عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۱۸
آن ذات که جسم و جوهرش اسم بود
در جسم مدان که قابل قسم بود
فی الجمله یقین بدان که بیهیچ شکی
گر جان تو در جسم بود جسم بود
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۱۹
گر مرغِ دلت کارِ روش ساز کند
دُرج دل تو خزینهٔ راز کند
ور پر ندهی ز نور معنی او را
چون بشکند این قفس، چه پرواز کند
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۲۰
ای بس که فلک در صف انجم گردد
تا یک مردم تمام مردم گردد
جان تو کبوتریست پرّیده ز عرش
هرگاه که هادی نشود گم گردد
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۲۳
هر دیده که راه بینشانی نشناخت
در پرده بماند و زندگانی نشناخت
هر چند که جاوید بقائیش دهند
میدان که بقاءِ جاودانی نشناخت
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۲۵
سِرّی که به تو رسد ز خود پنهان دار
امّید همه به درد بیدرمان دار
وانگاه ز جان آینهای ساز مدام
و آن آینه در برابر جانان دار
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۲۶
در هر دو جهان هر چه عجب داشتهای
در باطنِ خویش روز و شب داشتهای
از جان تو اگر صبر کنی یک چندی
بیرون نشود هرچه طلب داشتهای
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۲۷
پنهان گهریست در پسِ پردهٔ راز
وندر طلبش خلق جهان در تک و تاز
با هر دو جهان زیر و زبر میآیی
با خویشتن آی تا گهر یابی باز
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۲۸
از پردهٔ خود برون شدن عین خطاست
زیرا که برون پرده گردی کم و کاست
در پردهٔ کژ چند دوی از چپ و راست
در پردهٔ دل نشین که راهت آنجاست
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۲۹
هر چند که کارهای تو بسیاریست
از جزو به سوی کل شوی، آن کاریست
هر خاصیت که در دو عالم نقد است
در جوهر تو زان همه انموداریست
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۳۰
هر جان که ز حق حمایتی افتادهست
در هر دو جهان عنایتی افتادهست
هر روح که هم ولایتی افتادهست
در عالم بینهایتی افتادهست
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۳۱
آنجا که فروغ عالم جان بینی
خورشید و قمر را اثری زان بینی
در عالم جان چو قدسیان خوان بنهند
طاووس فلک را مگس خوان بینی
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۳۲
چون آینه پشت و رو شود یکسانت
هم این ماند همان، نه این نه آنت
امروز چنانکه جانْت در جسم گم است
فردا جسم تو گم شود در جانت
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۳۳
هر راز که هم پردهٔ جان تو شود
آنست که نقد جاودان تو شود
تا وارد غیبی سفریست آن تو نیست
هرگه که مقیم گشت زان تو شود
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۳۴
تن از پی کارِ خویش سرگردان است
جان بر سرِ ره منتظر فرمان است
رازی که به سوزنیش کاود تن تو
دریا دریا در اندرونِ جان است
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۳۵
کردم ورقِ وجودِّ تو با تو بیان
تا کی باشی در ورق سود و زیان
هر چیز که در هر دو جهان است عیان
در جان تو هست و تو برون شو ز میان
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۳۶
هر سر که درین هر دو جهان داشتهاند
از بهرِ نثارِ فرق جان داشتهاند
هر چیز که در پرده نهان داشتهاند
با جانت همیشه در میان داشتهاند
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۳۹
خوش باش که دل تمام میباز رهد
وز محنتِ ننگ و نام میباز رهد
طوطی تو از قفس اگر باز رهد
طاووسِ دلت ز دام میباز رهد
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۴۰
دانی تو که مرگ چیست از تن رستن
یعنی قفس بلبل جان بشکستن
برخاستن از دو کون و خوش بنشستن
از خویش بریدن و بدو پیوستن
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۴۱
مرگ است خلاص عالم فانی را
درهم چه کشی ز مرگ پیشانی را
گر مزبلهٔ تن تو را مرگ رسید
با مرگ چکار جان تو با جانی را
عطار نیشابوری : باب دهم: در معانی مختلف كه تعلّق به روح دارد
شمارهٔ ۴۲
یک یک نفست زمان تو خواهد بود
یک یک قدمت مکان تو خواهد بود
هر چیز که در فکرتِ تو میآید
آن چیز همه جهان تو خواهد بود