عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲
ای هر نفسی جلوهگری افزونت
گه رد خاکست جلوه، گه در خونت
همچون متحیری فرو ماندهام
از لطف حجابهای گوناگونت
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۷
یک ذرّه ز عشق تو به صحرا آمد
تا این همه گفت و گوی پیدا آمد
جان نعره زنان در بن دریا افتاد
دل رقص کنان با سر غوغا آمد
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۹
سرگشتهٔ تست، نُه فلک، میدانی
گرد در تو گشته به سرگردانی
تو خورشیدی ولی میان جانی
خورشید که دیدهست بدین پنهانی
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۱۰
ای یاد تو آب زندگانی جان را
اندوه تو عین شادمانی جان را
یک ذرّه تحیر تو در پردهٔ جان
خوش تر ز نعیم جاودانی جان را
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۰
دلها که به جمع آرزوی تو کنند
خود را قربان بر سر کوی تو کنند
برجملهٔ خلق مرگ ازان واجب شد
تا آن همه جان نثار روی تو کنند
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۴
ای قاعدهٔ عشق تو جان افزایی
خاصیت حسن تو جهان آرایی
سلطان زمان شوم من سودایی
گر صبر دهی مرا درین تنهایی
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۵
در عشق تو جان قویم میباید
وز خلق تنی منزویم میباید
چون در ره من وجودِ من سدِّ من است
در راه تو تنهارویم میباید
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۶
گه جان مرا غرق ملاهی میدار
گه نفسم را به صد تباهی میدار
تو زان منی چنان که خواهی میکن
من زان توام چنان که خواهی میدار
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۸
کو هیچ رهی که پیش آن سدّی نیست
کو هیچ قبولی که درو ردّی نیست
در جلوهگریهای تو حیران شدهام
کاین جلوهگریهای ترا حدّی نیست
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۲۹
از خود برهان مرا که بس ممتحنم
جان و تن من باش که بیجان و تنم
خویشی خودم بخش که تا خوش بزیم
با خویشتنم گیر که بیخویشتنم
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳۰
عشقت ز ابد تا به ازل میبینم
یک سایهٔ او علم و عمل میبینم
هر اشکالی که در همه عالم هست
در نقطهٔ شین عشق حل میبینم
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳۳
افتان خیزان در ره تو میپوییم
چیزی که کسی نیافت ما میجوییم
بر خاک درت روی به خون میشوییم
هم با تو ز تو واقعهای میگوییم
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۳۵
دوش آمد و گفت اگر دل ما داری
کُل گرد چرا مذهبِ اَجزا داری
چون قطره برون مباش و غوّاصی کُن
یعنی که درون هزار دریا داری
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۱
در راه تو، دل واقعهٔ مشکل خواست
در راه تو پای تا به سر در گل خواست
وانگاه چو در بلای عشق تو فتاد
از تو ز برای دل بلای دل خواست
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۲
هم بی دو جهان تویی و هم در دو جهان
من بیخویشم با تو بهم در دو جهان
گر جو به جوم کنی و بر باد دهی
یک جو نکنم عشق تو کم در دو جهان
عطار نیشابوری : باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق
شمارهٔ ۴۴
جانا! جانم ز قعر دریای حضور
دُرّی عجب است غرق چندینی نور
گرچه تن من ز کار دورست ولیک
یک لحظه نهیی ز خاطرِ جانم دور
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۱
دوش آمد و برگشاد صد پردهٔ راز
در پردهٔ دل جلوهگری کرد آغاز
در داد ندا که ای ز ما مانده باز
برخیز ز پیش و خانه با ما پرداز!
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۲
دوش آمد و گفت: روز و شب میجوشی
تادین ندهی ز دست در بیهوشی
چون من همهام به قطع و دنیا هیچ است
آخر همه را به هیچ مینفروشی
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۳
دوش آمد و دل ازو کبابی میگشت
تا باده به کف کرد و خرابی میگشت
در سینهٔ جانم فلکی گردان کرد
پس گردِ فلک چو آفتابی میگشت
عطار نیشابوری : باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق
شمارهٔ ۴
دوش آمد و گفت: چندم آواز دهی
من دور نیم تو دوری آغاز نهی
دیوار حجاب است چو برخاست ز پیش
این خانه و آن یکی شود باز رهی