن دلیر زبان آور که آبها را بیفزاید؛ که بانگ دادخواهی را بشنود؛ که باران را بباراند و گیاهان را برویاند، که سرزمین را داد گذارد.
آن زبان آور کاردان، آن نافریفتنی بسیار هوشمند، آن آفریده کردگار.
62
آن که هرگز مهر دروج را نیرو و تونایی ندهد.
آن که هرگز مهر دروج را بزرگواری و پاداش ارزانی ندارد.
63
تو می توانی – بدان هنگام که خشمگین شوی – نیروی بازوان ، توان پاها، بینایی چشمها و شنوایی گوشهای مهر دروجان را بازستانی.
...............................................................................................................................................................................
کرده شانزدهم
64
.................................................................................................................................................................................
آن که برای گسترش دین نیک در همه جا نمایان شد و جای گزید و بر هفت کشور فروغ افشاند.
65
آن که چالاک ترین چالاکان، پیمان شناس ترین پیمان شناسان ، دلیرترین دلیران، زبان آورترین زبان آوران وگشایش بخش ترین گشایش بخشان است.
آن که گله و رمه بخشد.
آن که شهریاری بخشد.
آن که پسران بخشد.
آن که زندگی بخشد.
آن که بهروزی بشخد.
آن که دهش اشه بخشد.
66
آن که اشی نیک و پارند سبک گردونه ، نیروی مردانه ، نیروی فر کیانی، نیروی سپهر جاودانه، نیروی دامویش اوپمن، نیروی فروشی های اشونان وکسی که گروهی از مزداپرستان اشون را گرد هم آورد، همه یار و یاور اویند.
.................................................................................................................................................................................
کرده هفدهم
67
.................................................................................................................................................................................
آن که با گردونه بلند چرخ به شیوه مینوی ساخته ، از کشور ارزهی و به سوی کشور خونیرث شتابد.
آن که از نیروی زمان و فر مزدا آفریده و پیروزی اهوره داده برخوردار است.
68
گردونه اش را اشی نیک بلند پایگاه می گرداند.
دین مزدا راه اورا آماده می کندتا آن فروغ سپید مینوی درخشان، آن پاک هوشیار بی سایه، بتواند آن راه را بخوبی بپیماید.
اسبان مهر در فراخنای هوا، پران به گردش در آیند.
دامویش اوپمن همواره گذرگاه او را آماده می کند.
در برابر او همه دیوان پنهان و دروندان ورن به هراس افتند.
69
مبادا که ما خدرا دچار ستیز آن سرور خشمگین کنیم؛ آن که هزار ستیز با همستار بکار تواند برد؛ آن ده هزار دیدبان توانای از همه چیز آگاه نافریفتنی.
.................................................................................................................................................................................
کرده هیجدهم
70
.................................................................................................................................................................................
آن که بهرام اهوره آفریده، همچون گراز نرینۀ تیز چنگال و تیزدندان و تکاوری پیشاپیش او روان شود؛ [گرازی] که به یک زخم بکشد؛ [گراز] خشمگینی که بدو نزدیک نتواند شد؛ [گراز] دلیری با چهره خال خال، گرازی نیرومند، آهنین پا، آهنین چنگال ، آهنین پی، آهنین دم و آهنین چانه ...


71
... که درتاخت بر دشمن پیشی گیرد و سرشار از خشم، با دلیری مردانه، دشمن را در جنگ به خاک افگند و هنوز باور ندارد که او را کشته باشد. به دیده او چنین نمی نماید تا زخمی دیگر براو فرود آورد ومغز سر اورا – همان مغز سری که سرچشمه نیروی زندگی است- [از هم بپاشد] وتیره پشت او را در هم شکند.
72
بی درنگ، همه را تکه تکه کندو استخوانها وموها ومغز وخون مهر دروج را در هم و برهم بر زمین فرو ریزد.
.................................................................................................................................................................................
کرده نوزدهم
73
.................................................................................................................................................................................
آن که براستی دستانش را به سوی اهوره مزدا برآورده است و با نهادی شاد، به آواز بلند
می گوید:ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
74
اگر مردمان مرا در نماز نام برند و بستایند، - چنان که دیگر ایزدان را در نماز نام می برند و می ستایند – هر آینه من با جان تابناک و جاودانۀ خویش ، به مردمان اشون روی آورم و به هنگامی [از پیش] برنهاده ، فرا رسم.

75
ما خواستاریم که پشتیبان کشور تو باشیم.
ما نمی خواهیم که از کشور تو جدا شویم.
ما نمی خواهیم که از خانمان، روستا ، شهر و کشور جدا شویم.
جز این مباد تا آن مهر نیرومند بازوان ، ما را از گزندن دشمن نگاه دارد.
76
تویی که این دشمن را، تویی که دشمنی مرد بد اندیش را نابود توانی کرد.
تویی که کشنده پارسا را نابود کنی.
تویی که دارنده اسبان وگردونه های زیبایی.
تویی که از پی دادخواهی، یاور توانای مایی.
77
من مهر را به یاری می خوانم.
بشود که او- به میانجی نیاز فراوان و خوب زور که پیشکش او کنیم – ما را به یاری آید تا در پرتو یاری او – همچون پناه یافتگان وی – هماره در خانه ای خوش و آسوده از گزند بسر بریم.
78
تویی که مردمان سرزمینها را – اگر آنان [تو] ، مهر فراخ چراگاه را به نیکی بنوازند – نگاهداری کنی.
تویی که مردمان را – اگر از سرزمینهای دشمن باشند – نابود کنی.
من ترا در این جابه یاری همی خوانم.
بشود که او در این جا ما را به یاری آید، آن مهر نیرومند در همه جا پیروز مند ، آن سزاوار ستایش، آن برازنده نیایش و آن سرور شکوهمند کشور.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیستم
79
.................................................................................................................................................................................
آن که رشن خانه بدو پرداخت.
آن که رشن – همنشینی دیر پای اورا – خانه بدو وا گذاشت.
80
تویی نگاهبان خانمان
تویی نگاهدار کسی که دروغ نگوید.
تویی پاسدار دودان و پشتیبان آنان که درو غ بکار نبرند.
آری، در پرتو سروری همچون تویی، من بهترین همنشینی و پیروزی اهوره آفریده را بدست آورم.
در پیشگاه داوری او ، گروه مهر دروجان به خاک در افتند.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست ویکم
81
.................................................................................................................................................................................
ای که رشن خانه بدو پرداخت
آن که رشن – همنشینی دیر پای اورا – خانه بدو واگذاشت.
82
آن که اهوره مزدا اورا هزار [گونه] چالاکی ارزانی داشت و – نگریستن را - ده هزار چشم بدو بخشید.
به نیروی این چالاکیها وچشمهاست که او نگران مهر آزار ( پیمان شکن) است.
به نیروی این جا چالاکیها و چشمهاست که مهر – آن ده هزار دیدبان توانای از همه چیز آگاه – نافریفتنی است.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و دوم
83
.................................................................................................................................................................................
آن که شهریار کشور براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
آن که شهربان براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
84
آن که دهخدا براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
آن که خانه خدا براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
در هرجا که دو تن یکدیگر را به پشتیبانی برخیزند، براستی دستان را برآورده اند و به یاریش همی خوانند.
در هرجا که درویشی پیرو دین، از آنچه از آن اوست، بی بهره ماند باشد، براستی دستان را برآورده است و به یاریش همی خواند.
85
گله مندی که نزد او گله گزاری کند، آوایش – اگر در نماز، آوایش را بلند کند – تا ستارگان زبرین برسد و گردا گرد زمین بپیچد و بر هفت کشور زمین پراکنده شود.
همچنین گاوی .... که به تاراجش برده باشند، به امید بازگشت به گله خویش ، او را به یاری همی خواند:
-کی دلیر ما – مهر فراخ چراگاه – از پی ما بتازد و گله گاوان را رهایی بخشد؟
او؛ ما را – که به خانمان دروج رانده شده ایم- دیگر باره به راه اشه باز گرداند.
87
مهر فراخ چراگاه ، به یاری کسی شتابد که از وی خشنود باشد.
مهر فراخ چراگاه خانه و روستا و کشور و سرزمین کسی را که از او آزرده باشد، ویران کند .
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و سوم
88
.................................................................................................................................................................................
هوم، هوم بی آلایش نیرو دهنده درمان بخش ، آن شهریار زیبای زرین در یای هکر – بلندترین ستیغ کوه البرز – مهر بی آلایش راه ، برسم بی آلایش، زور بی آلایش و گفتار بی آلایش ، پیشکش آورد.
89
آن که اهوره مزدای پاک، او را در پایگاه «زوت» جای داد که به آوای بلند ، یسنه بسرود و به چالاکی آیین گزارد.
آن که همچون زوت ؛ به چالاکی آیین گزارد ویسنه را به آوای رسا بسرود.
آن که همچون زوت اهوره مزدا ؛ همچون زوت امشا سپندان ، آوایش را تا ستارگان زبرین رسانید وگردا گرد زمین بپیچانید وبرهفت کشور بپراگند.
90
آن که همچون نخستین «هاونن» نوشابه هوم ستاره آذین مینوی را در پای کوه البرز زیبا کرد.
اهوره مزدا آمیزه زیبایش را بستود. امشا سپندان نیز، آو را آفرین خواندند.
خورشید تیز اسب، از دور ستایش وی را مژده داد.
92
درود بر مهر فراخ چراگاه، [آن] هزار گوش ده هزار چشم.
تویی شایسته ستایش.
تویی برازندۀ نیایش در خانمان مردمان.
تویی شایسته ستایش ونیایش.
خوشا به [روزگار] آن مردی که ترا براستی نماز گزارد: هیزم در دست، برسم در دست، شیر در دست، هاون در دست ، با دستهای شسته با هاون شسته با هاون شسته، نزد برسم گسترده، نزد هوم آماده شده، با سرود «اهون ویریه ....»
92
به این دین گواهی دادند اهره مزدای اشون وبهمن واردیبهشت و شهریور و سپندارمذ وخرداد و امرداد.
به این دین خستو شدند امشا سپندان.
به فرمان دین، اهوره مزدای نیک کنش، ردی مینوی مردمان را بدو واگذارد تا او را در میان همه آفریدگان، رد جهانی و مینوی ورسایی بخش این بهترین آفریدگان بشناسد.
93
اینچنین بشود که تو – ای مهر فراخ چراگاه! – در هر دو زندگانی – آری در هر دو زندگانی: در زندگانی جهان استومند و در زندگانی مینوی – ما را پناه بخشی از آسیب دروند، از [دیو] خشم دروند، از گروه ارتشتاران دروند که درفش خونین برافرازند، از تاخت وتازهای [دیو] خشم، از تاخت وتازهایی که [دیو] خشم نیرنگ باز همراه با «ویدتو» دیو آفریده برانگیزد.
94
اینچنین بشود که تو – ای مهر فراخ چراگاه! – اسبان ما را نیرو و ما را تندرستی بخشی تا زمان دشمنان را از دور بازشناسیم وبتوانیم در برابر همستاران از خودپدافند کنیم وهمستار بداندیش کینه ور را به یک زخم از پای در آوریم و شکست دهیم.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست وچهارم
95
.................................................................................................................................................................................
آن که پس از فرو رفتن خورشید؛ به فراخنای زمین پای نهد. هر دو پایانه این زمین پهناور گوی سان دور کرانه را بپساود و آنچه را در میان زمین و آسمان است، بنگرد.
96
گرزی صد گره و صد تیغه بردست گیرد و به سوی مردان [همستار] نشانه رود و آنان را از پای درافگند. گزی از فلز زرد ریخته و از زر سخت ساخته، که استوارترین و پیروز [ی بخش] ترین رزم افزار است.
97
اهریمن همه تن کرگ در برابر او به هراس افتاد.
[دیو] خشم نیرنگ باز مرگ ارزان در برابر او به هراس افتد.
بوشاسپ دراز دست در برابر او به هراس افتد.
همه دیوان پنهان و دروندان ون در برابر او به هراس افتد.
98
مبادا که ماخود را به ستیز مهر خشمگین فراخ چراگاه دچار کنیم.
ای مهر فراخ چراگاه!
مبادا که خشمگینانه بر ما زخم فرود آوری؛ تو که از نیرومندترین ایزدان،دلیرترین ایزدان، چالاک ترین ایزدان، تندترین ایزدان و پیروز مندترین ایزدان پدیدار بر این زمینی ؛ ای مهر فراخ چراگاه.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و پنجم
99
.................................................................................................................................................................................
در برابر او همه دیوان پنهان و دروندان ورن به هراس افتد.
آن سرور کشور، آن مهر فراخ چراگاه ، سواره از سوی راست این زمین پهناور گوی سان دور کرانه بدر آید.
100
از سوی راستش سروش نیک پارسا سوار است.
از سوی چپش رشن برومند بلند بالا سوار است.
گرداگرد او از هر سوی، [ایزدان] آبها وگیاهها و فروشی های اشونان می تازند.
101
مهر توانمند تیرهای یک اندازه به پر شاهین نشانده، بدانان ببخشد.
بدان هنگام که او سواره به سرزمینهای مهر دروجان رسد، نخست گرز [خویش را] به اسبان و مردان نشانه رود وبه ناگاهان اسب و سوار، هر دو را به هراس در اندازد و به [خاک] نیستی افگند.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و ششم
102
.................................................................................................................................................................................
آن که سوار بر اسب سپید، نیزۀ نوک تیز بلند دسته وتیرهای دور زن با خویش دراد؛ آن یل کار آزموده چالاک.
1-3
آن که اهوره اورا به نگاهداری و نگاهبانی بهروزی همه مردمان برگماشت.
آن که نگاهبان ودیدبان بهروزی همه مردمان است.
آن که هرگز به خواب نرود و هشیارانه، آفرینش ، مزدا را نگاهداری کند.
آن که هرگز به خواب نرود و هشیارانه، آفرینش ، مزدا را نگاهبانی کند.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و هفتم
104
.................................................................................................................................................................................
آن که بازوان بسیار بلندش ؛ مهر فریب ( پیمان شکن) را – اگر چه در خاور هندوستان یا در باختر [جهان] یا در دهانه [رود]«ارنگ» یا در دل این زمین باشد- گرفتار کند و برافگند.
105
همچنین ؛ مهر با بازوان خویش، آن فرو مایه ای را که پای از راه اشه بیرون نهاده است، گرفتار کند؛ آن تیره درون فرو مایه ای را که با خود می اندیشد:
-«مهر نابیناست و کردار زشتی را که از من سرزده است ودروغی را که گفته ام ، نمی بیند.»
106
من درنهاد خویش، چنین می اندیشم:
در همه جهان کسی نیست که بتواند همچند نیک اندیشی مهر مینوی ، بداندیشی کند.
در همه جهان کسی نیست که بتواند همچند نیک گفتاری مهر مینوی ، بداندیشی کند.
در همه جهان کسی نیست که بتواند همچند نیک کرداری مهر مینوی ، بداندیشی کند.
107
در همه جهان کسی نیست که همچند مهر مینوی از خرد سرشتی بهره مند باشد.
در همه جهان کسی نیست که همچند مهر مینوی تیز گوش با هزار [گونه] کاردانی آراسته، از نیروی شنوایی برخوردار باشد.
مهر هر که را دروغ بگوید ، می بیند.
مهر توانا گام پیش می گذارد.
آن چیره دست کشور [هستی] روان می شود و نگاه زیبای روشن چشمان تیز بین خویش را [به هر کرانه] می افگند:
108
-کدامین کس مرا می ستاید؟
کیست آن که دروغ می گوید؟
کدامینکس مرا به نیکی می ستاید؟
کیست آن که با ستایش بد، می پندارد که مرا می ستاید؟
کدامی کس را شکوه و بزگواری و تندرستی بخشم، من که چنین توانم کرد؟
کدامین کس را توانگری آسایش بخش ارزانی دارم، من که چنین توانم کرد؟
کدامین کس را فرزندانی برازنده بپرورم؟
109
کدامین کس را- بی آن که خودگمان برده باشد- شهریاری نیرومندی با افزارهایی زیبا و ارتشتاران بسیار ارزانی دارم؟
شهریاری فرمانروایی توانا که همه [سرکشان] را سر بکوبد.
[شهریار] دلیر پیروزمندشکست ناپذیری که گناهکار را فرمان پادافره دهد و فرمان او بی درنگ روا گردد، همان دم که او – خشماگین – فرمان آن [پاد افره] را بدهد.
اینچنین، نهاد آزرده و نا خشنود مهر را آرامش بخشد و خشنود کند.

110
-کدامین کسی را دچار ناخوشی و مرگ کنم؟
کدامین کس را به بینوایی شکنجه آور گرفتار کنم؟
فرزندان برازندۀ چه کسی را به یک زخم نابود کنم ؛ من که چنین توانم کرد؟
111
کدامین کس را – بی آن که خود گمان برده باشد – از شهریاری نیرومندی با افزارهایی زیبا و ارتشتاران بسیار بی بهره کنم؟
شهریاری فرمانروایی توانا ..........................................................................................................................
اینچنین ؛ نهاد شاد وخشنود مهر را اندوهگین و ناخشنود کند.
..................................................................................................................................................................................
کرده بیست و هشتم
112
.......................................................................................................................................

زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
سروش یشت هادخت

خشنودی سروش اشون دلیر تن – منثره ی سخت رزم افزار اهورایی را
*
کرده یکم 1
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه رامی ستاییم.
ای زرتشت!
نیایش نیک، بهترین کار درجهان است....
2
این است آنچه مردو زن دروند را بهتر، از کار باز تواند داشت.
این است آنچه چشمها و گوشها و دستها وزانوان ودهان مرد و زن دروند را می بندد و آنان را به نابودی می کشاند، بویژه نیایش نیک که هیچ کس را نفریبد و نیازارد.
نیایش، همچون پهلوانی دلیر و مانند زره ای است که دروج را بهتر از هر چیز از کار باز تواند داشت...
3
سروش اشون است که بهتر از هرکس ، درویشان را در پناه خویش می گیرد.
[سروش آن پیروزمندی است] که بهتر از هرکس، دروج را بر می اندازد.
اشون مردی که بیشتر از دیگران ستایش ونیایش بر زبان آورد ، در پیروزی، زورمندترین است.
منثره بهتر از هرچیز، [دیوان, پنهان دروج را می راند.
«اهون ویریه .....» پیروز مندترین سخن است.
سخن راست در روز پسین، پیروزمندترین [سخن] است.
دین مزدا پرستی – داد زرتشت – از همۀ نهادهای خوب، از همه نهادهای اشه نژاد، پذیرفتنی است.
4
ای زرتشت!
مرد یا زنی که در برابر آب بزرگی یا دشواری بزرگی یا در شب تاریک مه آلود با هنگام گذشتن از رودی ناوتاک یادرجای برخورد راهها یا در انجمن مردان اشون یا در میان گروه دروندان دیو پرست، این گفتار فرو فرستاده را با اندیشه یک اشون، با گفتار یک اشون و با کردار یک اشون، بیندیشد و بگوید و بورزد...
5
.... یا به هنگام بیم و هراس از داوری داوران یا در هر هنگام دیگر چنین کند، دیدگان دروند خشمگین در این روز و دراین شب به یاری هیچ جست وجویی، او را پیدا نخواهد کرد و دشمنی راهزنانی که گله ورمه را می ربایند، به هیچ روی او را گزندی نتواند رساند.
6
ای زرتشت!
این گفتار فرو فرستاده را هنگامی که راهزنی نزدیک شود یا دسته ای از دزدان یا گروهی از دیوان [فرارسند] به آواز بلند برخوان.
آنگاه دروندان دیو پرست کینه و رو جاودانی که جادویی بکار آورند و پریانی که به کارهای پریانه دست زنند، بهراسند و رو در گریز نهند.
دیوان ، سرکوفته و اپس گریزند و پنهان شوندن و دیو پرستان و سرکشان، ناتوان و دهان بسته مانند.
7
همچون سگ چوپان که گردا گرد گله می گردد، مانیز پیرامون سروش پارسای اشون و پیروزمند می گردیم.
اینچنین ، ما سروش پاک پیروزمند را با اندیشه نیک، با گفتار نیک و با کردار نیک می ستاییم.
8
سروش اشون را برای فر وفروعش، برای نیرو و پیروزیش، برای ستایشی که ایزدان را بجای آورد، با نماز[ی به بانگ]بلند وبا زور می ستایم.
اشی بزرگ نیک و نریو سنگ برزمند را می ستایم.
بشود که سروش پارسای پیروزمند، ما را به یاری آید.
9
سروش اشون را می ستاییم.
رد بزرگ، اهوره مزدا را می ستاییم که در اشونی، سرآمدوبرتر از همگان است.
همّ سرودهای زرتشتی و همه کنشهای نیک ورزیده را می ستاییم: آنچه را که ورزیده شده است و آنچه را که ورزیده خواهد شد.
«ینگهه هاتم .....»
کرده دوم
10
سروش پارسای برزمندپیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که [مرد] آلوده به گناه «گیذ» را شکست دهد.
آن که [زن] آلوده به گناه «گیذ» را شکست دهد.
آن که دیو بسیار زورمند دروج – تباه کننده زندگی – را فرو کوبد.
آن که نگاهبان ودیدبان بهروزی همه جهانیان است.
11
آن که هرگز به خواب نرود وهشیارانه آفرینش مزدا را نگاهداری کند.
آن که هرگز به خواب نرود وهشیارانه آفرینش مزدا را نگاهبانی کند.
آن که پس از فرو رفتن خورشید، سراسر جهان استومند رابا رزم افزار آخته، پاسداری کند.
12
آن که از هنگام آفرینش آن دومینو – سپند مینو و انگر [مینو]- [هرگز] نخفته و چهان اشه را پاسداری کرده است.
آن که روز و شب، همواره با دیوان مزندری در نبرد است.

13
آن که ازبیم دیوان هرسان نشود و نگریزد.
آن که همه دیوان – ناگزیر – از اوهراست و گریزان شوند و از بیم به تاریکی روی نهند.
...............................................................................................................................................................
کرده سوم
14
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که نگاهبان[پیمان] آشتی [میان] دروند و سپندترین [اشون] است.
آن که امشا سپندان در هفت کشور روی زمین به سوی او فرود آمدند.
آن که آموزگار دین است و اهوره مزدای اشون، خود بدو دین بیاموخت.
................................................................................................................................................................
کرده چهارم
15
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم.
آن که اهوره مزدای اشون؛ اورا به درهم شکستن دیو خشم خونین درفش برگماشت.
[نگاهبان پیمان] آشتی و پیروزی را می ستاییم که جنگ وستیزه را در هم شکند.
16
یاران سروش اشون را؛ یاران رشن راست ترین را، یاران مهر فراخ چراگاه را، یاران باد اشون را ، یاران دین نیک مزدا پرستی را ، یاران ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور و سود رساننده به جهان را، یارای اشی نیک را، یاران چیستی نیک را ، یارای چیستای درست ترین را...
17
....یاران همه ایزدان را، یاران منثره را، یاران داد دیو ستیز را، یاران روش دیرین را ، یاران امشا سپندار را ، یاران سوشیانتهای ما مردم اشون را، یاران همه افرینش اشه را ...
...............................................................................................................................................................
کرده پنجم
18
«یته اهو ویریو....»
سروش پارسای برزمند پیروز گیتی افزای اشون، رد اشه را می ستاییم، همچون ستایشگر نخستین وپسین و میانین و پیشین با نخستین و پسین و میانین و پیشین پیشکش.
19
همه پیروزیهای سروش اشون دلیر تن – منثره پهلوان نیرومند جنگاور پرتوان بازوان را می ستاییم که دیوان را سر بکوبد.
[پیروزیهای] آن پیروزمند چیره دست و اشون و بخشنده برتری پیروزی – سروش اشون – و ایزد ارشتی را می ستاییم.
20
همه خانه هایی را که در پناه [نگاهبانی] سروش است ، می ستاییم.
خانمانی را می ستاییم که درآن، سروش اشون راگرامی داشته واشون مرد سرآمد در اندیشۀ نیک، سرآمد درگفتار نیک و سرآمد در کردار نیک را به خوبی پذیرفته باشند.
21
پیکر سروش اشون را می ستاییم.
پیکر رشن راست ترین را می ستاییم.
پیکر مهر فراخ چراگاه را می ستاییم.
پیکر باد اشون را می ستاییم.
پیکر دین نیک مزدا پرستی را می ستاییم.
پیکر ارشتاد گیتی افزای و جهان پرور و سود رساننده به جهان را می ستاییم.
پیکر اشی نیک را می ستاییم.
پیکر چیستی نیک را می ستاییم.
پیکر چیستای درست ترین را می ستاییم.
22
پیکر همه ایزدان را می ستاییم.
پیکر منثره را می ستاییم.
پیکر داد دیوستیز را می ستاییم.
پیکر روش دیرین را می ستاییم.
پیکر امشا سپندان را می ستاییم.
پیکر سوشیانتهای ما مردم اشون را می ستاییم.
پیکر سراسر آفرینش اشون را می ستاییم.
................................................................................................................................................................
23
«یته اهو ویریو.....»
سروش اشون دلیر تن- منثره ی سخت رزم افزاآهورایی را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه ....»

12
رشن یشت

خشنودی رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای جهان پرور و گفتار راستین دردل افگنده گیتی افزای را.
*
1
[زرتشت] اشون پرسید:
ای اهوره مزدای اشون! ای آن که از هر آنچه پرسم، آگاهی و فریفته نشوی! ای خرد فریب نا ÷ذیر! ای از همه چیز آگاه نافریفتنی!
من به تو روی آورده ام وبا گفتار راستین، از تو می پرسم؛ مرا پاسخ گوی:
-کدام راستی و درستی در منثره ی ورجاوند هست که فرا برنده، برتر، پرستار، نیرومند، کاردان و سرآمد دیگر آفریدگان است؟
2
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان اشون!
براستی من ترا بی گاهانم از این منثره ی ورجاوند بسیار فره مندو از آن راستی و درستی که در منثره ی ورجاوند هست که فرا برنده، برتر، پرستار، نیرومند، کاردان و سرآمددیگر آفریدگان است.
3
اهوره مزدا گفت:
یک سوم از برسم را باید به راه خورشید بگسترانی و بگویی:
-ما دادخواهی را بدین جا آمده ایم.
ماخشنودی [رشن توانا] را خواستاریم.
من در این آیین «ور» اهوره مزدا را همچون دوستی به یاری همی خوانم به سوی اتش و برسم به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرۀ گیاهان.
4
پس آنگاه من- که اهوره مزدایم – همراه باد پیروز، همراه دامویش اوپمن، همراه فر کیانی وهمراه پاداش مزدا آفریده ، به یاری تو شتابم و به سوی این «ور» برپا شده، به سوی آتش و برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی گیاهان آیم.
5
-ما دادخواهی را بدین جا آمده ایم.
ما خشنودی رشن توانا را خواستاریم.
من در این «ور» دوستی را به یاری همی خوانم به سوی آتش و برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرۀ گیاهان.


6
پس رشن بزرگ توانا همراه باد پیروز، همراه دامویش اوپمن، همراه فرکیانی و همراه پاداش مزدا آفریده ، به یاری تو شتابد وبه سوی این «ور» بر پا شده، به سوی آتش به برسم، به سوی دستان سرشار، به سوی «ور» روغن و به سوی شیرل گیاهان آید.
7
ای رشن اشون! ای راست ترین رشن!ای سپندترین رشن! ای داناترین رشن! ای رشن که بهتر از همه بازتوانی شناخت! ای رشن که دور را بهتر از همه توانی دید! ای رشن که دور را بهتر از همه توانی دریافت! ای رشن که بهتر از همه ، دادخواه را به فریاد رسی! ای رشن که دزد را بهتر از همه براندازی!
8
اگر تو آزرده نباشی؛» دادخواه را]بهتر [بدانچه خواهان است]، برسانی ؛ بهتر زخم فرود آوری و دزد و راهزن را بهتر نابود کنی.
9
ای رشن اشون!
اگر تو درکشور ارزهی هم باشی، ماترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
10
ای رشن اشون!
اگر تو در کشور سوهی هم باشی، ما ترا به یاری همی خونیم.
.................................................................................................................................................................................
11
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور فرد ذفشو هم باشی، ما ترابه یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
12
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور وید ذفشو هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
13
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور واور وبرشتی هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
14
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور واور و جرشتی هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
15
ای رشن اشون !
اگر تو در کشور درخشان خونیرث هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
16
ای رشن اشون !
اگر تو در دریای فراخ کرت هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
17
ای رشن اشون !
اگر تو بر بالای درختی باشی که آشیانۀ سیمرغ در آن است ودر میان دریای فراخ کرت برپاست – درختی که دربر دارندۀ داروهای نیک و داروهای کارگر است و پزشک همگان خواننندش ، درختی که بذر همه گیاهان در آن نهاده شده است – ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
18
ای رشن اشون !
اگر تو در سرچشمۀ رود «رنگها» هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
19
ای رشن اشون !
اگر تو در دهانه رود ـ«رنگها» هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
20
ای رشن اشون !
اگر تو در کرانه این زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم. .................................................................................................................................................................................
21
ای رشن اشون !
اگر تو در میان این زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
22
ای رشن اشون !
اگر تو در هر جای این زمین که باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
23
ای رشن اشون !
اگر تو بر فراز کوهساران درخشان و بسیار رشتۀ البرز هم باشی؛ البرزی که از ستیغ آن مه برنخیزد – آن جا که نه شب هست و نه تاریکی ، نه با د سرد ونه باد گرم ، نه ناخوشی کشنده و نه آلایش دیو آفریده - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
24
ای رشن اشون !
اگر تو بر فراز کوه همه جا ستوده و زرین هکر هم باشی – آن جا که اردویسور آناهیتا از بلندای هزار بالای آدمی فرو ریزد- ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
25
ای رشن اشون !
اگر تو برستیغ کوه البرز هم باشی – آن جا که ستارگان و ماه و خورشید گرداگرد آن چرخانند - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
26
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستاره ونند مزدا آفریده هم باشید ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
27
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستاره تشتر رایومند فره مند هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
28
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستار هفتورنگ هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
29
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهرستارگان در بردارنده تخمه آبها هم باشی، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
30
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگان در بردارنده تخمه زمین هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
31
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگان در بردارندۀ بذر گیاهان هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
32
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ستارگانی باشی که از آن «سپند مینو» یند، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
33
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر ماه در بردارنده تخمه گاو هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
34
ای رشن اشون !
اگر تو در سپهر خورشید تیز اسب هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
35
ای رشن اشون !
اگر تو در جو فروغ بی آغاز هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
36
ای رشن اشون !
اگر تو در فروغ بهشت پاکان هم باشی – آن جا که سرای همه خوشیهاست - ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................
37
ای رشن اشون !
اگر تو در گر زمان درخشان هم باشی ، ما ترا به یاری همی خوانیم.
.................................................................................................................................................................................38
«یثه آهو و یریو....»
رشن راست ترین و ارشتاد گیتی افزای جهان پرور و گفتار راستین در دل افگنده گیتی افزای را درود می فرستم.
»اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه......»

13
فروردین یشت
خشنودی فروشی های توانای بسیار نیرومند اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش و فروشی های پیام آوران را.

کرده یکم
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان !
اینک براستی ترا از زور و نیرو وفر ویاری و پشتیبانی فروشی های توانای پیروزمند اشونان می آگاهانم که چگونه فروشی های توانای اشونان، مرا به یاری آمدند و چه سان مرا یاوری رساندند.
2
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من آسمان را در بالا نگاه می دارم تا از فراز، فروغ بیفشاند.
[آسمانی] که این زمین و گرداگرد آن را همچون خانه ای فرا گرفته است.
[آسمانی] استوار و دور کرانه که در جهان مینوی برافراشته و برپا داشته شده است و چنین می نماید که فلزی گداخته بر فراز سومین لایه زمین بدرخشید .
3
[آسمانی] همچون جامه ستاره آذرین مینوی که مزدا و مهر و رشن و سپندارمذ پوشیده اند.
[آسمانی] که آغاز و انجام آن دیده نشود.
8-4
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من اردویسور اناهیتا را – که در همه جا [دامان] گسترده، درمان بخش، دیو ستیز واهورایی کیش است – نگاه می دارم.
.................................................................................................................................................................................
9
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من زمین فراخ آهوره آفریده را نگاه می دارم: این [زمین, بلند پهناور را که در برگیرندۀ بسی چیزهای زیباست؛ که دربر گیرندۀ سراسر جههان استومند – چه جاندار و چه بیجان – و کوههای بلند دارای چراگاههای بسیار و آب فراوان است.

10
بر این [زمین]، رودهای ناوتاک روان است.
بر این [زمین]، نگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را ونگاهداری اشون مردان پاک را گیاهان گوناگون می روید.
11
ای زرتشت!
از فر و فروغ آنان است که من فرزندان هستی یافته را در زهدان [مادران] نگاه می دارم تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها و موها وگوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان را بهم می پیوندم.
12
اگر فروشی های توانای اشونان مرا یاری نمی کردند، هر آینه بهترین گونه های جانوران و مردمان، مرا بر جای نمی ماندند، دروج نیرو می گرفت و فرمانروایی می کرد و جهان استومند،از آن دروج می شد.
13
دروج در میان زمین و آسمان – میان دومینو – جای می گزید.
دروج در میان زمین و آسمان – میان دومینو - به توانایی و چیرگی می رسید.
پس آنگاه اهنگرمینوی زبر دست و چیره، از سپند مینوی شکست خورده ، گام واپس نمی کشید
14
از فر و فروغ آنان است که آبها از سرچشمه های همیشه جوشان، روانند.
از فر و فروغ آنان است که گیاهان از ریشه های نخشکیدنی بر زمین رویانند.
از فر و فروغ آنان است که بادهای پراکنندۀ ابرها، از خاستگاههای همیشگی وزانند.
15
از فر و فروغ آنان است که زنان تخمۀ فرزندان را در زهدان می گیرند.
از فر و فروغ آنان است که زنان ، آبستن فرزندان می شوند.
از فر و فروغ آنان است که زنان باردار، آسان می زایند.
از فر و فروغ آنان است که مرد انجمنی زاده شود: مردی که بتواند در انجمن، سخن خود را به گوشها فرو برد، مردی دانشور که بتوانداز گفت وشنودبا «گویم» پیروز بدر آید.
از فر و فروغ آنان است که خورشید، راه خویش را می پیماید.
از فر و فروغ آنان است که ماه، راه خویش را می پیماید.
از فر و فروغ آنان است که ستارگان، راه خویش را می پیمانند
17
آنان فروشی های اشونانند که درجنگهای سخت، بهترین یار و یاورند.
ای سپیتمان!
[فروشی های]نخستین آموزگاران کیش و [فروشی های] هنوز نازادگان – سوشیانتهای نو کننده جهان – [درمیان] فروشی های اشونان، از همه نیرومندترند.
ای سپیتمان زرتشت !
دیگر فروشی ها ) فروشی های اشونان هنوز زنده) از [فروشی های اشونان] درگذشته، نیرومندترند.
18
آن که درازنای زندگانی، فروشی های اشونان را بخوبی نگاهداری کندو مهر فراخ چراگاه وارشتاد گیتی افزای جهان پرور را به نیکی پاس دارد – خواه فرمانروای یک سرزمین باشد ، خواه شهریار [کشورها] – پیروزترین کسان شود.
19
ای سپیتمان!
این است زور و نیرو و فر و یاری و پشتیبانی فروشی های توانای پیروزمند اشونان که ترا براستی ازآن آگاهانیدم، فروشی های توانای اشونانی که مرا به یاری آمدندو یاوری رساندند.
کرده دوم
20
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
اگر در این جهان استومند، راهزنی بر سرراه توآید، اگر از جنگ و نیاز هراس آور، به تن خویش بیمناک باشی ای زرتشت! آنگاه این گفتار را باژگیر . این گفتار پیروزمند را بلند بخوان ای زرتشت!
21
فروشی های نیک تونای پاک اشونان را می ستایم و می سرایم و [به یاری] همی خوانم.
ما فروشی های وابسته به خانمان و روستا و شهر و کشور و زرتشتوم را می ستاییم.
[فروشی های] اشونانی را که بوده اند و هستند و خواهند بود ، می ستاییم.
[فروشی های] همه تیره ها را ، نیرومندتری [فروشی های] تیره های نیرومند را می ستاییم.
22
فروشی هایی که آسمان را نگاه داشتند ، آب رانگاه داشتند، زمین را نگاه داشتند؛ گاو را نگاه داشتند؛ فرزندان هستی یافته را در زهدان مادران نگاه داشتند تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها وموها و گوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان بهم پیوندد.
23
[فروشی هایی] که بسیار بخشنده اند ، که زورمند فرا رسند؛ که نیک فرا رسند ؛ که نیرومند فرا رسند ؛ که دلیر فرا رسند ؛ که از پی دادخواهی فرارسند.
در ستیزۀ خونین، آنان را باید به یاری خواند.
در رزم، آنان را باید به یاری خواند.
در جنگ، آنان را باید به یاری خواند.
24
[آنانند] که یاری خواهان را پیروزی بخشند؛ که نیازمندان را رستگاری دهند؛ که رنجوران را تندرستی ارزانی دارند؛ که اشون را – اشونی که ایشان را ستایش کنان وخشنود کنان زور نیاز آورد – فرنیک بخشند.
25
فروشی ها بدان جایی که اشون مردان، اشه را بیشتر باور داشته باشند، بدان جایی که بزرگترین نیازها آماده شده باشد، بدان جایی که با اشون مرد ستیزه نورزیده باشند، خشنودتر در آیند.
کرده سوم
26
فروشی های نیک تونای پاک اشونان را می ستاییم که زورمندترین سواران ، چالاک ترین پیشتازان ، استوراترین پشتیبانان و شکست ناپذیرترین افزارهای رزم اند و آن کسی را که بدو روی آورند، از تاخت وتاز دشمن نگاه دارند.
27
این نیکان را، این بهترینان را – فروشی های نیک توانای پاک اشونان را – هنگامی که برسم گسترده ایم، می ستاییم.
آنان را در پهنۀ پیکار و در هنگامۀ جنک – آن جا که دلیر مردان در رزمگاه به یکدیگر در آویزند – باید به یاری خواند.
28
مزدا آنان را به یاری خواند، نگاهداری آسمان زمین و آب و گیاه را، بدان هنگام که سپندن مینو آسمان را برافراشت، بدان هنگام که آب و زمین و گاو و گیاه را پدید آورد؛ بدان هنگام که فرزندان هستی یافته را در زهدان ما دران نگاه داشت تا نمیرند و پیش از زایش، استخوانها و موها و گوشت و اندرونه و پاها و اندامهای نرینگی یا مادینگی آنان بهم پیوندد.
29
سپند مینو فروشی های نیرومند ، آرام گزیده ، خوب چشم، تیزبین، نیوشا ، دیرزمانی اسوده، برزمند، کمر بر میان بسته، در آرامگاه نیک و فراخ جای گرتفه، تیز پرواز، بختیار و نامدار را به نگاهبانی آسمان برگماشت.
کرده چهارم
30
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که در دوستی و در کردار، نیکندو مردمان را نیازارند.
مردمانی که شما نیکان، رازداران، تیزبینان ، چاره بخشان، نامداران و در رزم پیروزمندان را از این پیش، نیاز رده باشند ، نزد شما جای گزینندن و همنشین دیر پای شما شوند.
کرده پنجم
31
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که با ارادۀ استوار و زورمندی بسیار، با زبردستی به زیان دشمنان درکارند و بازوان پرتوان آن بدخواهان را در پهنۀ پیکار، از کار باز دارند.
کرده ششم
32
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که پیمان شناس ، دلیر و نیرومندندو در برابر نهانگاههای دشمن، ما را پناه بخشند.
مینویان بخشایشگر درمان بخشی که از درمان اشی بهره مندند؛ که بسان زمین فراخ ،همانند رودها و دراز و همچون خورشید بلندند.
کرده هفتم
33
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را مس ستاییم که چالاک، دلیر، کارآزموده و هراس افگن [در رسند و] همه ستیزه دشمنان – خواه دیوان، خوان مردمان [دروند] – راناچیز و نابود کنند.
فروشی هایی که به خواست خویش، هماوردان را هنگام تاخت و تاز براندازند.
34
ای تواناترین [آفریدگان]!
شما نیکیهای خود را – پیروزی و برتری چیره شونده اهوره آفریده را – به [مردمان] سرزمینهایی ارزانی می دارید که در آن جا از نیکیهای شما به ناروا بهره نگرفته باشند و شما از آنان رنجیده و آزرده وناخشنود نباشید. آن جا که شما را سزاوار ستایش و برازندۀ نیایش دانند و شما در آن جا راه گزیده خویش را می پیمایید.
کرده هشتم
35
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم؛ آن نامداران در رزم پیروز بسیار نیرومند سپر دار را که از راه راست به راه کژ نگرایند.
آن که پیش می تازد و آن که در پی او می تازد – هر دو – [فروشی ها را] به یاری همی خوانند.
از پی تا زنده، دست یابی بر پیشتاز را و پیشتاز، رهایی از چنگ دشمن را بانک یاری خواهی برآورند.

36
...........................................................................................................................................................................
کرده نهم
37
فروشی های نیک توانای پاک اشونانن را می ستاییم که رزم آوران بسیار بسیج کننده؛ رزم آورانی رزم افزار بر میان بسته که با درفشهای درخشان برافراشته، به پیکار شتابند.
آنانند که از این پیش – هنگام پیکار «خشتاوی» های دلیر با «دانو» ها – فرا رسیدند.
38
شمایید که از این پیش، تاخت و تاز و ستیزه «دانو»های تورانی را در هم شکستید.
به یاری شما بود که پیش از این،«کرشنز»ها- همچنین «خشتاوی» ها و سوشیانتهای دلیر نامور پیروزمند – بسیار نیرومند شدند و خانه های هراس انگیز بیش از ده هزار از فرمانروایان «دانو» ها
ویران شد.
کرده دهم
39
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که هر دو بال رده های آراستۀ سپاه [دشمن] را در هم شکنند؛ دل [سپاه] را از هم بشکافند و یاری رساندن به نیک مردان و به تنگنا در افگندن بد کرداران را، چالاک از پی بتازند.
کرده یازدهم
40
فروشی های نیک توانای پاکماشونان را می ستاییم.
آن توانایان دلیر پیروزمند در جنگ کامیاب را که گاه بخشندۀ آسایشندو گاه تاخت و آورند و گاه تکاپو کنند...
آن اشونانی که دادخواه را پیروزی بخشند و خواستار [کامیابی] را کامروا کنند و بیمار را تندرستی ارزانی دارند، از پیکری برازنده و روانی والا برخوردارند.
41
فروشی های کسی را فر نیک بخشند که آنان را مانند آن مرد – زرتشت اشون؛ راد مردجهان آستومند ورد مردمان – بستاید به هنگامی که آهنگ کاری داشت؛ به هنگامی که در بیم و هراس بود.
42
هنگامی که بانگ دادخواه برآید، آنان به شتاب نیروی خیال از فراز آسمان فرود آیند، همراه با نیروی نیک ساخته و پیروزی اهوره آفریده وبرتری چیره شونده و سودی که چیزهای گرانبها بخشد و شکوه پاک و فرخنده آورد و به آیین بهترین اشه برازندۀ ستایش و شایستۀ نیایش است.
43
آنان «ستویس« را در میان زمین و آسمان به گردش در آورند تا دادخواهی دادخواهان را بشنود و باران بباراند. باران بباراند و نگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را و یاری رساندن به اشون مردان را گیاهان برویاند.
44
ستویس زیبای درخشان پر فروغ ، در میان زمین و آسمان بگردد و دادخواهی دادخواهان را بشنود و باران بباراند. باران بباراند ونگاهداری گاو و مردمان را، نگاهداری سرزمینهای ایرانی را، نگاهداری جانوران پنجگانه را و یاری رساندن به اشون مردان را گیاهان برویاند.
کرده دوازدهم
45
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که با خود وسپر و رزم افزار از فلز ساخته در پهنۀ درخشان رزم، می جنگند؛ که نابودی هزاران دیو را خنجر آخته اند.
46
اگر بادی وزیدن گیرد و بوی رزم آوران را به میان آنان آورد، آنان به سوی رزم آورانی روی آورند که پیروزی سرنوشت آنهاست؛ بدان سویی که رزم آوران پیش از برکشیدن شمشیر و برآوردن بازوان، برای آنان – آن فروشی های نیک توانای پاک اشونان – نیاز آورند.
47
هر یک از دو گروه رزم آوران که نخست به درست باوری و راست اندیشی آنان را نماز برند، فروشی های نیک توانای پاک اشونان ، همراه مهر و رشن و دامویش اوپن و باد پیروز، بدان گروه روی آورند.

48
آنان سرزمینهای [ی دشمن] را – به سود رزم آورانی که فروشی های نیک توانای پاک اشونان، همراه مهر ورشن ودامویش اوپمن و باد پیروز بدیشان روی آورده اند – به یک زخم براندازند: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
کرده سیردهم
49
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که هنگام «همسپتمدم» از آرامگاههای خویش به بیرون شتابند و ده شب پیاپی آگاهی یافتن را در اینجا بسر برند:
50
-کدامین کس ما را بستاید؟
کدامین کس سرود ستایش ما را بخواند و ما را خشنود کند؟
کدامین کس ما را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی که بخشش آنها، بخشنده را به [دهش] اشه تواند رساند، پذیرا شود؟
نام کدام یک از ما را بستاید؟
روان کدام یک از ما را بستاید؟
به کدام یک از ما این نیازها را پیشکش کند تا اورا خوراک نکاستنی جاودانی بخشند؟
51
کسی که آنان را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی که بخشش آنها، بخشناده را به [دهش] اشه تواند رساند ، بستاید، فروشی های نیک توانای پاک اشونان – اگر رنجیده و آزرده و نا خشنود نباشند – اورا خواستار شوند:
52
این خانه از انبوه ستوران و مردان بهره مند باد!
این خانه از اسب تیزتک وگردونۀ استوار بهره ور باد!
این خانه از مرد پایدار انجمنی برخوردار باد! مردی که هماره ما را با دست بخشندگی، با شیر و پوشاک و با نیازهایی می ستاید که بخشش آنها ، بخشنده را به [دهش] اشه تواند رساند.
کرده چهاردم
53
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که آبهای مزدا آفریده را به آبراهه های زیبا رهنمون شدند؛ [آبهایی] برجای ایستاده، کمه تا دیر زمانی پس از آفرینش روان نبودند.
54
اکنون آن آبها خشنودی اهوره مزدا و امشا سپندان را در آبراهه های مزد آفریده به سوی جاهای برگزیده فرشتگان، به سوی سرزمینها یی که در فرمان آمده است، روانند.
کرده پانزدهم
55
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که گیاهان بارور را به باغهای زیبا رهنمون شدند؛ [گیاهانی] برجای مانده. که تا دیر زمانی پس از افرینش رویان نبودند.
56
اکنون آن گیاهان، خشنود اهوره مزدا و امشا سپندان را در راههای مزدا آفریده درجاهای برگزیده فرشتگان، به هنگامی که در فرمان آمده است، رویانند.
کرده شانزدهم
57
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که ستارگان و ماه وخورشید و انیران را به راههایی پاک رهنمون شدند .آنها را این پیش، دیرزمانی از بیم ستیزه و تاخت و تاز دیوان ، برجای مانده بودند و جنبشی نداشتند.
58
اکنون آنها به پایان راه گرایند تا به واپسین پایگاه گردش خویش -0 به روزگار نیک نوشدن گیتی – رسند.
کرده هفدهم
59
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 99999 تا از آنان دریای درخشان فراخ کرت را نگاهبانی می کنند.
کرده هیجدهم
60
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان،ستاره هفتورتگ رانگاهبانی می کنند.

کرده نوزدهم
61
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان، پیکر سام گرشاسپ گیسور و گرز بردار را نگاهبانی می کنند.
کرده بیستم
62
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که 999999 تا از آنان تخمه سپیتمان زرتشت پاک را نگاهبانی می کند.
کرده بیست و یکم
63
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم که اگر سالار جنگاوران اشون باشد و آنان از او خشمگین و ناخشنود و آزرده و رنجیده نباشد ، در سوی راست او می جنگند.
کرده بیست و دوم
64

فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می ستاییم . آنان بزرگتر، توانمندتر ، دلیرتر، نیرومندتر، پیروزمندتر ، درمان بخش تر وکار آمد تر از آنند که در سخن بگنجد.
دهها هزار تن از آنان در میان نیاز آورندگان فرود می ایند.
65
ای سپیتمان زرتشت!
هنگامی که آبها با فر مزدا آفریده از دریای فراخ کرت سرازیر شود، فروشی های توانای پاک اشونان بپاخیزند: چندین چندین صدها، چندین چندین هزارها، چندین چندین ده هزارها....
66
تا هریک، خانواده و روستا و کشور و سرزمین خویش را در پی بدست آوردن آب براید واینچنین گوید:
-آیا سرزمین ما باید خشک و ویران شود؟
67
[فروشی ها] در پهنه رزم، برای خانه و سرزمین خویش می جنگند؛ برای آن جا که خانه و کاشانه داشته اند؛ آنچنان که گویی دلیر مردی رزم افزار بر میان بربسته، دارایی فراهم آوردۀ خویش را پاس می دارد.
68
هر یک [از فروشی ها] که در رساندن آب به خانواده و روستا و کشور و سرزمین خویش کامیاب شود، اینچنین گوید:
-سرزمین ما باید خرم و سرسبز شودو ببالد.
69
هنگامی که شهریار توانای کشور از دشمن کینه ور به هراس افتد، فروشی های توانا را به یاری می خواند.
70
فروشی های توانای اشونان – اگر از او خشمگین و ناخشنود و آزرده و رنجیده نباشند – به سوی او پرواز می کنند، چنان که گویی مرغی نیک شهپر به پرواز در می آید.
71
آنان، او را در ستیز با دیوان پنهان و «ورن»های فریفتار و «کیذ» ی تباهکار و اهریمن مرگ آفرین نا پاک، همچون رزم افزار و سپر و زره بکار آیند؛ چنان که گویی به یک صد و به یک هزار و به ده هزار سنگر، زخم فرود آمده باشد.
72
بدین سان، نه تیغ خوب آخته، نه گرز خوب نشانه گر فته ، نه تیر خوب رها شده، نه نیزۀ خوب پرتاب شده و نه سنگهای فلاخن با نیروی بازوان انداخته، بدو رسد.
73
آنان – فروشی های آرام گزیدۀ نیک توانای پاک اشونان – پدیدار شوند؛ خود را نمایان کنند و آمادۀ آن شوند که آگاهی یابند:
..............................................................................................................................................................................

74
منشهای آفریده را می ستاییم.
«دین» سوشیانتها را می ستاییم .
[روانهای] جانوران زمینی را می¬ستاییم.
[روانهای] جانوران آبزی را می¬ستاییم.
[روانهای] خزندگان را می¬ستاییم.
[روانهای] پرندگان را می¬ستاییم.
[روانهای] چرندگان را می¬ستاییم.
فروشی ها[ی همّ این جانوران] را می¬ستاییم.
75
فروشی های را می¬ستاییم. راد مردان را می¬ستاییم.
دلیران را می¬ستاییم. دلیرترینان را می¬ستاییم.
اشونان را می¬ستاییم. اشون ترینان را می¬ستاییم.
نیرومندان را می¬ستاییم. نیرومندترینان را می¬ستاییم.
استواران را می¬ستاییم. پیروزمندان را می¬ستاییم.
زورمندان را می¬ستاییم. زورمندترینان را می¬ستاییم.
چالاکان را می¬ستاییم. چالاک ترینان را می¬ستاییم.
تخشایان را می¬ستاییم. تخشاترینان را می¬ستاییم.
76
فروشی های نیک توانای پاک اشونان، تخشاترین آفریدگان دو مینویند که از این پیش، هنگام آفرینش آن دو – سپندمینو و انگرمینو – با شور و جنبش بپا خاستند.
77
هنگامی که انگر مینو به پتیارگی با آفرینش نیک اشه سر برآورد، بهمن وآذرگام پیش نهادند.
78
آنان پتیارگی انگرمینوی تباهکار را چنان بی اثر کردند که نتوانست آبها را از رفتن و گیاهان را از رستن باز دارد.
آبهای نیرومند آفریدگار توانا و شهریار یگانه اهوره مزدا، بی درنگ روان شدند و گیاهان رستن آغاز کردند.
79
همه آبها را می ستاییم . همه گیاهان را می¬ستاییم.
همه فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
آبها را نام می بریم و می¬ستاییم.
گیاهان را نام می بریم و می¬ستاییم.
فروشی های توانای پاک اشونان را نام می بریم و می¬ستاییم.


80
اینک در میان همه فروشی های ازلی، فروشی اهوره مزدا را می ستاییم که بزرگترین و بهترین و زیباترین و استوارترین و هوشیارترین و برزمندترین و در اشه بلند پایگاه ترین [مینویان] است....
81
.... که روان سپید روشن درخشانش، «منثره» است و پیکرهایی که او می پذیرد، زیباترین و بزرگترین پیکرهای امشا سپندان است.
خورشید تیز اسب را می ستاییم.
کرده بیست و سوم
82
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
امشا سپندان، شهریاران تیز بین بلند بالای بسیار زورمنددلیر آهورایی را می ستاییم که ورجاوندان جاودانه اند....
.83
... که هر هفت یکسان اندیشند، که هر هفت یکسان سخن گویند؛ که هر هفت، کرداری یکسان دارند؛ که در اندیشه و گفتار وکردار یکسانند و همه را یک پدر و یک سرور است: اهوره مزدا.
84
هر یک از آنان روان دیگری را تواند نگریست که به اندیشه نیک وگفتار نیک و کردار نیک و به گرزمان اندیشد.
راه آنان – هنگمی که به سوی نیاز زور پرواز می کنند – تابناک است.
کرده بیست وچهارم
85
فروشی های نیک توانای پاک اشونان را می¬ستاییم.
فروشی آذر «اور واز یشت» ی پاک انجمنی، فروشی سروش پارسای دلیر «تن- منثره» سخت رزم افزار اهورایی و فروشی نریوسنگ را می¬ستاییم.
86
فروشی رشن راست ترین، فروشی مهر فراخ چراگاه، فروشی «منثره ی ورجاوند» فروشی آسمان، فروشی آب ، فروشی زمین ، فروشی گیاه، فروشی گاو، فروشی «گیه» و فروشی دوجهان اشون را می¬ستاییم.
87
فروشی گیومرت اشون را می¬ستاییم، نخستین کسی که به گفتار و آموزش اهوره مزدا گوش فرا داد و از او خانوادۀ سرزمین های ایرانی و نژاد ایرانیان پدید آمد.
اینک بخشایش و فروشی زرتشت سپیتمان اشون را می¬ستاییم....
88
.... نخستین کسی که نیک اندیشید، نخستین کسی که نیک سخن گفت، نخستین کسی که نیک رفتار کرد.
نخستین آتربان، نخستین ارتشتاد، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که بیاموخت، نخستین کسی که بیاموزاند، نخستین کسی که ستور را ، اشه را،«منثره ی ورجاوند» را، فرمانبرداری از «منثره ورجاوند» را، شهریاری مینوی را و همۀ نهادهای نیک مزدا آفریده را که از آن اشه است؛ برای خود پذیرفت و دریافت.
89
نخستین اتربان، نخستین ارتشتار، نخستین برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که از دیو روی گردانید و مردمان را بپرورد. نخستین کسی که در جهان استومند، [نماز] «اشم وهو....» خواند؛ دیوان را نفرین کرد و خستو شد که مزدا پرست، زرتشتی، دیو سیتز و اهورایی کیش است.
90
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، برخواند.
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، نوید داد.
اوست نخستین کسی که در جهان استومند، سخنی را که در دین اهوره به زبان دیوان است، ناستودنی و ناسزاوار برای نیایش خواند.
اوست پهلوان سراسر زندگی خوش و نخستین آموزگار سرزمینها.
91
به دستیاری او، همۀ «منثره ی ورجاوند» که در سرود «اشم وهو....»ست، آشکار شد.
اوست رد جهانی و رد مینوی گیتی.
اوست ستایشگر اشه که بزرگترین و بهترین و نیکوترین نهاد است.
اوست پیام آور دینی که بهترین همه دینهاست.
92
اوست که همۀ امشا سپندان – همکام به خورشید - به خواست خویش و به خشنودی درون و درست باوری، او را رد جهانی و رد مینوی گیتی خواستند و ستایشگر اشه که بزرگترین و بهترین و نیکوترین نهاد است و پیام آوردینی که بهترین همۀ دینهاست ، خواندند.
93
هنگام زدان و بالیدنش، آبها وگیاهان شادمان شدند.
هنگام زدان و بالیدنش، آبها وگیاهان بالیدند.
هنگام زدان و بالیدنش، همۀ آفریدگان سپند مینو به خود مژدۀ رستگاری دارند:
94
-خوشابه روزگار ما! اینک اتربانی زاده شد: سپیتمان زرتشت!
از این پس، زرتشت ما را با نیاز زور و برسم گسترده بستاید.
از این پس ، دین نیک مزدا در هفت کشور گسترده شود.
95
از این پس، مهر فراخ چراگاه، فرمانروایان کشور را نیرو بخشد و آشوبها را فرو نشاند.
از این پس، اپام نپات توانا، فرمانروایان کشور را نیرو بخشند و سرکشان را لگام زند.
اینک اشونی و فروشی «مدیو ماه» اشون، پسر «آراستی» را می ستاییم که نخستین بار، گفتار و آموزش زرتشت را گوش فرا داد.
96
...............................................................................................................................................................................
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ایرانی را می¬ستاییم.
کرده سی و یکم
143
فورشی های اشون مردان سرزمینهای ایرانی را می ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ایرانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای تورانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای تورانی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای سیریم را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای سیریم را می¬ستاییم.
144
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ساینی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای ساینی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون مردان سرزمینهای داهی را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان سرزمینهای داهی را می¬ستاییم.

145
فروشی های اشون مردان همه سرزمینها را می¬ستاییم.
فروشی های اشون زنان همۀ سرزمینها را می¬ستاییم.
همۀ فروشی های نیک توانای پاک اشونان را از گیومرت تا سوشیانت پیروزمند می ستاییم
146
بشود که فروشی های نیکان، بزودی در این جا به دیدار ما بشتابند.
بشود که آنان به یاری ما آیند.
بشود که مارا – هنگامی که به تنگنا افتاده ایم – با یاوری آشکار خویش، نگاهداری کنند؛ با پشتیبای مانند مزدا اهوره و سروش پارسای توانا و «منثرهی ورجاوند» دانا – آن پیک دشمن دیو که از مزدا اهوره ی دیو ستیز است – که زرتشت را به پناه بخشی جهان استومند فرستاد.
147
ای فروشی های اشونان! ای نیکان! ای آبها! ای گیاهان!
شادمان وگرامی در این خانه فرود آیید و آرام گزینید و بمانید.
ای توانایان ! ای تواناترینان!
در این جا آتربانان کشور – که به اشه می اندیشند – دستها را در ستایش شما و به خواستاری یاری برای ما برآورده اند.
148
اینک فروشی همه اشون مردان و اشون زنان را می ستاییم که روانهایشان سزاوار ستایش و فروشی هایشان شایستۀ دادخواهی است.
اینک فروشی همه اشون مردان و اشون زنان را می ستاییم فروشی های آنان که اهوره مزدای اشون، ستایشگرانشان را پاداش بخشد.
ما از زرتشت شنیدیم که او خود ، نخستین و بهترین آموزگار دین اهورایی است.
149
اینک ما «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» نخستین آموزگاران ونخستین پیروان کیش، آن اشون مردان و اشون زنان را که انگیزۀ پیروزی اشه بوده¬اند، می ستاییم.
اینک ما «جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» پیام آوران دین، آن اشون مردان و اشون زنان را که انگیزه پیروزی اشه بوده اند ، می ستاییم.
150
آموزگاران کیش را که از این پیش در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که هم اکنون در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که از این پس در خانمانها، روستاها، شهرها وسرزمینها بوده اند، می ستاییم.
آموزگاران کیش را که خانمانها، روستاها، شهرها وکشورها به بنیاد گذاری خانه و روستا و شهر و کشور کامیاب شدند، به اشه کامیاب شدند، به «منثره ی ورجاوند» کامیاب شدند؛ به رهایی روان کامیاب شدند و به برخورداری از همۀ خوشیها کامیاب شدند می ستاییم.
152
زرتشت رد جهانی و رد مینوی و نخستین آموزگار دینی سراسر جهان استومند را می ستاییم که نیک خواه ترین آفریدگان، بهترین شهریار آفریدگان، شکوهمندترین آفریدگان، فره مندترین آفریدگان، به ستایش برازنده ترین آفریدگان، به نیایش سزاوارترین آفریدگان، شایسته ترین آفریده ای که خشنودی وی خواسته شود، به آفرین شایسته ترین آفریدگان و نزد هریک از آفریدگان، براستی ستوده و برازندۀ ستایش و شایستۀ نیایش به آیین بهترین اشه خوانده شده است.
153
این زمین را می ستاییم.
آن آسمان را می ستاییم.
همۀ چیزهای خوب میان زمین و آسمان را می ستاییم.
آنچه را برازندۀ ستایش و شایسته نیایش و درخورپرستش مردم اشون است، می ستاییم.
154
روانهای جانوران سودمند دشتی را می ستاییم.
اینک روانهای اشون مردان و اشون زنان را – در هر جا که زاده شده باشند- [می ستاییم]؛ مردان وزنانی که با «دین» نیکشان برای پیروزی اشه کوشیده اند و می کوشند و خواهند کوشید.
155
«جان» و «دین» و «بوی» و «روان» و«فروشی» اشون مردان و اشون زنانی را که دین آگاه و پیروز بوده اند و هستند و خواهندبود، می ستاییم؛ آنان که برای اشه پیروزی بدست آوردند.
«ینگهه هاتم ....»
«یثه اهو ویریو....»
156
بشودکه فروشی های توانای بسیار نیرومند پیروز اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش و فروشی های پیام آوران، خشنود بدین خانه خرامند.
157
بشود که فروشی ها در این خانه خشنود شوند و ما را پاداش نیک و آمرزش سرشار خواهند.
بشود که آنان از این خانه خشنود باز گردند.
بشود که آنان سرودهای ورجاونند و آیینهای نیایش ما را به اهوره مزدا و امشا سپندان برسانند.
مبادا که آنان گله مند از ما مزدا پرستان، از این خانه دور شوند.
158
«یثه اهو و یریو....»
فروشی های توانای بسیار نیرومند اشونان و فروشی های نخستین آموزگاران کیش وفروشی های پیام آوران را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه....»

بهرام یشت

کرده یکم
1
«بهرام» اهوره افریده را می ستاییم.
زرتشت را اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! یا دادار جهان استومند! ای اشون!
-کدام یک از ایزدان مینوی، زیناوندتر است؟
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
آن ایزد مینوی، بهرام اهوره آفریده است.
2
بهرام اهوره آفریده نخستین بار ، به کالبد باد شتابان زیبای مزدا آفریده ای به سوی او وزید وفر مزدا آفریده، فر نیک مزدا آفریده و درمان و نیرو آورد.
3
آنگاه بهرام اهوره آفریده بسیار نیرومند ، بدو گفت:
من نیرومندترین، پیروزترین، فره مند ترین ، نیکترین، سودمندترین و درمان بخش ترین [آفریدگانـ]ـم.
4
من ستیهندگی را، ستیهندگی همۀ دشمنان را- چه جادوان و پریان، چه کوی های و کرپ های ستمار – در هم می شکنم.
5
برای فر و فروغش، من اورا – آن بهرام مزدا آفریده را – بانماز[ی به بانگ] بلند می ستایم.
بهرام مزدا آفریده را- به شیوۀ نخستین آیین اهوره – با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره» با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
کردۀ دوم 6
.................................................................................................................................................................................
7
بهرام اهوره آفریده، دومین بار به کالبد ورزای زیبای زرین شاخی به سوی او آمد. برفراز شاخهای او،«ام»ی نیک آفریدۀ برزمند هویدا بود.
بهرام اهوره آفری، اینچنین پدیدار شد
.................................................................................................................................................................................
کرده سوم
8
.................................................................................................................................................................................
بهرام اهوره آفریده، سومین بار به کالبداسب سپید زیبای زرد گوش و زرین لگامی به سوی او آمد. بر پیشانی او،«ام»ی نیک آفریده برزمند هویدا بود.
بهرام اهوره آفرید، اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده چهارم
10
.................................................................................................................................................................................
11
بهرام اهوره آفریده، چهارمین بار به کالبد اشتر سر مست گازگیر جست و خیز کنندۀ تیزتک رهسپاری – که پشمش جامۀ مردمان را بکار آید – به سوی او آمد...
12
... [اشتری] که در میان نان جفت گیر – [هنگامیکه] به ماده اشتران روی آورد – دارای گرایش فراوانی است. (ماده اشترانی که در پناه اشتر نر سرمستی باشند، آسوده ترند.)
[اشتری] که شانه هایش پر زور و کوهانهایش نیرومند است و چشمان و سری با هوش دارد؛ [اشتری] با شکوه و بلند و نیرومند ....
13
.....[اشتری] روشن رنگ که چشمان تیز بینش در شب تیره از دور می درخشد؛ که از سر ، کف سپید فرو پاشد؛ که برزانوان و پاهای خوب خویش ایستاده، همچون شهریار یگانه فرمانروایی گرداگرد خویش را می نگرد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شدو
.................................................................................................................................................................................
کرده پنجم
14
.................................................................................................................................................................................
15
بهرام اهوره آفریده، پنجمین بار به کالبد گراز نرینۀ تیز چنگال و تیز دندان و تکاوری به سوی او روی آورد....
.... [گرازی] که به یک زخم بکشد، [گراز] خشمگینی که بدو نزدیک نتوان شد؛ [گراز] دلیری با چهره خال خال که آمادۀ [جنگ] است و از هر سو بتازد.
[بهرام اهوره آفریده،] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده ششم
16
.................................................................................................................................................................................
17
بهران اهوره آفریده، ششمین بار به کالبد مرد پانزده ساله تابناک روشن چشم زیبایی با پاشنه های کوچک، به سوی او خرامید.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده هفتم
18
.................................................................................................................................................................................
19
بهرام اهوره آفریده، هفتمین بار به کالبد «وارغن» که [شکار خود را ] با چنگالها بگیرد و با نوک پاره کند، به سوی او پرید...
... وارغن که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلند پروازان، سبک پروازترین است....
20
.... در میان جانداران، تنها اوست که خود را از تیر پران – اگر چه آن تیر، خوب پرتاب شده ودر پرواز باشد – تواند رهانید .
اوست که سپیده دمان، شهپر آراسته به پرواز در آید و از بامدادان تا شامگاهان به جست وجوی خوراک برآید ...
21
....اوست که در تنگه های کوهساران [شهپر] بپساود،که بر ستیغ کوهها [شهپر] بپساود، که در ژرفای دره ها و بستر رودها [شهپر] بپساود، که بر شاخساران درختان [شهپر] بپساود و به بانگ مرغان گوش فرا دهد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده هشتم
22
.................................................................................................................................................................................
23
بهرام اهوره آفریده، هشتمین بار به کالبد قوچ دشتی زیبایی با شاخهای پیچ در پیچ به سوی او روان شد.
[بهرام اهوره آفریدن] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده نهم
24
.................................................................................................................................................................................
25
بهرام اهوره آفریده، نهمین بار به کالبد برگشن دشتی زیبایی با شاخهای سر تیز به سوی او رهسپار شد.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده دهم
26
.................................................................................................................................................................................
27
بهرام اهوره آفریده، دهمین بار به کالبد مرد رایومند زیبای مزد آفریده ای که دشنه ای زرکوب وآراسته به گونه گون زیورها در برداشت، به سوی او گام برداشت.
[بهرام اهوره آفریده] اینچنین پدیدار شد.
.................................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
28
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که[مردان را ] دلیری بخشد؛ که [بدخواهان را] مرگ آورد؛ که [جهان را] نو کند ؛ که [مردمان را] آشتی نیک بخشد و بخوبی به کامیابی رساند.
زرتشت اشون، پیروزی در اندیشه را، پیروزی در گفتار را ؛پیروزی در کردار ، پیروزی در پرسش و پاسخ را بدو نماز بدر.
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان ، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که ماهی «کر»در آب داراست که خیزابی همچند مویی را در رود «رتگها»ی دور کرانه، در ژرفای هزار بالای آدمی تواند دید.
.................................................................................................................................................................................
کرده دوازدهم
30
.................................................................................................................................................................................
31
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که اسب داراست که در شب تیره و بی ستاره و پوشیده از ابر، موی اسبی بر زمین افتاده را باز تواند شناخت که از یال یا دم اسب است.
.................................................................................................................................................................................
کرده سیزدهم
32
................................................................................................................................................................................
33
بهرام اهوره آفریده، او را تخمه بارور ، نیروی بازوان، تندرستی و پایداری تن و آنچنان نیروی بینایی بخشید که کرکس زرین طوق دار است که پاره گوشتی همچنند مشتی را از دوری نه کشور باز تواند شناخت؛ اگر چه در بزرگی، چون تابش سر سوزنی درخشان بنماید.
.................................................................................................................................................................................
کرده چهاردهم
34
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهور مزدا! ای سپندترین مینو ! ای دادار جهان استومند! ای اشون!
اگر من از جادویی مردمان بسیار بدخواه آزرده شوم ، چاره آن چیست؟
35
آنگاه اهوره مزدا گفت:
پری از مرغ «وارغن» ی بزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خودبپسا و بدان پر، [جادویی] دشمن را ناچیز کن.
36
کسی که استخوانی یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد ، هیچ مردتوانایی او را از جای بدر نتواند بردو نتواند کشت.
آن پر مرغکان مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فر بسیار بخشد.
37
پس فرمانروا و سردار کشور – آن آدمی کش – بکشد؛ [اما] نه صد [تن] را. اوآنان را یکباره نکشد.او تنها یکی را بکشد و بگذرد.
38
آن کس رکه [این] پر با اوست، همگان از اوهراسانند؛ همان سان که همۀ دشمنان از من به تن خویش بیمناکند.همه دشمنان از نیرو و پیروزی که در خویشتن من هست ، ترسانند...
39
.... آن پیروزی که فرمانروایان آرزومند آنند؛ فرمانروازادگان آرزومندآنند ؛ ناموران ارزومند آنند؛ کاووس آرزومند آن بود.
.... آن پیروزی که [نیروی] اسبی را در بر دارد؛ [نیروی] اشتر سرمستی را در بر دارد؛ [نیروی] آبی ناوتاک را در بر دارد...
40
.... آن پیروزی که فریدون دلیر داشت؛ کسی که اژدی دهاک را فرو کوفت؛ [آژی دهاک] سه پوزۀ سه کلۀ شش چشم را، آن دارندۀ هزار [گونه] چالاکی را، آن دیو بسیار زورمنددروج را، آن دروند آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کرده جهان اشه ، به پتیارگی درجهان استومند بیافرید.
.................................................................................................................................................................................
کرده پانزدهم
41
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
بشود که پیروزی و فر [بهرام] ، این خانه و گلۀ گاوان را فرا گیرد؛ همان سان که «سیمرغ» و ابر بارور کوهها را فرا می گیرند.
.................................................................................................................................................................................
کرد شانزدهم
42
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا ! اتی سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند!ای اشون!
بهرام اهوره آفریده را در کجا باید نام برند، و به یاری خوانند؟
درکجا [باید اورا] بستایند و نیایش بگزارند؟
43
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای سپیتمان زرتشت!
هنگامی که دو سپاه در برابر یکدیگر ایستند و ارایش رزم گیرند، اما پیشروان به پیروزی واپسین نرسند و شکست خوردگان به شکستی سخت ، دچار نشوند....
44
...چهار پر [وارغن] بر سر راه هر دو سپاه بیفشان
هر یک از دو سپاه که نخستین بار «ام»ی نیک آفریده و برزمند و بهرام اهوره آفریده را نیاز پیشکش آورد، پیروزی از آن او شود.
45
ام وبهرام اهوره آفریده – هر دو پشتیبان، هر دو نگاهبان ، هر دو پاسدار – را آفرین می فرستم.
هر دوان بدین جا و بدان جا پرواز کنند. هر دوان به بالا پرواز کنند.
46
ای زرتشت!
این «منثره» [ی ورجاوند] را به هیچ کس جز به پدر یا برادر تنی یا به اتربان وابسته به گروههای سه گانه، میاموز.
این سخنی است نیرومند واستوار؛ نیرومند و به گشاده زبانی باز گفته؛ نیرومند و چاره بخش.
این سخنی است که سرپریشان را سامان بخشد و زخم فرود آمده را [به فرود آورنده] باز گرداند.
.................................................................................................................................................................................

کرده هفدهم
47
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که همگام با مهر و رشن، به میان رده های آرایش رزم گرفته جنگاوران رود و پرسد:
-کدامین کس مهر دروج است؟
-کدامین کس از رشن روی برتابد؟
-کدامین کس را بیماری ومرگ بخشم، من که چنین توانم کرد؟
48
پس اهورا مزدا گفت:
اگر مردمان، بهرام اهوره آفریده را آنچنان که بشاید، نیاز پیشکش آورندو ستایش و نیایشی سزاوار و به آیین بهترین اشه بگزارند، هر آینه سیلاب و [بیماری] «گر» و «کبست» و گردونه های رزم آوران دشمن با درفشهای برافراشته به سرزمینهای ایرانی راه نیابند.
49
زرتشت از او پرسید:
ای اهوره مزدا!
-کدام است ستایش و نیایش برازندل بهرام اهوره آفریده به آیین بهترین اشه؟
50
آنگاه اهوره مزدا گفت:
مردان سرزمینهای ایرانی باید اورا گوسفندی یک رنگ- سپید یا سیاه یا رنگی دیگر – بریان کنند.
51
از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا]اشونی را که «گاهان» نمی سراید و بر هم زن زندگانی و پتیارۀ دین اهورایی زرتشت است، نباید بهره ای برسد.
52
اگر از آن نیاز، راهزن یا زن روسپی یا [نا] اشونی را که«گاهان» نمی سراید و بر هم زن زندگانی و پتیاره دین اهورایی زرتشت است، بهره ای برسد، هر آینه بهران اهوره آفریده چاره و درمان را برگیرد...
53
... پس ناگاه سیلاب سرزمینهای ایرانی را فرا گیرد؛ به نگاه سپاه دشمن به سرزمینهای ایرانی در آید؛ به ناگاه سرزمینهای ایرانی در هم شکند: پنجاهها صدها، صدها هزارها، هزارها ده هزارها، ده هزارها صدهزارها.
54
پس آنگاه او بانگ برآورد:
ای مردم!
آیا در این هنگامه که دیوان «ویا مبور» و مردمان دیو پرست خون می ریزند و [سیل خون] روان می کنند، بهرام اهوره آفریده و گوشورون شایستۀ ستایش ونیایش نیستند؟

55
در این هنگامه که دیوان و یا مبور ومردمان دیو پرست، گیاه «هپرسی» و هیزم «نمدک» را در آتش می افگند.
56
در این هنگامه که دیوان و یامبور و مردمان دیو پرست، پشت [گاو] را خم می کنند و کمر[ش] را در هم می شکنند و اندامها [یش] را دراز می کنند؛ بدان گونه که گویی[اورا ] می کشند؛ اما نمی کشند....
در این هنگامه که دیوان و یا مبور و مردمان دیو پرست، گوشها [ی گاو]را می پیچانند و چشمها[یش] را بیرون می کشند.
.................................................................................................................................................................................
کرده هیجدهم
57
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم
هوم دور دارنده مرگ را در بر می گیرم.
هوم پیروز را در بر می گیرم.
نگاهبان خوب را در بر می¬گیرم.
نگاهدار تن را در بر می¬گیرم.
کسی که [شاخه¬ای] هوم با خود نگاه دارد، در جنگ از بند [دشمن] برهد.
58
تا من این سپاه را شکست دهم؛ تا من این سپاه را یکسره شکست دهم؛ تا من این سپاه را که از پی من می تازد؛ درهم شکنم.
.................................................................................................................................................................................
کرده نوزدهم
59
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم
سنگی را که به «سیغویر» وابسته است، فرمانروازاده ای در بر گیرد؛ ده هزار از فرمانروازادگان، آن نام آور به نیرومندی و پیروزی را در بر گیرند.....
60
... تا من- چونان همۀ ایرانیان دیگر – از پیروزی بزرگ برخوردار شوم؛
تا من این سپاه را شکست دهم؛
تا من این سپاه را که از پی من می تازد، درهم شکنم.
.................................................................................................................................................................................
کرده بیستم
61
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم.
«یته اهو ویریو....»
گیتی را نیرو باد! درود برگیتی ! نرم گفتاری گیتی را باد! پیروزی گیتی را باد! فراوانی گیتی را باد! آبادانی گیتی را باد!
«باید برای [آبادانی] جهان کوشید و آن را بدرستی نگاهبانی کرد و به سوی روشنایی برد.»
.................................................................................................................................................................................
کرده بیست و یکم
62
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم که رده های رزم [آوران] را از هم بپاشد؛ که رده های رزم [آوران] را از هم بدرد؛ که رده های رزم[آوران] را به تنگنا افگند، که رده های رزم[آوران] را پریشان کند؛ که رده های رزم[آوران]را یکسره از هم بپاشد؛ که رده های رزم[آوران]را یکسره از هم بدرد؛ که رده های رزم[آوران] را یکسره به تنگنا افگند؛ که رده های رزم[آوران] را یکسره پریشان کند.
بهرام اهوره آفرید، [رده های رزم آوران] دیوان، مردمان [دیو پرست]، ورجاوند، کوی ها و کرپ های ستمکار را [چنین کند].
.................................................................................................................................................................................

کرده بیست و یکم
62
بهرام اهوره آفریده را می ستاییم بدان هنگام که بهرام اهوره آفریده در رده های برانگیخته زرم[آوران] روستاهای بهم پیوسته، دستهای مهر دروجان را از پشت ببندد؛ چشمهای آنان را بپوشاند وگوشهای آنان را کر کند؛ بدان سان که کسی نتواند پا فراپیش نهد وپایداری کند.
.................................................................................................................................................................................
64
«یثه اهو ویریو....»
بهرام اهوره آفریده واو پرتات پیروز را درود می فرستم .
«اشم و هو .....»
«اهمایی رئشچه .....»

رام یشت


خشنودی اندروای زبر دست را که دیدبان دیگر آفریدگان است.
*
کرده یکم
1
من آب و «بغ» را می ستایم.
من آشتی پیروز و پاداش – هر یک از این دو – را می ستایم.
ما این اندروای را می ستاییم.
ما این اندروای را[به یاری] می خونیم برای این خانه، برای خانه خدای این خانه و برای رادمردی که زور نیاز کند.
.... ستور گفتار، تا دشمن را یکباره شکست دهیم.
ما بهترین ایزد را می ستاییم.
2
آفریدگار اهوره مزدا در ایران ویج برکرانۀ [رود] دایتیای نیک بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار او را بستود ....
3
... واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزای دار که آفرینش انگرمینو را در هم شکنم و آفرینش سپند مینو را پاس دارم.
4
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدوارزانی داشت و آفریدگار اهوره مزدا کامروا شد.
5
اندروای اشون را می ستاییم، اندروای زبردست را می ستاییم.
ای اندروای!
آنچه از ترا که از آن سپند مینوست می ستاییم.
اندروای نیرومندزبر دست رابرای فر و فروغش با نماز[ی به بانگ] بلندوبا زور می ستایم.
اندروای زبر دست را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد، و«منثره»، با اندیشه و گفتار وگردار[نیک] ، با زور و با سخن رسا می ستایم.
«ینگهه هاتم ....»
کرده دوم
6
............................................................................................................................................................................
7
هوشنگ پیشدادی در پای کوه البرز به فلز پیوسته (؟)، برتخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار اورا بستود.....
8
... واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که دو سم از دیوان مزندری ودروندان ورن را برافگنم.
9
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و هوشنگ پیشدادی کامروا شد.
اندروای اشون را می ستاییم .........................................................................................................................
کردۀسوم
10
............................................................................................................................................................................
11
تهمورث زیناوند بر تخت زرین، بر بالش زرین، بر فرش زرین ، در برابر برسم گسترده، با دستان سرشار اورا بستود....
12
.... و از وی خواستا رشد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بر همه دیوان و مردمان [دروند]، برهمۀ جادوان و پیروز شوم؛ که اهریمن را به پیکراسبی در آورم و سی سال [سوار براو] تا دو کرانه زمین تاخت آورم.
13
اندروای زبر دست، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و تهمورث کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده چهارم
14
............................................................................................................................................................................
15
جمشید خوب رمه در پای کوه بلند سراسر درخشان و زرین هکر،بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
16
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که فره مندترین مردمان باشم، که در میان مردمان هورچهر باشم، که به شهریاری خویش، جانوران و مردمان را بی مرگ و آبها و گیاهانی را نخشکیدنی و خوراکها رانکاستنی کنم.
«شهریاری جم دلیر، نه سرما بود و نه گرما، نه پیری بود ، نه مرگ و ن رشک ودیو آفریده.»
17
اندروای زبر دست، این کامیانبی را بدو ارزانی داشت و جمشید کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده پنجم
18
............................................................................................................................................................................
19
اژی دهاک سه پوزه در «کویر ینت» ی سخت راه، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
20
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که همۀ هفت کشور را از مردمان تهی کنم.
21
اندروای زبر دست ، این کامیابی را به ستایشگر ، به آرزومند و به ناجوانمرد نیاز کنندۀ زور ارزانی داشت.
............................................................................................................................................................................
کرده ششم
22
............................................................................................................................................................................
23
فریدون پسر آتبین از خاندان توانا ، درسرزمین چهار گوشه ورن، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
24
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر «اژی دهاک» - [اژی دهاک] سه پوزۀ سه کلۀ شش چشم، آن دارندل هزار [گونه] چالاکی ، آن دیو سیار زورمند دروج، آن دروند آسیب رسان جهان، آن زورمندترین دروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی، در جهان استومند بیافرید – پیروز شوم و هر دو همسرش، سنگهوک و ارنوک را – که برازنده نگاهداری خاندان و شایستۀ افزایش دودمانند – از وی بربا
25
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و فریدون کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده هفتم
26
............................................................................................................................................................................
27
گرشاسپ دلیر در «گوذ»، آبشار رنگهای مزدا آفریده ، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
28
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بتوانم کین برادر خویش«اوراخشیه» را از «هیتاسپ» بخواهم و اورا بکشم و تن اورا به گردونۀ خود بکشم؛ همان سان که با «اشتی گفیه»ی سرور ، با «ائوگفیه»ی بزرگ وبا «گندرو» - که در آب می زیست – کردم.
29
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و گرشاسپ کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده هشتم
30
............................................................................................................................................................................
31
«اوروسار»ی بزرگ در جنگل سپید، در برابر جنگل سپید، در میان جنگل سپید، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
32
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که پهلوان سرزمینهای ایرانی استوار دارندۀ کشور – [کیـ]ـخسرو ما رانکشد، که خویشتن را از چنگ کیخسرو بتوانم رهاند.
کیخسرو اورا برافگند در همه جنگل ایرانیان.
33
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و کیخسرو کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده نهم
34
...........................................................................................................................................................................
35
«هوتوسا» دارنده برادران بسیار از خاندان نوذر، ، بر تخت زرین ،بر بالش زرین، بر فرش زرین، در برابر برسم گسترده با دستان سرشار اوار بستود....
36
.....واز وی خواستار شد:
ای اندروای زبر دست!
مرا این کامیابی ارزانی دار که در خانه کی گشتاسپ گرامی و دوست داشتنی و خوب پذیرفته باشم. کیخسرو اورا برافگند در همه جنگل ایرانیان.
37
اندروای زبر دست ، این کامیابی را بدو ارزانی داشت و هوتوسا کامروا شد.
............................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
42
...........................................................................................................................................................................
سپند مینوی رایومند فره مند را می ستاییم
43
ای زرتشت اشون!
براستی اندرو ای نام من است.
از آن روی براستی اندروای نام من است که من هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – را می رانم.
ای زرتشت اشون!
جوینده نام من است.
از آن روی جوینده نام من است که من به هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – می رسم.
44
ای زرتشت اشون!
بر همه چیره شونده نام من است.
از آن روی بر همه چیره شونده نام من است که من بر هر دو آفرینش – آفرینش سپند مینو و آفرینش انگر مینو – چیرگی می یابم.
ای زرتشت اشون!
نیک کردار نام من است.
از آن روی نیک کردار نام من است که من، آفرید گار اهوره مزدا و امشا سپندان را نیکویی می ورزم.
45
پیش رونده نام من است.
پس رونده نام من است...
یابنده فر نام من است.
46
تند نام من است.
تندترین نام من است.
دلیرترین نام من است.
سخت نام من است.
سخت ترین نام من است.
نیرومند نام من است.
نیرومند ترین نام من است.
... نام من است. یکباره شکست دهنده نام من است.
.... نام من است. دیو ستیز نام من است.
.... نام من است.
47
ستیزه شکن نام من است.
برستیهندگی چیره شونده نام من است.
خیزاب آور نام من است.
خیزاب برانگیز نام من است.
خیزاب فرو ریز نام من است.
زبانه کشنده نام من است ....
«گرذ» نام من است...
48
نیزه سر تیز نام من است. دارنده نیزۀ سر تیز نام من است.
نیزۀ پهن نام من است. دارندۀ تیز پهن نام من است.
نیزۀ آخته نام من است. نیزه آزنده نام من است.
فره مند نام من است. بسیار فره مند نام من است.
49
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که در میان سپاه دشمن تشنه به خون و در میان رزم آوران رده برکشیده و درمیان دو کشور درگیر درجنگ جای داشته باشی، برخوان.
50
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که آموزگار دروغین نا اشون، پوینده یا دونده یا سواره یا با گردونه تازنده، آزمنددهش و کامکاری به تو روی کند ، برخوان .
51
ای زرتشت!
این نامهای مرا هنگامی که او در بند نگاه داشته شده یا فروبسته در بند بیرون کشیده شده با فرو بسته در بند، سواره بدر برده شده باشد، برخوان....
52
اندروای که در همه جا اسبان و مردان را دچار ناباوری کند و در همه جا با دیوان در ستیز است؛ که درجاهای پست و پوشیده در هزار لایه تیرگی، نزدکسی رود که بدو گراییده باشد.
53
-با کدامین پیشکش ترا بستایم؟
-کدامین پیشکش را نیاز تو کنم؟
-با کدامین پیشکش، ایین ستایش ترا بر پای دارم؟
بشود که اندروای تند و کمر بر میان بسته با کمر استوار، با گام بلند، باسینۀ گشاده، با تهیگاه نیرومند، با چشمان نیالوده(؟) ، همچون شهریار کشوری، همچون شهریاری یگانه، بدین جا فرودآید.
54
ای زرتشت اشون!
برسم برگیر....روشن و پر فروغ در روشنایی روز تا سپیده دمان ....(؟)
55
اگر مرا بستایی ، ترا ازمنثره ی مزدا آفریده فره مند درمان بخش، بیاگاهانم؛ بدان سان که نه اهریمن تبهکار بر تو چیره تواند شد ، نه جادوان و جادویی، نه دیوان و نه مردمان [دروند].
56
اندروای چالاک را می¬ستاییم.
اندروای چالاک ترین چالاکان را می¬ستاییم.
اندروای دلیر را می¬ستاییم.
اندروای دلیرترین دلیران را می¬ستاییم.
اندروای زرین خود را می¬ستاییم.
اندروای زرین تاج را می¬ستاییم.
اندروای زرین طوق را می¬ستاییم.
اندروای زرین گردونه را می¬ستاییم.
اندروای زرین چرخ را می¬ستاییم.
اندروای زرین رزم افزار را می¬ستاییم.
اندروای زرین موزه را می¬ستاییم.
اندروای زرین کمر را می¬ستاییم.
اندروای اشون را می¬ستاییم.
اندروای زبر دست را می¬ستاییم.
ای اندروای اشون!
آنچه از ترا که از آن سپندمینوست، می¬ستایمم.
...................................................................................................................................................................................
57
«یثه اهو و یریو....»
اندروای زبر دست را که دیدبان دیگر آفریدگان است، درود می فرستم.
ای اندروای اشون!
آنچه از ترا که از آن سپند مینوست، می ستاییم.
«اشم وهو.....:
«اهمایی رئشچه.....»

دین یشت

خشنودی راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را.
*
رده یکم
1
راست ترین دانش مزدا آفریده اشوان را می ستاییم که ما را به راه نیک رهنمون شود و به گذرگاه نیک برد و آنچه ما را آزوست ، به ما بخشد.
دانش مزدا آفریده را می ستاییم که زور نیاز کننده، اشون، هنرمند، نامدار، تند کردار، تیز کنش، رساننده به سرانجام نیک و بخشنۀ گشایش نیک – دین نیک مزدابی – است.
2
زرتشت از جای برخاست و شتابان به بیرون از خانه روان شد و دانش را چنین ستود:
ای راست ترین دانش مزدا آفریده اشون!
اگر تو پیش از من می روی، چشم به راه من بمان.
اگر تو از پی من می آیی، به من بپیوند.
3
بشئود که آشتی بهرۀ ما شود، چنان که راهها را پایانی خوش است؛ دکوهها گذرگاههای خوب توان یافت؛ از جنگلها آسان توان گذشت و رودهای ناوتاک را به خوشی توان پیمود.
پاداش و آوازه ونیایش و توانایی از آن ما باد!
4
برای فر و فروغش، من اورا – راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را- با نماز [ی به بانگ] بلند و با زور می ستایم.
راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، بازبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زورو با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
کرده دوم
5
..............................................................................................................................................................................
6
زرتشت، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کردار و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
7
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرودر پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که ماهی «کر» در آب داراست که خیزابی همچند مویی را در رود «رنگها» ی دورکرانه، در ژرفای هزار بالای آدمی تواند دید.
...........................................................................................................................................................................
کرده سوم
8
...........................................................................................................................................................................
9
زرتشت ، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
10
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرو در پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که اسب داراست که در شب تیره – اگر چه باران ببارد و ژاله وتگرگ فرو ریزد – موی اسبی بر زمین افتاده را باز تواند شناخت که از یال یا دم اسب است.
...........................................................................................................................................................................
کرده چهارم
11
...........................................................................................................................................................................
12
زرتشت ، نیک اندیشی و نیک گفتاری و نیک کرداری و آرزوی این کامیابی را بدو نماز برد....
13
.... که راست ترین دانش مزدا آفریده اشون، او را نیرو در پاها، شنوایی در گوشها، توان در بازوان و تندرستی و پایداری تن بخشد وآنچنان نیروی بینایی که کرکس زرین طوق داراست که پاره گوشتی همچند مشتی را از دوری نه کشور باز تواند شناخت؛ اگر چه در بزرگی، چون تابش سرسوزنی درخشان بنماید.
...........................................................................................................................................................................
کرده پنجم
14
...........................................................................................................................................................................
15
«هووی» پاک و دانا که خواستار زرتشت بود ،او را بستود تا در زندگی با او بهروز شود ودینی بیندیشد، دینی سخن گوید و دینی رفتار کند.
...........................................................................................................................................................................
کرده ششم
16
...........................................................................................................................................................................
17
آتربان دور سفر کرده که خواستار توانایی به یاد داشتن [آموزشهای] دین و نیرومند ی تن خویش بود، او را بستود.
...........................................................................................................................................................................
کرده هفتم
18
...........................................................................................................................................................................
19
شهریار و فراوانی کشور که خواستار آشتی و سازش برای کشور و نیرومندی تن خویش بود، اورا بستود .
...........................................................................................................................................................................
20
«یثه اهو ویریو.....»
راست ترین دانش مزدا آفریده اشون را درود می¬فرستم.
«اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه .....»

ارت یشت
(اشی یشت)

خشنودی اشی نیک ، چیستای نیک، ارث ی نیک، رسستات نیک و فر [و] پاداش مزدا آفریده را.
*
کرده یکم
1
اشی نیک، شهریار بزرگوار برزمند خوب ستوده را می ستاییم که چرخها [ی گردونه اش] ، خروشان [است,؛ که نیرومند، پاداش بخش ، درمانگر، بسیار هوشمندو تواناست.
2
اشی دختر اهوره مزدا وخواهر امشا سپندان است .اوست که با خرد سوشیانتها فراز آید.
کسی که اشی اورا کامروا کند، بدو خرد سرشتی بخشد.
اشی کسی را به یاری آید که او را از نزدیک بخواند؛ که او را از دور بخواند.
کسی که زورنیاز اشی کند،[بدان ماند که] زور نیاز مهر کرده باشد.
3
برای فر و فروغش، او را – اشی نیک را- با نماز خوب گزارده و با زور و بانماز [ی به بانگ] بلند
می¬ستایم.
اشی را با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره»، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک] ، بازور و با سخن رسا می ستاییم.
«ینگهه هاتم....»
کرده دوم
4
................................................................................................................................................................................
5
درود به هوم، به منثره ی ورجاوند و به زرتشت اشون!
براستی درود به هوم؛ زیرا همه می ها را خشم خونین درفش همراه است؛ اما می هوم رامش اشه در پی دارد.
6
ای اشی نیک! ای اشی زیبا! ای اشی درخشان! ای که با فروغ خویش شادمانی افشانی! ای اشی! ای آن که مردان همراه خویش را فر نیک بخشی!
از خانمانی که اشی نیک، پای در آن فرو نهد، بوی خوش بر آید و اندیشۀ سازگاری و دوستی دیرپای، [بهرۀ آن خانمان شود]
7
ای اشی نیک!
مردانی که تو یاورشان باشی، در کشوری با خوراکهای فراوان، فرمانروایی کنند؛ آن جا که خواربار انباشته، بویهای خوش برآمده، بسترها گسترده و دیگر دارایی های گرانبها فراهم آمده است.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باشی ای پردهش! ای نیرومند!
8
ای اشی نیک!
خانه های کسانی که تو یاورشان باشی ، خوب ساخته، دیرپای ، از ستوران بهره مند و دیر زمانی استوار است.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باشی ای پردهش! ای نیرومند!
9
ای اشی نیک!
تختهای آنان که تو یاورشان باشی، خوش ساخت، خوب گسترده و خوش بو، با بالشهای آراسته و پایه های زرین بر پاست.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
10
ای اشی نیک!
زنان گرامی مردانی که تو یاورشان باشی، برتختهای زیبای زرین پایه، بر بالشهای آراسته، آرمیده و خود را با دست بند،گوشواره چهار گوشه به نمایش آویزان و طوق زرنشان آراسته اند [ و چنین گویند]:
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
11
ای اشی نیک!
دوشیزگان آنان که تو یاورشان باشی، پای آورنجن در پای کرده، کمر بر میان بسته ، با انگشتان بلندو با تنی چنان زیبا که بیننده را شادی افزاید، نشسته اند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
12
ای اشی نیک!
اسبان کسانی که تو یاورشان باشی، اسبانی تند، هراس انگیز و تیزتک اند که گردونه تند را با دوال چرمین به گردش در آورند.
سورد خوان دلیر دارنده نیزه سر تیز واسب چالاک، گردونه [خویش] را شتابان براند؛ [آن سرود خوان] که نیزه سرتیز بلند دسته و تیر تند پران خویش را از دور پرتاب کند و همستار را از پشت سر به خاک افگند و دشمن را از روبرو براندازد.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
13
ای اشی نیک!
اشتران کسانی که تو یاورشان باشی، اشترانی هراس انگیز ، بلند کوهان بسیار گستاخند که از زیمن برخیزند و برافروخته با یکدگیر بستیزند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
14
بازرگانان در سرای کسانی که تو یاورشان باشی، از سرزمینهای بیگانه، سیم و زر و جامه های خوش بافت آورند.
براستی خوشا به [روزگار] کسی که تو یاورش باشی!
همچنین یاور من باش ای پردهش! این نیرومند!
15
ای اشی بزرگوار نیک! ای آفریده خوب چهره! [ای آن که] به خواست خویش فرمان گزاری! ای به تن فره مند!
به سوی من بنگر و بخشایش خویش، مرا ارزانی دار!
اهوره مزدا – بزرگترین و بهترین ایزدان – پدر تست.
سپندارمذ مادرتست.
سروش نیک پارسا و رشن بزرگوار نیرومند و مهر فراخ چراگاه – [آن] هزار گوش ده هزار دیدبان – برادران تواند.
دین مزدا پرستی خواهر تست.
17
اشی نیک بزرگوار – ستوده ترین ایزدان که از راه راست به کژی نگراید – در گردونۀ خویش، درنگ کرد و بدین سخنان لب بر گشود:
-ای آن که آوازت از همۀ آنان که مرا می خوانند، به گوش من دلپذیرتر می آید!
توکیستی که مرا می خوانی؟
18
آنگاه او [به پاسخ] چنین گفت:
منم سپیتمان زرتشت، نخستین آفریده ای که [نماز] «اشم وهو...» گزارد و اهوره مزدا و امشا سپندان را بستود.
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، آبها و گیاهان خشنود شدند.
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، آبها روان شدند و گیاهان رستن آغاز کردند....
19
آن که به هنگام زادن و بالیدنش، اهریمن از این زمین پهناور گوی سان دور کرانه بگریخت.
اهریمن زشت نهاد پر گزند چنین گفت:
-همه ایزدان [باهم] نتوانستند با خواست من بستیزند و مرا [از پهنۀ آفرینش] برانند، اما زرتشت به تنهایی با خواست من ستیهید و مرا براند...
20
او با [نماز] «اهون ویریه....»- رزم افزاری که چون سنگی است همچند خانه ای – مرا بسوخت.
او با [نماز] «اشم وهو....» - که همچون فلزی گداخته است- مرا بسوخت .
او با من چنان کرد که گریختن از این زمین، مرا خوش تر باشد.
او به تنهایی مرا براند، او، سپیتمان زرتشت.
21
آنگاه اشی نیک بزرگوار چنین گفت:
ای سپیتمان راست کردار اشون!
نزد من بیا و در گردونۀ من بیارام!
سپیتمان زرتشت نزد او رفت و درگردونه اش بیارمید.
22
پس [اشی] با دست چپ و دست راست ، با دست راست و دست چپ، او را بپسود و اینچنین گفت:
ای سپیتمان!
تو نغز و نیک آفریده ای!
ای سپیتمان خوش پای بلند بازوان! ای به تن فره مند به روان جاودانه بهروز!
آنچه با تو می گویم راست است.
..............................................................................................................................................................................
کرده سوم
23
..............................................................................................................................................................................
24
هوشنگ پیشدادی در پای [کوه] البرز بلند زیبای مزدا آفریده ، اورا بستود....
25
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار که بر همۀ دیوان مزندری چیره شوم، که من از بیم دیوان، هراسان وگریزان نشوم؛ که دیوان – ناگزیر – از من هراسان وگریزان شوند واز بیم به تاریکی روی نهند.
26
اشی نیک بزرگوار شتابان فرا رسید و هوشنگ پیشدادی را کامروا کرد.
..............................................................................................................................................................................

کرده چهارم
27
..............................................................................................................................................................................
28
جمشید خوب رمه برفراز [کوه] البرز ، اورا بستود....
29
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار که آفریدگان مزدا را گله ها بپرورم؛ که آفریدگان مزدا را جاودانگی بخشم ....
30
.... که گرسنگی و تشنکی را ازآفریدگار مزدا دور بدارم؛ که ناتوانی پیری و مرگ را از آفریدگان مزدا دور بدارم، که با د کرم و باد سرد را هزار سال از افریدگان مزدا دور بدارم.
31
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و جمشید خوب رمه را کامروا کرد.
..............................................................................................................................................................................

کرده پنجم
32
..............................................................................................................................................................................
33
فریدون پسر اتبین از خاندان توانا در سرزمین چهار گوشه ورن، اورا بستود....
34
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
35
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و فریدون پسر آتبین را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده ششم
36
..............................................................................................................................................................................
37
هوم نوشیدنی درمان بخش ، شهریار زیبای زرین، در پای بلندترین ستیغ [کوه] البرز، اورا بستود...
38
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
39
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و هوم درمان بخش ، شهریار زیبای زرین را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده هفتم
40
..............................................................................................................................................................................
41
[کیـ]ـخسرو، پهلوان سرزمینهای ایرانی و استوار دارنده کشر، اورا بستود ...
42
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
43
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و [کیـ]ـخسرو، پهلوان سرزمینهای ایرانی و استوار دارندۀ کشور را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده هشتم
44
..............................................................................................................................................................................
45
زرتشت اشون در ایران ویج بر کرانه رود دایتیای [نیک]، اورا بستود...
46
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
47
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و زرتشت را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده نهم
48
..............................................................................................................................................................................
49
کی گشتاسپ بزرگوار ، در کرانۀ آب دایتیا اورا بستود ....

51 - 50
... و از وی خواستار شد:
ای اشی نیک بزگوار!
مرا این کامیابی ارزانی دار ....................................................................................................................
52
اشی نیک بزرگوار، شتابان فرا رسید و کی گشتاسپ بزرگوار را کامروا کرد
..............................................................................................................................................................................
کرده دهم
53
..............................................................................................................................................................................
54
اشی نیک بزرگوار گفت:
از ان[نیاز] زوری که پیشکش من شود، نباید به مردان سترون، به زنان روسپی که دشتان نشوند، به کودکان نابرنا و به دوشیزگان شوی نا گزیده بهره ای برسد.
55
هنگامی که تورانیان و نوذریان تیزتک، از پی من بتاختند، من خود را در زیر پای ورزاوی [به نام] «برمایون» پنهان کردم .
آنگاه کودکان نابرنا و دوشیزگان شوی نا گزیده، مرا براندند.
56
هنگامی که تورانیان و نوذریان تیزتک، از پی من بتاختند ، من خود را در زیر گلوی قوچی از گله ای دارای یکصد گوسفند ، پنهان کردم.
آنگاه کودکان نابرنا و دوشیزگان شوی نا گزیده، مرا براندند.
بدان هنگام که تورانیان و نوریان تیزتک، از پی من بتاختند.
57
اشی نیک بزرگوار، در نخستین گله گزاری خویش، از زنی که فرزند نزاید گله می کند:
-به خانه او پای منه ودربستر او میاسای!
با شما چه کنم؟ به آسمان فراروم! به زمین فرو روم!
58
اشی نیک بزرگواردر دومین گله گزاری خویش، از زنی که فرزند مردی بیگانه را به فرزند شوهر خویش وانمود کند ، گله می کند:
با شما چه کنم؟ به آسمان فرا روم؟ به زمین فرو روم؟
59
اشی نیک بزرگوار، در سومین گله گزاری خویش، چنین گله می کند:
نزد من تندخویانه ترین کردار مردمان ستمکار، فریفتن دوشیزه ای شوی نا گزیده و آبستن کردن اوست.
با شما چه کنم؟ به آسمان فرا روم؟ به زمین فرو روم؟
60
آنگاه اهوره مزدا گفت:
ای اشی زیبای آفریدۀ کردگار!
به آسمان فرامرو! به زمین فرو مرو! همین جا در سرای زیبای خسروانه من بمان!
61
ای اشی زیبای آفریده کردگار!
با این نیاز، ترا درود گویم. با این نیاز، ترا نیایش بگزارم، بدان سان که گشتاسپ در کرانه آب دایتیا ترا بستود.
[زوت در برابر برسم گسترده می ایستد و به آواز بلند می گوید:]
ای اشی زیبای آفریدۀ کردگار!
با این نیاز، ترا درود گویم. با این نیاز، ترا نیایش بگزارم.
62
«یثه اهو و یریو.....»
اشی نیک، چیستای نیک، ارث ی نیک، رسستات نیک و فر[و] پاداش مزدا آفریده را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه.....»

اشتاد یشت

خشنودی فر ایرانی مزدا آفریده را.
*
1
اهوره مزدا به سپیتمان زرتشت گفت:
من فر ایرانی را بیافریدم که از ستور برخوردار، خوب مه، توانگر و فره مند است؛ خرد نیک آفریده ودارایی خوب فراهم آمده بخشد؛ آز را در هم شکند و دشمن را فروکوبد.
2
فر ایرانی، اهریمن پر گزند را شکست دهد؛ خشم خونین درفش را شکست دهد؛ بوشاسپ خواب آلوده را شکست دهد؛ یخ [بندان] در هم افسرده را شکست دهد؛اپوش دیو را شکست دهد؛ سرزمینهای انیران را شکست دهد.
3
من اشی نیک بزرگوار را بیافریدم که به سرای زیبای خسروانۀ [من] در آید
4
اشی بخشنده خوشی بسیار، یاور آن مردی شود که اشه را خشنود کند.
اشی به سرای زیبای خسروانه [من] درایدو همهرمه، همه پیروزی، همه خرد و همه فر را ارزانی دارد.
اگر اشی نیک بزرگوار در سرای زیبای خسروانه [من] پای فرو نهد....
5
.... هزار اسب و هزار رمه آورد.
فرزندان کار آزموده آورد.
ستاره تشتر به جنبش در آید.
سراسر باد زبردست و سراسر فر ایرانی [به جنبش درآیند].
6
آنان ستیغ همه کوهها را بهره دهند، ژرفای همۀ [دره های] رودها و همه گیاهان نودمیده زیبای سبز رنگ را توان رویش و بالش بخشند، یخ [بندان] در هم افسرده واپوش دیو را نابود کنند.
7
درود به ستاره تشتر رایومندفره مند.
درود به باد زبر دست مزدا آفریده.
درود به فر ایرانی.
«یثه اهو ویریو....»
«اشم وهو.....»
8
[نماز] اهون ویریه....» را می ستاییم.
اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می ستاییم.
گفتار راست پیروز درمان بخش را می ستاییم.
گفتار درمان بخش پیروز راست را می ستاییم.
منثره ی ورجاوند و دین مزدا پرستی خواستار هوم را می ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
9
«یثه اهو و یریو....»
فر ایرانی مزدا آفریده را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه......»

19
زامیاد یشت
(کیان یشت)

خشنودی کوه مزدا آفریده بخشنده آسایش اشه،«اوشیدرن، فر کیانی مزدا آفریده و فر مزدا آفریده ناگرفتنی را.
*
1
ای سپیتمان زرتشت!
نخستین کوهی که از این زمین برکشیده شد، «البرز» بلند است که همۀ سرزمینهای باختری و خاوری را فرا گرفته است.
دومین کوه «زر ذز» است که از آن سوی «منوش» نیز همه سرزمینهای باختری و خاوری را فرا گرفته است.
2
از این کوهها، «اوشیدم»، «اوشیدرن» و رشته کوه «ارزیفیه» سر برزد.
ششمین کوه «ار زور»، هفتمین «بومیه» ، هشتمین «زوذیت»، نهمین «مزیشونت»، دهمین «انتردنگهو»، یازدهمین «ارزیش»، دوازدهمین «وایتی گئس»....
3
.... و «آدرن» و «بین» و «ایشکت اوپایری سئن» ( که پوشیده از برف است و تنها اندکی از برف آن آب می شود) .
دو رشته کوه «همنکون»، هشت رشته کوه «وشن»، هشت ستیغ «اورونت» و چهار کوه «ویذون».
4
«ائزخ»، «مئنخ»، «واخذریک»، «اسیه»، «توذسک»، «ویشو»، «دروشیشونت»، «سایریونت»، «ننگهوشمنت»، «ککهیو» و «انتر کنگهه».
5
«سیچیدو»، «اهورن»، «رئمن»، «اش ستمبن»، «اورونیووایذیمیذک»، «اسنونت»، «اوشم»، «اوشت خوارنه»، «سیامک»، «وفریه»، «واوروش».6
«یهمیه جتره»، «اذوقو»، «سپیت ورنه»، «سپتودات»، «کذرواسپ»، «کوایرس»، ستیغ «بروسرین»، «برن»، کوه «فرا پیه»، «اودریه»، «رئونت» و کوههای دیگر که از این پیش،؛ مردمان بدانها نام دادند، از آنها گذشتند و اندیشیدند.
7
ای سپیتمان زرتشت!
پس اینچنین، دو هزار و دویست و چهل و چهار کوه است.
8
هراندازه که این کوهها زمین را فرا گرفته است، به همان اندازه، آفریدگار، اتربانان ، ارتشتاران و برزیگران ستور پرور را از آنها بهره بخشید.
کرده یکم
9
فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم؛ [آنفر] بسیار ستوده، زبر دست ، پرهیزگار، کارآمد و چالاک را که برتر از دیگر آفریدگان است....
10
.... که از آن اهوره مزدا ست، که اهوره مزدا بدان،آفریدگان را پدید آرد: فراوان وخوب، فراوان و زیبا ؛ فراوان و دلپذیر، فراوان و کار آمد، فراوان و درخشان...
11
... تا آنان گیتی را نو کنند: [گیتی] پیرنشدنی، نامیرا، تباهی ناپذیر، ناپژمردنی، جاودان زنده ، جاودان بالنده وکامروا.
در آن هنگام که مردان دیگر باره بر خیزند و بی مرگی به زندگان روی آورد، «سوشیانت» پدیدار شود و جهان را به خواست خویش نو کند.
12
پس جهان پیرواشه، نیستی نا پذیر شود ودروج دیگر باره بدان جایی رانده شود که از آن جا،آسیب رسانی به اشونان و تبار وهستی آنان را آمده است.
تباهکار و فریفتار نابود شوند.
«اثار توش اشات چیت هچا....»

13
برای فر و فروغش، من اورا – فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را – بانماز [ی به بانگ] بلندو با زور می ستایم.
فر کیانی نیرومند مزدا آفریده را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و«منثره»، با اندیشه و گفتار وکردار [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم .....»
کرده دوم
14
.................................................................................................................................................................................
... که از آن امشا سپندان است: شهریاران تیز بین بزرگوار بسیار توانای دلیر آهورایی که ورجاوندان جاودانه اند .....
17 -16
.... که هر هفت تن...............................................................................................................................................
18
... که آفرینش اهوره مزدای دادار چهره نگار سازنده نگاهبان را یاور و پناهند.
20-19
.................................................................................................................................................................................
.................................................................................................................................................................................
کرده سوم
21
.................................................................................................................................................................................
22
... که از آن ایزدان مینوی و جهانی و سوشیانهای زاده و نزاده – نو کنندگان گیتی – است.
24 – 23
.................................................................................................................................................................................
کرده چهارم
25
.................................................................................................................................................................................
26
... که دیر زمانی از آن هوشنگ پیشدادی بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بردیوان و مردمان [دروند] و جاودان و پریان و کوی های ستمکار و کرپ ها چیره شد و دوسو از توان مزندری دروندان ورن را برانداخت.
.................................................................................................................................................................................
کرده پنجم
27
.................................................................................................................................................................................
28
... که از آن تهمورث زیناوند بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بر دیوان و مردمان [دروند] وجادوان وپریان و کوی های ستمکار وکرپ ها چیره شد.
29
... چنان که بر همه دیوان و مردمان [دروند] وجادوان و پریان چیره شد و اهریمن را به پیکر اسبی در آورد وسی سال سوار بر او به دو کرانۀ زمین همی تاخت.
.................................................................................................................................................................................
کرده ششم
30
.................................................................................................................................................................................
31
... که دیرزمانی از آن جمشید خوب رمه بود؛ چنان که بر هفت کشور شهریاری کرد و بردیوان و مردمان [دروند] وجادوان و پریان و گوی های ستمکار و کرپ ها چیره شد.
32
آن که دارایی و سود – هر دو – را از دیوان برگرفت.
فراوانی و گله – هر دو – را از دیوان برگرفت.
خشنودی و سرافرازی – هر دو- را از دیوان برگرفت.
به شهریاری او، خوردنی و آشامیدنی نکاستنی، جانوران و مردمان – هر دو – بی مرگ و آبها و گیاهان – هر دو – نخشکیدنی بودند.
33
به شهریاری او ؛ نه سرما بود ؛ نه گرما؛ نه پیری ؛ نه مرگ و نه رشک دیو آفریده.
اینچنین بود پیش از آن که او دروغ گوید؛ پیش از آن که او دهان به سخن دروغ بیالاند.
34
پس از آن که او به سخن نادرست دروغ دهان بیالود، فر آشکار را به کالبد مرغی از او به بیرون شتافت.
هنگمی که جمشید خوب رمه دید که فر از وی بگسست، افسرده وسرگشته همی گشت و در برابر دشمنی [دیوان]، فرو ماهند و به زمین پنهان شد.
35
نخستین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فر جم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [از جم گسسته] را مهر فراخ چراگاه – [آن] هزار گوش ده هزار چشم – برگرفت.
مهر شهریار همۀ سرزمینها را می ستاییم که اهورامزدا او ار فره مندترین ایزدان مینوی بیافرید.
36
دومین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فر جم پسر ویونگهان به پیکر مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [ازجم گسسته] را فریدون پسر خاندان آتبین برگرفت که – بجز زرتشت – پیروزترین مردمان بود.
37
آن که اژی دهاک را فرو کوفت؛ [اژی دهاک] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارندۀ هزار [گونه] چالاکی را، آن دیو بسیار زورمند دروج را، آن دروند آسیب رسان جهان را، آن زورمندترین دروجی را که اهریمن برای تباه کردن جهان اشه به پتیارگی در جهان استومند بیافرید.
38
سومین بار فر بگسست، آن فر جمشید، فرجم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت.
این فر [از جم گسسته] را گرشاسپ نریمان برگرفت که – بجز زرتشت – در دلیری و مردانگی، زورمندترین مردمان بود....
39
... که زور و دلیری مردانه بدو پیوست.
ما آن دیری بر پای ایستاده، ناخفته، در بستر آرمیده وبیدار، آن دلیری به گرشاسپ پیوسته را می ستاییم.
40
آن که اژدهای شاخدار را بکشت؛ آن اسب او بار مرد اوبار، آن زهر آلود زرد رنگ را که زهر زرد گونش به بلندای نیزه ای روان بود.
هنگام نیمروز گرشاسپ در آوندی آهنین بر پشت آن [اژدها] خوراک می پخت، آن تباهکار، از گرما خوی ریزان، ناگهان از زیر [آن آوند] آهنین فراز آمد و آب جوشان را بپراگند.
گرشاسپ نریمان، هراسن به کناری شتافت.
41
آن که «گندرو»ی زرین پاشنه را کشت که پوزه گشاهد، به تباه کردن جهان استومند اشه برخاسته بود.
آن که نه پسر «پثنیه» وپسران «نیویک» و پسران «داشتیانی» را کشت؛ که «هیتاسپ» زرین تاج و «ورشو» از خاندان «دانی» و «پیتون»ی پری دوست را کشت....
42
... آن که «ارزوشمن»ی دارندۀ دلیری مردانه را کشت .....
43
... آن که «سناویذک» را کشت؛ آن شاخدار سنگین دست را که در انجمن می گفت:
-من هنوز نابرنایم.بدان هنگام که برنا شوم، زمین را چرخ و آسمان را گردونه [خویش] کنم....
44
...اگر گرشاسپ دلیر مرا نکشد؛ من سپندمینو را از گر زمان درخشان فروکشم و انگرمینو را از دوزخ تیره برآورم تا آن دو – سپند مینو وانگر مینو –گردونۀ مرا بکشند.
گرشاسپ دلیر اورا بکشت و جانش را بگرفت و نیروی زندگانی اش را نابود کرد.
کرده هفتم
45
.................................................................................................................................................................................
46
سپند مینو انگر مینو، به چنگ آوردن این فرناگرفتنی را کوشیدند و هریک از آن دو، چالاک ترین پیک های خویش را در پی آن فرستاد.
سپند مینو؛ پیک های خویش بهمن و اردیبهشت و آذر مزدا اهوره را گسیل داشت و انگر مینو پیک های خود «اک من» و خشم خونین درفش و اژی دهاک و «سپیتیور» - آن که تن جحم را به اره دونیم کرد- روانه داشت.
47
پس آنگاه، آدر مزدا اهوره، اینچنین اندیشه کنان به پیش خرامید:
-«من برای فرنا گرفتنی را به چنگ آورم.»
اما اژی دهاک سه پوزه زشت نهاد، اینچنین پرخاش کنان از پی او بشتافت:
48
ای آذر مزدا اهوره!
واپس رو که اگر تو این فرنا گرفتنی را به چنگ آوری، هر آینه من ترا یکباره نابودکنم، بدان سان که نتوانی زمین آهوره آفریده را روشنایی بخشی.
آنگاه آذر، اندیشناک از بیم [تباهی] زندگی و برای نگاهداشت جهان اشه، دستها را واپس کشید، چه، اژی دهاک سهمگین بود.
49
پس از آن، اژی دهاک سه پوزه زشت نهاد، اینچنین اندیشه کنان بشتافت.
-«من این فر ناگرفتنی را به چنگ آورم.»
اما آذر مزدا اهوره اینچنین پرخاش کنان از پی او شتافت.
50
ای اژی دهاک سه پوزه!
واپس رو که اگر تو این فرنا گرفتنی را به چنگ آوری، هر آینه من ترا از پی بسوزانم و بر پوزه های تو آتش برافروزم؛ بدان سان که نتوانی تباه کردن جهان اشه را بر زمین اهوره آفریده، گام نهی
آنگاه اژی دهاک، اندیشناک از بیم [تباهی] زندگی، دستها را واپس کشید؛ چه، آذر سهمگین بود.
51
فر به دریای فراخ کرت جست.
آنگاه اپام نپات تیز اسب؛ دریافت و آرزو کرد که آن را به چنگ آورد:
-من این فرنا گرفتنی را به چنگ آورم از تک دریای ژرف ، از تک دریاهای ژرف.
52
رد بزرگوار، شهریار شیدور، اپام نپات تیز اسب، آن دلیر دادرس دادخواهان را می ستاییم.
آفریدگار را می ستاییم که مردمان را بیافرید.
ایزد آب را می ستاییم که هرگاه اورا بستایند، می شنود.
53
اهوره مزدا چنین گفت:
ای زرتشت اشون!
بر هریک از شما مردمان است که خواستار به چنگ آوردن فرنا گرفتنی باشد.
چنین کسی از بخشش پاداش درخشان آتربانی بهره مند شود؛ از بخشش پاداش فراوان اتربانی بهره مندشود؛ از بخشش آتربان بهره مندشود...
54
.... از بخشش اشی آسایش بخش برخوردار شود که ستور وگیاه ارزانی دارد.
پیروزی همه روزه از آن او شود و دشمن را به نیرومندی شکست دهد و بیش از سالی به درازا نکشد که برخوردار از این پیروزی بر سپاه خونخوار دشمن چیره شود و همه دشمنان را شکست دهد.
برای فرو فروغش، من اورا – فر مزدا آفریده ناگرفتنی را – با نماز [ی به بانگ] بلند و با زور می ستایم.
فر نیرومندمزدا آفریده ناگرفتنی را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خرد و «منثره، با اندیشه و گفتار و کردار [نیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم ....»
کرده هشتم
55
.................................................................................................................................................................................
56
افراسیاب تورانی تباهکار به آرزوی ربودن فرنا گرفتنی- [فری] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است- جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شناکنان در پی فر شتافت.
فر تاختین گرفت و[از دستری او] بدر رفت. از آن جاست که شاخا به ای به نام «دریاچه خسرو» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
57
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزاگویان از دریای فراخ کرت برآمد:
-«ایث، ایث، یثن، اهمایی!»
-«من نتوانستم این فر را- [فری را ] که هم اکنون و از این پس، از آن تیرهای ایرانی و زرتشت اشون است – بربایم...
58
... اینک همۀ تر و خشک وبزرگ و نیک و زیبا را بهم در آمیزم تا اهوره مزدا به تنگنا افتد!»
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، [دیگر باره] خود را به دریای فراخ کرت افگند.
59
پس دومین بار، افراسیاب به آرزوی ربودن فرناگرفتنی – [فری] که هم اکنون و از آن تیره های ایرانی وزرتشت اشون است- جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فر شتافت.
فرتاختن گرفتن و [از دسترس او] بدر رفت. از آن جاست که شاخابه ای به نام «دریاچه ونگهزداه» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
60
ای سپیتمان زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزاگویان از دریای فراخ کرت برآمد:
_«رایث، رایث، یثن، اهمایی ، اویث ، ایث ،یثن، کهمایی!»
-«من نتوانستم این فر را – [فری را] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – بربایم...
61
... اینک همه تر و خشک و بزرگ و نیک و زیبا را بهم در آمیزم تا اهوره مزدا به تنگنا افتد!»
62
پس سومین بار ، افراسیاب به آرزوی ربودن فرنا گرفتنی – [فری] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – جامه از تن برگرفت و برهنه به دریای فراخ کرت جست و شنا کنان در پی فرشتافت.
فرتاختن گرفتن و[از دسترس او] بدر رفت. از آن جاست که شاخابه ای به نام «اوژدان ون» از دریای فراخ کرت پدید آمد.
63
ای سپیتمار زرتشت!
آنگاه افراسیاب تورانی بسیار زورمند، ناسزا گویان از دریای فراخ کرت برآمد:
-«ایث ایث، یثن، اهمایی، اوث ایث نثن، اهمایی، آویه ایث ، ایثن، اهمایی!»
64
او نتوانست این فر را – [فری را] که هم اکنون و از این پس، از آن تیره های ایرانی و زرتشت اشون است – برباید.
برای فر و فروغش ، من او را – فر مزد آفریده ناگرفتنی را – با نماز[ی به بانگ] بلندو با زور می ستایم.
فر نیرومند مزدا آفریدل ناگرفتنی را می ستاییم با هوم آمیخته به شیر، با برسم، با زبان خردو «منثره»، با اندیشه و گفتار وکردار [تنیک]، با زور و با سخن رسا.
«ینگهه هاتم ....»
کرده نهم
65
................................................................................................................................................................................

66
... [فری] که از آن کسی است که خاستگاه شهریاری وی، جای فرو ریختن رود «هیرمند» به دریاچه «کیانسیه» است؛ آن جا که کوه «اوشیدم» سر برکشیده است و از کوهها گردا گرد آن، آب فراوان فراهم آید و سرازیر شود.
67
رودهای «خواسترا»، «هوسپل»، «فردنا»، «خوار ننگهیتی»، زیبا ، «اوشتویتی»، توانا، «اوروذا»ی دارای چراگاههای فراوان، «ارزی»، «زرنومیتی» به سوی دریاچۀ کیانسیه روان شود و بدان فروریزد.
هیرمند رایومند فره مند – که خیزابهای سپید برانگیزد و سرکشی کند – به سوی آن روان شود و بدان فرو ریزد....
68
... نیروی اسبی از آن است. نیروی اشتری از آن اوست، نیروی مردی از آن اوست.
فرکیانی از آن اوست.
ای زرتشت اشون!
چندان فر کیانی در اوست که می تواند همۀ سرزمینهای انیران را برکند و د رخود فرو برد.
69
پس آنگاه در آن جا، آنان (انیران) سرگشته شوند و گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما را دریابند.
اینچنین، فر کیانی پناه تیره های ایرانی و جانوران پنجنگانه و یاری رسان اشون مردان و دین مزدا

پرستی است.
................................................................................................................................................................................
کرده دهم
70
................................................................................................................................................................................
71
... [فری] که به «کی قباد» پیوست؛ که از آن «کی اپیوه»، «کاووس»، «کی آرش»، «کی پشین»، «کی بیارش» و «کی سیاوش» بود...
72
... بدان سان که همه آنان – کیانیان – چالاک ؛ همه پهلوان، همه پرهیزگار، همه بزرگ منش، همه چست و همه بی باک شدند.
................................................................................................................................................................................
کرده یازدهم
73
................................................................................................................................................................................
74
....[فری] که از آن کیخسرو بود، نیروی خب بهم پیوسته اش را ، پیروزی اهوره افریده اش رابرتریش در پیروزی را ، فرمان خوب روا شده اش را، فران دگرگون ناشدنیش را ، فرمان چیرگی ناپذیرش را ، شکست بی درنگ دشمنانش را...


75
.... نیروی سرشار و فر مزدا آفریده و تندرستی را ، فرزندان نیک باهوش را ، [فرزندان] توانای دانای زبان آور را، [فرزندان] دلاور از نیاز رهاننده روشن چشم را، آگاهی درست از آینده و بهترین زندگی بی گمان را...
76
... شهریاری درخشان را، زندگانی دیرپای را ، همه بهروزیها را، همه درمانها را ....
77
... بدان سان که کیخسرو بر دشمن نابکار پیره شد و در درازنای آوردگاه – هنگامی که دشمن تباهکار نیرنگ باز، سواره با او می جنگند- به نهانگاه گرفتار نیامد.
کیخسرو سرور پیروز، پسر خوانخواه سیاوش دلیر- که ناجوانمردانه کشته شد – و کین خواه اغریرث دلیر، افراسیاب تباهکار و برادرش گرسیوز را به بند در کشید.
................................................................................................................................................................................
کرده دوازدهم
78
................................................................................................................................................................................
79
... [فری] که از آن زرتشت اشون بود که دینی اندیشید؛ که دینی سخن گفت؛ که دینی رفتار کرد؛ که در سراسر جهان استومند در اشه، اشون ترین، در شهریاری بهترین شهریار، در رایومندی، رایومندترین، در فره مندی، فره مندترین ودر پیروزی، پیروز ترین بود.

80
پیش از او، دیوان آشکارا بر این زمین در گردش بودند؛ آشکارا کامروا می شدند؛ آشکارا زنان را از مردان می ربودند وزاری کنندگان را می آزردند.
81
آنگاه از یک«اهون ویریه....» که زرتشت اشون چهار بار با درنگی درخور و در دومین نیمه به آوازی بلندتر بسرود، همه دیوان به هراس افتادند، بدان گونه که آن [نابکاران] ناشایسته برای ستایش و ناسزاوار برای نیایش، در زیر زمین پنهان شدند.
82
افراسیاب تورانی تباهکار، در همۀ هفت کشور زمین به جست و جوی فر [زرتشت] بود.
افراسیاب تباهکار، در آرزوی فر زرتشت، همه هفت کشور را بپیمود.
افراسیاب به سوی فر شتافت .... [اما زرتشت و فر] – هر دو – خود را واپس کشیدندو چنان که خواست من – اهوره مزدا – ودین مزدا پرستی بود ، به کام خواستار [ان شایسته] درآمدند.
................................................................................................................................................................................
کرده سیزدهم
83
................................................................................................................................................................................
84
...[فری] که از آن کی گشتاسپ بود که دینی اندیشید، که دینی سخن گفت؛ که دینی رفتار کرد.
بدان سان که او این دین را بستود، دیوان دشمن [خوی] رااز اشونان براند.

85
اوست که با گرز سخت[خویش] اشه را راه رهایی جست.
اوست که با گرز سخت[خویش] اشه را راه رهایی یافت.
اوست که بازو و پناه این دین اهورایی زرتشت بود.
86
اوست که این [دین] دربندبسته را از بند برهانید و پایدار کرد و در میان نهاد و [این دین] فرمان گزار بزرگ لغزش ناپذیر پاک که از ستور وچراگاه برخوردار است ؛ که با ستور و چراگاه آراسته است.
87
کی گشتاسپ دلیر بر «تثریا ونت» دردین و «پشن»ی دیون پرست و «ارجاسپ» دروند و دیگر «خیون»های تبهکار بد کنش چیره شد.
................................................................................................................................................................................
کرده چهاردهم
88
................................................................................................................................................................................
89
... [فری] که از آن سوشیانت پیروزمند و دیگریاران اوست، بدان هنگام که گیتی را نو کنند....
90
................................................................................................................................................................................
کرده پانزدهم
91
................................................................................................................................................................................
92
بدان هنگام که «استوت ارت» پیک مزدا اهوره – پسر «ویسپ تورویری» - از آب کیانسیه براید ، گرزی پیروزی بخش برآورد؛ [همان گرزی] که فریدون دلیر، هنگام کشتن «اژی دهاک» داشت.
93
... [همان گرزی] که افراسیاب تورانی، هنگام کشتن «زین گاو»دروند داشت؛ که کیخسرو، هنگام کشتن افراسیاب داشت؛ که کی گشتاسپ ، آموزگار اشه برای سپاهش داشت.
او بدن [گرز] دروج را از این جا – از جهان اشه – بیرون خواهد راند.
94
او همۀ آفریدگان را با دیدگان خرد بنگرد.
... آنچه زشت نژاد است.
او سراسر جهان استومند را با دیدگان بخشایش بنگرد و نگاهش ، سراسر جهان را جاودانگی بخشد.
95
یاران «استوت ارت» پیروزمند بدر آیند: آنان نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین اند و هرگز سخن دروغ بر زبان نیاورند.
خشم خونین درفش نافره مند، از برابر آنان بگریزد و اشه بر دروج زشت تیره بد نژاد، چیره شود.
96
منش بد شکست یابد و منش نیک بر آن چیره شود.
[سخن] دروغ گفته شکست یابد و سخن راست گفته بر آن چیره شود.
خرداد و امرداد، گرسنگی و تشنگی – هر دو – را شکست دهند.
خرداد وامرداد؛ گرسنگی و تشنگی زشت را شکست دهند.
اهریمن ناتوان بد کنش، رو در گریز نهد.
................................................................................................................................................................................
«یثه اهو ویریو.....»
کوه مزدا آفریده بخشنده آسایش اشه، «اوشیدرن»، فر کیانی مزدا آفریده و فر مزدا آفریده نا گرفتنی را درود می فرستم.
«اشم وهو.....»
«اهمایی رئشچه....»




زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
هوم یشت
خشنودی هوم افزاینده اشه را.
*
1
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم، نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
.............................................................................................................................................................................
2
هوم زرین برزمند را می¬ستاییم.
هوم نوشیدنی گیتی افزای را می¬ستاییم.
هوم دور دارنده مرگ را می¬ستاییم.
همه هومها را می¬ستاییم.
اینک پاداش و فروشی زرتش سپیتمان اشون را می¬ستاییم.
«ینگهه هاتم ....»
«یثه اهو ویریو....»
هوم افزاینده اشه را درود می فرستم.
«اشم و هو....»
«اهمایی رئشچه.....»

21
ونند یشت

خشنودی «ونند»، ستاره مزدا آفریده را.
*
1
ونند، ستاره مزدا آفریده اشون، رد اشه را می¬ستاییم.
ونند درمان بخش و سزاوار بلند آوازگی را می¬ستاییم؛ پایداری در برابر «خرفستران» راندنی زشت – [آفریدگان] اهریمنی – را که یکسره باید راند[شان].
2
ونند، ستاره مزدا آفرید را درود می فرستم.
«اشم وهو....»
«اهمایی رئشچه.....»

«هادخت نسک»
(پیوست یشتها)

................................................................................................................................................................................
*
فرگرد دوم
1
زرتشت از اهوره مزدا پرسید:
ای اهوره مزدا ! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! این اشون!
هنگامی که که اشونی از جهان درگذرد، روانش در نخستین شب، در کجا آرام گیرد؟
2
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و «اشتوداه» سرایان ، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او !
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خوشی دریابد.
3
-در دومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
4
آنگاه اهورمزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جای گزیند و«اشتتودگاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، او را آمرزش فرستد!»
در این شب، روان [اشون] همچند همه زندگی این جهان خوشی دریابد.
5
-در سومین شب، روانش در کجا آرام گیرد؟
6
آنگاه اهوره مزدا گفت:
[روان اشون] بر سر بالین وی جا گزیند و «اشتتود گاه» سرایان، اینچنین خواستار آمرزش شود:
-«آمرزش باد بر او!
آمرزش باد بر آن کسی که اهوره مزدا به خواست خویش، اورا آمرزش فرستد!»
در این شب؛ روان [اشون] همچند همه زندگی این جهانی، خنشی دریابد.
7
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان اشون مرد را چنین می نماید که خود را در میان گیاهان و بوهای خوش می یابد و او را پنین می نماید که باد خوش بویی از سرزمینهای نیمروزی به سوی وی می وزد؛ [بادی] خوش بوی تر از همه دیگر بادها.
8
اشون مرد را چنین می نماید که این باد خوش بوی را به بینی خویش دریافه است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خویش دریافته است.[آنگاه با خود چنین گوید:]
-این باد، این خوش بوی ترین بادی که هرگز مانند آن را به بینی خود در نیافته بودم ، از کجا
می وزد؟
9
در وزش این باد، «دین» وی به پیکر دوشیزه ای بر او نمایان می شود:
دوشیزه ای زیبا ، درخشان ، سپید بازو ، نیرومند، خوش چهره، برزمند، با پستانهای برآمده، نیکوتن، آزاده و نژاده که پانزده ساله می نماید وپیکرش همچند همه زیباترین آفریدگان، زیباست.

10
آنگاه زوان اشون مرد، روی بدو کند و از وی بپرسد:
کیستی ای دوشیزۀ جوان ! ای خوش اندام ترین دوشیزه ای که من دیده ام؟
11
پس آنگاه «دین» وی، بدو پاسخ دهد:
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
من«دین» توام.
[اشون بپرسد:]
پس کجاست آن که ترا دوست داشت برای بزرگی و نیکی وزیبایی و خوش بویی و نیروی پیروز و توانایی [تو] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که تو در چشم من می نمایی؟
12
[دوشیزه پاسخ دهد:]
ای جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین!
این تویی که مرا دوست داشتی برای بزرگی و نیکی و زیبایی و خوش بویی را نیروی پیروزمند وتوانایی [من] در چیرگی بر دشمن، آنچنان که من در چشم تو می نمایم.
13
هنگامی که تو می دیدی که دیگری مردار می سوزاند و بتان را می پرسند و ستم می ورزد و درختان را می برد، می نشستی و«گاهان» می سرودی و آبهای نیک و آذر اهوره مزدا را می ستودی واشون مرد را که از نزدیک یا دور می رسید، خشنود می کردی.

14
دوست داشتنی [بودم] ، تو مرا دوست داشتنی تر کردی.
زیبا [بودم] تو مرا زیباتر کردی.
دل پسند [بودم]، تو مرا دل پسندتر کردی.
بلند پایگاه بودم ، تو مرا بلند پایگاه تر کردی.
از این پس، مردمان مرا – اهوره مزدای همیشه ستوده و پناه بخش را – می ستایند.
15
آنگاه روان اشون مرد نخستین گام را بردارد و به [پایگاه] اندیشۀ نیک در آید.
پس دومین گام را بردار و به [پایگاه] گفتار نیک در آید. سپس سومین گام را بردارد و به [پایگاه] کردار نیک در آید و سرانجام، چهارمین گام را بردارد و به «آنیران» ([سرای ]فروغ بی پایان) در آید.
16
آنگاه اشون مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، روی بدو آورد و از وی بپرسد:
ای اشون!
چگونه زندگی را بدورد گفتی؟
ای اشون!
چگونه از خانه های پر از ستور جهان خواهش و آرزو رهایی یافتی؟
چگونه از جهان استومند به جهان مینوی رسیدی؟
چگونه از جهان پرآسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
[این]بهروزی دیر پای، ترا چگونه می نماید؟
17
آنگاه اهورمزدا گوید:
از او – از کسی که راه پر هراس و سهمگین و تباه را پیموده و درد جدایی روان از تن را کشیده است – چیزی مپرس.
18
پس؛ اورا خوشی از روغن «زرمیه» آورند.
چنین خوشی است جوانمرد نیک اندیش، نیک گفتار، نیک کردار و نیک دین را پس از مرگ.
چنین خورشی [است] اشون زن جوان بسیار نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار و خوب آموختۀ فرمانبردار شوی را.
فرگرد سوم
زرتشت از اهوره مزدا چگونگی کار روان دروند را در نخستین سه شب پس از مرگ می پرسد. اهوره مزدا در پاسخ می گوید که روان وی در آن سه شب، سرگشته و پریشان برگرد پیکر او بسر می بردو این پاره از «گاهان» را می سراید:
«ای مزدا اهوره!
به کدام مرز و بوم روی آورم؟ به کجا بروم؟»
پس از سپری شدن شب سوم، سپیده دمان روان مرد دروند را چنین می نماید که در میان برف و یخ بندان است و بوهای گند و ناخوشی را در می یابد. اورا چنین می نماید. که بادی گندآگین از سرزمینهای اپاختری به سوی وی می زد.از خود می پرسد:
-«از کجاست این باد که بد بوتر از آن را هرگز به بینی خویش در نیافته ام؟»
آنگاه در وزش این باد، «دین» خودرا می بیند که به پیکر زنی پتیاره، زشت،چرکین، خمیده زانو، همچون پلیدترین خرفستران و گندیده تر از همه آفریدگان گندیده بد و روی می آورد. روان دروند از او می پرسد:
-«کیستی تو که هرگز زشت تر از ترا ندیده ام؟»
زن در پاسخ وی می گوید:
«ای زشت اندیشه زشت گفتار زشت کردار!
من کردار زشت توام.از آز و بد کرداری تست که من چنین زشت و تباه و بزه کار و رنجور و پوسیده وگندیده و درمانده و در هم شکسته ام.
هنگامی که تو می دید کسی ستایش و نیایش ایزدان را می گزارد وآب و آتش وگیاه و ایگر آفریدگان نیک را پاس می دارد، تو اهریمن ودیوان را خشنود می کردی.
هنگامی که تو میدیدی کسی به دیگران یاری می رساند و اشونان از نزدیک یا دور رسیده را چنان که باید، در پناه می گیرد و میهمان نوازی می کند، تو تنگ چشمی می کرد ودر به روی مردم
می بستی.
ناپسند بودم، تو ناپسندترم کردی.
هراس انگیز بودم، تو هراس انگیزترم کردی.
نکوهیده بودم ، تو نکوهیده ترم کردی.
من در آپاختر جای داشتم، تو با اندیشه و گفتار و کردار بد خویش، مرا بیش از پیش به سوی آپاختر راندی.
گمراه شدگان – بدان روی که چندی فرمانبردار اهریمن بودند – هماره مرا نفرین فرستند.»
*
آنگاه روان مرد دروند در نخستین گام به پایگاه اندیشۀ بد در آید. پس در دومین گام به پایگاه گفتار بد در آید.سپس در سومین گام به پایگاه کردار بد در آید وسرانجام در چهارمین گام به سرای تیرگی بی پایان (دوزخ) رسد.
آنگاه در وند مردی که پیش از او زندگانی را بدرود گفته است، از او می پرسد:
«ای دروند!
چگونه از جهان پر آسیب به جهان جاودانه در آمدی؟
این شکنجه دیر پای، ترا چگونه می نماید؟»
آنگاه اهریمن گوید:
«از کسی که راه پرهراس و سهمگین وتباه را پیموده و درد جدایی، روان از تن را کشیده است، چیزی مپرس.»
پس، اورا خورشی زهرآگین آورند؛ چه، بد اندیش بد گفتار بد کردار بد دین را جز آن خورش نشاید.
زن دروند، بسیار بدانیش بد گفتار بد کردار نا پاک بد آموخته نافرمانبردار از شوی را نیز چنین خورشی دهند.

زرتشت : ویسپرد
کرده سوم
[زوت:]
هاونن را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آتروخش را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت:
فر بر تر را ایستاده خواهم
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آبرت را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
آسنتر را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
راسپی را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام .
زوت :
سرشاورز ، آن فرزانه آگاه از«منثره» را ایستاده خواهم .
راسپی :
من آماده ام . «یثه آهو و یریو . . .» که زوت مرا بگوید .
زوت :
«آثار توش آشات چیت هچا . . . » که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت و راسپی :
آتربان را ایستاده خواهم.
ارتشتار را ایستاده خواهم.
برزیگر ستور پرور را ایستاده خواهم.
خانه خدای را ایستاده خواهم .
دهخدا را ایستاده خواهم .
شهربان را ایستاده خواهم .
شهریار سرزمین را ایستاده خواهم .
جوان نیک اندیش ، نیک گفتار و نیک کردار بهدین را ایستاده خواهم.
جوان سخن گوی را ایستاده خواهم .
کسی را که خویشاوندی پیوندی کند، ایستاده خواهم.
[آتروبان] اَشونی را که در کشور است ، ایستاده خواهم .
[آتروبان] فرخنده ای را که [بیرون از کشور] در گردش است ، ایستاده خواهم .
کدبانو را ایستاده خواهم .

ای اهوره مزدا !
زنی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار نیک ، سرآمد و خوب آموخته و فرمانبردار شوهر و [رد ] اشون[ چون ] سپندارمز و [چون] زنانی است که از آن تواند.
اشون مردی را ایستاده خواهم که در اندیشه و گفتار و کردار نیک ،سرآمد و از «خستویی» آگاه و با «کیذ» بیگانه است و«با کنش خود، جهان را به سوی اشه پیش می برد.»

اینک ، هر یک از شما مزدا پرستان را رد همی خوانم و رد به شمار آورم:
امشا سپندان و سوشیانتها را که داناتر ، راست گفتار تر ، یاری کننده تر و خردمند ترند.
بیشترین نیروی دین مزداپرستی را آتربان و ارتشتار و برزیگر ستور پرور همی خوانم .






زوت :
« یثه هو و یریو . . . » که آتروخش مرا بگوید .
راسپی:
«اثار توش اشات چیت هچا . . . »که پارسادمرد دانا بگوید . « یثه آهو و یریو . . . » که زوت مرا بگوید .
زوت :
«اثار توش اشات چیت هچا . . . »که پارسا مرد دانا بگوید .
راسپی :
ای آتروبان !
تویی زوت ما.
زوت :
« یثه آهو و یر یو . . . » که اترو خش مرا بگوید .
راسپی :
«اثار توش اشات چیت هچا. . . .» که پارسا مرد دانا بگوید .
زوت :
من - زوت - آماده ام که «ستوت بسنیه » را فرا خوانم و باژ گیرم وبسرایم و بستایم .