عبارات مورد جستجو در ۷۸۷ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲۹- سورة العنکبوت- مکّیّة
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بسم اللَّه الملک المتعالى عن الحدود و الغایات المقدس عن الدرک و النهایات، المنزّه عن تجارف العبارات، الباطن عن حصر الاحاطات، الظاهر فى البیّنات و الآیات. اوّل باران از ابر عنایات این نام است اوّل نفس از صبح کرامت این نامست، اوّل جوهر از صدف معرفت این نامست، اوّل نشان از وجود حقیقت این نامست. اوّل شاهد بر مشاهده روح این نامست، دل را فتح و جان را فتوح این. نامست معرفت را راه است حقیقت را درگاهست. انبساط را در است، صحبت را سر است. فرا وصال اشارتست، از کمال حال عبارتست خائف را امان است، راجى را ضمان است. طالب را شرفست، عارف را صلف است، محبّ را تلف است.
نام تو شنید بنده دل داد بتو
چون دید رخ تو جان فرستاد بتو
الم الالف من اللَّه و اللام من جبرئیل (ع) و المیم من محمد (ص). الف اشارتست فرا اللَّه، لام اشارتست فرا جبرئیل میم اشارتست فرا محمد (ص). ربّ العزّة سوگند یاد میکند بالهیت خویش و بامانت جبرئیل و بصدق نبوت محمد که وحى کننده منم و آرنده جبرئیل و پذیرنده محمد از حق جل جلاله میل روانه از جبرئیل خیانت روانه از مصطفى محمد تهمت روانه. ناگرویدن از کجا و از پذیرفتن حق روى گردانیدن چرا؟ و فایده قسم، بعد از آن که مردم دو گروه‏اند: مومنان‏اند که پى قسم استوار دارند، و کافرانند که با قسم استوار ندارند. آنست که قرآن بر لغت و عادت عرب فرو آمد، و عادت عرب آنست که سوگند یاد کنند و تحقیق راستى آنچه از خود خبر دهند.
أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا بمجرد الدعوى فى الایمان دون المطالبة بالبلوى هذا لا یکون، و قیمة کل امرئ ببلواه، فمن زاد قدر معناه زاد قدر بلواه.
قال النبى (ص)، «انّ اشدّ الناس بلاء الانبیاء ثم الامثل. فالامثل.
و قال (ص): «انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا اراد بقوم خیرا ابتلاهم».
مثال ربّانى از حضرت ربوبیت آنست که بلاء از درگه ما خلعت دوستانست، هر که در مقام دوستى بر اغیار مرتبتى جوید در بوستان نزهت دوستان گل بلا بیشتر بوید. خواهى که بدانى درنگر بحال سیّد ولد آدم، مقتداى اهل شریعت و مقدّم و سالار اهل حقیقت. چون آن مهتر قدم درین کوى نهاد یک ساعت او را بى‏غم و بى‏اندوه نداشتند اگر یک ساعت مربع نشست خطاب آمد که بنده‏اى بنده‏وار نشین و اگر یک بار انگشترى در انگشت بگردانید تازیانه عتاب فرو گذاشت که: أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً؟ و اگر یک بار قدم به بستاخى بر زمین نهاد فرمان آمد که: وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً و اگر روزى گفت عائشه را دوست دارم دید آنچه دید. از گفت منافقان چون بلاش بکمال رسید بباطن در حق نالید خطاب آمد که یا مهتر کسى که شاهد دل و جان وى ما باشیم از بلا بنالد؟ هر چه در خزائن غیب زهر بود در یک قدح کردند و بر دست وى نهادند و پرده از سرّ وى برداشتند. گفتند یا محمد این زهرها بر مشاهده جمال ما نوش کن: وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا.
و لو بید الحبیب سقیت سمّا
لکان السم من یده یطیب‏
دشنام تو اى دوست مرا مدح و ثناست
جور تو مرا عدل و جفاى تو وفاست‏
وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تعزیت و تسلیت صحابه رسول است بآن رنجها و بلیّتها که بایشان میرسید، در درویشى و بى‏کامى، و در غزاها و حربها. قومى که ضعیف ایمان بودند از آن بلاها مى‏بنالیدند و گاه گاه شکوى نمودند ربّ العزّة گفت: یا محمد ایشان را خبر ده که پیغامبران گذشته و نیک مردان سلف چه بار بلا کشیدند و چون بر بلاها و محنتها صبر کردند. اندیشه کن در کار آدم صفى که او را از نعیم بهشت چون بیرون آوردند و برهنه در خاک حسرت درین میدان بلیّت بنشاندند. صد سال نوحه کرد بزارى و بنالید از خوارى تا از آب چشم وى درخت عود و قرنفل از زمین بر آمد. مرغان هوا و وحوش صحرا در زاریدن و گریستن با وى موافقت کردند. از بس که بگریست بجاى اشگ از چشم وى خون روان گشت و پوست روى وى بر روى وى خشک گشت. تا بجایى رسید تضرّع و زارى وى که نداء جبّارى بدو پیوست که: یا آدم ما هذه البلیّة التی قد احاطت بک؟ ما هذا الکابة التی بوجهک وجها صنعته بیدى و صوّرته بنقش احدیّتى و جعلته قدّا سویا اجریت‏ فیه روحا کجرى الماء فى العود. الطف و ارقّ من الهواء و اندى مى الماء اروح من الروح و افیح من العطر. چنان دردى و اندوهى بباید تا چنین نواختى و اکرامى پیش آید. چه باید نالیدن از دردى که درمانش اینست. بجان باید خریدن بلائى که سرانجامش چنین است. فرمان آمد که: یا آدم این همه بار حسرت و تضرّع چرا بر خود نهاده‏اى؟
این چه بلیّت است که گرد تو برآمده و در ان بمانده‏اى، این چه آب غم است که بر چهره خویش ریخته‏اى چهره‏اى که من در پرده عصمت خلق اللَّه آدم على صورته کشیده‏ام، شخصى که تاج: خَلَقْتُ بِیَدَیَّ بر سرش نهاده‏ام، طینتى که بتخصیص: خمر طینة آدم بیده مشرف گردانیده‏ام، قدى که حلّه وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی در برش پوشانیده‏ام، چه پندارى که آن را بقهر خود از بر خویش برانم یا بآتش قطیعت بسوزانم؟ یا آدم! أ تتهمنى و لست متهما. یا آدم در مهربانى منت تهمتى بود؟ یا در دوستى منت شبهتى بود ؟ مى‏ندانى که تو بدیع قدرت منى، صنیع فطرت منى، نسیج ارادت منى، هیکل تدبیر منى، دوست برگزیده و برکشیده منى؟ لا تتّهمنى یا آدم فو عزّتى لاعتذرنّ الیک و لاجلسنک مجالس الملوک جلوسا لا یزول و لا یحول.
قوله: مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ من رجى العمر فى رجاء لقائنا فسوف نبیح له النظر الینا و سوف یتخلص من الغیبة و الفرقة و هو السمیع لانین المشتاقین العلیم بحنین المحبّین الوالهین، دیده دوست بهاء جان است، گر بصد هزار جان یابى ارزانست، پیروز تر از آن بنده کیست که دوست او را عیانست، طمع دیدار دوست صفت مردان است.
عظمت همّة عین طمعت فى ان تراکا او ما یکفى لعین ان ترى من قد رآکا باش تا فردا که بنده بر مائده خلد بنشیند شراب وصل نوش کند طوبى و زلفى و حسنى‏ بیند، بسماع و شراب و دیدار رسد. همانست که ربّ العزّة گفت: وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ رویهاى مؤمنان و مخلصان رویهاى صدیقان و شهیدان چون ماه درفشان، چون آفتاب رخشان، چون بنفشه بوستانى چون یاسمین ریحانى چون شقایق نعمانى، چون برق لامع، چون خورشید طالع، چون خلد جامع. این رویها بکه نگرند؟ إِلى‏ رَبِّها ناظِرَةٌ بخداوند خویش، بآفریدگار خویش بپروردگار خویش. صفت آن روز چیست؟ روز قرب و وصال، روز برّ و افضال، روز عطا و نوال روز نظر ذو الجلال. مشتاقان در آرزوى این مقام تن وقف کردند عاشقان از بهر این منزل حلقه در گوش کردند. عارفان را در دیدار سه دیده است: دیده سر بیند و آن لذّت را است، دیده دل بیند و آن معرفت را است دیده جان بیند و آن مشاهدت را است. دیده سر از نور فضل پر کند، دیده دل از نور قرب پر کند دیده جان از نور وجود پر کند بنده باین سه دیده در حق مینگرد. اینست که در خبر آید: تملأ الأبصار من النظر فى وجهه و یحدثهم کما یحدث الرجل جلیسه فردا در دیدار هم چنان تفاوت است که امروز در شناخت. هر کس او را بقدر شناخت خود بیند و بر بهره خویش دیدار بود که ذهول آرد. و بود که شکوه آرد و بود که در دیده ور برسد.
پیر طریقت گفت: الهى ترا آن کس بیند که ترا در ازل دید، و وى ترا دید که دو گیتى او را نابدید، و ترا او دید که نادیده پسندید.
عبد العزیز بن عمیر گفت بما چنان رسید که رب العزه گفت: اقدرتکم على رؤیتى و اسمعتکم کلامى و اشممتکم رائحتى. شما را توانا کردم تا دیدار من بر تاوستید واشنوا کردم تا سخن من بر تاوستید و بوى خویش بشما دمانیدم تا از من آگاه شدید و با من بماندید.
رشیدالدین میبدی : ۳۲- سورة المضاجع و یقال سورة السجدة- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله: تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یعنى یجافون جنوبهم عن مضاجعهم للتهجّد و التجافى التجنّب عن الشی‏ء اخذ من الجفاء من لم یوافقک فقد جافاک. قال عبد اللَّه بن رواحه:
و فینا رسول اللَّه یتلوا کتابه
اذا انشق معروف من الصبح ساطع‏
اتى بالهدى بعد العمى فقلوبنا
به موقنات انّ ما قال واقع‏
یبیت یجافى جنبه عن فراشه
اذا استقلّت بالمشرکین مضاجع‏
در سبب نزول این آیت سه قول گفته‏اند: قول حسن و مجاهد آنست که در شأن متهجّدان فرو آمد، ایشان که در میانه شب از خوابگاه برخیزند و نماز شب کنند، و دلیل برین قول خبر مصطفى است (ص) روى معاذ بن جبل قال: کنت مع رسول اللَّه (ص) فى سفر فاصبحت یوما قریبا منه و هو یسیر، فقلت یا رسول اللَّه اخبرنى بعمل یدخلنى الجنّة و یباعدنى من النّار قال: قد سألت عن عظیم و انّه لیسیر على من یسّره اللَّه علیه، تعبد اللَّه و لا تشرک به شیئا و تقیم الصلاة و تؤتى الزکاة و تصوم رمضان و تحجّ البیت، ثمّ قال الا ادلّک على ابواب الخیر: الصوم جنّة و الصدقة تطفئ الخطیئة کما یطفئ الماء النّار، و صلاة الرجل فى جوف اللیل. ثمّ قرأ تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ حتى بلغ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، ثمّ قال: الا اخبرک برأس الامر و عموده و ذروة سنامه، قلت بلى یا رسول اللَّه قال: رأس الامر الاسلام و عموده الصلاة و ذروة سنامه الجهاد، ثمّ قال: الا اخبرک بملاک ذلک کلّه، قلت بلى یا نبىّ اللَّه قال فاخذ بلسانه و قال: اکفف علیک هذا. فقلت یا رسول اللَّه و انا لمؤاخذون بما نتکلّم به؟ فقال: ثکلتک امّک یا معاذ و هل یکبّ الناس فى النار على وجوههم او قال على مناخرهم الّا حصائد السنتهم؟
و عن ابى امامة الباهلى عن رسول اللَّه (ص) قال: علیکم بقیام اللیل فانّه دأب الصالحین قبلکم و قربة لکم الى ربّکم و مکفّرة للسّیئات و منهاة عن الاثم.
و عن ابن مسعود قال قال رسول اللَّه (ص): «عجب ربّنا من رجلین: رجل ثار عن وطائه و لحافه من بین حبّه و اهله الى صلاته فیقول اللَّه تعالى لملائکته انظروا الى عبدى ثار عن فراشه و وطائه من بین حبّه و اهله الى صلاته رغبة فیما عندى و شفقا ممّا عندى، و رجل غزا فى سبیل اللَّه فانهزم مع اصحابه فعلم ما علیه من الانهزام و ما له فى الرجوع فرجع حتى هریق دمه فیقول اللَّه لملائکته انظروا الى عبدى رجع رغبة فیما عندى و شفقا ممّا عندى حتى هریق دمه».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «افضل الصیام بعد شهر رمضان، المحرم و افضل الصلاة بعد الفریضة صلاة اللیل».
و عن ابى مالک الاشعرى قال قال رسول اللَّه (ص): «انّ فى الجنّة غرفا یرى ظاهرها من باطنها و باطنها من ظاهرها اعدّها اللَّه لمن الین الکلام و اطعم الطعام و تابع الصیام و صلّى باللیل و الناس نیام».
و عن اسماء بنت یزید قالت سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: اذا جمع اللَّه الاوّلین و الآخرین یوم القیامة جاء مناد ینادى بصوت یسمع الخلائق کلّهم سیعلم اهل الجمع الیوم من اولى بالکرم: ثم یرجع فینادى لیقم الذین کانت.
تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ‏ فیقومون و هم قلیل ثم یرجع فینادى لیقم الذین کانوا یحمدون اللَّه فى البأساء و الضرّاء فیقومون و هم قلیل فیسرحون جمیعا الى الجنّة ثم یحاسب سائر الناس.
قول دیگر آنست که آیت در شأن جماعتى از انصار آمد که میان شام و خفتن بنماز پیوسته داشتند و آن صلاة الاوّابین گویند. مالک دینار گفت: از انس مالک پرسیدم که این آیت در شأن که فرو آمد؟ گفت در شأن ما فرو آمد معاشر الانصار که بعد از نماز شام بخانه‏ها باز نرفتیم و هم چنان نماز میکردیم تا بوقت خفتیدن که نماز خفتیدن با رسول خدا بگزاردیم. و عن ابن عمر قال قال رسول اللَّه (ص): «من عقب ما بین المغرب و العشاء بنى له فى الجنّة قصران من مسیرة عام و هى صلاة الاوّابین و انّ من الدعاء المستجاب الذى لا یرد الدعاء ما بین المغرب و العشاء».
و عن عائشة عن النبى (ص): «من صلّى بعد المغرب عشرین رکعة بنى اللَّه بیتا فى الجنّة»
و قال (ص): من صلّى بعد المغرب ستّ رکعات لم یتکلّم فیما بینهنّ بسوء عدلن له بعبادة اثنتی عشرة سنة.
و قال ابن عباس: انّ الملائکة لتحف بالذین یصلّون بین المغرب و العشاء.
قول سوم آنست که این آیت در مدح ایشان آمد که نماز خفتن و نماز بامداد بجماعت بگزارند. و فى الخبر انّ النبى (ص) قال: «من صلّى العشاء فى جماعة کان کقیام نصف لیلة و من صلّى الفجر فى جماعة کان کقیام لیلة.
و عن ابى هریرة انّ رسول اللَّه (ص): «قال لو یعلم الناس ما فى النّداء و الصف الاوّل ثم لم یجدوا الّا ان یستهموا علیه لاستهموا علیه و لو یعلمون ما فى التهجیر لاستبقوا الیه و لو یعلمون ما فى العتمة و الصبح لا توهما و لو حبوا.
یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً قال ابن عباس خوفا من النار و طمعا فى الجنّة، وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ قیل اراد به الزکاة المفروضة، و قیل عام من الواجب و التطوّع و ذلک على ثلاثة اضرب: زکاة من نصاب و مواساة من فضل و ایثار من قوت، قوله: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ مذهب اهل سنّت و جماعت آن است که روزى‏داشت است از خداوند جلّ جلاله خواهد بغذا دارد و خواهد بلطف خود سیر دارد. و مذهب معتزله آنست که روزى ملک است لا غیر و گویند که خداوند تعالى بندگان را روزى حرام ندهد. و بدان که حقیقت حرامى بر فعل بنده افتد نه بر آن عین و آن عین را که حرام گویند بر سبیل مجاز گویند، بغصب ملک غاصب نگشت لکن چون خورد غذا و قوت در آن حرامى بوى رساند روزى وى گردد، و بمذهب ایشان حرام و شبهت ملک حلال نگردد، لا جرم بنزد ایشان روزى نبرد، و چون خداوند تعالى رازق وى نگردد، حرام را رازقى دیگر لازم آید و این کفر بود ازیشان، و حجّت ما بر ایشان آن است که حق جلّ جلاله رازق همه خلایق است و بسیار خلق است که روزى میخورند و ایشان را ملک نیست و از اهل ملک نه‏اند و هم الدّواب و الطیور و العبید و نحوها. اگر سؤال کنند که ربّ العزّة فرمود: وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اگر رزق غذا و داشت است از غذا و داشت نفقه کردن چون صورت بندد؟ جواب آنست که اسم رزق در قرآن بر وجوه است: یجی‏ء بمعنى الاعطاء کقوله: وَ إِذا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُوا الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکِینُ فَارْزُقُوهُمْ اى اعطوهم. و یجی‏ء بمعنى المأکول و الغذاء کقوله: کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً، و قال تعالى: کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً. و یجی‏ء بمعنى المطر کقوله: وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ اى ماء، فقوله وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. و یجی‏ء بمعنى معناه و ممّا اعطیناهم یتصدّقون.
فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ درین کلمه سه قراءت است: ما أُخْفِیَ لَهُمْ بفتح یا قراءت عامّه قرّاء است مگر حمزه و یعقوب بر فعل ماضى مجهول و معنى آنست که هیچ کس نداند که آن چه چیز است که پنهان کردند ایشان را از ثواب. ما أُخْفِیَ‏ بسکون یا بر فعل مستقبل قراءت حمزه و یعقوب است و معنى آنست که نداند هیچ کس که چه چیز پنهان دارم ایشان را از پاداش. ما أُخْفِیَ لَهُمْ بر فعل ماضى معروف قراءت شاذ است یعنى هیچ کس نداند که اللَّه ایشان را چه چیز پنهان کرد، مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ اى مما تقرّ به اعینهم، جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ قال الحسن نزلت فى قوم أخفوا للّه اعمالا فاخفى لهم ثوابا.
عن ابى هریرة عن النبى (ص) یقول اللَّه تبارک و تعالى اعددت لعبادى الصالحین ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر ذخرا بله ما اطلعتم علیه ثمّ قرأ: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ، قال ابن عباس: هذا ما لا تفسیر له لانّ اللَّه تعالى یقول: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ قوله: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً نزلت فى على بن ابى طالب (ع) و عقبة بن ابى معیط، و قیل الولید بن عقبة بن ابى معیط فقال الولید لعلىّ اسکت یا صبىّ فو اللّه لانا احد منک سنانا و ابسط منک لسانا و اشجع منک جنانا و أملأ منک حشوا فى الکتیبة، فقال له علىّ اسکت فانّک فاسق‏ فانزل اللَّه تعالى: أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً یعنى علیا کَمَنْ کانَ فاسِقاً یعنى الولید بن عقبة لا یَسْتَوُونَ و لم یقل لا یستویان لانّه لم یرد قوما واحدا و فاسقا واحدا بل المراد جمیع المؤمنین و جمیع الفاسقین، و الفاسق ها هنا الکافر لانّ اللَّه سبحانه و تعالى اخبر انّه یخلّده فى النار و لا یستحق التخلید فى النار الّا الکافر و لانّه قابل به المؤمن و دخل کانَ فى اللفظ لانّه نفى استواهما فى الآخرة فکانّه قال: أ یستوى حال من کان مؤمنا فى الدّنیا و حال من کان کافرا فیها؟ و هذا الاستفهام بمعنى التقریر اى لیس هذا کذاک فى الجزاء و المحل ثم ذکر مآل الفریقین فقال: أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ یأوون الیها فى الآخرة و لا ینتقلون عنها. فهى موضع سکون و قرار کقوله: جنّات عدن نُزُلًا اى منزلا، و قیل: هو ما یعد للنازل، و قیل هو اسم لاوّل ما ینزل علیه النازل، و قیل: نُزُلًا بِما کانُوا یَعْمَلُونَ اى عطاء لهم على اعمالهم.
وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا اى کفروا، فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها المراد بهذا الکلام انّهم لا یخرجون منها کقوله: کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعِیراً نار جهنّم لا تخبو یعنى کلّما قال قائلهم قد خبت زید فیها، و قیل: انّ الخزنة تطمعهم فى الخروج منها فاذا هموا بذلک ردّهم الخزنة الى قعرها و یکون ذلک نوعا ممّا یعذّبون به فیها، وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذِی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ و تقولون لا جنّة و لا نار.
وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى‏ یعنى مصائب الدّنیا و استقامها و بلاءها ممّا یبتلى اللَّه به العباد حتى یتوبوا. و قال مقاتل: العذاب الادنى هو الجوع سبع سنین ب: مکة حتى اکلوا الجیف و العظام و الکلاب. و قال ابن مسعود: هو القتل بالسیف یوم بدر دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ یعنى عذاب الآخرة، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ الى الایمان یعنى من بقى منهم بعد بدر و بعد القحط، و قیل: العذاب الادنى عذاب القبر و هو افسد الاقاویل، لقوله یَرْجِعُونَ و الرجوع بعد الموت الى الایمان غیر مقبول.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها فلم یقبلها و لم یتدبّرها و لم یعمل بموجبها. و قیل: ذکر ابتداء خلقه الى انتهائه و تقلّب الاحوال به من جهة ربّه فلم یحمله ذلک على الایمان به، إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ اى من الذین اجترحوا السیّئات و هم الکفّار، کقوله:انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا. و قال زید بن رفیع: عنى بالمجرمین هاهنا اصحاب القدر، ثم قرأ انّ المجرمین فى ضلال و سعر الى قوله: إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ و قال النبى (ص): «ثلاث من فعلهن فقد اجرم: من اعتقد لواء فى غیر حق، او عقّ والدیه، او مشى مع ظالم لینصره.
یقول اللَّه عز و جل: إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنْتَقِمُونَ.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ یعنى التوریة، فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ اى لا تکن فى شک انّه هو موسى الذى رأیته فى السماء اللیلة التی اسرى بک، عن ابن عباس قال قال رسول اللَّه (ص): رأیت لیلة اسرى بى موسى رجلا آدم طوالا جعدا کانّه من رجال شنوءة و رأیت عیسى رجلا مربوع الخلق الى الحمرة و البیاض سبط الرأس.
و عن انس قال قال رسول اللَّه (ص): «لمّا اسرى بى الى السّماء رأیت موسى یصلّى فى قبره».
و روى فى المعراج انّه رآه فى السماء السّادسه و راجعه فى امر الصلوات.
و قال السدى فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ اى من تلقى موسى کتاب اللَّه بالرضاء و القبول اى لا شک فى انّه اعطى الکتاب کما اعطیته و قیل فَلا تَکُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ موسى ربّه فى الآخرة بعد ما قیل له لَنْ تَرانِی فى الدنیا، وَ جَعَلْناهُ هُدىً لِبَنِی إِسْرائِیلَ یعنى الکتاب و هو التوریة و قیل جعلنا موسى هدى لبنى اسرائیل.
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اى من بنى اسرائیل أَئِمَّةً قادة فى الخیر یقتدى بهم یعنى الانبیاء الذین کانوا فیهم، و قیل هم العلماء و اتباع الانبیاء یَهْدُونَ اى یدعون، بِأَمْرِنا و یدلّونهم على الطریق المستقیم. و قیل یدعون بامرنا ایّاهم بذلک لَمَّا صَبَرُوا قرأ حمزة و الکسائى لما بکسر اللام و تخفیف المیم و قرأ الباقون لما بفتح اللام و تشدید المیم اى حین صبروا على دینهم و على البلاء من عدوّهم ب: مصر، وَ کانُوا بِآیاتِنا التی اتیناها موسى، یُوقِنُونَ لا یشکّون انّها من عندنا.
إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ اى یحکم بین الانبیاء و اممهم فیما اختلفوا. و قیل: یقضى بین المؤمنین و المشرکین فیظهر المحق من المبطل، و قیل یَفْصِلُ اى یفرق بین المؤمنین و الکافرین بالمنازل فالمؤمنون فى الجنّة و الکافرین فى النّار.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ یعنى او لم یتبیّن لهم، کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ القرن اسم لسکّان الارض عصرا و القرون سکّانها على الاعاصیر، یَمْشُونَ فِی مَساکِنِهِمْ فى اسفارهم فلا یخفى علیهم ما حلّ بهم، أَ فَلا یَسْمَعُونَ ما یوعظون به یعنى قریشا.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَى الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً یعنى او لم ینظروا الى سوقنا السحاب ذات المطر الى الارض الملساء التی لا نبات فیها، و فى بعض التفاسیر انّها ارض بالیمن بعینها لانقطاع الامطار عنها و هى فى اللغة الارض التی لا تنبت شیئا و کان اصلها انّها تأکل نباتها، یقال: امرأة جروز اذا کانت اکولا، تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ یعنى فیأکلون من حبوبها و یعلفون انعامهم من اوراقها و تبنها، أَ فَلا یُبْصِرُونَ ذلک باعینهم فیعلموا انّ من قدر على هذا لا یتعذّر علیه احیاء الموتى.
وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْفَتْحُ ایتوا به، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قیل: الفتح القضاء و المراد بیوم الفتح یوم القیامة الذى فیه الحکم بین العباد، قال قتادة: قال اصحاب النبىّ (ص) انّ لنا یوما ننعم فیه و نستریح و یحکم بیننا و بینکم فقالوا استهزاء متى هذا الفتح اى متى هذا القضاء و الحکم، و قال الکلبى یعنى فتح مکة و قال السدى یوم بدر لانّ اصحاب النبى (ص) کانوا یقولون لهم انّ اللَّه ناصرنا و مظهرنا علیکم فیقولون متى هذا الفتح؟
قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ هذا غایة الوعید لا یأتى فى القران الّا للکافر لانّ الکافر هو الذى لا ینظر اللَّه الیه و معنى لا هُمْ یُنْظَرُونَ لا یرحمون و لا یبرّ بهم. و من حمل الفتح على فتح مکة و القتل یوم بدر قال معناه لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ اذا جاء هم العذاب و قتلوا، وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ لا یمهلون لیتوبوا او یعتذروا.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ قال ابن عباس: نسختها ایة السیف وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ قیل: انتظر موعدى لک بالنصر، إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ بک حوادث الزمان. و قیل انتظر اذن اللَّه لک فى قتالهم، إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ ما یظنّونه من بطلان امرک وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ.
عن ابى هریرة قال: کان النبى (ص) یقرأ فى الفجر یوم الجمعة الم تنزیل و هل اتى على الانسان.
و عن جابر قال کان النبى (ص) لا ینام حتى یقرأ تبارک و الم تنزیل.
رشیدالدین میبدی : ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه
۵ - النوبة الثانیة
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ... الایة سبب نزول این نهى و نزول این آیة آن بود که: رسول خدا (ص) ولیمه‏اى ساخت از بهر زینب که تحویل کرده بود و جمعى بسیار از یاران بر ان ولیمه خوانده، انس مالک گفت: رسول خدا مرا فرمود که رو هر که را بینى از یاران برخوان. گفتا رفتم و خواندم، و یاران جوق جوق مى‏آمدند و طعام مى‏خوردند و باز میگشتند. بعاقبت گفتم: یا رسول اللَّه ما اجد احدا ادعوه کس نماند که او را نخواندم. آن گه طعام برداشتند و قوم متفرّق شدند، سه کس در خانه رسول (ص) بماندند و دراز نشستند و از سخنها مى‏پرسیدند و سرگذشتها باز میگفتند، رسول (ص) خدا میخواست که ایشان برخیزند و شرم میداشت که بگفتى، یک بار و دو بار از خانه بیرون شد بخانه عایشه و غیر آن و باز مى‏آمد و انتظار برخاستن ایشان میکرد، در آن حال جبرئیل آمد و این آیة آورد، آنجا که گفت: وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ، رسول خدا بر ایشان خواند و ایشان برخاستند و بیرون شدند.
ابن عباس گفت: قومى مسلمانان گاه گاه بخانه رسول (ص) مى‏شدند و طعام میخوردند، و پیش از رسیدن آن طعام مى‏رفتند و دراز مى‏نشستند تا طعام فرا رسد، رسول خدا باین سبب رنجور دل مى‏شد و شرم میداشت که ایشان را از آن منع کند تا آیت فرو آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‏ طَعامٍ اى الا ان تدعوا الى طعام فیؤذن لکم فتأکلوه.
غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ یعنى غیر منتظرین حین نضجه و ادراکه «انى» و «انى» لغتان مثل: الى و الى، و معا و معا، و الآناء جمعه مثل: الآلاء و الامعاء، یقال: انى الحمیم اذا انتهى حرّه، و انى ان یفعل کذا، اى حان. و فیه لغتان: انى، یأنى و آن، یئین، مثل: حان یحین.
وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ اى اکلتم الطّعام فَانْتَشِرُوا تفرّقوا و اخرجوا من منزله.
وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ اى و لا طالبین الانس لحدیث. و محلّه خفض مردود على قوله: غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ.
وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ اى لا یترک تادیبکم و بیان الحقّ حیاء. روى انّ اسماعیل بن ابى حکیم قرئت بین یدیه هذه الایة، فقال: هذا ادب ادّب اللَّه به الثقلاء. و قال ابن عائشة: حسبک فى الثّقلاء انّ اللَّه تعالى لم یحتملهم.
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ عمر خطاب بمسجد رسول برگذشت و رسول (ص) را دید با زنان خویش در مسجد، عمر گفت با زنان رسول: احتجبن فان لکنّ على النّساء فضلا کما انّ لزوجکنّ على الرّجال الفضل از مردان در حجاب باشید که شما را بر زنان امّت فضل است و افزونى هم چنان که شوهر شما را رسول خدا صلوات اللَّه علیه فضل است بر عالمیان. بروایتى دیگر زینب گفت: یا بن الخطاب انک لتغار علینا و الوحى ینزل فى بیوتنا تو بر ما غیرت مى‏برى باینچ مى‏فرمایى، و وحى اللَّه در خانه ما فرود مى‏آید، یعنى که اگر مراد اللَّه بود خود فرماید و حاجت بغیرت تو نباشد، تا درین حدیث بودند بر وفق قول عمر آیت حجاب آمد: وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ بعد از آیت حجاب هیچ کس را روا نبود که در زنى از زنان رسول نگرستید اگر در نقاب بودى یا بى‏نقاب. عمر خطاب بعد از آن میگفت: وافقنى ربى فى ثلاثة، قلت: یا رسول اللَّه لو اتّخذوا من مقام ابراهیم مصلّى، فانزل اللَّه تعالى: وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى، و قلت: یا رسول اللَّه انّه یدخل علیک البرّ و الفاجر فلو امرت امّهات المؤمنین بالحجاب، فانزل اللَّه آیة الحجاب، قال: و بلغنى بعض ما عاتب رسول اللَّه نساءه، قال: فدخلت علیهنّ فجعلت استقرّ بهنّ واحدة واحدة، قلت: و اللَّه لتنتهنّ او لیبدلّنه اللَّه ازواجا خیرا منکنّ حتّى اتیت على زینب، فقالت: یا عمر اما کان فى رسول اللَّه ما یعظ نساءه حتّى تعظهنّ انت؟ فخرجت فانزل اللَّه تعالى: یا عمر اما کان فى رسول اللَّه، ما یعظ نساء حتّى تعظهنّ انت؟ فخرجت فانزل اللَّه تعالى: عَسى‏ رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ... الایة. و عن مجاهد انّ رسول اللَّه (ص) کان یطعم و معه اصحابه فاصابت ید رجل منهم ید عایشه و کانت معهم، فکره النبى (ص) ذلک فنزلت آیة الحجاب.
قال انس: کنت ادخل على رسول اللَّه (ص) بغیر اذن فجئت یوما لادخل، فقال: مکانک یا بنىّ قد حدث بعدک ان لا تدخل علینا الا باذن‏ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ من الریب.
وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ لیس لکم اذاه فى شى‏ء من الاشیاء.
وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً هذا اذا دخل بهنّ. و تزوّج رجل من المؤمنین امرأة کان تزوّج بها رسول اللَّه و طلّقها و لم یکن دخل بها، فاراد عمر ان یقتله فاقام الرّجل البیّنة على انّ رسول اللَّه لم یکن دخل بها فذکر انّ عمر حلق رأسه و لحیته.
و روى معمر عن الزهرى انّ العالیة بنت ظبیان الّتى طلّق النّبی (ص) تزوّجت رجلا و ولدت له، و ذلک قبل تحریم ازواج النّبی (ص) على النّاس. و امّا حفصة بنت عمر فانّ رسول اللَّه طلّقها ثمّ راجعها، جاءه جبرئیل فقال له: انّ ربّک یقرئک السلام و یقول: انّ حفصة صوّامة قوّامة و انّها زوجتک فى الجنّة، فراجعها.
إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً هذا الوعید راجع على من یؤذى رسول اللَّه و على من یرید ان ینکح احدا من ازواجه من بعده، و کان رجل قال: ان مات رسول اللَّه نکحت عائشة، قال مقاتل بن سلیمان هو طلحة بن عبید اللَّه.
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً کان هذا وعید للرّجل الّذى تمنّى نکاح عائشة و لمّا نزلت آیة الحجاب قال: الآباء و الأبناء و الاقارب و نحن ایضا نکلّمهنّ من وراء حجاب، فانزل اللَّه عزّ و جلّ: لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ یعنى لا اثم علیهنّ فى ترک الاحتجاب من هؤلاء. و قال مجاهد فى وضع جلابیبهنّ عندهم.
و قوله: وَ لا نِسائِهِنَّ اراد به النّساء المسلمات حتّى لا یجوز للکتابیّات الدّخول علیهنّ و التکشّف عندهنّ و قیل: هو عام فى المسلمات و الکتابیّات، و انّما قال: وَ لا نِسائِهِنَّ لانّهنّ من اجناسهنّ و لم یذکر العمّ و الخال لانّهما داخلان فى الآباء قد عدّ اللَّه عزّ و جلّ العمّ ابا و الخالة امّا فى القرآن.
وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ اختلفوا فى انّ عبد المرأة هل یکون محرما لها ام لا؟
فقال قوم: یکون محرما لها لقوله عزّ و جلّ: أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ. و قال قوم: هو کالاجانب، و المراد من الایة: الا ماء دون العبید.
وَ اتَّقِینَ اللَّهَ ان یراکنّ غیر هؤلاء.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من اعمال العباد شَهِیداً.
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ قال ابن عباس: یعنى انّ اللَّه یرحم و یثنى علیه و الملائکة یدعون له و یستغفرون له. قال ابو العالیة: صلاة اللَّه ثناؤه علیه عند الملائکة و صلاة الملائکة الدّعاء له.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً این امرى است مطلق که امّت را فرمودند: بدرود دادن بر وى و سلام کردن بر وى. سلام آنست که مؤمنان در تشهّد نماز میگویند: السلام علیک ایها النبى و رحمة اللَّه و برکاته. و درود آنست که میگویند در آخر نماز که: «اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابراهیم و آل ابراهیم و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم و آل ابرهیم انک حمید مجید».
قال کعب بن عجرة: سألنا رسول اللَّه (ص)، فقلنا: یا رسول اللَّه کیف الصّلاة علیکم اهل البیت؟
فانّ اللَّه قد علّمنا کیف نسلم. قال: «قولوا: اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابرهیم و آل ابرهیم انّک حمید مجید، اللّهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم و آل ابرهیم انک حمید مجید».
و عن ابى حمید الساعدى انهم قالوا: یا رسول اللَّه کیف نصلّى علیک؟ فقال رسول اللَّه: قولوا اللّهم صلّ على محمد و ازواجه و ذرّیته کما صلّیت على ابرهیم، و بارک على محمد و ازواجه و ذرّیته کما بارکت على ابرهیم انک حمید مجید».
و عن ابى سعید الخدرى قال: قلنا یا رسول اللَّه هذا السّلام علیک قد علمنا، فکیف الصّلاة؟
قال: «قولوا: قلنا یا رسول اللَّه هذا السّلام علیک قد علمنا، فکیف الصّلاة؟
قال: قولوا: اللّهم صلّ على عبدک و رسولک کما صلّیت على ابرهیم، و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم».
و عن عبد اللَّه بن مسعود قال: اذا صلّیتم على النّبی (ص) فاحسنوا الصلاة علیه فانّکم لا تدرون لعلّ ذلک یعرض علیه، قالوا: فعلّمنا قال: قولوا اللّهم اجعل صلواتک و رحمتک و برکاتک على سیّد المرسلین و امام المتّقین و خاتم النبیین محمد عبدک و رسولک امام الخیر و قائد الخیر و رسول الرّحمة، اللّهم ابعثه مقاما محمودا یغبطه به الاوّلون و الآخرون، اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابرهیم و آل ابرهیم انّک حمید مجید. و قال (ص): «حیاتى خیر لکم تحدثون و نحدث لکم و وفاتى خیر لکم تعرض على اعمالکم فما کانت من حسنة حمدت اللَّه علیها و ما کان من سیّئة استغفرت اللَّه لکم فاذا صلّیتم علىّ فاحسنوا الصّلاة فانّکم تعرضون علىّ بأسمائکم و أسماء آبائکم و عشائرکم و اعمالکم».
و قال (ص): «صلّوا علىّ اینما کنتم من الارض فانّ صلاتکم تبلغنى».
و عن ابن عباس قال: لیس احد من امّة محمد (ص) یسلم علیه و یصلّى علیه الا بلغه فلان یسلم علیک و یصلى علیک.
قال یزید الرقاشى: ملک موکّل برسول اللَّه (ص) اذا صلّى علیه احد قال صلّى علیک من امّتک فلان بن فلان. و عن اوس بن اوس الثقفى قال: قال رسول اللَّه (ص): «اکثروا علىّ الصلاة فى یوم الجمعة فانّ صلاتکم معروضة علىّ»، قالوا: یا رسول اللَّه کیف تعرض علیک و قد ارمت؟ یعنى بلیت، قال: «انّ اللَّه حرّم على الارض ان تأکل اجساد الانبیاء».
و عن ابى هریرة عن النّبی (ص) قال: «ما من احد یسلم علىّ الا ردّ اللَّه الىّ روحى حتّى اردّ علیه السلام»
قال: «و الّذى نفسى بیده ما منکم احد یسلّم علىّ اذا متّ الا جاءنی جبرئیل فقال یا محمد هذا فلان بن فلان بن فلان فیرفع لى فى النّسب حتّى اعرفه فاقول: نعم، فیقول: هو یقرأ علیک السلام و رحمة اللَّه، فاقول: و علیه السلام و رحمة اللَّه و برکاته»، و فى روایة اخرى قال: یا محمد صلّى علیک فلان کذا و کذا، قال: فیصلّى الرّب على ذلک الرّجل بکلّ واحد عشرا.
و عن عبد الرحمن بن عوف قال: قال رسول اللَّه (ص): «لقیت جبرئیل علیه السلام فبشّرنى انّ اللَّه تبارک و تعالى یقول: من صلّى علیک صلّیت علیه و من سلم علیک سلمت علیه، فسجدت للَّه شکرا». و عن سعید بن عمر الانصارى عن ابیه و کان بدریّا عن النّبی (ص) قال: «ما صلّى علىّ عبد من امّتى صلاة صادقا بها من قبل نفسه الا صلّى اللَّه علیه و سلم بها عشر صلوات و کتب له بها عشر حسنات و رفعه بها عشر درجات و محا عنه بها عشر خطیئات».
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ اى ادعوا له بالرحمة، و سلّموا تسلیما» اى حیّوه بتحیّة الاسلام.
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً، معنى آیت آنست که ایشان که مى‏رنجانند خداى را جلّ جلاله و رسول او را علیه السلام، اللَّه ور ایشان لعنت کرد در دو جهان. ابن عباس گفت: ایشان سه قوم‏اند که ایذاء اللَّه خواستند، جهودان و ترسایان و مشرکان. جهودان گفتند: «عزیر ابن اللَّه، ید اللَّه مغلولة، انّ اللَّه فقیر و نحن اغنیاء». ترسایان گفتند: «المسیح ابن اللَّه، ثالث‏
ثلاثة». مشرکان گفتند: الملائکة بنات اللَّه و الاصنام شرکاؤه همانست که مصطفى (ص) گفت حکایت از کردگار جل جلاله: «شتمنى ابن آدم یقول اتّخذ اللَّه ولدا و انا الاحد الصّمد الّذى لم الد و لم اولد و لم یکن لى کفوا احد».
و قال تعالى: یؤذینى ابن آدم یسبّ الدهر و انا الدهر بیدى الامر اقلّب اللیل و النهار»
عکرمه گفت: اصحاب تصاویراند خلقتى و صورتى که ربّ العالمین بآفرینش آن متفرّد است و جز بقدرت الهیت وجود آن ممکن نیست، ایشان میخواهند که مثل آن در وجود آرند، و مصطفى (ص) فرموده: «لعن اللَّه المصوّرین».
و قال (ص): «یقول اللَّه تعالى: و من اظلم ممّن ذهب یخلق کخلقى فلیخلقوا ذرّة و لیخلقوا حبّة او شعیرة».
و گفته‏اند: محتمل است که ایذاء اللَّه بمعنى الحاد بود در اسما و صفات اللَّه کقوله تعالى: وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ: و گفته‏اند: درین آبت اضمار است یعنى یؤذون اولیاء اللَّه، فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه کقوله: «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» اى اهل القریة.
سیاق این سخن بر عادت خلق و تعارف مردم است، و رنه جناب جبروت احدیّت و درگاه عزت الهیت مقدّس است و منزّه از آن که خلق بوى اذى رسانند، یا خود کسى را رسد که اندیشه کند یا تواند. امّا اذى رسول از جهت کفّار آنست که در بدایت اسلام دندانش مى‏شکستند و او را مى‏زدند و خاک بروى مى‏ریختند و پلیدى بر مهر نبوت مى‏انداختند و او را ساحر و کاهن و مجنون میگفتند. عبد اللّه مسعود گفت: دیدم رسول خدا (ص) را که در مسجد حرام در نماز بود سر بر سجود نهاده که آن کافرى بیامد و شکنبه شتر میان دو کتف وى فرو گذاشت، رسول هم چنان در سجود بخدمت اللَّه ایستاده و سر از زمین برنداشت تا آن گه که فاطمه زهرا بیامد و آن از کتف وى بینداخت و روى نهاد در جمع قریش و آنچه سزاى ایشان بود گفت، و رسول خدا چون نماز بگزارد، روى سوى آسمان کرد و گفت: اللّهم علیک بقریش، اللّهم علیک بعمرو بن هشام و عتبة بن ربیعة و شیبة بن ربیعة و الولید بن عتبة و امیة بن خلف و عقبة بن ابى معیط.
عبد اللَّه مسعود گفت: بآن خدایى که وحدانیت و فردانیت صفت اوست که این جماعت را دیدم روز بدر کشته و در چاه بدر انداخته و رسول خدا گفت: اتبع اصحاب القلیب لعنة.
و عن عائشة قالت: یا رسول اللَّه هل اتى علیک یوم کان اشدّ من یوم احد؟ فقال: لقد لقیت من قومک و کان اشدّ ما لقیت منهم یوم العقبة اذ عرضت نفسى على ابن عبد یا لیل ابن عبد کلال فلم یجبنى الى ما اردت فانطلقت و انا مهموم على وجهى فلم استفق الا بقرن الثعالب فرفعت رأسى فاذا انا بسحابة قد اظلّتنى فنظرت فاذا فیها جبرئیل فنادانى فقال انّ اللَّه سمع قول قومک و ما ردّوا علیک و قد بعث الیک ملک الجبال فتأمره بما شئت فیهم، قال فنا دانى ملک الجبال و سلم علىّ ثمّ قال: یا محمد انّ اللَّه قد سمع قول قومک و انا ملک الجبال و قد بعثنى ربّک الیک لتأمرنى بامرک ان شئت ان اطبق علیهم الاخشبین، فقال رسول اللَّه (ص): ارجوا ان یخرج اللَّه من اصلابهم من یعبد اللَّه وحده لا یشرک به شیئا.
وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یقعون فیهم و یرمونهم بغیر جرم.
بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا یعنى من غیر ان عملوا ما اوجب اذاهم.
فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً قال مقاتل: نزلت فى على بن ابى طالب (ع) و ذلک انّ ناسا من المنافقین کانوا یؤذونه. و قیل: نزلت فى شأن عائشة و فى بعض الآثار: ایّاکم و اذى المؤمن فانه حبیب ربه احبّ اللَّه فاحبّه و غضب لربه فغضب اللَّه له و انّ اللَّه یحوطه و یؤذى من یؤذیه».
ضحاک و کلبى گفتند: این آیت در شأن قومى منافقان فرو آمد ازین زانیان و فاجران که هر شب بیرون مى‏آمدند و در کویهاى مدینه براه کنیزکان که بطلب آب بیرون آمده بودند یا بقضاء حاجت و تعرّض آن کنیزکان مى‏کردند و در میان ایشان آزاد زنان مى‏بودند که از تعرّض آن منافقان رنجور میگشتند و هر چند که آن منافقان در طلب آن کنیزکان بر مى‏خاستند امّا آزاد زن و کنیزک از هم باز نمى‏شناختند که زىّ ایشان و کسوت ایشان هر دو یکسان بود، آن آزاد زنان این قصه با شوهران خویش باز گفتند و کراهیت نمودند و شوهران با رسول خدا باز گفتند و رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد، پس آزاد زنان را نهى کردند که بشبه کنیزکان روى گشاده از خانه بیرون آیند ایشان را فرمودند تا گلیمهاى سیاه در سر کشیدند و بچادرها رویهاى خود بپوشیدند و در شأن ایشان این آیت فرستادند که: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ جمع الجلباب و هو الملاءة الّتى تشتمل بها المرأة فوق الدّرع و الخمار. یعنى یرخین اردیتهنّ و ملاحفهنّ فیتقنّعن بها و یغطّین رؤسهنّ و وجوههنّ الا عینا واحدة.
«ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ» انهنّ حرائر.
«فَلا یُؤْذَیْنَ» و لا یتعرّض لهنّ.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً لما سلف من ترک التستّر.
رَحِیماً بهنّ اذا سترهنّ و صانهنّ. قال انس: مرّت جاریة بعمر بن الخطاب متقنّعة فعلاها بالدرّة و قال: یا لکاع أ تتشبّهین بالحرائر؟ القى القناع.
لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ عن نفاقهم.
وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ اى فجور و هم الزناة.
وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ بالکذب و الباطل، المرجف الکذّاب. قومى منافقان پیوسته در مدینه ارجافهاى باطل میکردند و دروغها میگفتند در حقّ غازیان و لشکر اسلام که ایشان را بکشتند و از دشمن بهزیمت شدند، ایشان را بشکستند و دشمن زور گرفتند، ازین جنس ارجافها مى‏افکندند تا در حقّ ایشان این آیت آمد. و قال الکلبى: کانوا یحبّون ان تشیع الفاحشة فى الّذین آمنوا و یفشوا الاخبار.
لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ اى لنحرشنّک بهم و لنسلطنّک علیهم حتّى تقتلهم و تخلى عنهم المدینة. قال محمد بن سیرین: فلم ینتهوا و لم یغر اللَّه بهم. العفو عن الوعید جائز لا یدخل فى الخلف.
ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها، اى لا یساکنونک فى المدینة إِلَّا قَلِیلًا حتّى یخرجوا منها.
مَلْعُونِینَ اى مطرودین، أَیْنَما ثُقِفُوا وجدوا و ادرکوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا اى الحکم فیهم هذا على جهة الامر به.
سُنَّةَ اللَّهِ اى کسنّة اللَّه، فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ من المنافقین و الّذین فعلوا مثل فعل هؤلاء.
وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا یقال: هاتان الآیتان فى الزّنادقه یقتلهم اهل کلّ ملّة فى الدنیا.
یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْرِیکَ اى اىّ شى‏ء یعلمک امر الساعة و متى یکون قیامها؟ اى انت لا تعرفه.
لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً.
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً، خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ ظهرا لبطن حین یسبحون علیها.
یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا فى الدنیا. الالف الزّائدة فى «الرّسول» و بعدها فى «السبیل» لانّ اواخر آیات السّورة الف، و العرب تحفظ هذا فى خطبها و اشعارها.
وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا قرأ ابن عامر و یعقوب: ساداتنا بکسر التّاء و لف قبلها على جمع الجمع، وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا.
رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ اى ضعفى عذاب غیرهم وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً قرأ عاصم بالباء و الباقون بالتّاء لقوله: أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و هذا یشهد لکثرة، اى مرّة بعد مرّة.
محمد بن ابى السرى مردى بود از جمله نیکمردان روزگار، گفتا بخواب نمودند مرا که: در مسجد عسقلان کسى قرآن میخواند به اینجا رسید که وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً، من گفتم: «کثیرا، وى گفت: «کبیرا»، باز نگرستم رسول خدا را دیدم در میان مسجد که قصد مناره داشت فرا پیش وى رفتم گفتم: السلام علیکم یا رسول اللَّه استغفر لی، رسول از من برگشت، دیگر باره از سوى راست وى درآمدم گفتم: یا رسول اللَّه استغفر لی از بهر من آمرزش خواه، رسول اعراض کرد، برابر وى بایستادم گفتم: یا رسول اللَّه سفیان بن عیینة مرا خبر کرد از محمد بن المنکدر از جابر بن عبد اللَّه که هرگز از تو چیزى نخواستند که گفتى «لا»، چونست که سؤال من رد میکنى و مرادم نمى‏دهى؟ رسول خدا تبسمى کرد، آن گه گفت: «اللّهم اغفر له»، پس گفتم: یا رسول اللَّه میان من و این مرد خلاف است، او میگوید «وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً» و من میگویم «کثیرا»، گفتا رسول هم چنان بر مناره مى‏شد و میگفت: «کثیرا کثیرا کثیرا».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا اى طهّره اللَّه ممّا قالوا.
وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً اى کریما ذا جاه و قدر کما قال ابن عباس: کان حظیّا عند اللَّه لا یسئل شیئا الا اعطاه. و قال الحسن: کان مستجاب الدعوة محبّبا مقبولا.
خلافست میان علماى تفسیر که آنچه رب العزّة فرمود: آذَوْا مُوسى‏ موسى را رنجانیدند، او را بچه رنجانیدند؟ و باین معنى خبر مصطفى است (ص) بروایت بو هریرة گفت: بنوا اسرائیل چون غسل میکردند یکدیگر را برهنه میدیدند و خویشتن را از چشم نگرنده نمى‏پوشیدند، و موسى مردى کریم بود شرمگن، نخواستى که کسى او را برهنه بیند، بخلوت غسل کردید و خویشتن را از نظر مردم پوشیده و کشیده داشتید، بنو اسرائیل او را طعن کردند گفتند: ما تستّر هذا التّستّر الا من عیب بجلده امّا برص و امّا ادرة و امّا آفة. رب العالمین خواست که او را از آن عیب که بر وى بستند پاک گرداند، روزى تنها غسل میکرد در آن خلوت گاه جامه از تن بر کشید و بر سر سنگ نهاد و در آب شد، چون از غسل فارغ گشت و قصد جامه پوشیدن کرد، آن سنگ بقدرت اللَّه برفت و جامه وى ببرد و موسى برهنه از قفاى سنگ میدوید و میگفت: ثیابى یا حجر! ثیابى یا حجر! تا ببرد و موسى برهنه در انجمن بنى اسرائیل شد و ایشان موسى را برهنه بدیدند که در وى هیچ عیب نبود از آنچه میگفتند، پس آن سنگ بایستاد و موسى جامه در پوشید و آن سنگ را بعصاى خود میزد، بو هریره گفت فو اللّه انّ بالحجر لندبا من اثر ضربه ثلثا او اربعا او خمسا اینست که رب العالمین فرمود: «فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا».
ابو العالیة گفت: ایذاء موسى آن بود که قارون آن مومسه را بمزد گرفت تا بر موسى فجور و ناسزا بندد، و رب العالمین او را از آن معصوم داشت، و این قصه در سورة القصص رفت، و قیل: إیذاؤهم ایّاه انّه لمّا مات هارون فى التّیه ادّعوا على موسى انّه قتله، و ذلک فیما روى عن على بن ابى طالب (ع) فى قول اللَّه عز و جل: لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏، قال: سعد موسى و هارون علیهما السلام الجبل فمات هارون، فقالت بنو اسرائیل: انت قتلته و کان اشدّ حبّا لنا منک و الین لنا منک، فآذوه بذلک فامر اللَّه عز و جل الملائکة فحملته حتى مرّوا به على بنى اسرائیل و تکلّمت الملائکة بموته حتى عرف بنو اسرائیل انّه قد مات، فبرّأه اللَّه من ذلک فانطلقوا به فدفنوه فلم یطّلع على قبره احد من خلق اللَّه الا الرّخم فجعله اللَّه اصمّ ابکم.
روى عن عبد اللَّه بن مسعود قال: قسم النبى (ص) قسما فقال رجل: انّ هذه القسمة ما ارید بها وجه اللَّه، فاتیت النبى (ص) فاخبرته فغضب حتى رأیت الغضب فى وجهه ثم قال: «یرحم اللَّه موسى قد اوذى باکثر من هذا فصبر».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً صوابا حقا مستقیما.
قال عکرمة: هو شهادة ان لا اله الا اللَّه سدت بین الکفر و الاسلام و بین الجنّة و النار.
یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ قال ابن عباس: اى یتقبل حسناتکم و قال مقاتل: یزکّ اعمالکم.
وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ، و قالوا فى تفسیر قوله فى سورة محمد: وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ یضمن عنهم التبعات و یرضى عنهم الخصوم.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً اى ظفر بالخیر کلّه.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ ابن عباس گفت: امانت ایدر حدود دین است و فرایض شرع و طاعت اللَّه. ابن مسعود گفت: پنج نماز است بوقت خویش گزاردن و زکاة مال دادن و روزه ماه رمضان داشتن و حج کردن و سخن راست گفتن و اوام گزاردن و در پیمانه و تراز و راستى و عدل بجاى آوردن و ودیعتها بر امّت نگه داشتن. زید بن اسلم گفت: امانت اینجا سرائر طاعات است و خفیّات شرع که خلق را بر آن اطّلاع نبود کالنّیات فى الاعمال و الطهارة فى الصلاة و تحسین الصلاة فى الخلوة و کالصیام و الغسل من الجنابة.
روى عن ابى الدرداء قال: قال رسول اللَّه (ص): «خمس من جاء بهنّ یوم القیمة مع ایمان دخل الجنة: من حافظ على الصلوات الخمس وضوئهنّ و رکوعهنّ و سجودهنّ و مواقیتهنّ، و اعطى الزکاة من ماله طیب النفس بها، و کان یقول: و ایم اللَّه لا یفعل ذلک الا مومن، و صام رمضان و حج البیت ان استطاع الى ذلک سبیلا و ادّى الامانة.
قالوا: یا ابا الدرداء و ما أداء الامانة؟
قال: الغسل من الجنابة فانّ اللَّه عز و جل لم یأمن ابن آدم على شى‏ء من دینه غیره. و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص: اوّل ما خلق اللَّه من الانسان فرجه ثمّ اتمّ خلقته، و قال له: هذه امانة استودعتکها، فالفرج امانة و الاذن امانة و العین امانة و الید امانة و الرجل امانة، لا ایمان لمن لا امانة له.
این امانتها بر اختلاف علما که گفتیم، رب العالمین عرضه کرد بر اعیان آسمانها و زمین و کوه‏ها و فرا پیش ایشان نهاد گفت: توانید که این امانت بردارید و در ان راست روید و بوفاى آن باز آئید؟ ایشان گفتند و ما را از برداشت آن و نگه داشت آن چه آید و چه بود؟ گفت: اگر نیک آئید و راست روید ثواب و عطا یابید، و اگر بد آئید و کژ روید بعذاب و عقوبت رسید. ایشان گفتند: لا، یا رب نحن مسخرات لامرک لا نرید ثوابا و لا عقابا. این سخن نه از معصیت و مخالفت گفتند بلکه از خوف و خشیت گفتند و تعظیم دین اللَّه ترسیدند از تاوان و از راست باز نیامدن در آن، و رب العزة این عرض که کرد از روى تخییر کرد نه از روى الزام که اگر الزام بودى ازیشان امتناع نبودى و هر چند جمادات بودند رب العزة در قرآن ایشان را خضوع و سجود و خشیت و طاعت اثبات کرد قال اللَّه تعالى: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ، وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ... الایة، و قال تعالى للسماوات و الارض: ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً، قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ. و قال للحجارة: وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ‏.
قومى علما گفتند: رب العزّة عقل و فهم در آن جمادات مرکّب کرد، آن گه که امانت بر ایشان عرضه کرد تا ایشان بعقل و فهم خطاب شنیدند و جواب دادند. قومى گفتند: عرض امانت بر اهل آسمان و زمین بود نه اعیان آسمان و زمین هذا کقوله: وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ یعنى اهل القریة. و قول صحیح آنست که اوّل گفتیم و علماء سلف و تابعین بر آن‏اند.
قوله: فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها اى خفن من الامانة ان لا یؤدّینها فیلحقن العقاب.
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ یعنى آدم علیه السلام. چون آسمان و زمین بترسیدند از پذیرفتن امانت و باز نشستند از برداشت آن، رب العزة آدم را گفت: انى عرضت الامانة على السماوات و الارض و الجبال فلم تطقها فهل انت آخذها بما فیها اى آدم امانت دین و طاعت بر آسمان و زمین و کوه عرضه کردم و طاقت پذیرفتن آن نداشتند، تو آن را بردارى و بپذیرى؟ آدم گفت: یا رب و ما فیها؟ بار خدایا در آن پذیرفتن و برداشتن مرا چه بود؟ گفت: «ان احسنت جوزیت و ان أسأت عوقبت» اگر نیکو کردار باشى ثواب یابى و اگر بد کردار باشى عقوبت بینى. آدم بخدمت و طاعت بنده‏وار درآمد گفت: بین اذنى و عاتقى برداشتم میان گوش و دوش خویش.
رب العالمین فرمود: اکنون که برداشتى ترا در آن معونت و قوّت دهم، اجعل لبصرک حجابا فاذا خشیت ان ینظر الى ما لا یحلّ لک فارخ حجابه و اجعل للسانک لحیین و غلقا فاذا خشیت ان یتکلّم بما لا یحلّ فاغلق و اجعل لفرجک لباسا فلا تکشفه على ما حرّمت علیک. قال مجاهد: فما کان بین ان یحملنها و بین ان خرج من الجنّة الا مقدار ما بین الظّهر و العصر. زجاج گفت و جماعتى اهل معانى که: حمل امانت خیانت است در امانت یقال: فلان حمل الامانة، اى اثم فیها بالخیانة، و منه قوله تعالى: وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ، و حملک السیئة ان تتقلّدها و تبوء باثمها.
گفتند: امانت در حقّ بنى آدم اداى فرایض است و امتثال امر و نهى چنان که گفتیم و امانت در حق آسمان و زمین و کوه‏ها خضوع است و طاعت، پس گفت: فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها آسمان و زمین و کوه سروا زدند و باز نشستند از آن که در آن خیانت کنند، یعنى که امانت خویش بگزاردند و خضوع و طاعت که بر ایشان نهادند بجاى آوردند قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ، و بنى آدم در امانت خویش خیانت کردند و بوفاى عهد باز نیامدند.
حسن گفت: برین تأویل انسان درین موضع کافر است و منافق فانهما حملا الامانة اى خانا فیها. و روى عن ابن مسعود قال: مثّلت الامانة لصخرة ملقاة و دعیت السماوات و الارض و الجبال الیها فلم یقربوا منها و قالوا لا نطیق حملها و جاء آدم من غیر ان دعى و حرّک الصخرة و قال لو امرت بحملها لحملتها فقلن له احمل فحملها الى رکبتیه ثمّ وضعها و قال لو اردت ان ازداد لزدت فقلن له احمل فحملها الى حقوه ثم وضعها و قال و اللَّه لو اردت ان ازداد لزدت فقلن له احمل فحملها حتى وضعها على عاتقه فاذا اراد ان یضعها قال اللَّه تعالى: مکانک فانها فى عنقک و عنق ذریتک الى یوم القیمة.
إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا قال ابن عباس: ظلوما لنفسه جهولا بامر اللَّه و ما احتمل من الامانة. و قال الکلبى: ظلوما حین عصى ربه جهولا لا یدرى ما العقاب فى ترک الامانة.
و قال مقاتل: ظلوما لنفسه جهولا بعاقبة ما حمل.
سدّى گفت: قصه عرض امانت آنست که آدم صفى صلوات اللَّه علیه چون بزمین آمد، رب العزة فرمود: اى آدم مرا در زمین خانه‏ایست در مکه و آن کعبه است مشرّف معظّم مقدّس، رو آنجا طواف کن، چون خواست که بزمین مکه رود آسمان را گفت: احفظى اهلى و ولدى بالامانة، اهل و عیال و فرزند مرا گوش دار و امانت در آن بجاى آر، آسمان سر وازد و نپذیرفت زمین را گفت، همچون سر وازد و نپذیرفت، کوه‏ها را گفت، هم چنان سر وازد و نپذیرفت، آن گه قابیل را گفت که تو ایشان را گوش دارى و امانت در آن بجاى آرى، قابیل در پذیرفت و گفت: تذهب و ترجع فتجد اهلک کما یترک. پس آدم برفت چون باز آمد قابیل هابیل را کشته بود، اینست که رب العالمین فرمود: إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا یعنى قابیل حین حمل امانة آدم ثمّ لم یحفظ له اهله.
لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ‏ فصّل اللَّه عز و جل اقسام العبید تفصیلا بالغا حسنا تامّا. مشرک اوست که امانت نپذیرفت، منافق اوست که پذیرفت و نگزارد، مؤمن اوست که امانت پذیرفت و بگزارد. قال مقاتل: لیعذبهم بما خانوا الامانة و نقضوا المیثاق.
وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یهدیهم و یرحمهم بما ادّوا من الامانة.
و قال ابن قتیبة: عَرَضْنَا الْأَمانَةَ لیظهر نفاق المنافق و شرک المشرک فیعذّبهم اللَّه و یظهر ایمان المؤمن فیتوب اللَّه علیه، اى یعود علیه بالرّحمة و المغفرة ان حصل منه تقصیر فى بعض الطّاعات.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۱ - النوبة الثالثة
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ امیر المؤمنین على (ع) گفت: «بسم اللَّه فاتقة للرتوق، مسهّلة للوعور، مجنّة للشرور، شفاء لما فى الصدور» بسم اللَّه گشاینده بستگیهاست، آسان کننده دشواریهاست، دور کننده بدیهاست، آرام دلها و شفاى دردها و شستن غمهاست. از خزائن غیب تحفه‏اى در صحراى وجود نیاید مگر ببدرقه عزت بسم اللَّه، هیچ دعا در معرض حاجت بقبله اجابت نرسد مگر بمدد حشمت بسم اللَّه، هیچ کس قدم از منزل مجاهدت در مقام مشاهدت ننهد مگر بآثار انوار «بسم اللَّه»، در فرادیس اعلى و جنات مأوى شراب طهور از ملک غیور نتوان یافت مگر بوسیلت و ذریعت بسم اللَّه.
ملیک مالک مولى الموالى
عظیم ماجد فرد التعالى
قریب من جنان العبد دان
بعید عن مطار الوهم عال‏
جلیل جلّ عن مثل و شبه
عزیز عزّ عن عمّ و خال‏
اى جوانمرد! امروز که از قطیعت ترسانى و از نهیب قیامت لرزانى و در غم و احزانى پیدا بود که سماع نام و نشان او چند توانى، باش تا فردا که از قطیعت ایمن شوى و عقبه صراط باز گذارى از بلاى دنیا جسته و از هواى نفس و شیطان باز رسته در روضه رضوان بر تخت بخت نشسته فریشته بخدمت ایستاده و از کفّ جلال ذو الجلال شراب طهور یافته، بنده را روز شادى آن روز است، روز طوبى و زلفى و حسنى آن روز است.
عظمت همّة عین، طمعت فى ان تراکا
او ما یکفى لعین، ان ترى من قد رآکا
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ستایش نیکو و ثناى بسزا مر خداى را که هفت آسمان و هفت زمین آیات و رایات قدرت اوست، شواهد شریعت اشارات اوست، معاهد حقیقت بشارات اوست، قدیم نامخلوق ذات و صفات اوست، خداوندى که مصنوعات در زمین و سماوات از قدرت او نشانست، مخلوقات و محدثات از حکمت او بیانست. موجودات و معلومات بر وجود او برهانست، نه متعاور زیادت نه متداول نقصانست.
وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ، جایى دیگر فرمود: لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولى‏ وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ حمد و شکر مرورا در دو جهان که نعمتها همه ازوست در دو جهان، مدح و ثنا بسزا مرورا در دو جهان، که یکتایى و بى‏همتایى خود او راست در دو جهان. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ بدانکه رب العزة جل جلاله خلق را در وجود آورد بفضل خویش و ایشان را کسوه فطرت پوشانید و روزى داد بلطف خویش و از بلاها نگه داشت و طاعات با تقصیر قبول کرد و بیک عذر ازیشان بسیارى زلات و جرائم عفو کرد و توفیق طاعت ارزانى داشت و از معصیت عصمت کرامت کرد و راه بایمان نمود و دل را بمعرفت بیاراست و از کفر نگه داشت و قرآن مجید منشور داد و سید المرسلین و خاتم النبیین را پیغامبر و قدوه کرد، چون بندگان از گزارد شکر این نعمتها عاجز آمدند، فضل و کرم خود پیدا کرد و لسان لطف را نیابت این عاجزان و مفلسان داد و خود را حمد گفت بچند جایگه: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى‏ عَبْدِهِ الْکِتابَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، این همه نیابت داشتن بندگان است در شکر آلا و نعماى خویش و نشان دوستى است، زیرا که در راه محبت از دوست نیابت داشتن شرط دوستى است، چنانستى که رب العزة گفتى: بنده من این نعمتها که دادم بى‏تو دادم و این قسمت که کردم بى‏تو کردم و چنان که بى‏تو قسمت کردم بى‏تو حمد آوردم و بحکم دوستى ترا نیابت داشتم تا بدانى که دوست مهربانت منم لطیف و کریم و رحیم ببندگان منم.
یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها ادا دفن العبد، یعلم ما الذى کان فى‏ قلبه من اخلاصه و توحیده و وجده و حزنه و حسراته. وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ على قلوب اولیائه من الالطاف و الکشوف وَ ما یَعْرُجُ فِیها من انفاس الاولیاء و هم الاصفیاء. اخلاص مخلصان و توحید موحّدان و معرفت عارفان بر وى جلّ جلاله هیچ پوشیده نه و علم قدیم وى بهمه رسیده، لا جرم چون بنده در خاک شود از وى اخلاص و توحید و معرفت دیده و دانسته، همان ساعت نواخت خود بر وى نهد و ثواب آن بوى رساند و آثار آن بخلق نماید چنان که در حق ذو النون مصرى فرا نمود آن ساعت که جنازه وى برگرفتند جوقى مرغان بر سر جنازه وى آمدند و پروا پر زدند چنانک آن همه خلق و زمین بسایه خود بپوشیدند و هرگز هیچ کس از ان مرغان یکى ندیده بود و نه پس از ان دیدند مگر بر سر جنازه مزنى شاگرد شافعى رحمهما اللَّه، و دیگر روز بر سر خاک ذو النون نبشته یافتند خطّى که نه مانند خطّ آدمیان بود که: ذو النون حبیب اللَّه من الشوق قتیل اللَّه، هر گه که آن نبشته محو میکردند باز آن را هم چنان نبشته مى‏یافتند.
منصور عمار رحمه اللَّه گفت: وقتى در خرابه‏اى شدم جوانى را دیدم در نماز عین خوف و خشیة گشته گویى دوزخ در پیش او بود و قیامت بر قفاى او، صبر کردم تا از نماز فارغ گشت، آن گه بر وى سلام کردم و گفتم: اى جوان دوزخ صخره‏یى‏اى و زیر آن صخره وادیى است که آن را لظى گویند، زندان عاصیان و مجرمان است، جوان چون این سخن بشنید آوازى از وى بیامد بیفتاد و بیهوش گشت چون با هوش آمد گفت: اى جوانمرد هیچ تواند بود که شربتى دیگر دهى این خسته کوفته را؟ این آیت بر خواندم که: وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ، جوان نعره بزد و کالبد خالى کرد، چون او را بر مغتسل نهادند. بر سینه وى خطّى دیدم نبشته: فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ، خواستم که میان دو ابروى وى دهانى نهم، خطى دیگر دیدم نبشته که: فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعِیمٍ، پس چون او را دفن کردند همان شب او را بخواب دیدم در فردوس جامه‏اى سبز پوشیده بر مرکب نور نشسته تاج عزّ بر سر نهاده گفتم: اى جوان حق جل جلاله با تو چه کرد؟
گفت: فعل بى ما فعل بشهداء بدر و زادنى با من همان کرد از نواخت و کرامت که با شهیدان بدر کرد و زیادت از آن، گفتم: سبب چه بود که نواخت تو بر نواخت ایشان زیادت کرد؟ گفت: لانّهم قتلوا بسیف الکفار و قتلت بسیف الجبار، یعنى الخوف و الخشیة.
وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ الطاف کرم است که از درگاه قدم در بعضى اوقات روى بخلق نهد گرد سینه‏ها میگردد هر سینه‏اى که از آن بوى آشنایى آید و در ان خوف و خشیة بود آنجا منزل کند، و فى الخبر: ان لربکم فى ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها عسى ان تدرککم فلا تشقوا بعدها ابدا.
وَ ما یَعْرُجُ فِیها انفاس و اجدان است و ناله تائبان و آه مفلسان که بوقت سحرگاه از دلى پر درد و جانى پر حسرت بر آید و باد صبحى آن را برباید و بحضرت اعلى برد، انّ للَّه تعالى ریحا تسمّى الصبحیة تهبّ عند الاسحار تحمل الانین و الاستغفار الى عند الملیک الجبار.
اى جوانمرد! بغنیمت دار آن نفس دردناک که از سر نیاز و گداز و سوز دل برآید که تا بحضرت اعلى رسد آن را حجابى پیش نیاید، عجب دانى چیست هفتصد هزار ساله تسبیح ابلیس در صحراى لاابالى بباد بى‏نیازى بر داد و آن یک نفس درویش سوخته و آه آن مفلس بیچاره بحضرت خود برد و این ندا در داد که: «انین المذنبین احبّ الىّ من زجل المسبّحین».
و مپندار که چون آن نفس درویش مفلس بردارد او را با بار معصیت بگذارد که آن بار معصیت او همه بردارد. بو بکر واسطى گفت: مطیعان حمّالان‏اند و حمّالان جز بارى ندارند و این درگاه بى‏نیازان است، و عاصیان مفلسان‏اند و این بساط مفلسان است، اى خداوندان طاعت! طاعتها که کرده‏اید بکوى افلاس فرو گذارید و مفلس‏وار با دو دست تهى از در رحمت او باز شوید، بزبان انکسار بنعت افتقار گوئید: پادشاها! ما نه توانگرانیم که بستد و داد آمدیم، ما مفلسانیم که بتقاضا آمده‏ایم، ما نه توانگرانیم که بار ثواب مى‏جوئیم، ما مفلسانیم که نثار رحمت مى‏جوئیم. به داود (ع) وحى آمد که: اى داود آن زلّت که از تو بیامد بس مبارک بود بر تو، داود گفت: بار خدایا زلّت چون مبارک باشد؟ گفت: اى داود پیش از ان زلّت هر بار که بدرگاه ما آمدى ملک‏وار مى‏آمدى با کرشمه و ناز طاعت و اکنون که مى‏آیى بنده‏وار مى‏آیى با سوز و نیاز مفلسى‏ «یا داود انین المذنبین احبّ الىّ من صراخ العابدین»، این آن فضل است که رب العالمین داود را داد و بر وى منت نهاد که: وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا، و در اخبار داود است که زبور مى‏خواند و نام گناهکاران بسیار برمى‏آمد از روى غیرت و صلابت در دین گفت: اللّهم لا تغفر للخطّائین‏ بار خدایا! گنه‏کاران را میامرز.
گفتند: اى داود نهمار بى‏شفقتى بر گناهکاران! باش تا محمد عربى قدم در دایره وجود نهد و بر گناه ناکرده امّت استغفار کند که: «اغفر لى ما قدّمت و ما اخّرت»، و لسان قدر میگوید که: اى داود تو در بند پاکى خود مانده‏اى باش تا از دست قضا و قدر قفا خورى آن گه بدانى که چه گفتى و کجا ایستاده‏اى، و جبرئیل در راه آمده که اى داود تیر قضا از کمان قدر جدا شد هان خود را نگهدار! اگر توانى، داود از سر تحیّر و پشیمانى در محراب نشسته دیده بر زبور داشته و با ذکر و عبادت پرداخته تا حدیث مرغ در پیش آمد و نظر وى بزن اوریا افتاد، و این قصه در سوره ص بشرح گفته آید ان شاء اللَّه، پس بعاقبت داود میگفت: اللّهم اغفر للمذنبین فعسى ان تغفر لداود فیما بینهم.
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۳ - النوبة الثالثة
قوله تعالى قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اعلم انّ الرزق قسمان: قسم ظاهر و قسم باطن فالظاهر هى الاقوات و الاطعمة و ذلک للظواهر و هى الأبدان و الباطن هى المعارف و المکاشفات و ذلک للقلوب و الاسرار و هذا اشرف القسمین فانّ ثمرته حیاة الابد و ثمرة الرزق الظاهر قوّة الى مدّة قریبة الامد و اللَّه تعالى هو المتولى لخلق الرزقین و المتفضّل بالایصال الى کلا الفریقین و لکنّه یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ رزق ظاهر دیگر است و رزق باطن دیگر، رزق ظاهر مطعومات است حیاة فانى را و رزق باطن مکاشفات است حیاة باقى را، مطعومات را شرط آنست که حلال بدست آرى و حلال خورى، رب العالمین میفرماید: کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً حلال خورید و پاک خورید و کار نیکو کنید. و قال النبی (ص): طلب الحلال فریضة بعد الفریضة اى بعد فریضة الایمان و الصّلاة و قال (ص): من اکل الحلال اربعین یوما نور اللَّه قلبه و اجرى ینابیع الحکمة من قلبه و فى روایة: زهده اللَّه فى الدنیا، و قال: ان للَّه ملکا على بیت المقدس ینادى کل لیلة: من اکل حراما لم یقبل منه صرف و لا عدل، الصرف النافلة و العدل الفریضة.
و گفته‏اند: از پاکى مطعم و حلالى قوت صفاى دل خیزد و از صفاى دل نور معرفت افزاید و با نور معرفت مکاشفات و منازلات در پیوندد و هو الرزق الباطن المشار الیه فى قوله.
لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً، مکاشفت دیدار دل است با حق، دل در ذکر مستهلک، سرّ در نظر مستغرق جان در حقّ فانى، اینجا صبح یگانگى دمد از افق تجلّى آفتاب عیان تابد از خورشید و جود وجد در واجد فانى شود و واجد در موجود تا از دل نماند جز نشانى و از سرّ نماند جز بیانى و از جان نماند جز عیانى.
کسى کو راعیان باید خبر پیشش و بال آید
چو سازد با عیان خلوت کجا دل در خبر بندد
وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً اى محمد ترا که فرستادیم بکافّه خلق فرستادیم جنّ و انس را متابعت تو فرمودیم، عقدها بعقد تو فسخ کردیم، شرعها بشرع تو نسخ کردیم، فرمان آمد که اى جبرئیل از عالم علوى بعالم سفلى شو بانک بر اهل شرق و غرب زن که اى شما که خلایق‏اید همه روى بطاعت محمد مرسل آرید و سر بر خط شرع وى نهید که طاعت او طاعت ماست مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ، و اتّباع او دوستى ماست فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ، و بود او رحمت شماست وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ، شرف و منزلت این سیّد آنجا رسید که رب العالمین با موسى کلیم در مقامات مناجات این خطاب کرد که: یا موسى ان اردت ان اکون اقرب الیک الى لسانک و من روحک الى نفسک فاکثر الصلاة على محمد النبى.
صدق صدّیقان عالم گرد شراک نعلین چاکران وى بود و منکران او را کاذب میگفتند، صداى وحى غیب عاشق سمع عزیز وى بود و بیگانگان او را کاهن میخواندند، عقول همه عقلاى عالم از ادراک نور شراک عزّ او عاجز بود و کافران نام او دیوانه مى‏نهادند، آرى دیده‏هاى ایشان بحکم لطف ازل توتیاى صدق نیافته و بچشمهاى ایشان کحل اقبال حق نرسیده از انست که ما را نشناختند و گفتند: ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ و بعزت قرآن راه نبردند تا مى‏گفتند: ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَرىً، لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ. چشمى که مستعمل شده مملکت شیطان باشد ما را چون شناسد؟! دلى که ملوّث تصرّف دیو بود از کجا جلال عزّت قرآن بداند؟! دلى باید بضمان امان و حرم کرم حق پناه یافته تا راه برسالت و نبوّت ما برد، سمعى باید بزلال اقبال ازل شسته تا جلال عزت قرآن او را بخود راه دهد، دیده‏اى باید از رمص کفر خلاص یافته و از خواب شهوات بیدار گشته تا معجزات و آیات ما ببیند و دریابد، اى جوانمرد! هر که جمالى ندارد که با سلطانان ندیمى کند چه که با کلخنیان حریفى نکند؟
در مصطبه‏ها همیشه فرّاشم من
شایسته صومعه کجا باشم من‏
هر چند قلندرى و قلّاشم من
تخمى بامید درد مى‏پاشم من‏
وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ من الخلف فى الدّنیا الرّضا بالعدم و الفقر و هو اتمّ من السرور بالوجود. بر ذوق جوانمردان طریقت خلف آنست که جمال گوهر فقر بروى آشکارا کنند تا عزت و شرف فقر بداند و آن را بناز در بر گیرد و با او بسازد، چنانک فضیل عیاض گفت: انّ اصلح ما اکون افقر ما اکون هر کجا زاویه فقر بود آنجا حرمى از کرم حق بود، ملائکه ملکوت بدان زاویه چنان آیند که حاجیان بحجّ و عمره آیند، نه از گزاف مصطفى (ص) درویشى بدعا از حق خواست که: اللهم احینى مسکینا و امتنى مسکینا و احشرنى فى زمرة المساکین، فقالت عائشة: لم یا رسول اللَّه؟ قال: انهم یدخلون الجنة قبل اغنیائهم باربعین خریفا.
رشیدالدین میبدی : ۳۴- سورة سبا- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ یعنى آمرکم و اوصیکم بکلمة واحدة و هى قول لا اله الا اللَّه، قال: و هل جزاء لا اله الّا اللَّه الا الجنّة؟ فذلک قوله: هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ‏
و عن عبد الرحمن القرشى عن عیاض الانصارى انّ رسول اللَّه (ص) قال: ان لا اله الا اللَّه کلمة عند اللَّه کریمة و لها عند اللَّه مکان من قالها صادقا بها ادخله اللَّه بها الجنة و من قالها کاذبا حقنت دمه و احرزت ماله و لقى اللَّه غدا فحاسبه.
و قیل معناه: اعظکم بخصلة واحدة و هى أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ اى لا جل اللَّه، لیس المراد من القیام الذى هو ضدّ الجلوس و انّما هو القیام بالامر الذى هو طلب الحق، کقوله: وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامى‏ بِالْقِسْطِ مَثْنى‏ یعنى اثنین اثنین متناظرین، وَ فُرادى‏ یعنى واحدا واحدا متفکّرین.
التفکّر طلب المعنى بالقلب تفکّر جست و جوى دل است در طلب معنى، و آن سه قسم است: یکى حرام یکى مستحبّ یکى واجب، تفکّر در صفات حق جلّ جلاله و در چراى کار وى حرام است که از ان تخم حیرت و نقمت زاید و همچنین تفکّر در اسرار خلق حرام است که از آن تخم خصومت زاید، و آن تفکّر که مستحبّ است تفکّر در صنع صانع است و در آلا و نعماء او. عبد اللَّه عباس گفت: تفکّروا فى آلاء اللَّه و لا تفکّروا فى ذات اللَّه. و تفکّر که واجب است تفکّر در کردار خویش است و در جستن عیب خویش و عرض نامه جرم خویش. و فرق میان تفکّر و تذکّر آنست که تفکّر جستن است و تذکّر یافتن.
ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ الصاحب ها هنا هو الرسول و الجنّة الجنون و ما، نفى و جحد إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ اى ما هو الّا نذیر لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ العذاب هاهنا هو الساعة.
قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ کان رسول اللَّه (ص) قال لمشرکى مکة: لا تؤذونى فى قرابتى، فقالوا لقد سأل غیر شطط فلا تؤذوه فى قرابته، فلمّا سبّ آلهتهم قالوا لا ینصفنا یسألنا ان لا نؤذیه فى قرابته و هو یؤذینا فى آلهتنا، فنزلت: قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ.
و قیل: ما سألتکم فى تبلیغ الرّسالة و النصیحة من جعل فهو لکم، إِنْ أَجْرِیَ اى ما ثوابى إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من اعمالکم شَهِیدٌ علیم الشّهید و الخبیر و العلیم متقاربة المعنى غیر انّ العلم اذا اضیف الى الخفایا الباطنة یسمّى صاحبه خبیرا و اذا اضیف الى الامور الظاهرة یسمّى صاحبه شهیدا و اذا اضیف الى الکلّ یسمّى صاحبه علیما. و قیل: الشهید هو الذى یشهد على الخلق یوم القیامة. بما علم و شاهد منهم.
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ، فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: قل انّ ربّى علام الغیوب یقذف بالحقّ، اى ینزل الوحى من السماء فیقذفه الى خیر الانبیاء، هذا کقوله: وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقى‏ إِلَیْکَ الْکِتابُ.
قُلْ جاءَ الْحَقُّ اى القرآن و الاسلام. و قال الباقر: یعنى السیف‏، وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ اى ذهب الباطل و زهق فلم یبق له بقیّة یبدى بها و لا یعید، هذا کقوله: بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ. قال قتادة: الباطل هاهنا ابلیس، اى ما یخلق ابلیس و ما یبعث و عن ابن مسعود قال: دخل رسول اللَّه (ص) مکة و حول الکعبة ثلاثمائة و ستّون صنما فجعل یطعنها بعود معه و یقول: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً، جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ.
قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ عن الحقّ و الهدى، فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‏ نَفْسِی اى عقوبة ذلک على نفسى و اوخذ بجنایتى، وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ الى الحقّ و الهدى، فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی اهتدیت، إِنَّهُ سَمِیعٌ لمن دعاه قَرِیبٌ بالاجابة لمن وحّده یسمع حمد الحامدین فیجازیهم و دعاء الداعین فیستجیب لهم.وَ لَوْ تَرى‏ جواب لو محذوف، إِذْ فَزِعُوا هذا الفزع عند الموت حین یرون الملائکة، فَلا فَوْتَ هذا کقوله: وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ. وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یعنى من تحت اقدامهم. و قیل: هو یوم بدر یروى ان فى هذه الامّة مسخا و خسفا و قذفا. و روى انّ رجلا من هذه الامّة یمسخ فیحدق به الناس فیرجمونه بالحجارة حتى یقتلوه.
و قیل: هم خسف بالبیداء، و ذلک فى الخبر انّ جیشا یغزون الکعبة لیخرّبوها ثمانون الفا فبینا هم ببیداء من الارض اذ خسف بهم فلا ینجوا منهم الّا الشرید الذى یخبر عنهم و هو من جهینة فلذلک قیل: و عند جهینة الخبر الیقین. و قال قتادة ذلک حین یخرجون من قبورهم و انّما قال أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ لانّهم حیث کانوا فهم من اللَّه قریب لا یبعدون عنه و لا یفوتونه.
وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ یعنى حین عاینوا العذاب فى الدّنیا او فى الآخرة وقت البأس کقوله: حَتَّى إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ و کقوله: فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ. وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ یعنى من این لهم تناول التّوبة و نیل ما یتمنّون؟
قال ابن عباس: یسئلون الرّدّ و لیس بحین الردّ. التّناوش التّناول من النّوش، تقول: ناش، ینوش، نوشا اذا تناول میگوید: چون تواند بود ایشان را دسترس بچیزى دور؟ و اگر بمدّ و همز خوانى بر قراءت ابو عمرو و حمزه و کسایى معنى آنست که: چون تواند بود ایشان را فرا چیزى یازیدن از جایى دور، من النئیش و هو الحرکة البطیئة، یقال: تناش اذا تحرّک لطلب شى‏ء بعد فوته، و المعنى: انّى لهم منال التوبة و الایمان بعد ما عاینوا الآخرة.
وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ اى بمحمد و القرآن مِنْ قَبْلُ نزول العذاب، وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ الغیب هاهنا الظّنّ، یعنى یرمون محمدا (ص) بالظّنّ لا بالیقین و هو قولهم له: ساحر بل کاهن بل شاعر. و قال قتاده: یقولون بالظّنّ ان لا بعث و لا جنة و لا نار.
وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ، قال الحسن البصرىّ: حیل بینهم و بین الایمان و التّوبة و الرّجوع الى الدّنیا، کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ اى اهل دینهم و موافقیهم من الامم الماضیة حین لم یقبل منهم الایمان و التّوبة. فى وقت البأس، إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ ظاهر الشرک.
رشیدالدین میبدی : ۳۵- سورة الملائکة- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره سورة الملائکة خوانند از بهر آن که صفت خلقت فریشتگان جز درین سوره نیست در همه قرآن و در مکیّات شمرند که نزول همه بمکه بوده سه هزار و صد و سى حرف است و صد و نود و هفت کلمه و چهل و پنج آیت و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست مگر یک آیت بقول بعضى مفسران معنى آن منسوخ است نه لفظ إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً و در فضیلت سوره ابىّ کعب روایت کند از مصطفى علیه الصلاة و السلام قال: من قرأ سورة الملائکة دعته یوم القیمة ثمانیة ابواب من الجنة ان ادخل من اى ابواب شئت.
الْحَمْدُ لِلَّهِ اى الشکر للَّه و المنّة للَّه.
قال النبی (ص): لیس شى‏ء احب الى اللَّه من الحمد و لذلک حمد نفسه لیقتدى به فى حمده‏
و قال (ص): الحمد رأس الشکر ما شکر اللَّه عبد لا یحمده.
قال بعض اهل العلم: الحمد نوع و الشّکر جنس فکل حمد شکر و لیس کل شکر حمدا و هو على ثلث منازل: شکر القلب و هو الاعتقاد بان اللَّه تعالى ولى النّعم فذلک قوله: وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ و شکر اللسان و هو اظهار النّعمة بالذّکر لها و الثّناء على مسدیها فذلک قوله: وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ و هو رأس الشکر المذکور فى الحدیث و شکر العمل و هو آداب النفس بالطّاعة فذلک قوله: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً.
قوله: فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ یعنى جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت و الحفظة و یقال لم ینزل اسرافیل على نبیّ الّا على محمد نزل فاخبره بما هو کائن الى یوم القیمة ثمّ عرج و روى انّ رسول اللَّه (ص) سأل جبرئیل علیه السلام ان یتراءى له؟ فى صورته فقال له جبرئیل: انّک لن تطیق ذلک، قال انّى احبّ ان تفعل فخرج رسول اللَّه (ص) الى المصلّى فى لیلة مقمرة فاتاه جبرئیل فى صورته فغشى على رسول اللَّه (ص) حین رآه ثمّ افاق و جبرئیل مسنده واضعا احدى یدیه على صدره و الأخرى بین کتفیه فقال رسول اللَّه (ص): سبحان اللَّه ما کنت ارى شیئا من الخلق هکذا فقال جبرئیل فکیف لو رایت اسرافیل انّ له لاثنى عشر جناحا جناح منها بالمشرق و جناح بالمغرب و انّ العرش لعلى کاهله و انّه لیتضاک الاحایین لعظمة اللَّه عز و جل حتى یعود مثل الوضع.
قوله: مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ کقوله عز و جل. فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یعنى اثنین اثنین و ثلاثة ثلاثة و اربعة و الفتح فى ثلاث و رباع لانّها معدولتان عن ثلاثة ثلاثة و اربعة اربعة و هما و مثنى فى موضع خفض لأنّهما نعوت اجنحة و قوله: مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ فى سورة سبا فى موضع النصب على الحال تقول: دخلوا احاد احاد و ثناء و ثلاث و رباع کذلک الى العشرة. أُولِی أَجْنِحَةٍ اولوا جمع ذووا و لات جمع ذات یقال رجل ذو قوّة و رجال اولو قوّة و امرأة ذات حمل و نساء اولات حمل و یقال ایضا رجل ذو قوّة و رجال ذوو قوى و امراة ذات حمل و نساء ذوات احمال، یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ اى فى خلق الملائکة ما یشاء وردت فى عجائب صور الملائکة اخبار یقال انّ حملة العرش لهم قرون و هم فى صورة الاوعال و فى الخبر انّ فى السماء ملائکة نصفهم ثلج و نصفهم نور و ملائکة نصفهم ثلج و نصفهم نار تسبیحهم: یا من یؤلّف بین الثّلج و النّار الّف بین قلوب المؤمنین‏ و قیل: لم یجمع اللَّه عز و جل فى الارض لشى‏ء من خلقه بین الاجنحة و القرون و الخراطیم و القوالم الّا لا ضعف خلقه و هو البعوض و قال الزهرىّ فى قوله: یزید فى الخلق ما یشاء و هو الصوت الحسن و روى فى بعض الاخبار انّ النّبی (ص) قال: زینوا القرآن باصواتکم‏ و هذه الرّوایة ان صحّت فمعناه: زیّنوا اصواتکم بالقرآن فقدم الاصوات على مذهبهم فى قلب الکلام کقول العرب: عرضت الناقة على الحوض، اى عرضت الحوض على النّاقة و قال الشّاعر:
کانت عقوبة ما فعلت کما
کان الزّناء عقوبة الرّجم‏
و المعنى: کان الرّجم عقوبة الزنا و روى عن شعبة قال: نهانى ایوب ان احدّث «زیّنوا القرآن باصواتکم» قال لان فیه اثبات مذهب من یقول باللّفظ و جلّ کلام الخالق ان یزیّنه صوت مخلوق بل هو بالتّزیین لغیره و التحسین له اولى قال و الصّحیح ما روى عبد الرزاق عن معمر عن منصور عن طلحة عن عبد الرحمن بن عوسجة عن البراء بن عازب انّ رسول اللَّه (ص) قال: «زیّنوا اصواتکم بالقرآن» و هکذا رواه سهیل بن ابى صالح عن ابیه عن ابى هریرة بتقدیم الاصوات على القرآن‏
و المعنى اشغلوا اصواتکم بالقرآن و الهجوا بقراءته و اتخذوه زینة و شعارا و لم یرد تطریب الصوت به اذ لیس هذا فى وسع کل احد و عن عبد اللَّه بن کعب عن ابیه انّ اسید بن خضیر کان رجلا حسن الصوت بالقرآن و انّه اتى النّبی (ص) فقال: بینا انا اقراء على ظهر بیتى و المرأة فى الحجرة و الفرس مربوط اذ غشیتنى مثل السحابة فخشیت ان ینفر الفرس فتفزع المرأة فتسقط فانصرفت فقال النّبی (ص): اقرأ اسید فانّ ذاک ملک استمع القرآن.
و عن عبد الرحمن بن السائب قال: قدم علینا سعد بن مالک بعد ما کف بصره و اتیته مسلما علیه فقال مرحبا بابن اخى بلغنى انک حسن الصوت بالقرآن سمعت رسول اللَّه (ص) یقول انّ هذا القرآن نزل بحزن و کآبة فاذا قرأتموه فابکوا فان لم تبکوا فتباکوا و تغنّوا به فمن لم یتغنّ به فلیس منّا»
قال الشافعى (رض): معنى التغنّى تحسین الصّوت کیف ما قدر حدرا و تحزینا لم یکن فیه زیادة فى هجاء الحروف حتى یحول بذلک معنى الحروف و قیل «یزید فى الخلق ما یشاء» یعنى الخط الحسن و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) قال: «الخط الحسن یزید الحق وضحا» و قال قتادة هو الملاحة فى العینین و الفصاحة فى المنطق و و قیل: جمال الصّورة و کمال السیرة و هو الخلق الحسن. «إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ» من الزّیادة و النّقصان.
«ما یَفْتَحِ اللَّهُ» جزم الحاء للشرط و کذلک قوله «وَ ما یُمْسِکْ» اسکان الکاف للشرط و معنى الفتح ها هنا الارسال یعنى: ما یرسل اللَّه للناس من رحمة مطر و رزق و عافیه «فَلا مُمْسِکَ لَها» اى لا یستطیع احد حبسها و منعها، «وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ» اى من بعد امساکه «وَ هُوَ الْعَزِیزُ» فیما امسک «الْحَکِیمُ» فیما ارسل. و قیل: الفتح ضربان: فتح الهى و هو النّصرة بالوصول الى العلوم و الهدایات الّتى هى ذریعة الى الثواب و المقامات المحمودة فذلک قوله: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً و قوله: فَعَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ و الثانى فتح دنیوى و هو النّصرة فى الوصول الى اللّذات البدنیّة و ذلک قوله ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ و قوله: لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ.
قوله: یا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ و هى ثلاثة اضرب: نعمة خارجة کالمال و الجاه، و نعمة بدنیّة کالصحة و القوة، و نعمة نفسیّة کالعقل و الفطنة، فاذکروها بالشکر لها و الثناء على معطیها. هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ قرأ حمزة و الکسائى «غیر» بالخفض الباقون بالرفع «یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» یعنى المطر و النبّات، تاویل الآیة: انّ من لا یقدر على الخلق لا یقدر على الرزق. لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ؟
تصرفون عن الحق.
وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ یعزّى اللَّه عزّ و جل نبیّه علیه السلام وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ یعنى الى مراده.
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى کائن لا شک فیه و هى الساعة آتیة لا ریب فیها، فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ یعنى الشّیطان و الدّنیا، و فى بعض الآثار: یا بن آدم لا یغرنک طول المهلة فانما یعجل بالاخذ من یخاف الفوت‏، و قرئ فى الشواذّ: «الغرور» بضمّ الغین و له معنیان: احدهما المصدر و الثانى الجمع تقول غارّ و غرور مثل قاعد و قعود و جالس و جلوس و راقد و رقود و هى الشّیطان و الدّنیا و القرین السوء، قال امیر المؤمنین على (ع): «الدنیا تضرّ و تغرّ و تمرّ».
«إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ» یعنى فى الدّین «فاتخذوه عدوّا» اى عادوه و حاربوه و لا تطیعوه، «إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ» اشیاعه و اولیاءه، «لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ السَّعِیرِ» اى لیسوقهم الى النّار فهذه عداوته، ثم بین حال موافقیه و مخالفیه فقال: «الَّذِینَ کَفَرُوا» یعنى بمحمد و القرآن، «لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ» غلیظ، «وَ الَّذِینَ آمَنُوا» بمحمد و القرآن «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» الطاعات فیما بینهم و بین ربّهم «لَهُمْ مَغْفِرَةٌ» لذنوبهم «وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ» تواب عظیم فى الجنّة.
«أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ» اى شبّه و موّه علیه و حسّن له، «سُوءُ عَمَلِهِ» و قبیح فعله، «فَرَآهُ حَسَناً» هذا کلام جوابه محذوف تأویل جوابه: هو کمن لم یزیّن له سوء عمله و رأى الحقّ حقّا و الباطل باطلا. این آیه در شأن بو بکر صدیق فرو آمد و بو جهل هشام، بو جهل است که کفر و شرک و فعل بد او برو آراستند تا آن را نیکو دید و بر پى آن ایستاد و راه حق بگذاشت و شیطان را طاعت داشت و خذلان حق بدو رسید، و بو بکر صدیق توفیق یافت تا حق از باطل بشناخت و بر پى حق رفت و باطل بگذاشت، رب العالمین گفت: ایشان کى برابر باشند یکى کشته خذلان و دلش نهبه شیطان و آن دیگر آراسته توفیق و دلش حرم رحمن، بو بکر بحکم لطف ازل نواخته و علّت نه، بو جهل بحکم عدل رانده و حیلت نه، اینست که رب العزة گفت: فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ اللَّه آن را که خواهد بیراه کند و آن را که خواهد راه نماید، اى محمد تو بر کفر ایشان و هلاک ایشان غم مخور فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ یعنى فلا تذهبنّ تتحسّر علیهم، تو مشو که بر ایشان نفریغها خورى. و بر قراءت جعفر. «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ» جان خویش در سر نفریغ بر ایشان مکن، جان خویش در سر زحیر خوردن بر ایشان مکن، همانست که گفت: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ و محتمل است که که فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ جواب «أ فمن زیّن» باشد یعنى: أ فمن زّین له سوء عمله فاضلّه اللَّه تتحسّر علیه؟. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر مجازه: أ فمن زیّن له سوء عمله فرآه حسنا فلا تذهب نفسک علیهم حسرات فانّ اللَّه یضلّ من یشاء و یهدى من یشاء، «إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُونَ‏ » اللَّه میداند که ایشان در کار محمد (ص) چه مکر میسازند در دار الندوه، و ایشان را بسزاى ایشان عقوبت کند.
اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ ارسال در قرآن بدو معنى است: یکى بمعنى فرستادن کقوله: أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً، و یکى بمعنى فرو گشادن کقوله: أَرْسَلَ الرِّیاحَ اللَّه است که فرو گشاید بتقدیر و تدبیر خویش بهنگام دربایست و باندازه بایست بادهاى مختلف از مخارج مختلف، یکى از ان بادها آنست که میغ فراهم آرد چنانک گفت: «فَتُثِیرُ سَحاباً» السحاب هو جسم یملأه اللَّه ماء کما شاء. و قیل: هو بخار یرتفع من البحار و الارض فیصیب الجبال فیستمسک یناله البرد فیصیر ماء و ینزل، فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ من القبور.
عن ابى رزین قال: قلت: یا رسول اللَّه کیف یحیى اللَّه الموتى و ما آیة ذلک فى خلقه؟ فقال: هل مررت بوادى اهلک محلا ثمّ مررت بها تهتز خضراء؟ قلت: نعم. قال: کذلک یحیى اللَّه الموتى و ذلک آیاته فى خلقه.
مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ یعنى: من کان یریدان یعلم لمن العزّة؟ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً سبب نزول این آیه آن بود که کافران بتان را مى‏پرستیدند و بآن پرستش عزّ خود میخواستند و ازیشان عزّت طلب میکردند چنانک رب العزة گفت: أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً عزّت بحقیقت همه خدایراست و هر که خواهد که در دو جهان عزیز گردد تا خداى را فرمان بردار بود فانّما ینال ما عند اللَّه بطاعته و اثبت العزّ فى آیة اخرى للَّه و لرسوله و للمؤمنین و قال هاهنا: فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً وجه الجمع بینهما انّ عزّ الرّبوبیّه و الالهیّة للَّه وصفا و عزّ الرسول و عزّ المؤمنین له فعلا و منّة و فضلا فاذا للَّه العزّة جمیعا.
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ یعنى لا اله الا اللَّه و کلّ ذکر مرضى للَّه سبحانه و تعالى.
روى ابو هریرة عن النبی (ص) فى قوله عز و جل: إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ، قال: هو قول الرّجل سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر اذا قالها العبد عرج بها ملک الى السماء فحیّا بها وجه الرّحمن عز و جل، فاذا لم یکن عمل صالح لم تقبل منه.
قال الحسن و قتادة: الکلم الطیب ذکر اللَّه و العمل الصالح اداء فرائضه فمن ذکر اللَّه و لم یود فرائضه ردّ قوله على عمله. و فى الخبر: لیس الایمان بالتمنّى و لا بالتحلّى و لکن ما وقر فى القلب و صدّقه العمل فمن قال حسنا و عمل غیر صالح ردّ اللَّه علیه قوله و من قال حسنا و عمل صالحا رفعه العمل ذلک بانّ اللَّه یقول إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ‏ و دلیل هذا التأویل‏ قوله (ص): «لا یقبل اللَّه قولا الّا بعمل و لا یقبل قولا و عملا الّا بنیّة» و جاء فى الخبر: «طلب الجنّة بلا عمل ذنب من الذنوب» و قیل: «یرفعه» اى یجعله رفیعا ذا قدر و قیمة مثل ثوب رفیع و مرتفع و قیل: الهاء کنایة عن العمل و الرّفع من صفة اللَّه عز و جل، اى یرفعه اللَّه وَ الَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئاتِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ، قال ابو العالیة: یعنى الذین مکروا برسول اللَّه فى دار الندوة و قال الکلبى: یعملون السیئات فى الدّنیا و هم اهل الرّیاء و قال ابن عباس و مجاهد: هم اصحاب الزّنا. و قیل: نزلت فى المشرکین ابى جهل و ذویه «وَ مَکْرُ أُولئِکَ هُوَ یَبُورُ» اى یکسد و یفسد و یضمحل «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ» فللمکر النّیّى‏ء قوم أشقیاء و للکلم الطّیّب و العمل الصّالح قوم سعداء، یقال: رجل بور و قوم بور اى هلکى و البوار و الکساد، و فى الحدیث: «نعوذ باللّه من بوار الایم».
وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ یعنى آدم «ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» یعنى ذرّیته، ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْواجاً اى اصنافا، «وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏» دخلت «من» للتأکید، و «لا تَضَعُ» حملها لتمام و غیر تمام، «إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ» اى من طویل عمر، «وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ» یعنى و لا ینقص عمر هذا فیجعل اقلّ من عمر الآخر، «إِلَّا فِی کِتابٍ» اى مکتوب «مبین» فى لوح محفوظ. قیل هو مکتوب فى اول الکتاب عمره کذا و کذا سنة ثم یکتب اسفل من ذلک ذهب یوم ذهب یومان ذهب ثلاثة ایّام حتى ینقطع عمره «إِنَّ ذلِکَ» اى حفظ ذلک «عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ».
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره یس سه هزار حرف است و هفتصد و بیست و نه کلمت و هشتاد و سه آیت، جمله به مکه فرو آمد و در مکّیات شمرند، و درین سوره نه ناسخ است نه منسوخ.
روى عن ابى بکر الصدیق (رض) قال قال رسول اللَّه (ص): یس تدعى المعمة قیل: یا رسول اللَّه و ما المعمّة؟ قال: یعم صاحبها خیر الدنیا و خیر الآخرة و تدعى الدافعة و القاضیة تدفع عنه کل سوء و تقضى له کل حاجة.
و عن عائشة قالت قال رسول اللَّه (ص): ان فى القرآن سورة یشفع قارئها و یغفر لمستمعها الا و هى سورة یس.
و روى عنه صلى اللَّه علیه و سلم قال: من قرأها عدلت له عشرین حجة و من سمعها کانت له الف دینار فى سبیل اللَّه و من کتبها ثم شربها ادخلت جوفه الف دواء و الف نور و الف برکة و الف رحمة و نزع منه کل داء.
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة یس فى لیلة اصبح مغفورا له.
و قال صلى اللَّه علیه و سلّم: من دخل المقابر و قرأ سورة یس خفف عنهم یومئذ و کان له بعدد من فیها حسنات.
و عن یحیى بن ابى کثیر قال: بلغنا انّ من قرأ یس حین یصبح لم یزل فى فرح حتّى یمسى و من قرأها حین یمسى لم یزل فى فرح حتّى یصبح.
یس باخفاء نون قراءت ابن عامر و کسایى و ابو بکر و نافع است و باماله یاء قراءت حمزه و کسایى و ابو بکر. مفسران گفتند: یس معنى آنست که: یا انسان، یعنى محمدا صلى اللَّه علیه و سلّم. ابو العالیة گفت: معناه یا رجل. بو بکر و راق گفت: یا سیّد البشر. ابن عباس گفت: تأویل این تأویل حروف مقطّعه است در اوائل سور و شرح آن هر جاى در موضع خویش رفت.
وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ قسم است که رب العزّة یاد میفرماید به قرآن. میگوید: باین قرآن راست درست بى‏غلط که تو اى محمد از فرستادگانى، یعنى تو یکى از پیغامبران مرسل، جواب بو جهل است و ولید مغیرة که میگفتند: لست مرسلا. و حکیم اینجا صفت قرآن است بمعنى محکم، اى احکمه اللَّه، کالسعید اسعده اللَّه همانست که جاى دیگر فرمود: کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ. و قیل: الحکیم الحاکم.
عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ در موضع حال است و صفت مصطفى است، یعنى که تو از مرسلانى بر طریقى راست بر دینى درست و شریعتى پاک و سیرتى پسندیده، همانست که جایى دیگر فرمود: إِنَّکَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِیمٍ. و روا باشد که صراط مستقیم صلة مرسلین بود و المعنى: انّک لمن المرسلین الذى ارسلوا على صراط مستقیم و هو الاسلام تو از ان فرستادگانى که ایشان را بر راه راست و دین اسلام فرستادند.
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ حمزه و کسایى و ابن عامر و حفص تنزیل بنصب خوانند بر مصدر یعنى نزل تنزیلا. باقى برفع خوانند بر خبر مبتداى محذوف کانّه قال: هو تنزیل العزیز الرّحیم. و قیل: المراد به المنزل و لهذا نظائر فى القرآن و تقول العرب: هذا الدّرهم ضرب الامیر، اى مضروبه. و تنزیل بناء کثرت و مبالغت است، اشارت است که این قرآن نه بیکبار از آسمان فرو آمد بلکه بکرّات و مرّات فرو آمد بمدّت بیست و سه سال سیزده سال به مکه و ده سال به مدینه نجم نجم آیت آیت سوره سوره چنانک حاجت بود و لایق وقت بود. تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ اى عزیز بالأعداء، رحیم بالمؤمنین. عزیزم تا دشمن در دنیا مرا نداند، رحیم‏ام تا مؤمن در عقبى مرا به بیند.
لِتُنْذِرَ قَوْماً این سخن متّصل است بارسال، اى ارسلت لتنذر قوما. ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ قَوْماً درین موضع دو وجه دارد یکى آنکه صلت است و معنى آنست که ترا فرستادیم تا آگاه کنى قومى را که پدران ایشان را آگاه کرده‏اند، چنان که انبیا پدران ایشان را آگاه کردند تو ایشان را آگاه کن. و قیل: معناه لتنذر قوما العذاب الّذى انذر آباؤهم، ذلک کقوله:نَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً. وجه دیگر آنست که: این ماى نفى است یعنى: لم ینذر آباؤهم، کقوله: وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ یعنى العرب و المراد: آباؤهم الادنون و هم قریش فانّ آباءهم الاقدمین اتاهم المنذرین لا محالة.
گفته‏اند: این در روزگار فترت بود میان رفع عیسى و بعثت محمد مصطفى علیهما السلام که در مکه مشرکان عرب بودند که نه کتاب داشتند و نه بایشان پیغامبرى آمد و هو المشار الیه بقوله عزّ و جلّ: هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا الى قوله: وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
فَهُمْ غافِلُونَ عن الایمان و الرّشد کنایة عن القوم. و من جعله نفیا جاز ان یعود الى الآباء و الغفلة ذهاب المعنى عن النفس و النّسیان ذهاب المعنى عن النفس بعد حضوره.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى‏ أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ اى وجب العذاب و السخط لانّهم لا یؤمنون، و القول حکم اللَّه عزّ و جلّ انّهم اهل النّار. و قیل: قوله لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ نظیره قوله: وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْکافِرِینَ.
قول درین آیت قضیّت از لیست، میگوید: واجب شد و درست گشت سخن خداى در ازل که بیشترین کافران و بیگانگان ایمان نیارند، اى محمد تو ایشان را میخوان لکن پیش از خواندن تو هر کس که خشم من در وى رسید هرگز ایمان نیارد، و هم ازین باب است آنچه گفت: غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا، جاى دیگر فرمود: إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ.
و فى الخبر الصحیح روى عبد اللَّه بن عمرو بن عاص قال: خرج رسول اللَّه (ص) و فى یده کتابان فقال للّذى فى یده الیمنى: هذا کتاب من ربّ العالمین فیه أسماء اهل الجنّة و أسماء آبائهم و قبائلهم ثمّ اجمل على آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا ثمّ قال للّذى فى شماله: هذا کتاب من رب العالمین فیه اسماء اهل النار و أسماء آبائهم و قبائلهم ثمّ اجمل على آخرهم فلا یزاد فیهم و لا ینقص منهم ابدا، ثمّ قال بیده فنبذاهما ثمّ قال: فرغ ربّکم من العباد فریق فى الجنّة و فریق فى السعیر.
قوله: إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا، التأویل: جعلنا فى ایدیهم اغلالا الى اعناقهم لانّ الغلّ لا یکون فى العنق دون الید. و فى قراءة ابن عباس و ابن مسعود: جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَى الْأَذْقانِ فهى راجعة الى الایمان المحذوفة فى الایة، یعنى فتلک الایمان مجموعة الى اذقانهم فَهُمْ مُقْمَحُونَ غاضوا الأبصار رافعو الرّؤس لانّ المغلول اذا ردّ یده الى ذقنه رفع رأسه، و اصل الاقماح غضّ البصر و رفع الرّأس یقال: بعیر مقمح و مقامح اذا روى من الماء فاقمح، معنى آنست که مادر گردنهاى ایشان زنجیرها کردیم تا دستهاى ایشان بزنخها وا بر گردن بستیم، فَهُمْ مُقْمَحُونَ تا سرهاى ایشان برداشته آمد یعنى که نتوانند که سر در پیش افکنند یا در پیش نگرند که هر آن کس که دست او بغلّ با گردن و زنخ بسته شود سرش برداشته بماند و از متحیّرى چشمش در آسمان خیره بماند. ابو عبید گفت: این مثلى است که ربّ العالمین زد از بهر آن بیگانگان ناگرویده، و معنى آنست که ما دستهاى ایشان از نفقه کردن در راه خداى و سعى کردن در تقرّب بخداى فرو بستیم استوار تا هیچ نتواند که دستى بخیر فرا کنند یا تقرّبى باللّه کنند. مفسران گفتند: این آیت على الخصوص در شأن بو جهل فرو آمد و آن یا روى از قبیلة مخزوم، و سبب آن بود که بو جهل سوگند یاد کرد به لات و عزى که بروم و چون محمد نماز کند سنگى بسر وى فروگذارم و عرب را ازو باز رهانم، رفت و سنگ برداشت و رسول خدا در نماز بود، بو جهل دست برداشت تا سنگ بیندازد بتقدیر الهى آن دست وى با سنگ در بر گردن وى بسته شد، بو جهل نومید بازگشت و با یاران خود بگفت آنچه دید و آن سنگ از دست وى بیفتاد، آن مخزومى گفت: انا اقتله بهذا الحجر. سنگ برداشت و رفت، چون نزدیک مصطفى (ص) رسید اللَّه چشم وى نابینا کرد تا حس و آواز مى‏شنید و کس را مى‏ندید، پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد.
ابن عباس گفت: رسول خدا در نماز قراءت بلند میخواند و مشرکان قریش را خوش نمى‏آمد همه فراهم آمدند تا بیکبار بسر وى زخم برند و او را هلاک کنند، در آن حال که قصد کردند دستهاشان و ابر گردن بسته شد و نابینا گشتند، پس همه از روى عجز پیش مصطفى (ص) آمدند، گفتند: اى محمد خدا ترا بر تو سوگند مى‏نهیم و حرمت قرابت و حقّ رحم شفیع مى‏آریم دعا کن تا ما بحال خود باز شویم و نیز قصد تو نکنیم.
آن گه رب العالمین در بیان این قصّه آیت فرستاد و باز نمود که ایشان از ان ایمان مى‏نیارند که ما ایشان را از راه هدى باز داشته‏ایم و چشم دل ایشان از دیدن حق نابینا کرده‏ایم و دست همّت ایشان از عروه اسلام دور داشته‏ایم وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً.
قوله: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا قرا حمزة و الکسائى و حفص سدا بفتح السین، و الباقون بضمّها، و هما لغتان، و قیل: السدّ بالفتح ما کان معمولا من فعل بنى آدم، و بالضّم ما کان خلقة من فعل اللَّه. و قیل: بالفتح المصدر و بالضّم الاسم و هو معنى قوله عز و جل: جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً.
فَأَغْشَیْناهُمْ اى اعمیناهم، من التغشیة و هى التغطیة، فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ سبیل الهدى این آیت هم در شأن ایشانست که قصد رسول خدا کردند یعنى که ایشان را بمنزلت کسى کرد که پس و پیش وى دیوارى برآرند و دو دست وى بغلّ با گردن بندند و نابینا گردانند تا چنانک این کس به هیچ چیز و هیچکس راه نبرد و درماند ایشان نیز درماندند و برسول خدا دست نیافتند. و گفته‏اند: این آیت حرزى نیکوست، کسى که از دشمن ترسد این آیت بر روى دشمن خواند، اللَّه تعالى شر ان دشمن از وى باز دارد و دشمن را از وى در حجاب کند چنانک با رسول خدا کرد آن شب که کافران قصد وى کردند بدر سراى وى آمدند تا بسر وى هجوم برند و رسول خداى على (ع) را بجاى خود خوابانید و بیرون آمد بایشان بر گذشت و این آیت میخواند: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا... الى آخرها، و دشمنان او را ندیدند و در حجاب بماندند رسول برگذشت به ایشان و قصد مدینه کرد و آن ابتداى هجرت وى بود صلوات اللَّه و سلامه علیه.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ اى من اضلّه اللَّه هذا الضّلال لم ینفعه الانذار روى انّ عمر بن عبد العزیز دعا غیلان القدرى فقال: یا غیلان بلغنى انّک تکلّم فى القدر فقال: یا امیر المؤمنین انهم یکذّبون علىّ. قال: یا غیلان اقرأ اوّل سورة یس فقرأ: یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ... الى قوله: وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، فقال غیلان: یا امیر المؤمنین و اللَّه لکأنّى لم اقرأها قطّ قبل الیوم اشهدک یا امیر المؤمنین انّى تائب ممّا کنت اقول فى القدر، فقال عمر بن عبد العزیز: اللّهم ان کان صادقا فتب علیه و ثبّته و ان کان کاذبا فسلّط علیه من لا یرحمه و اجعله آیة للمؤمنین، قال فاخذه هشام فقطع یدیه و رجلیه، قال ابن عون: انا رأیته مصلوبا على باب دمشق.
إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ اى انّما ینفع انذارک من اتّبع الذّکر یعنى القرآن فعمل بما فیه، وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ اى و خاف عقاب اللَّه و لم یره.
و قیل: بالغیب فى سریرته، فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ حسن و هو الجنّة، نظیره قوله: إِنَّ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ کَبِیرٌ.
رشیدالدین میبدی : ۳۶- سورة یس - مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتى‏ میگوید جل جلاله: ماایم که مرده زنده گردانیم. و مرده زنده گردانیدن در وصف بارى جل جلاله آنست که در بنده و در حیوان حیاة آفریند و آفریننده حیاة جز آن قادر بر کمال نیست، یقول اللَّه تعالى: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ و این در سه طور است، در طور اوّل حیاة در نطفه آفریند اندر رحم مادر، در طور دیگر حیاة در مرده آفریند اندر زاویه لحد تا با وى رود سؤال چنانک در خبر صحیح است، در طور سوم روز قیامت خلق را زنده گرداند فصل و قضا را و ثواب و عقاب را و از ان پس جاوید همه زندگى بود هیچ مردگى نه، امّا خلود فى الجنّة و امّا خلود فى النار.
وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا اى نحفظ علیهم ما اسلفوا من خیر و شرّ. همانست که جاى دیگر فرمود: یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ
و قال تعالى: عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ. وَ آثارَهُمْ للاثار وجهان: احدهما الخطى الّتی کانوا یمشونها فى الخیر و الشّر.
و فى الخبر انّ بنى سلمة من الانصار ارادوا ان ینتقلوا الى قرب مسجد رسول اللَّه (ص) لشهود الجماعة فنهاهم رسول اللَّه (ص) و قال: «یا بنى سلمة آثارکم آثارکم یعنى الزموا بیوتکم و اغتنموا کثرة خطاکم فانّها تکتب حسنات و فیهم نزلت هذه الایة.
و عن ابى موسى قال قال النبى (ص): اعظم النّاس اجرا فى الصّلاة ابعدهم فابعدهم ممشى و الّذی ینتظر الصّلاة حتّى یصلیها مع الامام اعظم اجرا من الّذى یصلى ثمّ ینام.
الوجه الثانى: آثارهم ما سنّوا من سنّة حسنة او سیّئة، و فى ذلک ما روى عن النبى (ص) قال: «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الى یوم القیمة و من سنّ سنّة سیئة فعلیه وزرها و وزر من عمل بها الى یوم القیمة».
روایت کنند از انس رضى اللَّه عنه.
که گفت: «و آثارهم» گامهاست که روز آدینه بردارند على الخصوص بقصد نماز آدینه ازینجاست که آهسته رفتن و گامها خرد بر گرفتن در جمعه و جماعت اندر شریعت اولى‏تر است و پسندیده‏تر از شتاب کردن، و فى معناه ما روى ابو هریرة قال قال النبى (ص): «اذا اقیمت الصّلاة فلا تبتوها و انتم تسعون و لکن ائتوها و انتم تمشون و علیکم السکینة فما ادرکتم فصلّوا و ما فاتکم فاتمّوا».
وَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ أَحْصَیْناهُ حفظناه و عددناه و بیّنّاه فِی إِمامٍ مُبِینٍ هو اللوح المحفوظ سمّى اماما لانّه اصل النسخ و الالواح و الکتب کلّها. این لوح محفوظ همان ذکر است که در خبر صحیح است که هر شب حق جل جلاله بجلال عزّ خود برگشاید و در ان نگرد و کس را بعد ازو نیست و نرسد که در ان نگرد، و ذلک‏
فى خبر ابى الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): «ینزل اللَّه تعالى فى آخر ثلث ساعات یبقین من اللیل فینفتح الذکر فى الساعة الاولى الّذی لا یراه احد فیمحو ما یشاء»، و ذکر الحدیث.
قوله: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا» اى اذکر لاهل مکة شبها مثل حالهم من قصّة «أَصْحابَ الْقَرْیَةِ» و هى انطاکیة من قرى الروم، إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ یعنى رسل عیسى علیه السلام. قال الزجاج معناه: مثّل لهم مثلا من قولهم هذه الاشیاء على ضرب واحد، اى على مثال واحد و عندى من هذا الضرب کثیر، اى من هذا المثال، و ضرب المثل هاهنا تعدّى الى مفعولین احدهما: «مثلا»، و الآخر: «اصحاب القریة».
و قیل: «اصحاب القریة» بدل من مثل کانّه قال: اذکر لهم اصحاب القریة، اى خبر القریة: میگوید: اى محمد ایشان را بگوى خبر اصحاب شهر انطاکیه آن گه که رسولان عیسى بایشان آمدند و ذلک قوله: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ اسند الارسال الى نفسه سبحانه لانّ عیسى ارسلهم بامره عز و جل. و قصه آنست که: ربّ العالمین وحى فرستاد به عیسى علیه السلام که من ترا بآسمان خواهم برد، حواریان را یکان یکان و دوان دوان بشهرها فرست تا خلق را بر دین حقّ دعوت کنند عیسى ایشان را حاضر کرد و رئیس و مهتر ایشان شمعون و ایشان را یکان یکان و دوان دوان بقوم قوم میفرستاد و شهر ایشان را نامزد میکرد و ایشان را گفت: چون من بآسمان رفتم شما هر کجا که من معیّن کرده‏ام میروید و دعوت میکنید و اگر زبان آن قوم ندانید در ان راه که میروید شما را فریشته‏اى پیش آید جامى شراب بر دست نهاده از ان شراب نورانى باز خورید تا زبان آن قوم بدانید، و دو کس را بشهر انطاکیه فرستاد نام ایشان تاروص و ماروص، و قیل: یحیى و یونس، و قیل صادق و صدوق، صادق کهل بود و صدوق جوان، و این جوان خدمت آن کهل میکرد، چون بدر شهر انطاکیه رسیدند پیرى را دیدند که گوسپندان بچرا داشت، بروى سلام کردند، پیر گفت: شما که باشید؟ گفتند ما رسولان عیسى علیه السلام آمده‏ایم تا شما را بر دین حق دعوت کنیم و راه راست و ملّت پاک بشما نمائیم که دین حق توحید است و عبادت یک خداى، آن خداى که یگانه و یکتاست و معبود بسزاست، پیر گفت: شما را بر راستى این سخن هیچ آیتى و حجّتى هست؟ گفتند آرى هست که بیماران را در وقت شفا پدید کنیم و نابیناى مادرزاد را بینا کنیم و ابرص را از علّت برص پاک کنیم، این همه بتوفیق و فرمان اللَّه کنیم، پیر گفت: مرا پسریست دیرگاه است تا وى بیمارست و درد وى علاج اطبّا مى‏نپذیرد خواهم که او را به بینید، ایشان را بخانه برد نزد آن بیمار، دعا کردند و دست بوى فرو آوردند، آن بیمار هم در آن ساعت تندرست برخاست، این خبر در شهر آشکارا گشت و بیماران بسیار بودند همه را دعا میکردند و بدست مى‏پاسیدند و رب العزّة بر دست ایشان شفا پدید میکرد، تا آن خبر با ملک ایشان افتاد و آن ملک بت‏پرست بود نام وى انطیخس و قیل: شلاحن و کان من ملوک الرّوم، این ملک ایشان را حاضر کرد و احوال پرسید، ایشان گفتند ما رسولان عیسى‏ایم آمده‏ایم تا شما را از بت‏پرستى با خداپرستى خوانیم‏ و از دین باطل با دین حق بریم، ملک گفت: بجز این خدایان ما خدایى هست؟ گفتند آرى خدایى هست که ترا آفریننده است و دارنده. ملک چون این سخن بشنید گفت: اکنون روید تا من در کار شما نظر کنم، ایشان رفتند و جمعى در ایشان افتادند و ایشان را زدند و در حبس و بند کردند، این خبر به شمعون رسید و شمعون این «ثالث» است که رب العزّة فرمود: فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ، او را شمعون الصفا گویند و شمعون الصخره گویند. قراءت بو بکر از عاصم فَعَزَّزْنا مخفّف است بمعنى غلبه من قولهم: من عزّ بزّ، اى من غلب سلب. و معنى آنست که: ما باز شکستیم آن مردمان را بآن سدیگر. باقى قرّاء «فعزّزنا» مشدّد خوانند یعنى فقوّینا بثالث، اى برسول ثالث پس شمعون از راه تلطّف و مدارا با ایشان درآمد و ایشان را باسلام در آورد و یاران خود را برهانید، و بیان این قصّه آنست که: شمعون چون به انطاکیه رسید بدانست که آن دو رسول بزندان محبوس‏اند، رفت و گرد سراى ملک متنکّروار میگشت تا جماعتى را از خاصگیان ملک با دست آورد و با ایشان بعشرت خوش درآمد تا با وى انس گرفتند و ملک را از وى خبر کردند، ملک او را بخواند و صحبت و عشرت وى بپسندید و از جمله مقربان و نزدیکان خویش کرد، بر ان صفت همى بود تا روزى که حدیث یاران خود در افکند گفت: ایّها الملک بمن رسید که تو دو مرد را بخوارى و مذلّت باز داشته‏اى و ایشان را رنجها رسانیده‏اى از آن که ترا بر دینى دیگر دعوت همى کردند چرا نه با ایشان سخن گفتى و سخن بشنیدى تا حاصل آن بر تو روشن گشتى و پیدا شدى؟ ملک گفت: حال الغضب بینى و بین ذلک من بر ایشان خشم گرفتم و از خشم با مناظره نپرداختم، شمعون گفت: اگر راى ملک باشد اکنون بفرماید تا بیایند و آنچه دانند بگویند، ملک ایشان را حاضر کرد، شمعون گفت: من ارسلکما الى هاهنا؟ قالا: اللَّه الذى خلق کلّ شى‏ء و لیس له شریک. شمعون گفت: آن خداى را که شما را فرستاده است صفت چیست؟ گفتند: انّه یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید. شمعون گفت: چه نشان دارید و چه آیت بر درستى این دعوت؟ گفتند: هر چه شما خواهید، ملک بفرمود تا غلامى را حاضر کردند مطموس العینین چشم خانه وى با پیشانى راست بود چنانک نه روشنایى بود نه چشم خانه ایشان بآشکارا، دعا کردند و شمعون بسرّ دعا کرد تا بفرمان و قدرت اللَّه موضع چشم و حدقه شکافته شد، ایشان دو بندقه از گل بساختند و در هر دو حدقه وى نهادند دو دیده روشن گشت بفرمان اللَّه، ملک در عجب ماند و در خود مضطرب گشت، شمعون گفت: ایّها الملک اگر تو نیز از خدایان خود بخواهى تا مثل این صنعى بنمایند هم ترا و هم خدایان را شرفى عظیم باشد و نیز جواب ایشان داده باشى، ملک گفت: من راز خود از تو پنهان ندارم خدایان ما این صنع نتوانند و از ان عاجزتراند که چنین کار توانند که ایشان نه شنوند نه بینند نه سود کنند نه گزند نمایند، ملک چون آن حال دید گفت: اینجا مرده‏ایست پسر دهقانى که هفت شبانروزست تا بمرد و من او را دفن نکردم که پدرش غائب بود تا باز آید، اگر او را زنده کنید نشان درستى دعوى شما بود و ما قبول کنیم و بخداى شما ایمان آریم، آن مرده را بیاوردند و ایشان بآشکارا و شمعون بسرّ دعا کردند تا مرده زنده گشت و بدست خویش کفن از خویشتن باز کرد و بر پاى بیستاد، ملک گفت: چند روز است تا مرده‏اى؟ گفت: هفت روز. گفت: چه دیدى درین هفت روز؟ گفت چون جانم از کالبد جدا گشت مرا بهفت وادى آتش بگذرانیدند از آنک بکفر مرده بودم، اکنون شما را مى‏ترسانم و بیم مى‏نمایم، زینهار کفر بگذارید و بخداى آسمان ایمان آرید تا برهید، آنک درهاى آسمان مى‏بینم گشاده و عیسى پیغامبر ایستاده زیر عرش و از بهر این شفاعت میکند و میگوید خداوندا ایشان را نصرت ده که ایشان رسولان من‏اند. ملک گفت: و این سه کس کدام‏اند؟ گفت: یکى شمعون و آن دو رسول دیگر شمعون بدانست که آن قصّه و آن حال در دل ملک اثر کرد و زبان نصیحت و دعوت بگشاد و آشکارا بیرون آمد و کلمه حق بگفت. آن ملک با جماعتى ایمان آوردند و قومى بر کفر بماندند و هلاک شدند. وهب منبه گفت و کعب احبار که آن ملک و جماعت وى همه بر کفر بماندند و ایمان نیاوردند و آن رسولان را هر سه بگرفتند و ایشان را تعذیب همى‏کردند، و این در روزگار ملوک طوایف بود.
پس آن رسولان گفتند: «إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ»، ایشان جواب دادند که «ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا»، همانست که جاى دیگر فرمود: «ما هذا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ».
آن کافران و بیگانگان گفتند: ما أَنْزَلَ الرَّحْمنُ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ.
رسولان گفتند:بُّنا یَعْلَمُ إِنَّا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ، وَ ما عَلَیْنا إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ‏.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِکُمْ یعنى تشاءمنا بکم حیث خالفتم آباؤکم فترکتم معبودکم فلا نأمن سوء عاقبة ذلک. و قیل: حبس عنهم المطر عام اتاهم الرّسل فنسبوا ذلک الیهم.
و فى الخبر انّ رسول اللَّه (ص) کان یحبّ الفال و یکره التّطیّر، و الفرق بینهما انّ الفال انّما هو من طریق حسن الظّنّ باللّه عز و جل و التّطیّر انّما هو من طریق الاتکال على شى‏ء سواه و هو التشاؤم بطیر الشؤم و سئل ابن عون عن الفال فقال هو ان یکون مریضا فیسمع یا سالم. و فى الخبر انّ النبى (ص) لمّا توجّه نحو المدینة خرج بریدة الاسلمى فى سبعین راکبا فتلقى نبىّ اللَّه لیلا فقال له: من انت؟ فقال: بریدة. قال: فالتفت الى ابى بکر فقال: برد امرنا و صلح ثمّ قال (ص) ممّن؟ قال: بریدة من اسلم، فقال (ص) لابى بکر: سلمنا.
قال اهل اللغة: قوله «برد امرنا»، اى سهل امرنا، و منه‏ قوله: «الصّوم فى الشتاء الغنیمة الباردة».
قوله: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا» یعنى عن مقالتکم هذه «لَنَرْجُمَنَّکُمْ» اى لنقتلنّکم بالحجارة «وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ».
«قالُوا طائِرُکُمْ مَعَکُمْ» اى شؤمکم معکم بکفرکم و تکذیبکم یعنى اصابکم الشؤم من قبلکم لانّ الشؤم کلّه فى عبادة الصّنم و هو معکم، «أَ إِنْ ذُکِّرْتُمْ» هذا استفهام محذوف الجواب مجازه: ائن وعظتم باللّه تطیّرتم بنا و کذبتم و تواعدتم بالرّجم و العذاب، «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» مشرکون مجاوزون الحدّ. گفته‏اند: کافران و بیگانگان دارها بزدند و آن رسولان را با چهل تن که ایمان آورده بودند گلوهاشان سوراخ کردند و رسنها بگلو در کشیدند و از دار بیاویختند، خبر به حبیب نجار رسید مؤمن آل یس که خداى را عز و جل مى‏پرستید در ان غارى اندر میان کوه‏ها چنانک ابدال در کوه نشینند و از خلق عزلت گیرند و اندر سرّ با خدا خلوت دارند، این حبیب با خدا خلوت داشت، و این عزلت و خلوت سنّت مصطفى است صلوات اللَّه و سلامه علیه که که روزگارى با کوه حرا نشسته بود و میگفت: «انّ حراء جبل یحبّنا و نحبّه».
اگر کسى گوید معنى عزلت فرقت است و شریعت از فرقت نهى کرده قال اللَّه تعالى: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا، و قال تعالى: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا
و قال النبى (ص): «من فارق الجماعة فمات فمیتته جاهلیّة و من شقّ عصا المسلمین و المسلمون فى اسلام فقد خلع ربقة الاسلام»، جواب آنست که فرقت دو قسم است یکى فرقة الآراء و الادیان، دیگر فرقة الاشخاص و الأبدان، امّا آن فرقت که محظور و محرم است و اشارت این آیت و خبر بوى است، فرقة الآراء و الادیان است از قضایاى شریعت و اصول دین برگشتن و جاده سنّت و جماعت بگذاشتن و مخالف ائمّه هدى و اهل اجماع بودن، این چنین فرقت داعیه ضلالت است و سبب تعطیل و ابطال فوائد بعثت انبیا و رسل لا جرم در شرع محظور آمد و در عقل منکر. امّا آن فرقت و عزلت که در شریعت و حقیقت مستحبّ است و مندوب الیه آنست که ربّ العالمین در شأن و قصّه اصحاب الکهف فرمود: وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ، و مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «لیاتینّ على الناس زمان لا یسلم لذى دین دینه الّا من فرّ بدینه من قریة الى قریة و من شاهق الى شاهق و من حجر الى حجر کالثعلب الذى یروغ»، قالوا: و متى ذاک یا رسول اللَّه؟ قال: «اذا لم تنل المعیشة الّا بمعاصى اللَّه عزّ و جلّ فاذا کان ذلک الزمان حلّت العزوبة»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه و قد امرتنا بالتّزویج؟ قال: «انّه اذا کان ذلک الزمان کان هلاک الرجل على یدى ابویه فان لم یکن له ابوان فعلى یدى زوجته و ولده فان لم یکن له زوجة و لا ولد فعلى یدى قرابته»، قالوا: و کیف ذاک یا رسول اللَّه؟ فقال (ص): «یعیّرونه بضیق المعیشة فیکلّف ما لا یطیق حتّى یورده موارد الهلکة».
و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص بینما نحن حول رسول اللَّه (ص) اذ ذکر الفتنة او ذکرت عنده فقال (ص): «اذا رأیت النّاس مرجت عهودهم و خفّت اماناتهم و کانوا هکذا» و شبک بین اصابعه، قال فقمت الیه فقلت: کیف افعل عند ذلک جعلنى اللَّه فداک؟ فقال علیه السلام: «الزم بیتک و املک علیک لسانک و خذ ما تعرف و دع ما تنکر و علیک بامر الخاصة و دع عنک امر العامّة».
بزرگان دین و علماى شریعت و طریقت متفق‏اند که در روزگار فتنه و استیلاء اهل بدعت و ظهور ظلم و خیانت عزلت اولى‏تر از صحبت که عزلت در چنین وقت سنّت انبیاست و عصمت اولیا و سیرت حکما. عمر خطاب رضى اللَّه عنه گفت: خذوا حظکم من العزلة ففى العزلة راحة من خلیط السوء. و قال ابن سیرین: العزلة عبادة. و قیل لعبد اللَّه بن زبیر: الا تأتى المدینة؟ فقال: ما بقى بالمدینة الّا حاسد نعمة او فرح بنقمة. و قال داود الطائى فرّ من الناس فرارک من الاسد. و قال الفضیل: کفى باللّه محبّا و بالقرآن مونسا و بالموت واعظا اتّخذ اللَّه صاحبا و دع الناس جانبا. و قیل لمالک بن مغول و هو فى داره بالکوفة جالسا وحده: اما تستوحش فى هذه الدّار؟ فقال: ما کنت اظنّ احدا یستوحش مع اللَّه.
قوله تعالى: وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعى‏ چون خبر به حبیب نجار رسید که رسولان عیسى را گرفتند و بخواهند کشت، از ان منزل خویش بیامد بشتاب، قومى گفتند: خانه داشت در ان گوشه شهر بدورتر جاى از مردمان و کسب کردى، هر روز آنچه کسب وى بود یک نیمه بصدقه دادى و یک نیمه بخرج عیال کردى. و گفته‏اند: مردى بود شکسته تن بیمار چهر خداى را عز و جل پنهان عبادت کردى و کس از حال وى خبر نداشتى تا آن روز که رسولان عیسى را برنجانیدند و جفا کردند از ان منزل خویش بشتاب بیامد و ایمان خویش آشکارا کرد و گفت: یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ قتاده گفت: چون بیامد نخست رسولان را بدید گفت شما باین دعوت که میکنید و باین پیغام که میگزارید هیچ مزد میخواهید؟ ایشان گفتند: ما هیچ مزد نمى‏خواهیم و جز اعلاء کلمه حق و اظهار دین اللَّه مقصود نیست. حبیب بیامد آن گه و قوم را گفت: اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «سباق الامم ثلاثة لم یکفروا باللّه طرفة عین: على بن ابى طالب (ع) و صاحب یس یعنى حبیب النجار و مؤمن آل فرعون یعنى حزبیل فهم الصدّیقون».
چون حبیب رسولان را نصرت داد و آن قوم را نصیحت کرد ایشان گفتند: و انت مخالف لدیننا و متابع لهؤلاء الرسل؟ حبیب جواب داد: وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی اى خلقنى وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ اى و مصیر الکلّ الیه.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً یعنى الاصنام، إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ اى بسوء و مکروه، لا تُغْنِ عَنِّی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً اى لا شفاعة لها فتغنى، وَ لا یُنْقِذُونِ من ذلک المکروه. و قیل: لا یُنْقِذُونِ من عذاب اللَّه لو عذّبنى اللَّه ان فعلت ذلک إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ.
ثمّ اقبل على الرسل و قال: إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ اى اشهدوا علىّ و قیل: خاطب به القوم فلمّا سمعوا منه هذا الکلام وثبوا علیه فقتلوه و قیل: علّقوه من سور المدینة و قبره فى سوق انطاکیه. سدى گفت: دست بسنگ بوى فرا داشتند و او را بسنگ بکشتند و وى در ان حال میگفت: اللّهم اهد قومى اللهم اهد قومى. این دلیل است بر کمال حلم و فرط شفقت وى بر خلق. این همچنانست که ابو بکر صدیق بنى تیم را گفت آن گه که او را مى‏رنجانیدند و از دین حق با دین باطل مى‏خواندند گفت: اللهم اهد بنى تیم فانّهم لا یعلمون یأمروننى بالرجوع من الحق الى الباطل. کمال شفقت و مهربانى بو بکر بر خلق خدا غرفه‏اى بود از بحر نبوت محمد عربى صلوات اللَّه و سلامه علیه بآن خبر که گفت:«ما صبّ اللَّه تعالى شیئا فى صدرى الّا و صببته فى صدر ابى بکر».
و خلق مصطفى صلوات اللَّه علیه با خلق چنان بود که کافران بقصد وى برخاسته بودند و دندان عزیز وى مى‏شکستند و نجاست بر مهر نبوت مى‏انداختند و آن مهتر عالم دست شفقت بر سر ایشان نهاده که‏ اللهم اهد قومى فانهم لا یعلمون.
قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ چون حبیب را بکشتند، رب العالمین او را زنده کرد و گفت با وى: ادْخُلِ الْجَنَّةَ حبیب چون در بهشت شد و نواخت و کرامت حق دید آرزو کرد گفت: کاشک قوم من بدانستندى که ما کجا رسیدیم و چه دیدیم! قالَ یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ حسن بصرى گفت: رحمت خدا بر حبیب نجار باد که بعد از مرگ نصیحت هم فرو نگذاشت گفت: یا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ. آن پادشاه و آن قوم اگر این کرامت دیدندى ایشان نیز ایمان آوردى.
قوله: بِما غَفَرَ لِی رَبِّی «ما» هاهنا للمصدر، اى بمغفرة ربّى. و قیل: «ما» بمعنى الّذى، اى بالّذى غفر لی ربّى بسببه. و قیل: لمّا اراد القوم ان یقتلوه رفعه اللَّه الیه فهو فى الجنّة و لا یموت الا بفناء السماوات. پس چون رسولان عیسى را هلاک کردند و حبیب را بران صفت بکشتند، رب العالمین اثر خشم خود بایشان نمود و عذاب و نقمت فرو گشاد، جبرئیل را فرمود تا یک صیحه بر ایشان زد همه بیکبار فرو مردند و چون خاکستر گشتند.
اینست که رب العالمین فرمود: وَ ما أَنْزَلْنا عَلى‏ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ یعنى قوم حبیب من بعد قتله مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ لنصرة الرسل، اى لم نحتج فى اهلاکهم الى ارسال جند وَ ما کُنَّا مُنْزِلِینَ کرّره تأکیدا. و قیل: «ما» بمعنى الّذى: تقدیره: من جند من السماء و ممّا کنّا منزلین على من قبلهم من حجارة و ریح و امطار شدیدة.
ثمّ بیّن عقوبتهم فقال: إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً اى ما کانت عقوبتهم الا صیحة واحدة: قال المفسّرون: اخذ جبرئیل بعضادتى باب المدینة ثمّ صاح بهم صیحة واحدة فَإِذا هُمْ خامِدُونَ میّتون.
یا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ معنى حسرت غایت اندوه است و کمال غم که دل را شکسته کند و کوفته، یعنى یدع القلب حسیرا. و تأویل کلمه آنست که: یا حسرة ان کنت آتیة فهذا اوانک، و این نداى درد زدگانست بر خویشتن همچنانک یعقوب پیغامبر علیه السلام گفت: «یا اسفى على یوسف» اى اندها که آمد بر فراق یوسف.
و هم ازین باب است که آنچه فردا در قیامت گناهکاران گویند از تحیّر و حیرت: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ... عکرمه گفت: «یا حسرة» درین موضع بر دو وجه است: یکى آنکه از گفت اللَّه است یعنى یا حسرة و کآبة علیهم حین لم یؤمنوا اى حسرتا و اندوها که بر ایشانست که ایمان نیاوردند و نه گرویدند. وجه دیگر: این کلمه از گفتار هالکان است آن گه که معاینه عذاب دیدند یعنى که آرزوى ایمان کردند آن ساعت لکن سود نداشت که در وقت معاینه ایمان سود ندارد.
ما یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ خلاصه سخن آنست که: اى دریغا بر بندگان! هیچ فرستاده نیامد بایشان مگر که برو افسوس میکردند تا آن افسوس کردن ایشان حسرت گشت بر ایشان. و معنى این حسرت آنست که مصطفى صلوات اللَّه و سلامه علیه فرمود: «ان المستهزئین بالنّاس فى الدنیا یفتح لهم یوم القیمة باب من ابواب الجنّة فیقال لهم: هلّم هلّم، فیأتیه بکربه و غمّه فاذا اتاه اغلق دونه فلا یزال یفعل به ذلک حتى یفتح له الباب فیدعى الیه فلا یجیب من الایاس».
و قال مالک بن دینار قرأت فى زبور داود: طوبى لمن لم یسلک سبیل الأئمة و لم یجالس الخطائین و لم یدخل فى هزوء المستهزئین، و فى انجیل عیسى: طوبى للرّحماء اولئک یکون علیهم الرحمة ویل للمستهزئین کیف یحرقون بالنّار!
رشیدالدین میبدی : ۳۹- سورة الزمر- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ قرأ ابن کثیر و نافع و حمزة: «امن» بتخفیف المیم، و قرأ الآخرون بتشدیدها، فمن شدّد فله وجهان: احدهما ان یکون المیم فى «ام» صلة، و معنى الکلام استفهام و جوابه محذوف، مجازه: امّن هو قانت کمن هو غیر قانت؟
و الوجه الآخر انه عطف على الاستفهام، مجازه: الّذى جعل للَّه اندادا خیر ام من هو قانت؟
و من قرأ بالتخفیف فهو الف استفهام دخل على «من» معناه: أ هذا القانت کالّذى جعل للَّه اندادا؟ و قیل: الالف بمعنى حرف النّداء، تقدیره: یا من هو قانت: و معنى الآیة: قل تمتع بکفرک قلیلا انک من اصحاب النّار یا من هو قانت آناء اللیل انک من اهل الجنّة.
هذا کقول القائل: فلان لا یصلّى و لا یصوم فیامن یصلّى و یصوم ابشر. و قیل: المنادى هو الرّسول صلّى اللَّه علیه و سلّم و المعنى: یا من هو قانت آناء اللیل.
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» معنى قنوت درین آیت قیام است در نماز. مصطفى را علیه السلام پرسیدند: اىّ الصّلاة افضل؟ فقال: «طول القنوت» فسمّى الصّلاة قنوتا لانها بالقیام تکون. و قال النّبی (ص): «مثل المجاهد فى سبیل اللَّه کمثل القانت الصّائم» یعنى المصلّى الصّائم، ثمّ قیل: للدّعاء قنوت لانه انما یدعو به قائما فى الصّلاة قبل الرّکوع او بعده. و در قرآن قنوت است بمعنى اقرار بعبودیّت کقوله: وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ‏ اى مقرّون بعبودیّته. و قنوت است بمعنى طاعت کقوله: وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ اى المطیعین و المطیعات، و قال تعالى: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ اى مطیعا.
«آناءَ اللَّیْلِ» ساعاته، واحدها «انى» و «انى» این آیت تحریض است بر نماز شب، همانست که مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود فرا معاذ جبل: «الا ادلّک على ابواب الخیر: الصّوم جنّة و الصّدقة تطفئ الخطیئة و صلاة الرّجل فى جوف اللیل».
«ساجِداً وَ قائِماً» یعنى مصلّیا. و قال ربیعة بن کعب الاسلمىّ: کنت ابیت مع رسول اللَّه (ص) فآتیه بوضوئه و حاجته فقال لى: سل، فقلت: اسئلک مرافقتک فى الجنّة فقال: او غیر ذلک، قلت: هو ذلک، قال: فاعنّى على نفسک بکثرة السّجود، اى بکثرة الصّلاة.
«یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» این آیه بقول ابن عباس در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد، و بقول ابن عمر در شأن عثمان عفان فرو آمد. کلبى گفت: در شأن ابن مسعود و عمار و سلمان فرو آمد.
«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» اى کما لا یستوى العالم و الجاهل لا یستوى المطیع و العاصى. و قیل: «الَّذِینَ یَعْلَمُونَ» هم المؤمنون الموقنون، «وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» الکافرون المرتابون. و قیل: «الَّذِینَ یَعْلَمُونَ» ما لهم و علیهم، «وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» ذلک. «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» انهما لیسا سواء. فانّ قیمة کل امرئ ما یحسنه.
«قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ» بامتثال اوامره و اجتناب نواهیه، «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا» اى اطاعوا اللَّه فى الدنیا، اى قالوا لا اله الّا اللَّه و ثبتوا على ایمانهم و عملوا صالحا لهم حسنة فى الآخرة و هى الجنّة و الکرامة. این قول مقاتل است میگوید: ایشان که در این جهان نیکوکار بودند و فرمان‏بردار و موحّد، ایشانراست در ان جهان بهشت و کرامت. سدى گفت: در آیت تقدیم و تأخیر است یعنى: للّذین احسنوا حسنة فى هذه الدنیا و هى الصّحّة و العافیة و الثّناء الجمیل و بهاء الوجه و نور القلب.
میگوید: ایشان که ایمان آوردند و نیکو در اسلام ماندند و بران بایستادند ایشانراست درین دنیا صحّت و عافیت و ثناى نیکو، بهاى ظاهر و نور باطن. و قیل: معناه لهم فى هذه الدنیا مهاجر حسن و هو مدینة الرسول (ص) ایشان که در اسلام آمدند ایشانراست در دنیا هجرت گاهى نیکو مدینه رسول اللَّه علیه افضل الصّلوات تا هجرت کنند بمدینه، فذلک قوله: «وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ». و قیل: نزلت فى مهاجرى الحبشة. و قال سعید بن جبیر: من امر بالمعاصى فلیهرب.
«إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ» الّذین صبروا على دینهم فلم یترکوه للاذى. قیل: نزلت فى جعفر بن ابى طالب و اصحابه حیث لم یترکوا دینهم لما اشتدّ فیهم البلاء و صبروا و جاهدوا. و قال على (ع): کلّ مطیع یکال له کیلا و یوزن له وزنا الّا الصّابرین فانه یحثى علیهم حثیا».
و فى الخبر یؤتى باهل البلاء فلا ینصب لهم میزان و لا ینشر لهم دیوان و یصبّ علیهم الاجر صبّا بغیر حساب حتّى یتمنّى اهل العافیة فى الدنیا انّ اجسادهم تقرض بالمقاریض ممّا یذهب به اهل البلاء من الفضل.
و سئل النبى (ص): اىّ النّاس اشدّ بلاء؟ قال: «الانبیاء ثمّ الامثل فالامثل یبتلى الرجل على حسب دینه فان کان فى دینه صلبا اشتدّ بلاؤه و ان کان فى دینه رقة هوّن علیه فما زال کذلک حتّى یمشى على الارض ماله ذنب».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «انّ العبد اذا سبقت له من اللَّه منزلة لم یبلغها بعلمه ابتلاه اللَّه فى جسده او فى ماله او فى ولده ثمّ صبّره على ذلک حتّى یبلغه المنزلة الّتى سبقت له من اللَّه و انّ عظم الجزاء مع عظم البلاء و انّ اللَّه عزّ و جلّ اذا احبّ قوما ابتلاهم فمن رضى فله الرّضا و من سخط فله السّخط».
«قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ» اى بان اعبد اللَّه «مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ» اى التوحید لا اشرک به شیئا.
«وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ» اى لاجل ان اکون «أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ» من هذه الامّة فاخلص له العبادة قبل امّتى.
«قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی» و عبدت غیره «عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»، و هذا حین دعى الى دین آبائه. و قیل: المراد به امّته. و قیل: منسوخ. و قیل: نزلت قبل ان غفر اللَّه له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخر.
«قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی» اى قد امتثلت ما امرت به، «فَاعْبُدُوا» یا معشر الکفّار «ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ» هذا امر توبیخ و تهدید کقوله: اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ «اعملوا على مکانتکم» «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ» «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا» «قل استهزءوا» «فانتظروا و ارتقبوا» کلّها کلمات خرجت مخرج الاستغناء.
«قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ» قیل له: خسرت ان خالفت دین آبائک فانزل اللَّه: «قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» بالتخلید فى النّار، «و اهلیهم» بانهم لم یدخلوا الجنّة فیکون لهم اهلون من الحور العین و لیس فى النّار اهل. قال ابن عباس: انّ اللَّه جعل لکلّ انسان منزلا فى الجنّة و اهلا فمن عمل بطاعة اللَّه کان ذلک المنزل و الاهل له و من عمل بمعصیة اللَّه دخل النّار و کان ذلک المنزل و الاهل لغیره ممّن عمل بطاعة اللَّه، «أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ» حین استبدلوا بالجنّة نارا و بالدّرجات درکات.
«لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ» لان النّار تحیط بهم کما قال: «أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها» و سمّى النّار ظلّة لغلظها و کثافتها و لانها تمنع من النّظر الى ما فوقهم. و قیل: الظّل الاطباق. و قال فى موضع آخر: «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ» اطباق النّار غواش و اطباق الجنّة غرف و المنافقون فى الدرک الاسفل من النّار، و انما جاز ان یسمّى ما تحتهم ظلالا لأنها اطباق فوق تحتهم، و الظلّة هى ما اظلّک من فوقک، «ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ» اى ذلک الّذى وصف من العذاب، یخوّف اللَّه به عباده فى القرآن لیؤمنوا، «یا عِبادِ فَاتَّقُونِ» وحدونى و اطیعونى.
«وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها» کلّ من عبد شیئا غیر اللَّه فهو طاغ و معبوده طاغوت. التّاء لیست باصلیة هى فى الطّاغوت که فى الملکوت و الجبروت و اللاهوت و النّاسوت و الرّحموت و الرّهبوت «وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ» اى رجعوا الى عبادة اللَّه «لَهُمُ الْبُشْرى‏» فى الدّنیا بالجنّة فى العقبى. «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» مثال هذا الاحسن فى الدّین انّ ولىّ القتیل اذا طلب بالدّم فهو حسن، فاذا عفا و رضى بالدّبة فهو احسن، و من جزى بالسّیئة مثلها فهو حسن فان عفا و غفر فهو احسن، فان وزن او کال فعدل فهو حسن فان ارجح فهو احسن، فان اتّزن و عدل فهو حسن و ان طفّف على نفسه فهو احسن، فان ردّ السّلام فقال: و علیکم السّلام فهو حسن، فان قال: و علیکم السلام و رحمة اللَّه فهو احسن على هذا العیار. فان حجّ راکبا فهو حسن فان فعله راجلا فهو احسن. فان غسل أعضاءه فى الوضوء مرّة مرّة فهو حسن، فان غسلها ثلاثا ثلاثا فهو احسن. فان جزى ظالمه بمثل مظلمته فهو حسن، فان جازاه بحسن فهو احسن. فان سجد او رکع ساکتا فهو جائز و الجائز حسن و ان فعلها مسبّحا فهو احسن. و نظیر هذه الآیة قوله عزّ و جلّ لموسى علیه السلام: فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها و قوله: وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ. قال ابن عباس: آمن ابو بکر بالنبى (ص) فجاءه عثمان و عبد الرحمن بن عوف و طلحة و الزبیر و سعد بن ابى وقاص و سعید بن زید فسألوه و اخبرهم بایمانه فآمنوا و نزلت فیهم: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» یعنى یستمعون القول من ابى بکر فیتّبعون احسنه و هو قول لا اله الّا اللَّه. و در اسلام عثمان رضى اللَّه عنه، روایت کرده‏اند اصحاب اخبار که: عثمان مردى بود سخت زیبا روى نیکو قدّ خوش سخن شرمگن حلیتى و هیئتى نیکو داشت و کس بجمال وى نبود در ان عصر وزن نخواسته بود و رسول خدا صلوات اللَّه و سلامه علیه دخترى داشت نام وى رقیه، و عثمان میخواست که او را بزنى کند امّا پیش از وى عتبة بن ابى لهب او را بخواست و بوى دادند، عثمان اندوهگن شد، برخاست و در خانه مادر شد و خاله وى آنجا بود و خاله وى کاهنه بود، گفت: اى عثمان خبر دارى که یتیم بو طالب چه میگوید؟ دینى نو آورده و کارى نو بر ساخته همى گوید که من رسول خدا ام بنماز همى فرماید و روزه و زکاة و دیگر خیرات و پیوستن با خویشان و قرابات. عثمان گفت: اى خاله مرا ازین سخن هیچ خبر نیست، اما در دلم این سخن جاى گرفت و اثرى تمام کرد، عثمان گفت: و مرا با ابو بکر دوستى بود بغایت، برخاستم و نزدیک وى شدم و این سخن باو گفتم که چنین حدیثى شنیدم و در دل من اثر کرد، ابو بکر بدانست که از عالم غیب درى در دل وى گشادند و حلقه دل وى بجنبانیدند واو را بر سر راه آوردند در نصیحت بیفزود گفت: اى عثمان تو مردى عاقل و هوشیارى و زیرک، نمیدانى که پرستش جماد نه کار زیرکان است و نه مقتضى عقل؟ اگر تو رسول را بینى کار بر تو روشن شود و چنان دانم که این بند گشاده گردد، عثمان برخاست و رفت تا بحضرت آن مهتر عالم و سیّد ولد آدم صلوات اللَّه و سلامه علیه، گفتا: چون چشم من بر وى افتاد مهر و محبت وى همه دلم بگرفت، گویى شمعى در سینه من بیفروختند و از کمینگاه غیب کمندى بینداختند، رسول خدا علیه الصّلاة و السّلام آثار آن در چهره من بدید، گفت: اى عثمان من فرستاده اللّه‏ام، وحى گزار و پیغام رسان او بتو و بهمه جهانیان، بگو: لا اله الّا اللَّه محمّد رسول اللَّه، عثمان کلمه شهادت بگفت و رسول بایمان وى شاد گشت، آن گه بس روزگارى بر نیامد که رقیه را از عتبه باز ستد و به عثمان داد و از نیکویى که هر دو بودند، مردمان گفتند: جمع الشمس و القمر ماه و آفتاب بهم رسیدند
روى عن عائشة قالت: کان رسول اللَّه (ص) مضطجعا فى بیته کاشفا عن فخذیه او ساقیه فاستأذن ابو بکر فاذن له و هو على تلک الحال یتحدث ثم استأذن عمر و اذن له و هو کذلک یتحدث ثم استأذن عثمان فجلس رسول اللَّه (ص) و سوّى ثیابه فلمّا خرج قالت عائشة: دخل ابو بکر فلم تهتشّ له و لم تباله ثمّ دخل عمر فلم تهتشّ له و لم تباله ثمّ دخل عثمان فجلست و سوّیت ثیابک؟
فقال: الا استحیى من رجل تستحیى منه الملائکة و قال: «لکلّ نبىّ رفیق و رفیقى فى الجنّة عثمان».
و عن انس قال: لمّا امر رسول اللَّه (ص) ببیعة الرّضوان کان عثمان رسول اللَّه (ص) الى مکة فبایع النّاس فقال رسول اللَّه (ص): «انّ عثمان فى حاجة اللَّه و حاجة رسوله» فضرب باحدى یدیه على الأخرى فکانت یدا رسول اللَّه (ص) لعثمان خیرا من ایدیهم لانفسهم.
قوله: أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ لدینه «وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ» اى اولوا العلم باللّه.
«أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ» تکرار الف الاستفهام فى هذه الآیة من الطف الخطاب و اشدّ الوعید. «حقّ علیه» اى وجب علیه عدلا فى علم اللَّه و من حکمه انه فى النّار، أ فأنت یا محمد تنقذه من النّار. و قوله: کَلِمَةُ الْعَذابِ قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ و قیل: «هؤلاء فى النّار و لا ابالى». قال ابن عباس: یرید أبا لهب و ولده. در صفت دوزخیان گفته‏اند که اگر یکى ازیشان بروز روشن سر از زمین بردارد، همه جهان تاریک شود از سیاهى و تاریکى ایشان، بچشم ازرق باشند لقوله: وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقاً بروى سیاه باشند لقوله: وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ، بر گردنها شان غلّ باشد لقوله: إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ بر دستهاشان زنجیر بود لقوله: وَ السَّلاسِلُ، بر پاهایشان بند بود لقوله: إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا، جامه‏شان قطران بود لقوله: سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ، خوردشان حمیم و زقوم بود، وا ویلشان از گرسنگى بود، جایهایشان تنگ بود، دیوشان قرین بود، گریه بسیار کنند و فریادشان نرسند، زینهار خواهند و زینهارشان ندهند چون نومید شوند گویند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِیصٍ».
قوله: «لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ» اى لهم فى الجنّة منازل رفیعة من فوقها منازل ارفع منها و احسن، «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» اى من تحت اشجارها انهار الماء و اللّبن و الخمر و العسل. «وَعْدَ اللَّهِ» نصب على المصدر، اى وعدهم اللَّه تلک الغرف و المنازل وعدا لا یخلفه.
عن ابى سعید الخدرى عن النبىّ (ص) قال: «ان اهل الجنّة یتراءون اهل الغرف من فوقهم کما تتراءون الکوکب الدّرّى فى الافق من الشرق او الغرب لتفاضل ما بینهم»، قالوا: تلک منازل الانبیاء لا یبلغها غیرهم؟ قال: «بلى و الّذى نفسى بیده رجال آمنوا باللّه و صدّقوا المرسلین».
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یرید المطر و کلّ ماء فى الارض فاصله من السماء ینزله اللَّه من السّماء الى الغیم ثمّ ینزله من الغیم الى الارض ثمّ یجرى من العیون، «فسلکه» اى ادخله، «ینابیع» جمع ینبوع و هو الماء الّذى یخرج من الارض، و «ینابیع» نصب على الحال. و قیل: الینبوع موضع الّذى یخرج منه الماء کالعیون و الآبار فیکون نصبا على الظرف، اى فى ینابیع فیکون «فى الارض» صفة لینابیع، «ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ» اى اصنافه کالبرّ و الشّعیر و سائر الحبوب. و قیل: «الوانه» من الصفرة و الحمرة و الخضرة و غیرها، «ثُمَّ یَهِیجُ» اى یتمّ جفافه، تقول: هاج الرّطب اذا ذوى، «فتراه» بعد خضرته «مصفرّا» لیبسه، «إِنَّ فِی ذلِکَ» اى فیما ذکرته لکم «لذکرى» اى عظة و تفکّرا، «لِأُولِی الْأَلْبابِ» یتفکّرون فیذکرون ان هذا یدلّ.
على توحید اللَّه.
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره را سورة المؤمن خوانند از بهر آنکه درین سوره ذکر مؤمن آل فرعون است، چهار هزار و نهصد و شصت حرف است و هزار و صد و نود و نه کلمت و هشتاد و پنج آیت. و بقول ابن عباس جمله سوره به مکه فروآمد. مجاهد و قتاده گفتند: سوره مکى است مگر دو آیت که به مدینه فرو آمد: إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ.
الى آخر الآیتین. حسن گفت: سوره مکى است مگر یک آیت: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ قال لان الصّلوات فرضت بالمدینة. و از منسوخات درین سوره سه آیت یکى: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ این قدر از آیت منسوخ است بآیت سیف، و کذلک قوله: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ، اول و آخر این آیت منسوخ است بآیت سیف سوم: فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ نسخ معنى الحکم فى الدنیا بآیة السیف. و فى الخبر عن النبى (ص) قال: «ان لکلّ شى‏ء ثمرة و ان ثمرة القرآن ذوات حامیم هى روضات حسنات مخصبات متجاورات فمن احبّ ان یرتع فى ریاض الجنة فلیقرأ الحوامیم».
و قال (ص): «الحوامیم دیباج القرآن».
و قال ابن عباس: لکل شى‏ء لباب و لباب القرآن الحوامیم و قال ابن مسعود: اذا وقعت فى آل حم یعنى فى جماعة الحوامیم وقعت فى روضات دمثات اتانق فیها. فامّا ما یختصّ بهذه السورة من الفضیلة ما روى ابى بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ حم المؤمن لم یبق روح نبى و لا صدّیق و لا شهید و لا مؤمن الا صلّوا علیه و استغفروا له».
قوله: حم قال رسول اللَّه (ص): «حم اسم من أسماء للَّه عز و جل و هى مفاتیح خزائن ربک».
و قیل: هو اسم اللَّه الاعظم. و قیل: هو اسم القرآن. و قیل: اسم السورة.
و قیل: هو قسم اقسم اللَّه عز و جل بحلمه و ملکه. و قال ابن عباس: الر و حم و نون حروف الرّحمن مقطّعة. و قال الضحاک و الکسائى معناه: ما هو کائن، اى قضى ما هو کائن قرأ حمزة و الکسائى و ابو بکر «حم» بکسر الحاء و الباقون بفتحها.
تَنْزِیلُ الْکِتابِ اى هذا تنزیل الکتاب «من اللَّه». و قیل: «تنزیل الکتاب» رفع بالابتداء و خبره «من اللَّه» اى القرآن انزله اللَّه لم یختلقه محمد کما قال الکافرون.
و «العزیز» الّذى لا یغالب و لا یمتنع علیه شى‏ء، «العلیم» الواسع المعلوم.
غافِرِ الذَّنْبِ یستره و لا یفضح صاحبه یوم القیمة، وَ قابِلِ التَّوْبِ التوب و التوبة مصدران.
و قیل: التوب جمع التوبة على انها اسم مثل دوم و دومة و عوم و عومة. و المعنى: ما ذنب تاب منه العبد الا قبل توبته. و قیل: «غافر الذنب» الصغیر «و قابل التوب» من الذنب الکبیر. و قیل: «غافر الذنب» باسقاط العقاب «و قابل التوب» بایجاب الثواب. شَدِیدِ الْعِقابِ اى اذا عاقب فعقابه شدید. ذِی الطَّوْلِ اى ذى النعم و القدرة و الغنى و السعة و الفضل. و اصل الطول الغنى و السعة، تقول: هذا امر ما له طائل، اى لا یغنى شیئا فیوبه له، و قوله عز و جل: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا اى سعة و غنى. و قیل: اصل الطول الانعام الّذى تطول مدّته على صاحبه. قال ابن عباس: غافِرِ الذَّنْبِ لمن قال لا اله الا اللَّه وَ قابِلِ التَّوْبِ ممّن قال لا اله الا اللَّه شَدِیدِ الْعِقابِ لمن لا یقول لا اله الا اللَّه ذِی الطَّوْلِ ذى الغنى عمّن یقول لا اله الا اللَّه.
ثمّ وحّد نفسه فقال: لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ المرجع فى الآخرة. عمر خطاب دوستى داشت با وى برادرى گفته در دین مردى عاقل پارسا متعبّد، وقتى بشام بود آن دوست و کسى از نزدیک وى آمده بود. عمر حال آن دوست از وى پرسید گفت: چه میکند آن برادر ما و حال وى چیست؟ این مرد گفت: او برادر ابلیس است نه برادر تو، یعنى که فترتى در راه وى آمده و سر در نهاده درین زمر و خمر و انواع فساد. عمر گفت: چون باز گردى مرا خبر کن تا بوى نامه‏اى نویسم، پس این نامه نوشت: بسم اللَّه الرحمن الرحیم من عبد اللَّه عمر الى فلان بن فلان سلام علیک انى احمد الیک اللَّه الذى لا اله الا هو غافر الذنب قابل التوب شدید العقاب ذى الطول لا اله الا هو الیه المصیر. چون آن نامه بوى رسید گفت: صدق اللَّه و نصح عمر کلام خدا راست است و نصیحت عمر نیکو، بسیار بگریست و توبه کرد و حال وى نیکو شد، بعد از ان عمر میگفت: هکذا افعلوا باخیکم اذا زاغ سدّدوه و لا تکونوا علیه عونا للشیطان برادرى را که فترت افتد و از راه صواب بگردد بنصیحت یارى دهید و شفقت باز مگیرید و یار شیطان بر وى مباشید راه سداد و صواب او را بنمائید و با وى همان کنید که من کردم.
ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا این آیت در شأن حارث بن قیس السهمى فرو آمد از جمله مستهزیان بود و سخت خصومت بباطل در انکار و تکذیب قرآن.
ابو العالیه گفت: دو آیت است در قرآن که در ان تهدید عظیم است مجادلان را در آیات قرآن، یکى اینست. ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا، دیگر آیت: وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ. و رسول خدا گفت صلوات اللَّه علیه: «المراء فى القرآن کفر».
و عن ابى الدرداء و ابى امامة و واثلة بن الاسقع و انس بن مالک رضى اللَّه عنهم قالوا: خرج الینا رسول اللَّه (ص) و نحن نتمارى فى شى‏ء من الدین، فغضب غضبا شدیدا لم یغضب مثله ثمّ انتهرنا فقال: «یا امّة محمد لا تهیجوا على انفسکم وهج النار» ثمّ قال: «بهذا امرتم أ و لیس عن هذا نهیتم أ و لیس انما هلک من کان قبلکم بهذا ذروا المراء لقلّة خیره ذروا المراء فان نفعه قلیل و یهیج العداوة بین الاخوان ذروا المراء فان المراء لا یؤمن فتنته ذروا المراء فان المراء یورث الشک و یحبط العمل ذروا المراء فان المؤمن لا یمارى ذروا المراء فان الممارى لا اشفع له یوم القیمة ذروا المراء فانا زعیم ثلاثة ابیات فى الجنّة وسطها و ریاضها و اعلاها لمن ترک المراء و هو صادق ذروا المراء فان اول ما نهانى ربى عز و جل عنه بعد عبادة الاوثان و شرب الخمر المراء ذروا المراء فان الشیطان قد أیس ان یعبد و لکنّه قد رضى منکم بالتّحریش و هو المراء فى الدین».
اگر کسى گوید این مرا و مجادلت در قرآن که رسول خدا علیه السلام بدین مبالغت از ان نهى میکند کدام است؟ جواب آنست که رب العزة قرآن را که فرستاد بهفت لغت فرستاد از لغات عرب چنانک مصطفى علیه الصلاة و السلام گفت: «نزل القرآن على سبعة احرف»
اى على سبع لغات و رسول خدا صلوات اللَّه علیه هر قبیله‏اى را تلقین میداد بر لغت ایشان چنانک احتمال میکرد، و کان ذلک تخفیفا من اللَّه عز و جل بامّة محمد (ص).
پس ایشان که قرآن شنیده بودند بر لغت خویش چون چیزى از قرآن نه بر لغت خویش از دیگرى مى‏شنیدند جدال مى‏درگرفتند و بر یکدیگر مى‏پیچیدند و قراءت یکدیگر را مى‏انکار کردند مى‏گفتند که رسول خدا بما نه چنین آموخت و نه چنانست که تو میخوانى باین نسق، خلاف و جدال در میان ایشان مى‏افتاد تا رسول خدا (ص) ایشان را از ان خلاف باز زد و گفت هر کسى چنانک از ما شنیدید بر ان لغت که شما را آموختند میخوانید و یکدیگر را خلاف مکنید که این خلاف کفر است فذلک‏ قوله (ص): «المراء فى القرآن کفر»
روایت کنند از عمر خطاب گفت: مردى صحابى در نماز سورة الفرقان برخواند نه بر ان نسق که من میخواندم و رسول مرا تلقین کرده بود، دست وى گرفتم و او را بحضرت نبوّت بردم گفتم: یا رسول اللَّه این مرد سورة الفرقان میخواند بر خلاف آن که مرا تلقین کرده‏اى، رسول خدا آن مرد را گفت: بر خوان، آن مرد بر خواند همچنانک در نماز خواند، رسول گفت: «هکذا انزلت ان هذا القرآن نزل على سبعة احرف فاقرؤا ما تیسّر منه».
و عبد اللَّه مسعود یکى را دید سورتى میخواند بر خلاف آن که عبد اللَّه میخواند، گفت او را پیش رسول خدا بردم گفتم: یا رسول اللَّه اختلفنا فى قراءتنا فتغیّر وجه رسول اللَّه (ص) رسول خدا متغیّر گشت و اثر خشم بر روى مبارک وى پیدا شد گفت: «انما هلک من کان قبلکم بالاختلاف فلیقرأ کلّ رجل منکم ما اقرئ».
قوله: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ التقلّب الجیئة و الذهاب یعنى کثرتهم و تمکّنهم فى الارض و هم قریش یرید رحلة الشتاء و الصیف، یقول تعالى: فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ بالتجارات و تصرّفهم فیها کیف شاءوا و سلامتهم فیها مع کفرهم فان عاقبة امرهم الهلاک و العذاب، نظیره قوله تعالى: لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ و هم الذین تحزّبوا على الانبیاء بالتکذیب و هم عاد و ثمود و قوم لوط. وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ قال ابن عباس: لیقتلوه و یهلکوه. و قیل: لیأسروه و العرب تسمّى الاسیر اخیذا و اخذ الناس لا یستعمل الا فى مکروه. وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ اى لیبطلوا به «الحق» الذى جاء به الرسل و مجادلتهم مثل قولهم: ما أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ و نحو ذلک. یقال: دحضت حجّته، اى بطلت. و قیل: «لیدحضوا» لیزلقوا «به الحق». و فى الخبر «الصراط دحض مزلّة».
«فاخذتهم» اى اهلکتهم بالعقوبة. فَکَیْفَ کانَ عِقابِ هذا سؤال عن صدق العذاب و عن صفة العذاب. قال قتادة: شدید و اللَّه.
وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ اى کما حقّت و وجبت کلمة العذاب على الامم المکذّبة فى الدنیا فعذّبوا کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا من قومک أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ یعنى بانهم اصحاب النار.
ثم اخبر بفضل المؤمنین فقال: الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ و هم اربعة املاک: ملک فى صورة رجل یسترزق لبنى آدم، و ملک فى صورة ثور یسترزق للبهائم، و ملک فى صورة اسد یسترزق للسباع، و ملک فى صورة نسر یسترزق للطّیر و العرش علیهم و هو یاقوتة حمراء و الملک الذى فى صورة رجل هو اسرافیل و انشد رسول اللَّه (ص) قول امیة:
رجل و ثور تحت رجل یمینه
و النسر للأخرى و لیس مرصد
فقال: «صدق». و امّا حملة العرش یوم القیمة فهم ثمانیة املاک فى صورة الاوعال فالعرش على قرونهم. وَ مَنْ حَوْلَهُ هم الحافون الصّافون یسمّون الکرّوبیّین و هم سادة الملائکة. قال ابن عباس: حملة العرش ما بین کعب احدهم الى اخمص قدمه مسیرة خمس مائة عام و یروى «ان اقدامهم فى تخوم الارضین و الارضون و السماوات الى حجرهم و هم یقولون: سبحان ذى العزّ و الجبروت سبحان ذى الملک و الملکوت سبحان الحى الّذى لا یموت سبّوح قدوس رب الملائکة و الرّوح».
و عن جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذن ربى ان احدّث عن ملک من حملة عرشه ما بین شحمة اذنه الى عاتقه مسیرة سبع مائة عام»
و قیل: هم خشوع لا یرفعون طرفهم و هم اشدّ خوفا من اهل السّماء السابعة و اهل السماء السابعة اشدّ خوفا من اهل السماء التی تلیها و الّتى تلیها اشدّ خوفا من الّتى تلیها. و عن جعفر بن محمد (ص) عن ابیه عن جدّه انه قال: «ان بین القائمة من قوائم العرش و القائمة الثانیة خفقان الطیر المسرع ثلثین الف عام و العرش یکسى کلّ یوم سبعین الف لون من النور لا یستطیع ان ینظر الیه خلق من خلق اللَّه و الاشیاء کلّها فى العرش کحلقة فى فلاة».
و قال وهب بن منبه انّ حول العرش سبعین الف صفّ من الملائکة صفّ خلف صفّ یطوفون بالعرش یقبل هؤلاء و یدبر هؤلاء فاذا استقبل بعضهم بعضا هلّل هؤلاء و کبّر هؤلاء و من ورائهم سبعون الف صفّ قیام ایدیهم الى اعناقهم قد وضعوها على عواتقهم فاذا سمعوا تکبیر اولئک و تهلیلهم رفعوا اصواتهم فقالوا سبحانک و بحمدک ما اعظمک و اجلک انت اللَّه لا اله غیرک انت الاکبر الخلق کلّهم لک راجون و من وراء هؤلاء مائة الف صفّ من الملائکة قد وضعوا الیمنى على الیسرى لیس منهم احد الّا و هو یسبّح بتحمید لا یسبّحه الآخر ما بین جناحى احدهم مسیرة ثلاثمائة عام و ما بین شحمة اذنه الى عاتقه مسیرة اربع مائة عام و احتجب اللَّه من الملائکة الّذین حول العرش بسبعین حجابا من نار و سبعین حجابا من ظلمة و سبعین حجابا من نور و سبعین حجابا من درّ ابیض و سبعین حجابا من یاقوت احمر و سبعین حجابا من زبرجد أخضر و سبعین حجابا من ثلج و سبعین حجابا من ماء و سبعین حجابا من ما لا یعلمه الّا اللَّه عز و جل، قال و لکلّ واحد من حملة العرش و من حوله اربعة اوجه وجه ثور و وجه اسد و وجه نسر و وجه انسان و لکلّ واحد منهم اربعة اجنحة امّا جناحان فعلى وجهه مخافة ان ینظر الى العرش فیصعق و امّا جناحان فیهفو بهما لیس لهم کلام الّا التسبیح و التحمید و التکبیر و التمجید و عن ابن عباس رضى اللَّه عنه قال: لمّا خلق اللَّه سبحانه حملة العرش قال لهم: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ ملک منهم من اعوانهم مثل جنود من فى السماوات من الملائکة و من فى الارض من الخلق فقال: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فخلق مع کلّ واحد منهم مثل جنود سبع سماوات و سبع ارضین و ما فى الارض من عدد الحصى و الثّرى فقال: احملوا عرشى، فلم یطیقوا فقال: قولوا لا حول و لا قوّة الّا باللّه فلمّا قالوها استقلّوا عرش ربنا فنفذت اقدامهم فى الارض السابعة على متن الثرى و استقرّت و روى فکتب فى قدم ملک منهم اسما من أسمائه فاستقرّت اقدامهم. و فى بعض الرّوایات لا تتفکّروا فى عظمة ربکم و لکن تفکّروا فیما خلق فان خلقا من الملائکة یقال له اسرافیل زاویة من زوایا العرش على کاهله و قدماه فى الارض السفلى و قد مرق رأسه من سبع سماوات و انه لیتضاءل من عظمة اللَّه حتى یصیر کالوصع. قوله: یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ اى یسبّحونه بان یحمدوه، اى یعظّمونه بالحمد له و هو الاعتراف بالنعمة ان کلها منه، وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ اى یهلّلونه. و قیل: یجدّدون الایمان به و قیل: یصدّقون بانه واحد لا شریک له. قال شهر بن حوشب: حملة العرش ثمانیة فاربعة منهم یقولون: سبحانک اللهم بحمدک لک الحمد على حلمک بعد علمک و اربعة یقولون: سبحانک اللّهم و بحمدک لک الحمد على عفوک بعد قدرتک.
وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا یسئلون ربهم مغفرة ذنوب المؤمنین کانهم یرون ذنوب بنى آدم. «ربنا» اى یقولون: رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً اى نالت رحمتک فى الدّنیا کلّ شى‏ء و احاط علمک بکلّ شى‏ء.
فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا من الشرک وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ اى دینک الاسلام، وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ قال مطرف: انصح عباد اللَّه للمؤمنین الملائکة و اغش الخلق الشیاطین.
رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ روى ان عمر بن الخطاب قال لکعب الاحبار: ما جنّات عدن؟ قال: قصور من ذهب فى الجنّة یدخلونها النبیّون و ائمة العدل و عن ابن عباس قال: جنة عدن هى قصبة الجنّة و هى مشرفة على الجنان کلّها و هى دار الرّحمن تبارک و تعالى و باب جنة عدن مصراعان من زمرّد و زبرجد من نور کما بین المشرق و المغرب «و من صلح» اى و من آمن کقوله: یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ. مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ قال سعید بن جبیر: یدخل المؤمن الجنّة فیقول این ابى این امّى این ولدى این زوجتی؟ فیقال: انهم لم یعملوا مثل عملک، فیقول: انى کنت اعمل لى و لهم، فیقال: ادخلوهم الجنّة.
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا کان‏ یوم القیمة نودى فى اطفال المسلمین ان اخرجوا من قبورکم فیخرجون من قبورهم و ینادى فیهم ان امضوا الى الجنّة زمرا فیقولون یا ربنا و والدینا معنا فینادى فیهم الثانیة ان امضوا الى الجنّة زمرا فیقولون یا ربنا و والدینا معنا فیبسم الرّب تعالى فى الرّابعة فیقول و والدیکم معکم فیثب کلّ طفل الى ابویه فیأخذون بایدیهم فیدخلونهم الجنّة فهم اعرف بآبائهم و امّهاتهم یومئذ من اولادکم الذین فى بیوتکم.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ لا یمتنع علیک مراد «الحکیم» لا تسهو فى حکمک.
وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ اى العقوبات، وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یعنى و من تقه السّیّئات، اى العقوبات. و قیل: جزاء السّیّئات. یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ اى فقد رحمته یوم القیمة وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لمّا عاین الکفار النّار و دخلوها مقتوا انفسهم، اى لاموها و غضبوا علیها لاعمالهم فى الدنیا حتى اکلوا اناملهم فناداهم خزنة النار: لَمَقْتُ اللَّهِ اى غضب اللَّه و سخطه علیکم أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فى الدنیا «فتکفرون» و قیل: معناه لمقت اللَّه ایاکم فى الدنیا إذ تدعون الى الایمان فتکفرون اکبر من مقتکم انفسکم الیوم عند حلول العذاب بکم.
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ قال ابن عباس و قتادة و الضحاک: کانوا امواتا فى اصلاب آبائهم فاحیاهم اللَّه فى الدنیا فى ارحام الامهات ثمّ اماتهم الموتة الّتى لا بدّ منها ثمّ احیاهم للبعث یوم القیمة فهما موتتان و حیاتان و هذا کقوله تعالى: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ. و قال السدى: امیتوا فى الدنیا ثم احیوا فى قبورهم للسؤال ثمّ امیتوا فى قبورهم ثمّ احیوا فى الآخرة.
«فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا» اى اقررنا بکفرنا و ظهر لنا ان البعث حق، فَهَلْ إِلى‏ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ یعنى فهل الى خروج من النّار الى الدّنیا سبیل فتصلح اعمالنا و نعمل بطاعتک، نظیره قوله: هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ. کافران روز رستاخیز بگناهان و کفر خویش مقر شوند و ببد سزاى خود اقرار دهند آن گه که رستاخیز بپاى شود و عذاب معاینت بینند گویند هیچ روى آن هست که ما را وادنیا فرستند تا فرمان بردار شویم و عمل شایسته کنیم؟ ایشان را جواب دهند که: لا سبیل الى ذلک و هذا العذاب و الخلود فى النّار بسبب بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ اى اذا قیل لا اله الّا اللَّه انکرتم جواب آرزوى ایشان این بود که بازگشت با دنیا نیست و این عقوبت که بشما میرسد و عذاب که مى‏بینید بآنست که در دنیا چون شما را با کلمه توحید مى‏خواندند مى‏کافر شدید و توحید مى‏انکار کردید و مى‏گفتید: أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً، و چون با کفر میخواندند صدّق مى‏زدید و آن را حق مى‏شناختید و بر پى آن مى‏رفتید. آن گه گفت: فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ این هم چنان است که گفت: إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ، اکنون حکم آنست که اللَّه کرد و کار آنست که اللَّه گزارد که شما جاوید در آتش خواهید بود و سزاى شما اینست. جایى دیگر فرمود: فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِیرِ بگناهان و کفر خود معترف شدند و ایشان را جواب دهند که دورى بادا دوزخیان را.
هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ اى منزل هذا الکتاب هو الذى یریکم آیاته الدّالّة على وحدانیّته و هى السماوات و الارض و الشمس و القمر و النجوم و السحاب و اللیل و النهار و الاشجار و الثمار و الریاح و الفلک الّتى تجرى فى البحر بما ینفع الناس، وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً اى مطرا یکون به الرزق، هذا کقوله: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ اى داعیا تدرک باجابتک رحمتى، و کقوله: أَعْصِرُ خَمْراً اى عنبا تحصل منه الخمر، وَ ما یَتَذَکَّرُ اى لا یتّعظ بالقرآن و ما یتفکّر فى هذه الاشیاء فیوحد اللَّه، إِلَّا مَنْ یُنِیبُ یعنى الّا من یرجع الیه بالطاعة.
ثمّ امر عباده بالطاعة و الاخلاص فقال: فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ اى مخلصین له الطّاعة و العبادة، وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ عبادتکم ایّاه و اخلاصکم.
رشیدالدین میبدی : ۴۰- سورة المؤمن- مکیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله: وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ یعنى مؤمن آل فرعون: اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ اقبلوا عظتى ابیّن لکم طریق السعادة و صلاح الامر و سبیل الهدى. الرّشاد و الرّشد و الرّشد الهدى، یقال: رجل رشید و راشد و رشاد. قال الشاعر:
انا فى امر رشاد
بین غزو و جهاد
بدنى یغزو عدوّى
و الهوى یغز و فؤادى‏
و یقال: فلان لغیر رشدة، اذا کان ولد الزنا. و قوله: وَ ما أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ اى بصواب.
یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ اى منفعة قلیلة اللبث تنتفعون بها مدّة ثم تنقطع. وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دارُ الْقَرارِ التی لا تزول فلا تبیعوا الباقى بالفانى.
قال النبى (ص): «من احبّ دنیاه اضرّ بآخرته و من احبّ آخرته اضرّ بدنیاه فآثروا ما یبقى على ما یفنى».
و عن سهل بن سعید قال: جاء رجل فقال: یا رسول اللَّه دلّنى على عمل اذا انا عملته احبّنى اللَّه و احبّنى الناس، فقال: «ازهد فى الدنیا یحبّک اللَّه و ازهد فیما عند الناس یحبّک الناس».
و عن ابن مسعود: انّ رسول اللَّه (ص) نام على حصیر فقام و قد اثر فى جسده، فقال ابن مسعود: یا رسول اللَّه لو امرتنا ان نبسط لک و نعمل، فقال: «ما لى و للدنیا و ما انا و الدنیا الّا کراکب استظل تحت شجرة ثم راح و ترکها».
و عن انس بن مالک انّ النبى (ص) قال: «یا بنىّ اکثر ذکر الموت فانک اذا اکثرت ذکر الموت زهدت فى الدنیا و رغبت فى الآخرة و انّ الآخرة دار قرار و الدنیا غرّارة لاهلها و المغرور من اغترّ بها».
ثمّ اخبر بمستقرّ الفریقین فقال: مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً اى من عمل شرکا، فَلا یُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها یعنى الّا النار، فانّ جزاء الشرک النار، و هما عظیمان کقوله: جَزاءً وِفاقاً اى وافق الجزاء العمل. وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً اى و من عمل بطاعة اللَّه من الذکور و الاناث وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ لا مکیال فیه و لا میزان. و قیل: یعطون فى الجنة من الخیر مالا تبعة علیهم فیه.
وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ اى ما لکم، کما تقول: مالى اریک حزینا اى مالک. و هذا کلام یوضع موضع «کیف»، و المعنى: اخبرونى عنکم کیف هذه الحال؟
أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاةِ من النار بالایمان باللّه وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ اى الى الشرک الذى یوجب النار.
ثمّ فسر فقال: تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ انه شریک له.
و قیل: ما لا یصحّ ان یعلم، وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ القادر على الانتقام ان اقمتم على کفرکم، «الغفار» ان تبتم من شرککم.
«لا جرم» فیها وجهان لاهل اللغة: احدهما انها کلمة واحدة وضعت موضع «حقّا»، و قیل: وضعت موضع «لا بدّ». و الوجه الآخر انها کلمتان: احدیهما ردّ و جحد لما قبلها، التأویل: تدعوننى لاکفر و اشرک «لا». و قوله «جرم» اى حقّ و وجب أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ یعنى الوثن، لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ اى اجابة دعوة فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَةِ کقوله تعالى: إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ سَواءٌ عَلَیْکُمْ أَ دَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ.
و قیل معناه: لیس له دعوة الى عبادته فى الدنیا، لان الاوثان لا تدعى الربوبیة و لا تدعوا الى عبادتها و فى الآخرة تتبرّأ من عابدیها و فیه وجه ثالث: لَیْسَ لَهُ دَعْوَةٌ اى لیس من حقّه ان یدعى الها. وجه اوّل معنى آنست که: مرا میخوانید با پرستش چیزى که او را توانایى نیست که دعاى کسى پاسخ کند هرگز. وجه دوم: او را آن حق نیست که کسى را با پرستش خواند هرگز. وجه سوم: او سزاى آن نیست که او را خداى خوانند هرگز.
وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ اى و حقّ انّ مرجعنا بعد الموت الى اللَّه فیجازى کلا بما یستحقّه، کقوله: ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ. وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ یعنى: و حقّ انّ المسرفین هُمْ أَصْحابُ النَّارِ ملازموها السرف ضدّ القصد. و قیل: هم الذین یقتلون بغیر حق.
فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ اذا عاینتم العذاب حین لا ینفعکم الذکر و تندمون حین لا ینفعکم الندم. وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ و ذلک انهم توعدون لمخالفته دینهم إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ یعلم المحق من المبطل.
فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا و قیل: الضمیر یعود الى موسى، اى دفع اللَّه عن موسى علیه السلام ما مکروه آل فرعون حتى عبر البحر. وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ الغرق فى الدنیا و النار فى الآخرة. و قیل: الضمیر فى قوله: فَوَقاهُ یعود الى مؤمن آل فرعون فانه لمّا وعظهم خرج هاربا الى جبل یصلّى فیه، فارسل فرعون جماعته فى طلبه فوجدوه قائما یصلّى و السباع و الوحوش صفوف عنده تذبّ عنه، فرعب القوم منه رعبا شدیدا فرجعوا فقتلهم فرعون فذلک قوله: وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ اى قتل فرعون ایّاهم.
النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها النّار رفع على البدل من السوء و قیل: «النار» مبتدا، خبره: یعرضون علیها. غُدُوًّا وَ عَشِیًّا اى صباحا و مساء. قال ابن مسعود: ارواح آل فرعون فى اجواف طیر سود تعرض على النار کل یومین مرّتین تغدو و تروح الى النار و یقال بآل فرعون: هذه مأویکم حتى تقوم الساعة، و کان ابو هریرة کلّما اصبح صاح: اصبحنا و عرض آل فرعون على النار و کلّما امسى صاح امسینا و عرض آل فرعون على النار.
و فى هذه الآیة دلالة ظاهرة على ان عذاب القبر حق و فى الخبر الصحیح عن عبد اللَّه بن عمر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «انّ احدکم اذا مات عرض علیه مقعده بالغداة و العشى ان کان من اهل الجنة فمن الجنة و ان کان من اهل النار فمن النار و یقال له: هذا مقعدک حتى یبعثک اللَّه الیه یوم القیمة»، و سألت عائشة رسول اللَّه (ص) عن عذاب القبر، فقال: «نعم عذاب القبر حق» قالت عائشة: فما رأیت رسول اللَّه (ص) بعد صلّى صلاة الّا تعوّذ من عذاب القبر.
و فى اخبار المعراج قال (ص): «نظرت (یعنى فى السماء الدنیا) فاذا انا بقوم لهم بطون کانها البیوت و هم على ممرّ آل فرعون فیتوطأهم آل فرعون بارجلهم و هم یعرضون على النار غدوّا و عشیّا، قلت: من هؤلاء یا جبرئیل؟ قال: هؤلاء اکلة الربوا».
ثمّ اخبر اللَّه عز و جل عن مستقرّهم یوم القیمة فقال: وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا قرأ ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو و ابو بکر: السَّاعَةُ أَدْخِلُوا بحذف الالف فى الوصل و ضمّها فى الابتداء و ضمّ الخاء من الدخول، اى یقال لهم، أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ. و قرأ الآخرون: «ادخلوا» بقطع الالف و کسر الخاء من الادخال، اى یقال للملئکة: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ، قال ابن عباس: یرید الوان العذاب غیر الذى کانوا یعذّبون به منذ غرقوا، یقال: اهل جهنم فیها على درکات کما انّ اهل الجنة فیها على درجات.
قال رسول اللَّه (ص): «اهون اهل النار عذابا رجل فى رجلیه نعلان من نار یغلى منهما دماغه».
و قال العباس بن عبد المطلب: یا رسول اللَّه هل نفعت عنک ابا طالب بشى‏ء فانه کان یحوطک و یصونک، قال: «وجدته فى غمرة من النار فاخرجته الى ضحضاح»، و من هذا الباب قوله: فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.
قوله: وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ اى و اذکر یا محمد لقومک اذ یتخاصم اهل النار فى النار، فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فى الدنیا، تبع جمع تابع. و قیل: هو جمع لا واحد له و جمعه اتباع. فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا اى حاملون عنّا بعض العذاب باتباعنا ایّاکم؟
قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها اى لو قدرنا ان نغنى عنکم لاغنینا عن انفسنا، نحن و انتم جمیعا فى النار. إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ فانزلنا منازلنا و انزلکم منازلکم.
وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ حین اشتدّ علیهم العذاب لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً من ایام الدنیا مِنَ الْعَذابِ.
فتجیبهم الخزنة: أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ اى بالبراهین و المعجزات.
و قیل: الم تخبرکم الرسل انّ عذاب جهنم مخلّد لا تخفیف فیه و لا انقطاع. قالُوا بَلى‏ قد جاءتنا الرسل بالبیّنات قالُوا فَادْعُوا اذا ربکم ان نفعکم فنحن لا ندعو لکم، لانهم علموا انه لا یخفّف عنهم. قال اللَّه تعالى: وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ، یبطل و یضل و لا ینفعهم لانه لا یسمع و لا یجاب.
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا یعنى بالغلبة و القهر و الحجة و الانتقام من الاعداء. قال السدى ما قتل قوم نبیّا قطّ او قوما من دعاة الحق من المؤمنین الّا بعث اللَّه من ینتقم لهم فصاروا منصورین فان قتلوا کما نصر یحیى بن زکریاء لمّا قتل قتل به سبعون الفا. قال عبد اللَّه بن سلام: ما قتلت امّة نبیّها الا قتل به منهم سبعون الفا و لا قتلوا خلیفته الا قتل به خمسة و ثلاثون الفا.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا اى و ننصر المؤمنین على سائر الادیان فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا بالغلبة و الحجة وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ اى و لهم الغلبة ایضا فى القیامة حین تحضر الشهود و هم الحفظة فتشهد للانبیاء بالتبلیغ و للمومنین بالتصدیق و على الکفّار بالتکذیب.
الاشهاد جمع شاهد کصاحب و اصحاب و قیل: جمع شهید کشریف و اشراف.
یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ ان اعتذروا عن کفرهم لم یقبل منهم و ان تابوا لم ینفعهم. وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ البعد من الرحمة، وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ یعنى جهنم.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى‏ یعنى التوریة وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ اى اعطیناهم على لسان الرسل التوریة و الانجیل و الزبور.
«هدى» من الضلالة وَ ذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ اى موعظة لذوى العقول اى کذّب قوم فرعون، موسى کما کذبک قریش یا محمد.
«فاصبر» کما صبر موسى، إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ فى اظهار دینک و اهلاک أعدائک «حق» وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ قیل: نزلت هذه الایة قبل قوله: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ. و قیل: استغفر لذنب ان کان منک. و قیل: استغفر لذنب امّتک و قیل: تعبّد بالاستغفار لزیادة درجته و لیصیر سنّة لمن بعده، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ اى صلّ شاکرا لربک بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ یعنى صلاة العصر و صلاة الفجر. و قال ابن عباس: یعنى الصلوات الخمس. و قال الحسن: کان هذا قبل فرض الصلوات بمکة رکعتان بکرة و رکعتان بالعشىّ إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ در نزول این آیت مفسران را دو قول است: یکى آنست که در شأن کفار قریش فرو آمد که پیوسته بر مصطفى صلوات اللَّه و سلامه علیه و مؤمنان مى‏پیچیدند و در ابطال آیات مى‏کوشیدند، رب العالمین فرمود: آن جدال و خصومت ایشان با شما از کبر و حسد است، آن مرادى بزرگ است که در دل ایشان که طمع میدارند که بر شما غلبه کنند و شما را بر خود کم آرند، و ایشان هرگز باین مراد نرسند و این مقصود نیابند، قال النبى (ص): «یحشر الجبّارون المتکبرون یوم القیمة فى صورة الذر یطؤهم الناس لهوا نهم على اللَّه عز و جل و لا یدخل الجنة من کان فى قلبه مثقال ذرة من خردل من کبر».
قول دیگر آنست که این آیت در شأن جهودان فرو آمد که گفتند: صاحب ما مسیح بن داود یعنى دجال در آخر الزمان بیرون آید و سلطان او در برّ و بحر منبسط گردد و ملک زمین با ما افتد و ما بر عرب غلبه کنیم، رب العالمین گفت: ما هُمْ بِبالِغِیهِ این جهودان که این سخن باطل میگویند خود بدجّال در نرسند، اما تو اى محمد بما استعاذت کن از فتنه دجال و شر وى فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ من فتنة الدجال، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.
قال رسول اللَّه (ص): «تعوذوا باللّه من عذاب النار فقالوا نعوذ باللّه من عذاب النار، ثم قال: تعوذوا باللّه من عذاب القبر، قالوا نعوذ باللّه من عذاب القبر، ثم قال: تعوذوا باللّه من الفتن ما ظهر منها و ما بطن، قالوا نعوذ باللّه من الفتن ما ظهر منها و ما بطن، ثمّ قال: تعوذوا باللّه من فتنة الدجال، قالوا: نعوذ باللّه من فتنة الدجال».
خبر درست است از أسماء بنت یزید الانصاریة گفت: رسول خدا در خانه من بود و حدیث دجال مى‏رفت، مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: پیش از خروج وى بسه سال یک سال آسمان باران ثلثى باز گیرد و زمین از نبات خویش ثلثى باز گیرد، دیگر سال آسمان از باران خویش دو ثلث باز گیرد و زمین از نبات خویش دو ثلث باز گیرد، سوم سال آسمان باران همه بازگیرد که یک قطره باران بزمین نیاید و زمین نبات همه بازگیرد که یک شاخ گیاه بر نیاید و در زمین یک بهیمه ازین چرنده و رونده بنماند، و صعب‏ترین فتنه وى آنست که اعرابیى را گوید که پدر و برادر وى از دنیا رفته که: اگر من پدر و برادر ترا زنده گردانم بمن ایمان آرى و مرا خداى خود خوانى و دانى؟ اعرابى گوید: بلى ایمان آرم، آن گه دو شیطان بر صورت پدر و برادر وى فرا دید آیند، اسماء گفت: یا رسول اللَّه ما یک ساعت بگرسنگى صبر نمى‏توانیم کرد مؤمنان آن روز چون کنند؟ گفت: یجزئهم ما یجزئ اهل السماء من التسبیح و التقدیس آن خداوند که غذاى اهل آسمان تسبیح و تقدیس کرد تا ایشان را کفایت افتاد زمینیان را نیز از تسبیح و تقدیس کفایت دهد. آن گه گفت: درنگ وى در زمین چهل سالست سالى چون ماهى و ماهى چون هفته‏اى و هفته‏اى چون روزى و روزى چندان که یک برگ از درخت خرما در آتش بیفروزد و بسوزد.
و روى عن ابن عمر قال: قام رسول اللَّه (ص) فى الناس فاثنى على اللَّه بما هو اهله ثم ذکر الدجال فقال: «انى لانذرکموه و ما من نبىّ الا انذره قومه لقد انذر نوح قومه و لکنى ساقول لکم فیه قولا لم یقله نبىّ لقوم، تعلمون انه اعور و ان اللَّه لیس باعور مکتوب بین عینیه کافر یقرءوه کلّ مؤمن کاتب و غیر کاتب».
و قال (ص): «ان الدجال یخرج و ان معه ماء و نارا فامّا الذى یراه الناس ماء فنار و امّا الذى یراه الناس نارا فماء عذب طیب بارد فمن ادرک ذلک منکم فلیقع فى الذى یراه نارا فانه ماء عذب طیب».
و عن انس بن مالک قال قال النبى (ص): «لیس من بلد الا سیطأ الدجال الا مکة و المدینة فانه لا یأتیهما من نقب من انقابهما الا علیه الملائکة صافین یحرسونها ثم ترجف المدینة باهلها ثلث رجفات فتخرج الیه کلّ کافر و منافق».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «یأتى المسیح من قبل المشرق و همته المدینة حتى ینزل دبر احد ثم تصرف الملائکة وجهه قبل الشام و هنالک یهلک».
و عن ابى سعید الخدرى قال قال رسول اللَّه (ص): «یتبع الدجال من امتى سبعون الفا علیهم السیجان»، و فى روایة ابى امامة عنه (ص) قال: «و مع الدجال یومئذ سبعون الف یهودىّ کلهم ذو ساج و سیف محلى».
قوله: لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ اى اعظم فى الصدور من اعادتهم بعد الموت، وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ یعنى الکفار لا یَعْلَمُونَ حین لا یستدلون بذلک على توحید خالقهما. و قیل: أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ اى اعظم من خلق الدجال وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یعنى الیهود الذین یخاصمون فى امر الدجال.
روى عن هشام بن عامر قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما بین خلق آدم الى قیام الساعة خلق اکبر من الدجال».
وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ الاعمى عن الهدى و البصیر بالهدى، یعنى الکافر و المؤمن لا یستویان فى الحکم و لا فى الفضل. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِی‏ءُ، دخلت «لا» فى قوله: وَ لَا الْمُسِی‏ءُ توکیدا لنفى المساواة، اى و لا یستوى المؤمن المحسن و الکافر المسى‏ء. قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُونَ اى قلیلا منکم من یتّعظ. قرأ اهل الکوفة «تتذکّرون» بالتاء على المخاطبة، و الباقون بالیاى.
إِنَّ السَّاعَةَ اى القیامة لَآتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ یعنى کفّار مکة «لا یؤمنون» لا یصدقون بالبعث.
رشیدالدین میبدی : ۴۱- سورة المصابیح- مکیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله: وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ... الآیة اذا اراد اللَّه بعبد خیرا قیّض له قرناء خیر یعینونه على الطاعة و یدعونه الیها و اذا اراد اللَّه بعبد سوءا قیّض له اخدان سوء یحملونه على المخالفات و یدعونه الیها. قرین بد شیطان است که نقاب تلبیس بربسته و در باطن بنده روش خود را راه یافته و بروى مسلط گشته تا بدوام وسوسه او را در مخالفات مى‏کشد و سیّآت اعمال بر وى مى‏آراید و بنده را از راه هدى و طریق صواب بر میگرداند همانست که جاى دیگر فرمود: وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ، و از شیطان صعب‏تر قرین بد مر بنده را نفس اوست، زیرا که شیطان اگرچه خصم است و قرین بد در مؤمن طمع ایمان نکند، از وى طمع معصیت دارد، امّا نفس مر بنده را بکفر کشد و از وى طمع کفر دارد. به داود علیه السلام وحى آمد که: عاد نفسک یا داود فقد عزمت على معاداتک کارزار نفس خویش را کمربند که او کار زار ترا کمر بست. این معادات آنست که مصطفى علیه السلام فرمود: «رجعنا من الجهاد الاصغر الى الجهاد الاکبر».
جهاد نفس از جهاد دشمن بزرگتر گفت و صعب‏تر، زیرا که دشمن بشمشیر از خود دور توان کرد و نفس را از خویشتن دور کردن روى نیست و از شروى ایمن بودن روى نیست، با هر دشمنى اگر بسازى از شروى ایمن گردى و با نفس اگر بسازى هلاک شوى.
پیر بو على دقاق را در نفس بازپسین پرسیدند که خویشتن را چگونه مى‏بینى؟ گفت: چنان مى‏بینم که اگر پنجاه ساله عمر مرا بر طبقى نهند و گرد هفت آسمان و هفت زمین بگردانند مرا از هیچ ملک مقرّب در آسمان شرم نباید داشت و از هیچ آفریده‏اى در زمین حلالى نباید خواست. این مرد بدین صفت که شنیدى بوقت نزع کوزه‏اى آب پیش وى داشتند گفتند: در حرارت جان دادن جگر را تبریدى بده، گفت هنگام آن نیست که این دشمن اصلى را و این نفس ناکس را شربتى سازم، نباید که چون فوت یابد دمار از من برآرد. و فى الخبر: «من مقت نفسه فى ذات اللَّه امنه اللَّه من عذاب یوم القیمة».
قوله: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا اشارت است بتوحید اقرار، ثُمَّ اسْتَقامُوا اشارت است بتوحید معرفت. توحید اقرار عامه مؤمنان راست، توحید معرفت عارفان و صدیقان راست، توحید اقرار آنست که اللَّه را یکتا گویى، توحید معرفت آنست که اللَّه را یکتا باشى. بو یزید بسطامى وقتى بر مقام علم ایستاده بود از توحید اقرار نشان میداد مریدى گفت: اى شیخ خداى را شناسى؟ گفت: در کلّ عالم خود کسى باشد که خداى را نشناسد یا نداند. وقتى دیگر غریق بحر توحید معرفت بود حریق نار محبت بود، او را گفتند: خداى را شناسى؟ گفت: من که باشم که او را شناسم و در کلّ عالم خود کسى باشد که او را شناسد؟
در عشق تو من که‏ام که در منزل من
از وصل رخت گلى دمد بر گل من‏
توحید معرفت که عبارت از ان استقامت آمد آنست که: در تصدیق بنهایت تحقیق رسد و در حدائق حقایق ایمان بقدم صدق و یقین بخرامد و بر جادّه صراط مستقیم قدم ثابت دارد، قلاده تجرید بر جید تفرید بندد، شراب محبت از دست ساقى صدق بکشد، در باغ لطائف گل معارف ببوید، عالم علوى و سفلى را بر هم زند، بزبان بى‏خودى گوید:
آدم علم عشق درین عالم زد
صد عالم عالمان همه برهم زد
تا در نفس خویش زمانى دم زد
در باخت بهشت و هر دو عالم کم زد
پیر طریقت گفت: صحبت با حق دو حرف است: اجابت و استقامت، اجابت عهد است و استقامت وفا، اجابت شریعت است و استقامت حقیقت است، درک شریعت هزار سال بساعتى در توان یافت و درک حقیقت ساعتى بهزار سال در نتوان یافت.
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ... این عزیزان که براه استقامت رفتند و در میدان تسلیم گوى توحید بپایان بردند، ایشان را بوقت نزع خلعت کرامت پوشانند، فرشتگان از آسمان فرو آیند و ایشان را بشارت دهند که: لا تخافوا من عزل الولایة و لا تحزنوا على ما اسلفتم من الجنایة و ابشروا بحسن العنایة فى البدایة مترسید که شما را از عزل ولایت محبت بیم نیست، اندوه مدارید که شما را بر جنایت مؤاخذت نیست، شاد باشید که جز عنایت ازلى شما را بدرقه و همراه نیست. لا تخافوا فطال ما کنتم من الخائفین و لا تحزنوا فقد کنتم من العارفین و ابشروا بالجنة فلنعم اجر العاملین مترسید اى خائفان که روز ترس بسر آمد، اندوه مبرید اى عارفان که وقت راحت در آمد، شاد باشید و بنازید در بهشت که از دوست بشادى پیغام و خبر آمد.
اى جوانمرد! نگر تا گمان نبرى که فردا چون مستقیمان راه دین و مشتاقان درگاه رب العالمین و مستغرقان بحر یقین بمشاهده ذو الجلال رسند ذره‏اى از شوق ایشان کم گردد، در جگر ماهى تبشى است که اگر همه بحار عالم جمع کنى ذره‏اى از تبش او کم نشود، ایشان امروز در عین شوق‏اند و فردا در عین ذوق هم بر سر سوز شوق.
اهیم بها وجدا و ان دام وصلها
و یحسن منها القول و هو معاد
فردا هر چه شرایع است همه را قلم نسخ در کشند، نماز و روزه و حج و جهاد، روا باشد که بپایان رسد و منسوخ شود، امّا عقد محبت و عهد معرفت هرگز نشاید که منسوخ شود، چون در بهشت روى، هر روزى که بر تو بگذرد از شناخت حق سبحانه و تعالى بر تو عالمى گشاده شود که پیش از ان نبوده، این کاریست که هرگز بسر نیاید و مبادا که بسر آید نیز.
تا من بزیم پیشه و کارم اینست
آرام و قرار و غمگسارم اینست‏
روزم اینست و روزگارم اینست
جوینده صیدم و شکارم اینست
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ، فى الحیاة الدنیا بالایمان و فى الآخرة بالغفران، فى الحیاة الدنیا بتحقیق المعرفة و فى الآخرة بتحصیل المغفرة، فى الدنیا بالرضا بالقضاء و فى الآخرة باللقاء فى دار البقاء، فى الدنیا بالمحبة و فى الآخرة بالقربة، فى الدنیا بالمشاهدة و فى الآخرة بالمعاینة.
اگر آدمى را عمر نوح دهند و جمله روزگار عمر خود در شکر این نعمت و این کرامت بسر آرد که رب العزة در حق وى میفرماید: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ عمرش برسد و هرگز بشکر این نعمت و شناخت این کرامت نرسد که میفرماید جلّ جلاله: ما دوست شماایم و یار مهربان شماایم و یارى دهنده شماایم هم در دنیا و هم در عقبى، در دنیا اندیشه کن که حق جل جلاله از بهر تو جواب فرشتگان چون داد آن گه که گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها، اللَّه نفرمود که ایشان فساد نکنند لکن فرمود: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ شما را برا اسرار الهیّت ما اطلاع نیست و بر الطاف ربوبیّت ما با آدمیان وقوف نیست.
ما حطّک الواشون من رتبة
عندى و لا ضرّک مغتاب‏
کانّهم اثنوا و لم یعلموا
علیک عندى بالّذى عابوا
اگر نااهل‏اند اهلشان گردانم، اگر دوراند نزدیک‏شان گردانم، اگر ذلیل‏اند عزیزشان گردانم، اگر شما جفاى ظاهر ایشان مى‏بینید من صفاى باطن ایشان مى‏بینم، اگر شما بمخالفت اعضا و جوارح ایشان مینگرید، من بموافقت دلها و سرّهاى ایشان مى‏نگرم، اگر شما در صدره طاعت‏اید، ایشان در قرطه وصلت‏اند، اگر شما در حلّه عبادت‏اید ایشان در کلّه مغفرت‏اند، اگر شما دست بعصمت خود زده‏اید ایشان دست برحمت ما زده‏اند، چه خطر دارد عصمت شما اگر قبول ما نبود؟
چه ضرر از معصیت ایشان چون عفو و مغفرت ما بود؟ ایشان برداشته لطف ازل‏اند و نواخته فضل ابد، و الزّلل لا یزاحم الازل.
بو یزید بسطامى قدّس اللَّه روحه در راهى میرفت، آواز جمعى بگوش وى رسید، خواست که آن حال باز داند، فراز رسید کودکى دید در لژن سیاه افتاده و خلقى بنظاره ایستاده، همى ناگاه ما در آن کودک از گوشه‏اى در دوید و خود را در میان لژن افکند و آن کودک را بر گرفت و برفت، بو یزید چون آن بدید وقتش خوش گشت، نعره‏اى بزد ایستاده و میگفت: شفقت بیامد آلایش ببرد، محبت بیامد معصیت ببرد، عنایت بیامد جنایت ببرد.
العذر عندى لک مبسوط
و الذنب عن مثلک محطوط
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ... الآیة سخن در فضیلت و آداب مؤذنان لختى رفت در سورة المائده، اینجا نیز طرفى بگوئیم: حقّ جلّ جلاله و تقدّست أسماؤه با مؤذنان امت احمد پنج کرامت کرده: حسن الثناء و کمال العطاء و مقارنة الشهداء و مرافقة الانبیاء و الخلاص من دار الشقاء.
کرامت اوّل ثناى جمیل است و پسند خداوند کریم که در حق مؤذن میگوید: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ کدام سخن است نیکوتر و زیباتر از سخن آن کس که بندگان را بر نماز میخواند و بر حضرت راز «فانّ المصلّى یناجى ربه»، احسن بر لفظ مبالغت گفت همچنانک تعظیم قرآن را گفت: اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ. قرآن احسن الآیات است و بانگ نماز احسن الکلمات، در بانگ نماز هم تکبیر است و هم توحید، هم تعظیم و هم تمجید، هم اثبات وحدانیت خداوند اعلى هم اثبات نبوت محمد مصطفى (ص) و فى الخبر: «من کثرت ذنوبه فلیؤذن بالاسحار» هر که گناهان بسیار دارد، تا بوقت سحر بانگ نماز گوید. عمر خطاب گفت: یا رسول اللَّه این وقت سحر را باین معنى چه خاصیت است؟ فرمود: «و الذى بعث بالحق محمدا انّ النصارى ضربت نواقیسها فى ادبارها فیثقل العرش على مناکب حملة العرش فیتوقعون المؤذنون من امّتى فاذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، خفّ العرش على مناکب حملة العرش».
و امّا کمال العطاء فما روى انّ النبى (ص) قال: «المؤذنون أمناء المؤمنین على صلوتهم و صیامهم و دمائهم لا یسئلون اللَّه تعالى شیئا الّا اعطاهم و لا یشفعون لشى‏ء الّا شفعوا فیه»
قال: «و یغفر للمؤذن مدى صوته و یشهد له کلّ شى‏ء سمع صوته من شجر او حجر او مدر او رطب او یابس و یکتب للمؤذن بکل انسان صلّى معه فى ذلک المسجد مثل حسناته».
و امّا مقارنة الشهداء فما روى انّ النبى (ص) قال: «من اذّن فى سبیل اللَّه تعالى ایمانا و احتسابا جمع بینه و بین الشهداء فى للجنّة».
و امّا مرافقة الانبیاء فما روى انّ رجلا جاء الى النبى (ص) فقال: یا رسول اللَّه من اوّل الناس دخولا الجنّة؟ قال: «الانبیاء»، قال: ثمّ من؟ قال: «الشهداء»، قال: ثمّ من؟ قال: «مؤذنوا مسجدى هذا»، قال: ثمّ من؟ قال: «سائر المؤذنین على قدر اعمالهم».
و قال (ص): «من اذن عشرین سنة متوالیة اسکنه اللَّه تعالى مع ابرهیم علیه السلام فى درجته».
و امّا الخلاص فى دار الاشقیاء فما روى ابو هریرة ان النبى (ص) قال: «اذا قال المؤذن: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، غلّقت ابواب النیران السبعة، و اذا قال: اشهد ان لا اله الّا اللَّه فتحت ابواب الجنان الثمانیة، و اذا قال: اشهد انّ محمدا رسول اللَّه، اشرقت علیه الحور العین: و اذا قال: حىّ على الصّلاة، تدلت ثمار الجنة له، و اذا قال: حىّ على الفلاح قالت الملائکة: افلحت و افلح من اجابک، و اذا قال: اللَّه اکبر اللَّه اکبر، قالت الملائکة کبّرت کبیرا و عظمت عظیما، و اذا قال: لا اله الّا اللَّه قال اللَّه تعالى له: حرّمت بدنک و بدن من اجابک على النار.
رشیدالدین میبدی : ۴۲- سورة الشورى - مکیه
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ اى بارّ بهم رفیق حفى. قال مقاتل: یعنى بالبر و الفاجر، حیث لهم یهلکهم جوعا بمعاصیهم. یدل علیه قوله: یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، فکل من رزقه اللَّه من مؤمن و کافر و ذى روح، فهو ممن یشاء اللَّه ان یرزقه و قال الصادق (ع): اللطف فى الرزق انه جعل رزقهم من الطیبات، و رزقهم من حیث لا یعلمون، و لم یدفعه الیهم بمرة بل یرزق کل عبد منهم، قدر ما یصلحه و یصلح له.
و قیل لطفه بهم ان لا یعاجلهم بالعقوبة کى یتوبوا. و قیل اللطیف الذى یعلم دقائق المصالح و غوامضها ثم یسلک فى ایصالها الى المستصلح سبیل الرفق، دون العنف. فاذا اجتمع الرفق فى الفعل، و اللطف فى العلم، تم معنى اللطف و لا یتصور کمال ذلک فى العلم و الفعل الّا للَّه وحده، یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، کما یشاء، من شاء موسّعا و من شاء مقترا و من شاء حلالا و من شاء حراما و من شاء فى خفض و دعة و من شاء فى کد و عناء و من شاء بحساب و من شاء بغیر حساب، وَ هُوَ الْقَوِیُّ، بتعذیب الکفار یوم بدر، الْعَزِیزُ فى الانتقام منهم.
مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ، اى ثواب الآخرة بعمله، نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ‏، فنعطیه بالواحد عشرا و مائة و اضعافا، و قیل: نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، اى: نجمع له الدنیا و الآخرة، وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها، ما قسمناه و من هاهنا للتبعیض، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ، اى: فى خیر الآخرة، مِنْ نَصِیبٍ لانه کذّب بها.
قال قتاده: نؤته بقدر ما قسم له کما قال: عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ، و قیل: ندفع عنه من آفات الدنیا، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ.
این آیت در شأن قومى فرو آمد که با رسول خدا بودند در غزاها و با اعداء دین جنگ کردند، قومى را غرض، ثواب آخرت بود و رضاء حق، رب العالمین ایشان را وعده دیدار و رضاء خود داد در آخرت، و در دنیا ایشان را مال و غنیمت داد فضل آنان، ثواب آخرت. باز قومى منافقان بودند که غرض ایشان در آن حربها مال غنیمت بود نه ثواب آخرت، رب العزه ایشان را از آن مال غنیمت محروم نکرد، لکن از ثواب آخرت محروم ماندند، اینست که مصطفى (ص) فرمود: بشّر هذه الامة بالثناء و الرفعة و النصر و التمکین فى الارض، فمن عمل منهم عمل الآخرة للدنیا لم یکن له فى الآخرة نصیب.
و گفته‏اند که بر سلیمان پیغامبر مال و ملک و علم عرضه کردند که از این سه یکى اختیار کن، سلیمان علم اختیار کرد، مال و ملک فرافزودند او را.
أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، هم قریش و کفرة العرب من خزاعه و غیرهم بحروا البحیره و سیّبوا السوائب و و صلوا الوصیلة و حموا الحامى و ذبحوا للطواغیت و جعلوا للَّه مما ذرأ من الحرث و الانعام نصیبا و نسئوا النسی‏ء و بدّلوا دین ابراهیم و تأویل الآیة: الهم شرکاء فیما شرع اللَّه من الدین یشرعون معه غیر شرعه. ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ، اى لم یأمر به اللَّه. وَ لَوْ لا کَلِمَةُ الْفَصْلِ، اى لو لا ان اللَّه حکم فى کلمة الفصل بین الخلق بتأخیر العذاب عنهم الى یوم القیمة حیث قال: بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ، لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ، لفرغ من عذاب الذین یکذبونک فى الدنیا، إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فى الآخرة.
تَرَى الظَّالِمِینَ، المشرکین یوم القیمة، مُشْفِقِینَ، اى: وجلین مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ‏، اى: جزاء کسبهم واقع بهم لا محیص لهم عنه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ، الروضات و الروض جمع الروضة، و الریاض جمع الروض جمع الجمع، و هى الاماکن المعشبة المونقة ذات الریاحین و الزهر، لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ، اى: لهم ما یتمنون و یشتهون فى الجنة، ذلِکَ اى اعطاء هذه الاشیاء، هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ. النعیم الدائم على القلیل من العمل.
ذلِکَ اى: «الفضل الکبیر» هو، الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اى هو لهم خاصّة فانهم اهله. قرأ ابو عمرو و ابن کثیر یبشر بفتح الیاء و ضم الشین مخففا، و التخفیف و التشدید فى المعنى واحد. قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏، ابن عباس گفت: این آیه بمدینه فرو آمد، و سبب نزول آن بود که، چون رسول خدا (ص) هجرت کرد بمدینه، انصار آمدند و گفتند: انک ابن اختنا و قد هدانا اللَّه على یدیک و تنوبک نوائب و حقوق و لیس لک عندها سعة، فرأینا ان نجمع لک من اموالنا شطرا فنأتیک به و تستعین على ما ینوبک.
انصار گفتند یا رسول اللَّه تو خواهرزاده مایى و رب العالمین بوسیلت رسالت و نبوت تو، ما را هدایت داد و بمکان تو ما باسلام گرامى و عزیز گشتیم و حق تو بر ما واجب گشت و دانیم که ترا دستگاهى نیست و مالى ندارى که حقها بدان بگذارى و آفتها بدان دفع کنى. اگر صواب بینى، تا ما شطرى از مال خویش جدا کنیم و بر تو آریم و بعضى شغلهاى تو کفایت کنیم.
رب العالمین در شأن و جواب ایشان، این آیت فرستاد: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، بگو اى محمد نمى‏خواهم از شما بر این پیغام رسانیدن هیچ مزدى و لم یسئل نبى على البلاغ اجرا قط، و هرگز هیچ پیغامبر بر تبلیغ رسالت هیچ مزد، نخواست، همانست که آنجا گفت: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
و در سورة الشعراء حکایت از جماعتى پیغامبران کرد که گفتند: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ. آن گه گفت إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏. این استثناء منقطع است و متصل نیست و مودت از سخن اول مستثنى نیست و معنى آنست که لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً لکن ودّونى فى القربى.
اکنون معنى این سخن بر سه وجه گفته‏اند: یکى آنست که: آمرکم ان تودوا اقاربى و اهل بیتى، مزد نمیخواهم، لکن شما را میفرمایم که خویشان مرا و اهل بیت مرا دوست دارید. ابن عباس گفت: آن روز که این آیت فرو آمد گفتند یا رسول اللَّه من قرابتک هؤلاء الذین وجبت علینا مودتهم. قال على (ع) و فاطمه و ابناهما و فیهم نزل: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ.
و عن على ابن ابى طالب قال: شکوت الى رسول اللَّه (ص) حسد الناس لى، فقال اما ترضى ان تکون رابع اربعة اول من یدخل الجنة انا و انت و الحسن و الحسین (ع) و ازواجنا عن ایماننا و شمائلنا و ذریتنا خلف ازواجنا و شیعتنا من ورائنا.
و عن زید بن ارقم عن النبى قال: انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّه و اهل بیتى، اذکرکم اللَّه فى اهل بیتى‏ قیل لزید بن ارقم من اهل بیته، قال: هم آل على و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس و قال رسول اللَّه لعباس بن عبد المطلب: و الذى بعثنى بالحق لا یؤمنون، حتى یحبوکم لى‏ و قیل هم الذین تحرم علیهم الصدقة من اقاربه و یقسم فیهم الخمس و هم بنو هاشم و بنو المطلب الذین لم یفترقوا فى جاهلیة و لا فى اسلام.
وجه دوم در معنى آیت، قول حسن بصرى است: اى لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن آمرکم بموده التقرب الى اللَّه عز و جل و التودد الیه بالطاعة و العمل الصالح، مزد نمى‏خواهم لکن میفرمایم شما را بدوست داشتن هر کس که نزدیکى جوید باللّه، بطاعت و عمل نیکو، و بر وفق این قول، هر کس که اللَّه را فرمان بردار است و تقرب را بوى نیکوکار است، واجب است بر تو که او را دوست دارى و مودت وى فریضه دانى.
حسن بصرى از اینجا گفت: من تقرب الى اللَّه بطاعته، وجبت علیک مودته.
وجه سوم قول ضحاک و مجاهد و سدى و جماعتى مفسران. گفتند: این آیت بمکه فرو آمد و این خطاب با مشرکان قریش است و با کفار عرب که ایشان با یکدیگر میگفتند: أ ترون محمدا (ص) یسئل على ما یتعاطاه اجرا؟ گویى این محمد باین کار که پیش گرفته، هیچ مزدى میخواهد؟ بجواب ایشان این آیت آمد که: لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً، لکن، آمرکم ان تودونى لاجل قرابتى و ان لم تصدقونى برسالتى فلا تؤذونى.
و روى انه قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: یا قوم اذا ابیتم ان تتابعونى فاحفظوا قرابتى فیکم و لا تؤذونى فانکم قومى و احق بان تصلوا رحمى.
مزد نمى‏خواهم، لکن شما را مى‏فرمایم که اگر مرا برسالت استوار نمى‏دارید و دعوت مرا اجابت نمیکنید، بارى بحکم قرابت که میان من و شماست مرا مرنجانید و مرا دوست دارید و رحم پیوندید.
قال ابن عباس: لم یکن بطن من بطون قریش الّا کان للنبى (ص) فیهم قرابة و قیل العرب کلّا ولدته و قال بعض المفسرین: کان المشرکون، یؤذون رسول اللَّه (ص) فانزل اللَّه هذه الآیة، فامرهم فیها بمودة رسول اللَّه (ص) و صلة رحمه، فلما هاجر الى المدینه و آواه الانصار و نصروه احب اللَّه عز و جل ان یلحقه باخوانه من الانبیاء علیهم السلام، حیث قالوا: وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ، إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ. فانزل اللَّه: قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ.
فصارت منسوخة بهذه الایة و هذا القول غیر مرضى لان مودة النبى (ص) و کف الاذى عنه، و مودة اقاربه، و التقرب الى اللَّه بالطاعة و العمل الصالح من فرائض الدین، فلا یجوز نسخ شى‏ء منها و المعنى الصحیح فى الآیة ما ذکرناه من اقاویل السلف، و اللَّه اعلم.
وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً، الاقتراف الاکتساب، و الاعتمال اى: من یکتسب طاعة، نَزِدْ لَهُ فِیها، من الثواب حُسْناً، بالتضعیف. و قیل معناه، یثبت على القلیل من الطاعة الکثیر من الثواب، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ، لمن اذنب شَکُورٌ لمن اطاع. و قیل غَفُورٌ، لذنوب آل رسول اللَّه شَکُورٌ لحسناتهم.
أَمْ یَقُولُونَ، اى: بل یقولون یعنى کفار مکه، افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً. فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِکَ، قال مجاهد: یربط على قلبک بالصبر على اذاهم، فلا یدخل قلبک حزن و لا ضیق. معنى آنست که کفار مکه میگویند که، تو بر اللَّه دروغ میسازى، و این قرآن از بر خود مى‏نهى و گر اللَّه خواهد دل تو بربطه صبر ببندد، تا بر اذاى ایشان صبر کنى و بر آنچه ایشان میگویند، در دل تو تنگى و اندوهى نیاید.
آن گه بر سبیل ابتدا گفت: وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، اى: ان ما یقولونه باطل یمحه اللَّه آنچه ایشان میگویند باطل است و اللَّه آن را محو کند. وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ، اى: یظهر الحق و یثبته بما انزل من کتابه، و ینصر دینه بوعده. و قیل: فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ، تم الکلام هاهنا و هذا کالوعید للرسول (ص) و المراد به جواب الذین قالوا: افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً فخرج الجواب مخرج الاستغناء، و المعنى: فان یشأ اللَّه یمسک ما اوحى الیک و یمح بنفسه الکفر من قلوب العابد بلا واسطة و لا سفارة، این سخن هر چند که ظاهر آن وعید رسول (ص) مى‏نماید اما جواب مشرکان است که میگفتند: افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً و در این جواب بى‏نیازى خود جل جلاله پیدا میکنند یعنى که ما را حاجت بواسطه و سفارت نیست. اگر خواهیم مهر بر دل تو نهیم و قرآن که بتو دادیم از دل تو ببریم، تا فراموش کنى و بخودى خود، باطل و کفر از دلها بستریم، یعنى شما که کافران‏اید چرا مى‏گویید که محمد (ص) بر اللَّه دروغ میسازد؟، وى دروغ بر ما نمى‏سازد که اگر سازد با وى این کنیم که گفتیم.
قوله: وَ یَمْحُ حذف الواو منه لا للجزم و انما کتب فى المصحف على اللفظ کما کتب قوله: سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ. و یَدْعُ الْإِنْسانُ محذوف الواو ثم قال: إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ. اى: بضمائر القلوب، فلو علم من قلبه انه هم بالافتراء لعاجله بالعقوبة، فکیف اذا نطق به و صرّح.
وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ، اذا تابوا، لانه ان لم یقبل کان اغراء بالمعاصى، وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ، اى: تجاوز عما کان منهم قبل التوبة من القبائح، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. تأویله یعفو عنها و هو یعلم انهم یعودون الیها، فلا یمنعه.
علمه من عفوه و لا یرجع بعد عودهم الى السیئات عن عفوه نظیره. قوله عز و جل: وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ. التأویل: یبعثکم حتى تخوضوا فى مثل ما جرحتم بالنهار، فلا یمنعه علمه عن کلامکم. و قیل یعلم ما یفعلون اى: یعلم اعتقادهم، فلا یقبل الا التوبة النصوح، و التوبة النصوح ما روى جابر قال: دخل اعرابى على رسول اللَّه و قال اللهم انى استغفرک و اتوب الیک سریعا و کبر، فلما فرغ عن صلاته، قال له یا هذا ان سرعة اللسان بالاستغفار توبة الکذابین و توبتک تحتاج الى توبة. قال: و ما التوبة، قال: اسم یقع على ستة معان، على الماضى، من الذنوب: الندامة و لتضییع الفرائض: الاعادة و رد المظالم و ازاقة النفس فى الطاعة کما ربیتها فى المعصیة و اذاقة النفس مرارة الطاعة کما اذقتها حلاوة المعصیة و البکاء بدل کل ضحک ضحکته.
و قیل حقیقة التوبة ترک المعاصى نیة و فعلا و الاقبال على الطاعة نیة و فعلا.
و عن انس بن مالک قال قال رسول اللَّه: اللَّه اشد فرحا بتوبة عبده حین یتوب الیه من احدکم کان راحلته بارض فلاة فانفلتت و علیها طعامه و شرابه فایس منها، فاتى شجرة فاضطجع فى ظلها قد یئس من راحلته فبینما هو کذلک اذ بها قائمة عنده فأخذ بخطامها، ثم قال من شدة الفرح: انت عبدى و انا ربک اخطا من شدة الفرح. و فى روایة ابى هریره: اللَّه افرح بتوبة عبده من العقیم الوالد و من الظمآن الوارد فمن تاب الى اللَّه توبة نصوحا، انسى اللَّه حفظته و بقاع الارض خطایاه و ذنوبه. قرأ حمزة و الکسائى و حفص، وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ. بالتاء، و هو خطاب للمشرکین، و الباقون بالیاى لانه بین خبرین عن قوم فقال قبله عن عباده و بعده. وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ.
وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى: یجیب اللَّه الذین آمنوا، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، اذا دعوه کقوله: ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ. و قال ابن عباس: معناه یثیب الذین آمنوا و عملوا الصالحات على اعمالهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، سوى ثواب اعمالهم تفضلا منه. و فى روایة ابى صالح عن ابن عباس قال: وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا، اى. یشفعهم فى اخوانهم، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، یشفّعهم فى اخوان اخوانهم.
و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص): وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، الشفاعة لمن وجبت له النار، و قیل الذین آمنوا فى موضع الرفع و هو استجابة العبید لربهم کقوله: فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی، وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ، اى یزید اللَّه لهم الهدى من فضله، کقوله: یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً. وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ.
فى الآخرة. معنى هر دو آیه آنست که: اللَّه تعالى توبه بندگان بپذیرد، هر گه که باخلاص و صدق بوى باز گردند و توبه ایشان نصوح باشد و گناهان گذشته ایشان همه بیامرزد، هر چند که میداند که ایشان پس از توبه گناه کنند، توبه ایشان رد نکند و از عفو خود فراپس نیاید و خواندن ایشان مر او را جل جلاله، اجابت کند، و کردار نیک ایشان را ثواب دهد، و بفضل خود، زیادتى بر سر نهد، این کرامت و نواخت اللَّه است مؤمنانرا هم در دنیا و هم در آخرت، و کافران را عذاب سخت است در دنیا و در آخرت.
وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ، اى لو جعلهم اللَّه اغنیاء لطغوا و بغوا بعضهم على بعض. قال ابن عباس: بغیهم طلبهم منزلة بعد منزلة و مرکبا بعد مرکب و ملبسا بعد ملبس و قیل معناه: لتراموا الى افساد الارض بان لا یحتاج بعضهم الى بعض فلا یتعاونوا قال شقیق بن ابراهیم: معنى الآیة لو رزق اللَّه العباد من غیر کسب و تفرغوا عن المعاش و الکسب لطغوا و بغوا و سعوا فى الارض فسادا، و لکن شغلهم بالکسب و المعاش رحمة منه و امتنانا، وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ، یوصل الرزق الى من یشاء کما یشاء بالقدر الذى یعلم مصلحته فیه.
گفته‏اند: این آیه در شأن قومى از عرب فرو آمد که بوقت خصب و فراخى نعمت، با محاربت و معادات یکدیگر میپرداختند و مال یکدیگر بغارت میبردند و در زمین تباه کارى میکردند و بوقت قحط و جدوبت با انتجاع و تجارت و طلب رزق میپرداختند.
و فى ذلک یقول الشاعر:
قوم اذا نبت الربیع بارضهم
نبتت عداوتهم مع البقل‏
خباب ارت گفت: این آیه در شأن ما فرو آمد، جمع اصحاب صفه، که بر اموال بنى قریظه و نضیر و بنى قینقاع ما را نظر آمد، آن مواشى ایشان دیدیم فراوان و عروض تجارت و نعمت بى‏کران، آرزوى آن در دل ما تحرّک کرد و رب العالمین باین آیه ما را از سر آن تمنى فرا داشت و سکینه قناعت بدل ما فرو آورد.
مصطفى (ص) گفت: اخوف ما اخاف على امتى زهرة الدنیا و کثرتها.
و قال بعض الحکماء: ان من العصمة ان لا تجد. و قال مقاتل: یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ فیجعل واحدا فقیرا و آخر غنیا. إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ.
روى انس بن مالک عن النبى (ص) عن جبرئیل عن اللَّه عز و جل انه قال: «من اهان لى ولیا فقد بارزنى بالمحاربة. و انى لاسرع شى‏ء الى نصرة اولیائى انى لا غضب لهم کما یغضب اللیث الحرد و ما تقرب الىّ عبدى المؤمن بمثل اداء ما افترضت علیه، و ما زال عبدى المؤمن یتقرب الىّ بالنوافل حتى احبه، فاذا احببته، کنت له سمعا و بصرا و یدا و مؤیدا. ان دعانى اجبته و ان سألنى اعطیته و ما ترددت فى شى‏ء انا فاعله ترددى، فى قبض روح عبدى المؤمن، یکره الموت و اکره مسائته و لا بدله منه و ان من عبادى المؤمنین لمن یسألنى الباب من العبادة، فاکفه عنه ان لا یدخله عجب فیفسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الغنى و لو افقرته لا فسده ذلک. و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الفقر و لو اغنیته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا الصحة، و لو اسقمته لافسده ذلک.
و ان من عبادى المؤمنین لمن لا یصلح ایمانه الا السقم و لو اصلحته لافسده ذلک.
انى ادبّر امر عبادى بعلمى بقلوبهم. «انى بعبادى خبیر بصیر».
وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، الغیث المطر، سمى غیثا لانه غیاث الخلق به بقائهم و علیه نمائهم. و قیل الغیث من المطر ما یکون نافعا، و یکون فى وقته لان المطر قد یکون مضرا، و قد یکون فى غیر وقته، مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا، یئسوا منه لتأخر نزوله و الغیث بعد الیأس ادعى لهم الى الشکر، وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ نعمته و خصبه و قیل مطره فیعم السهل و الجبل و العامر و الغامر. و نشرها، عمومها، جمیع الخلیقة. وَ هُوَ الْوَلِیُّ، اى: ولى المؤمنین بانزال الغیث، الْحَمِیدُ. الذى لا یفاه به الا مدحا و لا یذکر الّا حمدا.
قال مقاتل: حبس اللَّه المطر عن اهل مکة سبع سنین، حتى قنطوا، ثم انزل اللَّه المطر فذکرهم نعمته، قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ، اى من علامات قدرته، خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، مع عظمهما و کثرة اجزائهما، وَ ما بَثَّ اى: خلق و فرق فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، اى: ذى روح الانس و الجن و الملائکة و سایر الحیوان، وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ‏، اى: على احیائهم بعد الموت، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ. کامل القدرة.
وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ، اى غمّ و الم و مکروه، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، یعنى فهو عقوبة للمعاصى التی اکتسبتموها، کقوله: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ، وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ قرأ اهل المدینة و الشام، بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت بغیر فاء و کذلک هو فى مصاحفهم فیکون ما فى اول الایة بمعنى الذى اصابکم بما کسبت ایدیکم، و هو مع الفاء احسن و اشهر فى اللغة کما هو فى مصاحف اهل العراق لانه شرط و جوابه، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. من الذنوب، فلا یعاقب علیه. و قیل: یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ.
من الناس فلا یعاجلهم بالعقوبة اما عطفا و رحمة و اما زیادة فى العذاب و استدراجا.
قال الحسن: ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اراد به اقامة الحدود على المعاصى، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. فلم یجعل له حدا.
و قال الضحاک: ما تعلم رجل القرآن ثم نسیه الا بذنب، ثم قرأ: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، اىّ مصیبة اعظم من نسیان القرآن.
و قال الحسن: لما نزلت هذه الایة، قال رسول اللَّه (ص): «و الذى نفسى بیده ما من خدش عود و لا عثرة قدم و لا اختلاج عرق الا بذنب و ما یعفو اللَّه عنه اکثر.
و قال على بن ابى طالب (ع): الا اخبرکم بافضل آیة فى کتاب اللَّه حدّثنا بها رسول اللَّه (ص)، ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ. قال و سافسرها لک یا على ما أَصابَکُمْ، من مرض او عقوبة او بلاء فى الدنیا، فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، و اللَّه عز و جل اکرم من ان یثنى علیهم العقوبة فى الآخرة، و ما عفا اللَّه عنه فى الدنیا، فاللّه احلم من ان یعود بعد عفوه. و قال عکرمة: ما من نکبة اصابت عبدا فما فوقها الا بذنب لم یکن اللَّه لیغفر له الا بها او درجة لم یکن اللَّه لیبلغه الا بها.
و عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) قال: اذا اراد اللَّه بعبده الخیر عجل له العقوبة فى الدنیا و اذا اراد بعبده الشر، امسک علیه بذنبه حتى یوافى به یوم القیمة.
وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ، اى: و ما انتم بفائتین هربا فى الارض، قال اهل اللغة اعجزته اى صیرته عاجزا و عجزته فتّه و سبقته، یعنى اذا اراد اللَّه العقوبة بکم فلا تفوتونه حیثما کنتم و لا تسبقونه، وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ، یحفظکم، وَ لا نَصِیرٍ. یدفع عنکم العذاب اذا حل بکم.
وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ، یعنى السفن واحدتها جاریة و هى السائرة، فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ، یعنى کالجبال فى العظم.
إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ التی تجریها، فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى‏ ظَهْرِهِ، یعنى فیبقین واقفة على ظهر البحر، تقول رکد الماء اذا وقف، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. یعنى لکل مؤمن لان صفة المؤمن: الصبر فى الشدة و الشکر فى الرخاء.
و فى الخبر: الایمان نصفان، نصف صبر، و نصف شکر.
أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا یهلک کثیرا من السفن و من فیها بذنوبهم أوبقته ذنوبه أی: اهلکته، وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ. فینجیهم، و قیل: یعف عن کثیر. من ذنوبهم فلا یعاقب علیها وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ، قرأ اهل الکوفة و الشام و یعلم برفع المیم استأنف به الکلام کقوله فى سورة التوبة: وَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ، و قرأ الآخرون و یعلم بالنصب على الصرف کقوله: وَ یَعْلَمَ الصَّابِرِینَ. اى: صرف من حال الجزم الى النصب استخفافا و کراهیة لتوالى الجزم و کقول الشاعر:
لا تنه عن خلق و تأتى مثله
عار علیک اذا فعلت عظیم‏
و معنى الآیة، انما نفعل ذلک من العفو و الاهلاک وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ انبیاءنا «فى»، رد آیاتِنا، ان لیس، لَهُمْ مِنْ، عذاب اللَّه مَحِیصٍ.
مهرب و انه لیس بمنج من ذلک غیر اللَّه عز و جل.
رشیدالدین میبدی : ۴۴- سورة الدخان‏
۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بنام او که آئین زبان ما ذکر او، قوت دل ما مهر او، بنام او که شاهد جان ما نظر او، روح روح ما یاد او، مبارک آن کس که مونسش نام او، عزیز آن کس که همراهش یاد او، و شاد آن دل که در آن دل مهر او، آباد آن زبان که بر آن زبان ذکر او، آزاد آن کس که بود وى در بند او، بزرگوار آن نفس که بر امید دیدار او.
الهى یادت چون کنم که من خود همه یادم، من خرمن نشان خویش فرا باد نهادم. الهى یادى و یادگارى و دریافتن خود، یارى. معنى دعوى صادقانى، فروزنده نفسهاء دوستانى، آرام‏دل غریبانى، چون در میان جان حاضرى، از بى‏دلى میگویم که کجایى. جان را زندگى میباید، تو آنى. بخود، از خود ترجمانى. بحق تو بر تو، که ما را در سایه غرور ننشانى و بعز وصال خود رسانى.
اذا کنت قوت النفس ثم هجرتها
فلم تلبث النفس التی انت قوتها
جان و جهانم تویى و گرت نبینم
یکسر بد روز باد جان و جهانهم.
حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ، إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ این شب مبارک بقول بیشتر مفسران، شب نیمه شعبان است، آن را مبارک خواند از بهر آنکه پر خیر و پر برکت است. همه شب داعیان را اجابت است، سائلان را عطیت است، مجتهدان را معونت است، مطیعان را مثوبت است، عاصیان را اقالت است، محبان را کرامت است. همه شب درهاى آسمان گشاده، جنات عدن و فرادیس اعلى درها باز نهاده، ساکنان جنّة الخلد بر کنگره‏ها نشسته، ارواح انبیاء و شهداء در علیین فراطرب آمده، همه شب نسیم روح ازلى، از جانب قربت، بدل دوستان میدمد و باد کرم از هواء فردانیت بر جان عاشقان میوزد و از دوست خطاب میآید: هل من سائل فاعطیه؟ هل من مستغفر فاغفر له؟ اى درویش بیدار باش در این شب که همه بساط نزول بیفکنده و گل وصال جانان در باغ رازدارى شکفته، نسیم سحر مبارک، بهارى‏وار میدمد، و پیغام ملک برمزى باریک و برازى عجیب میگوید: أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ و انشدوا:
ا لم یأن للهجران ان یتصرما
و للعود غصن البان ان یتضرما
و للعاشق الصب الذى ذاب و انحنى
ا لم یأن ان یبکى علیه و یرحما
و فى بعضى الآثار: عجبا لمن آمن بى کیف یتّکل على غیرى، لو انهم نظروا الى لطائف برى ما عبدوا غیرى. اى عجب کسى که ما را شناخت با غیر ما آرام چون گیرد. کسى که ما را یافت با دیگرى چون پردازد. کسى که رنگ و بوى وصال و یاد ما دارد، دل در رنگ و بوى دنیا چون بندد.
از تعجب هر زمان گوید بنفشه کى عجب
هر که زلف یار دارد چنگ چون در ما زند
فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ تنزل النسخة من السماء لما یحصل فى السنة من اقسام الحوادث. شب نیمه شعبان را نامهاست: شب برات گویند و شب نسخة، شب فرق، شب عرض. هر که از این شب تا دیگر سال از دنیا رفتنى است، نسخت آن از لوح محفوظ بردارند و بعزرائیل دهند، گویند این شغل تو است تا دیگر سال.
هر چه خسف و مسخ بود، سیاسات و بلیات و انواع عذاب، نسخت کنند و بجبرئیل دهند، گویند این کار تو است تا دیگر سال. هر چه نعمت و راحت و روزى بندگان بود نسخت کنند و بمیکائیل دهند، هر چه عزّ و مرتبت و اقبال و دولت بود نسخت کنند و باسرافیل دهند و ذلک قوله: إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ گفته‏اند در میان فرشتگان، فرشته‏اى حلیم‏تر و رحیم‏تر و مهربانتر از میکائیل نیست و فرشته‏اى مهیب‏تر و با سیاست‏تر از جبرئیل نیست.
در خبر است که روزى هر دو مناظره کردند، جبرئیل گفت: مرا عجب آید که با این همه بى‏حرمتى و جفا کارى خلق، رب العزة بهشت از بهر چه میآفرید؟
میکائیل گفت مرا آن عجب میآید که با آن همه فضل و کرم و رحمت که اللَّه را بر بندگان است دوزخ از بهر چه میآفرید؟ از حضرت عزت و جناب جبروت ندا آمد که: احبّکما الىّ احسنکما بى ظنا، از شما هر دو، آن را دوست‏تر دارم که بمن ظن نیکوترى برد یعنى میکائیل، که رحمت بر غضب فضل مى‏نهد و قد قال اللَّه عز و جل، انّ رحمتى سبقت غضبى.
عایشه صدّیقه گفت: شب نیمه شعبان رسول خدا در حجره و نوبت من بود، در میانه شب او را نیافتم، بخاطر من گذشت، مگر بدیگر حجره‏اى از حجره‏هاى زنان خود رفته، با خویشتن برنامدم، برخاستم بطلب وى بیرون شدم، او را در سجده یافتم، سر بر سجود نهاده و میفرماید: اعوذ بعفوک من عقابک، اعوذ برضاک من سخطک، اعوذ بک منک، لا احصى ثناء علیک. انت کما اثنیت على نفسک.
این چند کلمت اشارت است بمنازل و مراتب راه روان سوى حق، روشى از روى همم، نه از روى قدم. رسول خدا اول نظاره فعل کرد فرمود: اعوذ بعفوک من عقابک. آن گه از این مقام درگذشت، نظاره صفت کرد، فرمود: اعوذ برضاک من سخطک، آن گه از صفت درگذشت، نظاره ذات کرد فرمود: اعوذ بک منک، آن گه از صفات خود مجرد گشت، فرمود: لا احصى ثناء علیک، آن گه فردا نیت حق جل جلاله یاد کرد، فرمود: انت کما اثنیت على نفسک.
اول مقام استدلال است.
دیگر مقام افتقار. سوم مقام مشاهدة. چهارم مقام حیاة. پنجم مقام فناء.
بروایتى دیگر عایشه گفت: رأیت النبى (ص) فى لیلة النصف من شعبان ساجدا یدعو، فنزل جبرئیل، فقال: ان اللَّه عز و جل قد اعتق من النار اللیلة بشفاعتک ثلث امّتک. فزاد النبى فى الدعاء. فنزل جبرئیل فقال: ان اللَّه یقرئک السلام و یقول اعتقت نصف امّتک من النار. فزاد النبى فى الدعاء، فنزل جبرئیل و قال: ان اللَّه اعتق جمیع امّتک من النار بشفاعتک، الا من کان له خصم حتى یرضى خصمه. فزاد النبى فى الدعاء، فنزل جبرئیل عند الصبح و قال: ان اللَّه تعالى قد ضمن لخصماء امّتک ان یرضیهم بفضله و رحمته، فرضى النبى (ص) و قال: ان للَّه تعالى عتقاء من النار فى لیلة النصف من شعبان بعدد شعور غنم بنى کلاب.
و فى روایة انس بن مالک رضى اللَّه عنه قال: بعثنى النبى الى عایشه، فقلت لها اسرعى، فانى ترکت رسول اللَّه (ص) یحدّثهم بحدیث لیلة النصف من شعبان، فقالت یا انس اجلس حتى احدثک عن لیلة النصف من شعبان، قالت کان لیلة النصف من شعبان لیلتى، فجاء النبى (ص) حتى دخل معى فى لحاف، فانتبهت من اللیل فلم اجده قلت ذهب الى جاریته ماریة القبطیة، قالت: فخرجت و مررت بالمسجد فوقعت رجلى علیه و هو ساجد و هو یقول: سجد لک خیالى و سوادى و آمن بک فؤادى و هذه یدىّ التی جنیت بها على نفسى، فیا عظیم هل یغفر الذنب العظیم الا الرب العظیم، اغفر لى الذنب العظیم، ثم رفع رأسه، فقال: اللهم هب لى قلبا تقیا نقیا من الشرک بریّا، لا کافرا و لا شقیا. ثم عاد فسجد فقال: اقول لک کما قال اخى داود، اعفّر وجهى فى التراب لسیدى و حق لسیدى ان تعفّر الوجوه لوجهه. ثم قال یا حمیراء ا ما تدرین ما هذه اللیلة؟ هذه لیلة النصف من شعبان، ان للَّه فى هذه اللیلة عتقاء من النار بعدد شعر غنم کلب. قالت: قلت یا نبى اللَّه، و ما بال غنم کلب‏.
قال: لیس الیوم فى العرب قوم اکثر غنما منهم، لا اقول منهم سته نفر: مدمن خمر و لا عاق لوالدیه و لا مصر على زنا و لا مصارم و لا مصوّر و لا فتاة.
و روى مجاهد عن على بن ابى طالب قال قال رسول اللَّه (ص): یا على من صلى مائة رکعة فى لیلة النصف من شعبان فقرأ فى کل رکعة بفاتحة الکتاب مرة و قل هو اللَّه احد، عشر مرات.
قال النبى (ص): یا على ما من عبد یصلى هذه الصلاة الا قضى اللَّه عز و جل له کل حاجة طلبها تلک اللیلة، قال و یبعث اللَّه عز و جل سبعین الف ملک یکتبون له الحسنات و یمحون عنه السیئات و یرفعون له الدرجات الى رأس السنة.
قال و یبعث اللَّه عز و جل فى جنات عدن سبعین الف ملک او سبع مائة الف یبنون له المدائن و القصور و یغرسون له الاشجار ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب المخلوقین، و ان مات من لیلته قبل ان یحول الحول، مات شهیدا. قال: و یعطیه اللَّه بکل حرف من قل هو اللَّه احد فى لیلته تلک، سبعین حوراء.
رشیدالدین میبدی : ۴۹- سورة الحجرات‏
۱ - النوبة الثانیة
از سورة الحجرات تا آخر قرآن مفصل گویند و به‏ قال النبى (ص) ان اللَّه اعطانى السبع الطول مکان التوریة و اعطانى المایین مکان الانجیل و اعطانى مکان الزبور المثانى و فضلنى ربى بالمفصل.
و فى روایة اخرى قال (ص): انى اعطیت سورة البقرة من الذکر الاول و اعطیت طه و الطواسین من الواح موسى علیه السلام و اعطیت فواتح الکتاب و خواتیم البقرة من تحت العرش و المفصّل نافلة.
بدان که این سورة هزار و چهار صد و هفتاد و شش حرف است و سیصد و چهل و سه کلمت و هفده آیت. جملة بمدینة فرو آمد بر قول جمهور مفسران. ابن عباس گفت مگر یک آیت: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏، این یک آیت بمکه فرود آمد و باقى بمدینه. و درین سورة ناسخ و منسوخ نیست. و در فضیلت سورة ابىّ کعب روایت کند از
مصطفى (ص) قال: من قرأ سورة الحجرات اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من اطاع اللَّه و من عصاه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، قرأ یعقوب: لا تقدّموا بفتح التاء و الدال من التقدم اى لا تتقدموا و قرأ الآخرون بضم التاء و کسر الدال من التقدیم و هو لازم بمعنى التقدّم. تقول العرب قدم فلان بین یدى الامیر اذا سبقه بالکلام و غیره و قدّمت فلانا و تقدمته و قدمته خفیفة بمعنى واحد و یجوز ان یکون متعدیا فیکون المفعول محذوفا و المعنى لا تقدموا القول و الفعل بین یدى رسول اللَّه (ص). قال ابن عباس: نهوا ان یتکلّموا بین یدى کلامه بل علیهم ان یصغوا و لا یتکلموا. علماء تفسیر مختلف‏اند در معنى این آیت و در سبب نزول. حسن گفت معنى آنست که «لا تذبحوا» قبل ذبح النبى (ص)، و سبب آن بود که جماعتى روز عید اضحى قربان کردند پیش از آن که رسول نماز عید کرد و قربان، پس این آیت فرود آمد و رسول ایشان را فرمود تا اعادت قربان کردند و فى الخبر عن البراء بن عازب قال خطبنا النبى (ص) یوم النحر، قال ان اوّل ما نبدأ به فى یومنا هذا ان نصلّى ثم نرجع فننحر فمن فعل ذلک فقد اصاب سنّتنا و من ذبح قبل ان نصلّى فانما هو لحم عجله لاهله لیس من النسک فى شی‏ء.
قومى گفتند این آیت در روزه روز شک فرو آمد و المعنى لا تصوموا قبل ان یصوم نبیکم. و فى ذلک ما روى مسروق قال: دخلنا على عائشة فقالت یا جاریة خوضى شرابا، فخاضت فقالت لهم ذوقوا فانّى لو کنت مفطرا لذقت لکم قالوا نحن صیام قالت و ما صومکم، قالوا ان کان من رمضان ادرکناه و ان لم یکن منه تطوّعناه، فقالت انما الصوم صوم الناس و الفطر فطر الناس و الذبح ذبح الناس و انى صمت الشهر فادرکنى رمضان و ان ناسا کانوا یصومون حتى نزلت هذه الایة. مقاتل بن حیان گفت: سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدا جمعى یاران بیست و هفت کس بزمین تهامه فرستاد، منذر بن عمرو الانصارى بریشان امیر کرد، چون به بئر معونه رسیدند قومى مشرکان بنى عامر بر ایشان رسیدند و همه را بکشتند مگر سه کس بازگشتند تا رسول خدا را از آن حال خبر کنند، چون بدر مدینه رسیدند، دو مرد را دیدند از قبیله بنى عامر که از نزدیک رسول خدا میآمدند. ایشان آن دو مرد را بى‏دستورى رسول بکشتند و رسول کشتن ایشان بى‏دستورى کراهیت داشت و در شأن ایشان آیت آمد که: لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، اى لا تقضوا امرا دون اللَّه و رسوله. بى‏دستورى و بى‏فرمان رسول هیچ کار پیش مگیرید و هیچ حکم مکنید، در هیچ شرع از شرایع دین از قتل و قتال و غیر آن. و روى عن ابن عباس: قال معناه: لا تقولوا خلاف الکتاب و السنة و قیل معناه لا تمشوا بین یدى رسول اللَّه و کذلک بین یدى العلماء فانهم ورثة الانبیاء، دلیله ما
روى عطاء عن ابى الدرداء قال رآنى رسول اللَّه (ص) امشى امام ابو بکر فقال تمشى امام من هو خیر منک فى الدنیا و الآخرة ما طلعت الشمس و لا غربت على احد بعد النّبیّین و المرسلین خیر او افضل من ابى بکر
وَ اتَّقُوا اللَّهَ فى تضییع حقه و مخالفة امره، إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ، لاقوالکم، عَلِیمٌ بافعالکم و احوالکم.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ در خبر است که قوم بنى تمیم رسیده بودند بحضرت نبوت و میخواستند که یکى را بر ایشان مهتر کنند تا امیر ایشان باشد. بو بکر یکى اختیار کرد نام وى قعقاع بن معبد. عمر خطاب دیگرى اختیار کرد نام وى اقرع بن حابس. بو بکر گفت: مخالفت من خواستى باین اختیار که کردى. عمر گفت: من مخالفت تو نخواستم. سخن میان ایشان دراز گشت و خصومت در گرفتند و بآواز بلند سخن گفتند.
انس بن مالک گفت: کاد الخیران ان یهلکا. آن گه در شأن ایشان آیت آمد که: لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ، بو بکر گفت: آلیت على نفسى ان لا اکلّم النبى (ص) ابدا الا کاخى السرار، سوگند یاد کردم که از این هرگز با رسول خدا سخن بلند نگویم، مگر چنانک با همرازى پنهان سخن گویند و عمر بعد از آن با رسول سخن چنان نرم گفتید که رسول دشوار توانستى شنید. انس مالک گفت ثابت بن قیس بن شماس خطیب رسول بود که خطباء عرب را جواب دادى در مجلس رسول.
و در مجمع عرب آن روز که این آیت فرو آمد بترسید و در خانه نشست دلتنگ و اندوهگن گریان و زارى‏کنان و میگفت انا الذى ارفع صوتى فوق صوت النبى و انا من اهل النار.
مگر این آیت بشأن من فرود آمد که من آواز بلند میدادم بحضرت نبوت. آه که اعمال من حابط شد و من از آتشیانم و این سخن از بهر آن میگفت که کان جهورى الصوت و فى اذنیه وقر، گوش وى گران بود و سخن بلند گفتید پس باین سبب از حضرت رسول بازماند و خانه بر خود زندان کرد. این قصه با رسول گفتند، رسول برخاست و بر خانه وى آمد و او را ببهشت اعظم بشارت داد. گفت: بل انت من اهل الجنة.
و روى انه قال یا رسول اللَّه لقد خشیت ان اکون قد هلکت قال لم؟ قال نهى اللَّه ان نحبّ ان نحمد بما لم نفعل و انا رجل احب الحمد و نهانا ان نرفع اصواتنا فوق صوتک و انا رجل جهر الصوت و نهانا عن الخیلاء و انا رجل احب الجمال، فقال یا ثابت اما تحبّ ان تعیش حمیدا و تقتل شهیدا، فقتل یوم الیمامة.
قال سلیمان بن حرب ضحک انسان عند حمّاد بن زید و هو یحدّث بحدیث عن رسول اللَّه، فغضب حمّاد و قال انى ارى رفع الصوت عند حدیث رسول اللَّه (ص) و هو میت کرفع الصوت عنده و هو حى و قام و امتنع عن الحدیث ذلک الیوم، وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ، اى لا تخاطبوه باسمه و کنیته کما یخاطب بعضکم بعضا، بل خاطبوه بالنبوة و الرسالة بتوقیر و تعظیم و قولوا یا نبى اللَّه یا رسول اللَّه کقوله: لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً. أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ، یعنى لئلا تحبط اعمالکم لان ذلک اذا کان عن قصد بعد النهى کفر لان فیه استخفاف النبى‏ و ذلک محبط، وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ انّه محبط. ابن عباس گفت: پس از آنکه این آیت فرو آمد، یاران همه متأدّب گشتند و بحضرت رسول بتعظیم و توقیر نشستند و سخن نرم گفتند. رب العالمین آن بپسندید، و ایشان را در آن بستود و وعده ثواب نیکو داد، گفت: إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ، اجلالا له، أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى‏، اى اخلصها و اختبرها کما یمتحن الذهب بالنار، فیخرج خالصا، و قوله للتقوى، اللام لام العاقبة اى ادّى الامتحان الى التقوى، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ، لذنوبهم، وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ لطاعاتهم.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) لن یزال قلب ابن آدم ممتلئا حرصا الّا الذین امتحن اللَّه قلوبهم للتقوى، قال راوى الحدیث فلقد رأیت رجلا من اصحاب رسول اللَّه (ص) یرکب الى زراعة له و انّها منه على فراسخ و قد أتى علیه سبعون سنة.
و روى انه قال (ص) لا یزال قلب ابن آدم جدیدا فى حب الشی‏ء و ان التقت ترقوتاه من الکبر الا الذین امتحن اللَّه قلوبهم للتقوى و هم قلیل.
إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ، قراءة العامة بضم الجیم، و قرأ ابو جعفر بفتح الجیم و هما لغتان و هى جمع الحجر و الحجر جمع الحجرة و هى جمع الجمع.
الحجرة المکان یتحجر المرء لنفسه یمنع غیره من مشارکته فیه مشتقة من الحجر و هو الحبس.
ابن عباس گفت: این آیت در شأن قومى فرو آمد از قبیله بنى العنبر و هم حى من بنى عمرو بن تمیم. رسول خدا لشکرى فرستاد بایشان و عیینة بن حصن الفزارى را بر ایشان امیر کرد. چون دانستند که عیینة نزدیک رسید، عیال و فرزندان بگذاشتند و خود بگریختند. عیینة فرزندان ایشان برده گرفت و بمدینة آورد، بعد از آن پدران ایشان آمدند و فدا آوردند تا فرزندان را باز خرند، وقت مهاجرت بود چون در مدینة آمدند و رسول خدا آن ساعت در حجره بود در خلوت و در قیلولة. فرزندان چون پدران خود را دیدند، فرا ایشان زاریدند و بگریستند. ایشان در آن وقت بشتافتند بدر حجره رسول و بآواز بلند میگفتند یا محمد اخرج الینا، رسول در قیلوله بود، بآواز ایشان از خواب بیدار گشت و بیرون آمد: ایشان گفتند یا محمد فادنا عیالنا، عیال ما بما باز فروش. جبرئیل آن ساعت فرو آمد، گفت: یا محمد ملک میفرماید که هم از ایشان حاکم ساز تا این حکم کند، رسول گفت راضى باشید که سبرة بن عمرو که بر دین شماست بر شما حکم کند، ایشان گفتندى راضى باشیم، سبرة گفت: عمّ من حاضر است و او مه من است تا وى حکم کند و هو الاعور بن بشامة. رسول وى را فرمود تا حکم کند اعور گفت یک نیمه ایشان آزاد کنى بى‏فدا و یک نیمه را فدا دهند. رسول خدا گفت فعلت و رضیت. این آیت در شأن ایشان فرو آمد.
ابن عباس گفت: لو انهم صبروا حتى یخرج الیهم، رسول اللَّه (ص) لاطلق اسراهم کلهم بغیر فدى و قوله: أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ فیه قولان احدهما: لا یفعلون فعل العقلاء لقلّة اناتهم و کثرة تهورهم، فان النبى (ص) لم یکن یحتجب عن الناس الا فى وقت یخلو فیه بامر نفسه، فمن أزعجه عن ذلک کان منسوبا الى قلة العقل و سوء الادب. و الثانى: لا یعلمون عظم حرمتک و ان الصبر خیر لهم، لانک کنت تعتقهم جمیعا.
و روى ان وفد بنى تمیم جاءوا الى النبى (ص) فنادوا على الباب یا محمد اخرج الینا فان مدحنا زین و ان ذمنا شین. قال فسمعها رسول اللَّه (ص)، فخرج علیهم و هو یقول انما ذلکم اللَّه الذى مدحه زین و ذمه شین، قالوا نحن ناس من تمیم جئنا بشاعرنا و خطیبنا لنشاعرک و نفاخرک، فقال (ص) ما بالشعر بعثت و لا بالفخار امرت، و لکن هاتوا. فقال الزبرقان بن بدر. لشباب من شبانهم قم فاذکره فضلک و فضل قومک، فقال الحمد للَّه الذى جعلنا خیر خلقه فآتانا اموالا نفعل فیها ما نشاء فنحن خیر اهل الارض و من اکثرهم عدة و مالا و سلاحا، فمن انکر علینا قولنا فلیأت بقول هو احسن من قولنا و فعال خیر من فعلنا. فقال رسول اللَّه (ص) لثابت بن قیس بن شماس و کان خطیب رسول اللَّه قم فاجبه فقال الحمد اللَّه احمده و استعینه و أومن به و اتوکل علیه و اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله دعا المهاجرین من بنى عمه احسن الناس وجوها و اعظمها احلاما فاجابوه و الحمد للَّه الذى جعلنا انصاره و وزراء رسوله و عزّا لدینه، فنحن نقاتل الناس حتى یشهدوا ان لا اله الا اللَّه، فمن قالها منع منّا ماله و نفسه و من اباها قتلناه و کان زعمه فى اللَّه علینا هیّنا، اقول قولى هذا و استغفر اللَّه للمؤمنین و المؤمنات. فقال الزبرقان لشاب من شبانهم قم یا فلان فقل ابیاتا تذکر فیها فضلک و فضل قومک فقام الشاب، فقال:
نحن الکرام فلا حىّ یعادلنا
منّا الرؤس و فینا یقسم الربع‏
و نطعم الناس عند القحط کلهم
من السدیف اذا لم یونس القرع‏
اذا ابینا فلا یأبى لنا احد
انّا کذلک عند الفخر نرتفع‏
قال: فارسل رسول اللَّه (ص) الى حسان بن ثابت فلما جاء امره لیجیبه فقال حسان:
ان الذوائب من فهر و اخوتهم
قد شرّعوا سنة للناس تتبع‏
یرضى بها کل من کانت سریرته
تقوى الاله و کل الخیر یصطنع
قال فقام الا قرع بن حابس، فقال ان محمد المؤتى له و اللَّه ما ادرى ما هذا الامر تکلم خطیبنا فکان خطیبهم احسن قولا و تکلم شاعرنا فکان شاعرهم اشعر و احسن قولا. ثم دنا من النبى (ص) فقال اشهد ان لا اله الا اللَّه و انک رسوله فقال له النبى (ص): ما یضرّک ما کان قبل هذا، ثم اعطاهم (ص) و کساهم.
قوله: وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ، اى لو صبروا عما فعلوا و انظروا خروجک، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ، فى دینهم بما ینالون من الثواب فى تعظیم نبى اللَّه و فى دنیاهم بما یکون فى ذلک من الدلالة على وفور عقلهم باستعمال السکینة و الوقار، وَ اللَّهُ غَفُورٌ، اى مع هذا غفور لمن تاب منهم، رَحِیمٌ فى قبول التوبة.
قال ابو عبید قاسم بن سلام ما دققت الباب على عالم قط کنت البر حتى یخرج الىّ لقوله عز و جل: وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ... الایة.
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ، این آیت در شأن ولید بن عقبة بن ابى معیط فرو آمد که رسول خدا او را فرستاد بوفد بنى المصطلق، تا از ایشان زکاة ستاند، آن قوم چون خبر رسید بایشان که ولید میآید بطلب زکاة، تعظیم فرمان خداى را و حرمت داشت فرستاده رسول را همه سلاح در کردند و بشادى و رامش باستقبال وى بیرون آمدند. ولید چون ایشان را بر آن صفت دید بترسید پنداشت که ایشان بقصد خون وى بیرون آمدند، از آن ترس هم از راه بازگشت با مدینه و رسول را گفت آن قوم مرتد گشتند، زکاة ندادند و قصد خون من کردند. رسول از ایشان در خشم شد و خواست که لشکر فرستد بغزاء ایشان، قومى از ایشان در رسیدند و احوال معلوم کردند، بر خلاف آنکه ولید گفت. رسول ایشان را متهم داشت، خالد ولید با جماعتى بایشان فرستاد تا از حال ایشان بر رسد و حقیقت آن باز داند. خالد رفت و ایشان را بر ایمان و طاعت دید و بر بانگ نماز و جماعت و مال زکاة جمع کرده و فرمان خداى و رسول در آن بجاى آورده، خالد حال و قصه ایشان با رسول نمود و در شأن ولید بن عقبه آیت آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ، اى ان جاءکم کاذب بخبر یعظم وقعه فى القلوب، فَتَبَیَّنُوا، اى قفوا حتّى یتبین لکم ما جاء به اصدق هو ام کذب، أَنْ تُصِیبُوا، یعنى کى لا تصیبوا بالقتل و القتال، قَوْماً، برءاء بِجَهالَةٍ منکم بحالهم، فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ على عجلتکم و کان النبى (ص) یقول التبین من اللَّه، و العجلة من الشیطان، و قال بعض المفسرین دلّت هذه الایة ان خبر الواحد العدل یجب العمل به لان اللَّه تعالى امر بالتثبت فى خبر الفاسق و لو تثبّتنا فى خبر العدل لسوّینا بینهما.
و قال ابن عباس: ردّ رسول اللَّه شهادة رجل فى کذبة واحدة و قال: انّ شاهد الزور مع العشّار فى النار. و قال (ص) من شهد بشهادة زور فعلیه لعنة اللَّه و من حکم بین اثنین فلم یعدل بینهما، فعلیه لعنة اللَّه و ما شهد رجل على رجل بالکفر الا باء به احدهما ان کان کافرا فهو کما قال و ان لم یکن کافرا فقد کفر بتکفیره ایاه.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ، فاتقوا ان تقولوا باطلا فان اللَّه یخبره و یعرفه احوالکم فتفضحوا لَوْ یُطِیعُکُمْ الرسول، فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ مما تخبرونه به فیحکم برأیکم لکان یخطى فى افعاله کما لو قبل من الولید فقتل و قتلتم و اخذ المال و اخذتم، لَعَنِتُّمْ، اى لأثمتم و هلکتم. العنت الهلاک و الوقوع فیما لا مخلص منه. قال اللَّه تعالى: ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ و قال تعالى: عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ. وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ، فجعله احبّ الادیان الیکم، وَ زَیَّنَهُ، اى حسّنه، فِی قُلُوبِکُمْ، حتى اخترتموه و تطیعون رسول اللَّه و ذلک بتوفیقه ایّاکم و المعنى و لکن اللَّه حبّب الیکم الایمان فاطعتموه فوقاکم اللَّه العنت، وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ، اى بغّض الیکم الجحود باللّه و الرسول، وَ الْفُسُوقَ، یعنى الکذب و النفاق و العصیان، جمیع معاصى اللَّه، أُولئِکَ، اى اهل هذه الصفة، هُمُ الرَّاشِدُونَ المهتدون.
فَضْلًا مِنَ اللَّهِ، اى کان هذا فضلا من اللَّه، وَ نِعْمَةً، رحمة، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ، بکرامة المؤمنین، حَکِیمٌ فیما جعل فى قلوبهم حبّ الایمان و بغض الکفر و الفسوق و العصیان.
قوله: وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا، سعید جبیر گفت و مجاهد که این آیت در شأن دو قبیله انصار فرو آمد: اوس و خزرج، که در عهد رسول خلاف در میان ایشان افتاد و بهم برآویختند و یکدیگر را زخم کردند بدست و چوب و نعلین، رسول خدا این آیت بر ایشان خواند و میان ایشان صلح افکند. قال ابن بحر القتال لا یکون بالنعال و الایدى و انما هذا فى المنتظر من الزمان، ابن بحر گفت: اللَّه تعالى درین آیت ذکر قتال و مقاتله کرد و جنگى که در آن دست زدن و نعلین زدن بود، آن را قتال نگویند، پس مراد باین آیت اهل بغى‏اند که در روزگار پدید آیند و قتال با اهل عدل کنند، حکم ایشان اینست که اللَّه فرمود: فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما، یعنى ادعوهما الى کتاب اللَّه و الرضا بما فیه لهما و علیهما، فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى‏، و ابت الاجابة الى حکم کتاب اللَّه، فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِی‏ءَ اى ترجع، إِلى‏ أَمْرِ اللَّهِ فى کتابه فَإِنْ فاءَتْ اى رجعت الى الحق، فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ، بحملها على الانصاف و الرضا بحکم اللَّه وَ أَقْسِطُوا، اى اعدلوا، إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ بدان که اهل بغى ایشانند که بر امام عدل خروج کنند و از فرمان وى بیرون شوند. و در ایشان سه چیز موجود بود: یکى آنست که جمعى انبوه باشند با قوت و با شوکت. دیگر آنست که خود را تأویلى نهند محتمل. سوم آنست که امامى نصب کنند و مقتداى خود سازند، چون این سه شرط در ایشان مجتمع شد اهل بغى باشند، حکم ایشان آنست که امام اهل عدل نخست ایشان را باطاعت خود خواند، اگر ظلامه‏اى ظاهر کنند که بر ایشان میرود، از ایشان دفع کند و دست ظالم از ایشان کوتاه کند و اگر ایشان را ظلامه‏اى نباشد و رنجى نبود و بر بغى خویش مصرّ باشند امام عدل با ایشان قتال کند، تا بقهر ایشان را باطاعت آرد و در قتال ایشان هر که پشت بداد، روا نیست که از پى وى روند و قصد وى کنند. و اسیر که در دست اهل عدل آید روا نیست که او را بکشند و مجروحى که بیفتد، روا نیست که او را تمام بکشند. امیر المؤمنین على (ع) در حرب جمل منادى را فرمود تا ندا کرد: الا لا یتبع مدبرا و لا یوقف على جریح.
و در حرب صفین اسیرى آوردند پیش على (ع). على گفت: لا اقتلک صبرا انى اخاف اللَّه رب العالمین.
اما هر چه از دو طائفه در حال قتال کشته شود یا مالى بتلف آید در آن حال ضمانى واجب نکند. اما قومى اندک که آن سه شرط در ایشان موجود نبود نه کثرت و نه تأویل و نه نصب امام، حکم ایشان اگر تعرض مسلمانان کنند حکم قطّاع طریق بود نه حکم اهل بغى.
روى ان علیا (ع): سمع رجلا یقول فى ناحیة المسجد لا حکم الا للَّه، فقال على کلمة حق اید بها باطل لکم علینا ثلث: لا نمنعکم مساجد اللَّه ان تذکروا فیها اسم اللَّه و لا نمنعکم الفى‏ء ما دامت ایدیکم مع ایدینا و لا نبداکم بقتال.
و فى الایة دلیل ان البغى لا یزیل اسم الایمان لان اللَّه عز و جل سماهم مؤمنین مع کونهم باغین.
یدل علیه ما روى الحارث الاعور ان على بن ابى طالب سئل و هو القدوة فى قتال اهل البغى، عن اهل الجمل و صفین أ مشرکون هم، قال لا من الشرک فرّوا، فقیل منافقون هم: قال لا ان المنافقین لا یذکرون اللَّه الا قلیلا، قیل فما حالهم قال اخواننا بغوا علینا.
رشیدالدین میبدی : ۴۹- سورة الحجرات‏
۲ - النوبة الثانیة
قوله: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ، اى متواخون على الایمان و الایمان اشرف انسابهم و قد قطع اللَّه الولایة بینهم و بین من خالفهم فى الدین من انسابهم. قال ابو عثمان الحیرى اخوة الدین اثبت من اخوة النسب.
روى الزهرى عن سالم عن ابیه عن النبى (ص) قال المسلم اخو المسلم لا یظلمه و لا یشتمه، من کان فى حاجة اخیه کان اللَّه فى حاجته و من فرّج عن مسلم کربة فرّج اللَّه عنه بها کربة من کرب یوم القیمة و من ستر مسلما ستره اللَّه یوم القیمة.
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه: المسلم اخو المسلم لا یظلمه و لا یعیبه و لا یخذله و لا یتطاول علیه فى البنیان، فیستر عنه الریح الا باذنه و لا یؤذیه بقتار قدره الا ان یغرف له و لا یشترى لبنیه الفاکهة، فیخرجون بها الى صبیان جاره و لا یطعمونهم منها.
قال رسول اللَّه (ص) احفظوا و لا یحفظه منکم الا قلیل.
فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ ثنّى الاخوین لانّ اقل من یقع بینهم القتال اثنان و المعنى اصلحوا بینهما اذا اختلفا و اقتتلا و قیل التثنیة قد یقع موقع الجمع کقوله: لبیک و سعدیک و لا یدى لک و قیل معناه، فاصلحوا بین رئیسى الفریقین لانهما اذا اصطلحا اصطلح الفریقان و قیل فاصلحوا بین کل مسلمین.
و فى الخبر عن ابى ایوب قال: قال رسول اللَّه (ص) یا با ایوب الا ادلّک على صدقة یحبها اللَّه و رسوله. قال بلى فقال رسول اللَّه (ص) تصلح بین الناس اذا تفاسدوا.
و فى روایة تسعى فى صلاح ذات البین اذا تفاسدوا و تقرب بینهم اذا تباغضوا.
و عن ابى الدرداء قال قال رسول اللَّه (ص): الا اخبرکم بما هو افضل من کثیر من الصیام: اصلاح ذات البین و ایاکم و البغضة فانما هى الحالقة
قال ابو الدرداء لا اقول حالقة الشعر و لکن حالقة الدین و قال (ص) کل الکذب یکتب على ابن آدم الا ثلثا: رجل کذب امراته لیرضیها عنه و رجل یحدث بین امرأین مسلمین لیصلح بینهما و رجل کذب فى خدعة حرب.
و فى التوریة الذین یصلحون بین الناس اذا تفاسدوا اولئک خصائص اللَّه من خلقه، قرأ یعقوب بین اخوتکم بالتاء على الجمع و قرأ الحسن بین اخوانکم و الاکثر بالنسب الاخوة، و فى الصداقة الاخوان و یقع کلّ واحد منهما موقع الآخر، وَ اتَّقُوا اللَّهَ فلا تعصوه و لا تخالفوا امره، لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ ابن عباس گفت این آیت در شأن ثابت بن قیس بن شماس فرو آمد که نشست وى در همه اوقات بجنب رسول بود از بهر آن که در گوش وى گرانى بود، بنزدیک رسول از آن مى‏نشست تا سخن رسول آسان تواند شنید. روزى دیر رسید در آن مجمع و مردمان نشسته بودند.
ثابت پاى بگردن مردم فرو مینهاد و میگفت: تفسحوا تفسحوا. مردى او را گفت: اصبت مجلسا فاجلس، بنشستگاهى رسیدى اکنون بنشین جاى نشستن دارى چرا نه نشینى؟ ثابت از آن سخن در خشم شد و بنشست. آن گه فرا آن مرد گفت: تو پسر فلانه‏اى یعنى آن زن که در جاهلیت بناشایست نام برده بود، آن مرد دلتنگ گشت و از شرم سر در پیش افکند، آن ساعت جبرئیل آمد و این آیت آورد.
و قال الضحاک نزلت فى وفد تمیم الذین نادوا رسول اللَّه من وراء الحجاب کانوا یستهزءون فقراء اصحاب النبى (ص) مثل عمار و خباب و بلال و صهیب و سلمان و سالم مولى ابى حذیفة لما راوا من رثاثة حالهم فانزل اللَّه تعالى فى الذین آمنوا منهم. و امّا قوله: وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ قال انس نزلت فى نساء رسول اللَّه عیّرن ام سلمة بالقصر و قال ابن عباس ان صفیة بنت حیى بن اخطب اتت رسول اللَّه فقالت ان النساء یعیرنن و یقلن لى یا یهودیة بنت یهودیین فقال لها رسول اللَّه هلّا قلت ان ابى موسى و عمى هارون و زوجى محمد علیهم السلام فانزل اللَّه هذه الایة
و المعنى لا یستهزئ قوم بقوم عسى ان یکونوا خیرا منهم عند اللَّه و افضل نصیبا، وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ اى لا تعیبوا و لا تطعنوا اهل دینکم و قیل اللمز العیب فى المشهد و الهمز فى المغیب و قیل اللمز یکون باللسان و العین و الاشارة و الهمز لا یکون الا باللسان، وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ، التنابز التفاعل من النبز و هو اللقب و هو ان یدعى الانسان بغیر ما سمى به و لا یستعمل الا فى القبیح. قال عکرمة هو قول الرجل للرجل یا فاسق یا منافق یا کافر و قال الحسن کان الیهودى و النصرانى یسلم فیقال له بعد اسلامه یا یهودى یا نصرانى و قال عطاء هو ان تقول لاخیک یا کلب یا خنزیر یا حمار.
و قال ابن عباس التنابز بالالقاب ان یکون الرجل عمل السیّئات ثم تاب عنها فنهى اللَّه ان یعیّر بما سلف من عمله، بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ. فیه تأویلان احدهما: بئس الاسم اسم الفسق و هى ان یقول له یا یهودى یا نصرانى یا فاسق یا زانى یذکره باسم ذنبه بعد ایمانه و توبته. الثانى: انّ من فعل ما نهى عنه من السخریة و اللمز و النبز فهو فاسق و بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ، اى مع الایمان او بعد دخوله فى الایمان فلا تفعلوا ذلک فتستحقوا اسم الفسق وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ، عما نهى عنه، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ، رسول خدا چون بسفر بیرون شدى هر دو مرد توانگر را یکى درویش با ایشان فرا کردى، تا وى ایشان را خدمت کند و ایشان مؤنت وى کفایت کنند. سلمان درویش بود و محتاج و دو کس را از ایشان را در سفر خدمت میکرد و در منزلها طعام و شراب ایشان میساخت و حاصل میکرد. در منزلى از منزلهاى سفر، سلمان از پیش برفت بمنزل تا از بهر ایشان طعام سازد، چون بمنزل رسید از ماندگى و رنجورى خواب بر وى غلبه کرد و باطعام ساختن نه پرداختن، ایشان در رسیدند و طعام نیافتند. سلمان را فرستادند برسول و از وى طعام خواستند. رسول او را باسامة فرستاد و اسامة خازن رسول بود. اسامة گفت طعامى مانده نیست بنزدیک ما. سلمان بى‏طعام و بى‏مقصود بازگشت. آن دو مرد گفتند نزدیک اسامه طعام بود، لکن اسامه بخیلى کرد و نداد. سلمان را بقومى دیگر فرستادند و از ایشان هیچ چیزى نگشاد. آن گه بطعن گفتند: لو بعثناه الى بئر سمیحة لغار ماءها، اگر ما این سلمان را بچاهى فرستیم که در آن آب بود، آب بزمین فروشود و سلمان محروم ماند. آن گه آن دو مرد برخاستند و تجسس میکردند که تا خود بنزدیک اسامة طعام بود یا نبود. رسول خدا ایشان را دید گفت چیست اینکه آثار گوشت خوردن در دهن شما مى‏بینم، ایشان گفتند یا رسول اللَّه و اللَّه ما تناولنا یومنا هذا لحما.
قال ظللتم تاکلون لحم سلمان و اسامة فانزل اللَّه تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ، و اراد ان یظن باهل الخیر شرّا، إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، قال سفیان الثورى: الظن ظنّان، احدهما: اثم و هو ان یظن و یتکلم به و الآخر: لیس باثم و هو ان یظن و لا یتکلم به و قیل الظن على اربعة اوجه مامور به و محظور و مندوب الیه و مباح. اما المأمور به فحسن الظن باللّه، قال النبى (ص): لا یموتنّ احدکم الّا و هو یحسن الظن باللّه‏
و کذلک حسن الظن بالمؤمنین من‏
قوله علیه الصلاة و السلام ان حسن الظن من الایمان.
و من قوله سبحانه ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً. و اما المحظور فهو ظن السوء باللّه و بالمؤمنین و هو قوله تعالى: إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، قال مقاتل: هو ان یتکلم بما ظنه، فان لم یتکلم به فلا یکون اثما. و اما المندوب الیه، فقول النبى (ص): احترسوا من الناس بسوء الظن.
و قال الحزم سوء الظن‏ و الحزم مندوب الیه و اما المباح فکالظن فى الصلاة و الصوم و القبلة امر صاحبه بالتحرى فیها و البناء على غلبة الظن و لهذا الانقسام قال: کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ و لم یقل اجتنبوا الظن مطلقا قوله: وَ لا تَجَسَّسُوا، التجسس هو البحث عما خفى حتى یظهر. و قرء فى الشواذّ لا تحسسوا بالحاء فقیل بالجیم البحث لغیرک و بالحاء البحث لنفسک و کلاهما منهى عنه و معنى الایة خذوا ما ظهر و دعوا ما ستر و لا تتبعوا عورات المسلمین.
روى ابو هریرة قال قال رسول اللَّه (ص) ایاکم و الظن فان الظن اکذب الحدیث و لا تحسسوا و لا تنافسوا و لا تحاسدوا و لا تباغضوا و لا تدابروا و کونوا عباد اللَّه اخوانا.
و عن ابن عمر ان النبى (ص) قال: یا معشر من آمن بلسانه و لم یفض الایمان الى قلبه لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فان من یتبع عورات المسلمین یتبع اللَّه عورته و من یتبع اللَّه عورته یفضحه و لو فى جوف رحله.
و قال زید بن وهب قیل لابن مسعود هل لک فى الولید بن عقبة تقطر لحیته خمرا فقال: انّا نهینا عن التجسس فان یظهر لنا شیئا ناخذ به. قوله: وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً یقول لا یتناول بعضکم بعضا بظهر الغیب بما یسوئه مما هو فیه.
عن ابى هریرة انّ رسول اللَّه قال أ تدرون ما الغیبة قالوا اللَّه و رسوله اعلم قال: ذکرک اخاک بما یکره قیل أ فرأیت ان کان فى اخى ما اقول. قال ان کان فیه ما تقول فقد اغتبته و ان لم یکن فیه ما تقول فقد بهتّه‏، أَ یُحِبُّ
أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً، هذا مثل و المعنى کما تکرهون اکل لحم اخیکم میتا، فاجتنبوا ذکره بالسوء غائبا و قیل معناه کما تترکون اکل لحمه میتا فانه معصیة اللَّه فاترکوا غیبته فانه معصیة اللَّه و انما مثّله بالاکل لان المیت لا یشعر بما یؤکل منه و لا یحس به کذلک الغائب لا یشعر به و لا یحس و قوله: فَکَرِهْتُمُوهُ، یعنى بل عافته نفوسکم فکرهتموه و قیل کرهتم ان تغتابوا، فلا تغتابوا غیرکم.
عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) قال لما عرج بى مررت بقوم لهم اظفار من نحاس یخمشون وجوههم و لحومهم، فقلت من هؤلاء یا جبرئیل قال: هؤلاء الذین یأکلون لحوم الناس و یقعون فى اعراضهم.
و قال صلّى اللَّه علیه و آله و سلم الغیبة اشد من الزنا. قالوا و کیف. قال ان الرجل یزنى ثم یتوب فیتوب اللَّه علیه و انّ صاحب الغیبة لا یغفر له حتى یغفر له صاحبه.
و قال میمون بن سیاه بینا انا نائم اذا انا بجیفة زنجى و قائل یقول کل، قلت یا عبد اللَّه و لم آکل، قال بما اغتبت عبد فلان قلت و اللَّه ما ذکرت فیه خیرا و لا شرّا قال لکنک استمعت و رضیت فکان میمون لا یغتاب احدا و لا یدع احدا ان یغتاب عنده احدا.
یکى از جمله بزرگان دین و صلحاء سلف حکایت کرد که در گورستان نشسته بودم، مردى بمن برگذشت، بر زبان من برفت که هذا و امثاله وبال على الناس، این چنین کس بر مردمان وبال باشد. همان شب اندر خواب مرا نمودند جنازه‏اى که بر آن مرده‏اى بود و مرا گفتند: کل من لحم هذا، گوشت این مرده بخور. چون نگه کردم این مرده آن کس بود که من او را غیبت کرده بودم گفتم چون خورم گوشت این مرده؟ و سالها بر من گذشت که گوشت حیوان حلال نخوردم. مرا جواب دادند که فلم اغتبته اذا، پس چرا غیبت وى کردى؟ دانستم که آن عقوبت غیبت است. از خواب درآمدم اندوهگن و حزین. یک سال بآن گورستان میرفتم، تا آن مرد را باز بینم و از وى حلالى بخواهم بعد از یک سال که او را باز دیدم از دور بمن نگریست و گفت تبت، توبه کردى از آن، گفتم بلى توبه کردم و نیز نگویم؟ گفت: ارجع الى مکانک اکنون بجاى خویش باز شو و نیز غیبت کس مکن.
و در خبر است که مصطفى (ص) ماعز را رجم فرمود بحکم آنکه بر نفس خویش چهار بار اقرار کرد بر زنا بعد از آن رسول خدا جایى میگذشت و دو کس با یکدیگر میگفتند مى‏بینى این ماعز را اللَّه بر وى ستر کرد و او خویشتن را رسوا کرد تا چنانک سگ را بسنگ کشند او را کشتند. رسول هیچ سخن نگفت و آن دو مرد با وى میرفتند تا جایى رسیدند که مردارى افتاده بود. رسول گفت از این گوشت مردار چیزى بخورید، نصیبى بردارید، گفتند یا رسول اللَّه مردارى بدین صعبى چون توان خورد؟ رسول فرمود آنچه شما خوردید از گوشت آن برادر شما از این صعبتر بود، اما انه الان فى انهار الجنة یتغمس فیها. ماعز اکنون در جویهاى بهشت فرو میشود و هر ساعتى نوطهارتى در خود مى‏بیند و دیگر نواختى از حضرت عزت بدو میرسد، وَ اتَّقُوا اللَّهَ، فیما ینهیکم عنه و توبوا الیه عما قد سلف، إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ.
یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ مقاتل گفت سبب نزول این آیت آن بود که روز فتح مکه رسول خدا بلال را فرمود تا بر بام کعبه بانگ نماز گفت، عتاب بن اسید بن ابى العیص از سر عصبیت جاهلیت گفت: الحمد للَّه الّذى قبض ابى حتى لم یر هذا الیوم، حارث بن هشام گفت اما وجد محمد غیر هذا الغراب الاسود مؤذّنا. سهیل بن عمرو گفت: ان یرد اللَّه شیئا یغیره، ابو سفیان گفت: انى لا اقول شیئا اخاف ان یخبر به رب السماء، هر یکى از سر تکبّر و تجبّر خویش بزرگى مینمودند و عیب درویشان میجستند. جبرئیل فرو آمد و رسول را از آن گفتار ایشان خبر کرد، آن گه این آیت فرو آمد و ایشان را از آن ناسزا گفتن و عیب درویشان جستن و بمال و نسب تفاخر کردن بازداشت و زجر کرد. ابن عباس گفت در شأن ثابت بن قیس فرو آمد که در مجمع رسول آن مرد را گفته بود پسر فلانه و درویش را سرزنش کرده، رسول (ص) فرمود: من الذاکر فلانة، فقال ثابت انا یا رسول اللَّه فقال انظر فى وجوه القوم فنظر فقال ما رایت یا ثابت؟ قال رایت ابیض و احمر و اسود، قال فانک لا تفضلهم الا فى الدین و التقوى‏
فانزل اللَّه فى ثابت هذه الایة و فى الذى لم یتفسح له: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا. الایة.
إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ یعنى آدم و حواء اى کلّکم بنواب واحد و امّ واحدة متساوون فى النسب، وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً جمع شعب بفتح السین و هى رؤس القبائل مثل ربیعة و مضر و الاوس و الخزرج سموا شعوبا لنشعبهم و اجتماعهم کشعب اغصان الشجر و هو من الاضداد، یقال شعب اى جمع و شعب اى فرق وَ قَبائِلَ جمع قبیلة و هى دون الشعوب مثل بکر من ربیعة و تمیم من مضر. و دون القبائل العمائر واحدتها عمارة بکسر العین و هم شیبان من بکر و دارم من تمیم و دون العمائر البطون مثل بنى غالب و لوى من قریش و دون البطون الافخاذ واحدها فخذ کبنى هاشم و امیة من بنى لؤى. ثم الفضائل و العشائر واحدتها فصیلة و عشیرة و لیس بعد العشیرة حىّ یوصف به. قال الزبیر بن بکار العرب على ست طبقات: شعب ثم قبیلة ثم عمارة ثم بطن ثم فخذ ثم فصیلة. و قیل الشعوب من العجم و القبائل من العرب و الاسباط من بنى اسرائیل و قیل الشعوب الذین لا یعزون الى احد بل ینتسبون الى المدائن و القرى و الارضین و القبائل العرب الذین ینتسبون الى آبائهم، لِتَعارَفُوا یعنى لیعرف بعضکم بعضا فى قرب النسب و بعده لا لتفاخروا و قیل لکى تعرفوا اذا سألتم ممن انتم فتقولوا من قریش، من کندة، من تمیم.
ثم اخبر ان ارفعهم منزلة عند اللَّه اتقیهم، فقال: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ فى الدنیا و هو بلال، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ، بحسبکم و نسبکم خَبِیرٌ باعمالکم و اکرمکم عند اللَّه.
قال قتادة فى هذه الایة اکرم الکرم التقوى و الام اللؤم الفجور.
قال رسول اللَّه (ص) من سرّه ان یکون اکرم الناس فلیتق اللَّه‏
و قال: کرم الرجل دینه و تقواه و اصله عقله و حسبه خلقه.
و قال ابن عباس: کرم الدنیا الغنى و کرم الآخرة التقوى.
و عن ابن عمر ان النبى (ص) طاف یوم الفتح على راحلته یستلم الرکن بمحجته فلما خرج لم یجد مناخا فخرج الى بطن الوادى فانیخت فیه ثم قام فخطبهم فحمد اللَّه و اثنى علیه، ثم قال: الحمد للَّه الذى اذهب عنکم عبیة الجاهلیة و فخرها بآبائها انّما الناس رجلان برّ تقىّ کریم على اللَّه و فاجر شقى هیّن على اللَّه ثم تلا: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏... الایة، قال اقول قولى هذا و استغفر اللَّه لى و لکم و قال (ص) ان اللَّه لا ینظر الى صورکم و اموالکم و لکن ینظر الى قلوبکم و اعمالکم و انما انتم بنو آدم أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏ سئل رسول اللَّه (ص)
اىّ النّاس اکرم قال: اکرمهم عند اللَّه اتقیهم قالوا لیس عن هذا نسألک؟ قال فاکرم الناس یوسف بن نبى اللَّه بن نبى اللَّه بن خلیل اللَّه قالوا لیس عن هذا نسألک؟
قال: فمن معادن العرب تسئلونى، قالوا: نعم، قال فخیارکم فى الجاهلیة خیارکم فى الاسلام اذا فقهوا.
و روى عن ابو هریره: ان الناس یحشرون یوم القیمة ثم یوقفون ثم یقول اللَّه عز و جل لهم طالما کنتم تکلمون و انا ساکت فاسکتوا الیوم حتى اتکلّم انّى رفعت نسبا و ابیتم الا انسابکم، قلت ان اکرمکم عندى أتقیکم و ابیتم انتم فقلتم لا بل فلان بن فلان و فلان بن فلان فرفعتم انسابکم و وضعتم نسبى فالیوم ارفع نسبى و وضعت انسابکم سیعلم اهل الجمع الیوم من اصحاب الکرم این المتقون.
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا، این آیت در شأن بنى اسد بن خزیمة فرو آمد.
قومى بادیه‏نشین بودند، در سال قحط بمدینه آمدند و بظاهر کلمه شهادت میگفتند و اسلام مینمودند، اما بباطن نفاق داشتند و مخلص نبودند و در راه مدینه تباه کارى کردند و نرخها گران میکردند و آن گه باسلام خویش منت بر رسول نهادند، گفتند اتتک العرب بانفسها على ظهور رواحلها و جئناک بالاثقال و العیال و الذرارى و لم نقاتلک کما قاتلک بنو فلان و بنو فلان، گفتند ما که آمدیم بجملگى آمدیم با عیال و فرزندان و بار و بنه خویش نه چون قومهاى دیگر که تنها آمدند بر راه‏احلهاى خویش، و آن گه قتال کردند هر گروهى از عرب با تو و ما قتال نکردیم. بر رسول منت مینهادند که ما مؤمنانیم و از وى عطا و صدقه میخواستند تا رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد:، قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا یا محمد ایشان را گوى شما ایمان نیاوردید که ایمان تصدیق دل است و اخلاص و تصدیق و اخلاص نیز در دلهاى شما نیامده، بلى مسلمانان‏اید بظاهر، بر زبان کلمه شهادت رانده و از بیم قتل و سبى طاعت را انقیاد نموده. از اینجا معلوم شد که آنچه بر ظاهر بنده میرود از طاعت داشتن و حکم را منقاد بودن آن را اسلام گویند بر معنى استسلام، و آنچه بر باطن میرود از تصدیق و اخلاص آن را ایمان گویند و مصطفى فرموده الاسلام علانیة و الایمان سریرة، اسلام آشکار است و ایمان نهان. اسلام آنست که خلق از تو بینند، ایمان آنست که خالق از تو شناسد. اسلام با خلق است و ایمان با خالق. اسلام شریعت است و ایمان حقیقت. اسلام پوست است و ایمان مغز. اسلام سود است و ایمان مایه. اسلام صدف است و ایمان در وى درّ، اسلام کالبد است و ایمان در وى روح.
اسلام حلیت است و ایمان عقیدت. اسلام سایه است و ایمان درخت. اسلام خانه است و ایمان کدخدا. اسلام لوح است و ایمان نبشته. اسلام قدح است و ایمان شراب. اسلام زبان است و ایمان کلمة. چون از خود حکایت کنى چنین گوى: مسلمانم بحکم، مؤمنم بامید، سنى‏ام باتباع.
قال اهل اللغة: الاسلام هو الدخول فى السلم و هو الانقیاد و الطاعة. یقال اسلم الرجل اذا دخل فى السلم کما یقال اشتى اذا دخل فى الشتاء و اصاف اذا دخل فى الصیف و اربع اذا دخل فى الربیع. فمن الاسلام ما هو طاعة على الحقیقة باللسان و الأبدان و الجنان. کقوله عز و جل لابراهیم أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ و منه ما هو انقیاد باللسان دون القلب و ذلک قوله: قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ، و روى ان رسول اللَّه (ص) قسم قسما فاعطى رجالا و منع رجالا، فقال له سعد بن ابى وقاص یا رسول اللَّه اعطیت فلانا و لم تعط فلانا و هو مؤمن فقال رسول اللَّه (ص) او مسلم مرّتین او ثلاثا فعلم ان الاسلام اسم لظاهر الدین الذى یلزم به الاحکام و الایمان اسم للحقیقة التی یرجع الیها العبد و ینطوى علیها العقد فالاسلام هو الذى منع الدّماء و الاموال و اقام الذمم و الاحکام. و الایمان حقیقته التی نجّت من مقت اللَّه و خلّصت من عذاب اللَّه و المسلمون متساوون فى الاسلام و المؤمنون متفاوتون فى الایمان. فاحسنهم عملا و اکثرهم ذکرا، اکملهم ایمانا.
و قالت المرجئة المؤمنون لا یتفاوتون فى الایمان و ذلک لانّهم لم یعدّوا الاعمال من الایمان و هذا خلاف السنة و اصل البدعة و قد قال النبى (ص) صنفان من امتى لیس لهما فى الاسلام نصیب المرجئة و القدریة.
قوله: وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، ظاهرا و باطنا و سرا و علانیة، لا یَلِتْکُمْ قرأ ابو عمرو: و لا یالتکم بالالف کقوله تعالى: وَ ما أَلَتْناهُمْ و قرأ الآخرون بغیر الف و هما لغتان بمعنى واحد یقال آلت یالت التا و لات یلیت لیتا اذا نقص و معنى الایة لا ینقصکم مِنْ، ثواب، أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ثم وصف المؤمنین المحقّقین المصدّقین فى ایمانهم فقال: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا، لم یشکّوا فى ایمانهم بل اخلصوا فى عقایدهم ثم حققوا بافعالهم و هو قوله: وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، اى فى طاعة اللَّه، أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ فى ایمانهم لاجتماع الاقرار باللسان و التصدیق بالقلب ثم بالعمل الصالح، هذا هو المؤمن الصادق لا من اسلم خوف السیف و رجاء السیب فلما نزلت هاتان الایتان اتت الاعراب رسول اللَّه فحلفوا باللّه انهم مؤمنون فى السرّ و العلانیة و عرف اللَّه غیر ذلک منهم فانزل سبحانه: قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ، دخلت الباء لا لانّ هذا التعلیم بمعنى الاعلام و المعنى أ تعلّمون و تخبرون اللَّه بدینکم الذى انتم علیه، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ اى یعلم ما فى قلوب اهل السماوات و ما فى قلوبکم، وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ لا تخفى علیه خافیة فلا یحتاج الى اخبارکم.
یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا و هم بنو اسد بن خزیمة و قد سبق بیانه و قیل هم الاعراب الذین ذکرهم اللَّه فى سورة الفتح: جهینة و مزینة و اسلم و اشجع و غطفان کانوا یقولون آمنّا لیؤمّنوا على انفسهم و اموالهم، فلما استنفروا الى الحدیبیة تخلّفوا و هم الذین منّوا بایمانهم على رسول اللَّه و تقدیره: یمنّون علیک باسلامهم قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ اى باسلامکم، بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ یعنى بان هدیکم، لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى ایمانکم فلستم صادقین و لو کنتم مؤمنین صادقین لکانت المنّة للَّه لا لکم. المنّ یذکر و المراد به التحمّد بالنعمة و هو مذموم من العباد و یذکر و المراد به الانعام و علیه وصف اللَّه بانه منان. قوله: بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ، اى انعم علیکم و قیل بل اللَّه احق بالتحمد بالنعمة.
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ما غاب فیها عنکم، و اللَّه بصیر بما یعملون قرأ ابن کثیر بالتاء لان فى الایة ذکر الحضور فحسن الوجهان و اللَّه اعلم.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق‏
۲ - النوبة الثانیة
قوله: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ، اى غمرة الموت و شدته الى ان تغشى الانسان و تغلب على عقله بِالْحَقِّ یعنى ببیان ما یصیر الیه الانسان بعد موته من جنة او نار و قیل بِالْحَقِّ، اى بامر اللَّه و حکمه الذى عمّ به جمیع الاحیاء و قیل بما یؤل الیه الامر من السعادة و الشقاوة.
روى انّ ابا بکر الصدیق لما احتضر قالت عائشة: شعر:
لعمرک ما یغنى الثّراء عن الفتى
اذا حشرجت یوما و ضاق به الصدر
فقال ابو بکر: یا بنیّة لا تقولى ذلک و لکن قولى کما قال اللَّه عز و جل: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ. ذلِکَ اشاره الى الموت، ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ اى تکره ذکره و تستبعد وقوعه و المعنى فاستعدّ له.
قوله: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ، یعنى نفخة البعث، ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ اى ذلک الیوم یتحقق فیه الوعید.
وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ السائق و الشهید هما المتلقّیان یسوق الکافر سائقه الى النار و یشهد الشهید علیه بمعصیته، و یسوق السائق المؤمن الى الجنة و یشهد الشهید علیه بمعصیته و یشهد الشهید له بطاعته. و قال ابن عباس و الضحاک: السائق من الملائکة و الشهید من انفسهم الا یدى و الا رجل فیقول اللَّه تعالى: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا الیوم فى الدنیا، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ الذى کان فى الدنیا على قلبک و سمعک و بصرک. الغطاء الستر غطاه و غطّاه ثقیلا و خفیفا.
قال الشاعر:
على الشمس الطلوع فان غطاها
سلام قبل معذرتى سلام
و ان لم آت ما فیه ملام‏
غمام فالملیم هو الغمام‏
فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ اى حادّ هذا کقوله: أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا، و المعنى بصرک الیوم نافذ تبصر ما کنت تنکر فى الدنیا. و قیل اراد بالبصر العلم اى علمک الیوم نافذ فى البعث علم حین لم ینفعه العلم و ابصر حین لم ینفعه البصر.
و قال ابن زید: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا خطاب للنبى اى کنت قبل الوحى فى غفلة من هذا العلم، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ بما اوحینا الیک، فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ یعنى فعلمک ثاقب نافذ، و هذا کقوله: ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ.
وَ قالَ قَرِینُهُ، هذا القرین هو الملک الموکّل به، هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ معدّ محضر، یعنى عمله الذى یشهد به فان کان العبد من اهل الایمان و الجنة احضر کتاب حسناته لانّ سیئاته قد کفّرت، و ان کان من اهل الکفر و النار احضر کتاب سیئاته لان حسناته حبطت بکفره. و قال مجاهد: یقول هذا الذى وکّلتنى به من ابن آدم قد احضرته و احضرت دیوان اعماله فیقول اللَّه لقرینه: أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ، فى هذه الکلمة وجهان احدهما: انه امر الى الملکین السائق و الشهید و هذا الوجه اظهر. و الثانى: انه امر لواحد و هو کلام عربى، یقولون خلیلىّ و صاحبىّ و منه قوله: قفا نبک. و قال امرؤ القیس:
خلیلىّ مرّ ابى على امّ جندب
لنقضى حاجات الفؤاد المعذّب‏
الم تر انّى کلّما جئت طارقا
وجدت بها طیبا و ان لم تطیّب‏
فثنّى فى البیت الاول و وحّد فى البیت الثانى. کُلَّ کَفَّارٍ مبالغ فى کفره عَنِیدٍ معاند یعرف الحق فیجحده و العناد اقبح الکفر.
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ، یعنى یمنع الزکاة المفروضة و کلّ حق اوجبه اللَّه فى ماله، فعلى هذا الخیر المال و قیل الخیر الاسلام و المراد به الولید بن المغیرة، کان یمنع بنیه و بنى اخیه و لحمته من الاسلام، مُعْتَدٍ، یظلم الناس بلسانه و یده مُرِیبٍ اى.
داخل فى الریب و قیل هو الذى اتى الریبة، الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ الاول امر بالالقاء فى النار و الثانى بالالقاء فى العذاب الشدید.
قالَ قَرِینُهُ، یعنى الشیطان الّذى قیّض لهذا الکافر یدعوه الى الضلالة، رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ و ذلک انه اذا القى فى النار ادّعى على قرینه من الشیاطین فیقول قرینه رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ کما زعم، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ فصحبته على طغیانه و ضلاله قال ابن عباس و مقاتل و سعید بن جبیر: هذا القرین هو الملک ایضا یقول الکافر ربّ انّ الملک زاد علىّ فى الکتابة فیقول الملک رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ یعنى ما زدت علیه و ما کتبت الا ما قیل او عمل، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ طویل لا یرجع عنه الى الحق فیقول اللَّه تعالى: لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، فقد قضیت ما انا قاض، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ فى القرآن و انذرتکم و حذّرتکم على لسان الرسل فلا عذر لاحد عندى. قوله: لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، یقال هذا للکافر و قوله: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ یقال للمسلمین و هذا فى الموقف. و امّا قوله: إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ فى جهنم.
قوله: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ اى لا تبدیل لقولى و هو قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و قیل هو اخلاد الکفار فى النار و قیل هو قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها... الایة، اى لا یحرّف و لا یزاد و لا ینقص، و قال قوم معنى قوله: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ اى ما یغیّر القول عندى بالکذب لانّى اعلم الغیب و اعلم حقه من باطله و هذا قول الکلبى و اختیار الفرّاء لانه قال: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ، و لم یقل ما یبدّل قولى، وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ فاعاقبهم بغیر جرم.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ اى انذرهم یوم نقول، کقوله: وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ، قرأ نافع و ابو بکر یقول بالیاء اى یقول اللَّه لجهنم هَلِ امْتَلَأْتِ کما وعدتک یعنى فى قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و هذا السؤال من اللَّه عز و جل لتصدیق خبره و تحقیق وعده و التقریع لاهل عذابه و التنبیه لجمیع عباده، وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ فیه قولان احدهما: انّها امتلات و صارت بحیث لا تنجع فیها ابرة تصدیقا لقول اللَّه عز و جل: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ فیکون استفهام انکار، اى لم یبق فىّ موضع زیادة
کقول النبى: هل ترک لنا عقیل من دار اى لم یترک، و هذا قول عطاء و مجاهد و مقاتل بن سلیمان. و القول الثانى: انها تستزید و الاستفهام بمعنى الاستزادة و هذا قبل دخول جمیع اهلها فیها، قال ابن عباس: ان اللَّه تعالى سبقت کلمته: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ، فلمّا سیق اعداء اللَّه الى النار لا یلقى فیها فوج الا ذهب فیها و لا یملأها شی‏ء فتقول الست قد أقسمت لتملأنى فیضع قدمه علیها ثم یقول هَلِ امْتَلَأْتِ فتقول قط قط قد امتلأت فلیس فىّ مزید. و روى عن ابن عباس ایضا انه قال لم یکن یملأها شی‏ء حتى وجدت مسّ قدم اللَّه تعالى فتضایقت فما فیها موضع ابرة و دلیل هذا التأویل الخبر الصحیح و هو ما روى قتاده عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه لا تزال جهنم یلقى فیها و تقول هل من مزید، حتى یضع رب العالمین فیها قدمه فینزوى بعضها الى بعض و تقول قط قط
و روى قد قد بعزتک و کرمک، و لا یزال فى الجنة فضل حتى ینشئ اللَّه خلقا فیسکنهم فضل الجنة، و فى روایة ابو هریرة قال رسول اللَّه: تحاقب الجنة و النار، فقالت النار أوثرت بالمتکبّرین و المتجبّرین و قالت الجنة فما لی لا یدخلنى الا ضعفاء الناس و سقطهم فقال اللَّه تعالى للجنة انما انت رحمتى ارحم بک من اشاء من عبادى، و قال للنار انما انت عذابى اعذّب بک من اشاء من عبادى.
و لکل واحدة منکما ملؤها فامّا النار فانّهم یلقون فیها وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ فلا تمتلئ حتى یضع اللَّه تبارک و تعالى فیها رجله فتقول قط قط قط. فهنالک تمتلئ و ینزوى بعضها الى بعض و لا یظلم اللَّه من خلقه احدا و امّا الجنة فان اللَّه عز و جل ینشئ لها خلقا. قوله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ اى قرّبت و ادنیت للذین یتّقون الشرک و الفواحش و هذا قبل الدخول، یرونها من قرب الى ان یدخلوها بعد الحساب و مثله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ و هذا بعد الدخول اى قربت لهم مواضعهم فیها فلا یطلبون منها بعدا.
هذا ما تُوعَدُونَ، قرأ ابن کثیر: یوعدون بالیاء، اى یقال لهم هذا الذى ترونه ما توعدون فى الدنیا على السنة الانبیاء، لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ هذا موضعه رفع بالابتداء ما تُوعَدُونَ صفته لِکُلِّ أَوَّابٍ خبره. الاوّاب الراجع من المعصیة الى الطاعة.
قال سعید هو الذى یذنب ثم یتوب ثم یذنب ثم یتوب و قال ابن عباس: هو المسبّح من قوله: یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ و قال قتادة: هو المصلّى، و الحفیظ هو الحافظ لأمر اللّه و قیل هو الذى حفظ ذنوبه حتى یرجع منها و یستغفر منها، و قیل حفیظ لما یسمع من کلام اللَّه و سنّة رسول اللَّه. و قیل یحفظ نفسه فلا یشرع فى معصیة و قیل الحفیظ المراقب المحافظ لاوقاته و همّاته و خطراته. قوله: مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، محلّ من حفظ على نعت الاوّاب و المعنى من خاف الرحمن بالغیب. و لم یره و قیل من آمن بالبعث و الجزاء ذلک غیب. و قال السدى و الضحاک خَشِیَ الرَّحْمنَ فى الخلوة حیث لا یراه احد، وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ مخلص مقبل الى طاعة اللَّه.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ، اى یقال لاهل هذه الصفة ادخلوا الجنة بسلام اى بسلامة من العذاب و الهموم و من زوال النعم. و قیل بسلام من اللَّه و ملائکته علیهم، ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ امّا فى الجنة و امّا فى النار. و التقدیر ادخلوها خالدین ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها، هذا کقوله: «ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ. وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ».
وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ بالواحد عشرا و قیل وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ یعنى الزیادة لهم فى النعیم مما لم یخطر ببالهم و ذلک انّهم یسئلون اللَّه حتى تنتهى مسئلتهم فیعطون ما شاءوا، ثم یزیدهم اللَّه من عنده ما لم یسئلوه.
قال جابر و انس المزید ان یتجلّى لهم جل جلاله فینظرون الى وجه اللَّه الکریم و هو مثل قوله: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِیادَةٌ و قیل یتجلّى لهم کل جمعة، و لهذا سمّى الجمعة یوم المزید. قوله: وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ، اى من القرون الذین کذّبوا رسلهم هُمْ أَشَدُّ من قومک، بَطْشاً، قوّة و اقوى ابدانا و اشدّ سطوة على الناس، فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ، اى ابعدوا فیها السیر و ابحثوا عن الاسباب و الامور. قال امرؤ القیس:
لقد نقّبت فى الافاق حتى
رضیت من الغنیمه بالایاب‏
هَلْ مِنْ مَحِیصٍ اى لم یجدوا محیصا من امر اللَّه و لم یجدوا مفرّا من الموت، تقول حاص عن الامر و حاد اى بعد. و قرء فى الشّواذ فنقّبوا مکسورة القاف مشدودة على الامر کقوله: فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا، و النقب الخرق و الدخول فى الشی‏ء.
و النقب الطریق ایضا، و المعنى ساروا فى طرقها حتى نقبت دوابهم اى صارت فى خفّها نقوب. و قیل هو من النقابة و هى الریاسة و النقباء فوق العرفاء.
إِنَّ فِی ذلِکَ اى فیما ذکر فى هذه السورة. و قیل فیما ذکر من العبر و اهلاک القرى، لَذِکْرى‏، اى تذکیرا و عظة، لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ، اى عقل.
قال ابن عباس و کنّى عن العقل بالقلب لانّه موضعه و منبعه و تقول العرب مالک قلب اى مالک عقل. و فى الخبر لا یعجبنّکم اسلام رجل حتى تعلموا ما عقدة عقله.
و قال (ص) قد افلح من جعل اللَّه له عقلا، الناس یعملون بالخیر و انما یعطون اجورهم على قدر عقولهم.
و کان رسول اللَّه (ص) اذا بلغه عن رجل شدّة فى عبادة، سأل کیف عقله، فان قالوا حسن قال ارجوه و ان قالوا غیر ذلک، قال: لم یبلغ صاحبکم حیث تظنّون.
و عن ابى الدرداء انّ النبى (ص) قال یا عویمر ازدد عقلا تزدد من ربک قربا، قلت بابى و امّى یا رسول اللَّه و من لى بالعقل قال اجتنب مساخط اللَّه و ادّ فرائض اللَّه تکن عاقلا ثم تنفّل بالصالحات من الاعمال تزدد من ربک قربا و علیه عزّا.
و قیل لعمرو بن العاص ما بال قومک لم یؤمنوا و قد وصفهم اللَّه بالعقول. قال تلک عقول کادها اللَّه اى لم یصحبها التوفیق، أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ اى اصغى الى مواعظه و زواجره. القاء السمع و اصغاؤه صرفه کلّه الى القائل، وَ هُوَ شَهِیدٌ من الشهادة التی بها تثبت الحقوق. و المعنى و هو شاهد على ما یقرأ و یسمع فى کتاب اللَّه من نعت محمد (ص) و ذکره. و قیل شهید من الشهادة التی هى الحضور اى حاضر القلب و الفهم، لیس بغافل و لا ساه. و قال السدّى یسمع القرآن یتلى و هو شهید یعیه قلبه.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ اى اعیاء و تعب.
روى عکرمة عن ابن عباس: انّ الیهود اتت البنى (ص) فسأله عن خلق السماوات و الارض فقال خلق اللَّه الارض یوم الاثنین و خلق الجبال و ما فیها من المنافع یوم الثلاثاء و خلق الشجر و النبات و الماء و الاقوات یوم الاربعاء و خلق السماوات یوم الخمیس و خلق النجوم و الشمس و القمر و الملائکة یوم الجمعة. فقالت الیهود ثم ما ذا یا محمد قال: ثم استوى على العرش قالوا: قد اصبت لو اتممت، ثم استراح یوم السبت و استلقى على العرش، فانزل اللَّه تعالى هذه الایة ردّا علیهم‏
و قال قتادة فى الایة اکذب اللَّه عز و جل الیهود و النصارى و اهل القرى على اللَّه عز و جل، و ذلک انّهم قالوا انّ اللَّه عز و جل:
خلق السماوات و الارض و ما فیها فى ستّة ایام، ثم استراح یوم السابع و ذلک عندهم یوم السبت و هم یسمّونه یوم الراحة. و عن ابى مجلز انّ عمر بن الخطّاب دخل حائطا من حیطان المدینه فاستلقى و وضع احدى رجلیه على الأخرى، و کانت الیهود تفترى على اللَّه عز و جل و تقول انّ اللَّه لما فرغ من الخلق فعل هذا و قد قال اللَّه عز و جل: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ و کان ناس من الناس یکرهونه حتى رأوا عمر فعله.
قوله: فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ، اى على ما قالت الیهود، فانّ اللَّه لهم بالمرصاد. و قیل فاصبر على اذى الکفار و لا تستعجل عذابهم و هو منسوخ بآیة القتال، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ، اى صلّ بامر ربک و توفیقه قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ، یعنى صلاة الظهر و العصر.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ، یعنى صلاة المغرب و العشاء. قال مجاهد: وَ مِنَ اللَّیْلِ یعنى صلاة اللیل اىّ وقت صلّى، وَ أَدْبارَ السُّجُودِ، قرأ ابن کثیر و حمزة و ادبار بکسر الهمزة و هو مصدر ادبر ادبارا، و الباقون بفتحها و هو جمع دبر و المعنى واحد لانّ انقضاء الشی‏ء انّما یکون بآخره و آخره انما یکون بانقضائه، و التقدیر وقت ادبار السجود.
قال عمر بن الخطاب و علىّ بن ابى طالب (ع) و الحسن و الشعبى و النخعى و الاوزاعى أَدْبارَ السُّجُودِ الرکعتان بعد صلاة المغرب و ادبار النجوم الرکعتان قبل صلاة الفجر.
و عن ابن عباس مرفوعا قال: قال رسول اللَّه (ص) یا ابن عباس رکعتان بعد المغرب ادبار السجود.
و قال انس: قال رسول اللَّه من صلّى بعد المغرب رکعتین قبل ان یتکلّم کتبت صلوته فى علّیّین.
قال انس یقرأ فى الرکعة الاولى: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و فى الأخرى: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، قال عبد اللَّه بن مسعود ما احصى ما سمعت رسول اللَّه یقرأ فى الرکعتین بعد المغرب و فى الرکعتین قبل صلاة الفجر بقل یا ایها الکافرون و قل هو اللَّه احد.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): رکعتا الفجر خیر من الدنیا و ما فیها
و قال مجاهد: قوله وَ أَدْبارَ السُّجُودِ هو التسبیح باللسان فى ادبار الصّلوات المکتوبات.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه من سبّح فى دبر کلّ صلاة ثلثا و ثلثین و کبّر اللَّه ثلثا و ثلثین و حمد اللَّه ثلثا و ثلاثین فذلک تسعة و تسعون. ثم قال تمام المأة لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد و هو على کلّ شى‏ء قدیر. غفرت خطایاه و ان کانت مثل زبد البحر.
و فى روایة اخرى عن ابى هریرة: قالوا یا رسول اللَّه ذهب اهل الدثور بالدرجات و النعیم المقیم، قال و کیف ذلک؟ قالوا صلّوا کما صلّینا و جاهدوا کما جاهدنا و انفقوا من فضول اموالهم، و لیست لنا اموال. قال ا فلا اخبرکم بامر تدرکون من کان قبلکم و تسبقون من جاء بعدکم و لا یأتى احد بمثل ما جئتم به الّا من جاء بمثله، تسبّحون فى دبر کلّ صلاة عشرا و تحمدون عشرا و تکبّرون عشرا.
قوله: وَ اسْتَمِعْ، السمع ادراک المسموع و الاستماع طلب ادراک المسموع بالاصغاء الیه، یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ، اى صفة یوم ینادى، محذوف المضاف و هو مفعول به و لیس بظرف و المنادى هو الملک النافخ فى الصور و هو اسرافیل و النداء نفخه، سمّى نداء من حیث انّه جعله للخروج و الحشر و انّما یقع ذلک بالنداء کاذان المؤذّن و علامات الرحیل فى العساکر. و قیل هو النداء حقیقة، مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یعنى صخرة بیت المقدس هى اقرب الارض من السماء بثمانیة عشر میلا و موضعها وسط الارض یقف علیها الملک و یضع اصبعیه فى اذنیه و ینادى ایّتها العظام النخرة و الاوصال البالیة و اللحوم المتمزّقة و الشعور المتفرّقة قومى الى محاسبة ربّ العزّة و سمّى قریبا لان کلّ انسان یسمعه من طرف اذنه. و قیل المنادى هو اللَّه، و المکان القریب الاذن.
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ یعنى النفخة الاخیرة، بِالْحَقِّ، اى بما هو حقّ من الجزاء و الثواب و العقاب و قیل بِالْحَقِّ اى بالنداء المسمع و الامر النافذ، ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ من القبور. قال ابو عبیدة: یوم الخروج من اسماء القیامة و سمّى یوم العید یوم الخروج ایضا تشبیها به.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی، الخلق للبعث، وَ نُمِیتُ هم یعنى فى الدنیا، وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ بعد الموت.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً، جمع سریع اى یخرجون سراعا مسرعین، هذا کقوله: مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ، ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ هیّن یقول له: کُنْ فَیَکُونُ.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ، هذا تعزیة للرسول (ص) و تصبیر له. یقول نحن اعلم بما یقول المشرکون من تکذیبک و الافتراء على ربک و نحن لهم بالمرصاد، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ، هذا عذر للرسول (ص) کقوله: لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و المعنى ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بمسلّط تجبرهم على الاسلام انّما بعثت مذکّرا محذّرا یقال اجبر فهو جبّار کادرک فهو درّاک و قیل الجبّار من قولهم جبرته على الامر بمعنى اجبرته و هى لغة کنانة و هما لغتان و الجبّار فى اسم اللَّه عز و جل هو الذى جبر العباد على ما اراد، و الجبّار من النخل هو الطویل الغلیظ، فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ هذا کقوله عز و جل: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، اى انّما تنذر فیقبل من اتّبع الذکر و خشى الرحمن قال ابن عباس: قال المؤمنون یا رسول اللَّه لو خوّفتنا و ذکّرتنا فانزل اللَّه تعالى: فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ.
رشیدالدین میبدی : ۵۳- سورة النجم‏
النوبة الثانیة
این سورة هزار و چهارصد و پنج حرف است سیصد و هشت کلمه و شست و دو آیت، جمله بمکه فرود آمد مگر یک آیت: الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ این یک آیت بقول ابن عباس بمدینه فرود آمد. و درین سورة دو آیت منسوخ است یکى: فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا معنى اعراض منسوخ است بآیت سیف.
دیگر آیت: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ منسوخ است بقوله تعالى: «و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم» و در فضیلت سورة روایت کنند از
ابىّ بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص) من قرء و النجم اذا هوى اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدّق بمحمد و جحد به.
و عن ابن مسعود قال هذا اوّل سورة اعلنها رسول اللَّه (ص) بمکه.
قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ مفسران را در معنى وَ النَّجْمِ قولهاست، بعضى گفته‏اند اسم جنس است و مراد باین جمله ستارگان آسمان است. و هوى بمعنى سقط، قسم یاد مى‏کند رب العالمین بجمله ستارگان آن گه که از هول قیامت و رستاخیز همه فرو ریزند، همانست که جایى دیگر گفت: وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ.
و گفته‏اند مراد باین ثریاست که عرب بنجم مطلق ثریا گویند. مصطفى (ص) فرموده
اذا طلع النجم ارتفعت العاهات یعنى الثریا، و فى روایة ما طلع النجم قطّ و فى الارض من العاهة شى‏ء الا رفع.
و هویّها طلوعها و ارتفاعها. قسم یاد مى کند بثریّا بآنگه که برآید و آفات و عاهات از زمین بردارد. و روى عکرمة عن ابن عباس انه الرجوم من النجوم یعنى ما یرمى به الشیاطین عند استراقهم السمع.
مجاهد گفت و کلبى و روایت از ابن عباس وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ یعنى و القرآن اذا نزل. قسم یاد مى‏کند بقرآن که از آسمان فرو آمد نجم نجم در مدت بیست و سه سال. همانست که آنجا گفت فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ.
جعفر بن محمد گفت (ع) و النجم یعنى محمدا (ص) إِذا هَوى‏ اى نزل من السماء لیلة المعراج. سمّاه نجما کما سمّاه سراجا فى قوله: وَ سِراجاً مُنِیراً. و قیل النجم النبات إِذا هَوى‏ اى سقط على الارض، فان النجم لیس له ساق کقوله: وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدانِ. و یحتمل من التأویل المصلّى اذا سجد و الغازى اذا قتل شهیدا و العالم اذا مات، فانّ هؤلاء نجوم الارض و الاخبار ناطقه بها.
گفته‏اند آن روز که این آیت فرو آمد و رسول خدا بر قریش آشکارا کرد، عتبة بن ابى لهب گفت کفرت برب النجم اذا هوى و دختر رسول را که زن وى بود طلاق داد، رسول خداى دعا کرد گفت اللهم سلّط علیه کلبا من کلابک.
بعد از آن این عتبة بتجارت شام رفت با پدر خویش بو لهب، در منزلى از منازل راه فرو آمدند و آنجا دیرى بود، راهبى از دیر فرو آمد و گفت هذا ارض مسبعة، درین زمین سباع فراوان بود، نگر تا خویشتن را از شیر نگه دارید. بو لهب گفت فرا اصحاب خویش این پسر مرا نگه دارید که مى‏ترسم که دعاء محمد در وى رسد. ایشان همه گرد وى درآمدند و او را در میان گرفتند و پاس وى میداشتند. در میانه شب، رب العالمین خواب بر ایشان اوکند و شیر بایشان درگذشت و لطمه بر وى زد و او را هلاک کرد. قوله: وَ النَّجْمِ إِذا هَوى‏ اصحاب معانى گفتند قسم در قرآن بر دو وجه است، یکى: قسم بذات و صفات خالق جل جلاله و قسم حقیقى آنست، که ذات و صفات وى را استحقاق آنست، چنان که فرمود فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ قُلْ إِی وَ رَبِّی. این قسم است بذات او جل جلاله. و قسم بصفات آنست که فرمود ق وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ و کذلک قوله: فَبِعِزَّتِکَ، و همچنین حروف تهجّى در اوائل سور، هر حرفى اشارتى است بصفتى از صفات حق جلّ جلاله و قسم بآن یاد کرده.
وجه دوم: قسم است بمخلوقات و آن بر چهار ضرب است، یکى: اظهار قدرت را چنانک فرمود وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً هذا و امثاله نبّه العباد على معرفة القدرة فیها. دیگر: قسم است برستاخیز اظهار هیبت را کقوله: لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ، اقسم بها لیعلم هیبته فیها. سدیگر: قسم یاد میکند اظهار نعمت را تا بندگان نعمت اللَّه را بر خود بشناسند و شکر آن بگزارند، کقوله: وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ. چهارم: قسم است ببعضى مخلوقات بیان تشریف را تا خلق شرف و عزّ آن چیز بدانند که قسم بوى یاد کرده، کقوله: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ یعنى مکه و کذلک قوله: وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ و من ذلک قوله للمصطفى (ص) لعمرک. و هذا على عادة العرب فانها تقسم بکل ما تستعظمه و ترید اظهار تعظیمه، و قیل کلّ موضع اقسم فیه بمخلوق فالرب مضمر فیه کقوله: وَ النَّجْمِ یعنى برب النجم و رب الذاریات و اشباه ذلک.
ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏ اى ما ضلّ عن التوحید قط و ما زاغ عن المعرفة باللّه سبحانه و عن الرشد قطّ. و قیل ما نکب عن الحق و الصدق و الامانة قطّ و هذا دلیل على انّ قوله: وَ وَجَدَکَ ضَالًّا لیس من ضلال الغىّ. و قیل ما غوى اى ما خاب سعیه و ذلک انّ قریشا قالوا ضلّ محمد عن دین آبائه و غوى ثم تقوّل على اللَّه و افترى.
فانزل اللَّه تعالى ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏ یا محمد اگر مکّیان نسبت ضلالت و غوایت با تو میکنند تو دل بتنگ میاور، باک مدار تو آن بین که ما لوح مدح و ثناء تو بقلم لطف قدم مى‏نویسیم، چون ایشان تخته هجر تو خوانند تو سوره مدح و ثنا ما آغاز کن: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ.
قوله: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ اى لم یأتکم بالقرآن من تلقاء نفسه و بهواه و مراده. و عن بمعنى الباء قد یتعاقبان کقوله: فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً اى عنه وَ ما نَحْنُ بِتارِکِی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِکَ اى بقولک. در ضمن این آیت تشریف و تخصیص مصطفى است (ص) رب العزة رتبت قربت وى بلند نهاد و تشریف عظیم داد که خصم وى را بخودى خود جواب داد و برسول باز نگذاشت. آن گه که او را ضالّ گفتند، حق جل جلاله از بهر وى جواب داد که: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏، نه چون دیگر پیغامبران که جواب خصم ایشان هم بایشان باز گذاشت، چنانک نوح، قوم او را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ نوح خود جواب ایشان را داد که لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ و هود را گفتند إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ هود جواب داد که لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ، همچنین داود پیغامبر را فرمان آمد که فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ یا داود نگر تا حکمى که میان خلق کنى بعدل و راستى کنى و بر پى هوا و مراد خود نروى. چون نوبت بمصطفى عربى (ص) رسید حق جل جلاله فرمود: وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ او بر پى مراد و هوا خود نرود و آنچه گوید جز از وحى و پیغام ما نگوید.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى‏ اى ما هذا القران الا وحى من اللَّه یوحى الیه.
عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى‏ الهاء راجعة الى الرسول و شدید القوى هو جبرئیل علیه السلام و کان قوّته انّه اقتلع مدائن لوط من سبع ارضین و رفعها الى السماء ثم قلّبها على الماء الاسود. و من قوّته انه ابصر ابلیس و هو یکلّم عیسى على بعض العقاب، فنفخه بجناحیه نفخة القاه فى اقصى جبل الهند، و کذلک صیحته بثمود. فاصبحوا جاثمین خاملین، و کذلک هبوطه من السماء على الانبیاء و صعوده الیها فى اقلّ من الطرف.
ذُو مِرَّةٍ یعنى ذو منظر حسن، قیل ذو قوّة و شدّة و قیل شَدِیدُ الْقُوى‏ اخبار عن قوّته فى امر اللَّه و ذو مرّة اخبار عن قوة جسمه. و المرّة القوة، تقول حبل ممرّ اى محکم الفتل و قیل هى فعلة من المرور و المعنى ذو مرور فى البحر فى صعوده و هبوطه و قیل شدید القوى ذو مرّة هو اللَّه عز و جل. هذا کقوله: هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ قوله: فَاسْتَوى‏ یعنى جبرئیل و هو یعنى محمدا (ص) و المعنى استوى جبرئیل و محمد لیلة المعراج بالافق الاعلى و هو اقصى الدنیا عند مطلع الشمس و قال سعید بن المسیب الافق الاعلى قاع تحت العرش و قیل فَاسْتَوى‏ یعنى جبرئیل و قوله: وَ هُوَ کنایة عن جبرئیل ایضا یعنى استوى على صورته التی خلقه اللَّه علیها و هو اذ ذاک بالافق الاعلى و ذلک ان جبرئیل کان یأتى رسول اللَّه (ص) على صورة رجل من الآدمیّین کما یأتى الانبیاء فانه اتى ابراهیم علیه السلام فى صورة الاضیاف و اتى داود علیه السلام فى صورة الخصم فسأله رسول اللَّه (ص) ان یریه نفسه على صورته التی جبل علیها، فاراه نفسه مرّتین، مرّة فى الارض و مرّة فى السماء فاما فى الارض ففى الافق الاعلى و المراد بالاعلى جانب المشرق و ذلک ان محمدا (ص) کان بحراء فطلع له جبرئیل من المشرق فسدّ الافق الى المغرب فخرّ رسول اللَّه (ص) مغشّیا علیه فنزل جبرئیل فى صورة الآدمیّین فضمّه الى نفسه و جعل یمسح الغبار عن وجهه، یدلّ علیه قوله.
وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ.
و اما فى السماء فعند سدرة المنتهى فذلک قوله: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏ عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ و لم یره احد من الانبیاء على تلک الصورة الا محمد (ص).
فان قیل کیف یجوز ان یغیّر الملک صورة نفسه و هل یقدر غیر اللَّه تعالى تغییر صورة المخلوقین و قد علم ان جبرئیل علیه السلام اتى رسول اللَّه مرّة فى صور رجل و مرّة فى صورته التی ابتدأه اللَّه علیها. و انّ ابلیس اتى قریشا فى صورة شیخ من اهل نجد.
فالجواب عنه انّ تغییر الصور الذى هو تغییر الترکیب و التألیف لا یقدر علیه الّا اللَّه تعالى، فاما تغییر صفة جبرئیل ففعل اللَّه تعالى تبیینا للمصطفى (ص) و لیعلم انه امر من اللَّه تعالى اذا راه فى صور مختلفه فان ذلک لا یقدر علیه الا اللَّه تعالى و هو ان یراه مرّة قد سدّ الافق و اخرى یجمعها مکان ضیّق. و اما ابلیس فکان ذلک منه تخییلا للناظرین و تمویها دون التحقیق کفعل السحرة بالعصىّ و الحبال. قال اللَّه تعالى فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى‏ و لم یقل سعت.
و قیل فاستوى و هو بالافق الاعلى من فعل اللَّه عز و جل کقوله اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ و الافق الاعلى فوق السماوات السبع یعنى العرش. و گفته‏اند فاستوى صفت مصطفى است (ص) معنى آنست که راست بایستاد بنفس در مجاهدت و بدل در مشاهدت، بروح در مکاشفت، بسرّ در ملاطفت. راست بایستاد، از امر ما قدم بیرون ننهاد و بنهى ما قدم در ننهاد و بى‏فرمان ما دم نزد، راست بایستاد، مراد ما را، هر چه مراد وى بود زیر قدم آورد و مراد ما مراد او گشت و ما خود آن کردیم که مراد وى بود.
فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى‏.
راست بایستاد در دوستى که از دوست جز دوست نخواست، راست بایستاد در نفس موافقت قلب را، راست بایستاد قلب موافقت سرّ را، راست بایستاد سرّ موافقت حق را، راست رفت، براست و چپ نگاه نکرد تا بمنزل ثُمَّ دَنا رسید بر بساط فَتَدَلَّى قدم نهاد.
بقاب قوسین قرب بر رفته، بر متکاء عزت او ادنى تکیه زده، بمشاهدت رسیده، شراب چشیده، راز شنیده دوست دیده.
دردى که من از عشق تو کردم حاصل
دل داند و من دانم و من دانم و دل‏
هر که تحفه ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏ برد، هدیه فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏
آرد. شعر:
و السرّ عندى فى بیت له غلق
لا یکتم السرّ الا کل ذى خطر
و السرّ عند الکرام الناس مکتوم‏
قد ضاع مفتاحه و الباب مختوم‏
قوله: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى، هذا من المقلوب تأویله تدلّى فدنا، و التدلّى التنزّل، اخذ من الدلو. و صحّ‏
عن رسول اللَّه (ص) فى حدیث شریک بن عبد اللَّه بن ابى نمر عن انس بن مالک عن رسول اللَّه (ص) انه قال دنا الجبار رب العزة فتدلّى‏
و هو قول الحسن البصرى: دنا ربنا فتدلى، و روى موقوفا على انس بن مالک قال دنا الجبار رب العزة فتدلّى حتى کان منه قاب قوسین او ادنى. و هذا روایة ابى سلمة عن ابن عباس و قال الضحاک دنا محمد من ربه فتدلّى فاهوى للسجود فَکانَ منه قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ و قیل دنى محمد من ساق العرش فتدلّى، اى جاوز الحجب و السرادقات لا یقلّه مکان و هو قائم باذن اللَّه عز و جل کالمتعلق بالشى‏ء لا یثبت فیه قدمه على مکان و قیل دنوّ اللَّه من العبد على نوعین احدهما: باجابة الدعوة و اعطاء المنیة و رفع المنزلة کقوله تعالى: فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ.
و الثانى: بمعنى القرب فى الحقیقة دون هذه المعانى کقوله: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى کما قال انس و ابن عباس و کما
جاء فى الخبر الصحیح عن النبى (ص): یدنو المؤمن من ربه عز و جل... الحدیث.
قوله: فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ. هذا من کون الوقت. مجازه صار قاب قوسین اى قدر قوسین من قسى العرب المخاطبین بهذا الکلام و هذا اشارة الى تأکید القرب و اصله ان الحلیفین من العرب کانا اذا ارادا عقد الصفاء و العهد خرجا بقوسیهما فالصقا بینهما یریدان بذلک انّهما متظاهران یحامى کل واحد منهما عن صاحبه و قیل معناه فى القرب من الوتر الى الکبد. و قال عبد اللَّه بن مسعود و سعید بن جبیر قاب قوسین اى قدر ذراعین و سمّى الذراع قوسا لانه یذرع بها الاشیاء و یقاس بها کل شی‏ء و هى لغة بعض اهل الحجاز و فى الخبر لقاب قوس احدکم من الجنة خیر من الدنیا و ما فیها.
و قوله: أَوْ أَدْنى‏ هذا حکایة عن تخمین الناظر و حدسه یعنى لو انتم عاینتم القرب لحرزتموه قاب قوسین او قلتم فى انفسکم انه ادنى. قیل انما قال او ادنى لانه لم یردان یجعل لذلک حدا محصورا و سئل ابو العباس بن عطاء عن هذه الایة فقال کیف أصف لکم مقاما انقطع عنه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و لم یکن الا محمد و ربه.
قوله: فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏
اى اوحى اللَّه تعالى الى عبده محمد ما اوحى و تکلم معه بما تکلّم و امره بما امر سرّا بسرّ بلا واسطة و لا ترجمان و فیه یقول القائل شعر:
بین المحبین سرّ لیس یفشیه
قول و لا قلم للخلق تحکیه‏
سرّ یمازجه انس مقابله
نور تحیّر فى بحر من التیه
قال سعید بن جبیر اوحى الیه الم اجدک یتیما فآویتک الم اجدک ضالا فهدیتک الم اجدک عائلا فاغنیتک ا لم اشرح لک صدرک الم اضع عنک وزرک الم ارفع لک ذکرک و قیل اوحى الیه ان الجنة محرّمة على الانبیاء حتى تدخلها و على الامم حتى تدخلها امّتک.
و قال على (ع) اوحى اللَّه الیه یا محمد لو لا انى احب معاتبة امتک لما حاسبتهم‏
و قال بعضهم انه مفسر فى الاخبار و نطقت به الروایات من احوال القیامة و غیرها و لهذا
قال (ص): لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا.
و قیل ابهم ما اوحى تعظیما لشأن ذلک و تعبّدا للخلق بالایمان بکونه على الجملة. و قیل اوحى جبرئیل الى رسول اللَّه (ص) ما اوحى الیه ربه.
قوله ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏، قرأ ابو جعفر ما کذّب بالتشدید اى ما کذّب قلب محمد ما رأى بعینه تلک اللیلة بل صدّقه و حقّقه و قرء الآخرون بالتخفیف اى ما کذب فؤاد محمد الذى راى بل صدقه یقال کذبه اذا قال له الکذب و قیل ما جحد الفؤاد و ما انکر ما رآه الرسول و قیل ما کذب فؤاده قبل ذلک ما رآه فى تلک اللّیلة ببصره لانه کان قد آمن بقدرة اللَّه سبحانه على امثال ذلک و اضعافه ثم اختلفوا فى الذى رآه فقال قوم راى جبرئیل و هو قول ابن مسعود و عایشه و قال آخرون هو اللَّه عز و جل ثم اختلفوا فى الرؤیة فقال بعضهم رآه بقلبه دون عینه و هذا خلاف السنة. و المذهب الصحیح انه (ص) راى ربه عز و جل بعین رأسه و هو قول‏ الحسن و انس و عکرمة، روى عن ابن عباس انه قال ان اللَّه اصطفى ابراهیم بالخلّة و اصطفى موسى بالکلام و اصطفى محمدا بالرؤیة و امّا عایشه فانّها انکرت ذلک عن نفسها و لم تقل سمعت رسول اللَّه (ص) یقول فیه مقالا کیف و قول عایشه نفى و قول ابن عباس اثبات و الحکم للمثبت لا للنافى لان النافى انّما نفاه لانه لم یسمع و المثبت لانه سمعه و علمه.
قوله: أَ فَتُمارُونَهُ عَلى‏ ما یَرى‏ قرأ حمزة و الکسائى و یعقوب أ فتمارونه بفتح التاء بلا الف، یعنى ا فتجحدونه و تدفعونه یقال مریت الرجل حقه اذا جحدته، و اصل المرى من مریت الناقه اذا استخرجت لبنها بعلاج و قرأ الآخرون أ فتمارونه بالالف و ضم التاء على معنى أ فتجادلونه على ما یرى، و ذلک انّهم جادلوه حین اسرى به فقالوا صف لنا بیت المقدس و اخبرنا عن عیرنا فى الطریق و غیر ذلک مما جادلوه به و المعنى أ فتجادلونه جدالا ترومون به دفعه عما رآه و علمه، و المراء هو الجدال بالباطل و فى الحدیث: لا تماروا فى القرآن فانّ المراء فیه کفر.
وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى‏ الخلاف فیه کالخلاف فى الاول. قال ابن مسعود رأى جبرئیل على صورته مرّتین: مرّة عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ و مرّة بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ یعنى باجیاد مکه و قد سدّ الافق و علیه تهاویل الدّرّ و الیاقوت و على قول ابن عباس رأى ربّه نزلة اخرى و ذلک انه کانت للنبى (ص) عرجات فى تلک اللیلة لمسئلة التخفیف فى اعداد الصلوات فتکون لکل عرجة نزلة فرأى ربه فى بعضها و تقدیره رآه نازلا نزلة اخرى.
و فى بعض الروایات عن النبى (ص) قال کلّما رجعت الى ربى وجدته مکانه.
قوله: عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ السدرة شجرة النبق سمّیت سدرة المنتهى لانه ینتهى الیها علم الخلائق و اعمالهم لا یعلم احد ما ورائها الّا اللَّه و قیل ینتهى الیها مقامات الانبیاء، و الملائکة ینتهى الیها من فوقها و یصعد الیها من تحتها و لم یجاوزها احد الّا نبینا (ص). قال کعب الاحبار سِدْرَةِ الْمُنْتَهى‏ عن یمین العرش الیها انتهى علم العلماء لا یعلم احد ما وراءها.
فى حدیث المعراج قال (ص) ثم صعد بى الى السماء السابعة فاذا ابراهیم فسلّمت علیه ثم رفعت الى سدرة المنتهى فاذا نبقها مثل قلال هجر احلى من العسل و الین من الزبد و اذا ورقها مثل آذان الفیلة.
و عن ابى هریرة قال لمّا اسرى بالنبى (ص) انتهى الى السدرة فقیل له هذه السدرة ینتهى الیها کل احد خلا من امّتک على سنّتک فاذا هى شجرة تخرج من اصلها انهار من ماء غیر آسن الى قوله: مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى‏ و هى شجرة یسیر الراکب فى ظلها سبعین عاما لا تقطعها.
و عن اسماء بنت ابى بکر قالت سمعت النبى (ص) یذکر سدرة المنتهى قال یسیر الراکب فى ظل الفنن فیها مائة عام و یستظل فى الفنن منها مائة الف راکب، فیها فراش من ذهب کانّ ثمرها القلال و قال مقاتل هى شجرة تحمل الحلىّ و الحلل و الثمار من جمیع الالوان، لو انّ ورقة منها وضعت فى الارض لاضاءت لاهل الارض و هى طوبى التی ذکرها اللَّه سبحانه فى سورة الرعد.
عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى‏ قال ابن عباس جنة یاوى الیها جبرئیل و الملائکة و قال مقاتل و الکلبى یاوى الیها ارواح الشهداء، نظیره قوله: فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ و قیل هى التی کان فیها آدم و قیل هى الجنة التی وعد المتقون و الماوى مصدر تقدیره جنة الرجوع. قیل سمیت جنة الماوى لان ارواح الشهداء تسرح فى الجنة و تعلق من اشجارها ثم تاوى الى قنادیل فیها تحت العرش.
إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى‏ قال ابن مسعود یغشاها فراش من ذهب و قیل جراد من ذهب و قال مقاتل تغشیها الملائکة امثال الغربان حین یقعن على الشجر و فى الحدیث قال (ص) رایت على کل ورقة منها ملکا قائما یسبّح اللَّه عز و جل.
و قال الحسن غشیها نور رب العزّة فاستنارت و قال ابن عباس یغشاها الرب سبحانه قیل اراد ابن عباس بذلک نور الرب سبحانه.
و فى بعض الحدیث ان النبى (ص) قال یغشیها رفرف من طیر خضر
و عن انس عن النبى (ص) قال انتهیت الى السدرة و انا اعرف انها سدرة اعرف ورقها و ثمرها و اذا نبقها مثل الجرار و اذا ورقها مثل آذان الفیلة فلمّا غشیها من امر اللَّه‏ ما یغشیها تحوّلت یاقوتا و زمردا حتى ما یستطیع احد یصفها.
و فى الحدیث انه اعطى رسول اللَّه (ص) عندها ثلثا: الصلوات الخمس و خواتیم البقرة و غفر لمن تاب من امّته لا یشرک باللّه شیئا.
ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى‏ اى ما مال بصر محمد (ص) و لا عدل یمینا او شمالا و لا جاوز ما امر به و هذا وصف ادبه فى ذلک المقام اذ لم یلتفت جانبا.
لَقَدْ رَأى‏ مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏ یعنى الآیات العظام و هى الجنة و النار و الانبیاء و الکوثر و راى جبرئیل فى صورته التی تکون فى السماء، له ستّمائة جناح و راى رفرفا اخضر من الجنّة قد سدّ الافق و راى امورا من امور الغیب کقوله: لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْرى‏ و الکبرى یجوز ان یکون المفعول و المعنى «لقد راى الکبرى من آیات ربه» فیکون من للتبعیض و یجوز ان یکون صفة للآیات و محلها جر و المفعول محذوف و المعنى لقد راى آیات من آیات ربه الکبرى، و یجوز ان یکون من زیادة و آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى‏ مفعول و زیادة من فى الاثبات قلیل.
أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى سمّوا اوثانهم باسماء اللَّه فقالوا من اللَّه اللات و من العزیز العزّى. و اللات صنم کان بالطائف تعبده ثقیف. و العزّى سمرة کانت تعبدها غطفان قطعها خالد بن الولید بالفاس و هو یقول:
کفرانک لا سبحانک
انى رایت اللَّه قد اهانک.
فخرجت منها شیطانة فى صورة امراة عریانة ناشرة شعرها، داعیة ویلها، واضعة یدها على راسها، فقتلها ثم رجع الى النبى (ص) و اخبره بذلک فقال تلک العزّى و لن تعبد ابدا، قرء ابن کثیر اللاتّ بتشدید التاء و قال هو رجل کان یلتّ السویق بالسّمن و الزیت للحاجّ فلما مات عکفوا على قبره فعبدوه.
وَ مَناةَ حجر کان تعبده خزاعة و هذیل، یقولون انه الحجر الذى نقله الامیر محمود من سومناة. قرأ ابن کثیر مناءة بالمد و الهمزة اشتقاقا من. مناه یمنیه اذا قطعه، قیل کانوا یذبحون عندها القرابین و منه سمّى منا لانّ هناک تذبح النسائک و فى الایة تقدیم و تأخیر مجازها: ا فرأیتم اللات و العزى الأخرى و مناة الثالثة، و تأویل الایة: ا فرأیتم هذه الاوثان و الاصنام التی تعبدونها هل تقدر هى ان تخلق ما خلق اللَّه بقدرته من الآیات الکبرى، ثم قال للذین کانوا یعبدون الملائکة فیقولون هم بنات اللَّه، منکرا علیهم: أَ لَکُمُ الذَّکَرُ ترضونه لانفسکم وَ لَهُ الْأُنْثى‏ و انتم تکرهونها و لا ترضونها لانفسکم.
تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى‏ اى قسمة عوجاء غیر معتدله ان یکون لکم الذکور و للَّه الاناث. قرء ابن کثیر ضئزى بالهمزة و هما لغتان، یقال ضاز یضیز ضیزا و ضاز یضوز ضوزا و ضأز یضأز ضأزا اذا ظلم و نقص و جار فى القضیة و تقدیر ضیزى من الکلام فعلى بضم الفاء لانها صفة و الصفات لا تکون الّا فعلى بضم الفاء کالحبلى و بشرى و انثى او فعلى بفتح الفاء نحو غضبى و سکرى و عطشى و لیس فى کلام العرب فعلى بکسر الفاء فى النعوت، انّما یکون فى الاسماء، مثل ذکرى و شعرى، غیر انهم کرهوا ضم الضاد و خافوا انقلاب الیاء واوا و هو من باب الیاء فکسروا الضاد لهذه العلة کما قالوا فى جمع ابیض بیض و اصله بیض کالاحمر و الحمر و الاصفر و الصّفر. فاما من قال ضاز یضوز، فالاسم منه ضوزى مثل شورى.
إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ هذا دلیل على قدم اسماء اللَّه عز و جل و انها اسماء له لم تزل و لیست من تسمیة الخلق ایاه بها. ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ اى من عذر و حجة لمن یعبدها إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ اى ما یتبعون فى ذلک الا الظن دون الیقین وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ اى و یتبعون ما یوافق اهواءهم فى عبادتهم الاصنام وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى‏ اى البیان بالکتاب و الرسول انها لیست بآلهة و ان العبادة لا تصلح الا للواحد القهار.
أَمْ لِلْإِنْسانِ ما تَمَنَّى یظن الکافر انّ له ما یتمن‏ى و یشتهى من شفاعة الاصنام کما ظنّوا و تمنّوا.
فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى‏ خلقا و ملکا یعطى ما یشاء و یمنع ما یشاء لا ما تمنّى الانسان و اشتهى.
و قیل ام للانسان ما اشتهى من طول الحیاة و ان لا بعث و لا حشر.
فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ یعنى باعطاء الثواب و الکرامة و الشفاعة وَ الْأُولى‏ یعنى باعطاء المعرفة و التوفیق.
وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ ممن یعبدهم هؤلاء الکفار و یرجون شفاعتهم عند اللَّه، لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ فى الشفاعة لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى‏ من اهل التوحید. قال ابن عباس یرید لا تشفع الملائکة الا لمن رضى اللَّه عنه و قوله: لِمَنْ یجوز للشافع و یجوز للمشفوع له.
إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثى‏ اى بتسمیة الانثى حین قالوا ابهم بنات اللَّه.
وَ ما لَهُمْ بِهِ اى بما یقولون مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ و هو تقلید الآباء وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً و الحق بمعنى العلم اى لا یقوم الظن مقام العلم. و قیل الحق بمعنى العذاب اى ان ظنّهم لا یدفع عنهم من العذاب شیئا.
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّى عَنْ ذِکْرِنا هذا التولّى هو التکذیب و الصدّ عن الایمان و معنى الاعراض منسوخ بآیة السیف وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا یعنى ابا جهل و اصحابه. ثم صغّر رأیهم فقال ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ اى ذلک نهایة علمهم و قدر عقولهم ان آثروا الدنیا على الآخرة. و قیل لم یبلغوا من العلم الا ظنّهم ان الملائکة بنات اللَّه و انّها تشفع لهم، فاعتمدوا ذلک و اعرضوا عن القران و الایمان، و قیل معناه علموا ما یحتاجون الیه فى معاشهم و نبذوا الآخرة من وراء ظهورهم.
إِنَّ رَبَّکَ یا محمد هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ دینه وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدى‏ لدینه، هذا متعلّق بقوله: فَأَعْرِضْ، و المعنى کلهم الىّ فانّى عالم بالفریقین اجازى محسنهم و مسیئهم.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ملکا و ملکا لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَساؤُا بِما عَمِلُوا، اى الذین اشرکوا على شرکهم وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا اى الذین آمنوا بالحسنى اى بالجنّة یعنى له الملک و له الحکم، یتصرّف فى ملکه بحسب مشیّته، ثم وصفهم فقال الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ قیل کَبائِرَ الْإِثْمِ الشرک باللّه و الفواحش المعاصى کلّها. و قیل کَبائِرَ الْإِثْمِ ماله حدّ فى الدنیا و الفواحش الزنا خاصّة.
و سئل النبى (ص) عن اکبر الکبائر فقال ان تدعو للَّه ندّا و هو خلقک، و ان تقتل ولدک مخافة ان یاکل معک و ان تزانى حلیلة جارک‏
و قوله: إِلَّا اللَّمَمَ قال ابن عباس معناه الا ان یلمّ بالفاحشة مرّة ثم یتوب و لم یثبت علیها فانّ اللَّه یقبل توبته، الم تسمع‏
ان النبى (ص) کان یقول
ان تغفر اللهم تغفر جما
و اىّ عبد لک لا المّا
و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص اللمم ما دون الشّرک. و قال ابو صالح سئلت عن قول اللَّه عز و جل إِلَّا اللَّمَمَ فقلت هو الرجل یلمّ بالذنب ثم لا یعاوده فذکرت ذلک لابن عباس، فقال اعانک علیها ملک کریم. و اصل اللمم و الالمام ما یعمله الانسان الحین بعد الحین و لا یکون له عادة و لا اقامة علیه. فعلى هذا، الاستثناء صحیح، و اللمم من الکبائر و الفواحش، و قال قوم هو استثناء منقطع مجازه لکن اللمم و لم یجعلوا اللمم من الکبائر و الفواحش، ثم اختلفوا فى معناه، فقال بعضهم هو ما سلف فى الجاهلیّة فلا یؤاخذهم اللَّه به و ذلک انّ المشرکین قالوا للمسلمین انّهم کانوا بالامس یعملون معنا، فانزل اللَّه هذه الایة، و قال بعضهم هو صغار الذنوب مثل النظرة و الغمزة و القبلة.
قال عبد اللَّه بن مسعود العینان تزنیان و زناهما النظر، و الشفتان تزنیان و زناهما التقبیل، و الیدان تزنیان و زناهما اللمس، و الرجلان تزنیان و زناهما المشى و یصدّق ذلک و یکذّبه الفرج فان واقع فذلک زنا و ان لم یواقع فهو لمم. و قال الکلبى اللمم على وجهین: کلّ ذنب لم یذکر اللَّه علیه حدّا فى الدنیا و لا عذابا فى الآخرة فذلک الذى تکفّره الصلوات ما لم یبلغ الکبائر و الفواحش. و الوجه الآخر هو الذنب العظیم یلمّ به المسلم المرّة بعد المرّة فیتوب منه و قال الحسین بن الفضل اللمم النظرة من غیر تعمّد فهو مغفور فان اعاد النظرة فلیس بلمم و هو مذنب و قیل اللمم النکاح.
و قال محمد ابن الحنفیّة کلّ ما هممت به من خیر و شرّ فهو لمم و دلیله قوله (ص): ان للشیطان لمّة و للملک لمّة، فلمّة الشیطان الوسوسة و لمّة الملک الالهام.
قوله: إِنَّ رَبَّکَ واسِعُ الْمَغْفِرَةِ قال ابن عباس واسع المغفرة لمن فعل ذلک و تاب تمّ الکلام هاهنا، ثم قال هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ابتداکم فیها یعنى آدم علیه السلام وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ جمع جنین سمّى جنینا لاجتنانه فى البطن، فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ قد علم اللَّه فى هذا الاحوال ما یکون منکم، فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ فلا تبرّئوها عن الآثام و لا تمدحوها بحسن اعمالکم.
قال الکلبى و مقاتل کان ناس یعملون اعمالا حسنة فزکّوا انفسهم و قالوا صلوتنا و صیامنا و حجّنا، فانزل اللَّه هذه الایة هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏ و بمن لم یتّق منکم.
قال النبى (ص) اذا رایتم المدّاحین فاحثوا فى وجوههم التراب‏
و قیل کانت الیهود تقول اذا هلک لهم صبىّ هو صدّیق، فبلغ ذلک النبى (ص) فقال کذبت الیهود ما من نسمة یخلقه اللَّه فى بطن امّه الّا هو شقّى او سعید فانزل اللَّه هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ... الایة.
أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى وَ أَعْطى‏ قَلِیلًا وَ أَکْدى‏ نزلت فى ابى جهل کان یستمع الى القرآن ثم یعرض عنه و کان یبخل، قال الشاعر فیه و فى اخیه الحارث شعرا:
لعمرک ما یغنى هشام غناهم
و ما یجمعان من مأین و من الف‏
یقولان نستغنى و و اللَّه ما الغنى
من المال الا ما یعفّ و ما یکف.
و قوله: أَکْدى‏ اى قطع العطاء، و اصله من قول العرب اکدى الحافر اى بلغ الکدیة و هى حجر صلب لا یعمل فیه المعول فیترک الحفر، فصار مثلا لکلّ من منع خیره و یقال للبخیل مکدّ.
أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى‏ هذه الرؤیة هى العلم، اى فهو یعلم، یجوز للاعمى ان یقول رایت فلانا فصیحا اى علمته و وجدته فصیحا و تاویل الایة هذا المعطى قلیلا المکدى عالم بالغیب فیعلم طول عمره فیبخل بماله..؟ و قیل نزلت فى الولید بن المغیرة کان قد اتّبع النبى (ص) فى دینه فعیره بعض المشرکین و قال له ا ترکت دین الاشیاخ و ضلّلتهم قال انّى خشیت عذاب اللَّه، فضمن الذى عاتبه ان هو اعطاه کذا من ماله و رجع الى شرکه ان یتحمّل عنه عذاب اللَّه فرجع الولید الى الشّرک و اعطى الذى عیّره بعض ذلک المال الذى ضمن و منعه تمامه، فانزل اللَّه أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی تَوَلَّى ادبر عن الایمان و أَعْطى‏ صاحبه قَلِیلًا ثم أَکْدى‏ بخل بالباقى أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى‏ ما غاب عنه و یعلم ان صاحبه یتحمل عنه عذابه.؟ و قیل نزلت فى العاص بن وائل السّهمى لانه کان ربما یوافق النبى (ص) فى بعض الامور و کان یقول و اللَّه ما یامرنا محمد الا بمکارم الاخلاق فذلک قوله: أَعْطى‏ قَلِیلًا وَ أَکْدى‏ اى قطع و لم یؤمن به و قیل هو المنافق الذى یعین على الجهاد قلیلا ثم یقطع ذلک أَ عِنْدَهُ عِلْمُ الْغَیْبِ فَهُوَ یَرى‏ ما صنعه حقا.
أَمْ لَمْ یُنَبَّأْ لم یخبر بِما فِی صُحُفِ مُوسى‏.
وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى ما ارسل به من تبلیغ رسالة اللَّه و هى قوله: أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ قال ابن عباس کانوا قبل ابراهیم یؤخذ الرجل بذنب غیره یقتل الأب بالابن و الاخ بالاخ و الزوج بامراته و السیّد بعبده حتى جاء ابراهیم فنهاهم عن ذلک و بلّغهم عن اللَّه أَلَّا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏ اى لا یؤخذ احد بذنب غیره.
و فى الخبر الصحیح عن رسول اللَّه (ص) قال نزلت على ابراهیم عشر صحائف و على موسى قبل التوراة عشر صحائف.
قوله: الَّذِی وَفَّى قرء مشدّدا و مخفّفا فاذا شدّدت فهو توفیة عدد الامور التی امر بها من ذبح الولد و الصبر على النار و الاختنان و الهجرة و ترک اهله و ولده بواد غیر ذى ذرع و توفیة عمل یومه باربع رکعات اوّل النهار و هى صلاة الضحى.
عن ابى ذر عن النبى (ص) عن اللَّه تبارک و تعالى قال ابن آدم ارکع لى اربع رکعات من اول النهار اکفک آخره. و اذا خفّت فهو من الوفاء و هو قضاء ما عهد و نذر.
روى انّ ابراهیم کان قد عهد ان لا یسئل مخلوقا شیئا، فلمّا قذف فى النار و اتاه جبرئیل فقال أ لک حاجة فقال امّا الیک فلا فاثنى اللَّه سبحانه علیه بقیامه بما قال و وفائه بما عهد
فقال تعالى وَ إِبْراهِیمَ الَّذِی وَفَّى و قیل وفّى سهام الاسلام و هو قوله: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ.
قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ یعنى و کان فى صحف موسى و ابراهیم ان لیس للانسان الاثواب ما عمل من خیر او شرّ و ما عمل غیره فلیس له و لا علیه. قال ابن عباس هذا منسوخ بقوله: «و الذین آمنوا و اتبعناهم ذریاتهم بایمان الحقنا بهم ذریاتهم».
فادخل الأبناء بصلاح الآباء الجنة. قال عکرمه کان ذلک لقوم ابراهیم و موسى فامّا هذه الامّة فلهم ما سعوا و ما سعى غیرهم، فمن یصدّق عنه او یصام له او یحجّ عنه لا حق به و ان لم یأمر. و فى الخبر انّ سعدا سأل رسول اللَّه (ص) هل لامّى ان تطوّعت عنها قال نعم و روى انّ امراة سالته فقالت انّ ابى مات و لم یحجّ، قال فحجّى عنه.
و قال (ص) اذا مات الانسان انقطع عمله الا من ثلث: صدقة جاریه او علم ینتفع به او و ولد صالح یدعو اللَّه.
و قال الربیع بن انس وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ یعنى الکافر فامّا المؤمن فله ما سعى و ما سعى له. و قیل لیس للکافر الا ما عمله فیثاب علیه فى الدنیا حتى لا یبقى له فى الآخرة خیر.
دعا عبد اللَّه بن طاهر والى خراسان، الحسین بن الفضل فقال اشکل علىّ ثلث آیات دعوتک لتکشفها لى، قال و ما هى ایها الامیر. قال قوله تعالى فى وصف ابن آدم: فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ و صحّ الخبر بانّ الندم توبة.
و قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ و صحّ فى الخبر بانّ القلم جفّ بما هو کائن الى یوم القیامة.
و قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ فما بال الاضعاف.
فقال الحسین بن فضل یجوز ان لا یکون ندم قابیل توبة له و یکون ندم هذه الامّة توبة لان اللَّه تعالى خصّ هذه الامّة بخصائص لم یشرکهم فیها الامم.
و فیه قول آخر و هو ان ندم قابیل لم یکن على قتل هابیل انّما کان على حمله.
و اما قوله: وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ یعنى من طریق العدل و مجاز الایة: لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ عدلا ولى ان اجزیه بواحد الفا فضلا.
و اما قوله: کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ فانه شؤن یعیدها لا شؤن یبدئها و مجاز الایة: سوق المقادیر الى المواقیت.
قال فقام عبد اللَّه بن طاهر و قبّل رأسه و سوّغ خراجه قیل و کان خراجه. خمسون الف درهم.
وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى‏ فى دیوانه و میزانه یوم القیمة، هذا کقوله: فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.
ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ الْأَوْفى‏ یعنى الاکمل و الأتمّ بالحسن حسنا و بالسّى‏ء سیّئا.
وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏ اى منتهى الخلق و مصیرهم الیه و هو یجازیهم باعمالهم. و قیل منه ابتداء المنّة و الیه انتهاء الآمال. و قیل معناه اذا انتهى الکلام الى اللَّه فامسکوا و من تعاطى ذلک هلک.
و فى ذلک ما روى انس عن النبى (ص) قال اذا ذکر اللَّه فانتهوا.
و روى ابىّ بن کعب عن النبى (ص) فى قوله: وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏ قال لا فکرة فى الرب.
و هذا مثل ما روى عن ابى هریرة مرفوعا تفکّروا فى الخلق و لا تتفکّروا فى الخالق فانه لا تحیط به الفکرة.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏ فهذا یدلّ على انّ کلّ ما یعمله الانسان فبقضائه و خلقه حتى الضحک و البکاء. قال مجاهد و الکلبى اضحک اهل الجنة و ابکى اهل النار فى النار. و قال الضحاک اضحک الارض بالنبات و ابکى السماء بالمطر. و قیل معناه افرح و احزن. لان الفرح یجلب الضحک و الحزن یجلب البکاء.
روى عن عایشه قالت مرّ النبى (ص) على قوم یضحکون، فقال لو تعلمون ما اعلم لبکیتم کثیرا و لضحکتم قلیلا، فنزل علیه جبرئیل فقال ان اللَّه عز و جل یقول وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏ فرجع الیهم فقال ما خطوت اربعین خطوة حتى اتانى جبرئیل فقال ائت هؤلاء فقل لهم ان اللَّه عز و جل یقول هو اضحک و ابکى.
و سئل طاهر المقدسىّ أ تضحک الملائکة فقال ما ضحک من دون العرش منذ خلقت جهنم و قیل لعمر هل کان اصحاب رسول اللَّه (ص) یضحکون، قال نعم و اللَّه و الایمان اثبت فى قلوبهم من الجبال الرواسى.
و عن سماک بن حرب قال قلت لجابر بن سمرة أ کنت تجالس النبى (ص) قال نعم و کان اصحابه یجلسون فیتناشدون الشعر و یذکرون اشیاء من امر الجاهلیة فیضحکون و یتبسّم معهم اذا ضحکوا یعنى النبى (ص). و قال ذو النون فى قوله: أَضْحَکَ وَ أَبْکى‏ اى اضحک قلوب العارفین بشمس معرفته و ابکى قلوب العاصین بظلمة معصیته. و قال سهل اضحک المطیع بالرحمة و ابکى العاصى بالسخطة. و قیل اضحک المؤمن فى الآخرة و ابکاه فى الدنیا. و اضحک الکافر فى الدنیا و ابکاه فى الآخرة و قیل معناه خلق القوّتین اللتین منهما ینبعث الضحک و البکاء و الانسان لا یعلم ما تلک القوّة.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا اى امات فى الدنیا و احیى للبعث: و قیل امات فى الدنیا و احیى فى القبر امّا للراحة و امّا للاحساس بالعقوبة. و قیل امات الآباء و احیى الأبناء.
و قیل امات الکافر بالنکرة و احیى المؤمن بالمعرفة. و قیل خلق الموت و الحیاة.
وَ أَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى‏ الذکر زوج الانثى و الانثى زوج الذکر.
مِنْ نُطْفَةٍ إِذا تُمْنى‏ اى تصبّ فى الرحم، و قیل یقدّر منها الولد، اذ لیس کل منىّ یصیر ولدا، یقال منیت الشی‏ء اذا قدّرته و المنىّ الماء یقدّر منه الولد و سمّیت المنیّة لانها مقدّرة و اصلها ممنیّة.
وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏ الاحیاء بعد الموت. اى علیه تصدیق ما اخبر به من اعادتهم بعد الموت للجزاء ثوابا و عقابا. و النشاة نشأتان: نشاة فى الرحم و هى النشأة الاولى فى سورة الواقعة و هذه نشاة الآخرة و هى نشاة البعث کقوله: ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ. تقول انشاته نشأة و نشاءة کقوله: انبتته نباتا.
وَ أَنَّهُ هُوَ أَغْنى‏ وَ أَقْنى‏ اغنى الناس بالاموال و اقنى اعطى القنیة، و هى اصول الاموال و ما یدّخرونه بعد الکفایة. و قیل هو کلّ منتج او مغلّ من زرع او ضرع. و قال ابن عباس اغنى بالمال و اقنى، اى ارضى بما اعطى و قال الحسن اقنى اى اخدم و قال ابن زید اغنى اى اکثر، و اقنى اى اقلّ، و قرأ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ.
وَ أَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرى‏ الشعرى کوکب خلف الجوزاء کانت خزاعة تعبده فى الجاهلیة فاعلم اللَّه عز و جل انه خالقها. و هما شعریان: الغمیصاء و العبور و المجرّة بینهما و اراد هاهنا الشعرى العبور و هى اشدّهما ضیاء و خصّت بالذکر لانّ ابا کبشة احد اجداد رسول اللَّه (ص) من قبل امّه قال لا ارى شمسا و لا قمرا و لا نجما یقطع السماء عرضا غیرها، فلیس شی‏ء مثلها فعبدها، و عبدها خزاعة، فخالفوا قریشا فى عبادة الاوثان، و کانت قریش سمّى محمدا (ص) ابن ابى کبشة اى نزع الیه فى مخالفة دیننا کما خالف ابو کبشة.
وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى‏. «ان» فى هذه الآیات کلها فى محلّ الجرّ بدلا من بِما فِی صُحُفِ مُوسى‏. قرء اهل المدینه و ابو عمرو عادا الولى بلام مشدّدة بعد الدال و العرب تفعل ذلک فتقول قم الان عنّا، اى قم الآن عنّا و صم الاثنین، اى صم الاثنین و عاد الاولى قوم هود اهلکهم اللَّه بالریح.
وَ ثَمُودَ یعنى قوم صالح، اهلکهم اللَّه بالصیحة فَما أَبْقى‏ اى لم یترک منهم احدا.
وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ اى اهلک قوم نوح من قبل عاد و ثمود إِنَّهُمْ یعنى قوم نوح کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‏ من عاد و ثمود لطول دعوة نوح ایاهم و عتوّهم على اللَّه بالمعصیة و التکذیب، دعاهم نوح الف سنة الا خمسین عاما ف ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ.
وَ الْمُؤْتَفِکَةَ اى المنقلبة یعنى قرى قوم لوط: صبوا ایم و داد و ما و عامورا و سدوم ائتفکت باهلها اى انقلبت أَهْوى‏ اى اهویها جبرئیل، یعنى رفعها ثم قلّبها.
و قیل اهواها جعلها تهوى. و قیل قلّبها فى موضعها فهوت خسفا.
فَغَشَّاها اى البسها اللَّه ما غَشَّى یعنى الحجارة المنضودة المسوّمة، و ابهم لیکون اوقع فى القلوب.
فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَمارى‏ اى تشکّ و تجادل ایها الانسان بما اولاک من النعم او بما کفاک من النقم...؟ و قیل باىّ نعم ربک الدالة على وحدانیته تشکّ...؟.
قیل اراد بهذا المخاطب الولید بن المغیرة من عند اهل التفسیر.
هذا نَذِیرٌ یعنى محمدا (ص) مِنَ النُّذُرِ الْأُولى‏ اى رسول من الرسل.
و النذیر بمعنى المنذر اى ارسل الیکم بالانذار کما ارسل غیره من الانبیاء الى قومهم.
و قیل معناه هذا الذى انذرتکم به من وقایع الامم الخالیة العاصیة فى صحف ابراهیم و موسى.
أَزِفَتِ الْآزِفَةُ اى قربت القیامة.
لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ کاشِفَةٌ اى دافعة، و قیل لا یکشف وقتها و لا یزیل غطاؤها احد دون اللَّه، کقوله: لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ. و الهاء فیه للمبالغة او على تقدیر نفس کاشفة، و قیل هى مصدر کالطاغیة و الکاذبة. ثم قال لمشرکى العرب: أَ فَمِنْ هذَا الْحَدِیثِ یعنى آمن هذا القرآن الذى یقرأ علیکم محمد تَعْجَبُونَ کقوله: أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً... الایة.
وَ تَضْحَکُونَ استهزاء وَ لا تَبْکُونَ ممّا فیه من الوعید.
وَ أَنْتُمْ سامِدُونَ لاهون غافلون. و قیل السمود لغة یمانیّة لکل لاعب او راقص فى شرب او لهو او نوح و قال عبد اللَّه بن الزبیر:
و فى الحدثان نسوة آل حرب
بمقدار سمدن له سمودا
فردّ شعورهن السود بیضا
و ردّ وجوههن البیض سودا
سمدن اى زفنّ و نحن و رفعن ایدیهن و المعنى انهم کانوا اذا سمعوا القرآن عارضوه بالغناء و اللهو لیشغلوا الناس عن استماعه. و عن ابى هریرة قال لمّا نزلت هذه الایة بکى اهل الصّفة حتى جرى دموعهم على خدودهم فلمّا سمع رسول اللَّه (ص) حنینهم بکى معهم فبکینا ببکائه، فقال (ص) لا یلج النار من بکى من خشیة اللَّه و لا یدخل الجنة مصرّ على معصیة اللَّه و لو لم تذنبوا لجاء اللَّه بقوم یذنبون ثم یغفر لهم.
و روى ان النبى (ص) نزل علیه جبرئیل و عنده رجل یبکى فقال له من هذا، فقال فلان، فقال جبرئیل انّا نزن اعمال بنى آدم کلّها الا البکاء فان اللَّه عز و جل لیطفى بالدمعة بحورا من نیران جهنم.
و روى انّ النبى (ص) ما رؤى ضاحکا بعد نزول هذه الایة
و قال (ص) انّ هذا القرآن نزل بحزن فاذا قرأتموه فابکوا فان لم تبکوا فتباکوا.
فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا اى صلّوا للَّه و وحّدوه.
روى عکرمة عن ابن عباس قال قرأ رسول اللَّه (ص) سورة النجم فسجد فیها و سجد معه المسلمون و المشرکون و الجن و الانس.
و عن عبد اللَّه قال اول سورة انزلت فیها سجدة، النجم فسجد رسول اللَّه (ص) و سجد من خلفه الا رجلا رایته اخذ کفّا من تراب فسجد علیه فرأیته بعد ذلک قتل کافرا و هو امیّة بن خلف.
و عن زید بن ثابت قال قرأت على النبى (ص) و النجم فلم یسجد فیها و هذا دلیل على انّ سجود التلاوة غیر واجب و قال عمر بن الخطاب انّ اللَّه لم یکتبها علینا الا ان نشاء و هو قول الشافعى و احمد و ذهب قوم الى وجوب سجود التلاوة على القارئ و المستمع جمیعا و هو قول سفیان الثورى و اصحاب الرأى.
رشیدالدین میبدی : ۵۶- سورة الواقعه‏
۲ - النوبة الثانیة
قوله: أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ اى تصبّون فى الارحام من النطف یقال امنى الرجل یمنى لا غیر و منیت الشی‏ء اذا قضیته و سمى المنى منیا لان الخلق منه یقضى و تقول مذى الرجل یمذى و امذى یمذى لغتان: و اما الودى فلا اشتقاق منه و هو عند ابى عبیدة بالدال غیر المعجمة و عند الماستوى بالذال المعجمة قال و بالدال غیر المعجمة هو غرس النخل. احتجّ اللَّه علیهم بابتداء الخلق على صحة البعث فقال أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ اى انتم تخلقون ما تُمْنُونَ بشرا، أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ و قد کانوا مقرّین بان اللَّه خالقهم.
نَحْنُ قَدَّرْنا، قرأ ابن کثیر بتخفیف الدال و الباقون بتشدیدها. و هما لغتان. التقدیر: ترتیب الشی‏ء على مقدار و الموت یجرى بین الخلق على مقدار ما یقتضیه علمه و حکمه فسوّى بینهم و جعل اهل السماء و الارض و الشریف و الوضیع فیه واحدا و قیل قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ، بان کتبناه على مقدار لا زیادة فیه و لا نقصان فمنهم من یموت صغیرا و منهم من یموت کبیرا، وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ لا یسبقنا احد الى اماتتکم قبل الوقت.
عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ‏ على بمعنى اللام و هو متصل بقوله: قَدَّرْنا.
.. وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ اعتراض و المعنى: قدّرنا بینکم الموت، لنبدّل امثالکم و قیل السّبق بمعنى الغلبة و عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ‏ متصل بالغلبة، یعنى و ما نحن بمغلوبین عاجزین عن اهلاککم و ابدالکم بامثالکم. هذا کقوله تعالى: إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ. وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏ اى لا یعیبنا احد لو أردنا ان ننشئکم فى خلق آخر مما لا تعلمونه من اعادتکم فى الوقت الذى اریده و على الوجه الذى اریده.
و قیل نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ‏ اى ان اردنا ان نجعل منکم القردة و الخنازیر لم نسبق و لا فاتنا ذلک. و قیل معناه نحن قادرون على احیائکم و انشائکم ثانیا و ان کنتم لا تعلمون النشأة الثانیة فلقد علمتم النشأة الاولى کیف کانت فى بطون الامهات نطفة ثم علقة ثم مضغة الى تمام الخلقة و لیست الأخرى کذلک فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ فتعلمون انى قادر على اعادتکم کما قدرت على ابدائکم و قیل النشأة الاولى خلق آدم من طین.
أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ اى تثیرون الارض و تلقون فیها البذر.
أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ، تنبتونه، أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ المنبتون، و الحرث فعل العبد و الزرع فعل اللَّه وحده و لهذا
قال النبى (ص) لا یقولنّ احدکم زرعت و لیقل حرثت، و قد سمّى الحارث زارعا على انه فعل اسباب الزرع و الانبات.
لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً اى ابطلناه حتى یکون متحطما اى تبنا لا حب فیه و لا قمح اى جعلناه یابسا بعد خضرته بآفة تصیبه حتّى لا یکون فیه الحب، فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ اى صرتم تتعجبون لهلاکه و یبسه بعد خضرته و قیل تفکّهون اى تندمون على نفقاتکم کقوله: فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلى‏ ما أَنْفَقَ فِیها. و قال الحسن تندمون على ما سلف منکم من المعصیة التی اوجبت تلک العقوبة.
إِنَّا لَمُغْرَمُونَ قرأ ابو بکر عن عاصم «اءنا» بهمزتین، و قرء الآخرون على الخبر و مجاز الایة: فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ و تقولون إِنَّا لَمُغْرَمُونَ اى غرمنا اموالنا و صارما انفقنا فى حراثتنا غرما علینا و المغرم الذى ذهب ماله بغیر عوض.
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ممنوعون عن الرزق اى حرمنا ما کنّا نطلبه من الریع و الزرع.
روى عن انس بن مالک قال مر رسول اللَّه بارض الانصار فقال ما یمنعکم من الحرث قالوا الجدوبة قال: فلا تفعلوا فان اللَّه عز و جل یقول انا الزارع ان شئت زرعت بالماء و ان شئت زرعت بالریح و ان شئت زرعت بالبذر. ثم تلا رسول اللَّه (ص): أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ. أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ.
أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ یعنى الماء العذب.
أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ و هو السحاب واحدتها مزنة، أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ بقدرتنا.
لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً ملحا شدید الملوحة و قیل مرّا و المرّ الذى اذا شرب احرق الخلق، من تاججت النار اذا استعرت فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ اى هلّا تشکرون على عظیم منتى علیکم حیث لم اجعل ذلک اجاجا.
أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ اى تقدحون و تستخرجون من زندکم یقال ورى الزند یرى وریا فهو وار اذا انقدحت و اوریت الزند اى قدحتها.
أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها التی تقدح منها النار و هى المرخ و العفار، أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ الخالقون.
و فى المثل: فى کل شجر نار و استمجد المرخ و العفار.
یقال یثقب الراعى عود احدهما و یدخل رأس الآخر فى الثقبة فیولد النار.
نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً، اى جعلنا نار الدنیا تذکرة للنار الکبرى اذا رآها الرائی ذکر جهنّم. قال مقاتل و مجاهد جَعَلْناها تَذْکِرَةً، اى موعظة یتعظ المؤمن. و فى الخبر عن رسول اللَّه (ص) قال: نار بنى آدم التی یوقدون جزء من سبعین جزءا من نار جهنم. قالوا یا رسول اللَّه: ان کانت لکافیة قال: فانها فضلت علیها بتسعة و ستین جزءا.
و قیل معناه جعلنا النعم التی تقدمت تذکرة لحق اللَّه و ما یجب من طاعته وَ مَتاعاً، اى بلعة و منفعة لِلْمُقْوِینَ اى المسافرین الذین نزلوا بالقواء و القى و هى الارض الخالیة البعیدة من العمران و الاهلین ففى النار اعظم نفع للمسافر اذا نزل بالارض القفر، یخبز بها خبزه و یصلح طعامه و یستدفئ بها فى حال برده فحاجة المسافر الیها اعظم من حاجة المقیم.
ثم ان اللَّه تعالى اجرى السعادة باظهار النار و خلقها اذا اورى الزند لانه لو احتاج المسافر الى حملها مع نفسه لشق علیه ذلک ففى هذا اعظم عبرة و اعظم حجة.
و قیل المقوى الذى نفد زاده من قولهم اقوت الدار اذا خلت من ساکنیها.
و قیل المقوى المسافر الذى معه دابّة قویة.
بدأ اللَّه تعالى بذکر خَلَقَ الْإِنْسانَ فقال أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ لان النعمة فیه سابقة على جمیع النعم ثم بما فیه قوام الناس و هو الحبّ فقال أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ثم بالماء الذى یعجن به و یشرب علیه، فقال أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ ثم بالنار التی یخبز بها، فقال أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ فصار بمجموع الثلاثة طعاما لا یستغنى عنه الجسد ما دام حیا و ذکر عقیب کل واحد ما یأتى علیه و یفسده.
فقال فى الاول: نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ.
و فى الثانى: لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً. و فى الثالث لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً و لم یقل فى الرابعة ما یفسدها بل قال: نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً یتّعظون بها، وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ المسافرین ینتفعون بها.
ثم قال فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ امر بتنزیه اللَّه تعالى و تقدّس عمّا لا یلیق بوصفه بعد ما ذکر ما یدل وحدانیّته من عظیم آیاته، و قیل معناه قل سبحان ربى العظیم.
و جاء مرفوعا انّه لما نزلت هذه الآیة.
قال علیه السلام اجعلوها فى رکوعکم و لما نزلت: سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى، قال اجعلوها فى سجودکم.
فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ معناه فاقسم و دخلت لا صلة للتوکید و قیل لا نفى و معناه: لیس الامر کما قال الکفار فى القرآن انه سحر و شعر و کهانة ثم ابتدأ فقال أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ.
قرأ حمزة و الکسائى: بموقع النجوم على التوحید. و قرأ الباقون: بِمَواقِعِ النُّجُومِ على الجمع.
قال ابن عباس: اراد نجوم القرآن و سوره فانه کان ینزل على رسول اللَّه (ص) متفرّقا نجوما فکانّه اقسم بنزول القرآن نجوما على رسول اللَّه (ص) و قیل اقسم بقلب محمد (ص) لانه محل وقوع نجوم القرآن و قیل مواقع النجوم قلوب العلماء و قیل هى مغارب کواکب السماء و قیل منازلها، فکانه اقسم بقدرته على مساقطها و مجاریها فى افلاکها، و قیل هى الارض تسقط علیها الکواکب و تتناثر لیوم القیامة و یحتمل ان النجوم نجوم الرجوم و زمانه لانها حدثت عند مولده (ص) و بعثته.
وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ اى القسم، بنجوم القرآن قسم عظیم القدر لو تعلمون.
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ کثیر الخیر عام المنافع تنال ببرکته الدنیا و الآخرة و الرؤیة و النعیم و قیل کَرِیمٌ اى عزیز لانه کلام اللَّه غیر مخلوق لم یلحقه التکوین و قیل کریم یکرم حافظه و یکرم قارئه، و قیل کریم یکرمه المؤمنون و الملائکة المقرّبون و قیل کریم لانّ یسره یغلب عسره.
فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ اى محفوظ مصون محروس عند اللَّه فى اللوح المحفوظ محفوظ من الشیاطین و قیل فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ اى محفوظ فى المصاحف عن التبدیل فلا یغیّر منه حرف و لا لفظ کقوله: إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.
لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ قال قتاده هى المصاحف التی فى السماء بایدى الملائکة السفرة الکرام البررة لا یمسّها الّا ملک مطهّر، اما المصاحف فى الدنیا فیمسّه الکافر النجس و المنافق الرجس و قیل ظاهر الآیة نفى و معناه نهى اى لا ینبغى ان یمسّه جنب او حائض او محدث و هو قول عطاء و طاووس و اکثر اهل العلم و به قال مالک و الشافعى و قال ابو حنیفة یجور للمحدث و الجنب حمل المصحف و مسّه و الاول قول اکثر العلماء لما
روى عن عبد اللَّه بن ابى بکر بن محمد بن عمرو بن حزم ان فى الکتاب الذى کتبه رسول اللَّه (ص) لعمرو بن حزم ان لا یمسّ القرآن الا طاهر
و المراد بالقرآن المصحف سماه قرآنا على قرب الجوار و الاتساع کما
روى ان رسول اللَّه (ص) نهى ان یسافر بالقرآن، الى ارض العدو و اراد به المصحف.
و روى سالم بن عبد اللَّه بن عمر عن ابیه ان النبى (ص) قال لا تمسّ القرآن الا و انت طاهر. و لانه اجماع الصحابه، و سئل على (ع) أ یمسّ المحدث المصحف؟
فقال لا.
و قال عطاء: لا یقلّب الورق من المصحف الا المتوضّى.
و اما الصبیان فلاصحابنا فیه وجهان: احدهما انهم یمنعون منه کالبالغین.
و الثانى انهم لا یمنعون لمعنیین: احدهما ان الصبى لو منع ذلک ادّى الى ان لا یتعلّم القرآن و لا یحفظه لان وقت تعلّمه و حفظه حال الصغر.
و الثانى ان الصبى و ان کان له طهارة فلیست بکاملة لان النیّة لا تصح منه فاذا جاز ان یحمله على غیر طهر کامل جاز ان یحمله محدثا و اللَّه اعلم.
تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ اى القرآن من عند رب العالمین. سمّى المنزل تنزیلا على اتساع اللغة کالقدر للمقدور و الخلق للمخلوق.
أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ، اى بهذا القرآن، سمّاه حدیثا لان فیه ذکر حوادث الامور، أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ اى مکذّبون کافرون و المدهن المنافق الذى یجرى فى الظاهر على خلاف ما هو فى الباطن. ادهن و داهن اذا اسرّ خلاف ما اظهر. و قیل المدهن المنافق الذى یلین جانبه لیخفى کفره و اصله من الدهن.
وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ اى تجعلون شکر رزقکم ان تکذّبوا رازقکم، نزلت فى المستمطرین بالانواء و ذلک انهم کانوا یقولون اذا مطروا بعد الجدوبة امطرنا بنوء کذا و لا یرون ذلک من قبل اللَّه عز و جل، و روى عن ابن عباس: ان النبى (ص) خرج فى بعض اسفاره فعطش اصحابه و احتاجوا الى الماء. فقال (ص) أ رأیتم ان دعوت لکم، فسقیتم فلعلکم تقولون سقینا هذا المطر بنوء کذا، فقالوا یا رسول اللَّه ما هذا بحین الانواء ثم صلّى رکعتین و دعا فهاجت ریح هیّمت سحابة فمطروا حتى سالت الاودیة و ملئوا الأسقیة، ثم رکب النبى علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات، فمرّ برجل یغترف بقدح له‏ و یقول سقینا بنوء کذا و لم یقل هذا من رزق اللَّه فانزل اللَّه سبحانه تعالى و تقدّس وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ.
و کان علیه الصلاة و السلام یقول لو حبس اللَّه سبحانه القطر عن امّتى عشر سنین ثم انزل لاصبحت طائفة منهم یقولون: سقینا بنوء کذا.
و عن زید بن خالد الجهنى قال: صلّى لنا رسول اللَّه (ص) صلاة الصبح بالحدیبیة فى اثر سماء کان من اللیل فلما انصرف اقبل على الناس، فقال هل تدرون ما ذا قال ربکم قالوا اللَّه و رسوله اعلم قال اصبح من عبادى مؤمن بى و کافر فاما من قال مطرنا بفضل اللَّه و رسوله و برحمته فذلک مؤمن بى کافر بالکوکب و اما من قال مطرنا بنوء کذا و کذا، فذلک کافر بى مؤمن بالکوکب.
و عن ابى هریرة عن رسول اللَّه (ص) قال: ما انزل اللَّه من السماء من برکة الا اصبح فریق من الناس بها کافرین ینزل اللَّه الغیث فیقولون بکوکب کذا و کذا.
و قیل وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ اى حظکم و نصیبکم من القرآن، أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ.
قال الحسن خسر عبد لا یکون حظه من کتاب اللَّه الا التکذیب به. و یروى انه (ص) قال: انّ اخوف ما اخاف على امّتى ثلث: حیف الأئمة و تکذیب بالقدر و ایمان بالنجوم ثم حذّرهم فقال: فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ‏ الحلقوم مجرى النفس و البلعوم مجرى الطعام.
یقول تعالى فهلا اذا بلغت الحلقوم عند النزع وَ أَنْتُمْ یا اقرباء المیت الذین حوله تَنْظُرُونَ الیه متى تخرج نفسه و قیل تنظرون الى امرى و سلطانى لا یمکنکم الدفع و لا تملکون شیئا و قیل و انتم تنظرون ان یحلّ بکم ما حلّ به.
و فى الخبر لا یموت احد حتى یعلم أ هو من اهل الجنة ام من اهل النار.
وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ یعنى بالقدرة و العلم، وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ قربنا منه. و قیل نحن اقرب الیه و اقدر منکم علیه، وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ قربى و لا تعرفون قدرتى.
فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اى هلا ان کنتم غیر مجزیین، محاسبین تَرْجِعُونَها، اى تردّون روح هذا المیت الى جسده، إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى قولکم: لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا.
و قیل إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فى ان لا بعث. و قوله: تَرْجِعُونَها، جواب لو لا الاولى و الثانیة و مثل هذا جائز فى کلامهم کقوله: فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ اجیبا بجواب واحد و تقدیر الآیة: ان کان الامر کما تقولون انه لا بعث و لا حساب و لا اله یجازى فهلا تردّون نفس من یعزّ علیکم اذا بلغت الحلقوم و اذ لم یمکنکم ذلک فاعلموا ان الامر الى غیرکم و هو اللَّه عز و جل فآمنوا.
ثم ذکر طبقات الخلق عند الموت و بیّن درجاتهم فقال: فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ هذا رجوع الى التقسیم فى اول السورة فالمقرّبون هم السابقون و هم اهل جنة عدن.
فَرَوْحٌ، قرأ یعقوب: فروح بضم الراء و الباقون بفتحها. فمن قرأ بالضم فمعناه الحیاة الدائمة لهم.
و قال الحسن: معناه تخرج روحه فى الریحان اى یشمّ عند الموت ریحانة فتخرج بها روحه.
و من قرأ بالفتح فمعناه فله روح اى راحة و فرح عند الموت.
و قیل الروح الاستراحة و الریحان الرزق و قیل الروح فى القبر و الریحان فى الجنة معدّلهم و قیل الروح النجاة من النار و الریحان دخول دار القرار.
و قال الزجاج: الریحان هاهنا التحیة لاهل جنة عدن.
وَ أَمَّا إِنْ کانَ، المتوفى، مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ اى سلامة لک یا محمد منهم فلا تهتم لهم فانهم سلموا من عذاب اللَّه عز و جل و انک ترى فیهم ما تحب من السلامة.
و قیل فَسَلامٌ لَکَ، اى امن لک من شقاوتهم.
آورده‏اند در بعضى کتب که عایشه از حضرت سلطان کونین و امام الثقلین‏ النبى الهاشمى اعنى النبى الامى العربى محمد المصطفى (ص) پرسید که یا رسول اللَّه از آن رازها که شب معراج رفت و حضرت احدیت جل جلاله و عم نواله و عظم شأنه و عزت کبریاؤه در کلام قدیم میفرماید که فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى‏ چه بود؟ اگر لختى که گفتنى است با من گویى.
رسول هاشمى و نبىّ مطلبى علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات فرمود: یا عایشه گفتم خداوندا امّتهاى گذشته چون سر از اطاعت بگردانیدند قومى را سنگ باران فرمودى، قومى را بزمین فرو بردى، قومى را صورت بگردانیدى، خداوندا با امت من چه خواهى فرمود و ایشان را حکم چه رانده‏اى؟
حضرت عزت جل و علا فرمود فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ.
تو در کار ایشان همه سلامت و امن و عافیت‏دان و دل خویش از ایشان بسلامت دار و ایمن باش.
اگر گذشتگان را سنگ‏باران فرستادم، امت تو را رحمت باران فرستادم و فرستم که من در ازل فرموده‏ام و حکم رانده که: عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ.
و اگر از ایشان قومى را بزمین فرو بردم اینان را بآسمان بر آرم و بجنّات مأوى رسانم که من در ازل فرموده‏ام: فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى‏ نُزُلًا.
و اگر ایشان را صورت خلقت بگردانیدم، اینان را صورت عمل بگردانم، سیّئات را حسنات کنم. که من در ازل فرموده‏ام.
فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.
یا محمد و اگر نه آن بودى که من دوست دارم که با امت تو سخن گویم و عتاب کنم، خود با ایشان من حساب نکردى، لو لا انى احب معاتبتهم لما حاسبتهم.
و قیل قوله: فَسَلامٌ لَکَ، هذا خطاب لکل من مات منهم یقول له الملائکة یبشرونه عند قبض روحه سلام لک انک من اصحاب الیمین و قیل یبشرونه عند الخروج من القبر و قیل هذا من المقلوب اى سلام لاصحاب الیمین منک اى انک تلقاهم فى الجنة.
وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ، بالبعث، الضَّالِّینَ عن الهدى و هم اصحاب المشأمة فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ اى له نزل من حمیم اى غذاؤهم و معاشهم و نصیبهم من جهنم ماء حار.
وَ تَصْلِیَةُ جَحِیمٍ اى اقامة فى جحیم و هو ما عظم من النار.
إِنَّ هذا الذى ذکرت لهؤلاء الفرق الثلث و قیل کل ما ذکرنا فى هذه السورة، لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ اى هو یقین حق الیقین، اى الخبر الذى لا شک فیه اضاف الى نفسه کیوم القیامة و مسجد الجامع.
و قیل التقدیر: حق الامر الیقین. و الیقین علم یحصل به ثلج الصدر و یسمى برد الیقین و قیل هو علم یحصل بالدلیل.
و قال قتادة ان اللَّه عز و جل: لیس تارکا احدا من الناس حتى یقفه على الیقین من هذا القرآن. فاما المؤمن فایقن فى الدنیا فنفعه ذلک یوم القیامة و اما الکافر فایقن یوم القیامه حین لا ینفعه.
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ فیه دلالة على ان الاسم هو المسمّى لانه لا یجوز ان یکون المسبّح غیر اللَّه و المعنى اذکره باسمائه العلى و صفاته الحسنى و قیل نزّه اللَّه عما نسب الیه من السوء.
روى صلة بن زفر عن حذیفة: انه صلّى مع النبى (ص)، فکان یقول فى رکوعه: «سبحان ربى العظیم» و فى سجوده: «سبحان ربى الاعلى». و ما اتى على آیة رحمة الا وقف و سأل و ما اتى على آیة عذاب الا وقف و تعوّذ.
.
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه ص: کلمتان خفیفتان على اللسان ثقیلتان فى المیزان حبیبتان الى الرحمن: سبحان اللَّه و بحمده، سبحان اللَّه العظیم.
و عن عبد اللَّه بن مسعود قال سمعت رسول اللَّه (ص): من قرأ سورة الواقعة کل لیلة لم تصبه فاقة ابدا.