عبارات مورد جستجو در ۴۴۱۰ گوهر پیدا شد:
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۳۷
عقل نفی ما سوای الله می کند
عشق ما اثبات الله می کند
لاو الا هر دو را بر هم شکن
کاین نصیحت نعمت الله می کند
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۴۳
بنده آخر کجا خدا گردد
ور خدائیست چون خدا گردد
بنده هرگز خدا شود نشود
لیکن از خویشتن فنا گردد
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۴۹
هر بلا کز حضرتش ما را بود
خوش بلائی از چنان والا بود
هر بلا کآمد از او نبود بلا
آن بلا نبود که آن والا بود
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۱۹۶
در سراپردهٔ میخانه مقامی دارم
پیش رندان جهان منصب و نامی دارم
گر چه در صومعهٔ زهد ندارم جایی
در خرابات مغان جاه تمامی دارم
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۰۵
در سراپردهٔ میخانه مقامی دارم
پیش رندان جهان منصب و نامی دارم
گرچه در صومعه پیرمغان پیر شدم
در خرابات مغان جای تمامی دارم
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۲۷
باده می نوش و جام را می بین
خلق را مظهر خدا می‌ بین
نعمت‌اللّه را نکو بشناس
دیده بگشا و هر دو را می ‌بین
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۳۷
مقدم بر همه اسما است الله
چنین گفتیم با یاران آگاه
مسما واحد اسما کثیر
نکو دریاب قول نعمت الله
شاه نعمت‌الله ولی : دوبیتی‌ها
دوبیتی شمارهٔ ۲۵۵
در ره حق اگر تو دیناری
گمرهان را به سوی دین آری
ور مقید شوی به دیناری
کمتر از مقبلی و دیناری
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۲۷
در وصف و کمال قدر او گفت
لولاک لما خلقت الا فلاک
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۱۳۸
رب و مربوب خویش می ‌جوید
نعمت‌اللّه سخن چنین گوید
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۴۱
نشان اهل دوزخ نیز چار است
هم از قول نبی آن روح اعظم
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۴۲
نشان جملهٔ مردم همین است
که بگزینند جنت بر جهنم
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۴۴
نعمت‌اللّه را طلب کن از خدا
ذوق او از طالب قابل طلب
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۵۳
وجود علم و عمل چون عطای حضرت اوست
جزاء علم و عمل محض لطف و سنت اوست
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۶۷
هر که او رو ز غیر او بر تافت
پرتو نور او بر او برتافت
شاه نعمت‌الله ولی : مفردات
شمارهٔ ۲۷۵
هرکه رو را ز غیر او بر تافت
پرتو نور او بر او برتافت
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۲۴
آنم که به ترک دین دلم خرسند است
زنار به هر موی منش پیوند است
زد جوش جنون و فاش تر می گویم
در دیر مغان دلم به زلفی بند است
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۷۶
آن کس که عنان تافت ز ما گمره شد
وان کس که عنان سپرد کارآگه شد
یوسف به در آورد و زلیخا گردید
هر کس که به ریسمان ما در چه شد
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۰۶
رفتم به حرم که درد ایمان دانند
معموری دل ز کفر ویران دانند
گفتند برو به دیر کاین سنگ سیاه
قدر گهرش صنم تراشان دانند
عرفی شیرازی : رباعیها
رباعی شمارهٔ ۱۱۷
ای آهوی فتنه سنبلت را به کمند
در دام فریبت اهل ایمان در بند
بعد از تو به نزد ماست اسلام عزیز
نازی که ز هم بریزد آن ترک بلند