عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۷
ای دل بگذر ز عشق و معشوق و دیار
گر دیده وری ز هر سه بندی زنار
در توبهٔ نیستی شو و باک مدار
کاین فقر منزه است ز یار و اغیار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۷۹
ای ظل تو از سایهٔ طوبی خوشتر
ای رنج تو از راحت عقبی خوشتر
پیش از رخ بندهٔ معنی بودم
ای نقش تو از هزار معنی خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۰
ای عشق خوشی چه خوش که از خوش خوشتر
آتش به من اندر زن کاتش خوشتر
هر شش جهت از عشق خوش‌آباد شدست
با این همه بیرون شدن از شش خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۳
بالا بنگر دو چشم را بالا دار
صاحب‌نظری کن و نظر با ما دار
مردانه و مرد روی دل اینجا دار
آوردم و آمدم تو دانی یاد آر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۴
بالا منشین که هست پستی خوشتر
هشیار مشو که هست مستی خوشتر
در هستی دوست نیست گردان خود را
کان نیستی از هزار هستی خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۷
تا بتوانی مدام می‌باش به ذکر
کز ذکر ترا راه نمایند به فکر
محرم چو شدی در حرم اجلالش
بینی به یقین جمال معشوقهٔ بکر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۸۸
تا چند کشی سخرهٔ نفس بیکار
تا چند خوری چو اشتران خوشهٔ خار
تا چند دوی از پی نان و دینار
ای کافر و کافر بچه آخر دین‌دار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۰
چون بت رخ تست بت‌پرستی خوشتر
چون باده ز جام تست مستی خوشتر
در هستی عشق تو چنین نیست شدم
کان نیستی از هزار هستی خوشتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۲
خواهی بستان حلقهٔ مستان بنگر
خواهی سر خر به خودپرستان بنگر
اکنون سر خر نیز به بستان آمد
کون خر اگر نه‌ای به بستان بنگر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۴
در باغ در نیامدم گرد آور
درویش و تهی روم من راهگذر
خواهی که برون روم مرا بگشا در
ور نگشائی گمان بد نیز مبر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۶
در مصطبه‌ها گر دو خرابات نگر
پیچیدن مستان به ملاقات نگر
در کعبهٔ عشق سوی میقات نگر
هیهات شنو ز روح و هیهات نگر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۳
ساقی گفتم ترا می ساده بیار
وان زنده کن مردم آزاده بیار
گفتی که در این دور فلک بادی هست
تا باد رسیدن ای صنم باده بیار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۵
طبعم چو حیات یافت از جلوهٔ فکر
آورد عروس نظم در حجرهٔ ذکر
در هر بیتی هزار دختر بنمود
هر یک به مثال مریم آبستن و بکر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۶
فرمود خدا به وحی کای پیغمبر
جز در صف عاشقان بمنشین بگذر
هر چند ز آتشت جهان گرم شود
آتش میرد ز صحبت خاکستر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۷
گر جان داری بیار جان باز آخر
آنجای که برده‌ای ز آغاز آخر
یک نکته شنید جان از آنجا آمد
صد نکته شنید چون نشد باز آخر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۸
گر در سر و چشم عقل داری و صبر
بفروش زبان را و سر از تیغ بخر
ماهی طمع از زبان گویا ببرید
ز این رو نبرند از تن ماهی سر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۰
گفتم بنما که چون کنم بمیر
گفتم که: شد آب روغنم گفت بمیر
گفتم که شوم شمع من پروانه
ای رو تو شمع روشنم گفت بمیر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۱
گفتم چشمم گفت سحابی کم گیر
گفتم جگرم گفت سرابی کم گیر
گفتم که دلم گفت کبابی کم گیر
گفتم که تنم گفت خرابی کم گیر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۶
مائیم چو حال عاشقان زیر و زبر
وز دلبر ما هر دو جهان زیر و زبر
از زیر و زبر منزه آمد شه ما
وانکس که از او جست نشان زیر و زبر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۹
من دم نزنم از این جهان دمگیر
من در طربم همه جهان ماتم گیر
بیدق ببری ز ما ولی شه نبری
ما و رخ شه هزار بیدق کم گیر