عبارات مورد جستجو در ۲۴۴ گوهر پیدا شد:
رشیدالدین میبدی : ۲۴- سورة النّور- مدنیّة
۲ - النوبة الاولى
قوله تعالى: «إِنَّ الَّذِینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ» ایشان که این دروغ بزرگ آوردند «عُصْبَةٌ مِنْکُمْ» گروهى از شما، «لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ» مپندارید که آن بتر بود شما را «بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ» که آن بهتر بود شما را، « «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ» هر مردى را از ایشان، «مَا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ» پاداش آنچه کرد از بدو گفت از دروغ، «وَ الَّذِی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ» و آن مرد که بپذیرفت و بر دست گرفت مهینه آن کار و برزیدن آن قصه از ایشان، «لَهُ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۱) او راست عذابى بزرگ.
لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» چرا نه آن گاه که این سخن شنیدید، «ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً» مؤمنان و مؤمنات بخویشتن خویش و مادر خویش و همدینان خویش ظنّ نیک بردندى آن پنداشت و آن ظن که بمادر خویش برند و بهمدینان خویش، «وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ» (۱۲) و چرا نگفتند این دروغى است بزرگ و آشکارا.
«لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» چرا بر آنچه گفتند چهار گواه نیاوردند، «فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ» اکنون که گواهان نیاوردند، «فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ» (۱۳) ایشان نزدیک خدا دروغزنانند.
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» و اگر نه فضل خدا بودى بر شما و بخشایش او درین جهان و در آن جهان، «لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ» (۱۴) بشما رسیدى در آنچه پیش مىبردید و میراندید آن سخن عذابى بزرگ.
«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ» آن گه که از دهن یکدیگر فرا مىستدید بر زبانهاى خویش، «وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» و مىگفتید بدهنهاى خویش چیزى که نمىدانستید که آن چیست، «وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً» و مىپنداشتید که چیزى اندک است و کارى سهل سبک. «وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ» (۱۵) و آن بنزدیک خداى سخنى بود بزرگ.
«وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» و چرا نه آن گاه که این سخن شنیدید، «قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا» گفتید نرسد ما را نیاید و نه سزد ما را که در سخن آریم این دروغ را «سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ» (۱۶) پاکا خداوندا، این دروغى بزرگ است ناتواند بود.
«یَعِظُکُمُ اللَّهُ» پند میدهد اللَّه شما را، «أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (۱۷) که با چنین سخن گردید هرگز اگر گرویدگانید.
«وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» و پیدا میکند اللَّه شما را بسخنان خویش نشانهاى پسند خویش. «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (۱۸) و اللَّه داناست پاک دانش راست دان.
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ» ایشان که مىدوست دارند، «أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا» که آشکار گردد و پدید آید در میان گرویدگان زشت نامى و زشت کارى، «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» ایشان راست عذابى دردناک درین جهان و در آن جهان، «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (۱۹) و اللَّه داند و شما ندانید.
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ» و گر نه فضل خداى و رحمت او بودى، «وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (۲۰) و آنچه اللَّه سخت مهربانست و بخشانیده
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اى ایشان که بگرویدهاند، «لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ» بر پى دیو مایستید، «وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ» و هر که در پى دیو رود، «فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» دیو او را بزشتکارى فرماید و ناپسند، «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ» و گرنه فضل اللَّه بودى بر شما و بخشایش او، «ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» از شما هیچکس هنرى نیامدى و پاک و خداى را یکتا شناس، «وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ» لکن اللَّه پاک میکند او را که خواهد، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (۲۱) و اللَّه شنواست دانا.
«وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ» مبادا که سوگند خوراد یا سستى کناد خداوندان فضل از شما و خداوندان دستگاه و توان، «أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى» که چیزى دهند خویشاوندان را، «وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» و درویشان و هجرت کنندگان از بهر خداى، «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» و ایدون باد که در گذارند و از پاداش رو گردانند، «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» دوست ندارید که بیامرزد خداى شما را، «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (۲۲) و اللَّه آمرزگارست و بخشاینده.
«إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ» ایشان که مىدشنام دهند آزاد زنان پاکان را و از بدى و بدان ناآگاهان را، «لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» لعنت بر ایشان درین جهان و در ان جهان، «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» (۲۳) و ایشانراست عذابى بزرگ.
«یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» آن روز که گواهى دهد بر ایشان زبانهاى ایشان، «وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» و دستها و پایهاى ایشان، «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» (۲۴) بآنچه میکردند.
«یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ» آن روز آنست که تمام بایشان گزارد آن خداى بسزا پاداش ایشان بسزا، «وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» (۲۵) و فردا بدانند که اللَّه است براستى خداى و بخدایى سزا و خدایى را آشکارا.
«الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ» سخنان پلید مردان پلید را سزاست،، «وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ» و مردان پلید سخنان پلید را اندو ایشان سزااند که آن را گویند. «وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ» و سخنان پاک مردان پاک را سزاست،، «وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ» و مردان پاک سخنان پاک را اندو آن ایشان را سزد. «أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ» ایشان بىگناهند و پاک بگواهى اللَّه از آنچه میگویند.
«لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» (۲۶) ایشانراست آمرزش و روزى آزاده بى رنج نیکو «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اى ایشان که بگرویدند، «لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ» در هیچ خانه مروید مگر در خانههاى خویش، «حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا» تا آن گه که بر رسید که هیچ مردم هست، «وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها» و در هیچ خانه مروید تا پیش سلام نکنید بر اهل آن، «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (۲۷) آن به است شما را تا مگر پند پذیرید.
«فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً» اگر در آن خانه کسى نیابید. «فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ» در مروید در آن تا آن گه که شما را دستورى دهند، «وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا» و اگر شما را گویند باز گردید، «فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى لَکُمْ» باز گردید این چه شما را گفتم شما را به و این پسندیدهتر و پاکتر، «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» (۲۸) و خداى بآنچه میکنید دانا است.
«لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ» بر شما ننگى نیست، «أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ» که در خانههایى روید و جایهایى بگذاشته بىنشیننده در آن، «فِیها مَتاعٌ لَکُمْ» که شما را در آن حاجتى بود و نفعى، «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ» (۲۹) و اللَّه میداند آشکاراى کار شما که میکنید و نهان که در دل میدارید.
لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» چرا نه آن گاه که این سخن شنیدید، «ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً» مؤمنان و مؤمنات بخویشتن خویش و مادر خویش و همدینان خویش ظنّ نیک بردندى آن پنداشت و آن ظن که بمادر خویش برند و بهمدینان خویش، «وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبِینٌ» (۱۲) و چرا نگفتند این دروغى است بزرگ و آشکارا.
«لَوْ لا جاؤُ عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ» چرا بر آنچه گفتند چهار گواه نیاوردند، «فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَداءِ» اکنون که گواهان نیاوردند، «فَأُولئِکَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْکاذِبُونَ» (۱۳) ایشان نزدیک خدا دروغزنانند.
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» و اگر نه فضل خدا بودى بر شما و بخشایش او درین جهان و در آن جهان، «لَمَسَّکُمْ فِیما أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذابٌ عَظِیمٌ» (۱۴) بشما رسیدى در آنچه پیش مىبردید و میراندید آن سخن عذابى بزرگ.
«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ» آن گه که از دهن یکدیگر فرا مىستدید بر زبانهاى خویش، «وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ» و مىگفتید بدهنهاى خویش چیزى که نمىدانستید که آن چیست، «وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً» و مىپنداشتید که چیزى اندک است و کارى سهل سبک. «وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ» (۱۵) و آن بنزدیک خداى سخنى بود بزرگ.
«وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» و چرا نه آن گاه که این سخن شنیدید، «قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا» گفتید نرسد ما را نیاید و نه سزد ما را که در سخن آریم این دروغ را «سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظِیمٌ» (۱۶) پاکا خداوندا، این دروغى بزرگ است ناتواند بود.
«یَعِظُکُمُ اللَّهُ» پند میدهد اللَّه شما را، «أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (۱۷) که با چنین سخن گردید هرگز اگر گرویدگانید.
«وَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» و پیدا میکند اللَّه شما را بسخنان خویش نشانهاى پسند خویش. «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (۱۸) و اللَّه داناست پاک دانش راست دان.
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ» ایشان که مىدوست دارند، «أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا» که آشکار گردد و پدید آید در میان گرویدگان زشت نامى و زشت کارى، «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» ایشان راست عذابى دردناک درین جهان و در آن جهان، «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (۱۹) و اللَّه داند و شما ندانید.
«وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ» و گر نه فضل خداى و رحمت او بودى، «وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» (۲۰) و آنچه اللَّه سخت مهربانست و بخشانیده
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اى ایشان که بگرویدهاند، «لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ» بر پى دیو مایستید، «وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ» و هر که در پى دیو رود، «فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» دیو او را بزشتکارى فرماید و ناپسند، «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ» و گرنه فضل اللَّه بودى بر شما و بخشایش او، «ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» از شما هیچکس هنرى نیامدى و پاک و خداى را یکتا شناس، «وَ لکِنَّ اللَّهَ یُزَکِّی مَنْ یَشاءُ» لکن اللَّه پاک میکند او را که خواهد، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (۲۱) و اللَّه شنواست دانا.
«وَ لا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَ السَّعَةِ» مبادا که سوگند خوراد یا سستى کناد خداوندان فضل از شما و خداوندان دستگاه و توان، «أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى» که چیزى دهند خویشاوندان را، «وَ الْمَساکِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» و درویشان و هجرت کنندگان از بهر خداى، «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» و ایدون باد که در گذارند و از پاداش رو گردانند، «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» دوست ندارید که بیامرزد خداى شما را، «وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (۲۲) و اللَّه آمرزگارست و بخشاینده.
«إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ» ایشان که مىدشنام دهند آزاد زنان پاکان را و از بدى و بدان ناآگاهان را، «لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ» لعنت بر ایشان درین جهان و در ان جهان، «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» (۲۳) و ایشانراست عذابى بزرگ.
«یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» آن روز که گواهى دهد بر ایشان زبانهاى ایشان، «وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ» و دستها و پایهاى ایشان، «بِما کانُوا یَعْمَلُونَ» (۲۴) بآنچه میکردند.
«یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ» آن روز آنست که تمام بایشان گزارد آن خداى بسزا پاداش ایشان بسزا، «وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» (۲۵) و فردا بدانند که اللَّه است براستى خداى و بخدایى سزا و خدایى را آشکارا.
«الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ» سخنان پلید مردان پلید را سزاست،، «وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ» و مردان پلید سخنان پلید را اندو ایشان سزااند که آن را گویند. «وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ» و سخنان پاک مردان پاک را سزاست،، «وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ» و مردان پاک سخنان پاک را اندو آن ایشان را سزد. «أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ» ایشان بىگناهند و پاک بگواهى اللَّه از آنچه میگویند.
«لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» (۲۶) ایشانراست آمرزش و روزى آزاده بى رنج نیکو «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» اى ایشان که بگرویدند، «لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ» در هیچ خانه مروید مگر در خانههاى خویش، «حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا» تا آن گه که بر رسید که هیچ مردم هست، «وَ تُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِها» و در هیچ خانه مروید تا پیش سلام نکنید بر اهل آن، «ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (۲۷) آن به است شما را تا مگر پند پذیرید.
«فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً» اگر در آن خانه کسى نیابید. «فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ» در مروید در آن تا آن گه که شما را دستورى دهند، «وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا» و اگر شما را گویند باز گردید، «فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى لَکُمْ» باز گردید این چه شما را گفتم شما را به و این پسندیدهتر و پاکتر، «وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ» (۲۸) و خداى بآنچه میکنید دانا است.
«لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ» بر شما ننگى نیست، «أَنْ تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکُونَةٍ» که در خانههایى روید و جایهایى بگذاشته بىنشیننده در آن، «فِیها مَتاعٌ لَکُمْ» که شما را در آن حاجتى بود و نفعى، «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ» (۲۹) و اللَّه میداند آشکاراى کار شما که میکنید و نهان که در دل میدارید.
رشیدالدین میبدی : ۲۴- سورة النّور- مدنیّة
۵ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً» اى یسوق سحابا الى حیث یرید، «ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ» اى یجمع بین قطع السحاب المتفرّقة بعضها الى بعض، «ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً» متراکما بعضه فوق بعض، یقال رکمت المتاع و غیره اذا وضعت بعضه فوق بعض، «فَتَرَى الْوَدْقَ» اى المطر، و قیل الودق البرق، و قیل هو المصدر، تقول و دق السّحاب یدق و دقا، «یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ» اى وسطه، و هو جمع الخلل کالجبال جمع الجبل، معنى آنست که یا محمّد نبینى اللَّه را که میراند میغ آهسته و با درنگ آن گه پاره پاره با هم میسازد و طبق طبق درهم مىبندد، آن گه تا بر تا مىافکند، و توى بر توى برمینهد تا آب برتابد، و آن گه مجرا در مجرا راست میکند تا قطره راه یابد، و بر آن مجراها موکلان بر گمارد تا بى فرمان نبارد.
روى انّ اللَّه تعالى خلق السّحاب على هیئة الغربال ثم یصب الماء علیه من السّماء صبّا ثم ینزل منه قطرة قطرة لیکون اقرب الى النفع و انفى للضرر
، قوله: «وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ» من هاهنا لابتداء الغایة لانّ ابتداء الانزال من السّماء، «مِنْ جِبالٍ» الجبال بدل من السّماء، بدل البعض من الکلّ، و «من» هاهنا ایضا لابتداء الغایة و الضمیر فى فیها یعود الى السّماء، «مِنْ بَرَدٍ» من هاهنا لیبین انّ الجبال من البرد، و المعنى فى السّماء جبال من برد ینحدر منها البرد على السحاب ثمّ على الارض، فیکون المفعول محذوفا، اى ینزّل من جبال السّماء بردا، حاصل این قول آنست که در آسمان کوهها است از برد و رب العزه از آن کوهها برد فرو مىفرستد بر میغ و از میغ بر زمین، قول دیگر آنست که مراد ازین جبال تکثیر و تعظیم است نه عین جبال، چنان که کسى گوید عند فلان جبال مال، یرید مقدار جبال من کثرته، و باین قول «مِنْ جِبالٍ» این «من» صلت است یعنى ینزّل من السماء جبالا من برد، و قیل البرد ماء جامد خلقه اللَّه فى السّحاب ثمّ ینزل، و قیل یصیر فى الهواء بردا، و قال ابن عباس: البرد الثلج، «فَیُصِیبُ بِهِ» اى بالبرد، «مَنْ یَشاءُ» یعنى یصیب بنفعه من یشاء، و یصرف نفعه عن من یشاء، و قیل یصیب بضرره من یشاء فیهلک زرعه و ماله، و یصرف ضرره عن من یشاء فلا یضرّه، «یَکادُ سَنا بَرْقِهِ» السنا عضوء البرق و لمعانه، «یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ» من شدّة ضوء و بریقه، انّما قال ذلک لانّ من نظر الى البرق خیف علیه ذهاب البصر، و قرأ ابو جعفر یذهب بضم الیاء و کسر الهاء من اذهب على انّ الباء زائدة للتوکید کما یقال مددت ثوبه و مددت بثوبه.
«یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» یصرفهما فى اختلافهما و تعاقبهما یأتى باللّیل و یذهب بالنهار و یأتى بالنهار و یذهب باللّیل
روى ابو هریرة قال قال النبى صلّى اللَّه علیه و سلّم: «یوذینى ابن آدم یسب الدّهر و انا الدهر بیدى الامر اقلب اللّیل و النّهار»
: قوله: «إِنَّ فِی ذلِکَ» اى فى ذلک الّذى ذکرت من هذه الاشیاء، «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ» اى دلالة لاهل العقول و البصائر على قدرة اللَّه و توحیده.
«وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ» قرأ حمزة و الکسائى خالق کل دابة بالاضافة، «مِنْ ماءٍ» اى من نطفة و اراد به کلّ حیوان یشاهد فى الدّنیا و لا یدخل فیه الملائکة و الجن لانّ لا نشاهدهم، و قیل یرید به جمیع المخلوقات، و اصل جمیع الخلق من الماء، و ذلک انّ اللَّه تعالى خلق ماء ثم جعل بعضه ریحا فخلق منها الملائکة و بعضه نارا فخلق منها الجن و بعضه طینا فخلق منه آدم، و سأل ابو هریرة رسول اللَّه (ص) مم خلق اللَّه الخلق؟ فقال علیه السلام: «من الماء فمنهم من یمشى»
لما اجتمع العاقل مع غیر العاقل جعل الغلبة للعاقل، فقال فمنهم بلفظ جمع العقلاء، «مَنْ یَمْشِی عَلى بَطْنِهِ» کالحیّات و الحیتان و الدیدان، «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى رِجْلَیْنِ» کالانسان و الطّیر، «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى أَرْبَعٍ» کالبهائم و السباع، و لم یذکر من یمشى على اکثر من اربع، مثل حشرات الارض لانّها فى الصورة کالتى تمشى على الاربع، و قیل «یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ» یرید به ما یمشى على اکثر من اربع، و قیل ما زاد رجله على الاربع فاعتماده فى مشیه على اربع فى الجهات الاربع، «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ» ممّا ذکر و بیّن، «قَدِیرٌ» قادر على الکمال.
«لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ» اى احکاما و فرائض، و قیل علامات و دلائل، «وَ اللَّهُ یَهْدِی» یرشد، «مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» الى دین الاسلام، و قیل الى طریق الجنّة.
«وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا» یعنى المنافقین یقولونه، «ثُمَّ یَتَوَلَّى» یعرض عن طاعة اللَّه و رسوله، «فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ» اى من بعد قولهم، «آمَنَّا» و یدعوا الى غیر حکم اللَّه، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ» قیل نزلت هذه الآیة فى بشر المنافق کان بینه و بین یهودى خصومة فى ارض فقال الیهودى نتحاکم الى محمّد و قال المنافق نتحاکم الى کعب الاشرف فان محمّدا یحیف علنیا، فانزل اللَّه هذه الآیة و قال: «وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» و الرسول بحکم اللَّه، «إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ» عن الحکم، و قیل عن الاجابة.
«وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ» اى القضاء لهم لا علیهم، «یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ» طائعین منقادین، الاذعان الاسراع الى الطاعة «أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» اى کفر و نفاق، «أَمِ ارْتابُوا» شکّوا بعد آن آمنوا، «أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ» وضعت کلمة «ام» فى هذین الموضعین بدل بل، و هذا یأتى فى القرآن فى غیر موضع و معنى الآیة، انّهم کذلک. و جاء بلفظ الاستفهام لانّه اشدّ فى الذّم و التوبیخ. «بَلْ أُولئِکَ» الضّرب عن ان یکون رسول اللَّه یحیف على احد فى حکمه، «أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» المنافقون الکافرون، و قیل معناه لیس من جهة الرسول ما یرتاب به و لکنّهم کافرون ظالمون لانفسهم حین امتنعوا من الاذعان لحکم اللَّه و رسوله.
«إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ» اى الى کتاب اللَّه و رسوله، «لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» اى لیحکم النبى بینهم بحکم اللَّه الّذى امر به فى القرآن، «أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا» قول النبى، «وَ أَطَعْنا» امره، هذا لیس على طریق الخبر لکنّه تعلیم اداب الشرع، و على معنى انّ المؤمنین کذا ینبغى ان یکونوا، و قول منصوب على انّه خبر کان و اسمه فى قوله: «أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا». «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» الفائزون الباقون فى النعیم المقیم.
«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» قال ابن عباس فیما ساءه و ستره، «وَ یَخْشَ اللَّهَ» على ما عمل من الذنوب، «وَ یَتَّقْهِ» فیما بعد، و قیل الخشیة خوف مع اعتقاد عظم المخشى، و الاتقاء الاحتراز من العصیان و التقصیر فى المأمور، «فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» بالثواب و الناجون من العقاب، قرأ ابو عمرو و ابو بکر «یتّقه» بکسر القاف و اسکان الهاء، و قرأ ابو جعفر و یعقوب و قالون عن نافع «و یتقه» بکسر القاف و اختلاس الهاء، و قرأ حفص «و یتقه» باسکان القاف و اختلاس الهاء، و قرأ الباقون «و یتقهى» بکسر القاف و اشباع الهاء، ثمّ رجع الى حدیث المنافقین فقال: «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ»
جهد الیمین ان یحلف باللّه و لا حلف فوق الحلف باللّه یعنى بذلوا فیها مجهود هم لئن امرنا محمّد بالخروج الى الغزو لغزونا و ذلک انّ المنافقین کانوا یقولون لرسول اللَّه اینما تکن نکن معک، لئن خرجت خرجنا و ان اقمت اقمنا و ان امرتنا بالجهاد جاهدنا، فقال اللَّه تعالى: «قُلْ» لهم، «لا تُقْسِمُوا»
لا تحلفوا، تمّ الکلام ثم قال: «طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ»
اى هذه طاعة معروفة بالقول دون الاعتقاد اى امر عرف منکم انکم تکذبون فیه و تقولون ما لا تفعلون، هذا معنى قول مجاهد، و قیل معناه طاعة بینة خالصة افضل و امثل من یمین باللسان لا یوافقها الفعل، و قال مقاتل بن سلیمان: لیکن منکم طاعة معروفة، «إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»
عالم بما تظهرون و ما تضمرون، لا یخفى علیه شیء من اعمالکم.
«قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا» تعرضوا عن طاعته، «فَإِنَّما عَلَیْهِ» اى على الرسول، «ما حُمِّلَ» کلّف و امر به من تبلیغ الرسالة و قد بلغها، «وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ» من الاجابة و الطاعة، و قیل انّما علیه ما حمّل و علیکم ما حملتم منسوخ بآیة السیف، «وَ إِنْ تُطِیعُوهُ» فیما یأمرکم و ینهاکم، «تَهْتَدُوا» الى الحقّ و الرشد و الجنة، «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ» اى التبلیغ البیّن.
روى عن علقمة، بن وائل الحضرمى عن ابیه قال سأل سلمة بن یزید الجعفى رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم فقال یا نبیّ اللَّه ا رأیت ان اقام علینا امراء سألونا حقهم و منعونا حقنا فما تأمرنا، فاعرض عنه، ثم سأله فاعرض عنه، ثم قال فى الثالثة او فى الثانیة فجدبه الاشعث بن قیس، فقال رسول اللَّه (ص): «اسمعوا و اطیعوا فانّما علیهم ما حمّلوا و علیکم ما حمّلتم»
، و قال ابو عثمان الحیرى: من امر السّنّة على نفسه قولا و فعلا نطق بالحکمة، و من امر الهوى على نفسه قولا و فعلا نطق بالبدعة، لقول اللَّه عز و جل: «وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا».
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» ابو العالیه گفت سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدا و یاران او پیش از هجرت روزگارى در مکه رنجور بودند و ناآمن از دشمن، رب العزه ایشان را بر اذى کفار صبر میفرمود و دستورى قتال نبود و رسول (ص) پنهان و آشکارا بر دین اسلام دعوت میکرد و بر اذى کافران صبر همى کرد تا او را بهجرت فرمودند، چون بمدینه هجرت کرد مهاجران و مسلمانان هم چنان ناآمن بودند از دشمنان و پیوسته سلاح داشتندى آخر یکى از مهاجران گفت: ما یأتى علینا یوم تأمن فیه و نضع السلاح. و خود روزى ما را نبود که ایمن رویم در زمین مکّه و سلاحها از دست بنهاده، ربّ العزه در شأن ایشان این آیت فرستاد و ایشان را بنصرت و امن و تمکین وعده داد فقال تعالى: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»، باین قول «مِنْکُمْ» اشارت بمهاجران است، «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» این ارض زمین مکه است، و روا باشد که آیت بر عموم رانند و مراد باین ارض همه زمین باشد در دیار اسلام که رب العزه بساط اسلام در آن بگستراند و دود شرک و کفر باطل ادبار خویش برد و مسلمانان را انبوهى دهد، چنان که گفت تعالى و تقدس: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» و به قال النّبی (ص): «لا یبقى على الارض بیت مدر و لا و بر الا ادخله اللَّه کلمة الاسلام بعز عزیز او ذل ذلیل، امّا ان یعزهم اللَّه فیجعلهم من اهلها، و امّا ان یذلهم فیدینوا لها.»
قوله: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» ادخل اللام لجواب الیمین المضمرة و تقدیر القول فیه یعنى وعد اللَّه و قال و اللَّه یستخلفنهم فى الارض، اى لیورثنّهم ارض الکفار من العرب و العجم، فیجعلهم ملوکها و سکّانها و خلفاء هم فیها، «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» یعنى بنى اسرائیل حیث اهلک الجبابرة بمصر و الشام، و اورثهم ارضهم و دیارهم، قرأ ابو بکر عن عاصم «کما استخلف» بضم التّاء و کسر اللام على ما لم یسم فاعله، و الباقون بفتح التّاء و اللام لقوله: «وَعَدَ اللَّهُ» فقوله: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ»، یعود الیه، فکذلک «کَمَا اسْتَخْلَفَ» و المعنى یستخلفنهم، استخلافا کاستخلافة الّذین من قبلهم. «وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ» قال ابن عباس: یوسّع لهم فى البلاد حتى یملکوها و یظهر دینهم الاسلام على سائر الادیان، «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ» قرأ ابن کثیر و ابو بکر و یعقوب «و لیبدلنهم» بالتخفیف من الإبدال، و قرأ الباقون «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ» بالتشدید من التبدیل، و هما لغتان، و قیل التبدیل تغییر الحال مع بقاء الاصل، و الإبدال جعل الشیء مکان الشیء، «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» قومى گفتند این خوف و امن هر دو در دنیاست، و جماعتى گفتهاند که خوف در دنیاست و امن در قیامت، و فى ذلک ما روى عن النبىّ صلّى اللَّه علیه و سلّم قال: «یقول اللَّه عزّ و جل انّى لا اجمع على عبدى خوفین و لا امنین ان خافنى فی الدّنیا آمنته فى الآخرة و ان امننى فى الدّنیا اخفته فى الآخرة».
«یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً» هذا نعت حال یراد به الشرط، سیاق این سخن بر سبیل شرط است میگوید ایشان را پس از بیم امن دهیم تا آن گه که مرا مىپرستند و انباز نگیرند این همچنانست که گفته: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» ثم شرط على ذکر نعت الحال فقال: «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» یعنى ما دمتم تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر، رب العالمین جل جلاله این وعده داد پس وعده وفا کرد و دین اسلام را بر همه دینها غلبه داد و مسلمانان را نصرت داد و مؤمنان و دوستان را از دشمنان آمن کرد، و فى ذلک ما روى عدى بن حاتم قال: بینا انا عند النّبی (ص) إذ أتاه رجل فشکا الیه الفاقة ثم اتاه آخر فشکا الیه قطع السبیل، فقال: یا عدى هل رأیت الحیرة؟
قلت لم ارها، قال فان طالت بک حیاة فلترینّ الظّعینة ترتحل من الحیرة حتى تطوف بالکعبة لا تخاف احدا الا للَّه، و لئن طالت بک الحیاة لتفتحن کنوز کسرى. قلت کسرى بن هرمز؟ قال: کسرى بن هرمز، و لئن طالت بک الحیاة لترین الرجل یخرج ملء کفه من ذهب او فضّة یطلب من یقبله منه و لا یجد احدا یقبله منه و لیلقین اللَّه احدکم یوم القیامة و لیس بینه و بینه ترجمان یترجم له فلیقولن الم نبعث الیک رسولا فبلغک؟
فیقول بلى، فیقول ا لم اعطک مالا و افضل علیک؟ فیقول بلى، فینظر عن یمینه فلا یرى الّا جهنم و ینظر عن یساره فلا یرى الّا جهنم»، قال: عدى سمعت رسول اللَّه یقول: «اتقوا النار و لو بشق تمرة فمن لم یجد شقّ تمرة فبکلمة طیبة»، قال: عدى فرأیت الظعینة ترتحل من الحیرة حتى تطوف بالکعبة لا تخاف الا اللَّه، و کنت فیمن افتتح کنوز کسرى بن هرمز و لئن طالت بکم حیاة لترون ما قال النبىّ یخرج ملء کفه.
و گفتهاند درین آیت دلالت روشن است بر خلافت صدّیق و امامت خلفاء راشدین، لانه بالاجماع لم یتقدمهم فى الفضیلة الى یومنا احد و من بعدهم، مختلف فیهم فاولئک مقطوع بامامتهم و صدق وعد اللَّه فیهم و هم على الدین المرضى من قبل اللَّه تعالى و لقد آمنوا بعد خوفهم و قاموا بسیاسة المسلمین و الذبّ عن حوزة الاسلام احسن قیام. و فى ذلک ما روى سعید بن جمهان عن سفینة قال سمعت النبىّ یقول: «الخلافة بعدى ثلاثون سنة ثم یکون ملکا»
ثم قال سفینة لسعید: امسک خلافة ابى بکر سنتین و خلافة عمر عشرا و خلافة عثمان اثنتى عشرة و خلافة علیا ستا.
و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص): «الخلافة بعدى فى امّتى فى اربعة: ابى بکر و عمر و عثمان و علىّ»
، و قال بعضهم خلفاء اللَّه عز و جل فى الارض ثلاثة: آدم فى قوله: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً». و داود فى قوله: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ»، و ابو بکر فى قوله: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ». قوله: «وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ» اراد به کفران النعمة و لم یزد الکفر باللّه عز و جل، «فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» العاصون للَّه، قال اهل التفسیر اول من کفر بهذه النعمة و جحد حقّها، الّذین قتلوا عثمان فلما قتلوه غیّر اللَّه ما بهم و ادخل علیهم الخوف حتى صاروا یقتتلون بعد ان کانوا اخوانا. روى حمید بن هلال قال قال عبد اللَّه بن سلام فى عثمان: انّ الملائکة لم تزل محیطة بمدینتکم هذه منذ قدمها رسول اللَّه (ص) حتى الیوم فو اللَّه لئن قتلتموه لیذهبن ثم لا یعودون ابدا، فو اللَّه لا یقتله رجل منهم الّا لقى اللَّه أجذم لا ید له ران سیفه لم یزل مغمودا عنکم، و اللَّه لئن قتلتموه لیسلنّه اللَّه عز و جل علیکم ثم لا یغمده عنکم، امّا قال ابدا و امّا قال الى یوم القیامة فما قتل نبى قطّ الا قتل به سبعون الفا، و لا خلیفة الا قتل به خمسة و ثلاثون الفا، و قیل «مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ» یرید به مسیلمة بن حبیب و اهل الیمامة و المرتدین من هذه الامّة، و عن ابىّ بن کعب عن رسول اللَّه قال: «بشرت هذه الامة بالسناء و الرفعة و التمکین فى الدّین، فمن طلب منهم الدّنیا بعمل الآخرة لم یکن له فى الآخرة نصیب».
قوله: «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ» یعنى المفروضة، «وَ آتُوا الزَّکاةَ» الواجبة، «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» باجابته الى ما دعاکم الیه، «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» فانها من موجبات الرحمة.
«لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا» قرأ ابن عامر و حمزة «لا یحسبنّ» بالیاء اى لا یحسبن الّذین کفروا انفسهم معجزین، فیکون المفعول الاوّل محذوفا و یکون قوله: «مُعْجِزِینَ» مفعولا ثانیا، و قرأ الآخرون «لا تَحْسَبَنَّ» بالتاء، یعنى لا تحسبنّ یا محمّد، الّذین کفروا معجزین.
«الَّذِینَ کَفَرُوا» على هذه القراءة مفعول اول و «مُعْجِزِینَ» مفعول ثان، و ابن عامر و حمزة و عاصم یفتحون السین، و الباقون یکسرونها و هما لغتان. قوله: «مُعْجِزِینَ» اى فائتین، و قیل سابقین، تقول اعجزه جعله عاجزا او وجده عاجزا و نسبه الى العجز. «وَ مَأْواهُمُ النَّارُ» اى مرجعهم و منقلبهم و هو استیناف کلام، «وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ» اى لبئس المرجع النّار.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» قال ابن عباس: وجّه رسول اللَّه (ص) غلاما من الانصار یقال له مدلج بن عمرو الى عمر بن الخطاب وقت الظهیرة لیدعوا، فرأى عمر بحالة کره عمر رؤیته ذلک فقال: یا رسول اللَّه وددت لو انّ اللَّه امرنا و نهانا فى حال الاستیذان، فانزل اللَّه عز و جل هذه الآیة، و قال مقاتل نزلت فى اسماء بنت مرشد کان لها غلام کبیر فدخل علیها فى وقت کرهته فاتت رسول اللَّه فقالت: ان خدمنا و غلماننا یدخلون علینا فى حال نکرهها، فانزل اللَّه تعالى «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ»، یعنى العبید و الاماء و انّما اضیف الملک الى الید لانّ العرب الاولى یتبایعون بالایدى و انما خصّ بالیمین تخییرا للکلام و استدراکا للیمین. «وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ» من الاحرار، لیس المراد منهم الاطفال الّذین لم یظهروا على عورات النساء بل الّذین عرفوا امر النساء و لکن لم یبلغوا، «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» اى یستأذنوا فى ثلاثة اوقات، «مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ» وقت مفارقة الفراش و القیام من النوم، «وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ» وقت القیلولة، «وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ» وقت النوم و الاوى الى الفراش و انّما خصّ هذه الاوقات لانها ساعات الخلوة و وضع الثیاب و التکشف، فامر العبید و الصبیان بالاستیذان فى هذه الاوقات فامّا غیرهم فیستاذنون فى جمیع الاوقات، «ثَلاثُ عَوْراتٍ» قرأ حمزة و الکسائى و ابو بکر ثلاث بنصب الثّاء بدلا من قوله: «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» و قرأ الآخرون ثلاث بالرفع على انّه خبر مبتداء محذوف و تقدیره هذه الاوقات المذکورة ثلاث عورات لکم، سمّیت هذه الاوقات عورات لانّ الانسان یضع فیها ثیابه فتبدوا عورته، و قیل هذه الاوقات اوقات التجرد و ظهور العورة، فصارت من عورات الزمان فجرى مجرى عورات الأبدان، و قیل هى على اضمار الوقت و تقدیره ثلاثة اوقات عورات فحذف المضاف و اقام المضاف الیه مقامه، فلذلک انث الثلاث، «لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ» یعنى العبید و الخدم و الصبیان، «جُناحٌ» فى الدخول علیکم بغیر استیذان، «بَعْدَهُنَّ» اى بعد هذه الاوقات الثلاثة، «طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى بَعْضٍ» تأویله فبعضکم بعد تلک الساعات طوّافون على بعض تتباسطون و تتلاقون و تتعاشرون و لا تحتشمون، و هذه اشارة الى انه تکثر الحاجة الیهم فلو شرط الاستیذان فى کل مرّة لشق ذلک علیهم، و صحّ فى الخبر: ان الهرّة لیست بنجسة انّما هى من الطوافین علیکم و الطوافات، یعنى انّها تصحبک اذا خلوت و من صحبک فى خلوتک و استخلى بک فهو طوّاف علیک شبّهها بالممالیک و خدم البیت، الّذین یطوفون على اهلهم للخدمة، و منه قول ابراهیم انّما الهرّة کبعض اهل البیت، و قال ابن عباس: انّما هى من متاع البیت، و قیل شبّهها بمن یطوف للحاجة و المسألة یرید ان الاجر فى مواساتها کالاجر فى مواساة من یطوف للحاجة و المسألة، «کَذلِکَ» اى کبیان الاحکام فى هذه الآیة، «یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» الامر و النهى، «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ» فیما یأمر، «حَکِیمٌ» فیما یدبّر. اختلف العلماء فى حکم هذه الآیة، فقال قوم هو منسوخ لا یعمل به. الیوم قیل لابن عباس، کیف ترى فى هذه الآیة امرنا فیها بما امرنا و لا یعمل بها احد؟ فقال ابن عباس: انّه رفیق حلیم یحبّ الستر و لم یکن للقوم ستور و لا حجاب فکان الخدم و الولاید یدخلون فربّما یرون منهم ما لا یحبّون، فامروا بالاستیذان فى تلک العورات و قد بسط اللَّه الرزق و اتخذ الناس الستور فرأى انّ ذلک اغنى عن الاستیذان، و ذهب قوم الى انها غیر منسوخة، روى عن موسى بن ابى عائشة قال سألت الشعبى عن هذه الآیة «لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» أ منسوخة هى؟ قال لا و اللَّه ما نسخت، قلت انّ الناس لا یعملون بها، قال اللَّه المستعان، و عن سعید بن جبیر فى هذه الآیة انّ ناسا یقولون نسخت و اللَّه ما نسخت و لکنّها مما یتهاون به الناس.
قوله: «وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ» یرید الاحرار الّذین بلغوا، و الحلم رؤیا البالغ و منه سمّى البلوغ حلما و المحتلم و الحالم البالغ، و الحالم النّائم و المتحلم الّذى یرى الرؤیا، و فى الخبر، من تحلّم فى منامه فلا یخبرنا بتلعب الشیطان به، و معنى الآیة اذا بلغ الاطفال من احرارکم و ارادوا الدخول علیکم فلیستأذنوا فى جمیع الاوقات، «کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» اى کما استأذن الّذین بلغوا و دخلوا من قبلهم، و قیل یعنى الّذین کانوا مع ابراهیم و موسى و عیسى علیهم السّلام.
«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ» دلالاته و احکامه، «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» قال سعید بن المسیب یستأذن الرّجل على امّه انما انزلت هذه الآیة فى ذلک و سئل حذیفة أ یستأذن الرّجل على والدیه؟ قال نعم، ان لم تفعل رأیت منهما ما تکره قوله: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ» یعنى العجائز اللاتى قعدن على الولد و الحیض من الکبر فلا یلدن و لا یحضن، واحدتها قاعد بلاهاء لیدل بحذف الهاء على انّه قعود کبر، کما قالوا امرأة حامل لیدلّ بحذف الهاء على انه حمل حبل، و قالوا فى غیر ذلک قاعدة فى بیتها و حاملة على ظهرها، قال ابن قتیبة: سمّیت المرأة قاعدا اذا کبرت لانّها تکثر القعود، و قیل هنّ العجائز اللواتى اذا رآهن الرّجال استقذروهنّ، فامّا من کانت فیها بقیة من جمال و هى محل الشهوة فلا تدخل فى هذه الآیة، «اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً» اى لا یطمعن فى ان تتزوجن لکبرهن، «فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ» عند الرجال و هى الجلباب و الرداء الّذى فوق الثیاب و القناع الّذى فوق الخمار،» فاما الخمار لا یجوز وضعه، و قیل الثیاب، و فى هذه الآیة هى الملاحف و الاستعفاف هاهنا الاستتار بالملاحف، «غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ» اى غیر مبدیات بزینة و التبرج اظهار محاسنها الّتى ینبغى ان تسرها، کالشعر و الذراع و النحر و السّاق اى لا یقصدن بوضعها ان یظهرن زینتهن، و قیل التبرج هاهنا و فى قوله: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى» الخروج من البیت ظاهرة الزّینة. «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ» اى التلبس خیر لها من التکشف، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ» لما یقال، «عَلِیمٌ» بما یقصد و ینوى «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ» علماء تفسیر مختلفند در سبب نزول این آیت، ابن عباس گفت: چون این آیت فرو آمد که: «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» مسلمانان تحرّج نمودند از مواکلت نابینا و لنگ و بیمار گفتند ما را نهى کردند از خوردن مال بباطل و بهینه اموال طعام است که در پیش نهند و خورند و ایشان عاجزانند و ضعفااند و در خوردن مقاومت اصحا نتوانند و بر ایشان حیف رود و ضیق و آن گه خوردن مال بباطل باشد، ازین سبب تحرج کردند تا رب العزّة این آیت فرستاد و ایشان را رخصت داد در مواکلت ایشان، و باین تأویل «على» بمعنى «فى» است اى لیس علیکم فى مواکلة الاعمى و الاعرج و المریض حرج، سعید بن جبیر گفت و ضحاک: ضعیفان تحرج مینمودند از مواکلت اصحّا از بیم آن که ایشان را کراهیت آید خوردن با ما و ایشان را از آن رنج بود، و معنى آنست که برین ضعیفان حرج نیست که خورند از خانههاى ایشان که نام بردهاند درین آیت. مجاهد گفت اصحاب رسول (ص) بر یکدیگر مهربان و مشفق بودند، وقت بود که ازین ضعیفان یکى در خانه ایشان شدى بطلب طعام و در خانه ایشان طعام نبودى و رد کردن ایشان بى طعام روى نبود همى برخاستند و بخانههاى خویش و پیوند میرفتند و ایشان را با خود میبردند طعام خوردن را، ضعیفان دست بآن طعام نمىبردند و تحرج مىنمودند یعنى که نه مالک طعام ما را خواند و سر طعام آورد تا رب العزه ایشان را درین آیت رخصت داد.
سعید مسیب گفت. جماعتى صحابه با رسول خدا بغزا رفتند و کلید گنجینهها باین ضعیفان و خویشان سپردند و خوردن طعام ایشان را مباح کردند ایشان خود تحرج نمودند و نخوردند یعنى که ایشان غایبند و در غیبت ایشان طعام ایشان نخوریم تا رب العزة ایشان را باین آیت رخصت داد. حسن گفت: معنى آیت آنست که بر نابینا و لنگ و بیمار حرج نیست چون تخلف کند از جهاد، ایشان را تخلف از جهاد این آیت رخصت است، و بقول حسن سخن اینجا تمام شد که: «وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ» پس بر استیناف گفت: «وَ لا عَلى أَنْفُسِکُمْ» اى حرج فى ان تأکلوا من بیوتکم الى آخر الآیة. قومى گفتند «وَ لا عَلى أَنْفُسِکُمْ» تا آخر آیه منسوخ است، در ابتدا در خانههاى یکدیگر بىحجاب میرفتند و طعام که مییافتند میخوردند پس چون آیه آمد که: «لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا» و «لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ» این منسوخ گشت، و بیشترین علما بر آنند که اینجا نسخ نیست و معنى آن است که: و لا على انفسکم ان تأکلوا من بیوتکم، اى لا حرج علیکم ان تأکلوا من اموال عیالکم و ازواجکم، و بیت المرأة کبیت الزّوج، و قیل «مِنْ بُیُوتِکُمْ» اى بیوت اولادکم، جعل بیوت اولادهم بیوتهم لانّ ولد الرّجل من کسبه و ماله کماله، و فى الحدیث: «انت و مالک لا بیک» «أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ» قرأ حمزة وحده امّهاتکم بکسر الالف و المیم جمیعا. و قرأ الکسائى امّهاتکم بکسر الالف و فتح المیم، و قرأ الباقون بضمّ الالف و فتح المیم. «أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ»
اى بیوت ما ملکتم مفاتحه. قال ابن عباس: عنى بذلک وکیل الرّجل و قیّمه فى ضیعته او ماشیته لا بأس علیه ان یأکل من ثمر ضیعته و یشرب من لبن ماشیته و لا یحمل و لا یدّخر. و قال الضحاک: یعنى من بیوت عبیدکم و ممالیککم و ذلک ان السیّد یملک منزل عبده، و المفاتح الخزائن لقوله: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ». قال عکرمة: اذا ملک الرّجل المفتاح فهو خازن فلا بأس ان یطعم الشیء الیسیر. و قال السدى: الرجل یولى طعامه غیره یقوم علیه فلا بأس ان یأکل منه. و قیل هو ولى الیتیم له ان یتناول من ماله ما قال اللَّه: «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ و مفاتحه بیده». «أَوْ صَدِیقِکُمْ» الصدیق هو الّذى صدقک فى مودّته، و قیل هو الّذى یوافقک فى ظاهره و باطنه. قال ابن عباس: الصدیق اکبر من الوالدین الا ترى انّ اهل النّار لم یستغیثوا بالآباء و الامّهات بل قالوا فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم. فرخص اللَّه له ان یأکل من بیته بغیر اذنه، و قیل هو اذا دعاک الى ولیمة فحسب.
و کان الحسن و قتادة بریان دخول الرّجل بیت صدیقه و التحرم بطعامه من غیر استیذان منه فى الاکل بهذه الآیة، و دخل عبد اللَّه بن ادریس على الاعمش منصرفا من املاک و فى کمّه سکر فادخل الاعمش یده فى کمّه و اخذ من الشکر و قرأ «أَوْ صَدِیقِکُمْ» ابن عباس گفت این در شأن حارث بن عمرو فرو آمد که با رسول خدا (ص) بغزا شد و مالک بن زید را خلیفه کرد بر اهل خویش، چون باز آمد او را نزار و ضعیف دید، گفت چه رسید ترا که چنین ضعیف گشتهاى؟ گفت: لم یکن عندى شیء و تحرجت ان اکل من طعامک بغیر اذنک فانزل اللَّه تعالى «أَوْ صَدِیقِکُمْ» معنى آنست که بر مسلمانان تنگى نیست و بزهى نیست که درین خانهها روند که نام ایشان درین آیت بردند و از طعام ایشان خورند اگر چه ایشان حاضر نباشند بشرط آنکه از آن طعام چیزى بر نگیرند که با خود بیرون آرند و نه از آن زادى سازند، این رخصتى است که اللَّه نهاد میان بندگان و لطفى که بفضل خود کرد با ایشان تا از دنائت اخلاق و تنگى نظر دور باشند و بخصال حمیده آراسته.
«لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً»، قومى بودند از عرب بنو لیث بن بکر از بنى کنانه عادت داشتند که تنها نخوردندى بىمهمان، کس بود از ایشان که بامداد تا شبانگاه منتظر مهمان نشستى یا کسى که با وى طعام خوردى پس اگر در شبانگاه هیچکس نیافتندى طعام خوردندى، این آیت ایشان را رخصت آمد که اگر خواهید با هم طعام خورید خواهید پراکنده. عکرمه گفت در شان قومى از انصار فرو آمد که چون بایشان مهمان رسیدى طعام نمیخورند مگر با مهمان، و قومى دیگر طعام با هم نمیخوردند از بیم آنکه یکى بیشتر خورد و یکى کمتر و بر بعضى از ایشان اجحاف رود، رب العزه ایشان را باین آیت رخصت داد که هر دو حالت ایشان را مباح است و در آن حرج نه، اگر خواهند تنها خورند و اگر خواهند بجمع، اشتات جمع شت اى متفرقین، و شتّى جمع شتیت، تقول شت الشیء شتا و شتاتا، و شتّان اسم الفعل بنى على الفتح، و قیل نصب على المصدر و حکى فیه الکسر ایضا.
«فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ» یعنى على اهالیکم و اولادکم، میگوید چون در خانههاى خویش روید بر کسان خویش و عیال و اولاد خویش سلام کنید، و فى ذلک ما روى انس قال اوصانى رسول اللَّه (ص) فقال: «یا انس اسبغ الوضوء یزد فى عمرک، و سلّم على من لقیت من امّتى تکثر حسناتک و اذا دخلت بیتک فسلّم على اهل بیتک یکثر خیر بیتک، و صلى الصّلاة الضحى فانّها صلاة الاوّابین، و ارحم الصغیر و وقر الکبیر تکن من رفقایى یوم القیامة».
و قیل اذا دخلتم بیوتا خالیة لا احد فیه فسلّموا على انفسکم اى قولوا السّلام علینا و على عباد اللَّه الصالحین، ذکره قتادة و قال: حدثنا انّ الملائکة ترد علیه، و قال ابن عباس: هو المسجد اذ دخلته فقل السّلام علینا و على عباد اللَّه الصالحین. و فى روایة اخرى عن ابن عباس قال: ان لم یکن فى البیت احد فلیقل السّلام علینا من ربّنا و على عباد اللَّه الصالحین، السلام على اهل البیت و رحمة اللَّه.
روى جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا دخلتم بیوتکم فسلّموا على اهلها و اذا طعم احدکم طعاما فلیذکر اسم اللَّه فانّ الشیطان اذا سلّم احدکم لم یدخل بیته و اذا ذکر اسم اللَّه على طعامه فقال لا مبیت لکم و لا عشاء و ان لم یسلم حین یدخل بیته و لم یذکر اسم اللَّه على طعامه قال ادرکتم العشاء و المبیت.
و قیل «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ» یعنى على من فیها من المؤمنین. «المؤمنون کلّهم کنفس واحدة» هذا کقوله: «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ».
و عن ابن مسعود قال قال رسول اللَّه (ص): «السّلام اسم من اسماء اللَّه تعالى فافشوه بینکم فان الرجل المسلم اذا مرّ بالقوم فسلّم علیهم فردّوا علیه کان له علیهم فضل و درجة بذکره ایّاهم بالسلام فان لم یردّوا علیه من هو خیر منهم و اطیب».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا وقف احدکم على المجلس فلیسلم فان بدا له ان یقعد فلیقعد، و اذا قام فلیسلم فان الاولى لیست باحق من الآخرة».
و قیل السلام و آمین فى الدعاء و الصف فى الصّلاة تکرمة هذه الامّة.
و معنى السلام اى لکم السلامة منّى، و قیل السلام اسم من اسماء اللَّه عز و جل و المعنى اللَّه حفیظ علیکم.
«تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» نصب على المصدر اى تحیون انفسکم بما تحیّة، «مُبارَکَةً طَیِّبَةً» مبارکة بالاجر طیبة بالمغفرة. «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» یعنى اذا اراد اللَّه فرض شیء علیکم بیّنة هذا البیان، «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» لکى تعقلوا و تفهموا، و قیل لتکونوا عقلاء صالحین.
قوله: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اى المؤمن من آمن باللّه و رسوله و اطاع رسوله فى جلیل الامر و دقیقه، «وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ» کالحجّة و العیدین و کلّ اجتماع فیه، و قیل هو الجهاد، و قیل مجلس تشاور و تدبیر حرب، «لَمْ یَذْهَبُوا» یعنى لم تخرجوا عنه، «حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ» اى یستأذنوا رسول اللَّه تعظیما قال المفسرون کان رسول اللَّه اذا صعد المنبر یوم الجمعة و اراد الرّجل ان یخرج من المسجد لحاجة او عذر لم یخرج حتى تقوم بحیال رسول اللَّه بحیث یراه فیعرف انّه انّما قام یستأذن، فیأذن لمن شاء منهم، قال مجاهد: و اذن الامام یوم الجمعة ان یشیر بیده، و قیل هذا اذا لم یکن سبب یمنعه من المقام فان حدث سبب یمنعه من المقام بان یکونوا فى المسجد، فتحیض منهم امرأة او یجنب رجل او عرض له مرض فلا یحتاج الى الاستیذان: مفسران گفتند سبب نزول این آیت آن بود که روز خندق رسول خدا و یاوران در حفر خندق مجتمع بودند و آن کارى جامع بود، بعضى منافقان بىفرمان رسول (ص) و بىاذن وى بیرون شدند رب العالمین این آیت فرستاد گفت مؤمنان ایشانند که مطیع خدا و رسولند بهمه کار و در همه حال و چون در کارى جامع باشند بىدستورى رسول (ص) از آن باز نگردند آن گه گفت: «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اصلى عظیم است در اصول تعظیم سنّت و بزرگداشت آن و متابعت آن.
«فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ» اى لمن علمت انّ له عذرا، این عمر خطّاب است که با رسول خدا بود در غزاة تبوک دستورى خواست تا باز گردد با اهل خویش رسول خدا او را گفت: انطلق فو اللَّه ما انت بمنافق و لا مر تاب.
«وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ» اى لمن اذنت له لیزول عنهم بالاستغفار ملامة الانصراف، قال قتادة هذا ناسخة لقوله تعالى: «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ».
«لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» قال ابن عباس معناه احذروا دعاء الرّسول علیکم اذا اسخطتموه فانّ دعاءه موجب لیس کدعاء غیره، میگوید تعرض سخط رسول مکنید و او را بخشم میآورید و از دعاء وى بر خود بترسید، اگر او را بخشم آرید دعاء وى چون دعاء دیگران مپندارید، و حقیقت دانید که دعاء وى موجب است و در حال اجابت آید و چون تیرى سوى نشانه شود. مجاهد گفت معنى آنست که: لا تدعوه باسمه کما یدعوا بعضکم بعضا، رسول را بنام خویش مخوانید که گوئید یا محمّد یا ابا القاسم، لکن بنام تعظیم و تبجیل خوانید که یا نبىّ اللَّه یا رسول اللَّه، فاطمه زهرا او را میگفت یا رسول اللَّه، اى پدر، دیگران فرزندان و زنان و خویشان همچنین میگفتند یا رسول اللَّه، و قیل معناه اذا دعاکم لامر فعجلوا الاجابة و بادروا الیه کقوله: «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ». ثم رجع الى حدیث المنافقین فقال: «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً» التّسلل خروج خفیا متلطفا، و اللّواذ، الاستتار بالشىء، یقال لاذ بالشیء یلوذ به لیاذا و لاوذ یلاوذ ملاوذة و لواذا، قال الازهرى معنى اللواذ، الخلاف، اى یخالفون خلافا، کلبى گفت رسول خدا (ص) بروز آدینه خطبه کردى و در خطبه عیب منافقان گفتى، ایشان چون آن شنیدندى از راست و چپ نظر کردندى تا خود هیچکس از مؤمنان ایشان را مىبیند یا نه، چون کسى ایشان را ندیدى پوشیده از مسجد بگوشهاى بیرون شدندى، رب العالمین از روى تهدید و وعید گفت: «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً» میداند اللَّه ایشان را که پنهان در پوشیدگى بیرون میشوند و فردا جزاء ایشان دهد.
«فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ» اى یخالفون امره «و عن» زیادة، و قیل معناه یعرضون عن امره، و قیل بعد امره، کقوله: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» اى بعد جوع، و الهاء یعود الى اللَّه و قیل الى النبىّ، و الامر هو من امر الدّنیا، و قیل من امر الآخرة، «أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ» اى کفر بعد ایمان، و قیل بلیّة تظهر ما فى قلوبهم من النفاق، و قیل سلطان جائر یسلّط علیهم، و قیل الفتنة للعوام و البلاء للخواصّ و قیل الفتنة مأخوذ بها و البلاء معفوّ عنه و مثاب علیه، «أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» عقوبة شدیدة فى الآخرة.
ثم عظّم نفسه فقال: «أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ملکا و عبیدا، و قیل دلالة على وجوده و توحیده و کمال قدرته، «قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ» من الخیر و الشر و الایمان و النفاق فاحذروا مخالفته، «وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ» یعنى یوم البعث، قرأ یعقوب وحده یرجعون بفتح الیاء و کسر الجیم، و قرأ الباقون یرجعون بضم الیاء و فتح الجیم، «فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا» اى یجزیهم باعمالهم و یعاقبهم علیها، «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» لا یخفى علیه خافیة فیهما، روى الاعمش عن شقیق بن سلمة قال: شهدت ابن عباس فى الموسم فقرأ سورة النّور على المنبر و فسّرها فلو سمعت الرّوم لأسلمت.
روى انّ اللَّه تعالى خلق السّحاب على هیئة الغربال ثم یصب الماء علیه من السّماء صبّا ثم ینزل منه قطرة قطرة لیکون اقرب الى النفع و انفى للضرر
، قوله: «وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ» من هاهنا لابتداء الغایة لانّ ابتداء الانزال من السّماء، «مِنْ جِبالٍ» الجبال بدل من السّماء، بدل البعض من الکلّ، و «من» هاهنا ایضا لابتداء الغایة و الضمیر فى فیها یعود الى السّماء، «مِنْ بَرَدٍ» من هاهنا لیبین انّ الجبال من البرد، و المعنى فى السّماء جبال من برد ینحدر منها البرد على السحاب ثمّ على الارض، فیکون المفعول محذوفا، اى ینزّل من جبال السّماء بردا، حاصل این قول آنست که در آسمان کوهها است از برد و رب العزه از آن کوهها برد فرو مىفرستد بر میغ و از میغ بر زمین، قول دیگر آنست که مراد ازین جبال تکثیر و تعظیم است نه عین جبال، چنان که کسى گوید عند فلان جبال مال، یرید مقدار جبال من کثرته، و باین قول «مِنْ جِبالٍ» این «من» صلت است یعنى ینزّل من السماء جبالا من برد، و قیل البرد ماء جامد خلقه اللَّه فى السّحاب ثمّ ینزل، و قیل یصیر فى الهواء بردا، و قال ابن عباس: البرد الثلج، «فَیُصِیبُ بِهِ» اى بالبرد، «مَنْ یَشاءُ» یعنى یصیب بنفعه من یشاء، و یصرف نفعه عن من یشاء، و قیل یصیب بضرره من یشاء فیهلک زرعه و ماله، و یصرف ضرره عن من یشاء فلا یضرّه، «یَکادُ سَنا بَرْقِهِ» السنا عضوء البرق و لمعانه، «یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ» من شدّة ضوء و بریقه، انّما قال ذلک لانّ من نظر الى البرق خیف علیه ذهاب البصر، و قرأ ابو جعفر یذهب بضم الیاء و کسر الهاء من اذهب على انّ الباء زائدة للتوکید کما یقال مددت ثوبه و مددت بثوبه.
«یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» یصرفهما فى اختلافهما و تعاقبهما یأتى باللّیل و یذهب بالنهار و یأتى بالنهار و یذهب باللّیل
روى ابو هریرة قال قال النبى صلّى اللَّه علیه و سلّم: «یوذینى ابن آدم یسب الدّهر و انا الدهر بیدى الامر اقلب اللّیل و النّهار»
: قوله: «إِنَّ فِی ذلِکَ» اى فى ذلک الّذى ذکرت من هذه الاشیاء، «لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصارِ» اى دلالة لاهل العقول و البصائر على قدرة اللَّه و توحیده.
«وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ» قرأ حمزة و الکسائى خالق کل دابة بالاضافة، «مِنْ ماءٍ» اى من نطفة و اراد به کلّ حیوان یشاهد فى الدّنیا و لا یدخل فیه الملائکة و الجن لانّ لا نشاهدهم، و قیل یرید به جمیع المخلوقات، و اصل جمیع الخلق من الماء، و ذلک انّ اللَّه تعالى خلق ماء ثم جعل بعضه ریحا فخلق منها الملائکة و بعضه نارا فخلق منها الجن و بعضه طینا فخلق منه آدم، و سأل ابو هریرة رسول اللَّه (ص) مم خلق اللَّه الخلق؟ فقال علیه السلام: «من الماء فمنهم من یمشى»
لما اجتمع العاقل مع غیر العاقل جعل الغلبة للعاقل، فقال فمنهم بلفظ جمع العقلاء، «مَنْ یَمْشِی عَلى بَطْنِهِ» کالحیّات و الحیتان و الدیدان، «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى رِجْلَیْنِ» کالانسان و الطّیر، «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى أَرْبَعٍ» کالبهائم و السباع، و لم یذکر من یمشى على اکثر من اربع، مثل حشرات الارض لانّها فى الصورة کالتى تمشى على الاربع، و قیل «یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ» یرید به ما یمشى على اکثر من اربع، و قیل ما زاد رجله على الاربع فاعتماده فى مشیه على اربع فى الجهات الاربع، «إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ» ممّا ذکر و بیّن، «قَدِیرٌ» قادر على الکمال.
«لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ» اى احکاما و فرائض، و قیل علامات و دلائل، «وَ اللَّهُ یَهْدِی» یرشد، «مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» الى دین الاسلام، و قیل الى طریق الجنّة.
«وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا» یعنى المنافقین یقولونه، «ثُمَّ یَتَوَلَّى» یعرض عن طاعة اللَّه و رسوله، «فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ» اى من بعد قولهم، «آمَنَّا» و یدعوا الى غیر حکم اللَّه، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ» قیل نزلت هذه الآیة فى بشر المنافق کان بینه و بین یهودى خصومة فى ارض فقال الیهودى نتحاکم الى محمّد و قال المنافق نتحاکم الى کعب الاشرف فان محمّدا یحیف علنیا، فانزل اللَّه هذه الآیة و قال: «وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» و الرسول بحکم اللَّه، «إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ» عن الحکم، و قیل عن الاجابة.
«وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ» اى القضاء لهم لا علیهم، «یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ» طائعین منقادین، الاذعان الاسراع الى الطاعة «أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» اى کفر و نفاق، «أَمِ ارْتابُوا» شکّوا بعد آن آمنوا، «أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ» وضعت کلمة «ام» فى هذین الموضعین بدل بل، و هذا یأتى فى القرآن فى غیر موضع و معنى الآیة، انّهم کذلک. و جاء بلفظ الاستفهام لانّه اشدّ فى الذّم و التوبیخ. «بَلْ أُولئِکَ» الضّرب عن ان یکون رسول اللَّه یحیف على احد فى حکمه، «أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» المنافقون الکافرون، و قیل معناه لیس من جهة الرسول ما یرتاب به و لکنّهم کافرون ظالمون لانفسهم حین امتنعوا من الاذعان لحکم اللَّه و رسوله.
«إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ» اى الى کتاب اللَّه و رسوله، «لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ» اى لیحکم النبى بینهم بحکم اللَّه الّذى امر به فى القرآن، «أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا» قول النبى، «وَ أَطَعْنا» امره، هذا لیس على طریق الخبر لکنّه تعلیم اداب الشرع، و على معنى انّ المؤمنین کذا ینبغى ان یکونوا، و قول منصوب على انّه خبر کان و اسمه فى قوله: «أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا». «وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» الفائزون الباقون فى النعیم المقیم.
«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» قال ابن عباس فیما ساءه و ستره، «وَ یَخْشَ اللَّهَ» على ما عمل من الذنوب، «وَ یَتَّقْهِ» فیما بعد، و قیل الخشیة خوف مع اعتقاد عظم المخشى، و الاتقاء الاحتراز من العصیان و التقصیر فى المأمور، «فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» بالثواب و الناجون من العقاب، قرأ ابو عمرو و ابو بکر «یتّقه» بکسر القاف و اسکان الهاء، و قرأ ابو جعفر و یعقوب و قالون عن نافع «و یتقه» بکسر القاف و اختلاس الهاء، و قرأ حفص «و یتقه» باسکان القاف و اختلاس الهاء، و قرأ الباقون «و یتقهى» بکسر القاف و اشباع الهاء، ثمّ رجع الى حدیث المنافقین فقال: «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ»
جهد الیمین ان یحلف باللّه و لا حلف فوق الحلف باللّه یعنى بذلوا فیها مجهود هم لئن امرنا محمّد بالخروج الى الغزو لغزونا و ذلک انّ المنافقین کانوا یقولون لرسول اللَّه اینما تکن نکن معک، لئن خرجت خرجنا و ان اقمت اقمنا و ان امرتنا بالجهاد جاهدنا، فقال اللَّه تعالى: «قُلْ» لهم، «لا تُقْسِمُوا»
لا تحلفوا، تمّ الکلام ثم قال: «طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ»
اى هذه طاعة معروفة بالقول دون الاعتقاد اى امر عرف منکم انکم تکذبون فیه و تقولون ما لا تفعلون، هذا معنى قول مجاهد، و قیل معناه طاعة بینة خالصة افضل و امثل من یمین باللسان لا یوافقها الفعل، و قال مقاتل بن سلیمان: لیکن منکم طاعة معروفة، «إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»
عالم بما تظهرون و ما تضمرون، لا یخفى علیه شیء من اعمالکم.
«قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا» تعرضوا عن طاعته، «فَإِنَّما عَلَیْهِ» اى على الرسول، «ما حُمِّلَ» کلّف و امر به من تبلیغ الرسالة و قد بلغها، «وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ» من الاجابة و الطاعة، و قیل انّما علیه ما حمّل و علیکم ما حملتم منسوخ بآیة السیف، «وَ إِنْ تُطِیعُوهُ» فیما یأمرکم و ینهاکم، «تَهْتَدُوا» الى الحقّ و الرشد و الجنة، «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ» اى التبلیغ البیّن.
روى عن علقمة، بن وائل الحضرمى عن ابیه قال سأل سلمة بن یزید الجعفى رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم فقال یا نبیّ اللَّه ا رأیت ان اقام علینا امراء سألونا حقهم و منعونا حقنا فما تأمرنا، فاعرض عنه، ثم سأله فاعرض عنه، ثم قال فى الثالثة او فى الثانیة فجدبه الاشعث بن قیس، فقال رسول اللَّه (ص): «اسمعوا و اطیعوا فانّما علیهم ما حمّلوا و علیکم ما حمّلتم»
، و قال ابو عثمان الحیرى: من امر السّنّة على نفسه قولا و فعلا نطق بالحکمة، و من امر الهوى على نفسه قولا و فعلا نطق بالبدعة، لقول اللَّه عز و جل: «وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا».
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» ابو العالیه گفت سبب نزول این آیت آن بود که رسول خدا و یاران او پیش از هجرت روزگارى در مکه رنجور بودند و ناآمن از دشمن، رب العزه ایشان را بر اذى کفار صبر میفرمود و دستورى قتال نبود و رسول (ص) پنهان و آشکارا بر دین اسلام دعوت میکرد و بر اذى کافران صبر همى کرد تا او را بهجرت فرمودند، چون بمدینه هجرت کرد مهاجران و مسلمانان هم چنان ناآمن بودند از دشمنان و پیوسته سلاح داشتندى آخر یکى از مهاجران گفت: ما یأتى علینا یوم تأمن فیه و نضع السلاح. و خود روزى ما را نبود که ایمن رویم در زمین مکّه و سلاحها از دست بنهاده، ربّ العزه در شأن ایشان این آیت فرستاد و ایشان را بنصرت و امن و تمکین وعده داد فقال تعالى: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ»، باین قول «مِنْکُمْ» اشارت بمهاجران است، «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» این ارض زمین مکه است، و روا باشد که آیت بر عموم رانند و مراد باین ارض همه زمین باشد در دیار اسلام که رب العزه بساط اسلام در آن بگستراند و دود شرک و کفر باطل ادبار خویش برد و مسلمانان را انبوهى دهد، چنان که گفت تعالى و تقدس: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» و به قال النّبی (ص): «لا یبقى على الارض بیت مدر و لا و بر الا ادخله اللَّه کلمة الاسلام بعز عزیز او ذل ذلیل، امّا ان یعزهم اللَّه فیجعلهم من اهلها، و امّا ان یذلهم فیدینوا لها.»
قوله: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» ادخل اللام لجواب الیمین المضمرة و تقدیر القول فیه یعنى وعد اللَّه و قال و اللَّه یستخلفنهم فى الارض، اى لیورثنّهم ارض الکفار من العرب و العجم، فیجعلهم ملوکها و سکّانها و خلفاء هم فیها، «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» یعنى بنى اسرائیل حیث اهلک الجبابرة بمصر و الشام، و اورثهم ارضهم و دیارهم، قرأ ابو بکر عن عاصم «کما استخلف» بضم التّاء و کسر اللام على ما لم یسم فاعله، و الباقون بفتح التّاء و اللام لقوله: «وَعَدَ اللَّهُ» فقوله: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ»، یعود الیه، فکذلک «کَمَا اسْتَخْلَفَ» و المعنى یستخلفنهم، استخلافا کاستخلافة الّذین من قبلهم. «وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ» قال ابن عباس: یوسّع لهم فى البلاد حتى یملکوها و یظهر دینهم الاسلام على سائر الادیان، «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ» قرأ ابن کثیر و ابو بکر و یعقوب «و لیبدلنهم» بالتخفیف من الإبدال، و قرأ الباقون «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ» بالتشدید من التبدیل، و هما لغتان، و قیل التبدیل تغییر الحال مع بقاء الاصل، و الإبدال جعل الشیء مکان الشیء، «مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً» قومى گفتند این خوف و امن هر دو در دنیاست، و جماعتى گفتهاند که خوف در دنیاست و امن در قیامت، و فى ذلک ما روى عن النبىّ صلّى اللَّه علیه و سلّم قال: «یقول اللَّه عزّ و جل انّى لا اجمع على عبدى خوفین و لا امنین ان خافنى فی الدّنیا آمنته فى الآخرة و ان امننى فى الدّنیا اخفته فى الآخرة».
«یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً» هذا نعت حال یراد به الشرط، سیاق این سخن بر سبیل شرط است میگوید ایشان را پس از بیم امن دهیم تا آن گه که مرا مىپرستند و انباز نگیرند این همچنانست که گفته: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» ثم شرط على ذکر نعت الحال فقال: «تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» یعنى ما دمتم تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر، رب العالمین جل جلاله این وعده داد پس وعده وفا کرد و دین اسلام را بر همه دینها غلبه داد و مسلمانان را نصرت داد و مؤمنان و دوستان را از دشمنان آمن کرد، و فى ذلک ما روى عدى بن حاتم قال: بینا انا عند النّبی (ص) إذ أتاه رجل فشکا الیه الفاقة ثم اتاه آخر فشکا الیه قطع السبیل، فقال: یا عدى هل رأیت الحیرة؟
قلت لم ارها، قال فان طالت بک حیاة فلترینّ الظّعینة ترتحل من الحیرة حتى تطوف بالکعبة لا تخاف احدا الا للَّه، و لئن طالت بک الحیاة لتفتحن کنوز کسرى. قلت کسرى بن هرمز؟ قال: کسرى بن هرمز، و لئن طالت بک الحیاة لترین الرجل یخرج ملء کفه من ذهب او فضّة یطلب من یقبله منه و لا یجد احدا یقبله منه و لیلقین اللَّه احدکم یوم القیامة و لیس بینه و بینه ترجمان یترجم له فلیقولن الم نبعث الیک رسولا فبلغک؟
فیقول بلى، فیقول ا لم اعطک مالا و افضل علیک؟ فیقول بلى، فینظر عن یمینه فلا یرى الّا جهنم و ینظر عن یساره فلا یرى الّا جهنم»، قال: عدى سمعت رسول اللَّه یقول: «اتقوا النار و لو بشق تمرة فمن لم یجد شقّ تمرة فبکلمة طیبة»، قال: عدى فرأیت الظعینة ترتحل من الحیرة حتى تطوف بالکعبة لا تخاف الا اللَّه، و کنت فیمن افتتح کنوز کسرى بن هرمز و لئن طالت بکم حیاة لترون ما قال النبىّ یخرج ملء کفه.
و گفتهاند درین آیت دلالت روشن است بر خلافت صدّیق و امامت خلفاء راشدین، لانه بالاجماع لم یتقدمهم فى الفضیلة الى یومنا احد و من بعدهم، مختلف فیهم فاولئک مقطوع بامامتهم و صدق وعد اللَّه فیهم و هم على الدین المرضى من قبل اللَّه تعالى و لقد آمنوا بعد خوفهم و قاموا بسیاسة المسلمین و الذبّ عن حوزة الاسلام احسن قیام. و فى ذلک ما روى سعید بن جمهان عن سفینة قال سمعت النبىّ یقول: «الخلافة بعدى ثلاثون سنة ثم یکون ملکا»
ثم قال سفینة لسعید: امسک خلافة ابى بکر سنتین و خلافة عمر عشرا و خلافة عثمان اثنتى عشرة و خلافة علیا ستا.
و عن جابر بن عبد اللَّه قال قال رسول اللَّه (ص): «الخلافة بعدى فى امّتى فى اربعة: ابى بکر و عمر و عثمان و علىّ»
، و قال بعضهم خلفاء اللَّه عز و جل فى الارض ثلاثة: آدم فى قوله: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً». و داود فى قوله: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ»، و ابو بکر فى قوله: «لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ». قوله: «وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ» اراد به کفران النعمة و لم یزد الکفر باللّه عز و جل، «فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» العاصون للَّه، قال اهل التفسیر اول من کفر بهذه النعمة و جحد حقّها، الّذین قتلوا عثمان فلما قتلوه غیّر اللَّه ما بهم و ادخل علیهم الخوف حتى صاروا یقتتلون بعد ان کانوا اخوانا. روى حمید بن هلال قال قال عبد اللَّه بن سلام فى عثمان: انّ الملائکة لم تزل محیطة بمدینتکم هذه منذ قدمها رسول اللَّه (ص) حتى الیوم فو اللَّه لئن قتلتموه لیذهبن ثم لا یعودون ابدا، فو اللَّه لا یقتله رجل منهم الّا لقى اللَّه أجذم لا ید له ران سیفه لم یزل مغمودا عنکم، و اللَّه لئن قتلتموه لیسلنّه اللَّه عز و جل علیکم ثم لا یغمده عنکم، امّا قال ابدا و امّا قال الى یوم القیامة فما قتل نبى قطّ الا قتل به سبعون الفا، و لا خلیفة الا قتل به خمسة و ثلاثون الفا، و قیل «مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ» یرید به مسیلمة بن حبیب و اهل الیمامة و المرتدین من هذه الامّة، و عن ابىّ بن کعب عن رسول اللَّه قال: «بشرت هذه الامة بالسناء و الرفعة و التمکین فى الدّین، فمن طلب منهم الدّنیا بعمل الآخرة لم یکن له فى الآخرة نصیب».
قوله: «وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ» یعنى المفروضة، «وَ آتُوا الزَّکاةَ» الواجبة، «وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ» باجابته الى ما دعاکم الیه، «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» فانها من موجبات الرحمة.
«لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا» قرأ ابن عامر و حمزة «لا یحسبنّ» بالیاء اى لا یحسبن الّذین کفروا انفسهم معجزین، فیکون المفعول الاوّل محذوفا و یکون قوله: «مُعْجِزِینَ» مفعولا ثانیا، و قرأ الآخرون «لا تَحْسَبَنَّ» بالتاء، یعنى لا تحسبنّ یا محمّد، الّذین کفروا معجزین.
«الَّذِینَ کَفَرُوا» على هذه القراءة مفعول اول و «مُعْجِزِینَ» مفعول ثان، و ابن عامر و حمزة و عاصم یفتحون السین، و الباقون یکسرونها و هما لغتان. قوله: «مُعْجِزِینَ» اى فائتین، و قیل سابقین، تقول اعجزه جعله عاجزا او وجده عاجزا و نسبه الى العجز. «وَ مَأْواهُمُ النَّارُ» اى مرجعهم و منقلبهم و هو استیناف کلام، «وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ» اى لبئس المرجع النّار.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» قال ابن عباس: وجّه رسول اللَّه (ص) غلاما من الانصار یقال له مدلج بن عمرو الى عمر بن الخطاب وقت الظهیرة لیدعوا، فرأى عمر بحالة کره عمر رؤیته ذلک فقال: یا رسول اللَّه وددت لو انّ اللَّه امرنا و نهانا فى حال الاستیذان، فانزل اللَّه عز و جل هذه الآیة، و قال مقاتل نزلت فى اسماء بنت مرشد کان لها غلام کبیر فدخل علیها فى وقت کرهته فاتت رسول اللَّه فقالت: ان خدمنا و غلماننا یدخلون علینا فى حال نکرهها، فانزل اللَّه تعالى «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ»، یعنى العبید و الاماء و انّما اضیف الملک الى الید لانّ العرب الاولى یتبایعون بالایدى و انما خصّ بالیمین تخییرا للکلام و استدراکا للیمین. «وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ» من الاحرار، لیس المراد منهم الاطفال الّذین لم یظهروا على عورات النساء بل الّذین عرفوا امر النساء و لکن لم یبلغوا، «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» اى یستأذنوا فى ثلاثة اوقات، «مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ» وقت مفارقة الفراش و القیام من النوم، «وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ» وقت القیلولة، «وَ مِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشاءِ» وقت النوم و الاوى الى الفراش و انّما خصّ هذه الاوقات لانها ساعات الخلوة و وضع الثیاب و التکشف، فامر العبید و الصبیان بالاستیذان فى هذه الاوقات فامّا غیرهم فیستاذنون فى جمیع الاوقات، «ثَلاثُ عَوْراتٍ» قرأ حمزة و الکسائى و ابو بکر ثلاث بنصب الثّاء بدلا من قوله: «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» و قرأ الآخرون ثلاث بالرفع على انّه خبر مبتداء محذوف و تقدیره هذه الاوقات المذکورة ثلاث عورات لکم، سمّیت هذه الاوقات عورات لانّ الانسان یضع فیها ثیابه فتبدوا عورته، و قیل هذه الاوقات اوقات التجرد و ظهور العورة، فصارت من عورات الزمان فجرى مجرى عورات الأبدان، و قیل هى على اضمار الوقت و تقدیره ثلاثة اوقات عورات فحذف المضاف و اقام المضاف الیه مقامه، فلذلک انث الثلاث، «لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ» یعنى العبید و الخدم و الصبیان، «جُناحٌ» فى الدخول علیکم بغیر استیذان، «بَعْدَهُنَّ» اى بعد هذه الاوقات الثلاثة، «طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى بَعْضٍ» تأویله فبعضکم بعد تلک الساعات طوّافون على بعض تتباسطون و تتلاقون و تتعاشرون و لا تحتشمون، و هذه اشارة الى انه تکثر الحاجة الیهم فلو شرط الاستیذان فى کل مرّة لشق ذلک علیهم، و صحّ فى الخبر: ان الهرّة لیست بنجسة انّما هى من الطوافین علیکم و الطوافات، یعنى انّها تصحبک اذا خلوت و من صحبک فى خلوتک و استخلى بک فهو طوّاف علیک شبّهها بالممالیک و خدم البیت، الّذین یطوفون على اهلهم للخدمة، و منه قول ابراهیم انّما الهرّة کبعض اهل البیت، و قال ابن عباس: انّما هى من متاع البیت، و قیل شبّهها بمن یطوف للحاجة و المسألة یرید ان الاجر فى مواساتها کالاجر فى مواساة من یطوف للحاجة و المسألة، «کَذلِکَ» اى کبیان الاحکام فى هذه الآیة، «یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» الامر و النهى، «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ» فیما یأمر، «حَکِیمٌ» فیما یدبّر. اختلف العلماء فى حکم هذه الآیة، فقال قوم هو منسوخ لا یعمل به. الیوم قیل لابن عباس، کیف ترى فى هذه الآیة امرنا فیها بما امرنا و لا یعمل بها احد؟ فقال ابن عباس: انّه رفیق حلیم یحبّ الستر و لم یکن للقوم ستور و لا حجاب فکان الخدم و الولاید یدخلون فربّما یرون منهم ما لا یحبّون، فامروا بالاستیذان فى تلک العورات و قد بسط اللَّه الرزق و اتخذ الناس الستور فرأى انّ ذلک اغنى عن الاستیذان، و ذهب قوم الى انها غیر منسوخة، روى عن موسى بن ابى عائشة قال سألت الشعبى عن هذه الآیة «لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ» أ منسوخة هى؟ قال لا و اللَّه ما نسخت، قلت انّ الناس لا یعملون بها، قال اللَّه المستعان، و عن سعید بن جبیر فى هذه الآیة انّ ناسا یقولون نسخت و اللَّه ما نسخت و لکنّها مما یتهاون به الناس.
قوله: «وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ» یرید الاحرار الّذین بلغوا، و الحلم رؤیا البالغ و منه سمّى البلوغ حلما و المحتلم و الحالم البالغ، و الحالم النّائم و المتحلم الّذى یرى الرؤیا، و فى الخبر، من تحلّم فى منامه فلا یخبرنا بتلعب الشیطان به، و معنى الآیة اذا بلغ الاطفال من احرارکم و ارادوا الدخول علیکم فلیستأذنوا فى جمیع الاوقات، «کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» اى کما استأذن الّذین بلغوا و دخلوا من قبلهم، و قیل یعنى الّذین کانوا مع ابراهیم و موسى و عیسى علیهم السّلام.
«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ» دلالاته و احکامه، «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» قال سعید بن المسیب یستأذن الرّجل على امّه انما انزلت هذه الآیة فى ذلک و سئل حذیفة أ یستأذن الرّجل على والدیه؟ قال نعم، ان لم تفعل رأیت منهما ما تکره قوله: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ» یعنى العجائز اللاتى قعدن على الولد و الحیض من الکبر فلا یلدن و لا یحضن، واحدتها قاعد بلاهاء لیدل بحذف الهاء على انّه قعود کبر، کما قالوا امرأة حامل لیدلّ بحذف الهاء على انه حمل حبل، و قالوا فى غیر ذلک قاعدة فى بیتها و حاملة على ظهرها، قال ابن قتیبة: سمّیت المرأة قاعدا اذا کبرت لانّها تکثر القعود، و قیل هنّ العجائز اللواتى اذا رآهن الرّجال استقذروهنّ، فامّا من کانت فیها بقیة من جمال و هى محل الشهوة فلا تدخل فى هذه الآیة، «اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً» اى لا یطمعن فى ان تتزوجن لکبرهن، «فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ» عند الرجال و هى الجلباب و الرداء الّذى فوق الثیاب و القناع الّذى فوق الخمار،» فاما الخمار لا یجوز وضعه، و قیل الثیاب، و فى هذه الآیة هى الملاحف و الاستعفاف هاهنا الاستتار بالملاحف، «غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ» اى غیر مبدیات بزینة و التبرج اظهار محاسنها الّتى ینبغى ان تسرها، کالشعر و الذراع و النحر و السّاق اى لا یقصدن بوضعها ان یظهرن زینتهن، و قیل التبرج هاهنا و فى قوله: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى» الخروج من البیت ظاهرة الزّینة. «وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ» اى التلبس خیر لها من التکشف، «وَ اللَّهُ سَمِیعٌ» لما یقال، «عَلِیمٌ» بما یقصد و ینوى «لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ» علماء تفسیر مختلفند در سبب نزول این آیت، ابن عباس گفت: چون این آیت فرو آمد که: «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» مسلمانان تحرّج نمودند از مواکلت نابینا و لنگ و بیمار گفتند ما را نهى کردند از خوردن مال بباطل و بهینه اموال طعام است که در پیش نهند و خورند و ایشان عاجزانند و ضعفااند و در خوردن مقاومت اصحا نتوانند و بر ایشان حیف رود و ضیق و آن گه خوردن مال بباطل باشد، ازین سبب تحرج کردند تا رب العزّة این آیت فرستاد و ایشان را رخصت داد در مواکلت ایشان، و باین تأویل «على» بمعنى «فى» است اى لیس علیکم فى مواکلة الاعمى و الاعرج و المریض حرج، سعید بن جبیر گفت و ضحاک: ضعیفان تحرج مینمودند از مواکلت اصحّا از بیم آن که ایشان را کراهیت آید خوردن با ما و ایشان را از آن رنج بود، و معنى آنست که برین ضعیفان حرج نیست که خورند از خانههاى ایشان که نام بردهاند درین آیت. مجاهد گفت اصحاب رسول (ص) بر یکدیگر مهربان و مشفق بودند، وقت بود که ازین ضعیفان یکى در خانه ایشان شدى بطلب طعام و در خانه ایشان طعام نبودى و رد کردن ایشان بى طعام روى نبود همى برخاستند و بخانههاى خویش و پیوند میرفتند و ایشان را با خود میبردند طعام خوردن را، ضعیفان دست بآن طعام نمىبردند و تحرج مىنمودند یعنى که نه مالک طعام ما را خواند و سر طعام آورد تا رب العزه ایشان را درین آیت رخصت داد.
سعید مسیب گفت. جماعتى صحابه با رسول خدا بغزا رفتند و کلید گنجینهها باین ضعیفان و خویشان سپردند و خوردن طعام ایشان را مباح کردند ایشان خود تحرج نمودند و نخوردند یعنى که ایشان غایبند و در غیبت ایشان طعام ایشان نخوریم تا رب العزة ایشان را باین آیت رخصت داد. حسن گفت: معنى آیت آنست که بر نابینا و لنگ و بیمار حرج نیست چون تخلف کند از جهاد، ایشان را تخلف از جهاد این آیت رخصت است، و بقول حسن سخن اینجا تمام شد که: «وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ» پس بر استیناف گفت: «وَ لا عَلى أَنْفُسِکُمْ» اى حرج فى ان تأکلوا من بیوتکم الى آخر الآیة. قومى گفتند «وَ لا عَلى أَنْفُسِکُمْ» تا آخر آیه منسوخ است، در ابتدا در خانههاى یکدیگر بىحجاب میرفتند و طعام که مییافتند میخوردند پس چون آیه آمد که: «لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا» و «لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ» این منسوخ گشت، و بیشترین علما بر آنند که اینجا نسخ نیست و معنى آن است که: و لا على انفسکم ان تأکلوا من بیوتکم، اى لا حرج علیکم ان تأکلوا من اموال عیالکم و ازواجکم، و بیت المرأة کبیت الزّوج، و قیل «مِنْ بُیُوتِکُمْ» اى بیوت اولادکم، جعل بیوت اولادهم بیوتهم لانّ ولد الرّجل من کسبه و ماله کماله، و فى الحدیث: «انت و مالک لا بیک» «أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ» قرأ حمزة وحده امّهاتکم بکسر الالف و المیم جمیعا. و قرأ الکسائى امّهاتکم بکسر الالف و فتح المیم، و قرأ الباقون بضمّ الالف و فتح المیم. «أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ»
اى بیوت ما ملکتم مفاتحه. قال ابن عباس: عنى بذلک وکیل الرّجل و قیّمه فى ضیعته او ماشیته لا بأس علیه ان یأکل من ثمر ضیعته و یشرب من لبن ماشیته و لا یحمل و لا یدّخر. و قال الضحاک: یعنى من بیوت عبیدکم و ممالیککم و ذلک ان السیّد یملک منزل عبده، و المفاتح الخزائن لقوله: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ». قال عکرمة: اذا ملک الرّجل المفتاح فهو خازن فلا بأس ان یطعم الشیء الیسیر. و قال السدى: الرجل یولى طعامه غیره یقوم علیه فلا بأس ان یأکل منه. و قیل هو ولى الیتیم له ان یتناول من ماله ما قال اللَّه: «وَ مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ و مفاتحه بیده». «أَوْ صَدِیقِکُمْ» الصدیق هو الّذى صدقک فى مودّته، و قیل هو الّذى یوافقک فى ظاهره و باطنه. قال ابن عباس: الصدیق اکبر من الوالدین الا ترى انّ اهل النّار لم یستغیثوا بالآباء و الامّهات بل قالوا فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم. فرخص اللَّه له ان یأکل من بیته بغیر اذنه، و قیل هو اذا دعاک الى ولیمة فحسب.
و کان الحسن و قتادة بریان دخول الرّجل بیت صدیقه و التحرم بطعامه من غیر استیذان منه فى الاکل بهذه الآیة، و دخل عبد اللَّه بن ادریس على الاعمش منصرفا من املاک و فى کمّه سکر فادخل الاعمش یده فى کمّه و اخذ من الشکر و قرأ «أَوْ صَدِیقِکُمْ» ابن عباس گفت این در شأن حارث بن عمرو فرو آمد که با رسول خدا (ص) بغزا شد و مالک بن زید را خلیفه کرد بر اهل خویش، چون باز آمد او را نزار و ضعیف دید، گفت چه رسید ترا که چنین ضعیف گشتهاى؟ گفت: لم یکن عندى شیء و تحرجت ان اکل من طعامک بغیر اذنک فانزل اللَّه تعالى «أَوْ صَدِیقِکُمْ» معنى آنست که بر مسلمانان تنگى نیست و بزهى نیست که درین خانهها روند که نام ایشان درین آیت بردند و از طعام ایشان خورند اگر چه ایشان حاضر نباشند بشرط آنکه از آن طعام چیزى بر نگیرند که با خود بیرون آرند و نه از آن زادى سازند، این رخصتى است که اللَّه نهاد میان بندگان و لطفى که بفضل خود کرد با ایشان تا از دنائت اخلاق و تنگى نظر دور باشند و بخصال حمیده آراسته.
«لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً»، قومى بودند از عرب بنو لیث بن بکر از بنى کنانه عادت داشتند که تنها نخوردندى بىمهمان، کس بود از ایشان که بامداد تا شبانگاه منتظر مهمان نشستى یا کسى که با وى طعام خوردى پس اگر در شبانگاه هیچکس نیافتندى طعام خوردندى، این آیت ایشان را رخصت آمد که اگر خواهید با هم طعام خورید خواهید پراکنده. عکرمه گفت در شان قومى از انصار فرو آمد که چون بایشان مهمان رسیدى طعام نمیخورند مگر با مهمان، و قومى دیگر طعام با هم نمیخوردند از بیم آنکه یکى بیشتر خورد و یکى کمتر و بر بعضى از ایشان اجحاف رود، رب العزه ایشان را باین آیت رخصت داد که هر دو حالت ایشان را مباح است و در آن حرج نه، اگر خواهند تنها خورند و اگر خواهند بجمع، اشتات جمع شت اى متفرقین، و شتّى جمع شتیت، تقول شت الشیء شتا و شتاتا، و شتّان اسم الفعل بنى على الفتح، و قیل نصب على المصدر و حکى فیه الکسر ایضا.
«فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ» یعنى على اهالیکم و اولادکم، میگوید چون در خانههاى خویش روید بر کسان خویش و عیال و اولاد خویش سلام کنید، و فى ذلک ما روى انس قال اوصانى رسول اللَّه (ص) فقال: «یا انس اسبغ الوضوء یزد فى عمرک، و سلّم على من لقیت من امّتى تکثر حسناتک و اذا دخلت بیتک فسلّم على اهل بیتک یکثر خیر بیتک، و صلى الصّلاة الضحى فانّها صلاة الاوّابین، و ارحم الصغیر و وقر الکبیر تکن من رفقایى یوم القیامة».
و قیل اذا دخلتم بیوتا خالیة لا احد فیه فسلّموا على انفسکم اى قولوا السّلام علینا و على عباد اللَّه الصالحین، ذکره قتادة و قال: حدثنا انّ الملائکة ترد علیه، و قال ابن عباس: هو المسجد اذ دخلته فقل السّلام علینا و على عباد اللَّه الصالحین. و فى روایة اخرى عن ابن عباس قال: ان لم یکن فى البیت احد فلیقل السّلام علینا من ربّنا و على عباد اللَّه الصالحین، السلام على اهل البیت و رحمة اللَّه.
روى جابر قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا دخلتم بیوتکم فسلّموا على اهلها و اذا طعم احدکم طعاما فلیذکر اسم اللَّه فانّ الشیطان اذا سلّم احدکم لم یدخل بیته و اذا ذکر اسم اللَّه على طعامه فقال لا مبیت لکم و لا عشاء و ان لم یسلم حین یدخل بیته و لم یذکر اسم اللَّه على طعامه قال ادرکتم العشاء و المبیت.
و قیل «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ» یعنى على من فیها من المؤمنین. «المؤمنون کلّهم کنفس واحدة» هذا کقوله: «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ».
و عن ابن مسعود قال قال رسول اللَّه (ص): «السّلام اسم من اسماء اللَّه تعالى فافشوه بینکم فان الرجل المسلم اذا مرّ بالقوم فسلّم علیهم فردّوا علیه کان له علیهم فضل و درجة بذکره ایّاهم بالسلام فان لم یردّوا علیه من هو خیر منهم و اطیب».
و عن ابى هریرة قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا وقف احدکم على المجلس فلیسلم فان بدا له ان یقعد فلیقعد، و اذا قام فلیسلم فان الاولى لیست باحق من الآخرة».
و قیل السلام و آمین فى الدعاء و الصف فى الصّلاة تکرمة هذه الامّة.
و معنى السلام اى لکم السلامة منّى، و قیل السلام اسم من اسماء اللَّه عز و جل و المعنى اللَّه حفیظ علیکم.
«تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» نصب على المصدر اى تحیون انفسکم بما تحیّة، «مُبارَکَةً طَیِّبَةً» مبارکة بالاجر طیبة بالمغفرة. «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ» یعنى اذا اراد اللَّه فرض شیء علیکم بیّنة هذا البیان، «لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ» لکى تعقلوا و تفهموا، و قیل لتکونوا عقلاء صالحین.
قوله: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اى المؤمن من آمن باللّه و رسوله و اطاع رسوله فى جلیل الامر و دقیقه، «وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ» کالحجّة و العیدین و کلّ اجتماع فیه، و قیل هو الجهاد، و قیل مجلس تشاور و تدبیر حرب، «لَمْ یَذْهَبُوا» یعنى لم تخرجوا عنه، «حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ» اى یستأذنوا رسول اللَّه تعظیما قال المفسرون کان رسول اللَّه اذا صعد المنبر یوم الجمعة و اراد الرّجل ان یخرج من المسجد لحاجة او عذر لم یخرج حتى تقوم بحیال رسول اللَّه بحیث یراه فیعرف انّه انّما قام یستأذن، فیأذن لمن شاء منهم، قال مجاهد: و اذن الامام یوم الجمعة ان یشیر بیده، و قیل هذا اذا لم یکن سبب یمنعه من المقام فان حدث سبب یمنعه من المقام بان یکونوا فى المسجد، فتحیض منهم امرأة او یجنب رجل او عرض له مرض فلا یحتاج الى الاستیذان: مفسران گفتند سبب نزول این آیت آن بود که روز خندق رسول خدا و یاوران در حفر خندق مجتمع بودند و آن کارى جامع بود، بعضى منافقان بىفرمان رسول (ص) و بىاذن وى بیرون شدند رب العالمین این آیت فرستاد گفت مؤمنان ایشانند که مطیع خدا و رسولند بهمه کار و در همه حال و چون در کارى جامع باشند بىدستورى رسول (ص) از آن باز نگردند آن گه گفت: «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اصلى عظیم است در اصول تعظیم سنّت و بزرگداشت آن و متابعت آن.
«فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ» اى لمن علمت انّ له عذرا، این عمر خطّاب است که با رسول خدا بود در غزاة تبوک دستورى خواست تا باز گردد با اهل خویش رسول خدا او را گفت: انطلق فو اللَّه ما انت بمنافق و لا مر تاب.
«وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ» اى لمن اذنت له لیزول عنهم بالاستغفار ملامة الانصراف، قال قتادة هذا ناسخة لقوله تعالى: «لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ».
«لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» قال ابن عباس معناه احذروا دعاء الرّسول علیکم اذا اسخطتموه فانّ دعاءه موجب لیس کدعاء غیره، میگوید تعرض سخط رسول مکنید و او را بخشم میآورید و از دعاء وى بر خود بترسید، اگر او را بخشم آرید دعاء وى چون دعاء دیگران مپندارید، و حقیقت دانید که دعاء وى موجب است و در حال اجابت آید و چون تیرى سوى نشانه شود. مجاهد گفت معنى آنست که: لا تدعوه باسمه کما یدعوا بعضکم بعضا، رسول را بنام خویش مخوانید که گوئید یا محمّد یا ابا القاسم، لکن بنام تعظیم و تبجیل خوانید که یا نبىّ اللَّه یا رسول اللَّه، فاطمه زهرا او را میگفت یا رسول اللَّه، اى پدر، دیگران فرزندان و زنان و خویشان همچنین میگفتند یا رسول اللَّه، و قیل معناه اذا دعاکم لامر فعجلوا الاجابة و بادروا الیه کقوله: «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ». ثم رجع الى حدیث المنافقین فقال: «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً» التّسلل خروج خفیا متلطفا، و اللّواذ، الاستتار بالشىء، یقال لاذ بالشیء یلوذ به لیاذا و لاوذ یلاوذ ملاوذة و لواذا، قال الازهرى معنى اللواذ، الخلاف، اى یخالفون خلافا، کلبى گفت رسول خدا (ص) بروز آدینه خطبه کردى و در خطبه عیب منافقان گفتى، ایشان چون آن شنیدندى از راست و چپ نظر کردندى تا خود هیچکس از مؤمنان ایشان را مىبیند یا نه، چون کسى ایشان را ندیدى پوشیده از مسجد بگوشهاى بیرون شدندى، رب العالمین از روى تهدید و وعید گفت: «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً» میداند اللَّه ایشان را که پنهان در پوشیدگى بیرون میشوند و فردا جزاء ایشان دهد.
«فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ» اى یخالفون امره «و عن» زیادة، و قیل معناه یعرضون عن امره، و قیل بعد امره، کقوله: «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» اى بعد جوع، و الهاء یعود الى اللَّه و قیل الى النبىّ، و الامر هو من امر الدّنیا، و قیل من امر الآخرة، «أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ» اى کفر بعد ایمان، و قیل بلیّة تظهر ما فى قلوبهم من النفاق، و قیل سلطان جائر یسلّط علیهم، و قیل الفتنة للعوام و البلاء للخواصّ و قیل الفتنة مأخوذ بها و البلاء معفوّ عنه و مثاب علیه، «أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» عقوبة شدیدة فى الآخرة.
ثم عظّم نفسه فقال: «أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ملکا و عبیدا، و قیل دلالة على وجوده و توحیده و کمال قدرته، «قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ» من الخیر و الشر و الایمان و النفاق فاحذروا مخالفته، «وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ» یعنى یوم البعث، قرأ یعقوب وحده یرجعون بفتح الیاء و کسر الجیم، و قرأ الباقون یرجعون بضم الیاء و فتح الجیم، «فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا» اى یجزیهم باعمالهم و یعاقبهم علیها، «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» لا یخفى علیه خافیة فیهما، روى الاعمش عن شقیق بن سلمة قال: شهدت ابن عباس فى الموسم فقرأ سورة النّور على المنبر و فسّرها فلو سمعت الرّوم لأسلمت.
رشیدالدین میبدی : ۲۵- سورة الفرقان- مکیة
۴ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: تَبارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً قال الحسن و مجاهد و قتادة: البروج هى النّجوم الکبار مثل الزهرة و سهیل و المشترى و السماک و العیوق و اشباهها، سمّیت بروجا لاستنارتها و حسنها وضوءها، و الأبرج الواسع ما بین الحاجبین، و قال عطیة بن العوفى بروجا اى قصورا فى السّماء فیها الحرس من الملائکة، دلیله قوله: وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ. و قیل المراد بها قصور الجنّة و قال ابن عباس هى البروج المعروفة الّتى هى منازل الکواکب السّبعة السّیّارة و هى اثنا عشر بروجا: الحمل و الثور و الجوزاء و السرطان و الاسد و السنبله و المیزان و العقرب و القوس و الجدى و الدلو و الحوت. فالحمل و العقرب بیتا المریخ، و الثور و المیزان بیتا الزهرة، و الجوزاء و السنبلة بیتا عطارد، و السرطان بیت القمر و الاسد بیت الشمس، و القوس و الحوت بیتا المشترى و الجدى و الدلو بیتا زحل، و هذه البروج مقسومة على الطبائع الاربع، فیکون نصیب کل واحد منها ثلاثة بروج تسمّى المثلثات: فالحمل و الاسد و القوس مثلّثة ناریّة، و الثور و السنبلة و الجدى مثلّثة ارضیّة، و الجوزاء و المیزان و الدلو مثلّثة هوائیّة، و السرطان و العقرب و الحوت مثلّثة مائیّة، وَ جَعَلَ فِیها سِراجاً، یعنى الشمس کما قال: وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً، و قرأ حمزة و الکسائى سرجا بالجمع یعنى النّجوم العظام وَ قَمَراً مُنِیراً، القمر قد دخل فى السّرج على قراءة من قرأ بالجمع، غیر انّه خصّه بالذّکر لنوع فضیلة، کما قال: فِیهِما فاکِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ، خص النّخل و الرمان بالذکر مع دخولهما فى الفاکهة، و الهلال بعد ثلث قمر لابیضاض الارض به و لا قمر الأبیض.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً، الخلفة مصدر بمعنى الاختلاف، اى مختلفین الى الخلق، یجیء هذا حینا و هذا حینا، و قیل خلفة اى مختلفین فى اللون احدهما ابیض و الآخر اسود. و قال ابن عباس و الحسن و قتادة: یعنى خلفا و عوضا یقوم احدهما مقام صاحبه، فمن فاته عمله فى احدهما قضاه فى الآخر فیکون فیه توسعة على العباد فى نوافل العبادات و الطاعات.
قال شقیق بن سلمة: جاء رجل الى عمر بن الخطاب و قال: فاتتنى الصلاة اللّیلة.
قال: ادرک ما فاتک من لیلتک فى نهارک، فانّ اللَّه عز و جل جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ. و قال ابن زید: یعنى یخلف احدهما صاحبه، اذا ذهب احدهما جاء الآخر، فهما یتعاقبان فى الضّیاء و الظلام و الزیادة و النقصان، یدل علیه قول زهیر:
بها العین و الآرام یمشین خلفة
و اطلاؤها ینهضن من کلّ مجثم.
لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ، قرأ حمزة یذکر باسکان الذال و تخفیف الکاف و ضمّها من الذّکر یعنى لمن اراد ان یذکر اللَّه بصلاة و تسبیح و قراءة، و قرأ الآخرون یذّکّر بتشدید الذّال و الکاف، اى یتذکر و یتعظ أَوْ أَرادَ شُکُوراً. یعنى یشکر اللَّه عز و جلّ على تراخى المستدرک. و قیل یشکر نعم اللَّه المذکورة فى الآیة.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ نسبهم الیه للتّخصیص و التّفضیل و ان کان الخلق کلّهم عباده کقول القائل: هذا البار ابنى لا هذا العاق. و قیل: اضافهم الى اسمه الخاص لانّهم اهل الخصوص، و المعنى و خواص عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ، و قیل: العباد هاهنا جمع عابد کصاحب و صحاب و تاجر و تجار و راجل و رجال، اى الّذین یعبدونه حقّ عبادته، هم الَّذِینَ یَمْشُونَ، هذا على قول من جعل خبر المبتدا: الَّذِینَ یَمْشُونَ، و من جعل خبر المبتدا: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ، جعل الَّذِینَ یَمْشُونَ و ما بعده وصفا لعباد الرّحمن.
و قوله: یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً اى بالسکینة و الوقار و التواضع غیر اشرین و لا مرحین، کقوله: وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً. و الهون الرّفق و اللّین و هو مصدر یقوم مقام الحال، اى هینین لینین، کما وصف النبى (ص) المؤمنین، فقال: المؤمنون هیّنون لیّنون کالجمل الانف ان قید انقاد و ان انیخ على صخرة استناخ.
قال بعضهم: هیّنون لینون بالتّخفیف یستعمل فى المدح لا غیر، و بالتّشدید قد یستعمل فى غیر المدح.
وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ، اى اذا کلّمهم السّفهاء بما یکرهون فى القول، قالُوا سَلاماً، اى اجابوهم بالحسن و صانوا انفسهم عن مسافهتهم و مشاتمتهم. و معنى سلاما سدادا، و تقدیره: قالوا قولا سلاما یسلمون من عقباه و یسلمون فیه من الاثم. و قال بعضهم یقولون لو لا ندعوا الى السلم و هو الصلح. و قیل معناه یقولون سلام علیکم، دلیله قوله عزّ و جل: وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ، قال الکلبى و ابو العالیة هذا قبل ان یؤمر بالقتال، ثم نسختها آیة القتال وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً، کان الحسن البصرى اذا قرأ الآیة الاولى قال: هذا وصف نهارهم، و اذا قرأ هذه قال: هذا وصف لیلهم. و روى عن الحسن ایضا انه قال: نهارهم فى خشوع و لیلهم فى خضوع یقال لمن ادرک اللیل بات، نام او لم ینم. یقال بات فلان قلقا، و المعنى یبیتون لربهم باللیل فى الصلاة سجدا على وجوههم و قیاما على اقدامهم. قال ابن عباس: من صلّى بعد العشاء الآخرة رکعتین او اکثر فقد بات للَّه ساجدا و قائما. و عثمان بن عفان قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم: «من صلّى العشاء فى جماعة کان کقیام نصف لیله و من صلّى الفجر فى جماعة کان کقیام لیلة».
و قوله: «قیاما» یجوز ان یکون مصدرا و یجوز ان یکون جمع قائم کصاحب و صحاب، و قوله: سُجَّداً، جمع ساجد، و قدّم السجود و اخّر القیام لروىّ الآیة، و لیعلم انّ القیام فى الصّلاة.
خلافست میان علما که در نماز طول القیام فاضلتر یا کثرت رکوع و سجود، قومى گفتند: کثرت رکوع و سجود فاضلتر، که اللَّه تعالى گفت: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ، بنده هر بار که سجود کند در نماز بحقّ نزدیک گردد. مصطفى (ص) گفت: «اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد فاکثروا الدّعا».
ابن عمر یکى را دید که در نماز قیام دراز داشت، گفت: اگر من او را شناختمى من او را بکثرت رکوع و سجود فرمودمى، که از رسول خدا شنیدم علیه السلام که گفت: «انّ العبد اذا قام یصلّى، اتى بذنوبه فجعلت على رأسه و عاتقیه، فکلّما رکع او سجد تساقطت عنه».
و قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولى رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنى بعمل یدخلنى اللَّه به الجنّة. فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه فقال: «علیک بکثرة السّجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حط عنک بها خطیئة».
و قال ربیعة بن کعب الاسلمى: کنت ابیت مع رسول اللَّه فأتیته بوضوئه و حاجته، فقال لی: «سل!» فقلت: اسألک مرافقتک فى الجنّة. قال: «او غیر ذلک». قلت: هى حاجتى یا رسول اللَّه.
قال: «فاعنّى على نفسک بکثرة السّجود».
قومى گفتند طول القیام فاضلتر، که، خبر درست است که از رسول خدا پرسیدند: اىّ الصلاة افضل؟ قال: «طول القنوت».
و قال اسحاق: امّا بالنّهار فکثرة الرّکوع و السّجود، و امّا باللّیل فطول القیام. قال ابو عیسى: و انما قال اسحاق هذا لانه وصف صلاة النبى باللیل و وصف طول القیام، و امّا بالنّهار فلم یوصف من طول القیام ما وصف باللّیل.
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ بعد الفراغ من الصلاة: رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً، اى ملحا دائما لازما غیر مفارق من عذّب به من الکفّار، و منه سمّى الغریم لطلبه حقّه و الحاحه على صاحبه و ملازمته ایّاه، و فلان مغرم بفلان اذا کان مولعا به لا یصبر عنه و لا یفارقه. و قال الحسن: قد علموا انّ کلّ غریم یفارق غریمه الّا غریم جهنّم. و قیل الغرام، اشدّ العذاب و هو مصدر غرم غرما و غراما.
قال محمد بن کعب: انّ اللَّه تعالى سأل الکفّار ثمن نعمته فلم یؤدّوه الیه فاغرمهم فادخلهم النّار.
إِنَّها ساءَتْ یعنى انّ جهنّم ساءت مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً، اى بئست موضع قرار و اقامة، منصوبان على التّمییز.
وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا، قیل: الاسراف مجاوزة الحدّ الّذى اباحه اللَّه تعالى لعباده الى ما فوقه، و الاقتار القصور عمّا امر اللَّه به، و القوام بین الامرین، و المسرف مذموم و کذلک المقتر.
روى عن معاذ انه قال: لمّا نزلت هذه الآیة سألت رسول اللَّه (ص) عن النفقه فى السرف و الاقتار ما هو؟ فقال: «من منع من حقّ فقد قتر، و من اعطى فى غیر حقّ فقد اسرف».
و قیل: الاسراف الانفاق فى معصیة اللَّه، و الاقتار منع حقّ اللَّه، و القوام الاقتصاد و هو مصدر و قیل: القوام العدل و هما واحد و الکسر فیه لغة و هو منصوب بخبر «کان»، اى و کان الانفاق قواما. و قال الزجاج: تفسیر هذه الآیة على الحقیقة ما ادّب اللَّه سبحانه به نبیّه فقال: وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً. قرأ ابن کثیر و اهل البصرة یقتروا بفتح الیاء و کسر التّاء و قرأ نافع و ابن عامر یقتروا بضمّ الیاء و کسر التّاء من اقتر یقتر، و قرأ الباقون یقتروا بفتح الیاء و ضمّ التّاء و کلّها لغات صحیحة. یقال: اقتر و قتر بالتّشدید و قتر یقتّر و یقتر، قال یزید بن حبیب فى هذه الآیة: اولئک اصحاب محمد (ص) کانوا لا یأکلون طعاما للتّنعم و اللّذة و لا یلبسون ثیابا للجمال و لکن کانوا یریدون من الطعام ما یسدّ عنهم الجوع و یقوّیهم على عبادة ربّهم و من الثیاب ما یستر عوراتهم و یکنّهم من الحرّ و القرّ.
قال النبی (ص): «لیس لابن آدم حقّ فیما سوى هذه الخصال: بیت یکنّه و ثوب یوارى عورته و جرف الخبز و الماء.
یعنى کسر الخبز واحدتها جرفة. و قال عمر: کفى سرفا ان لا یشتهى الرّجل شیئا الا اشتراه فاکله.
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ قال عبد اللَّه بن مسعود: سألت رسول (ص): اىّ الذنب اعظم؟ قال: ان تجعل للَّه ندّا و هو خلقک. قال قلت: ثمّ اىّ؟ قال: «ان تقتل ولدک مخافة ان یطعم معک» قال قلت: ثمّ اىّ؟ قال: «ان تزنى بحلیلة جارک» فانزل اللَّه تعالى تصدیقها: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، اى لا یعبدون الصنم و لا یجعلون للَّه شریکا و لا یقتلون النفس التی حرّم اللَّه قتلها و هى نفس المؤمن و المتعاهد الا بالحق، یعنى بحق یبیح قتلها، و هو الشرک و الزنا، و قتل النفس بغیر حق، و السعى فى الارض بالفساد. وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ، اى شیئا من هذه الافعال یَلْقَ أَثاماً. یعنى عقوبة. تقول اثم الرجل بالکسر اذنب و اثمه جازاه.
قال الشاعر:
و هل یأثمنى اللَّه فى ان ذکرتها
و عللت اصحابى بها لیلة النّفر
و قیل اثاما اثما و قال ابن عباس یرید جزاء الاثم و یروى فى الحدیث: «ان الغى و الآثام بئران یسیل فیهما صدید اهل النار.»
و قیل الآثام واد فى جهنم فیه الزناة.
یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وقتا بعد وقت، یعذب بالوان العذاب وَ یَخْلُدْ فِیهِ، اى فى العذاب «مهانا» ذلیلا صاغرا مستخفا به لا یغاث. قرأ ابن عامر و ابو بکر: «یضاعف» و «یخلد» برفع الفاء و الدّال. على ابتداء، و شدّد ابن عامر: یضعّف.
و قرأ الآخرون بجزم الفاء و الدّال على جواب الشرط.
ثمّ قال: إِلَّا مَنْ تابَ من الشرک و الذنوب وَ آمَنَ باللّه و نبیّه محمد (ص) وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فى ایمانه. قال ابن عباس: قرأناها على عهد النبی (ص) سنتین: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآیة، ثمّ نزلت: إِلَّا مَنْ تابَ، فما رأیت النّبی (ص) فرح بشىء قط، فرحه بها و فرحه به: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً الایة. و قیل نزلت هذه الآیة فى الوحشى قاتل حمزة: روى عطاء عن ابن عباس، قال: اتى وحشى النّبی (ص) فقال: أتیتک مستجیرا، فاجرنى حتى اسمع کلام اللَّه. فقال رسول (ص): «قد کنت احبّ ان اراک على غیر جوار فامّا اذا اتیتنى مستجیرا فانت فى جوارى.
حتى تسمع کلام اللَّه». قال: فانى اشرکت و قتلت النفس التی حرم اللَّه و زنیت فهل یقبل اللَّه منّى توبة؟ فصمت رسول اللَّه (ص) حتى انزلت: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآیة، فتلاها علیه، فقال: ارى شرطا فلعلى لا اعمل صالحا، انا فى جوارک حتى اسمع کلام اللَّه. فنزلت: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، فدعاه فتلا علیه. فقال: و لعلّى ممّن لا یشاء انا فى جوارک حتى اسمع کلام اللَّه.
فنزلت: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً. فقال نعم الآن لا ارى شرطا، فاسلم.
و هذه الآیة نزلت بالمدینة و هى ناسخة لما فى النساء فى قوله: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ. و قیل هذه منسوخة بها. و قیل هذه فى الشرک، و الصحیح انّ هذه هى الناسخة بدلیل قوله: وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ، و هذا محکم بالاجماع.
فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ذهب جماعة الى ان هذا التبدیل فى الدنیا.
قال ابن عباس و سعید بن جبیر و الحسن و مجاهد و السدىّ و الضحاک: یبدلهم اللَّه بقبائح اعمالهم فى الشرک محاسن الاعمال فى الاسلام فیبدلهم بالشرک ایمانا، و بقتل المؤمنین قتل المشرکین، و بالزّنا عفّة و احصانا. و قال قوم یبدل اللَّه سیئاتهم التی عملوها فى الاسلام، حسنات یوم القیمة و هو قول سعید بن المسیب و مکحول، یدل علیه ما روى ابو ذر قال: رسول اللَّه (ص): «انّى لاعلم آخر رجل یخرج من النّار یؤتى بالرّجل یوم القیامة، فیقال: اعرضوا علیه صغار ذنوبه و یخبؤ عنه کبارها، فیقال له: عملت یوم کذا کذا و هو مقرّ لا ینکر و هو مشفق من کبارها، فیقال: اعطوه مکان کل سیئة حسنة فیقول: انّ لى ذنوبا ما اریها هاهنا»، قال ابو ذر: فلقد رأیت رسول اللَّه (ص) ضحک حتى بدت نواجذه. و قال بعضهم: انّ اللَّه یمحوا بالندم جمیع السیئات ثمّ یثبت مکان کلّ سیّئة حسنة. قال الزجاج: لیس انّ السیئة بعینها تصیر حسنة و لکنّ التأویل انّ السیئة تمحى بالتوبة و تکتب الحسنة مع التوبة و الکافر یحبط اللَّه عمله و یثبت له السیئات. و قیل: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً هذه الثلث بحذاء تلک الثلاث: امّا من دعى مع اللَّه الها آخر، فآمن، و اما من زنى، فتاب، و اما من قتل، فعمل عملا صالحا. اجاب الى القصاص او الدّیة، فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً لما تقدم قبل التوبة رَحِیماً لما بعدها.
وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً قال بعض اهل العلم: هذا فى التوبة من غیر ما سبق ذکره فى الآیة الاولى من القتل و الزنا، یعنى من تاب من الشرک و عمل صالحا، یعنى ادى الفرائض ممّن لم یقتل و لم یزن، فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً، اى یعود الیه بعد الموت متابا حسنا، یفضّل على غیره ممن قتل و زنى، فالتوبة الاولى و هى قوله: وَ مَنْ تابَ، رجوع عن الشرک و الثانیة رجوع الى اللَّه للجزاء و المکافاة.
و المعنى من تاب و رجع من الشرک و عمل بطاعته، فانّ ذلک یرجع الى اللَّه. و مثله قوله: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ، اى یجازى علیه اذا علمه. و قال بعضهم: هذه الآیة ایضا فى التوبة عن جمیع السیئات و معناه من اراد التوبة و عزم علیها فلیبادر الیها و یوجه بها الى اللَّه. و قیل معناه من تاب فلیتب للَّه لا لغیره. فقوله: «یتوب الى اللَّه خبر بمعنى الامر، و قیل معناه فلیعلم انّ توبته و مصیره الى اللَّه، و قیل من تاب من ذنوبه فانّه یتوب الى من یقبل التوبة عن عباده و یعفو عن السیئات، فلا تهتم لذنوبک اذا تبت عنها الى اللَّه. ثم قیده بالمصدر فقال: مَتاباً تأکیدا، اى یتوب الى اللَّه حقا.
وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ یعنى الشرک و تعظیم الانداد، قاله اکثر المفسرین.و قال على بن ابى طلحة، یعنى شهادة الزور، و کان عمر بن الخطاب یجلد شاهد الزور اربعین جلدة و یسحم وجهه و یطوف به فى السوق. و قال مجاهد یعنى اعیاد المشرکین من المجوس و النصارى. و قال قتادة معناه لا یساعدون اهل الباطل على باطلهم.
و قیل معناه لا یشهدون مجلس الزور، فیدخل فیه اللّهو و اللّعب و الکذب و النّوح و الغناء بالباطل. روى عن محمد بن المنکدر قال: بلغنى انّ اللَّه عز و جل یقوم یوم القیمة این الذین کانوا ینزهون انفسهم و اسماعهم عن اللَّه و من مزامیر الشیطان ادخلوهم ریاض المسک. ثمّ یقول للملائکة: اسمعوا عبادى تحمیدى و ثنائى و تمجیدى و اخبروهم أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. و اصل الزور تمویه الباطل بما یوهم انّه حقّ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ، یعنى مرّوا بجمیع ما ینبغى ان یلغى و یطرح، مَرُّوا کِراماً. اى اعرضوا عنه مسرعین کقوله: وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ.
و یقال تکرم فلان عما یشینه اذا تنزه و اکرم نفسه عنها. قال الحسن و الکلبی: اللّغو المعاصى کلّها، یعنى اذا مروا بمجالس اللّهو و الباطل مرّوا کراما و قال مقاتل: اذا سمعوا من الکفّار الشتم و الاذى، اعرضوا و صفحوا. و قال السدی: هى منسوخة بآیة القتال. و قیل اذا ارادوا ذکر النّکاح و ذکر الفروج کنواعنه، فالکرم هاهنا هو الکنایة و التعریض و قوله عز و جلّ: کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ، کنایة عن البول و الخلاء، و قد کنى اللَّه عز و جل فى القران عن الجماع بلفظ الغشیان و التلبس و النکاح و السر و الإتیان و الافضاء و اللمس و المس و الدخول و المباشرة و المقاربة فى قوله: وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ و الطمث فى قوله: لَمْ یَطْمِثْهُنَّ و هذا باب واسع فى العربیّة.
و قیل نزلت هذه الآیة فى قوم مرّوا لما دخلوا مکة بابواب بیوتهم التی عبدوا فیها الصنم، مرّوا متکرمین لم یلاحظوها و لم یلتفتوا الیها، فشکرهم اللَّه ذلک.
وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ، اى اذا قرى علیهم القرآن او وعظوا بالقرآن و خوفوا بما فیه لم یتغافلوا عنها کأنهم صمّ لم یسمعوها و عمى کانّهم لم یروها اى لم یکونوا على حالهم الاولى کان لم یسمعوا بل خروا سجدا و بکیا سامعین مبصرین لما امروا به و نهوا عنه، کقوله: إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا.
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قرأ ابو عمرو و حمزة و الکسائى و ابو بکر ذرّیتنا بغیر الف، على الوحدة، و قرأ الباقون ذرّیّاتنا بالالف على الجمع، و الذّرّیّة اسم للجمع کقوم و رهط، و من جمع فکانّه یجمع القوم اقواما، و فى معناه قولان: احدهما اجعل لنا ازواج خیر و اولاد خیر، و الثانى هب لنا من الازواج اولادا، یعنى اولاد الصّلب، و من ذرّیّتنا اولادا، یعنى اولاد الاولاد و الاعقاب، لتقرّ أعیننا برؤیتنا ایّاهم على طاعة اللَّه و طاعة رسوله. سألوا اللَّه عز و جل ان یریهم ازواجهم و ذرّیّاتهم فى طاعته. و قال الزجاج: سألوا ان یلحق اللَّه عز و جل بهم ذرّیّتهم فى الجنة، و قال القرظى لیس شیء اقرّ لعین المؤمن من ان یرى زوجته و اولاده مطیعین للَّه عز و جل، و قوله: قُرَّةَ أَعْیُنٍ مصدر فلهذا لم یجمع. و قرئ فى الشواذ قرات اعین و اشتقاقه من القرّ و هو البرد لانّ دمعة السرور باردة، و ضده «سخنة العین».
و قیل من القرار اى یقر البصر به فلا ینظر الى غیره. وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً، اى ائمّة یقتدون فى الخیر بنا. و وحّد اماما لانّه مصدر، کالصیام و القیام، یقال: امّ اماما کما یقال صام صیاما و قام قیاما. و قیل هو جمع امّ کراع و رعاء و تاجر و تجار.
و قیل معناه اجعل کلّ واحد منّا اماما. و قیل واحد اراد به الجمع، کقوله: ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا، اى اطفالا، فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی، اى اعداء. و یقال امیرنا هؤلاء، اى امراؤنا. و قال الحسن اجعلنا نقتدى بالمتقین و یقتدى بنا المتقون و قال ابن عباس: اجعلنا ائمّة هدایة کما قال: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا، و لا تجعلنا ائمّة ضلالة، کما قال: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. قال القفال و جماعة من المفسرین: هذه الآیة دلیل على انّ طلب الرئاسة فى الدین واجب. جابر بن عبد اللَّه گفت: پیش امیر المؤمنین على (ع) حاضر بودم که مردى آمد به نزدیک وى و پرسید که یا امیر المؤمنین: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً نزول این آیت در شأن کیست؟ و ایشان چه قومند که رب العالمین ایشان را باخلاق پسندیده و خصال ستوده یاد کرد، و آن گه بخصائص قربت و لطایف کرامت مخصوص کرد و طرف و غرف در جنّات النّعیم ایشان را نامزد کرد؟ جابر گفت آن ساعت على روى وامن کرد و گفت: «یا جابر! تدرى من هؤلاء؟هیچ دانى که ایشان کهاند و این آیت کجا فرود آمد؟
گفتم: یا امیر المؤمنین: نزلت بالمدینة، بمدینه فرو آمد این آیت گفت: «نه یا جابر که این آیت بمکه فرو آمد. یا جابر! الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً بو بکر بو قحافه است او را حلیم قریش مىگفتند در بدو کار که رب العزّه او را بعزّ اسلام گرامى کرد، او را دیدم در مسجد مکه از هوش برفته از بس که کفّار بنى مخزوم و بنى امیه او را زده بودند، و بنو تیم از بهر او خصومت کردند با بنى مخزوم، او را بخانه بردند هم چنان از هوش برفته. چون با هوش آمد مادر خود را دید بر بالین وى نشسته، گفت: یا امّه این محمد (ص)؟ اى مادر محمد کجاست و کار وى بچه رسید؟ پدرش بو قحافه گفت: و ما سؤالک عنه و لقد اصابک من اجله ما لا یصیب احدا لاجل احد؟ اى پسر چه جاى آنست که تو از حال محمد پرسى و دل بوى چنین مشغول دارى؟ نهبینى که بر تو چه میرود از بهر وى؟ اى پسر نمىبینى بنو تیم که بتعصّب تو برخاسته و میگویند اگر تو از دین محمد باز گردى و بدین پدران خویش بازآیى ما ثار تو از بنى مخزوم طلب کنیم و ایشان را به پیچانیم و کم آریم تا تشفّى تو پدید کنیم. ابو بکر سخت حلیم بود و بردبار و متواضع سر برداشت و گفت: اللّهم اهد بنى مخزوم لا یعلمون، یأمروننى بالرجوع من الحقّ الى الباطل. رب العزه او را بستود در آن حلم و وقار و سخنان آزادوار و در حقّ وى گفت: الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. یا جابر! وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً سالم است مولى بو حذیفه که همه شب در قیام بودى متعبد و متهجد، وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ الآیة ابو ذر غفارى است که پیوسته با بکا و حزن بودى از بیم دوزخ و از آتش قطیعت تا رسول خدا او را گفت: «یا با ذر! هذا جبرئیل یخبرنى انّ اللَّه تعالى اجارک من النار»، وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا الآیه ابو عبیده جراح است، انفق ماله على نفسه و على اقربائه، فرضى اللَّه فعله، وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآیه على بن ابى طالب است که هرگز بت نپرستید و شرک نیاورد و هرگز زنا نکرد و قتل بناحق نکرد، وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ سعید بن زید بن عمرو بن نفیل است: خطاب بن نفیل درعى بفروخت پس پشیمان شد سعید را گفت: تو دعوى کن که آن درع جدّ مرا بود عمرو بن نفیل و خطاب را در آن حقّى نه تا ترا رشوتى دهم سعید گفت: مرا برشوت تو حاجتى نیست و دروغ گفتن کار من نیست. فرضى اللَّه فعله، وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ الآیه سعد بن ابى وقاص است وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا الآیه عمر خطاب است. ایشان را جمله باین صفات ستوده و اخلاق پسندیده که نتایج اخلاق مصطفى (ص) است، یاد کرد.
آن گه گفت: اولئک، یعنى اولئک الذین استجمعوا هذه الخصال، یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا، یعنى یثابون الدرجة الرفیعة فى الجنة. و الغرفة کلّ بناء مرتفع عال.
قال عطاء یرید غرف الدّرّ و الزبرجد و الیاقوت فى الجنة بِما صَبَرُوا على امر اللَّه و طاعته و على الفقر و الفاقه. و قیل بما صبروا على اذى المشرکین. و قیل بصبرهم عن الشهوات. و عن الحسن قال: قال النبی (ص): انّ فى الجنة لغرفا مبنیة فى الهواء لا علاقة من فوقها و لا عماد لها من تحتها لا یأتیها اهلها الا شبه الطیر لا ینالها الا اهل البلاء».
وَ یُلَقَّوْنَ فِیها قرأ حمزة و الکسائى و ابو بکر یلقون بفتح الیاء و اسکان اللام و تخفیف القاف کما قال: فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا، و قرأ الآخرون یلقون بضم الیاء و فتح اللام و تشدید القاف، کما قال: وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً و قوله: «تحیّة»، اى ملکا. و قیل بقاء دائما. و قوله: سَلاماً، قال الکلبى: یحیّى بعضهم بعضا بالسلام و یرسل الرب الیهم بالسلام، و قیل: التحیة البشارة لهم بالخلود فى الجنان، و السّلام السلامة فیها من الآفات.
خالِدِینَ فِیها، اى فى الجنّة لا یموتون و لا یخرجون منها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً. هذه فى مقابلة قوله: ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً.
قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی، اى ما یبالى بکم و ما یکترث و ما یصنع لَوْ لا دُعاؤُکُمْ للَّه ولدا و شریکا، یدلّک على صحّة هذا التأویل قوله: فَقَدْ کَذَّبْتُمْ، میگوید چه کار دارد بشما و عذاب کردن شما خداوند من اگر نه آنید که شما خداوند خویش را مىفرزند و انباز گوئید. هذا کقوله: ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ.
قال ابن عباس: معناه قل ما یعبوء بخلقکم ربى لو لا عبادتکم و طاعتکم ایّاه یعنى انه خلقکم لعبادته، چه کار داشت خداوند من بآفریدن شما اگر نه طاعت و عبادت وى را بودى؟ او جل جلاله خلق را که آفرید عبادت و معرفت خود را آفرید. همانست که گفت: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. و قیل معناه اىّ وزن یکون لکم عنده لو لا توحیدکم ایّاه: چه وزن بودى و چه قدر شما را بنزدیک او اگر نه عبادت شما و توحید شما بودى؟ وزنى و قدرى که هست توحید راست و اهل توحید را، آن گه خطاب با کفّار مکه گردانید، گفت: فقد کذبتم ایها الکافرون، یعنى انّ اللَّه دعاکم بالرسول الى توحیده و عبادته، فَقَدْ کَذَّبْتُمْ الرّسول و لم تجیبوه. اى کافران مکه اللَّه شما را به پیغام و رسول خویش با توحید خواند، شما پیغامبر را دروغزن گرفتید و پیغام او دروغ شمردید، فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً، اى عذابا دائما لازما و هلاکا مفنیا یلحق بعضکم ببعض. اکنون که تکذیب کردید گوش دارید عذابى دائم لازم که شما را نیست گرداند و بیخ برآرد. قال عبد اللَّه بن مسعود: هو یوم بدر قتل منهم سبعون و اسر سبعون ثم اتصل به عذاب الآخرة لازما لهم. قال ابن مسعود: خمس قد مضیق: الدخان و القمر و الروم و البطشة و اللزام، قال: و الدخان هو ان صبّ على قریش جدب سبع کسبع یوسف حتى اکلوا القدّ و العظم و نبشوا عن الموتى و رأى الناس مثل الدخان فى الهواء من الجوع. قال الزجاج: معناه فسوف یکون تکذیبکم لزاما یلزمکم فلا تعطون التوبة و تلزمکم فیه العقوبة فیدخل فى هذا یوم بدر و غیره مما یلزمهم من العذاب. و قیل هذا اللزام هو الاختصام المذکور فى سورة الحج فى قوله: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ. ذاک الاختصام هو هذا الالتزام.
وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً، الخلفة مصدر بمعنى الاختلاف، اى مختلفین الى الخلق، یجیء هذا حینا و هذا حینا، و قیل خلفة اى مختلفین فى اللون احدهما ابیض و الآخر اسود. و قال ابن عباس و الحسن و قتادة: یعنى خلفا و عوضا یقوم احدهما مقام صاحبه، فمن فاته عمله فى احدهما قضاه فى الآخر فیکون فیه توسعة على العباد فى نوافل العبادات و الطاعات.
قال شقیق بن سلمة: جاء رجل الى عمر بن الخطاب و قال: فاتتنى الصلاة اللّیلة.
قال: ادرک ما فاتک من لیلتک فى نهارک، فانّ اللَّه عز و جل جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ. و قال ابن زید: یعنى یخلف احدهما صاحبه، اذا ذهب احدهما جاء الآخر، فهما یتعاقبان فى الضّیاء و الظلام و الزیادة و النقصان، یدل علیه قول زهیر:
بها العین و الآرام یمشین خلفة
و اطلاؤها ینهضن من کلّ مجثم.
لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ، قرأ حمزة یذکر باسکان الذال و تخفیف الکاف و ضمّها من الذّکر یعنى لمن اراد ان یذکر اللَّه بصلاة و تسبیح و قراءة، و قرأ الآخرون یذّکّر بتشدید الذّال و الکاف، اى یتذکر و یتعظ أَوْ أَرادَ شُکُوراً. یعنى یشکر اللَّه عز و جلّ على تراخى المستدرک. و قیل یشکر نعم اللَّه المذکورة فى الآیة.
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ نسبهم الیه للتّخصیص و التّفضیل و ان کان الخلق کلّهم عباده کقول القائل: هذا البار ابنى لا هذا العاق. و قیل: اضافهم الى اسمه الخاص لانّهم اهل الخصوص، و المعنى و خواص عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ، و قیل: العباد هاهنا جمع عابد کصاحب و صحاب و تاجر و تجار و راجل و رجال، اى الّذین یعبدونه حقّ عبادته، هم الَّذِینَ یَمْشُونَ، هذا على قول من جعل خبر المبتدا: الَّذِینَ یَمْشُونَ، و من جعل خبر المبتدا: أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ، جعل الَّذِینَ یَمْشُونَ و ما بعده وصفا لعباد الرّحمن.
و قوله: یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً اى بالسکینة و الوقار و التواضع غیر اشرین و لا مرحین، کقوله: وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً. و الهون الرّفق و اللّین و هو مصدر یقوم مقام الحال، اى هینین لینین، کما وصف النبى (ص) المؤمنین، فقال: المؤمنون هیّنون لیّنون کالجمل الانف ان قید انقاد و ان انیخ على صخرة استناخ.
قال بعضهم: هیّنون لینون بالتّخفیف یستعمل فى المدح لا غیر، و بالتّشدید قد یستعمل فى غیر المدح.
وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ، اى اذا کلّمهم السّفهاء بما یکرهون فى القول، قالُوا سَلاماً، اى اجابوهم بالحسن و صانوا انفسهم عن مسافهتهم و مشاتمتهم. و معنى سلاما سدادا، و تقدیره: قالوا قولا سلاما یسلمون من عقباه و یسلمون فیه من الاثم. و قال بعضهم یقولون لو لا ندعوا الى السلم و هو الصلح. و قیل معناه یقولون سلام علیکم، دلیله قوله عزّ و جل: وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ، قال الکلبى و ابو العالیة هذا قبل ان یؤمر بالقتال، ثم نسختها آیة القتال وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً، کان الحسن البصرى اذا قرأ الآیة الاولى قال: هذا وصف نهارهم، و اذا قرأ هذه قال: هذا وصف لیلهم. و روى عن الحسن ایضا انه قال: نهارهم فى خشوع و لیلهم فى خضوع یقال لمن ادرک اللیل بات، نام او لم ینم. یقال بات فلان قلقا، و المعنى یبیتون لربهم باللیل فى الصلاة سجدا على وجوههم و قیاما على اقدامهم. قال ابن عباس: من صلّى بعد العشاء الآخرة رکعتین او اکثر فقد بات للَّه ساجدا و قائما. و عثمان بن عفان قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم: «من صلّى العشاء فى جماعة کان کقیام نصف لیله و من صلّى الفجر فى جماعة کان کقیام لیلة».
و قوله: «قیاما» یجوز ان یکون مصدرا و یجوز ان یکون جمع قائم کصاحب و صحاب، و قوله: سُجَّداً، جمع ساجد، و قدّم السجود و اخّر القیام لروىّ الآیة، و لیعلم انّ القیام فى الصّلاة.
خلافست میان علما که در نماز طول القیام فاضلتر یا کثرت رکوع و سجود، قومى گفتند: کثرت رکوع و سجود فاضلتر، که اللَّه تعالى گفت: وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ، بنده هر بار که سجود کند در نماز بحقّ نزدیک گردد. مصطفى (ص) گفت: «اقرب ما یکون العبد من ربه و هو ساجد فاکثروا الدّعا».
ابن عمر یکى را دید که در نماز قیام دراز داشت، گفت: اگر من او را شناختمى من او را بکثرت رکوع و سجود فرمودمى، که از رسول خدا شنیدم علیه السلام که گفت: «انّ العبد اذا قام یصلّى، اتى بذنوبه فجعلت على رأسه و عاتقیه، فکلّما رکع او سجد تساقطت عنه».
و قال معدان بن طلحة: لقیت ثوبان مولى رسول اللَّه (ص) فقلت: اخبرنى بعمل یدخلنى اللَّه به الجنّة. فقال: سألت عن ذلک رسول اللَّه فقال: «علیک بکثرة السّجود للَّه فانک لا تسجد للَّه سجدة الّا رفعک اللَّه بها درجة و حط عنک بها خطیئة».
و قال ربیعة بن کعب الاسلمى: کنت ابیت مع رسول اللَّه فأتیته بوضوئه و حاجته، فقال لی: «سل!» فقلت: اسألک مرافقتک فى الجنّة. قال: «او غیر ذلک». قلت: هى حاجتى یا رسول اللَّه.
قال: «فاعنّى على نفسک بکثرة السّجود».
قومى گفتند طول القیام فاضلتر، که، خبر درست است که از رسول خدا پرسیدند: اىّ الصلاة افضل؟ قال: «طول القنوت».
و قال اسحاق: امّا بالنّهار فکثرة الرّکوع و السّجود، و امّا باللّیل فطول القیام. قال ابو عیسى: و انما قال اسحاق هذا لانه وصف صلاة النبى باللیل و وصف طول القیام، و امّا بالنّهار فلم یوصف من طول القیام ما وصف باللّیل.
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ بعد الفراغ من الصلاة: رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً، اى ملحا دائما لازما غیر مفارق من عذّب به من الکفّار، و منه سمّى الغریم لطلبه حقّه و الحاحه على صاحبه و ملازمته ایّاه، و فلان مغرم بفلان اذا کان مولعا به لا یصبر عنه و لا یفارقه. و قال الحسن: قد علموا انّ کلّ غریم یفارق غریمه الّا غریم جهنّم. و قیل الغرام، اشدّ العذاب و هو مصدر غرم غرما و غراما.
قال محمد بن کعب: انّ اللَّه تعالى سأل الکفّار ثمن نعمته فلم یؤدّوه الیه فاغرمهم فادخلهم النّار.
إِنَّها ساءَتْ یعنى انّ جهنّم ساءت مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً، اى بئست موضع قرار و اقامة، منصوبان على التّمییز.
وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا، قیل: الاسراف مجاوزة الحدّ الّذى اباحه اللَّه تعالى لعباده الى ما فوقه، و الاقتار القصور عمّا امر اللَّه به، و القوام بین الامرین، و المسرف مذموم و کذلک المقتر.
روى عن معاذ انه قال: لمّا نزلت هذه الآیة سألت رسول اللَّه (ص) عن النفقه فى السرف و الاقتار ما هو؟ فقال: «من منع من حقّ فقد قتر، و من اعطى فى غیر حقّ فقد اسرف».
و قیل: الاسراف الانفاق فى معصیة اللَّه، و الاقتار منع حقّ اللَّه، و القوام الاقتصاد و هو مصدر و قیل: القوام العدل و هما واحد و الکسر فیه لغة و هو منصوب بخبر «کان»، اى و کان الانفاق قواما. و قال الزجاج: تفسیر هذه الآیة على الحقیقة ما ادّب اللَّه سبحانه به نبیّه فقال: وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً. قرأ ابن کثیر و اهل البصرة یقتروا بفتح الیاء و کسر التّاء و قرأ نافع و ابن عامر یقتروا بضمّ الیاء و کسر التّاء من اقتر یقتر، و قرأ الباقون یقتروا بفتح الیاء و ضمّ التّاء و کلّها لغات صحیحة. یقال: اقتر و قتر بالتّشدید و قتر یقتّر و یقتر، قال یزید بن حبیب فى هذه الآیة: اولئک اصحاب محمد (ص) کانوا لا یأکلون طعاما للتّنعم و اللّذة و لا یلبسون ثیابا للجمال و لکن کانوا یریدون من الطعام ما یسدّ عنهم الجوع و یقوّیهم على عبادة ربّهم و من الثیاب ما یستر عوراتهم و یکنّهم من الحرّ و القرّ.
قال النبی (ص): «لیس لابن آدم حقّ فیما سوى هذه الخصال: بیت یکنّه و ثوب یوارى عورته و جرف الخبز و الماء.
یعنى کسر الخبز واحدتها جرفة. و قال عمر: کفى سرفا ان لا یشتهى الرّجل شیئا الا اشتراه فاکله.
وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ قال عبد اللَّه بن مسعود: سألت رسول (ص): اىّ الذنب اعظم؟ قال: ان تجعل للَّه ندّا و هو خلقک. قال قلت: ثمّ اىّ؟ قال: «ان تقتل ولدک مخافة ان یطعم معک» قال قلت: ثمّ اىّ؟ قال: «ان تزنى بحلیلة جارک» فانزل اللَّه تعالى تصدیقها: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ، اى لا یعبدون الصنم و لا یجعلون للَّه شریکا و لا یقتلون النفس التی حرّم اللَّه قتلها و هى نفس المؤمن و المتعاهد الا بالحق، یعنى بحق یبیح قتلها، و هو الشرک و الزنا، و قتل النفس بغیر حق، و السعى فى الارض بالفساد. وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ، اى شیئا من هذه الافعال یَلْقَ أَثاماً. یعنى عقوبة. تقول اثم الرجل بالکسر اذنب و اثمه جازاه.
قال الشاعر:
و هل یأثمنى اللَّه فى ان ذکرتها
و عللت اصحابى بها لیلة النّفر
و قیل اثاما اثما و قال ابن عباس یرید جزاء الاثم و یروى فى الحدیث: «ان الغى و الآثام بئران یسیل فیهما صدید اهل النار.»
و قیل الآثام واد فى جهنم فیه الزناة.
یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وقتا بعد وقت، یعذب بالوان العذاب وَ یَخْلُدْ فِیهِ، اى فى العذاب «مهانا» ذلیلا صاغرا مستخفا به لا یغاث. قرأ ابن عامر و ابو بکر: «یضاعف» و «یخلد» برفع الفاء و الدّال. على ابتداء، و شدّد ابن عامر: یضعّف.
و قرأ الآخرون بجزم الفاء و الدّال على جواب الشرط.
ثمّ قال: إِلَّا مَنْ تابَ من الشرک و الذنوب وَ آمَنَ باللّه و نبیّه محمد (ص) وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فى ایمانه. قال ابن عباس: قرأناها على عهد النبی (ص) سنتین: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآیة، ثمّ نزلت: إِلَّا مَنْ تابَ، فما رأیت النّبی (ص) فرح بشىء قط، فرحه بها و فرحه به: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً الایة. و قیل نزلت هذه الآیة فى الوحشى قاتل حمزة: روى عطاء عن ابن عباس، قال: اتى وحشى النّبی (ص) فقال: أتیتک مستجیرا، فاجرنى حتى اسمع کلام اللَّه. فقال رسول (ص): «قد کنت احبّ ان اراک على غیر جوار فامّا اذا اتیتنى مستجیرا فانت فى جوارى.
حتى تسمع کلام اللَّه». قال: فانى اشرکت و قتلت النفس التی حرم اللَّه و زنیت فهل یقبل اللَّه منّى توبة؟ فصمت رسول اللَّه (ص) حتى انزلت: وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآیة، فتلاها علیه، فقال: ارى شرطا فلعلى لا اعمل صالحا، انا فى جوارک حتى اسمع کلام اللَّه. فنزلت: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ، فدعاه فتلا علیه. فقال: و لعلّى ممّن لا یشاء انا فى جوارک حتى اسمع کلام اللَّه.
فنزلت: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً. فقال نعم الآن لا ارى شرطا، فاسلم.
و هذه الآیة نزلت بالمدینة و هى ناسخة لما فى النساء فى قوله: وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ. و قیل هذه منسوخة بها. و قیل هذه فى الشرک، و الصحیح انّ هذه هى الناسخة بدلیل قوله: وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ، و هذا محکم بالاجماع.
فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ ذهب جماعة الى ان هذا التبدیل فى الدنیا.
قال ابن عباس و سعید بن جبیر و الحسن و مجاهد و السدىّ و الضحاک: یبدلهم اللَّه بقبائح اعمالهم فى الشرک محاسن الاعمال فى الاسلام فیبدلهم بالشرک ایمانا، و بقتل المؤمنین قتل المشرکین، و بالزّنا عفّة و احصانا. و قال قوم یبدل اللَّه سیئاتهم التی عملوها فى الاسلام، حسنات یوم القیمة و هو قول سعید بن المسیب و مکحول، یدل علیه ما روى ابو ذر قال: رسول اللَّه (ص): «انّى لاعلم آخر رجل یخرج من النّار یؤتى بالرّجل یوم القیامة، فیقال: اعرضوا علیه صغار ذنوبه و یخبؤ عنه کبارها، فیقال له: عملت یوم کذا کذا و هو مقرّ لا ینکر و هو مشفق من کبارها، فیقال: اعطوه مکان کل سیئة حسنة فیقول: انّ لى ذنوبا ما اریها هاهنا»، قال ابو ذر: فلقد رأیت رسول اللَّه (ص) ضحک حتى بدت نواجذه. و قال بعضهم: انّ اللَّه یمحوا بالندم جمیع السیئات ثمّ یثبت مکان کلّ سیّئة حسنة. قال الزجاج: لیس انّ السیئة بعینها تصیر حسنة و لکنّ التأویل انّ السیئة تمحى بالتوبة و تکتب الحسنة مع التوبة و الکافر یحبط اللَّه عمله و یثبت له السیئات. و قیل: إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً هذه الثلث بحذاء تلک الثلاث: امّا من دعى مع اللَّه الها آخر، فآمن، و اما من زنى، فتاب، و اما من قتل، فعمل عملا صالحا. اجاب الى القصاص او الدّیة، فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً لما تقدم قبل التوبة رَحِیماً لما بعدها.
وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً قال بعض اهل العلم: هذا فى التوبة من غیر ما سبق ذکره فى الآیة الاولى من القتل و الزنا، یعنى من تاب من الشرک و عمل صالحا، یعنى ادى الفرائض ممّن لم یقتل و لم یزن، فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتاباً، اى یعود الیه بعد الموت متابا حسنا، یفضّل على غیره ممن قتل و زنى، فالتوبة الاولى و هى قوله: وَ مَنْ تابَ، رجوع عن الشرک و الثانیة رجوع الى اللَّه للجزاء و المکافاة.
و المعنى من تاب و رجع من الشرک و عمل بطاعته، فانّ ذلک یرجع الى اللَّه. و مثله قوله: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ، اى یجازى علیه اذا علمه. و قال بعضهم: هذه الآیة ایضا فى التوبة عن جمیع السیئات و معناه من اراد التوبة و عزم علیها فلیبادر الیها و یوجه بها الى اللَّه. و قیل معناه من تاب فلیتب للَّه لا لغیره. فقوله: «یتوب الى اللَّه خبر بمعنى الامر، و قیل معناه فلیعلم انّ توبته و مصیره الى اللَّه، و قیل من تاب من ذنوبه فانّه یتوب الى من یقبل التوبة عن عباده و یعفو عن السیئات، فلا تهتم لذنوبک اذا تبت عنها الى اللَّه. ثم قیده بالمصدر فقال: مَتاباً تأکیدا، اى یتوب الى اللَّه حقا.
وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ یعنى الشرک و تعظیم الانداد، قاله اکثر المفسرین.و قال على بن ابى طلحة، یعنى شهادة الزور، و کان عمر بن الخطاب یجلد شاهد الزور اربعین جلدة و یسحم وجهه و یطوف به فى السوق. و قال مجاهد یعنى اعیاد المشرکین من المجوس و النصارى. و قال قتادة معناه لا یساعدون اهل الباطل على باطلهم.
و قیل معناه لا یشهدون مجلس الزور، فیدخل فیه اللّهو و اللّعب و الکذب و النّوح و الغناء بالباطل. روى عن محمد بن المنکدر قال: بلغنى انّ اللَّه عز و جل یقوم یوم القیمة این الذین کانوا ینزهون انفسهم و اسماعهم عن اللَّه و من مزامیر الشیطان ادخلوهم ریاض المسک. ثمّ یقول للملائکة: اسمعوا عبادى تحمیدى و ثنائى و تمجیدى و اخبروهم أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. و اصل الزور تمویه الباطل بما یوهم انّه حقّ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ، یعنى مرّوا بجمیع ما ینبغى ان یلغى و یطرح، مَرُّوا کِراماً. اى اعرضوا عنه مسرعین کقوله: وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ.
و یقال تکرم فلان عما یشینه اذا تنزه و اکرم نفسه عنها. قال الحسن و الکلبی: اللّغو المعاصى کلّها، یعنى اذا مروا بمجالس اللّهو و الباطل مرّوا کراما و قال مقاتل: اذا سمعوا من الکفّار الشتم و الاذى، اعرضوا و صفحوا. و قال السدی: هى منسوخة بآیة القتال. و قیل اذا ارادوا ذکر النّکاح و ذکر الفروج کنواعنه، فالکرم هاهنا هو الکنایة و التعریض و قوله عز و جلّ: کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ، کنایة عن البول و الخلاء، و قد کنى اللَّه عز و جل فى القران عن الجماع بلفظ الغشیان و التلبس و النکاح و السر و الإتیان و الافضاء و اللمس و المس و الدخول و المباشرة و المقاربة فى قوله: وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ و الطمث فى قوله: لَمْ یَطْمِثْهُنَّ و هذا باب واسع فى العربیّة.
و قیل نزلت هذه الآیة فى قوم مرّوا لما دخلوا مکة بابواب بیوتهم التی عبدوا فیها الصنم، مرّوا متکرمین لم یلاحظوها و لم یلتفتوا الیها، فشکرهم اللَّه ذلک.
وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ، اى اذا قرى علیهم القرآن او وعظوا بالقرآن و خوفوا بما فیه لم یتغافلوا عنها کأنهم صمّ لم یسمعوها و عمى کانّهم لم یروها اى لم یکونوا على حالهم الاولى کان لم یسمعوا بل خروا سجدا و بکیا سامعین مبصرین لما امروا به و نهوا عنه، کقوله: إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیًّا.
وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قرأ ابو عمرو و حمزة و الکسائى و ابو بکر ذرّیتنا بغیر الف، على الوحدة، و قرأ الباقون ذرّیّاتنا بالالف على الجمع، و الذّرّیّة اسم للجمع کقوم و رهط، و من جمع فکانّه یجمع القوم اقواما، و فى معناه قولان: احدهما اجعل لنا ازواج خیر و اولاد خیر، و الثانى هب لنا من الازواج اولادا، یعنى اولاد الصّلب، و من ذرّیّتنا اولادا، یعنى اولاد الاولاد و الاعقاب، لتقرّ أعیننا برؤیتنا ایّاهم على طاعة اللَّه و طاعة رسوله. سألوا اللَّه عز و جل ان یریهم ازواجهم و ذرّیّاتهم فى طاعته. و قال الزجاج: سألوا ان یلحق اللَّه عز و جل بهم ذرّیّتهم فى الجنة، و قال القرظى لیس شیء اقرّ لعین المؤمن من ان یرى زوجته و اولاده مطیعین للَّه عز و جل، و قوله: قُرَّةَ أَعْیُنٍ مصدر فلهذا لم یجمع. و قرئ فى الشواذ قرات اعین و اشتقاقه من القرّ و هو البرد لانّ دمعة السرور باردة، و ضده «سخنة العین».
و قیل من القرار اى یقر البصر به فلا ینظر الى غیره. وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماماً، اى ائمّة یقتدون فى الخیر بنا. و وحّد اماما لانّه مصدر، کالصیام و القیام، یقال: امّ اماما کما یقال صام صیاما و قام قیاما. و قیل هو جمع امّ کراع و رعاء و تاجر و تجار.
و قیل معناه اجعل کلّ واحد منّا اماما. و قیل واحد اراد به الجمع، کقوله: ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا، اى اطفالا، فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی، اى اعداء. و یقال امیرنا هؤلاء، اى امراؤنا. و قال الحسن اجعلنا نقتدى بالمتقین و یقتدى بنا المتقون و قال ابن عباس: اجعلنا ائمّة هدایة کما قال: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا، و لا تجعلنا ائمّة ضلالة، کما قال: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. قال القفال و جماعة من المفسرین: هذه الآیة دلیل على انّ طلب الرئاسة فى الدین واجب. جابر بن عبد اللَّه گفت: پیش امیر المؤمنین على (ع) حاضر بودم که مردى آمد به نزدیک وى و پرسید که یا امیر المؤمنین: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً نزول این آیت در شأن کیست؟ و ایشان چه قومند که رب العالمین ایشان را باخلاق پسندیده و خصال ستوده یاد کرد، و آن گه بخصائص قربت و لطایف کرامت مخصوص کرد و طرف و غرف در جنّات النّعیم ایشان را نامزد کرد؟ جابر گفت آن ساعت على روى وامن کرد و گفت: «یا جابر! تدرى من هؤلاء؟هیچ دانى که ایشان کهاند و این آیت کجا فرود آمد؟
گفتم: یا امیر المؤمنین: نزلت بالمدینة، بمدینه فرو آمد این آیت گفت: «نه یا جابر که این آیت بمکه فرو آمد. یا جابر! الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً بو بکر بو قحافه است او را حلیم قریش مىگفتند در بدو کار که رب العزّه او را بعزّ اسلام گرامى کرد، او را دیدم در مسجد مکه از هوش برفته از بس که کفّار بنى مخزوم و بنى امیه او را زده بودند، و بنو تیم از بهر او خصومت کردند با بنى مخزوم، او را بخانه بردند هم چنان از هوش برفته. چون با هوش آمد مادر خود را دید بر بالین وى نشسته، گفت: یا امّه این محمد (ص)؟ اى مادر محمد کجاست و کار وى بچه رسید؟ پدرش بو قحافه گفت: و ما سؤالک عنه و لقد اصابک من اجله ما لا یصیب احدا لاجل احد؟ اى پسر چه جاى آنست که تو از حال محمد پرسى و دل بوى چنین مشغول دارى؟ نهبینى که بر تو چه میرود از بهر وى؟ اى پسر نمىبینى بنو تیم که بتعصّب تو برخاسته و میگویند اگر تو از دین محمد باز گردى و بدین پدران خویش بازآیى ما ثار تو از بنى مخزوم طلب کنیم و ایشان را به پیچانیم و کم آریم تا تشفّى تو پدید کنیم. ابو بکر سخت حلیم بود و بردبار و متواضع سر برداشت و گفت: اللّهم اهد بنى مخزوم لا یعلمون، یأمروننى بالرجوع من الحقّ الى الباطل. رب العزه او را بستود در آن حلم و وقار و سخنان آزادوار و در حقّ وى گفت: الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. یا جابر! وَ الَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً سالم است مولى بو حذیفه که همه شب در قیام بودى متعبد و متهجد، وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ الآیة ابو ذر غفارى است که پیوسته با بکا و حزن بودى از بیم دوزخ و از آتش قطیعت تا رسول خدا او را گفت: «یا با ذر! هذا جبرئیل یخبرنى انّ اللَّه تعالى اجارک من النار»، وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا الآیه ابو عبیده جراح است، انفق ماله على نفسه و على اقربائه، فرضى اللَّه فعله، وَ الَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ الآیه على بن ابى طالب است که هرگز بت نپرستید و شرک نیاورد و هرگز زنا نکرد و قتل بناحق نکرد، وَ الَّذِینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ سعید بن زید بن عمرو بن نفیل است: خطاب بن نفیل درعى بفروخت پس پشیمان شد سعید را گفت: تو دعوى کن که آن درع جدّ مرا بود عمرو بن نفیل و خطاب را در آن حقّى نه تا ترا رشوتى دهم سعید گفت: مرا برشوت تو حاجتى نیست و دروغ گفتن کار من نیست. فرضى اللَّه فعله، وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ الآیه سعد بن ابى وقاص است وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا الآیه عمر خطاب است. ایشان را جمله باین صفات ستوده و اخلاق پسندیده که نتایج اخلاق مصطفى (ص) است، یاد کرد.
آن گه گفت: اولئک، یعنى اولئک الذین استجمعوا هذه الخصال، یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا، یعنى یثابون الدرجة الرفیعة فى الجنة. و الغرفة کلّ بناء مرتفع عال.
قال عطاء یرید غرف الدّرّ و الزبرجد و الیاقوت فى الجنة بِما صَبَرُوا على امر اللَّه و طاعته و على الفقر و الفاقه. و قیل بما صبروا على اذى المشرکین. و قیل بصبرهم عن الشهوات. و عن الحسن قال: قال النبی (ص): انّ فى الجنة لغرفا مبنیة فى الهواء لا علاقة من فوقها و لا عماد لها من تحتها لا یأتیها اهلها الا شبه الطیر لا ینالها الا اهل البلاء».
وَ یُلَقَّوْنَ فِیها قرأ حمزة و الکسائى و ابو بکر یلقون بفتح الیاء و اسکان اللام و تخفیف القاف کما قال: فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا، و قرأ الآخرون یلقون بضم الیاء و فتح اللام و تشدید القاف، کما قال: وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً و قوله: «تحیّة»، اى ملکا. و قیل بقاء دائما. و قوله: سَلاماً، قال الکلبى: یحیّى بعضهم بعضا بالسلام و یرسل الرب الیهم بالسلام، و قیل: التحیة البشارة لهم بالخلود فى الجنان، و السّلام السلامة فیها من الآفات.
خالِدِینَ فِیها، اى فى الجنّة لا یموتون و لا یخرجون منها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً. هذه فى مقابلة قوله: ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً.
قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی، اى ما یبالى بکم و ما یکترث و ما یصنع لَوْ لا دُعاؤُکُمْ للَّه ولدا و شریکا، یدلّک على صحّة هذا التأویل قوله: فَقَدْ کَذَّبْتُمْ، میگوید چه کار دارد بشما و عذاب کردن شما خداوند من اگر نه آنید که شما خداوند خویش را مىفرزند و انباز گوئید. هذا کقوله: ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ.
قال ابن عباس: معناه قل ما یعبوء بخلقکم ربى لو لا عبادتکم و طاعتکم ایّاه یعنى انه خلقکم لعبادته، چه کار داشت خداوند من بآفریدن شما اگر نه طاعت و عبادت وى را بودى؟ او جل جلاله خلق را که آفرید عبادت و معرفت خود را آفرید. همانست که گفت: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. و قیل معناه اىّ وزن یکون لکم عنده لو لا توحیدکم ایّاه: چه وزن بودى و چه قدر شما را بنزدیک او اگر نه عبادت شما و توحید شما بودى؟ وزنى و قدرى که هست توحید راست و اهل توحید را، آن گه خطاب با کفّار مکه گردانید، گفت: فقد کذبتم ایها الکافرون، یعنى انّ اللَّه دعاکم بالرسول الى توحیده و عبادته، فَقَدْ کَذَّبْتُمْ الرّسول و لم تجیبوه. اى کافران مکه اللَّه شما را به پیغام و رسول خویش با توحید خواند، شما پیغامبر را دروغزن گرفتید و پیغام او دروغ شمردید، فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً، اى عذابا دائما لازما و هلاکا مفنیا یلحق بعضکم ببعض. اکنون که تکذیب کردید گوش دارید عذابى دائم لازم که شما را نیست گرداند و بیخ برآرد. قال عبد اللَّه بن مسعود: هو یوم بدر قتل منهم سبعون و اسر سبعون ثم اتصل به عذاب الآخرة لازما لهم. قال ابن مسعود: خمس قد مضیق: الدخان و القمر و الروم و البطشة و اللزام، قال: و الدخان هو ان صبّ على قریش جدب سبع کسبع یوسف حتى اکلوا القدّ و العظم و نبشوا عن الموتى و رأى الناس مثل الدخان فى الهواء من الجوع. قال الزجاج: معناه فسوف یکون تکذیبکم لزاما یلزمکم فلا تعطون التوبة و تلزمکم فیه العقوبة فیدخل فى هذا یوم بدر و غیره مما یلزمهم من العذاب. و قیل هذا اللزام هو الاختصام المذکور فى سورة الحج فى قوله: هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ. ذاک الاختصام هو هذا الالتزام.
رشیدالدین میبدی : ۳۰- سورة الرّوم مکّیة
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ، القربى القرابة، و ابن السبیل الضّیف، یقال حق الاقرباء منسوخ بآیات المواریث و البرّ الى المسکین و ابن السبیل محکم.
عن ابى شریح الکعبى انّ رسول اللَّه (ص) قال: من کان یؤمن باللَّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه جائزنا یوم و لیلة و الضیافة ثلاثة ایام فما بعد ذلک فهو صدقة. و لا یحل له ان یثوى عنده حتى یخرجه، و قال: «ان نزلتم بقوم فامروا لکم بما ینبغى للضّیف فاقبلوا، فان لم یفعلوا فخذوا منهم حق الضیف الذى ینبغى له»، و قیل الخطاب للنبى (ص): و ذا القربى بنو هاشم و بنو المطّلب یعطون حقوقهم من الغنیمة و الفىء و قیل: فَآتِ ذَا الْقُرْبى جواب و جزاء لما قبله، اى سعة الرزق و ضیقه من اللَّه، فاعط من مالک ان آمنت بذلک لانّ من علم ان غناه و فقره من اللَّه لم یخف باداء الحقوق الفقر. و دخول الفاء لهذا المعنى. ثم قال: ذلِکَ اى اخراج الحقوق من الاموال «خیر» لمن اخرجها مخلصا للَّه غیر قاصد به الرّیاء و السمعة، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فى الآخرة. و المعنى له فى الدنیا خیر و هو البرکة فى ماله لانّ اخراج الزکاة یزید فى المال و فى الآخرة یصیر بطاعة ربّه فى اخراج ماله الى زکاته و غیر ذلک من المفلحین الفائزین بالجنّة.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً معنى الرّبا الزیادة و منه یقال للتلّ و البقاع رابیة.
و الربوا قسمان: احدهما ما یزداد فى البیع و هو حرام محرّم نطق بتغلیظ تحریمه القرآن و السّنّة و سبق شرحه فى سورة البقرة. و على قول السدى نزلت هذه الایة فى ثقیف لانّهم کانوا یعطون الربوا اعنى هذا القسم المحرّم، فذلک فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ اى فى حکمه بل یمحقه و یذهب برکته کقوله: یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا و الثانى ان یعطى الرجل العطیّة و یهدى الهدیّة لیثاب اکثر منها، فهذا ربوا حلال جائز و لکن لا یثاب علیه فى القیامة و هو معنى قوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ لانّه لم یرد به وجه اللَّه و هذا کان حراما على النبى (ص) لقوله تعالى: وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ اى لا تعط و تطلب اکثر ممّا اعطیت و هو المراد بالایة على قول اکثر المفسّرین مثل سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و طاوس و الضحاک. قرأ ابن کثیر وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً مقصورا، اى فعلتم. و قرأ الآخرون آتَیْتُمْ ممدودا اى اعطیتم لتربوا. قرأ نافع و یعقوب بضمّ التاء و سکون الواو على الخطاب، اى لتربوا انتم و تصیروا ذوى زیادة من اموال الناس و قرأ الآخرون لِیَرْبُوَا بالیاء و فتحها و نصب الواو و جعلوا الفعل للرّبوا لقوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ. قیل هى الزکاة المفروضة، و قال ابن عباس هى الصدقة سمّیت زکاة لانها تزکو و تنمو تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ ثوابه و رضاه فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ یضاعف لهم الثّواب فیعطون بالحسنة عشرا مثالها و یضاعف اللَّه لمن یشاء فالمضعف ذو الاضعاف من الحسنات کما یقال رجل مقو، اى صاحب قوّة و موسر، اى صاحب یسار. و انّما قال: فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ فعدل على الخطاب الى الاخبار ایماء الى انه لم یخصّ به المخاطبون بل هو عامّ فى جمیع المکلّفین.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اوجدکم من العدم و لم تکونوا شیئا ثُمَّ رَزَقَکُمْ فى حیاتکم الاموال و النعم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ عند انقضاء آجالکم ثُمَّ یُحْیِیکُمْ للثواب و العقاب هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ اللّاتى زعمتم انّها شرکاء اللَّه مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ الخلق و الرزق و الاماتة و الاحیاء مِنْ شَیْءٍ یعنى شیئا و من صلة سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یفترى المفترون و یشرک به هؤلاء المشرکون.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الظهور على اربعة اوجه: وجود من عدم، و خروج من وعاء، و ظهور بالدلیل، و ظهور بالغلبة و الاستیلاء. و معنى الایة: وجود هذا البلاء و الجدب و القحط الّذى یعده الناس فسادا فى البرّ و البحر انّما هو بذنوب هذا الخلق و بما جنوا على انفسهم من عظائم الذنوب و اراد بالبرّ البوادى و المفاوز و بالبحر المدائن و القرى الّتى على المیاه الجاریة. قال الزجاج: کل بلد ذى ماء جار فهو بحر و العرب تسمّى القریة و المدینة بحرة. و فساد البرّ الجدب و فساد المدینة القحط. و قیل المراد بالبرّ و البحر جمیع الارض کقول القائل: هو معروف فى البرّ و البحر، یعنى هو معروف فى الدنیا. و قیل فساد البرّ قطع الطریق و فساد البحر غرق السفن. و قال عکرمة: البرّ ظهر الارض، الامصار و غیرها. و البحر هو البحر المعروف. و قلّة المطر کما یؤثر فى البر یؤثر فى البحر فتخلو أجواف الاصداف لانّ الصدف اذا جاء المطر یرتفع الى وجه البحر و یفتح فاه فما یقع فى فیه من المطر صار لؤلؤا. و قال ابن عباس و مجاهد: «الْفَسادُ فِی الْبَرِّ» قتل احدا بنى آدم اخاه و فى البحر غصب الملک الجائر السّفینة. قال الضحاک: کانت الارض خضرة مونقة لا یأتى ابن آدم شجرة الّا وجد علیها ثمرة و کان ماء البحر عذبا و کان لا یقصد الاسد البقر و الغنم، فلمّا قتل قابیل هابیل اقشعرت الارض و شاکت الاشجار و صار ماء البحر ملحا زعاقا و قصد الحیوان بعضها بعضا بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ذکر الایدى هاهنا و فى قوله بما قدّمت یداک کلام عربى یراد به اکتساب الذنب و ان لم یکن للید فیه سعى و لا اثر. و فى الخبر: هذه یداى و ما جنیت بهما على نفسى، لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا اى لیذیقهم بهذه المحن جزاء بعض ما عملوا من الذنوب و انّما قال بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لانّه لو جزاهم بکلّ ما عملوا لاهلکهم جمیعا و استأصلهم لکنّه یعفو عن کثیر تفضّلا و یجازى بالبعض محنة و تنبّها کما قال: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ لکى یرجعوا عن کفرهم الى الایمان و عن المعصیة الى الطاعة.
«قُلْ» یا محمد لمشرکى قریش سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا فى دیار المهلکین من الامم المنذرین و فیما صارت الیه عواقب امورهم لاجل انّهم کانوا یشرکون باللّه، فاعتبروا بها و علموا انّ عواقب امورکم صائرة الى مثل ذلک ان اقمتم على کفرکم و شرککم.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ اى اقم قصدک و اجعله جهتک و استقم علیه و اعمل به. و الدّین القیّم المستقیم و هو دین الاسلام مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ یعنى یوم الموت. و قیل یوم القیامة لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ، اى اذا جاء اللَّه به لم یردّه و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره یوم من اللَّه، اى یوم من ایام اللَّه، لا مَرَدَّ لمجیئه. یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ، اى یتفرقون فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ اصله یتصدّعون، و الصّدع الشقّ و الصدیع الصبح لانّه ینشق من اللیل یقال صدّعت غنمى صدعتین و کل فرقة صدعة.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ. اى و بال کفره وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ، اى یوطّئون لانفسهم منازلهم فى الآخرة لیسلموا من عقاب ربّهم. و قیل یسوّون المضاجع فى القبور على ما یؤمنون به من عذاب اللَّه فیها. و اصل المهد اصلاح المضجع للصّبىّ ثم استعیر لغیره.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ هذه الایة منتظمة بقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ و المعنى انّ اهل الموقف یوم القیامة بعد محاسبة اللَّه ایّاهم یفرّقهم فرقتین لکى یجزى الذین آمنوا به فى الدنیا و عملوا بطاعته ما یجزیهم بفضله و هذا دلیل على ان جزاء الاعمال الصالحة فضل من اللَّه تعالى و هذا من الضّرب الذى یذکر فیه احد طرفى الشّىء و یحذف الطرف الآخر اکتفاء بدلالة المذکور على المحذوف. و ذلک انّه ذکر انّه یجزى المؤمنین و اراد و یعاقب الکافرین فحذف ذکرهم لدلالة جزاء المؤمنین على عقاب الکافرین إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ فیشوبهم بالمؤمنین بل یفرق بینهم، وَ مِنْ آیاتِهِ، اى و من آیات قدرته أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ یعنى الجنائب مُبَشِّراتٍ، بالمطر. و قیل تبشّر بصحة الأبدان و خصب الزمان و کلّ ما فى القرآن من الرّیاح بلفظ الجمع فهو الرحمة. و قیل الرّیح جسم رقیق یجرى فى الجوّ. و قیل هواء متحرّک، و قیل تموج الهواء بتأثیر الکواکب، و هذا من کلام الاوائل و الصحیح ما ورد به الخبر عن النبىّ (ص): الریح من روح اللَّه عز و جل تأتى بالرحمة و تأتى بالعذاب فلا تسبوها و سلوا اللَّه عز و جل خیرها و استعیذوا باللَّه من شرها.
و قیل مُبَشِّراتٍ یستبشر بها الخلق لانّهم یرجون معها مجىء المطر. و قیل مهیّجات للسّحاب ملقّحات للاشجار مسیّرات للسفن. وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ عطف على مُبَشِّراتٍ یعنى لیبشّرکم و لیذیقکم من رحمته الرحمة، هاهنا المطر. وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ منسوق على قوله: یُرْسِلَ الرِّیاحَ فالسفن تجرى بالرّیاح بامر اللَّه فهى جاریة بامره و لتبتغوا من فضله منسوق على قوله: وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ. و قیل: لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ. اى لتطلبوا الریح من التجارة فى البحر. و قیل فى الذهاب فى البحر الى الجهاد وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ هذا النعم.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ، الدلالات الواضحات على صدقهم، فکذّبوهم کما کذّبوک،انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا اى انتصرنا من الذین آتوا بالجرم بتکذیب الانبیاء کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ، هذا کما یقال علىّ فصل هذا الامر، اى انا افعله. و نظیره: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ ففى هذا تبشیر النبى (ص) بالظفر فى العاقبة و النصر على الاعداء عن ابى الدرداء قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما من مسلم یرد عن عرض اخیه الّا کان حقا على اللَّه ان یردّ عنه نار جهنم یوم القیامة»، ثم تلا هذه الایة: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى: الرّیح فتثیر و قرأ الآخرون الریاح بالجمع فَتُثِیرُ اى تهیج سَحاباً جمع سحابة، یعنى فتهیج الریح السحاب من حیث اراد اللَّه «فَیَبْسُطُهُ»، اى یبسط اللَّه السحاب فى الهواء «کَیْفَ یَشاءُ» مسیرة یوم او یومین او اکثر على ما یشاء من ناحیة الجنوب او ناحیة الشمال او الدّبور او الصباء، وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً قطعا یرکب بعضه بعضا قرأ ابن عامر کِسَفاً ساکنة السین فَتَرَى الْوَدْقَ اى المطر یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وسطه. و قیل خلال الشیء مفاتحه المؤدیة الى داخله، یعنى فترى قطر الامطار تخرج من فرج ذلک السحاب. و قیل السحاب کالغربال و لو لا ذلک لافسد المطر الارض.
روى عن وهب بن منبه قال: انّ الارض شکت الى اللَّه عزّ و جلّ ایّام الطوفان لانّ اللَّه عزّ و جلّ ارسل الماء بغیر وزن و لا کیل فخرج الماء غضبا للَّه عز و جل فخدّش الارض و خدّدها، فقالت یا ربّ انّ الماء خدّدنى و خدّشنى، فقال اللَّه عزّ و جلّ فیما بلغنى و اللَّه اعلم انّى ساجعل للماء غربالا لا یخدّدک و لا یخدّشک. فجعل السحاب غربال المطر فَإِذا أَصابَ بِهِ، اى بالمطر مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ بمجىء الخصب و زوال القحط. وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و قد کانوا من قبل نزول المطر عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ یائسین قانطین من نزول القطر، فلما انعمنا علیهم بذلک اقتصروا على الفرح و لم یشکروا. و قیل وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و ما کانوا من قبله الّا مبلسین. و اعاد قوله من قبله تاکیدا، و قیل الاوّل یرجع الى انزال المطر، و الثّانی الى انشاء السّحاب. و قیل الثانى یرجع الى الاستبشار، و تقدیره من قبل الانزال من قبل الاستبشار، لانّه قرنه بالابلاس و لان منّ علیهم بالمطر و بالاستبشار و اللَّه اعلم.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ هکذا قرأ اهل الحجاز و البصرة و ابو بکر، و قرأ الآخرون إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ على الجمع و اراد برحمة اللَّه المطر لانّه انزله برحمته على خلقه، و الخطاب و ان توجه نحو النبى فالمراد به جمیع المکلفین و المعنى فانظر الى حسن تأثیره فى الارض کیف یخصب الارض بعد جدبها و قحطها، اى من فعل هذا هو الذى یحیى الموتى یوم القیامة، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً باردة مضرّة فافسدت الزّرع فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا اى رأوا الزرع مصفرّا بعد الخضرة لَظَلُّوا صاروا مِنْ بَعْدِهِ اى من بعد اصفرار الزرع یَکْفُرُونَ یجحدون ما سلف من النعمة. و المعنى انّهم لا ثقة لهم بربّهم فان اصابهم خیر لم یشکروا و ان نالهم او رأى شىء یکرهونه، جزعوا و کفروا.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى، اى من کان کما وصفنا فلا تطمع فى قبوله منک لانّه فى التشبیه کالمیّت و الاصم الّذى لا سبیل له الى السمع. و هم الّذین علم اللَّه قبل خلقهم انّهم لا یؤمنون به و لا برسله وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ قرأ ابن کثیر لا یسمع بالیاء و فتحها، الصّم رفع، و انّما قال: إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ و الاصمّ لا یسمع مقبلا و لا مدبرا لانّه حالة الاقبال ربّما یفهم بالرمز و الاشارة بتحریک الشفاه و ان لم یسمع باذنه، و اذا ولّى فلا یسمع و لا یفهم الاشارة و لا سبیل الى افهامه. و فى الآیة دلیل ان الاحیاء قد تسمّى امواتا اذا لم یکن لهم منفعة الحیاة فانّ اللَّه عزّ و جل سمّاهم موتى و کانوا احیاء على الحقیقة لکنّهم لما لم یکن لهم منفعة الحیاة سمّاهم موتى، و قال امیر المؤمنین على (ع): مات خزّان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر، اجسادهم مفقودة و آثارهم بین الورى موجودة».
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهدى العمى عن ضلالتهم یعنى و لست بهادى الکفّار الذین قد عمى قلوبهم عن الحق و لا تقدر على اسماع الایمان و الهدى احدا الّا من قضى اللَّه فى سابق علمه و نافذ حکمه، انّه یؤمن باللّه و آیاته اذا تلیت علیه و یهتدى بهداه اذا هدى الیه. نظیره قوله: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ و ذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤمنین، فَهُمْ مُسْلِمُونَ خاضعون للَّه بالطّاعة.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ بفتح الضاد ثلثهن قرأ حمزة و ابو بکر «من ضعف» یعنى من نطفة، یرید من ذى ضعف، اى من ماء ذى ضعف، کما قال: أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ. ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً اى من بعد ضعف الطفولیة شبابا، و هو وقت القوة ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً هرما وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ من الضعف و القوّة و الشباب و الشیبة وَ هُوَ الْعَلِیمُ بتدبیر خلقه الْقَدِیرُ على ما یشاء.
روى انّ ابرهیم (ع) لمّا بدأ الشیب فى رأسه و عارضیه قال: یا رب ما هذا؟
فقال: وقار الشیب، فقال: اللّهم زدنى وقارا. و فى الخبر عن النبى (ص): من اجلال اللَّه اکرام ذى الشیبة المسلم و حامل القرآن و قال (ص) ثلاثة لا یستخف بهم الّا منافق: امام مقسط و ذو شیب فى الاسلام و ذو علم.
و قال (ص): من شاب شیبة فى الاسلام کانت له نورا یوم القیامة ما لم یخضبها او ینتفها.
و عن بعضهم قال: رأیت یحیى بن اکثم القاضى فى المنام فقلت له ما فعل اللَّه بک؟ فقال غفر لى، الّا انّه وبّخنی، ثمّ قال: یا یحیى خلّطت علىّ فى دار الدنیا، فقلت اى رب، اتکلت على
حدیث حدثنى ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن ابى صالح عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): انّک قلت انّى لاستحیى ان اعذّب ذا شیبة بالنّار، فقال قد عفوت عنک یا یحیى و صدق نبیّى الّا انّک خلطت علىّ فى دار الدنیا.
و عن واثلة بن الاسقع قال قال رسول اللَّه (ص): «خیر شبابکم من تشبه بکهولکم و خیر کهولکم من تشبّه بشبابکم».
و قال (ص): «اوصیکم بالشباب خیرا ثلاثا، فانّهم: ارقّ افئدة الا و انّ اللَّه ارسلنى شاهدا و مبشّرا و نذیرا، فخالصنى الشبّان و خالفنى الشیوخ».
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ یحلف الکافرون ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ فى قبورهم. و قیل ما لبثوا فى الدنیا الّا ساعة واحدة، و ذلک لاستقلالهم مدة الدنیا و مدة البرزخ فى جنب ما استقبلهم من الابد الذى لا انقطاع له، نظیره قوله تعالى: کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ. کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الصدق فیأخذون فى الافک. و ذلک انّهم کانوا ینکرون البعث و النشور و یحلفون على بطلان ذلک کما اخبر سبحانه فى قوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ، المعنى انّهم یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عنه فى الدّنیا. و قیل اراد اللَّه ان یفضحهم فحلفوا على شىء یتبیّن لاهل الجمع انّهم کاذبون فیه و کان ذلک بقضاء اللَّه و قدره، بدلیل قوله: یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الحق ثمّ ذکر انکار المؤمنین علیهم کذبهم، فقال: وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و هم الانبیاء و علماء المؤمنین و قیل الملائکة مجیبین لهم توبیخا، لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ اى فى حکم اللَّه و علمه المثبت فى اللّوح المحفوظ. و قیل فیما کتب اللَّه لکم فى سابق علمه، و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: و قال الذین اوتوا العلم فى کتاب اللَّه و الایمان لقد لبثتم، إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ الذى کنتم تنکرونه فى الدنیا، وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ذلک فى الدّنیا فحلفتم على جهل و لا ینفعکم العلم به الآن بدلیل قوله: فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ اى عذرهم، اخذ من المعذار، و هو الستر و قولهم من عذیرى معناه من الذى یقوم تبینن عذرى وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ، اى لا یطلب منهم الاعتاب. و الاعتاب الخروج ممّا یوجب العتب یرید انّه لا یقبل منهم توبة و یسألون الرجعة الى الدّنیا لاستدراک الفائت فلا یجابون. قرأ اهل الکوفة: لا یَنْفَعُ بالیاء هاهنا، و فى حم المؤمن و تابعهم نافع فى حم المؤمن و قرأ الباقون بالتّاء فیهما.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ، یعنى بیّنّا لهم فیه من کل شبه و من کلّ نوع ممّا یحتاجون الیه من امر الدّین و الدّنیا یهتدى به المتفکّر و یعتبر به الناظر المتدبّر، وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ اخرى، مع هذا القرآن على وضوحه و اصابة امثاله و بیان حججه، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ ما انتم الّا على باطل، یعنى: انّهم لا یهتدون بتلک الآیة ایضا و لم یعرفوا بها صحة دینک و حقیقة امرک کما لم یهتدوا بهذا القرآن و لم یعلموا به شیئا من ذلک.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ اى کما اخبرناک عن هؤلاء الکفّار کذلک سبیل من یطبع اللَّه على قلوبهم، اى یختم علیها بکفرهم فلا یعلمون حقیقة الدّین کما لم یعلم هؤلاء فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر على اذى المشرکین ایّاک و اثبت على دینک و دم على تبلیغ رسالات ربّک إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ من النصر على اعدائک و اظهار دینک على سائر الادیان. وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ، اى لا یستحملنّک، معناه لا یحملنّک، الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ على الجهل و اتباعهم فى الغىّ. و قیل لا یستخفنّ رأیک و حلمک الّذین لا یؤمنون بالبعث و الحساب. و قیل لا یتداخلنک خفة و عجلة لشدّة غضبک على الکفّار فتفعل بخلاف ما امرک اللَّه به من الصبر فلیس لوعده خلف و لا تبدیل.
روى عن على بن ربیعة قال: نادى رجل من الخوارج علیّا (ع) و هو فى صلاة الفجر فقال: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ فاجابه علىّ و هو فى الصلاة: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ الیقین اخذ من الیقین و هو الماء الصّافى.
عن ابى شریح الکعبى انّ رسول اللَّه (ص) قال: من کان یؤمن باللَّه و الیوم الآخر فلیکرم ضیفه جائزنا یوم و لیلة و الضیافة ثلاثة ایام فما بعد ذلک فهو صدقة. و لا یحل له ان یثوى عنده حتى یخرجه، و قال: «ان نزلتم بقوم فامروا لکم بما ینبغى للضّیف فاقبلوا، فان لم یفعلوا فخذوا منهم حق الضیف الذى ینبغى له»، و قیل الخطاب للنبى (ص): و ذا القربى بنو هاشم و بنو المطّلب یعطون حقوقهم من الغنیمة و الفىء و قیل: فَآتِ ذَا الْقُرْبى جواب و جزاء لما قبله، اى سعة الرزق و ضیقه من اللَّه، فاعط من مالک ان آمنت بذلک لانّ من علم ان غناه و فقره من اللَّه لم یخف باداء الحقوق الفقر. و دخول الفاء لهذا المعنى. ثم قال: ذلِکَ اى اخراج الحقوق من الاموال «خیر» لمن اخرجها مخلصا للَّه غیر قاصد به الرّیاء و السمعة، وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فى الآخرة. و المعنى له فى الدنیا خیر و هو البرکة فى ماله لانّ اخراج الزکاة یزید فى المال و فى الآخرة یصیر بطاعة ربّه فى اخراج ماله الى زکاته و غیر ذلک من المفلحین الفائزین بالجنّة.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً معنى الرّبا الزیادة و منه یقال للتلّ و البقاع رابیة.
و الربوا قسمان: احدهما ما یزداد فى البیع و هو حرام محرّم نطق بتغلیظ تحریمه القرآن و السّنّة و سبق شرحه فى سورة البقرة. و على قول السدى نزلت هذه الایة فى ثقیف لانّهم کانوا یعطون الربوا اعنى هذا القسم المحرّم، فذلک فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ اى فى حکمه بل یمحقه و یذهب برکته کقوله: یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا و الثانى ان یعطى الرجل العطیّة و یهدى الهدیّة لیثاب اکثر منها، فهذا ربوا حلال جائز و لکن لا یثاب علیه فى القیامة و هو معنى قوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ لانّه لم یرد به وجه اللَّه و هذا کان حراما على النبى (ص) لقوله تعالى: وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَکْثِرُ اى لا تعط و تطلب اکثر ممّا اعطیت و هو المراد بالایة على قول اکثر المفسّرین مثل سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده و طاوس و الضحاک. قرأ ابن کثیر وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً مقصورا، اى فعلتم. و قرأ الآخرون آتَیْتُمْ ممدودا اى اعطیتم لتربوا. قرأ نافع و یعقوب بضمّ التاء و سکون الواو على الخطاب، اى لتربوا انتم و تصیروا ذوى زیادة من اموال الناس و قرأ الآخرون لِیَرْبُوَا بالیاء و فتحها و نصب الواو و جعلوا الفعل للرّبوا لقوله: فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ. قیل هى الزکاة المفروضة، و قال ابن عباس هى الصدقة سمّیت زکاة لانها تزکو و تنمو تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ ثوابه و رضاه فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ یضاعف لهم الثّواب فیعطون بالحسنة عشرا مثالها و یضاعف اللَّه لمن یشاء فالمضعف ذو الاضعاف من الحسنات کما یقال رجل مقو، اى صاحب قوّة و موسر، اى صاحب یسار. و انّما قال: فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ فعدل على الخطاب الى الاخبار ایماء الى انه لم یخصّ به المخاطبون بل هو عامّ فى جمیع المکلّفین.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ اوجدکم من العدم و لم تکونوا شیئا ثُمَّ رَزَقَکُمْ فى حیاتکم الاموال و النعم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ عند انقضاء آجالکم ثُمَّ یُحْیِیکُمْ للثواب و العقاب هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ اللّاتى زعمتم انّها شرکاء اللَّه مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ الخلق و الرزق و الاماتة و الاحیاء مِنْ شَیْءٍ یعنى شیئا و من صلة سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یفترى المفترون و یشرک به هؤلاء المشرکون.
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الظهور على اربعة اوجه: وجود من عدم، و خروج من وعاء، و ظهور بالدلیل، و ظهور بالغلبة و الاستیلاء. و معنى الایة: وجود هذا البلاء و الجدب و القحط الّذى یعده الناس فسادا فى البرّ و البحر انّما هو بذنوب هذا الخلق و بما جنوا على انفسهم من عظائم الذنوب و اراد بالبرّ البوادى و المفاوز و بالبحر المدائن و القرى الّتى على المیاه الجاریة. قال الزجاج: کل بلد ذى ماء جار فهو بحر و العرب تسمّى القریة و المدینة بحرة. و فساد البرّ الجدب و فساد المدینة القحط. و قیل المراد بالبرّ و البحر جمیع الارض کقول القائل: هو معروف فى البرّ و البحر، یعنى هو معروف فى الدنیا. و قیل فساد البرّ قطع الطریق و فساد البحر غرق السفن. و قال عکرمة: البرّ ظهر الارض، الامصار و غیرها. و البحر هو البحر المعروف. و قلّة المطر کما یؤثر فى البر یؤثر فى البحر فتخلو أجواف الاصداف لانّ الصدف اذا جاء المطر یرتفع الى وجه البحر و یفتح فاه فما یقع فى فیه من المطر صار لؤلؤا. و قال ابن عباس و مجاهد: «الْفَسادُ فِی الْبَرِّ» قتل احدا بنى آدم اخاه و فى البحر غصب الملک الجائر السّفینة. قال الضحاک: کانت الارض خضرة مونقة لا یأتى ابن آدم شجرة الّا وجد علیها ثمرة و کان ماء البحر عذبا و کان لا یقصد الاسد البقر و الغنم، فلمّا قتل قابیل هابیل اقشعرت الارض و شاکت الاشجار و صار ماء البحر ملحا زعاقا و قصد الحیوان بعضها بعضا بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ ذکر الایدى هاهنا و فى قوله بما قدّمت یداک کلام عربى یراد به اکتساب الذنب و ان لم یکن للید فیه سعى و لا اثر. و فى الخبر: هذه یداى و ما جنیت بهما على نفسى، لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا اى لیذیقهم بهذه المحن جزاء بعض ما عملوا من الذنوب و انّما قال بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لانّه لو جزاهم بکلّ ما عملوا لاهلکهم جمیعا و استأصلهم لکنّه یعفو عن کثیر تفضّلا و یجازى بالبعض محنة و تنبّها کما قال: وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ، لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ لکى یرجعوا عن کفرهم الى الایمان و عن المعصیة الى الطاعة.
«قُلْ» یا محمد لمشرکى قریش سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا فى دیار المهلکین من الامم المنذرین و فیما صارت الیه عواقب امورهم لاجل انّهم کانوا یشرکون باللّه، فاعتبروا بها و علموا انّ عواقب امورکم صائرة الى مثل ذلک ان اقمتم على کفرکم و شرککم.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ اى اقم قصدک و اجعله جهتک و استقم علیه و اعمل به. و الدّین القیّم المستقیم و هو دین الاسلام مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ یعنى یوم الموت. و قیل یوم القیامة لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ، اى اذا جاء اللَّه به لم یردّه و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره یوم من اللَّه، اى یوم من ایام اللَّه، لا مَرَدَّ لمجیئه. یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ، اى یتفرقون فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ اصله یتصدّعون، و الصّدع الشقّ و الصدیع الصبح لانّه ینشق من اللیل یقال صدّعت غنمى صدعتین و کل فرقة صدعة.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ. اى و بال کفره وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ، اى یوطّئون لانفسهم منازلهم فى الآخرة لیسلموا من عقاب ربّهم. و قیل یسوّون المضاجع فى القبور على ما یؤمنون به من عذاب اللَّه فیها. و اصل المهد اصلاح المضجع للصّبىّ ثم استعیر لغیره.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ هذه الایة منتظمة بقوله: یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ و المعنى انّ اهل الموقف یوم القیامة بعد محاسبة اللَّه ایّاهم یفرّقهم فرقتین لکى یجزى الذین آمنوا به فى الدنیا و عملوا بطاعته ما یجزیهم بفضله و هذا دلیل على ان جزاء الاعمال الصالحة فضل من اللَّه تعالى و هذا من الضّرب الذى یذکر فیه احد طرفى الشّىء و یحذف الطرف الآخر اکتفاء بدلالة المذکور على المحذوف. و ذلک انّه ذکر انّه یجزى المؤمنین و اراد و یعاقب الکافرین فحذف ذکرهم لدلالة جزاء المؤمنین على عقاب الکافرین إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ فیشوبهم بالمؤمنین بل یفرق بینهم، وَ مِنْ آیاتِهِ، اى و من آیات قدرته أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ یعنى الجنائب مُبَشِّراتٍ، بالمطر. و قیل تبشّر بصحة الأبدان و خصب الزمان و کلّ ما فى القرآن من الرّیاح بلفظ الجمع فهو الرحمة. و قیل الرّیح جسم رقیق یجرى فى الجوّ. و قیل هواء متحرّک، و قیل تموج الهواء بتأثیر الکواکب، و هذا من کلام الاوائل و الصحیح ما ورد به الخبر عن النبىّ (ص): الریح من روح اللَّه عز و جل تأتى بالرحمة و تأتى بالعذاب فلا تسبوها و سلوا اللَّه عز و جل خیرها و استعیذوا باللَّه من شرها.
و قیل مُبَشِّراتٍ یستبشر بها الخلق لانّهم یرجون معها مجىء المطر. و قیل مهیّجات للسّحاب ملقّحات للاشجار مسیّرات للسفن. وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ عطف على مُبَشِّراتٍ یعنى لیبشّرکم و لیذیقکم من رحمته الرحمة، هاهنا المطر. وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ منسوق على قوله: یُرْسِلَ الرِّیاحَ فالسفن تجرى بالرّیاح بامر اللَّه فهى جاریة بامره و لتبتغوا من فضله منسوق على قوله: وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ. و قیل: لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ. اى لتطلبوا الریح من التجارة فى البحر. و قیل فى الذهاب فى البحر الى الجهاد وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ هذا النعم.
لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ، الدلالات الواضحات على صدقهم، فکذّبوهم کما کذّبوک،انْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا اى انتصرنا من الذین آتوا بالجرم بتکذیب الانبیاء کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ، هذا کما یقال علىّ فصل هذا الامر، اى انا افعله. و نظیره: إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ ففى هذا تبشیر النبى (ص) بالظفر فى العاقبة و النصر على الاعداء عن ابى الدرداء قال: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ما من مسلم یرد عن عرض اخیه الّا کان حقا على اللَّه ان یردّ عنه نار جهنم یوم القیامة»، ثم تلا هذه الایة: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ قرأ ابن کثیر و حمزة و الکسائى: الرّیح فتثیر و قرأ الآخرون الریاح بالجمع فَتُثِیرُ اى تهیج سَحاباً جمع سحابة، یعنى فتهیج الریح السحاب من حیث اراد اللَّه «فَیَبْسُطُهُ»، اى یبسط اللَّه السحاب فى الهواء «کَیْفَ یَشاءُ» مسیرة یوم او یومین او اکثر على ما یشاء من ناحیة الجنوب او ناحیة الشمال او الدّبور او الصباء، وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً قطعا یرکب بعضه بعضا قرأ ابن عامر کِسَفاً ساکنة السین فَتَرَى الْوَدْقَ اى المطر یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وسطه. و قیل خلال الشیء مفاتحه المؤدیة الى داخله، یعنى فترى قطر الامطار تخرج من فرج ذلک السحاب. و قیل السحاب کالغربال و لو لا ذلک لافسد المطر الارض.
روى عن وهب بن منبه قال: انّ الارض شکت الى اللَّه عزّ و جلّ ایّام الطوفان لانّ اللَّه عزّ و جلّ ارسل الماء بغیر وزن و لا کیل فخرج الماء غضبا للَّه عز و جل فخدّش الارض و خدّدها، فقالت یا ربّ انّ الماء خدّدنى و خدّشنى، فقال اللَّه عزّ و جلّ فیما بلغنى و اللَّه اعلم انّى ساجعل للماء غربالا لا یخدّدک و لا یخدّشک. فجعل السحاب غربال المطر فَإِذا أَصابَ بِهِ، اى بالمطر مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ بمجىء الخصب و زوال القحط. وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و قد کانوا من قبل نزول المطر عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ یائسین قانطین من نزول القطر، فلما انعمنا علیهم بذلک اقتصروا على الفرح و لم یشکروا. و قیل وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ یعنى و ما کانوا من قبله الّا مبلسین. و اعاد قوله من قبله تاکیدا، و قیل الاوّل یرجع الى انزال المطر، و الثّانی الى انشاء السّحاب. و قیل الثانى یرجع الى الاستبشار، و تقدیره من قبل الانزال من قبل الاستبشار، لانّه قرنه بالابلاس و لان منّ علیهم بالمطر و بالاستبشار و اللَّه اعلم.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ هکذا قرأ اهل الحجاز و البصرة و ابو بکر، و قرأ الآخرون إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ على الجمع و اراد برحمة اللَّه المطر لانّه انزله برحمته على خلقه، و الخطاب و ان توجه نحو النبى فالمراد به جمیع المکلفین و المعنى فانظر الى حسن تأثیره فى الارض کیف یخصب الارض بعد جدبها و قحطها، اى من فعل هذا هو الذى یحیى الموتى یوم القیامة، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ.
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً باردة مضرّة فافسدت الزّرع فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا اى رأوا الزرع مصفرّا بعد الخضرة لَظَلُّوا صاروا مِنْ بَعْدِهِ اى من بعد اصفرار الزرع یَکْفُرُونَ یجحدون ما سلف من النعمة. و المعنى انّهم لا ثقة لهم بربّهم فان اصابهم خیر لم یشکروا و ان نالهم او رأى شىء یکرهونه، جزعوا و کفروا.
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى، اى من کان کما وصفنا فلا تطمع فى قبوله منک لانّه فى التشبیه کالمیّت و الاصم الّذى لا سبیل له الى السمع. و هم الّذین علم اللَّه قبل خلقهم انّهم لا یؤمنون به و لا برسله وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ قرأ ابن کثیر لا یسمع بالیاء و فتحها، الصّم رفع، و انّما قال: إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ و الاصمّ لا یسمع مقبلا و لا مدبرا لانّه حالة الاقبال ربّما یفهم بالرمز و الاشارة بتحریک الشفاه و ان لم یسمع باذنه، و اذا ولّى فلا یسمع و لا یفهم الاشارة و لا سبیل الى افهامه. و فى الآیة دلیل ان الاحیاء قد تسمّى امواتا اذا لم یکن لهم منفعة الحیاة فانّ اللَّه عزّ و جل سمّاهم موتى و کانوا احیاء على الحقیقة لکنّهم لما لم یکن لهم منفعة الحیاة سمّاهم موتى، و قال امیر المؤمنین على (ع): مات خزّان الاموال و هم احیاء و العلماء باقون ما بقى الدهر، اجسادهم مفقودة و آثارهم بین الورى موجودة».
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهدى العمى عن ضلالتهم یعنى و لست بهادى الکفّار الذین قد عمى قلوبهم عن الحق و لا تقدر على اسماع الایمان و الهدى احدا الّا من قضى اللَّه فى سابق علمه و نافذ حکمه، انّه یؤمن باللّه و آیاته اذا تلیت علیه و یهتدى بهداه اذا هدى الیه. نظیره قوله: فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ و ذکّر فانّ الذکرى تنفع المؤمنین، فَهُمْ مُسْلِمُونَ خاضعون للَّه بالطّاعة.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ بفتح الضاد ثلثهن قرأ حمزة و ابو بکر «من ضعف» یعنى من نطفة، یرید من ذى ضعف، اى من ماء ذى ضعف، کما قال: أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ. ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً اى من بعد ضعف الطفولیة شبابا، و هو وقت القوة ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً هرما وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ من الضعف و القوّة و الشباب و الشیبة وَ هُوَ الْعَلِیمُ بتدبیر خلقه الْقَدِیرُ على ما یشاء.
روى انّ ابرهیم (ع) لمّا بدأ الشیب فى رأسه و عارضیه قال: یا رب ما هذا؟
فقال: وقار الشیب، فقال: اللّهم زدنى وقارا. و فى الخبر عن النبى (ص): من اجلال اللَّه اکرام ذى الشیبة المسلم و حامل القرآن و قال (ص) ثلاثة لا یستخف بهم الّا منافق: امام مقسط و ذو شیب فى الاسلام و ذو علم.
و قال (ص): من شاب شیبة فى الاسلام کانت له نورا یوم القیامة ما لم یخضبها او ینتفها.
و عن بعضهم قال: رأیت یحیى بن اکثم القاضى فى المنام فقلت له ما فعل اللَّه بک؟ فقال غفر لى، الّا انّه وبّخنی، ثمّ قال: یا یحیى خلّطت علىّ فى دار الدنیا، فقلت اى رب، اتکلت على
حدیث حدثنى ابو معاویة الضریر عن الاعمش عن ابى صالح عن ابى هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): انّک قلت انّى لاستحیى ان اعذّب ذا شیبة بالنّار، فقال قد عفوت عنک یا یحیى و صدق نبیّى الّا انّک خلطت علىّ فى دار الدنیا.
و عن واثلة بن الاسقع قال قال رسول اللَّه (ص): «خیر شبابکم من تشبه بکهولکم و خیر کهولکم من تشبّه بشبابکم».
و قال (ص): «اوصیکم بالشباب خیرا ثلاثا، فانّهم: ارقّ افئدة الا و انّ اللَّه ارسلنى شاهدا و مبشّرا و نذیرا، فخالصنى الشبّان و خالفنى الشیوخ».
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ یحلف الکافرون ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ فى قبورهم. و قیل ما لبثوا فى الدنیا الّا ساعة واحدة، و ذلک لاستقلالهم مدة الدنیا و مدة البرزخ فى جنب ما استقبلهم من الابد الذى لا انقطاع له، نظیره قوله تعالى: کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنْ نَهارٍ. کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الصدق فیأخذون فى الافک. و ذلک انّهم کانوا ینکرون البعث و النشور و یحلفون على بطلان ذلک کما اخبر سبحانه فى قوله: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ یَمُوتُ، المعنى انّهم یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عن الحق فى ذلک الیوم کما کانوا یذهبون عنه فى الدّنیا. و قیل اراد اللَّه ان یفضحهم فحلفوا على شىء یتبیّن لاهل الجمع انّهم کاذبون فیه و کان ذلک بقضاء اللَّه و قدره، بدلیل قوله: یُؤْفَکُونَ اى یصرفون عن الحق ثمّ ذکر انکار المؤمنین علیهم کذبهم، فقال: وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ و هم الانبیاء و علماء المؤمنین و قیل الملائکة مجیبین لهم توبیخا، لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ اى فى حکم اللَّه و علمه المثبت فى اللّوح المحفوظ. و قیل فیما کتب اللَّه لکم فى سابق علمه، و قیل فیه تقدیم و تأخیر، تقدیره: و قال الذین اوتوا العلم فى کتاب اللَّه و الایمان لقد لبثتم، إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ الذى کنتم تنکرونه فى الدنیا، وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ذلک فى الدّنیا فحلفتم على جهل و لا ینفعکم العلم به الآن بدلیل قوله: فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ اى عذرهم، اخذ من المعذار، و هو الستر و قولهم من عذیرى معناه من الذى یقوم تبینن عذرى وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ، اى لا یطلب منهم الاعتاب. و الاعتاب الخروج ممّا یوجب العتب یرید انّه لا یقبل منهم توبة و یسألون الرجعة الى الدّنیا لاستدراک الفائت فلا یجابون. قرأ اهل الکوفة: لا یَنْفَعُ بالیاء هاهنا، و فى حم المؤمن و تابعهم نافع فى حم المؤمن و قرأ الباقون بالتّاء فیهما.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ، یعنى بیّنّا لهم فیه من کل شبه و من کلّ نوع ممّا یحتاجون الیه من امر الدّین و الدّنیا یهتدى به المتفکّر و یعتبر به الناظر المتدبّر، وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ اخرى، مع هذا القرآن على وضوحه و اصابة امثاله و بیان حججه، لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ ما انتم الّا على باطل، یعنى: انّهم لا یهتدون بتلک الآیة ایضا و لم یعرفوا بها صحة دینک و حقیقة امرک کما لم یهتدوا بهذا القرآن و لم یعلموا به شیئا من ذلک.
کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ اى کما اخبرناک عن هؤلاء الکفّار کذلک سبیل من یطبع اللَّه على قلوبهم، اى یختم علیها بکفرهم فلا یعلمون حقیقة الدّین کما لم یعلم هؤلاء فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ اى اصبر على اذى المشرکین ایّاک و اثبت على دینک و دم على تبلیغ رسالات ربّک إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ من النصر على اعدائک و اظهار دینک على سائر الادیان. وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ، اى لا یستحملنّک، معناه لا یحملنّک، الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ على الجهل و اتباعهم فى الغىّ. و قیل لا یستخفنّ رأیک و حلمک الّذین لا یؤمنون بالبعث و الحساب. و قیل لا یتداخلنک خفة و عجلة لشدّة غضبک على الکفّار فتفعل بخلاف ما امرک اللَّه به من الصبر فلیس لوعده خلف و لا تبدیل.
روى عن على بن ربیعة قال: نادى رجل من الخوارج علیّا (ع) و هو فى صلاة الفجر فقال: و لقد اوحى الیک و الى الذین من قبلک: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ فاجابه علىّ و هو فى الصلاة: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ الیقین اخذ من الیقین و هو الماء الصّافى.
رشیدالدین میبدی : ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه
۱ - النوبة الثانیة
سورة الاحزاب هفتاد و سه آیت است، و هزار و دویست و هشتاد کلمه و پنج هزار و هفتصد و نود و شش حرف. جمله بمدینه فرود آمد، مگر دو آیت بقول بعضى از مفسّران و ذلک قوله یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً الى آخر الآیتین.
و درین سوره دو آیت منسوخ است یکى وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ نسخ منها وَ دَعْ أَذاهُمْ بآیة السیف. دیگر آیت لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ نسخت بقوله یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ. و عن ابىّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الاحزاب و علّمها اهله و ما ملکت یمینه اعطى الامان من عذاب القبر».
قوله یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ یأتى فى القرآن الامر بالتّقوى کثیرا لتعظیم ما بعده من امر او نهى، کقوله اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا، اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً، اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ، و قول لوط: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی. سبب نزول این آیت آن بود که ابو سفیان بن حرب و عکرمة بن ابى جهل و ابو الاعور السلمى از مکه برخاستند و بمدینه رفتند بعد از واقعه اخدود. در مدینه بسراى عبد اللَّه ابىّ منافق فروآمدند، و از رسول خدا درخواستند تا ایشان را امان دهد و با وى سخن گویند. رسول ایشان را امان، داد ایشان برخاستند و بحضرت مصطفى (ص) آمدند و با ایشان عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح بود و طعمة بن ابیرق و عمر خطاب در آن مجلس حاضر بود. ایشان گفتند: یا محمد! ارفض ذکر آلهتنا اللّات و العزّى و المناة و قل انّ لها شفاعة لمن عبدها و ندعک و ربّک. این سخن بر رسول خدا صعب آمد و دشخوار، عمر گفت: یا رسول اللَّه دستورى ده تا ایشان را هلاک کنم و پشت زمین ازیشان پاک کنم. رسول اللَّه فرمود یا عمر آهسته باش که من ایشان را امان دادهام.
پس عمر گفت برخیزید از حضرت نبوت که شما را در لعنت خدا آید و غضب او. پس رسول عمر را فرمود تا ایشان را از مدینه بیرون کند. آن ساعت جبرئیل فرو آمد و آیت آورد: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ و لا تنقض العهد الّذى بینک و بینهم وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ من اهل مکة یعنى ابا سفیان و عکرمه و ابا الاعور وَ الْمُنافِقِینَ من اهل المدینة یعنى عبد اللَّه بن ابىّ و عبد اللَّه بن سعد ابن ابى سرح و طعمة ابن ابیرق. و معنى اتَّقِ اللَّهَ اى اثبت على التّقوى و دم علیها، کقوله یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا و کالرّجل یقول لغیره و هو قائم: قم هاهنا. اى اثبت قائما، و قیل الخطاب مع النّبیّ (ص) و المراد به هو و امّته، بدلیل قوله: إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً ذکره بالجمع. و قیل وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ فیما یسئلونک من الرفق بهم و لا فى غیره. و قیل و لا تطعهم فیما یسئلونک من ابعاد الفقراء عنک لیجالسوک إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً بما یکون قبل کونه حَکِیماً بخلقه قبل خلقه. و قیل: علیم بما یضمرونه من الخلف و الغدر و بما یضمره الفقراء من الایمان و الحقّ.
حکیم فى نهیه ایّاکم عن طاعتهم و مذاهبهم.
وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً قرأ ابو عمرو یعملون بصیرا بالیاء فیهما و الباقون بالتّاء.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ثق به فى جمیع امورک و لا تتّکل على غیره فى جمیع اسبابک و لا تخف الکفّار.
وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا اى اکتف به وکیلا، اى حافظا لک، کفیلا برزقک، و دخلت الباء لانّه بمعنى الامر و ان کان فى لفظ الخبر.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ این آیت در شأن مردى فرو آمد نام وى ابو معمر الفهرى، او را ذو القلبین میگفتند از بهر آن که دعوى میکرد که: فى صدرى قلبان، اعقل بهما افضل مما یعقل محمّد بقلبه. گفت در بر و سینه من دو دل نهادهاند تا دانش و دریافت من بیش از دریافت محمد باشد. روز بدر چون هزیمت بر مشرکان افتاد، بو سفیان او را دید یک تا نعلین در دست و یک تا در پاى بهزیمت میشد، بو سفیان گفت: یا ابا معمر این چه حالست که نعلین تایى در دست دارى و تایى در پاى؟ گفت: من خود ندانستهام که چه میکنم پنداشتم نعلین در پاى دارم. بو سفیان گفت: اگر ترا بدو دل دریافت بودى این حال بر تو پوشیده نگشتى. زهرى گفت و مقاتل، که این مثلى است که ربّ العالمین زد در حقّ کسى که زن خویش را ظهار کند گوید. «انت علىّ کظهر امى» و پسر خوانده که نسبت و اغیر پدر کند. میگوید چنانک مردى را دو دل نتواند بود زن مظاهر مادر وى نتواند بود، تا او را دو مادر بود، و نه یک فرزند را بدو پدر نسبت کنند تا او را دو پدر بود، اینست که ربّ العالمین فرمود: وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ طلاق اهل جاهلیّت این بود که با زن خویش میگفتند: «انت علىّ کظهر امّى»، چون اسلام آمد و شریعت راست، رب العالمین، آن را کفّارت و تحله پدید کرد و شرع آن را ظهار نام نهاد. و معنى آنست که ما جعل نساءکم اللائى تظاهرون منهنّ فى التّحریم کامّهاتکم و لکنّه منکر و زور، و فیه کفارة نذکرها فى سورة المجادلة ان شاء اللَّه. قرأ ابو عمرو و ابو جعفر و ورش عن نافع «اللائى» هاهنا و فى سورة المجادلة باشمام الیاء غیر مهموز. و قرأ ابن کثیر و یعقوب عن نافع بهمزة مختلسة بغیر یاء و قرأ الباقون، و هم اهل الکوفة و الشّام، بالمدّ و الهمز و اثبات الیاء و کلّها لغات معروفة. «تظاهرون» بفتح التّاء و الهاء و تشدید الظّاء قراءة ابن عامر و بفتح التّاء و الهاء و تخفیف الظّاء قراءة حمزة و الکسائى و بضم التّاء و تخفیف الظّاء و کسر الهاء قراءة عاصم، و قرأ اهل الحجاز و البصرة تظهرون بفتح التاء و تشدید الظّاء و الهاء بغیر الف، و الکلّ بمعنى واحد یقال ظاهر من امرأته و تظاهر و اظاهر و اظهر، اذا قال لها انت علىّ کظهر امّى.
وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ الدّعى من تبنّیته و ادعیته ابنا. و ذلک انّ الرّجل فى الجاهلیّة کان یتبنّى الرّجل فیجعله کالابن المولود، و کانوا یورثون الادعیآء میراث الأبناء.
فابطل اللَّه تعالى ذلک. قال مجاهد: نزلت الآیة فى زید بن حارثة و کان زید من بطن من کنانة سبى فى صغره، فصار عبدا للخدیجة، فوهبته لرسول اللَّه (ص) فاعتقه و تبنّاه قبل الوحى و کان یقال له زید النّبیّ و آخى بینه و بین حمزة بن عبد المطلب. فلمّا تزوّج النّبی (ص) زینب بنت جحش و کان تحت زید بن حارثة، قال المنافقون تزوّج محمّد امرأة ابنه و هو ینهى النّاس عن ذلک فانزل اللَّه تعالى هذه الایه و نسخ التبنّی.
ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ، لا حقیقة له. یعنى قولهم زید بن محمد و ادّعاء نسب لا حقیقة له.
وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ اى یقول ما یجب ان یقال و قیل: معناه ما یقوله اللَّه هو الحقّ، الواجب الّذى من عدل عنه خالف الحقّ.
وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ اى و هو یرشد الصحاب للصواب.
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ، تقول العرب فلان یدعى لفلان یعنى ینسب الیه، و وقوع اللام هاهنا للاستحقاق، و کان ابن عمر یقول: ما کنّا ندعوا زید بن حارثة الّا زید بن محمد حتى نزل القرآن ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ.
هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ اى اعدل و اصدق من دعائکم ایاهم لغیر آبائهم.
فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ معناه: اذا لم تعرفوا ابا حرّا فقولوا هو اخونا فى الدین وَ مَوالِیکُمْ اذا کانوا معتقین و لیسوا بنیکم، و قیل موالیکم اى بنو اعمامکم فان للدین لحمة کلحمة النسب، و قیل: انه من الموالاة و المحبة، اى فقولوا انه ولینا و من اولیائنا.
وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ اى سهوتم فنسیتم الى غیر ابیه.
وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ، و لکنّ الجناح فیما تعمّدت قلوبکم الخطاء ما کان قبل النهى فاما ما کان بعد النهى و البیان فهو عمد. قال الزجاج: معناه: لا جناح علیکم فیما اخطأتم به من بادرة کلام تخرج من الفم، فتقول یا بنىّ، و لکنّ الجناح علیکم فیما تعمّدت قلوبکم فقصدتم النّسبة الى غیر ابیه و هو یعلم، فالجنة علیه حرام.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً للمخطى رَحِیماً فى رخصته. و سمع عمر بن الخطاب رجلا یقول: اللهم اغفر خطایاى. فقال: ابن آدم استغفر للعمد، فاما الخطاء فقد تجاوز لک عنه النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ معنى اولى اقرب و احقّ للصّواب، و قیل معناه: حکمه انفذ علیکم من حکمهم على انفسهم. و قیل: هو اولى و احقّ بتدبیر المؤمنین فى امور دینهم و دنیاهم منهم بتدبیر انفسهم فاذا رأى احدهم لنفسه رأیا و رأى النّبی (ص) له خلاف ذلک، فالاولى ان یترک رأى نفسه و یتّبع ما رآه النّبی (ص) له، لان ذلک املج للعامّة و ابعد من الفساد و قیل لانّ انفسهم تدعوهم الى ما فیه هلاکهم و النّبی یدعوهم الى ما فیه نجاتهم.
و قیل سبب نزول هذه الآیة انّ رسول اللَّه (ص) لمّا اراد غزوة تبوک و امر النّاس بالخروج، قال قوم: نستأذن آباءنا و امّهاتنا فانزل اللَّه سبحانه النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ یعنى من آبائهم و امّهاتهم و قیل: النّبی اولى بالمؤمنین من انفسهم اى من بعضهم ببعض فى نفوذ حکمه علیهم و وجوب طاعته علیهم. و عن ابى هریره: انّ النّبی (ص) قال ما من مؤمن الّا و انا اولى به فى الدنیا و الآخرة اقرؤا ان شئتم النّبی اولى بالمؤمنین من انفسهم فایّما مؤمن مات و ترک مالا فلیرثه عصبته من کانوا و من ترک دینا او ضیاعا فلیأتنى فانا مولاه.
وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ یعنى هنّ امّهات المؤمنین فى تعظیم حقّهن و تحریم نکاحهن، على التّابید، لا فى النّظر الیهنّ و الخلوة بهنّ، فانّه حرام فى حقّهن کما فى حقّ الاجانب. قال اللَّه تعالى: وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ، و لا یقال لبناتهنّ اخوات المؤمنین و لا لاخوانهنّ و اخواتهنّ اخوال المؤمنین و خالاتهم.
قال الشافعى تزوّج الزبیر أسماء بنت ابى بکر و هى اخت ام المؤمنین و لم یقل هى خالة المؤمنین. و اختلفوا فى انّهنّ هل کنّ امّهات النّساء المؤمنات؟ قیل کنّ امّهات المؤمنین و المؤمنات جمیعا و قیل: کنّ امّهات المؤمنین دون المؤمنات.
روى الشعبى عن مسروق: ان امراة قالت لعایشة: «یا امّة، فقالت: لست لک بام، انّما انا ام رجالکنّ. فبان بهذا انّ معنى الآیة تحریم نکاحهنّ.
وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ یعنى فى المیراث. قال قتادة: کان المسلمون یتوارثون بالهجرة و قال الکلبى: آخى رسول اللَّه (ص) بین الناس، فکان یواخى بین رجلین فاذا مات احدهما ورثه الآخر دون عصبته، حتى نزلت هذه الآیة وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ اى فى حکم اللَّه مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الّذین آخى رسول اللَّه (ص) بینهم وَ الْمُهاجِرِینَ یعنى ذوو القربات بعضهم اولى بمیراث بعض من ان یرثوا بالایمان و الهجرة، فنسخت هذه الآیة الموارثة بالمؤاخاة و الهجرة و صارت بالقرابة.
إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً اراد بالمعروف الوصیّة و المعنى الّا ان توصوا لمن لیس لکم بوارث من المؤمنین، بما یجوز لکم الوصیة به من اموالکم فیکون ذلک معروفا من الامر جائزا فى الدّین، و قوله: إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا لیس هذا استثناء من الکلام الاول انما معناه لکن اى لکن فعلکم الى اولیائکم معروفا جائز فى الشّرع «کان ذلک» اى کان الّذى ذکرت من ان اولى الارحام بعضهم اولى ببعض فِی الْکِتابِ فى اللوح المحفوظ مَسْطُوراً مکتوبا و قیل اراد بالآیة اثبات المیراث بالایمان و الهجرة یعنى اولوا الارحام من المؤمنین و المهاجرین بعضهم اولى ببعض اى لا توارث بین المسلم و الکافر و لا بین المهاجر و غیر المهاجر، إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً فالمراد بالأولیاء هم الاقارب من غیر المسلمین. اى الّا ان توصوا لذوى قرابتکم بشىء و ان کانوا من غیر اهل الایمان و الهجرة. قال محمد بن الحنفیة: هذه الآیة اجازة للوصیة للذّمى. کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً، یعنى فى التوریة مسطورا، اذا نزل رجل بقوم من اهل دینه فعلیهم ان یکرموه و یواسوه و میراثه لذوى قرابته، و قیل کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً یعنى فى دین اللَّه موجبا. و فى بعض القراءة کان ذلک عند اللَّه مکتوبا.
وَ إِذْ أَخَذْنا یعنى و اذکر اذا اخذنا. مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ یعنى اخذ اللَّه عهد الانبیاء علیهم السلام عند تحمیلهم الرسالة على الوفاء بما حملوا من تبلیغ الرسالات و أداء الامانات و تصدیق بعضهم بعضا و ایمانهم بسائرهم و تبشیر بعضهم ببعض. اخذ على نوح ان یبشّر بابراهیم و على ابرهیم ان یبشّر بموسى و من موسى بعیسى و من عیسى بمحمد علیه الصلاة و السلام و ذلک على لسان جبرئیل (ع). و استخلص موسى باسماعه کلامه بلا واسطة و اخذ المیثاق من محمد (ص) لیلة المعراج بلا واسطة، و کان له زیادة حال بان کان مع سماع الخطاب کشف الرؤیة. قال مقاتل: اخذ میثاقهم على ان یعبدوا اللَّه و یدعوا الى عبادة اللَّه و یصدق بعضهم بعضا و ینصحوا لقومهم، و خصّ هؤلاء الخمسة بالذّکر من بین النّبیین لانّهم اصحاب الکتب و الشرائع و اولوا العزم من الرّسل و قدم نبینا (ص) فى الذّکر لقوله (ص): کنت اول النبیین فى الخلق و آخرهم فى البعث.
وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً اى عهدا شدیدا على الوفاء بما حملوا و ذلک حین اخرجهم من ظهر آدم کالذرّ و انطقهم.
لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ یقول اخذ میثاقهم لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ یعنى عن مبلّغین عن بلاغهم مثل قوله عز و جل یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ و کقوله لعیسى أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ، و الحکمة فى سؤالهم مع علمه انّهم، صادقون تبکیت الکفار الذین ارسلوا الیهم، و قیل لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عن عملهم للَّه عز و جل، و قیل لیسئل القائلین لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ عن صدق قولهم، اى یطالبهم بصدق هذه الکلمة هل قالوها عن علم منهم او قالوها على وجه الغفلة و السهو و الجهل؟ و هل اتوا بها خالصا للَّه ام لغیر اللَّه.
وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً اى مولما و هو عذاب النار.
و درین سوره دو آیت منسوخ است یکى وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ نسخ منها وَ دَعْ أَذاهُمْ بآیة السیف. دیگر آیت لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ نسخت بقوله یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ. و عن ابىّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الاحزاب و علّمها اهله و ما ملکت یمینه اعطى الامان من عذاب القبر».
قوله یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ یأتى فى القرآن الامر بالتّقوى کثیرا لتعظیم ما بعده من امر او نهى، کقوله اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا، اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً، اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ، و قول لوط: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی. سبب نزول این آیت آن بود که ابو سفیان بن حرب و عکرمة بن ابى جهل و ابو الاعور السلمى از مکه برخاستند و بمدینه رفتند بعد از واقعه اخدود. در مدینه بسراى عبد اللَّه ابىّ منافق فروآمدند، و از رسول خدا درخواستند تا ایشان را امان دهد و با وى سخن گویند. رسول ایشان را امان، داد ایشان برخاستند و بحضرت مصطفى (ص) آمدند و با ایشان عبد اللَّه بن سعد بن ابى سرح بود و طعمة بن ابیرق و عمر خطاب در آن مجلس حاضر بود. ایشان گفتند: یا محمد! ارفض ذکر آلهتنا اللّات و العزّى و المناة و قل انّ لها شفاعة لمن عبدها و ندعک و ربّک. این سخن بر رسول خدا صعب آمد و دشخوار، عمر گفت: یا رسول اللَّه دستورى ده تا ایشان را هلاک کنم و پشت زمین ازیشان پاک کنم. رسول اللَّه فرمود یا عمر آهسته باش که من ایشان را امان دادهام.
پس عمر گفت برخیزید از حضرت نبوت که شما را در لعنت خدا آید و غضب او. پس رسول عمر را فرمود تا ایشان را از مدینه بیرون کند. آن ساعت جبرئیل فرو آمد و آیت آورد: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ و لا تنقض العهد الّذى بینک و بینهم وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ من اهل مکة یعنى ابا سفیان و عکرمه و ابا الاعور وَ الْمُنافِقِینَ من اهل المدینة یعنى عبد اللَّه بن ابىّ و عبد اللَّه بن سعد ابن ابى سرح و طعمة ابن ابیرق. و معنى اتَّقِ اللَّهَ اى اثبت على التّقوى و دم علیها، کقوله یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا و کالرّجل یقول لغیره و هو قائم: قم هاهنا. اى اثبت قائما، و قیل الخطاب مع النّبیّ (ص) و المراد به هو و امّته، بدلیل قوله: إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً ذکره بالجمع. و قیل وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ فیما یسئلونک من الرفق بهم و لا فى غیره. و قیل و لا تطعهم فیما یسئلونک من ابعاد الفقراء عنک لیجالسوک إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً بما یکون قبل کونه حَکِیماً بخلقه قبل خلقه. و قیل: علیم بما یضمرونه من الخلف و الغدر و بما یضمره الفقراء من الایمان و الحقّ.
حکیم فى نهیه ایّاکم عن طاعتهم و مذاهبهم.
وَ اتَّبِعْ ما یُوحى إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً قرأ ابو عمرو یعملون بصیرا بالیاء فیهما و الباقون بالتّاء.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ثق به فى جمیع امورک و لا تتّکل على غیره فى جمیع اسبابک و لا تخف الکفّار.
وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا اى اکتف به وکیلا، اى حافظا لک، کفیلا برزقک، و دخلت الباء لانّه بمعنى الامر و ان کان فى لفظ الخبر.
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ این آیت در شأن مردى فرو آمد نام وى ابو معمر الفهرى، او را ذو القلبین میگفتند از بهر آن که دعوى میکرد که: فى صدرى قلبان، اعقل بهما افضل مما یعقل محمّد بقلبه. گفت در بر و سینه من دو دل نهادهاند تا دانش و دریافت من بیش از دریافت محمد باشد. روز بدر چون هزیمت بر مشرکان افتاد، بو سفیان او را دید یک تا نعلین در دست و یک تا در پاى بهزیمت میشد، بو سفیان گفت: یا ابا معمر این چه حالست که نعلین تایى در دست دارى و تایى در پاى؟ گفت: من خود ندانستهام که چه میکنم پنداشتم نعلین در پاى دارم. بو سفیان گفت: اگر ترا بدو دل دریافت بودى این حال بر تو پوشیده نگشتى. زهرى گفت و مقاتل، که این مثلى است که ربّ العالمین زد در حقّ کسى که زن خویش را ظهار کند گوید. «انت علىّ کظهر امى» و پسر خوانده که نسبت و اغیر پدر کند. میگوید چنانک مردى را دو دل نتواند بود زن مظاهر مادر وى نتواند بود، تا او را دو مادر بود، و نه یک فرزند را بدو پدر نسبت کنند تا او را دو پدر بود، اینست که ربّ العالمین فرمود: وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللَّائِی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ طلاق اهل جاهلیّت این بود که با زن خویش میگفتند: «انت علىّ کظهر امّى»، چون اسلام آمد و شریعت راست، رب العالمین، آن را کفّارت و تحله پدید کرد و شرع آن را ظهار نام نهاد. و معنى آنست که ما جعل نساءکم اللائى تظاهرون منهنّ فى التّحریم کامّهاتکم و لکنّه منکر و زور، و فیه کفارة نذکرها فى سورة المجادلة ان شاء اللَّه. قرأ ابو عمرو و ابو جعفر و ورش عن نافع «اللائى» هاهنا و فى سورة المجادلة باشمام الیاء غیر مهموز. و قرأ ابن کثیر و یعقوب عن نافع بهمزة مختلسة بغیر یاء و قرأ الباقون، و هم اهل الکوفة و الشّام، بالمدّ و الهمز و اثبات الیاء و کلّها لغات معروفة. «تظاهرون» بفتح التّاء و الهاء و تشدید الظّاء قراءة ابن عامر و بفتح التّاء و الهاء و تخفیف الظّاء قراءة حمزة و الکسائى و بضم التّاء و تخفیف الظّاء و کسر الهاء قراءة عاصم، و قرأ اهل الحجاز و البصرة تظهرون بفتح التاء و تشدید الظّاء و الهاء بغیر الف، و الکلّ بمعنى واحد یقال ظاهر من امرأته و تظاهر و اظاهر و اظهر، اذا قال لها انت علىّ کظهر امّى.
وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ الدّعى من تبنّیته و ادعیته ابنا. و ذلک انّ الرّجل فى الجاهلیّة کان یتبنّى الرّجل فیجعله کالابن المولود، و کانوا یورثون الادعیآء میراث الأبناء.
فابطل اللَّه تعالى ذلک. قال مجاهد: نزلت الآیة فى زید بن حارثة و کان زید من بطن من کنانة سبى فى صغره، فصار عبدا للخدیجة، فوهبته لرسول اللَّه (ص) فاعتقه و تبنّاه قبل الوحى و کان یقال له زید النّبیّ و آخى بینه و بین حمزة بن عبد المطلب. فلمّا تزوّج النّبی (ص) زینب بنت جحش و کان تحت زید بن حارثة، قال المنافقون تزوّج محمّد امرأة ابنه و هو ینهى النّاس عن ذلک فانزل اللَّه تعالى هذه الایه و نسخ التبنّی.
ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ، لا حقیقة له. یعنى قولهم زید بن محمد و ادّعاء نسب لا حقیقة له.
وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ اى یقول ما یجب ان یقال و قیل: معناه ما یقوله اللَّه هو الحقّ، الواجب الّذى من عدل عنه خالف الحقّ.
وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ اى و هو یرشد الصحاب للصواب.
ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ، تقول العرب فلان یدعى لفلان یعنى ینسب الیه، و وقوع اللام هاهنا للاستحقاق، و کان ابن عمر یقول: ما کنّا ندعوا زید بن حارثة الّا زید بن محمد حتى نزل القرآن ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ.
هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ اى اعدل و اصدق من دعائکم ایاهم لغیر آبائهم.
فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ معناه: اذا لم تعرفوا ابا حرّا فقولوا هو اخونا فى الدین وَ مَوالِیکُمْ اذا کانوا معتقین و لیسوا بنیکم، و قیل موالیکم اى بنو اعمامکم فان للدین لحمة کلحمة النسب، و قیل: انه من الموالاة و المحبة، اى فقولوا انه ولینا و من اولیائنا.
وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فِیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ اى سهوتم فنسیتم الى غیر ابیه.
وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ، و لکنّ الجناح فیما تعمّدت قلوبکم الخطاء ما کان قبل النهى فاما ما کان بعد النهى و البیان فهو عمد. قال الزجاج: معناه: لا جناح علیکم فیما اخطأتم به من بادرة کلام تخرج من الفم، فتقول یا بنىّ، و لکنّ الجناح علیکم فیما تعمّدت قلوبکم فقصدتم النّسبة الى غیر ابیه و هو یعلم، فالجنة علیه حرام.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً للمخطى رَحِیماً فى رخصته. و سمع عمر بن الخطاب رجلا یقول: اللهم اغفر خطایاى. فقال: ابن آدم استغفر للعمد، فاما الخطاء فقد تجاوز لک عنه النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ معنى اولى اقرب و احقّ للصّواب، و قیل معناه: حکمه انفذ علیکم من حکمهم على انفسهم. و قیل: هو اولى و احقّ بتدبیر المؤمنین فى امور دینهم و دنیاهم منهم بتدبیر انفسهم فاذا رأى احدهم لنفسه رأیا و رأى النّبی (ص) له خلاف ذلک، فالاولى ان یترک رأى نفسه و یتّبع ما رآه النّبی (ص) له، لان ذلک املج للعامّة و ابعد من الفساد و قیل لانّ انفسهم تدعوهم الى ما فیه هلاکهم و النّبی یدعوهم الى ما فیه نجاتهم.
و قیل سبب نزول هذه الآیة انّ رسول اللَّه (ص) لمّا اراد غزوة تبوک و امر النّاس بالخروج، قال قوم: نستأذن آباءنا و امّهاتنا فانزل اللَّه سبحانه النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ یعنى من آبائهم و امّهاتهم و قیل: النّبی اولى بالمؤمنین من انفسهم اى من بعضهم ببعض فى نفوذ حکمه علیهم و وجوب طاعته علیهم. و عن ابى هریره: انّ النّبی (ص) قال ما من مؤمن الّا و انا اولى به فى الدنیا و الآخرة اقرؤا ان شئتم النّبی اولى بالمؤمنین من انفسهم فایّما مؤمن مات و ترک مالا فلیرثه عصبته من کانوا و من ترک دینا او ضیاعا فلیأتنى فانا مولاه.
وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ یعنى هنّ امّهات المؤمنین فى تعظیم حقّهن و تحریم نکاحهن، على التّابید، لا فى النّظر الیهنّ و الخلوة بهنّ، فانّه حرام فى حقّهن کما فى حقّ الاجانب. قال اللَّه تعالى: وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ، و لا یقال لبناتهنّ اخوات المؤمنین و لا لاخوانهنّ و اخواتهنّ اخوال المؤمنین و خالاتهم.
قال الشافعى تزوّج الزبیر أسماء بنت ابى بکر و هى اخت ام المؤمنین و لم یقل هى خالة المؤمنین. و اختلفوا فى انّهنّ هل کنّ امّهات النّساء المؤمنات؟ قیل کنّ امّهات المؤمنین و المؤمنات جمیعا و قیل: کنّ امّهات المؤمنین دون المؤمنات.
روى الشعبى عن مسروق: ان امراة قالت لعایشة: «یا امّة، فقالت: لست لک بام، انّما انا ام رجالکنّ. فبان بهذا انّ معنى الآیة تحریم نکاحهنّ.
وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ یعنى فى المیراث. قال قتادة: کان المسلمون یتوارثون بالهجرة و قال الکلبى: آخى رسول اللَّه (ص) بین الناس، فکان یواخى بین رجلین فاذا مات احدهما ورثه الآخر دون عصبته، حتى نزلت هذه الآیة وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ اى فى حکم اللَّه مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الّذین آخى رسول اللَّه (ص) بینهم وَ الْمُهاجِرِینَ یعنى ذوو القربات بعضهم اولى بمیراث بعض من ان یرثوا بالایمان و الهجرة، فنسخت هذه الآیة الموارثة بالمؤاخاة و الهجرة و صارت بالقرابة.
إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً اراد بالمعروف الوصیّة و المعنى الّا ان توصوا لمن لیس لکم بوارث من المؤمنین، بما یجوز لکم الوصیة به من اموالکم فیکون ذلک معروفا من الامر جائزا فى الدّین، و قوله: إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا لیس هذا استثناء من الکلام الاول انما معناه لکن اى لکن فعلکم الى اولیائکم معروفا جائز فى الشّرع «کان ذلک» اى کان الّذى ذکرت من ان اولى الارحام بعضهم اولى ببعض فِی الْکِتابِ فى اللوح المحفوظ مَسْطُوراً مکتوبا و قیل اراد بالآیة اثبات المیراث بالایمان و الهجرة یعنى اولوا الارحام من المؤمنین و المهاجرین بعضهم اولى ببعض اى لا توارث بین المسلم و الکافر و لا بین المهاجر و غیر المهاجر، إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلى أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً فالمراد بالأولیاء هم الاقارب من غیر المسلمین. اى الّا ان توصوا لذوى قرابتکم بشىء و ان کانوا من غیر اهل الایمان و الهجرة. قال محمد بن الحنفیة: هذه الآیة اجازة للوصیة للذّمى. کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً، یعنى فى التوریة مسطورا، اذا نزل رجل بقوم من اهل دینه فعلیهم ان یکرموه و یواسوه و میراثه لذوى قرابته، و قیل کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً یعنى فى دین اللَّه موجبا. و فى بعض القراءة کان ذلک عند اللَّه مکتوبا.
وَ إِذْ أَخَذْنا یعنى و اذکر اذا اخذنا. مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ یعنى اخذ اللَّه عهد الانبیاء علیهم السلام عند تحمیلهم الرسالة على الوفاء بما حملوا من تبلیغ الرسالات و أداء الامانات و تصدیق بعضهم بعضا و ایمانهم بسائرهم و تبشیر بعضهم ببعض. اخذ على نوح ان یبشّر بابراهیم و على ابرهیم ان یبشّر بموسى و من موسى بعیسى و من عیسى بمحمد علیه الصلاة و السلام و ذلک على لسان جبرئیل (ع). و استخلص موسى باسماعه کلامه بلا واسطة و اخذ المیثاق من محمد (ص) لیلة المعراج بلا واسطة، و کان له زیادة حال بان کان مع سماع الخطاب کشف الرؤیة. قال مقاتل: اخذ میثاقهم على ان یعبدوا اللَّه و یدعوا الى عبادة اللَّه و یصدق بعضهم بعضا و ینصحوا لقومهم، و خصّ هؤلاء الخمسة بالذّکر من بین النّبیین لانّهم اصحاب الکتب و الشرائع و اولوا العزم من الرّسل و قدم نبینا (ص) فى الذّکر لقوله (ص): کنت اول النبیین فى الخلق و آخرهم فى البعث.
وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً اى عهدا شدیدا على الوفاء بما حملوا و ذلک حین اخرجهم من ظهر آدم کالذرّ و انطقهم.
لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ یقول اخذ میثاقهم لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ یعنى عن مبلّغین عن بلاغهم مثل قوله عز و جل یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ و کقوله لعیسى أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ، و الحکمة فى سؤالهم مع علمه انّهم، صادقون تبکیت الکفار الذین ارسلوا الیهم، و قیل لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عن عملهم للَّه عز و جل، و قیل لیسئل القائلین لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ عن صدق قولهم، اى یطالبهم بصدق هذه الکلمة هل قالوها عن علم منهم او قالوها على وجه الغفلة و السهو و الجهل؟ و هل اتوا بها خالصا للَّه ام لغیر اللَّه.
وَ أَعَدَّ لِلْکافِرِینَ عَذاباً أَلِیماً اى مولما و هو عذاب النار.
رشیدالدین میبدی : ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه
۳ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ موضع ما نصب است بصدقوا، کما یقال: صدقتک الحدیث و معاهدة اللَّه معاقدة رسوله علیه الصلاة و السلام.
و المعنى من المؤمنین رجال وفوا بما عاهدوا اللَّه علیه، و هذا العهد ما بایعوا الرسول علیه من الجهاد معه، «صدقوا» اى ثبتوا و صبروا على ما بایعوا علیه من الثبات فى الحرب.
در خبر صحیح است از انس مالک رضى اللَّه عنه، گفت: این آیت در شأن عم من فرو آمد، انس بن النضر که در غزاة بدر حاضر نبود و تحسر همى خورد، که اول مشهدى از مشاهد رسول (ص) وقعه بدر بود و رسول در آن حاضر بود و من نبودم، اگر قتالى دیگر پیش آید و اللَّه مرا در آن حاضر کند، اللَّه داند و بیند که من چکنم دیگر سال غزاة احد پیش آمد، سلاح در پوشید و در معرکه حاضر شد، سعد معاذ را دید، گفت: یا سعد و الذى نفسى بیده انّى لاجد ریح الجنة دون احد بآن خدایى که جان من بید اوست که بوى بهشت از جانب احد بمشام من میرسد. سعد گفت: فما استطعت لرسول اللَّه ما صنع آنچه وى کرد از بهر رسول من نکردم و طاقت نداشتم، در جنگ پیوست و همى کوشید تا آن گه که کشته شد، بعد از آن او را در میان کشتگان یافتند و هشتاد و اند جراحت در وى بود از ضربت شمشیر و زخم نیزه و جرح تیر، و در شأن وى این آمد که: صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ.
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ جابر بن عبد اللَّه گفت: رسول خدا (ص) طلحه عبید اللَّه را دید که بوى برگذشت، گفت: من احبّ ان ینظر الى رجل یمشى على وجه الارض و قد قضى نحبه فلینظر الى هذا».
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ اى و فى بعهده و قضاه بتمامه کحمزة و انس بن النضر و مصعب بن عمیر و غیرهم.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ قضاه و الفراغ منه کما قضى من مضى على الوفاء بعهده کطلحة بن عبید اللَّه ثبت مع رسول اللَّه (ص) حتى اصیبت یده، فقال رسول اللَّه (ص): «اوجب طلحة الجنة».
قال بعض الصحابة: رأیت ید طلحة شلّاء وقى بها النبى (ص) یوم احد تقول العرب: قضى نحبه، اى مات، و قضاء النّحب الموت. و اصل النّحب النّذر، کانّ الموت نذر على کلّ انسان. و قیل: النّحب الخطر یعنى فرغ من خطر الحیاة لانّ الحىّ على خطر ما عاش، و النّحب السیر السریع، یقال: نحب فى سیره یومه اجمع، اذا لم ینزل یومه و لیلته. و النّحب النّفس، اى فرغ من انفاسه، و النّحب الجهد و النصب، اى فرغ من نصب العیش و جهده. و هذا کلّه یعود الى معنى الموت و انقضاء الحیاة. قال الشاعر:
قضیت نحبى فسرّ قوم
حمقى بهم غفلة و نوم
کانّ یومى علىّ ختم
و لیس للشامتین یوم
وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا اى ما بدّلوا ما عاهدوا اللَّه علیه شیئا من التبدیل لا قلیلا منه و لا کثیرا.
لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ و صدقهم هو الوفاء بالعهد.
وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ هذا الاستثناء فیه قولان: احدهما، انّ من تاب من نفاقه فاستحقّ ان یتوب علیه. و الثّانی، یعذّب المنافقین بان لا یوفقهم للتّوبة من نفاقهم ان شاء فالاستثناء من التّوفیق لا من العذاب.
أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ ان تابوا، إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً لمن تاب، رَحِیماً بعباده.
رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً اى صرف اللَّه وجوه الکافرین من الاحزاب بغیظهم و حسرتهم من غیر ان نالوا سرورا و لا نصرا ممّا کانوا یأملونه و یرجونه و سمّاه خَیْراً لانّ ذلک کان عندهم خیرا فخوطبوا على استعمالهم و زعمهم، و قیل: لَمْ یَنالُوا خَیْراً، اى مالا و غنیمة من جهة المسلمین.
وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ بالرّیح الّتى زلزلتهم و بالجنود من الملائکة فکبّرت الملائکة فى عسکرهم، فلمّا سمعوا التّکبیر قالوا: قد بدا محمد بالسحر فانصرفوا لا یلون على شىء. و روى عن عائشة قالت: خرجت یوم الاحزاب استروح الاخبار فاذا انا برجل یقول: لبّث رویدا یلحق الهیجا جمل، فاذا اسید بن خضیر و اذا امرأة تسوق بعیرا فقلت: ما الخبر؟ فقالت: ردّ اللَّه الّذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیرا، و رسول اللَّه لم یمت فانزل اللَّه تعالى على لسانها الایة.
وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً لا یعجزه ما یرید، فعّال لما یشاء، غالب لکلّ شىء وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ثمّ اخبر اللَّه عزّ و جلّ بالکفایة الأخرى و هى کفایته رسوله أمر الیهود من بنى قریظة الذین نقضوا عهد رسول اللَّه و عاونوا علیه الاحزاب فحاصرهم ایاما.
وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ حتّى نزلوا من غیر قتال على حکم سعد فقتلوا عن آخرهم ستمائة و قیل سبعمائة.
چون رسول خدا (ص) از حرب احزاب فارغ شد دشمنان خدا و رسول، قریش و غطفان روى بهزیمت نهادند، رسول از معسکر بازگشت غنیمت یافته، و دشمن مقهور شده، و صحابه منصور شده، رسول بخانه زینب بنت جحش آمد تا از غبار و گرد سر بشوید، زینب را گفت: نگر تا در مسجد هیچ کس هست؟ و وقت نماز پیشین بود.
زینب گفت: دحیة الکلبى. رسول دانست که جبرئیل است. هنوز یک نیمه سر شسته بود که برخاست و بیرون آمد، جبرئیل را دید بر صورت دحیه دستارى از استبرق بر سر بسته بر شترى سپید نشسته بر پالانى از عود و جامه پالان از دیبا. گفت: یا رسول اللَّه سلاح بنهادى؟ گفت: آرى بنهادم. گفت: عفا اللَّه عنک ما وضعت الملائکة السلاح منذ اربعین لیلة فریشتگان چهل شبانروز است تا از بهر نصرت تو سلاح پوشیدند و هنوز به ننهادند و اکنون در قفاى دشمناند، زلزله در دل ایشان افکنده و ایشان را همى رانند و من ازیشان بازگشتهام، و بر روى جبرئیل و بر راحله وى گرد راه نشسته بود. رسول (ص) بدست مبارک خویش آن گرد همى سترد. آن گه جبرئیل گفت: یا محمد! حضرت ملک جلّ جلاله میفرماید که: بحرب بنى قریظه شو. رسول منادى را فرمود تا ندا کرد: الا من کان سامعا مطیعا فلا یصلّین العصر الّا فى بنى قریظه
هر که خداى را و رسول را فرمان بردار است تا نماز دیگر نگزارد مگر بنى قریظه، و جبرئیل گفت: من بفرمان اللَّه از پیش مىروم به بنى قریظه تا زلزله و رعب در دل ایشان افکنم. رسول خدا (ص) علم اسلام به على داد و او را از پیش فرستاد، على چون بدر حصار ایشان رسید، ازیشان سخنهاى ناسزا شنید در حقّ رسول، بازگشت و مصطفى را براه دید، على گفت یا رسول اللَّه چه باشد اگر بنفس خویش فرا نزدیک آن پلیدان نشوى، گفت یا على! مگر سخن ناسزا شنیدى ازیشان در حقّ من؟ گفت: نعم یا رسول اللَّه. فرمود یا على! اگر مرا بدیدندى مگر نگفتندى.پس چون رسول خدا بریشان رسید، گفت: یا اخوان القردة و الخنازیر هل اخزاکم اللَّه و انزل بکم نقمته؟
ایشان گفتند: یا ابا القاسم تو فحاش نبودى و هرگز ناسزا نگفتى، چون است که امروز ما را مىگویى؟! یاران رسول و مؤمنان نماز خفتن آنجا رسیدند، نماز دیگر ناگزارده،که رسول گفته بود مبادا که هیچ کس نماز دیگر کند مگر به بنى قریظه، آنجا نماز دیگر بگزاردند و یهود را حصار میدادند بیست و پنج روز، گفتهاند پانزده روز تا کار بر ایشان سخت شد و رعب در دل ایشان افتاد و بدل پراکنده شدند، پس بحکم رسول فرو آمدند.
رسول فرمود: چگویید اگر یکى هم از شما حکم کند و ما جمله بر حکم وى برویم؟ گفتند آن کیست؟ گفت: سعد معاذ پس ایشان بنزدیک سعد شدند و گفتند با ما فضل کن تا همه آزاد کرد تو باشیم. سعد گفت من رضاى اللَّه جویم و از ملامت خلق باک ندارم. پس رسول فرمود یا سعد! میان ما و میان ایشان حکم کن، و با وى عهد بستند که حکم وى را راضى باشند، سعد گفت حکم من کشتن مردان است، و اسیر گرفتن کودکان و زنان، و قسمت کردن مال ایشان. رسول فرمود: لقد حکمت بحکم اللَّه من فوق سبعة ارقعة.
پس ایشان را یک یک همى آوردند و گردن همى زدند، تا ششصد مرد بالغ را گردن زدند و بروایتى دیگر هفتصد، یکى ازیشان کعب اسید را گفت با ما چه خواهند کرد؟ کعب گفت مگر همه را بخواهند کشت که یکان یکان همى برند و هیچ باز نمىآیند. حیى اخطب را بیاوردند حلّه دیبا پوشیده و بر خود پاره پاره کرده و دستش واگردن بربسته، رسول را گفت در عداوت تو خود را ملامت نمیکنم و بتو هیچ زارى نمیکنم و باکى نیست از کشتن، که کشتن بنى اسرائیل بیش ازین بود. پس او را فرا پیش آوردند و گردن زدند. پیرى دیگر بیاوردند تا او را بکشند یکى از یاران رسول او را بخواست، رسول آن مرد بوى بخشید، آن مرد گفت یارانم کجااند؟ مهتر ما کعب اسید کجاست؟ گفتند او را بکشتند، گفت حیى اخطب بآن روى چون ماه کجاست؟ گفتند او را بکشتند، پیر گفت بعد ازیشان مرا چه عیش باشد و چون خوش بود! او را نیز گردن زدند، و نزل جبرئیل علیه السلام بقوله تعالى: وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ اى حصونهم و معاقلهم، واحدها صیصیة.وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ یعنى الرّجال وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً یعنى النّساء و الذّرارىّ.
وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ مزارعهم وَ دِیارَهُمْ اى بلادهم و حصونهم وَ أَمْوالَهُمْ یعنى المواشى و الذّهب و الفضّة و الاثاث، وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها اى لم تقاتلوا علیها، قیل هى خیبر و قیل مکة و قیل فارس و الروم و قیل جمیع ما یظهر علیه المسلمون الى یوم القیمة.
وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً اى الّذى انعم علیکم هذه النّعمة و کفاکم هذه الحادثة بقدرته فهو على کلّ شىء قدیر.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها سبب نزول این آیت آن بود که: بعضى زنان رسول از وى چیزى خواستند از زینت دنیا بیرون از نفقه لا بدّ، و زیادتر از بلغه عیش، و بعضى رسول را رنجه داشتند بسبب غیرت چنان که عادت زنان ضرائر بود، رسول علیه السلام ازیشان در خشم شد و سوگند یاد کرد که یک ماه ایشان را مهجور کند و گرد ایشان نگردد. یاران پنداشتند که رسول ایشان را طلاق داد و سخن در آن همى گفتند، عمر خطاب گفت حقیقت این کار من باز دانم، گفتا در پیش مصطفى شدم، گفتم: یا رسول اللَّه زنان را طلاق دادى؟ گفت نه، گفتم، مردمان در مسجد چنین میگویند، دستورى هست که ایشان را خبر کنم که تو زنان طلاق ندادى؟ گفت خبر کن ایشان را که میخواهى. عمر گفت. بیرون آمدم بدر مسجد بآواز بلند گفتم: لم یطلق رسول اللَّه (ص) نساءه آن گه جبرئیل آمد و آیت تخییر آورد، و در آن وقت نه زن در نکاح رسول بودند، پنج از قریش: عائشة بنت ابو بکر و حفصة بنت عمر و امّ حبیبة بنت ابى سفیان و امّ سلمة بنت ابى امیة و سودة بنت زمعة، و بیرون از ایشان چهار زن بودند: زینب بنت جحش الاسدیه و میمونة بنت الحارث الهلالیه و صفیه بنت حیى بن اخطب الخیبریه و جویریة بنت الحارث المصطلقیه. چون آیت تخییر فرو آمد، رسول خدا علیه السلام ابتدا به عایشه کرد گفت یا عایشه! با تو سخنى خواهم گفت و حکمى بر تو عرض خواهم کرد، نگر تا بتعجیل جواب ندهى پیش از آن که با پدر و مادر مشورت کنى. عایشه گفت چیست آن حکم و آن فرمان؟ رسول آیت تخییر بر وى خواند. عایشه گفت: یا رسول اللَّه و مرا درین معنى با پدر و مادر مشورت باید کرد؟ حاجت بمشورت ایشان نیست، اخترت اللَّه و رسوله و الدّار الآخرة. رسول را آن سخن از وى عجب آمد و بدان شاد شد و اثر شادى بر بشره مبارک وى پیدا آمد، آن گه گفت یا رسول اللَّه زنان دیگر را مگوى که من چه اختیار کردم. رسول خدا با هر زن که آیت تخییر بر وى میخواند میگفت عایشه چنین اختیار کرد شما چه اختیار میکنید؟ آن زنان همه اقتدا به عایشه کردند و همان گفتند که وى گفت. قال قتاده: فلمّا آثرنه علیه الصلاة و السلام و الدّار الآخرة شکرهنّ اللَّه على ذلک و حرّم على النبى التزوّج بغیرهنّ، فقال تعالى: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ.
قوله تعالى: فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ فیه قولان: قال بعضهم: انما قال امتّعکنّ لانهنّ لو قلن نرید الحیاة الدّنیا و زینتها کان طلاقا فیکون بعده المتعة ثمّ التّسریح لانّ هذا منه علیه السلام، کقول الرّجل لامرأته: اختارى، فقالت: اخترت لنفسى، وقع الطّلاق، و قال بعضهم هذا تخییر بین الدّنیا و زینتها، و بین الآخرة و نعیمها، فان اخترن الدّنیا طلّقهن حینئذ، فعلى هذا تقدیر الایة: فتعالین اطلّقکنّ و امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحا جمیلا لا ضرار فیه و لا مشاجرة.
إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ کنتنّ محسنات، فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ المختارات الآخرة أَجْراً عَظِیماً یعنى الجنّة.
یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ اى بمعصیة ظاهرة، قیل هذا کقوله عزّ و جلّ: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ لا ان منهنّ من اتت بفاحشة. و قال ابن عباس: المراد بالفاحشة النّشوز و سوء الخلق.
یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ قرأ ابن کثیر و ابن عامر «تضعّف» بالنّون و کسر العین مشدّدا، العذاب نصب، و قرأ الآخرون «یضاعف» بالالف و فتح العین و رفع العذاب، و شدد العین اهل البصرة، قال ابو عمرو: التّضعیف اکثر من المضاعفة و تضعیف عقوبتهنّ على المعصیة لشرفهنّ کتضعیف عقوبة الحرّة على الامة و تضعیف ثوابهنّ لرفع منزلتهنّ و فیه اشارة الى انهنّ اشرف نساء العالمین.
وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ اى من یطع منکنّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ قرأ یعقوب: من تأت منکن و من تقنت بالتاء فیهما، و قراءة العامّة بالیاى، لانّ «من» اداة یقوم مقام الاسم یعبّر به عن الواحد و الجمع و المذکر و المؤنث.
وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ اى مثلى اجر غیرها. قال مقاتل: کان کلّ حسنة عشرین حسنة. قرأ حمزة و الکسائى: یعمل، یؤتها، بالیاى فیهما، نسقا على قوله: من یأت، و من یقنت. و قرأ الآخرون بالتاء.
وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً حسنا یعنى الجنّة.
یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ قال ابن عباس: اى قدر کنّ عندى لیس مثل قدر غیر کنّ من النّساء الصالحات. انتنّ اکرم علىّ و ثوابکن اعظم و ذلک للتّقوى فالزمنها، فجعل التقوى شرطا لخیریّتهنّ کما جعل الامر بالمعروف و النهى عن المنکر شرطا لخیریّة هذه الامّة فى قوله: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ و لم یقل کواحدة من النساء لانّ الاحد عامّ یصلح للواحد و الاثنین و الجمع و المذکّر و المؤنّث، قال اللَّه تعالى: بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ و قال تعالى: فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ، و یحتمل ان یکون الکلام تامّا على احد من النّساء ثمّ استأنف.
فقال: إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ یعنى فى مخاطبة الاحادیث.
فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ اى فجور و شهوة النّساء، و قیل شک و نفاق.وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً یوجبه الدّین و الاسلام بتصریح و بیان من غیر خضوع و لین، اى مع الاجانب، فالمرأة مندوبة الى الغلظة فى المقالة اذا خاطبت الاجانب لقطع الاطماع.
وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ قرأ نافع و عاصم بفتح القاف و هو من القرار، یقال: قررت بالمکان، اقرّ قرارا، اى اقررن یعنى الزمن بیوتکنّ، فنقلت حرکة العین الى القاف فانتحت و سقط الرّاء الاولى لالتقاء الساکنین، کقوله: فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ یعنى ظللتم، و قرأ الباقون بکسر القاف من الوقار، اى کنّ اهل وقار و سکون، تقول: وقر فلان فى منزله، یقر، وقورا، اذا سکن و اطمأنّ فیه، و لم یف بهذا الا سودة بنت زمعة ما خطت باب حجرتها لصلاة و لا لحجّ لا لعمرة حتّى اخرجت جنازتها من بیتها فى زمن عمر بن الخطاب، و قیل لها: لم لا تحجّین و لا تعتمرین؟ فقالت: قیل لنا: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ. و فى الخبر: خیر مساجد النساء قعر بیوتهن، و هى اوّل من حمل على النّعش من النساء و التّابوت بدعة و کانت امرأة جسیمة فلمّا رأى عمر النّعش قال: نعم خباء الظعینة.
وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى التبرّج، اظهار الزّینة و ما یستدعى به شهوة الرّجل، یقال: تبرّجت المرأة و برّجها غیرها، و البرج الحسن یقال: برج بروجا اى حسن، و یقال: فى عینه برج اى سعة، و قیل: التبرّج التبختر فى المشى. و اختلفوا فى الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى، فقال ابن عباس: هى ما بین ادریس و نوح و کان الف سنة و کان النّاس زمانئذ فرقین: فرق یسکنون الجبل فى رجالهم صباحة، و فى نسائهم دمامة، و فرق یسکنون السهل فى نسائهم صباحة، و فى رجالهم دمامة، فاحتال ابلیس لاهل الجبل فانزلهم الى السهل فاختلطوا فظهر فیهم الزّنا بعد ادریس، یقال: مشت امرأة منهم على نادى قوم لیس علیها الا قمیص من لؤلؤلها جمال عظیم فهى اوّل من هاج الرّجال على الزّنا. و یقال: الجاهلیّة الاولى، ما بین نوح و مولد ابرهیم و هى سبع مائة سنة، و قال الشعبى: هى ما بین عیسى و محمد علیهما السلام. و قال ابو العالیة: هى زمن داود علیه السلام کانت المرأة تلبس درعا من اللؤلؤ مفرج الجانبین، لا ثوب علیها غیرها و تعرض نفسها على الرّجال. و قیل: الجاهلیّة الاولى، ما ذکرنا، و الجاهلیّة الأخرى قوم یفعلون مثل فعلهم فى آخر الزّمان. و قیل: الجاهلیة الاولى بمعنى القدیمة و لیس لها اخرى کقوله تعالى: وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى.
وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ المفروضة وَ آتِینَ الزَّکاةَ الواجبة وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فیما یأمر و ینهى.
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ یعنى الاثم الّذى نهى اللَّه النّساء عنه، و قیل: الرّجس اسم لکلّ مکروه مستقذر، قال اللَّه تعالى فى صفة المنافقین: إِنَّهُمْ رِجْسٌ و الرّجس نعت للواحد و الجمع و المذکّر و المؤنث. و فى الخبر: اعوذ بک من الرجس النجس الخبیث المخبث، الشیطان الرجیم، یقال ذلک عند دخول الخلاء.
قوله: «أَهْلَ الْبَیْتِ» نصب على المدح، و قیل نصب على النّداء و اراد باهل البیت نساء النّبی (ص) لانّهنّ فى بیته و هو روایة سعید بن جبیر عن ابن عباس، و سماهنّ: اهل البیت فى قصة ابراهیم (ع) و ذلک فى قوله عز و جل: رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ و ذهب ابو سعید الخدرى و جماعة من التّابعین منهم مجاهد و قتاده الى انّ اهل البیت علىّ و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام، و الدّلیل علیه
ما روت عائشة رضى اللَّه عنها، قالت: خرج رسول اللَّه (ص) ذات غداة و علیه مرط مرجل من شعر اسود فجلس فأتت فاطمة فادخلها فیه ثمّ جاء علىّ فادخله فیه ثمّ جاء حسن فادخله فیه ثم جاء حسین فادخله فیه ثمّ قال: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
و عن ام سلمه قالت: فى بیتى انزلت إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ، قالت فارسل رسول اللَّه (ص) الى فاطمة و على و الحسن و الحسین فقال: «هؤلاء اهل بیتى»، قالت فقلت: یا رسول اللَّه ما انا من اهل البیت؟ قال بلى ان شاء اللَّه.
و روى انها قالت: و انا معکم یا رسول اللَّه، قال: «انک على خیر انک على خیر».
و قال زید بن ارقم: اهل بیته من حرم علیهم الصدقة: آل على و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس و الصحیح انّ المراد باهل البیت ازواج النّبی (ص) و عترته الّذین هم آله من بنى هاشم.
وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ من اللَّه تعالى علیهنّ بان جعلهنّ اهل بیت النّبوة و معدن نزول الوحى و ازواج رسوله علیه السلام، فقال: اذکرن نعمتى فى ذلک علیکنّ و اشکرن لى ذلک فاطعننى رسولى، و المراد بالحکمة ما اوحى اللَّه الى رسوله من احکام دینه فى کتابه، و قیل: عنى بها سنن الرّسول علیه الصلاة و السلام و التلاوة لا تستعمل الا فى قراءة کتاب اللَّه، فعلى هذا هو من باب قوله: متقلدا سیفا و رمحا.
إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً باولیائه خَبِیراً بجمیع خلقه.
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ قال قتاده: لمّا ذکر اللَّه عزّ و جلّ ازواج النّبی دخلت نساء من المسلمات علیهنّ و قلن ذکرتنّ و لم نذکر و لو کان فینا خیر ذکرنا، فانزل اللَّه تعالى هذه الایة. و قال مقاتل بن حیان: بلغنى انّ أسماء بنت عمیس لمّا رجعت من الحبشة مع زوجها جعفر بن ابى طالب دخلت على نساء النّبی فقالت: هل نزل فینا شىء من القرآن؟ قلن: لا، فاتت رسول اللَّه (ص): فقالت: یا رسول اللَّه انّ النساء لفى خیبة و خسار، قال و ممّ ذاک؟ قالت لانّهنّ لا یذکرن بخیر کما یذکر الرّجال، فانزل اللَّه تعالى هذه الایة.
قال عطاء بن ابى رباح: من فوّض امره الى اللَّه فهو داخل فى قوله إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ، و من اقرّ بانّ اللَّه ربه و محمدا رسوله و لم یخالف قلبه لسانه فهو داخل فى قوله: وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، و من اطاع اللَّه فى الفرض و الرّسول فى السنّة فهو داخل فى قوله: وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ، و من صان قوله عن الکذب فهو داخل فى قوله: وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ، و من صبر على الطّاعة و عن المعصیه و على الرّزیّة فهو داخل فى قوله: وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ، و من صلّى فلم یعرف من عن یمنیه و عن یساره فهو داخل فى قوله: وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ، و من تصدّق فى کل اسبوع بدرهم فهو داخل فى قوله: وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ، و من صام من کلّ شهر ایّام البیض الثالث عشر و الرّابع عشر و الخامس عشر فهو داخل فى قوله: وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ، و من حفظ فرجه عمّا لا یحلّ فهو داخل فى قوله: وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ، و من صلّى الصلوات الخمس بحقوقها فهو داخل فى قوله: وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ. و قیل: الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ بالتّسبیح و التّحمید و التّهلیل، و قیل: التّالین للقرآن.
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ نزلت فى زینب بنت جحش رباب الاسدیة و اخیها عبید اللَّه بن جحش و امّهما امیمة بنت عبد المطلب عمّة رسول اللَّه (ص).
خطب رسول اللَّه (ص) زینب على مولاه زید بن حارثة و کان زید مولى رسول اللَّه اشتراه من سوق عکاظ بمال خدیجه، فاعتقه و تبنّاه و کان شدید الحبّ له و لابنه اسامة حتّى انّه اخّر الاضاضة عن عرفات لاجله و کان ذهب یقضى الحاجة و کان زید اسود، افطس، فلمّا رجع قال رجل من اهل الیمن لرسول اللَّه (ص) احتبسنا لاجل هذا! فدعا رسول اللَّه علیهم.
قال الزهرى: و کانت ردّة اهل الیمن بعد رسول اللَّه من اجل تلک القصة یعنى عبد اللَّه الاسود العبسى المتنبى الّذى قتله فیروز الرّجل الصالح صاحب رسول اللَّه (ص) دخل علیه فاخذ برأسه فکسر عنقه، فلمّا خطبها رسول اللَّه على زید قالت یا رسول اللَّه أ تخطبنى على مولى و انا ایّم قریش و بنت عمّتک؟ فقال رسول اللَّه: «انا ارضاه لک»
، قالت لکنّى لا ارضاه لنفسى و کانت زینب بیضاء جملیة فیها حدّة و کذلک کره اخوها عبید اللَّه ذلک فنزلت هذه الایة، فلمّا سمعت اطاعت و رضیت و کذلک رضى اخوها، و جعلت امرها بید رسول اللَّه، و کذلک اخوها فزوّجها رسول اللَّه (ص) منه فدخل بها و ساق رسول اللَّه (ص) الیها عشرة دنانیر و ستین درهما و خمارا و درعا و ازارا و ملحفة و خمسین مدّا من طعام و ثلثین صاعا من تمر.
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ یعنى عبید اللَّه بن جحش وَ لا مُؤْمِنَةٍ یعنى زینب بنت جحش.
إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً اى اراد اللَّه و رسوله امرا و هو نکاح زید لزینب.
ان یکون لهم الخیرة من امرهم یعنى ان یختار و یرید غیر ما اراد اللَّه او یمتنع ممّا امر اللَّه و رسوله به.
وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ فخالف الکتاب وَ رَسُولُهُ فخالف السنّة فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً قرأ عاصم و حمزة و الکسائى أَنْ یَکُونَ بالیاى للحائل بین التّأنیث و الفعل، و قرأ الآخرون بالتّاء التأنیث الخیرة و الخیرة الاختیار.
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ سبب نزول این آیة آن بود که رسول خدا روزى در خانه زید شد حاجتى را، زینب را دید ایستاده و زینب زنى بود با جمال تمام قد نیکو خلقت سپید رنگ، جامه نیکو چنان که زنان دارند پوشیده، بچشم رسول نیکو آمد، گفت: «سبحان اللَّه مقلّب القلوب»، این بگفت و بازگشت و زید آن ساعت بخانه نبود، چون باز آمد زینب او را خبر داد از آنچه رسول گفت، زید بدانست که چیزى در دل رسول افتاد و بآن که در حکم و قضیّت اللَّه بود که زینب زن رسول باشد، اللَّه تعالى محبّت زینب در دل رسول افکند و نفرت و کراهت در دل زید افکند، زید برخاست در آن حال و پیش مصطفى شد، گفت یا رسول اللَّه زینب زنى متکبّر است و بر من تطاول مىجوید و سر بمن فرو نمىآرد و مرا بسخن درشت مىبرنجاند و میخواهم که او را طلاق دهم، رسول خدا گفت: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ» فى امرها زن خویش را نگه دار و از خدا بترس و او را طلاق مده.
وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ اى تخفى فى نفسک نکاحها ان طلّقها زید و قال ابن عبّاس: و تخفى فى نفسک حبها. و قال قتاده: ودّ انّه طلّقها.
وَ تَخْشَى النَّاسَ فى ذلک «اى تستحیى منهم: و قیل: تخاف لائمة النّاس ان تقولوا امر رجلا بطلاق امرأته ثمّ نکحها.
وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ قال عمرو بن مسعود و عائشة: ما نزل على رسول اللَّه علیه الصلاة و السلام آیة اشدّ علیه من هذه الایة. و قالت عائشة: لو کتم النّبی (ص) شیئا ممّا اوحى الیه لکتم هذه الایة.
حاصل این قول آنست که رسول خدا آن ساعت که زینب را دید یک نظرة مفاجاة بىتکرار و آن نظر مباح است، در دل وى محبت زینب افتاد بىاختیار، و ذلک لا یقدح فى حاله (ص) لانّ العبد غیر ملوم على ما یقع فى قلبه من الودّ ما لم یقصد فیه المآثم لانّ الودّ و میل النفس من طبع البشر. و رسول خدا در دل کرد که اگر زید او را طلاق دهد من او را بزنى کنم از آنکه وحى آمده بود از پیش که: «انّ زینب من نسائک» و این معنى رسول در دل پنهان میداشت و از مردم شرم میداشت که اظهار کند و میترسید که عیب کنند و گویند مردى را طلاق زن فرمود و خود او را بزنى کرد، یا گویند زن پسر خوانده خود را بزنى کرد، و قول درست و تاویل پسندیده آنست که زین العابدین گفت امام على بن الحسین بن على علیهم السلام، و کذلک روى عن الحسین بن ابى الحسن البصرىّ قال: کان اللَّه عز و جل قد اعلم نبیّه (ص) انّ زینب ستکون من ازواجه و انّ زیدا سیطلّقها، فلمّا جاء زید و قال: انّى ارید ان اطلّقها، قال له: «امسک علیک زوجک»، فعاتبه اللَّه و قال: «لم قلت امسک علیک زوجک و اخفیت؟ انّى اعلمتک انّها ستکون من ازواجک»، و هذا هو الاولى و الالیق بحال الانبیاء و هو مطابق للتّلاوة، لانّ اللَّه تعالى اعلم انّه یبدئ و یظهر ما اخفاه و لم یظهر غیر تزویجها منه فقال: زَوَّجْناکَها فلو کان الذى اضمره رسول اللَّه محبّتها او ارادة طلاقها لکان یظهر ذلک لانّه لا یجوز ان یخبر انّه یظهره ثمّ یکتمه فلا یظهره فدلّ انّه انّما عوتب على اخفاء ما اعلمه اللَّه انّها ستکون زوجة له و انّما اخفاه استحیاء ان یقول لزید: انّ الّتى تحتک ستکون امرأتى، و هذا قول حسن مرضىّ و اللَّه اعلم. و قوله: وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ لم یرد انّه لم یکن یخشى اللَّه فیما سبق فانه علیه السلام قد قال: انى اخساکم للَّه و اتقاکم له و لکنّه لمّا ذکر الخشیة من الناس ذکر انّ اللَّه تعالى احقّ بالخشیة فى عموم الاحوال و فى جمیع الاشیاء.
قوله: فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً اى حاجته من نکاحها زَوَّجْناکَها و ذکر قضاء الوطر لیعلم انّ زوجة المتبنّى تحلّ للمتبنّى بعد الدّخول بها. قال انس: کانت زینب تفخر على ازواج النّبی (ص) و تقول: زوّجکنّ اهالیکنّ و زوّجنى اللَّه من فوق سبع سماوات و انّ السفیر لجبرئیل علیه السلام. و عن انس رضى اللَّه عنه قال: أولم رسول اللَّه (ص) حین ابتنى بزینب بنت جحش فاشبع المسلمین خبزا و لحما.
روایت کنند از انس، گفت: چون عدّة زینب بسر آمد، رسول خدا بخطبة زینب، زید فرستاد، چون آمد بدر سراى وى و در شدن را دستورى خواست، زینب گفت: فى اىّ شىء انا من زید؟ او را دستورى نداد، گفت من از زید چه باشم؟ زید گفت: من فرستاده رسول خدا ام، زینب گفت: مرحبا برسول اللَّه و او را دستورى داد، زید چون او را دید ثناى وى در گرفت و او را بخصلتهاى نیکو بستود، آن گه گفت: ابشرى انّ رسول اللَّه یخطبک بشارتت باد اى زینب که رسول خدا ترا بزنى میخواهد و مرا بخطبت تو فرستاد زینب بسجود در افتاد و خداى را عز و جل شکر کرد و ثنا گفت. پس چون رسول علیه الصلاة و السلام بوى رسید، وى فخر آوردى بر زنان دیگر و گفتى: نکاحهاى شما پدران شما بست با رسول و نکاح من ربّ العرش العظیم بست از وراء هفت آسمان. و اوّل زنى که بعد از رسول خدا از دنیا بیرون شد زینب بود، و از بس که درویشنواز و مهماندار و بخشنده بود او را ام المساکین میگفتند.
فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً الوطر، کل حاجة لک فیها نهمة و کذلک الارب، و قیل: قضاء الوطر ها هنا الطّلاق، سمّى الطّلاق وطرا لانّه استیفاء الوطر منها هذا کقوله عزّ و جل: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً فسمّى الرّضاع فطاما لانّه استیفاء الرّضاع.
زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ اى اثم، فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ جمع الدّعى و هو اسم لمن یدعى لغیر ابیه فیدعى لمن یدعیه، یقول تعالى: زَوَّجْناکَها زینب و هى امرأة زید الّذى تبنّیته لیعلم انّ زوجة المتبنّى حلال للمتبنّى و ان کان قد دخل بها المتبنّى بخلاف امرأة ابن الصلب لا تحلّ للاب.
وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا له معنیان، اى و کان شأن اللَّه و مراده فى قصة رسول اللَّه (ص) و زید و زینب مقضیّا کان اللَّه قضاها ففعلها، و المعنى الثّانی انّ امر اللَّه عز و جل باستحلال التزوّج بازواج الادعیآء ممّا وثق به و یفعل.
ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ اى قدّر له و شرع و اباح خاصة.
سُنَّةَ اللَّهِ اى کسنّة اللَّه، نصب بنزع الخافض، و قیل نصب على الاغراء، اى الزموا سنّة اللَّه.
فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ اى فى الانبیاء الماضین ان لا یؤاخذهم بما اباح لهم.
میگوید بر پیغامبر تنگى نیست در آن که اللَّه او را مباح کرده و حلال از زن خواستن بیش از چهار زن و این خاصیت رسول است و سنّت پیغمبران گذشته، داود صلوات اللَّه علیه صد زن داشت و سلیمان هفتصد زن و سیصد سریّة، و در خبر است که رسول ما را صلوات اللَّه و سلامه علیه قوّت سى مرد بود در نکاح، و کان طاف لیلة على احدى عشرة امرأة بغسل واحد. و او را صلوات اللَّه و سلامه علیه چند خاصیّت بود: در نکاح بیش از چهار زن او را مباح بود و لو کان الى الف، و زن خواستن بىولى و بىشهود و بىمهر، و زن خواستن بلفظ هبة، و اذا وقع بصره على امرأة و رغب فیها وجب على الزّوج طلاقها ثمّ کان له ان ینکحها من غیر قضاء العدّة. اینست خاصیّت رسول و کس را با وى در آن مشارکت نیست.
وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً اى قدّر لکلّ انسان من امره ما یصلحه و یلیق به و ینبغى له حدّا محدودا.
الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ گفتهاند این آیت از روى معنى معطوف است و منسوق بر آنچه گفت: وَ تَخْشَى النَّاسَ، معنى آنست که تو از مردم میترسى در هواى زینب و در نکاح وى، چرا اقتدا نکنى به پیغامبران گذشته که یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً غیره، از هیچ کس از مردمان ایشان را ترس نبود که ترس ایشان همه از اللَّه بود. جایى دیگر صفت منافقان کرد که یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً منافقاناند که از مردم ترسند. چنان که از اللَّه باید ترسید، بلکه منافقان از گفت مردمان بیش از آن ترسند که از اللَّه ترسند، گفتهاند که خشیت از اللَّه خشیت عزم است فهو له محدود، و خشیت از مخلوق خشیت ظنّ است و هو فیه معذور، زیرا که اللَّه قادر است که بر آن گزند رساند، پس بحقیقت ازو باید ترسید و بر خشیت باید زیست، و مخلوق بر هیچ گزند قادر نیست و در دست وى چیز نیست، او که از مخلوق مىترسد ظنّى میبرد و اندیشهاى مىبود که در آن اندیشه وى معذور است، و لهذا حکى عن بعض الانبیاء خوفهم من المخلوقین حکى عن ابرهیم فقال تعالى: أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ، و حکى عن موسى: فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسى، و حکى عن داود: فَفَزِعَ مِنْهُمْ و قال لنبیّنا (ص): وَ إِمَّا تَخافَنَّ، فعذرهم فى الخوف لانّ ذلک خوف ظنّ معذور قوله: وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ اى لا یخشون قالة الناس و لائمتهم فیما احل اللَّه لهم و فرض علیهم.
وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً حافظا لاعمال خلقه و محاسبهم.
و المعنى من المؤمنین رجال وفوا بما عاهدوا اللَّه علیه، و هذا العهد ما بایعوا الرسول علیه من الجهاد معه، «صدقوا» اى ثبتوا و صبروا على ما بایعوا علیه من الثبات فى الحرب.
در خبر صحیح است از انس مالک رضى اللَّه عنه، گفت: این آیت در شأن عم من فرو آمد، انس بن النضر که در غزاة بدر حاضر نبود و تحسر همى خورد، که اول مشهدى از مشاهد رسول (ص) وقعه بدر بود و رسول در آن حاضر بود و من نبودم، اگر قتالى دیگر پیش آید و اللَّه مرا در آن حاضر کند، اللَّه داند و بیند که من چکنم دیگر سال غزاة احد پیش آمد، سلاح در پوشید و در معرکه حاضر شد، سعد معاذ را دید، گفت: یا سعد و الذى نفسى بیده انّى لاجد ریح الجنة دون احد بآن خدایى که جان من بید اوست که بوى بهشت از جانب احد بمشام من میرسد. سعد گفت: فما استطعت لرسول اللَّه ما صنع آنچه وى کرد از بهر رسول من نکردم و طاقت نداشتم، در جنگ پیوست و همى کوشید تا آن گه که کشته شد، بعد از آن او را در میان کشتگان یافتند و هشتاد و اند جراحت در وى بود از ضربت شمشیر و زخم نیزه و جرح تیر، و در شأن وى این آمد که: صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ.
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ جابر بن عبد اللَّه گفت: رسول خدا (ص) طلحه عبید اللَّه را دید که بوى برگذشت، گفت: من احبّ ان ینظر الى رجل یمشى على وجه الارض و قد قضى نحبه فلینظر الى هذا».
فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ اى و فى بعهده و قضاه بتمامه کحمزة و انس بن النضر و مصعب بن عمیر و غیرهم.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ قضاه و الفراغ منه کما قضى من مضى على الوفاء بعهده کطلحة بن عبید اللَّه ثبت مع رسول اللَّه (ص) حتى اصیبت یده، فقال رسول اللَّه (ص): «اوجب طلحة الجنة».
قال بعض الصحابة: رأیت ید طلحة شلّاء وقى بها النبى (ص) یوم احد تقول العرب: قضى نحبه، اى مات، و قضاء النّحب الموت. و اصل النّحب النّذر، کانّ الموت نذر على کلّ انسان. و قیل: النّحب الخطر یعنى فرغ من خطر الحیاة لانّ الحىّ على خطر ما عاش، و النّحب السیر السریع، یقال: نحب فى سیره یومه اجمع، اذا لم ینزل یومه و لیلته. و النّحب النّفس، اى فرغ من انفاسه، و النّحب الجهد و النصب، اى فرغ من نصب العیش و جهده. و هذا کلّه یعود الى معنى الموت و انقضاء الحیاة. قال الشاعر:
قضیت نحبى فسرّ قوم
حمقى بهم غفلة و نوم
کانّ یومى علىّ ختم
و لیس للشامتین یوم
وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلًا اى ما بدّلوا ما عاهدوا اللَّه علیه شیئا من التبدیل لا قلیلا منه و لا کثیرا.
لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ و صدقهم هو الوفاء بالعهد.
وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ إِنْ شاءَ هذا الاستثناء فیه قولان: احدهما، انّ من تاب من نفاقه فاستحقّ ان یتوب علیه. و الثّانی، یعذّب المنافقین بان لا یوفقهم للتّوبة من نفاقهم ان شاء فالاستثناء من التّوفیق لا من العذاب.
أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ ان تابوا، إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً لمن تاب، رَحِیماً بعباده.
رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً اى صرف اللَّه وجوه الکافرین من الاحزاب بغیظهم و حسرتهم من غیر ان نالوا سرورا و لا نصرا ممّا کانوا یأملونه و یرجونه و سمّاه خَیْراً لانّ ذلک کان عندهم خیرا فخوطبوا على استعمالهم و زعمهم، و قیل: لَمْ یَنالُوا خَیْراً، اى مالا و غنیمة من جهة المسلمین.
وَ کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتالَ بالرّیح الّتى زلزلتهم و بالجنود من الملائکة فکبّرت الملائکة فى عسکرهم، فلمّا سمعوا التّکبیر قالوا: قد بدا محمد بالسحر فانصرفوا لا یلون على شىء. و روى عن عائشة قالت: خرجت یوم الاحزاب استروح الاخبار فاذا انا برجل یقول: لبّث رویدا یلحق الهیجا جمل، فاذا اسید بن خضیر و اذا امرأة تسوق بعیرا فقلت: ما الخبر؟ فقالت: ردّ اللَّه الّذین کفروا بغیظهم لم ینالوا خیرا، و رسول اللَّه لم یمت فانزل اللَّه تعالى على لسانها الایة.
وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزاً لا یعجزه ما یرید، فعّال لما یشاء، غالب لکلّ شىء وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ ثمّ اخبر اللَّه عزّ و جلّ بالکفایة الأخرى و هى کفایته رسوله أمر الیهود من بنى قریظة الذین نقضوا عهد رسول اللَّه و عاونوا علیه الاحزاب فحاصرهم ایاما.
وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ حتّى نزلوا من غیر قتال على حکم سعد فقتلوا عن آخرهم ستمائة و قیل سبعمائة.
چون رسول خدا (ص) از حرب احزاب فارغ شد دشمنان خدا و رسول، قریش و غطفان روى بهزیمت نهادند، رسول از معسکر بازگشت غنیمت یافته، و دشمن مقهور شده، و صحابه منصور شده، رسول بخانه زینب بنت جحش آمد تا از غبار و گرد سر بشوید، زینب را گفت: نگر تا در مسجد هیچ کس هست؟ و وقت نماز پیشین بود.
زینب گفت: دحیة الکلبى. رسول دانست که جبرئیل است. هنوز یک نیمه سر شسته بود که برخاست و بیرون آمد، جبرئیل را دید بر صورت دحیه دستارى از استبرق بر سر بسته بر شترى سپید نشسته بر پالانى از عود و جامه پالان از دیبا. گفت: یا رسول اللَّه سلاح بنهادى؟ گفت: آرى بنهادم. گفت: عفا اللَّه عنک ما وضعت الملائکة السلاح منذ اربعین لیلة فریشتگان چهل شبانروز است تا از بهر نصرت تو سلاح پوشیدند و هنوز به ننهادند و اکنون در قفاى دشمناند، زلزله در دل ایشان افکنده و ایشان را همى رانند و من ازیشان بازگشتهام، و بر روى جبرئیل و بر راحله وى گرد راه نشسته بود. رسول (ص) بدست مبارک خویش آن گرد همى سترد. آن گه جبرئیل گفت: یا محمد! حضرت ملک جلّ جلاله میفرماید که: بحرب بنى قریظه شو. رسول منادى را فرمود تا ندا کرد: الا من کان سامعا مطیعا فلا یصلّین العصر الّا فى بنى قریظه
هر که خداى را و رسول را فرمان بردار است تا نماز دیگر نگزارد مگر بنى قریظه، و جبرئیل گفت: من بفرمان اللَّه از پیش مىروم به بنى قریظه تا زلزله و رعب در دل ایشان افکنم. رسول خدا (ص) علم اسلام به على داد و او را از پیش فرستاد، على چون بدر حصار ایشان رسید، ازیشان سخنهاى ناسزا شنید در حقّ رسول، بازگشت و مصطفى را براه دید، على گفت یا رسول اللَّه چه باشد اگر بنفس خویش فرا نزدیک آن پلیدان نشوى، گفت یا على! مگر سخن ناسزا شنیدى ازیشان در حقّ من؟ گفت: نعم یا رسول اللَّه. فرمود یا على! اگر مرا بدیدندى مگر نگفتندى.پس چون رسول خدا بریشان رسید، گفت: یا اخوان القردة و الخنازیر هل اخزاکم اللَّه و انزل بکم نقمته؟
ایشان گفتند: یا ابا القاسم تو فحاش نبودى و هرگز ناسزا نگفتى، چون است که امروز ما را مىگویى؟! یاران رسول و مؤمنان نماز خفتن آنجا رسیدند، نماز دیگر ناگزارده،که رسول گفته بود مبادا که هیچ کس نماز دیگر کند مگر به بنى قریظه، آنجا نماز دیگر بگزاردند و یهود را حصار میدادند بیست و پنج روز، گفتهاند پانزده روز تا کار بر ایشان سخت شد و رعب در دل ایشان افتاد و بدل پراکنده شدند، پس بحکم رسول فرو آمدند.
رسول فرمود: چگویید اگر یکى هم از شما حکم کند و ما جمله بر حکم وى برویم؟ گفتند آن کیست؟ گفت: سعد معاذ پس ایشان بنزدیک سعد شدند و گفتند با ما فضل کن تا همه آزاد کرد تو باشیم. سعد گفت من رضاى اللَّه جویم و از ملامت خلق باک ندارم. پس رسول فرمود یا سعد! میان ما و میان ایشان حکم کن، و با وى عهد بستند که حکم وى را راضى باشند، سعد گفت حکم من کشتن مردان است، و اسیر گرفتن کودکان و زنان، و قسمت کردن مال ایشان. رسول فرمود: لقد حکمت بحکم اللَّه من فوق سبعة ارقعة.
پس ایشان را یک یک همى آوردند و گردن همى زدند، تا ششصد مرد بالغ را گردن زدند و بروایتى دیگر هفتصد، یکى ازیشان کعب اسید را گفت با ما چه خواهند کرد؟ کعب گفت مگر همه را بخواهند کشت که یکان یکان همى برند و هیچ باز نمىآیند. حیى اخطب را بیاوردند حلّه دیبا پوشیده و بر خود پاره پاره کرده و دستش واگردن بربسته، رسول را گفت در عداوت تو خود را ملامت نمیکنم و بتو هیچ زارى نمیکنم و باکى نیست از کشتن، که کشتن بنى اسرائیل بیش ازین بود. پس او را فرا پیش آوردند و گردن زدند. پیرى دیگر بیاوردند تا او را بکشند یکى از یاران رسول او را بخواست، رسول آن مرد بوى بخشید، آن مرد گفت یارانم کجااند؟ مهتر ما کعب اسید کجاست؟ گفتند او را بکشتند، گفت حیى اخطب بآن روى چون ماه کجاست؟ گفتند او را بکشتند، پیر گفت بعد ازیشان مرا چه عیش باشد و چون خوش بود! او را نیز گردن زدند، و نزل جبرئیل علیه السلام بقوله تعالى: وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ اى حصونهم و معاقلهم، واحدها صیصیة.وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ یعنى الرّجال وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً یعنى النّساء و الذّرارىّ.
وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ مزارعهم وَ دِیارَهُمْ اى بلادهم و حصونهم وَ أَمْوالَهُمْ یعنى المواشى و الذّهب و الفضّة و الاثاث، وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها اى لم تقاتلوا علیها، قیل هى خیبر و قیل مکة و قیل فارس و الروم و قیل جمیع ما یظهر علیه المسلمون الى یوم القیمة.
وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً اى الّذى انعم علیکم هذه النّعمة و کفاکم هذه الحادثة بقدرته فهو على کلّ شىء قدیر.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها سبب نزول این آیت آن بود که: بعضى زنان رسول از وى چیزى خواستند از زینت دنیا بیرون از نفقه لا بدّ، و زیادتر از بلغه عیش، و بعضى رسول را رنجه داشتند بسبب غیرت چنان که عادت زنان ضرائر بود، رسول علیه السلام ازیشان در خشم شد و سوگند یاد کرد که یک ماه ایشان را مهجور کند و گرد ایشان نگردد. یاران پنداشتند که رسول ایشان را طلاق داد و سخن در آن همى گفتند، عمر خطاب گفت حقیقت این کار من باز دانم، گفتا در پیش مصطفى شدم، گفتم: یا رسول اللَّه زنان را طلاق دادى؟ گفت نه، گفتم، مردمان در مسجد چنین میگویند، دستورى هست که ایشان را خبر کنم که تو زنان طلاق ندادى؟ گفت خبر کن ایشان را که میخواهى. عمر گفت. بیرون آمدم بدر مسجد بآواز بلند گفتم: لم یطلق رسول اللَّه (ص) نساءه آن گه جبرئیل آمد و آیت تخییر آورد، و در آن وقت نه زن در نکاح رسول بودند، پنج از قریش: عائشة بنت ابو بکر و حفصة بنت عمر و امّ حبیبة بنت ابى سفیان و امّ سلمة بنت ابى امیة و سودة بنت زمعة، و بیرون از ایشان چهار زن بودند: زینب بنت جحش الاسدیه و میمونة بنت الحارث الهلالیه و صفیه بنت حیى بن اخطب الخیبریه و جویریة بنت الحارث المصطلقیه. چون آیت تخییر فرو آمد، رسول خدا علیه السلام ابتدا به عایشه کرد گفت یا عایشه! با تو سخنى خواهم گفت و حکمى بر تو عرض خواهم کرد، نگر تا بتعجیل جواب ندهى پیش از آن که با پدر و مادر مشورت کنى. عایشه گفت چیست آن حکم و آن فرمان؟ رسول آیت تخییر بر وى خواند. عایشه گفت: یا رسول اللَّه و مرا درین معنى با پدر و مادر مشورت باید کرد؟ حاجت بمشورت ایشان نیست، اخترت اللَّه و رسوله و الدّار الآخرة. رسول را آن سخن از وى عجب آمد و بدان شاد شد و اثر شادى بر بشره مبارک وى پیدا آمد، آن گه گفت یا رسول اللَّه زنان دیگر را مگوى که من چه اختیار کردم. رسول خدا با هر زن که آیت تخییر بر وى میخواند میگفت عایشه چنین اختیار کرد شما چه اختیار میکنید؟ آن زنان همه اقتدا به عایشه کردند و همان گفتند که وى گفت. قال قتاده: فلمّا آثرنه علیه الصلاة و السلام و الدّار الآخرة شکرهنّ اللَّه على ذلک و حرّم على النبى التزوّج بغیرهنّ، فقال تعالى: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ.
قوله تعالى: فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ فیه قولان: قال بعضهم: انما قال امتّعکنّ لانهنّ لو قلن نرید الحیاة الدّنیا و زینتها کان طلاقا فیکون بعده المتعة ثمّ التّسریح لانّ هذا منه علیه السلام، کقول الرّجل لامرأته: اختارى، فقالت: اخترت لنفسى، وقع الطّلاق، و قال بعضهم هذا تخییر بین الدّنیا و زینتها، و بین الآخرة و نعیمها، فان اخترن الدّنیا طلّقهن حینئذ، فعلى هذا تقدیر الایة: فتعالین اطلّقکنّ و امتّعکنّ و اسرّحکنّ سراحا جمیلا لا ضرار فیه و لا مشاجرة.
إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ کنتنّ محسنات، فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ المختارات الآخرة أَجْراً عَظِیماً یعنى الجنّة.
یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ اى بمعصیة ظاهرة، قیل هذا کقوله عزّ و جلّ: لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ لا ان منهنّ من اتت بفاحشة. و قال ابن عباس: المراد بالفاحشة النّشوز و سوء الخلق.
یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ قرأ ابن کثیر و ابن عامر «تضعّف» بالنّون و کسر العین مشدّدا، العذاب نصب، و قرأ الآخرون «یضاعف» بالالف و فتح العین و رفع العذاب، و شدد العین اهل البصرة، قال ابو عمرو: التّضعیف اکثر من المضاعفة و تضعیف عقوبتهنّ على المعصیة لشرفهنّ کتضعیف عقوبة الحرّة على الامة و تضعیف ثوابهنّ لرفع منزلتهنّ و فیه اشارة الى انهنّ اشرف نساء العالمین.
وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ اى من یطع منکنّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ قرأ یعقوب: من تأت منکن و من تقنت بالتاء فیهما، و قراءة العامّة بالیاى، لانّ «من» اداة یقوم مقام الاسم یعبّر به عن الواحد و الجمع و المذکر و المؤنث.
وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ اى مثلى اجر غیرها. قال مقاتل: کان کلّ حسنة عشرین حسنة. قرأ حمزة و الکسائى: یعمل، یؤتها، بالیاى فیهما، نسقا على قوله: من یأت، و من یقنت. و قرأ الآخرون بالتاء.
وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَرِیماً حسنا یعنى الجنّة.
یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ قال ابن عباس: اى قدر کنّ عندى لیس مثل قدر غیر کنّ من النّساء الصالحات. انتنّ اکرم علىّ و ثوابکن اعظم و ذلک للتّقوى فالزمنها، فجعل التقوى شرطا لخیریّتهنّ کما جعل الامر بالمعروف و النهى عن المنکر شرطا لخیریّة هذه الامّة فى قوله: کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ و لم یقل کواحدة من النساء لانّ الاحد عامّ یصلح للواحد و الاثنین و الجمع و المذکّر و المؤنّث، قال اللَّه تعالى: بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ و قال تعالى: فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِینَ، و یحتمل ان یکون الکلام تامّا على احد من النّساء ثمّ استأنف.
فقال: إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ یعنى فى مخاطبة الاحادیث.
فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ اى فجور و شهوة النّساء، و قیل شک و نفاق.وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً یوجبه الدّین و الاسلام بتصریح و بیان من غیر خضوع و لین، اى مع الاجانب، فالمرأة مندوبة الى الغلظة فى المقالة اذا خاطبت الاجانب لقطع الاطماع.
وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ قرأ نافع و عاصم بفتح القاف و هو من القرار، یقال: قررت بالمکان، اقرّ قرارا، اى اقررن یعنى الزمن بیوتکنّ، فنقلت حرکة العین الى القاف فانتحت و سقط الرّاء الاولى لالتقاء الساکنین، کقوله: فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ یعنى ظللتم، و قرأ الباقون بکسر القاف من الوقار، اى کنّ اهل وقار و سکون، تقول: وقر فلان فى منزله، یقر، وقورا، اذا سکن و اطمأنّ فیه، و لم یف بهذا الا سودة بنت زمعة ما خطت باب حجرتها لصلاة و لا لحجّ لا لعمرة حتّى اخرجت جنازتها من بیتها فى زمن عمر بن الخطاب، و قیل لها: لم لا تحجّین و لا تعتمرین؟ فقالت: قیل لنا: وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ. و فى الخبر: خیر مساجد النساء قعر بیوتهن، و هى اوّل من حمل على النّعش من النساء و التّابوت بدعة و کانت امرأة جسیمة فلمّا رأى عمر النّعش قال: نعم خباء الظعینة.
وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى التبرّج، اظهار الزّینة و ما یستدعى به شهوة الرّجل، یقال: تبرّجت المرأة و برّجها غیرها، و البرج الحسن یقال: برج بروجا اى حسن، و یقال: فى عینه برج اى سعة، و قیل: التبرّج التبختر فى المشى. و اختلفوا فى الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى، فقال ابن عباس: هى ما بین ادریس و نوح و کان الف سنة و کان النّاس زمانئذ فرقین: فرق یسکنون الجبل فى رجالهم صباحة، و فى نسائهم دمامة، و فرق یسکنون السهل فى نسائهم صباحة، و فى رجالهم دمامة، فاحتال ابلیس لاهل الجبل فانزلهم الى السهل فاختلطوا فظهر فیهم الزّنا بعد ادریس، یقال: مشت امرأة منهم على نادى قوم لیس علیها الا قمیص من لؤلؤلها جمال عظیم فهى اوّل من هاج الرّجال على الزّنا. و یقال: الجاهلیّة الاولى، ما بین نوح و مولد ابرهیم و هى سبع مائة سنة، و قال الشعبى: هى ما بین عیسى و محمد علیهما السلام. و قال ابو العالیة: هى زمن داود علیه السلام کانت المرأة تلبس درعا من اللؤلؤ مفرج الجانبین، لا ثوب علیها غیرها و تعرض نفسها على الرّجال. و قیل: الجاهلیّة الاولى، ما ذکرنا، و الجاهلیّة الأخرى قوم یفعلون مثل فعلهم فى آخر الزّمان. و قیل: الجاهلیة الاولى بمعنى القدیمة و لیس لها اخرى کقوله تعالى: وَ أَنَّهُ أَهْلَکَ عاداً الْأُولى.
وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ المفروضة وَ آتِینَ الزَّکاةَ الواجبة وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فیما یأمر و ینهى.
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ یعنى الاثم الّذى نهى اللَّه النّساء عنه، و قیل: الرّجس اسم لکلّ مکروه مستقذر، قال اللَّه تعالى فى صفة المنافقین: إِنَّهُمْ رِجْسٌ و الرّجس نعت للواحد و الجمع و المذکّر و المؤنث. و فى الخبر: اعوذ بک من الرجس النجس الخبیث المخبث، الشیطان الرجیم، یقال ذلک عند دخول الخلاء.
قوله: «أَهْلَ الْبَیْتِ» نصب على المدح، و قیل نصب على النّداء و اراد باهل البیت نساء النّبی (ص) لانّهنّ فى بیته و هو روایة سعید بن جبیر عن ابن عباس، و سماهنّ: اهل البیت فى قصة ابراهیم (ع) و ذلک فى قوله عز و جل: رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ و ذهب ابو سعید الخدرى و جماعة من التّابعین منهم مجاهد و قتاده الى انّ اهل البیت علىّ و فاطمة و الحسن و الحسین علیهم السلام، و الدّلیل علیه
ما روت عائشة رضى اللَّه عنها، قالت: خرج رسول اللَّه (ص) ذات غداة و علیه مرط مرجل من شعر اسود فجلس فأتت فاطمة فادخلها فیه ثمّ جاء علىّ فادخله فیه ثمّ جاء حسن فادخله فیه ثم جاء حسین فادخله فیه ثمّ قال: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.
و عن ام سلمه قالت: فى بیتى انزلت إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ، قالت فارسل رسول اللَّه (ص) الى فاطمة و على و الحسن و الحسین فقال: «هؤلاء اهل بیتى»، قالت فقلت: یا رسول اللَّه ما انا من اهل البیت؟ قال بلى ان شاء اللَّه.
و روى انها قالت: و انا معکم یا رسول اللَّه، قال: «انک على خیر انک على خیر».
و قال زید بن ارقم: اهل بیته من حرم علیهم الصدقة: آل على و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس و الصحیح انّ المراد باهل البیت ازواج النّبی (ص) و عترته الّذین هم آله من بنى هاشم.
وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ من اللَّه تعالى علیهنّ بان جعلهنّ اهل بیت النّبوة و معدن نزول الوحى و ازواج رسوله علیه السلام، فقال: اذکرن نعمتى فى ذلک علیکنّ و اشکرن لى ذلک فاطعننى رسولى، و المراد بالحکمة ما اوحى اللَّه الى رسوله من احکام دینه فى کتابه، و قیل: عنى بها سنن الرّسول علیه الصلاة و السلام و التلاوة لا تستعمل الا فى قراءة کتاب اللَّه، فعلى هذا هو من باب قوله: متقلدا سیفا و رمحا.
إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطِیفاً باولیائه خَبِیراً بجمیع خلقه.
إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ قال قتاده: لمّا ذکر اللَّه عزّ و جلّ ازواج النّبی دخلت نساء من المسلمات علیهنّ و قلن ذکرتنّ و لم نذکر و لو کان فینا خیر ذکرنا، فانزل اللَّه تعالى هذه الایة. و قال مقاتل بن حیان: بلغنى انّ أسماء بنت عمیس لمّا رجعت من الحبشة مع زوجها جعفر بن ابى طالب دخلت على نساء النّبی فقالت: هل نزل فینا شىء من القرآن؟ قلن: لا، فاتت رسول اللَّه (ص): فقالت: یا رسول اللَّه انّ النساء لفى خیبة و خسار، قال و ممّ ذاک؟ قالت لانّهنّ لا یذکرن بخیر کما یذکر الرّجال، فانزل اللَّه تعالى هذه الایة.
قال عطاء بن ابى رباح: من فوّض امره الى اللَّه فهو داخل فى قوله إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ، و من اقرّ بانّ اللَّه ربه و محمدا رسوله و لم یخالف قلبه لسانه فهو داخل فى قوله: وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، و من اطاع اللَّه فى الفرض و الرّسول فى السنّة فهو داخل فى قوله: وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ، و من صان قوله عن الکذب فهو داخل فى قوله: وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ، و من صبر على الطّاعة و عن المعصیه و على الرّزیّة فهو داخل فى قوله: وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ، و من صلّى فلم یعرف من عن یمنیه و عن یساره فهو داخل فى قوله: وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ، و من تصدّق فى کل اسبوع بدرهم فهو داخل فى قوله: وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ، و من صام من کلّ شهر ایّام البیض الثالث عشر و الرّابع عشر و الخامس عشر فهو داخل فى قوله: وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ، و من حفظ فرجه عمّا لا یحلّ فهو داخل فى قوله: وَ الْحافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ، و من صلّى الصلوات الخمس بحقوقها فهو داخل فى قوله: وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ. و قیل: الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَ الذَّاکِراتِ بالتّسبیح و التّحمید و التّهلیل، و قیل: التّالین للقرآن.
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِیماً وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ نزلت فى زینب بنت جحش رباب الاسدیة و اخیها عبید اللَّه بن جحش و امّهما امیمة بنت عبد المطلب عمّة رسول اللَّه (ص).
خطب رسول اللَّه (ص) زینب على مولاه زید بن حارثة و کان زید مولى رسول اللَّه اشتراه من سوق عکاظ بمال خدیجه، فاعتقه و تبنّاه و کان شدید الحبّ له و لابنه اسامة حتّى انّه اخّر الاضاضة عن عرفات لاجله و کان ذهب یقضى الحاجة و کان زید اسود، افطس، فلمّا رجع قال رجل من اهل الیمن لرسول اللَّه (ص) احتبسنا لاجل هذا! فدعا رسول اللَّه علیهم.
قال الزهرى: و کانت ردّة اهل الیمن بعد رسول اللَّه من اجل تلک القصة یعنى عبد اللَّه الاسود العبسى المتنبى الّذى قتله فیروز الرّجل الصالح صاحب رسول اللَّه (ص) دخل علیه فاخذ برأسه فکسر عنقه، فلمّا خطبها رسول اللَّه على زید قالت یا رسول اللَّه أ تخطبنى على مولى و انا ایّم قریش و بنت عمّتک؟ فقال رسول اللَّه: «انا ارضاه لک»
، قالت لکنّى لا ارضاه لنفسى و کانت زینب بیضاء جملیة فیها حدّة و کذلک کره اخوها عبید اللَّه ذلک فنزلت هذه الایة، فلمّا سمعت اطاعت و رضیت و کذلک رضى اخوها، و جعلت امرها بید رسول اللَّه، و کذلک اخوها فزوّجها رسول اللَّه (ص) منه فدخل بها و ساق رسول اللَّه (ص) الیها عشرة دنانیر و ستین درهما و خمارا و درعا و ازارا و ملحفة و خمسین مدّا من طعام و ثلثین صاعا من تمر.
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ یعنى عبید اللَّه بن جحش وَ لا مُؤْمِنَةٍ یعنى زینب بنت جحش.
إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً اى اراد اللَّه و رسوله امرا و هو نکاح زید لزینب.
ان یکون لهم الخیرة من امرهم یعنى ان یختار و یرید غیر ما اراد اللَّه او یمتنع ممّا امر اللَّه و رسوله به.
وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ فخالف الکتاب وَ رَسُولُهُ فخالف السنّة فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً قرأ عاصم و حمزة و الکسائى أَنْ یَکُونَ بالیاى للحائل بین التّأنیث و الفعل، و قرأ الآخرون بالتّاء التأنیث الخیرة و الخیرة الاختیار.
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ سبب نزول این آیة آن بود که رسول خدا روزى در خانه زید شد حاجتى را، زینب را دید ایستاده و زینب زنى بود با جمال تمام قد نیکو خلقت سپید رنگ، جامه نیکو چنان که زنان دارند پوشیده، بچشم رسول نیکو آمد، گفت: «سبحان اللَّه مقلّب القلوب»، این بگفت و بازگشت و زید آن ساعت بخانه نبود، چون باز آمد زینب او را خبر داد از آنچه رسول گفت، زید بدانست که چیزى در دل رسول افتاد و بآن که در حکم و قضیّت اللَّه بود که زینب زن رسول باشد، اللَّه تعالى محبّت زینب در دل رسول افکند و نفرت و کراهت در دل زید افکند، زید برخاست در آن حال و پیش مصطفى شد، گفت یا رسول اللَّه زینب زنى متکبّر است و بر من تطاول مىجوید و سر بمن فرو نمىآرد و مرا بسخن درشت مىبرنجاند و میخواهم که او را طلاق دهم، رسول خدا گفت: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ» فى امرها زن خویش را نگه دار و از خدا بترس و او را طلاق مده.
وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ اى تخفى فى نفسک نکاحها ان طلّقها زید و قال ابن عبّاس: و تخفى فى نفسک حبها. و قال قتاده: ودّ انّه طلّقها.
وَ تَخْشَى النَّاسَ فى ذلک «اى تستحیى منهم: و قیل: تخاف لائمة النّاس ان تقولوا امر رجلا بطلاق امرأته ثمّ نکحها.
وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ قال عمرو بن مسعود و عائشة: ما نزل على رسول اللَّه علیه الصلاة و السلام آیة اشدّ علیه من هذه الایة. و قالت عائشة: لو کتم النّبی (ص) شیئا ممّا اوحى الیه لکتم هذه الایة.
حاصل این قول آنست که رسول خدا آن ساعت که زینب را دید یک نظرة مفاجاة بىتکرار و آن نظر مباح است، در دل وى محبت زینب افتاد بىاختیار، و ذلک لا یقدح فى حاله (ص) لانّ العبد غیر ملوم على ما یقع فى قلبه من الودّ ما لم یقصد فیه المآثم لانّ الودّ و میل النفس من طبع البشر. و رسول خدا در دل کرد که اگر زید او را طلاق دهد من او را بزنى کنم از آنکه وحى آمده بود از پیش که: «انّ زینب من نسائک» و این معنى رسول در دل پنهان میداشت و از مردم شرم میداشت که اظهار کند و میترسید که عیب کنند و گویند مردى را طلاق زن فرمود و خود او را بزنى کرد، یا گویند زن پسر خوانده خود را بزنى کرد، و قول درست و تاویل پسندیده آنست که زین العابدین گفت امام على بن الحسین بن على علیهم السلام، و کذلک روى عن الحسین بن ابى الحسن البصرىّ قال: کان اللَّه عز و جل قد اعلم نبیّه (ص) انّ زینب ستکون من ازواجه و انّ زیدا سیطلّقها، فلمّا جاء زید و قال: انّى ارید ان اطلّقها، قال له: «امسک علیک زوجک»، فعاتبه اللَّه و قال: «لم قلت امسک علیک زوجک و اخفیت؟ انّى اعلمتک انّها ستکون من ازواجک»، و هذا هو الاولى و الالیق بحال الانبیاء و هو مطابق للتّلاوة، لانّ اللَّه تعالى اعلم انّه یبدئ و یظهر ما اخفاه و لم یظهر غیر تزویجها منه فقال: زَوَّجْناکَها فلو کان الذى اضمره رسول اللَّه محبّتها او ارادة طلاقها لکان یظهر ذلک لانّه لا یجوز ان یخبر انّه یظهره ثمّ یکتمه فلا یظهره فدلّ انّه انّما عوتب على اخفاء ما اعلمه اللَّه انّها ستکون زوجة له و انّما اخفاه استحیاء ان یقول لزید: انّ الّتى تحتک ستکون امرأتى، و هذا قول حسن مرضىّ و اللَّه اعلم. و قوله: وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ لم یرد انّه لم یکن یخشى اللَّه فیما سبق فانه علیه السلام قد قال: انى اخساکم للَّه و اتقاکم له و لکنّه لمّا ذکر الخشیة من الناس ذکر انّ اللَّه تعالى احقّ بالخشیة فى عموم الاحوال و فى جمیع الاشیاء.
قوله: فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً اى حاجته من نکاحها زَوَّجْناکَها و ذکر قضاء الوطر لیعلم انّ زوجة المتبنّى تحلّ للمتبنّى بعد الدّخول بها. قال انس: کانت زینب تفخر على ازواج النّبی (ص) و تقول: زوّجکنّ اهالیکنّ و زوّجنى اللَّه من فوق سبع سماوات و انّ السفیر لجبرئیل علیه السلام. و عن انس رضى اللَّه عنه قال: أولم رسول اللَّه (ص) حین ابتنى بزینب بنت جحش فاشبع المسلمین خبزا و لحما.
روایت کنند از انس، گفت: چون عدّة زینب بسر آمد، رسول خدا بخطبة زینب، زید فرستاد، چون آمد بدر سراى وى و در شدن را دستورى خواست، زینب گفت: فى اىّ شىء انا من زید؟ او را دستورى نداد، گفت من از زید چه باشم؟ زید گفت: من فرستاده رسول خدا ام، زینب گفت: مرحبا برسول اللَّه و او را دستورى داد، زید چون او را دید ثناى وى در گرفت و او را بخصلتهاى نیکو بستود، آن گه گفت: ابشرى انّ رسول اللَّه یخطبک بشارتت باد اى زینب که رسول خدا ترا بزنى میخواهد و مرا بخطبت تو فرستاد زینب بسجود در افتاد و خداى را عز و جل شکر کرد و ثنا گفت. پس چون رسول علیه الصلاة و السلام بوى رسید، وى فخر آوردى بر زنان دیگر و گفتى: نکاحهاى شما پدران شما بست با رسول و نکاح من ربّ العرش العظیم بست از وراء هفت آسمان. و اوّل زنى که بعد از رسول خدا از دنیا بیرون شد زینب بود، و از بس که درویشنواز و مهماندار و بخشنده بود او را ام المساکین میگفتند.
فَلَمَّا قَضى زَیْدٌ مِنْها وَطَراً الوطر، کل حاجة لک فیها نهمة و کذلک الارب، و قیل: قضاء الوطر ها هنا الطّلاق، سمّى الطّلاق وطرا لانّه استیفاء الوطر منها هذا کقوله عزّ و جل: وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً فسمّى الرّضاع فطاما لانّه استیفاء الرّضاع.
زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ اى اثم، فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ جمع الدّعى و هو اسم لمن یدعى لغیر ابیه فیدعى لمن یدعیه، یقول تعالى: زَوَّجْناکَها زینب و هى امرأة زید الّذى تبنّیته لیعلم انّ زوجة المتبنّى حلال للمتبنّى و ان کان قد دخل بها المتبنّى بخلاف امرأة ابن الصلب لا تحلّ للاب.
وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا له معنیان، اى و کان شأن اللَّه و مراده فى قصة رسول اللَّه (ص) و زید و زینب مقضیّا کان اللَّه قضاها ففعلها، و المعنى الثّانی انّ امر اللَّه عز و جل باستحلال التزوّج بازواج الادعیآء ممّا وثق به و یفعل.
ما کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فِیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ اى قدّر له و شرع و اباح خاصة.
سُنَّةَ اللَّهِ اى کسنّة اللَّه، نصب بنزع الخافض، و قیل نصب على الاغراء، اى الزموا سنّة اللَّه.
فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ اى فى الانبیاء الماضین ان لا یؤاخذهم بما اباح لهم.
میگوید بر پیغامبر تنگى نیست در آن که اللَّه او را مباح کرده و حلال از زن خواستن بیش از چهار زن و این خاصیت رسول است و سنّت پیغمبران گذشته، داود صلوات اللَّه علیه صد زن داشت و سلیمان هفتصد زن و سیصد سریّة، و در خبر است که رسول ما را صلوات اللَّه و سلامه علیه قوّت سى مرد بود در نکاح، و کان طاف لیلة على احدى عشرة امرأة بغسل واحد. و او را صلوات اللَّه و سلامه علیه چند خاصیّت بود: در نکاح بیش از چهار زن او را مباح بود و لو کان الى الف، و زن خواستن بىولى و بىشهود و بىمهر، و زن خواستن بلفظ هبة، و اذا وقع بصره على امرأة و رغب فیها وجب على الزّوج طلاقها ثمّ کان له ان ینکحها من غیر قضاء العدّة. اینست خاصیّت رسول و کس را با وى در آن مشارکت نیست.
وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً اى قدّر لکلّ انسان من امره ما یصلحه و یلیق به و ینبغى له حدّا محدودا.
الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ گفتهاند این آیت از روى معنى معطوف است و منسوق بر آنچه گفت: وَ تَخْشَى النَّاسَ، معنى آنست که تو از مردم میترسى در هواى زینب و در نکاح وى، چرا اقتدا نکنى به پیغامبران گذشته که یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً غیره، از هیچ کس از مردمان ایشان را ترس نبود که ترس ایشان همه از اللَّه بود. جایى دیگر صفت منافقان کرد که یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً منافقاناند که از مردم ترسند. چنان که از اللَّه باید ترسید، بلکه منافقان از گفت مردمان بیش از آن ترسند که از اللَّه ترسند، گفتهاند که خشیت از اللَّه خشیت عزم است فهو له محدود، و خشیت از مخلوق خشیت ظنّ است و هو فیه معذور، زیرا که اللَّه قادر است که بر آن گزند رساند، پس بحقیقت ازو باید ترسید و بر خشیت باید زیست، و مخلوق بر هیچ گزند قادر نیست و در دست وى چیز نیست، او که از مخلوق مىترسد ظنّى میبرد و اندیشهاى مىبود که در آن اندیشه وى معذور است، و لهذا حکى عن بعض الانبیاء خوفهم من المخلوقین حکى عن ابرهیم فقال تعالى: أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ، و حکى عن موسى: فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسى، و حکى عن داود: فَفَزِعَ مِنْهُمْ و قال لنبیّنا (ص): وَ إِمَّا تَخافَنَّ، فعذرهم فى الخوف لانّ ذلک خوف ظنّ معذور قوله: وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ اى لا یخشون قالة الناس و لائمتهم فیما احل اللَّه لهم و فرض علیهم.
وَ کَفى بِاللَّهِ حَسِیباً حافظا لاعمال خلقه و محاسبهم.
رشیدالدین میبدی : ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه
۴ - النوبة الاولى
قوله تعالى: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ محمد پدر هیچ کس نیست از مردان شما، وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ لکن رسول خداست و مهر پیغامبران، وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (۴۰) و اللَّه بهمه چیز داناست و از همه آگاه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدید، اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً (۴۱) یاد کنید اللَّه را یاد کردنى فراوان.
وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا (۴۲) و بپاکى بستائید او را بامداد و شبانگاه.
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ اوست که مىدرود دهد بر شما، وَ مَلائِکَتُهُ و فریشتگان او، لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ تا شما را بیرون مىآرد از تاریکیها بروشنایى، وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً (۴۳) و اللَّه بر مؤمنان مهربان است، همیشه.
تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ نواخت ایشان آن روز که ملک الموت را بینند درودست و سلام کردن ملک الموت بر ایشان، وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (۴۴) و ساخت اللَّه ایشان را مزدى نیکو، بیرنج.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اى پیغامبر، إِنَّا أَرْسَلْناکَ ما فرستادیم ترا، شاهِداً گواهى، وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۴۵) و بشارت دهى و بیم نمایى.
وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ و باز خوانندهاى با اللّه بفرمان او، وَ سِراجاً مُنِیراً (۴۶) و چراغى دروشان.
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ و بشارت ده گرویدگان را، بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ که ایشانراست از خداى، فَضْلًا کَبِیراً (۴۷) نیکویى بزرگ.
وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ و کافران را و دورویان را فرمان مبر وَ دَعْ أَذاهُمْ و رنجانیدن کافران بگذار، وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ و پشت بخدا باز کن، وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا (۴۸) و اللَّه کارسازى بسنده است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ هر گه که زنى گرویده بزنى کنید، ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ و آن گه وى را پاى گشاده کنید، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ پیش از آنکه بایشان رسید بجماع، فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها شما را بر آن زنان عدّت نیست که شمارید، فَمَتِّعُوهُنَّ چیزى دهید ایشان را، وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا (۴۹) و بگذارید ایشان را بگذاشتنى نیکو.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اى پیغامبر، إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ ما ترا حلال کردیم و گشاده، أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ زنان که بزنى میکنى و کاوین ایشان میدهى، وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ و برده که میگیرى، مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ از بردهاى که اللَّه با تو گرداند و در دست تو دهد، وَ بَناتِ عَمِّکَ و زنان قریش که نیازادان تواند، وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ و زنان بنى زهره که ایشان را باخوال تو مىباز خوانند، اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ آن زنان که با تو هجرت کردند بمدینه، وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً و زنى گرویده، إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ اگر آن زن خویشتن را به پیغامبر دهد، إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها اگر پیغامبر خواهد که آن را بزنى گیرد و بزناشویى پذیرد، خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ما حلال داشتیم آن ترا جدا از همه گرویدگان، قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ دانستهایم آنچه فریضه کردیم و باز بریدیم و تقدیر کردیم بر مؤمنان، فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ در کار زنان و کنیزکان ایشان، لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ تا بر تو تنگى نبود، وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۵۰) و اللَّه آمرزگارست مهربان.
تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ از زنان خویش هر که خواهى از خود دور مىدارى، وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ و هر که خواهى با خود میدارى، وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ و هر که خواهى مى باز طلب و مى باز جوى، مِمَّنْ عَزَلْتَ از آن که ارجا کردهاى و دور داشته، فَلا جُناحَ عَلَیْکَ بر تو تنگى نیست، ذلِکَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ این نزدیکتر است بآنکه روشن بود چشم ایشان، وَ لا یَحْزَنَّ و اندوهگن نباشند ایشان، وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ و خشنود باشند بآنچه هر دو گروه را میدهى از نفس خویش، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ اللَّه میداند آنچه در دلهاى شماست، وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (۵۱) و اللَّه داناى بردبارست همیشه.
لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ حلال و گشاده نیست ترا زنان از پس، وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ و حلال نیست و گشاده ترا که هیچ زن ازیشان بدیگر بدل کنى، وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ و هر چند که زنان یابى که خوش آید ترا نیکویى ایشان، إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مگر بردهاى که آن را خداوند باشى که زیردست تو شود، وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً (۵۲) و اللَّه بر همه چیز گوشوان است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدید، اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً (۴۱) یاد کنید اللَّه را یاد کردنى فراوان.
وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا (۴۲) و بپاکى بستائید او را بامداد و شبانگاه.
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ اوست که مىدرود دهد بر شما، وَ مَلائِکَتُهُ و فریشتگان او، لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ تا شما را بیرون مىآرد از تاریکیها بروشنایى، وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً (۴۳) و اللَّه بر مؤمنان مهربان است، همیشه.
تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ نواخت ایشان آن روز که ملک الموت را بینند درودست و سلام کردن ملک الموت بر ایشان، وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (۴۴) و ساخت اللَّه ایشان را مزدى نیکو، بیرنج.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اى پیغامبر، إِنَّا أَرْسَلْناکَ ما فرستادیم ترا، شاهِداً گواهى، وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۴۵) و بشارت دهى و بیم نمایى.
وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ و باز خوانندهاى با اللّه بفرمان او، وَ سِراجاً مُنِیراً (۴۶) و چراغى دروشان.
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ و بشارت ده گرویدگان را، بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ که ایشانراست از خداى، فَضْلًا کَبِیراً (۴۷) نیکویى بزرگ.
وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ و کافران را و دورویان را فرمان مبر وَ دَعْ أَذاهُمْ و رنجانیدن کافران بگذار، وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ و پشت بخدا باز کن، وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا (۴۸) و اللَّه کارسازى بسنده است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ هر گه که زنى گرویده بزنى کنید، ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ و آن گه وى را پاى گشاده کنید، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ پیش از آنکه بایشان رسید بجماع، فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها شما را بر آن زنان عدّت نیست که شمارید، فَمَتِّعُوهُنَّ چیزى دهید ایشان را، وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا (۴۹) و بگذارید ایشان را بگذاشتنى نیکو.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اى پیغامبر، إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ ما ترا حلال کردیم و گشاده، أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ زنان که بزنى میکنى و کاوین ایشان میدهى، وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ و برده که میگیرى، مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ از بردهاى که اللَّه با تو گرداند و در دست تو دهد، وَ بَناتِ عَمِّکَ و زنان قریش که نیازادان تواند، وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ و زنان بنى زهره که ایشان را باخوال تو مىباز خوانند، اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ آن زنان که با تو هجرت کردند بمدینه، وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً و زنى گرویده، إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ اگر آن زن خویشتن را به پیغامبر دهد، إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها اگر پیغامبر خواهد که آن را بزنى گیرد و بزناشویى پذیرد، خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ما حلال داشتیم آن ترا جدا از همه گرویدگان، قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ دانستهایم آنچه فریضه کردیم و باز بریدیم و تقدیر کردیم بر مؤمنان، فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ در کار زنان و کنیزکان ایشان، لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ تا بر تو تنگى نبود، وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۵۰) و اللَّه آمرزگارست مهربان.
تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ از زنان خویش هر که خواهى از خود دور مىدارى، وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ و هر که خواهى با خود میدارى، وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ و هر که خواهى مى باز طلب و مى باز جوى، مِمَّنْ عَزَلْتَ از آن که ارجا کردهاى و دور داشته، فَلا جُناحَ عَلَیْکَ بر تو تنگى نیست، ذلِکَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ این نزدیکتر است بآنکه روشن بود چشم ایشان، وَ لا یَحْزَنَّ و اندوهگن نباشند ایشان، وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ و خشنود باشند بآنچه هر دو گروه را میدهى از نفس خویش، وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ اللَّه میداند آنچه در دلهاى شماست، وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (۵۱) و اللَّه داناى بردبارست همیشه.
لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ حلال و گشاده نیست ترا زنان از پس، وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ و حلال نیست و گشاده ترا که هیچ زن ازیشان بدیگر بدل کنى، وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ و هر چند که زنان یابى که خوش آید ترا نیکویى ایشان، إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مگر بردهاى که آن را خداوند باشى که زیردست تو شود، وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً (۵۲) و اللَّه بر همه چیز گوشوان است.
رشیدالدین میبدی : ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه
۴ - النوبة الثانیة
قوله: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ سبب نزول آیت آن بود که زید بن حارثه که پسر خوانده رسول بود مردم او را زید بن محمد میخواندند، پس چون زینب را بزنى کرد قومى گفتند: تزوّج بامرأة ابنه زن پسر خوانده خود را بزنى کرد، و در شرع وى نیست زن پسر را بزنى کردن. ربّ العالمین این آیت بجواب ایشان فرستاد یعنى که محمد پدر زید حارثه نیست، اى لیس محمد ابا احد من رجالکم الّذى لم یلده فیحرم علیه نکاح زوجته بعد فراقه ایّاها. زن پسر آن گه بر پدر حرام گشت که آن پسر از صلب وى باشد و از وى زاده و زید بن حارثه نه از صلب محمد است و نه از وى زاده و محمد خود پدر هیچ مرد بالغ رسیده بمردى نیست.
ابن عباس گفت: انّ اللَّه تعالى لمّا حکم ان لا نبىّ بعده لم یعطه ولدا ذکرا یصیر رجلا. چون حکم اللَّه این بود که بعد از محمد هیچ پیغامبر نباشد، او را فرزند نرینه بالغ نداد، که اگر دادى پیغامبر بودى و آن گه معنى خاتم النبیّین درست نبودى.
رسول خدا را پسران بودند: ابراهیم از ماریه و قاسم و طیب و مطهر از خدیجه امّا در کودکى از دنیا برفتند و ببلوغ نرسیدند. ربّ العالمین میفرماید: مِنْ رِجالِکُمْ و لفظ رجال بر مردان بالغ افتد، و روا باشد که معنى آیت آن بود که أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ الّذى لم یلده و آن گه بزید حارثه مخصوص بود، وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ نصب اللام لمکان کان.
وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ عاصم بفتح تا خواند بر اسم، یعنى که مهر پیغامبرانست، اى هو آخرهم. باقى بکسر تا خوانند بر فعل، اى ختم النبیّین فهو خاتمهم، مهر کننده پیغامبرانست، یعنى که محمد ختم کرد پیغامبرى را بآن ختم که ربّ العزّة بوى داد.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «مثلى و مثل الانبیاء قبلى کمثل قصر احسن بنیانه فترک منه موضع لبنة فطاف به النّظّار یتعجبون من حسن بنائه الا موضع تلک اللبنة لا یعیبون سواها فکنت انا سددت موضع تلک اللبنة ختم بى البنیان و ختم بى الرّسل».
و عن جبیر بن معطم قال: سمعت النبى یقول: «لى أسماء، انا محمد و انا احمد و انا الماحى الّذى یمحوا اللَّه بى الکفر و انا الحاشر الّذى یحشر الناس على قدمى و انا العاقب الّذى لیس بعده نبى».
و فى صفاته: بین کتفیه خاتم النبوة و هو خاتم النبیین اجود النّاس صدرا و اصدق النّاس لهجة و الینهم عریکة و اکرمهم عشرة.
و قال (ص): «انى عند اللَّه مکتوب، خاتم النبیین و انّ آدم لمنجدل فى طینته، و ساخبرکم باول امرى دعوة ابرهیم و بشارة عیسى و رؤیا امّى الّتى رأت حین وضعتنى و قد خرج لها نور أضاءت لها منه قصور الشام».
و گفتهاند معنى خاتم النبیین آنست که رب العالمین نبوت همه انبیا جمع کرد و دل مصطفى وعاء معدن آن کرد و مهر نبوت بر آن نهاد تا هیچ دشمن بموضع نبوت راه نیافت، نه هواى نفس، نه وسوسه شیطان، نه خطرات مذمومه، و دیگر پیغامبران را این مهر نبود، لا جرم از خطرات و هواجس امن نبود، پس رب العالمین کمال شرف مصطفى را آن مهر در دل وى نهان نگذاشت، تا میان دو کتف وى آشکارا کرد تا هر کس که نگرستى آن را دیدى همچون خایه کبوترى. و قال التائب بن یزید: نظرت الى خاتم النبوة بین کتفیه مثل زرّ الحجلة.
و قال جابر بن سمره: رأیت الخاتم عند کتفه مثل بیضة الحمامة. و قال عبد اللَّه بن سرجس: رأیت النبى (ص) و اکلت معه خبزا و لحما ثمّ درت خلفه فنظرت الى خاتم النبوة بین کتفیه عند ناغض کتفه الیسرى جمعا علیه خیلان کامثال الثآلیل. و روى: کانت علامة النبوة على نغض کتف رسول اللَّه (ص) یعنى غضروفه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً قال ابن عباس: لم یفرض اللَّه عزّ و جلّ على عباده فریضة الا جعل لها حدا معلوما ثمّ عذر اهلها فى حال العذر غیر الذکر فانه لم یجعل له حدّا ینتهى الیه و لم یعذر احدا فى ترکه الا مغلوبا على عقله و امرهم به فى الاحوال کلّها، قال تعالى: فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِکُمْ و قال: اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً باللیل و النهار فى البرّ و البحر و الصّحة و السقم فى السرّ و العلانیة. قال مجاهد: الذّکر الکثیر ان لا ینساه ابدا.
وَ سَبِّحُوهُ اى صلّوا له بُکْرَةً یعنى صلاة الصّبح وَ أَصِیلًا یعنى صلاة العصر. این تفسیر موافق آن خبر است که مصطفى علیه الصّلاة و السلام فرمود: «من استطاع منکم ان لا یغلب على صلاة قبل طلوع الشمس و لا غروبها فلیفعل»
میگوید: هر که تواند از شما که مغلوب کارها و شغل دنیوى نگردد بر نماز بامداد پیش از برآمدن آفتاب و نماز دیگر پیش از فرو شدن آفتاب، تا چنین کند. این هر دو نماز بذکر مخصوص کرد از بهر آنکه بسیار افتد مردم را باین دو وقت تقصیر کردن در نماز و غافل بودن از آن، امّا نماز بامداد بسبب خواب و نماز دیگر بسبب امور دنیا، و نیز شرف این دو نماز در میان نمازها پیداست: نماز بامداد وقت شهود فریشتگان است لقوله تعالى: إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً یعنى تشهده ملائکة اللیل و ملائکة النّهار، و نماز دیگر نماز وسطى است که رب العزّة گفت: «وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى». و قال مجاهد: وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا یعنى قولوا سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر و لا حول و لا قوّة الا باللّه، فعبّر بالتسبیح عن اخواته. و قیل: المراد من قوله: ذِکْراً کَثِیراً هذه الکلمات یقولها الطّاهر و الجنب و المحدث. و البکرة اول النّهار، یقال: بکرت و بکّرت و ابتکرت و بکر الرّجل اوّل ولده و بکر کلّ شىء اوله و الباکورة اول الفاکهة و هذا بکر طیّب البکارة، و البکّار هو الّذى لا یغفل عن حوائجه فى البکر. و الاصیل آخر النّهار و جمعه اصل، و الاصال جمع الجمع.
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ فالصلاة من اللَّه الرّحمة و من الملائکة الاستغفار للمؤمنین. قال السدى: قالت بنو اسرائیل لموسى: أ یصلّى ربنا؟ فکبر هذا الکلام على موسى، فاوحى اللَّه الیه ان قل لهم انى اصلّى و انّ صلوتى رحمتى و قد وسعت کلّ شىء. و قیل: من صلاة اللَّه عزّ و جلّ على عبده حسن ثنائه علیه، قال اللَّه عزّ و جلّ: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ. قال انس: لمّا نزلت إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ، قال ابو بکر: ما خصّک اللَّه یا رسول اللَّه بشرف الا و قد اشرکتنا فیه، فانزل اللَّه تعالى: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ اى من ظلمة الکفر الى نور الایمان، یعنى انّه برحمته و هدایته و دعاء الملائکة لکم اخرجکم من ظلمة الکفر الى النّور وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً.
تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ مفسران اینجا دو قول گفتهاند: یکى آنست که «یلقونه» اینها با اللَّه شود، یعنى تحیّة المؤمنین یوم یرون اللَّه «سلام» اى یسلم اللَّه علیهم. میگوید: نواخت مؤمنان آن روز که اللَّه را بینند یعنى روز قیامت سلام است و ورد قال النبى (ص): «یتجلّى اللَّه عزّ و جلّ یوم القیمة فیقول للمؤمنین: سلام علیکم».
قول دیگر آنست که: اضافتها با ملک الموت است، یعنى بوقت قبض روح مؤمن، ملک الموت بر وى سلام کند. قال ابن مسعود: اذا جاء ملک الموت لیقبض روح المؤمن قال: ربک یقرئک السلام. و قیل: یسلم علیهم الملائکة و یبشّرونهم حین یخرجون من قبورهم.
وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً یعنى الجنّة.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً یعنى شاهدا للرّسل بالتبلیغ، اى محمد ما ترا پیغامبر کردیم و برسالت خود گرامى کردیم و از میان خلق برگزیدیم تا فردا برستاخیز گواهى باشى مؤمنانرا بنزدیک ما و پیغامبران را بتبلیغ رسالت، و بر وفق این معنى خبر مصطفى است: قال النّبی (ص): «یجاء بنوح یوم القیمة فیقول اللَّه له: هل بلغت؟ فیقول: نعم، فیسئل امّته: هل بلغکم؟ فیقولون: ما جاءنا من نذیر، فیقال: من شهودک؟ فیقول: محمد و امته. فقال رسول اللَّه (ص): فیجاء بکم فتشهدون انه قد بلغ، ثمّ قرأ رسول اللَّه (ص): وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً.
وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً یعنى مبشرا لمن آمن بالجنّة و نذیرا لمن کذّب بالنّار.
«وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ» اى الى توحیده و طاعته، «بِإِذْنِهِ» اى بامره. همانست که جاى دیگر گفت: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ اى جامه در خود پیچیده، و ردا در سر کشیده! خیز مردمان را از ما آگاه کن و بر توحید و طاعت ما خوان، جایى دیگر گفت: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی.
وَ سِراجاً مُنِیراً سمّاه «سراجا» لانّه یهتدى به کالسراج یستضاء به فى الظلمة.
عن عطاء بن یسار قال: لقیت عبد اللَّه بن عمرو بن العاص قلت: اخبرنى عن صفة رسول اللَّه فى التوریة، قال: اجل و اللَّه انّه لموصوف فى التوریة ببعض صفته فى القرآن. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً و حرزا للامّیّین، انت عبدى و رسولى سمّیتک المتوکّل لیس بفظّ و لا غلیظ و لا صخاب فى الاسواق و لا یدفع بالسیّئة و لکن یعفو و یغفر و لن نقبضه حتّى نقیم به الملّة العوجاء بان یقولوا: لا اله الا اللَّه.
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً حیث جعلهم امّة وسطا لیکونوا شهداء على النّاس، و جعلهم خیر امّة اخرجت للنّاس.
وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ هذا جواب ابى جهل کان ینهى عبدا اذا صلّى و یودّ ان تدهن. میگوید: بو جهل کافر را فرمان مبر که او مى باز زند رهى را که نماز میکند و دوست میدارد که تو فرا وى گرایى و بوى سازى، همانست که فرمود: فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ، وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ. و گفتهاند: معنى آنست که کافران را فرمان مبر که ترا میگویند درویشان را از بر خویش بران تا ما با تو نشینیم، همانست که فرمود: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ.
قوله: وَ الْمُنافِقِینَ اى محمد! و منافقان را فرمان مبر، عذر دروغ ایشان مپذیر و سخن ایشان مشنو، ایشان دو رویاناند و سخنچینان.
وَ دَعْ أَذاهُمْ اى اصبر على آذاهم و لا تجاوزهم علیه، و هذا منسوخ بآیات القتال.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ بدوام الانقطاع الیه.
وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا حافظا.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ فیه دلیل على انّ الطّلاق قبل النّکاح غیر واقع، لانّ اللَّه تعالى اثبت الطّلاق بعد النّکاح، فلو قال لامرأة اجنبیّة: اذا نکحتک فانت طالق. او قال: کلّ امرأة انکحها فهى طالق، فنکح لا یقع الطّلاق و هو قول على و ابن عباس و اکثر اهل العلم و به قال الشافعى و روى عن ابن مسعود انّه یقع الطّلاق و هو قول اصحاب الرأى «۱»، فقال ابن عباس: لو کان کما قال ابن مسعود لقال اللَّه عزّ و جلّ اذا طلقتم المؤمنات ثم نکحتموهن فحیث قال: نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ علمنا انّ الطّلاق انّما یقع بعد النّکاح. و عن جابر قال: قال رسول اللَّه (ص): لا طلاق قبل النکاح.
و قال مالک و الاوزاعى: اذا عیّن امرأة او وقّت وقع و هو ان یقول: اذا نکحت فلانة فهى طالق، او یقول: کل امرأة انکحها الى سنة او مدّة یسمّیها وقع.
ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ اى تجامعوهنّ.
فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها تحصونها بالأقراء و الاشهر لانّ العدّة لاستبراء رحمها من الولد.
فَمَتِّعُوهُنَّ اى اعطوهنّ ما یستمتعن به. قال ابن عباس: هذا اذا لم یکن سمّى لها صداقا فلها المتعة، فان کان قد فرض لها صداقا فلها نصف الصّداق و لا متعة لها. و قال قتاده: هذه الایة منسوخة بقوله: فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ. و قیل: هذا امر ندب فالمتعة مستحقّة لها مع نصف المهر، و ذهب بعضهم الى انّها تستحقّ المتعة بکلّ حال لظاهر الایة.
وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا سراح و فراق و طلاق هر سه لفظ صریحاند، دست باز داشتم، بگذاشتم، بهشتم و المعنى خلّوا سبیلهنّ بالمعروف من غیر ضرار، و معنى الجمیل، ان لا یکون الطّلاق جورا لغضب او طاعة لضرّة، او یکون ثلثا بتّا او یمنع الصّداق.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ... الایة، فى تحلیل اللَّه عزّ و جلّ النّساء لرسوله (ص) بعد قوله: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ، للعلماء مذهبان: قال بعضهم: آیة التّحریم متأخرة لم ینکح بعدها امرأة، و قال بعضهم: هى منسوخة بهذه الایة، و قد نکح رسول اللَّه (ص) بعدها میمونة بنت الحارث الهلالیة خالة بن عباس، و هذا اثبت قوله: إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ اى مهورهنّ.
وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ اى ردّ علیک من الکفّار بان تسبى فتملک مثل صفیة بنت حیى بن اخطب و جویریة بنت الحارث المصطلقیة و قد کانت ماریة ممّا ملکت یمینه فولدت له ابرهیم. و الفىء، اسم لکلّ فائدة تفىء الى الامیر من اهل الحرب.
وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ یعنى نساء قریش، وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ یعنى نساء بنى زهرة، قالت ام هانى، و اسمها فاختة بنت ابى طالب: خطبنى رسول اللَّه (ص) و اعتدرت الیه فعذرنى وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ یعنى زینب بنت جحش امّها امیمة بنت عبد المطلب، وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ لم یکن لرسول اللَّه (ص) خال و لا خالة غیر انّ امّ رسول اللَّه (ص) هى بنت و هب بن عبد مناف بن زهرة و کان بنو زهرة یسمّون اخوال رسول اللَّه، و لهذا قال رسول اللَّه (ص) لسعد بن ابى وقاص هذا خالى.
اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ الى المدینة، شرط الهجرة لانّ هذا نزل قبل فتح مکة. قالت ام هانى: لم اهاجر الیه فلم احلّ له و کنت من الطلقاء.
وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً... اى احللنا لک امراة وهبت نفسها لک بغیر صداق، فامّا غیر المؤمنة لا تحلّ له اذا وهبت نفسها منه، و اختلفوا فى انّه هل کان یحلّ للنّبى (ص) نکاح الیهودیّة و النصرانیّة بالمهر، فذهب جماعة الى انّه کان لا یحلّ له ذلک لقوله. «وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً»، و اوّل بعضهم الهجرة فى قوله: اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ على الاسلام اى اسلمن معک، فدلّ ذلک على انّه لا یحلّ له نکاح غیر المسلمة و کان النّکاح ینعقد فى حقّه بمعنى الهبة من غیر ولىّ و لا شهود و لا مهر و کان ذلک من خصائصه (ص) فى النّکاح لقوله تعالى: خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ کالزّیادة على الاربع، و وجوب تخییر النّساء کان من خصائصه لا مشارکة لاحد معه، و اختلف اهل العلم فى انعقاد النکاح بلفظ الهبة فى حقّ الامة، فذهب اکثرهم الى انّه لا ینعقد الا بلفظ الانکاح او التزویج، و هو قول سعید بن المسیب و الزهرى و مجاهد، و به قال مالک و الشافعى. و ذهب قوم الى انّه ینعقد بلفظ الانکاح او التّزویج اختلفوا فى نکاح النبى (ص). فذهب قوم الى انّه کان ینعقد فى حقّه بلفظ الهبة لقوله تعالى: خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، و ذهب آخرون الى انّه لا ینعقد الا بلفظ الانکاح او التّزویج کما فى حقّ الامة لقوله تعالى: إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها، و کان اختصاصه فى ترک المهر لا فى لفظ النّکاح، و اختلفوا فى التی وهبت نفسها لرسول اللَّه (ص) و هل کانت عنده امرأة منهنّ؟ فقال عبد اللَّه بن عباس و مجاهد: لم تکن عند النّبی (ص) امرأة وهبت نفسها منه و لم تکن عنده امراة الا بعقد نکاح او ملک یمین. و فسر مجاهد «إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها»: ما وهبت نفسها، یقول: «ان» کلمة نفى. و قال آخرون: بل کانت عنده موهوبة، و اختلفوا فیها، فقال الشعبى: هى زینب بنت حزیمة الانصاریة، یقال لها: ام المساکین. و قال قتاده: هى میمونة بنت الحارث. و قال على بن الحسین (ع) و الضحاک و مقاتل: هى ام شریک بنت جابر من بنى اسد.
و قال عروة بن الزبیر: هى خولة بنت حکیم من بنى سلیم. و روى انّ امرأة اتته، فقالت له: وهبت لک نفسى، فلم یردّها، فقال: لا حاجة لى الیوم بالنّساء، فزوجها من رجل من الانصار.
قوله: قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ، فرض اللَّه على المؤمنین ان لا نکاح الا بولىّ و صداق و شاهدى عدل و لا یحلّ فوق اربع من الحرائر.
وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فرض علیهم فى ملک الیمین ان لا یکون ملک خبثة انّما یکون ملک طیبة فتکون من اهل الحرب لا من اهل العقد و فى القسم السوىّ تمّ الکلام فى قوله: وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ.
و قوله: لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ منسوق على قوله: «خالِصَةً لَکَ» و المعنى احللنا لک استنکاح الواهبة نفسها و نکاح ما شئت من عدد النّساء لا انّى نسیت ما فرضت على غیرک من المؤمنین ان لا ینکحوا الا بولىّ و شاهدین و صداق و ان یقتصروا على الاربع، لکنّى اردت ان لا یکون علیک حرج فى نکاح من اردت من النّساء غیر هذه التوسعة لا بین بینک و بین غیرک و ارفع من شرفک. وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
«تُرْجِی» اى تؤخر، مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ اى تضمّ الیک من تشاء الارجاء تأخیر المرأة من غیر طلاق. و الایواء امساک المرأة على القسم السوى من غیر ارجاء.
قال اهل التّفسیر: کان التّسویة بینهنّ فى القسم واجبا علیه، فلمّا نزلت هذه الایة سقط عنه و صار الاختیار الیه فیهنّ. و قال ابو رزین و ابن زید: نزلت هذه الایة حین غار بعض امّهات المؤمنین على النّبی (ص) و طلب بعضهنّ زیادة النّفقه، فهجرهنّ النّبی (ص) شهرا حتّى نزلت آیة التّخییر، فامره اللَّه عزّ و جلّ ان یخیّرهنّ بین الدّنیا و الآخرة و ان یخلّى سبیل من اختارت الدّنیا و یمسک من اختارت اللَّه و رسوله و على انّه یؤوى الیه من یشاء منهنّ و یرجئ فیرضین به قسم لهنّ او لم یقسم او قسم لبعضهنّ دون بعض او فضّل بعضهنّ فى النّفقة و القسمة فیکون الامر فى ذلک الیه یفعل کیف یشاء، و کان ذلک من خصائصه، فرضین بذلک و اخترنه على هذا الشرط. و اختلفوا فى انّه هل اخرج احدا منهنّ عن القسم؟ فقال بعضهم: لم یخرج احدا بل کان رسول اللَّه (ص) مع ما جعل اللَّه له من ذلک یسوى بینهنّ فى القسم الا سودة فانّها رضیت بترک حقّها من القسم و جعلت یومها لعایشة. و قیل: اخرج بعضهنّ، قال ابو رزین: لمّا نزل التّخییر اشفقن ان یطلقهنّ فقلن: یا نبى اللَّه اجعل لنا من مالک و نفسک ما شئت و دعنا على حالنا، فنزلت هذه الایة فارجأ رسول اللَّه (ص) بعضهنّ و آوى الیه بعضهنّ، فکان ممّن آوى الیه: عائشة و حفصة و زینب بنت جحش و ام حبیبة بنت ابى سفیان فکان یقسم بینهنّ سواء، و ارجأ منهنّ خمسا: ام سلمة و میمونة و سودة و صفیة و جویریة فکان یقسم لهنّ ما شاء. و قال ابن عباس: «تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ» اى تطلق من تشاء منهنّ و تمسک من تشاء. و قال الحسن: تترک نکاح من شئت و تنکح من شئت من نساء امّتک، و قال: کان النّبی (ص). اذا خطب امرأة، لم یکن لغیره خطبتها، حتّى یترکها رسول اللَّه (ص).
و قیل: معناه تقبل من تشاء من المؤمنات اللاتى تهبن انفسهنّ لک فتؤویها الیک و تترک من تشاء فلا تقبلها. روى انّ عائشة لمّا نزلت: وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ قالت: اما تستحیى المرأة تأتى الرّجل فتقول له: قد وهبت لک نفسى! فنزلت هذه الایة: تُرْجِی مَنْ تَشاءُ، فقالت عائشة: یا رسول اللَّه ارى اللَّه عزّ و جلّ یسارع فى رضاک. یقال: تزوّج رسول اللَّه (ص) ثلث عشرة امراة و لا خلاف انّه مات عن تسع فیهنّ قرشیّات و من سائر العرب. و قیل: لم یتزوّج على خدیجة حتّى ماتت. و قیل: طلّق امرأتین احدیهما الممتنعة و الأخرى المستعیذة، امّا الممتنعة فامرأة لمّا افضى الیها رسول اللَّه بیده امتنعت علیه فطلّقها، و امّا العائذة فامرأة تمیمیة قال لها ازواج رسول اللَّه (ص): اذ ارادک رسول اللَّه فقولى له: اعوذ باللّه منک» فظنّته من الادب فاستعاذت منه، فقال لها: عدت بمعاذ الحقى باهلک. و قیل: تزوّج امرأة من غفار فلمّا نزعت ثیابها رأى بها بیاضا فقال: الحقى باهلک.
قوله: وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ اى طلبت و اردت، اى تؤوى الیک امرأة «ممّن» عزلتهنّ عن القسمة.
فَلا جُناحَ عَلَیْکَ لا اثم علیک، هذا بیان انّ الارجاء لیس بطلاق و اباح اللَّه عزّ و جلّ له ترک القسم لهنّ حتّى لیؤخر من یشاء منهنّ فى نوبتها و یطاء من یشاء منهنّ فى غیر نوبتها و یرد الى فراشه من عزلها، تفضیلا له على سائر الرّجال.
ذلِکَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ اى ذلک التّخییر الّذى خیرتک فى صحبتهنّ اقرب الى رضاهنّ و اطیب لانفسهنّ و اقلّ لحزنهنّ اذا علمن انّ ذلک من اللَّه عزّ و جلّ.
وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ اعطیتهنّ «کلّهنّ» من تقریب و ارجاء و عزل و إیواء.
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ من امر النّساء و المیل الى بعضهنّ. و قیل: هذا اشارة الى ما یخطر بقلب من ارجا من الکراهة و بقلب من آوى من الشماتة احیانا و ان لم یثبت علیها قلوبهنّ.
وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً.
لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ قرأ ابو عمرو و یعقوب: فَلا تَحِلُّ بالتّاء، و قرأ الآخرون بالیاء.
«مِنْ بَعْدُ» یعنى من بعد هؤلاء التّسع اللاتى خیرتهنّ فاخترن اللَّه و رسوله شکر اللَّه لهنّ و حرّم علیه النّساء سواهنّ و نهاه عن تطلیقهنّ و عن الاستبدال بهنّ، هذا قول ابن عباس و قتادة و اختلفوا فى انه هل ابیح له النّساء من بعد، قالت عائشة: ما مات رسول اللَّه (ص) حتّى احلّ النّساء. و قال انس: مات على التّحریم. و قیل لابى بن کعب:لو مات نساء النّبی (ص) أ کان یحلّ له ان یتزوّج؟ قال: و ما یمنعه من ذلک؟ قیل: قوله: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ قال: انما احلّ اللَّه له ضربا من النّساء فقال: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ...
الایة، ثمّ قال: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ. قال ابو صالح: أمر أن لا یتزوّج اعرابیّة و لا عربیّة و یتزوّج من نساء قومه من بنات العمّ و العمّة و الخال و الخالة ان شاء ثلث مائة و قال مجاهد: معناه لا تحلّ لک الیهودیّات و لا النّصرانیّات بعد المسلمات.
وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ یعنى و لا ان تبدّل بالمسلمات غیرهنّ من الیهود و النصارى یقول: لا تکون ام المؤمنین یهودیّة و لا نصرانیّة.
إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ احلّ له ما ملکت یمینه من الکتابیّات ان یتسرّى بهنّ قال الضحاک: معناه و لا ان تبدّل بازواجک اللاتى هنّ فى حبالتک ازواجا غیرهنّ بان تطلّقهنّ فتنکح غیرهنّ فحرّم علیه طلاق النّساء اللاتى کنّ عنده اذ جعلهنّ امّهات المؤمنین و حرّمهن على غیره حین اخترنه، و امّا نکاح غیرهنّ فلم یمنع منه. قال ابن زید: کانت العرب فى الجاهلیة یتبادلون بازواجهم، یقول الرّجل للرّجل: بادلنى بامرأتک و ابادلک بامرأتى تنزل لى عن امرأتک و انزل لک عن امرأتى، فانزل اللَّه تعالى: وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ یعنى تبادل بازواجک غیرک بان تعطیه زوجتک و تأخذ زوجته إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ لا بأس ان تبدّل بجاریتک ما شئت، فامّا الحرائر فلا.
روى ابو هریرة قال: دخل عیینة بن حصن على النّبی (ص) بغیر اذن و عنده عائشة، فقال له النّبی (ص): یا عیینة فاین الاستیذان؟ قال یا رسول اللَّه: و ما استاذنت على رجل من مضر منذ ادرکت، ثمّ قال: من هذه الحمیراء الى جنبک؟ فقال: هذه عائشة امّ المؤمنین، فقال عیینة: أ فلا اترک لک عن احسن الخلق؟ فقال رسول اللَّه (ص): انّ اللَّه قد حرّم ذلک. فلمّا خرج قالت عائشة: من هذا یا رسول اللَّه؟ قال: هذا احمق مطاع و انّه على ما ترین لسیّد قومه.
قوله: وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ یعنى لیس لک ان تطلّق احدا من نسائک و تنکح بدلها اخرى و لو اعجبک جمالها. قال ابن عباس: یعنى أسماء بنت عمیس الخثعمیة امرأة جعفر بن ابى طالب، فلمّا استشهد جعفر اراد رسول اللَّه (ص) ان یخطبها فنهى عن ذلک إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ. قال ابن عباس. ملک بعد هؤلاء ماریة.
وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً هذا تعظیم للنّهى و تشدید فى التّحریم، و فى الایة دلیل على جواز النّظر الى من یرید نکاحها من النّساء
روى عن جابر قال: قال رسول اللَّه (ص): اذا خطب احدکم المرأة فان استطاع ان ینظر الى ما یدعوه الى نکاحها فلیفعل.
و عن المغیرة بن شعبة قال: خطبت امرأة فقال لى النّبی (ص): هل نظرت الیها؟ قلت: لا قال: فانظر الیها فانّه احرى ان یؤدم بینکما.
و عن ابى هریرة انّ رجلا اراد ان یتزوّج امرأة من الانصار، فقال له النّبی (ص): انظر الیها فانّ فى اعین الانصار شیئا.
ابن عباس گفت: انّ اللَّه تعالى لمّا حکم ان لا نبىّ بعده لم یعطه ولدا ذکرا یصیر رجلا. چون حکم اللَّه این بود که بعد از محمد هیچ پیغامبر نباشد، او را فرزند نرینه بالغ نداد، که اگر دادى پیغامبر بودى و آن گه معنى خاتم النبیّین درست نبودى.
رسول خدا را پسران بودند: ابراهیم از ماریه و قاسم و طیب و مطهر از خدیجه امّا در کودکى از دنیا برفتند و ببلوغ نرسیدند. ربّ العالمین میفرماید: مِنْ رِجالِکُمْ و لفظ رجال بر مردان بالغ افتد، و روا باشد که معنى آیت آن بود که أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ الّذى لم یلده و آن گه بزید حارثه مخصوص بود، وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ نصب اللام لمکان کان.
وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ عاصم بفتح تا خواند بر اسم، یعنى که مهر پیغامبرانست، اى هو آخرهم. باقى بکسر تا خوانند بر فعل، اى ختم النبیّین فهو خاتمهم، مهر کننده پیغامبرانست، یعنى که محمد ختم کرد پیغامبرى را بآن ختم که ربّ العزّة بوى داد.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «مثلى و مثل الانبیاء قبلى کمثل قصر احسن بنیانه فترک منه موضع لبنة فطاف به النّظّار یتعجبون من حسن بنائه الا موضع تلک اللبنة لا یعیبون سواها فکنت انا سددت موضع تلک اللبنة ختم بى البنیان و ختم بى الرّسل».
و عن جبیر بن معطم قال: سمعت النبى یقول: «لى أسماء، انا محمد و انا احمد و انا الماحى الّذى یمحوا اللَّه بى الکفر و انا الحاشر الّذى یحشر الناس على قدمى و انا العاقب الّذى لیس بعده نبى».
و فى صفاته: بین کتفیه خاتم النبوة و هو خاتم النبیین اجود النّاس صدرا و اصدق النّاس لهجة و الینهم عریکة و اکرمهم عشرة.
و قال (ص): «انى عند اللَّه مکتوب، خاتم النبیین و انّ آدم لمنجدل فى طینته، و ساخبرکم باول امرى دعوة ابرهیم و بشارة عیسى و رؤیا امّى الّتى رأت حین وضعتنى و قد خرج لها نور أضاءت لها منه قصور الشام».
و گفتهاند معنى خاتم النبیین آنست که رب العالمین نبوت همه انبیا جمع کرد و دل مصطفى وعاء معدن آن کرد و مهر نبوت بر آن نهاد تا هیچ دشمن بموضع نبوت راه نیافت، نه هواى نفس، نه وسوسه شیطان، نه خطرات مذمومه، و دیگر پیغامبران را این مهر نبود، لا جرم از خطرات و هواجس امن نبود، پس رب العالمین کمال شرف مصطفى را آن مهر در دل وى نهان نگذاشت، تا میان دو کتف وى آشکارا کرد تا هر کس که نگرستى آن را دیدى همچون خایه کبوترى. و قال التائب بن یزید: نظرت الى خاتم النبوة بین کتفیه مثل زرّ الحجلة.
و قال جابر بن سمره: رأیت الخاتم عند کتفه مثل بیضة الحمامة. و قال عبد اللَّه بن سرجس: رأیت النبى (ص) و اکلت معه خبزا و لحما ثمّ درت خلفه فنظرت الى خاتم النبوة بین کتفیه عند ناغض کتفه الیسرى جمعا علیه خیلان کامثال الثآلیل. و روى: کانت علامة النبوة على نغض کتف رسول اللَّه (ص) یعنى غضروفه.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً قال ابن عباس: لم یفرض اللَّه عزّ و جلّ على عباده فریضة الا جعل لها حدا معلوما ثمّ عذر اهلها فى حال العذر غیر الذکر فانه لم یجعل له حدّا ینتهى الیه و لم یعذر احدا فى ترکه الا مغلوبا على عقله و امرهم به فى الاحوال کلّها، قال تعالى: فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِکُمْ و قال: اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً باللیل و النهار فى البرّ و البحر و الصّحة و السقم فى السرّ و العلانیة. قال مجاهد: الذّکر الکثیر ان لا ینساه ابدا.
وَ سَبِّحُوهُ اى صلّوا له بُکْرَةً یعنى صلاة الصّبح وَ أَصِیلًا یعنى صلاة العصر. این تفسیر موافق آن خبر است که مصطفى علیه الصّلاة و السلام فرمود: «من استطاع منکم ان لا یغلب على صلاة قبل طلوع الشمس و لا غروبها فلیفعل»
میگوید: هر که تواند از شما که مغلوب کارها و شغل دنیوى نگردد بر نماز بامداد پیش از برآمدن آفتاب و نماز دیگر پیش از فرو شدن آفتاب، تا چنین کند. این هر دو نماز بذکر مخصوص کرد از بهر آنکه بسیار افتد مردم را باین دو وقت تقصیر کردن در نماز و غافل بودن از آن، امّا نماز بامداد بسبب خواب و نماز دیگر بسبب امور دنیا، و نیز شرف این دو نماز در میان نمازها پیداست: نماز بامداد وقت شهود فریشتگان است لقوله تعالى: إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً یعنى تشهده ملائکة اللیل و ملائکة النّهار، و نماز دیگر نماز وسطى است که رب العزّة گفت: «وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى». و قال مجاهد: وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا یعنى قولوا سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر و لا حول و لا قوّة الا باللّه، فعبّر بالتسبیح عن اخواته. و قیل: المراد من قوله: ذِکْراً کَثِیراً هذه الکلمات یقولها الطّاهر و الجنب و المحدث. و البکرة اول النّهار، یقال: بکرت و بکّرت و ابتکرت و بکر الرّجل اوّل ولده و بکر کلّ شىء اوله و الباکورة اول الفاکهة و هذا بکر طیّب البکارة، و البکّار هو الّذى لا یغفل عن حوائجه فى البکر. و الاصیل آخر النّهار و جمعه اصل، و الاصال جمع الجمع.
هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ فالصلاة من اللَّه الرّحمة و من الملائکة الاستغفار للمؤمنین. قال السدى: قالت بنو اسرائیل لموسى: أ یصلّى ربنا؟ فکبر هذا الکلام على موسى، فاوحى اللَّه الیه ان قل لهم انى اصلّى و انّ صلوتى رحمتى و قد وسعت کلّ شىء. و قیل: من صلاة اللَّه عزّ و جلّ على عبده حسن ثنائه علیه، قال اللَّه عزّ و جلّ: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ. قال انس: لمّا نزلت إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ، قال ابو بکر: ما خصّک اللَّه یا رسول اللَّه بشرف الا و قد اشرکتنا فیه، فانزل اللَّه تعالى: هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ اى من ظلمة الکفر الى نور الایمان، یعنى انّه برحمته و هدایته و دعاء الملائکة لکم اخرجکم من ظلمة الکفر الى النّور وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً.
تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ مفسران اینجا دو قول گفتهاند: یکى آنست که «یلقونه» اینها با اللَّه شود، یعنى تحیّة المؤمنین یوم یرون اللَّه «سلام» اى یسلم اللَّه علیهم. میگوید: نواخت مؤمنان آن روز که اللَّه را بینند یعنى روز قیامت سلام است و ورد قال النبى (ص): «یتجلّى اللَّه عزّ و جلّ یوم القیمة فیقول للمؤمنین: سلام علیکم».
قول دیگر آنست که: اضافتها با ملک الموت است، یعنى بوقت قبض روح مؤمن، ملک الموت بر وى سلام کند. قال ابن مسعود: اذا جاء ملک الموت لیقبض روح المؤمن قال: ربک یقرئک السلام. و قیل: یسلم علیهم الملائکة و یبشّرونهم حین یخرجون من قبورهم.
وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً یعنى الجنّة.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً یعنى شاهدا للرّسل بالتبلیغ، اى محمد ما ترا پیغامبر کردیم و برسالت خود گرامى کردیم و از میان خلق برگزیدیم تا فردا برستاخیز گواهى باشى مؤمنانرا بنزدیک ما و پیغامبران را بتبلیغ رسالت، و بر وفق این معنى خبر مصطفى است: قال النّبی (ص): «یجاء بنوح یوم القیمة فیقول اللَّه له: هل بلغت؟ فیقول: نعم، فیسئل امّته: هل بلغکم؟ فیقولون: ما جاءنا من نذیر، فیقال: من شهودک؟ فیقول: محمد و امته. فقال رسول اللَّه (ص): فیجاء بکم فتشهدون انه قد بلغ، ثمّ قرأ رسول اللَّه (ص): وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً.
وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً یعنى مبشرا لمن آمن بالجنّة و نذیرا لمن کذّب بالنّار.
«وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ» اى الى توحیده و طاعته، «بِإِذْنِهِ» اى بامره. همانست که جاى دیگر گفت: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ اى جامه در خود پیچیده، و ردا در سر کشیده! خیز مردمان را از ما آگاه کن و بر توحید و طاعت ما خوان، جایى دیگر گفت: قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی.
وَ سِراجاً مُنِیراً سمّاه «سراجا» لانّه یهتدى به کالسراج یستضاء به فى الظلمة.
عن عطاء بن یسار قال: لقیت عبد اللَّه بن عمرو بن العاص قلت: اخبرنى عن صفة رسول اللَّه فى التوریة، قال: اجل و اللَّه انّه لموصوف فى التوریة ببعض صفته فى القرآن. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً و حرزا للامّیّین، انت عبدى و رسولى سمّیتک المتوکّل لیس بفظّ و لا غلیظ و لا صخاب فى الاسواق و لا یدفع بالسیّئة و لکن یعفو و یغفر و لن نقبضه حتّى نقیم به الملّة العوجاء بان یقولوا: لا اله الا اللَّه.
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً حیث جعلهم امّة وسطا لیکونوا شهداء على النّاس، و جعلهم خیر امّة اخرجت للنّاس.
وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ هذا جواب ابى جهل کان ینهى عبدا اذا صلّى و یودّ ان تدهن. میگوید: بو جهل کافر را فرمان مبر که او مى باز زند رهى را که نماز میکند و دوست میدارد که تو فرا وى گرایى و بوى سازى، همانست که فرمود: فَلا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ، وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ. و گفتهاند: معنى آنست که کافران را فرمان مبر که ترا میگویند درویشان را از بر خویش بران تا ما با تو نشینیم، همانست که فرمود: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ.
قوله: وَ الْمُنافِقِینَ اى محمد! و منافقان را فرمان مبر، عذر دروغ ایشان مپذیر و سخن ایشان مشنو، ایشان دو رویاناند و سخنچینان.
وَ دَعْ أَذاهُمْ اى اصبر على آذاهم و لا تجاوزهم علیه، و هذا منسوخ بآیات القتال.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ بدوام الانقطاع الیه.
وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا حافظا.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ فیه دلیل على انّ الطّلاق قبل النّکاح غیر واقع، لانّ اللَّه تعالى اثبت الطّلاق بعد النّکاح، فلو قال لامرأة اجنبیّة: اذا نکحتک فانت طالق. او قال: کلّ امرأة انکحها فهى طالق، فنکح لا یقع الطّلاق و هو قول على و ابن عباس و اکثر اهل العلم و به قال الشافعى و روى عن ابن مسعود انّه یقع الطّلاق و هو قول اصحاب الرأى «۱»، فقال ابن عباس: لو کان کما قال ابن مسعود لقال اللَّه عزّ و جلّ اذا طلقتم المؤمنات ثم نکحتموهن فحیث قال: نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ علمنا انّ الطّلاق انّما یقع بعد النّکاح. و عن جابر قال: قال رسول اللَّه (ص): لا طلاق قبل النکاح.
و قال مالک و الاوزاعى: اذا عیّن امرأة او وقّت وقع و هو ان یقول: اذا نکحت فلانة فهى طالق، او یقول: کل امرأة انکحها الى سنة او مدّة یسمّیها وقع.
ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ اى تجامعوهنّ.
فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها تحصونها بالأقراء و الاشهر لانّ العدّة لاستبراء رحمها من الولد.
فَمَتِّعُوهُنَّ اى اعطوهنّ ما یستمتعن به. قال ابن عباس: هذا اذا لم یکن سمّى لها صداقا فلها المتعة، فان کان قد فرض لها صداقا فلها نصف الصّداق و لا متعة لها. و قال قتاده: هذه الایة منسوخة بقوله: فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ. و قیل: هذا امر ندب فالمتعة مستحقّة لها مع نصف المهر، و ذهب بعضهم الى انّها تستحقّ المتعة بکلّ حال لظاهر الایة.
وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا سراح و فراق و طلاق هر سه لفظ صریحاند، دست باز داشتم، بگذاشتم، بهشتم و المعنى خلّوا سبیلهنّ بالمعروف من غیر ضرار، و معنى الجمیل، ان لا یکون الطّلاق جورا لغضب او طاعة لضرّة، او یکون ثلثا بتّا او یمنع الصّداق.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ... الایة، فى تحلیل اللَّه عزّ و جلّ النّساء لرسوله (ص) بعد قوله: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ، للعلماء مذهبان: قال بعضهم: آیة التّحریم متأخرة لم ینکح بعدها امرأة، و قال بعضهم: هى منسوخة بهذه الایة، و قد نکح رسول اللَّه (ص) بعدها میمونة بنت الحارث الهلالیة خالة بن عباس، و هذا اثبت قوله: إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ اى مهورهنّ.
وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ اى ردّ علیک من الکفّار بان تسبى فتملک مثل صفیة بنت حیى بن اخطب و جویریة بنت الحارث المصطلقیة و قد کانت ماریة ممّا ملکت یمینه فولدت له ابرهیم. و الفىء، اسم لکلّ فائدة تفىء الى الامیر من اهل الحرب.
وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ یعنى نساء قریش، وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ یعنى نساء بنى زهرة، قالت ام هانى، و اسمها فاختة بنت ابى طالب: خطبنى رسول اللَّه (ص) و اعتدرت الیه فعذرنى وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ یعنى زینب بنت جحش امّها امیمة بنت عبد المطلب، وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ لم یکن لرسول اللَّه (ص) خال و لا خالة غیر انّ امّ رسول اللَّه (ص) هى بنت و هب بن عبد مناف بن زهرة و کان بنو زهرة یسمّون اخوال رسول اللَّه، و لهذا قال رسول اللَّه (ص) لسعد بن ابى وقاص هذا خالى.
اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ الى المدینة، شرط الهجرة لانّ هذا نزل قبل فتح مکة. قالت ام هانى: لم اهاجر الیه فلم احلّ له و کنت من الطلقاء.
وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً... اى احللنا لک امراة وهبت نفسها لک بغیر صداق، فامّا غیر المؤمنة لا تحلّ له اذا وهبت نفسها منه، و اختلفوا فى انّه هل کان یحلّ للنّبى (ص) نکاح الیهودیّة و النصرانیّة بالمهر، فذهب جماعة الى انّه کان لا یحلّ له ذلک لقوله. «وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً»، و اوّل بعضهم الهجرة فى قوله: اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ على الاسلام اى اسلمن معک، فدلّ ذلک على انّه لا یحلّ له نکاح غیر المسلمة و کان النّکاح ینعقد فى حقّه بمعنى الهبة من غیر ولىّ و لا شهود و لا مهر و کان ذلک من خصائصه (ص) فى النّکاح لقوله تعالى: خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ کالزّیادة على الاربع، و وجوب تخییر النّساء کان من خصائصه لا مشارکة لاحد معه، و اختلف اهل العلم فى انعقاد النکاح بلفظ الهبة فى حقّ الامة، فذهب اکثرهم الى انّه لا ینعقد الا بلفظ الانکاح او التزویج، و هو قول سعید بن المسیب و الزهرى و مجاهد، و به قال مالک و الشافعى. و ذهب قوم الى انّه ینعقد بلفظ الانکاح او التّزویج اختلفوا فى نکاح النبى (ص). فذهب قوم الى انّه کان ینعقد فى حقّه بلفظ الهبة لقوله تعالى: خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، و ذهب آخرون الى انّه لا ینعقد الا بلفظ الانکاح او التّزویج کما فى حقّ الامة لقوله تعالى: إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها، و کان اختصاصه فى ترک المهر لا فى لفظ النّکاح، و اختلفوا فى التی وهبت نفسها لرسول اللَّه (ص) و هل کانت عنده امرأة منهنّ؟ فقال عبد اللَّه بن عباس و مجاهد: لم تکن عند النّبی (ص) امرأة وهبت نفسها منه و لم تکن عنده امراة الا بعقد نکاح او ملک یمین. و فسر مجاهد «إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها»: ما وهبت نفسها، یقول: «ان» کلمة نفى. و قال آخرون: بل کانت عنده موهوبة، و اختلفوا فیها، فقال الشعبى: هى زینب بنت حزیمة الانصاریة، یقال لها: ام المساکین. و قال قتاده: هى میمونة بنت الحارث. و قال على بن الحسین (ع) و الضحاک و مقاتل: هى ام شریک بنت جابر من بنى اسد.
و قال عروة بن الزبیر: هى خولة بنت حکیم من بنى سلیم. و روى انّ امرأة اتته، فقالت له: وهبت لک نفسى، فلم یردّها، فقال: لا حاجة لى الیوم بالنّساء، فزوجها من رجل من الانصار.
قوله: قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ، فرض اللَّه على المؤمنین ان لا نکاح الا بولىّ و صداق و شاهدى عدل و لا یحلّ فوق اربع من الحرائر.
وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فرض علیهم فى ملک الیمین ان لا یکون ملک خبثة انّما یکون ملک طیبة فتکون من اهل الحرب لا من اهل العقد و فى القسم السوىّ تمّ الکلام فى قوله: وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ.
و قوله: لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ منسوق على قوله: «خالِصَةً لَکَ» و المعنى احللنا لک استنکاح الواهبة نفسها و نکاح ما شئت من عدد النّساء لا انّى نسیت ما فرضت على غیرک من المؤمنین ان لا ینکحوا الا بولىّ و شاهدین و صداق و ان یقتصروا على الاربع، لکنّى اردت ان لا یکون علیک حرج فى نکاح من اردت من النّساء غیر هذه التوسعة لا بین بینک و بین غیرک و ارفع من شرفک. وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
«تُرْجِی» اى تؤخر، مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ اى تضمّ الیک من تشاء الارجاء تأخیر المرأة من غیر طلاق. و الایواء امساک المرأة على القسم السوى من غیر ارجاء.
قال اهل التّفسیر: کان التّسویة بینهنّ فى القسم واجبا علیه، فلمّا نزلت هذه الایة سقط عنه و صار الاختیار الیه فیهنّ. و قال ابو رزین و ابن زید: نزلت هذه الایة حین غار بعض امّهات المؤمنین على النّبی (ص) و طلب بعضهنّ زیادة النّفقه، فهجرهنّ النّبی (ص) شهرا حتّى نزلت آیة التّخییر، فامره اللَّه عزّ و جلّ ان یخیّرهنّ بین الدّنیا و الآخرة و ان یخلّى سبیل من اختارت الدّنیا و یمسک من اختارت اللَّه و رسوله و على انّه یؤوى الیه من یشاء منهنّ و یرجئ فیرضین به قسم لهنّ او لم یقسم او قسم لبعضهنّ دون بعض او فضّل بعضهنّ فى النّفقة و القسمة فیکون الامر فى ذلک الیه یفعل کیف یشاء، و کان ذلک من خصائصه، فرضین بذلک و اخترنه على هذا الشرط. و اختلفوا فى انّه هل اخرج احدا منهنّ عن القسم؟ فقال بعضهم: لم یخرج احدا بل کان رسول اللَّه (ص) مع ما جعل اللَّه له من ذلک یسوى بینهنّ فى القسم الا سودة فانّها رضیت بترک حقّها من القسم و جعلت یومها لعایشة. و قیل: اخرج بعضهنّ، قال ابو رزین: لمّا نزل التّخییر اشفقن ان یطلقهنّ فقلن: یا نبى اللَّه اجعل لنا من مالک و نفسک ما شئت و دعنا على حالنا، فنزلت هذه الایة فارجأ رسول اللَّه (ص) بعضهنّ و آوى الیه بعضهنّ، فکان ممّن آوى الیه: عائشة و حفصة و زینب بنت جحش و ام حبیبة بنت ابى سفیان فکان یقسم بینهنّ سواء، و ارجأ منهنّ خمسا: ام سلمة و میمونة و سودة و صفیة و جویریة فکان یقسم لهنّ ما شاء. و قال ابن عباس: «تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ» اى تطلق من تشاء منهنّ و تمسک من تشاء. و قال الحسن: تترک نکاح من شئت و تنکح من شئت من نساء امّتک، و قال: کان النّبی (ص). اذا خطب امرأة، لم یکن لغیره خطبتها، حتّى یترکها رسول اللَّه (ص).
و قیل: معناه تقبل من تشاء من المؤمنات اللاتى تهبن انفسهنّ لک فتؤویها الیک و تترک من تشاء فلا تقبلها. روى انّ عائشة لمّا نزلت: وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ قالت: اما تستحیى المرأة تأتى الرّجل فتقول له: قد وهبت لک نفسى! فنزلت هذه الایة: تُرْجِی مَنْ تَشاءُ، فقالت عائشة: یا رسول اللَّه ارى اللَّه عزّ و جلّ یسارع فى رضاک. یقال: تزوّج رسول اللَّه (ص) ثلث عشرة امراة و لا خلاف انّه مات عن تسع فیهنّ قرشیّات و من سائر العرب. و قیل: لم یتزوّج على خدیجة حتّى ماتت. و قیل: طلّق امرأتین احدیهما الممتنعة و الأخرى المستعیذة، امّا الممتنعة فامرأة لمّا افضى الیها رسول اللَّه بیده امتنعت علیه فطلّقها، و امّا العائذة فامرأة تمیمیة قال لها ازواج رسول اللَّه (ص): اذ ارادک رسول اللَّه فقولى له: اعوذ باللّه منک» فظنّته من الادب فاستعاذت منه، فقال لها: عدت بمعاذ الحقى باهلک. و قیل: تزوّج امرأة من غفار فلمّا نزعت ثیابها رأى بها بیاضا فقال: الحقى باهلک.
قوله: وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ اى طلبت و اردت، اى تؤوى الیک امرأة «ممّن» عزلتهنّ عن القسمة.
فَلا جُناحَ عَلَیْکَ لا اثم علیک، هذا بیان انّ الارجاء لیس بطلاق و اباح اللَّه عزّ و جلّ له ترک القسم لهنّ حتّى لیؤخر من یشاء منهنّ فى نوبتها و یطاء من یشاء منهنّ فى غیر نوبتها و یرد الى فراشه من عزلها، تفضیلا له على سائر الرّجال.
ذلِکَ أَدْنى أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ اى ذلک التّخییر الّذى خیرتک فى صحبتهنّ اقرب الى رضاهنّ و اطیب لانفسهنّ و اقلّ لحزنهنّ اذا علمن انّ ذلک من اللَّه عزّ و جلّ.
وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ اعطیتهنّ «کلّهنّ» من تقریب و ارجاء و عزل و إیواء.
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ من امر النّساء و المیل الى بعضهنّ. و قیل: هذا اشارة الى ما یخطر بقلب من ارجا من الکراهة و بقلب من آوى من الشماتة احیانا و ان لم یثبت علیها قلوبهنّ.
وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً.
لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ قرأ ابو عمرو و یعقوب: فَلا تَحِلُّ بالتّاء، و قرأ الآخرون بالیاء.
«مِنْ بَعْدُ» یعنى من بعد هؤلاء التّسع اللاتى خیرتهنّ فاخترن اللَّه و رسوله شکر اللَّه لهنّ و حرّم علیه النّساء سواهنّ و نهاه عن تطلیقهنّ و عن الاستبدال بهنّ، هذا قول ابن عباس و قتادة و اختلفوا فى انه هل ابیح له النّساء من بعد، قالت عائشة: ما مات رسول اللَّه (ص) حتّى احلّ النّساء. و قال انس: مات على التّحریم. و قیل لابى بن کعب:لو مات نساء النّبی (ص) أ کان یحلّ له ان یتزوّج؟ قال: و ما یمنعه من ذلک؟ قیل: قوله: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ قال: انما احلّ اللَّه له ضربا من النّساء فقال: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ...
الایة، ثمّ قال: لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ. قال ابو صالح: أمر أن لا یتزوّج اعرابیّة و لا عربیّة و یتزوّج من نساء قومه من بنات العمّ و العمّة و الخال و الخالة ان شاء ثلث مائة و قال مجاهد: معناه لا تحلّ لک الیهودیّات و لا النّصرانیّات بعد المسلمات.
وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ یعنى و لا ان تبدّل بالمسلمات غیرهنّ من الیهود و النصارى یقول: لا تکون ام المؤمنین یهودیّة و لا نصرانیّة.
إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ احلّ له ما ملکت یمینه من الکتابیّات ان یتسرّى بهنّ قال الضحاک: معناه و لا ان تبدّل بازواجک اللاتى هنّ فى حبالتک ازواجا غیرهنّ بان تطلّقهنّ فتنکح غیرهنّ فحرّم علیه طلاق النّساء اللاتى کنّ عنده اذ جعلهنّ امّهات المؤمنین و حرّمهن على غیره حین اخترنه، و امّا نکاح غیرهنّ فلم یمنع منه. قال ابن زید: کانت العرب فى الجاهلیة یتبادلون بازواجهم، یقول الرّجل للرّجل: بادلنى بامرأتک و ابادلک بامرأتى تنزل لى عن امرأتک و انزل لک عن امرأتى، فانزل اللَّه تعالى: وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ یعنى تبادل بازواجک غیرک بان تعطیه زوجتک و تأخذ زوجته إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ لا بأس ان تبدّل بجاریتک ما شئت، فامّا الحرائر فلا.
روى ابو هریرة قال: دخل عیینة بن حصن على النّبی (ص) بغیر اذن و عنده عائشة، فقال له النّبی (ص): یا عیینة فاین الاستیذان؟ قال یا رسول اللَّه: و ما استاذنت على رجل من مضر منذ ادرکت، ثمّ قال: من هذه الحمیراء الى جنبک؟ فقال: هذه عائشة امّ المؤمنین، فقال عیینة: أ فلا اترک لک عن احسن الخلق؟ فقال رسول اللَّه (ص): انّ اللَّه قد حرّم ذلک. فلمّا خرج قالت عائشة: من هذا یا رسول اللَّه؟ قال: هذا احمق مطاع و انّه على ما ترین لسیّد قومه.
قوله: وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ یعنى لیس لک ان تطلّق احدا من نسائک و تنکح بدلها اخرى و لو اعجبک جمالها. قال ابن عباس: یعنى أسماء بنت عمیس الخثعمیة امرأة جعفر بن ابى طالب، فلمّا استشهد جعفر اراد رسول اللَّه (ص) ان یخطبها فنهى عن ذلک إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ. قال ابن عباس. ملک بعد هؤلاء ماریة.
وَ کانَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ رَقِیباً هذا تعظیم للنّهى و تشدید فى التّحریم، و فى الایة دلیل على جواز النّظر الى من یرید نکاحها من النّساء
روى عن جابر قال: قال رسول اللَّه (ص): اذا خطب احدکم المرأة فان استطاع ان ینظر الى ما یدعوه الى نکاحها فلیفعل.
و عن المغیرة بن شعبة قال: خطبت امرأة فقال لى النّبی (ص): هل نظرت الیها؟ قلت: لا قال: فانظر الیها فانّه احرى ان یؤدم بینکما.
و عن ابى هریرة انّ رجلا اراد ان یتزوّج امرأة من الانصار، فقال له النّبی (ص): انظر الیها فانّ فى اعین الانصار شیئا.
رشیدالدین میبدی : ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه
۵ - النوبة الثانیة
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ... الایة سبب نزول این نهى و نزول این آیة آن بود که: رسول خدا (ص) ولیمهاى ساخت از بهر زینب که تحویل کرده بود و جمعى بسیار از یاران بر ان ولیمه خوانده، انس مالک گفت: رسول خدا مرا فرمود که رو هر که را بینى از یاران برخوان. گفتا رفتم و خواندم، و یاران جوق جوق مىآمدند و طعام مىخوردند و باز میگشتند. بعاقبت گفتم: یا رسول اللَّه ما اجد احدا ادعوه کس نماند که او را نخواندم. آن گه طعام برداشتند و قوم متفرّق شدند، سه کس در خانه رسول (ص) بماندند و دراز نشستند و از سخنها مىپرسیدند و سرگذشتها باز میگفتند، رسول (ص) خدا میخواست که ایشان برخیزند و شرم میداشت که بگفتى، یک بار و دو بار از خانه بیرون شد بخانه عایشه و غیر آن و باز مىآمد و انتظار برخاستن ایشان میکرد، در آن حال جبرئیل آمد و این آیة آورد، آنجا که گفت: وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ، رسول خدا بر ایشان خواند و ایشان برخاستند و بیرون شدند.
ابن عباس گفت: قومى مسلمانان گاه گاه بخانه رسول (ص) مىشدند و طعام میخوردند، و پیش از رسیدن آن طعام مىرفتند و دراز مىنشستند تا طعام فرا رسد، رسول خدا باین سبب رنجور دل مىشد و شرم میداشت که ایشان را از آن منع کند تا آیت فرو آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ اى الا ان تدعوا الى طعام فیؤذن لکم فتأکلوه.
غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ یعنى غیر منتظرین حین نضجه و ادراکه «انى» و «انى» لغتان مثل: الى و الى، و معا و معا، و الآناء جمعه مثل: الآلاء و الامعاء، یقال: انى الحمیم اذا انتهى حرّه، و انى ان یفعل کذا، اى حان. و فیه لغتان: انى، یأنى و آن، یئین، مثل: حان یحین.
وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ اى اکلتم الطّعام فَانْتَشِرُوا تفرّقوا و اخرجوا من منزله.
وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ اى و لا طالبین الانس لحدیث. و محلّه خفض مردود على قوله: غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ.
وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ اى لا یترک تادیبکم و بیان الحقّ حیاء. روى انّ اسماعیل بن ابى حکیم قرئت بین یدیه هذه الایة، فقال: هذا ادب ادّب اللَّه به الثقلاء. و قال ابن عائشة: حسبک فى الثّقلاء انّ اللَّه تعالى لم یحتملهم.
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ عمر خطاب بمسجد رسول برگذشت و رسول (ص) را دید با زنان خویش در مسجد، عمر گفت با زنان رسول: احتجبن فان لکنّ على النّساء فضلا کما انّ لزوجکنّ على الرّجال الفضل از مردان در حجاب باشید که شما را بر زنان امّت فضل است و افزونى هم چنان که شوهر شما را رسول خدا صلوات اللَّه علیه فضل است بر عالمیان. بروایتى دیگر زینب گفت: یا بن الخطاب انک لتغار علینا و الوحى ینزل فى بیوتنا تو بر ما غیرت مىبرى باینچ مىفرمایى، و وحى اللَّه در خانه ما فرود مىآید، یعنى که اگر مراد اللَّه بود خود فرماید و حاجت بغیرت تو نباشد، تا درین حدیث بودند بر وفق قول عمر آیت حجاب آمد: وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ بعد از آیت حجاب هیچ کس را روا نبود که در زنى از زنان رسول نگرستید اگر در نقاب بودى یا بىنقاب. عمر خطاب بعد از آن میگفت: وافقنى ربى فى ثلاثة، قلت: یا رسول اللَّه لو اتّخذوا من مقام ابراهیم مصلّى، فانزل اللَّه تعالى: وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى، و قلت: یا رسول اللَّه انّه یدخل علیک البرّ و الفاجر فلو امرت امّهات المؤمنین بالحجاب، فانزل اللَّه آیة الحجاب، قال: و بلغنى بعض ما عاتب رسول اللَّه نساءه، قال: فدخلت علیهنّ فجعلت استقرّ بهنّ واحدة واحدة، قلت: و اللَّه لتنتهنّ او لیبدلّنه اللَّه ازواجا خیرا منکنّ حتّى اتیت على زینب، فقالت: یا عمر اما کان فى رسول اللَّه ما یعظ نساءه حتّى تعظهنّ انت؟ فخرجت فانزل اللَّه تعالى: یا عمر اما کان فى رسول اللَّه، ما یعظ نساء حتّى تعظهنّ انت؟ فخرجت فانزل اللَّه تعالى: عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ... الایة. و عن مجاهد انّ رسول اللَّه (ص) کان یطعم و معه اصحابه فاصابت ید رجل منهم ید عایشه و کانت معهم، فکره النبى (ص) ذلک فنزلت آیة الحجاب.
قال انس: کنت ادخل على رسول اللَّه (ص) بغیر اذن فجئت یوما لادخل، فقال: مکانک یا بنىّ قد حدث بعدک ان لا تدخل علینا الا باذن ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ من الریب.
وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ لیس لکم اذاه فى شىء من الاشیاء.
وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً هذا اذا دخل بهنّ. و تزوّج رجل من المؤمنین امرأة کان تزوّج بها رسول اللَّه و طلّقها و لم یکن دخل بها، فاراد عمر ان یقتله فاقام الرّجل البیّنة على انّ رسول اللَّه لم یکن دخل بها فذکر انّ عمر حلق رأسه و لحیته.
و روى معمر عن الزهرى انّ العالیة بنت ظبیان الّتى طلّق النّبی (ص) تزوّجت رجلا و ولدت له، و ذلک قبل تحریم ازواج النّبی (ص) على النّاس. و امّا حفصة بنت عمر فانّ رسول اللَّه طلّقها ثمّ راجعها، جاءه جبرئیل فقال له: انّ ربّک یقرئک السلام و یقول: انّ حفصة صوّامة قوّامة و انّها زوجتک فى الجنّة، فراجعها.
إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً هذا الوعید راجع على من یؤذى رسول اللَّه و على من یرید ان ینکح احدا من ازواجه من بعده، و کان رجل قال: ان مات رسول اللَّه نکحت عائشة، قال مقاتل بن سلیمان هو طلحة بن عبید اللَّه.
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً کان هذا وعید للرّجل الّذى تمنّى نکاح عائشة و لمّا نزلت آیة الحجاب قال: الآباء و الأبناء و الاقارب و نحن ایضا نکلّمهنّ من وراء حجاب، فانزل اللَّه عزّ و جلّ: لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ یعنى لا اثم علیهنّ فى ترک الاحتجاب من هؤلاء. و قال مجاهد فى وضع جلابیبهنّ عندهم.
و قوله: وَ لا نِسائِهِنَّ اراد به النّساء المسلمات حتّى لا یجوز للکتابیّات الدّخول علیهنّ و التکشّف عندهنّ و قیل: هو عام فى المسلمات و الکتابیّات، و انّما قال: وَ لا نِسائِهِنَّ لانّهنّ من اجناسهنّ و لم یذکر العمّ و الخال لانّهما داخلان فى الآباء قد عدّ اللَّه عزّ و جلّ العمّ ابا و الخالة امّا فى القرآن.
وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ اختلفوا فى انّ عبد المرأة هل یکون محرما لها ام لا؟
فقال قوم: یکون محرما لها لقوله عزّ و جلّ: أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ. و قال قوم: هو کالاجانب، و المراد من الایة: الا ماء دون العبید.
وَ اتَّقِینَ اللَّهَ ان یراکنّ غیر هؤلاء.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من اعمال العباد شَهِیداً.
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ قال ابن عباس: یعنى انّ اللَّه یرحم و یثنى علیه و الملائکة یدعون له و یستغفرون له. قال ابو العالیة: صلاة اللَّه ثناؤه علیه عند الملائکة و صلاة الملائکة الدّعاء له.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً این امرى است مطلق که امّت را فرمودند: بدرود دادن بر وى و سلام کردن بر وى. سلام آنست که مؤمنان در تشهّد نماز میگویند: السلام علیک ایها النبى و رحمة اللَّه و برکاته. و درود آنست که میگویند در آخر نماز که: «اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابراهیم و آل ابراهیم و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم و آل ابرهیم انک حمید مجید».
قال کعب بن عجرة: سألنا رسول اللَّه (ص)، فقلنا: یا رسول اللَّه کیف الصّلاة علیکم اهل البیت؟
فانّ اللَّه قد علّمنا کیف نسلم. قال: «قولوا: اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابرهیم و آل ابرهیم انّک حمید مجید، اللّهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم و آل ابرهیم انک حمید مجید».
و عن ابى حمید الساعدى انهم قالوا: یا رسول اللَّه کیف نصلّى علیک؟ فقال رسول اللَّه: قولوا اللّهم صلّ على محمد و ازواجه و ذرّیته کما صلّیت على ابرهیم، و بارک على محمد و ازواجه و ذرّیته کما بارکت على ابرهیم انک حمید مجید».
و عن ابى سعید الخدرى قال: قلنا یا رسول اللَّه هذا السّلام علیک قد علمنا، فکیف الصّلاة؟
قال: «قولوا: قلنا یا رسول اللَّه هذا السّلام علیک قد علمنا، فکیف الصّلاة؟
قال: قولوا: اللّهم صلّ على عبدک و رسولک کما صلّیت على ابرهیم، و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم».
و عن عبد اللَّه بن مسعود قال: اذا صلّیتم على النّبی (ص) فاحسنوا الصلاة علیه فانّکم لا تدرون لعلّ ذلک یعرض علیه، قالوا: فعلّمنا قال: قولوا اللّهم اجعل صلواتک و رحمتک و برکاتک على سیّد المرسلین و امام المتّقین و خاتم النبیین محمد عبدک و رسولک امام الخیر و قائد الخیر و رسول الرّحمة، اللّهم ابعثه مقاما محمودا یغبطه به الاوّلون و الآخرون، اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابرهیم و آل ابرهیم انّک حمید مجید. و قال (ص): «حیاتى خیر لکم تحدثون و نحدث لکم و وفاتى خیر لکم تعرض على اعمالکم فما کانت من حسنة حمدت اللَّه علیها و ما کان من سیّئة استغفرت اللَّه لکم فاذا صلّیتم علىّ فاحسنوا الصّلاة فانّکم تعرضون علىّ بأسمائکم و أسماء آبائکم و عشائرکم و اعمالکم».
و قال (ص): «صلّوا علىّ اینما کنتم من الارض فانّ صلاتکم تبلغنى».
و عن ابن عباس قال: لیس احد من امّة محمد (ص) یسلم علیه و یصلّى علیه الا بلغه فلان یسلم علیک و یصلى علیک.
قال یزید الرقاشى: ملک موکّل برسول اللَّه (ص) اذا صلّى علیه احد قال صلّى علیک من امّتک فلان بن فلان. و عن اوس بن اوس الثقفى قال: قال رسول اللَّه (ص): «اکثروا علىّ الصلاة فى یوم الجمعة فانّ صلاتکم معروضة علىّ»، قالوا: یا رسول اللَّه کیف تعرض علیک و قد ارمت؟ یعنى بلیت، قال: «انّ اللَّه حرّم على الارض ان تأکل اجساد الانبیاء».
و عن ابى هریرة عن النّبی (ص) قال: «ما من احد یسلم علىّ الا ردّ اللَّه الىّ روحى حتّى اردّ علیه السلام»
قال: «و الّذى نفسى بیده ما منکم احد یسلّم علىّ اذا متّ الا جاءنی جبرئیل فقال یا محمد هذا فلان بن فلان بن فلان فیرفع لى فى النّسب حتّى اعرفه فاقول: نعم، فیقول: هو یقرأ علیک السلام و رحمة اللَّه، فاقول: و علیه السلام و رحمة اللَّه و برکاته»، و فى روایة اخرى قال: یا محمد صلّى علیک فلان کذا و کذا، قال: فیصلّى الرّب على ذلک الرّجل بکلّ واحد عشرا.
و عن عبد الرحمن بن عوف قال: قال رسول اللَّه (ص): «لقیت جبرئیل علیه السلام فبشّرنى انّ اللَّه تبارک و تعالى یقول: من صلّى علیک صلّیت علیه و من سلم علیک سلمت علیه، فسجدت للَّه شکرا». و عن سعید بن عمر الانصارى عن ابیه و کان بدریّا عن النّبی (ص) قال: «ما صلّى علىّ عبد من امّتى صلاة صادقا بها من قبل نفسه الا صلّى اللَّه علیه و سلم بها عشر صلوات و کتب له بها عشر حسنات و رفعه بها عشر درجات و محا عنه بها عشر خطیئات».
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ اى ادعوا له بالرحمة، و سلّموا تسلیما» اى حیّوه بتحیّة الاسلام.
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً، معنى آیت آنست که ایشان که مىرنجانند خداى را جلّ جلاله و رسول او را علیه السلام، اللَّه ور ایشان لعنت کرد در دو جهان. ابن عباس گفت: ایشان سه قوماند که ایذاء اللَّه خواستند، جهودان و ترسایان و مشرکان. جهودان گفتند: «عزیر ابن اللَّه، ید اللَّه مغلولة، انّ اللَّه فقیر و نحن اغنیاء». ترسایان گفتند: «المسیح ابن اللَّه، ثالث
ثلاثة». مشرکان گفتند: الملائکة بنات اللَّه و الاصنام شرکاؤه همانست که مصطفى (ص) گفت حکایت از کردگار جل جلاله: «شتمنى ابن آدم یقول اتّخذ اللَّه ولدا و انا الاحد الصّمد الّذى لم الد و لم اولد و لم یکن لى کفوا احد».
و قال تعالى: یؤذینى ابن آدم یسبّ الدهر و انا الدهر بیدى الامر اقلّب اللیل و النهار»
عکرمه گفت: اصحاب تصاویراند خلقتى و صورتى که ربّ العالمین بآفرینش آن متفرّد است و جز بقدرت الهیت وجود آن ممکن نیست، ایشان میخواهند که مثل آن در وجود آرند، و مصطفى (ص) فرموده: «لعن اللَّه المصوّرین».
و قال (ص): «یقول اللَّه تعالى: و من اظلم ممّن ذهب یخلق کخلقى فلیخلقوا ذرّة و لیخلقوا حبّة او شعیرة».
و گفتهاند: محتمل است که ایذاء اللَّه بمعنى الحاد بود در اسما و صفات اللَّه کقوله تعالى: وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ: و گفتهاند: درین آبت اضمار است یعنى یؤذون اولیاء اللَّه، فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه کقوله: «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» اى اهل القریة.
سیاق این سخن بر عادت خلق و تعارف مردم است، و رنه جناب جبروت احدیّت و درگاه عزت الهیت مقدّس است و منزّه از آن که خلق بوى اذى رسانند، یا خود کسى را رسد که اندیشه کند یا تواند. امّا اذى رسول از جهت کفّار آنست که در بدایت اسلام دندانش مىشکستند و او را مىزدند و خاک بروى مىریختند و پلیدى بر مهر نبوت مىانداختند و او را ساحر و کاهن و مجنون میگفتند. عبد اللّه مسعود گفت: دیدم رسول خدا (ص) را که در مسجد حرام در نماز بود سر بر سجود نهاده که آن کافرى بیامد و شکنبه شتر میان دو کتف وى فرو گذاشت، رسول هم چنان در سجود بخدمت اللَّه ایستاده و سر از زمین برنداشت تا آن گه که فاطمه زهرا بیامد و آن از کتف وى بینداخت و روى نهاد در جمع قریش و آنچه سزاى ایشان بود گفت، و رسول خدا چون نماز بگزارد، روى سوى آسمان کرد و گفت: اللّهم علیک بقریش، اللّهم علیک بعمرو بن هشام و عتبة بن ربیعة و شیبة بن ربیعة و الولید بن عتبة و امیة بن خلف و عقبة بن ابى معیط.
عبد اللَّه مسعود گفت: بآن خدایى که وحدانیت و فردانیت صفت اوست که این جماعت را دیدم روز بدر کشته و در چاه بدر انداخته و رسول خدا گفت: اتبع اصحاب القلیب لعنة.
و عن عائشة قالت: یا رسول اللَّه هل اتى علیک یوم کان اشدّ من یوم احد؟ فقال: لقد لقیت من قومک و کان اشدّ ما لقیت منهم یوم العقبة اذ عرضت نفسى على ابن عبد یا لیل ابن عبد کلال فلم یجبنى الى ما اردت فانطلقت و انا مهموم على وجهى فلم استفق الا بقرن الثعالب فرفعت رأسى فاذا انا بسحابة قد اظلّتنى فنظرت فاذا فیها جبرئیل فنادانى فقال انّ اللَّه سمع قول قومک و ما ردّوا علیک و قد بعث الیک ملک الجبال فتأمره بما شئت فیهم، قال فنا دانى ملک الجبال و سلم علىّ ثمّ قال: یا محمد انّ اللَّه قد سمع قول قومک و انا ملک الجبال و قد بعثنى ربّک الیک لتأمرنى بامرک ان شئت ان اطبق علیهم الاخشبین، فقال رسول اللَّه (ص): ارجوا ان یخرج اللَّه من اصلابهم من یعبد اللَّه وحده لا یشرک به شیئا.
وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یقعون فیهم و یرمونهم بغیر جرم.
بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا یعنى من غیر ان عملوا ما اوجب اذاهم.
فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً قال مقاتل: نزلت فى على بن ابى طالب (ع) و ذلک انّ ناسا من المنافقین کانوا یؤذونه. و قیل: نزلت فى شأن عائشة و فى بعض الآثار: ایّاکم و اذى المؤمن فانه حبیب ربه احبّ اللَّه فاحبّه و غضب لربه فغضب اللَّه له و انّ اللَّه یحوطه و یؤذى من یؤذیه».
ضحاک و کلبى گفتند: این آیت در شأن قومى منافقان فرو آمد ازین زانیان و فاجران که هر شب بیرون مىآمدند و در کویهاى مدینه براه کنیزکان که بطلب آب بیرون آمده بودند یا بقضاء حاجت و تعرّض آن کنیزکان مىکردند و در میان ایشان آزاد زنان مىبودند که از تعرّض آن منافقان رنجور میگشتند و هر چند که آن منافقان در طلب آن کنیزکان بر مىخاستند امّا آزاد زن و کنیزک از هم باز نمىشناختند که زىّ ایشان و کسوت ایشان هر دو یکسان بود، آن آزاد زنان این قصه با شوهران خویش باز گفتند و کراهیت نمودند و شوهران با رسول خدا باز گفتند و رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد، پس آزاد زنان را نهى کردند که بشبه کنیزکان روى گشاده از خانه بیرون آیند ایشان را فرمودند تا گلیمهاى سیاه در سر کشیدند و بچادرها رویهاى خود بپوشیدند و در شأن ایشان این آیت فرستادند که: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ جمع الجلباب و هو الملاءة الّتى تشتمل بها المرأة فوق الدّرع و الخمار. یعنى یرخین اردیتهنّ و ملاحفهنّ فیتقنّعن بها و یغطّین رؤسهنّ و وجوههنّ الا عینا واحدة.
«ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ» انهنّ حرائر.
«فَلا یُؤْذَیْنَ» و لا یتعرّض لهنّ.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً لما سلف من ترک التستّر.
رَحِیماً بهنّ اذا سترهنّ و صانهنّ. قال انس: مرّت جاریة بعمر بن الخطاب متقنّعة فعلاها بالدرّة و قال: یا لکاع أ تتشبّهین بالحرائر؟ القى القناع.
لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ عن نفاقهم.
وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ اى فجور و هم الزناة.
وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ بالکذب و الباطل، المرجف الکذّاب. قومى منافقان پیوسته در مدینه ارجافهاى باطل میکردند و دروغها میگفتند در حقّ غازیان و لشکر اسلام که ایشان را بکشتند و از دشمن بهزیمت شدند، ایشان را بشکستند و دشمن زور گرفتند، ازین جنس ارجافها مىافکندند تا در حقّ ایشان این آیت آمد. و قال الکلبى: کانوا یحبّون ان تشیع الفاحشة فى الّذین آمنوا و یفشوا الاخبار.
لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ اى لنحرشنّک بهم و لنسلطنّک علیهم حتّى تقتلهم و تخلى عنهم المدینة. قال محمد بن سیرین: فلم ینتهوا و لم یغر اللَّه بهم. العفو عن الوعید جائز لا یدخل فى الخلف.
ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها، اى لا یساکنونک فى المدینة إِلَّا قَلِیلًا حتّى یخرجوا منها.
مَلْعُونِینَ اى مطرودین، أَیْنَما ثُقِفُوا وجدوا و ادرکوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا اى الحکم فیهم هذا على جهة الامر به.
سُنَّةَ اللَّهِ اى کسنّة اللَّه، فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ من المنافقین و الّذین فعلوا مثل فعل هؤلاء.
وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا یقال: هاتان الآیتان فى الزّنادقه یقتلهم اهل کلّ ملّة فى الدنیا.
یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْرِیکَ اى اىّ شىء یعلمک امر الساعة و متى یکون قیامها؟ اى انت لا تعرفه.
لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً.
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً، خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ ظهرا لبطن حین یسبحون علیها.
یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا فى الدنیا. الالف الزّائدة فى «الرّسول» و بعدها فى «السبیل» لانّ اواخر آیات السّورة الف، و العرب تحفظ هذا فى خطبها و اشعارها.
وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا قرأ ابن عامر و یعقوب: ساداتنا بکسر التّاء و لف قبلها على جمع الجمع، وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا.
رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ اى ضعفى عذاب غیرهم وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً قرأ عاصم بالباء و الباقون بالتّاء لقوله: أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و هذا یشهد لکثرة، اى مرّة بعد مرّة.
محمد بن ابى السرى مردى بود از جمله نیکمردان روزگار، گفتا بخواب نمودند مرا که: در مسجد عسقلان کسى قرآن میخواند به اینجا رسید که وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً، من گفتم: «کثیرا، وى گفت: «کبیرا»، باز نگرستم رسول خدا را دیدم در میان مسجد که قصد مناره داشت فرا پیش وى رفتم گفتم: السلام علیکم یا رسول اللَّه استغفر لی، رسول از من برگشت، دیگر باره از سوى راست وى درآمدم گفتم: یا رسول اللَّه استغفر لی از بهر من آمرزش خواه، رسول اعراض کرد، برابر وى بایستادم گفتم: یا رسول اللَّه سفیان بن عیینة مرا خبر کرد از محمد بن المنکدر از جابر بن عبد اللَّه که هرگز از تو چیزى نخواستند که گفتى «لا»، چونست که سؤال من رد میکنى و مرادم نمىدهى؟ رسول خدا تبسمى کرد، آن گه گفت: «اللّهم اغفر له»، پس گفتم: یا رسول اللَّه میان من و این مرد خلاف است، او میگوید «وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً» و من میگویم «کثیرا»، گفتا رسول هم چنان بر مناره مىشد و میگفت: «کثیرا کثیرا کثیرا».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا اى طهّره اللَّه ممّا قالوا.
وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً اى کریما ذا جاه و قدر کما قال ابن عباس: کان حظیّا عند اللَّه لا یسئل شیئا الا اعطاه. و قال الحسن: کان مستجاب الدعوة محبّبا مقبولا.
خلافست میان علماى تفسیر که آنچه رب العزّة فرمود: آذَوْا مُوسى موسى را رنجانیدند، او را بچه رنجانیدند؟ و باین معنى خبر مصطفى است (ص) بروایت بو هریرة گفت: بنوا اسرائیل چون غسل میکردند یکدیگر را برهنه میدیدند و خویشتن را از چشم نگرنده نمىپوشیدند، و موسى مردى کریم بود شرمگن، نخواستى که کسى او را برهنه بیند، بخلوت غسل کردید و خویشتن را از نظر مردم پوشیده و کشیده داشتید، بنو اسرائیل او را طعن کردند گفتند: ما تستّر هذا التّستّر الا من عیب بجلده امّا برص و امّا ادرة و امّا آفة. رب العالمین خواست که او را از آن عیب که بر وى بستند پاک گرداند، روزى تنها غسل میکرد در آن خلوت گاه جامه از تن بر کشید و بر سر سنگ نهاد و در آب شد، چون از غسل فارغ گشت و قصد جامه پوشیدن کرد، آن سنگ بقدرت اللَّه برفت و جامه وى ببرد و موسى برهنه از قفاى سنگ میدوید و میگفت: ثیابى یا حجر! ثیابى یا حجر! تا ببرد و موسى برهنه در انجمن بنى اسرائیل شد و ایشان موسى را برهنه بدیدند که در وى هیچ عیب نبود از آنچه میگفتند، پس آن سنگ بایستاد و موسى جامه در پوشید و آن سنگ را بعصاى خود میزد، بو هریره گفت فو اللّه انّ بالحجر لندبا من اثر ضربه ثلثا او اربعا او خمسا اینست که رب العالمین فرمود: «فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا».
ابو العالیة گفت: ایذاء موسى آن بود که قارون آن مومسه را بمزد گرفت تا بر موسى فجور و ناسزا بندد، و رب العالمین او را از آن معصوم داشت، و این قصه در سورة القصص رفت، و قیل: إیذاؤهم ایّاه انّه لمّا مات هارون فى التّیه ادّعوا على موسى انّه قتله، و ذلک فیما روى عن على بن ابى طالب (ع) فى قول اللَّه عز و جل: لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى، قال: سعد موسى و هارون علیهما السلام الجبل فمات هارون، فقالت بنو اسرائیل: انت قتلته و کان اشدّ حبّا لنا منک و الین لنا منک، فآذوه بذلک فامر اللَّه عز و جل الملائکة فحملته حتى مرّوا به على بنى اسرائیل و تکلّمت الملائکة بموته حتى عرف بنو اسرائیل انّه قد مات، فبرّأه اللَّه من ذلک فانطلقوا به فدفنوه فلم یطّلع على قبره احد من خلق اللَّه الا الرّخم فجعله اللَّه اصمّ ابکم.
روى عن عبد اللَّه بن مسعود قال: قسم النبى (ص) قسما فقال رجل: انّ هذه القسمة ما ارید بها وجه اللَّه، فاتیت النبى (ص) فاخبرته فغضب حتى رأیت الغضب فى وجهه ثم قال: «یرحم اللَّه موسى قد اوذى باکثر من هذا فصبر».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً صوابا حقا مستقیما.
قال عکرمة: هو شهادة ان لا اله الا اللَّه سدت بین الکفر و الاسلام و بین الجنّة و النار.
یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ قال ابن عباس: اى یتقبل حسناتکم و قال مقاتل: یزکّ اعمالکم.
وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ، و قالوا فى تفسیر قوله فى سورة محمد: وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ یضمن عنهم التبعات و یرضى عنهم الخصوم.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً اى ظفر بالخیر کلّه.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ ابن عباس گفت: امانت ایدر حدود دین است و فرایض شرع و طاعت اللَّه. ابن مسعود گفت: پنج نماز است بوقت خویش گزاردن و زکاة مال دادن و روزه ماه رمضان داشتن و حج کردن و سخن راست گفتن و اوام گزاردن و در پیمانه و تراز و راستى و عدل بجاى آوردن و ودیعتها بر امّت نگه داشتن. زید بن اسلم گفت: امانت اینجا سرائر طاعات است و خفیّات شرع که خلق را بر آن اطّلاع نبود کالنّیات فى الاعمال و الطهارة فى الصلاة و تحسین الصلاة فى الخلوة و کالصیام و الغسل من الجنابة.
روى عن ابى الدرداء قال: قال رسول اللَّه (ص): «خمس من جاء بهنّ یوم القیمة مع ایمان دخل الجنة: من حافظ على الصلوات الخمس وضوئهنّ و رکوعهنّ و سجودهنّ و مواقیتهنّ، و اعطى الزکاة من ماله طیب النفس بها، و کان یقول: و ایم اللَّه لا یفعل ذلک الا مومن، و صام رمضان و حج البیت ان استطاع الى ذلک سبیلا و ادّى الامانة.
قالوا: یا ابا الدرداء و ما أداء الامانة؟
قال: الغسل من الجنابة فانّ اللَّه عز و جل لم یأمن ابن آدم على شىء من دینه غیره. و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص: اوّل ما خلق اللَّه من الانسان فرجه ثمّ اتمّ خلقته، و قال له: هذه امانة استودعتکها، فالفرج امانة و الاذن امانة و العین امانة و الید امانة و الرجل امانة، لا ایمان لمن لا امانة له.
این امانتها بر اختلاف علما که گفتیم، رب العالمین عرضه کرد بر اعیان آسمانها و زمین و کوهها و فرا پیش ایشان نهاد گفت: توانید که این امانت بردارید و در ان راست روید و بوفاى آن باز آئید؟ ایشان گفتند و ما را از برداشت آن و نگه داشت آن چه آید و چه بود؟ گفت: اگر نیک آئید و راست روید ثواب و عطا یابید، و اگر بد آئید و کژ روید بعذاب و عقوبت رسید. ایشان گفتند: لا، یا رب نحن مسخرات لامرک لا نرید ثوابا و لا عقابا. این سخن نه از معصیت و مخالفت گفتند بلکه از خوف و خشیت گفتند و تعظیم دین اللَّه ترسیدند از تاوان و از راست باز نیامدن در آن، و رب العزة این عرض که کرد از روى تخییر کرد نه از روى الزام که اگر الزام بودى ازیشان امتناع نبودى و هر چند جمادات بودند رب العزة در قرآن ایشان را خضوع و سجود و خشیت و طاعت اثبات کرد قال اللَّه تعالى: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ، وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ... الایة، و قال تعالى للسماوات و الارض: ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً، قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ. و قال للحجارة: وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ.
قومى علما گفتند: رب العزّة عقل و فهم در آن جمادات مرکّب کرد، آن گه که امانت بر ایشان عرضه کرد تا ایشان بعقل و فهم خطاب شنیدند و جواب دادند. قومى گفتند: عرض امانت بر اهل آسمان و زمین بود نه اعیان آسمان و زمین هذا کقوله: وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ یعنى اهل القریة. و قول صحیح آنست که اوّل گفتیم و علماء سلف و تابعین بر آناند.
قوله: فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها اى خفن من الامانة ان لا یؤدّینها فیلحقن العقاب.
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ یعنى آدم علیه السلام. چون آسمان و زمین بترسیدند از پذیرفتن امانت و باز نشستند از برداشت آن، رب العزة آدم را گفت: انى عرضت الامانة على السماوات و الارض و الجبال فلم تطقها فهل انت آخذها بما فیها اى آدم امانت دین و طاعت بر آسمان و زمین و کوه عرضه کردم و طاقت پذیرفتن آن نداشتند، تو آن را بردارى و بپذیرى؟ آدم گفت: یا رب و ما فیها؟ بار خدایا در آن پذیرفتن و برداشتن مرا چه بود؟ گفت: «ان احسنت جوزیت و ان أسأت عوقبت» اگر نیکو کردار باشى ثواب یابى و اگر بد کردار باشى عقوبت بینى. آدم بخدمت و طاعت بندهوار درآمد گفت: بین اذنى و عاتقى برداشتم میان گوش و دوش خویش.
رب العالمین فرمود: اکنون که برداشتى ترا در آن معونت و قوّت دهم، اجعل لبصرک حجابا فاذا خشیت ان ینظر الى ما لا یحلّ لک فارخ حجابه و اجعل للسانک لحیین و غلقا فاذا خشیت ان یتکلّم بما لا یحلّ فاغلق و اجعل لفرجک لباسا فلا تکشفه على ما حرّمت علیک. قال مجاهد: فما کان بین ان یحملنها و بین ان خرج من الجنّة الا مقدار ما بین الظّهر و العصر. زجاج گفت و جماعتى اهل معانى که: حمل امانت خیانت است در امانت یقال: فلان حمل الامانة، اى اثم فیها بالخیانة، و منه قوله تعالى: وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْءٍ، و حملک السیئة ان تتقلّدها و تبوء باثمها.
گفتند: امانت در حقّ بنى آدم اداى فرایض است و امتثال امر و نهى چنان که گفتیم و امانت در حق آسمان و زمین و کوهها خضوع است و طاعت، پس گفت: فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها آسمان و زمین و کوه سروا زدند و باز نشستند از آن که در آن خیانت کنند، یعنى که امانت خویش بگزاردند و خضوع و طاعت که بر ایشان نهادند بجاى آوردند قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ، و بنى آدم در امانت خویش خیانت کردند و بوفاى عهد باز نیامدند.
حسن گفت: برین تأویل انسان درین موضع کافر است و منافق فانهما حملا الامانة اى خانا فیها. و روى عن ابن مسعود قال: مثّلت الامانة لصخرة ملقاة و دعیت السماوات و الارض و الجبال الیها فلم یقربوا منها و قالوا لا نطیق حملها و جاء آدم من غیر ان دعى و حرّک الصخرة و قال لو امرت بحملها لحملتها فقلن له احمل فحملها الى رکبتیه ثمّ وضعها و قال لو اردت ان ازداد لزدت فقلن له احمل فحملها الى حقوه ثم وضعها و قال و اللَّه لو اردت ان ازداد لزدت فقلن له احمل فحملها حتى وضعها على عاتقه فاذا اراد ان یضعها قال اللَّه تعالى: مکانک فانها فى عنقک و عنق ذریتک الى یوم القیمة.
إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا قال ابن عباس: ظلوما لنفسه جهولا بامر اللَّه و ما احتمل من الامانة. و قال الکلبى: ظلوما حین عصى ربه جهولا لا یدرى ما العقاب فى ترک الامانة.
و قال مقاتل: ظلوما لنفسه جهولا بعاقبة ما حمل.
سدّى گفت: قصه عرض امانت آنست که آدم صفى صلوات اللَّه علیه چون بزمین آمد، رب العزة فرمود: اى آدم مرا در زمین خانهایست در مکه و آن کعبه است مشرّف معظّم مقدّس، رو آنجا طواف کن، چون خواست که بزمین مکه رود آسمان را گفت: احفظى اهلى و ولدى بالامانة، اهل و عیال و فرزند مرا گوش دار و امانت در آن بجاى آر، آسمان سر وازد و نپذیرفت زمین را گفت، همچون سر وازد و نپذیرفت، کوهها را گفت، هم چنان سر وازد و نپذیرفت، آن گه قابیل را گفت که تو ایشان را گوش دارى و امانت در آن بجاى آرى، قابیل در پذیرفت و گفت: تذهب و ترجع فتجد اهلک کما یترک. پس آدم برفت چون باز آمد قابیل هابیل را کشته بود، اینست که رب العالمین فرمود: إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا یعنى قابیل حین حمل امانة آدم ثمّ لم یحفظ له اهله.
لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ فصّل اللَّه عز و جل اقسام العبید تفصیلا بالغا حسنا تامّا. مشرک اوست که امانت نپذیرفت، منافق اوست که پذیرفت و نگزارد، مؤمن اوست که امانت پذیرفت و بگزارد. قال مقاتل: لیعذبهم بما خانوا الامانة و نقضوا المیثاق.
وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یهدیهم و یرحمهم بما ادّوا من الامانة.
و قال ابن قتیبة: عَرَضْنَا الْأَمانَةَ لیظهر نفاق المنافق و شرک المشرک فیعذّبهم اللَّه و یظهر ایمان المؤمن فیتوب اللَّه علیه، اى یعود علیه بالرّحمة و المغفرة ان حصل منه تقصیر فى بعض الطّاعات.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
ابن عباس گفت: قومى مسلمانان گاه گاه بخانه رسول (ص) مىشدند و طعام میخوردند، و پیش از رسیدن آن طعام مىرفتند و دراز مىنشستند تا طعام فرا رسد، رسول خدا باین سبب رنجور دل مىشد و شرم میداشت که ایشان را از آن منع کند تا آیت فرو آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ اى الا ان تدعوا الى طعام فیؤذن لکم فتأکلوه.
غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ یعنى غیر منتظرین حین نضجه و ادراکه «انى» و «انى» لغتان مثل: الى و الى، و معا و معا، و الآناء جمعه مثل: الآلاء و الامعاء، یقال: انى الحمیم اذا انتهى حرّه، و انى ان یفعل کذا، اى حان. و فیه لغتان: انى، یأنى و آن، یئین، مثل: حان یحین.
وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ اى اکلتم الطّعام فَانْتَشِرُوا تفرّقوا و اخرجوا من منزله.
وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ اى و لا طالبین الانس لحدیث. و محلّه خفض مردود على قوله: غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ.
وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ اى لا یترک تادیبکم و بیان الحقّ حیاء. روى انّ اسماعیل بن ابى حکیم قرئت بین یدیه هذه الایة، فقال: هذا ادب ادّب اللَّه به الثقلاء. و قال ابن عائشة: حسبک فى الثّقلاء انّ اللَّه تعالى لم یحتملهم.
وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ عمر خطاب بمسجد رسول برگذشت و رسول (ص) را دید با زنان خویش در مسجد، عمر گفت با زنان رسول: احتجبن فان لکنّ على النّساء فضلا کما انّ لزوجکنّ على الرّجال الفضل از مردان در حجاب باشید که شما را بر زنان امّت فضل است و افزونى هم چنان که شوهر شما را رسول خدا صلوات اللَّه علیه فضل است بر عالمیان. بروایتى دیگر زینب گفت: یا بن الخطاب انک لتغار علینا و الوحى ینزل فى بیوتنا تو بر ما غیرت مىبرى باینچ مىفرمایى، و وحى اللَّه در خانه ما فرود مىآید، یعنى که اگر مراد اللَّه بود خود فرماید و حاجت بغیرت تو نباشد، تا درین حدیث بودند بر وفق قول عمر آیت حجاب آمد: وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ بعد از آیت حجاب هیچ کس را روا نبود که در زنى از زنان رسول نگرستید اگر در نقاب بودى یا بىنقاب. عمر خطاب بعد از آن میگفت: وافقنى ربى فى ثلاثة، قلت: یا رسول اللَّه لو اتّخذوا من مقام ابراهیم مصلّى، فانزل اللَّه تعالى: وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى، و قلت: یا رسول اللَّه انّه یدخل علیک البرّ و الفاجر فلو امرت امّهات المؤمنین بالحجاب، فانزل اللَّه آیة الحجاب، قال: و بلغنى بعض ما عاتب رسول اللَّه نساءه، قال: فدخلت علیهنّ فجعلت استقرّ بهنّ واحدة واحدة، قلت: و اللَّه لتنتهنّ او لیبدلّنه اللَّه ازواجا خیرا منکنّ حتّى اتیت على زینب، فقالت: یا عمر اما کان فى رسول اللَّه ما یعظ نساءه حتّى تعظهنّ انت؟ فخرجت فانزل اللَّه تعالى: یا عمر اما کان فى رسول اللَّه، ما یعظ نساء حتّى تعظهنّ انت؟ فخرجت فانزل اللَّه تعالى: عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ... الایة. و عن مجاهد انّ رسول اللَّه (ص) کان یطعم و معه اصحابه فاصابت ید رجل منهم ید عایشه و کانت معهم، فکره النبى (ص) ذلک فنزلت آیة الحجاب.
قال انس: کنت ادخل على رسول اللَّه (ص) بغیر اذن فجئت یوما لادخل، فقال: مکانک یا بنىّ قد حدث بعدک ان لا تدخل علینا الا باذن ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ من الریب.
وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ لیس لکم اذاه فى شىء من الاشیاء.
وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً هذا اذا دخل بهنّ. و تزوّج رجل من المؤمنین امرأة کان تزوّج بها رسول اللَّه و طلّقها و لم یکن دخل بها، فاراد عمر ان یقتله فاقام الرّجل البیّنة على انّ رسول اللَّه لم یکن دخل بها فذکر انّ عمر حلق رأسه و لحیته.
و روى معمر عن الزهرى انّ العالیة بنت ظبیان الّتى طلّق النّبی (ص) تزوّجت رجلا و ولدت له، و ذلک قبل تحریم ازواج النّبی (ص) على النّاس. و امّا حفصة بنت عمر فانّ رسول اللَّه طلّقها ثمّ راجعها، جاءه جبرئیل فقال له: انّ ربّک یقرئک السلام و یقول: انّ حفصة صوّامة قوّامة و انّها زوجتک فى الجنّة، فراجعها.
إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً هذا الوعید راجع على من یؤذى رسول اللَّه و على من یرید ان ینکح احدا من ازواجه من بعده، و کان رجل قال: ان مات رسول اللَّه نکحت عائشة، قال مقاتل بن سلیمان هو طلحة بن عبید اللَّه.
إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً کان هذا وعید للرّجل الّذى تمنّى نکاح عائشة و لمّا نزلت آیة الحجاب قال: الآباء و الأبناء و الاقارب و نحن ایضا نکلّمهنّ من وراء حجاب، فانزل اللَّه عزّ و جلّ: لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ یعنى لا اثم علیهنّ فى ترک الاحتجاب من هؤلاء. و قال مجاهد فى وضع جلابیبهنّ عندهم.
و قوله: وَ لا نِسائِهِنَّ اراد به النّساء المسلمات حتّى لا یجوز للکتابیّات الدّخول علیهنّ و التکشّف عندهنّ و قیل: هو عام فى المسلمات و الکتابیّات، و انّما قال: وَ لا نِسائِهِنَّ لانّهنّ من اجناسهنّ و لم یذکر العمّ و الخال لانّهما داخلان فى الآباء قد عدّ اللَّه عزّ و جلّ العمّ ابا و الخالة امّا فى القرآن.
وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ اختلفوا فى انّ عبد المرأة هل یکون محرما لها ام لا؟
فقال قوم: یکون محرما لها لقوله عزّ و جلّ: أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ. و قال قوم: هو کالاجانب، و المراد من الایة: الا ماء دون العبید.
وَ اتَّقِینَ اللَّهَ ان یراکنّ غیر هؤلاء.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ من اعمال العباد شَهِیداً.
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ قال ابن عباس: یعنى انّ اللَّه یرحم و یثنى علیه و الملائکة یدعون له و یستغفرون له. قال ابو العالیة: صلاة اللَّه ثناؤه علیه عند الملائکة و صلاة الملائکة الدّعاء له.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً این امرى است مطلق که امّت را فرمودند: بدرود دادن بر وى و سلام کردن بر وى. سلام آنست که مؤمنان در تشهّد نماز میگویند: السلام علیک ایها النبى و رحمة اللَّه و برکاته. و درود آنست که میگویند در آخر نماز که: «اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابراهیم و آل ابراهیم و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم و آل ابرهیم انک حمید مجید».
قال کعب بن عجرة: سألنا رسول اللَّه (ص)، فقلنا: یا رسول اللَّه کیف الصّلاة علیکم اهل البیت؟
فانّ اللَّه قد علّمنا کیف نسلم. قال: «قولوا: اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابرهیم و آل ابرهیم انّک حمید مجید، اللّهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم و آل ابرهیم انک حمید مجید».
و عن ابى حمید الساعدى انهم قالوا: یا رسول اللَّه کیف نصلّى علیک؟ فقال رسول اللَّه: قولوا اللّهم صلّ على محمد و ازواجه و ذرّیته کما صلّیت على ابرهیم، و بارک على محمد و ازواجه و ذرّیته کما بارکت على ابرهیم انک حمید مجید».
و عن ابى سعید الخدرى قال: قلنا یا رسول اللَّه هذا السّلام علیک قد علمنا، فکیف الصّلاة؟
قال: «قولوا: قلنا یا رسول اللَّه هذا السّلام علیک قد علمنا، فکیف الصّلاة؟
قال: قولوا: اللّهم صلّ على عبدک و رسولک کما صلّیت على ابرهیم، و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابرهیم».
و عن عبد اللَّه بن مسعود قال: اذا صلّیتم على النّبی (ص) فاحسنوا الصلاة علیه فانّکم لا تدرون لعلّ ذلک یعرض علیه، قالوا: فعلّمنا قال: قولوا اللّهم اجعل صلواتک و رحمتک و برکاتک على سیّد المرسلین و امام المتّقین و خاتم النبیین محمد عبدک و رسولک امام الخیر و قائد الخیر و رسول الرّحمة، اللّهم ابعثه مقاما محمودا یغبطه به الاوّلون و الآخرون، اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت على ابرهیم و آل ابرهیم انّک حمید مجید. و قال (ص): «حیاتى خیر لکم تحدثون و نحدث لکم و وفاتى خیر لکم تعرض على اعمالکم فما کانت من حسنة حمدت اللَّه علیها و ما کان من سیّئة استغفرت اللَّه لکم فاذا صلّیتم علىّ فاحسنوا الصّلاة فانّکم تعرضون علىّ بأسمائکم و أسماء آبائکم و عشائرکم و اعمالکم».
و قال (ص): «صلّوا علىّ اینما کنتم من الارض فانّ صلاتکم تبلغنى».
و عن ابن عباس قال: لیس احد من امّة محمد (ص) یسلم علیه و یصلّى علیه الا بلغه فلان یسلم علیک و یصلى علیک.
قال یزید الرقاشى: ملک موکّل برسول اللَّه (ص) اذا صلّى علیه احد قال صلّى علیک من امّتک فلان بن فلان. و عن اوس بن اوس الثقفى قال: قال رسول اللَّه (ص): «اکثروا علىّ الصلاة فى یوم الجمعة فانّ صلاتکم معروضة علىّ»، قالوا: یا رسول اللَّه کیف تعرض علیک و قد ارمت؟ یعنى بلیت، قال: «انّ اللَّه حرّم على الارض ان تأکل اجساد الانبیاء».
و عن ابى هریرة عن النّبی (ص) قال: «ما من احد یسلم علىّ الا ردّ اللَّه الىّ روحى حتّى اردّ علیه السلام»
قال: «و الّذى نفسى بیده ما منکم احد یسلّم علىّ اذا متّ الا جاءنی جبرئیل فقال یا محمد هذا فلان بن فلان بن فلان فیرفع لى فى النّسب حتّى اعرفه فاقول: نعم، فیقول: هو یقرأ علیک السلام و رحمة اللَّه، فاقول: و علیه السلام و رحمة اللَّه و برکاته»، و فى روایة اخرى قال: یا محمد صلّى علیک فلان کذا و کذا، قال: فیصلّى الرّب على ذلک الرّجل بکلّ واحد عشرا.
و عن عبد الرحمن بن عوف قال: قال رسول اللَّه (ص): «لقیت جبرئیل علیه السلام فبشّرنى انّ اللَّه تبارک و تعالى یقول: من صلّى علیک صلّیت علیه و من سلم علیک سلمت علیه، فسجدت للَّه شکرا». و عن سعید بن عمر الانصارى عن ابیه و کان بدریّا عن النّبی (ص) قال: «ما صلّى علىّ عبد من امّتى صلاة صادقا بها من قبل نفسه الا صلّى اللَّه علیه و سلم بها عشر صلوات و کتب له بها عشر حسنات و رفعه بها عشر درجات و محا عنه بها عشر خطیئات».
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ اى ادعوا له بالرحمة، و سلّموا تسلیما» اى حیّوه بتحیّة الاسلام.
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً، معنى آیت آنست که ایشان که مىرنجانند خداى را جلّ جلاله و رسول او را علیه السلام، اللَّه ور ایشان لعنت کرد در دو جهان. ابن عباس گفت: ایشان سه قوماند که ایذاء اللَّه خواستند، جهودان و ترسایان و مشرکان. جهودان گفتند: «عزیر ابن اللَّه، ید اللَّه مغلولة، انّ اللَّه فقیر و نحن اغنیاء». ترسایان گفتند: «المسیح ابن اللَّه، ثالث
ثلاثة». مشرکان گفتند: الملائکة بنات اللَّه و الاصنام شرکاؤه همانست که مصطفى (ص) گفت حکایت از کردگار جل جلاله: «شتمنى ابن آدم یقول اتّخذ اللَّه ولدا و انا الاحد الصّمد الّذى لم الد و لم اولد و لم یکن لى کفوا احد».
و قال تعالى: یؤذینى ابن آدم یسبّ الدهر و انا الدهر بیدى الامر اقلّب اللیل و النهار»
عکرمه گفت: اصحاب تصاویراند خلقتى و صورتى که ربّ العالمین بآفرینش آن متفرّد است و جز بقدرت الهیت وجود آن ممکن نیست، ایشان میخواهند که مثل آن در وجود آرند، و مصطفى (ص) فرموده: «لعن اللَّه المصوّرین».
و قال (ص): «یقول اللَّه تعالى: و من اظلم ممّن ذهب یخلق کخلقى فلیخلقوا ذرّة و لیخلقوا حبّة او شعیرة».
و گفتهاند: محتمل است که ایذاء اللَّه بمعنى الحاد بود در اسما و صفات اللَّه کقوله تعالى: وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ: و گفتهاند: درین آبت اضمار است یعنى یؤذون اولیاء اللَّه، فحذف المضاف و اقیم المضاف الیه مقامه کقوله: «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ» اى اهل القریة.
سیاق این سخن بر عادت خلق و تعارف مردم است، و رنه جناب جبروت احدیّت و درگاه عزت الهیت مقدّس است و منزّه از آن که خلق بوى اذى رسانند، یا خود کسى را رسد که اندیشه کند یا تواند. امّا اذى رسول از جهت کفّار آنست که در بدایت اسلام دندانش مىشکستند و او را مىزدند و خاک بروى مىریختند و پلیدى بر مهر نبوت مىانداختند و او را ساحر و کاهن و مجنون میگفتند. عبد اللّه مسعود گفت: دیدم رسول خدا (ص) را که در مسجد حرام در نماز بود سر بر سجود نهاده که آن کافرى بیامد و شکنبه شتر میان دو کتف وى فرو گذاشت، رسول هم چنان در سجود بخدمت اللَّه ایستاده و سر از زمین برنداشت تا آن گه که فاطمه زهرا بیامد و آن از کتف وى بینداخت و روى نهاد در جمع قریش و آنچه سزاى ایشان بود گفت، و رسول خدا چون نماز بگزارد، روى سوى آسمان کرد و گفت: اللّهم علیک بقریش، اللّهم علیک بعمرو بن هشام و عتبة بن ربیعة و شیبة بن ربیعة و الولید بن عتبة و امیة بن خلف و عقبة بن ابى معیط.
عبد اللَّه مسعود گفت: بآن خدایى که وحدانیت و فردانیت صفت اوست که این جماعت را دیدم روز بدر کشته و در چاه بدر انداخته و رسول خدا گفت: اتبع اصحاب القلیب لعنة.
و عن عائشة قالت: یا رسول اللَّه هل اتى علیک یوم کان اشدّ من یوم احد؟ فقال: لقد لقیت من قومک و کان اشدّ ما لقیت منهم یوم العقبة اذ عرضت نفسى على ابن عبد یا لیل ابن عبد کلال فلم یجبنى الى ما اردت فانطلقت و انا مهموم على وجهى فلم استفق الا بقرن الثعالب فرفعت رأسى فاذا انا بسحابة قد اظلّتنى فنظرت فاذا فیها جبرئیل فنادانى فقال انّ اللَّه سمع قول قومک و ما ردّوا علیک و قد بعث الیک ملک الجبال فتأمره بما شئت فیهم، قال فنا دانى ملک الجبال و سلم علىّ ثمّ قال: یا محمد انّ اللَّه قد سمع قول قومک و انا ملک الجبال و قد بعثنى ربّک الیک لتأمرنى بامرک ان شئت ان اطبق علیهم الاخشبین، فقال رسول اللَّه (ص): ارجوا ان یخرج اللَّه من اصلابهم من یعبد اللَّه وحده لا یشرک به شیئا.
وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یقعون فیهم و یرمونهم بغیر جرم.
بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا یعنى من غیر ان عملوا ما اوجب اذاهم.
فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً قال مقاتل: نزلت فى على بن ابى طالب (ع) و ذلک انّ ناسا من المنافقین کانوا یؤذونه. و قیل: نزلت فى شأن عائشة و فى بعض الآثار: ایّاکم و اذى المؤمن فانه حبیب ربه احبّ اللَّه فاحبّه و غضب لربه فغضب اللَّه له و انّ اللَّه یحوطه و یؤذى من یؤذیه».
ضحاک و کلبى گفتند: این آیت در شأن قومى منافقان فرو آمد ازین زانیان و فاجران که هر شب بیرون مىآمدند و در کویهاى مدینه براه کنیزکان که بطلب آب بیرون آمده بودند یا بقضاء حاجت و تعرّض آن کنیزکان مىکردند و در میان ایشان آزاد زنان مىبودند که از تعرّض آن منافقان رنجور میگشتند و هر چند که آن منافقان در طلب آن کنیزکان بر مىخاستند امّا آزاد زن و کنیزک از هم باز نمىشناختند که زىّ ایشان و کسوت ایشان هر دو یکسان بود، آن آزاد زنان این قصه با شوهران خویش باز گفتند و کراهیت نمودند و شوهران با رسول خدا باز گفتند و رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد، پس آزاد زنان را نهى کردند که بشبه کنیزکان روى گشاده از خانه بیرون آیند ایشان را فرمودند تا گلیمهاى سیاه در سر کشیدند و بچادرها رویهاى خود بپوشیدند و در شأن ایشان این آیت فرستادند که: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ جمع الجلباب و هو الملاءة الّتى تشتمل بها المرأة فوق الدّرع و الخمار. یعنى یرخین اردیتهنّ و ملاحفهنّ فیتقنّعن بها و یغطّین رؤسهنّ و وجوههنّ الا عینا واحدة.
«ذلِکَ أَدْنى أَنْ یُعْرَفْنَ» انهنّ حرائر.
«فَلا یُؤْذَیْنَ» و لا یتعرّض لهنّ.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً لما سلف من ترک التستّر.
رَحِیماً بهنّ اذا سترهنّ و صانهنّ. قال انس: مرّت جاریة بعمر بن الخطاب متقنّعة فعلاها بالدرّة و قال: یا لکاع أ تتشبّهین بالحرائر؟ القى القناع.
لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ عن نفاقهم.
وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ اى فجور و هم الزناة.
وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ بالکذب و الباطل، المرجف الکذّاب. قومى منافقان پیوسته در مدینه ارجافهاى باطل میکردند و دروغها میگفتند در حقّ غازیان و لشکر اسلام که ایشان را بکشتند و از دشمن بهزیمت شدند، ایشان را بشکستند و دشمن زور گرفتند، ازین جنس ارجافها مىافکندند تا در حقّ ایشان این آیت آمد. و قال الکلبى: کانوا یحبّون ان تشیع الفاحشة فى الّذین آمنوا و یفشوا الاخبار.
لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ اى لنحرشنّک بهم و لنسلطنّک علیهم حتّى تقتلهم و تخلى عنهم المدینة. قال محمد بن سیرین: فلم ینتهوا و لم یغر اللَّه بهم. العفو عن الوعید جائز لا یدخل فى الخلف.
ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها، اى لا یساکنونک فى المدینة إِلَّا قَلِیلًا حتّى یخرجوا منها.
مَلْعُونِینَ اى مطرودین، أَیْنَما ثُقِفُوا وجدوا و ادرکوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا اى الحکم فیهم هذا على جهة الامر به.
سُنَّةَ اللَّهِ اى کسنّة اللَّه، فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ من المنافقین و الّذین فعلوا مثل فعل هؤلاء.
وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلًا یقال: هاتان الآیتان فى الزّنادقه یقتلهم اهل کلّ ملّة فى الدنیا.
یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْرِیکَ اى اىّ شىء یعلمک امر الساعة و متى یکون قیامها؟ اى انت لا تعرفه.
لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً.
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً، خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً.
یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ ظهرا لبطن حین یسبحون علیها.
یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا فى الدنیا. الالف الزّائدة فى «الرّسول» و بعدها فى «السبیل» لانّ اواخر آیات السّورة الف، و العرب تحفظ هذا فى خطبها و اشعارها.
وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا قرأ ابن عامر و یعقوب: ساداتنا بکسر التّاء و لف قبلها على جمع الجمع، وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا.
رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ اى ضعفى عذاب غیرهم وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً قرأ عاصم بالباء و الباقون بالتّاء لقوله: أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و هذا یشهد لکثرة، اى مرّة بعد مرّة.
محمد بن ابى السرى مردى بود از جمله نیکمردان روزگار، گفتا بخواب نمودند مرا که: در مسجد عسقلان کسى قرآن میخواند به اینجا رسید که وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً، من گفتم: «کثیرا، وى گفت: «کبیرا»، باز نگرستم رسول خدا را دیدم در میان مسجد که قصد مناره داشت فرا پیش وى رفتم گفتم: السلام علیکم یا رسول اللَّه استغفر لی، رسول از من برگشت، دیگر باره از سوى راست وى درآمدم گفتم: یا رسول اللَّه استغفر لی از بهر من آمرزش خواه، رسول اعراض کرد، برابر وى بایستادم گفتم: یا رسول اللَّه سفیان بن عیینة مرا خبر کرد از محمد بن المنکدر از جابر بن عبد اللَّه که هرگز از تو چیزى نخواستند که گفتى «لا»، چونست که سؤال من رد میکنى و مرادم نمىدهى؟ رسول خدا تبسمى کرد، آن گه گفت: «اللّهم اغفر له»، پس گفتم: یا رسول اللَّه میان من و این مرد خلاف است، او میگوید «وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً» و من میگویم «کثیرا»، گفتا رسول هم چنان بر مناره مىشد و میگفت: «کثیرا کثیرا کثیرا».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا اى طهّره اللَّه ممّا قالوا.
وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً اى کریما ذا جاه و قدر کما قال ابن عباس: کان حظیّا عند اللَّه لا یسئل شیئا الا اعطاه. و قال الحسن: کان مستجاب الدعوة محبّبا مقبولا.
خلافست میان علماى تفسیر که آنچه رب العزّة فرمود: آذَوْا مُوسى موسى را رنجانیدند، او را بچه رنجانیدند؟ و باین معنى خبر مصطفى است (ص) بروایت بو هریرة گفت: بنوا اسرائیل چون غسل میکردند یکدیگر را برهنه میدیدند و خویشتن را از چشم نگرنده نمىپوشیدند، و موسى مردى کریم بود شرمگن، نخواستى که کسى او را برهنه بیند، بخلوت غسل کردید و خویشتن را از نظر مردم پوشیده و کشیده داشتید، بنو اسرائیل او را طعن کردند گفتند: ما تستّر هذا التّستّر الا من عیب بجلده امّا برص و امّا ادرة و امّا آفة. رب العالمین خواست که او را از آن عیب که بر وى بستند پاک گرداند، روزى تنها غسل میکرد در آن خلوت گاه جامه از تن بر کشید و بر سر سنگ نهاد و در آب شد، چون از غسل فارغ گشت و قصد جامه پوشیدن کرد، آن سنگ بقدرت اللَّه برفت و جامه وى ببرد و موسى برهنه از قفاى سنگ میدوید و میگفت: ثیابى یا حجر! ثیابى یا حجر! تا ببرد و موسى برهنه در انجمن بنى اسرائیل شد و ایشان موسى را برهنه بدیدند که در وى هیچ عیب نبود از آنچه میگفتند، پس آن سنگ بایستاد و موسى جامه در پوشید و آن سنگ را بعصاى خود میزد، بو هریره گفت فو اللّه انّ بالحجر لندبا من اثر ضربه ثلثا او اربعا او خمسا اینست که رب العالمین فرمود: «فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا».
ابو العالیة گفت: ایذاء موسى آن بود که قارون آن مومسه را بمزد گرفت تا بر موسى فجور و ناسزا بندد، و رب العالمین او را از آن معصوم داشت، و این قصه در سورة القصص رفت، و قیل: إیذاؤهم ایّاه انّه لمّا مات هارون فى التّیه ادّعوا على موسى انّه قتله، و ذلک فیما روى عن على بن ابى طالب (ع) فى قول اللَّه عز و جل: لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى، قال: سعد موسى و هارون علیهما السلام الجبل فمات هارون، فقالت بنو اسرائیل: انت قتلته و کان اشدّ حبّا لنا منک و الین لنا منک، فآذوه بذلک فامر اللَّه عز و جل الملائکة فحملته حتى مرّوا به على بنى اسرائیل و تکلّمت الملائکة بموته حتى عرف بنو اسرائیل انّه قد مات، فبرّأه اللَّه من ذلک فانطلقوا به فدفنوه فلم یطّلع على قبره احد من خلق اللَّه الا الرّخم فجعله اللَّه اصمّ ابکم.
روى عن عبد اللَّه بن مسعود قال: قسم النبى (ص) قسما فقال رجل: انّ هذه القسمة ما ارید بها وجه اللَّه، فاتیت النبى (ص) فاخبرته فغضب حتى رأیت الغضب فى وجهه ثم قال: «یرحم اللَّه موسى قد اوذى باکثر من هذا فصبر».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً صوابا حقا مستقیما.
قال عکرمة: هو شهادة ان لا اله الا اللَّه سدت بین الکفر و الاسلام و بین الجنّة و النار.
یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ قال ابن عباس: اى یتقبل حسناتکم و قال مقاتل: یزکّ اعمالکم.
وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ، و قالوا فى تفسیر قوله فى سورة محمد: وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ سَیَهْدِیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ یضمن عنهم التبعات و یرضى عنهم الخصوم.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً اى ظفر بالخیر کلّه.
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ ابن عباس گفت: امانت ایدر حدود دین است و فرایض شرع و طاعت اللَّه. ابن مسعود گفت: پنج نماز است بوقت خویش گزاردن و زکاة مال دادن و روزه ماه رمضان داشتن و حج کردن و سخن راست گفتن و اوام گزاردن و در پیمانه و تراز و راستى و عدل بجاى آوردن و ودیعتها بر امّت نگه داشتن. زید بن اسلم گفت: امانت اینجا سرائر طاعات است و خفیّات شرع که خلق را بر آن اطّلاع نبود کالنّیات فى الاعمال و الطهارة فى الصلاة و تحسین الصلاة فى الخلوة و کالصیام و الغسل من الجنابة.
روى عن ابى الدرداء قال: قال رسول اللَّه (ص): «خمس من جاء بهنّ یوم القیمة مع ایمان دخل الجنة: من حافظ على الصلوات الخمس وضوئهنّ و رکوعهنّ و سجودهنّ و مواقیتهنّ، و اعطى الزکاة من ماله طیب النفس بها، و کان یقول: و ایم اللَّه لا یفعل ذلک الا مومن، و صام رمضان و حج البیت ان استطاع الى ذلک سبیلا و ادّى الامانة.
قالوا: یا ابا الدرداء و ما أداء الامانة؟
قال: الغسل من الجنابة فانّ اللَّه عز و جل لم یأمن ابن آدم على شىء من دینه غیره. و قال عبد اللَّه بن عمرو بن العاص: اوّل ما خلق اللَّه من الانسان فرجه ثمّ اتمّ خلقته، و قال له: هذه امانة استودعتکها، فالفرج امانة و الاذن امانة و العین امانة و الید امانة و الرجل امانة، لا ایمان لمن لا امانة له.
این امانتها بر اختلاف علما که گفتیم، رب العالمین عرضه کرد بر اعیان آسمانها و زمین و کوهها و فرا پیش ایشان نهاد گفت: توانید که این امانت بردارید و در ان راست روید و بوفاى آن باز آئید؟ ایشان گفتند و ما را از برداشت آن و نگه داشت آن چه آید و چه بود؟ گفت: اگر نیک آئید و راست روید ثواب و عطا یابید، و اگر بد آئید و کژ روید بعذاب و عقوبت رسید. ایشان گفتند: لا، یا رب نحن مسخرات لامرک لا نرید ثوابا و لا عقابا. این سخن نه از معصیت و مخالفت گفتند بلکه از خوف و خشیت گفتند و تعظیم دین اللَّه ترسیدند از تاوان و از راست باز نیامدن در آن، و رب العزة این عرض که کرد از روى تخییر کرد نه از روى الزام که اگر الزام بودى ازیشان امتناع نبودى و هر چند جمادات بودند رب العزة در قرآن ایشان را خضوع و سجود و خشیت و طاعت اثبات کرد قال اللَّه تعالى: أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ، وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ... الایة، و قال تعالى للسماوات و الارض: ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً، قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ. و قال للحجارة: وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ.
قومى علما گفتند: رب العزّة عقل و فهم در آن جمادات مرکّب کرد، آن گه که امانت بر ایشان عرضه کرد تا ایشان بعقل و فهم خطاب شنیدند و جواب دادند. قومى گفتند: عرض امانت بر اهل آسمان و زمین بود نه اعیان آسمان و زمین هذا کقوله: وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ یعنى اهل القریة. و قول صحیح آنست که اوّل گفتیم و علماء سلف و تابعین بر آناند.
قوله: فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها اى خفن من الامانة ان لا یؤدّینها فیلحقن العقاب.
وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ یعنى آدم علیه السلام. چون آسمان و زمین بترسیدند از پذیرفتن امانت و باز نشستند از برداشت آن، رب العزة آدم را گفت: انى عرضت الامانة على السماوات و الارض و الجبال فلم تطقها فهل انت آخذها بما فیها اى آدم امانت دین و طاعت بر آسمان و زمین و کوه عرضه کردم و طاقت پذیرفتن آن نداشتند، تو آن را بردارى و بپذیرى؟ آدم گفت: یا رب و ما فیها؟ بار خدایا در آن پذیرفتن و برداشتن مرا چه بود؟ گفت: «ان احسنت جوزیت و ان أسأت عوقبت» اگر نیکو کردار باشى ثواب یابى و اگر بد کردار باشى عقوبت بینى. آدم بخدمت و طاعت بندهوار درآمد گفت: بین اذنى و عاتقى برداشتم میان گوش و دوش خویش.
رب العالمین فرمود: اکنون که برداشتى ترا در آن معونت و قوّت دهم، اجعل لبصرک حجابا فاذا خشیت ان ینظر الى ما لا یحلّ لک فارخ حجابه و اجعل للسانک لحیین و غلقا فاذا خشیت ان یتکلّم بما لا یحلّ فاغلق و اجعل لفرجک لباسا فلا تکشفه على ما حرّمت علیک. قال مجاهد: فما کان بین ان یحملنها و بین ان خرج من الجنّة الا مقدار ما بین الظّهر و العصر. زجاج گفت و جماعتى اهل معانى که: حمل امانت خیانت است در امانت یقال: فلان حمل الامانة، اى اثم فیها بالخیانة، و منه قوله تعالى: وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْءٍ، و حملک السیئة ان تتقلّدها و تبوء باثمها.
گفتند: امانت در حقّ بنى آدم اداى فرایض است و امتثال امر و نهى چنان که گفتیم و امانت در حق آسمان و زمین و کوهها خضوع است و طاعت، پس گفت: فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها آسمان و زمین و کوه سروا زدند و باز نشستند از آن که در آن خیانت کنند، یعنى که امانت خویش بگزاردند و خضوع و طاعت که بر ایشان نهادند بجاى آوردند قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ، و بنى آدم در امانت خویش خیانت کردند و بوفاى عهد باز نیامدند.
حسن گفت: برین تأویل انسان درین موضع کافر است و منافق فانهما حملا الامانة اى خانا فیها. و روى عن ابن مسعود قال: مثّلت الامانة لصخرة ملقاة و دعیت السماوات و الارض و الجبال الیها فلم یقربوا منها و قالوا لا نطیق حملها و جاء آدم من غیر ان دعى و حرّک الصخرة و قال لو امرت بحملها لحملتها فقلن له احمل فحملها الى رکبتیه ثمّ وضعها و قال لو اردت ان ازداد لزدت فقلن له احمل فحملها الى حقوه ثم وضعها و قال و اللَّه لو اردت ان ازداد لزدت فقلن له احمل فحملها حتى وضعها على عاتقه فاذا اراد ان یضعها قال اللَّه تعالى: مکانک فانها فى عنقک و عنق ذریتک الى یوم القیمة.
إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا قال ابن عباس: ظلوما لنفسه جهولا بامر اللَّه و ما احتمل من الامانة. و قال الکلبى: ظلوما حین عصى ربه جهولا لا یدرى ما العقاب فى ترک الامانة.
و قال مقاتل: ظلوما لنفسه جهولا بعاقبة ما حمل.
سدّى گفت: قصه عرض امانت آنست که آدم صفى صلوات اللَّه علیه چون بزمین آمد، رب العزة فرمود: اى آدم مرا در زمین خانهایست در مکه و آن کعبه است مشرّف معظّم مقدّس، رو آنجا طواف کن، چون خواست که بزمین مکه رود آسمان را گفت: احفظى اهلى و ولدى بالامانة، اهل و عیال و فرزند مرا گوش دار و امانت در آن بجاى آر، آسمان سر وازد و نپذیرفت زمین را گفت، همچون سر وازد و نپذیرفت، کوهها را گفت، هم چنان سر وازد و نپذیرفت، آن گه قابیل را گفت که تو ایشان را گوش دارى و امانت در آن بجاى آرى، قابیل در پذیرفت و گفت: تذهب و ترجع فتجد اهلک کما یترک. پس آدم برفت چون باز آمد قابیل هابیل را کشته بود، اینست که رب العالمین فرمود: إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا یعنى قابیل حین حمل امانة آدم ثمّ لم یحفظ له اهله.
لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ فصّل اللَّه عز و جل اقسام العبید تفصیلا بالغا حسنا تامّا. مشرک اوست که امانت نپذیرفت، منافق اوست که پذیرفت و نگزارد، مؤمن اوست که امانت پذیرفت و بگزارد. قال مقاتل: لیعذبهم بما خانوا الامانة و نقضوا المیثاق.
وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یهدیهم و یرحمهم بما ادّوا من الامانة.
و قال ابن قتیبة: عَرَضْنَا الْأَمانَةَ لیظهر نفاق المنافق و شرک المشرک فیعذّبهم اللَّه و یظهر ایمان المؤمن فیتوب اللَّه علیه، اى یعود علیه بالرّحمة و المغفرة ان حصل منه تقصیر فى بعض الطّاعات.
وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.
رشیدالدین میبدی : ۵۰ - سورة ق
۲ - النوبة الثانیة
قوله: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ، اى غمرة الموت و شدته الى ان تغشى الانسان و تغلب على عقله بِالْحَقِّ یعنى ببیان ما یصیر الیه الانسان بعد موته من جنة او نار و قیل بِالْحَقِّ، اى بامر اللَّه و حکمه الذى عمّ به جمیع الاحیاء و قیل بما یؤل الیه الامر من السعادة و الشقاوة.
روى انّ ابا بکر الصدیق لما احتضر قالت عائشة: شعر:
لعمرک ما یغنى الثّراء عن الفتى
اذا حشرجت یوما و ضاق به الصدر
فقال ابو بکر: یا بنیّة لا تقولى ذلک و لکن قولى کما قال اللَّه عز و جل: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ. ذلِکَ اشاره الى الموت، ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ اى تکره ذکره و تستبعد وقوعه و المعنى فاستعدّ له.
قوله: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ، یعنى نفخة البعث، ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ اى ذلک الیوم یتحقق فیه الوعید.
وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ السائق و الشهید هما المتلقّیان یسوق الکافر سائقه الى النار و یشهد الشهید علیه بمعصیته، و یسوق السائق المؤمن الى الجنة و یشهد الشهید علیه بمعصیته و یشهد الشهید له بطاعته. و قال ابن عباس و الضحاک: السائق من الملائکة و الشهید من انفسهم الا یدى و الا رجل فیقول اللَّه تعالى: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا الیوم فى الدنیا، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ الذى کان فى الدنیا على قلبک و سمعک و بصرک. الغطاء الستر غطاه و غطّاه ثقیلا و خفیفا.
قال الشاعر:
على الشمس الطلوع فان غطاها
سلام قبل معذرتى سلام
و ان لم آت ما فیه ملام
غمام فالملیم هو الغمام
فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ اى حادّ هذا کقوله: أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا، و المعنى بصرک الیوم نافذ تبصر ما کنت تنکر فى الدنیا. و قیل اراد بالبصر العلم اى علمک الیوم نافذ فى البعث علم حین لم ینفعه العلم و ابصر حین لم ینفعه البصر.
و قال ابن زید: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا خطاب للنبى اى کنت قبل الوحى فى غفلة من هذا العلم، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ بما اوحینا الیک، فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ یعنى فعلمک ثاقب نافذ، و هذا کقوله: ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ.
وَ قالَ قَرِینُهُ، هذا القرین هو الملک الموکّل به، هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ معدّ محضر، یعنى عمله الذى یشهد به فان کان العبد من اهل الایمان و الجنة احضر کتاب حسناته لانّ سیئاته قد کفّرت، و ان کان من اهل الکفر و النار احضر کتاب سیئاته لان حسناته حبطت بکفره. و قال مجاهد: یقول هذا الذى وکّلتنى به من ابن آدم قد احضرته و احضرت دیوان اعماله فیقول اللَّه لقرینه: أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ، فى هذه الکلمة وجهان احدهما: انه امر الى الملکین السائق و الشهید و هذا الوجه اظهر. و الثانى: انه امر لواحد و هو کلام عربى، یقولون خلیلىّ و صاحبىّ و منه قوله: قفا نبک. و قال امرؤ القیس:
خلیلىّ مرّ ابى على امّ جندب
لنقضى حاجات الفؤاد المعذّب
الم تر انّى کلّما جئت طارقا
وجدت بها طیبا و ان لم تطیّب
فثنّى فى البیت الاول و وحّد فى البیت الثانى. کُلَّ کَفَّارٍ مبالغ فى کفره عَنِیدٍ معاند یعرف الحق فیجحده و العناد اقبح الکفر.
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ، یعنى یمنع الزکاة المفروضة و کلّ حق اوجبه اللَّه فى ماله، فعلى هذا الخیر المال و قیل الخیر الاسلام و المراد به الولید بن المغیرة، کان یمنع بنیه و بنى اخیه و لحمته من الاسلام، مُعْتَدٍ، یظلم الناس بلسانه و یده مُرِیبٍ اى.
داخل فى الریب و قیل هو الذى اتى الریبة، الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ الاول امر بالالقاء فى النار و الثانى بالالقاء فى العذاب الشدید.
قالَ قَرِینُهُ، یعنى الشیطان الّذى قیّض لهذا الکافر یدعوه الى الضلالة، رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ و ذلک انه اذا القى فى النار ادّعى على قرینه من الشیاطین فیقول قرینه رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ کما زعم، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ فصحبته على طغیانه و ضلاله قال ابن عباس و مقاتل و سعید بن جبیر: هذا القرین هو الملک ایضا یقول الکافر ربّ انّ الملک زاد علىّ فى الکتابة فیقول الملک رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ یعنى ما زدت علیه و ما کتبت الا ما قیل او عمل، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ طویل لا یرجع عنه الى الحق فیقول اللَّه تعالى: لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، فقد قضیت ما انا قاض، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ فى القرآن و انذرتکم و حذّرتکم على لسان الرسل فلا عذر لاحد عندى. قوله: لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، یقال هذا للکافر و قوله: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ یقال للمسلمین و هذا فى الموقف. و امّا قوله: إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ فى جهنم.
قوله: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ اى لا تبدیل لقولى و هو قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و قیل هو اخلاد الکفار فى النار و قیل هو قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها... الایة، اى لا یحرّف و لا یزاد و لا ینقص، و قال قوم معنى قوله: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ اى ما یغیّر القول عندى بالکذب لانّى اعلم الغیب و اعلم حقه من باطله و هذا قول الکلبى و اختیار الفرّاء لانه قال: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ، و لم یقل ما یبدّل قولى، وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ فاعاقبهم بغیر جرم.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ اى انذرهم یوم نقول، کقوله: وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ، قرأ نافع و ابو بکر یقول بالیاء اى یقول اللَّه لجهنم هَلِ امْتَلَأْتِ کما وعدتک یعنى فى قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و هذا السؤال من اللَّه عز و جل لتصدیق خبره و تحقیق وعده و التقریع لاهل عذابه و التنبیه لجمیع عباده، وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ فیه قولان احدهما: انّها امتلات و صارت بحیث لا تنجع فیها ابرة تصدیقا لقول اللَّه عز و جل: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ فیکون استفهام انکار، اى لم یبق فىّ موضع زیادة
کقول النبى: هل ترک لنا عقیل من دار اى لم یترک، و هذا قول عطاء و مجاهد و مقاتل بن سلیمان. و القول الثانى: انها تستزید و الاستفهام بمعنى الاستزادة و هذا قبل دخول جمیع اهلها فیها، قال ابن عباس: ان اللَّه تعالى سبقت کلمته: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ، فلمّا سیق اعداء اللَّه الى النار لا یلقى فیها فوج الا ذهب فیها و لا یملأها شیء فتقول الست قد أقسمت لتملأنى فیضع قدمه علیها ثم یقول هَلِ امْتَلَأْتِ فتقول قط قط قد امتلأت فلیس فىّ مزید. و روى عن ابن عباس ایضا انه قال لم یکن یملأها شیء حتى وجدت مسّ قدم اللَّه تعالى فتضایقت فما فیها موضع ابرة و دلیل هذا التأویل الخبر الصحیح و هو ما روى قتاده عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه لا تزال جهنم یلقى فیها و تقول هل من مزید، حتى یضع رب العالمین فیها قدمه فینزوى بعضها الى بعض و تقول قط قط
و روى قد قد بعزتک و کرمک، و لا یزال فى الجنة فضل حتى ینشئ اللَّه خلقا فیسکنهم فضل الجنة، و فى روایة ابو هریرة قال رسول اللَّه: تحاقب الجنة و النار، فقالت النار أوثرت بالمتکبّرین و المتجبّرین و قالت الجنة فما لی لا یدخلنى الا ضعفاء الناس و سقطهم فقال اللَّه تعالى للجنة انما انت رحمتى ارحم بک من اشاء من عبادى، و قال للنار انما انت عذابى اعذّب بک من اشاء من عبادى.
و لکل واحدة منکما ملؤها فامّا النار فانّهم یلقون فیها وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ فلا تمتلئ حتى یضع اللَّه تبارک و تعالى فیها رجله فتقول قط قط قط. فهنالک تمتلئ و ینزوى بعضها الى بعض و لا یظلم اللَّه من خلقه احدا و امّا الجنة فان اللَّه عز و جل ینشئ لها خلقا. قوله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ اى قرّبت و ادنیت للذین یتّقون الشرک و الفواحش و هذا قبل الدخول، یرونها من قرب الى ان یدخلوها بعد الحساب و مثله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ و هذا بعد الدخول اى قربت لهم مواضعهم فیها فلا یطلبون منها بعدا.
هذا ما تُوعَدُونَ، قرأ ابن کثیر: یوعدون بالیاء، اى یقال لهم هذا الذى ترونه ما توعدون فى الدنیا على السنة الانبیاء، لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ هذا موضعه رفع بالابتداء ما تُوعَدُونَ صفته لِکُلِّ أَوَّابٍ خبره. الاوّاب الراجع من المعصیة الى الطاعة.
قال سعید هو الذى یذنب ثم یتوب ثم یذنب ثم یتوب و قال ابن عباس: هو المسبّح من قوله: یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ و قال قتادة: هو المصلّى، و الحفیظ هو الحافظ لأمر اللّه و قیل هو الذى حفظ ذنوبه حتى یرجع منها و یستغفر منها، و قیل حفیظ لما یسمع من کلام اللَّه و سنّة رسول اللَّه. و قیل یحفظ نفسه فلا یشرع فى معصیة و قیل الحفیظ المراقب المحافظ لاوقاته و همّاته و خطراته. قوله: مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، محلّ من حفظ على نعت الاوّاب و المعنى من خاف الرحمن بالغیب. و لم یره و قیل من آمن بالبعث و الجزاء ذلک غیب. و قال السدى و الضحاک خَشِیَ الرَّحْمنَ فى الخلوة حیث لا یراه احد، وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ مخلص مقبل الى طاعة اللَّه.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ، اى یقال لاهل هذه الصفة ادخلوا الجنة بسلام اى بسلامة من العذاب و الهموم و من زوال النعم. و قیل بسلام من اللَّه و ملائکته علیهم، ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ امّا فى الجنة و امّا فى النار. و التقدیر ادخلوها خالدین ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها، هذا کقوله: «ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ. وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ».
وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ بالواحد عشرا و قیل وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ یعنى الزیادة لهم فى النعیم مما لم یخطر ببالهم و ذلک انّهم یسئلون اللَّه حتى تنتهى مسئلتهم فیعطون ما شاءوا، ثم یزیدهم اللَّه من عنده ما لم یسئلوه.
قال جابر و انس المزید ان یتجلّى لهم جل جلاله فینظرون الى وجه اللَّه الکریم و هو مثل قوله: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ و قیل یتجلّى لهم کل جمعة، و لهذا سمّى الجمعة یوم المزید. قوله: وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ، اى من القرون الذین کذّبوا رسلهم هُمْ أَشَدُّ من قومک، بَطْشاً، قوّة و اقوى ابدانا و اشدّ سطوة على الناس، فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ، اى ابعدوا فیها السیر و ابحثوا عن الاسباب و الامور. قال امرؤ القیس:
لقد نقّبت فى الافاق حتى
رضیت من الغنیمه بالایاب
هَلْ مِنْ مَحِیصٍ اى لم یجدوا محیصا من امر اللَّه و لم یجدوا مفرّا من الموت، تقول حاص عن الامر و حاد اى بعد. و قرء فى الشّواذ فنقّبوا مکسورة القاف مشدودة على الامر کقوله: فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا، و النقب الخرق و الدخول فى الشیء.
و النقب الطریق ایضا، و المعنى ساروا فى طرقها حتى نقبت دوابهم اى صارت فى خفّها نقوب. و قیل هو من النقابة و هى الریاسة و النقباء فوق العرفاء.
إِنَّ فِی ذلِکَ اى فیما ذکر فى هذه السورة. و قیل فیما ذکر من العبر و اهلاک القرى، لَذِکْرى، اى تذکیرا و عظة، لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ، اى عقل.
قال ابن عباس و کنّى عن العقل بالقلب لانّه موضعه و منبعه و تقول العرب مالک قلب اى مالک عقل. و فى الخبر لا یعجبنّکم اسلام رجل حتى تعلموا ما عقدة عقله.
و قال (ص) قد افلح من جعل اللَّه له عقلا، الناس یعملون بالخیر و انما یعطون اجورهم على قدر عقولهم.
و کان رسول اللَّه (ص) اذا بلغه عن رجل شدّة فى عبادة، سأل کیف عقله، فان قالوا حسن قال ارجوه و ان قالوا غیر ذلک، قال: لم یبلغ صاحبکم حیث تظنّون.
و عن ابى الدرداء انّ النبى (ص) قال یا عویمر ازدد عقلا تزدد من ربک قربا، قلت بابى و امّى یا رسول اللَّه و من لى بالعقل قال اجتنب مساخط اللَّه و ادّ فرائض اللَّه تکن عاقلا ثم تنفّل بالصالحات من الاعمال تزدد من ربک قربا و علیه عزّا.
و قیل لعمرو بن العاص ما بال قومک لم یؤمنوا و قد وصفهم اللَّه بالعقول. قال تلک عقول کادها اللَّه اى لم یصحبها التوفیق، أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ اى اصغى الى مواعظه و زواجره. القاء السمع و اصغاؤه صرفه کلّه الى القائل، وَ هُوَ شَهِیدٌ من الشهادة التی بها تثبت الحقوق. و المعنى و هو شاهد على ما یقرأ و یسمع فى کتاب اللَّه من نعت محمد (ص) و ذکره. و قیل شهید من الشهادة التی هى الحضور اى حاضر القلب و الفهم، لیس بغافل و لا ساه. و قال السدّى یسمع القرآن یتلى و هو شهید یعیه قلبه.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ اى اعیاء و تعب.
روى عکرمة عن ابن عباس: انّ الیهود اتت البنى (ص) فسأله عن خلق السماوات و الارض فقال خلق اللَّه الارض یوم الاثنین و خلق الجبال و ما فیها من المنافع یوم الثلاثاء و خلق الشجر و النبات و الماء و الاقوات یوم الاربعاء و خلق السماوات یوم الخمیس و خلق النجوم و الشمس و القمر و الملائکة یوم الجمعة. فقالت الیهود ثم ما ذا یا محمد قال: ثم استوى على العرش قالوا: قد اصبت لو اتممت، ثم استراح یوم السبت و استلقى على العرش، فانزل اللَّه تعالى هذه الایة ردّا علیهم
و قال قتادة فى الایة اکذب اللَّه عز و جل الیهود و النصارى و اهل القرى على اللَّه عز و جل، و ذلک انّهم قالوا انّ اللَّه عز و جل:
خلق السماوات و الارض و ما فیها فى ستّة ایام، ثم استراح یوم السابع و ذلک عندهم یوم السبت و هم یسمّونه یوم الراحة. و عن ابى مجلز انّ عمر بن الخطّاب دخل حائطا من حیطان المدینه فاستلقى و وضع احدى رجلیه على الأخرى، و کانت الیهود تفترى على اللَّه عز و جل و تقول انّ اللَّه لما فرغ من الخلق فعل هذا و قد قال اللَّه عز و جل: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ و کان ناس من الناس یکرهونه حتى رأوا عمر فعله.
قوله: فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ، اى على ما قالت الیهود، فانّ اللَّه لهم بالمرصاد. و قیل فاصبر على اذى الکفار و لا تستعجل عذابهم و هو منسوخ بآیة القتال، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ، اى صلّ بامر ربک و توفیقه قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ، یعنى صلاة الظهر و العصر.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ، یعنى صلاة المغرب و العشاء. قال مجاهد: وَ مِنَ اللَّیْلِ یعنى صلاة اللیل اىّ وقت صلّى، وَ أَدْبارَ السُّجُودِ، قرأ ابن کثیر و حمزة و ادبار بکسر الهمزة و هو مصدر ادبر ادبارا، و الباقون بفتحها و هو جمع دبر و المعنى واحد لانّ انقضاء الشیء انّما یکون بآخره و آخره انما یکون بانقضائه، و التقدیر وقت ادبار السجود.
قال عمر بن الخطاب و علىّ بن ابى طالب (ع) و الحسن و الشعبى و النخعى و الاوزاعى أَدْبارَ السُّجُودِ الرکعتان بعد صلاة المغرب و ادبار النجوم الرکعتان قبل صلاة الفجر.
و عن ابن عباس مرفوعا قال: قال رسول اللَّه (ص) یا ابن عباس رکعتان بعد المغرب ادبار السجود.
و قال انس: قال رسول اللَّه من صلّى بعد المغرب رکعتین قبل ان یتکلّم کتبت صلوته فى علّیّین.
قال انس یقرأ فى الرکعة الاولى: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و فى الأخرى: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، قال عبد اللَّه بن مسعود ما احصى ما سمعت رسول اللَّه یقرأ فى الرکعتین بعد المغرب و فى الرکعتین قبل صلاة الفجر بقل یا ایها الکافرون و قل هو اللَّه احد.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): رکعتا الفجر خیر من الدنیا و ما فیها
و قال مجاهد: قوله وَ أَدْبارَ السُّجُودِ هو التسبیح باللسان فى ادبار الصّلوات المکتوبات.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه من سبّح فى دبر کلّ صلاة ثلثا و ثلثین و کبّر اللَّه ثلثا و ثلثین و حمد اللَّه ثلثا و ثلاثین فذلک تسعة و تسعون. ثم قال تمام المأة لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد و هو على کلّ شىء قدیر. غفرت خطایاه و ان کانت مثل زبد البحر.
و فى روایة اخرى عن ابى هریرة: قالوا یا رسول اللَّه ذهب اهل الدثور بالدرجات و النعیم المقیم، قال و کیف ذلک؟ قالوا صلّوا کما صلّینا و جاهدوا کما جاهدنا و انفقوا من فضول اموالهم، و لیست لنا اموال. قال ا فلا اخبرکم بامر تدرکون من کان قبلکم و تسبقون من جاء بعدکم و لا یأتى احد بمثل ما جئتم به الّا من جاء بمثله، تسبّحون فى دبر کلّ صلاة عشرا و تحمدون عشرا و تکبّرون عشرا.
قوله: وَ اسْتَمِعْ، السمع ادراک المسموع و الاستماع طلب ادراک المسموع بالاصغاء الیه، یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ، اى صفة یوم ینادى، محذوف المضاف و هو مفعول به و لیس بظرف و المنادى هو الملک النافخ فى الصور و هو اسرافیل و النداء نفخه، سمّى نداء من حیث انّه جعله للخروج و الحشر و انّما یقع ذلک بالنداء کاذان المؤذّن و علامات الرحیل فى العساکر. و قیل هو النداء حقیقة، مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یعنى صخرة بیت المقدس هى اقرب الارض من السماء بثمانیة عشر میلا و موضعها وسط الارض یقف علیها الملک و یضع اصبعیه فى اذنیه و ینادى ایّتها العظام النخرة و الاوصال البالیة و اللحوم المتمزّقة و الشعور المتفرّقة قومى الى محاسبة ربّ العزّة و سمّى قریبا لان کلّ انسان یسمعه من طرف اذنه. و قیل المنادى هو اللَّه، و المکان القریب الاذن.
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ یعنى النفخة الاخیرة، بِالْحَقِّ، اى بما هو حقّ من الجزاء و الثواب و العقاب و قیل بِالْحَقِّ اى بالنداء المسمع و الامر النافذ، ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ من القبور. قال ابو عبیدة: یوم الخروج من اسماء القیامة و سمّى یوم العید یوم الخروج ایضا تشبیها به.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی، الخلق للبعث، وَ نُمِیتُ هم یعنى فى الدنیا، وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ بعد الموت.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً، جمع سریع اى یخرجون سراعا مسرعین، هذا کقوله: مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ، ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ هیّن یقول له: کُنْ فَیَکُونُ.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ، هذا تعزیة للرسول (ص) و تصبیر له. یقول نحن اعلم بما یقول المشرکون من تکذیبک و الافتراء على ربک و نحن لهم بالمرصاد، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ، هذا عذر للرسول (ص) کقوله: لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و المعنى ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بمسلّط تجبرهم على الاسلام انّما بعثت مذکّرا محذّرا یقال اجبر فهو جبّار کادرک فهو درّاک و قیل الجبّار من قولهم جبرته على الامر بمعنى اجبرته و هى لغة کنانة و هما لغتان و الجبّار فى اسم اللَّه عز و جل هو الذى جبر العباد على ما اراد، و الجبّار من النخل هو الطویل الغلیظ، فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ هذا کقوله عز و جل: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، اى انّما تنذر فیقبل من اتّبع الذکر و خشى الرحمن قال ابن عباس: قال المؤمنون یا رسول اللَّه لو خوّفتنا و ذکّرتنا فانزل اللَّه تعالى: فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ.
روى انّ ابا بکر الصدیق لما احتضر قالت عائشة: شعر:
لعمرک ما یغنى الثّراء عن الفتى
اذا حشرجت یوما و ضاق به الصدر
فقال ابو بکر: یا بنیّة لا تقولى ذلک و لکن قولى کما قال اللَّه عز و جل: وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ. ذلِکَ اشاره الى الموت، ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ اى تکره ذکره و تستبعد وقوعه و المعنى فاستعدّ له.
قوله: وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ، یعنى نفخة البعث، ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ اى ذلک الیوم یتحقق فیه الوعید.
وَ جاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهِیدٌ السائق و الشهید هما المتلقّیان یسوق الکافر سائقه الى النار و یشهد الشهید علیه بمعصیته، و یسوق السائق المؤمن الى الجنة و یشهد الشهید علیه بمعصیته و یشهد الشهید له بطاعته. و قال ابن عباس و الضحاک: السائق من الملائکة و الشهید من انفسهم الا یدى و الا رجل فیقول اللَّه تعالى: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا الیوم فى الدنیا، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ الذى کان فى الدنیا على قلبک و سمعک و بصرک. الغطاء الستر غطاه و غطّاه ثقیلا و خفیفا.
قال الشاعر:
على الشمس الطلوع فان غطاها
سلام قبل معذرتى سلام
و ان لم آت ما فیه ملام
غمام فالملیم هو الغمام
فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ اى حادّ هذا کقوله: أَسْمِعْ بِهِمْ وَ أَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا، و المعنى بصرک الیوم نافذ تبصر ما کنت تنکر فى الدنیا. و قیل اراد بالبصر العلم اى علمک الیوم نافذ فى البعث علم حین لم ینفعه العلم و ابصر حین لم ینفعه البصر.
و قال ابن زید: لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا خطاب للنبى اى کنت قبل الوحى فى غفلة من هذا العلم، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ بما اوحینا الیک، فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ یعنى فعلمک ثاقب نافذ، و هذا کقوله: ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ.
وَ قالَ قَرِینُهُ، هذا القرین هو الملک الموکّل به، هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ معدّ محضر، یعنى عمله الذى یشهد به فان کان العبد من اهل الایمان و الجنة احضر کتاب حسناته لانّ سیئاته قد کفّرت، و ان کان من اهل الکفر و النار احضر کتاب سیئاته لان حسناته حبطت بکفره. و قال مجاهد: یقول هذا الذى وکّلتنى به من ابن آدم قد احضرته و احضرت دیوان اعماله فیقول اللَّه لقرینه: أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ، فى هذه الکلمة وجهان احدهما: انه امر الى الملکین السائق و الشهید و هذا الوجه اظهر. و الثانى: انه امر لواحد و هو کلام عربى، یقولون خلیلىّ و صاحبىّ و منه قوله: قفا نبک. و قال امرؤ القیس:
خلیلىّ مرّ ابى على امّ جندب
لنقضى حاجات الفؤاد المعذّب
الم تر انّى کلّما جئت طارقا
وجدت بها طیبا و ان لم تطیّب
فثنّى فى البیت الاول و وحّد فى البیت الثانى. کُلَّ کَفَّارٍ مبالغ فى کفره عَنِیدٍ معاند یعرف الحق فیجحده و العناد اقبح الکفر.
مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ، یعنى یمنع الزکاة المفروضة و کلّ حق اوجبه اللَّه فى ماله، فعلى هذا الخیر المال و قیل الخیر الاسلام و المراد به الولید بن المغیرة، کان یمنع بنیه و بنى اخیه و لحمته من الاسلام، مُعْتَدٍ، یظلم الناس بلسانه و یده مُرِیبٍ اى.
داخل فى الریب و قیل هو الذى اتى الریبة، الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَأَلْقِیاهُ فِی الْعَذابِ الشَّدِیدِ الاول امر بالالقاء فى النار و الثانى بالالقاء فى العذاب الشدید.
قالَ قَرِینُهُ، یعنى الشیطان الّذى قیّض لهذا الکافر یدعوه الى الضلالة، رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ و ذلک انه اذا القى فى النار ادّعى على قرینه من الشیاطین فیقول قرینه رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ کما زعم، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ فصحبته على طغیانه و ضلاله قال ابن عباس و مقاتل و سعید بن جبیر: هذا القرین هو الملک ایضا یقول الکافر ربّ انّ الملک زاد علىّ فى الکتابة فیقول الملک رَبَّنا ما أَطْغَیْتُهُ یعنى ما زدت علیه و ما کتبت الا ما قیل او عمل، وَ لکِنْ کانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ طویل لا یرجع عنه الى الحق فیقول اللَّه تعالى: لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، فقد قضیت ما انا قاض، وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ فى القرآن و انذرتکم و حذّرتکم على لسان الرسل فلا عذر لاحد عندى. قوله: لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ، یقال هذا للکافر و قوله: ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ یقال للمسلمین و هذا فى الموقف. و امّا قوله: إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ فى جهنم.
قوله: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ اى لا تبدیل لقولى و هو قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و قیل هو اخلاد الکفار فى النار و قیل هو قوله: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها... الایة، اى لا یحرّف و لا یزاد و لا ینقص، و قال قوم معنى قوله: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ اى ما یغیّر القول عندى بالکذب لانّى اعلم الغیب و اعلم حقه من باطله و هذا قول الکلبى و اختیار الفرّاء لانه قال: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ، و لم یقل ما یبدّل قولى، وَ ما أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ فاعاقبهم بغیر جرم.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ اى انذرهم یوم نقول، کقوله: وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ، قرأ نافع و ابو بکر یقول بالیاء اى یقول اللَّه لجهنم هَلِ امْتَلَأْتِ کما وعدتک یعنى فى قوله: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ و هذا السؤال من اللَّه عز و جل لتصدیق خبره و تحقیق وعده و التقریع لاهل عذابه و التنبیه لجمیع عباده، وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ فیه قولان احدهما: انّها امتلات و صارت بحیث لا تنجع فیها ابرة تصدیقا لقول اللَّه عز و جل: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ فیکون استفهام انکار، اى لم یبق فىّ موضع زیادة
کقول النبى: هل ترک لنا عقیل من دار اى لم یترک، و هذا قول عطاء و مجاهد و مقاتل بن سلیمان. و القول الثانى: انها تستزید و الاستفهام بمعنى الاستزادة و هذا قبل دخول جمیع اهلها فیها، قال ابن عباس: ان اللَّه تعالى سبقت کلمته: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ، فلمّا سیق اعداء اللَّه الى النار لا یلقى فیها فوج الا ذهب فیها و لا یملأها شیء فتقول الست قد أقسمت لتملأنى فیضع قدمه علیها ثم یقول هَلِ امْتَلَأْتِ فتقول قط قط قد امتلأت فلیس فىّ مزید. و روى عن ابن عباس ایضا انه قال لم یکن یملأها شیء حتى وجدت مسّ قدم اللَّه تعالى فتضایقت فما فیها موضع ابرة و دلیل هذا التأویل الخبر الصحیح و هو ما روى قتاده عن انس بن مالک قال: قال رسول اللَّه لا تزال جهنم یلقى فیها و تقول هل من مزید، حتى یضع رب العالمین فیها قدمه فینزوى بعضها الى بعض و تقول قط قط
و روى قد قد بعزتک و کرمک، و لا یزال فى الجنة فضل حتى ینشئ اللَّه خلقا فیسکنهم فضل الجنة، و فى روایة ابو هریرة قال رسول اللَّه: تحاقب الجنة و النار، فقالت النار أوثرت بالمتکبّرین و المتجبّرین و قالت الجنة فما لی لا یدخلنى الا ضعفاء الناس و سقطهم فقال اللَّه تعالى للجنة انما انت رحمتى ارحم بک من اشاء من عبادى، و قال للنار انما انت عذابى اعذّب بک من اشاء من عبادى.
و لکل واحدة منکما ملؤها فامّا النار فانّهم یلقون فیها وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ فلا تمتلئ حتى یضع اللَّه تبارک و تعالى فیها رجله فتقول قط قط قط. فهنالک تمتلئ و ینزوى بعضها الى بعض و لا یظلم اللَّه من خلقه احدا و امّا الجنة فان اللَّه عز و جل ینشئ لها خلقا. قوله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ اى قرّبت و ادنیت للذین یتّقون الشرک و الفواحش و هذا قبل الدخول، یرونها من قرب الى ان یدخلوها بعد الحساب و مثله: وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغاوِینَ و هذا بعد الدخول اى قربت لهم مواضعهم فیها فلا یطلبون منها بعدا.
هذا ما تُوعَدُونَ، قرأ ابن کثیر: یوعدون بالیاء، اى یقال لهم هذا الذى ترونه ما توعدون فى الدنیا على السنة الانبیاء، لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ هذا موضعه رفع بالابتداء ما تُوعَدُونَ صفته لِکُلِّ أَوَّابٍ خبره. الاوّاب الراجع من المعصیة الى الطاعة.
قال سعید هو الذى یذنب ثم یتوب ثم یذنب ثم یتوب و قال ابن عباس: هو المسبّح من قوله: یا جِبالُ أَوِّبِی مَعَهُ و قال قتادة: هو المصلّى، و الحفیظ هو الحافظ لأمر اللّه و قیل هو الذى حفظ ذنوبه حتى یرجع منها و یستغفر منها، و قیل حفیظ لما یسمع من کلام اللَّه و سنّة رسول اللَّه. و قیل یحفظ نفسه فلا یشرع فى معصیة و قیل الحفیظ المراقب المحافظ لاوقاته و همّاته و خطراته. قوله: مَنْ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، محلّ من حفظ على نعت الاوّاب و المعنى من خاف الرحمن بالغیب. و لم یره و قیل من آمن بالبعث و الجزاء ذلک غیب. و قال السدى و الضحاک خَشِیَ الرَّحْمنَ فى الخلوة حیث لا یراه احد، وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ مخلص مقبل الى طاعة اللَّه.
ادْخُلُوها بِسَلامٍ، اى یقال لاهل هذه الصفة ادخلوا الجنة بسلام اى بسلامة من العذاب و الهموم و من زوال النعم. و قیل بسلام من اللَّه و ملائکته علیهم، ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ امّا فى الجنة و امّا فى النار. و التقدیر ادخلوها خالدین ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ.
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها، هذا کقوله: «ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ. وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ».
وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ بالواحد عشرا و قیل وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ یعنى الزیادة لهم فى النعیم مما لم یخطر ببالهم و ذلک انّهم یسئلون اللَّه حتى تنتهى مسئلتهم فیعطون ما شاءوا، ثم یزیدهم اللَّه من عنده ما لم یسئلوه.
قال جابر و انس المزید ان یتجلّى لهم جل جلاله فینظرون الى وجه اللَّه الکریم و هو مثل قوله: لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِیادَةٌ و قیل یتجلّى لهم کل جمعة، و لهذا سمّى الجمعة یوم المزید. قوله: وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ، اى من القرون الذین کذّبوا رسلهم هُمْ أَشَدُّ من قومک، بَطْشاً، قوّة و اقوى ابدانا و اشدّ سطوة على الناس، فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ، اى ابعدوا فیها السیر و ابحثوا عن الاسباب و الامور. قال امرؤ القیس:
لقد نقّبت فى الافاق حتى
رضیت من الغنیمه بالایاب
هَلْ مِنْ مَحِیصٍ اى لم یجدوا محیصا من امر اللَّه و لم یجدوا مفرّا من الموت، تقول حاص عن الامر و حاد اى بعد. و قرء فى الشّواذ فنقّبوا مکسورة القاف مشدودة على الامر کقوله: فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا، و النقب الخرق و الدخول فى الشیء.
و النقب الطریق ایضا، و المعنى ساروا فى طرقها حتى نقبت دوابهم اى صارت فى خفّها نقوب. و قیل هو من النقابة و هى الریاسة و النقباء فوق العرفاء.
إِنَّ فِی ذلِکَ اى فیما ذکر فى هذه السورة. و قیل فیما ذکر من العبر و اهلاک القرى، لَذِکْرى، اى تذکیرا و عظة، لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ، اى عقل.
قال ابن عباس و کنّى عن العقل بالقلب لانّه موضعه و منبعه و تقول العرب مالک قلب اى مالک عقل. و فى الخبر لا یعجبنّکم اسلام رجل حتى تعلموا ما عقدة عقله.
و قال (ص) قد افلح من جعل اللَّه له عقلا، الناس یعملون بالخیر و انما یعطون اجورهم على قدر عقولهم.
و کان رسول اللَّه (ص) اذا بلغه عن رجل شدّة فى عبادة، سأل کیف عقله، فان قالوا حسن قال ارجوه و ان قالوا غیر ذلک، قال: لم یبلغ صاحبکم حیث تظنّون.
و عن ابى الدرداء انّ النبى (ص) قال یا عویمر ازدد عقلا تزدد من ربک قربا، قلت بابى و امّى یا رسول اللَّه و من لى بالعقل قال اجتنب مساخط اللَّه و ادّ فرائض اللَّه تکن عاقلا ثم تنفّل بالصالحات من الاعمال تزدد من ربک قربا و علیه عزّا.
و قیل لعمرو بن العاص ما بال قومک لم یؤمنوا و قد وصفهم اللَّه بالعقول. قال تلک عقول کادها اللَّه اى لم یصحبها التوفیق، أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ اى اصغى الى مواعظه و زواجره. القاء السمع و اصغاؤه صرفه کلّه الى القائل، وَ هُوَ شَهِیدٌ من الشهادة التی بها تثبت الحقوق. و المعنى و هو شاهد على ما یقرأ و یسمع فى کتاب اللَّه من نعت محمد (ص) و ذکره. و قیل شهید من الشهادة التی هى الحضور اى حاضر القلب و الفهم، لیس بغافل و لا ساه. و قال السدّى یسمع القرآن یتلى و هو شهید یعیه قلبه.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ اى اعیاء و تعب.
روى عکرمة عن ابن عباس: انّ الیهود اتت البنى (ص) فسأله عن خلق السماوات و الارض فقال خلق اللَّه الارض یوم الاثنین و خلق الجبال و ما فیها من المنافع یوم الثلاثاء و خلق الشجر و النبات و الماء و الاقوات یوم الاربعاء و خلق السماوات یوم الخمیس و خلق النجوم و الشمس و القمر و الملائکة یوم الجمعة. فقالت الیهود ثم ما ذا یا محمد قال: ثم استوى على العرش قالوا: قد اصبت لو اتممت، ثم استراح یوم السبت و استلقى على العرش، فانزل اللَّه تعالى هذه الایة ردّا علیهم
و قال قتادة فى الایة اکذب اللَّه عز و جل الیهود و النصارى و اهل القرى على اللَّه عز و جل، و ذلک انّهم قالوا انّ اللَّه عز و جل:
خلق السماوات و الارض و ما فیها فى ستّة ایام، ثم استراح یوم السابع و ذلک عندهم یوم السبت و هم یسمّونه یوم الراحة. و عن ابى مجلز انّ عمر بن الخطّاب دخل حائطا من حیطان المدینه فاستلقى و وضع احدى رجلیه على الأخرى، و کانت الیهود تفترى على اللَّه عز و جل و تقول انّ اللَّه لما فرغ من الخلق فعل هذا و قد قال اللَّه عز و جل: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ و کان ناس من الناس یکرهونه حتى رأوا عمر فعله.
قوله: فَاصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ، اى على ما قالت الیهود، فانّ اللَّه لهم بالمرصاد. و قیل فاصبر على اذى الکفار و لا تستعجل عذابهم و هو منسوخ بآیة القتال، وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ، اى صلّ بامر ربک و توفیقه قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ، یعنى صلاة الظهر و العصر.
وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ، یعنى صلاة المغرب و العشاء. قال مجاهد: وَ مِنَ اللَّیْلِ یعنى صلاة اللیل اىّ وقت صلّى، وَ أَدْبارَ السُّجُودِ، قرأ ابن کثیر و حمزة و ادبار بکسر الهمزة و هو مصدر ادبر ادبارا، و الباقون بفتحها و هو جمع دبر و المعنى واحد لانّ انقضاء الشیء انّما یکون بآخره و آخره انما یکون بانقضائه، و التقدیر وقت ادبار السجود.
قال عمر بن الخطاب و علىّ بن ابى طالب (ع) و الحسن و الشعبى و النخعى و الاوزاعى أَدْبارَ السُّجُودِ الرکعتان بعد صلاة المغرب و ادبار النجوم الرکعتان قبل صلاة الفجر.
و عن ابن عباس مرفوعا قال: قال رسول اللَّه (ص) یا ابن عباس رکعتان بعد المغرب ادبار السجود.
و قال انس: قال رسول اللَّه من صلّى بعد المغرب رکعتین قبل ان یتکلّم کتبت صلوته فى علّیّین.
قال انس یقرأ فى الرکعة الاولى: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و فى الأخرى: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، قال عبد اللَّه بن مسعود ما احصى ما سمعت رسول اللَّه یقرأ فى الرکعتین بعد المغرب و فى الرکعتین قبل صلاة الفجر بقل یا ایها الکافرون و قل هو اللَّه احد.
و عن عائشة قالت: قال رسول اللَّه (ص): رکعتا الفجر خیر من الدنیا و ما فیها
و قال مجاهد: قوله وَ أَدْبارَ السُّجُودِ هو التسبیح باللسان فى ادبار الصّلوات المکتوبات.
روى ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه من سبّح فى دبر کلّ صلاة ثلثا و ثلثین و کبّر اللَّه ثلثا و ثلثین و حمد اللَّه ثلثا و ثلاثین فذلک تسعة و تسعون. ثم قال تمام المأة لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد و هو على کلّ شىء قدیر. غفرت خطایاه و ان کانت مثل زبد البحر.
و فى روایة اخرى عن ابى هریرة: قالوا یا رسول اللَّه ذهب اهل الدثور بالدرجات و النعیم المقیم، قال و کیف ذلک؟ قالوا صلّوا کما صلّینا و جاهدوا کما جاهدنا و انفقوا من فضول اموالهم، و لیست لنا اموال. قال ا فلا اخبرکم بامر تدرکون من کان قبلکم و تسبقون من جاء بعدکم و لا یأتى احد بمثل ما جئتم به الّا من جاء بمثله، تسبّحون فى دبر کلّ صلاة عشرا و تحمدون عشرا و تکبّرون عشرا.
قوله: وَ اسْتَمِعْ، السمع ادراک المسموع و الاستماع طلب ادراک المسموع بالاصغاء الیه، یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ، اى صفة یوم ینادى، محذوف المضاف و هو مفعول به و لیس بظرف و المنادى هو الملک النافخ فى الصور و هو اسرافیل و النداء نفخه، سمّى نداء من حیث انّه جعله للخروج و الحشر و انّما یقع ذلک بالنداء کاذان المؤذّن و علامات الرحیل فى العساکر. و قیل هو النداء حقیقة، مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ یعنى صخرة بیت المقدس هى اقرب الارض من السماء بثمانیة عشر میلا و موضعها وسط الارض یقف علیها الملک و یضع اصبعیه فى اذنیه و ینادى ایّتها العظام النخرة و الاوصال البالیة و اللحوم المتمزّقة و الشعور المتفرّقة قومى الى محاسبة ربّ العزّة و سمّى قریبا لان کلّ انسان یسمعه من طرف اذنه. و قیل المنادى هو اللَّه، و المکان القریب الاذن.
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ یعنى النفخة الاخیرة، بِالْحَقِّ، اى بما هو حقّ من الجزاء و الثواب و العقاب و قیل بِالْحَقِّ اى بالنداء المسمع و الامر النافذ، ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ من القبور. قال ابو عبیدة: یوم الخروج من اسماء القیامة و سمّى یوم العید یوم الخروج ایضا تشبیها به.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی، الخلق للبعث، وَ نُمِیتُ هم یعنى فى الدنیا، وَ إِلَیْنَا الْمَصِیرُ بعد الموت.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً، جمع سریع اى یخرجون سراعا مسرعین، هذا کقوله: مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ، ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ هیّن یقول له: کُنْ فَیَکُونُ.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَقُولُونَ، هذا تعزیة للرسول (ص) و تصبیر له. یقول نحن اعلم بما یقول المشرکون من تکذیبک و الافتراء على ربک و نحن لهم بالمرصاد، وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ، هذا عذر للرسول (ص) کقوله: لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ، و المعنى ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بمسلّط تجبرهم على الاسلام انّما بعثت مذکّرا محذّرا یقال اجبر فهو جبّار کادرک فهو درّاک و قیل الجبّار من قولهم جبرته على الامر بمعنى اجبرته و هى لغة کنانة و هما لغتان و الجبّار فى اسم اللَّه عز و جل هو الذى جبر العباد على ما اراد، و الجبّار من النخل هو الطویل الغلیظ، فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ هذا کقوله عز و جل: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ، اى انّما تنذر فیقبل من اتّبع الذکر و خشى الرحمن قال ابن عباس: قال المؤمنون یا رسول اللَّه لو خوّفتنا و ذکّرتنا فانزل اللَّه تعالى: فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ.
رشیدالدین میبدی : ۵۸- سورة المجادلة- مدنیة
۱ - النوبة الاولى
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
قَدْ سَمِعَ اللَّهُ بشنید خداى قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ سخن آن زن که مىپیچید با تو فِی زَوْجِها در کار شوى خویش وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ و مینالید باللّه وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما. و خداى مىشنود گفت و گوى شما با یکدیگر، إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۱). خداى شنواست و بیناست.
الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ایشان که مىظهار کنند از مردان شما از زنان خویش ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ زنان ایشان مادران ایشان نیستند. إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ ایشان را مادران جز از آنکه ایشان را زادند نیست. وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً و ایشان که آن میگویند، منکرى میگویند از سخن ناپسندیده. وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (۲). و خداى فراگذارنده و مهربان است
وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ و ایشان که مىظهار کنند از زنان خویش، ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا و آن گه با سخن خود میگردند، فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ آزاد کردن بردهایست مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا پیش از آنکه بهم رسند. ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ این سخنى است و فرمانى که پند میدهند شما را بآن. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۳). و خداى بآنچه شما میکنید داناست و از آن آگاه فَمَنْ لَمْ یَجِدْ هر که برده نیابد، فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا کفّارت او روزه دو ماه است پیوسته پیش از آنکه بهم رسند. فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ هر که روزه نتواند، فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً کفّارت او طعام دادن شصت درویش است.
ذلِکَ این پند و فرمان آن راست لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ تا فرمان برید خداى و رسول را. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ و این اندازههاى خدایست که در دین خویش نهاد خلق را. وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ (۴).
و ناگرویدگان را عذابى است درد نماى.
إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ایشان که مىخلاف آرند و حدّ رفتن با خدا و با رسول. کُبِتُوا ایشان را خجل و رسوا خواهند کرد، کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ چنان که ایشان را کردند که پیش از ایشان بودند، وَ قَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ بَیِّناتٍ و فرو فرستادیم سخنها و آیتهاى روشن. وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (ه) و کافران راست عذابى خوار کننده.
یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً آن روز که ایشان را بر انگیزد اللَّه همه را بهم، فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا و ایشان را آگاه کند از آنچه میکردند أَحْصاهُ اللَّهُ خداى کردار ایشان دانسته و یاد داشته و شمرده وَ نَسُوهُ و ایشان آن را فراموش کرده، وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (۶). و خداى بر همه چیز گواه است و حاضر.
أَ لَمْ تَرَ نمىدانى أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ که خداى میداند هر چه در آسمانها و در زمینهاست. ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ هیچ سه راز کننده بهم نباشند، إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ مگر خداى تعالى چهارم ایشانست، وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ و نه پنج تن، مگر که او ششم ایشانست. وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ و نه کم از آن و نه بیش. إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ مگر که او با ایشانست. أَیْنَ ما کانُوا هر جاى که باشند، ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ پس ایشان را خبر دهد بآنچه میکردند روز رستاخیز. إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۷).
که اللَّه بهمه چیز داناست.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى نبینى ایشان را که مىباز زنند از راز کردن. ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ و آنکه مى وا کردند بآنچه ایشان را مىباز زنند از آن. وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ و با یکدیگر راز میکنند ببزه و ستم. وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ و نافرمانى رسول. وَ إِذا جاؤُکَ بر تو آیند حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ. ترا تحیّت کنند نه آن تحیت که خداى فرموده و ترا گفته. وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ و با خود میگویند در دلهاى خویش: لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ چونست که خداى ما را بآنچه مىگوییم بنمیگیرد، حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها بسنده است ایشان را دوزخ که بآن شوند فَبِئْسَ الْمَصِیرُ (۸). و بد جایگاه که آنست!
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان! إِذا تَناجَیْتُمْ چون راز کنید با یکدیگر، فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ راز مکنید ببزه و ستم و نافرمانى رسول. وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى راز بنیکوکارى کنید بجاى خلق، و ترسیدن از خداى. وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۹). و بپرهیزید از خشم و عذاب آن خداى که شما را با هم خواهند آورند پیش او.
إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ این راز کردن از دیو است. لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا تا گرویدگان را اندوهگن کند. وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ و آن راز گزندکننده نیست مگر بخواست خداى تعالى.
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۰) و ایدون باد که پشتى داشتن گرویدگان بخداى باد.
قَدْ سَمِعَ اللَّهُ بشنید خداى قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ سخن آن زن که مىپیچید با تو فِی زَوْجِها در کار شوى خویش وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ و مینالید باللّه وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما. و خداى مىشنود گفت و گوى شما با یکدیگر، إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۱). خداى شنواست و بیناست.
الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ایشان که مىظهار کنند از مردان شما از زنان خویش ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ زنان ایشان مادران ایشان نیستند. إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ ایشان را مادران جز از آنکه ایشان را زادند نیست. وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً و ایشان که آن میگویند، منکرى میگویند از سخن ناپسندیده. وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (۲). و خداى فراگذارنده و مهربان است
وَ الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ و ایشان که مىظهار کنند از زنان خویش، ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا و آن گه با سخن خود میگردند، فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ آزاد کردن بردهایست مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا پیش از آنکه بهم رسند. ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ این سخنى است و فرمانى که پند میدهند شما را بآن. وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (۳). و خداى بآنچه شما میکنید داناست و از آن آگاه فَمَنْ لَمْ یَجِدْ هر که برده نیابد، فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا کفّارت او روزه دو ماه است پیوسته پیش از آنکه بهم رسند. فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ هر که روزه نتواند، فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً کفّارت او طعام دادن شصت درویش است.
ذلِکَ این پند و فرمان آن راست لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ تا فرمان برید خداى و رسول را. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ و این اندازههاى خدایست که در دین خویش نهاد خلق را. وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ (۴).
و ناگرویدگان را عذابى است درد نماى.
إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ایشان که مىخلاف آرند و حدّ رفتن با خدا و با رسول. کُبِتُوا ایشان را خجل و رسوا خواهند کرد، کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ چنان که ایشان را کردند که پیش از ایشان بودند، وَ قَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ بَیِّناتٍ و فرو فرستادیم سخنها و آیتهاى روشن. وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ مُهِینٌ (ه) و کافران راست عذابى خوار کننده.
یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً آن روز که ایشان را بر انگیزد اللَّه همه را بهم، فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا و ایشان را آگاه کند از آنچه میکردند أَحْصاهُ اللَّهُ خداى کردار ایشان دانسته و یاد داشته و شمرده وَ نَسُوهُ و ایشان آن را فراموش کرده، وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (۶). و خداى بر همه چیز گواه است و حاضر.
أَ لَمْ تَرَ نمىدانى أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ که خداى میداند هر چه در آسمانها و در زمینهاست. ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ هیچ سه راز کننده بهم نباشند، إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ مگر خداى تعالى چهارم ایشانست، وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ و نه پنج تن، مگر که او ششم ایشانست. وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ و نه کم از آن و نه بیش. إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ مگر که او با ایشانست. أَیْنَ ما کانُوا هر جاى که باشند، ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ پس ایشان را خبر دهد بآنچه میکردند روز رستاخیز. إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۷).
که اللَّه بهمه چیز داناست.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى نبینى ایشان را که مىباز زنند از راز کردن. ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ و آنکه مى وا کردند بآنچه ایشان را مىباز زنند از آن. وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ و با یکدیگر راز میکنند ببزه و ستم. وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ و نافرمانى رسول. وَ إِذا جاؤُکَ بر تو آیند حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ. ترا تحیّت کنند نه آن تحیت که خداى فرموده و ترا گفته. وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ و با خود میگویند در دلهاى خویش: لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ چونست که خداى ما را بآنچه مىگوییم بنمیگیرد، حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ یَصْلَوْنَها بسنده است ایشان را دوزخ که بآن شوند فَبِئْسَ الْمَصِیرُ (۸). و بد جایگاه که آنست!
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى گرویدگان! إِذا تَناجَیْتُمْ چون راز کنید با یکدیگر، فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ راز مکنید ببزه و ستم و نافرمانى رسول. وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى راز بنیکوکارى کنید بجاى خلق، و ترسیدن از خداى. وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۹). و بپرهیزید از خشم و عذاب آن خداى که شما را با هم خواهند آورند پیش او.
إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ این راز کردن از دیو است. لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا تا گرویدگان را اندوهگن کند. وَ لَیْسَ بِضارِّهِمْ شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ و آن راز گزندکننده نیست مگر بخواست خداى تعالى.
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۰) و ایدون باد که پشتى داشتن گرویدگان بخداى باد.
رشیدالدین میبدی : ۵۸- سورة المجادلة- مدنیة
۱ - النوبة الثانیة
این سوره مجادله بیست و دو آیت است. چهار صد و هفتاد و سه کلمه و هزار و هفتصد و نود و دو حرف، و جمله به مدینه فرو آمده، بقول بیشتر مفسّران، کلبى گفت: مگر یک آیت که به مکه فرو آمده: ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ عطا گفت: ده آیت از اوّل سوره مدنى است و باقى سوره مکى. و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست، مگر یک آیت: أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ الآیة... و عن ابى بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة المجادلة کتب من حزب اللَّه یوم القیمة».
قوله: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها. این آیت در شأن خوله فرو آمد، دختر ثعلبة بن مالک الانصارى، و شوهر وى، اوس بن الصامت برادر عبادة بن الصامت الانصارى العقبى النقیب. و شرح قصه مجادله بر قول.
جمهور مفسران آن است که: اوس بن الصامت از اهل خویش وقتى کام خود طلب کرد، خوله سر باز زد و مراد وى بنداد. اوس مردى زود خشم بود، در وى نیز گفتهاند که پارهاى خلل بود، اوس از سر آن خشم با وى گفت: «انت علىّ کظهر امّى» و این لفظ ظهار و ایلاء هر دو طلاق اهل جاهلیت بود، زنان خود را چنین طلاق دادندى.
اوس بعد از آنکه این سخن گفته بود، پشیمان شد با خوله گفت: «ما اظنّک الّا قد حرمت علىّ»! چنان دانم که تو بر من حرام گشتى؟! خوله از فراق بترسید و بانگ برآورد، گفت: و اللَّه ما ذاک طلاق و ائت رسول اللَّه فسله، و اللَّه که این طلاق نیست، رو برسول خدا و از وى بپرس تا شفا پدید آید. اوس گفت: من شرم دارم که از رسول خدا (ص) این مسأله پرسم، تو برو و بپرس. خوله برخاست و آمد بخانه عایشه، و رسول خدا (ص) در خانه عایشه بود، و عایشه سر مبارک رسول (ص) مىشست. خوله گفت: «یا رسول اللَّه انّ زوجى اوس بن الصامت تزوّجنى و انا شابّة غنیّة ذات مال و اهل، حتى اذا أکل مالى و افنى شبابى و کبر سنّى ظاهر منّى». فقال رسول اللَّه (ص): «حرّمت علیه لا أرى لک الیه سبیلا».
رسول خدا (ص) چون حدیث ظهار شنید، گفت: تو بروى حرام گشتى و نمىبینم ترا بوى راهى که بوى باز گردى. زن از حضرت رسول (ص) بازگشت، پارهاى فراتر شد، حیران و گریان و همى گفت: «فالى من؟! فالى من؟! پس من کجا روم، بر که شوم؟! بازگشت، دیگر بار گفت: یا رسول اللَّه از وى فرزندگان خرد دارم، اگر بوى بگذارم، ضایع شوند، و اگر من دارم، بىکام شوند. «اشکو الى اللَّه فاقتى و وحدتى!»: بخداى مینالم از درویشى و تنهایى خویش. رسول (ص) همان سخن گفت که: «حرّمت علیه و لم اومر فی شأنک بشىء»
تو بروى حرام گشتى و در کار تو مرا چیزى نفرمودند.
خوله از سر سوز و تحیّر روى سوى آسمان کرد و گفت: «اللهم انّى اشکو الیک فانزل على لسان نبیک». خداوندا بتو مینالم و در تو مىزارم، فرو فرست به پیغمبر خویش در کار من ضعیفه حکمى. باز روى برسول آورد، گفت: «انظر فی امرى جعلنى اللَّه فداک یا نبى اللَّه» آخر بنگر در کار من بیچاره یا رسول اللَّه که مادر و پدرم فداء تو باد. آن ساعت عایشه گفت: «اسکتى انّ رسول اللَّه یوحى الیه» خاموش باش اى خوله که وحى آمد برسول خدا. آن ساعت جبرئیل آمد و آیت آورد: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها اللَّه سخن آن زن شنید که با تو جدال در گرفته در کار شوهر خویش. عایشه گفت: «سبحان من وسع سمعه الاصوات ان کان لیخفى على بعض کلامها فانزل اللَّه: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ... پاکست و بىعیب آن خداوند که او بهمه آوازها میرسد. من در گوشه خانه ببعضى آواز وى میرسیدم و ببعضى نه، رب العالمین از وراء هفت طبقه آسمان بسمع قدیم خود همه شنید و خبر داد که: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ.... و اوّل ظهار که در اسلام رفت این بود. قوله: الَّتِی تُجادِلُکَ اى تخاصمک فِی زَوْجِها اى فى امر زوجها» فحذف المضاف.
وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ اى تظاهر ما بها من المکروه. و الاشتکاء: اظهار ما بالانسان من المکروه و الشکوى اظهار ما یصنعه غیره به، وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما اى مراجعتکما الکلام و التحاور: التجاوب، و هو رجع الکلام و جوابه اخذ من الحور و هو الرّجوع، یقول حار بعد ما کار. قوله: وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما لیس هذا تکرار لانّ الاوّل لما حکته من زوجها، و الثانى لما کان یجرى بینها و بین رسول اللَّه و لانّ الاول ماض و الثانى مستقبل. إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ لکلامها بَصِیرٌ بحالها، و قیل: سمیع لاقوال العباد، بصیر بافعالهم، ثمّ ذمّ الظهار.
فقال: الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ قرأ ابن عامر و ابو جعفر و حمزة و الکسائى بفتح الیاء و الهاء و تشدید الظاء و الالف بعدها، و قرأ عاصم یظاهرون بضم الیاء و تخفیف الظاء مع الالف و کسر الهاء و قرأ الآخرون یظّهّرون بفتح الیاء و تشدید الظاء و الهاء من غیر الالف، و معنى الجمیع واحد. یقال: ظاهر و تظاهر و اظّاهر و اظّهّر.
ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ قراءة العامة بخفض التاء على خبر ما و محلّه نصب کقوله: ما هذا بَشَراً، و قیل: تقدیره «ما هنّ بامّهاتهم» اى ما صرن معهم فى محل الامّهات إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ لا یعرف فى شرع، و زُوراً اى کذبا وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ عفا عنهم و غفر لهم حین بیّن لهم الکفّارة.
فصل
بدانکه سخن در ظهار بر دو ضرب است: یکى در بیان صورت ظهار و دیگر در بیان حکم ظهار، اما صورت ظهار آنست که: مردى از اهل تکلیف زن خویش را گوید: «انت علىّ کظهر امّى» اگر بجاى «انت» جزئى از اجزاى زن گوید، چنان که شعرک علىّ کظهر امّى» یدک، بطنک، رأسک. هر عضوى از اعضاء زن بجاى «انت» شاید، و ظهار بود و اگر بجاى علىّ منّى گوید، یا عندى، یا معى، ظهار بود و اگر صلت بگذارد و گوید: «انت کظهر امّى» ظهار بود. و اگر بجاى ظهر عضوى دیگر گوید، چنان که: «انت علىّ کرأس امّى، کید امّى، کبطن امّى» ظهار بود، و اگر گوید: «کامّى» او «مثل امّى» کنایت باشد. اگر بقصد و نیت اعزاز و اکرام گوید، ظهار نباشد و اگر بقصد و نیت ظهار گوید، ظهار باشد.
و اگر بجاى امّى «جدّة» گوید، یا «اخت» یا «عمّة» یا زنى از ذوات المحارم که تحریم وى او را مؤبّد بود، از جهت نسبت یا از جهت رضاع، ظهار باشد. اما حکم ظهار دو چیز است: تحریم و طى و وجوب کفّارت. حرام است بروى بزن رسیدن بعد از ظهار، تا آن گه که کفّارت کند و کفّارت بعود واجب شود. چنانک ربّ العزّة گفت: ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ.
اکنون خلافست میان علماء که عود چیست؟ شافعى گفت: عود آن است که بعد از ظهار زمانى برآید، چندان که ممکن باشد طلاق گفتن و فرقت جستن و نه طلاق گوید و نه فرقت جوید، آن گه عود حاصل گشت و کفّارت لازم شد. اگر بعد از ظهار در آن حال طلاق گوید، یا یکى را از ایشان مرگ رسد، کفّارت واجب نشود که عود حاصل نیاید.
ابن عباس گفت در تفسیر یعودون قال: یندمون فیرجعون الى الالفة. و ذلک لانّ العود للقول هو المخالفة، یقال: عاد فلان لما قال، اى رجع عمّا قال، هذا یوافق قول الشافعى رجع، و ذلک لأنّ قصده بالظهار التحریم فاذا امسکها على النکاح و لم یطلّق قد خالف قوله، و رجع عمّا قال فتلزمه الکفّارة. و قال اهل الظاهر: العود هو اعادة لفظ الظهار، و معنى قوله: ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا اى الى ما قالوا فان لم یکرّر اللفظ، فلا کفّارة علیه، و هو قول «ابى العالیة»: و ذهب قوم الى ان الکفّارة تجب بنفس الظهار، و معنى العود هو العود الى ما کانوا علیه فی الجاهلیة من نفس الظهار، یعنى: اذا عاد الرجل فى الاسلام الى مثل ذلک القول لزمته الکفّارة و هو قول مجاهد و الثورى و قال قوم: المراد من العود هو الوطى، و هو قول الحسن و قتاده و طاوس و الزهرى. و قالوا: لا کفّارة علیه ما لم یطأها، و قال قوم: هو العزم على الوطى و هو قول مالک و اصحاب الرأى. قوله: فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ اى رقبة مؤمنة، لانّ اللَّه سبحانه قیّد الرقبة بالایمان فی کفّارة القتل و اطلق فى هذا الموضع.
و من حکم المطلق ان یحمل على المقیّد. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا اى من قبل ان یتجامعا. فالجماع محرّم على المظاهر، حتى یکفّر فان وطىء قبل التکفیر فقد فعل محرّما و لا یسقط عنه الکفّارة، بل یأتى بها على وجه القضاء کما لو اخّر الصلاة عن وقتها فانه لا یسقط عنه اتیانها، بل یلزمه قضاؤها و سواء کفّر بالاعتاق او الصیام او الاطعام، فانّه یجب علیه تقدیم الکفّارة على الوطى. و قال ابو حنیفة: «ان کفّر بالاطعام جاز له ان یطأ ثم یطعم، لانّ اللَّه تعالى قیّد العتق و الصوم بما قبل المسیس و قال فى الاطعام: فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً و لم یقل من قبل ان یتماسّا و عند الآخرین الاطلاق فى الاطعام، محمول على المقید فى العتق و الصیام.
فهذا حکم و طى المظاهر، امّا غیر الوطى من القبلة و التلذّذ، فانّه لا یحرّم قبل التکفیر فى قولى اکثر العلماء و هو قول حسن و سفیان. و اظهر قول الشافعى کما انّ الحیض یحرّم الوطى دون سائر الاستمتاعات، و ذهب بعضهم الى انّه یحرّم جمیعها لانّ اسم التماس تناول الکل، ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ اى ذلکم التغلیظ فى الکفّارة تؤمرون به و تخبرون بان فرضکم ذلک.
فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ فان افطر یوما متعمّدا او نسى النیة یجب علیه استیناف شهرین، و ان افطر بعذر المرض او السفر، ففیه القولان: و ان تخلل صوم الشهرین زمان لا یصحّ فیه الصوم، کالعیدین و ایام التشریق و ایام شهر رمضان ینقطع التتابع و یجب الاستیناف. و ان وطىء المظاهر فى الشهرین ان وطئها نهارا بطل التتابع و علیه الاستیناف، و ان وطئها لیلا لم یبطل التتابع. و قال ابو حنیفة: سواء وطىء لیلا او نهارا، فانّه یبطل التتابع و علیه الاستیناف.
فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ یعنى: المظاهر اذا لم یستطع الصوم لمرض او کبر او فرط شهوة و لا یصبر عن الجماع، یجب علیه اطعام ستین مسکینا.
روى ان النبى (ص) قال لخولة بنت ثعلبة حین جاءته مریه، یعنى زوجها: فلیعتق رقبة. قالت: و الذى بعثک بالحق ما عنده رقبة و لا یملکها. قال: فلیصم شهرین متتعابعین، فقالت: و الذى بعثک بالحق لو کلّفته ثلاثة ایام ما استطاع.
قال مریه: فلیطعم طعام ستّین مسکینا. قالت: و الذى بعثک بالحق ما یقدر علیه. قال مریه: فلیذهب الى فلان بن فلان فقد اخبرنى ان عنده شطر تمر صدقة فلیأخذه صدقة علیه ثمّ لیتصدّق به على ستّین مسکینا. و فى روایة اخرى: لمّا نزل فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ انقطع الکلام دعا رسول اللَّه (ص) اوسا فقرأها علیه، قال اوس: ما املک رقبة، فنزل الصیام و انقطع الکلام، فقرأها علیه
و قال اوس: انّى اذا لم آکل فى یوم مرارا اصابنى دوران، فنزل الاطعام، فقرأها علیه فقال: لقد بتنا طاوئین اللّیلة. فقال: اذهب الى بنى زریق، یعنى قبیلة من الانصار، فخذ صدقتهم فاطعم منها ستّین مسکینا و کل الباقى مع اهلک.
و روى انّ رسول اللَّه (ص) اتى بخمسة عشر صاعا فاعطاه اوسا فقال تصدّق به.
و روى انّ المجادلة أتت یوما عمر بن الخطاب فسألته حاجة و اغلظت له فى الکلام شدیدا.
فنهاها الناس و اغلظوا لها و قالوا لها: ترفعین صوتک على امیر المؤمنین؟ فنهاهم عمر فقال: دعوها فانّها امرأة سمع اللَّه قولها من فوق سبع سماوات.
ذلک لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ اى ذلک الحکم، و قیل: فرض ذلک لتؤمنوا باللّه و رسوله و لا تستعملوا احکام الجاهلیة. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یعنى: ما وصف من الکفّارات و الظهار. و اصل الحدّ المنع و الحدّاد البوّاب یمنع الناس. و أخذ احداد المرأة من امتناعها من التبعّل و الزینة. وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ لترکهم العمل بهذا الحکم.
إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. المحادّة المشاقّة و المخالفة، و هى ان تکون فى حدّ و شقّ و صاحبک فى حدّ و شقّ. کُبِتُوا اى اخزوا و هزموا، کقوله: «او یکبتهم» و یقال: کبته لوجهه. کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کفّار الامم الخالیة الّذین حادّوا اللَّه و رسوله. و قیل: اخزوا یوم الخندق بالقتل و الهزیمة و ردّ کیدهم فى نحورهم کما اخزى الکفّار قبلهم. وَ قَدْ أَنْزَلْنا اوحینا الى محمد (ص) آیاتٍ بَیِّناتٍ یعنى: القرآن المبین فیه الحلال و الحرام و الاحکام. و قیل: أَنْزَلْنا آیاتٍ فیمن حادّ اللَّه و رسوله من قبلهم فیما فعلنا بهم من الاهلاک. وَ لِلْکافِرِینَ فى الدّنیا و الآخرة عَذابٌ مُهِینٌ یذلّهم و یخزیهم.
یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ یحییهم و یحشرهم، جَمِیعاً فى حالة واحدة، فَیُنَبِّئُهُمْ یخبرهم بِما عَمِلُوا من خیر و شرّ لیعلموا وجوب الحجة علیهم، أَحْصاهُ اللَّهُ اى احاط علمه بتفصیل اعمالهم و وَ نَسُوهُ اى و قد سهوا عنه، ناسین ما قدّمت ایدیهم. و قیل: نَسُوهُ اى ترکوا العمل به و بما امروا وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ لا یغیب عنه شىء، و قیل: یشهد علیهم فلا یستطیعون ردّها دفعا و انکارا.
أَ لَمْ تَرَ اى الم تعلم؟ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لا یعزب عن علمه شىء ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ اى ما یقع من مناجاة ثلاثة، فیکون النجوى بمعنى الاسرار و هو مصدر على وزن فعلى، مشتق من النجوة و هى المرتفع من الارض، لبعد الحاضرین عنها. و قیل: النجوى القوم، المتناجون، کقوله: «و إذ هم نجوى» و قوله: ثَلاثَةٍ خفض باضافة النجوى الیه. و یجوز ان یکون خفضا لانّها من نعت النجوى: إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ بالعلم یعلم نجویهم. وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ خفض لاتّباعه الثلاثة و الخمسة. و قرأ یعقوب: اکثر بالرفع ردّا على محل من نجوى کقوله: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ» و «لا طائر» فى قراءة من رفعها. أَیْنَ ما کانُوا من السماء و الارض ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ توبیخا لهم و تأکیدا للحجة علیهم. إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ لا یخفى علیه شىء و سبب نزول هذه الآیة ثلاثة نفر مضى ذکرهم فى سورة الزخرف.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى این آیه در شأن جهودان و منافقان فرو آمد که میخواستند که پیوسته رنجى و اندوهى بر دل مسلمانان مىنهند. قومى ازین منافقان فراهم مىنشستند و پوشیده با یکدیگر سخن میگفتند و پنهان از مسلمانان بنا صواب رازها میگفتند، چون مسلمانان را میدیدند، با یکدیگر بچشم مینمودند. و با مسلمانان مىنگرستند و چنان مینمودند که مادر حق شما آن میدانیم که اگر شما بشنوید اندوهگن شوید. و مسلمانان را تهمت در دل میافتاد در حق برادران و خویشان که در غزاها بودند میگفتند: مگر اینان خبرى از قتل و مرگ شنیدهاند و بر از با یکدیگر میگویند، و بیکدیگر بچشم همى نمایند که هیچ مگویید؟ و مسلمانان به این معنى دلتنگ همىگشتند. و مقصود منافقان در آن راز باطل همین بود که مسلمانان را تهمتى در دل افکنند و اندوهگن کنند پس تا آن گه که آن قوم از غزاها باز میگشتند و بسلامت بوطن خود میرسیدند، ایشان در اندوه میبودند. آخر این مسلمانان شکایت کردند برسول خدا (ص) از این احوال و رسول ایشان را فرمود که: نیز براز سخن مگویید و با یکدیگر به این معنى منشینید.
ایشان فرمان رسول بر کار نمیگرفتند و باز بر مناجات باطل خود باز مىگشتند، تا در شأن ایشان این آیه آمد که: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ اى یرجعون الى المناجاة التی نهوا عنها. وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ اى بالمعصیة و الظلم وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ. یعنى: و بما یصیرون عاصین للرسول اذا کان نهاهم عن ذلک، و قیل: یوصى بعضهم بعضا بمعصیة الرسول فى نجویهم و یقول بعضهم لبعض: خالفوا امره، و قرأ حمزة «و ینتجون» تقول: تناجینا و انتجینا بمعنى واحد، و تقول: ناجیت فلانا و نجوته بمعنى واحد، و هو نجى و انا نجیه. وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ هؤلاء قوم الیهود، کانوا یدخلون على النبى (ص) و یقولون السام علیک و السام الموت، و هم یوهمونه
انّهم یقولون السلام علیک، و کان النبى (ص) یردّ علیهم فیقول: علیکم!
فاذا خرجوا، قالوا: لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ یعنى: لو کان هذا نبیا، لعذّبنا اللَّه بما نقول. قال اللَّه تعالى ردّ علیهم. حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ اى کافیهم عذاب جهنم. یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ المنقلب و المأوى.
روى عن ابن ابى ملیکة عن عائشة «انّ الیهود اتوا النبى (ص) فقالوا: السام علیک یا محمد. قال: و علیکم. ففطنت عائشة فقالت: علیکم السام و اللعنة یا اولاد القردة و الخنازیر. فقال رسول اللَّه: مهلا یا عائشة، علیک بالرفق، و ایاک و العنف و الفحش، ان اللَّه یبغض الفحش و التفحش». قالت: أ و لم تسمع ما قالوا؟ قال: «أ و لم تسمعى ما قلت؟ رددت علیهم! فیستجاب بى فیهم و لا یستجاب لهم فىّ».
و قال رسول اللَّه (ص): اذا سلّم علیکم اهل الکتاب، فقولوا: و علیکم
ثمّ انّ اللَّه تعالى نهى المؤمنین ان یتناجوا فیما بینهم کفعل المنافقین و الیهود. فقال: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ کفعل المنافقین. و قال مقاتل: هذا خطاب للمنافقین، یعنى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فی الظاهر بلسانهم إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى اى بما ثبّت فى القلوب من طاعة اللَّه وَ التَّقْوى اى بالعفاف عمّا حرّم اللَّه عزّ و جل. ثم خوّفهم. فقال: وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ اى تجمعون بعد الموت فتردّون الى حکمه.
إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ اى النجوى بالاثم و العدوان من فعل الشیطان و تزیینه و تسویله، لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا. حزنه و احزنه واحد، اى لیغمّ مؤمنى الصحابة به بما یتوهمون انه لوقوع بلیّة و مصیبة. وَ لَیْسَ الشیطان و لا نجویهم فیما بینهم بضار المؤمنین، شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ بعلمه و قضائه و قدره.
و قیل: لا یضرّهم شیئا الّا اذا اراد اللَّه ذلک: وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ اى فلیفوّضوا امورهم الیه و لیثقوا به و قیل: فى معنى قوله: إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ هو احلام النوم التی یراها الانسان فى نومه فیحزنه. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص) قال: «اذا کنتم ثلاثة فلا یتناجى اثنان دون الثالث، فانّ ذلک یحزنه».
و فى روایة: «الّا ان یستأذنه».
قوله: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها. این آیت در شأن خوله فرو آمد، دختر ثعلبة بن مالک الانصارى، و شوهر وى، اوس بن الصامت برادر عبادة بن الصامت الانصارى العقبى النقیب. و شرح قصه مجادله بر قول.
جمهور مفسران آن است که: اوس بن الصامت از اهل خویش وقتى کام خود طلب کرد، خوله سر باز زد و مراد وى بنداد. اوس مردى زود خشم بود، در وى نیز گفتهاند که پارهاى خلل بود، اوس از سر آن خشم با وى گفت: «انت علىّ کظهر امّى» و این لفظ ظهار و ایلاء هر دو طلاق اهل جاهلیت بود، زنان خود را چنین طلاق دادندى.
اوس بعد از آنکه این سخن گفته بود، پشیمان شد با خوله گفت: «ما اظنّک الّا قد حرمت علىّ»! چنان دانم که تو بر من حرام گشتى؟! خوله از فراق بترسید و بانگ برآورد، گفت: و اللَّه ما ذاک طلاق و ائت رسول اللَّه فسله، و اللَّه که این طلاق نیست، رو برسول خدا و از وى بپرس تا شفا پدید آید. اوس گفت: من شرم دارم که از رسول خدا (ص) این مسأله پرسم، تو برو و بپرس. خوله برخاست و آمد بخانه عایشه، و رسول خدا (ص) در خانه عایشه بود، و عایشه سر مبارک رسول (ص) مىشست. خوله گفت: «یا رسول اللَّه انّ زوجى اوس بن الصامت تزوّجنى و انا شابّة غنیّة ذات مال و اهل، حتى اذا أکل مالى و افنى شبابى و کبر سنّى ظاهر منّى». فقال رسول اللَّه (ص): «حرّمت علیه لا أرى لک الیه سبیلا».
رسول خدا (ص) چون حدیث ظهار شنید، گفت: تو بروى حرام گشتى و نمىبینم ترا بوى راهى که بوى باز گردى. زن از حضرت رسول (ص) بازگشت، پارهاى فراتر شد، حیران و گریان و همى گفت: «فالى من؟! فالى من؟! پس من کجا روم، بر که شوم؟! بازگشت، دیگر بار گفت: یا رسول اللَّه از وى فرزندگان خرد دارم، اگر بوى بگذارم، ضایع شوند، و اگر من دارم، بىکام شوند. «اشکو الى اللَّه فاقتى و وحدتى!»: بخداى مینالم از درویشى و تنهایى خویش. رسول (ص) همان سخن گفت که: «حرّمت علیه و لم اومر فی شأنک بشىء»
تو بروى حرام گشتى و در کار تو مرا چیزى نفرمودند.
خوله از سر سوز و تحیّر روى سوى آسمان کرد و گفت: «اللهم انّى اشکو الیک فانزل على لسان نبیک». خداوندا بتو مینالم و در تو مىزارم، فرو فرست به پیغمبر خویش در کار من ضعیفه حکمى. باز روى برسول آورد، گفت: «انظر فی امرى جعلنى اللَّه فداک یا نبى اللَّه» آخر بنگر در کار من بیچاره یا رسول اللَّه که مادر و پدرم فداء تو باد. آن ساعت عایشه گفت: «اسکتى انّ رسول اللَّه یوحى الیه» خاموش باش اى خوله که وحى آمد برسول خدا. آن ساعت جبرئیل آمد و آیت آورد: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها اللَّه سخن آن زن شنید که با تو جدال در گرفته در کار شوهر خویش. عایشه گفت: «سبحان من وسع سمعه الاصوات ان کان لیخفى على بعض کلامها فانزل اللَّه: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ... پاکست و بىعیب آن خداوند که او بهمه آوازها میرسد. من در گوشه خانه ببعضى آواز وى میرسیدم و ببعضى نه، رب العالمین از وراء هفت طبقه آسمان بسمع قدیم خود همه شنید و خبر داد که: قَدْ سَمِعَ اللَّهُ.... و اوّل ظهار که در اسلام رفت این بود. قوله: الَّتِی تُجادِلُکَ اى تخاصمک فِی زَوْجِها اى فى امر زوجها» فحذف المضاف.
وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ اى تظاهر ما بها من المکروه. و الاشتکاء: اظهار ما بالانسان من المکروه و الشکوى اظهار ما یصنعه غیره به، وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما اى مراجعتکما الکلام و التحاور: التجاوب، و هو رجع الکلام و جوابه اخذ من الحور و هو الرّجوع، یقول حار بعد ما کار. قوله: وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحاوُرَکُما لیس هذا تکرار لانّ الاوّل لما حکته من زوجها، و الثانى لما کان یجرى بینها و بین رسول اللَّه و لانّ الاول ماض و الثانى مستقبل. إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ لکلامها بَصِیرٌ بحالها، و قیل: سمیع لاقوال العباد، بصیر بافعالهم، ثمّ ذمّ الظهار.
فقال: الَّذِینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ قرأ ابن عامر و ابو جعفر و حمزة و الکسائى بفتح الیاء و الهاء و تشدید الظاء و الالف بعدها، و قرأ عاصم یظاهرون بضم الیاء و تخفیف الظاء مع الالف و کسر الهاء و قرأ الآخرون یظّهّرون بفتح الیاء و تشدید الظاء و الهاء من غیر الالف، و معنى الجمیع واحد. یقال: ظاهر و تظاهر و اظّاهر و اظّهّر.
ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ قراءة العامة بخفض التاء على خبر ما و محلّه نصب کقوله: ما هذا بَشَراً، و قیل: تقدیره «ما هنّ بامّهاتهم» اى ما صرن معهم فى محل الامّهات إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِی وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ لا یعرف فى شرع، و زُوراً اى کذبا وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ عفا عنهم و غفر لهم حین بیّن لهم الکفّارة.
فصل
بدانکه سخن در ظهار بر دو ضرب است: یکى در بیان صورت ظهار و دیگر در بیان حکم ظهار، اما صورت ظهار آنست که: مردى از اهل تکلیف زن خویش را گوید: «انت علىّ کظهر امّى» اگر بجاى «انت» جزئى از اجزاى زن گوید، چنان که شعرک علىّ کظهر امّى» یدک، بطنک، رأسک. هر عضوى از اعضاء زن بجاى «انت» شاید، و ظهار بود و اگر بجاى علىّ منّى گوید، یا عندى، یا معى، ظهار بود و اگر صلت بگذارد و گوید: «انت کظهر امّى» ظهار بود. و اگر بجاى ظهر عضوى دیگر گوید، چنان که: «انت علىّ کرأس امّى، کید امّى، کبطن امّى» ظهار بود، و اگر گوید: «کامّى» او «مثل امّى» کنایت باشد. اگر بقصد و نیت اعزاز و اکرام گوید، ظهار نباشد و اگر بقصد و نیت ظهار گوید، ظهار باشد.
و اگر بجاى امّى «جدّة» گوید، یا «اخت» یا «عمّة» یا زنى از ذوات المحارم که تحریم وى او را مؤبّد بود، از جهت نسبت یا از جهت رضاع، ظهار باشد. اما حکم ظهار دو چیز است: تحریم و طى و وجوب کفّارت. حرام است بروى بزن رسیدن بعد از ظهار، تا آن گه که کفّارت کند و کفّارت بعود واجب شود. چنانک ربّ العزّة گفت: ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ.
اکنون خلافست میان علماء که عود چیست؟ شافعى گفت: عود آن است که بعد از ظهار زمانى برآید، چندان که ممکن باشد طلاق گفتن و فرقت جستن و نه طلاق گوید و نه فرقت جوید، آن گه عود حاصل گشت و کفّارت لازم شد. اگر بعد از ظهار در آن حال طلاق گوید، یا یکى را از ایشان مرگ رسد، کفّارت واجب نشود که عود حاصل نیاید.
ابن عباس گفت در تفسیر یعودون قال: یندمون فیرجعون الى الالفة. و ذلک لانّ العود للقول هو المخالفة، یقال: عاد فلان لما قال، اى رجع عمّا قال، هذا یوافق قول الشافعى رجع، و ذلک لأنّ قصده بالظهار التحریم فاذا امسکها على النکاح و لم یطلّق قد خالف قوله، و رجع عمّا قال فتلزمه الکفّارة. و قال اهل الظاهر: العود هو اعادة لفظ الظهار، و معنى قوله: ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا اى الى ما قالوا فان لم یکرّر اللفظ، فلا کفّارة علیه، و هو قول «ابى العالیة»: و ذهب قوم الى ان الکفّارة تجب بنفس الظهار، و معنى العود هو العود الى ما کانوا علیه فی الجاهلیة من نفس الظهار، یعنى: اذا عاد الرجل فى الاسلام الى مثل ذلک القول لزمته الکفّارة و هو قول مجاهد و الثورى و قال قوم: المراد من العود هو الوطى، و هو قول الحسن و قتاده و طاوس و الزهرى. و قالوا: لا کفّارة علیه ما لم یطأها، و قال قوم: هو العزم على الوطى و هو قول مالک و اصحاب الرأى. قوله: فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ اى رقبة مؤمنة، لانّ اللَّه سبحانه قیّد الرقبة بالایمان فی کفّارة القتل و اطلق فى هذا الموضع.
و من حکم المطلق ان یحمل على المقیّد. مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا اى من قبل ان یتجامعا. فالجماع محرّم على المظاهر، حتى یکفّر فان وطىء قبل التکفیر فقد فعل محرّما و لا یسقط عنه الکفّارة، بل یأتى بها على وجه القضاء کما لو اخّر الصلاة عن وقتها فانه لا یسقط عنه اتیانها، بل یلزمه قضاؤها و سواء کفّر بالاعتاق او الصیام او الاطعام، فانّه یجب علیه تقدیم الکفّارة على الوطى. و قال ابو حنیفة: «ان کفّر بالاطعام جاز له ان یطأ ثم یطعم، لانّ اللَّه تعالى قیّد العتق و الصوم بما قبل المسیس و قال فى الاطعام: فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ فَإِطْعامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً و لم یقل من قبل ان یتماسّا و عند الآخرین الاطلاق فى الاطعام، محمول على المقید فى العتق و الصیام.
فهذا حکم و طى المظاهر، امّا غیر الوطى من القبلة و التلذّذ، فانّه لا یحرّم قبل التکفیر فى قولى اکثر العلماء و هو قول حسن و سفیان. و اظهر قول الشافعى کما انّ الحیض یحرّم الوطى دون سائر الاستمتاعات، و ذهب بعضهم الى انّه یحرّم جمیعها لانّ اسم التماس تناول الکل، ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ اى ذلکم التغلیظ فى الکفّارة تؤمرون به و تخبرون بان فرضکم ذلک.
فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ فان افطر یوما متعمّدا او نسى النیة یجب علیه استیناف شهرین، و ان افطر بعذر المرض او السفر، ففیه القولان: و ان تخلل صوم الشهرین زمان لا یصحّ فیه الصوم، کالعیدین و ایام التشریق و ایام شهر رمضان ینقطع التتابع و یجب الاستیناف. و ان وطىء المظاهر فى الشهرین ان وطئها نهارا بطل التتابع و علیه الاستیناف، و ان وطئها لیلا لم یبطل التتابع. و قال ابو حنیفة: سواء وطىء لیلا او نهارا، فانّه یبطل التتابع و علیه الاستیناف.
فَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ یعنى: المظاهر اذا لم یستطع الصوم لمرض او کبر او فرط شهوة و لا یصبر عن الجماع، یجب علیه اطعام ستین مسکینا.
روى ان النبى (ص) قال لخولة بنت ثعلبة حین جاءته مریه، یعنى زوجها: فلیعتق رقبة. قالت: و الذى بعثک بالحق ما عنده رقبة و لا یملکها. قال: فلیصم شهرین متتعابعین، فقالت: و الذى بعثک بالحق لو کلّفته ثلاثة ایام ما استطاع.
قال مریه: فلیطعم طعام ستّین مسکینا. قالت: و الذى بعثک بالحق ما یقدر علیه. قال مریه: فلیذهب الى فلان بن فلان فقد اخبرنى ان عنده شطر تمر صدقة فلیأخذه صدقة علیه ثمّ لیتصدّق به على ستّین مسکینا. و فى روایة اخرى: لمّا نزل فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ انقطع الکلام دعا رسول اللَّه (ص) اوسا فقرأها علیه، قال اوس: ما املک رقبة، فنزل الصیام و انقطع الکلام، فقرأها علیه
و قال اوس: انّى اذا لم آکل فى یوم مرارا اصابنى دوران، فنزل الاطعام، فقرأها علیه فقال: لقد بتنا طاوئین اللّیلة. فقال: اذهب الى بنى زریق، یعنى قبیلة من الانصار، فخذ صدقتهم فاطعم منها ستّین مسکینا و کل الباقى مع اهلک.
و روى انّ رسول اللَّه (ص) اتى بخمسة عشر صاعا فاعطاه اوسا فقال تصدّق به.
و روى انّ المجادلة أتت یوما عمر بن الخطاب فسألته حاجة و اغلظت له فى الکلام شدیدا.
فنهاها الناس و اغلظوا لها و قالوا لها: ترفعین صوتک على امیر المؤمنین؟ فنهاهم عمر فقال: دعوها فانّها امرأة سمع اللَّه قولها من فوق سبع سماوات.
ذلک لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ اى ذلک الحکم، و قیل: فرض ذلک لتؤمنوا باللّه و رسوله و لا تستعملوا احکام الجاهلیة. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یعنى: ما وصف من الکفّارات و الظهار. و اصل الحدّ المنع و الحدّاد البوّاب یمنع الناس. و أخذ احداد المرأة من امتناعها من التبعّل و الزینة. وَ لِلْکافِرِینَ عَذابٌ أَلِیمٌ لترکهم العمل بهذا الحکم.
إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ. المحادّة المشاقّة و المخالفة، و هى ان تکون فى حدّ و شقّ و صاحبک فى حدّ و شقّ. کُبِتُوا اى اخزوا و هزموا، کقوله: «او یکبتهم» و یقال: کبته لوجهه. کَما کُبِتَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کفّار الامم الخالیة الّذین حادّوا اللَّه و رسوله. و قیل: اخزوا یوم الخندق بالقتل و الهزیمة و ردّ کیدهم فى نحورهم کما اخزى الکفّار قبلهم. وَ قَدْ أَنْزَلْنا اوحینا الى محمد (ص) آیاتٍ بَیِّناتٍ یعنى: القرآن المبین فیه الحلال و الحرام و الاحکام. و قیل: أَنْزَلْنا آیاتٍ فیمن حادّ اللَّه و رسوله من قبلهم فیما فعلنا بهم من الاهلاک. وَ لِلْکافِرِینَ فى الدّنیا و الآخرة عَذابٌ مُهِینٌ یذلّهم و یخزیهم.
یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ یحییهم و یحشرهم، جَمِیعاً فى حالة واحدة، فَیُنَبِّئُهُمْ یخبرهم بِما عَمِلُوا من خیر و شرّ لیعلموا وجوب الحجة علیهم، أَحْصاهُ اللَّهُ اى احاط علمه بتفصیل اعمالهم و وَ نَسُوهُ اى و قد سهوا عنه، ناسین ما قدّمت ایدیهم. و قیل: نَسُوهُ اى ترکوا العمل به و بما امروا وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ لا یغیب عنه شىء، و قیل: یشهد علیهم فلا یستطیعون ردّها دفعا و انکارا.
أَ لَمْ تَرَ اى الم تعلم؟ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ لا یعزب عن علمه شىء ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ اى ما یقع من مناجاة ثلاثة، فیکون النجوى بمعنى الاسرار و هو مصدر على وزن فعلى، مشتق من النجوة و هى المرتفع من الارض، لبعد الحاضرین عنها. و قیل: النجوى القوم، المتناجون، کقوله: «و إذ هم نجوى» و قوله: ثَلاثَةٍ خفض باضافة النجوى الیه. و یجوز ان یکون خفضا لانّها من نعت النجوى: إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ بالعلم یعلم نجویهم. وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْثَرَ خفض لاتّباعه الثلاثة و الخمسة. و قرأ یعقوب: اکثر بالرفع ردّا على محل من نجوى کقوله: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ» و «لا طائر» فى قراءة من رفعها. أَیْنَ ما کانُوا من السماء و الارض ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ توبیخا لهم و تأکیدا للحجة علیهم. إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ لا یخفى علیه شىء و سبب نزول هذه الآیة ثلاثة نفر مضى ذکرهم فى سورة الزخرف.
أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى این آیه در شأن جهودان و منافقان فرو آمد که میخواستند که پیوسته رنجى و اندوهى بر دل مسلمانان مىنهند. قومى ازین منافقان فراهم مىنشستند و پوشیده با یکدیگر سخن میگفتند و پنهان از مسلمانان بنا صواب رازها میگفتند، چون مسلمانان را میدیدند، با یکدیگر بچشم مینمودند. و با مسلمانان مىنگرستند و چنان مینمودند که مادر حق شما آن میدانیم که اگر شما بشنوید اندوهگن شوید. و مسلمانان را تهمت در دل میافتاد در حق برادران و خویشان که در غزاها بودند میگفتند: مگر اینان خبرى از قتل و مرگ شنیدهاند و بر از با یکدیگر میگویند، و بیکدیگر بچشم همى نمایند که هیچ مگویید؟ و مسلمانان به این معنى دلتنگ همىگشتند. و مقصود منافقان در آن راز باطل همین بود که مسلمانان را تهمتى در دل افکنند و اندوهگن کنند پس تا آن گه که آن قوم از غزاها باز میگشتند و بسلامت بوطن خود میرسیدند، ایشان در اندوه میبودند. آخر این مسلمانان شکایت کردند برسول خدا (ص) از این احوال و رسول ایشان را فرمود که: نیز براز سخن مگویید و با یکدیگر به این معنى منشینید.
ایشان فرمان رسول بر کار نمیگرفتند و باز بر مناجات باطل خود باز مىگشتند، تا در شأن ایشان این آیه آمد که: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نُهُوا عَنِ النَّجْوى ثُمَّ یَعُودُونَ لِما نُهُوا عَنْهُ اى یرجعون الى المناجاة التی نهوا عنها. وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ اى بالمعصیة و الظلم وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ. یعنى: و بما یصیرون عاصین للرسول اذا کان نهاهم عن ذلک، و قیل: یوصى بعضهم بعضا بمعصیة الرسول فى نجویهم و یقول بعضهم لبعض: خالفوا امره، و قرأ حمزة «و ینتجون» تقول: تناجینا و انتجینا بمعنى واحد، و تقول: ناجیت فلانا و نجوته بمعنى واحد، و هو نجى و انا نجیه. وَ إِذا جاؤُکَ حَیَّوْکَ بِما لَمْ یُحَیِّکَ بِهِ اللَّهُ هؤلاء قوم الیهود، کانوا یدخلون على النبى (ص) و یقولون السام علیک و السام الموت، و هم یوهمونه
انّهم یقولون السلام علیک، و کان النبى (ص) یردّ علیهم فیقول: علیکم!
فاذا خرجوا، قالوا: لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ یعنى: لو کان هذا نبیا، لعذّبنا اللَّه بما نقول. قال اللَّه تعالى ردّ علیهم. حَسْبُهُمْ جَهَنَّمُ اى کافیهم عذاب جهنم. یَصْلَوْنَها فَبِئْسَ الْمَصِیرُ المنقلب و المأوى.
روى عن ابن ابى ملیکة عن عائشة «انّ الیهود اتوا النبى (ص) فقالوا: السام علیک یا محمد. قال: و علیکم. ففطنت عائشة فقالت: علیکم السام و اللعنة یا اولاد القردة و الخنازیر. فقال رسول اللَّه: مهلا یا عائشة، علیک بالرفق، و ایاک و العنف و الفحش، ان اللَّه یبغض الفحش و التفحش». قالت: أ و لم تسمع ما قالوا؟ قال: «أ و لم تسمعى ما قلت؟ رددت علیهم! فیستجاب بى فیهم و لا یستجاب لهم فىّ».
و قال رسول اللَّه (ص): اذا سلّم علیکم اهل الکتاب، فقولوا: و علیکم
ثمّ انّ اللَّه تعالى نهى المؤمنین ان یتناجوا فیما بینهم کفعل المنافقین و الیهود. فقال: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ کفعل المنافقین. و قال مقاتل: هذا خطاب للمنافقین، یعنى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا فی الظاهر بلسانهم إِذا تَناجَیْتُمْ فَلا تَتَناجَوْا بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ وَ تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوى اى بما ثبّت فى القلوب من طاعة اللَّه وَ التَّقْوى اى بالعفاف عمّا حرّم اللَّه عزّ و جل. ثم خوّفهم. فقال: وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ اى تجمعون بعد الموت فتردّون الى حکمه.
إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ اى النجوى بالاثم و العدوان من فعل الشیطان و تزیینه و تسویله، لِیَحْزُنَ الَّذِینَ آمَنُوا. حزنه و احزنه واحد، اى لیغمّ مؤمنى الصحابة به بما یتوهمون انه لوقوع بلیّة و مصیبة. وَ لَیْسَ الشیطان و لا نجویهم فیما بینهم بضار المؤمنین، شَیْئاً إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ بعلمه و قضائه و قدره.
و قیل: لا یضرّهم شیئا الّا اذا اراد اللَّه ذلک: وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ اى فلیفوّضوا امورهم الیه و لیثقوا به و قیل: فى معنى قوله: إِنَّمَا النَّجْوى مِنَ الشَّیْطانِ هو احلام النوم التی یراها الانسان فى نومه فیحزنه. و صحّ
عن رسول اللَّه (ص) قال: «اذا کنتم ثلاثة فلا یتناجى اثنان دون الثالث، فانّ ذلک یحزنه».
و فى روایة: «الّا ان یستأذنه».
رشیدالدین میبدی : ۵۸- سورة المجادلة- مدنیة
۲ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ. بعضى مفسّران گفتهاند: فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ فى القبور. اگر میخواهى که فردا چون در خاکت نهند گور بر تو فراخ بود، و عروسوار ترا در خواب کنند، امروز جاى بر مسلمانان فراخدار و رنج خویش از ایشان بازدار. اى مسکین خبر ندارى که گورخانه ظلمت است و کان وحشت است و مکان وحدت و منزل غربت. لشگرگاه حشرات و موضع حسرات، یکى را حفره دوزخ است، یکى را روضه بهشت. چراغ ایمان آنجا افروزند و سیاهى شب کفر آنجا آشکارا کنند! در زیر پهلو آنجا یا مهاد طاعت بود، یا حسک معصیت در زیر سر یا و ساده رحمت بود، یا خشت لعنت. سائل یا مبشّر و بشیر بود، یا منکر و نکیر. جواب یا از نفس صنم دهند، یا از تلقین صمد. چون جواب داد از دو بیرون نباشد یا بر تخت بخت خوابش چون خواب عروس بود، یا بختش نگون و طالعش منکوس و منحوس بود.
یزید بن مذعور گوید: اوزاعى را بخواب دیدم، گفتم: مرا خبر ده از آن عمل که بهترین اعمال است تا بدان تقرّب کنم. گفت: هیچ درجه بلندتر از درجه علماء ندیدم، و از آن گذشته درجه اندوهگنان. این خواب موافق آنست که ربّ العالمین گفت: وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ علماء دین و فقهاء اسلام را درجات بلند دادند، هم در دنیا و هم در عقبى. در دنیا بمرتبه و شرف و وراثت و خلافت مصطفى (ص) که میگوید: «العلماء ورثة الانبیاء»، «فضل العالم على سائر الناس کفضلى على ادناهم».
چندان که درجه مصطفى (ص) در عالم نبوّت بر درجات خلق فضل دارد، درجه عالم در عالم ولایت بر درجه دیگران فضل دارد. اما این شرف و منزلت عالمى را باشد که در باغ سینه وى همیشه عبهر مهر حق بود، نسرین شوق و ریحان انس و گل مودّت روید. دل وى معدن انوار حقیقت و خزینه اسرار ربوبیت بود. جان وى کعبه وصل و قبله قبول و حرم حرمت بود. سرّ وى از حقایق و دقایق محبت آگاه بود. وجد وجود و کشف شهودش همراه بود. عالم چون برین صفت بود، درجات وى در عقبى برتر از درجات دنیا بود. قال اللَّه تعالى: «وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا» چنان که در دنیا بمنازل طاعات و عبادات و حقایق مکاشفات و مواصلات از عامّه خلق برگذشت، فردا او را از منازل بهشتیان بر گذرانند تا در علّیین عندلیب باغ عندیّت بود، باز راز احدیّت بود، طاووس بوستان قدس بود، دل در قبضه عزّت و جان در کنف مشاهدت «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ». و فى الخبر عن النبى: «انّ اهل الجنة لیتراءون اهل علّیین کما ترون الکوکب الدرّى فى افق السماء و انّ ابا بکر و عمر لمنهم و انعما».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً امیر المؤمنین على (ع) گفت. در بعضى روایات، که: چون این آیت فرو آمد، یک دینار بصدقه دادم و ده سؤال از رسول خدا کردم. گفتم: یا رسول اللَّه کیف ادعو اللَّه، خداى را جلّ جلاله چون خوانم و چگونه پرستم؟ گفت: «بالصدق و الوفاء.»
عهدى که روز «بلى» با وى رفته بوفاى آن باز آیى و در گفتار و کردار خود صدق بجاى آرى. آنچه نمایى دارى و آنچه گویى کنى و از آنجا که آواز دهى باشى. گفتم: «ما اسأل اللَّه»؟
از خدا چه خواهم؟ گفت: «السلامة فى الدنیا و الآخرة»
در دنیا و آخرت سلامت دل از آفات بشریّت و عافیت تن از انواع بلیّت. گفتم: «ما اصنع لنجاتى»؟
چکنم تا در انجمن رستاخیز از رستگان باشم؟ ایمن از فزعات قیامت و رسیده بدرجات جنت؟ گفت: «کل حلالا و قل صدقا»
آنچه خورى حلال خور و آنچه گویى صدق گوى. حرام را بخود راه مده، که حرام بد سرانجام بود. از دروغ بپرهیز که هر که دروغ گوید در دو جهان بد نام بود. گفتم: «ما الحیلة»؟
حیلت چه کنم تا آن بود که من خواهم؟ گفت: «ترک الحیلة حیلة، حیلت بگذار و بدانکه همه آن بود که اللَّه خواهد و حیلت و تدبیر بنده هرگز با تقدیر اللَّه برنیاید. گفتم: «ما علىّ»؟
بر من چیست از احکام تا بگزارم؟ و از عهده آن بیرون آیم؟ گفت: «امر اللَّه و رسوله»
بهر چه اللَّه فرمود از واجبات و مفروضات و هر چه رسول گفت از مسنونات و مندوبات. گفتم: «ما الراحة»؟
آسایش و راحت چیست؟ قال: «الجنة».
گفت: راحت آنست که در بهشت با نعمت فرود آیى و از دوزخ با عقوبت ایمن شوى. گفتم: «ما السرور»؟ قال «الرؤیة»! گفتم: شادى چیست و آن کامشادى کى؟ گفت: شادى آن شادى که شب فراق بسر آید و صبح وصال از مطلع اقبال برآید و بنده شاهد جمال ذو الجلال بیند. گفتم: «ما الحق»؟ قال: «الاسلام»!
گفتم: آن حق که باطل را در آن راه نیست چیست؟ گفت: دین اسلام. گفتم: «ما الفساد»؟ قال: «الکفر»!
آن فساد و تباهى که از راستى و پاکى دور است چیست؟ گفت: کفر ورزیدن و حق بپوشیدن. گفتم: «ما الوفاء» وفا چیست و مرد وفادار کیست؟ قال: «شهادة ان لا اله الا اللَّه» گفت: کلمه شهادت گفتن و بر ایمان و توحید و اخلاص مستقیم بودن.
یزید بن مذعور گوید: اوزاعى را بخواب دیدم، گفتم: مرا خبر ده از آن عمل که بهترین اعمال است تا بدان تقرّب کنم. گفت: هیچ درجه بلندتر از درجه علماء ندیدم، و از آن گذشته درجه اندوهگنان. این خواب موافق آنست که ربّ العالمین گفت: وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ علماء دین و فقهاء اسلام را درجات بلند دادند، هم در دنیا و هم در عقبى. در دنیا بمرتبه و شرف و وراثت و خلافت مصطفى (ص) که میگوید: «العلماء ورثة الانبیاء»، «فضل العالم على سائر الناس کفضلى على ادناهم».
چندان که درجه مصطفى (ص) در عالم نبوّت بر درجات خلق فضل دارد، درجه عالم در عالم ولایت بر درجه دیگران فضل دارد. اما این شرف و منزلت عالمى را باشد که در باغ سینه وى همیشه عبهر مهر حق بود، نسرین شوق و ریحان انس و گل مودّت روید. دل وى معدن انوار حقیقت و خزینه اسرار ربوبیت بود. جان وى کعبه وصل و قبله قبول و حرم حرمت بود. سرّ وى از حقایق و دقایق محبت آگاه بود. وجد وجود و کشف شهودش همراه بود. عالم چون برین صفت بود، درجات وى در عقبى برتر از درجات دنیا بود. قال اللَّه تعالى: «وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلًا» چنان که در دنیا بمنازل طاعات و عبادات و حقایق مکاشفات و مواصلات از عامّه خلق برگذشت، فردا او را از منازل بهشتیان بر گذرانند تا در علّیین عندلیب باغ عندیّت بود، باز راز احدیّت بود، طاووس بوستان قدس بود، دل در قبضه عزّت و جان در کنف مشاهدت «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ». و فى الخبر عن النبى: «انّ اهل الجنة لیتراءون اهل علّیین کما ترون الکوکب الدرّى فى افق السماء و انّ ابا بکر و عمر لمنهم و انعما».
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً امیر المؤمنین على (ع) گفت. در بعضى روایات، که: چون این آیت فرو آمد، یک دینار بصدقه دادم و ده سؤال از رسول خدا کردم. گفتم: یا رسول اللَّه کیف ادعو اللَّه، خداى را جلّ جلاله چون خوانم و چگونه پرستم؟ گفت: «بالصدق و الوفاء.»
عهدى که روز «بلى» با وى رفته بوفاى آن باز آیى و در گفتار و کردار خود صدق بجاى آرى. آنچه نمایى دارى و آنچه گویى کنى و از آنجا که آواز دهى باشى. گفتم: «ما اسأل اللَّه»؟
از خدا چه خواهم؟ گفت: «السلامة فى الدنیا و الآخرة»
در دنیا و آخرت سلامت دل از آفات بشریّت و عافیت تن از انواع بلیّت. گفتم: «ما اصنع لنجاتى»؟
چکنم تا در انجمن رستاخیز از رستگان باشم؟ ایمن از فزعات قیامت و رسیده بدرجات جنت؟ گفت: «کل حلالا و قل صدقا»
آنچه خورى حلال خور و آنچه گویى صدق گوى. حرام را بخود راه مده، که حرام بد سرانجام بود. از دروغ بپرهیز که هر که دروغ گوید در دو جهان بد نام بود. گفتم: «ما الحیلة»؟
حیلت چه کنم تا آن بود که من خواهم؟ گفت: «ترک الحیلة حیلة، حیلت بگذار و بدانکه همه آن بود که اللَّه خواهد و حیلت و تدبیر بنده هرگز با تقدیر اللَّه برنیاید. گفتم: «ما علىّ»؟
بر من چیست از احکام تا بگزارم؟ و از عهده آن بیرون آیم؟ گفت: «امر اللَّه و رسوله»
بهر چه اللَّه فرمود از واجبات و مفروضات و هر چه رسول گفت از مسنونات و مندوبات. گفتم: «ما الراحة»؟
آسایش و راحت چیست؟ قال: «الجنة».
گفت: راحت آنست که در بهشت با نعمت فرود آیى و از دوزخ با عقوبت ایمن شوى. گفتم: «ما السرور»؟ قال «الرؤیة»! گفتم: شادى چیست و آن کامشادى کى؟ گفت: شادى آن شادى که شب فراق بسر آید و صبح وصال از مطلع اقبال برآید و بنده شاهد جمال ذو الجلال بیند. گفتم: «ما الحق»؟ قال: «الاسلام»!
گفتم: آن حق که باطل را در آن راه نیست چیست؟ گفت: دین اسلام. گفتم: «ما الفساد»؟ قال: «الکفر»!
آن فساد و تباهى که از راستى و پاکى دور است چیست؟ گفت: کفر ورزیدن و حق بپوشیدن. گفتم: «ما الوفاء» وفا چیست و مرد وفادار کیست؟ قال: «شهادة ان لا اله الا اللَّه» گفت: کلمه شهادت گفتن و بر ایمان و توحید و اخلاص مستقیم بودن.
رشیدالدین میبدی : ۶۵- سورة الطلاق- مدنیة
النوبة الثانیة
این سوره را دو نام است: سورة الطلاق گویند و سورة النساء القصرى، و باجماع مفسّران مدنى است، جمله به مدینه فرو آمده هزار و شصت حرف است و دویست و چهل و نه کلمه و یازده آیت است و درین سوره هیچ ناسخ و منسوخ نیست. و عن ابى بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الطّلاق مات فی سنّة رسول اللَّه».
قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ افتتح اللَّه تعالى السّورة بخطاب نبیّه (ص) و خصّه بالنداء لانّه السّیّد المقدّم. ثمّ جمع الخطاب و عمّ بالامر فقال: إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فیه اربعة اقوال: احدها: انّه خطاب للرّسول (ص) و ذکر بلفظ جمع تعظیما کما یخاطب الملوک بلفظ الجمع. الثّانی: انّه خطاب له، و المراد به امّته. الثّالث: انّ التّقدیر یا أَیُّهَا النَّبِیُّ و المؤمنون اذا طلّقتم، فحذف لانّ الحکم یدلّ علیه. الرّابع معناه: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قل للمؤمنین اذا طلّقتم اى اذا اردتم طلاق النساء کقوله تعالى: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اى اذا اردتم ان تقوموا، و کقوله: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ، اى اذا اردت قراءته قوله. فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ اى فی طهر من غیر جماع یعنى لطهرهنّ الّذى یحصینه من عدّتهنّ و لا تطلّقوهنّ لحیضهنّ الّذى لا یعتدون به زمان العدّة وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ اى احصوا الاطهار للعدّة و احفظوها و هنّ ثلاثة اطهار لتعلموا وقت الرّجعة لانّ الرّجعة انّما تجوز فی زمان العدّة. و معنى الطّلاق حلّ عقد النّکاح و العدّة و العدد واحد کقوله تعالى: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ یقال: عدّ کذا و اعتدّ. و قرئ فی الشّواذ طلّقوهنّ لقبل عدّتهنّ و قبل الشّیء ما اقبل منه فیکون المعنى طلّقوهنّ فى اوّل طهرهنّ من قبل ان تجامعوهنّ. و فی سبب نزول هذه الآیة قولان: احدهما ما روى قتادة عن انس قال: طلق رسول اللَّه (ص) حفصة فاتت الى اهلها فانزل اللَّه عزّ و جلّ هذه الآیة و قیل له: راجعها فانّها صوامة قوامة و هی احدى ازواجک و نسائک فی الجنّة و قال السّدى: نزلت فی عبد اللَّه بن عمر و ذلک فیما
روى مالک عن نافع عن ابن عمر انّه: طلق امراته و هی حائض فی عهد رسول اللَّه (ص) فسأل عمر بن خطاب رسول اللَّه (ص) عن ذلک فقال: «مره فلیراجعها ثمّ لیمسکها حتّى تطهر ثمّ تحیض ثمّ تطهر ثمّ ان شاء امسک بعد و ان شاء طلّق قبل ان یمسّ، فتلک العدّة الّتى امر اللَّه تعالى ان یطلّق لها النّساء»
و رواه سالم عن ابن عمر قال: مره فلیراجعها ثمّ لیطلّقها طاهرا او حاملا. و رواه یونس بن جبیر و انس بن سیرین عن ابن عمر و لم یقولا ثمّ تحیض ثمّ تطهر. و اعلم انّ الطّلاق فی حال الحیض و النّفاس بدعة. و کذلک فی الطّهر الّذى جامعها فیه. و الطّلاق السّنّى ان یطلّقها فی طهر لم یجامعها فیه. و هذا فی حقّ امرأة تلزمها العدّة بالاقراء لما فیه من تطویل العدّة اذ بقیة الحیض لا تحتسب. فأمّا اذا طلّق غیر المدخول بها فی الحال الحیض، او طلّق الصّغیرة الّتى لم تحض قطّ و الآئسة و الحامل بیقین لا بدعة فی طلاقهنّ اصلا. و اذا طلق امرأة فی حال الحیض او فی طهر جامعها فیه قصدا یعصى اللَّه تعالى و لکن یقسع الطّلاق لانّ النّبی (ص) امر ابن عمر بالمراجعة و لولا وقوع الطّلاق لما امره بالمراجعة و اذا راجعها فی حال الحیض یجوز ان یطلّقها فی الطّهر الّذى یعقب تلک الحیضة قبل المسیس کما رواه یونس بن جبیر و انس بن سیرین عن ابن عمر و ما رواه نافع عن ابن عمر ثمّ لیمسکها حتّى تطهر ثمّ تحیض ثمّ تطهر فهو محمول على الاستحباب یستحبّ تأخیر الطّلاق الى الطّهر الثّانی حتّى لا تکون مراجعته ایّاها للطّلاق و لا بدعة فی الجمع بین الطّلقات الثّلاث حتّى لو طلق امرأته فی حال الطّهر ثلاثا یکون بدعیا و لکنّ الاولى التّفریق حذرا من النّدم و هو قول الشافعى و احمد و ذهب بعضهم الى انّه بدعة و هو قول مالک و اصحاب الرأى.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ اراد به اذا کان المسکن الّذى طلّقها فیه للزّوج لا یجوز ان یخرجها منه و اضاف البیوت الیهنّ لاستحقاقهنّ السّکنى فیها بعد الطّلاق الى انقضاء العدّة و لانّهنّ کنّ یسکن و لیست باضافة ملک و لا یخرجن باختیار انفسهنّ قبل انقضاء عدّتهنّ فان خرجت المعتدّة لغیر ضرورة او حاجة اثمت. فان وقعت ضرورة بان خافت هدما او غرقا لها ان تخرج الى منزل آخر و کذلک ان کانت لها حاجة من بیع غزل او شرى قطن فیجوز لها الخروج نهارا و لا یجوز لیلا.
و اذا لزمتها العدّة فی السّفر تعتدّ ذاهبة و جائیة. قوله: إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ الاستثناء عند الجمهور من الجملة الاولى و التّقدیر: لا تخرجوهنّ الّا ان یأتین بفاحشة مبیّنة و هی الزّنا عند اکثرهم، اى تخرج لاقامة الحدّ علیها ثمّ ترد الى منزلها یروى ذلک عن ابن مسعود و قال ابن عباس: الفاحشة ان تبدو على اهل زوجها فیحلّ.
اخراجها. میگوید: زن معتدّه را از خانه شوهر که در آن خانه عدّه میدارد بیرون مکنید تا عدّه وى بسر آید مگر که زنا بر وى درست شود، او را بیرون کنند تا حدّ شریعت بر وى برانند. آن گه او را با خانه خود فرستند. یا زنى بد زبان باشد که شوهر را و کسان وى را ستوهى نماید، آن گه بیرون کردن وى با خانه دیگر روا باشد. سدى گفت: الفاحشة نفس الخروج و المعنى الا انّ تفحش فتخرج، اى من خرجت فقد اتت بفاحشة. بیرون نیایند از خانه مگر که ببدکرد و زشتى و نافرمانى خود راضى باشند و همداستان و این فاحشه بر خود روا دارند. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یعنى: ما ذکر من سنّة الطّلاق و ما بعدها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ اى استحقّ عقاب اللَّه. لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً یوقع فی قلب الزّوج مراجعتها بعد الطّلقة و الطّلقتین و هذا یدلّ على ان المستحبّ ان یفرّق الطّلاق و لا یوقع الثّلاث دفعة واحدة حتّى اذا ندم امکنته المراجعة.
فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ اى اشرفن على انقضاء عدّتهنّ. فَأَمْسِکُوهُنَّ اى راجعوهنّ «بِمَعْرُوفٍ» اى بالمهر و النّفقه و الکسوة و حسن الصّحبة و المعاشرة و قیل: فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ هو ان لا یرید بالرّجعة ضرارها. أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ یعنى: بایفاء الصّداق و المتعة، و قیل: یترکها حتّى تبیّن بانقضاء العدّة هذا کقوله: «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ». وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ اى ذوى عدالة. تقول: رجل عدل، و رجل ذو عدل، اى اشهدوا على الرّجعة او الفراق و هو امر ندب و استحباب کقوله: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ ثمّ قال للشّهود: وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ کقوله: «کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ». ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلکم یعود الى جمیع ما فی الآیة من حکم الطّلاق و العدّة و السّکنى. و قیل: یعود الى اقامة الشّهاده کقوله: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ». وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً تأویله: من یطلق البتّة یجعل اللَّه له سبیلا الى المراجعة، و قیل: هو عامّ، اى وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً من الحرام الى الحلال و من العقاب الى الثّواب و من الجحیم الى النّعیم.
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ اى یوسّع علیه امر المعیشة من حیث لا یتوقّعه. مفسّران گفتند: این آیت در شأن عوف بن مالک اشجعى فرو آمد، مردى درویش بود و پسرى داشت، مشرکان او را اسیر گرفتند و عوف برخاست پیش مصطفى (ص) آمد و از درد دل بنالید، یکى از غم فرزند و دیگر از بى کامى و درویشى رسول خدا گفت، تسکین دل وى را: «ما امسى عند آل محمّد الّا مدّ در خاندان آل محمّد امشب هیچ برگى و کامى نبود، مگر مدّى طعام، آن گه گفت: یا عوف: «اتّق اللَّه و اصبر و اکثر من «قول لا حول و لا قوّة الّا باللّه»
عوف بخانه باز شد، اهل خویش را گفت: رسول خدا ما را بتقوى و صبر میفرماید و بگفتار: «لا حول و لا قوّة الّا باللّه». اهل وى گفت: نیکو مداواتى که درد ما را فرمود، و نیکو مرهمى که اندوه ما را ساخت. پس آنچه رسول فرمود بر کار گرفتند، یک چند، تا ناگاه آن پسر از در ایشان باز آمد با گلهاى گوسفندان، و قطارى شتران گفت: آن خواجه که مرا اسیر گرفته بود، از من غافل گشت و این گوسفندان و شتران براندم در حال غفلت ایشان پس عوف از رسول خدا (ص) پرسید که ما را این غنیمت که پسر آورد حلال باشد یا نه؟ رسول خدا (ص) گفت: شما را حلال است و ربّ العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد که وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ و روى ابو ذر قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّى لا علم آیة لو اخذ بها النّاس لکفتهم: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ فما زال یقولها و یعید ها».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «من اکثر الاستغفار جعل اللَّه له من کلّ همّ فرجا و من کلّ ضیق مخرجا
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اى من یفوّض امره الى اللَّه و یثق به فی اموره فهو حسبه و کافیه.
قال النّبی (ص): «لو انّکم توکّلون على اللَّه حقّ توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا ».
و قال الربیع: انّ اللَّه قضى على نفسه ان من توکّل علیه کفاه و من آمن به هداه، و من اقرضه جازاه، و من وثق به انجاه، و من دعاه لبّاه. و تصدیق ذلک فی کتاب اللَّه: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ و مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ».
قوله: إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ اى منفّذ امره و ممض فی خلقه قضاه. قرأ حفص عن عاصم: بالِغُ أَمْرِهِ بالاضافة، اى یبلغ ما یرید. قال مسروق: فی هذه الآیة انّ اللَّه بالغ امره توکّل العبد علیه او لم یتوکّل، غیر انّ المتوکّل علیه یکفّر عنه سیّئاته و یعظم له اجرا. قوله: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً اى جعل لکلّ شیء من الشّدّة و الرّخاء اجلا و میقاتا ینتهى الیه لا یتأخّر عنه و لا یتقدّم علیه. هذا کقوله: «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» و فی دعاء عیسى بن مریم: «یا من لم یعجّل شیئا اناه و قدره»
و القدر و القدر فی اللّغة واحد.
وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسائِکُمْ المحیض و الحیضة و الحیض قال ابو طالب لرسول اللَّه (ص):
و مبرّا من کلّ غبرّ حیضة
و فساد مرضعة و داء مغیل
و اذا نظرت الى اسرّة وجهه
برقت کبرق العارض المتهلل
وَ اللَّائِی یَئِسْنَ یعنى: اللّواتى قعدن عن الحیض فلا یرجون ان یحضن. إِنِ ارْتَبْتُمْ اى شککتم فی حکمهنّ وَ اللَّائِی یَئِسْنَ فلم تدروا ما الحکم فی عدّتهنّ. فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ و ذلک انّ معاذ بن جبل سأل النّبی (ص) فقال: قد عرفنا عدّة الّتى تحیض فما عدّة الّتى لا تحیض؟ فبیّن اللَّه تعالى الحکم فی ذلک. فقال رجل: یا رسول اللَّه: فما عدّة الصّغیر الّتى لم تحض؟ فنزل: وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ یعنى: الصّغار، اى حکم عدّة الصّغیرة الّتى لم تحض بعد بمنزلة الکبیرة الّتى قد یئست. فقام آخر، فقال یا رسول اللَّه فالحوامل ما عدّتهنّ؟ فنزل: وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ اى عدّتهنّ ان یضعن حملهنّ، فاذا وضعت الحامل حملها انقصت عدّتها مطلّقة کانت او متوفّى عنها زوجها، و ان کان وضع الحمل بعد موته فی ساعة واحدة فان جاءت باکثر من ولد فقیل انقضت عدّتها بالاوّل و قیل بالآخر.
وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ فى امر الطّلاق یسهّل علیه امره و اتاه الیسر فی جمیع احواله.
ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ اى ما ذکر من احکام العدّة حکم اللَّه.
أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ من اللّوح المحفوظ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ فى اجتناب معاصیه. یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً قال بعضهم: امر بالتّقوى فی احکام الطّلاق ثلاث مرّات و وعد فی کلّ مرّة نوعا من الجراء فقال اوّلا: یجعل له مخرجا یخرجه ممّا دخل فیه و هو یکرهه و یتح له محبوبه من حیث لا یحتسب و لا یتأمّل و قال فی الثّانی: یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً اى یسهّل علیه الصّعب من امره و یتیح له خیرا ممّن طلّقها ان کان الطّلاق من جهتها. و الثّالث وعد علیه افضل الجزاء و هو ما یکون فی الآخرة من النّعماء قوله: أَسْکِنُوهُنَّ یعنى: مطلّقات نسائکم. مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ من صلة اى اسکنوهنّ. حَیْثُ سَکَنْتُمْ. مِنْ وُجْدِکُمْ اى سعتکم و طاقتکم، یعنى: على قدر ما یجده احدکم ان کان موسرا یوسّع علیها فی المسکن و النّفقه و ان کان فقیرا فعلى قدر الطّاقة وَ لا تُضآرُّوهُنَّ اى لا تؤذوهنّ. لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ مساکنهنّ فیحتجن الى الخروج. وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فیخرجن من عدّتهنّ.
فصل
اعلم ان المعتدّة الرّجعیّة تستحقّ على الزّوج النّفقة و السّکنى ما دامت فی العدّة و نعنى بالسّکنى مؤنة السّکنى فان کانت الدّار الّتى طلّقها فیها ملکا للزّوج یجب على الزّوج ان یخرج و یترک الدّار لها مدّة عدّتها و ان کانت باجارة فعلى الزّوج الاجرة و ان کانت عاریة و رجع المعیر فعلیه ان یکترى لها دارا تسکنها فامّا المعتدّة البائنة بالخلع او بالطّلاق الثلاث او باللّعان فلها السّکنى حاملا کانت او حائلا عند اکثر اهل العلم و روى عن ابن عباس انّه قال لا سکنى الّا ان تکون حاملا و هو قول الحسن و الشّعبى، و اختلفوا فی نفقتها، فذهب قوم الى انّه لا نفقة لها الّا ان تکون حاملا. روى ذلک عن ابن عباس و هو قول الحسن و عطاء و الشّعبى و به قال الشّافعى و احمد و منهم من اوجبها بکلّ حال. روى ذلک عن ابن مسعود و هو قول النّخعى و به قال الثّورى و اصحاب الرّأى و ظاهر القرآن یدلّ على انّها لا تستحقّ الّا ان تکون حاملا لانّ اللَّه تعالى قال: وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ. و امّا المعتدّة عن وطى الشّبهة و المنسوخ نکاحها بعیب او خیار عتق فلا سکنى لها و لا نفقة و ان کانت حاملا، و المعتدّة عن وفاة الزّوج لا نفقة لها حاملا کانت او حائلا، و اختلفوا فی سکناها، و للشّافعى فیه قولان: احدهما: لا سکنى لها بل تعتدّ حیث تشاء و هو قول على و ابن عباس و عایشه و به قال عطاء و الحسن و هو قول ابى حنیفة. و القول الثّانی: لها السّکنى و هو قول عمر و عثمان و ابن مسعود و عبد اللَّه بن عمر و به قال مالک و الثّورى و احمد و اسحاق.
قوله: فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ اولادکم منهنّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ على ارضاعهنّ اولادکم. وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ اى و لیقبل بعضکم من بعض اذا امره بمعروف و المعروف هاهنا ان لا یقصّر الرّجل فی نفقة المرأة الّتى ترضع ولده و لا یؤثر علیها غیرها لانّ الوالدة ارأف بولدها من غیرها به و لا تقصّر المرأة فی رضاع ولدها و القیام بشأنه فحقّ کلّ واحد منهما ان یأتمر فی امر الولد بمعروف و لا یقصد الضّرار.
وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فى الرّضاع و الاجرة فابى الزّوج ان یعطى المرأة رضاها و ابت الامّ ان ترضعه فلیس له اکراهها على ارضاعه لکنّه یستأجر للصّبىّ مرضعا غیر امّه و ذلک قوله: فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى.
لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ على قدر غناه. وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ اى ضیّق علیه رزقه فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ من المال لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها اى لا یوجب اللَّه على نفس ان تنفق الّا بقدر ما اعطاها من الرّزق و المال. سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً وعدهم بسط الرّزق علیهم بعد ما کانوا فیه من الضّیق و الشدّة فی زمان النّبی (ص) و لقد انجز لهم وعده.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ معناه: و کم من اهل قریة: عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ اى عصت و طغت عمّا امر اللَّه به و ما امر به رسله. قیل: هم قوم عذّبوا بمعصیتهم و تعدّیهم فی الطّلاق. فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً اى ناقشناها فی الحساب وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً المعنى: عجلنا لها العذاب فی الدّنیا بالامراض و الاسقام و السّیف و تسلیط الاعداء علیهم. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى عذبناها عذابا شدیدا فی الدّنیا و نحاسبها حسابا شدیدا فی القیامة و جاء بلفظ الماضى للتّحقیق کاکثر الفاظ القیامة.
فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها اى وخامة عاقبة امرها فی الدّنیا. وَ کانَ عاقِبَةُ أَمْرِها فی الآخرة «خسرا» اى خسارا و هلاکا. خسروا انفسهم و اهلیهم، ثمّ فسّر فقال: أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً یعنى: عذاب النّار. فَاتَّقُوا اللَّهَ و احذروا معاصیه. یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا یا ذوى العقول المؤمنین. لبّ کلّ شیء: خالصه. و قیل: اللّبّ: القلب. قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً یعنى القرآن.
«رَسُولًا» منصوب باضمار فعل اى و ارسل رسولا. و قیل «ذکرا» اى ذا ذکر و شرف و هو الرّسول نفسه. و قیل: هو جبرئیل (ع). و انتصب رسولا على البدل من الذّکر یَتْلُوا عَلَیْکُمْ اى الرّسول یقرأ علیکم. آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ اللَّه، و قیل: لیخرج الرّسول. الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ اى من الکفر الى الایمان و من الجهل الى العلم و من النّار الى الجنّة و من الضّلال الى الرّشاد و من الباطل الى الحقّ. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً اى ثوابا جمیلا فی الجنّة. و قیل: رزقا من المطاعم و المشارب.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ اجمع المفسّرون على انّ السّماء سبع غلظ کلّ سماء مسیرة خمسمائة عام و بین کلّ سماء و سماء مسیرة خمس مائة عام، و فی کلّ سماء نوع من الملائکة یسبّحون اللَّه و یمجّدونه و یقدّسونه و اختلفوا فی الارض على اقوال: احدها انّ الارض واحدة و قوله: «مثلهنّ» اى فی الخلق لا فی العدد، و لیس فی القرآن ما یدلّ على انّها سبع، و الثّانی انّ المراد بها الاقالیم سبعة و الدّعوة شاملة جمیعها. و الثّالث انّها سبع ارضین متّصلة بعضها ببعض و الحائل بین کلّ ارض و ارض بحار لا یمکن قطعها و لا الوصول الى الارض الأخرى و لا تصل الدّعوة الیهم. و الرّابع: انّها سبع ارضین بعضها فوق بعض متّصلة لا فرجة بینها. و الخامس: انّ بین کلّ واحدة منها الى الأخرى مسیرة خمس مائة عام کما جاء فی ذکر السّماء. و فی کلّ ارض منها خلق حتّى قالوا فی کلّ ارض آدم و حوّا و نوح و ابراهیم و هم یشاهدون السّماء من جانب ارضهم و یستهدّون الضّیاء و قیل: جعل اللَّه لهم نور یستضیئون به. و قوله: وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ اى و خلق من الارض مثلهنّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ اى بین السّماء و الارض یرید الامر و النّهى و الرّسل و الوحى و قیل: «بینهنّ» اى بین کل سماء و سماء و ارض و ارض. و الامر: القضاء و القدر. و قیل: یرید بالامر الوقائع و الحوادث الّتى تحدث و کلّ واحد منهما امر و شأن من اللَّه یتنزّل بحکمه و قضائه و علمه. و قیل: هو ما یدبّر فیهنّ من عجیب تدبیره فینزل المطر و یخرج النّبات و یأتى باللّیل و النّهار و الشّتاء و الصّیف و یخلق الحیوان على اختلاف هیأتها و انواعها و ینقلهم من حال الى حال. «لِتَعْلَمُوا» ایّها النّاس. أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ لا یعجزه شیء و لا یمتنع علیه ما یرید. و قوله: لِتَعْلَمُوا اللّام متعلّق بالخلق، و قیل: متعلّق بقوله «یتنزّل». وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً الاحاطة: العلم البالغ تجده فی مواضع من القرآن و من اسماء اللَّه المحیط و فی قصّة الهدهد احطت بما لم تحط به، اى علمت ما لم تعلمه. و قال عزّ و جلّ: وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً لانّه عزّ و جلّ یعلم و لا یدرک حدّه و لا قدره. و امّا قوله عزّ و جلّ: «أُحِیطَ بِهِمْ وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» فهو الهلاک یأتى مجهولا.
قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ افتتح اللَّه تعالى السّورة بخطاب نبیّه (ص) و خصّه بالنداء لانّه السّیّد المقدّم. ثمّ جمع الخطاب و عمّ بالامر فقال: إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فیه اربعة اقوال: احدها: انّه خطاب للرّسول (ص) و ذکر بلفظ جمع تعظیما کما یخاطب الملوک بلفظ الجمع. الثّانی: انّه خطاب له، و المراد به امّته. الثّالث: انّ التّقدیر یا أَیُّهَا النَّبِیُّ و المؤمنون اذا طلّقتم، فحذف لانّ الحکم یدلّ علیه. الرّابع معناه: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قل للمؤمنین اذا طلّقتم اى اذا اردتم طلاق النساء کقوله تعالى: إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اى اذا اردتم ان تقوموا، و کقوله: فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ، اى اذا اردت قراءته قوله. فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ اى فی طهر من غیر جماع یعنى لطهرهنّ الّذى یحصینه من عدّتهنّ و لا تطلّقوهنّ لحیضهنّ الّذى لا یعتدون به زمان العدّة وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ اى احصوا الاطهار للعدّة و احفظوها و هنّ ثلاثة اطهار لتعلموا وقت الرّجعة لانّ الرّجعة انّما تجوز فی زمان العدّة. و معنى الطّلاق حلّ عقد النّکاح و العدّة و العدد واحد کقوله تعالى: إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ یقال: عدّ کذا و اعتدّ. و قرئ فی الشّواذ طلّقوهنّ لقبل عدّتهنّ و قبل الشّیء ما اقبل منه فیکون المعنى طلّقوهنّ فى اوّل طهرهنّ من قبل ان تجامعوهنّ. و فی سبب نزول هذه الآیة قولان: احدهما ما روى قتادة عن انس قال: طلق رسول اللَّه (ص) حفصة فاتت الى اهلها فانزل اللَّه عزّ و جلّ هذه الآیة و قیل له: راجعها فانّها صوامة قوامة و هی احدى ازواجک و نسائک فی الجنّة و قال السّدى: نزلت فی عبد اللَّه بن عمر و ذلک فیما
روى مالک عن نافع عن ابن عمر انّه: طلق امراته و هی حائض فی عهد رسول اللَّه (ص) فسأل عمر بن خطاب رسول اللَّه (ص) عن ذلک فقال: «مره فلیراجعها ثمّ لیمسکها حتّى تطهر ثمّ تحیض ثمّ تطهر ثمّ ان شاء امسک بعد و ان شاء طلّق قبل ان یمسّ، فتلک العدّة الّتى امر اللَّه تعالى ان یطلّق لها النّساء»
و رواه سالم عن ابن عمر قال: مره فلیراجعها ثمّ لیطلّقها طاهرا او حاملا. و رواه یونس بن جبیر و انس بن سیرین عن ابن عمر و لم یقولا ثمّ تحیض ثمّ تطهر. و اعلم انّ الطّلاق فی حال الحیض و النّفاس بدعة. و کذلک فی الطّهر الّذى جامعها فیه. و الطّلاق السّنّى ان یطلّقها فی طهر لم یجامعها فیه. و هذا فی حقّ امرأة تلزمها العدّة بالاقراء لما فیه من تطویل العدّة اذ بقیة الحیض لا تحتسب. فأمّا اذا طلّق غیر المدخول بها فی الحال الحیض، او طلّق الصّغیرة الّتى لم تحض قطّ و الآئسة و الحامل بیقین لا بدعة فی طلاقهنّ اصلا. و اذا طلق امرأة فی حال الحیض او فی طهر جامعها فیه قصدا یعصى اللَّه تعالى و لکن یقسع الطّلاق لانّ النّبی (ص) امر ابن عمر بالمراجعة و لولا وقوع الطّلاق لما امره بالمراجعة و اذا راجعها فی حال الحیض یجوز ان یطلّقها فی الطّهر الّذى یعقب تلک الحیضة قبل المسیس کما رواه یونس بن جبیر و انس بن سیرین عن ابن عمر و ما رواه نافع عن ابن عمر ثمّ لیمسکها حتّى تطهر ثمّ تحیض ثمّ تطهر فهو محمول على الاستحباب یستحبّ تأخیر الطّلاق الى الطّهر الثّانی حتّى لا تکون مراجعته ایّاها للطّلاق و لا بدعة فی الجمع بین الطّلقات الثّلاث حتّى لو طلق امرأته فی حال الطّهر ثلاثا یکون بدعیا و لکنّ الاولى التّفریق حذرا من النّدم و هو قول الشافعى و احمد و ذهب بعضهم الى انّه بدعة و هو قول مالک و اصحاب الرأى.
وَ اتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لا تُخْرِجُوهُنَّ اراد به اذا کان المسکن الّذى طلّقها فیه للزّوج لا یجوز ان یخرجها منه و اضاف البیوت الیهنّ لاستحقاقهنّ السّکنى فیها بعد الطّلاق الى انقضاء العدّة و لانّهنّ کنّ یسکن و لیست باضافة ملک و لا یخرجن باختیار انفسهنّ قبل انقضاء عدّتهنّ فان خرجت المعتدّة لغیر ضرورة او حاجة اثمت. فان وقعت ضرورة بان خافت هدما او غرقا لها ان تخرج الى منزل آخر و کذلک ان کانت لها حاجة من بیع غزل او شرى قطن فیجوز لها الخروج نهارا و لا یجوز لیلا.
و اذا لزمتها العدّة فی السّفر تعتدّ ذاهبة و جائیة. قوله: إِلَّا أَنْ یَأْتِینَ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ الاستثناء عند الجمهور من الجملة الاولى و التّقدیر: لا تخرجوهنّ الّا ان یأتین بفاحشة مبیّنة و هی الزّنا عند اکثرهم، اى تخرج لاقامة الحدّ علیها ثمّ ترد الى منزلها یروى ذلک عن ابن مسعود و قال ابن عباس: الفاحشة ان تبدو على اهل زوجها فیحلّ.
اخراجها. میگوید: زن معتدّه را از خانه شوهر که در آن خانه عدّه میدارد بیرون مکنید تا عدّه وى بسر آید مگر که زنا بر وى درست شود، او را بیرون کنند تا حدّ شریعت بر وى برانند. آن گه او را با خانه خود فرستند. یا زنى بد زبان باشد که شوهر را و کسان وى را ستوهى نماید، آن گه بیرون کردن وى با خانه دیگر روا باشد. سدى گفت: الفاحشة نفس الخروج و المعنى الا انّ تفحش فتخرج، اى من خرجت فقد اتت بفاحشة. بیرون نیایند از خانه مگر که ببدکرد و زشتى و نافرمانى خود راضى باشند و همداستان و این فاحشه بر خود روا دارند. وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یعنى: ما ذکر من سنّة الطّلاق و ما بعدها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ اى استحقّ عقاب اللَّه. لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً یوقع فی قلب الزّوج مراجعتها بعد الطّلقة و الطّلقتین و هذا یدلّ على ان المستحبّ ان یفرّق الطّلاق و لا یوقع الثّلاث دفعة واحدة حتّى اذا ندم امکنته المراجعة.
فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ اى اشرفن على انقضاء عدّتهنّ. فَأَمْسِکُوهُنَّ اى راجعوهنّ «بِمَعْرُوفٍ» اى بالمهر و النّفقه و الکسوة و حسن الصّحبة و المعاشرة و قیل: فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ هو ان لا یرید بالرّجعة ضرارها. أَوْ فارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ یعنى: بایفاء الصّداق و المتعة، و قیل: یترکها حتّى تبیّن بانقضاء العدّة هذا کقوله: «أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ». وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ اى ذوى عدالة. تقول: رجل عدل، و رجل ذو عدل، اى اشهدوا على الرّجعة او الفراق و هو امر ندب و استحباب کقوله: وَ أَشْهِدُوا إِذا تَبایَعْتُمْ ثمّ قال للشّهود: وَ أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ کقوله: «کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ». ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلکم یعود الى جمیع ما فی الآیة من حکم الطّلاق و العدّة و السّکنى. و قیل: یعود الى اقامة الشّهاده کقوله: «وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ». وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً تأویله: من یطلق البتّة یجعل اللَّه له سبیلا الى المراجعة، و قیل: هو عامّ، اى وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً من الحرام الى الحلال و من العقاب الى الثّواب و من الجحیم الى النّعیم.
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ اى یوسّع علیه امر المعیشة من حیث لا یتوقّعه. مفسّران گفتند: این آیت در شأن عوف بن مالک اشجعى فرو آمد، مردى درویش بود و پسرى داشت، مشرکان او را اسیر گرفتند و عوف برخاست پیش مصطفى (ص) آمد و از درد دل بنالید، یکى از غم فرزند و دیگر از بى کامى و درویشى رسول خدا گفت، تسکین دل وى را: «ما امسى عند آل محمّد الّا مدّ در خاندان آل محمّد امشب هیچ برگى و کامى نبود، مگر مدّى طعام، آن گه گفت: یا عوف: «اتّق اللَّه و اصبر و اکثر من «قول لا حول و لا قوّة الّا باللّه»
عوف بخانه باز شد، اهل خویش را گفت: رسول خدا ما را بتقوى و صبر میفرماید و بگفتار: «لا حول و لا قوّة الّا باللّه». اهل وى گفت: نیکو مداواتى که درد ما را فرمود، و نیکو مرهمى که اندوه ما را ساخت. پس آنچه رسول فرمود بر کار گرفتند، یک چند، تا ناگاه آن پسر از در ایشان باز آمد با گلهاى گوسفندان، و قطارى شتران گفت: آن خواجه که مرا اسیر گرفته بود، از من غافل گشت و این گوسفندان و شتران براندم در حال غفلت ایشان پس عوف از رسول خدا (ص) پرسید که ما را این غنیمت که پسر آورد حلال باشد یا نه؟ رسول خدا (ص) گفت: شما را حلال است و ربّ العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد که وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ و روى ابو ذر قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّى لا علم آیة لو اخذ بها النّاس لکفتهم: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ فما زال یقولها و یعید ها».
و قال صلّى اللَّه علیه و سلّم: «من اکثر الاستغفار جعل اللَّه له من کلّ همّ فرجا و من کلّ ضیق مخرجا
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ.
وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اى من یفوّض امره الى اللَّه و یثق به فی اموره فهو حسبه و کافیه.
قال النّبی (ص): «لو انّکم توکّلون على اللَّه حقّ توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا ».
و قال الربیع: انّ اللَّه قضى على نفسه ان من توکّل علیه کفاه و من آمن به هداه، و من اقرضه جازاه، و من وثق به انجاه، و من دعاه لبّاه. و تصدیق ذلک فی کتاب اللَّه: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ و مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ و مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ».
قوله: إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ اى منفّذ امره و ممض فی خلقه قضاه. قرأ حفص عن عاصم: بالِغُ أَمْرِهِ بالاضافة، اى یبلغ ما یرید. قال مسروق: فی هذه الآیة انّ اللَّه بالغ امره توکّل العبد علیه او لم یتوکّل، غیر انّ المتوکّل علیه یکفّر عنه سیّئاته و یعظم له اجرا. قوله: قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً اى جعل لکلّ شیء من الشّدّة و الرّخاء اجلا و میقاتا ینتهى الیه لا یتأخّر عنه و لا یتقدّم علیه. هذا کقوله: «لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ» و فی دعاء عیسى بن مریم: «یا من لم یعجّل شیئا اناه و قدره»
و القدر و القدر فی اللّغة واحد.
وَ اللَّائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسائِکُمْ المحیض و الحیضة و الحیض قال ابو طالب لرسول اللَّه (ص):
و مبرّا من کلّ غبرّ حیضة
و فساد مرضعة و داء مغیل
و اذا نظرت الى اسرّة وجهه
برقت کبرق العارض المتهلل
وَ اللَّائِی یَئِسْنَ یعنى: اللّواتى قعدن عن الحیض فلا یرجون ان یحضن. إِنِ ارْتَبْتُمْ اى شککتم فی حکمهنّ وَ اللَّائِی یَئِسْنَ فلم تدروا ما الحکم فی عدّتهنّ. فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ و ذلک انّ معاذ بن جبل سأل النّبی (ص) فقال: قد عرفنا عدّة الّتى تحیض فما عدّة الّتى لا تحیض؟ فبیّن اللَّه تعالى الحکم فی ذلک. فقال رجل: یا رسول اللَّه: فما عدّة الصّغیر الّتى لم تحض؟ فنزل: وَ اللَّائِی لَمْ یَحِضْنَ یعنى: الصّغار، اى حکم عدّة الصّغیرة الّتى لم تحض بعد بمنزلة الکبیرة الّتى قد یئست. فقام آخر، فقال یا رسول اللَّه فالحوامل ما عدّتهنّ؟ فنزل: وَ أُولاتُ الْأَحْمالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ اى عدّتهنّ ان یضعن حملهنّ، فاذا وضعت الحامل حملها انقصت عدّتها مطلّقة کانت او متوفّى عنها زوجها، و ان کان وضع الحمل بعد موته فی ساعة واحدة فان جاءت باکثر من ولد فقیل انقضت عدّتها بالاوّل و قیل بالآخر.
وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ فى امر الطّلاق یسهّل علیه امره و اتاه الیسر فی جمیع احواله.
ذلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ اى ما ذکر من احکام العدّة حکم اللَّه.
أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ من اللّوح المحفوظ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ فى اجتناب معاصیه. یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً قال بعضهم: امر بالتّقوى فی احکام الطّلاق ثلاث مرّات و وعد فی کلّ مرّة نوعا من الجراء فقال اوّلا: یجعل له مخرجا یخرجه ممّا دخل فیه و هو یکرهه و یتح له محبوبه من حیث لا یحتسب و لا یتأمّل و قال فی الثّانی: یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْراً اى یسهّل علیه الصّعب من امره و یتیح له خیرا ممّن طلّقها ان کان الطّلاق من جهتها. و الثّالث وعد علیه افضل الجزاء و هو ما یکون فی الآخرة من النّعماء قوله: أَسْکِنُوهُنَّ یعنى: مطلّقات نسائکم. مِنْ حَیْثُ سَکَنْتُمْ من صلة اى اسکنوهنّ. حَیْثُ سَکَنْتُمْ. مِنْ وُجْدِکُمْ اى سعتکم و طاقتکم، یعنى: على قدر ما یجده احدکم ان کان موسرا یوسّع علیها فی المسکن و النّفقه و ان کان فقیرا فعلى قدر الطّاقة وَ لا تُضآرُّوهُنَّ اى لا تؤذوهنّ. لِتُضَیِّقُوا عَلَیْهِنَّ مساکنهنّ فیحتجن الى الخروج. وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فیخرجن من عدّتهنّ.
فصل
اعلم ان المعتدّة الرّجعیّة تستحقّ على الزّوج النّفقة و السّکنى ما دامت فی العدّة و نعنى بالسّکنى مؤنة السّکنى فان کانت الدّار الّتى طلّقها فیها ملکا للزّوج یجب على الزّوج ان یخرج و یترک الدّار لها مدّة عدّتها و ان کانت باجارة فعلى الزّوج الاجرة و ان کانت عاریة و رجع المعیر فعلیه ان یکترى لها دارا تسکنها فامّا المعتدّة البائنة بالخلع او بالطّلاق الثلاث او باللّعان فلها السّکنى حاملا کانت او حائلا عند اکثر اهل العلم و روى عن ابن عباس انّه قال لا سکنى الّا ان تکون حاملا و هو قول الحسن و الشّعبى، و اختلفوا فی نفقتها، فذهب قوم الى انّه لا نفقة لها الّا ان تکون حاملا. روى ذلک عن ابن عباس و هو قول الحسن و عطاء و الشّعبى و به قال الشّافعى و احمد و منهم من اوجبها بکلّ حال. روى ذلک عن ابن مسعود و هو قول النّخعى و به قال الثّورى و اصحاب الرّأى و ظاهر القرآن یدلّ على انّها لا تستحقّ الّا ان تکون حاملا لانّ اللَّه تعالى قال: وَ إِنْ کُنَّ أُولاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَیْهِنَّ حَتَّى یَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ. و امّا المعتدّة عن وطى الشّبهة و المنسوخ نکاحها بعیب او خیار عتق فلا سکنى لها و لا نفقة و ان کانت حاملا، و المعتدّة عن وفاة الزّوج لا نفقة لها حاملا کانت او حائلا، و اختلفوا فی سکناها، و للشّافعى فیه قولان: احدهما: لا سکنى لها بل تعتدّ حیث تشاء و هو قول على و ابن عباس و عایشه و به قال عطاء و الحسن و هو قول ابى حنیفة. و القول الثّانی: لها السّکنى و هو قول عمر و عثمان و ابن مسعود و عبد اللَّه بن عمر و به قال مالک و الثّورى و احمد و اسحاق.
قوله: فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ اولادکم منهنّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ على ارضاعهنّ اولادکم. وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ اى و لیقبل بعضکم من بعض اذا امره بمعروف و المعروف هاهنا ان لا یقصّر الرّجل فی نفقة المرأة الّتى ترضع ولده و لا یؤثر علیها غیرها لانّ الوالدة ارأف بولدها من غیرها به و لا تقصّر المرأة فی رضاع ولدها و القیام بشأنه فحقّ کلّ واحد منهما ان یأتمر فی امر الولد بمعروف و لا یقصد الضّرار.
وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فى الرّضاع و الاجرة فابى الزّوج ان یعطى المرأة رضاها و ابت الامّ ان ترضعه فلیس له اکراهها على ارضاعه لکنّه یستأجر للصّبىّ مرضعا غیر امّه و ذلک قوله: فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى.
لِیُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ على قدر غناه. وَ مَنْ قُدِرَ عَلَیْهِ اى ضیّق علیه رزقه فَلْیُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ من المال لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا ما آتاها اى لا یوجب اللَّه على نفس ان تنفق الّا بقدر ما اعطاها من الرّزق و المال. سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً وعدهم بسط الرّزق علیهم بعد ما کانوا فیه من الضّیق و الشدّة فی زمان النّبی (ص) و لقد انجز لهم وعده.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ معناه: و کم من اهل قریة: عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ اى عصت و طغت عمّا امر اللَّه به و ما امر به رسله. قیل: هم قوم عذّبوا بمعصیتهم و تعدّیهم فی الطّلاق. فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً اى ناقشناها فی الحساب وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً المعنى: عجلنا لها العذاب فی الدّنیا بالامراض و الاسقام و السّیف و تسلیط الاعداء علیهم. و قیل: فیه تقدیم و تأخیر، اى عذبناها عذابا شدیدا فی الدّنیا و نحاسبها حسابا شدیدا فی القیامة و جاء بلفظ الماضى للتّحقیق کاکثر الفاظ القیامة.
فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها اى وخامة عاقبة امرها فی الدّنیا. وَ کانَ عاقِبَةُ أَمْرِها فی الآخرة «خسرا» اى خسارا و هلاکا. خسروا انفسهم و اهلیهم، ثمّ فسّر فقال: أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذاباً شَدِیداً یعنى: عذاب النّار. فَاتَّقُوا اللَّهَ و احذروا معاصیه. یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا یا ذوى العقول المؤمنین. لبّ کلّ شیء: خالصه. و قیل: اللّبّ: القلب. قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً یعنى القرآن.
«رَسُولًا» منصوب باضمار فعل اى و ارسل رسولا. و قیل «ذکرا» اى ذا ذکر و شرف و هو الرّسول نفسه. و قیل: هو جبرئیل (ع). و انتصب رسولا على البدل من الذّکر یَتْلُوا عَلَیْکُمْ اى الرّسول یقرأ علیکم. آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ اللَّه، و قیل: لیخرج الرّسول. الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ اى من الکفر الى الایمان و من الجهل الى العلم و من النّار الى الجنّة و من الضّلال الى الرّشاد و من الباطل الى الحقّ. وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ یَعْمَلْ صالِحاً یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً اى ثوابا جمیلا فی الجنّة. و قیل: رزقا من المطاعم و المشارب.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ اجمع المفسّرون على انّ السّماء سبع غلظ کلّ سماء مسیرة خمسمائة عام و بین کلّ سماء و سماء مسیرة خمس مائة عام، و فی کلّ سماء نوع من الملائکة یسبّحون اللَّه و یمجّدونه و یقدّسونه و اختلفوا فی الارض على اقوال: احدها انّ الارض واحدة و قوله: «مثلهنّ» اى فی الخلق لا فی العدد، و لیس فی القرآن ما یدلّ على انّها سبع، و الثّانی انّ المراد بها الاقالیم سبعة و الدّعوة شاملة جمیعها. و الثّالث انّها سبع ارضین متّصلة بعضها ببعض و الحائل بین کلّ ارض و ارض بحار لا یمکن قطعها و لا الوصول الى الارض الأخرى و لا تصل الدّعوة الیهم. و الرّابع: انّها سبع ارضین بعضها فوق بعض متّصلة لا فرجة بینها. و الخامس: انّ بین کلّ واحدة منها الى الأخرى مسیرة خمس مائة عام کما جاء فی ذکر السّماء. و فی کلّ ارض منها خلق حتّى قالوا فی کلّ ارض آدم و حوّا و نوح و ابراهیم و هم یشاهدون السّماء من جانب ارضهم و یستهدّون الضّیاء و قیل: جعل اللَّه لهم نور یستضیئون به. و قوله: وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ اى و خلق من الارض مثلهنّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ اى بین السّماء و الارض یرید الامر و النّهى و الرّسل و الوحى و قیل: «بینهنّ» اى بین کل سماء و سماء و ارض و ارض. و الامر: القضاء و القدر. و قیل: یرید بالامر الوقائع و الحوادث الّتى تحدث و کلّ واحد منهما امر و شأن من اللَّه یتنزّل بحکمه و قضائه و علمه. و قیل: هو ما یدبّر فیهنّ من عجیب تدبیره فینزل المطر و یخرج النّبات و یأتى باللّیل و النّهار و الشّتاء و الصّیف و یخلق الحیوان على اختلاف هیأتها و انواعها و ینقلهم من حال الى حال. «لِتَعْلَمُوا» ایّها النّاس. أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ لا یعجزه شیء و لا یمتنع علیه ما یرید. و قوله: لِتَعْلَمُوا اللّام متعلّق بالخلق، و قیل: متعلّق بقوله «یتنزّل». وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً الاحاطة: العلم البالغ تجده فی مواضع من القرآن و من اسماء اللَّه المحیط و فی قصّة الهدهد احطت بما لم تحط به، اى علمت ما لم تعلمه. و قال عزّ و جلّ: وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً لانّه عزّ و جلّ یعلم و لا یدرک حدّه و لا قدره. و امّا قوله عزّ و جلّ: «أُحِیطَ بِهِمْ وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ» فهو الهلاک یأتى مجهولا.
رشیدالدین میبدی : ۶۶- سورة التحریم- مدنیة
النوبة الثانیة
این سوره سیزده آیت است، دویست و چهل و شش کلمه، هزار و صد و شصت حرف.
جمله به مدینه فرو آمد باجماع مفسّران و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست. و عن ابىّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة یا ایها النبى لم تحرم اعطاه اللَّه توبة نصوحا».
قوله: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ هذا اشدّ ما عوتب به رسول اللَّه (ص) فی القرآن. حقّ تعالى و تقدّس عتاب میکند رسول خویش را که چرا حرام میکنى بر خود آنچه ما حلال کردهایم ترا؟ اکنون خلاف است میان علماء تفسیر که آن چه بود که رسول بر خود حرام کرد؟ قومى گفتند: سریّت وى بود، ماریة القبطیة، مادر ابراهیم نبى (ص)، بیرون مدینه در نخلستان در سرایى مقام داشت که زنان رسول نمىخواستند که در مدینه با ایشان نشیند، و گاه گاه رسول خدا از بهر طهارت بیرون شدى و او را دیدى و سبب تحریم وى آن بود که رسول هر شبانروزى نوبت داشت بحجرهاى از حجرههاى زنان، در نوبت حفصه دختر عمر خطاب، حفصة دستورى خواست تا بزیارت پدر شود. رسول خدا (ص) او را دستورى داد و خانه خالى گشت. کس فرستاد و ماریه را بخواند و ساعتى با وى خلوت داشت.
حفصه باز آمد و رسول را با ماریه خالى دید، بگریست و کراهیت نمود که حرمت من برداشتى و در نوبت من و حجره من با ماریه خلوت ساختى. رسول خدا (ص) گفت: «أ لیست هى جاریتى احلّها اللَّه لى؟»
این چه ضجرت و دلتنگى است؟ نه کنیزک منست و اللَّه مرا حلال کرده؟ اکنون خاموش باش که از بهر دل تو و براى رضاى تو او را بر خود حرام کردم، و نگر که این حدیث پوشیده دارى و با هیچ زن از زنان من نگویى. جاء فی التّفسیر: انّه حرّمها على نفسه فی الحال و حلف ان لا یطأها شهرا. بعضى مفسّران گفتند: این قصّه در نوبت و حجره عایشه (رض) رفت. عایشه حاضر نبود و حفصه بدو در رسید. رسول (ص) او را گفت: این حدیث با عایشه مگوى و از همه زنان من پوشیده دار. حفصه آن ساعت از رسول بپذیرفت که پوشیده دارد. بعد از آن بیرون آمد و با عایشه بگفت. عایشه در خشم شد و ضجرت نمود و با رسول (ص) گفت: ا فی یومى و حجرتى ما فعلت هذا باحد من ازواجک؟ رسول (ص) آن ساعت ماریه را بر خود حرام کرد و سوگند یاد کرد که: در حجره هیچ زنان خود نشود و زنان در این قصّه بگفت و گوى آمدند. و یاران همه بترسیدند، پنداشتند که رسول همه زنان را طلاق داد. ایشان نیز همّت کردند که زنان خود را طلاق دهند، تا بیست و نه روز بگذشت و رسول (ص) بحجرهها و نوبتهاى ایشان باز گشت و ربّ العالمین رسول را عتاب کرد که از بهر رضاى زنان آن کنیزک را چرا بر خود حرام کردى؟ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ؟ قومى گفتند: رسول خدا (ص) عسل بر خود حرام کرد و سبب آن بود که در خانه زینب بنت جحش الاسدیة عکّهاى عسل بود، بعضى خویشان وى بهدیّه برده بودند، و رسول (ص) حلوا و عسل دوست داشتى و هر روز وى را عادت بود که بامداد بهمه حجرهها بگشتى و ایشان را بپرسیدى. در خانه زینب درازتر مىبود که عسل پیش وى مىنهاد و میخورد. عایشه را و حفصه را غیرت آمد، آن دراز نشستن وى بنزدیک زینب، و ایشان هر دو دوست یکدیگر بودند، بهم برساختند که چون رسول خدا درآید، آن گه که از خانه زینب بازگشته بود و عسل خورده گوئیم از تو برى مغافیر میآید و مغافیر صمغى است که ازو بویى ناخوش دمد و رسول (ص) بوى ناخوش سخت کراهیت داشتى لانّه یأتیه الملک و نیز با بعضى زنان دیگر بگفتند که: چون رسول (ص) درآید با وى همین گوئید. چون رسول این سخن پیاپى از ایشان مىشنید، گفت: من عسل خوردهام مگر آن نحل که عسل نهاده عرفط خورده بود، آن گه سوگند یاد کرد که نیز نخورم و بر خود عسل حرام کردم.
ربّ العالمین آیت فرستاد که: لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ. و قیل: حلف یمینا فحرّمها بها فامر بالکفّارة فی الیمین. و قیل: حرّمها على نفسه من غیر یمین.
و کان التّحریم موجبا لکفّارة الیمین. قال المفسّرون قصّة العسل اسند و قصّة ماریة اشبه.
تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ اى تبتغى بتحریمها مراد ازواجک. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ غفر لک ما فعلت من التّحریم.
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ الفرض: التّقدیر، لذلک سمّیت المقدّرات الفرائض لما فیها من الاعداد و الانصباء، من ذلک قوله عزّ و جلّ: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها اى فرضنا فیها یعنى: قدّرنا، و التّقدیر: هو تحدید حدّ الزّنا مائة جلدة و حدّ القاذف ثمانین جلدة. و منه قوله تعالى: أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً اى تقدروا لهنّ مهرا مقدّرا. و التّحلّة: التّحلیل. و التّعلة: التّعلیل، و کذلک التّبصرة و التّذکرة، و هذا الفرض هو التّحلیل بما فی سورة المائدة و هو الاطعام و الکسوة و العتق و الصّوم. و قوله: تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ اى کفّارة ایمانکم، سمّیت الکفّارة تحلّة لانّها تحلّل الحرج. وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ اى سیّدکم و متولّى امورکم له ان یتعبّدکم بما یشاء. وَ هُوَ الْعَلِیمُ بما کان من النّبی (ص) و من نسائه. الْحَکِیمُ حکم له بکفّارة الیمین و التّحلیل لما حرّمه على نفسه. قیل: انّه صلّى اللَّه علیه و سلّم کفّر بعتق و عاود ماریة.
وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ اى کلّم النّبی (ص) فی سرّ الى بعض ازواجه، و هى حفصة، «حدیثا». و هو تحریم جاریته او ما کان حرّم على نفسه ممّا احلّه اللَّه له.
و قیل: حلف ان لا یطأ جاریته. فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ اى اخبرت حفصة بالحدیث الّذى اسرّ الیها رسول اللَّه (ص) صاحبتها یعنى عائشة. وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ الهاء ضمیر النّبی (ص)، اى اطلع اللَّه نبیّه على انّ حفصة قد انبأت بذلک عائشة. «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ اى اخبر النّبی (ص) حفصة بعض ذلک الحدیث «وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ» فلم یعرّفها ایّاه و لم یخبرها به على وجه الکرم و الاغضاء. قال ابن عیینة ما ناقش کریم قطّ. و قال الحسن ما استقصى کریم قطّ. معنى آیت آنست که: رسول خدا (ص) در بدو این قصّه با حفصه دو سخن گفته بود: یکى حدیث ماریه و تحریم وى و دیگر حدیث خلافت که بعد از من خلافت ابو بکر و عمر را خواهد بود. گفتار این دو حدیث پوشیده دار و بر کس آشکارا مدار حفصه. هر دو سخن با عایشه بگفت.
ربّ العالمین رسول خویش را (ص) خبر داد که حفصه سرّ تو آشکارا کرد و آنچه تو گفتى که پوشیده دار با عایشه بگفت. پس رسول (ص) حفصه را عتاب کرد و بعضى از آنچه با عایشه گفته بود باز گفت و بعضى باز نگفت. حدیث تحریم ماریه باز گفت و حدیث خلافت باز نگفت و در پوشیدگى بگذاشت، نمىخواست که منتشر شود.
اینست که اللَّه گفت: عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ. کسایى «عرف» بتخفیف خواند بر معنى وعید، اى جازى علیه کمال تقول: قد عرفت ما صنعت. یعنى: سأجازیک علیه. این چنانست که پارسیان گویند از سر غضب و تهدید: آرى بدانستم فعل تو، یعنى که پاداش فعل تو بتو رسانم. رسول خدا (ص) با حفصه همین گفت و پاداش وى آن بود که او را طلاقى داد و با خانه پدر فرستاد.
عمر خطاب گفت: لو کان فی آل الخطّاب خیر لمّا طلّقک رسول اللَّه. مقاتل گفت: رسول خدا او را طلاق نداد، لکن همّت کرد که او را طلاق دهد جبرئیل (ع) آمد و گفت: لا تطلّقها فانّها صوّامة قوّامة و انّها من نسائک فی الجنّة عَرَّفَ بَعْضَهُ عتاب است وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ مسامحت است هم بیم داد و هم مسامحت کرد. فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ اى نبّأ النّبی حفصة بذلک الحدیث «قالت» حفصة مَنْ أَنْبَأَکَ هذا؟
اى من اخبرک بانّى افشیت السّر؟.
«قال» النّبی، (ص): نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ بسرائر عباده و ضمائر قلوبهم.
«الْخَبِیرُ» بجمیع الامور لا یخفى علیه شیء.
إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ این خطاب با عایشه و حفصه است و جواب شرط محذوف است، اى إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فهذا الواجب. لانّ قلوبکما قد زاغت و مالت عن الحقّ و استوجبتما التّوبة. قال ابن زید: مالت قلوبکما بانّ سرّ کما ما کره رسول اللَّه (ص) من تحریم جاریته. میگوید: اگر توبه کنید از پشتى دادن یکدیگر بایذاء رسول خدا سزاى شما و واجب بر شما اینست که دلهاى شما از راستى بگشته است، که آنچه رسول خدا کراهیت داشت و برنج دل وى بازگشت از تحریم ماریه شما بآن شادى نمودید. وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ قرأ اهل الکوفة تظاهرا بتخفیف الظّاء، و الآخرون بتشدیدها اى تتعاونا على اذى النّبی (ص). فلا یضرّه تظاهر کما علیه.
فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ ولیّه و ناصره. «و جبریل» معینه. وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ یعنى ابا بکر و عمر وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ اى مع ذلک. «ظهیر» اى اعوان متظاهرون على من یؤذیه. و قوله «ظهیر» واحد بمعنى الجمع کقوله: «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً».
عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ اى واجب من اللَّه ان طلّقکنّ رسوله. أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ اى خاضعات للَّه بالطّاعة «مُؤْمِناتٍ» مصدّقات بتوحید اللَّه. «قانِتاتٍ» مطیعات للَّه مصلّیّات «تائِباتٍ» راجعات من الذّنوب.
«عابِداتٍ» موحّدات. «سائِحاتٍ» صائمات سمّى الصّائم سائحا لانّه یسبّح فی النّهار بلا زاد. و قیل: مهاجرات، و قیل: «سائِحاتٍ» اى یسحن معه حیث ما ساح.
«ثَیِّباتٍ» یعنى آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون. «وَ أَبْکاراً» مریم بنت عمران امّ عیسى (ع) یعنى: لو طلّقکنّ بعثناهما له. قیل: الآیة واردة فی الاخبار عن القدرة لا عن الکون، لانّه قال: «إِنْ طَلَّقَکُنَّ» و قد علم انّه لا یطلّقهنّ هذا کقوله: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ و هذا اخبار عن القدرة لا ان فی الوجود امّة هى خیر من امّة محمد (ص).
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً اى مروهم بالخیر و انهوهم عن الشّرّ و علّموهم و ادّبوهم تقوهم بذلک. ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ اى حطبها و ما توقد به النّاس. اقتصر على ذکر النّاس دون الجنّ، لانّ المقصود فی الآیة تحذیر الانس. «وَ الْحِجارَةُ» هى حجارة الکبریت لانّها اشدّ حرارة. و یحتمل ان یرید بها الاصنام المعبودة دلیله انّکم و ما تعبدون من دون اللَّه حصب جهنّم «علیها» اى على النّار «ملائکة» موکّلون و هم الزّبانیة التّسعة عشر و اعوانهم. «غِلاظٌ شِدادٌ» اى غلاظ الاقوال شداد الافعال. و قیل: غلاظ الخلقة شداد اقویاء، یعملون بارجلهم کما یعملون بایدیهم، لم یخلق اللَّه فیهم الرّحمة یدفع الواحد منهم بالدّفعة الواحدة سبعین الفا فی النّار لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ فی عقوبة الکفّار. وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ من غیر تأخیر و زیادة و نقصان. و دلّت الآیة على وجوب الامر بالمعروف فی الدّین للاقرب فالاقرب.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ القول هاهنا مضمر اى یقال لهم یوم القیامة لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ اذ لا یقبل منکم الاعتذار، نظیره فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ. إِنَّما تُجْزَوْنَ بالآخرة ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فی الدّنیا.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً قرأ ابو بکر عن عاصم «نصوحا» بضمّ النّون و هو مصدر نصح نصحا و نصوحا، اى توبة ذات نصح و نصوح، تنصح صاحبها بترک العود الى ما تاب منه. و قراءة العامّة بفتح النّون مثل صبور و شکور و معناه: الخالص الصّادق. یقال: نصح الشیء اذا خلص و نصح له: اخلص له القول. و قال الزّجاج: هو من النّصح و هو الخیاطة و المنصح و النّصاح الإبرة و النّصاح خیط الخیّاط کان التّوبة سمّیت نصوحا لانّها تخیط ما یخرق الذنب. و فی الخبر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «المؤمن واه راقع فطوبى لمن مات على رقعه».
روى عن عمر رضی اللَّه عنه قال: التّوبة النّصوح ان یتوب ثمّ لا یعود الى الذّنب کما لا یعود اللّبن الى الضّرع. و قال الکلبى: التّوبة النّصوح ان یستغفر باللّسان و یندم بالقلب و یمسک بالبدن. و قال سعید بن جبیر: هى توبة مقبولة و لا تقبل ما لم یکن فیها ثلاث: خوف ان لا تقبل، و رجاء ان تقبل، و ادمان الطّاعات. و قال ابو بکر الورّاق: هى ان تضیق علیک الارض بما رحبت و تضیق علیک نفسک کتوبة الثّلاثة الّذین خلّفوا. و قال ابو بکر الزّقاق المصرى: هى ردّ المظالم و استحلال الخصوم و ادمان الطّاعات. و قال ذو النّون: علامتها ثلاث: قلّة الکلام، قلّة الطّعام، و قلّة المنام. و قال سهل بن عبد اللَّه هى: توبة اهل السّنّة و الجماعة، لانّ المبتدع لا توبة له بدلیل
قوله (ص): «حجر اللَّه على کلّ صاحب بدعة ان یتوب»
عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ ان تبتم. وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ اى یکفّر عنکم سیئاتکم فی یوم لا یخزى اللَّه النّبی، اى لا یذلّه و لا یهینه و لا یشوره فیما یشفع و لا یقع خلف فیما وعد المؤمنین من اللَّه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ لا یخزیهم ایضا. و قیل: تمّ الکلام على النّبی ثمّ استأنف فقال: وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ اى یحیط بهم نور اعمالهم اذا مشوا على الصّراط. و قیل: اراد بقوله وَ بِأَیْمانِهِمْ اى و بایمانهم کتبهم الّتى فیها بشارتهم بالجنّة. و فی التّفسیر انّ انوارهم متفاوتة على حسب اعمالهم منهم من یکون نوره الى مسافة بعیدة یسعى بین یدیه و منهم من نوره لا یتعدّى موضع قدمه و هذا عند جوارهم على الصّراط. یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ انّما یقولون ذلک اذا طفئ نور المنافقین و یبقون فی الظّلمة فیخافون ان یطفأ نورهم ایضا.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ بالسّیف. وَ الْمُنافِقِینَ باللّسان و اظهار الحجّة.
وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ لا تلاینهم و لا تضعف فی مجاهدة الکفّار و مقاتلتهم و جدال المنافقین و محاجّتهم و اغلظ علیهم عاید على الفریقین جمیعا، ثمّ اخبر تعالى عن مقامهم فی الآخرة و ما اعدّ لهم، فقال: وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. قیل: النّفاق امر مستتر فی القلب و لم یکن للنّبى (ص) سبیل الى ما فی القلوب من النّفاق و الاخلاص الّا بعد اعلام من قبل اللَّه تعالى فامر صلّى اللَّه علیه و سلّم بمجاهدة من علمه منافقا باعلام اللَّه ایّاه باللّسان دون السّیف لحرمة تلفّظه بالشّهادتین و ان یجرى علیه احکام المسلمین ما دام کذلک الى ان یموت.
قوله: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ختم السّورة بما یعود الى اوّلها من وعظ نساء النّبی و اعلامهنّ انّ اتّصالهنّ برسول اللَّه (ص) لا یدفع عنهنّ العذاب کما لم یدفع و لم ینفع امرأة نوح و اسمها واعلة و امرأة لوط و اسمها واهلة، و انّما ینفع العمل الصّالح، کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما بالنّفاق و ابطان الکفر و افشاء اسرارهما. کانت امرأة نوح تقول انّه مجنون و تخبر الجبابرة بایمان من آمن به لیقتلوه و یفتنوه. و کانت امرأة لوط تخبر القوم اذا اتاه ضیف لیتعرّضوا له بالفجور و لم یکن خیانتهما فی الفرج، فقد عصم اللَّه انبیاء من ذلک. فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً اى لم یغنیا عن امرأتیهما من اللَّه دفع عذاب. وَ قِیلَ ادْخُلَا اى قیل: لزوجتى نوح و لوط ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ اى یقال لهما فی القیامة. و ذکر بلفظ جمع المذکّر لانّهنّ لا ینفردن بالدّخول و اذا اجتمعا فالغلبة للذّکور. و کذلک قوله: مِنَ الْقانِتِینَ.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ نصب قوله امرأة فرعون بدلا من قوله مثلا. و یجوز ان یکون معناه ضرب مثلا بامرأة فرعون فلمّا حذف الباء نصب إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ قیل: لمّا آمنت امرأة فرعون امر بها فشدّت باربعة اوتاد و وضعت على صدرها صخرة عظیمة، ف قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ فاراها اللَّه بیتها فی الجنّة من درّة و کانت الملائکة تظلّها باجنحتها و قیل: لمّا اتوها بالصّخرة: قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ فابصرت بیتها فی الجنّة من درّة و انتزع اللَّه روحها فالقیت الصّخرة على جسد لیس فیه روح و لم تجد ألما من عذاب فرعون. وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ اى من کفره و شرکه، و قیل: من تعذیبه، و قیل: من جزاء اعماله و هو النّار.
وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ یعنى: اهل مصر، قوم فرعون، امر اللَّه تعالى ازواج النّبی (ص) بان یسلکن سبیلها فی الایمان و الصّبر للَّه و ترک الکفر باللّه.
وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا یعنى: نفخ جبرئیل بامرنا فیه، اى فی جیب درعها و قیل: فی فرجها، و قیل: فی عیسى من روحنا المخلوقة لنا. وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها یعنى: الشّرائع الّتى شرعها اللَّه للعباد بکلماته المنزلة. و قیل: صدّقت بعیسى و هو کلمة اللَّه قرأ ابو عمرو و یعقوب و حفص عن عاصم و کتبه على الجمع، اراد الکتب الّتى انزلت على ابراهیم و موسى و داود و عیسى علیهم السّلام. و قرأ الآخرون بکتابه على التّوحید و المراد به الانجیل اى قبلته منه.
و کانت من القانتین المطیعین لربّها و قیل: یرید بالقانتین رهطها و عشیرتها فانّهم کانوا اهل صلاح مطیعین للَّه .
روى عن النّبی (ص) قال: «حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و آسیة امرأة فرعون.
و روى عن معاذ بن جبل: انّ النّبی (ص) دخل على خدیجة و هی تجود بنفسها، فقال: أ تکرهین ما نزل بک یا خدیجة و قد جعل اللَّه فی الکره خیرا کثیرا، فاذا قدمت على صراتک فاقرئهنّ منّى السّلام. قالت: یا رسول اللَّه و من هنّ؟ قال مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم، و حلیمة اخت موسى. فقالت بالرّفاء و البنین.
جمله به مدینه فرو آمد باجماع مفسّران و در این سوره ناسخ و منسوخ نیست. و عن ابىّ بن کعب قال: قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة یا ایها النبى لم تحرم اعطاه اللَّه توبة نصوحا».
قوله: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ هذا اشدّ ما عوتب به رسول اللَّه (ص) فی القرآن. حقّ تعالى و تقدّس عتاب میکند رسول خویش را که چرا حرام میکنى بر خود آنچه ما حلال کردهایم ترا؟ اکنون خلاف است میان علماء تفسیر که آن چه بود که رسول بر خود حرام کرد؟ قومى گفتند: سریّت وى بود، ماریة القبطیة، مادر ابراهیم نبى (ص)، بیرون مدینه در نخلستان در سرایى مقام داشت که زنان رسول نمىخواستند که در مدینه با ایشان نشیند، و گاه گاه رسول خدا از بهر طهارت بیرون شدى و او را دیدى و سبب تحریم وى آن بود که رسول هر شبانروزى نوبت داشت بحجرهاى از حجرههاى زنان، در نوبت حفصه دختر عمر خطاب، حفصة دستورى خواست تا بزیارت پدر شود. رسول خدا (ص) او را دستورى داد و خانه خالى گشت. کس فرستاد و ماریه را بخواند و ساعتى با وى خلوت داشت.
حفصه باز آمد و رسول را با ماریه خالى دید، بگریست و کراهیت نمود که حرمت من برداشتى و در نوبت من و حجره من با ماریه خلوت ساختى. رسول خدا (ص) گفت: «أ لیست هى جاریتى احلّها اللَّه لى؟»
این چه ضجرت و دلتنگى است؟ نه کنیزک منست و اللَّه مرا حلال کرده؟ اکنون خاموش باش که از بهر دل تو و براى رضاى تو او را بر خود حرام کردم، و نگر که این حدیث پوشیده دارى و با هیچ زن از زنان من نگویى. جاء فی التّفسیر: انّه حرّمها على نفسه فی الحال و حلف ان لا یطأها شهرا. بعضى مفسّران گفتند: این قصّه در نوبت و حجره عایشه (رض) رفت. عایشه حاضر نبود و حفصه بدو در رسید. رسول (ص) او را گفت: این حدیث با عایشه مگوى و از همه زنان من پوشیده دار. حفصه آن ساعت از رسول بپذیرفت که پوشیده دارد. بعد از آن بیرون آمد و با عایشه بگفت. عایشه در خشم شد و ضجرت نمود و با رسول (ص) گفت: ا فی یومى و حجرتى ما فعلت هذا باحد من ازواجک؟ رسول (ص) آن ساعت ماریه را بر خود حرام کرد و سوگند یاد کرد که: در حجره هیچ زنان خود نشود و زنان در این قصّه بگفت و گوى آمدند. و یاران همه بترسیدند، پنداشتند که رسول همه زنان را طلاق داد. ایشان نیز همّت کردند که زنان خود را طلاق دهند، تا بیست و نه روز بگذشت و رسول (ص) بحجرهها و نوبتهاى ایشان باز گشت و ربّ العالمین رسول را عتاب کرد که از بهر رضاى زنان آن کنیزک را چرا بر خود حرام کردى؟ لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ؟ قومى گفتند: رسول خدا (ص) عسل بر خود حرام کرد و سبب آن بود که در خانه زینب بنت جحش الاسدیة عکّهاى عسل بود، بعضى خویشان وى بهدیّه برده بودند، و رسول (ص) حلوا و عسل دوست داشتى و هر روز وى را عادت بود که بامداد بهمه حجرهها بگشتى و ایشان را بپرسیدى. در خانه زینب درازتر مىبود که عسل پیش وى مىنهاد و میخورد. عایشه را و حفصه را غیرت آمد، آن دراز نشستن وى بنزدیک زینب، و ایشان هر دو دوست یکدیگر بودند، بهم برساختند که چون رسول خدا درآید، آن گه که از خانه زینب بازگشته بود و عسل خورده گوئیم از تو برى مغافیر میآید و مغافیر صمغى است که ازو بویى ناخوش دمد و رسول (ص) بوى ناخوش سخت کراهیت داشتى لانّه یأتیه الملک و نیز با بعضى زنان دیگر بگفتند که: چون رسول (ص) درآید با وى همین گوئید. چون رسول این سخن پیاپى از ایشان مىشنید، گفت: من عسل خوردهام مگر آن نحل که عسل نهاده عرفط خورده بود، آن گه سوگند یاد کرد که نیز نخورم و بر خود عسل حرام کردم.
ربّ العالمین آیت فرستاد که: لِمَ تُحَرِّمُ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ. و قیل: حلف یمینا فحرّمها بها فامر بالکفّارة فی الیمین. و قیل: حرّمها على نفسه من غیر یمین.
و کان التّحریم موجبا لکفّارة الیمین. قال المفسّرون قصّة العسل اسند و قصّة ماریة اشبه.
تَبْتَغِی مَرْضاتَ أَزْواجِکَ اى تبتغى بتحریمها مراد ازواجک. وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ غفر لک ما فعلت من التّحریم.
قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ الفرض: التّقدیر، لذلک سمّیت المقدّرات الفرائض لما فیها من الاعداد و الانصباء، من ذلک قوله عزّ و جلّ: سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها اى فرضنا فیها یعنى: قدّرنا، و التّقدیر: هو تحدید حدّ الزّنا مائة جلدة و حدّ القاذف ثمانین جلدة. و منه قوله تعالى: أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِیضَةً اى تقدروا لهنّ مهرا مقدّرا. و التّحلّة: التّحلیل. و التّعلة: التّعلیل، و کذلک التّبصرة و التّذکرة، و هذا الفرض هو التّحلیل بما فی سورة المائدة و هو الاطعام و الکسوة و العتق و الصّوم. و قوله: تَحِلَّةَ أَیْمانِکُمْ اى کفّارة ایمانکم، سمّیت الکفّارة تحلّة لانّها تحلّل الحرج. وَ اللَّهُ مَوْلاکُمْ اى سیّدکم و متولّى امورکم له ان یتعبّدکم بما یشاء. وَ هُوَ الْعَلِیمُ بما کان من النّبی (ص) و من نسائه. الْحَکِیمُ حکم له بکفّارة الیمین و التّحلیل لما حرّمه على نفسه. قیل: انّه صلّى اللَّه علیه و سلّم کفّر بعتق و عاود ماریة.
وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ اى کلّم النّبی (ص) فی سرّ الى بعض ازواجه، و هى حفصة، «حدیثا». و هو تحریم جاریته او ما کان حرّم على نفسه ممّا احلّه اللَّه له.
و قیل: حلف ان لا یطأ جاریته. فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ اى اخبرت حفصة بالحدیث الّذى اسرّ الیها رسول اللَّه (ص) صاحبتها یعنى عائشة. وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ الهاء ضمیر النّبی (ص)، اى اطلع اللَّه نبیّه على انّ حفصة قد انبأت بذلک عائشة. «عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ اى اخبر النّبی (ص) حفصة بعض ذلک الحدیث «وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ» فلم یعرّفها ایّاه و لم یخبرها به على وجه الکرم و الاغضاء. قال ابن عیینة ما ناقش کریم قطّ. و قال الحسن ما استقصى کریم قطّ. معنى آیت آنست که: رسول خدا (ص) در بدو این قصّه با حفصه دو سخن گفته بود: یکى حدیث ماریه و تحریم وى و دیگر حدیث خلافت که بعد از من خلافت ابو بکر و عمر را خواهد بود. گفتار این دو حدیث پوشیده دار و بر کس آشکارا مدار حفصه. هر دو سخن با عایشه بگفت.
ربّ العالمین رسول خویش را (ص) خبر داد که حفصه سرّ تو آشکارا کرد و آنچه تو گفتى که پوشیده دار با عایشه بگفت. پس رسول (ص) حفصه را عتاب کرد و بعضى از آنچه با عایشه گفته بود باز گفت و بعضى باز نگفت. حدیث تحریم ماریه باز گفت و حدیث خلافت باز نگفت و در پوشیدگى بگذاشت، نمىخواست که منتشر شود.
اینست که اللَّه گفت: عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ. کسایى «عرف» بتخفیف خواند بر معنى وعید، اى جازى علیه کمال تقول: قد عرفت ما صنعت. یعنى: سأجازیک علیه. این چنانست که پارسیان گویند از سر غضب و تهدید: آرى بدانستم فعل تو، یعنى که پاداش فعل تو بتو رسانم. رسول خدا (ص) با حفصه همین گفت و پاداش وى آن بود که او را طلاقى داد و با خانه پدر فرستاد.
عمر خطاب گفت: لو کان فی آل الخطّاب خیر لمّا طلّقک رسول اللَّه. مقاتل گفت: رسول خدا او را طلاق نداد، لکن همّت کرد که او را طلاق دهد جبرئیل (ع) آمد و گفت: لا تطلّقها فانّها صوّامة قوّامة و انّها من نسائک فی الجنّة عَرَّفَ بَعْضَهُ عتاب است وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ مسامحت است هم بیم داد و هم مسامحت کرد. فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ اى نبّأ النّبی حفصة بذلک الحدیث «قالت» حفصة مَنْ أَنْبَأَکَ هذا؟
اى من اخبرک بانّى افشیت السّر؟.
«قال» النّبی، (ص): نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ بسرائر عباده و ضمائر قلوبهم.
«الْخَبِیرُ» بجمیع الامور لا یخفى علیه شیء.
إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ این خطاب با عایشه و حفصه است و جواب شرط محذوف است، اى إِنْ تَتُوبا إِلَى اللَّهِ فهذا الواجب. لانّ قلوبکما قد زاغت و مالت عن الحقّ و استوجبتما التّوبة. قال ابن زید: مالت قلوبکما بانّ سرّ کما ما کره رسول اللَّه (ص) من تحریم جاریته. میگوید: اگر توبه کنید از پشتى دادن یکدیگر بایذاء رسول خدا سزاى شما و واجب بر شما اینست که دلهاى شما از راستى بگشته است، که آنچه رسول خدا کراهیت داشت و برنج دل وى بازگشت از تحریم ماریه شما بآن شادى نمودید. وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَیْهِ قرأ اهل الکوفة تظاهرا بتخفیف الظّاء، و الآخرون بتشدیدها اى تتعاونا على اذى النّبی (ص). فلا یضرّه تظاهر کما علیه.
فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ ولیّه و ناصره. «و جبریل» معینه. وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ یعنى ابا بکر و عمر وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ اى مع ذلک. «ظهیر» اى اعوان متظاهرون على من یؤذیه. و قوله «ظهیر» واحد بمعنى الجمع کقوله: «وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً».
عَسى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ اى واجب من اللَّه ان طلّقکنّ رسوله. أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْواجاً خَیْراً مِنْکُنَّ مُسْلِماتٍ اى خاضعات للَّه بالطّاعة «مُؤْمِناتٍ» مصدّقات بتوحید اللَّه. «قانِتاتٍ» مطیعات للَّه مصلّیّات «تائِباتٍ» راجعات من الذّنوب.
«عابِداتٍ» موحّدات. «سائِحاتٍ» صائمات سمّى الصّائم سائحا لانّه یسبّح فی النّهار بلا زاد. و قیل: مهاجرات، و قیل: «سائِحاتٍ» اى یسحن معه حیث ما ساح.
«ثَیِّباتٍ» یعنى آسیة بنت مزاحم امرأة فرعون. «وَ أَبْکاراً» مریم بنت عمران امّ عیسى (ع) یعنى: لو طلّقکنّ بعثناهما له. قیل: الآیة واردة فی الاخبار عن القدرة لا عن الکون، لانّه قال: «إِنْ طَلَّقَکُنَّ» و قد علم انّه لا یطلّقهنّ هذا کقوله: وَ إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ و هذا اخبار عن القدرة لا ان فی الوجود امّة هى خیر من امّة محمد (ص).
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ ناراً اى مروهم بالخیر و انهوهم عن الشّرّ و علّموهم و ادّبوهم تقوهم بذلک. ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ اى حطبها و ما توقد به النّاس. اقتصر على ذکر النّاس دون الجنّ، لانّ المقصود فی الآیة تحذیر الانس. «وَ الْحِجارَةُ» هى حجارة الکبریت لانّها اشدّ حرارة. و یحتمل ان یرید بها الاصنام المعبودة دلیله انّکم و ما تعبدون من دون اللَّه حصب جهنّم «علیها» اى على النّار «ملائکة» موکّلون و هم الزّبانیة التّسعة عشر و اعوانهم. «غِلاظٌ شِدادٌ» اى غلاظ الاقوال شداد الافعال. و قیل: غلاظ الخلقة شداد اقویاء، یعملون بارجلهم کما یعملون بایدیهم، لم یخلق اللَّه فیهم الرّحمة یدفع الواحد منهم بالدّفعة الواحدة سبعین الفا فی النّار لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ فی عقوبة الکفّار. وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ من غیر تأخیر و زیادة و نقصان. و دلّت الآیة على وجوب الامر بالمعروف فی الدّین للاقرب فالاقرب.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ القول هاهنا مضمر اى یقال لهم یوم القیامة لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ اذ لا یقبل منکم الاعتذار، نظیره فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ. إِنَّما تُجْزَوْنَ بالآخرة ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فی الدّنیا.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً قرأ ابو بکر عن عاصم «نصوحا» بضمّ النّون و هو مصدر نصح نصحا و نصوحا، اى توبة ذات نصح و نصوح، تنصح صاحبها بترک العود الى ما تاب منه. و قراءة العامّة بفتح النّون مثل صبور و شکور و معناه: الخالص الصّادق. یقال: نصح الشیء اذا خلص و نصح له: اخلص له القول. و قال الزّجاج: هو من النّصح و هو الخیاطة و المنصح و النّصاح الإبرة و النّصاح خیط الخیّاط کان التّوبة سمّیت نصوحا لانّها تخیط ما یخرق الذنب. و فی الخبر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «المؤمن واه راقع فطوبى لمن مات على رقعه».
روى عن عمر رضی اللَّه عنه قال: التّوبة النّصوح ان یتوب ثمّ لا یعود الى الذّنب کما لا یعود اللّبن الى الضّرع. و قال الکلبى: التّوبة النّصوح ان یستغفر باللّسان و یندم بالقلب و یمسک بالبدن. و قال سعید بن جبیر: هى توبة مقبولة و لا تقبل ما لم یکن فیها ثلاث: خوف ان لا تقبل، و رجاء ان تقبل، و ادمان الطّاعات. و قال ابو بکر الورّاق: هى ان تضیق علیک الارض بما رحبت و تضیق علیک نفسک کتوبة الثّلاثة الّذین خلّفوا. و قال ابو بکر الزّقاق المصرى: هى ردّ المظالم و استحلال الخصوم و ادمان الطّاعات. و قال ذو النّون: علامتها ثلاث: قلّة الکلام، قلّة الطّعام، و قلّة المنام. و قال سهل بن عبد اللَّه هى: توبة اهل السّنّة و الجماعة، لانّ المبتدع لا توبة له بدلیل
قوله (ص): «حجر اللَّه على کلّ صاحب بدعة ان یتوب»
عَسى رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ ان تبتم. وَ یُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ اى یکفّر عنکم سیئاتکم فی یوم لا یخزى اللَّه النّبی، اى لا یذلّه و لا یهینه و لا یشوره فیما یشفع و لا یقع خلف فیما وعد المؤمنین من اللَّه. وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ لا یخزیهم ایضا. و قیل: تمّ الکلام على النّبی ثمّ استأنف فقال: وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ اى یحیط بهم نور اعمالهم اذا مشوا على الصّراط. و قیل: اراد بقوله وَ بِأَیْمانِهِمْ اى و بایمانهم کتبهم الّتى فیها بشارتهم بالجنّة. و فی التّفسیر انّ انوارهم متفاوتة على حسب اعمالهم منهم من یکون نوره الى مسافة بعیدة یسعى بین یدیه و منهم من نوره لا یتعدّى موضع قدمه و هذا عند جوارهم على الصّراط. یَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ انّما یقولون ذلک اذا طفئ نور المنافقین و یبقون فی الظّلمة فیخافون ان یطفأ نورهم ایضا.
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ بالسّیف. وَ الْمُنافِقِینَ باللّسان و اظهار الحجّة.
وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ لا تلاینهم و لا تضعف فی مجاهدة الکفّار و مقاتلتهم و جدال المنافقین و محاجّتهم و اغلظ علیهم عاید على الفریقین جمیعا، ثمّ اخبر تعالى عن مقامهم فی الآخرة و ما اعدّ لهم، فقال: وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ. قیل: النّفاق امر مستتر فی القلب و لم یکن للنّبى (ص) سبیل الى ما فی القلوب من النّفاق و الاخلاص الّا بعد اعلام من قبل اللَّه تعالى فامر صلّى اللَّه علیه و سلّم بمجاهدة من علمه منافقا باعلام اللَّه ایّاه باللّسان دون السّیف لحرمة تلفّظه بالشّهادتین و ان یجرى علیه احکام المسلمین ما دام کذلک الى ان یموت.
قوله: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ختم السّورة بما یعود الى اوّلها من وعظ نساء النّبی و اعلامهنّ انّ اتّصالهنّ برسول اللَّه (ص) لا یدفع عنهنّ العذاب کما لم یدفع و لم ینفع امرأة نوح و اسمها واعلة و امرأة لوط و اسمها واهلة، و انّما ینفع العمل الصّالح، کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما بالنّفاق و ابطان الکفر و افشاء اسرارهما. کانت امرأة نوح تقول انّه مجنون و تخبر الجبابرة بایمان من آمن به لیقتلوه و یفتنوه. و کانت امرأة لوط تخبر القوم اذا اتاه ضیف لیتعرّضوا له بالفجور و لم یکن خیانتهما فی الفرج، فقد عصم اللَّه انبیاء من ذلک. فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً اى لم یغنیا عن امرأتیهما من اللَّه دفع عذاب. وَ قِیلَ ادْخُلَا اى قیل: لزوجتى نوح و لوط ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ اى یقال لهما فی القیامة. و ذکر بلفظ جمع المذکّر لانّهنّ لا ینفردن بالدّخول و اذا اجتمعا فالغلبة للذّکور. و کذلک قوله: مِنَ الْقانِتِینَ.
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ نصب قوله امرأة فرعون بدلا من قوله مثلا. و یجوز ان یکون معناه ضرب مثلا بامرأة فرعون فلمّا حذف الباء نصب إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ قیل: لمّا آمنت امرأة فرعون امر بها فشدّت باربعة اوتاد و وضعت على صدرها صخرة عظیمة، ف قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ فاراها اللَّه بیتها فی الجنّة من درّة و کانت الملائکة تظلّها باجنحتها و قیل: لمّا اتوها بالصّخرة: قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ فابصرت بیتها فی الجنّة من درّة و انتزع اللَّه روحها فالقیت الصّخرة على جسد لیس فیه روح و لم تجد ألما من عذاب فرعون. وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ اى من کفره و شرکه، و قیل: من تعذیبه، و قیل: من جزاء اعماله و هو النّار.
وَ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ یعنى: اهل مصر، قوم فرعون، امر اللَّه تعالى ازواج النّبی (ص) بان یسلکن سبیلها فی الایمان و الصّبر للَّه و ترک الکفر باللّه.
وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا یعنى: نفخ جبرئیل بامرنا فیه، اى فی جیب درعها و قیل: فی فرجها، و قیل: فی عیسى من روحنا المخلوقة لنا. وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها یعنى: الشّرائع الّتى شرعها اللَّه للعباد بکلماته المنزلة. و قیل: صدّقت بعیسى و هو کلمة اللَّه قرأ ابو عمرو و یعقوب و حفص عن عاصم و کتبه على الجمع، اراد الکتب الّتى انزلت على ابراهیم و موسى و داود و عیسى علیهم السّلام. و قرأ الآخرون بکتابه على التّوحید و المراد به الانجیل اى قبلته منه.
و کانت من القانتین المطیعین لربّها و قیل: یرید بالقانتین رهطها و عشیرتها فانّهم کانوا اهل صلاح مطیعین للَّه .
روى عن النّبی (ص) قال: «حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد و آسیة امرأة فرعون.
و روى عن معاذ بن جبل: انّ النّبی (ص) دخل على خدیجة و هی تجود بنفسها، فقال: أ تکرهین ما نزل بک یا خدیجة و قد جعل اللَّه فی الکره خیرا کثیرا، فاذا قدمت على صراتک فاقرئهنّ منّى السّلام. قالت: یا رسول اللَّه و من هنّ؟ قال مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم، و حلیمة اخت موسى. فقالت بالرّفاء و البنین.
رشیدالدین میبدی : ۷۳- سورة المزمل- مکیة
النوبة الثانیة
این سوره از شمار کوفیان بیست آیت است، دویست و هشتاد و پنج کلمه، هشتصد و سى و هشت حرف، جمله به مکه فرو آمد و در مکّیّات شمرند. ابن عباس گفت: مگر در آیت إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ الى آخر السّورة. و درین سوره سه آیت منسوخ است.
در اوّل سوره نماز شب فرض کردند بر رسول خدا (ص) و بر مسلمانان و ذلک فی قوله: قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا الآیة... پس آخر سوره منسوخ شد و ذلک قوله: عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ.
دیگر آیه: وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا منسوخ است بآیت سیف.
سدیگر آیت فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا این قدر از آیت منسوخ است بآنچه ربّ العزّة گفت: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و در فضیلت سوره ابى بن کعب روایت کند از
مصطفى (ص) قال: «من قرأ سورة یا ایها المزمل رفع عنه العسر فی الدّنیا و الآخرة».
قوله: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ معناه المتزمّل ادغمت التّاء فی الزّاى و مثله المدّثّر اى المتدّثر ادغمت التّاء فی الدّال. یقال تزمّل و تدثّر بثوبه اذا تغطّى به. قال ابن عباس: رجع النّبی (ص) من جبل حراء لما نزل علیه جبرئیل (ع) مذعورا مرتعدا فرائصه، یقول: زمّلونى زمّلونى، فزمّل بقطیفة. فنزلت: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ اى المتلفّف بثیابه، قیل: کان متلفّفا فی ثیاب نومه، و قیل: کان متلفّفا بثیابه للصّلوة. قال عکرمة: الزّمل بمعنى الحمل و منه الزّاملة، و المعنى: یا ایّها المتحمّل باعباء النّبوّة و قال السدى: هو کنایة عن النّائم کانّه عزّ و جلّ یقول: ایها النائم اللیل کله قم فصل قال بعض الحکماء: کان هذا الخطاب للنّبى (ص) قبل تبلیغ الرّسالة و لم یکن قد شرع فی الامر بعد فلمّا شرع خاطبه بالنّبوّة و الرّسالة. و قیل: هذا بدا ایناس و ازالة وحشة کما قال: «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى». و قیل معناه: یا خامل الذّکر سنرفع لک ذکرک.
قُمِ اللَّیْلَ اى صلّ اللّیل إِلَّا قَلِیلًا اى الا شیئا یسیرا تنام فیه و کان قیام اللّیل فریضة فی ابتداء الاسلام و بیّن قدره فقال: نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا الى الثّلث أَوْ زِدْ على النّصف الى الثّلثین خیّره بین هذه المنازل فکان النّبی (ص) و اصحابه یقومون على هذه المقادیر، فکان الرّجل لا یدرى متى ثلث اللّیل و متى النّصف و متى الثّلثان فکان یقوم حتّى یصبح مخافة ان لا یحفظ القدر الواجب و اشتدّ ذلک علیهم حتّى انتفخت اقدامهم فرحمهم اللَّه و خفّفه عنهم بعد سنة و نسخ وجوب التّقدیر بقوله: عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ اى صلّوا ما تیسّر من القرآن، اى صلّوا ما تیسّر من الصّلاة و لو قدر حلب شاة ثمّ نسخ وجوب قیام اللّیل بالصّلوات الخمس بعد سنة اخرى فکان بین الوجوب و التّخفیف سنة و بین الوجوب و النّسخ بالکلّیّة سنتان.
وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا اى بیّن الحروف و وفّ حقّها من الاشباع کانّک تفصل بین الحرف و الحرف مشتقّ من قول العرب ثغر رتل و رتل اذا کان فیه فرج. و التّرتیل اداء الحروف و حفظ الوقوف. و قیل: معناه اقرأ على ترتیبه لا تقدّم مؤخّرا و لا تؤخّر مقدّما. و قیل: فصّله تفصیلا و لا تعجل فی قراءته. و قیل: معناه: ضعّف صوتک و اقرأه بصوت حزین، و قالت امّ سلمة: کان رسول اللَّه (ص) یقطع قراءته آیة آیة.
و قال ابن مسعود: لا تنثروه نثر الدّقل. و لا تهذّوه هذّ الشّعر. قفوا عند عجائبه. و حرّکوا به القلوب.
و لا یکن همّ احدکم آخر السّورة.
سئل انس: کیف کانت قراءة النّبی (ص)؟ فقال: کانت مدّاء ثمّ قرأ بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم یمدّ ببسم اللَّه و یمدّ بالرّحمن یمدّ بالرّحیم.
روى انّ عمر ان بن حصین مرّ على قاصّ یقرأ ثمّ یسأل فاسترجع ثمّ قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «من قرأ القرآن فلیسأل اللَّه به فانّه سیجیء اقوام یقرءون القرآن یسألون به النّاس.
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ اى سننزل علیک قَوْلًا ثَقِیلًا یعنى القرآن فالقرآن رزین کریم رصین، لیس بهزل و لا سفساف، له وزن و خطر فی صحّته و بیانه کما یقال: هذا قول له وزن و خطر. قال جعفر: ما ثقله فی تلاوته انّما ثقله فی العمل به. و قیل: ثقله بالأمر و النّهى و الحدود و الاحکام. و قیل: ثقیلا لثقله فی المیزان یوم الحساب.
و قیل: ثقیلا على الکفّار و المنافقین و یحتمل ان یکون ثقیلا صفة للمصدر اى القاء ثقیلا لما
روى عن عائشة قالت: لقد رأیته ینزل علیه الوحى فی الیوم الشّدید البرد فینفصم عنه و انّ جبینه لیرفضّ عرقا
و قال ابن عباس: نزلت سورة الانعام فبرکت ناقه رسول اللَّه (ص) من ثقل القرآن و هیبته. و معنى ثقل القرآن هیبة القرآن. و روى: انّ الحارث بن هشام سأل رسول اللَّه (ص) فقال: یا رسول اللَّه کیف یأتیک الوحى؟ فقال: «احیانا یأتینى مثل صلصلة الجرس و هو اشدّ علىّ فینفصم عنّى و قد وعیت ما قال و احیانا یتمثّل لى الملک رجلا فیکلّمنى فاعى ما یقول».
قوله إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ اى ساعاته کلّها و کلّ ساعة منها ناشئة سمّیت بذلک لانّها تنشأ بعد النّهار اى تبدو فکلّ ما حدث باللّیل و بدا فقد نشأ و هو ناشئ و الجمع ناشئة. قال ابن ابى ملیکة: سألت ابن عباس و ابن الزبیر عنها، فقالا: اللّیل کلّه ناشئة. قال سعید بن جبیر و ابن الزبیر اىّ ساعة قام من اللّیل فقد نشاء و هو بلسان الحبش نشأ فلان اى قام فقالت عائشة: النّاشئة: القیام بعد النّوم. و قال ابن کیسان: هى القیام من آخر اللّیل. و قال عکرمة: هى القیام من اوّل اللّیل.
روى عن علىّ بن الحسین علیهما السّلام انّه کان یصلّى بعد المغرب و العشاء و یقول: هذا ناشئة اللّیل.
و قال الازهرى: ناشئة اللّیل قیام اللّیل. مصدر جاء على فاعلة کالعافیة بمعنى: العفو، اى ما ینشئه الرّجل باللّیل من القراءة و الصّلاة. هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً قراء ابن عامر و ابو عمرو و طاء بکسر الواو ممدودا بمعنى المواطاة و الموافقة. یقال: واطأت فلانا مواطاة و وطأ اذا وافقته و ذلک ان مواطاة القلب و السّمع و البصر و اللّسان باللّیل یکون اکثر ممّا یکون بالنّهار، اى أجدر أن یواطأ اللّسان القلب و القلب العمل لانّ اللّیل تهدأ فیه الاصوات فلا یحول دون تفهّمه شیء. و قرأ الآخرون أَشَدُّ وَطْئاً بفتح الواو و سکون الطّاء اى اشدّ على المصلّى و اثقل على البدن من صلاة النّهار لانّ اللّیل للنّوم و الرّاحة، فاذا ازیل عن ذلک ثقل على البدن ما یتکلّف فیه. و منه
قوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «اللّهم اشدد وطأتک على مضر»
اى اشدد ثقل الأمر علیهم. و قیل: «أَشَدُّ وَطْئاً» اى اثبت فی القلب، و احفظ للقراءة و ابلغ فی الثّواب، و اسهل على المصلّى من ساعات النّهار لانّ النهار خلق لتصرّف العباد فیه و اللّیل خلق للنّوم و الخلوة من العمل فالعبادة فیه اسهل. وَ أَقْوَمُ قِیلًا اى اصوب قراءة، و اصحّ قولا، و اشدّ استقامة لفراغ البال و هداة النّاس و سکون الاصوات. یقال: قال قیلا و قولا و مقالا و مقالة و قالا. و قال الحسن اذا قام احدکم من اللّیل فلیسمع نفسه.
فانّ الملائکة لا یقرءون القرآن و هم یحبّون ان یسمعوه من بنى آدم. و قیل: أَقْوَمُ قِیلًا اى اعجل اجابة للدّعاء.
إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا له معنیان: احدهما: انّ لک فی النّهار فراغا و تصرّفا و تقلّبا طویلا تقدر أن تسبح فی حوائجک و اشغالک بالنّهار. و اصل السّبح سرعة الذّهاب و منه السّباحة فی الماء. و المعنى الثّانی إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا اى فراغا للنّوم فقم اللّیل و نم بالنّهار. و قیل: معنى الآیة مذاهبک بالنّهار فیما یشغلک کثیرة و اللّیل، اخلى لک و اعون على وعى ما یوحى الیک فقم من نومک باللّیل. و قرأ یحیى بن یعمر: سبخا بالخاء المعجمة، اى استراحة و تخفیفا للبدن و منه
قول النّبی (ص) لعائشة و قد دعت على سارق لا تسبّخى عنه بدعائک علیه.
وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بالتّوحید و التّعظیم و ادعه باسمائه الحسنى و قیل: معناه: اذکر: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» اذا اردت قراءة القرآن او الصّلاة وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا اى انقطع الیه انقطاعا و اخلص له العبادة اخلاصا. و توکّل علیه توکّلا.
و قیل: التّبتّل رفض الدّنیا و ما فیها و التماس ما عند اللَّه. اصل التّبتّل القطع. یقال: تصدّق فلان صدقة بتلة، اى قطعها من ماله، و اخرجها من یده. و قیل لمریم: البتول، لقطعها الدّنیا و اسبابها و انقطاعها عن النّاس. و القیاس تبتّلا و لکن لمّا کان التّبتیل من حروفه عدل الیه لموافقة رؤس الآى، لانّ حظّ القرآن من حسن النّظم و الرّصف فوق کلّ حظّ و یحتمل انّ المعنى تبتّل الیه یبتّلک تبتیلا، کما قال تعالى: وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً اى و تنبتون نباتا.
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ یرید به جنس المشارق و المغارب فی الشّتاء و الصّیف اى خالقهما و مالکهما. قرأ اهل الحجاز و ابو عمرو و حفص «ربّ» برفع الباء.
على الابتداء و قرأ الآخرون بالجرّ على نعت الرّبّ فی قوله: وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا اى توکّل علیه و ثق به و استکفه جمیع المهمّات.
و قیل: وکیلا اى کفیلا بما وعدک قیّما بامورک، ففوّضها الیه: وَ اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ للَّه من الصّاحبة و الولد و الشّریک و لک من السّاحر و الکاهن و المجنون. وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا الهجر الجمیل ترک الجفوة من غیر ترک الدّعوة الى الحقّ کقوله: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» و قوله: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ» و هى منسوخة بآیة السّیف.
وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ لک یا محمّد «أُولِی النَّعْمَةِ» اى الثّروة و التّنعّم و المال وصفهم بالنّعمة توبیخا لهم على ترک الشّکر و تبیینا انّه اطغاهم استغناؤهم.
وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا اى انظرهم و اخّرهم قلیلا و لا تهتمّ بهم و کل امرهم الىّ فانّى اکفیک شأنهم. قیل: نزلت فی صنادید قریش المستهزئین. و قال مقاتل نزلت فی المطعمین ببدر و کان بین نزول هذه الآیة و بین بدر سنة.
إِنَّ لَدَیْنا اى ان عندنا لاهل النّار «أَنْکالًا» قیودا و اغلالا اهانة لهم لا خوفا من فرارهم «وَ جَحِیماً» اى نارا جاحمة حارّة متناهیة، یقال: یوم جاحم شدید الحرّ.
وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ اى الضّریع و الزّقّوم یغصّ فی الحلق و لا یسوغ. وَ عَذاباً أَلِیماً یخلص وجعه الى القلب. و جاء فی التّفسیر انّه لمّا نزلت هذه الآیة خرّ النّبی (ص) مغشیّا علیه.
یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ اى تتحرّک الارض حرکة شدیدة و تزول الجبال عن اماکنها. وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا اى رملا سائلا.
قال الکلبى: هو الرّمل الّذى اذا اخذت منه شیئا تبعک ما بعده یقال هلت الرّمل اهیله هیلا اذا حرکت اسفله حتّى انهال من اعلاه.
إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولًا یعنى محمد (ص) شاهِداً عَلَیْکُمْ یوم القیامة بالاجابة و الامتناع. کَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولًا یعنى موسى (ع).
فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ اى جحد رسالة موسى و لم یؤمن به. فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِیلًا اى شدیدا ثقیلا.
فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً باللّه و لم تؤمنوا عذاب یوم یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً لصعوبته و شدّة اهواله. قیل: هذا على ضرب المثل، و قیل: بل یصیر الولدان فی القیامة شیبا لما یرون من اهوالها. و قیل: انّما یصیرون شیبا اذا قال اللَّه لآدم: «قم فابعث من ذرّیّتک بعث النّار» فیقول: «یا ربّ من کم کم». فیقول: «من کلّ الف تسع مائة و تسعة و تسعین الى النّار و واحدا الى الجنّة فحینئذ یشیب الولدان من الفزع». و قیل معنى الآیة: کیف لکم بالتّقوى یوم القیامة اذ کفرتم فی الدّنیا اى لا سبیل لکم الى التّقوى اذا وافیتم القیامة و قوله: السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ اى السّماء منشقّ بذلک الیوم و شدّته. و قیل: الباء بمعنى فی، اى فی ذلک الیوم. و قیل «مُنْفَطِرٌ بِهِ» اى باللّه عزّ و جلّ حین ینزل سبحانه فی ظلل من الغمام و لم یقل منفطرة لانّ السّماء یذکّر و یؤنّث. و قیل: لانّ السّماء فی المعنى السّقف و قیل: معناه ذات انفطار کما یقال امرأة مرضع اى ذات رضاع على النّسبة و کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا اى ینجز لاولیائه ما وعد و لاعدائه ما اوعد. و قیل: وعده بان یظهر دینه على الدّین کلّه.
إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ اى هذه الآیات وعظ و عبرة فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا اى طریقا الى رضاه بطاعته لأمره. و المعنى: انّ الوصول الى طاعاته ممکن و الى معرفته لما نصب من الدّلائل و اثبت من الشّواهد و انزل من الآیات و السّور. و قیل: فیه اضمار و معناه: فمن شاء اللَّه ان یتّخذ الى ربّه سبیلا اتّخذ. قوله: إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى اى اقلّ. مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ قرأ اهل مکة و الکوفة: نصفه و ثلثه بفتح الفاء و الثّاء و اشباع الهاءین ضمّا، اى و تقوم نصفه و ثلثه و قرأ الآخرون بکسر الفاء و الثّاء و اشباع الهاءین کسرا عطفا على ثلثى اللّیل وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ یعنى المؤمنین و کانوا یقومون معه. قال عطاء: یرید لا یفوته علم ما تفعلون انّه یعلم مقادیر «اللیل و النهار» فیعلم القدر الّذى تقومون.
عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ هذا نسخ اوّل السّورة اى علم ان لن تطیقوا قیام اللّیل فی النّصف و الثّلث و الثّلثین. فَتابَ عَلَیْکُمْ فخفّف علیکم و وضع عنکم فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ اى فصلّوا ما خفّ علیکم فی اللّیل من الصّلاة. قال الحسن: و لو قدر حلبة شاة، و قیل: فاقرؤا ما تیسّر من القرآن اى ما احببتم و اردتم من السّور القصار الّتى تقرأ فی صلاة المغرب و العشاء الّتى عدّها رسول اللَّه (ص) على معاذ یرید فی الصّلاة النّافلة. و قیل: فی الفرض. و قیل: خارج الصّلاة. قال ابن عباس: ما تیسّر مائة آیة و قال السدى مائتا آیة و قیل: ثلاث آیات کاقصر سورة.
قال رسول اللَّه (ص): انّ اللَّه تعالى انزل الآیتین من خاتمة سورة البقرة من کنز تحت العرش من قرأهما فی لیلة کفتاه
و عن قیس بن حازم قال: صلّیت خلف ابن عباس بالبصرة فقرأ فی اوّل رکعة بالحمد و اوّل آیة من البقرة ثمّ قام فی الثّانیة فقرأ بالحمد و الآیة الثّانیة من البقرة ثمّ رکع فلمّا انصرف اقبل علینا فقال: انّ اللَّه تعالى یقول: فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ. و عن انس بن مالک انّه سمع رسول اللَّه (ص) یقول: «من قرأ خمسین آیة فی یوم او فی لیلة لم یکتب من الغافلین و من قرأ مائة آیة کتب من القانتین. و من قرأ ماتى آیة لم یحاجّه القرآن یوم القیامة. و من قرأ خمسمائة آیة کتب له قنطار من الاجر».
و عن عبد اللَّه بن عمرو قال: قال لى رسول اللَّه (ص): «اقرأ القرآن فی کلّ شهر» قال قلت: انّى لا اجد قوّة. قال: «فاقرءه فی عشرین لیلة» قال: قلت انّى لا اجد قوّة؟ قال: «فاقرأه فی سبع و لا تزد على ذلک».
ثمّ ذکر سبب التّخفیف، فقال: عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى فیشقّ علیهم قیام اللّیل. وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ اى یسافرون فیها.
یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ اى یطلبون من رزق اللَّه بالتّجارة وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فسوّى بین درجة المجاهدین و المکتسبین المال للنّفقة على نفسه و على العیال و الاحسان و الافضال. روى ابراهیم عن ابن مسعود قال: ایّما رجل جلب شیئا الى مدینة من مدائن المسلمین صابرا محتسبا فباعه بسعر یومه کان له عند اللَّه منزلة الشّهداء ثمّ قرأ عبد اللَّه: وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و عن ابن عمر قال: ما خلق اللَّه عزّ و جلّ موتة اموتها بعد القتل فی سبیل اللَّه احبّ الّتى من ان اموت بین شعبتى رجل اضرب فی الارض ابتغى من فضل اللَّه.
فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ اى من القرآن تطوّعا حثّهم على التّطوّع بالتّهجّد ترغیبا و نسخ افتراضه ترفیها.
وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ هذا نسخ صلاة اللّیل بالصّلاة الخمس. وَ آتُوا الزَّکاةَ القصّة للصّلوة و لکن لم یفرّق بین القرینتین وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً کلّ ما یعبد اللَّه عزّ و جلّ به قرض للعبد عند اللَّه. وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ اى ما تسلفوه لانفسکم من عمل صالح و صدقة. تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ اى تجدوا ثوابه عند اللَّه هُوَ خَیْراً لکم من متاع الدّنیا، و قیل: خیرا لکم من الشّحّ و التّقصیر و خیرا نصب مفعول ثان لقوله: «تجدوه، و دخلت هو فصلا. «وَ أَعْظَمَ أَجْراً» لانّ اللَّه تعالى یعطى المؤمن اجره بغیر حساب وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ من تقصیر و ذنب وقع منکم إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ لمن تاب «رَحِیمٌ» لمن استغفر.
عن الحارث بن سوید قال: قال عبد اللَّه: قال رسول اللَّه (ص): «ایّکم ماله احبّ الیه من مال وارثه»؟ قالوا: یا رسول اللَّه ما منّا من احد الّا ماله احبّ الیه من مال وارثه قال: «اعملوا ما تقولون» قالوا: ما نعلم الّا ذلک یا رسول اللَّه قال: «ما منکم رجل الّا مال وارثه احبّ الیه من ماله قالوا کیف یا رسول اللَّه؟ قال: «انّما مال احد کم ما قدّم و مال وارثه ما اخّر
وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ من ذنوبکم إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
در اوّل سوره نماز شب فرض کردند بر رسول خدا (ص) و بر مسلمانان و ذلک فی قوله: قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا الآیة... پس آخر سوره منسوخ شد و ذلک قوله: عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ.
دیگر آیه: وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا منسوخ است بآیت سیف.
سدیگر آیت فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا این قدر از آیت منسوخ است بآنچه ربّ العزّة گفت: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ و در فضیلت سوره ابى بن کعب روایت کند از
مصطفى (ص) قال: «من قرأ سورة یا ایها المزمل رفع عنه العسر فی الدّنیا و الآخرة».
قوله: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ معناه المتزمّل ادغمت التّاء فی الزّاى و مثله المدّثّر اى المتدّثر ادغمت التّاء فی الدّال. یقال تزمّل و تدثّر بثوبه اذا تغطّى به. قال ابن عباس: رجع النّبی (ص) من جبل حراء لما نزل علیه جبرئیل (ع) مذعورا مرتعدا فرائصه، یقول: زمّلونى زمّلونى، فزمّل بقطیفة. فنزلت: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ اى المتلفّف بثیابه، قیل: کان متلفّفا فی ثیاب نومه، و قیل: کان متلفّفا بثیابه للصّلوة. قال عکرمة: الزّمل بمعنى الحمل و منه الزّاملة، و المعنى: یا ایّها المتحمّل باعباء النّبوّة و قال السدى: هو کنایة عن النّائم کانّه عزّ و جلّ یقول: ایها النائم اللیل کله قم فصل قال بعض الحکماء: کان هذا الخطاب للنّبى (ص) قبل تبلیغ الرّسالة و لم یکن قد شرع فی الامر بعد فلمّا شرع خاطبه بالنّبوّة و الرّسالة. و قیل: هذا بدا ایناس و ازالة وحشة کما قال: «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى». و قیل معناه: یا خامل الذّکر سنرفع لک ذکرک.
قُمِ اللَّیْلَ اى صلّ اللّیل إِلَّا قَلِیلًا اى الا شیئا یسیرا تنام فیه و کان قیام اللّیل فریضة فی ابتداء الاسلام و بیّن قدره فقال: نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا الى الثّلث أَوْ زِدْ على النّصف الى الثّلثین خیّره بین هذه المنازل فکان النّبی (ص) و اصحابه یقومون على هذه المقادیر، فکان الرّجل لا یدرى متى ثلث اللّیل و متى النّصف و متى الثّلثان فکان یقوم حتّى یصبح مخافة ان لا یحفظ القدر الواجب و اشتدّ ذلک علیهم حتّى انتفخت اقدامهم فرحمهم اللَّه و خفّفه عنهم بعد سنة و نسخ وجوب التّقدیر بقوله: عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ اى صلّوا ما تیسّر من القرآن، اى صلّوا ما تیسّر من الصّلاة و لو قدر حلب شاة ثمّ نسخ وجوب قیام اللّیل بالصّلوات الخمس بعد سنة اخرى فکان بین الوجوب و التّخفیف سنة و بین الوجوب و النّسخ بالکلّیّة سنتان.
وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا اى بیّن الحروف و وفّ حقّها من الاشباع کانّک تفصل بین الحرف و الحرف مشتقّ من قول العرب ثغر رتل و رتل اذا کان فیه فرج. و التّرتیل اداء الحروف و حفظ الوقوف. و قیل: معناه اقرأ على ترتیبه لا تقدّم مؤخّرا و لا تؤخّر مقدّما. و قیل: فصّله تفصیلا و لا تعجل فی قراءته. و قیل: معناه: ضعّف صوتک و اقرأه بصوت حزین، و قالت امّ سلمة: کان رسول اللَّه (ص) یقطع قراءته آیة آیة.
و قال ابن مسعود: لا تنثروه نثر الدّقل. و لا تهذّوه هذّ الشّعر. قفوا عند عجائبه. و حرّکوا به القلوب.
و لا یکن همّ احدکم آخر السّورة.
سئل انس: کیف کانت قراءة النّبی (ص)؟ فقال: کانت مدّاء ثمّ قرأ بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم یمدّ ببسم اللَّه و یمدّ بالرّحمن یمدّ بالرّحیم.
روى انّ عمر ان بن حصین مرّ على قاصّ یقرأ ثمّ یسأل فاسترجع ثمّ قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «من قرأ القرآن فلیسأل اللَّه به فانّه سیجیء اقوام یقرءون القرآن یسألون به النّاس.
إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ اى سننزل علیک قَوْلًا ثَقِیلًا یعنى القرآن فالقرآن رزین کریم رصین، لیس بهزل و لا سفساف، له وزن و خطر فی صحّته و بیانه کما یقال: هذا قول له وزن و خطر. قال جعفر: ما ثقله فی تلاوته انّما ثقله فی العمل به. و قیل: ثقله بالأمر و النّهى و الحدود و الاحکام. و قیل: ثقیلا لثقله فی المیزان یوم الحساب.
و قیل: ثقیلا على الکفّار و المنافقین و یحتمل ان یکون ثقیلا صفة للمصدر اى القاء ثقیلا لما
روى عن عائشة قالت: لقد رأیته ینزل علیه الوحى فی الیوم الشّدید البرد فینفصم عنه و انّ جبینه لیرفضّ عرقا
و قال ابن عباس: نزلت سورة الانعام فبرکت ناقه رسول اللَّه (ص) من ثقل القرآن و هیبته. و معنى ثقل القرآن هیبة القرآن. و روى: انّ الحارث بن هشام سأل رسول اللَّه (ص) فقال: یا رسول اللَّه کیف یأتیک الوحى؟ فقال: «احیانا یأتینى مثل صلصلة الجرس و هو اشدّ علىّ فینفصم عنّى و قد وعیت ما قال و احیانا یتمثّل لى الملک رجلا فیکلّمنى فاعى ما یقول».
قوله إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ اى ساعاته کلّها و کلّ ساعة منها ناشئة سمّیت بذلک لانّها تنشأ بعد النّهار اى تبدو فکلّ ما حدث باللّیل و بدا فقد نشأ و هو ناشئ و الجمع ناشئة. قال ابن ابى ملیکة: سألت ابن عباس و ابن الزبیر عنها، فقالا: اللّیل کلّه ناشئة. قال سعید بن جبیر و ابن الزبیر اىّ ساعة قام من اللّیل فقد نشاء و هو بلسان الحبش نشأ فلان اى قام فقالت عائشة: النّاشئة: القیام بعد النّوم. و قال ابن کیسان: هى القیام من آخر اللّیل. و قال عکرمة: هى القیام من اوّل اللّیل.
روى عن علىّ بن الحسین علیهما السّلام انّه کان یصلّى بعد المغرب و العشاء و یقول: هذا ناشئة اللّیل.
و قال الازهرى: ناشئة اللّیل قیام اللّیل. مصدر جاء على فاعلة کالعافیة بمعنى: العفو، اى ما ینشئه الرّجل باللّیل من القراءة و الصّلاة. هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً قراء ابن عامر و ابو عمرو و طاء بکسر الواو ممدودا بمعنى المواطاة و الموافقة. یقال: واطأت فلانا مواطاة و وطأ اذا وافقته و ذلک ان مواطاة القلب و السّمع و البصر و اللّسان باللّیل یکون اکثر ممّا یکون بالنّهار، اى أجدر أن یواطأ اللّسان القلب و القلب العمل لانّ اللّیل تهدأ فیه الاصوات فلا یحول دون تفهّمه شیء. و قرأ الآخرون أَشَدُّ وَطْئاً بفتح الواو و سکون الطّاء اى اشدّ على المصلّى و اثقل على البدن من صلاة النّهار لانّ اللّیل للنّوم و الرّاحة، فاذا ازیل عن ذلک ثقل على البدن ما یتکلّف فیه. و منه
قوله صلّى اللَّه علیه و سلّم: «اللّهم اشدد وطأتک على مضر»
اى اشدد ثقل الأمر علیهم. و قیل: «أَشَدُّ وَطْئاً» اى اثبت فی القلب، و احفظ للقراءة و ابلغ فی الثّواب، و اسهل على المصلّى من ساعات النّهار لانّ النهار خلق لتصرّف العباد فیه و اللّیل خلق للنّوم و الخلوة من العمل فالعبادة فیه اسهل. وَ أَقْوَمُ قِیلًا اى اصوب قراءة، و اصحّ قولا، و اشدّ استقامة لفراغ البال و هداة النّاس و سکون الاصوات. یقال: قال قیلا و قولا و مقالا و مقالة و قالا. و قال الحسن اذا قام احدکم من اللّیل فلیسمع نفسه.
فانّ الملائکة لا یقرءون القرآن و هم یحبّون ان یسمعوه من بنى آدم. و قیل: أَقْوَمُ قِیلًا اى اعجل اجابة للدّعاء.
إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا له معنیان: احدهما: انّ لک فی النّهار فراغا و تصرّفا و تقلّبا طویلا تقدر أن تسبح فی حوائجک و اشغالک بالنّهار. و اصل السّبح سرعة الذّهاب و منه السّباحة فی الماء. و المعنى الثّانی إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا اى فراغا للنّوم فقم اللّیل و نم بالنّهار. و قیل: معنى الآیة مذاهبک بالنّهار فیما یشغلک کثیرة و اللّیل، اخلى لک و اعون على وعى ما یوحى الیک فقم من نومک باللّیل. و قرأ یحیى بن یعمر: سبخا بالخاء المعجمة، اى استراحة و تخفیفا للبدن و منه
قول النّبی (ص) لعائشة و قد دعت على سارق لا تسبّخى عنه بدعائک علیه.
وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بالتّوحید و التّعظیم و ادعه باسمائه الحسنى و قیل: معناه: اذکر: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» اذا اردت قراءة القرآن او الصّلاة وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا اى انقطع الیه انقطاعا و اخلص له العبادة اخلاصا. و توکّل علیه توکّلا.
و قیل: التّبتّل رفض الدّنیا و ما فیها و التماس ما عند اللَّه. اصل التّبتّل القطع. یقال: تصدّق فلان صدقة بتلة، اى قطعها من ماله، و اخرجها من یده. و قیل لمریم: البتول، لقطعها الدّنیا و اسبابها و انقطاعها عن النّاس. و القیاس تبتّلا و لکن لمّا کان التّبتیل من حروفه عدل الیه لموافقة رؤس الآى، لانّ حظّ القرآن من حسن النّظم و الرّصف فوق کلّ حظّ و یحتمل انّ المعنى تبتّل الیه یبتّلک تبتیلا، کما قال تعالى: وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً اى و تنبتون نباتا.
رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ یرید به جنس المشارق و المغارب فی الشّتاء و الصّیف اى خالقهما و مالکهما. قرأ اهل الحجاز و ابو عمرو و حفص «ربّ» برفع الباء.
على الابتداء و قرأ الآخرون بالجرّ على نعت الرّبّ فی قوله: وَ اذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا اى توکّل علیه و ثق به و استکفه جمیع المهمّات.
و قیل: وکیلا اى کفیلا بما وعدک قیّما بامورک، ففوّضها الیه: وَ اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ للَّه من الصّاحبة و الولد و الشّریک و لک من السّاحر و الکاهن و المجنون. وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا الهجر الجمیل ترک الجفوة من غیر ترک الدّعوة الى الحقّ کقوله: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ» و قوله: «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ» و هى منسوخة بآیة السّیف.
وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ لک یا محمّد «أُولِی النَّعْمَةِ» اى الثّروة و التّنعّم و المال وصفهم بالنّعمة توبیخا لهم على ترک الشّکر و تبیینا انّه اطغاهم استغناؤهم.
وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا اى انظرهم و اخّرهم قلیلا و لا تهتمّ بهم و کل امرهم الىّ فانّى اکفیک شأنهم. قیل: نزلت فی صنادید قریش المستهزئین. و قال مقاتل نزلت فی المطعمین ببدر و کان بین نزول هذه الآیة و بین بدر سنة.
إِنَّ لَدَیْنا اى ان عندنا لاهل النّار «أَنْکالًا» قیودا و اغلالا اهانة لهم لا خوفا من فرارهم «وَ جَحِیماً» اى نارا جاحمة حارّة متناهیة، یقال: یوم جاحم شدید الحرّ.
وَ طَعاماً ذا غُصَّةٍ اى الضّریع و الزّقّوم یغصّ فی الحلق و لا یسوغ. وَ عَذاباً أَلِیماً یخلص وجعه الى القلب. و جاء فی التّفسیر انّه لمّا نزلت هذه الآیة خرّ النّبی (ص) مغشیّا علیه.
یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ اى تتحرّک الارض حرکة شدیدة و تزول الجبال عن اماکنها. وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا اى رملا سائلا.
قال الکلبى: هو الرّمل الّذى اذا اخذت منه شیئا تبعک ما بعده یقال هلت الرّمل اهیله هیلا اذا حرکت اسفله حتّى انهال من اعلاه.
إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولًا یعنى محمد (ص) شاهِداً عَلَیْکُمْ یوم القیامة بالاجابة و الامتناع. کَما أَرْسَلْنا إِلى فِرْعَوْنَ رَسُولًا یعنى موسى (ع).
فَعَصى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ اى جحد رسالة موسى و لم یؤمن به. فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِیلًا اى شدیدا ثقیلا.
فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً باللّه و لم تؤمنوا عذاب یوم یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً لصعوبته و شدّة اهواله. قیل: هذا على ضرب المثل، و قیل: بل یصیر الولدان فی القیامة شیبا لما یرون من اهوالها. و قیل: انّما یصیرون شیبا اذا قال اللَّه لآدم: «قم فابعث من ذرّیّتک بعث النّار» فیقول: «یا ربّ من کم کم». فیقول: «من کلّ الف تسع مائة و تسعة و تسعین الى النّار و واحدا الى الجنّة فحینئذ یشیب الولدان من الفزع». و قیل معنى الآیة: کیف لکم بالتّقوى یوم القیامة اذ کفرتم فی الدّنیا اى لا سبیل لکم الى التّقوى اذا وافیتم القیامة و قوله: السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ اى السّماء منشقّ بذلک الیوم و شدّته. و قیل: الباء بمعنى فی، اى فی ذلک الیوم. و قیل «مُنْفَطِرٌ بِهِ» اى باللّه عزّ و جلّ حین ینزل سبحانه فی ظلل من الغمام و لم یقل منفطرة لانّ السّماء یذکّر و یؤنّث. و قیل: لانّ السّماء فی المعنى السّقف و قیل: معناه ذات انفطار کما یقال امرأة مرضع اى ذات رضاع على النّسبة و کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا اى ینجز لاولیائه ما وعد و لاعدائه ما اوعد. و قیل: وعده بان یظهر دینه على الدّین کلّه.
إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَةٌ اى هذه الآیات وعظ و عبرة فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ سَبِیلًا اى طریقا الى رضاه بطاعته لأمره. و المعنى: انّ الوصول الى طاعاته ممکن و الى معرفته لما نصب من الدّلائل و اثبت من الشّواهد و انزل من الآیات و السّور. و قیل: فیه اضمار و معناه: فمن شاء اللَّه ان یتّخذ الى ربّه سبیلا اتّخذ. قوله: إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى اى اقلّ. مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ قرأ اهل مکة و الکوفة: نصفه و ثلثه بفتح الفاء و الثّاء و اشباع الهاءین ضمّا، اى و تقوم نصفه و ثلثه و قرأ الآخرون بکسر الفاء و الثّاء و اشباع الهاءین کسرا عطفا على ثلثى اللّیل وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَکَ یعنى المؤمنین و کانوا یقومون معه. قال عطاء: یرید لا یفوته علم ما تفعلون انّه یعلم مقادیر «اللیل و النهار» فیعلم القدر الّذى تقومون.
عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ هذا نسخ اوّل السّورة اى علم ان لن تطیقوا قیام اللّیل فی النّصف و الثّلث و الثّلثین. فَتابَ عَلَیْکُمْ فخفّف علیکم و وضع عنکم فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ اى فصلّوا ما خفّ علیکم فی اللّیل من الصّلاة. قال الحسن: و لو قدر حلبة شاة، و قیل: فاقرؤا ما تیسّر من القرآن اى ما احببتم و اردتم من السّور القصار الّتى تقرأ فی صلاة المغرب و العشاء الّتى عدّها رسول اللَّه (ص) على معاذ یرید فی الصّلاة النّافلة. و قیل: فی الفرض. و قیل: خارج الصّلاة. قال ابن عباس: ما تیسّر مائة آیة و قال السدى مائتا آیة و قیل: ثلاث آیات کاقصر سورة.
قال رسول اللَّه (ص): انّ اللَّه تعالى انزل الآیتین من خاتمة سورة البقرة من کنز تحت العرش من قرأهما فی لیلة کفتاه
و عن قیس بن حازم قال: صلّیت خلف ابن عباس بالبصرة فقرأ فی اوّل رکعة بالحمد و اوّل آیة من البقرة ثمّ قام فی الثّانیة فقرأ بالحمد و الآیة الثّانیة من البقرة ثمّ رکع فلمّا انصرف اقبل علینا فقال: انّ اللَّه تعالى یقول: فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ. و عن انس بن مالک انّه سمع رسول اللَّه (ص) یقول: «من قرأ خمسین آیة فی یوم او فی لیلة لم یکتب من الغافلین و من قرأ مائة آیة کتب من القانتین. و من قرأ ماتى آیة لم یحاجّه القرآن یوم القیامة. و من قرأ خمسمائة آیة کتب له قنطار من الاجر».
و عن عبد اللَّه بن عمرو قال: قال لى رسول اللَّه (ص): «اقرأ القرآن فی کلّ شهر» قال قلت: انّى لا اجد قوّة. قال: «فاقرءه فی عشرین لیلة» قال: قلت انّى لا اجد قوّة؟ قال: «فاقرأه فی سبع و لا تزد على ذلک».
ثمّ ذکر سبب التّخفیف، فقال: عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى فیشقّ علیهم قیام اللّیل. وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ اى یسافرون فیها.
یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ اى یطلبون من رزق اللَّه بالتّجارة وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فسوّى بین درجة المجاهدین و المکتسبین المال للنّفقة على نفسه و على العیال و الاحسان و الافضال. روى ابراهیم عن ابن مسعود قال: ایّما رجل جلب شیئا الى مدینة من مدائن المسلمین صابرا محتسبا فباعه بسعر یومه کان له عند اللَّه منزلة الشّهداء ثمّ قرأ عبد اللَّه: وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و عن ابن عمر قال: ما خلق اللَّه عزّ و جلّ موتة اموتها بعد القتل فی سبیل اللَّه احبّ الّتى من ان اموت بین شعبتى رجل اضرب فی الارض ابتغى من فضل اللَّه.
فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ اى من القرآن تطوّعا حثّهم على التّطوّع بالتّهجّد ترغیبا و نسخ افتراضه ترفیها.
وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ هذا نسخ صلاة اللّیل بالصّلاة الخمس. وَ آتُوا الزَّکاةَ القصّة للصّلوة و لکن لم یفرّق بین القرینتین وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً کلّ ما یعبد اللَّه عزّ و جلّ به قرض للعبد عند اللَّه. وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ اى ما تسلفوه لانفسکم من عمل صالح و صدقة. تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ اى تجدوا ثوابه عند اللَّه هُوَ خَیْراً لکم من متاع الدّنیا، و قیل: خیرا لکم من الشّحّ و التّقصیر و خیرا نصب مفعول ثان لقوله: «تجدوه، و دخلت هو فصلا. «وَ أَعْظَمَ أَجْراً» لانّ اللَّه تعالى یعطى المؤمن اجره بغیر حساب وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ من تقصیر و ذنب وقع منکم إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ لمن تاب «رَحِیمٌ» لمن استغفر.
عن الحارث بن سوید قال: قال عبد اللَّه: قال رسول اللَّه (ص): «ایّکم ماله احبّ الیه من مال وارثه»؟ قالوا: یا رسول اللَّه ما منّا من احد الّا ماله احبّ الیه من مال وارثه قال: «اعملوا ما تقولون» قالوا: ما نعلم الّا ذلک یا رسول اللَّه قال: «ما منکم رجل الّا مال وارثه احبّ الیه من ماله قالوا کیف یا رسول اللَّه؟ قال: «انّما مال احد کم ما قدّم و مال وارثه ما اخّر
وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ من ذنوبکم إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
رشیدالدین میبدی : ۱۰۶- سورة قریش- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ باسم من لا غرض له فی افعاله و لا عوض عنه فی جلاله و جماله، باسم من لا یجد الفقیر من دونه قرارا و لا یجد احد من حکمه فرارا.
نام خداوندى که نامش مونس مفلسان است، یادش راحت دل مریدانست، مهرش قوّت جان مشتاقانست، یافتش روز دولت طالبان و سور و سرور درویشانست.
عزیز قدر و عظیم شانست، ملک او جاودان و عزّت او بىکرانست. سماع نامش بهار جان عاشقان و روح روح دوستانست. خداوندى که چراغ توحید در کلبه دل دوستان فضل او افروزد، سرشتهاى پنداشت از ساحت دوستان نار عدل او سوزد. گاه نور ایمان در پرده کفر و ظلمت بدارد، گاه زحمت ظلمت کفر بنور ایمان بردارد.
خداى همه آفریدگان اوست آن کند که خود خواهد. دارنده و داننده اوست هر کس را آن دهد که سزاى او بود. مالک الملک اوست، یکى را ملک دهد تا پیوسته در روح و ریحان بود یکى را ملک نفس دهد تا همیشه در ظلمت عصیان بود. طوبى کسى را که فردا مهمان دل وفادار نیکوکار بود. ویل بر آن کس که فردا در زندان نفس غدّار مکّار بود! از عدل او برین یکى حکم شقاوت رفته و جور نه، از فضل او بر آن یکى حکم سعادت رفته و میل نه.
لِإِیلافِ قُرَیْشٍ «إِیلافِهِمْ...» درین سوره اصحاب ایلاف که سروران قریش بودند، اللَّه تعالى نام ایشان برده و همچنین خانه کعبه که قبله عالمیانست نام برده.
زخم عدل ازلى بر اصحاب ایلاف آمد، سرافرازى و مهترى ایشان بر عالمیان و قرابت رسول (ص) مر ایشان را هیچ سود نداشت. اثر فضل و لطف خداوندى روى بدان خانه سنگین بىجان آورد تا بدین تخصیص و این تشریف مشرّف و مکرّم گشت که: رب هذَا الْبَیْتِ و در آن سوره دیگر گفت: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ». درین سوره اضافت ربوبیّت با خانه کرد که:بَّ هذَا الْبَیْتِ خداوند این خانه. و در آن سوره اضافت خانه با خود کرد که: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ» پاک کن و پاک دار خانه من. این چنانست که خانه را گفت: من آن توام، تو آن من. ازین عجبتر هر که قصد خانه کعبه دارد، بحجّ و عمره، ایشان را کسان خویش خواند و زائران، تا بر لسان نبوّت برفت که: «الحاجّ وفد اللَّه على بیته و العمّار زوّار اللَّه و حقّ على المزوران یکرم زائره». ارباب معارف را اندرین معنى زبانى دیگرست گفتند: حجّ دو نوع است: یکى از خانه خود شود به بیت الحرام، یکى از نهاد خود برخیزد بدرگاه ذو الجلال و الاکرام. آن یکى تا عرفاتست، و این یکى تا بمعرفت معروف. آنجا چشمه زمزم است، اینجا اقداح شراب لطف دمادم. آنجا قدمگاه خلیل است، اینجا نظرگاه خداوند جلیل. آنجا آیات بیّنات است، و اینجا رایات و لآیات. آنجا رکن شامى و یمانى است، اینجا گنج معانى. آنجا بقدم روند، اینجا بهم روند:
آرى بسراى دوست بس راهى نیست
آن را که جز از دوست نظر گاهى نیست.
آن یکى را حاجّ مکّه گویند، این یکى را حاجّ حقّ. ایشان کعبه از راه بادیه جستند، اینان از راه دل. در خبرست که فریشتگان حاجّ مکّه را استقبال کنند، راکبان را مصافحه کنند، پیادگان را معانقه کنند. امّا حاجّ حقّ آن قوم باشند که فریشتگان ایشان را نبینند، آسمان و زمین بوى ایشان نشنود، عرش و کرسى بر ساق دولت ایشان نرسد! اى مسکین اگر قوّت آن ندارى که با مسافران راه حقیقت در بادیه صفت سفر کنى، بارى سفر بادیه صورت را میان در بند که اللَّه تعالى چنین میگوید: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ کم از آن نباشد که با ساکنان کوى ما بخانه ما آیى. اگر پیل نتوانى بود، بارى از پشّهاى کم مباش که بر صورت پیل است! گوید: اگر بقوّت پیل نیستم که بار کشم، بارى بصورت پیلم که بار خویش بر کس نیفکنم.
نام خداوندى که نامش مونس مفلسان است، یادش راحت دل مریدانست، مهرش قوّت جان مشتاقانست، یافتش روز دولت طالبان و سور و سرور درویشانست.
عزیز قدر و عظیم شانست، ملک او جاودان و عزّت او بىکرانست. سماع نامش بهار جان عاشقان و روح روح دوستانست. خداوندى که چراغ توحید در کلبه دل دوستان فضل او افروزد، سرشتهاى پنداشت از ساحت دوستان نار عدل او سوزد. گاه نور ایمان در پرده کفر و ظلمت بدارد، گاه زحمت ظلمت کفر بنور ایمان بردارد.
خداى همه آفریدگان اوست آن کند که خود خواهد. دارنده و داننده اوست هر کس را آن دهد که سزاى او بود. مالک الملک اوست، یکى را ملک دهد تا پیوسته در روح و ریحان بود یکى را ملک نفس دهد تا همیشه در ظلمت عصیان بود. طوبى کسى را که فردا مهمان دل وفادار نیکوکار بود. ویل بر آن کس که فردا در زندان نفس غدّار مکّار بود! از عدل او برین یکى حکم شقاوت رفته و جور نه، از فضل او بر آن یکى حکم سعادت رفته و میل نه.
لِإِیلافِ قُرَیْشٍ «إِیلافِهِمْ...» درین سوره اصحاب ایلاف که سروران قریش بودند، اللَّه تعالى نام ایشان برده و همچنین خانه کعبه که قبله عالمیانست نام برده.
زخم عدل ازلى بر اصحاب ایلاف آمد، سرافرازى و مهترى ایشان بر عالمیان و قرابت رسول (ص) مر ایشان را هیچ سود نداشت. اثر فضل و لطف خداوندى روى بدان خانه سنگین بىجان آورد تا بدین تخصیص و این تشریف مشرّف و مکرّم گشت که: رب هذَا الْبَیْتِ و در آن سوره دیگر گفت: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ». درین سوره اضافت ربوبیّت با خانه کرد که:بَّ هذَا الْبَیْتِ خداوند این خانه. و در آن سوره اضافت خانه با خود کرد که: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ» پاک کن و پاک دار خانه من. این چنانست که خانه را گفت: من آن توام، تو آن من. ازین عجبتر هر که قصد خانه کعبه دارد، بحجّ و عمره، ایشان را کسان خویش خواند و زائران، تا بر لسان نبوّت برفت که: «الحاجّ وفد اللَّه على بیته و العمّار زوّار اللَّه و حقّ على المزوران یکرم زائره». ارباب معارف را اندرین معنى زبانى دیگرست گفتند: حجّ دو نوع است: یکى از خانه خود شود به بیت الحرام، یکى از نهاد خود برخیزد بدرگاه ذو الجلال و الاکرام. آن یکى تا عرفاتست، و این یکى تا بمعرفت معروف. آنجا چشمه زمزم است، اینجا اقداح شراب لطف دمادم. آنجا قدمگاه خلیل است، اینجا نظرگاه خداوند جلیل. آنجا آیات بیّنات است، و اینجا رایات و لآیات. آنجا رکن شامى و یمانى است، اینجا گنج معانى. آنجا بقدم روند، اینجا بهم روند:
آرى بسراى دوست بس راهى نیست
آن را که جز از دوست نظر گاهى نیست.
آن یکى را حاجّ مکّه گویند، این یکى را حاجّ حقّ. ایشان کعبه از راه بادیه جستند، اینان از راه دل. در خبرست که فریشتگان حاجّ مکّه را استقبال کنند، راکبان را مصافحه کنند، پیادگان را معانقه کنند. امّا حاجّ حقّ آن قوم باشند که فریشتگان ایشان را نبینند، آسمان و زمین بوى ایشان نشنود، عرش و کرسى بر ساق دولت ایشان نرسد! اى مسکین اگر قوّت آن ندارى که با مسافران راه حقیقت در بادیه صفت سفر کنى، بارى سفر بادیه صورت را میان در بند که اللَّه تعالى چنین میگوید: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ کم از آن نباشد که با ساکنان کوى ما بخانه ما آیى. اگر پیل نتوانى بود، بارى از پشّهاى کم مباش که بر صورت پیل است! گوید: اگر بقوّت پیل نیستم که بار کشم، بارى بصورت پیلم که بار خویش بر کس نیفکنم.
رشیدالدین میبدی : ۱۰۷- سورة الدین (الماعون)- مکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ افلح من عرف «بسم اللَّه» و ما ربح من بقى عن «بسم اللَّه». من صحب لسانه ذکر «بسم اللَّه» و صحب جنانه حبّ «بسم اللَّه» کفى له شفیعا «بسم اللَّه» الى من تعبّدنا بذکر اللَّه.
در هر کلمهاى از کلمات «بسم اللَّه» اسرار ازل و ابد تعبیه است، امّا در حجب عزّت متوارى است تا سمع هر ناسزایى بدو نرسد و هر نامحرمى راه بدو نبرد. نه هر چه بسمع ظاهر رسد جان و دل آن را قبول کند، ظاهر شنیدن دیگرست و باطن پذیرفتن دیگر.
شبلى روزى در خدمت جنید گفت: اللَّه! جنید گفت: آنچه میگویى ذکر زبانست، یا ذکر جان؟ اگر ذکر جانست، زبان خود تابع آنست ور نه که مجرّد زبانست، این آسان کارى است. ابلیس همان میگوید که تو میگویى، تو بر وى چه فضل دارى؟ این بارگاه عامّ است، ببارگاه عامّ هم دوست فرو آید، هم دشمن هم آشنا، هم بیگانه. مردمى باید که بر بساط ملوک در درون پرده جاى یابد، ور نه ببارگاه عامّ هر کسى و هر خسى رسد:
هر خسى از رنگ و گفتارى بدین ره کى رسد؟
درد باید پرده سوز و مرد باید گام زن!
درد پرده سوز درد دین است، و مرد گامزن مرد دیندار. آن کافر مدبر که دین بدروغ داشت و اسلام پس پشت انداخت، بنگر که ربّ العالمین با مصطفى (ص) حبیب خویش از بهر آن مدبر چه خطاب مىکند و کافر را چه بیم میدهد: أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ اى محمد مىبینى آن مرد شقىّ ولید بلید و بو جهل پر جهل که دین اسلام را جحود مىآرند و نبوّت ترا و معجزات ترا انکار مىکنند؟! اى محمد دین را چه زیان دارد که ایشان آن را نپذیرند و از ناپذیرفتن ایشان در دین چه نقصان آید؟ «انّ هذا الدّین متین» دین اسلام دست آویزى استوارست، آن را گسستن و شکستن نیست «لَا انْفِصامَ لَها» محجّة وسطى است و عروة وثقى. بر لسان اهل حقیقت دین آنست که: در راه عبودیّت انقیاد کلّى پیش گیرى و روى از همه درگاهها بگردانى، پناه بازو دهى و درو گریزى.
یکى از علماء طریقت گفته: معنى: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آنست که هر چه دون حقّ است براى او بگذارى و حقّ او براى هیچیز بنگذارى. خبر درست است از رسول خدا (ص): «الدّین یسر»
دین همه آسانى است، زیرا که بعاقبت رساننده بآسانى است. و در خبرست: «ملاک الدّین الورع»
نظام دین اسلام و نواى عالم ایمان در ورع است ورع پرهیز باشد از محرّمات و خویشتن دارى باحتراز از نابایست و ناشایست و مشغول بودن بشایست و بایست. هر دین که درو ورع نیست، آن را در حضرت قرب محلّ قبول نیست. ورع بحقیقت ورع حواسّ است، هر چه ترا گزیرست که نبینى، دیده از آن نگاهدارى و هر چه داغ رضاء حق ندارد، دیده بر آن مطّلع نگردانى تا فردا از دیدار حقّ جلّ جلاله باز نمانى.
حبیب عجمى کنیزکى داشت، سى سال بود که روى او تمام بندیده بود. روزى کنیزک را گفت: اى مستوره کنیزک ما را آواز ده! گفت: نه من کنیزک توام؟! گفت: ما را درین سى سال زهره آن نبودست که بدون او بچیزى نگاه کنیم! و همچنین سمع نگاه دار، تا صوتى که ملائم دین نباشد نشنود و اگر صوتى بیگانه بسمع درآید و قصد دل کند، توحید که دربان دلست آن را در دل نگذارد و سمع بآب استغفار بشوید. همچنین زبان نگاه دارد تا هر چه را در راه حقّ نباید، از آن نگوید. و دست نگاه دارد، تا جز بدامن حقیقت نزند. و قدم نگاه دارد، تا جز بر زمین فرمان نرود.
و این هنوز ورع عامّ است. امّا ورع خاصّ ورع دلست. و ورع دل آنست که: هر چه نه عالم حقیقت بود در آن فکرت نکند و اگر خاطرى بدو در آید که نه وارد حقّ باشد آن را بجاروب توبه و استغفار از درگاه دل بروبد، و آن آرزوها که شهوات در دل افکند بدست توکّل و خوف از دل محو کند. و آنجا که فرمان حقّ نباشد، بدل آنجا سفر نکند تا در مکان خویش بین اصبعین من اصابع الرّحمن ثابت بماند. هر دل که جایى بباطل سفر کند، مثال شاهى بود که از تخت عزّ خویش و از میان سپاه خویش برود و در عالم اعداء سفر کند. این چنین دل هرگز بسلامت نبود. و فرق میان ورع ظاهر و ورع باطن آنست که: متورّع ظاهر فردا دیده باز کند، حقّ را نبیند و متورّع باطن امروز دیده فراز کرده حقّ را مىبیند. عمر خطّاب دل از هر چه دون حقّ خالى کرد، لا جرم تجلّى حقّ جلّ جلاله بر ساحت دلش تافت، تا مىگفت: رأى قلبى ربّى.
فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ سیاق این سخن بر سبیل تهدید و وعید است، کسى را که نماز نکند و زکاة ندهد یا کسى که نماز بنفاق و غفلت کند و زکاة بریا و کراهیت دهد.
خبر ندارد این غافل بىحاصل که نماز شعار اسلام است و زکاة قنطره دین. هر کرا بینى که ظاهرش از حلیت و زینت این دو فرمان مهمل است، بدانکه باطنش از عقیده دین معطّل است. نماز مقام مناجات است و ترقّى درجات و سبب نجات. زکاة پیرایه شریعت است و نور قیامت و قانون کرامت. بنده مؤمن موحّد چون خطاب شرع و امر حقّ در فرائض نماز و زکاة بر وى متوجّه گردد بر گزارد آن و محافظت حدود و اوقات آن مواظبت نماید بجدّى بلیغ و جهدى تمام شرائط جواز و شرائط قبول در آن بجاى آرد، لا جرم ظاهر او پیراسته ادب دین گردد و باطن او آراسته صدق و اخلاص.
در هر کلمهاى از کلمات «بسم اللَّه» اسرار ازل و ابد تعبیه است، امّا در حجب عزّت متوارى است تا سمع هر ناسزایى بدو نرسد و هر نامحرمى راه بدو نبرد. نه هر چه بسمع ظاهر رسد جان و دل آن را قبول کند، ظاهر شنیدن دیگرست و باطن پذیرفتن دیگر.
شبلى روزى در خدمت جنید گفت: اللَّه! جنید گفت: آنچه میگویى ذکر زبانست، یا ذکر جان؟ اگر ذکر جانست، زبان خود تابع آنست ور نه که مجرّد زبانست، این آسان کارى است. ابلیس همان میگوید که تو میگویى، تو بر وى چه فضل دارى؟ این بارگاه عامّ است، ببارگاه عامّ هم دوست فرو آید، هم دشمن هم آشنا، هم بیگانه. مردمى باید که بر بساط ملوک در درون پرده جاى یابد، ور نه ببارگاه عامّ هر کسى و هر خسى رسد:
هر خسى از رنگ و گفتارى بدین ره کى رسد؟
درد باید پرده سوز و مرد باید گام زن!
درد پرده سوز درد دین است، و مرد گامزن مرد دیندار. آن کافر مدبر که دین بدروغ داشت و اسلام پس پشت انداخت، بنگر که ربّ العالمین با مصطفى (ص) حبیب خویش از بهر آن مدبر چه خطاب مىکند و کافر را چه بیم میدهد: أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ اى محمد مىبینى آن مرد شقىّ ولید بلید و بو جهل پر جهل که دین اسلام را جحود مىآرند و نبوّت ترا و معجزات ترا انکار مىکنند؟! اى محمد دین را چه زیان دارد که ایشان آن را نپذیرند و از ناپذیرفتن ایشان در دین چه نقصان آید؟ «انّ هذا الدّین متین» دین اسلام دست آویزى استوارست، آن را گسستن و شکستن نیست «لَا انْفِصامَ لَها» محجّة وسطى است و عروة وثقى. بر لسان اهل حقیقت دین آنست که: در راه عبودیّت انقیاد کلّى پیش گیرى و روى از همه درگاهها بگردانى، پناه بازو دهى و درو گریزى.
یکى از علماء طریقت گفته: معنى: إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ آنست که هر چه دون حقّ است براى او بگذارى و حقّ او براى هیچیز بنگذارى. خبر درست است از رسول خدا (ص): «الدّین یسر»
دین همه آسانى است، زیرا که بعاقبت رساننده بآسانى است. و در خبرست: «ملاک الدّین الورع»
نظام دین اسلام و نواى عالم ایمان در ورع است ورع پرهیز باشد از محرّمات و خویشتن دارى باحتراز از نابایست و ناشایست و مشغول بودن بشایست و بایست. هر دین که درو ورع نیست، آن را در حضرت قرب محلّ قبول نیست. ورع بحقیقت ورع حواسّ است، هر چه ترا گزیرست که نبینى، دیده از آن نگاهدارى و هر چه داغ رضاء حق ندارد، دیده بر آن مطّلع نگردانى تا فردا از دیدار حقّ جلّ جلاله باز نمانى.
حبیب عجمى کنیزکى داشت، سى سال بود که روى او تمام بندیده بود. روزى کنیزک را گفت: اى مستوره کنیزک ما را آواز ده! گفت: نه من کنیزک توام؟! گفت: ما را درین سى سال زهره آن نبودست که بدون او بچیزى نگاه کنیم! و همچنین سمع نگاه دار، تا صوتى که ملائم دین نباشد نشنود و اگر صوتى بیگانه بسمع درآید و قصد دل کند، توحید که دربان دلست آن را در دل نگذارد و سمع بآب استغفار بشوید. همچنین زبان نگاه دارد تا هر چه را در راه حقّ نباید، از آن نگوید. و دست نگاه دارد، تا جز بدامن حقیقت نزند. و قدم نگاه دارد، تا جز بر زمین فرمان نرود.
و این هنوز ورع عامّ است. امّا ورع خاصّ ورع دلست. و ورع دل آنست که: هر چه نه عالم حقیقت بود در آن فکرت نکند و اگر خاطرى بدو در آید که نه وارد حقّ باشد آن را بجاروب توبه و استغفار از درگاه دل بروبد، و آن آرزوها که شهوات در دل افکند بدست توکّل و خوف از دل محو کند. و آنجا که فرمان حقّ نباشد، بدل آنجا سفر نکند تا در مکان خویش بین اصبعین من اصابع الرّحمن ثابت بماند. هر دل که جایى بباطل سفر کند، مثال شاهى بود که از تخت عزّ خویش و از میان سپاه خویش برود و در عالم اعداء سفر کند. این چنین دل هرگز بسلامت نبود. و فرق میان ورع ظاهر و ورع باطن آنست که: متورّع ظاهر فردا دیده باز کند، حقّ را نبیند و متورّع باطن امروز دیده فراز کرده حقّ را مىبیند. عمر خطّاب دل از هر چه دون حقّ خالى کرد، لا جرم تجلّى حقّ جلّ جلاله بر ساحت دلش تافت، تا مىگفت: رأى قلبى ربّى.
فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ سیاق این سخن بر سبیل تهدید و وعید است، کسى را که نماز نکند و زکاة ندهد یا کسى که نماز بنفاق و غفلت کند و زکاة بریا و کراهیت دهد.
خبر ندارد این غافل بىحاصل که نماز شعار اسلام است و زکاة قنطره دین. هر کرا بینى که ظاهرش از حلیت و زینت این دو فرمان مهمل است، بدانکه باطنش از عقیده دین معطّل است. نماز مقام مناجات است و ترقّى درجات و سبب نجات. زکاة پیرایه شریعت است و نور قیامت و قانون کرامت. بنده مؤمن موحّد چون خطاب شرع و امر حقّ در فرائض نماز و زکاة بر وى متوجّه گردد بر گزارد آن و محافظت حدود و اوقات آن مواظبت نماید بجدّى بلیغ و جهدى تمام شرائط جواز و شرائط قبول در آن بجاى آرد، لا جرم ظاهر او پیراسته ادب دین گردد و باطن او آراسته صدق و اخلاص.
عنصرالمعالی : قابوسنامه
باب سی و چهارم: اندر علم نجوم و هندسه
ای پسر، بدان و آگاه باش که اگر منجم باشی جهد کن تا بیشتر در رنج علم ریاضی بری، که علم احکام علمی وافرست، داد او بتمامی دادن نتوان بیخطایی، زیرا که هیچکس چنان مصیب نبود که بر وی خطایی نرود، اما بهمه حال ثمرت نجوم احکامست، چون تقویم کردن، فایده از تقویم احکام است، پس چون از احکام نمیگزیرد جهد کن تا اصولش نکو بدانی و بر مقومی قادر باشی، که اصل حکم آنگاه درست شود که تقویم سیارگان راست شود و طالع درست شود و نگر که بر طالع تخمینی اعتماد نکنی الا باستقصا، نخست بحساب و نمودارت ممهد، چون بحساب و نمودارات راست آید آنگاه حکمی که از آنجا کنی راست آید و بهر حکمی که کنی مولودی و ضمیری بگیر، تا از حالات کواکب آگاه بگردی و از طالع و از خانهٔ طالع و از قمر و از برج قمر و خداوند برج قمر و از مزاج بروجها و از مزاج کواکب که در هر برجی تا کی باشد و چون باشد و از خداوند خانهٔ حاجت و آنک از وی ماه برگشته باشد و از کواکب که ماه بدو خواهد پیوست و آن کواکب که مستولی بود بدرجهٔ طالع و خانهٔ آن کواکب که مستولی بود بدرجهٔ سیر کواکب و آن کواکب که ثابته بسیر بدو رسند یا او از درجهٔ سیر و صعود و در مظلمه و درجهٔ آثار مضار و از درجهٔ محترق که درجهٔ آفتاب بود، صاعد و هابط او هیچ غافل مباش و از سهمها اثنی عشرات و زیجات و ارباب مثلثات و حد و صورت و شرف و هبوط و خانهٔ وبال و فرح و آفت و اوج و حضیض و آنگاه بنگر در حالات قمر و کواکب، چون اقبال خیر و شر و نظر و مقارنهٔ اتصال و انصراف، بعید النور، بعید التصال، خالی السیر، و حشی فعل، جمع و منع و {ردالنور، دفع التدبیر،} دفع قوت، {دفع الطبیعه، انتکاف، اعتراض}، مکافات، قبول، تشریف، و تعریف، اجتماعی و استقبالی، معرفة و هیلاج و کدخداه و عطیت دادن و کم کردن و زیادت کردن عمر، راندن بسیرها، ازین همه آگاه کردی آنگاه سخن گویی، تا حکم تو راست آید. حکم از تقویم معتمد کن، چنانک حل آن تقویم زیجی کرده باشند که بخط معروفست و بودود با وساط آن نگاه کرده باشند و مجموعه و موسوطه وی نیکو دیده و مکرر کرده و اندر تعدیلهاء وی تأمل کن و با این همه احتزاز کن از سهو و غلط تا خطایی نیفتد و چون این همه اعتماد کرده باشی باید که گویی که هر حکم که من کردهام چنین خواهد بود و اگر بر آن قول معتمد نباشی هیچ اصابت نیفتد و مسئلهٔ که بر سند ضمیری هر چه گویی توان گفت، چنانک بیشتر حکم تو راست آید؛ اما بحدیث مولودها من از استاد خویش چنان شنیدم که مولود مردم نه آن است بحقیقت که از مادر جدا شود، اصلی طالع ورع است وقت مسقط النطفه آن طالع که آب مرد در رحم زن افتد و قبول کند آن طالع مولود اصلی است، نیک و بد همه بدان پیوسته، اما آن ساعت که از مادر جدا میشود آن طالع را تحویل صغری خوانند و بر سر مردم آن گذرد که در طالع مسقط النطفه بود و دلیل این سخن خبر رسول است، صلیالله علیه و علی آله و سلم، که چنین گفته است: السعید من سعد فی بطن امه و الشقی من شقی فی بطن امه و سعید این سخن ازینجا گفته است که من ترا گفتم، اما ترا در طالع زرع سخنی نیست، که آن را نه ببالاء چون توی بافتهاند، اما این که از طالع تحویل کبری گویی بر طریق استادان گذشته گوی و نگاه دار و اندر هر حکمی که کنی چنانک پیش از این فرمودم اگر وقتی مسئلهٔ پرسند اول بطالع وقت نگر و بصاحب و پس بقمر و برج قمر و خداوندش و بدان کوکب که قمر بدو خواهد پیوست و بدان کوکب که قمر از بازگشتست و بدان کوکب که در طالع یابی یا در وتدی و اگر نه وتد پیش از کوکبی نیکو که مستولی گشت و شهادت کرا بیشترست سخن از آن کوکب گوی، تا مصیب باشی. آنچ شرط احکامست اندکی گفتیم، اکنون اگر مهندس و مساح باشی در حساب قادر باش، زینهار یکساعت بیتکرار حساب نباشی، که علم حساب علمی وحشی است؛ پس اگر زمینی پیمایی زوایا را بشناس و شکلهاء مختلف الاضلاع را خوار مدار و نگویی که: این یک مساحت بکنم و باقی بتخمین، که در مساحت تفاوت بسیار افتد و جهد کن تا زوایا را نیک بشناسی، که استاد من پیوسته مرا گفتی که: هان تا از زاویا غافل نباشی در حساب مساحت، که بسیار ذوات الاضلاع بود که در وی زاویهٔ قوسی بود، برین مثال: ، یا برین مثال: و بسیار جای بود که منفرج ماند و اینجا تفاوت بسیار افتد و اگر شکلی بود که بر تو مشکل بود مساحت آن بتخمین مکن، یک نیمه را مثلث کن یا مربع، که هیچ شکل نبود که برین گونه نتوان کردن و آنوقت هر یک را جدا بنمای تا راست آید و اگر همچنین درین باب سخن گویم بسیار بتوان گفت، اما کتاب از حال خود بگردد و ازین قدر گفتن ناگزیر بود، از آنک سخن نجومی گفته بودم، خواستم که ازین باب نیز سخنی چند بگویم، تا از هر علمی ای پسر بهرهمند باشی.
نظامی عروضی : مقالت سوم: در علم نجوم و غزارت منجم در آن علم
بخش ۶ - حکایت پنج - جنون داودی
محمود داودی پسر ابو القاسم داودی عظیم معتوه بود بلکه مجنون و از علم نجوم بیشتر حظی نداشت و از اعمال نجوم مولود گری دانستی و در مقومیش اشکال بود که هست یا نه و خدمت امیرداد ابو بکر بن مسعود کردی به پنج دیه اما احکام او بیشتر قریب صواب بودی و در دیوانگی تا بدرجهٔ بود که خداوند من ملک الجبال امیرداد را جفتی سگ غوری فرستاده بود سخت بزرگ و مهیب او باختیار خویش با آن هردو سگ جنگ کرد و ازیشان بسلامت بجست و بعد از آن بسالها در هری ببازار عطاران بر دکان مقری حداد طبیب با جماعتی از اهل فضل نشسته بودیم و از هر جنس سخن همی رفت مگر بر لفظ یکی از آن افاضل برفت که بزرگ مردا که ابو علی سینا بوده است او را دیدم که در خشم شد و رگهای گردن از جای برخاست و ستبر شد و همه امارات غضب بر وی پدید آمد و گفت ای فلان بو علی سینا که بوده است من هزار چندان بو على ام که هرگز بو على با گربهٔ جنگ نکرد من در پیش امیرداد با دو سگ غوری جنگ کردم مرا آن روز معلوم کشت که او دیوانه است اما با این دیوانگی دیدم که در سنهٔ ثمان و خمسمایة که سلطان سنجر بدشت خوزان فرود آمد و روی بماوراء النهر داشت بحرب محمد خان امیرداد سلطان را در پنجده میزبانی کرد عظیم شگرف روز سوم بکنار رود آمد و در کشتی نشست و نشاط شکار ماهی کرد و در کشتی داودی را پیش خواند تا از آن جنس سخن دیوانگانه همی گفت و او همی خندید و امیرداد را صریح دشنام دادی یکباری سلطان داودی را گفت حکم کن که این ماهی که این بار بگیرم چند من بود گفت شست برکش سلطان شست برکشید او ارتفاع بگرفت و ساعتی بایستاد و گفت اکنون در انداز سلطان شست درانداخت گفت حکم میکنم که این که برکشی پنج من بود امیرداد گفت ای ناجوانمرد درین رود ماهی پنج منی از کجا باشد داودی گفت خاموش باش تو چه دانی میرداد خاموش شد ترسید که اگر استقصا کند دشنام دهد چون ساعتی بود شست گران شد و امارات آنکه صیدی در افتاده است ظاهر شد سلطان شست برکشید ماهی سخت بزرگ در افتاده بود چنانکه برکشیدند شش من بود همه در تعجب بماندند و سلطان عالم شگفتیها نمود و الحق جای شگفتی بود گفت داودی چه خواهی خدمت کرد و گفت ای پادشاه روی زمین جوشنی خواهم و سپری و نیزهٔ تا با باوردی جنگ کنم و این باوردی سرهنگی بود ملازم در سرای امیرداد و داودی را با وی تعصب بود بسبب لقب که اورا شجاع الملک همی نوشتند و داودی را شجاع الحکماء و داودی مضایقت همی کرد که اورا چرا شجاع می نویسند و آنرا امیرداد بدانسته بود و پیوسته داودی را با او در انداختی و آن مرد مسلمان در دست او درمانده بود فی الجمله در دیوانگی محمود داودی هیچ اشکالی نبود و این فصل بدان آوردم تا پادشاه را معلوم باشد که در احکام نجومی جنون و عته از شرائط آن باب است،