عبارات مورد جستجو در ۱۰۶۳ گوهر پیدا شد:
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۶۰
کسان که تلخی حاجت نیازمودستند
ترش کنند و بتابند روی از اهل سؤال
تو را که می‌شنوی طاقت شنیدن نیست
قیاس کن که درو خود چگونه باشد حال؟
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۶۴
مراد و مطلب دنیا و آخرت نبرد
مگر کسی که جوانمرد باشد و بسام
تو نیکنام شوی در زمانه ورنه بسست
خدای عز وجل رزق خلق را قسام
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۶۹
مثل وقوفک عندالله فی ملاء
یوم التغابن و استیقظ لمزدجر
یا فاعل الذنب هل ترضی لنفسک فی
قید الاساری و اخوان علی سرر
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۰
یا اسعد الناس جدا ما سعی قدم
الیک الا اراد الله اسعاده
لا یطلب الخیر الا من معادنه
و انت صاحب خیر الزم العاده
سعدی : قطعات
شمارهٔ ۱۹۰
چنان زندگانی کن ای نیکرای
به وقتی که اقبال دادت خدای
که خایند از بهرت انگشت دست
گرت بر زمین آید انگشت پای
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۲۸
قیمت عمر اگر بداند مرد
بس بگرید بر آنچه ضایع کرد
طفل را سیبکی دهند به نقش
بستانند ازو نگین بدخش
جوهری را که این بصیرت هست
ندهد بی‌بهای خویش از دست
پند سعدی به دل شنو نه به گوش
مزد خواهی به کار کردن کوش
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۴۴
بکوش امروز تا گندم بپاشی
که فردا بر جوی قادر نباشی
تو خود بفرست برگ رفتن از پیش
که خویشان را نباشد جز غم خویش
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۱۶ - مطایبه
هر کرا ریدنی بگیرد سخت
رید بایدش و کارها بگذاشت
زانکه ما تجربت بسی کردیم
تا نریدیم هیچ سود نداشت
تیز دادیم و گندها کردیم
عقلها نیز هم برین بگماشت
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۱۶۷ - در وعظ
شادمانی گزین و نیک خویی
که زمانه وفا نخواهد کرد
از سر روزگار گرد برآر
پیش از آن کز سرت برآرد گرد
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۶۴
با خار قناعت ار بسازی یکبار
از هر قدمی برویدت صد گلزار
با خارکشان نشین که اندر دو سه روز
صد برگ بساخت گل ز یک دستهٔ خار
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۲۸۸
خواهی که بهین کار جهان کار تو باشد
زین هردو یکی کار کن از هر چه کنی بس
یا فایده ده آنچ بدانی دگری را
یا فایده گیر آنچ ندانی ز دگر کس
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۵۶
مکوش تا بتوانی به جنگ و صلح گزین
که جنگ و صلح برد ره به سوی شادی و غم
پس ار عدو نکند صلح و جنگجوی بود
تو جنگ جوی و منه بر طریق صلح قدم
بکوش نیک که تا از عدو نمانی پس
بجوش سخت که تا در جدل نیابی کم
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۳۶۷
کارها را طلب مکن غایت
تا نمانی ز کار دل محروم
زیرکان این مثل نکو زده‌اند
طلب‌الغایه ای برادر شوم
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۳۹
چنان زندگانی کن ای نیک‌رای
به وقتی که اقبال دادت خدای
که خایند از بهرت انگشت دست
گرت بر زمین آمد انگشت پای
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۵۵ - در مدیح
آنی که گر بخواهی از اقبال و سروری
تری ز آب و خشکی از آتش برون بری
داری مفرحی که دهد روح را غذا
سازی طریفلی که کنی دیو را پری
دست مبارک تو بخواهد همی درست
از خط راست نامهٔ شکل صنوبری
یارب چه طالعست که خود بی‌معالجت
بیمار به شود چو تو زان راه بگذری
انوری : مقطعات
شمارهٔ ۴۷۳ - نصیحت
چون ترا روزگار داد به داد
تو چرا داد خویش نستانی
تا توانی به گرد شادی گرد
کایدت گاه آنکه نتوانی
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۵
با رای تو صبح ملک بی‌گه خیزست
با عزم تو آب تیغ فتح آمیزست
چون خواجه توان گفت کسی را که به حکم
جمشید نشان و کیقباد انگیزست
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۱۰
بس راه که پای همتم پیماید
تا مشکل یک راز فلک بگشاید
بس روز سیه که از غلط پیش آید
تا از شب شک صبح یقینی زاید
انوری : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۱۷
هرکو به مواظبت بخواند چیزی
با او به همه حال بماند چیزی
آخر پس از آن، از آن به چیزی برسد
چیزی نبود هر که نداند چیزی
اوحدی مراغه‌ای : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷
تا کی ز میان؟ کناره سویی گیریم
برخیز که راه جست و جویی گیریم
در سایهٔ زهد سرد بودن تا چند؟
وقتست که آفتاب رویی گیریم