عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۲۷
نردِ هوسِ وصال میباید باخت
اسبِ طمعِ محال میباید تاخت
یک لحظه سپر همی نباید انداخت
میباید سوخت و کار میباید ساخت
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۲۸
بنشستهای و بسی سفر داری تو
هر ذرّه که هست ره گذر داری تو
صد قافله در هر نفسی میگذرد
ای بیخبر آخر چه خبر داری تو
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۰
ای آن که هزار گونه سودا داری
مردان همه ماتم، تو تماشا داری
خوش میخور و میخفت که داند تا تو
در پیش چه وادی و چه دریا داری
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۲
از دورِ فلک زیر و زبر خواهی شد
رسوای جهانِ پرده در خواهی شد
از خواب درآی ای دلِ سرگشته که زود
تا چشم زنی به خواب درخواهی شد
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۵
ای دوست اگر تو دوستدار خویشی
تا کی ز هوا بر سر کار خویشی
هر چند که بیشتر همی آموزی
میبینمت این که برقرار خویشی
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۸
تو خفته وعاشقان او بیدارند
تو غافل و ایشان همه در اسرارند
بیکاری تو چو همچنین خواهد بود
اما همه ذرّات جهان در کارند
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۳۹
ای پای ز دست داده در پی نرسی
نظّارهٔ جام کن که در می نرسی
تو هیچ نیی در که توانی پیوست
با تست بهم، چگونه در وی نرسی
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۰
دل بستهٔ روی چون نگار او کن
جان بر کف دست نه، نثار او کن
بنگر سَرِ کار و زود کار از سر گیر
پس کار و سر اندر سَرِ کار او کن
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۱
گر هست درین راه سر بهبودت
بر باید خاست از سر هستی زودت
در عشق بمیر از آنکه سرمایهٔ عمر،
تا تو نکنی زیان، ندارد سودت
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۴
گر باز نماید سَرِ یک موی به تو
صد گونه مدد رسد ز هر سوی به تو
ای بیخبر، آن چه بیوفاییست آخر
تو پشت بدو کردهای او روی به تو
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۵
یادست ازین هوس بمی باید داشت
یا منّتِ دسترس بمی باید داشت
گر یک نفس از دلت برآید بی او
صد ماتم آن نفس بمی باید داشت
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۶
پیوسته به دست خود گرفتاری تو
کاشفته دل پردهٔ پنداری تو
چون در پس پرده مادری داری تو
وقتست که شیر دایه بگذاری تو
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۷
هر گاه که گوهر محبّت جویی
تا بعد نجویی به چه قربت جویی
چون نسبت خود درست کردی در فقر
نسبت یابی به هرچه نسبت جویی
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۸
ای خلق چرا در تب و تفتید آخر
نابوده و ناآمده رفتید آخر
ای بیخبران این در و درگاه عظیم
خالی مگذارید و مخفتید آخر
عطار نیشابوری : باب هشدهم: در همّت بلند داشتن و در كار تمام بودن
شمارهٔ ۴۹
آن را که کلید مشکلی میباید
از عمرِ دراز حاصلی میباید
برتر ز دو کون عاقلی گر یابی
ای مرده دلان زنده دلی میباید
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۱
تا هیچ پراکنده توانی بودن
حقّا که اگر بنده توانی بودن
از یک یک چیز میبباید مردن
تا بوک بدو زنده توانی بودن
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۵
چون نیست کسی را سر مویی غم تو
جز تو که کند در دو جهان ماتم تو
ای مانده ز راه! یک دم آگاه نهای
تا فوت چه میشود ز تو هر دم تو
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۷
بس رنج و بلا کاین دل آغشته کشید
کو رخت به گور پاک ناکشته کشید
زیرا که برای سوزنی عیسی پاک
هر روز بسی دریغ در رشته کشید
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۸
هر چند که بیرون و درون خواهی دید
مشتی رگ و استخوان و خون خواهی دید
هر روز،‌هزار پرده بر خویش تنی
با این همه پرده، راه چون خواهی دید
عطار نیشابوری : باب نوزدهم: در ترك تفرقه گفتن و جمعیت جستن
شمارهٔ ۹
گر جان تو در پردهٔ دین خواهد بود
با دوست بهم پردهنشین خواهد بود
وان دم که نه در حضور او خواهی زد
فردا همه داغ آتشین خواهد بود