عبارات مورد جستجو در ۱۸۳۸ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۵
مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را
وگرنه عشق مسکین چه دارد رونمای او؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۷۷
یکی هزار شد از خط سبز، شهرت او
ازین غبار بلندی گرفت رایت او
اگر چه بود گلوسوز آن لب شکرین
شد از خط عسلی بیشتر حلاوت او
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۱۳
زهی ز روزن داغ تو روشنایی دلها
شکست طرف کلاه تو مومیایی دلها
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۰
شیوه چشم کبود از چشم ها دلکشترست
خانه چینی نما را آب و تاب دیگرست
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۵۷
ز خط اندیشه نبود چهره آن سرو قامت را
نمی پوشد حجاب ابر خورشید قیامت را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۷۹
(سر تسلیم خرد بر خط جام است اینجا
آفتاب نقش بر لب بام است اینجا)
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۸۸
چه نسبت است به یوسف رخ نکوی ترا؟
برید از دو جهان هر که دید روی ترا
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۲۶۰
ز ماه روزه حسن آن پری پیکر دو چندان شد
ازان مهر خدایی ماه من خورشید تابان شد
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۳۷
خط در دل روشن گهران مهر فزاید
در آینه ها نقش نگین راست نماید
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۳۸
در کسوت فقر آن رخ چون ماه ببینید
در زیر کلاه نمدی ماه ببینید
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۴۶
شد فزون در دور خط کیفیت لبهای یار
نشائه می بخشد دو بالا، می چو گردد پشت دار
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۶۸
تماشای جمال خود چنان برده است از هوشش
که بیرون آورند از خانه آیینه با دوشش!
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۷۲
سلیمانی است حسن، انگشتری از حلقه مویش
پریزادی است دست آموز، زلف آشنارویش
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۹۶
به طوق غبغب سیمین او نظر واکن
هلال ماه در آغوش را تماشا کن
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۱۲
بوی گل غنچه شود چون تو به گلزار آیی
رنگ یوسف شکند چون تو به بازار آیی
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۹۱
قامت او چون شود در بوستان همدوش سرو
حلقه ها از طوق قمری می کشد در گوش سرو
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۴۹۹
اگر چه لاله طورست روی روشن او
چراغ روز بود با بیاض گردن او
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۵۱۴
گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می سازی؟
گرفتم موی را کردی سیه، با رو چه می سازی؟
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۴
نیست هر چند از لباس گل جدایی رنگ را
جامه‌ی گلرنگ بر اندام او زیبنده است
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۴
ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش
کمان پرزور چون افتد خدنگ او رسا باشد